id
stringlengths 1
7
| url
stringlengths 31
762
| title
stringlengths 1
132
| text
stringlengths 4
168k
|
---|---|---|---|
2 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94%20%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C | صفحهٔ اصلی | مقالههای برگزیده – مقالهٔ امروز
[[ویکیپدیا:آیا میدانستید که...؟/هفتههای {{#زمان:Y|{{#اگرحساب: = 6 or < 6|-1 year|now}}}} (میلادی)|بیشتر…]]
امروز: ، {{#time:j F Y}} میلادی برابر {{#time:xij xiF xiY}} هجری خورشیدی و {{#time: xmj xmF xmY هجری قمری| day}} (UTC)
→ روز قبل – روز بعد ←یادبودهای – یادبودهای بیشتر…
بایگانی – نگارههای برگزیدهٔ بیشتر
|
594 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7 | ویکیپدیا | ویکیپدیا یک دانشنامه برخط چندزبانه مبتنی بر وب با محتوای آزاد و همکاری باز است که با همکاری افراد داوطلب نوشته میشود و هر کسی که به اینترنت و وب دسترسی داشته باشد میتواند مقالات آن را ببیند و ویرایش کند. نام ویکیپدیا از پیوند واژه «ویکی» (به معنی وبگاه مشارکتی) با «پدیا» (گرفتهشده از پسوند واژه encyclopedia به معنی دانشنامه یا دائرةالمعارف) ایجاد شدهاست. هدف ویکیپدیا آفرینش و انتشار جهانی یک دانشنامه با محتوای آزاد به تمامی زبانهای زندهٔ دنیا است.
ویکیپدیای انگلیسی در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۰۱ (۲۶ دی ۱۳۷۹) به صورت مکملی برای دانشنامهٔ تخصصی نیوپدیا نوشته شد. بنیانگذاران آن «جیمی ویلز» و «لری سنگر» هستند. هماکنون بنیاد غیرانتفاعی ویکیمدیا پروژهٔ ویکیپدیا را پشتیبانی میکند. میزبانهای اینترنتی اصلی این وبگاه در شهر تامپای فلوریدا هستند. همچنین میزبانهای اضافی دیگری هم در شهرهای آمستردام و سئول به این وبگاه یاری میرسانند.
ویکیپدیا از پایان آوریل ۲۰۰۷ تا اکتبر ۲۰۱۹، یکی از ۱۰ وبگاه برتر جهان از لحاظ شمار بازدیدکنندگان بودهاست که بیش از نیمی از بازدیدها به ویکیپدیای انگلیسی مربوط میشود.
در میان تمام زبانهای ویکیپدیا تا دسامبر ۲۰۱۵ (آذر ۱۳۹۴) بیش از ۱۴۱ میلیون صفحه وجود دارد که بیش از سی و هفت میلیون عدد از آنها مقاله است. از زبانهای مشهور به ترتیب زبان انگلیسی بیش از ۵ میلیون، سوئدی ۲٫۱ میلیون، آلمانی ۱٫۸ میلیون، هلندی ۱٫۸ میلیون، فرانسوی ۱٫۷ میلیون، روسی ۱٫۲ میلیون، ایتالیایی ۱٫۲ میلیون، اسپانیایی ۱٫۲ میلیون، لهستانی ۱٫۱ میلیون، ویتنامی ۱٫۱ میلیون و ژاپنی و پرتغالی و چینی هر کدام بیش از ۸۵۰ هزار مقاله دارند. تعداد کاربران ثبتنام شده حدود ۵۹ میلیون نفر است که از میان آنها، ۴٫۰۲۲ نفر مدیر هستند. ویکیپدیا دربرگیرندهٔ ۲۸۱ زبان با بیش از ۱۰ مقاله و در کل دارای ۲۹۱ گونهٔ زبان ملل دنیا است.
اعتبار ویکیپدیا دائماً مورد اختلاف بودهاست. برخی آن را بهخاطر انتشار رایگان، ویژگی قابل ویرایش بودن، سیاست بیطرفی و گستردگی عنوانها ستودهاند. از سوی دیگر، منتقدان درستی و اعتبار ویکیپدیا را بهخاطر آزادی ویرایش زیر سؤال بردهاند، همچنین ویکیپدیا به خاطر آسیبپذیری در برابر خرابکاری، کیفیت غیریکنواخت، سوگیری نظام مند، بیثباتی و نیز به خاطر ترجیح اجماع بر اعتبار در سبک ویرایش مقالات نقد شدهاست. در مقابل سیاستهای محتوایی و ویکی پروژههای ویکیپدیا توسط کاربرانی تهیه میشود که در پی رفع این نگرانیها هستند. پژوهشگران در دو مطالعهٔ علمی به این نتیجه دست یافتهاند که خرابکاریها عموماً زودگذر هستند و ویکیپدیا نسبتاً به درستی سایر دانشنامهها است.
ویکیپدیا بر سیاست «دیدگاه بیطرفانه» تأکید میکند. طبق این سیاست دیدگاههایی که توسط شخصیتهای برجسته ارائه شدهاند بدون هیچ تلاشی برای تأیید آنها بهطور خلاصه بیان میشوند. از آن رو که هر داوطلب میتواند مقالهها را به سبک ویکی اضافه یا ویرایش کند، تخریب و عدم اطمینان به صحت همهٔ مطالب از مشکلات همیشگی این دانشنامه بودهاست. با این حال در موارد متعددی مقالههای ویکیپدیا را در رسانههای گروهی و مراکز علمی نقل کردهاند. مقالههای این دانشنامه تحت مجوز حق تألیف آزاد گنو قابل دسترسی هستند. نسخه زبان آلمانی و انگلیسی ویکیپدیا بهوسیله دیسکهای فشرده منتشر شده و نسخههای دیگر آن روی وبگاههای دیگر به صورت Fork یا آینه قرار داده شدهاند. با رشد روزافزون این دانشنامه، گردانندگان آن در بنیاد ویکیمدیا، چندین پروژهٔ مشابه دیگر همچون ویکیواژه، ویکیکتاب، ویکیگفتاورد و ویکیخبر را پدیدآوردند.
تاریخچه
ویکیپدیا بهعنوان نسخهٔ تکمیلی
و یا نسخه جدید نیوپدیا آغاز به کار کرد. نیوپدیا پروژهٔ دانشنامهٔ رایگان و برخطی بود که مقالههایش به دست کارشناسان و از طریق یک جریان رسمی نوشته میشدند. نیوپدیا در تاریخ ۹ مارس ۲۰۰۰ (۱۹ اسفند ۱۳۷۸) تحت مالکیت شرکت بومیس که یک شرکت پورتال وب بود، بنیانگذاری شد. شرکت بومیس که در سال ۱۹۹۶ بنیانگذاری شده بود، یک پایگاه اینترنتی تفریحات شهوانی و دارای محتوای جنسی برای مردان بود؛ و سرمایه نخستین دانشنامه آزاد نیوپدیا، و جانشین آن ویکیپدیا، توسط آن تا سال ۲۰۰۳ تأمین میشد. پهنای باند و سرور استفاده شده برای پروژه ویکیپدیا، توسط بومیس اهدا شد؛ و بسیاری از کارمندان شرکت بومیس و نیز مدیرعامل این شرکت در ایجاد اولیه ویکیپدیا همکاری کردند. اعضای برجستهٔ نیوپدیا عبارت بودند از جیمی ویلز، رئیس شرکت و تصمیمگیرندهٔ نهایی و لری سَنگِر رئیس بخش ویرایش و نوشتار نیوپدیا و (بعدها) ویکیپدیا. سنگر، نیوپدیا را اینطور توصیف میکند که بین همه دانشنامههای موجود آن دوره، تنها نیوپدیا دارای مطالب آزاد بود و محدودیت اندازه نداشت؛ زیرا روی اینترنت قرار داشت. ضمناً به خاطر ماهیت عمومی و محدودهٔ گسترده شرکتکنندگان بالقوهٔ خود، بیطرف بود. نیوپدیا دارای هفت مرحله بازنگری توسط کارشناسان متخصص در زمینههای مختلف بود؛ ولی بعدها همگان به این باور رسیدند که این روند برای تولید مقالهها بسیار کند است. شرکت بومیس که پایهگذار این دانشنامه بود نقشههایی برای تبلیغات داشت تا از طریق آن، جبران سرمایه کند. این دانشنامه در ابتدا دارای مجوز مطلب آزاد نیوپدیا بود؛ ولی درست قبل از تشکیل ویکیپدیا و با اصرار ریچارد استالمن، مجوز خود را تبدیل به مجوز حق تألیف آزاد گنو کرد.
ویکیپدیا برای نخستین بار در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۰۱ (۲۶ دی ۱۳۷۹) و فقط به زبان انگلیسی به نام wikipedia.com به دنیای تازه اینترنت وصل شد. ویکیپدیا از ۱۰ ژانویه یکی از قابلیتهای Nupedia.com بهشمار میرفت. به این صورت که نویسندگان عمومی میتوانستند مقالههای خود را در آن وارد کنند تا پس از مرور در نیوپدیا قرار گیرد؛ ولی پس از آنکه هیئت مشورتی کارشناسان نیوپدیا مدل تولید آن را رد کرد، از وبگاه نیوپدیا برداشته شد. بعد از آن ویکیپدیا به صورت پروژهای جدا از نیوپدیا شروع به کار کرد. سیاست «دیدگاه بیطرفانه» که شبیه به سیاست پیشین «بیطرفی» نیوپدیا بود در همان ماههای اول برنامهریزی شد. ویکیپدیا سریعاً شرکتکنندگانی از نیوپدیا، اسلش دات و راهنماهای موتورهای جستجو بهدستآورد. در پایان سال اول به تعداد ۲۰٬۰۰۰ مقاله بین ۱۸ زبان خود رسید. تا پایان سال ۲۰۰۲ تعداد زبانها به ۲۶، پایان سال ۲۰۰۳ به ۴۶ و در پایان ۲۰۰۴ به تعداد ۱۶۱ زبان رسید. نیوپدیا و ویکیپدیا آنقدر کنار هم زیستند تا میزبان (سِرور) نیوپدیا از کار افتاد و در سال ۲۰۰۳ متون آن به ویکیپدیا منتقل شد.
ویلز و سنگر، فکر استفاده از ویکی را به وبگاه ویکیویکیوب متعلق به وارد کانینگهام نسبت میدهند. ویلز اینگونه بیان میدارد که او برای اولین بار در دسامبر ۲۰۰۰ فکر استفاده از ویکی را از جرمی رُزنفیلد که کارمند شرکت بومیس بود و یک ویکی مشابه را به او نشان داده بود شنید؛ اما این واقعه، بعد از آن بود که سنگر، خبر وجود چیزی به نام ویکی را از کوویتز-که یکی از استفادهکنندگان ویکی بود-شنید و پیشنهاد ساخت چیزی مثل ویکی برای نیوپدیا را به ویلز داد؛ از همینجا بود که تاریخ ویکی شروع شد. پروژهای به نام گنوپدیا تحت همان ایدهٔ مطلب آزاد (و نه تولید ویکی) همراه با نیوپدیا شروع به کار کرده بود. این پروژه متعاقباً غیرفعال شد و سازندهٔ آن، ریچارد استالمن-که بنیانگذار بنیاد نرمافزارهای آزاد است-شروع به پشتیبانی از ویکیپدیا کرد.
کاربران اسپانیایی در فوریه ۲۰۰۲ از ترس تبلیغات تجاری و نبود کنترل در یک ویکیپدیای انگلیسیمحور از ویکیپدیا به روی Encyclopedia Libre رفتند. کمی بعد در همان سال، ویلز اعلام کرد که ویکیپدیا از این پس هیچ تبلیغی نشان نخواهد داد و وبگاه آن را به wikipedia.org انتقال داد. بعضی پروژهها به دلایل ویرایشی خاص به جاهای دیگری نظیر ویکیاینفو انتقال داده شدهاند. در ویکیاینفو خبری از «دیدگاه بیطرفانه» نیست.
در تاریخ ۲۱ ژوئن ۲۰۰۳ (۳۰ خرداد ۱۳۸۲) بنیاد ویکیمدیا از بین ویکیپدیا و نیوپدیا شکل گرفت. ویکیپدیا و پروژههای خواهرش تا به حال تحت ادارهٔ این سازمان ناسودبر کار کردهاند. اولین پروژه خواهر ویکیپدیا در ماه اکتبر ۲۰۰۲، به یاد حملات ۱۱ سپتامبر برای یادآوری حوادث آن روز ساخته شد. ویکیواژه که پروژهٔ فرهنگ واژهها بود در دسامبر ۲۰۰۲، ویکیگفتاورد که مجموعهای از گفتههای معروف بود درست یک هفته بعد از افتتاح ویکیمدیا و پروژه ویکیکتاب که مجموعهای از کتابهای رایگانی است که با مشارکت همگانی گردآوری شدهاند در ماه بعد به کار افتاد. ویکیمدیا پس از آن شروع به تشکیل پروژههای جدیدی کرد که در زیر توضیح داده خواهند شد.
ویکیپدیا از ابتدا وضعیت خود را با شمارش مقالههایش سنجیدهاست. در دو سال ابتدایی پیدایش خود روزانه در حدود ۱۰۰ مقاله یا کمتر به آن اضافه میشد. ویکیپدیای انگلیسی در تاریخ ۲۲ ژانویه ۲۰۰۳ (۲ بهمن ۱۳۸۱) به سرعت به ۱۰۰٬۰۰۰ مقاله رسید. در سال ۲۰۰۴ مقالههای ویکیپدیا به نرخ رشد تقریبی ۱٬۰۰۰ تا ۳٬۰۰۰ مقاله در روز رسیدند. در ۲۵ فوریه ۲۰۰۴ (۶ اسفند ۱۳۸۲) ویکیپدیا در تمامی زبانهای خود به میزان ۵۰۰٬۰۰۰ مقاله دست یافت. در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۴ (۲۹ شهریور ۱۳۸۳) مقالههای ویکیپدیا در ۱۰۵ زبان به یک میلیون رسید.
ویکیپدیا تا ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ دربرگیرندهٔ ۲۷۹ زبان با بیش از ده مقاله بودهاست. بهطور کلی ویکیپدیا دارای ۲۸۵ گونه زبان ملل دنیا و بیش از ۲۱ میلیون مقاله بودهاست.
ویکیپدیا تا تاریخ ۱۸ اکتبر ۲۰۱۳ (۲۶ مهر ۱۳۹۲) در برگیرندهٔ ۲۸۱ زبان با بیش از ده مقاله بودهاست. بهطور کلی ویکیپدیا دارای ۲۸۷ گونه زبان ملل دنیا و نزدیک به ۳۰ میلیون مقالهاست.
ویژگیها
این دانشنامه روی وبگاه wikipedia.org با استفاده از نرمافزاری به نام «ویکی» که به زبان جزیرهٔ هاوایی به معنی «تند» است ساخته شدهاست. ویلز بر این باور است که ویکیپدیا باید به کیفیت دانشنامه بریتانیکا یا بهتر برسد و چاپ هم بشود. جیمی ویلز بنیانگذار ویکیپدیا آن را اینگونه توصیف میکند. «ویکیپدیا کوششی برای آفرینش و پخش دانشنامهای با بالاترین کیفیت ممکن برای همه مردم روی زمین و به زبان مادریشان است.»
ویکیپدیا در میان دانشنامههای اینترنتی
دانشنامههای گوناگون دیگری روی اینترنت هستند یا قبلاً وجود داشتهاند. در برخی از آنها مانند دانشنامه فلسفه استانفورد و نیوپدیا (که دیگر وجود ندارد) سیاستهای مقالهنویسی سنتی و مالکیت مقاله وجود دارند. بهطور اتفاقی وبگاههایی مانند h2g2 یا اوریتینگ۲ وجود دارند که به مانند راهنماهایی کلی عمل میکنند و مقالههایشان توسط همگان نوشته و بازنگری میشوند. پروژههایی همچون ویکیپدیا، Susning.nu و Enciclopedia Libre همگی ویکی هستند و در همه آنها مقالهها به دست نویسندههای بیشماری نوشته میشوند و هیچ گونه بازنگری رسمی روی آنها اعمال نمیشود. ویکیپدیا تبدیل به بزرگترین نوع دانشنامه ویکی چه از نظر تعداد مقالهها و چه از نظر تعداد واژهها شدهاست. از بین تمامی دانشنامههای موجود، ویکیپدیا به خاطر داشتن حق تألیف آزاد گنو متمایز گشتهاست.
ویکیپدیا مصرانه میخواهد تنها یک دانشنامه باقی بماند. هدف آن تبدیل شدن به مجموعه کاملی از دانش بشری نیست. مجموعه سیاستهایی تحت عنوان «ویکیپدیا چه چیزی نیست» وجود دارند که مشخص میکنند چه اطلاعاتی نباید در ویکیپدیا گنجانده شوند. این سیاستها تا به حال غالباً باعث مشاجره بر سر اضافه کردن، حذف یا اصلاح مطلبی خاص شدهاند.
مطالب آزاد
مجوز حق تألیف آزاد گنو (GFDL) که مقالههای ویکیپدیا با استفاده از آن عرضه میشوند یکی از مجموعه «کپیلفت» کپیرایت است که اجازه توزیع دوباره، خلق آثار مشتق شده و استفاده تجاری از مطالب مقالهها به شرط ذکر نام نویسنده و ماندن اثر تحت مجوز GFDL را میدهد. هنگامی که یک نویسنده اصل اثر خود را به پروژه تحویل میدهد، حق تألیف او روی آن اعمال میشود ولی باید قبول کند که اثرش را تحت مجوز GFDL در اختیار عموم بگذارد. ممکن است مطالب موجود در ویکیپدیا روی منابع دیگری که از این مجوز استفاده میکنند قرار بگیرند یا از آن منابع گرفته شده باشند. مطالب ویکیپدیا از طریق انبارهای اطلاعاتی روی صدها منبع به صورت آینه یا fork قرار گرفتهاند. اگر چه تمامی متون عرضه شده در ویکیپدیا از مجوز GFDL استفاده میکنند، درصد بالایی از تصاویر و پروندههای صوتی ویکیپدیا رایگان نیستند. اقلامی چون لوگوی شرکتها، نمونهٔ آهنگها یا تصویرهای دارای حق تألیفِ خبری با درخواست استفاده منصفانه استفاده میشوند. اقلامی نیز وجود دارند که با شرط عدم اشتقاق یا «فقط برای ویکیپدیا» به این دانشنامه داده شدهاند.
زبانها
ویکیپدیا تا (تا آذر ۱۳۹۴/ دسامبر ۲۰۱۵) دربرگیرندهٔ ۲۸۱ زبان با بیش از ده مقاله بودهاست. بهطور کلی ویکیپدیا دارای ۲۹۱ گونه زبان ملل دنیا و نزدیک به ۳۵ میلیون مقاله است.
زبانهای مختلف به صورت مستقل از هم کار میکنند. ویرایشهای زبانی به بقیه زبانهای دیگر محدود یا وصل نشدهاند و فقط محدود به سیاستهای کلی نظیر «دیدگاه بیطرفانه» هستند. با اینکه مقالهها و تصاویر بین زبانها به اشتراک گذاشته نشدهاند ولی اولی از طریق صفحاتی که در آنها درخواست ترجمه میشود و روی زبانهای بزرگتر قرار دارند و دومی از راه انبار عمومی ویکیپدیا حل شدهاند. مقالههای ترجمه شده بخش کوچکی از مقالههای موجود همهٔ زبانها را تشکیل میدهند.
ویکیپدیای فارسی هماکنون با نوشتار (شمارش زنده) در ردهٔ هجدهم، و در میان زبانهایی که عموماً در خاورمیانه تکلم میشود، بالاتر از زبان ترکی استانبولی و زبان عبری قرار دارد.
آمار کلی ویکیپدیاها (انتهای سال ۲۰۱۵):
بیش از ۲٬۱ میلیارد ویرایش
بیش از ۱۴۱ میلیون کل صفحات
بیش از ۳۷٬۰ میلیون مقاله
بیش از ۲٬۴ میلیون تصویر
بیش از ۵۹٬۰ میلیون کاربر
۴٫۰۲۲ مدیر
ویکیپدیاهای موجود به زبانهای خانوادهٔ زبانهای ایرانی از این قرارند:
نرمافزار و سختافزار
ویکیپدیا توسط برنامه متنباز مدیاویکی روی دستهای از میزبانان وب مستقر در فلوریدا اجرا میشود. مدیاویکی نسخه سوم این برنامهاست. در ابتدا ویکیپدیا روی UseModWiki که توسط کلیفورد آدامز (نسخه ۱) نوشته شده بود کار میکرد. در ابتدا برای پیوندهایش از سرهمنویسی نگارش شتری استفاده میکرد ولی بعدها امکان استفاده از کروشه (bracket) هم در آن ایجاد شد. ویکیپدیا ژانویه ۲۰۰۲ در نسخه جدید خود (فاز دوم پروژه) از موتور پیاچپیویکی روی پایگاه داده مایاسکیوال استفاده کرد. این نرمافزار که نسخه دوم به حساب میآمد توسط ماگنوس مانسک و مخصوص دانشنامهٔ ویکیپدیا نوشته شده بود. به خاطر تقاضاهای زیاد به منظور بهبود کیفیت، اصلاحات زیادی روی آن انجام شد. سرانجام این نرمافزار توسط لی دانیل کراکر دوبارهنویسی شد. این نرمافزار که نسخه شماره سه محسوب میشد در ژوئیه ۲۰۰۲ نوشته شد و مدیاویکی نامگذاری گردید. مجوز استفاده از آن تحت گنو است و در تمامی پروژههای ویکیمدیا از آن استفاده میشود.
ویکیپدیا روی دستهای از میزبانهای وب لینوکس در فلوریدا و چهار مکان دیگر میزبانی میشود. این وبگاه تا سال ۲۰۰۴ تنها روی یک سرور بود تا آنجا که تنظیمات میزبان آن تقسیم به چندین قسمت شد. در ژانویه ۲۰۰۵ ویکیپدیا روی ۳۹ سرور مختلف در فلوریدا مشغول به کار بود. پیکربندی آن عبارت است از یک بانک اطلاعاتی بزرگ تحت مایاسکیوال، چندین میزبان خادم بانک اطلاعاتی و ۲۱ میزبان وب که با نرمافزار آپاچی کار میکنند و ۷ تا که تحت میزبان Squid Cache کار میکنند.
در سپتامبر ۲۰۰۵، گروه میزبانهای وب ویکیپدیا به بیش از ۱۰۰ عدد افزایش یافت و بنابر تقاضای مسئول مرکز دادهها، تمامی میزبانها با موفقیت، به ساختمان جدید واقع در مرکز شهر تامپا منتقل شدند.
تقاضاهای صفحهٔ وب ابتدا به میزبانان مخزن Squid caching فرستاده میشوند. درخواستهایی که قابلیت انجام شدن در این میزبانها را ندارند به دو میزبان متعادلساز که نرمافزار perlbal روی آنها نصب است فرستاده میشوند. سپس تقاضاها برای یکی از میزبانهای وب آپاچی فرستاده میشوند تا مورد پردازش قرار گیرند. میزبانهای وب، صفحات را به شکل لازم پردازش میکنند. برای افزایش سرعت، صفحاتی که برای کاربران ناشناس پردازش شدهاند در یک فایلسیستم ذخیره (cache) میشوند تا زمانیکه از درجه اعتبار ساقط شوند. این امر باعث عدم پردازش صفحات معمول شده و در نتیجه در زمان و انرژی صرفهجویی میشود. ویکیمدیا ساخت شبکهای جهانی از میزبانان مخزن در کنار ۳ میزبان مخزن خود در فرانسه را آغاز کردهاست تا سرعت پاسخگویی را بالاتر ببرد. در حال حاضر یک گروه میزبان جدید در هلند و در کره جنوبی شروع به کار کردهاند و پاسخگوی بخش بزرگی از ترافیک ویکیپدیا هستند.
گزارش وضعیت رو به رشد وبگاه ویکیپدیا به صفحه وضعیت فرستاده میشود.
ویرایش
تقریباً هر کاربری میتواند مقالههای ویکیپدیا را ویرایش کند و تغییرات خود را سریعاً ببیند. فکر ویرایش مقالهها بر این اساس شکل گرفته که همکاری کاربران با یکدیگر میتواند در بهبود کیفیت مقالهها در طول زمان تأثیر به سزایی داشته باشد؛ همانطور که در توسعهٔ نرمافزارهای متنباز داشتهاست. نویسندگان آن نیازی به داشتن مدارک رسمی یا تخصص در زمینهٔ موضوعی که ویرایش میکنند ندارند. به آنها اخطار داده میشود که ممکن است مقالههای آنها توسط هر کس و به هر نحوی که میخواهد، بیرحمانه مورد ویرایش قرار گیرند و توزیع شوند. مقالههای آنها توسط هیچ شخص خاص یا گروه تحریریهای بازنگری نمیشوند. تصمیمگیری در مورد مطالب و سیاستهای ویرایشی ویکیپدیا با توافق عام و رأیگیری صورت میگیرد.
به دلیل بازبودن ویکیپدیا «جنگهای ویرایشی» (که «جنگهای بازنگری» نیز گفته میشوند) و مشاجرههای طولانی غالباً وقتی اتفاق میافتند که ویرایشگران با نظرات مختلف خود، با هم به توافق نمیرسند. اعضای انجمنهای ویکیپدیا روند ویرایشی آن را یک عمل دستهجمعی و نوعی جریان اجتماعی و تکامل تدریجی داروینی میدانند. مقالهها همیشه در معرض ویرایش قرار دارند بدین گونه که ویکیپدیا هیچگاه مقالهای را تمام شده تلقی نمیکند. تخریب، مشکل دائمی ویکیپدیا بودهاست، امّا در این سایت اگر در مقالهای اقدام به تخریب ویا لجنپراکنی صورت پذیرد بلافاصله با اضافات دیگران تصحیح خواهد شد.
سیاستها
ویکیپدیا از تمام ویرایشگران خود میخواهد تا هنگام نوشتن «دیدگاه بیطرفانه» ای داشته باشند و پژوهش ابتکاری خود را در ویکیپدیا قرار ندهند. نگاه بیطرفانه که خود سیاستی «غیرقابل بازگشت» است هدف دانشنامه را اینگونه برمیشمرد: «نشان دادن عوامل اختلاف، توصیف آنها به جای وارد شدن در آنها». اگر به این مهم برسیم دیگر ویکیپدیا تنها از یک «دیدگاه بیطرفانه» بیان نشدهاست بلکه حاوی تمامی نظرات بیطرفانه مربوط به یک موضوع خواهد بود. این سیاست بیان میدارد که به هر دیدگاهی بسته به اعتبارش باید بها داد. از این سیاست به خاطر داشتن هدفی غیرقابل دسترس که در مورد آثار بیاعتبار بیمورد است و به دیدگاههای «ضد اخلاقی» اجازهٔ ظهور میدهد انتقاد شدهاست.
آرا و نظراتی که تا پیش از نوشته شدن در ویکیپدیا منتشر نشده باشند، «تحقیقهای ابتکاری» تلقی میشوند و اجازهٔ ورود نخواهند داشت. سیاست «تحقیق غیر ابتکاری» اینگونه بیان میدارد که آثار اینچنینی نمیتوانند نمایانگر دیدگاهی بیطرفانه باشند. پس نظرات یا دیدگاههای جدیدِ ویرایشگران نباید در ویکیپدیا معرفی شوند.
همکاران ویکیپدیا از سیاستها و خطمشیهای متنوع کوچکتری نیز پشتیبانی میکنند. برخلاف دیگر ویکیهای موجود مانند Ward Cunningham's Portland Pattern Repository، ویکیپدیا به جای قرار دادن بحثهای مربوط به تغییرات مقالهها در درون آنها، صفحاتی جداگانه را به نام «بحث» به این کار اختصاص دادهاست. همکاران ویکیپدیا گاهی مقالههایی را که احساس میکنند مناسب یک دانشنامه نیست، تغییر یا انتقال داده یا حذف میکنند. تعاریف فرهنگ واژهها (dicdefs) یا اصل متنها از اینگونه مقالهها هستند. گاهی ویرایشهای مختلف ویکیپدیا برای خود سبک نوشتاری خاصی ایجاد میکنند.
مدیریت و ویرایشگری
تفاوتهای منحصربهفرد خاصی بین ویرایشگرهای ویکیپدیا وجود ندارد و تصمیمها با رأی اکثریت گرفته میشوند. در ماه دسامبر ۲۰۰۵، ویکیپدیا حدوداً ۲۷٬۰۰۰ کاربر داشتهاست که هر کدام دستکم در روز پنج ویرایش یا اثر از خود به جای گذاشتهاند. بنابر آمارهای ویکیمدیا، یکچهارم ترافیک ویکیپدیا از سوی کاربرانی است که حساب ندارند و کمتر دست به ویرایش مقاله میزنند.
وظایف نگهداری بر عهدهٔ گروههای داوطلبی از توسعهدهندگان، ناظران، مأموران و مدیران است که شمارِ آنان به صدها نفر میرسد. مدیران، بزرگترین گروه بین آنها هستند که توانایی جلوگیری از ویرایش یک مقاله یا جلوگیری از دسترسی کاربران خاص طبق سیاستهای جامعه را دارند. کاربران زیادی تا به حال به صورت اضطراری یا دائم از ویرایش مقاله در ویکیپدیا منع شدهاند. ممکن است تخریب یا تخلف از سیاستها، باعث منع اضطراری یک کاربر گردد. در حالیکه تصمیم اخراج بلندمدت یا همیشگی توسط آقای ویلز یا کمیته داوری تخلفات جدی و دامنهدار اتخاذ میشود.
ویکیپدیا از طریق بنیاد ویکیمدیا برپا شد. هزینههای ربع چهارم سال ۲۰۰۵ آن معادل ۳۲۱٬۰۰۰ دلار آمریکا بوده که ۶۰٪ آن مربوط به سختافزار است. هماکنون بنیاد ویکیمدیا بر روی کمکهای خصوصی تکیه دارد و از رایزنهای مالی استفاده میکند. رایزنی مالی سال ۲۰۰۷ موجب جمعآوری مبلغی بیش از ۱ میلیون دلار شد.
رئیس پیشین بخش ویرایش ویکیپدیا، لری سنگر گفتهاست وجود مجوز جیافدیال (GFDL) «بهعنوان ضمانت آزادی، انگیزه خوبی برای کار در یک دانشنامه آزاد است.» پروفسور آندریا سیفولیلی در مطالعه ویکیپدیا بهعنوان یک انجمن، اینطور مطرح میکند که: «هزینههای پایین شرکت در نرمافزار ویکی، خود عامل فروگشایی برای توسعه جمعی است و دیدگاه «ساختِ خلاقانه» میزان شرکتپذیری را بالا میبرد». ویکیپدیا را از منظر تجربهای اجتماعی در آنارشیسم یا دموکراسی نیز مورد بررسی قرار دادهاند. بنیانگذار آن اینگونه پاسخ میدهد که حتماً قرار نیست اینطور باشد اگرچه ممکن است دستاوردش این بوده باشد. در جستجویی که داخل ویکیپدیا انجام شد صفحهای پیدا شد که نویسنده آن اینگونه بیان داشته که ارزش این دانشنامه به خاطر آن است که ویکیپدیا انجمنی اجتماعی است. به این معنا که میتوان از نویسندگان خواست تا از کار خود دفاع کرده یا آن را روشن سازند و بحثها سریعاً قابل مشاهدهاند. ویرایشهای گوناگون ویکیپدیا غالباً دارای میزهای مرجعی هستند که اعضای انجمن در آنجا به پرسشها پاسخ میدهند.
جامعهٔ کاربری
ویکیپدیا به عنوان یک دانشنامه آنلاین همزمان به بسیاری از زبانها نوشته میشود و همکاران آن افرادی از سراسر جهان هستند و هر کسی میتواند به رشد آن کمک کند. این دانشنامه از زمان تولد تاکنون، رشد بسیار سریعی داشته و بزرگترین وبگاه دانشنامهای با بیش از ۸۰ میلیون بازدیدکننده در ماه است و بیش از ۹۰٬۰۰۰ کاربر فعال دارد که بر روی بیش از ۱۸٬۰۰۰٬۰۰۰ مقاله به ۲۷۰ زبان کار میکنند.
در یک مقالهٔ تحقیقاتی منتشرشده در سال ۲۰۱۲ در پلاس وان، طاها یاسری و همکارانش با بررسی میزان مشارکت کاربران در طول شبانهروز سهم مناطق جهان را در ویرایش چند نسخهٔ مختلف ویکیپدیا تخمین زدند. این بررسیها نشان دادند برای مثال غالب مشارکتهای انجامشده در ویکیپدیای فارسی از اروپا و آمریکای شمالی بودهاست. یا مثلاً ۵۰٪ ویرایشهای انجامشده از آمریکای شمالی در ویکیپدیای انگلیسی بودهاند و برای ویکیپدیای انگلیسی ساده این مقدار ۲۵٪ بودهاست.
ارزیابیها
انتقادات
منتقدان بر این باورند که مجوز ویرایش همگانی، ویکیپدیا را دانشنامهای غیرقابل اعتماد ساختهاست. فیلیپ بردلی در مصاحبهای که با روزنامه گاردین در سال ۲۰۰۴ انجام داد گفت که او هرگز از ویکیپدیا استفاده نمیکند و «هیچ کتابدار دیگری را نمیشناسد که این کار را انجام دهد. مشکل اصلی عدم وجود قدرت کنترلکننده در ویکیپدیا است. در کتب منتشرشده، ناشر باید تضمین کند که اطلاعات کتابش درست است زیرا امرار معاش او بستگی به آن دارد. اما با وجود چیزی مثل ویکیپدیا همه آن بر باد میرود.» تد پاپاس رئیس ویرایشگران دانشنامه بریتانیکا در مصاحبهای با گاردین اینطور میگوید که: «فرضیهٔ ویکیپدیا بر این استوار است که پیشرفت مداوم به کمال میانجامد. این فرضیه هیچگاه ثابت نشدهاست.» دانا بوید در سال ۲۰۰۵ در بحثی پیرامون ویکیپدیا بهعنوان یک منبع دانشگاهی اینطور میگوید که «ویکیپدیا هیچگاه یک دانشنامه نخواهد شد ولی حتماً در آینده تبدیل به منبع گستردهای از دانش میشود که برای اهداف مختلف ارزش زیادی خواهند داشت.» با اینحال هنوز هم دانشنامههای سنتی حق خود میدانند که هیچ مسئولیتی در قبال خطاهای احتمالی به گردن نگیرند.
رابرت مکهنری ویرایشگر سابق بریتانیکا در مقالهای تحت عنوان «دانشنامهٔ مورد اعتماد» ویکیپدیا را مورد انتقاد قرار دادهاست و مینویسد «هر چند که ممکن است مقالهای در ویکیپدیا به درجه اعتبار بالایی دست یابد ولی تا ابد در معرض تغییر دخالتکنندگان بیاطلاع یا کمسواد قرار خواهد داشت.» آرون کرون مقاله تکذیبیهای در رد روشهای مکهنری نوشته و آنها را FUD که نوعی فن تجاری به حساب میآید و در زبان انگلیسی مخفف سه واژه به معنای «ترس، عدم اطمینان و شک» است اطلاق کردهاست. رئیس بخش تحریریهٔ سابق، لَری سَنگر، در اواخر سال ۲۰۰۴ از ویکیپدیا به دلیل داشتن ماهیت «ضد نخبه» که باعث رد بازنگری رسمی میشود و در نتیجه موجب کاهش اعتبار مقالههای آن میگردد انتقاد کرد.
ویکیپدیا را به خاطر فراگیر نبودن مورد اتهام قرار دادهاند، زیرا ماهیت آن داوطلبانه است و میتواند بازتاب جانبداریهای جهتدار نویسندگانش باشد. دال هویبرگ رئیس بخش تحریریه دانشنامهٔ بریتانیکا اینطور بیان میدارد که «مردم دربارهٔ چیزهایی مینویسند که به آنها علاقه دارند در نتیجه بسیاری از موضوعات پوشش داده نمیشوند ولی وقایع خبری با تمام جزئیاتشان ذکر میشوند. مدخل مربوط به تندباد فرنسس پنج برابر بزرگی مدخل مربوط به هنر چین است و مدخل خیابان کورونیشن دو برابر مدخل مربوط به تونی بلر است.» لری سنگر رئیس بخش سابق ویرایش نیوپدیا در سال ۲۰۰۴ گفت: «هنگامی که به یک مسئله نسبتاً تخصصی میرسیم (که خارج از علاقه مردم است) اعتبار مقالهها بسیار غیرقابل اعتماد میشود.»
در ماه مه سال ۲۰۰۵ (خرداد ۱۳۸۴) مثال هویبرگ صحت خود را از دست داد: مقالهٔ مربوط به هنر چین تقریباً سه برابر مقالهٔ مربوط به تندباد فرنسس شد و مقاله مربوط به تونی بلر در حدود ۵۰٪ بزرگتر از مقالهٔ خیابان کورونیشن گردید. این نکته کاملاً روشن است که مقالههایی که در پرسش مطرح شده بودند تنها بهعنوان مثالهایی برای گرایش متمایل نویسندگان آورده شده بودند؛ اگر چه میتوان از این مثالها برای نشان دادن روند رو به تعادل منطقی ویکیپدیا استفاده کرد.
ویکیپدیابه دلیل اینکه اجازه میدهد مقالههایش ضمن وقایع جاری به روز شوند یا مقالهای بر اساس رویداد روز خلق شوند ستایش شدهاست. برای نمونه مقالهٔ مربوط به زلزله اقیانوس هند که اندکی بعد از وقوع آن در ویکیپدیای انگلیسی نوشته شد به سرعت توسط بعضی از مطبوعات چاپ شد. به همین دلیل محدودهٔ موضوعی این دانشنامه میتواند بسیار وسیعتر از بقیه دانشنامهها باشد.
در سال ۲۰۰۵ نیچر نتایج یک داوری همتا را که ۴۲ مقاله علمی در بریتانیکا و ویکیپدیا را مقایسه کرده بود منتشر کرد. این پژوهش نتیجهگیری کرد که درجه دقت ویکیپدیا به درجه دقت بریتانیکا رسیدهاست. مجله تایم مینویسد که سیاست درهای باز که اجازه ویرایش را به همه میدهد مسبب این شدهاست که ویکیپدیا بزرگترین و احتمالاً بهترین دانشنامه در دنیا باشد که این شاهدی بر دیدگاه جیمی ویلز است.
ویرایش دستهجمعی
روند ویرایشی ویکیپدیا اینطور فرض میکند که قرار دادن مقالات در معرض ویرایش همگانی باعث صحت مطالب میشود. سانگر پیش از این با اشاره به قانون لینوس در مورد توسعه متنبازگفته بود: «با داشتن چشمهای زیاد، خطاهای کمتری رخ خواهند داد.». مرورگران زیاد مقالههای ویکیپدیا باعث میشود تا مطالب خرابکارانه و جانبدارانه به سرعت واگردانی شوند. جوی ایتو یکی از شخصیتهای برجستهٔ فناوری در مورد صحت مطالب ویکیپدیا اینطور مینویسد که «هر چند این مسئله کمی بستگی به نوع رشته دارد، پرسش این است که آیا مطلبی که از یک منبع اطلاعاتی دقیق به دست میآید درستتر است یا مطلبی که توسط صدها هزار نفر (با امکان ویرایش) دیده شده و هنوز باقیمانده!» در آزمایش غیررسمی که روی توانایی ویکیپدیا در کشف اطلاعات غیرصحیح انجام شد، نویسنده اینطور بیان میدارد که این جریان «مکانیسمی حقیقت یاب نیست بلکه بیشتر شبیه مکانیسم رایگیری است، در نتیجه ممکن است مطلبی که اشتباه به «نظر» نرسد صحیح تلقی شود.»
ارجاع به ویکیپدیا
ویکیپدیا تا به حال توسط رسانهها، مراکز علمی و دیگر منابع بهعنوان مرجع یا ضمیمه، مورد استفاده قرار گرفتهاست. سازمانهای خبری مقالههای ویکیپدیا را بهعنوان منبع نام بردهاند یا در گوشهٔ صفحهٔ وب خود، برای کسب اطلاعات بیشتر، ارجاعی به آن گذاشتهاند. بعضی از آنها این کار را بهطور مرتب انجام میدهند. بنابر فهرستی که توسط ویرایشگران ویکیپدیا تهیه شدهاست، مقالههای ویکیپدیا بیشتر از همه جا در رسانههای خبری ذکر شدهاند. در ردههای پایینتر، تحقیقات علمی، کتابها، همایشها و دادگاهها قرار دارند. ارجاعهای زیادی به مقالههای ویکیپدیا در بخش «دیدگاههای بهتر» روزنامهٔ علم (Science Journal) قرار گرفتهاست. اولین ارجاع این روزنامه، پیوندی به مقالهٔ ویکیپدیا تحت عنوان «A White Collar Protein Senses Blue Light» (لیدن، ۲۰۰۲) بود. پس از آن مقالههای زیادی به پیوندهای مشابه ارجاع دادهاند.
ارجاع به ویکیپدیا در رسانههای فارسی
در رسانههای فارسی بسیاری از مقالات ویکی فارسی کپی و منتشر میشود و غالباً منبع آن نیز ذکر نمیشود در پایاننامههای دانشجویی به وفور از منابع ویکیپدیا استفاده میشود با این تفاوت که دانشجو منابع ویکیپدیا را با نام خودش جا میزند و بسیاری از استادان نیز دانسته یا نادانسته مطالب را میپذیرند. همین کار در خصوص مقالههای انگلیسی ویکیپدیا نیز انجام میشود. البته موارد بسیار زیادی نیز بهخوبی منبع ویکیپدیا را میآورند. در سالهای اخیر مراجعه به ویکیپدیای فارسی افزایش چشمگیری داشته که علت آن جلب اعتماد و همچنین مزایای متعددی است که سایت ویکیپدیا از آن برخوردار است. آمار نشان میدهد که در سال ۲۰۰۹ میلادی در حدود نیمی از بازدیدهای کاربران ایرانی از نسخه انگلیسی ویکیپدیا انجام میشده و کمی بیشتر از نیمی از دیگر مراجعات به نسخه فارسی این دانشنامه جهانی بودهاست. بررسی همین آمار برای سالهای پیاپی اما حکایت از استقبال فزاینده جامعه ایرانی از نسخه فارسی ویکیپدیا دارد بهطوریکه در سال ۲۰۱۳ در حدود ۷۵ درصد از مراجعات ایرانیان برای کسب اطلاعات از این دانشنامه به نسخه فارسی بوده و نسخه انگلیسی تنها حدود ۲۲ درصد از مراجعات ایرانیان را به خود جلب کردهاست.
طی این مدت البته تعداد مقالات نسخهٔ فارسی ویکیپدیا نیز رشد چشمگیری را نشان میدهد بهطوریکه شمار مقالات این دائرةالمعارف فارسی از مرز ۹۵۰ هزار مقاله گذشته و از این نظر، زبان پیشرو در میان زبانهای منطقه خاورمیانه است.
فیلترینگ و سانسور
سانسور ویکیپدیای فارسی
بر اساس یک بررسی در ژوئیهٔ ۲۰۱۳ از میان حدود ۳۳۱هزار مقاله ویکیپدیای زبان فارسی ۹۶۳ مقاله در زمینههای سیاست، سکس و مذهب در ایران فیلتر بودند. از این میان بیشترین حجم به مسایل سیاسی و بیش از همه به «انتخابات ۱۳۸۸» و «جنبش سبز» اختصاص داشت. در سال ۲۰۱۵ فیلتر هدفمند مقالات ویکی دربارهٔ موضوعات مذهبی، سیاسی، جنسی یا غیره در ایران برداشته شد اما سرور فایلهای تصویری ویکی در ایران به صورت طولانی مدت از دسترس خارج شد و هنوز قابل دسترسی نیست.
قطع دسترسی به ویکیپدیا در ترکیه
از ساعت ۸ بامداد روز شنبه ۲۹ آوریل ۲۰۱۷ (۹ اردیبهشت ۱۳۹۶) دسترسی به پایگاه اینترنتی دانشنامهٔ ویکیپدیا به تمامی زبانهای آن، و از آنجمله زبان ترکی استانبولی، در این کشور قطع شد. سازمان اطلاعات و فناوری اطلاعرسانی ترکیه در بیانیهای اعلام کرد که «بعد از ارزیابیهای فنی و بررسیهای حقوقی بر اساس ماده ۵۶۵۱ قانون نظارت اینترنتی این تصمیم اتخاذ شدهاست.» خبرگزاری فرانسه به نقل از رسانههای دولتی ترکیه نوشتهاست که این محدودیت به دلیل ناموفق بودن ویکیپدیا در «حذف محتوای مشوق تروریسم و حاوی اتهام همکاری ترکیه با گروههای تروریستی» صورت گرفتهاست. جیمی ویلز، بنیانگذار ویکیپدیا در واکنش به این اقدام ترکیه، در صفحه توئیتر خود تصریح کرد که «دسترسی به اطلاعات از حقوق اساسی بشر است» و خطاب به مردم ترکیه گفت که «در جدال برای دستیابی به این حق، همواره در کنار شما خواهم بود».
جوایز و توجه سازمانهای بینالمللی
ویکیپدیا در ماه می۲۰۰۴ (خرداد ۱۳۸۳) دو جایزهٔ مهم را از آن خود کرد. نخستین جایزه Golden Nica برای Digital Communities بود که توسط Prix Ars Electronica اعطا شد. این جایزه به همراه ۱۰٬۰۰۰ یورو و دعوت از ویکیپدیا به جشنوارهٔ سال بعد PAE Cyberarts اتریش بود. دومین جایزه، Judges' Webby برای بخش «انجمن» بود. همچنین ویکیپدیا نامزد جایزه «بهترین کوشش» از سوی Webby شد.
در سپتامبر ۲۰۰۴ (شهریور ۱۳۸۳) ویکیپدیای ژاپنی موفق به دریافت جایزهٔ ساخت وب (Web Creation) از سوی انجمن تبلیغکنندگان ژاپن شد. این جایزه معمولاً به افرادی اعطا میشود که سهم بزرگی در پیشبرد وب به زبان ژاپنی دارند و این بار جایزه به شرکتکنندگان دائم ویکیپدیای ژاپنی داده شد.
در سال ۲۰۰۶ گزارش تحقیقی مولتیاسکوپ نشان داد که ویکیپدیای هلندی با امتیاز ۸/۱ پس از گوگل و جیمیل محبوبترین وبگاه اینترنتی به زبان هلندی بودهاست.
مجلهٔ تایم در گزارش سال ۲۰۰۶ خود، جیمی ویلز را در گروه ۱۰۰ فرد اثرگذار سال اعلام کرد.
همچنین در همین سال ویکیپدیای روسی برندهٔ جایزهٔ رانِت (روسی: Премия Рунета) در بخش «دانش و آموزش» شد. این جایزه از طرف دولت اعطا میشود.
همچنین ویکیپدیا جایزهٔ یک میلیون دلاریِ مدیریت پروژه را از همایش دکرت صفاجو دریافت کرد.
سازمان ملل متحد
طی سالهای گذشته، ویکیپدیا از طرف سازمان ملل متحد نیز بهعنوان عامل گسترش دانش به صورت مردمنهاد معرفی شده و حتی در راستای رشد و گسترش ویکی به این پروژه کمک شدهاست.
پلتفورم اهداف توسعه پایدار United Nations:
پروژههای مشابه و خواهر
ویکیمدیا چندین پروژهٔ متن-آزاد دارد که وظایف غیردانشنامهای را انجام میدهند، از جمله:
ویکیواژه: که بزرگترین پروژهٔ دیگرِ ویکی است و به فرهنگ واژه و اصطلاحات آزاد اختصاص دارد.
ویکیکتاب: درسنامهها و دفترچههای راهنمای آزاد
ویکیسفر: راهنماهای سفر
ویکیگفتاورد: دانشنامهٔ آزاد نقلقولها
ویکینبشته: مخزن چندزبانهٔ متون منبع آزاد
ویکیانبار: انبار پروندههای چندرسانهایِ عمومی
ویکیداده: پایگاه دادهٔ آزاد
ویکیخبر: مرجع خبری با محتوای آزاد
جستارهای وابسته
ویکیپدیای فارسی
نقد ویکیپدیا
ویکیپدیا:ویکینویسی
ویکیپدیا:تکذیبنامهٔ عمومی
پانویس
یادداشتها
منابع
فهرست ویکیپدیاها فراویکی (نسخهٔ فارسی) List of Wikipedias wikimedia (نسخهٔ انگلیسی)
پیوند به بیرون
دروازهٔ ویکیپدیا
تعریف ویکیپدیا در واژهنامه کمبریج
شمارشگرها
تعداد ویرایشهای مقالات
ویرایشهای هر کاربر
ویرایشهای هر کاربر ۲
آمار نوشتن خلاصه برای ویرایشهای هر کاربر
آمارها
آمارهای ویکیپدیاها
صورت وضعیت ویکیپدیاها
اختراعهای آمریکایی
اطلاعات منبع آشکار
انقلاب علمی
برندگان جایزه اراسموس
بنیانگذاریهای ۲۰۰۱ (میلادی) در ایالات متحده آمریکا
پردازش جمعی اطلاعات
پروژههای ویکیمدیا
پروژههای همکاری
تعامل انسان و رایانه
جوامع مجازی
دانشنامههای عمومی
دانشنامههای برخط
متعلقات اینترنت بنیانگذاریشده در ۲۰۰۱ (میلادی)
وب ۲٫۰
وبگاههای آزاد تبلیغاتی
وبگاههای آمریکایی
وبگاههای با مجوز کریتیوکامنز
وبگاههای چندزبانه
ویکیپدیا
ویکیسازی رباتیک
ویکیها |
613 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87 | سالنامه | سالنامهها یا وقایعنامهها (به انگلیسی: Annals، به ، از ریشهٔ کلمهٔ به معنی "سال") سندی برای ثبت مختصر تاریخ بود که در آن وقایع سال به سال بر اساس گاهشماری مرتباً نوشته میشد، اگرچه این اصطلاح برای هر تاریخ مکتوبی میتواند استفاده شود.
محدوده
ماهیت تمایزی بین سالنامه و تاریخ موضوعی وجود دارد که توسط رومیان باستان دستهبندی شده. گفتار آولوس گلیوس بنا بر وریوس فلاکوس نقل شده، که بر اساس علم ریشهشناسی، عبارت تاریخ یا هیستوری (از یونانی ، historein، برابر با لاتین، "برای پرسیدن شخصاً") باید تنها محدود به منابعی همچون توکیدید که از مشاهدات خود نویسنده نوشته شدهاند، باشد. در حالی که سالنامه وقایع مربوط به زمانهای قبل را که بر اساس سال تنظیم شدهاند، ثبت میکنند. وایت سالنامهها را از رویدادنامهها متمایز میکند، رویدادنامه را شامل موضوعاتی مانند سلطنت پادشاهان و تاریخچهها میداند که هدف آنها ارائه و نتیجهگیری روایتی است که دلالت بر اهمیت اخلاقی وقایع ثبت شده دارد. بهطور کلی، آنالیستها (سالنامه نگاران) وقایع را با دقت ثبت میکنند، و مطالب نوشتهها را بدون توجیه نوشته و به یک اندازه وزن میدهند.
آغاز سالنامه نگاری در ایران
نخستین سالنامه چاپی در ایران که در سال ۱۲۹۰ هجری قمری به دستور مشیر الدوله صدر اعظم وقت و به مدیریت محمد حسن صنیع الدوله رئیس اداره روزنامه جات، دار الطباعه و دارالترجمه دولتی و مترجم ناصرالدین شاه منتشر شدهاست.
اعتماد السلطنه دربارهٔ «ایجاد سالنامه» نوشتهاست که: «این دفتر که اروپاییان آن را آلماناک میگویند هیئت دربار هر ملک و رؤِساء دوایر هر دولت و شماره نفوس هر اقلیم و استعدادات حربیه هر حکومت و جمیع حوادث عمده وانکشافات جدیده نسبت به آن سال مخصوص مصرح ومنصوص است و نیز بر فواید دیگر اشتمال دارد که به احصاء و استقصاء در نمیآید. این گونه رساله که مرآت احوال یک ساله است در ایران و هیئت دربار آن تألیف نمیگردید تا سال یک هزار و دویست و نود و یک هجری[۱۲۹۰] بنده مؤلف به ترتیب و ترکیب آن مأمور گردید و آلماناکی بس نغز و نیک تلفیق داده مطبوع و منتشر ساخت مشتمل بر هیئت دربار دولت علیه ایران و… به علاوه فوائد عظیمه دیگر از قبیل تطبیق سنین تاریخ هجری و میلادی از بدایت هجرت…»
سالنامه ایران در سال ۱۲۹۱ به نام سالنامه دولت علیه ایران تغییر نام داد از همین سال به بعد به ضمیمه کتابهای «دارالطباعه» و سپس «انطباعات» انتشار یافتهاست. در این سالنامه مطالب مربوط به سازمانهای دولتی ایران را دوایر دولتی میفرستادهاند و اطلاعات راجع به کشورهای دیگر را خود اعتماد السلطنه با دستیاری فروغی تهیه میکردهاست. آخرین سالنامه ایران در سال ۱۳۱۳ به دلیل «ترجمه شرح حال مادموازل مونت پانسیه» که ضمیمه همین ترجمه نیز بود، توقیف گردید.
جستارهای وابسته
آثار
سالنامههای چینی
سالنامه بهار و پاییز
سالنامه کشورهای متخاصم
سالنامه سه پادشاهی
سالنامه طبری (مسلمان قرن دهم)
سالنامههای آلمانی (Annales Alamannici)
سالنامه سلسله چوسون در کره
سالنامه مالایی (Sejarah Melayu)
سالنامه تاریخ ربوس بلگیسیس (۱۵۵۷) اثر گروتیوس
سالنامههای عهد عتیق اسقف اوشر
سالنامه Ecclesiastici (۱۲ جلد، ۱۷۸۸–۱۷۹۳) اثر کاردینال بارونیوس
سالنامه اسکاتلند، از الحاق مالکوم سوم تا الحاق مجلس استوارت اثر هایلز
سالنامههای داخلی دموستیک اسکاتلند
سالنامه امپراطورهای ژاپن
منابع
یادکرد
"Annals". The American Cyclopædia. 1879.
آموزش
رویدادنامهها
سالنامهها
کارهای مربوط به تاریخ |
619 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA | اطلاعات | اطلاعات در کوتاهترین تعریف، «دادههای پردازششده» است. دادهها مواد خام بِالقوه معنیداری هستند که ما آنها را در راستای شناخت و فهم هر مفهوم مادی یا غیر مادی، به واسطهٔ روشهای پژوهشی، و با استفاده از ابزارهای شناختی به دست میآوریم. داده، یک شرح مقدماتی از یک پدیده، اتفاق، فعالیت یا تعاملات است که ثبتشده، دستهبندیشده و ذخیره شدهاست؛ اما سازماندهینشده و برای یک منظور مشخص آماده نشدهاست. دادهها عناصر اصلی اطلاعات هستند. دادهها در صورتی به اطلاعات، تبدیل میشوند که افراد بخواهند برای درک بیشتر از آنها استفاده کنند. اطلاعات، دادههای خلاصهای هستند که گروهبندی، ذخیره، پالایش و سازماندهی شدهاند تا بتوانند معنیدار شوند. اطلاعات زمانی ارزش پیدا میکنند که برای یک بُعد خاص، یک فرد خاص، یک هدف خاص و در زمان خاص گردآوری و آماده شوند، لذا اطلاعاتی که برای یک مدیر، جنبهٔ اطلاعاتی دارد، برای مدیر دیگر ممکن است اصلاً ارزشی نداشته باشد.
بدین ترتیب، اطلاعات، آگاهیهای بهدستآمده از عنصرها و رویدادهای جهان هستی است. به زبان محدود تکنیکی، مجموعهای از نمادهای زبانی معنیدار و پیوسته دربارهٔ موجودات است. در زبان انگلیسی، اطلاعات از نظمی ساختاری و ذاتی (به انگلیسی: information) خبر میدهد.
از منظر فلسفه، اطّلاعات مفهومی چندشکلی (به انگلیسی: polymorphic) و چندمعنایی (به انگلیسی: polysemantic) است.
جستارهای وابسته
علم آمار
مفاهیم در طول اطلاعات
علم
دانش
مفاهیم در عرض اطلاعات
نظریهٔ اطلاعات
بیت اطلاعات کاربر
معماری اطلاعات
دانش اطلاعات
فلسفهٔ اطلاعات
آلودگی اطلاعات
اقتصاد اطلاعات
بازیابی اطلاعات
پردازش اطلاعات
فناوری اطلاعات
علوم کتابداری و اطلاعرسانی
منابع
Earl Morrogh, Information Architecture, An Emerging 21st Century Profession, Pearson Education, Inc. , 2003.
Alan Liu (2004). The Laws of Cool: Knowledge Work and the Culture of Information, University of Chicago Press
Bekenstein, Jacob D. (2003, August). Information in the اصل تمامنگاری. Scientific American.
Gleick, James (2011). The Information: A History, a Theory, a Flood. Pantheon, New York, NY.
Shu-Kun Lin (2008). 'Gibbs Paradox and the Concepts of Information, Symmetry, Similarity and Their Relationship', Entropy, 10 (1), 1-5. Available online at Entropy journal website.
Luciano Floridi, (2005). 'Is Information Meaningful Data?', Philosophy and Phenomenological Research, 70 (2), pp. 351 – 370. Available online at PhilSci Archive
Luciano Floridi, (2005). 'Semantic Conceptions of Information', The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter 2005 Edition), Edward N. Zalta (ed.). Available online at Stanford University
Sandro Nielsen: 'The Effect of Lexicographical Information Costs on Dictionary Making and Use', Lexikos 18/2008, 170-189.
Stewart, Thomas, (2001). Wealth of Knowledge. Doubleday, New York, NY, 379 p.
Young, Paul. The Nature of Information (1987). Greenwood Publishing Group, Westport, Ct. .
پیوند به بیرون
مفاهیم معنائی اطّلاعات دائرةالمعارف فلسفهٔ استانفورد
Semantic Conceptions of Information Review by Luciano Floridi for the Stanford Encyclopedia of Philosophy
Principia Cybernetica entry on negentropy
Fisher Information, a New Paradigm for Science: Introduction, Uncertainty principles, Wave equations, Ideas of Escher, Kant, Plato and Wheeler. This essay is continually revised in the light of ongoing research.
How Much Information? 2003 an attempt to estimate how much new information is created each year (study was produced by faculty and students at the UC Berkeley School of Information at the دانشگاه کالیفرنیا، برکلی)
Informationsordbogen.dk The Danish Dictionary of Information Terms / Informationsordbogen
اطلاعات
اطلاعات، دانش و عدم قطعیت
علم اطلاعات
مفهومها در متافیزیک
مقالههای موضوعات اصلی |
637 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF | محتوای آزاد | محتوای آزاد یا اطلاعات آزاد هر کار عملی، هنری یا کارهای خلاقانه دیگر است که مطابق با تعریف آثار فرهنگی آزاد است و محدودیت قانونی چشمگیری بر آزادی افراد در کاربرد، توزیع، تغییر و توزیع کارهای منتجشده از محتوا نداشته باشد. محتوای آزاد از محتوای باز متمایز است؛ در محتوای آزاد میتوان دست برد، در حالیکه اگر محتوایی «باز» باشد اما «آزاد» نباشد، ممکن است نتوان در آن دست برد. در اینجا واژه «محتوا» طیف گستردهای، از موسیقی تا کتاب و از نرمافزار تا چندرسانهها را دربرمیگیرد. محتوای آزاد به آزادیهای زیر اشاره دارد:
استفاده از محتوا و بهرمند شدن از آن،
یادگیری محتوا و به کار بستن آن،
ایجاد و توزیع نسخههای تکثیرشده از محتوا،
تغییر و بهبود محتوا و توزیع آثار مشتقشده.
محتوای آزاد همه کارهای در مالکیت عمومی و کارهای دارای کپیرایت که اجازهنامهشان آزادیهای برشمرده در بالا را محترم بدانند، دربرمیگیرد. از آنجا که در بیشتر کشورها قانون کپیرایت اجازه کنترل انحصاری به دارنده اثر میدهد، محتواهایی که در مالکیت عمومی نیستند برای آنکه آزاد شوند بای
تعریف
دانش آزاد یا همچنین دانش باز یا دانش علنی دانشی است که بتوان آن را به دست آورد، تفسیر کرد و آزادانه اعمال کرد. این قاعده میتواند بر حسب نیازهای اشخاص تنظیم شود و به خاطر منافع اجتماعی با دیگران به اشتراک گذاشته شود.
این اصطلاح به حرکت فرهنگی دانش آزاد اشاره دارد که از اصول موفقیت نرمافزار آزاد، موفقیت تولید مشارکتکننده در توسعهٔ نرمافزار آزاد (و ویکیپدیا) و این عقیده که دانش باید بدون هیچ محدودیتی در دسترس و قابل انتشار باشد، الهام گرفتهاست.
ترویجدهندگان دانش آزاد اعتقاد دارند که آزادی دانش تحت تأثیر اعتبار تلاشهاییست که برای محدود کردن یا کنترل انتشار اطلاعات (یا دانش صریح) روی اینترنت انجام میشود. به همین دلیل تعریف دانش آزاد بر اساس تعریف نرمافزار آزاد و توسط بنیاد نرمافزار آزاد که به این موضوع اهمیت میدهد، تنظیم شدهاست.
دانش آزاد همان دانش واضح و آشکار است که طوری منتشر شده که کاربران آزادند آن را بخوانند، گوش بدهند، ببینند و تجربه کنند تا از آن یاد بگیرند و آن را کپی کنند یا اقتباس کنند و برای هر منظوری استفاده کنند و نسخههای تغییر یافته را مشابه کالاهای عمومی منتشر کنند.
کاربران دانش آزاد آزادند تا:
از آن برای هر منظوری استفاده کنند.
مکانیزم آن را یاد بگیرند تا بتوانند تغییرش بدهند یا با نیاز خود منطبقش کنند.
کپیهایی را به صورت کلی یا جزئی بازنشر کنند.
کار را افزایش یا گسترش بدهند و نتیجه را منتشر کنند.
طبق تعریف بنیاد نرمافزار آزاد، آزادی ۲ و ۴ به ارائهٔ دیجیتال دانش آزاد نیاز دارد تا در یک قالب فایل آزاد که به صورت کامل توسط نرمافزار آزاد قابل ویرایش باشد، قرار بگیرد .
دانش آزاد روشی است که همه افراد میتوانند در تولید دانش مشارکت داشته باشند. مشارکت در دانش آزاد به این معناست که مردم هم تولیدکننده دانش هستند (دانشمند، مخترع، هنرمند، مکتشف و …)، هم مصرفکنندگان، هم آموزش دهنده و هم حامی محسوب میشوند. کسب دانش و گسترش آن در این روش همگانی است. دانش آزاد وابسته به هیچ شخص، گروه یا حکومتی نیست. دانش آزاد روشی تجاری نیست بلکه زنده ماندن دانش وابسته به مردم است و تولیدکنندگان دانش تنها با حمایت هواداران خود میتوانند به کارشان ادامه دهند.
دانش آزاد تنها به حمایت کسانی احتیاج دارد که به جز خود، به جامعه خود هم اهمیت میدهند. این روش حمایتی در جامعه نرمافزار آزاد -که یکی از محصولات دانش آزاد محسوب میشود - پیادهسازی شدهاست.
منابع آزاد
اصطلاح «منابع آزاد» به منابعی که روی یک دستگاه ارائه میشود، اشاره دارد. از جمله فایلهایی در قالب باز یا آزاد که شامل متن، عکس، صدا، چند رسانهای و … یا ترکیبی از آنها میشود که با نرمافزار آزاد قابل دسترسی است و تحت مجوزی که به کاربران آزادی دسترسی، مطالعه، گوش کردن، دیدن یا در غیر اینصورت تجربهٔ منبع برای یادگرفتن، کپیکردن، اجرا کردن، اقتباس و استفاده از آن برای هر منظوری و گسترش و به اشتراک گذاشتن بهبودها و کارهای اشتقاقی را بدهد، منتشر شده.
منابع از این دست مورد توجه جنبشهایی است که با نرمافزار آزاد، جنبش فرهنگ آزاد و دانش آزاد و … سر و کار دارند و توسط جوامع آزاد به عنوان مثال برای یادگیری (به یادگیری آزاد مراجعه کنید) استفاده میشود.
بیانیه آزاد بعضی از ارزشهای مورد توجه چنین جنبشهایی را نشان میدهد. اصطلاح «منابع آزاد» از بحثهای مربوط به دانش آزاد به عنوان تعمیمبخشی، متولد شد.
یادگیری آزاد
دانش و یادگیری دستبهدست منتقل میشود. دانش آزاد که مشارکت و توسعه از طریق یادگیری جامعه ساختارگرا را ممکن میسازد با استفاده از منابع آزاد از قید و بند مجوزهای بیش از حد محدود رهاست.
این اصطلاح به موضوعاتی مانند «آزادی برای یادگیری» به معنی آزاد کردن آموزش و یادگیری مربوط است که در کشورهایی که سیستم آموزش عمومی امکان پاسخگویی به تمام نیازها را ندارد مناسب است، جامعهٔ مدنی را تشویق میکند و به آن اجازه میدهد تا ابتکار به خرج دهند و سیستمهای آموزش عمومی را بیفزایند.
نکات و ارجاعات تاریخی
ممکن است این استدلال آورده شود که مفهوم دانش آزاد و دانش غیرآزاد از وقتی که انسانها امکان ارتباط برقرار کردن پیدا کردند، اطراف ما وجود داشتند. مباحثات دانشگاهی پیرامون این مفاهیم چیز جدیدی نیست، اگر چه در سالهای اخیر با ظهور اینترنت و در نتیجه سهولت همراه با دانش قابل انتشار، این مباحثه به وجود آمده.
فهرستی از ارجاعات مرتبط و یادداشتهای تاریخی تکمیلی:
۱۹۰۹: ماهاتما گاندی: یکی از جدیدترین انتشارات گاندی، هند سورج که در ۱۹۰۹ منتشر شد به عنوان طرح فکری برای جنبش آزادی هند شناخته میشود. سال بعد آن کتاب به انگلیسی ترجمه شد، با کپیرایت که میگوید «هیچ حقی محفوظ نیست»
۱۹۵۴: مارک ون دورن
۲۰۰۱ اعلامیه فلی۳ - "فلی۳ - نرمافزار آزاد برای تولید دانش (آزاد)"
۲۰۰۲: پیشگامان دسترسی آزاد بوداپست «دسترسی باز» نامگذاری شده تا در تمام زمینهها پژوهش کند.
۲۰۰۲: مجموعهای از مقالات ریچارد استالمن که بیشتر شامل فلسفهٔ دانش آزاد میشود اگرچه دارای یک حس نرمافزاری است.
به تازگی در این قرن ناشران دانشگاهی فکر کردن دربارهٔ دسترسی آزاد را شروع کردند و برخی مطالب علمی را تحت مجوز کرییتیو کامنز منتشر کردند. اگرچه درجهٔ آزادی این مطالب فرق میکند، پروندهٔ مجلات دسترسی باز فهرست تعدادی از آنها را تهیه کردهاست. (خیلی از آنها دانش باز منتشر میکنند).
تعریف دانش آزاد الهام گرفته از تعریف نرمافزار آزاد و روی وبلاگ جیمی ولز منتشر شدهاست. "چرا دانش آزاد به نرمافزار آزاد و فرمتهای آزاد نیاز دارد".
لارنس لسیگ چندین کتاب دربارهٔ تمایز بین آزادی که انتظار میرود، خواندن/نوشتن فرهنگ اینترنت و کنترل از طریق روشهای فنی منتشر کردهاست. این کتابها شامل " کتاب فرهنگ آزاد"، کد و دیگر قوانین محیط مجازی, کد: نسخهٔ ۲٫۰ و آیندهٔ ایدهها. میشوند.
۲۰۰۶ یوچایی بنکلر ثروت شبکهها را منتشر کرده که مفهوم تولید مشارکتکننده بر مبنای اشتراکات را توسعه میدهد.
۲۰۰۷ چارلوت هس و الینور استروم کتابی را با عنوان «فهمیدن دانش به عنوان یک اشتراک: از تئوری تا عمل» ویرایش کردند که علاقههای کنونی را در مورد این اتفاق و بخشی از تاریخ اشتراکات دانش بازتاب میکند.
۲۰۰۷ کیم توکر مقالهٔ آزاد بگو را منتشر کرده که توضیح میدهد آنجایی که بشود از این واژه استفاده کرد، استفادهٔ این واژه نسبت به واژهٔ «باز» ارجحیت دارد.
بعضی از صحبتها به سمت خروج از ایدههای «منابع آزاد» (بالا) و جوامع آزاد هدایت میکند که این ایدهها در طول ورکشاپهایی که در یک پروژهای که در اصل «جوامع دانش آزاد» و در آینده جوامع آزاد خطاب میشود، اتفاق میافتد.
نیاز به اعطای دسترسی به منابع یادگیری برای جهان توسعهیافته یعنی منابع نیازمند دوباره متنی شدن و اقتباس برای دسترسی محلی، اهمیت اصلی موضوع را نشان میدهد. همچنین اگر مشتریهای چنین منابعی برای اقتباس و انتشار کارهای اشتقاقی بدون محدودیت آزاد باشند، ممکن است سودمند باشد.
هدف اینست که مردم را در رابطه با محتوای باز (و غیره) تشویق کند تا "باز" را از "آزاد" تمیز دهد و کپیلفت را درک کند، و منابع را بر اساس آن مجوز دهی کند، تا "کپی-تغییر، در هم کردن و به اشتراک گذاشتن" (آزاد یا "خواندن-نوشتن") فرهنگ و جامعه را ممکن سازد.
احتمالاً در راستای همین مواضع، صحبتهایی (برای مثال) در انجمنها و کنفرانسهای جوامع منابع آموزش آزاد پیرامون نرمافزار آزاد و فرهنگ آزاد یافت میشوند.
اینطور که به نظر میرسد پاسخ به موضوعات معاصر مرتبط با آزادی کاربران، شامل عناوین پروانه عمومی همگانی گنو و مجوزهای کریتیو کامانز میشود که ادامه پیدا میکنند.
سازمانهایی که دانش آزاد را ترویج میکنند
بنیاد دانش آزاد (ایران)
دسترسی به دانش
اتحاد برای دسترسی مالیتدهندگان (ایتیای)
بنیاد اپروپدیا
ممکن ساختن هزینهٔ تحصیل باز (ایاواس)
بنیاد دانش آزاد
مؤسسه دانش آزاد
هیپاتیا - دانش آزاد در عمل برای مردم جهان
لیبره دات اورگ
بنیاد دانش باز
اطلاعات جغرافیایی بازمتن
اوپناستریتمپ
کتابخانه عمومی علمی
اشتراکات علمی
اسپیایآرسی (ائتلاف انتشار دانشمندانه و منابع دانشگاهی)
سیاوال از طریق ویکیادیوکیتور
جستارهای وابسته
ارادهٔ آزاد
آزادی سیاسی
دسترسی آزاد
سختافزار متنباز
متنباز
پیوند به بیرون
فهرست فعالیتهای بنیاد دانش آزاد ایران
فیلم سخنرانی دربارهٔ اقتصاد دانش آزاد در جشنواره روز آزادی نرمافزار ۱۳۹۲ در تهران
مقاله اقتصاد و تولید دانش آزاد
سایر منابع مربوط به جشنواره روز آزادی نرمافزار سال ۱۳۹۲
جوامع آزاد
تعریف فعالیتهای فرهنگی آزاد
پرونده دسترسی آزاد
پیک نیک - دانش آزاد
گروه دانش آزاد
منابع
اجازهنامههای متنباز
جنبش فرهنگ آزاد
محتویات آزاد
نرمافزار آزاد
هنر دیجیتال |
643 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C | ویکی | ویکی به تارنماهایی گفته میشود که به تمام بازدیدکنندههایش (حتی گاه، بدون نیاز به نامنویسی در تارنما)، اجازهٔ ویرایش، افزودن یا حذف نوشتهها را میدهد. معمولاً در ویکیها متنها با استفاده از یک زبان نشانهگذاری ساده نوشته میشوند و با کمک یک ویرایشگر متن غنی قابل ویرایش است.
به نرمافزارهای ویکی که پایهٔ چنین تارنماهایی را ممکن میسازند، «موتور ویکی» گفته میشود. موتور ویکی، یک سامانه مدیریت محتوا است که ساختار نامستقیم کمی دارد و کاربران میتوانند بسته به نیازشان با تمام قسمتها مستقیماً کار کنند. تفاوت این سامانهٔ مدیریت محتوا با سایر سامانهها، ازجمله وبلاگها، این است که در ویکی ایجاد محتوا بدون مالک یا رهبرِ تعریفشده انجام میگیرد و ساختار غیرمستقیم کمتری وجود دارد؛ بنابراین، ساختار در ارتباط با نیازهای کاربران است.
تاکنون بزرگترین ویکی، ویکیپدیا بودهاست، اما ویکیهای دیگری مثل ویکیکتاب نیز وجود دارند. اولین ویکی در اینترنت را وارد کانینگهام در سال ۱۹۹۵ و با نام ویکیویکیوب ایجاد کرد. منشأ واژهٔ «ویکیویکی»، که در نام این وبگاه به کار رفتهبود، از واژهٔ «ویکی» الهامگرفته از نام یکی از خطوط اتوبوسرانی یکی از خیابانهای جنوبی در هاوایی بود. (عبارت WikiWiki در زبان مردم هاوایی بهمعنی «بدو بدو» است)
اصطلاحهای «ویکی» و «ویکیویکی» برای شناسایی نوع ویژهای از فرامتنها ( HTML) یا نرمافزارهای مشارکتگرای تولیدکنندهٔ آنها به کار برده میشود.
ویژگیها
یک ویکی مجموعه صفحات وبی است که به هر کسی این اجازه را میدهد تا در تهیهٔ محتوای آن مشارکت کند، یا دستکم هر کسی که به نرمافزار سرویسدهندهٔ ویکی دسترسی دارد.
وارد کانینگهام، تولیدکنندهٔ اولین نرمافزار ویکی به نام «ویکیویکیوب» (WikiWiki Web)، دربارهٔ ویکیها میگوید: «سادهترین پایگاه دادهٔ برخط که عملاً کار میکند.» وی در کتابی که به همراه بو لوف نوشتهاست (کتاب راه ویکی) مفهوم ویکی را به صورتهای زیر تعریف کردهاست:
یک ویکی از همه کاربران دعوت میکند تا هر صفحهای در آن وبگاه را ویرایش کنند یا صفحههای جدید ایجاد کنند؛ برای این کار فقط به یک مرورگر وانیلی نیاز است و به نصب هیچ افزونهای نیاز نیست.
ویکی ارتباط معنیدار بین صفحاتش را با ایجاد پیوند که به تقریباً به آسانی قابل انجام است امکانپذیر میسازد و نشان میدهد آیا یک صفحه مورد درخواست وجود دارد یا نه.
ویکی توسط نویسندههای حرفهای نوشته نمیشود بلکه برای بازدیدکنندگان معمولی طراحی شدهاست. پایه تغییرات در فضای ویکی مبتنی بر همکاری است.
ویرایش کردن صفحههای ویکی
ویکیها با واسط کاربریِ نسبتاً سادهای امکان تولید فرامتن و استفاده از زبانهای نشانهگذاری را فراهم میآورند و اغلب برای ایجاد پایگاههای وبِ گروهی و ارتقای پایگاههای اجتماعی و تحقق مدیریت دانش به کار برده میشوند. برای مثال، دانشنامهٔ ویکیپدیا بهترین نمونهٔ شناختهشده از ویکیها است.
در برخی از ویکیها یک دکمه یا پیوند در بالای صفحه قرار دارد که با کلیک روی آن، فوراً میتوانید صفحه را ویرایش کنید البته به شرطی که کاربر اجازه ویرایش داشته باشد. بدین ترتیب یک صفحه قابل ویرایش مبتنی بر متن در اختیار کاربر قرار میگیرد که در آن از زبان نشانهگذاری ساده مثل ویکیمتن یا ویکیکد استفاده شدهاست (این صفحه ویرایش شدنی از نوع دریافت عین مشاهده است). به عنوان مثال اگر در آغاز سطرها ستاره بگذارید، یک فهرست گلولهای ایجاد میشود.
ناوبری
در لابلای متن بیشتر صفحهها پیوندهای ابرمتن به سایر صفحات متن وجود دارد. این شکل ناوبری غیر خطی بیشتر بومی ویکی است تا الگوهای ناوبری رسمیشده.
برخی از ویکیها در صفحاتشان پیوند ورودی دارند که نشان میدهد چه صفحههایی به صفحه مورد نظر پیوند دادهاند. همچنین بهطور معمول میتوان پیوندهایی به صفحاتی که هنوز وجود ندارند ایجاد کرد به عنوان راهی که دیگران را دعوت کنیم آنچه را دربارهٔ یک موضوع جدید در ویکی میدانند تبادل کنند.
پیوند دادن و ایجاد صفحه جدید
برای ایجاد پیوندها قاعده مشخصی رعایت میشود که «الگوی پیوند» نامیده میشود. در اصل بیشتر ویکیها برای نامگذاری صفحات و ایجاد پیوندها از نگارش شتری پیروی میکردند. به این صورت که واژهها را با حرف اول بزرگ مینوشتند و بین واژهها فاصله نمیدادند.
جستجو کردن
در اکثر ویکیها فقط امکان جستجوی عنوان مقاله وجود دارد اما ویکی هایی هستند که جستجوی تمام متن نیز دارند. این موضوع به این بر میگردد که موتور ویکی از یک پایگاه داده استفاده میکند یا نه. بعضی از ویکیها مثل پیامویکی از پایگاه داده flat files استفاده میکنند. نسخههای ابتدایی مدیاویکی نیز از پایگاه داده flat files استفاده میکردند که در اوایل سالهای ۲۰۰۰ توسط لی دانیل کروکر نوشته شده بود.
تاریخچه
کانینگهام در سال ۱۹۹۴ نرمافزار و وبگاه را توسعه داد تا تبادل اطلاعات را بین برنامهنویسان سادهتر کند. این ایده بر پایه فایلهای استک هایپرکارد بنا شده بود که در اواخر سالهای ۱۹۸۰ ایجاد شده بودند. کانینگهام در ۲۵ مارس ۱۹۹۵ این نرمافزار را روی وبگاه شرکت خودش (کانینگهام اند کانینگهام) نصب کرد. کانینگهام به یاد مسئول باجه فرودگاه هونولولو که به او گفته بود برای رفتن به پایانه فرودگاه سوار اتوبوس ویکیویکی شود این نام را برگزید. ویکیویکی دوگانسازی واژه «ویکی» است که در زبان هاوایی به معنی تند و زود به کار میرود.
تعریفهای جایگزین
در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ واژه ویکی هم به وبگاههای قابل ویرایشی و هم به نرمافزاری که این قدرت قابل ویرایش بودن را به آنها میداد گفته میشد، البته هنوز هم از این معنای دوم استفاده میشود. خالق ویکی، وارد کانینگهام در سال ۲۰۱۴ نوشت فقط وقتی میتوانیم از واژه «ویکی» برای نامیدن یک وبگاه استفاده کنیم که صفحاتش توسط کاربران قابل ویرایش باشد.
مزایای ویکیها
ویکیها به کاربران این اجازه را میدهند که بدون دانش برنامهنویسی برای وب، اقدام به ایجاد صفحات اینترنتی دربارهٔ موضوعات مختلف بکنند. برای این منظور، ویکیها از قراردادهای سادهتری برای اصلاح ظاهر متونی که در ویکی گذاشته میشوند استفاده میکنند، که این قواعد در هر ویکی متفاوت با دیگری است.
یکی دیگر از مزایای ویکیها آن است که هرگونه تغییر در صفحات ثبت میشود، و صفحات قابل بازگرداندن به وضعیت قبل از تغییر هستند. همچنین، بسیاری از ویکیها (نظیر ویکیپدیا) این امکان را برای کاربران فراهم میکنند که محتوای یک صفحه را قبل و بعد از اِعمال چندین مرحله تغییر، مقایسه کنند.
ویژگیای که به صورتهای مختلف در ویکیها دیده میشود، قابلیت پیوند به صفحهای دیگر است، چه آن صفحه موجود باشد چه نه. در ویکیپدیا، متنهای بهصورت [[ویکیپدیا]] به شکل پیوند درمیآیند، و اگر صفحهٔ مربوط به متن موجود نباشد، پیوند با رنگ قرمز نمایش داده میشود.
همایشهای مرتبط با ویکیها
بهطور کلی همایشها و نشستهای مرتبط با ویکی موارد زیر هستند:
سمپوزیوم بینالمللی دربارهٔ ویکیها
اردوی تغییرات اخیر، یک همایش باز مرتبط با موضوعات ویکی
همایشهای دربارهٔ وبگاههای ویکی خاص و برنامهها موارد زیر هستند:
گردهمایی اطلسیان، یک همایش سالیانه برای کاربران نرمافزار اطلسیان
تیکیفست
ویکیمانیا
ویکیمدیا و زبان فارسی
بر اساس چهارچوب پروژههای چندزبانهٔ بنیادِ ویکیمدیا، در زبان فارسی نیز از یک نرمافزار ویکی استفاده شدهاست. برخی از پروژههای فارسیِ این بنیاد از این قرارند:
سایر پروژههای ویکیمدیا مثل ویکیانبار، ویکیداده و ویکیگونه چند زبانه هستند.
جستارهای وابسته
فهرست ویکیها
ویکیمتن
وپ:ویکینویسی
همکاری جمعی
منابع
پیوند به بیرون
ویکی چیست؟
آمار عملکرد ویکیهای مختلف
ابرمتن
پردازش جمعی اطلاعات
تعامل انسان و رایانه
خودساماندهی
مقالههای دارای ویدئو
نوشتارهای صوتی
ویکی |
645 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B1%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%AA%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7 | نرمافزارهای مشارکتگرا | نرمافزارهای مشارکتگرا (Collaborative software) یا گروهافزار (Groupware) یا ابزار گروهی، نرمافزارهایی هستند که امکان انجام کارهای گروهی در یک زمینه ویژه یا زمینههای گوناگون را میدهند.
منابع
نرمافزارهای مشارکتگرا
ارتباطات به واسطهگری کامپیوتر
نرمافزار آزاد
نرمافزارهای اجتماعی
نرمافزارهای کسبوکار
پروژههای همکاری |
646 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C | سعدی | ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف (بین ۵۸۵ تا ۶۱۵ – بین ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری) متخلص به سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی بهطور مطلق، «استاد» دادهاند. او در نظامیهٔ بغداد، که مهمترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب میآمد، تحصیل و پس از آن بهعنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شدهاست که به سعدیه معروف است.
بیشتر عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و همزمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومتهای وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس، بهواسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد، ششمین و معروفترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند. همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوجگیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابلملاحظه است. نظر اغلب سعدیپژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزههای مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. سعدی بیش از آن که تابع اخلاق بهصورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحتاندیش است و ازینرو اصولاً نمیتواند طرفدار ثابت و بیچونوچرای قاعدهای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کردهاست. برخی از نوگرایان معاصر ایران آثار او را غیراخلاقی، بیارزش، متناقض و ناهماهنگ قلمداد کردهاند.
سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشتهاست؛ بهطوریکه شباهت قابلتوجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثار او مدتها در مدرسهها و مکتبخانهها بهعنوان منبع آموزش زبان و ادبیات فارسی تدریس میشده و بسیاری از ضربالمثلهای رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس شدهاست. او برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر یا پیش از خود، سادهنویسی و ایجاز را در پیش گرفت و توانست — حتی در زمان حیاتش — شهرت زیادی به دست آورد. آثار سعدی در اصطلاح سهل ممتنع (سادهٔ دشوار) است و در آنها نکتهسنجی و طنز آشکار یا پنهان ملاحظه میشود.
آثار وی در کتاب کلیات سعدی، شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شدهاست. علاوه بر این او آثاری در سایر قالبهای ادبی نظیر قصیده، قطعه، ترجیعبند و تکبیت به زبان فارسی و عربی نیز دارد. غزلیات سعدی، اغلب عاشقانه و توصیفکنندهٔ عشق زمینی است؛ هرچند که وی غزلیات پندآموز و عارفانه نیز سرودهاست. گلستان و بوستان بهعنوان کتابهای اخلاقی شناخته میشوند و علاوه بر فارسیزبانان، بر اندیشمندان غربی از جمله ولتر و گوته نیز تأثیرگذار بودهاند.
سعدی در زمان حیات شهرت فراوانی داشت. آثار او حتی در هندوستان، آسیای صغیر و آسیای میانه به زبان فارسی یا بهصورت ترجمه در دسترس مخاطبانش قرار داشت. او نخستین شاعر ایرانی است که آثارش به یکی از زبانهای اروپایی ترجمه شدهاست. بسیاری از شاعران و نویسندگان فارسیزبان از سبک وی تقلید کردهاند. حافظ از جمله شاعرانی بوده که تحت تأثیر سبک سعدی به سرودن غزل پرداختهاست. در ادبیات معاصر نیز نویسندگانی مانند محمدعلی جمالزاده و ابراهیم گلستان از او تأثیر پذیرفتهاند. آثار سعدی بعدها به موسیقی هم راه پیدا کرد و بسیاری از غزلهای او را خوانندگانی چون تاج اصفهانی، محمدرضا شجریان و غلامحسین بنان خواندند. بهمنظور تجلیل از سعدی، اول اردیبهشت، روز آغاز نگارش کتاب گلستان، در ایران روز سعدی نامگذاری شدهاست.
زمانهٔ سعدی
وضعیت سیاسی
مهمترین واقعهٔ قرن هفتم هجری، حملهٔ مغولها به ایران است. حملهٔ مغول در سال ۶۱۶ هجری که چنگیز آغاز کرد و در نهایت در سال ۶۵۶ هجری، هلاکو با تصرّف بیشتر قسمتهای سرزمین ایران و عراق به سرانجام رساند. این هجوم با ویران کردن شهرها، سوزاندن کتابخانهها و غارت و کشتار مردم همراه بود. چند میلیون نفر از مردم در این حملات کشته شدند و بسیاری از شهرها با خاک یکسان شدند. نخستین سرزمینی که مورد هجوم واقع شد، سرزمین فرارود بود و این حملات باعث شد تا بخشی از مردم به مناطق امنتر مانند پارس، اصفهان، هند و آسیای صغیر پناه ببرند.
سعدی در زمان حکومت اتابکان فارس (یا سَلغُریان) میزیست. این سلسله از سال ۵۴۳ هجری شروع شد و نزدیک به صد و پنجاه سال بعد، یعنی در سال ۶۸۵ هجری، به پایان رسید. ششمین و مشهورترین اتابک این سلسله ابوبکر بن سعد بن زنگی بود که در سال ۶۲۳ هجری به فرماندهی رسید و ۳۵ سال حکومت کرد. پدر وی، سعد بن زنگی تبعیت علاءالدین محمد خوارزمشاه را پذیرفته بود؛ با از بین رفتن خوارزمشاهیان سرزمین پارس به سبب تدبیر ابوبکر بن سعد از تجاوز مغول در امان ماند؛ وی با پذیرفتن اطاعت خان مغول، اجازهٔ سلطنت در فارس (یرلیغ) را از جانب اوگتای خان، امپراتور مغول دریافت کرد. سپس هولاکو خان، سرسلسلهٔ ایلخانان نیز حکومت وی بر فارس را پذیرفت. او در سال ۶۵۶ هجری، عدهای از سپاه خود را برای کمک به هلاکوخان در تسخیر بغداد گسیل کرد. حملهٔ هلاکو به بغداد منجر به انقراض حکومت عباسیان و کشته شدن مستعصم، آخرین خلیفهٔ عباسی شد. اما ابوبکر بن سعد، در سال ۶۵۸ هجری در شیراز درگذشت و پسرش سعد بن ابوبکر نیز در راه بازگشت از اردوی ایلخان در منطقهٔ تفرش درگذشت. هلاکو در سال ۶۶۷، امیر انکیانو را به سمت فرماندار مغول در فارس منصوب کرد.
فرهنگ و ادبیات
قرن ششم و هفتم هجری با اوجگیری تصوف مصادف است، که زمینهٔ گسترش آن از قرن پنجم هجری با پاسخگویی ابوحامد محمد غزالی به «شبهات» و ایجاد آشتی بین شرع و تصوف فراهم شدهبود. در این دوران بسیاری از مشایخ صوفیه از جمله عبدالقادر گیلانی و شهابالدین عمر سهروردی ظهور کردند. بسیاری از مکتبهای صوفیه از جمله قادریه، سهروردیه و کبرویه بنیانگذاری شدند و خانقاههای بسیاری ساختهشدند. بسیاری از امرا، وزرا و سلاطین ازجمله مستنصر عباسی، طغرل سلجوقی و خواجه نظام الملک طوسی از مشایخ صوفیه حمایت کردند. در این دوره، عناصر صوفیانه در اشکال مختلف به شعر و نثر فارسی راه یافت و عالیترین مظاهر شعر تعلیمی در حدیقهٔ سنایی و بعد از آن در اشعار عطار نیشابوری و مولوی نمایان شد. سهروردی در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم فلسفهٔ اشراق را با استفاده از آثار صوفیه، منابع فلسفهٔ یونانی و حکمت خسروانی پایهگذاری کرد. فلسفهٔ اشراق هم مبتنی بر استدلال عقلی و هم سیر و سلوک عرفانی است. او در صدد زنده کردن حکمت ایرانی در بین ایرانیانی بود که دین اسلام را پذیرفته بودند و ختم شدن حماسهٔ پهلوانی به حماسهٔ عرفانی یکی از ابعاد تحولی است که در این دوران به وقوع پیوست.
با روی کار آمدن حاکمان سلجوقی و پس از آن ایلخانی — که علاقهای به شعر نداشتند — سرودن مدیحه درآمدی برای شاعران ایجاد نمیکرد و در نتیجه، قصیده که قالب متداول مدح در دوران پیشین بود، کمکم اهمیت خود را از دست داد. در نقطهٔ مقابل، از آنجا که غزل قالب مناسبی برای بیان مضامین عارفانه و عاشقانه است، شاعران غزلسرا ظهور کردند و پایههای غزل استوارتر شد. سنایی نخستین شاعری است که بهجد به سرودن غزل عارفانه و عاشقانه روی آورد و زمینه را برای تکامل آن در آثار شاعران بعد از خود، از جمله عطار، خاقانی، نظامی، سعدی، مولوی و حافظ فراهم کرد.
از سوی دیگر، روزگار سعدی مقارن با متداول شدن سبک عراقی در ادبیات فارسی است. رواج سبک عراقی به اواخر قرن ششم هجری و روی کار آمدن سلجوقیان بازمیگردد. در این دوره بسیاری از حکما و ادبا به مناطق مرکزی و جنوبی ایران مهاجرت کردند که به عراق عجم شهرت داشت. این روند مهاجرت با هجوم مغول به ایران سرعت و شدت بیشتری گرفت. با انتقال کانونهای تأثیرگذار بر زبان فارسی به مناطق مرکزی و جنوبی، زمینهٔ بروز تغییرات در سبک سخنوَری فارسی (که به سبک خراسانی مشهور بود) پدید آمد. در این دوران با نفوذ زبان عربی در زبان فارسی، بسامد استفاده از واژهها و ترکیبهای عربی در شعر و نثر فارسی بیشتر شد و نثر فنی متکلفانه نیز رواج پیدا کرد. کتاب مقامات حمیدی نمونهای از این نوع نثر است. در قرن ششم، غلبهٔ زبان عربی بر فارسی بهقدری زیاد شد که نویسندگان فارسیزبان به خلق آثار عربی روی آوردند و اگر هم به زبان فارسی مینوشتند، آن را با کلمهها و ترکیبهای عربی میآمیختند؛ بهطوریکه آثار این دوره پر از اشعار و اصطلاحات عربی و استدلالات قرآنی است. نویسندگان این عصر، در جستجوی سجع، به استفاده از واژگان نامأنوس روی آورده بودند و صفت جوهری نثر که انتقال مفهوم به ذهن خواننده است، بسیار کمرنگ شده بود.
در سدهٔ هفتم هجری، از آنجا که حاکمان ایلخانی علاقهٔ زیادی به ثبت وقایع تاریخی داشتند، زمینهٔ گسترش تاریخنگاری فراهم شد که از آن جمله میتوان به جامع التواریخ و تاریخ جهانگشا اشاره کرد.
زندگی
در مورد زندگی سعدی اطلاعات قطعی بسیار کمی در دست است. حتی قدیمیترین منابع، بسیاری از اطلاعات خود را از آثار خود او اقتباس کردهاند؛ اطلاعاتی که بسیاری از آنها به لحاظ تاریخی غیرممکناند و سعدی –شاید– بهمنظور تأثیر بیشتر کلام خود، آنها را تغییر داده و با مبالغه و افسانه درآمیختهاست. بنابراین، هنوز تصویر دقیق و منسجمی از زندگی سعدی وجود ندارد. بهویژه در مورد سالهای پیش از سال ۶۵۵ و پس از ۶۸۰ دانستهها متکی بر فرضیات است.
تولد و کودکی
سعدی به احتمال زیاد در سال ۶۰۶ هجری قمری (برابر با حدود ۵۸۹ خورشیدی و ۱۲۱۰ میلادی) در شیراز زاده شدهاست. با این حال، برخی از صاحبنظران تولد وی را حدود سال ۵۸۵ هجری قمری میدانند. با توجه به این که هیچ منبع تاریخی مستقلی در مورد زادروز سعدی گزارشی نداشتهاست، هر دو تاریخ ذکرشده، بر اساس استنباط صاحبنظران از آثار خود او به دست آمدهاست.
بهعقیدهٔ یان ریپکا، محتملترین فرضیه برای تولّد سعدی بین ۶۱۰ تا ۶۱۵ است که عباس اقبال، مورخ و ادیب معاصر، طرح کردهاست؛ هرچند حتی با این فرض نیز عمر سعدی بسیار طولانی میشود.
طبق قدیمیترین اسناد، نام وی مصلحالدین ابومحمد عبدالله بن مشرف بن مصلح بن مشرف است. نام کوچک سعدی، مصلح، از نام پدربزرگ پدریاش اقتباس شد. پدر او ملازم دربار سعد بن زنگی، اتابک فارس، بود و همزمان به علوم دینی نیز اشتغال داشت. سعدی از کودکی تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت. وی در آثارش ضمن یادآوری این تعالیم، از عشق و آموزههای خردمندانهٔ پدرش به نیکی یاد میکند. سعدی در دوازدهسالگی پدرش را از دست داد و تحت تکفل پدربزرگ مادری خود، مسعود بن مصلح الفارسی، قرار گرفت. او در دوران کودکی، مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت. سعدی به قولی، خواهرزادهٔ قطبالدین شیرازی، دانشمند و فیلسوف سرشناس است. دوران کودکی و نوجوانی سعدی همزمان با اتابکی سعد بن زنگی در فارس بود، که با یورش مغولها به ایران مصادف شد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بهویژه حملهٔ سلطان غیاثالدین خوارزمشاه، برادر جلالالدین خوارزمشاه، به شیراز در سال ۶۲۰ هجری قمری، سعدی را بر آن داشت که در روزگار جوانی شیراز را ترک کند و به بغداد برود.
تحصیل و سفر
سعدی حدوداً از سال ۶۲۳ قمری در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد مشغول به تحصیل شد. این مدرسه در سال ۴۵۹ هجری به دستور خواجه نظامالملک طوسی، وزیر مشهور دربار سلجوقیان، تأسیس شده بود. در این مدرسه که به صورت شبانهروزی اداره میشد، دانشجویان دروسی از قبیل صرف و نحو عربی، قرآن، فقه، حدیث، اصول، طب، فلسفه و نجوم را فرا میگرفتند. هدف اصلی تأسیس مدارس نظامیه، تربیت قاضی و فقیه و محدث اهل سنت بود. امام محمد غزالی از سال ۴۸۴ هجری در آن تدریس میکرد و تأثیر وی در محتوا و نظام آموزشی، در درازمدت (حتی در زمان تحصیل سعدی) هویدا بود؛ چنانکه کتاب احیاء علومالدین یکی از مهمترین کتابهای درسی آن بهشمار میرفت. این مدرسه و سایر مدارس نظامیه مروج فقه شافعی و کلام اشعری بود و مثل سدی در برابر تفکر اسماعیلیه عمل میکرد.
سعدی در مدت تحصیل در بغداد از استادان مشهور دوران خود از جمله سبط بن جوزی (منظور ابن جوزی دوم، نوادهٔ ابن جوزی مشهور است) و شهابالدین عمر سهروردی، صوفی مشهور، بهره برد. به استناد یکی از سرودههای سعدی، او در این دوره از مدرسهٔ نظامیه شهریه دریافت میکردهاست. سعدی پس از تحصیل در نظامیه، شغل واعظی پیشه میکند که مستلزم سفر به مناطق مختلف و ارائهٔ خطابه و ارشاد مردم بودهاست. با توجه به شواهد متعددی که در بوستان و گلستان وجود دارد، سعدی مدتی را در شهرهای مختلف شام مانند دمشق و بعلبک به سر برده و به کار تدریس و موعظه مشغول بودهاست. مسلم است که سعدی به حجاز، شام و آسیای صغیر سفر کردهاست. با این حال نشانههایی از سفر به هندوستان، ترکستان، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم در سرودههای وی یافت میشود. اما بهنظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشند و بهطور منطقی پایهٔ نمادین و اخلاقی داشته باشند. یان ریپکا، سفر او به شرق ایران، شامل ترکستان و هندوستان، را بسیار بعید میداند. این جهانگردی که مورد اشارهٔ خود سعدی نیز واقع شدهاست، به روایتی سی سال به طول انجامید.
بازگشت به شیراز
سعدی در حدود سال ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف ساکن شد. سعدی در این زمان به حاکم فارس، اتابک ابوبکر بن سعد زنگی بسیار نزدیک شد و –مانند پدر– به دربار رفتوآمد پیدا کرد. ذبیحالله صفا، معتقد است که اشتغال سعدی در دربار، به عنوان شاعر درباری نبودهاست. در این دوران سعدی به تدوین و تصنیف اشعار و رسائل خود پرداخت.
با توجه به شواهدی که در کتاب بوستان وجود دارد، سعدی در بازگشت از سفر تصمیم گرفت که «سخنهای شیرینتر از قند به سوغات آوَرَد» و بدین جهت کتاب بوستان را در سال ۶۵۵ قمری نوشت و به ابوبکر بن سعد زنگی، حاکم وقت شیراز، تقدیم کرد. محمدعلی همایون کاتوزیان، منتقد ادبی، با توجه به شواهدی در گلستان، معتقد است که سعدی پس از نگارش بوستان دچار نوعی افسردگی شد و با این فکر که عمر خود را به بطالت گذرانده و به ایام پیری رسیدهاست، دست از کار کشید؛ اما دوست یا دوستانی او را به نوشتن کتاب جدیدی مصمم کردند. سعدی نگارش کتاب گلستان را کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در ۱ اردیبهشت سال ۶۵۶ هجری شروع کرد و «هنوز از گلِ بوستان بَقیّتی موجود بود» که نگارش آن را به پایان رساند؛ بنابراین کتاب گلستان در مدت پنج یا شش ماه نوشته شد که — به نظر محمدعلی همایون کاتوزیان — شبیه به معجزه است و میتواند نشانی از فرح و انبساطی باشد که پس از یک دوره افسردگی — بهصورت موقت — بروز میکند. سعدی این کتاب را تلویحاً به سعدبن ابوبکر زنگی، ولیعهد جوان فارس تقدیم و ابراز امیدواری کرد که مورد پسند وی واقع شود. یان ریپکا میگوید اینکه سعدی توانسته در این مدت کوتاه این دو اثر بلیغ را در نهایت کمال تصنیف کند، از این مسئله نشات میگیرد که مطالبش را پیشتر نگاشته بودهاست.
سعدی تا پیش از نگارش بوستان و گلستان، شاعری نامآشنا نبود، اما نگارش این دو کتاب سرآغاز شهرت و بلندآوازگی او شد. سعدی پس از سکونت در شیراز، زندگی خود را صرف سرودن شعر و مراقبه کرد و روزگار خود را با تقدیم شعری یا نصیحتی به امیران و رعایا و طرفداران خود و پذیرش هدایای آنها میگذراند.
سعدی در گلستان میگوید که با دو وزیر دربار ایلخانی زمان خود یعنی شمسالدین محمد جوینی و عطاملک جوینی دوستی و مراوده داشت. این دو اهل سخن و شعر بودند و با سعدی مکاتبات و ملاقاتهایی داشتند. سعدی پس از بازگشت به شیراز، یک بار به سفر حج میرود و در بازگشت، از مسیر آذربایجان، به دیدار این دو برادر نائل میشود. آنها او را به دیدار اباقاخان، پادشاه وقت ایلخانی، بردند و او هم از سعدی خواست که او را نصیحتی کند. سعدی در مدت اقامت خود در شیراز، با بسیاری از افراد سرشناس معاصر خود از جمله شیخ صفیالدین اردبیلی دیدار کرد. یان ریپکا گزارش این ملاقاتها را معتبر نمیداند.
قاضی نورالله شوشتری در کتاب قصص العلماء، داستانی از ملاقات سعدی با خواجه نصیرالدین توسی در شیراز نقل میکند که طی آن خواجه نصیر، به سبب قصیدهای که سعدی در رثای مستعصم، خلیفهٔ عباسی سروده، دستور فلک کردن او را میدهد و این شکنجه، طی چند روز به درگذشت وی میانجامد. با این حال بهنظر ابراهیم باستانی پاریزی، اگرچه اصل فلک شدن سعدی بهواسطهٔ سرودن مرثیه برای مستعصم عباسی ممکن است واقعیت داشتهباشد، اما جزئیات داستان ساختگی است؛ چرا که نشانهای از سفر خواجه نصیر به شیراز در دست نیست و در عین حال، سعدی تا سالها پس از درگذشت خواجه نصیر به حیات خود ادامه دادهاست.
مرگ
تاریخ مرگ سعدی را در منابع گوناگون، یکی از سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری ذکر کردهاند. اما مورد اعتمادترین روایت که سعید نفیسی طرح میکند، این است که وی در ۲۷ ذیحجه سال ۶۹۰ هجری درگذشته و در همان خانقاهی که اقامت گزیدهبود، به خاک سپرده شدهاست.
داستانهای خیالی و مبالغهآمیز
پیشتر عادت بر این بود که — بیشتر بدون گفتگو — داستانهای گلستان و بوستان را بخشی از سرگذشت سعدی قلمداد نمایند؛ از معروفترین صاحبنظرانی که چنین رویکردی داشتهاند میتوان به هنری ماسه، علیاصغر حکمت و محمد خزائلی اشاره کرد. اما مطالعات نشان میدهد که برخی از این حکایات جنبهٔ تخیلی دارد و واقعی نیست یا دستکم در بیان آن مبالغه شدهاست؛ بنابراین نمیتوان این داستانها را بهعنوان سرگذشت واقعی سعدی پذیرفت.
یکی از این سرگذشتها، حکایت بتی دیدم از عاج در سومنات... است که نمونهای از مقامهنویسی است و واقعیت ندارد؛ سعدی اصولاً سفری به هندوستان نداشتهاست. داستان از این قرار است که سعدی در بتخانهٔ سومنات، مردم را در حال پرستش بتی میبیند، که ادعا میشد صبحها دست خود را برای ستایش خداوند به سوی آسمان دراز میکند. سعدی درمییابد که یک برهمن در درون بت پنهان میشود و با کشیدن ریسمانی، دست بت را حرکت میدهد. در همین حال برهمن هم درمییابد که سعدی متوجه موضوع شدهاست. پس از بیم جان، برهمن را میکشد و از راه هندوستان و یمن به حجاز میگریزد.
سعدی در مدت اقامت در دمشق به علت دلگیری از دوستان خود، از آنها کنارهگیری میکند و سر به بیابان میگذارد. اما اسیر فرنگیان میشود و در شهر طرابلس به کار اجباری گماشته میشود. در این اثنا، آشنایی او را میبیند و از صاحبانش میخرد. این شخص سعدی را به شهر حلب میبرد و دختر خود را به عقد وی درمیآورد. به استناد این حکایت، برخی معتقدند که سعدی اسیر فرنگیان شده و به اروپا سفر کردهاست. ضیاء موحد اصل داستان اسارت را قابل رد یا اثبات نمیداند. اما بر این عقیده است که منظور سعدی از فرنگ، اروپا نیست؛ چون در آن دوران، طی جنگهای صلیبی، فرنگیان استحکاماتی را در سرزمین شام به وجود آوردهبودند که به اَفرَنج یا اَفرَنجیه شهرت یافتهبود و سعدی نیز به اسارت محافظان یکی از همین قلعهها درآمدهبود. موحد برآورد میکند که این اتفاق البته در صورت واقعیت داشتن — به احتمال زیاد بین سالهای ۶۴۵ تا ۶۵۲ قمری (۱۲۴۸ تا ۱۲۵۴ میلادی) طی هفتمین مرحله از جنگهای صلیبی واقع شده باشد.
سعدی در گلستان حکایتی نقل میکند راجع به سفر خود به کاشغر در سالی که محمد خوارزمشاه با ختا صلح اختیار کرد. بنا بر شواهد تاریخی این رخداد در سال ۶۱۰ هجری بودهاست. وی در این سفر با پسری زیباروی که در حال یادگیری صرف و نحو عربی بود، همکلام میشود. پسر از وی درخواست میکند شعری از سعدی برایش بخواند و سعدی هم فیالبداهه ابتدا شعری عربی و سپس شعری فارسی برای او میخواند. پسر نحوی سپس که متوجه میشود این شخص، همان سعدی است، از او تقاضا میکند که مدت بیشتری در آنجا اقامت کند؛ اما سعدی بهرغم میل باطنی، تقاضای او را نمیپذیرد. سعدی در این سال، سن کمی داشتهاست و غیرممکن بوده که آوازهاش در شهر کاشغر در ترکستان شرقی به این درجه رسیدهباشد. از سوی دیگر، شمس قیس رازی در کتاب المعجم که در سال ۶۳۰ هجری نوشته شدهاست، هیچ عبارت یا شعری از سعدی را نقل نمیکند؛ در حالی که به آثار بسیاری از دیگر شاعران آن دوران اشاراتی دارد. از این رو سفر به کاشغر و ملاقات با پسر نحوی، به احتمال زیاد تخیلی است.
گرایشهای فکری و اجتماعی
مذهب
سعدی در نظامیهٔ بغداد تحصیل کردهاست و هدف از تأسیس مدارس نظامیه، پرورش افرادی بود که فقه شافعی و کلام اشعری را تدریس کنند. همچنین تفکر اشعری در زمان و جغرافیای زندگی سعدی متداول بودهاست. برخی پژوهشگران معتقدند که نشانههای اعتقاد سعدی به اشاعره، در آثار او قابل تشخیص است و شکی در اشعریمذهب بودن او باقی نمیگذارد؛ بهطور مثال، سعدی قصیدهای دارد که در آن نخست پیامبر اسلام و سپس خلفای چهارگانه را ستوده و در آن از ادبیات و تعبیرات اهل سنت استفاده کردهاست. نکتهٔ قابل توجه در بررسی مذهب سعدی این است که او اصراری به تبلیغ مذهب خود و زیر سؤال بردن سایر مذاهب نمیکند و بیشتر بهعنوان یک شاعر اصول اخلاقی را انعکاس میدهد و تبیین میکند.
جهانبینی
اگرچه سفر به مناطق مختلف و همنشینی با حکیمان و دانشمندان نقش مهمی در شکلگیری عقاید سعدی دارد. اما او بیش از هر چیز تحت تأثیر آموزههای مذهبی است که در شیراز و بغداد فرا گرفتهاست. سعدی به پیروی از اشاعره فلسفه و هرگونه تفکر خارج از دایرهٔ تعالیم شرعی را گمراهی میداند و معتقد است که در هر امری باید تابع قرآن و حدیث بود. سعدی تقدیرگراست و حتی افتادن برگی از درخت را ناشی از ارادهٔ خداوند میداند؛ پس در تفکر وی خوبی و بدی در ذات انسانها سرشته شده و قابل تغییر نیست.
نکتهٔ بارز دیگری که در مورد عقاید سعدی میتوان یاد کرد، نوعدوستی و تلاش برای اصلاح جامعه است. این جنبه از تفکر او که از آن با عنوان حکمت عملی نام میبرند، در اشعار و آثار سعدی نمود بارز و برجستهای دارد. مفاهیمی از قبیل پرستش خدای یگانه، نکوهش ریاکاری، فروتنی، خدمت به خلق، انساندوستی، کار و تلاش، عدالت و مواردی از این دست در اشعار وی و بهویژه در بوستان به دفعات توصیه شدهاست. سعدی خود را مصلحی اجتماعی و آموزگاری اخلاقی میداند که با پند و اندرز تلاش میکند در مقابل ظلم و نابرابری بایستد یا دست کم تا حدی از عوارض آن بکاهد. او در طول عمر خود با دربار پادشاهان مختلفی در ارتباط بود. اما آزادی اندیشه و آزادی قلم خود را از دست نداد و ترجیح داد در قصیدههای خود، به جای ثنا گفتن امیران و وزیران، آنها را پند و اندرز دهد.
عرفان و تصوف
سعدی را نمیتوان صوفی یا عارف قلمداد کرد؛ اما در عین حال، نمیتوان او را یکسره مخالف یا بیگانه با تصوف دانست. تصوف و عرفان در قرن هفتم هجری بسیار رایج بود. سعدی هم بهعنوان یکی از عالمان زمان خود، بهواسطهٔ تحصیل در بغداد و نشست و برخاست با عارفان زمان خود نظیر شیخ شهابالدین عمر بن محمد سهروردی در معرض اندیشههای عرفانی قرار داشت. او در گلستان میگوید که ابوالفرج جوزی او را به ترک سماع دعوت کرده بود و بههمین دلیل، بدیعالزمان فروزانفر، او را در زمرهٔ صوفیان دیندار (متشرع) قرار میدهد. سعدی در حکایات گلستان و بوستان رویکردی دوگانه نسبت به مقولهٔ تصوف دارد؛ گاهی عارفان را تمجید و نظریهٔ تصوف و عرفان را تبیین میکند، از آراء و روشهای اصولی تصوف برداشت میکند و بازتاب آن را در اخلاق و رفتار صوفیان بزرگ (ابدال) مانند جنید بغدادی، شبلی نعمانی و بایزید بسطامی بهتصویر میکشد. با این حال، گاهی صوفیان را «مردمی بیکار و بیعار و بیبندوبار» میشمارد و از جماعتی انتقاد میکند، که تصوف را بهانهای برای «تنپروری و شهوترانی» قرار دادهاند.
رشید یاسمی، زبانشناس، بر این عقیده است که همهٔ غزلهای سعدی عارفانه است و تصویر عشق زمینی در اشعار سعدی، وسیلهای برای رساندن مفهوم عشق حقیقی اهل تصوف است. اما بسیاری دیگر از صاحبنظران از جمله محمدعلی فروغی، همایون کاتوزیان و ضیاء موحد این نظر را رد میکنند. حدود ده درصد از غزلهای سعدی، عرفانی یا شبهعرفانی است. اما حتی در این اشعار نیز شور و شعف عارفانه، چنانکه در غزلیات مولوی هست، وجود ندارد. سیدعلی قاضی طباطبایی، عارف شیعهٔ قرن سیزدهم و چهاردهم، سعدی را اگرچه فردی حکیم و دانشمند میدانست، اما معتقد بود که «در اشعار او بویی از عرفان به مشام نمیرسد». وی تنها از غزلی با مطلع «به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست» به عنوان غزلی «آبدار و شیرین» یاد کردهاست. به عقیدهٔ روبن لوی، استاد دانشگاه کمبریج، فلسفهٔ سعدی، عملی و عادی است و جنبهٔ متافیزیک ندارد؛ سعدی دربارهٔ اندیشههای صوفیانه بهشکل جامع و دقیق سخن نمیگوید و نگاه او به عارفان برجسته به عنوان معلم اخلاق است و بههمین دلیل، رویکرد سعدی با مولوی متفاوت است. یان ریپکا نیز میگوید توجه سعدی نه به اندیشههای انتزاعی عارفانه، بلکه به کاربرد آن در زندگی عادی معطوف بودهاست. به نظر باربیه دومنار، شرقشناس فرانسوی، سعدی تمایل جدی به تصوف نداشت. اما از آنجا که در عصرِ او، تصوف مانند مذهب یک عامل تربیتی عمومی بود، از آن برکنار نماند و از چاشنی تصوف در آثار خود بهره گرفت.
مصلحتاندیشی
سعدی بیش از آن که تابع اخلاق بهصورت مطلق و فلسفی باشد، مصلحتاندیش است و ازینرو اصولاً نمیتواند طرفدار ثابت و بیچونوچرای قاعدهای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کردهاست؛ مثلاً راستگویی یک ارزش است؛ اما ممکن است شرایطی واقع شود که مصلحت، دروغ گفتن را ایجاب کند. سعدی در نخستین حکایت از فصل یکم گلستان، شرایطی را تصویر کردهاست که در آن ارزش راستگویی زیر پا گذاشته میشود؛ در غیر این صورت نادانی پادشاه و بیرحمی وزیرانش باعث کشتار بیمورد میشود. سعدی در عالم واقع نیز بهطور مطلق از یک سری قواعد اخلاقی ثابت پیروی نکردهاست.
او از جمله شاعرانی است که چاپلوسی را نمیپسندد و ترجیح میدهد در قصیده به جای مدح گفتن، تذکر بدهد. او هلاکو خانی را، که آخرین خلیفهٔ عباسی را به قتل رساندهاست، تمجید و در همان زمان، برای خلیفهٔ مقتول نیز سوگواری میکند؛ حال آن که حاکم شیراز — که سعدی او را نیز تمجید کردهاست — برای شکست دادن همین خلیفه، لشکری را به کمک هلاکوخان گسیل کردهبود.
شاهدبازی
سعدی در دورهٔ خود به هزالی و شاهدبازی معروف بودهاست. علاوه بر هزلیات، که در آن اشعاری در باب همجنسگرایی موجود است، در بوستان و گلستان هم مطالب متعددی در همین زمینه وجود دارد. خود سعدی از طرفداران جمال و رخ زیبا بود و از آن حظ روحانی میبرد. بدیعالزمان فروزانفر، استاد ادبیات فارسی، معتقد است که سعدی در بیشتر غزلهای خود آشکارا و بیپروا، جمالپرستی را تأیید کردهاست. مهدی جامی، روزنامهنگار، سعدی را مانند بسیاری از شاعران دیگر آن دوران، دارای گرایش به بچهبازی و دوجنسگرا میداند. آرش نراقی، نویسنده و مترجم نیز معتقد است که سعدی در آثارش از عشق ورزیدن با پسران با لذت و تحسین یاد کردهاست. در مقابل، محمد بقایی ماکان، پژوهشگر ادبیات، معتقد است که سعدی تنها ستایشگر زیبایی است و نباید اشعار جمالپرستانهٔ او را به مسائل جنسی مرتبط دانست.
با این حال، سعدی در باب هفتم بوستان، شاهدبازی را تقبیح میکند و پدران را پند میدهد که از افتادن فرزندان خود به دام نظربازان جلوگیری کنند. وی ادعای صوفیانی را که عشقورزی به شاهدان را تجلی عشق به آفرینش پروردگار میدانند، به چالش میکشد.
آثار
همهٔ آثار سعدی اعم از شعر و نثر در مجموعهای با عنوان کتاب کلیات سعدی جمعآوری شدهاست. از بین آثاری که در این کتاب آمده، بوستان و گلستان دو کتاب مستقل هستند. سعدی گلستان را به نظم و نثر مسجع و بوستان را به نظم تألیف کردهاست. علاوه بر این، غزلیات و هزلیات (یا خبیثات) نیز بهصورت مستقل به چاپ رسیدهاند. سایر آثار سعدی که در کتاب کلیات آمدهاست، عبارتند از: قصاید، مراثی، ملمعات و مثلثات، ترجیعات، صاحبیه، رباعیات و مفردات.
قصاید، شامل قصیدههای عربی و قصیدههای فارسی است. قصیدههای عربی در حدود هفتصد بیت است و در کل دارای مضامین غنایی یا مدح است. قصیدههای فارسی نیز دارای مضامین موعظه و توحید و مدح است.
مراثی، مشتمل بر چند قصیده در مرثیهٔ چند تن از رجال معاصر سعدی از جمله مستعصم، آخرین خلیفهٔ عباسی، ابوبکر بن سعد بن زنگی و سعد بن ابوبکر (از اتابکان فارس) است.
صاحبیه، مجموعهای از قطعات فارسی و عربی است.
سعدی، علاوه بر گلستان، آثار دیگری نیز به نثر دارد، که عبارتند از نصیحةالملوک، رسالهٔ عقل و عشق و مجالس پنجگانه.
همچنین در نسخههای چاپی پاکستان و هند کتاب شعر دیگری با نام کریما به سعدی نسبت داده شدهاست. قالبِ این کتاب مثنوی است و در بحر متقارب سروده شدهاست. اصالتِ این انتساب، با توجه به قوی نبودن اشعار و موجود نبودن اسناد خطی از آن، محلّ شک است. علاوه بر این، محمدعلی فروغی در تحقیقات خود، در یکی از نسخههای خطی از کلیات سعدی، با کتاب دیگری به نام معمیات مواجه شدهاست که حاوی ۳۱ قطعهٔ عربی و فارسی در لغز و معماست.
سعدی، در زمان زندگی خود، نسبت به جمعآوری و تدوین آثارش مبادرت میورزیدهاست؛ چنانکه این کار در مورد گلستان، بوستان و طیبات مسلم است. علی بن احمد بن ابی بکر بیستون از جمله مشهورترین گردآورندگان کلیات سعدی است که در سال ۷۲۶ و نیز در سال ۷۳۴ هجری به این کار مبادرت کرد. در این نسخه، غزلیات سعدی بهترتیب الفبای حرف آخر ابیات مرتب شدهاند. ترتیب قرار گرفتن فصول مختلف کلیات سعدی در نسخههای بعدی نیز کم و بیش از این نسخه اقتباس شدهاست.
تاکنون نسخههای مختلفی از آثار سعدی چ ه بهصورت مستقل و چه در قالب کلیات سعدی — تصحیح و منتشر شدهاست. نخستین کتاب تصحیحشدهٔ گلستان را در سال ۱۳۱۰، عبدالعظیم قریب آماده و منتشر کرد. نخستین نسخهٔ تصحیحشده کلیات سعدی را نیز در سال ۱۳۱۶، محمدعلی فروغی منتشر کرد، که تا به امروز بهعنوان مهمترین منبع ارجاع به آثار سعدی محسوب میشود. بعدها محققان دیگر از جمله سعید نفیسی، محمدجواد مشکور، خلیل خطیب رهبر و حسن انوری نسخههای دیگری از این کتاب را تصحیح کردند. معتبرترین نسخه از گلستان به تصحیح غلامحسین یوسفی است که مبنای آن هفده نسخهٔ خطی و نسخههای چاپی معتبر بود. با این حال، این تصحیح نیز نظرات مثبت همهٔ منتقدان را برنیاورد و پس از آن دستِکم دو تصحیح دیگر از کلیات سعدی از بهاءالدین خرمشاهی (۱۳۷۵) و حسن انوری (۱۳۸۳) عرضه شد.
بوستان
بوستان از آثار منظوم سعدی و یکی از شاهکارهای ادب فارسی بهشمار میآید. این کتاب در نسخههای قدیمی سعدینامه نامیده میشد، اما بعدها به بوستان شهرت یافت. بوستان به نظم (شعر) نوشته شده و مشتمل بر حدود چهار هزار بیت شعر است. قالب شعری آن مثنوی است و همانند شاهنامهٔ فردوسی در بحر متقارب سروده شدهاست. بوستان، کتابی اخلاقی و آموزشی است و سعدی آرمانشهر مطلوب خود را در آن به تصویر کشیدهاست. چنانکه سعدی، خود، اشاره کردهاست، نگارش آن را در ۶۵۵ هجری به پایان برده و به ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم کردهاست.
بوستان با یک مقدمهٔ طولانی آغاز میشود که در حمد خداوند، ستایش پیامبر اسلام، بیان دلیل نگارش کتاب و مدح ابوبکر بن سعد زنگی و سعد بن ابوبکر، حاکمان وقت فارس، سروده شدهاست. این کتاب در ده فصل (یا ده باب) نوشته شدهاست که عبارتند از: عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربیت، شُکر، توبه و مناجات و ختم کتاب. حجم این بابها متفاوت است و بهجز باب یکم و پنجم، همگی با یک مقدمهٔ کوتاه شروع میشوند. هر باب، مشتمل بر حکایتهایی است که بهصورت پیدرپی نقل میشوند. بر اساس نسخهٔ تصحیحشدهٔ غلامحسین یوسفی، با احتساب دیباچه، در مجموع ۱۸۳ حکایت در این کتاب نقل شدهاست. حکایتهای بوستان از نظر پیچیدگی و ساختار یکسان نیستند؛ برخی از ساختار داستانی پیچیدهتری برخوردارند و حوادث و اشخاص متعددی را در بر میگیرند، درحالیکه برخی دیگر ساده و در حد حکایتوارهاند.
گلستان
سعدی کتاب گلستان را در سال ۶۵۶ هجری قمری، یعنی یک سال پس از نگارش بوستان نوشتهاست. این کتاب به نثر آهنگین و آمیخته با نظم و در هشت فصل (یا هشت باب) نوشته شدهاست. هشت باب گلستان عبارتند از: «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت». گلستان یکی از تأثیرگذارترین کتابهای نثر در ادبیات فارسی است. سعدی این کتاب را به سعد بن ابوبکر بن سعدی زنگی تقدیم کردهاست.
این کتاب، مجموعهای از حکایتهای مستقل و حاوی اندرزها و جملههای قصار است. اما هنر داستانگویی و ایجاز نگارنده، مانع از آن میشود که وجه تعلیمی آن باعث ملالت خواننده شود. سعدی در گلستان، از پرداختن به تاریخنگاری و تذکرهنویسی پرهیز میکند و تنها امور مربوط به زندگی و منش اشخاص را بیان میکند. کتاب گلستان را میتوان گزارش سعدی از جامعهٔ زمان خود دانست، که در آن اوضاع فرهنگی و اجتماعی زندگانی مردم به صورت واقعی به تصویر کشیده شدهاست.
حکایتهای گلستان، فراخور موضوع، کوتاه یا بلند میشود. در برخی از حکایتها شخصیتهای خیالی یا واقعی ثالثی وجود دارند و ایفای نقش میکنند؛ اما در برخی از حکایتها، نگارنده حاضر و ناظر است. برخی از این رخدادها، رخدادهای واقعی زندگی او و برخی فقط رخدادهای تخیلی است.
این کتاب به لحاظ سبک و سیاق در زمرهٔ مقامات جای میگیرد. با این حال، بهرغم این که دشوارنویسی و اطناب در مقامههای نویسندگان پیشین متداول بود، حکایات گلستان، موجز و تا سرحد امکان نزدیک به زبان عامه نوشته شدهاست. داریوش رحمانیان، استاد تاریخ، با استناد به تعداد زیاد حکایاتی که در مورد سیاست در این کتاب موجود است، این کتاب را صورتی از اندرزنامه (سیاستنامه) میداند و سعدی را پیرو سنت اندرزنامهنویسی قلمداد میکند.
سعدی در نگارش نثر آهنگین گلستان، از جناس و تقارنهای لفظی و داستانی استفاده میکند؛ اما دچار تکلف و تصنع نمیشود. کلمهها و ترکیبهای پیچیده و دور از ذهن در گلستان به کار نمیرود و بههمین دلیل، این کتاب از کتابهایی مانند مقامات حمیدی، تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای جوینی سادهتر و روانتر است.
سعدی در گلستان، سبک شخصی و فردی خود را برگزیدهاست، که از حیث سادگی نگارش، به ویژگیهای سبک خراسانی نزدیک است. برخی از صاحبنظران، گلستان را اوج آمیزش دو سبک نثر موزون خواجه عبدالله انصاری و قاضی حمیدالدین حمیدی بلخی میدانند.
کتاب گلستان یکی از نخستین کتابهای فارسی است که با استفاده از ماشین چاپ منتشر شد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۲۴ میلادی در تبریز به چاپ رسید.
غزلیات
غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهاییست که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آنها بهوسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شدهاست. سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد. سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشتهاست. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج رسیدهاست.
محور بیشتر غزلهای سعدی، عشق است. سعدی از معدود شاعرانی است که غزلهای عاشقانهاش از ابتدا تا انتها عاشقانه باقی میماند. غزلهای عاشقانهٔ سعدی، به سادگی، خلوص و زمینی بودن شهرهاند. سعدی همچنین در سرایش غزلیات خود، به وزنهای دوری (اوزان طربانگیز مانند فَعَلاتُ فاعِلاتُن فَعَلاتُ فاعِلاتُن یا مُفتَعِلُن مَفاعِلُن مُفتَعِلُن مَفاعِلُن) توجه ویژهای نشان دادهاست.
علاوه بر غزلهای عاشقانه، سعدی غزلهای عارفانه و غزلهای پندآموز نیز سرودهاست. فروغی در تدوین کلیات سعدی، غزلهای پندآموز و عارفانه را از بقیهٔ غزلها جدا کرده و در فصلی مجزا با عنوان مواعظ آوردهاست.
غزلیات سعدی در چهار کتابِ طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شدهاست. غزلیات قدیم را سعدی در دوران جوانی سروده و سرشار از شور و شعف است. خواتیم مربوط به در دوران کهنسالی سعدی و دربرگیرندهٔ زهد و عرفان و اخلاقیات است. بدایع و طیبات، مربوط به دوران میانسالی و پختگی سعدیاند؛ هم شور و شعف جوانی و هم زهد و عرفان را در بر میگیرند. طیبات و بدایع به لحاظ هنری نیز به دو بخش دیگر برتری دارد. در برخی از نسخههای کلیات سعدی، غزلهای ملمع در بخش جداگانهای با نام ملمعات آمدهاست که به نظر محمدعلی فروغی یک تقسیمبندی جعلی است؛ چون در نسخههای قدیمی، مشاهده نشدهاست.
علی دشتی وجه تمایز سعدی از دیگر غزلسرایان را در طنین و ترنمی میداند که در اشعار و بهخصوص غزلیات وی وجود دارد. به تعبیر وی «موزونی و خوش آهنگی» کلام در غزلیات سعدی به سادگی قابل توصیف نیست و آن را به یک منحنی یا دایره تشبیه میکند که در آن پیوستگی واژگان با هیچ زاویهای شکست برنمیدارد.
هزلیات
در مجموعهٔ آثار سعدی، سه رساله با نامهای مطایبات، مضحکات و خبیثات دیده میشود که به مجموعه آنها هزلیات گفته میشود. مطایبات، مجموعهای از لطیفهها و داستانهای جنسی است که در نگارش آنها از الفاظ جسورانه و بیان عریان و بیپروا استفاده شدهاست. بافت کلام و تسلط زبانی در سرایش آنها بهگونهای است که میتوان اطمینان یافت شاعر آنها سعدی است. خبیثات و مضحکات به نثر نوشته شدهاند و در نسخهٔ لرد گرینوی، که سی سال پس از درگذشت سعدی نوشته شده و نسخهٔ اساس غلامحسین یوسفی و محمدعلی فروغی نیز بوده، اثری از آنها نیست، اما در نسخههای قدیمیتر از این نسخه، این دو بخش نیز ضبط شدهاست و تردیدی در انتساب هر سه بخش به سعدی وجود ندارد.
یان ریپکا، ایرانشناس اهل چک مجموعهٔ خبیثات را شامل مطالب «خلاف ادب و نزاکت» در مورد همجنسگرایی میداند. منتها بر این باور است که سعدی این اشعار را بنا به درخواست مقامات عالیرتبهٔ زمان خود سرودهاست. سرایش خبیثات باعث شهرت سعدی در هزالی و شاهدبازی شد.
آثار به زبان عربی
سعدی اثر مستقلی به زبان عربی ندارد. اما تعدادی از اشعار وی به زبان عربی سروده شدهاست. این اشعار مرکب از تعدادی قصیده، قطعه و تکبیت است. مجموعهٔ آثار عربی سعدی در سال ۱۳۹۰ در قالب کتابی به نام اشعار عربی سعدی گردآوری شد و انتشارات مرکز سعدیشناسی بههمراه ترجمهٔ فارسی آنها، چاپ کرد. به عقیدهٔ ادوارد براون، شرقشناس، اشعار عربی سعدی در سطح متوسطی قرار دارد. موسی اسوار، این شعرها را در مقایسه با شعر شعرای عربزبان هم عصر سعدی، دارای جایگاه مناسبی میداند که از نظر مضمون و ساختار ارزشمندند. به عقیدهٔ وی، پارهای اشکالات نحوی در اشعار عربی سعدی بهچشم میخورَد.
ویژگی آثار
بهطور کلی سعدی را میبایست از شاعران سبک عراقی بهحساب آورد. با این حال، نشانههایی از سبک خراسانی در آثار وی مشاهده میشود. وی در دورهای که استفادهٔ سخنوران از انواع آرایههای ادبی رواج پیدا کردهبود، به سادگی زبان رودکی و فردوسی روی آوردهاست. سبک شعریِ سعدی از تخیّل و تصویرآفرینی پیچیدهای بهره دارد و در عین حال بسیار ساده و روان است؛ که حاصل از شیوهٔ موجز، نرم و دلنشین بیان اوست.
سهل ممتنع
سهل یعنی آسان و ممتنع یعنی محال. یکی از مهمترین ویژگیهای آثار سعدی، سهل و ممتنع بودن آنهاست. معنی و مفهوم آثار سعدی به سادگی دریافته میشود و در ظاهر نگارش چنین جملات یا ابیاتی ساده بهنظر میرسد. اما در عمل، تقلید یا پدیدآوردن آثار مشابه دشوار یا غیرممکن میشود. دلیل بروز این ویژگی در آثار سعدی، پرهیز وی از تکلف و تصنع و در عین حال چیرگی کامل او بر زبان فارسی است؛ با این ترفند سعدی توانستهاست مطالب پیچیده و دشواری را به سادهترین شکل ممکن بیان کند. سعدی –برخلاف مصنوعنویسان– از اصطلاحات و عناصری که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دارند، بهوفور استفاده کردهاست. زبان سعدی به زبان محاوره در روزگار خود بسیار نزدیک است و حتی از مثلهای متداول در زبان فارسی نیز بهره بردهاست.
یکی دیگر از عواملی که باعث سهل بودن آثار سعدی میشود، گسترده بودن دایرهٔ واژگانی است. هریک از کلماتی که سعدی بهکار میبرد، نقش ویژهای در القای مفهوم دارد. وی در عین حال، از واژگان دشوار و مهجور کمترین استفادهٔ ممکن را کردهاست. گذشته از حسن انتخاب کلمات، سعدی بیشتر ارکان جمله را در جای اصلی خود قرار میدهد و به همین دلیل فهم جملات وی در قالب شعر یا نثر آسان میشود. رعایت چنین قاعدهای، با توجه به ضرورت شعر در رعایت وزن، قافیه، ردیف و مصراعبندی کار دشواری است، که سعدی بهخوبی از عهده آن برآمدهاست.
سعدی در استفاده از آرایههای ادبی زیادهروی نکردهاست. استعارهها و مجازهای سعدی، بیشتر نزدیک به ذهن است و باعث ایجاد زیبایی و رعنایی در شعر میشود. وی در انتخاب وزن برای اشعار خود نیز به ساده و روان بودن آن توجه داشتهاست؛ چنانکه وزنهای ثقیل و پیچیده در اشعار او بهندرت بهچشم میخورَد.
ایجاز
ایجاز یعنی کوتاه کردن سخن و گفتن معنی بسیار در لفظ کم. در دوران سعدی، ادبیات فارسی به اطناب (درازگویی) متمایل شده بود و نویسندگان و شاعران بهمنظور هنرنمایی، با افزودن جملات معترضه، استفاده از واژگان مترادف و شگردهای دیگر، کلام خود را طولانی میکردند. یکی از ویژگیهای سبک سعدی، بهکاربردن ایجاز است. سعدی درحالیکه اطلاعات ضروری برای فهم موضوع را در اختیار خواننده قرار میدهد، از دادن اطلاعات اضافی هم بهجد اجتناب میکند. در گلستان و بوستان حکایتهای متعددی وجود دارد که در آنها از مقدمهچینی و تفصیل غیرضروری اجتناب شده و مطلب، در نهایت با چند بیت یا چند جملهٔ کوتاه بیان شدهاست.
یکی دیگر از مهارتهای سعدی در بهکارگیری ایجاز، حذف کردن بخشی از جمله است؛ بهگونهای که ذهن خواننده، ناخودآگاه بخش حذفشده را درج میکند و متوجه کمبود آن در جمله نمیشود.
طنز
یکی دیگر از ویژگیهای بارز سعدی، شوخطبعی، نکتهدانی و طنازی اوست. در آثار گوناگون او اعم از غزلیات، بوستان، گلستان و غیره، همهجا آثاری آشکار یا پنهان از نکتهسنجی و طنز سعدی میتوان یافت. وی مفاسد و معایب جامعهٔ خود را با طنز ملایمی به تصویر میکشد و از آن انتقاد میکند.
تخلص
تخلص نام هنریای است که شاعر برای خود برمیگزیند و در اشعار خود (به خصوص در غزل) از آن استفاده میکند. بسیاری از شاعران، از جمله سعدی، با تخلص خود مشهورند. سعدی تخلص خود را به واسطهٔ ارادتی که به سعد بن ابوبکر، فرزند حاکم وقت شیراز داشت، انتخاب کردهاست. او در استفاده از تخلص بسیار جدی بوده و در ۹۷٪ از غزلیاتش از تخلص استفاده کردهاست. تخلص اغلب در بیت آخر غزل قرار داده شده، اما در مواردی نیز بعد از بیت تخلص، یک یا چند بیت دیگر آمدهاست. سعدی در ۵۷ درصد موارد، تخلص خود را به صورت سوم شخص مفرد بهکار برده؛ یعنی در این ابیات خبری از خود دادهاست. و در بقیهٔ موارد از دوم شخص مفرد استفاده کرده و خودش را مخاطب قرار دادهاست.
تأثیرپذیری
قرآن و حدیث
سعدی از جمله شاعرانی است که با قرآن و حدیث آشنایی داشت و در آثار خود از آن بهره گرفت. او چه در نثر و چه در شعر، به آموزههای قرآنی توجه نشان دادهاست. او همچنین از احادیث محمد، پیامبر اسلام در اشعار خود استفاده کردهاست. سعدی محدث زبردستی است که سالها به معانی و مفاهیم احادیث نبوی اندیشیده و آنها را بر چارچوب فکری خود منطبق کرده و در نهایت نتایج این امتزاج را در قالب نظم و نثر به مخاطبان خود ارائه کردهاست. مفهومها، مضمونها و عبارتهای قرآنی را در گلستان، بوستان، قصاید و حتی در غزلیات سعدی به وفور میتوان یافت. سعدی مانند ادبای پیش از خود، در بسیاری از موارد عین آیه یا بخشی از آن را به زبان عربی در شعر یا متن ذکر کرده یا تنها مفهوم آن را در بیان آوردهاست تا مخاطب خود را به درستی گفتهٔ خود مطمئن سازد یا او را به انجام یا اجتناب از کاری توصیه کند. در اصطلاح، به این روش بهره گرفتن از آیات و احادیث، «استفادهٔ استشهادی» میگویند که هدف آن بهکار گرفتن جنبهٔ تعلیمی قرآن است. در گلستان ۲۷ آیه از قرآن و ۱۳ حدیث از پیامبر اسلام بهصورت کامل نقل شده که در ۳۴ مورد متن اصلی (به زبان عربی) و در ۶ مورد ترجمهٔ فارسی آنها مورد استفاده قرار گرفتهاست. اشاره به آیات و احادیث در آثار سعدی فراتر از این مقدار است؛ چنانکه اشاره به آیات قرآن در گلستان و بوستان، بهترتیب، ۱۰۲ و ۱۱۵ مورد و اشاره به احادیث نبوی ۷۰ و ۵۲ مورد گزارش شدهاست.
اما سعدی علاوه بر این روش، از آیات و احادیث برای ساختن تصویر شعری نیز استفاده کرده و توانستهاست با خلاقیت خود، در ادبیات غنایی و احساسی نیز از آیات قرآن بهره بگیرد. برای بهکارگیری این شگرد، سعدی عبارات و اصطلاحات قرآنی را در مفهومی متفاوت به کار بردهاست. امید مجد، مترجم قرآن و شاعر، این شگرد را «استنباط ذوقی» مینامد. برای نمونه، سعدی از عبارت «اللیل یغشی النهار» در آیهٔ ۵۴ سورهٔ اعراف استفاده کرده تا مردی سیاهپوست را توصیف کند که زنی سفیدپوست را در کنار آوردهاست.
فردوسی
سعدی به شاهنامهٔ فردوسی علاقهمند بود و از آن تأثیر میپذیرفت؛ چنانکه بارها از شاهنامه یاد کردهاست و اشارههای مختلفی به نامهای اساطیری شاهنامه، ابیات شاهنامه و خودِ فردوسی (م. ۴۱۶ هجری) داشتهاست. این تأثیرپذیری را بهخصوص در کتاب بوستان میتوان دید، که سعدی آن را در وزن و قالب شعری شاهنامه سرودهاست. در بوستان میتوان بیتهایی را یافت که بافت کلام فردوسی را دارند و این نشاندهندهٔ انس سعدی با شاهنامه بودهاست. علاوه بر این، شباهتهای محتوایی و دیدگاههای فکری مشترک را نیز میتوان در آثار سعدی یافت. سعدی به قصد پند و اندرز سیاسی، بیش از همه چیز از داستانهای شاهنامه کمک میگیرد.
در بوستان حکایتی هست با این مضمون که کسی در محفلی، از شعر سعدی تمجید میکند، اما در عین حال، وی را شاعری حماسهسرا قلمداد نمیکند. سعدی در جواب این فرد پراکندهگو، عنوان میکند که «سَرِ جنگ» ندارد؛ وگرنه، «مجال سخن» بر او «تنگ نیست».
سعدی، در پی آن، دو حکایت حماسی نقل میکند
و واژگانی مشابه واژگان شاهنامه را برای نامیدن سلاحها و حرکتهای جنگی بهکار میبرد. با این حال — علیرغم ادعای خود — در آفریدن یک اثر حماسی ناموفق بودهاست.
محمد غزالی
سعدی دانشآموختهٔ نظامیهٔ بغداد است و بهواسطهٔ تحصیل در این مدرسه، به صورت غیرمستقیم از تعالیم محمد غزالی (م. ۵۰۵ هجری) بهرهمند شده و از او تأثیر پذیرفتهاست. سعدی از وی با عنوان امامِ مرشد یاد میکند. برخی از سعدیشناسان از جمله ضیاء موحد، معتقدند که بررسی اندیشهٔ سعدی بدون در نظر گرفتن آثار غزالی، به عنوان خاستگاه فکری و عقیدتی سعدی، میسر نیست. سعدی در یکی از حکایات گلستان، جایی که مناظره یکی از علماء با یکی از ملاحده را نقل میکند، بلافاصله پس از ذکر ملاحده، عبارت لعنهم الله (خداوند لعنتشان کند) را مینشاند که تا حدی میتواند یادآور لحن شدیدی باشد که غزالی در ردیههای خود بر اسماعیلیه مینویسد. همچنین یکی دیگر از نشانههای تأثیر غزالی بر سعدی، حکایتی است که در آن سعدی «دروغ مصلحتآمیز» را «بِه از راست فتنهانگیز» میداند. به احتمال زیاد، این سخن از کتاب احیاء علومالدین برگرفته شدهاست.
ضیاء موحد، مهمترین تفاوت سعدی با محمد غزالی را «عشق به فرهنگ و زبان فارسی» میداند و بر این رأی است که سعدی، برخلاف غزالی که در مورد اسماعیلیه فتواهای بسیار سنگینی دارد، چنین شدتی را از خود نشان نمیدهد.
سنایی
سنایی (م. ۵۴۵ هجری)، نخستین شاعری است که به قالب غزل تشخص بخشید. سعدی نیز در سرودن غزل به زبان سنایی توجه کامل داشتهاست. بهطور خاص، سنایی اولین شاعری بود که در غزل، بهطور جدی تخلص را بهکار برد و چنانکه میدانیم، سعدی هم کاربرد تخلص در غزل را تکرار کردهاست. سعدی در چندین قسمت از ترجیعبند مشهور خود، از غزلیات سنایی ب ا همان وزن و قافیه — استقبال کردهاست. با برانداز کردن اشعار این دو شاعر، میتوان دریافت که سعدی، سبکی را به کمال رسانده که سنایی شروع کردهاست.
علیرغم پیروی سعدی از زبان سنایی در سرودن غزل، نظر سنایی در مواردی مورد تعرض و انتقاد سعدی واقع شدهاست؛ چنانکه سنایی در جایی به تمثیل گفته: «خفته را خفته کی کند بیدار؟» اما سعدی چنین معنایی را «باطل» دانسته و به شعر گفتهاست که حتی از نوشتهای بر دیوار هم میتوان پند آموخت.
انوری
انوری (م. ۵۷۵ هجری) مانند سعدی از نبوغ زبانی برخوردار بودهاست؛ وی به زبان محاوره نزدیک شدهبود و از آرایههای ادبی پیچیده پرهیز میکرد. این تکامل زبانی، تأثیر بارزی بر اشعار سعدی داشت؛ بهطوریکه بسیاری از غزلهای او را استقبال کردهاست. توجه دقیق و مداوم سعدی به دیوان انوری و بهرهگیری از زبان و سبک او، بهخصوص در قصیده، انکارناپذیر است. هرچند که ضیاء موحد، سعدیشناس، معتقد است که در تأثیر گرفتن سعدی از غزل عاشقانه انوری نباید اغراق کرد، اما سیروس شمیسا، استاد ادبیات فارسی، سعدی را در غزل تابع تمامعیار انوری میداند. از نظر وی، سعدی هم به زبان ساده و همهفهم انوری توجه داشته و هم به پیروی از او، از عشق صوری و زمینی مبتنی بر سوز و گداز و وصال و فراق سخن گفتهاست.
ادبیات عرب
سعدی به زبان عربی مهارت داشت و بهواسطهٔ تحصیل در بغداد، آثار و منابع عربی را مطالعه میکرد. او اشعاری نیز به زبان عربی دارد که نشاندهندهٔ میزان تسلط او بر این زبان است. ضیاء موحد، بهرغم این پیشینه از سعدی، او را بهجد مقید به فارسینویسی میداند و بر این باور است که سعدی در گزینش واژگان و رعایت ساختار زبان فارسی نهایت دقت را بهکار میبرد. با این حال مواردی را به عنوان نمونه یادآوری میکند که سعدی از قواعد زبان عربی استفاده کردهاست. به نظر او سعدی بیش از آن که در سرایش اشعار فارسی از زبان عربی متأثر باشد، در سرایش اشعار عربی، از زبان فارسی متأثر است.
در عین حال برخی از پژوهشگران، مضمونهای انتخابی سعدی را برگرفته از برخی شاعران عرب تلقی کردهاند. یکی از نظرهای جنجالی در این خصوص، ادعای تأثیرپذیری او از مُتَنَّبی است. مُتَنَّبی (م. ۳۵۴ هجری) شاعر و ادیب عرب زبان عراقی در قرن چهارم هجری است که به عقیدهٔ حسینعلی محفوظ، سعدی دیوان اشعار او را از برداشته و در انتخاب مضامین اشعار خود از او تأثیر پذیرفتهاست. محفوظ از این نظریه در سال ۱۳۳۷ در قالب رسالهٔ دکتریٰ در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دفاع کرد که سپس مورد تأیید برخی از پژوهشگران ادبیات فارسی از جمله غلامحسین یوسفی واقع شد. در مقابل، برخی دیگر از پژوهشگران مانند علی دشتی و مهدی محقق این نظریه را رد کردند. استدلال مخالفان این بود که مضامین مشترک مورد اشارهٔ محفوظ، مضامینی عمومی است که مورد استفادهٔ بسیاری از شاعران دیگر قبل از متنبی نیز قرار گرفتهاست.
میراث
اعتلای زبان فارسی
شواهدی وجود دارد که کلام سعدی، در زمان زندگانی و همچنین پس از مرگ وی، در هرکجا که به زبان فارسی سخن میگفتهاند، شناختهشده بود. سعدی در زمان حیات خود به عنوان سخنور و شاعر، شهرت زیادی پیدا کرد و حتی در هندوستان، آسیای صغیر و آسیای میانه نیز او را میشناختند و اشعارش را میخواندند. ابن بطوطه، جهانگرد سدهٔ هشتم هجری، در گزارش سفر خود به چین، از امیرزادهٔ شهر خنسا مینویسد که به شعر و موسیقی فارسی علاقهٔ زیادی داشت و در محفل او آوازی به زبان فارسی خوانده میشد. این آواز چنان تکرار شد که ابن بطوطه آن را از بر شد و گزارش کرد:
امروز میدانیم که این شعر از سعدی است و به عبارتی، دایرهٔ نفوذ شعر سعدی تا چین هم گسترش داشتهاست. یادداشتهای ابن بطوطه همچنین نشان میدهد که زمزمهٔ اشعار سعدی در بین ملوانان چینی نیز مرسوم بودهاست.
بهنظر میرسد که سعدی از عالمگیر بودن شعر و کلام خود آگاه بوده؛ چنانکه در جایی مدعی میشود:
کلام سعدی تأثیر انکارناپذیری در زبان و ادبیات فارسی داشتهاست؛ آنچنانکه شباهت قابل توجهی بین زبان فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. محمدعلی فروغی در اینباره میگوید: «گاهی شنیده میشود که اهل ذوق اعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفتهاست، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفتهاست؛ بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم؛ یعنی سعدی شیوهٔ نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شدهاست.» شعر و نثر سعدی، همواره بهعنوان یکی از منابع متداول برای آموزش زبان فارسی مطرح بودهاست. کتاب گلستان، سالیان زیادی به عنوان منبع آموزشی برای مکتبخانهها و مدرسهها مورد استفاده واقع میشدهاست. به گفتهٔ ادوارد براون، ایرانشناس مشهور بریتانیایی، طی شش قرن و نیم، هرجا به آموزش زبان فارسی پرداخته شده، نخستین کتابهایی که به دست آموزنده دادهاند، آثار سعدی بودهاست.
تکههای بسیاری از شعرها و حکایتهای سعدی در فارسی امروز بهصورت اصطلاح یا ضربالمثل بهکارمیرود. تنها از کتاب گلستان، بیش از ۴۰۰ عبارت به عنوان ضربالمثل وارد زبان فارسی شدهاست. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مشک آن است که خود ببوید…
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، کاین ره که تو میروی به ترکستان است
... ادب از که آموختی؟ از بیادبان
از کوزه همان برون تراود که در اوست
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟
این ویژگی، تنها مختص گلستان نیست و در همهٔ آثار سعدی ملاحظه میشود؛ چنانکه به گفتهٔ خطیب رهبر، بیش از ۸۰۰ مورد از غزلهای وی نیز جنبهٔ ضربالمثل یافتهاست.
سعدی در زمان بودِش و پس از مرگ، مورد توجه بسیاری از شاعران فارسیزبان قرار گرفتهاست. همام تبریزی (م. ۷۱۴ هجری) و نزاری قهستانی (م. ۷۲۱ هجری)، شاعران هم عصر سعدی بودند که به وی ارادت میورزیدند و از او تأثیر میپذیرفتند. از همام تبریزی بیش از دویست غزل بر جای مانده که در بیش از هشتاد غزل با غزلیاتی از سعدی هموزن یا همقافیه است. امیرخسرو دهلوی (م. ۷۲۵ هجری) و امیرحسن دهلوی (م. ۷۳۷ هجری) دو شاعر فارسیسرای هندی معاصر سعدی بودند که در سرایش غزل از سعدی پیروی میکردند. پیروی امیرحسن دهلوی از سعدی به حدی است که به وی لقب سعدی هندوستان را دادهاند. سیف فرغانی (م. ۷۴۹ هجری) شاعر فارسیگوی دیگری است که در عصر سعدی و در آقسرا در آسیای صغیر میزیست. وی شیفتهٔ غزلیات سعدی بود و برخی از غزلیات سعدی را پاسخ گفتهاست. وی همچنین چندین قصیده در ستایش سعدی سروده و وی را سلطان سخن قلمداد کردهاست.
تأثیر سعدی بر حافظ (م. ۷۹۲ هجری) نیز مشهود است؛ وی عروض خود را بر مبنای اشعار سعدی گذاشته و حدود ۳۰ غزل با وزن و قافیه غزلیات سعدی سرودهاست. همچنین در اشعار حافظ، موارد بسیاری از تضمین از اشعار سعدی بهچشم میخورَد. تعداد تضمینها، استقبالها، اقتباسها و مشابهتهای لفظی و معنایی در اشعار حافظ با اشعار سعدی به ۱۵۰ مورد میرسد. حافظ در یکی از غزلهای خود بر جایگاه سعدی بهعنوان استاد سخن تأکید کرده و در عین حال خود را متأثر از سبک خواجو دانستهاست. البته این بیت منسوب به حافظ است و عبدالعلی دستغیب، نویسنده و منتقد، آن را غیرقابل استناد میداند. وی حافظ را بدون هیچ تردیدی از پیروان سبک سعدی میداند.
همچنین، بسیاری از شاعران و نویسندگان پس از سعدی با الهام از کتاب گلستان یا به تقلید از آن، آثاری را خلق کردهاند. از جملهٔ این آثار میتوان به روضه خلد مجد خوافی، نگارستان معینالدین جوینی (م. ۷۸۳ هجری)، بهارستان جامی (م. ۸۷۱ هجری)، منشآت قائم مقام فراهانی (م. ۱۲۵۱ هجری)، پریشان قاآنی (م. ۱۲۸۵ هجری)، و بسیاری آثار دیگر اشاره کرد. با این حال، هیچکدام از این آثار نتوانستهاند به موفقیت و جایگاهی مانند گلستان برسند.
تأثیر سعدی بر ادبیات فارسی، در ادبیات معاصر نیز مشهود است؛ برای نمونه، تأثیرپذیری پروین اعتصامی از سبک شعری و اصطلاحات سعدی، به خوبی دیده میشود. ابراهیم گلستان از جملهٔ نویسندگان معاصر است که در سبک نویسندگی خود از سعدی تأثیر پذیرفتهاست؛ او در نثر خود از جملات دارای وزن عروضی، جملات کوتاه و آرایههای ادبی مانند جناس، استعاره و مجاز استفاده کردهاست و مثلاً علیاصغر شیرزادی او را «سعدی زمانه» خوانده. محمود دولتآبادی نیز بهرام بیضایی را «سعدی معاصر ما» گفته است. محمدعلی جمالزاده، نویسنده و مترجم معاصر، گرایش مشهودی به سادهنویسی و کاربرد زبان عامیانه در آثار خود داشت. او در خلق آثارش، به گفتهٔ خودش، «در مقام ساده نوشتن، آنچه سهل و ممتنع میگویند و بارزترین نمونهٔ آن گفتهٔ سعدی است» را در نظر داشتهاست. زبان جمالزاده، لحنی گزارشی و آمیخته با شوخی دارد و از شیوهٔ حکایتنویسی متون کلاسیک مانند گلستان سعدی پیروی میکند؛ بهطوری که نکات اخلاقی با لحنی اندرزگونه اما با استفاده از چاشنی طنز به خواننده انتقال داده میشود. محمد حجازی در داستانها و مقالات خود از سبک و زبانی ویژه استفاده میکرد که انشایی ساده و آهنگین داشت و از ترکیبهای غنایی سنتی آکنده بود. او از زبان سعدی در گلستان پیروی میکرد و سعی داشت، صورتی امروزی شده از آن زبان را در آثار خود بهکار بَرَد.
تأثیر بر نهضت روشنگری در غرب
سعدی نخستین شاعر ایرانی است که آثار او به یکی از زبانهای اروپایی ترجمه شدهاست. آندره دو ریه در سال ۱۶۳۴ میلادی بخشهایی از گلستان را به زبان فرانسوی ترجمه کرد. در سال ۱۶۵۱ میلادی، برگردان لاتین از گلستان منتشر شد. در سال ۱۶۵۴، آدام اولئاریوس، ترجمهٔ کاملی از بوستان و گلستان را به زبان آلمانی منتشر کرد. او زبان فارسی را در ایران آموخته بود و ترجمهاش را به کمک یک ایرانی به نام حقوردی انجام داد. در زبان انگلیسی، نخستینبار در سال ۱۷۷۴ میلادی، بخشهایی از گلستان را استیفن سالیوان ترجمه و با عنوان حکایات برگزیده از گلستان در لندن منتشر کرد. در سال ۱۸۸۸ میلادی، نخستین ترجمهٔ انگلیسی کامل از این کتاب را نیزسر ریچارد برتون نوشت.
ترجمهٔ آثار سعدی به زبان فرانسوی و سپس دیگر زبانهای اروپایی، زمینهٔ نفوذ ادبیات و جهانبینی سعدی در غرب را فراهم کرد؛ بهطوری که آثار او، پیش از نوگرایان ایرانی، مورد توجه نوگرایان غربی قرار گرفت. نوگرایان فرانسوی در قرن هجدهم میلادی، آثار سعدی را نوعی انتقاد اجتماعی یافتهبودند، که میتوانستند با توجه به ویژگیهای جامعهٔ خود، از آن الگوبرداری کنند. سبک ظریف سعدی و توجه او به حکمت و خرد عملی، تأثیر مطلوبی بر خوانندگان اروپایی داشت و درک آثار او را برای مردم اروپا، بیش از هر شاعر فارسیزبان دیگری تسهیل کرد.
در فرانسه
ژان دو لا فونتن یکی از مشهورترین حکایتنویسان فرانسوی است که در خلق آثار خود به کلیله و دمنه، انوار سهیلی و گلستان سعدی توجه داشتهاست. وی در برخی از آثار خود، بدون کموکاست از حکایات سعدی اقتباس کردهاست. ولتر، نویسندهٔ مشهور عصر روشنگری در فرانسه، در بخشهایی از رمان فلسفی صادق، تحت تأثیر گلستان سعدی بودهاست. دنی دیدرو، از نویسندگان بزرگ قرن هجدهم فرانسه است که آثار سعدی را ستایش کردهاست. بهطور خاص، باب نخست گلستان، در سیرت پادشاهان، مورد توجه وی قرار داشتهاست. ویکتور هوگو و آندره ژید نیز از جمله متفکران و ادیبان فرانسوی بودند که تا حدودی از سعدی متأثر شدند. گلستان تاکنون شش بار بهطور کامل به زبان فرانسه ترجمه شدهاست.
لازار کارنو، ریاضیدان مشهور فرانسوی، به سعدی علاقهٔ وافری داشت. این علاقه به حدی بود که نام سعدی را بهعنوان نام میانی فرزندان خود برگزید. فرزند وی نیکولا سعدی کارنو، پدر علم ترمودینامیک و نوهٔ وی ماری فرانسوا سعدی کارنو، رئیسجمهور فرانسه در سالهای ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۴ است، که نام میانی هر دو به افتخار سعدی انتخاب شدهاست.
در آلمان
گوته، شاعر بلندآوازهٔ آلمانی، یکی از شاعران اروپایی است که در خلق آثار خود به ادبیات شرقی و بهطور خاص، ادبیات فارسی توجه ویژهای داشت. گوته، سعدی را میشناخته و در خلق آثار خود از سعدی تأثیر پذیرفتهاست. یکی از کتابهای وی با نام دیوان غربی-شرقی، اگرچه بهطور مشهودی تحت تأثیر اشعار حافظ سرودهشده و در هیچکجای کتاب نامی از سعدی برده نشده؛ اما بخشهایی از آن نیز حاوی اشعاری است که از بوستان و گلستان سعدی اقتباس شدهاست. یکی از این اقتباسها، داستان قطره بارانی است که با دیدن دریا، خود را ناچیز میشمارد و به سبب این فروتنی، صدفی او را در بر میگیرد و تبدیل به یک مروارید میشود. این داستان، بی کموکاست از قطعهای با مطلع «یکی قطره باران ز ابری چکید…» در بوستان اقتباس شدهاست. گوته، این دیوان خود را با نقل فارسی و ترجمهٔ آلمانی یکی از اشعار گلستان به پایان بردهاست.
در آمریکا
رالف والدو امرسون، شاعر آمریکایی قرن نوزدهم میلادی، به فرهنگ و زبانهای شرقی از جمله فارسی و عربی علاقه داشت و بهواسطهٔ مطالعهٔ ترجمهٔ آلمانی گلستان، با سعدی آشنا شد. وی مقالاتی در مورد سعدی نوشته و منتشر کردهاست. در اشعار او نیز میتوان عباراتی یافت که تحت تأثیر گلستان سعدی سروده شدهاست. وی معتقد بود که سعدی به زبان همهٔ اقوام و ملل سخن میگوید و سخنان او مانند شکسپیر، سروانتس و هومر همیشه تازگی دارد. وی دستورهای اخلاقی کتاب گلستان را قوانین عمومی و بینالمللی میدانست.
در روسیه
الکساندر پوشکین، شاعر و نویسندهٔ نامدار روس و بنیانگذار ادبیات نوین روسی به فرهنگ و ادبیات شرق علاقهمند بود. او منظومهٔ فواره باغچهسرای را با نگاهی جدی به ادبیات شرق نوشته و آن را با این عبارت آغاز کردهاست: «بسیاری چون من فواره را دیدهاند اما برخی از آنان در عالم وجود نیستند و دیگران نیز در بلاد دور سیاحت میکنند.» این عبارت برداشتی است از بیتهای ۴۷۹ و ۴۸۰ باب یکم بوستان سعدی. او این مفهوم شاعرانه را بخشهای مختلفی از این اثر تکرار کردهاست. ایوان بونین، نویسنده و شاعر معاصر روس و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات، در گفتههای خود بارها به تأثیراتی که اشعار سعدی بر او گذاشته، اشاره کردهاست. به اعتقاد او سعدی، سی سال از عمرش را صرف شناخت کرد، سی سال سفر کرد و سی سال را نیز به اندیشیدن و خلق آثار اختصاص داد. بونین نیز بخش عمدهای از زندگی خود را صرف سفر به نقاط گوناگون دنیا کرد و بهطور خاص، سفرهای متعددی به سرزمینهای شرقی داشت. او در سفرهایش کتابهای سعدی بهویژه گلستان را همراه داشت و مطالعه میکرد. در آثار او ردپای مضمونها و نمادهای سعدی مشاهده میشود و در بعضی جاها به نام سعدی نیز اشاره شدهاست. او در داستان مرگ پیامبر با صراحت از تأثیر سعدی میگوید و داستان را با سخنی از دیباچهٔ گلستان به پایان بردهاست. او در این اثر به نام سعدی اشاره کرده و دربارهٔ او گفتهاست: «ما با بهره از اشعار شیخ سعدی که مانند دانههای مروارید در میان اشعار ما آمده، خوش قلم شدیم.» تشبیه کلام سعدی به دانههای مروارید نیز برگرفته از خود سعدی است.
محبوبیت در شرق
آثار سعدی در شبهقارهٔ هند به زبانهای اردو، پنجابی، سندی و سانسکریت منتشر شدهاست. از آثار سعدی –چنانکه مورد اشاره جواهر لعل نهرو نیز واقع شده– در کتابهای درسی نظام آموزش و پرورش هندوستان و پاکستان استفاده شدهاست. بهواسطهٔ این که زبان فارسی در مقاطعی از تاریخ، به ویژه در زمان گورکانیان زبان رسمی هند بوده، نسخههای خطی متعددی از گلستان، بوستان و کلیات سعدی از هند بهدست آمده که به سفارش حاکمان وقت نوشته شدهاست. علاوه بر این، شاعران فارسیزبان هندی مانند امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی نیز تحت تأثیر سعدی بودهاند.
در امپراتوری عثمانی آثار سعدی و بهویژه گلستان و بوستان از اقبال عمومی برخوردار بود. اندیشمندان ترک ترجمهها و شرحهای متعددی بر این آثار نوشته و منتشر کردهاند. برخی منابع کهنترین ترجمهٔ گلستان به ترکی را منسوب به سیف فرغانی، شاعر قرن هفتم هجری میدانند. در امپراتوری عثمانی، علاوه بر شرحها، دستکم هفت ترجمه ترکی از گلستان انجام شدهاست.
نخستین شرحی که به زبان عربی بر گلستان نوشته شده، اثر یعقوب بن علی بروسوی، فقیه و ادیب اهل عثمانی است که در قرن دهم هجری نوشته شده و در آن، پس از متن فارسی عبارتهای گلستان، ترجمه و شرح عربی آن آمدهاست. از جمله ترجمههای متأخر آثار سعدی به زبان عربی میتوان موارد زیر را برشمرد:
ترجمة الجلستان الفارسی العبارة المشیر إلی محاسن الآداب بألطف إشارة (ترجمهٔ گلستان)، جبرائیل المخلع (مترجم اهل سوریه)، ۱۸۴۶ میلادی
کلستان: روضة الورد (ترجمهٔ گلستان)، محمد الفراتی (مترجم اهل سوریه)، ۱۹۶۲ میلادی
البستان (ترجمهٔ بوستان)، محمد الفراتی، ۱۹۶۲ میلادی
شعر بنیآدم
«بنیآدم» قطعهشعر مشهوری از گلستان سعدیست که به دلیل مضمون انساندوستانهاش بسیار مورد توجه واقع شدهاست:
در برخی از منابع فارسی و انگلیسی گزارش شده که این شعر بر سردر ورودی تالار ملل ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک با خط نستعلیق طلاکوب نقش بستهاست؛ ولی این ادعا درست نیست و عکسی نیز از این شعر بر سردر نامبرده دیده نشدهاست. با این حال در سال ۱۳۸۴، از سوی ایران، فرشی از استاد صیرفیان به سازمان ملل متحد اهدا و در آن نصب شد، که شعر بنیآدم در آن نقش بسته بود. این شعر در پیام فارسی که در مجموعهٔ پیامهای فضاپیمای وُیِجِر (در مجموع، پیامهایی به ۵۵ زبان) برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست، برگزیده شدهاست.
الهام و بازآفرینی
در موسیقی
شواهد موجود در آثار سعدی نشان میدهد، که او در نشستهای موسیقی شرکت میکرده و اصطلاحات و اسباب موسیقی را میشناختهاست. اشعار، به خصوص غزلیات، او ساده و روان است، مضمونِ مناسب دارد، در وزنهایی سروده شده که با الحان و ضرباهنگ موسیقی ایرانی سازگار است و واجها و آواهای آن هم همنشینی دارند. این ویژگیها باعث شدهاست که موسیقیدانها از قدیمالایام از اشعار سعدی برای ساختن ترانههای خود استفاده کنند. ابن بطوطه در سفر خود به ترکستان خواندن آوازی را در محفلی نقل میکند، که برگرفته از شعر سعدی است. قدیمیترین قطعات موسیقی ضبطشده بر روی صفحات گرامافون هم نشاندهندهٔ قدمت بهکارگیری اشعار سعدی در موسیقی ایرانی است.
در بین خوانندگان معاصر، تاج اصفهانی بیش از دیگران به سعدی علاقهمند بود. او تأکید ویژهای بر مناسبخوانی داشت و بسیاری از قطعات آوازی خود را از اشعار سعدی برگزید. محمدرضا شجریان نیز از خوانندگان پیشرو در خواندنِ اشعار سعدی است. تمام ترانههای آلبوم پیوند مهر و بسیاری از ترانههای آلبومهای دیگر او از جمله نوا، دستان، دل مجنون، بهار دلکش، فریاد و در خیال از اشعار سعدی انتخاب شدهاست. غلامحسین بنان، محمودی خوانساری، عبدالوهاب شهیدی، اکبر گلپایگانی و محسن چاوشی نیز بارها اشعار سعدی را خواندهاند.
در تئاتر
نمایشی با عنوان گلگشت در گلستان به کارگردانی داریوش مؤدبیان در سال ۱۳۹۵ در تهران بر روی صحنه رفت که روخوانی نمایشی گزیدهای از گلستان سعدی بود. این نمایش اقتباسی، یکی از محصولات کارگاههای نمایشی مؤدبیان بود که در سال ۱۳۹۲ برگزار شدهبود. پری صابری نیز نمایشنامهای بر مبنای زندگی سعدی نوشت که در سال ۱۳۹۱ با عنوان باغ دلگشا؛ نگاهی بر احوالات، حکایات و شعر و شاعری شیخ سعدی به چاپ رسید. سلطان فیلگردن نیز عنوان نمایشنامهٔ دیگری است داریوش ارجمند که بر اساس یکی از حکایات سعدی نوشته و منتشر کردهاست. ماجرای این داستان، ماجرای سلطانی است که از اسب میافتد و گردنش در بدنش فرومیرود. طبیبان در درمان او راه به جایی نمیبرند تا اینکه یکی از طبیبان او را درمان میکند. اما سلطان به طبیب پاداشی نمیدهد و او نیز برای تلافی، دانههایی را به ملیجک میسپارد تا در عودسوزها بریزد و باعث میشود گردن سلطان دوباره در بدنش فرورود. این نمایشنامه در قالب یک نمایش روحوضی نوشته شدهاست.
در ادبیات نوین
یکی از نخستین رمانهای فارسی، مجموعهٔ سهگانهای است با عنوان شمس و طغرا که محمدباقر خسروی آن را در سال ۱۹۱۰ میلادی در کرمانشاه به چاپ رساندهاست. یکی از شخصیتهای مهم این داستان تاریخی و عاشقانه، سعدی است که مراسم ازدواج دو شخصیت اول داستان را برگزار میکند.
در ادبیات کودک و نوجوان
از حکایتهای بوستان و گلستان، آثار مختلفی برای کودکان و نوجوانان بازنویسی و بازآفرینی شدهاست. مجموعهٔ ۱۰ جلدی قصههای شیرین فارسی اثر فرهاد حسنزاده و هفتمین جلد از مجموعهٔ قصههای خوب برای بچههای خوب با عنوان قصههای گلستان و مُلستان اثر مهدی آذریزدی از جمله کتابهایی هستند که در این حوزه در ایران به چاپ رسیدهاند.
رویکردهای نو
سعدی از دست خویشتن فریاد عنوان منتخبی از ابیات غزلهای سعدی به انتخاب عباس کیارستمی است که خوانشی جدید از اشعار سعدی محسوب میشود. کیارستمی هر صفحه از کتاب را به یک بیت اختصاص داده و آنها را براساس قافیه و ردیف طبقهبندی کردهاست. او در برخی از صفحات، برخلاف رویهٔ معمول، ابیات را به صورت سر-و-ته نوشتهاست. این کتاب نه مقدمهای دارد و نه فهرستی.
انتقادات
با آغاز جنبش مشروطه ایران در دههٔ ۱۲۸۰، انتقاد از سعدی در میان برخی از روشنفکران رواج یافت. منتقدان، آموزههای اخلاقی و حکمی سعدی را کهنه و ناسازگار با هنجارهای اجتماعی جدید قلمداد کرده و مورد نقد قرار دادهاند. در این زمان که نبردی بین سنت و مدرنیته شکل گرفته بود، سعدی به عنوان یکی از نمادهای سنت مورد هجمهٔ نوگرایانی مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، میرزا آقاخان کرمانی و دیگران قرار گرفت. همایون کاتوزیان، تاریخنگار و منتقد ادبی معاصر، حجم انتقادات و تبلیغات منفی نوگرایان معاصر به اشعار سعدی در سالهای بعد از ۱۳۲۰ را به حدی وسیع میداند که بسیاری از افراد بیآن که شعری از سعدی بخوانند، آثار او را مزخرف قلمداد میکردند. وی از این جریان به عنوان یکی از پدیدههای عجیب قرن بیستم در ایران یاد میکند و آن را پدیدهٔ سعدیکُشی در ایران مینامد. در مقابل، کسانی مانند سیاستمدار محمدعلی فروغی، و شاعر محمدتقی بهار به سعدی ارادت میورزیدند.
گروهی از منتقدان، آثار سعدی را دچار تناقض و فاقد نظم سیستماتیک دانستهاند. برای نمونه، علی دشتی در کتاب قلمرو سعدی، اطلاق کتاب اخلاقی به گلستان را مورد تردید قرار میدهد؛ چراکه برخی از حکایات آن را فاقد هرگونه نکتهٔ تربیتی و برخی را حتی مخالف اصول اخلاقی میشمرد. به عقیدهٔ وی هرچند که نکات اخلاقی و پند و اندرز بهوفور در گلستان بهچشم میخورَد، اما این کتاب — برخلاف دیگر کتابهایی که بهعنوان کتاب اخلاق شناختهمیشوند — فاقد یک سیر مدون برای تبیین اصول اخلاقی از جهات و زاویههای مختلف است. دشتی، اگرچه به برخی تناقضگوییها در آثار وی اشاره میکند، اما سخنوری سعدی را میستاید و خود را «منتقد» سعدی یا گلستان نمیداند؛ چنانکه در کتاب قلمرو سعدی مینویسد: «هدف انتقاد گلستان نیست، بلکه طرز پذیرش گلستان است… اگر گلستان را چنانکه هست قبول کنند؛ یعنی مجموعه ملاحظات و لطایف، و پند و موعظه و بیان اوضاع روحی و اخلاقی زمان… دیگر ایرادی باقی نمیمانَد.» یان ریپکا نیز نظر مشابهی دارد و سعدی را فاقد مکتب فلسفهٔ اخلاق و نظام منسجم فکری میداند.
گروهی دیگر از منتقدان نیز با تکیه بر برخی از حکایتها و اشعار سعدی، دیدگاههای وی را مبتنی بر برخی از ضدارزشهای امروزی؛ مانند تقدیرگرایی، عدم برابری حقوق اجتماعی زن و مرد و مواردی از این دست میدانند. اسماعیل خویی بر گرایشهای سازشکارانه و محافظهکارانهٔ سعدی انگشت گذاشته و از این لحاظ، وی را سزاوار نقد میبیند.
احمد کسروی یکی از منتقدان جدی سعدی بهشمار میآید که در کل حرفهٔ شاعری را کاری بیهوده و ضداجتماعی میدانست و دربارهٔ بیشتر شاعران ایرانی بدگویی میکرد. از نظر کسروی، «سعدی اندیشههای پست و بیخردانهٔ زمان خود را به قالب سخن ریخته» و بهصورت پند و اندرز بیان کردهاست. وی تیر نقد را به سمت گرایشهای جنسی سعدی نیز نشانه گرفته و او را از این منظر مورد سرزنش قرار دادهاست. علی شریعتی نیز در کتاب زن در چشم و دل محمد (که برگرفته از یکی از سخنرانیهای اوست) در جایی که شواهدی مبنی بر روابط جنسی همجنسگرایانه در گذشته ارائه میکند، به استناد برخی از حکایات سعدی از جمله حکایت مسجد جامع کاشغر و حکایت قاضی همدان، به روابط عاشقانه سعدی با پسران اشاره و آن را تقبیح میکند. آرش نراقی، نویسنده و مترجم ایرانی نیز «عشق ورزیدن و مغازله ورزیدنهای جنسی با کودکان و نوجوانان» در اشعار سعدی را سزاوار تقبیح میداند. وی اگرچه این موضوع را نوعی سنت ادبی در روزگار سعدی میداند، معتقد است که او در آثارش از این مناسبات با لذت و تحسین یاد کردهاست. میرزا آقاخان کرمانی ابیات عاشقانهٔ سعدی را مورد نقد اخلاقی قرار دادهاست.
بخشی از دیدگاههای انتقادی که متوجه آثار سعدی شده، از جانب شاعران نوپرداز بوده که تلقی متفاوت و جدیدی از شعر و فرم پردازش آن داشتهاند. احمد شاملو، شاعر نوپرداز معاصر، سعدی را اگرچه «ناظم» بزرگی میدانست؛ اما معتقد بود که آثار وی با معیارها و استنباط امروزی از شعر، مغایرت دارد. وی معتقد بود که سعدی تابع احساس نیست و عمیق نمیاندیشد؛ بلکه تنها مطالب را به زیبایی بیان میکند. از نظر نیما یوشیج، شاعر در پرداخت غنایی شعر به جای این که بگوید، باید نشان دهد. درحالی که به عقیدهٔ وی، اشعار سعدی فاقد چنین ظرافتی در خلاقیت معنایی و مفهومی است؛ برای نمونه به جای این که اندوه را غیرمستقیم به تصویر بکشد، سر راست به سراغ واژگانی چون ناله، گریه، روز وداع و عبارتهایی از این دست رفتهاست.
یادبود و بزرگداشت
آرامگاه
آرامگاه سعدی در شمال شرقی شیراز، در دامنهٔ کوه پهندژ و در کنار باغ دلگشا واقع شدهاست. این مجموعه با عنوان سعدیه نیز نامیده میشود.
محل دفن سعدی، خانقاهی بود که او در سالهای پایانی زندگی خود در آن میزیست. این خانقاه، در نزدیکی سرچشمههای نهر رکنآباد واقع شدهبود. در سال ۹۹۸ هجری قمری به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، بنای خانقاه شیخ تخریب شد.
در سال ۱۱۸۷ هجری قمری به دستور کریمخان زند، یک ساختمان آجری در آنجا بنا شد که شامل ۲ طبقه بود؛ طبقهٔ پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد و مزار سعدی در محفظهای چوبی در اتاق شرقی راهرو قرار داشت.
این بنا و محوطهٔ آن در اثر مرور زمان رو به زوال گذاشت و در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به صورت بنایی مخروبه و کثیف و زیستگاه مگسها تبدیل شد. در این زمان، با توجه به اتمام بنای حافظیه، علیاصغر حکمت، رئیس وقت انجمن آثار ملی ایران، به فکر احداث بنایی تازه و مناسب افتاد. با تلاشهای وی، طراحی و ساخت این عمارت جدید، بر عهدهٔ محسن فروغی، معمار ایرانی، و علی صادق گذاشته شد؛ هرچند آندره گدار، معمار فرانسوی نیز بازدیدهایی از آن داشتهاست. کلنگ احداث این بنا در سال ۱۳۲۷ به دست اشرف پهلوی زدهشد. این بنا با صرف هزینهٔ ۹۸۰ هزار تومان، در سال ۱۳۳۱ آماده و در روز یازدهم اردیبهشت همان سال با حضور محمدرضا پهلوی و دکتر حسابی، وزیر وقت فرهنگ، افتتاح شد.
معماری بنای جدید سعدیه، با استفاده از عناصر معماری ایرانی صورت گرفتهاست؛ این بنا از یک ایوان ستوندار بلند و یک رواقِ کشیده تشکیل شدهاست. رواق و ایوان بهصورت L جانمایی شدهاند. در محل برخورد ایوان و رواق، که مزار سعدی در آن قرار دارد، یک گنبد از کاشی فیروزهای تعبیه شدهاست. آب قنات نیز در آبنمای موسوم به حوض ماهی در زیرزمین مجموعه جریان دارد.
این مجموعه در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد.
تندیس
در سال ۱۳۳۰، با ابتکار و پیگیری علیاصغر حکمت، رئیس وقت انجمن آثار ملی ایران، مجسمهٔ بزرگی از سعدی ساخته و در میدان سعدی شیراز در نزدیکی دروازه اصفهان نصب و در سال ۱۳۳۱ همزمان با افتتاح آرامگاه سعدی، رونمایی شد. این تندیس اثر ابوالحسن صدیقی، نقاش و مجسمهساز برجستهٔ ایرانی است و از جنس سنگ مرمر ساختهشدهاست. کار ساخت این مجسمه که بیش از سه متر ارتفاع دارد، یک سال و نیم به طول انجامیدهاست. نصب این مجسمه در ابتدا با مخالفت و اعتراض برخی از متشرعین شیراز همراه بوده که آن را خلاف احکام اسلام میدانستند؛ ولی در نهایت با میانجیگری علمای شیراز این اعتراضات خاتمه پیدا کرد.
علت انتخاب این محل برای نصب مجسمهٔ سعدی، واقع شدن این محل در مبدأ ورود مسافران به شیراز بود. اما به مرور زمان، با ساخته شدن مسیرهای جدید، مسافران کمتر این مسیر را انتخاب میکردند و این مجسمه امروز کمتر در معرض دید مسافران قرار دارد.
این مجسمه تا اواسط دههٔ ۱۳۷۰ در این میدان واقع بود اما با برچیده شدن تدریجی میدان، مجسمه به میدان گلستان انتقال دادهشد.
روز سعدی
مرکز سعدیشناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام کرد و در یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در «اجلاس شاعران جهان» در شیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگیِ داخلی و خارجی، بهعنوان «روز سعدی» نامگذاری شد.
پول ملی
سکههای پانصد ریالی برنزی ایران از سال ۱۳۸۷ خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شدهاست. همچنین طرح پشت اسکناس دههزار تومانی (یکصد هزار ریالی) نمایی از مقبرهٔ سعدی در شیراز است. گفتنی است که چاپ بیت نخست شعر بنیآدم اعضای یک پیکرند بر روی اسکناسهای یکصدهزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنشهای رسانهای شد و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.
یادوارهٔ هفتصدمین سال تصنیف گلستان و بوستان
سال ۱۳۱۶ خورشیدی مصادف با ۱۳۵۶ هجری قمری، هفتصدمین سالگرد تصنیف کتابهای گلستان و بوستان بود. در این سال بهمنظور بزرگداشت سعدی، به ابتکار علیاصغر حکمت، وزیر وقت معارف، مجموعه اقداماتی به عمل آمد. برخی از مهمترین این اقدامات عبارت بودند از:
برگزاری مراسم بزرگداشت و جشن در نقاط مختلف کشور و از جمله در دانشسرای عالی تهران
انتشار یک دورهٔ کامل از کلیات سعدی از روی قدیمیترین و معتبرترین نسخههای خطی موجود در آن زمان
انتشار مجموعهٔ مقالات با موضوع تحقیق و تتبع در آثار و احوال سعدی در قالب یک شماره از نشریهٔ تعلیم و تربیت با عنوان سعدینامه
نامگذاری دبیرستان اصفهان به نام دبیرستان سعدی
منبعشناسی
تاکنون، در مورد سعدی، منابع کمی به زبان فارسی گردآوری شدهاست. از زمان سعدی تا حدود سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی، آثاری که به سعدی اشاره میکنند از کلیگویی و داستانسرایی فراتر نمیروند. در مورد سعدی، منابع و شواهد بیرونی چندانی وجود ندارد و بههمین دلیل، محققان اغلب به شواهد درونی؛ یعنی آثار خود سعدی روی میآورند و تلاش میکنند زندگی وی را از نوشتههای خودش — بهویژه بوستان و گلستان — استخراج نمایند. با این حال، یکی از راههای کسب اطلاعات دربارهٔ سعدی، مطالعهٔ روزگار و زمانهٔ اوست که با یورش مغولها به ایران همزمان بودهاست. بهطور مثال تاریخ جهانگشای، تاریخ وصاف و جامعالتواریخ سه اثر دست اول در مورد تاریخ این دوران هستند. در عین حال میتوان از برخی تذکرهها، سفرنامهها و مقدمههای نگاشتهشده بر آثار او نیز اطلاعاتی در مورد زندگانی سعدی بهدستآورد.
منابع تاریخی دربارهٔ زمانه سعدی
برخی از منابع تاریخی، اگرچه به صورت مستقیم از سعدی نام نبردهاند، اما وقایع تاریخی قرن هفتم هجری را، که با حملهٔ مغول به ایران و پایان حکومت خوارزمشاهیان و خلافت عباسیان مصادف بود، گزارش کردهاند. کتاب تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی (م. ۶۸۱ هجری)، که وزیر هلاکوخان و معاصر سعدی بود، وقایع زمان ایلخانان را به تصویر کشیدهاست. تاریخ وصاف را میتوان ادامهٔ تاریخ جهانگشای دانست که به قلم شرفالدین عبداللّه شیرازی (م. ۷۲۸ هجری) نوشته شدهاست. چکیدهای از تاریخ تیرههای مغول و ترک و تاریخ فرمانروایی چنگیزخان و جانشینان او در کتاب جامعالتواریخ به قلم رشیدالدین فضلالله همدانی (م. ۷۱۷ هجری) آمدهاست. همچنین کتابهای الکامل فی التاریخ به قلم ابن اثیر (م. ۶۳۰ هجری)، معجمالبلدان اثر یاقوت حموی (م. ۶۲۶ هجری) و طبقات ناصری نوشتهٔ منهاج سراج (م. ۶۵۸ هجری) اطلاعات مهمی در خصوص چگونگی یورش مغول و چیرگی آنها بر سرزمین ایران را ارائه میکنند.
منابع اولیه دربارهٔ سعدی
مقدمه کلیات سعدی
نخستین نسخهٔ کلیات سعدی که امروزه در دسترس است، نسخهای است که علی بن احمد بیستون ۳۵ سال پس از درگذشت سعدی یعنی در سال ۷۲۶ هجری نوشتهاست. وی در خصوص چگونگی گردآوری و تنظیم دیوان توضیح میدهد و از نوشتههای وی چنین بر میآید که پیش از وی نسخههای دیگری از کلیات سعدی وجود داشتهاست. وی در این مقدمه، نام کامل سعدی را «مولانا و شیخالشیوخ فی عهده و قدوهالمحققین افصح المتکلمین مفخر السالکین مشرف (شرف) المله و الحق و الدین مصلح الاسلام و المسلمین شیخ سعدیشیرازی قدس سره» یاد کردهاست.
مجمعالآداب
کتاب مجمعالآداب فی معجمالالقاب، اثر ابن فوطی (م. ۷۲۳ هجری)، مورخ و راوی حدیث در قرن هفتم و هشتم هجری است که شرح حال افراد گوناگون در مکانها و زمانهای مختلف را شامل میشود. بخش زیادی از این کتاب از میان رفتهاست و بخش باقیمانده مشتمل بر نزدیک به ۶۰۰۰ شرح حال است. این کتاب، طیف گستردهای از شرححالها، از پیامبران گرفته تا معاصران ابن فوطی را دربردارد. با توجه به مطالب موجود در این کتاب میتوان دریافت که وی شاهد صحنههای تاریخی مهمی از جمله سقوط بغداد به وسیله هولاکو بودهاست. ابن فوطی، معاصر سعدی بوده و با وی ارتباط داشتهاست. وی در سال ۶۶۰ هجری، نامهای به سعدی مینویسد و بعضی از اشعار عربی او را درخواست میکند. مجمعالآداب، قدیمیترین مأخذی است که نام و نسب سعدی در آن بیان شده و از سعدی با عنوان «سعدی الشیرازی الشاعر العارف» یاد شدهاست. با این حال، ذبیحالله صفا گزارش ابن فوطی را خالی از اشکال نمیداند.
صفوةالصفا
ابن بزاز عارف و نویسندهٔ سدهٔ هشتم و نویسندهٔ کتاب صفوةالصفا است که در آن سرگذشت شیخ صفیالدین اردبیلی و خانوادهٔ او را روایت کردهاست. در فصل چهارم از این کتاب که در سال ۷۵۹ هجری قمری نوشته شدهاست، داستان دیدار و صحبت شیخ صفی با سعدی تشریح شدهاست.
شدالازار
کتاب شدالازار فی حط الاوزار عن زوار المزار در سال ۷۹۱ هجری قمری به قلم جنید شیرازی، شاعر و واعظ شیرازی نوشته شدهاست. این کتاب، راهنمای مزار افراد مشهوری است که در شیراز دفن شدهاند. آخرین فرد از فهرست این کتاب، سعدی است که سال مرگ وی ۶۹۱ هجری قمری و محل دفن وی قبرستان مصلی روایت شدهاست. در این کتاب، علاوه بر توصیف ویژگیهای سعدی، مقبرهٔ وی نیز توصیف شدهاست. نویسنده، بیشتر اشعار سعدی را در فضای تصوف و دربارهٔ مراحل و آفات طریق سلوک میداند و گزارش میکند که سعدی بسیاری از شیوخ و بزرگان زمان خود را ملاقات کرده و خود نیز صاحب کراماتی بودهاست.
الحوادثالجامعه
کتاب الحوادثالجامعه، کتابی است که مؤلفی ناشناس به زبان عربی نوشتهاست و در آن حوادث و رویدادهای سدهٔ هفتم هجری قمری در سرزمینهای اسلامی را روایت کردهاست. البته بخشهایی از این کتاب که به سالهای ۶۰۰ تا ۶۲۵ مربوط میشود، از میان رفتهاست. تا مدتی گمان میرفت ابن فوطی مؤلف این کتاب باشد، اما امروز این نظر رد شده و مؤلف این کتاب ناشناس باقی ماندهاست. این کتاب یکی از منابع مهم در مورد چگونگی حملهٔ مغول به ایران محسوب میشود و علاوه بر این، رویدادهای تاریخی دیگری از جمله سقوط بغداد به دست هلاکو، سقوط اسماعیلیان، مناسبات خوارزمشاهیان و وقایع اداری و اجتماعی در بغداد در آن تشریح شدهاست. این کتاب تاریخ وفات سعدی و ارتباط سعدی با ابن جوزی را گزارش کردهاست.
سفرنامه ابن بطوطه
سفرنامه ابن بطوطه کتابی است که در قرن هشتم هجری نوشته شدهاست. ابن بطوطه، گردشگر مراکشی در این سفرنامه مشاهدات خود را در طی سی سال سفر به نقاط مختلف جهان اسلام (از جمله ایران) بازگو کردهاست. وی نزدیک به سی و پنج سال پس از درگذشت سعدی، از شیراز و آرامگاه سعدی بازدید و مشاهدات خود را گزارش میکند. گزارش وی از سفرش به چین نشان میدهد که دایرهٔ نفوذ شعر سعدی تا چین هم گسترش داشتهاست.
نفحاتالانس
نفحاتالانس عنوان کتابی است از جامی، شاعر و عارف قرن نهم هجری که در سال ۸۸۳ هجری قمری نوشته شدهاست. در این کتاب، تعدادی از افراد سرشناس از جمله علما و عرفا معرفی شدهاند. بخشی از این کتاب شرح حالی کوتاه از سعدی میدهد و از جمله مصاحبت او با شهابالدین عمر سهروردی در آن نقل شدهاست. برخی از مطالب این کتاب در مورد سعدی، از کتاب شدالازار نقل شدهاست.
تذکرةالشعرا
تذکرةالشعرا کتابی است از دولتشاه سمرقندی که در اواخر قرن نهم هجری قمری نوشته شدهاست. این کتاب به شرح حال شعرای پارسیگو اختصاص دارد که به لحاظ تاریخی به هفت طبقه (یا فصل) تقسیم شدهاند. در فصل چهارم شرح حالی از سعدی و توصیفی از مقبرهٔ وی آمدهاست. دولتشاه در این کتاب، اشعار سعدی را نشاندهندهٔ حقیقت و طریقت میداند و کراماتی به او نسبت میدهد.
منابع معاصر دربارهٔ سعدی
در دوران معاصر، کتابها و مقالات متعددی دربارهٔ سعدی منتشر شدهاست. لغتنامهٔ دهخدا به چند اثر برجسته معاصر در این باب ارجاع دادهاست که عبارتند از:
تاریخ ادبیات ایران نوشتهٔ صادق رضازاده شفق
بحث در باب سعدی (یا تحقیق دربارهٔ سعدی) نوشتهٔ هنری ماسه
تاریخ ادبیات ایران جلد دوم (از فردوسی تا سعدی) و جلد سوم (از سعدی تا جامی) نوشتهٔ ادوارد براون
سبکشناسی جلد یکم، دوم و سوم نوشتهٔ محمدتقی بهار
ضیاء موحد در کتاب سعدی () مهمترین کتابهایی را که تا دههٔ ۱۳۷۰ خورشیدی در مورد سعدی نوشته شدهاست، برمیشمارد:
تکوین غزل و نقش سعدی، نوشتهٔ محمود عبادیان ()
ذکر جمیل سعدی (مجموعه مقالات کنگرهٔ هزارهٔ سعدی)
در قلمرو سعدی، نوشتهٔ علی دشتی
طبلهٔ عطار و نسیم گلستان، نوشتهٔ جلالالدین همایی
حکمت سعدی، نوشتهٔ کیخسرو هخامنشی
یادداشتها
پانویس
یادکردها
منابع
پیوند به بیرون
دیوان اشعار سعدی، بوستان و مواعظ
پایگاه مرکز سعدیشناسی
اهالی ایران در سده ۱۳ (میلادی)
اهالی شیراز
دانشآموختگان نظامیه بغداد
درگذشتگان ۶۹۱ (قمری)
درگذشتگان در شیراز
درگذشتگان سده ۱۳ (میلادی)
زادگان ۱۱۸۴ (میلادی)
زادگان ۱۲۱۰ (میلادی)
زادگان ۶۰۶ (قمری)
سعدی
شاعران ایران بزرگ
شاعران سده ۱۲ (میلادی) اهل ایران
شاعران سده ۱۳ (میلادی) اهل ایران
شاعران صوفی
شاعران غزلسرا
شاعران فارسیزبان اهل ایران
شاعران فارسیزبان سده ۷ (قمری)
شاعران فارسیزبان
شاعران قصیدهسرا
شاعران مرد اهل ایران
صوفیان اهل ایران
موجزنویسان
نمادهای ملی ایران
نویسندگان سده ۱۳ (میلادی)
نویسندگان مرد اهل ایران |
649 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%DB%8C | جامی | نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد جامی (۲۴ آبان ۷۹۳ تربت جام – ۲۷ آبان ۸۷۱ هرات)، معروف به جامی و ملقب به خاتم الشعرا، همهچیزدان، شاعر، موسیقیدان، ادیب و صوفیِ نامدار فارسیزبانِ ایرانیِ سدهٔ ۹ قمری است. وی با الهام گرفتن از گلستان سعدی یکی از مهمترین کتابهای خود یعنی بهارستان را به رشتهٔ تحریر درآورد. او به مناسبت محل تولد خویش «جام» و نیز به سبب دوستداری شیخ الاسلام «احمد جام» جامی تخلص کرد.
زندگی جامی
از طرف پدر نسبش به محمد بن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفیِ سدهٔ ۲ قمری میرسد. از خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضاوت یافت و ماندگار شد.
روزگار کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، که در آن زمان یکی از تبعات هرات بود در کنار پدرش سپری شد. در حدود سیزدهسالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید؛ در همانجا به تعلم و تعلیم پرداخت و قسمت عمدهٔ حیاتش نیز در همانجا به سر آمد و از آن زمان به جامی شهرت یافت. وی در شعر ابتدا دشتی تخلص میکرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جام ذکر کردهاست.
جامی مقدّمات ادبیات فارسی و عربی را نزد پدرش آموخت و چون خانوادهاش شهر هرات را برای اقامت خود برگزیدند، او نیز فرصت یافت تا در مدرسهٔ نظامیهٔ هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شود و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر به خوبی بیاموزد و از محضر استادانی چون خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی استفاده کند.
در این دوره بود که جامی با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد بهطوریکه در حلقهٔ مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی درآمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه.ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایهٔ حمایت پادشاهِ علمدوست تیموری، الغ بیگ، به کانون تجمع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفتهٔ ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.
[[پرونده:Jami Tomb.JPG|200px|بندانگشتی|چپ|مزار عبدالرحمان جامی در شمال غربی شهر هرات]]
جامی به افتادگی و گشادهرویی معروف بود و با اینکه زندگی بسیار سادهای داشت و هیچگاه مدح زورمندان را نمیگفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت میورزیدند و خود را مرید او میدانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصاً سلطان حسین بایقرا و امیر او علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم میداشتند و اوزون حسن آق قویونلو، سلطان محمد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند.
اعتقادات مذهبی
بر اساس نسب و طریقت نقشبندیه و نوشتههای جامی واضح است که وی حنفی و اهل سنت بوده اما چون همهٔ اهل سنت در حب اهل بیت محمد سخنانی دارند و جامی نیز در این رابطه اشعاری دارد برخی او را شیعی دانستهاند؛ عدهای نیز او را متمایل به عقاید اشاعره و فقهای شافعی دانستهاند.
جامی در کتاب شواهد النبوة ابتدا احادیثی دربارهٔ پیغمبر اسلام نقل و ترجمه کرده و سپس از خلفای راشدین یاد کرده، سپس به ذکر مناقب دوازده امام پرداخته و از یکایک آنان سخن گفته سپس به شرح احوال اصحاب محمد پرداختهاست.
اما آنچه جامی در ذم و سرزنش ابوطالب و پسرش عقیل سروده بود، مورد مخالفت بسیاری از علمای شیعه و از جمله قاضی میرحسین شافعی و قاضی عبید شوشتری واقع شد تا حدی که میرحسین یزدی او را با عبدالرحمن بن ملجم قیاس کرد.
در شعر دیگر میگوید:
هر چند از نظر خود او، رفض اگر حبّ آل محمّد باشد، درست و کیش همهٔ مسلمانان است و اگر منظور از آن بغض اصحاب رسول باشد، مذموم است و سپس گفتهاست مذهب «رفض» چون خواه و ناخواه به چنین بغضی میکشد، ناپسندیدهاست. جامی در سرودهای خود را ورای نزاع شیعه و سنی میداند:
دامنهٔ عداوت منتسبین به اهل تشیع با جامی به زمان حیات او محدود نمانده و در زمان خروج صفویه و سرکوبی اهل سنت و شیعهسازی بالاجبار مردم دامنهٔ این تجاوز بعد از وفات جامی به هرات رسید که شاه اسماعیل صفوی دستور داد در هر کتاب و اسنادی که نام جامی را بیابند آن را تراشیده و به عوض آن خامی بنویسند که مولانا هاتفی، خواهرزاده جامی، در این وصفالحال شعری هم دارد:
آثار جامی
جامی دهها کتاب و رساله به نظم و نثر به زبانهای فارسی و عربی دارد.
آثار منظوم
جامی اشعار خود را در دو مجموعهٔ بزرگ گردآوری کردهاست: دیوانهای سهگانه و هفت اورنگ
دیوانهای سهگانه شامل قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات است. دیوان قصاید و غزلیات این دیوان را جامی در سال ۸۸۴ تدوین و تنظیم کردهاست. قصاید جامی در توحید و نعت پیامبر اسلام و صحابه و اهل بیت و نیز مطالب عرفانی و اخلاقیاست. جامی همچنین قصایدی در مدح یا مرثیه سلاطین و حکمای زمانش سرودهاست. غزلیات جامی غالباً از هفت بیت تجاوز نمیکند و اکثراً عاشقانه یا عارفانهاست. از جامی مقطعات و رباعیاتی نیز باقیاست که یا محتوی مسائل عرفانی است و اشاره به حقایق صوفیانه دارد یا نکتهٔ لطیف عاشقانهای در آن نهفتهاست. دیوانی نیز به نام دیوان بینقاط از جامی بهجای مانده که در تمامی واژههای آن هیچ حرف نقطهداری استفاده نشدهاست. جامی دیوان خود را در اواخر عمر به تقلید از امیر خسرو دهلوی در سه قسمت زیر مدون نمود:
فاتحة الشباب (دوران جوانی)
واسطة العقد (اواسط زندگی)
خاتمة الحیاة (اواخر حیات)
هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در قالب مثنوی است:
مثنوی اول سلسلة الذهب (زنجیرهٔ طلا) به سبک حدیقةالحقیقه سنایی و در سال ۸۸۷ سروده شدهاست، در این مثنوی از شریعت، طریقت، عشق و نبوت از دیدگاه عرفانی سخن رفتهاست. این مثنوی بر وزن «فعلاتن مفاعلن فعلن» میباشد.
مثنوی دوم سلامان و آبسال که به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قویونلو است و در سال ۸۸۵ تألیف شدهاست. حکایت سلامان و آبسال نخستین بار در شرح اشارات خواجه نصیرالدین توسی و اسرار حکمه ابن طفیل آمده بود که جامی آن را به نظم فارسی درآورده و این مثنوی بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» میباشد.
مثنوی سوم تحفة الاحرار (هدیهٔ آزادگان) نخستین مثنوی تعلیمی جامی است که به سبک و سیاق مخزنالاسرار نظامی سروده شدهاست. در این کتاب اشارتهایی به آفرینش، اسلام، نماز، زکات، حج، عزلت، تصوف، عشق و شاعری آمدهاست. در انتهای این مثنوی جامی به فرزند خود ضیاءالدین یوسف پندنامهای نگاشتهاست که در آن از جوانی خود یاد کردهاست. این کتاب بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلن» سروده شدهاست.
مثنوی چهارم سبحةالابرار (نیایش نیکوکاران) و آن نیز مثنوی تعلیمیاست که در سال ۸۸۷ سروده شدهاست و در آن تعالیم اخلاقی و عرفانی در باب توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل، رضا و حب آمدهاست. این کتاب بر وزن «فعلاتن فعلاتن فعلن» نوشته شده و میتوان گفت نخستین و شاید آخرین اثر بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلن میباشد.
مثنوی پنجم یوسف و زلیخا مثنوی عشقی به سبک خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخر گرگانی است که به نام و یاد پیامبر و بیان معراج و مدح سلطان حسین بایقرا آغاز میشود. در این کتاب جامی از سورهٔ یوسف در قرآن و نیز از روایات تورات در سفر پیدایش بهره بردهاست. تاریخ تألیف این کتاب را سال ۸۸۸ هجری دانستهاند. جامی این کتاب را بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» آوردهاست.
مثنوی ششم لیلی و مجنون مثنوی عشقی است که به وزن لیلی و مجنون نظامی و امیرخسرو دهلوی ساخته شدهاست. این کتاب دربارهٔ عشق لیلی و مجنون بوده و شباهت بالایی با لیلی و مجنون نظامی دارد. این کتاب بر وزن «مفعول مفاعلن فعولن» سروده شدهاست.
مثنوی هفتم خردنامهٔ اسکندری''' که مثنوی تعلیمی در حکمت و اخلاق است و در آن از حکیمان یونان از سقراط، افلاطون، ارسطو، بقراط، فیثاغورث و اسکندر سخن رفتهاست. این کتاب بر وزن شاهنامه فردوسی بوده و به سبک اسکندرنامهٔ نظامی نگاشته شدهاست.
آثار منثور
بهارستان۳۱
شواهد النبوه
نفحاتالانس
جستارهای وابسته
ابن عربی
ادبیات عرفانی
پانویس
منابع
اورنبایف، عصامالدین، نامههای دستنویس جامی، به همکاری و مقدمهٔ مایل هروی، کابل: ۱۳۶۴ خورشیدی.
گل، حسن. زندگینامه شاعران ایران. تهران: مؤسسه انتشارات خلاق، ۱۳۸۸ .
پیوند به بیرون
اشعار نایاب جامی، (فایل PDF)
زندگینامه جامی
ادبیات فارسی
اهالی ایران در سده ۱۵ (میلادی)
اهالی تربت جام
اهالی هرات
درگذشتگان ۱۴۹۲ (میلادی)
درگذشتگان ۸۷۱
درگذشتگان ۸۹۸ (قمری)
زادگان ۱۴۱۴ (میلادی)
زادگان ۷۹۳
زادگان ۸۱۷ (قمری)
شاعران اهل افغانستان
شاعران ایرانی سده ۱۵ (میلادی)
شاعران سده ۱۵ (میلادی)
شاعران صوفی
شاعران فارسیزبان سده ۹ (قمری)
شاعران فارسیزبان
شاعران قرون وسطی
صوفیان اهل ایران
عارفان اهل ایران
نویسندگان سده ۱۵ (میلادی) |
650 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DB%8C%D8%B2%D8%A7%DA%A9%20%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%AA%D9%86 | آیزاک نیوتن | سِر آیزاک نیوتُن (؛ ۲۵ دسامبر ۱۶۴۲ – ۲۰ مارس ۱۷۲۶/۲۷) ریاضیدان، فیزیکدان، اخترشناس، متخصص الهیات و نویسنده (در روزگار خود شناخته شده به عنوان یک فیلسوف طبیعت) اهل انگلستان بود که به عنوان یکی از مؤثرترین دانشمندان کل تاریخ و یک شخصیت کلیدی در انقلاب علمی شناخته میشود. کتاب او اصول ریاضی فلسفه طبیعی که برای نخستین بار در سال ۱۶۸۷ منتشر شد، مبانی مکانیک کلاسیک را بنا نهاد. همچنین او سهم بزرگی در نورشناسی ایفا کرد. او و گوتفرید لایبنیتس، بهطور همزمان و مستقل حساب دیفرانسیل و انتگرال را ایجاد کردند.
نیوتن فرمولی برای قوانین حرکت و گرانش جهان وضع کرد که دیدگاه غالب علمی را تا پیش از ارائه نظریه نسبیت تشکیل میداد. نیوتن از برهانهای ریاضی پیرامون گرانش برای اثبات قوانین حرکت سیارهای کپلر استفاده کرد. او با بررسی و تشریح جزر و مد، مسیر پرواز دنبالهدارها، پیشروی محوری و سایر پدیدهها، تردید در مورد درستی خورشیدمرکزی بودن منظومه شمسی را از بین برد. او نشان داد که حرکت اشیا روی زمین و اجرام آسمانی میتواند با اصول مشابهی محاسبه شوند. استنباط نیوتن مبنی بر اینکه زمین کروی با حالت تخت (شعاع قطبی کمتر از شعاع استوایی) است، با اندازهگیریهای هندسی توسط موپرتوئی، لا کانداماین و سایرین تأیید شد و اکثر دانشمندان اروپایی را بر برتری مکانیک نیوتنی بر سیستمهای قدیمی متقاعد ساخت.
نیوتن نخستین تلسکوپ بازتابی کاربردی را ساخت و نظریه پیشرفتهای از نور مبنی بر مشاهده تجزیه نور سفید در منشور به طیفهای مرئی، ایجاد کرد. بررسیهای او در مورد نور در کتاب مؤثرش اپتیکس جمعآوری و در سال ۱۷۰۴ منتشر شد. او همچنین قانون تجربی سرد شدن را فرمول بندی کرد، نخستین محاسبه نظری سرعت صوت را انجام داد و مفهوم سیال نیوتنی را تعریف کرد. او به عنوان یک ریاضیدان نیز در مطالعه سری توانی، تعمیم دادن بسط دوجملهای به توانهای غیر عدد صحیح و ایجاد کردن روشی برای تقریب زدن ریشههای یک تابع نقشی قابل توجه در پیشبرد ریاضی ایفا کرد.
نیوتن از اعضای کالج ترینیتی و دومین دارنده کرسی ریاضیات لوکاسین در دانشگاه کمبریج بود. او مسیحی بود و به کتاب مقدس مسیحی باور داشت، اما تفاسیر و عقایدش از کتاب مقدس با عقاید معمول مسیحیان متفاوت بود، بهطوری که تثلیث را غیر عامیانه و دور از دیدگاه عموم رد کرد. برخلاف اعضای دانشکده کمبریج در آن دوران، وی از پذیرفتن دستورهای مقدس کلیسای انگلستان امتناع کرد. علاوه بر کارهای مربوط به علوم ریاضی، وقت زیادی را برای مطالعه علم کیمیا و شرح تاریخ مطابق کتاب مقدس صرف کرد. اما بیشتر کارهای او در این زمینهها تا مدتها پس از مرگش منتشر نشد. او از دید سیاسی و شخصیتی با حزب ویگ گره خورده بود. نیوتن دو دوره کوتاه در سالهای ۹۰–۱۶۸۹ و ۰۲–۱۷۰۱ به عنوان عضوی از پارلمان دانشگاه کمبریج خدمت کرد. در سال ۱۷۰۵ نیز توسط ملکه آن عنوان شوالیه دریافت کرد. او سه دهه پایانی عمرش را در لندن، در جایگاههای ناظر (۱۷۰۰–۱۶۹۶) و ارباب (۱۷۲۷–۱۷۰۰) ضرابخانه سلطنتی و همچنین رئیس انجمن سلطنتی (۱۷۲۷–۱۷۰۳) گذراند.
زندگی
آیزاک نیوتن در نیمه شب سال نو ۱۶۴۲ زاده شد. او کودکی زودرس و بهقدری رنجور بود که پزشکان به زنده ماندنش امید چندانی نداشتند. پدرش که کشاورزی مرفه بود سه ماه پیش از تولد او از دنیا رفته بود و هانا، مادرش، به هنگامی که نیوتن تنها کودکی خردسال بود او را رها کرد. مادربزرگ نیوتن این کودک رنجور را به تنهایی بزرگ کرد. خانهٔ مادربزرگ او در وولزثروپ بزرگ و راحت بود. آنها فقیر نبودند، اما بزرگکردن آیزاک که کودکی رنجور بود برای مادربزرگش آسان نبود.
در سال تولد آیزاک نیوتن، جنگهای داخلی انگلستان آغاز شد. نبردهای خونینی میان گارد سلطنتی و طرفداران مجلس درگرفت. جنگ که تمام شد، نیوتن شش ساله بود.
چندپارهشدن کشور، که از رویدادهای مهم تاریخ آن بهشمار میرفت، آن را جولانگاه پروتستانها کرد. بیشتر مردمان محل زندگی نیوتن (لینکلنشر) طرفدار مجلس بودند، ولی خانوادهٔ او طرفدار پادشاه بود. این مشکلات سیاسی بر زندگی او تأثیر فراوان داشت.
در این هنگام مادر او قصد ازدواج دوباره کرد و برای ازدواج با یک کشیش پولدار و مرفه، عاطفه مادری را زیر پا گذاشته و پسرش را رها کرد و او را نزد مادربزرگش نهاد؛ که احتمالا همین طرد شدن در کودکی توسط مادرش زمینه ساز عقاید زن ستیزانه نیوتن شد و موجب شد نیوتن هیچوقت ازدواج نکند. او هیچگاه با مادربزرگش صمیمی نبود و همیشه از مادر و ناپدریش بیزار بود؛ او حتی در دفترچه خاطرات خود نوشته بود که دوست دارد مادر و ناپدری اش را زنده زنده بسوزاند و خانه را بر سرشان خراب کند. نیوتن در خانهٔ مادربزرگش بیشتر روز را به ساخت الگوهای مکانیکی میپرداخت. او علاقهٔ زیادی به این کار داشت.
نیوتن در ده سالگی شاهد مرگ ناپدریاش بود و به خاطر آن احساس شادمانی میکرد، چرا که از او بیزار بود. با مرگ ناپدری، مادرش به همراه سه بچه از شوهر دومش به وولزثروپ بازگشت، نیوتن از مادرش متنفر بود و حتی پس از بازگشت مادرش، رابطه او و مادرش هیچوقت خوب نشد؛ نیوتن تا اخر عمر مادرش را نادیده میگرفت و به او توجه ای نمیکرد؛ دو سال بعد نیوتن وارد دبیرستان گرانثام شد. حال او با عمویش در شهر زندگی میکرد. نیوتن کمجان بود و نمیتوانست در بازیهای خشن شرکت کند. در چهارده سالگی او یک روز با یکی از بچههای قلدر مدرسه گلاویز شد و بینی او را شکست. این اتفاق او را به یک قهرمان تبدیل کرد و باعث تشویق دیگر بچهها و دلگرمی او شد.
آیزاک جوان در ۱۶۶۱، در هجده سالگی وارد دانشگاه کمبریج شد اما مادر او حاضر نبود مخارج دانشگاه را بپردازد. از این رو وی به گروه «سابسایزرها» پیوست. سابسایزرها دانشجویانی بودند که به جای پرداخت شهریه، اتاقها را نظافت میکردند یا در سالن غذاخوری، پیشخدمت میشدند.
در یکشنبهای در اواخر بهار ۱۶۶۴ آیزاک و دوستش، جان ویکنز به سیرکی که بهتازگی در کمبریج برپا شدهبود رفتند.
در این سیرک آیزاک متوجه چیز درخشندهای شد. آن چیز یک منشور بود. او دریافت که با آن منشور میتواند آزمایشهای جالبی کند. از این رو بیدرنگ آن را خرید.
مردم آن زمان فکر میکردند که اثر رنگینکمانی از خواص منشور است و تابش نور به منشور این خاصیت را از درون منشور آزاد میکند.
نیوتن دست به چندین آزمایش زد و از چند منشور استفاده کرد. نتایج او امروزه، بخشی از قوانین فیزیک هستند. او پی برد که «آنچه ما از چیزها میبینیم، بازتاب نور از سطح آنهاست».
نیوتن پس از این موفقیتهای علمی در ۱۶۶۵ مدرک لیسانس علوم انسانی گرفت. حال او میتوانست چهار سال دیگر در کالج ترینیتی تحصیل کند. او مایل بود از این پس به مسئلهٔ جاذبه بپردازد. اما در این سال طاعون در انگلستان شایع شد. به همین دلیل دانشگاه تعطیل شد و نیوتن به لینکلنشر بازگشت.
نیوتن در این فکر بود که چگونه سیارهها بر مدار خود پیرامون خورشید میگردند بیآنکه نیرویی در کار باشد. او هنگامی که در باغ خانهٔ مادری خود در حال فکر به این بود، سیبی از درخت فرو افتاد و او پی برد که دلیل افتادن سیب، همان دلیل گردش سیارهها به دور خورشید است. خورشید نیروی کششی به سیارهها وارد میکند و همان نیرو را زمین به ماه. اما پرسشی دیگر برای وی پیشآمد؛ چرا سیارهها به روی خورشید فرو نمیافتند؟
او چند روز به این فکر کرد اما پاسخی نیافت. درست همان زمان که او بار و بنهٔ خود را برای بازگشت به دانشگاه کمبریج میبست، پاسخ را یافت. او بازی بچهها در مدرسه را بهخاطر آورد. بازی اینگونه بود که بازیکن باید سطل آبی را در هوا میچرخاند و برنده کسی بود که سطل را، بدون اینکه آب از آن بریزد، در هوا بچرخاند.
نیوتن دلیل چرخش سیارهها بهدور خورشید، بدون آنکه بر خورشید فرو افتند را دریافته بود. این پدیده که نیازمند سرعت جانبی است، در اثر یک نیروی مرکزگراست. او پس از چند آزمایش کشف کرد که نیروی جاذبه از قانون عکس مجذور فاصله پیروی میکند.
در زمان گالیله فقط تلسکوپهای شکستی وجود داشت که بزرگنمایی و وضوح خوبی نداشتند. نیوتن با استفاده از نبوغ و تجربهاش در ساخت مدلهای مکانیکی، تلسکوپ بازتابی را، که انقلابی در علم بهشمار میرفت، اختراع کرد. نیوتن برای اختراع تازهاش مشهور شد و پس از چندی به انجمن سلطنتی پیوست. او در نخستین سخنرانیاش با دانشمند بزرگ هم عصرش یعنی رابرت هوک دیدار کرد و میان این دو مشاجره درگرفت. هوک خود را دربارهٔ نور، خبره میدانست و نظرات نیوتن را رد میکرد.
پس از چندی، نیوتن فیزیک را رها کرد و به کیمیاگری (پایهٔ شیمی امروز) پرداخت. اما در همین ایام؛ هانا مادر او؛ در سن ۵۵ سالگی درگذشت، ولی نیوتن همچنان به فعالیت های علمی خود ادامه داد.
در ۲۸ آوریل ۱۶۸۶ نیوتن کتاب اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی را چاپ کرد و نسخهٔ اول آن را به انجمن سلطنتی فرستاد. اما در نیمهشب همان روز هوک مدعی شد که قوانین نیوتن را قبلاً کشف کردهاست.
در ۱۶۹۶ نیوتن رئیس ضرابخانهٔ سلطنتی و چند سال بعد سرپرست انجمن سلطنتی شد. در این مدت او متقاعد شد که اکتشافات خود در زمینهٔ نور را به نام «نورشناخت» منتشر کند. یک سال بعد، ملکه آن به او لقب شوالیه (سِر) داد.
آیزاک نیوتن در ۲۰ مارس ۱۷۲۶ یا ۱۷۲۷ در سن ۸۴ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت؛ او هیچوقت ازدواج نکرد و فرزندی نداشت.
از کودکی تا استادی
پس از به پایان بردن آموزشهای آغازین در مدرسه گِرَنتام، نیوتن در ۱۶۶۱ به سفارش عمویش، که در کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج درس خواندهبود، وارد آنجا شد. در آن دوران درسها بیشتر بر پایهٔ آموزههای ارسطو بود، اما نیوتن ترجیح میداد که با اندیشههای پیش گامانهٔ فیلسوفان نوگرایی چون دکارت، گالیله، کوپرنیک و کپلر آشنا شود. در ۱۶۶۵ او قضیهٔ دو جملهای در جبر را کشف کرد. یافتهای که بعدها به ابداع حساب دیفرانسیل انجامید. نیوتن نخستین مدرک دانشگاهی خود را در ۱۶۶۵ دریافت کرد اما وقتی میخواست به دورهٔ کارشناسی ارشد وارد شود، دانشگاه کمبریج بر اثر همهگیری طاعون در لندن بسته شد و نیوتن به روستایش بازگشت. در دو سال بعد، او در خانهاش به مطالعات خود در حساب، نورشناسی و گرانش ادامه داد.
در همین دوران مرخصی اجباری بود که نیوتن نظر خود را دربارهٔ گرانش پایه ریخت. بر اساس داستانی مشهور، روزی نیوتن زیر یک درخت سیب نشسته بوده که ناگاه سیبی به زمین افتاد و او به یکیبودن نیروی گرانش در زمین و آسمان پی برد. این داستان در واقع اغراقشدهٔ خاطرهای است که نیوتن نقل کرده بود. بعدها، او اقرار کرد که داستان افتادن سیب، ساختگی بوده و کشف جاذبه به تحقیقات پیشین او برمیگردد و او این داستان را برای جلب توجه مردم ساختهاست. سالها بعد در ۱۵ آوریل ۱۷۲۶، او به دوست نویسندهاش ویلیام استاکلی گفت: «این رخداد این پرسش را به ذهنم آورد که چرا سیب همیشه یکراست به پایین میافتد؟ چرا به جای حرکت به سمت مرکز زمین، به طرفهای دیگر یا به بالا نمیرود؟» (برداشته از کتاب «یادداشتهایی از زندگانی سر آیزاک نیوتن») پس از برطرف شدن خطر طاعون در ۱۶۶۷، نیوتن به کمبریج بازگشت و عضو کالج ترینیتی شد و در ۱۶۶۸ با دریافت مدرک فوق لیسانس و کرسی استادی لوکازیَن جایگاه خود را محکم کرد.
اوج فعالیتهای علمی
نورشناسی
در دههٔ ۱۶۶۰ میلادی نیوتن دربارهٔ شکست نور تحقیق میکرد. او دریافت که اگر نور سفید از یک منشور بگذرد، به طیفی از رنگها تجزیه میشود و اینکه با قرار دادن وارونهٔ منشور مشابه دیگری در مسیر نور تجزیهشده، میتوان رنگهای طیف را بازترکیب کرد و به نور سفید رسید. او دلیل تشکیل طیف را چنین توجیه میکرد؛ نور جریانی از ذرات کوچک است که به خط مستقیم در فضا حرکت میکنند و با گذر از یک ماده شفاف مانند منشور به مادهای دیگر، این ذرات بسته به نوع لرزش خود با زاویههای گوناگون میشکنند. در نتیجه ذرات نور سفید از هم جدا شده به شکل طیف هفت رنگ ظاهر میشوند.
این ویژگی در تلسکوپهای شکستی، به پراکندگی نور میانجامد؛ لبههای عدسیهای این تلسکوپها مانند منشور عمل کرده و نور سفید را به صورت طیف درمیآورند و در تصویر تلسکوپ حاشیههای رنگی پدیدمیآورند. برای حل این مشکل نیوتن در ۱۶۶۸ تلسکوپ بازتابشی را، که جیمز گرگوری اسکاتلندی پیشتر طراحی کردهبود، کامل کرد و آن را همراه با تحلیل دقیق قوانین بازتابش و تجزیهٔ نور به انجمن سلطنتی پیش نهاد. کار نیوتن با مخالفت رابرت هوک فیزیکدان روبرو شد. هوک و کریستیان هویگنس هلندی در آن زمان صاحب تئوری موجی نور بودند که نیوتن آن را نمیپذیرفت. چندی بعد نیوتن بر پایه نظرات خود کتابی دربارهٔ نورشناسی به نام «اپتیکس» نوشت؛ ولی از بیم مخالفتهای هوک، آن را تا ۱۷۰۴، که خود رئیس انجمن سلطنتی شده و رابرت هوک نیز در گذشته بود، منتشر نکرد.
گرانش
در ۱۶۸۴ نیوتن که مطالعات خود را دربارهٔ گرانش و چگونگی حرکت سیارهها کامل کردهبود، رسالهای دربارهٔ آن نوشت که با توجه ادموند هالی ستارهشناس انگلیسی روبرو شد. با تشویق و پیگیری او سرانجام نیوتن کتابش با نام «اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی» را کامل و با سرمایه هالی منتشر کرد. این کتاب بر جهان علم به ویژه فیزیک اثری بزرگ گذاشت و برخی آن را برترین کتاب علمی تاریخ دانستهاند.
یوهانس کپلر ستارهشناس آلمانی در ۱۶۰۹ نظریهٔ انقلابی خود را دربارهٔ حرکت سیارهها پیش نهاد. در آن زمان هنوز یافتههای کوپرنیک مقبولیت عام پیدا نکردهبود و بیشتر مردم بر این باور بودند که سیارهها، خورشید و دیگر ستارگان به دور زمین میگردند. کپلر در کتاب خود به نام «هیئت جدید» تمام این پندارها را در هم ریخت. او با بهرهگیری از نتایج رصدهای استادش تیکو براهه و مشاهدات خود ثابت کرد که سیارهها نه به دور زمین، که گرد خورشید میگردند و مدار آنها نیز برخلاف تصور رایج دایرهای نیست بلکه بیضوی است. کپلر نتوانسته بود توضیح دهد که چرا مدار سیارهها به این شکل است و چه نیرویی آنها را به حرکت درمیآورد. همچنین مشخص نبود که چرا سرعت مداری سیارهها وقتی به خورشید نزدیکترند، افزایش مییابد.
نیوتن در کتاب «اصول ریاضی فلسفه طبیعی»، معروف به «پرینسیپیا» (Principia)، به این پرسشها پاسخ گفت. او ثابت کرد که نیروی کشش میان اجسام آسمانی، بر پایهٔ قانون عکس مربع عمل میکند؛ یعنی مقدار نیروی گرانش میان خورشید و سیاره برابر است با عکس مجذور فاصله آنها. او با تحلیل ریاضی نشان داد که قانون عکس مربع، ناگزیر مسیر حرکت سیارهها را بیضوی میسازد. او حساب دیفرانسیل را در این زمان پی ریخت. آنگاه گام بلند دیگری برداشت و قانون گرانش عمومی را کشف کرد که به موجب آن هر جسمی در عالم به هر جسم دیگری نیروی کششی وارد میکند و مقدار این نیرو محاسبهپذیر است.
قوانین نیوتن در حرکت اجسام
در بخش دیگری از پرینسیپیا، نیوتن چگونگی حرکت اجسام را با سه قانون توصیف کردهاست. این قوانین آنقدر همهفهم و آشکارند که امروزه کسی گمان نمیبرد نیازی به کشفشدن داشتهباشند. با این حال نیوتن نخستین کسی بود که با نبوغ خود به آنها پیبرد و چیستان حرکت جسم را حل کرد.
قانون اول نیوتن (قانون لَختی): «هر جسم در سکون یا حرکت یکنواخت در راستای خط مستقیم، به همان حالت میماند مگر در اثر نیروهای بیرونی ناچار به تغییر آن حالت شود.»
قانون دوم نیوتن (رابطهٔ نیرو و شتاب): «کل نیروی وارد بر یک جسم برابر است با حاصلضرب جرم آن جسم در شتاب آن.»
قانون سوم نیوتن (قانون کنش و واکنش): «هرگاه جسمی به جسمی دیگر نیرو وارد کند جسم دوم نیز نیرویی به همان اندازه (مقدار) ولی در خلاف جهت بر جسم اوّل وارد میکند.»
مجموعهٔ قوانین سهگانهٔ حرکت و قانون گرانش عمومی، اساس فناوری مدرن هستند و با پیدایش فرضیههای تازهتر از اهمیت آنها کاسته نشدهاست.
پذیرش مناصب حکومتی و ریاست انجمن سلطنتی
در کنار کارهای علمی، نیوتن از مسئولیتهای حکومتی نیز رویگردان نبود. او در ۱۶۸۹، ۱۷۰۱ و ۱۷۰۲ به نمایندگی مجلس برگزیده شد. اگر چه تنها چیزی که در این سه سال در مجلس بر زبان آورد، درخواست بستن پنجرهها بود.
در ۱۶۹۶ با فرمان چارلز مونتاگو رئیس خزانهداری انگلستان، نیوتن ناظر ضرابخانه سلطنتی شد و سه سال بعد در ۱۶۹۹، مدیر آن شد. اگرچه نیوتن چنین مشاغلی را بیشتر برای سرگرمی میپذیرفت ولی گفتهاند که در این مقام وظیفهٔ خود را «با شایستگی تمام» انجام میداد. از ۱۷۰۳ تا پایان عمر، نیوتن رئیس انجمن سلطنتی بریتانیا و همچنین یکی از اعضای فرهنگستان علوم فرانسه بود. او در ۱۷۰۵ از سوی ملکه آن به مقام شوالیه (شهسواری) رسید.
آیزاک نیوتن در ۸۴ سالگی در لندن درگذشت. پیکر وی را در کلیسای وست مینیستر به خاک سپردند. او نخستین دانشمندی بود که به این افتخار رسید.
زندگی شخصی
نیوتن شخصیتی آشکارا غیرعادی داشت، بیش از اندازه استثنایی اما تکرو، سرد، بدعنق، تا حدی پارانوید و به حواسپرتی و انجام کارهای غیرعادی معروف بود. او تا جایی پیش رفت که یک بار سنجاقی دراز را در کاسهٔ چشم خود، بین چشم و استخوان کاسهٔ چشم و تا جای ممکن نزدیک به عقب چشم خود فرو بُرد و به اطراف چرخاند تا ببیند چه میشود، اگرچه به گونهای معجزهآسا، چیزی نشد. در موردی دیگر، تا جاییکه میتوانست تاب بیاورد به خورشید خیره شد تا ببیند چه اثری بر بینایی میگذارد؛ این بار نیز آسیب ماندگار ندید ولی مجبور شد چند روزی در یک اتاق تاریک بماند تا چشمانش به وضعیت عادی برگردند.
هرچند نیوتن بیشتر برای آثار علمی شهرت دارد اما تعدادی از رسالههای وی دربارهٔ تفسیر کتاب مقدس شهرت دارند. وی خود را از اندک افراد زمانه میدانست که از سوی خدا برای تفسیر کتاب مقدس برگزیده شده بودند. وی مانند بسیاری دیگر از هموطنان همعصرش از ستایندگان آثار جوزف مید بود. نیوتن تأکید زیادی بر تفسیر مکاشفه یوحنا داشت و یادداشتهای فراوانی دربارهٔ این بخش از انجیل دارد. وی تثلیث را باور نداشت. او نیمی از عمر خود را به کیمیاگری و کارهای خودسرانهٔ دینی گذراند و سالهای سال به مطالعهٔ نقشهٔ طبقهٔ همکف معبد گمشدهٔ سلیمان در بیتالمقدس گذراند (و زبان عبری را هم برای همین فرا گرفت) تا سرنخهای ریاضی برای پیداکردن تاریخ دومین بازگشت مسیح و پایان جهان را در آن پیدا کند. او به کیمیاگری نیز دلبسته بود تا جاییکه تجزیهٔ یک رشته از موی سر نیوتن در دههٔ ۱۹۷۰ میلادی نشان داد که جیوهٔ مانده در آن، چهل برابر میزان عادی است، که این، حواسپرتی او را نیز توجیه میکند که گاهی هنگام بیدارشدن، ساعتها فراموش میکرد که باید از رختخواب برخیزد و نشسته در تختش در اندیشههای خود غرق میشد.
اختلافات علمی
آیزاک نیوتون با لایبنیتس بر سر اینکه کدامیک زودتر حساب دیفرانسیل و انتگرال را ابداع کردهاند، اختلاف داشت و هنگامی که لایبنیتس از آکادمی علوم سلطنتی درخواست کرد که کمیتهای بیطرف برای بررسی آن دست به کار شود، نیوتون که رئیس آکادمی بود، کمیتهای از دوستان خود را برای این کار برگزید. در نتیجه، لایبنیتس به سرقت فکری محکوم شد.
درگیری دیگر نیوتون با رابرت هوک بر سر کشف قوانین سهگانه حرکت بود. مدارک تازهبهدستآمده نشان میدهد حق با هوک بودهاست.
پژوهشهای انجیلی
نیوتن در نسخهای از سال ۱۷۰۴ کوششهای خود برای استخراج دادههای علمی از کتاب مقدس را توصیف میکند و تخمین میزند که جهان زودتر از سال ۲۰۶۰ به پایان نخواهد رسید. او در پیشبینی این موضوع گفت: «این را نه برای اینکه پایانِ جهان را پیشبینی کرده باشم، میگویم؛ بلکه برای ابطال گمانههای عجولانهٔ انسانهای خیالپرداز که مرتباً آخرالزمان را پیشبینی میکنند، میگوییم که با هر بار شکستِ پیشبینیهایشان، اعتبارشان کاهش مییابد.»
جستارهای وابسته
من فرضیه نمیسازم
آیزاک نیوتن و علوم خفیه
یادداشتها
سر آیزاک نیوتون - مدرسه ریاضیات و آمار، دانشگاه سنت اندروز، اسکاتلند.
پانویس
منابع
اسحاق نیوتن/ آلفرد روپرت هال؛ ترجمهٔ حسن افشار. - تهران: نشر مرکز
تاریخ علم کمبریج/ کالین ا. رُنان؛ ترجمهٔ حسن افشار. - تهران: نشر مرکز، چاپ سوم: ۱۳۸۲
زندگی نامهٔ اسحاق نیوتون
پیوند به بیرون
اعضای انجمن سلطنتی
اعضای کالج ترینیتی، کمبریج
انگلیکانهای اهل انگلستان
تاریخ حساب دیفرانسیل و انتگرال
خاکسپاریها در کلیسای وستمینستر
دارندگان عنوان شوالیه
دارندگان کرسی ریاضیات لوکاسی
دانشمندان رنگ
دانشمندان سده ۱۸ (میلادی) اهل بریتانیا
دانشمندان عصر روشنگری
دانشمندان فیزیک نظری
دانشآموختگان ترینیتی کالج، کمبریج
درگذشتگان ۱۷۲۷ (میلادی)
دینامیک سیالاتدانان
رؤسای انجمن سلطنتی
ریاضیدانان انگلیسی سده ۱۷ (میلادی)
ریاضیدانان انگلیسی سده ۱۸ (میلادی)
ریاضیدانان اهل انگلستان
زادگان ۱۶۴۲ (میلادی)
شوالیههای اهل انگلستان
فیزیکدانان آزمایشگاهی
فیزیکدانان اهل انگلستان
فیزیکدانان نور
فیلسوفان طبیعی
فیلسوفان علم
کارشناسان بالستیک (مکانیک)
مخترعان اهل انگلستان
مسیحیان اهل انگلستان
منتقدان بیخدایی
نویسندگان انگلیسی سده ۱۸ (میلادی)
نویسندگان دین و علم
ریاضیات اسلامی
نویسندگان سده ۱۷ (میلادی) اهل انگلستان
نویسندگان لاتین سده ۱۷ (میلادی)
نویسندگان لاتین سده ۱۸ (میلادی)
هرمسیون
هندسهدانان |
655 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D9%85%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AF%DB%8C | گاهشماری میلادی | گاهشماری میلادی یا تقویم میلادی یک گاهشماری با ریشهٔ مسیحی است که هماکنون در بیشتر از ۹۵درصد کشورهای جهان استفاده میشود و یک تقویم بینالمللی است. این گاهشماری برگرفته از گاهشماری ژولینی با مبدأ میلاد عیسی است و نخست از سوی آلویسیوس لیلیوس که پزشکی از اهالی کالابریا بود، پیشنهاد شد. تعدیل کبیسهگیری این گاهشماری در ۲۴ فوریهٔ ۱۵۸۲ از سوی پاپ گریگوری سیزدهم پذیرفته شد و از آن پس به گاهشماری گریگوری (گِرِگوری) مشهور شد ولی در ایران و کشورهای عربی به آن تقویم میلادی میگویند.
گاهشماری گریگوری ابتدا در میان کشورهای کاتولیک اروپا و سپس در میان پروتستانها و ارتدکسها پذیرفتهشد. در میان کشورهای اروپایی، یونان آخرین کشوری بود که در سال ۱۹۲۳ اقدام به پذیرش این گاهشماری کرد. ژاپن، کشور کره و چین بهترتیب در سالهای ۱۸۹۵، ۱۸۷۲ و ۱۹۱۲ گاهشماری میلادی را پذیرفتند. امروزه در اکثر کشورهای جهان، همچنین اغلب کشورهای اسلامی، گاهشماری میلادی بهعنوان تقویم رسمی شناخته میشود. مصر در سال ۱۸۷۵ و ترکیه در تاریخ ۲۶ دسامبر ۱۹۲۵ تصویب و از اول ژانویه سال ۱۹۲۶ اقدام به پذیرش تقویم میلادی کردند. عربستان سعودی آخرین کشور اسلامی است که در سال ۲۰۱۶ تقویم میلادی را بهعنوان تقویم رسمی کشور انتخاب و جایگزین تقویم امالقری (مبتنی بر تقویم هجری قمری) کرد.
طبق آمار جهانی در اوت ۲۰۲۰، کشورهای ایران با ۸۳ میلیون جمعیت، افغانستان با ۳۸ میلیون جمعیت، اتیوپی با ۱۱۲ میلیون جمعیت، و نپال با ۲۹ میلیون جمعیت، تنها کشورهای جهان هستند که هنوز تقویم میلادی در آنها تقویم رسمی بهشمار نمیرود، ایران و افغانستان از تقویم هجری خورشیدی، و دو کشور دیگر هر یک از تقویمهای متفاوتی استفاده میکنند که هیچیک جهانی نیستند و در خارج از این کشورها کاربردی ندارند.
تاریخچه و ویژگیها
گاهشماری ژولینی (گاهشماری میلادی قدیم) که از گاهشماری رومی گرفتهشده بود، در دورهٔ مسیحی با مبدأ میلادی پذیرفته شد. این گاهشماری ۳۶۵ روز بود که برای هر ۴ سال یک روز به روزهای سال اضافه میشد (سال ۳۶۵٫۲۵ روزه). به علت دقیق نبودن کسر سال نسبت به سال اعتدالی هر ۱۲۸ سال یک روز عقب میافتاد. در سال ۱۵۸۲ میلادی جهت تصحیح آن «گاهشماری گرگوری» (میلادی جدید) ایجادشد. در گاهشماری ژولیانی اعتدال بهاری در سال ۳۲۵ میلادی که شورای نیقیه تشکیل شده بود در ۲۱ مارس صورت گرفته بود و در سال ۱۵۸۲ به ۱۱ مارس افتاده بود و ده روز عقب مانده بود. در گاهشماری گرگوری ده روز از تاریخ حذف گردید و کبیسهگیریهای یکنواخت چهارساله نسبتاً کاهش یافت بدینگونه که سالهای قرن غیرقابل قسمت به ۴۰۰ (مانند: ۱۷۰۰، ۱۸۰۰ و ۱۹۰۰) بدون کبیسهگیری باشند. در نتیجه، با احتساب سال گریگوری ۳۶۵٫۲۴۲۵ روز (نسبت به سال حقیقی ۳۶۵٫۲۴۲۱۹۸۷۹ روز) میزان دقت گاهشماری میلادی را به عقبماندگیِ یک روز در هر ۳٬۳۲۰ سال رساند.
طول زمانیِ سال گریگوری -> ۳۶۵٬۲۴۲۵ روز = (۳:۴۰۰) - ۳۶۵٬۲۵
دورهٔ عقبماندگی یکروزهٔ گاهشماری گریگوری -> ۳۳۲۰ سال = (تفاضل سال حقیقی با گریگوری): ۱
کبیسهگیری
کبیسهگیری تقویم میلادی دارای دو دورهٔ زمانی است. در دورهٔ ژولینی سالهای مضرب عدد ۴ کبیسهاند. در دورهٔ گریگوری هر چهار سال یکبار (سالهای مضرب ۴) کبیسه است، با این استثنا که در سالهای رأس سده، تنها سالهای مضرب عدد ۴۰۰ کبیسهاند. در تصحیح گاهشماری میلادی، با حذف ده روز از تقویم ژولینی، روزِ پس از پنجشنبه ۴ اکتبر ۱۵۸۲ ژولینی، جمعه ۱۵ اکتبر گریگوری است؛ و ازنظر تاریخی، روزهای ماقبل ۵ اکتبر ۱۵۸۲ میلادی بر اساس گاهشماری ژولینی در نظر گرفته میشود و عملاً ده روز از تاریخ میلادی حذفشده قلمداد میشود.
در شبه جزیره ایبری، ایتالیا و لهستان بعد از پنجشنبه ۴ اکتبر جمعه ۵ اکتبر نبود بلکه ۱۵ اکتبر بود که ۱۰ رور از روزهای تاریخ برای رفع خطاهای تقویم جولیان برداشته شد. در فرانسه و میسیسیپی (ایالات متحده آمریکا)، یکشنبه ۹ دسامبر با ۲۰ دسامبر میلادی دنبال شد.
ماههای میلادی
هر سال در گاهشماری گرگوری ۱۲ ماه دارد. نام ماههای میلادی رایج در ایران از زبان فرانسوی وارد فارسی ایران شدهاست که البته با تلفظ اصیل و درست فرانسوی کمی متفاوت هستند، همچنین نام و املای فرانسوی آنها با همتای انگلیسی خود نیز کمی متفاوت است. نامهای رایج در فارسی افغانستان از زبان انگلیسی، و نامهای رایج در فارسی تاجیکستان از زبان روسی هستند.
فهرست نام ماههای گاهشماری میلادی و تعداد روزهای آنها:
کاستیهای گاهشماری میلادی
نقص نخست گاهشماری گریگوری، سرآغاز سال است که امروزه ۱ ژانویه به صورت جهانی رسمی شناخته شدهاست. پیشتر در اینباره اتفاقنظری میان کشورها و فرقههای مسیحی نبود. با توجه به اینکه اول ژانویه برابر با ۱۰ یا ۱۱ دی گاهشماری خورشیدی (اوایل زمستان در نیم کرهٔ شمالی و اوایل تابستان در نیم کرهٔ جنوبی) است، این زمان از لحاظ حرکت انتقالی زمین و در مقایسه با سرآغاز گاهشماریهای معتبر جهان برای آغاز سال مناسب نیست. از همین جاست که اشکالهای بزرگ در ازمنهٔ تاریخ برای آن به وجود آمدهاست (چنانکه سال مالی کشورهایی که از این تقویم استفاده میکنند با سال میلادی منطبق نیست و تقریباً از اوایل فروردین آغاز میشود).
گاهشماری میلادی با وضعیت فصلها و موقعیت خاص زمین مانند اعتدالین و انقلابین هم خوانی ندارد و شمار روزهای هر ماه نیز نامنظم است. سرآغاز سال و سرآغاز ماهها در گاهشماری مسیحی کلاً قراردادی هستند و به مسائل نجومی یا حرکت انتقالی زمین مربوط نیستند و با بروج سروکاری ندارند. برای بهرهگیری از این روش هیچ دلیل منطقی وجود ندارد و از سوی دیگر در طول تاریخ بسیاری به دلخواه دخل و تصرفی در این گاهشماری کردهاند.
هم چنین این گاهشماری پایهٔ دقیق مذهبی ندارد و مشکلات مذهبی مسیحیان را برطرف نکردهاست و ایام مذهبی را بهطور دقیق مشخص نمیکند و برای تعیین این ایام باید از تقویم قمری کمک گرفت و منجمین ناچارند هر سال با کمک گرفتن از روش اپاکت (Epacte) محل آن را در ماههای قمری پیدا کنند؛ در نتیجه عید پاک در فاصلهٔ ۲۲ مارس تا ۲۵ آوریل دائماً در تغییر است همچون سایر اعیاد و روزهای مذهبی مسیحیان و مسلمانان.
پیشنهاد جایگزینی تقویم میلادی
کاستیهای تقویم میلادی برخی را به فکر تدوین یک تقویم معتبر جهانی انداختهاست چنانکه چنین طرحی در سازمان ملل مطرح شد که به جایی نرسید. در گذشته نیز پس از انقلاب فرانسه به فکر تغییر تقویم در این کشور افتادند و تقویم جمهوری فرانسه را جایگزین تقویم میلادی کردند. از آن جمله شخصی به نام سیلون مارشال طرحی ارائه داد که مورد تأیید انجمن ریاضیدانان و کنگرهٔ ملی فرانسه قرار گرفت. سرآغاز سال در این تقویم اعتدال پاییزی و مبدأ آن سال ۱۷۸۷ (انقلاب فرانسه) بود که البته بعداً منسوخ شد.
جستارهای وابسته
شب سال نو
گاهشماری چینی
گاهشماری عبری
گاهشماری هجری قمری
گاهشماری هجری خورشیدی
تطبیق ماهها و روزهای میلادی با گاهشماری هجری خورشیدی
منابع
بنیانگذاریهای ۱۵۸۲ (میلادی) در اروپا
بنیانگذاریهای ۱۵۸۲ (میلادی)
گاهشماری رومی
گاهشماریها |
661 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%AF%20%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C | عماد خراسانی | سید عمادالدین حسنی برقعی(مبرقعی)، معروف به عماد خراسانی (۱۳۰۰ - ۲۸ بهمن ۱۳۸۲) شاعر غزلسرا و قصیدهسرای مشهور خراسانی بود و از نامآوران شعر و غزل معاصر ایران بهشمار میآمد.
زندگینامه
عماد خراسانی به روایت مهدی اخوان ثالث متولّد بهار ۱۳۰۰ خورشیدی در توس (مشهد) روستای کاهو است اما خود در مصاحبهای گفته تولدش را بدون هیچ توضیح دیگری در ۱۲۹۹ ثبت کردهاند. پدرش «سید محمدتقی معیندفتر» (از صاحب منصبان آستان قدس رضوی) و مادرش «بیبی حرمت» نام داشتند. نسب عماد به احمد بن موسی مبرقع امام محمد تقی جواد میرسد و نام کاملش سید عمادالدین حسن برقعی است.
عماد در ۳ سالگی مادرش را از دست داد و در ۶ سالگی پدرش را و از آن پس تحت سرپرستی پدربزرگ و مادر بزرگ رشد کرد. عماد از ۹ سالگی با تشویق دایی خود، شعرخوانی و سرودن شعر را آغاز کرد. او در جوانی با تخلص «شاهین» یا «شاخص» شعر میگفت و سپس تخلص «عماد» را برگزید. تخلص عماد خراسانی را فریدون مشیری برای او انتخاب کرد.
زندگی شخصی
عماد یک بار ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او از سال ۱۳۳۱ به تهران رفت. عماد خراسانی فرزندی نداشت و تا آخر عمر تنها زندگی کرد.
درگذشت
وی پس از یک دورهٔ بیماری در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت.
عماد در نگاه دیگران
«مهدی اخوان ثالث» که یکی از دوستان صمیمی عماد بود در مقدمهای بر کتاب «ورقی چند از دیوان عماد» شرح حال و زندگی کاملی از عماد را نوشته که این کتاب تاکنون بارها با همان مقدمه تجدید چاپ شدهاست. به گفته اخوان ثالث «اگر شعر را در معنای حقیقیش بهجای آوریم، نه فقط فن و صنعتگری و مهارت در تمشیت امر و قافیه و کلمات، بیشک عماد در غزلسرایی از شاعران برجسته و تراز اوّل معاصر است و در قیاسی وسیعتر، سخن او از این و آن متمایز است.»
پرویز خائفی از غزلسرایان معاصر، عماد خراسانی را یکی از معتبرترین چهرههای غزل معاصر دانسته و میگوید: در دورهای که غزل در ادبیات ما شرایط خاصی داشت و به سکون و سرگردانی رسیده بود، «محمد حسین شهریار»، «محمدحسن رهی معیری» و «عماد خراسانی» هر یک با زبان و بیان خاص خود در پی غزل اصیل و سنتی رفتند. در ضمن اینکه عماد با حفظ ساختار و استحکام شعر کهن، حالاتی را ارائه میدهد که قابل توجهاست و درد جامعه امروز را میشناسد. نکتهٔ مهم در غزل عماد، تجلی دردها، ناراحتیها و سرخوردگیهایی است که او در زندگی خود با آنها روبهرو بودهاست. او اصالت غزل را حفظ میکرد و هیچوقت از روی تفنّن غزل نگفت، بلکه مفهوم غزل یعنی عشق و دوست داشتن را شناخته و بهکار میبرد. خائفی کار عماد را بالاتر از شهریار میداند و میگوید: شهریار تراش خاص زبان فارسی را گاهی اوقات رعایت نمیکرد، ولی زبان عماد شفاف و تراش داده شدهاست.
حسین منزوی غزل عماد را غزلی بینابین دانسته و میگوید: غزل عماد ضمن اینکه به ارزشهای کلاسیک پایبند است، از برخی فضاها و اصولهای تازه هم خالی نیست. غزل عماد عاشقانه است و کمتر از مضامین فلسفی و اجتماعی استفاده میکند. منزوی معتقد است: غزل عماد، غزل و تغزل و حدیث نفس است. البته طبیعی است که در سن و سال پیری مانند همه به شکایت از دنیا و مسائل آن بپردازد، اما غزل او مانند غزل سایه یا منوچهر نیستانی نیست که علاوه بر طرح مضامین شخصی و عاطفی، به مشکلات اجتماعی و مسائل زمانه نیز بپردازد.
فرج سرکوهی معتقد است: «شعرهای عماد در قوالب کلاسیک قدمائی است و عماد به مباحث نظری مطرح در ایران در زمینه زبان، ساختار و فرم شعر بیاعتنا بود اما ماندگاری شعر او دیوان او را به کتاب درسی شاعران تازهنفس نوجو و نوگرا ـ از «نیمائی و پسانیمائی» گرفته تا «مدرن و پسامدرن» ـ بدل میکند؛ چرا که ابعادی از راز ماندگاری و جاودانگی در زبان و فرهنگ، راز تأثیر، نفوذ و حیات ادبی را در دیوان او میتوان خواند.» سرکوهی میگوید: «در شعر عماد همان جوهری است که قدما اصطلاح «سهل و ممنتع» را در توصیف آن به کار برده و سعدی را نمونه متعالی آن میدانستند. در بهترین شعرهای عماد اثری از تصنع زبانی و فرمی و ساختاری نیست و عماد عاطفه، ذهنیت، تخییل، اندیشه و حسی را در شعر خود درونی کرده، در اجرا به شعر برکشیده و با چنان قدرتی بیان میکند که مخاطب را به درون شعر میکشاند.»
اشعار
دیوان اشعار عماد خراسانی با مقدمهای از مهدی اخوان ثالث، بارها تجدید چاپ شدهاست.
برخی شعرهای عماد به ضربالمثل بدل شده و چند نسل از لایههای گوناگون مردم ایرانیان، از شاعران نوآور گرفته تا کسانی که با ادبیات مکتوب معاصر آشنائی چندانی ندارند، عواطف و احساسات و حالات خود را با تکرار بیتی از عماد بیان میکنند که در حافظه آنان نقش بستهاست.
یا این بیت دیگر:
این غزل زیبا و معروف از اوست:
و یا شعری دیگر از عماد خراسانی :
یکی از اشعار مشهور عماد خراسانی به لهجه مشهدی :
عماد و موسیقی ایرانی
بسیاری از غزلها و اشعار عماد در برنامههای مختلف موسیقی اصیل ایرانی در رادیو یا برنامههای خصوصی توسط هنرمندان نامی و خوانندگان مشهور خوانده شده ازجمله:
اکبر گلپایگانی، محمود محمودی خوانساری، غلامحسین بنان، عبدالوهاب شهیدی،هایده،ایرج، ناصرمسعودی،محمدرضاشجریان،علیرضاافتخاری
به گوش مخاطبان رسیده است.اکبر گلپایگانی آوازی را با این مطلع "دلم آشفته ی آن مایه ناز است هنوز" را در نهایت زیبایی اجرا کرده و همچنین محمد رضا شجریان یکی از غزلهای مشهدیِ عماد را به نام «پیری و معرکهگیری» بهصورت ضربی در برنامهٔ موسیقی ایرانی اجرا کردهاست. همچنین آواز ویگن با شعر «ای دل بلا، ای دل بلا، ای دل بلایی» که از اشعار اوست معروف است.
از آثار عماد میتوان به «یک شب در بهشت» مثنوی حاوی پانصد بیت در بحرخفیف به سال ۱۳۲۰
«شبی بر مزار خیام» به سال ۱۳۲۹و کتابچه «سبو» و «دیوان عماد خراسانی» اشاره کرد.
عماد و احمد ظاهر
اشعاری از اعماد توسط احمد ظاهر خوانند شهیر افغانستان خوانده شده است که از جمله آنها میتوان به پیدا شد و پیدا شد و عهد کردم دیگر می نخورم اشاره کرد.
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
مقالهٔ بیبیسی فارسی دربارهٔ عماد خراسانی (از شعری که روزگار را شکست داد تا ...)
مقالهٔ بیبیسی فارسی دربارهٔ درگذشت عماد خراسانی
اهالی مشهد
درگذشتگان ۱۳۸۲
زادگان ۱۳۰۰
شاعران اهل مشهد
شاعران مرد اهل ایران
مدفونان در مقبرةالشعرای آرامگاه فردوسی |
662 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B8%20%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86 | ۲۸ بهمن | ۲۸ بهمن سیصد و سی و چهارمین روز سال در گاهشماری خورشیدی است. به پایان سال ۳۱ روز (۳۲ روز در سال کبیسه) باقیاست.
رویدادها
۱۳۸۸ - تغییر رنگ سبز پرچم ایران در چند مراسم دولتی به رنگ آبی
زادروزها
۱۲۸۱ - صادق هدایت ، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی، (مرگ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰)
۱۲۹۱ - مجید وفادار، آهنگساز و نوازنده ویولن
۱۲۹۷ - امیرعباس هویدا ، نخست وزیر در دوران پهلوی
۱۳۲۴ - شهرنوش پارسیپور ، داستاننویس و مترجم ایرانی
۱۳۴۹ - آرش حجازی ، نویسنده و مترجم ایرانی
مرگها
۱۳۷۵ - بزرگ علوی،نویسنده،مترجم،پدر داستان نویسی نوین ایران (زاده ۱۲۸۳)
۱۳۸۲ - عماد خراسانی، شاعر غزلسرا و قصیدهسرا (زادهٔ ۱۳۰۰)
۱۳۹۹ - بهنام محجوبی'''، یکی از دراویش زندانی اعتراضات گلستان هفتم
منابع
روزهای بهمن |
669 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA%20%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3%20%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%28%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B3%E2%80%93%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B2%29 | انتخابات مجلس شورای اسلامی (۱۳۸۳–۱۳۸۲) | انتخابات دوره هفتم مجلس شورای اسلامی.
نتیجهٔ انتخابات
پیروزی مطلق اصولگرایان
دومین پیروزی مطلق اصولگرایان پس از انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا (۱۳۸۱) بود که در تهران ۲۹ نفر از ۳۰ نامزد معرفی شده توسط این جریان، وارد مجلس شدند. این در حالی بود که انتخابات این دورهٔ مجلس شورای اسلامی توسط دولت محمد خاتمی برگزار شد. همچنین اکثریت اعضای لیست انتخاباتی اصلاح طلبان در این دوره شکست خوردند. مهدی کروبی از آن جمله است.
واجدین شرایط: ۴۶ میلیون و ۳۵۱ هزار و ۳۲ نفر (بدون احتساب حوزهٔ انتخابیه بم)
شرکتکنندگان: ۲۳ میلیون و ۴۳۸ هزار و ۳۰ نفر (۵۰٫۵۷٪)
تعداد شعب اخذ رأی: ۳۹ هزار و ۸۸۵
تعداد شعب شهرها: ۲۰ هزار و ۵۴۲ (۵۲٪)
تعداد شعب روستاها: ۱۹ هزار و ۳۴۳ (۴۸٪)
پانویس
پیوند به بیرون
آمار رسمی شرکتکنندگان انتخابات از وبگاه وزارت کشور
پایگاه جامع اطلاعرسانی انتخابات ایران
جستارهای وابسته
انتخابات
انتخابات زودهنگام
قانون انتخابات
هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات
انتخابات ۲ خرداد ۱۳۷۶ (ایران)
انتخابات هفتمین مجلس شورای اسلامی
همهپرسی
انتخابات ۲۰۰۴ (میلادی) در آسیا
پارلمان
انتخابات مجلس شورای اسلامی
ایران در ۱۳۸۲
ایران در ۱۳۸۳
ایران در ۲۰۰۴ (میلادی)
دوره هفتم مجلس شورای اسلامی
رویدادهای فوریه ۲۰۰۴
رویدادهای مه ۲۰۰۴ (میلادی) |
690 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B4%20%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF | ۱۴ اسفند | ۱۴ اسفند سیصد و پنجاهمین روز سال در گاهشماری خورشیدی است. به پایان سال ۱۵ روز (۱۶ روز در سال کبیسه) باقیاست.
رویدادها
۱۳۵۷ - تأسیس کمیته امداد امام خمینی به دستور سید روحالله خمینی
۱۳۵۹ - رویدادهای ۱۴ اسفند پس از سخنرانی بنی صدر
۱۳۷۵ - سقوط یک فروند هواپیمای داسو فالکن-۲۰ ارتش جمهوری اسلامی ایران در اردبیل
زادروزها
۱۳۱۵ - پرویز شهدی، مترجم معاصر
۱۳۲۹ - فرخنده فرمانیزاده، بازیگر
۱۳۵۴ - محسن نامجو، آهنگساز، نوازنده، شاعر، خواننده و فعال اجتماعی
درگذشتها
۵۲۹ قبل از میلاد - کوروش بزرگ، شاه بزرگ ایران
۱۳۴۵ - محمد مصدق، دولتمرد و نخستوزیر (زادهٔ ۱۲۶۱).
۱۳۵۳ - عباس شهریاری، عامل ساواک
۱۳۸۸ - محمد خوانساری، استاد برجسته فلسفه و منطق در دانشگاه تهران، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و یکی از بزرگترین منطق دانان دوران معاصر بود
۱۳۹۴ - عباس واعظ طبسی، از اعضای مجلس خبرگان رهبری
مناسبتها
روز احسان و نیکوکاری.
منابع
روزهای اسفند |
691 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82 | محمد مصدق | محمّد مصدّق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) مشهور به دکتر مصدق و ملقب به مصدقالسلطنه، سیاستمدار و حقوقدان ایرانی بود که از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بهعنوان سیاُمین نخستوزیر ایران خدمت کرد. او پیش از این نمایندهٔ چهار دوره مجلس شورای ملی بود. مصدق نخستین ایرانی دارندهٔ مدرک دکترای رشته حقوق است که این مدرک را در سال ۱۲۹۳ از دانشگاه نوشاتل سوئیس دریافت نمود. مصدق در زمان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، اگر چه از سلاطین قاجار ناامید بود با توجه به این که معتقد بود رضاخان با شاه شدن حکومتی بر مبنای دیکتاتوری و بازگشت به استبداد ایجاد میکند، با این کار مخالفت کرد و بعد از آن یکی از منتقدان سرسخت او بود. در زمان حکومت رضاشاه، مصدق زندان رفت و مدتی را در تبعید گذراند. او سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست بریتانیا میدانست.
مصدق پس از سقوط رضاشاه، از تبعید به عرصهٔ سیاست بازگشت و در سال ۱۳۲۸ با چندین حزب وارد اتحاد شد و به تأسیس جبههٔ ملی ایران اقدام کرد. جبههٔ ملی و در رأس آنها مصدق، به پیشنهاد حسین فاطمی برای آغاز استعمارزدایی از ایران، ملی شدن صنعت نفت را مطرح کردند. مصدق در سال ۱۳۳۰ به نخستوزیری رسید و در نخستین قدم، قانون ملی شدن نفت ایران را اجرایی کرد. به همین دلیل طرح سقوط دولت او توسط بریتانیا (که شرکت بریتیش پترولیوم آنان تا پیش از ملیشدن نفت، صاحب عمدهٔ نفت ایران بود) ریخته شد و در کودتای ۲۸ مرداد که توسط سیا و ام آی ۶ و با حمایت محمدرضاشاه و روحانیون و ارتش شاهنشاهی انجام شد، دولت مصدق برکنار گردید. یکی دیگر از دلایل سقوط دولت او، مخالفتهای ابوالقاسم کاشانی با مصدق بود. کاشانی در حالی که قبلاً از مصدق حمایت میکرد، به همراه جمعی از روحانیون به مخالفت با مصدق برخاست. پس از آن مصدق در دادگاه نظامی محاکمه شد و علیرغم دفاعیهٔ مستندی که از خود ارائه داد، به سه سال حبس انفرادی محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، مصدق به دستور محمدرضاشاه به قلعهٔ احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر خود، در آنجا تحت نظارت قرار داشت و به دلیل محدودیتهای بسیار تا به آن اندازه عرصه به او تنگ شده بود که گفتهٔ خودش، «هر روز آرزوی مرگ میکرد» مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ بر اثر سرطان در ۸۷ سالگی در بیمارستان نجمیهٔ تهران زیر نظر مأموران ساواک درگذشت و به دلیل مخالفت شاه با وصیت او مبنی بر به خاک سپرده شدن در کنار کشتهشدگان قیام ۳۰ تیر در قبرستان ابن بابویه، در ملک شخصیاش واقع در قلعهٔ احمدآباد دفن شد.
مصدق از طرفداران انقلاب مشروطهٔ ایران بود و معتقد بود که مقام سلطنت مقام عالی تشریفاتی است. او در دوران نخستوزیری کوشید تا قدرت شاه را محدود به چارچوب مشخصشدهٔ آن در قانون اساسی مشروطه کند و نهادهای مدنی را تقویت کرد. در زمان نخستوزیری او، خانوادهٔ سلطنتی (به خصوص اشرف پهلوی) از مخالفان سرسخت مصدق بودند. پس از کودتای ۲۸ مرداد، مصدق همچنان منتقد دخالت شاه در امر حکومت بود. اگرچه محمدرضاشاه کودتای ۲۸ مرداد را «قیام مردم» و «رستاخیز ملی ایران» مینامید، اما ۶۰ سال پس از کودتا، سیا با انتشار اسنادی، به دخالت مستقیمِ خود در ایران معترف شد. محققان معتقدند در جستجوی ریشهٔ اصلی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، میتوان به کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازگشت.
مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضداستعماری معاصر بود. از او نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای جهان سوم هم به عنوان کسی که شجاعانه و با سرسختی تحسینبرانگیزی مقابل استعمار بریتانیا ایستاد، نام میبرند. او چهرهٔ آزادیخواه پرشور و استعمارستیزی بود که با سیاست موازنه منفی الهام بخش رهبران جنبش عدم تعهد بود و بر کشورهای خاورمیانه همچون مصر تأثیر گذاشت. مصدق نخستین دولتمرد خاورمیانه بود که با اجرایی کردن اندیشهٔ ملیسازی صنعت نفت پرچم مبارزه اقتصادی با قدرتهای استعماری را برافراشت. از این رو در کشورهای خاورمیانه از او بهعنوان «زعیم الشرق» یاد میشد و جمال عبدالناصر خیابانی را در قاهره به نام مصدق نام نهاد که اکنون نیز به این نام خوانده میشود. او در سال ۱۹۵۱ بهعنوان شخص سال مجلهٔ تایم انتخاب شد.
اوایل زندگی
محمد مصدق در ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ در محلهٔ سنگلج تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایتالله، وزیر دفتر ناصرالدینشاه، از نوادگان میرزا محسن آشتیانی و از رجال متجدد روزگار و اطرافیان میرزا تقی خان امیرکبیر بود. مادر محمد مصدق ملک تاج خانم نجمالسلطنه دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرتالدوله و نوهٔ عباس میرزا ولیعهد بود که موقوفه بیمارستان نجمیهٔ تهران را بنا نهاد.
ازدواج و خانواده
در سال ۱۲۸۰، مصدق ۱۹ ساله با زهرا دختر میرزا زینالعابدین تهرانی، سومین امام جمعه تهران، ازدواج کرد. زهرا ابتدا ملقب به شمسالسلطنه بود. پس از مرگ مادرش که دختر ناصرالدین شاه بود و لقب ضیاءالسلطنه داشت، این لقب به زهرا داده شد. ازدواج این دو ۶۴ سال تا پایان زندگانیشان ادامه یافت. ضیاءالسلطنه در سال ۱۳۴۲ بر اثر ابتلا به ذات الریه در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت.
این زوج صاحب سه فرزند دختر و چهار فرزند پسر شدند که دو تن از فرزندان به نامهای محمود و یحیی در کودکی درگذشتند و دو فرزند پسر به نامهای احمد و غلامحسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیاء اشرف و خدیجه باقی ماندند.
رسیدن به شغل مستوفی
در۱۶ اسفند ۱۲۶۴، پدربزرگ مادری مصدق، شاهزاده فیروز میرزا نصرتالدوله درگذشت. چنانکه در آن دوره مرسوم بود، هرگاه یکی از حقوقبگیران دولت در میگذشت، یک سوم حقوق او به بازماندگان میرسید و به همین سبب یک سوم حقوق ۱۲۰ تومانی وی به فرزندانش فرزندانش از جمله عبدالحسین میرزا سالار لشکر (بعداً معروف به فرمانفرما)، خانم سرورالسلطنه (بعدها ملقب به حضرت علیا) و خانم نجمالسلطنه تعلق گرفت. تعلق گرفت. در سال ۱۲۷۰، پدر مصدق از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوقبگیران درآید و ناصرالدینشاه پذیرفت. در شهریور ۱۲۷۱، پدر میرزا محمد درگذشت. پس از درگذشت پدر به رسم زمامداری آن زمان، محمد به تصدی استیفای خراسان رسید که وظائف رسیدگی به کلیه حسابهای ایالات یا ولایات مربوط و دستورالعملهای امور مالی را برعهده داشت. او ابتدا از سررشتهداران راهنمایی گرفت ولی خیلی زود بر امور مسلط شد و در ردیف مستوفیان کارآمد قرار گرفت.
به نوشته مصدق:
«هیچ حقوقی یا اضافهحقوقی داده نمیشد مگر اینکه پیشتر محل آن تعیین شدهباشد و محل حقوق جدید به این روش معمولاً یک سوم متوفیات بود. بهاین طریق که هر کسی از دنیا میرفت اگر وارثی داشت یک سوم از حقوق او و الا تمام آن در اختیار دولت قرار میگرفت که به هر کس میخواست میداد…»
پسر بزرگ میرزا هدایتالله از خواهر میرزا یوسف آشتیانی، میرزا محمد حسین نام داشت که سالها به علت بیماری میرزا هدایتالله وزارت دفتر استیفا را عهدهدار بود و با فوت پدر رسماً به این سمت منصوب شد. میرزا علی و میرزا محمد، پسران دیگر میرزا هدایتالله به ترتیب موثقالسلطنه و مصدقالسلطنه لقب گرفتند. در همین زمان یک سوم حقوق دوران خدمت میرزا هدایتالله وزیر دفتر بین بازماندگانش تقسیم شد و قسمتی هم به مصدقالسلطنه رسید.
از ۱۶ دی ۱۲۷۳ تا ۸ اردیبهشت ۱۲۷۴، ولیعهد مظفرالدین میرزا (مظفرالدینشاه آینده) که بهرسم معمول دورهٔ قاجار، فرمانروای آذربایجان بود و در تبریز زندگی میکرد به همراه اطرافیان به تهران سفر کرد و این ۱۱۲ روز را در منزل داماد خود عبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق) به سر برد. نجمالسلطنه با فضلالله خان وکیلالملک منشی باشی ولیعهد ازدواج کرد و در بهار ۱۲۷۳ خورشیدی به همراه شوهر خود و مصدق از تهران به تبریز جابهجا شد. مصدق بیش از یک سال در تبریز زندگی کرد و آشنایی او به ترکی آذری در این دوران بود.
در سال ۱۲۷۵ مظفرالدین میرزا پس از به قتل رسیدن پدرش ناصرالدینشاه، تاجگذاری کرد. پس از این ماجرا تمامی افرادی که در دربار ولیعهد در تبریز بودند به تهران نقل مکان کردند. عبدالحسین میرزا فرمانفرما علیه علی اصغر خان اتابک، اتابک اعظم نخستوزیر، توطئه کرد و چهار ماه پس از به تخت نشستن مظفرالدینشاه با دسیسه اتابک را کنار زدند و پس از آن، کشور بدون صدر اعظم و با زعامت چهار وزیر به شمول وزیر داخله مخبرالدوله؛ وزیر جنگ فرمانفرما؛ وزیر خارجه مشیرالدوله؛ و وزیر مالیه نظامالملک اداره شد و میرزا فضلالله خان وکیلالملک، منشی مخصوص شاه، فرمان استیفای خراسان را به نام میرزا محمد خان مصدقالسلطنه صادر کرد.
رها کردن شغل مستوفی
در ایران عهد قاجار، انقلاب مشروطه موجب تغییر کلیه ارکان حکومتی و ایجاد نهادهای نوین به جای دوایر سنتی از جمله دیوان استیفا شد. مصدق نیز از مستوفیگری استعفا داد.
مصدق به دو علت برای استعفای خود اشاره کردهاست: یکی اینکه علیرغم احساس رضایت در سالهای نخستین این مسؤولیت، به کسب دانستهها بیش از آنچه در مکتبخانههای فراگیر درس داده میشد، گرایش داشت و در این میان ماجرای گله مندی یکی از ارباب رجوع که به گفته مصدق “حقوقی در حقش برقرار شده و از تأدیهٔ رسوم معمول خودداری میکرد… ” بهانهای به دست امینالسلطان اتابک اعظم صدراعظم دوران ناصری و مظفری داد تا ناراحتی درونی خود را نسبت به مصدق که میاندیشید با مخالفان صدراعظم ارتباط دارد، آشکار ساخته، تصمیم به برکناری او بگیرد، کاری که در عمل رخ نداد. این جریان منجر به این شد که مصدق در خانه گوشه نشینی کند و روانهٔ مدرسهٔ تازه تأسیس شدهٔ علوم سیاسی آن دوره گردید؛ ولی به علت ممنوعیت تحصیل مستخدمین دولت، در خانه به مطالعهٔ خصوصی پرداخت و از اساتیدی مانند محمدعلی کاشانی، میرزا عبدالرزاق خان یغابری، میرزا غلامحسینخان رهنما و میرزا جوادخان قریب (دیپلم مدرسهٔ سیاسی و ناظم مدرسهٔ آلمانی) بهره برد.
دلیل دیگری که مصدق برای رها کردن کارش برمیشمرد این است:
پس از انقلاب مشروطه
تلاش برای نمایندگی در مجلس دورهٔ اول
پس از صدور فرمان مشروطیت، مصدق از سوی طبقه اعیان اصفهان برای نمایندگی آنها به مجلس راه یافت همسرش بهدلیل داشتن دو ملک در اصفهان، باعث آشنایی مصدق با رجال و اعیان این شهر شده بود. همچنین مصدق با حاکم اصفهان ارتباط داشته بود. بهعلت نداشتن سن قانونی ۳۰ سال، اعتبارنامه او رد شد. مصدق در این باره میگوید: اما «اعتبارنامه بعضی از نمایندگان کمتر از سی سال به تصویب رسید».
مجلس شورای کبرای دولتی
پس از مرگ مظفرالدینشاه، پسرش محمدعلیشاه در ۱۲۸۵ تاجگذاری کرد. در دسامبر ۱۹۰۷ بین محمدعلیشاه و مجلس شورای ملی جدال شد زیرا مجلس حقوق وی را کم کرد و دیگر تصویب نکرد که وی برای هزینههای شخصی از دولت روسیه وام بگیرد. در عوض روسیه برای براندازی مشروطه محرمانه به او وام داد و محمدعلی شاه جواهرات سلطنتی و مروارید ثروت ایران را گرو گذاشت.
محمد مصدق در دوران سلطنت محمدعلی شاه توسط برادر ناتنیاش حشمتالدوله والاتبار به عنوان یکی از اعضای طبقهٔ اعیان و اشراف به عضویت «مجلس شورای کبرای دولتی» انتخاب شد که شاه ایجاد کرده بود. احمد کسروی راجع بهاین مجلس شورا نوشتهاست:
عضویت در مجلس شورای کبرای دولتی باب طبع مصدق نبود که خود جزء مشروطهخواهان محسوب میشد. او جلسهای بینتیجه هم با محمدعلی شاه داشت که آن را چنین روایت کردهاست:
«روزی محمدعلی شاه مرا احضار کرد و فرمود که خواستم توسط معاونالدوله [وزیر خزانه] با سید عبدالله بهبهانی راهی باز کنم، کاری نکرد. هر گاه شما بتوانید کاری کنید موجب امتنان است. عرض شد که شاه را با ایشان چه حاجت است؟ ایشان هر چه دارند از همراهی و مساعدتی است که با آزادیخواهان مینمایند. شاه هم همین رویه را اختیار کنند و با مشروطیت مخالفت نفرمایند تا دکان سیاسی آقا تخته شود. آقا و اصحابش همگی من تبع شاه شوند».
پس از این جلسه، مصدق با وساطت برادرش حشمتالدوله والاتبار در خواست گذرنامه کرد و برای ادامهٔ تحصیل به اروپا رفت.
مصدق در ۱۲۸۷ خورشیدی به فرانسه رفت و پس از پایان یافتن تحصیل علوم مالیه در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به دریافت درجه کارشناسی و دکتری در رشته حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد. موضوع پایاننامه کارشناسی او مسئولیت دولت برای اعمال خلاف قانونی مستخدمین در موقع انجام وظایف و قاعده منع استرداد مقصرین سیاسی بود. او تز دکترای خود را در مورد وصیت در فقه اسلام و مذهب شیعه نوشت که بعداً به فارسی ترجمه شد و در تهران به چاپ رسید. مصدق اولین ایرانی است که در رشته حقوق دارای مدرک دکترا میباشد. مصدق در همان زمان درخواست تابعیت سوئیس را کرد.
فعالیتهای علمی
مصدق در سال ۱۲۹۳ خورشیدی به ایران بازگشت و به درخواست ولیالله خان نصر تدریس در مدرسهٔ سیاسی مشغول شد. او در این دوران به دلیل علاقهای که به مسائل حقوقی و مالی و سیاسی داشت، چهار کتاب نوشت:
کاپیتولاسیون و ایران
دستور در محاکم حقوقی
شرکتهای سهامی در اروپا
اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطه
مصدق همچنین در نشر مجله حقوقی-اقتصادی علمی با محمدعلی تهرانی و عدهای دیگر همکاری کرد. این مجله به مدت یک سال منتشر گردید.
بازگشت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. یک سال بعد برای مدتی به عضویت حزب اعتدال و سپس حزب دموکرات درآمد؛ و در آبان ماه همین سال به عضویت کمیسیون تطبیق حوالهجات (جانشین دیوان محاسبات) از طرف مجلس سوم به مدت دو سال انتخاب شد. مصدق با سوابقی که در امور مالیه و مستوفیگری خراسان داشت به معاونت وزارت مالیه و ریاست کل محاسبات دعوت شد. نزدیک چهارده ماه در کابینههای مختلف این مسولیتها را بر عهده داشت. خودش دربارهٔ این دوره میگوید:
«بنده چهارده ماه در وزارت مالیه خدمت کردم یعنی آن وقتی که این وزارتخانه دیناری کمک خارجی نداشت با آن تجربیاتی که بنده داشتم به هر ترتیبی بود مخارج مملکتی و عایداتش را میزان نمودم و مخارج از عایدات میگذشت. بعد از آن مدت خدمت بنده با یک یأسی فوقالعاده کنار رفتم».
آنچه مصدق به عنوان یأس از آن یاد میکند اختلافاتش با مشارالملک وزیر کابینه صمصام السلطنه بود که به استعفای او و سفرش به اروپا انجامید. سفر او به اروپا همزمان شد با تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله. مصدق در زمان اقامت دوم در سوییس، چون مانند بسیاری استقلال طلبان ایرانی با قرارداد سال ۱۹۱۹ میلادی وثوقالدوله مبنی بر تحتالحمایه بریتانیا شدن ایران مخالف بود، دوباره به سوئیس بازگشت. مصدق در اروپا با همراهی دکتر محمود افشار یزدی و چند تن دیگر به تشکیل کمیته مقاومتی پرداخت و با انتشار نامهها و مقالههایی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد. با سقوط کابینه وثوقالدوله و منتفی شدن قرارداد ۱۹۱۹، از او در دولت بعدی به ریاست حسن پیرنیا (مشیرالدوله) برای تصدی مقام وزارت عدلیه از وی دعوت به عمل آورد و این بار برای همیشه به ایران بازگشت.
والی فارس
اندکی بعد از اینکه میرزا حسن خان مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخستوزیری انتخاب شده بود، به دکتر مصدق تلگراف زد و از او خواست به ایران برگردد و وزارت عدلیه(دادگستری) را به عهده بگیرد، مصدق به ایران وارد شد. در بازگشت از راه بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب درخواست محترمین فارس، در نوزدهم مهر ۱۲۹۹ به والی گری (استانداری) فارس منصوب شد.
دکتر مصدق در نخستین قدم اصلاحی بلافاصله پس از قبول مسئولیت، ضمن آن که وجه پیشنهادی برخی بزرگان را به عنوان پیشکش نپذیرفت قاطعانه آنان را ملزم کرد که بدون ضابطه از مردم پولی دریافت نکنند. وی رسماً اعلام کرد که مبلغ شش هزار تومان بودجه ایالتی زیاداست و مبلغ دو هزار تومان کافی است و پس از آن وی، دو سوم از حقوق ماهانه خود را به خرانه بازگرداند.
از جمله اقدامات مصدق در دوران فرمانفرمایی ایالت فارس، برخورد با «شرارت و راهزنی» ایلات بود. در این زمان، کاروان حامل میرزا رضاخان ارفع الدوله، نماینده ایران در جامعه ملل در فارس مورد حمله قرار گرفته و بعد از قتل دو تن از همراهان، اموالش به یغما رفته بود. با پیگیریهای والی جدید، اشرار بعد از مدتی یافته شدند و به مجازات رسیدند. مصدق ضمناً اشخاص وطندوست را مصدر امور ایلات و عشایر کرد. پس از ورود مصدقالسلطنه، اسماعیل خان صولت الدوله به ریاست ایل قشقایی رسید، به شیراز رفت و مورد محبت واقع شد. همچنین، میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی که از طرف انگلیسیها به شیراز تبعید شده بود با انتخاب مصدق به سمت والی فارس مجدداً به عنوان ضابط خطه برازجان تعیین و زمام امور آن ناحیه را به عهده گرفت. مصدق در عین حال، مانع از این شد که پلیس جنوب (وابسته به انگلستان) با تنگستانیها درگیر شود.
«یک روزی ماژور (سرگرد) هود قنسول انگلیس آمد به من گفت ما حکم دادهایم تنگستانیها را بلند بکنند. من حالم به هم خورد. گفت شما چرا حالتان به هم خورد؟ گفتم چون این صحبتی که کردید، نه در نفع شما بود نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است. پس وقتی که شما پلیس جنوب را مأمور بیشه تنگستان بکنید، بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانیها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم. اگر بعضی از آنها راهزنی میکنند من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند، آنها جزء شهدا و وطنپرستها میشوند و من راضی نیستم؛ ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم، به وظیفه خودم عمل کردهام و کار صحیحی کردهام. گفت توضیحات شما مرا قانع کرد. شما کار خودتان را بکنید. من از شما تشکر میکنم. بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هود آمد از من تشکر کرد».
هنگامی که مصدق والی فارس شد، قرارداد ۱۹۱۹ هنوز لغو نشده بود و انگلیسیها انتظار داشتند که دولت ایران به پلیس جنوب که تحت فرماندهی آنان بود رسمیت بخشد. مصدق در برابر این خواسته مقاومت کرد، از مکاتبه رسمی با پلیس جنوب خودداری ورزید و افسران آن را در آیینهای سلام رسمی که در تمام اعیاد مذهبی برگزار میشد، نپذیرفت:
کودتای سوم اسفند
شب سوم اسفند ۱۲۹۹ سیم تلگراف شیراز و تهران قطع شد و تا شب ششم اسفند که تلگراف احمد شاه رسید، مصدق و اهالی فارس از کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی در تهران بیخبر بودند. احمد شاه در تلگراف خود، تعیین سید ضیاء را به نخستوزیری اعلام کرد و مصدق در جواب شاه نوشت که اگر خبر تصمیم او در فارس پخش شود، «اسباب بسی انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود». بلافاصله پس از تلگرام مصدق، بیانیه سید ضیاء در فارس منتشر و مردم از کودتا در تهران با خبر شدند. به جای احمد شاه، سید ضیاء به مصدق پاسخ داد:
«تصور این که قرائت دستخط اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند، بالمره فکری نارسا بودهاست. با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندی لازم است وظیفه خود را ایفا نمایید. تشکیل این دولت وطنی و اصلاح کننده را هیچکس جز خیانت کار نمیتواند تردید کند. آن هم فوراً تنبیه میشود».
سید ضیاء به مصدق نوشت که نسبت به شخص او خوشبین است و او را شخص شایستهای میداند و بسیار مایل است که از او در اصلاحات فارس استفاده کند اما مصدق نیز باید «صداقت و صمیمیت» خود را به آگاهی او برساند و «آغوش گشوده» او را «برادرانه در بغل گرفته، کمک و مظاهرت» خودش را به وی «اهدا» کند. مصدق به این تلگرام و تلگرامهای بعدی سید ضیاء جواب نداد و عملاً از اطاعت او سر باز زد. در شانزدهم اسفند استعفای خود را به احمد شاه نوشت اما تا دوم فروردین ۱۳۰۰ از شاه جوابی نرسید تا اینکه در این روز به مصدق اعلام کرد که ایالت فارس را به قوامالملک بسپارد و فوراً به تهران برود.
مصدق پس از کودتای سوم اسفند با نگارش مقالات و سخنرانی میان رجال به مخالفت با این کودتا پرداخت. او دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت و برای مصون ماندن از تعرض کودتاچیان ابتدا به قریه سیدان و سپس به قریه گز در اصفهان رفت و بعد از آن با توجه به پیام سردار محتشم مبنی بر اینکه تنها در صورت حضور در چهارمحال بختیاری از او پذیرایی خواهد شد، به دعوت سردار اشجع و معظمالسلطان و سایر خوانین بختیاری نزد ایل بختیاری پناه برد و تا پایان سقوط کابینه سید ضیاء در قلعه دزک فرخ شهر (قهفرخ) مهمان باقیماند
وزیر مالیه
هنوز مدت زیادی از توقف مصدق در ایل بختیاری نگذشته بود که کابینه سید ضیاءالدین سقوط کرد. با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخستوزیری رسید و مأمور تشکیل کابینه شد و مصدق را به وزارت مالیه انتخاب کرد.
مصدق پس از ورود به تهران و تصدی وزارت مالیه با وجود همه فشارها حاضر نشد با آرمیتاژ اسمیت مستشار انگلیسی مالیه همکاری کند و به کار او پایان داد. مصدق برنامه اصلاحات در مالیه را در پیش گرفت که از جمله آن، پایان دادن به کار مستشاران خارجی بود. او از مجلس دوره چهارم طی دو لایحه در خواست کرد که دو کمیسیون یکی برای نظارت در جمع و دیگری برای نظارت در خرج ایجاد شود و در لایحه دیگر پیشنهاد داد برای تغییر کلیه لوایح قانونی به او به مدت سه ماه اختیار داده شود تا کلیه لوایح قانونی برای تغییر قوانین وزارت مالیه را تصویب کند.
دو لایحه مصدق در کمسیون رد، و به جای آن، ماده واحدهای به این شرح جهت تصویب در مجلس پیشنهاد میشود: «راجع به ادارات وزارت مالیه از تاریخ تصویب این قانون تا مدت سه ماه موقوفالاجری شده وزیر مالیه مجاز است که ادارات مربوط به آن قوانین را منحل کرده و اداراتی را که صلاح میداند، تشکیل و قوانین مربوط به آن ادارات را که باید مجلس شورای ملی پیشنهاد نماید بهطور نظامنامه برای تجربه و آزمایش در ادارات وزارت مالیه به جریان انداخته و بعد از تجدید نظر آنها را به صورت لوایح قانونی به مجلس شورای ملی پیشنهاد نمایند.»
آقا سید یعقوب انوار شیرازی، نمایندهٔ شیراز، در دفاع از این خواستهٔ او گفت: «یک مصدقالسلطنه که به همه ماها دیانت و امانت او معین شده، در عرض سه ماه میخواهد این قوانین را که اسباب تعدی نسبت به ملت شدهاست فسخ کند». مجلس درخواست مصدق را پذیرفت و به اعطای اختیارات به او رأی داد. مخالف سرسخت اعطای اختیارات به مصدق، سلیمان میرزا رهبر جناح اقلیت مجلس بود که با لایحه پیشنهادی کمسیون مالیه و اختیارات اعطایی به مصدق مخالف بود. دوران وزارت مالیه مصدق با کنار رفتن دولت قوام السلطنه در اواخر دی ۱۳۰۰ به پایان رسید.
والی آذربایجان
با سقوط دولت قوام السلطنه در اواخر دی ۱۳۰۰ و روی کار آمدن دوباره مشیرالدوله، با توجه به فتنه سردار عشایر حاج علیلو و نظر به شهرتی که والیگری مصدق در فارس ایجاد کرده بود از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. مصدق به شرطی قبول کرد که نیروهای ارتش ایالت به دلایل امنیتی زیر نظر او عمل کنند. پس از موافقت مشیرالدوله و رضاخان، مصدق به آذربایجان رفت و تبریز را آرام، سردار عشایر را دستگیر و نان را در نانواییها فراوان کرداما بعد به سبب سرپیچی فرمانده قشون از دستورهایش و ادامه پیروی از اوامر رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد. مصدق خود در خاطراتش اینگونه ذکر میکند: «علت استعفای من این بود که در اسکو وضعیتی پیش آمده بود که برای جلوگیری از آن میبایست عدهای سوار به آنجا اعزام شود که دستور اعزام ده سوار نظام به فرمانده لشکر دادم … و دستور اجرا ننمود، سپس خواستم که خود ده نفر سوار استخدام و به آنجا روانه کنم که باز به همان دلیل موافقت ننمود. این بود به دولت … استعفا دادم که مورد قبول واقع نشد و چون در آن ایالت از من خدمتی ساخته نبود بهوسیله تلگراف دیگری ضرب الاجل کردم که تا بیست سرطان در تبریز میمانم و آن روز حرکت میکنم، خواه استعفایم قبول شود یا نشود.»
وزارت امورخارجه
در ۲۶ خرداد ۱۳۰۲ مشیرالدوله مصدق را به عنوان وزیر خارجه کابینه خود به مجلس معرفی کرد. مصدق با خواسته انگلیسیها برای دو میلیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کردهاند بهشدت مخالفت و به حضور آنان در جزیره شعیب و ابوموسی اعتراض کرد.
پس از استعفای مشیرالدوله، رضاخان سردار سپه به نخستوزیری رسید و بعد از آن با وجود پیشنهادهای مختلف مانند ریاست دیوان عالی تمیز و نخستوزیری را چه در دوران نخستوزیری سردار سپه و چه بعد در دوران سلطنت رضا شاه نپذیرفت واز همراهی با او خودداری کرد.
در دورهٔ پهلوی
مخالفت با پادشاهی رضا شاه
مصدق در سال ۱۳۰۲ کتاب حقوق پارلمانی در ایران و اروپا را تألیف کرد و در دوره پنجم مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد.
در آغاز مجلس در آستانه نوروز ۱۳۰۳، طرفداران رضاخان سردارسپه که رئیسالوزرا بود سعی کردند حکومت ایران را به جمهوری تغییر دهند اما با مخالفت افرادی چون مدرس و ملک الشعرای بهار موفق نشدند. در ۹ آبان ۱۳۰۴، جناح اکثریت نمایندگان مجلس، ماده واحده «انقراض سلطنت قاجار و خلع احمدشاه» را با دو فوریت به شور گذاشتند. از ۸۵ نماینده حاضر هشتاد نفر رأی موافق و پنج نفر رأی مخالف دادند. یکی از این پنج نفر مصدق بود و مصدق نطقی نیز کرد. استدلال مصدق این بود که اگر رضاخان شاه شود، چون در نظام مشروطه شاه مسئولیت ندارد، دیگر نمیتواند به خدماتی که تا آن وقت میکرده ادامه دهد و کشور را اداره کند، اگر هم بخواهد اداره کشور و حکومت را به دست بگیرد، به معنای بازگشت به دوران استبداد و ضد مشروطیت خواهد بود:
«اگر شما میخواهید که رئیسالوزرا شاه بشود با مسئولیت، این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه، پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت، این خیانت به مملکت است برای اینکه یک شخص محترم و یک وجود مؤثری که امروز این امنیت و آسایش را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت دادهاست، برود بیاثر شود، هیچ معلوم نیست کی به جای او میآید».
پیشنهاد راهآهن شرق به غرب
محمد مصدق در مجلس پنجم مسیر شمالی-جنوبی راهآهن را دارای کاربرد نظامی برای بریتانیا (برای حمله به شوروی) و بدون توجیه اقتصادی از نظر بازگشت سرمایه میدانست و معتقد بود بهتر است ابتدا یک کارخانه قند ساخته شود تا از ۲۲ میلیون تومان معادل خروج ارز سالانه جلوگیری شود و سپس از سود حاصله یک راهآهن شرقی-غربی ساخته شود تا از طریق جابجایی کالاهای بینالمللی ظرفیت خود را تکمیل کرده و توجیه اقتصادی داشته باشد. وی با مطالعه درآمد سه ساله راهآهن جلفا-تبریز که پیشتر احداث شده بود، دید که درآمد آن از ترابری کشوری بهاندازهای کم است که بازگشت سرمایه اولیه آن قرنها طول میکشد.
او دو ایراد اساسی به خط آهن سراسری وارد میدانست: اول این که انتخاب مسیر بندر محمره (خرمشهر) به بندر جز (گز) به نظر او درست نبود و این مسیر بیشتر جنبه نظامی داشت تا حمل بار و مسافر که در نهایت همین خط آهن باعث اشغال ایران توسط متفقین شد!
دلیل دوم او اقتصادی بودن و تأمین بودجه ساخت راهآهن بود. پیشنهاد مصدق ساخت راهآهن شرقی-غربی بود تا علاوه بر حمل و نقل داخلی بتواند کالاهای بینالمللی را (در مسیر قدیمی جاده ابریشم) نیز جابجا کند.
او میگوید:
سوق الجیشی (استراتژیک یا نظامی) بودن مسیر
«مدت سه سال یعنی از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۶ هر وقت دربارهٔ این راه در مجلس صحبتی میشد یا لایحهای جزء دستور قرار میگرفت، من با آن مخالفت کردهام زیرا خط خرمشهر ـ بندرشاه خطی است کاملاً سوقالجیشی و در یکی از جلسات حتی خود را برای هر پیشامدی حاضر کرده، گفتم هر کس به این لایحه رأی بدهد، خیانتی است که به وطن خود نمودهاست که این بیان در وکلای فرمایشی تأثیر ننمود، شاه را هم عصبانی کرد و مجلس لایحه دولت را تصویب نمود و در بادیامر، نظریاتم این بود راهآهنی که ترانزیت بینالمللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری از ممالک دیگر که عده ساکنین آن کم است و اجتماع فشرده ندارند، مفید نیست و احتیاجات کشور را میتوان به وسیله سرویسهای منظم باربری تأمین کرد؛ چنانکه هماکنون در نقاطی که راهآهن نیست این کار میشود و از فقدان این راه کسی عدم رضایت ندارد.
عدم توجیه اقتصادی
مدرک من در آن وقت گزارشی بود که اداره کل طرق و شوارع نسبت به درآمد سه ساله راهآهن آذربایجان به مقامات مافوق خود داده بود که در سه سال از این راه بعد از وضع مخارج در حدود ۳۳ هزار تومان عاید دولت شده بود، به این قرار:
سال۱۳۰۰: ۲۰۶۸۳تومان
سال ۱۳۰۱: ۴۵۸۳ تومان
سال ۱۳۰۲: ۷۸۰۶تومان
جمع عوائد سه سال: ۳۳۰۷۲تومان
از تحقیقاتی هم که بعد راجع به این خط نمودم، به این نتیجه رسیدم که طول آن ۳۰ فرسنگ و در هر فرسنگ در حدود ۳۰۰هزار تومان به نرخ روز خرج شدهاست و جمع کل مخارج به ۹ میلیون تومان بالغ شده بود که از قرار سودی صدی ده، میبایست در ظرف سه سال، ۲۷۰ هزار تومان داده باشد که چهار درصد برای سود سرمایه و ۶ درصد دیگر به مصرف مخارج اداری و استهلاک رسیده باشد؛ در صورتی که مجموع عوائد سه سال، ۳۳ هزار تومان بود، به شرحی که گذشت.
در آن روزهایی که لایحه راهآهن تقدیم مجلس شده بود دولت از عواید نفت چهارده میلیون و به تعبیر امروز در حدود دویست میلیون تومان ذخیره کرده بود که من پیشنهاد کردم آن را صرف ایجاد کارخانه قند بکنند و از خرید بیست و دو میلیون تومان قند در سال که در آن وقت وارد کشور میشد بکاهند… چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانههای قند هم میتوانستند خط راهآهن بینالمللی را احداث کنند که باز عرض میکنم هر چه کردهاند خیانت است و خیانت»
دوره ششم مجلس
انتخابات دوره ششم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۵، نخستین انتخاباتی بود که در زمان رضا شاه انجام شد. مداخله شهربانی در انتخابات سبب شد که سید حسن مدرس جلسهای در منزل حاج مهدی سلامت برای اتخاذ موضع در برابر دخالت در انتخابات برگزار کند. رضا شاه که باخبر شد دستور داد آرائی را که تا آن وقت در تهران گرفته بودند و شش هزار و اندی برگه رأی میشد، در حیاط مدرسه دارالفنون سوزاندند و انتخابات را زیر نظر مشیرالدوله گذاشت. بدین ترتیب، کسانی که با سلطنت رضا شاه مخالفت کرده بودند، همچون مدرس و مصدق توانستند به مجلس راه یابند.
مخالفت با حضور وثوق و فروغی در مجلس
در آغاز دوره ششم که مستوفیالممالک کابینه خود را برای رأی اعتماد به مجلس معرفی کرد، مصدق به حضور حسن وثوق و محمدعلی فروغی در این دولت اعتراض کرد.
ماجرای قرارداد ۱۹۱۹ از وثوقالدوله شخصیتی خیانتکار در افکار عمومی ساخته و آینده سیاسیاش را در آن مقطع نابود کرده بود. او ناگزیر به اروپا رفته اما پنج سال بعد، با دگرگون شدن عرصه قدرت، انقراض سلطنت قاجار و به پادشاهی رسیدن رضاشاه به ایران بازگشته و فعالیت سیاسی را از سر گرفته بود. او در نخستین انتخاباتی که پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه انجام گرفت، همچون مصدق به نمایندگی تهران انتخاب شد اما در همان هفتههای آغازین کار مجلس و پیش از آنکه وثوق در مجلس حضور یابد و اعتبارنامهاش مطرح شود، مستوفیالممالک او را به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد.
مصدق در مجلس نطق مفصل و مستدلی علیه وثوق کرد، خواهان محاکمه او شد و او را مستحق زندان و محرومیت از حقوق مدنی دانست، نه اینکه وزیر و وکیل شود. مصدق گفت که وثوق «ضربه مهمی به اخلاق مملکت» زدهاست و وثوق در پاسخ، مصدق را فردی عوامفریب خواند که در سیاست مبتدی است و باید نزد او شاگردی کند:
«محصلین و مبتدیان در سیاست در دوره تحصیلات خودشان یک دروه درس وجاهت و جنت مکان شدن لازم دارند بخوانند و ایشان [دکتر مصدق] اگر فعلاً در آن دوره از تحصیلات خودشان واقع شدهاند، بنده عرضی ندارم ولی بنده عرض میکنم در دوره تحصیلات خودم، اصلاً از این کلاس صرف نظر کردم؛ یعنی از آن کلاس ما قبل طفره زدم و یکسره آمدم در ما بعد و هیچوقت به این مسائل اهمیت ندادم. هر وقت بنده با شخصی که بخواهد عوامفریبی کند و گریه دروغی کند در مبارزه واقع شوم، قطعاً مغلوب میشوم و بالاخره این را باید بدانند که در مسائل عالیه مملکت آیا بایستی دماگوژی کرد یا بایستی شاگرد بنده شد».
در مورد فروغی، مصدق گفت که او در زمانی که وزیر امورخارجه بوده، نامهای به سفارت شوروی نوشته و موافقت کرده بوده که به دعاوی مربوط به شهروندان دولت شوروی، به جای محاکم عدلیه در اداره محاکمات وزارت خارجه رسیدگی شود. مصدق همچنین گفت که فروغی در زمان نخستوزیریاش، بدون اطلاع دیگر وزیران، در نامهای به سفارت انگلیس، حدود ده میلیون تومان دعاوی دولت انگلیس را نسبت به ایران تأیید کرده بودهاست. مصدق در انتقاد از فروغی گفت که او به دلیل همین باج دادنها به دولتهای خارجی، هیچگاه «ضرری ندیده و همیشه در کار بوده و بلکه گاهی هم مثل امروز غیر از وزارت یکی دو کار دیگر هم، ریاست دیوان تمییز و ریاست مدرسه حقوق را ذخیره نموده که اگر از مقام وزارت کنارهجویی کرد، مملکت از آثار وجودی ایشان مستفیض شود».
رد نخستوزیری رضا شاه
پس از آنکه کابینه مستوفیالممالک نیز کنار رفت. رضا شاه از مصدق خواست که نخستوزیر شود. به گفته خودش: «پس از این که شاه دید هیچ چیز مرا نمیتواند از عقیدهام خارج کند. مأیوسانه به من نگاهی کرد و گفت این مذاکرات باید مکتوم بماند».
با اینکه مصدق با سلطنت رضا شاه مخالفت کرده بود، رضا شاه پس از به سلطنت رسیدن، تصمیم داشت سمتی به او واگذار کند. از این رو، هنگامی که مستوفیالممالک را در بهار ۱۳۰۵ مأمور تشکیل دولت کرد، از خواست شغل وزارت خارجه را به مصدق بدهد. اما مصدق نپذیرفت. بعد از ان رضا شاه به مصدق پیشنهاد نخستوزیری را میدهد که باز هم با مخالفت او مواجه میشود و مصدق ماندن در مجلس را به عنوان بهانه عدم پذیرش این موضوع ذکر میکند. به گفته خودش «مقصود شاه این نبود که از افکار من استفاده کند. چه هر کسی با آن شاه کار میکرد و از افکار خود استفاده نمیکرد. بلکه نظرش این بود که مرا از مجلس خارج کند و ثابت نماید که من هم مثل بعضیها به آنچه میگویم عقیده ندارم».
زندان بیرجند و تبعید به احمدآباد
در ۱۳۰۵، مصدق به سبب ادامه مخالفت با دستگاه حاکم، خانهنشین شد و تا سال ۱۳۱۹ به اداره املاک خود در روستای احمدآباد و تولیت بیمارستان نجمیه مشغول بود و از فعالیت سیاسی دوری کرد. او نسبت به آینده نگران بود تا جایی که به گفته خودش گاهی به سرش میزد به زندان قصر برود و بخواهد او را زندانی کنند تا از این نگرانی و هراس از آینده رها شود. پس از برکناری دامادش احمد متین دفتری از نخستوزیری، شهربانی مصدق را در پنجم تیر ۱۳۱۹ بدون آنکه دلیلی ارائه دهد، چند روز در زندان موقت تهران در بازداشت نگاه داشت و از آنجا به زندان بیرجند انتقال داد. مصدق در طول راه و در زندان به گفته خودش دو بار دست به خودکشی نافرجام زد.
مصدق پس از چند ماه با اقدام پسرش غلامحسین مصدق توسط ارنست پرون از زندان بیرجند به احمدآباد برگردانده شد و در آنجا در ملک خود تحت نظر قرار گرفت.
مصدق این باره گفت:
«آقای پرون ناخوش و در مریضخانه نجمیه بستری و خوب شد. وقتی خواست برود از پسر من، دکتر غلامحسین مصدق تشکر نمود. پسرم گفت اگر شما میخواهید از من تشکر کنید بروید پدر مرا که در زندان است مرخص بکنید. گفت چشم. خدا شاهد است هیچکس قادر نبود نزد شاه فقید از من شفاعت بکند مگر این شخص که رفت به اعلیحضرت [محمدرضا که در آن زمان ولیعهد بود] عرض کرد تمام خدمات و زحماتی که در راه شما کشیدهام به این مصالحه میکنم که یک زندانی را خلاص کنید. شاه فرموده بودند از او بد نشنیدهام و میروم از او وساطت میکنم. رفتند حضور پدر تاجدارشان و از من وساطت فرمودند. شاه امر کردند که یک قدری تأمل بکنید و بالأخره بعد از بیست روز دستور دادند که مرا از زندان بیرجند به احمدآباد منتقل و در آنجا تحت مراقبت مأمورین شهربانی باشم».
در شهریور ۱۳۲۰ با ورود ارتشهای اشغالگر شوروی و بریتانیا به ایران، رضا شاه مجبور به استعفا و خروج از کشور شد و همه محکومان سیاسی آزاد شدند، حکم آزادی مصدق هم رسید اما او تصمیم گرفت در احمدآباد بماند و در سیاست مداخله نکند.
سرآغاز جنبش نفت
نوشتار اصلی:جبهه ملی ایران
در شهریور ۱۳۲۰ با ورود ارتشهای اشغالگر شوروی و بریتانیا به ایران، رضا شاه مجبور به استعفا و خروج از کشور شد. همه محکومان سیاسی آزاد شدند، حکم آزادی مصدق هم در بیستم شهریور رسید اما او تصمیم گرفت در احمدآباد بماند و در سیاست مداخله نکند.
دو سال بعد که انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی آغاز شد، از مصدق خواسته شد در انتخابات به عنوان نامزد نمایندگی تهران شرکت کند. مصدق پذیرفت و در این انتخابات، بیشترین رأی را میان نامزدهای تهران آورد. نخستین اقدام او در مجلس، اعتراض به اعتبارنامه سید ضیاءالدین طباطبایی بود که پس از ۲۲ سال به ایران و صحنه سیاست برگشته و حزب و روزنامه راه انداخته و به عنوان نماینده یزد به مجلس راه یافته بود.
بحث بر سر اعتبارنامه سید ضیاء سه نشست مجلس را به خود اختصاص داد. دکتر مصدق با استناد به اینکه کودتای سید ضیاء در سال ۱۲۹۹ و اقداماتی که پس از کودتا کرده، اقدام علیه کشور حساب میشود که مرتکبان به آن، طبق قانون انتخابات حق نمایندگی ندارند، شرح مفصلی دربارهٔ کودتای سوم اسفند و پیشینه و عملکرد سید ضیاء داد و خطاب به مجلس گفت:
«آقایان نمایندگان بیایید دوره بدبختی را تکرار نکنید. بیایید به جامعه ترحم نمایید. بیایید جوانان روشنفکر مملکت را دچار شکنجه و عذاب ننمایید. بیایید علمداران آزادی را به دست میرغضبان ارتجاع نسپارید».
از سال ۱۳۲۲ شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی مذاکراتی را با دولت ایران برای کسب امتیاز نفت شمال آغاز کردند. پس از آنکه در پایان این سال، دولت محمد ساعد روی کار آمد، شوروی نیز نسبت به کسب امتیاز نفت شمال ابراز علاقه کرد و موضوع نفت به مطبوعات و مجلس کشید. نخستین کسی که ساعد را به سؤال کشید، داود طوسی نماینده بجنورد بود.
ادامه اعتراضها به مذاکرات و آمد و رفتهایی که بر سر نفت به تهران میشد، دولت ساعد را در آبان ۱۳۲۳ به سقوط کشید. نمایندگان جناح اکثریت مجلس به نخستوزیری دکتر مصدق ابراز تمایل کردند اما او پذیرفتن نخستوزیری را مشروط به این کرد که مجلس قانونی بگذارند که اگر دوره نخستوزیریاش پیش از پایان دوره مجلس به سر رسید، بتواند به کرسی نمایندگی بازگردد. نمایندگان این شرط را نپذیرفتند و سهامالسلطان بیات، خواهرزاده دکتر مصدق را برای نمایندگی برگزیدند. مصدق از جانب جناح اکثریت، شرط رأی اعتماد به دولت بیات را این تعیین کرد که عقد هر گونه قرارداد برای اعطای امتیاز نفت به هر دولت یا شرکت خارجی ممنوع شود.
شرطی که دکتر مصدق برای رأی اعتماد به دولت بیات گذاشت به صورت طرحی دو فوریتی در مجلس به رأی گذاشته شد و به تصویب رسید. جریانی که به ملی شدن نفت انجامید از همینجا سرچشمه گرفت. دکتر مصدق در مجلس گفت که ابتکار این طرح از خود او نبود بلکه یکی از نمایندگان مبتکر آن است که صلاح نیست نامش برده شود (احتمال دارد اشاره او به غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان باشد).
تشکیل جبهه ملی
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس در سال ۱۳۲۵ با مداخلات قوام (نخستوزیر) و شاه و ارتش، مصدق که در انتخابات دوره چهاردهم با ۱۶۹۱۳ نفر اول تهران شده بود، این بار با ۲۱۵۰۴ رأی نفر پانزدهم شد (تهران دوازده نماینده داشت) و نتوانست قدم به مجلس بگذارد. او عدهای از معترضان به انتخابات را جمع کرد و برای شکایت به دربار برد اما شاه حاضر نشد او را بپذیرد. در آن دوره از مجلس قوامالسلطنه برای پیشبرد نقشه خود برای بازگرداندن آذربایجان به ایران، نیاز به مجلسی یکدست و مطیع خود داشت.
وقتی مجلس تشکیل شد، قوام موفق به اجرای نقشه خود و بازگرداندن آذربایجان شده بود. نمایندگان حزب دموکرات که قوام به راه انداخته بود بتدریج از او فاصله گرفتند و در همین دوره از مجلس همراه با بسیاری از مستقلها، مصدق را نامزد نخستوزیری کردند اما مصدق در برابر آرای تمایلی که به حکیمی داده شد، با یک رأی کمتر رقابت را به حکیمی واگذار کرد و حکیمی نخستوزیر شد.
در این دوره هدف عوامل وابسته به بریتانیا این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغهای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. بر اثر فشار افکار عمومی و همچنین مساعی اقلیت چهارنفره مجلس، خصوصاً سخنرانی چندین روزه حسین مکی در مخالفت با این لایحه، مقصود انگلیسیها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم بهسر رسید.
انتخابات دوره شانزدهم در سال ۱۳۲۸ نیز با دخالت سپهبد رزمآرا رئیس ستاد ارتش مواجه شد که از طریق اعمال نفوذ در سرتیپ صفاری رئیس شهربانی کل کشور، در انتخابات دخالت کرد. مصدق و یارانش احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره)، محمدحسن کاویانی، کریم سنجابی، احمد زیرکزاده، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، ابوالحسن عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)، سید علی شایگان، شمس الدین امیرعلائی، سید محمود نریمان، ارسلان خلعتبری، ابوالحسن حائریزاده، حسین مکی، مظفر بقائی، عبدالقدیر آزاد، جلالی نایینی (مدیر روزنامه کشور) و حسین فاطمی، در دربار تحصن کردند و از شاه درخواست کردند جلوی دخالت رزمآرا را بگیرد. این تحصنکنندگان، سنگ بنای جبهه ملی را گذاشتند (هنگام کودتای ۲۸ مرداد از این گروه فقط سه یا چهار نفر با مصدق بودند. بقیه یا کنار رفتند یا آشکارا علیه مصدق قیام کردند و به کودتا پیوستند).
به اشاره شاه، سرتیپ صفاری برکنار و سرلشکر زاهدی رئیس شهربانی شد که رقیب دیرینه رزمآرا بود و زیر نفوذ او نمیرفت. به دستور زاهدی و با حمایت ضمنی شاه، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل و انتخابات پایتخت تجدید شد؛ و اقلیت جبهه ملی با رهبری مصدق با کسب هشت کرسی از دوازده کرسی تهران به مجلس راه یافتند اما در دیگر نقاط کشور عمدتاً انتخابات با پیروزی رزمآرا به پایان رسید که بعداً با رأی همین مجلس به نخستوزیری رسید.
پیش از آغاز به کار مجلس، در پی ترور عبدالحسین هژیر وزیر دربار، مصدق و شماری از اعضای جبهه ملی دستگیر شدند. مصدق به احمدآباد تبعید شد و شش هفته در حصر بود. چهار نفر دیگر از اعضای جبهه ملی هم در بازداشتگاه شهربانی ماندند.
با گشایش مجلس شانزدهم، مصدق به مجلس رفت و در رأس فراکسیون جبهه ملی قرار گرفت. مجلس کمیسیونی پانزده نفره برای رسیدگی به موضوع نفت تشکیل داد که مصدق در رأس آن قرار گرفت. به گفته خودش، به علت کسالت از ادامه کار مأیوس بود و پزشک به او تأکید کرد که حتماً باید دو ماه حرف نزند و حرکت نکند، پس از یک ماه:
«خواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت دکتر مصدق برو و زنجیرهایی که به پای ملت ایران بستهاند پاره کن. این خواب سبب شد که مثل همیشه من به حفظ جان خود کوچکترین اهمیتی ندهم و دو ماه تمام نشده در کمیسیون حاضر شوم و وقتی که به اتفاق آراء ملی شدن صنعت نفت از کمیسیون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی، غیر از الهام چیز دیگری نبودهاست».
دوران نخستوزیری رزمآرا
در سال ۱۳۲۹ اقلیت مجلس به شدیدترین شکل به رویارویی با رزمآرا پرداخت که قصد مصالحه با انگلیس در جریان نفت را داشت. رزمآرا چنین استدلال میکرد که ایرانیان توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را ندارند و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل، به پنجاه درصد رضایت دهیم. همین باعث شد تا او را به عنوان یک خائن به منافع ملی ایران معرفی کنند. در بیرون از مجلس نیز جریانهای گوناگون کشور از دربار تا اسلامگرایان تندرو ائتلافی ضد رزمآرا ایجاد کرده بودند.
مصدق (۱۳۲۹) در آن دوران در مجلس و در مقام مخالفت با رزمآرا و انتقاد از برکناری سرلشکر زاهدی از ریاست شهربانی توسط رزمآرا، میگوید:
رزمآرا اگرچه لایحه قرارداد الحاقی نفت را از مجلس پس گرفت ولی مخالفتها با او ادامه یافت تا اینکه در روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد حاجعلی رزمآرا در مسجد شاه تهران کشته شد.
در این باره دو روایت وجود دارد. یکی اینکه خلیل طهماسبی، که پس از دستگیری در همان لحظه خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد، این کار را کرد. فداییان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی، که آن زمان در اتحاد با آیت الله کاشانی و جبهه ملی بود، همان روز مسئولیت آن را به عهده گرفت. او پس از تصویب قانونی در مجلس شورای ملی مبتنی بر عفو قاتل رزم آرا به پیشنهاد شمس قناتآبادی و توشیح شاه آزاد شده و پس از کودتای ۲۸ مرداد، که دوباره بازداشت شد، قتل را منکر گشت. بنابر روایت فداییان اسلام، رزمآرا، هیچ اختلافی با شاه نداشت و شاه دشمن ملی شدن نفت بود. روایت دیگر آن است که اگرچه خلیل طهماسبی قصد این کار را داشت ولی در واقع گلوله او به رزمآرا نخورد، بلکه نخستوزیر ایران با گلولهای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحه کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شدهاست؛ و ضارب واقعی یک گروهبان ارتش بود (از محافظان رزم آرا) که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم این قتل را انجام دادهاست. بنابر روایت دوم، در آن مقطع، شاه مخالف رزمآرا بوده و از آن میترسیده که رزم آرا کودتا کرده و قدرت را در دست بگیرد.
مصدق در خاطرات خود میگوید:
فردای قتل رزمآرا، روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد.
قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.
نخستوزیری
دوره اول
با امضای قانون ملی شدن نفت از سوی شاه و رسمیت یافتن آن، حسین علاء که بعد از رزمآرا نخستوزیر شده بود، استعفا کرد. در این زمان شاه یک سیاستمدار قدیمی و طرفدار انگلیس به نام سید ضیاءالدین طباطبائی را نامزد نخستوزیری نمود. اما در مجلس جمال امامی خوئی نماینده طرفدار دربار در حین مذاکرات به مصدق تعارف نخستوزیری مینماید که برخلاف انتظار او این بار پذیرفت. به این شرط که در همان جلسه قانون خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس به تصویب برسد.
دولت مصدق در مورخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ توانست از میان ۱۰۲ نفر عده حاضر با کسب ۹۹ رأی موافق رأی اعتماد مجلس را کسب نماید.
این ترکیب هیئت دولت تا پایان مجلس شانزدهم بارها تغییر پیدا کرد.
مصدق بلافاصله پس از نخستوزیری اجرای خلع ید از انگلیسیها را در دستور کار قرار داد؛ و هیئتی به ریاست مهدی بازرگان و با حضور حسین مکی را به این منظور به آبادان فرستاد. بیرون راندن شرکت انگلیسی باعث اعتراض دولت بریتانیا شد. با شکایت دولت انگلیس از دولت ایران در شورای امنیت سازمان ملل، مصدق به نیویورک رفت و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. نتیجه به نفع ایران شد و شورای امنیت ادله ایران که این منازعه بین دولت ایران و یک شرکت بازرگانی است و نه منازعهای میان دو دولت که در صلاحیت شورای امنیت باشد، را پذیرفت.
در سال بعد مصدق به دادگاه لاهه رفت تا در آنجا به شکایت شرکت انگلیسی پاسخ دهد. در آن جا نیز دادگاه بینالمللی که در راس آن یک قاضی انگلیسی به نام سر آرنولد مک نایر بود شکایت بریتانیا را وارد ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. وکالت ایران در این پرونده را دکتر هانری رولن (Henri Rolin) رئیس سابق مجلس سنای بلژیک بر عهده گرفت و برای این کار از دولت ایران دستمزدی دریافت نکرد. دکتر حسین علیآبادی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز وی را در این کار همراهی میکرد. نطقهای دفاعیه ایران در این دادگاه به زبان فرانسوی توسط مصدق ایراد شد. وی در راه بازگشت به ایران به مصر رفت و مورد استقبال نخستوزیر ضد استعمار آن زمان مصر موسوم به نحاس پاشا قرار گرفت.
انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی و قیام سی تیر
انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی با درگیری همراه بود و به تشنج کشیده شد. کار بجایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، مصدق به دلیل دخالت ارتش و دربار، مجبور شد دستور توقف انتخابات حوزههای باقیمانده را صادر کند. ولی برخی مورخان عقیده دارند مصدق با پی بردن به اینکه جناح مخالف، اکثریت قابل توجه کرسیهای استانی را بهدست خواهند آورد، پس از اینکه انتخاب شوندگان به حد نصاب رسیدند (هفتاد و نه نماینده)، انتخابات را متوقف کرد. بدین ترتیب، در مجلس هفدهم، نمایندهای از بسیاری از شهرهای بزرگ مانند شیراز و اصفهان و مشهد و کل خوزستان و بخشهایی از مازندران و کردستان و همدان و لرستان حضور نداشت و کرسی ۵۵ نماینده خالی مانده بود.
مصدق پس از بازگشت از لاهه به تهران، در ۱۹ تیر از مجلس شورای ملی تقاضای رأی اعتماد کرد و با ۵۲ رأی موافق، ۳ مخالف و ۱۰ رأی ممتنع مأمور تشکیل کابینه شد.
مجلس سنا در ابراز تمایل به او تعلل کرد. سرانجام با وساطت شاه که حمایت گسترده افکار عمومی و شخصیتها را از مصدق میدید، سناتورها به اکراه در ۱۸ تیر تشکیل جلسه دادند. در این جلسه از میان ۳۶ سناتور حاضر، فقط ۱۴ نفر به مصدق رأی دادند و ۱۹ نفر رأی سفید (ممتنع) دادند و یک نفر هم به فضلالله زاهدی رأی داد. به این ترتیب، مصدق اکثریت آرای سناتورها را در مجلس سنا کسب نکرد و قاعدتاً میبایست کنار رود؛ ولی شاه به سناتورها پیغام داد که مخالفت نکنند. سناتورها نیز بدون آنکه تشکیل جلسه بدهند به مصدق اطلاع دادند که در موقع اخذ رأی اعتماد اکثریت آرا را خواهد داشت.
در تیر ۱۳۳۱ خورشیدی مصدق از شاه درخواست کرد تا مسئولیت وزارت جنگ را به او بسپارد. علت این تقاضا، کارشکنی امرای ارتش در انجام اصلاحات مورد نظر دولت بود که جز با اطاعت مستقیم امرا از اوامر رئیس دولت، امکان اجرای این اصلاحات وجود نداشت.
شاه در جواب مصدق که در خواست وزارت جنگ را کرده بود گفت: استدلال مصدق برای تصدی وزارت جنگ این بود که: مذاکرات مصدق و شاه در این مورد به جایی نرسید و مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ از مقام خود استعفا کرد. استدلال مصدق این بود که طبق قانون اساسی، وزرا در قبال مجلس مسوولیت مشترک دارند و تعیین وزیر جنگ هم باید بر عهده نخستوزیر باشد نه شاه.
متن کنارهگیری مصدق از نخستوزیری:
.
پس از اعلام تمایل مجلس به قوام، شاه، فرمان نخستوزیری او را صادر کرد. قوام که از همان آغاز با مخالفت سرسختانه فراکسیون جبهه ملی در مجلس هفدهم روبهرو شده بود، از شاه تقاضا کرد مجلس را منحل کند، اما شاه موافقت نکرد. قوام نیز با صدور بیانیه شدیدالحنی نخستوزیری خود را آغاز کرد. بیانیه قوام بر «جدایی دین از سیاست» تأکید داشت و دربارهٔ «ارتجاع سیاه مذهبی» هشدار میداد و چنین پایان مییافت: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد». این بیانیه باعث شد که اکثریت مطلق نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون آیت الله کاشانی گرفته تا جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست به مخالفت با قوام بپردازند.
حزب توده که در عین غیرقانونی اعلام شدنش از چند سال پیش، بزرگترین حزب و تشکیلات ایران بود از این زمان به صورت علنی فعالیتش را مجدداً آغاز کرد. همچین اسلامگرایان به جهت اشاره قوام به «جدایی دین از سیاست»، به شدیدترین شکل به رویارویی با قوام پرداختند. رهبران مذهبی و در رأس آنها سید ابوالقاسم کاشانی بازارها را به تعطیلی کشانده و اخطار کردند که اگر قوام بر سر کار بماند، حکم جهاد میدهند.
سرانجام اکثریت مطلق نیروهای جامعه از جمله: فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون آیت الله کاشانی تا جبهه ملی، حزب توده و حزب پان ایرانیست تظاهراتی بزرگ برگزار کردند که بعدها به قیام سی تیر مشهور شد. با رفتار خشونتآمیز شهربانی در تهران و کشتهشدن تظاهرکنندگان در این قیام، قوام مجبور به استعفا شد و شاه پس از رأی تمایل مجلس به مصدق مجبور شد هم سمت نخستوزیری و هم سمت وزیر جنگ را به او واگذار کند. مجلس هفدهم پس از کشتهشدن تظاهرکنندگان در قیام سی تیر، قوام را مهدورالدم دانست و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای ۳۰ تیر صادر کرد.
دوره دوم
در پی تظاهرات در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که به کشته شدن چند نفر انجامید، قوام به دلیل عدم پذیرش انحلال مجلس از سوی شاه استعفا کرد و مصدق با رأی تمایل مجلس (۶۱ رأی از ۶۴ نماینده) بار دیگر به نخستوزیری ایران رسید.
در اردیبهشت ماه ۱۳۳۲ دکتر مصدق، شاه را وادار کرد که اداره امور املاک پهلوی را به دولت واگذار کند.
در این دوره، ریاست مجلس به ابوالقاسم کاشانی سپرده شد. با اینحال به مرور او و برخی از قدیمیترین یاران مصدق از جمله ابوالحسن حائریزاده، دکتر بقایی و حسین مکی که از مؤسسین جبهه ملی و از نخستین هواداران ملی شدن نفت در مجلس پانزدهم بودند، از او فاصله گرفته و حتی به مقابله مستقیم با دولت پرداختند. همچنین زاهدی که به دلیل تلاش در برگزاری انتخابات آزاد در انتخابات مجلس شانزدهم در تهران، پس از به نخستوزیری رسیدن مصدق، به وزارت کشور رسیده بود، کنار گذاشته شده و در مجلس سنا خود را به عنوان رهبر اپوزیسیون هوادار شاه و مخالف مصدق اعلام نمود.
توطئه ۹ اسفند ۱۳۳۱
در بهمن ۱۳۳۱ علا وزیر دربار طی دیداری به اطلاع مصدق میرساند که شاه برای معالجه ایران را ترک میکند و این موضوع محرمانهاست. در صبح روز ۹ اسفند قرار میشود که مصدق به همراه وزرا برای امور مربوط به تشریفات به دربار بروند. مصدق که به درخواست شاه برای خداحافظی دربار رفته بود، در بازگشت با تظاهراتی از طرف هواداران شاه ضد او شکل گرفت مواجه میشود که توطئهای هدایت شده توسط شاه برای به قتل رساندن او بود.
ماجرا از این قرار بود که شاه بظاهر به مصدق اطلاع میدهد که عازم مسافرت خارج از کشور است و تنها ایشان از این موضوع اطلاع دارند و لازم است که برای خداحافظی نخستوزیر و وزراء به حضور شاه آمده تا صحبت نمایند. در هنگام مذاکرات مصدق با شاه سفیر آمریکا هندرسن چندین بار از مصدق (از طریق پیغام تلفنی) میخواهد که از کاخ خارج شده و به منزلش برگردد تا با او مذاکراتی را انجام دهد که این امر رخ نمیدهد. طرفداران شاه به هدایت سید محمد بهبهانی، شعبان جعفری (شعبان بیمخ) و تعدادی از افسران اخراجی ارتش و اراذل و اوباش در جلوی کاخ حضور پیدا کرده و پس از اینکه مصدق به جای در اصلی از در دیگری خارج میشود به هدایت شاهپور حمید رضا به خانه وی حمله میکنند. که مصدق از خانه خود به منزل پسرش دکتر غلامحسین مصدق و از آن جا به ستاد ارتش رفته و اقدامهای لازم برای مقابله با این شورش را انجام میدهد. این عمل شاه باعث قطع ارتباط مصدق با دربار شد به گونهای که دیگر شاه و مصدق یکدیگر را ندیدند.
استیضاح
با وجود حمایت کاشانی از مظفر بقایی و نصرالله زاهدی (متّهمانِ پرونده قتل محمود افشار طوس) دولت اقدام به ارائه لایحه عدم مصونیتِ بقایی در مجلس و جلب زاهدی که در مجلس تحصن کرده بود میدهد. همین باعث شد تا شکاف بین مصدق و کاشانی علنی تر گردد و این دو در روبروی هم قرار بگیرند. در انتخابات هیئت رئیسه مجلس در تیرماه ۱۳۳۲ هواداران دولت در مجلس، عبدالله معظمی از نزدیکان مصدق را با ۴۱ رأی در برابر ۳۰ رأی کاشانی به ریاست برگزیدند.
در روز ۱۵ تیر علی زهری از حزب زحمتکشان، دولت را به اتهام شکنجه متهمان پرونده قتل سرتیپ افشارطوس، استیضاح کرد. در روز ۱۸ تیر، وزیر کشور، در مجلس حاضر شده و با اعلام اینکه نخستوزیر کسالت دارد، خود را مأمور نخستوزیر دانست. در این جلسه نمایندگان مخالف اعتراض کردند که نخستوزیر دو سال است در جلسات مجلس حاضر نشدهاست. همچنین حائری زاده تأکید کرد که در شش دورهای که در مجلس بوده، سابقه نداشته، نخستوزیر، (حتی رضاخان) هنگام تعیین وقت استیضاح، به جای آنکه خود بیاید نماینده به مجلس بفرستد. در پایان روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۲ برای استیضاح معین گردید. بلافاصله پس از آن حسین مکی (مخالف سرسخت مصدق) با ۴۱ رأی از ۷۲ نماینده حاضر، به عضویت هیئت نظارت بر اندوخته اسکناس برگزیده شد. این واپسین تصمیم مجلس هفدهم بود.
همهپرسی
نمایندگان طرفدار مصدق در حمایت از ابقای دولت و انحلال مجلس استعفا دادند. همین باعث شد تا دیگر جلسات مجلس به حد نصاب نرسیده و تشکیل نشود. از طرف دیگر مصدق رفراندومی با موضوع انحلال مجلس و ابقای دولت برگزار کرد. این نخستین همهپرسی تاریخ سیاسی ایران است.
متن این رفراندوم چنین بود:
«اگر با این دولت و نقشه و هدف آن موافق هستید رای به انحلال مجلس بدهید تا مجلس دیگری تشکیل شود که بتواند در راه تأمین آمال ملت با دولت همکاری کند و اگر با ادامه وضع کنونی مجلس موافقید تا دوره هفدهم سپری شود و دولت دیگری روی کار بیاید که با این مجلس همکاری کند رای مخالف به انحلال مجلس بدهید».
تصمیم مصدق برای انحلال مجلس و ابقای دولت از طریق مراجعه به همهپرسی در حالی که کمتر از یک سال از عمر آن مانده بود، باعث مخالفت جمعی از برجستهترین مشاوران و هواداران مصدق از جمله عبدالله معظمی، علی شایگان، کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی، احمد رضوی، خلیل ملکی و محمود نریمان شد. آنها تلاش کردند که مصدق را از تصمیم خود منصرف کنند اما او بر سر رأی خود باقیماند.
رضوی (نایب رئیس مجلس) در اعتراض به مصدق در جلسه فراکسیون نهضت ملی که صبح روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۲ در منزل نخستوزیر تشکیل شد، گفت:
عبدالله معظمی رئیس مجلس شورای ملی نیز در جلسهای که در مجلس برگزار شد، ضمن مخالفت با رفراندوم انحلال مجلس به مصدق گفت:
همچنین ابوالقاسم کاشانی در اعلامیهای در ۱۰/۵/۳۲ رفراندوم را تحریم کرد. در این اعلامیه آمده بود: «هموطنان و برادران عزیزم، ضمن اعلامیه قبلی از مفاسد و مضار رفراندوم شرحی متذکر و همه مستحضر گردیده و توجه دارند که عمل به آنچه ضررهایی برای دیانت و ملت و مشروطیت و مملکت دربردارد، با این حال دوران خود را دوره انقراض دیانت و استقلال مملکت و ملت قرار ندهید و طوق رغیت و اسارت و بندگی را به گردن خود نگذارید. شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است. البته و البته هیچ مسلمان وطنخواهی شرکت نخواهد کرد، گرچه ممکن است بعضی اشخاص غافل و بیاطلاع از حقایق و مضار آن و خائنین وطن فروش برای انجام مقاصد شوم دیگران در رفراندوم شرکت کنند یا این که دولت صندوق را از آرای قلابی پرکند. علیأیحال عمل به رفراندوم برخلاف قانون اساسی و مصلحت مملکت و ملت بوده و هیچگونه اثر قانونی ندارد».
سید محمد بهبهانی نیز در نامهای از مصدق خواست تا در تصمیم خود برای انحلال مجلس و ابقای دولت تجدید نظر کند. همچنین مظفر بقایی طی تلگرافی به مصدق خاطر نشان کرد در صورتی که وی از انجام رفراندوم انحلال مجلس صرف نظر کند، حاضر است به اتفاق علی زهری از سمت نمایندگی مجلس استعفا کند.
در این زمان دکتر مصدق در ملاقات با هندرسون، سفیر آمریکا میگوید که انگلیسیها ۳۰ نفر از نمایندگان مجلس را خریدند و با کمی تلاش بیشتر میتوانند ۱۰ نفر دیگر را هم بخرند و دولت را بیندازند. ما باید این مجلس را ببندیم.
در این میان حزب توده با انحلال مجلس و ابقای دولت موافق بود و در جریان رفراندوم هم اعضا و هواخواهان این حزب حضور داشتند و علاوه بر این از دولت خواسته بودند که علاوه بر انحلال مجلس برای تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر قانون اساسی اقدام کند.
این همهپرسی به خاطر همزمان نبودن رایگیری در تهران و شهرستانها و جدا بودن صندوقهای مخالفان و موافقان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. در تهران برای موافقان صندوقهایی در میدانهای سپه و راهآهن و برای مخالفان صندوقهایی در میدانهای بهارستان و محمدیه قرار داده شده بود.
روزنامه لوموند فرانسه از تهران چنین گزارش میدهد: «… به نظر میرسد که یک توافق ضمنی بین حزب توده و جبههٔ ملی برقرار شدهاست، به این شکل که طرفداران جبههٔ ملی در میدان سپه و طرفداران حزب توده در ایستگاه (راهآهن) آراء خود را به صندوق بریزند. تمام سفارتخانهها بستهاند و حدود سه هزار نیروی نظامی از ۴ نقطهٔ محل اخذ رأی و نقاط استراتژیک تهران محافظت میکنند … گروههای وابسته به حزب توده خیلی عظیم تر هستند و طول صفهای آنان به چند صد متر بالغ میشود. شعارها و پلاکاردهای جبههٔ ملی حاکی از اعلام حمایت از مصدّق و درخواست انحلال مجلس است، در حالیکه شعارهای حزب توده – اساساً – علیه مجلس است و درخواست تشکیل مجلس مؤسّسان برای تغییر رژیم فعلی است. نحوه اخذ رأی، مخفی نیست زیرا نه فقط یک محل جداگانه برای کسانی که میخواهند رأی منفی بدهند در نظر گرفته شده بلکه هر یک از شرکت کنندگان در این رفراندوم باید ورقهای را پُر کنند که اسم و آدرس خود را روی آن بنویسند. محلّی که برای اخذ رأی طرفداران مجلس در نظر گرفته شده، مقابل مجلس است و روی یک پلاکاردِ بزرگ این جمله به چشم میخورَد: کسانی که اینجا رأی میدهند، طرفدار انحلال مجلس هستند. تا ساعت ۹ به وقت محلّی، فقط سه نفر برای اعلام رأی «نه» در این صندوق حضور یافتند و از این سه نفر، تعداد زیادی عکس گرفته شد و از آنها فیلمبرداری شد و مورد اهانت و آزار قرار گرفتند. دیشب حوادثی در منزل کاشانی رُخ داد. وی به تمام «مسلمانان حقیقی» توصیه کرده تا این رفراندوم را تحریم کنند. طرفداران مصدّق بُطریهای بنزینِ آتش زا به طرف منزل کاشانی پرتاپ میکردند و نزاعی در اطراف منزل ایشان درگرفت که یک نفر کشته و نزدیک به صد نفر مجروح شدند و امروز صبح گروههای مسلّح، منزل کاشانی را محاصره کرده و ورود به منزل ایشان – حتّی برای نزدیکان و بستگان وی – را ممنوع کرده بودند، کاشانی مجدّداً رفراندوم برای انحلال مجلس را تحریم کرد و اعلام نمود که هر رأیی که مصدّق در این رفراندوم زیر حمایت سرنیزهها و تانکها بگیرد، موجب بطلان هر قرارداد بینالمللی است که در آینده منعقد نماید.»
گزارشگر لوموند در گزارش بعدی خود خبر داد: «… طرفداران دکتر مصدّق در تهران برنده شدند. بر طبق خبر رادیو تهران، بیش از صدهزار نفر به طرفداری از دکتر مصدّق رأی به انحلال مجلس و فقط ۶۷ نفر رأی مخالف دادند و این نتایج مربوط به تهران است که حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد.»
در این همهپرسی در حدود دو میلیون ایرانی (از جمعیت حدود ۱۸ میلیونی ایران) شرکت کرده و ۹۹٫۹٪ از شرکت کنندگان به «انحلال مجلس و ابقای دولت» رأی مثبت دادند؛ و شمار آرای مخالفان مطابق با آمار اعلامی در تهران ۱۱۵ نفر و در کل شهرستانها فقط ۷۱۰ نفر بود. در ۲۱ مرداد ۱۳۳۲ مصدق، رسماً نتیجه یعنی «ابقای دولت و انحلال مجلس ۱۷» را اعلام کرده و از شاه خواست فرمان برگزاری انتخابات جدید را امضا کند؛ ولی او این رفراندوم را تأیید نکرد.
پیش از این یاران دکتر مصدق همچون غلامحسین صدیقی و خلیل ملکی به او هشدار داده بودند که در نبود مجلس، شاه شما را برکنار میکند؛ ولی مصدق چنین پاسخ داده بود که شاه جرأتش را ندارد. اگر هم چنین کند، ما تمکین نمیکنیم.
محمد مصدق در دادگاه و کتاب خاطراتش عنوان میکند که مطابق با عرف و قانون اساسی و سابقه آن پادشاه اجازه عزل را ندارد و تنها میتواند در زمان رأی تمایل مجلس نسبت به صدور فرمان اقدام نماید که آن هم امری تشریفاتی است. مصدق فرمان شاه برای نخستوزیر را زمانی دارای رسمیت میدانست که مجلس شورای ملی رأی تمایل به یک فرد برای نخستوزیری بدهد و فرمان شاه را متمم میدانست و نه موجد.
قبل از این هم در مورد نخستوزیری صدرالاشراف به دلیل اینکه حکم را شاه به صورت مستقیم و قبل از رأی مجلس صادر کرده بود موضوع منتفی اعلام شد.
او در کتاب خاطراتش در مورد حرکت احمد شاه در مورد عزل صمصام السلطنه چنین میگوید:
مصدق در نبود مجلس و دوران فترت، در صورت استعفای نخستوزیر پادشاه را مسوول تعیین نخستوزیر میدانست، چنانچه او و تنی چند از یارانش در ۲۲ دی ماه سال ۱۳۲۸، در اعتراض به دخالتهای دولت (ساعد) در انتخابات در دربار متحصّن شدند، مصدق در نامهای خطاب به هژیر وزیر دربار، از شاه خواستند تا دولتی روی کار آورد که مصالح سلطنت و ملت را حفظ کند :.
نامه دکتر مصدق به هژیر :(۱۳۲۸/۷/۲۶)
عباس میلانی نظرش در این خصوص این است که:
به بیان دیگر چندسال پیش از آنکه همرزمان وی از جمله صدیقی و سنجابی، دربارهٔ انحلال مجلس و حقوق شاه در دورهٔ فترت سخن برانند، مصدق خود به چنین حقی اذعان کرده بود.
اگر چه او فرمان شاه را متمم میدانست و نه موجد اما در کتاب خاطراتش مینویسد «چنانچه روز روشن ابلاغ مینمودند اگر اطاعت نمیکردم متمرد بودم»
کودتای ۲۵ مرداد
در ۲۳ مردادماه ۱۳۳۲ بنا بر نقشه سیا موسوم به تی پی آژاکس برای براندازی دولت مصدق، شاه طی دو حکم جداگانه، فرمان عزل مصدق و نخستوزیری تیمسار زاهدی را امضا میکند. رئیس گارد شاهنشاهی، سرهنگ نصیری موظف میشود تا با محاصره خانه نخستوزیر فرمان را به وی ابلاغ و او را دستگیر کند. همچنین نیروهایی از گارد اقدام به بازداشت چند تن از وزرای مصدق (فاطمی معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه- حقشناس وزیر راه - زیرک زاده نماینده مجلس و از رهبران حزب ایران) میکنند. در همین زمان گروههایی از نظامیان اقدام به اشغال مرکز تلفن بازار و تلاش به قطع ان مینمایند. مصدق از طریق شبکه افسران حزب توده و کیانوری از این توطئه باخبر میشود. گروه دستگیر کنندگان رئیس ستاد ارتش نیز که با هجوم به منزل تیمسار ریاحی و تبادل آتش و با نگهبان آن جا موفق به دستگیری دکتر فاطمی و مهندس حقشناس و مهندس زیرک زاده میشوند این خبر توسط دو زن که از روی پشت بام فاطمی را در درون جیپ ارتشی و تحت بازداشت دیده بودند به آگاهی نخستوزیر میرسد. به دلیل عدم حضور تیمسار ریاحی در ستاد مشترک نمیتوانند او را دستگیر کنند. از سوی دیگر سرهنگ کیانی جانشین سرتیپ ریاحی که برای سرکشی به باغشاه آمده بود توسط افسران گارد دستگیر میگردد. دستگیرشدگان را به کاخ سعد آباد برده و در آن جا زندانی میکنند. سرهنگ نصیری نیز که در نیمه شب برای ابلاغ فرمان شاه و دستگیری مصدق به در منزل مصدق آمده بود توسط نیروهای نگهبان نخستوزیری به سرپرستی سرهنگ ممتاز و سروان فشارکی دستگیر و نیروهایش خلع سلاح و بازداشت میشوند.
در فردای این روز مصدق در بیانیهای از کشف و خنثیسازی یک کودتا علیه دولت خبر میدهد؛ ولی هیچ اشارهای به ماجرای فرمان شاه نمیکند. در این روز خبر خروج شاه از ایران و ورودش به بغداد منتشر میشود. حسین فاطمی به سفارتخانههای ایران از جمله سفیر ایران در بغداد دستور میدهد که با شاه مقابله کنند. از این روز نیروهای حزب توده با حضور در سطح شهر تشنجهایی ایجاد میکنند. در روز ۲۶ مرداد هر دو گروه مهم یعنی حزب توده و جبهه ملی میتینگهایی پرشور ضد شاه برگزار کردند. در میتینگ جبهه ملی در بهارستان، به رغم عدم حضور مصدق، یاران او همچون فاطمی و صالح به بیسابقهترین شکل ممکن به شاه تاختند. همچنین فاطمی در سرمقاله باختر امروز، شاه را به خیانت متهم کرد. در این روز برای جلوگیری از اغتشاش اعضای حزب توده، مأمورین دولتی و طرفداران جبهه ملی، مجسمههای شاه و رضاشاه را از میدانهای شهر پایین کشیدند.
با توجه به اغتشاشات پیش آمده در روز ۲۶ و ۲۷ مرداد به رهبری تودهایها مصدق به تیمسار مدبر ریاست شهربانی دستور میدهد که با هرگونه تظاهرات علیه دولت یا شاه مقابله نماید. همچنین، با توجه به نبودن پادشاه در کشور، طرح تشکیل شورای سلطنت به ریاست میرزا علی اکبر دهخدا در دستور کار دولت قرار گرفت. این روز هندرسون سفیر آمریکا به تهران بازگشت و به مصدق اولتیماتوم داد که اگر با حزب توده ائتلاف کند، آمریکا دولت وی را به رسمیت نمیشناسد؛ ولی مصدق به او اطمینان خاطر داد که کنترل اوضاع در دستش بوده و هرگز به توده ایها اجازه تشنج آفرینی نخواهد داد. همچنین در پاسخ به پرسش سفیر آمریکا دربارهٔ رابطه او با شاه، مصدق گفت:
شاه که از انجام موفقیتآمیز کودتا مطمئن بود. پس از خبردار شدن از شکست کودتا از رامسر به بغداد میرود.
کودتای ۲۸ مرداد
در روز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حرکت دیگری ضد دولت انجام شد که اینبار باعث سرنگونی دولت مصدق گشت. بنابر کتاب «ضد کودتا» نوشته مأمور سیا کیم روزولت، او در این روز با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، ولگردان و اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید. در این عملیات ماشینهای وابسته هوایی سفارت آمریکا در تهران با انتقال نفرات گارد شاهنشاهی و ارتشیان تحت حمایت خود به سمت منزل مصدق و پرداخت دلار به افراد فعال در کودتا باعث پیشروی این کودتا گردیدند. امری که در کودتای ۲۵ مرداد ناموفق بود.
حدودِ ۸ صبحِ ۱۹ اوت جمعیتی حدوداً سههزار نفره از مردانی مسلح به چوب و چماق در جنوبیترین نقطه شهر تظاهراتی علیهِ مصدق و به طرفداری از شاه شروع کردند. به خیابانها میرفتند و فریاد میکشیدند «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدقِ خائن». اگر چه احتمالاً اغلبشان سرشار از احساساتِ سلطنتطلبانه بودند اما به روشنی برای این کار پول گرفته بودند؛ بین آنها انبوهی آدمِ بیکار و بسیاری اوباش و الواتِ سرشناس بودند. همزمان رئیس پلیس دستور داد کسی مانع تظاهرات نشود. بخش از جمعیت بهطرفِ بازار رفتند و تهدید به غارتِ مغازهها کردند. تأثیرِ کارشان آنی بود و بازار تعطیل شد. هر چه زمان گذشت جمعیت بیشتر شد و بخشِ اعظمی از ثروتمندانِ شهر که از دولتِ مصدق و بهخصوص سیاست اخیرِ حمایتش از حزب توده منزجر بودند، به تظاهرات پیوستند. بعد تعدادِ انبوهی کامیون و اتوبوس، که از صبح زود کرایه شده بودند، پیدایشان شد و امکانِ نقلوانتقالِ مجانیِ تظاهرکنندگان را مهیا کردند. این وسایلِ نقلیه در شهر میچرخیدند و سرنشینانشان با فریاد شعار میدادند، سعی میکردند خشم مردم را افزایش دهند و احساساتشان را به نفعِ شاه برانگیزند. خیلی زود روشن شد کلِ نیروی پلیس همراه و همدلِ تظاهراتاند و در بعضی موارد حرکتِ تظاهرکنندگان را هم هدایت میکنند. مصدق بلافاصله رئیسِ پلیس را عزل کرد و دستورِ دستگیریاش را داد. به ارتش هم دستور داد تانک و خودروهای زرهپوش برای متفرق کردنِ جمعیت بفرستد. دستورهای صادرشده ستادِ فرماندهیِ کل طبیعتاً بلافاصله اطاعت نشد و چند ساعت بعدتر که اجرا شد دیگر جمعیت خیلی آسان سربازانِ رسیده به محل را متقاعد کردند که در دفاع از شاه به آنها بپیوندند. بینِ ساعت ۹ تا ۱۲ تظاهرکنندگان ستادهای مرکزیِ سه حزبِ سیاسیِ طرفدارِ حکومت و دفاتر نیم دوجین روزنامه حامیِ مصدق را زیر و رو کردند و به آتش کشیدند. جمعیت بعد به دفاترِ روزنامههای حزبِ توده حمله کردند؛ ابتدا در برابرشان مقاومت شد، اما خیلی زود چیره شدند.
سپس در حمله به زندان، شعبان جعفری (شعبان بیمخ) که از ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ به جرم تلاش برای قتل نخستوزیر در زندان بود، توسط نیروهای شورشی آزاد شد.
با اشغال مرکز رادیو، پس از چند ساعت سکوت رادیویی بیسابقه در تاریخ رادیوی ملی ایران، نخست مهدی میراشرافی، نماینده مجلس و مصطفی کاشانی فرزند آیت الله کاشانی و سپس دیگر نمایندگان ضد مصدق و طرفدار شاه در مجلس همچون احمد فرامرزی به سود زاهدی سخنرانی کرده و آنگاه سرلشکر زاهدی فرمان انتصاب خود به نخستوزیری خواند.
سپس نوبت به خانه مصدق که در واقع مقر نخستوزیری بود رسید. نخست جمعیت بدون پشتوانه نیروهای نظامی به منزلش حمله کردند اما با آتش مسلسل عقب رانده شدند؛ دومین حمله که با همراهی و پشتیبانیِ سربازانِ طرفدارِ زاهدی انجام شد، باز ناکام ماند. این بار تانکهای سنگینِ شرمن به محل رسیدند و خانه را به توپ بستند، حدودِ ۶ بعدازظهر دیگر دفاعِ گارد حفاظتِ نخستوزیری در هم شکست و خانه ویران شد. جمعیت مهاجم توانستند به داخل خانه وارد، هر آنچه بود را به تاراج بردند و ساختمان را به آتش کشیدند. برای منزل کناری که خانه پسرِ مصدق بود، نیز همین اتفاق رخ داد. عصر مابقی زندانیان که در حادثه کودتای ۲۵ مرداد یا توطئه قتل مصدق در ۹ اسفند در زندان بودند آزاد شدند و سرلشکر زاهدی قدرت را در دست گرفت.
بنا به نوشته سعید حکمت رئیس اداره پزشکی قانونی در جریان این کودتا ۴۱ تن مقتول و ۷۵ تن مجروح شدند. در این روز شاه در رم ایتالیا بود و به گفته همسرش ثریا، در فکر خریدن خانهای در رم برای اقامت بود که سقوط دولت مصدق و قدرت یابی زاهدی و تلگرافهای حمایتی ابوالقاسم کاشانی و سید محمد بهبهانی را دریافت کرد.
در روز ۲۹ مرداد مصدق و بیشتر یارانش خود را به شهربانی تسلیم کردند.
پس از موفقیت کودتای ۲۸ مرداد، سید ابوالقاسم کاشانی به شاه که به کشور و قدرت بازگشته بود به همراه سید حسین طباطبایی بروجردی تبریک گفت. پس از بازگشت شاه، کاشانی در مصاحبهای چنین میگوید:
«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست.»
نواب صفوی رهبر گروه فداییان اسلام نیز که در زمان کودتا در خارج از کشور بود طی یک مصاحبه در بغداد سقوط مصدق را به شاه تبریک گفت.
مخالفان و منتقدان عملکرد ۲۸ ماهه دولت مصدق
برخی از هواداران مصدق یا اعضای جبهه ملی که در زمان نخستوزیری مصدق، از جبهه ملی یا از هیئتوزیران کنار گذاشته شده یا کنار رفتند، پس از جدایی از مصدق، به انتقاد از کارنامه وی پرداختند و حتی برای سرنگونیاش تلاش کردند. برخی از این افراد عبارتاند از:
فضلالله زاهدی (نخستوزیر کودتا)
علی امینی
حسین مکی، (که در آغاز سرباز فداکار وطن نامیده شد ولی در پایان به دلیل مخالفت با مصدق از سوی هواداران جبهه ملی سرباز خطاکار وطن خطاب میشد)
مظفر بقایی (به دلیل اتهام مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس و سپس اتهام شرکت در کودتای ۲۵ مرداد به دستور فرماندار نظامی تهران بازداشت شد و تا روز ۲۸ مرداد در زندان بود).
آیت الله کاشانی، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در اعتراض به استعفای مصدق، تهدید به حکم جهاد کرد ولی در ماههای پایانی ضمن انتقاد شدید از کارنامه دولت، از زاهدی پشتیبانی میکرد. او در اعلامیهای به عنوان تحریم رفراندوم دولت، در هشتم مرداد ۱۳۳۲ نوشت:
ابوالحسن حائریزاده در سال ۱۳۳۱ در مجلس، ضمن مخالفت با لایحه اختیارات ویژه دولت، آن را خطر بازگشت دیکتاتوری ۲۰ ساله دانست و سپس در سال بعد با نوشتن نامه به رئیس سازمان ملل متحد، مصدق را دیکتاتور خواند. این افراد علیرغم هواداری از مصدق در ماههای نخست حکومت او، در یک سال پایانی دولت مصدق، گاه به صورت پنهانی و گاه علناً برای سرنگونی مصدق، تلاش میکردند.
این در حالی بود که برخی از هواداران مصدق که تا روز پایانی همراه و پشتیبان او بودند و پس از آن نیز به هواداری از مصدق ادامه دادند، به بعضی از رفتارهای مصدق در زمان نخستوزیریاش، نقدهایی دلسوزانه داشتند. از این جملهاند:
خلیل ملکی («آقای دکتر مصدق! این راهی که شما میروید به جهنم است ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد»)
غلامحسین صدیقی که به ویژه با رفراندوم مصدق برای تعطیلی مجلس مخالفت کرد.
کریم سنجابی که به گفته خود، با خویشاوندگرایی مصدق در زمان نخستوزیریاش مخالفت کرد. کریم سنجابی همچنین با رفتار مصدق در هنگام تشکیل جبهه ملی دوم نیز مخالفت کرد.
برخی از تاریخپژوهان و روشنفکران جدیدتر، اگرچه کلیت مصدق را تصدیق و تأیید کردهاند ولی برخی از کارهای او (به ویژه مخالفت او با پیشنهادهای نفتی ارائه شده به ایران همچون بانک جهانی یا پیشنهاد چرچیل - ترومن) را اشتباه دانسته و عقیده دارند که مصدق باید پیشنهادهای مذکور را میپذیرفت و از اصل ملی کردن صنعت نفت صرفنظر میکرد. اینان خطاهای مصدق در این رابطه را اصلیترین علت سرنگونی مصدق میدانند. از جمله این افراد میتوان به همایون کاتوزیان، فوأد روحانی، محمدعلی موحد و صادق زیباکلام اشاره کرد.
گروه دیگری نیز هستند که سیاستهای مصدق را به شدت مورد نکوهش قرار دادهاند. برخی از این افراد عبارتاند از: موسی غنی نژاد، فریدون مجلسی، مرتضی مردیها، عباس میلانی و محمد قوچانی، که ضمن نقد دوران پهلوی پیش و پس از مصدق، دوران مصدق را نیز از انتقادات مصون نداشتهاند. حال آنکه برخی دیگر چون داریوش همایون، هوشنگ نهاوندی، پیروز مجتهدزاده، و جلال متینی، دوران حکومت ۲۸ ماهه مصدق را بدتر از دوران «پس از مصدق» و یک سراشیبی برای سقوط ایران به هرج و مرج یا کمونیسم دانستهاند.
موسی غنینژاد معتقد است: «هیچ ابتکاری در دوران دولت دکتر مصدق و اطرافیان او دیده نشد. اصطلاح اقتصاد بدون نفت را حتی در یک مورد قبل از آن نمیشود پیدا کرد. وقتی تحریم شروع شد دور و بریهای دکتر مصدق گفتند نفت بلای سیاه است و تحریم موهبت است. اما نتیجه آن بود که به مردم فشار آمد و مردم ناراضی شدند و بحرانهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی شکل گرفت. درآمدهای ارزی ما کاهش پیدا کرد، اقتصاد دچار بحران شدید شد و به نارضایتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم انجامید و مردم این نارضایتی را در روز ۲۸ مرداد نشان دادند. از روز ۲۵ مرداد که طبق دست خط شاه مصدق خلع شده بود حکومت مصدق غیرقانونی بود و اگر کودتایی صورت گرفت توسط مصدق بود. چرا که قانون اساسی، در غیاب مجلس، به شاه اختیار میدهد در عزل و نصب نخستوزیر و مصدق هم این را میدانست و به همین خاطر هم بود که این دست خط را اعلام و ابلاغ نکرد. اطرافیان او هم میدانستند. هنگام برگزاری رفراندوم هم این انتقاد را به او کرده بودند که انحلال مجلس همه اختیار را به شاه خواهد داد.»
محاکمه و زندان و خانه نشینی
محمد مصدق را پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه و با توجه به تبرئه او از اتهامات اصلی چون «تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت» و «کودتا علیه قانون اساسی» به سه سال حبس مجرد (انفرادی) محکوم شد. استدلال او در نفی صلاحیت دادگاه این بود که دیوان عالی حق محاکمه نخستوزیر را دارد و دادگاه نظامی، صالح نیست و او همچنان نخستوزیر قانونی کشور است. استدلال دادستان نیز این بود که مصدق در پی دریافت فرمان عزل پادشاه از روز ۲۵ مرداد تا روز ۲۸ مرداد نخستوزیر نبودهاست و این دادگاه به اتهامات او پس از برکناری از نخستوزیری یعنی تمرد از فرمان پادشاه رسیدگی میکند. پاسخ مصدق نیز آن بود که چون فرمان پادشاه را در نیمه شب و با یک دستهٔ مسلح آورده بودند گمان بر جعلی بودن آن داده و از این نظر او متمرد نیست. او هم در دفاعیه در دادگاه و هم در خاطراتش مینویسد که اگرچه بنابر روح قانون اساسی مشروطه، پادشاه حق عزل و نصب وزیران را ندارد ولی اگر در روز و ساعات اداری فرمان را میآوردند، آن را میپذیرفت. ضمن اینکه با توجه به نوع نوشتار دست خط، احتمال داد که فرمان به صورت سفید، مهر و امضا شده و جعلی است. به همین دلیل آورنده نامه را دستگیر کرد تا صبح روز بعد از شاه، اصل ماجرا را جویا شود که با خروج شاه از کشور، فرصت این کار را نیافت.
دادگاه که به صورت علنی و با حضور رسانههای ایرانی و بیگانه برگزار شده و مشروح آن در روزنامهها به چاپ رسید.
مصدق در مورد دادگاهش و علل محاکمه خود چنین میگوید:
دادگاه اگرچه او را از اتهامات مهمی چون اقدام علیه اساس سلطنت و کودتا علیه قانون اساسی که حکم اعدام داشت، تبرئه کرد ولی به جهت تمرد از فرمان شاه او را به سه سال زندان محکوم کرد. مصدق پس از گذراندن سه سال زندان، به ملک خود در احمدآباد رفته و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت بود.
مصدق نخستین کسی بود که سرنگونی خود را غیرقانونی و کودتا خواند ولی هرگز تا پایان عمر (۱۳ سال بعد) آن را آمریکایی ندانست و تنها از انگلیسیها به بدی یاد میکرد.
او هم چنین چه در دادگاه و چه در کتابش با اشاره به سوگند خود به قرآن، تأکید کردهاست که هرگز تلاشی برای سرنگونی سلطنت و برپایی جمهوری نکرده و آرمانش ایجاد یک پادشاهی مشروطه بود که در ان شاه سلطنت کند و نه حکومت.
محمد مصدق در روزهای آخر عمر خود دربارهٔ حوادث سال ۳۲ میگوید:
درگذشت مصدق در قلعه احمدآباد
پس از درگذشت مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در بیمارستان نجمیه تهران، به وصیت او قرار بود وی را کنار کشتهشدگان ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه از دفن وی در قبرستان ابن بابویه جلوگیری شد و او را در یکی از اتاقهای خانهاش در قلعه احمدآباد در روستای احمدآباد به خاک سپردند. پیکر او توسط دکتر یدالله سحابی غسل داده شد و نماز میت توسط سید رضا زنجانی اقامه گردید.
در سالهای حکومت محمدرضا پهلوی مراسم بزرگداشت مصدق ممنوع اعلام شد. محمدرضا شفیعی کدکنی شعر «مرثیه درخت» را برای مرگ مصدق سرود که در مجلهٔ سخن در اردیبهشت ۱۳۴۶، صفحه ۱۲۹ چاپ شد. همزمان با تاجگذاری محمدرضا پهلوی در سال پس از درگذشت مصدق، نمایش تمثیلی میراث و ضیافت کارِ بهرام بیضایی که اوضاع ایران را در چهرههایی تمثیلی مانند «شبان» (مصدق؟) و «دهباشی» (شاه؟) تصویر میکرد در تالار ۲۵ شهریور بر صحنه رفت و خود باعث واکنشهایی نیز شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۵ اسفند ۵۷ یکی از بزرگترین گردهماییهای سیاسی در سالروز درگذشت رهبر نهضت ملی نفت بر آرامگاه وی در احمدآباد برگزار شد. در این مراسم که سید محمود طالقانی سخنران آن بود، به نوشته روزنامه اطلاعات یک میلیون نفر به احمدآباد رفتند. اطلاعات در شماره همان روز در توصیف این مراسم نوشت: «امروز ایران پس از دوازده سال خون دل خوردن و خاموشی بخاطر عجز از برپایی مراسم تجلیل از دکتر محمد مصدق رهبر ملی خود باشکوهی خیرهکننده یاد آن بزرگمرد تاریخ مبارزات ضد استعماری ملل شرق را گرامی داشت. مراسم تجلیل از این ابرمرد چندان باشکوه بود که بیشک پرتو پرجلالش قرون متمادی بر صفحات تاریخ جدید ایران پرتو خیرهکنندهای داشت.»
بعد انقلاب نیز از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ نیز هر گونه حضور رسمی بر سر آرامگاه مصدق ممنوع بود و پس از آن فشار برای عدم برگزاری این مراسم کمتر گردید اما از سال ۱۳۸۹ به بعد مجدداً برگزاری هرگونه مراسمی در احمدآباد اعم از خصوصی یا عمومی ممنوع شد. در سال ۱۳۹۵ هیئت امنای قلعه احمدآباد خبر از مسدود شدن حسابی دادند که هیئت امنای قلعه احمدآباد جهت نگهداری قلعه اعلام کرده بودند.
وصیتنامه
مصدق در سال ۱۳۴۴ طی وصیت نامه ای اموال خواستار ان شد که در کنار شهدای ۳۰ تیر دفن شود و همچنین وی طبق اسناد رسمی ثبت شده در دفتر اسناد رسمی شماره ۳۹ تهران
بخشی از اموال خود را جهت خرید زمینی برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران و تعمیر و نوسازی ساختمان آن بخشید.
در جلسه هفدهم دادگاه بدوی
مصدق در جلسهٔ هفدهم دادگاه بدوی اش، در تاریخ شنبه ۷ آذر ۱۳۳۲ میگوید:
قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم باید عرض کنم: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسولالله. [در این موقع مصدق از جای خود بلند شد] این شهادتین است که تمام مذاهب اسلام باید بگویند، یعنی حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی. این چهار مذهب تسنن و همچنین هر کس که مسلمان است این شهادتین را باید بگوید. یک شهادت هم مال مذهب شیعه است: اشهد ان علیا ولیالله! من در این دادگاه اقرار میکنم که مسلمان و شیعه اثنی عشری هستم. مسلک من مسلک حضرت سید الشهدا است؛ یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوهای مخالفت میکنم؛ از همه چیزم میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. [در این موقع مصدق به گریه افتاد] رسول اکرم فرمودهاست: «قُم فَاستَقِم» ــ بایست و مقاومت کن. البته نفرمودهاست: «بدون مطالعه مقاومت کن. وقتی دیدی موضوعی بحق است بایست و مقاومت کن.» حالا من پیروی از مولای خودم را که در یک عمر کرده میکنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم…
یاران مصدق پس از سقوط دولت او
پس از پیروزی کودتا، محمد نخشب به اتفاق ابراهیم کریم آبادی و حسین شاهحسینی در روز ۲۹ مردادماه به منزل سید رضا زنجانی رفته و نخستین اعلامیه را نشر دادند. بعدها مهدی بازرگان، شاپور بختیار و سایر اعضای احزاب ملی عضو در جبهه ملی ایران، نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند و برخی دیگر از طرفداران مصدق همچون سید محمود طالقانی و یدالله سحابی و داریوش فروهر به آن پیوستند. شاپور بختیار در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد در پاسخ به سؤالی دربارهٔ نهضت مقاومت ملی گفت:
انعقاد قرارداد جدید کنسرسیوم، تقریباً تمامی فعالیتهای محمد مصدق، ازقبیل موازنه منفی، ملی شدن نفت و … را از بین برد. پس از اعتراض بسیاری از طرفداران مصدق، واکنش رژیم اخراج دوازده نفر از استادان دانشگاه ازجمله مهدی بازرگان، یدالله سحابی، محمد قریب بود.
در اواخر دهه سی، جبهه ملی دوم توسط اللهیار صالح به همراهی احزاب ملی حزب ایران، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران و منفردینی و همراهی اعضای نهضت مقاومت ملی و غلامحسین صدیقی، شاپور بختیار، مهدی بازرگان، ناصر یمین مردوخی کردستانی، کریم سنجابی، باقر کاظمی
سید محمود طالقانی و دیگران تشکیل شد. اما عملکرد آن به به گونهای بود که مصدق (که خودش هیچ نقشی در تشکیل جبهه ملی دوم نداشت) دستور انحلال آن را صادر کرد. شاپور بختیار در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد دربارهٔ انحلال جبهه ملی دوم گفت:
برخی از اعضای جبهه ملی مانند ادیب برومند و مهندس حسیبی اینکار را از اشتباهات بزرگ مصدق در قبال جبهه ملی دوم میدانند.
در اردیبهشت ۱۳۴۰، مهدی بازرگان به اتفاق سید محمود طالقانی و تنی چند از فعالان نهضت مقاومت ملی و اعضای جبهه ملی دوم نسبت به تشکیل حزب نهضت آزادی ایران اقدام کردند؛ که با توجه به موضعگیریهای انجام شده توسط برخی از اعضای نهضت آزادی در کنگره جبهه ملی در خصوص تهمت زدن به رهبران جبهه ملی عضویت نهضت آزادی در جبهه ملی به درخواست دکتر صدیقی تا زمان خروج این افراد از نهضت آزادی منتفی اعلام شد.
نوشتهها
تبارنامه
یادواره
با تصویب شورای شهر تهران در اسفند ۱۳۹۶ خیابان نفت به خیابان دکتر محمد مصدق تغییر نام داد. این خیابان جهتی شمالی - جنوبی دارد و از شمال به خیابان ظفر و از جنوب به بلوار میرداماد منتهی میشود.
در اردیبهشت ۱۳۹۸ خیابان پیروزی شهر اراک با تصویب شورای شهر به نام دکتر محمد مصدق مجدداً نامگذاری شد.
در مصر نیز یکی از خیابانهای مرکزی شهر قاهره به نام خیابان مصدق نامگذاری شدهاست.
پانویس
منابع
محمد مصدق، خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق مشتمل بر دو کتاب: شرح مختصری از زندگی و خاطراتم و مختصری از تاریخ ملی شدن نفت در ایران، به کوشش ایرج افشار، تهران ۱۳۶۴
کتاب ایران در دوره دکتر مصدق، ریشههای انقلاب ایران، نشر: آشیانه کتاب (۱۳۸۱)، شابک: ۹۶۴–۳۱۳–۲۲۲–۶
زندگینامههای گوناگون دکتر مصدق
مصدق نفت و دفاعیات او، آرش شعاع شرق، نشر: مؤلف ۱۳۹۰
طلایه داران دروغین تاریخ، جلد اول، آرش شعاع شرق، انتشارات: جبهه ملی ایران ۱۳۸۹
صادق زیباکلام، فصل رضاخان رضاشاه میشود، ۱۳۹۸
پیوند به بیرون
رجال معروف ایران/زندگینامه مصدق نوشته شده در فروردین ۱۳۲۴ shahrefarang.com
ویدئو: خانه دکتر مصدق در احمدآباد
دموکراسی و مصدق: قربانیان کودتای سی. آی. ای
مدارک سازمان سیا.
عکسهای دکتر محمد مصدق
«انگلستان عامل همهٔ بدبختیهای ایران» سخنرانی از دکتر مصدق
روزشمار و تقویم عمر دکتر محمد مصدق
بزرگان ایرانزمین؛ محمد مصدق، بیبیسی فارسی
تجربه مصدق در چشمانداز آینده ایران، بیبیسی فارسی
آخرین کتاب آبراهامیان؛ 'کودتایی موفق اما فاجعهبار'، بیبیسی فارسی
زنی که دکتر مصدق عشقش به او را پنهان نمیکرد
رسانه
اعضای جبهه ملی ایران
اعضای حزب دموکرات (دوران مشروطه)
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی تهران
اهالی سنگلج
تبعیدشدگان اهل ایران
حاکمان آذربایجان
حاکمان فارس
حصر خانگی
حقوقدانان اهل ایران
خاندان آشتیانی
دانشآموختگان ایرانی سیانسپو
دانشآموختگان دانشگاه نوشاتل
دانشآموختگان مدرسه علوم سیاسی پاریس
درگذشتگان ۱۳۴۵
درگذشتگان ۱۹۶۷ (میلادی)
دور از وطنهای اهل ایران در سوئیس
دور از وطنهای اهل ایران در فرانسه
رهبران برکنارشده از طریق کودتا
رهبران جنگ سرد
زادگان ۱۲۶۱
زادگان ۱۸۸۲ (میلادی)
سیاستمداران اهل ایران در دوره قاجار
سیاستمداران اهل تهران
شخص سال برگزیده مجله تایم
فرماندهان کل نیروهای مسلح ایران
فعالان حقوق بشر
فعالان دموکراسی در ایران
کودتای ۲۸ مرداد
لیبرالیسم در ایران
ملیگرایان اهل ایران
نخستوزیران ایران
نمایندگان تهران در مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره چهاردهم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره ششم مجلس شورای ملی
نویسندگان سیاسی اهل ایران
نویسندگان مرد اهل ایران
وزیران اقتصاد و دارایی ایران
وزیران امور خارجه پهلوی
وزیران جنگ (ایران)
وزیران دارایی (ایران)
وزیران دولت محمد مصدق |
692 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%A7%D8%AA | ریاضیات | ریاضیات فن محاسبهٔ اعداد بوده و نیز به مطالعهٔ مباحثی چون کمیت (نظریه اعداد)، ساختار (جبر)، فضا (هندسه)، و تغییرات (آنالیز ریاضیات) میپردازد. در حقیقت، تعریفی جهانی که همه بر سر آن توافق داشته باشند، برای ریاضیات وجود ندارد.
ریاضیدانان به دنبال الگوهایی هستند که بتوان از آنها استفاده کرده و حدسهای جدید را بهصورت فرمول درآورد؛ آنها درستی یا نادرستی حدسها را با اثبات ریاضی نشان میدهند. هرگاه ساختارهای ریاضی مدلهای خوبی از پدیدههای جهان واقعی باشند، استدلال ریاضی میتواند پیشبینیهایی برای طبیعت ارائه کند. علم ریاضیات با استفاده از انتزاع و منطق از مفاهیمی چون شمردن، محاسبه و اندازهگیری و مطالعهٔ نظاممند شکلها و حرکات اشیای فیزیکی بهوجود آمد. ریاضیات کاربردی از زمانی که انسان نوشتن را آموخت، بهعنوان فعالیتی بشری وجود داشتهاست. تحقیقات مورد نیاز برای حل مسائل ریاضی، ممکن است سالها یا حتی سدهها طول بکشد.
استدلالهای استوار ابتدا در ریاضیات یونان باستان ظاهر شدند؛ بهخصوص در اثر عناصر اقلیدس. از زمان کارهای تحقیقاتی جوزپه پئانو (۱۸۵۸–۱۹۳۲)، داویت هیلبرت (۱۸۶۲–۱۹۴۳) و دیگران بر روی دستگاه اصول موضوعهای در پایان سده نوزدهم میلادی، روش تحقیقاتی ریاضیدانان به این شکل درآمده که آنها حقایق را با استدلال ریاضی از مجموعهٔ منتخبی از اصول موضوعی و تعاریف به دست میآورند. روند پیشرفت ریاضیات تا زمان رنسانس سرعت نسبتاً آرامی داشت، تا زمانی که نوآوریهای ریاضیاتی با کشفیات علمی برهمکنش کرده و منجر به افزایش سریع نرخ اکتشافات ریاضی گشت و تا به امروز نیز ادامه دارد.
ریاضیات در بسیاری از زمینهها مثل علوم طبیعی، مهندسی، پزشکی، اقتصاد و علوم اجتماعی یک علم ضروری است. شاخههای کاملاً جدیدی در ریاضیات بهوجود آمدهاند؛ مثل نظریهٔ بازیها. ریاضیدانان در ریاضیات محض (مطالعهٔ ریاضی به هدف کشف هرچه بیشتر رازهای خود آن) بدون اینکه هیچگونه هدف کاربردی در ذهن داشته باشند به تحقیقات میپردازند؛ در حالی که کاربردهای عملی یافتههای آنها معمولاً بعدها کشف میشود. مادر علوم جهان ریاضیات است.
تاریخچه
تاریخ ریاضیات را میتوان به عنوان دنبالهای از تجریدسازیهای فزاینده دید. اولین قابلیت تجریدسازی که در بسیاری از حیوانات مشترک است، احتمالاً مفهوم عدد است؛ فهم این مطلب که مجموعهٔ دو سیب و مجموعهٔ دو پرتقال (بهعنوان مثال) با هم اشتراکی دارند، و آن کمیت تعدادشان است.
همانطور که شواهد بر روی چوبخط نشان میدهد، مردم پیشاتاریخ میتوانستند اشیاء فیزیکی را بشمرند و توانایی شمردن اشیاء تجریدی مثل روز، فصل و سال را نیز داشتند.
شواهد مربوط به ریاضیات پیچیدهتر تا ۳۰۰۰ قبل میلاد مشاهده نشده، زمانی که بابلیها و مصریها شروع به استفاده از حساب، جبر و هندسه برای محاسبات مربوط به مالیات و دیگر مفاهیم اقتصادی، و ساخت و ساز یا نجوم کردند. قدیمیترین متون ریاضیاتی مربوط به بینالنهرین و مصر میشود که به ۲۰۰۰–۱۸۰۰ قبل از میلاد بازمیگردد. بسیاری از متون اولیه سه تاییهای فیثاغوری را ذکر کرده و لذا به نظر میرسد که قضیه فیثاغورس کهنترین و گستردهترین توسعه ریاضیاتی بعد از حساب مقدماتی و هندسه باشد. در اسناد تاریخی، در ریاضیات بابلیها بود که حساب مقدماتی (جمع، تفریق، ضرب و تقسیم) ابتدا پدیدار گشت. بابلیها همچنین از یک دستگاه مکان-ارزشی بهره میجستند که در آن دستگاه اعداد پایه ۶۰ پیادهسازی شده بود، ازین دستگاه عددی هنوز هم برای اندازهگیری زاویه و زمان استفاده میشود.
با آغاز سده ششم قبل از میلاد مسیح، ریاضیات یونانیها با فیثاغورسیها مطالعهٔ نظام مندی را در ریاضیات، به هدف شناخت بیشتر خود ریاضیات آغاز نمودند که سرآغاز ریاضیات یونانیها بود. حدود ۳۰۰ قبل از میلاد، اقلیدس روش اصول موضوعه ای را که هنوز هم در ریاضیات به کار میرود را معرفی کرد که شامل تعاریف، اصول، قضیه و اثبات بود. کتاب مرجع او که به اصول اقلیدس معروف است بهطور گسترده به عنوان موفقترین و تأثیر گذارترین کتاب مرجع همه زمانها شناخته میشود. بزرگترین ریاضیدانان باستان را اغلب ارشمیدس (۲۸۷ تا ۲۱۲ قبل از میلاد) اهل سیراکوز میدانند. او فرمولهایی برای محاسبهٔ مساحت و حجم اجسام در حال دوران پیدا کرد و از روش افنا برای محاسبه مساحت زیر منحنی سهمی با استفاده از جمع یک سری بینهایت استفاده کرد به گونه ای که بی شباهت با حساب دیفرانسیل و انتگرال مدرن نیست. دیگر دستاوردهای قابل توجه در ریاضیات یونان مقاطع مخروطی (آپولونیوس اهل پرگا، سده سوم قبل از میلاد)، مثلثات (هیپارکوس اهل نیکا (سده دوم قبل از میلاد))، و آغاز جبر (دیوفانتوس، سده سوم پس از میلاد) بود.
سیستم عددی هندو-عربی و قواعد استفاده از عملیاتش که امروزه در سراسر جهان استفاده میشود، در طی هزارهٔ اول میلادی در هند توسعه یافت و سپس از طریق ریاضیات اسلامی به جهان غرب انتقال یافت. دیگر پیشرفتهای مربوط به ریاضیات هندیها شامل تعریف مدرن سینوس و کسینوس و فرم اولیه سریهای بینهایتی است.
در طی عصر طلایی اسلام، که در سده نهم و دهم میلادی شکل گرفت، ریاضیات نوآوریهای مهمی را به خود دید که بر اساس ریاضیات یونانیها پایهریزی شده بود. مهمترین دستاوردهای ریاضیات اسلامی توسعهٔ جبر بود. دیگر دستاوردهای مهم ریاضیات دورهٔ اسلامی پیشرفت در مثلثات کروی و اضافه شدن اعشار به سیستم عددی عربی بود. بسیاری از ریاضیدانان این دوره فارسیزبان بودند مثل خوارزمی، خیام و شرف الدین توسی.
در طی اوایل عصر مدرن، ریاضیات شروع به توسعه شتاب داری در غرب اروپا کرد. توسعه حساب دیفرانسیل و انتگرال توسط نیوتون و لایبنیز در سده هفدهم میلادی ریاضیات را متحول کرد. لئونارد اویلر مهمترین ریاضیدان سده هجدهم میلادی بود که چندین قضیه و کشفیات را به ریاضیات افزود. شاید مهمترین ریاضیدانان سده نوزدهم میلادی ریاضیدان آلمانی کارل فردریش گاوس بود که خدمات متعددی به شاخههای مختلف ریاضیات چون جبر، آنالیز، هندسه دیفرانسیل، نظریه ماتریس، نظریه اعداد و آمار کرد. در اوایل سده بیستم میلادی، کورت گودل، ریاضیات را با انتشار قضایای ناتمامیت خویش دچار تغییر کرد. این قضایا نشان دادند که هر سیستم اصول موضوعه سازگاری شامل گزارههای غیرقابل اثبات اند.
ریاضیات از آن زمان بهطور گستردهای توسعه یافتهاست و کنش و واکنشهای ثمربخشی بین ریاضیات و علوم ایجاد شده که به نفع هردو است. کشفیات ریاضیات تا به امروز نیز ادامه دارد. بر اساس نظر میخائیل سوریوک، که در ژانویه ۲۰۰۶ در بولتن انجمن ریاضی آمریکا منتشر شد، "تعداد مقالات و کتب پایگاه اطلاعاتی ژورنال Mathematical Review از سال ۱۹۴۰ (اولین سال عملیاتی شدن MR) اکنون به ۱٫۹ میلیون میرسد که سالانه بیش از ۷۵ هزار مورد به این پایگاه افزوده میشود. اکثریت کارهای گستردهای که در این اقیانوس وجود دارد شامل قضایای جدید ریاضیاتی و اثباتهایشان است.
شاخههای ریاضیات
ریاضیات را میتوان بهطور خیلی کلی به چند قسمت تقسیم کرد: مطالعه کمیت، ساختار، فضا و تغییرات (یعنی حساب، جبر، هندسه و آنالیز). علاوه بر اینها که دغدغههای اصلی ریاضیات هستند، گرایشهای دیگری نیز وجود دارند که خود را وقف کاوش ارتباطات بین قلب ریاضیات با دیگر زمینههای ریاضیات کردهاند، مثل ارتباطش با منطق، نظریه مجموعهها (شالودههای ریاضی)، یا دیگر شاخههای تجربی تر ریاضیات که در علوم مختلف کاربرد دارند (ریاضیات کاربردی)، و اخیراً مطالعه عدم قطعیت. در حالی که برخی از این قلمروها ممکن است به ظاهر غیر مرتبط به نظر برسند، برنامه لنگلندز ارتباطاتی بین شاخههایی را یافتهاست که پیش از این غیر مرتبط تلقی میشدند، مثل گروههای گالوا، رویههای ریمانی و نظریه اعداد.
بنیان ریاضیات و فلسفه
نظریه مجموعهها و منطق ریاضی به منظور تببین بنیانهای ریاضیات توسعه یافتهاند. منطق ریاضی شامل مطالعهٔ منطق و کاربردهای منطق صوری به شاخههایی از ریاضیات است؛ نظریه مجموعهها شاخه ای از ریاضیات است که به مطالعه مجموعهها یا گردایه ای از اشیاء میپردازد. نظریه رستهها که به صورت مجرد به مطالعه ساختارهای ریاضیاتی و ارتباطشان با هم میپردازد هنوز هم در حال تکوین است. عبارت «بحران بنیانهای ریاضیاتی» به دوره ای تاریخی بین ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰ اشاره دارد که در آن دوره جستجویی برای یافتن بنیانی مستحکم برای ریاضیات انجام شد. اختلاف نظرها در مورد بنیانهای ریاضی تا زمان کنونی هم ادامه دارد. این بحران با یک سری بحثها تحریک شد، از جمله این بحثها، بحث بر سر نظریه مجموعههای کانتور و جدال هیلبرت-براور بود.
دغدغهٔ منطق ریاضیاتی، ایجاد چارچوب مستحکم اصول موضوعه ای برای ریاضیات است. منطق ریاضی الزامات چنین چارچوبی را مطالعه میکند. بهطور مثال قضایای عدم کمال گودل بهطور ضمنی میگویند که هر نظام صوری اگر معنا دار باشد (یعنی تمام قضیههایی که میتوان آنها را اثبات کرد درست باشند)، الزاماً ناکامل اند (یعنی قضایای درستی هستند که نمیتوان آنها را در این سیستم اثبات کرد). گودل نشان داد که هر گردایه متناهی از اصول موضوعههای نظریه اعداد را به عنوان اصول موضوعه در نظر بگیریم، میتوان یک جمله صوری ساخت که از نظر حقایق نظریه اعداد صحیح باشد ولی از این اصول موضوعه بهدست نیایند؛ لذا در نظریه اعداد هیچ نظام صوری که از نظر اصول موضوعه ای کامل باشد وجود ندارد. منطق نوین به چند بخش تقسیم میشود: نظریه بازگشت، نظریه مدل و نظریه اثبات و ارتباط نزدیکی با علوم رایانه و نظریه رستهها دارد. در زمینهٔ نظریه بازگشت، عدم امکان وجود سیستم اصول موضوعه ای کامل را میتوان به صورت صوری از طریق پیامدهای قضیه MRDP نشان داد.
علوم رایانه شامل نظریه محاسبه پذیری، نظریه پیچیدگی محاسباتی و نظریه اطلاعات است. نظریه رایانشپذیری محدودیتهای مدلهای مختلف نظری رایانهها را بررسی میکند که شامل بسیاری از مدلهای شناخته شده چون ماشین تورینگ میشود. نظریه پیچیدگی به مطالعهٔ رام پذیری حل مسائل در رایانه میپردازد. برخی مسائل وجود دارند که با وجود این که از لحاظ نظری توسط رایانه قابل حل هستند، اما در عمل هزینه حل کردنشان از نظر زمان یا فضا زیاد است و عملاً با وجود پیشرفتهای سریع سختافزاری در دنیای رایانه حل آنها به نظر نامعقول میآید. یک مسئله مشهور در این وادی مسئلهٔ "P=NP"؟ است که برای حل آن جایزهٔ مسائل هزاره تعیین شدهاست. در نهایت، نظریه اطلاعات با حجمی از دادهها سر و کار دارد که بتوان آنها را بر روی یک وسیله خاص ذخیره کرد، پس این علم با مفاهیمی چون فشرده سازی و انتروپی سروکار دارد.
{|style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin:auto" cellspacing="15"
||| || ||
|-
|منطق ریاضیاتی||نظریه مجموعهها ||نظریه رستهها||نظریه محاسبات
|}
ریاضی محض
کمیت
مطالعهٔ کمیت با اعداد آغاز میگردد، ابتدا مطالعهٔ اعداد طبیعی و اعداد صحیح و عملیات حسابی روی آنها که در شاخه حساب انجام میگردد. خواص عمیقتر اعداد در نظریه اعداد صورت میپذیرد، که قضایای معروفی چون آخرین قضیه فرما از آن بیرون میآید. اعداد اول دوقلو و حدس گلدباخ دو تا از مسائل لاینحل نظریه اعدادند.
با پیشرفت دستگاه اعداد، اعداد صحیح به عنوان زیر مجموعهای از اعداد گویا («کسرها») شناخته شدند. خود اعداد گویا زیر مجموعهٔ اعداد حقیقی میباشند که از آنها برای نمایش مفهوم کمیتهای پیوسته استفاده شدهاست. خود اعداد حقیقی زیر مجموعهٔ اعداد مختلط اند. اینها اولین قدمها در سلسله مراتب اعداد است که شامل چهارگانها و هشتگانها باشد. با در نظر گرفتن اعداد طبیعی، میتوان به اعداد ترامتناهی رسید که مفهوم «بی نهایت» بودن را صوری میکنند. بر اساس قضیه بنیادی جبر، تمام جوابهای چند جملهایهای تک متغیره با ضرایب مختلط، صرف نظر از درجهشان مختلط هستند. یکی دیگر از قلمروهای مطالعاتی مربوط به اندازه مجموعهها میشود، که در اعداد کاردینال توصیف گشتهاند. مثل اعداد الف که امکان مقایسهٔ مجموعههای نامتناهی را با هم میدهند.
{|style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin:auto" cellspacing="20"
| || || || ||
|-
|اعداد طبیعی|| اعداد صحیح || اعداد گویا || اعداد حقیقی || اعداد مختلط
|}
ساختار
بسیاری از اشیاء ریاضیاتی، مثل مجموعه اعداد و توابع، ساختار داخلی از خود بروز میدهند که میتواند پیامد عملیات یا روابطی باشند که بر روی یک مجموعه اعمال میشود. سپس ریاضیات به مطالعه خواص آن مجموعههایی میپردازد که میتوان آنها را بر اساس آن ساختار مورد نظر بیان کرد؛ به عنوان مثال نظریه اعداد به مطالعه خواص مجموعه اعداد صحیح میپردازد که میتوان آنها را با عملیات حساب بهدستآورد. به علاوه، معمولاً اتفاقی که میافتد این است که چنین مجموعههای ساخت یافته (ساختارها) خواص مشابهی از خود بروز میدهند که امکان انجام یک مرحله تجرید دیگر بر روی آنها را داده و لذا در چنین شرایطی میتوان اصول موضعههایی برای آن دسته خاص از مجموعهها ارائه داد، و سپس به مطالعهٔ همه آنها به صورت یکجا پرداخت (همه آن مجموعههایی که در آن اصول موضوعه صدق میکنند). ازین رو، میتوان گروهها، حلقهها، میدانها و دیگر نظامهای مجرد را مطالعه کرد؛ چنین مطالعاتی (برای ساختارهای تعریف شده با عملیات جبری) تشکیل یک قلمرو از ریاضیات به نام جبر مجرد را میدهند.
جبر مجرد را میتوان در حالت کلی آن به مسائل به ظاهر غیر مرتبط اعمال کرد؛ به عنوان مثال، تعدادی از مسائل مربوط به ساخت به کمک خطکش و پرگار در نهایت با کمک نظریه گالوا حل شدند، که در آن از نظریه میدان و گروهها استفاده شد. یکی دیگر از مثالهای مرتبط با نظریه جبری، جبر خطیست، که عناصر آن بردارها میباشند. بردارها هم اندازه دارند و هم جهت و میتوان از آنها برای مدلسازی روابط بین نقاط درون فضا استفاده کرد. این مثالی از پدیده ای است که پیشتر اشاره شد، یعنی ارتباط قلمروهای به ظاهر غیر مرتبط مثل هندسه و جبر، به گونه ای که مشخص میشود این قلمروهای به ظاهر غیر مرتبط ارتباطاتی بس عمیقتر با یک دیگر در ریاضیات مدرن دارند. ترکیبیات به مطالعه راههای شمارش تعدادی اشیاء میپردازد که آن اشیاء در ساختار داده شدهای صدق میکنند.
{| style="border:1px solid #999; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="15"
| || ||
|-
| جبر مجرد || نظریه اعداد || نظریه گروهها
|-
|| || ||
|-
| توپولوژی || نظریه مدولها || نظریه ترتیب
|}
فضا
مطالعه فضا از هندسه آغاز شد، بهخصوص هندسه اقلیدسی که فضا و اعداد را با هم ترکیب کرده و قضیه معروف فیثاغورس را بهوجود آورد. مثلثات شاخه ای از ریاضیات است که درگیر ارتباطات بین اضلاع و زاویههای مثلث و توابع مثلثاتی است. در مطالعات مدرن فضا، این ایدهها تعمیم یافته تا به هندسههایی با ابعاد بالاتر، فضاهای غیر-اقلیدسی (که نقش بنیادینی در نسبیت عام دارند) و توپولوژی برسد. کمیت و فضا هردو نقش بنیادینی در هندسه تحلیلی، هندسه دیفرانسیل و هندسه جبری دارند. هندسه محدب و گسسته برای حل مسائلی در نظریه اعداد و آنالیز تابعی توسعه یافتند، اما اکنون به نیت کاربردهایشان در بهینهسازی و علوم رایانه دنبال میشوند. در هندسه دیفرانسیل مفاهیم کلافهای تاری و حساب دیفرانسیل و انتگرال بر روی منیفلدها، بهخصوص بردارها و حساب تانسوری وجود دارد. در هندسه جبری توصیف اشیاء هندسی مربوط به مجموعه جواب چند جمله ایها بحث میشود که مفاهیم کمیت و فضا را با هم ترکیب میکند. همچنین در مطالعه بر روی گروههای توپولوژی نیز به دنبال ترکیب ساختار و فضاییم. گروههای لی در مطالعه فضا، ساختار و تغییرات استفاده میشود. توپولوژی در تمام شاخههای متعدد خویش را میتوان به عنوان بزرگترین رشد در ریاضیات سده بیستم تلقی کرد. شاخههای توپولوژی شامل توپولوژی نقطه ای، توپولوژی نظریه مجموعه ای، توپولوژی جبری و توپولوژی دیفرانسیل است. به عنوان مثال توپولوژی عصر جدید شامل قضیهٔ مترپذیری، نظریه اصول موضوعه ای مجموعهها، نظریه هوموتوپی و نظریه مورس است. توپولوژی همچنین اکنون شامل حدس اثبات شدهٔ پوانکاره بوده و هنوز قلمروهای لاینحلی چون حدس هاج را دربردارد. دیگر نتایج هندسه و توپولوژی شامل قضیه چهار رنگ و حدس کپلر است که به کمک رایانهها اثبات شدهاند.
{| style="border:1px solid #999; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="15"
|+
| || || || ||
|-
| توپولوژی || هندسه || مثلثات || هندسه دیفرانسیل || هندسه فراکتالها
|}
تغییر
فهم و توصیف تغییر تم اصلی علوم طبیعی بوده و حساب دیفرانسیل و انتگرال به عنوان ابزاری برای تحقیق در این ارتباط ساخته شد. توابع در اینجا به عنوان مفهوم مرکزی توصیف کننده یک کمیت متغیر ظهور پیدا کردند. مطالعه مستحکم اعداد حقیقی و توابع تک متغیرهٔ حقیقی را آنالیز حقیقی گویند، آنالیز مختلط هم فیلد مشابهی است که بر روی میدان اعداد مختلط کار میکند. آنالیز تابعی بر روی فضاهای (اغلب بینهایت بعدی) توابع متمرکز است. یکی از کاربردهای متعدد آنالیز تابعی در مکانیک کوانتومی است. بسیاری از مسائل بهطور طبیعی به رابطهٔ بین یک کمیت و نرخ تغییراتش منجر میشوند. بسیاری از پدیدهها در طبیعت را میتوان به وسیله سیستمهای دینامیکی توصیف کرد؛ نظریه آشوب بهطور دقیق بررسی میکند که چگونه یک سیستم میتواند پیشبینی ناپذیر باشد و در حالی که همزمان رفتار قطعی خود را نیز حفظ میکند.
{| style="border:1px solid #999; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="20"
| || || ||
|-
| حساب || حسابان || حساب برداری || آنالیز ریاضی
|-
|| || ||
|-
|معادلات دیفرانسیل || سیستمهای دینامیکی || نظریه آشوب
|}
ریاضیات کاربردی
ریاضیات کاربردی به دنبال روشهای ریاضیاتی است که اغلب در علوم، مهندسی، بازرگانی و صنعت به کار برده میشوند؛ لذا «ریاضیات کاربردی» یک علم ریاضیاتی است با دانش تخصصی. همچنین عبارت ریاضیات کاربردی تخصصی حرفه ای را توصیف میکند که بر روی مسائل عملی تمرکز کردهاست، ریاضیات کاربردی بر روی «فرمول بندی، مطالعه و استفاده از مدلهای ریاضیاتی» در علوم، مهندسی و دیگر حوزههایی که ریاضیات به کار میرود تمرکز میکند.
در عمل، کاربردهای عملی منجر به توسعه قضایای ریاضیاتی شده، که این قضایا خود، موضوع مطالعه در ریاضیات محض شدهاند، که در آن ریاضیات به هدف توسعه خود ریاضیات مطالعه میشود. ازین رو، فعالیت ریاضیات کاربردی بهطور حیاتی به تحقیقات در ریاضیات محض گره خوردهاست.
جوایز ریاضیاتی
میتوان مدعی شد که مهمترین جایزه ریاضیاتی جایزهٔ فیلدز است، که در سال ۱۹۳۶ تأسیس شد و در این سالها، هر چهار سال یک بار (به جز حدود جنگ جهانی دوم) به حداکثر ۴ ریاضیدان تعلق گرفتهاست (یکی از دارندگان مدال فیلدز مریم میرزاخانی است که اولین زن است که دارنده این مدال است). فیلدز اغلب به عنوان معادلی برای نوبل در ریاضیات در نظر گرفته شده.
جایزهٔ وولف در ریاضیات، در ۱۹۷۸ تأسیس شد و به هدف قدردانی از دستاوردهایی است که یک ریاضیدان در عمر خویش به آنها نایل گشته. جایزهٔ آبل در ۲۰۰۳ تأسیس شد. مدال چرن در ۲۰۱۰ معرفی شد برای قدردانی از دستاوردهای یک عمر. این جوایز برای اهمیت دادن به برخی کارهای نوآورانه، یا برای پیدا کردن راه حل برای مسائل مهم در یک شاخه خاص در نظر گرفته شدهاند.
لیستی از ۲۳ مسئله باز که به آنها «مسائل هیلبرت» میگویند در سال ۱۹۰۰ توسط ریاضیدان آلمانی داویت هیلبرت معرفی شد. این لیست به معروفیت زیادی بین ریاضیدانان دست یافت. حداقل نه تا از این مسائل اکنون حل شدهاند. لیست جدیدی از هفت مسئله مهم به نام «مسائل جایزه هزاره» نیز در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. تنها یکی از آنها با لیست مسائل هیلبرت اشتراک دارد. جایزه حل هر مسئله در لیست جایزه هزاره ۱ میلیون دلار است.
خلاقیت و شهود ریاضیات
نیاز به درستی و دقت به این معنا نیست که ریاضیات جایی برای خلاقیت ندارد. برعکس، بیشتر کارهای ریاضی فراتر از محاسبات بیدرنگ نیازمند حل مسئله هوشمندانه و کاوش شهودی دیدگاههای جدید است. افرادی که به ریاضیات تمایل دارند اغلب نه تنها خلاقیت را در ریاضیات میبینند، بلکه یک ارزش زیبایی شناختی را نیز میبینند که معمولاً به عنوان ظرافت توصیف میشود. کیفیتهایی مانند سادگی، تقارن، کامل بودن، و عمومیت به ویژه در اثباتها و تکنیکها ارزشمند است. جی.اچ. هاردی در کتاب «عذرخواهی یک ریاضیدان» معتقد است که این ملاحظات زیباشناختی به خودی خود برای توجیه مطالعه ریاضیات محض کافی هستند. او همچنین معیارهای دیگری مانند اهمیت، غیرمنتظره بودن و اجتناب ناپذیر بودن را که به زیباییشناسی ریاضی کمک میکنند، شناسایی کرد. پل اردوس این احساس را به شکل طعنه آمیزی با صحبت از «کتاب»، مجموعه ای فرضی الهی از زیباترین شواهد بیان کرد. کتاب (شواهدی از کتاب) در سال۱۹۹۸، با الهام از کتاب (جنگل) مجموعه ای از استدلالهای ریاضی مختصر و وحیانی است. برخی از نمونههای نتایج بهویژه ظریف شامل اثبات اقلیدس مبنی بر وجود بینهایت اعداد اول و تبدیل فوریه سریع برای تحلیل هارمونیک است. برخی بر این باورند که علم دانستن ریاضیات به معنای کماهمیت جلوه دادن هنر و تاریخ آن در هفت هنر سنتی لیبرال است. یکی از راههایی که این تفاوت دیدگاه نشان میدهد، در بحث فلسفی است که آیا نتایج ریاضی ایجاد میشوند (مانند هنر) یا کشف میشوند (مانند علم). محبوبیت ریاضیات تفریحی نشانه دیگری از لذت بسیاری از حل سوالات ریاضی است. در قرن بیستم، ریاضیدان (لی.ای. جی براور) حتی دیدگاهی فلسفی به نام شهودگرایی را آغاز کرد که در درجه اول ریاضیات را با فرآیندهای خلاقانه خاصی در ذهن شناسایی میکند. شهودگرایی به نوبه خود یکی از مزههای موضعی است که به عنوان ساختگرایی شناخته میشود، که تنها زمانی یک شی ریاضی را معتبر میداند که بتوان آن را مستقیماً ساخت، نه اینکه صرفاً توسط منطق بهطور غیرمستقیم تضمین شود. این امر سازندههای متعهد را به رد نتایج معین، بهویژه استدلالهایی مانند براهین وجودی مبتنی بر قانون میانه حذفشده، سوق میدهد. در نهایت، نه ساختگرایی و نه شهودگرایی جایگزین ریاضیات کلاسیک نشد و به مقبولیت اصلی دست یافتند. با این حال، این برنامهها انگیزهای برای پیشرفتهای خاصی مانند منطق شهودی و سایر بینشهای بنیادی داشتهاند که در نوع خود مورد قدردانی قرار میگیرند.
جستارهای وابسته
فلسفه ریاضیات
المپیاد جهانی ریاضی
انجمن ریاضی ایران
علوم ریاضی
منابع
کتابشناسی
.
Kline, M. , Mathematical Thought from Ancient to Modern Times (1973);
پیوند به بیرون
فرهنگ جامع ریاضیات
اطلس ریاضیات
اریک ویستن، دنیای ریاضیات، http://www.mathworld.com دانشنامهٔ برخط ریاضیات.
سیارهٔ ریاضی (به انگلیسی:Planet Math) دانشنامهٔ بر خط ریاضیات که هنوز در دست ساخت است. به دلیل استفاده از اجازهٔ GFDL امکان تبادل مقالات با ویکیپدیا وجود دارد. این دانشنامه از روش نشانگذاری TeX استفاده میکند.
Metamath یک وبگاه و یک زبان که به شرح و بسط ریاضیات از پایه میپردازد.
علوم صوری
مقالههای موضوعات اصلی |
697 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B5%D8%B1%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86 | عصر آزادگان | عصر آزادگان روزنامهای اصلاحطلب بود که پس از توقیف روزنامههای جامعه، توس و نشاط به مدیرمسئولی غفور گرشاسبی و به سردبیری ماشاالله شمسالواعظین منتشر گردید. این روزنامه در ۱۵ مهر ۱۳۷۸ با تیتر یک «بازگشت آزادگان به جامعه» آغز به کار کرد و در جریان توقیف گسترده مطبوعات در اردیبهشت ۱۳۷۹ که به توقیف فلهای مشهور شد، پس از چند ماه انتشار توسط قوهٔ قضائیهٔ جمهوری اسلامی ایران توقیف گردید.
دبیران این روزنامه در زمان انتشار:
اکبر گنجی، که در مورد سرویس مخفی ایران مینوشت.
ابراهیم نبوی، که طنز سیاسی روزانه مینوشت.
حسین درخشان، که یک ستون فناوری بهطور منظم مینوشت.
مسعود بهنود، که یک ستون نظر بهطور منظم مینوشت.
منابع
انحلالهای ۲۰۰۰ (میلادی) در ایران
بنیانگذاریهای ۱۹۹۹ (میلادی) در ایران
رسانه در تهران
روزنامههای اصلاحطلب ایران
روزنامههای بنیانگذاریشده در ۱۹۹۹ (میلادی)
روزنامههای فارسیزبان
روزنامههای منحلشده ایران
نشریههای ایران
نشریههای بنیانگذاریشده در ۱۹۹۹ (میلادی)
نشریههای توقیفشده
نشریههای منحلشده در ۲۰۰۰ (میلادی) |
698 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86%20%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | قانون اساسی ایران | قانون اساسی ایران ممکن است هر یک از دو قانون اساسی موجود در حکومتهای مختلف ایران باشد:
قانون اساسی مشروطه اولین قانون اساسی ایران که در ۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴ هجری قمری به امضای مظفرالدینشاه رسید.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قانون اساسی کنونی ایران که در سالهای آغازین پس از انقلاب ۱۳۵۷ و در ۱۷۷ اصل تدوین شد. |
717 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%A8%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA | علم بهداشت | علم بهداشت شاخهٔ پزشکی علوم کاربردی است که با بهداشت انسان، حیوان، گیاه یا بهداشت محیط سر و کار دارد. بهداشت علم حفظ سلامت و تندرستی است.
سازمان جهانی بهداشت (WHO) سلامت را رفاه کامل جسمی روانی اجتماعی تعریف میکند، که همان آسایش تن و روان (پرورش جسم و روح) میباشد. اگر جسم سالم باشد و روح آرام فرد میتواند آرامش و رفاه مورد نظر خود را تأمین کند و سلامت نه فقط فقدان بیماری است.
در ایران
بهداشت در ایران سه شاخه اصلی دارد:
بهداشت عمومی: مربوط به پیشگیری از بیماریها، مادر و کودک، تنظیم خانواده، واکسیناسیون و…
بهداشت حرفهای: امور مربوط به در کارگاهها و کارخانهها
بهداشت محیط: مسائل مربوط به آب، محیط زیست و شهری، مراکز تهیه و توزیع و عرضه مواد غذایی و اماکن عمومی
جستارهای وابسته
علم پزشکی
منابع
مقالات نیازمند به پیوند
پیشههای علوم
جستارها
علم بهداشت
فهرستهای مربوط به علوم
مشاغل بهداشت و درمان
علم بهداشت |
736 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%AF%D9%88%20%D8%B3%D9%86%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%DA%AF%D8%B2%D9%88%D9%BE%D8%B1%DB%8C | آنتوان دو سنتاگزوپری | آنتوان دو سَنتاگزوپری (۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ – ۳۱ ژوئیهٔ ۱۹۴۴) نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود. اگزوپری پس از مرگ، تبدیل به قهرمان ملی فرانسه گردید.
دوران جوانی و هوانوردی
سنتاگزوپری در شهر لیون و در یک خانوادهٔ کاتولیک و نخبهسالار متولد گردید. شجرهنامهٔ این خانواده تا چندین قرن قدمت داشت. او سومین فرزند از ۵ فرزند مارتن لوی ماری دو سنتاگزوپری و ویکنتس آندره لوییز ماری دو فونسکلمب بود. پدر وی مدیر اجرایی کارگزاری بیمه بود که در ایستگاه قطار بر اثر سکته، قبل از چهارمین سال تولد آنتوان درگذشت.
آنتوان در سال ۱۹۳۱ با کانسوئلو سنتاگزوپری ازدواج کرد.
سنتاگزوپری تا قبل از جنگ جهانی دوم، خلبان تجاری موفقی بود که در خطوط پست هوایی میان اروپا، آفریقا و آمریکای جنوبی به فعالیت میپرداخت اما با آغاز جنگ، هر چند از دیدگاه سن و وضعیت سلامتی در شرایط مطلوبی نبود اما به نیروی هوایی فرانسه آزاد در شمال آفریقا پیوست.
در ژوئیه ۱۹۴۴ هواپیمای او در یک پرواز شناسایی بر فراز دریای مدیترانه ناپدید شد و اعتقاد بر این بود که در همان زمان کشته شدهاست.
حرفه نویسندگی
سنتاگزوپری برندهٔ جوایز ادبی معتبر فرانسه و همچنین برندهٔ جایزهٔ کتاب ملی آمریکا گردید. عمده شهرت وی به واسطه کتاب شازده کوچولو و نوشتههای تغزلی او با عنوان زمین انسانها و پرواز شبانه است. آثار او، از جمله کتاب شازده کوچولو به ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شدهاست.
کشته شدن
به هنگام گشایش جبهه دوم و پیاده شدن قوای متّفقین در سواحل فرانسه، بار دیگر با درجه سرهنگی نیروی هوایی به فرانسه بازگشت. در ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴ برای پروازی اکتشافی برفراز فرانسه اشغال شده از جزیره کرس در دریای مدیترانه به پرواز درآمد، و پس از آن دیگر هیچگاه دیده نشد.
دلیل سقوط هواپیمایش هیچگاه مشخص نشد اما در اواخر قرن بیستم و پس از پیدا شدن لاشه هواپیمایش اینطور بهنظر میرسد که برخلاف ادعاهای پیشین، او هدف آلمانیها واقع نشدهاست، زیرا روی هواپیما اثری از تیر دیده نمیشود و احتمال زیاد میرود که سقوط هواپیما بهدلیل نقص فنی بودهاست.
نگارخانه
آثار
هوانورد (۱۹۲۶)
پیک جنوب (۱۹۲۹)
پرواز شبانه (۱۹۳۱)
زمین انسانها (۱۹۳۹)
خلبان جنگ (۱۹۴۲)
نامه به یک گروگان (۱۹۴۳)
شازده کوچولو (۱۹۴۳)
قلعه (۱۹۴۸) (پس از مرگ وی منتشر شد)
نامههای جوانی (۱۹۵۳) (پس از مرگ وی منتشر شد)
دفترچهها (۱۹۵۳) (پس از مرگ وی منتشر شد)
نامهها به مادر (۱۹۵۵) (پس از مرگ وی منتشر شد)
نوشتههای جنگ (۱۹۸۲) (پس از مرگ وی منتشر شد)
مانون رقاص (۲۰۰۷) (پس از مرگ وی منتشر شد)
منابع
پیوند به بیرون
اشراف اهل فرانسه
افسران نیروی زمینی فرانسه
اهالی لیون
برندگان جایزه بزرگ رمان
برندگان جایزه فمینا
برندگان جایزه ملی کتاب
پرسنل نیروی هوایی فرانسه
پروندههای افراد مفقودالاثر دهه ۱۹۴۰ (میلادی)
خاطرهنویسان اهل فرانسه
خاطرهنویسان سده ۲۰ (میلادی)
خلبان جنگ جهانی دوم فرانسه
خلبانان اهل فرانسه
درگذشتگان ۱۹۴۴ (میلادی)
دور از وطنهای اهل فرانسه در آرژانتین
دور از وطنهای اهل فرانسه در ایالات متحده آمریکا
رماننویسان سده ۲۰ (میلادی) اهل فرانسه
رماننویسان مرد اهل فرانسه
روزنامهنگاران اهل فرانسه
روزنامهنگاران سده ۲۰ (میلادی) اهل فرانسه
روزنامهنگاران سده ۲۰ (میلادی)
زادگان ۱۹۰۰ (میلادی)
شاعران مرد اهل فرانسه
شوالیههای لژیون دونور
فرانسویهای عضو کلیسای کاتولیک روم
فرانسویهای مهاجرتکرده به آرژانتین
کنتهای فرانسه
گیرندگان نشان صلیب جنگ فرانسه ۱۹۴۵–۱۹۳۹ (میلادی)
مفقودالاثرهای جنگ جهانی دوم
نظامیان کشتهشده در جنگ جهانی دوم اهل فرانسه
نویسندگان ادبیات کودک اهل فرانسه
نویسندگان اهل فرانسه
نویسندگان برنده جایزه هوگو
نویسندگان خیالپردازی اهل فرانسه
نویسندگان نوگرا
نویسندگان هوانوردی
نویسندگانی که آثار خود را تصویرگری کردهاند
هوانوردان گمشده
هونوردان کشتهشده در سوانح یا حوادث هوایی |
745 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%DB%8C%D9%87 | گورستان ابن بابویه | گورستان اِبنِ بابُوَیْه نخستین گورستان شهر ری و دومین گورستان تهران است که بسیاری از مشاهیر ایران در آن دفن هستند. نام این گورستان برگرفته از نام محمد بن بابُویه معروف به شیخ صدوق، یکی از فقها و دانشمندان شیعه است که در این گورستان دفن شدهاست.
موقعیت جغرافیایی
این گورستان که وسعتی حدود ۱۰ هکتار دارد، در نزدیکی بنای تاریخی برج طغرل در ری واقع شدهاست.
تاریخچه
بر اساس گزارشها و مستندات تاریخی، پیش از زمان ناصرالدینشاه، گورستان ابنبابویه کشتزار و باغ بسیار وسیعی بودهاست، اما در پی کشف جسد سالم فردی در سردابی زیر آن باغ و به دست آمدن سنگی درون سرداب که آشکارا نشان میداد پیکر از آن شیخ صدوق است که بیش از ۸۰۰ سال پیش درگذشته است، بقعه شیخ صدوق را بر آن مزار احداث میکنند. به اعتقاد برخی کارشناسان بنای نخستین گورستان ابن بابویه، به دوران سامانی برمیگردد و بعدها در اثر سیل تخریب شدهاست. آرامگاه ابتدایی شیخ صدوق نیز، در گذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگهای خوارزمشاهیان و تیموریان و همچنین به علت حوادث مختلف چندین مرتبه تخریب شده بود.
پس از برپایی مجدد بقعهٔ شیخ صدوق، افراد زیادی در اطراف آن به خاک سپرده شدند و مقبرههای بزرگ و باشکوهی هم اطراف آن احداث شد. محمدرضا شاه پهلوی و محمد مصدق نیز هر دو وصیت کرده بودند در ابنبابویه دفن شوند.
بازسازی نافرجام و ویرانی
وزارت کشور ایران، طی آنچه از آن بهعنوان حفاظت و نگهداری این گورستان یاد شد، در سال ۱۳۷۳، دستور منع خاکسپاری مردگان را در این محدوده صادر کرد؛ پس از آن، طرحهای بسیاری از سوی شهرداری برای عمران این گورستان پیشنهاد شد ولی سرانجام طی اجرای طرح «احداث باغ مشاهیر»، با این استدلال که اجرای این طرح نیازمند از بین بردن مقبرهها و همسطحسازی زمین آرامگاه ابن بابویه است، در حدود ۴۰۰ (بهمعنای دقیقتر همه بهجز سه تا) مقبرهٔ خصوصی و خانوادگی، با معماری زیبا که نمادی از هنر ایران را با قدمتی طولانی به تصویر درآورده بودند، بهطور کامل تخریب شدند. آرامگاه ابنبابویه بهخاطر داشتن این آرامگاههای بزرگ خصوصی و خانوادگی با عکسها، آیینه و شمعدانها و اشیای دیگری که در آنها قرار شده بود، به موزهای دیدنی از تاریخ معاصر ایران میمانست. درویشها نیز که حتی تا چند سال پس از این ویرانی، هنگام بزرگداشت عنقاء یکی از درویشهای مدفون در ابن بابویه مراسم بزرگی برگزار میکردند، مدتی بعد در اجرای آن با محدودیت جدی روبهرو شدند. در حال حاضر همان سه مقبرهٔ خانوادگی باقیمانده هم وضعیت مناسبی ندارند و این گورستان هماکنون تقریباً بهصورت مسطح درآمده ولی از نظر رسیدگی در وضعیت مناسبی قرار ندارد.
تخریب سنگ قبرهای تاریخی جهت توسعهٔ آرامگاه شیخ صدوق
در سال ۱۳۹۰ جهت توسعهٔ بقعهٔ شیخ صدوق، تعدادی از سنگ قبرهای تاریخی این مجموعه تخریب شد که برای نمونه میتوان به سنگ قبر هادی تجویدی و حسین کوهی کرمانی اشاره کرد.
مشاهیر به خاکسپرده در ابن بابویه
از افراد مشهوری که در این گورستان دفن شدهاند میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
حسین فاطمی
غلامرضا تختی
رحیم مؤذنزاده اردبیلی
علیاکبر دهخدا
ابوالقاسم فلسفی
محمدعلی فروغی
رکنالدین مختاری
محمد کرمانشاهی
رجبعلی خیاط
حسین بهزاد و همسرش
میرزاده عشقی
هادی اسلامی
احمد هاشمی
صادق قطبزاده
مرشد چلویی
سید حسن رزاز
میرابوالفضل عنقای طالقانی
نسیم شمال
غلامحسین صدیقی
اشرفالملوک فخرالدوله (دختر مظفرالدینشاه قاجار)
فیروز فیروز
محمدصادق کوپال
احمد ناظرزاده کرمانی
حیدر رقابی
محمدحسن شمشیری
محمود محمود
فاطمه سیاح
محمدرضا حبیبی
معصومه عزیزی بروجردی (یا: مَهوَش)
کاظم سامی
کشتهشدگان قیام ۳۰ تیر1331
نگارخانه
جستارهای وابسته
فهرست گورستانهای تهران
فهرست گورستانهای ایران
منابع
پیوند به بیرون
پرسهزنی در «ابنبابویه»
تاریخ ری
ساختمانها و سازهها در استان تهران
گورستانهای ایران
گورستانهای تاریخی شهرستان ری
گورستانهای تهران
گورستانهای شیعه |
748 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%85%D8%A7%D8%B3%20%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%B3%D9%88%D9%86 | توماس ادیسون | توماس آلوا ادیسون ( – ) مهندس، مخترع، و کارآفرین اهل ایالات متحده آمریکا بود که به عنوان بزرگترین مخترع تاریخ آمریکا توصیف شدهاست. او وسایل زیادی را در زمینههای مختلف مانند: تولید الکتریسیته، ارتباط جمعی، ضبط و بازتولید صدا و تصاویر متحرک توسعه داد. اختراعات او که شامل گرامافون، دوربین فیلمبرداری و نسخههای اولیه لامپ الکتریکی است، تأثیر گستردهای بر جامعه صنعتی مدرن گذاشت. وی یکی از اولین مخترعانی بود که با همکاری بسیاری از محققان و کارمندان، اصول علم سازمان یافته و کار گروهی را در روند اختراع به کار گرفت. او نخستین بنیاد پژوهشی صنعتی را ایجاد کرد.
ادیسون در ایالتهای غرب میانه آمریکا بزرگ شد؛ در اوایل، به عنوان اپراتور تلگراف کار کرد که باعث الهام بخشیدن به اختراعات اولیه او شد. در سال ۱۸۷۶، او نخستین مرکز آزمایشگاهی خود را در منلو پارک، نیوجرسی، تأسیس کرد، جایی که بسیاری از اختراعات اولیه او در آنجا توسعه یافت. وی بعدها، با همکاری تاجران هنری فورد و هاروی فایرستون یک آزمایشگاه گیاهشناسی در فورت مایرز، فلوریدا تأسیس کرد. همچنین یک آزمایشگاه در اورنج غربی، نیوجرسی، که نخستین استودیو فیلمسازی جهان به نام بلاک ماریا را در خود جای دادهاست، تأسیس کرد. او یک مخترع پرکار بود، او دارای ۱۰۹۳ اختراع ثبت شده به نام خودش در آمریکا و کشورهای دیگر جهان است. ادیسون دو بار ازدواج کرد و صاحب شش فرزند شد. وی در سال ۱۹۳۱ بر اثر دیابت درگذشت.
اوایل زندگی
توماس ادیسون در سال ۱۸۴۷ در میلان، اوهایو متولد شد، اما به دلیل مهاجرت خانوادهاش به پورت هارون، میشیگان در سال ۱۸۵۴، آنجا بزرگ شد. او هفتمین و آخرین فرزند ساموئل اگدن ادیسون جونیور (۱۸۰۴–۱۸۹۶؛ متولد مارشالتاون، نووا اسکوتیا) و نانسی ماتیوس الیوت (۱۸۱۰–۱۸۷۱؛ متولد شهرستان چینانگو، نیویورک بود. خانواده پدری او اصالتاً هلندیتبار بود؛ نام خانوادگی وی در اصل اِدِسون بود.
ادیسون خواندن، نوشتن و حساب را نزد مادرش، که قبلاً معلم مدرسه بود، آموخت. او فقط برای چندماه در مدرسه تحصیل کرد. با این حال، یک زندگینامه نویس او را کودکی بسیار کنجکاو توصیف کرد که بیشتر مطالب را با مطالعه خود آموخته بود. او از کودکی شیفته فناوری شد و ساعتها به کار آزمایشی در خانه میپرداخت.
ادیسون در سن ۱۲ سالگی دچار مشکلات شنوایی شد. علت ناشنوایی وی به دلیل بروز تب قرمز در دوران کودکی و عفونتهای مکرر گوش میانی درمان نشده گزارش شدهاست. وی متعاقباً داستانهای ساختگی دربارهٔ علت ناشنوایی خود اختراع کرد. از آنجا که گوش او کاملاً ناشنوا بود و صدای دیگران را به سختی میشنوید، ادعا میشود که ادیسون با چسباندن دندانهای خود به داخل چوب به یک پخش کننده موسیقی یا پیانو گوش میدهد تا امواج صوتی در جمجمه او جذب شود. هر چه بزرگتر میشد، ادیسون معتقد بود که کم شنوایی باعث جلوگیری از حواسپرتی و سبب ایجاد تمرکز روی کار میشود. مورخان مدرن و متخصصان پزشکی اظهار داشتهاند که وی ممکن است اختلال کمتوجهی - بیشفعالی داشته باشد.
او در سال ۱۸۷۵، در سن ۲۸ سالگی، در یک دوره چهار ساله شیمی در اتحادیه کوپر برای پیشرفت علم و هنر ثبت نام کرد.
سالهای میانه
نخستین پلهها
در ۱۸۶۹ ادیسون که ادارهٔ راهآهن را ترک کردهبود، سرپرست فنی یک مؤسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک شد و نخستین اختراع موفقش را، که نوعی تلگراف چاپی بود، به نام خود ثبت کرد. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج روز که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور میرساندند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذی چاپ میکرد. او حق امتیاز اختراعش را در برابر ۴۰۰۰ دلار به مدیر صرافخانه واگذاشت و با پول آن در نیوآرک، نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خود برپا کرد. او آنجا علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سامانهٔ پیشرفتهٔ نمایشگر اطلاعات بورس را طراحی کرد که سود هنگفتی از آن بهدستآورد.
منلو پارک
ادیسون مدتها فکر اینکه کارگاهش را به محل بازتر و بزرگتری منتقل کند، در سر داشت. با فراهم شدن سرمایهٔ کافی، در ۱۸۷۶ در منطقهٔ «منلو پارک، نیوجرسی» یک آزمایشگاه پژوهشی مجهز برپا کرد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.
تأسیس و ایجاد این آزمایشگاه نقطهٔ عطفی در فعالیتهای توماس ادیسون و یکی از بزرگترین ابتکارهای او بهشمار میرود. آزمایشگاه منلو پارک، نیوجرسی نخستین مؤسسهای بود که تنها با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونهٔ اولیهٔ آزمایشگاههای تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاههای خود برپا کردند. در سایهٔ نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این مؤسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.
لامپ الکتریکی
ادیسون لامپ حبابی را اختراع نکرد، زیرا پیش از وی این لامپ اختراع شده بود. او در ۱۸۸۰ با استفاده از یک رشته از بامبوی زغالاندود (کربنیزه)، یک طرح قابل پیادهسازی و تولید برای لامپ حبابی پیش نهاد. یک سال بعد، جوزف سوان یک ساختار کارآمدتر را (با استفاده از رشتهٔ سلولوزی) پیش نهاد.
سابقهٔ سیستم روشنایی الکتریکی به میانه قرن نوزدهم میرسد. در ۱۸۵۴ هاینریش گوبل نخستین لامپ برق را اختراع کرد که حدود چهارصد ساعت نور میداد اما آن را ثبت نکرد. پس از وی جیمز وودوارد، ویلیام سایر، متیو ایوانز (۱۸۷۵) و جوزف سوان (۱۸۷۸) مدلهای دیگر چراغ الکتریکی را پیش نهادند.
کمی پیش از آنکه ادیسون نیز وارد این عرصه شود، والیس صنعتگر آمریکایی نوعی چراغ برق را روانهٔ بازار کرده بود که نمونهای از آن به دست ادیسون رسید (۱۸۷۸). دستگاه والیس از چارچوبی با یک حباب و دو میلهٔ فلزی متحرک که به هر کدام تکه زغالی متصل بود تشکیل میشد. عبور جریان برق از میلهها باعث میشد که دو قطعه زغال بسوزند و میانشان قوس الکتریکی درخشانی به رنگ آبی پدیدار شود.
این چراغ الکتریکی بازده کمی داشت؛ مصرف برق آن زیاد و عمر زغالهایش کم بود. با این حال، ادیسون که به اهمیت اختراع والیس پیبرده بود، تصمیم گرفت آن را اصلاح کند و به جای زغال مادهٔ مناسبتری بیابد که با برق کمتر، مدت درازتری روشنایی بدهد و با گذشت زمان نسوزد و از بین نرود.
پس از یک سال تلاش و آزمایش صدها مادهٔ گوناگون، ادیسون و همکارانش توانستند با خالی کردن هوای داخل حباب و استفاده از نخ معمولی زغالاندود (کربنیزه) لامپی بسازند که تا چهل ساعت نور بدهد. این موفقیت اولیه موجب شد تا آنها با پشتکار بیشتری به کار خود ادامه دهند و وقتی توانستند عمر متوسط چراغ برق را به پانصد ساعت برسانند، ادیسون دریافت که زمان مناسب برای نمایش آن فرا رسیدهاست.
البته نمونه لامپ ادیسون از سوی مخترعی بریتانیایی به نام جوزف سُوان، تولید و در بریتانیا ثبت شدهبود و این ثابت میکند لامپ ادیسون چیز جدیدی نبود. با این حال نباید تلاشهای ادیسون را در راستای گسترش این تکنولوژی نادیده گرفت.
او از روزنامهنگاران و سرمایهگذاران دعوت کرد تا در شب ۳۱ دسامبر ۱۸۷۹ برای دیدن اختراع جدیدش به منلو پارک، نیوجرسی بیایند. به دستور او آزمایشگاه و اطراف آن را با صدها لامپ برق آراستند بهطوریکه محوطهٔ منلو پارک، نیوجرسی و جادهٔ منتهی به آن غرق در نور شده بود. ادیسون میهمانان خود را با چیزی روبرو کرده بود که سابقه نداشت. منظرهٔ لامپهای نورانی به شدت بر بازدیدکنندگان اثر گذاشت؛ بهطوریکه وقتی ادیسون نقشهٔ خود را برای تأسیس یک کارخانهٔ بزرگ الکتریسیته در نیویورک مطرح کرد پیشنهادش با استقبال گرم سرمایهگذاران روبرو شد.
عصر الکتریسیته
در ۲۷ ژانویه ۱۸۸۰ ادیسون درخواست ثبت امتیاز اختراع «لامپ روشنایی الکتریکی» را به ادارهٔ اختراعات آمریکا فرستاد اما درخواستش رد شد. کارشناسان سازمان معتقد بودند که طراحی و ساخت لامپ ادیسون بر پایهٔ کارهای ویلیام سایر بودهاست؛ بنابراین تنها امتیاز اختراع رشتهٔ زغالاندود پر مقاومت (مادهٔ تولیدکنندهٔ نور لامپ) به ادیسون رسید.
در ۱۳ فوریه ۱۸۸۰ وی یک پدیدهٔ مهم فیزیکی را کشف کرد که اکنون به اثر ادیسون معروف است.
دو سال پس از نمایش عمومی لامپ الکتریکی (۱۸۸۲)، ساختمان کارخانهٔ مرکزی تولید برق به نام «ایستگاه پرل استریت» به پایان رسید و در چهارم سپتامبر همان سال نخستین سیستم توزیع نیروی الکتریسیته در جهان با ولتاژ ۱۱۰ ولت و ۵۹ مشتری در مرکز منهتن به دست ادیسون افتتاح شد.
چندی بعد ادیسون کوشید تا حق امتیاز لامپ برق را در بریتانیا از آن خود کند و بر رقیبش جوزف سووان، که مستقل از ادیسون لامپ حرارتیِ رشتهٔ زغالاندود را اختراع کردهبود، پیروز شود. اما پس از یک دعوای حقوقی بیحاصل، دو طرف با یکدیگر به توافق رسیدند و برای بهرهمند شدن از منافع اختراعشان در بریتانیا شرکت «ادیسون» را تأسیس کردند. این شرکت در ۱۸۹۲ بخشی از کمپانی بزرگ جنرال الکتریک (متعلق به ادیسون) شد.
شیوهٔ ادیسون
بیشتر اختراعات ادیسون حاصل تکمیل ایدههای دیگران و کار گروه بزرگی از تکنسینها و کارمندانی بود که زیر دست او به تحقیق و آزمایش میپرداختند. لویس لاتیمر دستیار آفریقایی-آمریکایی ادیسون که در پروژهٔ چراغ الکتریکی نقش مهمی داشت، از جملهٔ این افراد است. اگر امروز کمتر نامی از کسانی مانند او به میان میآید، برای این است که ادیسون غالباً همکاران خود را در افتخار و اعتبار اختراعاتش سهیم نمیکرد. با این همه، بدون سازماندهی و خصوصاً همت بلند ادیسون دست یافتن به این همه موفقیت ممکن نبود. نیکلا تسلا مخترع بزرگ و از همکاران ادیسون دربارهٔ روش او در حل مسائل مینویسد: «اگر ادیسون میخواست سوزنی را در انبار کاهی پیدا کند، با پشتکار فراوان دانهبهدانه کاه را کنار میزد تا بالاخره سوزن نمایان شود. بارها با تأسف میدیدم که چگونه بخش اعظم وقت و انرژی او صرف یافتن یک فرمول جزئی یا انجام دادن محاسبهای کوچک میشد.»
ادیسون خود نیز در اینباره گفتهاست: «نوآوری، یک درصد الهام روح است و نود و نه درصد عرق ریختن و تلاش کردن.»
تسلا، مخترعی شایسته و بهترین کارمند ادیسون بود. او ابتدا از طرف ادیسون مأمور شده بود تا راههای توسعهٔ سیستمهای جریان مستقیم (DC) را بررسی کند اما چون پس از پایان کار، ادیسون تعهدات مالی خود را زیر پا گذاشت، تسلا شرکت او را ترک کرد. با پذیرش استعفای تسلا، ادیسون اشتباه بزرگی کرد، چرا که چندی بعد تسلا با کشف جریان متناوب (AC) در برابر امپراتوری ادیسون و سیستم جریان مستقیم او قد علم کرد. او با حمایت جرج وستینگهاوس کارخانهدار معروف، سامانههای چند فازی توزیع برق را برپایهٔ جریان متناوب کامل کرد که بسیار کارآمدتر از سیستم ادیسون بود. با وجود تبلیغات منفی جنرال الکتریک، جریان متناوب روز به روز رواج بیشتری یافت و سرانجام سلطه ادیسون بر صنایع الکتریکی پایان یافت.
سینما
در ۱۸۸۹ یکی از کارمندان شرکت ادیسون، ویلیام کندی دیکسون، نوعی دستگاه نمایش فیلم اختراع کرد که پنج سال بعد (۱۸۹۴) با نام تجاری کینهتوسکوپ (متحرکنما) در نیویورک به نمایش گذاشتهشد. کینهتوسکوپ دستگاهی بود که هرکس از سوراخ آن به درون مینگریست و دستهای را میچرخاند، تصاویر متحرکی را میدید. این وسیله ابتدا بهعنوان مکمل گرامافون و برای رونق بخشیدن به بازار آن طراحی شده بود و هدف آن بود که با افزودن امکان تماشای عکس متحرک، بر جذابیت گرامافون نزد خریداران افزوده شود.
با وجود اهمیت این اختراع، ادیسون یا دیکسون را نمیتوان پایهگذار سینما دانست؛ کینهتوسکوپ آنها بیشتر به ماشین «شهر فرنگ» شبیه بود و دریک زمان بیش از یک نفر نمیتوانست از آن استفاده کند. چنین دستگاهی در عصر جدید که تودهٔ مردم به هیجان و سرگرمیهای دستهجمعی نیاز داشتند چندان به کار نمیآمد. ایدهٔ بزرگ کردن تصاویر و بهکارگیری پردهٔ نمایش هرگز به ذهن ادیسون نرسید چون از اختراع کینهتوسکوپ هدف دیگری داشت. حدود یک سال بعد لویی لومیر صنعتگر ثروتمند فرانسوی با ساختن دوربین فیلمبرداری و پروژکتور و افتتاح نخستین سالن سینما در گراند کافه پاریس (۲۸ دسامبر ۱۸۹۵) نخستین گامها را برای علاقهمند کردن مردم به این پدیدهٔ نو برداشت. پس از چند سال، سالنهای نمایش فیلم در اروپا و آمریکا آنقدر فراوان شده بود که ادیسون نیز چارهای جز پیوستن به این جریان و کنار گذاشتن سینمای تک نفرهاش ندید.
ادیسون در تبدیل سینما به رسانهای همگانی و صنعتی سودآور نقش مؤثری داشتهاست. فیلم استاندارد ۳۵ میلیمتری با چهار روزنه در لبهٔ هر فریم که هنوز هم رایج است از یادگارهای ادیسون است. وی همچنین مؤسس نخستین استودیوی فیلمسازی دنیا (بلاک ماریا در ایالت نیوجرسی) است. نخستین فیلم کپیرایتشدهٔ تاریخ سینما با نام «عطسهٔ فرد اُت» در این استودیو ساخته شد. همچنین فیلم فرانکنشتاین (۱۹۱۰) نیز در استودیو و شرکت فیلمسازی وی ساخته شدهاست.
باور دینی
ادیسون گفته بود که به خدا، چنانکه در الهیات مطرح میشود، باور ندارد و آنچه را که دیگران خدا میخوانند، طبیعت مینامد اما باورمند به یک هوش برتر (Supreme Intelligence) است. همچنین وی ادیان را پوچ و توهم خوانده بود.
سالهای پایانی
در اول فوریه ۱۸۹۳ ادیسون ساختمان «بلک ماریا» نخستین استودیوی تصاویر متحرک را در اورنج غربی، نیوجرسی به پایان برد. او کوشید تا اختراع دوربین فیلمبرداری را تماماً به خود نسبت دهد و حق استفادهٔ انحصاری از آن را به دست آورد اما در ۱۰ مارس ۱۹۰۲ ادعای او در یک دادگاه استیناف ایالات متحده رد شد.
در ۱۸۹۴ او در ترکیب فیلم و صدا تحقیقاتی کرد که به اختراع کینهتوفون انجامید. این دستگاه که ترکیب ناجوری از کینهتوسکوپ و گرامافون استوانهای بود با استقبال مردم روبرو نشد.
در ۶ ژانویه ۱۹۳۱ ادیسون درخواست ثبت آخرین اختراع خود «وسیلهٔ نگهدارندهٔ اشیاء هنگام آبکاری الکتریکی» را به ادارهٔ ثبت اختراعات فرستاد، اما پیش از دریافت پاسخ، در همان سال و در ۸۴ سالگی درگذشت.
منابع
پیوند به بیرون
فهرست آثار ادیسون- در موزیکبرینز
اعضای افتخاری آکادمی علوم اتحاد شوروی
اعضای فرهنگستان سلطنتی علوم سوئد
اعضای فرهنگستان ملی دانش آمریکا
اعضای مجمع فیلسوفان آمریکا
افراد آمریکایی اسکاتلندیتبار
افراد آمریکایی انگلیسیتبار
افراد آمریکایی کاناداییتبار
افراد آمریکایی هلندیتبار
افراد جنرال الکتریک
افراد مرتبط با الکتریسیته
افسران لژیون دونور
اهالی ادیسون، نیوجرسی
اهالی اورنج غربی، نیوجرسی
اهالی فورت مایرز، فلوریدا
اهالی منهتن
اهالی میلان، اوهایو
اهالی نیوآرک
بنیانگذاران شرکت اهل ایالات متحده آمریکا
پیادهروی مشاهیر هالیوود
پیشگامان سینما
تلگراف
تولیدکنندگان گرامافون
توماس ادیسون
جنرال الکتریک
خاکسپاریها در نیوجرسی
دادارباوران اهل ایالات متحده آمریکا
دانشمندان اهل ایالات متحده آمریکا
درگذشتگان ۱۹۳۱ (میلادی)
درگذشتگان به علت بیماری در نیوجرسی
درگذشتگان به علت دیابت
دریافتکنندگان مدال طلای کنگره
دریافتکنندگان نشان خدمات برجسته (ایالات متحده آمریکا)
دریافتکنندگان نشان خدمات برجسته (نیروی دریایی ایالات متحده)
راهیافتگان به تالار مشاهیر آمریکاییان بزرگ
راهیافتگان به تالار مشاهیر مخترعین ملی
زادگان ۱۸۴۷ (میلادی)
کارآفرینان اهل اوهایو
کارآفرینان اهل ایالات متحده آمریکا
کارآفرینان اهل شهر نیویورک
کارآفرینان اهل فلوریدا
کارآفرینان اهل نیوآرک، نیوجرسی
کارآفرینان سده ۱۹ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
کارآفرینان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
گیاهخواران
مخترعان اهل ایالات متحده آمریکا
مخترعان باتری
مخترعان سده ۱۹ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
مخترعان سده ۱۹ (میلادی)
مخترعان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
مخترعان سده ۲۰ (میلادی)
مدیران ارشد اهل ایالات متحده آمریکا
مدیران استودیوهای فیلم اهل ایالات متحده آمریکا
مقالههای دارای ویدئو
مهندسان برق اهل ایالات متحده آمریکا
مهندسان مخابرات اهل ایالات متحده آمریکا
ناشنوایان اهل ایالات متحده آمریکا
ویکیسازی رباتیک |
751 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86 | زبان | زَبان، یک نظام ساختارمند برای برقراری ارتباط است. ساختار یک زبان، دستور زبان و اجزای آزاد آن، واژگان آن است. زبانها، ابزار اصلی ارتباط انسانها به حساب میآیند و میتوانند از راه گفتار، نشانه یا نوشتار، منتقل شوند. بسیاری از زبانها، از جمله زبانهای رایج دنیا، سامانههای نوشتاری دارند که امکان ضبط صداها یا نشانهها را برای فعالسازی دوباره در آینده، فراهم میکنند. زبان انسان به یک روش انتقال (دیداری، صوتی یا غیره)، وابسته نیست و بین فرهنگها در طول زمان، بسیار متغیر بودهاست.
زبانهای انسانی از ویژگیهای زایا بودن و قشرشکن بودن، برخوردارند و بر قراردادهای اجتماعی و یادگیری، متکی شدهاند.
تخمین زده میشود که تعداد زبانهای انسانی در جهان بین ۵٬۰۰۰ تا ۷٬۰۰۰ زبان متفاوت باشد. برآوردهای دقیق به تمایز دلخواه (دوگانگی) بین زبانها و گویشها بستگی دارد. زبانهای طبیعی میتوانند صحبت شوند، نشانوار شوند یا هر دوی این ویژگی را داشتهباشند. با این حال، هر زبانی را میتوان با استفاده از محرکهای شنیداری، دیداری یا لمسی در رسانههای ثانویه رمزگذاری کرد - برای مثال، نوشتن، سوت زدن، امضا کردن، یا خط بریل نمونههایی از این ویژگی هستند. به عبارت دیگر، زبان انسان مستقل از وجهنمایی (منظور در بافت معناشناسی آن:modality-independent) است، اما زبان نوشتاری یا اشاره راهی برای حک یا رمزگذاری گفتار یا حرکات طبیعی انسان است.
بسته به دیدگاههای فلسفی در مورد تعریف زبان و معنا، هنگامی که به عنوان یک مفهوم کلی استفاده میشود، «زبان» ممکن است به توانایی شناختی برای یادگیری و استفاده از سامانههای ارتباطی پیچیده یا توصیف مجموعهای از قوانین تشکیلدهنده این سامانه اشاره داشتهباشد. یا مجموعهای از گفتههایی که میتوان از آن قوانین تولید کرد. همه زبانها برای ربط دادن نشانهها به معانی خاص به فرایند نشانهسازی یا همان semiosis متکی هستند. زبانهای شفاهی، دستی و لمسی حاوی یک سیستم واجشناختی هستند که نحوه استفاده از نمادها برای تشکیل دنبالههایی به نام واژهها یا تکواژها را کنترل میکند. همچنین زبان دارای یک سامانه نحوی است که نحوه ترکیب واژگان و تکواژها را برای تشکیل عبارات و گفتهها را شکل میدهد.
به مطالعه علمی زبان، زبانشناسی میگویند. در جهان غرب، بررسیهای انتقادی زبانها، مانند فلسفه زبان، روابط بین زبان و اندیشه و غیره، از جمله اینکه کلمات چگونه تجربه را نشان میدهند، حداقل از زمان گرگیاس و افلاطون در تمدن یونان باستان مورد بحث بودهاست. متفکرانی مانند روسو (۱۷۱۲–۱۷۷۸) استدلال کردهاند که زبان از احساسات سرچشمه میگیرد، در حالی که دیگران مانند کانت (۱۷۲۴–۱۸۰۴) معتقدند که زبانها از تفکر عقلانی و منطقی سرچشمه میگیرند. فیلسوفان قرن بیستمی مانند ویتگنشتاین (۱۸۸۹–۱۹۵۱) اما استدلال میکنند که فلسفه در واقع مطالعه خود زبان است. از چهرههای اصلی علم زبانشناسی تأثیرگذار در زبانشناسی نوین میتوان به فردیناند دو سوسور و نوام چامسکی اشاره کرد.
تصور میشود که زبان به تدریج از سامانههای ارتباطی اولیه انسانتباران جدا شدهاست، زمانی که انسانهای اولیه توانایی تشکیل یک نظریه ذهن و قصد مشترک را به دست آوردند. گاهی تصور میشود که این پیشرفت با افزایش حجم مغز همزمان شدهاست و بسیاری از زبانشناسان بر این باورند که ساختارهای زبان را برای خدمت به عملکردهای ارتباطی و اجتماعی خاص تکامل یافتهاند. زبان در بسیاری از مکانهای مختلف مغز انسان پردازش میشود، به ویژه در نواحی بروکا و ورنیکه. انسانها زبان را از طریق تعامل اجتماعی در اوایل دوران کودکی به دست میآورند و کودکان معمولاً تا سه سالگی به نحوی روان صحبت میکنند. زبان و فرهنگ به هم وابسته هستند. از این رو، زبان علاوه بر کاربردهای کاملاً ارتباطی، دارای کاربردهای اجتماعی از جمله دلالت بر هویت اجتماعی، قشربندی اجتماعی و نیز کاربرد برای آراستگی و سرگرمی اجتماعی است.
زبانها در طول زمان دگرگون میشوند و تنوع مییابند. تاریخ تکامل آنها را میتوان با مقایسه زبانهای مدرن بازسازی کرد تا مشخص شود که زبانهای اجدادی آنها باید چه ویژگیهایی داشته باشند تا مراحل بعدی رشد رخ دهد. گروهی از زبانها که از یک اجداد مشترک میآیند به عنوان خانواده زبانی شناخته میشوند. (مانند زبانهای هندواروپایی) در مقابل، زبانی که هیچ رابطه زنده یا غیر زندهای با زبان دیگر ندارد، زبانی منزوی نامیده میشود. همچنین بسیاری از زبانهای طبقهبندینشده وجود دارند که روابط آنها ثابت نشدهاست و «زبانهای جعلی» نیز هستند که ممکن است اصلاً «وجود خارجی» نداشته باشند. اجماع پژوهشگران در حوزه زبانشناسی این است که احتمالاً تا سال ۲۱۰۰ میلادی بین ۵۰ تا ۹۰ درصد از زبانهایی که در آغاز سدهٔ بیستویکم صحبت میشد، منقرض شود.
تعاریف دقیقتر
زبان مجموعهای از نشانههای قراردادیست که در امتداد یک بعد (زمان) برای انتقال پیام استفاده میشود. منظور از امتداد یک بعد این است که هر نشانه از پس نشانهٔ دیگری به نوبت میآید. مجموعهٔ نشانهها در طول زمان مفهومی در ذهن انسان شکل میدهد. ویژگیای که خاص زبان انسان (یا آنچه بهطور اخص زبان میخوانیم) میباشد این است که کلامی را که به زبان خاص بیان شدهاست میتوان دو بار تجزیه کرد. در تجزیهٔ بار نخست کلام را میتوان به واحدهای معنایی کوچکتر—و به بیان دقیقتر از لحاظ معنایی بسیط—تجزیه کرد. به این واحدها تکواژ میگویند. در مرحلهٔ دوم هر تکواژ را میتوان به واحدهای کوچکتر آوایی تقسیم کرد که از لحاظ کاربرد آوایی بسیطاند و از نظر معنایی فاقد معنا. به این جزءهای کوچکتر واج میگویند.
مثلاً جملهٔ «بَرگ سَبز است» را میتوان در تجزیهٔ بار نخست به سه تکواژ «برگ»، «سبز» و «است» تجزیه کرد. هر کدام از این اجزا تنها یک معنی را در ذهن تداعی میکنند و با شکستن به اجزای کوچکتر فاقد معنی میشوند. پس بهاصطلاح از لحاظ معنایی بسیطاند. در تجزیهٔ دوم این اجزا را میتوان به واحدهای آوایی بسیط تقسیم کرد؛ مثلاً برگ را به چهار واحد (واج) ب، ــَـ ، ر و گ تجزیه کرد.
خاصیتی که زبان را از دیگر نظامهای قراردادی برای انتقال پیام متمایز میکند همین خاصیت تجزیهٔ دوگانهاست که تا حد واحدهای بدون معنا (و تکرار شونده) پیش میرود.
استعداد ذهنی، اندام زیستی یا غریزه
یک تعریف، زبان را اساساً به عنوان استعداد ذهنی (قوه ذهنی) میبیند که به انسان اجازه میدهد تا «رفتار زبانی» داشته باشد: این یعنی یادگیری زبانها و تولید و درک گفتهها در یک زبان. این تعریف بر جهانی بودن زبان برای همه انسانها تأکید میکند. بر این مبنای زبان یک ویژگی بیولوژیکی و ظرفیتی انسان است. نقش رشدی مغز انسان در یادگیری یک زبان در این تعریف نیز اهمیت بالقوه ای دارد. طرفداران این دیدگاه که انگیزه فراگیری زبان در انسانها ذاتی است، استدلال میکنند که این امر با این واقعیت پشتیبانی میشود که همه کودکان از نظر شناختی عادی، هنگامی که در محیطی بزرگ انسانی که زبان در آن قابل دسترسی باشد تربیت شوند، بدون نیاز به آموزش رسمی زبان را فرا میگیرند. زبانها حتی ممکن است در محیطهایی که افراد بدون زبان مشترک با هم زندگی میکنند یا با هم بزرگ میشوند، خود به خود رشد کنند. به عنوان مثال میتوان به زبانهای کریول و زبانهای اشاره خود به خود توسعه یافته مانندزبان اشاره نیکاراگوئهای اشاره کرد. در فلسفه غرب این دیدگاه را میتوان در فیلسوفانی مانند کانت و دکارت ردیابی کرد. در این دیدگاه زبان را تا حد زیادی فطری دانسته میشود. مثالهای معاصر آن نیز در، در نظریه دستور جهانی چامسکی، یا نظریه «extreme innatist theory» فیلسوف آمریکایی جری فودور وجود دارد. این نوع تعاریف اغلب در مطالعات زبان در چارچوب علوم شناختی و در عصب زبانشناسی بهکار میروند.
دستگاه صوری نمادها (Formal symbolic system)
تعریف دیگری زبان را به عنوان یک دستگاه صوری از نمادها میداند که توسط قواعد دستوری ترکیب برای انتقال معنا اداره میشود. این تعریف تأکید میکند که زبانهای انسانی را میتوان به عنوان سیستمهای ساختاری بستهای توصیف کرد که شامل قوانینی است که نشانههای خاص را به معانی خاصی مرتبط میکند. این دیدگاه ساختارگرایانه از زبان برای اولین بار توسط فردیناند دو سوسور معرفی شد، و ساختارگرایی او برای بسیاری از رویکردهای زبان پایه و اساس باقی ماندهاست.
برخی از پشتیبانان دیدگاه سوسور از زبان از رویکردی صوری (فورمالیستیک) حمایت میکنند. در این رویکر ساختار زبان با شناسایی عناصر اساسی آن و سپس با ارائه گزارش صوری از قوانینی که براساس آن عناصر ترکیب میشوند تا کلمات و جملات تشکیل شوند، مورد مطالعه قرار میگیرد. پشتیبان اصلی چنین نظریه ای نوام چامسکی است، مبتکر نظریه دستور زایشی، که زبان را ساختن جملاتی تعریف کردهاست که با استفاده از دستور گشتاری تولید میشوند. چامسکی این قواعد را ویژگی فطری ذهن انسان و مبانی اصلی ذات زبان میداند. چنین دستورهای گشتاری معمولاً در منطق صوری، در زبانشناسی صوری و در زبانشناسی محاسباتی کاربردی استفاده میشوند. در فلسفه زبان، دیدگاه معنای زبانی که در روابط منطقی بین گزارهها و واقعیت قرار دارد، توسط فیلسوفانی مانند آلفرد تارسکی، برتراند راسل و دیگر منطقدانان صورتگرا توسعه یافت.
ابزاری برای ارتباط
تعریف دیگری زبان را به عنوان یک سیستم ارتباطی میداند که انسان را قادر میسازد تا گفتارهای کلامی یا نمادین را مبادله کند. این تعریف بر کارکردهای اجتماعی زبان و این واقعیت تأکید دارد که انسانها از آن برای بیان خود و دستکاری اشیاء در محیط خود استفاده میکنند. زبانشناسی نقشگرا ساختارهای دستوری را با کارکردهای ارتباطی آنها توضیح میدهند و ساختارهای دستوری زبان را نتیجه یک فرایند تطبیقی میدانند که بوسیله آن گرامر برای خدمت به نیازهای ارتباطی کاربرانش «طراحی شدهاست».
این دیدگاه از زبان با مطالعه زبان در چارچوبهای عملگرایانه، شناختی و تعاملی و همچنین در زبانشناسی اجتماعی و انسانشناسی زبانی مرتبط است. نظریههای کارکردگرا تمایل دارند دستور زبان را بهعنوان پدیدههای پویا، بهعنوان ساختارهایی که همیشه در حال تغییر هستند و با استفاده از سخنرانانشان مطالعه کنند. این دیدگاه به مطالعه ردهشناسی زبانشناختی یا طبقهبندی زبانها بر اساس ویژگیهای ساختاری اهمیت میدهد، زیرا میتوان نشان داد که فرآیندهای دستوریشدگی به دنبال مسیرهایی هستند که تا حدی به ردهشناسی وابسته هستند. در فلسفه زبان، دیدگاه پراگماتیک (یا همان عملگرایانه) به عنوان محوری برای زبان و معنا اغلب در آثار متاخر ویتگنشتاین و در فیلسوفان زبانی چون پل گرایس، ویلارد کواین، جان سرل و جان لانگشاو آستین دیدهمیشود.
ویژگیهای متمایز زبان انسان
بسیاری از ویژگیهای زبان انسان که آن را از «زبان» جانوران متمایز میکند توسط چارلز هاکت توصیف شدهاند و ویژگیهای طراحی (design features) زبان انسان نامیده میشوند.
سامانههای ارتباطی که توسط جانوران دیگر مانند زنبورها یا میمونها استفاده میشوند، سامانههای بستهای هستند که تعداد بسیار محدودی از ایدههای ممکن را که ممکن است توسط زبان انسان بیان شود را بیان میکنند. در مقابل، زبان انسان بی پایان و سازنده است، به این معنی که به انسان اجازه میدهد تا طیف وسیعی از گفتهها را از مجموعه محدودی از عناصر تولید کند، و کلمات و جملات جدیدی خلق کند. این ام به دلیل مبتنی بودن زبان انسان یک قاعده و قانون دوگانه است. در این قانون تعداد محدودی از عناصر که به خودی خود بیمعنا هستند (مثلاً صداها، حروف یا حرکات) را میتوان با هم ترکیب کرد تا تعداد نامحدودی از واحدهای معنیدار بزرگتر را (مانند کلمات و جملات) تشکیل داد. با این حال، یک مطالعه نشان دادهاست که یک پرنده استرالیایی به نام پرنده لیکویی تاجبلوطی، قادر است از عناصر صوتی یکسانی در آرایشهای مختلف برای ایجاد دو آواز از لحاظ عملکردی مجزا استفاده کند. بهعلاوه، لیکوی ابلق جنوبی توانایی تولید دو آواز از لحاظ عملکردی متمایز و متشکل از یک نوع صدا را نشان دادهاند که تنها با تعدد در عناصر تکراری قابل تشخیص هستند.
چندین گونه از جانوران ثابت کردهاند که میتوانند اشکال ارتباطی را از طریق یادگیری اجتماعی به دست آورند: برای مثال یک بونوبو به نام کانزی یادگرفت که با استفاده از مجموعهای از لکسیگرم نمادین خود را بیان کند. به همین ترتیب، بسیاری از گونههای پرندگان و نهنگها آوازهای خود را با تقلید از اعضای دیگر همگونههایشان یادمیگیرند. با این حال، در حالی که برخی جانوران ممکن است توانایی استفاده از تعداد زیادی از کلمات و نمادهای انسانی را به دست آورند، هیچکدام نخواهند توانست بهطور قابل توجهای نشانههای مختلف را که عموماً توسط یک انسان متوسط ۴ ساله استفاده میشود را یاد بگیرند. همچنین هیچ چیز مشابه دستور زبان پیچیده زبان انسان در آنها به دست نیامده است.
زبانهای انسانی با سامانههای ارتباطی جانوران تفاوت دارند. آنها از دستهبندیهای دستوری و معنایی مانند اسم و فعل، حال و گذشته که ممکن است برای بیان معانی بسیار پیچیده استفاده شوند، بهره میبرند. زبان انسان با خاصیت بازگشتی متمایز میشود: به عنوان مثال، یک عبارت اسمی میتواند شامل عبارت اسمی دیگری باشد (مانند [the chimpanzee]'s lips]]) یا یک بند میتواند شامل بند دیگری باشد (مانند " [[I see [the dog is running]]]] "). زبان انسانی تنها سیستم ارتباطی طبیعی شناخته شدهای است که سازگاری آن را میتوان مستقل از وجهنمایی نامید. این بدان معنی است که زبان انسان نه تنها برای ارتباط از طریق یک کانال یا ابزار، بلکه از چندین طریق استفاده میشود. برای مثال، زبان گفتاری از وجه شنیداری، در حالی که زبان اشاره و نوشتار از وحه بصری و نوشتار بریل از وجه لمسی استفاده میکند.
زبان انسان از این جهت غیرمعمول است که میتواند به مفاهیم انتزاعی و رویدادهای تصوری یا فرضی و نیز رویدادهایی که در گذشته اتفاق افتاده یا ممکن است در آینده رخ دهد اشاره کند. این توانایی برای اشاره به رویدادهایی که همزمان یا در مکان رویداد گفتاری نیستند، قشرشکنی نامیده میشود، و در حالی که برخی از سامانههای ارتباطی جانوران میتوانند از قشرشکنی استفاده کنند (مانند ارتباط زنبورها که میتوانند مکان منابع شهدی را که دور از چشمشان است و آنرا نمیبینند ارتباط دهند)، میزان استفاده از آن در زبان انسان نیز منحصر به فرد در نظر گرفته میشود.
منشأ و خاستگاه زبان
برخی از نظریهها بر این ایده مبتنی هستند که زبان آنقدر پیچیدهاست که نمیتوان تصور کرد که به سادگی از هیچ در شکل نهایی خود ظاهر شده باشند. بر اساس این دیدگاه، زبان باید از سیستمهای «پیش از زبانی» پیشین در میان اجداد ما و قبل از انسان تکامل یافته باشد. این نظریهها را میتوان نظریههای مبتنی بر تداوم (continuity-based theories) نامید. دیدگاه مخالف این است که زبان آنقدر ویژگی منحصر به فرد انسانی است که نمیتوان آن را با چیزی که در میان غیرانسانها یافت میشود مقایسه کرد و بنابراین باید بهطور ناگهانی در گذار از ماقبل انسان به انسان اولیه ظاهر شده باشد. این نظریهها را میتوان به عنوان مبتنی بر ناپیوستگی (discontinuity-based theories) تعریف کرد. بهطور مشابه، نظریههای مبتنی بر دیدگاه زاینده زبان که توسط نوام چامسکی پیشگام بود، زبان را بیشتر بهعنوان یک توانایی ذاتی میبیند که عمدتاً از نظر ژنتیکی رمزگذاری شدهاست، در حالی که نظریههای کارکردگرا آن را سیستمی میدانند که عمدتاً فرهنگی است و از طریق تعامل اجتماعی آموخته میشود.
زبان انسان
انسان موجودی اجتماعی است و یکی از مهمترین نیازهای او برقراری ارتباط با همنوعان و ایجاد رابطه تفهیم و تفاهم است و زبان مهمترین ابزار این ارتباط است.
زبان مجموعهای از نشانههای قراردادی است که بهوسیله آن مقصود خود را به دیگران میرسانیم. در زبانشناسی به هر واژه یک نشانه میگویند. این نشانهها صوتی، نوشتاری یا اشارهای هستند. بدین ترتیب زبان انسان به سه بخش تقسیم میشود (سه الگوی زبانی انسان):
زبان گفتاری: زبانی است که نشانههای آن صوتی هستند و همه از آغاز زندگی با آن آشنا میشوند و عموماً هر زبانآموزی پیش از ورود به دبستان به خوبی از مهارت سخن گفتن برخوردار است.
زبان نوشتاری: زبانی است که نشانههای آن خطی است. این زبان پس از زبان گفتاری و معمولاً از ابتدای دوره دبستان آموزش داده میشود.
زبان اشاره: زبانی است که نشانههای آن، اشارهای است. این زبان بیشتر به افراد ناشنوا آموزش داده میشود و با آن میتوان حتی با نوزادان کوچکی که هنوز زبان گفتاری را نیاموختهاند، ارتباط برقرار کرد.
بررسی زبان و زبانشناسی
دانش بررسی زبان به سدههای پیش برمیگردد و کهنترین نمونهٔ بررسی سامانمند زبان از هندوستان است. در آنجا شخصی به نام پانینی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد به مطالعهٔ جامع و علمی زبان سانسکریت پرداخت و اصول استواری از زبانشناسی را بنیان نهاد. وی مفاهیمی مانند واج، تکواژ و غیره را سدههای پیشتر از زبانشناسان غربی درک و توصیف کرد.
در خاورمیانه، سیبویه، زبانشناس برجستهٔ ایرانی، اواخر عمرش توصیفی جامع و زبانشناسانه از زبان عربی در شاهکار خود به نام («دستورنامه») به دست داد. وی در این کتاب نظریهٔ آواشناسی و واجشناسی ویژهای پدیدآورد.
در غرب، پیشرفت دانش ریاضیات و دیگر سیستمهای مشخص در سدهٔ بیستم میلادی منجر به کوشش دانشوران در مطالعهٔ علمی زبان به عنوان یک «نشانهٔ معنائی» شد. این کوششها به پیدایش رشتهای از دانش به نام زبانشناسی انجامید که بنیانگذار آن فردینان دو سوسور است.
نوام چامسکی از زبانشناسانیست که نظریاتش انقلابی در این رشته به وجود آوردند. او معتقدست اصول و خصوصیات زبان در انسان ذاتی و «بهطور ارثی برنامهریزی شده» است و محیط پیرامون کودک تنها نقش محرک را برای یادگیری زبان مادری ایفا میکند. کودک مجموعهٔ محدودی از اطلاعات را از محیط زبانی خویش میگیرد و خود قادرست ترکیبات جدیدی بسازد. نظریهپردازان پیشتر معتقد بودند زبان مادری تنها از راه شنیدن گفتار اطرافیان و به صورت اکتسابی وارد مغز کودک میشود.
زبان بدن
به انتقال پیامهای غیر زبانی میان افراد که توسط اعضای بدن و حرکات صورت انجام میگیرد زبان بدن (Body language) میگویند.
زبانهای مرده و منقرضشده
بر اساس برخی از تعاریف، زبان منقرضشده به زبانی گفته میشود که دیگر هیچ گویشوری ندارد، درحالیکه زبان مرده زبانیست که دیگر کسی آن را به عنوان زبان اصلی خود صحبت نمیکند.
و یا اینکه میتواند به این معنا باشد که دیگر از آن زبان خیلی وقت میگذرد که کسی استفاده نمیکند.
زبان براساس نظریهٔ مجموعهها
مقالهٔ اصلی: زبانهای صوری
در تئوری محاسبات زبان به یک مجموعهٔ رشتهها بر روی یک الفبا گفته میشود. منظور از الفبا مجموعهای از نمادهای زبانست، و عبارت «یک رشته بر روی الفبا» به یک توالی متناهی از سمبلهای الفبا اشاره دارد.
زبانهای فراساخته
برخی از افراد یا گروهها، به خاطر دلایل شخصی، کاربردی، ایدئولوژیکی یا برای آزمایش، زبانهای فراساخته (مصنوعی) خود را پدیدآوردهاند. زبانهای کمکی فرامرزی (بینالمللی) اغلب زبانهای فراساختهای هستند که سعی شدهاست سادهتر از زبانهای طبیعی باشند. سایر زبانهای فراساخته به گونهای ایجاد شدهاند که منطقیتر از زبانهای طبیعی باشند؛ از نمونههای مشهور این زبانها زبان لژبان (Lojban) است.
برخی از نویسندگان، از جمله تالکین با هدفهایی چون ادبیات، هنر یا دلایل شخصی زبانهای تفننی آفریدهاند. در سالهای اخیر طرفداران مجموعه تلویزیونی پیشتازان فضا زبان نژاد کلینگان (Klingon)، که دارای دستور زبان و واژگان ویژه خود است را گسترش دادهاند.
زبان اسپرانتو نیز زبانی علمی یا فراساخته است. این زبان توسط لودویک لازاروس زامنهوف ساخته شد.
اسپرانتو به علت ساختار علمی و آسان خود مورد توجه متفکران و دانشمندان با ملیّتهای گوناگون قرار گرفته و به خاطر ویژگیهای منحصربهفرد آن، سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل متحد (یونسکو) در سال ۱۹۵۴ (میلادی) به اتفاق آرا آن را به عنوان زبان بینالمللی و بیطرف به رسمیت شناخت و آموزش اسپرانتو را به تمامی کشورهای عضو خود توصیه کرد.
تأثیر بر فکر
بسیاری از پژوهشگرها زبان را نقش اساسی در شکل گیری فکرها میدانند. انگلیسی زبانها معمولاً زمان را به شکل خطی افقی میبینند. به عنوان مثال یک انگلیسی زبان برای چیدن عکسهای قدیمی تا جدید آنها را از چپ شروع کرده و در راست به انتها میرساند مانند نوشتن متن انگلیسی. اما یک عرب زبان، زمان را به شکل خط افقی از راست به چپ میبیند. بدین ترتیب یک عرب زبان بیشتر وقتها برای چیدن عکسها از راست شروع کرده و در چپ به انتها میرساند. از طرفی ماندارین زبانها، اغلب اوقات زمان را به شکل خطی عمودی تصور میکنند که بالای خط نشاندهندهی گذشته و پائین، نشاندهندهی آینده است.
جستارهای وابسته
زبانشناسی
ادبیات
زبان بینالملل
زبان پیامکی
خانوادههای زبانی جهان
خط
رشد زبان
زبانشناسی تاریخی
زبانهای ابداعی، اختراعی، فراساخته یا مصنوعی
ضربالمثل
فهرست زبانهای جهان
زبان اشاره
حقوق زبانی
یادداشتها
پانویس
منابع
(pbk)
«language." Encyclopædia Britannica. 2008.
Crystal D. , The Cambridge Encyclopedia of Language, 2nd edition, Cambridge University Press, 1996.
Wikipedia contributors, "Extinct language," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Extinct_language&oldid=230026264 (accessed September 1, 2008).
Wikipedia contributors, "Language," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Language&oldid=233538837 (accessed September 1, 2008).
Sudkamp, T. A. , An Introduction to the Theory of Computer Science, Languages and Machines, 3rd ed. , Pearson Education, Inc. , 2006.
کتاب درسی دستور زبان فارسی سال دوم راهنمایی ایران.
پیوند به بیرون
وبگاه انجمن زبانشناسی ایران
وبگاه زبان فارسی
ارتباطات انسان
ارتباطات
زبانشناسی
مقالههای موضوعات اصلی
مهارتهای انسان
نوشتارهای صوتی |
755 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C | اخترشناسی | اَختَرشناسی یا ستارهشناسی یا معرب آن نُجوم ، به علم بررسی موقعیت، تغییرات، حرکت و ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی «اشیای آسمانی» از جمله ستارهها، سیارهها، دنبالهدارها، کهکشانها و رویدادهای آسمانی مانند شفق قطبی و تابش زمینهٔ کیهانی گفته میشود که خاستگاه آنها بیرون از جو زمین است. اخترشناسی با رشتههایی همچون کیهانشناسی، فیزیک، شیمی و فیزیکِ حرکت ارتباط دارد. اگر فقط ستارهها مطالعه شوند به آن اخترشناسیِ ستارهای گفته میشود.
اخترشناسی از قدیمیترین دانشهای بشری است. اخترشناسان در تمدنهای اولیهٔ بشری بهدقت آسمان شب را بررسی میکردند و ابزارهای سادهٔ اخترشناسی از همان ابتدا شناختهشده بودند. با اختراع تلسکوپ، تحولی عظیم در این رشته ایجاد شد و دوران اخترشناسی نو آغاز شد. در سده بیستم، رشتهٔ اخترشناسی به دو رشتهٔ اخترشناسی رصدی و اخترشناسی نظری تقسیم شد. در اخترشناسی رصدی بهدنبال گردآوری دادهها و پردازش آنها و همچنین ساخت و نگهداری ابزارهای اخترشناسی و در اخترشناسی نظری بهدنبال کسب اطمینان از صحت نتایج بهدستآمده از مدلهای تحلیلی و تحلیلهای رایانهای هستند. این دو رشته یکدیگر را تکمیل میکنند؛ به این ترتیب که کار اخترشناسی رصدی ارائه شرحی بر رصدها و وظیفه اخترشناسی نظری اثبات عملی نتایج پیشبینیشده در نظریههاست. با استفاده از یافتههای اخترشناسی میتوان نظریههای بنیادین فیزیک مانند نظریهٔ نسبیت عام را آزمایش کرد. در طول تاریخ، اخترشناسان آماتور در بسیاری از کشفهای مهم اخترشناسی نقش داشتهاند و اخترشناسی یکی از محدود رشتههایی است که در آن افراد تازهکار نقشی بسیار فعال دارند و مخصوصاً در کشف و مشاهدهٔ پدیدههای گذرا و محلی امیدوارکننده، پدیدار گشتند.
علم اخترشناسی نوین را نباید با شبهعلم چون احکام نجومی طالعبینی یا اخترگویی مقایسه کنیم چرا که در اخترگویی باور بر آن است که امور انسانها با موقعیت اجرام سماوی در ارتباط است. اگرچه اخترشناسی و اخترگویی دو رشتهای هستند که خاستگاه یکسانی داشتهاند اما اندیشمندان بر این باورند که این دو رشته از هم جدا شدهاند و تفاوتهای بسیاری بین آنها وجود دارد.
پیرامون واژه
در گذشته، در زبان پارسی میانه، از واژهٔ کونداگیه (kundāgih) برای اشاره به چیزی که امروزه ما نجوم مینامیم، استفاده میشد.
واژه انگلیسی Astronomy از ترکیب دو واژهٔ یونانی (ASTRON=ستاره) و (nemin=نام) گذاری درست شدهاست.
موارد استفاده از واژههای «اخترشناسی» و «اخترفیزیک»
با توجه به معنای واژه، «اخترشناسی» به «مطالعهٔ اجسام خارج از جوّ زمین و ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی آنها» اشاره میکند و واژهٔ «اخترفیزیک» به شاخهای از اخترشناسی اشاره میکند که با «رفتار، ویژگیهای فیزیکی و فرایند دینامیکی اجسام و پدیدههای آسمانی» سروکار دارد.
روشهای مختلف اندازهگیری فاصلههای کیهانی
درحدود صد و پنجاه سال پیش از میلاد، هیپارخوس «۱۹۰ تا ۱۲۰ پیش از میلاد»، فاصلهٔ زمین تا ماه را برحسب قطر زمین بهدستآورد. او روشی را بهکار برد که یک قرن پیش از او، جسورترین اخترشناس یونانی، آریستارخوس، پیشنهاد داده بود. آریستارخوس متوجه شده بود که انحنای سایهٔ زمین، وقتی که از ماه میگذرد، باید ابعاد نسبیِ زمین تا ماه را نشان دهد. با پذیرش این نظر و به کمک روشهای هندسی میتوان فاصلهٔ زمین تا ماه را برحسب قطر زمین محاسبه کرد.
برای تعیین فاصلهٔ خورشید نیز، آریستارخوس، یک روش هندسی را بهکار برد که ازنظر تئوری درست بود، اما نیاز به اندازهگیری زاویههایی چندان کوچک داشت که جز با استفاده از فناوری ممکن نبود. هرچند که ارقام او درست نبود، اما او نتیجه گرفت که خورشید دستکم باید هفت برابر بزرگتر از زمین باشد، و بنابراین اندیشهٔ گردش خورشید به دور زمین «هِلیوسِنتِریسم» را، که در آن زمان باورِ رایج بود، نادرست دانست.
ستارهشناسان بعدی، حرکات اجرام آسمانی را برمبنای این نظریه مطالعه کردند که زمین ساکن است و در مرکز عالم «جِئوسنتِریسم» قرار دارد. نفوذ و سلطه این نظریه تا سال ۱۵۴۳، یعنی تا زمانی که کپرنیک کتاب خود را منتشر کرد و با پذیرش عقیده آریستارخوس، زمین را برای همیشه از مرکز جهان بودن بیرون راند، حاکم بود.
یکی دیگر از روشهایی که با آن میتوان فاصلههای کیهانی را محاسبه کرد، استفاده از روش اختلاف منظر است.
روش دیگر استفاده از مثلثات است. بطلمیوس با استفاده از مثلثات توانست فاصله راه را از روی اختلاف منظر آن تعیین کند و نتیجهاش با رقم پیشین، که ابرخس بهدست آورده بود، تطبیق میکرد.
البته امروزه روشهای مختلف دیگری که خیلی دقیقتر از روشهای فوق است، فاصله خورشید از زمین را بهطور متوسط تقریباً برابر ۵‚۱۴۹ میلیون کیلومتر به دست میدهد. این فاصله میانگین را واحد نجومی (با علامت اختصاری A.U) مینامند و فاصلههای دیگر سامانه خورشیدی را با این واحد میسنجند.
سیر تحولی و رشد
با گسترش روزافزون علم و ساخت تلسکوپهای دقیق، دانشمندان، در اندازهگیری ابعاد جهان روز به روز به نتایج جدیدتری نائل میشدند. با ساخته شدن و گسترش این وسایل اندازهگیری، دید بشر نسبت به جهان نیز تغییر یافت؛ مثلاً با چشم غیرمسلح تقریباً میتوانیم در حدود ۶ هزار ستاره را ببینیم، اما اختراع تلسکوپ، ناگهان آشکار کرد که این فقط جزئی از جهان است.
هر چند با به وجود آمدن وسایل دقیق اندازهگیری، دانش نیز نسبت به جهان هستی، گسترش پیدا میکرد، اما نظریههای مختلفی توسط دانشمندان ارائه میگردد. از جمله دانشمندانی که نسبت به ارائه این نظریهها اقدام کردند میتوان به ویلیام هرشل، ستارهشناس آلمانیتبار انگلیسی، یاکوبوس کورنلیس کاپیتن، اخترشناس هلندی، شارل مسیه و ادوین هابل و … اشاره کرد.
انقلاب علمی
طی دوران رنسانس، نیکلاس کوپرنیک نظریه خورشیدمرکزی را با نام نظریه مرکزیت کوپرنیک یا برای سامانه خورشیدی (منظومه شمسی) پیشنهاد کرد. گالیلئو گالیله و یوهانِس کِپلِر پیشنهاد وی را گسترش دادند و آن را اصلاح کردند. گالیله تلسکوپ را اختراع کرد تا بتواند مشاهدات خود را به صورت دقیق تری انجام دهد.
کپلر اولین کسی بود که با بیان اینکه خورشید در مرکز قرار دارد و بقیه سیارهها به دور آن میچرخند مدل تقریباً کاملی را ارائه کرد. با این وجود کپلر نتوانست برای قوانینی که ارائه نمود نظریهای تهیه کند. در نهایت ایزاک نیوتن با ارائه مکانیک سماوی و قانون گرانش حرکت سیارهها را توصیف کرد. نیوتن مخترع تلسکوپ بازتابی است.
کشفیات جدید باعث شد که ابعاد و کیفیت تلسکوپ بهبود بیابد. نیکلاس لوییس لاسیل نقشههای بیشتری از موقعیت ستارگان در فضا را ارائه نمود. ویلیام هرشل نقشه گستردهای از خوشههای سماوی و تهیه کرد و در سال ۱۷۸۱ توانست سیارهٔ اورانوس را کشف کند که اولین سیاره کشف شده توسط انسان محسوب میشود. در سال ۱۸۳۷ برای اولین بار فردریش بسل فاصله ستاره ۶۱ دجاجه را مشخص کرد.
در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی، توجه دانشمندانی چون لئونارد اویلر، الکسیس کلاد کلایرات و ژان دالمبر به مسئله سه جسمی باعث شد پیشبینیهای دقیق تری در مورد حرکت ماه و ستارگان انجام شود. ژوزف لویی لاگرانژ و پیر سیمون لاپلاس این کار را تکمیل کردند و میزان انحراف اقمار و سیارهها از وضعیت اصلیشان را تخمین زدند.
با اختراع طیفسنج و عکاسی افقهای جدیدی به روی اخترشناسی باز شد. در طی سالهای ۱۸۱۴ و ۱۸۱۵ یوزف فون فراونهوفر در طیف نور خورشید حدود ۶۰۰ نوار را مشاهده کرد و در سال ۱۸۵۹، گوستاو کیرشهف این نوارها را به حضور عناصر مختلف در جو خورشید نسبت داد. معلوم شد که بقیه ستارگان به ستاره سامانه خورشیدی (خورشید) شباهت زیادی دارند اما در ابعاد مختلف و با دماها و عناصر درونی متفاوتی دیده میشوند.
قرار داشتن زمین در کهکشان راهشیری، به عنوان مجموعهای از ستارهها و سیارهها، در قرن بیستم کشف گردید و همزمان وجود دیگر کهکشانهای خارجی در فضا تأیید شد و بلافاصله پدیده انبساط جهان عامل اصلی وجود فاصله زیاد بین زمین و دیگر کهکشانها اعلام شد.
همچنین در اخترشناسی مدرن وجود اجرام خارجی زیادی مانند اختروشها، و کهکشانهای رادیویی را تأیید کرد و با استفاده از این مشاهدات نظریههای فیزیکی ارائه نمود که برخی از آنها این اجرام را براساس اجرام دیگر مانند ستارههای نوترونی و سیاهچالهها توصیف میکنند. کیهانشناسی فیزیکی در طی قرن ۲۰ میلادی پیشرفتهای زیادی را تجربه کرد و نظریه مهبانگ (بیگ بنگ یا انفجار بزرگ) براساس شواهد کشف شده در علوم اخترشناسی و فیزیک مانند تابش زمینهای ریزموج کیهانی، قانون هابل و هستهزایی مهبانگ قوت یافت.
مشاهدات اخترشناسی
در بابل و یونان باستان، اخترشناسی بیشتر اخترسنجی بود و موقعیت ستارهها و سیارهها در آسمان مورد توجه زیادی قرار داشت. بعدها، تلاشهای اخترشناسانی چون آیزاک نیوتن و یوهانس کپلر علم مکانیک سماوی را پدیدآورد و اخترسنجی بر پیشبینی حرکت آن دسته از اجرام سماوی که میانشان نیروی جاذبه گرانشی وجود داشت تمرکز یافت. این پیشرفت بهطور خاص در مورد سامانه خورشیدی به کار گرفته شد. امروزه موقعیت و حرکت اجرام به آسانی تعیین میشود و اخترشناسی مدرن بر مشاهده و درک طبیعت فیزیکی اجرام سماوی تأکید دارد.
اخترشناسی رصدی
منبع اصلی ما برای به دست آوردن اطلاعات دربارهٔ اجرام آسمانی، نور یا همان امواج الکترومغناطیسی است که از این اجرام به ما میرسد. بخشی از این امواج را میتوان از سطح زمین رصد کرد، در حالیکه بخشی دیگر تنها در ارتفاعات بالا یا خارج از جو زمین قابل رصد هستند.
اخترشناسی رصدی را میتوان بر پایه قسمتی از طیف الکترومغناطیس که در آن مورد استفاده قرار میگیرد، به رشتههای زیر تقسیمبندی کرد.
اخترشناسی رادیویی
طیف الکترومغناطیسی میتواند اطلاعات زیادی راجع به اخترشناسی را در اختیارمان قرار دهد. در بخشهایی از طیف که فرکانس اندک است، اخترشناسی رادیویی، ساطع شدن امواجی با طول موجهای میلیمتری و دکامتری را کشف میکند. گیرندههای رادیو تلسکوپی همانند گیرندههای رادیویی معمولی هستند اما حساسیت بسیار زیادی دارد. مایکرویوها بخش میلیمتری طیف رادیویی را تشکیل میدهند و در مطالعات تشعشعات مایکروویو پس زمینه کیهان کاربرد وسیعی دارند.
اخترشناسی فروسرخ
در اخترشناسی فروسرخ با آشکارسازی و تحلیل امواج فروسرخ (با طول موجی بزرگتر از طول موج قرمز) سروکار داریم. معمولاً برای این کار از تلسکوپ استفاده میشود اما در کنار آن به یک آشکارساز حساس نیز احتیاج داریم. بخار آب موجود در جو زمین امواج فروسرخ را جذب میکند و بنابراین مراکز مشاهده امواج فروسرخ میبایست در مکانهای بلند و خشک یا خارج از جو کره زمین ساخته شوند. تلسکوپهای فضایی به انتشار گرما در جو زمین، شفافیت جو زمین حساس نیستند و وقتی از آنها استفاده میکنیم دیگر با دردسرهای مشاهده در طول موجهای فروسرخ روبرو نمیشویم.
مشاهدات فروسرخ در مشاهده مناطقی از کهکشان که پوشیده از گرد و غبار هستند بسیار کارآمد هستند.
اخترشناسی نور مرئی
در طول تاریخ، اغلب دادههای اخترشناسی با استفاده از اخترشناسی نور تهیه شدهاند. در اخترشناسی نور، با استفاده از عناصر نوری (مانند آینه، عدسی، آشکارسازهای CCD و فیلمهای عکاسی) طول موجهای نور را در محدوده فروسرخ تا فرابنفش بررسی میکنیم. نور مرئی (طول موجهایی که توسط چشم انسان دیده میشوند و در محدوده ۴۰۰ تا ۷۰۰ نانومتر قرار دارند) در میانه این محدوده قرار دارد. تلسکوپ مهمترین ابزار مشاهدات اخترشناسی است که دارای طیف نگار و دوربینهای الکترونیکی است.
اخترشناسی انرژیهای بالا
برای مشاهده منابع پرانرژی از اخترشناسی انرژی بالا کمک میگیریم که اخترشناسی اشعه X، اخترشناسی پرتو گاما، اخترشناسی فرابنفش (UV) و همچنین مطالعات مربوط به نوترینوها و پرتوهای کیهانی را شامل میشود. اخترشناسی رادیویی و نوری با استفاده از رصدخانههای زمینی انجام میشود زیرا در این طول موجها، جو زمین به اندازه کافی شفاف است.
جو زمین در طول موجهای مورد مطالعه در اخترشناسی اشعه X، اخترشناسی پرتو گاما، اخترشناسی UV و اخترشناسی فرا فروسرخ (به جز در مورد چند «پنجره» طول موج) شفافیت کافی را ندارد و بنابراین تحقیقات و مشاهدات در مورد این علوم باید از طریق بالنهای تحقیقاتی یا رصدخانههای فضایی صورت پذیرد. پرتوهای قوی اشعه گاما براساس رگبارهای هوایی عظیمی که تولید میکنند شناسایی میشوند و مطالعه پرتوهای کیهانی زیرمجموعهای از اخترشناسی محسوب میشود.
ستارهشناسی و مکانیک اجرام آسمانی
یکی از قدیمیترین زمینههای تحقیقاتی در علم اخترشناسی و همه علوم عالم، اندازهگیری موقعیت و مکان اجرام سماوی در آسمان است. همواره در طول تاریخ، درک مناسب از موقعیت خورشید، ماه، ستارگان و سیارات در تعیین موقعیت افراد بر روی زمین (ملوانان و کشتیها) نقش داشتهاست.
اندازهگیری دقیق موقعیت مکانی سیارات به درک ما از نظریه انحراف وسعت داده و اکنون میتوانیم در مورد گذشته و آینده سیارات با دقت زیاد اظهارنظر کنیم. علمی که به این مباحث میپردازد را علم مکانیک اجرام آسمانی گویند. امروزه با ردیابی اجرام آسمانی در نزدیکی زمین میتوانیم احتمال برخورد این اجرام با یکدیگر یا جو زمین را بررسی کنیم.
اندازهگیری میزان سرعت زاویهای ستارههای نزدیک به کره زمین یکی از اساسیترین کارها در تعیین نردبان فاصله کیهانی است که برای اندازهگیری مقیاس جهان طراحی شدهاست. اندازهگیری سرعت زاویهای ستارههای مجاور عامل مهمی در آگاهی از ویژگیهای ستارههای دور محسوب میشود چرا که این ویژگیها قابل مقایسه هستند. محاسبه سرعت شعاعی و حرکت واقعی سینماتیک حرکت این مجموعه اجرام در کهکشان راه شیری را آشکار میسازد. همچنین از یافتههای اخترشناسی در اندازهگیری توزیع ماده تیره در کهکشان استفاده میشود.
در دهه ۱۹۹۰ (میلادی) روش اخترشناسی که در محاسبه تکانههای ستارگان به کار میرفت باعث کشف سیارههایی از خارج از سامانه خورشیدی شد که به دور خورشید گردش میکنند.
اخترشناسی نظری
اخترشناسان نظری از ابزارهای مختلفی مانند مدلهای تحلیلی و شبیهسازیهای عددی محاسباتی استفاده میکنند. هر یک از این ابزارها مزیتهای خاص خود را دارد. بهطور کلی، مدلهای تحلیلی برای به دست آوردن فهم بهتری از آنچه در یک فرایند اتفاق میافتد مناسب است. کاربرد مدلهای عددی نیز بیشتر برای پیشبینی و مشخص کردن آثار و نتایج (هر چند غیرقابل مشاهده باشند) فرایند است.
نظریه پردازان تلاش میکنند مدلهای نظری جدیدی خلق کنند و بر اساس آنها، پدیدههای تجربی حاصل از نتایج آن مدلها را پیشبینی کنند.
مشاهده تجربی پدیدهای که قبلاً توسط یک مدل پیشبینی شدهاست، اخترشناسان را قادر میکند از بین مدلهای مختلف موجود در آن زمینه که گاه با هم متناقض هم هستند بهترین مدلی را که قادر به توضیح آن پدیده باشد انتخاب کنند.
نظریه پردازان همچنین تلاش میکنند مدلهای جدیدی ارائه دهند یا مدلهای موجود را به نحوی تغییر دهند که با دادههای جدید نیز سازگار باشند.
اگر بین دادههای (تجربی) به دست آمده و نتایج یک مدل تناقض باشد، معمولاً سعی میشود که با اعمال تغییرات اندکی در آن مدل، نتایج آن را با دادهها سازگار کرد. گاهی نیز میزان دادههای متناقض با نتایج یک مدل به مرور زمان آن قدر زیاد میشود که آن مدل به کلی کنار گذاشته میشود.
برخی از پدیدههایی که اخترشناسان نظری به ارائه مدل برای آنها میپردازند عبارتند از: دینامیک ستارهها، تکامل ستارهها، شکلگیری و تکامل کهکشانها، نحوهٔ توزیع ماده در ساختار بزرگ-مقیاس جهان، منشأ پرتوهای کیهانی، نسبیت عام و کیهانشناسی فیزیکی (شامل کیهانشناسی بر اساس نظریه ریسمان و اخترفیزیک ذرهای). نسبیت عام در اخترفیزیک به عنوان ابزاری برای سنجش خصوصیات ساختارهای بزرگ مقیاس (که در آنها گرانش نقش مهمی در ایجاد پدیدههای فیزیکی دارد) به کار میرود. همچنین به عنوان مدل پایه برای مطالعهٔ سیاهچالهها و امواج گرانشی به کار میرود.
در اخترشناسی، برخی مدلها و تئوریها به صورت گستردهای مورد پذیرش هستند. این مدلها عبارتند از: مهبانگ، تورم کیهانی، مادهٔ تاریک و تئوریهای بنیادی فیزیک که در حال حاضر، همهٔ آنها در مدل استاندارد مهبانگ گنجانده شدهاند.
چند نمونه از فرایند خلق مدل توسط اخترشناسان (با استفاده از قوانین فیزیکی و به کمک ابزارهای تجربی) و توضیح و پیشبینی پدیدهها بر اساس این مدلها در جدول زیر آمدهاست:
ماده تاریک و انرژی تاریک موضوعات مهم و برجستهٔ علم اخترشناسی در حال حاضر هستند که در هنگام مطالعهٔ کهکشانها کشف شدند و جنجال پیرامون آنها آغاز شد.
شاخههای اخترشناسی
اخترشناسی خورشیدی
خورشید ستارهای است که بیشترین تحقیقات علمی بر روی آن تمرکز یافتهاست. خورشید یک ستارهٔ کوتولهٔ رشته اصلی از ردهٔ G است و حدود ۶/۴ میلیارد سال عمر دارد. خورشید ستارهای متغیر نیست اما در فعالیت آن تغییرات متناوبی صورت میگیرد که به چرخهٔ لکههای خورشیدی معروف است. در این چرخه، در هر ۱۱ سال در تعداد لکههای خورشیدی نوساناتی رخ میدهد. لکههای خورشیدی نواحی هستند که دمای آنها کمتر از دمای میانگین خورشید است و فعالیتهای مغناطیسی شدیدی در این مکانها رخ میدهد.
از زمانی که خورشید وارد مرحلهٔ رشته اصلی شده تاکنون، ۴۰ درصد به درخشندگی آن افزوده شدهاست. درخشندگی خورشید تغییراتی دورهای نیز دارد که میتواند تأثیر قابل ملاحظهای روی کره زمین داشته باشد. به عنوان نمونه، تصور میشود کمینه ماندر باعث ایجاد پدیده عصر یخبندان کوچک در قرون وسطی شدهاست.
سطح خارجی و قابل رویت خورشید را نورسپهر گویند. بالای این لایه، منطقهٔ باریکی به نام فامسپهر قرار دارد. این قسمت هم توسط یک منطقهٔ گذرا که دمای آن به سرعت افزایش مییابد احاطه شده و در نهایت تاج خورشیدی که بسیار داغ است قرار دارد.
در مرکز خورشید، هستهٔ آن قرار دارد که در آن دما و فشار کافی برای وقوع پدیده همجوشی هستهای وجود دارد. بالای هسته، ناحیه تابشی قرار دارد. در این ناحیه پلاسما انرژی را به صورت تابش از خود عبور داده و منتقل میکند. بالای این قسمت، ناحیه همرفتی قرار دارد. در این بخش ماده به صورت گازی است و انرژی بیشتر از طریق همرفت (جابجایی فیزیکی گاز) منتقل میشود. دانشمندان اعتقاد دارند جابهجایی جرم در ناحیه همرفتی عامل ایجاد فعالیتهای مغناطیسی است که باعث تولید لکههای خورشیدی میشوند.
سیارهشناسی
در این شاخه از اخترشناسی، سیارهها، قمرها، سیارههای کوتوله، دنبالهدارها، سیارکها و دیگر اجرام سماوی که به دور خورشید میچرخند و همچنین سیارههای فراخورشیدی مطالعه میشوند. منظومهٔ شمسی با استفاده از تلسکوپها و در مرتبهٔ بعد از طریق فضاپیماها تقریباً به خوبی مورد مطالعه قرار گرفتهاست. هرچند اطلاعات به دست آمده درک کلی خوبی از نحوهٔ پیدایش و تکامل این سیستم سیارهای به ما دادهاست، اما هنوز اکتشافات زیادی در حال انجام هستند.
سامانه خورشیدی از سیارات داخلی، کمربند سیارکها و سیارات خارجی تشکیل شدهاست. سیارات داخلی زمینمانند هستند و عبارتند از: تیر، زهره، زمین و مریخ. سیارات خارجی غولهای گازی هستند و عبارتند از: مشتری، زحل، اورانوس و نپتون. فراتر از نپتون، کمربند کویپر قرار دارد و در نهایت ابر اورت قرار گرفته که ممکن است تا یک سال نوری امتداد داشته باشد.
سیارات ۴٫۶ میلیارد سال پیش، در قرص پیش–سیارهای که خورشید اولیه را احاطه کرده بود، تشکیل شدند. بر اثر وجود جاذبه گرانشی، تصادم یا برخورد مواد و پدیدهٔ برافزایش، تودههایی از ماده در این قرص شکل گرفتند که با گذر زمان به پیش سیارهها تبدیل شدند. سپس فشار تشعشعات بادهای خورشیدی بیشتر مواد باقیمانده را عقب راند و تنها سیاراتی که از جرم و در نتیجه گرانش کافی برخوردار بودند توانستند جو خود را که به صورت گازی بود در اطراف خود نگه دارند. سیارات طی دورهای زمانی که در آن بمبارانهای شدیدی صورت میگرفت، (و از شواهد آن دهانههای برخوردی فراوانی است که در سطح کرهٔ ماه وجود دارند) مواد موجود در اطراف خود را جذب یا آنها را دور ساختند. در این دوران احتمالاً برخی از پیش سیارهها با یکدیگر برخورد کردند و ممکن است یکی از همین برخوردها باعث تشکیل کرهٔ ماه شده باشد.
وقتی سیاره به جرم کافی دست پیدا میکند، در پدیدهٔ تفکیک سیارهای مواد با چگالی مختلف در داخل سیاره از هم جدا میشوند. این فرایند میتواند باعث ایجاد یک هستهٔ سنگی یا فلزی شود که توسط گوشته و یک پوستهٔ خارجی احاطه شدهاست. هسته میتواند شامل نواحی جامد و مایع باشد. برخی از هستههای سیارات میدان مغناطیسی خاص خود را تولید میکنند که میتواند مانع از دست رفتن جو آنها به وسیلهٔ بادهای خورشیدی شود.
حرارت داخلی یک سیاره یا قمر، دو منشأ دارد: یا از برخوردهایی که آن جرم را تشکیل دادهاند و در اثر فروپاشی مواد رادیواکتیو (مانند اورانیوم و توریم و۲۶Al) ایجاد میشود یا از نوع گرمایش جزر و مدی است که نیروهای کشندی بین سیاره و قمر آن را ایجاد میکنند. در برخی از سیارات و اقمار آنها گرمای کافی برای فعالیتهای آتشفشانخیزی و زمین ساختی وجود دارد. سطح آن دسته از سیاراتی که دارای جو هستند ممکن است به وسیلهٔ باد یا آب دچار فرسایش شود. اجرام کوچکتر که از گرمای ناشی از نیروهای کشندی بهرهمند نیستند زودتر سرد میشوند و فعالیتهای زمینشناسی آنها متوقف میشود. البته ایجاد دهانههای برخوردی همچنان ادامه دارد.
ستارهشناسی
مطالعهٔ ستارگان و نحوهٔ تکامل آنها برای درک عالم ضروری است. ویژگیهای فیزیکی ستارگان به وسیلهٔ مشاهدات رصدی، دادههای نظری و شبیهسازیهای کامپیوتری تعیین میشود.
شکلگیری ستارگان در بخشهایی از ابرهای مولکولی غول پیکر که حاوی گاز و غبار متراکم است رخ میدهد. وقتی این نواحی ناپایدار میشوند، قطعات ابر میتوانند تحت تأثیر گرانش به هم پیوسته و یک پیش ستاره را تشکیل دهند. در صورتی که هستهٔ پیش ستاره به اندازهٔ کافی داغ و چگال باشد، همجوشی هستهای آغاز شده و به این ترتیب یک ستارهٔ رشتهٔ اصلی شکل میگیرد.
در فرایند همجوشی هستهای در مرکز ستاره، هیدروژن به هلیوم تبدیل میشود. بین نیروی رو به خارج فشار گاز (ناشی از گرمای هسته) از یک سو و نیروی رو به داخل گرانش از سوی دیگر، تعادل هیدرواستاتیکی وجود دارد. همین تعادل موجب پایداری ستاره در این حالت میشود.
ویژگیهای ستاره و سرنوشت آن به جرم اولیه ستاره بستگی دارد. هرچه جرم اولیه بیشتر بوده باشد، سرعت مصرف سوخت هیدروژن در هسته و درخشندگی آن بیشتر است. با گذشت زمان، هیدروژن موجود در هسته کاملاً مصرف شده و به هلیوم تبدیل میشود. با توقف فرایند همجوشی، نیروی رو به خارج فشار گاز (ناشی از تابش هسته) از بین رفته و غلبه نیروی گرانش باعث در هم فشرده شدن هسته میشود. ستاره در حالی که هسته آن متراکم تر میشود، لایههای خارجی خود را به بیرون میراند. با گسترش لایههای خارجی، ستاره به صورت غول قرمز درمی آید. اگر دمای موجود در هسته به اندازهٔ کافی بالا باشد، فرایند همجوشی هلیوم آغاز میشود. ستارههای بسیار پرجرم میتوانند با گداخت عناصر سنگین تر از هلیوم مراحل تکاملی بعدی را هم طی کنند.
سرنوشت ستاره به جرم آن بستگی دارد و ستارگانی که جرم آنها بیش از ۸ برابر جرم خورشید است به ابرنواختر تبدیل میشوند درحالیکه ستارگان کوچکتر به سحابیهای سیارهای و در نهایت به کوتولههای سفید تبدیل میشوند. جسم باقیمانده از ابرنواختر یک ستاره نوترونی چگال است واگر جرم ستاره بیش از سه برابر جرم خورشید باشد ابرنواختر به یک سیاه چاله تبدیل میشود.
اخترشناسی کهکشانی
سامانه خورشیدی درون کهکشان راه شیری در حال چرخش است که کهکشانی مارپیچی و بستهاست که یکی از اعضای اصلی کهکشانهای Local Group محسوب میشود. سامانه خورشیدی مجموعهای از گاز، غبار، ستارگان و دیگر اجرام است که نیروی جاذبه آنها را در کنار هم قرار دادهاست. از آنجا که زمین در بازوی خارجی پرگرد وغبار کهکشان راه شیری قرار دارد بخش عظیمی از این کهکشان از دیدهمان پنهان است.
درمرکز کهکشان راه شیری یک برآمدگی میله مانند قرار دارد که گمان میرود یک سیاه چاله بسیار بزرگ باشد در اطراف هسته چهار بازوی مارپیچ قرار دارند. در این ناحیه بسیاری از ستارگان شکل میگیرند و مملو از ستارگان جوان و ستارگان نسل دوم است. دراطراف دیسک، یک شبه کره کهکشانی مسن تر که ستارگان نسل اول محسوب میشوند و همچنین مجموعهای از خوشههای کروی نسبتاً چگال قرار دارد.
درمیان ستارگان یک واسط بین ستارهای قرار دارد که ناحیهای است حاوی مواد پراکنده. در چگالترین قسمت، ابرهای مولکولی از جنس هیدروژن و دیگر عناصر نواحی تشکیل ستاره را تشکیل میدهند. سحابیهای تیره نامنظم (که در محدودهای که توسط طول جینز مشخص میشود تمرکز یافتهاند) ستارگان نوزاد فشرده را تشکیل میدهند.
با تشکیل ستارگان با جرم زیادتر ابر تبدیل به ناحیه HII میشود که در آن گازهای درخشنده و پلاسما قراردارند. طوفانهای ستارهای و انفجار ابرنواخترها باعث پراکنده شدن ابر میشوند و در نهایت یک یا چند خوشه باز از ستارگان تشکیل میشوند. این خوشهها در کنار هم کهکشان راه شیری را تشکیل دادهاند. مطالعات سینماتیک ماده در کهکشان راه شیری و دیگر کهکشانها نشان میدهد که جرم نامرئی درآنها بیش از جرم مرئی است بیشتر جرم کهکشان را هالههای سیاه تشکیل میدهند طبیعت این ماده سیاه رنگ هنوز برای دانشمندان نامشخص است.
اخترشناسی فراکهکشانی
مطالعه اجرامی که درخارج از کهکشان راه شیری قرار دارند به یک علم جدید تبدیل شده که شاخهای از اخترشناسی محسوب میشود. در این علم نحوه پیدایش و تکامل کهکشانها، ساختار و طبقهبندی آنها، کهکشانهای فعال وگروهها و خوشههای کهکشانی مورد بررسی قرار میگیرند. بررسی گروهها و خوشههای کهکشانی در درک بهتر از ساختار کلی کیهان نقش مهمی ایفا میکند.
اغلب کهکشانها دارای شکل منحصر به فردی هستند که طبقهبندی آنها را آسان میکند. بهطورکلی کهکشانها به انواع مارپیچ، بیضوی، و نامنظم تقسیمبندی میشوند.
همانطورکه از نام کهکشان بیضوی پیداست سطح مقطع این کهکشان بیضی شکل است. ستارگان در مدارهای تصادفی به دور کهکشان میچرخند. در این کهکشانها غبار میان ستارهای وجود ندارد یا به ندرت یافت میشود و نقاط تولید ستاره در این نوع کهکشان بسیار کم هستند. ستارگان این کهکشان عموماً مسن هستند کهکشان بیضوی عموماً درمرکز خوشههای کهکشانی یافت میشوند و ممکن است در اثر ترکیب کهکشان بزرگ بهوجود آیند.
کهکشان مارپیچ معمولاً از یک صفحه دوار مسطح تشکیل شده که یک برآمدگی میله مانند در مرکز آن قرار دارد و بازوهای نورانی مارپیچی از آن خارج میشوند. این بازوها نواحی پر گرد و غباری هستند که درناحیه تولید ستاره قرار دارند و این مناطق ستارههای جوان بسیار بزرگ رنگ آبی را در برابر دیدگانمان قرار میدهند؛ کهکشانهای مارپیچ با هالهای از ستارههای پیر احاطه شدهاند؛ کهکشانهای راه شیری و آندرومدا کهکشانهای مارپیچ هستند.
شکل ظاهری کهکشانهای نامنظم درهم پیچیدهاست و این نوع از کهکشان در دستهبندی بیضوی و مارپیچ جای نمیگیرند. حدود یک چهارم کهکشانها نامنظم هستند و شکل نامنظم آنها ناشی از تعامل گرانشی با محیط اطراف است.
کهکشان فعال کهکشانهایی هستند که عمده انرژی که از آنها ساطع میشود از منبعی به جز ستارگان و گرد و غبار تأمین میشود. درمرکز این کهکشانها هستهای فشرده قرار دارد که گفته میشود یک سیاه چاله بسیار عظیم است که به علت جذب اجرام انرژی زیادی را تولید میکند.
کهکشان رادیویی نوعی کهکشان فعال است که در بخش رادیویی طیف بسیار درخشان بوده و زبانههای پرانرژی گاز را متصاعد میکند. از میان کهکشانهای فعالی که تشعشعات پرانرژی ساطع میکنند میتوان به کهکشانهای سیفرت، اخترنماها و بلازارها اشاره کرد. گفته میشود که اختر نماها درخشندهترین اشیاء عالم هستند.
ساختار عظیم کیهان بر اساس گروهها و خوشههای کهکشانی شکل گرفتهاست. در این ساختار بزرگترین واحد کیهانی ابرخوشهها هستند. مجموعه مواد به فیلامانها و دیوارههای کهکشانی تبدیل میشوند و در میان آنها فضاهای خالی باقی میماند.
کیهانشناسی
مشاهده ساختار عظیم عالم در علم کیهانشناسی فیزیکی مطرح میشود و گام مؤثری در درک بهتر پیدایش و تکامل کیهان محسوب میشود. در کیهانشناسی مدرن نظریه انفجار بزرگ مورد پذیرش قرار گرفته و اعلام شده که در برههای از زمان انفجار بزرگ رخ داده با انبساط فضا در طول ۷/۱۳ گیگا سال جهان به شکل فعلی آن مبدل شدهاست. مفهوم انفجار بزرگ با کشف تشعشعات مایکروویو پس زمینه کیهان در سال ۱۹۶۵ مطرح شد.
در طول مدت تکامل جهان چندین مرحله تکاملی را تجربه کرد. در ابتدا جهان به سرعت انبساطی کیهانی را تجربه کرد که شرایط اولیه را همگن کرد. سپس با تشکیل هسته انفجار بزرگ عناصر اولیه جهان آغازین تولید شدند.
هنگامی که اولین اتمهای تشکیل دهنده فضا شفاف شدند توانستند امواجی را از خود ساطع کنند امواجی که امروزه به صورت تشعشعات مایکروویو پس زمینه کیهان مشهور هستند سپس جهان در حال انبساط به علت عدم وجود منابع انرژی کیهانی وارد عصر تیره و تار خود شد.
با وقوع تغییرات اندک در چگالی اجرام، ساختار سلسله مراتبی ماده شکل گرفت. موادی که در نواحی چگال جمع شده بودند ابرهای گاز و ستارگان اولیه را تشکیل دادند. این ستارههای عظیم باعث ایجاد مجدد فرایند یونیزاسیون شده و بسیاری از عناصر سنگین جهان آغازین را به وجود آوردند.
تودههای گرانشی به فیلامان تبدیل شده و فضایی بین این فیلامانها به صورت خالی باقی ماند. به تدریج گرد وغبار با یکدیگر ترکیب شده و اولین کهکشانها به وجود آمدند. باگذشت زمان این کهکشانها مواد بیشتری را به درون خود کشیدند و گروهها و خوشههای کهکشانی و در نهایت ابرخوشههای عظیم شکل گرفتند.
یکی از مفاهیم اصلی در ساختار عالم، ماده تاریک یا انرژی تاریک است. ماده تاریک عنصر اصلی تشکیل دهنده دنیاست و ۹۶درصد چگالی جهان را تشکیل میدهد. امروزه تلاش زیادی برای درک فیزیک این ماده و اجزا تشکیل دهنده آن صورت میگیرد.
مطالعات میانرشتهای
اخترشناسی با بسیاری از رشتههای علمی مهم ارتباط تنگاتنگ دارد. برخی از این علوم عبارتاند از:
فیزیک کیهانی: مطالعه فیزیک جهان پیرامون شامل ویژگیهای فیزیکی (درخشندگی، چگالی، دما و ترکیب شیمیایی) اجرام آسمانی.
بیولوژی کیهانی: مطالعه پیدایش و تکامل سیستمهای بیولوژیکی در کیهان.
اخترشناسی باستانی: مطالعه اخترشناسی قدیم در بافت فرهنگی آن با استفاده از مشاهدات باستانشناسی و مردمشناسی.
شیمی کیهانی: مطالعه مواد شیمیایی موجود در فضا به خصوص ابرهای گازی مولکولی و نحوه تشکیل، تعامل و مرگ آنها؛ بنابراین این رشته با رشتههای شیمی و اخترشناسی مباحث مشترکی دارد.
اخترشناسی غیر حرفهای (آماتوری)
بهطور کلی اخترشناسان آماتور با استفاده از تلسکوپهای ساخت خودشان بسیاری از پدیدههای کیهانی واجرام سماوی را مشاهده میکنند. آنها بیشتر به دنبال رصد کردن ماه، سیارات، ستارگان، دنباله دارها، بارانهای شهابی و بسیاری از اجرام موجود درعمق فضا مانند خوشههای ستارهای، کهکشانها و سحابیها هستند. یکی از شاخههای اخترشناسی آماتوری، عکس برداری کیهانی است که طی آن فرد آماتور از آسمان شب عکسبرداری میکند. بسیاری از افراد آماتور تلاش میکنند درمشاهده اجرام خاص تبحر لازم را کسب کنند و با توجه به علاقه فردی خود کار مشاهده خود را تخصصی ترکنند.
اغلب آماتورها مشاهدات خود را در طول موجهای مرئی انجام میدهند و تعداد محدودی هم این کار را در مورد طول موجهای نامرئی تجربه میکنند. آنها در تلسکوپ خود از فیلترهای فروسرخ استفاده میکنند ویا از تلسکوپهای رادیویی کمک میگیرند. کارل گوته یانسکی یکی از پیشگامان اخترشناسی رادیویی آماتوری است که در دهه ۱۹۳۰ آسمان را در طول موجهای رادیویی مشاهده کرد. تعدادی از افراد آماتور از تلسکوپهای دستساز یا تلسکوپهای رادیویی که برای تحقیقات اخترشناسی ساخته میشوند و دراختیار افراد آماتور قرار میگیرند استفاده میکنند. ("مثلاً " تلسکوپ یک مایلی).
اخترشناسان آماتور در پیشرفتهای علم اخترشناسی سهم بسزایی داشتهاند. این رشته یکی از معدود رشتههایی است که در آن افراد آماتور ایفای نقش میکنند. آنها میتوانند در برخی اندازهگیریها شرکت کرده و در اصلاح مدار سیارات کوچک مفید واقع شوند. همچنین افراد آماتور درکشف دنباله دارها و رصد ستارههای متغیر نقش بسزایی دارند. پیشرفتهای حاصل شده در زمینه تکنولوژی دیجیتال به افراد آماتور اجازه میدهد تا در رشته عکسبرداری کیهانی به موفقیتهای چشمگیری دست پیدا کنند.
پرسشهای بنیادین در اخترشناسی
اگرچه دررشته اخترشناسی تلاشهای بسیاری برای درک بهتر طبیعت جهان و محتوای آن صورت گرفتهاست اما هنوز سؤالهای بیپاسخی در پیش رویمان قرار دارند شاید پاسخگویی به این سوالات مستلزم ساخت ابزارهای رصد جدید و پیشرفتهای تازه در زمینه فیزیک نظریه و تجربی باشد.
آیا حیات فرازمینی به خصوص از نوع هوشمند وجود دارد؟ در این صورت چگونه تناقض فرمی (Fermi) را توجیه میکنید؟ وجود حیات در سایر نقاط عالم پیامدهای علمی و فلسفی بسیار مهمی را در پی دارد.
ماهیت ماده تاریک و انرژی تاریک چیست؟ این دو عامل نقش بسیار تعیینکنندهای در تکامل و سرنوشت جهان دارند، اما هنوز ماهیت اصلی آنها ناشناخته ماندهاست. سرنوشت نهایی کیهان چه خواهد بود؟
چرا دنیا به وجود آمد؟ چرا برای مثال ثابتهای فیزیکی با دقت تنظیم شدهاند تا وجود حیات را تضمین کنند؟ چه چیزی باعث انبساط جهان شد و دنیا را همگن کرد؟
کهکشانهای اولیه و سیاهچالههای ابرپرجرم چگونه شکل گرفتند؟
عامل ایجاد پرتوهای کیهانی بسیار پر انرژی چیست؟
چرا فراوانی عنصر لیتیوم در کیهان، چهار برابر کمتر از میزانی است که نظریه استاندارد مهبانگ پیشبینی میکند؟
در آنسوی افق رویداد، چه میگذرد؟
پدیدههای آسمانی
پدیدههای آسمانی ماده فیزیکی طبیعی موجود در فضای بیرونی، موضوعات اخترشناسی را تشکیل میدهد و بهطور عمده شامل: ستاره، سیاره، قمر، سیارک، دنبالهدار، شهابواره، شهابسنگ، کهکشان و سحابی است.
اسطرلاب
اسطرلاب از ابزارهای قدیم نجوم و طالعبینی است. اسطرلاب وسیله بسیار کارآمدی در نجوم رصدی بوده و اکنون بیشتر برای کاربردهای آموزشی بکار میرود. این ابزار برای سنجش ارتفاع، سمت، بعد و میل خورشید و ستارگان، تعیین وقت در ساعات روز و شب، قبله و زمان طلوع و غروب آفتاب و بسیاری کاربردهای دیگر بهکار میرفتهاست.
جستارهای وابسته
سامانه خورشیدی
پیکرهای آسمانی (صورتهای فلکی)
رصدخانه
فهرست پیکرهای آسمانی
سیارات
ستارگان
فهرست درخشانترین ستارهها
ستارهشناسان معروف
نجوم در ایران
واژههای نجومی از زبان فارسی کهن
ماهواره
کهکشانها
تاریخ نجوم
طیف نمایی نجومی
اخترشناسی در سدههای میانه اسلامی
منابع
پیوند به بیرون
وبگاه آسان شب ایران
تالار گفتگوی منجمان ایرانی
وبگاه مجله نجوم
وبگاه مؤسسه علوم و کیهانشناسی هفت آسمان
اخترشناسی
اخترفیزیک
منظومه شمسی |
756 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%20%DA%A9%D9%84%D9%BE%D8%AA%D9%88%D9%86 | اریک کلپتون | اریک پاتریک کلپتون (زادهٔ ۳۰ مارس ۱۹۴۵) نوازنده گیتار، خواننده، ترانهسرا و آهنگساز مشهور راک و بلوز انگلیسی است. او برندهٔ جایزه گرمی و تنها فردی است که سه بار به عضویت تالار مشاهیر راک اند رول درآمدهاست. وی بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین گیتاریستهای تمام دوران معرفی شدهاست.
آغاز زندگی
اریک پاتریک کلپتون در ۳۰ مارس ۱۹۴۵ در ریپلی انگلستان بهدنیا آمد. مادر او Patricia Molly Clapton هنگام تولد فرزندش ۱۶ سال داشت و پدر او Edward Walter Fryer سربازی بود که هنگام جنگ جهانی از کانادا به انگستان رفته و پس از پایان جنگ به کانادا بازگشت.
اریک توسط مادربزرگ و پدربزرگ خود٫درحالی که تا سنین نوجوانی گمان میکرد آنها پدر و مادر واقعی او هستند بزرگ شد. بعدها مادرش که اریک گمان میکرد خواهرش است٫ با سرباز کانادایی دیگری ازدواج کرد و با مهاجرت به آلمان اریک را با مادربزرگ و پدربزرگ خود تنها گذاشت.
اریک اولین گیتار آکوستیک خود را از مادربزرگش برای تولد ۱۳ سالگیاش هدیه گرفت اما دشواری نواختن بر روی سیمهای زبر و سخت آن علاقه او را برای مدتی کوتاه از بین برد. اما دو سال بعد دوباره نواختن را بهصورت مداوم در پی گرفت. او در جوانی به موسیقی بلوز علاقهمند بود و نخستین تجربههای خود را در نواختن بر روی آثار بلایند لمون جفرسون و بی.بی. کینگ کسب کرد. او با بارها گوشدادن به آهنگهای ضبط شده و تمرین از روی آنها نواختن گیتار را فرا گرفت.
او در سال ۱۹۶۱ وارد کالج هنری کینگستون شد ولی در پایان سال تحصیلی بهدلیل تمرکز فقط بر روی موسیقی و بیتوجهی به دروس هنر، از کالج اخراج شد. در همین زمان بود که نوازندگی او بهدلیل حرفهای شدن مورد توجه قرار گرفت و در سال ۱۹۶۳ به گروه The Roosters پیوست. البته همکاری او با این گروه تنها ۷ ماه بهطول انجامید.
زندگی حرفهای
از مهمترین گروههایی که اریک در دهه ۶۰ با آنها همکاری کرد میتوان به دو فوق گروه The Yardbirds و Cream اشاره کرد. موسیقی او در این دو گروه بسیار زیباتر از گروههای دیگر دهه ۶۰ مرتبط با اریک بود. با وجود اینکه در آن سالها موسیقی او بازار خوبی نداشت اما نام اریک کلپتون در بین موزیسینهای دهه ۱۹۶۰ از اعتبار و جایگاه ویژه ای برخوردار بود.
در نیمه دوم دهه ۶۰ اریک تصمیم گرفت با پیوستن به گروه Blind Faith به بلوز کلاسیک بپیوندد ولی این گروه نیز با انتشار یک آلبوم موفق اریک را خیلی زود خسته کرد و برای مدتی در چند گروه سرگردان شد.
او در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی اولین آلبوم سولوی خود را که همنام خودش بود روانه بازار کرد که در Top 15 آمریکا و Top 20 بریتانیا قرار گرفت.
در اواسط سال ۱۹۷۰ میلادی بود که اریک تصمیم به تشکیل فوق گروه Derek and the Dominos گرفت که حاصل آن ۴ آلبوم موفق استودیویی و زنده بود. تک آهنگ Layla هم اثر بسیار موفق او در همین دوران بود.
اریک تمام سال ۱۹۷۱ را به دلیل اعتیاد شدید در خانهاش در ریپلی گذراند. اما سال ۱۹۷۲ برای او پر ثمر تر بود و آلبوم History Of Clapton اثر او در این سال است. او در سالهای اولیه دهه ۷۰ ضربات روحی زیادی خورد که از جمله آنها میتوان به مرگ زود هنگام و مشکوک به خودکشی جیمی هندریکس در سپتامبر ۱۹۷۰، مرگ دوئن آلمن در اکتبر ۱۹۷۱ که در یک حادثه موتور سواری رخ داد و مرگ پدربزرگش که برای او بسیار دوست داشتنی بود اشاره کرد.
در ژانویه ۱۹۷۳ پیت تاون زند گیتاریست گروه The Who با هدف ایجاد انگیزه در اریک کنسرت بزرگی ترتیب داد که در آن استیو وینوود بیسیست، ران وود، جیم کپلدی درامر و ریک گرچ بیسیست و ویولونیست نیز حضور داشتند. این کنسرت چنان امیدی در اریک پدیدآورد که بتواند معالجات اعتیادش را با موفقیت به اتمام برساند.
پس از پشت سر گذاشتن بحرانهای زندگی او کار موزیکش را در ژوئیه ۱۹۷۴ و با عرضه آلبوم استودیویی جدیدش به نام 461 Ocean Boulevard باعث شد تا اریک کلپتون تمام نشود. از دیگر کارهای زیبای او در دهه ۷۰ میتوان به Wonderful Tonight, Cocaine , Bell Bottom Blues ,Tell The Truth و… اشاره کرد.
در سال ۱۹۷۶ هم او در آلبومی به نام No Reason To Cry با باب دیلن و رانی (ران) وود همکاری کرد.
از کارهای او در دهه ۸۰ میشود به همکاری او با دو موزیسین بزرگ به نامهای راجر واترز و فیل کالینز اشاره کرد که برای هر سه اینها موفقیت بزرگی محسوب میشد.
اما دهه ۹۰ برای او از نظر زندگی شخصی همراه با اتفاقات بدی بود؛
ابتدا مرگ استیوی ری ون و مهمتر از آن سقوط پسر پنج ساله اش از آسمان خراشی در نیو یورک که برای او ضربه روحی مهلکی بود؛ او آهنگ اشکها در بهشت را به همین خاطر تهیه و اجرا کرد.
از دیگر فعالیتهای او در دهه ۹۰ را میتوان به اجرای دو کنسرت تاریخی به نامهای ۲۴ شب و Unplugged اشاره کرد. همچنین موزیک متن فیلم Rush و آلبوم بلوز بسیار موفق" از گهواره "و آلبوم Pilgrim از فعالیتهای موفق کلپتون در دهه ۹۰ محسوب میشود. آهنگهای Change The World و My Father's Eyes هم محصول دهه ۹۰ است.
دهه ۲۰۰۰ هم موج دیگری از فعالیتهای مختلف کلپتون را به خود دید. از اجرای تورهای موفق مخصوصاً تور Crossroads و همچنین آلبومهای مختلف از جمله Reptile تا فعالیتهای خیر خواهانه در زمینه مبارزه با مواد مخدر و الکل.
آلبوم سال ۲۰۰۴ او به نام " من و آقای جانسون " است. در این آلبوم او کارهای رابرت جانسون را کاور کرده که با استقبال عمومی مواجه شد.
اریک کلپتون تنها کسی است که نامش سه بار در تالار افتخارات راک اند رول ثبت شده.
او در ابتدا در سال ۱۹۹۲ به دلیل عضویت در گروه افسانهای The Yardbirds این افتخار نصیبش شد سپس در سال ۱۹۹۳ به دلیل عضویت در سوپر گروه خامه (Cream) دو عنوانه شد و بالاخره در سال ۲۰۰۰ به دلیل فعالیتهای سولو در این زمینه رکورد دار شد.
ترانهشناسی
آلبومهای استودیویی انفرادی
Eric Clapton (١٩٧٠)
461 Ocean Boule461vard (۱۹۷۴)
There's One in Every Crowd (١٩٧۵)
No Reason to Cry (١٩٧۶)
Slowhand (١٩٧٧)
Backless (١٩٧٨)
Another Ticket (١٩٨١)
Money and Cigarettes (١٩٨٣)
Behind the Sun (١٩٨۵)
August (١٩٨۶)
Journeyman (١٩٨٩)
Rush (١٩٩٢, ساندترک)
From the Cradle (١٩٩۴)
Pilgrim (١٩٩٨)
Reptile (٢٠٠١)
Me and Mr. Johnson (٢٠٠۴)
Sessions for Robert J (٢٠٠۴)
Back Home (٢٠٠۵)
Clapton (٢٠١٠)
Old Sock (٢٠١٣)
I Still Do (٢٠١۶)
Happy Xmas (٢٠١٨)
آثار کلپتون در ایران
از معروفترین آثار وی در ایران میتوان موسیقی سریال لبه تاریکی را نام برد.
وی در دو آهنگ خود به نام «Layla» و «I am yours» از اشعار شاعر ایرانی، نظامی گنجوی الهام گرفتهاست.
کلپتون و رابرت جانسون
او از نوجوانی نواختن ترانههای رابرت جانسون را با گوش دادن مکرر، فرا گرفته بود.
در سال ۲۰۰۴، آلبوم Sessions For Robert.J روانه بازار شد؛ که در آن، کلپتون همراه با گروه خود، ترانههای رابرت جانسون را با تنظیمات مختلف اجرا کردهاند.
مجله رولینگ استون در سال ۲۰۰۳ و در ردهبندی ۱۰۰ گیتاریست برتر تمامی دوران، اریک کلپتن را در رتبه دوم قرار داد.
همچنین مجله تایم هم او را در سال ۲۰۱۱ در رتبهٔ دوم قرار داد
کتاب کنددست
کتاب کنددست (زندگی و موسیقی اریک کلاپتون) نوشته فیلیپ نورمن و برگردان شاهین بلوری را انتشارات شباهنگ در سال 1401 منتشر کرده است.
منابع
http://www.rollingstone.com
آهنگسازان اهل بریتانیا
اعضای یاردبردز
افراد انگلیسی کاناداییتبار
اهالی بخش گیلفورد
برندگان جایزه آیور نوولو
برندگان جایزه بریت
برندگان جایزه گرمی
ترانهپردازان اهل انگلستان
تهیهکنندگان موسیقی انگلیسی
خوانندگان بلوز اهل انگلستان
خوانندگان راک اهل انگلستان
خوانندگان سده ۲۰ (میلادی) اهل انگلستان
خوانندگان سده ۲۱ (میلادی) اهل انگلستان
خوانندگان مرد اهل انگلستان
خوانندگان مرد سده ۲۱ (میلادی) اهل انگلستان
خواننده-ترانهپردازان اهل انگلستان
خواننده-ترانهپردازان بلوز
خواننده-ترانهپردازان مرد اهل انگلستان
خودزندگینامهنویسان اهل انگلستان
دارندگان عنوان رتبه امپراتوری بریتانیا
دانشآموختگان دانشگاه کینگستون
راهیافتگان به تالار مشاهیر ترانهپردازان
راهیافتگان به تالار مشاهیر راک اند رول
راهیافتگان به تالار مشاهیر موسیقی بلوز
گیتارنوازان مرد اهل انگلستان
گیتاریستهای مرد
مجموعهداران ماشین اهل بریتانیا
موسیقیدانان الکتریک بلوز
موسیقیدانان بلوز اهل انگلستان
موسیقیدانان بلوز-راک
موسیقیدانان دوره شکوفایی ریتم اند بلوز بریتانیا
موسیقیدانان راک اهل انگلستان
نوازندگان گیتار اسلاید
نوازندگان گیتار اهل انگلستان
نوازندگان گیتار بلوز اهل انگلستان
نوازندگان گیتار جز-بلوز
نوازندگان گیتار راک اهل انگلستان
نوازندگان گیتار رزونانسی
نوازندگان گیتار لید
هنرمندان آتکو رکوردز
هنرمندان آراساو رکوردز
هنرمندان رپریز رکوردز
هنرمندان وارنر رکوردز |
757 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D8%A8%D8%B1%D8%AA%20%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B4%D8%AA%DB%8C%D9%86 | آلبرت اینشتین | آلبرت اَینشتَین (به ؛ ۱۴ مارس ۱۸۷۹ – ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیکدان نظری زادهٔ آلمان بود که نظریه نسبیت را بهعنوان مهمترین دستاوردش توسعه داد که در کنار مکانیک کوانتومی دو ستون فیزیک مدرن بهشمار میروند. او بهخاطر تاثیرش بر فلسفه علم نیز شناخته میشود. در نظر عامه مردم، اینشتین بیشتر بهخاطر فرمول همارزی جرم و انرژی یعنی E=mc۲ شهرت دارد که از آن بهعنوان معروفترین فرمول در سراسر جهان یاد میشود. او برای «خدماتش در زمینه فیزیک نظری و بهویژه کشف قانون اثر فوتوالکتریک»، موفق به کسب جایزه نوبل در سال ۱۹۲۱ شد.
اینشتین در امپراتوری آلمان و در یک خانواده یهودی زاده شد. او در سال ۱۸۹۵ به سوئیس رفت و ملیت آلمانی خود را در ۱۸۹۶ باطل کرد. در سال ۱۹۰۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم در زمینه ریاضی و فیزیک از مدرسه پلیتکنیک فدرال در زوریخ شد. او پس از مدتی موفق شد که بهعنوان بازرس ثبت اختراع در اداره ثبت اختراعات سوئیس در بِرن مشغول بهکار شود و بین سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۹ در این سمت باقی ماند.
او در ۲۶ سالگی، چهار مقاله استثنایی و پیشگامانه در مورد اثر فوتوالکتریک، حرکت براونی، نسبیت خاص و همارزی جرم و انرژی منتشر کرد که توجه جهان علم را بهخود جلب کرد و در همین سال نیز موفق به اخذ مدرک دکتری خود از دانشگاه زوریخ شد. در مدت زمان کوتاهی پس از انتشار کارش در زمینه نسبیت خاص، اینشتین کارش را برای توسعه این نظریه به میدان گرانشی آغاز کرد که در نهایت در سال ۱۹۱۶ تحت عنوان نسبیت عام منتشر شد و آن را برای مدلسازی کیهان بهکار برد. او همچنین به بررسی خواص حرارتی نور و نظریه کوانتومی تابش پرداخت که در نهایت به بنیانگذاری نظریه فوتونی نور منتهی شد.
در سال ۱۹۳۳ در زمان حضورش در ایالات متحده آمریکا، آدولف هیتلر به قدرت رسید و دیگر به آلمان بازنگشت. در آستانه جنگ جهانی دوم او از نامهای حمایت کرد که در مورد توسعه بالقوه «بمبهای جدید فوقالعاده خطرناک» هشدار داده میشد و توصیه میکرد که ایالات متحده پژوهشهای مشابهی را آغاز کند. اینشتین ایده استفاده از شکافت هستهای بهعنوان سلاح را بهصورت عمومی محکوم میکرد و بههمراه برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی بیانهای را با عنوان بیانیه راسل–اینشتین امضا کرد.
او از سال ۱۹۰۸ تدریس فیزیک نظری در دانشگاه برن را آغاز کرد و در سالهای بعد در دانشگاه زوریخ، دانشگاه کارل در پراگ رفت و مدرسه پلیتکنیک فدرال در زوریخ به تدریس ادامه داد. در سال ۱۹۱۴ او به عضویت فرهنگستان علوم پروس در برلین درآمد و بهمدت ۱۹ سال در آنجا ماند. اینشتین از همکاران مؤسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون در شهر نیوجرسی بود که تا پایان عمرش در سال ۱۹۵۵ نیز این همکاری را حفظ کرد. او بیش از ۳۰۰ مقاله علمی و ۱۵۰ مقاله غیرعلمی منتشر کرد. دستاوردهای فکری و جدید او موجب شد که نام اینشتین در فرهنگ عامه معادلی برای هوش و نبوغ محسوب شود.
زندگی و کار
دوران کودکی و تحصیل
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در شهر اولم در پادشاهی وورتمبرگ آلمان در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. پدر او، هرمان اینشتین یک فروشنده و مهندس و مادرش پائولین کُخ بود. در سال ۱۸۸۰ اندکی پس از تولد اینشتین، خانواده اینشتین به مونیخ مهاجرت کردند و در آنجا پدر اینشتین و عموی او یاکوب یک تجارت کوچک برای نصب گاز و آب تأسیس کردند. از آنجا که این تجارت از نظر اقتصادی رضایتبخش بود آنها در سال ۱۸۸۵ تصمیم گرفتند با حمایت کل خانواده، کارخانهٔ تولید لوازم الکتریکی راهاندازی کنند. شرکت پدرش موفق بود و لوازم الکتریکی نیروگاههای برق شوابینگ در مونیخ و وارزه و سوسا در ایتالیا را تأمین میکرد.
خانواده اینشتین از یهودیانی اشکنازی بودند که آنچنان سختگیر نبودند و از همین رو آلبرت از سن ۵ سالگی بهبعد و بهمدت سه سال در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک در مونیخ درس میخواند. در سن هشت سالگی به مدرسه لوتیپولد فرستاده شد تا تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را ادامه دهد. او هفت سال بعد، امپراتوری آلمان را ترک کرد.
در سال ۱۸۹۴ کارخانه هرمان و یاکوب، چون سرمایه لازم برای تبدیل تجهیزات خود از استاندارد جریان مستقیم (DC) به استاندارد کارآمدتر جریان متناوب (AC) را در اختیار نداشت قادر به تأمین لوازم الکتریکی نیروگاههای برق نبود. این ناکامی موجب شد که خانواده مجبور به فروش شرکت شود. خانواده اینشتین در جستجوی کار، راهی ایتالیا شد. ابتدا در میلان و چند ماه بعد در پاویا ساکن شدند. زمانی که خانواده اینشتین به پاویا کوچ کردند. آلبرت که ۱۵ ساله بود در مونیخ ماند تا تحصیلاتش را در مدرسه لوتیپولد به پایان برساند. پدر او تمایل داشت که آلبرت رشته مهندسی برق را ادامه دهد از طرفی آلبرت بهخاطر برخوردهایی که با مسئولان مدرسه داشت از آنها و روش آموزشی آنها متنفر شده بود. او بعداً در مورد آن دوران گفت که روش سختگیرانه بهیادسپاری و حفظ کردن مطالب، موجب از بین رفتن روحیه یادگیری و خلاقیت شده بود. در پایان دسامبر ۱۸۹۴ او برای پیوستن به خانوادهاش در پاویا، به ایتالیا سفر کرد و این کار را با متقاعد کردن مدرسه با کمک گواهی یک پزشک انجام داد. در طول مدتی که او در ایتالیا بهسر میبرد مقالهای کوتاه با عنوان «در مورد بررسی وضعیت اتر در یک میدان مغناطیسی» به رشته تحریر درآورد.
اینشتین حتی از دوران جوانی تبحر خاصی در ریاضی و فیزیک داشت و از هم ردههای خود چند سال جلوتر بود. او از ۱۲ سالگی شروع به خودآموزی جبر و هندسه اقلیدسی در طول یک تابستان کرد. علاوهبر این، او توانست در سن ۱۲ سالگی بهصورتی مستقل، اثباتی اختصاصی برای قضیه فیثاغورس بیابد. معلم خانوادگی آنها مکس تالمود میگوید بعد از آن که به آلبرت ۱۲ ساله، کتاب درسی هندسه دادم او طی مدت کوتاهی تمام کتاب را مطالعه کرد. از آن به بعد او وقت خود را به ریاضیات پیشرفتهتری اختصاص داد. بهطوری که در مدت زمان کوتاهی ریاضیات او به حدی پیشرفت کرد که من نمیتوانستم پابهپای او ادامه دهم. علاقه آلبرت اینشتین به هندسه و جبر، موجب شد که در سن ۱۲ سالگی به این نتیجه برسد که میتوان طبیعت را بهصورت یک «ساختار ریاضی» درک کرد. آلبرت خودآموزی علم حساب را در ۱۲ سالگی آغاز کرد و زمانی که ۱۴ ساله شده بود به گفته خودش در انتگرال و حساب دیفرانسیل به استادی رسیده بود.
در سن ۱۳ سالگی، او بهصورت جدیتری به فلسفه (و موسیقی) علاقه پیدا کرد. به او کتاب نقد خرد محض از کانت پیشنهاد شد که باعث شد کانت فیلسوف مورد علاقه او شود. معلم او در این باره میگوید: در آن زمان، او فقط یک کودک بود؛ کودکی ۱۳ ساله. اما مشغول خواندن آثار کانت بود؛ آثاری که برای مردم معمولی غیرقابل درک است. اما برای او کاملاً واضح بود.
در سال ۱۸۹۵ و در سن ۱۶ سالگی، آلبرت اینشتین در امتحان وروی برای مدرسه فدرال پلیتکنیک (که امروزه با نام مؤسسه فناوری فدرال زوریخ (ETH) شناخته میشود) در زوریخ شرکت کرد. او در آزمون عمومی رد شد اما موفق شد در بخش ریاضی و فیزیک نمرات خارقالعادهای بگیرد. به توصیه مدیر مدرسه فدرال پلیتکنیک، او برای تکمیل دوران مدرسه خود، بهمدت دو سال (۱۸۹۵ و ۱۸۹۶) به مدرسه آرگوویان کانتونال در ارو، سوئیس رفت. در حالیکه او در کنار خانواده جوست وینتلر بهسر میبرد، به دختر او، ماری علاقهمند شد. خواهر آلبرت، مایا، سپس با پسر این خانواده، جوست وینتلر ازدواج کرد. در ژانویه ۱۸۹۶ آلبرت با موافقت پدرش، برای فرار از خدمت سربازی، شهروندی آلمانی خود را باطل کرد. در سپتامبر ۱۸۹۶ او در آزمون نهایی مدرسه در سوئیس با نمره عالی قبول شد و در ریاضی و فیزیک، نمره کامل ۶ گرفت. سرانجام، آلبرت در ۱۷ سالگی در دوره چهار ساله ریاضی و فیزیک در مدرسه پلیتکنیک زوریخ ثبت نام کرد. ماری وینتلر که یک سال بزرگتر از آلبرت بود برای یک کار معلمی به اولسبرگ سوئیس کوچ کرد.
همسر صربستانی و آینده آلبرت اینشتین، میلوا ماریچ، که در آن زمان دختری ۲۰ ساله بود در همان سالی که آلبرت وارد مدرسه پلیتکنیک زوریخ شد در آنجا ثبت نام کرد. او در میان شش دانشجوی رشته ریاضی و فیزیک، تنها دانشجوی زن بود. در طول چند سال بعد، آلبرت و میلوا به یکدیگر علاقهمند شدند؛ بهطوری که ساعتهای زیادی با هم فیزیک مطالعه میکردند. در سال ۱۹۰۰ آلبرت موفق شد در آزمون ریاضی و فیزیک قبول شود و مدرک تحصیلی آن رشته را دریافت کند. اگرچه برخی مدعیاند که میلوا در نوشتن مقالههای منتشر شده از اینشتین در سال ۱۹۰۵ همکاری کردهاست اما مورخان فیزیک با بررسی موارد مطرح شده، هیچگونه اثری از مشارکتهای میلوا مشاهده نکردهاند.
ازدواج و فرزندان
در سال ۱۹۸۷ مکاتبات میان اینشتین و میلوا ماریچ کشف و منتشر شد. این مکاتبات نشان میداد که آن دو، دختری بهنام لیزرل داشتهاند که در اوایل سال ۱۹۰۲ متولد شده بود و با مادرش میلوا در کنار پدربزرگ و مادربزرگش در نووی ساد زندگی میکردهاست. میلوا بدون فرزندش، به سوئیس بازگشت فرزندی که نام واقعی و سرنوشتش نامعلوم است. از محتویات نامه اینشتین در سپتامبر ۱۹۰۳ برمیآید که آن دختر یا بر اثر بیماری مخملک در خردسالی درگذشتهاست یا او را به خانوادهای برای فرزندخواندگی واگذار کردهاند.
اینشتین و ماریچ در ژانویه سال ۱۹۰۳ ازدواج کردند. در ماه مه سال ۱۹۰۴ پسر آنها هانس آلبرت اینشتین، در برن سوئیس بهدنیا آمد. دومین پسر آنها، ادوارد در ژوئیه ۱۹۱۰ در زوریخ متولد شد. آلبرت و میلوا در آوریل ۱۹۱۴ به برلین کوچ کردند اما زمانی که میلوا متوجه رابطه عاشقانه اینشتین با دخترخاله خود، اِلسا شد با فرزندانش به زوریخ بازگشت. پس از پنج سال زندگی جدا از یکدیگر، سرانجام آنها در ۱۴ فوریه ۱۹۱۹ از یکدیگر طلاق گرفتند. ادوارد در ۲۰ سالگی مبتلا به شیزوفرنی تشخیص داده شد. مادرش میلوا، از او مراقبت میکرد و در این دوران چندین مرتبه او را در آسایشگاه بستری کردند. پس از مرگ میلوا، او برای همیشه بستری شد.
در نامههایی که در سال ۲۰۱۵ آشکار شدند اینشتین به ماری وینتلر که زمانی به او علاقه داشت در مورد ازدواجش با میلوا و همچنین احساس زیادش به ماری گفته بود. اینشتین، این نامه را در سال ۱۹۱۰ و زمانی که میلوا ماریچ، دومین پسر خود را باردار بود نوشت. او در این نامه گفتهاست: «من هر لحظه به تو فکر میکنم با همه قلبم فکر میکنم و (از اینکه، شرایط ما به اینجا رسید) مانند هر مرد دیگری غمگینم.» او همچنین در مورد «عشق گمراه کننده» (میلوا ماریچ) و زندگی از دست رفتهای که میتوانست با نخستین معشوقهاش، ماری داشته باشد سخن گفتهاست.
در سال ۱۹۱۹ و پس از جداشدن از میلوا ماریچ، آلبرت اینشتین با دخترخاله خود السا لوونتال که از سال ۱۹۱۲ با او در رابطه عاشقانه بهسر میبرد ازدواج کرد. در سال ۱۹۳۳ آنها به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند. در سال ۱۹۳۵ مشخص شد که اِلسا مبتلا به مشکلات قلبی و کلیوی است. او در نهایت در سال ۱۹۳۵ درگذشت.
در سال ۱۹۲۳ اینشتین عاشق منشی خود، بتی نیومن شد که از اقوام یکی از دوستان نزدیکش به نام هانس موشام بود. در یک مجموعه نامه که توسط دانشگاه عبری اورشلیم در سال ۲۰۰۶ منتشر شد اینشتین شش زن را توصیف کردهاست که در حالی که ماری همسر وی بوده، او با آنها زمانی را طی کرده و از جانب آنها هدیه دریافت کرده که مارگارت لیباخ (یک زن بلوند استرالیایی)، استلا کاتزنلنبوگن (زنی مرفه و دارای تجارت گل)، تونی مندل (یک بیوه مرفه یهودی) و اتل میچانوسکی (یک زن برجسته اهل برلین) از جمله آنها بودند. اینشتین پس از مرگ همسر دومش السا، بهمدت کوتاهی وارد رابطهای با مارگاریتا کوننکوا شد. او یک جاسوس روس بود و اینشتین از این موضوع اطلاع نداشت. همچنین کوننکوا همسر یک مجسمهساز شناخته شده روسی بهنام سرگی کوننکو بود که مجسمه برنزی اینشتین واقع در مؤسسه مطالعات پیشرفته را ساخت.
اداره ثبت اختراع
بعد از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۰۰ اینشتین تقریباً دو سال ناموفق و دلسردکننده را بهدنبال یافتن کار برای تدریس در دانشگاه پشت سر گذاشت. او شهروندی سوئیس را در فوریه سال ۱۹۰۱ کسب کرد اما بهدلایل پزشکی توانست از خدمت بهعنوان سرباز وظیفه رها شود. با کمک پدر مارسل گروسمان، او موفق شد که کاری در شهر بِرن و در اداره ثبت اختراعات سوئیس، بهعنوان دستیار بررسی درجه سه، پیدا کند.
اینشتین در آنجا مشغول بررسی درخواستهای ثبت اختراعی شد که زمینههای مختلفی را شامل میشدند: از دستگاه مرتبکننده سنگریزه تا ماشین تایپ الکترومکانیکی. در سال ۱۹۰۳ موقعیت کاری او در اداره ثبت اختراعات به موقعیتی دائمی درآمد. با اینحال، تنها زمانی با ارتقای کاری او موافقت شد که که توانست در فناوری ماشینی به مهارت کامل دست پیدا کند.
بیشتر کارهای او در دفتر ثبت اختراعات مربوط به انتقال سیگنالهای الکتریکی و هماهنگسازی الکتریکی و مکانیکی زمان بود. این دو موضوع فنی، بهوضوح در آزمایشهای فکری او حضور داشتند و در رسیدن اینشتین به ایدههای انقلابی او دربارهٔ ماهیت نور و ارتباط بنیادین فضا و زمان نقش داشتند.
در سال ۱۹۰۲ اینشتین و گروه کوچکی از دوستانش که در بِرن بودند شروع به راهاندازی گروه کوچکی برای بحث کردند که خودشان نامی را بهتمسخر با عنوان آکادمی المپیا برای آن انتخاب کردند. در این گروه، آنها دور یکدیگر جمع میشدند و در مورد مسائل فلسفی و علمی صحبت میکردند. آثار هنری پوانکاره، ارنست ماخ و دیوید هیوم از جمله آثاری بودند که آنها در زمینه علم و فلسفه مطالعه میکردند. مایکل بسو، پائول ارنفست، مارسل گروسمان، یانوس پلچ، دانیل پوزین، مائوریس سولووین، استفن ساموئل وایز، از جمله معروفترین دوستان آلبرت اینشتین بهحساب میآمدند.
نخستین مقالات علمی
در سال ۱۹۰۰ اینشتین مقالهای با عنوان «نتیجهگیریهایی از اثر موئینگی» در مجله سالنامه فیزیک منتشر کرد. در ۳۰ آوریل ۱۹۰۵ او رساله خود را تحت سرپرستی آلفرد کلاینر، استاد فیزیک دانشگاه زوریخ به پایان رساند. پس از تکمیل رساله خود با عنوان «تعیین جدید ابعاد مولکولی» او موفق شد که مدرک دکتری خود را از دانشگاه زوریخ دریافت کند.
علاوهبر این او در ۲۶ سالگی و در سال ۱۹۰۵ که سال جادویی اینشتین نامیده میشود چهار مقاله استثنایی و پیشگامانه در زمینههای اثر فوتوالکتریک، حرکت براونی، نسبیت خاص و همارزی جرم و انرژی منتشر کرد.
سمت دانشگاهی
تا سال ۱۹۰۸ او دیگر بهعنوان یک دانشمند برجسته شناخته میشد و توسط دانشگاه برن بهعنوان مدرس منصوب شده بود. در سال بعد، پس از آنکه یک سخنرانی در مورد الکترودینامیک و اصل نسبیت در دانشگاه زوریخ انجام داد، آلفرد کلاینر از دانشکده درخواست یک کرسی در فیزیک نظری کرد. درنتیجه این درخواست در سال ۱۹۰۹ آلبرت اینشتین موفق به گرفتن کرسی موردنظر با مرتبه علمی استادیار شد.
اینشتین موفق شد پس از دو سال و در سال ۱۹۱۱ در دانشگاه کارل در پراگ به مرتبه علمی استاد تمام دست یابد و همچنین تابعیت اتریش در امپراتوری اتریش-مجارستان را کسب کند. در طول مدت زندگی در شهر پراگ، او چندین مقاله علمی منتشر کرد که پنج مورد از آنها در مورد ریاضیات تابش و نظریه کوانتومی جامدات بود. در ژوئیه ۱۹۱۲ او به دانشگاهی که از آن فارغالتحصیل شده بود یعنی مؤسسه فناوری فدرال زوریخ بازگشت. از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ او استاد فیزیک نظری در مؤسسه فناوری فدرال زوریخ بود و مکانیک تحلیلی و ترمودینامیک درس میداد. او همچنین در مورد مکانیک کوانتومی، نظریه مولکولی گرما و مشکل نیروی جاذبه به مطالعه پرداخت و در این راه با دوست ریاضیدانش، مارسل گروسمان همراه شد.
در ۳ ژوئیه ۱۹۱۳ اینشتین موفق به کسب آرای لازم برای عضویت در فرهنگستان علوم پروس در برلین شد. ماکس پلانک و والتر نرنست یک هفته پس از آن او را در زوریخ دیدار کردند تا او را متقاعد کنند به فرهنگستان محلق شود. علاوهبر این آنها به او سمت ریاست انجمن قیصر ویلهلم برای فیزیک را دادند که قرار بود بهزودی تأسیس شود.در ۲۴ ژوئیه او رسماً به عضویت فرهنگستان درآمد و پذیرفت که در سال بعد به امپراتوری آلمان بازگردد.
یکی دیگر از دلایلی که بر روی تصمیم او برای رفتن به برلین اثرگذار بود نزدیکی به اِلسا بود که در آن زمان در رابطهای عاشقانه با او بهسر میبرد. سرانجام در ۱ آوریل ۱۹۱۴ آلبرت اینشتین به برلین رفت و به فرهنگستان محلق شد. زمانی که جنگ جهانی اول آغاز شد طرح ساخت انجمن قیصر ویلهلم برای فیزیک متوقف شد. این انجمن، سرانجام در ۱ اکتبر ۱۹۱۷ با ریاست آلبرت اینشتین تأسیس شد. در سال ۱۹۱۶ اینشتین به ریاست انجمن فیزیک آلمان انتخاب شد و بهمدت دو سال در آن سمت باقی ماند.
بر اساس محاسبات انجام شده توسط اینشتین دربارهٔ نظریه جدید نسبیت عام در سال ۱۹۱۱ نوری که از جانب ستارگان دیگر میآید باید توسط خورشید خم میشود. در سال ۱۹۱۹ این پیشبینی توسط آرتور ادینگتون طی خورشیدگرفتگی ۲۹ مه ۱۹۱۹ تأیید شد. این مشاهدات در رسانههای بینالمللی منتشر شدند و این موجب شهرت جهانی اینشتین شد. در ۷ نوامبر ۱۹۱۹ روزنامه مطرح بریتانیایی تایمز، یک تیتر اصلی با این عنوان منتشر کرد: «انقلابی در علم - نظریه جدید کیهان - ایدههای نیوتونی واژگون شدند.»
در سال ۱۹۲۰ اینشتین به عضویت انجمن سلطنتی فرهنگستان علوم و هنر هلند درآمد. دو سال بعد و در سال ۱۹۲۲ او موفق به کسب جایزه نوبل فیزیک «برای خدماتش به فیزیک نظری، بهویژه، کشف قانون اثر فوتوالکتریک» شد. در حالیکه نظریه نسبیت عام هنوز تاحدی در نظر برخی مجادلهانگیز بهشمار میرفت کمیته نوبل در عنوانی که در نظر گرفته بود حتی اشاره نکرده بود که کار اینشتین در واقع توضیحی برای اثر فوتوالکتریک بود و تنها به ذکر عبارت «کشف قانون» بسنده کرده بود. این توضیح، عملاً موجب شد ایده وجود فوتون بهحساب نیاید و پذیرش مفهوم فوتون تا سال ۱۹۲۴ و پژوهشهای ساتیندرا بوز در زمینه تابش جسم سیاه بهعقب بیفتد. اینشتین در سال ۱۹۲۱ بهعضویت انجمن سلطنتی درآمد. او همچنین موفق به دریافت مدال کاپلی از طرف انجمن سلطنتی در سال ۱۹۲۱ شد.
سالهای ۱۹۲۲–۱۹۲۱: سفرهای خارجی
اینشتین برای نخستین بار در ۲ آوریل ۱۹۲۱ به نیویورک سفر کرد و با استقبال رسمی شهردار نیویورک جان فرانسیس هیلان روبرو شد. او در آنجا بهمدت سه هفته در دانشگاههایی مانند دانشگاه کلمبیا، دانشگاه پرینستون و در واشینگتن سخنرانی کرد. او همچنین به کاخ سفید نیز رفت که در جریان این دیدار، نمایندگانی از آکادمی ملی علوم آمریکا او را همراهی میکردند. در زمان بازگشت به اروپا او مهمان فیلسوف و دولتمرد انگلیسی ریچارد هالدان در لندن بود و موفق شد با چهرههای برجسته علمی و فکری دیدار کند و همچنین در دانشگاه کینگز لندن سخنرانی نماید. او همچنین در مقالهای با عنوان «نخستین تأثیر من از آمریکا» که در ژوئیه ۱۹۲۱ منتشر کرد ویژگیها و خصائل آمریکاییها را بهطور خلاصه توصیف کرد. این مقاله شبیه به نوشتهای از الکسی دو توکویل در کتاب دمکراسی در آمریکا بود. بر اساس برخی از مشاهدات، اینشتین بهصورت واضحی حیرتزده شده بود: آنچه یک بازدیدکننده را شگفت زده میکند نگرش شاد و مثبت به زندگی آنهاست. … آمریکاییها دارای اعتماد بهنفس، خوشبین و بدون حسادت هستند و رفتاری دوستانه دارند.
در سال ۱۹۲۲ در قالب بخشی از یک تور ششماهه گشت و گذار و سخنرانی، او به آسیا و سپس فلسطین سفر کرد. در این مدت او به سنگاپور، سریلانکا و ژاپن رفت و در ژاپن برای هزاران نفر سخنرانی کرد. پس از نخستین سخنرانی عمومی، او امپراتور و همسر او را در کاخ سلطنتی دیدار کرد؛ در حالی که هزاران نفر برای دیدن او آمده بودند. او سپس در نامهای به پسرش، مردم ژاپن را مردمی فروتن، باهوش، باملاحظه و دارای حسی واقعی برای هنر توصیف کرد. اینشتین در یادداشتهایی که مربوط به خاطرات سفرهایش در سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۳ به آسیا بود و در سال ۲۰۱۸ مجدداً کشف شدند مواردی را در مورد مردم کشورهای ژاپن، چین و هند نوشتهاست که بهعنوان بیگانههراسی و قضاوت بر اساس نژاد توصیف شدهاند.
در سال ۱۹۲۲ چون اینشتین در سفر به خاور دور بهسر میبرد نتوانست در مراسم جایزه نوبل که در شهر استکهلم سوئد و در دسامبر آن سال برگزار شد حضور پیدا کند. یک دیپلمات آلمانی از طرف او مسئولیت سخنرانی و گرفتن جایزه را بهعهده گرفت و در زمان سخنرانی، نه تنها اینشتین را بهخاطر دستاوردهای علمی ستود بلکه از او بهعنوان یک فعال صلح بینالمللی یاد کرد.
در مسیر برگشت، اینشتین ۱۲ روز را در فلسطین سپری کرد. این سفر، تنها سفر او به آن منطقه بود. در زمان حضورش، طوری از او استقبال شد که گویی او رئیس دولت است. استقبالی که برای یک فیزیکدان سابقه نداشت. در زمان رسیدنش به خانه کمیسر عالی بریتانیا، هربرت ساموئل، بهپاس ورودش، خوش آمدگویی با شلیک توپ انجام شد.
در زمان زندگیش در خانه هربرت ساموئل، سیل گستردهای از مردم برای دیدن و شنیدن سخنان او به سمت محل زندگیش هجوم آوردند. او در زمان صحبت با مخاطبین، شادی خودش را از این موضوع ابراز کرد که مردم یهود نیز بالاخره توسط بقیه ملتها بهعنوان یک ملت شناخته میشوند.
اینشتین همچنین در سال ۱۹۲۳ بهمدت دو هفته از اسپانیا دیدار کرد و طی آن دیدار کوتاهی با سانتیاگو رامون ئی کاخال داشت و دیپلمی را از پادشاه اسپانیا، آلفونسوی سیزدهم دریافت کرد که به موجب آن، اینشتین به عضویت فرهنگستان علوم اسپانیا درآمد.
از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۲ اینشتین بهعنوان یکی از اعضای کمیته بینالمللی همکاری اندیشمندانه جامعه ملل در ژنو (با چند ماه وقفه در سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۴) بود که به منظور همکاری و تبادل علمی دانشمندان، پژوهشگران، معلمان، هنرمندان و متفکران تشکیل شده بود. استاد فیزیک سابق اینشتین، هندریک لورنتز و ماری کوری از اعضای دیگر این کمیته بودند.
سالهای ۱۹۳۱–۱۹۳۰: سفر به آمریکا
در دسامبر ۱۹۳۰ اینشتین برای مرتبه دوم از آمریکا بازدید کرد و البته از ابتدا قصدش این بود که تنها بهمدت دو ماه و برای انجام پژوهشهایی در مؤسسه فناوری کالیفرنیا در این کشور بماند. پس از اینکه توجه عامه مردم آمریکا به حضور اینشتین در سفر اولش به آمریکا جلب شد او و مدیران برنامههایش، تلاش کردند که حریم خصوصی او را هرچهبیشتر حفظ کنند. اگرچه سیلی از نامهها و تلگرافها برای دعوت از او روانه شد با اینحال او همه آنها را رد کرد.
پس از ورود به نیویورک، اینشتین به مکانها و رویدادهای مختلفی برده شد که بازدید از محله چینیها، صرف ناهار با سردبیر مجله نیویورک تایمز و تماشای اجرای کارمن در تالار اپرای متروپولیتن نیویورک که در آن مورد تشویق حضار قرار گرفت از جمله آنها بود. در طول این چند روز، کلید شهر نیویورک توسط شهردار نیویورک، جیمی واکر به او داده شد و با رئیس دانشگاه کلمبیا که از او بهعنوان «فرمانروای ذهن» یاد کرده بود دیدار کرد. هری امرسون فوسدیک رهبر مسیحی کلیسای ریورساید در نیویورک او را به گردشی به درون کلیسا برد و به او مجسمهای را نشان داد که در ابعاد واقعی از اینشتین توسط کلیسا ساخته شده بود و در محل مدخل ورودی کلیسا قرار داده شده بود. همچنین در مدت زمان زندگی اینشتین در نیویورک او به جمعیت ۱۵ هزار نفری میدان مدیسون پیوست و همراه آنها به برپایی جشن حنوکا پرداخت.
در ادامه، اینشتین به کالیفرنیا سفر کرد جایی که او رئیس مؤسسه فناوری کالیفرنیا و برنده جایزه نوبل، رابرت میلیکان را دیدار کرد. دوستی با میلیکان کمی عجیب و غریب بهنظر میرسید چراکه میلیکان میل شدیدی به نظامیگری میهنپرستانه داشت در حالیکه اینشتین یک صلحطلب شناخته شده بود. در طول یک سخنرانی برای دانشجویان کلتک، او به این موضوع اشاره کرد که زیانی که علم ایجاد کردهاست بهمقدار کمی، بیشتر از فوایدش بودهاست.
تنفر از جنگ، منجر شد که اینشتین، رابطه نزدیکی با دو صلحطلب معروف یعنی آپتون سینکلر و چارلی چاپلین ارتباط دوستانهای برقرار کند. کارل لمله رئیس وقت یونیورسال پیکچرز برای اینشتین بازدیدی را برگزار کرد که طی آن او را با چاپلین آشنا کرد. این دیدار سبب شد که چاپلین، اینشتین و اِلسا را برای صرف شام به خانه خود دعوت کند. چاپلین در مورد اینشتین میگوید که او دارای یک شخصیت بیرونی، آرام و نجیب است که بهنظر میرسد در حال پنهان کردن «باطن فوقالعاده عاطفی» خود است که این ناشی از «انرژی فوقالعاده فکری» اوست.
چند روز بعد قرار بود یکی از فیلمهای چاپلین با نام روشناییهای شهر اکران شود و به همین خاطر چاپلین، اینشتین و اِلسا را برای ملحق شدن به او بهعنوان مهمان ویژه دعوت کرد. والتر ایزاکسون زندگینامه نویس اینشتین، این لحظه را بهعنوان «یکی از بهیاد ماندنیترین لحظات، در عصر جدید چهرههای مشهور» توصیف میکند. چاپلین پس از بازگشت از سفر بعدی خود که به برلین، در خانه خود، از اینشتین دیدار کرد و در مورد آپارتمان کوچک محقرانه او و پیانویی که اینشتین آن را مینواخت، صحبت کرد. چاپلین تصور میکرد این پیانو احتمالاً توسط نازیها به عنوان هیزم برای برقراری آتش استفاده شدهاست.
سال ۱۹۳۳: مهاجرت به آمریکا
در فوریه ۱۹۳۳ در حالیکه اینشتین در حال گذراندن سفری به آمریکا بود متوجه شد که نازیها در آلمان تحت فرماندهی آدولف هیتلر، بهقدرت رسیدهاند. در همین زمان او مشغول گذراندن سومین دوره دوماهه از فرصت مطالعاتی خود در مؤسسه فناوری کالیفرنیا در پاسادنا بود. اینشتین و همسرش اِلسا در ماه مارس به اروپا بازگشتند و طی همین سفر متوجه شدند که حکومت رایش در آلمان، فرمان فعالسازی ۱۹۳۳ را در ۲۳ مارس تصویب کردهاست که طی آن دولت هیتلر عملاً به یک رژیم دیکتاتور تبدیل شد و برهمین اساس آنها نتوانستند به برلین سفر کنند. آنها سپس متوجه شدند که کلبه آنها توسط نازیها تصرف و قایق بادبانی اینشتین توقیف شدهاست. در ۲۸ مارس، بهمحض اینکه اینشتین پایش به شهر آنتورپ در خاک بلژیک رسید، فوراً به کنسولگری آلمان رفت و پاسپورت خود را تحویل داد و به این طریق رسماً ملیت آلمانی خود را باطل کرد. نازیها سپس قایق او را فروختند و کلبه او را به کمپ جوانان طرفدار هیتلر تبدیل کردند.
وضعیت پناهندگی
در آوریل ۱۹۳۳ اینشتین متوجه شد که حکومت آلمان، قانونی را تصویب کردهاست که مانع از تصدی سمتهای رسمی توسط یهودیان میشود که تدریس در دانشگاه نیز از جمله این سمتها بود. جرالد هولتون فیزیکدان و مورخ آمریکایی اوضاع را اینگونه توصیف میکند که عملاً هیچیک از همکارانشان به این موضوع که هزاران دانشمند یهودی به یکباره مجبور به ترک موقعیت کاری خود شده بودند و اسامی آنها از مؤسسهها و دانشگاههای محل کارشان حذف شده بود اعتراض نکردند.
یک ماه بعد کارهای اینشتین، مورد حمله اتحادیه دانشجویی آلمان در کتابسوزان نازیها قرار گرفت. این مراسم به تحریک یوزف گوبلس که مخالف سرسخت یهودیان بود آغاز شده بود. یکی از مجلههای آلمان نام اینشتین را با عنوان «هنوز اعدام نشدهاست» در فهرست دشمنان رژیم آلمان آورد و جایزهای ۵۰۰۰ دلاری برای سر او تعیین کرد. اینشتین در نامهای دیگر که به دوست فیزیکدان خود، ماکس بورن که پیشتر آلمان را به مقصد انگلیس ترک کرده بود نوشت: «باید اقرار کنم که این میزان از خشونت و بزدلی که مشاهده میکنم مرا متعجب نمودهاست». پس از مهاجرت به آمریکا، او کتاب سوزی نازیها را «قلیان احساسی خودجوش» توسط یک سری «روشنفکر عامهپسند» نامید که «بیشتر از هرچیزی در جهان از تأثیر انسانی دارای قدرت تفکر و استقلال فکری» میترسند.
اینشتین که حالا خانهای دائمی نداشت در مورد اینکه محل زندگی و کار او کجا خواهد بود نامطمئن بود. او بههمان اندازه نیز نگران سرنوشت تعداد بیشماری از دانشمندانی بود که در آلمان گرفتار رژیم نازی شده بودند. او یک خانه در دو آن در بلژیک اجاره کرد که چند ماهی در آن زندگی کرد. در اواخر سال ۱۹۳۳ به دعوت فرمانده نیروی دریایی، اولیور لاکر-لامپسون که از چندین سال پیش با اینشتین رابطه دوستانهای برقرار کرده بود برای شش هفته به انگلیس رفت. لاکر-لامپسون از او دعوت کرد تا در نزدیکی در خانه او در شهرک کومر، در یک کابین چوبی در روستایی بهنام روتن زندگی کند. برای محافظت از اینشتین، لاکر-تامپسون دو محافظ استخدام کرد تا از او در کابینی که قرار بود در آن زندگی کند محافظت کنند. در ۲۴ ژوئیه ۱۹۳۳ تصویری از این محافظین با اسلحه شاتگان و در حال نگهبانی از اینشتین در روزنامه دیلی هرالد منتشر شد. لاکر-تامپسون اینشتین را به دیدار چرچیل، آستن چیمبرلن و نخستوزیر سابق، دیوید لوید جرج برد. اینشتین از آنها خواست تا به یهودیان کمک کنند تا از آلمان خارج شوند. مورخ بریتانیایی، وینستون گیلبرت اشاره میکند که چرچیل فوراً پاسخ مثبت داد و پس از آن، دوست فیزیکدان خودش، فریدریش لیندمان را به آلمان فرستاد تا به خروج دانشمندان آلمانی و اسکان دادن آنها در دانشگاههای بریتانیایی کمک کند. چرچیل سپس متوجه شد که خروج یهودیان از آلمان موجب کاهش سطح استانداردهای فنی آلمانیها شدهاست که این موجب برتری نیروهای متفقین بر آلمانیها از نظر فناوری شد.
اینشتین سپس با سران کشورهای مختلف از جمله نخستوزیر ترکیه، عصمت اینونو تماس گرفت. اینشتین در نامهای در سپتامبر ۱۹۳۳ از او درخواست کمک به دانشمندان یهودی بیکار شده را کرد. در نتیجه این نامه اینشتین و دعوت دانشمندان یهودی به ترکیه، در مجموع جان ۱۰۰۰ نفر از آنها نجات داده شد.
در همین زمان که اینشتین مشغول گفتگو و کمک به حل مشکل بحران اروپا بود لاکر-تامپسون لایحهای به مجلس ارائه کرد که در آن شهروندی انگلیسی برای اینشتین در نظر گرفته شده بود. او در یکی از سخنرانیهایش رفتار آلمان با یهودیان را تقبیح کرد و در همان زمان از آنجا که یهودیان از همه جا رانده شده بودند طرحی را برای اسکان آنها در فلسطین مطرح کرد. او در سخنرانی خود اینشتین را یک «شهروند جهانی» توصیف کرد که باید حداقل به او یک پناهگاه موقت در بریتانیا داده شود. با وجود سخنرانی لاکر-تامپسون در حمایت از اینشتین، هردو لایحهای که در این زمینه ارائه شده بود رد شد با اینحال اینشتین پیشنهادی که پیشتر از طرف مؤسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون در شهر نیوجرسی که پیشتر به او ارائه شده بود را پذیرفت تا بتواند از این طریق بهعنوان پژوهشگر مقیم ساکن آمریکا شود.
پژوهشگر مقیم در مؤسسه مطالعات پیشرفته
در اکتبر ۱۹۳۳ اینشتین بهدنبال یک پیشنهاد کاری در مؤسسه مطالعات پیشرفته، به آمریکا بازگشت که عملاً نوعی پناهندگی علمی برای فرار از رژیم آلمان نازی بهحساب میآمد. در آن زمان، اغلب دانشگاههای آمریکایی مانند هاروارد، پرینستون و ییل، دارای کمترین میزان یا بهکلی فاقد دانشجویان و اعضای هیئت علمی یهودی بودند که این موضوع در نتیجه سهمیه بندی یهودیان بود. این موضوع نهایتاً در اواخر ۱۹۴۰ میلادی به پایان رسید.
اینشتین هنوز در مورد آینده خود مردد بود. او از چندین دانشگاه اروپایی پیشنهادهایی دریافت کرد؛ از جمله کرایست چرچ در آکسفورد که پیشتر بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۳ سه دوره کوتاه در آنجا حضور داشت و از آنجا یک پیشنهاد دانشجویی پنج ساله دریافت کرده بود. با اینحال، او سرانجام در سال ۱۹۳۵ به این نتیجه رسید که زندگی دائمی در آمریکا را بپذیرد و برای اخذ تابعیت درخواست دهد.
همکاری اینشتین با مؤسسه مطالعات پیشرفته تا سال ۱۹۵۵ یعنی تا زمان مرگ او ادامه داشت. او یکی از چهار نفری بود که در این مؤسسه جدید انتخاب شده بودند (دو نفر دیگر از آن چهار، جان فون نویمان و کورت گودل بودند). اینشتین بهسرعت ارتباط دوستانهای با گودل برقرار کرد. این دو مسیرهای طولانی را با یکدیگر قدم میزدند و در مورد کارهایشان صحبت میکردند. در پرینستون، بروریا کافمن دستیار او بود که سپس خود فیزیکدان شد. در طول این دوره، اینشتین، تلاش کرد تا نظریه میدان واحد را توسعه دهد و همچنین تفسیر پذیرفته شده از مکانیک کوانتومی را رد کند که در انجام هر دو مورد، ناموفق بود.
جنگ جهانی دوم و پروژه منهتن
در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیکدانهای مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود به دولت ایالات متحده آمریکا دربارهٔ برنامه نازیها برای ساخت بمب اتمی هشدار دادند اما به آنها توجه نشد. اینشتین و زیلارد در کنار سایر دانشمندان پناهنده به آمریکا مانند ادوارد تلر و یوجین ویگنر بر خود لازم دانستند که به آمریکاییها در مورد احتمال موفقیت دانشمندان آلمانی در مسابقه ساخت بمب اتمی، هشدار دهند و اعلام کنند که هیتلر بسیار مایل خواهد بود که از چنین سلاحی استفاده کند. زیلارد و ویگنر برای این که مطمئن شوند آمریکا از خطر موردنظر کاملاً آگاهی یافتهاست در ژوئیه ۱۹۳۹ چند ماه پیش از آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا، به دیدار اینشتین رفتند تا از امکان ساخت بمب اتمی بگویند چراکه اینشتین یک صلح طلب و هرگز چنین چیزی را نظر نگرفته بود. آنها از وی خواستند تا با نوشتن نامهای با مخاطب قرار دادن رئیسجمهور روزولت، از این موضوع حمایت کند که آمریکا باید به این موضوع توجه کند و پژوهشهایی در مورد سلاحهای هستهای را آغاز کند. باور برخی بر این است که این نامه مسلماً یک محرک کلیدی برای اتخاذ یک تصمیم جدی در زمینه آغاز پژوهشهایی برای ساخت سلاحهای هستهای در آغاز جنگ جهانی دوم بودهاست. علاوهبر این نامه، اینشتین از ارتباطهای خودش با خانواده سلطنتی بلژیک و ملکه مادر بلژیک نیز استفاده کرد تا از آن طریق بتواند یک فرستاده شخصی به دفتر بیضی کاخ سفید بفرستد.
از نظر اینشتین، جنگ یک بیماری بود و او همواره بهدنبال خودداری در برابر جنگ بود. با امضای چنین نامهای به روزولت، اینشتین در پاسخ به سردبیر کایزو گفت که او قدمی برخلاف افکار و عقاید صلح طلبانه خود برداشته است. در سال ۱۹۵۴ و یک سال پیش از مرگ، اینشتین به دوست قدیمی خودش، لینوس پاولینگ گفت: «من یک اشتباه بزرگ در زندگی کردهام، که نامهٔ توصیه به ساخت بمب اتمی به روزولت را امضا کردم. اما برایش یک دلیل داشتم؛ خطر ساخت این بمب از سوی آلمانیها …»
شهروندی آمریکا
اینشتین در سال ۱۹۴۰ موفق به کسب شهروندی آمریکا شد. مدت کوتاهی از نشستن او بر کرسی مؤسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون نگذشته بود که او شروع به بیان نظراتش در تقدیر از شایستهسالاری در فرهنگ آمریکا در مقایسه با اروپا کرد. او معتقد بود که افراد حق دارند در مورد آنچه که موجب شادی آنها میشود، بدون موانع اجتماعی، تفکر و صحبت کنند زیرا این آزادی سبب میشود که انسانها تشویق شوند و خلاقیت بیشتری از خود نشان دهند خصیصهای که او از دوران کودکی بسیار برای آن اهمیت قایل بود.
اینشتین به انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان در پرینستون پیوست جایی که کارزاری برای حقوق مدنی آمریکایی–آفریقایی تبارها راه افتاده بود. او نژادپرستی آمریکایی را بدترین بیماری خواند که از دید او، نسل به نسل منتقل میشود. در نتیجه بخشی از این مشارکتهای مخالف نژادپرستی، او با یک فعال حقوق مدنی ویلیام دوبوآ مکاتبه کرد و حاضر شد تا در سال ۱۹۵۱ برای شهادت در دفاع از او، در دادگاه حاضر شود. زمانی که نام اینشتین بهعنوان شاهد در دادگاه مربوط به ویلیام دوبوآ اعلام شد قاضی پرونده تصمیم به رها کردن پرونده گرفت.
در سال ۱۹۴۶ اینشتین، از دانشگاه لینکلن در پنسیلوانیا که بهصورت تاریخی یک کالج مخصوص سیاهپوستان بود بازدید کرد و مدرک افتخاری نیز دریافت کرد. اینشتین یک سخنرانی در مورد نژادپرستی در آمریکا انجام داد و در آن گفت: «قصد ندارم که در مورد این مسئله ساکت باشم». یکی از ساکنان پرینستون بهخاطر میآورد که اینشتین یکبار شهریه کالج یک دانشجوی آمریکایی–آفریقاییتبار را پرداخته بود.
زندگی شخصی
کمک به نهضتهای صهیونیستی
اینشتین یکی از چهرههای شناخته شده و اصلی در تأسیس دانشگاه عبری اورشلیم در سال ۱۹۲۵ بود که خود نیز در نخستین هیئت رئیسه آن عضویت داشت. در سال ۱۹۲۱ بیوشیمیدانی بهنام حییم وایزمن که رئیس سازمان جهانی صهیونیسم بود از او خواست تا به جمعآوری کمک مالی برای این دانشگاه کمک کند. او همچنین پیشنهادهای مختلفی برای آغاز برنامهها داشت.
او توصیه کرد که یک مؤسسه کشاورزی بهمنظور بهکارگیری زمینهای توسعه نیافته، تأسیس شود. او پیشنهاد کرد که در ادامه باید یک مؤسسه شیمی و یک مؤسسه میکروبیولوژی برای مبارزه با انواع بیماریهای همهگیر مانند مالاریا ایجاد شود که به گفته او، مالاریا شیطانی است که موجب تضعیف یک سوم توسعه کشور میشود. همچنین افزود که تأسیس یک مؤسسه مطالعات شرقی در هر دو زبان عبری و عربی برای پژوهشهای علمی کشور و همچنین بناهای تاریخی آن بسیار مهم است.
اینشتین ملیگرا نبود و با ایجاد یک دولت مستقل یهودی مخالفت کرد. او احساس میکرد موجهای یهودیان وارد شونده از طریق علیا میتوانند در کنار عربهای حاضر در فلسطین زندگی کنند. دولت اسرائیل بدون کمک او در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد؛ حضور اینشتین در صهیونیسم محدود به نقشی حاشیه ای بود. حییم وایزمن سپس نخستین رئیسجمهور اسرائیل شد. پس از مرگ او در دفترش در سال ۱۹۵۲ داوید بن گوریون، نخستوزیر وقت با اصرار روزنامهنگاری بهنام عزرائیل کارلیباخ، پیشنهاد رئیسجمهوری اسرائیل را که پستی غالباً تشریفاتی است به اینشتین داد. این پیشنهاد توسط سفیر اسرائیل در واشینگتن، آبا ابن به اینشتین ارائه شد. ابن، در این باره میگوید که این پیشنهاد، مظهر عمیقترین احترامی است که مردم یهود میتوانند به هر یک از پسران خود داشته باشند. اینشتین پیشنهاد را رد کرد و در پاسخ نوشت که «عمیقاً تحت تأثیر این پیشنهاد قرار گرفتهام» و «این ناراحتکننده و مایه شرم است» که او نمیتواند چنین پیشنهادی را قبول کند.
علاقه به موسیقی
اینیشتین از سنین کودکی به موسیقی علاقه داشت. او در آخرین نوشتههای خود میگوید: «اگر یک فیزیکدان نبودم، احتمالاً یک موسیقیدان میشدم. من غالباً به موسیقی فکر میکنم. من با رویاهایم در موسیقی زندگی میکنم. [...] من بیشترین لذت در زندگی را از موسیقی میبرم.»
مادر او تبحر خاصی در نواختن پیانو داشت و میخواست پسرش نیز کار با ویولن را یاد بگیرد اما نه به این خاطر که موجب علاقهمندی او به موسیقی شود بلکه به این خاطر که از نظر او، موسیقی به جذب فرهنگ آلمان کمک میکرد. طبق نظر رهبر ارکستر لئون بوستین، اینشتین از پنج سالگی قادر به نواختن موسیقی بود. اگرچه، او در آن زمان از نواختن موسیقی لذت نمیبرد.
زمانی که آلبرت اینشتین به ۱۳ سالگی رسید، سوناتهای ویولن موزارت را پیدا کرد که موجب علاقهمندی او به آهنگهای موزارت شد و با علاقه بیشتری موسیقی را دنبال کرد. اینشتین بهصورت خودآموز و بدون تمرین مرتب و با برنامه، نواختن موسیقی را آموخت. او در این باره گفتهاست که «عشق، معلم بهتری در مقایسه با حس وظیفه است». در سن ۱۷ سالگی، زمانی که مشغول زدن سونات ویولن بتهوون بود ممتحن مدرسه آرائو صدای ساز او را شنید. ممتحن بعد از شنیدن صدای موسیقی گفت که او «بهصورت قابل توجه و آشکاری دارای بینش عالی است». لئون بوستین مینویسد که آنچه ممتحن را تحت تأثیر قرار داد، این بود که آلبرت با کیفیتی که در آن قطعه کوتاه ارائه کرد عشق عمیقی از موسیقی را به نمایش گذاشت. موسیقی برای این دانشآموز معنایی غیرمعمول داشت.
موسیقی نقشی محوری و همیشگی در زندگی آلبرت اینشتین در آن دوران داشت. با اینحال، او هیچگاه به این که یک موسیقیدان حرفهای شود، فکر نکرد. در سال ۱۹۳۱ در حالی که او سرگرم پژوهشهایش در مؤسسه فناوری کالیفرنیا بود در بازدید از هنرستان زولنر در لس آنجلس، چند قطعه از بتهوون و موزارت را اجرا کرد. در اواخر عمر، زمانی که اعضای گروه موسیقی جولیارد کوارتت او را در پرینستون دیدار کردند او قطعهای را برای آنها اجرا کرد که باعث شد آنها تحت تأثیر هماهنگی و اجرای او قرار بگیرند.
دیدگاههای سیاسی و مذهبی
در سال ۱۹۱۸ اینشتین، یکی از بنیانگذاران حزب دموکرات آلمان بهعنوان یک حزب لیبرال بود. با اینحال، او سپس به سمت سوسیالیسم و نقد سرمایهداری گرایش پیدا کرد که جزئیات آن را در مقالهای با عنوان «چرا سوسیالیسم؟» ارائه کردهاست. بعضاً از اینشتین خواسته میشد تا نظراتش را در مورد موارد نامربوط به فیزیک نظری یا ریاضیات ارائه کند. او بهشدت از ایده یک حکومت جهانی دموکراتیک در غالب یک فدراسیون جهانی دفاع میکرد. اداره تحقیقات فدرال آمریکا موسوم به افبیآی (FBI) از سال ۱۹۳۲ یک پرونده مخفی در مورد او تشکیل داده بود که در زمان مرگ اینشتین تعداد صفحات آن به ۱۴۲۷ صفحه رسیده بود.
اینشتین عمیقاً تحت تأثیر مهاتما گاندی قرار داشت. او با گاندی نامهنگاری میکرد و در یکی از نامههایی که در مورد او نوشت او را یک «الگو برای نسلهای آینده» دانست.
اینشتین در مصاحبهها و نوشتههای زیادی از دیدگاه معنوی خود سخن گفت. او گفت که به خدایی که در فلسفه همهخدایی اسپینوزا توصیف شدهاست احساس نزدیکی میکند. او به خدای شخصوار (مانند خدای توصیف شده در ادیان ابراهیمی) معتقد نبود؛ خدایی که مراقب سرنوشت و کردار انسانها است و از نظر اینشتین، باور به چنین چیزی، سادهلوحانه بهشمار میآید. او صراحتاً گفت که «من خداناباور نیستم» و ترجیح میدهم خود را ندانمگرا یا یک «مذهبی عمیقاً ناباور» بنامم. زمانی که از او پرسیده شد آیا به زندگی پس از مرگ معتقدی او پاسخ داد: نه، همین یک زندگی برای من کافی است.
اینشتین عمدتاً به گروههای انسانگرای سکولار و فرهنگ اخلاقی هم درآمریکا و هم در بریتانیا نسبت داده میشود. او در هیئت مشاوره نخستین انجمن اومانیستی نیویورک حضور داشت و همچنین یکی از اعضای افتخاری انجمن عقلگرایان نیز بود که انتشار مجلهای با عنوان انسانیت جدید
را در بریتانیا بهعهده داشتند. در مراسم ۷۵ سالگی انجمن فرهنگ اخلاق برای نیویورک او گفت که اندیشه فرهنگ اخلاقی تصور آنچه در گرایشهای دینی ارزشمندترین و ماندگار موضوع در آرمانگرایی است را در او تجسم بخشید. از نظر او بدون فرهنگ اخلاقی، هیچ راه نجاتی برای بشریت وجود ندارد.
در تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۵۴ و ۱۴ ماه پیش از مرگ، در پیامی در یک و نیم صفحه که بهصورت دستنویس و بهزبان آلمانی نوشته شده بود اینشتین به گاتکیند فیلسوف آلمانی و یهودی نوشت: کلام خدا برای من چیزی جز بیان و محصول نقاط ضعف انسانی نیست کتاب مقدس مجموعهای از افسانههای محترم اما هنوز نسبتاً ابتدایی است. هیچ تفسیری، فارغ از این که چقدر پیچیده باشد نمیتواند چیزی را در مورد آن تغییر دهد. [...] برای من دین یهودیت مانند دینهای دیگر تجسم کودکانهترین خرافات است. [...] من نمیتوانم هیچ چیز انتخاب شدهای در مورد آنها ببینم.
مرگ
در ۱۷ آوریل ۱۹۵۵ اینشتین دچار خونریزی داخلی ناشی از پارگی آنوریسم آئورت شکمی شد. این مشکل در سال ۱۹۴۸ هم برای او پیش آمده بود که توسط جراحی بهنام رودولف نیسن حل شده بود. او پیشنویسی را که برای سخنرانی تلویزیونی خود به مناسبت هفت سالگی اسرائیل، آماده کرده بود با خود به بیمارستان برد اما آنقدر زنده نماند که آن را کامل کند.
اینشتین از پذیرش جراحی خودداری کرد و گفت «من وقتی میروم که بخواهم. طولانی کردن زندگی بهصورت مصنوعی، بیمزه است. من سهم خودم را انجام دادهام، الان وقت رفتن است. من این کار را به زیبایی انجام خواهم داد.» صبح روز بعد او در بیمارستانی در پرینستون و در سن ۷۶ سالگی درگذشت؛ در حالیکه تقریباً تا واپسین روزهای زندگی نیز مشغول کار بود.
در طول کالبدشکافی، آسیبشناس دانشگاه پرینستون، توماس استولتز هاروی بدون اجازه خانواده اینشتین، مغز او را خارج کرد به این امید که علم عصبشناسی در آینده بتواند علت نبوغ او را کشف کند. بقایای آلبرت اینشتین سوزانده و خاکستر او نیز در مکانی نامعلوم پراکنده شد.
در مراسم بزرگداشت او در ۱۳ دسامبر ۱۹۶۵ در مقر یونسکو، فیزیکدان هستهای، رابرت اوپنهایمر تصور خود را از اینشتین بهعنوان یک شخص خلاصه کرد: «او تقریباً انسانی بدون هیچ پیچیدگی و عاری از دلبستگی به دنیا بود. … یک خلوص فوقالعاده همواره با او بود بهطوری که بهیکباره به کودکی عمیقاً سرسخت تبدیل میشد.»
دستاوردهای علمی
در سراسر زندگی، اینشتین صدها کتاب و مقاله منتشر کرد. او بیش از ۳۰۰ مقاله علمی و ۱۵۰ مقاله غیرعلمی منتشر کرد. دستاوردهای فکری و اصالت کار اینشتین موجب شد که در سراسر جهان نام اینشتین با کلمه نبوغ یکی دانسته شود. علاوهبر کارهایی که بهتنهایی انجام داده بود او همچنین با سایر دانشمندان نیز در پژوهشهای دیگری همکاری کردهاست که آمار بوز-اینشتین و یخچال اینشتین از جمله آنها هستند.
از سال ۱۹۸۶ مطبوعات دانشگاه پرینستون و دانشگاه عبری اورشلیم، که آلبرت انیشتین حقالتالیف آثار خود را به آنها دادهاست، بررسی حدود ۸۰۰۰۰ سند که او از خود برجای گذاشتهاست را انجام دادهاند این مجموعه اسناد در انیشتین دیجیتال آرشیو شدهاست و شامل نامهها، مقالات، کارت پستال، دفترچه یادداشت و خاطرات روزانهٔ اوست. پروژه مقالات اینشتین، که هماکنون توسط دیانا کورموس-ویوچالد، استاد فیزیک و تاریخ علوم در انستیتوی فناوری کالیفرنیا ویرایش میشود، حدود ۳۰ جلد پیشبینی شده که ۱۴ جلد آن را چاپ و منتشر کردهاست.
سال ۱۹۰۵ – مقالههای استثنائی اینشتین
چهار مقاله استثنایی اینشتین، در زمینههای اثر فوتوالکتریک (که منجر به نظریه کوانتوم شد)، حرکت براونی (منجر به اثبات غیرمستقیم وجود اتمها و مولکولها شد)، همارزی جرم و انرژی (E=mc۲) و نسبیت خاص بود که او آنها را در سال ۱۹۰۵ در سالنامه فیزیک منتشر کرد. این چهار اثر، بهقدری با اهمیت بودند که امروزه از آنها بهعنوان بنیانهای فیزیک مدرن یاد میشوند که نگاه ما به فضا، زمان و ماده را کاملاً دگرگون کرد. در جدول زیر اطلاعات بیشتری در مورد این چهار مقاله آمدهاست.
مکانیک آماری
نوسانات ترمودینامیکی و فیزیک آماری
نخستین مقاله اینشتین که در سال ۱۹۰۰ به سالنامه فیزیک ارسال شد دربارهٔ اثر موئینگی بود. این مقاله با عنوان «نتیجهگیریهایی از پدیده موئینگی» در سال ۱۹۰۱ منتشر شد. دو مقاله دیگر از او در بین سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۳ منتشر شد که در آنها تلاش کرد به پدیده اتمی از دیدگاه آماری بپردازد. این مقالهها، بنیانهایی برای مقاله او در مورد حرکت براونی در سال ۱۹۰۵ بودند که در آن نشان داد حرکت براونی میتواند بهعنوان شاهدی محکم برای وجود مولکول تلقی شود. پژوهشهای او در سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴ عمدتاً متوجه اثرات اندازه متناهی اتمی بر روی پدیده نفوذ بود.
نظریه کدری بحرانی
اینشتین به مشکل نوسانات ترمودینامیک بازگشت و تلاش کرد مشکل را با تغییرات چگالی در یک مایع در نقطه بحرانی آن حل کند. بهصورت معمول، نوسانات چگالی توسط مشتق دوم انرژی آزاد نسبت به چگالی کنترل میشود. در نقطه بحرانی، این مشتق صفر است و منجر به نوسانات زیادی میشود. اثر نوسانات چگالی این است که موجب پراکندگی همه طول موجها میشود و موجب میشود مایع دارای ظاهری سفید و شیریرنگ پیدا کند. اینشتین این موضوع را به پدیده پراکندگی رایلی نسبت داد که زمانی رخ میدهد که اندازه ذرات از طول موج تابیده شده کوچکتر باشد و توضیحی برای علت رنگ آبی آسمان نیز بهحساب میآید. اینشتین بهصورت کمی، کدری بحرانی را از نوسانات چگالی بهدستآورد و نشان داد که چطور هم این اثر و هم پراکندگی رایلی از بافت اتمی ماده ناشی میشود.
نسبیت خاص
مقاله اینشتین با عنوان «در مورد الکترودینامیک اجسام متحرک» در ۳۰ ژوئن ۱۹۰۵ دریافت و در ۲۶ سپتامبر همان سال منتشر شد. این مقاله موفق شد که تضاد میان معادلات ماکسول (قوانین مربوط به الکتریسیته و مغناطیس) و مکانیک نیوتونی را با تغییر قوانین مربوط به مکانیک برطرف کند. اینطور که پیداست اثرات این مقاله به بیشترین شکل خود در سرعتهای بالا نمایان میشود (جایی که سرعت جسم به سرعت نور نزدیک میشود). نظریه توسعه داده شده در این مقاله، سپس بهعنوان نظریه نسبیت خاص اینشتین شهرت پیدا کرد.
این مقاله پیشبینی کرد که در چهارچوب ناظر در حال حرکت، چنانچه فردی ساعتی را همراه خود داشته باشد و در حال حرکت باشد زمان نشان داده شده توسط آن ساعت، به نظر میرسد که کند شدهاست و فردی که آن ساعت را حمل میکند دچار انقباض طول در مسیر حرکت خود میشود. گفته میشود که این مقاله ایده وجود اتر که یکی از اجزای مهم در فیزیک آن زمان بود را هم مردود کرد.
در مقاله مربوط به همارزی جرم و انرژی، اینشتین معادله معروف را ارائه کرد که نتیجهای از معادلات نسبیت خاص او بود. کار اینشتین در زمینه نسبیت در سال ۱۹۰۵ برای سالها محلی برای مناقشه بود اما این نظریه توسط فیزیکدانان برجسته پذیرفته شد که نخستین نفر آنها ماکس پلانک بود.
اینشتین در ابتدا نظریه نسبیت خود را بر اساس سینماتیک (علمی که مطالعه اجسام متحرک میپردازد) گفت. در سال ۱۹۰۸ هرمان مینکوفسکی با تفسیر مجدد این نظریه با کمک مفاهیم هندسی، آن را بهصورت نظریه فضازمان درآورد. اینشتین این بیان مینکوفسکی را در نظریه نسبیت عام خود در ۱۹۱۵ اتخاذ کرد.
نسبیت عام
نسبیت عام و اصل همارزی
نسبیت عام یک نظریه گرانشی است که بین سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۵ توسط آلبرت اینشتین توسعه داده شد. مطابق نسبیت عام، کشش گرانشی مشاهده شده میان اجرام، ناشی از پیچ و تابی است که این جرمها در فضازمان ایجاد کردهاند. نسبیت عام بهعنوان ابزاری ویژه در اخترشناسی مدرن شناخته میشود. این نظریه، بنیانهای درک فعلی ما از سیاه چالهها را فراهم کردهاست؛ مناطقی که نیروی جاذبه بهقدری قوی است که حتی نور هم نمیتواند از آنجا بگریزد.
همانطور که اینشتین سپس گفت او نظریه نسبیت عام را به این علت توسعه داد که ایده تقدم حرکتهای لخت در نظریه نسبیت خاص قانع کننده نبود. در حالیکه نظریهای که از ابتدا ترجیح میدهد هیچ حالت حرکتی (حتی موارد دارای شتاب) نداشته باشد باید رضایت بخشتر به نظر برسد. در نتیجه، در سال ۱۹۰۷ او مقالهای را در مورد شتاب و تحت نظریه نسبیت خاص منتشر کرد. در آن مقاله تحت عنوان «درمورد اصل نسبیت و نتیجهای که از آن حاصل میشود»، او توضیح داد که سقوط آزاد واقعاً یک حرکت لخت است و برای ناظری که در حال سقوط آزاد است باید قوانین نسبیت خاص اعمال شود. از این موضوع با نام اصل همارزی یاد میشود. در همان مقاله، اینشتین مواردی مانند اتساع زمان گرانشی، انتقال به سرخ گرانشی و همگرایی گرانشی پیشبینی کرد.{
اینشتین در سال ۱۹۱۱ مقاله دیگری تحت عنوان «در مورد تأثیر گرانش بر انتشار نور» منتشر کرد که مقاله سال ۱۹۰۷ خود را بسط داد و در آن مقدار انحراف نور توسط اجسام پرجرم را تخمین زد. این تخمین سبب شد این امکان فراهم شود که پیشبینیهای نظری نسبیت عام، بتوانند برای نخستین بار بهصورت تجربی مورد آزمایش قرار بگیرند.
امواج گرانشی
اینشتین در سال ۱۹۱۶ وجود امواج گرانشی را پیشبینی کرد: چینهایی در انحنای فضازمان که از بهصورت موج منتشر میشوند به سمت خارج از منبع خود حرکت میکنند و انرژی را بهصورت تابش گرانشی منتقل میکنند. امواج گرانشی نمیتوانند در نظریه گرانش نیوتون وجود داشته باشند چراکه نظریه نیوتن برخلاف نسبیت عام، فرض را بر این میگذارد که برهمکنشهای فیزیکی با سرعتی نامحدود منتشر میشوند.
نخستین شاهد غیرمستقیم از وجود امواج گرانشی در دهه ۱۹۷۰ از طریق مشاهده یک جفت ستاره نوترونی بهدست آمد. سرانجام، پیشبینی اینشتین در مورد وجود امواج گرانشی، در ۱۱ فوریه ۲۰۱۶ تأیید شد؛ زمانیکه پژوهشگران لیگو برای اولینبار مشاهدات خود دربارهٔ مشاهده امواج گرانشی را که در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵ انجام شده بود منتشر کردند.
کیهانشناسی فیزیکی
در سال ۱۹۱۷ اینشتین نظریه نسبیت عمومی را در مورد کل ساختار جهان بهکار برد. او کشف کرد که معادلات میدان عمومی پیشبینی میکنند که جهان دینامیک، جمعشونده یا منبسط شوندهاست. در آن زمان هیچ یافته تجربی از جهان دینامیک پشتیبانی نمیکرد درنتیجه اینشتین ثابتی بهنام ثابت کیهانشناسی را به معادلات میدان افزود تا معادلات را طوری تنظیم کند که با یک جهان ثابت و ایستا همخوانی داشته باشد. این اصلاحیه که جهانی ثابت و ایستا را پیشبینی میکرد سپس بهعنوان جهان ثابت اینشتین شهرت پیدا کرد.
پس از این که ادوین هابل در سال ۱۹۲۹ با مشاهده دور شدن سحابیها، کشف کرد که جهان در حال انبساط است، اینشتین مدل جهان ثابت خودرا کنار گذاشت و دو مدل دینامیک برای جهان ارائه کرد: مدل اینشتین-فریدمن در سال ۱۹۳۱ و مدل اینشتین-دیسیتر در سال ۱۹۳۲. در هر دو مدل، اینشتین ثابت کیهانشناسی را کنار گذاشت و گفت که «از هر لحاظ نظری، این ثابت قانعکننده نیست.»
در بسیاری از زندگینامههایی که دربارهٔ اینشتین نوشته شده، ادعا شده که اینشتین اعمال ثابت کیهانشناسی در معادلات نسبیت عام را «بزرگترین خطای» خود برشمردهاست. اخیراً اخترفیزیکدانی به نام ماریو لیویو این ادعا را زیر سؤال بردهاست و گفتهاست که ممکن است در نگارش این جمله توسط نویسندگان اغراق شده باشد.
در اواخر سال ۲۰۱۳ یک تیم به رهبری فیزیکدانی ایرلندی به نام کورماک اُریفریت کشف کرد که اینشتین مدل جهان ثابت خود را مدت کوتاهی پس از مشاهده هابل در مورد دور شدن سحابی ارایه کردهاست.
کرمچالهها
کرمچالهها ساختارهایی نظری هستند که نقاط مختلفی از فضازمان را به یکدیگر مرتبط میکنند. یک کرمچاله را میتوان با کمک یک تونل که دو نقطه متفاوت در فضازمان (تفاوت از لحاظ مکان یا زمان یا هردو) را به یکدیگر متصل میکند نمایش داد. از اینرو یک کرمچاله میتواند فاصلههای فوقالعاده دور مثلاً چند میلیارد سال نوری و حتی بیشتر را از طریق مسافت کوتاهی در حد چند متر به هم متصل کند. این موضوع برای نقاطی که از لحاظ زمانی تفاوت دارند نیز صادق است. اینشتین در سال ۱۹۳۵ با همکاری نیتان روزن مدلی برای یک کرمچاله تولید کرد که معمولاً با عنوان پل اینشتین-روزن شناخته میشود. انگیزه از این کار ایجاد مدلی برای ذرات بنیادی باردار بهعنوان راهحل معادلات میدان گرانشی بود.
کرمچالهها با نظریه نسبیت عام سازگارند. با اینحال بسیاری از دانشمندان گمان میکنند که کرمچالهها صرفاً تجسمی از یک فضای چهاربعدیاند. به بیان دیگر، به همان صورتی که یک فضای دوبعدی بخشی از واقعیت یک فضای سهبعدی را نشان میدهد کرمچالهها نیز نشاندهنده بخشی از فضای چهاربعدیاند.
نظریه کوانتوم قدیمی
نظریه قدیمی کوانتوم مجموعه ای از نتایج سالهای ۱۹۰۰–۱۹۲۵ که قبل از مکانیک کوانتوم مدرن است. این تئوری هرگز کامل یا استوار نبود بلکه بیشتر مجموعه ای از اصلاحات اکتشافی در مکانیک کلاسیک بود. این تئوری اکنون به عنوان تقریب نیمه کلاسیک با مکانیک کوانتومی مدرن شناخته شدهاست.
فوتونها و انرژی کوانتیزه
در مقالهای در سال ۱۹۰۵ اینشتین فرض کرد که خود نور از ذراتی مجزا تشکیل شدهاست که آن را کوانتای نور را نامید. کوانتای نور پیشنهادی اینشتین، تقریباً توسط همه فیزیکدانان سراسر جهان از جمله ماکس پلانک و نیلز بور رد شد. با اینحال، این ایده زمانی به مفهومی جهانی تبدیل شد که در سال ۱۹۱۹ آزمایش اثر فوتوالکتریک رابرت میلیکان و اندازهگیری پراکندگی کامپتون آن را تأیید کردند.
اینشتین نتیجه گرفت که هر بسامد موجی f با مجموعهای از فوتونها مرتبط و انرژی آنها برابر با hf است که در این عبارت h همان ثابت پلانک است. او بیشتر از این، در این زمینه سخن نگفت؛ چراکه مطمئن نبود چطور این ذرات به موج مرتبطند اما پیشنهاد کرد که این ایده میتواند نتایج آزمایشی تجربی مانند اثر فوتوالکتریک را توضیح دهد.
دوگانگی موج-ذره
اینشتین در مقاله «توسعه دیدگاههای ما در مورد ترکیب و ذات تابش» دربارهٔ کوانتیزه بودن نور و همچنین در مقالهای دیگر در سال ۱۹۰۹ نشان داد که مفهوم کوانتای انرژی که توسط ماکس پلانک مطرح شده بود باید دارای یک اندازه حرکت معین و دارای رفتاری مستقل و مانند ذرات نقطهای باشد. او در این مقاله مفهوم فوتون را مطرح کرد (اگرچه اصطلاح «فوتون» را گیلبرت لوییس بعداً در سال ۱۹۲۶ ارائه کرد) و الهامبخش ایده دوگانگی موج و ذره در مکانیک کوانتومی شد.
مکانیک کوانتومی
اعتراضات اینشتین به مکانیک کوانتومی
اینشتین با انتشار مقاله خود در زمینه اثر فوتوالکتریک در سال ۱۹۰۵ نقش مهمی در توسعه نظریه کوانتوم ایفا کرد. با اینحال برخلاف فیزیکدانان دیگر، او سپس مخالف کوانتوم شد و از نتایج آن ابراز ناخرسندی کرد. مشکل اصلی او با مسئله تصادفی بودن در مکانیک کوانتومی بود. او از این مسئله که شانس جای قطعیت را گرفته باشد ناخرسند بود و در این باره گفت: «خداوند تاس نمیاندازد». او تا پایان عمرش، همچنان مخالف مکانیک کوانتومی باقی ماند و آن را ناقص میدانست.
بور و اینشتین
مناظرات بور–اینشتین مجموعهای از مباحثات و گفتگوهای عمومی میان آلبرت اینشتین و نیلز بور در مورد مکانیک کوانتومی بود. بحثهای این دو که از بنیانگذاران مکانیک کوانتومی بهشمار میآیند مخصوصاً به اینخاطر مورد توجه بود که نتیجه آن برای فلسفه علم نیز مهم بود. گفتگوهای این دو سپس بر روی تفسیرهایی ارائه شده از مکانیک کوانتومی تأثیر گذاشت.
پارادوکس اینشتین-پودولسکی-روزن (EPR)
در سال ۱۹۳۵ اینشتین با مقاله معروف ایپیآر (EPR) به مکانیک کوانتومی بازگشت تا کامل بودن آن را زیر سؤال ببرد. در یک آزمایش فکری، او دو ذره را در نظر گرفت که در یک سری از ویژگیها که بهشدت به یکدیگر وابسته هستند باهم برهمکنش داشتهاند. به ذراتی این چنینی، اصطلاحاً ذرات درهم تنیده نیز گفته میشود. بهعنوان مثال اسپین میتواند یکی از این ویژگیها باشد. اهمیتی ندارد که دو ذره درهم تنیده، چقدر از یکدیگر دور شوند در هرزمان که بهعنوان مثال اسپین یکی از این ذرات اندازهگیری شود، باتوجه به وابسته بودن خواص دو ذره بهیکدیگر، اسپین ذره دیگر در همان لحظه مشخص میشود.
اینشتین اینطور استدلال میکرد که دو حالت وجود میتواند وجود داشته باشد: نخست این که اسپین هردو ذره از همان ابتدا مشخص است و دوم این که فرایند اندازهگیری اسپین یک ذره، موجب انتقال آنی اطلاعات به ذره دیگر میشود. اینشتین حالت دوم را که اصطلاحاً «عملی شبحوار از راه دور» مینامید، رد میکرد، چرا که اگر چنین چیزی در عمل رخ بدهد، از دید او عملاً حد سرعت نور در نسبیت خاص را نقض میکرد.
اعتقاد اینشتین بر واقعگرایی موضعی موجب میشد که او با احتمالات موجود در جهان کوانتومی مخالفت کند و چون اساس کوانتوم بارها تأیید شده بود او اینطور نتیجه میگرفت که این نظریه باید ناکامل باشد. با اینحال در سال ۱۹۸۲ آزمایش اَسپِکت تأیید کرد که برخلاف تصویری که فیزیک کلاسیک ارائه میکند ذرات کوانتومی، ذراتی مستقل و فاقد هیچگونه ارتباط با یکدیگر نیستند و تصور اینشتین در این زمینه اشتباه بودهاست.
اگرچه اینشتین در این مورد و اینکه ویژگیهای ذرات درهمتنیده از قبل تعیین میشوند در اشتباه بود اما پیشبینی دقیق او از خاصیت غیرعادی این پدیده، یعنی پدیده درهم تنیدگی کوانتومی، موجب شد که مقاله او به یکی از ده مقاله برتر منتشر شده در مجله فیزیکال ریویو تبدیل شود. از این مقاله بهعنوان هسته مرکزی توسعه نظریه اطلاعات کوانتومی یاد میشود.
نظریه میدان یکپارچه
پس از نظریه نسبیت عام، اینشتین تلاشهای فراوانی کرد که نظریه هندسی خود از جاذبه را به گونهای به الکترومغناطیس نیز مرتبط کند. در سال ۱۹۵۰ او نظریه میدان واحد خود را در مقالهای با عنوان «در باب تئوری تعمیم یافته گرانش» در مجله ساینتیفیک آمریکن منتشر کرد. اگرچه او به تبلیغ نظریه خود ادامه داد اما هرچه گذشت او در پژوهشهای خود منزویتر شد و درنهایت نتوانست در این زمینه به موفقیت دست پیدا کند. در تلاش برای پیدا کردن نظریهای که همه نیروهای بنیادین طبیعت را شامل شود او عملاً از دستاوردهای اصلی ارائه شده در فیزیک غافل شد که نیروهای هستهای قوی و ضعیف از جمله آنها بودند؛ نیروهایی که تا سالها بعد از مرگ او، هنوز بهطور کامل شناخته نشده بودند. در مقابل، جریان اصلی فیزیک نیز به اینشتین و تلاش او در زمینه رسیدن به نظریه میدان واحد بیتوجهی کرد. رؤیای او برای رسیدن به نظریهای جامع و یکپارچه، انگیزهای برای نظریاتی مانند نظریه همه چیز و بهصورت ویژه نظریه ریسمانها شد.
میراث غیرعلمی
اینشتین در طول سفرهایش بهصورت روزانه برای همسرش السا و دخترانی که به فرزندخواندگی پذیرفته بود مارگو و السه نامه مینوشت. نامهها در کاغذهای مخصوص دانشگاه عبری اورشلیم نوشته میشدند. باربارا ولف از بخش آرشیو آثار اینشتین در دانشگاه عبری اورشلیم به بیبیسی گفتهاست که او بیش از ۳۵۰۰ نامه خصوصی بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۵۵ نگاشتهاست. مارگو اینشتین، اجازه داده تا این نامهها در معرض عموم قرار گیرد. با این حال، او درخواست کرد که این کار ۲۰ سال پس از مرگش انجام شود (او در سال ۱۹۸۶ درگذشت).
اینشتین به لولهکشی حرفهای علاقه داشت و در همین راستا او عضو افتخاری اتحادیه لولهکشی بود.
در فرهنگ عامه
در طول جنگ جهانی دوم، هفته نامه نیویورکر، در بخش گفتگو در مورد شهر، تصویری منتشر کرد که در آن اشاره میکرد «اینشتین آنقدر در آمریکا مشهور است که ممکن است در خیابان مردم جلوی او را میگیرند و از او درخواست میکنند که فلان نظریه را برایشان توضیح دهد. او نهایتاً راهی برای حل معضل پرسشهای پیوسته دیگران یافت؛ او به فردی که از او سؤال میکند میگوید: عذر میخواهم، ببخشید، همیشه مرا با پروفسور اینشتین اشتباه میگیرند.»
اینشتین موضوعی الهامبخش برای بسیاری از رمانها، فیلمها، نمایشنامهها و آثار موسیقی از جمله مجموعه تلویزیونی نابغه، اینشتین و ادینگتون، ترانه اینشتین، فیلم ضریب هوشی، پوستر آلبوم گروه کلوپ بیکسان گروهبان فلفل بودهاست. او یک مدل معروف برای بهتصویر کشیدن یک «پروفسور حواسپرت»، با صورتی اثرگذار و موهایی شاخص است. فردریک گُلدن در مجله تایم دربارهٔ او نوشت که اینشتین «یک رؤیای کارتونی بود که به حقیقت پیوست.»
سریال نابغه از شبکه نشنال جئوگرافیک در فصل نخست خود به زندگی آلبرت اینشتین از سالهای نخست زندگیاش، روابط او بهخصوص رابطهاش با میلوا ماریچ، کار او در مؤسسه ثبت اختراع و سالهای پایانی زندگیاش به عنوان فیزیکدانی که نظریه نسبیت را توسعه دادهاست، میپردازد. این فصل بر اساس کتابی از والتر ایزاکسون به نام اینشتین: زندگی او و جهان، ساخته شده که در سال ۲۰۰۷ منتشر شدهاست.
غالباً نقل قولهای معروف بسیاری به اشتباه به اینشتین نسبت داده میشود.
جایزهها و افتخارها
اینشتین جایزهها و افتخارات بسیاری کسب کرد. او در سال ۱۹۲۲ موفق به کسب جایزه نوبل در فیزیک «برای خدماتش در زمینه فیزیک نظری و بهویژه کشف قانون اثر فوتوالکتریک که گامی اساسی در توسعه مکانیک کوانتومی بهحساب میآید» شد. هیچیک از نامزدها در سال ۱۹۲۱ واجد شرایط تعیین شده توسط آلفرد نوبل نبودند بنابراین در همان روزی که نیلز بور جایزه نوبل سال ۱۹۲۲ را «به خاطر پژوهشهایش در ساختار اتم و تابش گسیل شده از آنها» دریافت کرد جایزه نوبل سال ۱۹۲۱ به اینشتین داده شد. علاوهبر جایزه نوبل، او موفق به کسب افتخاراتی مانند مدال ماتئوچی (۱۹۲۱)، همکار انجمن سلطنتی (۱۹۲۱)، مدال کاپلی (۱۹۲۵)، مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان (۱۹۲۶)، مدال ماکس پلانک (۱۹۲۹)، عضویت در آکادمی ملی علوم آمریکا (۱۹۴۲)، شخصیت قرن تایمز (۱۹۹۹) نیز شد.
علاوهبر جایزههایی که اینشتین موفق شد در طول زندگی کسب کند برخی جایزهها نیز به افتخار او نامگذاری شدهند که جایزه آلبرت اینشتین، مدال آلبرت اینشتین، جایزه اینشتین در علوم لیزر، جایزه اینشتین انجمن فیزیک آمریکا، جایزه جهانی علمی آلبرت اینشتین و جایزه صلح آلبرت اینشتین از جمله این موارد هستند.
در فیزیک، یکای اینشتین یک یکای غیر اسآی است که برابر با انرژی یک مول فوتون است. یونسکو به مناسبت صدمین سال مقالات نسبیت خاص، اثر فوتوالکتریک و حرکت براونی سال ۲۰۰۵ را سال جهانی فیزیک نامید.
کالج پزشکی آلبرت اینشتین یکی از کالجهای دانشگاه یشیوا است که در نیویورک واقع است. این کالج به افتخار آلبرت اینشتین نامگذاری شدهاست. رصدخانه اینشتین، نخستین تلسکوپ تصویربرداری کاملاً مبتنی بر پرتو ایکس و دومین تلسکوپ رصدخانه نجومی انرژی بالای ناسا بود. سیارک ۲۰۰۱ به افتخار او، اینشتین ۲۰۰۱ نامگذاری شدهاست. بر روی ماه نیز دهانهای بهنام دهانه اینشتین به او اختصاص داده شدهاست.
جستارهای وابسته
سریال نابغه
فهرست فعالان صلح
آزمایشهای فکری اینشتین
قرارداد جمعزنی اینشتین
فهرست یهودیان برنده جایزه نوبل
دیدگاههای مذهبی آلبرت اینشتین
فیزیک آریایی
توضیحات
واژهنامه
منابع
برای مطالعه بیشتر
، or
پیوند به بیرون
آلبرت اینشتین در وبسایت تاریخ
مجموعه آلبرت اینشتین در دانشگاه براندیس
پرونده پژوهشهایی پلیس فدرال در مورد آلبرت اینشتین
اینشتین و عشق او به موسیقی (مجله جهان فیزیک)
مقالات جمعآوری شده از آلبرت اینشتین" در دانشگاه پرینستون
«خدا نامه» انشتین، در حراج نیویورک، بهمبلغ ۳٫۹ میلیون فروخته شد.
اعلام اینشتین در مورد قصدش درباره گرفتن شهروندی آمریکا در کتابخانه دیجیتال جهانی
آلبرت اینشتین، برندگان نوبل - برندگان جایزه نوبل یهودیان در هاتفوتوت - موزه قوم یهود
مکاتبات شخصی اینشتین: دین ، سیاست ، هولوکاست و فلسفه (بنیاد نسخه خطی شاپل)
نامه ۱۶ مه ۱۹۵۳ به ویلیام فراونگلاس مقاله نیویورک تایمز در مورد آزادی آکادمیک / مک کارتیسم)
نامه «من به خدا اعتقاد ندارم» اینشتین در ایبی (eBay) به فروش رسیدهاست.، ۲۳ اکتبر ۲۰۱۲
بایگانی آنلاین آلبرت اینشتین آنلاین (بیش از ۸۰٬۰۰۰ اسناد) (خبرگزاری اماسانبیسی، ۱۹ مارس ۲۰۱۳)
آلبرت اینشتین
آلمانیهای مهاجرتکرده به سوئیس
اسپینوزیستها
استادان دانشگاه برن
استادان دانشگاه زوریخ
استادان دانشگاه صنعتی زوریخ
استادان دانشگاه لیدن
استادان مؤسسه مطالعات پیشرفته
اعضای افتخاری آکادمی علوم اتحاد شوروی
اعضای پیوسته خارجی آکادمی ملی علوم هند
اعضای خارجی انجمن سلطنتی
اعضای فرهنگستان سلطنتی هنر و علوم هلند
اعضای فرهنگستان علوم باواریا
اعضای فرهنگستان ملی دانش آمریکا
اعضای مجمع فیلسوفان آمریکا
اعضای وابسته خارجی آکادمی ملی علوم
اعطای تابعیت اتریش
افراد دارای تابعیت ایالات متحده آمریکا
افراد سلب تابعیتشده
افرادی که شهروندی آلمانیشان را از دست دادند
انسانگرایان اهل آلمان
انسانگرایان اهل ایالات متحده آمریکا
اهالی پرینستون، نیوجرسی
بررسیکنندگان حق امتیاز
برندگان جایزه نوبل اهل آلمان
برندگان جایزه نوبل اهل ایالات متحده آمریکا
برندگان جایزه نوبل اهل سوئیس
برندگان جایزه نوبل فیزیک
برندگان مدال ماکس پلانک
برندگان یهودی جایزه نوبل
جبرگرایان
خانواده اینشتین
دانشگاهیان دانشگاه چارلز در پراگ
دانشمندان مونیخ
دانشآموختگان انستیتو تکنولوژی فدرال زوریخ
دانشآموختگان دانشگاه زوریخ
درگذشتگان ۱۹۵۵ (میلادی)
درگذشتگان به علت آنوریسم آئورت شکمی
درگذشتگان به علت بیماری در نیوجرسی
دریافتکنندگان پور لو مریت (نشان غیرنظامی)
دریافتکنندگان مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان
ریاضیدانان درگیر در متمتیشه آنالن
زادگان ۱۸۷۹ (میلادی)
سوئیسیهای مهاجرتکرده به ایالات متحده آمریکا
سوسیالیستهای اهل آلمان
سوسیالیستهای اهل ایالات متحده آمریکا
سوسیالیستهای نیوجرسی
سوسیالدموکراتهای اهل اروپا
شهروندان سوئیس از طریق تغییر تابعیت
صلحطلبان ایالات متحده آمریکا
صهیونیستهای اهل ایالات متحده آمریکا
ضد-سرمایهگرایان آمریکایی
فدرالیستهای جهان
فعالان اهل نیوجرسی
فلسفه علم
فیزیکدانان آمریکایی یهودی
فیزیکدانان اهل سوئیس
فیزیکدانان سده ۲۰ (میلادی) اهل آلمان
فیزیکدانان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
فیزیکدانان کوانتوم
فیزیکدانان یهودی
فیلسوفان ریاضیات
فیلسوفان علم
کیهان شناسان
مخترعان اهل آلمان
مخترعان اهل ایالات متحده آمریکا
مخترعان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
مخترعان یهودی
مهاجران یهودی گریخته از آلمان نازی به ایالات متحده
مهندسان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نامهنگاران آمریکایی
ندانمگرایان اهل آلمان
ندانمگرایان اهل ایالات متحده آمریکا
ندانمگرایان اهل سوئیس
ندانمگرایان یهودی
نظریهپردازان نسبیت عام
نویسندگان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان علم اهل ایالات متحده آمریکا
همهخداباوران
یهودیان اشکنازی
یهودیان اهل آلمان
یهودیان اهل سوئیس
یهودیان سده ۱۹ (میلادی) اهل آلمان
یهودیان سوسیالیستمتن مورب |
759 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C | زیستشناسی | زیستشناسی یا بیولوژی بخشی از علوم هفتگانه است که گونه و شیوهٔ زندگی جانداران را بررسی میکند. این دانش به بررسی ویژگیها و رفتار جانداران، خاستگاه، فرگشت و چگونگی پیدایش گونهها و افراد (جمعیت)، و نیز به بررسی تعامل جانداران با یکدیگر و محیط پیرامونشان میپردازد. (زیستشناسی سامانهها) زیستشناسی، شامل موضوعات و تقسیمبندیهای گستردهای از بسیاری مباحث و رشتههای مختلف میباشد؛ از جمله مهمترین این مشخصات، چهار ویژگی وابسته به هم شامل موارد زیر است که میتوان آنها را اساس زیستشناسی کهن نامید:
سلولها (Cells) به عنوان واحد اصلی حیات هستند. (نظریه یاخته)
گونههای جدید و صفات موروثی، محصول فرگشت هستند.
ژنها واحد اصلی وراثت هستند.
جانداران محیط داخلی خود را برای حفظ یک وضعیت پایدار و ثابت حفظ میکنند.
رشتههای اصلی زیستشناسی به وسیله مقیاسی که در آن، جاندارانی که پیشتر مطالعه شدهاند، گونههای جانداران مورد مطالعه و روشهای استفادهشده در مطالعه آنها، تعریف میشود:
بیوشیمی، مطالعه شیمی اولیه زندگی
زیستشناسی مولکولی، مطالعه برهمکنشهای پیچیده در میان مولکولهای زیستی
گیاهشناسی، مطالعه زیستشناسی گیاهان
جانورشناسی، مطالعه زیستشناسی جانوران
زیستشناسی سلولی، بررسی واحدهای ساختمانی همه حیات، سلول
فیزیولوژی، بررسی عملکردهای فیزیکی و شیمیایی بافتها، اندامها و دستگاه زیستی هر جاندار
زیستشناسی فرگشتی، بررسی فرایندهایی که تنوع زیستی را ایجاد میکنند.
بومشناسی بررسی فعل و انفعالات جانداران در محیط خود.
تاریخچه
اصطلاح بیولوژی، از واژه یونانی βίος- بیوس «به معنی زندگی»، و پسوند λογία- لوژیا به معنی یا «شناسی» یا «مطالعه چیزی»، مشتق شدهاست. این واژه در آلمان در اوایل سال ۱۷۹۱ ممکن است از پسینسازی واژه قدیمیتر دوزیستانشناسی با حذف واژه دوزیستان، به وجود آمده باشد.
شکل لاتین این اصطلاح، نخستین بار در ۱۷۳۶ زمانی که کارل لینه، از واژه biologi در کتاب کتابشناسی گیاهشناسی (Bibliotheca botanica) خود استفاده کرد، ظاهر شدهاست.
اگرچه زیستشناسی در قالب مدرن خود پیشرفتهای بسیاری یافتهاست، اما علوم مرتبط و وابسته به آن، از زمانهای قدیم مورد مطالعه قرار گرفتهاند. فلسفه طبیعی در اوایل تمدنهای باستانی میانرودان، مصر، شبهقاره هند و چین مورد مطالعه قرار گرفت. با این حال، ریشههای زیستشناسی مدرن و گرایش به مطالعه طبیعت اغلب به یونان باستان برمیگردد. در حالی که مطالعه رسمی پزشکی به بقراط (حدود ۴۶۰ سال پیش از میلاد – حدود ۳۷۰ سال پیش از میلاد) برمی گردد، اما ارسطو (۳۲۲ سال پیش از میلاد – ۳۸۴ پیش از میلاد) گستردهترین سهم را برای توسعه زیستشناسی به کار گرفت. نقش برجسته او در تاریخچه جانوران و کارهای دیگری با تکیه بر طبیعتگرایی، و فعالیتهای تجربی دیگری که بر روی علت و معلولی زیستی و تنوع زندگی متمرکز بود، از اهمیت ویژهای برخوردار است. ثئوفراستوس جانشین ارسطو در لیسه، سلسله کتابهایی در زمینه گیاهشناسی نوشت که تا به امروز سالم ماندهاند و به عنوان مهمترین سهم از دوران باستان و حتی قرون وسطی از علوم گیاهی بهشمار میرود.
دانشمندان قرون وسطی در جهان اسلام که دربارهٔ زیستشناسی کتاب نوشتهاند شامل جاحظ (۸۶۹–۷۸۱)، ابوحنیفه دینوری (۸۹۶–۸۲۸) که دربارهٔ گیاهشناسی کتاب نوشتهاست و رازی (۹۲۵–۸۶۵) که دربارهٔ آناتومی و فیزیولوژی کتاب نوشتهاست، میباشند. دانش پزشکی با تحقیقات دانشمندان اسلامی دربارهٔ سنتهای فیلسوف یونانی، به خوبی مطالعه شدهاست، در حالیکه تاریخ طبیعی، تفکر ارسطو را بهویژه در حفظ سلسلهمراتب ثابت زندگی، به شدت جذب کرده بود.
زیستشناسی با ساخت میکروسکوپ آنتونی وان لیوون هوک، رشد و پیشرفت سریعی را آغاز کرد. اینگونه بود که دانشمندان اسپرم، باکتری، مژکداران و تنوع زندگی میکروسکوپی را کشف کردند. تحقیقات انجام شده توسط یان سوامردام سبب رسیدن به اطلاعات جدیدی در حشرهشناسی شد و به گسترش روشهای اساسی کالبدشکافی میکروسکوپی و رنگآمیزی کمک بسیاری کردهاست.
پیشرفت در تکنیکهای میکروسکوپی تأثیر بسیاری در پژوهشهای زیستشناسی داشت. در آغاز سده ۱۹، تعدادی از زیستشناسان به اهمیت سلول اشاره کردند. سپس، در ۱۸۳۸، اشلایدن و تئودور شوان ترویج ایدههای کنونی جهانی را آغاز کردند که شامل این موارد بودند: (۱) واحد اصلی جانداران سلول میباشد و (۲) سلولهای هر جاندار تمام ویژگیهای زندگی را دارد، اگرچه آنها با این ایده مخالف بودند که (۳) همه سلولها از تقسیم دیگر سلولها به وجود میآیند. به لطف کارهای روبرت ریماک و رودولف فیرخو، در ۱۸۶۰ بیشتر زیستشناسان همه سه اصلی را که به عنوان نظریه سلول شناخته میشد، قبول کردند.
در همین هنگام، طبقهبندی جانداران و ردهبندی آنها عامل تمرکز تاریخدانان طبیعی شد. کارل لینه، طبقهبندی اساسی برای جهان طبیعی را در سال ۱۷۳۵ (گونههایی که تا آن زمان شناخته شده بودند) منتشر کرد، و در سالهای ۱۷۵۰ نامهای علمی را برای تمام گونههای خود معرفی کرد. ژرژ-لوئی لکرک کنت دو بوفون، جانوران را به عنوان طبقهبندیهای مصنوعی و گونههای زنده را به عنوان سازگارپذیر معرفی کرد – حتی پیشنهاد داد که آنها احتمالاً از نسب مشترک هستند. اگرچه او با فرگشت مخالف بود، بوفون یک چهره کلیدی در تاریخچه اندیشه فرگشت بود؛ چرا که کارهایش بعدها بر نظریههای فرگشتی لامارک و داروین تأثیر گذاشت.
آغاز جدی اندیشه فرگشتی با آثار ژان-باپتیست لامارک میباشد، که برای نخستین بار یک نظریه منسجم از فرگشت را ارائه کرد. او فرض کرد که فرگشت نتیجه فشارهای محیطی بر ویژگیهای جانوران میباشد، به این معنی که هرچه یک عضو بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، پیچیدهتر و کارآمدتر میشود، بنابراین جانور با محیط خود سازگار میشود. لامارک اعتقاد داشت که این صفات به دست آمده میتواند به فرزندان منتقل شود، و آنها را کامل کرده و توسعه دهد. با این حال، این زیستشناس بریتانیایی چارلز داروین بود که روشهای جغرافیایی زیستی هومبولت، زمینشناسی مبتنی بر شکلگیری یکتای چارلز لایل، نوشتههای رشد جمعیت رابرت مالتوس، و تخصص مورفولوژی و مشاهدات طبیعی خود را ترکیب کرد، و با موفقیت نظریه فرگشت بر پایه سازوکار انتخاب طبیعی را ارائه داد. دلایل و شواهد مشابه نیز، آلفرد راسل والاس را بهطور مستقل به همان نتایج رسانید. هرچند که این موضوع باعث بحث فراوان شد (که تا امروز نیز ادامه دارد)، اما نگرهٔ داروین به سرعت از طریق جامعه علمی گسترش یافته و به زودی به یک اصل مرکزی در سرعت توسعه علم زیستشناسی تبدیل شد.
کشف دلیل فیزیکی روی دادن وراثت با کشف اصول فرگشت و ژنتیک جمعیت همزمان شد. در سالهای ۱۹۴۰ و اوایل سالهای ۱۹۵۰، آزمایشها به دیانای به عنوان بخشی از کروموزوم اشاره کردند که واحدهای صفاتی را حمل میکنند که به نام ژن شناخته میشوند. تمرکز بر روی انواع جدیدی از مدلهای جانداران مانند ویروسها و باکتریها، همراه با کشف ساختار مارپیچ دو رشتهای دیانای در ۱۹۵۳، راه را بر گذار به ژنتیک مولکولی باز کردند. از سالهای ۱۹۵۰ تا زمان حال، زیستشناسی در حوزه مولکولی بسیاری گسترده شدهاست. رمز ژنتیکی توسط هار گوبیند کورانا، رابرت دبلیو. هالی و مارشال وارن نایرنبرگ بعد از درک اینکه دیانای از واحدهایی به نام کودون تشکیل شدهاست، شکسته شد. در نهایت، پروژه ژنوم انسان در سال ۱۹۹۰ با هدف ترسیم نقشه ژنتیکی انسان بهطور کلی راهاندازی شد. این پروژه در اصل در سال ۲۰۰۳ تکمیل شد، و تجزیه و تحلیل بیشتر آن هنوز در حال انتشار است. پروژه ژنوم انسان نخستین تلاش جهانی در ترکیب دانش زیستشناسی عملکردی، با تعریف مولکولی برای توضیح چگونگی کارکرد بدن انسان و دیگر جانداران بود.
مبانی زیستشناسی مدرن
بخش عمدهای از زیستشناسی مدرن را میتوان متشکل از پنج اصل به هم وابسته دانست که شامل: نظریه سلولی، فرگشت، ژنتیک، هومئوستازی و انرژی است.
نظریه سلولی
نظریه سلولی بیان میکند که سلول، واحد اساسی زندگی است، و همه جانداران از یک یا چندین سلول تشکیل شدهاند یا موادی را از سلولهای خود ترشح میکنند (به عنوان مثال، پوسته، استخوانبندی بیرونی). همه سلولها از طریق تقسیم سلولی از سلولهای دیگر به وجود میآیند. در جانداران پر سلولی، هر سلول بدن جاندار از یک سلول تخم بارور مشتق شدهاست. همچنین سلول به عنوان واحد اساسی در بسیاری از فرایندهای پاتولوژیک نیز در نظر گرفته میشود. به علاوه، پدیده جریان انرژی در سلولها طی فرایند سوخت ساز اتفاق میافتد. در نهایت، سلولهای حاوی اطلاعات وراثتی (دیانای)، در طول تقسیم سلولی از یک سلول به سلول دیگر منتقل میشوند.
فرگشت
مفهوم سازماندهی مرکزی در زیستشناسی این است که تغییر و توسعه در زندگی در طول فرگشت اتفاق میافتد، و تمام جانداران شناخته شده نسب مشترک دارند. نظریه فرگشت ادعا میکند که تمام جانداران روی زمین، جانداران و منقرض شده، از یک نیای مشترک یا یک خزانه ژنی نیایی به وجود آمدهاند. این باور وجود دارد که آخرین نیای مشترک تمام جانداران حدود ۳٫۵ میلیارد سال پیش ظاهر شدهاست. هر چند که فسیلهایی از مولکولهای آلی مربوط به ۳ میلیارد و ۸۵۰ میلیون سال پیش کشف شدهاست. بهطور کلی زیستشناسان حضور همهجانبه و جهانی رمز ژنتیکی را به عنوان شاهد قطعی در حمایت از نظریه نیای مشترک جهانی برای همه باکتریها، آرکی باکتریها (باستانیان) و یوکاریوتها در نظر میگیرند (پیدایش حیات را ببینید).
معرفی در واژهنامه علمی توسط ژان-باتیست لامارک در ۱۸۰۹، نظریه فرگشت تدریجی توسط چارلز داروین ۵۰ سال بعد به عنوان مدل علمی، زمانی که او نیروی محرکه را بیان میکرد، ایجاد شد: انتخاب طبیعی. (آلفرد راسل والاس به عنوان همکار کاشف، زمانی که به تحقیق و پژوهش مفهوم فرگشت کمک میکرد، شناخته شد). در حال حاضر، فرگشت برای توضیح تغییرات بزرگ یافته شده بر روی زمین استفاده میشود.
نظریه داروین بیان میکند که گونهها و نژادها در طول فرایندهای انتخاب طبیعی و انتخاب مصنوعی یا پرورش انتخابی توسعه یافتهاند. رانش ژن به عنوان یک مکانیسم اضافی از توسعه فرگشتی در سنتز مدرن نظریه بیان میشود.
تاریخچه فرگشتی گونهها – که ویژگیهای گونههای مختلف را از جایی که آمدهاند توصیف میکند – همراه با رابطه شجره نامهشان با دیگر گونهها به عنوان تبارزایش شناخته میشود. با روشهای گسترده متفاوت زیستشناسی، اطلاعاتی دربارهٔ تبارزایش به دست آمدهاست. این اطلاعات عبارتند از مقایسه توالی اسید نوکلئیک در زیستشناسی مولکولی یا ژنومیک، و مقایسه فسیلها یا دیگر جانداران باستانی در دیرینهشناسی. زیستشناسان روابط فرگشتی را با روشهای مختلف از جمله تبارزایش، فنوتیک و شاخه بندی سازماندهی و تجزیه و تحلیل میکنند. (برای مشاهده خلاصهای از رویدادهای مهم در فرگشت زندگی که در حال حاضر توسط زیستشناسان درک شدهاست جدول زمانی فرگشتی را مطالعه کنید).
ژنتیک
ژنها واحد اصلی وراثت در تمام جانداران هستند. یک ژن واحد اصلی وراثت بوده و قسمتی از دیانای میباشد که شکل یا عملکرد یک جاندار را با روشهای خاص تحت تأثیر قرار میدهد. تمام جانداران، از باکتریها تا جانوران، دستگاههای اساسی یکسانی که توسط دیانای کپی شده و به پروتئین ترجمه میشوند را به اشتراک میگذارند. سلولها ژن دیانای را به نسخه آرانای ژن رونویسی میکنند، و سپس ریبوزوم آرانای را به پروتئین ترجمه میکند، و یک توالی اسید آمینه به وجود میآید. رمز ترجمه از کدون آر ان ای به اسید آمینه در بیشتر جانداران مشابه است، اما در بعضی از آنها تفاوتهای کمی دارد. به عنوان مثال، توالی از دیانای که انسولین را در انسانها کد میکند وقتی درون جاندار دیگری مثل گیاهان قرار بگیرد نیز انسولین را کد میکند.
دیانای معمولاً به شکل کروموزوم خطی در یوکاریوتها و کروموزوم حلقوی در پروکاریوتها وجود دارد. کروموزوم ساختاری سازمان یافته متشکل از دیانای و هیستونها میباشد. مجموعهای از کروموزومها در یک سلول و دیگر اطلاعات وراثتی یافت شده در میتوکندریها، کلروپلاستها، یا دیگر مکانها در مجموع به عنوان ژنوم شناخته میشوند. در یوکاریوتها، ژنوم دیانای در هسته سلول و به مقدار کم همراه میتوکندری و کلروپلاست وجود دارد. در پروکاریوتها، دیانای درون منطقهای نامنظم از سیتوپلاسم به نام نوکلئوئید (ناحیه هسته) قرار گرفتهاست. اطلاعات ژنتیکی در یک ژنوم درون ژنها قرار دارند، و مجموعه کاملی از این اطلاعات را در یک جاندار ژنوتیپ مینامند.
هومئوستازی
هومئوستازی توانایی یک سیستم باز در تنظیم محیط داخلی برای حفظ شرایط پایدار با استفاده از تعادل پویای چندگانه میباشد که با مکانیسمهای تنظیمی مرتبط میباشد. در تمام جانداران، خواه جانداران تک سلولی یا چند سلولی، هومئوستاز وجود دارد.
برای حفظ تعادل پویا و انجام مؤثر عملکردهای خاص، یک سیستم باید اختلال را شناسایی و به آن پاسخ دهد. پس از تشخیص یک اختلال، یک سیستم زیستی بهطور معمول از طریق خودتنظیمی منفی به آن پاسخ میدهد. به این معنی که با کاهش یا افزایش فعالیت هر اندام یا سیستم، شرایط ثابت میشود. به عنوان مثال آزاد شدن گلوکاگون در زمان کاهش شدید سطح قند.
انرژی
بقای یک جاندار بستگی به ورود مداوم انرژی دارد. واکنشهای شیمیایی که مسئول این ساختارها و عملکردها هستند انرژی را برای کمک به سلولهای جدید و حفظ آنها از موادی که به عنوان غذا عمل میکنند استخراج میکنند. در این فرایند مولکولهای مواد شیمیایی که غذا را تشکیل میدهند نقش دارند؛ اول، آنها حاوی انرژی هستند که میتوانند مبدل واکنشهای شیمیایی باشند؛ دوم، آنها ساختارهای مولکولی جدید را از مولکولهای زیستی میسازند.
جاندارانی که مسئول تولید انرژی به اکوسیستم هستند به نام تولیدکننده یا اتوتروف شناخته میشوند. تقریباً تمام این جانداران انرژی اولیه را از خورشید به دست میآورند. گیاهان یا نورپروردها (فتواتوتروف) با انجام فرایندی به نام فتوسنتز از انرژی خورشید برای تبدیل مواد خام به مولکولهای آلی استفاده میکنند، از جمله ATP (آدنوزین تری فسفات)، که با شکستن پیوندهایش انرژی آزاد میشود. هرچند در بعضی اکوسیستمها استخراج انرژی توسط شیمی پروردها (شیمیوتروف) از متان، سولفید یا دیگر منابع انرژی غیر خورشیدی صورت میگیرد.
برخی از انرژیهای بدست آمده برای تولید زیست تودهها برای حفظ حیات و تأمین انرژی برای رشد و توسعه استفاده میشوند. اکثریت باقیمانده این انرژی به عنوان گرما و مولکولهای زاید از دست میرود. مهمترین فرایندهایی که انرژی به دام افتاده در مواد شیمیایی را برای حفظ حیات استفاده میکنند متابولیسم و تنفس سلولی (تنفس یاخته ای) هستند.
پژوهش
ساختار
زیستشناسی مولکولی، مطالعه زیستشناسی در سطح مولکولی میباشد. این زمینه، با دیگر موضوعات زیستشناسی همپوشانی دارد، به خصوص با ژنتیک و بیوشیمی. زیستشناسی مولکولی عمدتاً به درک فعل و انفعالات بین سیستمهای مختلف یک سلول میپردازد، از جمله ارتباطات دیانای، آر ان ای، و سنتز پروتئین و یادگیری اینکه چگونه این فعل و انفعالات تنظیم میشوند.
زیستشناسی سلولی، به مطالعه ساختاری و فیزیولوژیکی خواص سلولها از جمله، رفتار آنها، فعل و انفعالات و محیط میپردازد. این مطالعات در سطح میکروسکوپی و مولکولی برای جانداران تک یاختهای مثل باکتریها، همچنین، سلولهای تخصص یافته جانداران چندیاختهای مثل انسان، انجام میشوند. درک ساختار و عملکرد سلولها برای تمام علوم زیستی اساسی میباشد. شباهتها و تفاوتهای بین انواع سلولها به زیستشناسی مولکولی مربوط میباشد.
آناتومی، اشکال میکروسکوپی ساختارها از جمله اندامها و دستگاههای اندامها را در نظر میگیرد.
ژنتیک، علم مربوط به ژن، وراثت و گوناگونی جانداران است. ژنها اطلاعات لازم برای سنتز پروتئینها را کد میکنند، که به نوبه خود نقش مهمی در فنوتیپ نهایی جاندار دارند. در تحقیقات جدید، ژنتیک ابزار مهمی در بررسی عملکرد یک ژن خاص یا بررسی فعل و انفعالات ژنتیکی فراهم میکند. در بدن جانداران، اطلاعات ژنتیکی معمولاً در کروموزومها حمل میشوند، جایی که ساختار شیمیایی مولکول دیانای خاص ارائه شدهاست.
زیستشناسی رشد، در مورد فرایندهایی که در آن اندامها رشد و توسعه مییابند، مطالعه میکند. در منشأ رویانشناسی، زیستشناسی رشد مدرن در مورد کنترل ژنتیکی رشدی، دگرگونی سلول، و «ریخت زایی» و اینکه کدام فرایند به تدریج باعث افزایش بافتها، اندامها، و آناتومی میشود، مطالعه میکند. مدل جاندار برای زیستشناسی رشد شامل کرم گرد سینورابدیتیس الگانس، مگس سرکه، ماهی گورخری دانیو رریو، موش خانگی، و علف هرز رشادی گوش موشی میباشند. (یک جاندار مدل، گونهای است که مطالعه گسترده برای درک پدیده زیستی خاص روی آن انجام میشود، با انتظار اینکه این اکتشافات بینشی از جاندار را نسبت به جاندارانی دیگر ارائه میدهد)
فیزیولوژی
فیزیولوژی دربارهٔ فرایندهای مکانیکی، فیزیکی و بیوشیمیایی جانداران و تلاش برای درک این موضوع که چگونه تمام ساختارها به عنوان یک کل عمل میکنند، مطالعه میکند. موضوع «ساختار به عملکرد» در زیستشناسی اساسی است. مطالعات فیزیولوژیکی بهطور سنتی به فیزیولوژی گیاهی و فیزیولوژی جانوری تقسیم شدهاست، اما بعضی از اصول فیزیولوژی بدون توجه به اینکه کدام جاندار خاص مطالعه میشود، جهانی هستند. به عنوان مثال، آنچه که در مورد فیزیولوژی سلولهای مخمری آموخته شده میتواند در مورد سلولهای انسانی نیز به کار برده شود. زمینه فیزیولوژی جانوری ابزارها و روشهای فیزیولوژی انسانی را به گونههای غیرانسانی گسترش میدهد. فیزیولوژی گیاهی روشها را از هر دو زمینه تحقیقات اقتباس میکند.
فیزیولوژی چگونگی تعاملات و عملکردهای دستگاه عصبی، دستگاه ایمنی، دستگاه درون ریز، دستگاه تنفس، و دستگاه گردش خون را مطالعه میکند. مطالعه این دستگاهها با رشتههای مرتبط پزشکی مثل عصبشناسی و ایمنیشناسی به اشتراک گذاشته شدهاست.
فرگشتی
پژوهشهای فرگشتی به اصل و نسب گونهها علاقهمند است، و در طول زمان تغییر میکند، و شامل دانشمندان بسیاری از رشتههای طبقهبندی میباشد. به عنوان مثال، بهطور کلی شامل دانشمندانی میشود که آموزش ویژهای در مورد جاندارانی خاص دیدهاند از جمله پستاندارشناسی، پرندهشناسی، گیاهشناسی، یا خزندهشناسی، اما از آن جانداران به عنوان سیستمهایی برای پاسخگویی به سوالات اصلی دربارهٔ فرگشت استفاده میکنند.
زیستشناسی فرگشتی تاحدودی بر اساس دیرینهشناسی میباشد، که با استفاده از سنگوارهها به پرسشهایی در مورد حالت و سرعت فرگشت، و تا حدی بر تحولاتی در زمینه ژنتیک جمعیت پاسخ میدهد. در سالهای ۱۹۸۰، زیستشناسی رشد، با حذف اولیه از سنتز مدرن، از طریق مطالعه زیستشناسی رشد فرگشتی، دوباره وارد زیستشناسی فرگشتی شد. رشتههای مرتبط که اغلب بخشی از زیستشناسی فرگشتی بهشمار میروند تبارزایش، سامانهشناسی و آرایهشناسی میباشند.
سامانهشناسی
رویداد گونهزایی چندگانه یک ساختار درختی از رابطه بین گونهها ایجاد میکند. نقش سامانهشناسی مطالعه این روابط و در نتیجه شباهتها و تفاوتهای بین گونهها و گروههای گونهای است. هرچند، سامانهشناسی یک زمینه فعال پژوهشی طولانی قبل از اینکه تفکر فرگشتی عمومیشود، دارد.
بهطور سنتی، جانداران به پنج فرمانرو تقسیم میشوند: تک یاختهها، آغازیان، قارچها، گیاهان، جانوران. هرچند، امروزه بیشتر دانشمندان این پنج فرمانرو را سیستمی قدیمی در نظر میگیرند. سیستمهای جایگزین مدرن طبقهبندی بهطور کلی با سیستم سه قلمرو آغاز میشوند: باستانیان (در اصل آرکی باکتریها)؛ باکتریها (در اصل یوباکتریها) و یوکاریوتها (شامل آغازیان، قارچها، گیاهان و جانوران). این قلمروها داشتن یا نداشتن هسته سلول را منعکس میکنند، همچنین تفاوت در ترکیب شیمیایی مولکولهای زیستی کلیدی مثل ریبوزومها را نشان میدهند.
علاوه بر این، هر قلمرو به صورت برگشتپذیر شکسته میشود تا هر گونهای جداگانه دستهبندی شود. به این صورت که:حوزه؛ فرمانرو، شاخه، رده، راسته، تیره، سرده، گونه.
خارج از این دستهبندی، انگلهای دورن سلولی اجباری وجود دارند که در اصطلاح فعالیتهای متابولیکی «بر روی لبه زندگی» قرار دارند، به این معنی که بسیاری از دانشمندان این جانداران را به عنوان جاندار دستهبندی نکردهاند، با توجه به عدم یا حداقل نیاز به یک یا بیشتر توابع اساسی یا مشخصاتی که حیات را تعریف میکنند، آنها به عنوان ویروسها، ویروئیدها، پریونها یا حاملها طبقهبندی میشوند.
نام علمی یک جاندار از جنس و گونه اش به وجود میآید. به عنوان مثال، انسانها به عنوان انسان اندیشه ورز (Homo sapiens) ذکر شدهاند. انسان جنس، و اندیشه ورز گونه است. زمانی که دانشمندان نام یک جاندار را مینویسند، اولین حرف جنس را با حروف بزرگ نوشته و بقیه جنس را با حروف کوچک مینویسند. علاوه بر این، تمام اصطلاح به شکل ایتالیک یا زیر خط دار نوشته میشود.
سیستم طبقهبندی غالب را طبقهبندی لینائن مینامند. این طبقهبندی شامل رتبه و نام علمی میباشد. چگونگی نامگذاری این جانداران توسط توافقنامههای بینالمللی از جمله قوانین جهانی نامگذاری برای جلبکها، قارچها و گیاهان (ICN)، قوانین جهانی نامگذاری برای جانوران (ICZN)، و قوانین جهانی نامگذاری برای باکتریها (ICNB) اداره میشود. طبقهبندی ویروسها، ویروئیدها، پریونها و تمام عوامل زیر-ویروسی که ویژگیهای زیستی را نشان میدهند توسط کمیته بینالمللی طبقهبندی ویروسها (ICTV) اداره شده و به نام قوانین جهانی طبقهبندی و نامگذاری ویروسها شناخته میشود (ICVCN). هر چند، چندین سیستم طبقهبندی ویروسی وجود دارند.
بومشناسی
اکولوژی به مطالعه توزیع و فراوانی جانداران، و فعل و انفعالات بین جانداران و محیط زیست میپردازد. زیستگاه یک جاندار میتواند به عنوان عوامل غیر زنده محلی توصیف شود از جمله اقلیم و بومشناسی، به علاوه سایر جانداران و اجزاء حیاتی نیز محیط زیست خود را به اشتراک میگذارند. یکی از دلایلی که سیستمهای زیستی برای مطالعه مشکل هستند این است که بسیاری از فعل و انفعالات مختلف با دیگر جانداران و محیط زیست حتی در مقیاسهای کوچک امکانپذیر است. یک باکتری میکروسکوپی در شیب قند مورد نیاز خود به اندازه یک شیر در ساوانای آفریقا که برای یافتن غذا تلاش میکند در قبال محیط مسئول است. رفتارهای هر گونه، میتواند همکاری، رقابتی، انگلی، همزیستی باشد. وقتی که دو یا چند گونه در یک اکوسیستم تداخل میکنند مسایل پیچیدهتر میشود.
سیستمهای زیستمحیطی در چند سطح مختلف از افراد و جمعیت به اکوسیستم و زیستکره مورد مطالعه قرار میگیرند. اصطلاح زیستشناسی جمعیت اغلب به جای بومشناسی جمعیت استفاده میشود، اگرچه زیستشناسی جمعیت اغلب زمانی که در مورد بیماریها، ویروسها و میکروبها مطالعه میشود استفاده میشود در حالیکه بومشناسی جمعیت معمولاً در زمان مطالعه گیاهان و جانوران استفاده میشود. بومشناسی به دیگر رشتههای فرعی متصل است.
کردارشناسی رفتارهای جانوران را مطالعه میکند (بهخصوص جانوران اجتماعی مثل نخستی سانان و سگسانان)، و گاهی شاخهای از جانورشناسی در نظر گرفته میشود. کردارشناسان بهخصوص علاقهمند به فرگشت رفتار و درک رفتار در اصطلاحات نظریه انتخاب طبیعی هستند. به یک معنا، اولین کردارشناس مدرن چارلز داروین، کسی که کتاب بیان احساسات در انسان و جانوران را نوشتهاست و بسیاری از کردارشناسان را تحت تأثیر قرار دادهاست.
جغرافیایزیستی توزیع فضایی جاندارانی روی زمین، با تمرکز بر موضوعاتی مانند زمینساخت بشقابی، تغییر اقلیم، پراکندگی و مهاجرت و شاخهبندی را مطالعه میکند.
مشکلات عمومی حل نشده در زیستشناسی
با وجود پیشرفتهای عمیقی که در درک ما از فرایندهای اساسی زندگی در دهههای اخیر به دست آمده، برخی از مشکلات اساسی حل نشده باقیماندهاست. به عنوان مثال، یکی از بزرگترین مشکلات حل نشده عملکرد انطباقی اولیه در جنس، و به ویژه فرایندهای کلیدی در یوکاریوتها، میوز و نوترکیبی همولوگ میباشد. یک دیدگاه این است که رابطه جنسی فرگشت یافته در درجه اول به عنوان یک سازگاری برای افزایش تنوع ژنتیکی میباشد (منابع را ببینید).) دیدگاه دیگر این است که رابطه جنسی برای ترویج دقیق اصلاح دیانای در خط اصلی دیانای میباشد، که افزایش تنوع ژنتیکی در درجه اول یک محصول جانبی است که ممکن است در دراز مدت مفید باشد.
یکی دیگر از مشکلات اساسی حل نشده در زیستشناسی، اساس زیستی سالخوردی است. در حال حاضر، هیچ توافقی بر علت سالخوردگی وجود ندارد. نظریههای مختلف رقابتی در سالخوردگی مشخص شدهاست.
سطوح زیستشناسی
زیستشناسی گستره پهناوری از رشتههای تحصیلی دانشگاهی را دربرمیگیرد. بسیاری از این عرصهها گاه خود به عنوان رشتههای جدا و مستقلی قلمداد میگردند.
رویهمرفته این رشتهها به مطالعه زیست در مقیاسها و سطوح گوناگون میپردازند از جمله:
در مقیاس هستهای از راه زیستشناسی مولکولی، زیست شیمی، و تا اندازهای ژنتیک
در مقیاس یاختهای از طریق زیستشناسی یاختهای
در مقیاس چندیاختهای از راه فیزیولوژی، کالبدشناسی، و بافتشناسی
در سطح شکلگیری یا ریخت زایی (اونتوژنی) یک سازواره مفرد از راه پژوهش در رشته زیستشناسی فرگشتی
در سطح وراثت میان زایندگان و زادگان از راه دانش ژنتیک
در سطح رفتار گروهی از راه رفتارشناسی
در سطح بررسی مجموعه یک جمعیت از طریق ژنتیک جمعیت و در مقیاس چندگونهای تبارها از راه دانش سامانهشناسی
در سطح جمعیتهای وابسته به هم و زیستگاههای ایشان از راه بومشناسی و زیستشناسی فرگشتی و نیز احتمالاً از راه دانش دگرزیستشناسی که به بررسی وجود زیست در ورای کره زمین میپردازد.
شاخهها
موارد زیر شاخههای اصلی زیستشناسی میباشند:
هوازیستی: مطالعه ذرات آلی موجود در هوا
کشاورزی: مطالعه تولید محصولات کشاورزی و پرورش دام، با تأکید بر برنامههای علمی
کالبدشناسی: مطالعه فرم و عملکرد، در گیاهان، جانوران، و دیگر جانداران، یا بهطور خاص در انسان
بافتشناسی: مطالعه یاختهها و بافتها، یک شاخه از کالبدشناسی
اخترزیستشناسی (که به عنوان دگرزیستشناسی نیز شناخته میشود): مطالعه فرگشت، توزیع و آینده زندگی در جهان
بیوشیمی: مطالعه واکنشهای شیمیایی مورد نیاز برای زندگی و عملکرد جانداران، معمولاً تمرکز بر سطح سلولی
مهندسی زیستی: مطالعه زیستشناسی از طریق استفاده از مهندسی با تأکید بر دانش کاربردی و به خصوص مرتبط با بیوتکنولوژی
جغرافیای زیستی: مطالعه توزیع فضایی و زمانی یک گونه
بیوانفورماتیک: استفاده از فناوری اطلاعات برای مطالعه، جمعآوری، و ذخیرهسازی دادههای زیستی و ژنومی
زیستشناسی ریاضی: مطالعه کمی یا ریاضی فرایندهای زیستشناسی، با تأکید بر مدلسازی
بیومکانیک: اغلب به عنوان شاخهای از پزشکی در نظر گرفته میشود، مطالعه مکانیکی جانداران، با تأکید بر استفاده کاربردی از طریق اندام ساختگی یا اُرتِز
تحقیقات پزشکی: مطالعه سلامتی و بیماریها
داروشناسی: مطالعه و کاربرد عملی آمادهسازی، استفاده و اثرات داروها و داروهای مصنوعی
زیستموسیقی: مطالعه موسیقی از دیدگاه زیستشناسی
زیستفیزیک: مطالعه فرایندهای زیستی از طریق فیزیک، با استفاده از نظریهها و روشهایی که بهطور سنتی در علم فیزیک استفاده میشود.
زیستفناوری: مطالعه دستکاری ماده زندگی، شامل اصلاح ژنتیکی و زیستشناسی مصنوعی
زیستشناسی مصنوعی: پژوهش ادغام زیستشناسی و مهندسی؛ ساخت و ساز عملکردهایی که در طبیعت یافت نمیشوند.
زیستشناسی ساختمانی: مطالعه محیط زندگی در محیط داخلی
گیاهشناسی: مطالعه گیاهان
زیستشناسی یاختهای: مطالعه سلول به عنوان واحد کامل، و فعل و انفعالات مولکولی و شیمیایی که درون سلول زنده اتفاق میافتد
زیستشناسی شناختی: مطالعه شناخت به عنوان عملکرد زیست شناختی
زیستشناسی بقا: مطالعه نگهداری، حفاظت یا ترمیم محیط زیست، اکوسیستم طبیعی، پوشش گیاهی و حیات وحش
سرمازیستشناسی: مطالعه تأثیرات دمای پایینتر از حد نرمال بر روی جانداران
زیستشناسی رشد: مطالعه فرایندهایی که از طریق آن فرمهای جانداران از تخم تا ساختار کامل تبدیل میشوند
رویانشناسی: مطالعه رشد رویان (از لقاح تا تولد)
بومشناسی: مطالعه فعل و انفعالات جانداران با جاندار دیگر و با عناصر غیر زنده محیط آنها
زیستشناسی محیطی: مطالعه محیط طبیعی به صورت کلی یا یک منطقه خاص، به خصوص که توسط فعالیتهای انسانی تحت تأثیر قرار گرفته باشد.
همهگیرشناسی: تحقیقات بر روی یکی از اجزا مهم سلامت عمومی، مطالعه عوامل مؤثر بر روی سلامت جمعیت
زیستشناسی فرگشتی: مطالعه منشأ و اجداد گونهها در طول زمان
ژنتیک: مطالعه ژنها و وراثت
وراژنتیک: مطالعه تغییرات وراثتی در بیان ژن یا فنوتیپ سلولی ناشی از مکانیسمهای دیگری که در توالی دیانای تغییرات ایجاد میکنند
خونشناسی: مطالعه خون و اندامهای تشکیل دهنده خون
زیستشناسی یکپارچه: مطالعه تمامی جانداران
لیمنولوژی: مطالعه آبهای داخلی
زیست دریا (یا اقیانوسشناسی زیستی): مطالعه اکوسیستمهای اقیانوس، گیاهان، جانوران و دیگر جانداران
میکروبیولوژی: مطالعه جانداران میکروسکوپی (میکروجاندارها) و فعل و انفعالات آنها با دیگر جانداران
انگلشناسی: مطالعه انگلها و زندگی انگلی
ویروسشناسی: مطالعه ویروسها و سایر عوامل شبهویروسی
زیستشناسی مولکولی: مطالعه زیستشناسی و عملکردهای زیستی در سطح مولکولی، جدا از بیوشیمی
قارچشناسی: مطالعه قارچها
علوم اعصاب: مطالعه دستگاه عصبی، شامل کالبدشناسی، فیزیولوژی و آسیبشناسی
زیستشناسی جمعیت: مطالعه گروههایی از جاندارانی همنوع، شامل
بومشناسی جمعیت: مطالعه چگونگی پویایی و انقراض جمعیت
ژنتیک جمعیت: مطالعه تغییرات توالی ژنها در جمعیتی از جانداران
دیرینهشناسی: مطالعه فسیلها و گاهی شواهد جغرافیایی از زندگی ماقبل تاریخ
آسیبشناسی: مطالعه بیماریها، و دلایل، فرایندها، طبیعت و توسعه بیماری
فیزیولوژی: مطالعه عملکردهای جانداران و اندامها و بخشهایی از جانداران
گیاهپزشکی: مطالعه بیماریهای گیاهان (همچنین آسیبشناسی گیاهان نیز نامیده میشود)
علوم اعصاب رفتاری: مطالعه زیستی بر اساس روانشناسی
زیستجامعهشناسی: مطالعه زیستی بر اساس جامعهشناسی
زیستشناسی سازه: شاخهای از زیستشناسی مولکولی، بیوشیمی و زیستفیزیک که نسبت به ساختارهای مولکولی ماکرومولکولهای زیستی توجه دارد.
جانورشناسی: مطالعه جانوران، شامل طبقهبندی، فیزیولوژی، توسعه و رفتار. زیرشاخهها شامل: کردارشناسی (رفتار جانوران)، حشرهشناسی (حشرات)، خزندهشناسی (خزندگان و دوزیستان)، آبزیشناسی (ماهی)، پستاندارشناسی (پستانداران) و پرندهشناسی (پرندهها)
جستارهای وابسته
فهرست گیاهان
زیست فناوری
فهرست علوم زیستی
تولید مثل
منابع
Biology: Concepts and Connections by Neil A. Campbell, Jane B. Reece, Martha R. Taylor and Eric J. Simon, Publisher: Benjamin Cummings, 2008
Biology by Peter Raven, George Johnson, Kenneth Mason, and Jonathan Losos, Publisher: McGraw-Hill Science, 2007
پیوند به بیرون
OSU's Phylocode
Biology Online – Wiki Dictionary
MIT video lecture series on biology
The Tree of Life: A multi-authored, distributed Internet project containing information about phylogeny and biodiversity.
واژگان زیستشناسی |
766 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A6%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C | ئاشتی | ئاشتی (Aştî) یا آشتی (به معنی «صلح» در فارسی)، اولین روزنامهٔ کردی-فارسی ایران است که به دو زبان فارسی و کردی که به مدیرمسئولی برهان لهونی و سردبیری بهرام ولدبیگی مدیر انستیتو فرهنگی کردستان در تهران منتشر میشد. روزنامه آشتی در تهران در موضوعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی چاپ میشود و در کلیه مناطق کردنشین ایران و عراق توزیع میگردد. این روزنامه به صورت هفتگی چاپ میشد. اما در سال ۱۳۸۴ شمسی، از جانب دولت جمهوری اسلامی ایران ممنوع و توقیف شد.
منابع
جستارهای وابسته
کردها
کردستان (روزنامه)
روزنامههای کردیزبان
نشریههای توقیفشده
مجلههای کردی
نشریههای فارسی
روزنامههای فارسیزبان
رسانه در تهران |
769 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B4%D9%BE%D8%B2%DB%8C | آشپزی | آشپَزی یا پختوپز یک توانمندی و فناوری برای فراهم آوردن غذا است. به شخصی که آشپزی کند، آشپز گفته میشود. آشپزی با اینکه یکی از کارهای روزمره برای تأمین انرژی انسان و رفع نیاز گرسنگی است اما یک هنر نیز تلقی میشود که از دانش شناخت مواد غذایی، هنر طعمدهی (مرینیت)، نانوایی، سسها و… است که هرکدام به تنهایی با ذوق و هنر یک آشپز ماهر است که بهدست میآید.
آشپزی و غذاها بخشی گسترده از هر فرهنگی است که حتی در کشورهایی بزرگ مانند ایران هر قومیت فرهنگ غذایی خاص خود را دارند. برخی از سبکهای آشپزی ریشه در فرهنگ و حتی جنگهای ملتها دارد مانند پخت پیتزا که طبق تاریخنگاریهای موجود در جنگهای ایران و یونان بر روی سپرهای جنگجویان با مواد در دسترس و پنیر روستایی طبخ میشدهاست.
ریشهشناسی
آشپزی یا در نوشتارهای کهن پارسی خوالیگری، عمل آمادهکردن مواد غذایی برای مصرف است. به کسی که غذا را میپزد، آشپز میگویند. این اصطلاح معمولاً به معنی محدودتری به کار میرود، که اِعمال گرما به غذا برای تغییر شیمیایی مزه، بافت، ظاهر، یا خواص غذایی آن است. واژهٔ «آشپز» از واژهٔ «پزنده» به معنی آمادهکردن غذا برای مصرف گرفته شدهاست.
تاریخ
وقتی انسان در هزاران سال پیش آتش را کشف کرد، آشپزی، ویژگی فرهنگی بسیار رایجی شد. هر کشور برای خود نوع خاصی از آشپزی دارد که بسیار گوناگون است؛ مثلاً، کشورهای آسیای میانه غذاها و طرز پختشان شبیه هم است؛ همینطور کشورهای اروپایی و آمریکایی. روش آشپزی در قدیم این گونه بوده که تکهٔ خام غذا را در آتش میانداختند تا پخته شود. روز جهانی آشپزی ۲۵ سپتامبر است. در طول تاریخِ انسان، ترفندهای آشپزی مختلفی ایجاد شده و به نسلهای بعدی منتقل شدهاند.
پختن
پختن به روشهای مختلفی که مواد غذایی را به کمک حرارت دادن، آمادهٔ خوردن میکنند گفته میشود. پختن مواد غذایی ممکن است در یک ظرف در بسته و تحت فشار به نام زودپَز انجام شود. این روش، میتواند مواد مغذی حساس به گرما (برای مثال ویتامین ث) و فیتونوترینتهای بیواکتیو از قبیل بتا-کاروتن، گلوکوسینولات (ترکیبات مفیدی که در سبزیجات چلیپایی یافت میشوند) و اسید چرب امگا ۳ که برای سلامت انسان مفید است را کاهش دهد.
آشپزی همراه با گوش دادن به موسیقی جذابتر و سرگرمکنندهتر میشود و همچنین انگیزه را در آشپزی بیشتر میکند.
مواد و روشها
روشهای پخت غذا به دو شیوهٔ مدرن و سنتی صورت میگیرد که هر کدام ویژگیهای خاص خودش را دارد اما اصول پخت و آشپزیها اکثراً یا خام یا پخته صورت انجام میشود برای مثال در پخت سس بیس پیتزا دو نوع آمادهسازی گرم (پختن و حرارت دیدن مواد) و سرد (استفاده از مواد اولیهٔ تازه مانند کنسرو گوجهفرنگی و مخلفات طعمدهی مانند بالزامیک و ادویهجات آماده میشود که بدون پخت و حرارت دیدن است)
روشهای زیادی برای پخت و پز وجود دارد که بیشتر آنها از دوران باستان شناخته شدهاست. اینها عبارتاند از پخت، برشته کردن، سرخ کردن، کباب کردن شبکهای، کباب کردن، باربیکیو کردن، دودی کردن، آبپز کردن، بخارپزی و آرامپزی. یک روش نوآورانه و جدیدتر آشپزی، استفاده از دستگاه مایکروویو است. روشهای مختلف از سطوح متفاوتی از گرما و رطوبت استفاده میکنند و در زمان پخت متفاوت هستند. روش انتخاب شده تا حد زیادی بر نتیجه تأثیر میگذارد زیرا برخی از غذاها برای برخی از روشها نسبت به سایرین مناسبتر هستند. برخی از تکنیکهای اصلی پخت گرم عبارتاند از:
برشته کردن
کباب کردن، پختن با شعلهٔ مستقیم (اجاق گاز، باربیکیو یا زغال)
پخت
پختن، پخت کور، پخت سریع، هواپز کردن، پختن در تنور یا فر آشپزی یا مایکروفر یا حتی آتش مستقیم (گریل کردن)
جوشاندن
جوشاندن، آرامپزی، بلانچ کردن، آبپز کردن، بخارپزی، دم کردن، پخت تحت فشار، جوشاندن سنگی، پخت با فلاسک خلاء
سرخ کردن
سرخ کردن، سرخ کردن هوا، سرخ کردن عمیق، سرخ کردن ملایم، سرخ کردن با نمک داغ، سرخ کردن با ماسهٔ داغ، سرخ کردن به روش مقلوبه (سرخ کردن بهطور شناور در روغن)
بخارپزی
بخارپزی با جوشاندن مداوم آب کار میکند و باعث میشود که آب را به بخار تبدیل کند. سپس بخار گرما را به سمت غذا میبرد و در نتیجه غذا پخته میشود. بسیاری آن را یک شکل سالم از پختوپز میدانند که مواد مغذی را در سبزیجات یا گوشتی که در حال پختن است نگه میدارد.
پخت با فویل
غذا در کیسهای گذاشته میشود و سپس پخته میشود.
دودی کردن
دودی کردن فرایند طعم دادن، پختن یا نگهداری مواد غذایی با قرار دادن آن در معرض دود ناشی از سوختن یا سوختن مواد، اغلب چوب است.
آبپز کردن
در این روش طبخ، غذا داخل آب جوش قرار داده میشود و تا مرحلهٔ پخت کامل مواد غذایی این فرایند ادامه دارد.
ستارهٔ میشلن
دریافت ستارهٔ میشلن بالاترین افتخار بینالمللی در آشپزی حرفهای است. اکثر مردم این جوایز را «اسکار دنیای آشپزی» مینامند. این ستاره به رستورانهایی تعلق میگیرد که از کیفیت بسیار بالایی برخوردارند.
دریافت ستارهٔ میشلن بر اساس نظر مشتریان بهدست نمیآید و بهصورت کاملاً ناشناس توسط بازرسان میشلن صورت میگیرد. این بازرسان ترجیح میدهند کاملاً ناشناس باشند تا مورد توجه قرار نگیرند و مانند یک مشتری معمولی با آنها برخورد شود تا از این طریق بهتر بتوانند تصمیمگیری کنند و امتیاز بدهند.
سرآشپزها در سراسر جهان زندگی خود را وقف بهدست آوردن تنها یک ستاره میکنند تا برتری خود را به همگان اثبات کنند. دریافت ستارهٔ میشلن کار راحتی نیست و برای دریافت آن نیاز به حرفهای بودن سرآشپزها در پخت غذاهای خوشمزه است. سرآشپزهای کمی هستند که توانستهاند تعداد زیادی از ستارهها را در رستورانهای خود بهدست بیاورند.
واحدهای اندازهگیری
در آشپزی، آشپزها برای اینکه بتوانند بهدرستی به پختوپز بپردازند، از واحدها و حجمهای ثابتی استفاده میکنند. از جملهٔ این واحدها میتوان به این موارد اشاره کرد:
پیمانهها و قاشقها
واحدهای حجم
واحدهای وزن
جستارهای وابسته
ادویه
ایمنی غذایی
تزئین غذا
تزئین غذا
تغذیه
چیرگی انسان نخستین بر آتش
خوان
دستور غذا
صنعت غذایی
قوت غالب
کتاب آشپزی
نگهداری غذا
منابع
Moroccan Meal Moroccan Meals & food delights
MacVeigh, Jeremy (2008). International Cuisine. Delmar Cengage Learning; 1st edition. .
Nenes, Michael F; Robbins, Joe (2008). International Cuisine. Hoboken, N.J. : Wiley, John & Sons; 1st edition. .
Zobel, Myron (1962.) "Global cuisine: being the unique recipes of the 84 top restaurants of the world." Patron Press.
California Culinary Academy (2001). In the World Kitchen: Global Cuisine from California Culinary Academy. Bay Books (CA). .
Scarparto, Rosario (2000.) "New global cuisine: the perspective of postmodern gastronomy studies." Royal Melbourne Institute of Technology.
Albala, Ken (2011.) Food Cultures of the World Encyclopedia Greenwood.
اقتصاد خانه
مهارتهای زندهماندن |
775 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%DA%98%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C | واژهشناسی | واژهشناسی یا لِکسیکولوژی بررسی و شناخت اجزای یک واژه، مانند تکواژها و وندها و پسوندهای تصریفی است.
منابع
البرزی، امیرحسین البرزی. تجزیه و تحلیل ریشهشناسی واژههای انگلیسی: واژکهای یونانی. آمادهسازی و تدوین: مؤسسهٔ آموزش عالی آزاد پارسه، لیتوگرافی و چاپ و صحافی: تهران: دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۸۶.
باطنی، محمدرضا. توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی. تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۳.
Alborzi, A. H. (1386). Etymological Analysis of English Words: Greek Morphemes. Tehran: Parseh Institute. Allameh Tabataba'i Publications.
واژهشناسی
اصطلاحات زبانشناسی |
778 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86 | تهران | تِهْران، پرجمعیتترین شهر و پایتخت ایران، مرکز استان تهران و شهرستان تهران است. این شهر در برآورد سال ۱۴۰۱ بالغ بر ۰۰۰'۴۰۰'۹ تن جمعیت داشتهاست و براساس برآورد سال ۲۰۱۸ سازمان ملل متحد، سی و چهارمین شهر پرجمعیت جهان و پرجمعیتترین شهر غرب آسیا میباشد. کلانشهر تهران نیز با ۱۶ میلیون نفر جمعیت دومین کلانشهر پرجمعیت خاورمیانه پس از قاهره است.
از دید ناهمواریهای طبیعی، تهران به دو ناحیهٔ دشتی و کوهپایهایِ البرز تقسیم میشود و گسترهٔ کنونی آن از ارتفاع ۹۰۰ تا ۱۸۰۰ متری از سطح دریا امتداد یافتهاست. تهران دارای اقلیم نیمهخشک است. در بیشتر سالها، فصل زمستان نیمی از کل بارشهای سالانهٔ تهران را تأمین میکند و تابستان نیز کمبارانترین فصل در تهران است.
تهران شهری با گوناگونی گروههای قومی است اما جمعیت خارجی آن کم است. به عنوان بزرگترین شهر فارسیزبان جهان، اکثریت مردم تهران را فارسیزبانان تشکیل میدهند و بیشتر مردم این شهر رسماً مسلمان و شیعهٔ دوازدهامامی هستند. دیگر جوامع مذهبی در تهران شامل اهل سنت، بهائیان، زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان میشود.
پیشینهٔ زندگی در تهران به دوران نوسنگی برمیگردد و کاوشهای باستانشناسی صورتگرفته در تهران، منجر به کشف اسکلتهای ۷۰۰۰ سالهٔ انسان و ابزارهای سنگی شدهاست. در اوایل سده هفتم، با ویرانی شهر ری و مهاجرت مردم آن به تهران، دانش تجارت، ساختوساز و شهروندی مردم ری به تهران انتقال یافت و باعث پیشرفت آن شد. در دوران صفوی بسیار بر اهمیت تهران افزوده شد اما سرچشمهٔ شکوفایی و پیشرفت این شهر، به پایتختی آن برمیگردد. آقامحمدخان قاجار، بنیانگذار دودمان قاجار که پس از بارها تلاش برای تصرف تهران، بالاخره موفق به انجام این کار شده بود، در نوروز سال ۱۱۶۵، پس از سالها جنگ با خاندان زند و مدعیان پادشاهی، تهران را پایتخت خواند. تبدیل شدن تهران از شهری معمولی به یک پایتخت مدرن، از دوران پهلوی شروع شد. در دوران پهلوی، امور کشوری در پایتخت متمرکز شد و شمار کارکنان دولتی در شهر به سرعت افزایش یافت؛ در این دوران، شهر تهران علاوه بر دو وظیفهٔ سیاسی و تجاری، وظیفهٔ اداری را نیز پذیرفت. با انقلاب ۱۳۵۷ و آغاز جنگ ایران و عراق، برای نزدیک به یک دهه توسعهای در تهران صورت نگرفت و پس از پایان این دوره، توسعهٔ پایتخت ایران ادامه یافت و تهران به کانون پذیرش جمعیت در ایران تبدیل شد.
تهران کانون اقتصادی ایران است و نخستین منطقهٔ صنعتی این کشور محسوب میشود، اما فعالیتهای اقتصادی بینالمللی نقش چندانی در شمار شاغلهای آن ندارد. بر اساس آمار سال ۱۳۹۵، سهم تهران در کل تولید ناخالص داخلی ایران ۲۱ درصد است و با اختصاص نیمی از بخش صنعت کشور به خود، نقش مهمی در اقتصاد ایران دارد. این شهر یکی از مهمترین مراکز گردشگری ایران به حساب میآید و دارای مجموعهای از جاذبههای گردشگری است که شامل کاخها و موزههایش میشود. برج آزادی نماد تهران است و از منشور کوروش بزرگ، برای نخستینبار در این مکان پردهبرداری شد. برج میلاد نیز نماد دیگر تهران و بلندترین برج ایران است. تهران با میزبانی بازیهای آسیایی ۱۹۷۴، نخستین شهر در خاورمیانه بود که میزبان بازیهای آسیایی شد و مجموعهٔ ورزشی آزادی به عنوان یکی از پیشرفتهترینهای آن دوران، همزمان با این بازیها در ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ گشایش یافت.
از نظر اداری، تهران به ۲۲ منطقه و ۱۲۲ ناحیهٔ شهری تقسیم شدهاست و شهرهای تجریش و ری را دربر گرفتهاست. ادارهٔ شهر توسط شهرداری تهران انجام میشود. شهردار تهران توسط شورای شهر تهران انتخاب میشود و این شورا بر عملکرد شهرداری نظارت کرده و برای ادارهٔ شهر، قانونگذاری میکند. در سال ۱۳۴۷، نخستین طرح جامع تهران، با افق ۲۵ ساله و با مسئولیت عبدالعزیز فرمانفرمائیان و ویکتور گروئن تهیه شد که تاکنون از مهمترین مبناهای قانونی توسعهٔ شهر تهران بودهاست. به عنوان یک مرکز سیاسی و اداری، مهمترین نهادهای دولتی و قضایی ایران، همانند وزارتخانهها و مجلس شورای اسلامی که تهران ۳۰ نماینده در آن دارد، در این شهر واقع شدهاست. این شهر دارای دو فرودگاه بینالمللی امام خمینی و مهرآباد است که از پررفتوآمدترین فرودگاهها در ایران هستند.
نام
منشأ نام تهران به صورت قطعی مشخص نیست و دربارهٔ ریشهشناسی آن، چند دیدگاه وجود دارد:
ران پسوندی به معنای «دامنه» است و شمیران و تهران به بالادست و پاییندست بودن اشاره دارد.
تهران تغییر شکل یافتهٔ تهرام به معنای «منطقهٔ گرمسیر» است و در مقابل آن شمیرام یا شمیران به معنای «منطقهٔ سردسیر» قرار دارد.
سراسر دشت پهناوری که امروزه «تهران بزرگ» خوانده میشود، در میان کوههای اطراف خود، گود به نظر میرسید و بدین سبب ته ران نام گرفت.
به دلیل اینکه مردم تهران هنگام حملهٔ دشمن زیر زمین پنهان میشدند، آن را ته ران به معنای «زیرزمین» نامیدند.
نخستین اشاره به نام تهران در نوشتههای تاریخی، در حدود سال ۴۵۰ توسط خطیب بغدادی و در پی ثبت مرگ حافظ تهرانی در تاریخ بغداد انجام شدهاست. پس از آن نیز نام تهران به خاطر انار خوبش در فارسنامهٔ ابن بلخی آمدهاست.
شیوهٔ نگارش
روستایی که پیشدرآمد شهر تهران بودهاست، پیش از اسلام نیز وجود داشت و پس از اسلام نام آن معرب گردیدهاست و از تهران به طهران تبدیل شد. با وجود این، جغرافیدانان معروف آن روزگار نیز به املای تهران اشاره نمودهاند. همزمان با جنبش مشروطه که تغییرات زیادی در ادبیات و نگارش زبان فارسی به وجود آمد، بهمرور املای تهران رواج یافت و پس از تأسیس فرهنگستان ایران و تأکید آن بر املای تهران، املای دیگر (طهران) کاملاً منسوخ شد.
پیشینه
تهران کهن
تهران پیشینهای طولانی دارد و باستانشناسان بر این باورند که زندگی در این منطقه به دوران نوسنگی برمیگردد. در سال ۱۳۹۳، اسکلت یک انسان در منطقهٔ مولوی تهران، متعلق به حدود ۷٬۰۰۰ سال پیش پیدا شد؛ در سال ۱۳۹۴ نیز یک اسکلت دیگر به همراه ابزارهای سنگی در نزدیکی همان محل یافت شد.
به سال ۴۶۳ قمری برای اولین بار، نام «طهران» در کتاب «تاریخ بغدادی» ثبت گردید.
در اثر کاوشهای علمی سیفالله کامبخشفرد، در سال ۱۳۴۸ در ارتفاعات قیطریه، دومین کشف بزرگ باستانشناسی تهران پس از ری به دست آمد که قدمت تمدن در این شهر را به سه هزار و دویست سال پیش میرساند.
در برخی نوشتههای پارسیگ، ری به عنوان زادگاه زرتشت معرفی شدهاست. همچنین در درگیری میان داریوش سوم و اسکندر مقدونی، اسکندر و سپاهیانش برای چند روز در این منطقه توقف داشتند.
در نوشتههای تاریخی از تهران به عنوان منطقهای خوش آب و هوا و پر از باغهای میوه یاد شدهاست. در اوایل قرن هفتم بر اثر حملهٔ چندبارهٔ مغولها به ری و رخدادهایی همانند زلزله، ری که از شهرهای پرآوازهٔ آن دوران بود، ویران گشت، بسیاری از مردمش کشته شدند و گروههایی از آنها نیز به دیگر نقاط پناه بردند؛ تهران یکی از محلهایی بود که پناهگاه مردم ری شد که این در کنار انتقال دانش ساختوساز، تجارت و شهروندی مردم ری به تهران، توانست آغاز فصل تازهای برای پیشرفت تهران باشد.
نخستین زیرساختهای شهری
در دوران صفوی بسیار بر اهمیت تهران افزوده شد. در سال ۹۳۳، شاه تهماسب صفوی فرمان ساخت حصاری با چهار دروازه و ۱۱۴ برج را برای تهران داد. این کار که برای پشتیبانی از پایتخت آن زمان کشور، قزوین صورت گرفت، بر اهمیت تهران افزود؛ پس از این نیز بناهایی شامل حمام، تکیه و مدرسهٔ خانم به دستور مهینبانو، خواهر شاه تهماسب، ساخته شدند. از دیگر رخدادهای مهم آن دوران، ساخت بازاری برای تهران بود که پس از ساخت حصار انجام شد. تعیین بیگلربیگی برای بلوک تهران توسط شاه عباس صفوی نیز بیش از پیش بر اهمیت تهران افزود.
پس از سرنگونی صفویان، تهران به دست افغانها افتاد و بار دیگر مرکز رخدادها و توجهات شد. نادرشاه افشار تهران را از افغانها گرفت و پسرش، رضاقلی میرزا را حکمران آن کرد که نشان از اهمیت این شهر در آن زمان داشت؛ پیشینهٔ محلههایی نظیر چالهمیدان و عودلاجان نیز به این دوران برمیگردد.
تهران که پس از صفویان بارها محل اقامت افراد مهم حکومتی بود، در ۱۱۳۹ بیشتر هم مورد توجه قرار گرفت و کریمخان زند اقداماتی را برای پایتخت شدن تهران انجام داد؛ او برای مدت کوتاهی تهران را به عنوان پایتخت برگزید اما در نهایت به دلایل اقلیمی و زیستمحیطی، پایتخت را به شیراز منتقل کرد.
پایتختشدن
آقامحمدخان، بنیانگذار دودمان قاجار که پس از بارها تلاش برای تصرف تهران، بالاخره موفق به انجام این کار شده بود، در نوروز سال ۱۱۶۵، پس از سالها جنگ با خاندان زند و مدعیان پادشاهی، تهران را پایتخت خواند. در آن زمان جمعیت تهران از بیستهزار تن فراتر نمیرفت و نیمی از تهران باغ و بستان بود.
از دلایلی که آقامحمدخان، تهران را به عنوان پایتخت ایران برگزید، میتوان به موقعیت راهبردی جنگی، خودکفایی تولیدی و اقتصادی تهران آن زمان، نزدیکی به گرگان (مرکز ایل قاجار) و نزدیکی به ری اشاره کرد. پایتخت ایران در زمان قاجاریه پیشرفت قابل توجهی داشت. فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار اقدامات مهمی در راستای بهبود وضعیت پایتخت انجام دادند؛ با این حال تغییرات بنیادین شهر تهران در دوران ناصری انجام شد؛ این دوران که با اقداماتی همچون تأسیس ادارات، بیمارستان دولتی، دارالفنون، بهبود اساسی راههای اصلی و طرح نقشهٔ جدید شهر همراه بود، باعث شد تهران به بزرگترین شهر ایران با ۲۵۰٬۰۰۰ تن جمعیت تبدیل شود.
تغییرات بنیادین، پایتختی پیشرفته
تبدیلشدن تهران از شهری معمولی به یک پایتخت مدرن، از دوران پهلوی شروع شد. در دوران پهلوی، امور کشوری در پایتخت متمرکز شد و تعداد کارکنان دولتی در شهر به سرعت افزایش یافت؛ در این دوران، شهر تهران علاوه بر دو وظیفهٔ سیاسی و تجاری، وظیفهٔ اداری را نیز پذیرفت.
در سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۸، ساخت مؤسسات آموزشی بزرگ همانند دانشگاه تهران و بیمارستانهای امروزی آغاز گردید. ورزشگاه امجدیه، موزهٔ ایران باستان و کتابخانهٔ ملی نیز در همین سالها تأسیس شدند. همچنین در شهر تهران، ساخت سینما، کافه، هتل و رستوران انجام شد و به علت ورود اتومبیل و اتوبوس، خیابانها سنگفرش یا آسفالت شدند و ساختمانهایی جدید با معماری نوین غربی چهرهٔ پایتخت را دگرگون کردند.
گامهای مهم صنعتیشدن تهران نیز در این دوران برداشته شدند. کارخانههای سیمان، بلورسازی، چیتسازی، دخانیات و صنایع نظامی در پیرامون پایتخت ساخته شدند؛ ایستگاه راهآهن نیز در همین دوران گشایش یافت.
تهران در جنگ جهانی دوم
در طول جنگ جهانی دوم، نیروهای شوروی و انگلیس وارد شهر شدند. همچنین از ۶ تا ۹ آذر ۱۳۲۲، کنفرانس تهران با شرکت چرچیل، روزولت و استالین به صورت محرمانه در سفارت شوروی در تهران برگزار شد. رخدادهای مربوط به جنگ جهانی دوم در تهران، باعث توقف موقت و کندی بسیاری از پروژههای توسعهای شد.
توسعهٔ گسترده و سریع
نوگرایی، نیازهای تازه، گرد هم آمدن نخبگان اجتماعی و خواست هیئت حاکمه برای ایجاد آرمانشهری که همانند پایتختهای کشورهای پیشرفتهٔ غربی باشد، ذهنیت تحول شهری را در تهران به وجود آورد.
روند توسعهٔ تهران با ایجاد شهرکهای تهرانپارس و نارمک در شرق و تهرانویلا، شهرآرا و گیشا در غرب ادامه یافت. همچنین صنایع تازه و فرودگاهی در غرب و تأسیسات ترابری در جنوب گسترش یافتند. احداث اتوبانهای پارک وی، شاهنشاهی، افسریه، ایوبی و همچنین احداث شهرکهای جدید اکباتان، لویزان، غرب، شوش و دهها کوی مسکونی دیگر در این دوره انجام شد. در این دوره تهران به سرعت به یک کلانشهر بینالمللی تبدیل شد. برنامههای توسعهٔ تهران بسیار گسترده بودند و این شهر یکی از شهرهای موفق آسیایی آن دوران بود.
مطالعات نخستین طرح جامع تهران در سال ۱۳۴۵ آغاز شد و در ۱۳۴۹ به تصویب رسید. در این برهه، تهران حدود ۱۸۰ کیلومتر مربع وسعت داشت و جمعیت آن به ۲٫۷ میلیون نفر میرسید. این طرح، گسترش شهر تهران را به دلیل وجود ارتفاعات در شمال و شرق و نامناسب بودن زمینهای جنوبی، در منطقهٔ غرب تعیین کرد و سطح شهر را به ده منطقه با مراکز مجهز تقسیم و شبکهای از آزادراهها و بزرگراهها را نیز پیشنهاد کرد. ویکتور گروئن و عبدالعزیز فرمانفرمائیان مسئولیت این طرح را برعهده داشتند.
در جریان تدارک جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی ایران، طرح نماد تهران به مسابقه گذاشته شد. برندهٔ مسابقه، حسین امانت، در نهایت برج شهیاد (آزادی) را که هماکنون از برجهای معروف جهان است، طراحی کرد. همچنین از منشور کوروش بزرگ، نخستین نوشتار حقوق بشری جهان، برای نخستینبار در برج شهیاد پردهبرداری شد.
تأسیس دانشگاهها و مراکز آموزشی متعدد در این دوران توانست اوضاع آموزشی تهران را بسیار بهتر کند. برای دادن وجههٔ ورزشی بهتر به پایتخت نیز، مجموعهٔ ورزشی آریامهر (آزادی) در ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ و همزمان با بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران افتتاح شد. این مسابقات، به عنوان نخستین رویداد بینالمللی مهم ورزشی در تهران برگزار شد؛ همچنین این برای نخستینبار بود که بازیهای آسیایی در خاورمیانه برگزار میشد و ورزشگاه آریامهر (آزادی) به عنوان یکی از بزرگترین ورزشگاههای جهان، میزبان اصلی این بازیها بود.
تهران پس از انقلاب ۱۳۵۷
انقلاب ۱۳۵۷ به همراه درگیری نیروهای نظامی و مردم انقلابی در تهران، پایتخت ایران را محل راهپیماییها در زمان انقلاب و حتی پس از آن کرد. همچنین هنگام جنگ ایران و عراق، تهران به صورت مکرر تحت حملات هوایی میگ-۲۵ و موشکی اسکاد قرار گرفت که با تلفاتی نیز همراه بود. دفاع از تهران در آن دوران برعهدهٔ سامانهٔ ضدهوایی بود.
پایتخت ایران دورانی دارای تنش را در دهههای اخیر گذراند که برای کل کشور پیامدهایی داشتهاست. گروگانگیری در سفارت ایالات متحدهٔ آمریکا (۱۳۵۸)، انفجار در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۰)، حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۳۷۸)، تظاهراتهای ۱۷ اسفند ۱۳۵۷، ۲۲ خرداد ۱۳۸۵، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ نمونههایی از رخدادهای مهم سیاسی و اجتماعی دهههای گذشته در تهران هستند.
در دوران جمهوری اسلامی، به دلیل جنگ ایران و عراق، برای نزدیک به یک دهه توسعهای در تهران صورت نگرفت. پس از جنگ، توسعهٔ پایتخت با ساخت راهها و فضای سبز ادامه یافت. برج میلاد از مهمترین نمادهای توسعهٔ تهران در دهههای گذشتهاست که با ۴۳۵ متر ارتفاع، به عنوان بلندترین برج ایران، در ۱۶ مهر ۱۳۸۷ با شعار «آسمان نزدیک است» گشایش یافت.
بحث انتقال پایتخت نیز در دوران جمهوری اسلامی مطرح شدهاست. تمرکززدایی، حل مشکلات تهران و پیشگیری از مشکلات امنیتی و ناشی از زمینلرزه، از دلایل موافقان این کار هستند. انتقال پایتخت مخالفانی دارد که شامل دولت حسن روحانی نیز میشود؛ اجرایی نبودن، پابرجا بودن مشکلات تهران، هزینهٔ زیاد و وجود نداشتن زیرساخت در دیگر شهرها، از دلایل مخالفان این کار هستند.
تهران پس از انقلاب ۱۳۵۷ به کانون پذیرش جمعیت در ایران تبدیل شد. این موضوع توانست به شکلگیری کلانشهر تهران کمک کند و تهران را به یکی از بزرگترین کلانشهرهای خاورمیانه تبدیل کرد. افزایش جمعیت با وجود اینکه به شکلگیری کلانشهر تهران کمک کرد، در کنار ناکارآمدی مدیریت شهری بر مشکلات آن نیز افزود؛ آلودگی هوا، آلودگی صوتی و ترافیک از این دسته مشکلات هستند.
جغرافیا
تهران در پهنهای بین دو وادی کوه و کویر و در دامنههای جنوبی البرز گسترده شدهاست و ۷۳۰ کیلومتر مربع مساحت دارد. از نظر جغرافیایی نیز در ۵۱ درجه و ۱۷ دقیقه تا ۵۱ درجه و ۳۳ دقیقهٔ طول خاوری و ۳۵ درجه و ۳۶ دقیقه تا ۳۵ درجه و ۴۴ دقیقهٔ عرض شمالی قرار دارد. گسترهٔ کنونی تهران از ارتفاع ۹۰۰ تا ۱۸۰۰ متری از سطح دریا امتداد یافتهاست؛ این ارتفاع از شمال به جنوب کاهش مییابد. برای مثال، ارتفاع در میدان تجریش، در شمال شهر حدود ۱۳۰۰ متر و در میدان راهآهن که ۱۵ کیلومتر پایینتر است، ۱۱۰۰ متر است.
از دید ناهمواریهای طبیعی، تهران به دو ناحیهٔ کوهپایهای و دشتی تقسیم میشود. از کوهپایههای البرز تا جنوب شهر ری، تپههای کوچک و بزرگ پرشماری وجود دارند.
آبوهوا
تهران دارای اقلیم نیمهخشک است. شمال شهر به دلیل ارتفاع بیشتر، خنکتر از دیگر مناطق شهر است. همچنین بافت نامتراکم، وجود باغهای کهن، بوستانها، فضای سبز حاشیهٔ بزرگراهها و کم بودن فعالیتهای صنعتی در شمال شهر کمک کردهاند تا هوای مناطق شمالی بهطور متوسط ۲ تا ۳ درجهٔ سانتیگراد خنکتر از مناطق جنوبی شهر باشد.
مسیر بادها
مسیر اصلی و جهت باد غالب شهر تهران، شمال غرب به جنوب شرق است. دیگر جریانهای هوایی که در محدودهٔ شهر تهران میوزند عبارتاند از:
نسیم توچال: با سرد شدن سریع رشتهکوههای البرز در شبها، کانون پرفشار محلی روی کوه توچال شکل گرفته و این جریان سرد به دلیل سنگینی و فشار زیاد به سمت پایین کوه روان میشود؛ بدینترتیب، در شب نسیم ملایمی از سمت شمال به درون شهر میوزد.
بادهای منطقهای جنوبی و جنوب شرقی: این بادها در ماههای گرم سال از سمت دشت کویر و چالههای مرکزی ایران میوزند.
بادهای غربی: این بادها از جمله بادهای سیارهای هستند که در تمام طول سال، کمابیش شهر تهران را تحت تأثیر قرار میدهند و میتوان آنها را باد غالب خواند.
جریانهای هوایی، اثرگذاری زیادی در آبوهوای تهران دارند. وزش باد غالب از سمت غرب سبب میشود که غرب شهر همواره در معرض هوای تازه قرار گیرد؛ با وجود اینکه این باد دود و آلودگی نواحی صنعتی غرب را به همراه میآورد، وزش شدید آن میتواند هوای آلوده را از شهر تهران بیرون ببرد.
در بیشتر سالها، فصل زمستان نیمی از کل بارشهای سالانهٔ تهران را تأمین میکند. اسفند پربارانترین ماه سال است و حدود یکپنجم از بارش سالانه در آن صورت میگیرد. تابستان نیز کمبارانترین فصل و شهریور خشکترین ماه سال در تهران است. میانگین بارش سالانهٔ شهر در مناطق شمال و جنوب گاهی بسیار تفاوت دارد. در محدودهٔ تهران بین ۲۰۵ تا ۲۱۳ روز هوای صاف تا کمی ابری وجود دارد.
یکی از شدیدترین بارندگیهای تهران در ۱ اردیبهشت ۱۳۴۱ روی داد و این بارش ۱۰ ساعت طول کشید؛ هواشناسی نیز اعلام کرد میزان بارش یک روز تهران معادل شش سال بودهاست.
خطرات طبیعی
تهران در برابر بسیاری از رخدادها و خطرات طبیعی از جمله زمینلرزه آسیبپذیر است. بررسیهای زمینشناسی انجام شده بیانگر آن است که شهر تهران روی گسلهای زیادی قرار دارد. با گسترش فضای شهر، ساختوسازهایی نیز در حریم یا روی گسلهای بزرگ و لرزهخیز انجام شدهاست. افزون بر آن، دشت تهران و شهر ری دارای شکستگیهایی است که ممکن است به هنگام لرزش گسلهای بزرگ، دچار لغزش و جابهجایی شوند. با بررسی زمینلرزههای روی داده در گسترهٔ تهران و پیرامون آن، زمینلرزههایی به بزرگی ۷٫۷ درجهٔ ریشتر را میتوان یافت. همچنین بررسیها نشان میدهد که گسلهای مشا در ارتفاعات البرز و گسل گرمسار فعالیت بیشتری داشتهاند.
کارشناسان بر این باورند که با توجه به اینکه از آخرین زمینلرزهٔ بزرگ تهران مدت زیادی میگذرد، خطر رخ دادن زمینلرزهای بزرگ در تهران افزایش مییابد. پیشبینی زلزلههایی تا ۸ ریشتر در تهران شدهاست و تمام مناطق، حتی آنهایی که روی گسل نیستند نیز در برابر چنین رخدادهایی آسیبپذیرند. البته احتمال ویرانی تمام شهر با یک زمینلرزه، از سوی کارشناسان رد شدهاست.
وضعیت نامناسب مدیریت بحران شهر تهران و احتمال رفتار نامناسب شهروندان هنگام رخ دادن خطرات طبیعی، باعث نگرانیهایی شدهاست. «قفل شدن شهر» که بر اثر خروج مردم از محلهٔ خود و ایجاد ترافیک هنگام زمینلرزه رخ میدهد نیز میتواند کار امداد و نجات را با مشکل روبرو سازد.
از سیل نیز توسط مقامات شهری تهران به عنوان خطری جدی یاد شدهاست. اختلاف ارتفاع زیاد، ساختوساز در حریم یا بستر رودها و مسیلها، شرایط اقلیمی ویژه، وجود رودخانههایی نظیر رودخانهٔ کرج، مسیلهای پرشمار دیگر و قرارگرفتن شهر در پای کوه از جمله دلایل اصلی تهدید تهران توسط سیلاب است.
در سال ۱۴۰۰، سازمان اینتل لب فرونشست زمین در پیرامون تهران را همانند «بمب ساعتی» دانست و اعلام شد که تهران با سالی ۳۶ سانتیمتر، رکورددار فرونشست زمین در سراسر جهان است و افت سطح آبهای زیرزمینی تهران از چراییهای این مشکل دانسته شد.
نمای شهر
تهران شهری برنامهریزی شدهاست که توسعهٔ آن مهار و سعی در هدایتش میشود. همچنین ساختوساز در تهران کنترل شده و برای ساختمانهای بلند شرایط و قوانینی تهیه شدهاست.
نخستین طرح جامع تهران، در سال ۱۳۴۷ با افق ۲۵ ساله و با مسئولیت عبدالعزیز فرمانفرمائیان و ویکتور گروئن در پنج جلد تهیه شد. این طرح محدود کردن جمعیت تهران به میزان پنج میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۷۰ و پذیرش الگوی توسعهٔ خطی (شرقی-غربی) را پیشنهاد کرده بود که تاکنون از مهمترین مبناهای قانونی توسعهٔ شهر تهران بودهاست. همچنین تأکید بر رعایت ضوابط حریم گسلهای تهران برای ساختوساز، از دیگر موارد مطرح شده در طرح جامع تهران است که بر این اساس، زمینهای ساخته نشدهای که در محدودهٔ حریم گسل بزرگ شمالی هستند، باید به فضای سبز اختصاص یابند و ساختوساز در این گونه زمینها ممنوع شود؛ مگر ساخت بنا در ارتباط با تأسیسات و تجهیزات شهری که با رعایت اصول فنی مصوب، آزاد اعلام شد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، طرح جامع تهران تنها برای ۸ سال بهطور مستقیم مبنای کنترل و هدایت توسعهٔ پایتخت ایران بود و در دهههای گذشته، تغییرات کالبدی و توسعهٔ کلانشهر تهران بیشتر بر مبنای مجموعهای از ضوابط و بخشنامهها صورت گرفتهاست.
شهر بافت فرسودهای نیز دارد که در برابر زمینلرزه بسیار آسیبپذیر است. تسهیلات و طرحهایی برای نوسازی و بهبود وضعیت بافتهای فرسوده ارائه شدند که در بسیاری از موارد، با عدم استقبال مالکان و سرمایهگذاران روبرو شدهاند.
معماری
تهران به دلیل پایتخت بودن و تمرکز بنیادهای سیاسی و اقتصادی در آن، نسبت به دیگر شهرهای ایران، زودتر با مظاهر نوگرایی و به تبع آن با معماری نوین آشنا شد. این آشنایی در دوران قاجار و به خصوص دورهٔ ناصرالدینشاه آغاز شد اما در عمل، در دوران پهلوی بود که جنبههای زندگی مدرن از حصار دربار و ارگ سلطنتی خارج شد و چهرهٔ شهر را دگرگون ساخت.
در دوران رضاشاه، معماران و دانشآموختگان مطرح اروپایی نقش مهمی در دگرگونی چهرهٔ شهر داشتند. بعدتر سبک تازهای از معماری ایران باستان وارد تهران شد. این سبک در برخی پروژهها، در کالبد مدرن بود اما در تزئینات و نماسازیها از معماری باستانی ایران الهام گرفته بود؛ این سبک در ساختمانهای اداری و مهم آن زمان تهران استفاده شد.
چند چهرهٔ شاخص ارمنی، تعدادی از مهمترین ساختمانهای دولتی، عمومی و خانههای شخصی را در تهران طراحی کردهاند. وارطان هوانسیان، پل آبکار، گابریل گورکیان و اوژن آفتاندلیانس از جمله این معماران مشهور هستند. برای نمونه ساختمان اصلی بانک سپه و سینما رودکی از وارطان هوانسیان و کاخ دادگستری و کاخ شهربانی از آثار گابریل گورکیان هستند.
هماکنون نیز طرح گسترش معماری ایرانی و اسلامی در برنامههای پیش رو، برای هویتدهی به تهران قرار دارد.
جمعیتشناسی
تهران شهری با گوناگونی گروههای قومی است اما جمعیت خارجی آن بسیار کم است. تهران هنگام پایتخت شدن جمعیتی کمتر از ۲۰ هزار تن داشت و اکنون به یکی از پرجمعیتترین کلانشهرهای خاورمیانه تبدیل شدهاست. بر اساس نتایج سرشماری سال ۱۳۹۵، شهر تهران ۸٬۶۹۳٬۷۰۶ تن جمعیت دارد. تهران بیست و چهارمین شهر پرجمعیت جهان و پرجمعیتترین شهر باختر آسیا بهشمار میرود. میزان رشد جمعیت در تهران، سالانه ۱/۷۹ درصد است. میزان باسوادی نیز در تهران بالاست.
شهر تهران جمعیت سالخوردهتری نسبت به ایران و استان تهران را در خود جای دادهاست. پراکندگی گروههای سنی در تهران یکنواخت نیست و مناطق شمالی دارای جمعیتی با میانگین سنی بالاتری هستند. مناطق حاشیهٔ شهر نیز دارای جمعیت جوانتری هستند.
تحولات جمعیتی تهران به عنوان پایتخت، پس از سال ۱۳۰۰ شامل چهار دورهٔ برجسته میشود:
دورهٔ اول از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ که خندقها و دروازهها از میان رفتند، راههای شهر اصلاح شدند و شهر شکل منظم هندسی به خود گرفت. جمعیت تهران در این دوره افزایش چشمگیری پیدا کرد؛ بهنحوی که در سرشماری سال ۱۳۱۹ جمعیت پایتخت به ۵۴۰ هزار تن رسید.
دورهٔ دوم از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که با بروز جنگ جهانی دوم همراه بود، دارای تغییرات زیادی نبود و شهر تنها از اطراف توسعه یافت. جمعیت تهران در این دوره مطابق آمار رسمی سال ۱۳۲۵، حدود ۸۸۰ هزار تن بود.
دورهٔ سوم از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ که در این دوره به دلیل ساخت بزرگراهها، خیابانها، بلوارها، شهرکهای تازه و ساختمانهای بزرگ، تهران رشد چشمگیری داشت، از هر سو گسترش پیدا کرده بود و یکی از شهرهای بزرگ آسیا به حساب میآمد. جمعیت تهران در این سالها به سرعت افزایش پیدا کرده بود و از یک میلیون و ۸۰۰ هزار تن در ۱۳۳۵ به چهار میلیون و ۵۳۰ هزار تن در سال ۱۳۵۵ رسیده بود.
دورهٔ چهارم از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۵ که سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود، تهران از هر سو گسترش یافت. مهاجرت به تهران و دادن زمین به تعاونیها برای خانهسازی و ایجاد خانههای ارزانقیمت، از دلایل گسترش شهر در این دوران است. براساس آمار سال ۱۳۶۵ جمعیت تهران ۶٬۰۵۸٬۲۰۷ تن بود.
بر اساس آمار سال ۱۳۸۵، استانهایی که بیشترین مهاجر را به تهران فرستادهاند، شامل استان مرکزی با ۲۱/۹ درصد، استان تهران با ۱۵/۷ درصد، استان اصفهان با ۵/۷ درصد و استان آذربایجان شرقی با ۵/۴ درصد از کل مهاجران وارد شده به تهران میشود. فراگیرترین دلایل مهاجرت به تهران نیز پیروی از خانواده، جستجوی کار و تحصیل بودهاست. مقایسهٔ نتایج آمار سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۹۵ نیز گویای این است که از میزان رشد مهاجرت به مناطق ۲۲ گانهٔ شهر کاسته شدهاست. در میان مناطق تهران، منطقهٔ ۵ بیشترین و منطقهٔ ۱۶ کمترین شمار مهاجران را جای دادهاست.
جمعیت خالص افزودهشده به تهران در دهههای گذشته، بیش از پنج میلیون نفر است، که پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی گستردهای داشتهاست. براساس شش دوره سرشماری انجام شده، جمعیت تهران از سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۸۵ حدود پنج برابر شدهاست و این رشد در شهرهای اطراف، بیشتر از شهر تهران بودهاست؛ در کل، رشد شهر تهران طی دهههای اخیر در حال کاهش بوده و بیشتر بر جمعیت پیرامون آن افزوده شدهاست.
گروههای قومی
بر پایه سرشماری در دوره قاجار در سال ۱۸۵۳ میلادی صاحب خانههای تهران به این صورت بودهاند ۱۵٪ تهرانی و ۱۲٪ اصفهانی و ۱۰٪ شیرازی و ۸٪ کاشانی و ۴٪ شمالی و بقیه از نقاط دیگر مانند قزوین و تبریز و ایروان و کرمانشاه و .. بودند. و در سال ۱۸۶۸ میلادی کسانی که خود را تهرانی اصل میدانستند ۲۶٫۸٪ و اصفهانی ۶٫۷٪ و آذربایجانی ۵٫۶٪ و قاجارها ۱٫۴٪ بودهاند. ۵۹٪ از دیگر نقاط ایران بودهاند از جمله کاشانیها و عراقیها (اهالی مرکز ایران) و شیرازیها که در این میان کاشانیها بیشتر از بقیه بودهاند.
امروزه بیشینه مردم تهران را پارسیان تشکیل میدهند؛ پس از آنها، به ترتیب، آذریهای ایرانی و مازندرانیها بزرگترین اقلیتهای قومی موجود در تهران هستند. همچنین قومیتهای کرد و گیلک نیز از دیگر اقوام پرجمعیت شهر هستند. تهران میزبان جمعیت خارجی کمی است و بیشترین خارجیهای ساکن آن را افغانستانیها و پس از آن، پاکستانیها و عراقیها تشکیل میدهند.
گویش
تهران بزرگترین شهر فارسیزبان جهان است. ۹۸ درصد تهرانیها زبان فارسی را میفهمند و ۱۰ درصد از آنها توان گفتگو به حداقل یکی از زبانهای رایج جهان را دارند. گویش قدیم تهرانی، در گذشته گویش خاص مردم تهران بود که در طول زمان کمرنگ شد و تغییراتی یافت. لهجهٔ تهرانی تنها دارای واژگان متفاوت نبود و در برخی موارد، دارای قواعد، رسم و ساختار ادبی بودهاست. در هر بخش از تهران، این لهجه از شهرهای مجاور اثر گرفت و مناطق شمالی مانند ونک و شمیران و تجریش، گویش مازندرانی، مناطق جنوبی تهران که با شهر ری مجاور بوده گویش راجی (رازی) داشته و مناطق غرب تهران به سمت کرج نیز متأثر از تاتی بود.
دین
بر اساس اصل دوازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دین رسمی کشور، اسلام با مذهب شیعهٔ دوازدهامامی است؛ وضعیت دین مردم تهران نیز مجموعاً همانند شرایط کلی دین در ایران است و بیشتر مردم این شهر، رسماً مسلمان و شیعهٔ دوازدهامامی هستند. دیگر جوامع مذهبی در تهران شامل اهل سنت، بهائیان، زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان میشود.
افراد زرتشتی، مسیحی و یهودی تنها اقلیتهای دینی تهران و ایران هستند که در حد قانون در انجام آیین دینی خود آزادند. همچنین برخی اقلیتهای دینی، همانند زرتشتیان، دارای انجمن و مدارس اختصاصی خود در تهران هستند. مراکز مذهبی ساخته شده در شهر نیز شامل مسجد، کلیسا، کنیسه و نیایشگاههای زرتشتی میشود.
مشکلات اجتماعی
حسین رحیمی، رئیس پلیس تهران، در سال ۱۳۹۷ اعلام کرد که بیشتر آمار جرم در تهران، به ترتیب، مربوط به دزدی، مواد مخدر و درگیریهای خیابانی بودهاست. بیشتر دزدیهای ثبت شده در ایران، متعلق به تهران هستند. از معتادان متجاهر نیز به عنوان یکی از مشکلات مردم و شهر تهران یاد میشود؛ به گزارش خبرگزاری تسنیم، این افراد عامل برخی دزدیها و خردهفروشی مواد مخدر در سطح شهر هستند. خشونت و درگیریهای خیابانی در پایتخت ایران، باعث نگرانی کارشناسان شدهاست که برخی دلایل آن را نابرابری اجتماعی، مشکلات اقتصادی، مشکلات شهری تهران و عدم اطمینان به آینده میدانند.
حقوق کودکان
مشکلات اجتماعی تهران و فقر باعث شدهاست که حقوق کودکان این شهر نادیده گرفته شود. مشکلات کودکان تهران شامل اجبار به ازدواج، اعتیاد پدر و مادر، بدسرپرستی، فرار از خانه، بیشناسنامگی، کار، سوءتغذیه و خشونتهای جسمی، روحی و جنسی میشود.
کودکان کار در شهر تهران به سه دستهٔ ایرانی، افغانستانی و ایرانی کولی تقسیم میشوند. نتایج تحقیقاتی که در سال ۱۳۹۵ منتشر شد، نشان میدهد که بسیاری از این کودکان حاصل عدم پیروی از سیاستهای جمعیتی هستند و در خانوادههایی پرجمعیت زندگی میکنند. همچنین بر اساس همین تحقیقات، مشخص شد که بیشترین تراکم کودکان برای کار در خیابان، به ترتیب، در منطقهٔ ۲، منطقهٔ ۱۲ و منطقهٔ ۱ است. بسیاری از کودکان کار تهران نیز مسیری طولانی را از محل زندگی خود تا محل کارشان طی میکنند.
حقوق زنان
تجمعات فعالان حقوق زنان در تهران به شکلی خشونتآمیز سرکوب میشود و گزارشهایی از بازداشت حاضران در تجمعات منتشر شدهاست. بانوان تهرانی در صورت نداشتن پوشش اسلامی، جریمه یا دستگیر میشوند. پلیس تهران سابقهٔ برخورد با رانندگان بدحجاب را نیز دارد. در سال ۱۳۹۷، ویدئویی از خشونت یک مأمور گشت ارشاد علیه یک دختر تهرانی به خاطر پوشاکی که بر تن کرده بود، در شبکههای اجتماعی منتشر شد و بازتابی جهانی داشت.
تلاشهای شهروندان تهرانی در مقابله با حجاب اجباری، با خشونت از سوی نیروهای نظامی و شبهنظامی پاسخ داده میشود. در دیماه ۱۳۹۶، اعتراضات علنی به حجاب اجباری در خیابان انقلاب تهران توسط ویدا موحد آغاز شد؛ پس از آن، دیگر دختران نیز در مناطق مختلف خیابان انقلاب و در دیگر خیابانها و شهرهای ایران، با رفتن روی بلندی و برداشتن پوشش سر، نسبت به حجاب اجباری اعتراض کردند. گزارشهایی نیز از دستگیری و ضربوشتم دختران خیابان انقلاب وجود دارد که با انتقاد سازمانهای مدافع حقوق بشر، از جمله عفو بینالملل و دیدبان حقوق بشر روبهرو شدهاست.
اقتصاد
تهران کانون اقتصادی ایران است. همچنین این شهر به عنوان پایتخت سیاسی ایران، مشاغل فراوانی در زمینههای گوناگون دارد و اولین منطقهٔ صنعتی کشور محسوب میشود. فعالیتهای اقتصادی بینالمللی با وجود پایتخت بودن، تاریخ و بزرگی تهران نقش چندانی در تعداد شاغلهای آن ندارد.
بر اساس آمار سال ۱۳۹۵، سهم تهران در کل تولید ناخالص داخلی ایران ۲۱ درصد است و با اختصاص نیمی از بخش صنعت کشور به خود، نقش مهمی در اقتصاد ایران دارد. صنایع تهران شامل خودروسازی، الکترونیک و تجهیزات الکتریکی، تسلیحات نظامی، منسوجات، شکر، سیمان و محصولات شیمیایی است. همچنین تهران، مرکزی پیشرو در فروش فرش و مبلمان در ایران است. در جنوب حومهٔ تهران نیز یک پالایشگاه نفت به نام پالایشگاه نفت تهران وجود دارد. مقر اصلی شرکت ملی نفت ایران، دومین شرکت بزرگ نفتی جهان در تهران قرار دارد. ایران خودرو نیز به عنوان بزرگترین خودروساز ایران، در تهران کارخانه دارد و مقر اصلی آن نیز در همین شهر است.
جوانان تهران درگرفتن کار و فرصتهای اقتصادی مشکلاتی دارند. طبق اعلام عیسی فرهادی، فرماندار وقت تهران در سال ۱۳۹۷، نرخ بیکاری تهران ۱۱/۵ درصد است و با توجه به میزان مهاجرت بیکاران به تهران، کاهش آن سخت است.
طبق آمار سال ۱۳۹۴، ردیف مسکن، آب، برق و گاز، با سهمی معادل ۴۹/۹ درصد، بیشترین سهم از متوسط هزینهٔ ناخالص یک خانوار ساکن تهران را به خود اختصاص دادهاست؛ پس از آن نیز ردیف خوراکیها و آشامیدنیها با سهم ۱۵/۷ درصدی قرار دارد.
بورس اوراق بهادار تهران به عنوان بزرگترین بازار بورس ایران، در سال ۱۳۴۶ و بر پایهٔ قانون مصوب اردیبهشت ۱۳۴۵ تأسیس شد. به عنوان یک رکورد، شاخص کلی آن در ۲۷ خرداد ۱۳۹۷ به بالای ۱۰۲ هزار و ۴۵۲ واحد رسیده بود. همچنین به عقیدهٔ بسیاری از کارشناسان بازارهای مالی ایران، سیاستهای خارجی حکومت و بهای نفت و ارزهای خارجی از عوامل تأثیرگذار بر این بازار هستند.
خرید
با وجود مراکز خرید نوین در شهر، بازار تهران به عنوان بازاری قدیمی که در مرکز شهر و در منطقهٔ ۱۲ شهرداری تهران قرار دارد، همچنان دارای اهمیت بالای اقتصادی در تهران و کشور است.
گردشگری
تهران یکی از مهمترین مراکز گردشگری ایران به حساب میآید و دارای مجموعهای از جاذبههای گردشگری است که شامل کاخها و موزههایش میشود. میدان و برج آزادی، برج میلاد، پل طبیعت و کاخ گلستان از جاذبههای گردشگری مهم شهر تهران هستند.
تهران در سال ۲۰۰۹ میلادی، میزبان ۶۴۶ هزار گردشگر خارجی بود و در سال ۲۰۱۲ این آمار به ۱/۱۱ میلیون تن تغییر یافت. افزایش پیوستهٔ ورود گردشگران خارجی به این شهر باعث شد آمار این گردشگران در سال ۲۰۱۵ به ۱/۵۱ میلیون تن برسد. عراقیها بیشترین درصد مسافران خارجی تهران را از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ تشکیل میدادند. حدود ۳۰۵ هزار عراقی در سال ۲۰۱۲ در تهران اقامت شبانه داشتند که این میزان در سال ۲۰۱۶ به ۴۸۷ هزار تن رسید. پس از عراقیها، آذربایجانیها دومین گروه مسافران وارد شده به تهران بودهاند.
در سال ۲۰۱۲، ۱۹۶ هزار گردشگر آذربایجانی به تهران سفر کردند و این میزان در سال ۲۰۱۶ به ۳۲۰ هزار نفر رسید. افغانستان نیز در سال ۲۰۱۶ با فرستادن ۱۵۶ هزار گردشگر با اقامت شبانه به تهران، در ردهٔ سوم مبادی برتر تهران قرار گرفته بود که پس از آن، ترکیه و ترکمنستان قرار داشتند. در سال ۲۰۱۶، حدود ۱۴۳ هزار تن از شهروندان ترکیه و ۷۵ هزار تن از شهروندان ترکمنستان به تهران سفر کردند و دارای اقامت شبانه در این شهر بودند.
تهران با جذب ۱/۶۴ میلیون گردشگر در سال ۲۰۱۶ میلادی، یکی از مهمترین شهرهای خاورمیانه در زمینهٔ گردشگری بودهاست. همچنین تهران پس از شهرهای دبی، ژوهانسبورگ، ریاض و ابوظبی، در رتبهٔ پنجم از دیدگاه شمار ورود گردشگران خارجی در سال ۲۰۱۶ در مناطق آفریقا و خاورمیانه قرار داشت و گردشگران خارجی تهران در این سال، نیم میلیارد دلار هزینهکرد داشتهاند.
زیرساخت
ترابری
هواپیمایی
تهران دارای دو فرودگاه بینالمللی مهرآباد و امام خمینی است که از پررفتوآمدترین فرودگاهها در ایران هستند. فرودگاه مهرآباد که در سال ۱۳۱۷ تأسیس شد، در بخش غربی تهران قرار دارد و نام آن از روستای مهرآباد که پیشتر در آن منطقه وجود داشت، گرفته شدهاست. بر اساس آمار اردیبهشت ۱۳۹۷، فرودگاه مهرآباد بیشترین عملکرد را میان فرودگاههای ایران داشت؛ همچنین تا همین زمان، این فرودگاه بیش از ۳۰ درصد از پروازهای ایران را به خود اختصاص داده بود.
فرودگاه امام خمینی نیز در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی تهران و در زمینی به وسعت ۱۳٫۵ هزار هکتار ساخته شدهاست. پیشنهاد ساخت این فرودگاه در سال ۱۳۴۶ از سوی ایکائو داده شد و گشایش اولیهٔ آن نیز در سال ۱۳۸۳ انجام شد. این فرودگاه بر اساس آمار آبان ۱۳۹۶، بیشترین سهم را از پروازهای خارجی در میان فرودگاههای ایران داشتهاست.
اتوبوسها
تهران دارای چهار پایانهٔ مسافربری شرق، غرب، بیهقی (میدان آرژانتین) و جنوب است. خدمت اتوبوسها به شهروندان تهرانی دارای پیشینهای طولانی است. در سال ۱۳۰۵، تعدادی اتوبوس از شوروی خریداری شد و در ۸ خط اتوبوسرانی خصوصی از آنها استفاده شد؛ مسیر نخستین خط احداثشده نیز، از سبزه میدان تا کارماشین بود.
پس از گذشت سالها از خدمترسانی اتوبوسها در شهر تهران، برای نخستینبار در سال ۱۳۲۰ بود که نظم قابل قبولی در استفاده از آنها شکل گرفت و تا سال ۱۳۳۵ تعداد خطوط به ۳۸ خط رسیده بود. شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، در سال ۱۳۳۵ به عنوان نخستین شرکت سهامی اتوبوسرانی عمومی ایران تأسیس شد.
اتوبوس برقی تهران، در سال ۱۹۹۲ میلادی به عنوان تنها نمونه از این سامانه در ایران، گشایش یافت. در سال ۲۰۰۵، اتوبوس برقی تهران شامل پنج خط میشد که همگی از میدان امام حسین آغاز میشدند.
ایجاد و گسترش سامانهٔ اتوبوس تندرو تهران، به عنوان یکی از ارکان نوسازی شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، از سال ۱۳۸۵ در دستور کار مدیریت ترابری شهر و شرکت واحد قرار گرفتهاست.
بر اساس گزارشی در سال ۱۳۹۶، اتوبوسرانی تهران با مشکلاتی از قبیل فرسودگی و کمبود تعداد اتوبوسهای فعال روبرو است که این موضوع میتواند باعث افزایش آلودگی هوا و کاهش کیفیت خدمات به شهروندان شود.
خودروها، راهها و ترافیک
تهران دارای شبکهٔ متراکم بزرگراهی است و این شبکه توسط گروهی گسترده از خیابانها و جادهها همراهی میشود. بزرگراه آزادگان طولانیترین بزرگراه تهران با داشتن ۳۶/۴ کیلومتر طول است.
سفر با خودروی شخصی در تهران رایج است و شهروندان تمایل زیادی به استفاده از خودروی شخصی دارند. ترافیک تهران نیز وضعیت مناسبی ندارد و گاهی بحرانی خوانده شدهاست. پس از ماه مهر نیز معمولاً وضعیت ترافیکی شهر به دلیل افزایش سفرهای محصلان بدتر میشود.
شمار خودروها و وسایل نقلیهٔ شخصی در شهر تهران به صورت روزافزون در حال افزایش است و این موضوع به یکی از مشکلات مهم این کلانشهر تبدیل شدهاست. به گفتهٔ مازیار حسینی، معاون سابق حملونقل و ترافیک شهرداری تهران، تعداد خودروهای این شهر حدود ۶ برابر ظرفیت خیابانهای آن است.
پیدا کردن جای پارک در برخی مناطق تهران بسیار سخت است و به یک مشکل برای شهروندان تبدیل شدهاست. به گفتهٔ احمد دنیامالی پیدا کردن پارکینگ یکی از مشکلات شهر تهران بوده و کمبود پارکینگ تأثیری مستقیم در افزایش ترافیک داشتهاست.
تاکسیها
در سال ۱۳۲۵، شرکتی با ۱۰ دستگاه خودروی ساختهٔ فیات، در تهران آغاز به ارائهٔ خدمت به مسافران کرد؛ تاکسیهای این شرکت بیشتر در مراکز تفریحی شهر حاضر بودند و مانند آژانسهای امروزی تهران، مسافران را بدون سوار کردن مسافری دیگر در بین راه، به مقصد میرساندند. با توجه به استقبال مردم، این شرکت شمار خودروهایش را تا ۵۰ دستگاه افزایش داد.
در برخی منابع تاریخی، از اشرفالملوک فخرالدوله به عنوان بنیانگذار نخستین سازمان تاکسیرانی تهران یاد شدهاست.
اکنون تاکسیهای تهران به چهار گروه بیسیم، خطی، ویژه و گردشی تقسیم شدهاند. همچنین سن فرسودگی تاکسیها ۱۰ سال در نظر گرفته شدهاست و تاکسیهای فرسوده باید در طرح نوسازی شرکت کنند.
راهآهن و مترو
در سال ۱۲۶۱، یک خط آهن با تقریباً ۸ کیلومتر طول و عرض ۱۰۰۰ میلیمتر، از تهران به شهر ری کشیده شد و مدتی بعد، امتیاز آن به یک شرکت بلژیکی واگذار شد. نخستین کلنگ ساختمان ایستگاه راهآهن تهران در ۲۳ مهر ۱۳۰۶، با اختصاص زمینی به مساحت ۱۷۴ هکتار، به زمین زده شد. بنای این ایستگاه را یک مهندس اوکراینی طراحی کرد و در سال ۱۳۷۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.
نخستین مطالعات برای ایجاد مترو تهران، در سال ۱۳۵۰ توسط سوفرتو و سازمان حملونقل پاریس انجام شد و تا سال ۱۳۵۹، کارهای لازم برای توسعهٔ مترو انجام شد. از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵، به دلیل جنگ ایران و عراق، طرح به صورت کامل متوقف شد. از سال ۱۳۷۴ به بعد، گسترش متروی تهران به صورت جدی دنبال شدهاست. در ۱۶ اسفند ۱۳۷۷ نیز نخستین گشایش رسمی مترو انجام شد و با استقبال خوبی از سوی مردم روبرو شد.
بر اساس آمار سال ۱۳۹۵، متروی تهران روزانه ۳ میلیون و ۸۰۰ هزار مسافر را جابهجا میکند. همچنین در پایان همین سال، شمار سفرهای انجام شده با مترو تهران از مرز هفت میلیارد گذشت. خط ۳ مترو تهران نیز طولانیترین خط مترو این شهر است.
فضای سبز
تهران به دلیل داشتن آبوهوای مناسب و فراوانی آب، معمولاً منطقهٔ سرسبزی بوده و در منابع جغرافیایی قدیم از درختان انبوه و باغهای تهران یاد شدهاست. با وجود پیشینهٔ طولانی و تاریخی باغداری در تهران، نخستین باغهای معروف تهران، در دوران صفوی و پس از آن در دوران قاجار، در دورهٔ فتحعلیشاه پدید آمدند. در دوران ناصرالدینشاه قاجار نیز دگرگونیهای مهمی در شیوهٔ باغداری پایتخت ایجاد شد و باغداری نوین، پس از روبرو شدن اشراف با سبک اروپایی آن و استخدام باغبانهای خارجی وارد تهران شد. همچنین تهران برای چنارهایش مشهور بودهاست.
باغ و عمارت عینالدوله، باغ فردوس، باغ نگارستان و کاخ گلستان نمونههایی از باغهای تهران هستند.
بر اساس آماری در سال ۱۳۹۵، سرانهٔ فضای سبز درونشهری تهران، فقط با احتساب فضاهای سبز همگانی، ۱۵٫۸ متر مربع بودهاست. همچنین طبق گفتهٔ مدیرعامل سازمان پارکها و فضای سبز شهر تهران در سال ۱۳۹۳، این شهر ۲٬۱۰۰ بوستان داشتهاست.
تلاشها برای رسیدن سرانهٔ فضای سبز تهران به استانداردهای جهانی ادامه دارد و در برنامههای شهرداری به آن اشاره شدهاست. ایجاد بوستانهای جدید، ایجاد فضای سبز در حاشیهٔ بزرگراهها، ایجاد و گسترش فضای سبز عمودی و گسترش کمربند سبز تهران از برنامههایی هستند که توسط سازمانهای مسئول دنبال میشوند.
بهداشت و سلامت
مراقبتهای بهداشتی در تهران عمدتاً توسط درمانگاهها و بیمارستانهای خصوصی ارائه میشود. اگر چه شبکهٔ بهداشتی دولتی که شامل آزمایشگاهها، بیمارستانها، داروخانهها و مراکز توانبخشی میشود نیز در شهر وجود دارد. سیستمهای بیمهای، بخش قابل توجهی از هزینهها که شامل بخش درمان خصوصی نیز میشود را پوشش نمیدهند.
در برخی منابع اعلام شدهاست که نخستین بیمارستان تهران، در سال ۱۲۳۱ تأسیس شدهاست؛ اما در منابع دیگر اعلام شدهاست که نخستین بیمارستان تهران، در سال ۱۲۵۵ با نام مریضخانهٔ دولتی تأسیس شدهاست که نام آن، در سال ۱۳۱۹ برای قدردانی از ابوعلی سینا، به بیمارستان سینا تغییر یافت.
تهران میزبان شماری از معتبرترین بیمارستانهای ایران است. بیمارستان میلاد با ۱۰۰۰ تخت در سال ۱۳۸۰ تأسیس شد و دارای بخشهای تخصصی قابل توجهی است.
بیمارستانهای آراد، پارس و پارسیان نیز از بیمارستانهای خصوصی تهران هستند.
در سال ۱۳۹۶، سخنگوی وزارت بهداشت ایران اعلام کرد که ۷۵ درصد از بیمارستانهای دولتی تهران فرسوده بوده و در برابر رخدادهای طبیعی مقاوم نیستند.
فرهنگ و هنر
تئاتر
پیشینهٔ تئاتر در تهران، از زمان ناصرالدینشاه قاجار آغاز میشود. ناصرالدینشاه در سفری که به اروپا داشت، با تئاتر آشنایی یافت و فرمان ساخت سالنی را برای اجرای تئاتر در تهران صادر کرد. در همین دوران بود که تکیه دولت ساخته شد.
با روی کار آمدن مشروطیت در ایران، تئاتر پیشرفت بیشتری کرد و تئاترهای تازهای پدید آمد که از اولین آنها تئاتر فرهنگ بود که در عمارت مسعودیه نمایش میداد. تئاتر دوم نیز تئاتر ملی بود که که ریاست آن را عبدالکریمخان محققالدوله بر عهده داشت.
تالار رودکی نیز یکی از مجهزترین و بزرگترین تالارهای اپرا، موسیقی و تئاتر در ایران است که توسط اوژن آفتاندلیانس طراحی شده و با نام شاعر و نوازندهٔ ایرانی، رودکی، در ۳ آبان ۱۳۴۶ گشایش یافتهاست.
تئاتر شهر تهران در سال ۱۳۴۶ توسط علی سردارافخمی طراحی شد و ساخت آن پنج سال به طول انجامید. این مجموعه در روز شنبه، هفتم بهمن ۱۳۵۱ با روی صحنه رفتن نمایش باغ آلبالو نوشتهٔ آنتون چخوف و به کارگردانی آربی اوانسیان به عنوان مهمترین سالن تئاتر ایران گشایش یافت.
از سال ۱۳۶۱ نیز جشنوارهٔ بینالمللی تئاتر فجر به صورت سالانه و در بازهٔ زمانی دههٔ فجر در تهران برگزار میشود.
فیلم و سینما
میرزا ابراهیمخان صحافباشی نخستین سالن نمایش فیلم تهران را در سال ۱۲۸۳ ایجاد کرد. روسیخان نیز در سال ۱۲۸۶ تصمیم گرفت که در مغازهاش نمایش همگانی فیلم راهاندازی کند. او کارش را توسعه داد و با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شد؛ این موضوع به ایجاد رقابت و پیشرفت سینما در تهران کمک کرد.
در دوران پهلوی اول، برای مدتی سینماهای تهران تعطیل شدند اما بالاخره مشروط بر این که از ساعت ۱۸ شروع و تا ساعت ۲۱:۳۰ کارشان پایان یابد، به فرمان سید ضیاءالدین طباطبایی باز شدند. سینماهای این دوران، همانگونه که پیش از این نیز رسم بود، بر اساس مادهٔ ۹ نظامنامهٔ سینماها، فیلمهایی از انواع «فیلم اخبار»، «فیلم علمی» و «فیلم بزرگ نمایش» را نمایش میدادند.
نخستین سینمای مدرن ایرانی نیز گراند سینمای تهران بود که در سال ۱۳۰۵ تأسیس شد و ترجمهٔ میاننویسهای خارجی نیز از آن شروع شد؛ پس از این اقدام گراند سینما، بر اساس دستور نظامنامه، سینماهای تهران باید خلاصهای از داستان فیلم را چاپ میکردند. همچنین در اواخر دههٔ بیست، اغلب سینماهای تهران، دارای ارکستر بود.
از دههٔ چهل تا ۱۳۵۷، از ۹۰ سینمای فعال شهر تهران، نام بیش از یک سوم آنها خارجی بود. در این دوران شمار قابل توجهی از سینماهای نوین تهران در اختیار شرکتهای خارجی بود. همچنین به گزارش دفتر مطالعات و برنامهریزی وزارت فرهنگ و هنر، از ۴۷۳ فیلم نمایش داده شده در سال ۱۳۵۳ در تهران، ۶۱ فیلم ایرانی، ۱۴۳ فیلم آمریکایی و دیگر فیلمها نیز از کشورهای انگلستان، فرانسه، ایتالیا، هندوستان، ژاپن، هنگ کنگ و شوروی بودهاند.
از سال ۱۳۴۴ که سینمای ایران در اوج بود، فیلمهایی همانند قیصر، گنج قارون و گاو سینماهای تهران را درنوردیدند.
با انقلاب ۱۳۵۷، شماری از سینماهای تهران در آتش سوختند و نام شمار قابل توجهی از سینماهای باقیمانده نیز تغییر یافت. فروشنده از موفقترین فیلمهایی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در تهران فیلمبرداری شدهاست. جشنواره فیلم فجر نیز از سال ۱۳۶۱، هر ساله در تهران برگزار میشود.
موسیقی
شمار قابل توجهی گروه موسیقی مطرح در تهران شکل گرفتهاند. گروه بلک کتس در سال ۱۳۴۱ توسط شهبال شبپره که مغز متفکر گروه نامیده میشود، در تهران تأسیس شد.
تهران محل زندگی بسیاری از خوانندههای مطرح ایران نیز بودهاست. ابراهیم حامدی با نام هنری «ابی» که به «آقای صدای موسیقی ایرانی» معروف است، ساکن تهران بود و تا پیش از انقلاب ۵۷ در ایران فعالیت میکرد. فائقه آتشین با نام هنری «گوگوش» که از پرهوادارترین خوانندگان تاریخ موسیقی ایران بهشمار میرود و در کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه هواداران بسیاری دارد، ساکن تهران بود و تا پیش از انقلاب ۵۷ در ایران فعالیت میکرد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، خوانندگان زن در سراسر ایران دچار مشکلاتی شدند. روحانیون خواندن زنان را به شهوت و مسائل جنسی ربط دادند و پخش ترانههای آنان در رادیو و تلویزیون ملی ممنوع شد. در حال حاضر زنان میتوانند با تهیهٔ مجوزی مخصوص، در تهران اجرا داشته باشند.
تالار وحدت و تالار وزارت کشور میزبان کنسرت گروههای ایرانی و خارجی هستند. همچنین تالار وحدت محل اجرای ارکستر سمفونیک تهران، بزرگترین و قدیمیترین ارکستر سمفونیک ایران است.
جشنواره موسیقی فجر نیز از سال ۱۳۶۴، هر سال در تهران برگزار میشود.
موزهها
شماری موزهٔ بزرگ در تهران وجود دارد که در مجموع، به طیف گستردهای از موضوعات میپردازند. برای نمونه، موزهٔ ملی ایران در باستانشناسی ایران متمایز است، موزهٔ فرش ایران هنر قالیبافی ایرانی را نمایش میدهد و موزهٔ هنرهای معاصر تهران نیز آثار هنرمندان سرشناس بینالمللی را نگهداری میکند.
خوراک
تهران پایتخت ایران است؛ کشوری که از مکتبهای اصلی آشپزی در جهان بهشمار میرود و ۲۵۰۰ نوع خوراک دارد. در تهران رستورانهای آسیایی، اروپایی و شمار قابل توجهی پیتزافروشی وجود دارد. بر اساس گزارشی، رستورانهای خارجی تهران بیشتر در مناطق شمالی شهر قرار دارند.
زندگی شبانه
تهران از اندک پایتختهای جهان است که زندگی شبانه ندارد و از نیمهشب کاملاً تعطیل میشود. برای سالها، زندگی شبانه در تهران تنها یک ماه در سال، در قالب یک طرح ویژه یا در ماه رمضان وجود دارد. البته در برخی خیابانهای تهران با عرضهٔ خوراک خیابانی، زندگی شبانهٔ تهران اندکی احیا شدهاست.
ورزش
تهران نخستین شهر در خاورمیانه بود که میزبانی بازیهای آسیایی را بر عهده گرفت. تهران میزبان بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ بود و همزمان با آن، مجموعهٔ ورزشی آریامهر (آزادی) به عنوان یکی از پیشرفتهترینهای آن زمان در ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ افتتاح شد.
فدراسیون هندبال آسیا، مهمترین نهاد مسئول هندبال در آسیا، در سال ۱۳۵۳ رسماً در تهران تشکیل شد.
توچال و شمشک از مهمترین پیستهای اسکی تهران هستند. توچال شلوغترین و نزدیکترین پیست اسکی تهران است که در پایان خیابان ولنجک، در ۳ کیلومتری میدان تجریش، در منطقهٔ شمیرانات قرار دارد. شمشک دومین پیست اسکی بزرگ در ایران پس از دیزین است و در ۵۷ کیلومتری شمال شرق تهران قرار دارد. دیزین، مهمترین پیست اسکی ایران و معتبرترین پیست اسکی در خاورمیانه نیز برای مردم تهران در دسترس است.
فوتبال
فوتبال ورزش نخست تهران است و شهرآورد تهران میان دو تیم استقلال و پرسپولیس برگزار میشود. فوتبال در تهران توسط انگلیسیها رواج یافت و نخستین زمین بازی آنها نیز میدان مشق بود. آشنایی تهرانیها با فوتبال نیز از همین طریق صورت پذیرفت.
نخستین تشکیلات فوتبالی تهران، در سال ۱۳۰۲ با نام «کلاب ایران» پدید آمد. در سالهای میانی حکومت رضاشاه چندین باشگاه در تهران تأسیس شد و در سال ۱۳۱۶ مسابقاتی میان آنها برگزار شد. کمی بعد عباس اکرامی باشگاه شاهین را تأسیس کرد که برای چند دهه از قویترین باشگاههای ایران بود. در سال ۱۳۱۷ نیز بزرگترین ورزشگاه فوتبال ایران تا به آن زمان گشایش یافت که امجدیه نامیده شد.
استقلال دو بار و پاس یک بار به عنوان قهرمانی جام قهرمانان آسیا دست یافتند. پرسپولیس هم یک عنوان قهرمانی در جام برندگان جام آسیا دارد. از دو تیم استقلال و پرسپولیس معمولاً به عنوان قطبهای اصلی فوتبال ایران یاد میشود و این تیمها در دیگر شهرهای ایران نیز هوادار دارند.
آموزش و پژوهش
آموزش در تهران دارای جداسازی جنسیتی از مقاطع ابتدایی است. آموزش ابتدایی و متوسطه در تهران عمدتاً توسط دولت ارائه شدهاست؛ اگرچه مدارس خصوصی نیز وجود دارد. ورود به دانشگاهها نیز از طریق یک آزمون سراسری رقابتی اداره میشود.
حوزههای علمیه
پس از آنکه آقامحمدخان قاجار در سال ۱۲۰۰ تهران را به پایتختی ایران برگزید و پس از توسعهٔ شهر از زمان فتحعلیشاه (۱۲۱۲–۱۲۵۰) به این سو، مدارس و نیز مساجد فراوانی در این شهر بنا شد. در پیگیری سیاست توسعهٔ تهران، در دورهٔ محمدشاه و به ویژه با صدارت حاجی میرزا آقاسی، فضلای حوزههای دیگر، برای رونق تهران به مهاجرت به این شهر تشویق شدند. بدین ترتیب با رویآوردن علما و طلاب علوم دینی به تهران، که در مجاورت شهر مذهبی ری، آرامگاه عبدالعظیم حسنی قرار دارد حوزهٔ علمی بزرگی در پایتخت جدید ایران پی افکنده شد که به سرعت پیشرفت کرد. تداوم مدرسهسازی در سرتاسر دورهٔ قاجار در این شهر و نیز جمعیت روزافزون طلاب تهران گواه این پیشرفت است. بنا بر یک گزارش آماری، در دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۴–۱۳۱۳)، ۴۷ باب مسجد، که بسیاری از آنها مدرسه نیز داشتهاند، ۳۵ باب مدرسه و ۱۴۳۶ طلبه به ثبت رسیدهاست. دورهٔ مظفرالدین شاه (۱۳۱۳–۱۳۲۴) انجمن طلاب مشروطهخواه، که از تشکلهای حوزوی بود، بیش از هزار عضو داشت. از آن دوره، حوزهٔ تهران یکی از مهمترین حوزههای علمیهٔ ایران شد، و طلاب علوم دینی از بسیاری از شهرهای ایران برای تحصیل به تهران میآیند.
دانشگاهها
دارالفنون، نخستین دانشگاه تاریخ نوین ایران در سال ۱۲۳۰ گشایش یافت و رشتههای تحصیلی آن شامل پزشکی، داروسازی، کانیشناسی و مهندسی بودهاست.
دانشگاههای تهران از با کیفیتترینهای نوع خود در ایران هستند و شماری از آنها در رتبهبندیهای جهانی دانشگاهها حضور دارند.
دانشگاه تهران در بهمن ۱۳۱۳ جهت ایجاد مرکزی برای آموزش عالی در ایران تأسیس شد. از این دانشگاه به عنوان مهمترین و معتبرترین دانشگاه و نماد آموزش عالی ایران یاد میشود. سردر دانشگاه تهران نیز دارای شهرت است و در جهان به عنوان نمادی از این دانشگاه شناخته میشود.
دانشگاه صنعتی شریف نیز در سال ۱۳۴۴ تأسیس شد. این دانشگاه توانستهاست به عنوان یک کانون علمی و صنعتی، جایگاه و اعتبار قابل توجهی در ایران پیدا کند. همچنین یکی از با سابقهترین آموزشگاههای عالی ایران در زمینهٔ فنی و مهندسی، دانشگاه صنعتی امیرکبیر تهران است که در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد.
قدیمیترین مرکز آموزش عالی نوین و بزرگترین دانشگاه علوم پزشکی ایران نیز دانشگاه علوم پزشکی تهران است که در سال ۱۳۱۳ تأسیس شد.
پژوهشگاهها
از مراکز پژوهشی تهران، پژوهشگاه صنعت نفت است که در سال ۱۳۳۸ با هدف اولیهٔ پژوهش پیرامون مواد نفتی و کاربردهای آن، تأسیس شد. پژوهشگاه دانشهای بنیادی که در سال ۱۳۶۸ بنیانگذاری شد و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که در در سال ۱۳۶۰ با ادغام ۱۲ مؤسسهٔ پژوهشی تأسیس شد نیز از دیگر مراکز پژوهشی تهران هستند.
مدرسهها
ادارهٔ کل آموزش و پرورش تهران به ۱۹ منطقه تقسیم شدهاست و آموزگاران میتوانند به صورت برخط، از طریق وبگاه متعلق به آموزش و پرورش تهران درخواست انتقال میانمنطقهای دهند.
در سال ۱۳۹۶ اعلام شد که ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ دانشآموز در مدرسههای تهران درس میخوانند که از این شمار، ۹۰۰٬۰۰۰ دانشآموز در مدرسههای دولتی و بقیه در مدرسههای غیردولتی مشغول به تحصیل هستند. همچنین اعلام شد که ۸۲ درصد از مدرسههای تهران دولتی و ۱۸ درصد غیردولتی هستند.
بر اساس اعلام مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران در سال ۱۳۹۶، بابت استحکام مدارس دولتی تهران نگرانیهایی وجود دارد و شمار قابل توجهی از آنها نیازمند توجه یا بازسازی هستند. همچنین با اعلام معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران در سال ۱۳۹۶، شمار دانشآموزان در برخی از کلاسهای درس مقطع ابتدایی شهر تهران، بیش از ۳۶ نفر و به صورت میانگین، این تراکم برابر با ۳۰ تا ۳۳ دانشآموز بودهاست.
کودکستانها
نخستین کودکستان ایران را برسابه هووسپیان از ایرانیان ارمنی، در دههٔ ۳۰ خورشیدی با نام «ایران» و در خیابان معتمدالدوله با مجوزی از وزارت فرهنگ تأسیس کرد.
کودکستانهای تهران از یک تا چهار درجه تقسیمبندی شدهاند و شهریهٔ آنها نیز با نظارت سازمان بهزیستی ایران ابلاغ میشود. فوقبرنامههای کودکستانها نیز باید طبق قوانین اسلامی و ایرانی باشند و توسط کمیتهٔ تخصصی استان تأیید شوند.
مشکلات زیستمحیطی
آلودگیهای زیستمحیطی مانند آلودگی آب، هوا، خاک و صوتی باعث شدهاست که تهران به یکی از آلودهترین شهرهای جهان تبدیل شود. همچنین وجود جانوران موذی همانند موش از مشکلات تهران است.
آلودگی آب
آبهای زیرزمینی تهران دارای آلودگی هستند؛ از آنها به صورت مستقیم در کشاورزی استفاده میشود و بخشی از آب آشامیدنی تهران را نیز تأمین میکنند. یکی از زیانآورترین عناصری که به دلیل نفوذ فاضلابهای انسانی و حیوانی در سفرههای آب زیرزمینی تهران وجود دارد، نیترات است. فرسودگی زیرساخت آب آشامیدنی تهران نیز به آلودگی بیشتر آب کمک میکند.
آلودگی هوا
تهران از آلودگی هوا رنج میبرد. عوامل آلودگی هوا در تهران شامل عوامل جغرافیایی همانند اثر محصورکنندهٔ کوهها، وسایل نقلیه نظیر خودروها و موتورسیکلتها، سوخت خانهها و آلودگی حاصل از کارخانهها میشود. همچنین کیفیت پایین بنزین عرضهشده در ایران نیز جزو دلایل آلودگی هوای تهران دانسته میشود. در سال ۱۳۹۶، سرپرست مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست ایران اعلام کرد که حدود ۲۰ درصد از آلودگی هوای تهران حاصل تردد موتورسیکلتهای کاربراتوری است.
آلایندههای اصلی هوای تهران نیز اکسیدهای نیتروژن، اکسیدهای گوگرد، مونوکسید کربن، ترکیبات آلی فرار و ذرات معلق هستند. از ذرات معلق به عنوان عامل اصلی مرگ ناشی از آلودگی هوا در تهران یاد شدهاست. همچنین بخش بزرگی از ذرات معلق تهران را اتوبوسها، مینیبوسها، کامیونها و موتورسیکلتها تولید میکنند.
تعطیلی مدرسهها و اجرای طرح زوج و فرد از طرحهایی هستند که در مقابله با آلودگی هوا در تهران اجرا شدهاند.
جهت آگاهسازی شهروندان، نمایشگرهای آگاهساز آلودگی هوا در نقاط مختلف شهر نصب شدهاند و امکان بررسی وضعیت هوای تهران به صورت برخط نیز وجود دارد.
آلودگی صوتی
حریم صوتی در بافت شهری تهران رعایت نشدهاست و آلودگی صوتی در تهران بحرانی خوانده شدهاست. تهران همچنین رتبهٔ نخست را در میزان آلودگی صوتی در ایران دارد.
آلودگی صوتی در بزرگراههای تهران بین ۱۵ تا ۲۰ دسیبل بیشتر از استاندارد آن است. بر اساس آمار سال ۱۳۹۲، موتورسیکلتها به تنهایی عامل ۴۹ درصد از آلودگی صوتی که توسط وسایل نقلیه ایجاد میشود، هستند. همچنین ده منطقهٔ تهران با بیشترین آلودگی صوتی به ترتیب، ۶، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۷، ۱۳، ۳، ۱۹، ۱۸ و ۲ بودهاست.
بخش صوت شرکت کنترل کیفیت هوا، وابسته به شهرداری تهران در سال ۱۳۷۵ تأسیس شد. واحد صوت شرکت کنترل کیفیت هوای تهران، پروژهٔ تهیه و تدوین ترازها و نقشههای آلودگی صوتی را از سال ۱۳۷۹ آغاز نمود. برنامهٔ عملیاتی کاهش آلودگی صوتی در سال ۱۳۹۴ در شورای شهر تهران تصویب و سپس کمیتهٔ کنترل و پایش آلودگی صوتی شهر تهران تشکیل شد. ایجاد و بهروزرسانی نقشههای صوتی، ایجاد دیوار صوتی، تدوین دستورالعملها و تعیین حریم صوتی بزرگراهها از اقداماتی بودند که در مقابله با آلودگی صوتی در تهران صورت پذیرفت.
جانوران موذی
با توجه به اینکه در صورت رخ دادن بحرانی در تهران، موشهای مهاجم میتوانند خسارتها را افزایش دهند و باعث شیوع بیماری شوند، از آنها به عنوان یک معضل مهم یاد میشود. زبالهها مهمترین منبع غذایی موشها در تهران اعلام شدند. دفع نادرست زبالهها به بقای موشها و افزایش شمار آنها در سطح شهر کمک کردهاست. شهرداری تهران در مبارزه با موشها طرحهایی همچون سمپاشی، طعمهگذاری، موشگیری با تفنگ بادی و مسدودسازی کلونی موشها را اجرا کردهاست.
همچنین آلودگی هوای تهران، باعث افزایش جمعیت سوسک قرمز شدهاست.
سیاست
تهران پایتخت ایران، مرکز استان تهران و شهرستان تهران است. به عنوان یک مرکز سیاسی و اداری، مهمترین نهادهای دولتی و قضایی ایران همانند وزارتخانهها و مجلس شورای اسلامی در تهران واقع شدهاست و این شهر محل زندگی تأثیرگذارترین مقامات کشور ایران، شامل رهبر، رئیسجمهور، برخی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس و شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی است.
تهران ۳۰ نماینده در مجلس شورای اسلامی دارد. ادارهٔ شهر نیز توسط شهرداری تهران انجام میشود. شهردار تهران توسط شورای شهر تهران انتخاب شده و این شورا بر عملکرد شهرداری نظارت و برای ادارهٔ شهر قانونگذاری میکند. شهر تهران به لحاظ اداری به ۲۲ منطقهٔ شهرداری و ۱۲۲ ناحیه تقسیم شده و شهرهای تجریش و ری را دربرگرفتهاست.
شورای شهر تهران
نخستین انتخابات شورای اسلامی شهر تهران در سال ۱۳۷۷ برگزار شد و این شورا در ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸ شکل گرفت. مهمترین وظایف آن نیز شامل انتخاب شهردار، برکناری شهردار، نظارت بر عملکرد شهرداری، تصویب بودجهٔ شهرداری و سازمانهای وابسته به آن، تصویب آییننامهها و انجام امور نظارتی جهت بهبود کیفیت زندگی شهروندان است.
اکنون شورای اسلامی شهر تهران ۲۱ عضو اصلی و ۱۱ عضو جانشین دارد.
شهرداری تهران
ادارهٔ تهران بر عهدهٔ سازمان غیردولتی شهرداری تهران است که در سال ۱۲۸۶ تأسیس شد. مدیریت این سازمان را شهرداران تهران بر عهده داشتهاند. اکنون شهردار تهران با حکم شورای شهر تهران انتخاب میشود اما پیش از این با حکم وزیر کشور ایران منصوب میگردید. شهرداری تهران ۲۲ منطقه را شامل میشود و مدیریت هر منطقه به عهدهٔ شهردار آن منطقه است. تصویب بودجهٔ شهرداری تهران نیز بر عهدهٔ شورای شهر است و بودجهٔ سال ۱۳۹۷ این سازمان، با سقفی در حدود ۱۷ هزار و ۴۳۰ میلیارد تومان توسط شورای شهر تصویب شده بود.
شهرداری تهران با مشکلات زیستمحیطی تهران مواجه است. همچنین تراکم جمعیت بالای تهران توانایی شهرداری را برای ارائهٔ برخی خدمات کاهش دادهاست.
تقسیمات اداری
کلانشهر تهران به ۲۲ منطقه و ۱۱۲ ناحیهٔ شهری تقسیم شدهاست. با وجود ادارهٔ جداگانه، ری و شمیران نیز جزئی از تهران خوانده میشوند.
پیشینه
تهران بهعنوان پایتخت ایران، هنگام شکلگیری مساحتی حدود ۳ کیلومتر مربع داشت. تغییرات سیاسی و افزایش جمعیت، شهر را دستخوش دگرگونی منطقهای کرد و مساحت آن افزایش یافت؛ بهطوری که در سال ۱۳۴۷، نخستین طرح جامع شهر تهران ابلاغ شد که در آن مساحت شهر با افزایشی خیرهکننده به ۱۸۱ کیلومتر مربع رسید. تهران با این مساحت به ۱۲ منطقه تقسیم شده بود.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، تعداد مناطق تهران به ۲۰ منطقه افزایش یافت. در ابتدای دههٔ ۷۰ و پس از بررسیهای دوبارهٔ غرب شهر تهران، چهار منطقهٔ تازهٔ ۹، ۵، ۲۰ و ۲۱ ایجاد شدند و تعداد مناطق تهران به ۲۲ منطقه افزایش یافت.
محلهها
برخی از محلههای تهران نیز دارای پیشینهای تاریخی هستند. تهران قدیم از چهار محله به نامهای سنگلج، عودلاجان، بازار و چالهمیدان تشکیل شده بود.
در دوران ناصرالدینشاه قاجار محلههایی از جمله ارگ، چالهحصار، خانیآباد، جوادیه، پامنار، یافتآباد، گار ماشین و گود زنبورکخانه ساخته شد.
از محلههای دیگر تهران میتوان به پونک، ونک، تهرانپارس، تهراننو، نارمک، کَن، طرشت، بریانک اشاره کرد. محلههای تهران در طول تاریخ آن، با گسترش شهر و افزایش جمعیت، تغییراتی یافتند و به تعداد آنها افزوده شد.
نامگذاری معابر
پس از انقلاب ۱۳۵۷ نام بسیاری از معابر شهر تهران تغییر کرد و به جای استفاده از نامهای شخصیتهای پیش از اسلام، خاندان پهلوی و نزدیکان آنها، از نامهای افراد مبارز با حکومت پهلوی، جانباختگان انقلاب اسلامی، مبارزان صدر اسلام و افراد شهید (با مفهوم اسلامی) استفاده میشود. برای نمونه نام خیابان کوروش کبیر به علی شریعتی، خیابان شاه به جمهوری اسلامی و میدان ژاله به شهدا تغییر یافت. تنها از اردیبهشت ۱۳۵۸ تا آبان ۱۳۵۹، نام ۵۰۰ گذرگاه شهر تهران تغییر یافت. مجتبی شاکری، رئیس سابق کمیسیون نامگذاری معابر شورای شهر تهران، دلیل عدم استفاده از سیستم عددی را برای نامگذاری معابر، عدم امکان انتقال هویت و فرهنگسازی از این طریق اعلام کرد.
روابط جهانی
شهرهای خواهرخوانده
سئول، کره جنوبی: از ۱۳۵۱
لسآنجلس، آمریکا: از ۱۳۵۱
بیشکک، قرقیزستان: از ۱۳۷۳
دوشنبه، تاجیکستان از ۱۳۷۴
برازیلیا، برزیل از ۱۳۷۵
خارطوم، سودان: از ۱۳۷۵
هاوانا، کوبا: از ۱۳۷۹
کاراکاس، ونزوئلا: از ۱۳۷۹
پرتوریا، آفریقای جنوبی: از ۱۳۸۰
صنعا، یمن: از ۱۳۸۳
مسکو، روسیه: از ۱۳۸۳
مینسک، بلاروس: از ۱۳۸۵
هانوی، ویتنام: از ۱۳۹۱
آنکارا، ترکیه: از ۱۳۹۲
پکن، چین: از ۱۳۹۲
بوداپست، مجارستان: از ۱۳۹۴
تفلیس، گرجستان: از ۱۳۹۴
دیگر روابط جهانی
تهران با شهرهای زیر پیماننامهٔ همکاری بستهاست:
مینسک، بلاروس: از ۱۳۷۳
مسکو، روسیه: ۱۳۷۴
کویت، کویت: از ۱۳۷۴
کابل، افغانستان: ۱۳۸۳
میلان، ایتالیا: از ۱۳۹۴
سن پترزبورگ، روسیه: از ۱۳۸۳
بانکوک، تایلند: از ۱۳۹۱
جستارهای وابسته
پلاک وسایل نقلیه استانهای تهران و البرز
فهرست شهرداران تهران
فهرست فرهنگسراهای تهران
گذرگاهها و میدانهای تهران
مناطق شهری تهران
پایتختهای ایران
فهرست شهرهای ایران بر پایه جمعیت
یادداشتها
منابع
پیوند به بیرون
شهرداری تهران
نقشهٔ تهران
نقشه حسین کریمان ۱۳۴۸ خورشیدی
پایتختهای آسیا
شهرهای استان تهران
شهرهای راه ابریشم
شهرهای شهرستان تهران
مرکز استانهای ایران
ویکیسازی رباتیک |
787 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C | رودکی | ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودَکی (فارسیتاجیکی: Рӯдакӣ) و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۴ دی ۲۳۷، رودَکی – درگذشتهٔ ۳۱۹، پَنجَکِنت) نخستین شاعر مشهور پارسیسرای ایرانی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این سده در ایران است. در اشعار رودکی با باور به ناپایداری و بیوفایی جهان، اندیشهٔ غنیمتشمردن فرصت، شادی و شادنوشی روبهرو میشویم.
او در روستایی بهنام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیهٔ رودک در نزدیکی نَخشَب و سمرقند به دنیا آمد.
رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشتهاست و این از نوشتههای ایرانی عربینویسِ همعصرِ رودکی — ابوحاتم رازی — مسجل میشود.ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشتهاست. از تمام آثار رودکی که گفته میشود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی ماندهاست. تعداد ابیات باقیمانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش میکنند.
ویژگیهای سرودهها
سبک شعری رودکی، سبک غالب آن روزگار یعنی سبک خراسانی است. ویژگیهای سبک خراسانی در شعر رودکی نمود کامل و جامعی دارد و به همین دلیل میتوان او را نمایندهٔ تام و تمام این سبک از شعر فارسی دانست.
اگرچه سرودههای وی در دایرهٔ ادبیات غنایی و بعضاً تعلیمی جای میگیرد، اما اندکی تأمل در شعر او نشان میدهد که وی از داستانها و موضوعات حماسی، به خوبی آگاهی داشته و با استادی و مهارت تمام توانسته این مسئله را در شعر خود بازتاب دهد. جدا از این، شعر رودکی نشاندهندهٔ فضا و حال و هوای حماسی است که بر جامعهٔ آن روزگار سایه افکنده بود. رودکی اغلب در توصیفات غنایی از عنصر حماسه بهره برده و بدین وسیله به شعر خود صلابت و فخامت ویژهای بخشیدهاست.
یکی از مهارتهای او کاربرد صور خیال، از جمله تشبیه و استعاره در اشعار است، تصاویری که رودکی در اشعارش به کار برده، بر عکس شعرای دیگر سبک خراسانی، متحرک و جاندار است. در میان تصویرهای گوناگون، تشبیه مهمترین آرایه در شعرهای رودکی بهشمار میآید. با بررسیهایی که از سرودهایش به عمل آمده، اکثر تشبیهات او از نوع حسی به حسی و عقلی به حسیاند که در انواع مختلف آن، از جمله: تشبیه مضمر، تفضیل و… به کار رفتهاست.
مفاخره یا خودستایی از مضامین رایج در شعر فارسی است. رودکی سمرقندی نیز از این موضوع بهره بردهاست. او گاه به شعر خود میبالد و گاه به امور دیگری که در این مقاله تحت عنوان مفاخرات غیر شعری بررسی شدهاست. در ستایش شعر خود، او بر خصایصی چون اعتدال کلام، محتوای اشعار، تأثیر و قبول آن و شهرت و فراگیر شدنش تأکید میکند. در این دسته مفاخرات او بیشتر درصدد جلب توجه ممدوح و رقابت و منافست با دیگر شاعران است.
در مفاخرات غیرشعری او به صفات و ویژگیها و شرایطی که بهویژه در ایام جوانی از آن بهرهمند بوده اشاره میکند و به آنها میبالد.
زندگی و مرگ
او زادهٔ نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هجری بود. رودکی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. میگویند رودکی حدود یک صدهزار بیت شعر سرودهاست و در موسیقی، ترجمه و آواز نیز دستی داشتهاست.
رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بیمهری امرا قرار گرفته بود. او در اواخر عمر به زادگاهش بُنَج رودک بازگشت و در همانجا به سال ۳۲۹ هجری (۹۴۱ میلادی) در گذشت.
او مدحکنندهٔ امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل (۳۰۱–۳۳۱ هجری) امیر سامانی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث یا بانویه امیر صفاری (۳۱۱–۳۵۲ هجری)، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان — که رودکی را به نظم کلیله و دمنه انگیزاند — بوده است. دربارهٔ صلههای گرانی که او از ماکان گرفت خود چنین سرود:
رودکی فرزندی به نام عبدالله داشتهاست که در بیشتر تذکرهها پیش از نام خودش میآمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود.
فعالیت رودکی در شعر
رودکی در بسیاری از موارد از اولینها در ادبیات پارسی است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متأسفانه جز پارهای از آنها به دستمان نرسیدهاست. شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار عجم خود رودکی را آفرینندهٔ رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا میداند که وی صدای شادی کودکی که در حال گردوبازی کردن بود را میشنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین میگوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو». دولتشاه سمرقندی (قرن نهم) در تذکرهٔ معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث سر سلسلهٔ صفاریان میداند؛ و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تأثیر قرار گرفته و به خانه میرود و بر همان وزن به شاعری میپردازد؛ و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به رباعی معروف میشوند. به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانستهاند.
موسیقی و رودکی
در تذکرهها آمده رودکی چنگنواز بودهاست. میگویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازهای بودهاست که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمدهاست بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات میرود و دلبستهٔ هوای هرات میشود. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب میاندازد که مدت چهار سال او و ملازمانش در هرات میمانند. لشکریانش که دلتنگِ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش میدهند. رودکی نیز میدانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیفتر باشد. از این رو قصیدهای میسراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز میخواند؛ و امیر چنان تحت تأثیر قرار میگیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب میشود و مستقیم به سوی بخارا میتازد؛ و نقل است که کفشهایش را تا دو فرسنگ دنبال او میبردند؛ و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان میگیرد. البته در صحیح بودن روایات تاریخی چهارمقاله و نظامی تشکیک است. آن قصیده اینگونه است:
او برای سرودههای آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالاً مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش میخواندهاست. خود رودکی در شعر خود از او به نام مج یاد میکند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام او را ماج ثبت کردهاست.
آثار
رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترینها نیز بهشمار میرود. ابیات او در گزارشهای رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مؤلفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و «مفتاح التواریخ» در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کردهاند که آمار ارائهشده اندکی در شمار با هم متفاوت است.
کلیله و دمنه
مهمترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی باقی نماندهاست. کلیله و دمنه در اصل کتابی است هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور بزرگمهر و به بدست برزویه به پارسی میانه ترجمه شد؛ و داستانی است رازآلود از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی بهدست رودکی به شعر فارسی درآمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سدهٔ ششم ترجمه ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده که منظومهٔ کلیله و دمنه رودکی دربردارندهٔ ۱۲ هزار بیت بودهاست. اینک نمونهای از ابیات بهجامانده از منظومهٔ کلیله و دمنه رودکی:
سندبادنامه
از دیگر آثار رودکی میتوان به سندبادنامه اشاره کرد. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافتهاست. سندبادنامه در دورهٔ سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه شد. هماکنون تنها یک سندبادنامه در دست داریم که تهذیب کاتب سمرقندی، و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری است. مطابق پژوهشهای پاول هرن، شرقشناس مشهور آلمانی، مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است:
یا این بیت:
اشعار غنایی
عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را غزلها و رباعیهای وی تشکیل میدهند. این اشعار که برپایهٔ دمغنیمتشمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهیست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شدهاست. خمریات او بسیار شبیه به خمریات ابونواس است. در اینگونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیباییهای جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تأثیر بر متأخرین میتوان جست. علت اصلی موفقیتش را میتوان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست. همین تشبیهات و جلوههای رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود. یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است:
مدایح
اولین مدیحه در پارسی ظاهراً در سیستان به وسیلهٔ محمد سگزی و بسام کرد سروده شد؛ که در مدح یعقوب لیث بود. رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت میسرود. مدایح او غالباً به صورت قصیدهاند. گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه میشود و گاهی نیز قصاید بلندبالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده میشود. مهمترین و معروفترین مدیحهٔ او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز میشود (مادر میرا بکرد باید قربان/بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان). او بجز مدایح، مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانهرو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمیتوان یافت. از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شدهاست شهرت دارد.
در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت میشود که همین گونه در شعر کسایی مروزی و فردوسی و ناصرخسرو نیز آمدهاست. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و در باب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وامیدارد:
نابینایی رودکی
برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لبابالالباب رودکی را کور بدو تولد دانستهاند، همچنین قدیمیترین منبع، رودکی را اکمه (کور مادرزاد) خواندهاست. ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفتهاند، چنانکه ابوزراعه گرگانی میگوید:
و نیز دقیقی میگوید:
و فردوسی نیز آنجا که از نظم کلیله و دمنه سخن میگوید نابینایی رودکی را مینمایاند:
و ناصر خسرو میگوید:
با این همه برخی هیچ سخنی از کوری او نمیگویند مانند سمعانی در الانساب یا نظامی عروضی در چهار مقاله و نیز در کتاب تاریخ سیستان. از دیگر سو شعرهایی نیز از رودکی بهجامانده که او را بینا مینمایاند:
یا
یا در جایی طبیعت بهار را اینگونه توصیف مینماید و سخت است که این ابیات را از شاعری نابینا بدانیم
یا در جایی نقش و نگار و رنگارنگی طبیعت را به کتاب ارژنگ اثر مانی پیامبر ایران باستان مانند میکند. مانی پسر پاتگ همدانی کتابی نوشته بود که متأسفانه در دست نیست و آن سراسر مانند دیگر آثار مانویان پر دارای حاشیهٔ منقش بودهاست. ربط دادن تصاویر ملون و رنگارنگ روی صفحهٔ کتاب به طبیعت بهاری برای کسی که تاکنون آن را ندیدهاست حتی بر اثر آموزش نیز دور از تصور است:
با توجه به این اشعار و اشعار دیگری که رودکی به تصریح از فعل «دیدن» استفاده کردهاست، اندیشمندان فارسی بر این نظر هستند که نوشته محمود بن عمر نجاتی نویسنده کتاب بساتینالفضلاء را که در ۷۰۹ (قمری) نوشته شده درست میانگارد که چنین میگوید: «رودکی در پایان عمر کور شدهاست.»، ولی با این حال بدیع الزمان فروزانفر با مقایسه بین رودکی و بشار بن برد، شاعر نابینای شعوبی و عربیگوی، اعتقاد دارد که اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد.
با این حال بنابر کشفیات اخیر انجام شده، سعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد میکند. از آنجایی که خود وی در هیچکجای اشعار باقیماندهاش اشارهای به کوری خود نمیکند و تذکرهنویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی هستند بیتی از خود رودکی دربارهٔ کور بودنش ذکر نکردند این احتمال وجود دارد که در سالهای پایانی عمرش مثلاً در زمان سرودن کلیله و دمنه (که امروزه اثری از آن نیست) کور بوده باشد که این جدای از تطابق با گزارش فردوسی از نظم کلیله دمنه، با یافتههای محققین و تصویرسازیهای موجود در تشبیهات شاعر نیز همخوانی دارد.
ماجرای نبش قبر
در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ رودکی، صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات فارسی تاجیکی برآن شد که از شواهد موجود در «تاریخ سمرقند» گور وی را بیابد. سرانجام پس از تلاشهای بسیار وی موفق شد گور وی را چنانکه در تمامی تذکرهها آمده در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی نماید. در سال ۱۹۶۵، گروهی باستانشناس روسی به رهبری گراسیموف- پیکرتراش نامی روس- گور وی را شکافتند. پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ وی را ترسیم نمودند. نتیجهٔ پژوهشها این شد که کسی چشمان شاعر را درنیاوردهاست بلکه سر وی را روی آتش یا زغال گداخته گرفتهاند که موجب سوختن و کوری چشم وی گشتهاست. همچنین شکستگیهای متعدد در ستون مهرهها و دندههای وی از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت میکند.
رودکی در ادبیات فارسی
رودکی را پدر ادبیات فارسی دانستهاند. پیش از وی شعر فارسی سروده میشد اما کیفیت اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود. ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشتهاست. در تذکرهها و کتب پارسی اشعار وی بارها ذکر شدهاست که همینها اساس جمعآوری دیوان وی بودند. اشعار او بارها توسط شاعران ایرانی مورد استقبال قرار گرفت و بارها در تضمینها از آنها استفاده شد. وی در میان شاعران فارسی بسیار مورد ارج و احترام بوده و کمتر کسی زبان به نکوهش وی گشودهاست. او شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالبهای جدید فارسی بهوجود آورد و با ترجمهٔ منظومههای مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی به خوبی گشود.
یادکرد رودکی در شاهنامه فردوسی
فردوسی از رودکی در شاهنامه به خوبی یاد میکند. به شعر درآوردن کلیله و دمنه را بهوسیله رودکی یادآور میشود. فردوسی اثر رودکی را دُرِ آگنده میخواند. سرگذشت کلیله و دمنه را فردوسی چنین شرح میدهد.
رودکی در سایر آثار
از کسانی که از سرودههای رودکی در اشعار خود تضمین آوردهاند میتوان به غضایری رازی، عثمان مختاری، سوزنی سمرقندی، فرخی سیستانی، معزی نیشابوری، خاقانی شروانی، ابوسعید ابوالخیر، مولانا جلال الدین بلخی و حافظ اشاره نمود.
در مورد غزلیات وی که نخستین نمونه دردست غزل فارسی است عنصری بلخی میگوید:
مولوی نیز در بسیاری موارد از اشعار رودکی استقبال کردهاست؛ که مهمترین آنها شعری ست که مولوی در مرثیهٔ سنایی سرودهاست که تقلیدی مستقیم از سرودهای از رودکی به این مطلع است: { مرد همانا که مرادی بمرد/مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد}
مولوی در مرثیهای درباب مرگ سنایی غزنوی اینگونه آوردهاست:
در جایی دیگر مولوی یکی دیگر از تنها چند واژهٔ متن اصلی رودکی را تغییر دادهاست که نشان از علاقهٔ وی به اشعار رودکی دارد. رودکی در غزلی اینگونه میسراید:
مولوی در استقبال از غزل بالایی رودکی اینگونه سرودهاست:
بیشک معروفترین شعر و سرودهٔ رودکی که در ادب فارسی سخت نیکو افتاده باشد همان غزلی ست که در بازگرداندن امیر نصر سامانی به بخارا سروده شدهاست. با مطلع
مولوی در تقلید از آن اینگونه سرودهاست:
رودکی در شعر و اندیشهٔ حافظ کاملاً تأثیرگذار نشان میدهد و جدای از تضمین حافظ از شعر رودکی سبک شاعری و اندیشههای شاعرانهٔ رودکی نیز در شعر حافظ به وفور دیده میشود. از همین غزل فوق خواجه حافظ شیرازی غزلسرای بزرگ سدهٔ هشتم در استقبال از مهاجمی که احتمالاً امیرتیمور است اینگونه شعر رودکی را یادآوری کرده و دیگران را به غازی مهاجم فرا میخواند:
ابوالفضل بلعمی و رودکی
رودکی و ابوالفضل بلعمی به یکدیگر علاقهٔ بسیار داشتهاند، چنانکه ابوالفضل بلعمی گفتهاست «در عرب و عجم، رودکی را نظیری نیست». در مقابل رودکی نیز بلعمی بزرگ را مدح بسیار گفتهاست و صله دریافت میکردهاست.
گویا این بیت را رودکی در مدح خواجه بلعمی گفتهاست:
آیین بزرگداشت رودکی و جایگاه جهانی
به عنوان پدر شعر کلاسیک فارسی رودکی از جایگاه ممتازی در جهان برخوردار است. اشعار غنایی و تعلیمی وی راه را بر بزرگان زیادی بازکردهاست و از این رو همواره آیینهای پاسداشت مختلفی برای این شاعر پارسیزبان برگزار میشود. در یکی از این آیینها که در سال ۲۰۰۸ به میزبانی سازمان ملل متحد برگزار شد بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد دربارهٔ شاعری رودکی در حضور جمع کثیری از سرشناسان علمی فرهنگی جهان، نمایندگان یونسکو و سفیران کشورهای مختلف گفت: «اشعار رودکی میتواند مبنای اتحاد جهانی قرار بگیرد چرا که رودکی شاعر خوبیها و عدالت بود». یونسکو هرساله از کشورهای عضو خود درخواست میکند تا در هر مناسبتی نام بزرگان فرهنگ و ادب خود را ارائه دهند تا جهت بزرگداشت و برگزاری کنگرههای مربوطه اقدام به عمل آید.
همچنین در آذر ماه سال ۱۳۸۷ هجری شمسی، سازمان میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی با همکاری بنیاد فرهنگی رودکی و یونسکو، آیین بزرگداشتی برای رودکی در تهران با حضور شرکتکنندگان داخلی و خارجی ترتیب داده شد. بیشتر شرکتکنندگان خارجی از کشورهای هندوستان، افغانستان، تاجیکستان، فرانسه، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان بودند. در سال ۱۹۵۵ میلادی دولت جمهوری تاجیکستان به مناسبت هزار و صدمین سالگرد تولد رودکی مراسمی در این زمینه برپا نمود.
از میان بزرگترین رودکی پژوهان میتوان به براگینسکی، سیمنوف، صدرالدین عینی، سعید نفیسی، محمدعلی فروغی، محمد شکوروف و ریچارد فرای اشاره نمود.
در ستارهشناسی، یکی از دهانههای برخوردی سیاره تیر به نام این شاعر فارسیزبان دهانه رودکی نامیده شدهاست.
نمونه سرودها
نمونهٔ تعلیمی
نمونهٔ غنایی
آرامگاه
بدنبال کشفیات صدرالدین عینی آرامگاه او در نیمهٔ قرن بیستم از روی شواهد مندرج در تذکرهها و تواریخ نوشته شده از سمرقند پس از مدتی گمگشتگی شناسایی شد؛ و استخوانهای وی که نشانهٔ کوری هم در آن بود یافتههای عینی را تثبیت کرد. در پی آن بقعهای شبیه به آرامگاه عطار بر بالای گور وی ساخته شد که هماکنون در روستای بنجرودک یا پنجکنت در ۱۷۰ کیلومتری شمال شهر دوشنبه و در خاک جمهوری تاجیکستان قرار دارد. بقعهٔ آرامگاه رودکی دارای پلانی هشت ضلعی و گنبدی دایرهای شکل در بالای آن است. اخیراً به دعوت وزارت فرهنگ تاجیکستان چند تن از استادان کاشیکار نیشابور به نمایندگی از سوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی استان خراسان رضوی برای مرمت آرامگاه رودکی سمرقندی به تاجیکستان اعزام گشتند. کار گروه ایرانی در این مرمت تنها بازسازی گنبد بقعهٔ رودکی به مساحت یکصد متر مربع به سبک افلاکنما، با بهرهگیری از کاشی فیروزهای بودهاست.
کتابها دربارهٔ رودکی
صدرالدین عینی و سمینوف. استاد رودکی (به فارسی و لاتین)، استالین آباد ۱۹۴۰
رودکی (به زبان روسی) با مقدمهٔ ای.س. براگینسکی، ترجمهٔ درژاوین، استالین آباد ۱۹۵۵.
م. زند. صاحب قران شاعری استاد رودکی، (به فارسی و خط سیریل)، استالین آباد ۱۹۵۷.
میرزایف. رودکی و انکشاف غزل در عصرهای ۱۰–۱۵ (به فارسی تاجیکی)، استالین آباد ۱۹۵۷.
اشعار همعصران رودکی، به فارسی تاجیکی، زیر نظر عبدالغنی میرزایف، استالین آباد ۱۹۵۸.
عبدالغنی میرزایف. نمونهٔ فولکلور در رودکی، (به فارسی تاجیکی)، استالین آباد ۱۹۵۸.
احمد اداره چی گیلانی. شاعران هم عصر رودکی، تهران نشر موقوفات افشار، سال ۱۳۷۰.
مقالات دربارهٔ رودکی
محمدصادق همایون فرد. کتابشناسی رودکی، مرکز اسناد علمی، تهران ۱۳۶۵.
حمید زرین کوب. عناصر بدیعی در شعر رودکی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، بهار ۱۳۵۵ - شماره ۴۵
مجتبی مینوی. برزویه حکیم و رودکی شاعر و نشو و نمای زبان فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، زمستان ۱۳۵۰ - شماره ۲۸
مجتبی مینوی. داستان کلیله و دمنه رودکی، فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۶ - شماره ۵
عارف نوشاهی. اشعار نویافته رودکی سمرقندی بر اساس دو متن کهن فارسی، کتاب ماه ادبیات، اسفند ۱۳۸۹ - شماره ۱۶۱
مجید منصوری. دربارهٔ برخی ابیات منتسب به رودکی سمرقندی، بوستان ادب، پاییز ۱۳۹۰ - شماره ۹
علی اصغر قهرمانی مقبل. تصحیح شش بیت از رودکی سمرقندی بر اساس نسخههای خطی معیارالاشعار، معارف، فروردین و تیر ۱۳۸۸ - شماره ۶۷
مریم صادقی و سعید بزرگ بیگدلی. پیوند زبان و اندیشه در شعر رودکی، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه اصفهان)، تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۲
محمدصادق بصیری. جادوی اندیشه و زبان ادبی رودکی، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه اصفهان)، تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۲
حسین آقاحسینی و اسراءالسادات احمدی. بررسی موسیقی شعر رودکی، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه اصفهان)، تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۲
محمد دبیر سیاقی. رودکی… آن تیره چشم شاعر روشن بین، نگین، مرداد ۱۳۵۲ - شماره ۹۹
داوود اسپرهم. موسیقی و خوانش اشعار رودکی، زبان و ادب، بهار ۱۳۸۸ - شماره ۳۹
امیر دانش زاده. رودکی و فراروانشناسی، حافظ، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۸ - شماره ۵۹
ترحم امیری امرایی. جایگاه غزل در آثار رودکی، کیهان فرهنگی، بهمن و اسفند ۱۳۸۸ - شماره ۲۸۰ و ۲۸۱
احمد ابو محبوب. رودکی احیاگر فرهنگ و زبان فارسی، کتاب ماه ادبیات، شهریور ۱۳۸۷ - شماره ۱۳۱
کامل احمدنژاد. نابینایی رودکی و عنصر رنگ در شعر او، کتاب ماه ادبیات، شهریور ۱۳۸۷ - شماره ۱۳۱
محمدتقی سبک دل. آرایههای ادبی و صور خیال در شعر رودکی، کتاب ماه ادبیات، شهریور ۱۳۸۷ - شماره ۱۳۱
مسعود فرزاد. عروض رودکی، خرد و کوشش، آبان ۱۳۴۹ - شماره ۷
هاشم محمدی. رودکی «آخرین گوسان تاریخ»، فردوسی، آبان و آذر ۱۳۸۶ - شماره ۵۸ و ۵۹
سعید نفیسی. چند نکته تازه دربارهٔ رودکی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال ششم، فروردین ۱۳۳۸ - شماره ۳ و ۴
جلال الدین همایی. رودکی و اختراع رباعی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال ششم، فروردین ۱۳۳۸ - شماره ۳ و ۴
هوشنگ محمدی افشار. رودکی، حماسه، اسطوره و آیینهای ایرانی، مطالعات ایرانی، پاییز ۱۳۸۷ - شماره ۱۴
جستارهای وابسته
رابطه میان رودکی و ابوالفضل بلعمی
تاریخ ادبیات فارسی
فهرست شخصیتهای شاهنامه
شعر فارسی
ناحیه رودکی
تالار وحدت
پانویس
منابع
خطیب رهبر، خلیل٬ گزیده اشعار رودکی٬ انتشارات صفیعلیشاه٬ ۱۳۹۴.
سیاقی، محمد دبیر٬ پیشاهنگان شعر پارسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی۲ ۱۳۹۶.
شفیعی کدکنی، محمدرضا٬ صور خیال در شعر فارسی٬ تهران٬ انتشارات نیل ۱۳۵۰.
صفا، ذبیحالله٬ تاریخ ادبیات در ایران٬ ج۱ انتشارات فردوس ۱۳۷۵.
نظامی عروضی سمرقندی. چهار مقاله. مصحح علامه محمد قزوینی.
نظامی عروضی سمرقندی٬ چهار مقاله٬ مصحح دکتر محمد معین٬ چاپ ۱۳ نشر صدای معاصر ۱۳۸۶.
نفیسی، سعید٬ محیط زندگی، احوال و اشعار رودکی٬ کتابخانه ابن سینا٬ ۱۳۴۱ و چاپ دوم٬ انتشارات امیرکبیر٬ ۱۳۶۳.
یوسفدهی، هومن٬ قصیده بوی جوی مولیان٬ نامواره دکتر محمود افشار (مجموعه مقالات)، ج ۸ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار٬ ۱۳۷۰.
یوسفی، غلامحسین٬ چشمه روشن٬ انتشارات علمی ۱۳۹۹.
نفیسی٬ سعید و ی. براگینسکی٬دیوان رودکی سمرقندی، نشر نگاه، چاپ دوم٬ ۱۳۷۶، چاپ سوم ۱۳۸۲ تهران.
هروی٬ دکتر جواد٬ تاریخ سامانیان عصر طلایی دانش در ایران، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲ تهران.
تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، از سلسله تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه کمبریج، نشر امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.
تباربورا، ابراهیم٬ تشبیه در اشعار رودکی٬ نشریه پژوهشنامه ادبیات تعلیمی (پژوهشنامه زبان و ادبیات فارسی): بهار ۱۳۸۹ , دوره ۲ , شماره ۵.
خسروی، حسین٬ سبک شعر رودکی. نشریه زبان و ادبیات فارسی٬ بهار ۱۳۸۹ , دوره ۱ , شماره ۱.
باباصفری، علی اصغر٬ حماسه در شعر رودکی٬ نشریه تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی٬ پاییز ۱۳۸۸ , شماره ۱.
محمودی، مریم٬ مفاخره در شعر رودکی٬ نشریه زبان و ادبیات فارسی٬ زمستان ۱۳۸۹ , دوره ۱ , شماره ۲.
دبیرسیاقی، محمد٬ پیشاهنگان شعر پارسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی٬ ۱۳۷۴.
زرین کوب٬ عبدالحسین٬ از کوچه رندان٬ انتشارات امیر کبیر ۱۳۹۶ تهران.
همایونفر٬ محمدصادق٬ کتابشناسی رودکی٬ مرکز اسناد و مدارک علمی٬ ۱۳۶۵ تهران.
شاهنامه فردوسی٬ تصحیح جلال خالقی٬ انتشارات سخن
پیوند به بیرون
سرودههای رودکی با اجرای گروه کُر ملی ایران در ۱۹۷۶ (ویدئو)
بازسازی چهره
برگزاری مراسم سالگرد تولد رودکی در سازمان ملل و عکس این همایش در سازمان ملل (با شرکت بان کیمون).
نمونهٔ سرودهها.
رودکی
ادبیات کهن فارسی
اهالی ایران در سده ۱۰ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۹ (میلادی)
اهالی خراسان
اهالی سمرقند
اهالی فرارود
درگذشتگان دهه ۹۴۰ (میلادی)
زادگان ۸۵۸ (میلادی)
شاعران ایران بزرگ
شاعران دوره سامانیان
شاعران سبک خراسانی
شاعران سده ۱۰ (میلادی)
شاعران سده ۱۰ (میلادی) اهل ایران
شاعران سده ۹ (میلادی) اهل ایران
شاعران فارسیزبان
شاعران فارسیزبان سده ۳ (قمری)
شاعران فارسیزبان سده ۴ (قمری)
شاعران نابینا
موسیقیدانان اهل ایران
نابینایان اهل ایران
نویسندگان نابینا
هنرمندان نابینا
نویسندگان ادبیات فارسی دوران قرون وسطی
زادگان ۸۸۰ (میلادی) |
794 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B6%D9%84%20%D8%A8%D9%84%D8%B9%D9%85%DB%8C | ابوالفضل بلعمی | ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی مشهور به ابوالفضل بلعمی، بلعمی بزرگ یا خواجه بلعمی (درگذشت ۱۰ صفر ۳۲۹ قمری/۳۱۹ خورشیدی) از دانشمندان و وزیران دورهٔ سامانی است. وی پدر ابوعلی بلعمی -صاحب کتاب تاریخ بلعمی- و نخستین وزیر از خاندان بلعمی است.
زندگی و فعالیتها
ابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند نصر بن احمد سامانی بود. وی در توسعهٔ زبان فارسی خدمات بزرگ و ازرشمندی داشتهاست. وی پدر ابوعلی بلعمی صاحب کتاب تاریخ بلعمی است.
وی از خاندانهای معروف خراسان بود و وزارت امیر اسماعیل و امیر نصر احمد سامانی را عهدهدار بود. در سال ۳۲۹ هجری قمری توسط خمارتکین از امرای ترک خراسان کشته شد. وی در علم حدیث، تاریخ، تفسیر و کلام تبحر داشت. دانش وی در علوم مختلف در ترجمهای که وی از تاریخ طبری تحت عنوان تاریخ بلعمی کردهاست نمودار است.
در بسیاری از مواقع بلعمی مطالبی را به ترجمه افزوده یا بخشهایی را اصلاح نموده و البته در این کار شرط امانت را رعایت کرده و ضمن بیان اصل مطالب محمد جریر طبری اصلاحات یا افزودههای خود را نیز مشخص کردهاست. دیدگاه وی نسبت به ویژگیهای انبیا معقولتر از محمد جریر طبری است و تفاسیری که وی برای رخدادهای تاریخی ذکر میکند همواره معقول تر از تفاسیر طبری است.
ناصرخسرو هنر و گوهر ابوالفضل بلعمی را این چنین وصف کردهاست:
ابوالفضل بلعمی و رودکی
رودکی -پدر شعر فارسی- و ابوالفضل بلعمی به یکدیگر علاقهٔ بسیار داشتهاند، چنانکه ابوالفضل بلعمی گفته است «در عرب و عجم، رودکی را نظیری نیست». در مقابل رودکی نیز بلعمی بزرگ را مدح بسیار گفته است و صله دریافت میکردهاست.
گویا این بیت را رودکی در مدح خواجه بلعمی گفته است:
و نیز رودکی در قصیدهٔ مشهورش در ستایش ابوجعفر بن بانویه گوید:
ابوالفضل بلعمی در سال ۳۲۶ قمری از وزارت کنار گذاشته شد و جیهانی جای او را گرفت. گمان بر این است که رودکی به خاطر دوستی و نزدیکی به ابوالفضل بلعمی مورد خشم نصر بن احمد سامانی واقع شده باشد و میل کشیدن به چشمهای رودکی نیز به همین خاطر انجام شده باشد.
ابوالفضل بلعمی در شاهنامه فردوسی
فردوسی از ابوالفضل بلعمی با عنوان گرانمایه و گنجور سخن یاد میکند.
فردوسی در شاهنامه از نقش ابوالفضل بلعمی و رودکی در به شعر درآوردن کلیله و دمنه بهخوبی یاد میکند و نقش ابوالفضل بلعمی را یادآور میشود. فردوسی سرگذشت کلیله و دمنه را فردوسی چنین شرح میدهد:
جستارهای وابسته
خاندان بلعمی
ابوعلی بلعمی
تاریخ بلعمی
منابع
ابوعلی بلعمی، تاریخ بلعمی، به تصحیح محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، ۱۳۵۳. (صص ۳۳ تا ۳۹ مقدمه جلد اول)
اهالی ایران در سده ۱۰ (میلادی)
بلعمی
خاندان بلعمی
درگذشتگان ۳۱۹
درگذشتگان ۳۲۹ (قمری)
درگذشتگان ۹۴۰ (میلادی)
وزیران سامانی |
795 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86 | سامانیان | سامانیان (۸۱۹ میلادی–۹۹۹ میلادی) که با نامهای امارت سامانیان یا سلسله سامانیان شناخته میشوند؛ دودمانی از امرا، ایرانیتبار و سنیمذهب بودند که حدود دو قرن بر بخشهای بزرگی از ماوراءالنهر با تأیید و مهر خلفای عباسی حکومت میکردند. مرکز این حکومت در خراسان بزرگ و فرارود بود و در بزرگترین گستره خود، بر تمام افغانستان کنونی و بخشهای بزرگی از کشورهای امروزی تاجیکستان، ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و پاکستان فرمان راند.
حکومت سامانی توسط چهار برادر، نوح، احمد، یحیی و الیاس بنیان گذاشته شد. هر کدام از آنها بخشی از سرزمینهای سامانی را زیر کنترل خود داشتند و به عنوان دستنشاندگان عباسیان حکومت میکردند. سرانجام در سال ۸۹۲ میلادی، اسماعیل سامانی بعد از این که صفاریان بعد از سرنگون کردن طاهریان، به ماوراءالنهر و قلمروی سامانیان تاختند، بعد از شکست دادن عمرولیث صفاری برادر یعقوب لیث، سر وی را تقدیم خلیفه کرد و تمام منطقه تحت امر طاهریان و صفاریان به همراه مناطق تحت حکمرانی سامانیان را به فرمان خلیفه به یک حکمرانی واحد تبدیل کرد، چون صفاریان تنها حکومتی بودند که با مهر و زمامداری و دستور خلیفه روی کار نیامده بودند و در اصل قسمتی از قلمروی عباسیان را در ایران به زور شمشیر گرفته بودند؛ در همین دوران، تحولات خراسان شرایط را به گونهای رقم زد که این منطقه تحت فرمان اسماعیل درآمد؛ بدین ترتیب، گرچه سامانیان بهطور قانونی حاکمیت خلیفه را به رسمیت میشناختند، اما عملاً به یک دولت مستقل تبدیل شدند.
دولت سامانی بخشی از میاندوره ایرانی بود که منجر به ظهور مجدد فرهنگ ایرانی و زبان پارسی شد. در این دوران، هویت ایرانی بازسازی شد و با هویت اسلامی سازگار گردید. سامانیان به دانش و هنر علاقه زیادی نشان دادند که این مسئله در نهایت منجر به برآمدن اندیشمندانی مانند رودکی، فردوسی و ابن سینا شد. در همین دوران، بخارا به شکل رقیبی برای بغداد درآمد و از نظر شکوه تنه به تنه پایتخت عباسیان میزد.
امیران سامانی خود را وارثان شاهنشاهان ساسانی میدانستند. با این حال سن مارتن آنها را از اعقاب اشکانیان دانسته؛ از آنجایی که آنها مدعی بودند که نسلشان به بهرام چوبین میرسد، ارتباط آنان با خاندان مهران، یکی از هفت خاندان پهلوی (پارتی) در دوران ساسانی، محتملتر است.
مؤلف کتاب جغرافیای حدود العالم من المشرق الی المغرب که خود در میان خراسان و معاصر دولت سامانی بود، وضع اداری آن را چنین توصیف میکند:
«پادشاهی خراسان در قدیم جدا بودی، و پادشاهی فرارود (ماوراءالنهر) جدا. اکنون هر دو یکی است، و امیر خراسان در بخارا نشیند و از آن سامان است، از فرزندان بهرام است، و ایشان را ملک مشرق خوانند، و اندر همه خراسان عمال او باشند، و اندر حدهای خراسان پادشاهاناند، و ایشان را ملوک اطراف خوانند.»
تاریخ
پیدایش
سامانیان نسب خود را به سامان خدا میرساندند؛ یک دهقان (اشراف زمیندار) ایرانی که در ایران شرقی زندگی میکرد. خاستگاه دقیق سامانیان مشخص نیست، با این حال تواریخ نوشته شده به فارسی و عربی در قرون میانه روستایی در نزدیکی سمرقند یا بلخ را بهعنوان محل زندگی سامان خدا نام میبرند. در نخستین نوشتههایی که به سامانیان اشاره دارند آنان را از اهالی خراسان معرفی میکنند. در برخی منابع، از ادعای سامانیان مبنی بر اینکه نسب آنان به خاندان مهران میرسد، سخن به میان آمدهاست. به هر صورت، میدانیم که سامان خدا — که برخی پیشنهاد کردهاند این یک لقب (مانند بخار خدا) است و نه یک اسم شخصی — در زمان امارت اسد بن عبدالله القصری در خراسان زندگی میکرد. او ابتدا یک زرتشتی بود که بعدها اسلام آورد و به افتخار اسد بن عبدالله، نام فرزند خود را اسد گذاشت. برخی از افسانههای قرون وسطی از این میگویند که سامان خدا، کسی که نسلش به اسپهبدان باستان خراسان میرسید و در زمان پدرش حکومت خاندانشان از دست رفتهاست، در جوانی یک شتربان بودهاست و با شنیدن بیت «مهتری گر به کار شیر دَرَست – رو خطر کن ز کام شیر بجوی»، «رجولیت در او به حرکت افتاد و به عیاری مشغول شد و بعد از اندک مدتی بر شهر اشناس مستولی گشت.» در برخی از منابع، از نقش سامان خدا در قیام ابومسلم خراسانی نیز سخن به میان آمدهاست.
دربارهٔ اسد بن سامان نیز چیز زیادی نمیدانیم؛ اما با توجه به رابطه نزدیک او با امیران خراسان، به ویژه علی بن عیسی بن ماهان، چنین برداشت میشود که در قیام ابومسلم شرکت جسته باشد. نرشخی، تاریخنگار ایرانی، او را همدوره هارون الرشید میداند و همچنین مینویسد که مأمون شخصاً نامهای برای اسد نوشت و از او برای سرکوب شورش رافع بن لیث یاری طلبید. بعدها، مأمون وی را به مرو دعوت کرد و اسد بن سامان نیز به درگاه خلیفه رفت. اسد اندکی بعد همانجا درگذشت.
فرزندان اسد
در دوران امارت علی بن عیسی بن ماهان، شرایط خراسان آشفته شد و مردم بر او شوریدند. وضعیت ایران شرقی، هارون الرشید را نگران ساخت و او شخصاً راه خراسان درپیش گرفت و هرثمه بن اعین را مأمور رسیدگی به اوضاع کرد. هرثمه که ابن ماهان را مقصر نابسامانی به وجود آمده میدانست، وی را برکنار و دستگیر کرد. با این حال، در دفع شورش رافع که بر سمرقند چیره شده بود، ناکام ماند. طبری مینویسد که مأمون به اسد نامهای نوشت و از او خواست که به هرثمه یاری کنند و فرزندان امیر سامانی نیز رافع را راضی به صلح کردند و اوضاع آرام گردید. هارون نیز پیش از رسیدن به منطقه، در طوس درگذشت. به گفته ابن اثیر، مأمون که در این سفر همراه پدرش بود، پس از رسیدن به خراسان، به فرزندان اسد را امارت شهرهای مختلف بخشید و آنان را در درگاه خود گرامی داشت. نوح حاکم سمرقند شد، فرمانروایی فرغانه به احمد رسید، الیاس به حکومت هرات برگزیده شد و چاچ به یحیی رسید؛ اینگونه تاریخ امارت سامانی آغاز گردید.
در فرارود
با انتصاب طاهر به عنوان امیر خراسان، در وضعیت سامانیان تغییر چندانی ایجاد نشد و وی آنان را گرامی داشت و در سمتهای گذشته ابقا نمود. نوح، حاکم سمرقند، از سال ۸۱۹ تا پایان عمر خود در ۸۴۱ یا ۸۴۲، بر این شهر حکومت کرد. دربارهٔ دوران او، میدانیم که دو سال پیش از مرگش شهر اسپیجاب را که پیمان خود با مسلمانان را شکسته بودند، مجدداً فتح کرد و دور آن شهر نیز دیواری کشید. از او به عنوان فاتح کاسان و اورشت، در آسیای میانه، نیز در منابع تاریخی یاد شدهاست. چیزی که هویداست، روابط نزدیک نوح با طاهریان است. روایت شده زمانی که معتصم به عبدالله بن طاهر دستور داد تا حسین بن افشین را دستگیر کند، عبدالله به نوح نامه نوشت که سپاهیانش را آماده کرده و به محض دیدن حسین، او را دستگیر کرده و ولایت او را به سرزمینهای خود ضمیمه نماید. عبدالله سپس به حسین نامه نوشت و به او گفت که نوح از امارت سمرقند عزل شده و زین پس تو، حاکم آنجایی. حسین بن افشین نیز با تعداد کمی سرباز به آنجا رفت و به سادگی توسط نوح دستگیر گردید و به درگاه عبدالله بن طاهر فرستاده شد. با مرگ نوح بن اسد، امارت او بین برادرانش، احمد و یحیی، تقسیم شد.
یحیی بن اسد، امیر چاچ (چاچکند/تاشکند امروزی) و اسروشنه، تصویر روشنی از خود در تاریخ به یادگار نگذاشتهاست. دربارهٔ او آوردهاند که بسیار ضابط بود و در دربار خود اقدامات بسیاری صورت داده بود. وی از ۸۱۹ تا ۸۵۵ بر امارت خود حکومت کرد و همچنین در سه یا چهار سال آخر عمر، در کنار برادرش احمد، امیر سمرقند نیز بود. با این حال به نظر میرسد که پس از مرگ نوح، احمد به حاکم اصلی سمرقند تبدیل گشتهاست و یحیی از قدرت چندانی در آنجا برخوردار نبوده. با مرگ وی در سال ۸۵۵، احمد امارت او را ضمیمه قلمروی خود کرد.
احمد بن اسد، که در تاریخ با نام احمد یکم نیز مشهور است، بیش از سایر برادران عمر کرد. دربارهٔ او نسبت به سایر فرزندان اسد، اطلاعات بیشتری در دست است و او را زمینهساز حکومت سامانیان بر خراسان میدانند. دربارهٔ احمد آمده که شریف و خوشرفتار بود و چنین پیداست که صلح و ثبات را در منطقه برقرار کردهاست. او ابتدا حاکم فرغانه بود و در زمان مرگ و با توجه به ضمیمه کردن قلمروی برادران درگذشتهاش، سمرقند، اسروشنه و چاچ را نیز در اختیار داشت و بدین ترتیب، تقریباً تمام فرارود زیر یک پرچم واحد یکپارچه گردید. احمد در سال ۸۶۵ درگذشت و حکومت را بین فرزندانش، نصر و یعقوب تقسیم نمود که چاچ به یعقوب و سمرقند و فرغانه به نصر رسید. در همین زمان، تحرکات یعقوب لیث در سیستان و درگیری او با طاهریان، امارت طاهری را رو به زوال گذاشت و این مسئله، عملاً سامانیان را مستقل کرد. نصر این فرصت را غنیمت شمرد و برادرش، اسماعیل، را به بخارا فرستاد. بخارا که به دلیل نبردهای میان آفریغیان خوارزم و بخار خدایان در وضعیت نابسامانی قرار داشت، اسماعیل را به گرمی پذیرفت و او نیز ثبات را به شهر بازگرداند؛ گرچه اسماعیل حکومت بخار خدایان را منحل نکرد و آنان تا چند دهه بعد تحت لوای سامانیان به بخارا حکومت کردند.
در هرات
از میان فرزندان اسد، تنها کسی که در این سوی جیحون به حکومت رسید، الیاس بود. به مانند سایر امرای نخستین سامانی، از او نیز اطلاعات زیادی در دست نیست. تنها آمدهاست که او از خود آبادیها و آثار بسیاری در هرات باقی گذاشت. الیاس در ۸۵۶ میلادی درگذشت و فرزندش ابراهیم، به جای او به حاکمیت هرات رسید. ابراهیم همچنین توسط امیر خراسان، محمد بن طاهر، به فرماندهی سپاه خراسان منصوب شد و به فرمان او، با سپاهی به سمت سیستان و یعقوب لیث حرکت کرد. با این حال، وی در سال ۸۵۷ در نبرد پوشنگ برابر امیر صفاری شکست خورد و به نیشابور گریخت؛ هرچند این تلاش وی ناموفق بود و یعقوب وی را دستگیر کرد و به عنوان گروگان به سیستان فرستاد. پس از دستگیری ابراهیم، حکومت امرای سامانی بر هرات پایان یافت و از آن پس این شهر تحت کنترل مستقیم طاهریان قرار گرفت.
نابودی حکومت طاهریان
از میان رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه میساخت، سرزمین فرارود که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و فرارود در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقیمانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازهای یافت.
سامانیان
در نخستین نوشتههایی که به سامانیان اشاره دارند آنان را از اهالی خراسان معرفی میکنند و گمان میرود که خاندان سامانی از اهالی سمرقند یا بلخ بودند و نسب خود را به بهرام چوبین ساسانی میرساندند و آیین زردشتی داشتند، و از آریاییهای ساکن آن مناطق بودند و نیای آنها سامانخدا بود که در دهستان سامان اطراف بلخ حکومت داشت.
سامانخدا که حاکم دهستان سامان اطراف بلخ بود، با اسد حاکم عرب خراسان روابط خوبی برقرار کرد، تا جایی که سامان دین اسلام را برگزید و نام پسر خود را اسد گذاشت. پسران اسد و در قرن نهم میلادی در زمان مأمون عباسی به حکمرانی محلی فرارود یا ماوَراءُالنَهر و هرات برگزیده شدند. مانند: علی در سمرقند، احمد در فرغانه و الیاس در هرات. ابراهیم پسر الیاس بود که بعدها به سپهسالاری حکومت طاهریان ایران رسید. احمد حاکم فرغانه در ۸۷۴ قمری[تاریخ غلط] فوت، و نصر پسرش در سمرقند جانشین او گردید. اسماعیل برادر نصر حاکم بخارا شد که بعد از مرگ نصر، زمامداری سلسله سامانیان را به دست گرفت و سمرقند را پایتخت خود برگزید.
نصر یکم بنیانگذار سلسله سامانی
بنیانگذار این سلسله، نصر اول و گروهی از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیهگاه عمده این سلسله بهشمار میرفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حملههای تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی میکردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیین آناتولی به دست نمیآمد. در فرارود و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت میگرفت؛ که از این میان تنها بهره عمدهای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قرا خانیان یا ایلیک خانیان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گوک ترکها به وجود آمده بود، که خیلی زود پارهپاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.
فرهنگ و هنر
زبان
سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار میبردند و آن را شعار وحدت خلافت میشمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰–۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵–۷۰ ق / ۹۳۵–۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجههای محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای ماندهاست. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژههای عربی به آن راه یافت.
جمعیت
در زمان سامانیان، سغدیان در درهٔ زرافشان، ازبکستان، استان قشقهدریا و اسروشنه زندگی میکردند؛ باختریان در باختر (بلخ)؛ خراسانیان در قسمت جنوبی خراسان؛ خوارزمیان در خوارزم و ساکاها در پامیر.
زبان این گروهها عموماً زبانهای ایرانی و فارسی جدید بود.
فرمانروایان
سامان خدا
اسد بن سامان
یحیی بن اسد
نصر یکم (نصر بن احمد) (۲۵۰–۲۷۹ ه.ق)
اسماعیل یکم (اسماعیل بن احمد)، معروف به امیر ماضی (۲۷۹ – ۲۹۵ ه.ق)
احمد بن اسماعیل سامانی، معروف به امیر شهید (۲۹۵ – ۳۰۱ ه.ق)
نصر دوم (نصر بن احمد)، معروف به امیر سعید (۳۰۱ – ۳۳۱ ه.ق)
نوح یکم (نوح بن نصر)، معروف به امیر حمید (۳۳۱ – ۳۴۳ ه.ق)
عبدالملک یکم (عبدالملک بن نوح)، معروف به امیر رشید (۳۴۳ – ۳۵۰ ه.ق
منصور یکم (منصور بن نوح)، معروف به امیر سدید (۳۵۰ – ۳۶۵ ه.ق)
نوح دوم (نوح بن منصور)، معروف به امیر رضی (۳۶۵ – ۳۸۷ ه.ق)
منصور دوم (منصور بن نوح) (۳۸۷ – ۳۸۹ ه.ق)
عبدالملک دوم (عبدالملک بن نوح) (۳۸۹ – ۳۸۹ ه.ق)
اسماعیل دوم معروف به امیرِ مُنتَصِر (۳۸۹ – ۳۹۵ ه.ق)
تبارنامه
دیوانسالاری
یکی از ارکان اداری دولت سامانیان دیوانسالاری بود که به ۱۰ بخش تقسیم میشد: دیوان وزارت که در رأس تمامی دیوانها قرار داشت و توسط وزیر اداره میشد بر مابقی بخشها نظارت داشت. دیوان خراج امور مالی دولت سامانی را بررسی میکرد. دیوان اشراف وظیفه بازرسی در امور دیوانی را به عهده داشت که در هر ولایت هم نایبی داشت تا به کارهای مربوط به این دیوان رسیدگی کند. دیوان رسائل وظیفه داشت فرمانهای حکومتی و مکاتبات اداری را ثبت کند این دستگاه به دیوان اسرار مشهور بود. دو دیوان به نام شرطه و قضا با یکدیگر همکاری داشتند، شرطیان حافظ نظم و امنیت شهرها بودند و اجرای احکام جنایت در مرحلهٔ ابتدایی، قاضی نیز وظیفهٔ حل و فصل منازعات بین مردم و رساندن حق به صاحب آن را داشت. تعیین این قضات به عهدهٔ قاضیالقضات مستقر در پایتخت بود. دیوان دیگری به نام برید وظیفه جمعآوری و گزارش اطلاعات را داشت و حافظ امنیت دولت بود. دیوان حسبه وظیفهای دینی و اجتماعی و اقتصادی داشت و در زمینهٔ امر به معروف و نهی از منکر بر کار اصناف و بازاریان نظارت داشت. دیوان سپاه مسئول ثبت مشخصات و تعداد افراد هر فرمانده بوده و همچنین وظیفه داشت مواجب آنها را تعیین و سلاح و اسب آنها را تأمین کند. دیوان اوقاف، آّب و مملکه خاصه از دیگر دیوانهای سامانی بودند.
جستارهای وابسته
تاریخ آسیای مرکزی
سامانی (واحد پول تاجیکستان)
پانویس
منابع
Daniel, Elton. (2001) The History of Iran (The Greenwood Histories of the Modern Nations) Westport, CT: Greenwood Press. ،
امارتهای سابق
امپراتوریهای پیشین
انحلالهای ۹۹۹ (میلادی) در آسیا
انحلالهای ۹۹۹ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۸۱۹ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در ۹۹۹ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در دهه ۹۹۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در سده ۱۰ (میلادی)
ایران در سده ۱۰ (میلادی)
ایران در سده ۹ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۸۱۹ (میلادی) در آسیا
بنیانگذاریهای ۸۷۵ (میلادی)
تاریخ آسیای مرکزی
تاریخ ازبکستان
تاریخ افغانستان
تاریخ پاکستان
تاریخ تاجیکستان
تاریخ ترکمنستان
تاریخ فرارود
تاریخ قرقیزستان
تاریخ قزاقستان
حکومتهای ایران در سده ۱ (میلادی)
حکومتهای ایران در سده ۱۱ (میلادی)
حکومتهای ایران در سده ۹ (میلادی)
دربارهای فارسیزبان
دودمان سامانیان
دودمانهای افغانستان
دودمانهای مسلمان
سلسلههای مسلمان سنی
کشورهای پیشین در آسیا
کشورهای پیشین در غرب آسیا
میاندوره ایرانی
نهادهای سیاسی سابق در افغانستان |
802 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | افغانستان | افغانستان () با نام رسمی امارت اسلامی افغانستان، کشور محصور در خشکی در بین آسیای میانه و آسیای جنوبی است. این کشور حدفاصل آسیای شرقی و آسیای غربی میباشد. همسایگان افغانستان، ایران در غرب، پاکستان در جنوب و شرق، تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان در شمال و چین در شمال شرقی هستند. افغانستان دارای ۶۵۲٬۸۶۰ کیلومتر مربع پهناوری، چهل و یکمین کشور وسیع دنیا است و جمعیت آن حدود ۴۰٫۵ میلیون نفر است که آن را در رتبه سی و هفتم کشورهای دنیا قرار میدهد. کابل پایتخت و بزرگترین شهر آن است.
فارسی دری و پشتو زبانهای رسمی این کشور و آیین اسلام دین رسمی آن است. حدود چهار دهه جنگ، افغانستان را به یکی از کشورهای ناامن و فقیر جهان تبدیل کردهاست. تولید ناخالص ملی سرانه این کشور در سال ۲۰۲۰ بر اساس ارزش اسمی دلار معادل ۵۵۲ دلار آمریکا است و بر اساس برابری قدرت خرید به ۲۴۷۴ دلار میرسد. این کشور در سال ۲۰۱۱ با شاخص توسعه انسانی ۰٫۳۹۸ در رتبه ۱۷۲ جهان قرار گرفتهاست. این کشور در تاریخ ۱۹ نوامبر ۱۹۴۶ به عضویت سازمان ملل پذیرفته شد.
منطقهای که امروزه افغانستان نامیدهاند به عنوان بخشی از امپراتوریها در دوران باستان، از نقاط کانونی در جاده ابریشم و مسیرهای مهاجرت انسانها بودهاست. باستانشناسان شواهدی از سکونت انسانها تا بیش از ۵۰٬۰۰۰ سال پیش از میلاد بهدست آوردهاند. نخستین تمدن شهری ممکن است در این قلمرو در بین ۳٬۰۰۰ تا ۲٬۰۰۰ سال پیش از میلاد آغاز شده باشد.
این کشور در نقطهٔ ژئواستراتژیکی مهمی قرارگرفته که آسیای شرقی، آسیای جنوبی، آسیای غربی و آسیای میانه را به هم وصل میکند. از روزگار باستان، این سرزمین شاهد فتوحات نظامی بسیاری از جمله توسط مادها و هخامنشیان، سلوکیان، امپراتوری مائوریا، اشکانیان، شاهنشاهی کوشانی، هپتالیان، ساسانیان، دودمان تانگ، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، امپراتوری مغول، ایلخانان، کرتیان، تیموریان، صفویه، افشاریه و امپراتوری درانی بودهاست.
تاریخ سیاسی دولت مدرن افغانستان با سلسلهٔ درانی در سده ۱۸ میلادی آغاز شد. پایتخت آن در سال ۱۷۷۶ توسط تیمورشاه درانی از قندهار به کابل منتقل شد و بخشی از قلمرو آن به امپراتوریهای همسایه در سال ۱۸۹۳ واگذار شد. در اواخر سده نوزدهم میلادی، افغانستان به یک دولت حائل در «بازی بزرگ» بین امپراتوری بریتانیا و امپراتوری روسیه تبدیل شد. در سال ۱۹۱۹، پس از جنگ سوم افغان و انگلیس و امضای پیمان راولپندی، این کشور دوباره کنترل امور خارجه خود را از بریتانیا پس گرفت و استقلال خود را توسط امانالله شاه اعلام نمود.
افغانستان در دههٔ ۱۹۷۰ میلادی پس از انقلاب ثور، که تأثیر یافته از اتحاد جماهیر شوروی بود، به حکومتی سوسیالیست تبدیل شده و شاهد جنگی طولانی با مجاهدین افغان بود که در طول یک دهه، جان بیش از دو میلیون غیرنظامی را گرفت و باعث آواره شدن بیش از پنج میلیون نفر شد. پس از چند کودتای پیدرپی و پیروزی مجاهدین بر دولت محمد نجیبالله جنگ داخلی افغانستان در سال ۱۳۵۷، آغاز و وارد دورهای از جنگ میان احزاب مختلف مجاهدین شد. گروه بنیادگرای اسلامی طالبان در میانههای دهه ۱۳۷۰ کنترل بیشتر مناطق افغانستان را به دست گرفتند و بر آن تحت رژیم تمامیتخواهانه، امارت اسلامی افغانستان حکومت کردند. اما با یورش ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا در سال ۱۳۸۰ از حکومت برکنار شدند ولی همچنان بخش قابل توجهی از این کشور را تحت کنترل داشتند. در دسامبر ۲۰۰۱، شورای امنیت سازمان ملل متحد نیروهای بینالمللی کمک به امنیت (ایساف) را مأمور کمک به حفظ امنیت و دولت جدید افغانستان به ریاست حامد کرزی کرد. جنگ بیست ساله بین حکومت و طالبان با هجوم طالبان در سال ۱۴۰۰ و سقوط متعاقب کابل پایان یافت که طالبان را به قدرت بازگرداند. شایان ذکر است تا ۲۳ مه سال ۲۰۲۲ (مصادف با ۳ خرداد سال ۱۴۰۱) هیچ کشوری به شکل رسمی حکومت طالبان در افغانستان را به رسمیت نشناختهاست.
تا پیش از هجوم شورشیان طالبان حکومت افغانستان به عنوان عضوی از سازمان ملل متحد، سازمان همکاری اسلامی، گروه ۷۷، سازمان همکاری اقتصادی و جنبش عدم تعهد شناخته میشد. اقتصاد افغانستان در جهان بنابر تخمین صندوق بینالمللی پول برای سال ۲۰۲۰ با تولید ناخالص داخلی ۱۹٬۰۰۶ میلیارد دلار رتبهٔ ۱۱۲ جهان را داشت.
نامشناسی
واژه افغانستان از دو بخش «افغان» و «ـستان» تشکیل شدهاست. افغان، نامی است که معمولاً در اشاره به پشتونها استفاده میشود. این واژه به شکل ابگان در قرن سوم میلادی توسط شاهنشاهی ساسانی ایران و اوگانا در قرن ششم میلادی توسط ستارهشناس هندی واراهمیرا استفاده شدهاست. در نوشتههای قرن دهم میلادی به بعد بهطور مکرر به واژه افغان در آثار جغرافیایی اشاره میشود.
سرزمینی که به آن افغانستان گفته میشود قبلاً به نام خراسان و پیش از آن به نام آریانا خوانده میشد.
واژه افغانستان به عنوان نام این کشور قدمت زیادی ندارد و در سال ۱۳۰۲ ه.ش (۱۹۲۳) و در قانون اساسی امانالله شاه به تصویب رسید. واژه افغان در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) و در قانون اساسی تصویبی محمد ظاهرشاه با تعریفی تازه و به معنی همه افراد شهروند کشور افغانستان بهکار رفت.
تاریخ
کاوش در مکانهای ماقبل تاریخ افغانستان نشان میدهد که انسانها حداقل در ۵۰٬۰۰۰ سال پیش در مناطقی که امروزه آن را افغانستان مینامیم زندگی میکردند و جوامع کشاورزی در این منطقه از نخستین تمدنها جهان بودهاست. بسیاری بر این باورند که افغانستان از نظر ارزش فعالیتهای تاریخی اولیه مکانهای باستانی خود با مصر مقایسه میشود.
اکتشافات باستانشناسی انجام شده در قرن بیستم نشان میدهد که منطقه جغرافیایی افغانستان از طریق فرهنگ و تجارت با همسایگان خود در شرق، غرب و شمال ارتباط تنگاتنگی داشتهاست. وسایل انسانهای اولیه مربوط به دورههای پارینه سنگی، مزولیت، نوسنگی، برنز و آهن در افغانستان یافت شدهاست. اعتقاد بر این است که تمدن شهری از اوایل سالهای ۳۰۰۰ قبل از میلاد آغاز شدهاست و شهر اولیه مندیگک (نزدیک قندهار و در جنوب کشور) مرکز فرهنگ در کنار رود هیرمند بودهاست. یافتههای اخیر نشان داد که تمدن دره سند به سمت افغانستان امروزی نیز گسترش یافتهاست، و تمدن باستان بخشی امروزی پاکستان، افغانستان و هند بودهاست. این تمدن، از شمال غربی پاکستان تا شمال غربی هند و شمال شرق افغانستان گسترش یافتهاست. یک مکان بین دره سند و رودخانه آمو در شمال افغانستان پیدا شدهاست.
پیشاتاریخ
اسکلت انسان نِئاندِرتال در طی اواسط دههٔ هفتاد میلادی در درهٔ کور در بدخشان، و همچنین استخوان گیجگاهی بزرگی یافت شدهاند که به عقیدهٔ دانشمندان میبایست متعلق به انسان امروزی با ویژگیهای نئاندرتالی باشد. لوئی دوپری، باستانشناس دانشگاه پنسیلوانیا راجع به کشف درهٔ کور میگوید:
در پناهگاه صخرهای در قَرهکَمَر، در ۱۴ مایلی شمال سمنگان ابزاری متعلق به عصر حجر با قدمتی حدود ۳۰٬۰۰۰ پیش از میلاد بهدست آمدهاند. (نگارهٔ ۱) بیشتر از ۲۰٬۰۰۰ ابزار سنگی بدستآمده از آقکُپرُک (در ولایت بلخ) آنچنان ماهرانه ساخته شدهاند که باستانشناسان اغلب از سازندگان این ابزار در آقکُپرُک به عنوان «میکلآنژهای دورهٔ پارینهسنگی فوقانی» یاد میکنند. آثار بدستآمده از آقکُپرُک متعلق به یک دورهٔ فرهنگی است که ۵۰۰۰ سال، از حدود ۲۰٬۰۰۰ تا ۱۵٬۰۰۰ سال پیش طول کشید. در دورهای که هنرمندی ناشناس چهرهٔ یک مرد (یا یک زن؟) بر روی سنگ آهک کوچکی تراشیده - و یکی از نخستین ترسیمهای چهرهٔ انسان ساخت دست است که به ما رسیدهاست. (نگارهٔ ۲)
دورهٔ پارینهسنگی زیرین افغانستان ابزارهای مربوط به دورهٔ پارینهسنگی زیرین با قدمت بیش از ۱۰۰ هزار سال پیش در دشت ناوُر در غرب غزنی پیدا شدهاست. این ابزار شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه، ساطور، رنده، تیشه و تبر ابزار هستند. این آثار نخستین شواهد بدستآمده از دورهٔ پارینهسنگی زیرین در افغانستان هستند.
دورهٔ پارینهسنگی میانی افغانستان (۳۰٬۰۰۰–۵۰٬۰۰۰ پیش از میلاد): آثار بدستآمده از درهٔ کور (کُر)، در غرب بدخشان، نخستین شواهد آشکار زیستگاههای انسان را در افغانستان نشان میدهد. طی کاوشهایی در درهٔ کور در سال ۱۹۴۴ توسط لوئی دوپری و همکارانش، ابزارهای موسترین و جمجمهٔ انسان نئاندرتال بهدست آمده که مربوط به دورهٔ میانسنگی بوده و عمر آن را ۳۰ هزار سال پیش تخمین زدهاند. از دیگر پایگاههای باستانشناسی مربوط به این دوره میتوان از درهٔ چخماخ (در ولایت بلخ)، درهٔ دادِل (در ولایت بلخ)، دشت ناوُر (در ولایت غزنی)، غارِ مُردهگوسفند (در ولایت فاریاب)، حَیرَتان (در ولایت سمنگان)، قَرَهکَمَر (در ولایت سمنگان)، کِشم (در ولایت بدخشان)، سَرِ نمک (در ولایت سمنگان) و زَمبوکَن (در ولایت بلخ) نام برد.
دورهٔ پارینهسنگی فوقانی افغانستان (۱۰٬۰۰۰–۱۵٬۰۰۰ پیش از میلاد): آثار بهدست آمده از این دوره در آقکُپرُک (در ولایت بلخ)، درهٔ کلان (در ولایت سمنگان)، حَیرَتان (در ولایت سمنگان)، اسلامپنجه (در ولایت جوزجان)، کِلِفت (در ولایت بلخ)، کوکجَر (در ولایت سمنگان)، و سَرِ نمک (در ولایت سمنگان) یافت شدهاند.
دورهٔ فراپارینهسنگی افغانستان (۸٬۰۰۰–۱۰٬۰۰۰ پیش از میلاد) آثار بهدست آمده از این دوره در آقکُپرُک (در ولایت بلخ)، باد آسیا؟ (در ولایت بدخشان)، بهارک؟ (در ولایت بدخشان)، برخَنِ زادیان (در ولایت بلخ)، درهٔ کلان (در ولایت سمنگان)، هزارسُم (در ولایت سمنگان)، قَرَهکَمَر (در ولایت سمنگان)، لَنگارکیش؟ (در ولایت بدخشان)، رحمانگُل (در ولایت بدخشان)، سَندوکتی (در ولایت جوزجان)، شاهتپه (در ولایت سمنگان)، سیاهریگان (در ولایت سمنگان)، تاشگُذر (در ولایت فاریاب)، تاشقورغان (در ولایت سمنگان) و اوچتپه (در ولایت بلخ) یافت شدهاند.
دوره نوسنگی (۴٬۰۰۰–۸٬۰۰۰ پیش از میلاد) از پایگاههای باستانشناسی مربوط به دورهٔ نوسنگی میتوان از چاشبابا (در ولایت جوزجان)، چیلیکِ قُل (در ولایت جوزجان)، چیلیکِ یَلدَش (در ولایت جوزجان)، چیلیکِ یاسخان (در ولایت جوزجان)، گورزیوان (در ولایت فاریاب)، هزارسُم (در ولایت سمنگان)، جَرقودوق (در ولایت جوزجان)، کَوک (در ولایت جوزجان)، خواجه دوکوه (در ولایت فاریاب)، خواجه دوکوه نو (در ولایت فاریاب)، کیلیفت (در ولایت بلخ)، لَیرو؟ (در ولایت زابل)، قاق (در ولایت فاریاب)، قاقِ نظارآغا (در ولایت فاریاب)، قرهقُل (در ولایت جوزجان)، قَرهتپه (در ولایت سمنگان)، قورقودوق (در ولایت جوزجان)، سَفَروال (در ولایت جوزجان) و سیدآباد (در ولایت جوزجان) نام برد.
زمینهای کشاورزی با قدمتی ۲۰٬۰۰۰–۳۰٬۰۰۰ پیش از میلاد، که در هزار سُم و در کوهپایههای هندوکش یافت شدهاند، این واقعیت را تأیید میکنند که شمال افغانستان یکی از نخستین جایگاههای حیوانات و گیاهان خانگی بودهاست؛
آثار بهدست آمده از عصر بُرُنز در افغانستان (۱٬۵۰۰–۴٬۰۰۰ پیش از میلاد) در اکرمقلعه (در ولایت هلمند)، علیآباد (در ولایت کُندوز)، آقکُپرُک (در ولایت بلخ)، اَرَنجی (در ولایت جوزجان)، اَیَتانتپه (در ولایت سمنگان)، باد سهغوندَی (در ولایت قندهار)، باغِ پولغوندی (در ولایت قندهار)، بَرَگتوت (در ولایت فراه)، باسیز (در ولایت کُندوز)، بوئینهقره (در ولایت بلخ)، چادُرتپه (در ولایت بلخ)، چارسنگتپه (در ولایت قندهار)، چولِ آبدان (در ولایت کُندوز)، دَم (در ولایت نیمروز)، درهٔ کور (در ولایت بدخشان)، دَشلی ۱ (در ولایت جوزجان)، دشلی ۳ (در ولایت جوزجان)، دشلی شرقی (در ولایت جوزجان)، دشلی جنوبی (در ولایت جوزجان)، تپهٔ دِهمُراسی (در ولایت قندهار)، ده نو (در ولایت سمنگان)، فرخآباد (در ولایت بلخ)، گردانریگ (در ولایت نیمروز)، هیردایتپه (در ولایت فاریاب)، قندهار، خوشبای (در ولایت تخار)، خوشتپه (تپه فُلول) (در ولایت بغلان)، کهنه قلعه طالقان (در ولایت تخار)، لَیرو (در ولایت زابل)، مُندیگَک (در ولایت قندهار)، مُندیحصار (در ولایت قندهار)، قونسای (در ولایت کُندوز)، قورغانتپه (در ولایت تخار)، سعید قلعهتپه (در ولایت قندهار)، سسماق (در ولایت تخار)، شهر صفا (در ولایت زابل)، شیرآباد (در ولایت سمنگان)، شورتوغَی (در ولایت تخار)، سیاهریگان (در ولایت سمنگان)، اِسپیروَن (در ولایت قندهار)، تیکَر (در ولایت فاریاب) و اورتهبُز (در ولایت تخار) یافت شدهاند.
تاریخ باستان
آریاییان
حول و حوش این دوره، تمدن آمو (BMAC) در آسیای میانه (شمال افغانستان، جنوب ترکمنستان، جنوب ازبکستان)، بهدنبال فروپاشی عصر برنز، سقوط میکند، و دو قوم بزرگ ایرانی مادها و پارسها بهطور ناگهانی در سنگنوشتههای میخی میانرودان (بینالنهرین) ظهور میکنند. از این دو قوم، مادها قوم مهمتر و بزرگتر بودند.
نخستین شواهد نوشتهشده از شاهنشاهی ماد از هرودوت (Herodotus) به جای مانده، که وی از قومی در میانرودان در حدود ۸۳۶ پیش از میلاد یاد کرده که به شَلمانِسِر سوم، پادشاه آشوری خراج میدادند. آنها خود را آریایی (یونانی: Areoi، لاتین: Arii) مینامیدند، و دیگران آنها را ماد ("باشندگان سرزمین ماد، سرزمینی در شمالغربی ایران امروزی") میخواندند.
هلین سانسیسی-ویردنبورگ (Heleen Sancisi-Weerdenburg)، تاریخدان هلندی و متخصص در تاریخ یونان باستان و هخامنشیان، عقیده دارد که هیچ سند واقعی مبنی بر حتی وجود امپراتوری ماد موجود نبوده و ماد یک ساختار حکومتی متزلزل بودهاست.
هخامنشیان
از میان این ساتراپیها، باختریش و هَرَهُوَتیش ساتراپیهای اصلی را تشکیل میدادند و ساتراپ باختریش بایست یک مقام مهم بوده باشد. ظاهراً تعداد زیاد آنها پسران شاه یا جانشینانشان مثیشته|mathišta بودهاست. بهگفتهٔ هرودوت، تاریخنگار یونانی، در نبردهای سالامیس و ترموپیل بین سپاهیان هخامنشی و یونانی، در سپاهیان ایرانیان علاوه بر پارسیها و مادها، باختریها، هرویها، گنداریها و سکاها نیز شرکت داشتهاند.
از مزایای فرمانروایی هخامنشیان بر افغانستان احداث جادهٔ شاهی است، یک راه تجاری که از تخت جمشید (پارسه یا پرسپولیس) بسوی شرق، از طریق هرات تا قندهار (که در سال ۵۰۰ پیش از میلاد جای مُندیگک را گرفته بود) و آنطرفتر بسوی شرق و از طریق گذرگاه خیبر بسوی هند کشیده شده بود. این جادهٔ شاهی یکی از مجموعه جادههایی را شکل میداد که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.
آیین زرتشت و دوران یونانی
زرتشت در سده ششم پیش از میلاد در میان قبایل آرین (آریایی)ها ظهور کرد و دین زرتشتی را بین سالهای ۱۸۰۰ الی ۸۰۰ قبل از میلاد در افغانستان فعلی معرفی نمود، زرتشت در بلخ میزیست و آنجا درگذشت. اما در اواسط قرن ۶ قبل از میلاد، هخامنشیان مادها را سرنگون کردند و اراکوزیا (قندهار)، آریا (هرات) و باختر (بلخ) را به قلمرو شان گنجانیدند. در کتیبهای بر روی سنگ مزار داریوش اول پارسی از دره کابل در فهرست ۲۹ کشوری که وی فتح کرده بود نام برده شدهاست.
اسکندر بزرگ و نیروهای مقدونی وی در سال ۳۳۰ قبل از میلاد پس از شکست دادن داریوش سوم در نبرد گوگاملا وارد افغانستان شدند. پس از اشغال افغانستان اسکندر به ماوراءالنهر و هند رفته و شهرهای مانند اسکندریه اکسوس (آی خانم) و اسکندریه اراکوزیا (قندهار) را تأسیس نمود. آنچه که حائز اهمیت است شهرهایی است که در هنگام لشکرکشی او به ثبت رسیدهاست، مانند شهر آریا (هرات) فراده (فراه) دراپسکه (بغلان یا قندوز) زریسپه (بلخ) که وجود این شهرها ثابت میسازد باشندگان افغانستان باستان به مرحله شهرنشینی رسیده بوده علاوه بر طبقات زارع و مالدار، بازرگانان و اهل فن هم در شهرهای آن میزیستند.
از جمله اقدامات مهم و اساسی اسکندر در کشورهای تحت استیلا و تسلط خود شهرسازی بود، و در دوران کشورگشای او در افغانستان هفت شهر بهدست وی یا جانشینانش تهدابگذاری شده که به نام اسکندریه معروف هستند. اسکندریه آریانا (Alexandria of Ariana) یکی از این شهرهاست که همان هرات امروزی است.
بعد از مرگ اسکندر قلمرو اش بین فرماندهانش تقسیم گردیده و افغانستان به سلوکوس نیکاتور رسید. در این اثنا چندراگوپتا مؤسس مؤریاییها مناطق جنوب هندوکش افغانستان را تصرف نموده و جانشینانش مثل آشوکا دین بودایی را به کشور آنجا عرضه داشتند. اما بعداً بخاطر دور بودن پایتخت سلوکیدها که در انطاکیه ترکیه قرار داشت دولت یونانی بلخ جانشین امپراتوری سلوکی در منطقه گردید که منجر به رونق مجدد فرهنگ یونانی توسط یونانیها و باختریها شد. موریائیها که منطقه جنوب هندوکش را کنترل میکردند در سال ۱۸۵ قبل از میلاد و ۶۰ سال پس از پایان حکومت آشوکا آغاز شد، آنها زیر ضربات قبایل خانه بدوش سکایی سرنگون شدند. سکاییها که کلمه مناطق سجستان یا سیستان از نامشان پیداست بس از گشودن افغانستان به هند شمالی حمله برده و آنجا حکمرانی نمودند. اما سکاییها نیز بزودی زیر فشار حملات پارتها از هم پاشیدند و جایشان را به دولت جدید پارتیان سپردند
سکاها و پارتها با وجود آنکه اقوام جسوری بودند ام به دانش و فرهنگ کمتر توجه داشتند و اثر مهمی از این زمینه از خود بجا نگذاشتند؛ در حالی که موج بعدی حملات شمالی که معروف به قبایل یوچه بودند و امپراتوری کوشانی را اساس گذاشتند، نقش مهمی در بلند سطح دانش و اقتصاد افغانستان انجام دادند.
آیین هندو و دوران بودایی
جاده ابریشم در قرن اول پیش از میلاد مسیح پدیدار شد و افغانستان با تجارت رونق گرفت و مسیرهای آن به چین، هند، ایران و شمال به شهرهای بخارا، سمرقند و خیوه در ازبکستان کنونی رسید. در این مرکز، کالاهای مانند ابریشم چینی، نقره ایرانی و طلای رومی مبادله میشدند، در حالی که منطقه افغانستان کنونی استخراج و تجارت سنگهای لاجورد را انجام میداد که عمدتاً از منطقه بدخشان بود.
در اواسط الی اواخر قرن اول میلادی، امپراتوری گسترده کوشانیها، که در افغانستان قرار داشت و مرکز آن بگرام بود به حامی بزرگ فرهنگ بودایی بدل شد و بودایی را در سراسر منطقه رونق بخشید. کوشانیها در قرن ۳ میلادی توسط ساسانیان سرنگون شدند، هرچند آنها اقتدار شان در منطقه حاکم بود و در بعضی مناطقی از منطقه حکومت میکردند. پس از کیداریها یا کوشانیهای کوچک، هفتالیها جایگزین آنها شدند. گوک ترکها در قرن ۷ جایگزین آنها شد. گوک ترکهای بودایی کابل قبل از اینکه صفاریان در سال ۸۷۰ منطقه را تسخیر کنند، با یک سلسله هندو شاهی جایگزین شد، این سلسله هندو کابل شاهیان نامیده میشد. بیشتر مناطق شمال شرقی و جنوبی کشور تحت سلطه فرهنگ بودایی بود. پیکرههای یونانی-بودایی گنداره گرفته تا نگارههای دیواری مغارههای بامیان دستاوردهای این تمدن است.
دین اسلام و سده میانه
مسلمانان عرب اسلام را در سال ۶۴۲ م به هرات و زرنج آوردند و گسترش آن به سمت شرق را آغاز کردند. برخی از ساکنان بومی که با اسلام روبرو میشدند آن را میپذیرفتند در حالی که برخی دیگر شورش کردند. قبل از معرفی اسلام، مردم این منطقه بیشتر بودایی و زرتشتی بودند، اما پرستش کنندگان سوریا و نانا، یهودیان و دیگران نیز در آنجا بودند. اولین بار مناطق زنبیلها و کابل شاهیان در سال ۸۷۰ میلادی توسط مسلمانان صفاری زرنج فتح شدند. بعداً سامانیان نفوذ اسلامی خود را در جنوب هندوکش گسترش دادند. گزارش شدهاست که مسلمانان و غیرمسلمانان قبل از به قدرت رسیدن غزنویان در قرن دهم، هنوز هم در کنار یکدیگر در کابل زندگی میکردند.
در قرن یازدهم، محمود غزنوی حاکمان هندوی باقیمانده را شکست داد و بهطور مؤثر این منطقه وسیع را به استثنای کافرستان اسلامی کرد. محمود غزنی را به یک شهر مهم تبدیل کرد و از روشنفکرانی مانند مورخ ابو ریحان البیرونی و فردوسی شاعر حمایت میکرد. سلسله غزنوی توسط غوریان که دستاوردهای معماری آنها شامل مناره دور افتاده جم بود، سرنگون شد. غوریان قبل از خاندان خوارزمیان در سال ۱۲۱۵ کمتر از یک قرن افغانستان را کنترل کردند.
در سال ۱۲۱۹ پس از میلاد، چنگیز خان و ارتش مغول وی بر منطقه غلبه کردند. گفته میشود که نیروهای وی شهرهای خوارزمیان هرات، بلخ و همچنین بامیان را نابود کردهاند. ویرانیهای ناشی از مغولها بسیاری از مردم محلی را مجبور به بازگشت به یک جامعه روستایی ارضی کرد. حکومت مغول و ایلخانان در شمال غربی منطقه ادامه داشت در حالی که خاندان خلجی مناطق قبیله ای افغانستان را در جنوب هندوکش تا زمان حمله تیمور اداره میکردند. تیمور امپراتوری تیموریان را در سال ۱۳۷۰ تأسیس کرد. تحت حکومت شاهرخ شهر هرات به عنوان نقطه کانونی رنسانس تیموری در شرق، که شکوه آن برابر با فلورانس رنسانس ایتالیا در غرب بود مطابقت داشت.
در اوایل قرن شانزدهم، بابر از فرغانه وارد شد و کابل را از خاندان ارغون گرفت. بین قرن شانزدهم و هجدهم، خاندان ازبک بخارا، صفویان ایران و مغولان هند بر مناطقی این سرزمین حاکم بودند. در دوره قرون وسطایی، منطقه شمال غربی افغانستان با نام منطقهای خراسان خوانده میشد. دو مرکز از چهار مرکز خراسان (هرات و بلخ) اکنون در افغانستان واقع شدهاند، در حالی که مناطق قندهار، زابلستان، غزنی، کابلستان و افغانستان مرز بین خراسان و هندوستان را تشکیل داده بودند. با این حال، تا قرن نوزدهم اصطلاح خراسان معمولاً در بین بومیان برای توصیف کشورشان به کار میرفت، سر جورج الفینستون با تعجب نوشت که کشوری که در خارج از آن به آن «افغانستان» میگویند توسط ساکنان خود «خراسان» خوانده میشود.
تشکیل افغانستان مستقل
هوتکیان
آغاز تاریخ سیاسی افغانستان مدرن را با تأسیس سلسله هوتکیان در ابتدای سده هجدهم میلادی که در نتیجه خیزش قبایل پشتون (که به عنوان اوغان یا افغان نیز شناخته میشوند) اشتباه نگیرید. زمانی که در سال ۱۷۰۹ میلادی، سلسله هوتکیان با سرپرستی میرویس خان هوتک حکومت خود را در قندهار ایجاد کردند آنان خود را پادشاه ایران میدانستند و به همین منظور به اصفهان پایتخت سلسله صفوی حمله کرده و به حکومت شان بر بخش بزرگی از ایران پایان دادند. هوتکیان که دودمانی از قوم پشتون بودند توانستند ایران را یکپارچه کنند اما با خیزش نادرشاه افشار حکومت هوتکیان بر بخش بزرگی از ایران پایان یافت.
درانیان
احمدشاه ابدالی، در سال ۱۷۴۷ میلادی امپراتوری درانی را تأسیس کرده همانند سلطان محمود غزنوی و سلطان غیاثالدین غوری شروع به آغاز فتوحات بسوی هندوستان نمود.
دانشنامهٔ بریتانیکا، که یکی از معتبرترین منابع بهزبان انگلیسی بهشمار میرود، شاهنشاهی احمدشاه درانی را آخرین امپراتوری افغان خواندهاست. این دانشنامه میافزاید که شاهنشاهی احمدشاه درانی پس از امپراتوری عثمانی، دومین امپراتوری جهان اسلام در نیمهٔ دوم قرن هجده بود که حدود قلمرو آن را از مشهد تا دهلی و از آمودریا تا دریای عرب دربر میگرفت.
الفنستون، محقق نامور انگلیسی، که از احمد شاه درانی به عنوان مؤسس افغانستان معاصر یاد کردهاست، مینویسد: «احمدشاه خردمندانه، اساس یک امپراتوری بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او متصرفاتش از غرب خراسان تا سرهند و از آمو تا دریای هند گسترش داشت و این همه را یا با انعقاد پیمان بهدست آورده بود یا عملاً (با زور شمشیر) تصرف کرده بود».
همو میافزاید: «بهراستی اگر شاهی در آسیا سزاوار احترام ملت خویش باشد، جز احمدشاه کس دیگری نیست».
از سال ۱۱۶۰ هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی به بعد حکومت مستقل افغانستان را همواره دو خانواده از طایفه ابدالی در دست داشتهاند. از سال ۱۱۶۰هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی) تا ۱۲۵۱ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) تاج و تخت این کشور در دست سدوزاییها بود؛ و از آن پس به خانواده محمدزایی که از همان طایفه بودند تعلق گرفت.
احمدخان سدوزایی دست به یکپارچه ساختن مملکت زد، کابل را تصرف نمود. همهٔ سرزمینهای واقع در غرب رود سند را، از کشمیر تا دریای عمان، با پذیرفتن انواع مشکلات از دست مغولان هند باز پس گرفت. احمدشاه (احمدخان سدوزایی) ملقب به احمدشاه بابا ۱۲ مرتبه بر هند لشکر کشید در سال ۱۱۷۰ هجری قمری (۱۷۵۶ میلادی) دهلی را تصرف کرد و خزانهای خود را با ثروت سرشار که از آنجا غنیمت گرفته بود انباشت.
بعد از مرگ احمدشاه در سال ۱۱۸۷ هجری قمری (۱۷۷۳ میلادی) تا چهل و پنج سال بعد همچنان رقابت و کشمکش و دسیسه چینی در میان مدعیان حکومت در طایفهٔ سدوزایی ادامه یافت؛ این وضع باعث از هم گسیختگی خاندان حاکم گشت و چیزی نمانده بود که افغانستان را نیز از هم بپاشد.
پسر دوم و جانشین احمدشاه، یعنی تیمورشاه، پایتخت خود را از قندهار به کابل انتقال داد و مدت بیست سال از (۱۱۸۷ هجری قمری (۱۷۷۳ میلادی)-۱۲۰۸ هجری قمری(۱۷۹۳ میلادی)) بر قلمرو وسیع اما نا مطمئن حکم میراند. تیمور شاه بیست و سه پسر داشت اما نتوانست برای خویش جانشین تعین کند. طی بیست و پنج سال شاهزادگان سدوزایی مشغول توطئه و تحریک برای دست یافتن به حکومت کابل بودند و قلمرو این حکومت هم به مرور زمان از هم میپاشید. در این مدت از میان پسران تیمور شاه، سه برادر هر کدام برای چند صباحی و یکی از ایشان دو بار به حکومت رسیدند، و هریک از ایشان نیز بزودی قربانی توطئههای خانوادگی گردیدند. بعد از اینکه این برادران رئیس طایفهای محمدزایی به قتل رساندند و پسر بزرگ وی فتح محمدخان (وزیر فتح خان) را کور کردند، کاسهای صبر محمدزاییها لبریز شد. این طایفه علم طغیان علیه سدوزاییها را بلند کرد، و در سال ۱۲۳۳ هجری قمری (۱۸۱۸ میلادی) دوست محمدخان، جوانترین پسر رئیس طایفه محمد زایی، حاکم سدوزایی را در حوالی کابل شکست داد.
بارکزیها
در اوایل قرن نوزدهم، امپراتوری افغانستان در معرض تهدید قاجاریان ایران در غرب و امپراتوری سیک در شرق قرار داشت. وزیر فتح خان، رهبر قبیله بارکزی نیز ۲۱ نفر از برادران خود را در مقامهای بالای حکومتی در سراسر امپراتوری درانی منصوب نموده بود. پس از کشته شدن فتح خان توسط شاه، برادران وزیر فتح خان به هدف خونخواهی برادر قیام کردند تا اینکه دوست محمد خان که برادر فتح خان بو در سال ۱۸۲۳ خود را امیر کرد.
دراین روزها از قلمرو وسیع سدوزایی چیز چندانی باقی نمانده بود. بلخ دعوی استقلال میکرد، مرو و کوشک به تصرف روسیه تزاری درآمده بودند، رانجیت سینگه والی ایالت پنجاب نیز اعلان حکومت نمود. انگلیسها بر بلوچستان دست انداخته بودند و سند نیز در مقابل حکومت افغانها تمکین نمیکرد.
دوست محمدخان در چنین شرایط بحرانی به سال ۱۲۵۰ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) خود را امیر افغانستان خواند. دوست محمد از انگلیسها که عملاً از سیکها حمایت میکردند تقاضا نمود تا بر سر مسئله پنجاب میان ایشان میانجیگری نمایند و در ضمن به انگلیس قول داد که افغانها مانع پیشروی روسها از شمال به جانب جنوب شوند. دوست محمد خان وقتی زمام امور را در دست گرفت که دو امپراتوری بزرگ روسیه و انگلیس سرگرم پیشرویها و توسعهٔ قلمرو خویش بودند. افغانستان به صورت مانع و حد فاصل طبیعی و کوهستانی در میان این دو امپراتوری، به مهرهای پیادهای در رقابت شطرنج وار این قدرتهای بزرگ قرن ۱۹ و دست آخر به سپری برای جلوگیری از تصادم آن دو، بدل شد.
جنگ اول افغان و انگلیس
زمینه
در اواخر سده نوزدهم میلادی، افغانستان به یک دولت حائل در «بازی بزرگ» بین امپراتوریهای بریتانیا و روسیه تبدیل شد..
در خلال این مدت پنجاب و کشمیر توس رنجیت سینگ، که در مارس ۱۸۲۳ به خیبر پختونخوا حمله کرد و شهر پیشاور را در جنگ نوشرا تصرف کرد، از دست رفتند. در سال ۱۸۳۷، در جریان نبرد جمرود در مجاورت گردنه خیبر، وزیر اکبر خان و ارتش افغانستان نتوانستند قلعه جمرود را از ارتش سیکها تصرف کنند، اما فرمانده سیک هاری سینگ نالوا را به قتل رساندند و به این ترتیب جنگهای افغان و سیک پایان یافت. در این زمان انگلیسیها از شرق در حال پیشروی بودند و اولین درگیری بزرگ در جریان بازی بزرگ آغاز شده بود.
وقتی دوست محمد در مبارزه با سیکها از انگلیس کمک خواست آنها حاضر نشدند که به وی کمک کنند، چه که آنها آخرین حملات دوران احمدشاه بر هند را هنوز بخاطر داشتند و بخود اجازه نمیدادند تا افغانها این مردمان کوهنشین و دیرآشنا و حادثه جو را تهدیدی برای سلطهای خود بر هند ندانند. همین احساس خطر بالاخره باعث شد که دوست محمدخان دو سال بعد از حکومت افغانستان کنار رود. وقتی دوست محمدخان از انگلیس استمداد کرد که هرات نیز در محاصرهٔ ایران بود. انگلیسها از پیشروی ایران و پیشروی روسیه در آسیای مرکزی بیشتر احساس خطر کردند. وقتی انگلیسها به درخواست امیر دوست محمد جواب منفی دادند، وی نیز ناگزیر دست به دامان تزار روس زد. در این وقت انگلیس خطر را بسیار جدی تلقی نموده اعلان نمود که برای حفظ هند بریتانوی در مقابل دست درازیهای روسیه ضرورت میداند تا در کابل یک حکومت دوست انگلیس باشد، در این وقت شاه شجاع، شاهزاده مخلوع و بی تخت و تاج سدوزایی اعلان کرد که هرگاه انگلیسها در رسیدن به حکومت کابل به وی کمک کنند، او حاضر است که پیشاور را به سیکها واگذارد.
تا این هنگام ایرانیها هرات تخلیه کرده بودند، اما با این حال انگلیسها افغانستان را باید بهدست میآوردند، و بدین ترتیب نخستین جنگ انگلیس و افغانستان (۱۲۵۴ هجری قمری (۱۸۳۸ میلادی) - ۱۲۵۸ هجری قمری (۱۸۴۲ میلادی)) آغاز میشود.
حمله
در سال ۱۸۲۳، انگلیس به افغانستان لشکر کشید، دوست محمد خان برای مساعدت از روسها ابتدا به بخارا رفت اما در عدم همکاری آنان وی به افغانستان بازگشته خود را تسلیم انگلیسها نمود، انگلیسها هم وی را به هندوستان تبعید کرد و حاکم قبلی، شاه شجاع را جایگزین او کرد. به دنبال یک قیام سازماندهی شده توسط وزیر اکبر خان در سال ۱۸۴۲، نیروهای کبیر انگلیس و هند در حال عقبنشینی از کابل به جلالآباد به فرماندهی الفینستون کاملاً نابود شدند.
نتیجه
افغانها نبرد اول شان با انگلیس را پیروز شده کشورشان را بازپس گرفتند، انگلیسیها دوست محمد خان را دوباره به قدرت نشانده و نیروهای نظامی خود را از افغانستان بیرون کشیدند.
دومین نبرد افغان و انگلیس
زمینه
در سال ۱۸۴۷، جنگ دوم انگلیس و افغانستان به دلیل بهبود روابط امیر شیر علی خان با روسیه آغاز گردید.
حمله
وقتی انگلیسها از طرف جنوب، افغانستان را اشغال کردند، امیرشیرعلیخان از روسها استمداد کرد، ولی پاسخی نیافت و ناگزیر اداره امور را به فرزندش یعقوب خان سپرد و خود به امید جلب کمک رهسپار شمال گشت، روسها تنها کمکی که به وی کردند این بود که توصیه نمودند به پایتختش برگردد و با انگلیسها از در صلح درآید. امیر شیرعلی ناامید، افسرده و در هم شکسته در مزارشریف چشم از جهان فروبست.
نتیجه
بریتانیایها پیروز شدند و انگلیس به عنوان بخشی از معاهده گندمک سال ۱۸۷۹ کنترل روابط خارجی افغانستان را بهدستآورد. در سال ۱۸۹۳، مورتیمر دیورند امیر عبدالرحمن خان را مجبور ساخت تا یک توافقنامه جنجالی را که بیش از ۵۰٪ خاک افغانستان را به انگلیس واگذار میکرد، امضا کند که در آن قومیتهای پشتون و بلوچ توسط خط دیورند تقسیم شده باشند. این یک شکاف سیاسی استاندارد در زمان حاکمیت بریتانیا بود که موجب تیره شدن روابط، به ویژه با کشور جدید بعدی پاکستان با افغانستان گردیدید. آنها عبدالرحمن خان را جایگزین ایوب خان که قهرمان جنگ دوم افغان و انگلیس (نبرد میوند) بود، کردند تا در افغانستان حکومت نماید.
افغانستان مدرن
عبدالرحمن خان
عبدالرحمنخان که دست نشانده انگلیس بود از سوی آنها تماماً اکمالات میشد تا وحدت افغانستان را حفظ کند و به عنوان کشور قدرتمند سر راه روسیه تزاری باشد؛ بنا براین وی تمام قبایل افغانستان را سرکوب و مطیع خود ساخت.
کافرستان منطقه بتپرست امپراتوری از نظر سیاسی مستقل بود تا اینکه در سال ۱۸۹۱–۱۸۹۶ توسط عبدالرحمن خان فتح شد. وی به خاطر ترفندها و روشهای بی رحمانه خود در سرکوب قبایل به «امیر آهنین» معروف بود. امیر آهنین خطوط ریلی و تلگرافی که از امپراتوریهای روسیه و انگلیس میآمد را «اسبهای تروا» میدانست و از توسعه راهآهن در افغانستان جلوگیری میکرد. وی در سال ۱۹۰۱ در بستر مریضی درگذشت و پسرش حبیبالله خان جانشین وی شد.
حبیبالله خان
در خلال جنگ جهانی اول، وقتی افغانستان بیطرف بود، حبیبالله خان توسط مقامات قدرتهای محور، نیدر مایر هنریگ نماینده اعزامی آلمان را ملاقات کرد تا استقلال کامل خود را از انگلستان اعلام کرده، به نیروهای محور پیوسته و به هند بریتانیایی حمله کند، به عنوان بخشی از توطئه هندو-آلمان، تلاشهای آنها برای آوردن افغانستان به قدرتهای محور با شکست روبرو شد، اما باعث نارضایتی مردم به دلیل حفظ بیطرفی در برابر انگلیس شده و تشکیل جنبش مشروطه خواهی کشور گردید. حبیبالله خان در طی یک سفر به قصد شکار و تفریح به ولایت لغمان، در سال ۱۹۱۹ توسط مشروطه خواهان ترور شد و امانالله خان پسرش قدرت را به دست گرفت. امانالله خان که یکی از حامیان سرسخت لشکرکشیهای ۱۹۱۵–۱۹۱۶ نیروهای محور بود، جنگ سوم افغان و انگلیس را برانگیخت و از طریق خیبر به هند انگلیسی حمله برد.
جنگ سوم افغان و انگلیس
موضوع استقلال افغانستان و جنگ سوم افغان-انگلیس از سوی بریتانیا کماهمیت و خیلی کوچک جلوه داده شد، با وجودی که جنگ سوم افغان-انگلیس از جمله جنگهای بزرگ بهشمار میرود که دران بیش از ۱۶ میلیون پوند خسارات مالی به کشور بریتانیا وارد شد و حدوداً ۲۰۰۰ افراد نظامی آنها نیز درین جنگ هلاک شدند.
در ۱۹ اوت ۱۹۱۹، پس از جنگ سوم افغان و انگلیس (معروف به جنگ تل) و امضای معاهده راولپندی، این کشور دوباره کنترل امور خارجه خود را از بریتانیا پس گرفت. واژه افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۳۰۲ و در قانون اساسی امانالله شاه به تصویب رسید. آغاز پادشاهی امانالله شاه در سال ۱۳۰۲ آغاز تاریخ مستقل افغانستان است.
او برای اینکه به عقب ماندگی و انزوای کشور سنتی اش خاتمه دهد، تصمیم گرفت رابطه سیاسی افغانستان را با کشورهای غربی مخصوصاً اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری ویمار آلمان آغاز کند و در این راستا سفرش به اروپا را در سالهای ۱۹۲۷–۲۸ آغاز کرد. وی ابتدا به هند بریتانوی رفته و از راه دریایی بمبئی به ایتالیا رفت که دلیل سفر وی نیز درخواست شاه ایتالیا از امانالله خان برای بازدید از کشورشان بود، سپس راهی فرانسه شده در آنجا شهرداری پاریس به پاس احترام تخت خواب ناپلئون را در اختیار امانالله شاه قرار داد، بعداً به آلمان رفته دولت آن کشور یک فروند هواپیما را به رسم دوستی پیشکش امانالله شاه نمود. وقتی او به انگلستان رفت مقامات سیاسی لندن کوشش زیادی به خرج دادند تا مانع سفر وی به روسیه شوند اما موفق نشدند. در روسیه وی از تأسیسات صنعتی و نظامی آنجا بازدید نموده راهی ترکیه شده و با استقبال امپراتور عثمانی و مردم ترکیه به عنوان غازی جهان اسلام و شکست دهنده انگلیس قرار گرفت. وی از راه ایران به افغانستان برگشت و لازم است ذکر شود که امانالله شاه توافقات و همکاریهای سیاسی، اقتصادی و نظامی زیادی را با کشورها غربی به انجام رسانید. کلید تمام این ماجراها محمود طرزی پدر زن و وزیر خارجه دولت امانی بود و در واقع کوششهای او بود که آموزش رسمی در افغانستان را اجباری نمود.
تاریخ معاصر
ظاهر شاه با کمک عموی خود، که صدر اعظم بود و سیاستهای نادرشاه را ادامه میداد، حکومت کرد. شاه محمود خان، یکی دیگر از عموهای ظاهر شاه، در سال ۱۹۴۶ صدر اعظم شد. وی آزادیهای سیاسی بیشتر را آغاز کرد، اما وقتی این سیاست بیش از آنچه وی انتظار داشت، به سودش تمام شد آن را تغییر داد. وی در سال ۱۹۵۳ توسط محمد داود خان، پسر عمو و برادر زن پادشاه و یک ملیگرای پشتون که به دنبال ایجاد پشتونستان بزرگ بود، جایگزین شد و روابط بسیار پرتنش با پاکستان را آغاز کرد. داود خان در طول ده سال حضور در این پست تا سال ۱۹۶۳ برای اصلاحات در نوسازی اجتماعی فشار زیادی آورد و به دنبال رابطه نزدیکتر با اتحاد جماهیر شوروی بود. پس از آن، قانون اساسی ۱۹۴۶ شکل گرفت و او به عنوان اولین صدر اعظم غیر سلطنتی سوگند یاد کرد.
پادشاه ظاهر شاه، مانند پدرش نادرشاه، سیاست حفظ استقلال ملی را در حالی که به دنبال مدرنیزاسیون تدریجی، ایجاد احساس ملیگرایی و بهبود روابط با انگلستان بود، داشت. با این حال، افغانستان بیطرف ماند و نه در جنگ جهانی دوم شرکت داشت و نه در جنگ سرد پس از آن با هر دو بلوک قدرت رفتار میانه داشت. با این حال، اتحاد شوروی و ایالات متحده برای نفوذ به افغانستان بزرگراههای اصلی، فرودگاهها و سایر زیرساختهای حیاتی افغانستان را میساخت و مزایای بیشتری به این کشور اعطا میکرد. بهطور عموم، افغانستان بیش از هر کشور دیگری کمک توسعه شوروی را دریافت کرد؛ بنابراین افغانستان روابط خوبی با هر دو دشمن جنگ سرد داشت.
رژیم جمهوری دموکراتیک افغانستان و جنگ با شوروی
در سال ۱۹۷۳، هنگامی که پادشاه در ایتالیا بود، داود خان کودتایی بی خون انجام داد و اولین رئیسجمهور افغانستان شد و رژیم سلطنتی را از بین برد.
در آوریل ۱۹۷۸، حزب کمونیست خلق افغانستان (PDPA) با یک کودتای خونین علیه رئیسجمهور وقت محمد داود خان، که در انقلاب ثور نامیده میشود، قدرت را به دست گرفت. حزب کمونیست خلق افغانستان تأسیس جمهوری دموکراتیک افغانستان را اعلام کرد، اولین رهبر که به عنوان دبیرکل حزب نیز ایفای وظیفه مینمود نور محمد تره کی بود که رئیسجمهور گردید. این امر باعث وقوع مجموعهای از حوادث میشود که به طرز چشمگیری افغانستان را از کشوری فقیر و خلوت (البته صلح آمیز) به کانون تروریسم بینالمللی تبدیل میکند. این حزب اصلاحات مختلف اجتماعی، نمادی و توزیع زمین را آغاز کرد که مخالفتهای شدیدی را برانگیخت، در حالی که مخالفان سیاسی را نیز به طرز وحشیانهای تحت فشار قرار داد. این امر باعث ناآرامیها شد و به سرعت به حالت جنگ داخلی در سال ۱۹۷۹ تبدیل شد که توسط مجاهدان چریکی (و چریکهای کوچکتر مائوئیست) علیه نیروهای رژیم در سراسر کشور انجام شد. این جنگ به سرعت به جنگ نیابتی تبدیل شد زیرا دولت پاکستان مراکز آموزش پنهانی در اختیار این شورشیان قرار میداد و از آنها حمایت تسلیحاتی میکرد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان که حزبی طرفدار شوروی بود در هفت ثور ۱۳۵۷ (ماه اردیبهشت) حکومت داوود خان را سرنگون کرده و جمهوری دموکراتیک افغانستان را تأسیس کردند.
در پی برقراری این حکومت و به ویژه پس از مداخله نظامی شوروی در افغانستان مقاومت گروههای اسلامگرا علیه آن آغاز شد. شورشیان که به نام مجاهدین افغان شناخته میشدند. بیش از یک دهه جنگ چریکی علیه نیروهای شوروی در افغانستان در هشت ثور ۱۳۷۱ کابل را به تصرف خود درآوردند.
رهبران اصلی مجاهدین افغان در توافق پیشاور برای تشکیل حکومت جدیدی به نام دولت اسلامی افغانستان به توافق رسیدند اما گلبدین حکمتیار پشتون که به عنوان نخستوزیر دولت تعیین شده بود، با این شیوه تقسیم قدرت مخالفت کرده و وارد جنگ علیه نیروهای حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری هزاره، شورای نظار به رهبری احمد شاه مسعود، جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری برهانالدین ربانی تاجیک و جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرشید دوستم ازبک شد. این در حالی بود که اختلافات گروههای مختلف مجاهدین بر سر تقسیم قدرت باعث آغاز مرحله جدیدی از جنگ داخلی افغانستان بود که با جنگهای پیدرپی گروههای رقیب و بمباران شهرها و مناطق مسکونی همراه بود. در این دوران گروههای مختلف سیاسی و نظامی هر یک بخشی از کشور را در کنترل خود داشتند و شهر کابل و حومه آن بین پنج گروه مختلف مجاهدین تقسیم شده بود.
رقابت قدرتهای منطقهای نیز باعث شده بود تا جنگ گروههای افغان به یک جنگ نیابتی تبدیل شود. پاکستان که از حکومت جدید مجاهدین ناخشنود بود از حزب اسلامی گلبدین حکمتیار پشتون مهمترین مخالف آنها حمایت نظامی، عملیاتی، و مالی میکرد. گلبدین حکمتیار بدون پشتیبانی لجستیکی و راکتهای ارتش پاکستان قادر نبود تا نیمی از کابل را به ویرانه تبدیل کند. عربستان سعودی نیز از جریان تنظیم دعوت اسلامی افغانستان به رهبری رسول سیاف پشتیبانی میکرد. ایران نیز برای تأمین هژمونی منطقهای خود از گروههای متحد خود در این نبرد پشتیبانی میکردند. ایران از شورای نظار به رهبری احمد شاه مسعود و جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری برهانالدین ربانی تاجیک، کمک میکرد تا قدرت نظامی و اثرگذاری سیاسی آنها را افزایش دهد. اختلافات این دو گروه نیز به سرعت به یک جنگ تمام عیار و خونین تبدیل شد که گروههای دیگر مجاهدین را نیز درگیر خود کرد. ازبکستان نیز از نیروهای جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرشید دوستم ازبک تبار حمایت میکرد تا این گروه بتواند بخشهای شمالی افغانستان را در کنترل خود داشته باشد.
حزب وحدت هزاره شیعه برهبری عبدالعلی مزاری که در جریان جنگ با نیروهای سیاف در مقاطعی با نیروهای شورای نظار/جمعیت اسلامی تاجیک هم درگیر شده بود در ابتدای زمستان سال ۱۳۷۱ از دولت خارج شده و با حزب اسلامی حکمتیار پشتون متحد شد. در همین زمان صبغتالله مجددی که به عنوان رئیسجمهور دولت انتقالی تعیین شده بود جای خود را به برهانالدین ربانی تاجیک رهبر جمعیت اسلامی افغانستان داد. ربانی دومین رئیس غیرپشتون در تاریخ سیاسی افغانستان بعد از سلطان علی کشتمند هزاره، محسوب میشود.
حکمتیار که علت اصلی مخالفت خود را حضور کمونیستهای سابق به ویژه ژنرال دوستم در دولت جدید عنوان میکرد در زمستان ۱۳۷۲ با جنبش ملی ژنرال دوستم نیز متحد شد و ائتلاف حزب وحدت هزاره/حزب اسلامی پشتون/جنبش ملی ازبک، علیه نیروهای مسعود تاجیک و دولت افغانستان شکل گرفت. با این ائتلاف، حزب اسلامی پشتون حکمتیار میتوانست از نیروی هوایی جنبشیهای ازبک دوستم هم برای بمباران مواضع دشمن و تدارکاترسانی به نیروهای خودی استفاده کند.
با این وجود در سال ۱۳۷۳ مسعود تاجیک تبار موفق شد تا تمامی مخالفان خود را از کابل بیرون براند. اما از سوی دیگر نیروهای دوستم ازبک تبار موفق شدند تا نیروهای جمعیت اسلامی را از مزار شریف بیرون رانده و این شهر مهم شمال افغانستان را در اختیار خود بگیرند. مناطق مرکزی و شهر بامیان بهدست نیروهای کریم خلیلی بود.
قندهار نیز در این دوران بین سه رهبر پشتون به نامهای گلآغا شیرزی، ملا نقیبالله و آمر لالی تقسیم شده بود که هر یک برای تحکیم موقعیت خود با یکدیگر درگیر بودند.
جنگ میان گروههای مجاهدین زمانی آغاز شد که دولت جدید افغانستان هنوز نتوانسته بود ادارات دولتی، واحدهای پلیس و نظام دادگستری خود را تشکیل دهد و در چنین وضعیتی رفتار سبعانه برخی اعضای گروههای مختلف مجاهدین باعث شده بود تا کابل به شهری بیقانون و آشوبزده تبدیل شود. با توجه به همین وضعیت آشوبناک بسیاری از رهبران مجاهدین هم در عمل کنترلی بر فرماندهان زیردست خود نداشتند و قتل، زورگیری و تجاوز جنسی به پدیدهای رایج تبدیل شده بود.
منازعه پس از جنگ و رژیم طالبان
مجاهدین موفق به تشکیل دولت ملی نشدند و جای آنها را طالبان که از حمایت مادی و معنوی پاکستان، عربستان سعودی و ایران سود میبرد، گرفت.
طالبان نیز نتوانست بقایای مجاهدین را که علیه آنها پایداری میکردند، بهطور کامل سرکوب نماید. رژیم طالبان در سال ۱۳۸۰ با حمله ائتلاف بینالمللی به رهبری ایالات متحده آمریکا از هم پاشید.
درگیر شدن ناتو
از سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱ میلادی) پس از کنفرانس بن با توافق گروههای افغان دولت موقت به رهبری حامد کرزی روی کار آمد. دولت جدید در پاییز ۱۳۸۳ (۷ دسامبر ۲۰۰۴) به ریاست جمهوری حامد کرزی شکل گرفت و در پاییز ۱۳۸۴ (۱۹ دسامبر ۲۰۰۵ میلادی) نیز انتخابات مجلس قانونگذاری برگزار شد.
حامد کرزی رئیسجمهور افغانستان از سال ۲۰۱۱ بود که با روشن شدن نتایج پر سر و صدای انتخابات ریاستجمهوری افغانستان در سال ۱۳۹۳ جای خود را به محمداشرف غنی داد. رئیسجمهور دو معاون دارد که معمولاً از قومیتهای مختلف متفاوت انتخاب میشوند. پس از مرگ ناگهانی محمد فهیم در اسفند ۱۳۹۲ یونس قانونی به جای او به عنوان معاون اول انتخاب شد و کریم خلیلی نیز معاون دوم رئیسجمهور از سال ۱۳۸۳ خورشیدی است.
روی کار آمدن مجدد طالبان
در ۱۴ آوریل ۲۰۲۱ , ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو گفت ائتلاف تصمیم گرفته خروج نیروها را تا ۱ مه آغاز کند. کوتاه مدتی بعد، پس از شروع خروج سربازان ناتو، طالبان هجومی را آغاز کرد، و به سرعت در برابر نیروهای دولتی در حال فروپاشی افغانستان پیشروی کرد. بنا بر یک گزارش جامعه اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا، حکومت افغانستان احتمالاً ظرف شش ماه پس از تکمیل خروج ناتو از این کشور فرو میپاشید. در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ , همزمان با در کنترل قرار گرفتن دوباره بخش اعظم قلمروی افغانستان در دست طالبان، طالبان شروع به تسخیر کابل پایتخت کرد و بسیاری از غیرنظامیان، مسئولان حکومتی و دیپلماتهای خارجی تخلیه شدند. رئیسجمهور غنی همان روز از افغانستان گریخت. به تاریخ ۱۶ اوت ۲۰۲۱ , یک شورای غیررسمی هماهنگی افغانستان به رهبری دولتمردان ارشد در فرایند هماهنگ سازی انتقال نهادهای دولتی جمهوری اسلامی افغانستان به طالبان قرار داشت. در ۱۷ اوت، معاون رئیسجمهوری اسلامی افغانستان، امرالله صالح، خود را سرپرست رئیسجمهوری افغانستان خواند و تشکیل جبههٔ مقاومت ملی افغانستان را با ۶۰۰۰ سرباز در دره پنجشیر، به همراه احمد مسعود و وزیر دفاع بسمالله خان محمدی اعلام کرد.
در ۱۴ سپتامبر، طالبان به ۳۵۰۰ ساکن یک منطقه مسکونی در مالکیت حکومت در قندهار بدون ارائه دلیل دستور داد ظرف سه روز آنجا را ترک کنند. در ۱۸ سپتامبر، مقامات مورد حمایت طالبان مدارس متوسطه را فقط برای پسران بازگشایی کردند، و برنامهای برای راه دادن دختران به مدارس نداشتند؛ در همان روز طالبان کارکنان بانک جهانی را از ساختمان وزارت سابق امور زنان به بیرون هدایت کردند و در آنجا تابلویی نصب کردند که آن را وزارت دعوت، امر به معروف و نهی از منکر اعلام میکرد.
جغرافیا
افغانستان در آسیای جنوبی و آسیای میانه واقع شدهاست در واقع منطقه به ویژه در افغانستان «چهارراه آسیا» محسوب میشود، و این کشور دارای لقب قلب آسیا است. علامه اقبال شاعر مشهور اردو یک بار در مورد این کشور نوشت:
با بیش از , افغانستان چهل و یکمین کشور بزرگ جهان است، کمی بزرگتر از فرانسه و کوچکتر از میانمار و تقریباً به اندازه تگزاس در ایالات متحده است. هیچ خط ساحلی ندارد، زیرا افغانستان محصور در خشکی است. این کشور در جنوب و شرق با پاکستان مرز مشترک دارد (از جمله گیلگیت-بالتستان مورد ادعای هند). ایران در غرب، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان در شمال و چین در شرق دور.
جغرافیا در افغانستان متنوع است، اما بیشتر کوهستانی و ناهموار است، با برخی از پشتههای کوهستانی غیر معمول همراه با فلات و حوضههای رودخانه ئی. تحت سلطه رشته کوههای هندوکش که امتداد غربی هیمالیا است که از طریق کوههای پامیر و کوههای قاراقرم در انتهای شمال شرقی افغانستان به شرق تبت کشیده میشود. بیشترین و بلندترین نقاط در شرق متشکل از درههای حاصلخیز کوهستانی است. هندوکش به ارتفاعات غربی - مرکزی ختم میشود و در شمال و جنوب غربی جلگههایی ایجاد میکند، یعنی دشتهای ترکستان و حوزه سیستان. این دو منطقه به ترتیب از چمنزارها و نیمه بیابانها و کویرهای بادی گرم تشکیل شدهاند. جنگلها در درههای بین نورستان و پکتیا و توندرا در شمال شرقی وجود دارند. بالاترین نقطه این کشور قله نوشاخ با ارتفاع ۷٬۴۹۲ متر (۲۴٬۵۸۰ فوت) از سطح دریا است. کمترین نقطه آن در استان جوزجان در امتداد ساحل رودخانه آمو با ارتفاع ۲۵۸ متر (۸۴۶ فوت) از سطح دریا قرار دارد.
با وجود داشتن رودخانههای متعدد و سدهای آب، قسمتهای زیادی از کشور خشک است. حوضه خشک سیستان یکی از خشکترین مناطق جهان است. رود آمو در شمال هندوکش طغیان میکند، در حالی که هریرود در نزدیکی هرات به سمت غرب و رودخانه ارغنداب از منطقه مرکزی به سمت جنوب جریان دارد. در جنوب و غرب هندوکش هم تعدادی رود جریان دارد، مانند رود هیرمند. یک استثنا رود کابل است که در جهت شرقی به سند منتهی میشود و به اقیانوس هند ختم میشود. در زمستان در قلههای هندوکش و کوههای پامیر برف سنگینی میبارد و ذوب برف در فصل بهار وارد رودها، دریاچهها و جویبارها میشود. با این حال، دو سوم آب این کشور به کشورهای همسایه ایران، پاکستان و ترکمنستان سرازیر میشود. همانطور که در سال ۲۰۱۰ گزارش شد، دولت برای بازسازی سیستمهای آبیاری خود به بیش از ۲ میلیارد دالر نیاز دارد تا آب به درستی مدیریت شود.
در شمال شرقی رشته کوههای هندوکش و در اطراف بدخشان افغانستان، در یک منطقه فعال زلزله خیز منطقهای است که تقریباً هر سال ممکن است زمین لرزه در آن رخ دهد. آنها میتوانند کشنده و مخرب باشند، در بعضی از مناطق باعث رانش زمین یا باعث برفکوچ شوند آخرین زمین لرزههای شدید زلزله فوریه ۱۹۹۸ افغانستان بود که حدود ۶۰۰۰ نفر را در بدخشان نزدیک تاجیکستان کشتهاست. به دنبال آن زمین لرزه هندوکش ۲۰۰۲ که در آن بیش از ۱۵۰ نفر کشته بیش از ۱۰۰۰ نفر زخمی شدند. زلزله ۲۰۱۰ افغانستان ۱۱ کشته بیش از ۷۰ زخمی و بیش از ۲۰۰۰ خانه را ویران کرد.
منابع آبی
بیشتر رودخانههای مهم افغانستان از ارتفاعات مرکزی کشور سرچشمه گرفته و به دریاچههای کوچک داخلی ریخته یا در شنزارهای بیابانی فرومیروند. آمودریا، هیرمند، دریای کابل و هریرود مهمترین حوضههای آبی کشور را تشکیل میدهند.
آمودریا که ۲۵۴۰ کیلومتر طول دارد و از یخچالهای پامیر سرچشمه میگیرد و حدود ۲۴۱ هزار کیلومتر مربع از خاک افغانستان را آبیاری میکند. حدود هزار کیلومتر از این رود مرز بین افغانستان و جمهوریهای تاجیکستان و ازبکستان است. آمودریا از جایی که رود کوکچه در غرب شهر فیضآباد به آن میریزد قابل کشتیرانی میشود. حوضه آبی شمال غرب کشور وابسته به هریرود است که از دامنه غربی کوه بابا سرچشمه میگیرد. این رود در مسیری غربی به سوی هرات آمده و زمینهای بارور دره عریض هرات را آبیاری میکند و سپس به سمت شمال چرخیده و مرز ایران و افغانستان تبدیل میشود. سپس به خاک ترکمنستان وارد شده و در بیابان قرهقوم ناپدید میشود.
رود هلمند یا هیرمند رودخانه اصلی جنوب غرب افغانستان است. شاخه اصلی هلمند هم از رشتهکوه بابا در غرب کابل سرچشمه گرفته و ۱۱۵۰ کیلومتر طول دارد. رودهای متعددی در طول این مسیر به هلمند میپیوندند که ارغنداب مهمترین آنهاست. هلمند ۲۵۹ هزار کیلومترمربع از خاک افغانستان را آبیاری میکند و به دریاچه هامون و دیگر دریاچههای فصلی مرز ایران و افغانستان میریزد.
مهمترین حوضه آبخیز شمال شرق این کشور به دریای کابل تعلق دارد که از رشتهکوه پغمان به سوی شرق میرود تا اینکه در پاکستان به رود ایندوس میپیوندد.
هامون صابری دریاچه آب شوری که فقط گاهی پرآب میشود در جنوب غرب افغانستان و ایستاده مقر دریاچه آب شور دیگری در ۱۰۰ کیلومتری جنوب غزنی، دو دریاچه مهم افغانستان هستند. در کوه بابا هم پنج دریاچه کوچک وجود دارد که به دریاچههای امیر شهرت دارند و به جهت رنگهای عجیبشان شهرت دارند. رنگ آنها از سفید شیری تا سبز تیره متغیر است و این به دلیل سنگهای بستر این دریاچههاست.
آب و هوا
افغانستان دارای آب و هوای قارهای با زمستانهای سرد در ارتفاعات مرکزی، یخبندان شمال شرقی (اطراف نورستان) و دره واخان است، جایی که متوسط دما در ژانویه زیر ۱۵ − (۵ درجه فارنهایت) است و میتواند به −۲۶ درجه سانتی گراد (−۱۵ درجه فارنهایت) نیز برسد، و تابستانهای گرم در مناطق کم ارتفاع حوضه سیستان در جنوب غربی، حوضه جلالآباد در شرق و دشتهای ترکستان در امتداد رودخانه آمو در شمال، جایی که دما بهطور متوسط بیش از ۳۵ درجه سانتیگراد (۹۵ درجه فارنهایت) در ژوئیه و میتواند بیش از ۴۳ درجه سانتیگراد (۱۰۹ درجه فارنهایت) باشد. این کشور بهطور کلی در تابستانها خشک است و بیشترین میزان بارندگی بین دسامبر و آوریل است. مناطق پایین شمال و غرب افغانستان خشکترین مناطق با رطوبت کم است، اما بارش آن در نواحی شرق بیشتر است چون نزدیک به هند قرار دارد، افغانستان بیشتر در خارج از منطقه موسمی است به غیر از استان نورستان که گاهی در معرض بارانهای موسمی تابستانی را قرار گیرد.
منابع طبیعی
از منابع طبیعی کشور میتوان به گاز طبیعی، نفت خام، زغالسنگ، مس، کرومیت، طلق (نوعی کانی شفاف به رنگهای سفید و سبز و خاکستری)، سولفات باریوم، گوگرد، سرب، روی، آهن، نمک و سنگهای قیمتی، اورانیوم و دیگر کانیها اشاره کرد. ارزش مجموعی معادن زیرزمینی افغانستان سه هزار میلیارد دلار است. دولت برای جذب سرمایهگذاران در این زمینه، تلاش میکند.
محیط زیست
افغانستان دارای تنوع زیستگاهی زیادی با شرایط اکولوژیکی بسیار متفاوت است. ایجاد حفاظت منظم از طبیعت مخالف اوضاع سیاسی کشور است که برای دههها ناپایدار بودهاست. در واقع در ۲۰۰۹ بود که دریاچههای بند امیر در ولایت بامیان به اولین پارک ملی افغانستان تبدیل شد.
از شاخصترین محدودیتهای زیستمحیطی این کشور میتوان به محدودیت در دسترسی به منابع آب (مصرف کشاورزی و آشامیدنی)، چَرای بیش از حد دام، آلودگی هوا و آب، عدم دسترسی به آبهای آزاد و… اشاره کرد.
در افغانستان تقریباً سامانه دفع زباله به روش مدرن وجود ندارد.
گیاهان
با وجود خشکسالی، افغانستان با داشتن ۵۰۰۰ گونه گیاهی ثبت شده، مقامی بالاتر از جمهوری فدرال آلمان با ۴۰۰۰ گونه گیاهی است. گیاهان افغانستان با ۳۰٪ نوع گونه بومی، از نظر گیاهشناسی بسیار غنی است که در هیچ جای دیگر جهان یافت نمیشود.
قطع درختان جنگلی توسط قاچاقچیان و انتقال چوب این درختان به کشورهای همسایه و عمدتاً پاکستان باعث نابودی بیش از ۷۰ درصد جنگلهای این کشور تا سال ۲۰۰۹ شده شد.
جانوران
بیشتر حیوانات مربوط به منطقه زیر گرمسیری در افغانستان زندگی میکنند. پستانداران بزرگ در گذشته بسیار فراوان بودند. اما اکنون تعداد آنها بسیار کم شده و از میان آنها ببر منقرض شدهاست. پستاندارانی چون گرگ، روباه، کفتار راهراه، شغال، آهو و چندین گربهسان وحشی از جمله پلنگ و پلنگ برفی در افغانستان حضور دارند. چندین گونه از بز کوهی مثل مارخور (که بخاطر شاخهای درهمپیچیده و بلندش معروف است) و گوسفندهای وحشی اوریال و غرم در هندوکش و پامیر دیده میشوند و خرس قهوهای هم در مناطق کوهستانی و جنگلی حضور دارد.
پرندگان شکاری مثل کرکس و عقاب و پرندگان دیگری چون بلدرچین، کبک، قرقاول، پلیکان، و درنا نیز در این کشور حضور دارند. در رودخانهها و دریاچهها و تالابهای افغانستان انواع مختلفی از ماهیهای آب شیرین زندگی میکنند. اما تعداد آنها معمولاً زیاد نیست. فقط در رودخانههای بخش شمالی هندوکش است که ماهیهای قزلآلا در تعداد فراوان حضور دارند.
شاید مهمترین مشکل زیستمحیطی افغانستان خطر نابودی جانورانی مانند پلنگ برفی، بزهای کوهی، سمور، آهو، قوچ و دیگر حیوانات باشد. بیشتر این حیوانات برای استفاده از پوستشان، کُشته میشوند.
حکومت
همهٔ مناطق افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان مورد هجوم طالبان قرار گرفت و در مدت زمان کوتاه حدوداً ۳ ماه توسط نیروهای طالبان فتح گردید. در پی سرنگونی جمهوری اسلامی افغانستان در جریان هجوم طالبان، طالبان افغانستان را یک امارت اسلامی اعلام کرد. در ۷ سپتامبر یک دولت سرپرست اعلام شد. تا ۸ سپتامبر، هیچ کشور دیگری رسماً امارت اسلامی را به عنوان جانشین قانونی جمهوری اسلامی افغانستان و حکومت افغانستان به صورت دژور به رسمیت نمیشناسد.
لویه جرگه از ابزارهای سنتی حکومت در افغانستان است، نشست مشورتی پشتونها که بیشتر برای برگزیدن یک رئیس کشور جدید، اختیار کردن یک قانون اساسی جدید یا حل و فصل مسایل ملی یا منطقهای مانند جنگ برگزار میشود. لویه جرگهها اقلاً از سال ۱۷۴۷ برگزار شدهاند، و جدیدترین آنها در اوت ۲۰۲۰ برگزار شده.
تأسیس حکومت جدید
در ۱۷ اوت ۲۰۲۱ , رهبر حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که همپیمان طالبان است، گلبدین حکمتیار، با حامد کرزی، رئیسجمهور سابق، و عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی و رئیس اجراییه سابق، در دوحه، قطر، با هدف شکلدادن به یک حکومت دیدار کردند (گرچه مشخص نبود کرزی یا عبدالله مستقیماً در چنین حکومتی نقش داشته باشند). رئیسجمهور محمداشرف غنی، در پی پیشروی طالبان به تاجیکستان یا ازبکستان گریخت، و نهایتاً از امارات متحده عربی سربرآورد و گفت از چنین مذاکراتی حمایت میکند و در حال گفتگو برای بازگشت به افغانستان است.
, امارت اسلامی در حال گذراندن یک دوره سیاسی انتقالی است و یک نهاد غیررسمی به نام شورای هماهنگی افغانستان از دولتمردان ارشد در حال هماهنگی فرایند انتقال نهادهای دولت جمهوری اسلامی افغانستان به طالبان است. در این حال، نیروهای طالبان در عمل اقتدار پلیس را در این کشور اعمال میکنند. نشستهای کابل در خصوص تشکیل حکومت به گفته فوزیه کوفی، عضو سابق شورای ملی افغانستان که گفته یک دولت تمام مردانه دولت کاملی نخواهد بود، تنها متشکل از مردان بوده.
بسیاری از چهرهها درون طالبان عموماً با ادامه یافتن قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان موافقند، که احتمالاً به عنوان پایه دولت جدید قابل استفاده است چرا که مخالفتهایشان با حکومت سابق ماهیت مذهبی و نه سیاسی داشته. در ۲۰ اوت، عبدالغنی برادر از قندهار وارد کابل شد تا مذاکرات رسمی را با شورای هماهنگی برای ترکیب و ساختار حکومت جدید شروع کند.
چند ساعت پس از پرواز آخرین سربازان آمریکایی از کابل در ۳۰ اوت، یک مقام طالبان گفت که دولت جدیدی حتی در ۳ سپتامبر پس از نماز جمعه اعلام خواهد شد. او افزود که هبتالله آخندزاده رسماً رهبر امارت اسلامی افغانستان اعلام خواهد شد، و وزرای کابینه در ارگ ریاستجمهوری افغانستان در مراسمی رسمی اعلام خواهند شد.
برخی از ناظران پس از سیطره مجدد طالبان و استقرار دولت امارات اسلامی پیشنهاد کردهاند که جمهوری اسلامی ایران میتواند به عنوان یک الگوی مشروطه برای دولت جدید طالبان عمل نماید و یک سیستم حکومتی به ظاهر جمهوری را با «دموکراسی محدود و پلورالیسم» معرفی کند که توسط «حاکمیت دینی» هدایت میشود. هارون رحیمی، با این حال، خاطرنشان کرد که شرایط محلی در ایران اساساً با شرایط موجود در افغانستان متفاوت است و جنبههای دموکراتیک حکومت ایران توسط «گروهی از علمای دینی اثرگذار که همیشه خود را به عنوان نیروهای دموکراتیک معرفی کردهاند» محافظت میکند. اما این علمای به ظاهر دموکراتیک در امارات اسلامی افغانستان وجود ندارند.به گزارش سیانان، دولت جدید احتمالاً یک امارت اسلامی دیوبندی با حکومت متمرکز است. در گزارشی از منابع سیانان بیان شدهاست که دولت جدید قرار است مشابه جمهوری اسلامی ایران با رهبری هبتالله آخندزاده به عنوان رهبری همهکاره درست مانند نقش سید علی خامنهای در ایران باشد.
روابط خارجی
به دلیل موقعیت داخلی در قلب آسیا، افغانستان نمیتواند خود را از رویدادهای منطقه جدا کند. روابط با کشورهای همسایه از اهمیت اساسی برای افغانستان برخوردار است.
ایالات متحده
متن پیمان استراتژیک افغانستان و آمریکا
ایالات متحده تا پیش از به قدرت رسیدن طالبان مهمترین شریک همکاریهای امنیتی و اقتصادی افغانستان بود. ساختارهای دولتی و سیاسی کشور پس از سرنگونی رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ در بیشتر موارد تحت هدایت و نظارت ایالات متحده طراحی شدهاند. ایالات متحده تا پیش از روی کار آمدن مجدد طالبان بزرگترین اهدا کننده کمکهای توسعهای در این کشور بود.
پاکستان
افغانستان از دیرباز با پاکستان بر سر خط دیورند مشکل مرزی دارد. افغانستان روابط پیچیده و گهگاهی با پاکستان تیره است. افغانستان همچنان پاکستان را به حمایت از طالبان متهم میکند. از زمان آغاز حمله شوروی به این کشور، پاکستان بهطور گسترده با اسلحه و وسایل مالی از طالبان حمایت میکند تا از طالبان برای نفوذ در وقایع سیاسی این کشور استفاده کند. استراتژی ای که اکنون انتقام خود را به شکل افزایش حضور طالبان در پاکستان گرفتهاست. در عین حال، تشابهات فرهنگی زیادی بین دو ملت وجود دارد. این نحوه زندگی گروه قومی پشتون در هر دو کشور است. پاکستان ۱٫۳ میلیون مهاجر افغانستانی را پذیرفتهاست.
این کشور برای فرار از نفوذ بیش از حد پاکستان در تلاش است روابط خود را با هند رقیب منطقهای پاکستان تشدید کند. هند یکی از مهمترین سرمایه گذاران (از جمله در بخش مواد خام) در افغانستان است و با حدود ۲ میلیارد دلار آمریکا، بزرگترین حامی منطقه و پنجمین اهداکننده بزرگ از سال ۲۰۰۱ تاکنون بودهاست.
ایران
به سبب ارتباطات ریشه دار فرهنگی، ایران نقش مهمی در سیاست خارجی افغانستان دارد، علاوه بر این ایران یکی از بزرگترین طرفهای تجاری افغانستان است.
پس از سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱ و روی کار آمدن نظام سیاسی جدید در افغانستان روابط تجاری افغانستان و ایران افزایش چشمگیری داشتهاست. ایران و افغانستان در زمینه مبارزه با مواد مخدر و بازسازی شبکه حمل و نقل افغانستان همکاری دارند.
افغانستان و ایران در سالهای اخیر که مشکل کمبود آب رودخانه هیرمند و خشک شدن دریاچه هامون به دلیل ساخت سد کجکی وجود دارد بر سر تقسیم آب رودخانه هیرمند در منطقه سیستان اختلاف نظر دارند. اگرچه هردو بر توافقنامه امضا شده توسط امیرعباس هویدا و محمد موسی شفیق (نخستوزیرهای وقت هر دو کشور) در مورد تقسیم حق آب هیرمند تأکید دارند.
عضویت در سازمانهای بینالمللی
سازمان ملل متحد
اینتلست
اکو
سارک
پیماننامههای بینالمللی
پیمان منع گسترش مینهای ضد نفر
افغانستان عضویت سازمان همکاری منطقهای آسیای جنوبی (سارک) را نیز حاصل کردهاست.
تقسیمات کشوری
افغانستان دارای ۳۴ ولایت (استان) و حدود چهارصد ولسوالی (شهرستان) است. هر ولایت توسط یک والی اداره میشود که رئیسجمهور، وی را به این مقام منصوب میکند و هر ولسوالی به دست یک ولسوال که از سوی والی منصوب میشود. در هر ولایت یک شورای ولایتی وجود دارد که اعضای آن در انتخابات عمومی انتخاب میشوند. نقش شوراهای ولایتی مشارکت در برنامهریزیهای توسعه ولایت و نظارت و ارزیابی عملکرد نهادهای دولتی ولایت است.
بر اساس اصل ۱۴۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان (شهردارها) نیز باید با انتخابات برای یک دوره چهارساله تعیین شوند. اما به دلیل هزینههای بسیار، برگزاری انتخابات این اتفاق تاکنون نیفتاده و شهرداران، منتخب حکومت هستند. همچنین در هر ولسوالی نیز یک شورای ولسوالی باید وجود داشته باشد که این شوراها هم به همین دلیل هنوز تشکیل نشدهاند.
اقتصاد
تولید ناخالص داخلی اسمی افغانستان ۲۱٫۷ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۸ یا با ۷۲٫۹ میلیارد دلار (برابری قدرت خرید) بود. سرانه تولید ناخالص داخلی آن ۲٬۲۲۵ است. علیرغم داشتن یک تریلیون دلار یا بیشتر ذخایر معدنی، همچنان یکی از کم توسعهترین کشورهای جهان است. جغرافیای فیزیکی خشن افغانستان و وضعیت محصور در خشکی افغانستان به عنوان دلایلی ذکر شدهاست که این کشور کمترین کشور توسعه یافته در عصر مدرن باشد. همچنان عاملی که در نتیجه درگیری و بیثباتی سیاسی پیشرفت نیز کند میشود. این کشور بیش از ۷ میلیارد دلار کالا وارد میکند اما فقط ۷۸۴ میلیون دلار کالا صادر میکند که عمدتاً میوه آجیل و قالین است. این کشور ۲٫۸ میلیارد دلار بدهی خارجی دارد. بخش خدمات بیشترین تولید ناخالص داخلی (۵۵٫۹٪) و پس از آن کشاورزی (۲۳٪) و صنعت (۲۱٫۱٪) را به خود اختصاص دادهاست.
اقتصاد افغانستان از حوادثی که از سال ۱۹۷۸ تاکنون جریان دارد رنج میبرد. همراه با آن چندین خشکسالی نیز به مشکلات مردم در طول سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ اضافه شدند. اگرچه بعد از جاری شدن میلیاردها دلار توسط تجارتهای بینالمللی و کمکهای کشورهای دیگر در طول شش سال، اقتصاد کشور رشد سریعی داشت. حدود ۲۳ درصد مردم این کشور کشاورز هستند و بقیه شامل ۲۲ درصد در صنعت و ۵۵ درصد در خدمات مشغول به کار هستند.
طبق گزارش ۲۰۱۸ بانک جهانی سرانهٔ تولید ناخالص داخلی (GDP PPP per capita) افغانستان ۲٬۲۲۵ دلارست که این رقم پایینترین در میان کشورهای آسیایی است
نرخ تورم در این کشور در سال ۲۰۰۵، ۱۶٫۳ و در سال ۲۰۰۶، ۱۷ درصد بودهاست.
افغانستان یکی از اعضای اتحادیه همکاریهای منطقهای جنوب آسیا، سازمان همکاری اقتصادی (اکو) و سازمان همکاری اسلامی است.
عمدهترین شریکان صادرکننده محصولات به این کشور پاکستان (۲۳٫۷٪)، ایالات متحده آمریکا (۱۱٫۲٪)، هندوستان (۷٬۹٪)، آلمان (۶٫۸٪)، ترکمنستان (۴٫۹٪)، روسیه (۴٫۵٪)، کنیا (۴٫۳٪) و ترکیه (۴٫۲٪) هستند که حجم آن به بیش از ۴ میلیارد دلار میرسد. بیشترین بدهی این کشور به کشور روسیه و نیز بانک جهانی است که به بیش از ۲٫۸ میلیارد دلار میرسد. پس از سقوط طالبان بیش از ۶۰ کشور جهان قول کمک به این کشور را دادند که به فاصله ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹، ۸٫۹ میلیارد دلار به این کشور کمک بلاعوض کنند.
واحد پول افغانستان، «افغانی» نام دارد که از سال ۱۳۸۰ به بعد ارزش آن نسبت به دلار رو به بهبودی میرود. سال مالی آن از یکم فروردین (۲۱ مارس) تا ۲۹ اسفند (۲۰ مارس) است.
از دیگر اقلام صادراتی این کشور میتوان به جامه پشمی بومی این کشور و فرشهای دستباف و پوست گاو و گوسفند و سمور و پلنگ و مار اشاره کرد. بیشترین محصولات صادراتی این کشور به سه کشور آمریکا (۲۵٫۴٪)، پاکستان (۲۲٪) و هند (۱۹٫۵٪) است که حجم آن ۷۸۴ میلیون دلار آمریکا تخمین زده میشود.
گردشگری
جهانگردی به دلیل مسائل امنیتی صنعت کوچکی در افغانستان است. با این وجود، از سال ۲۰۱۶، سالانه حدود ۲۰٬۰۰۰ گردشگر خارجی از این کشور بازدید میکنند. به ویژه منطقه مهمی برای گردشگران داخلی و بینالمللی، دره بامیان است که شامل دریاچهها، درهها و اماکن تاریخی است، زیرا این منطقهای امن و به دور از فعالیت شورشیان به گردشگری افغانستان کمک بزرگی میکند. تعداد کمتری بازدید و سفر در مناطقی مانند دره واخان، که همچنین یکی از دورافتادهترین جوامع جهان است، رخ میدهد. از اواخر دهه ۱۹۶۰ به بعد، افغانستان یک ایستگاه محبوب در مسیر معروف هیپی بود و بسیاری از اروپاییها و آمریکاییها را به خود جلب کرد. این مسیر که از ایران میآمد قبل از عبور به شمال پاکستان، شمال هند و نپال از طریق استانها و شهرهای مختلف افغانستان از جمله هرات، قندهار و کابل عبور میکرد. گردشگری در سال ۱۹۷۷، یک سال قبل از آغاز بیثباتی سیاسی و درگیریهای مسلحانه به اوج خود رسید.
شهر غزنی دارای تاریخ و مکانهای تاریخی قابل توجهی است و در سالهای اخیر به همراه شهر بامیان به ترتیب به عنوان پایتخت فرهنگی اسلامی و پایتخت فرهنگی آسیای جنوبی انتخاب شدهاند. شهرهای هرات، قندهار، بلخ و زرنج نیز بسیار تاریخی هستند. منار جام در رودخانه هریرود در میراث جهانی یونسکو ثبت شدهاست. عبای مشهور محمد پیامبر اسلام را که در داخل حرم خرقه مبارک قندهار، شهری تأسیس شده توسط اسکندر بزرگ و اولین پایتخت افغانستان است، نگهداری میکنند. ارگ اسکندر در شهر غربی هرات در سالهای اخیر بازسازی شده و یکی از جاذبههای محبوب است. در شمال این کشور زیارتگاه علی بن ابیطالب وجود دارد که به عقیده بسیاری مکان دفن او بودهاست. موزه ملی افغانستان در کابل واقع شدهاست و میزبان تعداد زیادی از آثار باستانی بودایی، یونانی باختری و اوایل اسلام است. این موزه به شدت از جنگ داخلی رنج بردهاست اما از اوایل دهه ۲۰۰۰ به آرامی مرمت شدهاست.
خدمات
ارزش افزوده بخش خدمات بالغ به ۸۵۲ میلیارد افغانی گردیده که نسبت به سال قبل ۴٫۶- فیصد کاهش داشتهاست. سهم خدمات طی سال ۱۳۹۹ در تولید ناخالص داخلی به ۵۶٫۷ فیصد رسیدهاست. عامل اصلی کاهش این بخش کاهش خدمات رستورانت و هوتلها، تعلیم و تربیه و راهنمای معاملات (بنگاههای املاک) می میباشد.
زراعت
ارزش افزوده زراعت در سال ۱۳۹۹ بالغ بر ۴۱۰ میلیارد افغانی گردیدهاست. سهم زراعت در تولید ناخالص داخلی ۲۷ فیصد و رشد آن نسبت به سال قبل به ۵٫۳ درصد رسیدهاست که عامل اصلی رشد آن افزایش تولید گندم در سال ۱۳۹۹ بودهاست.
تولیدات کشاورزی ستون فقرات اقتصاد افغانستان است و بهطور سنتی بر اقتصاد مسلط است و از سال ۲۰۱۸ حدود ۴۰٪ نیروی کار را به کار میگیرد. این کشور به دلیل تولید انار، انگور، زردآلو، خربزه و چندین میوه تازه و خشک طبیعی با کیفیت بالا شناخته شدهاست. همچنین به عنوان بزرگترین تولیدکننده تریاک در جهان شناخته میشود - حدود ۱۶٪ یا بیشتر اقتصاد کشور از کشت و فروش تریاک حاصل میشود. همچنین یکی از برترین تولیدکنندگان شاهدانه در جهان است.
افغانستان که تا چندی قبل در جهان به عنوان کشور تولیدکنندهٔ زعفران شناخته نمیشد، امروز در بین ۳۰ کشور که به تولید زعفران روی آوردهاند، جایگاه دوم را با ۴٫۳ درصد تولید زعفران جهان از آن خود ساختهاست و ارزش این صنعت در افغانستان حدود بیشتر از ۱۴۰ میلیون دالر تخمین زده میشود. زعفران گرانترین ادویه، در افغانستان بهویژه استان هرات میروید. در سالهای اخیر تولید زعفران افزایش داشتهاست که مقامات و کشاورزان در تلاشند جایگزین کشت کوکنار شوند. بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۹، زعفران کشت شده و تولید شده در افغانستان بهطور متوالی از نظر مؤسسه بینالمللی طعم و کیفیت در رتبه برتر جهان قرار گرفت. تولید در سال ۲۰۱۹ با رکورد بالا (۱۹٬۴۶۹ کیلوگرم زعفران) و یک کیلوگرم در داخل کشور بین ۶۳۴ تا ۱۱۴۷ دلار فروخته میشود.
معادن
ارزش افزوده این بخش در سال ۱۳۹۹ بالغ به ۶۹ میلیارد افغانی گردیده و سهم آن در تولید ناخالص داخلی به ۱٫۶ فیصد میرسد.
افغانستان دارای معادن غنی بسیاری چون طلا، لاجورد، زمرد، فیروزه و زغالسنگ است که در نوع خود در جهان بینظیر است و حدود ۱۳ نوع زغالسنگ از این معدن استخراج میشدهاست و حتی در زمان جنگ نیز به فعالیت خود ادامه میدادهاست. بعضی از تجهیزات و وسایل موجود در این معدن به حدود ۴۵ سال پیش بر میگردد که از طرف دولت اتریش به افغانستان داده شده بود.
دامداری
افغانستان کشوری زراعتی با ظرفیت بالای دامداری است. بر اساس برخی آمارها، حدود چهار میلیون گاو و نزدیک به بیست میلیون بز و گوسفند دارد. افغانستان نزدیک به ۶۰ درصد لبنیات مورد نیاز این کشور در داخل تولید میشود.
بر اساس گزارش فائو افغانستان در سال ۲۰۱۹ دارای ۱۷۰٬۰۰۰ شتر - ۵٬۶۰۰٬۰۰۰ راس گاو - ۷٬۹۰۰٬۰۰۰ راس بز و ۱۰٫۶ میلیون راس گوسفند بودهاست.
صنایع
بر اساس طبقهبندی معیاری بینالمللی رشته فعالیت، صنعت شامل معادن، صنایع ماشینی، برق، گاز، آب و ساختمان میباشد. ارزش افزوده این بخش در سال ۱۳۹۹ بالغ ۱۸۹ میلیارد افغانی گردیدهاست. سهم صنعت در تولید ناخالص داخلی ۱۲٫۴ فیصد و رشد آن ۴٫۲۲- فیصد بودهاست. سهم عمده کاهش این بخش را کاهش معادن و استخراج آن دارد.
صنایع دستی افغانستان نیز شامل قالیبافی، فرشهای دستی، گلیم، نمد یا نماد و جاجیمبافی میباشد که بهطور خودجوش در کشور موجود است. افغانستان سالانه حدود دو و نیم میلیون مترمربع فرش صادر میکند.
ترابری
هوایی
بهطور کلی ۲۴ فرودگاه (بیست داخلی و چهار بینالمللی) در این کشور وجود دارد. نام هواپیمایی بینالمللی افغانستان هواپیمایی آریانا است. دو فرودگاه بینالمللی کابل (میدان هوایی بینالمللی حامد کرزی) و میدان هوایی بینالمللی قندهار و میدان هوایی بگرام از مهمترین فرودگاههای این کشور هستند.
افغانستان چهار فرودگاه بینالمللی دارد: میدان هوایی بینالمللی حامد کرزی، میدان هوایی بینالمللی قندهار، میدان هوایی بینالمللی هرات، میدان هوایی مزار شریف. پروازهای داخلی بسیاری بین کابل و شهرهای بزرگ افغانستان انجام میشود.
آبی
افغانستان به دلیل عدم دسترسی به آبهای آزاد فاقد بندر و کشتیرانی است و تنها رودخانه مرزی آمودریا از این قاعده مستثنا است که آن هم به سبب عدم توجه کافی هیچ بهرهای برای این کشور ندارد.
ریلی
در افغانستان ترابری ریلی وجود ندارد. راهآهن خواف (ایران)-هرات در دست ساخت است.
جادهای
در کشور افغانستان بنا بر آمار سال ۱۳۸۳ حدود ۳۵ هزار کیلومتر جاده وجود دارد که تنها ۹ هزار کیلومتر آن آسفالت و ریگ اندازی شدهاست. ۱۲۰۰ کیلومتر تنها مسیر رودخانهای و آبی این کشور است که در محدوده آمودریا با سه کشور تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان واقع است. از بندرهای نزدیک به این رودخانه میتوان به شیرخانبندر و خیرآباد اشاره کرد. نزدیکترین شهر مهم به این رودخانه مزار شریف است.
ارتباطات
رشد و توسعه نظام ارتباطی افغانستان به دلیل کوهستانی بودن این کشور بسیار کند بود. اما هماکنون با استفاده از تکنولوژی مدرن با سرعت زیادی در حال رشد است و بیش از ۸۰ درصد کشور زیر پوشش مخابراتی جیاسام قرار دارد. در افغانستان بیش از ۳۰ هزار نفر صاحب تلفن هستند و ۸۰ برابر آن در این کشور صاحب تلفن همراه هستند. در این کشور بیش از ۳٫۶ میلیون نفر کاربر اینترنت هستند. همچنان وزارت مخابرات افغانستان از دو سال پیش روی پروژه فیبر نوری کار میکند که با تکمیل این پروژه، افغانستان به خطوط جهانی فیبر نوری وصل خواهد شد.
انرژی
براساس بانک جهانی ۹۸٪ از جمعیت روستایی در سال ۲۰۱۸ به ۲۸٪ برق دسترسی دارند. بهطور کلی این رقم ۹۸٫۷٪ است. از سال ۲۰۱۶، افغانستان ۱۴۰۰ مگاوات نیرو تولید میکند، اما هنوز هم بیشتر برق را از طریق خطوط انتقال از ایران و کشورهای آسیای میانه وارد میکند. بیشتر تولید برق از طریق نیروگاه برق آبی است که به کمک رودخانهها و نهرهایی که از کوهها جاری میشوند، کمک میکند. اما برق آبی همیشه قابل اعتماد نیست و خاموشی برق از جمله در کابل اتفاق میافتد. در سالهای اخیر تعداد بیشتری نیروگاه خورشیدی، زیست توده و نیروگاه بادی احداث شدهاست. نیرو توسط شرکت دا افغانستان برشنا شرکت (DABS) مدیریت میشود. سدهای مهم شامل سد کجکی، سد دهله و سد بند سرده است.
مردم
جمعیت
در سال ۲۰۲۰ جمعیت افغانستان ۳۸ میلیون و ۸۱۹ هزار نفر برآورد شده که این رقم شامل حدود ۲٫۷ میلیون مهاجر افغان مقیم ایران و پاکستان هم میشود. جمعیت افغانستان در سال ۱۹۷۹ سال آغاز جنگ داخلی ۱۵٫۵ میلیون نفر یعنی نصف این تعداد بود. تنها شهر میلیونی افغانستان پایتخت آن کابل است که بر اساس برآورد سال ۲۰۱۰ بیش از ۳ میلیون و ۷۱ هزار نفر جمعیت داشتهاست. پس از کابل هم قندهار، هرات، مزارشریف، جلالآباد، لشکرگاه، تالقان، خوست، شبرغان و غزنی به ترتیب پرجمعیتترین شهرهای افغانستان هستند. ۲۳٫۵ درصد جمعیت افغانستان در سال ۲۰۱۱ شهرنشین بودهاند و رشد شهرنشینی بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ حدود ۴٫۴ درصد در سال برآورده شدهاست.
شهرهای مهم افغانستان
شاخصهای جمعیتی بر اساس برآورد سال ۲۰۱۴ سیا ورلد فکتبوک
وضعیت سنی (آمار تقریبی):
۰ تا ۱۴ سال: ۴۲٪
۱۵ تا ۲۴ سال: ۲۲٫۲٪
۲۵ تا ۵۴ سال: ۲۹٫۴٪
۵۵ تا ۶۴ سال: ۲٫۵٪
۶۵ به بالا: ۲٫۵٪
نرخ رشد جمعیت: ۲٫۳ درصد (رتبه ۳۹ دنیا)
نرخ تولد: ۳۸٫۸۴ تولد در هر هزار نفر (رتبه ۱۰ دنیا)
نرخ مرگ و میر: ۱۴٫۱۲ مرگ در هر هزار نفر (رتبه ۷ دنیا)
نرخ مهاجرت: ۱٫۸۳- در هر هزار نفر
متوسط سن مادران در نخستین تولد: ۲۰٫۱ سال
نرخ مرگ و میر نوزادان (زیر یک سال): ۱۱۷ در هر هزار کودک (رتبه اول دنیا)
[نرخ مرگ و میر مادران پس از زایمان: ۴۶۰ در هر صد هزار مادر (رتبه ۲۱ دنیا)
امید به زندگی:
زنان: ۶۷ سال
مردان: ۶۴ سال
نرخ کلی باروری: ۵٫۴۳ فرزند برای هر زن (۲۱٫۸)
تعداد پزشک: ۰٫۳ پزشک برای هزار نفر جمعیت
گروههای قومی
افغانستان بهطورکلی از چهار قوم اصلی پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک و دیگر اقلیتهای قومی تشکیل شدهاست.
افغانستان کشوری کثیرالمله است که قومیتهای مختلفی در آن بودوباش دارند و به زبانهای متعددی تکلم میکنند. عمده جمعیت افغانستان را مردم ایرانیتبار، پشتون و تاجیک تشکیل میدهند. با توجه به اینکه هیچگاه سرشماری در مورد قومیت و زبان مردم افغانستان انجام نشده آمار دقیقی در این مورد وجود ندارد. یکی از برآوردهای تقریبی در مورد تعداد اعضای هر قوم اینچنین است:
بنیاد آسیا نیز از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۲ نظرسنجیهایی را در مورد قومیت مردم افغانستان انجام داده که به نتایجی تقریباً مشابه با این آمار رسیدهاست. در دورههای مختلف این نظرسنجی تعداد پشتوها بین ۴۰ تا ۴۲ درصد، تاجیکها ۳۱ تا ۳۷ درصد، هزارهها ۹٫۲ تا ۱۱ درصد، ازبکها ۸ تا ۹٫۲٪، ترکمنها ۱٫۷ تا ۳٪، ایماقها، ۰٫۱ تا ۲٪، بلوچها ۰٫۵ تا ۱٪ و بقیه (پشهایها، نورستانی، عربتبار و …) ۱٫۴ تا ۵٪ بودهاست.
دین
اسلام (دین رسمی) کشور افغانستان است. ۸۲٪ مسلمان سنی، ۱۷٪ مسلمان شیعه و کمتر از ۱٪ پیرو دیگر ادیان هستند. تا دهه ۱۸۹۰، ولایت نورستان به با نام کافرستان (سرزمین کافرها) شناخته میشد. نورستانیها که ویژگیهای نژادی منحصربهفردی دارند تا آن هنگام به باورهای روحباوری، چندخدایی و شمنباوری پایبندی داشتند. پس از اشغال این منطقه توسط دولت افغانستان، تمام اهالی آن به اسلام گرویدند و نام این سرزمین به نورستان تغییر پیدا کرد. افغانستان از معدود کشورهایی اسلامی است که بهطور تاریخی، موارد درگیریهای مذهبی در آن بسیار نادر است.
دیگر مذاهب
مذاهب دیگری چون هندوئیسم و سیک نیز در افغانستان، پیروانی دارند. پیش از جنگهای ۳۰ سال گذشته، اقلیتی یهودی نیز در افغانستان و به ویژه شهر هرات وجود داشتند که امروزه تمامی آنان به اسرائیل رفتهاند. بهطوریکه اکنون تنها یک نفر از آنها به نام زابلون سیمینتوف در کابل باقی ماندهاست. همچنین بین ۱٬۰۰۰ تا ۲٬۰۰۰ نفر از پیروان مسیحیت در این کشور زندگی میکنند.
زبانها
در برآورد جدیدی که در سال ۲۰۱۷ سازمان سیا به صورت پیمایشی انجام دادهاست و از شهروندان دو زبان اول را مورد پرسش قرار دادهاست، زبان فارسیدری زبان مورد استفادهٔ ۷۸ درصد مردم معرفی شدهاست. همچنین زبان پشتو ۵۰ درصد، زبان ازبکی ۱۱ درصد، زبان ترکمنی ۳ درصد، زبان پشهای ۱ درصد، زبان نورستانی ۱ درصد، و زبان بلوچی ۱ درصد اعلام شدهاست. طبیعی است که مجموع درصدهای ذکر شده از ۱۰۰ بیشتر میباشد زیرا مناطق زیادی در افغانستان دوزبانه هستند.
بر اساس قانون اساسی افغانستان، زبانهای فارسی دری و پشتو زبانهای رسمی دولت افغانستان میباشند. در ولایتهایی که اکثریت مردم آن گویشور یکی از زبانهای ازبکی، ترکمنی، پشهای، نورستانی، بلوچی یا پامیری باشند، آن زبان به عنوان زبان رسمی سوم تلقی میشود. زبان مادری حدود شصت و پنج درصد از افغانستانیها فارسی و حدود سی درصد زبان پشتو است و دوزبانگی هم بسیار رایج است. زبان مردم لزوماً با قومیت آنها همسان نیست. برخی از پشتونها، به ویژه در شهرها به زبان فارسی صحبت میکنند و برخی از غیر پشتونها هم به زبان پشتو صحبت میکنند، و دوزبانگی نیز بسیار شایع است.
زبانهای هندواروپایی دیگری هم توسط گروههای کوچکتر صحبت میشوند. زبانهای نورستانی و زبانهای پشهای که از شاخه زبانهای داردی هستند و زبان بلوچی از شاخه زبانهای ایرانی غربی، از این جمله هستند. تعدادی از زبانهای شاخههای هندوآریایی و پامیری هم در جوامع منفرد واقع در درههای دورافتاده شمال شرق افغانستان صحبت میشوند. زبانهای ترکی شامل زبان ازبکی، و زبان ترکمنی -که شباهت زیادی هم به یکدیگر دارند- در مناطق شمالی افغانستان صحبت میشوند و زبان قرقیزی هم توسط گروه کوچکی در کنج شمال شرقی کشور تکلم میشود. گروه بسیار کوچی از گویشوران خانواده زبانهای دراویدی هم در افغانستان صحبت میکنند. براهوییها که در جنوبیترین قسمت کشور بودوباش دارند، گویشوران زبان براهویی هستند.
زبانی به نام مغلی که از شاخهٔ زبانهای مغولی است زمانی در افغانستان به کار میرفته که امروزه مرده گزارش شدهاست.
امروزه ورود واژههای انگلیسی به زبان روزمره و حتی رسمی در افغانستان رو به افزایش پیدا کرده و بسیاری از شهرنشینان افغانستان در گفتگوهای روزانه واژههای مختلف انگلیسی به کار میبرند. بسیاری از فروشگاهها نیز نامهای انگلیسی را برخود نهاده و علاوه بر آن شماری از صاحبان فروشگاهها نیز تمایل دارند تا فاکتورهای اجناس فروخته شده را به زبان انگلیسی بنویسند.
فرهنگ
معماری
ملت افغانستان تاریخ پیچیدهای دارد که یا در فرهنگهای فعلی خود زنده ماندهاست یا در قالب زبانها و بناهای مختلف. افغانستان شامل بقایای بسیاری از سبکهای معماری دورههای مختلف، از جمله استوپاهای یونانی و بودایی، صومعهها، بناهای تاریخی، معابد، مساجد و منارههای اسلامی است. از مشهورترین آنها میتوان به مسجد بزرگ هرات، مسجد کبود، منار جام، چهل زینه قندهار، قلعه بست در لشکرگاه، اسکندریه آمو یا اکسوس (شهر آی-خانوم) و اسکندریه هرات (قلعه اختیارالدین) اشاره کرد. با این حال، بسیاری از آن بناهای تاریخی در دوران مدرن به دلیل جنگهای داخلی آسیب دیدهاند. دو بودای معروف بامیان توسط طالبان نابود شدند. با وجود آن، باستان شناسان هنوز در حال یافتن آثار بودایی در مناطق مختلف کشور هستند که قدمت برخی از آنها به قرن دوم قبل از میلاد برمی گردد. از آنجا که در دوران مدرن در افغانستان استعمار وجود نداشت، معماری به سبک اروپایی نادر است. برجستهترین آنها طاق پیروزی در پغمان و قصر دارالامان در کابل است که در دهه ۱۹۲۰ توسط خود افغانها به این سبک ساخته شدهاند.
موسیقی و رقص
در افغانستان، مردم تاجیک نوعی رقص گروهی بنام قرصک و مردم پشتون دارای نوعی رقص گروهی به نام اَتَن هستند. در موسیقی نیز افغانستان پیشینه خوبی دارد. در گذشتهها مردم افغانستان در نشستهایی که در موعد معینی برگزار میشدهاست، گردهم میآمدند و به بحث و بررسی دربارهٔ کتب و اشعار میپرداختند و در پایان این جلسات به آوازخوانی و موسیقی میپرداختند و از اشعار بسیار شیرین و پرمعنا استفاده مینمودند.
غذا
غذاهای افغانستان عمدتاً بر اساس محصولات اصلی کشور مانند گندم، جواری، جو و برنج استوار است. میوهها و سبزیجات بومی و همچنین محصولات لبنی مانند شیر، ماست و دوغ همراه شان هستند. پلو کابلی غذای ملی افغانستان است. تخصص آشپزی کشور تنوع قومی و جغرافیایی آن را منعکس میکند. افغانستان به دلیل انار، انگور و خربزه شیرین خود معروف است. چای نوشیدنی مورد علاقه افغانها است و بهطور معمول نانهای سبک، ماست، برنج و گوشت را در یک رژیم غذایی معمول میخورند.
سینما
سینما در افغانستان به دلیل سه دهه جنگ پیشرفت چندانی نداشتهاست. در دوره طالبان سینما نیز ممنوع شد. در این دوره طالبان حتی اقدام به تخریب آثار سینمایی نیز کرد، اما در این میان برخی از این آثار به ویژه آرشیو تلویزیون ملی افغانستان به وسیله افراد هنردوست از نابودی نجات یافتند و امروز در دسترس میباشند.
پس از سرنگونی طالبان، سینما به پیشرفتهایی نایل آمد و آثار خوبی هم ارائه شد. از جمله این آثار میتوان به فیلم «اسامه» ساخته «صدیق برمک» اشاره کرد.
نخستین انیمیشن در تاریخ افغانستان پس از سرنگونی طالبان با نام «تهاجم» به کارگردانی «افشین دانش» برگرفته از طرح احمد فهیم کوه دامنی برای شرکت در جشنوارههای بینالمللی در سال ۱۳۸۲ ساخته شد. این انیمیشن توانست توجه و دید بیشتر داوران جشنواره را به سوی خود جلب نماید.
رادیو و تلویزیون
نخستین برنامه رادیویی افغانستان توسط رادیو کابل در سال ۱۳۰۷ در زمان امانالله شاه پخش شد. تلویزیون اما در پایان حکومت سردار داوود در سال ۱۳۵۷ به میان آمد.
در دوران طالبان تلویزیون، وسائل فیلمبرداری، ماهوارهها، سینماها، موسیقی، تئاتر و دیگر وسائل ارتباط جمعی و رسانههای صوتی و تصویری، همه و همه منع اعلام و تحریم شده بود.
افغانستان هماینک دارای یک سازمان رسانهای ملی به نام «رادیو تلویزیون ملی افغانستان» میباشد. این سازمان دارای یک شبکه تلویزیونی و یک شبکه رادیویی میباشد. اگرچه رادیو تلویزیون ملی رسانهای متعلق به دولت است اما طبق قوانین جدید رسانهای نه دولتی و نه خصوصی، بلکه رسانهای مردمی است که صرفاً هزینهاش را دولت تأمین میکند.
اخیراً دوباره سعی بر این است که محصولات رادیو و تلویزیون ملی افغانستان، بر اساس اصول، روش و پالیسی حکومت کارکرد داشته باشد. افغانستان در سالهای اخیر به یکی از کشورهای پیشتاز منطقه در بخش رسانه تبدیل شدهاست، این کشور دارای ۸۴ شبکه تلویزیونی و ۲۲۲ شبکه رادیویی است. رادیو و تلویزیونهای خصوصی نیز در افغانستان وجود دارند که شامل نزدیک به ۱۰۰ شبکه رادیویی و بیش از ۳۰ شبکه تلویزیونی میشود.
طی چند ماه اخیر برای اولین بار در تاریخ افغانستان، یک شبکه تلویزیونی مخصوص زنان به نام «زن تی وی» ایجاد شد. این شبکه تلویزیونی با ۴۷ کارمند زن و ۱۱ کارمند مرد کار خود را آغاز کردهاست.
غلام جان میرگن، مدیرمسئول شبکه زن تی وی هدف از راه اندازی این شبکه تلویزیونی را رساندن صدای خفته و خاموش زنان افغان عنوان کرد.
رسانههای چاپی
پیشینه رسانهها درافغانستان به نشر نخستین روزنامه، شمسالنهار در سال ۱۲۵۲ برمیگردد.
همینک چندین روزنامه در کابل و سایر ولایات افغانستان فعالیت میکنند.
بیشتر روزنامههای افغانستان پس از سرنگونی طالبان روی کار آمدند.
آموزش
در هنگام اشغال افغانستان توسط شوروی (دهه ۱۳۶۰ ش) و جنگهای داخلی این کشور (دهه ۱۳۷۰)، شالوده آموزش و پرورش افغانستان از هم پاشید. در دوره قدرت طالبان دختران خانهنشین شده و اجازه تحصیل از آنها گرفته شد. در این دوره، به جای درسهای علمی مانند کیمیا و فیزیک در مدارس، بیشتر بر آموزشهای مذهبی تأکید میشد. اکنون برآورد میشود کمتر از نیمی از مدارس افغانستان دسترسی به آب آشامیدنی داشته باشند. پس از حمله آمریکا به افغانستان، در سال ۱۳۸۰ خورشیدی و فروپاشی طالبان، با روی کار آمدن دولت انتقالی وضعیت تحصیل اندکاندک رو به بهبودی میرود، ولی با این وجود هنوز بیش از ۶۰٪ مردم افغانستان از سواد خواندن و نوشتن بیبهرهاند. درصد بیسوادی افغانستان طبق گزارش بانک جهانی در رتبهٔ دهم قرار دارد.
مطابق به آمار وزارت معارف در ۱۳۹۸ افغانستان دارای ۱۶٬۴۲۹ باب مکتب است که از آن ۹٬۵۸۸٬۵۸۸ دانش آموز در آن توسط ۲۱۱٬۲۴۵ آموزگار تحت آموزش قرار دارند. از این مقدار ۳٬۶۸۵٬۶۸۳ دانش آموز دختر هستند.
اکنون ۱۳ دانشگاه و ۶ مرکز تربیت معلم، در سراسر افغانستان وجود دارد.
در کنکور ورود به دانشگاه سال ۱۳۸۵ خورشیدی، ۸۰ هزار نفر شرکت کردهاند. برآورد مسئولان این است که حدود سی هزار دانشجو به علت نبود امکانات از ورود به دانشگاه محروم شوند.
ده درصد بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشی اختصاص دارد، که از این میان هفت درصد آن مربوط به وزارت معارف (آموزش و پرورش) است، یک درصد مربوط به نهادهای پژوهشی و یک درصد مربوط به آموزش عالی است.
برترین دانشگاه افغانستان از دید رنکینگ webometrics دانشگاه آمریکایی افغانستان و برترین دانشگاههای دولتی افغانستان دانشگاههای کابل و هرات اند. در سال ۲۰۲۰ هیچکدام از دانشگاههای افغانستان مورد تأیید وزارتهای علوم یا بهداشت ایران نبودهاند.
زنان
افغانستان از کشورهایی است که بالاترین آمار خشونت علیه زنان را دارد. تا دهه ۱۹۶۰ میلادی نقش زنان در علوم اجتماعی کاملاً نادیده گرفته میشد و موضوع پژوهشها مرد محور بودند. صحبت از نقش زنان در کار و سیاست هم، بیشتر محدود به نقشهای سنتی آنان به عنوان همسران و مادران در داخل خانه و خانواده بود.
هماکنون افغانستان به همراه سوریه بدترین کشورهای جهان در برای زنان است. دولت افغانستان برای حل این مشکل اقدام به تأسیس رشته «جنسیت و مطالعات زنان» در دانشگاه کابل کردهاست.
طبق گزارش ۲۰۱۷ شاخص نابرابر جنسیتی (GII)، افغانستان از میان ۱۸۹ کشور در رتبهٔ ۱۶۸ ام قرار دارد. از میان دیگر کشورهای منطقه، کشورهای سوریه، سودان و پاکستان در رنکینگ بهتری و کشورهای یمن و جیبوتی در رنکینگ بدتری قرار دارند.
بهداشت
براساس گزارش سازمان شاخص توسعه انسانی، افغانستان پانزدهمین کشور کم توسعه یافته در جهان است. متوسط امید به زندگی آن ۶۰ سال است. میزان مرگ و میر مادران این کشور ۳۹۶ بر هر صدهزار نفر و میزان مرگ و میر نوزادان حدود ۶۶ است. وزارت صحت عامه افغانستان در نظر دارد تا قبل از سال ۲۰۲۰ میزان مرگ و میر نوزادان را به ۴۰۰ در هر ۱۰۰٬۰۰۰ تولد زنده کاهش دهد. این کشور بیش از ۳٬۰۰۰ قابله دارد که سالانه حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر به آنان اضافه میشود و همگی شان زن هستند.
بیش از ۱۰۰ بیمارستان با پیشرفتهترین درمانها در افغانستان وجود دارد. شفاخانه پزشکی فرانسویان برای کودکان بیمارستان کودکان ایندیرا گاندی و شفاخانه صحت طفل در کابل بیمارستانهای برجسته برای کودکان این کشور هستند. برخی دیگر از بیمارستانهای برجسته در کابل شامل بیمارستان جمهوریت و بیمارستان محمد علی جناح است که توسط پاکستانیها اعمار گردیدهاست. بسیاری از افغانها برای معالجه پیشرفته به پاکستان و هند سفر میکنند اما در این اواخر با برگشت کادرهای تخصصی پزشکی که در خارج مشغول تحصیل بودند و اعمار بیمارستانهای جدید مردم در داخل افغانستان بهطور پیشرفته معالجه میگردند.
مهاجرت
در طی چند دههٔ گذشته، بهدلیل بیثباتیهای مداوم و جنگهای پی در پی در این کشور، جمعیتهای بسیاری از مردم افغانستان، مجبور به مهاجرت اجباری از کشور خود به سایر کشورهای دنیا شدهاند. براساس آمار هماکنون ۲٫۵ میلیون نفر در ایران، ۱٫۴ میلیون نفر در پاکستان و جمعیتهای گوناگونی از آنها در سایر کشورها ساکن هستند.
چشمانداز
جستارهای وابسته
تاریخ افغانستان
فارسیستیزی در افغانستان
فرهنگ در افغانستان
فهرست مطالب مربوط به افغانستان
فهرست شهرهای افغانستان
فهرست شبکههای رادیویی افغانستان
جنگ در افغانستان
روابط افغانستان و ایران
دولت موقت امارت اسلامی افغانستان
یادداشتها
منابع
کتابچه سازمان سیا: افغانستان
پیوند به بیرون
جمعیت شهرستانهای افغانستان
سایت رسمی ریاست جمهوری افغانستان
شورای ملی افغانستان
حکومت
وبگاه ریاست جمهوری افغانستان
افغانستان در اطلاعاتنامه جهان. آژانس اطلاعات مرکزی
راهنمای سفر به افغانستان
آسیای مرکزی
افغانستان
ایالات و سرزمینهای بنیانگذاریشده در ۱۷۴۷ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۷۰۹ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۱۷۰۹ (میلادی) در آسیا
جمهوریها
جمهوریهای اسلامی
فلات ایران
کشورها و سرزمینهای ایرانی
کشورها و سرزمینهای پشتوزبان
کشورها و سرزمینهای فارسیزبان
کشورهای آسیای مرکزی
کشورها در آسیا
کشورهای اسلامی
کشورهای تحت اشغال نظامی
کشورهای توسعهنیافته
کشورهای جاده ابریشم
کشورهای جنوب آسیا
کشورهای خاورمیانه
کشورهای عضو اتحادیه همکاریهای منطقهای جنوب آسیا
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی
کشورهای محصور در خشکی
مناطق مورد مناقشه در آسیا |
805 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88 | ناصرخسرو | ابومُعین ناصر بن خُسرو بن حارث قُبادیانی بَلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه.ق) از شاعران بزرگ فارسیزبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی در قبادیان از توابع بلخ متولد شد و در یمگان از توابع بدخشان درگذشت. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسیقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعر بنامی است که کل قرآن را از بر داشته است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده است.
زندگینامه
ناصرخسرو در ۹ ذیقعده ۳۹۴ قمری (۳ سپتامبر ۱۰۰۴ میلادی، ۱۲ شهریور ۳۸۳ خورشیدی) در روستای قبادیان بلخ در خراسان بزرگ (تاجیکستان کنونی) در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.
در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصر خسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو شد؛ از جمله جنگ های طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.
ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از برکرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان در نبرد دندانقان، ناصر خسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصر خسرو مروزی شهرت یافت.
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت جهان پرس و جو کرد؛ اما به نتیجهای دست نیافت. پس افسرده گشت و برای فرار از حال بد، به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.
بنا بر نوشته اش در سفرنامه ناصرخسرو در سن چهل سالگی، شبی در خواب دید که کسی او را میگوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصر خسرو پاسخ داد «حکما، چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد». مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بیخردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصر خسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد.
ناصر خسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.
ناصر خسرو در سال ۴۴۴، بعد از دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و بهخصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عدهای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصر خسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچکدام از این شهرها در امان نبود، به طور مخفیانه می زیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.
وی تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصر خسرو در بین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را بهنام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد میکنند. او در ۴۸۱ قمری (۱۰۸۸ میلادی، ۴۶۷ خورشیدی) در همانجا درگذشت. مزار وی در یمگان، اکنون زیارتگاه است.
از ناصر خسرو زن و فرزندی نماند؛ زیرا وی تا پایان زندگانی مجرد بود.
فعالیت های مذهبی
ناصرخسرو حجت اسماعیلیان در خراسان بزرگ بود و در بلخ و بدخشان به ترویج این مذهب پرداخت. وی از ۴۴۴ تا ۴۸۱ در این راه کوشید به طوریکه نقشی مهم در گسترش این مذهب در این ناحیه (افغانستان و تاجیکستان و بخشهای از چین و پاکستان کنونی) ایفا کرد. ناصرخسرو یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ مذهب اسماعیلیه است. او دارای مقام حجت بود و حجت در تاویل اسماعیلیان آخرین مقامی است که یک اسماعیلی میتواند به آن نایل آید.
شخصیت ناصرخسرو
ناصرخسرو در آثار خویش چنین خود را معرفی می کند:
«به یمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، از آنجا بوده که در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلامش "سحر حلال" است. او به یمگان از پی مال و منال نیامده است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان میآورند و میمانند. ناصرخسرو جهان فرومایه را به پشیزی نمیخرد. او به آثار منظوم و منثور خویش مینازد، و به علم و دانش خودش افتخار میکرد».
این گفتار های او گاهی خواننده را وادار می کند که ناصرخسرو را یک شخص خود ستا و مغرور و خود پرست قلمداد کند.
ناصرخسرو دربارهٔ خود میگوید:
علی دشتی درباره او میگوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشهورز، در راه رسیدن به هدف پای میفشارد.
ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل میکند. اما زمانیکه به زادگاهش بلخ میرسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول میشود، ملّاها و فقها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانهاش را بهنام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش میکنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر میکند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفهای که به وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفگان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار میشود، به فقیهان و دین آموختگان زمان میتازد و به دفاع از خویشتن میپردازد.
جایگاه ناصرخسرو
ناصر خسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت نیز دست داشته است. آثار او از گنجینه هایی ادب و فرهنگ محسوب میگردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده است، و مناعت طبع، بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. او در بین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را بهنام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد میکنند. او از جمله شاعرانی است که به دو زبان پارسی و تازی شعر می سروده.
خود دربارهٔ دو دیوانش می گوید:
تازی چنین گوید:
یا:
آثار ناصرخسرو
حکیم ناصر خسرو دارای تألیفات زیادی بوده که برخی از آنها به مرور زمان نابود شده است و به دوران ما نرسیدهاند.
چنانچه خود در باره تألیفات و تصنیفاتش گوید:
مهمترین و معروفترین اثر ناصرخسرو، سفرنامه ناصر خسرو است که مختصری از گزارش مشاهدات مسافرت هفت ساله ناصر خسرو بوده و به زبانهای متعددی ترجمه شده است.
دیگر آثار ناصر خسرو عبارت اند از:
دیوان اشعار فارسی.
دیوان اشعار عربی. (که متأسفانه امروزه در دست نیست)
روشنایینامه - رساله ای به نظم فارسی است.
سعادتنامه - رساله ایست منظوم، شامل سیصد بیت.
دلیلالمتحرین - مفقود. (در بیان الادیان ابوالمعالی از آن نام برده شده است)
جامعالحکمتین - رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
خوانالاخوان - کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موعضه.
زادالمسافرین - کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
گشایش و رهایش - رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
وجه دین - رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
بستانالعقول - مفقود.
سفرنامه ناصرخسرو - این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر های او بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
غیر از کتابها و رسالههای فوق، کتابها و رسالههای دیگری نیز به حکیم ناصرخسرو نسبت داده شدهاند که بعضی افراد در تعلق آنها تردید کردهاند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از:
اکسیر اعظم - در باب طب.
قانون اعظم - کتابی در باب منطق و فلسفه.
در علوم عجیبه - المستوفی - در باب علوم عجیبه.
در فقه - دستور اعظم - در باب فقه.
رساله ای درباره علم یونان.
کنزالحقایق - کتابی درباره سحریات.
رسالهای موسوم به "سرگذشت" یا "سفرنامه شرق".
رسالهای موسوم به "سرالاسرار".
تفسیر القرآن.
رسالة الندامه الی زادالقیامه.
نمونه شعر
چکیده قصیده ۶ از دیوان ناصرخسرو:
جستار های وابسته
شعر سبک خراسانی
شاعران پارسیگوی
سفرنامه ناصر خسرو
مهدی محقق
پیوند به بیرون منابع
سفرنامه ناصر خسرو ساده و رواننویسی شده
متن کامل سفرنامه مشاهدهٔ سفرنامهٔ ناصر خسرو|وبسایت گنجور
یاحقی: سفرنامهٔ ناصر خسرو جعلی نیست|وبسایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
یادداشتهای ناصر خسرو الگویی مناسب برای سفرنامهنویسی ایرانیان است|وبسایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
/ آرامگاه «ناصر خسرو» در آستانه نابودی
/ بنای یادبود «ناصر خسرو» در پارشنیو، تاجیکستان
کرامت الله تفنگدار شیرازی، دیوان اشعار، تهران ۱۳۷۴
دکتر جعفر شعار، گزیدهای اشعار ناصر خسرو. تهران ۱۳۷۰
برتلس، ناصر خسرو و اسماعیلیان. مسکو ۱۹۴۶. (به روسی)
سفرنامه ناصر خسرو ساده و رواننویسی شده
ادبیات اسماعیلی
اسماعیلیان اهل ایران
اهالی ایران در سده ۱۱ (میلادی)
اهالی بلخ
اهالی خلافت فاطمیان در سده ۱۱ (میلادی)
اهالی ولایت ختلان
جغرافیای فلسطین
جغرافیدانان سده ۱۱ (میلادی)
جغرافیدانان فارسیزبان دوران قرون وسطی
کاوشگران اهل ایران
خاندان موسوی
درگذشتگان ۱۰۸۸ (میلادی)
درگذشتگان ۴۸۱ (قمری)
رودکی پژوهان
رهبران فرقههای اسلامی
ریاضیدانان اهل ایران در قرون وسطی
زادگان ۱۰۰۴ (میلادی)
زادگان ۳۹۴ (قمری)
سفرنامهنویسان اهل ایران
سفرنامهنویسان قرون وسطی
شاعران ایرانی سده ۱۱ (میلادی)
شاعران دوره غزنویان
شاعران فارسیزبان اهل ایران
شاعران فارسیزبان سده ۵ (قمری)
شاعران فارسیزبان
فاطمیان
فلسطین در قرون وسطی
فیلسوفان اسلامی
فیلسوفان اهل ایران
فیلسوفان سده ۱۱ (میلادی)
فیلسوفان فارسیزبان قرون وسطی
فیلسوفان فارسیزبان
فیلسوفان مسلمان
متکلمان
محققان فلسفه دوران باستان
نویسندگان ادبیات فارسی دوران قرون وسطی
نویسندگان سده ۱۱ (میلادی)
نویسندگان متون دینی اهل ایران |
813 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82%DB%8C | دقیقی | ابو منصور محمد بن احمد توسی (پس از ۳۲۰ – میان ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجری قمری) که بیشتر به کوتاهی با نام دقیقی شناخته میشود، یک شاعر فارسیزبان بود. او از نخستین کسانی بود که پیش از فردوسی تلاش کرد داستانهای ملی ایران را به شعر درآورد و از پیشگامان حماسهسرایی به زبان فارسی است. بخش کوچکی از بخشهای آغازین شاهنامه سرودهٔ اوست که فردوسی آنها را با ذکر نام نویسنده اصلی در اثر خود گنجاندهاست. زادگاه وی بنا به روایات گوناگون، توس، بلخ، سمرقند و بخارا ذکر شدهاست، اما بر پایهٔ پژوهشهای نوین، اینگونه پنداشته میشود که او زادهٔ شهر توس بودهاست. دقیقی با دربار شاهان سامانی در پیوند بود و به تشویق نوح دوم سامانی به نظم درآوردن شاهنامه ابومنصوری را آغاز کرد. اما پیش از آنکه آن را به پایان برساند، به دست غلام خود کشته شد. پس از آن فردوسی توسی کار دقیقی را ادامه داد و شاهنامهٔ ابومنصوری را که منثور بود به نظم درآورد. فردوسی در شاهنامهٔ خود داستان زندگی دقیقی را به کوتاهی نقل کرده و هزار بیتی که دقیقی سروده را هم در شاهنامهٔ خود گنجانده و بدینگونه از ازدسترفتن آنها جلوگیری کردهاست. در دورانهای نوین، از سوی خاورشناسان این دیدگاه مطرح شد که دقیقی یک زرتشتی بوده، ولی امروزه این دید با پژوهشهای بیشتر رد شده و دقیقی را یک مسلمان شیعه بهشمار میآورند. دقیقی یکی از بزرگترین و مهمترین شاعرهای فارسیزبان است و تأثیری فراوان بر شاعرهای پس از خود، به ویژه سبک حماسی شعر فارسی گذاشتهاست.
منبعشناسی
کتابهایی که یادی از دقیقی یا شعرهایش کردهاند: شاهنامه فردوسی (۴۰۰)، تاریخ بیهقی (نیمه دوم سده پنجم)، شرح قصیده ابوالهیثم (پایان سده چهارم و آغاز سده پنجم)، چهار مقاله نظامی عروضی (پیرامون ۵۵۰ هجری)، حدائقالسحر رشید وطواط (سده ششم)، ترجمانالبلاغه (آغاز سده ششم)، لبابالالباب عوفی (۶۱۷ تا ۶۲۵)، مونسالاحرار محمد جاجرمی (۷۴۱)، تاریخ سیستان، تاریخ گزیده (۷۳۰)، دیوان فرخی، غضایری، معزی، ادیب صابر، سوزنی، لغت فرس اسدی توسی، صحاحالفرس، فرهنگ جهانگیری، سخن و سخنوران تألیف فروزانفر، احوال رودکی از سعید نفیسی، و مقاله تقیزاده در مجله کاوه.
در نوشتههای خاورشناسان به دو دلیل از دقیقی یاد شده. در جایهایی که سخن از ادبیات فارسی و شاعرهای این زبان است، چون دقیقی از پیشگامان شعر فارسی بوده نامش در میان دیگر شاعرها آورده میشود. مناسبت دیگر آن است که کسانی که به جستجو در زندگانی فردوسی پرداختهاند، همچنان به دلیل اینکه بخشی از شاهنامه سرودهٔ دقیقی است، از پژوهش دربارهٔ او نیز سر باز نزدهاند. در اینجا برخی از مهمترین پژوهشهایی که خاورشناسان دربارهٔ دقیقی انجام دادهاند را به کوتاهی میآوریم. این مطالب برگرفته از مقالهٔ ایرج افشار است که در سال ۱۳۵۵ خورشیدی چاپ شدهاست.
نخستین کوشش از سوی خاورشناسان برمیگردد به هنگامی که لمسدن، از نظامیان انگلیسی مقیم هند، نخستین مجلد شاهنامه را در سال ۱۸۱۱ میلادی در کلکته به چاپ رسانید. پس از او کسانی که به شاهنامه پرداختند، در پیشگفتارهای خود به ناچار از دقیقی و پیشگامی او در سردون حماسه ملی ایران نیز سخن یاد کردند.
یکی از خاورشناسان آلمانی به نام هرمان اته میان سالهای ۱۸۷۲ و ۱۸۷۵ به انتشار دو مقاله به زبان آلمانی پرداخت و در آنها از دقیقی یاد کرده بود. نخستین مقاله دربارهٔ فردوسی، و دیگر مقالهای دربارهٔ پیشروان و معاصران رودکی (۱۸۷۵) بود. اته یکی از نخستین کسانی است که بحث دربارهٔ زرتشتی بودن دقیقی را مطرح کرد و بر پایه آن، سرودن شاهنامه را بیشتر ناشی از حس و توجه شاعر به عوالم روحی و فکری او عنوان کرد.
تئودور نولدکه در سال ۱۸۹۲ در جلد دوم مجموعه پژوهشهای مربوط به زبان فارسی که در شهر وین انتشار یافت، ضمن بحثی دربارهٔ شعر فارسی از سهم دقیقی در حماسه ایران یاد کرد و موضوع زرتشتی بودن دقیقی را یکی از مباحث اصلی بحث خود قرار داد.
ادوارد براون که اولین مجلد از اثر پایدارش بنام «تاریخ ادبیات ایران» که در سال ۱۹۰۲ انتشار یافت، در دو صفحه از آن کتاب به زندگانی دقیقی پرداخت و ضمن بازگویی و بازبینی آنچه در کتابها و مآخذ قدیم ایرانی دیده بود، تا اندازهای به دیدگاههای مستشرقان نیز پرداخت. او پس از آن بحث کوتاهی دربارهٔ ممدوحین میآورد و برخلاف پیشینیان خود میگوید که دقیقی زرتشتی نبودهاست. این نخستین بار بود که در برابر عقاید نولدکه و اته و هرن، نظری مخالف گفته میشد.
در سال ۱۹۱۳ نخستین مجلد از چاپ اول دائرةالمعارف اسلام انتشار یافت. در این دائرةالمعارف ذیل تخلص دقیقی پنج شش سطری به زندگانی او اختصاص داشت. این نخستین بار بود که نام دقیقی در یک دائرةالمعارف اروپایی وارد شده بود. در حالی که نام فردوسی و همگنان او سالها پیش از آن در دائرةالمعارفهای دیگر جایگاه خود را یافته بود. مقاله کوتاه دائرةالمعارف اسلام به دست کلمان هوار خاورشناس فرانسوی نوشته شده بود.
شدر در سال ۱۹۳۲ مقالهای تحت عنوان «آیا دقیقی زرتشتی بود؟» در جشن نامه خاورشناس نامی جرج یاکوب به چاپ رسانید و این عقیده را اظهار کرد دقیقی زرتشتی نبودهاست.
کتاب «تاریخ ادبیات ایرانی» تألیف یان ریپکا مستشرق در سال ۱۹۵۶ به زبان چکی در پراگ به چاپ رسید. سه سال پس از آن در سال ۱۹۵۹ ترجمهٔ آلمانی آن در لایپزیک منتشر شد. ریپکا سه صفحه از این کتاب را به زندگانی دقیقی اختصاص دادهاست. آنچه در تحقیق او تازگی دارد اظهارنظریست که در باب کشته شدن دقیقی بدست میدهد و علت آن را به دلایل آنچه فردوسی در حق دقیقی آوردهاست، به اخلاق خشونتآمیز و تند دقیقی منحصر میکند. او میگوید زحمات دقیقی مقدمه بلافصل شاهنامه فردوسی بود و هنوز هم آثار آن در این منظومه به روشنی قابل درک است. درست است که دقیقی به تنهایی مبتکر سبک و وزن حماسی نبود ولی بیگمان در پیشرفت این دو سهیم بودهاست و نمونهای پرداختهاست که فردوسی هم بدنبال آن رفتهاست.
پیشینه بهنظمدرآوردن داستانهای ملی ایران
در اواخر دوره ساسانی کتابی به زبان پهلوی به نام خداینامه نوشته شده بود که داستانهای ملی ایران را در آن گردآوری کرده بودند. این کتاب در آغاز دوره اسلامی به دست المقفع به زبان عربی برگردانده شد و منبع اصلی «تاریخ» ایران باستان بود. عنوان شماری از کتابها دربارهٔ قهرمانان ملی ایران هم به عربی و هم به فارسی در دسترس است، که گویا از نوشتههای فارسی میانه ترجمه شده بودند؛ که همین نوشتهها منابع مستقیم یا غیرمستقیم فردوسی در سرودن شاهنامه بودهاند. پیش از فردوسی نیز تلاشهایی برای به شعر درآوردن این داستانها، هم به عربی و هم به فارسی، انجام شده بود. در پیرامون سال ۲۰۰ هجری قمری (۸۱۵ میلادی)، آبان بن عبدالحمید لاحقی شماری از کتابهای ساسانی را به شعر عربی و در بحر رجز برگردانده بود، که از جمله آنها «کتاب مزدک» بود که گویا در شاهنامه هم بکار برده شدهاست. در نیمه نخست سده دهم، مسعودی مروزی شاهنامهای در بحر هزج سروده بود که این بحر بر پایهٔ همان اصول وزنی بحر عربی رجز بنا شده بود. از این شاهنامه تنها سه بیت به جا ماندهاست. دقیقی از شاعرانی بود که در نیمه دوم سده دهم میلادی به نظم درآوردن داستانهای ملی ایران دست یازید، اما کار او ناتمام ماند تا اینکه فردوسی آن را به پایان رساند.
در زمان سدههای نخستین اسلام عربها آشکارا ملل دیگر را تحقیر میکردند. این وضع در دوره بنی عباس نهضت ملی شعوبیه را ایجاد کرد. اینان نخست برابری همه مسلمانان را اعلام داشتند، ولی پس از آن مدعی برتری ایرانیان بر عربها شدند. در این دوره کشمکشی میان نویسندگان ایرانی و عرب در زمینه ادبیات پدید آمد که هر کدام تلاش میکردند برتری خود را نشان دهند. از این کشمکش ادبیاتی به زبان عربی پدید آمد که از سده نهم تا یازدهم میلادی ادامه داشت. در سده نهم به این ملتپرستی فکری، ملتخواهی سیاسی نیز افزوده شد. به دنبال آن نخستین سلسله پادشاهان ایرانی در خراسان پدید آمد که از بغداد دور بود و برای همین کانون بدعتهای پرشمار سیاسی و مذهبی بهشمار میرفت. به همت شاعران فارسیزبان، زبان فارسی کمکم زبان عربی را از دربار شاهان کنار راند. فرمانروایانِ سلسلههای نخستین ایرانی، از پیشرفت زبان کشور خود خرسند بودهاند، چرا که بهطور غیرمحسوسی رشتههایی که ایرانیان را به خلافت پیوند میداد، میگسست. این خرسندی را از آنجا میتوان دریافت که آنان بر حفظ سنتهای تاریخی و افسانهای ایران پافشاری داشتند و بهکاربستن همین سنتها بود که بزودی حماسهٔ ملی ایران را پدیدآورد.
در سال ۹۵۷ میلادی یعنی در بهترین دوران سامانیان، شاهنامه ابومنصوری با تلاش ابومنصور المعمری و به دستور ابومنصور عبدالرزاق، حاکم توس، توسط چهار گردآورنده خدای نامکهای کهن (که در شاهنامه فردوسی نام برده شدهاند) به رشته تحریر درآمد. این شاهنامه منثور پایهای برای سرودن نسخههای منظوم شاهنامه شد، ولی خود آن عمری کوتاه داشت. دقیقی از نخستین کسانی بود که پیش از فردوسی دست به سرودن شاهنامهٔ منظوم از روی این شاهنامهٔ منثور ابومنصوری زد. در این باره مورخی آوردهاست «آنگاه که پیشانی سامانیان به تاج خراسان آراسته شد، آنان خواستار شدند که وقایع عمدهٔ شاهان قدیم ایران به شعر آورده شود. اما در این زمان مقام شعر چنان بلند نبود و آنان نتوانستند به آرزوی خود برسند تا زمانیکه نوع بن منصور به حکومت رسید. وی با تمام نیرو بر این همت گماشت که از چراغ لطف خود نور خالص این نیت را بیرون دهد و گردن بند این اقدام را بهگردن دقیقی که سرمشق شعرای زمان خود بود بیاویزد».
زندگی
از زندگانی دقیقی دانستههای اندکی در دسترس است. آنچه میدانیم این است که او با دربار سامانیان در پیوند بوده و از شاهان این خاندان امیر سدید ابوصالح منصور بن نوح سامانی (۳۵۰ تا ۳۶۵ هجری) و امیر رضی ابوالقاسم نوح بن منصور (۳۶۵ تا ۳۸۷) را مدح گفته و گویا به فرمان امیر نوح به نظم کردن شاهنامه دست یازیدهاست. او پس از به نظم کشیدن نزدیک به هزار بیت، در روزگار جوانی به دست غلام ترک خود کشته میشود. اینکه چرا غلامش او را کشتهاست، در جایی گفته نشدهاست. اما محمدامین ریاحی کشته شدن او را به دلیل تعصبات مذهبی مسلمانان و گرایشی که نسبت به دین زرتشت داشتهاست، میداند. بر پایهٔ گفتهٔ او، روایت کشتهشدن دقیقی در شاهنامه، با آنچه که در تذکرهها آمده و قاتل دقیقی را بندهٔ خود او دانستهاند، یکی نیست؛ چرا که مصراع «به دست یک بندهبر کشته شد» این را نمیرساند که بندهٔ خودِ دقیقی، او را کشتهاست.
هزار بیتی که او سروده دربارهٔ پادشاهی گشتاسپ و ظهور زرتشت و تاختن ارجاسپ به ایران است. او به تشویق نوح دوم سامانی به بهنظمدرآوردن شاهنامهٔ ابومنصوری دست یازید.
تاریخ دقیق زادن و مرگ او دانسته نیست، ولی او به دستور نوح بن منصور (پادشاهی از ۳۶۵ تا ۳۸۷) آغاز به به نظم درآوردن شاهنامه کرد و فردوسی کار او را در پیرامون سالهای ۳۶۵ هجری ادامه داد. مرگ دقیقی باید حدوداً پیرامون ۳۶۶ انجام گرفته باشد. افزون بر آن، آنچنان که فردوسی در شاهنامه گزارش کردهاست، دقیقی در سن جوانی کشته شد، از این روی میتوان تاریخ زادن او را پس از ۳۲۰ هجری دانست. به گفتهٔ محمد دبیرسیاقی، چون آغاز فرمانروایی نوح بن منصور در ۳۶۵ ه.ق است و فردوسی نیز که کشتهشدن دقیقی را در شاهنامه خود یاد میکند در حدود سال ۳۷۰ ه.ق به نظم شاهنامه دست یازیده، بنابراین تاریخ کشتهشدن این شاعر میان سالهای ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجری قمری باید رخ داده باشد.
بر پایهٔ گفتهٔ عوفی «او را بسبب دقت معانی و دقت الفاظ دقیقی گفتندی». بر پایهٔ گفتهٔ ذبیحالله صفا، پذیرش این نکته مستلزم آن است که بپنداریم او پیش از رسیدن به مرتبهٔ استادی در شعر فارسی، لقب شعری نداشته و بنابراین این گفتهٔ عوفی را نادرست میداند.
برخی او را همان ابوعلی محمد بن احمد بلخی دانستهاند که ابوریحان بیرونی به او و شاهنامهاش اشاره کردهاست، ولی بر پایهٔ گفتهٔ صفا، دلایلی که برای یکی دانستن آنها گفته میشود قانعکننده نیست. نخست آنکه شاعر بودن ابوعلی بلخی و نوشتن شاهنامه از روی منابع مختلف دلیل نمیشود که او همان دقیقی توسی باشد و دوم آنکه از گفتهٔ ابوریحان پیداست که شاهنامه ابوعلی بلخی منثور بودهاست، نه منظوم.
عوفی گفتههای دقیقی را بیستهزار بیت برمیشمرد. این گفته لزوماً درست نیست (و ممکن است بر اثر اشتباه نوشتاری «بیتیهزار» به «بیست هزار» رخ داده باشد،) ولی تاریخ هرات نوشته سیف هروی ۷۰ بیت در بحر متقارب در سبک حماسی را به دقیقی نسبت میدهد و این امکان وجود دارد که این بیتها گوشههایی از شاهنامهٔ او بوده باشند، هرچند که آن بیتها را میتوان بخشی از آثار دیگر دقیقی نیز به حساب آورد.
زادگاه
سرگذشتنویسان گوناگونی بخارا، سمرقند، بلخ، مرو و توس را زادگاه او دانستهاند. بر پایهٔ گفتهٔ محمد عوفی زادگاه او شهر توس بودهاست و جلال خالقی مطلق با برشمردن چندین دلیل توس را زادگاه دقیقی میداند. دانشنامهٔ بریتانیکا نیز زادگاه او را توس دانستهاست.
بر پایهٔ خالقی مطلق، توس به چند دلیل زادگاه دقیقی است. نخست آنکه زمان عوفی نسبت به دیگر سرگذشتنویسان دقیقی، پنجسده پیشتر و نزدیکتر است و خود عوفی نزدیک به دویست سال با دقیقی فاصله دارد، به ویژه آنکه عوفی سالها در شهرهای خراسان بزرگ سفر کرده و یادداشت تهیه نموده. دوم آنکه بخارا از آن رو نمیتواند زادگاه دقیقی باشد که خود عوفی زادهٔ این شهر است و در همانجا تحصیل کرده و بعید است که شاعری به نامبُرداری دقیقی پس از دویست سال آنچنان از یاد همشهریانش رفته باشد که او را بیگانه بپندارند. این حکم دربارهٔ مردم دیگر شهرها مانند سمرقند و مرو و توس نیز درست است و میدانیم که عوفی در سمرقند و مرو به سر برده و در سال ۶۰۰ در نسا و در ۶۰۳ در نیشابور بوده و به احتمال زیاد از توس نیز دیدن کرده و با دانشمندان آنجا گفتگو و نشستوبرخاست داشته و افزون بر این، توس در آن هنگام هنوز گرفتار تاخت و تاز مغولها نشده بود و بیشتر کتابها و دیوانهای سدههای گذشته همچنان در دسترس بودهاست.
دقیقی در یکجا میگوید:
در جای دیگر میگوید:
شاعر در اینجا میگوید که سالیان درازی از زادگاه خود دور افتاده و از ماندن در شهر بیگانه دلگیر شده و شکوه میکند. اگر این شعر در بخارا سروده شده باشد، بخارا دیگر نمیتواند زادگاه او باشد. اگر هم در چغانیان سروده باشد، آنگاه نه بخارا و نه سمرقند نمیتوانند زادگاه او باشند، چون این شهرها با هم نزدیک هستند و دقیقی که ثروتمند هم بوده میتوانسته هر هنگام که دوست داشت از زادگاه خود در آن شهرها دیدن کند.
منوچهری در قصیدهٔ «لغز شمع» که در ستایش استادش عنصری سروده، بیتی بدین گونه دارد:
جای توس را میتوان با سه نام فردوسی، اسدی توسی و دقیقی پر کرد. احتمال اینکه شاعر نامی دیگر از توس بوده باشد که ما دربارهٔ آن چیزی ندانیم، اندک است.
دین
در شعرهای دقیقی اشارههایی هست که پژوهشگران را بر آن داشته تا او را زرتشتی بپندارند. اما بر پایهٔ گفتهٔ جلال خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، به جز نام اسلامی او، اشارههای دیگری هست که نشان میدهد او یک مسلمان بوده. اگر زادگاه او توس بوده باشد که از شهرهای کهن شیعهنشین بوده و در زمان فرماندار سامانی، ابومنصور عبدالرزاق به مرکز فعالیتهای ملیگرایانه ایرانی تبدیل شده بوده، محتمل است که دقیقی نیز همچون فردوسی یک شیعه بودهاست. در آن دوره بسیاری از پیروان مذهب شیعه به فرهنگ باستانی ایران افتخار میکردند که این کار موجب میشده مخالفین آنها، به آنها نامهایی چون قرمطی و شعوبی بدهند و آنها را در دستهٔ مجوس و زندیق قرار دهند.
دقیقی آغاز به نظم درآوردن شاهنامه را از پادشاهی گشتاسپ گرفتهاست، نه از آغاز، که این یکی از دلایلی بوده که شماری او را زرتشتی بدانند؛ ولی بر پایه خالقی مطلق، پیش از فردوسی، قهرمانان ملی ایران گشتاسپ و اسفندیار بودند، نه رستم. از آنجایی که گرشاسپ نیز جایی در خداینامه و شاهنامه ابومنصوری نداشته، دقیقی کار را با پادشاهی گشتاسپ آغاز کرده که آغاز روایت اسفندیار نیز هست.
فردوسی در شاهنامه (سده چهارم)، عوفی در لبابالالباب (سده هفتم)، حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (سده هشتم)، و کسانی که پس از آنها سرگذشت دقیقی را نوشتهاند، به نامسلمان بودن او اشاره نکردهاند.
دیدگاه زرتشتیبودن دقیقی نخستین بار توسط خاورشناسان غربی و گویا از منبعی هندو به گزارش ایشان راه یافته و رفتهرفته پررنگتر شده. با این حال شواهد نشان از زرتشتیبودن او ندارد. جدا از نام او که عربی و از نامهای پیامبر اسلام است، اینکه گفته میشود زرتشتیانی بودهاند که دارای نامهای عربی بودهاند در تاریخ مصداق ندارد. بر پایه گفتهٔ محمد جواد شریعت، زرتشتیانی که نامهای اسلامی دارند، دست کم لقب و اشارهای در نام آنان هست که نشان دهد پیرو این کیش هستند، مانند علی بن عباس مجوسی که کلمه مجوس در پایان نام او نشان از آن داد که او پیرو این کیش بودهاست.
در جایی دقیقی اینگونه دربارهٔ خود سخن میگوید:
از جمله دلایل زرتشتیشمردن دقیقی بیت بالا بودهاست. با این حال زرتشتی بودن او نامحتمل است، چرا که اینکه شاعر میگوید کیش زرتشتی را «برگزیده است»، نشان میدهد که او زرتشتیزاده نبودهاست و اگر بخواهیم او را زرتشتی بپنداریم، آنگاه باید بعدها به این دین گرویده باشد. اینکه در سده دهم در ایران یک شاعر به دینی دیگر گرویده باشد و ازدینبرگشتگی خود را در شعر به رخ کشیده باشد، چیزی نامحتمل است که به سختی میتوان آن را باور کرد. محمدجواد شریعت بر این باور است که احتمال اینکه یک زرتشتی در زمرهٔ مداحان شاهان بخارا درآید و اولیای دین اسلام را ستایش کند خیلی کمتر است تا برعکس آن، یعنی احتمال اینکه یک نفر مسلمان ایرانی و دارای گرایش به نهضت ملی شعوبیه و ایرانیگری، علاقه ملی و در عین حال رمانتیک به دین بهی نشان دهد، چنانکه فردوسی در شاهنامه نشان دادهاست. این بیت میتواند به این معنی باشد که دقیقی به عنوان یک شاعر مسلمان، کیش زرتشتی را «میپسندد»، یا «ستایش میکند»، نه اینکه لزوماً به گونهٔ رسمی پیرو آن باشد. بیتهای بالا که در آن اشاره به خوشگذرانیهای ممنوعهٔ دیگری همچون «می خوشرنگ» نیز دیده میشود، میتواند اشاره به بازیگوشی شاعرانهٔ یک مسلمان داشته باشد و نباید به آن به گونهٔ ابراز عقیدهٔ راسخ دینی نگریسته شود.
بیتهای دیگری که میتواند نشان از زرتشتی بودن او داشته باشد، عبارتند از:
ولی بر پایه گفته محمد جواد شریعت، جدا از اینکه بیتهای بالا میتوانند نقل قول باشند، میتوانند صرفاً تنها گرایش و علاقهٔ دقیقی را به کیش زردشتی نشان دهند و نه اینکه او واقعاً متدیّن و پیرو این دین بوده را. دو بیت آخر نشاندهندهٔ آن است که دقیقی با مطالعهٔ ادبیات حماسی ایران کهن، حسرت از دست دادن دین بهی یا گرایش به بازگشت به آن را در قلب خود احساس میکند.
بر پایه گفته محمد جواد شریعت، زبان شعری دقیقی بیشتر از آن «دری» است که بتواند زرتشتی پهلویدان در آن دوره باشد. همه واژههای پازندی که دقیقی در نزدیک به ۳۵۰ بیت پراکنده بکار برده از شمار انگشتهای یک دست نیز فراتر نمیرود و برای نمونه با زرتشت بهرام پژدو که شاعر زرتشتی سده هفتم هجری است، قابل سنجش نیست.
همچنین دقیقی در جایی میگوید:
که به نوشته محمد روشن نشان از مسلمان بودن او دارد.
در شاهنامه
فردوسی در مقدمهٔ شاهنامه میگوید که چگونه آن «مرد جوان» بر آن شد تا شاهنامه منثور را به نظم درآورد، ولی او را خوی بد یار بود و پیش از آنکه بتواند سرتاسر شاهنامه را به نظم دربیاورد به دست غلام خویش کشته میشود. در آغاز پادشاهی گشتاسپ، فردوسی دقیقی را در خواب میبیند که از او درخواست میکند تا بخیلی نکرده و هزار بیتی که او سروده را در شاهنامهاش بگنجاند. از سخن فردوسی به گستردگی اینگونه برداشته شدهاست که سرودههای دقیقی تماماً آن بوده که فردوسی آنها را در شاهنامه آورده، اما اینگونه نیز میتوان برداشت کرد که بخش مورد نظر، آخرین بخشی بوده که دقیقی پیش از «پایان زندگی خویش» به نظم کشیده، نه لزوماً تنها سرودههای او. اینکه فردوسی هزار بیت او را گنجاندهاست میتواند برای فرار از سردون بخش ظهور زرتشت بوده باشد، چرا که به دست دادن یک تصویر مثبت از زرتشت و کیش او، میتوانست موجب آن شود که مسلمانان به فردوسی تهمت زردشتیبودن بزنند. خالقی مطلق البته با این دید مخالف است و آن بخش از شاهنامه را دربرگیرندهٔ مطلب «حادی» نمیبیند که فردوسی بخواهد از آن بگریزد. او همان دلیل اینکه فردوسی به ارزش کار دقیقی آگاه بوده و خواسته این هزار بیت از دست نروند و بمانند را محتملتر میداند.
مدحشدگان از سوی دقیقی
دقیقی با شاهان سامانی و چغانیان همدوره بوده و آنان را مدح گفتهاست. برخی از مهمترین آنان عبارتند از:
امیر سدید ابوصالح منصور بن نوح سامانی (۳۵۰–۳۶۵). عوفی در لبابالالباب بیتهای در ستایش او از دقیقی آوردهاست.
امیر رضی ابولقاسم نوح بن منصور بن نوح (۳۶۵–۳۸۷). که عوفی در لبابالالباب بیتهای در ستایش او از دقیقی آوردهاست.
امیر فخرالدوله احمد بن محمد از آل محتاج، امیر چغانیان. دقیقی در خدمت آل محتاج تقرب و حرمت فراوان داشت. ارجی که چغانیان بر دقیقی گذاردند در آینده زبانزد شاعران پس از او بودهاست و برای نمونه فرخی سیستانی یادی از این ارجنهیها در شعرهایش کردهاست و نیز امیرمعزی میگوید:
امیر ابوسعد مظفر که گویا از شاهان چغانی بوده. بعضی او را همان ابوالمظفر احمد بن محمد یا محمد بن محمد پنداشتهاند.
امیر ابونصر بن ابوعلی احمد چغانی که دقیقی در مرثیهٔ او دو بیت دارد:
سبک
به گفتهٔ دبیرسیاقی، دقیقی قدرت طبع و کلام نیک درهم بافته دارد، در غزلسرایی لطیف و در ستایندگی قوی و در مضمونآوری نوآور و تازهگوی است و دلانگیزی و روانی را در قول و غزل خویش از یاد نبردهاست. با این حال او را در داستانسرایی به پای فردوسی نمیداند و گشتاسپنامهٔ او را پس از شاهنامه از دیگر منظومههای بحر متقارب برتر میداند. بر پایه جلال خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، هزاربیت دقیقی در شاهنامه نسبت به سخن فردوسی زبانی باستانیتر و کهنهتر دارد، اما خشک و تهی از استعارهها و تصویرهایی است که در سخن فردوسی دیده میشود. فردوسی پس از آوردن سرودههای دقیقی در شاهنامه، با آنکه با احترام نسبت به او سخن میگوید و او را راهبر خود میپندارد، ولی همزمان لب به نکوهش او نیز میگشاید و آن را برای حماسه ملی ایران سزاوار نمیبیند.
بیتهای دقیقی در شاهنامه که به گشتاسپنامه مشهور است، در تصحیح جلال خالقی مطلق ۱۰۱۵ بیت، در تصحیح ژول مول ۱۰۲۳ بیت و در چاپ مسکو ۱۰۰۹ بیت است. جلال خالقی مطلق در مقالهای به بررسی سخن دقیقی در شاهنامه پرداخته و بیتهای او را با سخن فردوسی سنجیدهاست. بر پایهٔ پژوهش او، سخن فردوسی در سنجش با دقیقی، از کوتاهی و ایجاز بیشتری برخوردار است و دقیقی جزئیات بیشتری را در داستانها آورده و در جایهایی هم مطالبی که پیشتر عنوان شدهاند را دوباره به گونهای زاید تکرار کردهاست. این تکرار و درازگویی حتی واکنش بنداری اصفهانی که شاهنامه را به زبان عربی ترجمه کرده را نیز در پی داشته و او در جایی سخن دقیقی را یکباره خلاصه میکند. برای سنجش، خالقی بر این باور است که فردوسی میتوانست هزاربیت دقیقی را با ۵۰۰ یا ۷۰۰ بیت بازگو کند، از آن سو، دقیقی اگر قرار بود همهٔ شاهنامه را بسراید، به هفتاد تا صدهزار بیت نیاز داشت. از نظر تشبیهها و توصیفهای شاعرانه، سخن دقیقی به جز شمار اندکی، روی هم رفته تهی از تشبیهها و توصیفهای زیبای شاعرانه است و از این دیدگاه در سنجش با فردوسی خشک و خالی شمرده میشود. همچنین سخن دقیقی نیز مانند فردوسی سرشار از احساسات ملی است و به زیبایی ایران و ایرانیان را توصیف کردهاست. همچنین دشنامهایی که فردوسی به کار برده، نسبت به دقیقی ملایمتر هستند.
در حماسهٔ دقیقی وقتی قهرمان تازهای وارد صحنه میشود و سپس ناپدید میگردد کموبیش با همان شیوه و با همان واژههای پیشین توصیف میشود، در صورتیکه فردوسی میکوشد آنها را به شیوههای گوناگون توصیف کند. در سخن دقیقی میدانهای جنگ و به ویژه جنگهای تنبهتن کمتر از فردوسی رنگین است و گوناگونی دارد. گفتار و پیامها بهتر از خود داستان بیان میگردد. گفتگوها اندکی ناشیانه است و تحولها و تضادها گاهی مبهم و همچون آثار هومر، در کتاب دقیقی اصطلاحات ساخته و پرداخته بیش از اندازه تکرار میشود. در عوض دقیقی دارای شیوهای کاملاً حماسی است. بدیهی است که او این سبک را یک مرتبه، ابداع نکرده بلکه پیشینیان او آن را تکمیل و رفتهرفته به وجود آوردهاند. بیتهای پراکندهای از پیشینیان دقیقی وجود دارد که نشان میدهد پیش از دقیقی نوع شعر حماسی تثبیتیافته بوده و فرهنگ خاص و وزن شعری خاص داشتهاست که همان بحر متقارب است.
از لحاظ بکار بردن واژههای عربی، دقیقی در ۱۰۱۵ بیت خود ۵۰ واژهٔ عربی یا معرّب را ۱۱۰ بار بکار بردهاست. در مقابل فردوسی در همهٔ شاهنامه ۶۴۲ واژهٔ عربی بکار بردهاست، که این شمار بر پایهٔ دیدگاه خالقی مطلق، در دستنویس اصلی خود فردوسی که از دست رفته بیگمان کمتر هم بودهاست. اگر فردوسی در نزدیک به ۴۸ هزار بیت خود نزدیک به ۶۴۰ واژه عربی به کار برده باشد، بهطور میانگین در هر هزاربیت ۱۴ واژهٔ نو عربی بکار بردهاست، در حالی که این رقم برای دقیقی ۵۰ واژه است. بسامد واژههای عربی در شاهنامه ۸۸۰۰ بار است، که برای فردوسی در هر هزار بیت، میشود ۱۸۴ واژهٔ نو یا معرب و این رقم برای دقیقی ۱۱۰ است. در نتیجه، فردوسی از دید بسامد، واژههای عربی بیشتری بکار برده، ولی دقیقی، نوواژههای عربی بیشتری دارد. در شعرهای پراکنده و غیرحماسی دقیقی، برخلاف شعرهای حماسی او، واژههای عربی زیاد به کار رفتهاند که نشان میدهد پرهیز از بکاربردن واژههای عربی از روی عمد بودهاست.
هزاربیتی که از دقیقی در شاهنامه آمدهاست و به گشتاسپنامه نامبردار است، درونمایهای یکسان با کتاب پهلوی ایادگار زریران دارد. بررسی و سنجش این دو نشان میدهد که دقیقی از مآخذ دیگری برای سرودن گشتاسپنامه بهره برده و زبان پهلوی نمیدانسته که یکراست از روی این نوشتهٔ پهلوی گشتاسپنامهٔ خود را بسراید. در این دو نوشته، یعنی گشتاسپنامه دقیقی و یادگار زریران پهلوی، ناهمسانیهایی بزرگ میان روند روی دادن رخدادها، مفاهیم و گاه جملات و حتی نام پهلوانان وجود دارد، هرچند که این دو نوشته خالی از شباهت هم نیستند.
تأثیرها
دقیقی یکی از مهمترین شاعران در دورههای نخستین شعر فارسی است. او راه را برای شاعران پس از خود همچون فردوسی هموار کرد، که فردوسی نزدیک به هزار بیت از دقیقی را در شاهنامهٔ خود گنجاندهاست. هر چند که نمیتوان به وجود آوردن سبک و شیوهٔ غالب در ادبیات حماسی فارسی را تماماً به دقیقی نسبت داد، ولی بیگمان دقیقی سهم زیادی در به وجود آوردن آن داشتهاست. پس از ابو عبدالله جعفر رودکی، دقیقی به همراه ابوشکور بلخی و شهید بلخی، مهمترین سرایندگان سده ۱۰ میلادی هستند. شاعران دورانهای بعد دقیقی را در ردیف گویندگان بزرگ نام برده و سخن او را ستودهاند و از دیوانش نسخه برداشتهاند و در طرز سخنگویی و شیوهٔ شاعری بدو اقتدا کردهاند. ناصر خسرو در سفرنامه از قطران تبریزی، شاعر سده پنجم یاد میکند که در تبریز دیوان دقیقی و منجیک ترمذی را نزد او آورده و مشکلات آن دو دیوان را از وی پرسیدهاست. اما امروزه جدا از هزار بیت گشتاسپنامه که فردوسی آنها را در شاهنامه آورده، تنها نزدیک به سیصد بیت، از قطعه و قصیده و ابیات پراکنده در دست است.
پانویس
منابع
ادبیات کهن فارسی
اهالی ایران در سده ۱۰ (میلادی)
اهالی توس
اهالی خراسان
درگذشتگان ۹۷۷ (میلادی)
زادگان دهه ۹۳۰ (میلادی)
زادگان سده ۱۰ (میلادی)
زرتشتیان مسلمانشده
شاعران ایران بزرگ
شاعران دوره سامانیان
شاعران سده ۱۰ (میلادی)
شاعران سده ۱۰ (میلادی) اهل ایران
شاعران فارسیزبان سده ۴ (قمری)
دهقانان |
827 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B4%DA%A9%D9%88%D8%B1%20%D8%A8%D9%84%D8%AE%DB%8C | ابوشکور بلخی | ابوشکور بلخی (زادهٔ نزدیک به ۳۰۰ (هجری) در بلخ از شعرای نامآور سده چهارم هجری است که به زبانهای فارسی و عربی شعر گفتهاست. دربارهٔ زندگی و شعرهای او آگاهی چندانی بهجای نماندهاست. او در روزگار سامانیان میزیستهاست و مورد توجه و عنایت خاص نوح سامانی شاه وقت بود. ابیات و قطعات پراکندهای از آثار او در حد ۴۲۹ بیت باقی است که بیشترین ابیات از آفریننامه است.
ابوشکور از مردم بلخ بودهاست. مهمترین اثر او مثنوی آفریننامه بوده که در بحر متقارب سروده و چنانکه خود گفته در سال ۳۳۳ ق آغاز گشته و در سال ۳۳۶ ق به پایان رسانده است
آفریننامه
برپایه برآوردهای انجامشده و سنجش بیتهایی که از آن در فرهنگها بهعنوان گواه بهره برده شدهاست، تعداد بیتهای این اثر دستکم دو سوم شاهنامه فردوسی بودهاست. از آفریننامه تنها سیصد و اندی بیت به جای ماندهاست. این اثر را که در حکمت و اندرز و پند بوده و در بحر متقارب سروده شده یکی از شاهکارهای زبان پارسی دانستهاند. آفریننامه را ابوشکور به نام نوح بن نصر سامانی (پادشاهی از ۳۳۱ تا ۳۴۳) به نظم کشیدهاست، چنانکه میگوید:
آغاز نگارش آفریننامه برپایه بیت زیر ابوشکور در ۳۳۳ (هجری) بودهاست:
او در بیتی دیگر میگوید که در هنگام آفرینش این اثر چندساله بودهاست:
و از این بیت چنین برداشت کردهاند که سال زادن او نباید پیش از ۳۰۰ ق باشد.
مضامین شعری ابوشکور
سرایندگان بسیاری پس از ابوشکور بلخی از مضامین شعر او بهره بردهاند و اشعار تازهای را بر آن پایهها سرودهاند، برای نمونه در شعر زیر از ابوشکور:
مضمون این شعر در هجونامه محمود—که کسانی ازآنِ فردوسیاش میشمردند—آمدهاست:
گفتهشده که جامی به خواهرزادهٔ چامهسرایش هاتفی سپرد که این مضمون را جامهای دیگر بپوشاند و او چنین سرود:
همچنین ابوشکور در دو بیت چنین میگوید:
و سعدی این مضمون را چنین میگرداند:
خود ابوشکور مضمون این بیت رودکی را گرفته:
و چنین برگرداندهاست:
و فردوسی نیز این مضمون را در چهار جای شاهنامهاش چنین آوردهاست:
در بیت دیگری که ظاهراً مطلع قصیده رثائیهای است، از کشته شدن امیری خبر میدهد:
منابع
لغتنامهٔ دهخدا، ابوشکور
محمد دبیرسیاقی، پیشاهنگان شعر پارسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
جستارهای وابسته
شاعران پارسیگوی
ادبیات کهن فارسی
اهالی ایران در سده ۱۰ (میلادی)
اهالی تاجیکستان
زادگان ۹۱۵ (میلادی)
شاعران دوره سامانیان
شاعران سبک خراسانی
شاعران فارسیزبان سده ۴ (قمری)
شاعران مرد اهل ایران
فاقد سال درگذشت
اهالی بلخ
شاعران سده ۱۰ (میلادی) اهل ایران
تاجیکهای اهل افغانستان |
831 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%DA%AF%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86 | فهرست گورستانهای تهران | شهر تهران با توجه به تکمیل بهشت زهرا احتیاج به ساخت یک آرامستان تازه "بهشت رضا" دارد ولی تا مهر 1402 هنوز محلی برای آن مشخص نشده است، کوه بی بی شهربانو به عنوان گورستان جدید احتمالی پیشنهاد شده و مدنظر شهرداری است. 5 گورستان تاریخی ارامنه و اقلیت های قومی در منطقه 14 وجود دارد. قبرستان های تهران احتیاج به پرداخت عوارض سالیانه دارد.
مسگرآباد
ابنبابویه
امامزاده عبدالله (شهرری) - جزو اوقاف شهرری است قرن 11 شمسی
ظهیرالدوله
بهشت زهرا -بعنوان بزرگترین قبرستان ایران ازآن یاد میشود.
باغ توتی (حرم شاه عبدالعظیم)
خاوران - جایی که یهودیان لهستانی در آن خاک سپرده شده اند
امامزاده اسماعیل (شهریار)
امامزاده صالح
دولاب
امامزاده پنج تن لویزان
گلزار شهدای خصارک
آب انبار قاسم خان - کرم بیک از یاغیان قفقاز در این جا دفن شده است.
جستارهای وابسته
آرامستان
فهرست گورستانهای ایران
پیوند به بیرون
جدول شناسنامه گورستانهای تاریخی شهر تهران
خاکسپاریها در ایران
فهرستهای مربوط به تهران
گورستانهای تهران |
835 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D9%85%DB%8C | شیمی | شیمی (در فارسی افغانستان و فارسی تاجیکستان: کیمیا) شاخهای از علم است که به بررسی عناصر، ترکیبهای ساخته شده از اتمها، مولکولها و یونها، ساختار شیمیایی، خواص و رفتار مواد و تأثیر مواد برهمدیگر و همچنین تغییراتی که یک ماده در حین انجام یک واکنش با مواد دیگر از خود نشان میدهد، میپردازد.
در نمایی کلی از علم، شیمی در جایی میان رشته فیزیک و زیستشناسی قرار میگیرند. در واقع از شیمی بهعنوان یک دانش بنیادی یاد میشود؛ به این خاطر که این علم، مفاهیمی را ارائه میکند که درک سایر زمینههای علمی چه در سطح پایه و چه در سطح کاربردی را ممکن میکند. برای مثال علم شیمی، جنبههای مختلفی از شیمی گیاهی «گیاهشناسی»، چگونگی تشکیل سنگهای آذرین «زمینشناسی»، چگونگی تشکیل ازون در اتمسفر و چگونگی تجزیه آلودگی «محیط زیست»، خواص خاک موجود روی ماه «کیهانشناسی»، چگونگی عملکرد داروها «داروسازی» و چگونگی جمعآوری دیانای در صحنه جرم بهعنوان مدرک «جرمشناسی» را توضیح میدهد.
علم شیمی به موضوعاتی مانند چگونگی برهمکنش اتمها و مولکولها از طریق پیوندهای شیمیایی و تشکیل ترکیبات شیمیایی جدید میپردازد. چهار نوع پیوند شیمیایی وجود دارد که ترکیبات مختلف دارای حداقل یکی از آنها هستند: پیوند کووالانسی، پیوند یونی، پیوند هیدروژنی - واندروالسی و پیوند فلزی.
واژهشناسی
واژهٔ شیمی از کیمیا در زبان مصری باستان، کیمیا از واژهٔ خامه یا خَمِه به معنای زمینِ سیاه برگرفته شدهاست. پس از تسلط ایرانیان بر مصر در ۵۲۰ پیش از میلاد، این واژه به صورت کیمیا به شرق آمدهاست و پس از تسلط یونانیان در ۳۳۰ پیش از میلاد به صورت خومِیا در یونانی نیز وارد گردیدهاست. در دوران تسلط خلافت اسلامی در خاور میانه، به صورت الکیمیاء درآمدهاست و با جنگهای صلیبی به صورت الشمی مجدداً است. در زبان فارسی، شیمی یک ترانویسی از برابر فرانسوی است و نخستین بار در سال ۱۸۳۱ توسط میرزا صالح شیرازی در یک رسالهٔ علوم طبیعی که خود وی مرقوم داشته بود بهکار برده شد که بعدها در مدرسهٔ دارالفنون با عنوان «رسالهٔ طبیعیات» تدریس میگردید.
تاریخ
کوششهای نخستین بشر برای فهمیدن طبیعت مواد و بیان چگونگی دگرگونی آنها ناموفق بود. اندک اندک کوششها برای تبدیل مواد کم ارزش، به مواد ارزشمندی چون زر و سیم، منجر به پیدایی دانش «کیمیا» گردید. همچنین از دیگر اهداف علم کیمیا، میتوان به ساخت داروی جاودانگی که به آن «اکسیر» میگفتند، اشاره کرد. به همین سبب، به کیمیا، علم اکسیر نیز میگفتند. هر چند در ظاهر دانش کیمیا به خواست اصلی خود نرسید، اما دستاوردهای کیمیاگران در این راه به اندوخته گرانبهایی تبدیل شد که پایهگذار شیمی مدرن گردید. کیمیاگری در بینالنهرین، مصر باستان، ایران، هند، چین، یونان، روم، در تمدن اسلامی، و سپس در اروپا تا قرن ۱۹ – به صورت یک شبکه پیچیده از مکاتب و نظامهای فلسفی در طول دست کم ۲۵۰۰ سال رواج داشت.
مفهوم «شیمی نوین» یا «شیمی مدرن»، نخستین بار در کتاب شیمیدان شکاک آورده شد. این کتاب توسط رابرت بویل در سال ۱۶۶۱ در شهر لندن انتشار یافت. رابرت بویل برای اولین بار در این کتاب میان شیمی و کیمیا تفاوت قائل و پس از آن شیمی با تلاشهای آنتوان لاووازیه و ارائه قانون پایستگی جرم، به یک دانش تکاملیافته تبدیل شد.
شیمی به عنوان علم
نظریه اتمی پایه و اساس علم شیمی است. این تئوری بیان میدارد که تمام مواد از واحدهای بسیار کوچکی به نام اتم تشکیل شدهاند. یکی از اصول و قوانینی که در مطرح شدن شیمی به عنوان یک علم تأثیر بهسزایی داشته، اصل بقای جرم است. این قانون بیان میکند که در طول انجام یک واکنش شیمیایی معمولی، مقدار ماده تغییر نمیکند. «امروزه فیزیک مدرن ثابت کرده که در واقع این انرژی است که بدون تغییر میماند و همچنین انرژی و جرم با یکدیگر رابطه دارند.»
این مطلب بهطور ساده به این معنی است که اگر ده هزار اتم داشته باشیم و مقدار زیادی واکنش شیمیایی انجام پذیرد، در پایان ما همچنان بهطور دقیق ده هزار اتم خواهیم داشت. اگر انرژی از دست رفته یا بهدستآمده را مد نظر قرار دهیم، مقدار جرم نیز تغییر نمیکند. شیمی کنش و واکنش میان اتمها را به تنهایی یا در بیشتر موارد بههمراه دیگر اتمها و بهصورت یون یا مولکول «ترکیب» بررسی میکند.
این اتمها اغلب با اتمهای دیگر واکنشهایی را انجام میدهند. «برای نمونه زمانیکه آتش چوب را میسوزاند واکنشی است بین اتمهای اکسیژن موجود در هوا و مواد آلی چوب؛ که نور بر روی مواد شیمیایی فیلم عکاسی ایجاد میکند شکل میگیرد.»
یکی از یافتههای بنیادین و جالب دانش شیمی این بودهاست که اتمها رویهمرفته همیشه به نسبت برابر با یکدیگر ترکیب میشوند. سیلیس دارای ساختمانی است که نسبت اتمهای سیلیسیوم به اکسیژن در آن یک به دو است. امروزه ثابت شدهاست که استثناهایی در زمینهٔ قانون نسبتهای معین وجود دارد «مواد غیر استوکیومتری.»
یکی دیگر از یافتههای کلیدی شیمی این بود که زمانی که یک واکنش شیمیایی مشخص رخ میدهد، مقدار انرژی که بدست میآید یا از دست میرود همواره یکسان است. این امر ما را به مفاهیم مهمی مانند تعادل، ترمودینامیک و سینتیک شیمیایی میرساند.
شیمی فیزیک بر پایهٔ فیزیک پیشرفته «مدرن» بنا شدهاست. اصولاً میتوان تمام سیستمهای شیمیایی را با استفاده از تئوری مکانیک کوانتوم شرح داد. این تئوری از لحاظ ریاضی پیچیده بوده و عمیقاً شهودی است. به هر حال در عمل و بهطور واقعی تنها بررسی سیستمهای سادهٔ شیمیایی قابل بررسی با مفاهیم مکانیکی کوانتوم امکانپذیر است و در اکثر مواقع باید از تقریب استفاده کرد «مانند تئوری کاری دانسیته». بنابراین درک کامل مکانیک کوانتوم برای تمامی مباحث شیمی کاربرد ندارد؛ زیرا نتایج مهم این تئوری «بخصوص اوربیتال اتمی» با استفاده از مفاهیم سادهتری قابل درک و بهکارگیری هستند.
با اینکه در بسیاری موارد ممکن است مکانیک کوانتوم نادیده گرفته شود، اما از مفهوم اساسی آن، یعنی کوانتومیکردن انرژی، نمیتوان صرف نظر کرد. شیمیدانها برای بکارگیری کلیه روشهای طیف نمایی به آثار و نتایج کوانتوم وابستهاند. علم فیزیک هم ممکن است مورد بیتوجهی واقع شود، اما به هر حال برآیند نهایی آن «مانند رزونانس مغناطیسی هستهای» پژوهیده و مطالعه میشود.
یکی دیگر از تئوریهای اصلی فیزیک مدرن که نباید نادیده گرفته شود نظریه نسبیت است. این نظریه که از دیدگاه ریاضی پیچیدهاست، شرح کامل فیزیکی علم شیمی است. مفاهیم نسبیتی تنها در برخی از محاسبات خیلی دقیق ساختمان هسته، بهویژه در عناصر سنگینتر، کاربرد دارند و در عمل تقریباً با شیمی پیوند ندارند.
ساختار شیمیایی
ساختار شیمیایی شامل هندسهٔ مولکولی، ساختار الکترونی و ساختار کریستالی مولکول است. هندسه مولکولی اشاره به آرایش فضایی اتمها در یک مولکول و نحوهٔ چیدمان پیوندهای شیمیایی اتمها باهم میباشد. هندسهٔ مولکولی میتواند بسیار ساده باشد، مانند اکسیژن دواتمی یا مولکولهای نیتروژن، یا بسیار پیچیده باشد مانند پروتئینها یا مولکول دیانای. هندسه مولکولی را میتوان تقریباً با استفاده از یک فرمول ساختاری نشان داد. ساختار الکترونی توصیف اشغال اوربیتالهای مولکولی یک مولکول توسط الکترونها است. نظریهٔ ساختار شیمیایی در دهههای ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ توسط شیمیدانهای مختلف، از جمله فریدریش آگوست ککیوله، آرچیبالد اسکات کوپر و الکساندر بوتلروف توسعه داده شد. این شیمیدانان نشان دادند که ترکیبات شیمیایی از گروههای فرعی و گروههای عاملی تشکیل شدهاند، اما ساختار با نظم مشخصی بر اساس ظرفیت ظرفیت شیمیایی اتمها شکل گرفتهاند.
اصول شیمی مدرن
ماده
ماده بهطور کلی تمام آن چیزی است که اشیاء فیزیکی شامل آن میشوند.
تا پیش از سدهٔ بیستم میلادی، اصطلاح ماده شامل مادهٔ معمولی تشکیل شده از اتمها بود و دیگر پدیدههای انرژی مانند نور یا صدا را در بر نمیگرفت. این مفهوم از ماده، اکنون به هر گونه چیزی که دارای جرم، حتی در حالت سکون، گسترش یافته ولی این تعریفها نارسا است زیرا جرم یک شیء خود میتواند در نتیجهٔ حرکت و تعامل انرژیهای «احتمالاً بدون جرم» بهوجود آید. همهٔ چیزهایی را که در زندگی روزمره میتوانیم لمس کنیم از اتمها تشکیل شدهاند. این مادههای ساخته شده از اتمها، که آنها هم به نوبهٔ خود از تعامل ذرات زیراتمی شکل گرفتهاند معمولاً از یک هسته، محتوی پروتون و نوترون، و ابری از الکترون در مدار پیرامون هسته ساخته شدهاند.
ذرات بدون جرم، مانند فوتونها، ماده در نظر گرفته نمیشوند، چرا که آنها نه جرم و نه حجم دارند. با این حال، تمام ذرات با جرم هم، دارای حجم «به معنی کلاسیک» نیستند، زیرا ذرات بنیادی مانند کوارکها و لپتونها «که گاهی اوقات با ماده برابرند» «ذراتی نقطهای» در نظر گرفته شدهاند که اندازه و حجم مؤثری ندارند. با این وجود، کوارکها و لپتونها با هم «ماده معمولی» را تشکیل میدهند، و اثر متقابل آنهاست که به ایجاد حجم مؤثر در ذرات مرکب که ماده معمولی را میسازند کمک میکند.
اتم
اتم «به یونانی: Άτομο به معنی «ناگسستنی «تجزیه ناپذیر»»» کوچکترین واحد تشکیل دهنده یک مادهٔ ساده است که میتواند به کمک پیوند شیمیایی به اتمی دیگر متصل گردد. تئوری مکتب اتم گرایی که از عقیدهٔ تشکیل مواد از ریزدانههای نادیدنی «در برابر عقیده به تفکیکپذیر بودن مواد به ذرات نامتناهی» دفاع میکرد از تاریخ باستان شناخته شده بود.
ابتدا توسط هوشتانه «به یونانی اوستن یا اوستانوس» که در لشکرکشی خشایارشا به یونان با او همراه بود و در آنجا به آموزش کیمیا میپرداخت طرح گردید. مکتب آموزشی او چنان مورد استقبال قرار گرفت که بنا به گفتهٔ پلینی «پلینیوس»، بسیاری از فیلسوفان یونان همچون فیثاغورث، امپدکلس، دموکریت، و افلاطون برای مطالعهٔ آن به خارج سفر کردند. پس از او توسط فلاسفهٔ یونان باستان از جمله لئوکیپوس و شاگرد وی دموکریت و همچنین بعدها در هند و در یکی از شش مدرسهٔ هندوئیسم یعنی وایشِشیکا که توسط کاناد بنیان نهاده شده بود، تدریس میشد.
اتم از یک هسته مرکزی با بار مثبت محاطه شده با ابر الکترونی با بار منفی تشکیل شدهاست. تعریف دیگری آن را به عنوان کوچکترین واحدی در نظر میگیرد که ماده را میتوان به آن تقسیم کرد بدون اینکه اجزاء بارداری از آن خارج شود. اتم ابری الکترونی، تشکیلشده از الکترونها با بار الکتریکی منفی، که هستهٔ اتم را احاطه کردهاست. هسته نیز خود از پروتون که دارای بار مثبت است و نوترون که از لحاظ الکتریکی خنثی است تشکیل شدهاست. زمانی که تعداد پروتونها و الکترونهای اتم با هم برابر هستند اتم از نظر الکتریکی در حالت خنثی یا متعادل قرار دارد در غیر این صورت آن را یون مینامند که میتواند دارای بار الکتریکی مثبت یا منفی باشد. اتمها با توجه به تعداد پروتونها و نوترونهای آنها طبقهبندی میشوند. تعداد پروتونهای اتم مشخصکننده نوع عنصر شیمیایی و تعداد نوترونها مشخصکننده ایزوتوپ عنصر است.
عنصر
عنصر در دانش شیمی به مادهای گفته میشود که اتمهای آن تعداد پروتونهای برابر در هستهی خود داشته باشند. این عدد «تعداد پروتونها» که با نماد Z نشان داده میشود، عدد اتمی آن عنصر نام دارد. همه اتمهایی که دارای تعداد پروتونهای برابر «عدد اتمی برابر» باشند، ویژگیهای شیمیایی یکسانی دارند. اما اتمهای یک عنصر میتوانند دارای تعداد متفاوتی نوترون باشند که ایزوتوپهای آن عنصر نامیده میشوند. گاهی نیز برای سادگی، به عنصر شیمیایی صرفاً عنصر گفته میشود. ویژگیهای شیمیایی اتمهای یک عنصر توسط ساختار الکترونی آنها تعیین میشود که آن نیز به تعداد پروتونهای هسته آن اتم وابسته است.
عناصر شیمیایی میتوانند در هنگام واکنش شیمیایی با یکدیگر ترکیب شده و تعداد بیشماری ماده شیمیایی بهوجود آورند؛ مثلاً آب نتیجه واکنش عنصرهای هیدروژن و اکسیژن است. در این حالت، دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن به هم متصل میشوند و مولکولی با فرمول شیمیایی H2O میسازند. همین دو عنصر در شرایط متفاوت میتوانند مادهٔ دیگری را به نام هیدروژن پراکسید «آب اکسیژنه» بسازند که دارای مولکولهای H2O2 است. به همین شکل، همه ترکیبهای شیمیایی میتوانند به عناصر سازنده خود تجزیه شوند. به عنوان مثال میتوان آب را به کمک برقکافت به عناصر هیدروژن و اکسیژن تبدیل کرد.
یک ماده خالص که تنها از اتمهای یک عنصر تشکیل شده باشد، «ماده ساده» نامیده میشود. چنین مادهای را نمیتوان به ماده دیگری تجزیه کرد. از این دیدگاه، ماده ساده در برابر ماده مرکب قرار میگیرد. به عنوان مثال، اکسیژن یک عنصر است. اما مادهای را که ما در طبیعت به عنوان گاز اکسیژن شناختهایم، در حقیقت یک ماده ساده دو اتمی از این عنصر است که «دی اکسیژن» یا «اکسیژن مولکولی» «O2» نامیده میشود. اوزون شکل دیگری از عنصر اکسیژن است که در طبیعت با فرمول «O3» یافت میشود. رابطه بین دی اکسیژن و اوزون رابطهای است که به آن دگرشکلی «آلوتروپی» میگویند. به زبان دیگر، دی اکسیژن و اوزون، دگرشکلهای عنصر اکسیژن هستند. الماس و گرافیت نیز دو آلوتروپ برای عنصر کربن هستند. عناصر دیگر مانند گوگرد و فسفر هم دارای آلوتروپهای شناختهشدهٔ پرکاربردی هستند.
عناصر شیمیایی را نمیتوان به کمک واکنشهای شیمیایی معمولی به یکدیگر تبدیل کرد. تنها واکنشی که میتوان با استفاده از آن تعداد پروتونهای هسته اتمهای یک عنصر را تغییر داد و یک عنصر را به عنصر دیگری تبدیل کرد، یک واکنش هستهای است که آن را واکنش تبدیل هستهای مینامند.
تا کنون ۱۱۸ عنصر، کشف یا ساخته شدهاند. از این تعداد، ۹۴ عنصر در طبیعت یافت میشوند و بقیه بهطور مصنوعی و به کمک واکنشهای هستهای در آزمایشگاه ساخته شدهاند. از میان همه عناصر، ۸۰ عنصر دارای حداقل یک ایزوتوپ پایدار میباشند که به جز عنصر شماره ۴۳ «تکنسیم» و عنصر شماره ۶۱ «پرومتیم» همگی دارای عدد اتمی برابر یا پایینتر از ۸۲ هستند. به زبان دیگر در جدول تناوبی تنها عناصری که از عنصر ۸۳ «بیسموت» سبکتر بوده و دارای ایزوتوپ پایدار نمیباشند، تکنسیم و پرومتیم هستند.
ترکیب
ترکیب شیمیایی عبارت است از یک ماده شیمیایی خالص که از دو یا چند عنصر شیمیایی مختلف تشکیل میشود. این عناصر به وسیلهٔ پیوند شیمیایی به یکدیگر متصل میشوند و میتوانند به وسیله واکنش شیمیایی به مواد ساده تبدیل گردند. هر ترکیب شیمیایی مختلف، یک ساختمان شیمیایی تعریف شده منحصر به فرد دارد؛ به عبارت دیگر، هر ترکیب نسبت اتمی یکسانی دارد که اتمهای آن با چینش مکانی مشخصی به وسیله پیوند شیمیایی آرایش مییابند. ترکیبات شیمیایی ممکن است به صورت ترکیب مولکولی باشند که در این صورت مولکولها با پیوند کووالانسی در کنار هم قرار میگیرند؛ همچنین ممکن است به صورت نمک باشند و به وسیله پیوند یونی به هم پیوند یابند؛ اگر ترکیب مورد نظر تنها شامل فلزات باشد، پیوند بین ذرههای آن پیوند فلزی و اگر کمپلکس شیمیایی باشد، پیوند بین ذرات آن پیوند داتیو خواهد بود. عناصر شیمیایی خالص، در گروه ترکیبات شیمیایی قرار نمیگیرند، حتی اگر از دو یا چند اتم از یک نوع عنصر «مانند H۲ و S۸» تشکیل شده باشند که پیوندهای دو اتمی یا چند اتمی نامیده میشوند.
مولکول
مولکول کوچکترین ذرهٔ یک مادهٔ شیمیایی خالص است که ویژگیهای آن ماده را دارد. یک مولکول از دو یا چند اتم تشکیل شده که با پیوند شیمیایی به هم متصلند. البته مولکول بعضی عناصر «همچون گازهای بیاثر» تنها از یک اتم تشکیل شدهاست. اتمهای یک مولکول میتواند از یک نوع یا از چند نوع باشد.
نسبت اتمها در یک مولکول خاص همیشه ثابت است. برای مثال در مولکول آب نسبت اتمهای هیدروژن به اکسیژن همیشه ۲ است. تعداد اتمهای موجود در یک مولکول به وسیلهٔ فرمول شیمیایی آن نشان داده میشود. فرمول شیمیایی به تنهایی نشان دهندهٔ ویژگیهای ماده نیست. ممکن است دو ماده فرمول شیمیایی یکسانی داشته باشند، اما ویژگیهای آنها کاملاً متفاوت باشد. برای مثال اتانول و دیمتیل اتر فرمول شیمیایی یکسان اما خواص شیمیایی متفاوت دارند. به این مواد ایزومر گفته میشود.
مول و مقدار مواد
مول مقداری از هر ماده است که تعداد ذرات بنیادی آن «مولکول یا اتم» برابر با تعداد اتمهای موجود در ۱۲ گرم از کربن-۱۲ است.
این تعداد، عدد آووگادرو نامیده شده و برابر است با ۱۰۲۳ × ۶٫۰۲۲۱۴۱۹۹. که در واقع مقداری از جسم که تعداد واحدهای بنیادی آن برابر با عدد آووگادرو باشد، یک مول است که به صورت واحد SI بهشمار میرود.
مواد خالص و مخلوط
مواد خالص مادهای است که تنها از یک جزء ساخته شدهاند به عبارت دیگر ماده خالص مادهای است که تنها از یک نوع عنصر یا یک نوع ماده مرکب تشکیل شدهاست. مجموعهای از مواد خالص مواد مخلوط را تشکیل میدهند. هوا و آلیاژها نمونههایی از مخلوطها هستند.
فاز «ماده»
به قسمتی همگن و مشخص از یک ماده که در آن خواص فیزیکی و ساختار شیمیایی به صورت پیوسته «نه گسسته» تغییر کند، فاز گفته میشود. هر فاز توسط مرزهای حقیقی از فازهای مجاور خودش جدا میشود که به ان فصل مشترک میگویند که در این مرزها خواص به صورت گسسته تغییر میکنند.
پیوند شیمیایی
پیوند شیمیایی به نیروهایی که اتمها یا مولکولها را کنار هم نگه میدارد گفته میشود و بر دو دستهاند: پیوندهای میان اتمی: شامل پیوند کووالانسی - پیوند الکترووالانسی «پیوند یونی» - پیوند فلزی و پیوندهای میان مولکولی: نیروی واندروالسی - پیوند هیدروژنی
این پیوندها میتواند بین دو اتم یکسان یا دو اتم متفاوت باشد که در حالت اول آن را مولکول جور هسته و در حالت دوم آن را مولکول ناجور هسته مینامند. استحکام پیوند شیمیایی را الکترونگاتیوی «یا الکترونگاتیویته» تعیین میکند. تعداد پیوندهای شیمیایی در مولکولهای مختلف متفاوت است و از یک پیوند در مولکولهای سادهٔ دو اتمی تا پیوندهای بسیار در ماکرومولکولها را شامل میشود.
انرژی
انرژی خاصیتی از جسم است که قابل انتقال به اشیای دیگر یا قابل تبدیل به حالتها و شکلهای مختلف است. انرژی کمیتی بنیادین است که برای توصیف وضعیت یک ذره، شیء یا سامانه به آن نسبت داده میشود.
گونههای متفاوتی از انرژی شناخته شده و به دستههای متفاوتی طبقهبندی میشوند از آن جمله میتوان انرژی جنبشی، انرژی پتانسیل، انرژی گرمایی، انرژی الکترومغناطیسی، انرژی شیمیایی
و انرژی الکتریکی و انرژی هستهای را نام برد. بجز انرژی هستهای منبع همه گونه انرژیهایی که بشر از آن استفاده میکند خورشید است.
واکنش شیمیایی
واکنش شیمیایی فرایندی است که در آن ساختار ذرههای تشکیل دهندهٔ مواد اولیه دچار تغییر میشود؛ یعنی طی آن یک یا چند ماده شیمیایی به یک یا چند ماده شیمیایی دیگر تبدیل میشود. تغییراتی که در واکنشی بر روی مواد واکنشدهنده صورت میگیرد، بهطور کلی به دو نوع تغییرات فیزیکی و شیمیایی تقسیم میشوند.
در تغییرات شیمیایی اتصال اتمها به یکدیگر و آرایش الکترونی آنها در واکنشدهندهها تغییر مییابد. البته در یک واکنش شیمیایی، اتمها نه بهوجود میآیند و نه از بین میروند و تنها ترکیب، تجزیه یا بازآرایی میشوند. واکنش شیمیایی بیان یک تغییر شیمیایی است که ممکن است با آزاد کردن انرژی به صورت گرما، نور یا صوت همراه باشند و تولید گاز، تشکیل رسوب یا تغییر رنگ در پی داشته باشند.
یونها و نمکها
یون به اتم یا مولکولهایی گفته میشود که بار الکتریکی اضافه داشته باشند و این بار میتواند منفی یا مثبت باشد. نابرابری تعداد کل الکترونها با پروتونها، در یک اتم یا مولکول، به آن بار خالص مثبت یا بار خالص منفی الکتریکی میدهد.
با استفاده از روشهای فیزیکی یا شیمیایی، از طریق یونیزاسیون میتوان این پدیده را ایجاد کرد. از نگاه شیمیایی، اگر یک اتم خنثی، یک یا چند الکترون خود را از دست دهد، دارای بار خالص مثبت میشود و به عنوان یک کاتیون شناخته میشود و اگر یک اتم خنثی الکترون بیشتری به دست آورد، دارای بار خالص منفی میشود و به عنوان یک آنیون شناخته شدهاست. به سبب ناهمگونی بار الکتریکی خود، کاتیونها و آنیونها یکدیگر را به آسانی جذب و تشکیل ترکیبات یونی مانند نمک را ممکن میسازند. پلاسما از مواد گازی تشکیل شدهاست که بهطور کامل در دمای بالا یونیزه شدهاست.
واکنش اسید و باز
واکنش اسید و باز یک واکنش شیمیایی است که میان یک اسید و یک باز اتفاق میافتد. مفاهیم متعددی که تعاریف دیگری از مکانیزم واکنشهای درگیر و کاربرد آنها در حل مسائل وجود دارد. علیرغم تعدد تعاریف مختلف، اهمیت آنها در تجزیه و تحلیل هنگام سر و کار داشتن با واکنشهای اسید و باز در حالتهای گازی یا به خصوص مایع یا حتی در حالتهایی که به ندرت دیدهمیشوند، مشخص میشود. اولین مفاهیم دربارهٔ واکنشهای اسید و باز در حدود سال ۱۷۷۶ توسط آنتوان لاووازیه تنظیم شد. براساس تعریف سوانت آرنیوس اسید مادهای است که در محلول آبی از هم جدا میشود و یون هیدروژن «یک پروتون» آزاد میکند.
HA A− + H+
ثابت تعادل در اینگونه واکنشهای جداسازی، ثابت جداسازی نام دارد. پروتون آزاد شده با یک مولکول آب وارد واکنش میشود تا یک هیدرونیوم «یا اکسینیوم» یون بدهد. بعدها آرنیوس پیشنهاد کرد که این جداسازی را با نام واکنش اسید-باز شناخته شود.
HA + H۲O A− + H۳O+.
بر طبق نظریه اسید-باز برونستد-لوری اسید مادهای است که پروتون «H+» از دست میدهد و باز مادهای است که پروتون میگیرد. به عنوان نمونه در واکنش اسید استیک و آب، استیک اسید پروتون از دست داده و آب پروتون میگیرد پس استیک اسید، اسید و آب به عنوان باز عمل میکند.
طبق نظریهٔ لوییس مولکولی که بتواند جفت الکترون غیر پیوندی از مولکول دیگری دریافت کند اسید و مولکول دهنده جفت الکترون باز است. این نظریه نخستین بار توسط دانشمند مشهور آمریکایی گیلبرت لوویس و در سال ۱۹۲۳ ارائه شد.
اکسایش-کاهش
اکسایش-کاهش نام کلی واکنشهای شیمیایی است که مایه تغییر عدد اکسایش اتمها میشوند. این فرایند میتواند دربرگیرنده واکنشهای سادهای همچون اکسایش کربن و تبدیل آن به کربن دیاکسید و کاهش کربن و تبدیل آن به متان یا واکنشهای پیچیدهای چون اکسایش قند در بدن انسان طی واکنشهای چند مرحلهای باشد.
با کمی اغماض علمی میتوان این فرایند را انتقال یک یا چند الکترون از یک اتم، مولکول یا یون به یک اتم، مولکول یا یون دیگر دانست. در هر واکنش اکسایش و کاهش اتم یا مولکولی الکترون از دست میدهد «اکسایش» و اتم یا مولکولی دیگر الکترون جذب میکند «کاهش» مییابد.
در چنین واکنشی مولکول دهنده اتم اکسیده شده و مولکول گیرنده کاهیده میشود. در واقع تعریف ابتدایی اکسایش واکنش یک ماده با اکسیژن و ترکیب شدن با آن بودهاست، اما با کشف الکترون اصطلاح اکسایش دقیقتر تعریف شد و کلیه واکنشهایی که طی آن مادهای الکترون از دست میدهد اکسایش نامیده شدند. اتم اکسیژن میتواند در چنین واکنشی شرکت داشته یا نداشته باشد. در اثر اکسایش عدد اکسایش معمولی یک اتم یا اتمهای یک مولکول در پی حذف الکترونها افزایش مییابد.
برای نمونه آهن «II» میتواند به آهن «III» اکسید شود.
-Fe2+ → Fe3+ + e
تعادل شیمیایی
تعادل شیمیایی به حالتی گفته میشود که در آن فعالیت شیمیایی و در نتیجه غلظت واکنشگرها و محصولات در واکنش شیمیایی با گذشت زمان تغییر نکند. معمولاً این تعادل در شرایطی حاصل میشود که سرعت واکنش رفت با برگشت برابر باشد.
از دیدگاه ترمودینامیکی تغییرات انرژی آزاد گیبس واکنش در تعادل شیمیایی صفر است. کاهش سطح انرژی و افزایش انتروپی «بینظمی» آن را در دو جهت رفت «مستقیم» و برگشت «معکوس» بهطور همزمان پیش میبرند.
در تعادلهای شیمیایی هیچیک از دو عامل کاهش سطح انرژی و افزایش انتروپی بر دیگری برتری ندارد و به این دلیل تا زمانی که تغییری در شرایط مرزی سیستم رخ ندهد در تعادل خواهد ماند. تغییر دما و حجم و فشار سامانه میتواند آن را از تعادل خارج کند و در این حالت واکنش در جهتی که بتواند تأثیر تغییرات اعمال شده را کاهش دهد، سرعت بیشتری نسبت به دیگری پیدا میکند.
قانون شیمیایی
قانون شیمیایی آن دسته از قانونهای طبیعت اند که با شیمی مرتبطند. پایه ایترین مفهوم در شیمی قانون پایستگی جرم است که بیان میدارد در طی یک واکنش شیمیایی معمولی هیچ جرمی از میان نمیرود. پایستگی انرژی منجر به مفهوم مهم تعادل، ترمودینامیک و سینتیک میشود. واکنشهای شیمیایی تحت قوانین خاصی قرار میگیرند که مفاهیم اساسی در شیمی هستند. بعضی از آنها عبارتند از:
قانون آووگادرو
قانون بیر-لامبرت
قانون بویل (۱۶۶۲, مربوط به فشار و حجم)
قانون شارل (۱۷۸۷, مربوط به حجم و دما)
قانون نفوذ فیک
قانون شارل - گیلوساک (۱۸۰۹, مربوط به فشار و دما)
اصل لوشاتلیه
قانون هنری
قانون هس
پایستگی انرژی منجر به مفاهیم مهم تعادل شیمیایی، ترمودینامیک، و سینتیک شیمیایی.
پایستگی جرم
قانون نسبتهای معین
قانون نسبتهای چندگانه
قانون رائول
بخشهای اصلی
رشتهها
شیمی تجزیه، که به تعیین ترکیبات مواد و اجزای تشکیل دهنده آنها میپردازد.
شیمی آلی، که به مطالعهٔ میلیونها ترکیب شیمیایی دارای اتمهای عنصر کربن، غیر از ترکیباتی چون دیاکسید کربن، کربن مونوکسید، ترکیبات سیانیدی و کربناتها میپردازد.
شیمی معدنی، که به اکثریت عناصری که در شیمی آلی روی آنها تأکید نشده، و برخی خواص مولکولها میپردازد.
شیمی فیزیک، که پایه و اساس کلیهٔ شاخههای دیگر را تشکیل میدهد، و شامل ویژگیهای فیزیکی مواد و ابزار تئوری بررسی آنهاست.
شیمی کاربردی، پلی ارتباطی بین شیمی محض و صنایع شیمیایی است که مواردی چون تصفیه آب و پساب، کاربرد پلیمرها در صنایع مختلف و بهینهسازی فرایندهای شیمیایی را در بر میگیرد.
زیستشیمی، مطالعهٔ فرایندهای شیمیایی در سازوارههای زیستی است. زیستشیمی با ساختار و عملکرد اجزاء سلولی مثل پروتئینها، کربوهیدراتها، لیپیدها، اسیدهای نوکلئیک، و انواع دیگر زیستمولکولها سر و کار دارد.
علم مواد، یک حوزهٔ میان رشتهای است که در آن رابطهٔ بین ساختار و خواص مواد به منظور طراحی مواد جدید برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون فناوری مواد مورد بررسی قرار میگیرد. امروزه با افزایش تحقیقات در زمینهٔ نانو، مهندسی مواد به یکی از رشتههای پیشرو در عرصه دانش تبدیل شدهاست.
شیمی اعصاب، که به مطالعهٔ مواد شیمیایی عصبی و مطالعهٔ پیامرسانهای عصبی و نقش آنها در دستگاه عصبی بدن و تأثیرات آنها بر نورونها میپردازد.
شیمی هستهای، جزئیات ماهیت پیوندی «نیرویی» که پروتونها و نوترونها را به یکدیگر نگه میدارد و خواص هسته از قبیل رادیواکتیویته، تغییرات و تبدیلات مصنوعی، شکست هسته و ذوب هستهها را مورد بررسی قرار میدهد.
اشعه ایکس، پرتوهای آلفا و بتا و گاما و ساختارهای اتمی از جمله موارد مورد بررسی شیمی هستهای هستند.
شیمی نظری، که به توصیف پدیدههای شیمیایی با استفاده از خواص فیزیکی مواد میپردازد. این حوزه از علم در سالهای اخیر بیشتر در بخشهایی نظیر شیمی کوانتوم گسترش داشتهاست.
زمینههای دیگر عبارتند از: شیمی کشاورزی، اخترشیمی، کیهانشیمی، شیمی جو، مهندسی شیمی، زیستشناسی شیمیایی، شیمیانفورماتیک، الکتروشیمی، شیمی محیط زیست، فمتوشیمی، زمینشیمی، شیمی سبز، ایمونوهیستوشیمی، تاریخ شیمی، هیدروژنه کردن، ایمونوشیمی، شیمی دریایی، علم مواد، شیمی ریاضیاتی، مکانوشیمیایی، شیمی دارویی، زیستشناسی مولکولی، مکانیک مولکولی، فناوری نانو، فراورده طبیعی، میشناسی، شیمی آلی فلزی، پتروشیمی، داروشناسی، فوتوشیمی، شیمی آلی فیزیکی، فیتوشیمی، شیمی بسپار، پرتوشیمی، شیمی حالت جامد، آواشیمی، شیمی فراذرهای، علم سطح، سنتز شیمیایی، ترموشیمی.
صنایع شیمیایی
صنایع شیمیایی به بخشی از صنایع گفته میشود، که مواد شیمیایی مورد نیاز دیگر صنایع را، از طریق تبدیل مواد خام به مواد مورد نیاز، تأمین میکند. پالایشگاهها و واحدهای پتروشیمی که مواد خام نفتی را به موادی چون سوخت، حلال «محصولات غذایی»، رزین و… تبدیل میکنند نمونهای از صنایع شیمیایی بهشمار میروند؛ و جز این دسته میباشند.
جوامع حرفهای
انجمن شیمی آمریکا
انجمن شیمی اعصاب آمریکا
مؤسسه شیمی کانادا
انجمن مواد شیمیایی پرو
آیوپاک
مؤسسه شیمی سلطنتی استرالیا
انجمن شیمی شیمی سلطنتی هلند
انجمن سلطنتی شیمی
انجمن صنایع شیمیایی
انجمن جهانی متخصصان نظری و محاسباتی
فهرست جوامع شیمی
جستارهای وابسته
منابع
Chemistry: The Central Science by by Theodore E. Brown, H. Eugene LeMay, Bruce E. Bursten & Catherine Murphy, Publisher: Prentice Hall, 2008
Chemistry: Concepts and Problems: A Self-Teaching Guide (Wiley Self-Teaching Guides) by Clifford C. Houk and Richard Post & Patrick Woodward, Publisher: Wiley, 1996 |
836 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1 | آمار | آمار شاخهای از ریاضیات است که به گردآوری، تحلیل، و ارائه دادهها میپردازد. آمار را باید علم استخراج و توسعهٔ دانشهای تجربی و انسانی با استفاده از روشهای گردآوری و تحلیل دادههای تجربی (حاصل از اندازهگیری و آزمایش) دانست. روشهای محاسباتی جدیدتر توسط رایانه همچون یادگیری ماشینی، نرمافزارهای آماری و کاوشهای ماشینی در دادهها، در واقع، امتداد و گسترش دانش آمار به عهد محاسبات نو و دوران اعمال شیوههای ماشینی بوده و امروزه علم آمار را به علم بیان علوم دیگر مبدل ساختهاست.
در صورتی که شاخهای علمی مد نظر نباشد، معنای آن، دادههایی بهشکل ارقام و اعداد واقعی یا تقریبی است که با استفاده از علم آمار میتوان با آنها رفتار کرد و عملیات ذکر شده در بالا را بر آنها انجام داد. بیشتر مردم با کلمه آمار به مفهومی که برای ثبت و نمایش اطلاعات عددی به کار میرود آشنا هستند؛ ولی این مفهوم منطبق با موضوع اصلی مورد بحث آمار نیست. آمار عمدتاً با وضعیتهایی سر و کار دارد که در آنها وقوع یک پیشامد بهطور حتمی قابل پیشبینی نیست. اسنتاجهای آماری غالباً غیر حتمی اند، زیرا مبتنی بر اطلاعات ناکاملی هستند. در طول چندین دهه آمار فقط با بیان اطلاعات و مقادیر عددی دربارهٔ اقتصاد و جمعیتشناسی در یک کشور سر و کار داشت. حتی امروز بسیاری از نشریات و گزارشهای دولتی که تودهای از آمار و ارقام را دربردارند معنی اولیه کلمه آمار را در ذهن زنده میکنند. اکثر افراد معمولی هنوز این تصویر غلط را دربارهٔ آمار دارند که آن را منحصر به ستونهای عددی سرگیجهآور و اشکال مبهوتکننده میدانند؛ بنابراین، یادآوری این نکته ضروری است که نظریه و روشهای جدید آماری از حد ساختن جدولهای اعداد و نمودارها بسیار فراتر رفتهاند. آمار به عنوان یک موضوع علمی، امروزه شامل مفاهیم و روشهایی است که در تمام پژوهشهایی که مستلزم جمعآوری دادهها به وسیله یک فرایند آزمایش و مشاهده و انجام استنباط و نتیجهگیری به وسیله تجزیه و تحلیل این دادهها هستند اهمیت بسیار دارند.
علم آمار
علم آمار، مبتنی است بر دو شاخه آمار توصیفی و آمار استنباطی. در آمار توصیفی با داشتن تمام اعضا جامعه به بررسی خصوصیتهای آماری آن پرداخته میشود در حالی که در آمار استنباطی با بهدست آوردن نمونهای از جامعه که خصوصیات اصلی جامعه را بیان میکند در مورد جامعه استباط آماری انجام میشود.
در نظریهٔ آمار، اتفاقات تصادفی و عدم قطعیت توسط نظریهٔ احتمالات مدلسازی میشوند. در این علم، مطالعه و قضاوت معقول در بارهٔ موضوعهای گوناگون، بر مبنای یک نمونه انجام میشود و قضاوت در مورد یک فرد خاص، اصلاً مطرح نیست.
از جملهٔ مهمترین اهداف آمار، میتوان تولید «بهترین» اطّلاعات از دادههای موجود و سپس استخراج دانش از آن اطّلاعات را ذکر کرد. به همین سبب است که برخی از منابع، آمار را شاخهای از نظریه تصمیمها بهشمار میآورند.
از طرف دیگر میتوان آن را به دو بخش آمار کلاسیک و آمار بیز (Bayesian) تقسیمبندی کرد. در آمار کلاسیک، ابتدا آزمایش و نتیجه را داریم و بعد بر اساس آنها فرضها را آزمون میکنیم. به عبارت دیگر ابتدا آزمایش انجام میشود و بعد فرض آزمون میگردد.
در آمار بیزی ابتدا فرض در نظر گرفته میشود و دادهها با آن مطابقت داده میشوند به عبارت دیگر در آمار بیزی یک پیش داریم-توزیع پیشین- و بعد از مطالعه دادهها و برای رسیدن به آن توزیع پیشین، توزیع پسین را در نظر میگیریم.
علم آمار یکی از علوم مرتبط با علم دادهها است.
روشهای آماری
مطالعات تجربی و مشاهداتی هدف کلی برای یک پروژه تحقیقی آماری، بررسی حوادث اتفاقی بوده و به ویژه نتیجهگیری روی تأثیر تغییرات در ارزش شاخصها یا متغیرهای غیروابسته روی یک پاسخ یا متغیر وابسته است. دو شیوه اصلی از مطالعات آماری تصادفی وجود دارد: مطالعات تجربی و مطالعات مشاهداتی. در هر دو نوع از این مطالعات، اثر تغییرات در یک متغیر (یا متغیرهای) غیر وابسته روی رفتار متغیرهای وابسته مشاهده میشود. اختلاف بین این دو شیوه در چگونگی مطالعهای است که عملاً هدایت میشود.
یک مطالعه تجربی در بردارنده روشهای اندازهگیری سیستم تحت مطالعهاست که سیستم را تغییر میدهد و سپس با استفاده از روش مشابه اندازهگیریهای اضافی انجام میدهد تا مشخص سازد که آیا تغییرات انجام شده، مقادیر شاخصها را تغییر میدهد یا خیر. در مقابل یک مطالعه نظری، مداخلات تجربی را در بر نمیگیرد. در عوض دادهها جمعآوری میشوند و روابط بین پیشبینیها و جواب بررسی میشوند.
یک نمونه از مطالعه تجربی، مطالعات Hawthorne مشهور است که تلاش کرد تا تغییرات در محیط کار را در کمپانی الکتریک غربی Howthorne بیازماید. محققان علاقهمند بودند که آیا افزایش نور میتواند کارایی را در کارگران خط تولید افزایش دهد. محققان ابتدا کارایی را در کارخانه اندازهگیری کردند و سپس میزان نور را در یک قسمت از کارخانه تغییر دادند تا مشاهده کنند که آیا تغییر در نور میتواند کارایی را تغییر دهد. به واسطه خطا در اقدامات تجربی، به ویژه فقدان یک گروه کنترل محققاتی در حالی که قادر نبودند آنچه را که طراحی کرده بودند، انجام دهند قادر شدند تا محیط را با شیوه Hawthorne آماده سازند.
یک نمونه از مطالعه مشاهداتی، مطالعه ایست که رابطه بین سیگار کشیدن و سرطان ریه را بررسی میکند. این نوع از مطالعه بهطور اختصاصی از شیوهای استفاده میکند تا مشاهدات مورد علاقه را جمعآوری کند و سپس تجزیه و تحلیل آماری انجام دهد. در این مورد، محققان مشاهدات افراد سیگاری و غیر سیگاری را جمعآوری میکنند و سپس به تعداد موارد سرطان ریه در هر دو گروه توجه میکنند.
احتمالات
مقالهٔ اصلی: احتمالات
در زبان محاوره، احتمال یکی از چندین واژهای است که برای دانسته یا پیشامدهای غیر مطمئن به کار میرود و کم و بیش با واژههایی مانند ریسک، خطرناک، نامطمئن، مشکوک و بسته به متن قابل معاوضهاست. شانس، بخت، امتیاز و شرطبندی از لغات دیگری است که نشان دهنده برداشتهای مشابهی است. همانگونه که نظریه مکانیک به تعاریف دقیق ریاضی از عبارات متداولی مثل کار و نیرو میپردازد، نظریه احتمالات نیز تلاش دارد تا مفاهیم و برداشتهای مربوط به احتمالات را کمّیسازی کند.
نرمافزارها
آمار مدرن برای انجام بعضی از محاسبات پیچیده به وسیله رایانهها استفاده میشود.
کل شاخههای آمار با استفاده از محاسبات کامپیوتری انجامپذیر شدهاند، برای مثال شبکههای عصبی.
انقلاب کامپیوتری با یک توجه نو به آمار «آزمایشی» و «شناختیک» رویکردهایی برای آینده آمار داشتهاست.
یکی از مهمترین کاربردهای آمار و احتمال با استفاده از رایانه شبیهسازی است.
شبیهسازی نسخهای از بعضی وسایل حقیقی یا موقعیتهای کاری است. شبیهسازی تلاش دارد تا بعضی جنبههای رفتاری یک سیستم فیزیکی یا انتزاعی را به وسیله رفتار سیستم دیگری نمایش دهد.
شبیهسازی در بسیاری از متون شامل مدلسازی سیستمهای طبیعی و سیتمهای انسانی استفاده میشود. برای به دست آوردن بینش نسبت به کارکرد این سیستمها در تکنولوژی و مهندسی ایمنی که هدف، آزمون بعضی سناریوهای عملی در دنیای واقعی است از شبیهسازی استفاده میشود. در شبیهسازی با استفاده از یک شبیهساز یا وسیله دیگری در یک موقعیت ساختگی میتوان آثار واقعی بعضی شرایط احتمالی را بازسازی کرد.
شبیهسازی فیزیکی و متقابل (شبیهسازی فیزیکی، به شبیهسازی اطلاق میشود که در آن اشیای فیزیکی به جای شی واقعی جایگزین میشوند و این اجسام فیزیکی اغلب به این خاطر استفاده میشوند که کوچکتر و ارزانتر از شی یا سیستم حقیقی هستند. شبیهسازی متقابل (تعاملی) که شکل خاصی از شبیهسازی فیزیکی است و غالباً به انسان در شبیهسازیهای حلقهای اطلاق میشود یعنی شبیهسازیهای فیزیکی که شامل انسان میشوند مثل مدل استفاده شده در شبیهساز پرواز)
شبیهسازی در آموزش (شبیهسازی اغلب در آموزش پرسنل شهری و نظامی استفاده میشود. معمولاً هنگامی رخ میدهد که استفاده از تجهیزات در دنیای واقعی از لحاظ هزینه کمرشکن یا بسیار خطرناک است تا بتوان به کارآموزان اجازه استفاده از آنها را داده. در چنین موقعیتهایی کارآموزان وقت خود را با آموزش دروس ارزشمند در یک محیط واقعی «ایمن» میگذرانند. غالباً این اطمینان وجود دارد تا اجازه خطا را به کارآموزان در طی آموزش داد تا ارزیابی سیستم ایمنی– بحران صورت گیرد)
شبیهسازیهای آموزشی بهطور خاص در یکی از چهار گروه زیر قرار میگیرند:
الف - شبیهسازی زنده (جایی که افراد واقعی از تجهیزات شبیهسازی شده (یا آدمک) در دنیای واقعی استفاده میکنند)
ب - شبیهسازی مجازی (جایی که افراد واقعی از تجهیزات شبیهسازی شده در دنیای شبیهسازی شده (یا محیط واقعی) استفاده میکنند) یا
ج - شبیهسازی ساختاری (جایی که افراد شبیهسازی شده از تجهیزات شبیهسازی شده در یک محیط شبیهسازی شدهاستفاده میکنند. اغلب به عنوان بازی جنگی نامیده میشود زیرا که شباهتهایی با بازیهای جنگی رومیزی دارد که در آنها بازیکنان، سربازان و تجهیزات را اطراف یک میز هدایت میکنند)
د - شبیهسازی ایفای نقش (جایی که افراد واقعی نقش یک کار واقعی را بازی میکنند)
شبیهسازیهای پزشکی (شبیهسازهای پزشکی بهطور فزایندهای در حال توسعه و کاربرد هستند تا روشهای درمانی و تشخیص و همچنین اصول پزشکی و تصمیمگیری به پرسنل بهداشتی آموزش داده شود. طیف شبیهسازها برای آموزش روشها از پایه مثل خونگیری تا جراحی لاپاراسکوپی و مراقبت از بیمار دچار ضربه، وسیع و گستردهاست. بسیاری از شبیهسازهای پزشکی دارای یک رایانه هستند که به یک ماکت پلاستیکی با آناتومی مشابه واقعی متصل است. در بعضی از آنها، ترسیمهای کامپیوتری تمام اجزای قابل رؤیت را به دست میدهد و با دستکاری در دستگاه میتوان جنبههای شبیهسازی شده کار را تولید کرد. بعضی از این دستگاهها دارای شبیهسازهای گرافیکی رایانهای برای تصویربرداری هستند مانند پرتو ایکس یا سایر تصاویر پزشکی. بعضی از شبیهسازهای بیمار، دارای یک مانکن انسان نما هستند که به داروهای تزریق شده واکنش میدهد و میتوان آن را برای خلق صحنههای مشابه فوریتهای پزشکی خطرناک برنامهریزی کرد. بعضی از شبیهسازهای پزشکی از طریق شبکه اینترنت قابل گسترش هستند و با استفاده از جستجوگرهای استاندارد شبکه به تغییرات جواب میدهند. در حال حاضر، شبیهسازیها به موارد غربالگری پایه محدود شدهاند به نحوی که استفادهکنندگان از طریق وسایل امتیازدهی استاندارد با شبیهسازی در ارتباط هستند)
شبیهسازهای پرواز (یک شبیهساز پرواز برای آموزش خلبانان روی زمین مورد استفاده قرار میگیرد. به خلبان اجازه داده میشود تا به هواپیمای شبیهسازی شده اش آسیب برساند بدون آن که خود دچار آسیب شود. شبیهسازهای پرواز اغلب برای آموزش خلبانان استفاده میشوند تا هواپیما را در موقعیتهای بسیار خطرناک مثل زمین نشستن بدون داشتن موتور یا نقص کامل الکتریکی یا هیدرولیکی هدایت کنند. پیشرفتهترین شبیهسازها دارای سیستم بصری با کیفیت بالا و سیستم حرکت هیدرولیک هستند. کار با شبیهساز بهطور معمول نسبت به هواپیمای واقعی ارزانتر است)
شبیهسازی و بازیها (هم چنین بسیاری از بازیهای ویدئویی شبیهساز هستند که بهطور ارزانتر آمادهسازی شدهاند. بعضی اوقات از اینها به عنوان بازیهای شبیهسازی (sim) نامبرده میشود. چنین بازیهایی جنبههای گوناگون واقعی را شبیهسازی میکنند از اقتصاد گرفته تا وسایل هوانوردی مثل شبیهسازهای پرواز)
شبیهسازی مهندسی (شبیهسازی یک مشخصه مهم در سیستمهای مهندسی است. برای مثال در مهندسی برق، از خطوط تأخیری استفاده میشود تا تأخیر تشدید شده و شیفت فاز ناشی از خط انتقال واقعی را شبیهسازی کنند. مشابهاً، از بارهای ظاهری میتوان برای شبیهسازی مقاومت بدون شبیهسازی تشدید استفاده کرد و از این حالت در مواقعی استفاده میشود که تشدید ناخواسته باشد. یک شبیهساز ممکن است تنها چند تا از کارکردهای واحد را شبیهسازی کند که در مقابل با عملی است که تقلید نامیده میشود.
اغلب شبیهسازیهای مهندسی مستلزم مدلسازی ریاضی و بررسیهای کامپیوتری هستند. به هر حال موارد زیادی وجود دارد که مدلسازی ریاضی قابل اعتماد نیست. شبیهسازی مشکلات مکانیک سیالات اغلب مستلزم شبیهسازیهای ریاضی و فیزیکی است. در این موارد، مدلهای فیزیکی نیاز به شبیهسازی دینامیک دارند)
شبیهسازی کامپیوتری (شبیهسازی رایانه، جزو مفیدی برای بسیاری از سیستمهای طبیعی در فیزیک، شیمی و زیستشناسی و نیز برای سیستمهای انسانی در اقتصاد و علوم اجتماعی (جامعهشناسی کامپیوتری) و همچنین در مهندسی برای به دست آوردن بینش نسبت به عمل این سیستمها شدهاست. یک نمونه خوب از سودمندی استفاده از رایانهها در شبیهسازی را میتوان در حیطه شبیهسازی ترافیک شبکه جستجو کرد. در چنین شبیهسازیهایی رفتار مدل هر شبیهسازی را مطابق با مجموعه پارامترهای اولیه منظور شده برای محیط تغییر خواهد داد. شبیهسازیهای کامپیوتری] اغلب به این منظور به کار گرفته میشوند تا انسان از شبیهسازیهای حلقهای در امان باشد.
بهطور سنتی، مدل برداری رسمی سیستمها از طریق یک مدل ریاضی بودهاست به نحوی که تلاش در جهت یافتن راه حل تحلیلی برای مشکلات بودهاست که پیشبینی رفتار سیستم را با استفاده از یک سری پارامترها و شرایط اولیه ممکن ساختهاست. شبیهسازی کامپیوتری اغلب به عنوان یک ضمیمه یا جانشین برای سیستمهای مدلسازی است که در آنها راه حلهای تحلیلی بسته ساده ممکن نیست. انواع مختلفی از شبیهسازی کامپیوتری وجود دارد که وجه مشترک همه آنها در این است که تلاش میکند تا یک نمونه از برنامهای برای یک مدل تولید کنند که در آن امکان محاسبه کامل تمام حالات ممکن مدل مشکل یا غیرممکن است)
بهطور رو به افزونی معمول شدهاست که نام انواع مختلفی از شبیهسازی شنیده میشود که به عنوان «محیطهای صناعی» اطلاق میشوند. این عنوان اتخاذ شدهاست تا تعریف شبیهسازی عملاً به تمام دستاوردهای حاصل از رایانه تعمیم داده شود.
۹ - شبیهسازی در علم رایانه (در برنامهنویسی کامپیوتری، یک شبیهساز اغلب برای اجرای برنامهای مورد استفاده قرار میگیرد که انجام آن برای رایانه با مقداری دشواری همراه است. برای مثال، شبیهسازها معمولاً برای رفع عیب یک ریزبرنامه استفاده میشوند. از آن جایی که کار کامپیوتر شبیهسازی شدهاست، تمام اطلاعات در مورد کار رایانه مستقیماً در دسترس برنامه دهندهاست و سرعت و اجرای شبیهسازی را میتوان تغییر داد.
همچنین شبیهسازها برای تفسیر درختهای عیب یا تست کردن طراحیهای منطقی VLSI قبل از ساخت مورد استفاده قرار میگیرند. در علم رایانه نظریه، عبارت شبیهسازی نشان دهنده یک رابطه بین سیستمهای انتقال وضعیت است که این در مطالعه مفاهیم اجرایی سودمند است)
۱۰ - شبیهسازی در تعلیم و تربیت (شبیهسازیها در تعلیم و تربیت گاهی مثل شبیهسازیهای آموزشی هستند. آنها روی وظایف خاص متمرکز میشوند. در گذشته از ویدئو برای معلمان و دانش آموزان استفاده میشود تا مشاهده کنند، مسائل را حل کنند و نقش بازی کنند؛ هرچند، یک استفاده جدید تر از شبیهسازیها در تعلیم و تربیت شامل فیلمهای انیمیشن است (ANV.(ANVها نوعی فیلم ویدئویی کارتون مانند با داستانهای تخیلی یا واقعی هستند که برای آموزش و یادگیری کلاس استفاده میشوند.ANVها برای ارزیابی آگاهی، مهارتهای حل مسئله و نظم بچهها و معلمان قبل و حین اشتغال کارایی دارند)
شکل دیگری از شبیهسازی در سالهای اخیر با اقبال در آموزش بازرگانی مواجه شدهاست. شبیهسازی بازرگانی که دارای یک مدل پویا است که آزمون استراتژیهای بازرگانی را در محیط فاقد خطر مهیا میسازد و محیط مساعدی برای مباحث مطالعه موارد ارائه میدهد.
واژگانی که درک مفهوم آنها در علم آمار مهم است عبارتاند از:
جمعیت
نمونه
متغیّر
مقیاسهای اندازهگیری
مقیاس اسمی
عبارت اسمی، یعنی نامگذاری کردن.
در مقیاس اسمی، افراد همانند، از نظر یک صفت ویژه، در یک دسته قرار میگیرند. ملاک طبقهبندی در این نوع مقیاس، بر ویژگیهای مشترک افراد یا رویدادها، مبتنی است و به عبارت دیگر، ویژگیها، صرفاً در مقولههایی ردهبندی میشوند؛ بی آن که هیچ رابطه ریاضی بین مقولهها ضرورت داشته باشد. مثال: فرض کنید که محققی مایل است تا تعداد دانش آموزان شاد و غمگین را در یک کلاس بررسی کند. اگر وی پس از مصاحبه با هر کودک و با استفاده از قاعدهای خاص، او را در مقوله شاد و غمگین ردهبندی کند، در این صورت، محقق از مقیاس اسمی استفاده کردهاست. هیچ رابطه ریاضی یی بین شاد و غمگین فرض نمیشود و آنها تنها دو مقوله متفاوتند. هر چند به این مقولهها میتوان ۰ و ۱ را نسبت داد، اما این دو عدد، هیچ رابطهای با مقادیر صفت متغیر (شاد و غمگین) ندارند.
مقیاس ترتیبی
عبارت ترتیبی؛ یعنی ترتیب دادن.
مقیاس رتبهای، مقیاسی است که افراد یا اشیا را از لحاظ صفت ویژه، رتبهبندی میکند. در این مقیاس به تعداد افراد، رتبه وجود دارد. در مقیاس رتبهای، اعداد فقط اطلاعاتی دربارهٔ سلسله مراتب یا به عبارتی، رتبه اشیاء یا افراد در طول مقیاس، فراهم میورند؛ مثل «طبقه اجتماعی – اقتصادی». در مقیاس رتبهای نه تنها تفاوت کیفی متغیرها مشخص میشود. (مانند مقیاس اسمی) بلکه برتری یا کم تری مقدار و درجهٔ صفت مورد بررسی نیز، نشان داده میشود. بدین معنا که افراد مورد مطالعه از نظر صفت مورد نظر، از بیشترین تا کمترین مقدار آن صفت درجهبندی و مرتبه هر فرد نسبت به دیگران مشخص میشود. فرض کنید که مشاهده گر در مثال قبلی ما، با تمام کودکان کلاس مصاحبه کرده و سپس آنان را بر حسب میزان شادی رتبهبندی نمودهاست. اکنون شادی هر کودک را میتوان بر حسب رتبه مشخص کرده و سپس آنان را بر حسب میزان شادی رتبهبندی کرد. با مشخص کردن ترتیب دانش آموزان بر حسب شادی، مشاهده گر یک مقیاس ترتیبی به وجود آوردهاست.
مقیاس فاصلهای
این مقیاس از مقیاسهای قبلی کامل تر است. در این نوع اندازهگیری، نه تنها افراد از نظر صفت مورد مطالعه طبقهبندی میشوند و رتبه هر فرد تعیین میشود، بلکه تفاوت هر فرد با فرد دیگر را نیز میتوان تعیین کرد. این مقیاس به ما اجازه میدهد، میانگین و انحراف معیار پاسخهای مرتبط با متغیرهای مختلف را محاسبه کنیم.
به عبارت دیگر این مقیاس نه تنها قادر است افراد را با توجه به خصوصیت مشخصی گروهبندی کند و رتبهها را درون گروههای مشخص سازد، بلکه قادر است مقدار این تفاوت را اندازهگیری و تفاوت بین اشخاص را مشخص سازد. در حقیقت نه تنها ترتیب اشیا بلکه فاصله بین آنها نیز مشخص میگردد. علاوه بر آن در این مقیاس مبدأ صفر وجود ندارد. برای مثال در یک آزمون نمره یک دانش آموز ۲۰ و نمره دیگری ۱۸ است؛ بنابراین مقیاس فاصلهای با فراهم آوردن واحد ثابت اندازهگیری، به تفاوت بین اعداد، معنا میدهد.
مقیاس نسبی
مقیاس نسبی دقیقترین مقیاس اندازهگیری است. خصوصیات ممتاز مقیاس نسبی داشتن نقطهای دقیق برای شروع است که آن را صفر مطلق مینامیم؛ و از این رو، نارسایی نقطه دلخواه برای شروع در مقیاس ترتیبی را جبران میکند. صفر مطلق مقیاسی معنا دار در یک مقیاس اندازهگیری است. این مقیاس قویترین مقیاس اندازهگیری بین چهار مقیاس موجود است. نکته مهم این است که چنانچه متغیری را در مقیاس بالاتر، اندازهگیری کردهایم میتوانیم به مقیاسهای سطح پایینتر تبدیل کنیم ولی عکس آن امکانپذیر نیست.
آمار
آمار علم وسیعی است که راههای جمعآوری، خلاصهسازی و نتیجهگیری از دادهها را مطالعه میکند. این علم برای طیف وسیعی از علوم دانشگاهی از فیزیک و علوم اجتماعی گرفته تا انسانشناسی و همچنین تجارت، حکومت داری و صنعت کاربرد دارد.
هنگامی که دادهها جمعآوری شدند چه از طریق یک روش نمونه برداری خاص یا به وسیله ثبت پاسخها در قبال رفتارها در یک مجموعه آزمایشی (طرح آزمایش) یا به وسیله مشاهده مکرر یک فرایند در طی زمان (سریهای زمانی) خلاصههای گرافیکی یا عددی را میتوان با استفاده از آمار توصیفی به دست آورد.
الگوهای موجه در دادهها سازمان بندی میشوند تا نتیجهگیری در مورد جمعیتهای بزرگتر به دست آید که این کار با استفاده از آمار استنباطی صورت میگیرد و تصادفی بودن و عدم قاطعیت در مشاهدات را شناسایی میکند. این استنباطها ممکن است به شکل جوابهای بله یا خیر به سؤالات باشد (آزمون فرض)، خصوصیات عددی را برآورد کند (تخمین)، پیشگویی مشاهدات آتی باشد، توصیف ارتباطها باشد (همبستگی) یا مدلسازی روابط باشد (رگرسیون).
شبکه توصیف شده در بالا گاهی به عنوان آمار کاربردی اطلاق میشود. در مقابل، آمار ریاضی (یا سادهتر نظریه آماری) که از نظریه احتمال و آنالیز برای بهکارگیری آمار بر روی یک پایه نظریه محکم استفاده میکند.
مراحل پایه برای انجام یک تجربه عبارتاند از:
برنامهریزی تحقیق شامل تعیین منابع اطلاعاتی، انتخاب موضوع تحقیق و ملاحظات اخلاقی برای تحقیق و روش پیشنهادی.
طراحی آزمون شامل تمرکز روی مدل سیستم و تقابل متغیرهای مستقل و وابسته.
خلاصهسازی از نتایج مشاهدات برای جامعیت بخشیدن به آنها با حذف نتایج (آمار توصیفی).
رسیدن به اجماع در مورد آنچه مشاهدات دربارهٔ دنیایی که مشاهده میکنیم به ما میگویند (استنباط آماری).
ثبت و ارائه نتایج مطالعه.
سطوح اندازهگیری
چهار نوع اندازهگیری یا مقیاس اندازهگیری در آمار استفاده میشود. چهار نوع یا سطح اندازهگیری (ترتیبی، اسمی، بازهای و نسبی) دارای درجات متفاوتی از سودمندی در بررسیهای آماری دارند. اندازهگیری نسبی در حالی که هم یک مقدار صفر و فاصله بین اندازههای متفاوت تعریف میشود بیشترین انعطافپذیری را در بین روشهای آماری دارد که میتواند برای تحلیل دادهها استفاده شود. مقیاس تناوبی با داشتن فواصل معنی دار بین اندازهها اما بدون داشتن میزان صفر معنی دار (مثل اندازهگیری بهره هوشی یا اندازهگیری دما در مقیاس سلسیوس) در تحقیقات آماری استفاده میشود.
صفت آماری - هر ویژگی مربوط به هر واحد جامعه را یک صفت آماری یا به اختصار یک صفت برای آن واحد آماری است. اگر یک واحد آماری یک انسان باشد، گروه خون، وزن، میزان سواد، میزان درآمد، درجه حرارت بدن و تعداد خانوار هر کدام یک صفت آماری برای آن واحد است.
صفتهای آماری دو دسته کلی هستند. ۱- صفت مشخصه ۲ صفت متغیر
آمارگیری
در تحقیق سوژههای انسانی، آمارگیری فهرستی از سؤالات است که هدف آن استخراج دادههای خاص از گروه خاصی از افراد است. آمارگیریها ممکن است از طریق تلفن، پست، اینترنت و همچنین در گوشه و کنار خیابانها یا مراکز خرید انجام شود. از آمارگیریها برای جمعآوری یا کسب دانش در زمینههایی مانند تحقیقات اجتماعی و جمعیتشناسی استفاده میشود.
پانویس
پارسیان، احمد. صفحهٔ ۲.
همان، صص ۲–۴.
جستارهای وابسته
آمار زیستی
تاریخچه آمار
آمار پارامتری
آمار ناپارامتری
علم دادهها
مکانیک آماری
ترمودینامیک آماری
یادگیری ماشینی
مرکز آمار ایران
آمار باثبات
آمارگیری
منابع
گیتاشناسی نوین کشورها ص ۵۴۷
پارسیان، احمد. مبانی احتمال و آمار برای دانشجویان علوم و مهندسی. اصفهان: مرکز نشر دانشگاه صنعتی اصفهان، چاپ اوّل، پاییز ۱۳۸۴. .
سایت تخصصی فناوری و کامپیوتر
جباری نوقابی، مهدی، تحلیل آماری، کتاب الکترونیکی، شرکت آمار پردازان، ۱۳۸۹، www.statp.ir
جباری نوقابی، مهدی، روشهای پیشرفته آماری و مدلهای خطی با استفاده از نرمافزارآماری R، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۹۵.
پیوند به بیرون
پژوهشکده آمار− واژهها و اصطلاحات آماری
اختراعهای اعراب
اطلاعات
دادهها
روش علمی
روشهای ارزیابی
روشهای پژوهش
روشهای کمی و ریاضی (اقتصاد)
ساختارهای ریاضیاتی
علوم ریاضی
علوم کمکی از تاریخ
ویکیسازی رباتیک |
837 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%84%20%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86 | جبران خلیل جبران | جبران خلیل جبران (۶ ژانویه ۱۸۸۳ – ۱۰ آوریل ۱۹۳۱) اهل بشرّی لبنان و نویسندهٔ لبنانی-آمریکایی و نویسنده کتاب پیامبر بود. جبران، علاوه بر شعر و نویسندگی، در نقاشی نیز ذوق و مهارت داشت و بیش از ۷۰۰ کار هنری از او بجا ماندهاست. اما شهرت جبران بیشتر بهخاطر کتاب پیامبر است که برای اولین بار در سال ۱۹۲۳ در آمریکا منتشر شد و از آن زمان به یکی از پرفروشترین کتابهای تمام دورانها تبدیل شده و به بیش از ۱۰۰ زبان ترجمه شدهاست.
دوران کودکی
او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به «خلیل جبران» شهرت داشتند، در البشری (ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان) به دنیا آمد. مادرش دوزندهای هنرمند بود که کامله نام داشت.
مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد.
شوهرش مردی بیمسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. «جبران خلیل» یک برادر ناتنی به نام «پیتر» (شش سال بزرگتر از خودش) و دو خواهر کوچکتر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود.
از آنجا که «جبران» در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بیبهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سریانی و عربی آشنا کرد.
«جبران» هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر «جبران» تصمیم گرفت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند.
در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش، لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جیبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علیرغم تلاشهایش برای بازیابی نام کامل، تا پایان عمرش برجاماند. در سال ۱۸۹۶ آموزگارش که استعداد هنری جبران را دید، او را به عکاس و ناشری بنام «فِرِد هلند دی» معرفی کرد و از آن به بعد جبران وارد مسیر هنر شد. وی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
بازگشت به لبنان
دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت، دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار مؤثر واقع شد.
وی در آمریکا به نگارگری پرداخت. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی «جبران» ظاهر شدند که از همه مهمتر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» هستند. این دو زن (به ویژه خانم هسکل) شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی «جبران» داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت.
جبران که به کمک «فرد هلند دی» کمکم وارد حلقه بوستونیها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانوادهاش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش یوسف حواییک، مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که حاوی نوشتههای آن دو و نقاشیهای «جبران» بود.
مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده
جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ و در حالیکه زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود، تمام کرد.
در این هنگام رابطهاش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانهای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنیاش سل گرفته، خواهرش «سلطانه» مشکل رودهای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک «سلطانه»، «جبران» در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و «سلطانه» در چهارده سالگی درگذشته بود. در همان سال، «پیتر» به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.
«جبران خلیل» بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
«جبران خلیل جبران» در سال ۱۹۳۱ به علت سیروز کبدی درگذشت.
آثار
جبران هنرمند پرکاری بود و در طول عمر کوتاهش آثار زیادی تولید کرد، از جمله ۲۸ کتاب، ۸۱ مقاله و حدود ۷۰۰ نگاره. جبران قالبهای مختلف ادبی مانند شعر، نثر، نمایشنامه، مقاله و داستان را آزمود. لیست برخی از کارهایش در پائین آمدهاست.
به زبان عربی
دمعة و ابتسامة
الأرواح المتمردة
الأجنحة المتکسرة
العواصف (روایة)
البدائع والطرائف: مجموعة من مقالات و روایات، تتحدث عن مواضیع عدیدة لمخاطبة الطبیعة و من مقالاته «الأرض»، نشر فی مصر عام ۱۹۲۳.
عرائس المروج
نبذة فی فن الموسیقی
المواکبت
النبی
به زبان انگلیسی
The Madman (1918) (transcriptions: wikisource, gutenberg)
Twenty Drawings (1919)
The Forerunner (1920)
The Prophet, (1923)
Sand and Foam (1926)
Kingdom of the Imagination (1927)
Jesus, The Son of Man (1928)
The Earth Gods (1931)
ترجمه به زبان فارسی
پیامبر، ترجمه حسین الهی قمشه ای، انتشارات روزنه
دیوانه، ترجمه موسی بیدج، انتشارات افق
موسیقی، ترجمه موسی بیدج، انتشارات افق
آواره + خدایان زمین، عبدالرضا رضایی، انتشارات افق
عیسی پسر انسان، ترجمه موسی اسوار، انتشارات سخن
اشک و لبخند، ترجمه مهدی سرحدی، انتشارات کلیدر
ماسه و کف، ترجمه مهدی سرحدی، انتشارات کلیدر
عروسان دشت، ترجمه حیدر شجاعی، انتشارات دادار
بالهای شکسته، ترجمه مرضیه صادقی زاده، انتشارات آلوس
آیینه های روح، ترجمه رضا ثمروی حاجی آقا افشین افشاری، انتشارات نشر قطره
و ...
منابع
Khalil Gibran (Lebanese-American author) -- Britannica Online
بخشی از مطالب از وبگاه سبزینه
افراد آمریکایی لبنانیتبار
اهالی بشری
اهالی لبنان اهل عثمانی
تاریخ فرهنگ بوستون
جبران خلیل جبران
دانشآموختگان آکادمی ژولیان
درگذشتگان ۱۹۳۱ (میلادی)
درگذشتگان به علت بیماری عفونی در نیویورک (ایالت)
درگذشتگان به علت سل
درگذشتگان به علت سیروز
درگذشتگان سده ۲۰ (میلادی) به علت سل
رماننویسان اهل عثمانی
رماننویسان اهل لبنان
رماننویسان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
رماننویسان عثمانیتبار اهل ایالات متحده آمریکا
رماننویسان عربتبار اهل ایالات متحده آمریکا
رماننویسان مرد اهل ایالات متحده آمریکا
زادگان ۱۸۸۳ (میلادی)
شاعران اهل ایالات متحده آمریکا
شاعران اهل لبنان
شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل امپراتوری عثمانی
شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
شاعران عربی سده ۱۹ (میلادی)
شاعران عربی سده ۲۰ (میلادی)
شاعران مرد اهل امپراتوری عثمانی
شاعران مرد اهل ایالات متحده آمریکا
شاعران نمادگرا
ضدروحانیگری
عارفان مسیحی
عثمانیاییهای مهاجرتکرده به ایالات متحده آمریکا
عربهای امپراتوری عثمانی
لبنانیهای مهاجرتکرده به ایالات متحده آمریکا
مارونیهای اهل ایالات متحده آمریکا
مارونیهای اهل لبنان
مجسمهسازان اهل ایالات متحده آمریکا
مجسمهسازان اهل لبنان
مرگهای مرتبط با الکل در ایالت نیویورک
مسیحیان عرب
ملیگرایان اهل سوریه
نقاشان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نقاشان سده ۲۰ (میلادی) اهل عثمانی
نقاشان سده ۲۰ (میلادی) اهل لبنان
نقاشان مرد آمریکایی
نقاشان نمادگرا
نویسندگان اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان اهل لبنان
نویسندگان داستان کوتاه اهل لبنان
نویسندگان داستان کوتاه سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان داستان کوتاه لبنانیتبار اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان داستان کوتاه مرد اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان داستان کوتاه مرد اهل لبنان
نویسندگان عرب
نویسندگان لبنانیتبار اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان نمادگرا
نویسندگانی که آثار خود را تصویرگری کردهاند
هنرمندان اهل لبنان
نویسندگان اگزوفونیک |
839 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%AC%DB%8C%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | تاجیکستان | تاجیکِستان (, ; , ; ) که بهطور رسمی جمهوری تاجیکستان () خوانده میشود، یک کشور محصور در خشکی در آسیای مرکزی است که مساحت دارد و جمعیت آن ۹٬۷۴۹٬۶۲۵ نفر تخمین زده میشود پایتخت و بزرگترین شهر آن دوشنبه است. این کشور با افغانستان از سمت جنوب، ازبکستان از سوی غرب، قرقیزستان از جانب شمال، و چین از جهت شرق مرز مشترک دارد. تاجیکستان از طریق دالان واخان در افغانستان، فاصلهٔ اندکی با پاکستان دارد. موطن اصلی تاجیکها شامل تاجیکستان امروزی و همچنین بخشهایی از افغانستان و ازبکستان است.
سرزمینی که اکنون تاجیکستان را تشکیل میدهد، قبلاً خانه چندین فرهنگ باستانی از جمله شهر سرزم از دوران نوسنگی و عصر برنز بودهاست و بعدها خانهٔ پادشاهیهایی بود که توسط مردمی با ادیان و فرهنگهای مختلف اداره میشد، از جمله تمدن آمودریا، فرهنگ آندرونوو، بودیسم، مسیحیت نسطوری، هندوئیسم، مزدیسنا، آیین مانوی و اسلام. این منطقه توسط امپراتوریها و سلسلههای متعددی از جمله شاهنشاهی هخامنشی، شاهنشاهی ساسانی، هپتالیان، دولت سامانی و امپراتوری مغول اداره میشدهاست. پس از اینکه امپراتوری تیموری و خانات بخارا در این منطقه حکومت کردند، رنسانس تیموری شکوفا شد. این منطقه بعداً توسط امپراتوری روسیه و متعاقباً توسط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فتح شد. در داخل اتحاد جماهیر شوروی، مرزهای امروزی این کشور که بخشی از جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان به عنوان یک جمهوری سوسیالیستی خودمختار بود شکل گرفت و تاجیکستان شوروی نام داشت. در سال ۱۹۲۹ نیز به جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان تغییر نام و ماهیت داد.
در ۹ سپتامبر ۱۹۹۱، تاجیکستان خود را یک کشور مستقل اعلام کرد، زیرا اتحاد جماهیر شوروی در حال تجزیه بود. یک جنگ داخلی تقریباً بلافاصله پس از استقلال، از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ به طول انجامید. پس از پایان جنگ، ثبات سیاسی تازه و کمکهای خارجی به اقتصاد کشور اجازهٔ رشد داد. این کشور از سال ۱۹۹۴ توسط رئیسجمهور امامعلی رحمان رهبری میشود که بر یک رژیم استبدادی حکومت میکند. فساد گسترده و نقض حقوق بشر گسترده از جمله شکنجه، حبس خودسرانه، تشدید سرکوب سیاسی، و فقدان آزادی مذهبی و سایر آزادیهای مدنی در این کشور وجود دارد.
تاجیکستان یک جمهوری ریاست جمهوری است که از چهار استان تشکیل شدهاست. بیشتر جمعیت تاجیکستان به گروه قومی تاجیک تعلق دارد، که به فارسی تاجیکی صحبت میکنند و این کشور را به یکی از سه کشور فارسیزبان در کنار افغانستان و ایران تبدیل میکند. روسی به عنوان زبان رسمی بین قومی استفاده میشود. در حالی که حکومت از نظر قانون اساسی سکولار است، اسلام دین ۹۸٪ از اهالی کشور است. در ولایت خودمختار بدخشان کوهستانی با وجود جمعیت کم، تنوع زبانی زیادی وجود دارد که در آن روشانی، شغنانی، اشکاشمی، وخی و تاجیکی برخی از زبانهای رایج هستند. بیش از ۹۰ درصد کشور را کوهها تشکیل میدهند. تاجیکستان یک کشور در حال توسعه با اقتصاد گذار است که به شدت به وجوهات تاجیکستانیهای خارج از کشور، آلومینیوم و پنبه وابسته است. تاجیکستان عضو سازمان ملل متحد، کشورهای مستقل مشترکالمنافع، سازمان امنیت و همکاری اروپا، سازمان همکاری اسلامی، سازمان همکاری اقتصادی، سازمان همکاری شانگهای، و سازمان پیمان امنیت جمعی و نیز مشارکت برای صلح ناتو است.
نام
خاستگاه واژهٔ تاجیک ناشناخته است. مفهوم و معنای این واژه تاریخی در چند مقالهٔ دانشگاهی ریشهیابی و بررسی شدهاست. در اینجا دیدگاههای چند تن از دانشمندان بهگونهٔ فشرده در مورد تاریخ واژهٔ «تاجیک» آورده شدهاست:
تاجیک نام تبارهای «داها» بوده، پارتها و اشکانیان «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» خوانده میشدند.
تاجیک نامی است که ترکها بر ایرانیان یکجانشین نهادند. از آنجا که ایرانیان پارسی کلاهی تاج مانند بر سر مینهادند.
تاجیک از «تای» است و همریشه با واژهٔ یونانی «تگاس» به معنای پیشوا و «ددیک».
تاجیک از ریشه «تژی» در زبان سکایی است.
تاجیک صفت وابسته است از واژه «تاج»، نام یک قبیله.
تاجیک به معنی آریایی و پاک و بزرگوار و اصیلزاده و میهماننواز.
بهار در سبکشناسی آورده:ایرانیان از دیرباز به مردم بیگانه «تاچیک» یا «تاژیک» میگفتهاند، چنانکه یونانیان «بربر» و تازیان (عربها) «اعجمی» یا «عجم» گویند. این سخن در زبان فارسی دری نو، «تازی» گفته شد و رفتهرفته ویژهٔ تازیان گردید، ولی در توران و فرارود (ماوراءالنهر) گویش کهن باقی و به بیگانه «تاچیک» میگفتند و پس از درهمآمیزی ترکان آلتایی با فارسیزبانان آن سامان، واژهٔ «تاچیک» بهمان معنی اندر (وارد) زبان ترکی شد و فارسیزبانان را «تاجیک» خواندند و این واژه به فارسیان نامیده شد و ترک و تاجیک گفته شد.بههرحال، اثبات (بازنمایی) اینکه واژهٔ تاجیک پیش از گرفته شدن آسیای میانه بهدست ترکان کاربرد داشته بسیار دشوار است و اینکه از سدهٔ پانزدهم و پس از آن باشندگان (مردم) ایرانی سرزمین خود را تاجیک مینامیدند تا خودشان را از ترکها جدا کنند. همچنان که سراینده میر علی شیرنوایی هم این را گفتهاست.
سعدی میگوید:
همینطور، هنگامی که به نوشتارهای چه نثر و چه نظم فارسی بر میگردیم، درمییابیم که در همگی این متنها، از روزگار سعدی به زمان ما، واژهٔ «تاجیک» جایگزین کلمه «پارسی» و «فارسیزبان» بودهاست. نه واژهٔ «پارسی» یا «ایرانی» یا «فارسیزبان» بلکه خود واژهٔ «تاجیک بهکاربرده شدهاست.» البته واژه تاجیک را تنها برای معرفی غیر ترک بودن میگویند و هیچگاه یک فارسیزبان به یک عرب یا هندی نمیگوید من تاجیکم تنها در مقابل ترکان تاجیک گفته میشود بر این پایه واژهٔ تاجیک میتواند برابری برای «پارسی» باشد و تاجیکها زیرگروهی از مردمان ایرانیتبار و مردمان ایرانیزبان هستند.
پیشنهاد دیگری واژه تاجیک را تغییر یافته یا معرب شده از واژه تازیگ یا تازیک میداند و تازیگ نام سرزمینی است که آیین بون (دین) شبه بودایی از آن ریشه گرفتهاست. چرخ گردون یا سواستیکا که در جغرافیایی آریایی و هخامنشی سابقه کهنی دارد از نشانههای بون و بودایی و هندویی میباشد.
تاریخ
تاجیکستان دربردارندهٔ بخشهای کهن خجند، فرغانه، زرافشان و پامیر است. این بخشهای چهارگانه هیچگاه همبستگی سیاسی امروزی را نداشتند و هرکدام از آنها در درازنای تاریخ بخشی از ایران بودند. از این رو، سرزمین تاجیکستان را نمیتوان پایهٔ تاریخ آن کشور قرار داد، هرچند که تاجیکها خود را بازماندگان مردم، سغد، بلخ، خوارزم و سکاها میدانند.
پیش از اسلام
کهنترین نشانههای یافتشده در تاجیکستان وابسته به مغارهٔ شخته در پامیر خاوری (شرقی) است که از آنِ روزگار دورهٔ میانسنگیاند و نیز بقایای کهنترین خانهها در جلگههای پایین دستی (جنوبی) تاجیکستان شناسایی شدهاست و وابسته به روزگار نوسنگی است. شمار بسیاری از زیستگاههای گروههای انسانی همراه با ابزارها و وسیلههای آنها، وابسته به عصر برنز در قیراقوم کاوش شدهاست. آثار عصر آهن نخستین به ویژه در پامیر فراوان است و بیشتر به تیرههای کوچندهٔ سکایی وابسته است.
در دوران تاریخی، تا زمان راهیابی اسلام به تاجیکستان، قلمروی کنونی تاجیکستان در مرزهای قلمروی فرمانرواییهای بلخ در جنوب و سغد در شمال بود که با رشتهکوههایی که امروزه ترکستان خوانده میشوند، از یکدیگر جدا میشدند. نخستین دادههای تاریخی از بلخ و سغد در سنگنوشتهٔ داریوش بزرگ در بیستون بازتاب دارد که بر پایهٔ این بنمایه (منبع)، این دو سرزمین در آن روزگار در شمار ساتراپهای خراجگزار شاهنشاهی هخامنشی بودهاند. از این روزگار در قبادیان، جا گرفته در کافرنهان سفلا، نشانههایی به دست آمدهاست؛ برای نمونه: «قلعهٔ میر» در نزدیکی آبادی آبادی ناصر خسرو که دربرگیرندهٔ خانهای گلین است. «تخت سنگین» نیز که در پایان سدهٔ ۱۹ میلادی به دست گنجیابان، گویا در «تخت سنگین» یافت شدهاست، دارای ابزارهای زرین (طلا) و نقرهٔ سکایی بوده که رنگ و بوی فرهنگ و هنر هخامنشی دارد.
پس از شاهنشاهی هخامنشیان، اسکندر مقدونی در سال ۳۲۹ پیش از میلاد به آن سوی جیحون و سیحون لشکرکشی کرد که جنگهای آن چندین سال به درازا کشید. در دور کردن مقدونیان، اسپیتامن، سرداری سغدی از خود دلاوریها نشان داد. سلوکوس یکم، جانشین اسکندر، در سرزمینهای گرفتهشدهٔ شرقی او، آپاما دختر اسپنتمان را به عقد خود درآورد و فرزندشان آنتیوخوس پس از پدر به پادشاهی ایران و سوریه رسید.
پس از اسکندر، تاجیکستان بخشی از فرمانروایی یونانی پادشاهی باکتریا شد. تاجیکستان شمالی (شهرهای خجند و پنجکند) بخشی از سغد شدند، گروهی از دولت-شهرهایی که به دست سکاها و تیرههای کوچنشین یوئهچی نزدیک به سال ۱۵۰ پیش از میلاد رهبری میشدند. راهِ ابریشم از میان این سرزمین میگذشت و چانگ چیان در زمان امپراتور وو هان، مایهٔ برپایی پیوندهای بازرگانی میان پادشاهی باکتریا و دودمان هان شد.
کوشانیها که گروهی از تیرههای یوئهچی بودند، در سدهٔ یکم میلادی بر بلخ چیره شدند و چیرگی خود را تا سدهٔ ۴ میلادی نگهداری کردند. در قلمرو کوشانیان افزون بر دین مزدیسنا که از دیرباز در آنجا گسترده بود، آیینهای مانوی و بودایی نیز رواج داشت. آیین آیین بودا به گمانهای ازسوی کانیشکا پشتیبانی میشد و فراوانی یادگارهای بودایی در دو سوی جیحون گواه بر راهیابی فرهنگ هندی در آن گستره است.
در پایان سدهٔ چهارم میلادی، باختر و تخارستان از قلمرو فرمانروایی کوشانی به بچنگ ساسانیان درآمد. در نیمههای سدهٔ ششم میلادی مردمان تُرک بیابانگرد اندک اندک به آسیای میانه آمدند و با ساسانیان درگیر شدند. در این زمان سرزمینهای کنونی تاجیکستان جنوبی و ازبکستان و ترکمنستان در مرز ایران و بخشهای شمالی در دست ترکها بود. این نوآمدگان رفتهرفته با ایرانی زبانان درآمیختند و ایشان را در خود ناپدید ساختند. در میانههای سدهٔ ۶ میلادی، هپتالیان را شکست دادند و فرمانروایی پهناور، گرچه ناپایداری را پدیدآوردند که فرارود و همچنین شهرهای سغد را فرمانبردار خود ساختند.
در آستانهٔ تاخت و تاز عربها، سغد و بلخ دو کانون برجسته فرهنگ و تمدن ایرانی بودند. سغد بیشتر به بازرگانی و صنعتگری و بلخ بیشتر به کشاورزی گرایش داشت و این چگونگی تا امروز نیز در شمال و جنوب تاجیکستان نمایان است. به فراخور گذران ناهمسان، رویدادهای مردمی دو سرزمین نیز ناهمگن بود. بلخ همانند باخترِ فلات ایران از دیرباز دارای کشورمداری (دولت) بزرگ و یکدست بود که درآمدهای آن از کشاورزان (دهقانان) زمیندار فراهم میشد؛ بزرگ ـ سرمایه داران در کوشکهای بیمانندی میزیستند که پیرامونشان کشتزارها و روستاها گرد میآمدند. ولی سغدیان بیشتر شهرنشین بودند و هر شهر، فرمانروایی جداگانه بهشمار میآمد. فرهنگ چیره شده در سغد بیشتر دنیوی و در بلخ بیشتر دینی بود. آنچه بر روزگار باستانی سغد و بلخ پایان نهاد، پیروزیهای عرب در مرو، تخارستان، خوارزم و جز آنها بود که یک سده به درازا کشید و با شکست سپاهیان چینی در سال ۷۵۱ میلادی در کارزار تراز چیرگی عربها بر سراسر فرارود آشکار شد.
پس از اسلام
مسلمانان کمابیش از سال پنجاه تا آغازین سالهای دههٔ ۱۳۰ هجری قمری (ماهشیدی) بر ارزشمندترین ولایتهای این سرزمین چیره شدند و اسلام کمکم در میان مردم راه یافت. در سدههای ۳ و ۴ قمری، فرارود شاهد بالندگی فرهنگ و آیین ایرانی، و رواج دوبارهٔ بازرگانی و هنرِ سازندگی بود. جغرافینویسان آن روزگار فرارود را در زمرهٔ آبادترین سرزمینهای اسلامی یاد کردهاند. کاوشهای باستانشناسی نیز رشد و گسترش شهرها و افزایش بیمانند جمعیت در آن دوران را نمایان میکند. دورهٔ سامانی که با نوزایی فرهنگی فرارود و خراسان برابر بود، از نگاه تاریخنویسان امروزیِ تاجیک آخرین گامِ شکلگیریِ قومیت (تبار) تاجیک بهشمار میآید. ارزش این روزگار بیشتر برای پیدایش زبان ادبی فارسی دری است که سرانجام شالودهٔ ملیت تاجیکان آسیای میانه و بنیان وجودی (هستی) جمهوری تاجیکستان شد. با فراگیر شدن فارسی دری در جایگاه زبان ارتباطی مردمان ایرانی، زبانهای ایرانی سغدی، بلخی و خوارزمی رفتهرفته رنگ باختند و فرهنگهای بومی نیز در فرهنگ پهناوری که ادب فارسی نمایانگرش بود، آمیخته شد. در بازهٔ سالهای ۲۶۱ تا ۳۸۹ قمری تاجیکستان بخشی از قلمرو سامانیان بود تا اینکه ترکان قراخانی با بهچنگ آوردنِ بخارا، سامانیان را سرنگون کرده و بر آسیای میانه چیره شدند.
در نیمهٔ دوم سدهٔ پنجم ترکان سلجوقی با تاختوتاز به آسیای میانه، قراخانیان را خراجگزار خود کردند. سلطان محمد خوارزمشاه در سال ۶۰۹ قمری قراخانیان را سرنگون کرد. کوچ ترکان از سوی شمال باعث شد که پس از سامانیان و غزنویان، فرارود به چنگ دودمانهای ترک درآید که خود سرانجام در حملهٔ مغول شکست خورد. با ورود مغولان به آسیای میانه از سال ۶۱۷ تا ۶۱۹ قمری دولت خوارزمشاهیان فروپاشید. در یورش مغول به فرغانه، تیمور ملک فرماندار خجند، تسلیم نشد و در برابر مغولها از خود ایستادگی نشان داد. تیمور ملک را شاعران و نویسندگان امروز تاجیک در جایگاه قهرمان ملی ستودهاند و بارها زمینهٔ آفرینشهای ادبی قرار دادهاند.
از آن پس تا ۱۵۰ سال بعد قبیلههای گوناگون، از جمله جغتاییها، بر آسیای میانه چیره بودند تا اینکه تیمور در ۷۷۱ قمری دولت مستقل خود را در این سرزمین بنا نهاد و همچنین تاجیکستان کنونی را به چنگ آورد. دورهٔ تیموریان از دورههای رونق بازرگانی و شهرآیینی فرارود است. در این دوره ساختمانهای بزرگ و باشکوه بنا شد که بهویژه سمرقند آوازهٔ جهانی خود را وامدار آنهاست. اما در تاجیکستان نیز یادگارهای فراوانی از روزگار تیموری برجای ماندهاست که از نگاه تاریخِ ساختمانسازی دامنهاش تا دورهٔ شیبانیان کشیده میشود و بیشتر دنبالهرویِ روشِ معماری سمرقندی است؛ از آن دسته است: بارگاه امیر سید علی همدانی، پیشوای بزرگ صوفیان در سدهٔ ۸ قمری در کولاب. از دیگر آثار کولاب، آرامگاه یارمحمد ولی در روستای بخارک و مسجد و آرامگاه شاه خاموش در لنگر کلان است. مسجد و مزار مولانا یعقوب چرخی در نزدیکی شهر دوشنبه، و آرامگاه وابسته به عبدالقادر گیلانی نیز بر رونق بازار صوفیگری در آن روزگار گواه است. مجموعهٔ نامیده شده به شیخ مصلحالدین دارای بناهایی از سدههای ۶–۱۳ قمری و دیدنیترین یادگار شهر خجند است. نمازگاههای نوگلیم و عبدالله خان در اسفره و مسجد کوک گنبد و مزار بابا طغا و مجتمع سرمزار در اوراتپه نیز از آثار سدههای ۸–۱۰ق بهشمار میآید.
سدههای ۴–۷ قمری (۱۰–۱۳ میلادی)، زمانهٔ بالندگی معماری فراورد است و تاجیکستان هم از یادگارهای این روزگار بیبهره نیست؛ بیشتر این سازهها آرامگاههای پیشوایان دین و امیران است؛ از آن دسته است: آرامگاه خواجه مشهد، طلا حلاجی، خواجه سرباز، خواجه دُربد و آق مزار در شهر توز، مزار محمد بشارا در پنجکند، آرامگاه خواجه نقشران در نزدیکی ریگر (تورسونزادهٔ کنونی)، آرامگاه امیر حمزه و مزار چارکوه در اسفره، و آرامگاه حضرت شاه در اوراتپه. برخی از این ساختهها حالتی نیمهویران دارند. دو نیایشگاه از دهکدههای اشت و اسکادر که در موزهٔ بهزاد شهر دوشنبه نگهداری میشود، از نمونههای برجستهٔ گچبری روزگار سامانیان است. نامیترین بنای دورهٔ سامانی، آرامگاه وابسته به نصر بن احمد در بخارا است که اگر چه از قلمرو تاجیکستان بیرون مانده، اما تاجیکان آن را از یادگارهای تاریخی خود میشمارند.
دولت تیموریان در آغاز سدهٔ دهم قمری با یورش ازبکهای شیبانی از میان رفت. با چیرگی ازبکان در آغاز سدهٔ ۱۰ قمری (۱۶ میلادی) ترکیب (ریخت) قومی فرارود باشتاب روبه دگرگونی نهاد که سرانجام زمینهساز ایجاد جمهوریهای شوروی بر پایهٔ بخشبندیهای زبانی گشت. در روزگار حکومت خانات شیبانی و هشترخانی در بخارا بسیاری از سرزمینهای جمهوری ازبکستان کنونی به چنگ خاندان ازبک درآمد و زبان ترکی جغتایی در روستاهای فارسیزبان رو به پیشرفت نهاد. آن گروه از شهرنشینان و دهنشینان ایرانینژاد که دگرش (تغییر) زبان داده بودند، «سارت» خوانده میشدند.
در ۱۰۰۷ قمری ازبکهای هشترخانی جای شیبانیان را گرفتند. در ۱۱۵۳ قمری نادرشاه بر بخارا چیره شدند و اشترخانیان تا ۱۱۶۰ قمری که نادرشاه کشته شد، خراجگزار ایران بودند. در ۱۱۵۳ قمری محمد رحیم بی، ابوالفیض خان اشترخانی را کُشته و پایهگذار دودمان مَنْغیت در بخارا شد. بخشهای میانی و جنوبی تاجیکستان کنونی جزئی از امارت بخارا و بخشهای شمالی آن بیشتر در قلمرو امارت خوقند بود. امارت بخارا در عهد منغیتیان فرمانروایی کمابیش متمرکزی بود. بخارای خاوری (شرقی) که تااندازهای همسان با بخشهای جنوبی و میانی تاجیکستان کنونی است، بیگنشینهای نیمهمستقل قبادیان، حصار، درواز، قراتگین، بلجوان، قرغانتپه و کولاب را دربرمیگرفت. گرفتن مالیات سنگین به ویژه از فرمانبران شرقی، شورشهایی را دربرابر امیران بومی دامن زد که شناختهشدهترین آنها شورش «واسع» در۱۳۰۲ قمری (۱۸۸۵ میلادی) در کولاب و بلجوان همچون نمادی از ستمستیزی و آزادیخواهی کوهنشینان تاجیک در کتابهای تاریخ تاجیکستان بازتاب یافتهاست. نام واسع را امروزه بر بخشی از ناحیهٔ کولاب نهادهاند و شورش او موضوع (بارهٔ) اُپرای پرآوازهای شدهاست.
از سدههای ۱۱–۱۳ قمری چند یادگار معماری در خاک تاجیکستان بر جای ماندهاست که از دیدگاهِ روشِ ساخت، بیشتر دنبالهرویِ شیوهٔ معماری بخارا و هم نمایانگر دورهٔ نابودشدنِ معماری فرارود است. در حصار دستهای از بناهای تاریخی در «ممنوعگاه تاریخ و مدنیت قلعهٔ حصار» نگهداری میشود که دارای نشانههای فراوان از سدهٔ ۳ پیش از میلاد تا پس از آن است. دروازهٔ قلعه، ارگ بخارا را به یاد میآورد که شناسهٔ معماری سدهٔ ۱۲ قمری است. در نزدیکی دِژ دو مدرسه به نامهای کهنه و نو، و کمی دورتر آرامگاه مخدوم اعظم و مسجد سنگین همه از یادگارهای همین دوره است. مدرسهٔ میرعالم دادخواه در پنجکنت، مقبرهٔ خالبایقرا در خاور (شرق) شهر دوشنبه، بارگاه ملااکرم در کولاب، مدرسههای میر رجب دادخواه و آییم و آرامگاه لنگر بالا در کان بادام، مسجد چارباغ در خجند، و مدرسههای نمازگاه و رستمبیک در اوراتپه از دیگر ماندههای شایان یادآوری در تاجیکستان است
تاجیکستان در امپراتوری روسیه
در ۱۲۸۳ قمری (۱۸۶۶ میلادی) روسها خجند و اوراتپه و دِژ (قلعهٔ) ناو و در ۱۲۸۵ قمری (۱۸۶۸ میلادی) بخش بالایی رود زرافشان همچون پنجکنت را گرفتند، در ۱۲۸۶ قمری (۱۸۶۹ میلادی) فرمانروای بخارا، حصار و کولاب را به قلمرو خود پیوست کرد؛ با این کار، شمال تاجیکستان به روسیهٔ تزاری و جنوب آن به فرمانروایی بخارا پیوست شد. در ۱۳۰۹ قمری (۱۸۹۲ میلادی) نیروهای روسی وارد پامیر شرقی شدند. در ۱۳۱۳ قمری (۱۸۹۵ میلادی) انجمن مشترک انگلستان و روسیه مرز آسیای میانه را، ازجمله در پامیر، شناسایی (تعیین) کردند. در ۱۳۳۴ قمری (۱۹۱۶ میلادی) مردم آسیای میانه، مانند باشندگان (مردم) خجند و دیگر بخشهای تاجیکستان شمالی، برای فرمان تزار روسیه دربارهٔ سربازگیری، بر او شوریدند.
تاجیکستان شوروی
پس از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی، در رجب ۱۳۳۶ قمری (آوریل ۱۹۱۸ میلادی) شمال تاجیکستان بخشی از جمهوری خودمختار شوروی ترکستان گردید. در ۲ سپتامبر ۱۹۲۰، ارتش شوروی بخارا را تصرف کرد و بساط فرمانروایی منغیتیان را برچید. عالمخان آخرین امیر بخارا به بخارای شرقی گریخت و برای مقابله با ارتش سرخ درصدد گردآوری سپاه برآمد. در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۲۱ میلادی نیروهای شوروی به روستای دوشنبه رسیدند و آنجا را مقر حکومت خویش در بخارای شرقی ساختند اما موفق به تصرف کامل بخارای شرقی و از جمله شهر دوشنبه نشدند.
جمهوری خلق بخارا که پس از سرنگونی امیر بخارا در محرّم ۱۳۳۹ قمری (سپتامبر ۱۹۲۰ میلادی) به این نام خوانده میشد و از استقلال برخوردار بود، در سپتامبر ۱۹۲۴ میلادی منحل شد و با نام «جمهوری شوروی سوسیالیستی بخارا» به اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه گردید؛ اما چون نام جمهوریهای شوروی برپایهٔ نام اقوام ساکن در آن استوار بود، در ۱۴ اکتبر همان سال عنوان نهایی جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان تثبیت گردید. ازبکستان کمابیش قلمرو امیرنشین بخارا را دربرمیگرفت. در همان تاریخ ناحیهٔ بخارای شرقی با نام «جمهوریت اجتماعی شوروی مختار تاجیکستان» در درون جمهوری ازبکستان تأسیس شد و چون هیچ شهری در تاجیکستان نبود، آبادی مهاجرنشین دوشنبه به پایتختی برگزیده شد. جمهوری سوسیالیستی خودمختار تاجیکستان شوروی که شامل دوازده ناحیه از جمهوری خودمختار ترکستان و پنج ولایت بخارای شرقی میشد، در درون جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان قرار داشت. بنابراین، تاجیکان نهتنها از سرزمینهای فارسیزبان ماوراءالنهر و کانونهای معتبری چون سمرقند و بخارا بیبهره ماندهبودند، بلکه از لحاظ سیاسی نیز تابع ازبکستان شدند و این وضعیت برای آنها ناخوشایند بود. تا آن زمان میدانداری پانترکیستها، معدود تاجیکان اهل قلم را محتاط و خاموش نگاه داشتهبود. از این گذشته، اندیشهٔ تشکیل ملت برپایهٔ قومیت که در میان مردم اروپا ریشه داشت، در امیرنشین بخارا و دیگر نواحی آسیای مرکزی سابقهای نداشت و اجرای این اندیشه به دست دولت انقلابی شوروی، فارسیزبانان آنجا را به کلی غافلگیر کرده بود. اما رشد معرفت تاریخی و هویت قومی در میان فارسیزبانان بخارا از یک سو، و آغاز سرکوب اندیشهٔ پانترکیسم از جانب حکومت شوروی از سوی دیگر، به تاجیکان مجال ابراز وجود و دادخواهی داد.
در دی ۱۳۰۴ خورشیدی (ژانویهٔ ۱۹۲۵ میلادی) ولایت پامیر به عنوان بخشی از جمهوری خودمختار تاجیکستان ایجاد شد. قیام باسماچیان تا ۱۳۰۵ خورشیدی (۱۹۲۶ میلادی) با شدت تمام در قلمرو تاجیکستان کنونی ادامه یافت. در ۲۴ مهر ۱۳۰۸ خورشیدی (۱۶ اکتبر ۱۹۲۹ میلادی) جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان با الحاق ولایت خجند، که پیش از آن بخشی از ازبکستان بود، رسماً ایجاد شد و نخستین قانون اساسی آن در ۱۳۱۰ خورشیدی (۱۹۳۱ میلادی) تصویب شد؛ با این حال، نهتنها سمرقند و بخارا، بلکه برخی از حاصلخیزترین جلگههای تاجیکنشین هم در تملک ازبکستان باقی ماند.
در دورهٔ شوروی، مزارع تاجیکستان اشتراکی شد و صنایع سبک و سنگین گوناگونی بهویژه پس از جنگ جهانی دوم در آنجا ایجاد گردید، ولی سطح زندگی مردم پایین باقی ماند. در این دوره مبارزه با مذهب منجر به تعطیلی بیشتر مساجد و مدارس دینی گردید. از سال ۱۳۰۶ خورشیدی (۱۹۲۷ میلادی) تغییر تدریجی خط از فارسی به الفبای لاتینی آغاز شد تا اینکه در ۱۳۰۸ خورشیدی (۱۹۲۹ میلادی) خط لاتینی رسمیت یافت و در ۱۳۱۹ خورشیدی (۱۹۴۰ میلادی) الفبای سیریلیک جای آن را گرفت.
در دههٔ اول حکومت شوروی بسیاری از کسانی که از حاکمیت شوروی بر تاجیکستان ناراضی بودند یا در قیام باسماچیان مبارزهٔ مسلحانه کرده بودند، راهی شمال افغانستان شدند. در فاصلهٔ ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۰ خورشیدی (۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ میلادی) استالین، با متهم کردن رهبران حزب کمونیست تاجیکستان به ملیگرایی و خیانت ــ که آن را ناشی از تماس این رهبران با بریتانیا میدانست ــ بسیاری از آنان را برکنار کرد و تا ۱۳۱۴ خورشیدی (۱۹۳۵ میلادی) حدود ۶۶٪ از رهبران برجستهٔ حزب که در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ میلادی به مقامات حزبی رسیدهبودند، برکنار شدند. در محاکماتی که در سال ۱۳۱۶ خورشیدی (۱۹۳۷ میلادی) برگزار شد، رئیسجمهور و دبیر شورای مرکزی و رئیس کنگرهٔ خلق از حزب کمونیست تاجیکستان اخراج و با چند رهبر دیگر اعدام شدند. در دورهٔ سرکوبهای دههٔ ۱۳۱۰ خورشیدی (۱۹۳۰ میلادی) تقریباً تمامی مقامات تاجیک در حکومت تاجیکستان جای خود را به روسها دادند.
در دورهٔ شوروی قدرت در دست خجندیها و متحدان کولابی آنها بود. از دههٔ ۱۳۵۰ خورشیدی (۱۹۷۰ میلادی) بهتدریج باورهای اسلامی در میان مردم تاجیکستان رشد یافت، از جمله در ۱۳۵۷ خورشیدی (۱۹۷۸ میلادی) شورشی ضد روسها به پا شد که ۱۳ هزار نفر در آن شرکت داشتند و پس از حملهٔ شوروی به افغانستان، شماری از مردم تاجیکستان به علت مخالفت با این حمله بازداشت شدند.
با روی کارآمدن گورباچف در سال ۱۳۶۴ خورشیدی (۱۹۸۵ میلادی) در تاجیکستان همانند دیگر جمهوریهای شوروی، مبارزه با فساد آغاز شد. در نتیجهٔ این سیاست، رحمان نبیاف که از ۱۳۶۱ خورشیدی (۱۹۸۲ میلادی) دبیر اول حزب کمونیست تاجیکستان بود، به فساد مالی و خویش و قوم بازی متهم شد و جای خود را به قهار محکموف داد. در این دوره بهتدریج از شدت سانسور کاسته و آزادی بیان بهویژه در مطبوعات بیشتر شد.
استقلال تاجیکستان
در بهمن ۱۳۶۸ خورشیدی (فوریهٔ ۱۹۹۰ میلادی) بهدنبال شایعاتی مبنی بر اسکان آوارگان ارمنی در شهر دوشنبه، مردم اعتراض کردند و در نتیجهٔ درگیری آنان و نیروهای پلیس عدهای زخمی یا کشته شدند. مردم در تظاهرات خود خواستار اصلاحات اقتصادی و سیاسی، بازگشایی مساجد و احیای فرهنگ ملی خود بودند. بهدنبال این درگیریها، فعالیت حزب رستاخیز و حزب دموکراتیک تاجیکستان و حزب نهضت اسلامی غیرقانونی اعلام شد. در نوامبر ۱۹۹۰ میلادی قهار محکموف به ریاست جمهوری برگزیده شد. در ۳۱ اوت ۱۹۹۰ محکموف که با کودتای نظامیان ضد گورباچف مخالفت نکردهبود، بهدنبال تظاهرات گستردهٔ مردم مجبور به استعفا شد. در نهم سپتامبر شورای عالی تاجیکستان به استقلال تاجیکستان رأی داد. قدرالدین اصلانف، رئیس شورای عالی و کفیل ریاست جمهوری، فعالیت حزب کمونیست را ممنوع و دارایی آن را ملی کرد، اما شورای عالی ــ که اکثر نمایندگان آن کمونیست بودند ــ اصلانف را برکنار و رحمان نبیاف را جانشین وی کرد و ممنوعیت فعالیت حزب کمونیست را لغو نمود. در ششم اکتبر شورای عالی در نتیجهٔ فشار مخالفان، فعالیت حزب کمونیست را به حال تعلیق درآورد و فعالیت حزب نهضت اسلامی را آزاد اعلام کرد. نبیاف بلافاصله پس از آن از کفالت ریاست جمهوری استعفا کرد تا زمینهٔ برگزاری انتخابات فراهم شود. انتخابات ریاست جمهوری سرانجام در ۲۴ نوامبر ۱۹۹۱ برگزار و نبیاف با ۵۷٪ آرا رئیسجمهور شد. رقیب اصلی وی، دولت خدانظروف که از پشتیبانی احزاب اصلی مخالف کمونیستهای پیشین برخوردار بود، ۳۴٪ آرا را به دست آورد، هرچند که مخالفان صحت برگزاری انتخابات را رد کردند. در ماه بعد تاجیکستان به عضویت جامعهٔ کشورهای مستقل مشترکالمنافع درآمد.
نبیاف بار دیگر در چهارم ژانویهٔ ۱۹۹۲ به حزب کمونیست تاجیکستان اجازهٔ فعالیت داد. در مارس ۱۹۹۲ در دوشنبه در اعتراض به برکناری نوجوانف، از اهالی بدخشان، از وزارت کشور، تظاهرات ضدحکومتی آغاز شد. در آوریل ۱۹۹۲ به دنبال دستگیری مقصود اکراماف، شهردار دوشنبه که اجازهٔ نصب مجسمهٔ فردوسی به جای مجسمهٔ لنین را داده بود، تظاهرات مردم شدت بیشتری گرفت. مخالفان حکومتی تقریباً دو ماه در مرکز دوشنبه ماندند. حکومت نیز با آوردن هواداران خود از کولاب و خجند ــ که از دورهٔ شوروی حامی حزب کمونیست بودند ــ تظاهراتی در دوشنبه ترتیب داد. پس از ۵۱ روز از شروع تظاهرات و کشتهشدن حدود ۱۵۰ تن، مذاکرات مخالفان با نبیاف به نتیجه رسید و حکومت مصالحهٔ ملی در یازدهم مه ۱۹۹۲ تشکیل شد که از ۲۴ وزیر آن هشت وزیر از احزاب مخالف بودند. پس از این مصالحه درگیری در دوشنبه خاتمه یافت، ولی در همان ماه نیروهای کولابی طرفدار کمونیسم ضمن مخالفت با حکومت مصالحهٔ ملی و خلع سلاح خود، با هواداران احزاب اسلامی و دموکراتیک در آن منطقه درگیر شدند.
جنگ داخلی تاجیکستان
در اواخر مه ۱۹۹۲ شبهنظامیان جبههٔ خلق تاجیک به فرماندهی سنگک صفروف ــ که پس از ۲۳ سال زندان به جرم اعمال جنایی، آزاد شده بود ــ از کولاب به قرغان تپه، پایگاه اصلی احزاب اسلامی و دموکراتیک، حمله کردند. کولابیها ادعا میکردند که مخالفان از گروههای اسلامی افغانستان، بهویژه حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، اسلحه میگیرند و در پایگاههای این حزب آموزش میبینند. اتحاد دموکراتیک ـ اسلامی نیز ادعا میکرد که نیروهای نظامی روسیه مستقر در تاجیکستان، شبهنظامیان طرفدار حکومت را مسلح میکنند. در اواخر اوت ۱۹۹۲ شبهنظامیان کولابی صدها تن را در قرغان تپه کشتند. تظاهرکنندگان مخالف حکومت با ورود به کاخ ریاست جمهوری ۳۵ تن از مقامات را گروگان گرفتند. در نتیجهٔ فشار مخالفان، نبیاف در هفتم سپتامبر مجبور به استعفا گردید و اکبرشاه اسکندرف، رئیس شورای عالی، کفالت ریاست جمهوری را عهدهدار شد و عبدالملک عبداللهجانوف از خجند را به نخستوزیری برگزید. در ۲۷ سپتامبر کولابیها با تصرف قرغان تپه موجب فرار هزاران تن (تا نیمهٔ نوامبر ۰۰۰، ۱۲۶ تن) به دوشنبه شدند.
اسکندراف که در پایان دادن به جنگ داخلی شکست خورده بود مجبور شد برگزاری نشست شورای عالی را در خجند بپذیرد؛ ازینرو در دهم نوامبر ۱۹۹۲ به همراه دولت خود استعفا کرد. نشست فوقالعادهٔ دو هفتهای شورای عالی، که کمونیستها در آن بیشترین سهم را داشتند، امامعلی رحمان از کولاب را به ریاست کشور و عبدالملک عبداللّه جانف را به نخستوزیری برگزید. در حکومت جدید، وابستگان به احزاب اسلامی و دموکراتیک مناصب خود را از دست دادند و بیشتر وزرای جدید نیز کولابی بودند. شورای عالی همچنین با ادغام کولاب و قرغان تپه ولایت جدید ختلان را ایجاد کرد تا اطمینان یابد که جنوب کشور را نیروهای کولابی طرفدار کمونیسم اداره میکنند.
در دسامبر ۱۹۹۲ نیروهای وفادار به حکومت جدید و شبهنظامیان کولابی ـ حصاری، دوشنبه را تصرف کردند و صدها تن از شبهنظامیان هوادار گروههای اسلامی و دموکراتیک را کشتند و در پایتخت و جنوب کشور بهویژه نسبت به مردم غَرم (از پایگاههای اصلی نیروهای اسلامی و دموکراتیک) و بدخشان، قساوت زیادی به خرج دادند. در همین ماه به درخواست امامعلی رحمان نیروهای ارتش روسیه و ازبکستان وارد تاجیکستان شدند و در سرکوب نیروهای مخالف به حکومت تاجیکستان کمک کردند. تا مارس ۱۹۹۳ حکومت اختیار بخش اعظم کشور و از جمله غرم را به دست گرفت. در نتیجهٔ این درگیریها حدود پنجاه هزار تن کشته شدند؛ هرچند که برخی، شمار کشتگان جنگ داخلی را تا صد هزار تن برآورد کردهاند. شمار زیادی از روسها و غیربومیان، تاجیکستان را ترک کردند و در داخل کشور حدود هشتصد هزار تن جابجا شدند که این بزرگترین جابجایی جمعیت در آسیای مرکزی از زمان اشتراکی کردن اراضی در دههٔ ۱۹۳۰ بود. ضمناً چند شهر و شمار زیادی روستا و کشتزار و کارخانه بهکلی تخریب شد.
در دسامبر ۱۹۹۲ و ژانویهٔ ۱۹۹۳، حدود شصت هزار تن در پی حملات کولابیها به افغانستان گریختند، از جمله قاضی اکبر تورجانزاده بالاترین مقام مذهبی تاجیکستان که حکومت، او را به تلاش برای برقراری دولتی اسلامی متهم کرده بود. در فوریهٔ ۱۹۹۳ فتحاللّه شریفزاده به جای وی مفتی تاجیکستان شد که او نیز در ژانویهٔ ۱۹۹۶ به دست افراد ناشناسی کشته شد.
جنگ داخلی تاجیکستان در ۱۹۹۳ تا حد زیادی آرام شد، ولی درگیریها با شدت کمتری تا چند سال بعد ادامه یافت. در ژوئن ۱۹۹۳ دیوان عالی رسماً فعالیت حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، سازمان لعل بدخشان، سازمان رستاخیز و حزب دموکراتیک تاجیکستان را غیرقانونی اعلام کرد و عملاً تنها حزب کمونیست تاجیکستان را قانونی دانست. در دسامبر ۱۹۹۳ در نتیجهٔ اختلاف کولابیها و خجندیها، عبداللهجانوف از نخستوزیری استعفا کرد. مذاکرات صلح میان حکومت و مخالفانش از آوریل ۱۹۹۴ در مسکو تحت نظارت سازمان ملل و در حضور نمایندگانی از ایران، پاکستان، روسیه و ایالات متحدهٔ آمریکا آغاز شد.
در انتخابات ریاست جمهوری در ششم نوامبر ۱۹۹۴، رحمان با ۵۸٪ آرا بر تنها رقیب خود عبداللهجانوف، که ۳۵٪ آرا را کسب کرد، پیروز شد. در همین انتخابات ۹۰٪ رأی دهندگان قانون اساسی جدید را تأیید کردند.
پس از مذاکرات طولانی نمایندگان حکومت با مخالفان آن، در مسکو، کابل، آلماتی، عشقآباد، بیشکک، مشهد و تهران، سرانجام سیدعبداللّه نوری رهبر حزب نهضت اسلامی و امامعلی رحمان، سازشنامهٔ عمومی استقرار صلح و سازگاری ملی را در ۲۷ ژوئن ۱۹۹۷ در مسکو امضا کردند و رسماً به جنگ داخلی پنج ساله پایان دادند. به دنبال آن شبهنظامیان مخالف حکومت عفو شدند و به آنها اجازهٔ بازگشت به کشور داده شد. بسیاری از این شبهنظامیان بنابر سازشنامهٔ صلح، در ارتش تاجیکستان ادغام شدند. ضمناً در شورای مصالحهٔ ملی که در نتیجهٔ پیمان صلح به وجود آمد، و هریک از طرفین سیزده کرسی به دست آوردند و ۳۰٪ از مناصب حکومتی در سطح ملی و منطقهای به مخالفان داده شد.
در اوایل نوامبر ۱۹۹۸ نیروهای فرمانده شورشی ارتش، محمود خدای بِردی اف، به خجند حمله کردند و پنج روز نبرد شدید میان نیروهای او و سربازان حکومتی درگرفت. پس از سرکوبی تهاجم، خدای بردی اف به ازبکستان گریخت. رحمان، چند تن از جمله عبداللهجانوف نخستوزیر سابق، و دوستوف معاون پیشین رئیسجمهور، را از محرکان این واقعه اعلام کرد. وی همچنین اسلام کریموف، رئیسجمهور ازبکستان، را به دست داشتن در این توطئه متهم کرد. این وقایع به تیرگی روابط دو کشور انجامید.
در اواخر سال ۱۹۹۹ مجلس عالی به طرحهای رحمان مبنی بر اصلاحاتی در قانون اساسی رأی داد. این اصلاحات که شامل تمدید دورهٔ ریاست جمهوری از پنج به هفت سال و قانونی کردن احزاب سیاسی و مذهبی میشد، در همهپرسی ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۹ به تأیید مردم رسید. در انتخابات ریاست جمهوری در ششم نوامبر ۱۹۹۹، رحمان در رقابت با تنها رقیبش، دولت عثمان، به پیروزی دست یافت.
سیاست
حکومت تاجیکستان، جمهوری است.
امامعلی رحمان از سال ۱۳۷۱ ریاست جمهوری تاجیکستان را به عهده دارد. در سال ۱۳۷۱، پس از برکناری اجباری رحمان نبیاف، نخستین رهبر این کشور پس از استقلال از اتحاد جماهیر شوروی سابق، امام علی رحمان، که پیشتر رئیس یک مجتمع کشاورزی بود، به مقام ریاست شورای عالی تاجیکستان منصوب شد. در سال ۱۳۷۳، رحمان به مقام ریاست جمهوری انتخاب شد. پس از پایان دورهٔ پنج ساله، او دوباره در سال ۱۳۷۸ به مدت هفت سال دیگر به این مقام برگزیده شد.
در سال ۱۳۸۲، در یک همهپرسی، ۹۳٪ مردم به اصلاح قانون اساسی (برای ممکنشدن انتخاب دوبارهٔ رحمان) رأی مثبت دادند. دولت میگوید که ۹۶٪ مردم در این همهپرسی شرکت کردهاند. در نوروز ۱۳۸۶ ه. خ (۲۰۰۷ م) امامعلی رحمان خواستار آن شد که او را امام علی رحمان بخوانند. (پیش از آن نام کامل ایشان امام علی شریفوویچ رحماناف بود) از آنجا که امکان تمدید دورهٔ ریاست جمهوری در کنار دهها اصلاحیهٔ دیگر به رأی گذاشته شد، منتقدان دولت گفتند که رأی مردم با آگاهی کامل نبودهاست.
جغرافیا
پهناوری تاجیکستان ۱۴۳٬۱۰۰ کیلومتر مربع (۹۵ ام در جهان) است و جمعیت آن ۹٬۵۱۵٬۰۰۰ تن (۹۸ ام در جهان) است (آمار ۲۰۲۰). تراکم جمعیت در این کشور ۵۷ تن در هر کیلومتر مربع است. تاجیکستان کشوری کوهستانی و سرسبز با بارندگی فراوان است که میتواند صادرکنندهٔ آب و برق به سایر کشورها باشد. تاجیکستان کشوری مرتفع است که رشتهکوه پامیر آن را پوشاندهاست، ولی در شمال کشور، منطقه پست فرغانه وجود دارد.
در شمال تاجیکستان دشت فرغانه، در شمال غربی و بخش مرکزی، رشتهکوههای ترکستان، زرافشان، حصار و آلای، در جنوب شرقی رشتهکوههای بلند پامیر (بلندی تا ۷۴۹۵ متر) قرار دارد. در بخش جنوب غربی زمینهای نسبتاً پستتر وخش و حصار و غیره قرار دارد. رودها و دریاچههای تاجیکستان از قلهها سرچشمه میگیرند. مجموع طول ۹۴۷ رودخانه تاجیکستان بیش از ۲۸۵۰۰ کیلومتر است که ۶۰٪ ذخیره آبی آسیای مرکزی را تشکیل میدهند.
در تاجیکستان بیش از ۸۰ گونه از پستانداران، بیش از ۳۶۵ گونه پرنده، ۴۹ گونه خزنده، تقریباً ۴۰ گونه ماهی و بیش از ۱۰ هزار گونه حشره زندگی میکنند. از جانوران این کشور میتوان به پلنگ برفی، سیاهگوش ، خرس، گرگ، و روباه اشاره کرد. در این کشور آهو و گوسفندهای کوهی بسیاری هم زندگی میکنند.
در تاجیکستان چهار حفاظتگاه ملی (بیشه پلنگان، رامیت، دشت جوم و زارغول)، و ۱۳ پرورشگاه و پارک ملی فعالیت دارند. مناطق حفاظتشده طبیعی این کشور جمعاً حدود ۲۱٪ از خاک کشور را دربر میگیرند.
رودها
تاجیکستان دارای رودهای بسیاری است. شمار رودهایی که طول آنها از ۱۰ کیلومتر تجاوز میکند به ۹۴۷ میرسد. رودهای مهم آن عبارتند از:
سیر دریا (سیحون)
آمودریا (جیحون)
رودخانه زرافشان
رود پنج
رودخانه مرغاب
سرخ آب
کافرنهان
رود وخش
در مجموع طول ۹۴۷ رودخانه تاجیکستان بیش از ۲۸٫۰۰۰ کیلومتر است.
همچنین در تاجیکستان ۱٫۳۰۰ مرداب، جمعاً به مساحت ۷۰۵ کیلومتر مربع وجود دارد. بزرگترین مرداب کشور قراکول نام دارد.
مرزها
افغانستان (جنوب): ۱۲۰۶ کیلومتر
ازبکستان (باختر): ۱۱۶۱ کیلومتر
قرقیزستان (شمال): ۸۷۰ کیلومتر
چین (خاور): ۴۱۴ کیلومتر
در ماه ژانویه سال ۲۰۱۱ مجلس نمایندگان تاجیکستان پروتکل تعیین خطوط مرز میان تاجیکستان و چین را تصویب کرد که طبق این سند ۱٫۱ هزار کیلومتر مربع (حدود یک درصد) از خاک تاجیکستان در ولایت بدخشان این کشور، به کشور چین داده شد.
قلّهها
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری تاجیکستان از ۳ ولایت، ۱ ناحیهٔ تابع جمهوری، ۱ پایتخت، ۵۸ ناحیه و ۴۰۱ جماعت تشکیل میشود که ولایتها شامل ولایت مختار کوهستان بدخشان، ولایت سغد، ولایت ختلان و ناحیههای تابع جمهوری میشوند. هر ولایت به چندین ناحیه و هر ناحیه به چندین جماعت و هر جماعت به چندین ده تقسیم میگردد.
تقسیمات کشوری جمهوری تاجیکستان از بدو تأسیس آن دستخوش تغییر بودهاست و نام جایهای آن به علتهای گوناگون عوض شدهاست. برای نمونه، انگیزهٔ سیاسی در تغییر نام دو شهر عمدهٔ تاجیکستان مشهود است. در دورهٔ شوروی، دوشنبه پایتخت این کشور چندی استالینآباد خوانده میشد و به شهر خجند نیز لنینآباد میگفتند. برخی از تغییر نامها بهدلیل جابهجایی جمعیت بودهاست. برای نمونه در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی که گروهی از مردم مستچا از بالا آب زرافشان به دشتهای واقع در گوشهٔ شمال غربی تاجیکستان کوچانیده شدند، نام مستچا را با خود به آنجا بردند.
ولایت خودمختار بدخشان، تنها ولایتی است که نام آن از بدو تشکیل تاجیکستان تاکنون بیتغییر ماندهاست. صفت «مختار» (خودمختار) برای این ولایت هرگز جدی نبودهاست و آن اختیارات فرهنگی که قانون اساسی اتحاد شوروی برای نواحی خودمختار پیشبینی کردهبود، از جانب مردم بدخشان مورد تقاضا نبودهاست. ولایت خجند در شمال که رشتهٔ حصار، آن را از دیگر نواحی تاجیکستان جدا میکند، در دورهٔ شوروی، لنینآباد خوانده میشد. نواحی مرکزی و جنوبی که تنهٔ اصلی تاجیکستان را تشکیل میدهد و مشتمل بر یک تا ۴ ولایت بوده، بارها دستخوش تجدیدنظر اداری واقع شدهاست. در سال ۱۹۴۴ میلادی این ناحیه مشتمل بر ولایت مرکزی وابسته به پایتخت یا «ناحیههای تابع جمهوری»، غرم، کولاب و قرغان تپه بود. ابتدا ولایت کولاب و سپس ولایت قرغان تپه در اوایل دههٔ ۱۹۸۰ میلادی از ناحیههای تابع جمهوری جدا شدند. پس از استقلال تاجیکستان دو ولایت کولاب و قرغان تپه در ولایت واحدی ادغام شدند که نام تاریخی ختلان بر آن نهاده شد.
اقتصاد
تاجیکستان یکی از جمهوریهای سابق اتحاد جماهیر شوروی است. در سال ۲۰۰۵، تولید ناخالص ملی آن نزدیک به ۲ میلیارد دلار بود.
واحد پول این کشور سامانی نام دارد. هر سامانی معادل ۰٫۰۸ دلار آمریکا و هر دلار معادل ۱۲٫۴۶ سامانی است. (آوریل ۲۰۲۲).
نفت و گاز تاجیکستان
دولت تاجیکستان حدود ۹۰ درصد از نیازهای انرژی خود را با واردات تأمین میکند. بیشتر ذخایر نفت و گاز این کشور در جنوب غرب تاجیکستان در امتداد حوزه آمودریا قرار دارد.
به گزارش پایگاه اینترنتی روزنامه وال استریت ژورنال، شرکت ملی نفت چین (سی ان پی سی)، توتال فرانسه و شرکت انگلیسی-کانادایی تزیس پترولیوم توافقنامهای برای توسعه میدانهای نفت و گاز در تاجیکستان امضا کردند. بنابر اعلام شرکت تزیس پترولیوم، منطقه بوختار احتمال دارد ۳٬۲۲ تریلیون مترمکعب گاز و ۸٫۵ میلیارد بشکه نفت داشته باشد.
چندی پیش نیز یک شرکت نفتی انگلیس در بیانیهای اعلام کرد، تاجیکستان ذخائر نفت و گاز بسیاری دارد که بهطور قابل توجهی بیشتر از ذخایر باقیمانده منابع نفتی در دریای شمال است.
این میزان نفت در تاجیکستان از ذخایر کشورهای صادرکنندهای چون جمهوری آذربایجان با صادرات روزانه ۸۲۰ هزار بشکه، عمان ۷۰۵ هزار بشکه و نروژ ۱میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه بیشتر است.
همچنین میزان منابع گازی تاجیکستان از کشورهای صادرکننده گاز مانند الجزایر، مصر و ازبکستان بیشتر است.
مردم
طبق گزارش چکیدهنامهٔ جهان سازمان سیآیاِی، جمعیت تاجیکستان در سال ۲۰۲۰ میلادی ۹٬۵۳۷٬۶۴۵ تن برآورد شدهاست که از این تعداد نزدیک به ۸۴٫۳٪ تاجیک و ۱۳٫۸٪ ازبکاند. قرقیزها، ترکمنها، تاتارها، عربها و روسها روی هم رفته نزدیک به دو درصد جمعیت را تشکیل میدهند. تاجیکها به فارسی تاجیکی سخن میگویند. دو زبان فارسی و ازبکی در تاجیکستان به گستردگی سخن رانده میشوند که فارسی تاجیکی از شاخهٔ زبانهای ایرانی و ازبکی از شاخهٔ زبانهای ترکیتبار است.
تاریخ و فرهنگ تاجیکستان با ایران اشتراکات بسیاری دارد. در پارههایی از دوران پیش از اسلام، تاجیکستان جزئی از شاهنشاهی ایران بود. پس از اسلام، سرزمین خراسان و فرارود (از جمله تاجیکستان) زندهکنندهٔ فرهنگ ایرانی و به وجود آورندهٔ زبان پارسی دری بود که جانشین زبان پهلوی گشت. نخستین شاعران پارسیزبان از این ناحیه به پا خاستند، مانند رودکی، که پدر شعر پارسی شناخته میشود. در نخستین سدههای هجری، خراسان و فرارود مهد تمدن و علوم ایرانی بوده و بزرگانی مانند ابن سینا و فارابی در آنجا پرورش یافتهاند. حکومت سامانی نیز از تاجیکستان برخاستهاست.
دین حدود ۹۸٪ از مردم تاجیکستان اسلام است (۹۵٪ سنی حنفی، اقلیت ۵٪ شیعه که غالباً شیعهٔ اسماعیلی و کمتر از ۱٪ آن شیعهٔ دوازدهامامی) است. شیعیان بیشتر در بدخشان زندگی میکنند. مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان، بوداییان و بهائیان از جمله اقلیتهای دینی ساکن در تاجیکستان هستند. طریقت نقشبندیهٔ تصوف نیز در تاجیکستان وجود دارد.
شخصیتها
باباجان غفورف تاریخدان و نویسندهٔ کتاب تاریخ تاجیکان از اهالی تاجیکستان است. تیمور ملک نیز از شخصیتها و قهرمانان تاریخی تاجیک بهشمار میآید.
بانو گلرخسار شاعر معاصر تاجیکستان از همراهان مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و سیمین بهبهانی و بسیاری از دیگر شاعران و اهل فرهنگ و هنر ایران بوده و است.
ادبیات
نظم (سروده) و نثر (نوشتار) فارسی تاجیکی در درازنای (درطول) چندین سده پیشرفت کرد. زمانه بالندگی و نمایان شدنِ ادبیات فارسی (تاجیکی) با سدههای میانه (قرون وسطی)(سدهٔ ۹ تا ۱۱ میلادی) همخوانی دارد، هنگامی که در آسیای میانه نخستین دولت تاجیکان ساخته میشود (م۸۷۴–۱۰۰۵). درست همین زمانه از پیشرفت مردم تاجیک برشمرده میشود. سامانیان به علم و ادبیات و هنر نگاه ویژهای نشان میدادند. شاعران و دانشمندان همان زمانه بهمانند رودکی، ابن سینا، فردوسی، عنصری، دقیقی در دربار شاهان سامانی کار و کوشش میکردند. ایرانیان و تاجیکان آن روزگار یک تبار با ریشههای به هم پیوسته بودند و ادبیات، صنعت، هنر و علم نیز در دسترس همگان بود. رودکی بنیانگذار ادبیات فارسی (تاجیکی) است. چیرگی عربها به آسیای میانه دگرگونیهای زیادی باخود آورد. بناها و معماری پیشین تاجیکان نیست و نابود میشد، کتابها سوزانده میشدند. در آسیای میانه دین اسلام جاری شده و زبان عربی همگانی گردید. زبان نوین ادبی - زبان فارسی (تاجیکی) در سدههای ۹و۱۰ میلادی پایهگذاری شد. رودکی - سرایندهٔ برجسته، پایهگذار ادبیات فارسی (تاجیک)، نخستین شدهٔ (اثر) زبان را نمایان کرد و آن را در سرودههای خود بهکار برده، چندین گونه (ژانر) ادبی آن زمان را بهوجود آورد. بهویژه در همان روزگار سرآمد ادبیات فارسی (تاجیک) شناخته شده، و در سراسر جهان پرآوازه گردید. در پایان سدهٔ ۹ میلادی فردوسی «شاهنامه» بیزوال (سودمند) خود را رونمایی کرد، که از دید معنا و اندازه (حجم) در سراسر ادبیات جهان همتایی ندارد. سدهٔ ۱۰ میلادی با به روی کار آمدن داستانهای احساسی شناخته شدهاست. بهویژه در همین ژانر (گونهٔ ادبی) رشته داستانهای عنصری، اییوکی، گنگوری، عمر خیام میباشند، ولی «خمسهٔ» نظامی گنجوی بهترین نمونه بهشمار میآید که در سدهٔ ۱۰ پدید آمدهاست. در سدهٔ ۱۰ «بوستان» و «گلستان» سعدی، در سدهٔ ۱۱ داستانهای امیرخسرو دهلوی و خواجه کرمانی، کمال خجندی و غزلهای حافظ شیرازی پدیدار شدهاند. سدهٔ ۱۰ همچنین با نظم جامی شناخته شدهاست.
آموزش و پرورش و فرهنگ تاجیکستان
در سال ۲۰۱۲ میلادی در دوشنبه، کتابخانه ملی تاجیکستان که در آسیای میانه بزرگترین کتابخانه بهشمار میرود، بنیان نهاده شد و راهاندازی شد. در کتابخانه ملی تاجیکستان بیش از شش میلیون نسخه (نسک) کتاب وجود دارد.
بازگشایی آثارخانه (موزهٔ) ملی از نمونه رویدادهای تاریخی و دستاوردهای ارزشمند فرهنگی در تاجیکستان است. در بیستم مارس ۲۰۱۳ میلادی در شهر دوشنبه مراسم بازگشایی بنای نو آثارخانه (موزهٔ) ملی تاجیکستان برگزار گردید. در این مراسم، امامعلی رحمان و شهروندان شهر دوشنبه همراهی نمودند. در تالار بزرگ آثارخانه ملی تاجیکستان رئیسجمهور کشور، امامعلی رحمان، با نمایندگان سیرشمار ضیاءیان ایجادکار جمهوری دیدار داشت.
طبق گزارش بانک جهانی، کم و بیش همهٔ تاجیکهای بالای پانزده سال باسوادند.
در تاجیکستان بیست و چهار دانشگاه وجود دارد که ازین میان برترین دانشگاه ملی تاجیک و کهنترین دانشگاه دبیری تاجیک میباشد. چهار دانشگاه تاجیک در سال ۲۰۲۰ مورد تأیید وزارت علوم ایران بودهاند که عبارتند از:
Tajik Technical University
Polytechnical Institute of Tajik Technical University
Tajik State University of Commerce
Institute of Economy and Trade, Tajik State University of Commerce in Khujand City
هر چهار دانشگاه بالا در گروه ج (متوسط) قرار گرفتهاند.
هیچکدام از دانشگاههای تاجیکستان مورد تأیید وزارت بهداشت نیستند.
نگارخانه
جستارهای وابسته
تغییر خط در تاجیکستان
مردم تاجیک
فهرست شهرهای تاجیکستان
قانون اساسی تاجیکستان
خط تاجیکی
میدان مین مرز ازبکستان-تاجیکستان
انجمن پیوند
سازمان اطلاعات تاجیکستان
فرهنگ تاجیکستان
یادداشتها
منابع
پیوند به بیرون
Tajikistan at UCB Libraries GovPubs
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
جمهوریهای اتحاد شوروی
کشورها و سرزمینهای ایرانی
کشورها و سرزمینهای ایرانیزبان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
تاجیکستان
کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای
تاجیکستان |
843 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C%20%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C | محمد فرخی یزدی | میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعرا (۱۲۶۸ خورشیدی – ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت، سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.
زندگی
خانواده و تحصیلات
پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. برادری داشت عبدالغفور نام، که یازده سال از وی بزرگتر بود. فرخی علوم مقدماتی را در یزد فراگرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل کرد. فرخی تا حدود ۱۶ سالگی درس خواند و فارسی و مقدمات عربی را نیک آموخت. او در حدود ۱۵ سالگی، و به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.
اشعار
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد و فرخی خود معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی به خصوص رباعی زیر است:
شعر فرخی از میان شعرای متقدم، بیش از همه از مسعود سعد سلمان متأثر است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست:
سروده فوق مورد استقبال تمام شعرای پارسی زبان واقع گردید؛ مخصوصاً شعرای بزرگ افغانستان مانند قاری عبدالله خان و امیر عمرخان.
حسین مکی در مقدمه دیوان فرخی در ادامه اضافه میکند:
«مقام فرخی در غزلسرایی [را باید] دریابند. نه تنها مرگ وی را یکی از ضربات سهمگین بر پیکر دلفریب ادب و درشت سیلی بر چهره زیبای سخن دانند بلکه فقدان المناک ادبی جبرانناپذیر بهشمار آرند، زیرا این قبیل اشخاص در هر عصری خود به خود پیدا نمیشوند و قرنها میگذرد تا چنین افرادی پا به عرصه ظهور گذارند».
این شعر نیز از اوست:
شعر کامل
آغاز مبارزه در یزد
فرخی از هواداران جدی و حقیقی حزب دموکرات در شهر یزد بود. وی در غزلی آزادی را چنین میستاید:
در نوروز سال۱۲۹۷ ش، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:
به همین دلیل حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با زغال بر دیوار زندان نگاشت:
فرخی دربارهٔ دوخته شدن لبانش سرودهاست:
مبارزه در تهران
میرزا محمد فرخی یزدی در اواخر سال ۱۲۹۸ شمسی (خورشیدی) به تهران سفر کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسیها قرار گرفت. وی هنگامی که بهطور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.
او در شهریور ۱۳۰۰ شمسی در نقد قرارداد ۱۹۱۹ خطاب به لرد کرزن سیاستمدار انگلیسی میسراید:
روزنامهنگاری
فرخی در سال ۱۳۰۰ ش در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت.
بنا به افشاگری ژرژ آقابکوف جاسوس شوروی در ایران، فرخی به دلیل تشویق یکی از کارمندان سفارت روسیه که صمیمیت زیادی با او داشت مقالاتی در تمجید وستایش از تشکیلات شوروی در ایران به چاپ رساند.
طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شدهاست. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر مینمود. فرخی دربارهٔ توقیفهای مکرر روزنامههایش سروده:
غزلی از او دربارهٔ وضعیت سیاسی حاکم در زمان رضاشاه سروده است:
نمایندگی مجلس
در سال ۱۳۰۷ ش فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب شد و به همراه محمود رضا طلوع، جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یک بار حیدری، نماینده مهاباد او را آماج ضرب و شتم کرد. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
زندان و مرگ
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذ فروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد بهطور ناشناس دفن شدهاست.
احمد کسروی وکیل تسخیری پزشک احمدی بود و در دادگاه از او دفاع کرد. کسروی با استناد به مدارک و ارائهٔ آنها به دادگاه، خواستار تبرئهٔ احمدی شد. متن دفاعیات احمد کسروی از سرپاس مختاری و احمد احمدی (پزشک) نخست در نشریهٔ پرچم (۱۳۲۱–۱۳۲۲) و در دورهٔ معاصر، در کتابی مستقل (دفاعیات احمد کسروی از سرپاس مختاری و پزشک احمدی؛ انتشارات خاوران: پاریس، پاییز ۱۳۸۳) منتشر شد. در بارهٔ مرگ فرخی یزدی، کسروی در همین کتاب مشخصاً ذکر میکند:
«تعجب میکنم که فرخی، به حکایت پرونده، چند مرض مهلکی از نفریت و مالاریای مزمن و مانند اینها داشته و چون مرده، طبیب قانونی مرگ او را عادی دانسته و جواز دفن صادر کرده، با این حال اصرار میکنند که او را کشتهشده با دست احمدی وانمایند و به تکلفات باورنکردنی میپردازند!» (ص ۱۲۱).
سلول فرخی یزدی
بنابر اظهارات علی اصغر مونسان مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و تنها آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
البته جای آن دارد که متخصصان فن صحت این مطلب را به شکل دقیق تری مورد بررسی قرار دهند.
شعر کامل
زندان قصر ۱۳۱۸
خواندن اشعار فرخی
علی شیرازی (خواننده سنتی) هشت قطعه از اشعار فرخی را به صورت آواز و ضربی برای فیلم مستند فرخی یزدی به کارگردانی هومن ظریف اجرا کرد. البته هشت قطعه آوازی و ضربی شیرازی متفاوت با موسیقی تیتراژ فیلم است که آن را گروه موسیقی خورشید سیاه بهطور جداگانه اجرا کردهاست.
جستارهای وابسته
نرگس مست (فیلم)
منابع
سه شاعر انقلابی، به کوشش و اهتمام داود علیبابایی، چاپ اول، ۱۳۸۴ انتشارات امید فردا
پیوند به بیرون
مقاله فرخی یزدی، سخنوری سخندان و ستم ستیز به قلم حسین مسرت
مصونیت پارلمانی در عصر رضاشاه
فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ
افراد انقلاب مشروطه
اهالی یزد
درگذشتگان ۱۳۱۸
درگذشتگان ۱۹۳۹ (میلادی)
درگذشتگان در زندان اهل ایران
روزنامهنگاران مرد اهل ایران
زادگان ۱۲۶۸
زادگان ۱۸۸۹ (میلادی)
زندانیان اهل ایران
زندانیان درگذشته در زندانهای ایران
سیاستمداران اهل ایران
شاعران اهل یزد
شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
شاعران مرد اهل ایران
نمایندگان دوره هفتم مجلس شورای ملی
نمایندگان یزد در مجلس شورای اسلامی |
844 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%B7%D9%88%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C | اسطورهشناسی | اسطورهشناسی دانشی است که به بررسی روابط میان اسطورهها و جایگاهشان در دنیای امروز میپردازد.
بیشتر اسطورهها بازمانده از روزگاران باستان هستند؛ گرچه جوامع مدرن نیز اسطورههای خاص خود را دارند. تحوّل اساطیر هر قوم، معرّف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش آنهاست. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالاروندهٔ ذهن بشری است. اسطورهها روایاتی هستند که از طبیعت و ذهن انسان بدوی، ریشه میگیرند، و برآمده از رابطهٔ دوسویهٔ این دو هستند.
ریشهٔ واژهٔ «اسطوره»
واژهٔ اسطوره که جمع شکستهٔ عربی آن بهگونهٔ اساطیر بهکار میرود، ریشههایی نیز در زبانهای هندوآریایی دارد. در زبان سنسکریت Sutra به معنی داستان یا گفتار مذهبی است که کارکرد آموزشی و روحانی دارد و بیشتر در نوشتههای هندویی، بودایی یا چین و ایرانی بهکار رفتهاست. سوترا در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسوی Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بهکار میرود.
مهرداد بهار در کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، به واژهشناسی اسطوره پرداختهاست. او واژهٔ «اسطوره» را واژهای برگرفته از زبان عربی میداند و اعتقاد دارد «الاسطوره» و «الاسطیره»، در زبان عرب به معنای روایت و حدیثی است که اصلی ندارد. وی این واژهٔ عربی را نیز، برگرفته از اصل یونانی historia (به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ) میداند که از دو جزو ترکیب یافتهاست: یکی از واژهٔ histor یا -history، به معنای داور، و دیگری پسوند -ia. او اعتقاد دارد واژهٔ history با مصدر یونانی iden، به معنای دیدن، خویشاوند است. بهار در ادامه، واژههای لاتینی Vidēre، به معنای دیدن، یونانی idenai، به معنای دانستن، سنسکریت vidyā و اوستا vaēdya، به معنای دانش، و فارسی «نوید» به معنای خبر خوش، مژده و بشارت، را با این واژه همریشه میداند. وی، همچنین ریشهٔ هند و اروپایی نخستین این واژههای خویشاوند را vid- میداند.
به اعتقاد بهار، در زبانهای اروپایی، واژهٔ myth در انگلیسی و فرانسه و myth و mythe در آلمانی، از نظر محتوای معنایی، برابرِ واژهٔ اسطوره و حالت جمع آنها، برابر واژهٔ اساطیر در زبان پارسی است. او واژهٔ myth را برگرفته از اصل یونانی mouth، به معنای سخن و افسانه، و آن را با دو واژهٔ فارسی «مُسْتْ» و «مویه»، همریشه میداند.
پیشینه پژوهش در حوزه اسطورهشناسی
از دیدگاه تاریخی، مهمترین رویکردهای مدرن در مطالعات اسطورهشناختی توسط افرادی همچون فروید، یونگ، لوی برول، لوی استروس، فرای، و گروههایی همچون مکتب شوروی و حلقه اسطوره و آیین پایهگذاری شدهاست.
نخستین نظریههای انتقادی در باب اسطوره طی سده نوزدهم میلادی ارائه گردید. در این سده پژوهشگران، اسطورهها را بهعنوان نمونههای منسوخ و ناکارآمد اندیشه انسانی معرفی مینمودند و باور داشتند که اسطوره چیزی بیش از همتای ابتدایی دانش مدرن نیست.
اما در سده بیستم میلادی بسیاری از پژوهشگران اسطورهشناس این دیدگاه را ناقص دانسته و رد کردند. در اصل امروز دیگر به اسطوره بهعنوان سویه متضاد یا مخالف دانش نگاه نمیشود. از دید اسطورهشناسی مدرن، بررسی و تفسیر اسطورهها به معنای کنار نهادن دانش نیست.
یونگ تلاش کرد بنیادهای روانشناختی پنهان در پس جهان اسطورهها را دریابد. او بر این باور بود که همه انسانها در وابستگی به یک سری از نیروهای ذاتی ناخودآگاه با یکدیگر شریک هستند، که او نامشان را کهنالگو نهاد
لوی استروس عقیده داشت اسطورهها بازتاب الگوهای ذهنی انسان هستند و بیشتر در پی یافتن این ساختارهای ذهنی و بهویژه دوگانهای متضاد (همچون خوب و بد، یا مهربان و ستمگر) در دل اسطورهها بود.
الیاده بر این باور بود که یکی از محوریترین کارکردهای اسطوره، بنیان نهادن سرمشقهایی برای رفتار انسانی است. او نشان داد که نه تنها اسطورهسازی در تضاد با جهان امروز نیست، بلکه انسان مدرن نیز به ناچار همچون نیاکانش اسطورههای ویژه خود را میسازد. در نیمه سده بیستم میلادی بارت مجموعه مقالاتی منتشر کرد که در آنها فرایند اسطورهسازی در جوامع مدرن را بررسی نمود. از دید وی، از آنجایی که تبیین مقررات اخلاقی وظیفه دانش مدرن نیست، انسان همواره نیاز دارد برای درک یک رسم اخلاقی، با تجربیات اسطورهای/دینی درکشده در گذشته مرتبط شود.
تعریف افسانه
افسانه را از دیدگاههای گوناگون میتوان مورد بررسی قرار داد. جامعهشناسان، دینشناسان و روانشناسان و… هر یک به نوعی از افسانهها برای بیان شناخت خاستگاه تفکر و عاطفهٔ بشر و آرزوهای آدمی بهره جستهاند. انسانهای جوامع کهن پیچیدگیهای جهان بیرونی خود را در روایتهای ساده برای خویش بازگشایی میکردند. افسانه با ادبیات، فلسفه و دین همواره پیوندی نزدیک داشتهاست. افسانههای ملل مختلف با همهٔ اختلافاتی که در جزئیات با هم دارند در ساختار دارای یک سرنمون و روایت شبیه به هم میباشند.
جیمز فریزر و ادوارد برنت تایلر افسانه را حاصل تلاش انسان آغازین برای شناخت جهان میدانند.
لوسین لوی-برول افسانه را گونهای از شناخت برآیند ذهن پیشمنطقی انسان آغازین میداند.
الکساندر کراپ افسانه را روایتی از خدایان میداند که توجیهکننده پدیدههای طبیعی است.
از دید ماکس مولر افسانه گونهای تبدیل مفاهیم استعاری به شبهواقعی است.
در نظریهٔ کارکردگرای برونیسلاو مالینوفسکی افسانه پاسخیاست به پرسشهای فلسفی انسان ابتدایی و واقعیتی است که در شکل عقاید و تصعید این عقاید و در قوانین کارکردی رفتار یعنی اخلاقی پدیدار میشود.
لوی استروس در نظریهٔ ساختارگرای خود افسانه را لایهٔ ژرف اندیشهٔ انسانی میداند و از دید او معنی هر افسانه براساس شکل آن تغییر مییابد و بدینسان معنی افسانه چند لایه و در هر زمان معنی خاصی دارا است و نزد هر فرد و در هر جامعه برداشتهای متفاوتی ازآن وجود دارد؛ و از این برداشتها میتوان به ساختار و الگوی ناخودآگاه قومی یک جامعه پی برد.
میرچا الیاده با توجه به نگرش آیینگرای خود افسانه را خمیرمایهٔ دین میداند.
ژرژ دومزیل بر خلاف روش تحلیلی فروید دنبال یک عامل ثابت انسانشناختی نیست، بلکه در افسانهها روایتهای مختلف و نسخههای بدل یک افسانه را از نظر ساختار قیاسی و تطبیقی بررسی میکند؛ و بیش از هر چیز به جزئیات نظر دارد.
پل رادین افسانه را از دیدگاه اقتصادی آن بررسی میکند و بر آن است که در شناخت افسانهها باید به ساختار زیر بنایی آن پرداخت.
آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش، واکاوی و شناخت اسطورهها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافتهاند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آن را تعریف کردهاند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده میشود، علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ لوی استروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد» نه تنها به ساختار، بلکه به عملکرد جادویی اسطوره در جامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است.
میرچا الیاده دینشناس رومانیایی افسانه را چنین تعریف میکند:
افسانه نقلکنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعهای است که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست. به بیان دیگر: افسانه حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزئی از آن پا به عرصهٔ وجود نهادهاست؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کردهاست. افسانه فقط از چیزی که بهراستی روی داده و بهتمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای افسانه موجودات فراطبیعیاند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام دادهاند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را بازمینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.
در مقابل هستند عدهٔ دیگری که به افسانه صرفاً از سر انکار مینگرند. این گروه افسانه را یکی از الگوهای تاریخی یا سازوارهای کهنه و از کار افتاده میبینند که پیشرفت بشر آن را از رده خارج کردهاست. در نظر یونگ و فروید افسانهشناسی دانی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمدهاست.
افسانه، قصهایاست با خصلتی خاص، یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند. افسانهشناسی علمیاست که کارش طبقهبندی و بررسی مواد و مصالح افسانهشناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همهٔ دیگر علوم تاریخی معمولاست.
به عبارت دیگر، افسانه تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیهکنندهٔ حوادث پیرامونیاش نیست.
به عبارت دیگر، انسان در تلاش برای ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش افسانهها را خلق کردهاست.
«از دیدگاه انسان به اصطلاح ابتدایی، افسانه تاریخ است. از دیدگاه انسان مدرن، افسانه و تاریخ دو چیز متمایز و کاملاً متفاوتاند.»
با آنچه دانشمندان افسانهشناس به آن پرداختهاند به تعریفی کامل ولی چند وجهی از افسانه میرسیم و میتوان از لوی استروس نقل قول کرد که: «... ارزش افسانهای داستان، حتی از خلأ بدترین ترجمهها و برگردانها نیز حفظ میشود. ذات و مفهوم افسانه نه در سبک و سیاق آن و نه در موسیقی کلامی یا ترکیبی است که با اجزا ایجاد میکند، بلکه ارزش افسانه در قصهای است که میگوید…» و از این رو افسانهها با همهٔ تفاوت در جزئیات، ساختار و سرنمونی شبیه به هم دارند:
رویدادی که در زمانهای اولیه اتفاق میافتد.
سامانی متفاوت با واقعیتهای تجربی دارد.
دغدغهها و شناخت انسان اولیه از جهان است.
سرگذشت و زندگی خدایان و ابرانسانها است.
در حافظهٔ مردم میماند و از محدودهٔ دنیای واقعی فراتر میرود.
دنیایی آرمانی برساخته از واقعیتها را نشان میدهد.»
جستارهای وابسته
اساطیر ایران
موجودات افسانهای
اساطیر یونانی
اساطیر اسکاندیناوی
اساطیر چین
اساطیر مصر
پانویس
منابع
.Dundes, Alan, (1997), Binary Opposition in Myth: The Propp/Levi-Strauss Debate in Retrospect, Western Folklore, No. 56
الیاده، میرچا، نماد پردازی امر قدسی و هنرها، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران: نیلوفر، ۱۳۹۳.
سهراب هادی. شناخت اسطورههای ملل. نشر تندیس: ۱۳۷۷.
جهان اسطورهشناسی، آثاری از الکساندر کراپ، کارل آبراهام، مالینوفسکی، ژان کازنوو، لوی استروس؛ ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز، ۱۳۹۵.
والتر اودانیک، ولودیمیر. یونگ و سیاست. ترجمهٔ علیرضا طیب. نشر نی. ۱۳۷۹.
پیوند به بیرون
Mythology
The New Student's Reference Work/Mythology, ed. Beach (1914), at wikisource.
Leonard, Scott. "The History of Mythology: Part I" . Youngstown State University.
Greek mythology
Sacred texts
Myths and Myth-Makers Old Tales and Superstitions Interpreted by comparative mythology by John Fiske.
LIMC Lexicon Iconographicum Mythologiae Classicae, a database of ancient objects linked with mythology
Dreams, Visions, and Myths: Making Sense of Our World
انسانشناسی دینی
انسانشناسی فرهنگی
جامعهشناسی دین
سنتها
فولکلور
معنویت |
845 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%84%20%D8%AE%D8%AC%D9%86%D8%AF%DB%8C | کمال خجندی | کمالالدین مسعود خُجندی معروف به شیخ کمال و کمال خجندی از عارفان و شاعران پارسیگوی سده ۸ (قمری) بود. تولدش در خجند فرارود بود؛ اما پس از سفر حج در تبریز ساکن شد. او چنان شیفته اقطاب عرفان آذربایجان که بوی جوی مولیان را، که در وصف سه جوی پر آباش؛ سُرخاب، چَرَنداب، و گجَل (گَجیل) سروده است: (این سه جز محلات معروف و قدیمی تبریز است)
با اینکه شاعری پیشهٔ اصلی او نبود، دیوانش مشتمل بر نزدیک به هشتهزار بیت است که بخش اصلیاش غزلهای او هستند. نمونهای از غزلیات:
شیخ کمال در خدمت سلطان حسین جلایر درآمد و در خانقاهی که پادشاه برای او ساخته بود به سر میبرد. وی از شاعران بزرگ اواخر سده هشتم است که مخصوصاً در غزلسرایی مهارت داشت. دیوان او شامل غزلهای مطبوع زیاد وغالبا مقرون به ذوق عرفانی است.
کمال خجندی معاصر حافظ بود و درباره او چنین گفته است:
از اشعار اوست:
کمالالدین خجندی در سال ۷۹۲ (قمری) یا ۸۰۸ (قمری) درگذشت. آرمگاه او در تبریز است. این بیت بر لوح آرامگاه او نوشته شدهاست:
پانویس
منابع
لغتنامه دهخدا
پیوند به بیرون
دیوان کمال خجندی در وبگاه گنجور
شاعران اهل خجند
درگذشتگان ۱۴۰۰ (میلادی)
درگذشتگان ۷۹۲ (قمری)
زادگان ۱۳۲۱ (میلادی)
شاعران صوفی
شاعران فارسیزبان سده ۸ (قمری)
شاعران قرون وسطی
صوفیان اهل ایران
نویسندگان سده ۱۴ (میلادی)
خاکسپاریها در باغ دوکمال
ادبیات زبان فارسی
شاعران فارسیزبان
شاعران سده ۱۴ (میلادی) اهل ایران |
852 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | مجارستان | مجارستان () یا هنگری (فارسی افغانستان) کشوری در اروپای مرکزی و حوضهٔ پانونی است. مجارستان با مساحت ۹۳٬۰۳۰ کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود ۹٫۷ میلیون نفر از کشورهای متوسط اتحادیهٔ اروپا محسوب میشود.
این کشور از شمال با اسلواکی، از شمالشرقی با اوکراین، از شرق و جنوب شرق با رومانی، از جنوب با صربستان و کرواسی، از جنوب غرب با اسلوونی و در غرب با اتریش هممرز است. زبان رسمی آن مجاری از خانوادهٔ فینواوگری، پرگویشترین در بین زبانهای اورالی است. پایتخت و پرجمعیتترین شهر این کشور بوداپست است و پس از آن به ترتیب شهرهای دبرتسن، سگد، میشکولتس، پچ و دْیور بزرگترین شهرهای کشور محسوب میشوند.
مرزهای کنونی مجارستان حدوداً با تعریف سال ۱۹۲۰ در پیمان صلح تریانون همخوانی دارد که به موجب آن ۷۱ درصد از خاک و ۵۸ درصد از جمعیت (شامل ۲۳ درصد از جمعیت مجار) کشور جدا شد. در بین دو جنگ، مجارستان با امید بازنگری در تعریف مرزهایش و با دوستیِ آلمان به نیروهای محور پیوست و بعد واردِ جنگ جهانی دوم شد که باعث تلفات و صدمات گستردهای شد. در معاهدات صلح ۱۹۴۷ پاریس، مرزهای امروزین کشور تعریف شدند. پس از جنگ، مجارستان برای ۴ دهه به یکی از کشورهای اقماری اتحاد جماهیر شوروی به نام جمهوری خلق مجارستان بدل شد. در جریان انقلاب ۱۹۵۶، مجارستان توجه جهانی پیدا کرد که به سرعت سرکوب شد. مجارستان از ۲۳ اکتبر ۱۹۸۹ با جمهوری پارلمانی دموکراتیک اداره میشود.
در قرن بیست و یکم مجارستان یک کشور با قدرت متوسط است. بر اساس برآورد صندوق بینالمللی پول مجارستان از بین ۱۹۱ کشور، پنجاه و هشتمین قدرت اقتصادی جهان بر اساس تولید ناخالص داخلی بهشمار میرود. به عنوان کشورِ عضو سازمان همکاری و توسعهٔ اقتصادی نیز جزء کشورهای پردرآمد با استاندارد بالای زندگی است. مجارستان از سال ۲۰۰۴ عضو اتحادیه اروپاست و از سال ۲۰۰۷ در منطقهٔ شنگن قراردارد. همچنین مجارستان از اعضای: سازمان ملل متحد، ناتو، سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، بانک سرمایهگذاری زیربنایی آسیا، شورای اروپا، گروه ویشگراد و بسیاری دیگر است.
مجارستان با تاریخ و فرهنگ غنی آن شناخته میشود و مشارکتهای گستردهای در حوزههای هنر، موسیقی، ادبیات، علوم، تکنولوژی و ورزش داشتهاست. بر اساس آمار سازمان جهانی گردشگری مجارستان یازدهمین کشور محبوب اروپاست و در سال ۲۰۱۷ تعداد گردشگرانی که از آنجا دیدن کردند، ۱۵٬۷۸۵٬۰۰۰ گزارش شدهاست. از جاذبههای گردشگری فراوان آن میتوان به هِویز بزرگترین چشمه آبگرم جهان، بالاتون بزرگترین دریاچه اروپای مرکزی و پارک ملی هورتوبادْی بزرگترین مرتع اروپا که میراث ثبت شده در فهرست جهانی یونسکوست، نام برد.
نام
نام رسمی کشور، Magyarország (ماجاراورساگ یا نزدیکتر به تلفظِ اصلی مادْیاراورساگ) به معنی سرزمینِ مجار است.
نام مجار در چندین منبع عربی و فارسی نام برده شدهاست. قدیمیترین منبع در دسترس، الاءعلاقالنفیسة نوشتهٔ ابن رسته به زبان عربی در حدود ۹۰۳ میلادی است که رونوشتی از کتاب المسالک و الممالک، نوشته جیهانی از پیشگامان جغرافیا است. این کتاب به جز بخشهای کوتاهی در دسترس نیست و بخش مربوط به مجار که آن نیز رونوشتی از متن قدیمیتر و ناشناختهای است. در متن ابن رسته، مجار زیر عنوان «المجغریة» ذکر شدهاست. تاریخنگار و جغرافیدان ایرانی، گردیزی در کتاب زین الاخبار (تألیف در سالهای ۱۰۴۸–۱۰۵۲ میلادی) بخش مربوط را از عربی به فارسی ترجمه و خلاصه کردهاست. در تصحیحِ حبیبی چند خط آغازین آن تحت عنوان مجغریان آمدهاست: «میان ولایت بلکارد ولایت اسکل که هم از بلکار است حد مجغریان است، و این مجغریان قسمیاند از ترکان و سالار آن با بیست هزار سوار، و این سالار را کِنده خوانند، و این نام ملک بزرگتر ایشان است، و آن سالار که شغلها خواند او را جله خوانند و مجغریان آن کنند که جله فرماید…».
طبق رایجترین نظر احتمالاً نام مجار از نام یکی از قبایل کوچ نشین به نام مادْیِری ()، تشکیلشده از دو بخش: مادْی و اِری است. سیلاب اول (مادْی) ریشه در زبانهای اوگری به معنای مرد یا فرد (mäńć) دارد، مثلاً نام مانسیها از ریشهٔ همین واژه است. سیلاب دوم (اِری) در واژهٔ شوهر (به ) بقا یافته که همریشه با فرزندِ پسر (به ماری: erge) و مرد جوان (به فنلاندی: yrkä) است.
نام کشور (به لاتین: هونگاریا) همچنین در بیشتر زبانها با «ه» آغاز میشود که به احتمال زیاد پیوند تاریخی با هونها دارد که پیش از آوارها در مجارستان ساکن بودند. باقی نام نیز از واژهٔ لاتین شدهٔ اونْگْرُی (به یونانی بیزانسی: Οὔγγροι) گرفته شده که خود وامگرفته از واژهٔ غز اُن-اُگور، به معنی ۱۰طایفهٔ اُگور است. اُگور نام مشترک طایفههایی بود که به کنفدراسیون قبایل بلغار پیوستند و در بخشهای شرقی مجارستان پس از آوارها فرمانروایی کردند.
تاریخ
وطنگیری مجارها
تاریخ مهاجرت قوم مجار به جلگه دانوب دقیقاً مشخص نیست. این قوم بهصورت قبایلی بهتدریج از آسیا و نواحی غربی سیبری به این سرزمین آمده و پس از زدوخوردهای فراوان با دیگر قبایل برای تصاحب اراضی پربرکت سرانجام در جلگه دانوب بین نژادهای ژرمن و اسلاو حائل گردیدهاند. این تاریخ را حدود سال ۸۹۶ میدانند، یعنی زمانیکه قبایل مجار به رهبری آرپاد، حوضهٔ پانونی را تماماً یا بهطور وسیعی تصرف کردند و امروز بهنام «مجارستان» و «ترانسیلوانی» خوانده میشود.
حوضهٔ پانونی که از لحاظ جغرافیایی در مرکز اروپا واقع شده، محل سکونت بشر اولیه از دوران ماقبل تاریخ بودهاست. سلتها در قرن ۱ بعد از میلاد توسط رومیها مغلوب شدند. ایالات رومی پانونیا و داکیه که در زمان حکومت تیبریوس و تراژان به تصرف درآمده بودند، دربرگیرنده قسمتی از مجارستان امروزی بودند. در قرن پنجم میلادی اقوام هون به سرکردگی آتیلا، رومیها را با جنگهای خونینی بیرون راندند. هونها به رهبری آتیلا، آستروگوتها ژپیدها و لونگوبارها و بهدنبال آنها آوارها که از نژاد هونها بودند برای زمان کوتاهی در این مکان سکنی گزیدند.
با انقراض امپراتوری آوار بهدست شارل ماگن، تنها گروههای کوچکی از آوارها در درهٔ رود دانوب باقیماندند. وضعیت اجتماعی و اقتصادی این مردمان تقریباً همسطح مجارهای غالب بود و بههمین علت باعث همزیستی و بعدها جذب شدن آنها توسط مردم مجار میگردید.
در قرن دهم هفت قبیله فاتح مجار که با هم متحد بودند تحت رهبری آرپاد در حدود ۸۹۵ بر حوضهٔ پانونی چیره شدند. در ۹۷۲ گِزا بهعنوان یکی از سران قبایل مجار به ریاست اتحادیهای که از این قبایل بهوجود آمده بود انتخاب شد و به اتفاق همسرش شارولت به آئین مسیحیت گروید و پس از وی فرزندش ایشتوان یکم در سال ۱۰۰۰ بهعنوان نخستین پادشاه مجارستان تاجگذاری کرد. وی که در کودکی غسل تعمید داده شده بود بعد از تحکیم حکومت خود بهعنوان اولین پادشاه مجارستان مسئله مسیحی کردن مجارها را رسمیت بخشید و به تأسیس صومعه و بنا نهادن کلیسا اقدام کرد. ایشتوان برای استقرار نظام پادشاهی و پیریزی یک نظم اجتماعی پایدار کوششهای فراوانی نمود و مردم را مجبور کرد از آیین قدیمی بهسمت مسیحیت بگروند.
پادشاهی مجارستان
در اواخر قرن ۱۱ کلیسا ایشتوان یکم را به خاطر خدمات وی به قدیس ملقب نمود. وی دو مجموعه عقاید برای اداره امور کشور تنظیم کرد. وی پادشاهی جنگجو بود. در جنگی که با کنراد امپراتور ژرمن نمود وی را شکست داد و تا نزدیکی وین پیشروی کرد، و بهعلت ثروت سرشار حاصل از جنگ دانوب، خطر همسایگان اعم از امپراتوری ژرمن و بیزانس وجود داشت. مجارها نخست با بیزانس از در دوستی درآمدند و پس از شکست ژرمنها در سال ۱۱۰۸ که با غلبه بر سپاهیان هانری پنجم در پوترن بهدست آمد از جانب ژرمنها آسودهخاطر گشتند. در سال ۱۱۸۱ با استقرار بلغارها و تشکیل دولت بلغار مرز مشترک مجارستان و بیزانس از بین رفت و خطر دوم که متوجه مجارها بود منتفی گشت. در قرن ۱۲ قدرت حکومت مرکزی رو به زوال نهاد و با رشد فئودالیسم قدرت سیستم ملوکالطوایفی افزایش یافت. از زمان مرگ ایشتوان یک دوره ناامنی شروع شد که طی آن شورش نجیبزادگان پیرو مذهب قدیمی پاگان، اصلاحات اجتماعی و مذهبی پادشاه را به مخاطره انداخت. در هر حال این شورش فرونشانده شد و حملات آلمانها از غرب و کومانها از شرق سرکوب گردید.
طی سدههای یازدهم و دوازدهم پادشاهان دودمان آرپاد مجارستان را یکپارچه نگه داشته و در مقابل سیاستهای توسعهطلبانه امپراتوری مقدس روم، قسطنطنیه و پاپ در رم مبارزه نمودند. سرانجام پیشرفت نسبتاً صلحآمیز مجارها در قرون وسطی با حمله مغولها به رهبری باتوخان (۴۴–۱۲۴۱) دچار وقفه شد و ارتش بلای چهارم بهسختی توسط مغولها تارومار شد.
اوج شکوه و عظمت مجارستان در قرون وسطی روزگار سلطنت لایوش یکم (۸۲–۱۳۴۲) بود؛ زیرا نفوذش تا دریای بالتیک، دریای سیاه، دریای مدیترانه میرسید. جنگ با ترکها در سال ۱۳۸۹ صورت گرفت و ترکها تا دریای بالکان پیش رفتند و مدتهای دراز مجارستان در چنگال ترکان عثمانی و قسمتی از خاک مجارستان زیر فرمان هابسبورگ گرفتار بود.
این سیاست حفظ قدرت مرکزی توسط ماتیاس کروینوس (۱۴۹۰–۱۴۵۸) که از پادشاهان بسیار محبوب و موفق بود دنبال گردید. با مهار کردن قدرت بارونها و تشکیل یک ارتش قوی اجیر شده، وی امنیت و آسایش برای مردم شهر و روستا را به ارمغان آورد، در حالیکه سیاست خارجی توسعهطلبانه وی موجب هراس بود. با این وجود دربار با شکوه و کتابخانه عظیم کوروینیانا برای وی در سرتاسر اروپا شهرت آفرید.
مجارستان عثمانی
پس از درگذشت ماتیاش که فرزندی نداشت، متنفذین اولاسلوی دوم را به دلیل تأثیر ضعیفش بر اشراف به پادشاهی رساندند. در این زمان نقش بینالمللی مجارستان کاهش یافته، ثبات سیاسیاش متزلزل و پیشرفت اجتماعی آن نیز به بنبست رسید. پادشاه پیر با جنگ دهقانی بزرگی به رهبری جرج دوژا از ترانسیلوانی در سال ۱۵۱۴ مواجه شد که با نبردهای خونینی به رهبری یانوش یکم فرو پاشید. در این شرایط تهدید ترکها برای اشغال کشوری که بهدلیل اختلافات داخلی از هم پاشیده شده بود یک خطر جدی بهشمار میآمد. در سال ۱۵۲۶ ارتش بزرگ سلطان سلیمان قانونی قوای شاه جوان لایوش دوم را در نبرد موهاچ نابود کرد.
پادشاهی هابسبورگ تا اتریش-مجارستان
پس از نبرد موهاچ، نواحی غربی و شمالی مجارستان حکومت هابسبورگ را پذیرفته و از اشغال عثمانیها رهایی یافتند. در آخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجده قیامهای گستردهای توسط کوروتسها به رهبری ایمره تکلی و فرنتس راکوتسی بر ضد حکومت هابسبورگ بعضاً با همکاری عثمانی شکل گرفت که شکست خورد ولی به استقلال و بقای پادشاهی مجارستان در طولانیمدت کمک کرد. جنگ مجارها و عثمانیها سرانجام با انعقاد پیمان کارلویتس در سال ۱۶۹۹ پایان یافت.
در ۱۵ مارس ۱۸۴۸، تظاهرات گستردهای در پشت و بودا اصلاحطلبان مجار را قادر ساخت تا اصول دوازدهگانهای را به امپراتور ارائه دهند. تظاهرات و جنگ استقلال به رهبری لایوش کشوت و اولین نخستوزیر، لایوش باتیانی تا ۱۸۴۹ ادامه یافت و اگرچه در ابتدا به پیروزیهایی رسید ولی در نهایت منجر به شکست شد. در سال ۱۸۶۷ میلادی حکومتهای اتریش و مجارستان باهم متحد و سپس ادغام شده و دولت اتریش-مجارستان را شکل دادند. این پادشاهی دوتایی در طی جنگ جهانی اول توسط قدرتهای مرکزی اروپا از هم گسسته شد.
بین دو جنگ جهانی
پس از انقلاب گل مروارید، نظام جمهوری کوتاه مدتی به رهبری میهای کارویی در سال ۱۹۱۸ در مجارستان بر سر کار آمد. در ۴ اوت ۱۹۱۹ بلا کون توانست حکومتی کمونیستی را برای ۱۳۳ روز پایهگذاری کند. کمونیستها توسط نیروهای خارجی شکست خوردند و کشور توسط نیروهای رومانی اشغال شد. پس از ترک رومانی، میکلوش هورتی با یک ارتش ملی بوداپست را به تصرف درآورد، فاتحان بوداپست در ۴ ژوئن۱۹۲۰ معاهدهای تحت عنوان پیمان تریانون را به امضا رساندند که به موجب آن تقریباً یک سوم قلمرو قدیمی پادشاهی مجارستان و تقریباً یک سوم جمعیت به کشورهای همسایه تعلق پیدا کرد. در جنگ جهانی دوم، ارتش مجارستان با امید بازنگری در تعریف مرزهایش به نیروهای محور پیوست. بعد از شکست سختی در کنار رودخانه دُن دولت هورتی مذاکراتی برای تسلیم به نیروهای متفقین انجامداد. در نتیجه این سیاست دوگانه ارتش آلمان در ۱۹ مارس ۱۹۴۴، مجارستان را اشغال، هورتی را ساقط و یک دولت دستنشاندهٔ نازی را با ریاست فرنتس سالاشی از حزب صلیب پیکان جایگزین کرد. با شکست آلمانها در جنگ جهانی دوم، رژیم دستنشاندهٔ آنها در مجارستان نیز توسط ارتش سرخ شوروی از قدرت ساقط شد. به موجب معاهده صلح پاریس مصوب ۱۰ فوریه ۱۹۴۷، «مجارستان میبایست از کلیهٔ قلمرو خود که در جریان جنگ جهانی دوم به دست آورده بود صرف نظر میکرد، همچنین به پرداخت ۳۰۰ میلیون دلار غرامت به شوروی، چکسلواکی و یوگسلاوی محکوم شد».
کمونیسم
در سال ۱۹۴۸ حزب کمونیست با پشتیبانی نیروهای شوروی در مجارستان قدرت را در دست گرفت، نظام جمهوری خلق در مجارستان تأسیس، صنعت ملی و زمینهای کشاورزی اشتراکی و حکومت تکحزبی شد و در عین حال مخالفان توسط پلیس مخفی ترور میشدند. یکی از مهمترین مخالفان حکومت کمونیستی، رهبر کلیسای کاتولیک مجارستان یوژف میندسنتی در سال ۱۹۴۸ به زندان افتاد، انقلاب ۱۹۵۶ توسط نیروهای شوروی سرکوب شد که در پی آن جمعیتی در حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر به خارج از کشور گریخت. ایمره نادی رهبر انقلاب اعدام و میندسنتی به سفارت آمریکا پناهنده شدند و بازداشتها و محکومیتها تا ماهها ادامه پیدا کرد. پس از شکست انقلاب در ۱۹۵۶ یانوش کادار قدرت را تا ۱۹۸۸ در دست گرفت.
فروپاشی کمونیسم
در اواخر حکومت شوروی و پیش از فروپاشی، حکومت وابسته به آن در مجارستان، آزادیهای سیاسی بیشتری به احزاب مخالف داد و سرانجام در سال ۱۹۸۹ حکومت کمونیستی مجارستان فروپاشید. پس از آن در اکتبر ۱۹۸۹ قانون اساسی اصلاح شد و یک نظام چندحزبی در مجارستان روی کار آمد. آخرین نیروهای شوروی در ژوئن ۱۹۹۱، مجارستان را ترک کردند و به ۴۷ سال حضور نظامی در مجارستان پایان دادند.
جغرافیا
جغرافیای مجارستان به صورت سنتی با دو رودخانهٔ اصلیِ آن یعنی دانوب و تیسا تعریف میشود که کشور را به سه بخش تقسیم میکند: فرادانوب، فراتیسا و میاندانوب–تیسا.
فرادانوب
دانوب سر حد امپراتوری روم بودهاست و از این جهت ترانسدانوبیا، تقسیمبندیای قدیمی محسوب میشود. حرکت دانوب از شمال به جنوب و از میانهٔ مجارستان کنونی است به نحوی که کل کشور در حوضهٔ آبریز آن قرار میگیرد. فرادانوب گسترهٔ غربیِ کشور را از مرکز تا مرز اتریش و با زمینی تپهای و کوههای کوتاه دربردارد. فرادانوب مشتمل است بر: ادامهٔ شرقیِ کوههای آلپ و کوهپایههای آن در غرب مجارستان، کوههای فرادانوبی در مرکزِ فرادانوب، کوهای مِچک در بارانیا (شمال شهر پچ) و کوههای ویلانْی در جنوب. هِویز بزرگترین چشمه آبگرم جهان و بالاتون بزرگترین دریاچه اروپای مرکزی هر دو در فرادانوب قرار دارند.
میاندانوب–تیسا و فراتیسا
ویژگی متمایز میاندانوب–تیسا و فراتیسا مسطح بودن آنهاست. دشت بزرگ مجارستان بخشی از هر دو ناحیه را پوشش میدهد. در شمالِ دشت بزرگ، کوهپایههای کارپات در مرز اسلواکی سر برافراشتهاند.
بلندترین نقطه مجارستان کوه کِکِش با ۱٬۰۱۴ متر ارتفاع در این قسمت واقع شدهاست.
مجارستان در طبقهبندیهای تخصصی
به لحاظ جغرافیای گیاهی، در حوزهٔ اروپای مرکزی وابسته به گیاهان و جانوران شمالگان آمریکا، اروپا و آسیا است .
در سامانهٔ طبقهبندی اقلیمی کوپن در اقلیم قارهای مرطوب جای گرفتهاست.
برطبق صندوق جهانی طبیعت متعلق به بوم ناحیهٔ جنگلهای مختلط پانونیایی است.
تقسیمات کشوری
مجارستان متشکل از ۱۹ شهرستان است و بوداپست مستقل و متعلق به هیچ شهرستانی نیست. شهرهای دبرتسن، سگد، میشکولتس، دْیور و پچ بزرگترین شهرهای کشور محسوب میشوند.
سیاست
رئیسجمهوری از بین اعضاء مجمع ملی برای یک دوره پنج ساله برگزیده میشود. مقام او تا حدود زیادی تشریفاتی است و اما به صورت اسمی وی فرمانده رئیس نیروهای مسلح و دارای قدرتهای از جمله نامزدی برای نخستوزیری است که باید توسط اکثریت آرای اعضای پارلمان، بر پایه پیشنهاد ارائه شده توسط خود رئیسجمهوری انتخاب شود. در مجارستان رئیسجمهور و نخستوزیر توسط دو سوم آراء پارلمان تعیین میشود. در مه ۲۰۱۲ در پی کنارهگیری پال اشمیت، رئیسجمهوری پیشین مجارستان به دلیل اتهام سرقت علمی در نگارش رساله دکترا، مجمع ملی مجارستان یانوش آدر را به عنوان رئیسجمهور انتخاب کرد. حزب مخالف دولت در پارلمان از شرکت در رایگیری خودداری ورزیده و گفت که انتخاب آقای آدر به این سمت باعث میشود تا حزب حاکم پایههای قدرت خود را محکمتر کند.
قانون اساسی جدید مجارستان از اول ژانویه ۲۰۱۲ سال جاری به اجرا گذاشته شدهاست؛ درحالیکه اتحادیه اروپا هشدار داده بود که بخشی از محتوای آن شامل تغییر در موقعیت بانک مرکزی و ارتباط آن با دولت، ساختار قوه قضاییه و تشکیلات ناظر بر حفظ اطلاعات و حریم خصوصی شهروندان برای این اتحادیه قابل قبول نیست. اتحادیه اروپا علیه مجارستان به دلیل اصلاحاتی که در قانون اساسی این کشور صورت گرفته به دادگاه شکایت کردهاست.
در انتخابات ماه مه ۲۰۱۴ پارلمان اروپا، در مجارستان حزب حاکم که به عنوان راستگرا و ضد خارجی شهرت دارد با بیش از ۵۰ درصد، اکثریت مطلق آرا را به خود اختصاص دادهاست.
اقتصاد
معادن بوکسیت بسیار غنی در این کشور، شناسایی شده و به بهرهبرداری رسیدهاست. نیمی از صادرات مجارستان را ماشین آلات کشاورزی، ابزار مهندسی و غلات و ماشینهای صنعتی تشکیل میدهند.
در سال ۲۰۰۸ اقتصاد مجارستان زیر فشار بدهی شدید و کسری بودجه قرار داشت. ارزش پول مجارستان موسوم به فورینت، و شاخص اصلی معرف سهام در آن کشور، موسوم به بوکس، همزمان با سیر نزولی بازارهای مالی جهان، تنزل کرد. در پی کاهش شدید ارزش پول ملی و فشار مضاعف بر اقتصاد، مقامات این کشور به سراغ صندوق بینالمللی پول رفتند. بانک مرکزی مجارستان برای جذب داراییهای مردم به بانکها، بهره عامل را به ۵/ ۱۱ درصد افزایش داد.
مناسبات بازرگانی ایران و مجارستان
در ۱۳۳۱ پس از جنگ جهانی دوم یک موافقتنامه بازرگانی بین ایران و مجارستان منعقد شد که پایه مبادلات بین دو کشور در سالهای بعدی قرار گرفت:
۱۳۴۴ - موافقتنامه دیگری منعقد شد که بر طبق آن حدوداً ده میلیون دلار اعتبار از سوی مجارستان برای خرید ماشینآلات صنعتی در اختیار ایران قرار میگرفت که از تمام آن اعتبار استفاده نشد.
۱۳۴۵ - قرارداد دیگری برای مدت سه سال با حجم مبادلات سالیانه حدود سی میلیون دلار امضاء شد ولی در عمل از میانگین ۴٫۵ میلیون دلار فراتر نرفت. صادرات ایران به مجارستان نیز از چهل رقم کالای پیشبینی شده فقط شامل اقلام: پنبه، پوست خام، فرش و چوب، کشباف و پارچه پنبهای و مهمتر از همه نفت بود. صادرات نفت که از طریق کانال سوئز انجام میگرفت در این زمان به علت بسته بودن کانال به تعویق افتاد.
۱۳۴۷ - در ادامهٔ همکاریهای اقتصادی و فنی، مجارستان اعتباری به میزان چهل میلیون دلار با بهره ۵٫۲ درصد در اختیار دولت ایران برای انجام پروژههای صنعتی، خرید ماشینآلات و تجهیزات و خدمات قرار میداد و در مقابل ایران به همان میزان نفت خام شرکت ملی نفت ایران را به مجارستان صادر میکرد.
۱۳۴۹–۱۳۵۰ روابط اقتصادی ایران و مجارستان وارد مرحله تازهای شد و مذاکرات مفصلی بین هیئتهای نمایندگی دو کشور صورت گرفت. از آن جمله میتوان به ایجاد دو واحد کارخانه تولید قند خرما در خرمشهر با همکاری فنی کارشناسان مجارستان، ایجاد یک واحد بزرگ کشت و صنعت در دشت مغان و فروش کالاهای گوناگون از قبیل کفش و جوراب و تریکو و کشمش و پنبه به مجارستان اشاره کرد.
در دههٔ پنجاه تا پیش از انقلاب، افزایش شدید قیمت نفت، تقاضای روزافزون واردات را به همراه میآورد درحالیکه ایران در سالهای ۱۳۵۴–۱۳۵۵با مشکل بزرگی از لحاظ حملونقل بین خرمشهر و تهران مواجه بود و با ابزارهای تحویل آن روز آمادهٔ پاسخگویی به نیازهای افزایش یافته نبود. مجارستان یکی از سه کشور پس از بلغارستان و رومانی بود که برای کنترل و مدیریت ترافیک داخلی ایران دعوت شد. همکاری شرکت هونگاروکامیون () که بعداً در شرکت حملونقل ایران-مجارستان (به اختصار آی ام تی) ادغام شد، رسماً پس از انقلاب متوقف شد.
از ۱۳۵۹ پس از جریان گروگانگیری در سفارت آمریکا و تحریمهای اقتصادی، صدور نفت ایران به آمریکا نه بهطور مستقیم که از طریق مجارستان ادامه پیدا کرد. یکی از چندین شرکت مجاری که در این معاملات حضور داشتند، شرکت واردات و صادرات نفت و مواد معدنی مینرالایمپکس () بوده که با از دست دادن ده سنت در ازای هر دلار، نفت ایران را به آمریکا صادر میکردهاست. این ده درصد به حساب شخصی افراد در مجارستان و با اطلاع سران دولت وقت مجارستان و شوروی از طریق آمریکا واریز میشد و تا فروپاشی کمونیسم نیز ادامه پیدا کرد که صدمه زیادی بر پیکر اقتصاد مجارستان به نفع حسابهای شخصی وارد آورد.
مردم
جمعیت مجارستان بر پایه سرشماری ژانویه ۲۰۱۹ بالغ بر ۹٬۷۷۲٬۰۰۰ نفر است. ۸۸٪ جمعیت کشور از مجارها تشکیل شده و دیگر ساکنان این کشور رومانیاییها، صربها، کروواتها، آلمانیها، و کولیها هستند. مطالعات ژنتیکی نشان دادهاست که مجارها فقط ۱۳ درصد از ژنهای اقوام اورالی را دارا هستند. ۷۰٪ مردم مسیحی کاتولیک و ۲۵٪ پروتستان هستند.
اقوام ایرانی
یاسیها که از قدیم در شهرستان یاس-نادیکون-سولنوک پراکندهاند، از اقوام ایرانی عشایر سکا هستند که تا قرن سیزده پیوسته با کومانها زندگی میکردهاند و در زمان بلای چهارم در پادشاهی مجارستان ساکن شدند. تنها نمونه از گویش یاسی یک واژهنامه یاسی-لاتین است که در سال ۱۹۵۷ در پشت یک سند قدیمی کشف شد، در ابتدا تصور میشد که متن آن مربوط به پچنگها است. این سند اکنون در سازمان اسناد ملی مجارستان نگاهداری میشود و شامل ۴۰ لغت مربوط به تعارفات و ضمائر ملکی است. ترکشناس مجار دیولا نِمِت با تحقیق و مطالعه آن را رمزگشایی کرده و به زبان آسی مربوط یافتهاست.
خواهرخواندگی دو شهر یزد و یاسبرنی که رابطهٔ تاریخی مستقیمی با هم ندارند، اما ریشههای باستانی، مردمانش را به یکدیگر ارتباط میدهد و از طرفی تلفظ آنها نیز شبیه است در هشت آذر ۱۳۸۶ انجام شد. نماد شهر یاسبرنی، شیپور لهل، در ۱۳۹۱ در میدان آزادی یزد رونمایی شد. نماد یزد یعنی بادگیر باغ دولتآباد نیز طی سفر هیئت شهرداری یزد در یاسبرنی رونمایی شد.
فرهنگ
مجارستان به علت گسترهٔ جغرافیایی متفاوت از فرادانوب در غرب تا دشت بزرگ مجارستان در مرز اوکراین در شرق و همچنین تاریخ پرفراز و نشیب دارای تنوع فرهنگی است. از صنایع دستی غنی آن میتوان از گلدوزی، سفالگری و کندهکاری نام برد. موسیقی نیز از راپسودیهای فرنتس لیست تا موسیقی مدرن برگرفته از موسیقی فولکلور و کولی نیز دارای تنوع بسیار است. ادبیات و شعر در زبان مجاری بسیار حائز اهمیت است، اگرچه شعرا و نویسندگان زیادی در ایران و جهان شناختهشده نیستند، اما آثار شاندور مارائی، ایمره کِرتِس برندهٔ جایزه نوبل ادبیات، ایشتوان ارکنی و ماگدا سابو در ایران و دنیا ترجمه شدهاند.
زبان
طبق آمار سال ۲۰۱۱، ۹٬۸۹۶٬۳۳۳ نفر از جمعیت مجارستان (معادل ۹۹٫۶٪ از جمعیت کشور) به زبان مجاری صحبت میکنند که از این بین ۹٬۸۲۷٬۸۷۵ نفر (معادل ۹۰٪) از این زبان به عنوان زبان اول استفاده میکنند و ۶۸٬۴۵۸ نفر زبان دومشان است.
ارتش
ارتش مجارستان به دو شاخهٔ نیروی زمینی مجارستان و نیروی هوایی مجارستان تقسیم میشود. ارتش مجارستان در غالب برنامه آیساف تحت سرپرستی ناتو تا سال ۲۰۱۴ در افغانستان حضور داشتند.
جستارهای وابسته
پرچم مجارستان
نشان ملی مجارستان
یادداشت
منابع
Richard C. Frucht, Eastern Europe: An Introduction to the People, Lands, and Culture p. 359-360
J. Lee Ready (1995), World War Two. Nation by Nation, London, Cassell, page 130.
الگو:شهرهای اصلی اروپا
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۰۰۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۲۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در دهه ۸۹۰ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۸۹۵ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۸۹۶ (میلادی)
جمهوریها
کشورها در اروپا
کشورها و سرزمینهای مجاریزبان
کشورهای عضو اتحادیه اروپا
کشورهای عضو اتحادیه مدیترانه
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو ناتو
کشورهای محصور در خشکی
لیبرال دموکراسی
مجارستان
ویکیسازی رباتیک |
876 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%84%D8%BA%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | بلغارستان | بلغارستان با نام رسمی جمهوری بلغارستان کشوری در جنوب شرقی اروپا است. پایتخت این کشور شهر صوفیه است. جمعیت این کشور بالغ بر ۶٬۵۲۰٬۳۱۴ نفر است که هر ساله ۱٪ از آن کاسته میشود. بلغارستان بیشترین رشد منفی جمعیت را در جهان دارد.
زبان رسمی این کشور بلغاری و واحد پول آن لو با واحد جز ستونیکیی است. حدود ۸۵ درصد از مردم آن بلغاریتبار و بقیه بیشتر ترک و کولی هستند. بلغارستان ۱۱۰٬۹۹۳٫۶ کیلومتر مربع مساحت دارد و چهاردهمین کشور بزرگ در اروپا است.
بلغارستان در سال ۲۰۰۴ به عضویت ناتو درآمد و در سال ۲۰۰۵ اتحادیه اروپا، درخواست عضویت بلغارستان را در این اتحادیه پذیرفت و روز عضویت این کشور در اتحادیه اروپا را یک ژانویه ۲۰۰۷ اعلام کرد.
مهمترین صادرات بلغارستان اسانس گل رز است، همچنین شراب نیز از دیگر اقلام مهم صادراتی بلغارستان است، بلغارستان چهارمین صادرکننده شراب در جهان است، پوشاک، کفش، آهن و فولاد، ماشین آلات و تجهیزات و سوخت نیز از دیگر صادرات بلغارستان میباشد.
جمهوری بلغارستان رسماً کشوری سکولار است اما در قانون اساسی آن مسیحیت ارتدکس به عنوان دین سنتی کشور ذکر شدهاست. ۶۴٫۷٪ جمعیت این کشور مسیحی هستند و ۹٫۸٪ جمعیت را مسلمانان تشکیل میدهند و ۱۵٫۹٪ نیز مذهبی نیستند.
منطقه امروزی بلغارستان در قدیم در قلمرو تراکیهایها قرار داشت و بعداً یونانیها و رومیها بر این منطقه چیره شدند. ظهور مردم بلغار به روزگار نخستین امپراتوری بلغار در قرون وسطی برمیگردد. منطقه بلغارستان حدود پانصد سال در تصرف عثمانیها قرار داشت (از ۱۳۹۶ تا ۱۸۷۸ میلادی).
در اواخر سده نوزدهم، مداخله روسیه در سرزمینهای امپراتوری عثمانی در بالکان منجر به تشکیل کشور خودمختار بلغارستان در ۱۸۷۸ میلادی گشت. بلغارستان تا سال ۱۹۰۸ شاهزادهنشین و تا ۱۹۴۶ پادشاهی مستقلی بود. با این حال، مرزهایی که در کنفرانس برلین (۱۸۷۸) تعیین شده بود، بلغارها را راضی نکرد و برای به دست آوردن زمینهایی که برپایه پیمان سن استفانو (۱۸۷۷) به آنان وعده داده بودند پنج بار وارد جنگ شدند.
بلغارستان که در دو جنگ اول (۱۸۸۵ و ۱۹۱۲) پیروز گشت در جنگ نهایی بالکان (۱۹۱۳) و دو جنگ جهانی (۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ و ۱۹۴۴) مغلوب شد و سرزمینهایی را از دست داد. پس از اشغال کشور به دست شوروی (۱۹۴۴) و جمهوری خلق بلغارستان برقرار و پادشاه تبعید شد (۱۹۴۶) و به دنبال تظاهرات مردمی در ۱۹۸۹، تودور ژیوکوف (زاده ۱۹۱۱) رهبر تندروی رژیم را اصلاحطلبانی برکنار کردند و با وعده انتخابات آزاد، از نقش رهبری حزب کمونیست دست کشیدند. در ژوئن ۱۹۹۰ انتخابات آزاد برگزار شد و حزب سوسیالیست پیشین به قدرت بازگردانده شد. این حزب که با مشکلات شدید اقتصادی روبرو بود و نتوانست به تنهایی حکومت کند و در ۱۹۹۱ دولتی ائتلافی بدون برتری هیچ حزبی زمام امور را در دست گرفت و سه حزب اصلی روی کار آمدهاند.
جغرافیا
در شمال این کشور جمهوری رومانی با ۶۰۸ کیلومتر مرز مشترک قرار دارد. در غرب با صربستان با طول مرز ۳۱۸ کیلومتر و مقدونیه شمالی با مرز مشترک ۱۴۸ کیلومتری، همجوار میباشد. در جنوب با کشور یونان ۴۹۸ با کیلومتر، و ترکیه ۲۴۰ کیلومتر هممرز است. در شرق این کشور دریای سیاه قرار دارد.
دو رشته کوه مهم بلغارستان را فرا گرفتهاست، یکی رشته کوههای بالکان که شمال و مرکز این کشور را دربر گرفته و دیگری رشتهکوههای ردوپه که غرب و جنوب کشور را شامل میشود، از دیگر رشتهکوههای بلغارستان میتوان به ریلا و پیرین اشاره کرد.
کوههای بالکان از شرق تا غرب و مرکز بلغارستان میگذرد. در شمال، تپههای کمارتفاع به رود دانوب متمایل است. در جنوب، منطقهای از زمینهای پست کوههای بالکان را از گرانکوهی بلند و چیندار که بلندترین قله بلغارستان در آن است جدا میکند. بلندترین نقطه این کشور قله مُصَلّی با ۲۹۲۵ متر ارتفاع است که در ارتفاعات ریلا در غرب بلغارستان واقع شدهاست.
شمال کشور تابستانهای گرم و زمستانهای سرد دارد، در حالی که جنوب شرق از آب و هوای مدیترانهای برخوردار است. بیشتر اقلیم بلغارستان دارای آب و هوای سرد و کوهستانی است و نواحی ساحلی دریای سیاه نیز آب و هوایی معتدل و مرطوب دارد. مهمترین رود ماریتسا نام دارد که از رشتهکوههای ردوپه در غرب بلغارستان سرچشمه گرفته و با گذر از مناطق مرکزی کشور راه جنوب را در پیش گرفته و وارد ترکیه میشود و سپس به دریای اژه میریزد. رود دیگر دانوب نام دارد که در شمال بلغارستان جریان دارد.
پایتخت بلغارستان، شهر صوفیه جمعیتی حدود ۱٬۳۳۰٬۰۰۰ نفر دارد و از مهمترین شهرهای بلغارستان میتوان به پلوودیف ۳۴۵ هزار نفر، وارنا ۳۴۴ هزار نفر، بورگاس ۲۰۹ هزار نفر و روسه ۱۶۰ هزار نفر اشاره کرد.
تاریخ
استپهای شمال
شروع مهاجرت و تاریخ باستان
تاریخ تمدن در بلغارستان کنونی به ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بازمیگردد، ساکنان اولیه این منطقه اقوام تراکیهایها بودند. نام بلغارستان برگرفته از بلغارهای باستان است که از استپهای شمال دریای سیاه به آنجا مهاجرت کردند و بر قبایل اسلاو غلبه نمودند و در سال ۶۸۱ میلادی نخستین امپراتوری بلغار را بنا نهادند. بلغارهای باستان قومی آمیخته از مردمان ترکتبار و ایرانیتبار (سارماتها) بودند. که در مسیر مهاجرت، اقوام دیگری را نیز در خود حل کرده بودند. و زبان آن قوم نیز زبان بلغار نام داشت که از شاخه زبانهای ترکیتبار بود و امروزه منقرض شدهاست. بلغارها در جمعیت اسلاوها که افزونتر بودند حل شدند که این فرایند با پذیرش مسیحیت ارتدکس از سوی پادشاه بوریس یکم در سده نهم شتاب گرفت. پیدایش خط سیریلیک در سال ۸۵۵ میلادی و استقرار مسیحیت به عنوان مذهب رسمی در ۸۶۴ میلادی محرکهایی نیرومند در تحول فرهنگی کشور بودند. تحت حاکمیت شاه سیمئون یکم بلغارستان به اوج قدرت خود رسید و گفته میشد که پایتخت آن، پرسلاو، از لحاظ قدرت بازرگانی و حیات فکری با قسطنطنیه رقابت میکند.
نخستین امپراتوری بلغار در ۱۰۱۸ میلادی از امپراتوری بیزانس شکست خورد. دومین امپراتوری بلغار، در سال ۱۱۸۶ میلادی در ولیکو تارنووو تأسیس شد، دوباره مرزهای پیشین را برقرار ساخت و عصر طلایی نوینی آغاز شد که در طی آن قلمرو بلغار با سه دریا هممرز بود: دریاهای سیاه، آدریاتیک و اژه. در ۱۳۹۶ میلادی، پس از یک جنگ طولانی و مقاومتی سخت، کشور به سلطه عثمانیها درآمد. آغاز سده هجدهم سرآغازی بر دوره احیای بلغارستان بود که با شکوفایی کلیسا، ادبیات و فرهنگ بلغاری مشخص میگردد. پس از یک انقلاب ناموفق در ۱۸۷۶، بلغارستان در پی جنگ آزادیبخش اردو- ترکی در ۳ مارس ۱۸۷۸ به استقلال دست یافت.
در پی کنگره برلین در ۱۸۷۸، کشور به سه بخش یعنی بلغارستان شمالی، روملیای شرقی و مقدونیه تقسیم شد. کلیه این مناطق به نحوی تحت نفوذ عثمانی بودند اما نخستین پادشاه بلغارستان شمالی بنام الکساندر باتنبرگ، روملیای شرقی را تصرف کرده و به خاک خود ملحق کرد. جانشین وی شاهزاده فردیناند ساکس کوبورگ گوتا در ۲۲ سپتامبر ۱۹۰۸ میلادی بلغارستان را کاملاً مستقل از حکومت عثمانی اعلام کرد و به خود لقب تزار داد. ادعای صربستان بر ناحیه مقدونیه منجر به جنگهای دوم بالکان (در سال ۱۹۱۳) شد که در طی آن بلغارستان سرزمینهای وسیعی را که در جنگ اول بالکان تصرف کرده بود از دست داد. پس از جنگ دوم بالکان پیمان آشتی بخارست در ۱۰ اوت ۱۹۱۳ به امضاء طرفین جنگ رسید. بنا به این معاهده بلغارستان از تمام فتوحات خود (از سال ۱۹۱۲ تا این زمان) تنها به ترانس و دره استرومیتسا اکتفا نمود، ولی صربستان، مونیستار و دره واردار و قسمتی از سن ژاک و نوی بازار (نویبازار را بین خود و مونتهنگرو تقسیم کرد) را به دست آورد.
دو جنگ جهانی
میان سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۸ بلغارستان درگیر سه جنگ شد، دو جنگ در بالکان و دیگری، جنگ جهانی اول. پس از یک شکست فاجعه بار در جنگ دوم بالکان، بلغاریها دوباره درگیر نبردی بودند که آنها در سمت بازنده اش قرار داشتند چون آنها متحد قدرتهای مرکز در جنگ جهانی اول بودند. با وجود آنکه بیش از یک چهارم جمعیت بلغارستان، ۱٬۲۰۰٬۰۰۰ تن عضو ارتش شدند و پیروزیهای چشمگیری در مناطقی مانند دوبریچ بهدست آمد با این حال این کشور در ۱۹۱۸ شکست را پذیرفت. جنگها باعث شد ۸۷٬۵۰۰ سرباز کشته شوند و زمینهای بسیاری از دست برود. از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۲۹ به دلیل جنگها بیش از ۲۵۳ هزار فراری به بلغارستان مهاجرت کردند و بار اضافه بر دوش اقتصاد از پیش آسیب دیدهٔ بلغارستان گذاشتند.
سیاستها و خسارتهای وارده باعث شد تا از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۳ یک حکومت دیکتاتوری توسط بوریس سوم برپا شود. در ۱۹۴۱ بلغارها به عنوان عضوی از نیروهای محور، وارد جنگ جهانی دوم شدند اما نپذیرفتند تا در عملیات بارباروسا شرکت کنند و مانع از فرستاده شدن جمعیت یهودی شان به اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی شدند. مرگ ناگهانی بوریس سوم در تابستان ۱۹۴۳ کشور را دچار آشفتگی سیاسی کرد چرا که جریان اقلیت کمونیست حرکتهایی از خود نشان دادند. بوگدان فیلوف نتوانست با متفقین به صلح برسد. بلغارستان درخواست شوروی در بیرون راندن نیروهای آلمان را اجرا نکرد در نتیجه شوروی در سپتامبر ۱۹۴۴ وارد خاک بلغارستان شد. پس از آن گروه مقاومت کمونیست قدرت را بهدست گرفت، از نیروهای محور خارج شد و به نیروهای متفقین پیوست و تا پایان جنگ در این سو ماند.
با آغاز جنگ جهانی اول، بلغارستان به امید بازپسگیری دوبارهٔ مقدونیه به آلمان پیوست. پس از دومین شکست، فردیناند ساکس کوبورگ در سال ۱۹۱۸ از حکومت کنارهگیری نموده و قدرت را به پسرش بوریس سوم واگذار کرد. بوریس سوم ضمن ایجاد حکومتی استبدادی منابع طبیعی کشور را نیز بر باد داد. بلغارستان با آغاز جنگ جهانی دوم متحد آلمان نازی و در جبهه نازیها علیه متفقین میجنگید ولی روسیه در ۵ سپتامبر ۱۹۴۴ به این کشور اعلان جنگ داد و این کشور جهت خود را به زیان نازیها تغییر داد و به متفقین پیوست و چهار روز بعد در ۹ سپتامبر ۱۹۴۴ حکومتی کمونیستی در کشور ایجاد شد و کیمون گئورگیف دبیرکل حزب کمونیست بلغارستان شد.
دوره کمونیسم
از سال ۱۹۴۷ حکومتی در بلغارستان به سبک حکومت شوروی سوسیالیست برقرار شد. به زودی بلغارستان به سبب سرسپردگی و وابستگی کامل به شوروی به مطیعترین منطقه تحت سیطره کمونیسم در اروپای شرقی بدل شد، بدین دلیل نیز بود که فعالیت ضد کمونیستی چشمگیری در دوره نفوذ شوروی بر بلغارستان به وقوع نپیوست. تودور ژیوکوف، دبیرکل حزب کمونیست بلغارستان، پس از ۳۵ سال در سال ۱۹۸۹ از قدرت کناره گرفت، بلافاصله پتار ملادنوف جانشین او شد، ملادنوف، پولیت بورو (دفتر سیاسی حزب کمونیست) بلغارستان را پاکسازی کرد و به بیش از چهار دهه انحصار قدرت در دست حزب کمونیست پایان بخشید.
به سوی دموکراسی
انتخابات آزاد در ماه مه ۱۹۹۰ در بلغارستان برگزار شد و حزب کمونیست بلغارستان که به حزب سوسیالیست بلغارستان (BSP) تغییر نام داده بود پیروز انتخابات شد. ملادنوف در ژوئیه ۱۹۹۰ مجبور به استعفا شد. در اکتبر ۱۹۹۱ یک ائتلاف از یک جریان غربگرا موسوم به اتحاد نیروهای دموکراتیک (UDF) و یک حزب نماینده اقلیت ترکهای کشور جای سوسیالیستها را گرفتند. در ژانویه ۱۹۹۲ ژلیو ژلف، روشنفکری از سنخ واتسلاف هاول در چکسلواکی با شعار «دموکراسی یا کمونیسم» دست به مبارزه زد و رئیسجمهور بلغارستان شد. بلغارستان با مشکلات همیشگی رو به رو بود: تورم، نرخ بیکاری هجده درصدی در اوایل ۱۹۹۴ و بدهی خارجی یازده میلیارد دلاری که با دستمزد دو سال تمام بلغارها برابری میکرد. اما بلغارستان پس از کمونیسم وجوه مثبتی نیز داشت، خصوصیسازی مزارع و کسب و کار با موفقیت انجام شد و بازارهای کشور از فراوانی مواد غذایی جلوه تازهای یافت.
سیاست
۲۴۰ عضو مجمع ملی هر پنج سال تحت نظام تعیین تعداد نمایندگان به نسبت جمعیت هر منطقه با رای تمامی افراد بالغ انتخاب میشوند. رئیسجمهور که مستقیماً برای پنج سال انتخاب میگردد نخستوزیر و شورای وزیرانی را انتصاب میکند که از حمایت اکثریت در مجمع برخوردارند. احزاب عمده سیاسی بلغارستان عبارتند از: اتحاد نیروهای دموکراتیک (میانهرو)، حزب سوسیالیست (کمونیست سابق)، جنبش برای حقوق و آزادی (ترکی).
بلغارستان در سازمان ملل متحد، کنفرانس امنیت و همکاری اروپا، و شورای اروپا عضویت دارد.
حزب ائتلاف دموکراتیک بلغارستان (UDF) در سال ۱۹۹۷ مجدداً پیروز انتخابات شده و مأمور تشکیل کابینه گردید. پس از آن ایوان کوستوف نخستوزیر بلغارستان شد. کوستوف توانست با ایجاد اصلاحاتی سیستم فاسد اقتصادی بلغارستان را تا حدودی ترمیم کند. با این وجود، این پیشرفتها بسیار کند و ناچیز به نظر میرسید. در انتخابات ۲۰۰۱، حزب ائتلاف دموکراتیک شکست سختی خورد و حزب جدید یعنی حزب جنبش ملی سیمئون دوم (SNM) به رهبری پادشاه پیشین سیمئون ساکس کوبورگ گوتا ملقب به سیمئون دوم پسر بوریس سوم که ۵۵ سال پیش از آن به دنبال نفوذ کمونیسم بر کشور از سلطنت خلع شده بود به عنوان نخستوزیر بلغارستان انتخاب شد. در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ ژانویه ۲۰۰۲ گئورگی پاروانوف با اکثریت آراء به عنوان رئیسجمهور بلغارستان انتخاب شد، پاروانوف در انتخابات ژانویه ۲۰۰۶ نیز مجدداً با کسب اکثریت قاطع ۷۷ درصدی پیروز انتخابات شد، رقیب جدی او در این انتخابات وولن سیدروف بود که تنها توانست ۲۲ ٪ آراء را از آن خود کند.
در انتخابات عمومی سال ۲۰۰۵، هیچکدام از احزاب شرکتکننده در انتخابات نتوانستند به اکثریت قاطع دست یابند، بنابراین یک دولت ائتلافی توسط حزب سوسیالیست به رهبری سرگئی استانیشف به عنوان نخستوزیر مأمور تشکیل کابینه شد. در سال ۲۰۰۷ بلغارستان به عضویت اتحادیه اروپا درآمد. در ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۸ کمیسیون اروپا اعطای کمک ۵۰۰ میلیون دلاری اتحادیه اروپا را به بلغارستان به علت جنایتهای سازمان یافته و فساد لجامگسیخته در این کشور به حالت تعلیق درآورد. کمبود شدید انرژی برای چندین هفته در ژانویه ۲۰۰۹ به دنبال مناقشه روسیه و اوکراین بر سر قیمت گاز وارداتی از روسیه، بلغارستان را نیز تحت تأثیر قرار داد که اعتراضات گسترده و خشم مردم بلغارستان در قبال سیاستهای مربوط به انرژی دولت را به دنبال داشت.
در انتخابات عمومی که در ژوئیه ۲۰۰۹ در بلغارستان برگزار شد، حزب راست میانه موسوم به «شهروندان برای توسعه اروپایی بلغارستان» یا (GERB) به رهبری بویکو بوریسوف پیروز انتخابات شد و بوریسوف به عنوان نخستوزیر بلغارستان برگزیده شد، بوریسوف کار خود را به عنوان نخستوزیر از روز ۲۷ ژوئیه ۲۰۰۹ آغاز کرد.
روسن پلونلیف وزیر پیشین توسعه منطقهای و شهرسازی بلغارستان آبان ماه سال ۱۳۹۰ در دومین مرحله انتخابات ریاست جمهوری با کسب ۵۴٫۸ درصد آرا به عنوان رئیسجمهوری جدید این کشور انتخاب شد.
اقتصاد
در حال حاضر و پس از فروپاشی بلوک شرق، علیرغم همه تلاشهای صورت گرفته سیستم اقتصادی این کشور همچنان کشاورزی محور است و صنعت در آن جایی ندارد. همین مسئله باعث بروز فقر شدهاست.
بلغارستان با خاکی حاصلخیز و اندکی منابع طبیعی دیگر، اقتصادی استوار بر کشاورزی دارد. تولید در تعاونیهای بزرگ مکانیزه متمرکز است. فراوردههای عمده شامل: غلات (گندم، ذرت، جو) و میوه (انگور) و بهطور فزایندهای تنباکو است. تولیدات کشاورزی اساس صنایع غذایی و شرابسازی و تنباکو را تشکیل میدهد. وامهای بلوک شرق در توسعه صنایعی ازجمله مهندسی، ساخت کود و مواد شیمیایی نقش داشتهاست. به دنبال آشوبهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که اروپای شرق را پس از ۱۹۹۰ دربر گرفت الگوهای تجارت در این منطقه مختل گشت. بلغارستان که روابط بازرگانیاش با شوروی به ویژه نزدیک بود، با کمبودهای شدید بسیاری از کالاها و از جمله نفت، بیشتر از اغلب کشورهای اروپای شرقی لطمه دید. تولید صنعتی کاهش یافت ولی پیشرفت در امر خصوصی کردن صنعت و کشاورزی حاصل شدهاست.
اقتصاد بلغارستان بهطور کلی در سال ۲۰۱۱ به میزان ۱٫۷ درصد نسبت به سال قبل رشد داشت. پیشبینی اقتصادی کمیسیون اروپا برای رشد کلی بلغارستان در سال ۲۰۱۲ میلادی ۰٫۵ درصد بود درحالیکه صندوق بینالمللی پول رشد تولید ناخالص ملی این کشور را در سال ۲۰۱۲ رقم ۰٫۸ درصد اعلام کرده بود.
نیروگاه هستهای دو هزار مگاواتی کازلودی بیش از ۳۵ درصد برق بلغارستان را تأمین میکند و افزایش طول عمر دو رآکتور هزار مگاواتی این نیروگاه تا بیش از ۲۰ سال به یکی از اولویتهای دولت بلغارستان تبدیل شدهاست.
دامپروری
بر اساس گزارش فائو در سال ۲۰۱۹ تعداد دام زنده موجود در بلغارستان به این شرح بودهاست:
گاومیش(۱۶٬۰۰۰) - گاو(۵۲۷٬۰۰۰) - بز(۲۲۸٬۰۰۰) - خوک(۴۹۱٬۰۰۰) - گوسفند(۱٬۲۸۰٬۰۰۰)
مردم، زبان، دین
۸۳٫۹٪ از جمعیت بلغارستان را بلغارها و ۱۰٪ را ترکها و کولیها تشکیل میدهند. بسیاری از دانشمندان ریشه بلغارها را از قبایل ترکزبان آسیای میانه (احتمالاً به همراه رگههای ایرانی) میدانند. همچنین گروههایی از روسها، رومانیها، ارمنیها، یونانیها و سایر اقلیتهای کوچک نیز در این کشور به سر میبرند. کمتر از ۰/۱٪ درصد از مردم این کشور به ایدز مبتلا هستند.
زبان رسمی کشور، بلغاری است که مردم بلغارستان به این زبان تکلم میکنند.
۷۶٪ جمعیت پیرو آیین مسیحیت نوع ارتدوکس هستند و ۱۰٪ جمعیت را مسلمانان تشکیل میدهند و ۱۱٫۸ درصد بیدین هستند. در بلغارستان هشتاد هزار مسلمان علوی وجود دارد. گسترش اسلام در بلغارستان را میتوان در تصرف این کشور توسط امپراتوری عثمانی ریشهیابی کرد.
زبان بلغاری زبانی هندواروپایی و از شاخه اسلاوی جنوبی است که نزدیکترین به آن زبان مقدونی است و گویشوران آن با گویشوران زبان مقدونی درک مطلب میکنند.
در زبان بلغاری کهن و معاصر صدها واژه فارسی وجود دارد که در مکالمات روزمره بهکار میرود. تعداد این واژهها حدود ۱۰۰۰ عدد است که بیشتر از طریق زبان ترکی و در دوره تسلط ۵۰۰ ساله عثمانی بر این کشور، وارد این زبان شدهاست.
ترکهای بلغارستان
ترکها یکی از اقلیتهای قومی بلغارستان هستند که در تخمینی در سال ۲۰۱۱ جمعیت آنان در این کشور بالغ بر ۵۸۸٬۳۱۸ نفر بودهاست.جمعیت ترکهای کشور بلغارستان پیش از شکل گرفتنش در سال ۱۸۷۸ میلادی تقریباً یک سوم از کل جمعیت آن بود. با این وجود برخی پژوهشگران (عمدتاً ترک) بر این باور هستند که ترکها در اکثریت بودند. در سال ۱۸۷۶ تقریباً ۷۰٪ از زمینهای کشاورزی به ترکها تعلق داشت. یک تاریخنگار ترک به نام تورهان چتین بر این باور بود که جنگهای روسیه و ترکیه (۱۸۷۷–۱۸۷۸) به معنای پاکسازی ترکها از بالکان بود. ادعا شدهاست در میان سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۴۹ بالغ بر ۲۲۰٬۰۰۰ نفر از ترکها به ترکیه مهاجرت کردند. هرچند که دولت ترکیه تشویق به مهاجرت میکرد. سپس موج دیگری از ترکها بلغارستان را ترک کردند. در میان سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۱ بالغ بر ۱۵۵٬۰۰۰ نفر از بلغارستان به صورت اختیاری یا اجباری خارج شدند. اگرچه مهاجرتهای انجام شده طبق توافق با دولت ترکیه انجام شد.
در سال ۱۹۸۴ دولت بلغارستان یک سیاست بلغاری کردن را آغاز کرد که طی آن ویژگیهای فرهنگی و قومی ترکهای بلغارستان محدود میشد. تقریباً ۸۰۰٬۰۰۰ ترک مجبور به تغییر نام خود به یک نام بلغاری شدند. همچنین ترکها دیگر حق شرکت در مراسم مذهبی اسلامی را نداشتند. همینطور نمیتوانستند در مکانهای عمومی ترکی صحبت کنند یا پوشاک سنتی ترکی بر تن کنند. از سال ۱۹۸۶ ترکستیزی در بلغارستان بار دیگر شدت گرفت. این اقدامات در نهایت منجر به بزرگترین مهاجرت دست جمعی در اروپا پس از پایان جنگ جهانی دوم شد و در میان آن ۳۵۰٬۰۰۰ ترک به کشور ترکیه وارد شدند. این اتفاق میان ژوئن تا اوت ۱۹۸۹ افتادهاست و از آن به عنوان سیر بزرگ یاد میشود. پس از برکناری تئودور زیوکوف بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر از ترکها به بلغارستان برگشتند. اما بیش از ۲۰۰ هزار نفر بهطور دائم در ترکیه باقی ماندند.
بوکو بوریسو که متهم به داشتن تمایلات ترکستیزانه شده بود. در انتخابات ژوئیه ۲۰۰۹ به قدرت رسید. در دسامبر ۲۰۰۹ وی پشتیبانی خود را از حرکتی که حزب ATAKA و رهبرش در مورد پخش اخبار روزانه به زبان ترکی از تلویزیون ملی بلغارستان مطرح شده بود اعلام کرد. اما پس از آن وی این پشتیبانیش را پس گرفت. نخستوزیر ترکیه نگرانی خود را از افزایش احساسهای ترکستیزانه در بلغارستان به نخستوزیر بلغارستان ابراز کرد. وزیر امور خارجه ترکیه هم نگرانیش در مورد داغ شدن بحثها در مورد اخبار به زبان ترکی در بلغارستان را بیان کرد. ایوان دیکوف اعلام کرد نه همه حزب ATAKA ولی بسیاری از مردم بلغارستان از طرح اخبار به زبان ترکی خشمگین شدند.
فرهنگ
عناصر اصلی فرهنگ سنتی بلغارستان از میراث تراکیهای، اسلاوی و بلغار تشکیل شدهاند و نفوذ فرهنگی یونانی، رومی، عثمانی، ایرانی و سلتی نیز در فرهنگ این کشور دیده میشود.
نمونه سازهای بلغارستان عبارتند از کاوال (فلوتی که از ته دمیده میشود)، دودوک (سوت بلغاری)، کاباگیوا (نیانبان)، گادولکا (ساز زهی قوسدار) و توپان (طبل استوانهای دو سر).
هفتاد درصد عطر رز در بازارهای بینالمللی از بلغارستان میآید و جشن رزها در نیمه اول ژوئن در دره رز برگزار میشود. (در بلغارستان مرکزی در نزدیکی شهرهای کازانلوک و کارلوود). این جشن شامل یک گردهمایی شاد همراه با رزچینی همگانی است.
استانهای بلغارستان
از سال ۱۹۹۹ بدین سو کشور بلغارستان به ۲۸ استان (منطقه) بخش شدهاست. نام آنها بدین شرح است:
استان بلاگووگراد
استان بورگاس
استان دوبریچ
استان گابرووو
استان خاسکوو
استان کرجالی
استان کیوستندیل
استان لووچ
استان مونتانا
استان پازارجیک
استان پرنیک
استان پلِون
استان پلوودیف
استان رازگراد
استان روسه
استان شومن
استان سیلیسترا
استان اسلیوِن
استان اسمولیان
استان صوفیه
استان صوفیه سیتی
استان استارا زاگورا
استان تورگوویشته
استان وارنا
استان ولیکو تارنوو
استان ویدین
استان وراتسا
استان یامبول
جاذبههای گردشگری
یکی از شهرهای بندری و زیبای این کشور، وارنا نام دارد که منطقهٔ ساحلی گلدن سندز (golden sands) را در کنار خود دارد. این منطقه از نظر اقتصاد گردشگری، نقش بسیار مهمی برای مردم منطقه و مردم کشور بلغارستان دارد. اهالی این منطقه از انواع و اقسام شگردها برای کسب درآمد بهره میبرند. اجاره دادن سایهبان و تخت در حاشیهٔ ساحل و همینطور اجاره دادن خودرو، موتورسیکلت، دوچرخه و اسبهای کوتاه قد از جملهٔ این شگردهاست. در بازارچههای اطراف این منطقهٔ ساحلی، انواع و اقسام جانوران (نظیر طوطی، میمون، تمساح و مارهای کوچک و بزرگ) موجود است تا گردشگران در ازای پرداخت مبلغی آنها را در اختیار بگیرند و عکس یادگاری بیندازند.
بناهای تاریخی:
کلیسای بویانا: این کلیسا متعلق به قرن چهاردهم میلادی است کلیسا و باغ آن در فهرست آثار جهانی یونسکو است.
کلیسای هاگیا صوفیا: این کلیسا در قرن ششم میلادی ساخته شد و بارها تغییراتی در آن رخ داد این کلیسا در زمان تسلط عثمانیها بر بلغارستان به عنوان مسجد استفاده میشد.
منطقه تاریخی «پریریکون»، از قدیمیترین مجموعههای باستانشناسی بلغارستان است که به گفته پژوهشگران نیایشگاه ایزدبانو دیونیسوس که در جهان باستان از شهرت فراوانی برخوردار بوده، در آن قرار دارد. برپایه اسناد موجود فعالیتهای بشری در این منطقه متعلق به ۵ هزار سال پیش از میلاد بوده و این صومعه نیز از جمله قلعههای مهم دفاعی شهر در سدههای میانه بهشمار میرفتهاست.
صومعه ریلا که در دل کوهستان ریلا واقع است، بزرگترین صومعه بلغارستان است. این بنا در قرن دهم ساخته شده و در فهرست میراث فرهنگی جهانی یونسکو قرار دارد. مقبره گنبد تراسی کازانکوک که قدمت آن به انتهای سده چهارم و ابتدای قرن سوم قبل از میلاد میرسد، حاوی نقاشیهای دیواری منحصر به فرد است، تنها آثار باقیمانده از نقاشی هلنی که جزء فهرست میراث فرهنگی جهانی است.
گورستان باستانی وارنا که حاوی شواهد اولین تمدن اروپایی و قدیمیترین طلای جهان است به ۴۶۰۰ تا ۴۲۰۰ سال پیش از میلاد برمی گردد. کلیسای جامع الکساندر نفسکی قدیس در صوفیه بزرگترین کلیسای جامع ارتدکس در شبه جزیره بالکان است.
گنبد سنت جرج، قدیمیترین بنای صوفیه است. سه لایه نقاشی دیوار در آن کشف شدهاست که قدیمیترین آنها به سده دهم میرسد.
ورزش
ورزشهایی مانند کشتی، وزنهبرداری، بوکس، ژیمناستیک، والیبال، فوتبال و تنیس در بلغارستان محبوب و مرسوم است. این کشور یکی از تیمهای والیبال و اسکی پیشرو در جهان است.
منابع
اسلام در بلغارستان نوشته استفن لوییس؛ ترجمه اعظم هدایتی، وقف میراث جاویدان، تابستان 1373 - شماره 6
Wikipedia contributors, "Bulgaria," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Bulgaria&oldid=493606716 (accessed May 22, 2012).
پایگاه تخصصی مطالعاتی اینپا INPO. «معرفی کشورها: بلغارستان». بازدید: مه ۲۰۱۲.
Crampton, R.J. (2007). Bulgaria. Oxford University Press. p. 174. .
Chary, Frederick B. The History of Bulgaria (The Greenwood Histories of the Modern Nations) (2011)
پیوند به بیرون
تاریخ بلغارستان در پادویی اصلی
امپراتوریهای پیشین
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۸۷۸ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۰۸ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۶۸۱ (میلادی)
جمهوریها
جنوب شرقی اروپا
کشورها و سرزمینهای اسلاویزبان
کشورها در اروپا
کشورهای عضو اتحادیه اروپا
کشورهای عضو اتحادیه مدیترانه
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو ناتو
لیبرال دموکراسی |
889 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF | نهاوند | نَهاوَند به لری : ناوَهن مرکز شهرستان نهاوند در استان همدان است.در سال ۱۳۹۵، جمعیت شهر نهاوند ۸۵۰۰۰ نفر بوده است که پس از همدان و ملایر سومین شهر بزرگ استان همدان به شمار میآید. شهر نهاوند که از دوران ماقبل تاریخ به طور مداوم محل سکونت مردم بوده است، در دوران ساسانیان محل استقرار خاندان کارن بود. این شهر در زمان فتح ایران توسط مسلمانان ، محل نبرد معروف نهاوند بود.
نام
شهر نهاوند درطول تاریخ به نام های متعددی یاد شده است.
نِهاوند(Nehāvand) از 2000 پیش از میلاد تا اکنون
نیهاوند(Nihāwand.Nihāvand) از 2000 پیش از میلاد تا 1258میلادی
لائودیسه(Laodicea.Laodikeia) از330 پیش از میلاد تا 640 میلادی
نیفواندا (Niphaunda) از330 پیش از میلاد تا 640 میلادی
نِماوند (Nemavand) از330 پیش از میلاد تا 640 میلادی
ماه بصره(Māh al-Ḅasra) از 632 میلادی تا750 میلادی
لائودیسه(Laodicea) شهرهای هلنیستی متعددی که عموماً به نام لائودیس از یونانی باستان «Λαοδίκη» به معنای «عدالت مردم» نامگذاری شده است ، به ویژه:
شهری از ماد باستان ، مربوط به نهاوند
شهری بر روی رودخانه لیکوس در کاریا و لیدیا، واقع در نزدیکی دنیزلی مدرن ترکیه
نَهاوند(Nahāvand):احمد کسروی، واژه نَهاوند به معنی شهر یا آبادی قرار گرفته در پیشِ رو است، زیرا «نَها» در زبانهای ایرانی به معنی پیش و وند از فعل کهن «وندیدن» به معنی نهادن گرفته شده است؛ بنابراین نهاوند یعنی «نهاده در پیش رو».
نیفواندا (Niphaunda): بطلمیوس از این شهر با نام نیفواندا (Niphaunda) یاد کرده است.
نیهاوند (Nihāwand):در نقشههای ایران قدیم و در زمان ساسانیان نهاوند را به صورت نیهاوند ثبت شده است که در همسایگی شهر دیناور و مای و همدان قدیم بوده است.
نام نهاوند در گفتار اهالی لر زبان شهر نهاوند ناوَەن (Navan) و دیگر ساکنین لک زبان شهرسان نهاوند به صورت نیاوَن (Niavan) بیان می شود.
پیشینه تاریخی
استرابون نهاوند را به عنوان شهری یاد می کند که توسط داریوش بزرگ تاسیس شد اما به گفته پلینی، آن را آنتیوخوس اول با نام لائودیسه تأسیس کرد. یافتههای باستانی آن شامل یک استوانه با کتیبه مربوط 193 قبل از میلاد از آنتیوخوس سوم به نمایندگی از ملکه او، و یک محراب گرد با نوارهای حک شده در نقش برجسته و مجسمههای برنزی زئوس، آتنا،آپولو و دمتر می باشد.
نخستین ساکنان نهاوند حدود هزاره سوم پیش از میلاد کاسیها بودند.مردمانی که به کوسایی(Cossaei) شهرت داشتند .داریوش سوم پس از شکست گوگمل به دلایل نامعلوم راه بابل یا شوش و پارس را در پی نگرفت، بلکه از طریق ارمنستان به ماد وارد شد. اسکندر نیز داریوش را تعقیب نکرد و به بابل رفت او یک سال بعد پس از فتح تخت جمشید برای مبارزه با داریوش وارد ماد شد،اسکندر در آخرین نبرد برای فتح پارس در زمستان ۳۲۳ پیش از میلاد به سرزمین کوسایی حمله کرد.هفایستیون دوست صمیمی اسکندر در این زمان میمیرد.پلوتارک می گوید که اسکندر یکی از شهر های قبیله « کوسایی » را قتل عام کرد"او در چهل روز بیشتر سرزمین کاسایی ها را تسخیر و ویران ساخت.اسکندر بسیاری از کاسایی ها را همچون فدیهای برای روان یار نزدیکش، هفایستیون، قربانی نمود
در تقسیمات باستانی ایران، نهاوند و بروجرد دو نقطه شهری از ماه نهاوند بودند که این استان، از توابع پهله از سرزمین ماد محسوب میشد.ایالت پهله در زمان ساسانیان به این نام نهاده شده و پهلوی، به مردم، زبان و خط مربوط به پهله اشاره میکند. خاندان کارن پهلو در نهاوند ساکن و فرمان می راند.
حمید یزدان پرست در نامه ایران می آورد: در نوشته های مورخان اسلامی، مکرر به نام « ماه » برمی خوریم، چون ماه نهاوند، ماه دینور که صـورت دیگری از نام ماد است . ماه نهاوند به معنای ولایت یا استان نهاوند و كامه ماه باقیمانده (ماد) یا (مای) قدیم است نهاوند یکی از پایتخت های ایالت یا دیار جبال که ماد یا کوهستان نیز خوانده میشده بوده استماه نهاوند بعد از اسلام به ماه بصره نیز شهرت یافت چرا که خراج آن به بصره فرستاده میشد. ابن الندیم از قول عبداﷲ بن المقفع ذکر میکند که ماه نهاوند یکی از پنج ناحیه پهله (فهله) بوده است (یادداشتهای دهخدا).
نبرد نهاوند آخرین حلقهی زنجیرهی جنگهای ایران ساسانی و مسلمان بود که در روز 5 ربیع الاول سال 21 هجری برابر با 25 بهمن 20 خورشیدی (637 م) اتّفاق افتاد و به پیروزی اعراب منجر گردیده است. جنگ نهاوند که اعراب آن را " فتح الفتوح " نامیدند، جنگی کوبنده که عروه بن زید (شاعر عرب) از آن با نام پیکار هولناک نام میبرد. پس از جنگ نهاوند این شهر با عنوان دروازه ورود اسلام به ایران شناخته می شود
بهزادان پور ونداد هرمزد ملقب به اَبومُسْلِمِ خُراسانی که تبار او به خاندان نهاوند الکسایی می رسید در رمضان 129 هجري قمری قيام خود را آغاز کرد و با آغاز قيام عنصر ايراني چنان جوشش و خروشي از خود نشان داد که در کمترين زمان ممکن ارتش بي شکست خراسانيان به دروزاه های شرقی دارلخلافه رسيدند . ايرانيانی که سالها تحقير شده و خوار شمرده شده بودند اکنون فرصتي يافتند تا بطور جدي بر اعراب بتازند . ((در گرگان وقتي قحطبه با سپاهي که والي عراق براي دفع سياه جامگان گسيل کرده بود روبرو شد در خطبه ايي آتشين خطاب به ايرانيان قول داد تا اعراب را براي هميشه خوار کند و ايرانيان را به پايگاه شامخ خود بازگرداند)) در گذرگاه تاريخ وقتي ايرانيان در نهاوند يعني همان جايي که حدود صد سال پيش لشگر يزدگرد در مقابل اعراب شکست خورد در مقابل لشگر خليفه قرار گرفتند چنان آنان را در هم کوبيدند که تا سالهاي بعد مصر و بخشهايي از شمال آفريقا زير سم اسبان ايرانيان قرار گرفت .اين قدرت چنان هيمنه ايي به خود گرفت که خليفه تازه را نيز هراسان ساخت و با دستور خليفه عباسي ابومسلم به خراسان بازگشت و پس از چندي به قتل رسيد
در طول قرون بعدی، تنها رویدادهای کمی در نهاوند ثبت شده است. وزیر ایرانی امپراتوری سلجوقی ، نظام الملک ، در سال 1092 در نزدیکی نهاوند ترور شد.
به گفته حمدالله مستوفی مورخ و جغرافی دان که در قرن سیزدهم و چهاردهم شکوفا شد، نهاوند شهری با وسعت متوسط بود که اطراف آن را مزارع حاصلخیز احاطه کرده بود که در آن ذرت، پنبه و میوه کشت می شد. مستوفی افزود که ساکنان آن عمدتاً کردهای شیعه دوازده امامی بودند.
در دوره ی قاجار نهاوند یکی از سه شهر ولایت ثلاث بود. این ولایت در غرب ایران و جنوب استان همدان فعلی قرار داشته و شامل سه شهر ملایر، نهاوند و تویسرکان بود. حدود این ولایت منطبق با منطقه جنوب کوهستان الوند در استان همدان کنونی است که سه شهرستان ملایر، نهاوند و تویسرکان را شامل میشود. ولایت ثلاث بخشی از استان پنجم بوده است. اصطلاح ولایت ثلاث در تقسیمبندیهای کشوری دوره ناصرالدینشاه قاجار ایجاد شد و شامل دولتآباد (شهر ملایر)، نهاوند و تویسرکان میشد.نهاوند براساس قانون تقسیمات کشوری مصوب ۱۳۱۶ ه.ش از بخشهای تابعه در استان پنجم کشور به مرکزیت کرمانشاه بود که در سال ۱۳۲۰ ه.ش به شهرستان ارتقاء یافت.
به موجب مبارزات انقلابی مردم شهر نهاوند علیه حکومت پهلوی در روز 14 آبان 1357، ۹۷ روز زودتر از سایر نقاط کشور ایران مجسمه محمد رضا شاه را به زیر کشیدند. حسن روحانی رئیسجمهور سابق ایران است که در کتاب خاطرات خود مینویسد: در دیماه 1357 آن سال که چند شب در شهرستان نهاوند سخنرانی میکردم بعد از سخنرانی شب سوم که مصادف با حوادث 19 دیماه قم شده بود، شهربانی نهاوند مأمور دستگیری من شد که با تلاش شهید حیدری و دوستانش بالباس مبدّل از نهاوند خارج شدم.
جغرافیا
نهاوند در مرکز دشت نهاوند بین دو وادی کوه گرین و آردوشان گسترده شدهاست و 18 کیلومتر مربع مساحت دارد.نهاوند در موقعیت ۴۸ درجه و ۲۴ دقیقه طول شرقی و ۲۳ درجه و ۲۲ دقیقه عرض شمالی قرار دارد. اختلاف ساعت آن با تهران ۱۳ دقیقه و ۲۸ ثانیه میباشد. نهاوند از شمال به شهرهای تویسرکان و همدان، از شرق به ملایر، از غرب به کنگاور و از جنوب به استان لرستان محدود است. فاصله این شهر تا تهران ۴۳۵ کیلومتر میباشد که از مسیر ملایر - اراک عبور میکند و فاصله نهاوند تا همدان ۱۳۰ کیلومتر و تا خرم آباد ۱۳۴ کیلومتر می باشد. راه آهن کربلا از نزدیکی شهر نهاوند کذر می کند.
شهر نهاوند بر گسل جوان زاگرس بنا گردیده است.گسل نهاوند از ۵۵ کیلومتری غرب بروجرد تا شمالغربی نهاوند در راستای شمال ۳۲۰ درجه، امتداد دارد. گسل نهاوند از چند قطعه مجزا تشکیل شده که هر کدام نامهای جداگانه دارند.. گسل نهاوند از فعالین ترین گسل های ایران بشمار می رود. که عامل زمین لرزه های پرشمار نهاوند و شهرهای اطراف می باشد از جمله زمین لرزه های ۱۲۸۷ بروجرد ، ۱۳۸۵ بروجرد ، ۱۳۳۶ فارسینج و زمینلرزه ۱۳۳۷ نهاوند .
رود باروداب که از چشمه ای به این نام در شرق نهاوند سرچشمه می گیرد از میان شهر می گذرد.طغیان این رود بار ها بخشی از شهر نهاوند را با مشکل سیل و ویرانی مواجه ساخته است از جمله سیل های۱۳۱۷،۱۳۵۰،۱۳۵۱. در شب ۲۱ شهریور ۱۳۱۷برابر بارندگی سخت سیل هولناکی در حدود شهر نهاوند و قریه آورزمان برخاسته شهر تاریخی نهاوند را ویران و قریه آورزمان را با خاك يكسان ساخت.
در سال ۱۳۹۳ آرش کولیوند، مدير امور آب شهرستان نهاوند درمصاحبه با ایرنا اعلام کرد: به علت برداشت سالانه ۳۱۰ ميليون متر مكعب آب توسط چاه ها، سطح آب های زیر زمینی دشت نهاوند به طور متوسط در هر سال ۷۵ سانتي متر افت دارد. شهرستان نهاوند یکهزار و ۱۶۰ حلقه چاه عمیق و نیمهعمیق مجاز وجود دارد که حدود ۸۰۰ مورد آن برای مصارف کشاورزی است. جغرافیای کوهستان گرین در نهاوند با وسعت حدود ۴۰ هزار هکتار دارای سیمای کوهستانی با درهها و پناهگاههای طبیعی فراوان و شرایط آبی مناسب و پوشش گیاهی مطلوب برای گونههای حیات وحش است و به همین لحاظ تنوع جانوری بالایی دارد. این ناحیهٔ در سال ۱۳۹۹ به عنوان منطقه شکار ممنوع اعلام شد. ناحیهٔ مذکور شامل نواحی تاریک دره بالا، سیاه دره، فارسبان، چناری، گیان، کرک سفلی، کله مار، بیان و وراینه تا خط الراس گرین در مرز استان لرستان میباشد
جمعیت شناسی
مردم شناسی
مردم نهاوند از قوم لر میباشند.و با دو شهر لرنشین دیگر همدان(تویسرکان،ملایر)از قوم لر میباشند و به زبان لری تکلم مینمایند .
زبان و گویش
مردم شهر نهاوند به گویشهای مختلف زبان لری از جمله گویش نهاوندی سخن میگویند.گویش لری نهاوندی گویش مردم نهاوند است. فهرست لینگوییست و اتنولوگ گویش لری موجود در نهاوند را گویشی از لری شمالی، و ایرانیکا منطقه نهاوند را یکی از مراکز مهم گویشوران لری شمالی میداند. مانند زبانهای ایرانی، لری بختیاری و سایر گویشهای زبان لری . رودیگر اشمیت زبان شناس آلمانی گفتار مردم شهر نهاوند را نزدیک به زبان پارسی میانه میداند.
گردشگری
در شهر نهاوند امکان گردشگری بسیاری وجود دارد.از جمله حمام حاج آقا تراب خانه ی قدوسی معبد لائودیسه و میدان قیصریه.
میدان قیصریه را محمود میرزا حاکم نهاوند در زمان فتحعلی شاه قاجار بنا کرده است. رشته قنات وچشمه در اطراف آن وجوددارد که ساکنین نهاوند در گذشته با عبور آب از این رشته ها به منازلشان ازآن استفاده می کردند. میدان قیصریه در جنوب محله ی پاقلعه نهاوند واقع شده است و از دیرباز به نام قیصریه شناخته شده.کشف سکه های رومی از جمله سکه ای بنام نرون امپراطور روم غربی و صندوقچه ای در این محل قدمت انرا نشان می دهد. میدان قیصریه یکی از باستانی ترین میادین ایران است در پیرامون میدان قیصریه بنای مسجد جامع و حمام و بازارقدیمی و شاهزاده محمد دیده می شود.شواهد وجود اتشکده ای مربوط به دوران پیش از اسلام ا در بالای میدان در مکان مسجد جامع وجود داشته است که بنای مسجد را در آن مکان ساختند.
کوچه لک ها
کوچه کرد ها
خانه قدوسی متعلق به علی قدوسی از عالمان نهاوند است. دارای سر در ورودی زیبائی است که با نقوش هندسی آجری تزئین شده است و دو ستون نما در دو سوی سر در به زیبائی آن افزوده است. نمای بنا در داخل حیاط به وسیلهٔ آجر کاریهای زیبا تزئین شده است و قوسهایی به شکل شاخ قوچ نما را آراسته است. پیرامون حیاط با طاق نماهای هلالی تزئین شده است. این خانه قدیمی و تاریخی در خیابان انقلاب واقع شده است وچند خانه قدیمی دیگر در جای جای این شهر وجود دارد.
حمام آقا تراب یکی از بناهای تاریخی شهر نهاوند است که در سال ۱۳۵۶ در فهرست آثار ملی ثبت شده است معبد لائودیسه در داخل شهر نهاوند قرار دارد و کتیبهای از «آنتیوخوس سوم» و نیز تعدادی مجسمه برنزی خدایان یونانی در آن کشف شده است.
پل زرامین ،تپه باستانی گیان سراب گیان و سراب گاماسیاب از نقاط گردشگری شهرستان نهاوند بشمار می روند که در نزدیکی شهر نهاوند قرار دارند.
نعمان بن مقرن یکی از سرداران و فرماندهان مهاجم عرب بود که در جنگ نهاوند (فتح الفتوح) در سال ۲۱ هجری یا ۶۴۲ میلادی پس از سه روز نبرد سنگین در پشت دروازههای نهاوند به دست سربازان ایرانی به فرماندهی فیروزان (پیروزان) کشته شد. آرامگاه او در ۵ کیلومتری شمال غربی شهر نهاوند قرار دارد.
فرهنگ
زنگوله یا زنگله یک مقام موسیقی است. در موسیقی قدیم ایران، زنگوله یکی از دوازده مقام اصلی بودهاست. در برخی از متون از این مقام با نام نهاوند هم یاد شدهاست.
سوغات نهاوند :از جمله سوغات این شهرستان میتوان به خمیر صنل، کلوا، حلوا گردویی و گز آردی که مختص نهاوند است اشاره کرد، همچنین نقل، گردو، عسل، شیره انگور، ترخینه هم از دیگر سوغاتیهای معروف نهاوند است.
سرآب گاماسیاب
سراب گاماسیاب ( به لری : گاماسیاو ) سرچشمه یکی از طولانیترین رودخانههای کشور است که از دامنه کوه سنگی گرو مسیر جاده نهاوند به نورآباد لرستان و در 19 کیلومتری جنوب شرقی نهاوند سرچشمه میگیرد و در امتداد کوه گرو ادامه مییابد.
به گزارش ایسنا، منطقه همدان، سراب گاماسیاب، آب رودخانههای متعددی را مانند حرمآباد، قلقلرود و خرمرود را دریافت میکند و پس از مشروب کردن مزارع کشاورزی دشت نهاوند، به رودخانه قرهسو و در ادامه به کرخه و در نهایت به هورالعظیم میپیوندد. این رودخانه در استان کرمانشاه به قرهسو، در استان لرستان به سیمره و در استان خوزستان به کرخه موسوم است.
آبدهی متوسط این چشمهها، حدود 5 مترمکعب در ثانیه است، در بالادست چشمهها، غاری طبیعی دیده میشود و در محوطه اطراف سراب جنگلکاری شده است، در مسیر این رود با احداث نیروگاه برق آبی و حوضچههای پرورش ماهی، در تولید برق و پرورش ماهی بهرهبرداری کردهاند، این چشمه جوشان و پرآب با ویژگیهای خاص طبیعی، یکی از جاذبههای مستعد گردشگری استان محسوب میشود.
جستارهای وابسته
جنگ نهاوند
ماه نهاوند
گوشه نهاوند
پانویس
نهاوند
شهرستان نهاوند
شهرهای استان همدان
شهرهای اشکانیان
شهرهای ساسانیان
شهرهای شهرستان نهاوند
شهرهای هخامنشی
مستعمرههای سلوکیان |
898 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2%DB%8C | استان مرکزی | استان مرکزی از استانهای ایران است. بزرگترین شهر و مرکز این استان شهر اراک است. استان مرکزی بهعنوان پایتخت صنعتی ایران شناخته میشود. در روزگار کهن این مکان عراق نام داشت که در زمان تسلط اعراب بر ایران عراق عجم نامیده میشد که شامل بسیاری از استانهای همجوار امروزی نیز بود. عراق معرب اراک است. این استان از شمال به استان البرز، از شمال غرب به استان قزوین، از غرب به استان همدان، از شمال شرق به استان تهران، از جنوب غرب به استان لرستان، از جنوب شرق به استان اصفهان و از شرق به استان قم محدود است. استان مرکزی با مساحتی معادل ۲۹٬۵۳۰ کیلومتر مربع حدود ۱٬۸۲ درصد از مساحت کل کشور را به خود اختصاص داده است. براساس آخرین تقسیمات کشوری، استان مرکزی دارای ۱۲ شهرستان، ۲۶ بخش، ۳۵ شهر، ۶۶ دهستان، ۱٬۳۹۴ آبادی دارای سکنه و ۴۶ آبادی خالی از سکنه است. شهرستانهای این استان عبارتند از: اراک، محلات، ساوه ، تفرش، شهرستان خمین، فراهان، دلیجان، شازند، آشتیان، کمیجان، زرندیه و خنداب. شهر های قم و تهران نیز پیشتر جزو استان مرکزی بودهاند.
نامگذاری
نام استان مرکزی برای اولین بار در سال ۱۳۲۶ خورشیدی مطرح گردید. در آن سال استان مرکزی (بهمرکزیت تهران) پهنه وسیعی از مرکز کشور شامل شهرستانهای تهران، قزوین، ساوه، قم، دماوند و محلات بود. در سال ۱۳۵۶ مرکز استان مرکزی از تهران به اراک انتقال یافت. در مهر ١٣۵٧ تهران و البرز کنونی تحت عنوان استان تهران از استان مرکزی جدا شد. تا سال ۱۳۶۵، استان قم نیز جزو این پهنه بود. در سال ۱۳۸۹ رئیسجمهور وقت، محمود احمدینژاد پیشنهاد تغییر نام استان به استان آفتاب را مطرح کرد. دلیل وی برای طرح این پیشنهاد روشن نبودن نام مرکزی در تبیین هویت و معرفی فرهنگ استان بود اما این پیشنهاد در برنامه زنده تلویزیونی با مخالفت مجری برنامه و پس از آن با مخالفت برخی از نمایندگان استان مرکزی مواجه شد. بعد از این برای تغییر نام استان نامهای دیگری مانند استان ماد و استان اراک نیز پیشنهاد شد.
پیشینه
پیش از اسلام
استان مرکزی در منطقهای واقع شده است که در دوران باستان به آن ماد بزرگ، در اوایل دوره اسلامی ایالت جبال و در سدههای بعد عراق عجم میگفتند. نام جبال برای اولین بار توسط اعراب به کوهستانهای غرب ایران نسبت داده شد. در دوره سلجوقیان، خلفای عباسی لفظ عراق عجم (بهمعنای عراق غیر عرب) را به مناطق غربی ایران نسبت دادند.
مادها
زمانی که آریاییها وارد ایران شدند متشکل از سه طایفه یا قوم بودند؛ قوم پارس در مناطق جنوبی کشور مستقر شدند، پارتها در قسمت شرقی ایران ساکن شدند و مادها در مرکز و غرب ایران سکنی گزیدند.
بنا بر تحقیقات تاریخی، در گذشته سرزمین ماد به سه بخش عمده تقسیم شده بود:
ماد آتروپاتن یا ماد علیا یا ماد کوچک (آذربایجان کنونی).
ماد سفلی یا ماد بزرگ (که امروزه قسمت بزرگ آن را استان مرکزی تشکیل میدهد).
ناحیه پارتاکنا (استان اصفهان امروزی).
هخامنشیان
در دوران هخامنشیان سرزمین ایران به بیست و سه ساتراپی تقسیم میشده است که ماد سفلی (از ری تا همدان) که کمیجان امروزی است جزء ساتراپ دهم بوده است. فهرست بیست و سهگانه ساتراپیهای ایران با توجه به تاریخ هرودت و سنگنبشتههای بیستون ثبت شدهاست.
استان مرکزی در روزگار هخامنشیان بخشی از ایالت مادها (ساتراپی دهم) و قسمتهایی از جنوب آن بخشی از سرزمین الیمائیس بهشمار میرفته است. این استان در شمار کوست خوربران (یعنی جایی که خورشید از آنجا میرود) بود.
جغرافیا
جغرافیای طبیعی
آب و هوا
آب و هوای استان به علت وجود کوههای مرتفع، مجاورت با حاشیه مرکزی ایران، همجواری با بخشی از منطقه حوض سلطان، کویر میقان و حوزه آبریز دریاچه نمک و همچنین قرار گرفتن در محل تلاقی دو رشته کوه البرز و زاگرس، دارای آب و هوایی متنوع است. همچنین جهت و جریان وزش بادهای غربی ـ مدیترانهای و اقیانوس اطلس، تودههای هوای فشار زیاد اقیانوس هند و جریانهای سرد آسیای مرکزی شرایط اقلیمی استان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. مهمترین انواع آب و هوای استان عبارتند از: آب و هوای نیمهبیابانی در مناطقی چون ساوه و زرندیه، آب و هوای معتدل کوهستانی همراه با زمستان سرد و تابستان معتدل، در شهرستانهایی مانند اراک، خمین، تفرش و محلات. آب و هوای سرد کوهستانی با زمستانی سرد و برفی و تابستانی خنک در محدودههای جغرافیایی شهرستان شازند. همچنین در بخشهایی از شهرستان فراهان بهویژه روستای کسرآصف چشمانداز سرسبزی دارد.
دشتها و بیابانها
استان مرکزی در دوره کواترنری مرطوب بوده و بارشهای آن روزگار که باعث شسته شدن رسوبات از کوهها و انباشت آنها در بخشهای پست شده دشتهای حاصلخیزی چون دشت فراهان، دشت شازند، دشت ساوه و دشت زرند را به وجود آوردهاست. پستترین نقطه استان دشت مسیله با ۹۵۰ متر بلندا از سطح دریاست.
کویر
دریاچهها و تالابها
دریاچه میقان
این دریاچه در شمال شرقی اراک و در دشت فراهان قرار دارد، مساحتش بسته به میزان بارندگی از صد تا صد و ده کیلومتر مربع تغییر مییابد. آب این دریاچه شور است. از نظر اقلیم زمستانهای معتدلی دارد و همین سبب شده تا در پاییز و اوایل زمستان زیستگاه پرندگان و به ویژه پرندگان مهاجر باشد.
دریاچه خورهه
این دریاچه دائمی از یکی از معدود دریاچههای معدنی استان مرکزی است. خودجوش است و حاوی ترکیبات گوگردی، غیر از آن به سبب جایگاه تاریخیاش دارای اهمیت است. همچنین از لحاظ علم پزشکی نیز مورد توجه است.
دریاچه قاسمآباد
دریاچهای طبیعی است در غرب خنداب، در منطقهای کوهستانی بین روستاهای اوچتپه و قاسمآباد. میزان آبش بسته بارندگی متغیر است به گونهای که در دورههای خشکسالی گاهی خشک میشود و در دورههای پربارش قابل قایقرانی است. وسعتش بین دو تا سه کیلومتر متغیر است و در پاییز و ابتدای زمستان محل تجمع پرندگان مهاجر است.
کوهها
۷۵٪ از مساحت استان را ناهمواریها تشکیل دادهاست. کوههای استان مرکزی که در دوره ترشیاری شکل گرفتهاند از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شدهاند. کوههای استان مرکزی دو گروه هستند یکی کوههای مرکزی در شهرستانهای کمیجان، تفرش مانند کوه گوند قرمز روستای کسرآصف و قسمتهایی از ساوه و دیگری کوههای زاگرس در جنوب استان و در شهرستانهای شازند و خمین. کوههای راسوند در جنوب شازند و سفیدخانی در جنوب اراک از مهمترین کوههای استان هستند و قله شهباز با ۳۳۸۸ بلندی، در کوههای راسوند بلندترین کوه استان محسوب میشود.
رودخانهها
در حال حاضر میزان آب بدست آمده از رودخانهها، قناتها و چشمهها در استان حدود۲/۴ میلیارد متر مکعب است که تنها ۵۰ درصد از این حجم به مصرف کشاورزی میرسد.
چشمهها
چشمههای موجود در استان همانند: چشمه میشو چناس، سراب چناس چشمهٔ عمارت، چشمهٔ عباسآباد، چشمهٔ پنجعلی، چشمهٔ اسکان، چشمه بلاغ حک (کیخسرو)، چشمهٔ انجدان، چشمهٔ محلات، چشمهٔ سنگستان و چشمهٔ بالقلو نقش مهمی در تأمین آب مصرفی استان دارد.
جغرافیای سیاسی
تقسیمات کشوری
در سال ۱۳۱۶ کشور ایران به ۲۷ قسمت تقسیم گردید که شهرهای ساوه، زرند، عراق عجم، خمین و محلات از قسمتها اصلی این تقسیمبندی بودند، در همان سال براساس قانون کشور به ۱۰ استان و ۴۹ شهرستان تقسیم گردید که استانها برحسب شماره نامگذاری گردیدند که استان مرکزی امروزی در استان یکم قرار داشت.
در تغییر دیگری که در قانون تقسیمات کشوری در سال ۱۳۳۹ اتفاق افتاد، استانها به جای نام به اسامی اصلی و تاریخی خود نامیده شدند و براساس این قانون کشور به ۱۴ استان، ۶ فرمانداری کل، ۱۳۹ فرمانداری، ۴۹ بخشداری تقسیم گردید که بخش اعظم استان مرکزی فعلی در استان مرکزی آن زمان به مرکزیت شهر تهران قرار گرفت، براساس قانون مورخه ۸/۱۲/۱۳۵۶ استان مرکزی به دو استان تهران به مرکزیت شهر تهران و استان مرکزی به مرکزیت اراک تبدیل شد، که شهرهای تابعه استان مرکزی به این شرح بودند: اراک، ساوه، قم، خمین، تفرش، کاشان
براساس تصویبنامه سال ۱۳۵۷ شهر کاشان از استان مرکزی جدا به استان اصفهان افزوده شد، براساس قوانین سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ شهرهای سربند و دلیجان به استان مرکزی اضافه و در سال ۱۳۶۵ شهرستان قم از استان مرکزی جدا و به استان تهران الحاق و در سال ۱۳۷۵ مستقلاً به استان تبدیل گردید.
از جمله این شهرهای این استان میتوان به کمیجان، نراق، آوه، آستانه، نیمور و ساروق، وفس،چهرقان و کرهرود، مشکویه در شهر پرندک اشاره کرد.
استانداری
پوشش گیاهی و جانوری
پوشش گیاهی
جنگلها
استان مرکزی از جمله استانهایی است که از نظر پوشش جنگلهای طبیعی بسیار فقیر است. سرانه جنگل در این استان شانزده برابر از سرانه آن در ایران پایینتر است. اما در جادهای که به روستای کسرآصف کمیجان ختم میشود باغهای زیبایی وجود دارد که جنگل گونهاند و دست کمی از جاده چالوس ندارند و همچنین دره سرسبز وفس کمیجان که به طول ۱۵ کیلومتر است و در مسیر ارتباطی کمیجان به سمت ساوه قرار دارد. همچنین روستای کسرآصف دارای زیباییهایی نظیر غار اینجیل آغاجی (درخت انجیل) هست و برخی بخشها مانند ساوه و شازند و تفرش تاج پوشش ۵ تا ۱۰ درصد هستند و برخی دیگر از بخشها مانند دلیجان، محلات، خمین، اراک، کمیجان و زرندیه دارای تاج پوشش ۱ تا ۵ درصد هستند. از جمله جنگلهای موجود در استان میتوان به پارکهای جنگلی و جنگلهای دست کاشت (۸۳۹٫۵ هکتار) اشاره کرد. مساحت جنگلهای طبیعی استان مرکزی ۱۵۱۲۷/۵۴۷۱ هکتار است. سرانه جنگل (جنگلهای طبیعی و دست کاشت) نزدیک به ۱۲۸ مترمربع است. در استان چهار ذخیره گاه جنگلی وجود دارد که شامل ذخیره گاه بلوط و سماق در شهرستان شازند با وسعت ۲۱۰ و ۷۵ هکتار و بنه در شهرستان تفرش با وسعت ۲۰ هکتار و خونیار واقع در شهرستان ساوه به مساحت ۲۰۰۰ هکتار است.
مراتع
مراتع استان که عمدتاً گیاهان بوتهای هستند به دلیل آب و هوای مختلف دارای تنوع زیادی هستند و در مجموع ۶۶٪ کل استان را پوشش میدهند.
گونههای جانوری
حدود ۳۳۵ گونهٔ جانوری شامل: ۵۳ گونه پستاندار، ۲۰۵ گونه پرنده، ۵۴ گونه خزنده، ۴ گونه دوزیست و ۱۹ گونه ماهی در این استان موجود هستند. نماد محیط زیست طبیعی این استان پازن است که در استان به تگه نیز مشهور است. جانورانی مانند آهو، کل و بز، قوچ، میش، شغال، روباه، گرگ، خوک، خرگوش، تشی، خرس قهوهای، پلنگ، گربه پالاس، سیاهگوش، سمور، لاکپشت، کبک، تیهو، کوکر، باقرقره و پرندگان مهاجر درنا، آنقوت، غاز و مرغابی چنگر در مناطق کوهستانی و استپی حفاظت شدهاستان زندگی میکنند.
مناطق حفاظت شده
منطقه حفاظت شده هفتادقله
این منطقه کوهستانی مساحتی برابر ۸۲۱۲۵ هکتار دارد، و بین شهرستانهای اراک، محلات و خمین قرار دارد. این منطقه از سال ۱۳۵۳ تحت کنترل سازمان حفاظت محیط زیست درآمدهاست. این منطقه نمونه بارز یک اکوسیستم کوهستانی است به خاطر ارزشهای زیستگاهی اش از زمانهای قدیم به عنوان یکی از بهترین شکارگاههای کشور به حساب میآمده، وجود بیش از هفتاد کتیبه که قدیمی ترینشان به چهارصد سال پیش متعلق است نشانهای بر این مدعا است. در این منطقه بیش از دویست گونه گیاهی وجود دارد و حیات وحش آن عبارت است از: قوچ و میش، کل و بز، آهو، پلنگ، گراز و گونههای مختلف پرندگان از جمله غاز خاکستری، اردک، لک لک سفید، بلدرچین، هوبره، فاخته و…
مناطق حفاظت شده چرا و وفس
این مناطق کوهستانی است و پوشش گیاهی بین بیست و پنج تا شصت درصد و همچنین آب فراوان دارد. کوههای کوچک زار، خشکه، وحش و لجور در این مناطق قرار دارند و حیات وحش آن عبارت اند از: قوچ و میش، آهو، گرگ، روباه، خرگوش، کبک، تیهو، باقرقره، فاخته و ….
منطقه حفاظت شده سربند
این منطقه بیشتر از تپه ماهورها تشکیل یافته، زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل دارد و حیات وحش آن را قوچ و میش و به ویژه کبک تشکیل میدهند. دره مالمیر و باغ سماق لو که از مناطق زیبای استان بهشمار میروند در این منطقه واقعاند.
منطقه حفاظت شده الوند (خمین)
این منطقه با مساحت ۸۶۱۸ هکتار در سال ۱۳۸۱ حفاظت شده اعلام شد. این ناحیه جزء رویشگاههای ایران-تورانی بهشمار میرود.
محصولات کشاورزی
بهطور کلی ۱۹ درصد از مساحت استان مرکزی اراضی کشاورزی و ۵۷ درصد مرتع و بقیه غیر مزروعی (شهرها، جادهها، دریاچه و…)است. محصولات کشاورزی استان شامل گندم، جو، آفتابگردان، حبوبات، پنبه، چغندرقند، گوجه فرنگی، پیاز، انگور، خشکبار، سبزیجات، انار، طالبی، هلو، پسته، بادام و گردو است.
از مهمترین قابلیتهای کشاورزی در استان مرکزی میتوان به تولید گل و گیاه اشاره کرد. سطح زیر کشت گل و گیاهان زینتی در این استان هزار و ۹۱ هکتار است که از این میزان ۳۷۱ هکتار به صورت گلخانه و بقیه در فضای باز است. شهرستان محلات در این استان که به عنوان قطب تولید گل و گیاهان زینتی کشور مطرح است، بیشترین سطح زیر کشت گل و گیاه را به خود اختصاص دادهاست. ایستگاه ملی تحقیقات گل و گیاهان کشور در شهرستان محلات قرار دارد که هدایت فنی و علمی و پشتیبانی مالی تحقیقات گل کشور در ۷ سایت، لاهیجان، تنکابن، ورامین، کرج، جیرفت، دزفول و اصفهان بر عهده این ایستگاه میباش.
از دیگر محصولات کشاورزی استان تولید لوبیا است که بیش از ۹۰٪ آن در شهرستان خمین کاشت میشود. به همین سبب استان مرکزی به عنوان یکی از قطبهای تولید لوبیا در کشور مطرح بوده و ایستگاه ملی تحقیقات لوبیای کشور در این استان و در شهرستان خمین قرار دارد
انار از دیگر محصولات کشاورزی استان است که در شهرستان ساوه تولید میشود. شهرستان ساوه بهترین نوع انار در کشور را تولید میکند و محصول آن شهرتی جهانی دارد، به صورتی که در دنیا به یک برند معتبر تبدیل شدهاست. سالانه ۷۸۰ نوع انار در ساوه تولید میشود
تولید پسته ارگانیک از دیگر محصولات کشاورزی استان است که در شهرستان زرندیه شهر پرندک کاشت میشود. استان مرکزی مقام ششم تولید پسته کشور را داراست و بزرگترین باغ تولید پسته ارگانیک کشور در این استان قرار دارد.
مردم
جمعیت
جمعیت استان مرکزی طبق آخرین سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵ بالغ بر ۱٬۳۲۶٬۸۲۶ بودهاست که از این تعداد ۱۰۱۵۳۷۵ باسواد بودهاند.
استان مرکزی از مهاجرپذیرترین استانهای ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود؛ بهطوریکه براساس سرشماری رسمی انجام شده در سال ۱۳۳۵، ۴۴ درصد از ۲ میلیون ایرانی که در آن دوره اقدام به مهاجرت داخلی نمودند، این استان را مقصد نهایی خود برای سکونت انتخاب کردهاند. این فرایند جذب مهاجر داخلی در دهه بعد افزایش یافت و به میزان ۶۷ درصد از ۲٫۳ میلیون نفر مهاجر افزایش یافت. اما در دهه ۵۰ و همچنین سالهای بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، این مهاجرت کاهش یافت و ایرانیان مهاجر، تمایل بیشتری برای حضور در استان تهران و شهر تهران داشتند.
عشایر
جمعیت عشایر استان مرکزی در سرشماری عشایر کوچنده در سال ۱۳۸۷
زبان
زبان رایج مردم استان مرکزی فارسی است. در برخی مناطق مانند دهستان رودبار تفرش و قسمتی از روستاهای شهرستانهای فراهان، خنداب، کمیجان، شازند، اراک، ساوه، زرندیه و خمین به زبان ترکی و لری نیز سخن میگویند. در دلیجان و محلات مردم به زبان راجی سخن میگویند. در برخی روستاهای شهرستانهای کمیجان مانند وفس، زرندیه مانند الویر و تفرش مانند کهک به زبان تاتی سخن گفته میشود که ریشه در زبان مادی دارد. خلجی که در بخش خلجستان استان قم بیشتر گویشور دارد، در روستاهای آشتیان و تفرش نیز گویشور دارد. در پارهای از روستاهای شازند، خرقان و ساوه که ارمنینشینند و نیز در بخشی از شهر اراک که تا چند دههٔ پیش ارمنینشین بود، زبان ارمنی نیز صحبت میشد.
اقوام
ادیان
قبل از ورود اسلام به ایران اهالی این منطقه پیرو دین زرتشتی بودند و وجود آتشکدههای گوناگون مانند آتشکده وره در آشتیان، آتشکده خورهه در محلات، آتشکده برزو در راهجرد و آتشکدهٔ فردقان در کمیجان شاهد این مدعاست.
هماکنون اهالی استان مرکزی اکثراً مسلمان و شیعه هستند و مسیحیان ارمنی و زرتشتیان و عدهای کم از کلیمیان از اقلیتهای مذهبی این استان هستند.
غذاها
استان مرکزی دارای غذاهای سنتی متنوعی است:
دوگوله یا آبگوشت، کلهجوش (کالجوش یا دوغ گرمه)، آش ترخینه، آش اشکنهٔ اراک (اُو گرمه)، پتلهپلو، کوفته تفرشی (گندله)، آش گندینه، رشتهپلو، شفته اراکی (کوفته اراکی)، گوشتابهٔ اراک، کباب تهتالی
اقتصاد
استان مرکزی از جمله استانهای صنعتی کشور است و از دید تنوع و گوناگونی تولید رتبه نخست کشور را دارد. بخشهای خدمات، صنعت و کشاورزی به ترتیب اهمیت پایه اقتصاد استان را تشکیل میدهند.
با توجه به وجود بیش از ۳۰۰۰ واحد تولیدی و صنعتی در استان مرکزی، بهرهمندی از صنایع مادر و حلقههای واسط کلیدی در تولید کشور، سرمایهگذاری در طرحهای صنعتی استان بالا بوده بهطوریکه این استان همراه در رتبه ممتازترین استانها در جذب سرمایهگذاری صنعتی را دارا است.
از مزیتهای سرمایهگذاری در بخش صنعت استان میتوان به نزدیک بودن به پایتخت، وجود ظرفیتهای مکانی مناسب به لحاظ وجود شهرکهای صنعتی در استان، برخورداری از موقعیت خاص جغرافیایی و قرارگیری در کریدور ترابری بینالمللی، وجود صنایع بزرگ و مادر، تجربه نیم قرن توسعه صنعتی، وجود منابع و ذخایر معدنی نظیر سنگ آهن، سولفات سدیم، سیلیس، فلدسپات و انواع سنگ و…، وجود ظرفیت ایجاد صنایع تبدیلی کشاورزی، وجود نیروی کار متخصص، وجود خوشه صنایع ریلی و انرژی، انجمنهای تخصصی در استان، قرارگیری در مسیر خطوط اصلی انتقال و تأمین انرژی و پائین بودن نسبی خطر زلزله در استان اشاره کرد.
صنایع و محصولات صنعتی
استان مرکزی طی پنج دهه گذشته چهرهای صنعتی به خود گرفت و با راهاندازی طرحهای صنعت نفت و پتروشیمی به یکی از بزرگترین مراکز صنایع استراتژیک کشور تبدیل شد. از تولیدات عمده استان میتوان به آلومینیوم، محصولات آلومینیومی، ریختهگری فلزات سنگین، تجهیزات صنایع نفت و گاز، تجهیزات نیروگاهی و صنعتی، ماشینآلات کشاورزی و عمرانی، خودروهای ریلی، محصولات پتروشیمی و پالایشگاهی، رنگهای صنعتی، منسوجات، شیشه و جام، بلور، انواع لاستیک خودرو، سیم و کابل، شویندهها، دوده صنعتی، الیاف مصنوعی، انواع سنگ ساختمانی، لوازم خانگی و کاشی، لوله و پروفیل فولادی و پی وی سی و … اشاره کرد.
کانون اصلی صنعت استان به ترتیب در ساوه، اراک، دلیجان و محلات است.
پتروشیمی و پالایشگاه
پالایشگاه نفت امام خمینی شازند اراک یکی از پالایشگاههای بزرگ ایران است که در استان مرکزی واقع شدهاست. این پالایشگاه از شرکتهای فرعی شرکت ملی پالایش و پخش فراوردههای نفتی ایران است و به عنوان بزرگترین پالایشگاه تک واحدی ایران در سال ۱۳۷۲ با ظرفیت اسمی ۱۵۰ هزار بشکه در روز راهاندازی گردید، همچنین نخستین پالایشگاهی است که کار مطالعه و عملیات اجرای آن بعد از انقلاب اسلامی و در نخستین سال بعد از جنگ تحمیلی آغاز شد. بزرگترین طرح تولید بنزین کشور در این پالایشگاه در حال بهرهبرداری است. این طرح پالایشگاه اراک را به بزرگترین پالایشگاه تولید بنزین در کشور تبدیل میکند.
پتروشیمی شازند اراک یکی از بزرگترین تولیدکننده محصولات پلیمری، مواد شیمیایی و از طرحهای زیر بنایی کشور است که در سال ۱۳۶۳ به تصویب رسید و فاز اول آن در سال ۱۳۷۲ مورد بهرهبرداری قرار گرفت. این مجتمع در جوار پالایشگاه نفت شازند اراک واقع در کیلومتر ۲۲ جاده اراک - بروجرد و در زمینی به مساحت ۵۳۲ هکتار احداث گردیدهاست.
صنایع و محصولات غذایی
شهرکهای صنعتی
تعداد شهرکهای صنعتی در استان مرکزی به ۳۵ شهرک و ناحیه صنعتی میرسد که از نظر میزان زمین واگذاری شده در کشور رتبه اول را دارد.
بورس
استان مرکزی دارای بورس منطقهای در شهر اراک است که به عنوان بیست و دومین بورس منطقهای کشور در سال ۱۳۸۵ افتتاح گردید. تالار بورس استان مرکزی اولین تالار بورس خصوصی کشور است که کارگزاری آن توسط شرکت کارگزاری بانک پاسارگاد انجام میشود.
مناطق ویژه اقتصادی
نخستین منطقه ویژه اقتصادی استان با ارتقاء شهرک صنعتی کاوه به منطقه ویژه اقتصادی کاوه ایجاد گردید. هدف ایجاد این منطقه ویژه گسترش صادرات غیرنفتی از استان اعلام شدهاست. موقعیت ویژه ترانزیتی، زمینی، ریلی و هوایی، نزدیکی به پایتخت، همجواری با فرودگاه بینالمللی امام خمینی، وسعت سرزمینی مناسب، وجود زیر ساختهای مطلوب و استاندارد برای توسعه آتی منطقه، افزایش منابع آبی مورد نیاز، وجود شبکه آبرسانی و شبکه جمعآوری فاضلاب شهری، وجود شبکه گاز شهری، مخابرات، تصفیه خانه صنعتی، فضای سبز مناسب با استاندارد زیستمحیطی از جمله ویژگیهای این منطقهاست.
انرژی و منابع
انرژی فسیلی
نیروگاه حرارتی شازند اراک یکی از نیروگاههای حرارتی ایران است که ظرفیت تولید ۱۳۰۰ مگاوات برق را دارد و شامل ۴ واحد بخار ۳۲۵ مگاواتی است. این نیروگاه ۵٪ برق کشور را تولید میکند.
نیروگاه رودشور که در کیلومتر ۴۴ آزادراه تهران - ساوه و در محدوده شهرستان زرندیه قرار دارد، یکی دیگر از منابع تولید برق در استان است که با ظرفیت ۲٬۱۶۲ مگاوات برق تولید میکند. این نیروگاه از نوع حرارتی است و بهعنوان بزرگترین نیروگاه خصوصی کشور شناخته میشود.
تأسیسات آب سنگین اراک
نخستین تلاش برای تهیه آب سنگین در ایران در سال ۱۳۶۳ بهطور آزمایشگاهی و با استفاده از روش الکترولیز انجام شد، اما تلاشها در این زمینه نتیجهای دربرنداشت. پس از فراغت سازمان انرژی اتمی از پروژههای نیمهصنعتی افزایش غلظت و تبدیل اورانیوم بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۷، پیشنهاد اجرای یک پروژه صنعتی آب سنگین به سازمان ارائه و پس از مدتی با ابلاغ شورای معاونان سازمان انرژی اتمی اجرای این طرح آغاز شد؛ اما با توجه به محدودیتها در کسب اطلاعات علمی و فنی از کشورهای خارجی و جذب نشدن نیروهای حرفهای این پروژه تا سال ۱۳۷۷ به تعویق افتاد. در این سالها علاوهبر تهیهٔ دانش فنی، طراحیهای پایه، مقدماتی، شروع طراحی تفصیلی، مطالعات و عملیات سایتیابی انجام شد و در این میان سایت اراک انتخاب گردید.
کار ساخت مجتمع از سال ۱۳۷۷ خورشیدی آغاز و تمامی مراحل طراحی و اجرای آن توسط متخصصان ایرانی انجام شد. بهرهبرداری از این نیروگاه در سال ۱۳۸۵ و توسط محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت انجام گردید. در آبان ۱۳۹۲ آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گزارش فصلی خود خبر داد که ایران پس از روی کار آمدن حسن روحانی توسعه فعالیتهای هستهای را متوقف کردهاست. این اولین گزارشی بود که آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس از ریاستجمهوری حسن روحانی منتشر کرد. ایران اعلام کرده بود نیروگاه آب سنگین اراک در سهماهه اول سال ۲۰۱۴ شروع بهکار خواهد کرد اما بعداً آن را به تعویق انداخت. نیروگاه شامل آب سنگین و آب سبک است که از محصولات جانبی آب سنگین بهشمار میرود.
تولیدات آب سبک جهت درمان و پیشگیری از سرطان کاربرد دارد. آب سنگین تولیدی این نیروگاه در حوزههای مختلف از جمله زیستشناسی، پزشکی و فیزیک کاربرد دارد. همچنین از آن بهعنوان مادهٔ خنککننده برای نیروگاههای هستهای و تولید رادیودارو استفاده میشود. فعالیت نیروگاه آب سنگین اراک یکی از موارد نگرانی غربیها دربارهٔ برنامه هستهای ایران بودهاست. مخالفان برنامه هستهای ایران مدعیاند این نیروگاه میتواند در صورت آغاز و گسترش فعالیت، پلوتونیوم قابل استفاده در ساخت سلاح هستهای را تولید کند.
انرژی آبی
سد الغدیر ساوه یکی از نیروگاههای برقآبی استان است که ظرفیت تولید برق آن ۱۵ مگاوات است. این سد در سال ۱۳۷۲ به بهرهبرداری رسید.
منابع معدنی
در استان مرکزی ۱۱۲ معدن فعال وجود دارد که بیشتر آنها مربوط به مصالح ساختمانی هستند. مواد معدنی موجود شامل سنگ آهن، سنگ ساختمانی، سنگ لاشه، سنگ گچ، سنگ آهک، خاک سرخ، خاک صنعتی، باریت، پلی متال، تاک، تراورتن، تنگستن، سرب، روی، کریستالین، سولفات سدیم، سیلیس، فلورین، کائولن، فلدسپات، گرانیت، مرمریت، مس و لیمونیت هستند.
ترابری و ارتباطات
فرودگاه
براساس اسناد موجود، قدیمیترین فرودگاه در استان مرکزی فرودگاه شهر دلیجان است که تا ۶۰ سال پیش فعال بود. در آن سالها از این فرودگاه برای حمل مسافر و تجهیزات جنگی در جنگ جهانی دوم استفاده میشد. در سال ۱۳۱۷ فرودگاه اراک ساخته شد. پس از پیروزی انقلاب روند ساخت فرودگاه جدید اراک آغاز شد و در سال ۱۳۷۶ به بهرهبرداری رسید. هماکنون تنها فرودگاه موجود در استان مرکزی فرودگاه بینالمللی اراک است.
راه
استان مرکزی اتصالدهنده شهرهایی نظیر تهران و قم به استانهای همجوار مانند استان لرستان و استان همدان است. مقدار راههای اصلی معمولی در استان مرکزی ۵۴۰ کیلومتر و راههای بین شهری ۳۲۰ کیلومتر بوده و طول راههای روستایی در استان ۷۰۰ کیلومتر برآورد میشود. از جمله آزادراهها و بزرگراههای موجود در استان مرکزی میتوان به آزادراه تهران-ساوه-سلفچگان، آزادراه ساوه-همدان، آزادراه اراک-خرمآباد، آزادراه در دست احداث سلفچگان-اراک، بزرگراه اراک - ملایر، بزرگراه اراک - خمین، بزرگراه خمین - محلات - دلیجان، بزرگراه خمین - گلپایگان، بزرگراه اراک - فرمهین، بزرگراه قم - اصفهان در محدوده شهرستان دلیجان و جاده ۵۷ اشاره کرد.
مطابق آمار درصد تخلفات سرعت غیرمجاز در استان مرکزی ۱۸ درصد است که از این لحاظ این استان رتبه ۶ را در کشور دارد.
راهآهن
استان مرکزی از جمله اولین استانهایی بود که در هنگام ساخت راهآهن سراسری بهدستور رضاشاه پهلوی در مسیر آن قرار گرفت. ایستگاه اراک از مهمترین ایستگاههایی بود که در آن دوره ساخته شد. همچنین ایستگاه سمیه که محل تلاقی راهآهن شمال و جنوب بود در محدوده استان مرکزی قرار دارد.
مخابرات و اینترنت
از نظر میزان ضریب نفوذ اینترنت، استان مرکزی در سال ۹۰ نسبت به استانهای دیگر سطح پایینی دارد. میزان ضریب نفوذ اینترنت در استان ۳۷٪ است که از میانگین کشوری پائینتر است. از جمله دلایل آن فراهم نکردن زیرساختهای اینترنت پرسرعت مانند تأمین ظرفیت پهنای باند بین مراکز، اینترانت و فضای پسیو بارها توسط شرکت مخابرات استان مرکزی اعلام شدهاست.
در بخش ارتباطات سیار با راهاندازی دومین مرکز سوئیچ ۴۰۰ هزار شمارهای استان مرکزی توانست ۹۹٪ راههای ارتباطی خود را زیر پوشش تلفن همراه قرار دهد و از این لحاظ مقام دوم را به خود اختصاص دهد. بیش از ۲۵۵ هزار شماره تلفن همراه دائمی و ۲۷۸ هزار شماره اعتباری فعال در استان از خدمات تلفن همراه استفاده میکنند.
همچنین استان مرکزی چهارمین استانی است که طرح همکدسازی استانی را بهاجرا درآورد؛ بههمین منظور کد استان به ۰۸۶ تغییر پیدا کرد و کلیه شماره تلفنهای ثابت در محدوده استان مرکزی هشت رقمی شد.
رسانهها
مطبوعات
اگرچه آوازه استان مرکزی بیشتر بخاطر صنعت، کشاورزی و تربیت مشاهیر و نخبگان فکری است اما در حوزه ارتباطات نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارد. در لا به لای اوراق مطبوعاتی بهجای مانده در استان مرکزی ناگفتههای متعدد تاریخی و نحوه زیست اجتماعی، ویژگیهای رفتاری و مشی سیاسی و فرهنگی این مرز و بوم نهفته و نقش و جایگاه استان مرکزی در رشد دایره علوم ارتباطی و مستندسازی وقایع برجسته است. گشتی در آثار و اسناد مطبوعاتی استان مرکزی این واقعیت را مشخص میکند که این خطه نقش بسزایی را در تربیت اندیشمندان قلم بهدست، صاحبان اندیشه و فعالان عرصه نویسندگی و روشنفکری داشته و این مهم تا به امروز با چرخهای از فعالیتهای مطبوعاتی ادامه دارد. مطبوعات بهعنوان رکن چهارم دموکراسی و از ابزارهای مهم توسعه مطرح شده است و پیشتازی استان مرکزی در این عرصه و در شرایطی که کمترین امکانات چاپ و نشر در کشور موجود بوده، نشان از بالندگی فکری و توانمندی ساکنان این خطه دارد. براساس مدارک موجود، نخستین مجلهای که در اراک انتشار یافت، نشریه "اتفاق" بود که بهمدیریت میرزا حبیباللهخان طاهری عکاسباشی رئیس انجمن دموکرات عراق (اراک) با طبع ژلاتینی بهصورت هفتگی در اختیار مردم گذاشته میشد. از این جریده که ارگان انجمن دموکرات عراق (اراک) بود، نمونهای که بتوان خط مشی سیاسی آن را معلوم کرد در دسترس نیست. دومین نشریه منتشره در استان که جزو نشریات قدیمی است روزنامه «رنجبر» بود. این روزنامه نیز در اراک انتشار مییافت و مانند روزنامه اتفاق منتسب به روشنفکران دموکرات بود.
رادیو و تلویزیون
جاذبههای گردشگری
شهرستان شازند: روستای چناس، غار کل چناس، سراب چناس، غار میشو چناس، چشمه گوراب چناس، روستاهای پاکل و سرسختی، پیست اسکی پاکل، منطقه تفریحی دو خواهران، باغهای عروسانه آستانه، کوه قرقدر، قلعه آقا حمید، کوه و غار شاه کیخسرو (محل غیبت شاه کیخسرو پادشاه اسطورهای کیانی)، کوه شهباز (بلندترین قلهٔ استان مرکزی)، کوه ششبید، کوه لجور و پل دوآب، چشمه عباسآباد شازند، چشمه بلاغ حک، سراب عمارت، سراب سورانه، سراب اسکان، تپهٔ تاریخی قلندرون (تنها قلعهٔ شناخته شدهٔ هخامنشی در زاگرس مرکزی)، تپهٔ تاریخی سرسختی، جنگل حفاظت شدهٔ بلوط سرسختی، چشمه و عمارت تاریخی پنجعلی، کلیسای کلاوه، تالاب کوکبیه، سد کمال صالح، سد هندودر و …
شهرستان خنداب: رودخانه قرهچای (شراء)، تالاب آقگل، باغهای خنداب، کوه سر تخت، چشمه سلاله، چشمه علی گذر، حمام مصطفوی، باغ دهنو، روستای تاریخی درمن، قبرستان تاریخی هفت برادران
شهرستان کمیجان: غار قلعهجوق، غار وفس، امامزاده محمد عابد، تپه باستانی چهل گزی و روستای هدف گردشگری وفس
شهرستان آشتیان: قلعه تاریخی مستوفیالممالک، خانه معتمدالایاله
شهرستان اراک: مسجد و مدرسه سپهداری، روستای تاریخی هزاوه (زادگاه امیرکبیر)، حمام تاریخی و موزه چهارفصل، بازار اراک، چشمه چپقلی، مقبره شاه قلندر انجدان و…
شهرستان تفرش: آرامگاه پروفسور حسابی، مقبره ابوالعلی، مسجد جامع شش ناو، چشمههای آب معدنی گراو، آبانبار بلور، تکیه زاغرم تفرش و…
شهرستان خمین: منزل امام خمینی، قلعه سالار محتشم، مسجد جامع خمین، حمام تاریخی لکان، قلعه قرهسیلکان، بوستان کوه بوجه و …
شهرستان ساوه: مناره و مسجد جامع ساوه، قلعه دختر (ساوه)، پل سرخده، کاروانسرای باغ شیخ، تپه تاریخی آوه، قلعه الویر، امامزاده سید اسحاق، روستای سنگک
شهرستان محلات: سرستونهای آتشکده خورهه، غار آزادخان، چشمه وزوان، مسجد جامع محلات، مجتمع آب گرم محلات و مراکز تهیه گل و گیاه
شهرستان دلیجان: غار چال نخجیر، کاروانسرا و پل شاهعباسی (دوهک)، سد پانزده خرداد، مجموعه تاریخی نراق، امامزاده یحیی نراق و…
شهرستان زرندیه: یخچال مهدیآباد، مسجد اعظم چلسبان، آبشار چناقچی علیا، مقبره اشموعیل نبی، کبوترخانه خورآباد، کلیسای حضرت مریم چناقچی و…
شهرستان فراهان: تکیه تاریخی فراهان
صنایع دستی و سوغات
فرش، قالی و قالیچه صنایع دستی اصلی استان هستند که در گذشتهای نه چندان دور صادرات اصلی استان را تشکیل میدادهاند. علاوهبر اینها گیوه که نوعی پاپوش دستدوز تولید شده از نخهای قالی است، از جمله صنایع دستی در خور توجه این استان است که در سنجان و وفس تولید میشود. منبتکاری مردمان سمقاور شهرستان کمیجان شهرت زیادی در ایران و استان دارد.
فتیر، شیرمال، کسمه، کماج، جوزغند نراق، کشمش، شیره انگور، گوشفیل، کفلمه، رب انار ساوه، حلوا ارده محلات و عسل خمین نیز از سوغات این استان به حساب میآیند.
آموزش
آموزش ابتدایی
در استان مرکزی در سال ۱۳۹۵، ۲۲۷ هزار دانشآموز در ۲۲۶۹ مرکز آموزشی مشغول به تحصیل بودهاند.
آموزش عالی
نخستین دانشگاه ساخته شده در استان، مدرسه علوم عالی مرجان (دانشگاه اراک کنونی) بود که در سال ۱۳۵۰ در اراک ایجاد شد.
استان مرکزی دارای ۷۸ مرکز آموزش عالی است که از این تعداد ۱۲ مرکز دولتی، ۱۳ موسسه پیام نور، ۲۳ مرکز علمی - کاربردی، ۱۹ مرکز آزاد اسلامی و ۱۱ مرکز غیرانتفاعی هستند. تعداد کل دانشجویان در استان مرکزی تا پایان سال ۹۱ برابر با ۱۲۸۲۶۹ نفر بوده که از این تعداد ۶۷۶۰۲ نفر پسر و ۶۰۶۶۷ نفر دختر بودهاند. از کل دانشجویان استان ۶۳ درصد بومی استان هستند.
ورزش
ورزشگاهها
استادیوم امام خمینی اراک
پیست اسکی
پیست اسکی شازند تنها پیست اسکی استان مرکزی است که در شهرستان شازند و در جاده شازند - هندودر قرار گرفتهاست.
این پیست اسکی در ارتفاعات هندودر و در نزدیکی روستای پاکل قرار دارد. منطقه هندودر بهدلیل ارتفاع مناسب، دارای زمستان زود هنگام و بارش سنگین برف است. از جمله امکانات موجود در پیست اسکی میتوان به سه دستگاه تلهسیژ، هتل، رستوران، تجهیزات برفروبی و ساختمان اداری اشاره کرد.
تیمهای ورزشی
تیمهای مطرح ورزش استان به شرح زیر میباشند:
تیم فوتبال آلومینیوم اراک: نماینده استان در لیگ برتر فوتبال کشور
تیم فوتبال خوشه طلایی ساوه: نماینده استان در لیگ دسته یک فوتبال کشور
تیم فوتبال استقلال کارچان: نماینده استان در لیگ دو فوتبال کشور
تیم بسکتبال نبوغ اراک: نماینده اراک در لیگ برتر بسکتبال کشور
تیم فوتسال شن سا: قهرمان نخستین دوره جام باشگاههای آسیا در سال ۱۳۸۴ و مسابقات بینالمللی پرتغال موسوم به جام جهانی کوچک در سال ۱۳۸۶ و قهرمان لیگ برتر فوتسال ایران در سال ۱۳۸۵
تیم فوتسال شهرداری ساوه: نماینده استان در لیگ برتر فوتسال ایران در سال ۱۳۹۰.
تیم فوتبال شهرداری اراک: نماینده استان در لیگ دسته دوم فوتبال ایران
تیم هندبال هپکوی اراک: نماینده سابق استان در لیگ برتر هندبال ایران
تیم بسکتبال شهرداری اراک: نماینده سابق استان در لیگ حرفهای بسکتبال کشور
پانویس
منابع
واحد پژوهش و تألیف گیتاشناسی. اطلس گیتاشناسی استانهای ایران. تهران ۱۳۸۳.
پیوند به بیرون
وبگاه رسمی استانداری مرکزی
وبگاه رسمی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان مرکزی
وبگاه رسمی صدا و سیما استان مرکزی
وبگاه رسمی اداره کل ورزش و جوانان استان مرکزی
وبگاه رسمی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مرکزی
آخرین لیست آثار ثبتی استان مرکزی در فهرست آثار ملی کشور
استان مرکزی
مرکزی
بنیانگذاریهای ۱۳۲۶ در ایران |
899 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86 | خمین | خُمِیْن یکی از شهرهای استان مرکزی است که در جنوبیترین قسمت این استان و در فاصله ۳۲۰ کیلومتری از تهران واقع شدهاست. این شهر زادگاه روحالله موسوی خمینی، رهبر انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران و بنیانگذار جمهوری اسلامی است.
پیشینه تاریخی
محدوده شهرستان خمین امروزی، در گذشته جزئی از ناحیه پهناور بلاد جبال (عراق عجم) بوده که در طول تاریخ نامهای گوناگونی به خود گرفتهاست. یونانیان آن را مدیا میگفتند چون آنجا سرزمین ماد بودهاست و البته نخستین آریاییهای تاریخ و پارسها نیز در این منطقه سکنی گزیدهاند و سپس پارتهای مهاجر نیز به این منطقه آمدهاند. در متون جغرافیای اسلامی به نامهای کوهستان، جبال، جبل، قهستان، قوهستان و بالاخره عراق عجم نامیده شدهاست. لیکن در کتاب نزهت القلوب مربوط به قرن هشتم هجری از ویژگیهای این ناحیه سخن به میان آمده و گلپایگانیها آن را کمره میخواندهاند. برخی نام «خمین» را معرب هُمایون میدانند. در منابع به صورت خمهین، حمهین، خهبین، خماهین آمدهاست و برای اولین بار در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان اثر حمزه اصفهانی به نام خمین اشاره شدهاست.
نامگذاری
شهرستان خمین را در گذشته کَمَره مینامیدند. در کتاب تاریخ قم به قلم سید جلالالدین تهرانی، خمین به صورت واژه «خمیهن» نوشته شدهاست. همچنین برخی ریشه نام را «خومیهن» میدانند که مرکب از دو کلمه «خو» به معنای خوب و «میهن» به معنای سرزمین است.
رسانهها
در خمین رسانههای متعددی در حال فعالیتاند. تنها هفته نامه روزنامه ای این شهر با نام «آوای خمین» چاپ میشود همچنین در شهر تعدادی ماهنامه علمی نیز وجود دارد البته خبرگزاری دنیای سیاست رسماً در تاریخ ۱ مرداد ۹۷ رسانه مستقلی با نام سلام خمین راه اندازی کرد که به پوشش اخبار این شهر در شبکههای اجتماعی میپردازد.
جغرافیا
اقلیم و آب و هوا
متوسط بارندگی در خمین ۲۹۶ میلیمتر است که سال ۸۱–۸۰ با بیشترین مقدار بارندگی ۴۸۶/۲ میلیمتر و سال ۷۸–۷۷ با ۱۳۸ میلیمتر کمترین میزان بارش سالیانه در شهر ثبت شدهاست.
میانگین سالانه دمای خمین ۱۳/۶ درجه سانتی گراد است. ماه تیر با میانگین ۲۱/۱درجه سانتی گراد گرمترین و ماه دی با میانگین ۶ درجه سانتی گراد سردترین ماه سال است.
میانگین رطوبت سالیانه خمین ۵۱ درصد است. ماه دی با میانگین ۶۳ درصد مرطوبترین و ماه شهریور با میانگین ۲۸ درصد خشکترین ماه سال است.
باد غالب خمین، شمال غربی (۲۷۰ درجه) غربی و بیشترین سرعت باد ثبت شده ۹۴ کیلومتر بر ساعت در اسفند ۱۳۹۶ گزارش شدهاست.میانگین تبخیر سالیانه خمین ۲۱۴۴ میلیمتر است. حداکثر تبخیر در ماه مرداد ۳۹۶ میلیمتر بودهاست.
اقلیم خمین بر اساس روش دومارتن نیمه خشک و بر اساس روش آمبرژه نیمه خشک و سرد است.
آلودگی هوا در شهر خمین اغلب به دلیل گردوغبارهای محلی و تودههای غباری که از کشور عراق و عربستان به سمت ایران میآید میباشد.
زمینشناسی
شهرستان خمین در دشتی نسبتاً هموار قرار گرفته که از اطراف کوههای مختلفی آن را دربر گرفتهاند.
معروفترین ارتفاعات این شهرستان عبارتند از: کوه الوند
به ارتفاع ۲۱۱۱ متر، کوه انگشت لیس، کوه بوجه سلطان و کوه دز، کوه شنی، و کوه هفت سواران را میتوان نام برد.
زمین لرزه
بررسی زمین لرزههای تاریخی شهر خمین (در فاصله کمتر از ۱۵۰ کیلومتر) از سال ۱۹۰۹ تا سال ۲۰۰۴ میلادی نشان میدهد که بالغ بر ۵۶ مورد زلزله به بزرگای ۳ تا ۷٫۴ ریشتر در منطقه به وقوع پیوستهاست. گسلهای منطقه از جمله، گسل جنوب خمین- تپههای خاوری خمین و گسل فرنق و قره کهریز و گسل گلپایگان که از فاصله ۵ تا ۷ کیلومتری جنوب باختری گسل جنوب خمین عبور میکند. در منطقه شناسایی شده که عمدتاً عامل زلزلههای شهرستان خمین میباشند (بر اساس مطالعات صورت گرفته این شهرستان از نظر شدت زمین لرزه در پهنه خطر نسبی متوسط قرار گرفتهاست).
گیاهشناسی
نوع پوشش گیاهی که در سطح در شهرستان خمین دیده میشود بهطور تقریبی یکسان و یک شکل میباشد. بیشتر پوشش منطقه عمدتاً بوته و از لحاظ مراتع فقیر میباشد گونههای گیاهی بومی محل شامل:خاکشیر، گون، کتیرا، پونه، کنگر، خارشتر، ملو، لاله سرخ و زرد میباشند.
وضعیت سیاسی
پس از مستقل شدن خمین از محلات و پیش از آن گلپایگان، خمین و روستاهای آن بخش کمره را تشکیل میدادند در حال حاضر شهرستان خمین یکی از شهرستانهای استان مرکزی است که تا پیش از دیماه ۱۳۵۶ از شهرستانهای استان مرکزی سابق (استان تهران) محسوب میشد.
شهرستان خمین به وسعت ۷۳۲۲۰۸ کیلومتر مربع ۵/۷ درصد کل استان از شمال شرقی به محلات، از شمال غربی به اراک و از شرق به بخش مرکزی از شهرستان محلات و از جنوب به بخش مرکزی از شهرستان گلپایگان و از مغرب به بخش چاپلق (غربی) از شهرستان الیگودرز محدود است، نزدیکترین شهر به آن، گلپایگان در فاصله ۴۱ کیلومتری و فاصله آن تا تهران ۳۲۳ کیلومتر میباشد.
شهرستان خمین دارای ۱۸۲ روستا با ۱۳۸۵۴ خانوار و۱۲۱۸۰۱ نفر است. این شهرستان دارای یک بخش مرکزی و ۷ دهستان به اسامی و مشخصات ذیل میباشد:
دهستان آشناخور (با ۱۳ آبادی و ۱۲۰۹ خانوار و ۷۲۲۵ نفر جمعیت)
دهستان چهارچشمه (با ۲۸ آبادی و ۱۸۰۸ خانوار و ۱۰۵۹۳ نفر جمعیت)
دهستان حمزه لو (با ۲۴ آبادی ۱۸۱۱ خانوار و ۹۰۲۹ نفر جمعیت)
دهستان خرمدشت (با ۳۱ آبادی ۲۴۶۷ خانوار و ۱۳۷۶۱ جمعیت)
دهستان رستاق (با ۲۱ آبادی ۱۷۵۴ خانوار و ۹۸۰۷ نفر جمعیت)
دهستان صالحان (با ۳۵ آبادی ۳۰۵۵ خانوار و ۱۴۸۷۶ نفر جمعیت) و
دهستان گله زن (با ۳۰ آبادی ۱۸۰۰ خانوار و ۸۳۳۵ نفر جمعیت)
لازم است ذکر شود که اطلاعات فوق مربوط به سال ۱۳۷۰ است.
مردمشناسی
جمعیت
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۷۴۲۵۶ نفر (۲۳٬۳۳۴ خانوار) شامل ۳۶۷۷۶ زن و ۳۷۴۸۰ مرد بودهاست. جمعیت شهرستان در سرشماری نفوس ومسکن سال(۱۳۹۵) (۱۰۵۰۱۷) بودهاست
زبان و لهجه
بهطور کلی زبان رایج در منطقه فارسی و در جنوب شهر لری میباشد.
ورزش
فوتبال ورزش اول شهر است و بیشترین طرفداران را نیز دارد. در کنار آن کشتی نیز بهطور سنتی بسیار مورد توجه بودهاست و به عنوان ورزش ملی مورد توجه قرار گرفتهاست.
دوچرخه سواری نیز از دیگر ورزشهای این شهر است که نفراتی همچون امیر زرگری و حسین عسکری از این شهرستان سابقه حضور در تیم ملی را دارد.
همچنین از سال ۹۶ مسابقات بینالمللی شطرنج جام آفتاب که سالانه به در بیت قدیمی امام خمینی برگزار میشود. همچنین رشتهٔ کیوکوشین کاراته از دیگر ورزشهای محبوب این شهرستان بوده و ورزشکاران این شهر در سطح ملی و جهانی دارای عنوان میباشند.
از جمله نزدیکترین پیستهای اسکی به شهر خمین پیست اسکی شازند را میتوان نام برد.
همچنین در روستای ورچه و در فاصله ۱۸ کیلومتری از شهر خمین ورزش پاراگلایدر نیز وجود دارد. به دلیل وجود کوههای متعدد در اطراف خمین ورزشهای کوهنوردی و صخرهنوردی به خصوص در اواخر هفته بهطور همگانی مورد توجه قرار میگیرداز جمله مراکز مهم ورزشی خمین میتوان به:
مجتمع ورزشی شهید مطهری (شامل بخشهای:زمین چمن، استخر، دو میدانی، دوچرخه سواری و…)
مجموعه ورزشی شهید بهشتی
مجتمع ورزشی خورشید خمین (شامل بخشهای:استخر شنا، سونا و جکوزی، آب درمانی و پزشکی ورزشی، سالن بدنسازی مجزا و…)
مجموعه ورزشی کارگران (شامل بخشهای: استخر، زمین چمن، سالن سرپوشیده)
مجموعه ورزشی ۲۲ بهمن (شامل بخشهای: فوتسال، بدمینتون)
و… اشاره نمود.
در شهرستان خمین حدود چهار هزار ورزشکار سازماندهی شده در ۴۰ رشته ورزشی فعال دارند.
بهداشت و درمان
از جمله مراکز درمانیهای شهرستان خمین میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
بیمارستان امام خمینی
درمانگاه خیریه
درمانگاه تأمین اجتماعی
درمانگاه بسیج
بیمارستان ۱۳۰ تخته خوابی خمین (درحال ساخت)
بیمارستان تخصصی قلب و عروق (درحال ساخت)
بیمارستان حضرت زینب (س): تغییر کاربری به دانشکده علوم پزشکی خمین
بر مراکز درمانی که به آنها اشاره شدهاست شهرستان خمین دارای امآرای، سنوگرافی و … است که میتواند در بخش گردشگری درمانی مؤثر باشد.
ساختار شهری
نمای شهر در نقاط گوناگون بر پایهٔ عوامل جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی متفاوت است. در جنوب شهر که به کوه بوجه نزدیکتر است معمولاً خیابانها و کوچهها شیبدارتر و در شمال شهر هموارترند. ساختمانهای اداری و دولتی نیز عمدتاً در مرکز و جنوب شهر قرار دارند. از طرف دیگر، در مناطقی که تاریخ ساخت آنها جدیدتر است مانند شهرکها (معلم، جانبازان و …)، محله بهاران، بنیاد و … که همگی در جنوب و جنوب شرق شهر جای دارند، با توجه به پیروی از آییننامههای جدیدتر، اصول شهرسازی در آنها بیشتر رعایت شدهاست. در این منطقهها معمولاً عرض خیابانها و کوچهها، سرانه پارکینگ و سرانه فضای سبز از دیگر مناطق شهر بیشتر است. بر خلاف آن در مناطق کهنتر که ساخت آنها زودتر انجام گرفتهاست مانند محله سبزیکار، قلعه و لب رودخانه معمولاً بناهای تاریخی و سنتی بیشتری وجود دارد.
زیرساختها
اولین کارخانه برق خمین با خرید دو موتور مولد برق در نزدیکی امامزاده ابوطالب به بهرهبرداری رسید. در سال ۱۳۸۹ تعداد کل مشترکین برق خمین ۴۳٬۸۲۷ بودهاست. در خمین ۲۱ هزار و ۹۲ مشترک آب وجود دارد که از این بین ۱۱ هزار و ۱۷۰ مشترک دارای انشعاب فاضلاب هستند، همچنین یک تصفیهخانه آب با ظرفیت ۱۸۲ لیتر در ثانیه (مصرف خانگی ۱۲۲ لیتر در ثانیه) در بهمن ۱۳۹۶ احداث شدهاست و فاز دوم تصفیه خانه فاضلاب نیز در حال احداث است.
شهر خمین دارای ۴۰ هزار مشترک خط ثابت تلفن (ضریب نفوذ ۳۴٪)است. ضریب نفوذ تلفن همراه در خمین بیش از ۸۰٪ است و ۴۰۰۰ مشترک اینترنت ADSL وجود دارد همچنین گازرسانی به این شهر صورت گرفته و تمامی مشترکین دارای انشعاب گاز هستند
شهرداری
سابقه ایجاد شهرداری در خمین طبق مدارک مستند به سال ۱۳۲۸ بازمیگردد. درجه شهرداری خمین نیز ۹ میباشد.
اقتصاد و صنعت
از محصولات خمین لوبیا، عسل، انگور، سیب زمینی و پیاز، لبنیات، خشکبار، همچنین یکی از مرغوبترین زعفرانهای جهان را میتوان نام برد. با این وجود صنایع متعددی در منطقه موجود است. کارخانه آرد و سیلوی آفتاب هفت سواران کارخانهٔ نخ طلا، کارخانهٔ ویستا اعتماد ایرانیان (تولیدکننده ظروف چینی استخوانی) کارخانه رینگ آلومینیومی گام آفرین، کارخانه ذوب بریس، نوین پرشین پرچم خمین (تولیدکننده انواع پرچم)، کارخانه تولید فروسیلیس و … میتوان به عنوان بزرگترین کارخانههای این شهرستان یاد کرد. از دیگر صنایع مهم شهر خمین میتوان به کارخانه خودروسازی آرین پارس موتور (تولید خودروهای سبک و نیمه سنگین). و پتروشیمی دی پلیمر آریا اشاره کرد. همچنین این شهرستان دارای یک شهرک صنعتی و دو ناحیه صنعتی نیز میباشد.
از آنجایی که شهر خمین از شهرهای کمتر توسعهیافته استان است، سرمایه گذاران در این شهرستان از ۱۳ سال معافیت مالیاتی برخوردارند.
کشاورزی و دامپروری
در سالهای گذشته با توجه به کاهش بارندگی و کمبود آب کشاورزی و مراتع زیر کشت در خمین کاهش یافت اما در بخش کاشت گلهای زینتی شاخه بریده و لوبیا شهرستان خمین در صدر تولیدکنندگان کشور و استان قرار دارد. در بخش گلهای زینتی شاخه بریده با توجه به اقلیم، آب، خاک و هوای مناسب عامل پیشرفت گلخانهها و مراتع سطح زیر کشت بودهاست و قطب تولید در کشور و رتبه اول تولید در استان را نیز داراست. کشاورزان خمین سال ۹۵ مجموعاً در ۶۰ هکتار از گلخانههای شهرستان مشغول به کاشت گل بودند و ۴۰ میلیون گل شاخ بریده تولید کردند و در سال ۹۶ با توجه به شرایط بهتر آب و هوایی ۷ میلیون گل بیشتر تولید نمودند که در مجموع ۲۰ میلیارد تومان درآمدزایی داشتند. همچنین در صورت افتتاح پایانه صادراتی گلهای شاخه بریده در خمین علاوه بر تأمین نیاز کشور میتوان بهطور مستقیم به کشورهای دیگر صادر کرد.مجتمع بزرگ دامداری گوسفند ۳۰٫۰۰۰ راسی که سالانه ۲۳۰ تن گوشت قرمز تولد میکند و دارای مرکز تحقیقاتی است از مهمترین مراکز دامپروری شهرستان خمین است. همچنین در تولید لوبیا با توجه شرایط آب و هوایی و اقلیم حاکم بر منطقه شهرستان خمین بزرگترین تولیدکننده لوبیا در استان و دومین تولیدکننده در کشور میباشد. با توجه به تولیدات لوبیا در شهرستان مرکز ملی تحقیقاتی لوبیا تأسیس شدهاست.
ترابری
راهآهن
شهر خمین در جنوب شهر اراک قرار دارد. این شهر هماکنون روی خط سراسری راهآهن قرار ندارد و نزدیکترین ایستگاه، ایستگاه راهآهن اراک است اما خط راهآهن اراک ـ اصفهان به طول ۱۶۵ کیلومتر درحال ساخت است که از اراک به شهرهای خمین، گلپایگان، میمه و در آخر به اصفهان میرسد.
فرودگاه
شهر خمین فاقد فرودگاه میباشد و نزدیکترین فرودگاه به این شهر فرودگاه اراک است.
مسیر ارتباطی
شهر خمین بین شهرهای صنعتی اراک و اصفهان قرار دارد. از جمله مسیرهای مهمی که از خمین میگذرد بزرگراه شماره ۴۷ است. همچنین بزرگراه شماره ۵۸ نیز در حال احداث میباشد.
جاده خمین به شازند، حلقه مفقود شده مرکز به غرب کشور میباشد که راه ارتباطی استانهای مرکز و جنوب شرق را به استانهای غربی و شمال غربی متصل میکند.
جاده ۴۷ (ایران)
جاده ۵۸ (ایران)
فاصله خمین با برخی نقاط پرتردد
پایانههای مسافربری
شهر خمین دارای ۳ پایانه مسافربری دروناستانی و بیروناستانی است:
پایانه مرکزی: واقع در میدان آزادی
پایانه اراک: واقع در میدان ۹ دی
پایانه محلات و دلیجان: واقع در میدان سرداران
تاکسیرانی
به گفتهٔ حمید رضایی مدیرعامل سازمان حمل و نقل و ترافیک شهرداری خمین در شهر خمین و در سال ۱۳۹۵ خورشیدی ۳۵۲ دستگاه تاکسی فعال بودهاست که در ۷ ایستگاه فعالیت میکردند. در کنار این تعداد ۵۲ دستگاه تاکسی بیسیم ۱۳۳ به صورت ۲۴ ساعته بیش از ۲۰ هزار مسافر را جابهجا میکردند همچنین به گفته حمید رضایی فرسودگی ناوگان تاکسی شهر نیز، کمتر از ۷ درصد است.
اتوبوسرانی
شهر خمین فاقد سیستم اتوبوسرانی است اما تعداد ۵۵ مینیبوس در مسیرهای دانشگاه پیام نور، دانشگاه علوم پزشکی، دانشگاه ۱۵ خرداد، مصلی، باغ رضوان، ترهبار و شهرکهای معلم، صنایع نخ طلا، فنی حرفهای و… مسافران را جابهجا میکنند.
آموزش و پژوهش
آموزش عالی
دانشگاه پیام نور
دانشگاه آزاد اسلامی، دانشکده علوم پزشکی، دانشکده سما و واحد علوم و تحقیقات (در سطح کارشناسی ارشد و دکتری)
دانشگاه جامع علمی کاربردی
دانشگاه علوم پزشکی
دانشکده علوم و معارف قرآنی و مؤسسه قرآنی
دانشکده آموزش عالی آفتاب
حوزه علمیه امام خمینی (ره) مخصوص آقایان
حوزه علمیه هاجر مخصوص بانوان
آموزش و پرورش
شهرستان خمین در سال ۱۳۹۱ دارای ۲۰۴ مدرسه که از بین این تعداد ۱۲۲ مدرسه در مقطع ابتدایی، ۴۰ مدرسه در مقطع راهنمایی و ۴۲ مدرسه در مقطع دبیرستان بودهاست. در کنار این آمار ۲۵ مجتمع آموزشی وجود دارد که ۱۰ مجتمع در شهر و ۱۵ مجتمع در روستا وجود دارد. همچنین در تاریخ ۱۳۹۱ ۱۷۵۰۰ دانشآموز در مقاطع مختلف تحصیلی مشغول به فعالیت بودهاند.
پارکها و فضای سبز
سرانه فضای سبز شهر خمین برای هر نفر ۱۳/۲ متر مربع است این میزان از میانگین سرانه فضای سبز استان که ۱۱ متر مربع میباشد بیشتر است اما با سرانه فضای سبز کشور که ۲۵ متر مربع ذکر شده فاصله زیادی دارد. شهر خمین نزدیک به ۱۰ بوستان فعال وجود دارد که دارای وسایل تفریحی و رفاهی میباشند. همچنین در مناطق و محلههای مسکونی بوستانهای محلهای نیز وجود دارد. از جمله پارکهای مهم خمین:
از جمله مهمترین پارکها و فضای سبز این شهر میتوان به پارک مدرس (میدان مدرس) و پارک جنگلی بوجه اشاره کرد.
جنگل بوجه با دارا بودن بیشترین فضای سبز این شهرستان جزء بهترین تفریحگاههای مردم محسوب میشود.
اماکن
موزهها
قلعه سالار محتشم یکی از دیدنیهای پرطرفدار و معروف خمین است که در اواخر دوره قاجاریه به دست «میرزا علی خان سالار محتشم» ساخته شدهاست. این روزها این قلعه تغییر کاربری داده و مردم آن را بهعنوان «موزه مردمشناسی خمین» میشناسند که لوازم و ابزار معیشتی مردم خمین از جمله انواع قفل، ظروف مسی و سفالی، سکه، آسیابهای کوچک دستی و… را در معرض عموم به نمایش گذاشتهاست.
سینما
در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ سینما لاله شهر خمین که متعلق به شهرداری خمین میباشد افتتاح شدهاست، پیش تر فعالیت این سینما به مدت ۶ سال به علت قدیمی بودن تجهیزات متوقف شده بود. ظرفیت این سینما ۳۷۰ نفر است.
هتلها و مهمانسراها
هتل امام رضا (چهار ستاره)
مهمانسرای کریمه اهل بیت
کتابخانهها
کتابخانه مرکزی
کتابخانه شهید بهشتی
کتابخانه سرداران شهید
کتابخانه مجتمع فرهنگی خانه امام خمینی
گردشگری
از جمله گردشگاههای خمین میتوان به تیمچه بازار خمین، مسجد جامع خمین و قلعه سالار محتشم، باغ شهابیه و امامزاده ریحان اشاره کرد.
از جاذبههای گردشگری و فرهنگی تاریخی، مذهبی شهر خمین میتوان به پارک جنگلی و کوه بوجه، عمارت کشاورز صدر (روستای جعفرآباد)، موزه مردمشناسی، شبستان مسجد جامع، بازار سرپوشیده، باغات گل، امامزاده خدیجه خاتون (روستای حشمتیه)، کبوتر خانهها، ارگ تاریخی شهابیه، ارگ تاریخی میشیجان، حسینیه آقا خان، آسیاب آبی، محراب فضل و یحیی، امامزاده حسن (روستای طیب آباد) بیشه علی شهر قورچی باشی، امامزاده سلیمان و ابوالفتح (روستای دهنو)، بقعه محمد مالک اشتر (روستای گوشه محمد مالک)، بقعه آقا سید علی (روستای پشتکوه)، غارهای انجدان، بقعه شاه قلندر و شاه قریب، کاروانسرای شاه عباسی، امامزاده ابوطالب، امامزاده اسماعیل، امامزاده عبدالعلی (روستای ریحان)، امامزاده عبداله (روستای گودرز)، امامزاده اهل ابن علی در کیلومتر ۲۰ بزرگراه خمین-اراک (روستای امامزاده) و … اشاره کرد.
شهر خمین زادگاه سید روحالله خمینی است. بیت قدیمی وی در این شهرستان واقع است. این بیت وسعت زیادی دارد و از چندین حیاط تشکیل شدهاست که از طریق حوضهایی به شکل دایره، قلب و مانند آن از همدیگر تفکیک میشوند. این عمارت در مرکز شهر و در کنار رودخانه قرار دارد.
دستکندها و شهرهای زیرزمینی
خمین از نظر دستکندها و شهرهای زیر زمینی در رتبهٔ اول کشور است. تاکنون در شهر خمین ۱۰ شهر زیرزمینی کشف شدهاست که نشان دهنده اوضاع سیاسی و اجتماعی خمین در قرن ششم و هفتم هجری بودهاست. از بین این ۱۰ شهر زیر زمینی میتوان به شهرهای زیرزمینی واقع در روستاهای کندها، آشناخور، تهیق، طیب آباد، دانیان، رباط آغاچ و … اشاره کرد در دستکندهای روستای تهیق سکهها، سفالینهها، ظروف و اشیای دیگری نیز کشف شده که مربوط به دوره سلجوقیان و دوره گذر خوارزمشاهیان به ایلخانیان است. همچنین این شهر زیر زمینی شامل فضای مسکونی از جمله ده اتاق، ۴ انبارک، راهرو، سالن و چاه است و هواکش تعبیه شده که هوای مناسب را فراهم میکردهاست.
کلیسا
کلیسا و درمانگاه تاریخی لیلیان
قلعهها و بناهای تاریخی
تپه قلعه دور
تپه قلعه رباط آغاج
قلعه قره سی
عمارت امیر مفخم بختیاری
عمارت کشاورز صدر
غار زاغه بزرگه
کبوترخانهها
کبوترخانه امیرآباد
کبوترخانه رباط مراد
کبوترخانه طنجران
کبوترخانه فشارود
کبوترخانه ییوجان
کبوترخانه رازان
گورستانهای تاریخی
تپه گورستان چغاسیفالدین
تپه گورستان خارونصرآباد
گورستان ارامنه لیلیان
گورستان دانیان
گورستان رباط علیا
گورستان قلعه محمد قلی
گورستان قلعه محمد قلی
حمامهای تاریخی
حمام لکان
امامزادهها
امامزاده اسماعیل یوجان
امامزاده طیبآباد
امامزاده عبدالعلی (روستای ریحان)
سدهای تاریخی
سد خاکی رضاآباد
کوه بوجه
از جمله تفرجگاههای شهر کوه بوجه است که البته مکان مناسبی برای کوهنوردی و ورزشهای صبحگاهی است.
تأمین آب از لرستان
آب مصرفی (شرب، صنعتی، کشاورزی) مورد نیاز شهرهای خوانسار، گلپایگان، خمین، محلات، نیم ور، سلفچگان و قم از سرچشمههای دز در شهرستان الیگودرز تأمین میشود. به گفته فتاح وزیر وقت نیرو این آب یکی از بهترین آبهای دنیا است.
با وجود آنکه انتقال آب از شهرستان الیگودرز به شهرهای ذکر شده باعث اعتراض مردم الیگودرز شدهاست. سرانجام در تاریخ ۴ بهمن ۱۳۹۶ این طرح بهطور رسمی با حضور وزیر نیرو و مدیران استانی به بهرهبرداری رسید و آب شهر خمین که تا مدتها مشکل داشت از سرچشمههای رود دز تأمین شد. سهم خمین از این طرح ۱۸۲ لیتر بر ثانیه است.
نگارخانه
جستارهای وابسته
شهرستان خمین
روحالله خمینی
کمره
آشمسیان
محمدابراهیم رضایی
منابع
پیوند به بیرون
خمین
سید روحالله خمینی
شهرستان خمین
شهرهای استان مرکزی
شهرهای دارای نام با ریشه زبان پهلوی
شهرهای شهرستان خمین |
902 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87 | داده | دادِهها بهطور کلی، میتوان همهٔ دانستهها، آگاهیها، داشتهها، آمارها، شناسهها، پیشینهها و داده محسوب میشوند. انسان برای ثبت و درک مشترک هر واقعیت و پدیده از نشانههای ویژهٔ آن بهره گرفتهاست.
انسان برای نمایاندن دادهها نخست از نگاره و در ادامهٔ سیر تکاملی آن از حروف، شمارهها و نشانهها کمک گرفت. برای باز نمودن دادهها از این موارد کمکی یا ترکیبی از آنها استفاده میشود برای نمونه:
سال ۱۴۰۰
شماره سریال ۵۲/ب ۷۶۸۰۶۰
نام کوروش
در رایانه
به اعداد، حروف و علائم که جهت درک و فهم مشترک از انسانها یا رایانه سرچشمه میگیرند داده میگویند. دادهها معمولاً از سوی انسانها به صورت حروف، اعداد، علائم و در رایانه به صورت نمادهایی (همان رمزهای صفر و یک) قراردادی ارائه میشوند. اصطلاح داده یک عبارت نسبی است یعنی اگر موجب درک و فهم لازم و کامل در این مرحله شدهاست به عنوان آگاهی یا اطلاعات از آن نام میبرند و چنانچه موجب درک و فهم کامل نگردد به عنوان همان داده بهشمار میآیند و چون هدف نهایی آگاهی و اطلاعات است باید از سوی دستاندرکاران (انسان یا رایانه) دستکاری یا پردازش شوند. منظور از دستکاری یا پردازش دادهها انجام عملیاتی از قبیل جمع، تفریق، ضرب، تقسیم، مقایسه وغیرهاست.
دادهها مجموعهای از نمادها (برای انسان حروف، اعداد، علائم و برای رایانه رمزهای صفر و یک) هستند که حقایق را نشان میدهند و برای انسان از طریق رسانههای وی (بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، بساوایی) و برای رایانه از طریق لوازم ویژه (صفحه کلید موس و غیره) به دست میآیند.
دادهها امروزه فقط از سوی انسان یا رایانه پردازش میشوند یعنی کارهایی روی آنها صورت میگیرد. در پردازش دادهها (دادهپردازی) در رایانه ابتدا دادهها به رایانه وارد میشوند. این دادهها درابتدا ذخیره شده و روی آنها عملیاتی (جمع، تفریق، ضرب، تقسیم و...) صورت میگیرد. پس از این که این عملیات (پردازش) صورت گرفت معمولاً دادهها به یک رایانه دیگر یا دوباره به انسانها منتقل میشود. در اغلب گزارشها و یادداشتهای سازمانی، دادهها به چشم میخورند. برای نمونه، تاریخ و مقدار یک صورتحساب یا چک، جزئیات فهرست حقوق، تعداد وسایل نقلیهای که از نقطهٔ خاصی در کنار جاده گذشتهاند،... نمونههایی از دادهها هستند.اینترنت ،صوت ،اینترانت ، نمونه هایی از دیتا هستند.به عبارت بهتر به هرنوع اطلاعات خام، داده گفته میشود
انواع دادهها از نظر ساختیافتگی
دادههای غیرساختیافته
دادههای نیمهساختیافته
دادههای ساخت یافته
نوع و منبع دادهها از نظر ساخت یافتگی
دادههای زمانی
مقالهٔ اصلی: دادههای زمانی
در بسیاری از کاربردهای مبتنی بر دادهها و اطلاعات ذخیرهسازی و بازیافت حالات و وضعیتهای سامانه در طی زمان اهمیت مییابد.
جستارهای وابسته
آزمایش داده محور
امنیت دادهها
انفورماتیک
برنامهنویسی دادهمحور
جریان داده
داده (رایانش)
داده ارتباطی
داده ازدسترفته
داده باز
داده بدون ساختار
داده بستهای سلولی دیجیتال
داده به مثابه خدمت
داده پرت
داده پوشانی
داده پیوندشده
داده خام
داده ساختارهای تابعی محض
داده ساختارهای فشرده
داده سانسورشده
داده های زیست محیطی
داده های مکانی
دادهکاوی
دادههای پانلی
دادههای حسی
دادههای رستهای
دادههای زیستمحیطی
دادههای سلامت
دادههای گمشده
دادههای مکانی
دادهورزی تنوعزیستی
روزنامهنگاری دادهمحور
ساختمان دادهها
علم دادهها
فراداده
کلانداده
مصورسازی داده
نظریه زمینهای
داده خدمات ساخت نايافته پشتيبان
مدل داده
فراداده
فشردهسازی دادهها
پاکسازی داده
یکپارچگی دادهها
ذخیرهسازی داده رایانه
منابع
مفاهیم مربوط به سامانههای مدیریت پایگاه دادهها (انگلیسی)
آمار
دادهها
مدیریت دادهها
داده آماری |
905 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%20%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C%20%28%D8%B1%D8%A7%DA%A9%20%D9%88%20%D9%BE%D8%A7%D9%BE%29 | گروه موسیقی (راک و پاپ) | گروه موسیقی یا بند به دستهای از موسیقیدانان گفته میشود که برای اجرای قطعات راک و پاپ گرد هم آمدهاند. در این نوع موسیقیها، گروههای چهارنفره مرسوم است. پیش از توسعه کیبورد الکترونیک، این گروهها از دو نوازنده گیتار (یکی گیتار لید و دیگری ریتم که یکی خواننده اصلی نیز هست)، یک گیتار بیس و یک درامر تشکیل میشده است. گروههایی چون کیس، بیتلز و فرانز فردیناند چنینند. تقسیمبندی دیگر این گروهها به این صورت است که خواننده، سازی نمینوازد، یک گیتار الکتریک، یک گیتار بیس و یک درامر گروه را تشکیل میدهند. مانند گروههای د هو، بلک سبث، لد زپلین، کوئین و یوتو و آلیس این چینز
برخی از مهمترین گروههای موسیقی
بیتلز (The Beatles) گروه راک / پاپ انگلیسی که در سال ۱۹۶۰ تأسیس شد.
رولینگ استونز (The Rolling Stones) گروه راک انگلیسی که در سال ۱۹۶۲ تأسیس شد.
د هو (The Who) گروه راک انگلیسی که در سال ۱۹۶۴ تأسیس شد.
پینک فلوید (Pink Floyd) گروه موسیقی راک انگلیسی که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد.
دورز (The Doors) گروه موسیقی راک آمریکایی که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد.
مانکیز (The Monkees) گروه پاپ / راک انگلیسی-آمریکایی که در سال ۱۹۶۶ تأسیس شد.
لد زپلین (Led Zeppelin) گروه موسیقی راک انگلیسی که در سال ۱۹۶۸ تأسیس شد.
کوئین (Queen) گروه راک انگلیسی که در سال ۱۹۶۸ تأسیس شد.
راکسی میوزیک (Roxy Music) گروه موسیقی راک انگلیسی که در سال ۱۹۷۱ تأسیس شد.
یوتو (U2) گروه موسیقی راک ایرلندی که در سال ۱۹۷۶ تأسیس شد.
متالیکا (Metallica) گروه موسیقی هوی متال آمریکایی که در سال ۱۹۸۱ تأسیس شد.
گانز ان رزز (Guns N' Roses) گروه موسیقی هارد راک آمریکایی که در سال ١٩٨۵ تأسیس شد.
اسلپنات (Slipknot) گروه موسیقی هوی متال آمریکایی که در سال ۱۹۹۵ تأسیس شد.
پانویس
گروههای موسیقی
موسیقی راک
موسیقی عامهپسند
همراهی (موسیقی)
انواع گروههای موسیقی |
907 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%BE | ساتراپ | ساتراپ شکل یونانیشدهٔ واژهٔ خْشَثْرَ پاون (به معنای نگهبان قلمرو) (به پارسی باستان: xšaθrapāwn) است که در زمان هخامنشیان به فرماندار یا استاندار یکی از بخشهای شاهنشاهی گفته میشد. مثلا ساتراپ ایلام که همان خوزستان است.
در کنار هر ساتراپ، یک فرمانده که عهدهدار نظامیان هخامنشی مستقر در ساتراپی و یک دستیار، به ساتراپی اعزام میشدند. وظیفه فرمانده سپاهیان این بود تا کنترل نظامیان از دست ساتراپها خارج باشد و امکان شورش به حداقل برسد. وظیفه دستیار مدیریت مالیات و خراج به دولت مرکزی بود. در کنار این اقدامات، مأموران مخفی نیز به ایالتهای شاهنشاهی فرستاده میشدند تا بر عملکرد ساتراپهای اعزامی نظارت داشته و در صورت نیت ساتراپها برای شورش، به دربار و شاهنشاه اطلاع بدهد. این مأموران به «چشم و گوش شاه» مشهور بودند.
ریشهشناسی
واژهٔ خشترپاون از پارسی باستان، در پهلوی شَترپان و در زبان پارسی نو به شکل شَهربان درآمده است که این واژه در زبان یونانی به ساتراپ تبدیل شدهاست. شهربان به چم (معنی) استاندار به کار میرفتهاست و واژهٔ عربی شرطة به معنی شهربان و پلیس از همین واژهٔ پهلوی «شَتر» به معنی «شهر» گرفته شدهاست. شرطة همچنین نام بخشی از شهر بغداد است.
اسکندر و سلوکوس (۳۱۲–۲۸۱ پیش از میلاد) جانشین او نیز سرزمینهای خود را به شهربانیهای فراوانی بخش کرده بودند. سرزمینهای سلوکوس ۷۲ بخش بودند و وی برای هر کدام یک شهربان برگمارد ولی شهربانیهای او کوچکتر از شهربانیهای هخامنشی و اسکندر بودهاند.
در دوران سلوکیان
از سال ۳۳۰ تا ۳۲۸ پیش از میلاد شماری از ایرانیان توسط اسکندر به عنوان ساتراپ گمارده میشوند و برخی از فرماندهان ایرانی در ارتش اسکندر مشغول به کار میگردند. به این ساتراپها فَرَتَرَکه گفته میشد.
یادداشت
منابع
اختراعهای ایرانی
انواع تقسیمات کشوری
تاریخ ایران باستان
داریوش بزرگ
ساتراپها
مناصب مقامات محلی
هخامنشیان |
910 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85%20%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87 | علوم رایانه | علم رایانه یا علم کامپیوتر به مجموعهٔ مطالعاتی گفته میشود که به زیربناهای نظری، روشهای طراحی و ساخت و چگونگی استفاده از رایانه میپردازند. علوم رایانه رویکردی علمی و عملی به محاسبات (computation) و کاربردهای آن است. این علم به بررسی سیستماتیک: امکانپذیری، ساختار، پیادهسازی و مکانیزمِ محاسبههای روشمند (یا الگوریتم) میپردازد؛ که مبنای آن کسب، نمایش، پردازش، ذخیرهسازی، ارتباط و دسترسی به اطلاعات است.
بنا به نظر پیتر جی. دنینگ، پرسش اساسی در علوم رایانه این است که: چه چیزی میتواند (به نحوی کارآمد) خودکار انجام شود؟
رشته علوم رایانه را میتوان به زیررشتههای نظری و عملی بسیاری تقسیمبندی کرد. بعضی از این زیررشتهها، نظیر نظریه پیچیدگی محاسباتی (که خواص اساسی مشکلات محاسباتی و قابل حل بودن آنها را بررسی میکند) بسیار انتزاعی هستند، این در حالی است که زیررشتههای دیگر مانند گرافیک کامپیوتری به بررسی کاربردهای قابل لمس تر در دنیای واقعی تأکید دارند. اکثر زیررشتههای علوم رایانه بر چالشهای موجود در اجرای محاسبات تمرکز دارند.
تاریخ
اگرچه آغاز ساخت رایانههای رقمی الکترونیک را میشود از اواخر دههٔ ۱۹۳۰ میلادی دانست، ریشهها، مبادی و سرچشمههای دانش رایانه را باید در روشهای محاسباتی کهن با تاریخ و سوابق هزاران ساله نشانه گرفت. در بسیاری از روشهای محاسباتی بابلیان، الگوریتمهایی به کار میرفتهاند که هماکنون نیز رایجند. بهطور نمونه کتاب الجبر و المقابله خوارزمی پر از روشهای محاسباتی الگوریتمی است و بیدلیل نیست که نام الگوریتم از نام الخوارزمی و خوارزمی گرفته شدهاست که اشاره به روشها و راهکارهای متفاوت حل یک مسئله دارد چنانکه حتی وی برای حل مسائل جبری از هندسه نیز استفاده میکردهاست. برای اولین بار در سال ۱۹۶۰ علوم رایانه به صورت یک رشتهٔ تحصیلی مستقل به وجود آمد و آن را با مدارک معتبر در دانشگاهها ارائه نمودند. از زمانی که رایانهها در دسترس عموم قرار گرفتند، برنامههای کاربردی مختلف ارائه شده برای آنها، زمینههای جداگانه برای مطالعه گشتهاند.
پیشرفتهای بزرگ
با وجود عمر کم این شاخه از علوم، به عنوان یک رشتهٔ دانشگاهی، علم رایانه کمکهای اساسی به دانش و اجتماع نمودهاست که شامل موارد زیر است:
کاربردها در علم رایانه
یک تعریف رسمی برای محاسبات و محاسبه پذیری و اثبات اینکه مسائلی غیرقابل حل یا حل آنها طاقت فرساست، ارائه میدهد.
مفهوم زبان برنامهنویسی، به معنی ابزاری برای بیان دقیق اطلاعات تحلیل پذیر در سطوح مختلف انتزاعی، را ارائه داد.
کاربردها خارج از علم رایانه
موجب به وجود آمدن انقلاب دیجیتال شد که به عصر اطلاعات فعلی منجر شد.
در رمزنگاری شکسته شدن کد انیگما کمکی اساسی برای پیروزی متّفقین در جنگ جهانی دوم شد.
محاسبات علمی مطالعه پیشرفت ذهن و بررسی ژنوم انسانی در پروژه ژنوم انسانی را ممکن ساخت. پروژههای محاسبات توزیعی مانند Folding@home، امکان بررسی پروتئینها را فراهم ساخت.
بخشهایی از علم رایانه
علوم رایانه (بالا ساعت گرد از چپ به راست):
نظریه پیچیدگی محاسباتی
نظریه زبانهای برنامهنویسی
معماری رایانه
هوش مصنوعیعلم رایانه، موضوعات متنوعی از مطالعات نظری روی الگوریتمها و محدودیت محاسبات گرفته تا مسائل کاربردی از جمله ساخت سختافزار و نرمافزار رایانهها را شامل میشود.
هیئت اعتبار گذاری علم رایانه(The Computer Sciences Accreditation Board) - متشکل از انجمن محاسبات ماشینی (انجمن ماشینهای محاسب)، جامعه علوم رایانه مؤسسه مهندسین برق و الکترونیک و انجمن سیستمهای اطلاعاتی - چهار عرصه خطیر برای علم رایانه معرفی کردهاست: نظریه محاسبات، الگوریتمها و ساختمان داده، زبانهای برنامه سازی و معماری رایانه. علاوه بر اینها، این هیئت، موضوعاتی نظیر مهندسی نرمافزار، هوش مصنوعی، شبکههای کامپیوتری، سیستمهای پایگاه داده، پردازش موازی، ارتباط انسان و کامپیوتر، گرافیک کامپیوتری، سیستمهای عامل و محاسبات عددی را نیز موضوعاتی مهم در این علم قلمداد کردهاست.
علم نظری رایانه
موضوع وسیع علم نظری رایانه، علاوه بر نظریات کلاسیک محاسبات، شامل طیف وسیعی از موضوعات دیگری میشود که بیشتر بر روی جنبههای منطقی و ریاضیاتی پردازش و محاسبه تمرکز دارند.
نظریه محاسبات
"نظریه محاسبات سعی دارد به این پرسشها پاسخ دهد "که اساساً چه چیزی میتواند محاسبه شود و محاسبهٔ آن چقدر توان و منابع نیاز دارد. در تلاشی برای پاسخ گویی به پرسش اول، نظریه محاسبهپذیری ([computability theory]) بررسی میکند که چه مسائلی قابل حل هستند (از طریق نظریات مدلهای پردازش). پاسخ دومین پرسش به نظریه پیچیدگی محاسباتی مرتبط میشود. این نظریه به زمان و فضای مورد نیاز برای رسیدن به پاسخ مطلوب در روشهای مختلف پاسخگویی، میپردازد.
مسئله مشهور [["P=NP?"]]یکی مسائل حل نشده نظریه محاسبات است.
الگوریتمها و ساختمانهای داده
{| style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="۱۵"
|
||
||
|-
| آنالیز الگوریتمها
|| الگوریتم
|| ساختمان داده
|}
زبانهای برنامه سازی
{| style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="۱۵"
|
||
|-
| کامپایلرها
|| زبانهای برنامهنویسی
|}
معماری رایانه
{| style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="۱۵"
|
|
|
|-
| منطق دیجیتال
| ریزمعماری
| چند پردازی
|}
محاسبات عددی
{| style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="۱۵"
|
||
||
||
||
||
||
|-
| بیوانفورماتیک
|| علوم شناختی
|| شیمی محاسباتی
|| عصبشناسی محاسباتی
|| فیزیک محاسباتی
|| آنالیز عددی
|| محاسبات نمادین
|}
برنامهها
فهرست زیر، موضوعاتی است که هم از جنبه نظری و هم عملی، به آنها پرداخته میشود.
{| style="border:1px solid #ddd; text-align:center; margin: auto;" cellspacing="۱۵"
|
||
||
||
||
|-
| سیستمعامل
|| شبکههای رایانهای
|| گرافیک رایانه
|| بینایی کامپیوتری
|| پایگاه داده
|-
|
||
||
||
||
|-
| امنیت رایانهای
|| هوش مصنوعی
|| رباتیک
|| رابط انسان و رایانه
|| رایانش فراگیر
|}
ارتباط با سایر رشتهها
علیرغم نام آن، علم رایانه بیشتر در زمینههایی غیر از رایانه به بررسی میپردازد. بدین دلیل نامهای جایگزین دیگری برای آن پیشنهاد شدهاست. دانشمند دانمارکی پیتر ناور عبارت دادهشناسی (Datalogy) را پیشنهاد نمود تا این حقیقت را که این رشته علمی بیشتر به دادهها و پردازش آنها توجه دارد نه لزوماً رایانهها، روشن سازد. نخستین مؤسسهٔ علمی که عبارت دادهشناسی را به کار برد DIKU گروه دادهشناسی در دانشگاه کپنهاگ است که توسط پیتر ناور در سال ۱۹۶۹ به عنوان اولین گروه دادهشناسی بنا گذاشته شد. این عبارت بیشتر در کشور اسکاندیناوی مورد استفاده قرار گرفتهاست. در اولین روزهای این علم در ارتباطات ACM نامهای دیگری نیز برای دانشمندان این زمینه پیشنهاد شده بود، مانند ((Turingineer و Turologist و Flowcharts-Man و Applied-Metamathematition و Applied Epistomologist)). سه ماه بعد در این مجله عبارت "Comptologist "پیشنهاد شد و سال بعد عبارت" Hypologist". اخیراً عبارت Computics نیز پیشنهاد شدهاست.
عبارت زیر از دانشمند معروف علم رایانه ادسخر دیکسترا نقل قول شدهاست: «علم رایانه به همان اندازه در مورد رایانه است که نجوم در مورد تلسکوپ است».طراحی و بهکارگیری رایانه و سیستمهای رایانهای معمولاً در محل بهکارگیری رشتههای دیگر است. برای مثال سختافزار رایانه؛ توسط مهندسین رایانه مورد بررسی قرار میگیرد، و مطالعهٔ سیستمهای رایانهای تجاری و بهکارگیری آنها در رشته فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی است. گاهی علوم رایانه را به دلیل این که به اندازه کافی علمی نیست مورد انتقاد قرار میدهند که در این عبارت بیان شدهاست: «دانش به علم رایانه مانند هیدرودینامیک است به لولهکشی». این عبارت توسط استن کلی بوتل و دیگران بیان شدهاست. مطالعات در علم رایانه به سایر رشتهها نیز وارد شدهاست؛ مانند هوش مصنوعی.
زبان انگلیسی
زبان انگلیسی به عنوان زبان پیشفرض (default) در سیستم عاملها، زبانهای برنامهنویسی، موتورهای بازیسازی، نرمافزارها و سختافزارها است و اکثر منابع بروز نیز به زبان انگلیسی انتشار میابند و بعد وارد زبانهای دیگر میشوند. همچنین اکثر کارآفرینان و برنامه نویسان مطرح جهان، از کشورهای آنگلوسفر بوده یا بهعنوان زبان دوم، به زبان انگلیسی مسلط اند. اکثر شرکتهای مهم علوم رایانه در کشور ایالات متحده هستند و مبنای زبان آنها، انگلیسی است. حتی شرکتهایی در کشورهای غیرانگلیسی زبان نیز، برند تجاری و محصول خود را به زبان انگلیسی ارائه میدهند. همچنین اکثر دورهها، وبگاههای آموزشی و تالارهای گفتگو قدرتمند در زمینه آموزش علوم مختلف رایانه، به زبان انگلیسی اند. منابع آموزشی فارسی، حجم بسیار کمی نسبت به زبان انگلیسی دارند.
آموزش علوم رایانه در ایران
در بسیاری از کشورهای پیشرو در زمینهٔ علوم رایانه، مثل ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی، رشتهٔ علوم رایانه رشتهٔ اصلی در زمینهٔ علوم و مهندسی کامپیوتر و سیستمهای اطلاعاتی است. در کنار این رشته، رشتههایی مانند مهندسی کامپیوتر — که بسیار مرتبط با مهندسی برق است — و سیستمهای اطلاعاتی برای علاقهمندان وجود دارد.
در این کشورها، معمولاً مهندسی نرمافزار زمینهای در علوم رایانه است؛ حال آنکه مهندسی کامپیوتر، که راجع به سختافزار و معماری کامپیوتر است بهصورت مستقل و معمولاً در دانشکدههایی در کنار مهندسی برق ارائه میشوند.
اما در ایران، رشتهٔ اصلی کامپیوتر، رشتهٔ مهندسی کامپیوتر است که شامل رشتههای مهندسی نرمافزار، مهندسی سختافزار و فناوری اطلاعات است. در کنار آن علوم رایانه که متأسفانه آشنایی کمی با آن وجود دارد، بیشتر روی مسائل نظری متمرکز است و در واقع چیزی شبیه علوم رایانه نظری در کشورهایی نظیر ایالات متحده است.
در رتبهبندی شانگهای، دانشگاههای تهران، صنعتی امیرکبیر و شریف هر کدام برای مدّت یک سال در بین' ۲۰۰ دانشگاه برتر جهان' در زمینهٔ علوم رایانه بودهاند، که این ردهبندی بیشتر بر اساس میزان مقالههای منتشر شده در این زمینه است.
جستارهای وابسته
طرح کلی علوم رایانه
فلسفه علوم رایانه
علوم رایانه در ورزش
علوم نظری رایانه
منطق در علوم رایانه
فهرست مسئلههای حلنشده در علوم رایانه
منابع
رایانه
علوم شناختی
مهندسی الکترونیک
مهندسی برق
مهندسی کامپیوتر |
914 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86%20%D9%87%D8%A7%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF | استیون هاوکینگ | اِستیوِن ویلیام هاوکینگ (؛ ۸ ژانویهٔ ۱۹۴۲ – ۱۴ مارس ۲۰۱۸) فیزیکدان نظری، کیهانشناس و نویسندهٔ انگلیسی بود. او مدیر تحقیقات مرکز کیهانشناسی نظری در دانشگاه کمبریج بود، که بیش از چهل سال، سابقه فعالیت علمی داشت. کتابها و همایشهایش او را به یک چهرهٔ محبوب، تبدیل کرده بود. او عضو جامعهٔ سلطنتی هنر و نیز، عضو ثابت جامعهٔ آکادمی پاپتیکال علوم (Pontifical Academy of Sciences) بود و در سال ۲۰۰۹ مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا را گرفت.
هاوکینگ، سی سال، از ۱۹۷۹ تا یکم اکتبر ۲۰۰۹، دارندهٔ کرسی ریاضیات لوکاس بود. وی به خاطر فعالیت در کیهانشناسی و گرانش کوانتومی به ویژه دربارهٔ سیاهچاله، شناخته شدهاست. کتاب تاریخچه زمان او که با رکوردی ۲۳۷ هفتهای پرفروشترین کتاب در بریتانیا باقیماند و علاوه بر آن هفتهها در صدر پر فروشترین کتابهای ساندی تایمز بود که باعث شهرتش شد. همچنین، کتاب طرح بزرگ او که در اواخر سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید پس از چند روز به یکی از پرفروشترین کتابهای آمازون تبدیل شد. که تعجب وی را از فروش آن برانگیخت.
کتاب جهان در پوست گردو او نیز از پر فروشترین کتابهای علمی بود که به نوعی ادامه کتاب تاریخچه زمان طبق گفته خودش بود و آن نیز یکی از کتابهای محبوب وی بهشمار میرفت.
هاوکینگ دچار بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک بود و از هر گونه حرکت ناتوان بود؛ نه میتوانست بنشیند، نه برخیزد و نه راه رود. حتی قادر نبود دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند و حتی توانایی سخن گفتن نیز نداشت. در سال ۲۰۰۲، هاوکینگ در نظرسنجی بیبیسی از ۱۰۰ بریتانیایی کبیر رتبهٔ ۲۵ را کسب کرد. او پس از بیش از ۵۰ سال زندگی با بیماری نورون حرکتی در ۱۴ مارس ۲۰۱۸ در ۷۶ سالگی درگذشت.
زندگینامه
۱۹۴۲ تا ۱۹۵۹: تولد و کودکی
استیون هاوکینگ در ۸ ژانویهٔ ۱۹۴۲ در شهر آکسفورد از فرانک و ایزابل هاوکینگ زاده شد. استیون در روزهای جنگ جهانی دوم به دنیا آمد. خانهٔ والدین وی در هایگیت در شمال لندن واقع بود. فرانک و ایزابل هاوکینگ، برای اطمینان یافتن از تولد بدون خطر و سالم نخستین فرزندشان تصمیم گرفتند پیش از به دنیا آمدن او موقتاً به آکسفورد بروند. ایزابل در آکسفورد پسرش را به سلامت به دنیا آورد. این روز مصادف بود با سالروز مرگ گالیله، که دقیقاً سیصد سال پیش از آن، در ۱۶۴۲ اتفاق افتاده بود. بنابر تصادفی دیگر، نیوتون حدود همان روزها در همان سال به دنیا آمده بود. وی از همان زمان به علم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر میپروراند، اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و به خصوص بدخط شناخته میشد. او هرگز خود را در محدوده کتابهای درسی مقید نمیکرد، بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتابهای درسی اشتباهاتی را یافته و با معلمان به جروبحث بپردازد. پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند و زندگی ساده در خانهای شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب، عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت میکرد. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماریهای مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی میگذراند. این غیبتهای متوالی برای بچهها چنان عادی شده بود که تصور میکردند همه پدرها چنین وضعی دارند. در عین حال غیبتهای پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچهها ایجاد میکرد.
در سن هشت سالگی، هاوکینگ و خانوادهاش به شهر سنت آلبنز، شهری در ۳۲ کیلومتری شمال لندن رفتند. استیون در آنجا به بهترین مدرسهٔ محلی رفت و از همان آغاز، نبوغ خود را نشان داد. استیون به علوم طبیعی علاقهمند شد و حتی یک آزمایشگاه علمی در خانه دایر کرد. استعداد پنهان وی به یک تکان و ضربه نیاز داشت تا خود را آشکار کند. این اتفاق در شانزده سالگی او افتاد، که در حال آماده شدن برای امتحانات اِی لِوِل بود. در سال ۱۹۵۸ پدر هاوکینگ به یک سمت تحقیقاتی در هند گمارده شد و خانواده تصمیم گرفت دست به ماجراجویی بزند و تا هند با اتومبیل خود برود. اما یک اتفاق نومیدکنندهٔ بزرگ رخ نمود، همهٔ اعضای خانواده نمیتوانستند در این سفر شرکت کنند و باید استیون را باقی میگذاشتند تا امتحانهای اِی لِوِل خود را بدهد و نزد خانوادهٔ همفری، که از دوستان نزدیکشان بودند، ماند. جاگذاشته شدن هاوکینگ از سوی خانوادهاش ممکن است هر تأثیری بر او نهاده باشد، اما باعث شد نفوذ نیروی خرد وی در زندگیاش برانگیخته و تحریک شود. پدرش از وی خواسته بود به مطالعهٔ زیستشناسی بپردازد، تا حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند. استیون بیشتر به ریاضیات گرایش و علاقه داشت، که در این درس از همه بهتر بود؛ اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بنبست میدانست که فقط به تدریس ختم میشود. سرانجام آنان به سازش رسیدند، قرار شد استیون ریاضیات، فیزیک و شیمی را مطالعه کند. وی تمام تلاش و دقت خود را وقف درسهایش برای امتحان اِی لِوِل کرد، یک امتحان اولیه هم برای آزمون ورودی آکسفورد در پیش داشت که هدف آن شرکت در آزمون واقعی سال بعد بود. در اتفاقی نامنتظره، استیون از پس امتحان آکسفورد چندان خوب برآمد که یک کمک هزینهٔ تحصیلی به او اعطا شد.
۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳: آغاز تحصیلات عالی
استیون هاوکینگ در هفده سالگی به کالج دانشگاه آکسفورد وارد شد تا در آن جا به تحصیل علوم طبیعی، با تأکید بر فیزیک بپردازد. او از همان زمان به اخترفیزیک و کیهانشناسی علاقهمند شد زیرا در خود کنجکاوی شدیدی مییافت که به رمز و راز ستارگان و آغاز و انجام کیهان پی ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا، پرتاب اولین ماهوارهها و سفر فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانهها جوانان را مجذوب میکرد. بهعلاوه، استیون از کودکی عاشق رمانهای علمیتخیلی بود و مطالعه آنها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک، نجوم و علوم دیگر میافزود. بسیاری از دانشجویان سال اول حدود یک سال و نیم از استیون هفده ساله بزرگتر بودند، و کسانی هم تا سه سال مسنتر، و دو سال خدمت سربازی خود را هم طی کرده بودند. وی قسمت عمدهٔ وقت خود را در سال اول در اتاقش میگذرانید. علایق هاوکینگ متوجه دنیای بزرگتر پیرامونش بود، و این حوزه را به دقت و مشتاقانه مطالعه میکرد، حتی تا انجام رصدهای شبانه هم پیش میرفت. وی در آستانهٔ امتحانات نهایی یک شب را تا صبح نخوابید، و در نتیجه پاسخ تعدادی از سؤالها را به هر ترتیبی که شده، داد. نمرههای نهاییاش در مرز بین اول و دوم قرار گرفت. مطابق معمول در این مورد، برای مصاحبه فراخوانده شد تا در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرند. در این هنگام اعتماد به نفس ویژهٔ وی برگشته بود. وقتی دربارهٔ برنامههایش از او پرسیدند، پاسخ داد:
«اگر شاگرد اول شوم به کمبریج راه پیدا میکنم. اگر شاگرد دوم شوم در آکسفورد خواهم ماند. از این رو انتظار دارم مرا شاگرد اول کنید.»
به قول برمن:
«مصاحبهکنندگان به اندازهٔ کافی از خرد و هشیاری برخوردار بودند که تشخیص دهند دارند با کسی صحبت میکنند که از بیشترشان بسیار باهوش تر است.»
هاوکینگ شاگرد اول شد، و در پاییز سال ۱۹۶۲، در بیست سالگی به ترینیتی هال کمبریج وارد شد. ورودش به آکسفورد خیلی ناخوشایند بود؛ ورودش به کمبریج بسی بدتر اتفاق افتاد. در همان ابتدا، پی برد که با همهٔ اینها فرد هویل تصمیم گرفته او را به عنوان دانشجوی خود نپذیرد. دستیار هویل به عنوان استاد راهنمای وی برگزیده شد. به غرور هاوکینگ ضربهٔ سختی وارد آمد: این بیاعتنایی و تحقیر را هرگز فراموش نکرد. در دورهٔ فوقلیسانس کمبریج، هاوکینگ دیگر آن دانشجوی درخشان دورهٔ لیسانس نبود.
۱۹۶۳: آغاز بیماری ALS و خواب اندام
در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پلهها زمینخورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظهاش را از دست داده بود. دوستانش گمان میکردند که این اتفاق ناشی از مستی او بودهاست اما این تنها باری نبود که او از پلهها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفشهایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ دررفتن از پلهها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳ در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوسهایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید. آزمایشهایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمانناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار میدهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچهها فلج عمومی ایجاد میکند بهطوریکه به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب میشود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بیدرمان مدت زیادی زنده نمیمانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیشبینی شدهبود. هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرورفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجارهای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه مییافت، نوایی بود که از صفحههای موسیقی واگنر گسیل و بطریهای خالی ودکا که بیرون گذاشته میشد. نومیدی و اندوه عمیقی استیون را دربرگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته میدید؛ دوره دکترا، رؤیای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی درآمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیالپردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمیآمد که در گوشهای بنشیند و دقیقهها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعتها متفکر و بیحرکت ماند. خودش بعدها تعریف کردهاست که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شدهاست و او را برای اجرای حکم میبرند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هماتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی میکشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون درمان مبتلا است اما لااقل درد نمیکشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمیپذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم پیشبینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباههای کتب درسی باشد.
۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵: آشنایی با جین وایلد
آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشناییاش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. او فقط هیجده سال داشت. وی درسهای اِی لِوِل را در دبیرستان سنآلبانز نزد خود میخواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندن برود. جین دختری کمرو و خجالتی بود. وقتی هاوکینگ نخستین بار به او گفته بود که دارد کیهانشناسی میخواند، او بعداً ناگزیر به فرهنگ لغات مراجعه کرد تا بفهمد کیهانشناسی به چه معناست. جین به خداوند اعتقاد داشت، و طبعاً خوشبین بود. وی معتقد بود که هر چیزی برای هدف و منظوری به وجود آمده و در واقع آفریده شدهاست؛ و مهم نیست که رویدادهای نامناسب و نامطلوب چگونه جلوه میکنند، ممکن است چیز خوب و مطلوبی از دل آنها به وجود آید و رخ بنماید. هاوکینگ از دیرباز اعتقاد به خدا را وانهاده بود، اما نگرش جین به نظرش آشنا آمد و در دلش نشست. او یکدنده و لجوج بود، و همیشه یکدنده بودهاست، همین امر راز کامیابی و توفیق او بودهاست. چرا حالا باید دگرگون و متحول میشد. او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در حالی که رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه میرفت. ازدواجش با جین در سال ۱۹۶۵ صورت گرفت. از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد.» وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغل و پیشهای میداشت و اگر باید به کاری مشغول میشد، به درجهٔ دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست آورد، و دست به کار اندیشیدن دربارهٔ موضوع مناسبی برای پایاننامهٔ دکتری خود شد. خود را خوشبخت میدانست.
۱۹۶۵: شروع دوباره به زندگی
هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار را برای دریافت دکتری تخصصی آغاز کرد، و در ژوئیهٔ همان سال ازدواج کرد. در پاییز جین برای گذراندن واپسین سال دانشگاهش به لندن رفت که در روزهای آخر هفته به کمبریج برمیگشت. هاوکینگ به خانهای از یک ردیف خانههای هم شکل و کنار یکدیگر، به فاصلهٔ حدود هزار متری از بخش ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری اسبابکشی کرد و مقداری از پول مراسم عروسی را بابت خرید یک خودرو سهچرخه پرداخت کرد تا بتواند با آن تا رصدخانهای که در حومهٔ شهر واقع بود، رفتوآمد کند. ارادهٔ مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را بهطور کامل، بدون کمترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم میآمد؛ زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آنها شده بود از جملهٔ پیچیدهترین و بلندپروازانهترین مسائل در کلّ حوزهٔ کیهانشناسی بهشمار میآمدند.
از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان مجبور به استفاده از صندلی چرخدار شد زیرا قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شدهبود. او با این دو انگشت میتوانست دکمههای رایانه بسیار پیشرفتهای را فشار دهد که اختصاصاً برای او ساخته بودند که به جایش حرف میزد و رابطهاش را با دنیای خارج برقرار میکرد زیرا استیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده بود.
مرگ
هاوکینگ صبح روز چهاردهم مارس ۲۰۱۸ (۲۳ اسفند ۱۳۹۶) در ۷۶ سالگی در منزلش واقع در کمبریج درگذشت. فرزندانش جهت بزرگداشت او بیانیهای منتشر کردند. خاکستر وی در کلیسای وستمینستر لندن و در نزدیکی آرامگاه آیزاک نیوتن و چارلز داروین به خاک سپرده شد. بر روی سنگ قبر وی، به وصیت خودش معادله تابش سیاهچاله که مهمترین دستاورد علمی او بود حک شدهاست.
همچنین صدای او به صورت ضبط شده همراه با یک فایل دودویی (باینری) توسط یکی از فرستندههای فضایی اسپانیا به سمت یک سیاهچاله رفت.
زمینههای پژوهشی
رساله دکترای استیون هاوکینگ با عنوان «خواص جهانهای در حال بسط» در سال ۱۹۶۶ نوشته شدهاست و در دسترس عموم قرار دارد. هاوکینگ در ۲۴ سالگی زمانی که دانشجوی فوق لیسانس هال ترینیتی کمبریج بود این پژوهش ۱۳۴ صفحهای را نوشت.
زمینهٔ پژوهشی اصلی وی کیهانشناسی و گرانش کوانتومی است. از مهمترین دستاوردهای وی مقالهای است که به رابطهٔ سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک میپردازد. او نشان میدهد که سیاهچالهها بعد از مدتی به وسیلهٔ زوجهای ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل میشود، نابود میشوند که همین زوج ذرات پیشبینی میکند که سیاه چالهها باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این امواج به نام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین-هاوکینگ) خوانده میشوند.
مقالهٔ مشترک استیون هاوکینگ و پنروز که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و ثابت میکرد که اگر نسبیت عام درست باشد و جهان دارای آن مقدار ماده که مشاهده میکنیم باشد، باید تکینگی انفجار بزرگ در گذشته رخ داده باشد.
او با کیپ ثورن دربارهٔ اینکه ماکیان ایکس یک سیاهچاله نیست یک شرطبندی علمی داشتهاست. او همچنین طرف بازنده در نبرد مشهور هاوکینگ-ساسکیند است.
صدای رباتیک
وی که به دلیل ابتلا بیماری ایالاس (اسکلروز جانبی آمیوتروفیک)، امکان تحرک نداشت، از سیستمی که با استفاده از هوش مصنوعی تولید شده بود برای صحبت کردن استفاده میکرد. بیماری ایالاس باعث تخریب پیشرونده و غیرقابل ترمیم دستگاه عصبی مرکزی فرد میشود. به همین دلیل صدای او آهنگی رباتیک داشت. هاوکینگ اذعان میکرد که صدایش هنوز کمی رباتی است اما تأکید میکرد که به دنبال صدایی «طبیعیتر» نیست: «این صدا حالا به نشانه من تبدیل شده و حاضر نیستم آن را با یک صدای طبیعی با لهجه بریتانیایی عوض کنم.» او میافزاید که شنیده کودکانی که به صدای کامپیوتری نیاز دارند ترجیح میدهند صدایی شبیه به او داشته باشند. شرکت بریتانیایی سویفت کی در ساخت این دستگاه مشارکت داشتهاست. فناوری هوش مصنوعی این شرکت (که در حال حاضر به عنوان اپلیکیشن صفحه کلید در تلفنهای هوشمند به کار گرفته میشود)، یادمیگرفت که هاوکینگ چطور میاندیشد و بر این اساس واژهای را پیشنهاد میداد که این دانشمند قصد استفاده از آن را داشت.
باورهای علمی
وی میگوید:
تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی میشود؟ قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قایل نمیشود، با این حال در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکهتکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهید بود که فنجان تکههای خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بینظمی یا به اصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز میکند و به زمان جهت میدهد.
هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع میشود. او بعدها گفت که اشتباه میکردهاست.
وی گفتهاست تلاشها برای آفریدن هوش مصنوعی، تهدیدی برای وجود بشر است. توسعه کامل فناوری هوش مصنوعی میتواند پایان نژاد بشر باشد. هشدار این دانشمند در دربارهٔ فناوریای است که خود او نمونهای ساده از آن را برای برقراری ارتباط (سخن گفتن) استفاده میکند. هاوکینگ میگوید نسخههای ابتدایی هوش مصنوعی که تاکنون ابداع شدهاند مفید بودهاند با وجود این، از تبعات آفرینش فناوریای که بتواند با انسان برابری کند یا از او پیشی بگیرد ابراز نگرانی کردهاست. «چنین موجودی میتواند روی پای خودش بایستد هر بار با شتابی بیشتر خود را از نو طراحی کند. بشر که به دلیل محدودیتهای بیولوژیک سرعت کمتری دارد بدون توانایی رقابت عقب خواهد ماند.»
او از قول مدیر ستاد ارتباطات دولت بریتانیا دربارهٔ این که اینترنت مرکز مشترک تروریستها شدهاست هشدار میدهد و میگوید: «شرکتهای اینترنتی باید برای مقابله با این تهدیدها بیشتر تلاش کنند اما مشکل آنجاست که بدون فدا کردن حریم خصوصی و آزادی بتوان این کار را عملی کرد.»
وی اعلام کرده که یک سیاهچاله کوچک به اندازه یک کوه پرتو ایکس و پرتو گاما از خود به اندازه ۱۰ میلیون مگاوات ساطع میکند که برای تأمین برق تمام جهان کافی است. هاوکینگ خودش هشدار داده که احتمالاً بسیار سخت خواهد بود که بدون آنکه این انرژی به انسانها آسیب بزند و تمدن بشری را نابود کند، بتوان از آن استفاده کرد و سیاهچاله را به اصطلاح تحت کنترل خود درآورد. یک راهکار این است که سیاهچاله در مدار زمین و فاصله مناسب از ما قرار بگیرد تا بتوان از انرژی ساطع شدهاستفاده کرد. هنوز اما کسی در دنیا نتوانستهاست سیاهچاله کوچک را پیدا کند.
باورهای مذهبی
هاوکینگ خود را یک خداناباور میدانست و علاوه بر رد وجود خدا، اعتقاد به جهان آخرت و زندگی پس از مرگ را هم داستانهای کودکانه میشمارد. هاوکینگ دربارهٔ وجود خدا میگوید: «پیش از آنکه ما علم را بفهمیم، طبیعی بود که به خلقت جهان توسط خدا باور داشته باشیم. اما امروز علم توضیح متقاعدکننده تری ارائه میکند.»
هاوکینگ که در کتاب پرفروش تاریخچه مختصر زمان به بازخوانی ذهن خدا اشاره کرده بود: «اگر ما بتوانیم فرضیههای لازم برای توضیح هر پدیده و مادهٔ موجود در هستی را کشف کنیم این کشف یک پیروزی نهایی برای خرد انسانی است بدین معنی که ما میتوانیم فکر خدا را بخوانیم.»
بعداً در پاسخ به این پرسش که اگر به وجود خدا باور ندارد، دلیل اشاره اش به «بازخوانی ذهن خدا» چه بوده، توضیح میدهد: «منظور من از بازخوانی ذهن خدا این بود که ما هر چیزی را که خدا میتوانست بداند، میدانستیم اگر خدایی وجود داشت؛ اما خدایی وجود ندارد. من یک خداناباور هستم.»
در کتاب طرح عظیم نیز به این موضوع اشاره میکند که برای توضیح عالم هستی نیازی به یک آفریدگار نیست. همچنین وی به صراحت عنوان کردهاست که اعتقاد به وجود بهشت یا حیاتِ پس از مرگ در حقیقت «افسانهای» است برای مردمانی که از مرگ میهراسند. او با صراحت میگوید که پس از آخرین فعالیت مغز انسان، دیگر حیاتی برای آن وجود ندارد.
هاوکینگ در مصاحبهای در سال ۲۰۱۴ با نشریه الموندو، بهطور قطع وجود خدا را انکار کرده و میگوید: «ال موندو [به معنای جهان در اسپانیایی] حاصل پدیدههای علمی قابل توضیح است.» و «طبیعی است که پیش از درک دانش به خلق هستی به دست یک خداوندگار باور داشته باشیم. اما اکنون و در این عصر، دانش توضیحی مجابکنندهتر در اختیار ما قرار میدهد.» سپس خبرنگار «ال موندو» بازهم از نظریه پیشینِ هاوکینگ در کتاب «تاریخچه مختصر زمان» مبنی بر «کمک دانش به درک اندیشه خداوندگار توسط بشر» پرسیدهاست. هاوکینگ در پاسخ توضیح داد: «منظور من در آنجا این بود که اگر بر همه چیز عالم شویم، به درک اندیشه خداوند نیز نائل خواهیم آمد، با این قید که اساساً خدایی وجود داشته باشد، که این چنین نیست. من خداناباور هستم.»
زندگی پس از مرگ یک داستان خیالی است برای کسانی که از مرگ میترسند.
من بارها اشاره کردهام که مغز مانند یک کامپیوتر است؛ زمانی که نتواند کار کند از فعالیت خود دست میکشد.
هیچ ملکوت و جهانی پس از مرگ برای کامپیوترهای خراب وجود ندارد.
اینها داستانی زیبا است برای کسانی که از تاریکی میترسند!
فعالیتهای سیاسی
جنگ ویتنام
هاوکینگ در سال ۱۹۶۸ در کنار طارق علی و ونسا ردگریو در تظاهرات علیه جنگ ویتنام در لندن شرکت کرد.
تحریم علمی اسرائیل
هاوکینگ در مهٔ ۲۰۱۳ با تصمیم به عدم شرکت در همایش سالانه فردای پیش رو که هر ساله به میزبانی شیمون پرز در اورشلیم برگزار میشود به جمع کمپین تحریمکنندگان علمی اسرائیل پیوست.
جنگ داخلی سوریه
وی در سال ۲۰۱۴ خواستار پایان دادن به جنگ داخلی سوریه شد: «ما باید از هوش انسانیمان برای پایان دادن به این جنگ بهره ببریم. منِ پدر، وقتی رنج کشیدن بچههای سوری را میبینم، با خود میگویم: دیگر بس است.»
دونالد ترامپ
وی در ۳۰ می ۲۰۱۵ گفت دونالد ترامپ نامزد نهایی جمهوریخواهان یک عوام فریب است که همیشه به فکر منافع خودش است. او گفت هیچ استدلالی برای موفقیتهای وی ندارد.
همهپرسی ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا
وی از رایدهندگان انگلیسی خواست تا در همهپرسی ۲۳ ژوئن برای ابقای کشورشان در اتحادیه اروپا رأی دهند. وی اهمیت ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا را به دلایل امنیتی و اقتصادی محدود نکرد و تأکید کرد که این امر برای پیشبرد پژوهشهای علمی انگلیس اهمیت بسیاری دارد. وی افزود: روزهایی که میتوانستیم روی پای خودمان و در برابر دنیا بایستیم به اتمام رسیدهاست. باید برای امنیت و تجارتمان جزء اتحادیه گروهی از ملتها باشیم.
اجتماعی
نظر در مورد حق پایان دادن داوطلبانه به زندگی برای بیماران لاعلاج
استیون هاوکینگ در رابطه با حق پایان دادن داوطلبانه به زندگی برای بیماران لاعلاج معتقد است: البته او اضافه میکند که باید شرایطی وجود داشته باشد که تضمین شود زندگی کسی برخلاف خواستهٔ خودش گرفته نشود.
آثار
The Large Scale Structure of Spacetime with George Ellis
The Large, the Small, and the Human Mind, (with Abner Shimony, Nancy Cartwright, and Roger Penrose), Cambridge University Press, 1997,
The Grand Design | طرح بزرگ
My Brif History | تاریخچه مختصر زندگی من
A Briefer History of Time | تاریخچه مختصر زمان
Black Holes and Baby Universes and Other Essays
The Universe in a Nutshell | جهان در پوست گردو
On The Shoulders of Giants. The Great Works of Physics and Astronomy
George's secret key to the universe | دریچهای بهسوی کیهان
George's cosmic treasure hunt | گنجینه کیهانی
George and the Big Bang' | مهبانگهمچنین بنگرید به رده کتابهای استیون هاوکینگ جستارهای وابسته
۲۰۱۴ - تئوری همه چیز (فیلم)
۲۰۰۴ - هاوکینگ (فیلم)
نظریه ام
نظریه ریسمان
طرح بزرگ
تابش هاوکینگ
پانویس
منابع
The Official Website:
http://www.hawking.org.uk
Ward, David. Hawking targets child readers, Guardian Unlimited Books, 14 June 2006.'
پیوند به بیرون
قدم اول هاوکینگ برای سفر به فضا؛ از وبگاه دانش فضایی
بررسی افکار و رویکردهای استیفن هاوکینگ: فیزیکدان جنجالی، گفتگو با رضا منصوری
اخترشناسان اهل انگلستان
اخترشناسان سده ۲۰ (میلادی) اهل بریتانیا
دانشگاهیان دانشگاه کمبریج
استیون هاوکینگ
اعضای انجمن سلطنتی
اعضای فرهنگستان ملی دانش آمریکا
اعضای مجمع فیلسوفان آمریکا
اعضای وابسته خارجی آکادمی ملی علوم
افراد انگلیسی اسکاتلندیتبار
افراد در حزب کارگر (بریتانیا)
افراد دارای بیماری نورون حرکتی
افراد مبتلا به فلج چهاراندام
افراد معلول اهل انگلستان
افراد معلول
انسانگرایان اهل انگلستان
اهالی آکسفورد
اهالی سنت آلبنز
بایکوتهای اسرائیل
برندگان جایزه ولف در فیزیک
بیخدایان اهل انگلستان
بیخدایان سده ۲۰ (میلادی)
بیخدایان سده ۲۱ (میلادی)
پروژه استیو
ترابشرها
ترابشرهای اهل بریتانیا
خاطرهنویسان اهل انگلستان
خاکسپاریها در کلیسای وستمینستر
دارندگان عنوان رتبه امپراتوری بریتانیا
دارندگان کرسی ریاضیات لوکاسی
دانشمندان فیزیک نظری
درگذشتگان ۲۰۱۸ (میلادی)
درگذشتگان به علت بیماری نورون حرکتی
دریافتکنندگان مدال اینشتین
دریافتکنندگان مدال رئیسجمهوری آزادی
دریافتکنندگان مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان
دریافتکنندگان مدال کاپلی
زادگان ۱۹۴۲ (میلادی)
ستارهشناسان سده ۲۰ (میلادی)
ستارهشناسان سده ۲۱ (میلادی)
شکگرایان دینی
فیزیکدانان اهل انگلستان
فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی)
فیلسوفان سده ۲۱ (میلادی)
کیهان شناسان
مرگهای ناشی از بیماریها در انگلستان
منتقدان ادیان
نابغههای محاسبات
ندانمگرایان اهل انگلستان
نشر
نظریهپردازان نسبیت
نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان اهل انگلستان
نویسندگان انگلیسی سده ۲۰ (میلادی)
نویسندگان اهل آکسفورد
نویسندگان سده ۲۱ (میلادی) اهل انگلستان
نویسندگان علمی تخیلی انگلیسی
نویسندگان مرد اهل انگلستان
نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی) اهل انگلستان
نویسندگان مرد سده ۲۱ (میلادی) اهل انگلستان
نویسندگان مرد غیر داستانی اهل انگلستان
ویکیسازی رباتیک |
916 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84%20%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%88%D8%A8%DB%8C | جدول تناوبی | جدول تناوبی عنصرهای شیمیایی یا جدول دورهای عنصرهای شیمیایی یا جدول مَندَلیُف ، نمایش جدولی عنصرهای شیمیایی بر پایهٔ عدد اتمی، آرایش الکترونی و ویژگیهای شیمیایی آنها است. ترتیب جایگیری عنصرها در این جدول از عدد اتمی (شمار پروتونها) کمتر به سوی عدد اتمی بالاتر است. شکل استاندارد این جدول است؛ عنصرهای اصلی در بالا و دو ردیف کوچکتر از عنصرها در پایین جای دارد. میتوان این جدول را به چهار مستطیل شکست، این چهار بلوک مستطیلی عبارتند از: بلوک اس در سمت چپ، بلوک پی در راست، بلوک دی (فلزات واسطه) در وسط و بلوک اف (فلزات واسطهٔ داخلی) در پایین. ردیفهای این جدول، دوره و ستونهای آن، گروههای جدول تناوبی نام دارند. همچنین گاهی برخی از این گروهها نامهای ویژهای دارند. برای نمونه گروه هالوژنها و گازهای نجیب از آن جملهاند. هدف از ساخت جدول تناوبی، چه به شکل مستطیلی و چه به شکلهای دیگر، بررسی بهتر ویژگیهای شیمیایی عنصرها بودهاست. این جدول، کاربرد زیادی در دانش شیمی و پردازش رفتار عنصرها دارد.
جدول تناوبی با نام دیمیتری مندلیف شناخته شدهاست، با اینکه پیشروان دیگری پیش از او وجود داشتهاند. او جدولی مشابه جدول تناوبی امروزی را در سال ۱۸۶۹ منتشر کرد. این، نخستین جدولی بود که به این گستردگی مرتب شده بود. مندلیف این جدول را تهیه کرد تا ویژگیهای دورهای آنچه که بعدها «عنصر» نام گرفت را بهتر نشان دهد. وی توانسته بود برخی ویژگیهای عنصرهایی که هنوز کشف نشده بود را پیشبینی کند و جای آنها را خالی گذاشته بود. کمکم با پیشرفت دانش، عنصرهای تازهای شناسایی شد و جای خالی عنصرها در جدول پُر شد. با شناسایی عنصرهای نو و گسترش شبیهسازیهای نظری دربارهٔ رفتار شیمیایی مواد، جدول آن روز مندلیف بسیار گستردهتر شدهاست.
همهٔ عنصرهای شیمیایی از عدد اتمی ۱ (هیدروژن) تا ۱۱۸ (اوگانسون) شناسایی یا ساخته شدهاند. دانشمندان هنوز به دنبال ساخت عنصرهای پس از اوگانسون هستند و البته این پرسش را پیش رو دارند که عنصرهای تازهتر چگونه جدول را اصلاح خواهند کرد. همچنین ایزوتوپهای پرتوزای بسیاری هم در آزمایشگاه ساخته شدهاست.
ظاهر
همهٔ نسخههای جدول تناوبی تنها دربردارندهٔ عنصرهای شیمیایی هستند و مخلوط، ترکیب یا ذرهٔ زیراتمی در آنها جایی ندارد. هر عنصر شیمیایی یک عدد اتمی یکتا دارد و این عدد برابر با شمار پروتونها در هستهٔ اتم آن عنصر است. اتمهای گوناگون یک عنصر میتوانند شمار نوترونهای متفاوتی داشته باشند. در این حالت به آنها ایزوتوپ گفته میشود. برای نمونه کربن سه ایزوتوپ طبیعی دارد. همهٔ ایزوتوپهای کربن ۶ پروتون، و بیشتر آنها ۶ نوترون دارند؛ اما یک درصد آنها ۷ نوترون و شمار بسیار کمتری از آنها ۸ نوترون دارند. ایزوتوپها در جدول تناوبی به صورت جداگانه، نمایش داده نمیشوند؛ بلکه میانگین آنها به عنوان جرم اتمی در زیر عنصر درج میشود. برای عنصرهایی که هیچ ایزوتوپ پایداری ندارند، جرم اتمی پایدارترین یا متداولترین ایزوتوپ آنها درون پرانتز نوشته میشود.
در جدول تناوبی استاندارد عنصرها به ترتیب عدد اتمی (شمار پروتونها در هسته)، به صورت صعودی مرتب شدهاند. هر ردیف تازه در جدول، که یک دوره یا تناوب نامیده میشود، با افزوده شدن نخستین الکترون به یک لایهٔ الکترونی تازه آغاز میشود. عنصرهایی که در یک ستون جدول (گروه) جای گرفتهاند، همگی در لایهٔ آخر الکترونی خود دارای تعداد الکترونهای برابر هستند؛ به عبارت دیگر آرایش الکترونی لایهٔ آخر آنها یکسان است. مانند اکسیژن و سلنیم که هر دو در یک ستون هستند و هر دو چهار الکترون در لایهٔ بیرونی آرایش الکترونی خود یعنی تراز p دارند. عنصرهایی که ویژگیهای شیمیایی مشابه دارند، معمولاً در یک گروه از جدول قرار میگیرند. اما در بلوک f عنصرهایی که در یک دوره هستند نیز ویژگیهای مشابهی را نشان میدهند. در نتیجه به آسانی میتوان ویژگیهای شیمیایی یک عنصر را با آگاهی از عنصرهای پیرامونیاش پیشبینی کرد.
تا سال ۲۰۱۵، جدول تناوبی ۱۱۸ عنصر داشتهاست که ۱۱۴ عنصر به صورت رسمی از سوی اتحادیه بینالمللی شیمی محض و کاربردی پذیرفته و نامگذاری شدهاند. ۹۸ عنصر از مجموع ۱۱۸ عنصر در طبیعت یافت میشوند و از آن میان، ۸۴ مورد، عنصرهای پایدار یا دارای نیمعمر بیش از سن زمین هستند. در حالی که ۱۴ عنصر باقیمانده نیمعمر کوتاهی دارند یا به عبارت دیگر پرتوزا هستند. در حال حاضر، این عنصرها تنها بر اثر انجام واکنش هستهای در عنصرهای دیگر به وجود میآیند و فراوانی ناچیزی دارند. تمام عنصرهای با عدد اتمی ۹۹ تا ۱۱۲ (که مابین اینشتینیم و کوپرنیسیم قرار دارند) و نیز دو عنصر فلروویوم و لیورموریوم، در طبیعت پدید نیامدهاند، بلکه در آزمایشگاه ساخته شدهاند. سپس آیوپاک آنها را بهطور رسمی پذیرفتهاست. گزارش شده که عنصرهای ۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۷ و ۱۱۸ هم در آزمایشگاه ساخته شدهاند، اما هنوز آیوپاک آنها را تأیید نکردهاست. برای همین، این عنصرها هنوز بر پایهٔ عدد اتمیشان شناخته میشوند. تاکنون عنصری سنگینتر از کالیفرنیم (عنصر ۹۸) در طبیعت به صورت خالص در اندازهٔ قابل مشاهده، پیدا نشدهاست. تا سال ۲۰۱۸ هنوز عنصری با عدد اتمی بزرگتر از ۱۱۸ ساخته نشدهاست.
روش دستهبندی
عنصرها در جدول تناوبی به صورت افقی (چپ به راست) در گروههای ۱ تا ۱۸ و به صورت عمودی (بالا به پایین) در دورههای ۱ تا ۷ دستهبندی میشوند. همچنین دستهبندی دیگری بر اساس لایهٔ الکترونی در حال پر شدن وجود دارد که بر اساس آن، عنصرها در بلوکهای s و p و d و f قرار میگیرند.
گروه
یک گروه یا خانواده، یک ستون عمودی از جدول تناوبی است. عنصرهای یک گروه معمولاً ویژگیهای نزدیک به هم بیشتری نسبت به عنصرهای یک دوره یا بلوک دارند. دانش مکانیک کوانتوم که دربارهٔ ساختار اتمی پژوهش میکند، نشان میدهد که چون عنصرهای موجود در یک گروه همگی از آرایش الکترونی یکسانی در لایهٔ آخر الکترونی برخوردارند؛ بنابراین ویژگیهای شیمیایی مشابهی از خود نشان میدهند و هرچه عدد اتمی آنها بالاتر میرود، این مشابهتها افزایش پیدا میکند. با این حال گاهی در بلوک d و f همانندیهای عنصرهای یک دوره به اندازهٔ همانندیها در یک گروه مهم هستند. به همانندی (شباهت) در یک دوره، همانندی افقی و در یک گروه، همانندی عمودی گفته میشود.
بر اساس یک قرارداد جهانی، گروهها از ۱ تا ۱۸ شمارهگذاری شدهاند که گروه شمارهٔ یک را نخستین گروه از چپ (فلزهای قلیایی) و آخرین گروه را گروه نخست از راست (گازهای نجیب) در نظر گرفتهاند. در گذشته، شمارهٔ گروهها را با عددهای رومی نشان میدادند. همچنین در آمریکا برای گروههای بلوک اس و پی یک حرف A و برای عنصرهای بلوک دی یک حرف B در کنار شمارهٔ رومی گروه میگذاشتند. برای نمونه گروه چهار به صورت IVB و گروه چهاردهم (یا عنصرهای گروه کربن) به صورت IVA نمایش داده میشد. در اروپا هم همین روش به کار میرفت، با این تفاوت که حرف A برای گروههای پیش از گروه ۱۰ و حرف B برای عنصرهای گروه ۱۰ و گروههای پس از آن بکار میرفت. در سال ۱۹۸۸ آیوپاک سامانهٔ نامگذاری تازهای را پیشنهاد کرد و روشهای پیشین همگی فراموش شد.
ویژگیهای عنصرهای یک گروه مانند شعاع اتمی، انرژی یونش و الکتروندوستی مشابه یکدیگر هستند. از بالا به پایین، شعاع اتمی عنصرها افزایش مییابد، در نتیجه الکترونهای لایهٔ آخر در فاصلهٔ دورتری از هسته جای میگیرند، چون ترازهای انرژی بیشتری پُر شدهاند. از بالا به پایین، انرژی یونش کاهش مییابد. چون الکترونها کمتر به هسته پیوند خوردهاند و آسانتر میتوان آنها را جدا کرد. با تحلیل مشابه، از بالا به پایین الکتروندوستی عنصرها کاهش مییابد. چون فاصلهٔ میان الکترونهای لایهٔ آخر و هسته افزایش مییابد. البته در این میان استثناهایی هم وجود دارد. برای نمونه در گروه ۱۱ الکتروندوستی از بالا به پایین افزایش مییابد.
دوره
یک دوره در جدول تناوبی، یک ردیف افقی از این جدول است. با اینکه عنصرها در یک گروه همانندیهای بسیاری دارند، اما بخشهایی از دورهها هستند که از اهمیتی بیش از گروهها برخوردارند. مانند بلوک F، جایی که لانتانیدها و آکتینیدها دو مجموعهٔ افقی از عنصرهای جدول را میسازند.
عنصرها در یک دوره همانندیهایی از لحاظ شعاع اتمی، انرژی یونش، الکتروندوستی و الکترونخواهی (مقدار انرژی آزاد شده هنگامی که یک الکترون به یک مولکول یا اتم خنثی افزوده میشود) از خود نشان میدهند. در یک دوره از چپ به راست، شعاع اتمی کاهش مییابد. این پدیده، به این دلیل است که با افزایش عدد اتمی در یک دوره، شمار لایههای الکترونی ثابت است، اما شمار پروتونها افزایش مییابد. برای همین الکترونها بیشتر به سوی هسته کشیده میشوند. کاهش شعاع اتمی باعث افزایش انرژی یونش میشود (از چپ به راست). هرچه پیوندها در یک عنصر محکمتر باشد، انرژی بیشتری هم برای جداسازی یک الکترون نیاز است. الکتروندوستی مانند انرژی یونش رفتار میکند و از چپ به راست افزایش مییابد. چون کشش هسته بر روی الکترونها افزایش مییابد. همچنین مقدار الکترونخواهی هم در طول یک دوره اندکی تغییر میکند. فلزها (عنصرهای سمت چپ دوره) معمولاً نسبت به نافلزها (سمت راست دوره) الکترونخواهی پایینتری دارند. این قانون برای گازهای نجیب برقرار نیست.
بلوک
چون لایهٔ آخر الکترونی از اهمیت ویژهای برخوردار است، جدول تناوبی به بخشهایی وابسته به این لایههای الکترونی تقسیم شدهاست. به هر یک از این بخشها یک بلوک میگویند. بلوک اس دربردارندهٔ دو گروه نخست جدول (فلزهای قلیایی و قلیایی خاکی) و دو عنصر هیدروژن و هلیم است. بلوک پی دربردارندهٔ شش گروه آخر جدول، گروههای ۱۳ تا ۱۸ آیوپاک (۳A تا ۸A در نامگذاری آمریکایی) است. همهٔ شبهفلزات و نافلزها در این بلوک جای میگیرند. بلوک دی دربردارندهٔ گروههای ۳ تا ۱۲ آیوپاک (۳B تا ۸B در نامگذاری آمریکایی) و همهٔ فلزات واسطه است. بلوک اف که بیشتر در پایین بدنهٔ اصلی جدول جای میگیرد دربردارندهٔ لانتانیدها و اکتینیدها است.
دیگر قراردادها
در نمایش جدول تناوبی، لانتانیدها و اکتینیدها بیشتر به صورت دو ردیف اضافی در زیر بدنهٔ اصلی جدول گذاشته میشوند. همچنین در این نمایش، دو تکخانه از بدنهٔ اصلی جدول به یکی از عنصرهای این دو مجموعه اختصاص داده میشود. برای نمونه، یکی از عنصرهای لانتانیوم یا لوتسیم (برای لانتانیدها) و اکتینیم یا لارنسیم (برای اکتینیدها) را برمیگزینند و آنها را به ترتیب در یک تکخانه میان باریم و هافنیم، و رادیم و رادرفوردیم میگذارند. در دیگر جدولها، دو مجموعهٔ لانتانیدها و اکتینیدها به صورت دو ردیف (دوره) در میانهٔ بدنهٔ اصلی جدول جای داده میشود.
در برخی جدولها یک خط جداکنندهٔ فلزها از نافلزها هم گنجانده میشود. همچنین ممکن است در یک جدول دستههای گوناگونی از عنصرها به صورت برجستهتری نمایان شوند. برای نمونه میتوان به فلزهای واسطه، فلزات پس واسطه و شبهفلزها اشاره کرد. همچنین بسته به کاربرد جدول، ممکن است گروههای ویژهای از عنصرها مانند فلزهای دیرگداز و فلزهای کمیاب که خود زیرگروه فلزهای واسطه هستند، به صورت پررنگتر نمایش داده شوند.
ویژگیهای تناوبی
آرایش الکترونی
آرایش الکترونی عنصرهای جدول، الگویی تکرار شونده دارند. الکترونها در هر عنصر، مجموعهای از لایههای الکترونی را پُر میکند. هر لایهٔ الکترونی از یک یا چند زیرلایه ساخته شدهاست که به آنها لایههای s و p و d و f و g گفته میشود. هر چه عدد اتمی یک عنصر افزایش یابد، لایهها و زیرلایههای الکترونی بیشتری در آن عنصر پُر میشود. این لایهها بر پایهٔ اصل آفبا یا قانون تراز انرژی پر میشوند (همانند نموداری که کشیده شدهاست). برای نمونه، آرایش الکترونی نئون با عدد اتمی ۱۰ عبارت است از: که دو الکترون در لایهٔ نخست و هشت الکترون در لایهٔ دوم (دو تا در زیرلایهٔ s و شش تا در زیرلایهٔ p) جای میگیرد. برای نمونه، فلزهای قلیایی و عنصر هیدروژن، همگی تنها یک الکترون در لایهٔ اس دارند.
ویژگیهای یک عنصر بیشتر به آرایش الکترونی آن عنصر وابسته است. در نتیجه، چون آرایش الکترونی عنصرها در جدول از نظم روشنی پیروی میکند، میتوان برخی رفتارهای فیزیکی و شیمیایی عنصرها در جدول را پیشبینی کرد. در نمودار سمت راست، به برخی از این رفتارها اشاره شدهاست. پیش از آنکه نیلز بور نظریه خود پیرامون آرایش الکترونی را مطرح کند، از روی این ویژگی پلهکانی عنصرها، جای برخی از عنصرها در جدول پیشبینی شده بود.
شعاع اتمی
اندازهگیری شعاع اتمی یک اتم به صورت مجزا امکانپذیر نیست؛ ولی میتوان با اندازهگیری فاصلهٔ میان هستههای دو اتم که با هم پیوند دارند، شعاع اتمی آنها را به دست آورد. برای نمونه، هنگامی که دو اتم یک عنصر با یکدیگر پیوند دارند، شعاع اتمی هر یک از آنها نصف طول پیوند دو اتم است. هرچند که این مقدار در پیوندهای مختلف، اندکی متفاوت است؛ ولی میتوان یک میانگین را برای شعاع اتمی در نظر گرفت. بهطور کلی، با حرکت به سمت چپ و پایین جدول تناوبی، شعاع اتمی افزایش مییابد. این تغییر شعاع اتمی و در کنار آن تغییر در ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی عنصرها را میتوان با کمک نظریههای اتمی دربارهٔ لایههای الکترونی توضیح داد. این تغییرها شاهدی بر درستی نظریهٔ کوانتوم است.
عنصرهای واسطه از الگوی کلی تغییرات شعاع اتمی پیروی نمیکنند. در آغاز پر شدن لایهٔ d شعاع اتمی کاهش مییابد که نرخ آن از نرخ کاهش عنصرهای گروه ۲ نسبت به گروه ۱ بسیار کمتر است؛ ولی در اتمهای انتهایی، روند افزایشی وجود دارد.
انرژی یونش
نخستین انرژی یونش، انرژی لازم برای جدا کردن سستترین الکترون از یک اتم خنثی در حالت گازی است. دومین انرژی یونش، انرژی مورد نیاز برای جدا کردن دومین الکترون از یک اتم است. انرژیهای یونش مراتب بالاتر نیز به همین ترتیب تعریف میشوند. برای یک اتم مشخص، با افزایش درجهٔ یونش، انرژیهای یونش متعاقب هم افزایش مییابند. بر الکترونهای لایههای نزدیکتر به هسته، نیروی جاذبهٔ الکترواستاتیک بیشتری اعمال میشود؛ بنابراین انرژی مورد نیاز برای جداسازی آنها نیز بیشتر است. انرژی یونش با حرکت به سمت بالا و راست جدول تناوبی، افزایش مییابد.
در هر دورهٔ جدول، دو پرش بزرگ دیده میشود. یک پرش در گذر از گاز نجیب به فلز قلیایی بعدی است. پرش دوم که کوچکتر است، پیش از گروه ۱۳ رخ میدهد. در هر دو حالت، ابتدا آخرین لایهٔ آرایش الکترونی پر شده و سپس الکترون بعدی در لایهٔ جدید قرار میگیرد؛ بنابراین انرژی مورد نیاز برای جدا کردن آن، بسیار کمتر خواهد بود. چنین رخدادی در انرژیهای یونش متوالی یک عنصر نیز مشاهده میشود. هنگامی که همهٔ الکترونهای یک لایه جدا شوند، انرژی یونش بعدی به شدت افزایش مییابد.
الکترونگاتیوی
الکترونگاتیوی، تمایل یک اتم به جذب الکترون است که به دو عامل عدد اتمی و فاصلهٔ الکترونهای لایهٔ آخر آن اتم با هسته وابسته است. این ویژگی در سال ۱۹۳۲ توسط لینوس پاولینگ پیشنهاد شد. الکترونگاتیوی با حرکت به سمت بالا و راست جدول تناوبی، افزایش مییابد. فلوئور بیشترین و سزیم کمترین میزان الکترونگاتیوی را در میان عنصرهایی که در طبیعت یافت میشوند، دارا هستند.
استثناهایی در تغییرات تناوبی الکترونگاتیوی مشاهده میشوند. الکترونگاتیوی عنصرهای گروه ۱۳ و ۱۴ در دورهٔ چهارم بیشتر از دورهٔ سوم است که دلیل آن، پر شدن لایهٔ d (که درونیتر است) و کمتر شدن شعاع اتمی است. استثنای دیگر، بالا بودن غیرعادی الکترونگاتیوی سرب در مقایسه با عنصرهای پیرامونش است که به نظر میرسد به دلیل اشکال در تحلیل دادهها باشد. روشهای محاسباتی دیگر، متفاوت با آنچه مورد استفاده پاولینگ بوده، نشان میدهند که این عنصرها دارای رفتار دورهای طبیعی هستند.
تفاوت الکترونگاتیوی میان دو اتم که پیوندی را تشکیل میدهند، میزان خصلت یونی آن پیوند را نشان میدهد. هرچه این تفاوت بیشتر باشد، پیوند دو اتم قطبیتر است. برای نمونه، در پیوند میان نافلزها که تفاوت الکترونگاتیوی اندک است، پیوند کووالانسی با قطبیت کم یا غیر قطبی است؛ ولی پیوند میان یک فلز و یک نافلز به دلیل تفاوت قابل توجه الکترونگاتیوی دو اتم، از نوع پیوند یونی است. معیار الکترونگاتیوی چندان دقیق نیست؛ زیرا دو اتم ممکن است به شکلهای گوناگونی با یکدیگر پیوند داشتهباشند. (برای نمونه الکترونگاتیوی فسفر در دو ترکیب PF3 و PF5 با یکدیگر متفاوت است)
الکترونخواهی
الکترونخواهی، انرژی واکنش افزوده شدن یک الکترون به یک اتم در حالت گازی و تبدیل اتم خنثی به یون منفی است. برای بیشتر عنصرها، این فرایند با آزاد شدن انرژی همراه است و در نتیجه، مقدار الکترونخواهی برای نخستین الکترون، مقداری منفی است. تنها الکترونخواهی فلزات قلیایی خاکی (گروه ۲)، گروههای ۷ و ۱۲ و گازهای نجیب (گروه ۱۸) مثبت است. (در واقع، برای این عنصرها مقدار تجربی الکترونخواهی اندازهگیری نشدهاست) دلیل این رخداد، پر بودن (مانند گروه ۲، ۱۲ و ۱۸) یا نیمهپر بودن آخرین لایهٔ آرایش الکترونی این عنصرها (مانند گروه ۷) است. الکترونخواهی عنصرهای گروه ۱۵ نیز به دلیل نیمهپر بودن لایهٔ p کمتر از گروههای مجاور است. در هر دوره، بیشترین الکترونخواهی منفی مربوط به گروه هالوژنها است. کلر بیشترین مقدار الکترونخواهی را در میان عنصرهای جدول تناوبی دارد.
پیشینه
نخستین تلاشها
در سال ۱۷۸۹ آنتوان لاووازیه فهرستی از ۳۳ عنصر شیمیایی را منتشر کرد. او این عنصرها را زیر نامهای گازی، فلزی، نافلزی و خاکی دستهبندی کرده بود. سپس در دههٔ ۱۷۹۰ یرمیا بنیامین ریشتر جدول وزن معادل را تهیه کرد. به این منظور، مقدار وزنی اسیدهایی که با یک مقدار مشخص باز ترکیب میشدند و نیز مقدار فلزهایی که با مقدار مشخصی اسید ترکیب میشدند را اندازهگیری کرد. در سال ۱۸۲۹ یوهان ولفگنگ دوبرآینر دریافت که بسیاری از عنصرها را میتوان بسته به ویژگیهای شیمیایی آنها، در دستههای سهتایی بخشبندی کرد. برای نمونه لیتیم، سدیم و پتاسیم را با هم در دستهٔ فلزهای واکنشپذیر نرم گذاشت. همچنین او متوجه شد که وقتی عنصرها را به ترتیب وزن اتمی دستهبندی میکند، وزن عنصر دوم (میانی) تقریباً برابر است با میانگین وزن عنصر پیش و پس از خود (عنصر اول و سوم). این پدیده به نام قانون سهتایی یا سهتایی دوبرآینر شناخته شد. شیمیدان آلمانی لئوپولد گملین با همین روش ادامه داد و تا سال ۱۸۴۳ توانست ده دستهٔ سهتایی، سه دستهٔ چهارتایی و یک دستهٔ پنجتایی را شناسایی کند. در سال ۱۸۵۷ ژان باتیست آندره دوما توانست ارتباطهایی میان دستههای گوناگون فلزها به دست آورد. تا این دوره شیمیدانان گوناگون توانسته بودند ارتباطهای گوناگونی میان دستههای کوچک عنصرها به دست آورند؛ اما هیچیک جدول کلی ارائه نکردهبودند.
در ۱۸۵۸ شیمیدان آلمانی فریدریش آگوست ککوله مشاهده کرد که کربن همواره با چهار اتم پیرامون خود پیوند برقرار میکند. برای نمونه در متان یک کربن با چهار هیدروژن پیرامون خود پیوند خوردهاست. این مفهوم کمکم با نام والانس یا الکترونهای ظرفیت شناخته شد. منظور از والانس یک اتم، تعداد اتمهایی است که با آن اتم پیوند میخورند.
در ۱۸۶۲ یک زمینشناس فرانسوی به نام الکساندر-امیل بگویه دو شانکورتوآ یک نمای اولیه از جدول تناوبی را منتشر کرد و نام آن را «مارپیچ خاکی» یا «مارپیچ» گذاشت. او نخستین کسی بود که متوجه ویژگیهای تناوبی عنصرها شد و آنها را به ترتیب عدد اتمی از کمتر به بیشتر در یک استوانهٔ مارپیچ مرتب کرد. همچنین او نشان داد که عنصرهایی که ویژگیهای مانند هم دارند در فاصلهای ثابت از هم قرار دارند (شمار عنصرهای میان آنها همیشه ثابت است). جدول او برخی یونها و ترکیبها را هم دربرداشت. مقالهای که او دربارهٔ جدول خود منتشر کرد، بیش از دانش شیمی، به مطالب مربوط به زمینشناسی پرداخته بود. برای همین تا پیش از جدول دیمیتری مندلیف توجه کمی را به خود جلب کرد.
در ۱۸۶۴ شیمیدان آلمانی، جولیوس لوتار میر جدولی ساختهشده از ۴۴ عنصر را بر پایهٔ الکترونهای لایهٔ ظرفیت (والانس) ارائه کرد. این جدول نشان میداد که عنصرهایی که ویژگیهای مانند هم دارند، معمولاً الکترونهای ظرفیت برابر هم دارند. همزمان شیمیدان انگلیسی، ویلیام آدلینگ هم جدولی ساختهشده از ۵۷ عنصر منتشر کرد. جدول آدلینگ بر پایهٔ وزن اتمی بود که چندین جای خالی و نکتهٔ غیرمعمول در آن دیده میشد. او متوجه مفهوم تناوبی بودن جرم اتمی در میان عنصرها و مسئلهٔ گروهبندی عنصرها در جدول شده بود اما هرگز پیگیر ادامهٔ آن نشد. او در ۱۸۷۰ عنصرها را برپایهٔ الکترونهای لایهٔ ظرفیت (والانس) مرتب کرد و به عنوان جدول پیشنهادی خود ارائه کرد.
شیمیدان انگلیسی جان نیولندز از سال ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۶ مجموعه مقالاتی را منتشر کرد. او در این مقالهها توضیح میداد که هنگامی که عنصرها به ترتیب از عدد اتمی کمتر به بیشتر مرتب شوند در دستههای هشتتایی ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی مشابهی را تکرار میکنند. او این تناوب و تکرار هشتتایی را به هشتگانهای موسیقی همانند کرد. قانون هشتگانهای نیولندز از سوی همکارانش احمقانه دانسته شد و جامعهٔ شیمی حاضر به انتشار کار او نشد. برخلاف این برخورد، نیولندز دادههای جدول هشتایی خود را جمعآوری کرد و از آن برای پیشبینی عنصرهای ناشناخته مانند ژرمانیم بهره برد. جامعهٔ شیمی پنج سال پس از آنکه جدول تناوبی مندلیف به جهان معرفی شد، به کار نیولندز بها داد.
در سال ۱۸۶۷ یک شیمیدان زادهٔ دانمارک به نام گوستاووس هینریشس یک جدول تناوبی مارپیچ پیشنهاد کرد. این جدول برپایهٔ طیف اتمی، وزن و شباهتهای شیمیایی بود. جدول او به عنوان کاری «منحصربهفرد»، «درخور توجه» و البته «تودرتو و پیچیده» دانسته شد. چنین توصیفاتی مانع از شناسایی و پذیرش عمومی جدول او شد.
جدول مندلیف
استاد روس شیمی، دیمیتری مندلیف و شیمیدان آلمانی، ژولیوس لوتار میر، هر یک به صورت مستقل جدولی را به ترتیب در سالهای ۱۸۶۹ و ۱۸۷۰ منتشر کردند. جدول مندلیف، نخستین نسخه از کار او بود؛ درحالی که جدولی که میر منتشر کرد، نسخهٔ گسترش یافتهٔ جدول پیشین او بود که در سال ۱۸۶۴ منتشر کرده بود. هر دو نفر، عنصرها را در ردیفها و ستونها به ترتیب وزن اتمی فهرست کرده بودند. در هر دو جدول در آغاز یک ستون یا ردیف، ویژگیهای عنصرها به صورت مرتب تکرار میشد.
مندلیف در این جدول دو انتخاب مهم انجام داده بود که باعث شد تا جدول او مورد پذیرش عمومی قرار گیرد: نخست اینکه جای عنصرهایی را که هنوز شناسایی نشده بود، خالی گذاشته بود. مندلیف نخستین شیمیدانی نبود که چنین کرده بود، اما نخستین کسی بود که با توجه به ردپایی که از جدول داشت، جای عنصرها را پیشبینی کرده بود. عنصرهایی مانند گالیم و ژرمانیم عنصرهایی بودند که بعداً شناسایی شدند. انتخاب دوم مندلیف در جایگذاری و دستهبندی عنصرها بود، او گاهی ویژگی وزن اتمی را نادیده گرفته بود و به جای آن، عنصرها را با توجه به ویژگیهای شیمیایی جایگذاری کرده بود. عنصرهایی مانند تلوریم و ید از این دست بودند. بعدها با پیشرفت علم معلوم شد که مندلیف نادانسته عنصرها را به ترتیب افزایش عدد اتمی و بار هسته مرتب کرده بود.
اهمیت عدد اتمی در جایگذاری عنصرها در جدول تناوبی نادیده گرفته میشد تا اینکه وجود و ویژگیهای پروتون و نوترون در هسته شناسایی شد.
گسترش در آینده
مندلیف در سال ۱۸۷۱ جدول خود را به روز کرد و جزئیات بیشتری از عنصرهایی که جای آنها را پیشبینی میکرد، ارائه داد. او باور داشت که این عنصرها وجود دارند، اما هنوز شناسایی نشدهاند. با گذر زمان و شناسایی عنصرهایی که به صورت طبیعی یافت میشوند، جاهای خالی کمکم پر شد. باور عمومی چنین است که آخرین عنصر شناسایی شدهای که به صورت طبیعی پدید میآید، فرانسیم است که در سال ۱۹۳۹ شناسایی شد. مندلیف این عنصر را «اکا-سزیم» (اکا به معنی همانند) نامیده بود. پس از آن، در سال ۱۹۴۰ عنصر پلوتونیم به صورت آزمایشگاهی تولید شد؛ اما در سال ۱۹۷۱ دانشمندان به این نتیجه رسیدند که این عنصر به صورت طبیعی ساخته میشود.
جدول تناوبی پرکاربرد امروزی که به نام جدول تناوبی استاندارد یا جدول تناوبی متداول نیز شناخته میشود، جدولی است که به شیمیدان آمریکایی هوراس گرووز دمینگ نسبت داده میشود. دمینگ در ۱۹۲۳ دو نسخهٔ کوتاه (نسخهٔ مندلیفی و ۱۸ ستونی) جدول تناوبی را منتشر کرد.
بعدها در سال ۱۹۲۸ نسخهٔ ۱۸ ستونی جدول دمینگ به صورت گسترده در دسترس مدرسههای آمریکا قرار گرفت. تا دههٔ ۱۹۳۰ جدول دمینگ در بسیاری از کتابها و دانشنامههای شیمی در دسترس بود. همچنین برای سالها توسط انتشارات علمی سرجنت-ولچ منتشر میشد.
با پیشرفت دانش مکانیک کوانتوم و افزایش دانش دربارهٔ الکترونها و نقش آنها در اتم، روشن شد که جایگیری عنصرها در هر دوره (ردیف) از جدول تناوبی با پر شدن یکی از لایههای الکترونی همسنگ است. اتمهای بزرگتر، الکترونها و در نتیجه زیرلایههای بیشتری دارند. پس با افزایش شمارهٔ دوره، طول دورههای جدول بیشتر میشود.
در ۱۹۴۵، دانشمند آمریکایی گلن سیبورگ گفت که الکترونها در اکتینیدها مانند لانتانیدها بلوک اف از لایههای الکترونی را پر میکنند. چرا که پیش از آن فرض میشد که الکترونهای لایهٔ آخر این عنصرها در بلوک دی جای میگیرند. همکار سیبورگ به او توصیه کرد که چنین مطلبی را منتشر نکند و آیندهٔ کاری خود را به خطر نیندازد. با این حال، او پیشنهاد خود را ارائه داد که از سوی جامعهٔ علمی درست دانسته شد. سیبورگ به تلاش خود ادامه داد و در سال ۱۹۵۱ توانست جایزهٔ نوبل شیمی را به خاطر کار بر روی اکتینیدها از آن خود کند.
قالبهای جایگزین
غیر از جدول تناوبی استاندارد، جدولهای تناوبی گوناگونی تاکنون ساخته شدهاست. با گذشت ۱۰۰ سال از معرفی جدول از سوی مندلیف در سال ۱۸۶۹، نزدیک به ۷۰۰ نسخهٔ گوناگون از جدول تناوبی معرفی و منتشر شد. غیر از قالب معمول که به شکل مستطیلی بود، قالبهایی دیگری مانند دایرهای، مکعبی، استوانهای، هرمی، مارپیچ، کروی، مربعی، حلزونی، منشور هشت وجهی، به صورت تو در تو (مانند نماد بینهایت ∞) و حتی جدا جدا هم ساخته شد. هدف از پیشنهاد چنین قالبهایی بیشتر تأکید بر روی یک ویژگی فیزیکی یا شیمیایی ویژه از عنصرها است که در جدول تناوبی سنتی به خوبی دیده نمیشود.
یکی از قالبهای جایگزین و شناخته شدهٔ جدول، نسخهای است که به تئودور بنفی (۱۹۶۰) نسبت میدهند. در جدول بنفی، عنصرها به صورت یک مارپیچ پیوسته در کنار هم جای گرفتهاند؛ به گونهای که هیدروژن در مرکز مارپیچ و عنصرهای واسطه، لانتانیدها و اکتینیدها به صورت بیرونزدگی در کنار جای گرفتهاند. (مانند شکل)
بیشتر جدولهای تناوبی دو بُعدی هستند. با این حال پیش از آنکه مندلیف جدولش را معرفی کند در سال ۱۸۶۲ جدول سه بعدی هم پیشنهاد شده بود. جدولهای تازهتر مانند دستهبندی کورتین (۱۹۲۵)، نظام لامینای رینگلی (۱۹۴۹)، جدول حلزونی گیگر (۱۹۶۵)، درخت تناوبی دوفور (۱۹۹۶) و جدول تناوبی استاو (۱۹۸۹) همگی به صورت چهاربعدی توصیف شدهاند. به این صورت که سه بُعد آن، بعدهای فضایی و یک بُعد، رنگ آن در نظر گرفته شدهاست.
پرسشها و تناقضهای امروز جدول
عنصرهای دارای ویژگیهای شیمیایی ناشناخته
با وجود آنکه عنصرهای جدول تا اوگانسون شناسایی شدهاند اما تنها تا عنصرهای هاسیم (عنصر ۱۰۸) و کوپرنیسیم (عنصر ۱۱۲) ویژگیهای شیمیایی شناخته شده دارند. در حالی که دیگر عنصرها رفتاری متفاوت از آنچه برایشان از راه برونیابی پیشبینی میشود از خود نشان میدهند. برای نمونه برخی پژوهشها میگوید که با اینکه عنصر فلروویوم در گروه کربن جای دارد اما باید رفتاری همانند گاز بیاثر رادون از خود نشان دهد، البته آزمایشهای تازهتر همانندیهایی در رفتار شیمیایی فلروویوم و عنصر سرب پیدا کردهاند که این با جدول تناوبی همخوانی بیشتری دارد.
گسترش بیشتر جدول تناوبی
هنوز روشن نیست که آیا عنصرهای تازهتر که در آینده شناسایی میشوند در ردیف هشتم (دورهٔ هشتم) جای میگیرند یا به کلی نظم جدول را به هم میریزند. گلن سیبورگ بر این باور بود که دورهٔ هشتم جدول به گونهای است که دو عنصر ۱۱۹ و ۱۲۰ از بلوک اس، ۱۸ عنصر از بلوک جدید جی و ۳۰ عنصر از بلوکهای اف، دی و پی را دربر میگیرد. برخی فیزیکدانان معاصر مانند پکا پیکو به صورت نظری به این نتیجه رسیدهاند که این عنصرهای تازهتر، از اصل آفبا که توضیحدهندهٔ چگونگی پُر شدن لایههای الکترونی است، پیروی نخواهند کرد. به این ترتیب با شناسایی عنصرهای تازهتر، ظاهر جدول تناوبی دچار دگرگونی خواهد شد.
بالاترین عدد اتمی ممکن
بالاترین عدد اتمی ممکن هنوز روشن نیست. نخستین بار الیوت آدامز در ۱۹۱۱ با توجه بهشمار عنصرهای جای گرفته در هر ردیف به این نتیجه رسیده بود که وزن اتمی بالاتر از (یعنی عنصرهای ۹۹ و ۱۰۰ امروز) ناممکن است و وجود ندارد. پس از آن گفته شد که جدول تناوبی به زودی پس از جزیرهٔ پایداری به پایان خواهد رسید. بر پایهٔ این پیشبینی باید نزدیک به عنصر ۱۲۶ ام جدول به پایان میرسید. پس از آن جان امزلی و ریچارد فاینمن هر یک به ترتیب پیشبینی کردند که عنصر ۱۲۸ ام و ۱۳۷ ام آخرین عنصرهای جدول اند و در نهایت آلبرت خزان گفت که عنصر ۱۵۵ ام عنصر آخر است. همچنین مدل بور داشتن عدد اتمی بالاتر از ۱۳۷ را ناممکن میداند چون در این صورت باید الکترونهای ۱s با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت کند؛ بنابراین مدل غیر نسبیتی بور در این کاربرد دقیق نیست.
جای هیدروژن و هلیم
هیدروژن و هلیم گاهی در جایی گذاشته میشوند که مطابق آرایش الکترونی شان نیست. برای نمونه برپایهٔ شمار الکترونها معمولاً هیدروژن بالای لیتیم جای میگیرد؛ اما چون گاهی رفتاری همانند فلوئور یا کربن از خود نشان میدهد، بالای این دو عنصر هم گذاشته میشود. در حالتهایی که رفتار هیدروژن مانند هیچ عنصری دانسته نمیشود، برایش یک گروه تعریف میکنند و آن را در گروه خودش میگذارند. اما هلیم تقریباً همیشه در بالای نئون جای میگیرد؛ چون رفتار شیمیایی بسیار همانندی دارند. با این حال دیده شده که آن را بالای بریلیم هم بگذارند، چون آرایش الکترونی نزدیک به هم دارند. (هلیم: برلیم: )
عنصرهای تناوب ۶ و ۷ در گروه سوم جدول
گروه سه جدول از چهار عنصر ساخته شدهاست که دو عنصر نخست یعنی اسکاندیم و ایتریم مورد پذیرش همه است. اما بر سر دو عنصر بعدی اختلاف است، برخی میگویند دو عنصر بعدی، لانتان و اکتینیم هستند و برخی دیگر اعتقاد دارند، دو عنصر باید لوتتیم و لارنسیم باشند. بر سر ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی این عنصرها در نظم جدول بحث است که هنوز همگان را قانع نکردهاست.
بهطور سنتی، لانتان و اکتینیم به عنوان دو عضو بعدی گروه ۳ در نظر گرفته میشدند. به نظر میرسد که این انتخاب، از دههٔ ۱۹۴۰ میلادی با ظهور جدولهای تناوبی که وابسته به آرایش الکترونی بودند، آغاز شدهاست. آرایش الکترونی سزیم، باریم و لانتان به صورت [Xe]6s1 و[Xe]6s2 و [Xe]5d16s2 است. آخرین الکترون لانتان در لایهٔ 5d قرار میگیرد که آن را به عنوان نخستین عنصر بلوک d دورهٔ ششم در گروه ۳ قرار میدهد. دو عنصر دیگر گروه ۳، یعنی اسکاندیم و ایتریم نیز چنین آرایش الکترونی را در لایهٔ آخر خود دارند. از سوی دیگر، آرایش الکترونی لوتتیم به صورت [Xe]4f145d16s2 است و آخرین الکترون آن در لایهٔ f قرار میگیرد؛ بنابراین لوتتیم آخرین عنصر بلوک f در دورهٔ ششم است.
در جدولهای دیگر، لوتتیم و لارنسیم به عنوان دو عضو دیگر گروه ۳ نشان داده میشوند. از اوایل سدهٔ بیستم شباهت میان ویژگیهای شیمیایی اسکاندیم و ایتریم با لوتتیم و سایر عنصرهای کمیاب خاکی شناخته شدهبود. به همین دلیل، برخی از شیمیدانان در دههٔ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ لوتتیم را به جای لانتان در گروه ۳ قرار دادند. مطالعات طیفبینی در سالهای بعد، نشان داد که آرایش الکترونی ایتربیم به صورت [Xe]4f146s2 است. در نتیجه آخرین الکترون لوتتیم در لایهٔ d قرار میگیرد. به این ترتیب، لوتتیم نیز مانند لانتان واجد شرایط قرار گرفتن در گروه ۳ است. برخی از فیزیکدانان در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ لوتتیم را به جای لانتان برای قرار گرفتن در گروه ۳ برگزیدند. در این ساختار، لانتان در بلوک f قرار میگیرد. در حالی که هیچ الکترونی در لایهٔ 4f ندارد. هرچند که گفته میشود چنین انتخابی مشکلی ایجاد نمیکند؛ زیرا توریم نیز هیچ الکترونی در لایهٔ 5f خود ندارد، در حالی که عضوی از بلوک f است.
گروههایی که فلزهای واسطه را دربردارند
بر پایه تعریف آیوپاک، فلز واسطه به عنصری گویند که زیرلایه d آن پر نشدهاست یا با ناقص بودن زیرلایه d خود میتواند کاتیونها را افزایش دهد. با این تعریف، همه عنصرهای گروه ۳ تا ۱۱ در گروه فلزهای واسطه قرار میگیرند؛ ولی عنصرهای گروه ۱۲ (شامل روی، کادمیوم و جیوه) جزء فلزهای واسطه نیستند. بعضی شیمیدانان عقیده دارند که همه عنصرهای بلوک d (از جمله گروه ۱۲) در دسته فلزات واسطه هستند. در این حالت، عنصرهای گروه ۱۲ به عنوان حالت خاصی از عنصرهای واسطه در نظر گرفته میشوند که الکترونهای زیرلایه d آنها در پیوند شیمیایی شرکت نمیکنند.
کشف تازه مبنی بر آن که جیوه میتواند از الکترونهای زیرلایه d خود در تشکیل جیوه فلوئورید (HgF4) استفاده کند، بعضی مفسران را بر آن داشته که پیشنهاد دهند جیوه میتواند در گروه عنصرهای واسطه قرار گیرد. ولی بعضی دیگر معتقد هستند که امکان ساختهشدن این ماده تنها در شرایط بسیار غیرمعمول وجود دارد؛ بنابراین با هیچ تفسیری نمیتوان جیوه را جزء فلزهای واسطه قرار داد.
بعضی دیگر از شیمیدانان، عنصرهای گروه ۳ را از تعریف فلزهای واسطه خارج میکنند. دلیل آنان، این است که این عنصرها هیچ یونی با زیرلایه d ناقص ایجاد نمیکنند و ویژگیهای شیمیایی فلزهای واسطه را ندارند. در این حالت، تنها عنصرهای گروه ۴ تا ۱۱ به عنوان فلز واسطه در نظر گرفته میشوند.
قالب بهینهٔ جدول
در حال حاضر، شکلهای گوناگونی از جدول تناوبی وجود دارند و دانشمندان نمیدانند که شکل بهینه یا قطعی جدول تناوبی چیست. به نظر میرسد که پاسخ این پرسش بستگی به این دارد که آیا تناوب شیمیایی میان عنصرها، یک حقیقت بنیادی است که در تمام جهان وجود دارد یا چنین تناوبی، محصول تفسیر ذهنی انسان، باورها، شرایط و علاقهٔ ناظران انسانی است. یک مبنای عینی برای تناوبهای شیمیایی میتواند پرسشهایی از جمله مکان هیدروژن، هلیم و عنصرهای گروه ۳ را پاسخ دهد. تصور میشود که چنین حقیقت اساسی، در صورت وجود، هنوز کشف نشدهاست. در نبود آن، شکلهای گوناگون جدول تناوبی را میتوان به عنوان نسخههای گوناگون تناوب شیمیایی در نظر گرفت. هر شکلی، جنبهها، ویژگیها و رابطههای مختلفی میان عنصرها را بررسی میکند و مد نظر قرار میدهد.
تکمیل شدنِ سطرِ هفتمِ جدول
در جریان آخرین اکتشافهای علمی و به تأیید سازمان جهانی شیمی که نظارت بر جدول تناوبی را به عهده دارد، ۴ عنصر جدید به این جدول افزوده شدند که بهاینترتیب هفتمین ردیف آن کامل میشود. بر اساس اعلام اتحادیه بینالمللی شیمی محض و کاربردی (IUPAC)، عنصرهای شمارهٔ ۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۷ و ۱۱۸ با کسب معیارهای لازم بهعنوان عنصرهایی با خواص شیمیایی منحصربهفرد، شرایط لازم برای معرفی بهعنوان عنصر مستقل را پیدا کردند و بهاینترتیب اولین سری از عنصرهایی لقب گرفتند که بعد از سال ۲۰۱۱ به جدول تناوبی اضافه میشوند. آیوپاک نام و نماد شیمیایی این عنصرها را به این ترتیب اعلام کرد: عنصر ۱۱۳: نیهونیوم (Nh)، عنصر ۱۱۵: مسکوویم (Mc)، عنصر ۱۱۷: تِنِسین (Ts) و عنصر ۱۱۸: اوگانِسون (Og).
برنامههای آینده برای کشف عنصرهای جدید
در سومین همایش بینالمللی عنصرهای فوق سنگین در سال ۲۰۱۷ در لهستان، «هیدِتو انیو» مدیر مؤسسه تحقیقاتی ریکن ژاپن اعلام کرد که در دسامبر ۲۰۱۷ تلاش برای ساخت عنصر ۱۱۹ جدول تناوبی را آغاز خواهند کرد. آنها امیدوارند در مدت زمان پنج سال عنصر ۱۱۹ و نیز عنصر ۱۲۰ را بسازند. برای این هدف آنها عنصر کوریوم را با یونهای وانادیم بمباران خواهد کرد. از سوی دیگر یوری اوگانسیان از مؤسسه مشترک پژوهشهای هستهای دوبنا (JINR) در روسیه نیز در این همایش اعلام کرد که آنان نیز کار ساخت این عنصر را در اوایل سال ۲۰۱۹ آغاز خواهند کرد. آنان برای این کار از روشی متفاوت استفاده خواهند کرد و عنصر برکلیوم را با یونهای تیتانیوم بمباران خواهند کرد. در صورت موفقیت، عنصر ۱۱۹ نخستین عنصر ردیف هشتم جدول تناوبی خواهد بود.
سال جهانی جدول تناوبی
سال ۲۰۱۹ (۹۷–۹۸) به دلیل ۱۵۰ ساله شدن ایجاد جدول تناوبی، توسط سازمان ملل، سال ۲۰۱۹، سال جهانی جدول تناوبی عناصر شیمیایی (IYPT 2019) نامگذاری شد.
جستارهای وابسته
گروه جدول تناوبی
دوره جدول تناوبی
گروه شیمیایی
کشف عناصر شیمیایی
آیوپاک
روش اصولی نامگذاری عناصر
یادداشت
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
جدول تناوبی پویا
جدول تناوبی عناصر پویا با قابلیت فیلتر نمایش عناصر بر حسب سال کشف و نمایش حالت عناصر در دماهای مختلف
A Brief History of the Development of Periodic Table
Chemistry: WebElements
Periodic Table Game
The Periodic Table of Comic Books at the Department of Chemistry, University of Kentucky
List of Periodic Table Elements that can be sorted by physical characteristics
Periodic table with mineral emphasis
Wooden Periodic table with samples
The Pictorial Periodic Table by Chris Heilman. Includes alternate styles: Stowe, Benfey, Zmaczynski, Giguere, Tarantola, Filling, Mendeleev
آثار ۱۸۶۹ (میلادی)
اختراعهای روسی
دمیتری مندلیف
سامانههای ردهبندی
شیمی
عناصر شیمیایی
ویکیسازی رباتیک |
917 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%86%D8%B5%D8%B1%20%D8%B4%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C | عنصر شیمیایی | عنصر شیمیایی در علم شیمی به مادهای خالص گفته میشود که اتمهای سازنده آن از تعداد پروتونهای برابری در هستهٔ خود برخوردار باشند. این عدد (تعداد پروتونها) که با نماد Z نشان داده میشود، عدد اتمی آن عنصر نام دارد. همهٔ اتمهایی که دارای تعداد پروتونهای برابر (عدد اتمی برابر) باشند، ویژگیهای شیمیایی یکسانی دارند. اما اتمهای یک عنصر میتوانند دارای تعداد متفاوتی (نوترون) باشند که (ایزوتوپ)های آن عنصر نامیده میشوند. گاهی نیز برای سادگی، به عنصر شیمیایی صرفاً عنصر گفته میشود. ویژگیهای شیمیایی اتمهای یک عنصر که توسط ساختار الکترونی آنها تعیین میشود که آن نیز به تعداد پروتونهای هسته آن اتم وابسته است. در بیان کلی مفهوم عنصر به ویژگی یک اتم گفته میشود که آن را از سایر ویژگیهایی که اتمهای دیگر دارند متمایز میکند. منظور از ویژگی در حالت کلی به تعداد پروتونهای یک اتم در هستهٔ خود گفته میشود که ویژگی آن را شکل میدهد این همان ویژگی است که بهطور مثال اتم مس را از طلا متمایز میکند. تمام عناصر شیمیایی از باریون ساخته شدهاند. با این وجود کیهان شناسان بر این باورند که باریون تنها ۱۵٪ مواد قابل مشاهده در کیهان را تشکیل میدهند؛ بنابراین باقیماندهٔ مواد موجود در کیهان، مادهٔ تاریک است که ماهیت آن شناخته شده نیست ولی از عناصری که ما میشناسیم تشکیل نشدهاست. از بین تمام عناصر دو عنصر هیدروژن و هلیم که در بدو مه بانگ (بیگ بنگ) تشکیل شدهاند، فراوانترین عناصر موجود در کائنات هستند.
عناصر شیمیایی میتوانند در هنگام واکنش شیمیایی با یکدیگر ترکیب شده و تعداد بیشماری مادهٔ شیمیایی بهوجود آورند؛ مثلاً آب نتیجهٔ واکنش عنصرهای هیدروژن و اکسیژن است. در این حالت، دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن به هم متصل میشوند و مولکولی با فرمول شیمیایی H2O میسازند. همین دو عنصر در شرایط متفاوت میتوانند مادهٔ دیگری را به نام هیدروژن پراکسید (آب اکسیژنه) بسازند که دارای مولکولهای H2O2 است. به همین شکل، همه ترکیبهای شیمیایی میتوانند به عناصر سازنده خود تجزیه شوند. به عنوان مثال میتوان آب را به کمک برقکافت به عناصر هیدروژن و اکسیژن تبدیل کرد.
یک مادهٔ خالص که تنها از اتمهای یک عنصر تشکیل شده باشد، «مادهٔ ساده» نامیده میشود. چنین مادهای را نمیتوان به ماده دیگری تجزیه کرد. از این دیدگاه، مادهٔ ساده در برابر مادهٔ مرکب قرار میگیرد. به عنوان مثال، اکسیژن یک عنصر است. اما مادهای را که ما در طبیعت به عنوان گاز اکسیژن شناختهایم، در حقیقت یک ماده ساده دو اتمی از این عنصر است که «دی اکسیژن» یا «اکسیژن مولکولی» (O2) نامیده میشود. اوزون شکل دیگری از عنصر اکسیژن است که در طبیعت با فرمول (O3) یافت میشود. رابطه بین دی اکسیژن و اوزون رابطهای است که به آن دگرشکلی (آلوتروپی) میگویند. به زبان دیگر، دی اکسیژن و اوزون، دگرشکلهای عنصر اکسیژن هستند. الماس و گرافیت نیز دو آلوتروپ برای عنصر کربن هستند. عناصر دیگر مانند گوگرد و فسفر هم دارای آلوتروپهای شناختهشدهٔ پرکاربردی هستند. از بین عناصر شناخته شده تعداد کمی به صورت ساده یا خالص در طبیعت یافت میشوند که از بین آنها میتوان به مس، طلا، نقره، کربن و گوگرد اشاره کرد. به جز چند عنصر بقیه عناصر از جمله گازهای نجیب (گازهای بی اثر) و فلزات نجیب معمولاً به صورت ترکیب یافته بر روی زمین کشف میشوند و نه به صورت خالص.
عناصر شیمیایی را نمیتوان به کمک واکنشهای شیمیایی معمولی به یکدیگر تبدیل کرد. تنها واکنشی که میتوان با استفاده از آن تعداد پروتونهای هسته اتمهای یک عنصر را تغییر داد و یک عنصر را به عنصر دیگری تبدیل کرد، یک واکنش هستهای است که آن را واکنش تبدیل هستهای مینامند.
تا پیش از سال ۲۰۱۶ تعداد ۱۱۸ عنصر، کشف یا ساخته شدهبود. از این تعداد، ۹۲ عنصر در طبیعت یافت میشدند و بقیه بهطور مصنوعی و به کمک واکنشهای هستهای در آزمایشگاه ساخته شدهاند. از میان همه عناصر، ۸۱ عنصر دارای حداقل یک ایزوتوپ پایدار میباشند که به جز عنصر شماره ۴۳ (تکنسیم) و عنصر شماره ۶۱ (پرومتیم) همگی دارای عدد اتمی برابر یا پایینتر از ۸۳ هستند. به زبان دیگر در جدول تناوبی تنها عناصری که از عنصر ۸۴ (پولونیوم) سبکتر بوده و دارای ایزوتوپ پایدار نمیباشند، تکنسیم و پرومتیم هستند. به جز ۸۱ عنصر مذکور بقیه ایزوتوپ پرتوزا (رادیو نوکلئید) بوده که در طول زمان و در پی واپاشی هستهای به عناصر دیگر تبدیل میشوند.
تا نوامبر ۲۰۱۶، بنا بر گزارش اتحادیه بینالمللی شیمی محض و کاربردی در مجموع ۱۱۸ عنصر را شناسایی کرده بود. اولین ۹۴ عنصر بهطور طبیعی روی زمین یافت میشوند و ۲۴ باقیمانده عناصر مصنوعی هستند که در واکنشهای هستهای تولید میشوند. به جز عناصر رادیواکتیو ناپایدار (رادیونوکلئیدها) که به سرعت تجزیه میشوند، تقریباً همه عناصر به صورت صنعتی در مقادیر مختلف در دسترس هستند. کشف و سنتز عناصر جدید بیشتر حوزهای است که بهطور مداوم مورد مطالعه علمی قرار دارد.
تاریخچه
فلاسفهٔ یونان باستان بر این باور بودند که کل ماده موجود در جهان از مقداری مواد ساده پدید آمدهاست که «عنصر» نام دارند. این واژه برای اولین بار توسط افلاطون در کتاب تیمائوس به کار گرفته شد. وی باور داشت این مواد که یک قرن پیش از وی توسط امپدوکلس معرفی شده بودند، چندوجهیهای منتظم کوچکی میباشند که سازنده مواد جهان هستند و ماهیت آنها عبارت است از آتش، هوا، خاک و آب.
سپس ارسطو عنصر جدید به نام «اتر» را به این چهار عنصر اضافه کرد که به نظرش سازنده اجرام آسمانی یا بهشت بود. این عنصر بعداً به نام quintessence نامیده شد که در زبان لاتین به معنی عنصر پنجم است. او عنصر را جسمی تعریف کرد که قابل تقسیم به اجزا کوچکتر نیست.
رابرت بویل در سال ۱۶۶۱ در کتاب کیمیاگر (شیمیدان) شکاک (The Skeptical Chymist) مفاهیم جدیدی را برای عنصر ارائه کرد. به نظر او عناصر، موادی بودند که از ترکیب هیچ ماده دیگری ساخته نشدهباشند؛ بلکه خود در ترکیب با یکدیگر، اجسام تازهای را شکل دهند. وی بر این عقیده بود که تشخیص عناصر، تنها با آزمایش شیمیایی ممکن است.
بعدها آنتوان لاووازیه پدر شیمی مدرن همین مفهوم را گستردهتر کرد و مادهای را عنصر نامید که به مواد سادهتری تجزیه نشود. هر چند او نور و گرما را هم به همراه چند ماده مرکب (از جمله آب) به اشتباه در فهرست عناصر خود وارد کردهبود؛ ولی توانست ۲۳ عنصر را به درستی از هم تفکیک و معرفی کند. لاووازیه موادی را که از پیوستن چند عنصر حاصل میشوند، مواد مرکب نامید.
ویژگیهای عناصر
عدد اتمی
عدد اتمی یک عنصر که با Z نشان داده میشود، برابر با تعداد پروتونهایی است که در هسته اتمهای آن عنصر یافت میشود. برای مثال، تمام اتمهای هیدروژن تنها یک پروتون در هسته خود دارند. به همین دلیل، عدد اتمی هیدروژن برابر با یک است. اما ممکن است که هسته اتمهای یک عنصر، دارای تعداد نوترونهای متفاوت باشند، که هر کدام نشانگر ایزوتوپهای متفاوت آن عنصر هستند.
اتمهای یک عنصر از دیدگاه الکتریکی خنثی هستند؛ زیرا تعداد الکترونهای آن که دارای بار منفی هستند با تعداد پروتونهای آن که دارای بار مثبت هستند برابر است. به همین دلیل، عدد اتمی اتمهای یک عنصر هم نشان دهنده تعداد پروتونها و هم الکترونهای آن است. ویژگیهای شیمیایی یک عنصر بیش از هر چیز با آرایش الکترونی آن تعیین میشود. میتوان گفت که شناخت عدد اتمی یک عنصر به شناخت ماهیت آن عنصر کمک میکند. عدد اتمی یک عنصر را در گوشه سمت چپ و پایین نماد آن عنصر به صورت zX مینویسند.
گاهی اصطلاح سبک یا سنگین به صورت غیررسمی برای اشاره به عدد اتمی نسبی عنصر (و نه چگالی آن) استفاده میشود؛ مثلاً عناصر سبکتر از کربن یا عناصر سنگینتر از سرب. هر چند وزن یا جرم اتمهای یک عنصر همانند عدد اتمی آن از یک روند افزایشی با آهنگ ثابت برخوردار نیست.
عدد جرمی
عدد جرمی یک عنصر که با A نشان داده میشود، برابر است با مجموع تعداد نوکلئونها (پروتون و نوترون) در داخل هسته اتمهای آن عنصر. عدد جرمی معمولاً در کنار نماد عنصر نشان داده نمیشود؛ مگر این که بخواهیم به تفاوت ایزوتوپهای آن عنصر اشاره کنیم. برای نشان دادن عدد جرمی در کنار نماد شیمیایی عنصر، باید آن را در گوشه سمت چپ و بالای آن به صورت AX نوشت.
اگرچه تعداد پروتونهای اتمهای یک عنصر همواره برابر است؛ ولی اتمهای یک عنصر میتوانند دارای تعداد نوترونهای متفاوت و در نتیجه عدد جرمی متفاوت (ایزوتوپهای متفاوت) باشند. برای مثال، هیدروژن دارای سه ایزوتوپ اصلی است که عبارتند از:
پروتیوم یا هیدروژن معمولی که هسته آن فاقد نوترون است و با نماد H نمایش داده میشود،
دوتریوم که کمیابتر بوده و هسته آن دارای یک نوترون و یک پروتون است (گاهی با نماد 2H و بعضی مواقع با نماد D نشان داده میشود)
و تریتیم که هیدروژن پرتوزا است و در طبیعت به تعداد بسیار کم یافت شده و در هسته خود دارای دو نوترون و یک پروتون است (میتوان این ایزوتوپ را با نماد 3H یا T هم نشان داد).
تغییر عدد جرمی تأثیری بر روی آرایش الکترونی اتمهای یک عنصر ندارد؛ پس انتظار داریم ایزوتوپهای یک عنصر خواص شیمیایی یکسانی داشته باشند که معمولاً همینطور است؛ اما اثرات ایزوتوپیک (تغییرات عدد جرمی) میتوانند در اتمهای سبک (لیتیم، هیدروژن و هلیم) به راحتی مشاهده شوند؛ زیرا اضافه یا کم شدن یک نوترون در هسته این اتمها منجر به تغییرات نسبتاً مشهود در جرم اتم میشود که بر روی سینتیک واکنشهای شیمیایی و استواری پیوندهای شیمیایی تأثیرگذار است. عدد جرمی، برای ۱۱۵ عنصر دیگر، اثر چندانی بر روی خواص شیمیایی عنصر ندارد.
جرم اتمی
جرم اتمی هر اتم، عددی است حقیقی که برابر است با جرم هر ایزوتوپ خاص از اتم یک عنصر که با واحد یکای جرم اتمی (U) نشان داده میشود. به دلیل برابر واحد U نبودن جرم پروتون و نوترون، بیشتر بودن تعداد نوترونها از پروتونها و ناچیز بودن جرم الکترونها و همچنین به خاطر وجود انرژی بستگی هستهای، عدد جرمی با جرم اتمی متفاوت است. به عنوان مثال، جرم اتمی کلر-۳۵ تا پنج رقم معنیدار برابر با ۳۴/۹۶۹U و وزن اتمی کلر-۳۷ برابر با ۳۶/۹۶۶U میباشد. جرم اتمی یک ایزوتوپ خالص یک عنصر بر حسب U بسیار به عدد جرمی آن نزدیک میباشد. تنها استثنا در مورد جرم اتمی ایزوتوپی از یک عنصر که از لحاظ ریاضی یک عدد حقیقی نیست، ایزوتوپ کربن-۱۲ است که مقدار آن بر حسب تعریف، دقیقاً برابر با دوازده U میباشد؛ زیرا یکای جرم اتمی به صورت یک دوازدهم جرم ایزوتوپ آزاد و بدون بار کربن-۱۲ در حالت پایه تعریف میشود.
جرم اتمی نسبی یا همان وزن اتمی (اصطلاح مشهور و تاریخی برای جرم اتمی نسبی) هر عنصر در واقع میانگین جرمهای اتمی تمام ایزوتوپهای آن عنصر با توجه به درصد فراوانی آنها است. برای مثال جرم اتمی نسبی کلر برابر با ۳۵/۴۵۳U است که اختلاف معنیداری با عدد طبیعی منظور شده برای کلر (۳۵) دارد. علت آن، وجود دو ایزوتوپ با درصدهای فراوانی متفاوت در طبیعت است: کلر-۳۵ با درصد فراوانی ۷۶٪ و کلر-۳۷ با درصد فراوانی ۲۴٪.
ایزوتوپ
ایزوتوپهای یک عنصر، اتمهایی با تعداد پروتونهای برابر و تعداد نوترونهای متفاوت میباشند. برای مثال، عنصر کربن سه ایزوتوپ اصلی دارد. تمام اتمهای کربن دارای شش پروتون در درون هسته خود هستند؛. ولی میتوانند دارای شش، هفت یا هشت نوترون باشند؛ بنابراین سه ایزوتوپ کربن به ترتیب دارای عدد جرمی ۱۲، ۱۳ و ۱۴ بوده و کربن-۱۲، کربن-۱۳ و کربن-۱۴ نام دارند.
به جز هیدروژن که ایزوتوپهای آن دارای جرم نسبی بسیار متفاوت با یکدیگر و در نتیجه اثرات شیمیایی متفاوت میباشند، ایزوتوپهای دیگر عناصر به راحتی از هم قابل شناسایی نیستند.
تمام عناصر دارای تعدادی ایزوتوپ رادیواکتیو یا رادیوایزوتوپ میباشند. هر چند تمام این رادیوایزوتوپها طبیعی نیستند. رادیوایزوتوپها معمولاً با تابش پرتو آلفا یا پرتو بتا به عناصر دیگری تبدیل میشوند. ایزوتوپهای غیر رادیو اکتیو از هر عنصر، ایزوتوپ پایدار نام دارند. تمام ایزوتوپهای پایدار شناخته شده به صورت طبیعی یافت میشوند. بیشتر عناصری که در طبیعت یافت میشوند، بیش از یک ایزوتوپ پایدار دارند. بسیاری از رادیوایزوتوپها که در طبیعت یافت نمیشوند، پس از سنتز مصنوعی توصیف و معرفی میشوند. برخی عناصر نیز دارای هیچ ایزوتوپ پایداری نیستند که عنصر پایدار نامیده میشوند و به عکس برخی تنها دارای ایزوتوپهای رادیواکتیو میباشند. تمام عناصری که دارای عدد اتمی بیشتر از ۸۲ باشند در این دسته قرار دارند.
دگرشکل
اتمهای عناصر خالص میتوانند با یکدیگر بیش از یک نوع پیوند، ایجاد کرده و در نتیجه با چندین ساختار متفاوت مشاهده شوند. به این اشکال مختلف، آلوتروپ میگویند. آلوتروپها در خواص شیمیایی با یکدیگر متفاوت هستند. برای مثال، کربن میتواند به شکل الماس با ساختار چهاروجهی در اطراف هر اتم کربن، به شکل گرافیت با ساختار لایهلایه و شش وجهی، به شکل گرافین که تشکیل شده از یک لایه گرافیت و بسیار مستحکم است یا به شکل فولرن با ساختار کروی یافت شود. ریزلولههای کربن نیز یکی دیگر از آلوتروپهای کربن هستند که از لولههایی با ساختار شش وجهی تشکیل شدهاند (که حتی در خواص الکتریکی نیز میتوانند با یکدیگر متفاوت باشند). توانایی یک عنصر برای وجود داشتن به اشکال مختلف آلوتروپی نامیده میشود.
حالت استاندارد یک عنصر شیمیایی، شکلی از آن عنصر است که آنتالپی استاندارد تشکیل آن در شرایط طبیعی کمینه باشد. طبق قرارداد، کمترین آنتالپی استاندارد تشکیل را در محاسبات برابر با صفر در نظر میگیرند. برای مثال حالت استاندارد کربن، گرافیت است؛ زیرا پایدارترین آلوتروپ در بین همه ساختارهای کربن میباشد.
خلوص شیمیایی و خلوص ایزوتوپیک
خلوص شیمیایی با خلوص ایزوتوپیک متفاوت است. عنصر خالص ماده ای است که اتمهای آن دارای عدد اتمی یکسان یا تعداد پروتونهای یکسان باشند. در حالیکه از دیدگاه ایزوتوپیک عنصر خالص عنصری است که تنها دارای یک ایزوتوپ پایدار باشد.
برای مثال اگر ۹۹/۹۹٪ اتمهای یک سیم مسی از اتمهای مسی که همگی دارای ۲۹ پروتون باشند، تشکیل شده باشد، از دیدگاه شیمیایی خالص است. اما مس از دیدگاه ایزوتوپیک خالص نیست زیرا مس معمولی از دو ایزوتوپ پایدار ^{63}cuبه میزان ۶۹٪ و ^{65}Cuبه میزان ۳۱٪ با تعداد نوترونهای متفاوت تشکیل شدهاست. برخی عناصر مانند طلای خالص هم از دیدگاه ایزوتوپیک و هم شیمیایی خالص هستند زیرا طلای معمولی تنها دارای یک ایزوتوپ (^{197}Au) میباشد.
خواص عمومی
چندین اصطلاح معمولاً برای توصیف خواص فیزیکی و شیمیایی عناصر شیمیایی استفاده میشوند.
رسانایی
نخستین وجه تمایز بین فلزات و غیر فلزات، توانایی آنها در رسانایی الکتریکی است. عناصری که توانایی هدایت جریان الکتریسیته را دارند، در گروه فلزات تقسیمبندی میشوند و عناصری که رسانایی الکتریکی آنها بسیار پایین است، غیر فلزات را تشکیل میدهند. در این میان، گروه دیگری از عناصر به نام شبه فلز نیز وجود دارند که خواصی حد واسط بین فلزات و غیر فلزات را نشان داده و به صورت نیمرسانا عمل میکنند.
معمولاً چنین تمایزاتی را در جدول تناوبی به تفاوت رنگها نشان میدهند. به جز تقسیمبندی بر اساس توانایی هدایت جریان الکتریکی، اکتینیدها، فلزهای قلیایی، فلزهای قلیایی خاکی، هالوژنها، لانتانیدها، فلزهای واسطه، فلزهای پسا واسطه و گازهای نجیب نیز در جدول تناوبی حضور دارند.
حالت ماده
معیار دیگر برای متمایز کردن عناصر از یکدیگر، حالت ماده یا فاز ماده است. در دما و فشار استاندارد، فازهای متصور برای یک عنصر عبارتند از جامد، مایع و گاز. بیشتر عناصر در دمای مرسوم و فشار اتمسفر، جامد هستند. در حالی که برخی گاز بوده و تنها عناصر مایع در دمای صفر درجه سلسیوس (سی و دو درجه فارنهایت) برم و جیوه هستند. گالیم و سزیم نیز در این دما جامد هستند، اما به ترتیب در دماهای ۲۸/۴ سلسیوس و ۲۹/۸ سلسیوس تبدیل به مایع میشوند.
دمای جوش و دمای ذوب
دمای جوش و دمای ذوب را که معمولاً در مقیاس سلسیوس در فشار یک اتمسفر ذکر میشوند، میتوان به عنوان معیاری برای تشخیص عناصر از یکدیگر مورد استفاده قرار داد. این دو معیار برای بسیاری از عناصر محاسبه شدهاند، اما دمای ذوب و جوش برای بسیاری از عناصر مصنوعی و برخی عناصر پرتوزای بسیار کمیاب شناخته شده نیست. هلیم در صفر مطلق نیز مایع باقی میماند؛ بنابراین برای این عنصر، نقطه ذوب تعریف نمیشود و تنها نقطه جوش برای آن معنیدار است.
چگالی
چگالی در دما و فشار استاندارد، برای توصیف و تشخیص عناصر از یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرد. چگالی معمولاً با واحد g/cm3 بیان میشود. از آنجاییکه تعداد زیادی از عناصر به شکل گاز یافت میشوند، چگالی آنها نیز برای حالت گازی، مایع یا شکل جامد آنها به صورت جداگانه بیان میشود. برای عناصری که آلوتروپهای متفاوت و در نتیجه چگالیهای متفاوت دارند، معمولاً چگالی یک آلوتروپ به عنوان نماینده چگالیهای متفاوت آن عنصر عنوان میشود. هر چند در صورت نیاز به جزئیات بیشتر میتوان چگالی هر آلوتروپ را به صورت جداگانه عنوان کرد؛ مثلاً چگالی سه آلوتروپ معروف کربن یعنی کربن آمورفی، گرافیت و الماس به ترتیب ۱/۸–۲/۱، ۲/۲۶۷ و ۳/۵۱۵ g/cm3 میباشد.
ساختار بلوری
عناصری که تاکنون به عنوان نمونه عناصر جامد مطالعه شدهاند، هشت نوع حالت بلور را نشان میدهند: مکعبی، مکعبی مرکز-پر، مکعبی وجه-پر، شش وجهی، مونو کلینیک، اورتورومیک و چهار وجهی. برای برخی عناصر مصنوعی پس از اورانیوم، بلورهایی موجود است که از فرط کوچکی نمیتوان برای آنها ساختار بلوری تعیین نمود.
پیدایش عناصر بر روی زمین
از بین ۹۴ عنصری که به صورت طبیعی بر روی زمین قرار دارند، ۸۳ عنصر پایدار بوده یا خاصیت پرتوزایی ضعیفی داشته و در دسته عناصر نخستین جای دارند. ۱۱ عنصر باقی مانده نیمه عمری آنقدر کوتاه دارند که نمیتوانستهاند در ابتدای پیدایش سامانه خورشیدی وجود داشته باشند و بنابراین جزو فلزات واسطه هستند. از بین این ۱۱ عنصر ۵ عنصر پولونیوم، رادون، رادیوم، آکتینیوم و پروتاکتینیوم نسبتاً کمیاب و محصول مشترک رادیوم و توریوم هستند. ۶ عنصر دیگر یعنی تکنتیوم، پرومتیوم، استاتین، فرانسیوم، نپتونیوم و پلوتونیوم که به ندرت یافت میشوند محصول واپاشیهای کمیاب یا فرایند واکنش هسته ای اورانیوم یا فلزهای سنگین دیگرند.
تمام عناصر دارای عدد اتمی ۱ تا ۴۰ پایدارند. عناصر دارای اعداد اتمی ۴۱ تا ۸۲ به جز تکنتیوم و پرومتیوم متااستیبل میباشند که نیم عمر آنها به اندازه ای بلند است (حداقل ۱۰۰ میلیون برابر بیش از سن تخمین زده شده کیهان که ردیابی واپاشی هسته ای آنها هنور به شکل تجربی امکانپذیر است. عناصر با عدد اتمی ۸۳ تا ۹۴ به شکلی ناپایدارند که واپاشی آنها قابل ردیابی است. سه عنصر از این عناصر یعنی بیسموت (عنصر ۸۳)، توریوم (عنصر۹۰)، و اورانیوم (عنصر ۹۲) دارای یک یا بیش از یک ایزوتوپ با نیم عمری به اندازه ای بلند هستند که از فرایند هسته زایی ستاره ای که به نوبه خود عناصر سنگین را پیش از پدید آمدن سامانه خورشیدی تولید نمودهاست، باقی ماندهاند. ۲۴ عنصر باقی مانده (از پلوتونیوم به بعد) عناصر سنگین دارای نیم عمر پایینی هستند که به صورت طبیعی یافت نمیشوند.
جدول تناوبی
ویژگیهای عناصر شیمیایی در جدول تناوبی خلاصه میشوند. در این جدول، عناصر به ترتیب عدد اتمی در سطرها و ستونهایی جای گرفتهاند. به هر سطر، یک تناوب و به هر ستون، یک گروه میگویند. هر چند پیش از مندلیف، کسانی سعی کرده بودند که این جدول را شکل دهند؛ اما افتخار تهیه آن به نام دیمتری مندلیف، شیمیدان روس، به سال ۱۸۶۹ ثبت شدهاست. هدف مندلیف در ابتدا نشان دادن خواص تناوبی عناصر بود. با گذشت زمان و به موازات کشف عناصر تازه، جدول بارها دستخوش تغییر و پالایش شد و مدلهای نظری نوین برای توضیح رفتار شیمیایی عناصر ارائه شد. امروزه استفاده از جدول تناوبی در محیطهای آموزشی به امری روزمره تبدیل شدهاست.
نامگذاری عناصر
نامگذاری مواد مختلف که امروزه به نام عنصر شناخته میشوند، پیش از ارائه نظریه اتمی آغاز شده بود. بسیاری از فلزات، ترکیبها و آلیاژهایی که در آن زمان از سوی شیمیدانان به عنوان عنصر شناخته نمیشدند، با توجه به ویژگیهای زبانی و فرهنگی خاص هر منطقه، دارای نامهای محلی بودند. حتی پس از شناخته شدن مفهوم عنصر، نامهای موجود برای عناصر شناخته شده قدیمی مانند جیوه، طلا، نقره، آهن و … در بیشتر کشورهای دنیا حفظ شدند.
به منظور برقراری ارتباط سادهتر در بین محافل آکادمیک و نیز به منظور تسهیل اهداف تجاری، نام عناصر قدیمی و همینطور عناصری که اخیراً کشف شدهاند، توسط آیوپاک (اتحادیه بینالمللی شیمی کاربردی و شیمی محض) و بیشتر با نگاهی مثبت نسبت به زبان انگلیسی به عنوان یک زبان بینالمللی انتخاب میشود؛ مثلاً پذیرش نام طلا (گلد) به جای Aurum به عنوان نام عنصر ۷۹ در حالی که نماد آن یعنی «Au» از زبان لاتین وام گرفته شدهاست، حاصل این رویکرد است.
در نیمه دوم قرن بیستم آزمایشگاههای فیزیک قادر به ساخت هسته عناصر با نیمعمر بسیار کوتاه و در کمیتیهایی شدند که در هر بازه زمانی بتوان آنها را ردیابی کرد. این عناصر هم توسط آیوپاک معمولاً با پیشنهاد کاشفان آنها نامگذاری میشوند. البته در مورد برخی عناصر با عدد اتمی بزرگتر از ۱۰۳ تا مدتها بحث بر سر این بود که کدام گروه زودتر عناصر مذکور را سنتز کردهاند و بنابراین نامگذاری آنها تا مدتها به تعویق افتاد.
نماد شیمیایی عناصر
عناصر شیمیایی طبق قرارداد با نمادهای شیمیایی نشان داده میشوند که از یک یا دو حرف ابتدایی از نام انگلیسی (مانند سدیم (Soda))، آلمانی (مانند تنگستن (Wolfram))، لاتین (مانند مس (Cuprum)) آن عنصر تشکیل شدهاست. جدول روبرو نشان دهنده نماد و نام برخی عناصر است که ریشه لاتین دارند. هر چند عناصر بسیاری هستند که نامهای متفاوتی در زبانهای مختلف دارند، اما نماد هر عنصر در همه زبانها یکسان است.
نماد شیمیایی عمومی
به جز نمادهای عناصر، نمادهای دیگری نیز هستند که در شیمی به صورت تک حرفی و با مفاهیم مشخص استفاده میشوند؛ مثلاً "X" برای اشاره به عناصر گروه هفتم یعنی هالوژنها، "R" برای اشاره به رادیکالها یعنی مواد مرکب مانند زنجیرههای هیدروکربنی، "Q" برای نشان دادن گرما در واکنشهای شیمیایی، "L" برای اشاره به لیگاندها در شیمی معدنی و شیمی فلزی آلی و "M" به صورت عمومی برای نشان دادن فلزات به کار میروند. "Ln" نیز یک نماد دو حرفی است که برای اشاره به لانتانیدها استفاده میشود.
فراوانی
۱۱۸ عنصر تا سهماهه اول سال ۲۰۱۵ توسط شیمیدانان مشاهده شدند. مشاهده به این معناست که حداقل یک اتم از عنصر مورد نظر را بتوان در شرایط معتبر و قابل اطمینان ردیابی کرد. برای نمونه تا امروز تنها سه اتم از عنصر ۱۱۸ ردیابی شدهاست. از این میان آیوپاک تنها ۱۱۲ عنصر ابتدایی به همراه عناصر شماره ۱۱۴ و ۱۱۶ را به رسمیت شناختهاست.
از میان نود و چهار عنصری که در طبیعت یافت میشوند، شش عنصر یعنی عناصر تکنسیم، پرومتیم، استاتین، پلوتونیم، فرانسیم و نپتونیم تنها به صورت رادیوایزوتوپ طبیعی در مقادیر بسیار ناچیز یافت میشوند. تمام این شش عنصر به علاوه عنصری بنام کالیفرنیم در فضا نیز ردیابی شدهاند. ۲۲ عنصر دیگر که نه بر روی زمین و نه در فضا یافت نمیشوند، بهطور مصنوعی از عناصر سبکتر و به روش همجوشی هستهای ساخته میشوند.
فرایند ساخت عناصر در فضا
همانطور که اشاره شد تنها ۴٪ مواد موجود در کیهان از اتم و یون تشکیل شده و به عنوان عنصر قابل شناسایی هستند. بقیه ماده موجود در کائنات که ۱۵٪ مواد موجود را تشکیل میدهد، ماده تاریک است که ماهیت آن بر ما شناخته شده نیست اما میدانیم که از اتمهای عناصر شیمیایی تشکیل نشدهاند زیرا حاوی پروتون، نوترون و الکترون نیستند.
بر اساس مدل استاندارد کیهانشناسی، فراوانی نسبی ایزوتوپهای ۹۴ عنصر در جهان هستی حاصل چهار پدیده است:
هسته زایی مه بانگ که در پی آن، سه یا چهار عنصر نخستین یعنی هیدروژن، هلیم، لیتیم و بریلیم تنها در چند دقیقه ابتدایی مه بانگ به وجود آمدند. به جز این عناصر مقدار کمی دوتریوم نیز در این فرایند تولید شدند. میزان لیتیم و برلیم تولید شده در این مرحله بسیار اندک بودهاست. حتی ممکن است مقداری بسیار کمتر از بور نیز در این مرحله پدیدار شده باشد زیرا این عنصر در بسیاری از ستارههای قدیمی مشاهده شدهاست. در حالیکه کربن در این سیارهها وجود ندارد. بر سر این مسئله که عناصر سنگین تر از بور در این مرحله تولید نشدهاند تقریباً توافق وجود دارد؛ بنابراین عناصر ابتدایی عبارتند از ^{1}Hبه میزان ۷۵٪، ^{4}He۲۵٪، دوتریوم ۰/۰۱٪ و تنها مقداری بسیار اندک از لیتیوم، برلیوم، احتمالاً بور و شاید مقدار خیلی کمی کربن.
هسته زایی ستاره ای که بیست و دو عنصر بعدی (تا عنصر آهن) را پدیدآورد اما مقدار کمی لیتیم، برلیوم و بر نیز تولید نمود.
پدیده پراش که در طی آن هستههای عناصر یاد شده، محیط بین اختری را (به ویژه با عناصر لیتیم و بریلیم که به مقدار بسیار زیاد در تشعشع کیهانی یافت میشوند) پر نمودهاند.
هسته زایی ابر نواختری که در آن، هسته این عناصر بر روی ستارههای در حال مرگ، به ویژه ابرنواخترها، تمام عناصر سنگینتر از آهن را به دو روش سریع (R) یا آرام (S) به وجود آوردند. هر چند به جز این دو روش، روش پروتون سریع (RP) و روش فروپاشی نوری (P) به خصوص برای تشکیل هسته اتم عناصر پر پروتون نظیر جیوه دخیل بودهاند.
هیدروژن فراوانترین عنصر موجود در همه جهان است. پس از آن، هلیم، اکسیژن و کربن، بیشترین فراوانی را در جهان دارند.
فراوانی بر روی زمین
فراوانترین عنصر در کره زمین و اتمسفر آن، اکسیژن با درصد جرمی ۴۹/۲ درصد است. اما فراوانترین عنصر در لایههای مختلف کره زمین (هسته، پوسته و گوشته) آهن با درصد جرمی ۴/۷ درصد است.
نگارخانه
جستارهای وابسته
کشف عناصر شیمیایی
جزیره پایداری
جدول هستهها
فهرست عناصر جدول تناوبی
پانویس
منابع
*
جدول تناوبی
شیمی نظری
شیمی
عناصر شیمیایی |
920 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%DB%8C%20%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%DA%A9 | مهندسی مکانیک | مهندسی مکانیک شاخهای از مهندسی است که فیزیک مهندسی و ریاضیات را با دانش مواد تلفیق کرده و با طراحی، آنالیز و ساخت سیستمهای مکانیکی سروکار دارد. این رشته قدیمیترین و گستردهترین علوم مهندسی است و به مادر علوم مهندسی مشهور است. مهندسی مکانیک نیازمند درک مفاهیمی همانند استاتیک، دینامیک، ترمودینامیک، مقاومت مصالح، دانش مواد، آنالیز سازهها و الکتریسیته و برسی حرکت و ایستایی جامدات و سیالات و تولید، تبدیل و انتقال انرژی است.
علاوه بر مفاهیم اصلی، مهندسین مکانیک ابزارهایی مانند طراحی به کمک رایانه، ساخت به کمک رایانه و مدیریت چرخهعمر محصول را برای طراحی تجهیزات و ماشینآلات صنعتی، سیستمهای گرمایشی و سرمایشی، سیستمها و قطعات اتوموبیلها، هواپیماها، شناورها، سیستمهای رباتیک، تجهیزات پزشکی و جنگافزارها بهکار میگیرند.
مهندسی مکانیک ابتدا در انقلاب صنعتی اول در قرن ۱۸ میلادی به عنوان یک شاخهٔ مجزا شناخته شد؛ اما توسعه آن چندین سال طول کشید. علم مهندسی مکانیک در قرن ۱۹ میلادی در نتیجهٔ پیشرفتهای فیزیک توسعه پیدا کرد. این علم بهطور پیوستهای تکامل یافته تا پیشرفتهای فناوری را بهکار گیرد و امروزه مهندسان مکانیک به دنبال گسترش دانش در رشتههایی مانند مواد مرکب، مکاترونیک و نانوتکنولوژی هستند.
تاریخچه
کاربرد مهندسی مکانیک را میتوان در آرشیوهای جوامع مختلف قدیمی و قرون وسطی مشاهده نمود. در دوران کهن، در خاور نزدیک شش ماشین ساده شناخته شده بودند. گُوِه و سطح شیب دار هر دو از ازمنه پیش از تاریخ شناخته شده بودند. چرخ و سازوکار چرخ و محور در هزارهٔ پنجم ق. م در بینالنهرین (عراق کنونی) اختراع گردید. در حدود ۵ هزار سال پیش سازوکار اهرم در خاور نزدیک برای کاربری در ترازوی ساده، و در مصر برای حرکت دادن اشیاء حجیم بهوجود آمد. همچنین در حدود …۳ سال ق.م. در بینالنهرین، اهرم در نخستین جرثقیل به نام شادوف که برای بالا کشیدن آب بکار برده میشد، مورد استفاده قرار گرفت. قدیمیترین مدارک در مورد قرقرهها به اوایل هزاره دوم قبل از میلاد در بینالنهرین برمیگردد.
نخستین ماشینهای کاربردی که با نیروی آب کار میکردند یعنی چرخ آبی و آسیاب آبی در سده ۴ ق.م. در امپراتوری ایران در ایران و عراق امروزی، ظاهر شدند. در سنت غرب علم مکانیک تحت نفوذ کارهای ارشمیدس (۲۸۷–۲۱۲ ق. م) در یونان کهن قرار گرفتهاست. در زمان تسلط رومیان بر مصر، نخستین دستگاهی که با نیروی بخار کار میکرد بنام آیولیپایل توسط هرون اسکندرانی (حدود ۱۰–۷۰ م) ساخته شد. در چین، ژَنگ هِنگ (۷۸–۱۳۹ م) طرحی پیشرفته تر از ساعت آبی ارائه داده، لرزه سنج را اختراع نمود، و ما جون (۲۰۰–۲۶۵ م) ارابه ای با چرخ دندههای دیفرانسیل اختراع نمود. ستارهشناس و مهندس چینی سو سانگ (۱۰۲۰–۱۱۰۱ م) در قرون وسطی و دو سده قبل از کاربری چرخ دنگ در ساعتهای اروپائی، یک سازوکار چرخ دنگ را در ساختمان برج ساعت نجومی خود بکار گرفت. وی همچنین مخترع نخستین چرخ زنجیر دورانی برای انتقال نیرو میباشد.
در دوران طلایی تمدن اسلامی (سدههای ۷ تا ۱۵ میلادی)، مخترعان مسلمان تأثیر شایانی بر فن آوری مکانیک گزاردند. یکی از آنان بنام بدیع الزمان ابوالعز بن اسماعیل بن رزازجَزَری کتاب معروف خود را با عنوان «مبانی نظری و عملی مهندسی مکانیک در تمدن اسلامی» در سال۱۲۰۶ نگاشته و طرحهای مکانیکی فراوانی را ارائه داد. جَزَری همچنین بعنوان نخستین طراح ابزاری همچون میل لنگ و میل بادامک که امروزه اساس سازوکارهای فراوانی میباشند، شناخته میشود.
سده ۱۷ میلادی شاهد پیشرفتهای مهمی در اصول اساسی مهندسی مکانیک در انگلستان بود. در این سدهآیزاک نیوتن قوانین حرکت نیوتن را ارائه داده حساب دیفرانسیل و انتگرال را بعنوان اساس ریاضیِ علم فیزیک ابداع نمود. در بدو امر نیوتن در چاپ و انتشار کارهای خود مردد بود، لکن، بالاخره چند تن از همکارانش همچون ادموند هالی او را متقاعد به چاپ آثارش نمودند تا جامعه بشری از این آثار بهرهمند گردد. گوتفرید ویلهلم لایبنیتس نیز بعنوان مبتکر حساب دیفرانسیل و انتگرال در این عصر شناخته شدهاست.
در اوائل انقلاب صنعتی در سده ۱۹، ساخت ماشین ابزار در کشورهای انگلستان، آلمان و اسکاتلند توسعه یافت. این امر باعث شناخته شدن مهندسی مکانیک به عنوان رشتهٔ مجزایی در مهندسی گردید. در پی آمد این گسترش، ماشینهای ساخت و تولید، و انواع موتورها جهت نیرو دادن به این ماشینها بهوجود آمدند. نخستین انجمن مهندسان مکانیک بنام مؤسسه مهندسان مکانیک در ۱۸۴۷ در انگلستان تشکیل گردید. متعاقباً، سی سال بعد، نخستین انجمن حرفه ای همانند بنام مؤسسه مهندسان عمران توسط مهندسان عمران تشکیل گردید. در قاره اروپا، یوهان فون زیمرمن (۱۸۲۰–۱۹۰۱) نخستین کارخانه ساخت ماشینهای تراش را در سال ۱۸۴۸ در شهر کمنیتس آلمان برپا نمود.
در ایالات متحده آمریکا، پس از تأسیس انجمن مهندسان عمران آمریکا در سال ۱۸۵۲ و مؤسسه مهندسان معدن آمریکا در سال۱۸۷۱، انجمن مهندسان مکانیک آمریکا بعنوان سومین انجمن مهندسی آمریکا در سال ۱۸۸۰ تشکیل گردید. نخستین دانشگاه هائی که در این کشور دورههای مهندسی ارائه دادند، عبارت بودند از آکادمی نظامی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۸۱۷، دانشگاه نورویچ در سال ۱۸۱۹ و مؤسسه پلی تکنیک رنسلر در سال ۱۸۲۵.
اهداف مهندسی مکانیک
مهندسی مکانیک رشتهای دانشگاهی است که به بررسی تأثیر نیرو بر وضعیت حالتهای مختلف ماده میپردازد. اگر ماده، از نوع جامد باشد، اعمال نیرو میتواند سبب حرکت جسم شود یا سبب تغییر شکل جسم شود. علمی که به بررسی ارتباط نیرو با حرکت میپردازد، دینامیک نام دارد و علمی که به بررسی ارتباط نیرو و تغییر شکل، میپردازد، مقاومت مصالح نام دارد؛ بنابراین هدف دسته ای از مهندسان مکانیک این است که با استفاده از اصول دینامیک به طراحی، تحلیل و ساخت مکانیزمهای مکانیکی، رباتها و همچنین تحلیل سینماتیکی و دینامیکی انواع ماشینها بپردازند. بررسی سینماتیک ماشینها (نظیر محاسبه موقعیت، شتاب و سرعت مکانیزمهای مختلف) و دینامیک ماشینها (نظیر محاسبه نیروهای دینامیکی، وجود نابالانسی و روشهای بالانس کردن) از دیگر اهداف مهندسان مکانیک است. هدف دیگری که در مهندسی مکانیک دنبال میشود، این است که با استفاده از اصول علم مقاومت مصالح دریابد که یک سازه یا ماشین تحت نیروهای اعمال شده، چه طور تغییر شکل مییابد یا به این سؤال جواب دهد که آیا این جسم، تحت نیروهای اعمال شده، میشکند یا خیر؟ اصولاً از آنجا که تحلیل شکست در مواد به خواص درونی آنها ارتباط دارد، هدف دیگر مهندسان مکانیک فراگیری علم مواد و استفاده از اصول آن برای تحلیل خواص فیزیکی و مکانیکی مواد و تأثیر آنها در تحمل نیروهای مختلف و همچنین چگونگی فرایندهای ساخت و چگونگی تشکیل آلیاژهای مختلف مواد است.
هدف دیگر مهندسان مکانیک، تحلیل تأثیر نیرو بر حالتهای غیر جامد مواد یا سیالات است. به علمی که به تحلیل سینماتیکی و دینامیکی جریانهای سیال میپردازد، مکانیک سیالات میگویند. مکانیک سیالات کاربردهای بسیاری دارد. از سیستمهای میکروبیولوژی در بدن انسان (خون خود یک سیال است و قلب به مانند یک پمپ عمل میکند) تا نیروی پیشرانش فضاپیماها به این علم مرتبط میشود. هدف مهندسان مکانیک از تحلیل سیالات این است که بتوانند جریانهای داخلی (مانند جریان در لولههای انتقال آب، جریان خون در رگها)، جریانهای خارجی، (مانند جریان هوا در هواپیما که باعث تعادل آن میشود)، جریانهای پتانسیل (مانند جریان هوای مکیده شده توسط جارو برقی)، جریان کانال باز (مانند جریان سیال در رودخانهها و کانالهای انتقال آب)، جریان مافوق صوت (مانند جریان سیال در هواپیماهای مافوق صوت) سیال در حالت ایستا (مانند جریان سیال پشت سدها) و در نهایت ماشینهای آبی یا توربوماشینها (پمپها، توربینها، کمپرسورها و فنها) را تحلیل کنند.
هدف دیگر مهندسان مکانیک، بررسی ارتباط تغییرات دما با خواص سیالات است که به علم ترمودینامیک مرتبط میشود. علم ترمودینامیک، یکی از بنیادیترین، قوانین حاکم بر طبیعت است. با استفاده از قوانین اول و دوم ترمودینامیک، میتوان بسیاری از سیستمها رو تحلیل نمود و حتی برای بیشترین کاری که میتوان از سیستم گرفت کران مشخص نمود. هدف مهندسان مکانیک از فراگیری علم ترمودینامیک، فراگیری چرخههای گازی (به مانند چرخههای استفاده شده در هواپیماها)، چرخههای بخار (که در نیروگاههای بخار برای تولید برق کاربرد دارند)، چرخههای تبرید (به مانند یخچالها و فریزرها)، تحلیل فریند ترکیب گازها، موتورهای احتراق داخلی و تهویه مطبوع (که اصول کار وسایل خنککننده (مانند کولرهای آبی و گازی) و وسایل گرمکننده (مانند بخاریها) و همچنین محاسبه بار سرمایش و گرمایش ساختمان را توضیح میدهد) است.
هدف دیگر مهندسان مکانیک بررسی فرایندهای انتقال حرارت است. فرایندهای انتقال حرارت، عمدتاً به سه دسته رسانش، همرفت و تابش تقسیم میشوند. هدف اصلی مهندسان مکانیک از فراگیری این علم، طراحی مبدلهای حرارتی (که برای خنک سازی استفاده میشوند) طراحی عایق حراراتی، طراحی پرههای انتقال حرارت با توجه به مکانیزمهای اصلی انتقال حرارت است. علم انتقال حرارت، در تهویه مطبوع، تحلیل و بهرهبرداری از انرژی خورشیدی و مهندسی پزشکی کاربرد بسیاری دارد. معادلات حاکم بر انتقال حرارت رسانش، در حالت پایدار، یک بعدی، دو بعدی، سه بعدی و حالت گذرا، شبیهسازی مسائل انتقال حرارت با مقاومتهای حرارتی، روشهای عددی برای حل معادله انتقال حرارت رسانایی دوبعدی پایدار، انتقال حرارت رسانش گذرا و روشهای عددی برای حل معادلات حاکم بر آن، انتقال حرارت همرفت اجباری در جریانهای داخلی و خارجی، انتقال حرارت همرفت آزاد در جریانهای خارجی، جوشش و چگالش، انتقال حرارت تشعشعی از مفاهیمی هستند که مهندسان مکانیک در این علم فرا میگیرند.
عموماً هنگامی که سیستمهای مکانیکی در حالت تعادل قرار نداشته باشند، میتوانند حول نقطه تعادل ارتعاش کنند. یکی از اهداف اصلی دیگر مهندسان مکانیک، تحلیل ارتعاشات سیستمهای مکانیکی است. ارتعاشات، عمدتاً پدیده ای نامطلوب است؛ مثلاً هنگامی که در ماشین نشستهاید، ارتعاشات زیاد ماشین، سبب ناخرسندی و عدم آسایش شما میشود؛ بنابراین، وظیفه سیستم تعلیق اتومبیل این است که ارتعاشات را تا حد ممکن نرم کند؛ بنابراین یکی از اهداف اصلی مهندسان مکانیک این است که این ارتعاشات را تحلیل کند و به علمی که این ارتعاش را تحلیل میکند، ارتعاشات مکانیکی میگویند. هدف اصلی مهندسان مکانیک از فراگیری این علم، این است که ارتعاشات را تا حد ممکن با توجه به منبع اصلی آن، نرم کنند. همچنین بسیاری از سیستمهای مکانیکی، در صورتی که نیروی تحریک کننده با فرکانس مشخصی به آن وارد شود، دامنه ارتعاشات بسیار بزرگی خواهند داشت و عملاً نابود میشوند. (به این فرکانس، فرکانس طبیعی میگویند). بنابراین یکی دیگر از اهداف علم ارتعاشات این است که ماشینهای مکانیکی، طوری طراحی شوند که فرکانس نیروی تحریک، فاصله زیادی از فرکانس طبیعی داشته باشد. (این موضوع در طراحی پلها، زیردریاییها، هواپیماها، تیرها و بسیاری از ماشینها مهم است) روشهای مختلف محاسبه فرکانسهای طبیعی سیستمهای یک درجه آزادی، ارتعاشات آزاد با میرایی، مدلسازی ارتعاشاتی سیستمها، ارتعاشات اجباری سیستمهای یک درجه آزادی، ارتعاشات گذرای سیستمهای یک درجه آزادی و مفهوم ضربه و شاک، ارتعاشات سیستمهای چند درجه آزادی، ارتعاشات سیستمهای پیوسته، معادلات لاگرانژ برای سیستمهای چند درجه آزادی، خواص ارتعاشاتی سیستمهای خطی از مفاهیم اصلی این علم است.
هدف دیگر مهندسان مکانیک این است که بتوانند متغیرهای حالت اصلی سیستم خود را به صورت اتوماتیک، دلخواه تغییر دهند یا سیستم را در هر وضعیتی، به حالت تعادل خود بازگردانند (مثلا یک آونگ). به علمی که این موارد را بررسی میکند، علم کنترل خودکار میگویند. علم کنترل نه تنها در مهندسی مکانیک مهم است، بلکه در بسیاری دیگر از شاخههای مهندسی نظیر برق، هوافضا، شیمی نیز دارای اهمیت است. بررسی پاسخ زمانی سیستم با اعمال کنترلر، محاسبه پایداری سیستم، محاسبه خطای حالت ماندگار، بررسی پاسخ فرکانسی سیستم و طراحی کنترلر از مباحث اصلی این علم است. علم کنترل، در طراحی و ساخت رباتها، حرکت رباتها، حفظ تعادل در رباتها، خودروهای خودران، هدایت و ناوبری، اینترنت اشیاء کاربرد دارد.
تحلیل و طراحی مدارهای الکتریکی آنالوگ نیز، علم دیگری است که به مهندسان مکانیک این توانایی را میدهد که بتوانند، مدارهای تک حلقه، چند حلقه، سه فاز، القاکنایی متقابل، مدارهای ترانزیستوری و دیودی را تحلیل کنند. هدف مهندسان مکانیک، از فراگیری این علم این است که بتوانند کنترلرهای مناسبی را با استفاده از مدارهای الکتریکی بسازند.
عموماً انرژی الکتریکی و مکانیکی دوگونه انرژی متداول در زندگی بشر هستند و ماشین الکتریکی، وسیله ای است که میتواند این انرژیها را به یکدیگر تبدیل کند؛ بنابراین، یکی از اهداف مهندسان مکانیک، طراحی موتورهای الکتریکی، ژنراتورها و ترانسفورماتورها است. و علمی که به مهندسان مکانیک امکان فراگیری اصول تبدیل انرژیهای الکتریکی و مکانیکی را فراهم میکند، ماشینهای الکتریکی نام دارد.
از دیگر اهداف مهندسان مکانیک، این است که اجزای مکانیکی ماشینها را طراحی کنند و علم طراحی اجزاء ماشین، علمی است که به طراحی پیچها، فنرها، جوشها، یاتاقانهای غلتشی و لغزشی، اجزاء انعطافپذیر (نظیر تسمهها و زنجیرها)، ترمزها و کلاچها، چرخ طیارها، بادامک و پیرو، کوپلینگها و چرخ دندهها میپردازد.
زمینههای فعالیت مهندسی مکانیک
زمینههای فعالیت مهندسی مکانیک بهطور جامعتر عبارتاند از:
در زمینهٔ طراحی
دستگاههایی که هر نوع محصولی را تولید میکنند.
تجهیزات دوار مانند توربوماشینها (توربینها، پمپها، کمپرسورها، دمندهها و …)
موتورهای درونسوز، موتور جت و موتور موشک
مخزنهای تحت فشار، رآکتورهای شیمیایی و رآکتورهای هستهای
مبدلهای گرمایی (بویلرها، کندانسورها، تبخیرکنندهها و …)
سامانههای لولهکشی
وسیلههای نقلیه مانند خودرو، کامیون، اتوبوس، هواپیما، کشتی، قطار و …
تجهیزات حمل مواد مانند کانوایرها، رباتها و …
طراحی کنترلر برای سیستمهای دینامیکی
طراحی سیستمهای اچویایسی، تهویه مطبوع، گرمایش و سرمایش در ساختمانها
طراحی سیستمهای انتقال آب
طراحی کانالهای عبور جریان سیال
طراحی اجزای مکانیکی در سیستمها نظیر چرخ دندهها، کلاچها، ترمزها، پیچها، تسمهها، زنجیرها، کابلها، فنرها، یاتاقانها، بادامکها
طراحی سازههای دینامیکی و استاتیکی
طراحی سیستمهای تعلیق و سیستمهای جذب ارتعاشات
طراحی دینامیکی سیستمها (محاسبه فرکانسهای طبیعی، پاسخ دینامیکی سیستم و تحلیل مدهای ارتعاشاتی)
طراحی مخزنهای جدار نازک و ضخیم
طراحی عایقهای حرارتی
طراحی پرهها برای انتقال حرارت رسانش
طراحی مبدلهای حرارتی
طراحی سیستمهای هیدرولیکی و نیوماتیکی
طراحی سیستمهای کنترل
طراحی مکانیزمهای مکانیکی
طراحی سلاحهای نظامی
در زمینهٔ تحلیل
خستگی، خزش و شکست دستگاهها
روش اجزاء محدود و دینامیک سیالات محاسباتی (CFD)
انتقال گرما، مکانیک سیالات
ارتعاشات مکانیکی، آکوستیک
کمانش ستونها، تیرها، ورق و پوستهها
تحلیل خیز و انحراف در تیرها
تحلیل تنش و کرنش (کشش، فشار، برش، خمش و پیچش)
تحلیل معیارهای درونی شکست اجسام
تحلیل نیروهای گسترده و متمرکز در سیستمها
تحلیل استاتیکی و آنالیز نیرو در سازهها، ماشینها و خرپاها
تحلیل سینماتیک دینامیک دوبعدی و سه بعدی ذرات و اجسام صلب برای مختصات دکارتی، استوانه ای و کروی و منحنی الخط
تحلیل تبدیل مختصاتهای اندازهگیری مختلف به یکدیگر
تحلیل ساختار درونی و کریستالی مواد و تأثیر آنها روی رفتار مکانیکی و شیمیایی اجسام
تحلیل مدارهای الکتریکی آنالوگ
تحلیل سیستمهای تبدیل انرژی الکتریکی نظیر موتورها، ترانسفورماتورها و ژنراتورها
تحلیل استاتیک و دینامیک سیالات
تحلیل سینماتیک و دینامیک جریانهای سیال
تحلیل جریان سیال در لوله، جریان سیال کانال باز، جریان سیال مافوق صوت، جریان سیال آرام و متلاطم، جریان سیال طبیعی و اجباری
تحلیل سیکل جریان سیال در هواپیماها و وسایل جریان پایدار نظیر نازلها و دیفیوزرها
تحلیل موتورهای احتراق داخلی
تحلیل قانون اول و دوم ترمودینامیک برای سیستمهای مهندسی
تحلیل تولید انتروپی در سیستمهای مهندسی
تحلیل سیکلهای برودتی
تحلیل نیروگاههای حرارتی و سیالاتی
تحلیل مکانیزمهای انتقال حرارت رسانش، جابجایی و تشعشع در سیستمهای مهندسی
تحلیل ارتعاشات سیستمهای یک درجه و چند درجه آزادی و سیستمهای پیوسته دینامیکی
تحلیل نابالانسی استاتیکی و دینامیکی سیستمهای مکانیکی
مهندسی دریا
مهندسی آکوستیک (صوتشناسی)
مهندسی کنترل (خودکارسازی)
سیستمهای اندازهگیری
مهندسی روباتیک
مهندسی هوافضا
در زمینهٔ آزمایش
آزمایش کیفیت، بهبود عملکرد و قابلیّت اطمینان فراوردهها، دستگاهها و فرایندها
آزمونهای غیرمخرب
در زمینهٔ ساخت و تولید
فرایندهای ماشینکاری سنتی
فرایندهای ماشینکاری نوین
فرایندهای شکلدهی فلزها
طراحی و ساخت قالبها
روشهای اتصال و جوشکاری
عملیات حرارتی
روشهای ریختهگری
مترولوژی و سیستمهای اندازهگیری
زمینههای نوین
فناوری نانو
مهندسی سیستمهای انرژی
سیستمهای میکرو الکترومکانیکی و سیستمهای نانو الکترومکانیکی (حسگری و عملگری)
باتریهای الکتریکی
میکروتوربوماشینها
پیلهای سوختی
انرژیهای نو
دینامیک سیالات محاسباتی
پلاستیسیته محاسباتی
پرینترهای سه بعدی
روش اجزاء محدود غیر خطی
الاستیسیته
خستگی
مکانیک محیطهای پیوسته
مکانیک ضربه
کنترل فازی
کنترل مقاوم
کنترل تصادفی
کنترل سیستمهای غیر خطی
کنترل بهینه
اینترنت اشیاء
ارتعاشات سیستمهای غیر خطی
ارتعاشات سیستمهای پیوسته
ارتعاشات سیستمهای تصادفی
عیبیابی سیستمهای مکانیکی
روشهای برداشت انرژی
دینامیک تحلیلی
دینامیک مولکولی
مکانیک مداری
آلودگی هوا
مواد هوشمند
روباتیک
روتور دینامیک
روان کاری
سیستمهای دارو رسانی در ابعاد نانو
سیستمهای میکرو و نانو سیالاتی
نانوکامپوزیتها، نانوکریستالها، نانولولههای کربنی
ربات
مکاترونیک
یاتاقانهای مغناطیسی
بیومکانیک
سیستمهای کنترل
آیندهٔ شغلی مهندسی مکانیک
چشمانداز شغلی مهندسان مکانیک، امیدبخش و با استحکام است. برای مثال، در ایالات متحد آمریکا، رشد شغلها و حرفههای مربوط به مهندسی مکانیک، هر سال حدود ۱۶٪ (۳۵ هزار شغل) است و انتظار میرود این آهنگ رشد تا سالهای آینده حفظ شود.
مهندسان مکانیک از روزگاران گذشته تا به امروز، اغلب در بخشهای صنعتی زیر نقش عمدهای ایفا میکنند:
هوا فضا، خودروسازی، واحدهای شیمیایی، فناوری نانو، رایانه و الکترونیک، ساختمانسازی، انواع فراوردههای مصرفی، انرژی، رباتیک، مشاوره مهندسی و بخشهای دولتی.همچنین صنعت پزشکی و داروسازی، فرصتهای شغلی هیجانانگیزی را برای مهندسان مکانیک به وجود آوردهاند تا نیروها و دانشهای زیستی را در هم بیامیزند.
همچنین فرصت شغلی این رشته در ایران نسبت به رشتههای دیگر بسیار مناسب است.
نرمافزارهای کاربردی مهندسی مکانیک
SolidWorks (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت سهبعدی 3D CAM/CAD/CAE)
Catia (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت سهبعدی 3D CAD/CAM/CAE)
NX (Unigraphics) (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت سهبعدی 3D CAD/CAM/CAE)
Creo (Pro/Engineer) (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت سهبعدی 3D CAD/CAM/CAE)
Autodesk inventor (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت سهبعدی 3D CAD)
Solid Edge (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت سهبعدی 3D CAD)
Microstation (نرمافزار طراحی قطعات بهصورت دو بعدی 2D CAD)
Autodesk Autocad (نرمافزار طراحی بهصورت دو بعدی 2D CAD)
Autodesk Autocad Mechanical (نرمافزار طراحی قطعات مکانیکی)
Autodesk Autocad MEP (نرمافزار ترسیم نقشه تأسیسات ساختمان)
Autodesk Autocad P&ID (نرمافزار ترسیم نقشه پایپینگ و ابزار دقیق)
Autodesk Autocad Plant (نرمافزار طراحی پلنت)
PowerShape (نرمافزار مدلسازی تولید قطعات CAD برای نرمافزار PowerMill)
PowerMill (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
MasterCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
SurfCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
EdgeCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
SolidCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
ArtCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
Esprit (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
FeatureCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
SmartCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
TopCAM (نرمافزار تولید به کمک کامپیوتر CAM)
TopSolid (نرمافزار مدلسازی تولید قطعات CAD برای نرمافزار TopCAM)
Ansys (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
Abaqus (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
Comsol Multiphysics (FEMLAB) (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
MSC Nastran (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
MSC Patran (نرمافزاری برای مدلسازی و ایجاد مدل هندسی برای نرمافزار Nastran)
Autodesk Simulation Mechanical (ALGOR) (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
ADINA (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
NISA (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
CosmosWorks (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
LMS Samcef (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
MSC Marc (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
++CSM (نرمافزار تحلیل تنش به روش اجزاء محدود FEM)
++CAA (نرمافزار شبیهسازی پدیدههای آیروآکوستیکی)
MSC Actran (نرمافزار شبیهسازی پدیدههای آکوستیکی)
MSC Sinda (نرمافزار حل مسائل حرارتی پیشرفته به روش اجزاء محدود FEM)
FEHT (نرمافزار حل مسائل حرارتی پیشرفته به روش اجزاء محدود FEM)
Fluent (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
Gambit (نرمافزاری برای مدلسازی و ایجاد مدل هندسی برای نرمافزار Fluent)
+STAR-CCM (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
++FLO (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
++CFD (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
FLOW-3D (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
OpenFoam (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
fidap (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
ANSYS CFX (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
ANSYS POLYFLOW (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
Autodesk Simulation CFD (CFDesign) (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
CosmosFlowWorks (نرمافزار تحلیل جریان سیال به روش دینامیک سیالات محاسباتی CFD)
MSC Adams (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای دینامیکی MBD)
LMS Dads (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای دینامیکی MBD)
Visual Nastran 4D (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای دینامیکی MBD)
SimWise 4D (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای دینامیکی MBD)
Working Model 2D (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای دینامیکی MBD)
CosmosMotion (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای دینامیکی MBD)
Ansys LS-DYNA (نرمافزار شبیهسازی پدیدههای دینامیکی پیچیده مانند ضربه، انفجار،...)
Ansys Autodyn (نرمافزار شبیهسازی پدیدههای دینامیکی پیچیده مانند ضربه، انفجار،...)
MSC Dytran (نرمافزار شبیهسازی پدیدههای دینامیکی پیچیده مانند ضربه، انفجار،...)
Matlab (نرمافزار محاسبات ریاضی و مهندسی)
Mathcad (نرمافزار محاسبات ریاضی و مهندسی)
Maple (نرمافزار محاسبات ریاضی و مهندسی)
Mathematica (نرمافزار محاسبات ریاضی و مهندسی)
Scilab (نرمافزار محاسبات ریاضی و مهندسی)
PDMS (نرمافزار طراحی پلنت)
PDS (نرمافزار طراحی پلنت)
MPDS4 (نرمافزار طراحی پلنت)
SmartPlant (نرمافزار طراحی پلنت)
AutoPlant (نرمافزار طراحی پلنت)
COADE CADWorx (نرمافزار طراحی پلنت)
COADE PV Elite (نرمافزار طراحی مخازن تحت فشار)
COADE TANK (نرمافزار طراحی مخازن ذخیره)
COADE CAESAR II (نرمافزار تحلیل تنش پایپینگ)
AutoPipe (نرمافزار تحلیل تنش پایپینگ)
CaePipe (نرمافزار تحلیل تنش پایپینگ)
CATT2 (نرمافزار جداول ترمودینامیکی)
EES (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای ترمودینامیکی و حرارتی)
Thermo-Calc (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل سیستمهای ترمودینامیکی و حرارتی)
Thermoflow (نرمافزار طراحی و شبیهسازی نیروگاههای حرارتی)
Carrier HAP (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
Trane TRACE 700 (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
Rhvac (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
Chvac (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
HeatCAD (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
LoopCAD (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
CADVent (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
MagiCAD (نرمافزار طراحی سیستمهای تهویه مطبوع)
TRNSYS (نرمافزار تحلیل سیستمهای انرژی)
eQUEST (نرمافزار تحلیل سیستمهای انرژی)
Aspen EDR (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
Aspen B-Jac (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
Aspen HTFS (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
Aspen HX-Net (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
SimSci HEXTRAN (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
HTRI Xchanger Suite (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
UniSim Heat Exchangers (نرمافزار طراحی مبدلهای حرارتی)
CFTurbo (نرمافزار طراحی توربوماشین)
Numeca FINE/Turbo (نرمافزار طراحی توربوماشین)
Concepts NREC (نرمافزار طراحی توربوماشین)
ANSYS Vista TF (نرمافزار طراحی توربوماشین)
TURBOdesign (نرمافزار طراحی توربوماشین)
Autodesk Alias Automotive (نرمافزار طراحی بدنه خودرو)
AVL FIRE (نرمافزار طراحی موتور خودرو)
GT Suite (نرمافزار طراحی موتور خودرو)
Engine Analyzer Pro (نرمافزار طراحی موتور خودرو)
CarSim (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل دینامیکی حرکت خودرو)
ADVISOR (نرمافزار شبیهسازی و تحلیل دینامیکی حرکت خودرو)
AirCAD (نرمافزار طراحی هواپیما)
SpaceCAD (نرمافزار طراحی هواپیما)
XFLR5 (نرمافزار طراحی هواپیما)
RcCAD (نرمافزار طراحی هواپیما)
Autoship (نرمافزار طراحی کشتی)
NavCAD (نرمافزار طراحی کشتی)
Shipconstructor (نرمافزار طراحی کشتی)
Tribon (نرمافزار طراحی کشتی)
Robotics Developer studio (نرمافزار طراحی ربات)
Webots (نرمافزار طراحی ربات)
Automation Studio (نرمافزار طراحی مدارهای هیدرولیک و پنوماتیک)
Festo Fluidsim (نرمافزار طراحی مدارهای هیدرولیک و پنوماتیک)
Autodesk Simulation Moldflow (نرمافزار شبیهسازی فرایند تزریق پلاستیک)
FLOW-3D THERMOSET (نرمافزار شبیهسازی فرایند تزریق پلاستیک)
Moldex3D (نرمافزار شبیهسازی فرایند تزریق پلاستیک)
Deform (نرمافزار شبیهسازی فرایند شکلدهی)
Autoform (نرمافزار شبیهسازی فرایند شکلدهی)
Qform (نرمافزار شبیهسازی فرایند شکلدهی)
PAM-STAMP (نرمافزار شبیهسازی فرایند شکلدهی)
Procast (نرمافزار شبیهسازی فرایند ریختهگری)
Autocast (نرمافزار شبیهسازی فرایند ریختهگری)
FLOW-3D CAST (نرمافزار شبیهسازی فرایند ریختهگری)
STAR-Cast (نرمافزار شبیهسازی فرایند ریختهگری)
SUTCast (نرمافزار شبیهسازی فرایند ریختهگری)
MAGMA (نرمافزار شبیهسازی فرایند ریختهگری)
WeldPlanner (نرمافزار شبیهسازی فرایند جوشکاری)
SYSWELD (نرمافزار شبیهسازی فرایند جوشکاری)
Simufact welding (نرمافزار شبیهسازی فرایند جوشکاری)
Piping systems fluid flow (نرمافزار تحلیل جریان پایپینگ)
Pipenet (نرمافزار تحلیل جریان پایپینگ)
Pipeflow (نرمافزار تحلیل جریان پایپینگ)
Pipesys (نرمافزار تحلیل جریان پایپینگ)
Pipesim (نرمافزار تحلیل جریان پایپینگ)
Pipephase (نرمافزار تحلیل جریان پایپینگ)
Epanet (نرمافزار طراحی لولهکشی منطقهای و شهری)
FlowMaster (نرمافزار تحلیل جریان کانال)
MSK Channel (نرمافزار تحلیل جریان کانال)
AULOS (نرمافزار تحلیل جریان کانال)
HEC-RAS (نرمافزار تحلیل جریان کانال)
Primavera (نرمافزار مدیریت و کنترل پروژه)
MS Project (نرمافزار مدیریت و کنترل پروژه)
Minitab (نرمافزار کنترل کیفیت آماری)
SAS (نرمافزار کنترل کیفیت آماری)
رشتههای مرتبط
مهندسی مکانیک شباهتهای زیادی با مهندسی هوافضا، مهندسی مکاترونیک و مهندسی خودرو دارد. همچنین با رشتههایی مانند مهندسی عمران، مهندسی راهآهن، مهندسی برق، مهندسی پزشکی (بیومکانیک)، مهندسی متالورژی، مهندسی رباتیک، مهندسی شیمی، مهندسی نفت، مهندسی دریا، مهندسی صنایع، مهندسی معدن و مهندسی مکانیک بیوسیستم مرتبط است و همپوشانی دارد.
مهندسان مکانیک معروف
جیمز وات (۱۷۳۶–۱۸۱۹): تکمیلکننده موتور بخار و پدر انقلاب صنعتی.
گوتلیب دایملر (۱۸۳۴–۱۹۰۰): مهندس و طراح صنعتی، به همراه میباخ مخترع اولین موتور سیکلت (دوچرخه موتور دار) و پیشرو در گسترش موتورهای احتراق داخلی، پدر بزرگ موتورهای احتراق داخلی.
کارل بنز (۱۸۴۴–۱۹۲۹): مخترع موتورهای دیزلی و بنیانگذار موتورهای احتراق داخلی (هم دوره با دایملر و میباخ) و سازنده اولین خودروی تجاری، مبدع پدال گاز در خودرو و سیستم جرقه زنی با استفاده از شمع و باتری، مخترع کلاچ و مکانیزم تعویض دنده، کاربراتور و رادیاتور نیز از اختراعات اوست.
ویلهلم می باخ(۱۸۴۶–۱۹۲۹): مهندس و طراح صنعتی، صاحب نشان می باخ، همکاری با دایملر در ساخت موتورهای احتراق داخلی و موتورهای چهار زمانه، دارنده دکترای افتخاری از دانشگاه اشتوتگارت، عضو افتخاری انجمن مهندسین آلمان.
فردیناند پورشه (۱۸۷۵–۱۹۵۱): بنیانگذار شرکت خودروسازی پورشه.
فرانتس جوزف پوپ (۱۸۸۶–۱۹۵۴): یکی از سه بنیانگذار شرکت خودروسازی ب ام و.
آگوست هورش (۱۸۶۸–۱۹۵۱): بنیانگذار شرکت خودروسازی آئودی.
آدام اوپل (۱۸۳۷–۱۸۹۵): بنیانگذار شرکت خودروسازی اوپل.
انزو فراری (۱۸۹۸–۱۹۸۸): بنیانگذار شرکت خودروسازی فراری.
فروچیو لامبورگینی (۱۹۱۶–۱۹۹۳): بنیانگذار شرکت خودروسازی لامبورگینی.
اتوره بوگاتی (۱۸۸۱–۱۹۴۷): بنیانگذار شرکت خودروسازی بوگاتی.
آرماند پژو (۱۸۴۹–۱۹۱۵): بنیانگذار شرکت خودروسازی پژو.
آندره سیتروئن (۱۸۷۸–۱۹۳۵): بنیانگذار شرکت خودروسازی سیتروئن.
لوئی رنو (۱۸۷۷–۱۹۴۴): بنیانگذار شرکت خودروسازی رنو.
ویلیام سی. دورانت (۱۸۶۱–۱۹۴۷): بنیانگذار شرکت جنرال موتورز.
هنری فورد (۱۸۶۳–۱۹۴۷): بنیانگذار شرکت خودروسازی فورد.
لوئیس شورولت (۱۸۷۸–۱۹۴۱): بنیانگذار شرکت خودروسازی شورولت.
دیوید دانبار بیوک (۱۸۵۴–۱۹۲۹): بنیانگذار شرکت خودروسازی بیوک.
والتر کرایسلر (۱۸۷۵–۱۹۴۰): بنیانگذار شرکت خودروسازی کرایسلر.
هنری ام. لیلند (۱۸۴۳–۱۹۳۲): بنیانگذار شرکتهای خودروسازی کادیلاک و لینکلن.
کیشیرو تویودا (۱۸۹۴–۱۹۵۲): بنیانگذار شرکت خودروسازی تویوتا.
یوشیسوکه آیکاوا (۱۸۸۰–۱۹۶۷): بنیانگذار شرکت خودروسازی نیسان.
جوجیرو ماتسودا (۱۸۷۵–۱۹۵۲): بنیانگذار شرکت خودروسازی مزدا.
سوییشیرو هوندا (۱۹۰۶–۱۹۹۱): بنیانگذار شرکت خودروسازی هوندا.
چستر کارلسون (۱۹۰۶–۱۹۶۸): دستگاه زیراکس از نوآوریهای اوست.
ساموئل کلت (۱۸۱۴–۱۸۶۲): سازندهٔ اسلحهٔ کلت.
آیزاک سینگر (۱۸۱۱–۱۸۷۵): سازندهٔ نخستین چرخ خیاطی خانگی.
رودولف دیزل(۱۸۵۸–۱۹۱۳): سازندهٔ موتورهای معروف دیزل که با گازوئیل کار میکنند.
نیکلاس اتو(۱۸۳۲–۱۸۹۱): مهندس و مخترع اولین موتور احتراق داخلی با بازدهی مطلوب، تعمیم دهنده مفهوم چهار زمانه به موتورهای احتراق داخلی.
فلیکس وانکل(۱۹۰۲–۱۹۸۸): مخترع موتور دورانی وانکل.
ویلیس کریر(۱۸۷۶–۱۹۵۰): مخترع تهویه مطبوع
نیکولا تسلا(۱۸۵۶–۱۹۴۳): مخترع جریان برق متناوب
جستارهای وابسته
مهندسی ساخت و تولید
مهندسی خودرو
مهندسی مکاترونیک
مهندسی سیستمهای انرژی
بیومکانیک
نرمافزارهای رشته مهندسی مکانیک شاخه CAD و CAE
نرمافزارهای رشته مهندسی مکانیک شاخه CAM
منابع
پیوند به بیرون
انجمن مهندسان مکانیک ایران
مهندسی مکانیک در دانشگاه ایالتی اوهایو
طراحان مکانیک |
929 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%84%D8%AE | بلخ | شهر بَلخ (، Bakhlo) یا شهر باختر یا باکترا یا بکتریا (، Báktra؛ لاتین: Bactra) که به نام زریاسپه (Zariaspa) نیز آمدهاست، از شهرهای مهم افغانستان که امروزه در فاصله ۲۰ کیلومتری از مزار شریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان واقع شدهاست. این شهر پایتخت دولت یونانی باختر بود. بلخ از شروع تاریخ نخستین، مرکز باستانی بودیسم، اسلام و زرتشت و یکی از شهرهای مهم ولایت خراسان بزرگ در گذشته بودهاست.
این شهر باستانی بیشتر به عنوان مرکز و پایتخت باکتریا یا تخارستان شناخته میشد. مارکو پولو بلخ را به عنوان «شهری باشکوه و بزرگ» توصیف کردهاست. اکنون از بلخ جز انبوهی از ویرانهها، در حدود ۱۲ کیلومتری کناره راست رودخانه بلخ چیزی باقی نماندهاست.
نام
نام باختری بلخ بهصورت (βαχλο) است. در متون پارسی میانه بهصورت باکسل (𐭡𐭠𐭧𐭫) به زبان پارسی باستان بهشکل باختری (𐎲𐎠𐎧𐎫𐎼𐎡𐏁) در زبان اوستایی بهصورت (𐬠𐬁𐬑𐬜𐬌) به زبان سانسکریت بلهیکه (Bahlīka) و در زبان ارمنی (Bahl) آمدهاست.
پیشینه
باختر(باکتر) به قولی کهنترین شهر تاریخ جهان است که پیشینهٔ آن به هزاران سال قبل از میلاد برمیگردد و یکی از شهرهای مهم پادشاهی ایران باستان بود.
باختر(باکتر) نخستین شهری است که قبایل ایرانی از بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد از شمال آمو دریا به آن نقل مکان کردند. عربها به دلیل دیرینگی این شهر، آن را امالبلاد یا مادر شهرها خوانده اند. این شهر بهطور سنتی مرکز زرتشتیان بود. نام زریاسپا، که یا یک نام جایگزین برای بلخ یا بخشی از شهر است، ممکن است از آتشکده مهم زرتشتیان آذر-آسپ گرفته شده باشد. بلخ به عنوان مکانی که زرتشت برای نخستین بار دین خود را موعظه میکرد، و همچنین مکانی که درگذشت، قلمداد میشد.
از آنجا که هندوایرانیها اولین پادشاهی خود را در بلخ بنا کردند (باکتریا، بکتر، داکسیا، بوخدی) برخی از محققان بر این باورند که از این منطقه بود که موجهای مختلف هندوایرانیان (اقوام آریایی) به شمالشرقی ایران و منطقه سیستان پخش شدند. تغییرات آب و هوایی منجر شد که این منطقه که در زمان باستان بسیار حاصلخیز بود، به بیابان تبدیل شود. در افسانهها تأسیس این شهر به کیومرث، اولین پادشاه جهان در اساطیر ایرانی نسبت داده شدهاست؛ و حداقل مسلم است که در اوایل رقیب شوش، اکباتانا، نینوا و بابل بود.
دوران پیشاتاریخ
بیشتر از ۲۰٫۰۰۰ ابزار سنگی بدستآمده از آقکُپرُک (در ولایت بلخ) آنچنان ماهرانه ساخته شدهاند که باستانشناسان اغلب از سازندگان این ابزار در آقکُپرُک به عنوان «میکلآنجلوهای دورهٔ پارینهسنگی فوقانی» یاد میکنند. آثار بدستآمده از آقکُپرُک متعلق به یک دورهٔ فرهنگی است که ۵۰۰۰ سال، از حدود ۲۰٫۰۰۰ تا ۱۵٫۰۰۰ سال پیش طول کشید. در دورهای که هنرمندی ناشناس چهرهٔ یک مرد (یا یک زن؟) بر روی سنگ آهک کوچکی تراشیده - و یکی از نخستین ترسیمهای چهرهٔ انسان ساخت دست است که به ما رسیدهاست.
اگرچه ترسیمهایی دیگر از استخوان و سفال در چکسلواکیا و فرانسه در دورهای مشابه ساخته شدهاند، اما بقایای حجاریهای آقکُپرُک هنوز یکی از قدیمیترین ترسیمهای شناختهشده از چهرهٔ انسان است که تا به کنون کشف شدهاست. اما چرا این کندهکاری صورت گرفته؟ شاید پاسخ این پرسش را هرگز نیابیم.
دوران باستان
شهرنشینی باستانی مرگوش و بلخ همچنین شناخته شده به عنوان تمدن آمودریا برجستهترین تمدن باستانی فرهنگ عصر برنز در آسیای میانه است، که قدمت آن تقریباً حدود ۲۲۰۰–۱۷۰۰ پیش از میلاد است. گستره این تمدن بزرگ شامل نمازگاه تپه در ترکمنستان امروزی، باخلو در شمال افغانستان، جنوب ازبکستان و تاجیکستان غربی، در منطقه بلخ باستان (باکتریا) میباشد. این مکانها توسط ویکتور سیریانیدی (۱۹۷۶) باستانشناس شوروی کشف و نامگذاری شد. باکتریا نام یونانی ناحیه باخلو (بلخ امروزی) در شمال افغانستان کنونی بود و مرگوش نام یونانی ساتراپی فارسی مارگو به مرکزیت مرو در ترکمنستان امروزی بود.
مورخ قدیم یونان ستیاس در ۴۰۰ پیش از میلاد (به دنبال دیودور سیسیلی) ادعا کرد که نینوس پادشاه افسانهای آشور، اوکسیارت پادشاه باختر را در سال ۲۱۴۰ پیش از میلاد (۱۰۰۰ سال قبل از جنگ تروا) شکست دادهاست. از زمان کشف رمزگشایی خط میخی در قرن نوزدهم، کشف سوابق واقعی دولتهای یونانی بلخ و آشور امکانپذیر شد. با این حال، مورخان ارزش کمی برای این دولت یونانی قائل هستند.
به گفته برخی از نویسندگان، باختر میهن قبایل هند و اروپایی بود که حدود ۲۵۰۰–۲۰۰۰ قبل از میلاد به جنوبغربی سوی ایران امروز و شمال غربی سوی هند و پاکستان امروزی نقل مکان کردند. که بعداً به ساتراپیهای شمالی شاهنشاهی هخامنشی تبدیل شد. پیامبر زرتشت در این مناطق، جایی که خاک حاصلخیز بلخ توسط صحرای توران احاطه شده بود، متولد شد و اولین پیروان خود را بدست آورد. زبانی که آنها صحبت میکردند اوستایی بود، زبان قدیمیترین بخشهای اوستای زرتشتی و یکی از زبانهای قدیمی هند و اروپایی.
زمانی نظریه اینکه باختر جزو امپراتوری مادها بوده توسط ای. هرزفیلد پیشنهاد شد. در قرن ۶ پیش از میلاد باختر توسط کوروش به امپراتوری هخامنشی ضمیمه شد و همراه با مرگوش دوازدهمین ساتراپی هخامنشیان را تشکیل داد. پس از اینکه داریوش سوم توسط اسکندر بزرگ شکست خورد و در هرج و مرج بعدی کشته شد، قاتل وی بسوس، ساتراپ باختر، سعی کرد نقشه استقلال باختر را در ساتراپی خود سازمان دهد اما توسط دیگر جنگ سالاران اسیر شده و به اسکندر تحویل داده شد.
اسکندر مقدونی سغدیانه و پارس را فتح کرد. با این حال، در جنوب، قبل از اینکه به آمودریا برسد، با مقاومت شدیدی برخورد نمود. پس از دو سال جنگ باختر توسط مقدونیها اشغال شد، اما اسکندر هرگز با موفقیت مردم را تحت سلطه خود درآورده نتوانست. پس از مرگ اسکندر، سرانجام امپراتوری مقدونیه بین ژنرالهای اسکندر تقسیم شده، باختر جزو قلمرو سلوکوس اول، بنیانگذار امپراتوری سلوکی شد.
"ثروتمندترین امپراطوری معروف هزار شهر باختر"
سلوکوس بدنبال ادامهٔ سیاستهای اسکندر با اپامه دختر اسپیتامن یکی از دشمنان اسکندر در سرزمین باختر ازدواج کرد. تا سلسلهای را بنیان نهد که آمیزهای از نژاد ایرانی و مقدونی باشد. او جهت ایجاد وحدت در قلمرو خود، به احداث شهرهای یونانینشین پرداخت. مشکلاتی که امپراتوری سلوکی با آن مواجه بود، جنگ با بطلیموس دوم مصر بود. این جنگ به دیودتس، والی باختر فرصت لازم برای اعلام استقلال (حدود ۲۵۵ پ. م) را داد. وی سغدیانه را تسخیر نموده پادشاهی یونانی بلخ را بنیانگذاری نمود. دیودتس و جانشینان وی توانستند خود را در برابر حملات سلوکیها حفظ کنند به ویژه از حملات آنتیوخوس سوم بزرگ، که در نهایت وی را شکست دادند (حدود ۱۹۰ پیش از میلاد).
یونانیان بلخ چنان قدرتمند بودند که توانستند قلمرو خود را تا هند گسترش دهند:
یونانیانی که باعث شورش باختر شدند، تصمیم بر این داشتند تا حکومت مستقلی ایجاد کنند. آنها موفق شدند و دولتهای یونانی بلخ وهند را تأسیس کردند، همانطور که آپولودور دمشقی میگوید:
بودیسم
شهر بلخ بخاطر دو راهب بزرگ بودایی افغانستان - تروپوسا و بهالیکا در کشورهای بودایی مشهور است. دو استوپا بر فراز مقبره آنها وجود دارد. طبق یک افسانه، بوداییسم توسط بالیکا، شاگرد بودا در بلخ معرفی شد و این شهر نام خود را از او گرفتهاست. وی یک بازرگان منطقه بود و از بوده گایا آمده بود. در ادبیات، بلخ به عنوان Balhika ,Valhika یا Bahlika نام برده شدهاست. اولین ویهارا در بلخ پس از بازگشت بالیکا بعد از راهب شدن برای وی ساخته شد. هنگامی که شوانزانگ در سال ۶۳۰ از بلخ بازدید کرد، آنجا یک مرکز شکوفای هینایانا بودیسم بود. طبق خاطرات شوانزانگ، در زمان بازدید وی در قرن هفتم میلادی، حدود صد صومعه بودایی در این شهر یا مجاورت آن وجود داشتهاست. ۳۰۰۰ راهب و تعداد زیادی استوپا و سایر بناهای مذهبی وجود داشتند.
یهودیت
همانطور که مورخ عرب المقریزی ثبت کردهاست، یک جامعه یهودی باستان در بلخ وجود داشتهاست، این جامعه با انتقال یهودیان به بلخ توسط پادشاه آشور سناخریب تأسیس شدهاست. جغرافیدانان عرب به وجود بابالیهود (دروازه یهودیان) و الیهودیه (شهر یهودی) در بلخ گواهی کردهاند. روایات اسلامی بیان میکنند که پیامبر ارمیا به بلخ گریخت و حزقیال در آنجا دفن شد. این اجتماع یهودی در قرن یازدهم مورد توجه قرار گرفت زیرا یهودیان این شهر مجبور شدند باغی را برای سلطان سلطان محمود غزنوی نگهداری کنند که برای آن مالیات ۵۰۰ درهم پرداخت کردند. طبق تاریخ شفاهی یهودیان، تیمور یک چهارم شهر را به یهودیان بلخ با یک دروازه برای بستن آن داد.
جامعه یهودیان در بلخ تا اواخر قرن نوزدهم گزارش میشد، در حالی که یهودیان هنوز در یک محله ویژه شهر سکونت داشتند.
حمله اعراب مسلمان
نخستین حملهٔ مسلمانان به بلخ در سال ۶۵۲ م. (۳۲ ه.ق) به سرکردگی احنف بن قیس بود. در سال ۴۳ ه.ق دوباره بتصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبة بن مسلم (متوفی بسال ۹۶ ه.ق) بود که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطی، بلخ همراه با هرات، نیشابور و مرو یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بود.
در سال ۱۱۸ ه.ق اسدبن عبدالله قسری پایتخت خراسان را از مرو به بلخ انتقال داد و شهر رونق یافت. در سال ۲۵۶ ه.ق این شهر بتصرف یعقوب لیث صفاری درآمد. در سال ۲۸۷ ه.ق عمرو لیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل سامانی شد و به قتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی درآمد. در سال ۴۵۱ ه.ق سلجوقیان تصرفش کردند و در سال ۵۵۰ ه.ق بدست ترکان غز افتاد. در سال ۶۱۷ ه.ق) با وجود اینکه بلخ تسلیم چنگیز مغول شد، مغولان همه مردم شهر از زن و مرد و کودک را از شهر بیرون آورده و همه را کشتند بهطوری که تا مدتها حیوانات وحشی از گوشت آنها تغذیه میکردند و سپس شهر را آتش زده و کاملاً تخریب نمودند. در دورهٔ تیموریان (۷۷۱ – ۹۱۱ ه.ق) تا اندازهای شکوه گذشته را بازیافت ولی پس از بنای مزارشریف در بیست کیلومتری آن، بلخ رو به انحطاط گذاشت. خرابههای بلخ قدیم اکنون ناحیهٔ وسیعی را اشغال کردهاست.
در منابع تاریخی به خاطر موقعیت فرهنگی و تمدنی بلخ از آن به نامهای مختلف یاد شدهاست؛ مثلاً بلخ گزین، بلخ الحسنا، امالبلاد، امالقرا، بلخ بامی، قبه الاسلام، دارالفقاهه، دارالاجتهاد…
جهانگردان اروپایی و فارسیزبان، بلخ را انبار مهمی برای کالاهای عبوری در آسیای میانه در نخستین سالهای سدهٔ ۱۹ م بهشمار آوردهاند. این شهر، در مرز میان بیابانهای بیدرخت و زمینهای سرسبز، در شمال هندوکش و جنوب آمودریا، زمانی بسیار آبادان بود و آب شهر از طریق شبکهای مرکب از ۱۸ جوی پخش میشد که درّههای شهر را به هم پیوند میداد. بلخ در برخوردگاه جادههای کاروانی واقع بود که از جنوب به هند، از غرب به ایران، و از شرق به چین کشیده میشد. کاروانهای بیشماری از طریق این شهر، که به عنوان بازاری در آسیای برای خرید و فروش اسب شهرت داشت، رفتوآمد میکردند.
مکانهای باستانی
بناهای اولیه بودایی دوام نسبتاَ بیشتری به بناهای اسلامی داشتهاند مثل تخت رستم. طول آن ۴۶ متر عرض ۲۷ متر و ارتفاع ۱۵ متر است. چهار طاق مدور در داخل غرق شده و چهار خروجی از بیرون به داخل طراحی شدهاست. پایه ساختمان از آجرهای خشک شده در برابر آفتاب با ۶۰ سانتیمتر مربع مساحت و ۱۰۰ تا ۱۳۹ میلیمتر ضخامت ساخته شدهاست. تخت رستم در نقشه به صورت گول شکل و دارای اضلاع ناهموار است. ظاهراً از گل پیس (یعنی گلی مخلوط با کاه و گودال) ساخته شدهاست. ممکن است در این ویرانهها ناوا ویهارا را که توسط دیپلومات چینی ژانگ چیان توصیف شدهاست، بشناسیم. بقایای بسیاری از برجهای دیگر نیز در سایت وجود دارد.
تپههای مخروبه به سمت جاده مزار شریف احتمالاً نشاندهنده مکان شهری است که هنوز قدیمیتر از آن است که بلخ امروزی در آن قرار دارد.
دیگر
امروزه جدا از ویرانهها و استحکامات باستانی در بله مکانهای دیدنی زیادی دیگر نیز زیادی دیده میشود:
مدرسه سید سبحان قلی خان.
بالاحصار بلخ، زیارتگاه و مسجد خواجه نصر پارسا.
آرامگاه شاعر رابعه بلخی.
مسجد نه گنبد (مسجد نو گنبد). این مسجد با تزئینات و کاشیکاریهای عالی، که به آن مسجد حاجی پیاده نیز گفته میشود، اولین بنای یادبود اسلامی است که در افغانستان شناسایی شدهاست.
تخت رستم و تپه رستم
موزه بلخ
این موزه قبلاً دومین موزه بزرگ کشور بود، اما مجموعه آثار آن در دوران اخیر دچار غارت شدهاست.
این موزه از ساختمانی مشترکی که با یک کتابخانه مذهبی دارد به موزه مسجد کبود نیز معروف است. این موزه ویرانههای باستانی بلخ، کلکسیون آثار هنری اسلامی از جمله قرآن قرن سیزدهم و نمونههایی از هنرهای تزئینی و مردمی افغانستان را به نمایش میگذارد.
نقش فرهنگی
بلخ همواره کانون علم و هنر و فرهنگ بوده و نقش عمده ای در توسعه زبان و ادبیات فارسی داشتهاست. علماء و فضلای بزرگی را در دامان خویش پرورانیدهاست. در فهرست زیر نامهای تعدادی از این بزرگان که در بلخ زاده شده یا زیستهاند آمدهاست:
مولانا جلال الدین محمد بلخی (رومی)، متولد بلخ، در قرن سیزدهم
ابن سینا یا بوعلی، فیلسوف و دانشمند مشهور قرن دهم که پدرش بلخی بود
ناصر خسرو قبادیانی
امیر خسرو (دهلوی) که پدرش امیر سیف الدین از اینجا بود
به گفته دولت شاه سمرقندی، منوچهری دامغانی متولد بلخ بود.
رشید الدین وطواط
صانح بلخی
شهید بلخی
ابوالموید بلخی
ابوشکور بلخی
معروفی بلخی شاعران اولیه قرن ۹ یا ۱۰
رابعه بلخی، اولین شاعر زن در تاریخ شعر فارسی، در قرن دهم و در بلخ میزیست.
عنصری بلخی، شاعر قرن ۱۹ یا ۱۱
انوری، قرن دوازدهم، در بلخ زندگی میکرد و آنجا درگذشت.
دقیقی بلخی، ابومنصور محمدبن احمد دقیقی بلخی، متولد بله و اولین سراینده شاهنامه معروف
افراد مشهور دیگر
ابراهیم ابن ادهم، صوفی و حاکم مشهور بلخ
ابو مسلم خراسانی، سردار جنگی و از ساقطان خلافت امویان
خالد ابن برمک، وزیر خلافت عباسی و از خانواده برجسته برمکیان
ابوزید بلخی، عالم جغرافیدان، ریاضیدان، پزشک، روانشناس و دانشمند بلخی.
ابومعشر بلخی، منجم و ستارهشناس دربار عباسی و فیلسوف اسلامی
حیوی بلخی، مفسر یهودی بخاران و منتقد انجیل
ابن بلخی، نامی متعارف برای مورخ فارسی قرن ۱۲ و نویسنده کتاب فارسی فارس نما
عبدالله، پدر ابن سینا و دانشمند اسماعیلی مذهب
جستارهای وابسته
خراسان
باختر (بلخ)
بلخ در دانشنامهها و واژهنامههای فارسی
دیوان بلخ
نگارخانه
منابع
دانشنامه ایرانیکا
ویکیپدیای انگلیسی
وبگاه فارسی بیبیسی
محمدامین زواری، جغرافیای تاریخی بلخ، بنیاد موقوفات افشار، تهران۱۳۸۸، شابک:۹۷۸-۹۶۴-۶۰۵۳-۵۳-۳
www.mazar-i-sharif.de
بوداگرایی در افغانستان
تاریخ افغانستان
تاریخ ایران
جایها در شاهنامه
شهرها در افغانستان
شهرهای باستانی ایران
شهرهای راه ابریشم
مناطق مسکونی بنیانگذاریشده در هزاره ۲ (پیش از میلاد)
مناطق مسکونی پیشین در افغانستان
مناطق مسکونی در ولایت بلخ
منطقههای تاریخی افغانستان
ولسوالیهای ولایت بلخ
هنر و فرهنگ بودایی |
930 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%B1%20%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%88%D9%86%DB%8C | اسکندر مقدونی | اسکندر سوم مقدونی (۲۰ یا ۲۱ ژوئیهٔ ۳۵۶ پ. م – ۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ پ. م) معروف به اسکندر بزرگ (کبیر) یا اسکندر ذوالقرنین پادشاه مقدونیه در یونان باستان بود. او در سال ۳۵۶ پیش از میلاد در شهر پلا متولد شد و تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار داشت. اسکندر توانست تا پیش از رسیدن به سن سیسالگی یکی از بزرگترین امپراتوریهای دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگها شکستناپذیر مینمود. از اسکندر بهعنوان یکی از ده فاتح بزرگ در سرتاسر تاریخ یاد میشود. او بانی اصلی گسترش فرهنگ و تمدن یونانی در جهان، آغاز عصر هلنیسم و پیدایش جادهٔ ابریشم بود.
پس از آنکه پدر اسکندر، فیلیپ دوم مقدونیه، به قتل رسید، اسکندر در سال ۳۳۶ پ. م به جای او بر تخت سلطنت نشست. اسکندر کشوری نیرومند و ارتشی کارآزموده را از سلطنت پدرش به ارث میبرد. سرلشکری یونان به او اعطا شد و او از این موهبت برای تحقق بخشیدن به بلندپروازیهای نظامی پدرش نهایت استفاده را برد. در سال ۳۳۴ پ. م به آسیای صغیر که تحت کنترل هخامنشیان قرار داشت هجوم برد و سلسله نبردهایی را به راه انداخت که ده سال به درازا انجامیدند. اسکندر طی سلسله نبردهای سرنوشتسازی، بهویژه نبردهای ایسوس و گوگمل، اقتدار پارسیان در منطقه را در هم شکست. او متعاقباً داریوش سوم، شاهنشاه پارسی را به زیر کشید و بیشتر مناطق تحت کنترل هخامنشیان را تسخیر کرد. در آن زمان امپراتوری اسکندر گسترهای از دریای آدریاتیک تا رود سند را در بر میگرفت.
او را از آسیای صغیر تا مصر، «رهاییبخش» نامیدند و به سرعت وارد اساطیر، قصهها و افسانهها _از جمله قصهٔ ذوالقرنین_ شد. بهگزارش فلاویوس، او وارد اورشلیم شده و در معبد مقدس، قربانی تقدیم کرد و یهودیان را برای سکونت به اسکندریه دعوت نمود. به گزارش کتیبههای بابلی، پیش از اینکه وارد بابل شود، او را «شاه جهان» نامیدند و سجدهکنان به استقبالش رفتند.
در سال ۳۲۶ قبل از میلاد اسکندر در پی دستیابی به «لبهٔ دنیا و دریای بزرگ بیرونی» به هند لشکرکشی کرد اما بنا بر تقاضای لشکریانش، پیشروی را متوقف نمود و بازگشت. پس از استقرار دوباره در بابل، اسکندر تصمیم گرفت تا ناوگان خود را برای گسیل به عربستان آماده کند؛ ناوگان تجهیز شد، اما اسکندر چندماه پیش از حرکت، در سال ۳۲۳ پ. م، درگذشت. پس از مرگ اسکندر، وقوع جنگ داخلی میان بازماندگانش منجر به ازهمگسیختگی امپراتوری پهناور او و ظهور حکومتهایی شد که توسط سرداران و وارثانش، موسوم به دیادوخوی، اداره میشدند.
کشورگشاییهای اسکندر موجب بروز پراکنش فرهنگی در دنیای آن روزها شد. او بیش از بیست شهر جدید بنیان گذاشت که نام اسکندر را بر خود داشتند و مشهورترینشان اسکندریه در مصر است. اسکندر با اسکاندادن مهاجران یونانی در جای جای متصرفات خود و به تبع آن با اشاعهٔ فرهنگ یونانی در شرق باعث پدیدآمدن تمدن هلنیستی نوینی شد که وجهههایی از آن حتی در رسوم و سنن امپراتوری روم شرقی در اواسط سدهٔ پانزدهم میلادی نیز مشهود بودند. اسکندر بهسرعت به قهرمانی افسانهای در همان ریخت و هیبت آشیل مبدل شد و در تاریخ و اساطیر فرهنگهای یونانی و غیریونانی نقش عمده و برجستهای را بازی کرد. او به معیاری مبدل شد که سایر فرماندهان نظامی خود را در قیاس با او محک میزدند. مدارس نظامی در سرتاسر جهان همچنان تاکتیکهای نظامی او را آموزش میدهند.
اسکندر پس از تسخیر تخت جمشید هفت سال حکومت نمود. از سال ۳۲۷ تا ۳۲۶ پیش از میلاد اسکندر به هندوستان لشکرکشی کرد. در سال ۳۲۳ پیش از میلاد اسکندر به بابل بازگشت و همانجا بیمار شده و نهایتاً در سن ۳۲ سالگی از دنیا رفت.
نامشناسی
اسکندر، عربیشدهٔ Ἀλέξανδρος (Aléxandros، الکساندروس) در یونانی باستان است که خود مشتق از یک بخش مصدری، ἀλέξειν (aléxein، الکسین) بهمعنی محافظتکردن یا پاسداری، و یک بخش اسمی، ἀνδρός (andrós، آندروس) بهمعنی بشر یا مردم است که رویهمرفته معانیای همچون «محافظ مردم»، «پاسدار بشر»، «مدافع انسانها» یا در شکل مصطلح ادبی خود در میان یونانیان، «قهرمانی برای حفاظت از بشر» را میسازد.
در اساطیر یونانی، لقب اسکندر به هرا، بهعنوان «کسی که برای نجات سربازان میآید» گفته میشد. پاریس اسطورهای نیز با لقب اسکندر شناخته میشد.
آغاز زندگی
تبار و کودکی
اسکندر در روز ششم از ماه باستانی یونانی، هکاتومبایون، که احتمالاً متناظر با ۲۰ ژوئیهٔ سال ۳۵۶ ق م است در شهر پلا، پایتخت پادشاهی یونانی مقدونیهٔ باستان، زاده شد. پدر او، فیلیپ دوم، پادشاه مقدونیه بود و مادرش، المپیاس، دختر نئوپتولموس یکم، پادشاه اپیروس. المپیاس چهارمین همسر فیلیپ بود و با وجود آنکه فیلیپ هفت یا هشت همسر دیگر نیز داشت، المپیاس برای مدتی همسر اصلی او محسوب میشد احتمالاً به این دلیل که اسکندر را به دنیا آورده بود.
دربارهٔ تولد و کودکی اسکندر چندین افسانه نقل کردهاند. بنا به گفتهٔ پلوتارک، زندگینامهنویس یونان باستان، المپیاس در شب زفافش خواب میبیند که صاعقهای به رحمش اصابت میکند و شعلهای را میافروزد که زبانههایش «دور و نزدیک» را در بر میگیرند و سپس خاموش میشود. گفته میشود که فیلیپ نیز چندی پس از ازدواج با المپیاس خواب میبیند که رحم همسرش را با مهری که تصویر یک شیر بر آن نقش بستهاست مهر و موم میکند. پلوتارک تفسیرهای گوناگونی برای این رؤیاها ذکر کردهاست از جمله آنکه: المپیاس پیش از همبستری با فیلیپ باردار بودهاست و این امر از مهر و موم کردن رحم او فهمیده میشود، یا اینکه زئوس پدر اسکندر بودهاست. مفسران باستان دربارهٔ اینکه آیا المپیاس جاهطلب داستان اصل و نسب اُلوهی اسکندر را ترویج دادهاست متفقالقول نیستند؛ برخی بر این باورند که او موضوع را به اسکندر گفتهاست و برخی دیگر نیز بر این عقیدهاند که او اعلام این موضوع را بیعفتی میدانسته و سکوت اختیار کردهاست.
در روز تولد اسکندر، فیلیپ در حال مهیا شدن برای محاصرهٔ شهر پوتیدایا در شبهجزیرهٔ خالکیدیکه بود. در همان روز فیلیپ اخباری دریافت کرد مبنی بر اینکه سردارش پارمنیون سپاهیان مختلط ایلیریا و پئونیا را شکست داده و اسبهایش در بازیهای المپیک پیروز شدهاند. همچنین گفته میشد که در این روز معبد آرتمیس در اِفِسوس، یکی از عجایت هفتگانهٔ جهان باستان، آتش گرفته و به تلی از خاک مبدل شدهاست. هگسیاس در این باره گفته که معبد آرتمیس خاکستر شدهاست زیرا که آرتمیس به قصد مراقبت از زادهشدن اسکندر معبد را ترک کرده بود. ممکن است چنین افسانههایی در هنگامی که اسکندر به قدرت رسیده بود و احتمالاً به دستور خود او رواج پیدا کرده باشند، تا اثباتی باشند بر قدرت مافوق بشری اسکندر و سرنوشت مقدر او برای سروری بر جهانیان از همان لحظهای که نطفهاش بسته شد.
اسکندر را پرستاری به نام لانیکه بزرگ کرد. لانیکه خواهر کلیتوس سیاه، یکی از سرداران اسکندر در سالهای آتی، بود. لئونیداس سختگیر که از خویشاوندان مادر اسکندر بود و لوسیماخوس که از سرداران فیلیپ بود مربیان خصوصی اسکندر شدند. اسکندر به شیوهٔ نجیبزادگان مقدونی تربیت شد و خواندن و نوشتن، نواختن چنگ، سوارکاری، جنگیدن، و شکار را آموخت.
وقتی که اسکندر ۱۰ ساله بود، تاجری از تسالی اسبی برای فیلیپ آورد و قیمت گزافی معادل ۱۳ تالان به ازای آن خواست. فیلیپ خواست که سوار آن شود ولی اسب تمرد کرد و فیلیپ دستور داد تا اسب را از او دور کنند. اسکندر که پی برده بود اسب از سایهٔ خودش میترسد، فرصت خواست تا اسب را رام کند و سرانجام نیز موفق به انجام این کار شد. پلوتارک اظهار میکند که فیلیپ سرمست از نمایش شجاعانه و جاهطلبانهٔ پسرش، با چشمانی پر از اشک شوق او را میبوسد و میگوید: «پسرم، تو باید قلمرو وسیعی داشته باشی که کفاف بلندپروازیهایت را بدهد. مقدونیه برای تو خیلی کوچک است» و اسب را برای او میخرد. اسکندر نام بوکفالوس را بر اسب میگذارد که به معنای «گاوسر» است. بوکفالوس اسکندر را تا پاکستان امروزی حمل کرد و زمانی که بر اثر پیری در سن سی سالگی مرد، اسکندر شهر بوکفالا را به یاد او نامگذاری کرد.
نوجوانی و آموزش
اسکندر که سیزده ساله شد فیلیپ به دنبال یک مربی خصوصی برای او گشت و فرهیختگانی چون ایسوکراتس و اسپئوسیپوس را مد نظر گرفت و حتی اسپئوسیپوس پیشنهاد داد تا برای بر عهده گرفتن آموزش اسکندر، از ریاست آکادمی کنارهگیری کند. فیلیپ در نهایت ارسطو را انتخاب کرد و معبد نیمفها در میزا را به محل تشکیل کلاسهای آنان اختصاص داد. در ازای آموزش اسکندر، فیلیپ متعهد شد که شهر استاگیرا، زادگاه ارسطو، را که روزگاری خودش ویران کرده بود از نو بسازد و شهروندان سابق آن را که بردگی گرفته شده بودند آزاد کند یا بخرد و آنان را دوباره در زادگاهشان اسکان دهد و نیز کسانی را که در تبعید به سر میبردند عفو کند.
میزا برای اسکندر و فرزندان نجیبزادگان مقدونیه، همچون بطلمیوس، هفستیون، و کاساندر همانند یک مدرسهٔ شبانهروزی بود. بسیاری از دانشآموزان میزا در آینده به دوستان و سرداران اسکندر مبدل شدند و اغلب از آنان با نام «ملازمان اسکندر» یاد میشود. ارسطو به اسکندر و ملازمانش علم طب، فلسفه، اخلاقیات، دین، منطق، و هنر آموزش داد. اسکندر تحت تربیت ارسطو به آثار هومر و بهویژه ایلیاد علاقهمند شد؛ ارسطو نسخهای حاشیهنویسیشده از ایلیاد را به اسکندر داد و اسکندر در لشکرکشیهایش این کتاب را همواره به همراه داشت.
وارث فیلیپ
نیابت سلطنت و ترقی مقدونیه
آموزش اسکندر توسط ارسطو تا شانزده سالگی او طول کشید. فیلیپ درگیر جنگی علیه بیزانتیوم شد و به هنگام ترک مقدونیه، اسکندر را نایبالسلطنه و ولیعهد خویش قرار داد. در نبود فیلیپ، قبیلهٔ تراکیانی مایدی سر به شورش برداشتند. اسکندر بهسرعت واکنش نشان داد و شورشیان را از قلمروشان بیرون راند و به جایشان یونانیان را در آنجا اسکان داد و شهری به نام الکساندروپولیس بنیان نهاد.
فیلیپ که بازگشت، برای سرکوب شورشها در تراکیهٔ جنوبی، اسکندر را در معیت سپاه کوچکی به منطقه اعزام کرد. گفته میشود اسکندر با دست زدن به عملیات نظامی علیه شهر یونانی پرینتهوس جان پدرش را نجات دادهاست. در همین گیرودار، اهالی شهر آمفیسا زمینهایی در نزدیکی دلفی را که نزد آپولون مقدس بهشمار میآمدند آمادهٔ کشت کردند و این هتک حرمت این فرصت را به فیلیپ داد تا در امور یونان بیش از پیش دخالت کند. فیلیپ که همچنان در تراکیه به سر میبرد، به اسکندر فرمان داد تا سپاهی جمعآوری کند و به عملیات نظامی در یونان دست بزند. اسکندر که نگران مداخلهٔ سایر دولتشهرهای یونانی بود، طوری وانمود کرد که گویی در حال مهیا شدن برای لشکرکشی به ایلیریا است. در این آشفته بازار ایلیریانیها به مقدونیه هجوم آوردند اما اسکندر یورش آنان را دفع نمود.
در سال ۳۳۸ ق م، فیلیپ و سربازانش به سپاهیان اسکندر پیوستند تا از طریق ترموپیل به سمت جنوب پیشروی کنند. آنان پس از در هم شکستن مقاومت سرسختانهٔ پادگان تبی ترموپیل توانستند آن شهر را تسخیر کنند. فیلیپ و اسکندر به قصد اشغال شهر الاتیا به پیشرویشان ادامه دادند. شهر الاتیا به فاصلهٔ تنها چند روز پیادهنظام از هر دو شهر تب و آتن قرار داشت. اهالی آتن، به رهبری دموستن، به برقراری اتحاد با تب علیه مقدونیه رأی دادند. آتن از یک سو و فیلیپ از سویی دیگر نمایندگانی به تب فرستادند تا حمایت آن شهر را علیه دیگری جلب کنند. تبیها پیشنهاد فیلیپ را رد کردند و پیشنهاد آتنیها را پذیرفتند. فیلیپ به آمفیسا رفت و مزدورانی را که دموستن در آنجا اجیر کرده بود اسیر کرد و آمفیسا تسلیم شد. سپس فیلیپ به الاتیا بازگشت و آخرین پیشنهاد صلح را به آتن و تب ارائه داد اما هر دو این پیشنهاد را رد کردند.
نبرد خایرونیا
همانطور که فیلیپ به سوی جنوب پیشروی میکرد، دشمنان او در خایرونیا، بئوسی راهش را سد کردند. در نبرد خایرونیا فیلیپ فرماندهی جناح راست سپاه را در دست داشت و اسکندر را به عنوان فرماندهٔ سواران مقدونی در جناح چپ، در مقابل دستههای فالانژ مقدس تب گماشت. بنا بر منابع تاریخی، هر دو طرف برای مدتی بهسختی با یکدیگر جنگیدند. فیلیپ عامدانه به سربازانش دستور عقبنشینی داد تا سربازان آتنی آنان را دنبال کنند و در نتیجه خطوط سپاه دشمن از هم بپاشد. در جناح چپ، اسکندر سریعاً از معبر به وجود آمده در میان خطوط دشمن عبور کرده و ایشان را محاصره نمود. با از بین رفتن پیوستگی سپاه دشمن، فیلیپ به سربازانش فرمان داد که جلو بکشند و بدین ترتیب بهسرعت دشمن را تار و مار کرد. با شکست خوردن آتنیها، تبیها تنها و در محاصره ماندند و در نهایت، آنان نیز مغلوب شدند.
فیلیپ و اسکندر پس از پیروزی در نبرد خایرونیا بیدردسر در پلوپونز پیشروی کردند و مورد استقبال تمامی شهرها قرار گرفتند. اگرچه وقتی به اسپارت رسیدند مورد بیمهری قرار گرفتند ولی به جنگ نیز متوسل نشدند. فیلیپ در کورنت بین اکثر دولتشهرهای یونانی بهجز اسپارت یک «اتحادیهٔ هلنی» برقرار کرد و خود را هژمون (فرمانده اعظم) این اتحادیه نامید و طرحهایش برای حمله به شاهنشاهی هخامنشی را علنی کرد.
تبعید و بازگشت
فیلیپ که به پلا بازگشت، عاشق کلئوپاترا ائورودیکه، برادرزادهٔ یکی از سردارانش به نام آتالوس شد و با او ازدواج کرد. این وصلت موقعیت اسکندر را به عنوان وارث تخت و تاج متزلزل میساخت زیرا که پسر کلئوپاترا ائورودیکه، یک مقدونیهای با خون پاک و اصیل در نظر گرفته میشد حال آنکه اسکندر نیمه مقدونی بود (مادر اسکندر یونانی بود). در مراسم عروسی، آتالوس در حالی که سیاهمست بود با صدای بلند از درگاه خدایان خواست که حاصل این وصلت، وارثی مشروع برای سلطنت باشد.
اسکندر همراه مادرش از مقدونیه گریخت. مادرش را نزد داییاش (دایی اسکندر)، الکساندر یکم اپیروس در دودونا برد و خودش به ایلیریا رفت و از پادشاه آنجا پناه خواست. با وجود آنکه اسکندر چند سال پیش پادشاه ایلیریا را طی نبردی مغلوب کرده بود اما به او پناه دادند و همچون یک مهمان از او پذیرایی کردند. اما فیلیپ هرگز نمیخواست که پسرش را که آن همه تعلیم نظامی و سیاسی دیده بود به همین سادگی از دست بدهد. این چنین بود که با تلاشهای یکی از دوستان خانوادگیشان به نام دماراتوس میان فیلیپ و اسکندر وساطت کردند و اسکندر پس از شش ماه دوری، دوباره به مقدونیه بازگشت.
سال بعد، پیکسوداروس، ساتراپ ایرانی کاریا، پیشنهاد کرد که بزرگترین دخترش را به عقد برادر ناتنی اسکندر، فیلیپ آریدایوس، درآورد. المپیاس و چند تن از دوستان اسکندر به او تلقین کردند که این موضوع حاکی از قصد فیلیپ برای وارث قرار دادن آریدایوس به جای اوست. اسکندر بازیگری به نام تسالوس از اهالی کورنت را به نزد پیکسوداروس فرستاد تا به او بگوید که او نباید دخترش را به عقد پسر نامشروع فیلیپ درآورد و به جایش اسکندر را انتخاب کند. فیلیپ که از موضوع باخبر شد، مذاکرات را متوقف کرد و اسکندر را به خاطر تمایلش برای ازدواج با دختر یک کاریایی مورد شماتت قرار داد و اظهار کرد که عروس بهتری را برای او در نظر داشتهاست. فیلیپ چهار تن از دوستان اسکندر به نامهای هارپالوس، نئارخوس، بطلمیوس، و اریگیوس را تبعید کرد و به اهالی کورنت دستور داد تا تسالوس را در غل و زنجیر کنند و به او تحویل دهند.
پادشاه مقدونیه
رسیدن به قدرت
در سال ۳۳۶ پ. م در مراسم عروسی کلئوپاترا، دختر المپیاس و فیلیپ، با برادر المپیاس، الکساندر یکم اپیروس، در آیگای فیلیپ توسط سردستهٔ محافظانش به نام پاوسانیاس کشته شد. پاوسانیاس به هنگام فرار پایش به یک گیاه پیچکی گیر کرد و زمینخورد و تعقیبکنندگانش او را کشتند. دو تن از ملازمان اسکندر به نامهای پردیکاس و لئوناتوس نیز در میان تعقیبکنندگان پاوسانیاس بودند. اشراف و فرماندهان نظامی، اسکندر را در حالی که بیست سال بیشتر نداشت شاه جدید مقدونیه خواندند.
تحکیم قدرت
اسکندر سلطنتش را با از میان برداشتن رقبای بالقوهاش در راه دستیابی به تخت و تاج آغاز کرد. اسکندر دستور داد که پسرعمویش، آمونتاس چهارم، را اعدام کنند. او همچنین دو تن از شاهزادگان مقدونی از منطقهٔ لونکستیس را کشت اما شاهزادهٔ سوم، الکساندر لونکستیس، را امان داد. المپیاس نیز دستور داد کلئوپاترا ائورودیکه (همسر فیلیپ) و دخترش ائوروپا (دختر فیلیپ و کلئوپاترا ائوریدیکه) را زنده زنده بسوزانند. اسکندر که از این موضوع باخبر شد، بسیار عصبانی شد. اسکندر نیز دستور قتل آتالوس، فرمانده گارد پیشروی ارتش در آسیای صغیر و عموی کلئوپاترا، را صادر کرد. آتالوس در آن زمان دربارهٔ احتمال پشت کردن به مقدونیه و پیوستن به آتن با دموستن نامهنگاری میکرد. همچنین آتالوس پیشتر در جریان مراسم عروسی فیلیپ با کلئوپاترا شدیداً به اسکندر توهین کرده بود و پس از ماجرای زنده زنده سوزاندن کلئوپاترا، اسکندر زنده ماندن آتالوس را بسیار خطرناک میپنداشت. اسکندر از خون برادر ناتنیاش، آریدایوس، گذشت. بنا بر تمامی روایتهای تاریخی، آریدایوس در آن زمان از نظر ذهنی معلول شده بود. علت معلولیت او احتمالاً زهری بوده که المپیاس به او خورانده بود.
با شنیدن خبر مرگ فیلیپ، بسیاری از دولتشهرها سر به شورش برداشتند. تب، آتن، تسالی، و قبائل تراکیایی شمال مقدونیه در میان شورشیان بودند. خبر این شورشها که به اسکندر رسید، بهسرعت واکنش نشان داد. اگرچه به اسکندر توصیه کرده بودند که راه دیپلماسی را در پیش گیرد، اما او سوارهنظامی متشکل از سه هزار مرد جنگی جمعآوری کرد و به جنوب به سوی تسالی لشکر کشید. اسکندر پی برد که ارتش تسالی گذرگاه بین کوه المپ و کوه اوسا را اشغال کردهاست لذا به سربازانش دستور داد که از روی کوه اوسا بگذرند. روز بعد که سپاهیان تسالی از خواب برخاستند، اسکندر و سوارهنظامش را در عقب خود دیدند؛ بیدرنگ تسلیم شدند و سوارهنظامشان را در اختیار اسکندر قرار دادند. اسکندر برای سرکوب سایر شورشها همچنان به حرکتش به سوی جنوب ادامه داد و این بار به سمت پلوپونز حرکت کرد.
اسکندر در ترموپیل توقف کرد و در آنجا خود را به عنوان رهبر اتحادیهٔ آمفیکتوئونی مورد تأیید قرار داد و سپس به سمت کورنت حرکت کرد. آتن تقاضای صلح کرد و اسکندر شورشیان را مورد عفو قرار داد. دیدار مشهور اسکندر با دیوژن کلبی در مدت اقامت او در کورنت رخ داد. وقتی اسکندر به دیوژن گفت که «هرچه میخواهی از من بخواه» دیوژن فیلسوف با لحن تحقیرکنندهای از اسکندر خواست که اندکی کنار برود و جلو نور خورشید را نگیرد. اسکندر از پاسخ دیوژن محظوظ شد و گفته میشود که جواب دادهاست «براستی که اگر اسکندر نبودم، دوست داشتم دیوژن باشم». در کورنت اسکندر به لقب هژمون (رهبر) مفتخر شد و همانند پدرش، فیلیپ، به عنوان فرمانده جنگ قریبالوقوع با هخامنشیان انتخاب شد. همچنین در کورنت بود که خبر شورش تراکیاییها به او رسید.
نبرد بالکان
پیش از لشکرکشی به آسیا، اسکندر میخواست مرزهای شمالیاش را ایمن کند تا از این بابت آسودهخاطر باشد. در بهار سال ۳۳۵ ق م، به طرف شمال رفت تا چندین شورش شکلگرفته را سرکوب کند. او از آمفیپولیس شروع کرد و سپس به سمت شرق و به کشور «مستقل تراکیاییها» رفت. در کوههای هایموس ارتش مقدونیه به نیروهای تراکیان که در پشت ارتفاعات مستقر شده بودند حمله کرد و شکستشان داد. مقدونیان به درون قلمرو تریبالی پیشروی کردند و ارتش آنان را در نزدیکی رود لوگینوس مغلوب ساختند. سپس به طرف رود دانوب حرکت کردند و با قبیلهٔ گتای که در آنسوی رود مستقر شده بودند روبهرو شدند. اسکندر با عبور دادن سپاهیانش از عرض رودخانه در شب، دشمن را غافلگیر کرد و پس از بروز اولین زدوخورد مابین سوارهنظامها، دشمن مجبور به عقبنشینی شد. پس از آن اسکندر باخبر شد که کلیتوس، پادشاه ایلیریا، و گلاوکیاس، پادشاه تاولانتی، ضد او علم مخالف برکشیدهاند. اسکندر سپاهش را به سمت غرب به حرکت درآورد و هر دو فرمانروا را مجبور کرد که به همراه سربازانشان بگریزند و بدین ترتیب هر دو شورش را خواباند. اسکندر با نایل شدن به این پیروزیها مرزهای شمالی قلمروش را مستحکم و ایمن ساخت.
وقتی اسکندر به شمال لشکر کشیده بود، تبیها و آتنیها بار دیگر دست به شورش زدند. اسکندر بدون فوت وقت به جنوب رفت. با وجود آنکه سایر شهرها نسبت به جنگ با اسکندر مردد بودند، تبیها تصمیم به جنگ گرفتند. مقاومت تبیها دوام نیاورد و اسکندر شهر تب را با خاک یکسان کرد و قلمروش را مابین سایر شهرهای بئوسیایی تقسیم کرد. فرجام تب، آتنیها را ترساند و از جنگ منصرفشان کرد. بدین ترتیب موقتاً در یونان صلح برقرار شد و اسکندر با انتخاب آنتیپاتر به عنوان نایبالسلطنهٔ خود، برای جهانگشایی عازم آسیا شد.
سالشمار جنگهای اسکندر با هخامنشیان
تسخیر شاهنشاهی هخامنشی
آسیای صغیر
در سال ۳۳۴ پیش از میلاد اسکندر با ارتشی مشتمل بر حدوداً ۴۸٬۰۰۰ سرباز پیاده، ۶٬۱۰۰ سوار و ۱۲۰ کشتی جنگی با ۳۸٬۰۰۰ خدمه از تنگهٔ داردانل گذشت. برخی از سربازان از اهالی مقدونیه و دولتشهرهای یونانی بودند؛ برخی مزدور بودند و اجیر شده بودند؛ برخی نیز رعایایی بودند که از مزارع اربابان تراکیه، پایونیا، و ایلیریا جمعآوری شده بودند. اسکندر با پرتاب یک نیزه به خاک آسیا و بیان این مطلب که او آسیا را به عنوان هدیهای از جانب خدایان قبول کردهاست، نیتش برای تسخیر سرتاسر شاهنشاهی هخامنشیان را آشکار کرد. همچنین این امر اشتیاق اسکندر به جنگ را در قیاس با ترجیح پدرش به دیپلماسی بهخوبی نمایان میساخت. اسکندر پس از کسب اولین پیروزی در برابر ایرانیان در نبرد گرانیک، تسلیم شهر سارد و خزانهٔ آن را پذیرفت و به حرکتش در امتداد ساحل ایونیا ادامه داد. اسکندر شهر هالیکارناس واقع در کاریا را با موفقیت محاصره کرد و سرانجام توانست دشمنانش، کاپیتان ممنون رودسی و ساتراپ ایرانی کاریا به نام اورونتوباتس، را مجبور به عقبنشینی از راه دریا کند. اسکندر حکمرانی بر کاریا را به آدا، که اسکندر را به فرزندخواندگی پذیرفته بود، واگذار کرد.
اسکندر حرکتش را از هالیکارناس به سوی سرزمین کوهستانی لیکیه و دشت پامفیلیه ادامه داد. او بر در دست داشتن کنترل تمامی شهرهای ساحلی اصرار میورزید تا از پهلو گرفتن ناوگان دریایی ایرانیان جلوگیری کند. از پامفیلیه به سوی ساحل هیچ بندر مهمی وجود نداشت لذا اسکندر به سوی نواحی داخلی و بدور از ساحل حرکت کرد. در حالی که از یورش بردن به ترمسوس با تمام قوا و به صورت غافلگیرانه اجتناب ورزید اما در آن شهر توانست دشمنش را بهآسانی از پای درآورد. اسکندر در گردیوم، پایتخت فریگیهٔ باستان، گره گوردی را که تا آن زمان ناگشودنی مینمود گشود؛ شاهکاری که گفته میشد تنها از دست «پادشاه آتی آسیا» بر میآید. بنا بر افسانهها، اسکندر اعلام کرد که نحوهٔ گشودن گره اهمیت ندارد فلذا آن را با یک ضربهٔ شمشیر برید.
شام
سپاهیان اسکندر پس از سپری کردن زمستان، در سال ۳۳۳ ق م از دروازههای کیلیکیه گذشتند و در ماه نوامبر با سپاه اصلی ایران تحت فرماندهی داریوش سوم، شاهنشاه ایران، مصاف دادند. اسکندر در نبرد ایسوس شکست سختی را به داریوش تحمیل کرد و داریوش بهناچار از میدان جنگ گریخت و همسرش، دخترانش، مادرش، سیسیگامبیس، و خزانهای افسانهای را پشت سرش رها کرد. با گریختن داریوش از میدان جنگ، سپاه ایران نیز از هم پاشید. داریوش با ارائهٔ پیشنهاد باج ۱۰٬۰۰۰ هزار تالانی برای آزادسازی خانوادهاش و نیز بخشیدن تمام سرزمینهایی که اسکندر تا آن زمان به دست آورده بود خواستار انعقاد پیمان صلح شد. اسکندر پاسخ داد از آنجا که اکنون او شاه آسیاست، تصمیمگیری دربارهٔ تقسیمات ارضی تنها بر عهدهٔ اوست.
اسکندر برای در دست گرفتن کنترل سوریه و اکثر نواحی ساحلی شام به لشکرکشیهایش ادامه داد. او سال بعد مجبور شد که به صور حمله کند و پس از یک محاصرهٔ طولانی و طاقتفرسا سرانجام توانست آن شهر را نیز تسخیر کند. اسکندر مردانی را که به سن جنگ رسیده بودند از دم تیغ گذراند و زنان و کودکان را نیز به بردگی فروخت.
مصر
پس از آنکه اسکندر صور را ویران کرد، اکثر شهرهایی که بر سر راه مصر قرار داشتند بیدرنگ تسلیم شدند، بهجز غزه. دژ غزه بر روی یک تپه ساخته شده و بهخوبی مستحکم و مسلح شده بود؛ بنابراین تصرف آن مستلزم محاصرهٔ آن بود. پس از سه بار دفع حمله، سرانجام دژ تاب مقاومت نیاورد و سقوط کرد اما این امر تنها زمانی میسر شد که شانهٔ اسکندر بهشدت زخم برداشته بود. همچون صور، در غزه نیز مردانی را که به سن جنگ رسیده بودند قتلعام کردند و زنان و کودکان را به بردگی فروختند.
در عوض اورشلیم به نشانهٔ تسلیم دروازههایش را به روی سپاهیان اسکندر گشود؛ و بنا بر یوسفوس، پیشگویی کتاب دانیال (احتمالاً فصل هشتم) را به او نشان دادند که به توصیف تسخیر شاهنشاهی ایران به دست یک شاه مقتدر یونانی میپردازد. اسکندر از خون اهالی اورشلیم گذشت و به جنوب و به سوی مصر حرکت کرد.
اسکندر در سال۳۳۲ ق م در مصر پیشروی کرد و در آنجا به عنوان یک ناجی مورد استقبال قرار گرفت. او را در واحهٔ سیوا واقع در صحرای لیبی، «ارباب جدید عالم» و پسر آمون خواندند. از این زمان به بعد، اسکندر اغلب از زئوس-آمون به عنوان پدر حقیقی خود یاد میکرد و سکههایی که متعاقباً ضرب شدند اسکندر را با شاخهای قوچ که نشانهٔ الوهیت بود، به تصویر کشیدند. در مدت اقامتش در مصر شهر اسکندریه را بنیان نهاد که در آینده به پایتخت باشکوه دودمان بطالسه مبدل شد.
آشور و بابل
اسکندر در سال ۳۳۱ ق م مصر را ترک و به سمت بینالنهرین حرکت کرد و در نبرد گوگمل بار دیگر داریوش را شکست داد. داریوش بار دیگر از میدان جنگ گریخت و اسکندر او را تا اربیل تعقیب کرد. نبرد گوگمل آخرین و سرنوشتسازترین رویارویی بین اسکندر و داریوش بود. داریوش از راه کوهستان به هگمتانه فرار کرد و اسکندر بابل را تسخیر کرد.
رویدادنامهٔ ستارهشناسی بابل، میگوید «پادشاه جهان، اسکندر» پیش از عزیمت به شهر، پیشآهنگان خود را با پیغامی برای مردم بابل میفرستد؛ «من به خانههای شما داخل نخواهم شد».
پارس
اسکندر از بابل به شوش، که یکی از پایتختهای هخامنشیان بهشمار میآمد، رفت و ثروت افسانهای آن شهر را از آن خود کرد. او قسمت اعظم سپاه خود را از طریق راه شاهی به پایتخت تشریفاتی ایرانیان، تخت جمشید، فرستاد و خود با سربازانی دستچینشده از مسیر مستقیم رهسپار آن شهر شد. از آنجا که گذرگاه دربند پارس توسط آریوبرزن و سپاهیانش مسدود شده بود، اسکندر ناچار شد به آن گذرگاه یورش ببرد. اسکندر با در هم شکستن مقاومت آریوبرزن، با عجله خود را به تخت جمشید رساند تا مبادا سربازان ایرانی مستقر در آن شهر، خزانهاش را غارت کنند. اسکندر با ورود به تخت جمشید به سپاهیانش اجازه داد تا چندین روز به غارت شهر بپردازند. او پنج ماه در تخت جمشید اقامت کرد و در این هنگام بود که قسمت شرقی کاخ خشایارشا آتش گرفت و به باقی نقاط شهر گسترش یافت. دلایل مختلفی از جمله بدمستی یا انتقام عمدی آتشسوزی آکروپولیس در جنگ دوم یونانیان با ایرانیان را عامل بروز این حادثه دانستهاند.
سقوط شاهنشاهی و شرق
اسکندر در تعقیب داریوش ابتدا به ماد و سپس پارت رفت. سرنوشت شاهنشاه ایران دیگر دست خودش نبود و توسط بسوس، ساتراپ ایرانی باختر، دستگیر شد. با نزدیک شدن اسکندر، بسوس دستور داد تا شاهنشاه ایران را به ضرب چاقو از پای درآورند و آنگاه خود را اردشیر پنجم، جانشین داریوش، خواند. سپس به آسیای مرکزی عقب کشید تا جنگی چریکی علیه اسکندر به راه بیندازد. اسکندر بقایای داریوش را طی مراسمی شاهانه و شکوهمند در نزدیکی مقبرهٔ نیاکانش به خاک سپرد. اسکندر همچنین مدعی شد که داریوش در لحظهٔ جان سپردن او را به عنوان جانشینش برگزیدهاست. اما معمولاً مورخان مرگ داریوش را پایان کار شاهنشاهی هخامنشیان قلمداد میکنند.
اسکندر، بسوس را غاصب میپنداشت و عزم کرد که او شکست دهد. این لشکرکشی که در ابتدا به منظور شکست بسوس انجام گرفت، به سیاحتی عظیم در آسیای مرکزی مبدل گشت. اسکندر رشتهای از شهرهای جدید تأسیس کرد که همگی اسکندریه نامیده شدند: از جمله قندهار امروزی در افغانستان و اسکندریه اسخاته در تاجیکستان امروزی. اسکندر در طول این لشکرکشی از ماد، پارت، هریوا (غرب افغانستان)، زرنگ، رخج (جنوب و مرکز افغانستان)، باختر (شمال و مرکز افغانستان)، و سکائستان گذر کرد.
اسپنتمان، که سمتی نامعلوم در ساتراپی سغد داشت، در سال ۳۲۹ ق م به بسوس خیانت کرد و او را به بطلمیوس، از ملازمان معتمد اسکندر، لو داد و بسوس اعدام شد. با وجود این، بعدها وقتی اسکندر در سیردریا مشغول رسیدگی به تاخت و تاز یک ارتش ایلیاتی سواره بود، اسپنتمان اهالی سغد را به شورش برانگیخت. اسکندر شخصاً سغدیان را در نبرد سیردریا مقهور ساخت و بلافاصله به عملیاتی علیه اسپنتمان دست زد و در نبردی موسوم به گابای او را شکست داد. پس از این شکست، اسپنتمان را افراد خودش به قتل رساندند و سپس درخواست صلح کردند.
مشکلات و توطئهها
در این هنگام، اسکندر خود را به لقب «شاهنشاه» مفتخر نموده و برخی از نمودهای پوششی و رسوم ایرانی را در دربارش به کار گرفته بود؛ بهویژه رسم پروسکونسیس یا بوسیدن نمادین دست یا به خاک افتادن و سجده کردن که ایرانیان در مقابل مقامات مافوق خود انجام میدادند. یونانیان این نوع رفتار را تنها در مقابل خدایان جایز میشمردند و معتقد بودند که اسکندر با الزامیکردن این گونه رفتارها در مقابل خود، خود را خدا پنداشتهاست. این امر به قیمت روی برگرداندن بسیاری از مقدونیان از او تمام شد اما مآلاً اسکندر از این گونه رفتارها دست شست.
توطئهای برای گرفتن جان اسکندر برملا شد و یکی از افسرانش، فیلوتاس، به خاطر اینکه نتوانسته بود اسکندر را از این خطر آگاه کند، کشته شد. مرگ پسر مستلزم مرگ پدر بود و در نتیجه پارمنیون که مسئول حفاظت از خرانه در هگمتانه بود به قتل رسید تا جلو هرگونه تلاش برای انتقام گرفته شود. اما شرمآورتر از همه اینکه اسکندر شخصاً مردی را کشت که جانش را در نبرد گرانیک نجات داده بود. این امر در حین مشاجرهای شدید و در حال مستی در ماراکاندا (سمرقند امروزی در ازبکستان) روی داد و در آن کلیتوس سیاه، اسکندر را به ارتکاب چند اشتباه متهم کرد که مهمترینشان از یاد بردن راه و روش مقدونیایی زندگی و اتخاذ شیوهٔ فاسد زندگی شرقی بود.
بعداً و در هنگام لشکرکشی به آسیای میانه، توطئهای دیگر ضد جان اسکندر برملا شد که به تحریک پیشخدمتان خود او صورت گرفته بود. پای تاریخنگار رسمی او، کالیستنس اهل اولونتوس، نیز به میان کشیده شد. با این همه مورخان هنوز دربارهٔ دخیل بودن یا نبودن او به اجماع نرسیدهاند. کالیستنس با رهبری کردن مخالفان رسم پروسکونسیس، از چشم اسکندر افتاده بود.
مقدونیه در نبود اسکندر
زمانی که اسکندر عزم آسیا کرد، آنتیپاتر را که سرداری کارآزموده و رهبری سیاسی و از اعضای گارد سلطنتی فیلیپ بود، مسئول حفاظت از مقدونیه کرد. چپاول تب از سوی اسکندر، او را مطمئن ساخت که در نبودش، یونان آرام خواهد نشست. تنها استثناء زمانی روی داد که شاه آگیس سوم در سال ۳۳۱ ق م فراخوان جنگ داد اما آنتیپاتر او را در نبرد مگالوپولیس به سال ۳۳۲ ق م شکست داد و کشت. آنتیپاتر مجازات اسپارتیان را به اتحادیهٔ کورنت سپرد و آن نیز تعیین مجازات را به عهدهٔ اسکندر گذاشت و اسکندر آنان را بخشید. همچنین تنش چشمگیری مابین آنتیپاتر و المپیاس وجود داشت و هر کدام از دیگری به اسکندر شکایت میکرد.
در کل، یونان مدت زمان لشکرکشی اسکندر به آسیا را با صلح و بهروزی و رونق اقتصادی گذراند. اسکندر مقدار معتنابهی غنیمت از سرزمینهای مفتوح به یونان میفرستاد که چرخ اقتصاد را به گردش درمیآورد و تجارت را در سرتاسر امپراتوریاش رونق میداد. با این همه، نیاز دائمی او به سربازان تازهنفس و مهاجرت مقدونیان به سرتاسر امپراتوری او، مقدونیه را از نیروی انسانی مرد خالی کرده بود. این امر باعث شد که مقدونیه پس از عصر اسکندر رو به ضعف نهد و سرانجام تحت انقیاد روم در بیاید.
لشکرکشی به هند
هجوم به شبه قارهٔ هند
پس از مرگ اسپنتمان و ازدواج با روشنک که به منظور تحکیم روابط با ساتراپهای جدیدش انجام گرفت، توجه اسکندر به سوی شبه قارهٔ هند معطوف شد. او رؤسای قبایل ساتراپی گنداره، واقع در شمال پاکستان امروزی، را دعوت کرد که پیش او بیایند و از او اطاعت کنند. اومفیس، فرماندار تاکسیلا که قلمروش از رود سند تا جهلم گسترده بود، از اسکندر تبعیت کرد اما رؤسای برخی قبایل منجمله بخشهای آسپاسیوی و آساکنوی از کمبوجه، حاضر به متابعت نشدند.
در زمستان سال ۳۲۷/۳۲۶ ق م، اسکندر شخصاً به سوی قبائل آسپاسیوی در دره کونار، گوراینها در درهٔ گورایوس، و آساکنوی در درههای سوات و بونیر لشکر کشید. نبردی سهمگین ضد آسپاسیوی درگرفت و زوبینی شانهٔ اسکندر را زخمیکرد اما سرانجام آسپاسیوی شکست خورد. سپس نوبت آساکنوی رسید که در استحکامات ماساگا، اورا، و آئورنوس پناه گرفته و میجنگیدند. دژ ماساگا بالاخره پس از چندین روز نبرد خونین سقوط کرد و در کوران همین نبردها بود که قوزک پای اسکندر بهشدت مجروح شد. بنا به گفتهٔ کوینت کورس «اسکندر نه تنها همهٔ اهالی ماساگا را قتلعام کرد بلکه ساختمانهای را نیز به تلی از خاک مبدل ساخت». کشتاری مشابه در او را روی داد. پس از کشتارهای ماساگا و اورا، بسیاری از آساکنیها به دژهای آئورنوس گریختند. اسکندر به تعقیب آنان پرداخت و آن دژ استراتژیک را پس از چهار روز نبرد خونبار تسخیر کرد.
پس از آئورنوس، اسکندر از رود سند گذشت و در نبردی حماسی علیه شاه پور جنگید و پیروز شد. شاه پور بر منطقهای در منطقه پنجاب فرمان میراند. این نبرد در سال ۳۲۶ ق م روی داد و به نبرد هوداسپس موسوم گشت. اسکندر تحت تأثیر شجاعت و دلاوری شاه پور قرار گرفت و با او پیمان اتحاد بست. او پور را به مقام ساتراپ برگماشت و قلمروی بیش از قلمرو پیشینش بدو بخشید. انتخاب یک فرد محلی، او را در مدیریت و کنترل مناطقی اینچنین دور از یونان یاری میرساند. اسکندر دو شهر جدید در دو طرف رود جهلم تأسیس کرد؛ یکی را به افتخار اسبش که در همین حوالی و در همین دورهٔ زمانی مرده بود، بوکفالا نام نهاد. دیگری نیکایا نام داشت که در موقعیت امروزی شهر مونگ قرار گرفته بود.
نافرمانی ارتش
شرق قلمرو پور، در نزدیکی رود گنگ، امپراتوری ناندا از ماگادها قرار گرفته بود و در ماورای آن امپراتوری گانگاریدای از بنگال. ارتش اسکندر که از رویارویی با سایر ارتشهای بزرگ دشمن به واهمه افتاده بود و در نتیجهٔ سالها نبرد رمقی برایش نمانده بود، در گذر از رود هوفاسیس از فرمان اسکندر سرپیچی و از رفتن به سوی شرق امتناع کرد؛ لذا این رود کرانهٔ شرقی فتوحات اسکندر بهشمار میآید.
و اما مقدونیان، نزاع با پور شجاعتشان را فرو کشانده و پیشرویشان به هند را متوقف ساخته بود؛ زیرا که هر چه را در توان داشتند گذاشته بودند تا دشمنی را که تنها از بیست هزار پیاده و دو هزار سوار تشکیل شده بود، پس زنند. آنها وقتی که اسکندر بر گذر از رود گنگ پافشاری کرد قویاً به مخالفت با او برخاستند. همچنین آنطور که آنها دریافته بودند عرض رود ۶٬۴۰۰ و عمق آن ۱۸۰ متر بود و سواحل آنطرف رود مملو از مردان مسلح و مردان سوار و فیلها بود؛ زیرا که به آنها گفته شده بود که شاهان گاندریتس و پرایسیای با هشتاد هزار مرد سوار، دویست هزار مرد پیاده، هشت هزار ارابه، و شش هزار فیل به انتظار آنان نشستهاند.
اسکندر کوشید تا سپاهیانش را متقاعد کند به سوی شرق پیش روند اما سردارش، کوینوس، از او تقاضا کرد تا تجدید نظر کند و بازگردد. او گفت: مردان «سخت مشتاقند که دوباره والدینشان، همسرانشان و بچههایشان، و وطنشان را ببینند». سرانجام اسکندر موافقت کرد و به سوی جنوب و در امتداد رود سند رفت. در میانهٔ راه، ارتش اسکندر قبائل مالهی (امروزه مولتان) و سایر قبائل هندی را شکست داد.
اسکندر اکثر سپاهیانش را در معیت سردار کراتروس به کارمانیا فرستاد و ناوگانی را به سرپرستی دریاسالار نئارخوس مأموریت داد تا به اکتشاف سواحل خلیج فارس بپردازند و خود مابقی سربازان را از طریق مسیر جنوبی صعبالعبورتری که از صحرای گدروزی و مکران میگذشت به ایران بازگرداند. اسکندر در سال ۳۲۴ ق م به شوش رسید اما مردان زیادی به دلیل عبور از بیابانهای سوزان هلاک شدند.
اواخر عمر در ایران
اسکندر دریافت که بسیاری از ساتراپها و فرماندهان نظامیاش در غیاب او با مردم بدرفتاری کردهاند لذا در راه بازگشت به شوش چندین تن از آنان را اعدام کرد تا حساب کار دست سایرین بیاید. او به نشانهٔ قدردانی، بدهیهای سربازان را بدانها بخشید و اعلام کرد که کهنهسربازان مسن و علیل را تحت فرماندهی کراتروس به مقدونیه خواهد فرستاد. سپاهیانش منظور او را درست نفهمیدند و در شهر اوپیس یاغیگری کردند. آنان با فرستاده شدن به مقدونیه مخالفت کرده، از خو گرفتن اسکندر به آداب و سنن ایرانی و پوشیدن جامهٔ ایرانی و افزودن افسران و سربازان ایرانی به یگانهای ارتش مقدونیه انتقاد کردند. سه روز گذشت و اسکندر نتوانست مردانش را متقاعد کند که کوتاه بیایند در نتیجه به ایرانیان جایگاه فرماندهی در ارتش را داد و به مقدونیان سمتهای نظامی فرماندهی بر یگانهای ایرانی را اعطا کرد. مقدونیان بهسرعت تقاضای عفو نمودند و اسکندر آنان را بخشید و ضیافتی ترتیب داد که چندین هزار نفر از سپاهیانش در آن شرکت داشتند. اسکندر در تلاش برای برقراری هماهنگی ماندگار میان رعایای مقدونی و ایرانیاش، ازدواجی دستهجمعی ترتیب داد که در آن مقامات ارشد سپاهش با ایرانیان و دیگر نجیبزادگان در شوش ازدواج کردند اما به نظر میرسد تنها اندکی از آن ازدواجها فراتر از یک سال دوام آورده باشند.
در همین حال، اسکندر پس از بازگشت به پارس متوجه شد که نگهبانان آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را هتک حرمت کردهاند و به سرعت آنها را اعدام کرد. اسکندر کوروش بزرگ را تحسین میکرد، و از سنین کودکی «کوروشنامه» گزنفون را میخواند، که قهرمانی کوروش را در نبرد و حکومت به عنوان یک پادشاه عادل و قانونگذار توصیف میکرد. اسکندر در سفر خود به پاسارگاد به معمار خود ارسطوبولوس دستور داد تا فضای داخلی اتاق مقبره آرامگاه کوروش را تزئین کند.
پس از آنکه اسکندر به هگمتانه رفت تا قسمت اعظم خزانهٔ ایران را بردارد، دوست صمیمی و معشوق احتمالیاش، هفستیون، بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت. مرگ هفستیون، اسکندر را در بهت فرو برد. او دستور داد تا تل بزرگی از هیزم در بابل فراهم آورند و همچنین فرمان عزاداری عمومی صادر کرد. اسکندر در بابل رشتهای از لشکرکشیهای جدید را برنامهریزی کرد که با تهاجم به عربستان آغاز میگشت اما اجل مهلت نداد و نتوانست آنها را به تحقق برساند.
مرگ و جانشینی
۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ ق م بود که اسکندر در سن ۳۲ سالگی در کاخ بختنصر در بابل درگذشت. جزئیات مرگ او اندکی متفاوت نقل شدهاست. طبق روایت پلوتارک، اسکندر تقریباً ۱۴ روز پیش از مرگش، از دریاسالار نئارخوس پذیرایی کرد و شب و روز بعد را به همراه مدیوس لاریسایی به بادهگساری گذراندند. اسکندر تب کرد و حالش وخیمتر شد تا اینکه توان حرف زدن را از کف داد. سربازان معمولی که از وضعیت سلامتی او نگران بودند از مقابل او به صف عبور میکردند و اسکندر در سکوت مطلق برای آنها دست تکان میداد. از دیودور نقل است که اسکندر پس از سرکشیدن کاسهٔ بزرگی از شراب خالص به افتخار هراکلس دچار درد شد و پس از تحمل رنج و الم درگذشت. آریان نیز همین روایت را به عنوان شق ثانی مطرح میکند اما پلوتارک صریحاً منکر این روایت میشود.
با توجه به گرایش اشراف و نجبای مقدونی به قتل اسکندر، جنایت و نارو زدن در روایتهای متعددی از مرگ او تبلور یافتهاست. دیودور، پلوتارک، آریان، و یوستین همگی به نظریهٔ مسموم شدن اسکندر اشاره میکنند. پلوتارک این روایت را جعلی میشمارد و دیودور و آریان، به بیان خود، تنها به سبب حفظ جامعیت به آن اشاره میکنند.
با وجود این، روایتها تقریباً متفقالقولند که آنتیپاتر که به تازگی از سمت نایبالسلطنه خلع شده بود و با المپیاس اختلاف داشت، توطئهٔ ادعاشده را رهبری کردهاست. شاید او احضاریهاش به بابل را نشانهٔ مجازات مرگ دانسته و با توجه به سرنوشت پارمنیون و فیلوتاس، علیالظاهر مسمومیت اسکندر را توسط پسرش، یولاس که ساقی اسکندر بود، ترتیب دادهاست. بنا به اقوالی ممکن است ارسطو نیز در این توطئهچینی شرکت کرده باشد. مهمترین استدلال در رد نظریهٔ مسمومیت این است که دوازده روز از شروع بیماری تا مرگ اسکندر فاصله افتاد؛ احتمالاً آن موقع چنین زهرهای دیرعملکنی در دسترس نبودهاست. اگرچه در سال ۲۰۱۰ نظریهٔ جدیدی مدعی شد که شرایط مرگ اسکندر منطبق با مسمومیت به وسیلهٔ آب رودخانهٔ استوکس (ماورونری) بودهاست. آب این رودخانه شامل کالیکامیسین بوده که مادهٔ مرکب خطرناکی است که توسط باکتریها ایجاد میشود.
چندین عامل طبیعی (بیماری) را نیز دلیل مرگ اسکندر دانستهاند از جمله مالاریا و حصبه. مقالهای در سال ۱۹۹۸ در ژورنال پزشکی نیو انگلند منتشر شد که حصبه را عامل مرگ اسکندر دانسته و البته به گفتهٔ این مقاله، سوراخشدگی روده و فلج بالارونده نیز مشکل را بغرنجتر نمودهاست. تحلیل تازهٔ دیگری اسپوندیلیت چرکی یا مننژیت را عامل مرگ اسکندر دانستهاست. التهاب حاد لوزالمعده و ویروس نیل غربی نیز از جمله بیماریهایی میباشند که علائمی شبیه علائم بیماری اسکندر دارند. نظریههای مبتنی بر عوامل طبیعی مایلاند تأکید کنند که ممکن است سلامت اسکندر پس از سالها میگساری و برداشتن زخمهای کاری رفته رفته تنزل یافته باشد. عذاب روحیای که اسکندر پس از مرگ هفستیون کشیدهاست نیز ممکن است در تنزل وضعیت سلامتی او دخیل بوده باشد. عامل احتمالی دیگر مصرف بیش از حد مجاز داروهای محتوی خربق بودهاست که مصرف بیش از حد آن میتواند مرگآور باشد. در ژانویه ۲۰۱۹ برخی از دانشمندان نیوزلندی اعلام کردند که علت مرگ اسکند سندرم گیلن باره Guillain-Barré یا GBS است. سندرم گیلن باره یک اختلال نادری است که سیستم ایمنی بدن به اعصاب محیطی حمله میکند. این اختلال در ابتدا باعث فلج و در نهایت مرگ بیمار میشود.
پس از مرگ
جسد اسکندر را درون یک تابوتدان طلایی انساننما قرار دادند و آن را درون تابوتی طلایی گذاشتند. بنا به گفتهٔ آیلیان، پیشگویی به نام آریستاندر پیشبینی کرد که زمینی که اسکندر را در آن دفن کنند «تا ابد شادمان و شکستناپذیر خواهد ماند». محتملتر آن است که جانشینان، تملک جسد اسکندر را نماد مشروعیت دانستهاند زیرا که دفن شاه پیشین امتیازی ویژه محسوب میشد. وقتی که تشییعکنندگان در حال انتقال جسد اسکندر به مقدونیه بودند، بطلمیوس آن را دزدید و به ممفیس برد. جانشینش، بطلمیوس دوم، تابوتدان را به اسکندریه منتقل کرد و حداقل تا دوران باستان متأخر در آنجا ماند. بطلمیوس نهم لاتیروس، از آخرین جانشینان بطلمیوس، تابوتدان طلایی اسکندر را با تابوتدانی شیشهای عوض کرد تا از طلای تابوتدان اصلی برای ضرب سکه استفاده کند. پومپه، ژولیوس سزار، و آگوستوس همگی از آرامگاه اسکندر در اسکندریه بازدید کردند. گفته میشود آگوستوس بهطور اتفاقی بینی جسد را کند. همچنین گفته میشود کالیگولا سینهٔ زره اسکندر را از آرامگاهش برای خودش برداشت. امپراتور سپتیموس سوروس در سال ۲۰۰ پس از میلاد آرامگاه اسکندر را بر روی مردم بست. پسر و جانشینش، کاراکالا، از ستایندگان اسکندر، در دورهٔ سلطنت خویش از آرامگاه بازدید کرد. پس از این زمان، جزئیات سرنوشت آرامگاه مبهم ماندهاست.
وجه تسمیه آن بهاصطلاح «تابوتدان اسکندر» که در نزدیکی صیدا پیدا شدهاست و هماکنون در موزهٔ باستانشناسی استانبول نگهداری میشود، به خاطر آن نیست که تصور میشده حاوی بقایای اسکندر است، بلکه از آن روست که نقشبرجستههای آن، اسکندر و ملازمانش را در حال جنگ با ایرانیان و شکار به تصویر کشیدهاست. ابتدا تصور میشد که این تابوتدان متعلق به آبدالونوموس، شاه صیدا که بلافاصله پس از نبرد ایسوس به سال ۳۳۱ ق م به توسط اسکندر به این مقام گماشته شد، بوده باشد اما جدیداً این نظر قوت یافتهاست که قدمت این تابوتدان به پیش از مرگ آبدالونوموس بازمیگردد.
تقسیم امپراتوری
مرگ اسکندر چنان ناگهانی رخ داد که وقتی خبرش به یونان رسید، مردم باورش نمیکردند. اسکندر وارث مشخص یا مشروعی نداشت؛ پسرش از روشنک، اسکندر چهارم، پس از مرگ او به دنیا میآمد. بنا به گفتهٔ دیودور، ملازمان اسکندر در بستر مرگ از او پرسیدند که امپراتوریاش را برای چه کسی به میراث گذاشتهاست؛ پاسخ کوتاه او «برای قویترین» بود. آریان و پلوتارک مدعی شدهاند که اسکندر در این زمان لال شده بود که بیان از این دارد که این داستان ساختگی است. دیودور، کوینت کورس، و یوستین روایت منطقیتری از آنچه رخ دادهاست نقل کردهاند: اسکندر انگشتر مهردارش را در حضور شاهدان به پردیکاس، از محافظان و رهبر ملازمان سوار، دادهاست فلذا او را به عنوان جانشین برگزیدهاست.
پردیکاس در ابتدا داعیهٔ قدرت نداشت، بلکه حتی پیشنهاد کرد نوزاد روشنک اگر پسر باشد شاه خواهد بود و خودش، کراتروس، لئوناتوس، و آنتیپاتر محافظان او خواهند بود. اما پیادهنظام تحت رهبری ملئاگر، این پیشنهاد را نپذیرفت زیرا که آنان در قدرت سهیم نشده بودند. در عوض آنان از برادر ناتنی اسکندر، فیلیپ آریدایوس، پشتیبانی کردند. سرانجام دو طرف مصالحه کردند و پس از تولد اسکندر چهارم، او و فیلیپ سوم مشترکاً شاه نامیده شدند اگرچه تنها در اسم.
با این وجود مقدونیان بهزودی دچار نفاق و خصومت شدند. ساتراپیهای که در تجزیهٔ بابل توسط پردیکاس توزیع شدند به پایگاههای قدرتی مبدل شدند که هر سردار با استفاده از آنها برای کسب قدرت بیشتر میکوشید. پس از قتل پردیکاس در ۳۲۱ ق م، وحدت مقدونیان از هم گسیخت و چهل سال جنگ مابین جانشینان (دیادوخوی) آغاز گشت. سپس در جهان هلنیستی چهار بلوک پایدار قدرت پدید آمدند: سلطنت بطالسه در مصر، امپراتوری سلوکیه در شرق، سلطنت پرگامون در آسیای صغیر، و مقدونیه. در این میان اسکندر چهارم و فیلیپ سوم نیز به قتل رسیدند.
وصیت
از دیودور نقل است که اسکندر چندی پیش از مرگش دستورالعملهای مکتوب مفصلی را به کراتروس دادهاست. کراتروس خواست که دستورهای اسکندر را انجام دهد اما جانشینان به دلیل غیرعملی و پرخرج بودن آنها از اجرایشان منصرف شدند. با این همه پردیکاس وصیتنامهٔ اسکندر را برای سربازانش خواند. وصیتنامه خواستار توسعهٔ نظامی در جنوب و غرب مدیترانه، احداث سازههای یادبود، و ممزوج کردن جماعت شرقی با غربی بود. وصیتنامهٔ اسکندر شامل موارد زیر بود:
احداث آرامگاه یادبودی برای پدرش فیلیپ که «به پای عظیمترین هرم مصر برسد».
بر پا کردن معابد عظیم در دلوس، دلفی، دودونا، دیوم، آمفیپولیس، و معبد یادبودی برای آتنا در تروآ.
فتح عربستان و تمامی حوضهٔ مدیترانه
کرانهنوردی آفریقا
گسترش شهرها و «کوچ دادن مردمان آسیا به اروپا و بالعکس از اروپا به آسیا تا از راه برقراری پیوند زناشویی و روابط خانوادگی، اتحاد و دوستی را برای دو قاره به ارمغان آورد».
شخصیت اسکندر
سرلشکری
اسکندر لقب «کبیر» را به خاطر موفقیت بیمانندش در کسوت یک فرمانده نظامی به دست آورد. او هرگز در هیچ نبردی شکست نخورد، اگرچه سپاه او معمولاً از نظر شمار کمتر از دشمن بود. این امر حاصل استفاده از تاکتیکهای زمینی، فالانکس، و سوارهنظام، بهکارگیری راهبردهای جسورانه، و وفاداری شدید سربازانش بود. فالانکس مقدونی، مسلح به ساریسا یا نیزهٔ ۶ متری، توسط فیلیپ دوم از راه تمرینهای سفت و سخت پرورش یافته و ورزیده شده بودند و اسکندر از سرعت و قابلیت مانور آن علیه نیروهای بزرگتر اما ناهمگون ایرانی نهایت استفاده را برد. اسکندر از احتمال بروز نفاق در سپاه گونهگونش که از زبانها و سلاحهای متفاوتی بهره میبردند باخبر بود. او شخصاً و در هیئت یک پادشاه مقدونی در نبردها شرکت میجست و از این راه بر مشکل گونهگونی سپاهش غالب میآمد.
اسکندر در نخستین نبردش در آسیا، نبرد گرانیک، تنها از بخش کوچکی از سپاهش، شاید ۱۳٬۰۰۰ پیاده و ۵٬۰۰۰ سوار، در برابر سپاه بسیار بزرگتر ایران مشتمل بر ۴۰٬۰۰۰ سرباز استفاده کرد. اسکندر فالانکس را در مرکز سپاه و سوارهنظام و کمانداران را در جناحین چید تا خط مقدم او برابر با طول خط سوارهنظام ایران (حدود ۳ کیلومتر) شود. در مقابل، پیادهنظام ایران پشت سوارهنظام قرار گرفت. این امر اسکندر را خاطرجمع کرد که دشمن، سپاه او را دور نخواهد زد و از پشت مورد هجوم قرار نخواهد گرفت و در عین حال فالانکس او، مسلح به نیزههای طویل، مزیت قابل ملاحظهای نسبت به شمشیرها و نیزههای کوتاه ایرانیان داشت. تلفات مقدونیان در قیاس با ایرانیان قابل اغماض بود.
او در نبرد ایسوس، در نخستین رویارویی با داریوش، از همان آرایش نظام استفاده کرد و دوباره فالانکس مرکزی موجبات موفقیت او را فراهم آورد. اسکندر شخصاً از وسط یورش را هدایت و سپاه دشمن را منهزم کرد. در نبرد سرنوشتساز گوگمل، داریوش بر چرخهای ارابههایش داس نصب کرده بود تا فالانکس را متفرق کند و سوارهنظامش را به نیزههای طویل مسلح نموده بود. اسکندر فالانکس را دوتکه کرد به نحوی که وسط آن با زاویهای مشخص پیش رود و هرگاه به ارابههای مهاجم رسید دو پاره شود و پس از عبور از آنها مجدداً به آرایش اولیه بازگردد. پیشروی موفقیتآمیز بود و مرکز سپاه داریوش را در هم شکست و سپاه داریوش دوباره به هزیمت رفت.
اسکندر در هنگام مواجهه با دشمنانی که از فنون جنگی ناشناخته استفاده میکردند (مثلاً در آسیای میانه یا هند)، نیروهایش را به شیوهٔ دشمن وفق میداد؛ بنابراین در باختر و سغد، اسکندر با موفقیت از نیزهاندازان و کماندارانش استفاده کرد تا از تحرکات دشمن برای دور زدن سپاه جلوگیری کند و همزمان سوارانش را در مرکز جمع کرد. در هند در هنگام مواجهه با سپاه فیل شاه پور، مقدونیان صف خود را باز میکردند تا فیلها را احاطه کرده و با استفاده از نیزههای طویل به سمت بالا ضربه وارد کرده و فیلران را به پایین بیندازند.
ظاهر فیزیکی
پلوتارک، زندگینامهنویس یونانی، ظاهر اسکندر را اینچنین توصیف میکند:
آریان، مورخ یونانی، اسکندر را چنین توصیف میکند:
یکی از رمانسهای نیمهافسانهای اسکندر نیز به این مطلب اشاره دارد که اسکندر دچار ناهمرنگی عنبیه بودهاست: یک چشمش تیره بودهاست و دیگری روشن.
پیتر گرین، مورخ بریتانیایی، بر پایهٔ بررسی مجسمهها و برخی اسناد کهن توصیف زیر را از ظاهر اسکندر ارائه دادهاست:
نویسندگان باستان نقل کردهاند که اسکندر چنان از شمایلی که لوسیپوس از او میآفرید خرسند بودهاست که دیگر مجسمهسازان را از آفرینش تصاویر او منع کرده بود. لوسیپوس از حالت مجسمهسازی کونتراپوستو برای چهرهپردازی از اسکندر و دیگر شخصیتها نظیر آپوکسوئومنوس، هرمس، و اروس استفاده کردهاست. مجسمهٔ لوسیپوس، که به خاطر طبیعتگراییاش مشهور است نه به خاطر ژست ایستاتر و خشکترش، وفادارترین تصویرپردازی از اسکندر محسوب میشود.
ویژگیهای شخصیتی
برخی از خصلتهای بارز شخصیتی اسکندر در واکنش به رفتار والدینش شکل گرفت. مادرش بسیار جاهطلب بود و او را ترغیب میکرد که باور کند او مقدر به فتح شاهنشاهی هخامنشیان بودهاست. تأثیرهای المپیاس به او حس تقدیر را تلقین کرد و پلوتارک به ما میگوید که جاهطلبی او «روحیهاش را طی سالهای پیش رو، مصمم و منیع نگه داشته بود». با وجود این، پدرش نقش نزدیکترین و تأثیرگذارترین الگو را برای او بازی میکرد زیرا که اسکندر جوان میدید فیلیپ عملاً هر سال به جنگ میرود، پشت سر هم پیروزی به دست میآورد و همزمان زخمهای کاریاش را نادیده میگیرد. رابطهٔ اسکندر با پدرش جنبهٔ رقابتجویی شخصیتش را شکل داد؛ او نیاز داشت از پدرش پیشی بگیرد که این امر از رفتارهای بیپروای او در میدانهای رزم مشهود است. در حالی که اسکندر نگران بود که پدرش «هیچ دستاورد مهم یا طراز اولی» را برای او باقی نگذارد تا در مقابل جهانیان خودنمایی کند، همزمان دستاوردهای پدرش را در نزد ملازمانش کوچک میشمرد.
بنا بر گفتههای پلوتارک، از جمله خصلتهای اسکندر تندخویی و عجولی و تبعیت از امیال آنی بود که تا حدی در تصمیماتش نمود پیدا میکرد. اگرچه اسکندر لجوج بود و بهخوبی به فرمانهای پدر گوش نمیسپرد، نسبت به بحثهای مستدل روی خوش نشان میداد. او جنبهٔ آرامتری نیز داشت: تیزهوش، منطقی، و حسابگر بود. میل وافری به دانش داشت، عاشق فلسفه بود، و خورهٔ کتاب. بیشک اینها تا قسمتی به خاطر تدریس خصوصی ارسطو بود؛ اسکندر باهوش بود و درس را زود فرا میگرفت. ذکاوت و عقلانیت او از توانایی و موفقیت او در کسوت یک سرلشکر بهخوبی آشکار میشود. او در «خوشی دادن به بدن» قید و بند زیادی داشت اما در مقابل نمیتوانست در برابر الکل مقاومت کند.
اسکندر فاضل بود و از هنر و علم حمایت میکرد. اما برخلاف پدرش علاقهٔ کمی به ورزش یا بازیهای المپیک نشان میداد و تنها در جستجوی آرمانهای هومری عزت (timê) و افتخار (kudos) بود. او جذبه و ابهت فراوانی داشت، شاخصههایی که از او رهبری بزرگ میساخت. تواناییهای منحصر به فرد او وقتی به خوبی آشکار میشود که بدانیم هیچیک از سرداران اسکندر نتوانست مقدونیه را متحد سازد و امپراتوری پهناور او را پس از مرگش حفظ کند — تنها اسکندر چنین توانایی و قدرتی داشت.
در آخرین سالهای زندگیاش، بهویژه پس از مرگ هفستیون، نشانههای مبنی بر جنون خودبزرگبینی و پارانویا در او بروز کرد. غرور ناشی از دستاوردهای چشمگیرش به همراه اعتقاد وصفناپذیرش به تقدیر و چاپلوسیهای ملازمانش، احتمالاً در بروز این امراض مؤثر بودهاند. هذیانهای خودبزرگانگاری او بهسادگی در وصیتنامهاش و نیز میلش به فتح جهان مشهود است.
به نظر میرسد او خود باور کرده بود که خداست یا دستکم به دنبال الوهیت بخشیدن به خود بود. المپیاس همواره نزد اسکندر پافشاری میکرد که او فرزند زئوس است، فرضیهای که ظاهراً توسط غیبگوی آمون در واحهٔ سیوا برای اسکندر تأیید شد. از آن پس او شروع کرد که خود را فرزند زئوس-آمون بشناساند. اسکندر در دربارش رگههایی از نحوهٔ لباس پوشیدن ایرانیان و دیگر سنن ایشان را اتخاذ کرد، بالاخص رسم پروسکونسیس که در میان مقدونیان مقبولیت نیافت و از انجام آن اکراه داشتند. این رفتار موجبات ناخشنودی و نارضایتی بسیاری از هموطنان او را فراهم آورد. با وجود این، اسکندر فرمانروایی عملگرا بود که از مشکلات فرمانروایی بر مردمانی ناهمگون از نظر فرهنگی، باخبر بود؛ مردمانی که بسیاری از آنها در کشورهایی زندگی میکردند که پادشاه چون خدا پرستیده میشد؛ بنابراین، افزون بر جنون خودبزرگبینی، ممکن است این دست رفتارهای او تنها تلاشی برای استحکام بخشیدن به امپراتوریاش و متحد نگه داشتن مردمانش باشد.
روابط خصوصی
اسکندر دو بار ازدواج کرد: با روشنک دختر وخشارد، نجیبزادهٔ باختری و با استاتیرای دوم، شاهزادهٔ پارسی و دختر داریوش سوم، احتمالاً به دلایل سیاسی. او دو پسر داشت: اسکندر چهارم مقدونیه از روشنک و احتمالاً هراکلس مقدونی از رفیقهاش، بارسینه. او فرزند دیگری نیز از روشنک در راه داشت اما در بابل سقط جنین شد.
همچنین اسکندر رابطهای نزدیک با دوست، سردار و محافظش، هفستیون، داشت. هفستیون پسر نجیبزادهای مقدونی بود. مرگ هفستیون اسکندر را ویران کرد. این حادثه ممکن است در تنزل وضعیت سلامت جسمانی و روانی اسکندر در ماههای آخر زندگیاش نقش مهمی ایفا کرده باشد.
دربارهٔ گرایش جنسی اسکندر گمانهزنیها شده و این امر به موضوعی جنجالی مبدل شدهاست. در هیچیک از منابع باستان نیامده که اسکندر رابطه همجنسگرایانه داشته یا رابطهٔ او با هفستیون جنسی بودهاست. با این وجود ایلیان دربارهٔ بازدید اسکندر از تروا مینویسد که «اسکندر مقبرهٔ آشیل و هفستیون مقبرهٔ پاتروکل را با تاج گل آراستند. دومی عزیزکردهٔ اسکندر بود، درست همانطور که پاتروکل عزیزکردهٔ آشیل بود». قابل توجه است که از واژهٔ یونانی باستان eromenos به معنی «عزیزکرده» لزوماً مفهوم جنسی مستفاد نمیگردد. این روایت در منابع اصلی زندگانی اسکندر وجود ندارد.
پلوتارک میگوید برخورد اسکندر نسبت به همجنسبازی بسیار سخت و خشن بود، بهطوری که وقتی فیلوکسن، یکی از فرمانداران او در سرزمینهای مجاور ساحل، برای او نامه نوشت که تاجری دو پسر برای فروش عرضه میکند که در زیبایی بیمانند هستند و اجازه میخواست تا آنها را خریداری کرده و پیشکش اسکندر کند، اسکندر بسیار برآشفته و خشمگین شد و چندینبار فریاد سر داد و گفت: «فیلوکسن چه رفتار بدی با من روا داشته و چرا وقت خود را صرف کاری کرده که مایهٔ رسوایی و ملامت من میباشد». سپس در همان ساعت نامه نوشت و فیلوکسن را ناسزا گفت و دستور داد تاجر را با مالالتجارهاش از شهر بیرون کنند.
گرین استدلال میکند که شواهد کمی دربارهٔ علاقهٔ جسمانی اسکندر به زنان در منابع باستانی وجود دارد؛ او تا اواخر عمرش نایبالسلطنهای نداشت. اما به هنگام مرگ نسبتاً جوان بود و اوگدن بیان میدارد که سابقهٔ زناشویی اسکندر نسبت به پدرش در همان سن و سال پربارتر و جالب توجهتر است. اسکندر به جز همسر، چندین و چند رفیقه داشت. اسکندر حرمی به سبک و سیاق شاهان هخامنشی برای خود گرد آورد اما در استفاده از آن جانب امتساک را میگرفت و در «خوشی دادن به بدن» نفسش را کنترل میکرد. با این وجود پلوتارک از شیفتگی و دلباختگی اسکندر نسبت به روشنک میگوید و اسکندر را به خاطر تحمیل نکردن خود بر آن زن تحسین میکند. به عقیدهٔ گرین، با توجه به دورهٔ زمانی اسکندر، او دوستی نسبتاً عمیقی با زنان برقرار میکرد از جمله آدای کاریهای که اسکندر را به فرزندخواندگی پذیرفت و حتی مادر داریوش، سیسیگامبیس، که گفته میشود در اثر حزن و اندوه پیشآمده پس از شنیدن خبر مرگ اسکندر درگذشت.
برترین نبردها
میراث اسکندر
میراث اسکندر تنها به فتوحاتش محدود نمیشود. لشکرکشیهای او ارتباط و تجارت را بین شرق و غرب بهشدت افزایش داد و مناطق پهناوری از شرق در معرض تمدن و فرهنگ یونانی قرار گرفتند. برخی از شهرهایی که او بنا کرد به مراکز مهم فرهنگی مبدل شدند و بسیاری از آنها تاکنون به حیات خود ادامه دادهاند. وقایعنگاران او اطلاعات ذیقیمتی را دربارهٔ مسیرهای لشکرکشی او ثبت کردند و همزمان یونانیان حس کردند به دنیای عظیمتری تعلق دارند؛ اکنون وسعت دید به فراسوی مدیترانه میرسید.
پادشاهیهای هلنیستی
عاجلترین میراث اسکندر انضمام قطعههای بزرگی از خاک آسیا به قلمرو مقدونیه بود. در هنگام مرگ اسکندر، امپراتوریاش ۵٬۲۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت داشت و بزرگترین دولت وقت به حساب میآمد. بسیاری از این مناطق تا ۲۰۰ الی ۳۰۰ سال آینده در دستان مقدونیان یا تحت نفوذ فرهنگ یونانی باقی ماندند. دولتهای جانشینی که پس از مرگ اسکندر سر برآوردند، حداقل در ابتدا، قدرت غالب منطقه بودند و از این ۳۰۰ سال غالباً با عنوان عصر هلنیستی یاد میشود.
مرزهای شرقی امپراتوری اسکندر حتی در زمان حیات خود او در حال فروپاشی بود. خلأ قدرتی که او در شمال غربی شبهقارهٔ هندوستان بر جای گذاشت، به ظهور یکی از قدرتمندترین دودمانهای هندی در تاریخ انجامید. چاندراگوپتا مائوریا با استفاده از خلأ قدرت پیشآمده، بر پنجاب مسلط شد و از این پایگاه قدرت، بر امپراتوری ناندا تاخت و موفق به فتح آن شد.
شهرسازی
اسکندر در مسیر لشکرکشیاش، بیش از بیست شهر جدید بنا کرد که نام اسکندر را بر خود داشتند و اکثرشان در شرق دجله بودند. نخستین و مهمترین آنان، اسکندریه در مصر بود که در آینده به یکی از مهمترین شهرهای مدیترانه مبدل گشت. شهرها در مسیر راههای بازرگانی و نیز موقعیتهای دفاعی واقع شده بودند. قاعدتاً در ابتدا شهرهای تازه تأسیس برای زندگی نامساعد بودهاند و شرایط تنها اندکی از پادگانهای دفاعی بهتر بودهاست. پس از مرگ اسکندر، بسیاری از یونانیان ساکن در شهرهای تازه تأسیس تلاش کردند به یونان بازگردند. وانگهی تقریباً یک سده پس از مرگ اسکندر، بسیاری از اسکندریهها شکوفا شدند و زندگی در آنها رونق گرفت؛ ساختمانهای عمومی مجللی در آنجاها ساخته شد و جماعت فراوانی اعم از یونانی و بومی در آنها ساکن شدند.
یونانیسازی
اصطلاح «یونانیسازی» را ابتدا یوهان گوستاف درویزن برای دلالت بر گسترش زبان، فرهنگ، و جماعت یونانی در قلمرو پیشین شاهنشاهی هخامنشی پس از تسخیر آن به توسط اسکندر به کار برد. در وقوع این صدور فرهنگی جای هیچ شکی باقی نیست و در شهرهای بزرگ هلنیستی، چون اسکندریه، انطاکیه، و سلوکیه، بهخوبی مشهود است. اسکندر در پی آن بود که رگههایی از فرهنگ یونانی را به آنِ ایرانی وارد کند و کوشید فرهنگ یونانی و ایرانی را به هم بیامیزد. او آرزو داشت تا جماعت آسیا و اروپا را همگون کند. اما جانشینانش چنین سیاستهایی را صراحتاً رد کردند. با این وجود، در سرتاسر منطقه یونانیسازی به وقوع پیوست و همزمان روند مخالف و مجزای «شرقیسازی» در دول جانشینان صورت گرفت.
هستهٔ فرهنگ هلنیستی اساساً آتنی بود. سپاهیان اسکندر از گوشه و کنار یونان به دور هم جمع شده بودند. معاشرت و مصاحبت آنان با یکدیگر منجر به پیدایش لهجهٔ جدید «کوینه» یا «یونانی عامی» شد که عمدتاً مبتنی بر گویش آتیک بود. کوینه در سرتاسر جهان هلنیستی اشاعه یافت و به عنوان زبان میانجی در آن سرزمینها به کار گرفته شد و در نهایت نیای زبان یونانی جدید گشت. افزون بر این، طراحی شهری، آموزش، حکومتداری محلی، و جریان هنری در عصر هلنیستی همگی در آرمانهای یونان کلاسیک ریشه داشتند و بهتدریج به اشکال کاملاً جدیدی فرگشت یافته، در زمرهٔ «هلنیستی» جای گرفتند. حتی وجهههای از فرهنگ هلنیستی در سنن و رسوم امپراتوری بیزانس در اواسط قرن پانزدهم میلادی مشهود است.
برخی از عجیبترین آثار یونانیسازی در هند، در موطن پادشاهیهای نسبتاً دیر ظهور هندی-یونانی، قابل مشاهده است. در آن سرزمینهای دور از اروپا، ظاهراً فرهنگ یونانی با آنِ هندی، بهویژه بودایی، در هم آمیختهاست. اولین تصویرپردازی واقعی از بودا در این زمان به تقلید از مجسمههای یونانی آپولون شکل گرفت. برخی از رسوم بودایی احتمالاً تحت تأثیر دین یونان باستان قرار گرفتهاست: مفهوم بوداسف یادآور قهرمانان الوهی یونان است و برخی از مناسک عبادی مهایانه (سوزاندن عود، اهدای گل، گذاشتن غذا بر مذبح) مشابه همین مناسک در یونان باستان میباشند. احتمالاً شاهی یونانی به نام مناندر یکم به کیش بوداییان وارد شده و در متون بودایی تحت نام «میلیندا» جاودانه شدهاست. فرایند یونانیسازی به حیطهٔ علم نیز تسری یافته بود؛ به گونهای که نظریات اخترشناسی یونان به هند رسیده و اخترشناسی آنان را طی سدههای نخستین میلادی عمیقاً متأثر نموده بود. به عنوان مثال ابزارهای اخترشناسی یونانی متعلق به قرن سوم قبل از میلاد در شهر یونانی-باختری آیخانم در افغانستان و امروزی پیدا شدهاست. این ابزارها مربوط به دورهٔ زمانیای بودهاند که دیدگاه یونانیان مبنی بر کروی بودن زمین و احاطه شدن آن به وسیلهٔ سیارات کروی در هند مورد پذیرش قرار گرفت و نهایتاً جایگزین دیدگاه دیرینهٔ هندیان مبنی بر مسطح و دایرهوار بودن زمین گشت.
تأثیر بر روم
رومیان بسیاری، بالاخص سرداران، اسکندر و دلاوریهایش را تحسین کردند. آنها میخواستند خود را به نحوی به دستاوردهای اسکندر مربوط سازند. پولوبیوس کتابش تواریخ را با متذکر شدن دستاوردهای اسکندر به رومیان آغاز کرد و بنابراین رهبران روم او را به مثابه الگوی خویش دیدند. پومپه لقب «مگنوس» به معنی «کبیر» را بر خود نهاد و حتی از مدل موی اسکندر تقلید کرد و سرزمینهای فتحشدهٔ شرق را جست تا ردای ۲۶۰ سالهٔ او را بیابد و آن را به نشانهٔ بزرگی به تن کرد. ژولیوس سزار از سواردیس برنزی اسکندر ساختهٔ لوسیپوس در محل اجتماعات شهر پردهبرداری کرد اما سر خود را به جای سر اسکندر گذاشت. اوکتاویان از مقبرهٔ اسکندر در اسکندریه بازدید کرد و موقتاً تصویر مهرش را از ابوالهول به چهرهٔ اسکندر تغییر داد. تراژان، نرون، و کاراکالا اسکندر را تحسین کردند. خاندان ماکریانی، خاندانی رومی که به توسط ماکرینوس برای مدتی کوتاه به قدرت رسید، تصاویر اسکندر را همواره همراه خود داشتند، یا بر روی جواهراتشان یا به صورت گلدوزیشده بر روی لباسهایشان.
از سوی دیگر، برخی از نویسندگان رومی، بهویژه شخصیتهای جمهوریخواه، از داستان اسکندر به عنوان حکایتی عبرتانگیز برای تبیین این موضوع که چگونه میتوان یکهسالاری را با ارزشهای جمهوریخواهی تعدیل کرد، استفاده کردهاند. این نویسندگان از اسکندر به عنوان مثالی از یک حکمران با فضایلی چون amicita (دوستی) و clementia (رأفت)، و رذایلی چون iracundia (خشم) و cupiditas gloriae (تمایل بیش از حد به عزت و افتخار) استفاده کردهاند.
افسانه
روایتهای افسانهای فراوانی پیرامون زندگی اسکندر وجود دارد که بسیاری از آنها ریشه در زمان حیات خود او دارند و احتمالاً به توسط خودش ترویج شدهاند. کالیستنس، تاریخنگار درباری اسکندر، دریای کیلیکیه را به گونهای ترسیم کرد که در حال انجام پروسکونسیس از اسکندر پس میکشد. اونسیکریتوس چند صباحی پس از مرگ اسکندر قراری عاشقانه بین او و تالستریس، ملکهٔ اسطورهای آمازونها، از خود سر هم کرد و وقتی داستان را برای لوسیماخوس، سردار اسکندر و پادشاه آتی مقدونیه، خواند گفته میشود لوسیماخوس به شوخی گفتهاست «متعجبم که من آن موقع کجا بودم».
در نخستین سدههای پس از مرگ اسکندر، احتمالاً در اسکندریه، چندین داستان افسانهای مختلف در هم آمیخته شدند و متن واحدی را به نام رمانس اسکندر شکل دادند. رمانس اسکندر بعدها بهاشتباه به کالیستنس نسبت داده شد و از این رو به کالیستنس-نما معروف است. این متن که در دوران باستان و قرون وسطی چندین مرتبه مورد بسط و بازنگری قرار گرفت، حاوی داستانهای مشکوک فراوانی است و به چندین زبان ترجمه شدهاست.
در فرهنگ نوین و باستان
موفقیتها و میراث اسکندر در بسیاری از جوامع و فرهنگها توصیف و تشریح شدهاست. نام او در فرهنگ عوام و خواص از عصر خودش تا به امروز مطرح بودهاست. رمانس اسکندر، بهطور خاص، تأثیر قابل توجهی بر تصویرپردازیها از اسکندر در جوامع آتی، از ایران گرفته تا اروپای قرون وسطی تا یونان امروزی، گذاشتهاست.
اسکندر در فولکلور یونان امروزی بیش از هر شخصیت باستانی دیگر، به نحو بارزی برجسته است. شکل محاورهای نام او در زبان یونانی نوین («او مگالکساندروس») نامی بسیار رایج است و او تنها قهرمان باستانی است که در سایهبازی کاراگیوزیس ایفای نقش میکند. قصهای مشهور بین دریانوردان یونانی وجود دارد که در آن یک پری دریایی گوشهگیر در حین طوفان، سینهٔ کشتی را در چنگ میگیرد و میپرسد «آیا شاه اسکندر زنده است؟». جواب صحیح «او زنده و سرحال است و بر جهان فرمان میراند» است و دادن پاسخ صحیح منجر به ناپدید شدن پری دریایی و آرام گرفتن دریا میشود. هر جواب دیگری داده شود، پری دریایی به یک گورگون وحشتناک تبدیل میشود و کشتی را به اعماق دریا میکشاند و غرق میکند.
در ادبیات فارسی میانه (پیش از اسلام) از اسکندر با لقب «گجستک» به معنی «ملعون» یاد شدهاست و او متهم به ویران کردن معابد و سوزاندن متون مقدس زرتشتیان است. در ایران پس از اسلام تحت تأثیر اسکندرنامه چهرهای خوشبینانهتر از اسکندر شکل میگیرد. اسکندرنامهٔ فردوسی، اسکندر را در خط شاهان مشروع ایران جای میدهد و از او چهرهای اسطورهای ترسیم میکند که در طلب آب حیات دورادور جهان را جست. بعدها نویسندگان ایرانی اسکندر را به فلسفه مربوط میسازند و او را همنشین اشخاصی چون سقراط و افلاطون و ارسطو در جستجوی جاودانگی به تصویر میکشند.
نسخهٔ سوری رمانس اسکندر، او را در هیئت کشورگشایی مسیحی و آرمانی به تصویر میکشد که به درگاه «خدای احد و راستین» دعا کرد. در مصر، اسکندر به عنوان پسر نکنتانبوی دوم، آخرین فرعون پیش از استیلای ایرانیان، به تصویر کشیده شد. پیروزی او بر داریوش، رستگاری مصر دانسته شد و ثابت کرد که همچنان یک مصری بر مصر فرمانروایی خواهد کرد.
در هند و پاکستان، بهطور دقیقتر در پنجاب، نام «سکندر» که از زبان فارسی برگرفته شدهاست، بیانگر جوان مستعد نوخاسته است. در اروپای قرون وسطی، اسکندر از اعضای نه دلاور بهشمار میآمد؛ نه دلاور گروهی از قهرمانان بودند که همهٔ خصوصیتهای آرمانی شوالیهگری را داشتند.
اوستا در آتش
دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات:
«به گفته ابن ندیم، نویسنده الفهرست، که در حدود سال ۹۸۷ میلادی نوشته شده؛ در قصر آپادانا در تخت جمشید نوشتههایی به صورت لوحهای چوبی، سنگ و خاک رس در موضوعات متعدد وجود داشت. تعداد بسیاری از این الواح به وسیله اسکندر مقدونی(۳۳۳ پیش از میلاد) نابود شد یا به کتابخانه اسکندریه فرستاده شد. کشف سی هزار لوحه از گل رس در سال ۱۹۳۴ میلادی در زیر زمین ویرانههای کاخ آپادانا در تخت جمشید این گفته را تأیید میکند. باستانشناسان این بخش را خزانه تخت جمشید یا کتابخانه استخر نامیدهاند. اسکندر همینطور ۲۰۰۰۰ چرم گاوی را که اوستا بر روی آنها نوشته شده بود سوزاند. به ما گفته شده که این کتابها در بایگانی تخت جمشید نگهداری میشدند و زمانی که اسکندر آن قصر را به آتش کشید این کتابها هم از میان رفتند.»
زبی بلال اسماعیل تاریخدان مینویسد:
«در ابتدا اوستا به زبان اوستایی نوشته شد اما در زمان حمله اسکندر، اسکندر اوستا را نابود کرد و بیشتر قسمتهای آن ازبین رفت تا اینکه یک بار در زمان پارتها و و بار دیگر در زمان ساسانیان به جمعآوری آن پرداختند و این بار به وسیله خطی به نام -دین دبیره- نوشته شد»
آتش کشیدن تخت جمشید
مجموعه کاخهای تخت جمشید، در سال (۳۳۰ پیش از میلاد) به دست اسکندر مقدونی به آتش کشیده شد و تمام بناهای آن به صورت ویرانه درآمد.مقدونیها تمام روز را در غارت کاخهای تخت جمشید گذراندند با تمام گروه اسیران مانند برده رفتار میکردند. تخت جمشید در روزگاری که در رونق از همه شهرها پیشی میگرفت، حال روبه انحطاط و ویرانی بود.
تشابه اسکندر با ذوالقرنین
بعضی مفسران و پژوهشگران مسلمان، به خصوص در میان طیف سنتی و محققان غربی، ذوالقرنین مذکور در سورهٔ کهف قرآن را، یکی از القاب اسکندر مقدونی میدانند، که وی را در ادبیات سنتی، «اسکندر بن فیلقوس (فیلفوس) الیونانی (الرومی)» نیز میگویند. ذوالقرنین قهرمانی است که مشرق و مغرب زمین را میگردد و سپس سدی بنا میکند تا گروهی مستضعف را در برابر ستم قوم یأجوج و مأجوج یاری رساند.
تاریخنگاری زندگی اسکندر
به جز چند کتیبه و قطعهٔ بازمانده، نوشتههای کسانی که اسکندر را از نزدیک میشناختند یا از خادمان او اطلاعاتی را جمعآوری کرده بودند، همه از میان رفتهاست. کالیستنس، تاریخنگار اسکندر؛ بطلمیوس و نئارخوس، سرداران اسکندر؛ آریستوبولوس، افسر جزء سپاه اسکندر؛ و اونسیکریتوس، سکاندار ارشد اسکندر، از جمله همعصران اسکندر بودند که شرح حال او را نوشتند. این آثار همه از بین رفتهاند اما آثار بعدی که بر پایهٔ آن آثار اولیه نوشته شدهاند باقی ماندهاند. قدیمیترین آنها دیودور سیسیلی (قرن اول ق م) است. بعد از آن کوئینتوس کورتیوس روفوس (اواسط تا اواخر قرن اول میلادی) است و بعدی آریان (قرن اول تا دوم میلادی) و بعدی پلوتارک (قرن اول تا دوم میلادی) و در نهایت یوستین است که آثار او متعلق به قرن چهارم میلادی میباشد. از میان این آثار، آریان را موثقترین دانستهاند زیرا که او از آثار بطلمیوس و آریستوبولوس به عنوان منبع بهره بردهاست. اثر دیودور از لحاظ توثیق در ردهٔ دوم قرار میگیرد.
اسکندر در تاریخ روایی ایران
تصویر اسکندر در تاریخ روایی ایران شامل دو چهرهٔ کاملاً متفاوت است که هردوی آنها احتمالاً توسط زرتشتیها نقل شدهاند و در نتیجه میتوان به آنها برچسب «زرتشتی» زد. یکی از این داستانها، اسکندر را با دیدی مثبت بهتصویر میکشد و در قالب اسکندر افسانهای در متون فارسی تداوم مییابد، و به نظر میرسد که این سنت دستکم تا حدی دارای منشأ غیرایرانی باشد، اما روشن است که کاملاً با سنت داستانسرایی زرتشتیان ساسانی ادغام شدهاست. دومین داستان دربارهٔ اسکندر، او را بهعنوان چهرهای «ملعون» (گُجَستَک) و مخرب دین زرتشتی توصیف میکند. در متونی از جمله ارداویرافنامه، بندهشن، دینکرد، زند وَهمَن یَسن، نامهٔ تَنسَر، و روایتهای پهلوی آذرفَرنبَغ و فرنبغ سروش از اسکندر بهعنوان کسی که اوستا را سوزاند و در دین زرتشتی گسست و خلل ایجاد کرد، یاد میشود.
این پرسش که تصویرهای ذکرشده در بالا، تا چه اندازه بر واقعیتهای عینی استوارند و تا چه مقدار نقش فرهنگی، مذهبی و ملاحظات سیاسی دوران بعدی در شکلگیری آنها مؤثر بودهاست، به شیوههای گوناگونی توسط پژوهشگران پاسخ داده شدهاست. بهرام آنکلِساریا و گراردو نیولی داستان تخریب متون مقدس زرتشتی توسط اسکندر را حقیقتی تاریخی میدانند، حال آنکه اکثر پژوهشگران دیگر در این زمینه تردید دارند و «زمان روزگار زندگی زرتشت» و نوشتن اوستا بر «۱۲ هزار پوست گاو» را بهعنوان افسانه رد میکنند. در زند وهمن یسن، از اسکندر با لقب «بدکار مسیحی» یاد میشود، که نشاندهندهٔ اختلافات دینی اواخر عصر ساسانی و منازعات زرتشتیان و مسیحیان است.
جستارهای وابسته
نه دلاور
ذوالقرنین
منابع
Wikipedia contributors, "Alexander the Great," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?oldid=571895394 (accessed September 14, 2013).
افراد ایزدانگاشته
افراد دوره هلنیستی
الجیبیتی باستان
اهالی مقدونیه در سده ۴ (پیش از میلاد)
اهالی یونان سده ۴ (پیش از میلاد)
بنیانگذاران شهر
پادشاهان شاهنامه
پادشاهان شاهنشاهی ایران
تاریخ باستان
جنگهای ایران باستان
حاکمان سده ۴ (پیش از میلاد)
درگذشتگان ۳۲۳ (پیش از میلاد)
زادگان ۳۵۶ (پیش از میلاد)
ژنرالهای مقدونیه باستان
شاگردان ارسطو
شاهان ایران
فرماندهان نظامی که هیچ جنگی را نباختند
فرمانروایان مقدونیه
هخامنشیان |
931 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84%20%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%88%D8%A8%DB%8C%20%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86 | جدول تناوبی جایگزین | جدول تناوبی جایگزین، جدولی است که به صورت ستونی و در خلاف جهت عقربههای ساعت چرخیدهاست؛ و مانند اکثر جدولهای تهیه شده، گروهای پایینتر در طرف چپ قرار گرفته و اعداد به طرف راست افزایش میابند. این جدول به خاطر چرخش و همچنین ادغام لانتانیدها (Lanthanides) و آکتینیدها (Actinide) با جدول اصلی، از لحاظ طولی به صورت جدی بسیار بلندتر از جدول استاندارد است. عرض محدود آن اجازه مرور آن را به صورت برخط
(on-line) و بدون نیاز به استفاده از حرکت طوماری مرورگر، فراهم مینماید.
جدول استاندارد - جدول جایگزین - جدول ضد - جدول بزرگ - جدول عظیم - جدول عریض - جدول توسعه یافته - جدول ساختاری - فلزات و غیر فلزات
کد رنگ برای اعداد اتمی:
عناصر شماره گذاری شده با رنگ <span style="color:#0000C0;"> آبی </font>، در دمای اتاق مایع هستند؛
عناصر شماره گذاری شده با رنگ سبز ، در دمای اتاق به صورت گاز میباشند؛
عناصر شماره گذاری شده با رنگ سیاه، در دمای اتاق جامد هستند.
عناصر شماره گذاری شده با رنگ <span style="color:red;"> قرمز </font> ترکیبی بوده و بهطور طبیعی یافت نمیشوند (همه در دمای اتاق جامد هستند).
عناصر شماره گذاری شده با رنگ <span style="color:#808080;"> خاکستری </font>، هنوز کشف نشدهاند (و به صورت کم رنگ نشان داده شدهاند تا گروه شیمیایی را که در آن قرار میگیرند، مشخص نماید).
رجوع به: جدول تناوبی
اختراعهای روسی
جدول تناوبی
سامانههای ردهبندی
شیمی |
933 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84%20%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%88%D8%A8%DB%8C%20%28%D8%A8%D8%B1%D8%B9%DA%A9%D8%B3%29 | جدول تناوبی (برعکس) | در اینجا روشهای دیگر برای نمایش جدول ارائه شدهاند:
جدول استاندارد - جدول جایگزین - جدول تناوبی (ضد) - جدول بزرگ - جدول عظیم - جدول عریض - جدول توسعهیافته - جدول ساختاری - فلزات و غیرفلزات
کد رنگ برای اعداد اتمی:
عناصر شمارهگذاریشده با رنگ <span style="color:#0000C0;"> آبی </font>، در دمای اتاق مایع هستند؛
عناصر شمارهگذاریشده با رنگ سبز ، در دمای اتاق بهصورت گاز میباشند؛
عناصر شمارهگذاریشده با رنگ سیاه، در دمای اتاق جامد هستند؛
عناصر شمارهگذاریشده با رنگ <span style="color:red;"> قرمز </font> ترکیبی بوده و بهطور طبیعی یافت نمیشوند (همه در دمای اتاق جامد هستند)؛
عناصر شمارهگذاریشده با رنگ <span style="color:#808080;"> خاکستری </font>، هنوز کشف نشدهاند (و بهصورت کمرنگ نشان داده شدهاند تا گروه شیمیاییای را که در آن قرار میگیرند، مشخص کنند).
رجوع به جدول تناوبی
جدول تناوبی
سامانههای ردهبندی |
934 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D9%88%DA%98%D9%86 | هیدروژن | هیدروژن (به ) با نماد شیمیایی H، یک عنصر شیمیایی در جدول تناوبی با عدد اتمی ۱ است. جرم اتمی این عنصر ۱٫۰۰۷۹۴ u است. هیدروژن سبکترین عنصر در جهان بوده و در شرایط استاندارد هیدروژن گازی از مولکولهای دو اتمی با فرمول H2 ساخته میشود. این عنصر بیرنگ، بیبو، بیمزه، غیر سمی و بسیار قابل احتراق هست. هیدروژن فراوانترین مادهٔ شیمیایی در جهان بوده که تقریباً ۷۵٪ از جرم جهان را تشکیل میدهد و بر روی زمین به اشکال مولکولی مانند آب و ترکیبات آلی وجود دارد اما به سختی میتوان تک اتم هیدروژن را بر روی زمین پیدا کرد. برخی جرمهای آسمانی مانند کوتولهٔ سفید یا ستارههای نوترونی از حالت پلاسمای هیدروژن ساخته شدهاند.
ایزوتوپی از هیدروژن که بیشتر دیده میشود، پروتیوم نام دارد (بیشتر از نماد آن ۱H یاد میشود تا نام آن) این ایزوتوپ، یک پروتون دارد و نوترون ندارد و در ترکیبهای یونی میتواند بار منفی (آنیون هیدرید با نماد -H) به خود بگیرد. همچنین بار مثبت آن نیز به صورت +H یافت میشود که در این صورت تنها از یک پروتون ساده ساخته شدهاست. البته در حقیقت بهدست آوردن کاتیون هیدروژن در ترکیبهای پیچیدهتری ممکن میشود.
عنصر هیدروژن با بیشتر عنصرها میتواند ترکیب شود و میتوان آن را در آب، تمامی ترکیبهای آلی و موجودات زنده پیدا کرد. این عنصر در واکنشهای اسید و قلیایی در بسیاری واکنشها با داد و ستد پروتون میان مادهٔ حل شدنی و حلال نقش مهمی از خود نشان میدهد. هیدروژن به عنوان سادهترین عنصر شناخته شده در دانش نظری بسیار کمککار بودهاست، برای نمونه از آن در حل معادلهٔ شرودینگر یا در مطالعهٔ انرژی و پیوند و در نهایت پیشرفت دانش مکانیک کوانتوم نقش کلیدی داشتهاست.
گاز هیدروژن (با نماد H۲) نخستین بار در سدهٔ ۱۸ میلادی به صورت آزمایشگاهی از واکنش اسیدهای قوی با فلزهایی مانند روی بهدست آمد (۱۷۶۶ تا ۱۷۸۱). هنری کاوندیش نخستین کسی بود که دریافت گاز هیدروژن برای خود، یک مادهٔ جداگانهاست. و از سوختن آن آب پدید میآید. دلیل نامگذاری هیدروژن هم همین ویژگی آن است به معنی آبساز در زبان یونانی. در شرایط استاندارد دما و فشار هیدروژن عنصری است بیرنگ، بیبو، بیمزه، نافلز، غیرسمّی یک ظرفیتی، گازی دو اتمی، بسیار آتشگیر و با فرمول شیمیایی H۲.
در صنعت برای تولید هیدروژن از گاز طبیعی بهره میبرند و کمتر به الکترولیز آب روی میآورند. بیشتر هیدروژن تولیدی در نزدیکی محل تولید، در فرایند سوخت سنگوارهای (مانند کراکینگ) و تولید آمونیاک برای ساخت کود شیمیایی، مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. امروزه دانشمندان در تلاشاند تا جلبکهای سبز را در تولید هیدروژن بهکار ببندند.
در دانش فلزشناسی، تردی هیدروژنی بسیاری فلزها مورد بررسی است تا با کمک آن در طراحی لولهها و مخزنها دگرگونیهایی پدیدآورند.
ویژگیها
سوختن
گاز هیدروژن (دیهیدروژن یا مولکول هیدروژن) بسیار آتشگیر است و میتواند در هوا و در بازهٔ گستردهای از غلظت، میان ۴٪ تا ۷۵٪ حجمی، بسوزد. آنتالپی استاندارد سوختن برای هیدروژن ۲۸۶ کیلوژول بر مول است:
2 H۲(g) + O۲(g) → 2 H۲O(l) + 572 kJ (286 kJ/mol)
اگر هیدروژن با هوا آمیخته شود و غلظت آن میان ۴ تا ۷۴ درصد باشد یا آمیزهای از هیدروژن و کلر با درصد ۵ تا ۹۵ درصد میتواند مادهای انفجاری را پدیدآورد. این آمیزههای گازی با یک جرقه، کمی گرما یا نور خورشید بیدرنگ منفجر میشود. دمای خودآتشگیری هیدروژن، دمایی که هیدروژن در آن خود به خود در هوا آتش میگیرد، ۵۰۰ درجهٔ سانتیگراد یا ۹۳۲ فارنهایت است. از شعلهٔ سوختن هیدروژن-اکسیژن خالص پرتوهای فرابنفش تابیده میشود که برای چشم ناپیدایند. مانند شعلهای که در موتور اصلی شاتل فضایی در اثر سوختن هیدروژن-اکسیژن پدید میآید. برای ردیابی نشتی در هیدروژن در حال سوختن نیاز به ابزارهای ردیابی شعله داریم، چنین نشتیهایی میتوانند بسیار خطرناک باشند. فاجعهٔ آتشگیری کشتی هوایی هیندنبرگ و سقوط آن یک نمونهٔ مصیبتبار از سوختن هیدروژن است دلیل این آتشسوزی مورد بررسی است اما شعله و آتشی که از بیرون دیده شد به دلیل سوختن دیگر مواد روی این کشتی هوایی بود. چون هیدروژن سبک است و در هوا شناور میشود شعلهٔ آتش هیدروژن خیلی زود بالا رفت و نسبت به سوختهای هیدروکربنی خرابی کمتری به بار آورد. دو-سوم سرنشینان این فضاپیما از آتشسوزی جان سالم به در بردند. بیشتر کشتهها به دلیل سقوط یا آتشگیری سوخت دیزل بود.
H۲ میتواند با هر عنصر اکسید شدهای وارد واکنش شود همچنین میتواند در دمای اتاق به صورت خود به خودی و البته خطرآفرین با کلر و فلوئور واکنش دهد و هالیدهای هیدروژن، هیدروژن کلرید و هیدروژن فلوئورید را پدیدآورد. این هالیدها خود اسیدهای خطرناکیاند.
تراز انرژی الکترونی
تراز انرژی الکترون در اتم هیدروژن، در پایینترین سطح خود یا حالت صفر، ۱۳٫۶- الکترونولت است؛ که برابر است با یک فوتون فرابنفش با طول موجی نزدیک به ۹۲ نانومتر.
تراز انرژی هیدروژن را میتوان با کمک مدل اتمی بور، با تقریب خوبی بهدستآورد. در مدل بور فرض بر این است که الکترونها در اتم، مانند زمین که به گِرد خورشید میگردد، به گِرد پروتون (هستهٔ اتم) میچرخند. البته نیروی الکترومغناطیسی میان الکترونها و پروتونها ربایش پدیدمیآورد مانند سیارهها که به خاطر نیروی گرانش سوی ستارهها رباییده میشوند. در دوران آغازین مکانیک کوانتوم چنین انگار شده بود که تکانهٔ زاویهای کمیتی گسستهاست در نتیجه الکترون در مدل بور اجازه داشت در فاصلههای مشخصی از پروتون جای گیرد و در نتیجه انرژی آن هم با مقدارهای مشخصی برابر میشد.
برای دریافت توضیح دقیق تری دربارهٔ اتم هیدروژن باید به رفتار آن در مکانیک کوانتوم نگاه کرد. با توجه به معادلهٔ شرودینگر و فرمول انتگرالی فاینمن میتوان رفتار احتمالاتی الکترون به گِرد پروتون را محاسبه کرد. برپایهٔ مکانیک کوانتوم، الکترون در یک اتم هیدروژن در حالت تراز صفر، هیچگونه تکانهٔ زاویهای ندارد، تفاوت میان همانندسازی گردش الکترونها به منظومهٔ خورشیدی و آنچه در عمل رخ میدهد اینجا است.
ساختار مولکولی
دو اسپین متفاوت برای همپارهای مولکول دو اتمی هیدروژن وجود دارد که در آن، تفاوت در اسپین هستهها نسبت به یکدیگر است. در ساختار راستهیدروژن (اورتوهیدروژن) اسپین دو پروتون همسو است و با عدد کوانتومی اسپین مولکول یک حالت سهگانه میسازد. در پاراهیدروژن اسپینها ناهمسو است در نتیجه با عدد کوانتومی اسپین یک یگانه را میسازد. در دما و فشار استاندارد، ساختار ۲۵٪ از گاز هیدروژن به صورت پارا و ۷۵٪ آن به صورت راست یا اورتو است که به آن «ساختار معمولی» هم گفته میشود. نسبت تعادلی هیدروژن پارا به راست (اورتو) به دمای آن بستگی دارد اما چون ساختار راست یک حالت برانگیخته است و تراز انرژی بالاتری نسبت به پارا دارد، ناپایدار است و نمیتوان آن را پالایید. در دمای بسیار پایین میتوان گفت حالت تعادل تنها از پارا ساخته شدهاست. ویژگیهای گرمایی پاراهیدروژن پالاییده در حالتهای گازی و مایع، با ساختار معمولی بسیار متفاوت است و این از آنجا است که ظرفیت گرمایی گردشی آنها متفاوت است. تفاوتهای پارا و راست در مولکولهای دیگری که هیدروژن دارند یا در گروههای عاملی نیز دیده میشود. برای نمونه آب و متیلن چنین اند اما این تفاوت در ویژگیهای گرمایی آنها بسیار ناچیز است. برای نمونه نقطهٔ ذوب و جوش پاراهیدروژن ۰٫۱ کلوین از هیدروژن راست (اورتو) پایینتر است.
با افزایش دما، تغییر ویژگیهای هیدروژن از پارا به راست (اورتو) افزایش مییابد و پس از اندکی H۲ فشرده سرشار از ساختار پُرانرژی اورتو میشود، ساختاری که با کندی بسیار به ساختار پارا بازمیگردد. نسبت اورتو/پارا در هیدروژن فشرده، نکتهٔ کلیدی در آمادهسازی و ذخیرهٔ هیدروژن مایع است که باید آن را در نظر داشت. فرایند دگرگونی هیدروژن از راست (اورتو) به پارا گرمازا است و آنقدر گرما تولید میکند که باعث بخار شدن بخشی از هیدروژن مایع شود. در این فرایند از آسانگرهایی مانند زغال فعال، اکسید آهن (III)، آزبست پلاتینی، برخی فلزهای کمیاب، ترکیبهای اورانیوم، کروم(III) اکسید و برخی ترکیبهای نیکل کمک گرفته میشود. این آسانگرها هنگام خنکسازی هیدروژن افزوده میشوند.
حالتهای گوناگون
هیدروژن فشرده
هیدروژن مایع
هیدروژن دوغاب
هیدروژن جامد
هیدروژن فلزی
هیدروژن در فاز فلزی یک ماده تباهیده است. در این فاز، هیدروژن به شکل یک رسانای الکتریکی رفتار میکند. این فاز به صورت نظری در سال ۱۹۳۵ پیشبینی شد، اما هنوز به روشنی دیده نشدهاست و همچنان این احتمال وجود دارد که فازهای جدیدی از هیدروژن جامد، در شرایط استاتیک، پیدا شود.
ترکیبها
نگاه کنید به: :رده:ترکیبهای هیدروژن
کووالانت و ترکیبهای آلی
هیدروژن از سبکترین گازها است و میتواند با بیشتر عنصرها وارد واکنش شود در حالی که در حالت مولکولی، H۲ در شرایط استاندارد چندان واکنشپذیر نیست. هیدروژن الکترونگاتیوی ۲٫۲ دارد و میتواند با عنصرهایی که الکترونگاتیوی بیشتری دارند مانند هالوژنها (مانند فلوئور، کلسیم، برم و ید) یا اکسیژن وارد واکنش شود. در تمامی این واکنشها هیدروژن بار مثبت به خود میگیرد. هیدروژن در ترکیب با فلوئور، اکسیژن یا نیتروژن پیوندی غیرکووالانسی با توانمندی میانگین به نام پیوند هیدروژنی برقرار میکند. این پیوند در پایداری بسیاری از مولکولهای زیستی نقش اساسی دارد. همچنین هیدروژن این توان را دارد که با عنصرهایی با الکترونگاتیوی کمتر مانند فلزها و شبهفلزها وارد واکنش شود. در این صورت هیدروژن بار منفی به خود میگیرد. این گونه ترکیبها بیشتر با نام هیدرید شناخته میشوند.
هیدروژن میتواند رشتههای ترکیبهای گستردهای را با کربن پدیدآورد. این ترکیبها هیدروکربن نام دارند. بیش از این، رشته ترکیبهای هیدروژن با ناجوراتمها هم وجود دارد که از هیدروکربنها هم گستردهتر است و به دلیل ارتباطی که میان آنها و اندامهای زنده وجود دارد به آنها ترکیبهای آلی گفته میشود. و دانش بررسی ویژگیهای چنین ترکیبهایی شیمی آلی نام دارد. و چنانکه این بررسی در زمینهٔ سازوکار جانداران باشد بیوشیمی خوانده میشود. البته تعریف دیگری هم وجود دارد: برخی بر این باورند که هر ترکیبی که کربن داشته باشد ترکیب آلی نام دارد، هرچند، بیشتر این ترکیبهای کربنی دارای هیدروژناند. امروزه میلیونها هیدروکربن در جهان شناخته شدهاست که برای ساخت بسیاری از آنها از فرایندهای پیچیدهای بهره برده شدهاست.
هیدریدها
بیشتر ترکیبهای هیدروژن، هیدرید نام دارند. عبارت هیدرید نشان میدهد که در آن ترکیب اتم هیدروژن بار منفی یا آنیون به خود گرفته و به صورت -H نمایش داده میشود. این حالت زمانی پیش میآید که هیدروژن با عنصرهایی که دوست دارند الکترون از دست دهند، ترکیب شود. این مطلب نخستین بار توسط گیلبرت لوویس در سال ۱۹۱۶ برای هیدریدهای گروه یک و دو پیشنهاد شد؛ پس از آن مورئر، در سال ۱۹۲۰ با کمک الکترولیز لیتیم هیدرید مذاب، درستی این پدیده را نشان داد. همچنین مقدار هیدروژن در آنُد با کمک معادلات استوکیومتری قابل شمارش بود. برای هیدرید عنصرهایی غیر از فلزهای گروه یک و دو، با در نظر گرفتن الکتروندوستی پایین هیدروژن، وضعیت کمی متفاوت است. همچنین ترکیب BeH۲ در گروه دو، یک پلیمری و استثنا است. در لیتیم آلومینیوم هیدرید، آنیون مرکزهای هیدریدی را با خود میبرد در حالی که به سختی با در پیونداند.
هیدریدها تقریباً با همهٔ عنصرهای گروه اصلی ساخته میشوند ولی شمار و آمیزش آنها متفاوت است. برای نمونه بیش از ۱۰۰ هیدرید بور دوتایی شناخته شدهاست درحالی که تنها یک هیدرید آلومینیم دوتایی داریم و هیدرید ایندیم دوتایی هنوز شناخته نشدهاست هرچند که ترکیبهای پیچیدهتر وجود دارند.
در شیمی معدنی، هیدریدها به عنوان یک پل لیگاندی یا لیگاند واسطه هم کاربرد دارند؛ به این ترتیب که میان دو مرکز فلزی در ترکیبهای کمپلس ارتباط برقرار میکنند. این کاربرد هیبرید بیشتر در میان عنصرهای گروه ۱۳ به ویژه در هیدریدهای بور، کمپلکسهای آلومینیم و کربورانهای خوشهدار دیده میشود.
پروتونها و اسیدها
آگاهی بیشتر در واکنش اسید و باز
هیدروژن با اکسید شدن الکترون خود را از دست میدهد در نتیجه بهدست میآید که تنها دارای یک هستهاست که خود آن هسته تنها یک پروتون دارد. به همین دلیل را پروتون نیز مینامند. این ویژگی در بحث واکنشهای اسیدها در خور توجهاست. برپایهٔ نظریهٔ اسید و باز برونستد-لاری اسیدها دهندهٔ پروتون و قلیاها گیرندهٔ پروتوناند.
پروتون یا را نمیتوان به صورت تکی در یک محلول یا بلور یونی پیدا کرد، این به دلیل ربایش بسیار بالای آن به الکترون اتمها یا مولکولهای دیگر است. مگر در دماهای بسیار بالای مرتبط با حالت پلاسما. چنین پروتونهایی را نمیتوان از ابر الکترونی اتم یا مولکول جدا کرد بلکه چسبیده به آنها باقی میماند. البته گاهی از عبارت «پروتون» برای اشاره به هیدروژن با بار مثبت یا کاتیون که در پیوند با دیگر مواد است هم استفاده میشود.
ایزوتوپها
پروتیوم، معمولیترین ایزوتوپ هیدروژن فاقد نوترون است گرچه دو ایزوتوپ دیگر به نام دوتریوم دارای یک نوترون و تریتیوم رادیو اکتیو دارای دو نوترون، وجود دارند. دو ایزوتوپ پایدار هیدروژن پروتیوم (H-1) و دیتریوم (D, H-۲) هستند. دیتریوم شامل ۰٫۰۱۸۴–۰٫۰۰۸۲٪ درصد کل هیدروژن است (آیوپاک)؛ نسبتهای دیتریوم به پروتیوم با توجه به استاندارد مرجع آب VSMOW اعلام میگردد. تریتیوم (T یا H-3)، یک ایزوتوپ پرتوزا (رادیواکتیو) دارای یک پرتون و دو نوترون است. هیدروژن تنها عنصری است که ایزوتوپهای آن اسمی مختلف دارند.
پیشینه
شناسایی هیدروژن و دستاوردهای پس از آن
در سال ۱۶۷۱، رابرت بویل دریافت و توضیح داد که از واکنش میان آهن و یک اسید رقیق باعث تولید گاز هیدروژن میشود. پس از او در سال ۱۷۶۶ هنری کاوندیش نخستین کسی بود که گاز هیدروژن را به عنوان یک مادهٔ جداگانه شناخت. مادهای که نتیجهٔ واکنش شیمیایی میان فلز و اسید بوده و البته آتشگیر نیز بودهاست برای همین وی نام «هوای آتشگیر» را بر آن نهاد. او گمان برد «هوای آتشگیر» در حقیقت همان مادهٔ افسانهای «آتشدوست» یا phlogiston است. آزمایشهای پس از آن در سال ۱۷۸۱ نشان داد که از سوختن این گاز، آب پدید میآید. کاوندیش به عنوان کسی که برای نخستین بار هیدروژن را به عنوان یک عنصر دانست، شناخته میشود. در سال ۱۷۸۳ لاوازیه و لاپلاس هنگامی که یافتههای کاوندیش را آزمودند و دیدند که از سوختن این گاز، آب پدید میآید به پیشنهاد لاوازیه نام هیدروژن را برای آن برگزیدند. هیدروژن به معنی سازندهٔ آب یا آبزا، از واژهٔ یونانی ὕδρω یا hydro به معنی «آب» و γενῆς یا genes به معنی «سازنده» ساخته شدهاست.
لاوازیه در آزمایشهای سرشناس خود دربارهٔ بقای ماده، از واکنش میان بخار آب با فلز آهنی که در آتش به شدت داغ و دچار تابش شده بود، به تولید هیدروژن دست یافت. اکسید کردن آهن در یک فرایند بدون هوا با کمک پروتونهای آب در دمای بسیار بالا از واکنشهای زیر پیروی میکند:
Fe + H۲O → FeO + H۲
2 Fe + 3 H۲O → Fe۲O۳ + 3 H۲
3 Fe + 4 H۲O → Fe۳O۴ + 4 H۲
زیرکونیم و بسیاری دیگر از فلزها اگر همین فرایند را با آب داشته باشند باز به تولید هیدروژن میرسند.
نخستین بار در سال ۱۸۹۸ جیمز دیوئر توانست هیدروژن را در فرایند سرمایش بازیابی و با کمک چندی از ابتکارهای خودش مانند فلاسک خلاء مایع کند. او یک سال بعد توانست هیدروژن را جامد کند. در دسامبر ۱۹۳۱، هارولد یوری توانست دوتریوم و پس از او در ۱۹۳۴ ارنست رادرفورد، مارک اولیفانت و پاول هارتک توانستند تریتیوم را بهدست آورند. در ادامه، آب سنگین که به جای هیدروژن معمولی از دوتریوم ساخته شده را گروه هارولد یوری در ۱۹۳۲ بهدست آوردند. در سال ۱۸۰۶ فرانسوآ ایزاک دو ریواز نخستین ماشین درونسوز با سوخت آمیزهای از هیدروژن و اکسیژن را ساخت و ادوارد دانیل کلارک لولههای دم دهندهٔ هیدروژن را در سال ۱۸۱۹ درست کرد. روشنایی کلسیم و لامپ دوبراینر هم نخستین بار در سال ۱۸۲۳ درست شدند.
نخستین بادکنک هیدروژنی را ژاک شارل در ۱۷۸۳ پدیدآورد، اما آنری ژیفار نخستین کسی بود که توانست از این بادکنکهای هیدروژنی یک وسیلهٔ جابجایی در آسمان بسازد و به اندازهٔ کافی در هوا بالا رود. او در سال ۱۸۵۲ به این کامیابی دست یافت. پس از آن فردیناند زپلین آلمانی پیشنهاد ساخت یک کشتی پرنده را داد و در سال ۱۹۰۰ نخستین زپلین در آسمان به پرواز درآمد. با آمدن این ابزار مسافرتهای هوایی ممکن شد تا آنجا که از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول آغاز شد، ۳۵٬۰۰۰ مسافر بدون هیچ حادثهٔ جدی در آسمان جابجا شدند. در طول جنگ هم این ابزار به عنوان دیدهبان یا بمب افکن کاربرد داشت.
کشتیهای هوایی بریتانیایی آر۳۴ که در سال ۱۹۱۹ ساخته شد میتوانست عرض اقیانوس اطلس را بدون توقف طی کند. پس از آن در دههٔ ۱۹۲۰ پروازهای مرتب برای مسافران فراهم شد. با شناسایی گاز هلیم توسط آمریکاییها امید آن بود که این مسافرتها از امنیت بیشتری برخوردار شوند. اما دولت آمریکا نپذیرفت که هلیوم را برای این هدف بفروشد. برای همین به ناچار این کشتیهای فضایی همچنان با هیدروژن کار میکردند. کشتی هوایی هیندنبورگ که در ۶ مه ۱۹۳۷ در آسمان نیوجرسی آتش گرفت هم با گاز پرواز میکرد. این رویداد به صورت زنده از رادیو پخش میشد و از آن فیلم گرفته میشد. گمان آن میرفت که آتشسوزی به دلیل نشت گاز هیدروژن رخ دادهاست اما چندی بعد بررسیها نشان داد که از جرقهٔ میان تارهای آلومینیمی در اثر الکتریسیتهٔ ساکن آتشسوزی روی دادهاست اما هر چه بود این رویداد باعث از بین رفتن اعتماد عمومی نسبت به ابزارهای پروازی به کمک گاز هیدروژن شد.
در سال ۱۹۷۷ برای نخستین بار از پیلهای نیکلهیدروژن در سامانهٔ ردیابی ماهوارهای نیروی دریایی بهره برده شد. برای نمونه در ایستگاه فضایی بینالمللی، اودیسهٔ مریخ و نقشهبردار سراسر مریخ، پیلهای نیکلهیدروژن بهکار رفتهاست. تلسکوپ فضایی هابل هم در بخشهایی از گردشش که فضا تاریک است از نیرو پیلهای نیکلهیدروژن بهره میبرد. اما این پیلها در مه سال ۲۰۰۹ جایگزین شدند.
نقش هیدروژن در گسترش نظریهٔ کوانتوم
ساختار اتمی نسبتاً سادهٔ هیدروژن یعنی اینکه تنها دارای یک پروتون و یک الکترون بود و افزون بر آن، طیف نوری که از هیدروژن تابیده میشد یا توسط هیدروژن دریافت میشد، همگی در گسترش نظریهٔ ساختار اتم بسیار کمککار بودند. سادگی ساختار مولکول هیدروژن و کاتیون H۲+ کمک کرد تا شناخت بهتری از پیوندهای شیمیایی بهدست آید. این دستاورد اندکی پس از بیان نظریهٔ رفتار مکانیک کوانتوم اتم هیدروژن در میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰، بهدست آمد.
یکی از اثرها و ویژگیهای کوانتومی که به خوبی دیده شد (اما در آن هنگامه فهمیده نشد) مشاهدات ماکسول در زمینهٔ هیدروژن بود که نیم قرن پیش از رسیدن به نظریهٔ مکانیک کوانتوم روی داد. ماکسول مشاهده کرد که ظرفیت گرمایی H۲ در دماهای زیر دمای اتاق به سرعت از انرژی گرمایی گازهای دو اتمی دور و به تک اتمیها نزدیک میشود. برپایهٔ نظریهٔ کوانتوم این رفتار به فاصلهٔ میان ترازهای انرژی دورانی بازمیگردد که به ویژه در H۲ به دلیل جرم کوچک آن، با هم فاصلهٔ زیادی دارند این ترازهای بافاصله، از پخش شدن یکنواخت انرژی گرمایی در حرکت دورانی هیدروژن در دمای پایین پیشگیری میکند. گازهای دو اتمی که از اتمهای سنگین تری ساخته شدهاند دارای چنین ترازهای با فاصلهٔ انرژی نیستند و نمیتوانند چنین رفتاری را از خود نشان دهند.
پیدایش
هیدروژن فراوانترین عنصر در جهان است تا آنجا که ۷۵٪ جرم مواد طبیعی از این عنصر ساخته شده و بیش از ۹۰٪ اتمهای سازندهٔ آنها اتم هیدروژن است و البته گمان آن میرود که جرمهای ناشناخته مانند مادهٔ تاریک و انرژی تاریک هم چنین ساختاری داشته باشند. هیدروژن و ایزوتوپهای آن به فراوانی در ستارهها و سیارههای غولهای گازی یافت میشوند. هیدروژن از راه واکنشهای پروتون-پروتون و چرخهٔ سیاناو در همجوشی هستهای نقشی کلیدی در زاییده شدن، درخشان شدن و پُرتوان شدن یک ستاره بازی میکند چون ابرهای مولکول هیدروژن رابطهای مستقیم با زایش یک ستاره دارند.
در سراسر کیهان، هیدروژن بیشتر در حالت اتمی یا پلاسمایی دیده میشود. در حالت پلاسما ویژگیهای ماده کاملاً متفاوت از ویژگیهای آن در حالت مولکولی است چرا که در این وضعیت الکترون و پروتون دیگر در بند یکدیگر نیستند در نتیجه رسانش الکتریکی و تابش بسیار بالایی در ماده رخ میدهد (نوری که از خورشید و دیگر ستارگان تابیده میشود) و ذرههای باردار به شدت زیر تأثیر میدانهای مغناطیسی و الکتریکی قرار دارند. برای نمونه بادهای خورشیدی که با مغناطکرهٔ زمین در اندرکنش قرار میگیرد و باعث بهوجود آمدن شفق قطبی و جریانهای بیرکلند در زمین میشوند، چنیناند.
برخلاف فراوانی زیاد هیدروژن در کیهان، غلظت این عنصر در هواکرهٔ زمین بسیار کم است (۱ ppm برحسب حجم) و این بیشتر به دلیل سبکی این گاز نسبت به دیگر گازها است که میتواند آسانتر از میدان گرانش زمین بگریزد هیدروژن گازی هم که در زمین یافت میشود بیشتر به صورت مولکول دو اتمی دیده میشود. با وجود تمام این توضیحها، از دیدگاه فراوانی، هیدروژن سومین عنصر فراوان در سطح زمین است و این به دلیل حضور آن در بیشتر ترکیبهای شیمیایی مانند هیدروکربنها و آب است. آب در دسترسترین سرچشمهٔ هیدروژن در زمین است که از دو بخش هیدروژن و یک بخش اکسیژن (H۲O) ساخته شدهاست.
همچنین هیدروژن در بیشتر گونههای مواد آلی که در اندامهای زنده کاربرد دارند پیدا میشود، زغال، سوخت فسیلی و گاز طبیعی. متان (CH۴)، که یکی از محصولات فرعی فساد ترکیبات آلی است همگی دارای هیدروژناند. گاز هیدروژن توسط باکتریها و جلبکها ساخته میشود و البته یکی از سازندگان طبیعی باد شکم است.
هیدروژن از راههای گوناگون بهدست میآید، گذر بخار از روی کربن داغ، تجزیه هیدروکربن بهوسیلهٔ حرارت، واکنش هیدروکسید سدیم یا پتاسیم بر آلومینیوم، الکترولیز آب یا از جابجایی آن در اسیدها توسط فلزات خاص.
تولید
در آزمایشگاههای زیستشناسی و شیمی میتوان گاز هیدروژن را تولید کرد. این گاز معمولاً محصول کناری دیگر واکنشها است.
در آزمایشگاه
در آزمایشگاه با کمک دستگاه کیپ میتوان از واکنش اسیدها با فلزهایی مانند روی، هیدروژن بهدستآورد:
Zn + 2 → +
از واکنش آلومینیم با قلیاها هم میتوان به نتیجه رسید:
۲ Al + 6 + 2 → ۲ + ۳
الکترولیز آب هم یک روش آسان برای تولید هیدروژن است. با گذر یک جریان کم ولتاژ از آب میتوان گاز اکسیژن را در آنُد و گاز هیدروژن را در کاتُد جمع کرد. برای جمعآوری هیدروژن معمولاً کاتد از پلاتین یا یک فلز واسطهٔ دیگر برگزیده میشود. البته چون امکان آتش گرفتن وجود دارد و اکسیژن هم به این سوختن کمک میکند برای همین فلز کاتد و آند هر دو واسطه در نظر گرفته میشود (آهن اکسید میشود و مقدار اکسیژن بهدست آمده را کاهش میدهد). بیشترین بازده نظری این واکنش یعنی نسبت جریان الکتریسیته به هیدروژن تولیدی میان ۸۰ تا ۹۴ درصد است.
۲ (l) → ۲ (g) + (g)
شیمیدانان در سال ۲۰۰۷ دریافتند که اگر آلیاژی از گالیم و آلومینیم را به صورت گلولهای درآورند و در آب بیندازند میتواند هیدروژن تولید کند. همچنین این فرایند آلومینا هم پدیدمیآورد. در این میان گالیم نمیگذارد که لایهای از اکسیژن بر روی گلوله ساخته شود و البته گالیم پس از واکنش دوباره قابل استفادهاست و این به دلیل گرانی این فلز نکتهٔ مهمی است. این روش از نظر کاهش هزینه هم درخور توجهاست چرا که هیدروژن در همانجا تولید میشود و دیگر نیازی به جابجایی ندارد.
در صنعت
راههای گوناگونی برای تولید صنعتی هیدروژن پیدا شدهاست. اما بهترین آنها از نظر اقتصادی، برداشتن هیدروژن از هیدروکربنها است. در این روش بخار آب در دمای بالا با سوختهای سنگوارهای مانند متان موجود در گاز طبیعی واکنش میدهد و مخلوط مونوکسید کربن و پدیدمیآورد که به آن گاز آب یا گاز سنتز میگویند. منظور از دمای بالا در این واکنش ۱۰۰۰ تا ۱۴۰۰ کلوین، ۷۰۰ تا ۱۱۰۰ سانتیگراد، ۱۳۰۰ تا ۲۰۰۰ فارنهایت است.
+ → CO + 3
تمایل بر این است که این واکنش در فشار پایین انجام گیرد ولی چنین نمیشود و در فشارهای بالا (۲ مگاپاسکال، ۲۰ اتمسفر یا ۶۰۰ اینچ جیوه) رخ میدهد چون هیدروژن با فشار بالا کالای تجاری تری است و فرایند پالایش آن و جداسازی اش از دیگر گازها (PSA) در فشار بالا بهتر صورت میگیرد. مخلوط گاز سنتز جهت تولید متانول و ترکیبهای مرتبط دیگر بهکار میرود. جدای از متان، هیدروکربنهای پیچیدهتر هم میتوانند در تولید گاز سنتز بکار روند تنها نسبت محصولات تولیدی متفاوت است. یکی از بزرگترین پیچیدگیها در این فرایندهای بهینهسازی پدیداری کُک یا کربن است.
→ C + 2 H۲
برای پالایش گاز هیدروژن از بخار آب زیادی که در آغاز واکنش افزودیم، از کربن منوکسید استفاده میشود و اکسید آهن در این میان نقش آسانگر را بازی میکند. این واکنش از واکنشهای مهم صنعتی در تولید کربن دیاکسید است.
CO + → +
یک روش صنعتی و مهم دیگر در تولید هیدروژن، اکسید کردن جزئی هیدروکربنها است:
۲ + → ۲ CO + 4
و البته واکنش زغالسنگ که به عنوان پیشدرآمدی بر واکنش بالایی است:
C + → CO +
هیدروژن مورد نیاز در فرایند هابر برای تولید آمونیاک هم از گاز طبیعی بهدست میآید. برقکافت آبنمک هم علاوه بر تولید سدیم هیدروکسید و آزادسازی کلر، هیدروژن نیز آزاد میکند.
به علت خورندگی و اشتعالپذیری گاز هیدروژن، جابهجایی آن با دشواری روبهروست. از این رو در بسیاری از این فرایندهای صنعتی، هیدروژن تولید شده در همانجا مصرف میشود بدون آنکه پالایش یا جداسازی انجام گیرد.
چرخهٔ گرماشیمی
بیش از ۲۰۰ چرخهٔ گرماشیمی (ترموشی) برای شکستن مولکول آب به اتمهای سازنده اش وجود دارد. دانشمندان بر روی نزدیک به دو جین از این چرخهها مانند چرخهٔ اکسید آهن، چرخهٔ اکسید سریم (IV)-اکسید سریم (III)، چرخهٔ روی-اکسید روی، چرخهٔ گوگرد-ید، چرخهٔ مس-کلر، چرخهٔ هیبرید گوگرد پژوهش و آزمایش میکنند و در تلاش اند تا از آب و گرما، به هیدروژن و اکسیژن برسند بدون اینکه از جریان برق کمک بگیرند. شماری از آزمایشگاهها (از جمله در فرانسه، آلمان، یونان، ژاپن و آمریکا) در حال گسترش روشهای ترموشیمی (گرماشیمی) هستند تا بتوانند با کمک انرژی خورشیدی و آب، هیدروژن تولید کنند.
خوردگی بدون هوا
در شرایط بدون هوا، آهن و فولاد به آرامی با پروتونهای آب، اکسید میشوند و مولکول هیدروژن () آزاد میشود. در این فرایند نخستین چیزی که ساخته میشود هیدروکسید آهن(II) (زنگارهای سبز) است و واکنش آن به صورت زیر است:
Fe + 2 H۲O → Fe(OH)۲ + H۲
در شرایط بی هوا، هیدروکسید آهن(II) آزاد شده میتواند با پروتونهای آب اکسید شود و مگنتیت و هیدروژن را پدیدمیآورد. فرایندی که توضیح داده شد، واکنش شیکور نام دارد.
۳ Fe(OH)۲ → Fe۳O۴ + ۲ H۲O + H۲
هیدروژن + آب + مگنتیت → هیدروکسید آهن
بلور مگنتیت ()، اگر به خوبی ساخته شده باشد از دید ترمودینامیکی پایدارتر از هیدروکسید آهن () است.
آنچه گفته شد فرایند خوردگی بدون هوای آهن و فولاد است که در آبهای زیرزمینی بدون اکسیژن یا در خاکهای کاهندهٔ زیر سفرههای آب روی میدهد.
درون زمین
در نبود اکسیژن هوا (O۲)، در شرایط ویژهٔ درون زمین و در فاصلهای بسیار دور از هواکره، در فرایندی به نام سرپانتینی کردن، گاز هیدروژن یا پدید میآید. در این فرایند: اکسید کردن بدون هوا، توسط پروتونهای () آب موجود در یون آهن سیلیکات در شبکهٔ بلوری فایالیت (Fe۲SiO۴، الیوین سرشار از آهن) دیده میشود. در پایان، این واکنش به ساخت مگنتیت ()، کوارتز () و هیدروژن () میرسد:
۳ Fe۲SiO۴ + ۲ H۲O → ۲ Fe۳O۴ + ۳ SiO۲ + ۳ H۲
هیدروژن + کوارتز + مگنتیت → آب + فایالیت
این واکنش به واکنش شیکور که در خوردگی بدون هوا گفته شد، بسیار نزدیک است.
کاربردها
کاربرد در فرایندها
هیدروژن یا H۲ به فراوانی در صنایع شیمیایی و پتروشیمی کاربرد دارد. بزرگترین کاربرد آن در فراوری سوختهای سنگوارهای و تولید آمونیاک است. مصرفکنندگان کلیدی H۲ در کارخانههای پتروشیمی عبارتند از هیدرودآلکیلاسیون، هیدرودسولفوریزاسیون و کراکینگ. البته هیدروژن چندین کاربرد مهم دیگر هم دارد. هیدروژن در هیدروژنه کردن به ویژه در افزایش سطح اشباع چربیهای غیر اشباع و تولید روغن جامد، دانههای روغنی و تولید متانول کاربرد دارد. کاربرد دیگر آن به عنوان منبع هیدروژن در تولید هیدروکلریک اسید است. همچنین هیدروژن به عنوان عامل کاهنده در احیای سنگ معدنهای فلزی کار میکند.
هیدروژن به خوبی در بسیاری از عنصرهای خاکی کمیاب و فلزهای واسطه حل میشود. همچنین در فلزهای آمورفی و بلورهای نانو حل شدنی است.
جدا از واکنشهای شیمیایی که هیدروژن میتواند در آنها شرکت کند، این ماده کاربرد فراوانی در مهندسی و فیزیک دارد. برای نمونه به عنوان گاز پوششی (محافظ) در روشهای گوناگون جوشکاری مانند جوشکاری اتمی هیدروژن مورد نیاز است. کاربرد دیگر هیدروژن در خنک کردن مولد الکتریکی نیروگاههای برق است. این کاربرد به این دلیل است که هیدروژن دارای بالاترین رسانش گرمایی در میان گازها است. در پژوهشهای سرماشناسی مانند مطالعهٔ ابررسانایی هم بر روی هیدروژن مایع کار میشود. چگالی گاز هیدروژن نزدیک به هوا است. به همین دلیل در گذشته به عنوان گاز بالابر در بالونها و کشتیهای هوایی کاربرد داشت.
به تازگی از هیدروژن خالص یا آمیختهای از هیدروژن و نیتروژن برای شناسایی نشتیهای ریز و سوراخهای بسیار کوچک در نیروگاهها، صنعتهای شیمیایی، هوافضا، خودروسازی و مخابرات بهره برده میشود. هیدروژن یک افزودنی مجاز به مواد خوراکی است (E 949) با کمک آن میتوان بستهبندی مواد خوراکی را از نظر نشتی و سوراخ آزمود همچنین از اکسید شدن مواد خوراکی هم پیشگیری میکند. دمای هیدروژن در نقطهٔ سهگانه اش به عنوان یکی از نقطههای ثابت در ITS-90 (مقیاس بینالمللی دما در ۱۹۹۰) نشانهگذاری شده که برابر با ۱۳٫۸۰۳۳ کلوین است.
ایزوتوپهای کمیاب هیدروژن هر یک کاربرد ویژهای دارند.
دوتریوم (هیدروژن-۲) در واکنشهای شکافت هستهای به عنوان کُندکننده در کاهش حرکت نوترونها کار میکند و در واکنشهای همجوشی هستهای کاربرد دارد.
ترکیبهای دوتره (حاوی دوتریوم) در پژوهشهای زیستشناسی و شیمی دربارهٔ تأثیرات ایزوتوپها مورد نیازند.
تریتیوم (هیدروژن-۳) که در رآکتورهای هستهای پدید میآید در ساخت بمبهای هیدروژنی مورد نیاز است.
تریتیوم یک ایزوتوپ طبقهبندی شده در علوم زیستی است و به عنوان یک منبع ذرات بتا کاربرد دارد (مثلاً در رادیولومینسانس).
حامل انرژی
همچنین ببینید: اقتصاد هیدروژن
هیدروژن به خودی خود یک منبع انرژی نیست. مگر آنکه با کمک واکنشهای همجوشی هستهای در دوتریوم یا تریتیوم برای نیروگاهها انرژی تولید کند؛ که البته این فناوری بسیار پیشرفتهاست. انرژی خورشید هم از همجوشی هستهای هیدروژن گرفته شدهاست اما بر روی زمین به سختی میتوان به صورت کنترل شده به این فرایند دست یافت. هیدروژن بهدست آمده از خورشید، فرایندهای زیستی یا الکتریکی انرژی مورد نیاز برای تولیدش بیشتر از انرژی بهدست آمده از سوختنش است به همین دلیل در این موقعیتها با هیدروژن به عنوان یک حامل انرژی برخورد میشود مانند یک باتری. هیدروژن را میتوان از سوختهای سنگوارهای (مانند متان) بهدستآورد اما این گونه منبعها همیشگی و پایدار نیستند.
چگالی انرژی در یکای حجم هم برای هیدروژن مایع و هم برای گاز فشردهٔ هیدروژن در هر فشاری که بتوان با آن کار کرد آشکارا از چگالی انرژی سوختهای سنگوارهای سنتی پایینتر است همچنین چگالی انرژی در یکای جرم هم برای سوختهای سنگوارهای بالاتر است. اما همچنان پژوهشها بر سر این است که در آینده به گستردگی از هیدروژن عنوان یک حامل انرژی بهره برده شود. برای نمونه میتوان فرایند جداسازی کربن از هواکره و ذخیرهسازی آن را برای هیدروژن هم همانند کرد و از سوختهای سنگوارهای هیدروژن بهدستآورد. اگر بتوان از هیدروژن به عنوان سوخت در ترابری بهره برد، این سوخت به نسبت دیگر سوختها، پاک میسوزد، اندکی NOx تولید میکند اما به هر حال بدون پدیدآوردن کربن میسوزد. نباید فراموش کرد که هزینههای مربوط به دگرگونی کامل سامانه، به اقتصاد هیدروژنی درخور نگرش است.
خنککننده
از هیدروژن در نیروگاههای برق به عنوان خنککنندهٔ ژنراتورها بهره برده میشود. این به دلیل ظرفیت گرمایی بسیار بالای این گاز است که از همهٔ گازها بالاتر است.
در نیمهرساناها
هیدروژن برای اشباع پیوندهای شکستهٔ سیلیسیم آمورف و کربن آمورف کاربرد دارد و کمک میکند تا ویژگیهای ماده پایدار شود. همچنین در بسیاری از اکسیدهای مواد به عنوان دهندهٔ الکترون کار میکند. چند مورد از این اکسیدها عبارتند از:
ZnO, SnO۲, CdO, MgO, ZrO۲, HfO۲, La۲O۳, Y۲O۳, TiO۲, SrTiO۳، LaAlO۳، SiO۲, Al۲O۳، ZrSiO۴، HfSiO۴ و SrZrO۳.
دیگر کاربردها
به مقدار بسیار زیادی هیدروژن در فرایند هابر (Haber Process) نقش دارد. دیگر کاربردهای هیدروژن عبارتاند از:
آلکیل زدایی آبی (هیدرو دِ آلکیلاسیون hydrodealkylation)، گوگردزدایی آبی (هیدرو دِ سولفوریزاسیون، hydrodesulfurization) و هیدروکرکینک (hydrocracking)
در سوختهای موشک
هیدروژن میتواند در موتورهای درونسوز سوخته شود یا در پیلهای هیدروژنی، انرژی الکتریکی تولید کند. تاکنون چند خودروی آزمایشی توسط چند شرکت خودروسازی از جمله BMW (موتور گرمایی) و بنز، تویوتا، اپل و … (پیل هیدروژنی) تولید شدهاست. پیلهای سوختی هیدروژنی، بهعنوان راه کاری برای تولید توان بالقوهٔ ارزان و بدون آلودگی، مورد توجه قرار گرفتهاست.
واکنشهای زیستی
H۲ محصول برخی از واکنشهای بدون هوا است که توسط چندین گونه میکروب درست میشود. این واکنشها معمولاً با کمک آهن یا نیکل موجود در آنزیمهایی به نام هیدروژناس آسان میشوند. این آنزیمها به عنوان آسانگر در واکنشهای برگشتپذیر اکسایش و کاهش میان H۲ و اجزایش، دو پروتون و دو الکترون، کار میکنند. گاز هیدروژن هنگام انتقال تعادلهای کاهشی بهوجود آمده در اثر تخمیر اسید پیرویک با آب، پدید میآید.
همه روزه شکستن مولکول آب به اجزای سازندهاش، پروتونها، الکترونها و اکسیژن در واکنش فتوسنتز در جانداران روی میدهد. برخی از اندامها مانند سیانوباکتر و جلبک کلامیدوموناس رینهارتی یک گام دوم را هم وارد واکنش میکنند که مربوط به واکنشهای در تاریکی است و در آن پروتونها و الکترونها کاهیده میشوند و با کمک آنزیمهای ویژهای که در کلروپلاست وجود دارد گاز H۲ را درست میکنند. تلاش شده تا آنزیمهای سیانوباکتری را به صورت ژنی تصحیح کنند و با کمک آنها حتی در حضور اکسیژن هم گاز هیدروژن تولید کنند. همچنین تلاش شده تا ژنهای جلبک یک واکنش دهندهٔ زیستی را هم اصلاح کنند.
هشدارها
هنگام کار با هیدروژن باید بسیار هشیار بود. این به دلیل توان آتشگیری و انفجار آن است به ویژه هنگامی که با هوا آمیخته میشود و هنگامی که خالص یا بدون اکسیژن باشد هم فرد را دچار خفگی میکند. هیدروژن مایع توان سردکنندگی بسیار بالایی دارد و مانند دیگر مایعات بسیار سرد، میتواند آسیبهایی همچون یخزدگی را به بار آورد. هیدروژن در بسیاری از فلزها حل میشود گاهی این توانایی دلخواه ما نیست مانند امکان نشت به بیرون و پدیدهٔ تردی هیدروژنی که در صورت ادامه باعث ترک خوردگی یا انفجار میشود. نشت هیدروژن در هوای آزاد باعث شعلهور شدن آن میشود افزون بر این سوختن هیدروژن هنگامی که بسیار داغ باشد، تقریباً پدیدهای ناپیدا (نامرئی) است و میتواند باعث رویدادهای ناگواری شود.
دادههای مربوط به هیدروژن از جمله دادههای مربوط به امنیت آن به دستهای از پدیدهها بستگی دارد. بسیاری از ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی هیدروژن به نسبت اورتوهیدروژن و پاراهیدروژن گاز وابستهاست که معمولاً روزها و گاهی هفتهها طول میکشد تا در یک دمای مشخص به تعادل برسد و چون دادههای امنیت مربوط به حالت تعادل است کمی کار دشوار میشود همچنین پارامترهای انفجار، مانند فشار و دمای بحرانی به شدت به هندسهٔ ظرف دربردارنده هم بستگی دارد.
جستارهای وابسته
طیف اتمی هیدروژن
پادهیدروژن
یون هیدروژن
پیل سوختی
ایزوتوپهای هیدروژن
منابع
افزودنیهای عدد ئی
زیستشناسی و داروشناسی عنصرهای شیمیایی
سردسازها
سوختها
عناصر شیمیایی
عوامل کاهنده
نافلزها
نوشتارهای صوتی |
944 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%82 | زندیق | زندیق، معرّب واژههای زندیک یا زندیکیه است (به معنی مفسر زند)؛ این واژه، توسط مسلمانان، در خصوص افرادی که تصور میشود نظرات یا عملکردهایی دارند که با نظرات بنیادی اسلام در تعارض است به کار میرود. مسلمانان، شروع به خواندن مانویان، زرتشتیان، مرتدان و کفار وبرخی فلاسفه معارضین اسلام با عنوان زندیق نمودند؛ عنوانی که مجازات آن مرگ بود. از اواخر قرن هشتم میلادی (قرن دوم هجری) خلفای عباسی، شروع به شکار و قلع و قمع زندیقها در مقیاس وسیع نموده و هر کس را که ظن زندیق بودن به وی میرفت از دم تیغ میگذراندند. در دوران جدید گاهی این لغت برای اشاره به پیروان مذاهب و فرقههایی که در جامعه اسلامی ریشه گرفته اما توسط مسلمین سنتی، کفرآمیز یا دگرکیشی، محسوب میشود به کار میرود.
مانی و زند
علی بن حسین مسعودی که در سال ۳۴۶ خورشیدی درگذشت، در مروج الذهب، در سخن از شاپور یکم از پدید آمدن مانی یادکرده، مینویسد، اسم زندقه با مانی پدید آمد و از کلمه زند که تفسیر اوستاست درآمدهاست، پیروان مانی را زندی گفتند برای اینکه دلبخواه خود اوستا را تأویل کنند.
کلمهٔ زند به معنی تفسیر اوستاست. زنتی در خود اوستا به معنی شرح و تفسیر یا گزارش، بسیار بکار رفته و مشتق است از مصدر «زن» که به معنی دانستن و شناخت است. «زنتی» یا «آزنتی» در گزارش پهلوی اوستا، به زند گردانیده شدهاست. بسیاری از نویسندگان زنادقه را از پیروان مانی دانسته و خود مانی را زندیق خواندهاند. در تاریخ طبری و ترجمهٔ فارسی آن تاریخ بلعمی چنین آمدهاست «مانی زندیق در زمان شاپور یکم بود و بیرون آمد و زندقه آشکار کرد.» قرنها پیش از این نویسندگان، مورخ ارمنی، ازنیک که از معاصرین ساسانیان است، از زندیکها سخن میدارد. ازنیک کتاب خود را در میان سالهای ۴۴۵ تا ۴۴۸ میلادی تألیف کرده و از عقاید دینی فرق زرتشتی زمان خود بحث میکند و از زندیکها یعنی پیروان آیین مانی نام بردهاست، بنابراین کلمه پهلوی زندیک در روزگار خود در ساسانیان به مانویان اطلاق میشد. در قرون اولیه اسلام زندیق به مانوی و به همهٔ کسانی که دینناباور و دهری یا مخالف اسلام بودند، اطلاق میگردید. روزبه دادویه معروف به ابن مقفع در سال ۱۴۰ هجری خورشیدی به گناه زندقه یعنی پیروی از آیین مانی، در بصره به فرمان ابوجعفر منصور دومین خلیفه عباسی در تنور سوزانیدهشد.
البته پیروان مکتب خلافت از این عنوان برای مبارزه و سرکوب مخالفین خود بسیار استفاده میکردند آنها از مناقشه و نقد حدیث به شدت جلوگیری میکردند هرچند مخالف عقل، وجدان و تاریخ قطعی باشد زیرا نقد حدیث به نقد، مناقشه و تشکیک در امور مهمتر و حساس تری میانجامید. چنانکه برخی مزدوران و جیره خواران از محمد نقل کردندکه بین موسی و آدم محاجهای روی داد، در این محاجه، آدم، موسی را محکوم کرد. یکی از حاضران پرسید: چه وقت آدم و موسی به هم رسیدند؟ خلیفه شخصاً دخالت کرد و دستور داد بساط چرم و شمشیری حاضر کنند و معترض را که در صدد فهم مطلب بود با این حجت که زندیقی است که حدیث رسول خدا را تکذیب کرده، بکشند.
اتهام به زندیقی گری آسانترین وسیله ممکن برای خلاصی از کسی بود که نماز پشت سر خلیفه ستمگر را جائز نمیدانست.
زنادقه سرشناس یا زندیقهای منتسب در تاریخ اسلام
بشّار بن بُرد
ابن راوندی
ابن مُقَفَّع
ابوشاکر
ابوتمار مطبب
محمد ابن وراق
یزدان پور باذان
یزدان بخت
علی ابن عبیده ریحانی
ابوالخطاب محمد بن لبی
زینب مغیره
ابن سعید صالح
منفذ بن زیاد هلالی
عبداله بن داود
صیمری
عماره بن حمزه
مطر بن ابی الغیث
مطیع بن ایاس
علی بن الخلیل
حماد عجرد
نعمان بن طالوت
معن ابن زائده
حماد بن زبرقان
ابن الاعمی الحریزی
ذوالنون مصری
عبدالکریم ابن ابیالعوجاء
پانویس
جستارهای وابسته
فهرست دینناباوران و خداناباوران ایرانی
خداناباوری
خداناباوری در ایران
بیدینی
بیدینی در ایران
دهری
ندانمگرایی
کافر
ارتداد
طبیعتگرایی
آزاداندیشی
منابع
پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳
آزار توسط مسلمانان
اصطلاحات اسلامی
بیخدایی
کلمات ناسزا برای اشاره به افراد
مانویگری
بدعت دینی |
950 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%81%20%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A8 | کریستف کلمب | کریستُف کُلُمب یا کریستوبال کُلُن (زاده ۳۱ اکتبر ۱۴۵۱ – درگذشته ۲۰ مه ۱۵۰۶) دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق به قاره آمریکا رسید. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت اما به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قارهای ناشناخته برای جهان نو را کشف کردهاست. سفر کریستف کلمب به آمریکا در قالب ۴ سفر اکتشافی صورت گرفت.
کریستف کلمب از چهرههای بحثبرانگیز تاریخ است. برخی – از جمله اکثر سرخپوستان آمریکا – او را مسئول مستقیم یا غیرمستقیم کشتار دهها میلیون نفر از مردم بومی و عامل استعمار آمریکا از سوی اروپا میدانند؛ در حالیکه دیگران وی را به خاطر نقش مؤثری که در گسترش فرهنگ و تمدن غرب ایفا کرد میستایند.
سالهای نخست
بنا به گفتهٔ دیوید ایکورن، نام حقیقی وی «جان کولون» بود که نام خود را به کریستفر کولومبوس (اسپانیولی) تغییر داد. مادر وی سوزانا فونتهروسا و پدرش دومینیکو نام داشت. و پدر بزرگ مادری او نیز یعقوبو فونتهروسا نام داشت. نام پدرجد وی آبراهام فونتهروسا بود. در مورد زادگاه واقعی کلمب روایتهای مختلفی مطرح شده و دربارهٔ سالهای نخست زندگانی او اطلاعات اندکی موجود است. اکثر تاریخ نگاران وی را اهل جنوا در ایتالیا میدانند اما برخی نیز او را اسپانیایی دانستهاند. کریستف کلمب در روزی بین ۲۶ اوت تا ۳۱ اکتبر سال ۱۴۵۱ زاده شد. پدرش دومنیکو کلمبو تاجر پشم و مادرش سوزانا فونتاناروسا دختر یک بازرگان پشم بود. کلمب سه برادر کوچکتر به نامهای بارتولومئو، جیووانی په لگرینو و جیاکامو و خواهری به نام بیانچینتا داشت. در ۱۴۷۰ خانوادهاش برای کار به ساوانو کوچ کردند جایی که کریستف و برادرش بارتولومئو توانستند در کنار پیشه خانوادگی، نقشهنگاری نیز بیاموزند. کلمب تحصیلات رسمی نداشت و تا حدود بیست و چهار سالگی خواندن و نوشتن نمیدانست اما چون آرزو داشت که ناخدای کشتی شود در این دوره و بعد از آن کوشید تا با مطالعهٔ فراوان نزد خود این کمبود علمی را جبران کند.
در سال ۱۴۷۴ کلمب در شمار کارکنان کشتی گروه «سرمایهداران اسپنولا» که از مشتریان جنوایی پدرش بودند درآمد. پس از آن یک سالی را روی یک کشتی در حوالی آبهای جزیرهٔ خیوس، واقع در دریای اژه، خدمت کرد. کلمب پس از دیداری کوتاه از خانه، دوباره رهسپار خیوس شد و یک سال دیگر را آنجا گذراند.
در ۱۴۷۶ همراهی با یک هیئت بازرگانی این فرصت را نصیب کلمب کرد تا برای نخستین بار به اقیانوس اطلس سفر کند ولی در حوالی خلیج سنت وینسنت دزدان دریایی فرانسوی به ناوگان حملهور شدند و آن را به آتش کشیدند و کلمب که جان بدر برده بود، به ناچار شش مایل (۹٫۶۵ کیلومتر) شنا کرد تا خود را به ساحل برساند.
در ۱۴۷۷ کلمب مقیم پرتغال شد که در آن زمان قطب بازرگانی دریایی اروپا بود و کشتیهای زیادی از آنجا به مقصد انگلستان، ایرلند، ایسلند، جزیرهٔ مادئیرا، مجمعالجزایر آزور و آفریقا رهسپار میشدند. کریستف و بارتولومئو کار خود را در لیسبون، پایتخت پرتغال، با نقشهکشی آغاز کردند. پس از مدتی کلمب به عنوان بازرگانِ ملوان به یک ناوگان پرتغالی پیوست و طی دو سال برای خرید شکر به مادئیرا و از طریق ایرلند به ایسلند سفر کرد. او پس از سفری به سواحل غرب آفریقا به مقام نمایندگی تجاری پرتغال در کرانهٔ گینه گمارده شد. (۱۴۸۵–۱۴۸۲).
اهداف سفر
عواملی چون تبلیغ دینی و گسترش مسیحیت، شور ضداسلام در آن روزگار، قدرت کاستیل و آراگون، بیم از خطر کشور پرتغال، اشتیاق به یافتن طلا، ماجراجویی و امید به فتح سرزمینهای جدید، نیاز اروپا به تهیه ادویه و گیاهان معطر و دارویی، انگیزه نخستین سفر کلمب به هند شد.
در عصر کلمب، اروپاییها برای سفر به هند (منظور از هند آسیای جنوبی و شرقی بود) راهی نداشتند جز حرکت به سمت جنوب، دور زدن قارهٔ آفریقا از کنار دماغهٔ امید نیک و رفتن به طرف شرق در طول اقیانوس هند. در دههٔ ۱۴۸۰ میلادی، کلمب نیز خیال سفر به هند را در سر داشت ولی نه از طریق معمول. او میخواست با حرکت مستقیم از اروپا به سوی غرب و عبور از دریای محیط (اقیانوس اطلس) به آسیا برسد. از نظر دیگران نقشهٔ جسورانهٔ کلمب نپذیرفتنی و بیفایده بود و او ناچار شد برای یافتن پشتیبان در میان قدرتمندان و افراد صاحب نفوذ کوشش زیادی به کار برد. برخی معتقدند که علت این استقبال سرد، اعتقاد اروپاییها به تخت بودن کرهٔ زمین بود.
سفر نخست
در شب سوم اوت سال ۱۴۹۲، کلمب با ۳ کشتی از پالس دو لا فرونترا خارج شد که بزرگترین آنها یک کشتی کرک بود با نام سانتاماریا و دو کشتی دیگر از نوع کوچکتر کاراول بودند. نام یکی از کشتیها امروزه مشخص نیست و تنها با نام مستعار پینتا شناخته میشود
نام یکی دیگر از کشتیها نینا بود که نام به استعاره گرفته شده از نام مالک آن یعنی خوان نینای موگر بود.
کریستف کلمب یکسال پس از رسیدن به قاره جدید (آمریکا) در سال ۱۴۹۳ -کریستف کلمب قاره آمریکا را کشف نکرد، بلکه در مسیر آسیا اتفاقی و اشتباهی به آمریکا رسید، این سرزمین از هزاران سال پیش از کریستف کلمب ساکنینی داشت دارای فرهنگ و زبان و رسوم خاص خود- نامهای هشت صفحهای را برای ایزابل و فرناندو ملکه و پادشاه اسپانیا نوشت و در آن برداشت خود از مردمان، گیاهان و جانوران سرزمین جدید را توضیح داد.
سفر دوم
(۱۴۹۳–۱۴۹۶)
در ۲۴ سپتامبر ۱۴۹۳، کلمب با ناوگانی از هفده کشتی مجهز با همراهی یک گروه ۱۲۰۰ نفری جهت استعمار و سرکوب بومیان، عازم آمریکا شد. او این بار نسبت به سفر اول مسیر جنوبیتری را برگزید و پس از ۲۶ روز به جزیرهٔ بزرگ دومینیکا (آمریکای مرکزی) رسید سپس راه شمال را در پیش گرفت و به ترتیب جزایر آنتیل کوچک - شامل گوادلوپ، مونتسرات، آنتیگوا و نویس (Navis)- و جزایر ویرجین و پورتوریکو را کشف و همه را جزئی از قلمرو اسپانیا اعلام کرد؛ سپس به هیسپانیولا رفت و به جستجوی یاران پیشین برآمد اما مهاجرنشین را خالی از سکنه یافت؛ اروپاییهای ساکن جزیره، همه در جنگ با بومیان کشته شده بودند. وی در مدت اقامت کوتاهش یک قلعهٔ کوچک در داخل و یک شهرک در کرانههای شمالی جزیره بنا نهاد.
کلمب در ادامهٔ مأموریت اکتشافی، بیشتر کرانههای جنوبی کوبا را از شرق تا غرب پیمود اما پیش از رسیدن به انتهای آن به این پندار که به جای جزیره با شبهجزیرهای روبروست، تغییر مسیر داد و جامائیکا را کشف کرد.
کلمب پس از سپردن امور به دست برادرانش در ۱۰ مارس ۱۴۹۶ هیسپانیولا را به مقصد اروپا ترک کرد. سفر دوم او هم به پایان رسید.
سفر سوم و بازداشت
در سال ۱۴۹۸ کلمب برای سومین بار به آمریکا رفت. او در این سفر پیش از رسیدن به هیسپانیولا جزیرهٔ ترینیداد را کشف کرد(۳۱ ژانویه) و بخشهایی از ریزشگاه رودخانهٔ اورینوکو در خاک اصلی آمریکای جنوبی را پویید (اول اوت).
اوضاع در مهاجرنشین اسپانیایی ناآرام بود. مهاجرانی که وعدههای کلمب را شنیده و به طمع ثروتهای بیپایان دنیای نو راهی آمریکا شده بودند، اینک ناخشنود از وضعیت خود، برکناری وی را میخواستند. کلمب که درگیر سرکوب بومیان بود برای مقابله با این فتنهٔ جدید از خود شدت عمل نشان داد و چند تن از افرادش را به جرم نافرمانی اعدام کرد. شماری از ناراضیان پس از بازگشت به میهن، از کلمب به دربار اسپانیا شکایت بردند و او را به سوءمدیریت و بیکفایتی متهم کردند. شاه و ملکه یک بازرس سلطنتی به نام فرانسیسکو دبوبادیلا را مأمور رسیدگی به این شکایات کردند. او نیز پس از ورود به آمریکا (۱۵۰۰ میلادی) بیدرنگ کلمب و برادرانش را از مناصبشان برکنار کرده و همه را تحتالحفظ به اسپانیا فرستاد. هرچند کلمب پس از مدت کوتاهی آزادیش را به دست آورد ولی مقام فرمانداری دیگر به او داده نشد.
سفر چهارم
در ۹ مه ۱۵۰۲ کلمب برای چهارمین و آخرین بار به آمریکا رفت با این هدف جسورانه که برای نخستین بار کرهٔ زمین را دور بزند. او و پسر کوچکترش فردیناند برای یافتن راه عبوری به سوی غرب سراسر کرانههای آمریکای مرکزی را از بلیز تا پاناما جستجو کردند ولی حادثهٔ تصادف با یک کشتی بازرگانی بومی آنان را از ادامهٔ سفر بازداشت. تا رسیدن نیروی کمکی از هیسپانیولا، کلمب به ناچار یک سال را در جامائیکا به سر برد و سرانجام در ۷ نوامبر ۱۵۰۴ میلادی توانست به اسپانیا بازگردد.
در سالهای آخر عمر کلمب طبق توافقات اولیه با دربار خواستار دریافت ده درصد کل سودهای بدستآمده از سرزمینهای جدید شد ولی دولت به این بهانه که وی دیگر به عنوان فرماندار انجام وظیفه نمیکند، قراردادهای پیشین را معتبر ندانست و درخواستهایش را رد کرد.
کریستف کلمب در ۲۰ مه ۱۵۰۶ در اسپانیا درگذشت. آرامگاه او در کلیسای جامع سویل یا به روایتی در کلیسای جامع سانتا دومینگو است.
پس از مرگ
کریستف کلمب وصیت کرده بود که در آمریکا دفن شود، ولی در آن زمان در سال ۱۵۰۶ کلیسای مناسبی در آمریکا برای این کار یافت نشد. از این رو وی را در شهر والادولید اسپانیا دفن کردند و سپس به صومعهای در سویل منتقل شد. با این حال جسد او را در سال ۱۵۴۲ از خاک خارج و به هیسپانیولا منتقل کرده و در سانتو دومینگو (پایتخت جمهوری دومینیکن) دفن کردند. در پایان قرن هفدهم، اسپانیا قسمت غربی هیسپانیولا را به فرانسه واگذار کرد و جسد کلمب به کوبا منتقل شد. بعدها هنگامی که کوبا به استقلال دست یافت، در سال ۱۸۹۸، جسد برای آخرین بار از اقیانوس اطلس گذشت و در کلیسای جامع سبیا اسپانیا دفن شد. با این حال در بنای یادبود کلمب در پایتخت جمهوری دومینیکن، جعبهای حاوی استخوانهایی وجود دارد که روی آن نوشته شده «کریستف کلمب». محققینی که از جسد موجود در این تابوت نمونهبرداری دیانای کردهاند میگویند که نتیجه با دیانای برادرش دیگو، که او هم در نزدیکی سویل دفن شده همخوان است.
جستارهای وابسته
سفرهای اکتشافی کریستف کلمب
پانویس
منابع
آمریکای شمالی در ۱۴۹۲ (میلادی)
افراد نبشقبرشده
اهالی ایتالیا در سده ۱۵ (میلادی)
اهالی جنوا
تاریخ ایالات متحده آمریکا
تاریخ هیسپانیولا
درگذشتگان ۱۵۰۶ (میلادی)
دریانوردان اهل ایتالیا
دور از وطنهای اهل ایتالیا در اسپانیا
زادگان ۱۴۵۱ (میلادی)
زندگینامههای دارای امضاء
عاملان نسلکشی
کاتولیکهای رومی اهل ایتالیا
کاتولیکهای رومی سده ۱۵ (میلادی)
کاوشگران آمریکای شمالی اهل ایتالیا
کاوشگران آمریکای مرکزی
کاوشگران اقیانوس اطلس
کاوشگران اهل ایتالیا
کاوشگران سده ۱۵ (میلادی)
کاوشگری اسپانیا در عصر اکتشاف
کوبا در دهه ۱۴۹۰ (میلادی) |
953 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%20%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%28%D9%BE%DB%8C%D8%B4%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%29 | تاریخ افغانستان (پیش از اسلام) | افغانستان، اگرچه بهعنوان یک کشور و یک ملت دارای تاریخی جدید است؛ اما، این سرزمین از لحاظ قدمت تاریخی، یکی از کهنترین کشورهای جهان بهشمار میرود.
افغانستان به دلیل قرارگرفتن در مسیر جاده ابریشم پیوندگاه تمدنهای بزرگ جهان بوده و یکی از مهمترین مراکز بازرگانی عصر باستان بهشمار میرفتهاست. این موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی افغانستان در شکلدادن موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ همچون ایرانی، یونانی، بینالنهرینی و هندی در این کشور نقش مهمی داشتهاست. از عصر پارینهسنگی و طی دورههای تاریخی، مردم افغانستان جایگاه عمدهای در معرفی و گسترش ادیان جهانی و نقش مهمی در بازرگانی و دادوستد داشته و گهگاه کانون مسلط سیاسی و فرهنگی در آسیا بودهاند. از این رو افغانستان در طول تاریخ گلوگاه یورش مهاجمان و جهانگشایان بوده که ردپای آنها هنوز در گوشه و کنار این سرزمین دیده میشود.
همانطور که از میانرودان (بینالنهرین؛ عراق امروزی) بهسبب تمدنهای کهن و باستانیاش بهعنوان "گهوارهٔ تمدن"، و از مصر باستان بهسبب اهرام باستانیاش بهعنوان "عجایب دنیای باستان" خوانده میشود، از افغانستان نیز بهسبب موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکیاش و حضور موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ و تاریخ هزاران ساله بهعنوان "چهارراهِ فرهنگهای باستان" یاد میشود.
در این نوشتار دوران تاریخی پیش از اسلام افغانستان به دو دوره تقسیم میشود:
دوران پیشاتاریخ: دورانی که بهسبب نبود خط و کتابت در آن معلومات زیادی از آن در دسترس نیست و فرضیات دانشمندان از این دوره تنها بر آثار بدستآمده از کاوشهای باستانشناسی و مطالعات زبانشناسی استوار است؛ این دوران از دورهٔ پارینهسنگی زیرین که در این دوره نخستین شواهد باستانشناسی از حضور انسان در شمال کوهپایههای هندوکُش در حدود ۱۰۰٫۰۰۰ پیش از میلاد بهدست آمده، آغاز میشود، و تا پایان عصر بُرُنز و عصر آهن در اوایل سدهٔ هفتم پیش از میلاد (پیدایش خط) را در بر میگیرد؛
تاریخ باستان: دوران پس از پیدایش خط، که معلومات زیادی از آن در نوشتههای کهن به جای مانده، و از دورهٔ فرمانروایی مادها و هخامنشیان در اوایل سدهٔ هفتم پیش از میلاد آغاز میشود، و تا حمله اعراب به افغانستان در سدهٔ هفتم میلادی را در بر میگیرد.
دوران پیشاتاریخ
دوران پیشاتاریخ یا دوران پیش از تاریخ یا ماقبل تاریخ از پیدایش انسان آغاز میشود و به پیدایش خط و کتابت منتهی میگردد. در آن دوران تجربهها و دستاوردهای مردم به سرعت از بین میرفت و دانش انتقال پیدا نمیکرد.
دوران پارینهسنگی
دوران پارینهسنگی یا عصر حجر (سنگ) کهن، نخستین، ابتداییترین و طولانیترین مرحله زندگی انسان است؛ از دو میلیون و پانصد هزار تا دورهٔ نوسنگی (عصر حجر نو)، زمانی که انسان با کشاورزی آشنا شد، در حدود دوازده هزار سال پیش را در بر میگیرد. این دوران خود به سه زیر دوره تقسیم میگردد:
دورهٔ پارینهسنگی زیرین یا قدیم یا دورهٔ دیرینهسنگی که از حدود دو میلون و پانصد هزار سال پیش شروع و تا یکصد هزار سال قبل ادامه پیدا میکند. در این دوره، گونههای اولیهٔ سردهٔ انسان (Homo) ظهور میکند، که از آتش استفاده میکرده و ابزار ساز بودهاست. آثار دورهٔ پارینهسنگی زیرین در آفریقا، شرق مدیترانه و اروپا پیدا شدهاست.
دورهٔ پارینهسنگی میانی یا دورهٔ میانسنگی-موسترین از حدود یکصد هزار سال قبل شروع و تا سی هزار سال پیش ادامه داشتهاست. انسان نئاندرتال در این دوره ظهور میکند. در این دوره، سنت ابزارسازی موسترین پدیدار میشود که از ابزارهای پیشین پیشرفتهتر است و شامل تراشههای سنگی، رندهها، قلمها، برمهها (متهها)، چاقوهای دستهدار و انواع تبر بودهاست. در این دوره آیین تدفین وجود داشتهاست. انسان نئاندرتال به همراه متوفی ابزار، گُل و گِل اخرا دفن میکردهاست. بر اساس نظریهٔ خروج از آفریقا و با توجه به شواهد ژنتیکی و فسیلی، انسان خردمند در این دوره، حدود هفتاد هزار سال پیش از خاستگاهش در قاره آفریقا خارج میشود و از طریق تنگهٔ آبی بابالمندب در قسمت جنوبی دریای سرخ به قارهٔ آسیا پا گذاشته و از آنجا به دیگر نقاط زمین مهاجرت میکند.
دوره پارینهسنگی پایانی-بارادوستین از حدود پنجاه هزار سال پیش شروع و در ده هزار سال پیش پایان میگیرد. در این دوره انسان نئاندرتال از بین میرود و انسان خردمند در آسیای میانه پدیدار میگردد، و بدینترتیب این منطقه را به یکی از قدیمیترین منزلگاههای انسان تبدیل میکند.
دوران پارینهسنگی افغانستان
فاصلهٔ زمانی زیاد، دیدگاهمان را راجع به پیدایش نخستین مردمان در افغانستان، که در تراسهای رودخانهها و غارهای زیستگردار و پناهگاههای صخرهای در شمال و شرق این کشور امروزی میزیستند تار میکند.
صدها ابزار سنگی در ساحههای متعدد در دشت و صحرا پراکنده شدهاند - ابزاری چون ابزار کوارتزی متعلق به دورهٔ پارینهسنگی زیرین (تبرهای دستی، چاقوهای دستهدار و تراشهها) با قدمتی بیش از ۱۰۰٫۰۰۰ ساله - گواهی است بر موجودیت فعالیتهای منظم انسان در ابتداییترین بُرهههای تاریخی.
اسکلت انسان نِئاندِرتال در طی اواسط دههٔ هفتاد میلادی در درهٔ کور در بدخشان، و همچنین استخوان گیجگاهی بزرگی یافت شدهاند که به عقیدهٔ دانشمندان میبایست متعلق به انسان امروزی با ویژگیهای نئاندرتالی باشد.
لوئی دوپری، باستانشناس دانشگاه پنسیلوانیا راجع به کشف درهٔ کور میگوید:
اما با حملهٔ شوروی به افغانستان در ۱۹۷۹ میلادی کاوشهای باستانشناسی را که احتمالاً میتوانست این فرضیهٔ شگفتانگیز را تأیید کند، متوقف ساخت.
در شمال افغانستان، از بلخ تا سرحد پاکستان، شواهدی روشن بر فرهنگهای عصر حجر، عصر نوسنگی و عصر بُرُنز اولیه موجود است. در یک پناهگاه صخرهای در قَرهکَمَر، در ۱۴ مایلی شمال سمنگان ابزاری متعلق به عصر حجر با قدمتی حدود ۳۰٫۰۰۰ پیش از میلاد بهدست آمدهاند. (نگارهٔ ۱) بیشتر از ۲۰٫۰۰۰ ابزار سنگی بدستآمده از آقکُپرُک (در ولایت بلخ) آنچنان ماهرانه ساخته شدهاند که باستانشناسان اغلب از سازندگان این ابزار در آقکُپرُک به عنوان «میکلآنجلوهای دورهٔ پارینهسنگی فوقانی» یاد میکنند.
آثار بدستآمده از آقکُپرُک متعلق به یک دورهٔ فرهنگی است که ۵۰۰۰ سال، از حدود ۲۰٫۰۰۰ تا ۱۵٫۰۰۰ سال پیش طول کشید. در دورهای که هنرمندی ناشناس چهرهٔ یک مرد (یا یک زن؟) بر روی سنگ آهک کوچکی تراشیده - و یکی از نخستین ترسیمهای چهرهٔ انسان ساخت دست است که به ما رسیدهاست. (نگارهٔ ۲)
اگرچه ترسیمهایی دیگر از استخوان و سفال در چکسلواکیا و فرانسه در دورهای مشابه ساخته شدهاند، اما بقایای حجاریهای آقکُپرُک هنوز یکی از قدیمیترین ترسیمهای شناختهشده از چهرهٔ انسان است که تا به کنون کشف شدهاست. اما چرا این کندهکاری صورت گرفته؟ شاید پاسخ این پرسش را هرگز نیابیم.
دورهٔ پارینهسنگی زیرین افغانستان
ابزارهای مربوط به دورهٔ پارینهسنگی زیرین با قدمت بیش از ۱۰۰ هزار سال پیش در دشت ناوُر در غرب غزنی پیدا شدهاست. این ابزار شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه، ساطور، رنده، تیشه و تبر ابزار هستند. این آثار نخستین شواهد بدستآمده از دورهٔ پارینهسنگی زیرین در افغانستان هستند.
دورهٔ پارینهسنگی میانی افغانستان (۳۰٫۰۰۰–۵۰٫۰۰۰ پیش از میلاد):
آثار بدستآمده از درهٔ کور (کُر)، در غرب بدخشان، نخستین شواهد آشکار زیستگاههای انسان را در افغانستان نشان میدهد. طی کاوشهایی در درهٔ کور در سال ۱۹۴۴ توسط لوئی دوپری و همکارانش، ابزارهای موسترین و جمجمهٔ انسان نئاندرتال بهدست آمده که مربوط به دورهٔ میانسنگی بوده و عمر آن را ۳۰ هزار سال پیش تخمین زدهاند. از دیگر پایگاههای باستانشناسی مربوط به این دوره میتوان از درهٔ چخماخ (در ولایت بلخ)، درهٔ دادِل (در ولایت بلخ)، دشت ناوُر (در ولایت غزنی)، غارِ مُردهگوسفند (در ولایت فاریاب)، حَیرَتان (در ولایت سمنگان)، قَرَهکَمَر (در ولایت سمنگان)، کِشم (در ولایت بدخشان)، سَرِ نمک (در ولایت سمنگان) و زَمبوکَن (در ولایت بلخ) نام برد.
دورهٔ پارینهسنگی فوقانی افغانستان (۱۰٫۰۰۰–۱۵٫۰۰۰ پیش از میلاد):
آثار بهدست آمده از این دوره در آقکُپرُک (در ولایت بلخ)، درهٔ کلان (در ولایت سمنگان)، حَیرَتان (در ولایت سمنگان)، اسلامپنجه (در ولایت جوزجان)، کِلِفت (در ولایت بلخ)، کوکجَر (در ولایت سمنگان)، و سَرِ نمک (در ولایت سمنگان) یافت شدهاند.
دورهٔ فراپارینهسنگی افغانستان (۸٫۰۰۰–۱۰٫۰۰۰ پیش از میلاد)
آثار بهدست آمده از این دوره در آقکُپرُک (در ولایت بلخ)، باد آسیا؟ (در ولایت بدخشان)، بهارک؟ (در ولایت بدخشان)، برخَنِ زادیان (در ولایت بلخ)، درهٔ کلان (در ولایت سمنگان)، هزارسُم (در ولایت سمنگان)، قَرَهکَمَر (در ولایت سمنگان)، لَنگارکیش؟ (در ولایت بدخشان)، رحمانگُل (در ولایت بدخشان)، سَندوکتی (در ولایت جوزجان)، شاهتپه (در ولایت سمنگان)، سیاهریگان (در ولایت سمنگان)، تاشگُذر (در ولایت فاریاب)، تاشقورغان (در ولایت سمنگان) و اوچتپه (در ولایت بلخ) یافت شدهاند.
دورهٔ نوسنگی
(۴۰۰۰–۸۰۰۰ پیش از میلاد)
دورهٔ نوسنگی واپسین مرحلهٔ عصر حجر است و قبل از عصر فلزات یعنی عصر مس (Chalcolithic)، عصر بُرُنز (۴۰۰۰–۸۰۰۰ پیش از میلاد) و عصر آهن (۷۰۰–۱۵۰۰ پیش از میلاد) آغاز میگردد. در دورهٔ نوسنگی، در برخی نواحی خاور میانه، انسان در حدود ۱۱ هزار سال پیش، از مرحله جمعآوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن انتقال یافت. به این خاطر دورهٔ نوسنگی را «عصر کشاورزی» نیز دانستهاند.
در سال ۱۹۶۵ دکتر لوئی دوپری در نتیجه کاوشهای خود در آقکُپرُک، در جنوب مزار شریف و کنار بلخآب، آثاری را به دست آورد که براساس شواهد اهلیساختن حیوانات در این دوره، متعلق به دورهٔ نوسنگی است.
از دیگر پایگاههای باستانشناسی مربوط به دورهٔ نوسنگی میتوان از چاشبابا (در ولایت جوزجان)، چیلیکِ قُل (در ولایت جوزجان)، چیلیکِ یَلدَش (در ولایت جوزجان)، چیلیکِ یاسخان (در ولایت جوزجان)، گورزیوان (در ولایت فاریاب)، هزارسُم (در ولایت سمنگان)، جَرقودوق (در ولایت جوزجان)، کَوک (در ولایت جوزجان)، خواجه دوکوه (در ولایت فاریاب)، خواجه دوکوه نو (در ولایت فاریاب)، کیلیفت (در ولایت بلخ)، لَیرو؟ (در ولایت زابل)، قاق (در ولایت فاریاب)، قاقِ نظارآغا (در ولایت فاریاب)، قرهقُل (در ولایت جوزجان)، قَرهتپه (در ولایت سمنگان)، قورقودوق (در ولایت جوزجان)، سَفَروال (در ولایت جوزجان) و سیدآباد (در ولایت جوزجان) نام برد.
زمینهای کشاورزی با قدمتی ۲۰٫۰۰۰–۳۰٫۰۰۰ پیش از میلاد، که در هزار سُم و در کوهپایههای هندوکش یافت شدهاند، این واقعیت را تأیید میکنند که شمال افغانستان یکی از نخستین جایگاههای حیوانات و گیاهان خانگی بودهاست؛ و بعدها، روستاهای زراعی، با قدمتی ۵٫۰۰۰–۷٫۰۰۰ سال پیش از میلاد، در نزدیکی تپهٔ دِهمُراسی (پشتو: دِهمُراسی غوندَی) در ولایت قندهار، دورهٔ تحول انسان را نشان میدهد که روستاهایی با زمینهای کشاورزی پدیدار شده و جایش را به شهرهای کوچک دادهاست. در این دوران، شواهدی از فرهنگ عصر بُرُنز به وفور پدیدار میشود.
در این دوره، در حدود ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد، دهقانان و چوپانانی در جلگههای حاصلخیز پیرامون هندوکُش زندگی میکردند. این مردمان صنعت ابتدائی خانهسازی با خشت خام و سفالگری را با خود به همراه آوردند و بعدها، در عصر مس (Chalcolithic)، از فروش لاجورد (Lapis lazuli) که در سواحل و بستر رودخانهها مییافتند و تجارت آن به کشورهای اولیه باختری از طریق فلات ایران و میانرودان ثروتمند میشدند.
عصر بُرُنز و عصر آهن
(عصر برنز: ۱۵۰۰–۴۰۰۰ ق.م. عصر آهن: ۷۰۰–۱۵۰۰ ق. م)
فرهنگ عصر بُرُنز (عصر مِفرَغ) اولیه در شمال و شرق افغانستان پدید آمد. در عصر برنز سه تمدن باختر-مرو (که گاه 'تمدن آمودریا' نامیده میشود)، درهٔ سِند و جیرُفت (تمدنی نیاعیلامی) در افغانستان اثرگذار بودند. (نقشهٔ ذیل را ببینید). نخستین شواهد واقعی شهریسازی در تپهٔ دِهمُراسی (پشتو: دِهمُراسی غوندَی) و مندیگَک (در نزدیکی قندهار امروزی) پدیدار گشت، که پایتختهای محلی تمدن دره سند بودند. اقتصاد بر اساس گندم، جو، دامداری و معدنکاری استوار بود. سنگ لاجوَرد که در گورهای پادشاهان اور در جنوب عراق، پیرامون ۲۵۰۰–۲۶۰۰ پیش از میلاد، بکار رفته بود از بدخشان در شمالشرق افغانستان در همان دوره استخراج شده بود. همچنین شبکهٔ راه زمینی بازرگانی دوربردی با میانرودان (بینالنهرین) و مصر ایجاد شده بود.
با اینکه بسیاری از آثار ساحههای چون دشت دَشلی به غارت رفته، آثار بسیار زیاد دیگری نیز کشف شده، و آثار بیشتری انتظار میرود در این ساحهها پیدا شوند.
در طی جستجوهای باستانشناسان برای یافتن تمدن، آنها در مُندیگک (در نزدیکی قندهار امروزی) شواهدی از یک شهر واقعی پیدا کردند، و شواهدی از بناها و اشیائی که شهرهای واقعی برجای میمانند: بناهای مذهبی و آثار هنری حجاریشده و نقاشی شده.
در مندیگک، باستانشناسان بنای ستوندار بزرگی متعلق به هزارهٔ سوم پیش از میلاد کشف کردند که درگاهش با خط سرخ ترسیم شده بود، و احتمالاً برای اهداف مذهبی بنا شده بود. در تپهٔ دِهمُراسی، باستانشناسان مجموعهای از یک زیارتگاه را پیدا کردند که حاوی اشیایی بود متعلق به مراسم مذهبی همچون شاخهای بُز، یک کاسه، مُهر مِسی، لولهٔ مسی توخالی، جام کوچکی از سنگ مرمر، و یک تندیس سفالگریشده و کندهکاریشده از یک ایزدبانوی مادر (نگارهٔ ۳) و تندیسی که نشانهٔ فراوانی بوده و مشابه تندیسهایی بود که در مندیگک نیز یافت شده بودند.
عاقبت تپهٔ دِهمُراسی در حدود ۱۵۰۰ پیش از میلاد متروکه شد، شاید به دلیل تغییر مسیر رودخانه بهسوی غرب که تپهٔ دِهمُراسی آنجا بنا شده بود. مندیگک برای ۵۰۰ سال دیگر نیز دوام پیدا کرد. دو هجوم پیاپی قومی کوچنشین از سوی شمال باشندگان این ساحهها را بعد از ۲۰۰۰ سال زیست مداومشان در این شهر مجبور به ترک آن شدند.
زمانیکه باستانشناسان در افغانستان تمدنهای باستانی را در مندیگک و دِهمُراسی کاوش میکردند، نزدیک به سه هزار کیلومتر آنطرفتر در غرب، در شهر باستانی اور در جنوب عراق، یک تیم دیگر از باستانشناسان زمانی که جواهر و آثار کشفشدهٔ دیگر یافتشده از مقبرههای شاهی (حدود ۲۴۰۰ پیش از میلاد) را مطالعه میکردند، به آثار چشمگیر دیگری برخوردند.
بیش از بیست هزار مُهرههای ساختهشده از سنگ لاجوَرد از مقبرههای شاهی بیرون کشیده شده بودند که همگی دقیقاً ترکیب معدنی یکسانی داشتند؛ بدین معنا که همگی از یک معدن استخراج شده بودند. در واقع، پس از بررسیهای گسترده، به این نتیجه رسیدند که تقریباً هر یک از این لاجوردهای بکاررفته در جواهرات شاهانِ خاور نزدیک باستان (نگارهٔ ۴) - که هزاران کیلو سنگ لاجوَرد بود - همگی از یک رشتهکوه آمده بودند، معدن سرِ سنگ در اعماق هندوکش افغانستان.
انتقال این همه سنگ لاجورد از افغانستان تا میانرودان (بینالنهرین)، و حتی تا مصر (جایی که این سنگ آبیرنگ به عنوان اوج مُد انگاشته میشد)، و حمل اجناس قیمتی از آنطرف (همچون طلا، مس، سنگهای قیمتی، چوب و حیوانات غیر بومی) بدون تدارکات لجستیکی پیشرفته و مجموعهای از امکانات و تأسیسات بین راهی امکان نداشت.
همانطور که شواهد باستانشناسی نشان میدهد، تمدن دوران هزارهٔ چهارم و سوم پیش از میلاد هیچ خلأئی را در پهناوری دنیای ارتباطی و تجاری که میانرودان را با هند و چین وصل میکرده، باقی نگذاشتهاست.
در ۴۰۰۰ پیش از میلاد، شکلهای اولیه از زندگی شهری با فرهنگهای خاص در بازههای زمانی منظم رونق پیدا کرد، که نمونهٔ آن جاپاهای سنگی، در سرتاسر آسیای میانه است؛ بنابراین لاجوَردی که از معادن سرِ سنگ در افغانستان به شهرهای بزرگی چون اور در ۲۴۰۰ پیش از میلاد میرسید و در امتداد راههای تجاری حمل میشد، مبادلهٔ آن هزاران سال پیش از آن فعال بودهاست.
برعکس تمدنهای میانرودان، مصر یا درهٔ سند، در تمدنهای آسیای میانه، رودهای برتری برای تمرکز دادنِ مردم، منابع و مبادلات در مسیر کوه تا اقیانوس وجود نداشت. با این وجود، آمیزشی بزرگ از مردمان متنوع و جوامع مستقل در این سرزمینهای دورافتاده برخاستند - یک شهرنشینی ناپیوسته که در آن کمبود آب و شرایط اقلیمی سخت معمول بودهاست.
آثار بهدست آمده از عصر بُرُنز در افغانستان (۱۵۰۰–۴۰۰۰ پیش از میلاد) در اکرمقلعه (در ولایت هلمند)، علیآباد (در ولایت کُندوز)، آقکُپرُک (در ولایت بلخ)، اَرَنجی (در ولایت جوزجان)، اَیَتانتپه (در ولایت سمنگان)، باد سهغوندَی (در ولایت قندهار)، باغِ پولغوندی (در ولایت قندهار)، بَرَگتوت (در ولایت فراه)، باسیز (در ولایت کُندوز)، بوئینهقره (در ولایت بلخ)، چادُرتپه (در ولایت بلخ)، چارسنگتپه (در ولایت قندهار)، چولِ آبدان (در ولایت کُندوز)، دَم (در ولایت نیمروز)، درهٔ کور (در ولایت بدخشان)، دَشلی ۱ (در ولایت جوزجان)، دشلی ۳ (در ولایت جوزجان)، دشلی شرقی (در ولایت جوزجان)، دشلی جنوبی (در ولایت جوزجان)، تپهٔ دِهمُراسی (در ولایت قندهار)، ده نو (در ولایت سمنگان)، فرخآباد (در ولایت بلخ)، گردانریگ (در ولایت نیمروز)، هیردایتپه (در ولایت فاریاب)، قندهار، خوشبای (در ولایت تخار)، خوشتپه (تپه فُلول) (در ولایت بغلان)، کهنه قلعه طالقان (در ولایت تخار)، لَیرو (در ولایت زابل)، مُندیگَک (در ولایت قندهار)، مُندیحصار (در ولایت قندهار)، قونسای (در ولایت کُندوز)، قورغانتپه (در ولایت تخار)، سعید قلعهتپه (در ولایت قندهار)، سسماق (در ولایت تخار)، شهر صفا (در ولایت زابل)، شیرآباد (در ولایت سمنگان)، شورتوغَی (در ولایت تخار)، سیاهریگان (در ولایت سمنگان)، اِسپیروَن (در ولایت قندهار)، تیکَر (در ولایت فاریاب) و اورتهبُز (در ولایت تخار) یافت شدهاند. (نقشهٔ بالا را ببینید)
سپالیتپه■
جارکوتن■
گونورتپه■
توگولوکتپه■
نمازگاه■
■اناو
دشلی■
■تپه فُلول
سَرِ سنگ■
■مُندیگک
گردانریگ■
دَم■
■تکسیلا
هَرَپه■
■◉کویته
داودهدمب■
سیبری■
مهرگره■
■نوشهرو
■موهنجو دارو
■شهر سوخته
■شهداد
■تپه یحیی
■مارلیک
■بابل
■ایسین
■لارسا
اور■
لاگاش■
حوزهٔ تمدن باختر-مرو
حوزهٔ تمدن دره سند
حوزهٔ فرهنگ نیا-ایلامی
تمدن ایلام
حوزهٔ تمدنهای میانرودان
◉تهران
◉اصفهان
◉تبریز
◉مشهد
◉کابل
◉هرات
■◉قندهار
◉دوشنبه
◉سمرقند
◉عشقآباد
اسلامآباد◉
پیشاور◉
لاهور◉
◉کراچی
◉بغداد
فرهنگهای عصر برنز اثرگذار در افغانستان و فرهنگهای مرتبط با آن در منطقه
پایگاه باستانشناسی ■
شهر امروزی ◉
توجه: برای مشاهدهٔ موقعیت صحیح این پایگاهها از تفکیکپذیری (resolution) ابعاد ۱۹۲۰ در ۱۰۸۰ و زوم %۱۰۰ در صفحهٔ نمایشگر خود استفاده کنید.
عصر برنز جدید و عصر آهن، مهاجرت آریاییها و تمدن باختر-مَرو
بعد از ۲۴۰۰ پیش از میلاد، رشد جوامع شهرنشین در آسیای میانه بهشدت به چالش کشیده شد. در طی یک مدتزمان ۳۰۰ ساله، هیچکدام از مراکز عمدهای که در نیمهٔ اول هزارهٔ سوم پیش از میلاد به وجود آمده بودند، دیگر دارای سکنه نبودند. دلایل دقیق برای این «فروپاشی مدنی» همچنان یک راز ماندهاست. با اینحال در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد، در شمال افغانستان و جنوب ترکمنستان و ازبکستان، مجموعهای از وقایع منجر به ظهور شهرها و زیستگاههایی شد که از آن پس میرفت تا تأثیر عمدهای برجای بگذارد.
شمار زیادی از مهاجمان و مهاجران کوچنشین، مردمان دامدار بدون شهر که سوار بر اسب یا با ارابه سفر میکردند، و از قبل بنام آریاییها (برگرفته از واژهٔ سانسکریت، به معنای «مردمان نجیب و شریف») شناخته میشدند، از منطقهٔ دریای مازندران بهسوی جنوب مهاجرت کرده و از آمودریا (Oxus) گذشته و طی اوایل هزارهٔ دوم (حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد) وارد افغانستان امروزی شدند. (نگارهٔ ۵)
هیچ گونه آثار همعصر با سفر آریاییها یافت نشدهاست. اما نظر به افسانهها، آریاییها همزمان با مهاجرتشان سرودههایی سرودهاند که دهان به دهان از یک نسل از موبدان (روحانیون) به نسلی دیگر منتقل میشده تا اینکه در حدود ۱۲۰۰ پیش از میلاد، زمانی که این سرودهها در مجموعهای چند جلدی جمعآوری شد که بنام ریگوِدا (۱۱۰۰–۱۷۰۰ ق. م) مشهور است.
این نوشتهها، راجع به قومی هستند، که قرنها پیش از آن، از هندوکش برخاسته و در ۱۵۰۰ پیش از میلاد از رود کوبها، یا رود کابل، گذشتند (نگارهٔ ۶) و بدینترتیب تقریباً میتوان سفر این کوچنشینان را که وسعت آسیای میانه را پشت سر میگذاشتند، تجسم کرد.
اقوام آریایی از آسیای میانه ('مهاجرت آریاییها') به شمال و غرب افغانستان رسیدند؛ برخی از آنها در این مناطق مستقر شدند و بقیه بطرف شرق بسوی شمال هند و غرب بسوی فلات ایران رهسپار شدند. شواهد نخستین زیستگاه کوچنشینان عصر آهن در آقکُپرُک ۴ (Aq Kupruk IV) یافت شدهاست. مردمان آریایی به شکل قبیلههای کوچک در مناطق شرقی فلات ایران (شامل افغانستان امروزی)، در مغرب فلات پامیر و در شمال کوههای هندوکش میزیستند. اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبانهای هندوایرانی سخن میگفتند) خود را «آریایی» مینامیدند. نمونهٔ این اشارهها را میتوان در اوستا، سنگنبشتههای هخامنشی و متنهای کهن هندو (مانند ریگودا) دید.
با رشد و رونق کشتزارها و روستاها مردمان ساکن جلگههای حاصلخیز پیرامون هندوکُش بهتدریج شیوههای ابتدائی آبیاری را ابداع کردند که به آنها اجازه میداد تا به کشت غلات در دشتهای شمالی افغانستان روی آورند. این مناطق شمالی همان سرزمین باختر است که بعدها در نوشتههای غربی بنام «باکتریا» (Bactria) یاد میشود. در سرزمین باختر مجموعهای از واحههای مصنوعی دلتامانند توسط سیستمهای گسترده آبیاری در ۴۰۰۰ سال پیش پدید آمد. باشندگان این آبادیها زیستگاهایشان را در برابر مهاجمان مستحکم میکردند. شیوهٔ معماری که امروزه هنوز در شمال افغانستان مورد استفادهاست. مینماید که فرهنگ این مردمان باشنده در واحهها با فرهنگ همسایگان میانرودانیشان (بینالنهرین) مشترکاتی داشته، از قبیل: صنعتگری هنرمندانه، وجود طبقهٔ نخبگان و رسوم همگانی پیچیده.
با این وجود، به دلیل فقدان خط و نوشتار در این تمدن، نام بومی تمدن آنها مشخص نیست. محققان امروزه این تمدن گمنام را «مجموعهٔ باستانشناسیِ بلخ-مرو» (BMAC)، یا «تمدن آمودریا» (Oxus Civilization) مینامند. مدرک علمی بر موجودیت تمدنی پیشرفته در شمال افغانستان با قدمتی در حدود ۱۸۰۰–۲۱۰۰ پیش از میلاد از حفریات در بیشتر از دوازده ساحهٔ باستانشناسی در طی دههٔ هفتاد میلادی در BMAC بهدست آمد. گنجینهٔ تپه فُلول در شمال افغانستان آثار به جای مانده از این تمدن است و نشان میدهد که مردم افغانستان در عصر بُرُنز در تجارت جهانی آن زمان سهیم بودند.
تمدن آمودریا در فاصله زمانی ۲۲۰۰ پیش از میلاد تا ۱۸۰۰ پیش از میلاد به سرزمینهای شرقی گسترش مییابد و به کرانههای غربی رود سند رسیده و تمدن دره سند آنجا را منقرض میکند. گمان میرود، با افزایش تعداد اعضا، این مردمان ناچار به مهاجرت شدند و به نواحی شرق و غرب و جنوب سرزمین اصلی خود کوچ کردند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست، اما به نظر میرسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاهها، از دلایل آن باشد.
پیرامون ۱۱۰۰–۱۷۰۰ پیش از میلاد: ریگوِدا یکی از کهنترین متون شناختهشده به یک زبان هندواروپایی، در دوره ودایی که ایرانیان و هندیان با هم میزیستند، در سَپته سِندو (Sapta Sindhu) ('سرزمین هفت رود')، که احتمالاً پنجاب یا درهٔ کابل باشد، نگاشته شد.
پیرامون ۱۳۵۰ پیش از میلاد: مهاجرت دستههایی از اقوام ایرانی از مجموعهٔ باستانشناسیِ بلخ-مرو (BMAC) بهسوی فلات ایران و غرب ایران.
پیرامون ۱۱۰۰–۵۵۰ پیش از میلاد: زرتشت یک آیین یکتاپرستی - مَزدَیَسنا - را در بلخ (Bactra) معرفی میکند که در سرتاسر فلات ایران منتشر میشود. از دیدگاه افسانوی (که در شاهنامه فردوسی در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی آمده)، زرتشت در بلخ بهدست یک تورانی بقتل میرسد. تورانیان یکی از چندین اقوام کوچنشینی هستند که بین سالهای ۱۱۰۰ و ۵۵۰ پیش از میلاد به شمال افغانستان یورش آوردند، یا در آنجا ماندند یا از آنجا گذر کردند. (تاریخ زرتشت مورد بحث است و از حدود ۱۲۰۰ تا حدود ۶۰۰ پیش از میلاد تخمین زده میشود)
قراری که از روی اوستا معلوم میشود، باشندگان بومی افغانستان و سرزمینهای مجاور که خود را «آریایی» مینامیدند بخاطر سرما و کمبود چراگاهها مجبور به مهاجرت به سرزمینهای دیگر در گوشه و کنار افغانستان و سرزمینهای مجاور میشوند. نسکهای وَندیداد و یَشت از اوستا به محدودهٔ جغرافیایی اشاره دارد که نخستین منزلگاههای آریاییان را تشکیل میدادند و حدود آن سرزمینهای شرقی فلات ایران تا سرحد ایران باستان و هند باستان بودهاست.
در این میان فَرگَرد یکم وندیداد به فهرستی از شانزده سرزمین آفریدهٔ اهوره مزدا اشاره دارد که انگرهمَینیو دربرابر آفرینش اهوره مزدا دست به آفرینش مخرب میزند. این فهرست عبارت است از:
اَیریانَه وَئِجَه = زادگاه زرتشت (در حدود ۱۰۰۰ پیش از میلاد) و آیین مَزدَیَسنا، در مجاورت سرزمینهای سُغد، مَرو و بلخ،... که بلافاصله بعد از آن آمدهاند؛
گَهوَه = سرزمین سُغد؛
مُوئورو = سرزمین مَرو؛
باخذی = سرزمین بلخ؛
نیسایه = سرزمینی مابین مرو و بلخ، احتمالاً میمنه؛
هَرویوه = سرزمین هرات؛
وَئِکِرِتَه = سرزمین گندهارا؛
اوروا = احتمالاً منطقهٔ غزنی؛
خنِنته = سرزمینی که از آن زیستگاه مردمان «وَرکانه» یاد شده، جایی که مارکوارت زیستگاه بارکانیهای (Barkánioi) اِستزیاس (Ctesias) میداند، قومی که با واژهٔ پارسی باستانی ورکانه مشابهت دارد، باشندگان هیرکانیا، گرگان امروزی، یا به احتمال کمتر، هیرکانیا؛
هَرَخوَیتی = سرزمین رُخَج (قندهار)؛
هَئِتومَنت = منطقهٔ هلمند که کم و بیش با استان زَرَنک هخامنشیان مطابقت دارد؛
رَغَه = سرزمینی در شمال هَرَخوَیتی و هَئِتومَنت در مسیر سرزمین چَخرَه؛ با توجه به موقعیت آن در فهرست باید از سرزمین رگا (Ragā) دورهٔ ماد و احتمالاً همچنین از سرزمین رغا زَرَتُشتری- (Raγa zaraθuštri-) یشتها ۱۹٫۱۸ متمایز شود؛
چَخرَه = سرزمینی مابین غزنی و کابل؛ نه مازندران، آنطور که کریستِنسِن میپنداشت؛
وَرِنَه = منطقهٔ بونیر، ورنوی ماهامایوری، آئورنوس اسکندر مقدونی، زیستگاه فریدون (Fereydun|FerΘraētaona/Frēdōn/Afrīḏūn);
هَپته هِندو = «هفت رود»، همان سرزمین سَپته سِندَوَه در جغرافیای ودائی، شمال شرقی منطقهٔ پنجاب؛
رَنها = همان سرزمین رَسا در جغرافیای ودائی، در پارهای از نوشتهها همراه با «کوبها» (کابل) و «کرومو» (کُرَم) آمدهاست، رودخانهای در منطقهای کوهستانی، احتمالاً با رود سند مرتبط بوده، نه با سیردریا و نه با رود وُلگا؛
اگر ما بخش نخست وندیداد را با اشارههای یَشتها به جغرافیای زیستگاه مردم اوستایی مقایسه کنیم خواهیم دید که رشتهکوه هندوکش در مرکز جغرافیای اوستا قرار میگیرد. حدود غربی جغرافیای اوستا را سرزمینهای مرو، هرات و زرنگ، و حدود شرقی آن را مناطق سرحدی مانند گنداره، بونیر و سرزمین «هفت رود» تشکیل میدهند. سُغد و احتمالاً خوارزم حدود شمالی آن و سرزمینهای سیستان و بلوچستان حدود جنوبی آن را تعیین میکنند. بدین ترتیب افغانستان امروزی قلب جغرافیای اوستا را تشکیل میدادهاست. گفتنی است که برخی از مورخان یونان باستان همچون اراتُستِن و استرابون از مجموعه سرزمینهایی بنام «آریانِه» (یونانی: Αρειανή، به لاتین: «آریانا» / Ariana) یاد کردهاند که مابین سرزمینهای پارس باستان و هند باستان بودهاست، و کشور افغانستان امروزی را در بر میگرفتهاست.
تاریخ باستان
مادها
(حدود اوائل سدهٔ هفتم تا ۵۵۱ پیش از میلاد)
حول و حوش این دوره، تمدن آمو (BMAC) در آسیای میانه (شمال افغانستان، جنوب ترکمنستان، جنوب ازبکستان)، بدنباله فروپاشی عصر برنز، سقوط میکند، و دو قوم بزرگ ایرانی مادها و پارسها بهطور ناگهانی در سنگنوشتههای میخی میانرودان (بینالنهرین) ظهور میکنند. از این دو قوم، مادها قوم مهمتر و بزرگتر بودند.
نخستین شواهد نوشتهشده از شاهنشاهی ماد از هرودوت (Herodotus) به جای مانده، که وی از قومی در میانرودان در حدود ۸۳۶ پیش از میلاد یاد کرده که به شَلمانِسِر سوم، پادشاه آشوری خراج میدادند. آنها خود را آریایی (یونانی: Areoi، لاتین: Arii) مینامیدند، و دیگران آنها را ماد ("باشندگان سرزمین ماد، سرزمینی در شمالغربی ایران امروزی") میخواندند.
با پیروزی مادها در نبرد با آشور، رهبر یکی از قبایل مادی بنام دَیااُکو (یونانی: Deiocres؛ فرمانروایی: ۶۷۵–۷۲۸ ق. م) دولتی را در نیمهٔ دوم سدهٔ هفتم پیش از میلاد تشکیل میدهد. جانشین دیاکو، فَرَوَرتیش (یونانی: Phraortes؛ فرمانروایی: ۶۵۳–۶۷۵ ق. م)، اقوام ایرانی بشمول پارسها را متحد ساخته و آنها را به اطاعت کشید. آنگاه وارد جنگ با دولت آشور شد ولی در برابر آشوریها شکست خورد و کشته شد، پس از وی پسرش خَشتَریته (یونانی:Cyaxares؛ فرمانروایی: ۶۲۵–۵۸۵ ق. م) به فرمانروایی رسید.
در سال ۶۰۰ پیش از میلاد، مادها به فرمانروایی خَشتَریته امپراتوریشان را وسعت میبخشند که قلمرو آنها از سواحل جنوبی دریای سیاه تا افغانستان امروزی میرسید.
بر سر اینکه مادها بر سرزمینهای شرقی فرمان راندهاند بین محققان اختلاف نظر وجود دارد. ارنست هرتسفلد (Ernst Herzfeld)، باستانشناس و ایرانشناس آلمانی برین باور است که قلمرو امپراتوری مقتدر ماد از شمال میانرودان تا بلخ و هند باستان گسترده بودهاست. از سوی دیگر، هلین سانسیسی-ویردنبورگ (Heleen Sancisi-Weerdenburg)، تاریخدان هلندی و متخصص در تاریخ یونان باستان و هخامنشیان، عقیده دارد که هیچ سند واقعی مبنی بر حتی وجود امپراتوری ماد موجود نبوده و ماد یک ساختار حکومتی متزلزل بودهاست.
شاهنشاهی هخامنشیان
(ح. ۳۳۰–۵۳۰ پیش از میلاد)
پادشاهان این دودمان از قوم قدرتمند پارس بودند و تبار خود را به هخامنش میرساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با متحد ساختن اقوام فلات ایران تحت یک لوا، کوروش بزرگ، شاه خوشنام و مقتدر هخامنشی شکستی بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد فرو ساخته و سپس با گرفتن لیدیه، بابل و دیگر سرزمینها، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی (۳۳۱–۵۵۹ ق. م) شد که قلمرو خود را در اوج قدرت بر سه قاره گسترانیده بود:
از لیبیا، مصر و عربستان سعودی در جنوب،
تا آسیای صغیر (ترکیه امروزی) در غرب،
تا شبهجزیرهٔ بالکان و دریای سیاه در شمال،
تا افغانستان و پاکستان امروزی در شرق.
از نظر وسعت زمین، شاهنشاهی هخامنشیان پهناورترین امپراتوری بود که دنیای باستان تا ۳۳۰–۳۳۱ پیش از میلاد شناخته بود، یعنی زمانیکه این امپراتوری بهدست اسکندر مقدونی در طی لشکرگشاییهایش از مدیترانه بسوی شرق، و از طریق افغانستان تا هند فرو میپاشد.
شهر اصلی و پایگاه قدرت هخامنشیان درپارس، در جنوبغرب فلات ایران، بود، که براستی یکی از کهنترین شهرها و تمدنهای آن منطقه محسوب میشود. باختر (بلخ) به احتمالی زادگاه فیلسوف و عارفی بنام زرتشت است اما محل زادگاه وی به درستی مشخص نیست، برخی مورخان زادگاه زرتشت را در استان آذربایجاندر ایران میدانند. آیین مزدیسنا (زَرتُشتی) است، یکی از کهنترین آیینهای یکتاپرستی روزگار که هنوز پیروانی دارد و برای بیش از دوازده قرن، از دوران هخامنشیان تا آمدن اسلام، یکی از آیینهای مهم شمرده میشد.
اینکه هخامنشیان چگونه افغانستان و سرزمینهای شرقی دیگر را فتح کردند نامعلوم است. بهگفتهٔٔ پلینی (در Naturalis Historia/دانشنامهٔ تاریخ طبیعی، در کتاب ششم، فصل ۹۲)، در سدهٔ ششم پیش از میلاد، کوروش بزرگ، قلمروی فرمانروایش را به سرزمینهای شرقی گستراند. وی از مسیر پاروپامیز به سوی باختر پیش میرود و در سر راهش کاپیسا (شهری باستانی در شمال کابل) را ویران میکند (کاپیسا دوباره بهدست داریوش بزرگ آباد شد). سپس گنداره (سانسکریت: گندهارا) را تسخیر و از آنجا رهسپار سرزمین زرنگ (سیستان) شده و مردم آریاسپ آنجا را زیر فرمان خود درمیآورد. بهگفتهٔٔ هرودوت، تاریخنگار یونانی، تسخیر سرزمینهای آسیای میانه به دست کورش بعد از شکست سرزمین لیدی در ۵۴۷ پیش از میلاد و قبل از لشکرکشی به آشور در ۵۳۹ پیش از میلاد روی دادهاست.
هخامنشیان شاهنشاهی خود را به چند بخش تقسیم کرده و هر کدام را بیک خَشثْرَپاون (واژهای پارسی باستانی؛ یونانی: ساتراپ؛ "والی" یا "شهربان") میسپردند و برای هر قسمت یک مالیات جنسی و نقدی مقرر میداشتند. مالیات سالانهای که این ساتراپها به شاهنشاه هخامنشی میپرداختند در حجاریهای پِلِکان (زینه) رو به مشرق کاخ آپادانا در تخت جمشید (پارسی باستان: پارسه؛ یونانی: Persepolis/پِرسِپولیس)، واقع در جنوب ایران، که در اوایل سدهٔ ششم پیش از میلاد کندهکاری شدهاند، ترسیم شدهاست. (نگارههای زیر را ببینید)
بر روی این پلکان باستانی، مجموعهای باشکوه از تصویرهای کندهکاریشده که در حال پرداخت مالیات به شاهنشاه هخامنشی هستند، به ما درک مفصل بهتری از مردمان آن روزگار، نوع چهرههای آنها، پوشاک آنها، تجهیزات آنها، و جزئیات دیگر میدهند و در درک ما از مناطق مختلف شاهنشاهی هخامنشی کمک میکنند.
هر ساتراپ، سالانه میبایست به تخت جمشید سفر میکرد تا این مالیات را همراه با هدایایی که مختص به صنعت همان منطقه بود به شاهنشاه پرداخت کند. نقش پنج ساتراپ از افغانستان با ویژگیهای فردی و پویایی در میان این ساتراپها ترسیم شدهاست. این نقوش حجاریشده یکی از کهنترین نقوش بجایمانده از افغانهاست. (رجوع شود به سه نگارهٔ زیر)
داریوش بزرگ در سنگنبشتهٔ بیستون نام چند سرزمین تابع هخامنشیان (پارسی باستان: خَشثْرَپاوه؛ یونانی: ساتراپی؛ "شَهرَب"، "استان" یا "ولایت") را آورده که افغانستان امروزی را شامل میشدند:
از میان این ساتراپیها، باختریش و هَرَهُوَتیش ساتراپیهای اصلی را تشکیل میدادند و ساتراپ باختریش بایست یک مقام مهم بوده باشد. ظاهراً تعداد زیاد آنها پسران شاه یا جانشینانشان مثیشته|mathišta بودهاست. بهگفتهٔٔ هرودوت، تاریخنگار یونانی، در نبردهای سالامیس و ترموپیل بین سپاهیان هخامنشی و یونانی، در سپاهیان ایرانیان علاوه بر پارسیها و مادها، باختریها، هرویها، گنداریها و سکاها نیز شرکت داشتهاند.
یکی دیگر از مزایای فرمانروایی هخامنشیان بر افغانستان احداث جادهٔ شاهی است، یک راه تجاری که از تخت جمشید (پارسه یا پرسپولیس) بسوی شرق، از طریق هرات تا قندهار (که در سال ۵۰۰ پیش از میلاد جای مُندیگک را گرفته بود) و آنطرفتر بسوی شرق و از طریق گذرگاه خیبر بسوی هند کشیده شده بود. این جادهٔ شاهی یکی از مجموعه جادههایی را شکل میداد که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.
ساتراپیهای شرقی در سر راه آسیای میانه، میانرودان و هند قرار داشتند. این سرزمینها همواره از سوی اقوام کوچنشین شمال خود تهدید میشدند. این هجومها دولت مرکزی را تضعیف میکرد و گاه دولت مرکزی جای خود را به دولتهای محلی میداد. شاهنشاهی هخامنشی در ۳۳۰ پیش از میلاد به دست اسکندر مقدونی برافتاد.
آثار برجسته از دوران هخامنشیان در شمال افغانستان (در گنجینه آمودریا در ۱۸۸۰ میلادی که بعقیدهٔ موزیم بریتانیا از تخت کُواد در شمال آمودریا در تاجیکستان و در چند قدمی سرحد با افغانستان بهدست آمده)، در تخت سنگین در نزدیکی تخت کُواد، در کابل (مسکوکات چمن حضوری در سال ۱۹۳۳) و در میرزَکَه (در ولایت پکتیا در سال ۱۹۴۷) بهدست آمدهاند. گفتنی است که از میرزکه در حدود ۴٫۵ تُن سکه و حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ کیلوگرم آثار طلایی و نقرهای و ظروف ارزندهای بهدست آمدهاست، که در جریان جنگهای داخلی افغانستان، بین سالهای ۹۳–۱۹۹۲ میلادی غارت شد و در پاکستان به نرخ بسیار نازل فروخته شد، که حدود ۶۰ درصد آن توسط یک سرمایهدار جاپانی (ژاپنی) خریداری شد که وی برای این گنجینه توسط یک مهندس امریکایی در شهر کیوتو جاپان (ژاپن) موزیمی ساخت که بنام موزیم میهو (Miho Museum) مشهور است.
در آلتینتپه، در نزدیکی مجموعه ساحات باستانی دشت دشلی، به فاصلهٔ کمی از شمال بلخ، باستانشناسان بقایای شهری متعلق به دورهٔ هخامنشیان را یافتند که در آنجا محل اداری بزرگ و یک محلهٔ مسکونی شامل یک حیاط با چند سرستون، و یک حوض آب همراه با فواره قرار داشت، و احتمالاً قرارگاه ساتراپ محلی باختر (بسوس) بودهاست. شواهد روبنای سوختهٔ ساحهٔ آلتین نشان میدهد که آتشسوزی عظیمی در آنجا رُخ داده، که با استفاده از شیوهٔ تاریخیابی با کربن-۱۴ این آتشسوزی در سال ۳۲۹ یا ۳۲۸ پیش از میلاد رخ داده، که با تاریخ بدام افتادن بسوس بهدست اسکندر مقدونی در نزدیکی بلخ (Bactra) در تابستان سال ۳۲۹ پیش از میلاد مطابق است.
یورش اسکندر مقدونی
(۳۲۴–۳۳۰ پیش از میلاد)
اسکندر مقدونی فرزند فیلیپ مقدونی بود. وی در هنگام مرگ پدر ۲۰ سال بیش نداشت. اسکندر در طی دوران نوجوانی تحت نظر دانشمندان عصر خود، از جمله ارسطو پرورش یافت و به تدریج ضمن فراگیری علوم و فلسفه رایج، در مسائل جنگی و نظامی و کشورداری تبحر یافت. او پس از استیلای بر یونان، با فکر جهانی کردن فرهنگ یونانی به تدارک ارتشی وسیع پرداخت تا به آسیا حملهور شود.
با شکست داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی، در جنگ با یونانیها و سقوط تخت جمشید بهدست اسکندر (۳۳۱ ق. م) امپراتوری هخامنشی نیز در هم شکسته شد و خزاین هخامنشی در شوش، تخت جمشید، پاسارگاد، هگمتانه و سایر شهرهای هخامنشیان به تسخیر اسکندر درآمد.
بعد از شکست قطعی داریوش در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، و فرار او بسوی مشرق، در حدود دامغان، بسوس ساتراپ (والی) باختر و از خویشاوندان داریوش که از آمدن اسکندر مطلع شده بود، شاه را به قصد کشتن، زخم مهلکی زد و به سوی باختر گریخت و خود را اردشیر چهارم، شاه خواند.
اسکندر پس از تسخیر گرگان (Hyrcania) از پایتخت آن زادراکرته حرکت کرده در شهر سوسیا (Susia) یکی از شهرهای ساتراپی هرات (Areia) رسید. ساتیبرزن ساتراپ آن به استقبال اسکندر آمد و اعلام اطاعت و وفاداری کرد. اسکندر نیز او را بحکمرانی ساتراپی (ولایت) هرات که در دورهٔ سابق داشت مجدداً منصوب کرد و اسکندر آناکسیپ را با چهل کماندار سواره مأمور کرد که این ولایت را از آزار قشون مقدونی در موقع عبورش از اینجاها حفظ کند.
پس از شنیدن خبر اعلان پادشاهی بسوس، اسکندر تمام قشون خود را جمع کرده و برای سرکوبی بسوس بسوی باختر راند. بعد به اسکندر خبر رسید که ساتیبرزن آناکسیپ و دستهٔ او را کشته و هراتیها را شورانیده و آنها در پایتختشان آرتاکوانا (Artacoana) گرد آمدهاند. اسکندر که نزدیک بود به بسوس برسد تصمیم گرفت اول کار ساتی برزن را یکسره کند. قسمتی از لشکرش را در محل گذاشت و خود با پیادهنظام و سوارهنظام سبک اسلحه تمام شب را به سوی هرات راند و به آرتاکوانا رسید. ساتیبرزن از سرعت حرکت اسکندر بوحشت افتاد، دو هزار سوار برداشت و به باختر در پناه بسوس گریخت و باقی سپاهیان او در شهر آرتاکوانا که مستحکم شده بود آمادهٔ جنگ ایستادند. اسکندر آن شهر را گشود و آن را ویران کرد. وی سپس در نزدیکی ارتاکوانا شهری آباد کرد و نامش را اسکندریه آریانا (Alexandria in Ariana) نهاد که همان هرات امروزی است. اسکندر در آنجا دژی برای نظامیان خود ساخت که بقایای آن هنوز باقی است. هدف از ساختن این دژ، حفظ نظامیان از شورش احتمالی مردم شهر بود. وی آرزاسِس (Arzaces) را به جای ساتیبرزن والی هرات (Areia) کرد.
پس از آن اسکندر بسوی سیستان (Drangiana) شتافت و سپس به طرف مردم اِوِرگِت (Evergetes) معروف به آریماسپ (Arimaspes) یا آگریاسپ که در جنوب شرقی سیستان میزیستند راند. مردم با آغوش باز او را پذیرفتند و او هدایای فراوان به آنها داد. اهالی گدروزی (بلوچستان کنونی) که در همسایگی مردم آریماسپ سکنی داشتند نیز اسکندر را خوب پذیرفتند. اسکندر از آنجا به سرزمین رُخّج (Arachosia) عازم شد و قبل از حرکت آمِنید (Amenides) را که دبیر داریوش بود والی اورگتها کرد. رُخّجیها را به اطاعت درآورده و کاپیشهکانیش (Kāpišakāniš) پایتخت رُخَج را به نامش اسکندریه (Alexandropolis) تغییرنام داد که همان قندهار امروزی است. اسکندر این ولایت را به مِمْنُن (Memnon) داد. بعد شنید که ساتیبرزن با دو هزار سوار به هرات آمدهاست، بر اثر این خبر سپاهی مرکب از شش هزار پیادهٔ یونانی و ۶۰۰ سوار به سرداری اریگیوس (Erygius) و ارتهباذ (Artabazus) بدانجا فرستاد و با وجود دلیریهای ایرانیان اریگیوس موفق به سرکوب ساتیبرزن در ۳۲۸ ق.م.شد.
اسکندر با وجود برفهای بسیار و نبودن آذوقه و خستگیها، هندیهای سرحدی را مطیع کرد و رهسپار کوههای هندوکش که تاریخنویسان یونانی آن را «پاراپامیز» (Parapomisus یا Paropamisadae) یا «قفقاز هند» (Caucasus Indicus) گفتهاند شد و در آنجا به سرزمینی رسید که حتی همسایگانشان آنها را نمیشناختند زیرا مردم مزبور از هرگونه روابطی با مردمان دیگر دوری میجستند، این قوم «پاراپامیز» (Paropamisadae) نام داشت. اسکندر با وجود سختی آب و هوای این سرزمین بدرون آن راند و لشکر مقدونی دچار قحطی و سرمای سخت و درد و رنج بسیار گردید و عدهٔ زیادی از سرما تلف شدند. اسکندر خود را به کابل و از آنجا به پروان رسانید و زمستان را در آنجا به سربرد. او در نزدیکی مدخل درهٔ سالنگ، دژی را به نام خود ساخت. اسکندر این شهر را برای پاسداری از شهر کاپیسی (کاپیسا) در نخستین شیبهای جبلالسراج کنونی (پروان کهن) برپا نمود که به نام اسکندریهٔ قفقاز (Alexandria on the Caucasus) شناخته شد که همان بگرام امروزی میباشد. تعداد زیادی از مقدونیها و یونانیهای لشکر اسکندر در آنجا ماندند. هدف از بنای شهر استقرار قرارگاهی برای عملیات آتی در آنسوی کوههای هندوکش بود.
بسوس در باختر همچنان خود را اردشیر مینامید و شاه میخواند. سپاهیان بسوس در ابتدا تصور میکردند که بخاطر آب و هوای سخت باختر، اسکندر به آن سرزمین نخواهد رفت و راه هند را پیش خواهد گرفت ولی بعد که شنیدند اسکندر دارد نزدیک میشود از دور بسوس بپراکندند. در این احوال بسوس با مشتی از سپاهیان وفادار خویش از آمودریا بقصد سغد گذشت و پس از عبور از رود مزبور تمام کشتیها را بسوخت تا بهدست اسکندر نیفتد. پس از آن اسکندر از کوههای پاراپامیز (هندوکش) گذشت و بسوی سرزمین باختر راند. در این راه فقدان غله باعث گرسنگی گردید زیرا بومیها در انبارهای زیرزمین آذوقهشان را پنهان کرده و آنها را چنان ساخته بودند که کسی جز سازندگان نمیدانست این انبارها کجاست.
کوینت کورس، تاریخنگار رومی باختر آن زمان را چنین وصف کرده:
اسکندر با وجود برف عمیق و اشکالات حرکتِ بار و بنه راه خود را دنبال کرد و بسوس به سغد عقبنشینی کرد. پس از آن اسکندر بسوی شهر باکترا و آاُرْن (Aorne) روانه شد و در یورش اول این دو شهر عمده را گرفت. باقی سرزمین باختر پس از آن مطیع گشت. بعد اسکندر ساخلوی در اینجا به فرماندهی آرخهلائوس (Archelaios) گذاشته ارتهباذ را والی کرد. بسوس نیز گرفتار شد و اسکندر سردار خائن را بی پاداش نگذاشت بدین ترتیب که فرمان داد تا اعضای وی را به شاخههای چند درخت که به نیرو بهم نزدیک ساخته بودند بستند و آنها را ناگهان رها کردند، بدینسان هر شاخهٔ درختی عضوی از اعضای خائن را با خود برد؛ و بنا بروایتی وی را در اکباتان (همدان) به دار آویختند. در باختر اسکندر عاشق شاهدخت باختری به اسم رُخسانه (Roxane، به باختری: روشنک) گشت و با وی ازدواج کرد. اسکندر به مدت یک سال در دشتهای آسیای میانه سرگردان بود و با تاختوتاز جنگجویان این سامانها روبرو میگشت و شماری از سپاهیانش را نیز به علت سرما و کمبود خواربار از دست داد.
سپس اسکندر برای لشکرکشی به هند به باختر بازگشت. وی تدارک سفر هند را دید و در بهار ۳۲۷ ق.م. با تمام قوا عازم هند شد و پس از عبور از کوههای پاراپامیز (هندوکش) به شهر اسکندریه رسید و پس از تسخیر مناطقی، از سند عبور کرده به تاکسیلا وارد شد و نهایتاً قسمتی از هند را فتح کرد.
اسکندر پس از فتح هند به علت کمی قشون به پارس بازگشت و به فکر تسخیر عربستان افتاد؛ بنابراین به سمت بابل حرکت کرد ولی در آنجا به علت تبی که از باتلاقهای بابل بر او مستولی شده بود در سن ۳۲ سالگی درگذشت.
از جمله اقدامات مهم و اساسی اسکندر در کشورهای تحت استیلا و تسلط خود میتوان به موضوع دِژسازی اشاره کرد. مقدونیها در قوسی بزرگ از هرات در غرب تا قندهار در جنوب و تا آمودریا (یونانی: Oxus) در شمال و آنطرفتر در قزاقستان و تاجیکستان امروزی دژهایی (تحت عنوان اسکندریه) برپاساخت. دژهایی اسکندر که تا امروز میشناسیم عبارتند از:
اسکندریه هرات (Alexandria in Ariana)، پایتخت (پس از ویران شدن آرتاکوانا، پایتخت پیشین بهدست اسکندر) سرزمین باستانی هریوه (یونانی: Ariana یا Aria) یا همان هرات امروزی - سپتامبر، ۳۳۰ ق.م.
اسکندریه پروفتازیا (Alexandria in Prophtasia)، پایتخت سرزمین باستانی زرنگ یا همان سرزمین سیستان، احتمالاً در فراه - اکتبر، ۳۳۰ ق.م.
اسکندریه آراخوزیا (Alexandria in Arachosia)، پایتخت سرزمین باستانی رُخَج (یونانی: Arachosia/آراخوزیا)، در قندهار امروزی - زمستان ۳۳۰/۳۲۹ ق.م.
اسکندریه قفقاز (Alexandria in the Caucasus)، پایتخت پاروپامیز (Paropamisadai) (یونانیان رشتهکوه هندوکُش را نیز (Paropamisos Caucasus) مینامیدند)، گمان میرود همان بقایای شهر باستانی بگرام باشد. فرضیههای دیگر آن را به بامیان، چاریکار یا پروان نسبت میدهند - مارس، ۳۲۹ ق.م.
اسکندریه اِسخاته (Alexandria of Eschate)، در تاجیکستان - ۳۲۹ ق.م.
اسکندریه بر روی آمودریا (Alexandria on the Oxus)، در آیخانم - بهار ۳۲۸ ق.م..
فرمانروایی سلوکیان یا سلوسیدها در افغانستان
(ح. ۱۸۵–۳۱۳ ق.م. در حوزهٔ سیستان؛ ۱۸۵–۳۱۳ ق.م. در بقیه نقاط کشور)
پس از مرگ اسکندر مقدونی در ۳۲۳ پیش از میلاد، اغتشاشی بزرگ سراسر کشور را فرا گرفت و مهاجرنشینان و سربازان پیشین یونانی کنترل باختر را بهدست گرفتند. جنرالهای اسکندر (یونانی: Diadochi؛ یا "جانشینان") بر سر تقسیم متصرفات اسکندر با یکدیگر به نبرد پرداختند. بدینترتیب چهار جنگ دیادوخوی (۳۰۱–۳۲۳ ق. م) روی داد. سرانجام، سه حکومت مقدونیه در اروپا، یونانی در مصر و سلوکی در آسیا را بنا نهادند. بدین ترتیب متصرفات مشرقزمین به سلوکوس رسید و این سرزمینها جزء قلمرو سلوکیان درآمدند که از بابل اداره میشد. سلوکوس بهدنبال ادامهٔ سیاستهای اسکندر با اپامه دختر اسپیتامن یکی از دشمنان اسکندر در سرزمین باختر ازدواج کرد. تا سلسلهای را بنیان نهد که آمیزهای از نژاد ایرانی و مقدونی باشد. او جهت ایجاد وحدت در قلمرو خود، به احداث شهرهای یونانینشین پرداخت.
۳۲۳–۳۱۵ پیش از میلاد: سلوکوس یکم ملقب به نیکاتور (Seleucus I Nicator)، افسر سوارهنظام اسکندر، سرزمینهای مشرقزمین، از سوریه و عراق در غرب تا هند در شرق را تصرف میکند و به زیر فرمان خود درمیآورد.
۳۰۵ پیش از میلاد: سلوکوس برای استحکام بخشیدن به امپراتوری سلوکی تازهتأسیس خود در شرق، به هند یورش میآورد، و به قشون چندراگوپتا مائوریا برمیخورد؛ آنگاه سلوکوس با مائوریاها صلح میکند و جنوب افغانستان را به ازای ۵۰۰ فیل جنگی به آنها واگذار میکند.
وجود امکانات سیاسی، بازرگانی و هنری سبب گردید تا قشرها مختلف مردم یونان، به شهرهای تازه احداث شده، مهاجرت کرده و در کنار ساکنان بومی، سکنی گزینند و به این ترتیب زمینهٔ ترویج فرهنگ و هنر یونانی و پشتیبانی از حکومت یونانی فراهم گردید. آنتیوخوس فرزند و جانشین سلوکوس، سلسلهای را که پدر بنا نهاده بود، استحکام بخشید. سلوکیها توانستند حکومت خود را در فلات ایران و سرزمین میانرودان (بینالنهرین) تا اواسط قرن دوم ق.م. تثبیت نمایند.
فرمانروایی مائوریاها در افغانستان
(۱۸۵–۲۷۵ پیش از میلاد: تنها در حوزههای جلالآباد، غزنی، قندهار و بُست)
حدود سال ۳۰۴ پیش از میلاد، زمانی که جانشینان اسکندر (Diadochi) بر سر تقسیم متصرفات او در منطقهٔ مدیترانه با یکدیگر در نبرد بودند، دولتی مقتدر در هند به رهبری چندراگوپتا مائوریا تأسیس شد، که قلمرو فرمانرواییش بسوی غرب تا سرزمینهای جنوب هندوکش افغانستان امروزی میرسید. مقتدرترین فرمانروای آن آشوکا بود. دین بودا در عهد این پادشاه مقتدر از حدود شبهقارهٔ هند تجاوز و توسط مبلغین از شمال غربی تا کشمیر و قندهار و کابل نفوذ کرد و متدرجاً به سواحل آمودریا رسید و در کناز آیین زرتشتی، آیینی مهم شد، اما در سرزمینهای باختر و فلات ایران بازایستاد.
وسعت قلمرو هخامنشیان و لزوم برقراری امنیت و ادارهٔ آن ساختن راههای شوسه و وسائل حمل و نقل را ایجاب میکرد. هخامنشیان راه شاهی را وسعت داده بودند، که کابل امروزی را به شهرهای مختلف در پنجاب و دشت گَنگ متصل میکرد. بدینترتیب بازرگانی، هنر، و معماری رونق پیدا کرد، و بهخصوص بناها با معماری بودایی و استوپههایی که هنوز در شرق افغانستان بچشم میخورند.
۳۰۵–۱۸۵ پیش از میلاد: مائوریاها بر جنوب هندوکش افغانستان فرمانروایی میکنند؛ یونانیها در سرزمین باختر در بلخ امروزی حکمرانی میکنند.
۲۷۲–۲۳۲ پیش از میلاد: آشوکای بزرگ (فرمانروایی: ۲۷۲–۲۳۲ ق. م)، فرزند چندراگوپتا شبهقاره هند را پس از نبردی خونین به اطاعت میکشد، به آیین بودایی میگراید، و این آیین را با گشودن استوپهها در سرتاسر قلمرو فرمانروایی خود میگستراند، فرمانهای بودا را منتشر میکند و "ستونهای آشوکاً را با سنگنوشتههایی بقلم امپراتور ["فرمانهای آشوکا"] میافرازد؛ فرمانهای بودا و سنگنوشتههای روی ستونها در سرتاسر شاهنشاهی مائوریا، از هند تا افغانستان منتشر میشوند. سنگنوشتههای دوزبانهٔ یونانی و آرامی (زبان آرامی زبان رسمی هخامنشیان بوده) کشفشده در قندهار و لغمان به دوران فرمانروایی آشوکا برمیگردد.
دولت یونانیِ باختر
(ح. ۱۱۰–۲۵۰ ق.م. در حوزههای بلخ و بدخشان؛ ۱۶۰–۲۵۰ ق.م. در حوزههای هرات، بادغیس و کابل؛ ۱۱۰–۱۸۵ ق.م. در بقیهٔ نقاط کشور)
خاورترین منطقه از دنیای هِلِنی (یونانی) سرزمین باختر (یونانی: Bactria؛ در شمال افغانستان) و سرزمینهای شمالی آن (که در عصر باستان بنام سُغد، در تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان امروزی، شناخته میشد) - یکی از پیامدهای یورش اسکندر مقدونی به آسیا و گذر وی از افغانستان امروزی بود، که در طی این یورش لشکر وی دژهایی بنا کرده و سپاهیان یونانی و مقدونی و همه گونه کارکنان پشتیبانی - از معماران و پزشکان گرفته تا مدیران، هنرمندان، بازرگانان و حتی روسپیان - در سرزمین باختر برجای گذاشتند تا در این سرزمین برای مستقر شدن و ماندن در اواخر سدهٔ چهارم پیش از میلاد، زمانیکه اسکندر بهسوی شرق و هند لشکرکشی میکرد، آماده شوند.
در دو سده پیش از یورش اسکندر در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، سرزمین باختر یکی از ساتراپیهای (پارسی باستان: خَشثَرپاوه، "استان") مهم امپراتوری هخامنشیان (۳۳۰–۵۵۹ ق. م) و، پیش از آن، بخشی از امپراتوری ماد (۵۵۹–۷۲۸ ق. م) بود.
در دوران باستان، دشتهای وسیع حاصلخیز باختر که از سرازیریهای شمالی هندوکُش تا آمودریا (یونانی: Oxus) گسترده بودند، و مراکز مهم بازرگانی جاده ابریشم بوده و ذخایری غنی از طلا، نقره و لاجورد را در کوهستانهای مجاور جای داده بودند، این سرزمین را یکی از ساتراپیهای مهم و پُرارزش هخامنشیان تبدیل کرده بودند.
در میان هیئتهای خراجدهندگان در سنگنگارههای کاخ آپادانا در تخت جمشید (یونانی: Persepolis؛ در اوایل سدهٔ پنجم ق. م)، هیئت باختریها در حال ارائه جامهای طلایی به عنوان خراج به شاهنشاه هستند. این با هیئتهای دیگر از ساتراپیهای دیگر بسیار متفاوت است، که هدایایی چون پوست جانوران، ظروف سفالی و دام را هدیه میدهند.
از آنجا که اسیران یونانی که در نبردهای هخامنشیان و یونانیان در سدههای پنجم و چهارم پیش از میلاد به اسارت گرفته میشدند، به سرزمین باختر تبعید میشدند، جمعیت بومی این سرزمین از قبل شمار زیادی از یونانیان را پیش از رسیدن اسکندر به آنجا در ۳۲۸–۳۲۹ پیش از میلاد در خود جای دادهبود.
این یونانیانِ باختری که در نبرد سخت شده بودند، اغلب توسط هخامنشیان در نبردهای بزرگ استفاده میشدند و توسط اسکندر در لشکرکشیهایش در مشرقزمین بهخدمت گرفته میشدند، ستون اصلی نیرویی را تشکیل میدادند که بر سرزمین خاور در اواسط سده سوم تا نیمهٔ دوم سدهٔ دوم پیش از میلاد چیره شد.
یونانیانِ باختر تحت رهبری سربازان پیشین اسکندر و بازماندگان آنها یک دولت پادشاهی الهامگرفتهشدهٔ هِلِنی (یونانی) در قلب آسیای میانه تأسیس کردند.
در بلخ (یونانی: Bactra)، پایتخت یونانیان دژهای بجایمانده از عهد سلوکیان و بناهای سبک هِلِنی زیادی وجود داشت. سرستونهای کُرینتی که برای تزئین قصرهای چند ستونه بکار برده میشدند، و در بلخ کشف شدهاند، مربوط به همین دوران اولیه هستند.
یونانیانِ باختر از ضعف سلوکیان حاکم بر باختر که برای دفاع از سرزمینهایشان در مشرقزمین در مصر مصروف نبرد بودند، فرصت را غنیمت شمرده و تحت رهبری دیودوت (یونانی: Diodotus)، ساتراپ (شَهرَب یا والی) باختر اعلان استقلال کردند.
دیودوت در سال ۲۵۶ پیش از میلاد، آنتیوخوس دوم (Antiochus II)، امپراتور سلوکی را کنار گذاشته و پس از شنیدن اعلان استقلال متحد خود، آندروگوراس (Andragoras) در سرزمین پارت (Parthia)، خود را پادشاه خواند. اما بزودی آندروگوراس توسط اَرَشک، رهبر قوم پارت سرنگون شده و ارشک امپراتوری اشکانیان را در ایران بنیانگذاری کرد، که بدینصورت، کنترل باختریها را بر تجارت زمینی در امتداد جاده ابریشم تضعیف میکرد و عملاً ارتباط یونانیان در باختر را با دنیای هِلِنی در مدیترانه قطع میکرد.
دیودوت دوم جانشین پدرش شد، و او هم بهدست اوتیدموس (Euthydemus؛ فرمانروایی: ۲۰۰/۱۹۵–۲۳۰ ق. م) برافتاد.
طبق منابع تاریخی، اوتیدِموس پس از دستیافتن به تاج و تخت دولت یونانیِ باختر، سپاهی متشکل از ۱۰۰٫۰۰۰ سوارکار را گرد آورده و با سپاه نیرومند سلوکی در شمالغرب افغانستان درگیر شد. اوتیدِموس با عقبنشینی به دژ خود در باختر، از محاصرهای سه ساله (۲۰۵–۲۰۸ ق. م) توسط آنتیوخوس سوم، جان سالم بدر برد. این دشمنی سرانجام با امضای معاهدهٔ صلح که استقلال دولت یونانیِ باختر را به رسمیت میشناخت، خاتمه یافت.
اواخر فرمانروایی اوتیدِموس در حدود ۱۹۵–۲۰۰ ق.م. تقریباً با حملهٔ باختر به هند، در دورهٔ پادشاهی فرزند و جانشینش، دِمِتریوس یکم (Demetrius I) مصادف است. هند که پس از مرگ آشوکای بزرگ (فرمانروایی: ۲۳۲–۲۷۲ ق. م) در هرج و مرج بهسر میبرد، پاداشی بزرگ برای یونانیانِ باختر بود.
دمتریوس نخستین پادشاه یونانیِ باختر بود که به هندوکُش دست یافت، کوههایی که مدتها همانند یک دیوار، باختریها را در شمال و فرمانروایان مائوریایِ هند را در جنوب از هم جدا میکرد. وی در حدود ۱۸۵ پیش از میلاد از هندوکش عبور کرده از راه کابل و قندهار رهسپار جنوب شد، و در پاکستان امروزی (جاییکه وی پایتختی در تاکسیلا تأسیس کرده و در آنجا سکههای فراوانی از وی یافت شده) با مائوریاهای جنگید و سپس بسوی هند تاخت. طبق سنگنوشتهٔ هاتیگومفا (Hathigumpha؛ "غار فیل")، در اودایاگیری هند، که گفته میشود در حدود ۱۵۷ پیش از میلاد کندهکاری شده، پادشاه یاوانائی (یونانی) بنام دِمِتریوس سپاهیانش را عازم شرق هند، و احتمالاً تا شهر راجاگریها کرد، پیش از آنکه بهسوی غرب عقبنشینی کند. دِمِتریوس که در نبرد شکست نخورده بود، پس از مرگش عنوان آنیکِتوس (Aniketos؛ "شکستناپذیر") را بر روی سکههای ضربشده توسط آگاتوکولِس (Agathokoles)، یکی از بازماندگان دولت یونانی هند خویش کسب کرد.
دمتریوس در این پیشروی یونانیِ هند را در خاورترین کرانههای دنیای هِلِنی تأسیس کرد، و در آن یونانیان برای دوصد سال آینده فرمانروایی کردند. (حضور یونانیانِ هند در شمالغرب هند، شمال پاکستان، و شرق افغانستان تا سقوط آخرین امیرنشینانِ کوچک توسط کوچنشینان سکائی در حدود ۲۰ پیش از میلاد دوام کرد)
دِمِتریوس که قادر نبود بر تمامی سرزمینهایی که تصرف کرده بود فرمانروایی کند، متصرفاتش را در دره کابل و منطقهٔ قندهار (شامل شهرهایی چون دِمِتریاپولیس (Demetriapolis) و اَلِکساندروپولیس (Alexandropolis)، که احتمالاً قندهار امروزی باشد) به برادرش آنتیماخوس یکم (Antimachus I) داد. انتیماخوس در حدود ۱۷۱ پیش از میلاد در طی یک کودتا بهدست فرمانروایی ستمگر بنام اوکراتید (Eucratides؛ فرمانروایی: ۱۴۵–۱۷۱ ق. م) سرنگون شد.
اوکراتید پس از رسیدن به تاج و تخت، خود را، آنطور که بر روی سکههایش نوشته شده، مِگاس (Megas؛ "بزرگ") خواند. سکههای اوکراتید یکی از بزرگترین سکههای ضربشده در عصر باستان هستند. اوکراتید که به باختر کفایت نمیکرد، بهسوی خاور و به هند لشکر کشید و برای کسب قدرتی در قلمرو دولت یونانیِ هند با این فرمانروایان یونانیِ هند درگیر شد: آپولودوتوس یکم (Apollodotus I)، آنتیماخوس دوم (Antimachus II) و مِناندِر یکم (Menander I). پیشرویهای اوکراتید در هند بر روی سکههای بیشمار دوزبانه (حک شده به یونانی و پالی) دیده میشود.
بهگفتهٔٔ ژوستین (Marcus Junianus Justinus) وقایعنگار رومی در سدهٔ سوم میلادی، اوکراتید بهدست فرزندش (یا اوکراتید دوم یا هِلیوکلِس یکم/Heliocles I) بقتل رسید، که به نقل از ژوستین "با ارابه از روی خون پدرش گذشت." این قتل جنگهای داخلی را دامن زد، که به تضعیف فرمانروایی یونانیانِ باختر منجر شد. بازماندگان اوکراتید - اوکراتید دوم و لیوکلِس یکم (۱۳۰–۱۴۵ ق. م) - آخرین پادشاهان یونانیِ باختر بودند که نتوانستند از پیشرفت قبایل یوئهژی از سوی شمال جلوگیری کنند.
آیخانم (نامی است اُزبکی، «ماهبانو»؛ احتمالاً همان شهر باستانی اسکندریه بر روی آمودریا/Alexandria on the Oxus، و بعدها اوکراتیدیه/Eucratidia): شاید یکی از بزرگترین شهرهای «هزار شهر باختر»، که ما تا امروز میشناسیم، آیخانم باشد، که در محل پیوندگاه رودهای آمو و کوکچه در نزدیکی مرز تاجیکستان، در شمال افغانستان، بنا شدهاست.
در ابتدا ساحهٔ یک دژ بنام اسکندریه بر روی آمودریا (Alexandria on the Oxus) در ۳۲۸–۳۲۹ پیش از میلاد توسط سپاهیان اسکندر مقدونی بنا شد، این ساحه بعدها مستعمرهای یونانی شد که در آنجا سربازان و بخشی از شمار زیاد همراهان اسکندر ماندند و مادامیکه اسکندر به لشکرکشیهایش در هند ادامه میداد، آنان در دشتهای آسیای میانه دولتی یونانی بنیانگذاردند.
در ۱۵۰ سال بعدی، این دژ بهتدریج وسعت پیدا کرد تا اینکه ردیف بناهایی در امتداد سواحل جنوبی آمودریا در آن افزوده شد. نقشهٔ ساختمانی آیخانم شامل یک قصر شاهی، گنجخانه، حوضهای آببازی (استخرها) و فوارهها، پیشدروازه (Propylaea؛ سازههایی بهصورت راهرویی ستوندار و سرپوشیده متشکل از ۱۱۸ سرستون کُرینتی (Corinthian) که بهعنوان دروازهٔ آغازین برای ورود به مکانهای مقدس در یونان باستان ساخته میشد)، یک کتابخانهٔ شاهی، یک ورزشگاه (gymnasium) که وقف هراکلس (نام یونانی: Herakles؛ نام رومی: Hercules؛ نام قهرمان اسطورهای یونان و روم فرزند خدای زئوس و آلکمنه)، انبارخانههایی برای جایدادن طلاها و سنگهای قیمتی که از کوههای مجاور استخراج میکردند. اجناس نفیس که از طریق تجارت و غنایم جنگی بهدست میآوردند، و همچنین گورستانی (necropolis) برای تدفین مُردگانشان.
ردیف بناهای ساختهشده در امتداد ساحل آمودریا از روی سبک یونانی آکروپولیس (Acropolis؛ به یونانی قدیم: بلندشهر یا دژشهر) و تئاتر بزرگ یونانی (بزرگترین نوع آن در مشرقزمین، حتی بزرگتر از همتای بابلیاش) بنا شدهبودند.
در آنجا یک «شهر زیرین» بود که با دیوارهای دفاعی هراسانگیزی (که باروی آن بیش از ۹ متر ارتفاع و ۶ تا ۸ متر ضخامت دارد) محافظت میشد و محلهٔ مسکونی برای نُخبگان با ۵۰ یا بیشتر خانهٔ مجلل (با سبکی یونانی و سنگفرشی از معرقکاری (mosaic) و تسهیلات رفاهی شامل سامانههای گرمکنندهٔ آب).
خانهها (که به احتمال زیاد یونانیان را در برخی مناطق از غیر یونانیان جدا میکرده) در جنوب دامنهٔ تپه پراکنده شدهبودند و برای اسکان دادن هزاران باشنده، سرباز، مدیر، هنرمند و هر پیشه و حرفهٔ دیگری که معمولاً در شهری پُررونق در خود یونان یافت میشد، بنا شده بودند. آیخانم خاوریترین شهر یونانی در دنیای هِلِنی بود، که احتمالاً در دورهٔ فرمانروایی اوکراتید، اوکراتیدیه (Eucratidia) نامیده میشد.
راهرو اصلی که از برج و باروی آیخانم میگذشت، بر روی خیابانی بزرگ به درازای شهر زیرین باز میشد. در جانب چپ، تئاتر یونانی ۵۰۰۰ تماشاگر را بر ۳۵ ردیف جای میداد. در فوارههای نزدیک به تئاتر، درونمایههای الهامگرفتهشده از هنر تئاتر همچون ماسکهای آبپران (gargoyle؛ از آنها در حوضهای آب بهعنوان فواره استفاده میشده) موجود بودند. در کتابخانه، باستانشناسان بقایای نوشتههای سوفوکل (Sophocles؛ یکی از تراژدینویسان یونان باستان) را یافتند که از یونان وارد شدهبودند. آنطرفتر در پایین خیابان اصلی سربازخانهای بزرگ که میتوانست هزاران سرباز - نیروی حراستی برای محافظت ار سرحدات وسیع باختر - را در خود جای دهد.
تختِ سنگین: در سمت شمال آمودریا چند کیلومتر در شمال سرحد تاجیکستان و افغانستان، در غرب آیخانم، باستانشناسان ساحهای کوچکتر، بجایمانده از دورهٔ هِلِنی متعلق به سدههای سوم و دوم پیش از میلاد، که به همان اندازهٔ آیخانم دارای اهمیت است کشف کردهاند: نیایشگاهی که در بین مردمان محلی آنجا بنام تخت سنگین مشهور است.
این ساحه ترکیبی از معبدی یونانی و آتشکدهٔ زرتشتی بوده، که نمایانگر این واقعیت است که در باختر دورهٔ هِلِنی (یونانی) دو رسم و سنت وجود داشتهاست.
در تختِ سنگین شمار زیادی سکه (هدایای اهداشده به معبد) و تندیسها و سردیسهای رئالیستی چشمگیری کشف شدهاند: سردیسهای رنگآمیزیشده ساختِ محلی از مردان و موبدان، تندیسهای مرمرین ساختِ محلیِ مردی شبیه به اسکندر مقدونی (با کلاهخودی با نقشی از شیر) و تندیس یونانی مارسواس (Marsyas؛ در اسطورههای یونان، نوازنده فلوت است)، که احتمالاً مقصود از یک آیین محلی بوده، در داخل معبد پیدا شدهاست.
۲۵۰–۱۲۵ پیش از میلاد: دیودوت یکم (Diodotus I)، والی سلوکی باختر، اعلان استقلال میکند؛ در آن زمان باختر به یک سرزمین شهرنشین (مدنیت) عمده تبدیل شده بود (که در نوشتههای باستانی به عنوان 'سرزمین هزاران شهر' آمده) و یکی از ثروتمندترین شاهنشاهیهای آسیا بهشمار میرود.
۲۴۵ پیش از میلاد: در فلات ایران، اَرَشک، رهبر اشکانی ساتراپ سلوکی را شکست میدهد، استقلال بهدست میآورد، و بدینترتیب ارتباط یونانیان باختر را با سرزمین مادریشان یونان قطع میکند.
۲۳۰ پیش از میلاد: دیودوت دوم، جانشین دیودوت یکم، توسط اوتیدِموس (Euthydemus)، ساتراپ یونانی سُغد عهد سلوکیان، از اریکهٔ قدرت پایین کشیده میشود.
۲۱۰ پیش از میلاد: آنتیوخوس سوم (Antiochus III)، فرمانروای سلوکی، به بلخ (Bactra) حمله میبرد؛ محاصرهٔ سه ساله پی میگیرد؛ اوتیدِموس، جانِ سالم بدر میبرد.
۲۰۶ پیش از میلاد: آنتیوخوس استقلال باختر را به رسمیت میشناسد.
۲۰۰–۱۸۰ پیش از میلاد: دمتریوس یکم (Demetrius I)، فرزند و جانشین اوتیدِموس، قلمرو فرمانروایی را از شرق ایران تا هند میگستراند؛ یونانیِ هندیونانیِ هند در قلب آسیای میانه ظهور میکند.
۱۷۰–۱۴۵ پیش از میلاد: اوکراتید یکم (Eucratides I)، پادشاه یونانیِ باختر، سلسلهٔ اوتیدِموس را برهم میچیند و با هند علیه ظهور یونانیِ هند اعلان جنگ میکند، و در این راه منابع باختری را تا آخر مصرف میکند. اوکراتید عمدتاً بر روی سکههای پُر زرق و برق که در پایتختش اوکراتیدیه (آیخانم) ضرب میشد، ترسیم شدهاست.
۱۴۵ پیش از میلاد: پس از مرگ اوکراتید، یونانیانِ باختر بخاطر حملهٔ کوچنشینان آسیای میانه (یوئهژیها (Yuezhi)، تُخاریها (Tocharians) و سکاها (Scythians)) تضعیف میشوند، بهتدریج بسوی جنوب هندوکُش و شرق بسوی پاکستان امروزی و هند مهاجرت میکنند، و دولت هندویونانیشان را در آنجا مستحکم میکنند.
۱۴۵–۱۳۰ پیش از میلاد: فرمانروایی یونانیان در باختر توسط هِلیوکلِس یکم (Heliocles I) منقرض میشود.
دولت یونانیِ هند
(ح. ۹۰–۱۵۵ ق.م. تنها در حوزههای کابل، جلالآباد و غزنی)
حملهٔ دمتریوس یکم (Demetrius) به هند در سال ۱۸۰ پیش از میلاد سبب پیدایش دولت هندویونانی شد که مناطق شمالغربی و شمالی شبهقاره هند و سرزمین باستانی گنداره را در برمیگرفت و پایتخت آن تاکسیلا (Taxila) و سگالا (Sagala) بود. در زمان سلطنت مِناندِر یکم (Menander I) بین ۱۳۰–۱۵۵ ق.م. فرمانروایی آنها در آنجا وسعت یافت و تا حدود نیم قرن پس از سقوط دولت یونانیِ باختر دوام یافت.
در این دوران و در دورهٔ کوشانیان (سدهٔ اول پیش از میلاد تا سدهٔ سوم پس از میلاد)، هنر گندهارا که تلفیقی از هنر یونانی و بودایی بود به اوج شکوفایی خود رسید و نمونه آن در پایگاه باستانشناسی هَده در جنوب جلالآباد (گندهارای عصر بودایی) قابل مشاهدهاست.
۱۵۵–۱۳۰ پیش از میلاد: مِناندِر یکم (Menander I)، فرمانروای یونانیِ هند بعد از دفع حملهٔ اوکراتید یکم، قلمرو فرمانروایش را تا عمق هند (تا شهر پَتنا) میگستراند. او که نخستین فرمانروای یونانی است که به آیین بودایی گراییده، در سرزمینهای غربی به نشر این آیین و تلفیق زبان و فرهنگ یونانی و هندی، آرمانهای بودایی و نگارگری یونانی و گرایشهای هندی تا افغانستان (از طریق گندهارا) و تا آسیای میانه، و قرنها بعد، در چین سرعت میبخشد.
۱۳۰–۱۰ پیش از میلاد: فرمانروایی یونانیِ هند در شرق بهدنبال حملهٔ یوئهژیها، سکاها و کوشانیان سقوط میکند.
امپراتوری اشکانیان
(ح. ۱۶۰ ق.م. -۲۲۵ م. در حوزههای هرات و بادغیس؛ ۱۵۵ ق.م. -۲۰ م. در حوزهٔ سیستان؛ و ۹۰–۱۵۵ ق.م. در حوزههای قندهار و بُست)
پس از مادها (سدههای هشتم تا هفتم ق. م) و هخامنشیان (ششم تا چهارم ق. م)، اشکانیان (اواخر سدهٔ سوم ق.م. تا دوم م) سومین دودمان بزرگ نظامی بودند که در ایران امروزی به فرمانروایی رسیدند؛ و توانستند امپراتوری واقعی برای قریب به ۵۰۰ سال تشکیل دهند. اشکانیان که از تیرهٔ ایرانی پارتی و شاخهای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سَکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی در ایران بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبههای داریوش بزرگ پَرثَوَه آمدهاست که به زبان پارتی پهلوی میشود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز میتوان خواند. اَرَشک (اَشک) در سالهای ۲۳۸/۲۳۹ پیش از میلاد و در زمان پادشاهی سلوکوس دوم کالینیکوس به پارت یورش برد و بر آندراگوراس پیروز شد، سپس بر هیرکانی (گرگان) تاخت و آنجا را تسخیر نمود و شالودههای دستگاه اشکانی و پادشاهی پارتها را پی ریزی نمود.
پارتها که سوارکاران زبَردستی بودند، و میتوانستند مسافتهای طولانی را طی کرده و با دریافت فرمان در دَم یورش برند، از فرصت استفاده کرده و دولت سلوکی را برانداختند و امپراتوری تشکیل دادند که از اواخر سدهٔ سوم پیش از میلاد تا سدهٔ یکم پس از میلاد دوام کرد، و در دوران اوج خود، از دریای مازندران در شمال تا سوریه در غرب، خلیج فارس در جنوب و نیمهٔ غربی افغانستان در شرق گسترده بود و پس از امپراتوری روم دومین امپراتوری بزرگ از نظر وسعت و قدرت اقتصادی در زمان خود بود.
اشکانیان به جای نبرد با سلوکیان، صلح با آنان را ترجیح دادند، و با آزاد ساختن آنتیوخوس سوم (Antiochus III)، فرمانروای سلوکی، وی را برای حمله به بلخ (Bactra) آماده ساختند. برای مدت سه سال (۲۰۶–۲۰۹ ق. م)، هزاران سرباز سلوکی و جنگجویان اشکانی به همراه صدها فیل جنگی، برای به پایین کشیدن اوتیدموس یکم (Euthydemus I؛ فرمانروایی: ۲۰۰–۲۳۰ ق. م)، فرمانروای یونانیِ باختر، شهر مستحکم شده بلخ را بدون هیچ پیروزی به محاصره کشیدند. این محاصره با امضای معاهدهای که استقلال دولت یونانی باختر را تضمین میکرد، به پایان رسید.
در حدود سال ۱۵۰ پیش از میلاد، مِهرداد یکم (فرمانروایی: ۱۳۸–۱۷۱ ق. م)، فرزند اَرَشک (اَشک یکم)، مناطق شرقی سرزمین بابل را گرفت، و بیشتر مناطق غربی و جنوبی افغانستان را بشمول هرات، مرکز بازرگانی جاده ابریشم را ضمیمهٔ امپراتوری کرد.
با تصرف هرات، مهرداد یکم نهتنها ارتباط یونانیانِ باختر را با سرزمین یونان قطع کرد، بلکه بر کنترل جریان تجارت کالاها از مدیترانه و خاور میانه به چین و هند نیز تسلط یافت. چیزی که به فروپاشی دولت یونانیِ باختر مقتدر انجامید.
در طی اواسط تا اواخر سدهٔ دوم پیش از میلاد، سکاها (Scythians) زیر فشار تُخاریها (Tocharians) در شمال باختر و قوم یوئهژی (Yuezhi)، به جنوبغربی به سرزمینهای اشکانیان ریختند.
یوئهژیها نیز زیر فشار جنگجویان چینی، از سرزمین بومیشان در دشت تاریم (منتهیالیه غرب چین) به سمت جنوب ریخته بودند. فشار از سوی سکاها دردسر عمده برای اشکانیان بود. بهطوریکه دو پادشاه اشکانی، فرهاد دوم (فرمانروایی: ۱۲۸–۱۳۸ ق. م) و جانشینش اَردَوان دوم (فرمانروایی: ۱۲۴–۱۲۸ ق. م) در نبرد با سکاها بهقتل رسیدند.
بان چائو، فرمانروایی چینی از قوم هان، برای محافظت از جادهٔ ابریشم، در سال ۹۷ پیش از میلاد با اشکانیان اتحاد نظامی برقرار کرد، که در نتیجهٔ آن دو امپراتوری سوارهنظام ۷۰٫۰۰۰ نفری تشکیل دادند تا از کاروانها حفاظت کرده و با سکاها، تُخاریها و یوئیژیها بجنگند.
فشار سکاها بر روی پارت با به قدرت رسیدن سیناتروک (Sanatruces؛ فرمانروایی: ۷۰–۷۷ ق. م)، پادشاه سکایی بر تخت سلطنت اشکانی به اوج خود رسید، و از آن پس اشکانیان و سکاها تعادل قدرت برقرار کرده، و در نهایت به تشکیل زیرفرمانروایی اشکانی انجامید، که در سرتاسر جنوبغربی افغانستان تا پاکستان امروزی و شمال هند گسترده بود. این زیرفرمانروایی نزد تاریخدانان بنام دولت هندوپارتی معروف است.
حملهٔ یوئهژیها
یوئهژیها اتحادیهای از اقوام کوچنشین آریایی بودند که خاستگاه آنها در دشت تاریم (در غرب چین) بود. آنها که زیر فشار جنگجویان چینی از سرزمینشان بیرون رانده شده بودند، با دیگر اقوام کوچنشین (تُخاریها و سکاها/Scythians) متحد شدند، و بهسوی جنوب به فلات ایران ریختند، با پارتهای اشکانی درگیر شدند (۱۲۴ ق. م)، و سپس به باختر یورش آوردند، و یونانیان حاکم بر آن سرزمین را به جنوب بهسوی درهٔ کابل و شرق بهسوی پاکستان و هند کنونی راندند.
۱۲۵–۱۲۰ پیش از میلاد: شهر یونانیباختری اوکراتیدیه (که امروزه آیخانم نامیده میشود) پس از حملههای پیاپی یوئهژیها متروکه میشود.
دولت هندوسکایی
(ح. ۹۰ ق.م. -۲۰ م. تنها در حوزههای کابل، جلالآباد، غزنی، قندهار و بُست)
هندوسکاها زیردستهای از مجموعه بسیار بزرگترِ اقوام کوچنشین ایرانیِ سکاها (Scythian) بودند. هندوسکاها بین اواسط سدهٔ دوم پیش از میلاد و سدهٔ چهارم میلادی از آسیای میانه از طریق آمودریا به باختر، رُخَج، گندهارا (در افغانستان امروزی)، و سپس بسوی پنجاب و کشمیر (در هند و پاکستان امروزی) و همچنین به گُجرات و راجِستان (در غرب و مرکز هند) تاختند. یورش هندوسکاها تنها یکی از رویدادها و پیامدهایی است که از یورشِ یوئهژیها موجب شد، یورشی که چشمانداز باختر، درهٔ کابل و هند را برای همیشه تغییر داد و حتی دورترین نقاط چون روم نیز از پیامد از یورشها مصون نماندند. (لشکرکشی هونها به روم)
همین مهاجرت سکاها به منطقهٔ سیستان (از جلگهٔ رود هلمند تا جلگهٔ هامون) و تشکیل دولت هندوسکایی در آنجا بود که از آن پس سرزمین زرنگ (آنطور که در سنگنوشتههای هخامنشی آمده) سَکَستان (در صدر اسلام: سَجِستان؛ و امروز سیستان) نامیده شد.
ماوئِس (Maues). این پادشاه سکائی در طی فرمانروایی کوتاهمدتش (۶۰–۸۵ ق. م) به سرزمینهای هندویونانیان در پاکستان امروزی حمله برده، و سیرکاپ (در نزدیکی تاکسیلا) را پایتخت خود برگزید و دولتی بنیانگذارد که بیشتر تمایل به آمیزش و سازش با فرهنگ یونانی داشت تا از بین بردن آن. برخی پژوهشگران برین باورند که ماوئِس (که لقب پارسیِ شاهنشاه را برگزید) احتمالاً جنرال سکائی بوده که توسط هند و یونانیها بکار گمارده شده باشد. به هر روی، برخلاف یوئهژیها، ماوئس سیاستمدارا و سازش را با جوامع محلی یونانی و هندی برگزید، سیاستی که جانشینانش نیز آن را دنبالهروی کردند.
آزِس یکم و آزِس دوم (Azes). آزس یکم (احتمال فرمانروایی: ۳۵–۵۷ ق. م) تازش بر هندویونانیان را آغاز کرد و آزِس دوم (فرمانروایی در حدود ۱۲–۳۵ ق. م) کار را تمام کرده و دولت هندویونانیان را در شمال هند برانداخت.
با این وجود، فرمانروایی آزس نیز با بهقدرترسیدن کوشانیان سقوط کرد. کوشانیان یکی از پنج قبایل یوئهژی بودند که پس از گرفتن باختر در یک قرن پیشتر، اکنون بهسوی هند پیشروی میکردند.
اشکانیان (پارتیان) به مدت کوتاهی، از سوی غرب یورش آوردند. رهبر آنان گُندُفَر (Gondophares) موقتاً کوشانیان را جابجا کرد و دولت هندوپارتی را در سرتاسر شمالشرق افغانستان تا شمال هند بنیانگذارد. اما فرمانروایی وی کمتر از یک عُمر بطول انجامید و دولت وی نیز در اواسط سدهٔ نخست میلادی برافتاد.
۱۰ پیش از میلاد تا حدود ۵۰ میلادی: سکاها (Scythians) در این دوره از طریق حمله به کاروانها در جاده ابریشم ثروت هنگفتی را جمعآوری میکنند، که گنجینهٔ طلاتپه بدستآمده از شش گور در شمال افغانستان از همین دورهٔ سکاهاست و مشتمل بر ۲۰٫۰۰۰ آرایههای طلایی و غیره میشود.
ظرف طلاکاری شدهٔ بیماران:
در طی یکی از نخستین کاوشهای غیرحرفهای در افغانستان در سالهای ۳۸–۱۸۳۳ میلادی، چارلز مسون (Charles Masson)، جهانگرد بریتانیایی در پایگاهی که بنام استوپه شمارهٔ ۲، در بیماران شناخته میشود، در نزدیکی جلالآباد در شرق افغانستان، یک ظرف زرین کوچک را کشف کرد که حاوی بقایای بودایی (مرواریدهای سوخته، مُهرههایی که از سنگهای گرانبها و نیمهگرانبها) و سکههای ضربشده توسط آزِس دوم (Azes II)، پادشاه سکایی بود.
این ظرف کوچک زرین که سه سانتیمتر ارتفاع دارد، و بر روی جدارهٔ آن سنگهای قیمتی کار شده، و احتمالاً هنر دوران هندویونانی است، به عنوان شاهکار هنر یونانی بودایی از گندهارا است.
اینکه پادشاهان هندویونانی هنرمندان و صنعتکاران هندویونانی را بکار میگرفتند چیز تعجبآوری نیست. نمایش بودای ایستاده بگونهٔ هِلِنی (که به صورت رئالیستی و با ژست ملایم کُنتروپُستو (controposto) اجرا میشود)، که در پهلوی وی برَهما و شَکرا (Śakra) دو ایزد هندی (که هر دو جواهراتی پوشیده، و نشاندهندهٔ آن است که آنان جلوهای از بوداسف (Bodhisattva) هستند، دستهایشان در حالت انجالی-مودرا «ژست عبادتگونه» است) بر روی دیوارهٔ ظرف قاب گرفته شده و این اقتباسی است از معماری یونانی-رومی.
از سکههایی که در داخل ظرف پیدا شده پیداست که پیشینهٔ آن به تاریخی نه زودتر از دوران فرمانروایی آزِس دوم (Azes II؛ ۲۱–۳۵ ق. م) برمیگردد. تحقیقات بیشتر نشان داده که این ظرف احتمالاً بعدها باز شده و دوبارهٔ در آنجا قرار داد شده، و براساس سبک و هنر بکاررفته در این ظرف، این اتفاق احتمالاً در زمانی در حدود سدهٔ دوم میلادی رخ دادهاست. در این اواخر که این ظرف کشف شد، در صندوقچهای ساختهشده از استیتایت (steatite) قرار گرفته بود و بر روی آن نوشتهای نقش شده بود.
سقوط هندوسکاها در شرق به پارتها این امکان را داد تا به رهبری گُندُفَر (Gondophares) از غرب حمله کرده، و کوشانیان را موقتاً به عقب رانند. فرمانروایی دولت تازه تأسیسیافتهٔ هندوپارتی تا اواسط سدهٔ نخست میلادی بطول انجامید، و پس از آن کوشانیان دوباره قدرت را بهدست گرفته و برای دو قرن آینده بر منطقه فرمان راندند.
گنجینهٔ طلای باختری در طلاتپه:
در سالهای ۷۹–۱۹۷۸ میلادی، یک تیم از باستانشناسان شوروی سابق به سرپرستی ویکتور ساریانیدی شش گور سکائی را در طلاتپه در نزدیکی شهر شِبِرغان، در غرب بلخ، در آستانهٔ حملهٔ شوروی به افغانستان کشف کردند.
کمتر از نیم کیلومتر از شهر مستحکم شدهٔ باستانی یمشیتپه، این تیم شش گور دستنخورده را پیدا کردند که بقایای پنج زن و یک مرد را در خود جای داده بود، و پیشینهٔ آن به سدهٔ نخست میلادی میرسید. در پنج تا از این گورها ۲۰٫۰۰۰ پارچهٔ طلا و ابزار دیگر - جواهرات، کمربندها، سرپوش (کلاه)، اسلحهٔ سنتی و هزاران اشیای شخصی دیگر جای گرفتهبودند. این اشیاء که کاملاً سالم و دستنخورده باقیمانده بودند و به ترتیب دقیقی که بازماندگان و فامیل این مُردگان قرار داده بودند، و از پنج گور در طلاتپه بیرون کشیده شده بودند به باستانشناسان این امکان را داد تا پوشاک و جواهرات این رفتگان در جزئیات دقیق آن بازسازی کنند. (نگارهٔ زیر را ببینید)
تاریخگذاری این گورها با مطالعهٔ سکههایی که در دستان و جیبهای این مردگان قرار داده شده بودند امکانپذیر بود. یک نمونه که اخیراً تاریخگذاری شده سکهٔ زرینی متعلق به تیبریوس (Tiberius) امپراتور رومی است که در شهر لوگدونوم (لیون امروزی) در گالیا (فرانسه امروزی) بین سالهای ۱۶ و ۲۱ میلادی ضرب شدهبود. با نظر داشت سالیانی که این سکه میبایستی از گال به شمال افغانستان در دوران باستان پیموده باشد، مینماید که پیشینهٔ گورهای طلاتپه میبایستی متعلق به رُبع دوم از سدهٔ نخست میلادی باشد.
پارتیانِ هند/پَهلَوها
(ح. ۲۲۵–۲۰ م. در حوزههای قندهار، بُست و سیستان؛ ۷۵–۲۰ م. در حوزههای کابل، جلالآباد و غزنی)
۲۰–۴۷ میلادی: گُندُفَر (Gondophares)، که متعلق به پارتهای اشکانی است، از امپراتوری اشکانی اعلان استقلال میکند و دولت پارتی هند را در مناطقی تأسیس میکند که از طریق نبرد با مهاجمان آسیای میانه (سکاها و شاهنشاهی کوشان که در عهد شاهنشاهی کوجوله کادفیزَس در حال گستردن قلمرو خود بود) در جنوب افغانستان امروزی (رُخَج/Arachosia)، شرق افغانستان و و جنوب و غرب پاکستان (گندهارا) و شمال هند به مرکزیت تاکسیلا (Taxila) در جنوب پاکستان، بهدست آمده بودند.
۴۷–۷۰ میلادی: بخشهای دولت پارتی هند در عهد فرمانروایی گُندُفَر (Gondophares) شکل میگیرد.
۷۰–۱۳۵ میلادی: لشکرکشیهای کوشانیان در هند باعث راندهشدن پارتیانِ هند به جنوب افغانستان میشود؛ پایتخت آنها به کابل انتقال داده میشود (۷۵ میلادی)؛ سه نسل بعد (۱۳۰ میلادی) دولت پارتیِ هند منقرض میشود.
شاهنشاهی کوشانیان
یکی از پنج قبیلهٔ اتحادیهٔ کوچنشینان یوئهژی، کوشانیها بودند، که قبایل یوئهژی را متحد ساختند و امپراتوری را تأسیس کردند که در اوج قدرت از ترکمنستان تا غرب چین تا مناطق مرکزی هند وسعت داشت. استراتژی یورشگری کوشانیان و مرکزیت فرمانرواییشان در امتداد جاده ابریشم، آنها را قادر ساخت تا سومین ابرقدرت عصر باستان (بین چین و روم) شوند. بدینسان، آنها که زمانی قومی کوچنشین بودند، پس از یکجانشینی و شهرنشینی، تبدیل به یک دولتشهر (Cosmopolitan) ثروتمند شدهبودند.
نخستین حکمران خودخوانده کوشانی هرایوس (Heraios؛ فرمانروایی: ۳۰–۱ م) بود که در یک قدمی ریاست قبیلهٔ کوشانی قرار داشت. اما بزودی قدرت بهدست کوجوله کادفیز (Kujula Kadphises؛ فرمانروایی: ۸۰–۳۰ م) افتاد و او شاهنشاه واقعی کوشان شد و قبایل متفرق و ستیزهجوی یوئهژی را زیر لوای کوشانیان در سدهٔ نخست میلادی متحد ساخت.
کوجوله کادفیز پس از گرفتن باختر از سکاها و هندوپارتیان قلمرو فرمانروایی کوشان را به سرزمین گندهارا (در شمالشرقی افغانستان و شمال پاکستان) گستراند و شهر تاکسیلا (در شمالغرب پاکستان) را پایتخت مهم خود، و شهر بگرام (که در دوران باستان زیر کاپیسا نامیده میشد، در نزدیکی پایگاه هوایی بگرام) را بهعنوان پایتخت تابستانی خود برگزید که این شهر مرکز عمدهٔ بازرگانی نیز بود.
از این دو پایتخت، و چند مرکز مسکونی و بازرگانی دیگر در شمال، کوشانیان بزودی فعالترین بازرگانان شده، و الفبای یونانی را برگزیدند و سکههای طلائی خود را ضرب کردند که در آن چهرههای شاهنشاهان کوشانی، شعارهای و نمادهای یونانی و تأثیرپذیرفته از مسکوکات رومی نقش میشد و از این سکهها برای داد و ستد از کاروانهای جاده ابریشم استفاده میشد.
در سال ۴۸ میلادی، کوجوله کادفیز از هندوکش عبور کرد و در دره کابل با هِرمایوس (Hermaeus) واپسین پادشاه یونانی آن منطقه متحد شد تا سکاها (دولت هندوسکایی) را در شمال هند شکست داده و امپراتوری را بنیانگذارد که بازماندگان کوشانی پس از او آن را از رود گَنگ در شرق تا صحرای گُبی در شمال وسعت بخشیدند.
فرمانروایی کانیشکا، سومین امپراتور کوشان، که از اواخر سدهٔ اول تا اوایل/اواسط سدهٔ دوم میلادی بطول انجامید، از دو پایتخت اداره میشد: پوروشاپوره (شهر امروزی پیشاور)، و مجموعهٔ پایتخت تابستانی در بگرام (کاپیسا)، که با قصرهای خوشگذرانی امپراتورهای روم و دودمان هان در چین رقابت میکرد.
کوشانیان در عهد فرمانروایی کانیشکا بر آسیای میانه فرمان میراندند و از طریق فعالیتهای گستردهٔ بازرگانی ثروتی بزرگ جمعآوری کردند و در این دوره شهرها رونق بسیار پیدا کرده و تندیسگری بودایی و بنای معابد شکوفا شد. یکجانشینی تحول بزرگی در زندگی این کوچنشینان بهوجود آورد. آنها که تجربهای در هنر و معماری نداشتند، هر هنری را که در مسیر راهشان میدیدند و با ویژگیهای آنها تناسب داشت اقتباس میکردند. این منجر به زایش یک هنر بومیِ درخشان شد که از همآمیزی تفکرات غربیِ یونانی-باختری با تفکرات شرقی هندی و تعبیری از ویژگی مؤثر پرشور و پویای آسیای میانه تأثیر میپذیرفت.
منطقهٔ گندهارا قلب شاهنشاهی کوشان و زادبوم یک جامعهٔ چند قومی و مدارا با گوناگونیهای مذهبی بود. موقعیت مطلوب استراتژیک (سوقالجیشی) گندهارا و دسترسی مستقیم آن به راههای تجاری زمینی جاده ابریشم و پیوند آن با بندرها در دریای عرب، این منطقه را در طول تاریخ طولانی آن آماج لشکرگشاییهای متعدد چون هخامنشیان، اسکندر مقدونی (۳۲۵/۲۴–۳۲۷/۲۶ ق. م)، مائوریاهای هند، سلوکیان، شاهان یونانی باختری و بازماندگان هندویونانی آنان (سدههای سوم تا دوم ق. م)، سکاها و اشکانیان (سدههای دوم تا یکم ق. م) ساخت.
ادغام نژادها، باورها و مهارتهایی که در غرب و شرق رشد یافته بودند، فرهنگی دستچین و التقاطی پدیدآورد که بهطور روشن در هنرهای تصویری دورهٔ کوشانی دیده میشود. درونمایههای (تِمها) برگرفته از اساطیر یونانی و رومی با نمادها و ظرافتهای بودایی درآمیخته و نخستین ترسیم بودا در شکل یک انسان و ابتداییترین نگارههای شخصیتهای مهم بودایی چون بوداسف (Bodhisattva) را در عصر کوشانیان خلق کرد.
کوشانیان صرفاً گِردآورندگان هنر نبودند، بلکه حامیان و مشوقان اصلی هنر نیز بودند. کوشانیان در سفارش دادن آثار هنری، دستور میدادند تا چهرهها و پوشاک آنان در کنار بودا و همراهان وی قرار داده شوند. این خوداستواری جدید سبکی بینظیر از هنر گندهارا را پدیدآورد که در آن هنر یونانی و رومی و دورنمایههای تأثیرپذیرفته از تفکرات هندی بدون کموکاستی توسط هزاران هنرمند مشغول خدمت آیین در حال گسترش بودایی بکار برده میشد.
در نوشتههای بودایی، از کانیشکا شاهنشاه کوشانی (حدود ۱۰۰ م)، او که هیچکس دیگری چون او پشتیبانیِ نیکخواهش آیین بودایی را حمایت کرده، تجلیل شدهاست.
سُرخکوتَل: وجود نمادهای ایرانی در فرهنگ کوشانی از همه بیشتر در ویرانههای بجایمانده از مجموعه نیایشگاه زرتشتی سُرخکوتَل، با پلکان (راهزینه) پیشرفته، واقع در شمال هندوکش در نزدیکی شهر پُلِ خُمری، مرکز ولایت بغلان دیده میشود. کاوشهای سرخکوتل بین سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۶۶ همزیستی آیین خالص بومی زرتشتی، بدون هیچگونه تأثیرپذیری از بوداگرایی، را در این منطقه نشان میداد. به نظر میرسد کانیشکا از هر دو آیین بودایی و آیین ایرانی میتراییسم استقبال میکرده. قطعاتی از تندیس کانیشکا در سرخکوتل پیدا شده که از آثار نفیس باستانی موزیم ملی افغانستان در کابل بهشمار میروند.
گنجینهٔ بگرام: در شصت کیلومتری شمالغرب کابل، در نزدیکی شهر امروزی چاریکار، در محل پیوندگاه غوربند و دره پنجشیر، پایتخت تابستانی شاهنشاهی کوشانیان بنا شد، در جایی بنام کاپیسا (که بعدها بگرام نام گرفت، و نباید با پایگاه هوایی بگرام امروزی اشتباه شود)
بگرام که در یک نقطهٔ گذرگاه کلیدی در امتداد جاده ابریشم بین کابل و بامیان واقع بود، زمانی توسط کوروش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی ویران شد، و بعد از مدت کوتاهی توسط جانشینش داریوش بزرگ ترمیم شد، و بعدها توسط اسکندر مقدونی از نو بنا شده و در آن دژی برپاشد و بنام اسکندریه قفقاز (Alexandria of the Caucasus) مسمی گردید و این شهر را به یک پایگاه دفاعی برای یونانیان باختر تبدیل کرد.
در اطراف جادهٔ اصلی در بگرام، که توسط دیوار خشتی (آجری) بلند با برج و باروهایی در چهار گوشهٔ آن مستحکم شده بود، و قصر تابستانی کوشانی واقع در این شهر کارگاهها و دکانهایی واقع بودند. عاجهای نفیس از هند، جعبههای لاکی (lacquer) از چین، ظروف شیشهای و بُرُنزی از مصر و روم، برجستهکاریهای گچی تزئینی و دیگر اشیاء از جاده ابریشم نمایش و داد و ستد میشدند و احتمالاً در صورت کالاها نگهداری میشدند تا از روی آنها کپیبرداری شود.
علیرغم افتادن کاپیسا (بگرام) بهدست ساسانیان در حدود سال ۲۴۱ میلادی، دو انبارخانه مملو از کالاهای جاده ابریشم، که برای جلوگیری از شناسایی آنها مُهر و موم شده بودند، تا مدت قریب به هفده قرن در داخل قصر در امان مانده بودند تا اینکه در سالهای دههٔ ۱۹۳۰ میلادی توسط باستانشناسان فرانسوی کشف شدند.
هر یک از این آثار نفیس «گنجینهٔ بگرام» گواهی است بر رونق بازرگانی در عصر کوشانی و احتمال وجود بازارهای مشابه در امتداد جاده ابریشم در سرتاسر جهان متمدن آن دوران. این کشفیات شیفتگی ما را با دستساختهای ماهرانه و شهروندی بسیار فرهیخته و بافرهنگ در عصر کوشانیان تجدید میکند.
مجموعه معابد بودایی در هَده: هده که یک پایگاه (ساحهٔ) باستانشناسی یونانی-بودایی واقع در سرزمین باستانی گندهارا، در شش مایلی (ده کیلومتری) جنوب شهر جلالآباد در شرق افغانستان است، یکی از بزرگترین معابد و مجموعه زیارتگاههای بودایی در جهان، طی سدههای نخست تا سوم میلادی بودهاست. هده با موقعیت کلیدیش در مسیر دو هزار مایلی سفر زائران و مبلغان بودایی از هند به چین، مرکزی فعال برای ترجمه و تکثیر (نسخهبرداری) نوشتههای بودایی و همچنین هنر تندیسگری شمرده میشد. بیش از ۲۳٫۰۰۰ پیکرههای یونانی-بودایی ساختهشده از خاک رُس و گچ، تزئینات معماری و سردیسها و تندیسهایی که مردان، زنان، کودکان، دیوهای گوناگون، سالخوردگان، با حالات و پوشاک قابل تصور، از هر طبقه و مقامی، از هر گونه چهرهای از هر گوشهٔ دنیا را نشان میداد - حتی چهرههای بیشتر از آنچه که برای بازآفرینی تمام یک شهر بودایی ضرورت باشد - در سلسله کاوشهای باستانشناسی در هده بین دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شد. پیکرههای بدستآمده از هده، عناصری از فرهنگ بودایی و هِلِنی (یونانی) را در سبکی کامل و بینظیر قابل شناسایی از هِلِنی تلفیق (باهمدرآمیختن) میکنند. اگرچه بهعقیدهٔ کارشناسان خود سبک متعلق به هِلِنی واپسین (متاخر) در سدههای دوم و اول پیش از میلاد است، اما پیکرههای بدستآمده از هده احتمالاً متعلق به سدهٔ اول پس از میلاد و پس از آن هستند. با توجه به تاریخ کهن، کیفیت عالی، ظرافت کار، گوناگونی و کیفیت حیرتانگیز پیکرهها، هده میبایست یک «شهر کارخانهای» بوده باشد که در آن هنرمندان یونانی و کارآموزان آنها، آشنا با تمام جنبههای تندیسگری هِلِنی، زندگی و کار میکردند، بهطوریکه جان بُردمَن (John Boardman) دانشمند هده را «مَهدِ تندیسگری آغازین بودایی به سبک هندویونانی» تعبیر کردهاست. ترانسفرانس (انتقال) قهرمانان یونانی به بودایی (بطور مثال از هِراکلِس (Herakles) که در بوداسفِ (Boddhisatva) بودایی الهام گرفته شدهاست) بهطور روشن در هده دیده میشود. افزون بر این، هده یکی از کهنترین نسخههای بودایی بجایمانده در دنیا را ارائه میدهد، که احتمالاً یکی از کهنترین نسخههای هندی بجایمانده، مجموعه قوانین فرقهٔ سَروَستیوادا (Sarvastivadin) که مدتها گُم بوده و زمانی در تمام سرزمین گندهارا رایج بوده و در نشر آیین بودایی از هند به چین کارساز بودهاست. این نوشتههای بودایی که احتمالاً متعلق به حدود سدهٔ نخست میلادی است، و در طی سالهای ۱۹۹۰ میلادی از هده غارت شده و به پاکستان قاچاق شده، بر پوست درخت توس (غان) به زبان گندهاری نوشته شدهاند. این نوشتهها در درون ظرف سفالی (که بر روی آن نوشتهای به همان زبان برنوشته شدهبود) کشف شدند و سرانجام سر از کتابخانه بریتانیا در لندن و دانشگاه واشینگتن در سیاتل، واشینگتن آوردند. صاحب قانونی این نوشتهها هنوز مورد بحث است.
بیش از ۱۰۰۰ مجموعه پیکرهها در هده در طی سالهای دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شدند و به موزیم ملی افغانستان در کابل و موزیم گیمه در پاریس منتقل شدند. معابد و استوپههای بودایی هده به صورت موزیمی آزاد تبدیل شدهاند که امروزه در معرض خطر جدی قرار دارند. در زمان جنگ شوروی در افغانستان، شمار زیادی از پیکرههای هده به غارت رفت و بهسرعت سر از بازارهای بینالمللی آثار عتیقه درآوردند. بسیاری از این معابد هده در جریان نبردهای تانک بین سربازان شوروی و چزیکهای افغان که به این منطقه کشیده شدهبودند تخریب شدند. آنچه که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان بجایمانده بود در طی جنگهای داخلی افغانستان بین سالهای ۲۰۰۱–۱۹۹۱ میلادی تا سرحد نابودی به غارت رفتند. این پایگاه افسانهای، که زمانی تاج جواهرنشان عصر کوشانی بود، اینک به ویرانهای تبدیل شدهاست.
۳۰–۸۰ میلادی: کوجوله کادفیز (Kujula Kadphises)، فرمانروای کوشانی، از طریق فرارود (ماوراءالنهر)، شمال آمودریا (یونانی: Oxus)، گندهارا را فتح کرده، بر هندوپارتیان یورش میآورد، و آنها را از هند بهسوی درهٔ کابل رانده، و به انقراض آنها سرعت میبخشد.
۸۰–۱۲۷ میلادی: ویما کادفیز (Vima Kadphises)، جانشین کوجوله، قلمرو کوشانیان را تا جنوب و مرکز افغانستان میگستراند.
۱۲۷–۱۴۷ میلادی: کانیشکا یکم (Kanishka I)، شاهنشاهی کوشان را با برگزیدن پایتخت در پیشاور و بگرام استحکام میبخشد، جامعهٔ کاسموپولیتنی (Cosmopolitan؛ جهانشهری یا بینالمللی) شکل میگیرد، این دوران به سبب بدستآوردن ثروت کلان از راه تجارت جاده ابریشم و تبادل فرهنگی بین شرق و غرب، دوران طلایی آسیای میانه بهشمار میرود.
خلق آثار هنری بینظیر و تبادل فرهنگی در عهد شاهنشاهی کانیشکا (ح. ۱۰۰ تا ۲۲۵ م) به اوج خود میرسد. تشویق کوشانیان به آیینهای بوداگرایی (در شرق افغانستان در نیایشگاهها و زیارتگاههایی چون هَده) و زرتشتی (در غرب، در بین آنانی که از تبار پارسها هستند، در پایگاههایی چون سرخکوتَل) و ارجحیتدادن آنها به سبک نگارگری رئالیسم یونانی (Hellenistic) موجب ظهور دورهای برجسته و باروَر از بروز هنری میشود. بهطور مثال، نخستین تندیسگریها و ترسیم شناختهشده از بودا به صورت انسان در یک سکهٔ کوشانی از سدهٔ اول میلادی ظهور میکند.
شواهد هنردوستی و تبادل فرهنگی کوشانیان در هَده (در نزدیکی جلالآباد)، سُرخکوتَل (در ولایت بغلان در شمال افغانستان) و بگرام (شمال کابل) و دیگر پایگاههای باستانشناسی در پاکستان و هند یافت شدهاست.
۱۴۰–۲۲۵ میلادی: پارچه پارچه شدن - در عهد فرمانروایی هوویشکا (Huvishka؛ ۱۸۳–۱۴۰ م)، حکومت کوشانیان رو به ضعف مینهد؛ ساسانیان در اواخر سلطنت واسودِوا یکم (Vasudeva I؛ ۲۲۵–۱۹۱ م) سرزمینهای کوشانیان در افغانستان را میگیرند.
۲۴۱ میلادی: تاریخ احتمالی دستیابی ساسانیان بر بگرام. امپراتوری کوشانی که زمانی ابرقدرتی توانگر بود از میان میرود و به دولتهای خُرد و چندتکهٔ کوشانیساسانیان و کوشانشاهان هندو تقسیم میشود.
شاهنشاهی ساسانیان
کوشانشاهان (که به کوشانیساسانیان یا ساسانیانِ هند هم معروف هستند)، شاخهای از امپراتوری ساسانی بودند که در سدههای سوم و چهارم میلادی، خلاء قدرت را که از سقوط کوشانیان به جای مانده بود، پُر کردند.
کوشانشاهان قلمرو خود را بر بخشی از سرزمین گندهارای قدیم (شمالغرب هند در شرق تا درهٔ کابل در غرب) گستراندند.
کوشانشاهان در حدود سال ۴۱۰ میلادی توسط هفتالیان رانده شدهبودند، پس از شکست یفتلیان بهدست ساسانیان در سال ۵۶۵ میلادی، دوباره حکومتشان را تأسیس کردند. اما فرمانروایی آنها سرانجام با حملهٔ تازیان (عربها) در اواسط سدهٔ هفتم میلادی سقوط کرد.
کالاهای تجاری از قبیل ظروف نقرهای و پارچههای بجامانده از این دوره، شاهنشاهان ساسانی را در حال شکار یا اجرای عدالت نشان میدهند، بنابراین پیداست که فرهنگ کوشانیساسانیان پذیرای بوداگرایی و همچنین هنرهای سکولار دیگر بودهاست. هنر کوشانییان ساسانی قرنها در افغانستان و شمالغرب هند پُرنفوذ بودهاست. کتاب شهرستانهای ایرانشهر که یکی از نادرترین منابع جغرافیای تاریخی ایران عصر شاهنشاهی ساسانی است، و اصل سه برگی آن به پهلوی از بین رفته و تنها ترجمهٔ آن بهوسیلهٔ دانشمند ارمنی عصر ساسانی یعنی موسس خورناتسی (زادهٔ سال ۴۱۰ م) بهدست آمده، ناحیههای تحت فرمان شاهنشاهی ساسانی را نشان میدهد. نواحی تحت فرمان شاهنشاهی کوشانی مطابق معمول آن دوران – در چهار جهت جغرافیائی – یا به چهار ناحیهٔ شمالشرق، جنوبغرب، جنوبشرق و شمالغرب تقسیم کردهاست و هر ناحیه را "کوست" مینامد. آنها هر کوست را به یک سپاهبد (جنرال) میسپاردند. این چهار کوست عبارتند از: کوست خُراسان، رُبعِ شمالشرق؛ کوست خاوران، رُبعِ جنوبغرب؛ کوست نیمروز، رُبعِ جنوبشرق؛ کوست آدوربادَگان، رُبعِ شمالغرب؛ که کوست خراسان و کوست نیمروز افغانستان امروزی را دربرمیگرفتند.
<span style="color: green">سَمَرکَند
<span style="color: green">سُگُد
<span style="color: green">بَخل
<span style="color: green">نَوازَگ
<span style="color: green">خوارزم
<span style="color: green">مَرورود
<span style="color: green">مَرو
<span style="color: green">هَری
<span style="color: green">پوشَنگ
<span style="color: green">توس
<span style="color: green">نیوْشابُهْر
<span style="color: green">کایِن
<span style="color: green">گُرگان
<span style="color: green">دهستان
<span style="color: green">کومیس
<span style="color: blue">تیسِفون
<span style="color: blue">نصیبین
<span style="color: blue">اورهای
<span style="color: blue">بابل
<span style="color: blue">هیرت
<span style="color: blue">همدان
<span style="color: blue">ماه
<span style="color: blue">نیهاوَند
<span style="color: blue">پَدیشوارگَر
<span style="color: blue">موصل
<span style="color: black">کابل
<span style="color: black">رَخوَت
<span style="color: black">بَست
<span style="color: black">فراه
<span style="color: black">زاوَلِستان
<span style="color: black">زَرَنگ
<span style="color: black">کرمان
<span style="color: black">وِهاردشیر
<span style="color: black">اِستَخر
<span style="color: black">دارابگِرد
<span style="color: black">وِهشابُهْر
<span style="color: black">گوراردَشیرخوَره
<span style="color: black">توزاگ
<span style="color: black">اورمزداَردَشیران
<span style="color: black">راماورمَزد
<span style="color: black">شوس
<span style="color: black">شوستَر
<span style="color: black">وَندویشابُهْر
<span style="color: black">ایرانکَردشابُهْر
<span style="color: black">نَهرفیراگ
<span style="color: black">سیمران
<span style="color: black">اَرهیست
<span style="color: black">آسور
<span style="color: black">وِهاردشیر
<span style="color: black">گَی
<span style="color: black">ایرانآسان-
کردکَواد
<span style="color: black">اَشکَر
<span style="color: black">آدوربادگان
<span style="color: black">وَن
<span style="color: brown">گَنزَگ
<span style="color: brown">آموی
<span style="color: brown">بغداد
کوست آدوربادَگان
کوست خُراسان
کوست خاوران
کوست نیمروز
شهرستانهای ایرانشهر (<small>برگرفته از کتاب شهرستانهای ایرانشهر، برگردانِ تورج دریایی</small>)
<span style="color: green">نیوْشابُهْر: نام شهرستان (این نامها به زبان پَهلَوی هستند.)
توجه: برای مشاهدهٔ موقعیت صحیح این پایگاهها از تفکیکپذیری (resolution) ابعاد ۱۹۲۰ در ۱۰۸۰ و زوم %۱۰۰ در صفحهٔ نمایشگر خود استفاده کنید.
حدود ۵۶۱–۲۲۴ میلادی: همچنان که شاهنشاهی کوشان به حکومتهای خُرد و کوچک تکهتکه میشود، ساسانیان در عهد شاهنشاهی شاپور یکم (فرمانروایی: ۲۷۲–۲۴۱ م) بیشتر منطقه را در سال ۳۰۰ میلادی ضمیمهٔ شاهنشاهی ساسانی میکنند. بااینحال، ساسانیان همواره از سوی اقوام آسیای میانه مورد تهدید قرار میگیرند؛ قرنهای متمادی ناامنی و جنگ پی میگیرد.
کیداریان
(ح. ۴۶۵–۳۶۰ م. در بلخ، بدخشان، کابل و جلالآباد)
پایان فرمانروایی کوشانیساسانیان خلاء قدرتی را در اواخر سدهٔ چهارم میلادی به وجود آورد که بزودی توسط نخستین قبیلهٔ هونها پُر شد. خاستگاه آنها در آسیای میانه یا منطقهٔ دریای سیاه بود و به کیداریان معروف بودند.
کیداریها در طی دههٔ بیست از سدهٔ پنجم میلادی (سالهای ۴۲۰) در شمال افغانستان و قبل از تازش بهسوی شرق و فتح پیشاور بهقدرت رسیدند. آنها سپس بهسوی شمال تاختند تا قسمتهایی از شمالغرب هند و (آنطرفتر در شمال) سُغد را در طی سالهای ۴۴۰ تسخیر کنند.
آنطور که از سکههای بجایمانده از دوران آنها پیداست، حکومتهای کوجک متعددی از کیداریها در این دوره ظهور کردند. نوشتههای موجود بر روی برخی از این سکهها نشان میدهد که کیداریها بازماندگان شاهنشاهی کوشان، که دو سده پیش از آمدن کیداریها ناپدید شدهبودند، هستند. به هر حال در مورد این قوم هنوز نمیتوان بهطور مشخص سخن گفت.
پیروز یکم و یزدگرد دوم دو شاه ساسانی بودند که با کیداریان جنگیدند. کیداریان از سال ۴۵۶ میلادی به بعد علیه ساسانیان جنگیدند. پریسکی پونی نوشتهاست که رومیان تعهد کردند که اگر دولت ساسانی علیه هونها و کیداریان محاربه نماید کمک پولی خواهند رسانید زیرا مقابلهٔ آنها باعث میشد که این اقوام وارد سرزمین روم نشوند.
پیروز یکم (فرمانروایی: ۴۵۹ تا ۴۸۳ میلادی)، پادشاه ساسانی توانست بهطور قطعی کیداریها را مغلوب کند و آنان به هدایت شاه کیداره هجرت کردند و در قندهار ساکن شدند. اما قوم کوچنشین دیگری موسوم به هفتالیان (هیاطله)، به نواحی تخارستان که تازه کیداریها از آنجا رفته بودند، هجوم آوردند. پیروز با آنها شروع به جنگ کرد.
فرمانروایی صدسالهٔ کیداریها در دوران اوج اقتدار خود، از آمودریا تا دریاچه آرال گسترده بوده، و پایتخت آنها در فرارود (ماوراءالنهر)، در منطقهای که متون تاریخی آن را "جنوب هونوک 'سرخ' " (مکان نامعلوم) نامیدهاند، واقع بوده و در سدهٔ پنجم میلادی بهسوی غربِ کیوَهٔ "سفید" (مکان نامعلوم) منتقل شدهبود. در این منطقه کیداریها در سالهای ۴۵۰ میلادی، با یورش قوم کوچنشین جدیدی بنام هفتالیان مواجه میشوند.
هفتالیان
(ح. ۵۶۵–۴۷۵ م. در بلخ و بدخشان؛ ۵۳۵–۴۵۰ م. در حوزههای کابل، جلالآباد، غزنی و قندهار؛ و ۵۶۵–۴۸۵ م. در حوزهٔ بادغیس)
هفتالیان (یونانی: Ephthalites، اعراب آنان را هیاطله و هندیها آنها را Huna مینامیدند، همچنین به «هونهای سفید» یا خیونها معروف هستند) کنفدراسیونی (اتحادیه) از اقوام کوچنشین آسیای میانه بودند که خاستگاه دقیق آنها نامعلوم است.
آنها از خود شهر یا رسمالخطی نداشتند، در خیمههای نَمَدی زندگی میکردند و در بین آنها دگردیسی جمجمه (برای نشان دادن رتبه و مقام در اجتماع) و چندشوهری (حالتی از چندهمسری است که در آن، زن بهطور همزمان بیش از یک شوهر داشته باشد) رواج داشت.
هفتالیان از سوی آسیای میانه بهسوی جنوب تاختند و سُغد را در ۴۲۵ میلادی گرفتند و به شاهنشاهی ساسانیان حمله بردند. طبق روایت بعضی از مآخذ، هفتالیان در شهر باستانی بیابانی گیاورقلعه، در نزدیکی دژ نظامی دورهٔ سلوکی مرو) ساسانیان را مغلوب ساخته و شیرازهٔ قدرت نظامی و نخبگان سیاسی ساسانیان را نابود ساخته و داخل مملکت آنها شدند و چندین ایالت را با شهرهای مرو و هرات تصرف کردند و خراجی سالیانه بر ساسانیان تحمیل کردند. (حدود ۴۸۵–۴۸۳ میلادی) تا اینکه یک نسل بعد، هفتالیان در طی چند جنگ (حدود ۵۱۳–۵۰۳ میلادی) بیرون رانده شدند و سرانجام توسط خسرو یکم (انوشیروان)، شاهنشاه ساسانی، در ایرانشهر شکست میخورند.
اگرچه هفتالیان، بعد از آمدنشان در حدود سال ۴۰۰ میلادی، برای مدت قریب به دوصد سال بر بخشهای بزرگی از افغانستان فرمان راندند، اما از خود در افغانستان بجز چند بنا، آثاری زیادی به جای نماندهاند. دژهای سنگی و گِلی و بالاحصار کابل و دیوارهای شهر بر روی تپهٔ شیردروازه (متعلق به سدهٔ پنجم میلادی)، تومولی (کورگانها و گورهای سنگی و گِلی) در خارج از قندوز در فلات شاختپه متعلق به عصر هفتالیان هستند.
اگرچه منابع تاریخی از تخریب پایگاههای بودایی بهدست هفتالیان خبر میدهند، اما به بامیان آسیبی زیادی نرسیده، در جاییکه دو تندیس بزرگ بودا به احتمال زیاد در اواخر حکومت هفتالیان بنا شده باشند.
نسخههای خطی که بین دهههای هشتاد تا اواخر نود میلادی از دوران هفتالیان و کوشانشاهان در افغانستان بهدست آمدهاند (که هماکنون در کلکسیون دکتر دیوید خلیلی در لندن موجود هستند) نشان میدهند که هفتالیان زبان باختری (بلخی) را به خط یونانی (که از دوران کوشانیان بهطور سنتی به عنوان خط اداری در این منطقه بکار میرفته) مینوشتند. در اسناد تازهکشفشده چندین لقب تُرکی (از قبیل خاقان) آمده، که نشان میدهد که ترکهای آسیای میانه احتمالاً در مقامهای حکومتی هفتالیان حضور داشتند.
از اسناد و سکهها و شواهد بجایمانده از دورهٔ هفتالیان، پیداست که آنها در سال ۵۳۱ میلادی بهدست ائتلافی از تُرکهای غربی و ساسانیان سقوط کردهاند.
اشارههای گرانبهایی به دوران پُر هرج و مرج بعد از هفتالیان از هُوانتسَنگ (Xuán Zàng)، زائر چینی، که بین سالهای ۶۳۰ تا ۶۴۴ به این منطقه سفر کردهبود، به جای ماندهاست. هوانتسنگ در سفر خود به کابل در زمستان سال ۶۴۴ میلادی این شهر را اینچنین توصیف کرده:
از این شواهد پیداست که آیین بودایی تا سدهٔ هفتم میلادی در بامیان، کابل، جلالآباد، و گندهارا رواج داشته و احتمالاً بعد از اشاعهٔ اسلام و حملههای نخست تازیان (اعراب) تا سدههای هشتم و نُهم دوام پیدا کردهاست.
حدود ۵۵۰–۳۵۰ میلادی: هفتالیان (هونهای سفید) از آسیای میانه بهسوی جنوب میتازند، و شاهنشاهی ساسانیان و کوشانیساسانیان را درهم میشکنند.
فرهنگ بودایی و هنر تندیسگری در بامیان، شُتُرک و دیگر پایگاهها علیرغم سقوط کوشانیان و نبردهای پیاپی دوام پیدا میکند.
ستیز بین هفتالیان، ساسانیان و کوشانیساسانیان تا حدود ۵۵۰ میلادی ادامه مییابد؛ در این زمان، هفتالیان بهدست گؤکتُرکانِ آسیای میانه در شمال آمودریا (Oxus)، و ساسانیان در افغانستان که دوباره یورش آورده بودند، شکست میخورند؛ شورشهای قبیلهای داخلی ادامه پیدا میکند.
بامیان: دو تندیس بزرگ از بودا در بامیان به بلندای ۵۵ متر و ۳۸ متر، تا قبل از آنکه توسط گروه بنیادگرای طالبان در سال ۲۰۰۱ تخریب شوند، بزرگترین تندیسهای بودا و بلندترین مجسمههای سنگی در جهان بهشمار میآمدند، و برای زمانی طولانی از جاذبههای اصلی گردشگری در افغانستان بودند. اطراف تندیسها صدها مغاره وجود دارد که گفته میشود قبل از اسلام راهبان بودایی در آنها مشغول عبادت و آموزش آموزههای بودایی بودهاند. شماری از این مغارهها پر از نقاشیهای مذهبی بوده و در بیشتر این نقاشیها تصویر زنان و مردان نقاشی شدهاست. برخی از این نقاشیها مربوط به لحظاتی از زندگی بودا میشود. گفتنی است بامیان در عهد باستان مرکز مهم بوداگرایی بوده، و با قرارگرفتن در قلب جاده ابریشم استراحتگاهی برای کاروانها بوده و راهبان بودایی را از سرتاسر منطقه جذب مینمودهاست. معابد صخرهای متعددی در درهٔ بامیان، در قلب رشتهکوههای هندوکُش، در مسیری صعبالعبور واقع هستند، که سرزمینهای باستانی کاپیسا و باختر را به یکدیگر متصل میکرده. در بامیان معابد بودایی وجود دارند که در آن پیکرههای گِلی رنگآمیزیشده موجود بوده و احتمالاً در سدهٔ سوم میلادی بنا شده و هنوز تا سدههای هفتم و هشتم میلادی فعال بودهاند. این معابد از هنر ساسانیان ایران و بعدها از فرهنگ هندی گندهارا و پُست-گوپتا تأثیر پذیرفته بودند. گمان میرود این نمادها توسط کیداریها (بازماندگان کوشانیان) یا حتی هفتالیان ترویج داده شده باشند، و بهگفتهٔ زائران چینی همچون هوانتسنگ، اینها بودائیانی زاهد و پارسا بودند. بر روی تپهای مشرف به جنوب، دو فرورفتگی کندهکاریشده تندیسهای بودا را دربرمیگیرند. داخل این فرورفتگیها را نقشهای مذهبی با هالههای نوری رنگین فراگرفتهبود. در زیر تاق قوسی حافظ تندیس ۳۸ متری بودا، ایزد بزرگ خورشید، یا احتمالاً همان میترا، جامهای از خفتان و ردایی آویخته بر تن دارد، که در قسمت سقف آن دو ردیف از شاهان اهداکنندهٔ خیرات دیده میشود. در فرورفتگیهای دیگر، پیکرههای بوداسف (boddhisattva) با لُنگهایی (dhōtī) بر تن و شالهایی آویخته بر سر دیده میشوند. ساختار سقف تاقها مشابه همتاهای آن در آسیای میانه است، درحالیکه قوسها تقلیدی از معماری ایرانی است. تزئینات پایگاههای مجاور در کَکراک و فولادی مشابه همتاهای خور در دوران واپسین بامیان هستند.
فُندُقِستان: معبدی کوچک در مسیر بامیان است که تندیسهای زیبای آن از گِل نپختهٔ رنگآمیزیشده، با قدمت سدهٔ هشتم میلادی با ویژگی تأثیرپذیری از سبکهای همزیستگونهٔ متعدد ایرانی، هندی و آسیای میانهاست. در این تندیسها با سبکی ویژه از رئالیزم و خمشی فنورانه، دوشیزهٔ هندی دلربا دستش را بر دست یک شاهزادهٔ محلی گذاشته که جامهای تُرکمانند بر تن دارد. نقاشیهای بوداهای متین و بوداسفهای سبک باروک با چهره و پوشاک عجیب که بیشتر برای پُر کردن پانتئون (معبد رومی) مساعد بودند. معبد دیگر بودایی در غزنی در تپهسردار واقع است که قدمت آن به سدههای سوم تا هشتم میلادی برمیگردد. یک هیئت ایتالیایی آثاری را کاوش کردند که نشاندهندهٔ تأثیر سبکها و فرهنگهای گوناگون ذکرشده بوده و بک مقایسهٔ دقیق درونمایهها کمک میکند. خشتهای نپخته و گچی و تندیسهای رنگآمیزیشده و زراندودشده (طلاییرنگ) نمایانگر هنر تندیسنگاری هستند که به مطالعهٔ تحول فرهنگ و گرایشهای مذهبی طولانیمدت و گذر احیای بوداگرایی مهایانای اولیه و برهمنگرایی یاری میرساند.
کابُلشاهان یا رَتبیلشاهان
(تُرکشاهان-ح. ۸۵۰–۶۵۰ م. در حوزههای کابل، جلالآباد، غزنی و قندهار؛ ۸۰۰–۶۵۰ م. در حوزهٔ بُست)
(هندوشاهان-ح. ۱۰۰۰–۸۷۰ م. در جلالآباد؛ ۹۸۰–۸۷۰ م. در کابل؛ و ۹۶۰–۸۷۰ م. در حوزهٔ غزنی)
دودمانهای کابلشاهان، در بخشهایی از درهٔ کابل (در شرق افغانستان) و ولایت قدیم گندهارا (شمالشرقی افغانستان، شمال پاکستان و شمالغربی هند) فرمانروایی میکردند. پایتخت آنها در شهر کاپیسا و کابل بود.
کاربرد واژهٔ شاهی لقب سلطنتی متداول در این منطقه بوده که در زمانهای مختلف توسط هخامنشیان، باختریان، سکاها، کوشانیان و هونها (هفتالیان)، و همچنین بین سدههای ششم تا هشتم میلادی توسط شاهیهای کابل و کاپیسا کاربرد میشدهاست.
تاریخدانان دورهٔ فرمانروایی شاهیهای کابل و گندهارا را به دو دوره تقسیم میکنند:
تُرکشاهان بودایی (پیش از سال ۸۷۰ میلادی)،
هندوشاهان (بعد از سال ۸۷۰ میلادی).
با اینکه منابع، شاهیها را بازماندگان کوشانیان یا بازماندگان تُرکان میخوانند، اما فرمانروایان شاهیِ کابل و کاپیسا بهطور قطع از بازماندگان طبقهٔ جنگجوی اَشواکاها (Ashvaka) (بعقیدهٔ برخی از محققان، واژهٔ افغان از این واژه برگرفته شدهاست) هستند. اَشوَکاها سالیان دراز تحت عنوان کمبوجهها (Kamboja) در مناطق شمال و جنوب هندوکش میزیستند.
حدود ۶۵۰–۵۰۰ میلادی: در گردیز و کابل، کابلشاهان بر تکههایی از جوامع بودایی، هندو و زرتشتی فرمانروایی میکنند. شاهیها چند فرهنگی و پُرمُدارا با تمام عقیدهها گوناگون هستند، و تنها وقتیکه از سوی تازیان (عربها) از سوی ایران (۶۴–۶۵۲ میلادی) و ترکان مسلمان از سوی آسیای میانه (سدهٔ هشتم میلادی) تهدید میشوند به نبرد و دفاع از خود میپردازند. زمانیکه درهم شکسته میشوند، بهسوی گندهارا و پنجاب عقبنشینی میکنند.
اعراب
(۶۵۰–۸۰۰ م. در سیستان؛ و ۸۲۱–۶۵۰ م. در هرات)
حملهٔ تازیان (اعراب) مسلمان به افغانستان بفاصلهٔ کوتاهی پس از رحلت محمد (۶۳۲ م)، در دورهٔ خلافت خلفای راشدین (۶۶۱–۶۳۲ م) صورت گرفت.
سپاهیان عرب پس از شکست دادن ساسانیان در جنگ قادسیه (۶۳۶ م) و جنگ نهاوند (۶۴۲ م) بسوی شرق تاختند.
تازیان که شکستناپذیر بنظر میرسیدند، سرسختانه بسوی سرزمین ناهموار و سنگلاخی افغانستان، که به اعراب بیابانگرد تازگی داشت، به پیش رفتند و با مقاومت قبایل سرسخت این سرزمین مواجه شدند. مقاومت مردمان سرسخت بومی این سرزمین مانع جدی برای اعراب بیابانگرد بود. بدین ترتیب، پیشرفت سریع و طوفانگونهٔ اسلام، در این سرزمین که از طریق قندهار و غزنی به سوی قلب افغانستان پیش میرفت، به پیشرفتی کُند و سخت تبدیل شد، بهطوریکه هر فرسخ پیشروی آنان بهشدت با مقاومت مردمام بومی مواجه میشد، و نبرد پشت نبردِ تازیان دفع میشد، و شهرهایی هم که فتح شدهبودند دوباره علیه تجاوز و حملهٔ تازیان بیابانگرد شورش میکردند.
کابلشاهان (رَتبیلشاهان یا هندوشاهان) در کابل رهبری مقاومت را بر عهده داشتند. اهمیت شهر کابل در عهد فرمانروایی این دودمان از کاپیسا پیشی گرفته بود. رتبیلشاهان و مردم بومی کابل آنچنان قهرمانانه در مقابل حملهٔ تازیان دفاع کردند که استثمار آنان جوهرهٔ داستانهای قهرمانی در ادبیات اسلامی شد. در این میان، ایستادگی چندین شبانه روزهٔ جوانی بنام رستمداد کابلی در برابر محاصرهٔ تازیان حائز اهمیت است.
سرانجام کابل پس از محاصرهٔ یک ساله، در سال ۶۶۴ میلادی توسط متجاوزین عرب فتح شد. نافرمانی سرسختانه کابلیها، تازیان را به واکنش متقابل وامیداشت و بدینترتیب در شهر چندین درگیری رخ داد. کابل تنها پس از محاصرهشدنهای طولانی، و بدبیاریهایی چون افتادن یک فیل زخمی در مابین دروازهٔ شهر، که مانع بستن آن میشد، تسلیم شد. سرانجام، تازیان خشمگین، سپاهی را آماده نمودند که به دلیل تجهیزات باشکوهش، سپاه طاووس (جیش الطواویس) نامیده شد. رتبیل شاهان در گردنهای بین کابل و غزنی با سپاهیان عرب به سختی جنگیدند و در نهایت شکست درین جنگ نصیب اعراب گردید.
ابوریحان بیرونی، تاریخدان عهد غزنویان، در گزارشی از سفرش به هند در کتاب تحقیق ماللهند، از ایستادگی کابلشاهان با دیدهٔ حرمت نگریسته:
این شاهزادگان نجیب برای دوصد سال ایستادگی کردند. در این مدت مسلمانان سرزمینهای مجاور، یعنی هرات، سمرقند، و کاشغر را در شمال، و سیستان را در جنوبغرب فتح کرده بودند و حکمرانان عرب در اواخر سدهٔ هشتم میلادی فرمان میراندند. کابل هم مناطق وسیعی از قلمروش را به هرات باخته بود، و در کابل یک مأمور عرب به باجهای پرداخته شده به خلفای بغداد رسیدگی میکرد. بدینترتیب شاهزادگان کابل با پرداخت باج که همیشه هم صورت نمیگرفت توانستند سرزمین خویش تا آمدن یعقوب لیث صفاری، از چنگال تازیان محافظت کنند.
۶۵۲ میلادی: تازیان (اعراب) ابتدا هرات، پوشنگ و بادغیس را تصرف کرده، و سپس به سوی قلب هندوکش پیشروی میکنند، اما با مقاومت شدید قبایل مواجه میشوند.
جستارهای وابسته
باستانشناسی افغانستان
فرهنگ افغانستان
موزیم ملی افغانستان
جاده ابریشم
خلاصه تاریخ افغانستان
معادلهای انگلیسی
پانویس
در الفبای آوانگاری بینالمللی به ترتیب: Airyana Vaēǰah, Gava, Mōuru, Bāxδī, Nisāya, Harōiva, Vaēkərəta, Urvā, Xnənta, Haraxᵛaitī, Haētumant, Raγa, Čaxra, Hapta Həndu, Raŋhā
در نوشتههای بازمانده از سالهای واپسینِ شاهنشاهی ساسانیان در بُندَهِشن (۱۲–۲۹) به صورت ایران-ویز آمده و بندهشن آن را در غرب امپراتوری ایران آن زمان آوردهاست، در منطقهٔ آدربایگان؛ ولی نظر به فَرگَرد یکم وندیدادِ اوستا روشن است که ایرینهوئجه میبایست در مشرق ایران باستان، در مجاورت سغد، مرو، بلخ و… بوده باشد که بلافاصله بعد از آن میآیند.
نام بیشتر پایتختها و ساتراپها به یونانی یا لاتین هستند و نام پارسی باستانی یا محلی آنها معلوم نیست.
منابع
مهدیزاده کابلی، درآمدی بر تاریخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول - زمستان ۱۳۷۶ خورشیدی.
مهدیزاده کابلی، افغانستان پیش از تاریخ، مشهد: انتشارات نوند، چاپ اول - زمستان ۱۳۸۲ خورشیدی.
افغانستان در مسیر تاریخ، نوشتهٔ میر غلام محمد غبار
افغانستان در پنج قرن اخیر، نوشتهٔ میر محمد صدیق فرهنگ
تاریخ افغانستان، نوشتهٔ احمدعلی کُهزاد، استکهلم: ۱۳۸۱ خورشیدی
دانشنامه ایرانیکا
دانشنامه بریتانیکا (Afghanistan." Encyclopædia Britannica. Encyclopaedia Britannica Ultimate Reference Suite. Chicago: Encyclopædia Britannica, 2010.)
گنجینهٔ پنهان افغانستان از موزیم ملی، کابل (F. , Cambon, P. , ۲۰۰۸، AFGHANISTAN Hidden Treasures from the National Museum, Kabul, page 56, Washington, National Geographic, )
افغانستان: یک تاریخ هزاران ساله (عنوان اصلی به فرانسوی: Afghanistan, une histoire millénaire)، انتشارات موزیم گیمه، ۲۰۰۲، پاریس
بناهای افغانستان: تاریخ، باستانشناسی و معماری (عنوان انگلیسی: The Monuments of Afghanistan: History. Archaeology and Architecture)، نوشتهٔ وارویک بال (Warwick Ball)، انتشارات I.B. TAURIS، نیویورک، ۲۰۰۸، .
افغانان (عنوان انگلیسی: the Afghans)، نوشتهٔ ویلِم فوگِلسَنگ (Willem Vogelsang)، انتشارات WILLEY-BLACKWELL، سال ۲۰۰۸، هنگ کنگ،
کاتالوگ موزیم ملی افغانستان، ۱۹۸۵–۱۹۳۱ (Catalogue of the National Museum of Afghanistan, 1931-1985)، نوشتهٔ فرانسین تیسو (Francine Tissot)، انتشارات یونسکو، ۲۰۰۶
الفنستون، بیان سلطنت کابل (افغانان)، ترجمه آصف فکرت، مشهد.
پیوند به بیرون
افغانستان: یک تاریخ هزاران ساله (عنوان اصلی به فرانسوی: Afghanistan, une histoire millénaire)، انتشارات موزیم گیمه، ۲۰۰۲، پاریس
دانشنامهٔ آریانا
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، سرواژهٔ "افغانستان"
تاریخ افغانستان
تاریخ افغانستان پیش از اسلام
تاریخ باستان افغانستان
تاریخ پاکستان
فرهنگ در افغانستان
محوطههای باستانشناختی در افغانستان
بوداگرایی در افغانستان
آیین هندو در افغانستان |
955 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%A7 | بخارا | بُخارا پنجمین شهر بزرگ ازبکستان و مرکز ولایت بخارا است. شهر بخارا در جلگهٔ واقع در مسیر پایینی رود زرافشان و کنار کانال شاهرود (شهر رود) واقع است. جمعیت این شهر براساس برآورد سال ۲۰۱۷ حدود ۲۷۲٬۰۰۰ نفر بودهاست.
بخارا (همراه با سمرقند) یکی از دو شهر بزرگ تاجیکنشین و فارسیزبان ازبکستان است. مردم بخارا تا امروز نیز به زبان فارسی با گویش ویژهٔ آسیای مرکزی که امروزه به زبان فارسی تاجیکی معروف شده سخن میگویند که برخی منابع میزان فارسیزبانان این شهر را ۹۰٪ هم یاد کردهاند. ازبکها و یهودیان بخارایی هم در بخارا زندگی میکنند.
بخارا از کهنترین شهرهای فرارود است که خود شهر بیش از ۲٬۵۰۰ سال پیشینه دارد ولی پیشینهٔ ماندن انسانها در محلی که این شهر بر آن بنا شده به هزارهٔ دوم پیش از میلاد میرسد. بخارا در کنار جادهٔ ابریشم قرار گرفته و کاملترین نمونهٔ یک شهر در سدههای میانی در منطقهٔ آسیای مرکزی بهشمار میرود که نمای تاریخی باستانی آن تا اندازهٔ زیادی دستنخورده ماندهاست. از مهمترین بناهای تاریخی واقع در آن آرامگاه امیر اسماعیل سامانی که از شاهکارهای معماری مسلمانان در سدهٔ دهم میلادی بهشمار میرود و شمار زیادی مدرسه متعلق به سدهٔ هفدهم میلادی است. هستهٔ تاریخی مرکزی بخارا در فهرست میراث تاریخی جهانی بشر یونسکو به ثبت رسیدهاست.
پنبه و آلو از مهمترین دستاوردهای کشاورزی بخارا بهشمار میآیند، چنانکه آلوبخارا در ایران به گونهٔ کامل شناخته شدهاست.
نامشناسی
دربارهٔ نام بخارا نظرها متفاوت است. بعضی برآنند که بخارا به معنای پرستشگاه است که در زبان سانسکریت به صورت «ویهارا» آمدهاست. جوینی بخارا را مجمع بزرگان هر دین نامیده و بخارا را مشتق از «بخار» دانستهاست. در باور وی این واژه به واژهٔ بتپرستان اویغور و ختای نزدیک است که معابد ایشان را بخار گویند و در زمان گذشته نام شهر بُمْجِکَث بودهاست. به گفتهٔ فرای: شهری به نام بُخار در ایالت بیهار هند وجود داشت که ریشهٔ هر دو نام را ویهارا گفتهاند که بر معابد بودایی گفته میشود. احتمال دیگر آن است که نام بخارا برگرفته از بخارک سغدی باشد.
چینیان از سدهٔ پنجم آن را «نومی» نوشتهاند که با نام نومیجکت مشهور در دوره اسلامی همخوانی دارد. بخارا که نام چینی آن را «بوخو» نوشتهاند نخستینبار به احتمال در نوشتهٔ هسیوآن تسانگ جهانگرد بودایی چینی که در ۶۲۹ م از بخارا دیدن کرده، آمدهاست.
مقدسی بنابر گفتهای ریشهٔ نام بخارا را «کوه خوران» نوشته که گویا «ه» و «و» را برای تخفیف انداختهاند که «کخارا» شد. سپس «ک» را به «ب» بدل کردند تا ریشهاش از مردم پنهان ماند.
بر سکههای مسین بخارا این نام به گونه «پوخار» آمدهاست. «رویداد نامهٔ مسیحی سغدی» عنوان پارسی «خواتو» را در مورد بخارا به کار برده که به معنای خدا و بزرگ است و حالت جمع آن در متون بودایی به گونه «گودائوته» (= قوقائوته) آمدهاست. عنوان فرمانروایان بخارا، بخار خدات (سغدی: بوکارکودات) بود، که بخار خدات را متأثر از زبان عربی، و اصل آن را بخار خدا دانستهاست). عنوان سغدی «گَوْ» (= قو) از کهنترین عنوانهای آسیای مرکزی است که پیش از سدهٔ چهارم بر سکههای ساخته شده در بخارا دیده شدهاست. بر سکههای مسین بخارا نخست واژهٔ «پوخار» و در سمت چپ آن عنوان «گَو» نوشته شدهاست واژهٔ پوخار را میتوان برآمده از واژهٔ سغدی «فوخار» به معنای نیکبخت دانست. گرشویچ و هنینگ آن را گونهای از واژهٔ «فرخ» در پارسی میانه دانستهاند. در متنهای سغدی مسیحی «فوخار» به معنای فرخ صورت دیگری از واژهٔ یاد شده در پارسی میانهاست.
بخارای شریف از لقبهای بخارا است که به دلیل وجود مراکز فقهی و فرهنگی فراوان و حضور بزرگان دینی بسیار در آن این عنوان بدان گفته میشود.
تاریخچه
یافتههای باستانشناسی و وجود اشیایی از دوره مفرغ، نشانهای بر وجود زیستگاههایی در بخارا طی هزارهٔ دوم پیش از میلاد است. در عهد باستان، ایرانیان در اطراف رود زرافشان جایگاهها و شهرهایی داشتند. در واقع بخارا یکی از آبادیهای بیشماری بوده که در دهانه رود زرافشان واقع شده بودند. مدرکی وجود ندارد که در آن دوران رود زرافشان به آمودریا رسیده باشد در نتیجه میتوان تصور کرد که در هزاره نخست پیش از میلاد با استفاده از تکنیکهای آبیاری آن زمان جمعیت در حال افزایشی در این منطقه سکونت داشتهاند که از آب زرافشان برای گسترش زمینهای قابل کشت این آبادیها استفاده میکردند. نام واحهٔ بخارا در کتیبهٔ داریوش در بیستون، «تاریخ» هرودت و نیز در اوستا نیامدهاست. میتوان چنین تصور کرد که بخارا در در روزگار هخامنشیان جزو ساتراپنشین سغدیانا (سغد) بودهاست. در سال ۳۳۰ ق.م. در تصرف اسکندر مقدونی درآمد. بعد جزء دولت یونانی باختری گردید. در اواخر سدهٔ ششم م. ترکان بیابانگرد آن را متصرف شدند و در سدهٔ هفتم چینیهادر سال ۷۰۵ م. همینطور سلسههای ساسانیان و اشکانیان نیز در دوره باستان بر بخارا حکومت کردند. اعراب آن را تصرف کردند و تا سدهٔ نهم در تصرف خلفای اموی و عباسی بود.
سکههایی با نوشتههای به زبان سغدی بخارایی (همریشه با زبان پارسی) و با الفبایی آرامی (خط عربی و فارسی نیز ریشهای آرامی دارد) متعلق به سدهٔ چهارم و پنجم میلادی به در این منطقه کشف شدهاست.
دوران خلافت اسلامی
همزمان با ظهور اسلام در فرارود، در بخارا زنی حکومت میکردهاست که نام او در تاریخنامهها نماندهاست. به نوشته تاریخ بخارا هنگامی که بخارا-خداه (فرمانروای بخارا) که بیدون نام داشت، درگذشت، «از وی پسری شیرخواره ماند نام او طغشاده». بههمین دلیل، مادر طغشاده که زنی بسیار نیرومند بود، به جانشینی از فرزندش زمام امور بخارا را به دست گرفت.
در سال ۵۳ هـ.ق. عبیدالله بن زیاد از سوی معاویه والی خراسان شد. ملکه بخارا در سال ۵۴ قمری یعنی در آن هنگام که عبیداللّه بن زیاد برای گرفتن شهر بخارا آماده میشد از ترکان ساکن در پیرامون قلمرو خویش کمک خواست. وی در حالیکه در انتظار نیروی کمکی ترکان به سر میبرد، با شگردی مناسب، حمله عبیداللّه بن زیاد را به مدت دو هفته به درنگ انداخت. خاتون بخارا و حامیان ترک او جنگهای بسیاری با مسلمانان به رهبری عبیداللّه بن زیاد داشتند ولی سرانجام کاری از پیش نبردند و ملکه بخارا پس از پراکندگی سپاهیان به ارگ شهر بازگشت. در میان غنایم بسیاری که در این نبرد به دست مسلمانان افتاد جورابی زرین و مرصع به جواهر از آن ملکه بخارا بود که دویست هزار درهم ارزش داشت.
با آنکه مسلمانان در نبرد با سپاهیان فرمانروای بخارا پیروزیهای مهمی به دست آوردند، شهر بخارا همچنان در برابر سپاه عبیداللّه بن زیاد ایستادگی میکرد. سرانجام، ملکه بخارا با فرستادن نمایندگان خویش به نزد عبیدالله بن زیاد، امان خواست و براساس مفاد پیمان دوستی میان طرفین مقرر گردید که خاتون بخارا سالیانه یک میلیون درهم (به عنوان هزینه آشتی) به عبیداللّه بن زیاد بپردازد.
از امیران سامانی تا امیران منغیت
بخارا تا اوایل قرونوسطی مقام و منزلت خویش را حفظ نمود ولی فتنه مغول بر سر آن نیز فرود آمد و به باد غارت رفت و با خاک یکسان گردید و مدتی بیش از یک قرن در حال خرابی و نکبت باقی ماند. در اوایل قرن هشتم که ابن بطوطه از آن شهر دیدن کرد در حومه شهر که آن را فتحآباد میگفتند منزل داشت و در آن زمان قسمت عمده مدارس و مساجد و بازارها بر همان حال خرابی پس از هجوم مغول باقی بود. در پایان قرن هشتم چون امیر تیمور سمرقند را دارالملک خویش ساخت بخارا نیز که همعنان سمرقند بود آبادی و اهمیت گذشتهاش را به دست آورد.
بخارا از بزرگترین شهرهای فرارود و یکی از کانونهای دانش و ادب ایران پس از اسلام است. از ۸۹۲ م. تا ۹۹۹ م. پایتخت سامانیان بود. در ۱۰۲۷ سلجوقیان آن را تصرف نمودند. در ۱۲۱۹ توسط چنگیز فتح و ویران شد و در ۱۳۸۳ در تصرف تیمور لنگ درآمد. بعد در ۱۵۰۵ در تصرف ازبکان که از نوادگان تیمور بودند (شیبانیان) و به عنوان پایتخت خانات بخارا درآمد، نادرشاه افشار در ۱۷۴۰ میلادی این منطقه را به تصرف خود درآورد ولی با مرگ او حکومت دوباره به ازبکان شیبانی رسید و در نیمههای سده نوزدهم میلادی روسها با غلبه بر خان بخارا آن را پیوست امپراتوری خود کردند. پس از آن اگرچه خان بخارا حاکم تشریفاتی این شهر بود ولی در حقیقت جزئی از خاک روسیه بهشمار میرفت.
نخستین روزنامهٔ فارسی آسیای میانه با نام بخارای شریف در سال ۱۲۹۰ خورشیدی در بخارا منتشر شد. دیگر روزنامههای نخستین بخارا که به فارسی تاجیکی بود، سمرقند، آیینه، صدای فرغانه و صدای ترکستان بودند. همچنین در ابتدای سده بیستم، در قلمرو بخارا به دنبال تلاشهای معارف پروران، نهضت تجدد گرایان ظهور کرد که با نامهای بخاراییان جوان و جدیدها مشهور شد.
حکومت شورویها
با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، سوسیالیستها در آسیای میانه به قدرت رسیده و جمهوری شوروی خلق بخارا را تأسیس کردند که بیشتر بخشهای ازبکستان و تاجیکستان کنونی را در قلمرو خود داشت. آکادمیسین محمد جان شکوری در کتاب فتنهٔ انقلاب در بخارا با استناد به دادههای تاریخی و دانستههای خود میگوید که آنچه روز ۲ سپتامبر ۱۹۲۰ در بخارا اتفاق افتاد، انقلاب نبود، بلکه تعرض روسیه همراه با بلوای بلشویکهای پانترکیست بود که کمر فرهنگ ایرانی منطقه را شکست. در سال ۱۹۲۴ میلادی تقسیمات کشوری آسیای میانه تغییر گرد و بخارا جزئی از جمهوری شوروی ازبکستان اعلام شد، هرچند تاجیکها به این تقسیمبندی معترض بوده و خواهان پیوستن بخارا و سمرقند به جمهوری تاجیکستان شده بودند.
پس از شوروی
دولت ازبکستان با سیاست فارسیستیزی خود همچنان محدودیتهای آموزشی و رسانهای سختی ضد زبان فارسی پیاده کردهاست.
جغرافیا
اقلیم
بخارا زمستانهای بسیار سرد و تابستانهای بسیار گرمی دارد. میانگین بارش سالانه شهر بسیار پایین است. دمای هوا در مرداد ماه به اوج خود (نزدیک ۵۰ درجه سلسیوس) میرسد.
مردمشناسی
ساکنان اصلی بخارا تاجیکان هستند. تا آغاز سده بیستم بخارا محل سکونت یهودیان بخارایی بود که از دورههای کهن ساکن این شهر بودند. بیشتر این یهودیان بین سالهای ۱۹۲۵ تا ۲۰۰۰ میلادی به اسرائیل و ایالات متحده کوچ کردند. پس از کوچ اجباری اهالی مرو به امیرنشین بخارا در ۱۲۰۰ هجری توسط شاه مرادخان حاکم منغیت بخارا به ایشان اجازه ورود به شهر بخارا داده نشد. ایرانیان بیرون از دروازههای بخارا سکونت گزیدند و کوچه خاص ایرانیها را بنیاد نهادند. با گذشت سالها همین مردم وارد بخارا شدند. این مردم که در بخارا به ایرانیان مشهورند در عین حفظ ارتباطشان با تاجیکان فرهنگ خود را نیز حفظ کردهاند به گونهای که در فیلارمونی بخارا گروه ویژه موسیقی خود (موسیقی مروگی) را دارند.
بخارا در اساطیر
در بعضی نوشتههای اساطیری کهن بخارا دیه و جایگاه پادشاهان بوده که گویا افراسیاب آن را بنا کردهاست. پس از آن، به صورت شهر درآمد و پادشاهان در فصل زمستان بدین شهر میآمدند. مغان گفتهاند که در بخارا آتشکدهای برپا بود و گویا گور افراسیاب به دروازهٔ آتشکده بر در شهر بخارا بودهاست.
اسطوره پیر شالیار نیز با بخارا پیوند دارد. گفته میشود دختر حاکم بخارا که بیمار شده و زبانش بند آمده بود، چون حکایت پیر شالیار را میشنود به سوی هورامان میرود و در نزدیکی آن جا از کرامات پیر شفا مییابد. در واقع مراسم پیر شالیار که امروزه در هورامان برگزار میشود سال روز عروسی دختر حاکم بخارا با پیر شالیار است.
جایگاه بخارا در فرهنگ فارسیزبانان
سامانیان که میخواستند امپراتوری ساسانی را زنده کنند در اندیشه تبدیل بخارا به تیسفونی دیگر بودند. از این رو بود که به پیشگامی اسماعیل سامانی کوشیدند تا بخارا را پایگاه زبان، هنر، فرهنگ و تمدن ایرانی سازند. بخارای سامانیان رفته رفته در فرهنگ با بغداد به رقابت پرداخت در این باره بیتی منسوب به رودکی است:
امروز به هر حالی، بغداد بخاراست / کجا میر خراسان است، پیروزی آنجاست.
مولانا:
ز دی بگذر سبک برپر که نی جان بهاری تو / بخارای جهان جان که معدنگاه علم آن است.
ابوسعید ابوالخیر:
باد که از سوی بخارا به من آید / با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
نقش بخارا در فرهنگ فارسیزبانان تنها به دوران کهن محدود نمیشود، در دوران معاصر نیز میتوان این نقش پررنگ را مشاهده کرد. بخارا محل انتشار یکی از نخستین روزنامههای فارسیزبان با نام بخارای شریف است. اهمیت این روزنامه به اندازهای است که صدرالدین عینی پس از بنیادگذاریش نوشته بود که تاجیکان در روز ۱۱ مارس صاحب زبان خود شدهاند. صدرالدین عینی شاعر نوگرای اهل بخارا یکی از نخستین سرایندگان شعر نو فارسی است پنج سال پیش از آنکه نیما افسانه (که مبدأ شعر نو فارسی شناخته میشود) را بسراید عینی در همان وزن شعری سروده به نام مارش حریت.هم چنین از سال ۱۳۷۷ دو ماهنامهای به نام بخارا به سرپرستی علی دهباشی در تهران منتشر میشود که به ادبیات و هنر ایران و جهان میپردازد.
آموزشگاه نگارگری بخارا
با فروپاشی مکتب نگارگری هرات در بخارا شیبانیان روی کار آمدند. اینان با الگوبرداری از تیموریان به تشویق هنرمندان پرداختند و شماری از هنرمندان آموزشگاه هرات را به کار گرفتند، این هنرمندان به تصویرپردازی و نویسندگی کتابهای گوناگون پرداختند و کمکم آموزشگاه بخارا را بنیان گذاشتند.
بزرگان و مشاهیر بخارا
در سدههای دوم و سوم هجری (۸ و ۹ میلادی) بغداد بزرگترین حوزهٔ علمی مسلمانان و تنها مرکز علوم عقلی در محدودهٔ ممالک اسلامی بهشمار میرفت. پس از بغداد حوزههای دیگری در جهان اسلام پدید آمدند که ماوراءالنهر یکی از آنها بود و بخارا به گونهای یکی از مراکز علمی ماوراءالنهر درآمد. در فهرست زیر، نام برخی از بزرگان و مشاهیر اسلامی که در بخارا زاده شده یا زیستهاند آمدهاست:
محمدجان شکوری بخارایی
ابوعبدالله ابن ابیحفص، فقیه بزرگ بخارا
ابن سینا
ابوعبدالله احمد بن محمد جیهانی مؤلف کتابهای آیین، المسالک و الممالک و بسیاری کتب دیگر وزیر سامانیان در بخارا بود که ابن فضلان او را شیخالعمید نامیده، و در بخارا با او دیدار داشتهاست.
بلعمی مترجم تاریخ طبری از وزیران دولت سامانی
رودکی از بزرگان پیشگام فرهنگ و ادب فارسی
ابوشکور بلخی از بزرگان پیشگام ادب فارسی
ابوالفتح بستی
ابوبکر بن احمد بن حامد فقیه
عبدالعزیز بن احمد بن صالح حلوانی امام حنفیهٔ بخارا
قاضی عبدالرزاق ترکی
جوهری زرگر
عمعق بخارایی
سوزنی سمرقندی
حسن بن علی قطان مروزی
محمد بن جعفر نرشخی
ابونصر احمد بن محمد نصر قباوی
محمد بن محمد عوفی
محمد بن احمد حسینی مورخ اخباری و از اکابر علم حدیث که کتاب القول الجلی فی ترجمهٔ ابن تیمیه
محمد بخاری از محدثان مشهور
ابوالطیب محمد بن علی بخاری
عبدالله بن محمد مُسندی جُعفی
ابوزکریا عبدالرحیم ابن احمد تمیمی بخاری
محمد بن احمد بن سلیمان الغنجار بخاری
احمد بن علی بن عمرو سلیمانی بیکندی
عبدالرحمان بن محمد بن حمدون
عزیزالدین نسفی
سیفالدین باخرزی و نوادهاش ابوالمفاخر باخرزی که در بخارا مدفونند.
بهاءالدین محمد نقشبندی
علاء منجم بخاری
عبدالرحمان مشفقی ملک الشعرا
محمدبن اسماعیل حافظ بخاری
حمویه صاحب طواویس
سیفی بخاری
اماکن و ابنیه تاریخی
بخارا شهر و سرزمین موزهها و در واقع موزهای است در فضای باز که آن را مرواریدی بر تارک آسیای مرکزی نامیدهاند. در فهرست زیر، نام برخی از اماکن و ابنیه تاریخی بخارا آمدهاست:
ارگ بخارا
بالاحوض (سده ۱۸ تا ۲۰)
آرامگاه سامانی (سدههای ۹ تا ۱۰)
قبرستان چشمه ایوب (۱۳۸۰ یا ۱۳۸۴–۱۳۸۵)
مدرسه عبداللهخان (۱۵۹۶/۹۸)
مدرسه مادر خان (۱۵۵۶/۵۷)
مسجد بلند (سده ۱۶)
مجموعه گاوکشان (مسجد، مناره، مدرسه) (سده ۱۶)
خانقاه زینالدینخواجه (۱۵۵۵)
مجموعه پایکلان (سدههای ۱۲ تا ۱۴)
مجموعه لب حوض (سدههای ۱۶ تا ۱۷)
مدرسه کاکلداش (۱۵۶۸/۶۹)
خانقاه نادر دیوانبیگی (۱۶۲۰)
مدرسه الغبیگ (۱۴۱۷)
مدرسه عبدالعزیزخان (۱۶۵۲)
مسجد بالاحوض (۱۷۱۲)
آرامگاه سیفالدین باخرزی (نیمه دوم سده ۱۳ - سده ۱۴)
آرامگاه بیانقلیخان (نیمه دوم سده ۱۴–۱۵ یا ۱۶)
مسجد نمازگاه (سده ۱۲ تا ۱۶)
خانقاه فیضآباد (۱۵۹۸/۹۹)
مدرسه چهارمنار (۱۸۰۷)
ستارهٔ ماهخاصه، سرای امیر بخارا (پایان سده ۱۹، آغاز سده ۲۰)
چهاربکر (محل خاکسپاری خاندان شیخ جُبیره) (۱۵۶۰/۶۳)
شهرهای خواهرخوانده
جستارهای وابسته
خانات بخارا
سمرقند
ازبکستان و زبان فارسی
مکتب بخارا
منابع
تاریخ تحولات فرهنگی بخارا از زبان محمد جان شکوری
دانشنامه ایران
دانشنامه ایرانیکا
تاریخ بخارا
ناظم الاطباء
قاموس الاعلام ترکی
بخش اماکن تاریخی: ویکیپدیای ازبکی.
پیوند به بیرون
سفرنامه ترکستان و ایران - قسمت پنجم: آخرین وقایع بخارا و حرکت از بخارا
بازارهای بخارا
سیمای بخارا در دوره سامانیان
ساختار شهر بخارا در سدهٔ چهارم به روایت متون عربی و پارسی
بخارا گهواره تمدن اسلامی: گزارش اختصاصی و مستند از شهر بخارا و مسجد و مدرسه معروف و تاریخی پوی کالیان
ای بخارا دیر زی
بخارای شریف
بخارا (دانشنامه جهان اسلام)
ازبکستان
برندگان جایزه آقا خان
تاریخ ایران باستان
جوامع تاریخی یهودیت
شهرهای آسیای میانه
شهرهای راه ابریشم
شهرهای سغد
شهرهای سغدی
شهرهای فرارود
مناطق مسکونی بنیانگذاریشده در هزاره ۱ (پیش از میلاد)
مناطق مسکونی در ازبکستان
مناطق مسکونی در ولایت بخارا
میراث جهانی یونسکو در ازبکستان |
960 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%DA%A9 | مکانیک | مکانیک یا سازوکارشناسی یکی از شاخههای فیزیک است که به مطالعه حرکات ماده و نیروهایی که باعث آن حرکات میشود اقدام میکند. دانش مکانیک که بر مبانی متعددی همچون زمان، مکان، نیرو، انرژی و ماده بنا گردیده است، در مطالعه تمام شاخهها و شعبههای فیزیک، شیمی، زیستشناسی و مهندسی به کار گرفت میشود'''
مکانیک
مقالهٔ اصلی: مکانیک کلاسیک
مکانیک(یا مکانیک نیوتنی) بیان ریاضی حرکت و نیرو در پدیدههای ماکروسکپی طبیعت است. کارهای دانشمندانی مانند تیکو براهه و کپلر و گالیله و بهویژه نیوتن این دانش را برپایههای نظری قرارداد. بعدها نیز دانشمندانی مانند، دلامبر، لاگرانژ، همیلتون و ژاکوبی فرمولبندیهای جدیدی از این مبحث ارائه دادند.
شاخهها
مکانیک کلاسیک به دو شاخه استاتیک و دینامیک تقسیم میشود که استاتیک بررسی نیروهای اجسام ایستاده است و دینامیک حرکت ذرات را بررسی میکند. در حالت کلی حرکت یک ذره از دو دیدگاه مختلف میتواند مورد بررسی قرار گیرد به بیان دیگر میتوان گفت، به طور کلی دینامیک که در آن حرکت اجسام مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد، شامل دو قسمت سینماتیک و سینتیک است. در بخش سینماتیک از علت حرکت بحثی به میان نمیآید و حرکت بدون توجه به عامل ایجادکننده آن بررسی میشود و حرکت بحث بیشتر جنبه هندسی دارد. در بخش سینتیک دلایل حرکت اجسام که همان نیروهای وارد بر جسم پویاست، بررسی میشود.
مکانیک کوانتومی
مقالهٔ اصلی: مکانیک کوانتومی
با آنکه مکانیک کلاسیک توصیف دقیقی از پدیدههای ماکروسکپی در سرعتهای بسیار کمتر از سرعت نور بهدست میدهد و در پدیدههای روزمره وسیله اصلی کار مهندسان و فیزیکدانان است، در توضیح پدیدههای مربوط به سرعتهای زیاد (نزدیک به سرعت نور) و پدیدههای میکروسکپی بهکار نمیآید. در قرن بیستم برای رفع این اشکالات رشته مکانیک کوانتومی بهوجود آمد. پدیده سرعتهای زیاد را اینشتین با نظریه نسبیت خود توجیه کرد ولی برای حل مشکلات پدیدههای میکروسکوپی به قوانین و نظریههای کاملاً جدیدی احتیاج داریم که در مجموع مکانیک کوانتومی را تشکیل میدهند.
جستارهای وابسته
مکانیک نیوتنی
مکانیک لاگرانژی
مکانیک همیلتونی
مهندسی مکانیک
مکانیک کلاسیک
مکانیک کوانتومی
منابع
مکانیک طراحی جامدات
مکانیک سیالات کوروش رونما
Ya. G. Panovko: Elements of the applied theory of elastic vibration. , Nauka, Moskau 1990
Y. C. Fung, "A First Course in CONTINUUM MECHANICS", 2nd edition, Prentice-Hall, Inc. 1977
مکانیک
مهندسی مکانیک
فیزیک
فنی
استاتیک
دینامیک
مکانیک کلاسیک
مکانیک کوانتم |
962 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%D8%A8%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | زبان فارسی در ازبکستان | زبان فارسی در ازبکستان دیرینگی بسیار دارد. پس از اسلام خاور سرزمین بزرگی که تحت فرمانروایی ساسانیان بود، گهوارهٔ نخستین جنبشهای ملیگرای ایران شد و همین موضوع به نحوی سمرقند را به زادگاه زبان و شعر فارسی ناموَر کرد. چنانکه پدر شعر فارسی در همین سرزمین دیده به جهان گشود و بعدها حتی در دورهٔ چیرگی حکومتها و امارتهای ترک، باز هم فارسی زبان رسمی بوده و سخن گفتن، شعر سرودن و انجام کارهای اداری به زبان فارسی رواج کامل داشتهاست.
دورهٔ شوروی و پس از آن
قسمت عمدهای از پارسیزبانان ازبکستان در دو شهر سمرقند و بخارا و ولایت سرخاندریا سکونت دارند، در دوران شوروی سابق و به ویژه پس از فروپاشی شوروی، سیاستهای ازبکستان تلاش در بیگانهسازی اهالی این شهرها از فرهنگ و زبانشان بودهاست. در زمان حکومت شوروی و زمامداری شرف رشیدف عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست و دبیر اول حزب کمونیست در ازبکستان هرگاه کسی در شهرهای سمرقند و بخارا در مراکز و اماکن و ادارههای دولتی به زبان پارسی حرف میزد باید مبلغ پنج روبل شوروی را به خزانهٔ دولت به عنوان جریمه پرداخت میکرد. در دورهٔ رشیداف با تمام زبانها میشد حرف زد به جز پارسی، برای همین پارسیزبانان سمرقند و بخارا زبان روسی را بر زبان ازبکی ترجیح میدادند.
بسیاری اهالی سمرقند و بخارا تاجیکاند ولی در ادارههای دولتی بر حسب سیاست به نام ازبک ثبت گردیدهاند، بچهها باید مدرسه را به زبان ازبکی بخوانند در صورتیکه زبان ازبکی برایشان بیگانهتر از زبان روسی است. مؤسسات آموزشی از جمله دانشگاه سمرقند که قدیمیترین دانشگاه آسیای مرکزی است و به فرمان لنین نخستین رهبر حکومت شوروی پایهگذاری شد، به زبان پارسی بود که پس از فروپاشی شوروی و به قدرت رسیدن اسلام کریموف رئیسجمهوری پیشین ازبکستان، آموزش در این دانشگاه به زبان ازبکی شد.
جمعیت تاجیکهای ازبکستان
بر اساس آمار رسمی ازبکستان تاجیکها ۵٪ جمعیت کل این کشور را شامل میشوند. اما آمارهای غیررسمی تعداد تاجیکهای این کشور را بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون تخمین میزنند. ولایتهای سمرقند، بخارا، سرخاندریا، قشقهدریا، نمنگان، فرغانه و سیردریا از مناطق تاجیکنشین این کشور هستند. برخلاف آمار رسمی پارسیزبانان ازبکستان (تاجیکها) ۳۰ تا ۴۰ درصد برآورد شدهاند. نمایههای رسمی سرشماری کشور ازبکستان شمار تاجیکان این کشور را پیرامون ۵ درصد کل جمعیت اعلام کردهاند و این نمایهها به همین شکل بدون چون و چرا از سوی بیشتر غربیهای دانشگاهی، روزنامهنگار و نویسندگان راهنماهای مسافرتی تکرار شدهاند. در همین حال تاجیکها در سراسر ازبکستان بر این پافشاری دارند که این نمایه بیشتر به ۲۵ تا ۳۰ درصد نزدیک است و بر اینکه تاجیکها ۷۰ درصد باشندگان (جمعیت) سمرقند، پایتخت پیشین و دومین شهر بزرگ ازبکستان و بیش از ۹۰ درصد مردم بخارا را تشکیل میدهند تأکید میکنند. بیشتر مردم منطقهٔ کوهستانی شمالشرقی تاشکند، آنسوی سد چورووک تاجیکاند؛ همچنین مردم بخشهایی از درهٔ فرغانه، ولایت جیزَّخ، سرخاندریا و قشقهدریا. استادان دانشگاه دولتی سمرقند کل جمعیت تاجیک ازبکستان را ۶ تا ۷ میلیون نفر برآورد میکنند. این شمار هماندازهٔ جمعیت تاجیکان در جمهوری تاجیکستان است.
تأثیر زبان پارسی بر زبان ازبکی
زبان اُزبکی یکی از زبانهای ترکیتبار است. ازبکی زبان رسمی کشور ازبکستان است و حدود ۲۷ میلیون نفر گویشور دارد. زبانهای پارسی، عربی و روسی تأثیرات خارجی محسوسی بر زبان ازبکی داشتهاند. واژگان، جملهسازی و تلفظ زبان ازبکی از راه ریشههای تاریخی به شدت تحت تأثیر زبان پارسی قرار گرفتهاست.
نقش پانترکیسم
پان ترکیسم از اواخر قرن نوزدهم یکی از عناصر اصلی در جعل جمهوری بخارا بود. در تمام نقاطی که ساکنانش پارسیزبان (تاجیک) بودند، مدارس به زبان ترکی جغتایی ایجاد شد و دانشآموزان تاجیک به اجبار به این مدارس میرفتند.
سمرقند و بخارا کریمهٔ بالقوه
با نگرش به زبان مستقل مردمان سمرقند و بخارا از زبان رسمی کشور ازبکستان، جداییخواهی و آشوب همچنان امری محتمل در شهرهای یادشده شمرده میشود. تا جاییکه دلسوزان پیوستگی سرزمینی ازبکستان دربارهٔ لزوم کم کردن خشم مردم از راه احترام به حقوق اقلیتها، هشدار میدهند. کارشناسان انجمن آسیای میانه، یک سازمان غیردولتی که در سوئد نامنویسی شده، بر این باورند که پس از اوکراین از میان کشورهای سابق شوروی ازبکستان میتواند صحنهٔ درگیریهای بعدی شود.
جستارهای وابسته
زبان پارسی در تاجیکستان
پانترکیسم
ازبکسازی
ترکسازی
منابع
ازبکستان
پانترکیسم
تاجیکستان
ازبکستان
زبانهای ازبکستان
کشورها و سرزمینهای فارسیزبان |
963 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B2%D8%A8%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | ازبکستان | ازبکستان با نام رسمی جمهوری ازبکستان کشوری محصور در خشکی واقع در آسیای میانه است. زبان مردم ازبکستان، ازبکی است و زبان ازبکی از خانوادهٔ زبانهای ترکی میباشد. اقلیتی نیز به زبان فارسی تاجیکی سخن میگویند.
این کشور از شمال و باختر با قزاقستان، از خاور با تاجیکستان و قرقیزستان و از جنوب با افغانستان و ترکمنستان دارای مرز مشترک است.
مساحت این کشور ۴۴۸٬۹۷۸ کیلومتر مربع است و بر این اساس پنجاه و ششمین کشور از نظر وسعت در جهان میباشد و جمعیت آن نزدیک به ۳۳٫۴ میلیون تَن برآورد میشود.
ازبکستان پرجمعیتترین کشور در میان کشورهای آسیای میانه است. پایتخت و بزرگترین شهر این کشور تاشکَند است. زبان رسمی این کشور ازبکی است و با خط لاتین و خط سیریلیک نوشته میشود. واحد پول این کشور سوم ازبکستان نام دارد.
مسلمانان ۸۰ درصد از جمعیت ازبکستان را تشکیل میدهند. ۵ درصد از جمعیت این کشور نیز پیرو کلیسای ارتدکس روسی میباشند. ۱۵ درصد نیز پیرو دیگر ادیان یا بیدین هستند. نظام حکومتی این کشور سکولار است. زبان روسی همچنان در این کشور پرکاربرد بوده و رایجترین زبان آموزشی در مدارس این کشور است. در برخی مناطق جنوبی این کشور که اغلب اقوام تاجیک در آنجا زندگی میکنند نیز زبان فارسی رایج است.
ازبکستان در آسیای میانه و در کنار جاده ابریشم، شامل شهرهای باستانی و تاریخی بسیاری است و سمرقند، بخارا، خیوه، ترمذ و شهر سبز از مهمترین و کهنترین شهرهای این سرزمین هستند.
منطقه کنونی ازبکستان از مناطق باستانی ایرانیزبان بود که بعدها با کوچ فزاینده ترکتباران، زبانهای ترکی در آن رایج شد. دو شهر بزرگ سمرقند و بخارا در این کشور همچنان پارسیگو هستند. آمارهای رسمی این کشور، درصد تاجیکان پارسیگوی ازبکستان را حدود ۵ درصد اعلام میکند. آماری که در محافل پژوهشی با شک و تردید روبهرو شدهاست. تاجیکهای سراسر ازبکستان بر این پافشاری دارند که این نمایه بیشتر به ۲۵ تا ۳۰ درصد نزدیک است و بر این تأکید دارند که تاجیکها ۷۰ درصد جمعیت سمرقند، پایتخت پیشین و دومین شهر بزرگ ازبکستان و بیش از ۹۰ درصد مردم بخارا را تشکیل میدهند.
جمعیت امروزی ازبکها نشاندهنده درجات گوناگونی از تنوع ناشی از ترافیک بالای مسیرهای هجوم اقوام از طریق آسیای میانه میباشند چرا که جمعیت موجود در آسیای میانه توسط قبایل ایرانی و سایر مردم هندواروپایی و همینطور چندین حمله شدید از ناحیه مغولها و ترکها تحت تأثیر قرار گرفتهاست. بر اساس مطالعات اخیر ژنشناسی دانشگاه آکسفورد، ژن ازبکها ترکیبی از مردمان ایرانی و مغولها است.
معدن طلای مورونتا در کویر قزلقوم ازبکستان، بزرگترین معدن طلای روباز جهان است و با تولید سالانه ۶۶ تن، در جایگاه دومین تولیدکننده طلای جهان قرار دارد. ازبکستان از تولیدکنندگان عمدهٔ پنبه در جهان است.
شوکَت میرامانوویچ میرضیایف، رئیسجمهور دوم این کشور از زمان استقلال، دگرگونیهای عمدهای را باعث شده و از جمله بردهداری در کشتزارهای پنبه و کار کودکان را ممنوع کردهاست. او همچنین اصلاحات مالیاتی انجام داده و چهار منطقه آزاد اقتصادی در کشور ایجاد کردهاست.
بخشودن بسیاری از زندانیان سیاسی و بهبود روابط با کشورهای تاجیکستان، قرقیزستان و افغانستان از دیگر اقدامات اوست. به ویژه روابط سرد چندین ساله دوشنبه و تاشکند پس از مرگ اسلام کریموف، رئیسجمهور سابق ازبکستان رو به بهبود است.
انرژیهای تجدیدپذیر بیش از ۲۳ درصد از بخشهای انرژی ازبکستان را تشکیل میدهند. از این میزان ۲۱٫۴ درصد آن مربوط به نیروی برقآبی و دو درصد دیگر مربوط به انرژی خورشیدی است.
تاریخ ازبکستان
واژه ازبکستان از دو بخش ازبک و ـستان تشکیل شده که به معنای «سرزمین ازبکها» است. مردمان ایرانیتبار، ساکنان اولیه منطقه ازبکستان را تشکیل میدادند. زبانهای قدیمی رایج در این منطقه زبانهای ایرانی سغدی، خوارزمی و پارسی میانه بود.
نخستین مردمانی که در آسیای میانه مسکن گزیدند سکاهای ایرانیتبار بودند که در هزاره نخست پیش از میلاد از دشتهای شمالی منطقه کنونی ازبکستان و دیگر مناطق اطراف وارد شده بودند. این کوچنشینان پس از یکجانشینی در این مناطق سامانه آبیاری گستردهای را پیرامون رودهای آسیای مرکزی بنا کردند. در این زمان شهرهایی چون بخارا و سمرقند به عنوان مراکز حکومتی و فرهنگی ایجاد شدند. در سده پنجم پیش از میلاد، مملکتهایی از اقوام ایرانیتبار باختری و سغدی و همچنین قوم هندواروپایی تخاری بر کلیه این مناطق تسلط داشتند.
پس از آنکه چین آغاز به گسترش راه ابریشم به سمت غرب نمود، شهرهای ایرانی نیز از این فرصت بازرگانی سود جسته تبدیل به مراکز تجاری شدند. به ویژه بازرگانان سغدی با استفاده از شبکه شهرها و سکونتگاههای ماوراءالنهر و مناطق تخارینشین (ترکستان امروزی چین، سینکیانگ) به سود فراوانی دست یافتند. بازرگانان سغدی رفته رفته تبدیل به متمولترین بازرگانان ایرانی شدند و در نتیجه آن شهرهای بخارا و سمرقند نیز تبدیل به شهرهای بسیار ثروتمند شده و بدین طریق فرارود، یکی از نیرومندترین و پرنفوذترین ایالتهای ایران در دوران باستان شد.
در سال ۳۲۷ پیش از میلاد اسکندر مقدونی شاهنشاهی ایران را تصرف کرد. ایالتهای سغد و باختر ازبکستان امروزی نیز جزئی از آنها بود که به تصرف اسکندر درآمد. به گزارش تاریخدانان، ایستادگی مردم این نواحی در برابر لشکر اسکندر بسیار شدید بود و باعث شد که نیروی او در این مناطق همواره درگیر و گرفتار بماند. در دوران پیش و پس از آن، منطقه ازبکستان همواره برای سدههای پیاپی بخشی از شاهنشاهی ایران یعنی در قلمرو پارتیان، ساسانیان و غیره بود. هپتالیها و گوکترکها نیز در دورههایی به بخشی از این مناطق دست یافتند.
اتسویوکی اکابه، پژوهشگر آسیای میانه مینویسد: «در دوران باستان مردم آبادینشین آسیای میانه، ایرانی بودند. از سده ششم میلادی به بعد چند موج از گروههای ترکتبار بهآبادیهای منطقه کوچ کردند و از جمله در وادی فرغانه سکنی گزیدند که در پی آن، برخی از ایرانیان ویژگیهای ترکی کسب کردند. ترکتباران در روستاها و شهرها ماندگار شدند. علیرغم روند تاریخی ترکسازی منطقه شمار زیادی از مردم در محلهای مختلف ایرانی باقیماندند و تا به سده بیستم میلادی رسیدند.
در سده هشتم میلادی عربها به ماوراءالنهر وارد شدند و به مرور اسلام را در آسیای مرکزی رواج دادند. با گذشت زمان و آموزش زبان عربی در این منطقه، زبان فارسی ماوراءالنهر نیز با خط عربی نگاشته شد و میزان سواد در این منطقه بالاتر رفته، دانشمندان معتبری چون ابن سینا و فارابی از این نواحی سر برآوردند که کتابهای خود را به زبانهای عربی و فارسی مینوشتند
در سده دهم میلادی، منطقه کنونی ازبکستان جزئی از قلمرو سامانیان بود. در زمان سامانیان نخستین شاعران پارسیزبان، ادب فارسی را در شهرهایی چون سمرقند و بخارا پایهگذاری کردند. یکی دیگر از نقاط عطف فرارود شکلگیری و گسترش طریقههای گوناگون تصوف در آن زمان است. منطقه کنونی ازبکستان بعدها به ترتیب جزئی از حکومتهای غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، تیموریان و ازبک شد.
تا میانه قرن نوزدهم، سه خانات فرغانه، بخارا (جنوب ازبکستان) و خیوه (غرب و شمال ازبکستان) بهطور مستقل دارای حکمرانیهای مستقل بودند. پس از حمله امپراتوری روسیه به آسیای مرکزی در ۱۸۶۶ این خانات به زیر حکومت استعماری روسیه کشیده شدند. پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، بلشویکهای به قدرت رسیده قرار بر تقسیم آسیای مرکزی را بر بنیاد هویتهای قومی-زبانی نهادند. اما در این تقسیمبندی، گاه مصلحتهای سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی هم در نظر گرفته میشد؛ بنابراین در سال ۱۹۲۴، دولت بلشوویک برای جلوگیری از بروز کشمکشهای دیرپای تاریخی هر سه این خانات را در جمهوری سوسیالیستی ازبکستان جمع کرد.
در آغاز حکومتداری اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، نشانههای فراوان از کشمکش تباری و ولایتی بین بخشهای شرق و غرب و مرکز ازبکستان میتوان یافت. هر قومی و هر ولایتی سهم بیشتری از قدرت میطلبید. در فرایند استحکام پایههای حکومتداری شوروی اما هر چند توان قدرتجویی اقوام و ولایات به هم ریخت اما این قدرت جویی قومی-ولایتی در شکلهای گوناگون تا پایان حکومت شوروی همچنان ادامه یافت.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ ازبکستان به استقلال دست یافت. در این دوران اسلام کریموف، با استفاده از این کشمکشهای قومی و ایجاد تنش میان ولایات به تضعیف جایگاه آنها دست زد. در این میان به دلیل عقب ماندن وادی فرغانه، گرایش زیادی در میان مردم این منطقه به بنیادگرایی اسلامی ایجاد شدهاست.
جغرافیا
ازبکستان با افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و قزاقستان همسایه است.
ازبکستان ۴۴۸٬۹۷۸ کیلومترمربع مساحت و ۳۳٬۴۱۲٬۰۰۰ تن جمعیت داردکه از این لحاظ ۵۶امین کشور بزرگ جهان و ۴۲امین کشور پرجمعیت جهان به حساب میآید. در میان کشورهای مستقل همسود از نظر پهناوری پنجمین و از لحاظ جمعیت سوم است. پایتخت آن تاشکند و از شهرهای مهم آن سمرقند و بخارا و ترمذ است. این کشور ۱٬۴۲۵ کیلومتر از شرق به غرب و ۹۳۰ کیلومتر از شمال به جنوب کشیده شدهاست. در این کشور هم یک جمهوری خودمختار به نام قرهقالپاقستان قرار دارد.
ازبکستان کشوری خشک و محصور در خشکی است.
از آنجایی که دریاچه آرال دریایی درونبوم است و به اقیانوسها راه ندارد، ازبکستان یکی از دو کشور محصور دوگانه در خشکی در جهان است، یعنی همه همسایگان آن هم به دریاهای آزاد راه ندارند؛ تنها کشور دیگری که چنین وضعیتی دارد لیختناشتاین است. هیچیک از رودخانههای ازبکستان نیز به دریا نمیریزند.
ازبکستان کشوری خشک است و تنها کمتر از ۱۰ درصد پهنه آن را کشتزارهای آبیاری شده تشکیل میدهند که در دره رودخانهها و وادیها قرار گرفتهاند. بقیه کشور از بیابانی موسوم به قزلقوم (شن سرخ) و کوهستان تشکیل شدهاست. بلندترین نقطه ازبکستان حضرت سلطان نام دارد که قلهای است با ۴۶۴۳ متر ارتفاع. این قله در بخش جنوبی کوهستان حصار در استان سرخاندریا در مرز با تاجیکستان و در محلی در شمال غربی شهر دوشنبه واقع شدهاست.
آب و هوای ازبکستان قارهای و میانگین بارش سالانه آن بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیمتر است. میانگین دمای تابستان نیز حدود ۴۰ درجه سانتیگراد است در حالیکه میانگین دما در زمستان منفی ۲۳ درجه سانتیگراد میباشد.
ازبکستان در اصل محیط زیست طبیعی غنی و گوناگونی دارند اما چندین دهه سیاست زیانبار شوروی برای تولید هر چه بیشتر پنبه از این منطقه سناریوهای فاجعهباری را برای محیط زیست این کشور رقم زده و آلودگی و نابودی منابع آبی و خاکی و وخامت کیفیت هوای این کشور را به دنبال داشتهاست. دریاچه آرال که با خشکی روبرو شده پیش از این چهارمین دریاچه داخل خشکی روی زمین بود و اهمیت بسزایی برای معتدل کردن رطوبت هوا و کیفیت خاک اطراف داشت.
زمینهای هموار بیابانی تقریباً ۸۰ درصد پهنه ازبکستان را پوشاندهاند. در بخش جنوب شرقی کشور تپهماهورهای کوهستان تیانشان قرار دارد که در کشورهای همسایه یعنی قرقیزستان و تاجیکستان ارتفاع میگیرد و مرزی طبیعی را بین آسیای مرکزی و چین به وجود میآورد.
بیابان وسیع قزلقوم که بخش بزرگی از آن نیز در قزاقستان قرار دارد زمینهای پست شمال ازبکستان را دربر گرفتهاست. حاصلخیزترین بخش ازبکستان دره فَرغانه است، یعنی مساحتی در حدود ۲۱ هزار و ۴۴۰ کیلومتر مربع، که درست در شرق قزلقوم واقع شده و از سوی شمال، جنوب، و شرق کوهها آن را محصور کردهاند. انتهای غربی دره فرغانه به رود سیردریا محدود میشود.
تقسیمات کشوری
کشور ازبکستان دارای ۱۲ استان (ولایت)، شهر تاشکند و یک جمهوری خودمختار است که عبارت اند از:
شهر تاشکند
ولایت اندیجان
ولایت بخارا
ولایت فرغانه
ولایت جیزک
ولایت نمنگان
ولایت نوایی
ولایت کشکدریا
ولایت سمرقند
ولایت سیردریا
ولایت سرخاندریا
ولایت تاشکند
ولایت خوارزم
جمهوری خودمختار قرهقالپاقستان
سیاست
رئیس حکومت در این کشور رئیسجمهور است. در ازبکستان، رئیس دولت نخستوزیر است که رئیسجمهور او را انتخاب میکند. بر اساس قانون اساسی ازبکستان رئیسجمهور باید با رای مردم برای دورهای هفت ساله (قابل تمدید برای دور دوم) انتخاب شود.
شورای عالی قانونگذاری در این کشور ۱۰۰ کرسی دارد که ۸۴ نماینده آن با رای مردم و ۱۶ نماینده به انتخاب رئیسجمهور برای دورهای پنج ساله انتخاب میشوند. مجلس ملی این کشور ۱۲۰ کرسی دارد که نمایندگانش با رای مردم برای دورهای پنج ساله تعیین میشوند.
اسلام کریموف، رئیسجمهور پیشین ازبکستان که در تاریخ ۲ سپتامبر ۲۰۱۶ فوت کرد، بیش از ۲۶ سال مقام ریاست جمهوری کشور را در دست داشت.
اسلام کریماف در سال ۱۹۹۰ با رای شورای جماهیر انتخاب شد. او از ژوئن ۱۹۸۹ یعنی دو سال قبل از فروپاشی شوروی زمانی که بهعنوان دبیر اول حزب کمونیست انتخاب شد، زمام امور ازبکستان را در دست گرفته بود. اما او توانست در دسامبر ۱۹۹۱ بهعنوان نخستین رئیسجمهوری ازبکستان پس از استقلال نام خود را در تاریخ این کشور ثبت کند. با آنکه قرار بود پنج سال پس از آن برای بار دوم در انتخابات شرکت کند، تحت شرایطی ویژه تصمیم گرفت با برگزاری همهپرسی در مارس ۱۹۹۵ مدت ریاستجمهوری خود را تا سال ۲۰۰۰ تمدید کند.
کریماف در ژانویه ۲۰۰۰ برای دومین بار در انتخابات پیروز شد اما اینبار هم تنها پس از دو سال با اصلاح قانون اساسی در سال ۲۰۰۲ دوره ریاستجمهوری را از ۵ سال به هفت سال افزایش داد. او در انتخابات ۲۰۰۷ نیز بار دیگر توانست رهبری ازبکها را در دست بگیرد.
پس از مرگ کریماف، از میان تاتیانا کریموا همسر اسلام کریموف، رستم اینویاتوف رئیس سازمان اطلاعات ازبکستان، رستم عظیم اف از منطقه تاشکند و معاون نخستوزیر و شوکت میرضیایف نخستوزیر ازبکستان از منطقه سمرقند تا زمان برگزاری انتخابات با حفظ سمت، کفیل ریاست جمهوری بود شوکت میرضیایف پس از انتخاباتی که در دسامبر ۲۰۱۶ برگزار شد با حفظ سمت نخستوزیری به ریاستجمهوری ازبکستان رسید.
گلناره کریموا که یکی از دو دختر رئیسجمهور ازبکستان است تا مدتها به عنوان جانشین احتمالی پدرش شناخته میشد. او مدتی سفیر ازبکستان در سازمان ملل متحد و مدتی نیز سفیر این کشور در اسپانیا بود. اما از اواخر سال ۲۰۱۳ به سبب قانونشکنیهای نامحتاطانه او و اطرافیانش در کارهای بینالمللی بازرگانی مانند چندین رسوایی مالی، از طرف پدرش دستور حبس خانگی او صادر شد که بر این اساس دیگر احتمالی برای جانشینی وی نیست.
بر اساس توافقی، که ماه سپتامبر سال ۲۰۱۶ بعد از درگذشت اسلام کریماف نخستین رئیسجمهوری ازبکستان در عرصه سیاسی تاشکند حاصل شد، قدرت در این کشور، بین سه نفر شامل شوکت میرضیایف نخستوزیر که به مقام رئیسجمهوری رسید، «رستم عظیماف» معاون نخستوزیر و ژنرال «رستم عنایتاف» رئیس سازمان امنیت ملی تقسیم شده بود.
در حالی که میرضیایف و عظیماف به اصلاحات اقتصادی، از جمله بالا رفتن ارزش پول ملی (سوم) و بهبود روابط با کشورهای همسایه اصرار میورزید، ژنرال عنایتاف مخالف چنین اصلاحات و همچنین مخالف ازسرگیری پرواز هواپیماها بین ازبکستان و تاجیکستان بود.
پس از مدتی، شوکت میرضیایف، در موضوع تقسیم قدرت، رستم عظیماف، معاون نخستوزیر، را که یکی از رقیبانش محسوب میشود از صحنه کنار زد و در قله قدرت در تاشکند تنها میرضیایف و رستم عنایتاف رئیس امنیت ملی این کشور باقی ماندند.
ازبکستان که همسایه افغانستان است از اهمیتی ژئوپولتیکی در منطقه برخوردار است.
از زمان روی کار آمدن شوکت میرضیایف، دولت ازبکستان گامهایی جدی برای بهبود روابط با همسایگان، از جمله تاجیکستان، برداشتهاست. از جمله پرواز هواپیماها میان تاشکند و دوشنبه بعد از ۲۵ سال وقفه از سر گرفته شده و حجم تبادلات میان دو کشور نسبت به دو سال پیش از آن تا ۱۰ برابر افزایش یافتهاست.
روز ۴ دسامبر سال ۲۰۱۶ میلادی که «شوکت میرضیایف» به عنوان رئیسجمهور ازبکستان انتخاب شد در این کشور تغییراتی پدید آمد. رئیسجمهور جدید که طی ۱۳ سال پیش از آن به عنوان نخستوزیر فعالیت میکرد مشغول حل و فصل مسائلی مانند مشکلات مرزی و آبی با کشورهای همسایه، تبدیل ارز ملی، برقراری همکاریها با رسانههای غربی و سازمانهای غیردولتی شد. ممنوعیت کار اجباری در مزارع پنبه برای آموزگاران و کارمندان بهداشت را میتوان از جمله تغییرات مهم داخلی در ازبکستان عنوان کرد. رئیسجمهور ازبکستان فروش اجباری ۲۵ درصد از درآمد صادرکنندگان ازبک به ارز خارجی را لغو کرد و مردم این کشور امروز میتوانند ارز خارجی را در بانکها تبدیل کنند. تاشکند حتی موافقت کرد در ساخت نیروگاه برق آبی بر روی رودخانه «نارین» در قرقیزستان کمک کند. در ماه آوریل سال ۲۰۱۷ میلادی در پایان گفتگوهای میرضیایف و ولادیمیر پوتین در روسیه، کرملین متعهد شد در ازبکستان ۱۲ میلیارد دلار سرمایهگذاری کند و قراردادهای تجاری به ارزش ۳ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار امضا کرد.
تجزیهطلبی
مطابق اصل ۷۴ قانون اساسی ازبکستان، منطقه خودمختار قرهقالپاقستان حق جدایی از ازبکستان بهواسطهٔ همهپرسی را داراست. با توجه به تلاش رئیسجمهور ازبکستان برای حذف این اصل، در سال ۲۰۲۲ میلادی (۱۴۰۱ ه.ش) شورشی صورت گرفت که چند ده کشته و هزاران مجروح بر جا گذاشت. پولاد آهونوف، یکی از رهبران جامعه قرهقالپاقستان که در تبعید و در سوئد زندگی میکند، هشدار داد که با توجه به بافت متنوع قومی در این منطقه احتمال بروز درگیری میان جامعه قرهقالپاق که خواهان حفظ حق تجزیه و خودمختاری منطقه است، با ازبکهای حامی دولت ازبکستان وجود دارد.
حقوق بشر
ازبکستان کشوری ۳۳ میلیونی با اکثریت جمعیت مسلمان میباشد. کشورهای غربی و گروههای حقوق بشری برای مدتها سابقه تاشکند را دربارهٔ دموکراسی و حقوق بشر سرزنش کردهاند.
در سپتامبر ۲۰۱۷ ازبکستان اسامی ۱۶۰۰۰ نفر را از لیست سیاه امنیتی که حاوی ۱۷۰۰۰ اسامی امنیتی از افراد بالقوه مسلمان مذهبی افراطی بود، حذف کرد، این اقدام بخشی از تلاشها برای پیگیری سیاستهای لیبرالتر در این کشور که یکی از جمهوریهای سابق شوروی بوده، میباشد.
شوکت میرضیایف رئیسجمهور ازبکستان در تلویزیون دولتی گفت: «بیش از ۱۷۰۰۰ تَن با تمایلات مذهبی افراطی در این فهرست قرار داشتند، پس از اینکه ما دیگربار با آنها گفتگو کردیم اسامی ۱۶۰۰۰ تَن را از فهرست افراد مذهبی افراطی حذف کردیم.»
در سال ۱۹۲۶ هم ۷۰ درصد اهالی شهرهای تاریخی تاجیکان یعنی سمرقند و بخارا و چند ناحیه دیگر تاجیکنشین را در اسناد، ازبک نوشتند. ازبک نوشتن تاجیکها در سالهای بعد نیز ادامه داشت و در حال حاضر حدود ۹۰ درصد مردم سمرقند، بخارا و دیگر نواحی تاجیکنشین در اسناد و شناسنامهها ازبک ثبت شدهاند. طی صد سال اخیر بیشتر مدارس تاجیکی در ازبکستان تعطیل شدند و تنها در سرخان دریا کمی وضع زبان فارسی بهتر است. پس از فروپاشی شوروی و استقلال ازبکستان در سال ۱۹۹۱، زبان ازبکی به عنوان زبان رسمی اعلام شد و این اتفاق سبب هر چه بیشتر شدن تعطیلی مدارس تاجیکی و ازبکسازی تاجیکها (ترکیسازی تاجیکها) در ازبکستان شدهاست. وزارت دادگستری ازبکستان استفاده از زبان ازبکی را برای شهروندان در همه دستگاههای دولتی این کشور اجباری و برای متخلفین از این قانون جریمه تعیین کرد. دولت ازبکستان برای آن دسته از شهروندانی که در دستگاههای دولتی از زبان روسی استفاده و از تکلم به زبان ازبکی پرهیز میکنند دست به جریمه شدهاست.
اقتصاد
ازبکستان دارای چهارمین ذخیره بزرگ طلا در جهان است. این کشور سالانه ۸۰ تن طلا از معادن استخراج میکند که در دنیا هفتم است. ذخایر مس ازبکستان در جهان دهم و ذخایر اورانیوم آن دوازدهم است. تولید اورانیوم این کشور در دنیا هفتم است. ازبکنفتهگاز، شرکت ملی گاز ازبکستان با تولید سالانه ٖ گاز طبیعی در دنیا یازدهم است. این کشور دارای ذخایر قابل توجه استخراج نشده نفت و گاز است: ۱۹۴ ذخیره هیدروکربوری از جمله ۹۸ ذخیره گاز طبیعی و میعانات گازی در ازبکستان وجود دارد.
ازبکستان دارای برابری قدرت خرید معادل $۳٬۸۰۰ است. تولید اقتصادی بر کالاها متمرکز است. در سال ۲۰۱۱ ازبکستان هفتمین تولیدکننده بزرگ و پنجمین صادرکننده بزرگ پنبه و هفتمین تولیدکننده بزرگ طلا در جهان بود.
کشاورزی ازبکستان ۲۶٪ از نیروی کار را استخدام کرده و ۱۸٪ از تولید ناخالص ملی را به خود اختصاص میدهد.
فراوردههای صادراتی این کشور شامل پنبه، طلا، انرژی، کودهای معدنی، فلزات آهنی و غیرآهنی، منسوجات، محصولات غذایی، ماشینآلات و خودرو است که به کشورهای روسیه (۲۳٫۸٪)، لهستان (۱۱٫۷٪)، چین (۱۰٫۴٪)، ترکیه (۷٫۷٪)، قزاقستان (۵٫۹٪)، اوکراین (۴٫۷٪) و بنگلادش (۴٫۳٪) صادر میشود.
چین و ازبکستان چند قرارداد به ارزش ۱۰ میلیارد دلار در حوزه جاده ابریشم امضا کردهاند. دو کشور پیشتر نیز در اجرای طرحهای زیربنایی با یکدیگر همکاری داشتهاند که از جمله این طرحها میتوان به ساخت تونلی به طول ۴۷ کیلومتر در ازبکستان اشاره کرد.
این تونل که چینیها در مدت ۹۰۰ روز آن را ساخته و به پایان رساندند، در زمره بزرگترین تونلهای آسیای مرکزی محسوب میشود.
واحد پول این کشور سوم ازبکستان است. هر سوم ازبکستان معادل ۰٫۰۰۰۰۸۸ دلار آمریکا و هر دلار معادل ۱۱٬۳۲۷ سوم است. (آوریل ۲۰۲۲).
کشاورزی و دامپروری
بر اساس گزارش فائو، این کشور دارای ۲۵٫۶ میلیون هکتار زمینهای کشتپذیر میباشد.
مهمترین محصولات کشاورزی و باغی این کشور در سال ۲۰۱۹ به این شرح بودهاست:
سیب(۱٬۱۲۴٬۰۰۰ تن) - زردآلو(۵۳۶٬۰۰۰ تن) - گیلاس(۱۷۵٬۰۰۰ تن) - خیار(۸۵۵٬۰۰۰ تن) - سیر(۲۱۶٬۰۰۰ تن) - انگور(۱٬۶۰۳٬۰۰۰ تن) - ذرت(۴۲۱٬۰۰۰ تن) - پیاز(۱٬۲۴۲٬۰۰۰ تن) - هلو(۱۸۸٬۰۰۰ تن) - گلابی(۱۰۱٬۰۰۰ تن) - خرمالو(۹۴٬۰۰۰ تن) - سیب زمینی(۳٬۰۸۹٬۰۰۰ تن) - برنج(۳۱۴٬۰۰۰ تن) - پنبه دانه(۲٬۶۹۴٬۰۰۰ تن) - گوجه فرنگی(۲٬۱۲۰٬۰۰۰ تن) - گردو(۵۰٬۰۰۰ تن) - گندم(۶ میلیون تن) - هندوانه(۱٬۲۳۲٬۰۰۰ تن)
همچنین ازبکستان در زمینه دامپروری دارای ۱۲٫۹ میلیون راس گاو - ۳٫۷ میلیون راس بز - ۱۸٫۲ میلیون راس گوسفند بودهاست.
مردم
جمعیت جمهوری ازبکستان حدود ۳۳ میلیون نفر است. تراکم جمعیت تقریباً ۷۰ نفر در یک کیلومتر مربع است.
ترکیب جمعیتی ازبکستان شامل ۸۰٪ ترک ازبک، ۵٫۵٪ روس، ۵ تا ۵٫۵٪ تاجیک (طبق آمارهای دولت ازبکستان)، ۳٪ قزاق، ۲٫۵٪ قره قالپاق، ۱٫۵٪ تاتار و ۲٫۵٪ نیز از سایر اقوام تشکیل میدهند.
برخلاف آمار رسمی فارسی زبانان ازبکستان (تاجیکها) ۳۰ تا ۴۰ درصد برآورد شدهاند. نمایههای رسمی سرشماری کشور ازبکستان شمار تاجیکان این کشور را پیرامون ۵ درصد کل جمعیت اعلام کردهاند و این نمایهها به همین شکل بدون چون و چرا از سوی بیشتر غربیان دانشگاهی، روزنامهنگار و نویسندگان راهنماهای مسافرتی تکرار شدهاند. در همین حال تاجیکها در سراسر ازبکستان بر این پافشاری دارند که این نمایه بیشتر به ۲۵ تا ۳۰ درصد نزدیک است و بر اینکه تاجیکها ۷۰ درصد باشندگان (جمعیت) سمرقند، پایتخت پیشین و دومین شهر بزرگ ازبکستان و بیش از ۹۰ درصد مردم بخارا را تشکیل میدهند تأکید میکنند. بیشتر مردم منطقه کوهستانی شمال خاوری تاشکند، آنسوی سد چورووک تاجیکند، همچنین مردم بخشهایی از دره فرغانه، استان جیزَّخ، سرخان دریا و کشکهدریا. استادان دانشگاه دولتی سمرقند کل جمعیت تاجیک ازبکستان را ۶ تا ۷ میلیون نفر برآورد میکنند. این شمار دو برابر یا بیش از دو برابر جمعیت تاجیکان در جمهوری تاجیکستان است. پان ترکیسم از اواخر قرن نوزدهم یکی از عناصر اصلی در جعل جمهوری بخارا بود. در تمام نقاطی که ساکنانش پارسیگو (تاجیک) بودند مدارس به زبان ترکی جغتایی ایجاد شد و دانشآموزان تاجیک به اجبار به این مدارس میرفتند.
سرچشمه ژنتیکی
جمعیت امروزی ازبکها نشان دهنده درجات مختلفی از تنوع ناشی از ترافیک بالای مسیرهای هجوم از طریق آسیای مرکزی میباشند. هنگامی که جمعیت موجود در آسیای مرکزی توسط قبایل ایرانی و سایر مردم هندواروپایی و همینطور چندین حمله شدید از ناحیه مغولها تحت تأثیر قرار گرفت. بر اساس مطالعات اخیر ژنشناسی دانشگاه آکسفورد، ژن ازبکها ترکیبی از مردمان ایرانی و مغولها است.
تاجیکهای ازبکشده
برخی از اقوامی که امروز ترک نامیده میشوند در اصل ترک نیستند بلکه ترکزبان شدهاند برای نمونه میتوان کشورهای عربزبان مانند مصر و الجزایر را نام برد یعنی عربیزه شدهاند نه این که از نظر تباری عرب باشند. اویغورها و ازبکها از نظر نژادی، اقوامی به صورت کامل ترک نیستند و به نظر میرسد حدود ۷۰ درصد از ازبکها، تاجیکهای ازبک شدهای هستند که در صد سال اخیر ترکیزه و ترکزبان شدهاند. در این خصوص خیلی از بزرگان مانند هرمان وامبری نوشتهاند. روند ترکسازی تاجیکها از قرن ۱۶ میلادی شروع شد و همچنان ادامه دارد. در سال ۱۹۲۴ با تلاش پانترکها و سیاست تاجیکستیزی توسط امپراتوری روسیه مرزبندیای صورت گرفت و نواحی زیادی از شهرهای تاجیکها به ازبکها واگذار شد. در سال ۱۹۲۶ هم ۷۰ درصد اهالی شهرهای تاریخی تاجیکان یعنی سمرقند و بخارا و چند ناحیه دیگر تاجیکنشین را در اسناد ازبک نوشتند. ازبک نوشتن تاجیکها در سالهای بعد نیز ادامه داشت و در حال حاضر حدود ۹۰ درصد مردم سمرقند، بخارا و دیگر نواحی تاجیکنشین در اسناد و شناسنامهها ازبک ثبت شدهاند. طی صد سال اخیر بیشتر مدارس تاجیکی در ازبکستان تعطیل شدند و تنها در سرخان دریا کمی وضع زبان فارسی بهتر است. پس از فروپاشی شوروی و استقلال ازبکستان در سال ۱۹۹۱، زبان ازبکی به عنوان زبان رسمی اعلام شد و این اتفاق سبب هر چه بیشتر شدن تعطیلی مدارس تاجیکی و ازبکسازی تاجیکها (ترکیسازی تاجیکها) در ازبکستان شدهاست. وزارت دادگستری ازبکستان استفاده از زبان ازبکی را برای شهروندان در همه دستگاههای دولتی این کشور اجباری و برای متخلفین از این قانون جریمه تعیین کرد. دولت ازبکستان برای آن دسته از شهروندانی که در دستگاههای دولتی از زبان روسی استفاده و از تکلم به زبان ازبکی پرهیز میکنند دست به جریمه شدهاست.
فرهنگ
غذای ملی ازبکستان آشپلو نام دارد.
برطبق قانون ازدواج ازبکستان، سن ازدواج برای پسران ۱۸ سال و برای دختران ۱۷ سال تعیین شدهاست. در ازبکستان در بیشتر موارد عروس را مادر و پدر داماد و در موارد کمتر خود پسر انتخاب میکند.
سپس مراسم «نصف کردن یک نان محلی» صورت میگیرد که برطبق این مراسم، ۵–۳ نفر از نزدیکان داماد با نان، نان فطیر، حلوا و دیگر شیرینیجات به خانه عروس میروند. در این مراسم با حضور نمایندگان ۲ طرف نانهای روی هم قرار گرفته از وسط نصف میشود و به هر ۲ طرف بهطور برابر حلوا و شیرینی داده میشود. پس از این مرحله، مراسم «اعزام فاتحه کوچک و بزرگ» برپا میشود که در این آئین ۵–۳ نفر از نزدیکان داماد به خانه عروس میروند. عقد عروس و داماد توسط «داملا» (روحانی) خوانده میشود. حین و پس از ازدواج، در ازبکستان انجام آیینهای مختلفی رسم است بدین ترتیب: مراسم «پایانداز»، مراسم «اعزام عروسی به طرف عروس»، مراسم «ضیافت دختر»، مراسم «کویا و نوکر» (داماد و دوستانش)، آئین «نهار آشی»، و «نگاه کردن به آیینه در چیمیلدیق». «چیمیلدیق» گوشهای مختص برای عروس و داماد در اتاق است که با پارچهای دیوار کشیده شدهاست. در پایان نیز مراسم «عروس سلام»، و مراسم «چارلار» (دعوت کردن) یا «آشنایی خانوادگی» برگزار میشود.
آموزش
انواع مؤسسات آموزش پیشدبستانی و ابتدایی در ازبکستان بدین شرح است: «یسلی» (کودکستان برای سنین ۱–۳ سال)، «باغچه» (برای سنین ۳–۷ سال) و آموزش ابتدایی (در سنین ۶–۷ سال) که در مراکز دولتی یا غیردولتی نامنویسی صورت میگیرد.
در مدارس راهنمایی ازبکستان آموزش به هفت زبان از جمله به زبانهای «ازبکی»، «قرهقالپاقی»، «روسی»، «فارسی تاجیکی»، «ترکمنی»، «قزاقی» و «قرقیزی» تدریس میشود.
آموزش عالی در ازبکستان پس از استقلال رونق پیدا کرد در حالی که قبل از استقلال فقط ۴۲ مؤسسه آموزش عالی وجود داشته که از این تعداد ۳ دانشگاه («تاشکند»، «سمرقند» و جمهوری خودمختار قرهقالپاقستان)، ۱۴ مؤسسه زبانهای خارجی، ۹ دانشکده مهندسی، ۳ مؤسسه کشاورزی، ۷ دانشکده پزشکی و داروسازی، ۳ مؤسسه فرهنگ و هنر و موسیقی، یک دانشکده اقتصاد ملی، یک مؤسسه تعاونی و یک مؤسسه ورزش بودهاست.
در سال ۱۹۹۱ توسط دانشگاه تاشکند (اکنون دانشگاه ملی ازبکستان) و دانشگاه فناوری تاشکند طرح نوسازی روش آموزشی دانشگاه تدوین شد و در ماه فوریه سال ۱۹۹۲ مجموعه برنامههای آموزشی نوین تهیه شد که در آن آموزش در سطح کارشناسی (چهار سال تحصیل در مؤسسات و دانشگاهها) گام مهمی محسوب میشد. افزایش مهارت حرفهای کارکنان و بازآموزی آنها در ۲۳ مؤسسه، ۲۲ دانشکده و ۱۵ مرکز وابسته به وزارتخانهها و سازمانها انجام میشود.
جستارهای وابسته
کشتار اندیجان
سازمان همکاری شانگهای
جمهوری خلق شوروی بخارا
قانون اساسی ازبکستان
اعتراضات قرهقالپاقستان (۲۰۲۲)
میدان مین مرز ازبکستان-تاجیکستان
فهرست شهرهای ازبکستان
منابع
1. D. Carlson, "Uzbekistan: Ethnic Composition and Discriminations", Harvard University, اوت ۲۰۰۳
The Tajiks of Uzbekistan, Central Asian Survey (1996), 15(2), 213-216.2.
پیوند به بیرون
ازبکستان دات کام
ازبکستان
ایالات و نواحی بنیانگذاریشده در سال ۱۹۹۱ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۱۹۹۱ (میلادی) در آسیا
تاریخ خوارزم
جمهوریها
دولتهای مدرن ترک
کشورها در آسیا
کشورها و سرزمینهای ایرانیزبان
کشورها و سرزمینهای فارسیزبان
کشورهای آسیای مرکزی
کشورهای اسلامی
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی
کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای
کشورهای محصور در خشکی |
965 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%DB%8C%D9%88%D9%85%D8%B1%D8%AB%20%D8%B5%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%20%D9%81%D9%88%D9%85%D9%86%DB%8C | کیومرث صابری فومنی | کیومرث صابریِ فومنی (۷ شهریور ۱۳۲۰ – ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳) ناموَر به گُلآقا، پایهگذارِ مؤسسهٔ گُلآقا، نویسنده، طنزنویس و معلم ایرانی بود.
او با کار خود، میزان تحمل مسئولان حکومتی ایرانِ پس از انقلاب را تا حدّی بالا برد، بهگونهای که اگر طنزِ او فقط گزنده بود تا این اندازه تأثیرگذار نمیبود.
تولد
وی در صومعهسرا که در آن زمان از توابع شهرستان فومنات بهشمار میرفت در شمال ایران به دنیا آمد. تولد وی همزمان با هجوم نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به ایران در خلال جنگ جهانی دوم بود. پدرش اهل رشت و کارمند وزارت دارایی بود در سال ۱۳۲۱ از ادارهٔ دارایی صومعهسرا به اداره داراییِ فومن منتقل شد و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.
فعالیتهای پیش از انقلاب ایران
او از دانشگاه تهران فوق لیسانس ادبیات تطبیقی داشت و به معلمی زبان و ادبیات فارسی در دبیرستانهای تهران از جمله دبیرستان صفوی و دبیرستان دکتر هشترودی مشغول بود. همزمان در مجله توفیق فعالیت میکرد و معاونت سردبیری این مجله را بر عهده داشت که با توقیف شدن توفیق فعالیت وی نیز در آن نشریه به پایان رسید.
صابری، پس از انقلاب
صابری پس از انقلاب در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان به عنوان مدیر کل بازرگانی وزارت آموزش و پرورش مشغول به کار شد و با تشکیل اولین دولت، به عنوان مشاور فرهنگی نخستوزیر محمد علی رجایی به کار مشغول شد.
هفتهنامهٔ گلآقا
پس از گذشت شش سال از نوشتن یادداشتهای دو کلمه حرف حساب، صابری تصمیم گرفت که اولین هفتهنامهٔ طنز پس از انقلاب را منتشر سازد. وی با هدف تیراژ صد هزار نسخه، در ۱ آبان سال ۱۳۶۹ اولین نسخهٔ هفتهنامهٔ گلآقا را به قیمت ۱۵ تومان منتشر کرد که با نایاب شدن نسخههای اولیه مجبور به تجدید چاپ شد.
از همکاران او میتوان از محمد حاجی حسینی، مرتضی فرجیان، مرتضی ناطقیان (معتضدی)، سید ابراهیم نبوی، محمدرفیع ضیایی، احمد عربانی، ناصر پاکشیر، نیکآهنگ کوثر، منوچهر احترامی، ابوالفضل زرویی نصرآباد، رضا رفیع و بزرگمهر حسینپور نام برد.
هفتهنامه «گلآقا» به مدیریت کیومرث صابری فومنی طی دهههای ۷۰ و ۸۰ با زبان طنز و کاریکاتور به نقد فضای سیاسی و اجتماعی کشور میپرداخت. این نشریه با این شعار منتشر میشد:
هفتهنامه گلآقا، مدیران دولتهای هاشمی رفسنجانی [و در اواخر دورهٔ فعالیت خود، دولت خاتمی] را به عنوان سوژههایی همیشگی در طنزهای تصویری روی جلدش مد نظر داشت. طنزهایی که با زبانی ساده، نقدهایی جدی را به سیاستهای داخلی و خارجی دولت مطرح میکرد.
فعالیتهای گلآقا منحصر به هفتهنامه باقی نماند. ماهنامهٔ گلآقا، سالنامهٔ گلآقا، هفتهنامهٔ «بچهها… گلآقا»، انتشارات گلآقا برای انتشار کتب طنز و کاریکاتور از دیگر فعالیتهای کیومرث صابری بود.
پایان کار هفتهنامه
در ۲ آبان سال ۱۳۸۱، و در دوازدهمین سالگرد انتشار هفتهنامهٔ گلآقا، همزمان با چاپ ۵۴۸مین شماره، گلآقا تصمیم به تعطیلی هفتهنامه به دلایلی نامعلوم گرفت و با چاپ سرمقالهٔ شماره ۵۴۸ که این بار در آن نه شاغلام و غضنفری بود و نه گلآقایی، با نام صابری از تصمیم خود برای پایان کار هفتهنامه خبر داد.
مؤسسهٔ گلآقا
از موسسات بنیانگذاری شده توسط صابری است که با نشر هفته نامهٔ بچهها گلآقا ماهنامه و سالنامه گلآقا و نشر کتبی دربارهٔ طنز به کار خود ادامه میداد. در تاریخ ۳ دی ۱۳۸۷ دختر وی، پوپک صابری فومنی، مدیر مسئول هفتهنامه گلآقا اعلام کرد که این هفتهنامه تا اطلاع ثانوی دیگر منتشر نخواهد شد و مؤسسه نیمهتعطیل است. فعالیتهای مؤسسه گلآقا محدود به تولید انیمیشن و همچنین بهروزرسانی وبگاه گلآقا میباشد.
مرگ
کیومرث صابری فومنی پس از دورهای از تحمل بیماری سرطان خون، ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۸۳ در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
میراث ادبی
سید ابراهیم نبوی دربارهٔ صابری فومنی مینویسد: «نوشتههای صابری جز اینکه بر افکار عمومی اثر میگذاشت، مستقیماً بر مسئولان کشور اثر میکرد و برخی رفتارهای نادرست را اصلاح میکرد. در آن دوران صابری توانست مستقیماً با افکار عمومی و بهخصوص طبقه متوسط ارتباط برقرار کند.» همچنین به نوشته روزنامه همشهری: «اولین دو کلمه حرف حساب گلآقا، بیست و سوم دی ماه ۱۳۶۳ در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. طنز سیاسی که تقریباً از سال ۱۳۵۹ به این سو تعطیل شده بود، با شکلگیری این ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازهای گرفت.»
فیلم مستند
عاطفه تلقانی با تولید مستند «راز گلآقا» طی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ به واکاوی زندگی حرفهای کیومرث صابری فومنی پرداخت. در این فیلم مستند https://www.aparat.com/v/ApfNL کاریکاتوریستهای مجله گل آقا از جمله احمد عربانی خالق کاراکتر معروف «شاغلام» همچنین جلال رفیع برادر ارشد رضا رفیع و احمد مسجد جامعی (وزیر دولت اصلاحات) به بیان خاطرات خود پرداختهاند. در این مستند یکی از اشعار رضا رفیع آخرین سردبیر مجله گلآقا که در سوگ وی سروده بود، به ترانه درآمدهاست.
مستند «راز گلآقا» شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۲در تالار وحدت اکران شد.
خانواده صابری و نیز مؤسسه گلآقا به ساخت این مستند https://telewebion.com/episode/0x287beaf اعتراض کردند. پوپک فرزند صابری این مستند را «جناحی» دانست و گفت: «این مستند معرف گلآقا که نیست هیچ، راز گلآقا که قطعاً نیست. آقای صابری طنزنویس سیاسی بود و نمیتوان این دو را از هم تفکیک کرد که بگوییم طنزنویس بود و سیاسی نبود. این دو مسئله در تمام سالهای انتشار گلآقا با هم گره خورده بود و اکنون نمیتوان اینها را از هم جدا کرد یا تکهای از آن را که مدنظرمان است جدا و نمایان کنیم. نمیتوانیم پیشینه آقای صابری را برش بزنیم و آن بخشی را که نیاز داریم بگذاریم و بقیهاش را رها کنیم.» اواخر سال ۱۳۹۲ عاطفه تلقانی به سفارش شبکه هفت سیما (شبکه آموزش صدا و سیما) مستندی با نام «پرونده سازی گل آقا» برای پخش در شب سال نو تهیه و تولید کرد. در این مستند اشخصاصی از جمله محمدعلی نجفی، بیژن زنگنه و چند تن دیگر از وزرای وقت (دولتهای سازندگی و اصلاحات) که روزگاری شخصیتهای کاریکاتورهای مجله گلآقا بودند، نقطه نظرات خود را دربارهٔ مجله گل آقا و شخصیت کیومرث صابری بازگو کردهاند.
مستند «تا گل آقا شدن» سومین اثر عاطفه تلقانی دربارهٔ بنیانگذار طنز مطبوعاتی پس از انقلاب، یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ از شبکه تلویزیونی خبر https://telewebion.com/episode/0x6453fcb پخش شد. در مستند «تا گل آقا شدن» از مهندس میرسلیم به عنوان شخصی که باعث شد، کیومرث صابری از نهاد ریاست جمهوری منفک شود، یاد شدهاست.
پانویس
پیوند به بیرون
وبگاه رسمی مؤسسه گلآقا
وبگاه رسمی کیومرث صابری
Media: Iran’s Revolution Finally Learns to Laugh at Itself : * Tehran’s biggest-selling magazine takes jabs at Parliament members and even mullahs. BY KIM MURPHY. APRIL 28, 1992. Los Angeles Times
آموزگاران اهل ایران
اهالی استان گیلان
اهالی فومن
خاکسپاریها در قطعه هنرمندان بهشت زهرا
دانشآموختگان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
درگذشتگان ۱۳۸۳
درگذشتگان ۲۰۰۴ (میلادی)
درگذشتگان به علت سرطان در ایران
روزنامهنگاران طنز اهل ایران
زادگان ۱۳۲۰
زادگان ۱۹۴۱ (میلادی)
ستوننویسان اهل ایران
شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
شاعران مرد اهل ایران
شوخیپردازان اهل ایران
طنزپردازان اهل ایران
ناشران اهل ایران
نویسندگان مرد اهل ایران |
976 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D9%88%20%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%E2%80%8C%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C | علوم کتابداری و اطلاعرسانی | علوم کتابداری و اطلاعرسانی، نام قدیمِ «علم اطلاعات و دانششناسی» است که به مطالعه و بررسی شیوههای گوناگون تولید دانش، گردآوری منابع اطلاعاتی (کتاب، مجله، لوح فشرده، بانکهای اطلاعاتی، پایگاه اطلاعاتی، اینترنت و وب)، سازماندهی، بازیابی و اشاعهٔ این منابع و محملهای اطلاعاتی میپردازد و در این راستا تلاش مینماید که در وقت خواننده یا کاربر صرفهجویی نماید. این دانش در واقع آمیزهای است از دانش های؛ داده، اطلاعات، دانش، مدیریت، فناوری، ارتباطات، اسناد، سیبرنتیک، کتابداری و فلسفه است.
تاریخچه
واژه کتابداری به عنوان برابر واژه انگلیسی "Librarianship" انتخاب شدهاست. دانشمند بزرگ، شیالی رانگاناتان زمانی که در دههٔ ۱۹۳۰ از انگلیس به هندوستان بازگشت و درصدد راهاندازی این دانش نوین در هند برآمد، جامعه هند در فهم این واژه مشکل داشتند و در نتیجه ایشان واژه جدید "Library Science" یعنی علم کتابداری را جایگزین آن واژه نمود. امروزه در آمریکا این واژه بیشتر بکار گرفته میشود.
در دههٔ ۱۹۹۰ با اختراع ریزرایانهها و در سال۱۹۹۰ با اختراع وب و ورود این فناوریهای نوین اطلاعاتی به پهنه کتابخانه های جهان این دانش نیز دستخوش دگرگونیهای گستردهای شد. در نتیجه پژوهشگران و استادان این رشته درصدد تغییر نام آن برآمدند و واژه "Information" و "Information Science" یعنی "اطلاعات" یا "اطلاعرسانی" نیز به نام این دانش اضافه شد و امروز از آن به عنوان "Library & Information Sciences" یعنی: علوم کتابداری و اطلاعرسانی یاد میشود. امروزه در انگلستان و برخی کشورهای دیگر عناوین و زیرشاخه های دیگری از جمله "Information Studies" و "Information Management" نیز مطرح شده اند که هر یک محتوای خاص خود را دارد..
کتابداری افرادی را تربیت میکند تا در کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی به کار اشتغال یابند. فارغالتحصیلان این رشته دارای دانش و مهارتهایی است که از طریق آنها می توانند کتابها وسایر منابع و اطلاعات را به شکل چاپی و الکترونیکی ثبت و ضبط و گردآوری و سازماندهی کرده و اشاعه دهند. در واقع محل فعالیت فارغ التحصیلان این رشته کتابخانهها، آرشیوها و مراکز اطلاعرسانی است. در ایران از سال 1345 هجری خورشیدی این رشته با مقطع فوق لیسانس در دانشگاه تهران آغاز و هماکنون (در سال 1402) حدود ۷۵ گروه آموزشی در این رشته در دانشگاه های ایران فعالیت دارند که از این میان پنج دانشگاه شهید چمران اهواز، فردوسی مشهد، علامه طباطبایی و دانشگاه تهران و واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد تهران واحد شمال در مقطع دکترا فعالیت دارند. با ظهور منابع الکترونیکی و ورود کامپیوتر به کتابخانهها ماهیت این رشته هم دگرگون شده و فارغ التحصیلان متناسب با تحولاتی که در این رشته رخ دادهاست با مهارتهای مختلف رایانه ای و اینترنتی آشنایی پیدا میکنند. در سال 1396با توجه به تحولاتی که در این رشته رخ داده عنوان کتابداری به علم اطلاعات و دانششناسی تغییر یافتهاست.
امروزه این دانش در ایران نیز گسترش یافته و زیرشاخههای تازهای از جمله اطلاعشناسی و وبشناسی و علم سنجی و آرشیو را هم در بر میگیرد.
در اصل یک کتابدار در زمینههای سازماندهی، بازیابی و اشاعه اطلاعات در قالبهای گوناگونی اعم از کتاب، مجله، پایگاههای اطلاعاتی و اینترنت تخصص دارد.
همانطور که همه میدانید، اگر جامعهای بخواهد پیشرفت کند و توسعه یابد، باید مردم آن جامعه از نظر سواد رشد بالایی داشته باشند و اطلاعات خود را به روز سازند.
کتابخانهها برای این امر در تمام جوامع بشری به وجود آمدهاست. اگر کتابخانه بخواهد افراد بشری را به روز سازد، خود باید پویا باشد.
امروزه کتابخانهها به صورت الکترونیکی درآمدهاند، تا هر کس نیاز اطلاعاتی خود را در آن بر طرف سازد.
کارکنان کتابخانهها که به کتابدار شهرت دارند، مسئول خدماترسانی و اطلاعرسانی به تمام افراد مراجعهکننده هستند.
کتابدار باید از کار خود لذت ببرد و با مراجعهکننده با تبسم و خشنودی برخورد نماید، بهطوریکه افراد جذب کتابخانهها شوند. کتابدار باید از خود مایه بگذارد و نگذارد که مراجعهکننده بدون اینکه نیازش بر طرف شود از کتابخانه بیرون آید.
امروزه اینترنت که دنیای اطلاعات است، در دسترس همگان قرار دارد و هر کس میتواند خود جویای مطالب باشد؛ ولی کتابدار به عنوان واسطه باید به این افراد کمک کند. زیرا بعضی مطالب از صحت و اعتبار کافی برخوردار نیستند و تنها کتابدار میتواند این مشکل را برطرف سازد.
کتابداری چیست؟ کتابداری یعنی اطلاعرسانی، برطرف کردن نیازهای اطلاعاتی، به روز ساختن اطلاعات افراد و کسی که اینها را ارائه دهد کتابدار است.
در ضمن برای اینکه یک کتابدار شویم باید در مراکز عالی و دانشگاهها درس خواند و مهارت لازم برای این رشته را کسب نماییم.
میتوان گفت از جمله عوامل پیشرفت مسلمانان در سالهای اول در زمینههای علمی و فرهنگی، به توجه آنان به کتاب و کتابخانه ارتباط داشتهاست. چرا که همواره جمعآوری کتابهای سودمند و مفید و به عبارت دیگر کتابخانههای عظیم، نشانه پیشرفت یک ملت و جلوه واقعی توجه آنها به علم و دانش است. امروزه با وجود آن که ما در عصر ارتباطات و خانواده جهانی به سر میبریم، توجه لازم به کتابخانهها که مرکز اصلی اطلاعرسانی هستند، نمیشود و نقش مهم و با ارزش کتابخانه را در حد مخزن کتاب و کتابدار را در حد امانت دهنده کتاب پایین آوردهایم. هدف رشته کتابداری این است که کتابخانهها جایگاه واقعی خود را به دست آورده و باعث رشد فرهنگی جامعه شوند.
گفتنی است که رشته کتابداری در مقطع کارشناسی دارای سه گرایش «علوم انسانی»، «علوم پایه» و «علوم پزشکی» است که دانشجویان گرایش علوم انسانی درسهایی در زمینه مبانی علم حقوق، جغرافیای شهری، اقتصاد، تاریخ دینها و مدیریت مطالعه میکنند و دانشجویان گرایش علوم پایه در زمینه ریاضیات، فیزیک، شیمی، آمار، زمینشناسی و فیزیولوژی اطلاعات پایه را به دست میآورند و دانشجویان گرایش علوم پزشکی در زمینه زیستشناسی آناتومی، بیوشیمی، روانشناسی، داروشناسی و کلیه علوم اطلاعات پایه را کسب مینمایند.
قوانین پنجگانه رانگاناتان
شیالی رانگاناتان (Shiyali Ramamrita Ranganathan) پدر علم کتابداری هند است؛ که قوانین پنجگانه او سرلوحه کار کتابداران است. این پنج قانون از قوانین معروف در علم کتابداری و اطلاعرسانی میباشد:
کتاب برای استفاده است.
هر خوانندهای کتابش.
هر کتابی خوانندهاش.
وقت خواننده را به هدر ندهید.
کتابخانه ارگانیسمی زنده و پویا است.
رشته دانشگاهی مرتبط در ایران
رشته دانشگاهی مرتبط در ایران با عنوان علم اطلاعات و دانششناسی است که در جلسه شورای عالی برنامهریزی، توسط اعضای کمیته برنامهریزی، در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۹۱ از عنوان علوم کتابداری و اطلاعرسانی به این عنوان تغییر یافت.
ابزارهای کتابدار
همانند هر فن حرفهای، انجام یک مصاحبه مؤثر به مهارتهای ویژهای نیاز دارد. مهارتهای بالنسبه ملموس هستندو میتوان آنها را آموزش داد، فرا گرفت و به کار برد. به هر حال مصاحبه گر متبحر عوامل ناملموسی را به کار خواهد گرفت تا این گفت و شنود کنترل شده را قرین موفقیت سازد. قبل از توجه به مهارتهای ویژه، کتابدار باید نظری کلی از مصاحبه به دست آورد و از تعدادی عوامل ناملموس آگاهی یابد. عوامل ناملموس شامل سبک، جداسازی مصاحبه و موفقیت است. عوامل ملموس شامل مهارتهای غیرکلامی و مهارتهای کلامی است.
مهارتهای کلامی
این مهارتها عبارتند از:
یاد آوردن (remembering)
اجتناب از تشخیص قبل از موعد (avoiding premature diagnoses)
انعکاس کلامی احساسات (reflecting feelings verbally)
بازگویی یا نقل محتوی (restating or paraphrasing content)
استفاده از مشوقها (using encouragers)
ختم مقبول مذاکره (closure)
اظهار نظر و پیشنهاد (giving opinions and suggestion)
پرسشهای باز (open questions)
مهارتهای غیر کلامی
این مهارتها عبارتند از:
برخورد چشمها (eye contact)
اشارات و حرکات (gestures)
حالت راحت و جسمانی (relaxed posture)
حالت چهره و لحن صدا (facial expression and tone of voice)
حرکات: حرکات، به تار و پود زندگی روزمره ما تنیده شدهاند. اشاره و استفاده از دست هنگام صحبت کردن یا بیان کردن با حرکات، اغلب بدون تفکر انجام میگیرد.
با این حال، مفهوم حرکات و اشارات میتواند در سراسر فرهنگها و مناطق متفاوت باشد، بنابراین، مهم است که هنگام صحبت کردن برای جلوگیری از سوء تعبیر، مراقب حرکات و رفتارهای خود باشید.
لمس کردن
یکی از جنبه های بزرگ ارتباط لمس کردن است. لمس کردن می تواند بیانگر هریک از ابعاد زیر باشد:
دست دادن، در آغوش گرفتن، نوازش کردن، تکیه کردن به کسی و…
فضا
آیا تا به حال شده که شما در ارتباط با فرد دیگر فضای فیزیکی لازم را برای ارتباط نداشته باشید و بیش از اندازه به هم نزدیک باشید؟
هر چند که این نوع نیازبسته به نوع فرهنگ، شرایط و نزدیکی رابطه متفاوت است، شما میتوانید از فضای فیزیکی برای برقراری ارتباط با بسیاری از پیامهای غیرشفاهی مختلف از جمله: سیگنالهایی مملو از صمیمیت، پرخاشگری، تسلط یا محبت استفاده کنید.
صدا
صدا
هنگامی که ما صحبت میکنیم، افراد دیگر علاوه بر گوش دادن به حرف ما، صدای ما را نیز مورد توجه قرار میدهند.
چیزهایی که بیشتر مورد توجه قرار میگیرد شامل: توجه به زمان و سرعت صحبت کردن، نوع بلندی و تن صدا، لحن و انعطافپذیری و صداهایی که انتقال دهنده تفاهم میباشد مانند: «آهان» و «اوهو.»
لحن صدا می تواند به عنوان مثال بیانگر یکی از این حالات باشد: طعنه، خشم، محبت یا اعتماد به نفس.
زیرشاخهها
کتابداری تطبیقی
کتاب، مجله، روزنامه و گاهنامه
فهرستنویسی و ردهبندی
ردهبندی دهدهی دیویی
ردهبندی مردمی
نمایهسازی و چکیدهنویسی
مرجعشناسی و خدماتمرجع
کتابسنجی، علمسنجی، اطلاعسنجی، وبسنجی
آموزش علوم کتابداری و اطلاعرسانی
داده، اطلاعات، دانش و علم
دانششناسی
دادهکاوی
دادهپردازی
دادگان، پایگاه اطلاعاتی، بانکهای اطلاعاتی
رایانه، لوح فشرده، اینترنت، فناوری اطلاعات
بازیابی اطلاعات، رفتار اطلاعیابی
وب، موتور جستجو، وب پنهان، روشهای جستجوی اطلاعات
کتابهای کودکان و نوجوانان و رمان
اسناد دولتی
پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران
شواهد دیجیتالی
نظام اطلاعرسانی
عکس و نوار ویدئویی
انجمنهای کتابداری
انواع کتابخانهها
پایگاه خبری کتابداری و اطلاعرسانی (لیزنا)
علم اطلاعات و دانششناسی
اسباببازیخانه
جستارهای وابسته
کتابداری در ایران
تاریخچه صنعت نشر ایران
فهرست کتابها
بزرگان کتابداری
محسن صبا
پوری سلطانی
عباس حری
هوشنگ ابرامی
ثریا قزلایاغ
منابع
دکتر عباس علوی شاد، کتاب و کتابخوانی (۱۳۹۶) مجله تحقیقات بنیادی، ص۱۲
پیوند به بیرون
انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران
علم اطلاعات
کتابدارها
علوم کتابداری و اطلاعرسانی |
978 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%D9%86%DA%A9%20%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1 | حسنک وزیر | حسن بن محمد میکالی شناخته شده به حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی و به فتوای خلیفهٔ بغداد، تحت عنوان قرمطی یا اسماعیلی، در روز ۲۴ بهمن سال ۴۱۰ خورشیدی،به دار آویخته شد.
امیر حسنک، از آل میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. سلطان محمود او را به خاطر دانش و تجربهاش به وزارت حکومت خویش منصوب کرد. حسنک در زمان حیات محمود به حج رفت و در هنگام بازگشت به دلیل ناامنی راهها از مسیر مصر به غزنی برگشت. در مصر خلعت خلیفهٔ فاطمی مصر را که شیعهٔ اسماعیلی بود قبول کرده و در غزنی تسلیم سلطان محمود کرد. خلیفهٔ عباسی، حسنک را در واقع بخاطر قبول خلعت فاطمیان و به خدمت نرسیدن وی ولی در ظاهر و با بهانه کردن قرمطیگری ساختگی او از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد. ابوالفضل بیهقی میگوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک وزیر به خشم آمد و گفت:
«به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کردهام در همهٔ جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار میکشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پروردهام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!»
پس از مرگ محمود غزنوی، حسنک وزیر از جمله کسانی بود که در به سلطنت رساندن محمد پسر محمود و برادر مسعود تلاش فراوان کرد. زمانی که محمد شکست خورد و مسعود غزنوی زمام امور را در دست گرفت، قرمطیگری وزیر پدرش را بهانه گرفته و به درخواست خلیفهٔ بغداد و با پافشاری بوسهل زوزنی، او را به دار آویخت.
"ذکر بر دار کردن حسنک وزیر" که در تاریخ بیهقی آمدهاست بی شک یکی از شاهکارهای نثر فارسی قرن پنجم است. در تاریخ بیهقی آمدهاست:
و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچکس دست بسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند، نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. … احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند… چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود، از شکم مادر …
حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.
شش قصیده در مدح وی از فرخی سیستانی در دیوان فرخی موجود است.
منابع
تاریخ بیهقی، تهران، ۱۳۲۴.
دیوان فرخی سیستانی، به تصحیح محمد دبیر سیاقی
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=6185
پیوند به بیرون
تحقیقی پیرامون شخصیت و دلایل اعدام حسنک وزیر
آل میکال
اهالی نیشابور
اعدامشدگان اهل ایران
اعدامشدگان با طناب دار
اعدامشدگان بدست شاهنشاهی غزنوی
اعدامشدگان سده ۱۱ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۱۰ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۱۱ (میلادی)
اعدامشدگان با طناب دار اهل ایران
خاندان میکالی
درگذشتگان ۱۰۳۲ (میلادی)
زادگان دهه ۹۹۰ (میلادی)
سیاستمداران نیشابور
وزیران غزنویان |
981 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86 | طاهریان | طاهریان نخستین حکومت ایرانیتبار پس از حمله اعراب به ایران بودند. آنان از تبار دهقانان خراسان به حساب میآمدند. در اوایل سده سوم ه. ق، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون خلیفه عباسی، از طرف او امیر خراسان شد و به دلیل آن که عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، نخستین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل و حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان سه شهر مرو، نیشابور و بلخ به عنوان مرکز امارت طاهری برگزیده شدند.
طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از فرارود را به تصرف خودشان درآوردند. آنها توانستند نظم و امنیت را در مرزها بر قرار کنند. گفته میشود که در زمان حکومت طاهری، به جهت اهمیت دادن آنها به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی میکردند.
خلفای عباسی همچنین مناصب و حکومت بعضی از نواحی را نیز به اعضای خاندان طاهری واگذار کردند. از جملهٔ این اقدامات آنکه ادارهٔ حرمین شریفین یا امارت شهر مکه را بر مناصب محمد بنعبدالله در بغداد افزود و امارت مرو، سرخس و خوارزم را به منصور بن طلحه، امارت هرات را به حسین بن عبدالله، امارت طبرستان را به سلیمان بن عبدالله و امارت جوزجان و طالقان را به پسر عمه اش واگذار کرد.
در زمان طاهریان قیامهای بابک خرمدین و مازیار که به ترتیب در آذربایجان و طَبَرستان (مازندران) رخ داد، باعث شد که آنها را از توجه به شرق ایران بازدارد. به همین دلیل خوارج دست به شورش زدند. آخرین امیر طاهری، محمد بن طاهر نیز فردی مقتدر نبود. در نتیجه حکومت طاهریان رو به ضعف نهاد و سرانجام در میانههای سده سوم هجری به دست یعقوب لیث سرنگون شد.
تاریخ
«طاهریان نخستین سلسله ایرانی است که از اطاعت خلفای بغداد سر پیچید و به تشکیل دولتی محلی و نیمه مستقل در خراسان توفیق یافت. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیهای در نزدیکی هرات به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در مبارزات ابومسلم خراسانی برای روی کار آوردن بنیعبّاس شرکت داشتند. در اختلاف بین پسران هارون الرشید، امین و مأمون، طاهر بن حسین جانب مأمون را گرفت و در جنگی که علی بن عیسی بن ماهان، سردار امین، در ری برضدّ مأمون کرد، طاهر او را شکست داد و کشت.
هنگامی که مأمون به خلافت رسید به پاس این خدمات طاهر را، برای پاسداری از امنیّت شهر، شُرطه بغداد کرد و چند سال بعد حکومت خراسان را به او داد. نوشتهاند که طاهر پس از فتح بغداد، هنگامی که میخواست با علی بن موسی الرضا ولیعهد مأمون بیعت کند، با دست چپ با او بیعت کرد و گفت:
چون مأمون این گفته را شنید گفت:
از این جهت به طاهر لقب «ذوالیمینین» داد یعنی کسی که دارای دو دستِ راست است. همچنین گفته شده که طاهر با هر دو دست شمشیر میزد و لقب ذوالیمینین به این مناسبت بدو داده شدهاست. درسال ۲۰۷ ه.ق (۸۲۲ م)، هنگامی که طاهر حکومت خراسان را داشت، روزی در مسجد جامع مرو نام خلیفه را از خطبه انداخت. اگرچه فردای آن روز او را مرده یافتند و گمان میرود که به وسیله جاسوسان خلیفه مسموم شده باشد، امّا این تاریخ را آغاز تلاش برای تشکیل حکومتهای ملّی ایرانی شمردهاند.
پس از طاهر ذوالیمینین جانشینان او ۵۰ سال حکومت خراسان را داشتند و در بغداد نیز با نفوذ بسیار چندی در مقام شُرطه بودند. معروفترین امیر طاهریان، پس از طاهر ذوالیمینین، عبدالله بن طاهر است که مردی دانا و دادگر بود و با آن که نام خلیفه را در خطبه نماز جمعه میآورد و هر ساله بخشی از خراج خراسان را به دربار خلافت میفرستاد، امّا به خلیفه اجازه دخالت درامور داخلی خراسان را نمیداد. این امیر دانشمند در آبادانی نیشابور بسیار کوشید. به کشاورزی توجّهی خاص داشت و از همین رو به فرمان او کتابی دربارهٔ راه نگهداری از قناتها نوشته شد. دربارِ او محلّ رفتوآمد دانشمندان و شاعران و نویسندگان پارسیزبان بود. آخرین امیر طاهریان، محمّد بن طاهر، به دست یعقوب لیث زندانی شد. وی پس از مرگ یعقوب آزاد گردید و دوباره به مقام ریاست شهربانی بغداد رسید. امّا دیگر نتوانست حکومت خراسان را به دست آورد.»
تشکیل سلسله بهوسیله طاهر بن حسین
پس از مرگ هارون الرشید و نمودار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهدهدار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت. به روایتی علی بن عیسی در همدان از طاهر شکست یافت. طاهر، پس از این پیروزی در نبرد ری، به مقابله با لشکرهایی که به صورت پیاپی از سمت امین گسیل میگشتند، پرداخت. طاهر و هرثمه به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول گشتند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند. محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال، طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد، حمله را آغاز نمایند و سرانجام بغداد، در همین زمان فتح گردید. سرانجام به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بیوقفهٔ طاهر و اطرافیانش، به خصوص وزیر مأمون، احمد بن ابیخالد احول، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری / ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد. طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد. طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، درگذشت.
هارون الرشید آغازی بر سلسله طاهریان
هارون الرشید در دوران حکومت خویش و به منظور تحکیم قدرت خلافت و پیشگیری از هرگونه مشکلات احتمالی در روند انتقال قدرت، سلسله تمهیداتی را در نظر گرفته و بر اساس آن سیستم جانشینی پیچیدهای طراحی کرد. بدین ترتیب، امین به عنوان جانشین هارون، پس از وی به خلافت میرسید و مأمون نیز به عنوان جانشین امین منصوب گشت و قاسم، فرزند دیگر هارون، جانشین مأمون شد. تمام این تصمیمات تبدیل به عهدنامهای گشت که بر کعبه آویخته شد و به ایالات فرستاده شد، اما پس از مرگ هارون، امین با سلسله اقداماتی مأمون را تحت فشار قرار داد و مدتی پس از عزل قاسم، مأمون را از جانشینی عزل کرد و فرزند خود موسی را با لقب الناطق بالحق به عنوان جانشین خویش اعلام کرد که نامش را در خطبه، جایگزین نام مأمون ساختند. مأمون نیز در اقدامی متقابل هرگونه ارتباط با بغداد را قطع کرد و از فرمانهای امین سرپیچی کرد و به ستیزی آشکار با وی پرداخت که نتیجهٔ آن، درگیری نظامی میان دو برادر بود. پس از مرگ هارون الرشید و پدیدار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهدهدار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت.
جنگ طاهر و ابن ماهان
امین در سال ۱۹۵ هجری علی بن عیسی را در راس سپاهی به جنگ با مأمون و دستگیری او گسیل کرد. مأمون نیز پس از مشورت با فضل بن سهل، وزیر خود، طاهر را به فرماندهی لشکر خود منصوب کرد و او را به جنگ با علی بن عیسی فرستاد.
پس از گفتارها و اعمال معمول پیش از جنگ، نبرد میان دو لشکر آغاز شد و به زودی شدت گرفت. طاهر در اثنای نبرد نیز به تهییج سپاهیان خویش میپرداخت و آنان را در جهت شکست دشمن راهنمایی میکرد. روایت است جنگ ادامه داشت تا زمانی که علی بن عیسی در جریان جنگ، بر اثر تیر یا ضربت داوود سیاه از اسب سرنگون گشته و کشته شد و با مرگ او، سپاهیان امین همگی راه فرار در پیش گرفتند. البته به روایتی علی بن عیسی در همدان از طاهر شکست یافت. عدهٔ زیادی از لشکریان امین تسلیم طاهر گشتند و غنایم و ثروت بسیاری از جمله هفتصد کیسه هزار درهمی به چنگ طاهر افتاد.
پیروزیهای طاهر بن حسین و سقوط امین
طاهر، پس از این پیروزی در نبرد ری، به مقابله با لشکرهایی که به صورت پیاپی از سمت امین گسیل میگشتند، پرداخت. و به پیشروی به سمت عراق ادامه داد. وی در همدان با یکی از سرداران امین، به نام عبدالرحمن بن جبله ابناوی، روبرو گشت و پس از جنگی سخت با آنان و محاصره چند ماهه همدان، وی را از پای درآورد و لشکرش را وادار به هزیمت کرد. پس از این واقعه، طاهر شهرها را یکی پس از دیگری با جنگهای پراکنده یا روشهای دیگر فتح کرد.
طاهر و هرثمه به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول گشتند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند. محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال، طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد، حمله را آغاز نمایند و سرانجام بغداد، در همین زمان فتح گردید. امین پس از ناامیدی از جانب طاهر، به هرثمه بن اعین روی آورد. در نظر امین، هرثمه بهترین شخص برای تسلیم گشتن بود. او هرثمه را از موالی و خدمتگزاران خود و پدرش میدانست و به وفاداریاش نیز اطمینان داشت و در اثر شرایط پیش آمده، شناخت و اعتمادش نسبت به او فزونی یافته بود؛ بنابراین در نامهای از هرثمه درخواست کمک و امان کرد. پنج شب مانده از محرم سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، امین با وجود اخطار هرثمه به او دربارهٔ تأمین امنیتش و توصیه به تسلیم گشتنش در روز بعد برای محافظت از جانش، به علت جایز ندانستن هرگونه تعلل و تأخیر، از کاخ خود بیرون آمده و به اخطار هرثمه بیتوجهی کرد. امین بر قایقی که برای او در کنار دجله آماده کردهبودند و هرثمه خود با آن به استقبال امین آمده بود، سوار شد. هرثمه در مواجهه با امین، اظهار اطاعت و بندگی کرد. مسیری طی نشده بود که سپاهیان طاهر از کمینگاه خویش خارج گشته و به سوی قایق، سنگ و تیر پرتاب کردند. در ادامه افرادی به زیر قایق رفته و آن را واژگون ساختند. یکی از یاران هرثمه او را نجات داد و امین نیز با شنا، خود را به کنار آب رساند. روایت است که پیش از اسارت امین، یکی از یارانش که احمد بن سلام نام داشت را اسیر کردند که پس از پرسش از او دربارهٔ امین، وی اظهار بیاطلاعی کرد. سرانجام امین اسیر گشت و توسط محمد بن حمید طاهری شناسایی گشته و این خبر به اطلاع طاهر رسید، که او نیز بلافاصله دستور قتل امین را به قریش دندانی، حاجب خویش، ابلاغ کرد. بدین ترتیب امین در اسارت کشته شد. بدن امین در باغ مونسه دفن گردیده و سرش به همراه فتحنامهای توسط قاصدی به نزد مأمون در مرو، فرستاده شد.
تأسیس حکومت طاهریان
سرانجام به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بیوقفهٔ طاهر و اطرافیانش، به خصوص وزیر مأمون، احمد بن ابیخالد احول، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری / ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد.
مسئلهٔ خوارج و عدم کامیابی کامل طاهر در کنترل و سرکوب تحرکات آنان یا امری دیگر، موجب ایجاد تنش میان او و مأمون گردید. منقول است که مأمون، طبق نگرانی خاطری که از زمان بخشیدن حکومت خراسان، نسبت به طاهر داشت و همچنین در اثر سعایت دشمنان طاهر در نزد وی، پس از بروز مجدد تنش در روابطش با او، اقدام به بخشیدن کنیزکی به وی به قصد مسموم کردنش کرد، اما با اطلاع طاهر از این موضوع و ارسال پیامی حاوی ابراز وفاداری و عدم پیمانشکنی به مأمون، خاطر وی از جانب طاهر آسوده گشت. طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد. از دیگر علائم اعلام استقلال نیز، حذف نام خلیفه از سکههایی که ذوالیمینین نیز بر روی آنان ضرب گشته بود (۲۰۶ هجری/ ۸۲۱ میلادی)، در دورهٔ طاهر میدانند.
علت ابقای خاندان طاهری در حکومت خراسان
اقدامات سیاسی طاهر در اواخر دورهٔ حیاتش و نتایج این اقدامات پس از مرگ او منجر به ایجاد تحولی عظیم و بدیع در شرق خلافت اسلامی گردید که حاصل آن همچون یادگاری از طاهر بن حسین برجای ماند و در قالب حکومت نیمه مستقل طاهریان، در خراسان و قلمرو شرقی خلافت، سر برآورد اما پس از طاهر تمامی فرزندان و نوادگانش به علت عدم دارا بودن تمام توانایی و ظرفیتهای او در حکومت و سیاست، نسبت به خلیفه مطیع و وفادار ماندند و بر طبق سیاستهای بغداد حرکت کردند و فقط میتوان گفت به سبب موروثی ماندن حکومت خراسان در بینشان و آزادی عمل قابل توجه در امور حکومت خراسان، نیمهمستقل نامیده شدند که آن نیز به سبب همکاری آنان با خلفا و مدارای بغداد و حتی روابط صمیمی و دوستانه به علل متفاوت با آنان بود. نمود آن نیز نفوذ خاندان طاهری در مناصب مهم در مرکز خلافت، یعنی بغداد و تداوم آن حتی تا مدتها پس از سقوط حکومتشان در خراسان مشهود بود. خلفای بغداد در طی نیم سده تسلط طاهریان بر خراسان، آنان را تأیید و ابقا کردند که دلایل آن بدین شرح است: قدرت بعضی از طاهریان همچون عبدالله بن طاهر که فرماندهی لشکری قدرتمند در غرب را بر عهده داشت و مشغول سرکوب شورشی در آن ناحیه بود، هم به علت واهمه از عکسالعمل او در برابر اقدامی علیه طاهریان و هم به سبب خدمتی که بدان مشغول بود، مورد تأیید بود. در قدم بعدی، خلفای مستقر در بغداد بر این امر واقف بودند که امکان مدیریت و تسلط کامل بر سرزمینهای وسیع شرقی از طریق نظارت مرکز ممکن نیست و ارسال پیاپی لشکر بدانجا نیز، علاوه بر بیفایده بودن، موجب فشاری بر خلافت میگردید که به همین علت حکومت طاهریان را بر نواحی شرقی تأیید میکردند؛ زیرا آنان از نفوذ و محبوبیت محلی برخوردار بودند و توانایی اعادهٔ قدرت و امنیت بر آن نواحی را داشتند و علاوه بر آن بیش از دیگران مورد وثوق و اعتماد بودند و وفاداری خود را به دفعات و در طی شورشها و حوادث متعدد ثابت کرده بودند. علیالخصوص، شورش سپاهیان و همچنین برادر طاهر، حسن، پس از وفات طاهر موجب گشت که مأمون با وجود عصیان شخص طاهر، حکومت فرزند وی را تأیید کند و حتی احمد بن ابی خالد را برای کمک به او و ایجاد ثبات در آن ناحیه گسیل دارد که مأمون به علت نفوذ خاندان طاهری و واهمه از وقوع ناآرامیهای بعدی، حسن را عفو کرد و پس از آن نیز همواره میان آنان و خلفا روابط دوستانه برقرار باشد. علاوه بر آن، در همان زمان و در شرق خلافت مانند آذربایجان، کسانی همچون بابک فعالیت داشتند و آن نواحی وضعیت خوبی نداشت و حمزه نیز همچنان به تاخت و تاز در نواحی شرقی میپرداخت که این امر خلیفه را قانع میساخت که با ستیز با طاهریان آرامش پایداری که آنان در حوزهٔ حکومتشان برقرار ساخته بودند را دچار دگرگونی و اختلال ننماید. بهطور کلی، میتوان گفت که استقلال به صورت کامل فقط در پایان عمر طاهر دارای معنا بود و آن هم به علت شخصیت او و پشتوانههایش بود و پس از آن میان نوادگان او و خلفا روابطی متأثر از احساس محبت، احترام، ترس و نیاز برقرار بود که در قالب خادم و مخدوم میتوان آن را بیان کرد و در چارچوب نیازهای هریک از دوطرف به یکدیگر در گذر زمان به شرح و تفسیرش پرداخت.
حکومت به طلحه بن طاهر
به هر صورت، پس از مرگ طاهر، مأمون با وجود طغیان او، حکومت نواحی شرقی را به پسران وی واگذار کرد، زیرا قصد داشت تا شورش سپاهیان طاهر، که بر اثر مرگ وی شکل گرفته بود را آرام نماید و همچنین به نفوذ خاندان ایشان در آن نواحی واقف بود و به تجربه دریافته بود که فقط ایرانیان توانایی ادارهٔ ایالات مختلف و حل مسائل داخلی ایران را دارند و به سبب اطلاع از شایستگی افراد این خاندان در ادارهٔ امور آن نواحی، حکومتشان را بر مناطق شرقی تأیید کرد و این واقعه آغازگر، حکومت ۵۰ سالهٔ طاهریان، به عنوان نخستین حکومت نیمه مستقل ایرانی گشت.
مرگ طاهر به هر شکلی انجام پذیرفته بود، راهی مناسبتر از واگذاری قدرت به طلحه، در برابر مأمون قرار نداشت. طلحه نیز پس از اقدام کلثوم بن ثابت، صاحب برید خراسان، در گزارش طغیان طاهر به فرمان خود او و سپس مرگ زودهنگام طاهر از وی خواست که مرگ طاهر را در کنار پرداختن طلحه به امور سپاه، برای مأمون گزارش کند و به او پانصد هزار درهم یا پنج هزار دینار به همراه دویست جامه اهدا کرد که دو گزارش با فاصلهٔ اندکی از یکدیگر به بغداد رسیدند. پیرامون انتخاب عبدالله یا طلحه به حکومت خراسان دو گروه گزارش از منابع برجای ماندهاست. بر اساس نخستین گروه از گزارشها و بنابر نقل ابن اثیر، مأمون تمامی کارها و مسئولیتهای طاهر را بر عهدهٔ عبدالله، فرزندش، قرار داد که او طلحه را به جانشینی خود در خراسان منصوب کرد اما «طلحه به نام خود با مأمون مکاتبه میکرد و نام عبدالله را نمیبرد» اما طبق گروه دوم از گزارشها، طلحه برای جانشینی طاهر برگزیده شد؛ زیرا مأمون در راستای سرکوب شورش نصر بن شبث و آرام کردن بحرانهای غرب به شخصیت عبدالله بن طاهر نیاز داشت و علاوه بر آن، با توجه به مشکلات و پیشامدهای خراسان و لزوم اتخاذ تصمیمی سریع برای امارت آن ناحیه، حضور سریع عبدالله در خراسان میسر نبود. در نتیجه مأمون در جواب گزارشی که فرماندهی سپاه توسط طلحه را پس از مرگ طاهر بیان میکرد، پس از مشورت با احمد بن ابی خالد در این زمینه، شخصی را شایستهتر از طلحه برای تسلط بر اوضاع منطقه در آن برهه ندید و در نتیجه طلحه بن طاهر در سال ۲۰۷ هجری / ۸۲۲ میلادی، به حکومت خراسان منصوب شد. بررسی سراسر دوران حکومت طلحه بر خراسان، نمایانگر نبردهای پیاپی او با خوارج و رهبر آنان، حمزه بن آذرک، است. طلحه در ایام امارت خود بر خراسان در صدد جلوگیری از حملات خوارج و همچنین دفع آنان در سیستان بود و سعی داشت تا از این طریق از هجوم و تاخت و تاز آنان در خراسان، جلوگیری به عمل آورد. وی به سبب تجربیاتی که در زمان پدرش، طاهر بن حسین، در ستیز با خوارج به دست آورده بود، مهمترین فعالیت دوران حکمرانی خود را به این نبردها اختصاص داد و گزارش ابن طیفور از زخمی شدن وی در نبرد با خوارج بیانگر تلاش وافر و جدی او در جهت سرکوب این فرقه بود و روایات گردیزی در باب جنگهای بسیار میان طلحه و حمزه نیز نشان از تعقیب و جنگ مداوم او با خوارج دارد. طلحه مدتی پس از مرگ حمزه آذرک، سه روز مانده از ربیعالاول سال ۲۱۳ هجری / مه ۸۲۸ میلادی، بهطور ناگهانی در بلخ وفات یافت و در همان شهر نیز به خاک سپرده شد. روایتی نیز وفات او را اندکی پیش از مرگ حمزه آذرک بیان میدارد.
حکومت عبدالله بن طاهر
عبدالله بن طاهر در سال ۱۸۲ هجری قمری/ ۷۹۸ میلادی متولد گشت. عبدالله در نخستین مأموریت مهم خویش، به دستور مأمون، ماٰمور به دفع شورش نصر بن شبث در رقه شد. بنابر نقلی دیگر، طاهر، عبدالله را مأمور به این کار کرد. عبدالله پس از مدتی، با کسب مأموریتی از جانب مأمون مبنی بر سرکوب شورش ابن سری و آرام کردن اوضاع مصر، در سال ۲۱۰ ه.ق یا ۲۱۱ ه. ق، عازم آن ناحیه شد. عبدالله پس از بهبود اوضاع مصر و نصب عیسی بن یزید جلودی به عنوان نایب خویش در آنجا، پس از یک سال و پنج ماه اقامت در مصر، راه عراق را در پیش گرفت و در اواسط سال ۲۱۲ ه.ق/ ۸۲۷ م داخل بغداد شد. به اعتقاد ثعالبی، فرمان حکومت عبدالله بر جبال و آذربایجان همزمان با برگزیدن معتصم به حکومت مصر بودهاست که پذیرش آن غیرممکن مینماید، چرا که کشته شدن محمد بن حمید طوسی، فرماندهٔ سپاهیان خلیفه در نبرد با بابک خرمدین، چارهای برای مأمون جز گسیل عبدالله به دینور برای مقابله با بابک باقی نماند و این امر در سال ۲۱۴ ه.ق/ ۸۲۹ م صورت پذیرفت. محمد بن حمید طوسی و پیروزیهای بابک، مأمون مجاب به گسیل عبدالله به دینور شد. مدتی کوتاهی پس از اقامت عبدالله در آن ناحیه، اسحاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم از سوی مأمون به نزد عبدالله آمدند و پیغام مأمون مبنی بر اختیار عبدالله در برگزیدن حکومت خراسان و آذربایجان یا جنگ با بابک را به وی اعلام داشتند و عبدالله نیز در پاسخ حکومت خراسان را پذیرفت. اگرچه عبدالله با حرکت به سمت دینور و برگزیدن علی بن طاهر به جای خویشتن برای حکومت خراسان، عدم تمایل خود به حکومت خراسان را به نمایش گذاشته بود اما شرایط به گونهای ضرورت حضور او در خراسان و عدم اختیار عبدالله در برگزیدن یکی از پیشنهادها مأمون را به تصویر میکشید، چرا که بر اساس گزارش ابن اثیر، علی بن طاهر در نبرد با خوارج کشته شد و محمد بن حمید طاهری در مقابل آنان کاری از پیش نبرد و شابشتی نیز حملهٔ خوارج به روستای حمرا و قتل بسیاری از زنان و کودکان را ذکر میکند که این اتفاقات موجب آشفتگی مأمون شد و اسحاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم را به نزد عبدالله روانه کرد تا وی را برای حکومت خراسان قسم دهند، چرا که این ناحیه پس از دارالخلافه، مهمترین بخش خلافت بودهاست. ورود عبدالله بن طاهر به خراسان مقارن با تاختوتاز خوارج در آن ناحیه بود، چنانکه در سراسر این سرزمین پراکنده بودند و در نیشابور و پیرامون آن حضور داشتند. عبدالله پس از انتقال مرکز حکومت خویش از مرو به نیشابور و همجواری با این گروه، نبردهای پیاپی را علیه آنان در پیش گرفت و با قتل بسیاری از آنان، نظم و آرامش را بر خراسان حاکم گرداند. یکی از اقدامات مهم عبدالله در خراسان به منظور برقراری آرامش در آن ناحیه، خاموش کردن طغیان یکی از نوادگان حسین بن علی به نام محمد بن قاسم بن علی بود. مدتی بعد مازیار با اطمینان خاطر از پشتیبانی افشین، در سال ۲۲۴ ه.ق/ ۸۳۸ م علیه طاهریان و خلیفه، آشکارا طغیان نمود. معتصم، عبدالله بن طاهر را مأمور سرکوب مازیار کرد، زیرا طغیان او را تنها معطوف به عبدالله بن طاهر نمیدانست، بلکه خود و اسلام را نیز هدف این جنبش بهشمار میآورد. سرانجام مازیار به واسطهٔ خیانت و نقشهٔ کوهیار، برادرش که در جریان ارتباط با طاهریان موفق به اخذ نوشتهای از عبدالله بن طاهر مبنی بر حکومت بخشی از طبرستان شده بود، به اسارت سپاهیان عبدالله بن طاهر درآمد. سرانجام عبدالله بن طاهر در روز چهارشنبه که مصادف با ۱۰ ربیعالثانی سال ۲۳۰ ه.ق و ۲۶ دسامبر ۸۴۴ م بود، پس از چهل و هشت سال زندگانی به علت بیماری وفات یافت و در مقبرهٔ خانوادگی خویش که در نیشابور قرار داشت، دفن شد. بنابر نقلی دیگر او در ۱۱ ربیعالاول سال ۲۳۰ ه.ق وفات یافت.
رسیدن پسر عبدالله به قدرت
پس از عبدالله پسر او طاهر بن عبدالله با میانجیگری قاضی القضات دواد به جای پدر نشست در زمان طاهر اتفاقات و بلایای طبیعی به شدت در ایران اوج گرفت مانند باد سردی که از سمت ترکستان میوزید و باعث کشته شدن تعداد زیادی از مردم به وسیله بیماری زکام شد بعد از زلزلهای بسیار مهیب رخ داد و حدود شصت هزار نفر زیر آوارها جان خود را از دست دادند و در این دوران به شدت بر مردم ایران سخت گذشت.
ریشه و تبارنامه
مجموعه روایاتی پیرامون نسب طاهر بن حسین، پدربزرگ طاهر بیان شدهاست که به کمک آن میتوانیم از پیشینه و نسب طاهر نیز اطلاع یابیم. بر اساس این روایات، نسب طاهر به یکی از دو شکل ذیل است: طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان.
طاهریان دارایتبار ایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که از موالی قبیلهٔ خزاعه بودند به دست آوردهاند. البته به همین سبب، نسب خود را به قبیلهٔ خزاعه که در دوران دعوت پیامبر از قبایل بزرگ مکه بودند، میرساندند. عدهای از راویان و مورخان از یک سو و طاهریان نیز از سمتی دیگر خاندان طاهری را منسوب به رستم، پهلوان ایرانی و منوچهر، پادشاه ایرانی میدانستند. مورخان بر این عقیدهاند که علت این نسب سازیها، اهمیت نسب و ریشه هر خاندان در آن دوره بودهاست که طاهریان و بهطور ویژه طاهر با تلاشهای هوادارانشان، توانستند از این راه حمایت و دوستی خاندانهای محلی را جلب کرده و از این طریق نفوذ و قدرت خویش را افزایش دهند.
نخستین طاهریان
بر اساس روایاتی که مطرح شدهاست، رزیق، جد طاهر، از موالی طلحة بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارت سیستان را در اواخر سدهٔ اول هجری/ هفتم میلادی یا اوایل خلافت عباسی، بر عهده داشتهاست. مصعب، نیای طاهر، نیز در آغاز جنبش سیاهجامگان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی از داعیان عباسی به نام سلیمان بن کثیر خزاعی درآمدهاست. پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارت هرات و پوشنگ را عهدهدار گردید. در سال ۱۶۰ هجری/ ۷۷۶ میلادی که مصادف با خلافت مهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبری یوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد. اما در دورهٔ هارون الرشید و به فرمان او، حکومت پوشنگ به حسین، پدر طاهر، واگذار گردید. پس از پدر نیز، طاهر عهدهدار این سمت گشت.
تبارنامه
جنگها و قیامها
جنگ عبدالله با خرم دینان
خرم دینان در واقع فرقهای بودند که پس از قتل ابومسلم خراسانی ضد عباسیان برخاستند خرمیه در واقع نهضتی در جهت اصلاح آیین مزدک بود که عبدالله بن طاهر با آنها جنگید ولی نتیجه ای حاصل نشد.
قیام علویان
در زمان طاهریان قیامهایی علیه آنها صورت گرفت از جمله قیام محمد بن قاسم علوی ضد طاهریان و عباسیان بود قاسم که از نوادگان امام چهارم شیعیان بود در نواحی خراسان قیام کرد و به دلیل اخلاق نیکویی که داشت در بین مردم بسیار مورد اعتماد بود و به راحتی مردم را قانع میکرد زمانی که در مسجد پیامبر ملازم بود تعدادی از مردم خراسان با او بیعت کردند ولی در جنگ با عبدالله شکست خورد و سپس عبدالله او را به بغداد فرستاد اما توسط یارانش از زندان فرار کرد و دیگر هیچکسی نتوانست او را پیدا کند.
قیام مازیار
اما قیام دوم قیام مازیار بود که حوادث خاصی داشت مازیار در کل با طاهریان روابط خوبی نداشت و خراج را مستقیماً به بغداد میداد همین کینهتوزیهای بین مازیار و عبدالله با دخالت افشین که یکی از سرداران معتصم بود شدت گرفت و سر انجام با کمک روستاییان و شهرنشینان در منطقه طبرستان شورش کردند ابتدا مازیار توانست بر قسمتهایی از ساری و آمل مسلط شود اما با فرستادن نیروهای بسیار زیادی از ری و بغداد از سوی معتصم مازیار محاصره شد و سرانجام دستگیر و به بغداد فرستاده شد و معتصم که از حیلهگری افشین آگاه شده بود او را با افشین در بغداد روبرو کرد و پس از اقرار مازیار بر کمک افشین به او مازیار به ۵۰۰ ضربه شلاق محکوم شد که پس از تحمل ۴۵۰ شلاق مرد اما به همین صورت افشین به زندان محکوم شد و در همان زندان چند سال بعد مرد.
عبدالله بن طاهر پس از گذشت ۱۵ سال و حکومت بر مناطق مهم ایران سر انجام در نیشابور در گذشت.
سراشیبی سلسله طاهریان
بعد از طاهر حکومت به دست محمد بن طاهر افتاد و این فرد با خود سریها و اقدامات ساده خود باعث کوچک شدن سلسله طاهریان شد در زمان او علوان بر طبرستان، آمل، ساری و ری مسلط شدند اما پس از چند سال با فشارهای خارجی محمد بن طاهر با نیروهای بیشماری بر بسیاری از مناطق طبرستان مسلط شدند در همین زمان بود که یعقوب لیث صفار به هرات لشکر کشید و در جنگی سخت موفق به شکست آنها شد بعد از آن بود که یعقوب بر مناطق کرمان، فارس و بلخ چیره شد و دودمان طاهریان را از این ولایات برچید.
فرهنگ و هنر
طاهریان امیرانی بخشنده بودند و خواستههای مردم را شخصاً رسیدگی میکردند با افرادشان بسیار مهربان بودند در یکی از این موارد فضل بن محمد مسئول رابط بین مردم و امیر در هنگام انجام وظیفه خود اندکی تأخیر میکند عبدالله از او میپرسد چرا دیر کردی؟ گفت کاری شخصی داشتم مانده بودم کارم را انجام دهم یا به پیش شما بیایم و کار مردم را رسیدگی کنم در همین زمان بود که عبدالله به او دستور میدهد تو برو و من نیز کار دارم الان وقت انجام دادن این کار را ندارم بعد از این که فضل ناراحت از این که نه کار خودش را انجام داده و نه کار مردم را بیرون میآید مردم به سمت او میروند و با عجله نامههای خود را بیرون میآورند و همه نامهها را امضا شده میبینند یا در مورد دیگر عبدالله بن طاهر که به علت فتوحات و جنگهای زیادی که انجام میداد معمولاً کمتر در خراسان بود به همین دلیل یک نایبی در خراسان منصوب میکند اما این حاکم ظالم با مالیاتهای مردم کاخی مجلل برای خود میسازد و مزارع مردم را تصرف میکند تا این که روزی عبدالله به خراسان میآید و از مردم دربارهٔ حاکم سؤال میکند اما مردم سکوت میکنند در همین زمان بود که عبدالله میفهمد و دستور میدهد کاخ او را خراب و او را از مقامش برکنار و زمینهای مردم را به همراه خسارتهایشان به آنها بازمیگرداند.
ورزشهای مورد علاقه طاهریان
در زمان طاهریان شکار، شطرنج و چوگان ورزش مورد علاقه آنها بود و آنها برای گذراندن اوقات بیکاری خود معمولاً چوگان بازی میکردند.
طاهریان مبلغان آیینهای ایرانی
اما در زمان طاهریان دستگاههای اداری و لشکری به دست کارداران و دبیران ایرانی اداره میگردد از این راه شیوههای کشور داری و آیینهای کهن ایرانی هم مانند میراث ساسانیان به آنها منتقل شد. و زبان عربی زبان سیاست و علم بود اما زبان فارسی هم چنان در بین مردم جای داشت.
پایتخت
پایتخت طاهریان در ابتدا شهر مرو بود که امروزه به نام ترکمنستان است اما عبدالله بن طاهر آن را به نیشابور برد.
دیوان سالاری
در زمان طاهریان امور اداری توسط سازمانهایی به نام دیوان اداره میشد اما یکی از کارهای شگفتانگیز که توسط طاهر اتفاق افتاد گماشتن افرادی بود که در آن دیوان تجربهای نداشتند اما همین افراد توانستند در دیوانهایی مانند خراج (وزارت دارایی)، دیوان خاتم (دبیر خانه شاهی) و دیوانهای دیگر تسلط کامل پیدا کنند طاهر چند سال بعد در این باره میگویید من این افراد را برگزیدم تا مردان سیاست فکر نکنند افراد دیگر حق دخالت در امور مملکتی را ندارند.
تعلیم و تعلم در زمان طاهریان بسیار اهمیت داشت و طاهر در عهدنامه خویش به فرزندش سفارش کرد که فقیهان و حاملان دین و عاملان به کتاب خدا را برگزینید و در کارها با آنها مشورت کنید.
طاهریان به آداب و حکمتهای ایرانی توجه و گرایش خاصی داشتند و همواره چه در بغداد و چه در خراسان آیینهای کهن ایرانی را به دیگر افراد میآموختند البته این نکته نیز قابل ذکر است که بخش مهمی از کتابهای ایران در پایتخت ایران یعنی مرو نگهداری میشدهاست.
اما در مورد مذهب باید گفت طاهریان روابط بسیار نزدیکی با شیعیان داشتند چنانکه محمد بن ابی العاس برادر زن طاهر فردی شیعی مذهب بود و بر سر شیعه با برخی عالمان و ادبیان دربار مأمون بحث میکند و آنها را در این مباحثه محکوم میکند که باعث ناراحتی و عصبانیت مأمون میشود که طاهر میانجیگری میکند.
در زمان طاهریان نهادهای اصلی کشور دبیری، شرطه، برید، قضا و سپاه نام داشت که هرکدام کار مخصوص به خود را انجام میدانند.
در زمان طاهریان به قیامهای علویان، طبرستان، عراق قاطعانه ایستادند و به این وسیله حمایت خود را از عباسیان اعلام کردند در ضمن در آن زمان با خوارج که مردمانی شورش گر و مفسد شده بودند به شدت برخورد کرد و آنها را نابود کرد
زوال طاهریان نیز به دست یعقوب لیث صفار اتفاق افتاد که در متن به آن کاملاً اشاره شد.
علل انهدام طاهریان
ساختار حکومت طاهری به نوعی بود که از آغاز حکمرانی این دودمان همواره مشکلاتی همراه آنها بود. شورشهای داخلی و گستردگی قلمرو طاهری از همان ابتدا باعث شده بود مشکلاتی در ادارهٔ قلمرو به وجود آید. طبرستان به خاطر موقعیت اقلیمی که داشت باعث شده بود تسلط اعراب بر آن با مشکل مواجه شود و همچنان حکمرانان محلی قدرت و نفوذ اصلی را در دست داشته باشند. قیام طرفداران حسین بن زید و مازیار، طاهریان را برای مدت مدیدی در این منطقه مشغول ساخته بود. سیستان از زمان حمزه خارجی یکی از محلهای اصلی آشوب بود. سیاستها و فعالیتهای طاهریان هم در برقراری صلح در این منطقه تأثیرگذار نبود؛ تا اینکه حکومت طاهریان توسط یعقوب برچیده شد. طاهریان در انتخاب افراد لایق برای حکومت شهرها دقت کافی نداشتند و میتوان گفت مهمترین ضعف آنها همین مورد بودهاست؛ انتخاب افراد نالایق از زمان طاهر بن حسین تا زمان محمد بن طاهر؛ مثلاً در دوران عبدالله بن طاهر مردم هنگامی که وی وارد نیشابور شد، برای شکایت از حاکم طاهری کرمان و نیشابور نزد او رفتند اما خود عبدالله بن طاهر هم افراد ماهر و توانایی برای ادارهٔ حکومت انتخاب نکرده بود. در دوران حکمرانی طاهر بن عبدالله و فرزند وی محمد بن طاهر ستم حکمرانان طاهری افزایش یافت و این موضوع باعث خشم و نفرت مردم شد. محمد بن اوس بلخی، حاکم طبرستان بود و رفتار بد و ناشایستی که او در طبرستان داشت، باعث شورش در این منطقه شد. همکاری و همراهی حکمرانان طاهری سیستان با خوارج نیز باعث تقویت قدرت یعقوب شد. اگر این عوامل را در نظر داشته باشیم، علت نامههایی که بزرگان خراسان به یعقوب نوشتند و خواستار حضور او در نیشابور شدند را متوجه خواهیم شد؛ البته، آنها منافع خود را نیز در نظر میگرفتند. رفتار محمد بن طاهر این فروپاشی را سرعت بخشید. «شرب شبانگاه، خواب صباح و تفویض منصبهای عالی به افراد نالایق» همه در سرعت بخشیدن برکناری آنها از قدرت تأثیر داشت و به همین خاطر محمد بن طاهر را عامل اصلی سقوط طاهریان میدانند. خلفای بغداد هم حمایت و توجه خاصی به طاهریان نداشتند. پس از معتصم، نفوذ ترکان در حکومت بسیار زیاد شد؛ تا حدی که زندگی خلیفه به آنها بستگی داشت.
ضعف دستگاه خلافت باعث شد آنها توان لشکرکشی برای دفاع از طاهریان را نداشته باشند و طرفداری لفظی آنها هم دیگر سودی نداشت. صفاریان و سامانیان قدرتهای جدید بودند که اجازهٔ بروز و ظهور دوباره به طاهریان را ندادند؛ هرچند، تعدای از سرداران در مرو پیرو حسین بن طاهر بودند و قصد داشتند طاهریان را بازگردانند اما آنها هم بیشتر به فکر خود، موقعیت و منافعشان بودند؛ پس نتیجهای در برنداشت. حسین بن طاهر برای به دست آوردن غنیمت و قلمرو به سمت بخارا لشکرکشی کرد و موفق شد شهر را تصرف کند اما مدت زیادی طول نکشید که امیر اسماعیل او را شکست داد و مجبور شد از بخارا فرار کند. طاهریان برای مدت طولانی از طریق همان ثروت اندوخته شده در بغداد زندگی خود را گذراندند. آنها در غرب دجله کاخهای زیبایی داشتند که به «حریم طاهری» معروف بود. پایان امیران طاهری به این صورت است:
فرمانروایان
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
تاریخ ایران اسلامی- سایت تاریخ اسلام
امارتهای سابق
انحلالهای دهه ۸۷۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۸۲۱ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در سده ۹ (میلادی)
تاریخ ازبکستان
تاریخ تاجیکستان
دودمانهای افغانستان
دودمانهای مسلمان
کشورهای پیشین در آسیا
ویکیسازی رباتیک |
982 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D9%85%D9%88%D8%B1 | تیمور | تیمور گورکانی (۷۱۵–۷۸۳ ه.خ / ۷۳۶–۸۰۷ ه.ق / ۱۳۳۶–۱۴۰۵ م) فاتح تُرکی-مغولی، نخستین امیر گورکانی (تیموری) و پایهگذار این دودمان است، که در بیشتر سرزمینهای آسیای مرکزی و غربی فرمان راند. امپراتوری تیموری یا امپراتوری گورکانی دودمانی ترک تبار با فرهنگ ترکی-ایرانی بود. تیمور در زبان جغتایی به معنای «آهن» است و از او با القاب «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکانی»، «تیمور جهانگشا»
و «صاحبقران» یاد شدهاست. عمدتاً از وی بهخاطر فتوحات بیرحمانه از هند و روسیه تا دریای مدیترانه و برای دستاوردهای فرهنگی امپراتوری گورکانی یاد میشود.
تیمور پسر تراغای، از ملاکین شهر کَش ماوراءالنهر بود. او در ۲۵ شعبان ۷۳۶ ه.ق (۷۱۴ ه.خ) در شهر کش به دنیا آمد. طایفهاش از شاخهٔ «برلاس» فرارود بود، تیمور ادعا میکرد، که نسباش به چنگیز خان میرسد.
به گفتهٔ ابن عربشاه تاریخنگار آن زمان، تیمور در زمان جنگ زخم برداشت و لنگ شد. بنا بر روایات دیگر او در سال ۷۶۴ ه.ق (۷۵۱ ه.خ) بنا به استمداد «امیر سیستان» به کمک او شتافت و در جنگ با مخالفانش زخمی شد، ولی پایش بعد از بهبود زخم، همچنان میلنگید.
شهرت تیمور از فتح خوارزم در سال ۷۸۱ ه.ق (۷۵۸ ه.خ) آغاز شد. تیمور در سال ۷۸۱ ه.ق خراسان را تسخیر کرد و در سال ۷۸۴ ه.ق (۷۶۱ ه.خ) گرگان، مازندران، سیستان و هرات را گشود و آل کرت را به تصرف درآورد. ارتش تیمور شامل چند قومیت بود و وحشت زیادی از او در سراسر آسیا، آفریقا و اروپا پدید آمده بود. پژوهشگران برآورد میکنند که لشکرکشیهای او باعث مرگ ۱۷ میلیون نفر، یعنی حدود ۵.۲۳ درصد از جمعیت جهان در آن زمان شدهاست. در میان تمامی مناطق فتحشده توسط او، خوارزم بیشترین آسیب را دید.
در سال ۸۰۰ تیمور سرزمین پارس، بخشی از عراق و آذربایجان را گرفت و سلسلهٔ جلایریان را نیز منقرض کرد. آنگاه رو به خزر نهاد و اهالی برخی از شهرهای آن را به قتل رساند. در سال ۷۹۵ ه.ق بعد از انقراض مظفریان متوجه آسیای کوچک شد. در سال ۸۰۰ (۷۷۶ ه.خ) هند را فتح کرد و دهلی را به تصرف درآورد. با عثمانیان نیز جنگها کرد و در سال ۸۰۴ (۷۸۰ ه.خ) بایزید عثمانی را به اسارت گرفت. تیمور در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه.خ) به سمرقند پایتخت خویش برگشت، عزم تسخیر چین را نمود ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه.خ) در ۶۹ سالگی در شهر اترار (واقع در قزاقستان امروزی) درگذشت. پس از مرگ تیمور فرزندان او به وصیتی که کرده بود مبنی بر اینکه پیرمحمد جهانگیر جانشیناش شود، عمل نکردند و بین فرزندان و نوادگان اختلاف افتاد. این اختلافات باعث این شد روز به روز قدرت تیموریان کمتر شود و زمینهٔ انحطاط آنان را فراهم آورد. در نهایت حکومت تیموریان توسط شیبانیان از میان رفت. تیمور، پدربزرگ سلطان، اخترشناس و ریاضیدان تیموری، الغبیگ است که از سال ۱۴۱۱ تا ۱۴۴۹ م. بر آسیای مرکزی حکومت میکرد. او همچنین از نیاکان بابر، بنیانگذار امپراتوری گورکانی است که در دورهٔ خود، تقریباً بر تمام شبهقاره هند فرمانروایی میکرد.
سالهای اولیه
تیمور در ابتدای جوانی هیچ نقش جدی و مهمی در تاریخ تحولات منطقهٔ خود نداشت. بسیاری رخدادها در منطقه پدید آمد اما او هیچ واکنشی نشان نداد. بهویژه شواهد بسیار زیادی وجود دارد که بهدقت به تحولات داخلی ایران مینگریست و مواظب اختلافات موجود میان شاهان و سردستگان ایرانی و مغول بود. او منتظر فرصتی مناسب بود و بهدقت برنامههایش را تنظیم میکرد. تنها در حدود پنجاه سالگی است که ناگاه بخش بزرگی از آسیای مرکزی و غربی را فتح میکند و به خاک و خون میکشد.
تیمور در خانوادهای از قبایل برلاس، یک قبیله تُرکزبان با اصالت مغول، در ماوراءالنهر و در شهر «کش» — از توابع سمرقند در ترکستان (آسیای مرکزی و ازبکستان فعلی) — در ۷۳۶ ه.ق / ۱۳۳۵ م. متولد گردید و خیلی زود در سوارکاری و تیراندازی مهارت یافت. پدرش تراغای از ملاکین متوسط شهر کش بود. در ۷۶۱ ه.ق / ۱۳۶۰ م. فردی به نام تغلق تیمور، از نوادگان جغتای، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش — بعدها «شهر سبز» خوانده شد — را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای — تیمور گورکان — سپرد. تیمور که در چنین آشوبی قدم به صحنهٔ حوادث گذاشت در آن هنگام ۲۵ سال داشت. او از همان آغاز کار توانست با زیرکی و سیاست و با اظهار اطاعت نسبت به مهاجمان، شهر کش را از قتل و غارت نجات دهد. سپس با امیر حسین — نوادهٔ قزغن در کابل — بنای دوستی گذاشت و بالاخره خواهر او — اولجای ترکان — را به عقد ازدواج خود درآورد.
تیمور به سبب همین خویشاوندی در خانوادهٔ امیر حسین به «گورکان» (به معنای داماد) مشهور شد. با این حال دوستی تیمور با امیر حسین دیری نپایید و با مرگ اولجای ترکان، جنگ بین این دو امیر اجتنابناپذیر شد. در آخرین نبرد، قلعهٔ هندوان نزدیک بلخ، به محاصرهٔ سپاه تیمور درآمد و امیر حسین مغلوب و به قتل رسید. با این پیروزی، تیمور در بلخ به فرمانروایی مستقل رسید (رمضان ۷۷۱ ه.ق / آوریل ۱۳۷۰ م) و خود را صاحبقران خواند. چهار تن از زنان امیر حسین را نیز به ازدواج خود درآورد و باقی را به سرداران بخشید. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت.
پس از قدرت یافتن یا شاید در زمان جانشینانش نسب او را به چنگیز خان مغول میرساندند. این بدان جهت بود که میخواستند خود را جانشینان چنگیز قلمداد کنند.
شهرت یافتن به تیمور لنگ
به گفته خود تیمور در کتاب منم تیمور جهانگشا پایش در اثر اصابت تبرزین در جنگ تاشکند لنگ شد.
تیمور و گروه کوچکی از پیروانش در کودکی برای دزدیدن کالاها، بهویژه حیواناتی مانند گوسفند، اسب و گاو یورش میبردند. گمان میرود که در حدود سال ۱۳۶۳ م. تیمور سعی کرد گوسفندی را از یک چوپان بدزدد اما دو تیر به او اصابت کرد. یکی در پای راست و دیگری در دست راست او که در نتیجه دو انگشتاش را از دست داد. برخی باور دارند که این جراحات، حین خدمت بهعنوان مزدور خانِ سیستان در منطقه دشت مارگوی در جنوب غربی افغانستان امروزی رخ دادهاست.
ابنعربشاه نیز لنگ شدن تیمور را در اثر ضربهای میداند که چوپانی در سیستان بر ران تیمور وارد کرد، در حالیکه گوسفندی را از آن چوپان ربوده بود. کلاویخو فرستادهٔ مخصوص آنری سوم پادشاه اسپانیا در دربار تیمور، لنگ شدن تیمور را در اثر حمله اهالی سیستان به او و یارانش میداند. به گفتهٔ او مهاجمان، تیمور را از اسب انداختند و پای راست او را زخمی کردند.
لشکرکشیهای تیمور
تیمور که فرد هوشیار و فرصتطلبی بود، توانست بهزودی با شکست امیر حسین از نوادگان قزغن در کابل که مدعی منصب اجدادی خود بود، بلخ را تسخیر کند و به این ترتیب حکومت مستقلی تشکیل دهد (رمضان ۷۷۱ ه.ق / آوریل ۱۳۷۰ م). او سپس خود را «حافظ قرآن» خواند. پس از آن تیمور طی پنج سال از ۷۷۲ تا ۷۷۷ ه.ق / ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ م، سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان جَثَه در آن سوی سیحون لشکر کشید. با این حال فتح خوارزم ده سال پس از آغاز سلطنتاش ممکن شد و عاقبت آنجا را ویران کرد.
تیمور دشت قبچاق و مغولستان را فتح کرد و در سال ۷۸۳ ه.ق فرزند دهساله خود، میران شاه را با سپاهی مأمور تسخیر خراسان کرد و خود نیز به آنها پیوست. تیمور نیشابور و هرات را تصرف کرد و در هرات از سرهای مردم منارهها ساخت. سپس مازندران را که تا سال ۷۵۰ ه.ق در تصرف باوندیان بود و این زمان مرعشیان بر آن حکومت میکردند، تسخیر کرد.
حملهٔ سهساله
در یورشی سهساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ه.ق طول کشید آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ ه.ق مردم خوارزم را قتلعام کرد.
حملهٔ پنجساله
حملهٔ پنجسالهٔ او میان سالهای ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه.ق صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را گشود و عازم هندوستان شد. در سال ۸۰۱ ه.ق آنجا را تصرف کرد و صدهزار نفر را به قتل رساند. پس از تقسیم شهرها و نواحی تصرفشده، به سمرقند بازگشت.
حملهٔ هفتساله
تیمور در پاییز سال ۱۳۹۹ میلادی آخرین و طولانیترین سفر جنگی خویش، با نام «یورش هفتساله»، را به نواحی غربی آغاز کرد. حملات تیمور منجر به شکست سلطان مملوک مصر و سلطان عثمانی بایزید یکم شد. وی هنگام رهسپار شدن به این سفر جنگی، ادارهٔ سمرقند را به محمد سلطان، پسر بزرگ جهانگیر و اندیجان را نیز به اسکندر، پسر عمر شیخ واگذاشت.
لشکرکشی تیمور به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ هجری قمری (۱۳۹۹ تا ۱۴۰۴ میلادی) طول کشید. تیمور در طول این لشکرکشیها، شهرهای حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف کرد. تیمور در اواخر سال ۸۰۲ ه.ق (۱۴۰۰ میلادی) پیش از حمله به سیواس، همسران و تعدادی از شاهزادگان را تحت سرپرستی عمر بهادر، پسر میرانشاه، به سمرقند فرستاد.
تیمور در ۲۰ ژوئیهٔ ۱۴۰۲ میلادی در نبرد آنکارا، سلطان معروف عثمانی مشهور به ایلدروم بایزید (به معنای صاعقه) را مغلوب و اسیر کرد. تیمور پس از لشکرکشی به آناتولی در ژوئن ۱۴۰۳ م. / ۸۰۶ ه.ق به پادشاهی متحد گرجستان حمله کرد و زمانی به فتوحات در آن سرزمین مشغول بود. پس از آن قصد فتح چین کرد و رهسپار آنجا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیردریا نیز رفت، ولی در اُترار شهری در کنارهٔ شرقی این رود، بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ ه.ق / فوریهٔ ۱۴۰۵ میلادی، در ۶۹ سالگی درگذشت.
قتلعام مردم اصفهان
در ۷۹۰ ه.ق / ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور گورکان اصفهان را فتح کرد ولی به سبب آن که عدهای از مردم اصفهان به رهبری علی کچهپا بر او شوریدند و مأموران وصول باج را کشتند، به قتلعام مردم فرمان داد. مورخان نوشتهاند که هفتاد هزار نفر از مردم کشته شدند و از سرهای آنها منارههای زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی (آذرماه) به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ م. به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسلهٔ آل مظفر را از میان بردارد.
شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیهٔ کسانی که به ایران هجوم میآوردند، مورد توجه بود. تیمور زمانی که در خراسان بود دچار نوعی بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری ناشی از گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری میکند. تیمور از این جهت نامهای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او خواست، که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز بهسرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر میکنی و خیال میکنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آب لیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آبلیمو فروش بودم برای تو نمیفرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زینالعابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازههای شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد.
در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن، آنقدر پهن بود که یک گاری میتوانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سِدهٔ اصفهان (خمینیشهر کنونی، شهری نزدیک اصفهان) رسانید و در آنجا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان، شهر را از بهار سال ۷۸۹ ه.ق محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمعآوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان بهویژه دزفول رفت.
تیمور حملهٔ خود را آغاز کرد و حدود هفتاد هزار نفر را کشت و بچههای یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقیمانده را وادار کرد که کشتهشدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقهٔ مرتفع، تمام بچههای کشتهشدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمعآوری شدند. تیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگونبختان خاکنشین کیستند؟ آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شدهاند. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی راند و چنان نمود که ایشان را ندیدهاست.
پس از این قتلعام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حرکت کرد. اهالی شهر دروازهها را گشودند در حالی که ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود. او هر کس از آل مظفر را که در شیراز اسیر نموده بود کشت، اما به مردم صدمهای وارد نکرد. وی سپس شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفت که من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتختهای خود را آباد و زیبا کنم و تو آن را که سمرقند باشد به خال هندویی میبخشی. خواجه فیالبداهه جواب داد، ای سلطان این بخششهای بیجا بود که مرا به این روزگار فلاکتبار انداخت. تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد. بعضی از پژوهشگران همچون قاسم غنی و بیژن صمدی معتقدند که این دیدار غیرممکن است زیرا سال مرگ حافظ و سال دیدار با تیمور ضد و نقیض است.
فتح لرستان
همزمان با یورش تیمور به ایران، اتابکان لر کوچک با حکمرانی اتابک عزالدین بر لرستان حکومت میکرد. تیمور طی حملات متعدد که به یورشهای سهساله، پنجساله و هفتساله شهرت دارند، دو بار لرستان را آماج تاخت و تاز خود ساخت.
تیمور در یورش سهساله (۷۹۰–۷۸۸ ه.ق) پس از آنکه بیشتر نواحی شرقی ایران را ویران کرد رو بهسوی غرب ایران و لرستان نهاد. به نوشتهٔ صاحب روضةالصفا، پیش از این یورش، به تیمور خبر رسیده بود که عزالدین، حاکم لر کوچک، اموال قافلهٔ حجاز را که از لرستان عبور میکردهاند، برده و در خاطر تیمور رسوخ یافته بود که به وقت فرصت، انتقام حجاج را از او بگیرد.
تیمور لنگ در سال ۷۸۸ه.ق به لرستان یورش آورد و ملک عزالدین را در قلعهای نزدیک بروجرد موسوم به قلعه رومیان دستگیر کرد. به ادعای ابنعربشاه، تیمور گرداگرد آن قلعه را گرفت و نائبش را به حصار افکند، صاحب قلعه را مرد و اسباب نبرد مهیا نبود و کمک افزاری نداشت، چون مرد متوکل نشسته و بلا از جایی که گمان نداشت، فرا رسیده راه تدبیرش بسته بود ناگزیر سر به اطاعت فرو آورد و امان خواست و تسلیم شد.
تیمور پس از گشودن فیروزکوه و بیهق بهسوی ری رفت و آن شهر را بهشدت ویران کرد، پس از آن بهسوی قم حرکت کرد و دژ گیو را تسخیر نمود، سپس بهسوی بروجرد حرکت کرد و در ربیعالثانی سال ۷۸۸ه.ق به پشت دروازههای بروجرد رسید. عزالدین که با فرمانروایان عراق همپیمان و نیرویی داشت راضی نشد که فرمانبردار امیر ترک شود، عزالدین را با همهٔ قوا از داخل لرستان بیرون کشیده و در بروجرد مستقر شد. در نزدیکی شهر نزاع سختی درگرفت که نهایتاً شکست بر لران افتاد و عزالدین با جنگ و گریز به سوی خرمآباد عقبنشینی کرد، تیمور هم بر شدت حمله افزود و راه او را به خرمآباد بست، وی از روی ناچاری از جنوب رودِ سیلاخور خود را به قلعه رومیان رسانید، تیمور هم قلعه را محاصره کرد. سرانجام با دادن امان، عزالدین را با فرزندش سیدی احمد از قلعه بیرون کشید، عزالدین را به سمرقند و سیدی احمد را به اندکان تحت نظر روانه نمود، آنگاه به شهر بروجرد سرازیر شد، اما مردم تسلیم نشدند و پس از مدتی مقاومت، شهر گشوده شد و تیمور دستور قتلعام صادر کرد، پس از فتح و قتلعام شهر، تیمور مردی به نام سیفالدین قلدانش را حاکم کرد و خود بهسوی خرمآباد حرکت کرد.
تیمور پس از رسیدن به خرمآباد، حکم کرد تا آتش نهب و غارت در آن حوالی زدند و قلعهٔ خرمآباد (فلکالافلاک) را تسخیر و ویران گردانیدند و اکثر لران را بهدست آورده و از پا درآوردند. تیمور در این یورش خرمآباد را غمکده گردانید.
تیمور در یورش دوم خود، موسوم به یورش پنجساله (۷۹۴ ه.ق) مجدداً برای خواباندن طغیانهایی که در ایران برخاسته بود به این سرزمین رهسپار شد. وی چون شنیده بود که عزالدین دوباره عاصی شده سر به اطاعت فرو نمیآورد. مجدداً به لرستان لشکرکشی کرد. تیمور پس از آنکه بروجرد را تسخیر کرد، بهطرف خرمآباد، مرکز حکمرانی عزالدین روانه شد. عزالدین چون توان مقابله با لشکریان تیمور را در خود نمیدید، ناچار رو به گریز نهاد. تیمور شب را نزدیک خرمآباد اردو زد و فردای آن روز گروهی از سپاه خود را برای تصرف خرمآباد تعیین کرد، دستههایی نیز برای سرکوب یاغیان به اطراف و جوانب گسیل داشت و پسرش «میرانشاه» را به تعقیب عزالدین فرستاد و خود به سوی شوشتر عزیمت کرد و در طول راه، کشتار و خرابی بسیار کرد. میرانشاه نیز که به دنبال عزالدین رفته بود، چون شنیده بود عزالدین به قلعه «منگره» یکی از قلعههای صعبالعبور بالاگریوه پناه جسته، بدان سو روانه شد، ولی در آنجا اثری از وی مشاهده نکرد، پس به ناچار بهسوی تیمور بازگشت و در نزدیکی رودخانهٔ «زال» به او پیوست.
پس از گذشت این طوفان سهمناک و تصرف پارس، بغداد و آذربایجان بهدست تیمور، بهنظر میآید عزالدین که دیگر دریافته بود تمامی سرزمین ایران به تصرف تیمور درآمده و متحدانش را نیز از دست دادهاست، ناگزیر سر به انقیاد تیمور فرود آورد و پذیرفت که سالیانه مالیات قلمرو خود را بهطور کامل بپردازد.
عزالدین حتی در لشکرکشی تیمور بر ضد بایزید عثمانی شرکت کرد، ولی پسرش سیدی احمد تحت هیچ شرایطی حاضر به تمکین و فرمانبرداری از تیمور و عمال و کارگزارانش نبود و یاغی در کوهها به سر برد و مانع از رسیدن مالیات لرستان به دیوان تیمور میشد.
این عمل، خشم محصل مالیاتی تیمور (باسقاق) را که عزالدین همچون حاکمی پوشالی، بیاختیار در دست وی قرار داشت، برانگیخت و نسبت به عزالدین به سبب رفتارهای پسرش بیحرمتیهای زیادی روا داشت. سرانجام خشم محصل مالیاتی تیمور به اوج رسید تا آنجا که دستور داد پوست عزالدین را کنده و پر از کاه سازند و به نزد تیمور که در سلطانیه اقامت داشت بفرستند. به دستور تیمور پوست پر از کاه عزالدین را برای درس عبرت دیگران به مدت یک هفته در بازار شهر سلطانیه به دار آویختند.
تلاش برای حمله به چین
در سال ۱۳۶۸ میلادی نیروهای چینی هان، توانستند که مغولها را از چین بیرون برانند. نخستین امپراتور از دودمان جدید مینگ، امپراتور هونگوو و پسرش، امپراتور یونگلو، ایالتهای بسیاری را از آسیای مرکزی برای دریافت خراج ایجاد کردند. رابطهٔ سلطنتی و رعیتی بین امپراتوری مینگ و تیموری برای مدتی طولانی وجود داشت. در سال ۱۳۹۴، فرستادگانی از سوی هونگوو، نامهای را به تیمور ارائه کردند که او را موضوع خطاب قرار داده بود. او اما فرستادگان امپراتور چین را بازداشت و اسیر کرد. تیمور سرانجام تصمیم به حمله به چین گرفت. برای این منظور، تیمور با قبایل مغول باقیماندهٔ مستقر در مغولستان ائتلاف کرد و تدارکات جنگ را آماده کرد. تیمور ترجیح داد که نبردهای اصلی خود را در بهار انجام دهد. با اینحال، او در مسیر چین، طی یک کارزار زمستانی نامشخص جان خود را از دست داد.
درگذشت
در دسامبر ۱۴۰۴، تیمور لشکرکشی را علیه چین مینگ آغاز کرد. او در حالیکه در کرانهٔ رود سیردریا اردو زده بود بیمار شد و در ۱۷ فوریهٔ ۱۴۰۵، پیش از رسیدن به مرز چین در فاراب درگذشت. پس از مرگ او، فرستادگان مینگ مانند فو آن و دیگر همراهان او توسط نوهاش خلیل سلطان آزاد شدند. جغرافیدان کلمنتس مارکم در مقدمهٔ خود بر روایت سفارت کلاویخو بیان میکند که:
«پس از مرگ تیمور، جسد او را با مشک و گلاب مومیایی کردند، در کتانی پیچیده، در تابوتی از آبنوس گذاشتند و به سمرقند فرستادند و او را در آنجا دفن کردند». تیمور در مقبرهای در سمرقند در سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که خودش قبلاً دستور داده بود بهصورت بنایی مجلل بسازند و مادر او بیبی خانم نیز در آن دفن شده بود. پس از تیمور عدهٔ دیگری از خاندان تیموری نیز در آن محل به خاک سپرده شدند. آرامگاه او، گور امیر، همچنان در سمرقند پابرجاست و در سالهای اخیر بهشدت مرمت شدهاست.
جانشینی
از پسران تیمور، عمر شیخ و جهانگیر که پسران اول بودند در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند برای جانشینی انتخاب نشدند و تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود برگزید. سیاست تیمور در ادارهٔ شهرهای تسخیرشده، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورد اعتماد و قرار گرفتن خودش در رأس همهٔ امور بود. با اعلام خبر مرگ تیمور، این امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند و به این ترتیب اندکی بعد از مرگش، منازعات طولانی خانوادگی و درونی بین بازماندگان او آغاز شد. در آغاز، همراهان تیمور، مرگ «صاحبقران» (لقبی برای پادشاهی با سی سال سلطنت) را پنهان داشتند و بهعلاوه طرح حمله به چین را بدون آنکه لغو نمایند، متوقف کردند. همچنین چون نوهٔ تیمور که بنا به وصیتاش جانشین او میشد یعنی پیرمحمد فرزند میرزا جهانگیر در آن هنگام دور از پایتخت و در حدود غزنین بود، موقتاً، شخص دیگری را به نیابت از او جانشین تیمور نمودند.
این شخص خلیل سلطان، پسر دیگر تیمور بود و در آن هنگام با لشکر تیمور همراه و حاضر شده بود. البته این اقدام هم فایدهای نداشت و بهزودی با مخالفت بازماندگان مواجه شد. بهتدریج این اختلافات طولانی شد و دامنه پیدا کرد. چنانکه در اندک مدتی، این توطئهها و تحریکات، میراث عظیم تیمور را به حکومتهای مستقل و متخاصم تبدیل کرد.
برخلاف چنگیز خان که پسرانش بلافاصله بعد از او، با ولیعهدی شخصی که او برگزیده بود کنار آمدند و با حفظ اتحاد، از فروپاشی امپراتوری جلوگیری کردند، بازماندگان تیمور به درگیری با هم پرداختند. بازماندگان تیمور که بیشتر نوادگان او بودند، پس از مرگش به مخالفت با یکدیگر پرداختند و قلمرو وسیعی را که او با وجود آن همه جنگ و سنگدلی به هم پیوند داده بود، تجزیه نمودند.
میراث
تیمور بهمدت ۲۹ سال، جهانی را با تهاجمات و یورشهای مکرر و با خشونتی وصفناپذیر، در هم کوبید و بنیان امپراتوری تیموری را گذاشت که بلافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیهٔ آن آغاز شد. بدین ترتیب فتوحات تیمور که به قیمت خونریزیها و ویرانیهای بسیار بهدست آمد، دیری نپایید. قلمرو تیمور با ظهور دو طایفهٔ ترکمان - قرهقویونلو و آققویونلو - تجزیه و بعدها توسط دودمان صفویان یکپارچه و متمرکز شد. هر چند به واسطهٔ ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگان تیمور، دودمان شاهی گورکانیان هند یا «امپراتوری مغول هند» در سرزمین هندوستان بنا گذاشته شد که سرنوشت گورکانیان در هند بسیار متفاوت بود.
تیمور فاتح بزرگی بود و هیچگاه شکست نخورد و سرزمینهای زیادی را فتح کرد. حتی سرزمینهای دوردستی مثل هند و بخشهایی از سوریه و مناطق شرقی ترکیه کنونی و مسکو پایتخت روسیه کنونی از هجوم تیمور در امان نماندند. فتوحات پیدرپی تیمور خود نشانگر آگاهی عمیق او از امور رزمی و دقت زیاد او به امور تدارکاتی جنگ هستند.
شیوهٔ تیمور در سرکوب حاکمان مناطق بر تسلیم و ابقا استوار بود. حاکمی که تسلیم میشد بهعنوان حاکم دستنشانده در منصب خویش ابقا میگردید و اگر سرکشی میکرد بهشدت سرکوب و تنبیه میشد؛ مثلاً هنگامی که امیر ولی (که بر حکومت گرگان و استرآباد ابقا شده بود) سرکشی کرد تیمور به آن نواحی لشکر کشید و او را سرکوب کرد.
پس از مرگ تیمور تمام سرزمینهایی که او فتح کرده بود (به استثنای خراسان بزرگ که شامل ماوراءالنهر و بخش بزرگی از افغانستان کنونی و تمامی خراسان کنونی و بخشی از سیستان میشد) بهسرعت از تصرف جانشینان تیمور خارج شد.
تیمور هنوز تصویری مثبت را در میان مسلمانان آسیای مرکزی حفظ کردهاست اما بسیاری در عربستان، عراق، ایران و هند که برخی از بزرگترین جنایات او انجام شد، او را مورد تحقیر قرار میدهند. با اینحال، ابن خلدون تیمور را بهعلت متحد کردن بخش اعظم جهان اسلام در حالیکه دیگر فاتحان آن زمان موفق به انجام این کار نشدند، تمجید میکند. فاتح بزرگ بعدی خاورمیانه، نادرشاه، بسیار تحت تأثیر تیمور قرار گرفت و تقریباً فتوحات و استراتژیهای نبرد تیمور را در لشکرکشیهای خود دوباره اجرا کرد. نادرشاه نیز مانند تیمور، اکثر قفقاز، ایران و آسیای مرکزی را تسخیر کرد و دهلی را نیز غارت کرد.
امپراتوری کوتاهمدت تیمور همچنین فرهنگ ترکی-ایرانی را در ماوراءالنهر در هم آمیخت و در بیشتر مناطقی که وی در قلمرو خود گنجانده بود، زبان فارسی بدون توجه به قومیت، زبان اصلی اداره و فرهنگ ادبی (دیوان) شد. علاوه بر این، در طول پادشاهی او، برخی از نوشتهها به ادبیات ترکی نوشته شد که در نتیجه، نفوذ فرهنگی ترکها گسترش و شکوفا شد. شکل ادبی ترکی جغتایی در کنار فارسی بهعنوان زبان فرهنگی و رسمی، مورد استفاده قرار گرفت.
تیمور بهعنوان یک فرمانده شکستناپذیر، بهطور گسترده بهعنوان یکی از بزرگترین رهبران نظامی و تاکتیکپردازان تاریخ شناخته میشود. وی همچنین از حامیان بزرگ هنر و معماری بهشمار میرود و با روشنفکرانی مانند ابن خلدون و حافظ ابرو تعامل داشت و پادشاهی او دوره رنسانس تیموری را معرفی کرد.
نبش قبر و نفرین ادعاشده
جسد تیمور در ۱۹ ژوئن ۱۹۴۱ از مقبرهٔ او بیرون آورده شد و بقایای او توسط انسانشناسان شوروی، بررسی شد. میخائیل گراسیموف با بازسازی جمجمه تیمور، دریافت که ویژگیهای صورت او «ویژگیهای معمول مغولی» را نشان میدهد. انسانشناسی جمجمهٔ تیمور نشان میدهد که او عمدتاً به نژاد مغول جنوب سیبری تعلق داشتهاست. تیمور با بلندای قد ، در مقایسه با دیگران در دوران خود، قد بلندی داشت. معاینات نشان داد که تیمور، لنگ بوده و بازوی راستش دارای جراحت و آسیبدیده بودهاست. استخوان ران راست و کاسهٔ زانوی او به هم گره خورده بود و پیکربندی مفصل زانو نشان میدهد که او پای خود را همیشه خم نگه داشته و بنابراین لنگی مشخصی داشتهاست. بهنظر میرسد که او سینهای پهن داشته و موها و ریشهای او قرمز بودهاست. گویا بر مزار تیمور نوشته شده بود: «وقتی از میان مردگان برخیزم، دنیا به لرزه درخواهد آمد». همچنین گفته میشود که وقتی گراسیموف جسد را نبش قبر کرد، کتیبهٔ دیگری در داخل تابوت پیدا شد که روی آن نوشتهای با این مضمون بود: «هر کسی که مقبرهٔ من را باز میکند، مهاجمی وحشتناکتر از من را آزاد میکند». سه روز پس از آغاز نبش قبر، آدولف هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. تیمور در نوامبر ۱۹۴۲، درست پیش از پیروزی شوروی در نبرد استالینگراد دوباره با تشریفات اسلامی کامل دفن شد. البته ایراداتی بر این افسانه نفرین وجود دارد،به عنوان مثال بسیار قبل تر از اینکه حتی تیمور نبش قبر شده یا حتی قبل از اعلام حمله آلمان نازی به لهستان،هیتلر در کتاب خود با عنوان نبرد من از سیاست های خود برای گسترش قلمرو به سمت شرق به طمع زمین های زراعی اکراین و گسترش فضا برای زندگی ژرمن ها اشاره کرده بود
روابط تیمور با پادشاهان اروپا
تیمور با کشورهای مختلف اروپایی، بهویژه اسپانیا و فرانسه، مبادلات نامهای متعددی داشت. روابط بین دربار هنری سوم کستیا و تیمور، نقش مهمی در دیپلماسی قرون وسطایی کاستیل ایفا کرد. در سال ۱۴۰۲، هنگام نبرد آنکارا، دو سفیر اسپانیایی همراه تیمور بودند. بعدها تیمور سفیری بهنام حاجی محمد القاضی را با نامهها و هدایایی به دربار پادشاهی لئون و کاستیل فرستاد. در مقابل، هنری سوم، سفیران معروفی را در فاصلهٔ سالهای ۱۴۰۳–۱۴۰۶ به رهبری روی گونزالس د کلاویخو به همراه دو سفیر دیگر، آلفونسو پائز و گومز د سالازار به دربار تیمور در سمرقند فرستاد. در بازگشت آنها، تیمور تأیید کرد که پادشاه کاستیل را «بهعنوان پسر خود» میداند. اکنون چند نامه از تیمور، در آرشیو اسناد تاریخی فرانسه موجود است. یکی از آنها نامهای به تاریخ ۳۰ ژوئیهٔ ۱۴۰۲ از تیمور به شارل ششم فرانسه است که به او پیشنهاد میکند تا بازرگانانی را به آسیا بفرستد. این نامه به زبان فارسی نوشته شدهاست.
نامهای دیگر، از قدیمیترین نامههای مُهردار فرمانروایان ایران است که در آسیای صغیر و ۱۲ روز پس از شکست تاریخی عثمانیها و اسارت سلطان بایزید ایلدرم نگاشته شدهاست. این نامه، لحنی دوستانه دارد ولی پر از غلطهای نوشتاری است (نامه توسط اسقف سلطانیه نگارش شدهاست) و اصل آن به شمارهٔ ۹۳۷ در خزانهٔ اسناد رسمی در پاریس بایگانی و مورخ به تاریخ سهشنبه ۱۸ مرداد ۷۸۱ ه.خ / محرم ۸۰۵ هجری برابر ماه اوت ۱۴۰۲ م. است. نامهٔ تیمور توسط «فری جوآن مارحسیا مطران» معروف به «جان دوم» کشیش بزرگ منطقهای که سلطانیه در مرکز آن قرار داشت و اصالتاً از مردم ایتالیا و فرقهٔ فرانسیسکن بود فرستاده شد. وی در ژوئن ۱۴۰۳ به پاریس رسید. نسخهای از پاسخ شارل ششم به تیمور به تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۴۰۳ نیز اکنون موجود است.
علاوه بر اینها، ژان هفتم امپراتور بیزانس که در زمان غیبت عموی خود در غرب، نایبالسلطنه بود، در اوت ۱۴۰۱ یک راهب دومینیکن را نزد تیمور فرستاد تا به تیمور ادای احترام کرده و پیشنهاد پرداخت خراج بهجای ترکان را به او بدهد.
ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی
موارد بسیار زیادی از قتلعامها و خشونتهای تیمور را در منابع تاریخی آوردهاند. اما تیمور علاوه بر آن، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتحشده را به پایتخت خود یعنی سمرقند میآورد. تیمور بسیاری از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقیهان و نظایر آنها را به سمرقند آورد، که ایشان نقش بزرگی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشتند. تیمور مردی دوستدار دانش و هنر بود و به عالمان و هنرمندان احترام بسیار میگذاشت و حتی هنگام قتلعام یک شهر، دستور میداد، که از کشتن دانشمندان و فقیهان و هنرمندان خودداری کنند. وی با حافظ و خواجه علی سیاهپوش صفوی ملاقات دوستانهای داشتهاست و به درخواست خواجه علی، قبایل ترک بسیاری را که از آسیای کوچک اسیر کرده بود، آزاد کرد که این قبایل بعداً قزلباشان را تشکیل دادند. او طی سه حمله، سرتاسر ایران را تسخیر کرد.
ادوارد براون در «تاریخ ادبیات» خود وقتی از دورهٔ تیموریان صحبت میکند از اعمال خشن او چند فقره را ذکر میکند که از آن جمله است: «در دهلی هزار اسیر هندی را سر برید (۸۰۱ ه / دسامبر ۱۳۹۸)؛ همچنین برپا کردن بیست کلهمناره در همان سال در نزدیکی دمشق؛ و همینطور قتلعام مردم اصفهان در ۷۸۹ ه.ق / اوت ۱۳۸۷ م؛ و مانند اینها که اندکی از بسیار حوادث خونینی است که در آن بیاعتنایی تیمور به جان آدمیان را میتوان دید.» تمام تاریخدانان و سفرنامهنویسان، هارولد لمب و کلاویخو و دیگران در این نکته همرأی هستند که تیمور همهجا را فتح میکرد تا بتواند سمرقند را چون شهری رؤیایی بسازد. گفته میشود ثروت امیر تیمور از طلا و نقره و سنگهای قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که میتوانستند سطح زمین را با سکهٔ طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربتخانهٔ خصوصی او بود. بیرحمتر از این مرد در جهان یافت نمیشد و اگر مقابل چشم او صدهزار مرد و زن و کودک را سر میبریدند کوچکترین تأثیری در او نمیکرد. او خیلی به دینداری اهمیت میداد و در جامعهٔ اسلامی مورد توجه مردم و علما قرار گرفت. تیمور به رسم ایلیاتی، درون چادر یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا میخورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اغلب کباب گوشت کره اسب بود. پیرو یکی از مذاهب اهل تسنن بود و به گفتهٔ خودش از چهلسالگی حتی یکوقت از پنج وقت نمازش قضا نمیشد مگر در هنگام جنگ. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آن جا برد. وقتی میخواست شهر زادگاه خویش کَش را تجدید بنا کند، دو تن از معماران به او قول داده بودند، که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، اما موفق نشدند، تیمور آن دو را گردن زد. در ادارهٔ کشور و انتصاب فرماندهان، ویژگیهایی داشت که به خوبی جدیت او را نمایان میساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب میکرد، که از نظر منش و شخصیت سنگدلتر، دیندارتر و بیرحمتر باشد.
تیمور در سمرقند و سفرهای متعدد خود با راهنمایی دانشمندان برجسته توانست زبانهای فارسی، مغولی و ترکی را بیاموزد. به گفتهٔ شهابالدین بن عربشاه، تیمور نمیتوانست عربی صحبت کند. به گفتهٔ جان جوزف ساندرز، تیمور «محصول یک جامعهٔ اسلامیشده و ایرانیشده» بود و نه یک کوچنشین دشتی.
از مورخان دورهٔ تیموری شرفالدین علی یزدی میگوید: «مقصود او بلندی نام و فتح کشور بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که مُلکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بیجان شود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود فدا میکرد.»
وقتی که لرستان را در ۱۳۸۵ م. / ۷۸۷ ه.ق فتح کرد جنگجویانی را که در خرمآباد در برابر او پایداری کرده بودند، زنده از پرتگاههای بلند به درون درهها پرتاب کرد.
باورهای مذهبی
تیمور یک مسلمان سنی و احتمالاً از مکتب نقشبندیه بود که در آن دوره در ماوراءالنهر اثرگذار بود. مشاور و مشاور رسمی مذهبی او، عالم حنفی، عبدالجبار خوارزمی بود. او در ترمذ تحت تأثیر مرشد روحانی خود سید برکه از رهبران بلخ قرار گرفته بود که در کنار تیمور در گور امیر به خاک سپرده شدهاست. تیمور به احترام و تکریم علی بن ابیطالب و اهل بیت وی معروف بود و موضع «طرفدار شیعه» او مورد توجه قرار گرفتهاست. او با اینحال، شیعیان را نیز بهدلیل هتک حرمت به صحابه مجازات کردهاست. تیمور، سلطان احمد سنجر سلجوقی را برای حمله به اسماعیلیان در الموت بسیار احترام میگذاشت. حملهٔ خود تیمور به اسماعیلیان در انجدان نیز به همان اندازه وحشیانه بود. تیمور بهعنوان یک شخصیت فرصتطلب شناخته میشد و با بهرهگیری از میراث ترکی-مغولی خود، مکرراً از دین اسلام یا شریعت، فقه و سنتهای امپراتوری مغول برای دستیابی به اهداف نظامی یا اهداف سیاسی داخلی خود استفاده میکرد.
بازماندگان
تیمور پس از ۳۶ سال پادشاهی و بر جا گذاشتن قلمرویی گسترده از خود، ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نتیجه باقی گذاشت.
همسران تیمور
تیمور، چهل و سه زن رسمی و صیغهای داشت که همهٔ این زنان، همسر او نیز بودند. تیمور با تسخیر سرزمین پدران یا شوهران سابق، دهها زن را همسر و کنیز خود کرد.
تورمیش آغا، مادر جهانگیر میرزا، جهانشاه میرزا و آقا بیگی.
الجای خاتون آغا (۱۳۵۷/۵۸ م)، دختر امیر مشله و نوهٔ امیر قزاقان.
سارای ملک خانم (۱۳۶۷ م)، بیوهٔ امیرحسین و دختر قازان خان.
اسلام آغا (۱۳۶۷م) بیوهٔ امیرحسین و دختر امیر بیان سالدوز.
اولوس آغا (۱۳۶۷ م)، بیوهٔ امیرحسین و دختر امیر خضر یاسوری.
دلشاد آغا (۱۳۷۴ م) دختر شمسالدین و همسرش بوجان آغا.
تومان آغا (۱۳۷۷م)، دختر امیر موسی و همسرش آرزو ملک آقا، دختر امیر بایزید جلایر.
چولپان ملک آغا، دختر حاجیبیگ جتا.
توکل خانم (۱۳۹۷ م)، دختر مغولخان خضر خواجه
تولون آغا، صیغه و مادر عمر شیخ میرزای یکم.
منگلی آغا، مادر میرانشاه.
طوقای تورخان، بیوه امیرحسین و مادر شاهرخ.
توغدیبیگ، دختر آقصوفی قونگیرات.
سلطان آرای آغا
ملکانشاه آغا بانوی
خند ملک آغا، مادر ابراهیم میرزا.
سلطان آغا مادر پسری که در کودکی درگذشت.
پسران تیمور
غیاثالدین جهانگیر (زادهٔ ۱۳۵۶ م) – از الجای خاتون آغا
عمرشیخ میرزای یکم (زادهٔ ۱۳۵۶ م) – از تولون آغا
جلالالدین میرانشاه (زادهٔ ۱۳۶۶ م) – از منگلی آغا
معینالدین شاهرخ (زادهٔ ۱۳۷۷ م) – از طوغای تورخان آغا
دختران تیمور
آغا بیگی، ازدواج با محمد بیگ، پسر امیر موسی – از الجای خاتون آغا
نامعلوم، ازدواج با سلیمان میرزا –مادر نامعلوم
نامعلوم، ازدواج با کومالزا میرزا – مادر نامعلوم
سلطان بخت بیگم، ازدواج نخست با محمد میرکه، ازدواج دوم، ۱۳۸۹/۹۰، با سلیمان شاه – از الجای ترکان آغا
پسران جهانگیر
محمد سلطان
پیرمحمد جهانگیر
پسران عمرشیخ میرزای یکم
پیرمحمد بن عمرشیخ یکم
اسکندر بن عمرشیخ یکم
رستم بن عمرشیخ یکم
بایقرا بن عمرشیخ یکم
منصور بن بایقرا
حسین بن منصور
بدیعالزمان
محمد معین
مظفر حسین
ابراهیم حسین
پسران میرانشاه
خلیل سلطان
ابوبکر میرزا
عمر میرزا
محمد میرزا
ابوسعید میرزا
عمرشیخ میرزای دوم
ظهیرالدین محمد بابر
گورکانیان هند
جهانگیر میرزای دوم
پسران شاهرخ میرزا
میرزا محمد تراغای – شناختهشده با نام الغبیگ
عبداللطیف میرزا
غیاثالدین بایسنقر
علاءالدوله میرزا
ابراهیم میرزا
سلطان محمد
یادگار محمد
میرزا ابوالقاسم بابر
سلطان ابراهیم میرزا
عبدالله میرزا
میرزا سویورقاتمیش خان
میرزا محمد جوکی
جستارهای وابسته
امیر تراغای
مراد میرزا
حافظ و تیمور
منم تیمور جهانگشا
تیموریان
گورکانیان (هند)
ظفرنامه تیموری
پانویس
منابع
طبقات پادشاهان اسلام لینپول ترجمهٔ عباس بخت
دانشنامهٔ رشد، تیمور لنگ
دانشنامهٔ رشد، جانشینان تیمور
لغتنامهٔ دهخدا
فرهنگ فارسی معین
غفاریان، سیروس، تیمور لنگ و قتلعام مردم اصفهان، منارهای از جمجمهها
براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، به تصحیح علیاصغر حکمت، از سعدی تا جامی، چاپخانهٔ بانک ملی ایران، تهران، ۱۳۲۷
تاجالسلمانی، شمسالحسن، ج ۸، چاپ عکسی از نسخهٔ خطی کتابخانهٔ لالا اسماعیل افندی، ش ۳۰۴، با ترجمهٔ آلمانی از هانس روبرت رومر، ویسبادن ۱۹۵۵
یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورهٔ تیموریان، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶
اسماعیلی، امیر، جهانگشایی تاریخ، تیمور فاتح، انتشارات شقایق، تهران ۱۳۶۹
صفیزاده، تاریخ پنج هزارساله ایران، جلد دوم، انتشارات آرون، تهران ۱۳۸۲
لمب، هارولد، تیمور لنگ، ترجمهٔ علی جواهرکلام، امیرکبیر، تهران ۱۳۳۴
رجبنیا، مسعود، سفرنامهٔ کلاویخو، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۳۷
بریون، مارسل، منم تیمور جهانگشا، ترجمهٔ ذبیحالله منصوری، کتابخانهٔ مستوفی، تهران ۱۳۷۴
غیاثالدین بن همامالدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، چاپ خیام، جلد ۳ و ۴
عجائب المقدور فی تاریخ تیمور، چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب
تیمور گورکان، تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب حسینی تربتی به فارسی، آکسفورد ۱۷۷۳، چاپ افست تهران ۱۳۴۲
گلیپور، مهدی، مقالهٔ نبرد آنقره (رویارویی تیمور و بایزید اول عثمانی)، گروه تاریخ دانشگاه آزاد نجفآباد، ۱۳۹۰
پیوند به بیرون
تیموریان
روزنامهٔ شرق، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵
بنیانگذاران شهر
پادشاهان مسلمان
پادشاهان و نجیبزادگان معلول
تیمور لنگ
تیموریان
حکمرانان بنیانگذاری
درگذشتگان ۱۴۰۵ (میلادی)
زادگان ۱۳۳۶ (میلادی)
سمرقند
سوریه در قرون وسطی
عاملان نسلکشی
مصر در قرون وسطی |
984 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%20%DA%A9%D9%88%D8%A6%DB%8C%D8%B1 | نظریه کوئیر | نظریهٔ کوئیر مجموعهای از عقاید بر پایهٔ این امر است که هویتها ثابت نیستند و نمیتوانند مشخصکنندهٔ خصوصیات یک انسان باشند. طبق این نظریه، بهطور کلی صحبت کردن در مورد گروهی تحت عنوان «زنان»، «همجنسگرایان» و غیره، بی مفهوم است، چرا که هر هویتی متشکل از تعداد زیادی عناصر مختلف است و پیشفرض این که بتوان انسانها را بر پایهٔ یک هویت مشترک طبقهبندی کرد بسیار اشتباه است. این نظریه پیشنهاد میکند که انسانها مفاهیم مربوط به هویتهای ثابت را به گونههای مختلف و مبتکرانه زیر سؤال ببرند.
نظریهٔ کوئیر تا حدودی بر پایهٔ اثر جودیت باتلر تحت عنوان «آشفتگی جنسیتی و آثار میشل فوکو است.
باید توجه داشت که نظریهٔ کوئیر نام دیگری برای نظریات دگرباشی نیست، بلکه با کمک نظریهٔ کوئیر میتوان پیشفرضهای مربوط به جنسیت، جنس گونگی و همجنسگرایی را مورد سؤال قرار داد.
کوئیر
واژهٔ کوئیر به افرادی اطلاق میشود که از نظر گرایش جنسی متفاوت هستند؛ از قبیل همجنسگرایان زن و مرد، دوجنسگرایان و دگرجنس شدگان.
کلمهٔ Queer در اصل در زبان انگلیسی به معنای غیرعادی و عجیب بود که در عین حال لفظی تحقیرآمیز بهشمار میآمد. این واژه در اواخر قرن ۱۹ میلادی در مورد همجنسگرایان مرد به کار برده میشد. اما در دههٔ ۸۰ میلادی، در جریان مبارزات همجنسگرایان در آمریکا، بعضی مبارزان و گروههای همجنسگرا، به خصوص گروه کوئیر نِیْشِن شروع به استفاده از این واژه به جای واژههای رایج «گی» و «لزبین» برای بیان هویت خود کردند. این گذار نشانگر تغییر و تحول هویت و موقعیت اجتماعی ـ سیاسی ـ فرهنگی همجنسگرایان در آمریکا و بعضی کشورهای غربی بود. از نظر آنها «گی» و «لزبین» بیانگر هویتهایی محدود و ناقص بودند. بهعلاوه لفظ فراهنجار نشانگر خواست عصیانگرانهٔ این افراد به متفاوت بودن و عدم نیاز آنها به پذیرفتهشدن از طرف باقی افراد جامعه بود.
پانویس
به انگلیسی: Queer theory
به انگلیسی: Judith Butler
به انگلیسی: Gender Trouble
QueerNation
منابع
Jagose , Annamarie. Queer Theory. Australian humanities review -
وبگاه خانه دوست (از وب برداشته شدهاست)
پیوند به بیرون
کتاب «آشفتگی جنسیتی» اثر جودیت باتلر
Queer Theory
LGBT Philosophy Site Index
Queer Theory Explained
تاریخ الجیبیتی
مطالعات جنسیت
نظریه انتقادی
نظریه فمینیسم |
987 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87 | فلسفه | فَلسَفِه ()و مطالعه پرسشهای عمومی و اساسی است، مانند پرسشهای مربوط به عقل، وجودیت، دانش، ارزشها، ذهن و زبان. چنین سوالاتی اغلب به عنوان مشکلاتی مطرح میشوند که باید مورد مطالعه قرار گیرند یا حل شوند. این اصطلاح احتمالاً توسط فیثاغورس (حدود ۵۷۰–۴۹۵ قبل از میلاد) ابداع شدهاست. روشهای فلسفی شامل پرسش، بحث انتقادی، استدلال عقلی و ارائه منظم است.
این کلمه در زبان عربی مصدر است از کلمه یونانی φιλοσοφία (فیلوسوفیا). فیلو به معنی "دوستداری" و "سوفیا" بهمعنی دانش است. پس کلمه فلسفه در لغت به معنی دوستداری دانش بوده است.
موضوع علم فلسفه اولیٰ(متافیزیک یا الهیات) در اصل (وجود) صرف و عوارض و حالات مختلف آن است و به جهان از منظر وجودی واحد و پیوسته مینگرد . فلسفه اولیٰ از این جهت که عام ترین و کامل ترین موضوع را دارد از علوم دیگر جامع تر است و به دلیل بهرهگیری از روش استدلال و برهان از علوم دیگر یقینی تر می باشد . در علم فلسفه به پرسشهای کلی مربوط به عقل، مبدا پیدایش دنیا ، نظام خلقت ، ماهیت ها ، وجودیت، دانش، ارزشها، ذهن و زبان پاسخ داده می شود. چنین سوالاتی اغلب به عنوان مشکلاتی مطرح میشوند که باید مورد مطالعه قرار گیرند یا حل شوند.
هرچند قبل از سقراط متفکرانی دیگر وجود داشته اند اما کلمه فلسفه اولین بار توسط سقراط مورد استفاده قرار گرفت. در زمان او عده ای که خود را سوفیست (به معنای دانشمند) می نامیدند ادراک انسان را ملاک حقیقت و واقعیت می دانستند و مغالطه به کار می بردند . سقراط برای امتناع از همردیف شدن با سوفیست ها نام (فیلوسوفوس)به معنای فیلسوف امروزی را برای خود برگزید که بعد ها کم کم فلسفه به معنای علم به کار رفت و سفسطه ( مصدر به معنای سوفیست گری) بر مغالطه کاری گفته شد.
از نظر تاریخی، فلسفه همه دانش را در بر میگرفت و یک پزشک بهعنوان یک فیلسوف شناخته میشد. از زمان فیلسوف یونان باستان ارسطو تا قرن نوزدهم، " فلسفه طبیعی " نجوم، پزشکی و فیزیک را هم دربر گرفت. به عنوان مثال، اصول ریاضیات فلسفه طبیعی نیوتن در سال ۱۶۸۷ که بعداً به عنوان یک کتاب فیزیک طبقهبندی شد.
در قرن نوزدهم، رشد دانشگاههای تحقیقاتی مدرن، فلسفه دانشگاهی و سایر رشتهها را به سمت حرفهایسازی و تخصص در فلسفه معاصر سوق داد. از آن زمان، حوزههای مختلف تحقیق که بهطور سنتی بخشی از فلسفه بودند، مانند روانشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی و اقتصاد، به رشتههای دانشگاهی جداگانهای تبدیل میشوند.
امروزه، زیرشاخههای اصلی فلسفه دانشگاهی شامل متافیزیک است که مربوط به ماهیت اساسی هستی و واقعیت است. معرفتشناسی، که ماهیت دانش و باور را بررسی میکند؛ فلسفه اخلاق، که مربوط به ارزش اخلاقی است؛ و منطق، که قواعد استنتاج را مطالعه میکند که به فرد اجازه میدهد از مقدمات واقعی نتیجهگیری کند. زیرشاخههای برجسته دیگر شامل فلسفه علم، فلسفه سیاسی، زیباییشناسی، فلسفه زبان و فلسفه ذهن هستند.
منشأ و تکامل
در ابتدا این اصطلاح به هر مجموعهٔ دانش گفته میشد. از این نظر، فلسفه با دین، ریاضیات، علوم طبیعی، آموزش و سیاست ارتباط نزدیک داشت. اگرچه آن زمان به عنوان کتاب فیزیک طبقهبندی شدهاست، اما اصول ریاضیات نیوتن (۱۶۸۷) از اصطلاح فلسفه طبیعی همانطور که در آن زمان فهمیده میشد، استفاده میکند، شامل رشته هایی مانند نجوم، پزشکی و فیزیک است که بعداً با علم مرتبط شدند.
در بخش سیزده از زندگی و نظرات فلاسفه برجسته، قدیمیترین تاریخ فلسفه برجای مانده متعلق به سده ۳ میلادی، دیوژن لائرتی تقسیمبندی سه بخشی از تحقیق فلسفی یونان باستان را ارائه میدهد:
فلسفه طبیعی (از ) که مطالعه قانون اساسی و فرایندهای تحول در جهان فیزیکی بود.
فلسفه اخلاق (از ) که مطالعه خوبی، درست و غلط، عدالت و فضیلت بود.
فلسفه متافیزیکی (از ) که مطالعه وجود، علیت، خدا، منطق، اشکال و سایر اشیاء انتزاعی بود.
واژهشناسی
واژهٔ فلسفه شکل عربیشده واژهٔ یونانی فیلوسوفیا به معنای «دانشْدوستی» است. که سپس به عربی و فارسی راه یافتهاست. نخستین بار فیثاغورس این واژه را به کار بردهاست.
تعریف فیلسوفان
تعریفهای گوناگونی از فیلسوفان برای فلسفه وجود دارد از جمله آنها میتوان به:
افلاطون: فلسفه، لذتی گرامی است. خاستگاه فلسفه، شگفتی در برابر جهان است.
ارسطو: فلسفه، علم به موجودات است از آن رو که وجود دارند.
ویتگنشتاین: فلسفه، نبردی است علیه ذهن افسون زده شده، توسط زبان.
کانت: فلسفه، شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
فیشته: فلسفه، علمِ علم یا علم معرفت است.
یوهان فریدریش هربارت: فلسفه، تحلیلِ معانی عقلی است.
ابن سینا: فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است؛ بهقدری که برای انسان ممکن است بر آنها آگاهی یابد.
سیسرون: فلسفه، عبارت است از علم پیدا کردن، به شریفترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیلهای که ممکن شود.
ملاصدرا: فلسفه، استکمال نفس انسان، از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همانگونه که در خارج هستند و نیز، حکم حقیقی به وجود آنها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
هگل: فلسفه، بحث در امر مطلق است.
توماس هابز: فلسفه، علم به روابط علت و معلولی میان اشیاء است.
وونت: کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفتهایی است که از راه علوم مختلف بهدست میآیند تا به این ترتیب مجموعهای واحد و پیوسته ایجاد شود.
کریستیان وولف: فلسفه، علم به موجودات ممکن است؛ یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.
تاریخ فلسفه
فلسفه به ۵ دوره جزئی و ۳ دوره کلی تقسیم میشود. ۳ دوره اصلی شامل:
۱- فلسفه باستان
اَشکال ابتداییِ تفکر فلسفی باستان، بیشتر براساس کیهانشناسی اساطیری شمرده میشود.
مصر و بابل
بهطور کلی فلسفه بهوجود آمده شرایط و اتفاقات و حوادث زمانه است.
ایران باستان
فلسفه در ایران باستان همپای فلسفه یونان و روم پیش رفته و با آنها برهمکنش بسیار داشتهاست. اکثر کتابهای ایران توسط اعراب مسلمان(اهالی سنت) سوزانده شده و امروزه مطالب زیادی از حکمت آن دوران به جای نمانده است.
چین
یونان و روم
هندوستان
۲- فلسفه قرون وسطی (قرن ۵ تا ۱۶ میلادی)
اروپا
قرون وسطی
رنسانس
شرق آسیا
هند
خاورمیانه
۳- فلسفه قرون جدید (قرن ۱۷ تا ۲۰ میلادی)
فلسفه مدرن اولیه
فلسفه قرن ۱۹
فلسفه قرن ۲۰
دستهبندیها
فلسفه در سطوح جهانی به ۶ قسمت تقسیم میشود: هستیشناسی، معرفتشناسی، منطق، فلسفه سیاست (سیاسی)، زیباییشناسی و فلسفه اخلاق؛ اما در چند دههٔ اخیر در ایران معرفتشناسی و هستیشناسی با عنوان شاخههای اصلی فلسفه و منطق بهعنوان کمککننده و همهٔ شاخههای دیگر که ترکیبی از فلسفه و علم دیگری هستند مضاف گفته میشود.
مابعدالطبیعه
مابعدالطبیعه (متافیزیک)، مطالعهٔ ویژگیهای عمومی واقعیت همانند وجود، زمان، رابطهٔ بین ذهن و بدن، اشیاء و خواص آنها، کل و اجزای آن، وقایع، فرایندها و علت و معلول است.
معرفتشناسی
معرفتشناسی در پیوند با چیستی، اعتبار و دامنه دانش است، همانند روابط بین حقیقت، باور و نظریههای توجیه. معرفتشناسی، به بررسی روشهای کسب دانش، بررسی نظریههای کسب دانش در طول تاریخ و سنجش اعتبار هر کدام از طرق کسب دانش میپردازد.
منطق
منطق مطالعه اصول استدلال درست است. در گذشته منطق صرفاً شاخهای از فلسفه شمرده میشد ولی از میانهٔ سدهٔ سیزدهم در ریاضیات و در دهههای واپسین در علوم رایانه و از دهه ۱۳۶۰ در علوم شناختی نیز به آن میپردازند. منطق از نطق و به معنای گویش و گفتار است که شخص برای تفهیم مخاطب خود وی را با ادله گفتاری تحت تأثیر قرار میدهد و نیز خود شخص که حاضر به شنیدن گفتههای مخاطب خود باشد او یک شخص (منطقی) میباشد.
فلسفههای مضاف (خاص)
فلسفههای خاص یا فلسفههای مضاف به شاخههایی از فلسفه گفته میشود که یک حوزه یا پدیده خاص را بهطور تخصصی از دیدگاه فلسفی مورد مطالعه قرار میدهند. از جمله فلسفههای خاص میتوان به فلسفهٔ کنش، زیستشناسی، شیمی، آموزش، اقتصاد، مهندسی، زیستبوم، فیلم، جغرافیا، اطلاعات، بهداشت، تاریخ، طبیعت انسان، شادی، زبان، حقوق، ادبیات، ریاضیات، پزشکی، ذهن، موسیقی، وجود، فرهنگ، فلسفه، فیزیک، سیاست، روانشناسی، دین، علم، جامعهشناسی، فناوری، جنگ و جنسیت اشاره کرد.
سه فلسفهٔ مضافِ اخلاق، سیاست و زیباییشناسی نیز، مهمترین فلسفههای مضاف هستند.
فلسفه اخلاق
مسائل بنیادی فلسفهٔ اخلاق شامل: درستی و نادرستی امور، شناخت امور خیر و شر و بازشناسی فضایل است.
زیباییشناسی
زیباییشناسی به زیبایی، هنر، لذت، ارزشهای حسی، عاطفی، ادراک و مسائل مربوط به ذوق و احساسات میپردازد.
فلسفه سیاسی
فلسفه سیاسی به مطالعه دولت و رابطه افراد (یا خانواده و قبیله) با جوامع و از جمله دولت میپردازد. فلسفه سیاسی به موضوعات و پرسشهای مهمی همچون عدالت، آزادی، دموکراسی، شهروندی، قانون، حاکمیت، برابری و … میپردازد.
نظر سید جواد طباطبایی در باب فلسفههای خاص
سید جواد طباطبایی دربارهٔ اصطلاح «فلسفه مضاف» میگوید: «در ده بیست سال گذشته رایج شده که فلسفههایی را جزو فلسفههای مضاف میدانند؛ همچنین در سالهای اخیر واژگان و ترکیبهای زشت و نابههنجار بسیاری کشف و جعل کردند و به کار میبرند که این هم یکی از آنهاست. فلسفههای مضاف در هیچ جای دنیا معنا ندارد، جز در میان بخشی از جماعت ظاهراً فلسفی ایران. معلوم نیست که فلسفه مضاف یعنی چه؟ این را از آب مضاف قیاس گرفتند. اگر کتابی به این اسم دیدید حتماً نخرید و اگر هم این اصطلاح را تا حالا به کار میبردید دیگر بهکار نبرید. فلسفه مضاف نداریم، بلکه یک فلسفه داریم، وقتی به یونان برمیگردیم، در سالهای سقراطی و افلاطونی یک فلسفه بیشتر وجود ندارد و آنها این تقسیمبندی اینگونهای را انجام ندادند.»
فلسفههای مضاف دیگر
فلسفه زبان: به بررسی ماهیت، ریشه و شیوههای استفاده از زبان میپردازد.
فلسفه حقوق: به پرسشهایی از قبیل «چرا قواعد و قوانین وجود دارند؟ اهداف آنها چیست؟ تفاوت قواعد حقوقی، اخلاقی و مذهبی چیست؟ فرق بین خوب و بد چیست؟ میپردازد.
فلسفه ذهن: از شاخههای روش فلسفه تحلیلی است که ماهیت ذهن، رویدادهای ذهنی، کارکردهای ذهنی و خودآگاهی را بررسی فلسفی میکند. سرشت رابطهٔ این امور با بدن فیزیکی؛ که به مسئله ذهن و بدن (نفس و بدن) معروف است نیز از مهمترین مسائل فلسفه ذهن است.
فلسفه دین: شاخهای از فلسفه مشتمل بر همه مباحث فلسفی است که بنمایهٔ آنها پرسشهایی است که از دین سرچشمه میگیرد. فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای بنیادین سنتهای دینی ویژهٔ جوامع مختلف است.
فلسفه علم: گرایشی از فلسفه است که به تغییر در مفاهیم و مسائل (مانند روششناسی، ارزش گزارهها و کارایی آنها و گونههای پیکرهبندیها و…) علوم گوناگون میپردازد. در واقع، فلسفهٔ علم، علم «مطالعه علوم» است. فلسفهٔ علم، از لحاظ علمِ مورد بررسی، به زیرگرایشهای گوناگونی از جمله فلسفه ریاضیات، فلسفه فیزیک، فلسفه علوم کامپیوتر و…
فلسفه هنر: هنر چیست؟ چه آثاری را باید هنر به حساب آورد؟ آیا هنر وجود واقعی دارد یا فقط در ذهن هنرمند است؟ این سؤالات و بسیاری دیگر، سؤالاتی هستند که در فلسفه هنر به آنها پرداخته میشود.
ابرفلسفه: فرافلسفه یا فلسفهٔ فلسفه، مطالعهٔ ماهیت (سرشت)، اهداف، و روشهای فلسفه است.
مکتبها و سنتهای معروف فلسفی
ایدئالیسم آلمانی
ایدئالیسم آلمانی، نام جنبشی در فلسفه آلمان است که در دهه هشتاد قرن هجدهم میلادی آغاز و در دهه چهل قرن نوزدهم پایان یافت. مشهورترین نمایندگان این جنبش: کانت، فیشته، فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ و هگل هستند.
پراگماتیسم
عملگرایی یا پراگماتیسم ، به معنی فلسفه اصالت عمل است ولی در سیاست بیشتر واقعگرایی و مصلحتگرایی معنی میدهد.
پدیدارشناسی
پدیدارشناسی یا پدیدهشناسی یا نمودشناسی فلسفه؛ مطالعهٔ ساختارِ تجربه یا آگاهی است. این جنبش فلسفی در ابتدای سدهٔ بیستم میلادی توسط ادموند هوسرل پایهگذاری شد و سپس توسط حلقهای از متأثرینش در دانشگاه گوتینگن و دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ در آلمان گسترش یافت.
اگزیستانسیالیسم
اگزیستانسیالیسم، یا هستیگرایی، یا اصالت وجود، برتر بودن وجود از ماهیت مبدأ شناخت این فلسفه انسانِ خودآگاه است. برایناساس انسانِ خودآگاه شالودهٔ اگزیستانسیالیسم است.
ساختارگرایی و پساساختارگرایی
ساختارگرایی که به وسیلهٔ زبانشناس سوئیسی فردینان دوسوسور بنیانگذاری شده، در پی روشن کردن نظامهای نشانهای از طریق تحلیل کردن گفتمانها میباشد
و پساساختارگرایی به مجموعهای از افکار روشنفکرانه فیلسوفان اروپای غربی و جامعهشناسانی گفته میشود که با گرایش فرانسوی، مطلب نوشتهاند.
سنت تحلیلی
بهعنوان یک مکتب فلسفی که تأکید بر وضوح و دقت در استدلال، استفادهٔ متداول از منطق صوری، تجزیهٔ مفهومی و همچنین توجه به ریاضیات و علوم طبیعی از ویژگیهای آن هستند.
مکتبها و سنتهای فلسفی
مکتبهای فلسفی
تفاوت با دیگر معرفتها
جدایی فلسفه و دانشهای آزمودنی
فلسفه گروه نتیجههایی نیست که دربارهٔ آنها سازشی در میان باشد.
شش قرن پیش از میلاد مسیح که فلسفه در یونان باستان آغاز گشت، به همه بررسیهای اندیشهمحور فلسفه میگفتند و فیلسوفان نخستین در زمینههایی کاوش میکردند که اکنون باید آنها را زمینههای دانش بهشمار آورد؛ ولی دانشهای گوناگون که به نتایجی رسیدند که دربارهشان همرائی پدید آمد، از فلسفه جدا شدند و به رشتهای جداگانه تبدیل گردیدند. نشدنی نیست که دانشهای دیگری نیز از فلسفه جدا شوند؛ برای نمونه منطق در راهی گام برمیدارد که به شاخهای جدا از فلسفه تبدیل گردد.
از همین رو، فلسفه را «مادر دانشها» نامیدهاند. گفتگوی فلسفی بیشتر رویکرد به اندیشه ناب است. انگیزه این گفتگو در ریشه آن است که نادرستیها نابود گردد و دشواریها و پیچیدگیها از میان برداشته شود. آنگاه که از این خودکاوی نتیجهای بهدست آید، آنچه برای فلسفه به جا میماند، نتیجه نیست؛ بلکه از میان رفتن چیزهایی است که پیش از آن دشوار و پرسش شمرده میشد.
فلسفه، بررسی حقیقت است، ولی نه آن جهت از حقیقت که دانشهای گوناگون بدان پرداختهاند. برای نمونه، دانش گیتیشناسی (فیزیک) دربارهٔ پیکرههای مادی از آن جهت که جنبش و ایستایی دارند و دانش زیستشناسی دربارهٔ هستارها از آن رو که زندگی دارند، به پژوهش و بررسی میپردازد؛ ولی در فلسفه فراگیرترین چیزی که بتوان با آن سر و کار داشت، یا همان هستی؛ زمینه اندیشه جای میگیرد؛ به گفتار دیگر، در فلسفه، بن هستی بهگونه بیکران و دور از هر گونه بند و پیشوند و پسوندی بهمیان میآید. از همین رو ارسطو در شناسه فلسفه میگوید: «فلسفه آگاهی به موجودات است، از آن رو که موجودیت دارند».
بهگونه چکیده فلسفه گروه نتایج نیست، که بیشتر راه و روش اندیشیدن است؛ از همین رو، فلاسفه آزمونگرا، کارکردهای فلسفه را در سه زمینه منطقی، زبانشناختی و کاربردی (فلسفه دانش، منش، کشورداری و…) دانستهاند.
تاریخ فلسفه از جهتی خود بستر فلسفه است
تاریخ فلسفه بهسان تاریخ دانشها، افزونهٔ شاخهایِ زمینه بنیادی نیست؛ که خود هم زمینه است. مانند اینکه دانستن تاریخ زیستشناسی، پایه دانستن زیستشناسی نوین نیست. زیستشناسی شاخهای از دانش است، تاریخ زیستشناسی روشنگری چگونگی دست یافتن به این دانش است، و این دو زمینههایی جداگانهاند.
ولی بررسی فلسفه بیشتر بررسی روند داد و ستد اندیشهها دربارهٔ پرسشهای فلسفی است؛ و همین داد و ستد اندیشههاست که تاریخ فلسفه را ساختهاست.
فرایند فلسفهورزی خود بخشی از زمینه فلسفه است
فلسفه خواهان جهتدار بودن و جهتدهی است
دانشمند از دانشش بازدههای منشی و فرجامگرایانه نمیگیرد، داوری نمیکند که کار جهان درست است یا تباه. با آن که یکی از کارهای آیینی فلسفه که در آن دودلی نکردهاند؛ رهنمود دادن است. رهنمود در این باره که چگونه باید زیست، و این خودکاوی زمینه دانش نیست.
به دشواری میتوان انگاشت که رشته دیگری بتواند آن دگرگونی ژرفی را که فلسفه در دیدگاه دانشپژوه پدیدار میکند پدید آورد.
فیزیکدانی بزرگ شما را میخواند تا انگارههایی را که دربارهٔ روش پیدایش کهکشانها دارید دگرگون کنید؛ ولی فیلسوفی بزرگ بهراستی شما را فرا میخواند تا زندگیتان را دگرگون سازید.
پشتوانه دانشها وابسته به فرمانرو فلسفه است
دانش پیشانگاشتههایی دارد که پیشتر در فلسفه بررسی شدهاند. گزارههایی مانند اینکه: طبیعت مادی راستین است؛ جهان دارای قانونهای پایدار علت و معلولی (انگیزه و انگیخته) است؛ جهان دریافتنی و از سرچشمههای شناخت مردم است؛ دانشی نیستند، که پیشزمینه پرداخت به دانش میباشند.
درست است که برای نمونه دانشمندان علوم لزوماً از دلالتهای فلسفه علم بر کارشان آگاهی ندارند و فلسفه قادر بر تحتتأثیر قرار دادن نحوه کارشان نیست، اما بیتردید فلسفه علاوه بر آنکه میتواند تفکر دانشمندان را نسبت به آنچه انجام میدهند تغییر دهد؛ بلکه پیشفرض هرگونه علمورزی است.
تفاوت فلسفه و دین
در دین، معرفت متکی بر وحی است و حقایق نهایی در پرتوی وحی فهمیده میشوند؛ اما در فلسفه، وحی نیز باید به محک منطق و استدلال آزموده شود.
البته در منابع شیعی دو حجت برای انسان مطرح شده یکی وحی و دیگری عقل.
نقش زنان
گرچه معمولاً حضور مردان در بحثهای فلسفی غالب است اما زنان هم در طول تاریخ فلسفه حضور داشتهاند. از فیلسوفان زن دوران باستان میتوان به هیپارچیا (در حدود ۳۲۵ سال قبل از میلاد) و آرت سیرن (قرن ۵ و ۴ قبل از میلاد) اشاره کرد. زنان در طول دورههای باستانی، قرون وسطی و مدرن حضور داشته و پذیرفته شدهاند، اما هیچ فیلسوف زنی تا قرن بیست و یکم به کانون غرب راه نیافتهاست، هرچند برخی منابع به این که سوزان لانگر، هانا آرنت و سیمون دو بوار وارد کانون شدهاند؛ اشاره دارند.
در اوایل دهه ۱۸۰۰، برخی از کالجها و دانشگاههای انگلیس و ایالات متحده آمریکا زنان را پذیرفتند و تعداد زنان دانشگاهی افزایش یافت؛ با این وجود، وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده از دهه ۱۹۹۰ گزارش داده که تعداد کمی از زنان تحصیلات خود را در فلسفه به پایان رساندهاند و فلسفه یکی از مؤلفههای متناسب با جنسیت در علوم انسانی است. در سال ۲۰۱۴؛ اینساید هایر ادیوکیشن (Inside Higher Education)، فلسفه را تاریخچه طولانی از زاد و ولد و آزار و اذیت جنسی نسبت به دانش آموزان و استادان زن فلسفه توصیف کرد. جنیفر ساول استاد فلسفه دانشگاه شفیلد هم در سال ۲۰۱۵ اظهار داشت زنان پس از آزار و اذیت، حمله یا مقابله فلسفه را ترک میکنند.
در اوایل دهه ۹۰؛ انجمن فلسفی کانادایی، عدم تعادل جنسیتی و تعصب جنسیتی را در زمینه علم فلسفه ذکر کرد و در ژوئن ۲۰۱۳، یک استاد جامعهشناسی ایالات متحده اظهار داشت که از تمامی نویسندگان نشریات فلسفه فقط ۳/۶ درصد را زنان تشکیل میدهند. همه اینها در حالی است که سایر حوزههای انسانی تا حدودی جنسیتی هستند؛ ولی فلسفه عمدتاً مردانه است و حتی گفته میشود فلسفه از ریاضیات هم مردانهتر است.
دشمنان و نقد
گرچه فلسفه نسبت بسیار نزدیکی با نقد دارد، اما هرگز خود کاملاً مصون از نقد نبودهاست. دیکتاتورها معمولاً یکی از بزرگترین دشمنان فلسفه و فیلسوفان بودهاند. به گواه تاریخ برخی از دینباوران نیز بهطور کلی با فلسفه پیوند خوبی نداشتهاند. بهطور مثال در حدود قرن سوم تا نهم میلادی در اروپا بهطور کل عقل امری شیطانی دانسته میشد؛ و ایمان قوی ایستادگی در برابر آن تلقی میشد. گروهی دیگر گرچه از فلسفه به عنوان یک علم پشتیبانی میکنند اما نسبت به آسیبهای آن هشدار میدهند. رنه دکارت بر این باور است که هر چقدر یک فیلسوف بزرگتر باشد، امکان خطای او بیشتر است.
جستارهای وابسته
فیلسوف
فیلسوفان یونان باستان
فهرست فیلسوفان مسلمان
فهرست فیلسوفان غربی
فهرست فیلسوفان ایرانی
فلسفه مشاء
فلسفه اشراق
متون فلسفی جهان
پانویس
منابع
تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون
تاریخ فلسفهٔ غرب، رجینالد هالینگ دیل
مبانی فلسفه، نایجل واربرتون.
فرهنگ فلسفی، هگل.
فرهنگ فلسفی، ولتر.
کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین.
تاریخ فلسفه، ا.ی. خلیاپیچ.
تاریخ فلسفه اسلامی، سید حسین نصر.
تاریخ فلسفهٔ غرب، هالینگ دیل.
مبانی فلسفه، نایجل واربرتون.
مسائل فلسفه، برتراند راسل.
درآمدی بر تحلیل فلسفی، جان هاسپرز.
آپولوژی، افلاطون.
رسالهٔ منطقی- فلسفی، ویتگنشتاین.
متافیزیک، ارسطو.
پایان فلسفه و نتیجهٔ تفکر، مارتین هایدگر.
فلسفه از منظر قرآن و اسلام.
برای مطالعه بیشتر
انگلیسی
مقدماتی
Appiah, Kwame Anthony. Thinking it Through – An Introduction to Contemporary Philosophy, 2003,
Blumenau, Ralph. Philosophy and Living.
Craig, Edward. Philosophy: A Very Short Introduction.
Curley, Edwin, A Spinoza Reader, Princeton, 1994,
Durant, Will, Story of Philosophy: The Lives and Opinions of the World's Greatest Philosophers, Pocket, 1991, ,
Harrison-Barbet, Anthony, Mastering Philosophy.
Higgins, Kathleen M. and Solomon, Robert C. A Short History of Philosophy.
Philosophy Now magazine
Russell, Bertrand. The Problems of Philosophy.
Sinclair, Alistair J. What is Philosophy? An Introduction, ۲۰08,
Sober, E. (۲۰۰۱). Core Questions in Philosophy: A Text with Readings. Upper Saddle River, Prentice Hall.
Solomon, Robert C. Big Questions: A Short Introduction to Philosophy.
Warburton, Nigel. Philosophy: The Basics.
Think: philosophy for everyone Lively and accessible articles written by philosophers pre-eminent in their fields, for a broad audience. Free articles are available online.
مقدماتی بر حسب موضوع
Copleston, Frederick. Philosophy in Russia: From Herzen to Lenin and Berdyaev.
Critchley, Simon. Continental Philosophy: A Very Short Introduction.
Hamilton, Sue. Indian Philosophy: a Very Short Introduction.
Harwood, Sterling, ed. , Business as Ethical and Business as Usual (Belmont, CA: Wadsworth Publishing Co. , 2000); www.sterlingharwood.com
Imbo, Samuel Oluoch. '3'An Introduction to African Philosophy.
Knight, Kelvin. Aristotelian Philosophy: Ethics and Politics from Aristotle to MacIntyre.
Kupperman, Joel J. Classic Asian Philosophy: A Guide to the Essential Texts.
Leaman, Oliver. A Brief Introduction to Islamic Philosophy.
Lee, Joe and Powell, Jim. Eastern Philosophy For Beginners.
Nagel, Thomas. What Does It All Mean? A Very Short Introduction to Philosophy.
Scruton, Roger. A Short History of Modern Philosophy.
Smart, Ninian. World Philosophies.
Tarnas, Richard. The Passion of the Western Mind: Understanding the Ideas That Have Shaped Our World View.
کتب گزیده از قطعات فلسفی
Classics of Philosophy (Vols. ۱ & ۲، 2nd edition) by Louis P. Pojman
Classics of Philosophy: The 20th Century (Vol. 3) by Louis P. Pojman
The English Philosophers from Bacon to Mill by Edwin Arthur
European Philosophers from Descartes to Nietzsche by Monroe Beardsley
Contemporary Analytic Philosophy: Core Readings by James Baillie
Existentialism: Basic Writings (Second Edition) by Charles Guignon, Derk Pereboom
The Phenomenology Reader by Dermot Moran, Timothy Mooney
Medieval Islamic Philosophical Writings edited by Muhammad Ali Khalidi
A Source Book in Indian Philosophy by Sarvepalli Radhakrishnan, Charles A. Moore
A Source Book in Chinese Philosophy by Wing-tsit Chan
Kim, J. and Ernest Sosa, Ed. (1999). Metaphysics: An Anthology. Blackwell Philosophy Anthologies. Oxford, Blackwell Publishers Ltd.
The Oxford Handbook of Free Will (2004) edited by Robert Kane
Husserl, Edmund and Welton, Donn, The Essential Husserl: Basic Writings in Transcendental Phenomenology, Indiana University Press, 1999,
کتب مرجع
The Oxford Companion to Philosophy edited by Ted Honderich
The Cambridge Dictionary of Philosophy by Robert Audi
The Routledge Encyclopedia of Philosophy (10 vols.) edited by Edward Craig, لوچانو فلوریدی (available online by subscription); or
The Concise Routledge Encyclopedia of Philosophy edited by Edward Craig (an abridgement)
Encyclopedia of Philosophy (8 vols.) edited by Paul Edwards; in 1996, a ninth supplemental volume appeared which updated the classic 1967 encyclopedia.
International Directory of Philosophy and Philosophers. Charlottesville, Philosophy Documentation Center.
Directory of American Philosophers. Charlottesville, Philosophy Documentation Center.
Routledge History of Philosophy (10 vols.) edited by John Marenbon
History of Philosophy (9 vols.) by فردریک کاپلستون
A History of Western Philosophy (5 vols.) by W.T. Jones
Encyclopaedia of Indian Philosophies (8 vols.), edited by Karl H. Potter et al. (first 6 volumes out of print)
Indian Philosophy (2 vols.) by Sarvepalli Radhakrishnan
A History of Indian Philosophy (5 vols.) by Surendranath Dasgupta
History of Chinese Philosophy (2 vols.) by Fung Yu-lan, Derk Bodde
Encyclopedia of Chinese Philosophy edited by Antonio S. Cua
Encyclopedia of Eastern Philosophy and Religion by Ingrid Fischer-Schreiber, Franz-Karl Ehrhard, Kurt Friedrichs
Companion Encyclopedia of Asian Philosophy by Brian Carr, Indira Mahalingam
A Concise Dictionary of Indian Philosophy: Sanskrit Terms Defined in English by John A. Grimes
History of Islamic Philosophy edited by Seyyed Hossein Nasr, Oliver Leaman
History of Jewish Philosophy edited by Daniel H. Frank, Oliver Leaman
A History of Russian Philosophy: From the Tenth to the Twentieth Centuries by Valerii Aleksandrovich Kuvakin
Ayer, A.J. et al. , Ed. (1994) A Dictionary of Philosophical Quotations. Blackwell Reference Oxford. Oxford, Basil Blackwell Ltd.
Blackburn, S. , Ed. (1996)The Oxford Dictionary of Philosophy. Oxford, Oxford University Press.
Mauter, T. , Ed. The Penguin Dictionary of Philosophy. London, Penguin Books.
Runes, D. , Ed. (1942). The Dictionary of Philosophy. New York, The Philosophical Library, Inc.
Angeles, P.A. , Ed. (1992). The Harper Collins Dictionary of Philosophy. New York, Harper Perennial.
Bunnin, N. et al. , Ed. (1996) The Blackwell Companion to Philosophy. Blackwell Companions to Philosophy. Oxford, Blackwell Publishers Ltd.
Hoffman, Eric, Ed. (1997) Guidebook for Publishing Philosophy. Charlottesville, Philosophy Documentation Center.
Popkin, R.H. (1999). The Columbia History of Western Philosophy''. New York, Columbia University Press.
فارسی
پیوند به بیرون
نگاهی به تاریخ فلسفه
فلسفه برای کودکان و نوجوانان
گالری عکس: آلمان و فیلسوفان بزرگ معاصرش
Stanford Encyclopedia of Philosophy
The Internet Encyclopedia of Philosophy
Philosophy Timeline
Philosophy Forums
Philosophy Magazines and Journals
Philosophy (review)
Philosophy OpenCourseWare from the دانشگاه نوتردام
Philosophy Discussion Group
Philosophy Documentation Center
Popular Philosophy
باورها
علوم انسانی
مقالههای موضوعات اصلی
فلسفه
علوم انسانی |
990 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%86%D9%88 | گنو | سیستمعامل گنو در سال ۱۹۸۳ با هدف ایجاد یک سیستمعامل کامل و آزاد شبه-یونیکس بهوسیله ریچارد استالمن پایهگذاری شد. GNU مخفف بازگشتی «GNU's Not Unix» است.
پروژه گنو در سال ۱۹۸۴ با هدف پشتیبانی و تولید نرمافزار آزاد برای سیستمعامل گنو تأسیس شد.
بنیاد نرمافزار آزاد در سال ۱۹۸۵ با هدف حمایت از جنبش نرمافزار آزاد و به ویژه پروژهٔ گنو شروع به کار کرد.
سیستم عامل گنو در حال حاضر از هسته لینوکس استفاده می کند و حاصل همکاری سیستم عامل گنو و هسته لینوکس، گنو/لینوکس است که به اشتباه به آن لینوکس می گویند که بحث نام گذاری گنو/لینوکس را تشکیل داده است.
کرنل اصلی سیستمعامل گنو، گنو هرد است که هنوز در حال توسعه تا رسیدن به سطح پایدار است و کاربر و کاربرد زیادی ندارد.
تاریخچه
در دههٔ ۱۹۷۰ و اوایل دههٔ ۱۹۸۰، برنامهنویسان رایانه تمامی کدهایی را که مینوشتند با دیگران به اشتراک میگذاشتند. هر شخصی متن برنامهٔ خود را در اختیار دیگر برنامهنویسان میگذاشت و به اشتراکگذاری نرمافزار امری عادی بود.
اما در اوایل دههٔ ۱۹۸۰ همه چیز به آرامی دگرگون شد. شرکتهای نرمافزاری دیگر متن برنامههای خود را در اختیار دیگران قرار نمیدادند. برنامهنویسان نمیتوانستند برنامههای دیگران را تغییر داده و آن را بهبود بخشند. از این پس به اشتراک گذاریِ نرمافزار جرم محسوب میشد.
در همین سالها ریچارد استالمن در آزمایشگاه هوش مصنوعیِ مؤسّسهٔ تکنولوژیِ ماساچوست (امآیتی) مشغول به کار بود. او معتقد بود که نرمافزار باید همواره آزاد بوده و همگان اجازهٔ ویرایش آن را داشته باشند. به عبارت دیگر نرمافزار باید آزاد باشد.
نخستین گام برای داشتن یک رایانهٔ آزاد، وجود یک سیستمعامل آزاد و نرمافزارهای آزاد بر روی آن بود؛ بنابراین ریچارد استالمن پروژه گنو را آغاز کرد. در طی سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۵ او کامپایلر جیسیسی و ویرایشگر متن ایمکس را نوشت و منتشر کرد. به این ترتیب ابزارهای نخستین مورد نیاز برای طراحی و ساخت یک سیستمعامل فراهم شد. در سال ۱۹۸۵ بنیاد نرمافزارهای آزاد پایهگذاری شد، مفهوم کپیلفت به وجود آمد و اجازهنامهٔ جامع و عمومی گنو (جیپیال) برای حمایت نرمافزارهای آزاد و تضمین آزادی کابران نوشته شد.
از آن زمان تاکنون افراد بسیاری به صورت داوطلبانه برای توسعه بخشهای مختلف این سیستمعامل همکاری کرده و بخشهای مختلف آن را توسعه دادند.
تا سال ۱۹۹۰ تمامی اجزای یک سیستمعامل به غیر از هسته آن آماده بود. در سال ۱۹۹۱ لینوس توروالدز هستهای با نام لینوکس را پدیدآورد. ترکیب نرمافزارهای گنو با لینوکس یک سیستمعامل کامل شد.
هر چند لینوکس کاملاً آزاد است، اما میتوان اجزای غیر آزاد را نیز بر روی آن اجرا کرد. به این ترتیب توزیعهای لینوکسی پدیدآمدهاند که کاملاً آزاد نیستند. البته بنیاد نرمافزارهای آزاد فهرستی از توزیعهای کاملاً آزاد لینوکس تهیه کردهاست.
سیستمعامل گنو
هدف اصلی در پروژه گنو ایجاد مجموعهای از نرمافزارها شامل کرنل، ابزارهای مدیریتی، ابزارهای توسعهٔ نرمافزارها (همانند مجموعهٔ همگردانهای جیسیسی) و … است که به کاربران آزادی کامل را برای اجرا، مطالعه، ویرایش و به اشتراکگذاریِ نرمافزارها اعطا کند. در حقیقت، هدف اصلی پروژه تنها تأمین یک سیستمعامل پایدار و ایمن نیست، بلکه تأمین آزادی کاربران و دفاع از آن است.
نام و نشان گنو
گنو یک مخفف بازگشتی است و از نخستین حرف کلمات GNU's Not Unix به معنای گنو یونیکس نیست گرفته شدهاست. ریچارد استالمن این نام را روشی خلّاقانه برای ادای دین به سیستمعامل یونیکس میداند، زیرا استفاده از نام یونیکس به دلیل علامت تجاری بودن در یک محصول دیگر بدون اجازه ممکن نیست. همچنین گنو نام گونهای گاو وحشی است که در آفریقا زندگی میکند.
نشان گنو، با طرحی از سر گاو وحشی، توسط Etienne Suvasa طراحی شدهاست و در وبسایت گنو یا مقالههای بنیاد نرمافزارهای آزاد به کار میرود.
کپی رایت، مجوز گنو، و نظارت
پروژه گنو توصیه میکند که مشارکت کنندگان کپی رایت بسته های گنو را به بنیاد نرم افزار آزاد اختصاص دهند، هر چند بنیاد نرم افزار آزاد انتشار تغییرات کوچک در یک پروژه موجود را به حوزه عمومی قابل قبول میبیند. با این حال، نگهداری کنندگان بسته ممکن است کپی رایت را به بستههای گنو که حفظ میکنند حفظ کنند، هر چند از آنجا که تنها دارنده کپی رایت ممکن است مجوز مورد استفاده (مانند GNU GPL) را اجرا کند، دارنده کپی رایت در این مورد آن را به جای بنیاد نرم افزار آزاد اجرا میکند.
برای توسعه نرم افزارهای مورد نیاز، استالمن مجوزی به نام پروانه عمومی همگانی گنو (که برای اولین بار مجوز عمومی Emacs نامیده شد) نوشت، با این هدف که آزادی کاربران را برای به اشتراک گذاشتن و تغییر نرم افزار آزاد تضمین کند. استالمن این مجوز را پس از تجربه اش با جیمز گوسلینگ و برنامه ای به نام UniPress، بر سر جنجال پیرامون استفاده از کد نرم افزار در برنامه GNU Emacs نوشت. برای بسیاری از 80s، هر بسته گنو دارای مجوز خاص خود بود: مجوز عمومی عمومی Emacs، مجوز عمومی GCC، و غیره. در سال ۱۹۸۹ FSF مجوز واحدی را منتشر کرد که می توانستند برای تمام نرم افزارهای خود از آن استفاده کنند، و میتوانستند توسط پروژه های غیر گنو مورد استفاده قرار گیرند: مجوز عمومی عمومی گنو (GPL).
این مجوز هم اکنون توسط اکثر نرم افزارهای گنو و همچنین تعداد زیادی از برنامه های نرم افزار آزاد که بخشی از پروژه گنو نیستند مورد استفاده قرار می گیرد؛ این کار در حال حاضر تبدیل به یک حالت تاریخی شده است که معمولا در مجوز نرم افزار رایگان استفاده می شود (هر چند به تازگی توسط مجوز MIT به چالش کشیده).این به همه گیرندگان یک برنامه حق اجرا، کپی، تغییر و توزیع آن را می دهد، در حالی که آنها را از اعمال محدودیت های بیشتر بر روی هر نسخه ای که توزیع می کنند، ممنوع می کند. این ایده اغلب به عنوان copyleft شناخته می شود.
در سال ۱۹۹۱ مجوز عمومی عمومی کمتر گنو (LGPL) که در آن زمان با نام مجوز عمومی عمومی کتابخانه شناخته می شد، برای کتابخانه گنو سی نوشته شد تا اجازه دهد با نرم افزارهای اختصاصی مرتبط شود. 1991 نیز شاهد انتشار نسخه 2 از GNU GPL. مجوز اسناد آزاد گنو (FDL)، برای مستندات، در سال ۲۰ دنبال شد. GPL و LGPL در سال ۲۰۰۷ به نسخه ۳ تجدید نظر شدند و بندها را برای محافظت از کاربران در برابر محدودیت های سخت افزاری اضافه کردند که مانع از اجرای نرم افزارهای اصلاح شده کاربران بر روی دستگاه های خود می شود.
در کنار بسته های گنو، مجوزهای پروژه گنو توسط بسیاری از پروژه های نامربوط مانند هسته لینوکس که اغلب با نرم افزار گنو استفاده می شود، استفاده می شود. اقلیتی از نرم افزار مورد استفاده بیشتر توزیع های لینوکس مانند سیستم پنجره ایکس تحت مجوزهای مجاز نرم افزار آزاد مجوز می گیرند.
جستارهای وابسته
جنبش نرمافزار آزاد
فهرست بستههای گنو
تاریخچه نرمافزار آزاد و متنباز
مقایسه سیستمعاملهای متنباز
منابع
پیوند به بیرون
وبگاه رسمی گنو
وبگاه رسمی بنیاد نرمافزارهای آزاد
پروژه گنو
سیستمعاملهای آزاد
سیستمعاملهای مبتنی بر ریزهسته
گونههای یونیکس
ماک (هسته)
نرمافزارهای پروژه گنو
سرواژهها |
1001 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B3%20%D9%85%D9%86%D8%AC%D9%85%D8%AF%20%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C | اقیانوس منجمد شمالی | اقیانوس منجمد شمالی یا اقیانوس شمالگان یا اقیانوس یخبسته شمالی کوچکترین اقیانوس جهان است که مساحت آن ۱۴٬۰۵۶٬۰۰۰ کیلومترمربع میباشد. ژرفای میانگین این اقیانوس ۱٬۰۳۸ متر برآورد شدهاست.
این اقیانوس در پیرامون قطب شمال و در ناحیهٔ شمالگان واقع شده و در ضمن کوچکترین و کمعمقترین اقیانوس جهان بهشمار میرود. سازمان بینالمللی آبنگاری آن را به عنوان یک اقیانوس به رسمیت میشناسد، ولی برخی از اقیانوسنگاران آن را دریای منجمد شمالی نام نهادهاند.
از نگاهی دیگر، این اقیانوس را میتوان شمالیترین بخش اقیانوس جهانی دانست.
دریاهای پیرامون یا مربوط به آن عبارتاند از:
بارنتس با مساحت ۱٬۴۲۴ کیلومترمربع و عمق ۶۰۰ متر.
دریای سفید با مساحت ۹۰٬۰۰۰ کیلومترمربع، چون این دریاچه همیشه یخ بستهاست تعیین عمق آن دشوار است.
دریای سیبری شرقی که مساحتش ۹۱۳٬۰۰۰ کیلومترمربع و عمق متوسط آن ۵۴ متر و عمیقترین نقطهٔ آن ۹۱۵ متر میباشد.
دریای کارا با مساحت نزدیک به ۸۸۳٬۰۰۰ کیلومترمربع و عمق ۳۰ تا ۱۰۰ متر.
دریای لاپتف با مساحت ۶۶۲٬۰۰۰ کیلومترمربع و عمق متوسط ۵۰ متر.
دریای چوکچی با مساحت ۵۹۵٬۰۰۰ کیلومترمربع و با عمق میانگین کمتر از ۵۰ متر.
آینده
دانشمندان دریافتهاند که باد و جریانهای دریایی دست به دست هم داده و کوههای یخی دریایی را از تمامی مناطق شمالگان به سوی کرانههای شمالی گرینلند و مجمعالجزایر شمالگانی کانادا هدایت میکنند. بنا بر این دادهها، دانشمندان معتقدند که با گذر زمان و ادامهٔ گرمایش زمین منطقه یادشده، تنها بخش از اقیانوس منجمد شمالی خواهد بود که همچنان در آن دریای یخبسته دیده خواهد شد. این منطقه نسبتاً آرام دریایی چشماندازهای زیبا و بیش از ۳۶ هزار جزیره دارد که شامل جزیرهٔ الزمیر و جزیرهٔ بافین هستند. برخی از یخپهنههای آنجا قدمتی چند دههای دارند و ضخامتشان بیش از ۲۴ متر است.
جستارهای وابسته
شمالگان
منابع
اقیانوس منجمد شمالی
اقیانوسها
جزیرههای اقیانوس منجمد شمالی
جغرافیای آمریکای شمالی
جغرافیای اروپای شرقی
جغرافیای اروپای شمالی
جغرافیای شمال شرق آسیا
زمینچهرهای اقیانوس منجمد شمالی
نقطههایترین در کره زمین |
1007 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C | پزشکی | پزشکی یک دانش کاربردی است که هدف آن، حفظ و ارتقای سلامت، پیشگیری و درمان بیماریها و بازتوانی آسیبدیدگان است؛ این کار با شناخت بیماریها، تشخیص، درمان و جلوگیری از بروز آنها انجام میشود. دانش پزشکی بر روی طیف گستردهای از رشتهها از فیزیک و زیستشناسی تا علوم اجتماعی، مهندسی و علوم انسانی بنا شدهاست. امروزه هدف دانش پزشکی، استفاده از فناوریهای دانش مبنا و استدلال قیاسی برای رسیدن به راهحل مشکلات بالینی است. اکتشافات در باب ماهیت ژنها و سلولها دریچهای برای تعریف فیزیولوژی بر مبنای سیستمهای مولکولی، فراهم کردهاست. این بینش فیزیولوژیکی، راه را برای فهم بهتر فرایندهای پیچیده بیماریها و رویکردهای نو درمانی، فراهم کردهاست.
تلاش بشر برای درمان بیماریها و آسیبها از دوران پیش از باستان و در دوران باستان در کنار دین و گاه به عنوان بخشی از آن، وجود داشتهاست. در یونان باستان، پزشکانی مانند بقراط، پزشکی را به عنوان دانش و فنی مجزا مطرح کردند و بنیانگذاران راهی بودند که بعدها توسط پزشکانی همچون ابنسینا و رازی، طی شد. در رنسانس با بهرهگیری از روش علمی پزشکی، پیشرفتهای قابل توجهی کرد. از قرن ۱۹ آنچه به عنوان پزشکی مدرن، شناخته میشود بنیان گذاشته شد. در اواخر قرن بیستم و دوران معاصر دانش ژنتیک رویکرد به درمان و بیماریها را دچار تحول مهمی کرد بهطوریکه ژنتیک پزشکی را دارای نقشی متحولکننده برای پزشکی از درمان محور بودن به حفظ سلامتی دانستهاند. اهمیت سلامتی در بهرهوری اجتماع و کیفیت زندگی، منجر به تأسیس مؤسسات و قوانین شدهاست تا مسایلی همچون تحصیل و مجوز دهی به پزشکان تا شیوه استفاده از بودجههای درمانی در کشورها قانونمند و تنظیم شوند؛ به همین دلیل، سازمانهای پزشکی در کشورهای مختلف برای سازماندهی و قانونمندسازی فعالیتهای پزشکی تأسیس شدهاند.
در حرفه پزشکی، پزشکان با استفاده از قضاوت بالینی، بیمار را برای تشخیص درمان و پیشگیری از بیماری ارزیابی میکنند. در عملکرد بالینی معمولاً مراحل شرح حال، معاینه فیزیکی، تهیه فهرست مشکلات، مشخص کردن تشخیصهای افتراقی، بررسیها (شامل آزمایش و تصویربرداری…)، رسیدن به تشخیص و در آخر، درمان انجام میشود. امروزه پیشرفتهای روزمره علم و گسترش قابل توجه دامنه دانش پزشکی و شناخت بشر از بیماریها منجر به تخصصی شدن پزشکی و تقسیم آن به رشتههای گوناگونی شدهاست؛ با این حال، ارائه خدمات پزشکی در بیشتر جوامع از سطح مراقبتهای اولیه بهداشتی، با تمرکز روی عملکرد پزشکان عمومی و پزشکان خانواده شروع میشود و بسته به نیاز در سیستم ارجاع بیماران به سطوح دوم و سوم-که خدمات پزشکی تخصصیتر را ارائه میدهند-ارجاع میشوند.
پزشکی مدرن با انتقاداتی هم مواجه است؛ از جمله، عدم دسترسی مناطق محروم و طبقه کمدرآمد بعضی جوامع به خدمات گرانقیمت پزشکی که در این راه، سازمانهایی همچون سازمان جهانی بهداشت با تعیین سیاستهای جهانی و ایجاد مسئولیت در کشورها و سیاستمداران نسبت به سلامت سعی در رفع این نقیصه دارند.
واژهشناسی
واژه فارسی «پزشک» از پارسی میانهٔ bizešk (bcšk) است. در اوستایی به صورت baēṣ̌aza () آمدهاست که با سانسکریت bhiṣaj () همریشه است که همگی به معنی «پزشک» هستند. این واژه در فارسی به صورت «بجشک»، «بچشک» و «بزشک» هم آمدهاست.
تاریخچه دانش پزشکی
پیدایش پزشکی را به دوران قبل از تاریخ نسبت میدهند؛ دورانی پیش از اختراع خط، و از آنجا که زمان اختراع خط در فرهنگهای مختلف متفاوت است، پزشکی ماقبل تاریخ، دورههای زمانی گستردهای را میتواند دربر گیرد.
پزشکی در دوران باستان
پزشکی در مصر باستان وجود داشت؛ اطلاعات پزشکی در پاپیروس «ادوین اسمیت» یافت شده که متعلق به ۳۰۰۰ پیش از میلاد است. نخستین جراحی، احتمالاً در ۲۷۵۰ پیش از میلاد در مصر انجام شدهاست. در پاپیروس ژاینکولوژی کاهون اطلاعاتی دربارهٔ درمان بیماریهای زنان و باروری وجود دارد. اولین پزشک شناخته شده هم احتمالاً هسی-رع رئیس پزشکان و دندانپزشکان پادشاه جوزر در قرن ۲۷ پیش از میلاد است.
در کنار مصریها بابلیها هم به تشخیص، معاینه و درمان بیماریها میپرداختند. کتاب راهنمای تشخیصی آنها، روشهای درمان و سببشناسی (اتیولوژی) را معرفی کرد.
در تمدنهایی همچون: شهر سوخته، ایلام، تپه سیلک و دادههایی باستانی از مغان زرتشتی نشان میدهد که سیستمهای پزشکی متفاوتی با سیستمهای دیگر و نیز بسیار پیشرفته وجود داشتهاست.
بسیاری از منابع بقراط را پدر پزشکی میدانند، او پایههای رویکرد منطقی به پزشکی را بنا نهاد. بقراط ایجادکننده سوگندنامه بقراط برای پزشکان است که هنوز مورد استفاده است. او نخستین کسی بود که بیماریها را به حاد و مزمن، اندمیک و اپیدمیک، تقسیمبندی کرد و کلماتی همچون: راجعه، بهبود، بحران، پاروکسیسم، اوج و تشنج را در پزشکی به کار برد. در مطالعه فیزیولوژی و کالبدشناسی، دو پزشک اسکندریهای به نامهای هروفیلوس از کالسدون و اراسیستراتوس از سئوس نقش داشتند. پزشک یونانی گالن نیز یکی از بزرگترین جراحان دوران باستان بود و جراحیهای بیپروایانهای شامل مغز و چشم انجام میداد. کتابهای او بعدها در قرون وسطی، مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
موضوع
در دوران رکود علم و پزشکی در جهان غرب در قرون وسطی، مسلمانان و بهویژه ایرانیان شروع به ترجمه آثار پزشکی یونان باستان، از جمله، آثار بقراط و گالن به عربی کردند. از طرفی با بهرهگیری از میراث علمی پزشکی ایرانیان در دانشگاه جندی شاپور، پزشکی در جهان اسلام شکوفا شد. ابن سینا از مشاهیر برجسته پزشکی این دوران بود که توسط برخی منابع در کنار بقراط به عنوان پدر علم پزشکی شناخته میشود. او کتاب قانون در پزشکی را نگاشت که از مشهورترین کتابهای تاریخ پزشکی محسوب میشود از سایر مشاهیر میتوان از زهراوی، ابن زهر، ابن نفیس، و ابن رشد نام برد.
محمد زکریای رازی یکی از نخستین دانشمندانی بود که نظریه یونانی اخلاط چهارگانه را مورد تردید قرار داد، بهطوریکه در الحاوی که بزرگترین دائرةالمعارف طبی اسلامی (ایرانی) خوانده میشود هیچ نامی از اخلاط و طبایع و مزاجها نبردهاست. با این حال، تا مدتها این نظریه در پزشکی غربی قرون وسطی و پزشکی مسلمانان، مورد توجه بود. بیمارستانها در جوامع اسلامی-که از بیمارستان جندی شاپور ایران الگو گرفته بودند-از اولین نمونههای بیمارستانهای عمومی در جهان بودند.
دانش پزشکی در در اروپا در اواخر قرون وسطی، دوباره رونق گرفت. اندرو واسالیوس یکی از اثرگذارترین کتابها در زمینه کالبدشناسی را نوشت. باکتری و میکروارگانیسمها اولین بار توسط میکروسکوپ آنتونی وان لوونهوک در ۱۶۷۳ مشاهده شد. مایکل سروانتس بهطور مستقل از ابن نفیس، جریان خون ریوی را دوباره کشف کرد؛ ولی این کشف، انتشار نیافت؛ این کشف، بعدها توسط رنالدوس کولومبوس و آندره سزالپینو توصیف شد. بر مبنای کارهای کولومبوس، بعدها ویلیام هاروی پزشک انگلیسی، دستگاه گردش خون را توصیف کرد.
قرن نوزدهم و پزشکی مدرن
حرفه پزشکی در قرن نوزدهم در پی پیشرفتهای سریع علم و رویکردهای نوین پزشکان دستخوش تغییر شد. پزشکان بیمارستانها شروع به آنالیز سیستماتیکتر علایم بیماریها در تشخیص کردند. از جدیدترین تکنیکها استفاده از بیهوشی و بهکارگیری تکنیک آسپتیک در اتاق عمل بود.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آماردانان انگلیسی به رهبری فرانسیس گالتون، کارل پیرسون و رونالد فیشر، ابزارهای آماری برای مرتبط سازی و آزمودن فرضیهها ابداع کردند که امکان آنالیزهای پیچیدهتر اطلاعات را فراهم میکرد. در قرن بیستم جنگهای بزرگ، با حضور پزشکان و بیمارستانهای سیار، همراه بودند. در طی جنگ جهانی، اولین تکنیک اشعه ایکس در تشخیص گسترش یافت و استفاده از مواد ضدعفونیکننده برای پیشگیری از قانقاریای زخمها فراگیر شد. پاندمی آنفلوانزای ۱۹۱۸ در سطح جهان ۵۰ میلیون نفر تلفات داد و منشأ تحقیقات اپیدمیولوژیک شد. در جنگ جهانی دوم مراقبت از بیماران و زخمیها با بهکارگیری تکنیکهای جدیدی همچون واکسیناسیون فعال علیه کزاز، داروهای سولفونامید و پنیسیلین متحول شد. از زمان جنگ جهانی دوم استفاده از دِدِت در مقابله با پشه حامل مالاریا-که در بیشتر مناطق حاره شایع بود-شروع شد.
در همین دوره درمانهای آلوپاتیک (مبتنی بر مداخلات خارجی شامل دارو و جراحی) از درمانهای مبتنی بر فیزیولوژی (فیزیوتراپی = Physiological Theraputics) از یکدیگر جدا شد که قشر جدا شده، بعد از سال ۱۹۴۵ میلادی در آمریکا فیزیوتراپست نامیده شد.
در عملکرد بالینی پزشکان با استفاده از قضاوت بالینی، بیمار را جهت تشخیص، درمان و پیشگیری از بیماری ارزیابی میکنند. در عملکرد بالینی، ترتیب خاصی از فعالیتها وجود دارد که معمولاً رعایت میشود؛ همچون: شرح حال، معاینه فیزیکی، تهیه فهرست مشکلات، مشخص کردن تشخیصهای افتراقی، بررسیها (شامل آزمایشها و تصویربرداری…)، رسیدن به تشخیص و در آخر، درمان.
رابطه پزشک و بیمار با بررسی سابقه و شرح حال پزشکی بیمار شروع شده و به دنبال آن مصاحبه پزشکی و معاینه پزشکی بیمار صورت میگیرد. ابزارهای اولیه تشخیص (همچون: گوشی پزشکی و آبسلانگ) معمولاً استفاده میشوند. بعد از معاینه برای علائم و مصاحبه برای نشانههای بیماری، پزشک ممکن است که آزمایشهای پزشکی (تست، مثلاً آزمایش خون) درخواست دهد، نمونهگیری (بیوپسی) کند یا دارو و روشهای درمانی دیگر را تجویز کند. در این راه، تنظیم فهرستی از تشخیصهای افتراقی کمک میکند که بیماریهای مشابه بر اساس اطلاعات به دست آمده رد شوند. در هنگام ویزیت، آگاهسازی مناسب بیمار از همه حقایق بیماریش، بخش مهمی از رابطه پزشک و بیمار است و به اعتمادسازی کمک میکند. ویزیت پزشکی سپس در سابقه پزشکی، مستندسازی میشود که این یک سند قانونی در بسیاری از منابع قضایی محسوب میشود. ممکن است ویزیتهای بعدی کوتاهتر باشند؛ اما همین رویه کلی، صورت میگیرد.
اجزاء اصلی مصاحبه پزشکی
مصاحبه و ویزیت پزشکی، دربردارنده این اجزا است:
شکایت اصلی (CC): علت این ویزیت پزشکی، شامل نشانهها که با همان کلماتی که بیمار بیان کرده، به همراه مدت بروزشان ثبت میشود.
شرححال بیماری/شکایت فعلی: ترتیب زمانی وقایع و نشانههای بیماری و نیز توضیح بیشتر هر یک از آنها.
فعالیت فعلی: شغل و نیز تفریحات و کاری که بیمار انجام میدهد.
داروها (Rx): داروهایی که بیمار مصرف میکند، شامل داروهای بدون نسخه، داروهای خانگی و نیز داروهای گیاهی و طب جایگزین. آلرژیها هم در اینجا ثبت میشوند.
سابقه پزشکی قبلی (PMH/PMHx): شامل بیماریهای پزشکی دیگر همزمان، سابقه بستریها، مصدومیتها، بیماریهای عفونی قبلی و/یا واکسیناسیونها و سابقه آلرژیهای شناخته شده.
سابقه اجتماعی (SH): محل تولد، اقامت، وضعیت تأهل، وضعیت اجتماعی و اقتصادی، عادتها (شامل رژیم غذایی، داروهای مصرف شده یا در حال مصرف، سیگار و الکل).
سابقه خانوادگی (FH): فهرست بیماریها در فامیل که ممکن است بیمار را مورد تأثیر قرار دهد. گاه یک شجرهنامه به کار میرود.
بازبینی سیستمها (ROS): مجموعهای از سوالات که ممکن است در شرح حال بیماری پرسیده نشده باشد، یک بررسی کلی (برای نمونه: «آیا اخیراً متوجه هر نوع کاهش وزن، تغییر در خواب، توده یا برآمدگی شدهاید؟» و غیره) و سپس پرسشهایی از تمامی دستگاههای اصلی بدن (قلب، ریه، دستگاه گوارش، دستگاه ادراری...).
معاینه فیزیکی، معاینه بیمار به دنبال یافتن علایم بیماری است که در آن نشانهها را بیمار بیان میکند و علایم توسط پزشک پیدا میشوند. پزشک از حواس بینایی، شنوایی، لامسه و گاه بویایی (برای نمونه در عفونتها، اورمی، کتواسیدوز دیابتی) استفاده میکند. استفاده از حس چشایی با وجود روشهای تشخیص مدرن به کار نمیرود ولی قدیم در نبود آزمایش قند خون در تشخیص دیابت شیرین به کار میرفت.
در معاینه چهار عمل به عنوان بخشهای اصلی معاینه شناخته میشوند: مشاهده، لمس، دَق و سمع. این ترتیب ممکن است بسته به موضع معاینه تغییر کند؛ برای نمونه یک مفصل را با مشاهده، لمس و حرکت معاینه میکنند. وجود این ترتیب تنظیم شده یک ابراز آموزشی هم هست که پزشکان را به برخورد سیستماتیک با بیمار و پرهیز از استفاده از ابزارهای پزشکی همچون گوشی پزشکی قبل از استفاده از این روشها تشویق میشوند.
معاینه بالینی شامل بررسی این موارد نیز است:
علایم حیاتی، شامل قد، وزن و حرارت، فشار خون، ضربان قلب، میزان تنفس، درجه اشباع اکسیژن.
وضعیت ظاهری عمومی بیمار و مشخصههای خاص بیماری (وضعیت تغذیه، وجود زردی، رنگ پریدگی و چماقی شدن ناخنها)
دستها و پوست
سر (شامل غدد لنفاوی)، دهان، چشم، گوش، بینی و گلو (شامل تیروئید)
تنفس (ریهها و مجاری تنفسی بزرگ)
پستان
وضعیتی حرکتی و دستگاه عضلانی و اسکلتی
شکم و رکتوم
اعضاء جنسی (در صورت وجود حاملگی)
اعصاب (هوشیاری، آگاهی، مغز، بینایی، اعصاب کرانیال، نخاع و اعصاب محیطی
روان (گرایش یا اورینتیشن، معاینه وضعیت روانی، شواهدی از درک و افکار غیرطبیعی) معمولاً معاینه بر اساس شرح حال بیماری روی قسمتهای خاصی متمرکز میشود و شامل همهٔ موارد بالا نمیشود.
در صورت لزوم ممکن است از نتیجه آزمایشهای پزشکی (تست) و تصویربرداری پزشکی هم استفاده شود.
تصمیمگیری پزشکی و درمان
روند تصمیمگیری پزشکی شامل آنالیز و ایجاد دادههای فوق برای رسیدن به یک فهرست از تشخیصهای افتراقی است، در طی این روند پزشک با فکر کردن به آنچه لازم است تا یک تشخیص قطعی به دست آید مسیر درست را انتخاب میکند. معمولاً پزشک برای رسیدن به تشخیص این مراحل را در استدلال بالینی در ذهن خود طی میکند:
پیدا کردن یافتههای غیرطبیعی
مشخص کردن محل آناتومیک آنها
تفسیر یافتهها بر مبنای روند محتمل
ایجاد فرضیهای در مورد ماهیت مشکل بیمار
آزمون فرضیه برای رسیدن به یک تشخیص عملی
مشخص کردن یک نقشه درمانی قابل قبول برای بیمار
در نهایت، نقشه درمانی ممکن است شامل درخواست آزمایشها و بررسیهای آزمایشگاهی بیشتر، شروع درمان، ارجاع به متخصص یا مشاهده هوشیارانه روند بیماری باشد. ویزیتهای بعدی ممکن است که لازم باشد. در پزشکی برای انتخاب بهترین آزمایش یا روش تصویربرداری معیارهایی وجود دارد؛ این اصول کلی، شامل قابل اعتماد بودن، اعتبار، حساسیت، خصوصیت و ارزش پیشگویی آن تست میشود.
این روند، معمولاً توسط ارائهکنندگان اصلی خدمات درمانی و نیز متخصصان به کار میرود. ممکن است که در صورت ساده و مشخص بودن مشکل، تنها چند دقیقه طول بکشد، یا برعکس، ممکن است که هفتهها در بیماری-که با نشانههای غیرمعمول و چندسیستمی درگیر است-طول بکشد و چند متخصص، درگیر این روند شوند. در ویزیتهای بعدی، مشابه این روند در فرم خلاصهشدهاش تکرار میشود تا شرح حال، نشانهها، یافتههای معاینه و نتیجه آزمایشها و تصویربرداریها یا نتیجه مشاوره با متخصص به دست آید.
کاربرد فناوری اطلاعات در پزشکی
رشد روزافزون صنایع ارتباطی، مخابراتی و انفورماتیکی، هر روز دنیا را با انقلابی جدید مواجه میکند. انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات در کلیه بخشهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی کشورها تأثیراتی قابل توجه بر جای گذاشتهاست. با توسعه این فناوری در بخش پزشکی، به دنبال تحول عظیمی در نظام ارائه خدمات بهداشتی و درمانی میباشیم و یکی از مهمترین حوزههای کاربرد فناوری اطلاعات، حوزه بهداشت و درمانی میباشد. فناوری اطلاعات از روشهای متعددی میتواند به این حوزه کمک نماید. سیستمهای ذخیره اطلاعات بیمار، سیستمهای اطلاعات دارویی، سیستمهای درمانی و جراحی، سیستمهای پیگیری درمان، سیستمهای درمان از راه دور، سیستمهای راهبری پرستار، رباتهای جراح و سیستمهای پذیرش بیمار و بسیاری دیگر که در پس پرده طراحی تمام اینها یک هدف مشترک وجود دارد و آن، تسهیل در کار درمان است. با استفاده از این سیستمها بیمار در کمترین زمان، بهترین خدمات را دریافت میکند؛ پزشک در هر جا و در هر زمان که بخواهد، به بیمارانش و نیز اطلاعات مربوط به بیماریهایشان بهطور کامل دسترسی دارد. دسترسی همگانی به اطلاعات پزشکی در بستر شبکههای الکترونیکی، یک رؤیا نیست؛ بلکه آن را به وضوح میتوان در سازمانهای درمانی-که به این سیستمها نزدیک شدهاند-مشاهده کرد. سامانههایی مانند ذخیره الکترونیکی اطلاعات سلامت (HER) که میتواند اطلاعات بهداشتی، درمانی و سلامتی فرد را پیش از تولد-یعنی زمانی که فرد دوران جنینی را طی میکند-تا پس از مرگ، به صورت جامع در فایل الکترونیکی ذخیره کرده و آن را در یک شبکه اختصاصی در دسترسی افراد مشخصی قرار دهد، نمونه بارزی از کارکردهای فناوری اطلاعات در امر سلامت بهشمار میرود.
مؤسسات
پزشکی معاصر بهطور کلی در یک سامانه مراقبتهای بهداشتی عمل میشود. چارچوبهای حقوقی، صدور گواهینامه و بودجهدهی را دولتها و گاهی در کنارشان سازمانهای بینالمللی همچون خیریهها و مؤسسات مذهبی برقرار میکنند. خصوصیات هر سیستم درمانی تأثیر قابل توجهی در چگونه ارائه خدمات پزشکی دارد.
از دوران قدیم، ادیان در ارائه خدمات عامالمنفعه نقش داشتهاند و این منجر به ایجاد ساختارهای پرستاری و بیمارستانی شد. کشورهای پیشرفته صنعتی (به جز ایالات متحده آمریکا) در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، خدمات درمانی را از راه سامانههای سراسری بهداشتی ارائه میدهند که هدف آنها ارائه این خدمات از طریق پرداخت یکباره دولتی یا بیمههای خصوصی و مشارکتی اجباری است که این، منجر به دسترسی همه جمعیت کشور به خدمات درمانی بر مبنای نیاز (و نه توان) پرداخت میشود. ارائه خدمات، ممکن است که توسط ارائهکنندگان خصوصی یا بیمارستانها و درمانگاههای دولتی یا مؤسسات خیریه یا ترکیبی از این سه، صورت گیرد. بیشتر جوامع قبیلهای و ایالات متحده آمریکا هیچ تضمینی برای ارائه خدمات به کل جمعیت ندارند. در این جوامع، خدمات درمانی، تنها برای کسانی که توان مالی کافی دارند یا خوشان را بیمه کردهاند یا توسط کمک مالی مستقیم دولت یا قبیله ارائه میشود.
شفافیت اطلاعات معیار دیگری است که ارائه خدمات درمانی را تعریف میکند. دسترسی به اطلاعات در مورد بیماریها، درمانها و کیفیت و قیمتگذاری این خدمات تأثیر زیادی روی انتخاب بیماران، مصرفکنندگان و در نتیجه، متخصصان پزشکی میشود؛ در حالی که در سیستم درمانی آمریکا به دلیل نبودن چنین شفافیتی انتقادات زیادی وجود دارد. قوانین جدید، شفافیت بیشتری را تشویق میکند؛ از طرف دیگر، میان میزان شفافیت و نگرانیهایی همچون محرمانه بودن اطلاعات بیماران و امکان بهرهبرداری تجاری از این اطلاعات وجود دارد.
ارائه خدمات
ارائه خدمات پزشکی به سه رده اولیه، ثانویه و ثالثیه تقسیم میشود. خدمات بهداشتی اولیه به عنوان اولین مرحله روند درمانی طبقهبندی میشوند. طبق نظر سازمان بهداشت جهانی در کنفرانس آلما-آتا در ۱۹۷۸ میلادی، مراقبتهای بهداشتی اولیه، عبارتند از: مراقبتهای ضروری در زمینه سلامت که برای همه افراد و خانوادهها قابل دسترسی باشد.
بر طبق نظر سازمان جهانی بهداشت، خدمات بهداشتی اولیه، لازم است که برای همه مردم، پوشش همگانی داشته باشد، مردم محور باشد و به نیازهای مردم تحت پوشش بپردازد، به فاکتورهای خارج از بحثهای بیولوژیکی که بر سلامت مؤثرند توجه کند و شامل مشارکت همه اجزاء جامعه باشد. در بسیاری کشورها رکن اصلی ارائه این خدمات پزشکان خانواده هستند که در بیشتر کشورها پزشکان با طی دورههای آموزشی خاص مخصوص پزشکی خانواده برای این منظور آماده میشوند.
این خدمات در خانههای بهداشت، مطب پزشکان، درمانگاهها، آسایشگاهها، مدارس، ویزیتهای خانگی و سایر محلهای نزدیک به بیمار ارائه میشوند. خدمات اولیه درمانی خود در سه سطح متفاوت مطرح میشود. سطح اول به دنبال پیشگیری و کاهش احتمال بروز بیماری یا کاهش سلامتی است، سطح دوم شامل خدمات غربالگری جهت شناسایی زودهنگام افراد بیمار است و در سطح سوم، درمان و کنترل عوارض بیماریها مطرح است.
در صورت وجود سیستم ارجاع در کشور، خدمات مراقبتی ثانویه (یا سطح دو در سیستم ارجاع) توسط متخصصان پزشکی در مطب یا درمانگاه یا در بیمارستانهای محلی برای بیماران ارجاعشده از خدمتدهنده اولیه صورت میگیرد. ارجاع در صورت نیاز به تخصص یا فرایندی تخصصی به متخصص صورت میگیرد؛ این شامل خدمات سرپایی و بستری، بخش اورژانس، مراقبتهای ویژه، جراحیها، فیزیوتراپی، زایمان، واحد آندوسکوپی، آزمایشگاه تشخیص پزشکی و خدمات تصویربرداری پزشکی، مراکز هاسپایس و غیره است. بعضی از ارائه دهندگان خدمات اولیه درمانی، ممکن است به درمان در بیمارستانها و زایمان نوزادان در یک سیستم درمانی ثانویه نیز مشغول باشند.
خدمات پزشکی ثالثیه (سطح سوم در سیستم ارجاع) نوعی از خدمات مشاورهای تخصصی است که توسط متخصصان بیمارستانی و مراکز ناحیهای مجهز به امکانات تشخیصی و درمانی-که در بیمارستانهای محلی معمولاً در دسترس نیست-ارائه میشود. این خدمات شامل مراکز مصدومیتها، مراکز سوختگی، بخشهای پیشرفته نوزادان، پیوند اعضاء، زایمان با ریسک بالا، پرتودرمانی، بخشهای سرطان، جراحی اعصاب و سایر مداخلات پیچیده جراحی و پزشکی میشود.
گاه از خدمات سطح چهار هم نام برده میشود که در واقع اشاره به خدمات تخصصیتر منشعب از مراکز سطح سه است که معمولاً دسترسی محدودتری دارند؛ این خدمات، شامل روشهای آزمایشی، تحقیقاتی و بعضی روشهای غیر شایع جراحی و تشخیصی هستند. خدمات پزشکی مدرن، وابسته به اطلاعاتی است که هنوز در بسیاری از مراکز بر مبنای کاغذ ارائه میشود که البته هر روز، بیشتر از گذشته، به صورت الکترونیکی انجام میشود.
سازمان بهداشت جهانی
سازمان بهداشت جهانی (WHO) یکی از آژانسهای تخصصی سازمان ملل متحد است که در تابستان ۱۹۴۸ در ژنو (واقع در سوییس) آغاز به کار کرد. اولویتهای اولیه این سازمان، مالاریا، سل، بیماریهای جنسی، سلامت مادر و کودک، مهندسی بهداشتی و تغذیه بود. سازمان جهانی بهداشت، جهتدهی و هماهنگسازی مراجع سلامت در ساختار سازمان ملل متحد را عهدهدار است. این سازمان، هدایت امور مربوط به سلامت در سطح جهان، شکلدادن به برنامههای تحقیقاتی، تعیین استانداردها، تبیین سیاستگذاری شاهد مبنا، ارائه حمایت فنی به کشورها و نظارت و ارزیابی رویکردهای سلامتی را عهدهدار است. این سازمان به دنبال تغییرات جهانی در زمینه سلامت و بحرانهایی که در اواخر قرن بیستم با آنها روبهرو بود، امروزه به دنبال بازیابی موقعیت در معرض خطر خود به عنوان هماهنگکننده و رهبری سلامت در جهان، با درپیشگرفتن رویکرد سلامت جهانی به جای سلامت بینالمللی است.
مؤسسات و سازمانهای پزشکی در ایران
در ایران تدوین و ارائه سیاستها، تعیین خط مشیها و برنامهریزی برای فعالیتهای مربوط به تربیت نیروی انسانی گروه پزشکی، پژوهشی، خدمات بهداشتی-درمانی، دارویی، بهزیستی و تأمین اجتماعی بر عهده وزارت بهداشت است. این وزارتخانه، ایجاد نظام هماهنگ بهداشتی و درمانی، آموزش پزشکی و گسترش شبکه تلفیقی بهداشت و درمان را بر عهده دارد. تعیین رشتهها و مقاطع تحصیلی مورد نیاز ایران و اجرای برنامههای تربیت نیروی انسانی گروه پزشکی، از وظایف قانونی دیگر این وزارتخانه است.
شاخهها
در ایران افراد برای تحصیل در رشته پزشکی یا یکی از تخصصهای پزشکی، لازم است که پس از گرفتن مدرک دیپلم یا پیش دانشگاهی، در ابتدا دوره هفت ساله دکتری حرفهای را بگذرانند که شامل سه دوره علوم پایه، کارآموزی و کارورزی است که در نهایت به عنوان پزشک عمومی شناخته میشوند. هر پزشک عمومی پس از چند سال تحصیل در یکی از رشتههای تخصصی پزشکی به عنوان متخصص آن رشته شناخته میشود؛ هر متخصصِ یکی از رشتههای تخصصی پزشکی پس از گذراندن دو تا سه سال دیگر به عنوان فوقتخصصِ یک رشته زیرگروهِ آن رشته تخصصی شناخته میشود. سایر دورههای آموزشی برای پزشکان متخصص-که طول دوره آنها کمتر از دو سال است-دورههای فلوشیپی یا تکمیل تخصص گفته میشوند که البته این دورهها منجر به اخذ مدرک نشده و به عنوان فوق تخصص تلقی نمیگردد. درمان بیماران، فرایندی تیمی و گروهی و (به عبارتی) چندتخصصی است که در حوزه تقسیمبندی، کادر درمانی بهداشت روان با توجه به حساسیت و نیاز به تخصص دقیق برای مداخله و درمان علمی بیماران، جایگاه خاصی دارد.
علوم پایه
تخصصها
در ایران اکثر تخصصهای پزشکی جهانی وجود دارد و تدریس میشود:
تخصصهای تشخیصی
آسیبشناسی دستیاری (تخصص)
رادیولوژی دستیاری (تخصص)
پزشکی هستهای دستیاری (تخصص)
تخصصهای طب داخلی
طب داخلی، یک تخصص جداگانه پزشکی است که به ویژه با تشخیص، کنترل و درمان غیر جراحی بیماریهای غیرمعمول یا وخیم سروکار دارد؛ چه مربوط به یک دستگاه بدن باشد یا چند دستگاه بهطور کلی. تأکید خاص این زمینه پزشکی روی ارگانهای داخلی بدن است.
از آنجا که معمولاً بیماران این متخصصان، وضعیت وخیمی دارند، کار این متخصصان، بیشتر در بیمارستانها است؛ این تخصص قبلاً زیرشاخه (فوق تخصص) نداشت؛ به همین دلیل، این متخصصان عمومی، همه نوع بیمار را ویزیت میکردند؛ اما امروزه این شیوه، کمتر به کار میرود و بیشتر متخصصان داخلی در زمینه خاصی فوقتخصص، فعالیت میکنند؛ برای مثال، متخصصان گوارش، فقط به بیماریهای دستگاه گوارش میپردازند یا متخصصان کلیه فقط درمان بیماریهای کلیوی را عهدهدار میشوند.
دورههای فوقتخصصی بسیاری در علم پزشکی داخلی وجود دارد:
بیماریهای قلب و عروق دستیاری (تخصص)
بیماریهای قلب و عروق فوق تخصص
بیماریهای قلب اطفال فوق تخصص
اینترونشنال کاردیولوژی فلوشیپ
طب اورژانس
غده درونریز و متابولیسم فوق تخصص
غدد اطفال فوق تخصص
گوارش داخلی فوق تخصص
گوارش اطفال فوق تخصص
بیماریهای اعصاب دستیاری (تخصص)
اعصاب اطفال، فوق تخصص
بیماریهای عفونی گرمسیری دستیاری (تخصص)
عفونی اطفال، فوق تخصص
روماتولوژی فوق تخصص
نفرولوژی فوق تخصص
کلیه اطفال، فوق تخصص
بیماریهای ریه فوق تخصص
خون وسرطان وبالغین فوق تخصص
تخصصهای جراحی
درماتولوژی دستیاری (تخصص)
ارتوپدی دستیاری (تخصص)
جراحی عمومی دستیاری (تخصص)
جراحی کلیه ومجاری ادراری -تناسلی دستیاری (تخصص)
جراحی مغز و اعصاب دستیاری (تخصص)
چشمپزشکی دستیاری (تخصص)
جراحی زنان و زایمان دستیاری (تخصص)
گوش و حلق و بینی دستیاری (تخصص)
اروانکولوژی فلوشیب
ارولوژی اطفال فلوشیب
استرابیسم فلوشیب
پیوند کلیه فلوشیب
جراحی سر و گردن فلوشیب
جراحی عروق فلوشیب
قرنیه فلوشیب
گلوکوم فلوشیب
جراحی اطفال فوق تخصص
توراکس فوق تخصص
جراحی قلب و عروق فوق تخصص
جراحی پلاستیک فوق تخصص
سایر تخصصهای اصلی
پزشکی کودکان دستیاری (تخصص)
نوزادان فوق تخصص
ایمونولوژی وآلرژی اطفال فوق تخصص
ویتره ورتین فلوشیب
بیهوشی دستیاری (تخصص)
پرتودرمانی دستیاری (تخصص)
پزشکی اجتماعی دستیاری (تخصص)
پزشکی هستهای دستیاری (تخصص)
پزشکی قانونی دستیاری (تخصص)
روانپزشکی دستیاری (تخصص)
طب اورژانس دستیاری (تخصص)
طب کار دستیاری (تخصص)
آنکولوژی فلوشیب
اتولوژی و نورواتولوژی فلوشیب
پریناتولوژی فلوشیب
مراقبتهای ویژه پزشکی فلوشیب
نازائی فلوشیب
درماتوپاتولوژی فلوشیب
جراحی سرطان فلوشیب
رینولوژی فلوشیب
روانپزشکی اطفال فوق تخصص
مولکولار پاتولوژی فلوشیپ
زمینههای میانرشتهای
برخی از زیرتخصصهای میانرشتهای پزشکی عبارتند از:
نانوفناوری پزشکی که با کاربردهای فناوری نانو در علوم پزشکی ارتباط دارد.
اخلاق پزشکی که با اصول اخلاقی و سیرتی مؤثر در قضاوت و عملکرد پزشکی ارتباط دارد.
طب اعتیاد که مربوط به درمان اعتیاد است.
مهندسی پزشکی زمینهای است که با کاربرد مهندسی در عملکرد پزشکی سروکار دارد.
داروشناسی بالینی در مورد تأثیر سیستمهای درمانی بر بیماران است.
تراپوتیک زمینهای است که با درمانهای مختلف مورد استفاده در بیماریها و بهبود سلامتی سروکار دارد.
پزشکی مولکولی که هدف آن، بررسی اساس مولکولی بیماریها در پزشکی است و با هدف کمک به تشخیص و درمان هدفمند بیماریها خصوصاً سرطان تعریف شدهاست.
آموزش
در برنامههای آموزشی پزشکی هنوز هم شیوه خاصی از آموزش مرکزیت دارد که به مکتب «اوسلری» معروف است. ویلیام آسلر-که پزشک و آموزگار برجستهای بود-نوشتهاست: «این یک قانون ایمن است که هیچ آموزش کتابی بدون بیمار انجام نشود؛ زیرا همیشه بهترین آموزش، آن است که توسط خود مریض صورت گیرد.» این مکتب به دلیل اینکه در عمل، مؤثر بوده همچنان ادامه یافته و از پایههای اصلی برنامههای آموزشی پزشکی محسوب میشود.
تمامی شکلهای آموزش پزشکی به دنبال آماده کردن دانشجویان برای طبابت مسئولانه هستند؛ پس لازم است که این دانشجویان، بخش قابل توجهی از تئوری و دانش را فراگیرند و در نهایت، آنچه که تواناییشان را محک میزند، دانش آنها نیست؛ بلکه عملکردشان است. هدف از آموزش پزشکی، انتقال دانش، انتقال مهارتها و ارزشهای این حرفه بهگونه مناسب و هماهنگ است.
ساختار کلی آموزش پزشکی در جهان، با وجود تفاوتهایی، اساساً همسان است.
در ایران
برنامه دوره دکتری عمومی پزشکی در ایران شامل چندین مرحله است که در تمامی دانشگاههای علوم پزشکی کشور به یک شکل اجرا میشود.بخش اول (آموزش نظری و عملی) که در مرحله اول آن، دروس عمومی و علوم پایه تدریس میشود؛ در پایان این مرحله، امتحان جامع علوم پایه برگزار میشود و قبولی در این امتحان، شرط ورود به مرحله بعدی است. در مرحله دوم، نشانهشناسی و فیزیوپاتولوژی تدریس میشود.
دانشجویان پزشکی پس از این دوره میتوانند وارد بخش دوم (آموزش بالینی) شوند که شامل دو مرحله یعنی کارآموزی بالینی و کارورزی بالینی (اینترنی) است که زیر نظارت مستقیم پزشکان باتجربه میتوانند به تشخیص و درمان بیماران بپردازند. دو دوره «آموزش نظری-عملی» و نیز «آموزش بالینی»، هر یک، جداگانه، سه سال و نیم طول میکشد. طبق قوانین ایران، حداقل سنوات تحصیلی مُجاز برای تحصیل در دوره دکتری عمومی پزشکی، ۷ سال و حداکثر ۱۰ سال است.
اخلاق پزشکی
«اخلاق پزشکی» شاخهای از اخلاق است که آموزههایش در راه پیشرفت حرفه پزشکی به کار میرود. پزشکان، اخلاق را به عنوان چارچوبی فراتر از قانون و به اراده خود به کار گرفته و به آن عمل میکنند. اخلاق پزشکی، بخشی در حوزه «اخلاق هنجاری کاربردی» است و هدف آن، حل مشکلات خاصی است که در عمل به وظیفه پزشکی و تحقیقات زیستی به وجود میآید. اخلاق پزشکی به عنوان بخشی جداگانه از اخلاق، اولین بار در ۱۹۷۰ میلادی مطرح شد. مرکز اخلاق و حیات (مرکز هاستینگز)، مؤسسه کندی، مرکز اخلاق زیستی دانشگاه جرج تاون و مجلاتی همچون: فلسفه و پزشکی و پزشکی نظری و اخلاق پزشکی، از طلایهداران آن بودند. اخلاق پزشکی به موضوعاتی همچون: شیوه رفتار پزشک با بیمار و همراهانش، تعاملات پزشک با پزشکان دیگر، روابط تیم پزشکی و پرسنل بیمارستانی با یکدیگر میپردازد. در اخلاق پزشکی، بحثهایی همچون: خودمختاری بیمار، رضایت بیمار، منفعت بیمار، عدالت در حق بیماران و موضوعات پرچالشی همچون: اتانازی، ژنتیک و کلونینگ انسان، لقاح مصنوعی، باروری آزمایشگاهی مطرح است.
کنترل قانونی
همیشه این بحث در میان پزشکان وجود داشته که تنها یک شخص از درون این حرفه با همان میزان تجربه و آموزش میتواند در مورد دیگری قضاوت کند. اما پزشکان خود بخشی از مجموعه بزرگتری سیستم مراقبتهای سلامتی در جامعه هستند. هر سیستم درمانی محیط قانونگذاری مخصوص خود را دارد که خود وابسته به سیستمهای گستردهتر اجتماعی و سیاسی است؛ بنابراین برای اینکه کنترل قانونی پزشکی مؤثر باشد لازم است بر مبنا و تکمیلکننده ارکان قانونی موجود در سیستم سلامت و آموزش باشد.
مراجع قانونی در پزشکی معمولاً سه عملکرد اصلی را تحت پوشش قرار میدهند. تعیین استاندارها که در زمینه آموزش، رفتار اخلاقی، صلاحیت، کارایی و رفتار قراردادی صورت میگیرد. دوم نظارت بر عمل به این استانداردها و در آخر مداخله برای اطمینان از برقرار بودن یا نبودن آنها صورت میگیرد.
کنترل قانونی در ایران
در ایران صدور پروانه طبابت و سایر تخصصهای بهداشتی از وظایف وزارت بهداشت است.
از طرف دیگر رسیدگی به شکایتهای مربوط به امور پزشکی در ایران بسته به نوع شکایت طبق قانون اصلاح مقررات امور پزشکی و دارویی (۲۹ فروردین ۱۳۷۴) میتواند در صلاحیت دادگاههای عمومی یا دادگاههای انقلاب اسلامی باشد، اما رسیدگی به بیشتر شکایت در صلاحیت سازمان تعزیرات حکومتی است.
قصور و خطاهای پزشکی
از دیدگاه حقوقی خطا پزشکی با قصور پزشکی تفاوت دارد. خطاهای پزشکی یک عمل ناخواسته است که به نتیجه مطلوب در امر طبابت منجر نمیشود. از طرفی خطای جزایی پزشکی یا قصور به آن دسته از خطاهایی گفته میشود که اولاً باید موجب ایجاد عارضه و آسیبی شده باشد و ثانیاً این عارضه ناشی از قصور یا تقصیری از ناحیه کادر درمان باشد.
انتقادات از پزشکی مدرن
از بزرگترین مشکلات پزشکی مدرن، دسترسی نداشتن افراد کمدرآمد به آن در مناطق محروم است؛ میان فقیران و ثروتمندان یک فاصله درآمدی وجود دارد که در درمانهای به ویژه پرهزینهای همچون: ایدز و سل آشکار میشود. بیشتر منابع پزشکی و درمانها در کشورهای ثروتمند و با کمتر شدن شیوع بیماریها به خصوص نیمکره غربی، متمرکز شدهاند؛ از سوی دیگر در کشورهای در حال توسعه و عقبافتاده جهان، آمار بالایی از ایدز وجود دارد؛ ولی فاقد منابع کافی برای درمان آن هستند.
خطاهای پزشکی و تجویز بیش از حد دارو و سایر بیماریهای ناشی از درمان هم از مشکلات مهم دیگر هستند. متخصصان مهندسی فاکتور انسانی عقیده دارند که دانش پزشکی میتواند بر پایه ایدههای کاربردی در ایمنی هوانوردی-که از خطرات قرار دادن مسئولیت زیاد روی دوش یک ابراِنسان و انتظار از او برای خطا نکردن فایده ببرد. سیستمهای گزارشدهی و سازوکارهای وارسی هر روزه، بیشتر در تشخیص منبع خطاها و بهبود عملکرد به کار میروند. روشهای تشخیصی بالینی در برابر روشهای آماری و الگوریتمی قبلاً در تشخیص روانپزشکی به کار برده شدهاند و برتری روشهای آماری مشخص شدهاست. در یک متا آنالیز در سال ۲۰۰۰ میلادی-که این روشها در پزشکی و روانشناسی مورد مقایسه قرار گرفتند-بهطور کلی روشهای مکانیکی و آماری در بیشتر (و نه همه) موارد، برتری داشتند.
نابرابری در کیفیت خدمات در جمعیتها نیز یکی دیگر از موضوعات مورد انتقاد است؛ برای مثال، در مطالعهای مشخص شد که افراد پیرِ دچار مشکلات روانی از مراقبتهای ضعیفتری در دوره بستری برخوردار بودند.
افتخارات و جوایز
بزرگترین و پرافتخارترین جایزه جهانی در زمینه پزشکی، جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی است که سومین جایزهای است که آلفرد نوبل در وصیتنامهاش از آن نام برد. نخستین جایزه نوبل در پزشکی و فیزیولوژی به «امیل فون براون» به دلیل «درمان با سرم» اهدا شد. در سالهای بعد هم بسیاری از اکتشافات بزرگ در زمینه پزشکی، همچون: پنیسیلین، مهندسی ژنتیک و گروههای خونی… به دریافت جایزه نوبل منجر شدهاست.
در ایران، بزرگترین جایزه پزشکی را جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی (به اختصار: جشنواره رازی) اهدا میکند که از سال ۱۳۷۴ هر ساله توسط وزارت بهداشت برگزار میشود.
جستارهای وابسته
فهرست بیماریها
فهرست علایم و نشانههای بیماریها
فهرست تجهیزات و لوازم پزشکی
رشتههای مختلف پزشکی
مسئولیت پزشکی
تصمیمگیری مشترک در پزشکی
پانویس
منابع
منابع فارسی
پیوند به بیرون |
1010 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C | روانشناسی | روانشناسی (به انگلیسی: Psychology) یا (به فرانسوی: پسیکولوژی) دانشی است که با بهرهگیری از روش دانشی به پژوهش و مطالعهٔ حالتها و فرایندهای ذهنی و رفتار در انسان و دیگر جانوران میپردازد. منظور از «رفتار» همهٔ حرکات، اعمال و رفتار قابل مشاهدهٔ مستقیم و غیرمستقیم است، و منظور از «فرایندهای روانی»، چیزهایی همچون: احساس، ادراک، اندیشه (تفکر)، هوش، شخصیت، هیجان و انگیزش و حافظه… است.
آغاز پژوهشهای روانشناختی بهشکل علمی و دانشگاهی، به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم بازمیگردد؛ میتوان گفت اکتشافها و پژوهشهای قابل توجه در روانشناسی، تنها از حدود ۱۵۰ سال پیش، شروع شدهاست، و این درحالی است که علوم تجربی دیگر از تاریخچهای بلندتر و پربارتر برخوردارند؛ البته مباحث مربوط به ذهن و روان، قرنهاست که ذهن متفکران را به خود مشغول کرده و آثار مکتوب آن، از دانشمندان یونان باستان و متفکرانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو نیز در دست است؛ اما این شاخه از علم تا پیش از روانشناسی جدید، بهصورت مدون و آکادمیک، مورد مطالعه قرار نگرفته بود.
تعریف
روانشناسی در تاریخچهٔ کوتاه خود، به گونههای متفاوتی تعریف شدهاست. اولین دسته از روانشناسان، حوزه کار خود را «مطالعه فعالیت ذهنی» میدانستند. با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر و تأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیدههای قابل اندازهگیری عینی، روانشناسی به عنوان «بررسی رفتار» تعریف شد.
این تعریف، معمولاً، هم شامل مطالعه رفتار حیوانها بود و هم رفتار آدمیان، با این فرضها که:
اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوانها قابل تعمیم به آدمیان است.
رفتار حیوانها بهخودیخود، شایان توجهاست.
از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتابهای درسی روانشناسی، همین تعریف ارائه میشد؛ اما با توسعهٔ روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسی شناختی، بار دیگر به تعریف قبلی رسیدهایم و در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به «رفتار» اشارهمیشود و هم به «فرایندهای ذهنی». روانشناسی را میتوان چنین تعریف کرد: مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی.
این تعریف، هم توجه روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده آشکار میسازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نیستند و بر اساس دادههای رفتاری و عصب-زیستشناختی قابل استنباط هستند، عنایت دارد.
تاریخچه
پیشینه روانشناسی از همه نظامهای علمی موجود، بیشتر است. ریشههای آن را میتوان تا سده چهارم و پنجم پیش از میلاد، با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال نمود؛ ولی به قول هرمان ابینگ هاوس، قرن ۱۹، ”روانشناسی، پیشینهای دراز، اما تاریخچهای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸). یک فیلسوف تحصیلکرده آلمانی به نام رادولف گوسلنیوس ابداعکننده اصطلاح «سایکولوژی» است. تا حدود اواخر سده نوزدهم، روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه، شناخته میشد و همچنین، بهعنوان یک کیش در برخی فرهنگها در نظر گرفته میشد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی میگردید.
دوره ساختارگرایی
ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که توسط ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وونت (که به پدر روانشناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن، بر مطالعات روانشناختی بود. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود؛ اما از شاگردان وی و فردی به نام ادوارد بردفورد تیچنر-که یکی از نخستین روانشناسان آمریکا شد-از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. مطالعات ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی، متمرکز بود.
دوره کارکردگرایی
در مجموع، رویکرد کارکردگرایی در مقابل رویکرد ساختارگرایی شکل گرفت. این رویکرد به شدت، تحت تأثیر کار و مطالعات فیلسوف، دانشمند و روانشناس آمریکایی بنام ویلیام جیمز استوار بود. وی باور داشت که علم روانشناسی میبایست ارزش کاربردی داشته باشد و دریابد که ذهن چطور میتواند به منفعت فرد، عمل کند. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز در کتاب خود با نام «اصول روانشناسی»، به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیادهای روانشناسی که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح میشدند، پاسخ داد. از دیگر محققان مکتب کارکردگرایی میتوان به جان دیویی و هاروی کار اشاره کرد.
همچنین میبایست به دانشمند آلمانی به نام هرمان ابینگ هاوس اشاره کرد؛ کسی که پیشرو انجام آزمایشهایی دربارهٔ حافظه بود. وی در مطالعاتی که در دانشگاه برلین انجام میگرفت، مدل روش تحقیق کمی دربارهٔ یادگیری و فراموشی را ارائه کرد. در همین زمان، دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرایند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) نیز آزمایشها خود را روی سگها انجام داد که بعدها به عنوان «مفهوم شرطی شدن کلاسیک» از آن، یاد شد.
اما در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۵۰ میلادی، تمامی تکنیکهای بهکار گرفته شده و توسعه یافتهشده توسط ویلهلم وونت، ویلیام جیمز، جان دیویی، هرمان ابینگ هاوس و بقیه این دسته از دانشمندان، تحت عنوان روانشناسی آزمایشی-که به شدت، به دستههای اطلاعات ذهنی و پردازش آنها مربوط میشدند-شاخهای از مباحث مربوط به روانشناسی شناختی شده بودند.
دوره رفتارگرایی
بهعنوان بخشی از عکسالعمل نسبت به طبیعت فردی و دروننگر روانشناسی و وابستگی انحصاری آن به جمعآوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی بهمنزله روش راهنمایی تئوری روانشناسی، معروف شد. روانشناسانی همچون: جان بی. واتسون، ادوارد ثورندایک و بی.اف. اسکینر بهعنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که روانشناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن؛ آنها این نظر را که وضعیتهای درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا هدفها را میتوان به صورت علمی، مورد تحقیق قرار داد، رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روانشناسی، رشتهای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است؛ اشکال درونگرایی، از اجزای لازم این روشها محسوب نمیگردند، و اینکه رفتارگرایان، مرزی بین انسان و حیوان، از جهت صفت، قائل نیستند.
رفتارگرایی در تمامی سالهای آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روانشناسی، مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق، و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوریهای شرطی شدن بهعنوان مدلهای علمی رفتار انسان بود؛ بههرحال، کمکم مشخص شد که بر خلاف اکتشافات مهمی که رفتارگرایی، پدیدآورده بود، ولی بهعنوان یک تئوری، راهنمای رفتار انسان ناکارآمد بهنظر میرسید. بازبینی کتاب"رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهارچوب رفتارگرایی) بهعنوان یکی از عوامل اصلی ختمکننده دوران رفتارگرایی بهشمار میآید.
چامسکی اثبات نمود که زبان را نمیتوان بهصورت انحصاری، از راه شرطیشدن آموخت؛ زیرا مردم قادرند جملاتی بیهمتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بهتنهایی از راه تجربههای روزمره زندگی، قابل تولید نیستند. این مباحث، مؤید آن است که فرایندهای درونی ذهن-که رفتارگرایان، آنها را تحت عنوان توهم، رد میکردند-واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت بندورا نشان داد که کودکان، قادرند که یادگیری از راه مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابراین، بیشتر، روی بازنماییهای درونی، حساب باز نمایند.
'روانشناسی بشردوستانه' در سال ۱۹۵۰ بهوجود آمد و بهعنوان واکنشی به مثبتگرایی و تحقیقات علمی ذهن، به کار خود ادامه داد. تأکید این روانشناسی بر نظریه پدیدارشناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم بشر و رفتار آنها از راه انجام تحقیقات کیفی برآمد. ریشههای تفکرات بشردوستانه در اگزستانسیالیستها و فلسفه پدیدارشناختی بوده و بسیاری از روانشناسان بشری، روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازهگیری، باعث تخلیه همه معانی و ارتباطات او بهعنوان موجودی زنده خواهد گشت.
برخی دیگر از نظریهپردازان این مکتب فکری، عبارتند از: آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فریتس پرل مبتکر و بسطدهنده درمان گشتالت.
ظهور فناوری رایانهای نیز به پیشرفت استعارهٔ عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری بههمراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و نیز اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن، به پیدایش روانشناسی شناختی بهعنوان مدل برجسته ذهن، کمک نمود.
ارتباطات بین مغز و عملکرد دستگاه عصبی نیز متداول گردید. بخشی از دلیل این رایجشدن به آزمایشهای افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد او. هب و بخشی دیگر هم به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی شناختگرا را ببینید) برمیگشت. با توسعه فناوریهای اندازهگیری عملکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخشهای فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.
با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن، چتری از علوم شناختی بهعنوان ابزار تمرکز تلاشها در مسیری سازنده، تشکیل گردید.
بههرحال، بسیاری از روانشناسان از آنچه بهعنوان مدلهای «مکانیکی» ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. از افراد این حلقه میتوان به (روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی) کارل یونگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسی به ریشههای روحانی خود بودند؛ دیگرانی مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در جستجوی قالبگذاری روانشناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.
شاخصهای سلامت روان
اخیراً مشکلات سلامت روان، بیشتر شده یا اینکه بشر بیشتر به آن، توجه کردهاست.
رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب، از اساسیترین نیازهای سرِشتی انسان و از دیرباز، جزو مسائل اساسی بشر بودهاست. همین مسئله، موجب شده تا در ادیان و آیینهای کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود.
از سویی دیگر، بهداشت و سلامت روانی، یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه، مستلزم برخورداری از کسانی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.
دورهای در روانشناسی
درمان شناختی-رفتاری یا CBT) Cognitive Behavior Therapy) از شهرتی فزاینده برخوردار شده و به عنوان یک روش درمانی مؤثر و بادوام برای درمان بسیاری از اختلالات شناخته شدهاست.
هدف درمان شناختی رفتاری یا رفتاری-شناختی، کمک به کسانی است که با مشکلاتی مواجه شدهاند. بُعد شناختی، اشاره به فکر دارد. بُعد رفتار، شامل هر کاری است که انجام میدهید. درمان شناختی رفتاری بر این بُعد، متکی است که هر گونه که فکر کنید، احساس کرده و رفتار میکنید. پس اگر سالم فکر کنید، زندگی شادمانی خواهید داشت.
ذهن و مغز
روانشناسی، تشریحکننده تلاشهای توصیفکننده هوشیاری، رفتار و تأثیرات متقابل اجتماعی میباشد. منظور ابتدائی روانشناسی تجربی، توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ میدهد بود. در حدود بیست سال گذشته، روانشناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا دستگاه عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست اینها به چه صورتهایی با هم در ارتباط هستند؛ آیا هوشیاری تعیینکننده وضعیت مغز است یا وضعیت مغز، تعیینکننده هوشیاری است یا اینکه هر دو اینها روشهای خاص خود را دارند؟ احتمالاً برای فهم این ارتباطات میباید ابتدا با تعاریف «هوشیاری» و «وضعیت مغز» آشنا گردید یا اینکه آیا هوشیاری، نوعی «وهم و خیال» پیچیدهاست که هیچ ارتباطی با فرایندهای عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز بهصورتی فزاینده در تئوری و تمرین روانشناسی خصوصاً در بخشهایی مانند هوش مصنوعی، روانشناسی شناخت اعصاب و علوم شناختگرای اعصاب داخل شدهاست.
مکتبهای فکری
بحث اکثر مکتبهای فکری بر سر استفاده از یک مدل خاص بهعنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان کلیه، یا اکثریت رفتارهای انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکتبها در طول زمان کم و زیاد میشدهاست. ممکن است برخی از روانشناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نمودهاند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از این مکتبها را روشی برای فهم ذهن و نه لزوماً تئوریهای انحصاری متقابل در نظر میگیرند.
حوزه و قلمرو روانشناسی
زمینه روانشناسی بسیار گسترده و شامل روشهای متفاوت مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری میگردد. در زیر حوزههای اصلی بررسی و تحقیق روانشناسی به آگاهی میرسند. فهرست کامل و جامع عنوانها زیر مجموعه و حوزههای علم روانشناسی را میتوانید در فهرست سر فصلهای روانشناسی و فهرست رشتههای علمی روانشناسی پیدا و ملاحظه نمائید.
حوزه روانشناسی
روانشناسی دانش ذهن و رفتار است و پدیدههای هشیار و ناهشیار و همچنین احساسات و افکار را مطالعه میکند.
یک بالینگر یا محقق حرفه ای که در این رشته مشارکت دارد روانشناس نامیده میشود و میتواند به عنوان یک دانشگر در حوزههای اجتماعی، رفتاری یا شناختی طبقهبندی شود. برخی از روانشناسان سعی در درک نقش عملکردهای ذهنی در رفتارهای فردی و اجتماعی دارند. برخی دیگر فرایندهای فیزیولوژیکی و بیولوژیکی را که زمینهساز عملکردها و رفتارهای شناختی است، کشف میکنند.
روانشناسان رفتار و فرایندهای ذهنی، از جمله ادراک، شناخت، توجه، احساسات، هوش، تجربیات ذهنی، انگیزه، عملکرد مغز و شخصیت را کاوش میکنند. روابط بین فردی، تاب آوری روانشناختی، تاب آوری خانواده و سایر زمینههای روانشناسی اجتماعی هم از زمینههای مورد علاقه روانشناسان است. روان شناسان محقق از روشهای تجربی برای استنتاج روابط علی و همبستگی بین متغیرهای روانی-اجتماعی استفاده میکنند. برخی، اما نه همه، روانشناسان بالینی و مشاوره ای از تفاسیر نمادین استفاده میکنند.
روشهای تحقیق
تحقیقات روانشناسی بر طبق استانداردهای روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردارشناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیدههای روانشناسی بپردازد. در جایی که تحقیقات اخلاقی و حالت توسعه در یک دامنه فرضی تحقیق مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکلهای آزمایشی دنبال میشوند. تمایل روانشناسی به التقاطی بودن باعث اقتباس دانش علمی از دیگر رشتهها برای کمک به توضیح و درک پدیدههای روانشناسی گردید.
تحقیقات کمی روانشناسی باعث ایجاد طیفی وسیع از روشهای مشاهدهای شامل تحقیقات عمل، کردارشناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبه ها و مشاهدات شرکتکنندگان گردید که منظور آن گردآوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایشهای سنتی بود. ادامه تحقیقات عام روانشناسی انسانی با تحقیق در روشهای قوم نگار، تاریخی و تاریخنگار ادامه یافت.
تست جنبههای مختلف عملکرد روانشناسی زمینهای فوقالعاده از روانشناسی معاصر است. روان سنجی و روشهای آماری غالب شامل انواع معروف تستهای استاندارد شده و همچنین آنهایی که بهطور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفتهاند، میباشند.
تمرکز روانشناسان آکادمیک احتمالاً بهطور خالص بروی تحقیق و تئوری روانشناسی با هدف فهم بیشتر روانشناسانه در زمینهای مشخص قرار دارد، این در حالیست که دیگر روانشناسان بروی روانشناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. بههرحال، این دیدگاهها بهطور متقابل انحصاری نبوده و بیشتر روانشناسان هم درگیر تحقیقات و هم در بکار بردن روانشناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بودهاند. در میان بسیاری از انواع رشتههای روانشناسی، هدف روانشناسی بالینی توسعه کاربرد دانش روانشناسان و تجارب پژوهشها و روشهای آزمایشها که آنها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بهکارگیری موضوعات روانشناسی انفرادی یا استفاده از روانشناسی جهت کمک به دیگران میباشد.
زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصاً در زمینههای کاربردی دارد، تداعیات روانشناسی بهطور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیازهای آموزشی میپردازد. به همین شکل، نیازمندیها احتمالاً در درجات دانشگاهی روانشناسی قرار دارند، طوریکه دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینههای مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینههای روانشناسی عملی که در آن روانشناسان درمان را به دیگران توصیه میکنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمانهای منظم دولتی به روانشناسان نیز احساس میشود.
آزمایشهای کنترل شده
تحقیقات روانشناسی آزمایشی در داخل لابراتوار و تحت شرایط کنترل شده انجام میپذیرند. تلاش این متد تحقیقات تکیه انحصاری بر کاربرد روشهای علمی بر ابناء بشر برای فهم رفتار میباشد. نمونههای چنین معیارهای سنجش رفتاری شامل زمان عکسالعمل و انواع معیاریهای روان سنجی میگردد. آزمایشها جهت آزمودن یک فرضیه خاص انجام میپذیرند.
بهعنوان یک مثال روانشناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تنهای صدا بسنجد. خصوصاً، ممکن است سؤال زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسانتر نیست که بین یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آن را از دیگر اصوات بر مبنای تکرار آنها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این سؤال امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، بهطور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد (همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص بهجای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن میپردازد، را ببینید) جهت تست این فرضیه میباید یک شرکتکننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکتکننده بخواهد نسبت به یک صوت عکسالعمل نشان دهد (مثلاً از طریق فشار دادن یک دکمه)،
در صورتیکه فکر کنند که تن آواها شامل دو صدای متفاوت بوده و یک عکسالعمل دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیدهاند. نسبت پاسخهای صحیح بهعنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تنهای آواها بهصورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار میرود. نتیجه این آزمایش بهخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان میباشد.
مطالعات همبستگی
یک مطالعه همبستگی از آمارها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر بههمراه متغیر دیگر مجدداً رخ میدهد یا خیر، استفاده مینماید. بهعنوان مثال، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال ابتلاء به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این سؤال آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آنهایی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه مبتلا گشتهاند را برآورد نماییم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یکدیگر باشد. (قبلاً ثابت شدهاست که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد میسازد). بههرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمیتوان بهطور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار «علت» ابتلاء به سرطان ریهاست. فقط میتوان گفت آنهایی که مستعد سرطان هستند بیشتر آنهایی هستند که سیگار نیز میکشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با مثال روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد. این مورد را به یکی از اصلیترین محدودیتهای مطالعات همبستگی تبدیل مینماید.
مطالعات طولی
مطالعات طولی نوعی روش تحقیق است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص میپردازد. بهعنوان مثال، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس.ال. آی) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد مطالعه قرار دهد. مزیت این روش آن است که میتوان چگونگی اثرگذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد؛ ولی در هر صورت، از آنجا که نمیتوان تفاوتهای فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجهگیری دربارهٔ کل گروه مشکل خواهد بود.
روشهای روانشناسی اعصاب
موضوع روانشناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار است که استنتاج تئوریهای عملکرد عادی ذهن و مغز میباشد. فعالیت این رشته بهطور عادی شامل مشاهده تفاوتهای موجود در زمینههای توانائی باقیمانده (که بنام «عملکرد عدم همکاری» شناخته میشود) است که میتواند پاسخی به این سؤال باشد که آیا توانائیها از عملکردهای جزئی تری تشکیل شده یا توسط یک مکانیسم شناختگرای واحد کنترل میگردند.
در کل، تکنیکهای آزمایشهایی اغلب مورد استفاده قرار میگیرند که بر مطالعات روانشناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق میکنند. این تکنیکها شامل آزمایشهای رفتاری، اسکن مغز یا تصویرسازی اعصاب از منظر عملکرد – برای بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیکهایی مانند شبیهسازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که بهصورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخشهای کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آنها در عملیات ذهنی میپردازد. تکنیکهای آزمایش در روانشناسی اعصاب میتواند شامل آزمونهایی نیز باشد که به این هدف تهیه و تدوین شدهاند.
مدلسازی رایانهای
شیبهسازی رایانهای
ابزاری است که اغلب در روانشناسی شناختگرا جهت شبیهسازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار میرود. این مدل مزیتهای زیادی دارد. نظر به اینکه رایانههای مدرن از سرعتی فوقالعاده بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرایندهای شبیهسازی را میتوان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدلسازی، روانشناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی میگردند که این امر بهصورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.
انواع متعددی از مدلسازی در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار میگیرد. پیوندگرایی از شبکههای عصبی جهت شبیهسازی مغز بهره میجوید. روش دیگر مدلسازی سمبلیک است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیرها و قوانین به نمایش درمیآورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سیستمهای پویا و اتفاقی.
انتقاد
اگرچه جریان روانشناسی مدرن بهطور گسترده در مسیر تلاشهای علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روانشناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیدهاست. برخی معتقدند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایشها و مطالعات آماری، بهشکل دهی ماهیت آنها پرداختهاند؛ زیرا این روشها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیزهایی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد میکنند. گاهی روانشناسی بهعنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بیتوجهی یا بیارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی میگردد.
یک انتقاد مشترک از روانشناسی به نامتعادل بودن آن بهعنوان یک علم بر میگردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینههای روانشناسی بر روشهای تحقیقات «ضعیف» از قبیل زمینهیابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفتهاند که این زمینههای روانشناسی بهاندازهای که خود روانشناسی ادعا میکند علمی نیستند. روشهایی از قبیل درونگرایی و تحلیل متخصص، که توسط برخی روانشناسان مورد بهرهبرداری قرار دارند، بهصورت باز با مسئله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا سؤال مطروحه آنست که آیا بایست روانشناسی را بهعنوان علم طبقهبندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت بهعنوان معیارهای کلیدی وجوب تجربه و علم بهشمار میآیند. از این جهت برخی شاخههای روانشناسی دارای این معیارها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گستردهتر از کنترلهای آماری و طراحیهای تحقیقات که بهصورت فزایندهای پیچیده میگردند، تحلیلها، روشهای آماری و همچنین عدم استفاده از روشهای مشکل دارتر مانند درونگرایی، حداقل در بخشهای روانشناسی دانشگاهها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه در گذشته بود گردیدهاست.
برخی سؤال میکنند که آیا ذهن تابع تحقیقات کمی علمیخواهد شد؛ و برخی منتقدین نیز به طرح تنوع زیاد تئوریهای روانشناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده دیگر بر روانشناسی مدرن بی اعتنایی آن به روحانیت و خود روح است.
همچنین انتقاداتی از سوی پژوهندگان تجربی روانشناسی در خصوص شکاف میان تحقیق و تمرینات بالینی در روانشناسی طرح گردیدهاست. یک روند جدید شامل رشد درمانهای غیر علمی مانند برنامهریزی زبانشناختی عصبی، تولد مجدد و درمان آغازین میگردد که توسط برخی سازمانهای روان درمانی توسعه مییابند. سازمانهایی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن برای افزایش سطح آگاهی و تحقیق در خصوص این رشته بهوجود آمدهاند.
تفاوت روانشناسی و روانپزشکی
اصلیترین تفاوت این است که روانشناسان برای درمان بیشتر از تکنیکهای روان درمانی کمک میگیرند و اجازه تجویز دارو ندارند. در مقابل، روانپزشک میتواند از درمانهای پزشکی و دارویی و همچنین روان درمانی کمک بگیرد. روانشناسی و روانپزشکی دو تخصص مکمل هستند و روانشناسان و روانپزشکان در قالب یک تیم با هم همکاری میکنند. از نظر تحصیلات، روانپزشک در واقع ابتدا در رشته پزشکی عمومی تحصیل میکند و سپس دوره تخصص خود را در رشته روانپزشکی طی میکند و بنابراین یک پزشک محسوب میشود. اما روانشناسان دورههای چهار ساله کارشناسی، دوساله کارشناسی ارشد و چهار ساله دکتری تخصصی را میگذرانند و به صورت تخصصی بر روی ارزیابی و درمانهای غیردارویی متمرکز هستند.
تفاوتهای اصلی بین روانپزشک و روانشناس عبارت است از:
روانپزشک نحوه عملکرد «مغز» را بررسی میکند و مغز را درمان میکند، اما روانشناس، «روان و روح» را بررسی میکند، و درمانهای رفتاری ارائه میدهد.
روانپزشکان پزشک هستند اما روانشناسان پزشک نیستند.
روانپزشکان میتوانند دارو تجویز کنند، اما روانشناسان نمیتوانند.
روانپزشکان بیماری را تشخیص میدهند، درمان را مدیریت میکنند و طیف وسیعی از درمانها را برای بیماریهای روانی پیچیده و جدی ارائه میدهند.
زیرشاخههای روانشناسی
روانشناسی عمومی
روانشناسی بالینی
روانشناسی مشاوره
روانشناسی تربیتی
روانشناسی سلامت
روانشناسی تجربی
روانشناسی تطبیقی
روانشناسی شخصیت
روانشناسی اجتماعی
روانشناسی تفاوتهای فردی
روانشناسی مرضی
روانشناسی فرهنگی
روانشناسی سیاسی
روانشناسی تروریسم
روانشناسی محیطی
روانشناسی ورزش
روانشناسی صنعتی و سازمانی
روانشناسی نظامی
روانشناسی یادگیری
روانشناسی جنسی
روانشناسی رشد
روانشناسی زبان
روانشناسی خواب
روانشناسی فیزیولوژیک
روانشناسی کار
روانشناسی هنر
روانشناسی خانواده
روانشناسی تکاملی
روانشناسی موفقیت
روانشناسی تحلیلی
روانشناسی فردی
روانشناسی اگزیستانسیالیستی
روانشناسی رفتاری
روانشناسی شناختی
روانشناسی رفتاری-شناختی
روانشناسی مثبتگرا
روانشناسی رفتار متقابل
روانشناسی کودکان استثنایی
روانشناسی جنایی
روانشناسی خود
روانشناسی خلاقیت
فراروانشناسی
هنردرمانی
روانشناسی فازی
روانشناسی ادراک
پانویس
جستارهای وابسته
روانشناسی عامه پسند
انسانشناسی
فهرست روانشناسان معروف
علوم اعصاب
روانپزشکی
فلسفه روانشناسی
ارتباطات تعلیمی
زیستشناسی اجتماعی
جامعهشناسی
ان ال پی
منابع
ویکیپدیای انگلیسی
شاملو، سعید. (۱۳۷۰). روانشناسی بالینی. تهران: انتشارات رشد.
شولتز، دوانپی، شولتز، سیدنی الن. (۱۳۷۲). تاریخ روانشناسی نوین. ترجمه علیاکبر سیف و همکاران. جلد ۱و۲، تهران: انتشارات رشد.
محمدپور، احمدرضا. (۱۳۸۸). رواندرمانی چیست؟ تهران: نشر قطره.
پیوند به بیرون
همایش جهانی روانشناسی
روانشناسی در کشور آرژانتین
رفتار درمانی شناختی
روانشناسی
علوم اعصاب
علوم رفتاری
علوم شناختی |
1019 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84%20%D8%AA%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%B5%20%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84 | جدول تخصیص فایل | جدول تخصیص فایل(FAT) فایل سیستم اولیه در سیستمعاملهای داس و ویندوز میباشد.
فایل سیستم جدول تخصیص فایل (FAT) به صورت ساده طراحی گردیده، و به همین دلیل آن یک فرمت عمومی برای فلاپی دیسکها (دیسک نرم) میباشد؛ علاوه براین، این فرمت به صورت واقعی توسط تمامی سیستمعاملهای مختص IBM/PC پشتیبانی میگردد، و به همین دلیل اغلب جهت اشتراک اطلاعات بین سیستمعاملهای متفاوت که روی یک کامپیوتر بوت میشوند بکارگرفته میشود (دریک محیط چند-بوتی). همچنین در روی تکه حافظههای سخت-حالت (Solid-state memory) و سایر دستگاههای مشابه بکار گرفته میشود.
FAT از لحاظ طراحی قدیمی به نظر میآید، و طراحان آن بهنظر میرسد اطلاع دقیقی از طراحی یک فایل سیستم مناسب نداشتهاند، و به همین دلیل دارای اشکالات عمدهای میباشد. اولین ایراد آن سادگی لایه فایل آن است که اجازه تکه-تکه نمودن (Fragmentation) آسان آن، که منجر به کندی عملیات در سیستمعامل استفادهکننده میگردد. دومین ایراد،FAT برای پشتیبانی ایرادات سیستم طراحی نگردیدهاست. سومین ایراد این است که نگارشهای اصلی آن اجازه استفاده از نامهای فایل بیش از ۱۱ کاراکتر را نمیدهند (۸ کاراکتر برای نام فایل، ۳ کاراکتر برای پسوند آن)، همچنین تغییراتی که بروی این سیستم از سوی مایکروسافت انجام گرفته اما در سیستمی به نام VFAT پیادهسازی گردیده این امکان را میدهد که بتوان ۲۵۵ کاراکتر و بیشتر را بهعنوان نام فایل قرار داد. در نهایت چهارمین ایراد این که بروی خوشهها (Cluster) وسیع مقدار زیادی از فضای مورد استفاده به دلیل تعدد فایلهای با ظرفیت پایین به هدر میرود.
هرچند به دلیل اینکه IBM طراحی نموده MS-DOS را به عنوان سیستمعامل منتخب بروی PCها، و اینکه MS-DOS استفاده میکند از FAT، این فایل سیستم به صورت گسترده در بخشهای مهمی استفاده میگردد. به دلیل طراحی اولیه آن، پیادهسازی دستورالعملهای این فایل سیستم به سادگی میسر میگردد، و همچنین به دلیل گستردگی بی مثال ویندوز و داس، FAT در بعضی مواقع تبدیل به استانداری جهت تبادل اطلاعات میشود.
ساختار فایل سیستمی FAT
یک فایل سیستم FAT بروی یک پارتیشن حاوی بخشهای ذیل میباشد :
Partition Boot Record، که حاوی یک یا چند سکتور در ابتدای پارتیشن میباشد که دربرگیرنده اطلاعاتی ابتدایی در مورد سیستمعامل (بطور خاص، نوع آن) و برنامه هدایتکننده عملیات بوت (Boot Loader) میباشد.
جدول تخصیص فایل(File Allocation Table) فهرستی از اتصالات(Link) بین کلاسترها میباشد. کلاسترها قطعات کوچک و مرتبطی میباشند که دادههای موجود در فایلها در آنها ذخیره میگردند. این زنجیرههای اطلاعاتی لزوماً برای ثبت دادههای فایلها و شاخهها به ترتیب روی دیسک قرار نگرفتهاند، در واقع این کلاسترها روی سطح دیسک پخش میباشند. هر رکورد فایلی یا inode، (که در ذیل شرح داده شدهاند) محل قرارگیری هر اولین کلاستر را نشان میدهد و آن کلاستر نیز به نوبه خود محل قرارگیری کلاسترهای مرتبط بعدی را در دیسک در خود نگه میدارند (و به همین ترتیب تا به انتهای فایل). تعداد بیت هایی که برای آدرس دهی کلاسترها اختصاص مییابد در حقیقت ظرفیت FAT را نشان میدهد. اعدادی مثل ۱۲، ۱۶، ۳۲ در حقیقت ماکسیمم ظرفیت یک پارتیشن FAT را که میتوان آدرس دهی نمود نمایش میدهد. FAT یک یا چند (معمولاً دو) کپی از خود را بروی دیسک نگهداری میکند تا اگر به دلیل فعالیتهای مختلف سیستمعامل آسیب دید به دادههای قرارگرفته روی دیسک آسیبی نرسد، همچنین سیستمعامل نتواند ورودیهای اضافهای برای آنها ایجاد نماید.
شاخه ریشه (Root Directory) برای پارتیشن (که حداکثر ظرفیت را دارد، معمولاً ۵۱۲ ورودی روی هارددیسک دارد، نوشته شده بروی بوت رکورد) رکوردهایی از فایلها و شاخههایی که در درون آن قرارمیگیرند دارد. رکوردها یا inodeها حاوی اطلاعاتی در مورد فایلها و شاخههای پارتیشن از قبیل تاریخ ها، ظرفیت، نام، و کلاستر اول را در خود نگهداری میکنند.
ناحیه داده (Data Area) جایی که دادهها , inodeها (زیرشاخهها) ذخیره شده هستند و اکثر فضای پارتیشن را اشغال نمودهاست. این بخش به قطعات کوچکی بنام کلاستر تقسیم میشود. ظرفیت فایلها و زیرشاخهها میتواند به صورت دلخواه افزایش یابد (تا جایی که فضای خالی از کلاسترها وجود داشته باشد) به آسانی توسط افزودن لینکهای بیشتری به زنجیره فایلها در FAT. بخاطر داشته باشید هر کلاستر توسط تنها یک فایل میتواند اشغال شود پس بنابراین اگر برای مثال ۲۰ بایت از یک فایل روی یک کلاستر به ظرفیت ۳۲ کیلوبایت به اصطلاح نشست ۳۲ کیلو بایت از دیسک برای آن ۲۰ بایت به هدر رفتهاست.
برای ذخیره نامهای طولانی فایلها (Long File Names - LFN) روی یک فایل سیستم FAT، ویندوز ۹۵ و بالاتر از یک ترفند به ترتیبی که یک رکورد ساختگی روی جدول فایلهای دایرکتوریی که فایل در آن قرار دارد اضافه میکند. رکورد توسط یک صفت Volume Label که برای یک فایل FAT امکانپذیر نیست و بنابراین توسط برخی از برنامههای قدیمی MS-DOS خوانده نمیشود علامت زده میشود. هر رکورد ساختگی میتواند حاوی ۱۳ کارکتر از نوع UCS-۲ باشد (۲۶ بایت)، به علاوه ۱۵ بایت اضافه مربوط به سیستم ۸+۳ قدیمی که حاوی تاریخ یا ظرفیت آن میباشد.
اجزای ویندوز
استانداردهای ئیسیامای
سیستم فایل
فایل سیستمهای رایانه
فناوریهای داس (سیستمعامل)
نرمافزارهای ۱۹۷۷ (میلادی) |
1021 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE | تاریخ | تاریخ یا پیشینه ، مفهومی انتزاعی است که دست کم دو معنا از آن برداشت میشود؛ گاه ناظر به رخدادهای گذشته و گاه معطوف به پژوهش و بررسی رویدادها است؛ بنابراین، هم به علم و هم به موضوع آن، تاریخ گفته میشود. برای تفکیک این دو مقوله، اصطلاحاً تاریخ را تاریخ (۱) و علم تاریخ را تاریخ (۲) مینامند.
منظور از تاریخ (۱)، مجموعهٔ رخدادهای فرهنگی، طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و رویدادهایی است که در گذشته و در زمان و مکان زندگی انسانها و در رابطه با آنها رخ دادهاست. این رویدادها شامل اموری میشود از قبیل کردارها و دستاوردهای مادی و معنوی بشر و هرآنچه که گفته، اندیشیده و عمل کردهاست. تاریخ (۲) معرفتی ناظر به وقایع جزئی و درک پدیدههای ذکرشدهاست که در ذهن تاریخنگار شکل میگیرد و از نوع معرفت درجه یک است. به عبارت دیگر، رویداد (تاریخ)، موقعیتی هستیشناختی دارد و تأویل و فهم از رویداد (علم تاریخ) دارای موقعیتی شناختشناختی است. ویلیام هنری والش تاریخ (۲) را بازگو کردن کلیهٔ اعمال گذشتهٔ انسان میداند، بهگونهای که نهتنها در جریان وقایع قرار میگیریم، بلکه علت وقوع آن حوادث را نیز بازمیشناسیم. به عبارت دیگر، هدف تاریخ علاوه بر اینکه معرفت به افراد انسان است، آگاهی به روابط اجتماعی او در گذشت روزگار نیز هست. منظور از «اجتماعی» در واقع کل اموری است که در حیات آدمی مؤثر است، نظیر امور اقتصادی، مذهبی، سیاسی، هنری، حقوقی، نظامی و علمی. پژوهشگرانی که دربارهٔ تاریخ مینویسند، تاریخنگار نامیده میشوند. هرچند غالباً این رشتهٔ مطالعاتی را در زیرگروهی از علوم انسانی یا علوم اجتماعی قرار دادهاند، با این حال میتوان آن را به عنوان پلی بین این دو شاخه تلقی کرد؛ زیرا روشهای مطالعاتی مختلف آن از هر دو شاخه وام گرفته شدهاند. تاریخ به عنوان یک رشتهٔ مطالعاتی دارای شاخهها و گرایشهای جانبی زیادی است.
تاریخنگاران از گذشته کوشیدهاند تا پرسشهای تاریخی را با پژوهش در اسناد نوشتاری پاسخ گویند. با این حال پژوهشهای تاریخی تنها به این منابع محدود نمیشوند. بهطور کلی، منابع دانشورانهٔ تاریخی را میتوان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخنگاران اغلب از هر سه مورد استفاده میکنند.
نقطه عطف تاریخ یکی از اصطلاحات رایج در جامعه برای اشاره به وقایع مهم و اثرگذار در روند تاریخ و وقایع پیشرو هست.
واژهشناسی
دربارهٔ واژهٔ تاریخ و منشأ آن، گزارشهای مختلف و گوناگونی وجود دارد. برخی ریشهٔ واژهٔ تاریخ را در زبان فارسی و مفهوم «ماه روز» جستجو کردهاند. واژهٔ «ماه روز» در ایران باستان به معنای «تعیین روزی که در آن امری مشهور بین ملت یا دولتی آشکار شده یا آنکه در آن روز واقعهٔ ترسناکی چون زلزله یا طوفان حادث گردیدهاست.» بنابراین آنچه در این مفهوم دارای حضور و نمود بیشتری بوده، توجه به رخدادها و حوادث در قالب مکانی و زمانی است. در برخی از گزارشها آمدهاست که چون عمر بن خطاب در تعیین مبدأ محاسبهٔ زمان دچار مشکل شد، به پیشنهاد هرمزان (از موالی ایرانی ساکن در مدینه) از تعریب ترکیب فارسی «ماه روز»، واژهٔ «مورَّخ» را ساختند و مصدرش را «تاریخ» قرار دادند. در خصوص تعریب و معرب بودن واژهٔ تاریخ باید توجه داشت که کمترین شباهت آوایی و قرابت واکهای یا همآهنگی واکهای، تشابه صرفی یا تکواژی بین «ماه روز» و «تاریخ» وجود ندارد و به همین دلیل، آن را تعرب غریبی میدانند.
ابومنصور جوالیقی ریشهٔ تاریخ را غیر عربی دانسته در حالی که جوهری، آن را از مادهٔ «الإرخ» به معنای «ماده گاو جوان وحشی» و ابن منظور از «أرَخَ» و «وَرخَ» (واو بدل از همزه) دانستهاست. اصمعی هم آورده که قیسیان و تمیمیان هر دو برای تعیین زمان شکلهایی از این واژه را بهکار بردهاند و این حاکی از آن است که تاریخ واژهای عربی است.
فرانتس روزنتال احتمال داده که این واژه مأخوذ از «ارخو» اکدی یا «یرخ» عبری بهمعنی ماه یا ماه به واسطهٔ عربی جنوبی یا حبشی باشد. همچنین روزنتال میگوید که واژهٔ أرخ در کتیبهای از عربی جنوبی به معنایی نزدیک به «داوری» یا «حکم» و ظاهراً در جایی دیگر مقرون با سال به کار رفتهاست.
واژهٔ «تاریخ» در زبانهای اروپایی از مفهوم History با شکلهای مختلف آن برای تاریخ استفاده میشود و ریشهٔ آن از واژهٔ hístōr در زبان یونانی گرفته شدهاست که به معنای نقل وقایع و حوادث گذشته و به عبارت دقیقتر، یعنی جستجوی هر آنچه به دانستنش بیرزد. واژهٔ تاریخ (Histories) نزد هرودوت به معنای «مطالعه» یا «بررسی» روزگاران گذشته بودهاست.
تعریف
تاریخ مفهومی انتزاعی است که دست کم دو معنا از آن استخراج میشود: گاه ناظر به وقایع گذشته و گاه معطوف به مطالعه و بررسی وقایع است؛ بنابراین، هم به علم تاریخ و هم به موضوع آن، تاریخ گفته میشود. برای تفکیک این دو مقوله، اصطلاحاً تاریخ را تاریخ (۱) و علم تاریخ را تاریخ (۲) مینامند.
موضوع علم تاریخ عبارت است از: «مجموعهٔ پدیدهها و واقعهها و روابط و فعل و انفعالات و زاد و مرگ حوادث و تکوین طبقات و طلوع و رشد و افول تمدنها و جامعهها و مجموعهٔ همه رویدادها و پدیدههای ویژهٔ انسان در رابطهاش با «طبیعت» و در رابطهاش با «دیگری» در زمان «گذشته»، از بینهایت دور تا حال.»
منظور از تاریخ (۱)، مجموعهٔ حوادث فرهنگی، طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و رویدادهایی است که در گذشته و در زمان و مکان زندگی انسانها و در رابطه با آنها رخ دادهاست. این رویدادها شامل اموری میشود از قبیل کردارها و دستاوردهای مادی و معنوی بشر و هرآنچه که گفته، اندیشیده و عمل کردهاست. تاریخ (۲) معرفتی ناظر به وقایع جزئی و درک پدیدههای ذکرشده است که در ذهن تاریخنگار شکل میگیرد و از نوع معرفت درجه یک است. به عبارت دیگر، رویداد (تاریخ)، موقعیتی هستیشناختی دارد و تأویل و فهم از رویداد (علم تاریخ) دارای موقعیتی شناختشناختی است. ویلیام هنری والش تاریخ (۲) را بازگو کردن کلیهٔ اعمال گذشتهٔ انسان میداند، بهگونهای که نهتنها در جریان وقایع قرار میگیریم، بلکه علت وقوع آن حوادث را نیز بازمیشناسیم. به عبارت دیگر، هدف تاریخ علاوه بر اینکه معرفت به افراد انسان است، آگاهی به روابط اجتماعی او در گذشت روزگار را نیز هست. منظور از «اجتماعی» در واقع کل اموری است که در حیات آدمی مؤثر است، نظیر امور اقتصادی، مذهبی، سیاسی، هنری، حقوقی، نظامی و علمی.
ای. اچ. کار علم تاریخ را علم شناخت و تفسیر گذشتهٔ انسانها در پرتو حال میداند که بر اساس روشها، گزینشها و تفسیرهای مورخان به دست میآید و قابلیت پیشبینی کلی ندارد، بلکه مشروط و جزئی و احتمالی است.
تاریخنگاران در بستر زمان خود و با توجه به ایدههای غالب و چگونگی تفسیر گذشته، به نوشتن میپردازند و گاهی درسهایی آموزنده را برای جامعهٔ خودشان مینویسند. بهگفتهٔ بندیتو کروچه، «همهٔ تاریخ، تاریخ معاصر است». تاریخ، با پرورش یک «گفتمانِ واقعی از گذشته» از طریق تولید روایتها و تحلیل رویدادهای گذشتهٔ مربوط به نژاد بشر، تسهیل شدهاست.
همهٔ رویدادهایی که در تعدادی از منابع معتبر ثبت شدهاند و محفوظ ماندهاند، شیوهٔ تشکیل گزارشهای تاریخی را نشان دادهاند. وظیفهٔ گفتمان تاریخی، شناسایی منابعی است که میتوانند بیشترین استفادهٔ مفید را برای تولید علتهای دقیق گذشته بیان کنند.
رشتهٔ تاریخ، گاهی بخشی از علوم انسانی و در پارهای از موارد بخشی از علوم اجتماعی طبقهبندی شدهاست. تاریخ همچنین میتواند همچون یک پُل میانرشتهای با ترکیبی از روششناسی بین دو زمینهٔ فوق عمل کند. برخی از تاریخنگاران مستقل، از یکی یا دیگر طبقهبندیها قویاً پشتیبانی میکنند.
بهطور سنتی، تاریخنگاران گزارشهای مرتبط به گذشته را ضبط میکنند؛ هر دو سنت تاریخنگاری مکتوب و تاریخنگاری شفاهی، سعی در پاسخ به پرسشهای تاریخی از طریق مطالعهٔ اسناد مکتوب و گزارشهای شفاهی دارند. برای آغاز، تاریخنگاران از منابع دیگری همچون آثار باستانی، سنگنوشتهها و تصاویر استفاده میکنند. بهطور کلی، منابع علمی تاریخی را میتوان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخنگاران اغلب از هر سه مورد استفاده میکنند. اما نوشتن، تاریخ و آنچه از گذشته آمدهاست را جدا میکند.
باستانشناسی رشتهای علمی است که بهطور ویژه به بررسی و کاوش محوطههای باستانی و اشیاء قدیمی که کشف شدهاند میپردازد و به مطالعهٔ تاریخ کمک میکند. اما باستانشناسی بهندرت میتواند بهتنهایی مورد استفاده قرار گیرد، به این معنا که در این دانش، از منابع روایی و مکتوب تاریخی برای تکمیل آنچه کشفشدهاست استفاده میشود. البته، باستانشناسی متشکل از بازهٔ گوناگونی از روششناسیها و رویکردهاست که هر کدام آنها مستقل از تاریخند؛ این بدان معناست که باستانشناسی خلأها و شکافهای ناشی از منابع مکتوب را پُر نمیکند. در واقع، باستانشناسی تاریخی شاخهای ویژه از باستانشناسی است که بیشتر، نتیجهگیریهای آن با آنچه منابع متنی میگویند، متضاد است.
مناطق جغرافیایی خاص میتوانند مورد مطالعهٔ تاریخی قرار گیرند، برای نمونه، قارهها، کشورها و شهرها. درک این که چرا مکان وقایع تاریخی صورتگرفته مهم است، برای انجام این کار، مورخان اغلب به جغرافیا روی میآورند. الگوهای آب و هوایی، منابع آب موجود و چشمانداز از مکان زندگی، همه، بر روی مردمی که در آنجا زندگی میکنند، اثر میگذارد. برای نمونه، برای توضیح اینکه چرا مصریان باستان تمدنی موفق را گسترش دادند، مطالعهٔ جغرافیای مصر ضروری است. تمدن مصری در ساحل رود نیل ساخته شده بود که طغیانهای سالانهٔ نیل، خاک حاصلخیزی را به ساحل میآورد. خاک غنی میتواند به کشاورزان کمک کند تا محصولات کافی را رشد دهند و به تأمین خوراک مردم شهر بپردازند. این بدان معناست که هرکس مزرعهٔ کشاورزی نداشت، بنابراین دیگر مردم میتوانستند کارهای دیگری انجام دهند که به رشد و توسعهٔ تمدن کمک میکرد.
تاریخ فرهنگی جایگزین تاریخ اجتماعی شد و در دههٔ ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی بهصورت شیوهٔ غالب درآمد. این شاخه، بهطور معمول ترکیبی از رویکردهای انسانشناسی و تاریخ است که با نگاهی به زبان، فرهنگ عمومی سنتی و تفسیر فرهنگی از تجریبات تاریخی میپردازد. تاریخ فرهنگی، گزارشها و توصیفات روایی از دانش گذشته، رسوم و هنر گروهی از مردمان را مورد بررسی قرار میدهد.
موّرخان غالباً به اهمیت نوشتههای تاریخی اشاره میکنند. این تأکید باعث ایجاد اصطلاح پیش از تاریخ شده که به دورانی که هنوز خط ابداع و ایجاد نشده بود، اشاره میکند. تقسیم تاریخ به شکل پیش از تاریخ و تاریخی بستگی زیادی به موضوع مورد مطالعه دارد، زیرا خط در نقاط مختلف دنیا در زمانهای متفاوتی پدید آمدهاست.
توجه به گذشتهٔ انسان بهطور طبیعی باعث تقسیم زمان به تکههای قابل اداره شدهاست. راههای زیادی برای تقسیم گذشته وجود دارد که از این میان میتوان به تقسیمهای تاریخشماری، فرهنگی و موضوعی اشاره کرد. این سه گونهٔ تقسیمبندی انحصاری نیستند و غالباً میتوان موارد تداخل را بین آنها مشاهده کرد. تمرکز روی مکان، زمان یا موضوعی خاص بین موّرخان امری عادی است و باعث تخصصگرایی در تاریخنگاری میشود. تاریخ برای دیگران، به شکل اصطلاحی کلی به معنای مطالعهٔ هر چیز دربارهٔ انسانهای پیشین درآمدهاست اما به تازگی حتی این محدوده هم توسط رشتههایی چون تاریخ بزرگ به چالش کشیده میشود، از روزگاران گذشته تاریخ را با هدفهای عملی یا نظری میخواندند، اما امروزه آن را از به دلیل کنجکاوی فکری هم مطالعه میکنند.
به تعریفی دیگر تاریخ، دانش واکاوی پیشامدهای گذشتهاست، علمی که بشر بر مبنای آن این امکان را مییابد که بگوید حوادث تاریخی در یک سلسله زمانی رخ دادهاند. بحث تعریف تاریخ و علم تاریخ در نزد گذشتگان و معاصران ابداعی نیست و در نگاه اجمالی به مفهوم زمان تأکید ویژهای دارد. هر تعریفی که ارائه میشود بر منظری است که از آن زاویه مطرح میشود. مفهوم تاریخ نیز از مفاهیمی مانند گذشته، طبیعت و هستی متفاوت است. تاریخ مربوط به گذشتهاست ولی فایده تاریخ برای گذشته نیست بلکه برای زمان حال و آینده تأثیر بسیاری دارد. تاریخ بازسازی گذشته بر اساس مدارک و اسناد است و اینکه مدرک و سند چیست و چه چیزی را سند و مدرک تلقی کنیم بحث مهمی در علم تاریخ بهشمار میآید. نظریهای که یک مورخ دارد بایستی به تأیید مورخان برسد و مورخان دیگر نیز با آن نظریه موافقت کنند، اگر مورخان بر نظریهای که مبتنی بر واقعیتهایی که از اسناد و مدارک ذکر میشود، توافق کنند آن نظریه باعث میشود حقایق به واقعیتهای تاریخی بدل شوند.
متغیرهای تاریخ
تاریخ تابعی از متغیرهای گوناگون است که انسان فقط در برخی از آنها نقش دارد. زمینشناسی و جغرافیا از متغیرهای اساسی تاریخ هستند. ضرباهنگ زایش و فرسایش کوهها، پیشروی متقابل دریا و خشکی، طغیان و تغییر مسیر رودها، میزان بارش نزولات جوی و سایر عوامل طبیعی، بر تاریخ اثرگذار هستند. عوامل انسانی مانند: جمعیت، مهاجرت، فناوری و حتی نژاد اثر چشمگیری بر روند فرایندهای تاریخی دارند. در شرایط طبیعی تقریباً برابر (مانند: مصر و آمریکای شمالی)، نژادهای بشری، تمدنهای بسیار متفاوتی ایجاد کردهاند.
تاریخنگاری
تاریخنگاری، به عنوان اصطلاحی خاص، به معنی وصف و ثبت وجوه گوناگون حیات و احوال انسان در عرصهٔ سیاست و اجتماع است.بنا به تعریفی دیگر، تاریخِ تاریخ و نمود تاریخ و نشانهشناسی است که چگونگی بهدست آمدن یا انتقال دانش گذشته را در نظر میگیرد.
فلسفهٔ تاریخ
اصطلاح فلسفهٔ تاریخ، در قرن هیجدهم میلادی، توسط ولتر وضع شد. منظور وی از این اصطلاح، چیزی بیش از تاریخ انتقادی و علمی نبود؛ یعنی نوعی از تفکر تاریخی که در آن، مورخ به جای تکرار داستانهایی که در کتب کهن مییابد، خود به بازسازی آنچه واقع شده میپردازد. این نام توسط هگل و نویسندگانی دیگر، در پایان قرن هیجدهم به کار رفت، ولی آنها معنای کاملاً متفاوتی از این اصطلاح اراده کردند و آن را به معنای تاریخ کلی یا جهانی به کار بردند. سوّمین کاربرد این اصطلاح را در نوشتههای برخی از پوزیتیویستهای قرن نوزدهم مییابیم. از نظر آنها وظیفه فلسفه تاریخ، کشف قوانین عامی بود که بر روند رویدادهایی که مورخ به شرح و نقل آنها میپردازد، حاکم است. وظایفی که ولتر و هگل بر عهدهٔ فلسفهٔ تاریخ مینهادند، به وسیله تاریخ نیز قابل انجام بود، ولی پوزیتیویستها تلاش کردند تا از این طریق، تاریخ را نه فلسفه، بلکه علمی تجربی قلمداد کنند. در هر یک از این موارد کاربرد فلسفه تاریخ مفهوم خاصی از فلسفه مد نظر بود.
متفکران اروپایی که از طبیعت ناامید شده بودند، به پژوهش دربارهٔ تاریخ روی آوردند؛ زیرا تاریخ هرچند آکنده از وقایع فهم ناپذیر و رازهای ناگشودنی مینمود، با این حال بیشتر از طبیعت به خواست و آرزوی انسان وابسته دیده میشد.
حتی با پذیرفتن سیر تاریخ بشر در جهت خردمندی بیشتر او دربارهٔ پایندگی این پیشرفت تردید وجود دارد. پیشنهاد میشود در همین رابطه به کتاب فلسفه تاریخ استاد ویل دورانت، و علی شریعتی رجوع شود.
به عبارت دیگر فلسفه تاریخ یعنی علم به تحوّلات و تطوّرات جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطوّرات و تحوّلات؛ به مفهوم دیگر، علم به «شدن» جامعهها نه «بودن» آنها.
تاریخنگار
تاریخنگار دادهها و اطلاعات مربوط به رویدادهای گذشته را کشف، جمعآوری و سازماندهی میکنند.
در فهرست تاریخنگاران، میتوان تاریخنگاران را بر اساس دورههایی که دربارهٔ آن مینوشتند، تقسیمبندی کرد. سالنامهنویسان و وقایعنامهنویسان نیز که امروزه تاریخنگار دانسته نمیشوند، در این فهرست ذکر شدهاند.
شبهتاریخ
شبهتاریخ به متونی گفته میشود که بهعنوان یک پژوهش تاریخی نوشته شده باشد اما به دور از استانداردهای متداول تاریخنگاری نگارش شده باشد و به همین سبب یافتههای این کتاب، نوشته یا مقاله معمولاً قابل اعتنا نیستند. کارهایی که به نتایج جنجالی براساس مدارک بحثبرانگیز یا ضعیف میرسند به عنوان شبهتاریخ دستهبندی میشوند و مورد اعتنا قرار نمیگیرد. معمولاً بسیاری از این متون در جهت اعتقادات و با اغراضی سیاسی، ملیگرایانه یا نظامی نگاشته میشوند.
تاریخ و تجارت
خواندن تاریخ میتواند به ما در تولید پول و درآمدزایی از راههای مختلفی کمک کند. اولاً، مطالعه تاریخ، بینشهای ارزشمندی را در مورد سیستمهای اقتصادی گذشته، روندهای بازار و شیوههای تجاری به ما میدهد. با درک اینکه چگونه اقتصادها در طول زمان تکامل یافتهاند، میتوانیم الگوها را شناسایی کنیم و از موفقیتها و شکستهای گذشته درس بگیریم. این دانش را میتوان برای اتخاذ تصمیمات سرمایهگذاری آگاهانه، پیشبینی روند بازار و توسعه استراتژیهای تجاری موفق به کار برد. ثانیاً، تاریخ به ما کمک میکند تا منشأ و توسعه صنایع و فناوریها را درک کنیم. با مطالعه بافت تاریخی صنایع مختلف، میتوانیم درک عمیقتری از تکامل، بازیگران کلیدی و نقاط عطف مهم آنها به دست آوریم. این دانش را میتوان برای شناسایی صنایع نوظهور یا پیشرفتهای تکنولوژیکی که پتانسیل ایجاد سود قابل توجه را دارند، مورد استفاده قرار داد. برای مثال، مطالعه تاریخچه اینترنت و رشد سریع آن در اواخر قرن بیستم میتوانست بینشهای ارزشمندی را برای سرمایهگذاران اولیه در شرکتهای فناوری فراهم کند. ثالثاً، تاریخ انبوهی از مطالعات موردی و نمونههایی از کارآفرینان، مبتکران و رهبران تجاری موفق را در اختیار ما قرار میدهد. با بررسی استراتژیها، فرآیندهای تصمیمگیری و سبکهای مدیریتی آنها، میتوانیم درسهای ارزشمندی را بیاموزیم که میتوان آنها را در سرمایهگذاریهای خودمان به کار برد.
جستارهای وابسته
تاریخ اجتماعی
تاریخ تطبیقی
تاریخ شفاهی
تاریخ محلی
تاریخ نقلی
تاریخنگاری اسنادی
تاریخنگاری مارکسیستی
تاریخنگاری وبری
تاریخ آینده
حیث تاریخی
زبالهدان تاریخ
پانویس
منابع
عقل در تاریخ - هگل - ترجمه حمید عنایت - انتشارات شفیعی - ۱۳۷۹- تهران.
تاریخشناسی، دورهٔ پیش دانشگاهی نظام آموزشی ایران
ویل و آریل دورانت، درسهای تاریخ، نشر سازمان آموزش انقلاب اسلامی، تهران
پیوند به بیرون
Best history sites .net
BBC History Site
Internet History Sourcebooks Project: Collections of public domain and copy-permitted historical texts for educational use.
The History Channel Online
History Channel UK
گفتاوردهایی درباره تاریخ bukharamag.com (فارسی)
فلسفه تاریخ چیست؟ دانیل لیتل، ترجمه حمید کوزری (فارسی)
مطالعهٔ « تاریخ » و شکلگیری امکان «تغییر»؛ مرتضی میرحسینی (فارسی)
مقالههای موضوعات اصلی |
1022 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7%20%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C | روابط عمومی | روابط عمومی به روزنامهنگاری برند و علمِ مدیریتِ چرخهٔ اطلاعات، مابینِ یک فرد یا سازمان (اعم از بازرگانی و اقتصادی و دولتی یا سازمان مردمنهاد)، با عموم گفته میشود.
روابط عمومی مجموعهای اقدامات و فعالیت های برنامه ریزی شده ی یک سازمان است که هر سازمان برای برقراریِ ارتباطاتِ مؤثر و هدفمند با گروههایی که با آن در ارتباطاند، انجام میدهد.
روابط عمومی، روبهرو شدنِ یک سازمان یا مؤسسه با مخاطبانش را از طریق پرداختن به موضوعات و مطالب و اخباری انجام میدهد که به منافعِ مشترک آنها مربوط است. سخنرانی در کنفرانسها، همکاری با رسانهها و بهرهوری از آنها، ارتباطات بحران، اشتغال به امورِ اجتماعی از طریق رسانهها و ارتباط با کارکنان، در زُمرهٔ وظایف این حرفه است. فعالیتِ روابط عمومی، چندان مستقیم و ملموس نیست و همین، فرق آن با تبلیغات است. روابط عمومی میتواند برای ساختن روابطِ تفاهمآمیز با کارکنان، مشتریان، سرمایهگذاران، رأیدهندگان و عموم مردم به کار رود.
تقریباً هر سازمانی که با افکار عمومی سروکار دارد و نیازمند ارائهٔ تصویرِ روشنی از خود نزد آن است، گونهای از روابط عمومی را به خدمت میگیرد.
برخی از رشتههای مرتبط تحت نام ارتباطات شرکتی نظیرِ روابط رسانهای، روابط سرمایهگذاری، ارتباطات داخلی و روابط کارْ وجود دارند که به فعالیتهای روابط عمومی ربط دارند.
کارکنانِ روابط عمومی عموماً توجه خود را به ساختن مناسباتشان با کسانی معطوف میکنند که به همسازی با آنها بینجامد. کارکنان روابط عمومی باید بدانند که چطور به شکلی شفاف بنویسند، صحبت کنند و با تجزیه و تحلیلِ امورِ مربوطِ به سازمان و مؤسسهیِ خود، به رفع و رجوع مسائل بپردازند. این مهارتها به شدت مورد نیازند، زیرا در رشتهیِ روابط عمومی، ارتباطِ پیوستهای میانِ کارکنان و کسانی وجود دارد که در تعیینِ سَمتِ سیاستهای همگانی، نقش ایفا میکنند. کارکنانِ روابط عمومی همچنین باید به اندیشهورزیِ انتقادی بپردازند تا بتوانند به واسطهٔ این مهارت، به حلِ مشکلاتِ احتمالیِ مشتریان و موکلانِ خود اقدام کنند.
روابط عمومی دارای چندین قلمروِ کاریِ مشخص است و از همه مقبولتر، روابط عمومی مالی، روابط عمومی فراورده و روابط عمومی بحران است:
روابط عمومی مالی عمدتاً اطلاعات گزارشگران تجاری را فراهم میکند.
روابط عمومی فراورده برای یک فراوردهٔ ویژه یا خدمات (به جای استفاده از آگهیِ بازرگانی) شهرت به دست میآورد.
روابط عمومی بحران به اتهامهایِ ناروا و اطلاعاتِ نادرست پاسخ میدهد.
تفاوتهای روابط عمومی و تبلیغات
یکی از بزرگترین تفاوتهای روابط عمومی و تبلیغات در برنامهریزی است؛ بهطوریکه روابط عمومی برای بلندمدت برنامهریزی میکند اما تبلیغات، در کوتاهترین زمانِ ممکن به دنبال نتیجه است و البته این موضوع، ریسکِ کار را بالا میبرد. روابط عمومی با صبر و حوصله و اختصاصِ زمانِ تفکرِ بیشتر به مشتری و شرکت، در جهتِ جلبِ رضایتِ هرچه بیشتر مشتری و ارائهیِ خدمات بهتر، سعی در دائمی کردن مشتریان و مخاطبان شرکت دارد.
ارئهٔ چهرهٔ واقعی و شفافِ شرکت به مشتریانْ از وظایف مهم روابط عمومی است و اگر این درک به وجود آید که مشتریانْ صاحبانِ اصلیِ شرکت هستند و بدونِ وجودِ آنها شرکت و سود دهی معنی نخواهد داشت، در مییابیم که باید به روابط عمومی حرفهای، به دیدهیِ یک بخشِ مهم و لازم در هر سازمانی نگریسته شود.
مدیرعاملان و مدیرانِ ردهبالا، زمانِ کافی برای رسیدگی به سیلِ اطلاعاتی که هر روزه به سازمانها سرازیر میشوند را ندارند؛ و البته تمامِ این اطلاعات نیز به کار آنها نمیآید. در این زمینه، دستهبندیِ اطلاعاتِ وارد شده به سازمانها، بهروزرسانی و شناختِ ارتباطِ آنها با سمتهای متفاوت مدیران، نه تنها به صرفهجویی در زمان آنها کمک فراوانی میکند بلکه باعث جلوگیری از پراکندگی و سردر گمی واحدهای مختلف سازمان میشود. این کاتالیزورِ تصمیمگیری در سازمانْ تا حد زیادی به مشتریان نیز کمک میکند؛ و آنها هم میدانند برای مطالبات خود به کجا مراجعه نمایند.
امروزه مشتریمداری نه به عنوان یک شعار که به عنوان یک رُکن اصلی در سودآوری و بقای سازمانها و شرکتها به مِوضوعی حیاتی تبدیل شدهاست و دیگر نمیتوان با شعار دادنِ بدونِ عملْ گفت که سازمانی به این امر پرداختهاست یا سازمان این ادعا را داشته باشد، در حالی که در عملْ مشتریان رضایتی از سازمان ندارند.
بازگوکردنِ واقعیتهای سازمانها برای مشتریان و حدِ این شفافسازی، دغدغهٔ اصلیِ روابطعمومیها است. چرا که آنجا که پای بازگوکردنِ اسرارِ سازمان در میان استْ میانِ حقوقِ مشتری و اسرارِ سازمانْ باید به بهترین نحو توازن برقرار کرد.
ساختن چهرهای مناسب از سازمان در میان مردم و مخاطبان اصلی سازمان یا شرکت و نیز مطرح کردن نام یا برند در بین این همه سازمان و شرکت که روزانه به تعداد آنها افزوده میشود، کاری است که تنها یک روابط عمومی حرفهای و آگاه از عهده آن بر میآید.
روابط عمومی به دنبال سود دو طرفه است و مثل تبلیغات تنها به سود سازمان خود فکر نمیکند و در واقع روابط عمومی تلاش دارد تا با ارتباطی هدفمند و مؤثر، ضمن برآوردن نیازهای سازمان خود در جهت شکلدهی صحیح به ارتباط مشتریان و سازمانش اقدام کند و از این طریق ارتباط مخاطبان با سازمان را تسهیل کنند.
منابع
روابط عمومی
اخلاق تجارت
ارتباطات
بازاریابی
ویکیسازی رباتیک
طراحی ارتباطات |
1023 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4%DA%AF%D8%B1%DB%8C | گردشگری | گردشگری یا توریسم سفر به قصد لذت بردن یا کسبوکار است؛ همچنین به معنی تئوری و عمل سیاحتگری، تجارت، جذب، اسکان و سرگرمی گردشگران، و تجارت مرتبط به برگزاری تور است. سازمان جهانی گردشگری با توجه به تمامی تعاریف گردشگری که تا قبل از سال ۱۹۹۴ ارائه شده بودند در سال ۱۹۹۵ یک تعریف نهایی منتشر کرد: «مجموعه فعالیتهای فرد یا افرادی که به مکانی غیر از مکان عادی زندگی خود مسافرت و حداقل یک شب و حداکثر یک سال در آنجا اقامت میکنند و هدف از مسافرت آنان نیز گذراندن اوقات فراغت است. البته اهدافی نظیر اشتغال و کسب درآمد شامل آن نمیشود.» بر این اساس کسانی که شامل این تعریف میشوند نیز گردشگر نامیده میشوند. گردشگری میتواند داخلی (گردشگر در داخل کشور خود مسافرت میکند) یا خارجی باشد.
تعداد روزافزونی از مقصدها در سراسر جهان برای گردشگری گشوده و در آن سرمایهگذاری میشود. گردشگری از طریق ایجاد شغل و کسب درآمد صادراتی به یک عامل اصلی پیشرفت کشورها و توسعه زیرساختهای آنها تبدیل شدهاست. طی شش دهه گذشته گردشگری یک توسعه و تنوع پیوسته را تجربه کرده و به یکی از بزرگترین بخشهای اقتصادی در جهان تبدیل شدهاست. گردشگری با وجود شوکهای گاه به گاه، تقریباً بدون وقفه به مرور رشد کردهاست که نشان دهنده قدرت و انعطافپذیری این بخش از اقتصاد است. ورود گردشگران بینالمللی از ۲۵ میلیون نفر در جهان در سال ۱۹۵۰ به ۲۷۸ میلیون نفر در سال ۱۹۸۰، و ۶۷۴ میلیون نفر در سال ۲۰۰۰ و ۱۲۳۵ میلیون نفر در سال ۲۰۱۶ افزایش یافتهاست. به همین ترتیب، دریافتهای گردشگری بینالمللی که از طریق مقصدهای جهانی به دست میآید از ۲ میلیارد دلار در سال ۱۹۵۰ به ۱۰۴ میلیارد دلار در سال ۱۹۸۰، و ۴۹۵ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۰ و ۱۲۲۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۶ افزایش یافتهاست. به عنوان یک گروه صادراتی در سراسر جهان، جهانگردی پس از مواد شیمیایی و سوخت و بالاتر از محصولات خودرو و مواد غذایی رتبه سوم را دارد. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، جهانگردی بهترین گروه صادراتی است.
اغلب گردشگرها بیش از هر چیز به آب و هوا، فرهنگ یا طبیعت مقصد خود اهمیت میدهند. ثروتمندان همیشه به جاهای دور سفر کردهاند زیرا سفر به مناطق دور هزینه بیشتری صرف میکند. گردشگری سازمانیافته امروزه یک صنعت بسیار مهم در تمام جهان است.
واژهشناسی
واژه tourist برای اولین بار در سال 1772 و واژه tourism برای اولین بار در سال ۱۸۱۱ مورد استفاده قرار گرفت. این واژه از tour گرفته شدهاست، که از turian انگلیسی قدیم گرفته شدهاست، که از واژه torner فرانسوی قدیم گرفته شدهاست، که از tornare لاتین به معنای «گردش بر روی چرخ خراطی» گرفته شدهاست، که خود از یونانی قدیمی tornos (τόρνος) به معنای «چرخ خراطی» گرفته شدهاست.
تاریخچه
گردشگری در جهان
افراد ثروتمند معمولاً به اقصی نقاط جهان سفر میکنند تا شاهکارهای هنری را ببینند، زبانهای جدید بیاموزند، با فرهنگهای جدید آشنا شوند یا با غذاهای دیگر کشورها آشنا شوند.
اصطلاحات «توریسم» و «توریست» اولین بار در سال ۱۹۳۷ توسط جامعه ملل مورد استفاده قرار گرفتند. گردشگری به سفر به خارج از کشور و با مدت زمان بیش از ۲۴ ساعت گفته میشود.
درسال ۱۹۵۰ جهان تنها حدود ۲۵ میلیون توریست را به خود دیده بود اما در سال ۲۰۰۷ این آمار به ۸۲۵ میلیون نفر در سال رسید و در سال ۲۰۱۷ در مجموع ۱ میلیارد ۳۲۳ میلیون نفر توریست برای بازدید از مقاصد تاریخی، طبیعی و گردشی سایر کشورها خاک کشور خود را ترک کردند و پیشبینی میشود تا سال ۲۰۳۰ جهان بیش از ۱٫۸ میلیارد گردشگر داشته باشد که این نشان از چشمانداز بسیار روشن این صنعت در جهان دارد. صنعت گردشگری در چهارپنجم کشورهای جهان، یعنی در بیش از ۱۵۰ کشور، یکی از ۵ منبع اصلی کسب ارز خارجی است و در بیش از ۸۰ کشور، رتبه اول را به خود اختصاص میدهد. در این میان کشورهای در حال توسعه نیز از مزایای این صنعت بینصیب نماندهاند، چنانکه در اکثریت قاطع کشورهای در حال توسعه به جز برخی کشورها همچون افغانستان، گردشگری یکی از منابع اصلی درآمد و در یک سوم کشورهای فقیر عمدهترین منبع درآمد بودهاست. توسعه صنعت گردشگری برای کشورهای درحال توسعه که با معضلاتی چون نرخ بالای بیکاری، چهره بینالمللی مخدوش، محدودیت منابع ارزی و اقتصاد تک محصولی عمدتاً نفتی مواجهند، از اهمیت فراوانی برخوردار است.
گردشگری در اروپا قبل از قرن بیستم
تاریخچه گردشگری در اروپا به سفرهای زائران قرون وسطی برمیگردد. زائران کلیسای اعظم کانتربوری در انگلستان مسافرت خود را مسافرتی مذهبی دانسته و آن را تجربهای در روز تعطیل خود تلقی میکردند. زائران فعالیتهایی را آغاز کردند که هنوز هم آنها را میتوان مشاهده کرد، مثلاً سوغاتی آوردن از سفر، بازکردن حسابهای اعتباری در بانکهای خارجی (که در قرون وسطی شبکههای بینالمللی یهودیان و لمباردها مؤسس آن بودند) و استفاده از اشکال مختلف حمل و نقل (مانند استفاده زائران مقبره سانتیاگو و کومپستلا از کشتیهای شراب انگلیسی در قرون وسطی که شراب را به بندر ویگو اسپانیا منتقل میکردند). هنوز زائران در صنعت گردشگری جایگاه مهمی دارند. البته اشکال سکولار آن نیز شکل گرفتهاند که میتوان از بازدید از مقبره جیم موریسون درگورستان پرلاشز نام برد. در طی قرن شانزدهم در انگلستان برگزاری تورهای بزرگ تفریحی کاملاً مرسوم بود. پسران نجیبزادگان و اشراف را برای کسب تجربه به تورهای دور اروپا اعزام میکردند. قرن هیجدهم عصر طلایی تورهای بزرگ بود.
گردشگری در ایران
با دقت در سفرنامههایی که به جای مانده به این نتیجه میرسیم که آنچه از قرن نهم تا قرن چهاردهم میلادی وجود دارد، گردشگری توسط مردمانی است که از منطقهٔ جغرافیایی ایران پیش از دورهٔ اسلامی است به کشورهای خاورمیانه و خاور دور، مانند: ژاپن و اروپا سفر میکردند. این گردشگران گزارش سفر خویش را در کتابهای جغرافیائی یا در پژوهشهای تاریخی و عقیدتی ارائه دادهاند؛ و در این دوران خبری از رفتوآمد گردشگران اروپایی و مردمان غربی نیست؛ و گویا آنان هیچ گونه علاقهای به گردشگری نداشتهاند. گاهی به یک جهانگرد و تاجر یهودی غربی در بلاد شرق برمیخوریم. از قرن پانزدهم به بعد، به ویژه در قرن هفدهم میبینیم که جریان گردشگری بهطور دقیق به عکس جریان یافتهاست. جهانگردان مهم را غربیان تشکیل میدهند که به سرزمینهای شرق روی آورده و گزارشهای گوناگونی از آداب، میراث فرهنگی، شیوههای حکومتی، اجناس و محصولات شهرهای اسلامی دادهاند و خبری از جهانگردان مسلمان نیست یا اگر رحلههایی وجود دارد، در محدوده سفر حج و از منطقهای اسلامی به منطقهای دیگر است.
گردشگران ایرانی
ایرانیها پس از آلمانیها و گرجیها، سومین کشور «صادرکننده گردشگر» به آسیای صغیر شمرده میشوند. پس از ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس قرار دارند که به دلیل نزدیکی و ارزان بودن مسافرت، مورد توجه گردشگران ایرانی قرار میگیرند. این کشورهای کم وسعت توانستهاند به حدی در صنعت گردشگری موفق شوند که رقم حضور ایرانیان در این کشورها، سالانه بیش از ۷۰۰ هزار نفر، برآورد میشود.
گردشگری در قطبهای زمین
نزدیک به دو قرن از تاریخ شروع مسافرتهای ماجراجویانه گردشگران به قطبهای شمالی و جنوبی کره زمین میگذرد. از سال ۱۸۰۷ میلادی، راهنمایان گردشگری تفریحاتی چون کوهنوردی، یخ نوردی، شکار و ماهیگیری، مشاهده شفق قطبی، و تجربه زندگی اسکیمویی را برای گردشگران قطبی پیشنهاد میکردهاند. توماس کوک یکی از اولین کارآفرینان صنعت توریسم بود که افراد را به قطب شمال دعوت کرد. سفر گردشگران قطبی به قطب جنوب از حدود ۵۰ سال پیش آغاز شدهاست و بنابر آمارهای جهانی، از سال ۲۰۰۰ میلادی تعداد گردشگران قطب جنوب سالانه بین ۸۰۰ تا ۳۷۰۰ نفر بودهاست.
گونهشناسی گردشگری
گردشگری تاریخی
به نوعی از گردشگری برای بازدید از مناطق باستانی مانند موزهها و سایت موزه گفته میشود.
اینگونه از گردشگری که گردشگری میراث نیز نامیده میشود و به بازدید از موزهها، مکانها و ابنیه تاریخی میپردازد، امروزه بخش عمدهای از گردشگری را به خود اختصاص دادهاست. ایران به دلیل دارا بودن هزاران ابنیه باارزش تاریخی در این زمینه میتواند بسیار موفق باشد.
گردشگری تاریخی-فرهنگی
نوعی از گردشگری است که برای شناخت تمدن، فرهنگ، آدابورسوم و سنتهای یک گروه، جامعه، شهر یا یک کشور از طریق بازدید بناهای باستانی و معماری دورههای مختلف تاریخی، موزهها و شرکت در جشنوارههای هنری انجام میشود (یغفوری و همکاران، ۱۳۹۲).
گردشگری فرهنگی خواهان آشنایی بافرهنگ مناطق مختلف و کاوش در چشماندازهای فرهنگی جوامع انسانی و درک آنهاست. امروزه، آثار باستانی و تاریخی جاذبههای فرهنگی از عوامل مهم در جذب گردشگری است. چرا که آثار باستانی و کهن هر جامعهای معرف فرهنگ خاص همان کشور و دارای ویژگیها و ارزشهای درخور توجه همان مملکت و مرزوبوم است. این آثار دارای ارزشهای معنوی بسیار زیاد برای آن قوم و جاذبهای برای دیگران است و در نتیجه باعث جلب و جذب دیگران برای بازدید و شناخت آن جاذبهها و آثار میشود (ساعی و همکاران، ۱۳۸۹). این نوع جهانگردی برای آشنایی با میراثهای هنری، فرهنگی، آدابورسوم و بناهای تاریخی با اهداف گوناگون ازجمله آموزشی و پژوهشی صورت میگیرد گفته میشود (شمس، امینی، ۱۳۸۸). با توجه به این تعاریف بافتهای تاریخی بستری مناسب جهت برآورده شدن بسیاری از اهداف گردشگری با تأکید بر گردشگری تاریخی_فرهنگی میباشند. آشنایی با کالبد، معنا و فعالیتهای درون بافتهای تاریخی بهعنوان کلیتی جامع بوده که همزمان آشنایی با میراثهای فرهنگی، هنری و تاریخی را میسر میسازد. گردشگری فرهنگی نیز، بخش مهمی از تقاضای جهانی گردشگری را تشکیل میدهد. طبق آمار سازمان جهانی گردشگری ۳۷ درصد گردشگری بینالمللی باانگیزه فرهنگی انجام میشود و این تقاضا در حال افزایش است. گردشگری فرهنگی یک تجربهآموزشی و تفریحی است که هنر را با میراث اجتماعی، طبیعی و تاریخی در هم میآمیزد و مردم را دربارهٔ جنبههای اجرایی، هنری، معماری و تاریخی یک مکان خاص آموزش میدهد. بازدیدکنندهها به وسیله مردم از ظواهر جامعه میزبان بهصورت کامل به هیجان درمیآیند، این هیجان به وسیله آثار هنری تاریخی، علمی، سبک زندگی یا میراثی است که از طرف جامعه میزبان، منطقه، گروه یا مؤسسات مطرح میشود (افخمی، ۱۳۸۶). از نظر فنی گردشگری فرهنگی شامل حرکت انسان برای دیدن جاذبه-های فرهنگی خاص همچون مکانهای میراثهای فرهنگی، نشانههای زیباشناختی و فرهنگی، هنرها و نمایشها که در خارج از مکان معمولی سکونت قرار دارد میشود (پاپلی یزدی، سقایی، ۱۳۸۵).
گردشگری مجازی
گردشگری مجازی (e-tourism) مقوله جالبی است که حداکثر دو دهه از پدید آمدن آن میگذرد. گردشگری مجازی، حضور در سرزمین دیجیتالی وب و مشاهده دادههای صوتی، متنی و تصویری از دنیای فیزیکی پیرامون ما است.
دور دنیا با یک کلیک، آرزویی بود که امروزه از مرحله واقعیت به حقیقتی غیرقابل انکار مبدل شدهاست. بااستفاده از تور مجازی کاخ موزهها، اماکن باستانی جهان میتوان به دنیایی اطلاعات متنی و تصویری از نمادهای تاریخ باستان دست یافت.
یکی دیگر از مسائلی جهانگردی، راهاندازی تورهای مجازی است. این قبیل تورها به کمک تصاویر ویدئویی و عکسهای سهبعدی چشماندازهای زیبایی را از محل سفر نشان میدهند تا تمایل افراد برای انجام این مسافرت افزایش یابد که در مطلب معرفی تور مجازی به صورت کامل به آن پرداختیم. مجریان تورهای مجازی معمولاً عکسهای روی اینترنت را بسیار باکیفیت و با تمام جزئیات آن مکان به نمایش میگذارند. برای تهیه این قبیل تصاویر عکاس مجبور است که چند عکس را از قسمتهای مختلف فضای مورد نظر تهیه کرده و آنها را به صورت ماهرانهای در کنار یکدیگر قرار دهد که برای کسب اطلاعات دقیق تر میتوانید به مطلب عکاسی پاناروما مراجعه نمایید.
تور مجازی عبارت است از ترکیبی از تصاویر، نماهای ۳ بعدی، نماهای سراسرنما (۳۶۰ درجه)، ویدئو، صوت و … که یک فضای حقیقی را مدلسازی کرده و به کاربر امکان میدهد که در این فضا به صورت مجازی به گشت وگذار بپردازد و از محیط مجازی اطلاعات مورد نظر خود را کسب کنند.
بوم گردی
بوم گردی ممکن است به عنوان حرکت افراد از محل زندگی عادی خود به مناطق روستایی برای حداقل مدت بیست و چهار ساعت تا حداکثر شش ماه فقط با هدف اوقات فراغت و تفریح تعریف شود. گردشگری روستایی به کلیه فعالیتهای گردشگری دریک منطقه روستایی گفته میشود.
کنفرانس بینالمللی گردشگری روستایی و توسعه منطقه ای(ICRTRD 2021)
در ۲۱–۲۲ ژوئن ۲۰۲۱ (۳۱ خرداد تا ۱ تیر۱۴۰۰) در ونیز، ایتالیا برگزار خواهد شد. هدف کنفرانس بینالمللی گردشگری روستایی و توسعه منطقهای است.
گردشگری درمانی
گردشگر درمانی یا گردشگری سلامت، همواره وجود داشته ولی تا قبل از قرن هجدهم اهمیت چندانی برای آن قائل نبودند. در انگلستان این بخش به شهرهای دارای چشمههای آب گرم اختصاص داشت و عموماً مناطقی که آبهای معدنی داشتند برای درمان امراض مختلف از بیماریهای رودهای گرفته تا کبدی و برونشیت مورد توجه قرار میگرفتند.
امروزه برخی کشورهای پیشرفته در زمینه بهداشت و درمان، اقدام به توسعه شهرکهای گردشگری درمانی در کشورهای خود نمودهاند تا بیمارانی که نیاز به عملهای جراحی دارند که هزینه این اقدامات در آن کشورها بسیار بالا بوده یا تحت بیمههای درمانی قرار ندارند، تصمیم به درمان خود در کشورهای میزبان گردشگران درمانی نمایند که این کشورها به دلیل حضور بلندمدت بیماران در مراکز درمانی به علت طولانی شدن مدت بهبودی، درآمد قابل توجهی از این طریق کسب میکنند. کشور کره جنوبی، با جذب ۱۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۳ (میلادی) از این طریق، در جهان، رکورددار است.
گردشگری روستایی
گردشگری انواع متعددی دارد که یکی از بخشهای آن روستا گردی یا گردشگری روستایی است. در این نوع از گردشگری، گردشگران به روستاها سفر میکنند و با جاذبههای گردشگری، آداب و رسوم، معماری خانهها، صنایع دستی و … مختلف هر روستا آشنا میشوند.
از مهمترین قطبهای گردشگری روستایی میتوان به روستای گردشگری لرد در استان اردبیل، کندوان در آذربایجان شرقی، ابیانه در نطنز استان اصفهان اشاره کرد.
گردشگری تفریحی
سفر تفریحی از ابداعات انگلستان بود و ریشه در عوامل جامعه شناختی داشت. بریتانیا نخستین کشور اروپایی بود که انقلاب صنعتی را آغاز نمود و جامعه صنعتی نخستین جامعهای بود که فرصت تفریح را برای تعداد روزافزونی از مردم فراهم میآورد. در شروع کار این تفریحات برای طبقه کارگری ممکن نبود بلکه صاحبان ماشین تولید مالکین کارخانجات و تجار و اقتصاد مدارها از این فرصت بهرهمند بودند. بدین ترتیب طبقه متوسط هم پدید آمد.
در نامگذاری بسیاری از این مناطق ردپایی از اصل و ریشه بریتانیایی دیده میشود؛ مثلاً در نیس که اولین مرکز تفریحی ایام تعطیلات در فرانسه بود مراسم ویژهای به نام پرومناد دزانگلی برگزار میشود. در بسیاری از دیگر ایام تاریخی قاره اروپا و حتی نامگذاری هتلهای قصرگونه نیز این قاعده مستثنی نیستند و نامهایی چون هتل بریستول، کارلتون و مجستیک جملگی نشان از تأثیرگذاریهای مشتریهای انگلیسی دارند.
گردشگری انتظار
گردشگری انتظار (Expectation Tourism) نوعی از گردشگری است که در سال ۲۰۱۷ میلادی به روش علمی شناسایی و معرفی شدهاست. البته این نوع گردشگری از سدههای قبل نیز در نقاط مختلف جهان رواج داشتهاست. در این نوع گردشگری بازدید کنندگآن به نقاط و مکانهایی مسافرت میکنند که معتقد هستند ناجی بشریت ارتباطی با آن نقاط داشته یا دارد. این اصطلاح برای اولین بار در مقاله ای به همین عنوان در نشریه ای در بلژیک معرفی گردیدهاست.
گردشگری زمستانی
ورزشهای زمستانی عمدتاً از اختراعات طبقات مرفه بریتانیا هستند که در بدو امر در روستاهای زرمات، والایس و سنت موریتس سوئیس در سال ۱۸۶۴ مطرح و معرفی شدهاند.
نخستین تور ورزشی زمستانی برای ایام تعطیل یا تعطیلات زمستانی در سال ۱۹۰۳ عازم آولبودن شد که آن هم در سوئیس بود.
ورزش سازماندهی شده در بریتانیا پیش از رسیدن به کشورهای دیگر به رونق رسیده بود. واژگان ورزش شاهد این مدعا هستند از جمله: راگبی، فوتبال و بوکس که تماماً ریشه انگلیسی دارند حتی تنیس که یک ورزش اصیل فرانسوی است از سوی بریتانیاییها جنبه رسمی پیدا کرد و قانونمند شد و حتی اولین میزبانی رقابتهای قهرمانی در قرن نوزدهم را عهدهدار شد (درویمبلی) ورزشهای زمستانی پاسخ طبیعی به نیاز کلاس خاصی به تفریح در سردترین فصل سال بود.
برخی معتقدند، مناطقی زیادی در ایران مانند لرستان ظرفیت مناسبی برای توسعه گردشگری زمستانی دارند.
گردشگری انبوه
مسافرت دسته جمعی تا دو شرط تأمین نشود به فعلیت درنمیآید.
پیشرفت در تکنولوژی که حمل و نقل جمع زیادی را ممکن میسازد. بدون این که نیاز به فضا و زمان زیادی داشته باشد تا به مراکز تفریحی برسند.
عده بیشتری شروع به استفاده از اوقات فراغت نمایند.
پدر گردشگری گروهی نوین توماس کوک بود که در ۵ ژوئیه ۱۸۴۱ اولین تور بزرگ گروهی را سازماندهی کرد. او یک سفر گروهی ۵۷ نفری با هزینهٔ هر نفر یک شیلینگ را برای کارکنان راهآهن ترتیب داد که از لیچستر به لاگ بورو به مسافت ۱۱ مایل را طی نمودند.
چیزی نگذشت که عدهٔ زیادی به تقلید از وی روی آوردند (مثل انجمن گردشگری پلی تکنیک، دین وداوسون و غیره) و در نتیجه این ضعف به سرعت در بریتانیا رشد کرد. در عصر ویکتوریا رشد اصلی در میان طبقهٔ متوسط جامعه بود که در مشاغل خود از مرخصی برخوردار شده بودند و میتوانستند به سفرهای تفریحی بروند و حتی مدتی در سفر اقامت هم داشته باشند. اقامتگاه آنان نیز توسط سازمانهای کارفرما تحت عنوان «مسکن اداری» تأمین میشد.
مرخصیهای با حقوق از دیگر عوامل تأثیرگذار بر توسعه صنعت گردشگری بود:
یک و نیم میلیون کارگر در سال (۱۹۲۵) از این امتیاز برخوردار شدند.
وتا سال ۱۹۳۹ این جمعیت به ۱۱ میلیون نفر (یعنی ۳۰درصد جمعیت در خانوادهها) رسید.
گردشگری گروهی بینالمللی
سرعت زیاد قطار به معنی قابلیت توسعه صنعت گردشگری در عرصهٔ بینالمللی بود. میتوان سفرهای دریایی آسان را هم به آن اضافه کرد. تا سال ۱۹۰۱ تعداد افرادی که از کانال انگلیس به طرف فرانسه یا بلژیک میرفتند به نیم میلیون نفر در سال رسید. شرکتهای کشتیرانی نگران کابینهای خالی کشتیهایشان بودند؛ مثلاً شرکت ناوبری پنینسولار و اورینتال استیم دریافت که عمدهٔ مسافران آنان به هندوستان و خاور دور در ماه مارس، سوار کشتی میشوند. متعاقباً ترتیبی دادند تا مردم ایام تعطیل را با رغبت بیشتری در مسیر دریایی لندن به لیبسون و جیبرالتار بگذرانند. دیگر شرکتها نیز کشتیهای قدیمی خود را در مسیر گشتهای تابستانی قرار دادند.
اما عصر واقعی مسافرتهای جمعی و گروهی بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم با مسافرتهای هوایی، رشد بیشتری یافت. در دوران پس از جنگ، بخش عمدهٔ هواپیماهای ترابری مثل داگلاس داکوتا که از اعتماد و قابلیت بالایی برخوردار بود با همراهی خلبانان نظامی به کار حمل و نقل مسافر پرداختند؛ و به صورت پروازهای چارتر وارد عمل شدند. متخصصین گردشگری هم برای پروازهای اروپایی مثل پاریس و اوستند از آنها استفاده میکردند.
ولادیمیر رایتس روش نوینی را برای گردشگری در ۲۰ می ۱۹۵۰ در شرکت جدید التأسیس افق، یا هورایزن ابداع کرد و طی آن سفر دوهفتهای به کالوی را طراحی نمود. سفر با این تور اختصاصی برای هر نفر ۳۲ پوند و ۱۰ سنت بود. مسافران میتوانستند در چادرهای سفر بخوابند و دو وعده غذا و شراب محلی بخورند. چنین سفری برای مردم جنگ دیده جنگ جهانی دوم بسیار روحیهبخش بود. ظرف مدت ۱۰ سال شرکت وی گردشگری گروهی را شروع کرده بود و مقاصد پالما دومایورکا (۱۹۵۲)، لوردس (۱۹۵۳)، کوستا براوا (۱۹۵۴)، آلگیرو (۱۹۵۴)، دمینورکا (۱۹۵۵)، پورتو (۱۹۵۶)، کازابلانکا (۱۹۵۷) و کاستا دلسول (۱۹۵۹) را پوشش میداد.
اما این تورها با خطوط هواپیمایی ارزان و به وسیلهٔ پکیجهای گردشگری بینالمللی انجام میشدند.
معرفی سیستم قانونمند خطوط هواپیمایی پس از جنگ نیز از عوامل مؤثر در توسعه صنعت گردشگری بود. موافقتنامههای دو جانبه سبب تثبیت قیمت بلیت هواپیماها میشد و همین امر صندلیهای خالی هواپیما را به حداقل میرسانید. به ویژه این که خرید یکجای انبوه بلیطها توسط تورهای جمعی متضمن سود اقتصادی این خطوط بود و بدینسان اساس تورهای گروهی نوین بنا نهاده شد.
این پیشرفتها با افزایش جدی کیفیت استانداردهای زندگی در بریتانیا همراه شدند؛ و در اواخر دهه ۱۹۵۰ بود که هارولد مکمیلان جرأت کرد مدعی شود «هرگز چنین تجربهٔ خوبی نداشتهاید».
همچنین در اواخر این دهه تحول چشمگیر دیگری حادث شد. افت ارزش پزوتا سبب شد که اسپانیا مقصد خوبی برای گردشگران شود. ارزانی نرخ اسکان، گردشگران زیادی را جذب کرد. توریسم گروهی در این ایام به شدت رونق گرفته بود و میدان آنها در پی افزایش فرصتهای گردشگری و کاهش نرخها در کشورهای دیگری بودند که استاندارد زندگی در آنها پایینتر باشد. اما نقاط فقیر دنیا که در آن ایام شاهد جذب گردشگر بودند با رشد استانداردهای زندگی مواجه شدند و از قبل توریسم سود سرشاری کسب کردند.
اسپانیا و جزایر بالریک از مقاصد اصلی توریسم شدند و در دهه ۱۹۸۰ توسعه در آنها به اوج خود رسید. در عین حال متولیان صنعت توریسم در بریتانیا آنگارو را در پرتغال بنا کردند. جستجوی بیوقفه برای یافتن مقاصد جدید و ارزانتر سبب شد این صنعت به جزایر یونان، ایتالیا، تونس، مراکش، بخشهایی از سواحل ترکیه و اخیراً کراوسی کشیده شود.
امروزه برای کارگرانی که در لندن زندگی میکنند دسترسی به ونیز به مراتب سادهتر از دسترسی به برایتون در ۱۰۰ سال قبل است. این تحولات سبب شد تا از دهه ۱۹۷۰ به بعد سواحل بریتانیا از رونق بیافتند. برخی از این نواحی ساحلی مثل نیوبرایتون کلاً از بین رفتند. برخی دیگر هم دوباره خود را احیا کردند و امروزه شاهد سفرهای روزمره و حضور گردشگران در ایام تعطیل آخر هفته هستند.
سایر گونههای گردشگری
بوم گردی (اکوتوریسم): سفری است مسئولانه به جاذبههای طبیعی به طوری که حافظ زیستبوم بوده، سبب پایداری کیفیت زندگی مردم منطقه شده، شامل آموزش بوده و در آن گردشگر و در فعالیتهای سودآور اجتماعی-اقتصادی مردم محلی مشارکت داشته باشد.
زمین گردشگری (ژئوتوریسم): گردش در طبیعت با تأکید بر طبیعت بی جان (زمین شناختی).
کویرگردی: گردش در مناطق بکر کویری مثل کویرنوردی در کلوتهای شهداد.
گردشگری ورزشی: به منظور انجام ورزشی خاص یا شرکت در مسابقات بینالمللی.
گردشگری فضایی: گونه جدیدی در صنعت گردشگری است که فعلاً توسط آژانس فضایی روسیه و با اعزام داوطلبان به ایستگاه بینالمللی فضایی آغاز شدهاست.
گردشگری تفریحی: رایجترین نوع گردشگری که برای تفریح و بازدید از کشور مقصد صورت میگیرد.
گردشگری شهری:مراد از آن گردشگری است که در سطح شهرها انجام میگیرد.
گردشگری درمانی: برای بهرهگیری از آبهای گرم معدنی یا برای بهرهگیری از امکانات تشخیصی و درمانی مثل درمانگاهها و بیمارستانهای کشورهای دارای این ظرفیت.
گردشگری مذهبی: زیارت و حج و سفرهای دینی مسلمانان و هندویان و غیره.
گردشگری بازاری: سفر گردشی به منظور خرید و فروش کالا.
گردشگری همایشی: برای شرکت در همایشها و بازدید از مناطق.
گردشگری الکترونیک (الکترونیک توریسم): در بر گیرنده اطلاعات و انجام بخش اعظم سفر به صورت مجازی میباشد.
طی چند دهه اخیر اشکال دیگری از گردشگری شهرت بیشتری پیدا کردهاند. برای نمونه میتوان به این اشکال اشاره کرد:
«مسافرت ماجراجویی» که در آن از نواحی ناهموار بازدید میشود یا ورزشهای ماجراجویانه مثل کوهنوردی و قدم زدن (پیادهروی) انجام میگیرد.
«مسافرت کشاورزی» مسافرت مبتنی بر صنعت کشاورزی که به پشتیبانی از اقتصاد کشاورزی بومی منطقه انجام میشود.
«مسافرت نیاشناسی» (که آن را مسافرت نسبشناسی) هم میگویند و هدف از آن سفر به دیار آبا و اجدادی و زادگاه نیاکان و گاهی آشنا شدن با فامیل است.
«مسافرت میزی» و «مسافرت مجازی» که در آن فرد به صورت فیزیکی سفر نمیکند بلکه از طریق اینترنت، کتابها، تلویزیون و غیره به کشف دنیا میپردازد.
«مسافرت صوتی» شامل تورهای صوتی در حین قدم زدن و سایر اشکال راهنمایی صوتی مثلاً در موزهها و نیز کتب سفر شنیداری میشود.
«مسافرت فرهنگی» شامل گردشگری شهری بازدید از اماکن و شهرهای تاریخی و دیدنی مثل برلین، کاتماندو، لاهور، لیما، بوینس آیرس، لندن، پاریس، دهلی، رم، پراگ، دوبروفنیک، پکن، استانبول، کیوتو، ورشو و مشاهده میراث فرهنگی آنان میشود. این گردش میتواند حاوی تجربه واقعی و تخصصی فرهنگی هم باشد مثلاً در توریسم موزه هنری که در آن افراد از انواع موزهها بازدید میکنند یا توریسم اپرا که در آن از کنسرتها و اپراها دیدن میشود.
«گردشگری تاریک» این نوع از توریسم به منزلهٔ سفر به مناطق مرتبط با موضوع مرگ رنج است. اولین تور از این دست سفرهایی بود که به لیک هورست انجام شد تا از محل سقوط کشتی فضایی هیندربرگ در نیوجرسی بازدید به عمل آید.
«مسافرت مصیبت» سفر به مناطق مصیبت زدهاست که هدف اصلی نه کمک به مردم بلکه دیدن صحنههای جالب است. اگر این بازدیدها مانع عملیات امداد و نجات و کارهای تعمیراتی باشد میتوان مسئلهساز هم بشود.
«مسافرت دارو و مواد مخدر» این نوع توریسم به سفرهای خاصی گفته میشود که با هدف تهیه دارو اعم از نوع مجاز و غیرمجاز آن انجام میگیرند.
«مسافرت زیستمحیطی» در این نوع گردش کمترین اثر سؤ بر محیط زیست ایجاد میشود مثلاً تورهای صحرایی کنیا، گردش در جنگلهای بارانی بلیز و پیادهروی در لاپلاند یا در پارک ملی.
«مسافرت تحصیلی» شامل سفر به مراکز تحصیلی یا بازگشت به زندگی جنگلی یا سایر نقاطی میشود که در آنها میتوان انواع کلاسها را تجربه کرد. مثل کلاسهای آشپزی صنایع دستی و غیره.
«مسافرت افراطی» شامل سفر به نقاط خطرناک و دارای ریسک بالا.
«مسافرت قمار» مثل سفر به شهر آتلانتیک در نیوجرسی، لاس وگاس در نوادا، پالم اسپرینگ در کالیفرنیا، ماکائو یا مونته کارلو برای انواع قمار در کازینوها.
«گردش در باغ» بازدید از باغهای گیاهشناسی در مناطق معروف از نظر تاریخ گیاهشناسی مثل ورسیلز و تاج محل.
«مسافرت میراث» بازدید از نواحی تاریخی مثل رم، آتن، کراکو یا مراکز صنعتی مثل کانالها و راهآهنها و رزم گاههای قدیمی و غیره.
«مسافرت سلامت» معمولاً برای فرار از شهرها و گریز از استرس یا شاید برای لذت بردن از آفتاب و غیره میباشد. اغلب به استراحت گاهها یا «چشمههای آب گرم».
«مسافرت سرگرمی» گردش به تنهایی یا گروهی برای مشارکت در سرگرمیها، دیدار با دیگران و افرادیکه علایق مشابهی را دنبال میکنند یا مایلند تجربهای خاص در مورد یک سرگرمی داشته باشند. مثل تورهای باغی، رادیوی آماتور، یا سیرکهای رقص میدانی.
«مسافرت جامع» ویژه کسانی که ناتوانی یا محدودیتهای کارکردی دارند. در بعضی از مناطق به آن «توریسم همگانی» گفته میشود. اساس کار آنها را اصول طراحی و توسعه مقصد جهانی تشکیل میدهد.
«مسافرت پزشکی» مثل:
انجام امور خاص پزشکی که در کشور خاصی غیرقانونی محسوب میشود مثل سقط جنین و مرسی کیلینگ
برای مراقبتهای پیشرفته پزشکی که در کشوری وجود ندارد.
در مواردی که اقدامات پزشکی با نوبتهای طولانی همراه باشد.
بهرهمندی از مراقبت درمانی ارزان یا رایگان
«مسافرت فرهنگ پاپ» گردشی که در آن افراد از محل خاصی دیدن میکنند و عموماً در پی دیدن فیلم یا خواندن مطلبی در مورد آن هستند.
«مسافرت دائمی» افراد ثروتمند همیشه در سفرهای شغلی و حرفهای هستند و برخی از آنها با هدف گریز از مالیات و اینکه ساکن کشور خاصی محسوب نشوند از این نوع گردش استفاده میکنند.
گردشگری مذهبی یا زیارت یا «مسافرت زیارتی» زائران اماکن مقدس قدیمی (مثل برخی نقاط زیارتی در رم و سانتیاگو دی کامپوستلا ویژهٔ کاتولیکها)، معابر و عبادتگاههای ویژه هندوان و بودائیان، مونت آتوس یا کلیساهای رنگ آمیزی شده شمال مولداوی برای ارتودکسها و مراکز مذهبی مانند مساجد، مقبرهها و غیره.
گردشگری جنسی که به سفر با اهداف جنسی مثلاً با قصد برقراری رابطه جنسی به خصوص با زنان روسپی انجام میشود.
گردشگری زایمان که به سفر با هدف تولد فرزند در کشور مقصد انجام میشود.
«مسافرت تک نفره» که به سفر یکنفره گفته میشود.
«سفر ورزشی» یکی از راههای گذراندن تعطیلات پرداختن به ورزشهایی چون اسکی گلف و شیرجه است. سفر برای تماشای رویدادهای ورزشی بینالمللی مهم مثل جام جهانی فوتبال یا همراهی تورهای The Ashes.
«گردشگری فضایی» به گونه جدیدی از گردشگری گفته میشود که در طی آن گردشگر سوار بر یک فضاپیما راهی سفر زیرمداری یا سفر مداری میشود. سفرهای زیرمداری در حال حاضر هنوز عملیاتی نشدهاست اما سفرهای مداری توسط سازمان فضایی فدرال روسیه به مقصد ایستگاه بینالمللی فضایی انجام میگیرد. هزینه این سفر اکنون ۲۵ میلیون دلار آمریکا است.
«سفر بی هدف» به سفری گفته میشود که در آن فردی سفر را از مقصد سفر مهمتر میداند و دائماً بدون هدف خاصی رهسپار مسافرت میشود.
«سفر شرابی» بازدید از مناطق تهیه شراب باغهای انگور ویژه تولید شراب میخانهها مراکز چشیدن انواع شراب جشنواره شراب و امکان خاصی که با هدف مصرف و خرید شراب فعالیت دارند.
پیشرفتهای اخیر
طی چند دهه اخیر شاهد رشد چشمگیر صنعت گردشگری، بهویژه در اروپا، بودهایم و سفرهای بینالمللی برای تعطیلات کوتاه بسیار مرسوم شدهاست. گردشگران از درآمد بیشتر و اوقات فراغت بیشتری برخوردار شدهاند. همچنین از سطح تحصیلات و ذائقههای متنوع بیشتری هم بهره میگیرند؛ لذا امروزه بیش از هر زمان دیگری در پی کیفیت برتر هستند و در نتیجه:
بازار گردشگری گروهی برای استفاده از آفتاب دریا و شن به شدت تفکیک شدهاست. مردم به صورتهای کاملاً اختصاصی این جذابیتها گرایش نشان میدهند مثلاً «کلوپ ۳۰–۱۸» از هتلهای آرامتر و مجللتری برخوردار است و افراد بیشتری را جذب میکند.
مردم از مکانهای تفریحی اروپایی و بریتانیایی گرفته تا هتلهای روستایی را برای اقامتهای تفریحی کوتاه خود انتخاب میکردند.
مردم برای بازدید از مراکز خاصی که جاذبه و فعالیتهای خاصی را انجام میدهند استقبال میکنند.
پیشرفتهای زیرساختارهای تکنولوژی و ترابری (بهویژه پس از اختراع جمبوجت) انواع سفرهای ایام تعطیلات را مطرح کردهاند.
بازار سفرهای گشت و گذاری در ایام تعطیل رونق گرفتهاست.
مسافرتهای طولانی مدت به مقاصد دوردست مثل تایلند یا کنیا مرسوم شدهاند.
پدیده پروازهای ارزان قیمت به کمک نسل جدید فرودگاههای کوچک محلی به وجود آمدهاست.
همچنین تغییراتی در سبک زندگی ایجاد شده که تعاریف فعلی توریسم را زیر سؤال بردهاند. برخی مردم (بهویژه افرادی بالای سن ۴۵ سالگی و بازنشستگان) به سراغ توریسم رفته و بعضاً تمام سال را با این تورها میگذرانند. هفتهای چند بار در خارج از منزل غذا میخورند، به تئاتر میروند، به گشت و گذارهای روزانه میپردازند و در سال نیز چند بار مسافرت میکنند. بخش اعظم این تغییرات به تنوع خرید منجر شدهاند. امروزه خرید انواع محصولات گردشگری از طریق اینترنت صورت میگیرد. برخی از سایتهای اینترنتی تخفیفهای زیادی را برای این محصولات در نظر گرفتهاند که با هدف جلب مشتری صورت میگیرد. البته گاهی در این صنعت اختلالاتی هم بروز میکند مثل واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و تهدیدات تروریستی علیه مراکز گردشگری مثل شهرهای اروپایی و بالی. برخی مراکز گردشگری مثل کاستا دل سول، بالیرس و کانکن به دلیل تغییر سلیقه مردم شهرت خود را از دست دادهاند. چرا که با سایر مراکز تفاوتهای زیادی دارند. ساخت و ساز و تخریب طبیعت نیز اغلب میتواند جلوههای زیبایی مناطق مذکور را تغییر داده و کاهش گردشگر را سبب شود. این وضعیت در کاستا براوا در اسپانیا طی دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ کاملاً مشهود بودهاست.
امروزه تنها ۱۱٪ منطقه و فضای سبز آن دست نخورده باقیماندهاست که این امر باعث ایجاد بحران در جذب گردشگر در این منطقه شدهاست. توریسم پایدار با وقوف مردم نسبت به اثرات چشمگیر این صنعت بر جوامع شهرت بیشتری پیدا میکند. توریسم در حال حاضر در کشورهای در حال توسعه روبه رشد نهاده و بهویژه در فعالیتهای اقتصادی آنها اهمیت فوقالعادهای دارد و از عناصر اصلی درآمد ناخالص ملی محسوب میشود. در سالیان اخیر تعطیلات دوم یا همان تعطیلات رسمی در میان قشرها مردم از جمله درآمدزایی بیشتر بسیار مورد توجه قرار گرفتهاست. ترکیبات خاص در بستههای (پکیجهای) گردشگری و مراکز عرضه این خدمات مثل مراکز اسکی که در پایان هفته مورد توجه قرار میگیرند یا در ایام تعطیل پایان هفته به پارک ملی یا شهری زیبا میروند به این درآمدزایی کمک کردهاست. در۲۶ دسامبر ۲۰۰۴ در اثر واقعه سونامی که به علت زمین لرزه شدید اقیانوس هند درگرفت و مرز کشورهای آسیایی این اقیانوس و مالدیو را درنوردید هزاران تن ناپدید شدند و بسیاری از گردشگران جان باختند. این واقعه و عملیات پاکسازی این مناطق سبب شد تا در صنعت توریسم در منطقه به شدت آسیب ببیند.
اخیراً بعضی از شرکتهای ایرانی اقدام به ارائه خدمات راهنمایی و پرداخت تورهای گردشی و مکانهای تفریحی خارجی را در ایران انجام میدهند.
گردشگری پایدار
سازمان جهانی جهانگردی، گردشگری پایدار را اینگونه تعریف میکند «گردشگری ای پایدار است که همزمان با حفظ و افزایش فرصتها برای آینده نیازهای مناطق میزبان و گردشگران حاضر در آن منطقه را فراهم کند. در گردشگری پایدار، منافع جوامع میزبان و حمایت از ذخایر میراث به نفع نسلهای آینده مورد تأکید قرار گرفتهاست و شش اصل به عنوان اصول منشور گردشگری فرهنگی مطرح گردیده که عبارتند از:
گردشگری از بهترین ابزار تبادل فرهنگی است.
رابطه اماکن میراث و گردشگری رابطه پویاست.
برنامهریزی گردشگری و حفاظت از میراث باید به گونهای باشد که گردشگر از سفر خود احساس ارزش، لذت و رضایت کند.
جوامع میزبان و اهالی بومی باید در برنامهریزی گردشگری و حفاظت از میراث مشارکت داشته باشند.
جامعه میزبان باید از گردشگری بهرهمند شود.
برنامه ترویج گردشگری باید موجب حمایت و ارتقا ویژگیهای میراث طبیعی و فرهنگی گردد.
درآمد جهان از گردشگری
طبق آمار سازمان گردشگری ملل متحد UNWTO قاره اروپا در سال ۲۰۱۷ با ۶۷۱ میلیون نفر گردشگر بینالمللی و درآمد ۴۵۰ میلیارد دلاری رتبه نخست جهان را کسب کردهاست. قاره آمریکا با ۲۰۷ میلیون نفر گردشگر و درآمد ۳۱۳ میلارد دلاری رتبه دوم، آسیاپاسیفیک با ۳۲۴ میلیون گردشگر و ۳۷۱ میلیارد دلار درآمد رتبه سوم، آفریقا با ۶۳ میلیون گردشگر و ۳۳ میلیارد دلار درآمد رتبه چهارم و خاورمیانه ۵۸ میلیون گردشگر در سال و درآمد ۵۸ میلیارد دلار در رتبه آخر جهان قرار دارد.
جستارهای وابسته
مدیریت هتلداری و جهانگردی
فهرست پررفتوآمدترین فرودگاههای جهان بر پایه جابهجایی مسافران بینالمللی
رتبهبندی گردشگری جهان
گردشگری در تایلند
پیوند به بیرون
سازمان جهانگردی جهانی
پانویس
اوقات فراغت
تفریح
سرگرمی
سرگرمیها
سنتهای فصلی
صنایع خدماتی
مدیریت هتلداری و جهانگردی
مسافرت
نوواژههای سده ۱۸ (میلادی)
نوواژههای دهه ۱۷۷۰ (میلادی) |
1025 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C | ترابری | ترابری، ترابرد یا حملونقل به جابجایی یا انتقال انسان، حیوان، اشیاء یا کالا، از جایی به جای دیگر گفته میشود. شیوه ترابری میتواند زمینی (ریلی یا جادهای)، هوایی، دریایی، کابلی، خط لولهای و فضایی باشد. این رشته را میتوان به سه بخش زیرساخت، ابزارهای ترابری (وسایل نقلیه)، و بهرهبرداری تقسیم نمود. ترابری، بازرگانی میان انسانها را فراهم میکند که در شکلگیری تمدنها نقش بنیادین داشتهاست. رشد اقتصادی همواره به ظرفیت سامانههای ترابری و معقولیت آنها ارتباط داشتهاست. زیرساختها و بهرهبرداری از سامانههای ترابری بازتابهای بسیار در کاربری زمینها داشته و ترابری بزرگترین بخش مصرفکننده انرژی است و همین امر به موضوع ترابری پایدار اهمیت بسیار دادهاست. ترابری و سامانههای ترابری در موضوع گردشگری نقشی مهم دارد.
پیرامون واژه
واژهٔ ترابری از پیشوند پارسی ترا- به معنی فراسو و آنسو، و واژهٔ بری از فعل بردن ساخته شدهاست. پیشوند ترا- از پیشوندهای کهن زبان پارسی است که در پارسی باستان نیز همینگونه کاربرد را داشتهاست و هممعنی و همریشه با Trans در انگلیسی است. ترابری از دید واژگانی به معنی بردن به آنسوی دیگر است.
جنبههای ترابری
زیرساخت
زیرساختها، سازههای ثابتی هستند که به وسایل نقلیه اجازه تردد میدهند. زیرساختها میتوانند شامل شبکههای حمل و نقل مانند: جادهها، خطوط راهآهن، راههای هوایی، راههای آبی، خطوط لولهٔ حمل مواد، و غیره باشند.
پایانهها مانند: فرودگاهها، ایستگاههای راهآهن، ایستگاه اتوبوس، و بندرها، محلهایی هستند که مسافران و محمولهها میتوانند از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر انتقال داده شوند.
تأمین مالی ساخت زیرساختها میتواند از منابع خصوصی یا منابع دولتی انجام گیرد. شرکتهای ترابری معمولاً شرکتهای انحصار طبیعی هستند و برای استفاده عموم یک ضرورت به حساب میآیند. در بسیاری از کشورها، تأمین مالی جادهها، خطوط ریلی و فرودگاهها از طریق سامانه مالیات انجام میشود. ساخت پروژههای زیرساختی جدید میتواند نیاز به بودجههای هنگفت داشته باشد که معمولاً از طریق قرضگیری انجام میشود. در نتیجه بسیاری از صاحبان زیرساختها، برای استفاده از زیرساخت هزینه دریافت میکنند، برای مثال در فرودگاهها عوارض فرود و در جادهها عوارض عبور دریافت میشود. مستقل از این هزینهها، ممکن است نهادهای مختلف برای خرید خودرو یا وسیله نقلیه، مالیات وضع کنند. معمولاً به دلیل پیشبینی نادرست میزان مسافران و تخمین بیش از حد آن، سود بهدست آمده از ساخت زیرساخت کمتر از میزان پیشبینی شده بهدست میآید.
وسایل نقلیه
وسایل نقلیه مانند: خودروها، قطارها، و هواپیماها عموماً در شبکهها حرکت میکنند.
بهرهبرداری
بهرهبرداری، دربرگیرندهٔ فعالیتهایی است که کنترل سامانه را انجام میدهند (مانند چراغهای راهنمایی و شیبسنجها، خط گردانهای راهآهن، کنترل شدآمد هوایی، و جز اینها)، و همچنین سیاستهایی مانند چگونگی ادارهٔ امور مالی ترابری (مانند استفاده از عوارض جادهای یا مالیات سوخت در ترابری بزرگراهی).
در حالت کلی، طراحی شبکه در حوزهٔ مهندسی عمران و برنامهریزی شهری، طراحی وسایل نقلیه در حوزهٔ مهندسی مکانیک و گرایشهای تخصصی آن، مانند مهندسی دریا و مهندسی هوا-فضا، و بهرهبرداریها نیز معمولاً تخصصی شدهاند؛ هرچند که ممکن است متعلق به پژوهش بهرهبرداری یا مهندسی سامانهها باشند.
ترابری و ارتباطات
ترابری و ارتباطات جایگزین و مکمل یکدیگرند. با اینکه ممکن است ارتباطات کاملاً پیشرفته بتواند جایگزین ترابری شود و شخص به جای دیدن کسی از نزدیک، به او تلگراف، تلفن، دورنگار یا ایمیل بزند، ثابت شدهاست که این شیوههای ارتباطی در واقع در کل ارتباط دوطرفه بهتری را ایجاد میکنند. پیشرفت در ترابری بدون ارتباطات غیرممکن است. ارتباطات برای سامانههای ترابری پیشرفته حیاتی و ضروری است، از خطوط راهآهن دارای یک خط که میخواهند در هر دو جهت از آنها قطار عبور کند تا کنترل خطوط هوایی که همواره باید از محل هواپیما در آسمان اطلاع داشته باشد؛ بنابراین، مشاهده شدهاست که افزایش و پیشرفت یکی، به توسعهٔ بیشتر دیگری میانجامد. برای پیادهسازی ارتباطات در ترابری شیوههای وسیله نقلیه-به-زیرساخت و وسیله نقلیه-به-وسیله نقلیه وجود دارد. در صورت استاندارد بودن زیرساختهای ارتباطی باید مد نظر قرار گیرد.
ترابری، فعالیتها، و کاربری زمین
یک رابطه و ارتباط مشهور بین تراکم توسعه و انواع ترابری وجود دارد. تراکم عبارت است از نسبت مساحت فضای ساخته شده به مساحت زمین. طبق یک قانون کلی، تراکمهای یکونیم یا کمتر برای خودروها مناسب هستند، و تراکمهای شش و بیشتر برای قطارها. محدودهٔ تراکمهای بین حدود دو تا چهار از قواعد قراردادهای ترابری خصوصی یا همگانی خیلی پیروی نمیکنند. بسیاری از شهرها دارای این میزان تراکم بوده و از مشکلات ترافیکی رنج میبرند. جابجایی سریع شخصی ممکن است این خلاء را پر کند.
کاربری زمین از فعالیتها پشتیبانی میکند. این فعالیتها از لحاظ فضایی از هم فاصله دارند. مردم احتیاج دارند از نقطهای به نقطهای دیگر بروند (به عنوان مثال از خانه به محل کار یا خرید، و بازگشت به خانه).
ترابری یک خواسته برآمده است که وجودش برای فعالیتهایی که در انتهای سفرها انجام میشوند لازم است. بهرهگیری بهینه از کاربری زمین فاصلهٔ بین فعالیتهای عادی و روزمره (مانند خانه و خرید آذوقه) را کاهش میدهد، و مکانهای توسعه یافتهٔ دارای تراکم بیشتر را نزدیک خطوط ترابری و مراکز فعالیت قرار میدهد. کاربری زمین نامناسب باعث تمرکز فعالیتها (مانند مشاغل) در محل به دور از سایر مقصدها (مانند خانه و فروشگاهها) میشود.
راههایی برای صرفهجویی در تراکم وجود دارد. بسیاری از زمینها میتوانند کاربریهای بهتری از کاربری ترابریی داشته باشند. تسهیلات ترابریی به زمین نیاز دارند و در شهرها سطوح آسفالت و سنگفرش شده (شامل خیابانها و پارکینگها) به راحتی تا بیش از بیست درصد کل کاربری زمینها را دربرمیگیرند. یک سامانه ترابری کارا میتواند از هدر رفتن زمین جلوگیری نماید.
ترابری و صنعت
نقش بیبدیل حملونقل در توسعه کسبوکار و ارتباط بین صنعت حملونقل با بخشهای مختلف اجتماعی و اقتصادی این باور را تقویت میکند که حملونقل از ارکان اصلی اقتصاد و تجارت و عاملی بیرقیب در افزایش رفاه اجتماعی است؛ بنابراین صنعت حملونقل بهعنوان پیشران توسعه صنعت، از اهمیت بسزایی برخوردار است و حمایت از توسعه این صنعت از مهمترین مباحثی است که در حال حاضر در برنامهریزیها و تصمیمگیریهای اقتصادی کلان کشور موردتوجه قرار گرفتهاست.
ترابری؛ انرژی، و محیط زیست
ترابری یکی از بخشهای عمده و اصلی مصرفکنندهٔ انرژی است. بیشتر ترابرها از سوختهای هیدروکربنی استفاده میکنند. اگر این سوختها ناقص بسوزند، تولید آلودگی میکنند. با وجود اینکه وسایل نقلیه در ایالات متحده نسبت به گذشته به علت مقررات زیستبومی آلودگی کمتری ایجاد میکنند، اما در عمل این امر به دلیل افزایش تعداد وسایل نقلیه و میزان استفادهای که از هر یک از آنها میشود، بیاثر شدهاست. سوختهای با آلایندگی کم میتوانند آلودگی را کاهش دهند. گاز مایع به عنوان یکی از سوختهای با آلایندگی کم شناخته شدهاست. میزان آلایندگی هیدروژن از گاز مایع نیز کمتر است.
یک روش دیگر بالا بردن کارایی وسایل نقلیهاست، که کاهش آلودگی و اتلاف را بهوسیلهٔ ایجاد کاهش در مصرف انرژی به همراه دارد. اگر امکان بهرهگیری از نیروی الکتریسیته در وسایل نقلیه وجود داشته باشد، موتورهای الکتریکی بهترین و کاراترین گزینه هستند. راه دیگر تولید انرژی با استفاده از یاختههای سوختی است که کاراییشان دو تا پنج برابر موتورهای گرمایشی مرسومی است که در وسایل نقلیه وجود دارند. یک روش ترکیبی و بسیار مؤثر طراحی وسایل ترابری زمینی به شکلی است که مقاومت هوا در مقابل آنها کم شود، زیرا این وسایل ۷۵ درصد از انرژی خود را صرف غلبه بر مقاومت هوا میکنند. روش دیگر بازیافت انرژی است که در اثر ترمز از دست میرود؛ بهکارگیری این روش نیازمند یک وسیله نقلیه پیچیدهتر است.
سرمایهگذاری در ترابری
توسعهیافتگی حملونقل در زمینه فناوری و کارآمدی و توانمندی آن، بستر توسعه همهجانبه را فراهم میکند. کارشناسان حوزههای اقتصاد و حملونقل معتقدند موفقیتهای راهبردی در زمینه توسعه اقتصاد، بهواسطه ارتقای مهارتهای حملونقل و سرمایهگذاری در بخش زیربنایی و تجهیزات حملونقل است؛ بنابراین سرمایهگذاری در صنعت حملونقل، بار مالی زیادی خواهد داشت، اما برای تسریع در روند توسعه کشور و برطرف کردن موانع حوزه حملونقل، تقبل هزینههای این بخش ازسوی دولت اجتنابناپذیر است. به لحاظ اجتماعی، سرمایهگذاری در بخش حملونقل عمومی موجب بهبود و توسعه این صنعت خواهد شد و تأثیرات بسیاری در افزایش رفاه اجتماعی و توسعه کسبوکار خواهد داشت.
ردهبندی ترابری
غیرانسانی: جابجایی با نیروی حیوانات
هوانوردی
ترابری کابلی
ترابری انتقالی
ترابری با نیروی انسانی
ترابری پیوندی
ترابری جادهای موتوری
ترابری غیرجادهای موتوری
جابجایی سریع شخصی (شبیه یک سرویس تاکسی خودکار)
ترابری لولهای
ترابری ریلی (راهآهن)
ترابری دریایی
ترابری فضایی
ترابری در دیگر سیارهها
ترابریهای پیشنهادشده برای آینده
پانویس
لغتنامه دهخدا:ترابری - از این پیشوند در واژگان نوساختهٔ تراگسیل(transmission)، ترانهش(transposition)، تراکنش(transaction)، ترافرازنده(transcendental)، تراکافت(dialysis)، ترادیس(transform)، ترادمش (transpiration)، ترانما(Transparent) و.. نیز بکار رفتهاست.
جستارهای وابسته
ترابری همگانی
ترابری جادهای
آزادراه
منابع
پیوند به بیرون
وزارت راه و ترابری ایران
نشست تردبو: همایش جهانی رقابت و تصاحب در ترابری مسافری زمینی
توزیع تجاری
خدمات عمومی
ساخت و تولید
لجستیک
مدیریت زنجیره تأمین
موضوعات مرتبط با ترابری و توزیع
واژگان مدیریت زنجیره تأمین |
1026 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B1%D8%B2%D8%B4 | ورزش | وَرزِش به همه گونههای فعالیت فیزیکی بدن گفته میشود که شرکت کنندگان آن میتوانند به صورت منظم و سازمان یافته یا گاه به گاه در آن شرکت کنند و از آن برای بهبود تناسب اندامشان و تعادل روان یا فراهم آوردن سرگرمی و تفریح بهره ببرند. ورزش میتواند به صورت رقابتی برگزار شود که در این صورت باید بر پایهٔ رشته قوانینی که مورد توافق همگان است، یک یا چند برنده در آن مشخص گردد که در اینگونه ورزشها شرکتکنندگان باید درجهای از توانمندیهای مربوط به آن رشته بهویژه در ردههای بالاتر را داشته باشند. ورزش به دو دسته کلی بخش میشود:
ورزش انفرادی
ورزش تیمی
هماکنون با در نظر گرفتن ورزشهای تک نفره، صدها رشتهٔ ورزشی وجود دارد. ورزشهای گروهی میتواند افراد را در قالب دو یا چند گروه دستهبندی کند و تیمها با هم رقابت کنند. گونههایی از فعالیتهای غیر فیزیکی وجود دارد که گاهی آنها را به ورزش نسبت میدهند و به آنها ورزش فکریگفته میشود؛ برای نمونه میتوان به ورقبازی و بازیهای تختهای و فکری اشاره کرد.
تعریف
تعریف ورزش به هدف و منظور از انجام آن بستگی دارد:
برای نمونه رقابتهای شنا که در برابر هزاران نفر در یک استخر سرپوشیده ویژهٔ مسابقات انجام میگیرد یک گونه از ورزش بهشمار میرود در حالی که شنا در یک استخر معمولی یا در دریا یک تفریح شمرده میشود. رشتههای فراوانی در ورزش وجود دارند و مردم زمان و هزینه زیادی را چه به عنوان شرکتکننده و چه به عنوان تماشاگر صرف ورزش میکنند. ورزش و ورزش کردن طی سالیان طولانی از قالب یک تفریح و سرگرمی به قالب یک حرفه و فعالیت درآمدهاست و تعداد بی شماری از ورزشکاران حرفهای در سراسر جهان از طریق ورزش به ثروت رسیدهاند. این یکی دیگر از ویژگیهای ورزش بهشمار میآید. امروزه ورزش زنان نیز جایگاه ویژهای در مجامع بینالمللی پیدا کردهاست. ولی با این وجود به ورزش بانوان آنگونه که در خور آن باشد توجه نمیشود که امید است در آیندهای نزدیک حمایتهای ویژهای از آن به عمل آید.
ریشهشناسی
واژهٔ ورزش که از دیرباز معنای تمرین و ممارست داشت. هنگام تصویب «قانون ورزش اجباری در مدارس» در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۰۶ خورشیدی بهطور رسمی به معنای امروزی وارد قاموس واژگان دولتی ایران شدهاست. توسعهٔ ورزشها، با توجه به گذشتهٔ کامل آنها، مطالب مهمی را دربارهٔ دگرگونیهای اجتماعی و دگرگونیهای خود ورزشها آشکار مینمایند.
ورزش از نظر لغوی اسم مصدر است. به معنای «ورزیدن» و برزیدن مصدر آن، یعنی کارکردن، عمل کردن، کوشیدن، پیاپی انجام دادن و ریاضت کشیدن است. معادل کلمهٔ ورزش در زبان انگلیسی "sport" است که به هر نوع فعالیت بدنی و بازی که منجر به انجام مسابقه و نمایش مهارت بین دو فرد یا دو گروه شود و ملزم به انجام تمرینهای مداوم و فراگرفتن مهارت در یک حرکت یا رشته ورزشی باشد گفته میشود.
پیشینه
کشفهای بسیار نوینی در فرانسه، آفریقا و استرالیا دربارهٔ هنر غارنشینها وجود دارد (برای نمونه لاسکائوکس) که مربوط به زمان ماقبل تاریخ است اطلاعات زیادی دربارهٔ جشنهای مذهبی و رفتار انسانها از آن دوران را در دسترس قرار میدهد. دانشمندان با کمک تاریخنویسی کربنی دریافتهاند که پیشینهٔ برخی از این منابع به ۳۰۰۰۰ سال پیش بازمیگردد. شواهد مستقیم و کافی دربارهٔ ورزش از این منابع به دست نیامدهاست اما میتوان این برداشت را داشت که فعالیتهایی در آن دوران وجود داشته که برابر ورزش در زمان ما میشدهاست.
واقعیتهای هنری و ساختاری وجود دارد که نشان میدهد که در ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح چینیها با ورزش و فعالیتهای شبیه آن سر و کار داشتهاند. بهنظر میرسد که ورزش ژیمناستیک یکی از ورزشهای پرطرفدار و عمومی در چین باستان بودهاست. آثار باقیمانده از فرعونها نشان میدهد که تعداد زیادی از ورزشها، شامل شنا و ماهیگیری، بهطور کامل گسترش یافته و تکمیل شده بود و بهطور منظمی در چندین هزار سال قبل در مصر باستان انجام میشدهاند. سایر ورزشهای مصر باستان شامل پرتاب نیزه، پرش ارتفاع و کشتی گرفتن بود. ورزشهای ایران یا پرشیای باستان مانند هنر نظامی ایرانیان در زمان زرتشتیان ارتباط نزدیکی با مهارتهای دفاعی و رزمی جنگی داشت. از رشتههای ورزشی دیگری که در پرشیا رواج داشت از چوگان و شمشیر بازی میتوان نام برد. در اروپا، علائم باقیمانده از ایرلند باستان شمایلی از آماده کردن جنگاوران برای جنگ را نشان میدهد که یادآور ورزش هاکی ایرلندی در عصر حاضر است. پیشینه این تصاویر به ۱۳ قرن قبل از میلاد مسیح بازمیگردد.
شمار زیادی از رشتههای ورزشی از قبیل، کشتی، دو، بوکس، پرتاب نیزه، پرتاب دیسک، راندن گاری در زمان یونان باستان وجود داشتهاند. این فعالیتها ارتباط فرهنگ نظامی و توسعه ورزش در یونان باستان را نشان میدهد. از زمانی که یونانیها المپیک را به وجود آوردند، ورزش بخشی از فرهنگ این کشور شدهاست. بازیهای المپیک در ابتدا هر چهار سال یکبار در المپیا (دهکده کوچکی در پلئوپونس) برگزار میشدهاست. از آن روزگار تا زمان حال این ورزشها بهشکل فزایندهای سازمان یافتهتر شدهاند و مقررات ویژهای برای آنها تدوین شدهاست. صنعتی شدن زمان استراحت و تفریح بیشتری برای شهروندان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه فراهم کرده و باعث شده مدت زمان بیشتری برای ورزش صرف کنند. چه بهعنوان تماشاچی مسابقههای هیجانانگیز ورزشی و چه بهعنوان شرکتکننده در اینگونه رقابتها. این گرایشها و تمایلها با کارایی مد یا وسایل ارتباط جمعی گسترده و ارتباطات جهانی وسیع ادامه دارد. حرفهای شدن در یک ورزش یک مورد و امتیاز خاصی شده و بهعلاوه بودن آنها محبوبیت و مردمی بودن ورزشها را افزایش دادهاست، تا آن جا که طرفداران ورزشها شروع به تبلیغ و نمایش ورزشکاران حرفهای از طریق رادیو، تلویزیون و اینترنت کردهاند که همه آنها در تمرینها و رقابتهای ورزشی با ورزشهای آماتور شرکت و نقش دارند. فوتبال محبوبترین و مردمیترین ورزش در سطح جهان است.
روحیه ورزشکاری
تحریک و تحرک بخشیدن به ورزشها اغلب یک حالت و وسیله بیاد ماندنی نمیباشد. برای مثال، پیشقدمان دریانوردی و قایقرانی اغلب میگفتند که اغلب مسابقه قایقهای باد شونده به معنی تحریک بخشیدن به مهارتهای یادگیرندگان قایقرانی و دریانوردی است. اما با وجود این، اغلب مهارتهای محرک برای افزایش قابلیت کارایی و عملکرد در موقع رقابت بیشتر از یادگیری باهم ادغام میشوند. روحیه ورزشکاری یک روحیه یا حالتی را بیان میکند که از آن فعالیت یا رقابت بخاطر خود آن لذت میبرند. این حالت عاطفی معروف توسط خبرنگار ورزشی Grantland Rice به این صورت معنی میشود که مهم نیست که شما برنده یا بازنده شدید بلکه این مهم است که بازی را انجام دادهاید. و شعار المپیک مدرن که توسط بنیانگذار آن پییر د کوبرتن این است. مهمترین چیز این نیست که برنده نشدید اما این است که شما شرکت کردید، نمونههایی از بیان این حالت عاطفی مناسب هستند. بیان میشود.
اما اغلب فشار برای رقابت یا یک تمایل فردی برای احراز کارایی مانند فشار و زور تکنولوژی میتواند بر بازی لذت بخش و رقابت عادلانه توسط شرکت کنندگان تأثیر بگذارد.
افراد مسئول برای فعالیتهای تفریحی اغلب در جستجوی شناخته شدن و کسب احترام در ورزشها هستند که با پیوستن به فدراسیون ورزشها مانند کمیته بینالمللی المپیک یا با تشکیل هیئت منظم و قانونی اقدام به این کار میکنند. در این صورت ورزشها از حالت تفریحی به حالت رسمی عوض میشوند: در ارتباط با اعضای جدید اخیر از قبیل دوچرخه سواران کوهنوردان برفی، و کشتیگیران هستند بعضی از این فعالیتها جنبه عمومی و همگانی دارند اما شکلگیری غیریکسان در فرمهای مختلف برای مدت زمان طولانی دوام داشتهاست. در حقیقت، مقررات رسمی ورزشها در ارتباط با زندگی مدرن و توسعه فزاینده است.
روحیه ورزشکاری، تحت هر اسمی مربوط به رفتار رقابتکننده در قبل، در طی و بعد از رقابت میباشد. نه تنها اگر یک ورزشکار برنده شود باید روحیه ورزشکاری خوبی داشته باشد و آن را حفظ کند بلکه اگر او ببازد باید هم چنین این روحیه را حفظ کند. برای مثال در فوتبال روحیه ورزشکاری چنان ملاحظه شدهاست که برای معالجه یک ورزشکار زخمی از طرف مقابل توپ را به بیرون از زمین بازی شوت میکند که امکان معالجه او را فراهم سازند. بهطور دوجانبه تیم دیگر انتظار دارد که توپ را در موقع پرتاب به داخل زمین بازی دریافت کند.
خشونت در ورزشها شامل رد شدن از روی خط رقابت عادلانه و ایجاد خشونت و دعوا است. ورزشکاران، مربیان، طرفداران آنها و والدین بعضی وقتها رفتار خشونتآمیز را علیه افراد یا املاک و تأسیسات در نمایش ناراحتی از عادلانه بودن نمایش، احاطه طرف مقابل و عصبانیت یا جشن و سرور در پیش میگیرند.
خوراک
امروز بیش از هر زمان دیگری ارزش فعالیتهای بدنی و نقش آن در سلامت شناخته شدهاست. در واقع زندگی ماشینی، فعالیتهای حرکتی روزمره را کاهش داده و برای جلوگیری از بروز بسیاری از بیماریها ورزش امری ضروری است. گاهی یک ورزشکار فراتر از حفظ سلامتی در رشتهای خاص جهت کسب مقام قهرمانی کوشش مستمر مینماید که در این شرایط تمامی عوامل در بدن تغییر میکنند. قلب، ریه، دستگاه گوارش، هورمونها، سیستم عصبی و بهخصوص ماهیچهها نیاز به تطابق با وضعیت جدید دارند. در واقع هیچ استرس و فشاری مانند یک ورزش سنگین و طولانی مدت روی بدن تأثیر نمیگذارد؛ بنابراین جهت کسب مقام قهرمانی یکی از مسایل مهم، تغذیه ورزشکاران است. ورزشکاران برای ریکاوری بهتر و گرفتن نتیجه بهتر مصرف ویتامینهای A,B،CD,E،zinc,iron,K،Calcium,chromium کنند. رسیدن ویتامینهای لازم به بدن باری فعالیتهای ورزشی بسیار مهم است و با رعایت این امر نتیجه بهتر حاصل میشود.
انرژی
انرژی مورد نیاز برای یک ورزشکار به عوامل مختلفی مثل خصوصیات فردی ورزشکار (قد، وزن، جثه فرد، جنس، سن و بلوغ)، مدت ورزش، نوع و شدت ورزش و شرایط جغرافیایی محل زندگی فرد و شرایط روحی و روانی فرد بستگی دارد. بهطور کلی طی فعالیت ورزشی از یک طرف میزان متابولیسم پایه (BMR) افزایش مییابد و از طرف دیگر فعالیت فرد زیاد میشود؛ بنابراین مقدار نیاز انرژی بین ۳ تا ۶ هزار کیلو کالری در روز توصیه میشود. برای ورزشهای سنگین مثل اسکی، ماراتن و ورزشهای تیمی حداکثر انرژی لازم است که برای این نوع ورزشها توصیه میشود ۷۵–۷۰ درصد کالری رژیم از منبع کربوهیدرات که قسمت اعظم آن از نوع کمپلکس میباشد تأمین گردد.
در ورزشهایی که انرژی زیادی در مدت کوتاه نیاز دارند مثل کشتی و شنای ۵۰ متر، میزان نیاز انرژی بین ۵۰۰–۳۰۰۰ کیلو کالری است. کمترین میزان نیاز به انرژی مربوط به فعالیتهای ورزشی با شدت کم و مدت طولانی یا ورزشهایی که با شدت زیاد و مدت کم انجام میشود است. ورزشهایی مثل پرش طول، پرش ارتفاع، پرتاب دیسک، پرش با نیزه و غیره… بهطور کلی میزان نیاز انرژی برای زنان ورزشکار ۱۰ درصد کمتر از مردان ورزشکار میباشد. در اینگونه ورزشها بدن نیاز به ریکاوری و مواد معدنی و مغذی لازم را دارد.
پروتئین
پروتیین برای رشد و بازسازی، انقباض عضلانی و گاهی تولید انرژی برای ورزشکاران لازم است. اما مصرف زیاد پروتیین بر قدرت عضلانی نمیافزاید (فقط حجم عضلات را زیاد میکند) و توصیه میشود ۱۵–۱۲ درصد انرژی مصرفی بایستی از منبع پروتیین تأمین شود. چون نیاز ورزشکاران به انرژی افزایش مییابد، بنابراین مقدار پروتیین مورد نیاز برای فعالیتهای ورزشی حداکثر ۵/۱ گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در روز است که در مورد پروتیین مصرفی توصیه میشود.
نسبت پروتیین حیوانی به گیاهی ۶۰ به ۴۰ میباشد و نوع پروتیین مصرفی بهتر است از گوشتهای کم چربی (گوشت سفید مثل مرغ و ماهی) و بیشتر به صورت کبابی یا آبپز باشد. سفیده تخم مرغ و لبنیات کم چربی نیز از منابع خوب پروتیین هستند. جگر منبع خوبی از پروتیین، آهن، فسفر، ویتامینهای گروه AوB میباشد. اما به دلیل اینکه غنی از اسیدهای نوکلییک، ترکیبات پوریندار و کلسترول است، مصرف آن بیش از هفتهای یک بار توصیه نمیشود. باید به این نکته توجه کرد که مصرف زیاد پروتیین باعث ایجاد عوارضی مثل از دست دادن کلسیم، خشکی بدن، ایجاد نقرس، دهیدراتاسیون یا کاهش آب بدن، کنونریس و اختلالات کلیوی میشود.
چربی
جهت تولید انرژی برای فعالیتهایی که مدت زیادی طول میکشد سوختن مواد حاوی چربی ضروری است. با طولانی شدن ورزش، اسیدهای چرب آزاد از ذخایر بافت چربی رها میشوند و برای مصرف عضلات به عنوان سوخت استفاده میشوند.
عضلات در ۶۰ تا ۹۰ دقیقه ابتدای ورزش از گلوکز و گلیکوژن ذخیره شدهاستفاده میکنند و پس از ۹ دقیقه اسیدهای چرب آزاد جهت سوخت مصرف میشوند. تحقیقات نشان دادهاست که چربی زیاد در رژیم غذایی باعث کاهش قدرت ورزشکاران میشود. در تحقیقی که روی دوچرخه سواران انجام گرفته مشاهده شده دوچرخه سوارانی که غذای مصرفی آنها غنی از کربوهیدرات پیچیده (نانهای سبوس دار، پاستا و…) و محدود از چربی بوده، تا ۲۴۰ دقیقه دوچرخهسواری کردهاند. در حالی که در نتیجه خوردن غذای چرب مقاومت آنها کم شده و حداکثر تا ۷۵ دقیقه توانستهاند فعالیت دوچرخه سواری داشته باشند. بهطور کلی چربی مصرفی باید کمتر از ۲۵ درصد کالری رژیم باشد که از این مقدار ۱۰ درصد آن به اسیدهای چرب غیر اشباع حاوی چند باند دوگانه (روغن گیاهی مایع) اختصاص داده شود.
آب
آب تنها مادهای است که کمبود یا فقدان آن تهدید جدی برای سلامتی است. بهخصوص در فعالیتهای ورزشی فقدان آب یا کمبود آب سبب خستگی زودرس ورزشکار میشود. نقش آب برای فعالیت قلب و عروق، متابولیسم مواد مغذی، سیستم تنظیمی حرارت بدن و همچنین دفع مواد زاید حاصل از متابولیسم سلولی است. از طرف دیگر انتقال آب از داخل به خارج از سلول و بالعکس متضمن جابجایی یونهای سدیم، پتاسیم، کلرومنیزم است. هر چند که عرق یک ترکیب هیپوتونیک (رقیق) است و غلظت سدیم، پتاسیم و کلر در عرق کمتر از خون است، ولیکن در فعالیتهای طولانی مدت تعریق زیاد سبب افزایش غلظت خون و در نتیجه خستگی و عدم توان ورزشی میشود. مصرف نوشیدنیها و ترکیب آن در فعالیتهای ورزشی به عواملی مثل حرارت محیط، رطوبت محیط، خصوصیات مورفولوژیک و بیوشیمیایی فرد و شدت و مدت ورزش بستگی دارد. توصیه میشود که مصرف روزانه آب برای هر نفر بین ۶ تا ۸ لیوان باشد. بهطورکلی توصیه میشود قبل از مسابقات ورزشی حدود ۵۰۰–۴۰۰ سی سی از نوشیدنیهای مختلف که حاوی گلوکز است، استفاده شود و گاهی کمی الکترولیت به این نوشیدنیها اضافه شود.
مواد معدنی
در حین فعالیتهای ورزشی نیاز به مصرف بسیاری از مواد معدنی در ورزشکاران افزایش مییابد. به عنوان مثال نیاز به کلسیم در ورزشکاران زیادتر میشود زیرا کلسیم در افزایش دانسیته استخوانی، از بین رفتن استرسهای ناشی از ورزش و افزایش توان ورزشی نقش بسزایی ایفا میکند. نیاز به منیزیم افزایش مییابد زیرا منیزیم در متابولیسم مواد مغذی و تولید انرژی شرکت میکند. نیاز به فسفر افزایش مییابد به دلیل اینکه فسفر در تنظیم انرژی به صورت ATP، تعادل اسید و باز و در نتیجه افزایش توان ورزشی مؤثر است.
ویتامینها
مصرف ویتامینها باید در ورزشکاران جهت افزایش توان ورزشی و کاهش خستگی ناشی از ورزش افزایش یابد. این گروه از مواد مغذی هرچند نقش انرژیزایی ندارند و لیکن به صورت کوآنزیم در متابولیسم مواد مغذی شرکت میکنند. به عنوان مثال ویتامینهای B2،B1،B3 همگی برای انرژیزایی نقش مهمی دارند. مصرف ویتامین B6 باید در بدن سازان بیشتر شود چون این ویتامین نقش مهمی در سنتز پروتیینها بر عهده دارد. کمبود ویتامین B۱۲ و اسید فولیک در ورزشکاران گیاهخوار که برای چند سال این رژیم را داشتهاند شایع است و مصرف مکمل برای این گروه توصیه میشود.
فعالان
هنگامی که آپارتاید رویه سیاسی آفریقای جنوبی بود بسیاری از افراد ورزشکار بخاطر خواست وجدان خود در رقابتهای ورزشی در آنجا حاضر نمیشدند. بعضی این رویه را مشارکت مؤثری در فروپاشی و اضمحلال آپارتاید در آن منطقه میدانند و بعضی فکر میکنند که این کار عمر آن رویه را طولانی کرده و تأثیرهای بدی بجا گذاشتهاست.
در تاریخ ایرلند ورزشهای ایرلندی محلی به ناسیونالیسم فرهنگی مربوط شدهاند. تا نیمه قرن بیستم میلادی یک شخص میتوانست از شرکت در بازی فوتبال ایرلندی، هاکی یا ورزشهای دیگری که توسط انجمن ورزشکاران ایرلندی قبول شده بودند به دلیل شرکت در فوتبال یا بازی دیگر حمایت شده از طرف بریتانیای کبیر از بازی در تیمهای محلی محروم شود. تا زمان اخیر GAA به محروم سازی در بازی فوتبال و اتحادیه راچبی در بازیهای محلی ایرلندی ادامه میداد. این محروم سازی هنوز اعمال میشود، اما برای بازی فوتبال و راچبی که در پارک کروک بازی میشود تا زمانی که جاده لانسداو تعمیر میشود، اجازه داده شدهاست. تا زمان اخیر تحت قانون ۲۱ از GAA اعضای نیروهای امنیتی انگلستان و اعضای اعضای خانواده سلطنتی انگلستان از بازی در تیمهای ایرلندی محروم بودند اما، توافقنامه روز جمعه خوب در سال ۱۹۹۸ به واقعه این محروم سازی پایان داد.
ناسیونالیسم اغلب شواهدی عمومی برای ایجاد خشوند در ورزشها یا در گزارش افرادی است که در تیمهای ملی رقابت میکنند یا نکته پردازان و حضاری که میتوانند یک مشاهده پارتیزانی نشان دهند میباشد. این گرایشها برخلاف اصول بنیادی خود ورزشها است که آن را بخاطر خودش و لذت بردن از شرکت در آن جالب میداند، است.
ورزشها وابستگیها و ارتباطات بسیاری با هنر دارند. اسکیت روی یخ و تای چی، برای مثال ورزشهایی هستند که با نمایشهای هنری در اساس خود نزدیک میباشند. تماشای این فعالیتها با تجربه تماشای رقص باله نزدیک و یکسان است. بهطور مشابه، فعالیتهای دیگری هستند که وجوه ورزشی و هنری در عمل و اجرای خود شامل میباشند، مانند عملیات هنری، ژیمناستیک هنری، بدن سازی، پارکور، یوگا، بوسابول، پرش با اسب و غیره. شاید بهترین مثال گاوبازی تورئو است که در اسپانیا در صفحات هنری روزنامهها گزارش میشود.
این حقیقت که هنر خیلی به ورزشها نزدیک است بهطوریکه در بعضی وضعیتها محتملا با طبیعت ورزشها ارتباط دارند. تعریف «ورزش» که در بالا ذکر شده این عقیده را توسعه داده که یک فعالیت که اجرا و عمل میشود فقط برای منظورهای عمومی و معمولی نمیباشد، برای مثال، اجرای آنها برای احراز موقعیتها نیست، اما اجرای آنها بخاطر خودشان و به روشی که بهتر میتوانند اجرا شوند، میباشد.
این مورد خیلی مشابه به مشاهده عمومی و همگانی از ارزشهای تجلیل هنری است که به عنوان بعضی چیزهای گفته شده در بالا با ارزشهای عملکردی جدی از استفاده معمولی از موارد نتیجه میشود؛ بنابراین یک تجلیل از ارزشهای هنری یک اتومبیل خوش شانس است که فقط مسیر Aتا B را طی نمیکند بلکه ما را از استفاده از آن شاد و خوشحال و آماده میکند و روحیه شاد و شادابی میبخشد.
به همان طریق یک قابلیت ورزشی مانند پرش فقط ما را برای استفاده از روشهای مناسب برای پرش و اجتناب از موانع یا گذشتن از روی رودخانهها خوشحال و راضی نمیکند.. آن ما را بخاطر توانایی، مهارت و سبکی که نشان داده میشود خوشحال و شاد میکند.
هنر و ورزش احتمالاً در زمان یونان باستان هنگامی که ژیمناستیک و سالیستنیک با تجلیل و تحسین از خدایان و تقدیر از زیبایی و هنر بدنسازی، شجاعان و کوههای آرت که توسط شرکت کنندگان نمایش داده میشدند، بهطور واضحی ارتباط داده شدهاند. واژه مدرن «هنر» به عنوان مهارت به این مورد آرت در یونان باستان مربوط میشود. نزدیکی هنر و ورزش در این زمانها در طبیعت بازیهای المپیک نشان داده شدهاست، همانطور که ما دیدهایم، جشنهایی از فعالیتهای ورزشی و هنری، شعر خوانی، مجسمهسازی و آرشیتکت میباشند.
فناوری
فناوری نقش مهمی در ورزشها دارد که به سلامت یک ورزشکار، تکنیکهای یک ورزشکار یا ویژگیهای تجهیزاتی که از آنها استفاده میکند، مربوط میشود. تجهیزات— چون ورزشها بهطور رقابتی رشد یافتهاند، احتیاج برای تجهیزات بهتر افزایش یافتهاست. کلوبهای گلف، راکتهای بیس بال، توپهای فوتبال، اسکیتهای هاکی، و تجهیزات دیگر بهطور قابل ملاحظهای با اعمال فناوری جدید عوض شدهاند.
بهداشت و سلامتی— از چگونگی تغذیه تا معالجه زخمیها، که به اطلاعات در مورد بدن انسان در آن زمانها بستگی داشته، یک حالت و خصوصیات ورزشکار بالقوه افزایش یافتهاست. حالا ورزشکارها قادر هستند که تا سنین بالاتری بازی کنند، بهسرعت زخمهای خود را مداوا کنند، و بیشتر و بهتر از ورزشکاران نسلهای قبلی آموز دستورالعملها— فناوری پیشرفته فرصتهای جدیدی برای تحقیق در مورد ورزشها بهوجود آوردهاست. حالا امکان آنالیز جنبههای ورزشها که قبلاً خارج از درک و فهم بودند، امکانپذیر است. با امکان ضبط حرکات برای ثبت حرکات ورزشکار، یا استفاده از یک کامپیوتر پیشرفته برای نمایش سناریوی مدل فیزیکی، بهطور فزایندهای توانایی ورزشکاران را در مورد درک آنچه که آنها انجام میدهند و چگونه میتوانند این اعمال خود را بهبود بخشند فراهم شدهاست.
صنعت ورزش
گونهای از بازارهای اقتصادی است، که در آن افراد، شرکتها، کسبوکارها و سازمانهای درگیر در تولید، تسهیل، ترویج یا سازماندهی بر فعالیتهای ورزشی متمرکز میباشند. محصولات عرضه شده به خریداران در این بازار، شامل: کالا، خدمات عملی و علمی که در دورههای ورزشی، سمینارها کارگاهها و کنفرانسها، اشخاص، مکانها یا ایدههایی میباشند، که بهصورتی با ورزش مرتبط هستند. صنعت ورزش، با فراهم آوردن امکانات پیشرفته و قابل دسترس، تجهیزات، کالا، خدمات و حمایتهای مالی، نقش مهمی در توسعه ورزش دارد.
بازاریابی ورزشی
شاخهای از بازاریابی است که همزمان بر تبلیغ برنامههای ورزشی و تیمها و همچنین تبلیغ کالاها و خدمات دیگر از طریق برنامههای ورزشی و تیمهای ورزشی توجه دارد. در این سرویس عناصری که تبلیغ میشوند میتوانند محصولات فیزیکی یا یک برند باشند. هدف از این نوع بازاریابی به وجود آوردن استراتژیهایی است که مشتری از طریق آنها به تبلیغ یک ورزش یا کالایی غیر از ورزش از طریق ورزش بپردازد. بازاریابی ورزشی همچنین برای اینکه مشتری نیازها و خواستههای خود را از طریق یک پروسه تبدیل شناسایی کند طراحی شدهاست. این استراتژیها از همان چهار «پی» معروف در بازاریابی عمومی (محصول، قیمت، تبلیغات و محل) پیروی میکنند. با در نظر گرفتن این که ورزشها یک خدمت محسوب میگردند، چهار «پی» دیگر نیز به بازاریابی ورزشی افزوده شدهاند. این چهار «پی» عبارتند از: برنامهریزی، بستهبندی، موقعیتیابی و ادراک. این چهار عنصر اضافه شده «مخلوط بازاریابی ورزشی» نامیده میشوند.
روانشناسی ورزش
روانشناسی ورزش از نظریه ها، تکنیک های ارزیابی روانشناسی و راهبردهای مداخله ای برای کمک به افراد جهت نیل به عملکرد بهتر استفاده می کند.
روان شناسی ورزش و تمرين عبارت از مطالعه علمی افراد و رفتارهای آن ها در محیطهای ورزشی و استفاده کاربردی از علوم حاصل شده از این مطالعات می باشد
روانشناسی ورزش از نظریه ها، تکنیک های ارزیابی روانشناسی و راهبردهای مداخله ای برای کمک به افراد جهت نیل به عملکرد بهتر استفاده می کند. به طور ساده روان شناسی ورزش و تمرين عبارت از مطالعه علمی افراد و رفتارهای آن ها در محیطهای ورزشی و استفاده کاربردی از علوم حاصل شده از این مطالعات می باشد.
روانشناسی ورزش دانشی میان رشتهای است که به بررسی دادههای دو دانش حرکتشناسی و روانشناسی میپردازد. این رشته همزمان به بررسی چگونگی تأثیر عوامل روانشناختی بر عملکرد آدمی و همینطور چگونگی مشارکت تأثیرات ورزش و تمرینهای ورزشی بر عوامل روانشناختی و جسمی میپردازد.
اثرات شخصی ورزش
ورزش در پیشگیری از افسردگی و بالا بردن روحیهٔ عمومی فرد مؤثر است.
در میانهٔ انجام فعالیت بدنی، تولید یک مادهٔ شیمیایی از بدن به نام «سروتونین» بیشتر میشود. کاهش سرتونین در بدن با افسردگی مرتبط است و داروهای ضد افسردگی نیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل میکنند؛ بنابراین در میان افرادی که بهطور مرتب ورزش میکنند، احتمال ابتلا به افسردگی کاهش مییابد.
ورزش باعث آزاد شدن اندورفین میشود که به عنوان بالابر خلق و خوی طبیعی شناخته میشود ورزش بهترین ابزار در توسعه تاب آوری جسمانی و روانی است از طرفی با ورزش کردن، تولید «اندورفین» و «اپی نفرین» و «سیتوکینها» نیز افزایش مییابد و این مواد بهطور طبیعی باعث بالا بردن سطح هوشیاری و روحیهٔ عمومی فرد شده و احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمرهٔ زندگی به شخص ورزشکار اعطا میکنند. ورزش همچنین باعث ترشح سروتونین میشود که خلق و خو را بهبود میبخشد و علائم افسردگی را کاهش میدهد.
ورزش کردن روزانه به افزایش متابولیسم بدن و سطح کارایی فرد ورزشکار اضافه میکند و معمولاً افراد ورزشکار فعالتر، شادابتر، روحیه مثبت بالا و هوشیارتر نسبت به بقیه افراد میباشند. ضمناً کمبود ویتامین د بر کیفیت عملکرد ورزشی بهویژه سیستم تنفسی بدن بهشدت تأثیرگذار میباشد که لازم است با انجام آزمایش خون سطح این ویتامین در بدن چک شود.تاب آوری روانی و مفهوم کلی ورزش و تمرینات بدنی ؛ لازم و ملزوم یکدیگر هستند ورزش در اشکال مختلف یکی از عوامل مهم در بهبود تاب آوری است تاب آوری در ورزش حرفه ای هم جایگاه منحصر به فرد و موثری در پیشبرد اهداف ورزشکار و ضامن قهرمانی وی خواهد بود در ورزش حرفه ای به دلایل متعدد ورزشکاران در شرایط پرفشار به سر میبرند ،بنابراین بیشتر از یک فرد عادی در معرض استرس، فشارها و انواع ناملایمات هستند تاب آوری همسفر قهرمانی است تاب آوری ضامن سلامت و متقدم بر موفقیت است .
اثرات اجتماعی ورزش
اینگونه در نظر گرفتهاند که ورزشکاران کمتر به تنبلی و بیماریهای گوناگون دچار میشوند و افزون بر داشتن اندامی متناسب از روحیهٔ بالا و شادابی نیز برخوردار هستند و این موفقیت، ارتباطات آنان را در زندگی روزمره، چه در خانواده و چه در اجتماع یا محیط کار تضمین میکند. کارفرمایان در بهکارگیری افراد، این معیارهای مهم را در نظر خواهند گرفت؛ بنابراین یک شخص سالم و تندرست، از موقعیت و پیشرفت شغلی بهتری نسبت به افراد چاق و کمتحرک برخوردار خواهد بود. همچنین ورزش باعث افزایش اعتماد به نفس هم میشود
پیشگیری از بزهکاری
یک فرد سالم و ورزشکار، ناخودآگاه از سیگار دوری میکند، چون در مییابد که ورزش به اکسیژن بیشتری نیاز دارد، ولی سیگار یا مواد مخدر به وضوح انرژی وی را کم و او را ضعیف تر میکند؛ بنابراین خود به خود برای پیشرفت در امور ورزشی خویش و برای انجام تمرینات، از این مواد دوری میجوید.
از سوی دیگر، در یک محیط ورزشی سالم کمتر میتوان از اینگونه افراد و آلودگیها اثری یافت و احتمال ابتلای چنین افرادی به آلودگیهای اجتماعی بسیار پایین است و به دلیل روحیهٔ ورزشی از بسیاری ناهنجاریهای دیگر اجتماعی، که با خلق و خوی ورزشکاری همخوانی ندارد، پرهیز میکنند.
تقویت عملکرد ذهن
تعریف ورزش تنها در افزایش فعالیت جسمانی خلاصه نمیشود. بسیاری از ورزشهای امروزی نظیر پینگ پنگ، اسکیت، اسکی، بسکتبال، هنرهای رزمی، شنا و… حرفهای هستند و نیاز به یادگیری و حتی مربی مجرب دارند و کار فکری زیادی را نیز میطلبند؛ بنابراین ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه تواناییهای پیچیدهٔ مغز را در کارهای گوناگون از جمله هماهنگی، چالاکی، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن بهبود میبخشد.
بهطور کلی میتوان گفت ورزش در کلیهٔ اجزای جسم و ذهن بدن و در کلیهٔ مراحل زندگی انسان تأثیر غیرقابل انکار و به سزایی دارد. افراد ورزشکار ذهن فعالتر و خلاقانهای دارند و دیرتر نسبت به بقیه دچار خستگی ذهنی میشوند.
یکی از سادهترین وبهترینها، طناب زدن سرعتی روزانه به مدت ۱۵ دقیقه هنگام صبح قبل از صبحانه میباشد که تأثیر چشمگیری در سلامت جسم و روان دارد.
در نتیجه ورزش روح بر بدن حاکم میشود و مقاومت بدن در برابر فرمان روح کم میشود. در چنین شرایطی امیال انسانی کنترل میشود.
اثرات فیزیولوژیکی
دانشی است که به مطالعه واکنش دستگاههای بدن به فعالیت منظم بدنی (ورزش) میپردازد. در واقع فیزیولوژی ورزش به این مقوله میپردازد که با انجام تمرینات ورزشی چه اتفاقی در بدن افتاده و استرس ناشی از ورزش چه تغییری در کارکرد اعضا و دستگاههای مختلف بدن ایجاد میکند. این رشته در ایالات متحده آمریکا جزء مجموعه خدمات درمانی و بهداشتی قرار دارد. فیزیولوژی ورزش به ۴ بخش فراگیر تقسیم میشود: آمادگی جسمانی، فیزیولوژی ماهیچهها، فیزیولوژی گردش خون، فیزیولوژی تنفس
بدن انسان برای اینکه بتواند نقش خود را بهطور مؤثر در زندگی ایفا کند باید از آمادگی جسمانی خوبی برخوردار باشد یعنی بهطور مداوم انرژی لازم را در اختیار داشته باشد تا بتواند وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد. وقتی سخن از آمادگی جسمانی به میان میآید مقصود از آن داشتن چنان قلب، رگهای خونی و ششها و ماهیچههایی است که بتوانند وظایف خود را به خوبی انجام دهند و با شور و نشاط تمام در فعالیتها و تفریحات سالمی شرکت کنند که افراد عادی و غیرفعال از انجام آنها ناتوانند. عوامل متعددی در آمادگی جسمانی مؤثر است اما چهار عامل بیش از عوامل دیگر در این میان ایفای نقش میکنند این عوامل عبارتاند از (نیروی ماهیچه، استقامت ماهیچه، انعطاف ماهیچه و استقامت قلبی ریوی) میباشد.
۱۰ ورزش پرهوادار جهان
۱۰ ورزش پرهوادار جهان طبق آخرین بررسیها طبق لیست زیر اعلام شدهاست:
فوتبال
کریکت
هاکی
تنیس
والیبال
تنیس روی میز
بسکتبال
بیس بال
راگبی
گلف
نگارخانه
جستارهای وابسته
ورزشهای رزمی
ورزش حرفهای
نرمش هوازی
رشتههای ورزشی
بازیهای المپیک
پانویس
۱:گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، کتابخانه پهلوی، ج ۱، انتشارات سهیل، ص ۵۹. اشارهشده در اینجا.
وبگاه ماهنامه ورزش خانواده سید جلال عسگری، کارشناس تربیت بدنی و ورزش
وبگاه مجله ورزشی بسامارکت ۱۰ ورزش پرطرفدار جهان کدام هستند؟
سایت علم ورزش
پیوند به بیرون
دانشنامه رشد
رشتهها بر پایه نوع
کتابها درباره ورزش
گردهماییهای اجتماعی
مقالههای موضوعات اصلی
ورزش
ویکیسازی رباتیک |
1027 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%BE%DB%8C%DA%A9 | بازیهای المپیک | {| class="infobox" style="width:25em؛ font-size:95%؛ text-align:center؛ border-collapse:collapse؛"
| style="font-size:110%" | بازیهای المپیک''
|-
|
|-
|نماد المپیک «اقیانوسیه «آبی🔵»، آسیا «زرد🟡»، آفریقا «سیاه⚫»، اروپا «سبز🟢» و آمریکا «قرمز🔴»»
|}بازیهای المپیک یا المپیاد ورزشی به جشنوارهٔ ورزشیای گفته میشود که به عقیده باستانشناسان و تاریخنویسان در یونان باستان به انجام میرسیده، در دوره باستان جشنهاازاینکه در ابتدا جنبه مذهبی داشته و برای ادای احترام به زئوس «پادشاه خدایان یونان» در صحن مربوط به او در المپیا برگزار میشد. در یونان باستان شرکت کنندگان متشکل از مردانی که ثروت و وقت کافی داشتند که به تمرین ورزشی بپردازند بودند، در حال حاضر ایالات متحده آمریکا با به دست آوردن 2659 مدال در مجموع پرافتخارترین تیم بازی های المپیک است.
تاریخچه و پیدایش بازیهای المپیک
دوران باستان
بازیهای المپیک: در ابتدا یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس «پادشاه خدایان یونان» در صحن مربوط به او برگزار میشد. این مسابقات هر چهار سال یک بار و از سال ۷۷۶ قبل از میلاد در المپیا که محل صحن زئوس بود برگزار میشد.
افسانههای زیادی پیرامون پیدایش مسابقات المپیک به وجود آمدهاست: بر اساس یک داستان، هرکول «که در اساطیر یونانی نیم خدا بود» آن را جهت تجلیل از فتوحات بی نظیرش به وجود آورد. بر اساس افسانههای دیگر زئوس و کرونوس، دو خدای یونان باستان، با یکدیگر بر سر فرمانروایی المپیا به جدال برخاستند که نهایتاً زئوس به پیروزی نائل آمد. بر اساس این داستان مسابقات المپیک یادبود این پیروزی میباشد.
در دوران باستان تنها مردان یونانی که آزاد «و نه برده» متولد شده بودند میتوانستند در مسابقات در جشن مذهبی زئوس شرکت کنند. زنانی که مجرد بودند در تاریخ دیگری به احترام هرا همسر زئوس و مادر هرکول، به مسابقه میپرداختند. زنهای ازدواج کرده حق شرکت در مسابقات را نداشته و در صورت مخالفت باید بهای آن را با جانشان میپرداختند.Thomas R. Martin, Ancient Greece, Yale University Press, p.46 مسابقات المپیک در بین یونانیها از اهمیت زیادی برخوردار بود چنانکه مورخان یونانی در دوران باستان، از آن به عنوان یک واحد برای اندازهگیری زمان استفاده میکردند. یک «المپیاد» بیانگر چهار سال میبود.
مسابقات در ابتدا تنها شامل مسابقه «دوندگی» بود، ولی بعدها کشتی، بوکس و پرش به آن اضافه شد. شرکت کنندگان متشکل از افرادی بودند که ثروت و وقت کافی داشتند که به تمرین ورزشی بپردازند.
افراد در این مسابقات به صورت شخصی شرکت میکردند و نه به عنوان نمایندگان از شهر یا ناحیهای خاص. تمرکز اصلی این مسابقات بر روی ویژگیهای مردانه مانند قدرت و ورزیدگی که فرهنگ یونانی آن زمان آن را ارج مینهاد پایهگذاری شده بود.
بر خلاف سنت جاری در ناحیه مدیترانه که بر پوشیدگی تأکید داشت شرکت کنندگان برهنه در مسابقات شرکت میکردند «واژه «ژیمناستیک» به عنوان مثال از واژه یونانی به معنی «برهنه» میآید»
مورخان نظریات متفاوتی جهت توضیح این موضوع ارائه کردهاند. آنها میگویند حضور برهنه در بین عموم مردم بدون اینکه شخص تحریک جنسی بشود نشانگر کنترل شخص بر خودش است یا لخت بودن بخشی از مراسم مذهبی بود که بر مفهوم گذرا بودن تأکید میکرد یا عقیده به اینکه برهنگی قدرت جادویی به آنها در مقابل صدمات میداد یا اینکه برهنگی لباس مخصوص افراد از طبقه بالا بود یا غیره.
چیزی که به هر حال مشخص است این است که یونانیها برهنگی را خجالتآور نمیدانستند.
در زیر و روی تاریخ یونان و آثار کشف شده به سال ۷۶۶ پیش از میلاد مسیح برخورد میکنیم که «تیمائوس» نخستین مورخ یونانی در نوشتههای خود از مردی بنام «کره ابوس» یاد کردهاست که در راه رفتن از همه سریعتر بودهاست.
این جشنها بیشتر از آن جهت که عاملی بود برای ورزیده شدن و آماده کردن جوانان برای مقابله با هر نوع تجاوز به خاک یونان رونق گرفت.
رشتههای ورزشی برگزار شده در ادوار مختلف این مسابقات شامل مادههای مختلف مسابقات دو، پرش، پرتاب دیسک، پنجگانه باستانی، مشت زنی، کشتی، پانکریشن، اسبدوانی و ارابه رانی میشد.
نوباوگان، جوانان و پهلوانان جداگانه به مبارزه میپرداختند. در حاشیه المپیک مسابقههای شعر و شاعری، سخنوری و موسیقی هم برگزار میگردید. جشنهای «المپیا» ادامه داشت تا سال ۳۹۴ که امپراتور روم آن را تعطیل کرد. این تعطیلی طولانی سبب ویرانی «المپیا» و نیایشگاه «زئوس»، نماد قدرت و پهلوانی، گردید.
احیا مجدد در دوران مدرن
یک باستانشناس آلمانی به نام «کورتیوس» در دل تپههای خاموش «المپیا» به کاوش پرداخت، و آثار شگفتی را کشف کرد. فکر احیای این بازیها قوت گرفت و دانشمندی بنام «پیر بارون دوکوبرتن» فرانسوی به کمک دوستان خود در سال ۱۸۸۹ در پاریس همایشی تشکیل داد و اساس بازیهای جدید المپیک را پی نهاد.
بازیهای المپیک با الهام از این نام و این دورهای قهرمانی به وجود آمد. رسماً از سال۱۸۹۶ بود که درآتن انجام گرفت و پس از آن هر چهارسال یک بار در نقاط مختلف جهان انجام گرفتهاست؛ و فقط سه دوره به دلیل جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم انجام نپذیرفت.
رشد
شمار شرکت کنندگان در المپیک از ۲۴۵ شرکتکننده از ۱۵ کشور جهان در سال ۱۸۹۶، به حدوداً ۱۱٬۱۰۰ ورزشکار از ۲۰۲ کشور جهان در المپیک تابستانی ۲۰۰۴ در آتن رسید. شمار شرکت کنندگان در المپیک زمستانی بسیار کمتر از شرکت کنندگان در المپیک تابستانی است؛ در المپیک زمستانی ۲۰۰۲ در سالت لیک سیتی، ۲٬۴۰۰ ورزشکار از ۷۷ کشور جهان در ۷۸ رویداد ورزشی با یکدیگر به رقابت پرداختند.
المپیک یکی از بزرگترین رویدادهای رسانهای است. در المپیک سیدنی ۲۰۰۰ بیش از ۱۶٬۰۰۰ گزارشگر و روزنامهنگار حضور داشتند و حدود ۸/۳ میلیارد بیننده از طریق تلویزیون بازیها را مشاهده کردند. رشد المپیک یکی از بزرگترین مشکلاتی است که المپیک در حال حاضر با آن مواجهاست. گرچه در دهه ۱۹۸۰، ورود ورزشکاران حرفهای و کمک مالی توسط شرکتهای بزرگ بینالمللی مشکلات مالی را برطرف کرد، اما شمار زیاد ورزشکاران، خبرنگاران و تماشاچیان شهرهای میزبان را در مورد سازماندهی المپیک با مشکل مواجه میکند.
عضویت
در حال حاضر ۲۰۳ کشور در رقابتهای المپیک شرکت میکنند. این رقم از ۱۹۳ کشوری که سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته بیشتر است. کمیته بینالمللی المپیک بر خلاف دیگر سازمانهای بینالمللی به کشورهایی که دارای استقلال سیاسی نیستند نیز اجازه شرکت در رقابتهای المپیک را میدهد. در نتیجه، بسیاری از مستعمرات و کشورهای غیر مستقل اجازه دارند تا تیمها و ورزشکاران خاص خود را روانه مسابقات المپیک کنند حتی اگر این ورزشکاران دارای شهروندی یک کشور دیگر عضو کمیته المپیک باشند. سرزمینهایی همچون پورتوریکو، برمودا، و هنگ کنگ، نمونههای بارز این مسئله هستند، و تمامی آنها گرچه قانوناً بخشی از یک کشور دیگر هستند اما به صورت کشورهایی مستقل در این رقابتها شرکت میکنند. همچنین، از سال ۱۹۸۰، تایوان تحت عنوان «چین تایپه»، و تحت پرچمی که کمیته بینالمللی المپیک طراحی کرده در این رقابتها شرکت میکند. پیش از این سال جمهوری خلق چین به بهانه آنکه تایوان تحت عنوان «جمهوری چین» در این رقابتها شرکت میکرد از شرکت در این رقابتها امتناع میکرد. کمیته بینالمللی المپیک در ۹ فوریه، ۲۰۰۶، جمهوری جزایر مارشال را به رسمیت شناخت و این سرزمین نیز میتواند در المپیک ۲۰۰۸ پکن شرکت کند.
مشکلهای المپیک
جنگ
به رغم آنچه که کوبرتین امید آن را داشت، المپیک نتوانست مانع از وقوع جنگ شود در حقیقت، به خاطر جنگ سه المپیاد بدون برگزاری مسابقات المپیک سپری شد؛ المپیک ۱۹۱۶ به خاطر جنگ جهانی اول برگزار نشد، و رقابتهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۴ نیز به دلیل جنگ جهانی دوم برگزار نشد. همچنین، کشورهای پیروز جنگ جهانی اول مانع از حضور کشورهای مغلوب در المپیک ۱۹۲۰ شدند.
کشتار مونیخ
در حین برگزاری بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۷۲ در مونیخ «آلمان غربی»، ۱۱ عضو تیم المپیک اسرائیل توسط گروهی از شبه نظامیان انتقامجوی فلسطینی تحت عنوان سازمان سپتامبر سیاه، گروگان گرفته شدند. طی یک حمله آزادسازی نافرجام توسط پلیس آلمان غربی ۹ نفر از ورزشکاران اسرائیل، یک پلیس و ۵ نفر از گروگانگیران توسط گلولههای پلیس آلمان غربی کشته شدند. از آن واقعهٔ آزادسازی نافرجام، اکنون به نام کشتار مونیخ یاد میشود.
تروریسم
در زمان بازیهای المپیک تابستانی سال ۱۹۹۶ در آتلانتا، جورجیا، ایالات متحده، انفجار بمبی در المپیک پارک سنتنیال باعث کشته شدن ۲ نفر و زخمی شدن بیش از صد نفر شد. گفته میشود بمبگذار اریک رودلف بودهاست که اکنون در سوپرمکس در فلورنس، کلورادو در حبس ابد به سر میبرد؛ با این حال چندین تئوری توطئه در این مورد وجود دارد.
المپیک زمستانی ۲۰۰۲ در شهر سالت لیک، ایالات یوتا، ایالات متحده آمریکا، اولین سری از بازیهای المپیک زمستان بود که پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برگزار شد. از آن زمان تاکنون شرایط امنیتی سختی بر روی بازیهای المپیک اعمال میشود تا از فعالیتهای تروریستی احتمالی جلوگیری شود.
سیاست
سیاست نیز در چند مورد در بازیهای المپیک اختلال ایجاد کرد که اولین آنها در بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۳۶ در برلین رخ داد. حزب نازی آلمان از این بازیها به عنوان حربهای تبلیغاتی استفاده کرد. در این بازیها لو زلانگ با کمکی که به جسی اونز «دونده و پرنده سیاهپوست» در مسابقه پرش طول کرد، باعث شد او اول شود و خود در جایگاه دوم ایستاد و بدین گونه روح ورزشکاری را در بازیهای المپیک به نمایش گذاشت. جسی اونز در این مسابقات بر خلاف تصورات رایج در مورد برتری نژاد سفید، که به ویژه از سوی ناسیونال سوسیالیستهای آلمانی مطرح شد، با کسب ۴ مدال طلا یکی از نقاط اوج ورزش سیاهان و جنبش ضد تبعیض نژادی را رقم زد.
اتحاد جماهیر شوروی تا بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۵۲ در هلسینکی در این بازیها شرکت نکرده بود. در عوض این کشور بازیهایی بینالمللی به نام اسپارتاکاید را از سال ۱۹۲۸ به راه انداخته بود. بسیاری از ورزشکاران عضو اتحادیههای کارگری یا احزاب کمونیست یا هواداران آنها بازیهای المپیک را تحریم نموده یا از حضور در آن منع میشدند و در عوض در بازیهای اسپارتاکاید شرکت میکردند.
ماجرای سیاسی دیگری که در مقیاس کوچکتری اتفاق افتاد مربوط یه بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۶۸ در مکزیکوسیتی است. دو ورزشکار آمریکایی رشته دو و میدانی به نامهای تامی اسمیت و جان کارلوس بخاطر پیروزی در مسابقات دو ۲۰۰ متر به نشانه جنبش حمایت از حقوق سیاهان سلام نظامی با مشتهای گره خورده دادند. در پاسخ رئیس کمیته بینالمللی المپیک «آی او سی» آوری براندیژ از کمیته ملی المپیک ایالات متحده آمریکا خواست که این دو ورزشکار را به کشورشان بازگرداند و گرنه تیم دو و میدانی این کشور را اخراج خواهد کرد. مقامات ورزشی آمریکایی نیز ناگزیر آن دو را به کشور بازگرداند.
در پاسخ به این حرکت و رویکرد سیاست گریزانه کمیته بینالمللی المپیک در سال ۱۹۷۳ تعدادی از ملتهای تازه به استقلال رسیده، در حرکتی به نام گانفوا بازیهای کشورهای تازه شکل یافته با نام گانفوا را آغاز کردند که به صراحت طرفدار دخالت سیاست در ورزش بود. آی او سی اعلام کرد که شرکت کنندگان در بازیهای گانفوا حق حضور در بازیهای المپیک را ندارند.
آفریقای جنوبی هم از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۹۲ به دلیل مخالفت برخی از کشورها با سیاست آپارتاید در این کشور از حضور در بازیهای المپیک محروم شده بود.
در سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲ حضور ورزشکاران اهل کشور افغانستان در المپیک و میدانهای جهانی و آسیایی به حالت تعلیق درآمد. پس از سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ افغانستان دوباره در بازیهای المپیک تابستانی ۲۰۰۴ حضور یافت.
تحریم
به دلیل سرکوبی شورش مجارستانیها توسط پیمان ورشو کشورهای هلند، اسپانیا و سوئیس، المپیک ملبورن ۱۹۵۶ را تحریم کردند. کشورهای کامبوج، مصر، عراق و لبنان نیز بهدلیل بحران کانال سوئز این بازیها را تحریم کردند.
در ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ جمع کثیری از کشورهای آفریقایی برای اجبار IOC به محروم کردن آفریقای جنوبی، رودزیا، نیوزیلند تهدید به تحریم بازیها کردند. IOC در دو مورد اول همکاری کرد، اما در المپیک ۱۹۷۶ اقدامی نکرد، زیرا تهدید تحریم از سوی تیم راگبی نیوزیلند به آفریقای جنوبی بود و راگبی جزو بازیهای المپیک محسوب نمیشد. با شروع بازیها کشورهای تهدیدکننده تیمهای خود را به کشورشان بازگرداندند، در حالیکه برخی از ورزشکاران آفریقای جنوبی رقابت خود را آغاز کرده بودند. با این ورزشکاران که به اجبار دولتهایشان مجبور به ترک دهکده المپیک بودند همدردی شد. با این حال در خارج از آفریقا با این حرکت دولتها به سردی برخورد شد. ۲۱ کشور آفریقایی باضافه کشور گویان بهدلیل تحریم نشدن نیوزلند از المپیک، بازیهای مونترال را تحریم کردند.
همچنین در سال ۱۹۷۶، به دلیل فشارهایی که از سوی جمهوری خلق چین اعمال شد، کانادا به تیم اعزامی از جمهوری چین «تایوان» اعلام کرد که این تیم نمیتواند تحت نام «جمهوری چین» در المپیک تابستانی مونترال بازی کند، با این حال توافق شد که تایوان از پرچم و سرود ملی جمهوری خلق چین استفاده کند. تایوان مخالفت کرد و تا المپیک لسآنجلس در سال ۱۹۸۴ در این بازیها حضور نیافت، تا اینکه بار دیگر با نام «چین تایپه» و با پرچم مخصوص خود بازگشت.
در المپیک مسکو در سال ۱۹۸۰ و المپیک لسآنجلس در سال ۱۹۸۴ طرفین درگیر در جنگ سرد بازیهای یکدیگر را تحریم کردند.
ایالات متحده به همراه ۶۴ کشور دیگر از جمله ایران، المپیک مسکو در سال ۱۹۸۰ را بهدلیل حمله شوروی به افغانستان تحریم کردند؛ این در حالیست که تنها ۱۶ کشور غربی در بازیهای المپیک مسکو حضور یافتند. به دلیل این تحریم فقط ۸۰ کشور در این المپیک حضور یافتند. از سال ۱۹۵۶ تاکنون این کمترین تعداد کشور حاضر در المپیک بودهاست.
اتحاد جماهیر شوروی و ۱۴ عضو بلوک شرق «بجز رومانی» هم در دورهٔ بعدی المپیک یعنی در المپیک لسآنجلس در سال ۱۹۸۴ با عنوان این مطلب که امنیت ورزشکارانشان تأمین نیست، در المپیک لسآنجلس در سال ۱۹۸۴حضور نیافتند. تحریم کنندگان بازیهای المپیک سال ۱۹۸۴ همزمان با المپیک لسآنجلس در سال ۱۹۸۴در ماههای ژوئیه-اوت در مسکو بین خودشان بازیهایی موسوم به جام دوستی را انجام دادند.
جمهوری اسلامی ایران به دلیل تغییر مکان مسابقات از تهران به لسآنجلس به دلیل وقوع انقلاب در ایران، المپیک لسآنجلس در سال ۱۹۸۴ را تحریم کرد. «ایران تنها کشوری است که هر دو المپیک ۱۹۸۰ و ۱۹۸۴ را تحریم کردهاست»
در سال ۱۹۸۸ کره شمالی در اعتراض به اینکه با کره جنوبی میزبان مشترک نشدهاست، در المپیک سئول شرکت نکرد. سه کشور دیگر کوبا، اتیوپی، نیکاراگوئه «به دلیل مشکلات اقتصادی و عدم توانایی فرستادن ورزشکاران» همگی از حضور در بازیها انصراف دادند، اما برای اینکه توسط IOC تحریم نشوند، رسماً اعلام کردند که این بازیها را تحریم کردهاند.
ایران بعد از انقلاب اسلامی، همواره مسابقات خود را با اسرائیل بایکوت کردهاست، «ایران اینکار را بهطور واضح انجام نمیدهد و از راههای مشابه استفاده میکند، تا از تحریم توسط کشورهای دیگر خود را برهاند» در المپیک ۲۰۰۴ در آتن، جودوکار ایرانی آرش میر اسماعیلی به عمد با پرخوری زیاد و افزایش وزن بیش از حد مجاز از مسابقه با حریف اسرائیلیِ خود «ایهود واکس» محروم شد.
در المپیک ۲۰۰۸ پس از آنکه معلوم شد دولت چین ۸۰۰هزار مترمربع از جنگلهای استوایی و در معرض انقراض استان پاپوآی اندونزی را برای بازیهای المپیک ۲۰۰۸ «بهقیمت یک میلیارد دلار» خریدهاست، گروههای طرفدار محیط زیست المپیک ۲۰۰۸ را تحریم کردند.
داروهای نیرو زا
یکی از مهمترین مشکلات پیش روی المپیک «و بهطور کلی رقابتهای ورزشی بینالمللی»، استفاده از داروهای نیرو زا است. از اوایل قرن بیستم، بسیاری از ورزشکاران برای تقویت عملکرد خود به استفاده از دارو رو آوردند. به عنوان مثال، برنده دو ماراتن در المپیک تابستانی ۱۹۰۴ توسط مربی خود حتی در حین مسابقه از استریکنین و کنیاک استفاده کرده بود.
با شدت گرفتن استفاده از این روشها، به تدریج این آگاهی پدید آمد که چنین روشهایی در ورزش سالم نیستند.
اولین و آخرین مورد مرگ در اثر استفاده از داروهای نیرو زا در المپیک، در سال ۱۹۶۰ رخ داد. در میدان دوچرخهسواری رم، کنت انهمارک دانمارکی از دوچرخهاش به زمینخورد و پس از آن فوت کرد. بررسی پزشکی قانونی نشان داد که مرگ وی در اثر استفاده از امفتامین بودهاست.
در اواسط دهه ۶۰ میلادی، فدراسیونهای ورزشی استفاده از داروهای نیرو زا را منع کردند و در سال ۱۹۶۷، کمیته بینالمللی المپیک نیز همین رویه را دنبال کرد.
اولین ورزشکار المپیک که آزمایش دوپینگش مثبت بود، هانس گونار لیلینوال سوئدی بود که در رشته پنجگانه مدرن شرکت کرده بود و به دلیل استعمال الکل، مدال برنز خود را از دست داد. طی ۳۸ سال بعدی، هفتاد و سه ورزشکار دیگر نیز به سرنوشت وی دچار شدند که در میان آنان چندین برنده مدال نیز حضور دارد. مشهورترین رد صلاحیتی که به خاطر دوپینگ صورت گرفت، مربوط به بن جانسون دونده دو سرعت از کانادا بود. او در المپیک ۱۹۸۸ سئول برنده دو صد متر شد اما جواب آزمایش استانوزولول وی مثبت شد.
با وجود انجام آزمایشها، بسیاری از ورزشکاران بدون اینکه گیر بیافتند به استفاده از مواد نیرو زا ادامه دادند. در سال ۱۹۹۰، اسنادی فاش شد که نشان میداد بسیاری از ورزشکاران زن آلمان شرقی به عنوان بخشی از سیاستهای دولت کشورشان به دستور مربیان خود از آنابولیک استروید استفاده کردهاند.
در اواخر دهه نود، کمیته بینالمللی المپیک در حرکتی سازمانیافتهتر علیه دوپینگ دست به اقدام زد که این حرکت به تشکیل آژانس جهانی مبارزه با دوپینگ در سال ۱۹۹۹ منجر شد. در المپیک تابستانی ۲۰۰۰ و المپیک زمستانی ۲۰۰۲، معلوم شد که این نبرد هنوز پایان نیافتهاست چرا که بسیاری از مدالآوران رشتههای وزنهبرداری و اسکی میدانی، به دلیل استفاده از داروهای نیرو زا رد صلاحیت شدند.
در المپیک زمستانی ۲۰۰۶، تنها یک ورزشکار در آزمایش دوپینگ مردود شد و مدالش لغو شد. در تنها مورد دیگر، سطح هموگلوبین ۱۲ نفر دیگر بالا تشخیص داده شد و جریمه آن یک تعلیق ۵ روزه به دلیل ملاحظات بهداشتی بود.
در طی این بازیها، کمیته بینالمللی المپیک برای اولین بار طرح آزمایش خون را به اجرا گذاشت.
جنبش المپیک
چندین سازمان در برقراری بازیهای المپیک نقش دارند. آنها در کنار هم نهضت المپیک را شکل میدهند. قوانین و راهکارهایی که این سازمانها بر اساس آن فعالیت میکنند در بخش المپیک عنوان شدهاند.
کمیته بینالمللی المپیک «IOC» که اکنون ژاک روژ ریاست آن را بر عهده دارد، قلب نهضت المپیک را تشکیل میدهد. از این کمیته به عنوان دولت المپیک یاد میشود، زیرا کار حل و فصل مشکلات، تصمیمگیریهای حیاتی مانند انتخاب میزبان مسابقات و برنامهریزی برای المپیک بر عهده این کمیتهاست.
سه سازمان در سطحی تخصصی کمیته المپیک را تشکیل میدهند:
فدراسیون بینالمللی «IFs»، هیئتهای کنترلکننده هر ورزش «برای مثال فیفا یا فدراسیون بینالمللی فوتبال و فدراسیون بینالمللی والیبال، یا فدراسیون بینالمللی والیبال.»
کمیته ملی المپیک «NOCs»، که نهضتهای المپیک در هر کشور را هدایت و کنترل میکنند «برای مثال کمیته المپیک ایالات متحده، یا کمیته ملی المپیک در ایالات متحده»
کمیته برنامهریزی برای بازیهای المپیک «OCOGs»، که مسئول کنترل رویدادهای خاص در المپیک است.
در حال حاضر نهضت المپیک ۲۰۲ عضو NOC و ۳۵ عضو IF دارد. OCOGها قبل از هر المپیک تشکیل میشوند و پس از خاتمه آن و کامل شدن گزارشها کتبی منحل میگردند.
به بیان دیگر نهضت المپیک متشکل از هر شخص و ارگانی است که در المپیک نقش دارند، مثل هیئتهای داوری ورزش ملی، ورزشکاران، رسانهها و حمایت کنندگان بازیهای المپیک.
نکوهش
اغلب بازیهای المپیک در شهرهای اروپایی و آمریکای شمالی برگزار شدهاند و تنها چند دوره معدود از بازیها در مکانهای دیگر بوده که این مکانها نیز محدود به شهرهای آسیای شرقی میشود. تمامی پیشنهادهای برگزاری المپیک از سوی آفریقا و آمریکای جنوبی رد شدهاند. بسیاری بر این باورند که بازیهای المپیک باید در مناطق فقیرتر دنیا نیز برگزار شود. اقتصاددانان به این نکته اشاره میکنند که سرمایهگذاریهای عظیم زیربنایی میتواند شهرهای فقیر تر را پس از برگزاری بازیها به شهرهایی با تولید ناخالص داخلی بیشتر تبدیل کند.
IOC اغلب مورد انتقاد قرار گرفتهاست که چرا سازمانی انعطاف نا پذیر است و تعدادی از اعضای آن حتی تا زمان مرگ عضو باقی میمانند. در این میان خوان آنتونیو سامارانش رئیس IOC بیش از دیگران مورد انتقاد قرار گرفتهاست. تحت ریاست او نهضت المپیک رشد چشمگیری داشتهاست؛ این درحالیست که نهضت همچنان مستبد و فاسد باقی ماندهاست. از مواردی که از او انتقاد شدهاست یکی ارتباطات او با دولت فاشیستی سابق در اسپانیا و دیگری دوره ریاست اوست «۲۱ سال---تا سن ۸۱ سالگی».
در سال ۱۹۹۸ مشخص شد که چند عضو آیاسی از کمیته برنامهریزی برای المپیک زمستانی ۲۰۰۲ رسوایی در قرعه کشی المپیک زمستانی ۲۰۰۲ تا سالتلیکسیتی در ایالت یوتا را به عنوان میزبان بازیها انتخاب کنند. طی تحقیقاتی که از سوی IOC صورت گرفت، ۴ عضو آن استعفا دادند و ۶ عضو دیگر اخراج شدند.
این رسوایی باعث بروز اصلاحات جدیدی شد تا رویه انتخاب شهر میزبان تغییر کرده و مسئله رشوهگیری دیگر رخ ندهد. همچنین ورزشکاران فعالتر و قدیمی نیز توانستند به IOC راه یابند و شرایط عضویت نیز محدود شد.
برنامهای مستند از BBC در ماه اوت سال ۲۰۰۴ با عنوان پانوراما: "فروش بازیها " پخش شد که به بررسی رشوهگیری در فرایند پیشنهاد میزبانی برای المپیک تابستانی ۲۰۱۲ اختصاص داشت. این برنامه نشان داد که چگونه میتوان به اعضای IOC رشوه داد تا به نفع شهر خاصی برای میزبانی رأی دهند. در این برنامه ۲ شخصی که مخصوصاً به آنها اشاره شد ایوان اسلاوکو از بلغارستان و مطلب احمد کنسول المپیک آسیا بود. با این حال آنها این اتهامات را رد کردند. برخی دیگر ادعا کردند که مقامات رسمی با رشوه دادن به اعضای IOC باعث شدند شهر تورین برای المپیک زمستانی ۲۰۰۶ انتخاب شود و شهر سیون سوییس انتخاب نشد.
نهضت المپیک همچنین متهم به حفاظت بیش از حد از نماد المپیک شدهاست. «آنها مخصوصاً برای هرگونه ترتیبی از ۵ حلقه خواهان حق کوپی رایت اختصاصی شدهاند». این نهضت حتی در برابر مسائلی که هیچ ارتباطی با ورزش ندارند مثل بازی «افسانه پنج حلقه» جبههگیری کردند.
جشنها
مراسم بازگشایی
جدای از عناصر سنتی، کشور میزبان هم نمایشهای هنری از رقص و تئاتر مرسوم در آن کشور را اجرا میکند.
عناصر سنتی بسیاری در مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک حضور دارند. مراسم معمولاً با برافراشتن پرچم کشور میزبان و اجرای سرود ملی آن کشور آغاز میشود. بخش سنتی جشن با رژه ملتها شروع میشود که در آن ورزشکاران هر کشور به ترتیب در ورزشگاه رژه میروند. ورزشکار برجسته هر کشور پرچم آن کشور را در جلوی گروه ورزشکاران آن کشور حمل میکند.
بهطور سنتی «که از المپیک تابستانی ۱۹۲۸ شروع شد» یونان به دلیل موقعیت تاریخی خود به عنوان مبدأ بازیهای المپیک، اولین کشور و کشور میزبان، آخرین کشوری هستند که رژه میروند. «استثنائاً در سال ۲۰۰۴ که المپیک در آتن برگزار شد، یونان آخرین کشوری بود که رژه رفت؛ با این حال پرچم یونان جلوتر از بقیه حمل شد» دیگر کشورهای شرکتکننده بر اساس حروف الفبای زبان اصلی کشور میزبان و اگر زبان آن کشور به حروف لاتین نباشد، بر اساس حروف الفبای انگلیسی رژه میروند. در المپیک تابستانی ۱۹۹۲ در بارسلونا هر دو زبان اسپانیایی و زبان کاتالان زبان رسمی بازیها بودند، اما به دلیل عوامل سیاسی در حاشیه استفاده از زبان کاتالان، کشورها به ترتیب بر اساس حروف الفبای زبان فرانسوی وارد شدند.
پس از رژه کشورها، ابتدا رئیس کمیته المپیک کشور میزبان سخنرانی میکند و پس از آن رئیس IOC سخنرانی کرده و در انتهای سخنرانی خود رهبر کشور میزبان را معرفی میکند که پس از سخنرانی رئیس IOC رسماً المپیک را افتتاح میکند. در برخی موارد اشخاص دیگری به جای رهبر کشور میزبان المپیک را افتتاح میکنند. دو مثال از این مطلب به ایالات متحده بر میگردد. در سال ۱۹۶۰ معاون رئیسجمهور ریچارد نیکسون به جای دوایت آیزنهاور رئیسجمهور بازیهای المپیک زمستانی ۱۹۶۰ را در دره اسکو در کالیفرنیا افتتاح کرد بار دیگر در سال ۱۹۸۰ والتر ماندیل، معاون رئیسجمهور به جای رئیسجمهور جیمی کارتر بازیهای المپیک زمستانی۱۹۸۰ را در لیک پلاسید، نیویورک افتتاح کرد. علیرغم این افتخار برگزاری بازیها به شهر اعطا میشود و نه به کشور.
پس از آن پرچم المپیک را وارد ورزشگاه میکنند و در حالیکه سرود المپیک در حال اجرا است، آن را برافراشته میکنند. سپس حمل کنندگان پرچم هر کشور به دور یکدیگر حلقه زده و جایگاه مانندی را درست میکنند که در وسط آن یک ورزشکار «از زمان المپیک تابستانی ۱۹۲۰» و یک داور «از زمان المپیک تابستانی ۱۹۷۲» سوگند المپیک را یاد میکنند که بر طبق قوانین باز ی کرده و داوری میکنند. در آخر مشعل المپیک وارد ورزشگاه میشود و پس از آنکه از دست هر ورزشکار عبور کرد به آخرین حملکننده مشعل میرسد که معمولاً ورزشکاری مطرح از کشور میزبان است. او آتش را در جایگاه مخصوص خود در ورزشگاه روشن میکند. «آتش المپیک از زمان المپیک تابستانی ۱۹۲۸ روشن بودهاست، اما حمل امدادی مشعل از المپیک تابستانی ۱۹۳۶ آغاز شدهاست» از زمان المپیک تابستانی ۱۹۲۰ پس از جنگ جهانی اول، ۶۸ سال است که پس از روشن شدن شعله المپیک کبوترها را به نشانه صلح رها میکنند. اما پس از اینکه چند کبوتر در آتش المپیک در زمان افتتاح المپیک تابستانی ۱۹۸۸ سوختند، این کار متوقف شد.
مراسم افتتاحیه در فضای باز اجرا میشود، اما قرار است در المپیک زمستانی ۲۰۱۰ این مراسم در فضای سبز در ورزشگاه BC برگزار شود.
مراسم پایانی
نشانههای تاریخی بسیاری نیز در زمان برگزاری مراسم اختتامیه، یعنی پس از اتمام تمامی مسابقات ورزشی، به اجرا گذاشته میشود. در ابتدا حمل کنندگان پرچم از هر یک از کشورهای شرکتکننده در یک ردیف وارد ورزشگاه میشوند، اما در پشت آنها تمامی دیگر ورزشکاران بدون هیچ نشانه یا دستهبندی خاصی رژه میروند. این سنت از بازیهای تابستانی ۱۹۵۶ و به پیشنهاد دانشآموزی از ملبورن اجرا میشود. به پیشنهاد او با این کار ورزشکاران جهان در کنار یکدیگر «یک ملت» خواهند بود. «در ۲۰۰۶ ورزشکاران با هموطنان خود وارد ورزشگاه شدند و در ادامه جشن همه با هم مخلوط شدند»
پرچم سه کشور هر یک در هر بار همزمان با نواخته شدن سرود ملی کشورشان در میلههای پرچم به اهتزاز درآمدهاست. پرچم یونان «که افتخار خاستگاه مسابقات المپیک را یدک میکشد»، پرچم کشور میزبان و سر انجام پرچم کشوری که میزبان مسابقات المپیک تابستانی یا زمستانی در سال آینده خواهد بود. «استثنائاً در سال ۲۰۰۴ که مسابقات المپیک در آتن برگزار شد، تنها یک پرچم؛ یعنی پرچم یونان به اهتزاز درآمد»
طی مراسمی موسوم به ‹ مراسم آنتورپ ›، «علت این نامگذاری آن است که این سنت در خلال المپیک تابستانی ۱۹۲۰ در شهر آنتورپ برای اولین بار اجرا شد» شهردار شهری که مسابقات را سازماندهی کردهاست، یک پرچم مخصوص المپیک را حمل میکند و آن را به رئیس کمیته ملی المپیک میرساند. رئیس کمیته ملی المپیک پس از دریافت پرچم المپیک، آن را به شهردار شهری که میزبان مسابقات المپیک است، میدهد. شهردار نیز پس از دریافت پرچم، آن را هشت مرتبه میچرخاند. از این پرچمها ۳ عدد بیشتر وجود ندارد و این ۳ پرچم با همه دیگر پرچمها فرق دارند؛ تفاوت این پرچمها با سایر پرچمها در آن است که دور آن پرچمهای ۳ گانه یک حاشیه ۶ رنگی وجود دارد و نیز آن پرچمها توسط روبانهای ۶ رنگی به میله پرچم بسته شدهاند.
پرچم آنتورپ: این پرچم توسط شهردار شهر آنتورپ، بلژیک در المپیک تابستانی ۱۹۲۰ به کمیته ملی المپیک عرضه شد و تا مسابقات سئول ۱۹۸۸ به دیگر شهر سازمان دهنده المپیک تابستانی انتقال داده میشد.
پرچم اسلو: این پرچم توسط شهر اسلو، نروژدر المپیک زمستانی ۱۹۵۲ به کمیته ملی المپیک عرضه شد و پس از آن به دیگر شهر سازمان دهنده المپیک زمستانی انتقال داده میشد.
پرچم سئول: این پرچم توسط شهر سئول، سئول، کره جنوبی در المپیک تابستانی ۱۹۸۸ به کمیته ملی المپیک عرضه شد و پس از آن به دیگر شهر سازمان دهنده المپیک تابستانی انتقال داده میشد.
پس از به اهتزاز درآمدن این ۳ پرچم سنتی، کشور میزبان با اجرای هنرمندانه صحنههایی از رقص و نمایش خاص سرزمینش به معرفی خود میپردازد. این سنت از زمان مسابقات ۱۹۷۶ شروع شد.
پس از سخنرانی رئیس کمیته برگزاری مسابقات المپیک کشور میزبان، رئیس کمیته ملی المپیک به ایراد سخنرانی میپردازد و در پایان سخنرانی خود رسماً مسابقات را خاتمه میبخشد. مشعل المپیک خاموش میشود و در حالی که سرود المپیک نواخته میشود، پرچم المپیک که در مراسم افتتاحیه به اهتزاز درآمده بود، از میله پرچم پایین کشیده میشود و به بیرون از ورزشگاه برده میشود.
اهدای مدال
به گفته پروفسور افتخاری رابرت کی بارنی، بنیانگذار مرکز بینالمللی مطالعات المپیک در دانشگاه وسترن انتاریو، ایدهِ برپایی سکوی مدال برای ورزشکاران برنده، ایدهای کانادایی است که از سال ۱۹۳۰ در انتاریو به وجود آمد.
مقاله ۲۵ صفحهای پروفسور بارنی در «مجله بینالمللی مطالعات المپیک» نشان میدهد که از سکوی مدال ابتدا در مسابقات امپراتوری انگلیس در سال ۱۹۳۰ «اکنون بازیهای مشترکالمنافع» در همیلتون استفاده شد و پس از آن در بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۳۲ در لس آنجلس و بازیهای زمستانی در لیک پلاسید.
نمادهای المپیک
نهضت المپیک نمادهای بسیاری دارد که بیشتر آنها نشاندهنده ایدهها و ایدهآلهای پیِر دو کوبِرتَن هستند. معروفترین نما در این میان حلقههای المپیک است. این پنج حلقه در هم بافته شده نمادی از اتحاد میان پنج قارهاست. «آمریکا یک قاره محسوب شدهاست». این پنج حلقه در پنج رنگ روی زمینه سفید در پرچم المپیک کشیده شدهاند. رنگهای سفید «رنگ زمینه»، قرمز، آبی، سبز، زرد و سیاه بگونهای انتخاب شدهاست که هر کشوری حداقل یکی از این رنگها را در پرچم ملی خود دارد. پرچم المپیک در سال ۱۹۱۴ انتخاب شد، اما اولین بار دربازیهای المپیک آنتورپ به تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۲۰ برافراشته شد. این پرچم برای هر یک از جشنهای بازیها برافراشته میشود.
شعار رسمی المپیک «Citius, Altius, Fortius» عبارتی لاتین به معنی «سریعتر، بالاتر، قدرتمندتر» است. ایدههای کوبرتن بیش از همه در آیین المپیک نمود دارد:
مهمترین مسئله در بازیهای المپیک حضور در آن است، نه برنده شدن. همانگونه که در زندگی مهمترین اصل تلاش است نه پیروزی، اصل مهم فتح کردن نیست، بلکه خوب جنگیدن است.""
آتش المپیک در جایگاه مخصوص المپیک روشن میشود و مشعل آن را دوندگان به صورت امدادی حمل میکنند. این آتش نقش مهمی در مراسم افتتاحیه بازی میکند. با اینکه مشعل از قبل در تاریخ بودهاست، اما حمل امدادی آن از ۱۹۳۶ آغاز شد.
رشتههای ورزشی در المپیک
مسابقات المپیک تابستانی۲۰۰۴ در ۲۸ رشته ورزشی برگزار شد. اگر هر رشته ورزشی، از قبیل ورزشهای آبی، بهطور جداگانه شمرده میشد، شمار رشتههای ورزشی به ۳۷ میرسید. ۹ رشته ورزشی در برنامه نخستین المپیک جای داشتند و در تمام دورههای بعد نیز برگزار شدهاند:دو و میدانی، دوچرخه سواری، شمشیر بازی، ژیمناستیک، وزنهبرداری، تیراندازی، شنا و کشتی. اگر مسابقات قایقرانی در سال ۱۸۹۶ به سبب شرایط نامناسب جوی لغو نمیشد، این ورزش نیز به فهرست ورزشهای آن المپیک افزوده میشد.
آخرین المپیک زمستانی در ۷ رشته ورزشی برگزار شد و اگر بخواهیم هر رشته ورزشی، از قبیل اسکی و اسکیت را بهطور جداگانه بشماریم، باید بگوییم با ۱۵ رشته ورزشی برگزار شد. از میان این رشتهها، اسکی بیرون از جاده، اسکیت بازی نمایشی، هاکی روی یخ، عملیات مرکب اسکاندیناویایی، پرش با اسکی، و اسکیت سرعت در برنامه همگی المپیکهای زمستانی قرار داشتهاست. افزون بر آن اسکیت نمایشی و هاکی روی یخ حتی قبل از ظهور مسابقات المپیک زمستانی، بخشی از مسابقات المپیک تابستانی بود و تیمها در این زمینه با یکدیگر به رقابت میپرداختند.
در سالهای اخیر، کمیته ملی المپیک به منظور جلب توجه تماشاگران چندین ورزش دیگر را نیز به برنامه مسابقات افزودهاست. به عنوان مثال میتوان به اسنو بورد و والیبال ساحلی و جودو اشاره کرد. رشد المپیک همچنین باعث میشود که ورزشهای کم طرفدار مانند پنجگانه مدرن یا ورزشهای پرهزینه «قایقرانی آبهای آرام» جایگاه خود را ر برنامه المپیک از دست بدهند. کمیته ملی المپیک تصمیم گرفتهاست از سال ۲۰۱۲ بیسبال و سافت بال را از برنامه مسابقات المپیک خارج کند.
مطابق ماده ۴۸٫۱ منشور المپیک، هر دوره مسابقات المپیک تابستانی باید با دستکم ۱۵ ورزش برگزار شود. کمیته ملی المپیک پس از نشست صد و چهاردهم «۱۱۴» خود در «مکزیک ۲۰۰۲»، تصمیم گرفت برنامه المپیک تابستانی را به حداکثر ۲۸ ورزش، ۳۰۱ مسابقه و ۱۰۵۰۰ ورزشکار محدود کند. مسابقات المپیک عبارت است از ورزشهایی که تحت نظارت فدراسیونهای بینالمللی قرار دارد و فهرست آن در ماده ۶۴ منشور المپیک آمدهاست. رأی دو سوم اعضای کمیته ملی المپیک لازم است تا بتوان منشور المپیک را اصلاح کرد و یک فدراسیون رسمی را به جایگاه المپیک ارتقا داد و آن رشته ورزشی را برای گنجاندن در برنامه المپیک واجد شرایط تلقی کرد. ماده ۴۷ منشور المپیک میگوید: تنها ورزشهای المپیکی را میتوان در برنامه المپیک گنجاند.
کمیته بینالمللی المپیک در نخستین جلسهای که پس از هر المپیاد برگزار میکند به بررسی در مورد برنامه المپیک میپردازد. برای آنکه بتوان نام ورزشی را در برنامه المپیک نوشت، به رأی اکثریت اعضا نیاز است. بر اساس قوانین فعلی، هر یک از ورزشهای المپیک که برای قرار گرفتن در مسابقات المپیک خاصی انتخاب نشدهاند، کماکان ورزش المپیک محسوب میشوند و ممکن است در مسابقات آتی به شرط حصول رأی اکثریت در برنامه المپیک جای گیرند. در هفدهمین جلسه کمیته ملی المپیک در سنگاپور، ۲۶ ورزش برای قرار گرفتن در برنامه المپیک ۲۰۱۲ لندن انتخاب شدند.
تا سال ۱۹۹۲ ورزشهای نمایشی نیز در برنامه المپیک قرار داشتند. هدف از گنجاندن این ورزشها در برنامه المپیک آن بود که این ورزشها بتوانند تماشاچیان بیشتری برای خود جذب کنند؛ اما برندگان ورزشهای نمایشی قهرمان رسمی المپیک محسوب نمیشدند. در پارهای اوقات ورزشهای نمایشی تنها ورزشهایی بودند که در کشور میزبان طرفدار داشتند، اما ورزشهایی که در سطح بینالمللی مطرح بودهاند نیز در المپیک به نمایش درمیآمدند. شماری از ورزشهای نمایشی از جمله بدمینتون و تکواندو سرانجام به عنوان ورزشهای مدال گیر و رسمی وارد برنامه المپیک شدند.
دوستاری و حرفهای گری در المپیک
مدارس خصوصی انگلیس درنیمه دوم قرن نوزدهم تأثیر و نفوذ زیادی بر بسیاری از ورزشها داشت. این مدارس به شکلگیری قوانین کمک کردند و تأثیر فوقالعاده زیادی بر هیئتهای حاکمه این ورزشها داشتند.
آنها این باور یونان باستان و روم را تقویت بخشیدند که ورزش بخش مهمی از آموزش را تشکیل میدهد و این نگرشی بود که در یک ضربالمثل قدیمی خلاصه شده بود: ‹‹ عقل سالم در بدن سالم›› یا به لاتین mens sana in corpore sano. با توجه به این روح و خلقیات، شرکت کردن در ورزش مهمتر از پیروزی در میدان مسابقه بود؛ چرا که جامعه خواهان آن بود که نجیبزادگان تبدیل به آدمهای همه فن حریف شوند؛ نه اینکه الزاماً در هر حوزه و زمینه سرآمد و بهترین باشند. نفرت و انزجار طبقات مختلف از ‹‹تجارت›› بر شدت و حدت این باور افزوده بود. خانه والدین محصلان مدارس خصوصی ورودی ویژه و جداگانهای برای نجیبزادگان داشت؛ چرا که تجار و نجیبزادگان از لحاظ طبقه اجتماعی در یک ردیف و پایه قرار نمیگرفتند. مدارس خصوصی نفوذ و دخالت زیادی در شکلگیری و رشد تیمهای ورزشی و مسائل مربوط به آنها از قبیل مجموعه قوانین فوتبال بریتانیا و کریکت و هاکی روی چمن داشتهاند. مضاف بر آن، عادات مدارس خصوصی انگلیس تأثیر بسیار زیادی بر پیر دو کوبرتن «پایهگذار المپیک» داشت. کمیته بینالمللی المپیک از نماینده مجمع مدیران مدارس خصوصی انگلیس دعوت به عمل آورد تا در جلسات اولیه آنها حضور یابد. اعضای مجمع مدیران مدارس رابرت لافان مدیر مدرسه چلتنهام را به عنوان نماینده خود برای حضور در جلسات کمیته بینالمللی المپیک انتخاب کردند. در سال ۱۸۹۷ او یکی از اعضای کمیته بینالمللی المپیک شد و پس از اولین حضور کمیته در لندن که به سال ۱۹۰۴ اتفاق افتاد، این نماینده منتخب نقش بسیار حیاتی و سرنوشتسازی در شکلگیری انجمن المپیک بریتانیا داشت که یک سال پس از آن تأسیس شد.
به نظر کوبرتن ورزشکاران باید نجیبزاده باشند. در ابتدا این گونه تصور میشد که تنها ورزشکاران آماتور دارای این خصلت هستند؛ ورزشکاران حرفهای اجازه نداشتند در بازیهای المپیک حضور یابند. مربیان شمشیر بازی، که انتظار میرفت خود نجیبزاده باشند، از این قاعده مستثنی بودند. استثنا قائل شدن در مورد حرفهایها باعث به وجود آمدن منازعه و جنجال بسیاری در سراسر تاریخ معاصر المپیک شدهاست.
هنگامی که معلوم شد جیم تورپی قهرمان پنجگانه مدرن و دهگانه المپیک ۱۹۱۲ قبل از به دست آوردن مدالهایش به صورت نیمه حرفهای بیسبال بازی میکردهاست، عنوانهای قهرمانیاش از وی گرفته شد. اما در سال ۱۹۸۳ کمیته بینالمللی المپیک از روی ملاحظات انسانی عنوان قهرمانی اش را به او پس داد. اسکی بازان سوئیسی و اتریشی در حمایت از مربیان خود که به سبب درآوردن پول از طریق ورزش و قرار گرفتن در ردیف ورزشکاران حرفهای از شرکت در مسابقات المپیک زمستانی ۱۹۳۶ محروم شده بودند، آن مسابقات را تحریم کردند.
رفته رفته برای بسیاری روشن شد که قوانین آماتور از رده خارج شدهاند. با این حال کمیته بینالمللی المپیک به قوانین سنتی و آماتوری پایبند ماند. در دهه هفتاد شرایط ورزش آماتور از منشور المپیک حذف شد و تصمیمگیری در مورد حضور حرفهایها در هر رشته ورزشی، به فدراسیون بینالمللی هر ورزش محول شد. مثال بارز این تغییر جهت، تیم رؤیایی آمریکا بود که از ستارگان گرانقیمت اتحادیه ملی بسکتبال تشکیل شده بود و در سال ۱۹۹۲ قهرمان المپیک شد. از سال ۲۰۰۴ به بعد تنها رشتهای که در آن هیچ ورزشکار حرفهای شرکت نمیکند بوکس است «البته با تعریفی ساده از آماتور، چراکه بوکسرها هم از کمیتههای ملی المپیک کشور خود جوایز نقدی دریافت میکنند»؛ در فوتبال مردان تعداد بازیکنان بالای ۲۳ سال در هر تیم نباید بیشتر از ۳ نفر باشد.
مقررات تبلیغات حداقل در زمین بازی، هنوز هم بسیار سختگیرانهاست هر چند که رسمی بودن «حامیان مالی المپیک» پدیدهای عادی است. ورزشکاران تنها مجازند که نام لباسها و لوازم ورزشی را بر روی لباسهای خود داشته باشند. اندازه این نامها نیز محدودیت دارد.
قهرمانان و مدالآوران المپیک
ورزشکاران «یا تیمهایی» که در هر رشته به مقام اول، دوم یا سوم میرسند مدال دریافت میکنند. به برندگان اول «مدال طلا» اهدا میشود. «اگرچه تا سال ۱۹۱۲ این مدالها از طلای خالص بودند، اما در حال حاضر از نقره طلا کاری شده ساخته میشوند. برندگان دوم مدال نقره دریافت میکنند و به ورزشکاران رتبه سوم، مدال برنز اهدا میشود. در برخی رقابتها که در یک دور مسابقه تک حذفی صورت میگیرد «از جمله بوکس»، ممکن است مقام سوم مشخص نشود که در این حالت هر دو بازنده مرحله نیمه نهایی مدال برنز دریافت میکنند. رسم اهدای مدال به سه شرکتکننده برتر از سال ۱۹۹۴ رایج شد؛ در بازیهای المپیک تابستانی ۱۸۹۶ تنها به دو مقام اول و دوم مدالهای نقره و برنز اهدا شد و این در حالیست که در ۱۹۰۰ مدالهای متنوعی اعطا شدند. با این وجود در بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۰۴ نیز به نفرات اول مدال نقره اهدا میشد، که همین موضوع بازیهای المپیک ۱۹۰۶ را به اولین دورهای تبدیل کرد که در آن سه مدال اهدا میشد. علاوه بر این از بازیهای المپیک ۱۹۴۸ به بعد، به ورزشکارانی هم که رتبههای چهارم، پنجم یا ششم را دریافت میکنند گواهینامههایی اهدا میشود که به صورت رسمی از آنها با عنوان «دیپلم پیروزی» یاد میشود. از المپیک ۱۹۷۶ مونترآل، این گواهینامهها به کسانی که مدال دریافت کردهاند نیز اهدا میشوند. از المپیک ۱۹۸۶ لس آنجلس دیپلم پیروزی به رتبههای هفتم و هشتم نیز اهدا میشود تا اطمینان حاصل شود کلیه بازندگان رقابتهای مرحله یکچهارم نهایی که در آنها ساختار تک-حذفی حاکم است دیپلم پیروزی را کسب کردهاند تا بدین ترتیب نیاز به برگزاری مسابقات دلجویی «یا بالفظ رسمی «ردهبندی»» با هدف مشخص کردن نفر پنجم از بین هشت نفر مرتفع شود. «جالب اینکه رتبه مذکور هنوز هم در بسیاری از مسابقات حذفی محل اختلاف است». در المپیک ۱۸۹۶ نیز این گواهینامهها اهدا میشدند اما در آن زمان، این گواهینامهها به همراه مدال به نفرات اول و دوم اهدا میشد. مدالها و دیپلمهای یادبود که از لحاظ طراحی با مدالها و دیپلمهای ذکر شده متفاوت هستند نیز به ترتیب به شرکت کنندگانی که مقامی پایینتر از سوم و هشتم را کسب کردهاند اهدا میشود. در المپیک تابستانی۲۰۰۴ آتن، به سه نفر اول علاوه بر مدال تاج گل نیز اهدا شد.
از آنجا که رقابتهای المپیک هر چهار سال یکبار برگزار میشوند، عموم مردم و ورزشکاران این رقابتها را از رقابتهای قهرمانی جهان و سایر رقابتهای بینالمللی که به صورت سالانه برگزار میشوند مهمتر و ارزشمندتر میدانند. بسیاری از ورزشکاران پس از کسب قهرمانی المپیک، در کشورهای خود یا حتی در سطح جهانی، به قهرمان یا فردی مشهور تبدیل شدهاند.
تنوع رشتههای ورزشی و نیز تفاوتهای عمدهای که از المپیک ۱۸۹۶ تاکنون ایجاد شده، قضاوت در این مورد که کدام ورزشکار موفقترین ورزشکار در کل تاریخ المپیک بوده را سخت میکند. به علاوه با توجه به اینکه کمیته بینالمللی المپیک دیگر رقابتهای میان مدتی را ترتیب نمیدهد اینکار بسیار پیچیدهتر شدهاست. اما اگر بخواهیم با توجه به تعداد رتبههای کسب شده این مقایسه را انجام دهیم، ورزشکاران زیر جزء موفقترینها بهشمار میآیند «در امتیازات ری ایوری دو مدال طلا مربوط به رقابتهای میان مدت هستند»
ردهبندی مدال فردی در تمام دورهها
فهرست برندگان مدال طلا در چند المپیک
ردهبندی مدال کشوری
در حالیکه شمار مدالهای هر کشور ثبت میشود، کمیته بینالمللی المپیک هیچ «برنده» مشخصی را اعلام نمیکند. برخی رسانهها همچون روزنامهها و حتی سایت کمیته بینالمللی المپیک در طی بازیها، در فهرستی مدالهای تیمها را بهطور غیررسمی پیگیری میکنند. روال متداول اینست که ترتیب کشورها با توجه به مدالهای طلایی که کسب کردهاند مشخص میشود اما مشخص کردن ترتیب کشورها با توجه به تعداد کل مدالها نیز صورت میگیرد.
منابع مختلفی نیز کل مدالها یا تعداد کل مدالهای کسب شده از گذشته تاکنون را معیار قرار میدهند. این جداول ممکن است گمراهکننده باشند، چراکه کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا از آغاز بهطور مرتب و پیوسته در رقابتهای المپیک شرکت کردهاند در حالیکه ممکن است برخی کشورهای دیگر یا بهطور پیوسته شرکت نکرده باشند یا اینکه شمار مدالهای آنها به عنوان یک کشور بین کدهای کمیته بینالمللی المپیک پخش شده باشد.نتایج ایران بعد از انقلاب اسلامی در بازیهای المپیک:'''
۱۹۴۸ لندن: یک نقره و یک برنز
۱۹۵۲ هلسینکی: ۳ نقره، ۴ برنز
۱۹۵۶ ملبورن: ۲ طلا، ۲ نقره و یک برنز
۱۹۶۰ رم: یک نقره و ۳ برنز
۱۹۶۴ توکیو:۲ برنز
۱۹۶۸ مکزیکوسیتی: ۲ طلا، یک نقره و ۲ برنز
۱۹۷۲ مونیخ: ۲ نقره و یک برنز
۱۹۷۶ مونترال: یک نقره و یک برنز
۱۹۸۸ سئول: یک نقره
۱۹۹۲ بارسلون: یک نقره و ۲ برنز
۱۹۹۶ آتلانتا: یک طلا، یک نقره و یک برنز
۲۰۰۰ سیدنی: ۳ طلا و یک برنز
۲۰۰۴ آتن: ۲ طلا، ۲ نقره و ۲ برنز
۲۰۰۸ پکن: یک طلا و یک برنز
۲۰۱۲ لندن: ۷ طلا، ۶ نقره و ۲ برنز
۲۰۱۶ ریو: ۳ طلا، یک نقره و ۴ برنز
۲۰۲۰ توکیو:۳ طلا، ۲ نقره و ۲ برنز
میزبانان
تنها میزبانی مشترک در المپیک تابستانی ۱۹۵۶ در کشورهای استرالیا و سوئد رخ دادهاست.
منابع
اختراعهای یونانی
رویدادهای چندورزشی
رویدادهای ورزشی تکرارشونده بنیانگذاریشده در ۱۸۹۶ (میلادی) |
1029 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AF%D8%AF%20%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C | عدد اتمی | عدد اتمی (Z) ، اصطلاحی است که در شیمی و فیزیک برای بیان تعداد پروتونهای موجود در هسته اتم به کار میرود. در معادلات عدد اتمی را با پروتون برابر در نظر میگیریم «p = z» این پدیده و اصطلاح نخستین بار توسط ارنست رادرفورد کشف و ابداع و سپس به کار رفتهاست.
عدد اتمی سمت چپ پایین علامت اختصاری عنصر نوشته میشود.
عدد اتمی اصولاً شماره هر عنصر در جدول تناوبی است. وقتی مندلیف، عناصر شیمیایی شناخته شده را بر اساس تشابهات آنها در شیمی مرتب کرد، متوجه شد که قرار دادن دقیق آنها بر اساس جرم اتمی، ناهماهنگیهایی را بهوجود میآورد. او متوجه شد که اگر ید و تلوریم بر اساس جرم اتمی خود قرار بگیرند، ترتیبشان غلط به نظر میرسد و وقتی در جدول در جای مناسب قرار خواهند گرفت که جابجا شوند. با قرار دادن آنها بر اساس نزدیکتر بودن خواص شیمیایی، شمارهٔ آنها در جدول تناوبی همان عدد اتمی آنها بود. به نظر میرسید که این عدد تقریباً با جرم اتم نسبت دارد. اما همانطور که تفاوت جرم خواص شیمیایی نشان داد، بازتاب خاصیت دیگری به جز جرم بود.
عجیب بودن این ترتیب، بالاخره بعد از تحقیقات هنری موزلی در سال ۱۹۱۳ تشریح شد. موزلی کشف کرد که ارتباط دقیقی بین طیف بازتاب پرتو ایکس عناصر و محل صحیح آنها در جدول تناوبی وجود دارد. بعداً نشان داده شد که عدد اتمی مساوی بار الکتریکی هسته است. به عبارت دیگر، این شماره شارژ الکتریکی هسته است که خواص شیمیایی عناصر را به وجود میآورد و نه جرم اتمی.
در یک اتم بدون بار (شارژ نشده یا خنثی) تعداد الکترونها با عدد اتمی برابر است.
مقدار عدد اتمی Z و تعداد نوترونهای N، جرم A یک اتم را تشکیل میدهد. از آنجا که پروتونها و نوترونها تقریباً دارای جرم یکسانی هستند (و جرم الکترونها برای بسیاری از اهداف و موارد ناچیز است) و نیز نقص جرم اتصال نوکلونها نسبت به جرم هسته، همیشه اندک است، جرم اتمی هر اتم وقتی در یکای جرم اتمی بیان شود واحدهای جرم (ساختن مقداری به نام "توده ایزوتوپی نسبی")، در حدود ۱٪ از کل عدد A است.
جستارهای وابسته
عدد جرمی
جرم اتمی
چگالی
جدول تناوبی
فهرست عناصر شیمیایی
منابع
اتم
اعداد بدون بعد شیمی
اعداد
خواص شیمیایی
فیزیک هستهای |
1030 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%85 | کروم | کروم یک عنصر شیمیایی با نماد Cr و عدد اتمی ۲۴ است. این عنصر اولین عنصر در گروه ۶ است. کروم یک فلز واسطه است که رنگی خاکستری، و سطحی براق داشته، و سخت و شکننده است. کروم افزودنی اصلی در تولید فولاد زنگ نزن است که باعث خاصیت ضد خوردگی آن میشود. همچنین کروم به عنوان فلزی که دارای خاصیت جلاپذیری بالا بوده و در مقابل کدر شدن نیز مقاومت بسیار خوبی دارد از اهمیت فراوانی برخوردار است. کروم صیقل کاری شده تقریباً ۷۰٪ از طیف مرئی و تقریباً ۹۰٪ از نور مادون قرمز را منعکس میکند. نام این عنصر از کلمه یونانی χρῶμα، chrōma به معنی رنگ گرفته شدهاست، زیرا بسیاری از ترکیبات کروم به شدت رنگی هستند.
آلیاژ فِروکروم به صورت تجاری از طریق واکنشهای سیلیکوترمی یا آلومینوترمی کرومیت تولید میشود و فلز کروم با فرآیندهای پخت (roasting) و سنگ شویی و سپس کاهش کربن و آلومینیوم تولید میشود. فلز کروم از نظر مقاومت در برابر خوردگی و سختی بالا از ارزش بالایی برخوردار است. یک پیشرفت عمده در تولید فولاد کشف این بود که میتوان با افزودن کروم فلزی به فولاد آن را شدیداً در برابر خوردگی و تغییر رنگ مقاوم کرد و فولاد زنگ نزن تولید کرد. تولید فولاد زنگ نزن و آبکاری کروم در کنار هم حدود ۸۵٪ از مصرف تجاری کروم را تشکیل میدهند.
بزرگترین تولیدکنندگان سنگ کروم در سال ۲۰۱۹ آفریقای جنوبی (۳۹٪)، ترکیه (۲۳٪)، قزاقستان (۱۵٪) و هند (۹٪) بودهاند، و ۱۴٪ باقی مانده مربوط به سایر کشورها است. ارزش بازار جهانی کروم در سال ۲۰۱۶ برابر ۱۳٫۰۷ میلیارد دلار بوده و پیشبینی میشود این مقدار در سال ۲۰۲۵ به ۱۶٫۵۵ میلیارد دلار برسد.
تاریخچه
یوهان گوتلوب لمن در سال ۱۷۶۱ در کوههای اورال ماده معدنی نارنجی-قرمز رنگی پیدا کرد که نام آن را سرب قرمز سیبریایی نهاد. گرچه او به اشتباه آن را ترکیب سرب با آهن و سلنیوم انگاشت، آن ماده معدنی در حقیقت کرومات سرب (PbCrO4) بود.
پیتر سیمون پالاس در سال ۱۷۷۰ این ماده معدنی سربی قرمزرنگ (سرب قرمز سیبریایی) را در همان مکانی که لمن قبلاً دیده بود، مشاهده کرد که خصوصیات مفید زیادی داشت. از جمله این خصوصیات کاربرد آن به عنوان رنگدانه در تولید رنگ بود که استفاده از این ویژگی به سرعت توسعه یافت. رنگ زرد درخشانی که از کروکوئیت ساخته شد به یک رنگ بسیار رایج تبدیل گشت.
سال ۱۷۹۷ نیکلاس لوئی واکلین نمونههایی از سنگ معدن کروکوئیت را پیدا کرد. او با مخلوط کردن کروکوئیت و اسید هیدروکلریک موفق به تهیه اکسید کروم (CrO3) گشت. سال ۱۷۹۸ واکلین متوجه شد که با حرارت دادن این اکسید در کورههای ذغالی میتوان کروم فلزی به دست آورد. او موفق به شناسایی مقدار کمی کروم در سنگهای قیمتی از جمله یاقوت و زمرد شد.
در طول دهه اول قرن نوزدهم از کروم بیشتر به عنوان سازهای در رنگها استفاده میشد، اما امروزه عمده کاربرد آن (۸۵٪) در آلیاژهای فلزی است و مابقی موارد استفاده آن در صنایع شیمیایی، مواد نسوز و صنایع پایه است.
کاربردها
موارد استفاده کروم:
در متالورژی برای مقاوم کردن در مقابل پوسیدگی و در براقی نهائی:
بهعنوان یک جزء در آلیاژها، مثلاً در فولاد ضدزنگ،
در آب کاری با کروم،
در آلومینیوم آنادایز،
به عنوان یک کاتالیزور.
از کرومیت برای ساخت قالبهای پخت آجر استفاده میشود.
نمکهای کروم باعث سبز شدن رنگ شیشه میشوند.
کروماتها و اکسیدها در رنگ مو و رنگهای معمولی به کار میروند.
دی کرومات پتاسیم یک معرف شیمیایی است که در تمیز کردن ظروف شیشهای آزمایشگاهی و به عنوان یک عامل تیترات مورد استفاده قرار میگیرد. این عنصر همچنین به صورت دندانه (مثلاً، عامل ثابت نگه دارنده) در رنگرزی بکار میرود.
دیاکسید کروم(CrO2) در تولید نوارهای مغناطیسی مصرف میشود این نوارها نسبت به نوارهای اکسید آهن دارای مقاومت در برابر میدانهای مغناطیسی بیشتری بوده، لذا کارایی بهتری دارند.
جهت دوپ کردن در پوشش کربن شبه الماس (DLC)
نقش بیولوژیکی
کروم سه ظرفیتی فلزی است که مقدار کم آن بسیار ضروری است و برای سوخت و ساز کامل قند در بدن انسان مورد نیاز است. کمبودهای کروم میتواند بر توانایی انسولین در ثابت نگهداشتن میزان قند خون تأثیر بگذارد. برخلاف سایر فلزاتی که مقدار کم آنها ضروری است، برای کروم عملکرد بیولوژیکی در متالوپروتئین دیده نشدهاست.
خاصیت ضدزنگ کردن
این فلز کروم میتواند بسیاری از فلزات دیگر را ضدزنگ کرده و از آنها در برابر خوردگی و زنگ زدن محافظت کند. از همین رو یکی از آلیاژهای اصلی فولاد ضدزنگ یا استنلس استیل را کروم تشکیل میشود.
البته باید مد نظر قرارداد که زیر ۴ درصد کروم، خاصیت ضدزنگ ایجاد نمیکند.
حضور کروم زیر چهار درصد در کنار کربن به استحکام قطعه میافزاید.
پیدایش
کروم به شکل سنگ معدن کرومیت Fe, Mg)Cr2O۴) استخراج میشود و با غلظت ۲۱ ذره در میلیون بیستویکمین عنصر از نظر فراوانی در پوسته زمین است. این عنصر را به صورت تجاری با حرارت دادن این سنگ معدن در حضور آلومینیوم یا سیلیسیوم تهیه میشود. نزدیک به نیمی از سنگ معدن کرومیت جهان در آفریقای جنوبی تولید میشود و قزاقستان، هند، زیمبابوه، ایران، فنلاند، برزیل، روسیه و ترکیه نیز از تولیدکنندگان عمده آن هستند. مقدار کرومیت استخراج نشده بسیار زیاد است، اما از نظر جغرافیایی در قزاقستان و آفریقای جنوبی متمرکز هستند. در سال ۲۰۰۰ حدود ۴٫۴ میلیون تن سنگ معدن کرومیت قابل فروش تولید شد که ۳٫۳ میلیون تن آهن- کروم به ارزش تقریبی ۲٫۵ میلیارد دلار آمریکا از آن به دست آمد.
اگرچه وجود کروم خالص بسیار نادر است، مقادیری کروم خالص کشف شدهاست. معدن اوداچنایا در روسیه نمونههایی از کروم خالص تولید میکند. این معدن یک استوانه کیمبرلیت غنی از الماس است که در آن هم کروم خالص و هم الماس تولید میشود.
تولید
در سال ۲۰۱۳ تقریباً ۲۸٫۸ میلیون تن سنگ معدن کرومیت قابل فروش تولید شده و به ۷٫۵ تن فِروکروم تبدیل شد. طبق تحقیقات سازمان زمینشناسی آمریکا، «فروکروم اصلیترین کاربرد نهایی سنگ معدنی کرومیت بوده، و تولید فولاد زنگ نزن اصلیترین کاربرد فروکروم است.»
بزرگترین تولیدکنندگان سنگ کروم در سال ۲۰۱۹ آفریقای جنوبی (۳۹٪)، ترکیه (۲۳٪)، قزاقستان (۱۵٪) و هند (۹٪) بودهاند، و ۱۴٪ باقی مانده مربوط به سایر کشورها است.
دو محصول اصلی تصفیه سنگ کروم، فروکروم و کروم فلزی هستند. فرایند تولید این دو محصول تفاوت زیادی با هم دارد. برای تولید فروکروم، سنگ معدن کرومیت (FeCr2O4) در مقیاس بزرگ در کوره قوس الکتریکی یا در کارخانههای ذوب کوچکتر، با آلومینیوم یا سیلیسیم در یک واکنش آلومینوترمی کاهش مییابد.
برای تولید کروم خالص، آهن باید در یک فرایند دو مرحله ای پخت و سنگ شویی از کروم جدا شود. سنگ معدن کرومیت با مخلوطی از کربنات کلسیم و کربنات سدیم در حضور هوا گرم میشود. کروم اکسید شده و به شکل شش ظرفیتی تبدیل میشود، در حالی که آهن به شکل پایدار Fe2O3 تبدیل میشود. سپس سنگ شویی در دمای بالاتر باعث حل شدن کروماتها شده و اکسید آهن نامحلول را باقی میگذارد. کرومات توسط اسید سولفوریک به دی کرومات تبدیل میشود. دی کرومات با کاهش با کربن به اکسید کروم (III) تبدیل میشود و سپس در واکنش آلومینوترمی به کروم کاهش مییابد.
ترکیبات
دی کرومات پتاسیم عامل اکسیدکننده بسیار قوی است و این ترکیب برای تمیز کردن ظروف آزمایشگاهی، ارجح تر از سایر ترکیبات آلی است. اکسید کرومیک همان اکسید کروم سبز است (Cr2O۳)که در نقاشی لعابی و رنگ کردن شیشه مورد استفاده قرار میگیرد. زردینه کروم رنگدانه زرد درخشانی است (PbCrO4) که مورد استفاده نقاشان قرار میگیرد.
اسید کرومیک دارای ساختار فرضی H2CrO۴ است. نه اسید کرومیک و نه اسید دی کرومیک در طبیعت یافت نمیشوند اما آنیونهای آنها در ترکیبات متنوعی یافت میشود. تریاکسید کروم CrO۳، اسید بدون آب اسید کرومیک - به صورت تجاری، بهعنوان اسید کرومیک بفروش میرسد.
ایزوتوپها
کروم بهطور طبیعی متشکل از ۳ ایزوتوپ پایدار Cr-53 ,Cr-54 ,Cr-۵۲ است که فراوانترین آنها Cr-۵۲ (با فراوانی طبیعی ۷۸۹/۸۳٪) است. ۱۹ رادیو ایزوتوپ که پایدارترین آنها Cr-۵۰ با نیمه عمر (بیش از) ۱٫۸E۱۷سال وCr-۵۱ با نیمه عمر۷۰۲۵/۲۷ روز است برای این عنصر شناخته شدهاست. مابقی ایزوتوپهای رادیواکتیو آن از نیمه عمری کمتراز ۲۴ ساعت برخوردارند که نیمه عمر اکثر آنها کمتر از ۱ دقیقه است. این عنصر همچنین دارای ۲ حالت برانگیخته است.
کروم ۵۳ محصول فروپاشی پرتوزاد Mn-۵۳ است. محتویات ایزوتوپی کروم معمولاً با محتویات ایزوتوپی منگنز ترکیب میشود و در زمینشناسی ایزوتوپی کاربرد دارد. نسبتهای ایزوتوپ Mn-Cr شواهدی را که از Al-۲۶ وPd-۱۰۷ دربارهٔ تاریخ ابتدایی به دست آمده تقویت میکند. اختلاف در نسبتهای Cr-53/Cr-۵۲ و Mn-Cr در چندین شهاب سنگ بیانگر یک نسبت Mn-53/Mn-۵۵ است که نشان میدهد ردهبندی ایزوتوپ Mn-Cr باید از فروپاشی ثابت Mn-۵۳ در پیکره سیارههای مجزا ناشی شده باشد؛ بنابراین Cr-۵۳ دلایلی بیشتر را دربارهٔ فرایندهای نوکلئوسنتزی بلافاصله قبل از یکپارچگی منظومه شمسی در اختیار میگذارد.
ایزوتوپهای کروم از نظر وزن اتمی، در بازه ۴۳amu (کروم ۴۳) تا ۶۷amu(کروم ۶۷) قرار دارند. حالت فروپاشی اتمی بلافاصله قبل از فراوانترین ایزوتوپ پایدار (کروم ۵۲)، جذب الکترون است و حالت بلافاصله بعد از آن کاهش بتا است.
هشدارها
فلز کروم و ترکیبات کروم (III) معمولاً" برای سلامتی خطرناک نیستند، اما ترکیبات کروم VI در صورت بلع سمی هستند. مقدار تقریباً" نصف قاشق چای خوری ترکیبات کروم سمی (VI) کشنده بوده و سرطانزا بودن مقادیر غیرکشنده کروم VI به اثبات رسیدهاست. بیشتر ترکیبات کروم VI برای چشم، پوست و همچنین بافتهای مخاطی مضر هستند. تماس دائمی با این ترکیبات میتواند موجب آسیبهای دائمی چشم گردد، مگر مواردی که درمان کامل صورت پذیرد.
در سال ۱۹۵۸ سازمان بهداشت جهانی حداکثر میزان مصرف مجاز کروم VI از جنبه سلامتی را ۰۵/۰ میلیگرم در هر لیتر آب آشامیدنی پیشنهاد کرد. این پیشنهاد بارها بررسی شد و در این فاصله مقدار اعلام شده تغییر نکرد.
منابع
آزمایشگاه ملی لوسآلاموس - کرومیوم (به انگلیسی).
پیوند به بیرون
WebElements.com - Chromium
EnvironmentalChemistry.com - Chromium
International Chromium Development Association
It's Elemental - The Element Chromium
Native Chromium
The Merck Manual - Mineral Deficiency and Toxicity
آلایندهها
آلایندههای خطرناک هوا
ایمنی و بهداشت شغلی
زیستشناسی و داروشناسی عنصرهای شیمیایی
عناصر شیمیایی
فلزات واسطه
کانیهای عناصر آزاد
کانیهای غذایی
وامواژههای یونانی |
1031 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%86 | کربن | کربن عنصری شیمیایی با نماد C و عدد اتمی ۶ است. واژه کربن برگرفته از واژهای لاتین بهنام کربو به معنای زغالسنگ است. این عنصر، که در ردهٔ عناصر غیرفلزی جای میگیرد، چهارظرفیتی است، به این معنی که چهار الکترون در دسترس برای تشکیل پیوندهای شیمیایی کووالانسی دارد. کربن از گروه چهاردهم در جدول تناوبی و دارای سه ایزوتوپ طبیعی است. این ایزوتوپها عبارتاند از کربن-۱۲ و کربن-۱۳ که ایزوتوپهای پایداری هستند و کربن-۱۴ یک ایزوتوپ پرتوزا محسوب میشود و زمان نیمهعمر واپاشی آن حدود ۵۷۳۰ سال است. از دوران باستان تا سال ۱۶۹۹ میلادی، تنها سیزده عنصر توسط بشر شناسایی شده بودند که کربن یکی از آنها بود.
از نظر فراوانی، کربن پانزدهمین عنصر در پوسته زمین و پس از هیدروژن، هلیوم و اکسیژن، چهارمین عنصر در کیهان است. فراوانی کربن، گوناگونی منحصر به فرد ترکیبات آلی ساخته شده از آن و توانایی تشکیل بسپار در دماهای متداول قابل دسترسی بر روی زمین، موجب میشود که این عنصر بهعنوان عنصر مشترک در تمامی انواع شکلهای شناخته شده از زندگی وجود داشته باشد. این عنصر به لحاظ جرم، پس از اکسیژن، دومین عنصر موجود در بدن انسان است و حدود ۱۸٫۵ درصد از جرم بدن انسان را تشکیل میدهد.
اتمهای کربن میتوانند به صورتهای مختلفی با یکدیگر پیوند برقرار نمایند که این موجب میشود تا دگرشکلهای متنوعی از کربن تشکیل شود. شناخته شدهترین دگرشکلهای کربنی، گرافیت، الماس و فولرن باکمینستر هستند. خواص فیزیکی کربن در هر کدام از دگرشکلهای کربنی متفاوت است. بهعنوان مثال گرافیت دارای ظاهری کدر و سیاهرنگ است، در حالیکه الماس کاملاً شفاف است. گرافیت به قدری نرم است که میتواند برروی کاغذ اثری از خود برجا بگذارد و خود واژه گرافیت نیز از واژهای یونانی بهمعنای نوشتن برگرفته شدهاست. درحالیکه الماس، سختترین ترکیب طبیعی یافت شده بر روی زمین است. گرافیت یک هدایت کننده خوب جریان الکتریکی است، درحالی که الماس یک رسانای ضعیف جریان الکتریکی است. در فشار معمولی، الماس، نانولولههای کربنی و گرافین، دارای بالاترین رسانندگی گرمایی در بین تمام ترکیبات شناخته شده هستند. آنها در مقابل تغییرات شیمیایی مقاوم هستند و برای این که با اکسیژن وارد واکنش شوند یا به عبارت دیگر برای این که سوزانده شوند، به دمای بالا نیاز دارند.
متداولترین حالت اکسایشی کربن در ترکیبات معدنی برابر با ۴+ است، در حالیکه عدد اکسایش ۲+ در موردی مانند کربن مونوکسید و کمپلکسهای کربونیلی فلزات واسطه قابل مشاهده است. سنگ آهک، دولومیت و دیاکسید کربن از بزرگترین منابع کربن معدنی هستند. این در حالی است که مقادیر قابل توجهی از کربن بهصورت ذخیره شده در منابع آلی مانند زغالسنگ، پوده، نفت خام و آذریخ وجود دارد. کربن طیف گستردهای از ترکیبات را شامل میشود، بهطوری که دامنه آن گسترهتر از هر عنصر دیگری است. تا بهامروز بیش از ده میلیون ترکیب آلی ثبت شدهاست و مسیر شناسایی ترکیبات جدیدتر همچنان باز است، چرا که این تعداد ترکیب کشف شده تنها بخشی از ترکیبات مجموعه ترکیبات کربنی فرضی ممکن و پایدار در شرایط استاندارد هستند و به همین علت از کربن بهعنوان «پادشاه عناصر» یاد شود.
تاریخچه
ریشهٔ نام کربن از واژهٔ لاتین کربو به معنای زغالسنگ یا زغال چوب گرفته شدهاست.
کشف کربن به دوران پیشاتاریخ بر میگردد و استفاده از آن به صورت دوده و زغال چوب در زندگی نخستین تمدنهای بشری مشهور بود. الماس شکل دیگری از کربن احتمالاً در اوایل سال ۲۵۰۰ پیش از میلاد در چین شناخته شده بود و به صورت شیمیایی امروزی، در دوران روم باستان از زغال چوب ساخته میشد. همچنین از مخلوط آن با خاک رس در اهرام به منظور پوششی در برابر ورود هوا استفاده میشدهاست.
در سال ۱۷۲۲، رنه آنتوان فرشاکو دی رامور نشان داد که آهن با جذب برخی از مواد به فولاد تبدیل میشود، که امروزه بهعنوان کربن شناخته شدهاست. در سال ۱۷۷۲، آنتوان لاووازیه، پدر علم شیمی نوین نشان داد که الماسها، نوعی کربن هستند. او با سوزاندن زغالسنگ و الماس دریافت که پس از سوختن هیچکدام آبی تولید نمیکنند و هر دو به مقدار یکسان دیاکسید کربن در هر گرم آزاد میکنند. زمانی که تصور میشد گرافیت شکل دیگری از سرب است، کارل ویلهلم شیله نشان داد که گرافیت درواقع همانند زغال چوب است با این تفاوت که دارای مخلوط کوچکی از آهن است. از آنجا که که گرافیت در زمان واکنش با نیتریک اسید موجب تولید دیاکسید کربن میشود، او نام اسید هوایی را روی آن گذاشت.
در سال ۱۷۸۶، دانشمندان فرانسوی، کلود لویی برتوله، گاسپار مونژ و سی. اِی. واندرموند با اکسید کردن گرافیت به همان روشی که لاووازیه برای الماس انجام داده بود تأیید کردند که گرافیت بیشتر کربن است. با باقی ماندن مقداری آهن در انتها، آنها بر این باور شدند که آهن در ساختار گرافیت لازم است. آنها در نگارشهای خود برای گازی که از سوختن گرافیت خارج میشد نام کاربون را پیشنهاد دادند که از واژه لاتین کاربونوم گرفته شده بود.
در سال ۱۷۸۹ لاووازیه در کتابهای درسی از کربن بهعنوان یک عنصر نام برد.
در سال ۱۹۸۵ شیمیدانهای آمریکایی رابرت کرل و ریچارد اسمالی و شیمیدان بریتانیایی هارولد کروتو موفق به کشف فولرن، یکی از دگرشکلهای مصنوعی عنصر کربن شدند که خود انواع گوناگون و متعددی شامل اشکال نانوساختار مانند باکیبالها و نانولولهها است. کاشفان این شکل جدید از کربن در سال ۱۹۹۶ جایزه نوبل شیمی را دریافت کردند. از طرف دیگر علاقه جدید به اشکال جدید منجر به کشف دگرشکلهای بیشتر از جمله کربن شیشهای، و کربن آمورف شد.
ویژگی
کربن با داشتن عدد اتمی ۶، بهعنوان عنصر ششم محسوب میشود و دارای آرایش الکترونی ۱s۲۲s۲۲p۲ است که چهار الکترون موجود در اوربیتالهای ۲s و ۲p بهعنوان الکترونهای ظرفیت آن بهحساب میآیند، الکترونهایی که میتوانند موجب تشکیل پیوندهای کووالانسی و ساخته شدن پیوندهای بین اتمی و درنتیجه ترکیبات مولکولی جدید شوند. چهار انرژی یونش ابتدایی کربن عبارتاند از: ۱۰۸۰٫۵، ۲۳۵۲٫۶، ۴۶۲۰٫۵ و ۶۲۲۲٫۷ کیلوژول بر مول که این مقادیر انرژی یونش بسیار بیشتر از سایر عناصر موجود در گروه چهاردهم جدول تناوبی (عناصر زیرین در گروه شامل کربن) هستند. میزان الکترونگاتیوی کربن در مقیاس پائولینگ برابر با ۲٫۵ است که بهطور قابل توجهی از مقدار الکترونگاتیوی سایر عناصر همگروه با کربن (۱٫۸–۱٫۹) در گروه چهاردهم جدول تناوبی بیشتر و تقریباً مشابه نیتروژن و فلزات واسطه ردیف دوم و سوم جدول تناوبی است. شعاع پیوند کووالانسی کربنی معمولاً برابر با ۷۷٫۲ پیکومتر برای پیوند کربن-کربن یگانه، ۶۶٫۷ پیکومتر برای پیوند کربن-کربن دوگانه، ۶۰٫۳ پیکومتر برای پیوند کربن-کربن سهگانه است، با اینحال این مقادیر مطلق نیستند و بسته به نوع عدد کوئوردیناسیون و نوع پیوندهای دو اتم کربن درگیر در پیوند مورد نظر، متفاوت هستند. بهطور عمومی، شعاع کووالانسی، با کاهش عدد کوئوردیناسیون و افزایش مرتبه پیوند، کاهش مییابد.
کربن دارای بالاترین دمای تصعید در میان تمام عناصر است. در فشار معمولی اتمسفر، فاقد نقطه ذوب است، چراکه نقطه سهگانه آن در فشار ۰٫۲±۱۰٫۸ مگاپاسکال و دمای ۳۰۰±۴۶۰۰ درجه کلوین (۳۰۰±۴۳۳۰ درجه سانتیگراد؛ ۵۴۰±۷۸۲۰ درجه فارنهایت) بهوقوع میپیوندد و درنتیجه، کربن در دمایی در حدود ۳۹۰۰ درجه کلوین (۳۶۳۰ درجه سانتیگراد؛ ۶۵۶۰ درجه فارنهایت) تصعید میشود. کربن در حضور یک قوس کربنی تصعید میشود، جایی که دمای آن به حدود ۵۸۰۰ درجه کلوین (۵۵۳۰ درجه سانتیگراد؛ ۹۹۸۰ درجه فارنهایت) میرسد. صرف نظر از نوع، تمامی دگرشکلهای کربنی در دماهایی حتی بالاتر از نقطه ذوب فلزاتی مانند تنگستن و رنیوم، جامد باقی میماند. اگرچه کربن از لحاظ ترمودینامیکی تمایل به اکسید شدن دارد، با این حال در مقابل اکسایش به طرز بسیار موثرتر از فلزاتی مانند آهن و مس مقاومت میکند. در شرایط استاندارد، گرافیت با اینکه پایداری ترمودینامیکی بالاتری در مقایسه با الماس دارد، اما واکنشپذیرتر است؛ چراکه دارای پیوندهای پای نامستقر است و این موجب میشود راحتتر وارد واکنش شیمیایی شود. بهعنوان مثال، در شرایط استاندارد، گرافیت میتواند توسط نیتریک اسید غلیظ و داغ اکسید شود و ملیتیک اسید تولید کند. در طی چنین واکنشی، واحدهای ششگوشه موجود در ساختار گرافیت حفظ میشود، اما ساختار و نظم کلی آن شکسته میشود.
کربن میتواند به آسانی با اتمهای کوچک دیگر از جمله اتمهای کربن دیگر پیوند برقرار کند. اتم کربن قادر است که پیوندهای کووالانسی پایدار و متنوعی با اتمهای مناسب چندظرفیتی دیگر شکل دهد. کربن با داشتن بیش از ده میلیون ترکیب شناخته شده، در بین تمامی عناصر جدول تناوبی، دارای بیشترین میزان ترکیبات شیمیایی است. اگرچه کربن دارای تعداد بسیار زیاد و گوناگون از ترکیبات است، اغلب این ترکیبات در دمای معمولی واکنش ناپذیر هستند. در دما و فشار استاندارد، کربن در مقابل تمامی تغییرات شیمیایی مقاومت میکند با اینحال اکسیدکنندههای قوی میتوانند موجب واکنش پذیری آن شوند. کربن در مقابل سولفوریک اسید، هیدروکلریک اسید، کلر، و تمامی قلیاها، واکنش ناپذیر است. در دماهای بالاتر از دمای استاندارد، کربن با اکسیژن وارد واکنش میشود و منجر به تولید اکسوکربنها میشود و در این شرایط چنانچه در کنار اکسیدهای فلزی قرار بگرید، با گرفتن اکسیژن آنها، موجب تبدیل آنها به اکسید فلز به شکل عنصر فلزی میشود.
ایزوتوپها
در واقع همگی اتمهای کربن دارای شش پروتون هستند و تفاوت آنها در داشتن تعداد متفاوتی از نوترونها است، نوترونهایی که تعدادشان میتواند از ۲ تا ۱۶ متغیر باشد. از میان تمامی ایزوتوپهای کربن، تنها دو مورد، ایزوتوپ طبیعی و پایدار محسوب میشوند که دارای بیشترین میزان فراوانی نیز هستند. از این میان، این دو ایزوتوپ، ایزوتوپ کربن-۱۲ حدود ۹۸٫۹۳ درصد از کربن موجود بر روی زمین را تشکیل میدهد و ایزوتوپ کربن-۱۳، سهمی برابر ۱٫۰۷ درصد را دارا است. میزان کربن-۱۲ در ترکیبات زیستی حتی از مقدار ذکر شده نیز بیشتر میشود چرا که در واکنشهای زیستشیمیایی، تمایل زیادی برای کربن-۱۲ نسبت به کربن-۱۳ وجود دارد. در سال ۱۹۶۱، اتحادیهٔ بینالمللی شیمی محض و کاربردی، ایزوتوپ کربن-۱۲ را بهعنوان مبنای تعیین جرم اتمی نسبی عناصر انتخاب کرد. در طیفسنجی رزونانس مغناطیسی هستهای از کربن-۱۳ برای شناسایی ساختمان شیمیایی ترکیبات کربنی استفاده میشود.
کربن-۱۴ دیگر ایزوتوپ کربن است که بهصورت طبیعی یک ایزوتوپ پرتوزا است که توسط واکنش پرتوهای کیهانی با نیتروژن در لایه بالایی جو (در بخشهای پایینی استراتوسفر و بالایی تروپوسفر) ایجاد میشود. این ایزوتوپ در مقادیر بسیار ناچیزی برابر ۱ قسمت در تریلیون (۰٫۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ درصد) بهویژه در جو و انباشتهها سطحی مانند پوده و دیگر مواد آلی یافت میشود. کربن-۱۴ با انتشار پرتوی بتایی با بار منفی و انرژی ۰٫۱۵۸ مگاالکترونولت (MeV) فروپاشیده میشود. بهعلت زمان فروپاشی نسبتاً آهسته این ایزوتوپ، کربن-۱۴ عملاً در میان سنگهای قدیمی یافت نمیشود. مقدار این ایزوتوپ در جو زمین و همچنین در بدن موجودات زنده تقریباً ثابت است، اما بهصورت مشخصی بعد از مرگ موجودات زنده، مقدار آن در بدن آنها کاهش مییابد.
بیش از ۱۵ نوع ایزوتوپ کربن شناخته شده وجود دارد که از میان آنها کمترین نیمهعمر به کربن-۸ تعلق دارد، ایزوتوپی که با نشر پروتون و واپاشی آلفا دارای نیمهعمری معادل ۲۱-۱۰×۱٫۹۸۷۳۹ ثانیه دارد. کربن-۱۹ یکی دیگر از ایزوتوپهای غیرعادی کربن است که دارای هاله هستهای است. به این معنی که اگر هسته را معادل یک کره دارای چگالی واحد در نظر بگیریم، هسته این ایزوتوپ بزرگتر از حد مورد انتظار است.
مدل اتمی
اتم کربن در حالت پایه دارای اوربیتالهای اتمی با آرایش الکترونی ۱s۲۲s۲۲px۱۲py۱۲pz۰ است. یک اتم کربن میتواند با تغییر سطح انرژی اوربیتالهای اتمی خود طی فرایندی موسوم به هیبریداسیون اوربیتالی، منجر به همتراز شدن اوربیتالهای لایه ظرفیت خود و همچنین چینش مجدد الکترونهای این اوربیتالها شود. اوربیتالهای هیبریدی نیمه پر ایجاد شده از این طریق، امکان برقراری پیوند با اتمهای دیگر را دارند که برای اتم کربن با توجه به وجود چهار اوربیتال نیمهپر، امکان تشکیل حداکثر چهار پیوند کووالانسی وجود دارد. یک اتم کربن، بسته به میزان مشارکت ۳ اوربیتال پی (p) در فرایند هیبریداسیون، میتواند متحمل سه نوع هیبریداسیون شود. به این ترتیب که مشارکت سه اوربیتال پی در فرایند هیبریداسیون موجب ایجاد هیبریداسیون sp۳، مشارکت دو اوربیتال پی موجب شکلگیری هیبریداسیون sp۲ و چنانچه تنها یکی از اوربیتالهای پی در فرایند هیبریداسیون شرکت کند، هیبریداسیون اتم مورد نظر از نوع sp میشود. علاوهبر هیبریداسیون متفاوت، نوع پیوندهایی که یک اتم کربن قادر به برقراری آنها است نیز میتواند متفاوت باشد که آنها نیز به نوبه خود به سه نوع؛ پیوند یگانه (C-C)، دوگانه (C=C) و سهگانه (C≡C) تقسیم میشوند. این که یک اتم در کدام نوع پیوند مشارکت کند، به هیبریداسیون آن بستگی دارد. بهعنوان مثال اگر هیبریداسیون اتم کربن از نوع sp۳ باشد، نوع پیوند آن یگانه، برای هیبریداسیون sp۲، نوع پیوند دوگانه و در مورد هیبریداسیون sp، نوع پیوند سهگانه خواهد بود.
هیبریداسیون sp۳
هیبریداسیون sp۳ ناشی از مشارکت سه اوربیتال اتمی پی (px.py.pz) و یک اوربیتال اتمی اس (s) است. در میان دگرشکلهای کربن، الماس یکی از ساختارهایی است که اتمهای تشکیل دهنده آن، دارای هیبریداسیون sp۳ و درنتیجه پیوندهای یگانه است. ساختار بلوری مکعب الماس الگوی تکراری از ۸ اتم است که برخی مواد ممکن است هنگام جامد شدن از آن استفاده کنند. در حالی که اولین نمونه شناخته شده از این نوع ساختار، الماس بودهاست، سایر عناصر گروه ۱۴ نیز این ساختار را به خود میگیرند، از جمله آلفا-قلع، نیمرساناهای سیلیسیم و ژرمانیوم و همچنین آلیاژهای سیلیسیم و ژرمانیم. تمام اتمها در این ساختار، اتمهای مشابهی هستند که توسط پیوندهای کووالانسی به یکدیگر متصل شدهاند. این ساختار شبیه یک ساختار مکعبی با وجوه مرکز پر به اضافه چهار اتم داخلی است.
هیبریداسیون sp۲
هیبریداسیون sp۲ ناشی از مشارکت دو اوربیتال اتمی پی (px.py) و یک اوربیتال اتمی اس (s) است. از بین دگرشکلهای کربن، گرافیت یکی از مواردی است که اتمهای تشکیل دهنده آن، دارای هیبریداسیون sp۲ و درنتیجه پیوندهای دوگانه است. گرافیت دارای ساختاری لایهای است و در آن هر اتم کربن به سه اتم کربن دیگر متصل است. در اطراف هر اتم کربن یک آرایش سه ضلعی مسطح با زاویه ۱۲۰ درجه به وجود میآید. از اتصال ۶ اتم کربن ساختارهایی ششگوشه ایجاد میشود که از اتصال آنها به یکدیگر صفحاتی مشبک به وجود میآید. پیوند بین مولکولی در صفحات بسیار قوی بوده ولی بین صفحات نیروی ضعیف واندروالسی وجود دارد که موجب لغزیدن یا جدا شدن لایهها میگردد. آلفا-هگزاگونال و بتا-رامبوهدرال دو شکل شناخته شده گرافیت، ویژگیهای فیزیکی بسیار مشابهی دارند.
فرم آلفا میتواند با استفاده از روشهای مکانیکی به فرم بتا تبدیل شود و فرم بتا هنگامی که بالاتر از ۱۳۰۰ درجه سانتیگراد گرم شود، به فرم آلفا بازمیگردد.
هیبریداسیون sp
هیبریداسیون sp ناشی از مشارکت تنها یک اوربیتال اتمی پی (px ،py یا pz) و یک اوربیتال اتمی اس (s) است. از بین دگرشکلهای کربن، ترکیب سیکلو(۱۸)کربن گونهای است که اتمهای تشکیل دهنده آن، دارای هیبریداسیون sp و درنتیجه پیوندهای سهگانه است. سیکلو(۱۸)کربن مولکولی است که ساختاری حلقوی دارد و متشکل از ۱۸ اتم کربن دارای پیوندهای سهگانه یکی در میان است. این ساختار، کوچکترین ترکیب از خانواده سیکلو[n]کربنها است و طبق محاسبات انجام شده با داشتن انرژی فشار حلقه برابر ۷۲ کیلوکالری بر مول، پیشبینی میشود که یک ترکیب پایدار از لحاظ ترمودینامیکی باشد. رایجترین پیوندهای سهگانه بین دو اتم کربن، در آلکینها دیده میشود. سیانیدها و ایزوسیانیدها نیز پیوند سهگانه دارند. برخی مولکولها دواتمی مانند دینیتروژن و کربن مونوکسید نیز پیوند سهگانه دارند. این پیوند در فرمول اسکلتی با سه خط افقی (≡) نمایش داده میشود.
دگرشکلها
گرافیت که یکی از دگرشکلهای کربن محسوب میشود، یکی از نرمترین مواد شناخته شده و الماس که دگرشکل دیگر کربن است، سختترین ترکیب طبیعی شناخته شده بر روی زمین است. دگرشکلهای کربنی طیف وسیعی از خواص فیزیکی و شیمیایی را منجر میشوند.
کربن اتمی دارای عمری کوتاه است که این موضوع موجب میشود شکلهای متنوع مولکولی یا همان دگرشکلهای کربنی شکل بگیرند. سه دگرشکل شناخته شده کربن عبارتاند از کربن بیشکل گرافیت و الماس. دگرشکل دیگر کربن، فولرن است که زمانی گونهای خاص و عجیب بهشمار میآمد اما امروزه بهصورت متداول تهیه و در تحقیقات علمی مورد استفاده قرار میگیرد. خانواده دگرشکلهای فولرنی خود شامل فولرن باکمینستر، نانولوله کربنی، نانوجوانه کربنی و نانوالیاف کربنی است. علاوهبر دگرشکلهای مرسوم، چندین نوع دگرشکل غیرمعمول نیز از کربن شناخته شدهاست که عبارتاند از لونسدالیت، کربن شیشهای، نانوفوم کربنی و کربن استیلنی خطی یا همان کاربین.
گرافن یکی دیگر از دگرشکلهای کربنی است که متشکل از ورقهای دوبعدی و ساخته شده از ساختارهای ششگوشه کربنی است. تا سال ۲۰۰۹، گرافن بهعنوان محکمترین ماده بررسی شده بود. فرایند جداسازی گرافن از گرافیت، نیازمند توسعه فناوری به منظور تجاری سازی تولید آن است.
کربن بیشکل، بهعنوان دگرشکلی از کربن، فرمی است که در آن اتمهای کربن در ساختاری غیربلوری، نامنظم و شیشهای مانند قرار گرفتهاند. این نوع کربن بهصورت پودری است و جزء اصلی تشکیل دهنده زغال، کربن سیاه، دوده و کربن فعال است.
در فشار رایج، کربن ساختاری مانند گرافیت به خود میگیرد، بهطوری که هر اتم به صورت مثلثی با سهاتم دیگر پیوند برقرار میکند و منجر به تولید یک صفحه مسطح متشکل از واحدهای حلقوی ششگوشه درست همانند هیدروکربنهای آروماتیک میشود. ساختار بهوجود آمده یک شبکه دوبعدی از اتمهای کربن است و این صفحات مسطح کربنی میتوانند با کمک نیروی واندروالسی بر روی یکدیگر قرار بگیرند. استحکام پایین پیوند میان این صفحات قرار گرفته بر روی یکدیگر، موجب لغزش آسان صفحات بر روی یکدیگر و نرمی گرافیت میشود. نیروی واندروالسی میان لایهها براثر همپوشانی الکترونهای خارجی اتمهای تشکیل دهنده لایهها است و این همپوشانی منجر به تشکیل یک ابر پای و عدم استقرار الکترونی میشود. وجود ابر ناشی از عدم استقرار الکترونی، باعث میشود که گرافیت بتواند تنها در محل تشکیل پیوندهای نامستقر و در راستای صفحات خود، هادی جریان الکتریکی باشد. این محدودیت سبب میشود که خصلت هدایت الکتریکی توده کربن در مقایسه با اغلب فلزات کمتر باشد. عدم استقرار الکترونی همچنین موجب میشود که گرافیت در مقایسه با الماس، پایداری بیشتری در دمای اتاق داشته باشد.
در فشارهای بالا، کربن دگرشکلهای فشردهتری مانند الماس را تشکیل میدهد که تقریباً دارای چگالی دوبرابر گرافیت است. برخلاف گرافیت، در ساختار الماس، هر اتم بهصورت چهاروجهی با چهار اتم دیگر پیوند برقرار میکند و منجر به تشکیل یک شبکه سه بعدی از حلقههای شش عضوی منقبض شده میشود. الماس همانند سیلیسیم و ژرمانیم، دارای ساختار مکعبی است و بهعلت قدرت پیوندهای کربن-کربن، سختترین ماده طبیعی شناخته شده در مقابل خراشیده شدن است. برخلاف باور عمومی که بیان میکند «الماسها تا ابد باقی میمانند»، الماس در شرایط استاندارد (دما: ۲۹۸ کلوین، فشار: ۱۰٬۰۰۰ پاسکال) از نظر ترمودینامیکی ناپایدار است (انرژی استاندارد تشکیل گیبس (ΔfG°) برای الماس در دمای ۲۹۸ کلوین = ۲٫۹ کیلوژول بر مول) و در نهایت به گرافیت تبدیل میشود. باتوجه به سد انرژی بالای فعالسازی، تبدیل الماس به گرافیت در دمای اتاق بهقدری آهسته است که قابل تشخیص نیست. باقیمانده کربنی که دچار تغییر فاز شدهاست بهصورت تجربی مورد بررسی قرار نگرفتهاست اما مطالعات نظری اخیر با استفاده از روش نظریه تابعی چگالی به این نتیجه رسیدهاست که در شرایط رسیدن دما و فشار بهترتیب به صفر کلوین و صفر پاسکال، الماس به ساختاری با استحکامی در حدود ۱/۱ کیلوژول بر مول بیشتر از گرافیت تبدیل میشود. تحت برخی شرایط، کربن به لونسدالیت متبلور میشود، ساختاری که یک شبکه بلوری ششگوشه است و در آن، همه اتمها، همانند آنچه در الماس رخ میدهد، بهصورت کووالانسی با یکدیگر پیوند برقرار میکنند.
فولرنها، بلورهایی سنتزی با ساختای مشابه گرافیت هستند با این تفاوت که تمام واحدهای تشکیل دهنده، از ششگوشههای مسطح ساخته نشدهاند و تعدادی واحد ششگوشه نامسطح، پنجگوشه و حتی هفتگوشه نیز در ساختار آنها وجود دارد. صفحات سازنده فولرنها بهصورت کره، بیضی یا استوانهای شکل میگیرند. خواص خانواده ترکیبات فولرنی هنوز بهصورت کامل ارزیابی نشدهاست و این موضوع خود زمینه وسیعی در تحقیقات نانومواد را به خود اختصاص دادهاست. فولرن یا نام متداول دیگر آن یعنی باکیبال، برگرفته از نام باکمینستر فولر و مخترع گنبد ژئودزیک است، گنبدی که دارای ساختاری مشابه با فولرنها است. باکیبالها دارای ساختارهای مولکولی بزرگی از کربن هستند که که اتمهای کربن در آنها بهصورت مثلثی با یکدیگر پیوند دادهاند و موجب شکلگیری یک ساختار گویوار شدهاند، شناخته شدهترین و سادهترین نوع فولرن، فولرن باکمینستر با ۶۰ اتم کربن است که دارای ساختاری شبیه توپ فوتبال است.
نانولولههای کربنی همانند باکیبالها هستند با این تفاوت که هر اتم کربن در صفحه کربنی ساخته شده بهصورت مثلثی با سه اتم دیگر در پیوند است و موجب ایجاد ساختاری استوانهای شکل و توخالی میشود. نانوجوانهها برای اولینبار در سال ۲۰۰۷ گزارش شدند و ترکیبی از باکیبالها و نانولولهها هستند، به این صورت که باکیبالها بهصورت کووالانسی به سطح خارجی یک نانولوله متصل شدهاند که این موجب تجمیع خواص این دو گونه در غالب یک ساختار واحد میشود.
از دیگر دگرشکلهای شناخته شده، کربن نانوفوم است که در سال ۱۹۹۷ کشف شد. این دگرشکل متشکل از مجموعه خوشههای دارای چگالی کم از اتمهای کربن است که این اتمهای کربنی بهصورت رشته مانند در شبکه سهبعدی ضعیفی نگه داشته شدهاند. در ساختار این کربن نانوفوم، اتمها بهصورت مثلثی با یکدیگر در پیوند هستند و منجر به تشکیل حلقههایی شش یا هفت عضوی میشوند. این دگرشکل یکی از سبکترین مواد جامد شناخته شدهاست بهطوری که تنها دارای یک چگالی ۲ کیلوگرم برای هر متر مکعب است. بهصورت مشابهی با کربن نانوفوم، کربن شیشهای نیز شامل نسبت زیادی فضاهای متخلخل بستهاست با این تفاوت که برخلاف ساختار گرافیتی، فاقد ساختاری منظم از صفحات چیده شده بر روی یکدیگر همانند صفحات یک کتاب است و صفحات بهصورت نامنظم و تصادفی بر روی یکدیگر قرار گرفتهاند.
کربن استیلنی خطی که با نام کاربین نیز شناخته میشود، دارای ساختار شیمیایی C≡C-)n-) است. کربن در این نوع دگرشکل، دارای هیبریداسیون از نوع sp است و شکل کلی دگرشکل مانند یک پلیمر است که دارای پیوندهای یگانه و سهگانه بهصورت یکدرمیان است. کاربین توجه زیادی را در نانوفناوری به خود جلب کردهاست چراکه دارای مدول یانگ برابر با ۴۰ برابر الماس است.
کربن دات در سال ۲۰۰۴ بهطور تصادفی در خالص سازی نانولولههای کربنی تک جداره کشف شد. این کشف مطالعات گستردهای را برای بهرهبرداری از ویژگیهای فلورسانس کربن دات ایجاد کرد.
دیگر شکلهای ممکن
کربن دی: این شکل از کربن توسط نظریهپردازان در سال ۲۰۱۸ پیشنهاد شد. کربن دی یک دگرشکل اورتورومبیک sp۳ است. محاسبات کل انرژی نشان میدهد که کربن دی از نظر انرژی از ساختار T۶ که قبلاً پیشنهاد شدهاست و همچنین بسیاری ساختارهای دیگر، مطلوب تر است.
چائویتی: ماده معدنی است که گمان میرود در اثر برخورد شهاب سنگ تشکیل شدهاست. کمی سختتر از گرافیت با رنگ مایل به خاکستری تا سفید توصیف شدهاست.
کربن فلزی: مطالعات نظری نشان دادهاست که در نمودار فازی مناطقی در فشارهای بسیار زیاد وجود دارد که کربن دارای ویژگی فلزی است.
کربن بیسیسی: در فشارهای فوقالعاده بالای ۱۰۰۰ گیگا پاسکال پیشبینی شدهاست که ساختار مکعبی بدنه محور با ۸ اتم در سلول واحد، به اصطلاح C۸ تبدیل شود. این فاز کربن مکعبی ممکن است در اخترفیزیک اهمیت داشته باشد. ساختار آن در یکی از مراحل قابل تبدیل سیلیکون شناخته شده و شبیه به کوبان است. مواد ابرچگال و ابرسخت مشابه به این مرحله در سال ۱۹۷۹ و ۲۰۰۸ ساخته و منتشر شدهاست. ساختار این فاز در سال ۲۰۱۲ به عنوان سودالیت کربن پیشنهاد شد.
کربن بیسیتی: دارای دستگاه بلوری چهارگوشه است که توسط نظریهپردازان در سال ۲۰۱۰ ارائه شدهاست
کربن ام: تصور میشد که کربن منوکلینیک کربن-مرکز در سال ۱۹۶۳ با فشرده سازی گرافیت در دمای اتاق ایجاد شدهاست. ساختار آن در سال ۲۰۰۶ بهطور نظری ارائه شد، سپس در سال ۲۰۰۹ مشاهدات تجربی آن را تأیید کرد. بسیاری از نامزدهای ساختاری، از جمله کربن بیسیتی، برای آن پیشنهاد شده که به همان اندازه با دادههای تجربی موجود در آن زمان سازگار باشد، تا اینکه در سال ۲۰۱۲ از نظر تئوری ثابت شد که این ساختار از نظر جنبشی احتمالاً از گرافیت تشکیل شدهاست. اندکی پس از آن دادههای با وضوح بالا نشان دادند که در میان تمام کاندیداهای ساختار، فقط کربن ام با آزمایش سازگار است.
کربن کیو: در سال ۲۰۱۵، یک تیم از دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی، اعلام کرد که دگرشکل دیگری از از کربن را توسعه دادهاند که نام آن کربن کیو گذاشته شدهاست. این دگرشکل، خواص فرومغناطیس، فلوئورسانس نشان میدهد و سختی آن بیشتر از الماس است. در فاز بخار، برخی از اتمهای کربن، تشکیل کربن دواتمی میدهند. این شکل از کربن در زمان برانگیخته شدن، نور سبز رنگ از خود منتشر میکند.
کربن تی: هر اتم کربن موجود در الماس با یک کربن تتراهدرون جایگزین میشود از این رو T-carbon نامیده میشود. این شکل از کربن در سال ۱۹۸۵ توسط نظریهپردازان مطرح شد.
پریسمان سی۸: یک دگرشکل کربنی با استحکام بالاست که از لحاظ نظری پیشبینی شده و شامل یک خوشه اتمی هشت اتمی کربن به شکل منشور مثلی دوهرمی سه گوش کشیدهشش اتمی با دو اتم دیگر در بالا و پایین پایههای آن است.
کریستال کی۴:یک ساختار کربنی بلوری سه بعدی است که هر اتم کربن در زاویه ۱۲۰ درجه به سه دیگر متصل میشود (مانند گرافیت)، اما در جایی که صفحات پیوندی لایههای مجاور به جای همزمانی با زاویه ۷۰٫۵ درجه قرار دارند.
پنتا گرافن: یک دگرشکل فرضی است که کاملاً از پنج ضلعیهای کربن تشکیل شده و شبیه کاشی کاریهای پنج ضلعی قاهره است. پنتا گرافن در سال ۲۰۱۴ بر اساس تجزیه و تحلیل و شبیهسازی ارائه شد.
شواهدی وجود دارد که ستارههای کوتوله سفید دارای هسته ای از کربن متبلور و هستههای اکسیژن هستند. بزرگترین نمونه پیدا شده در جهان تا کنون، بیپیام ۳۷۰۹۳، است که در فاصله واقع در صورت فلکی قنطورس قرار دارد. در انتشار خبری از مرکز اخترفیزیک هاروارد-اسمیتسونین هسته ستارهای ۴۰۰۰ کیلومتری به عنوان یک الماس توصیف شد و پس از ترانه «لوسی در آسمان با الماس» از بیتلز، لوسی نامگذاری شد؛ با این حال، به احتمال زیاد یک شکل عجیب و غریب از کربن است.
از
هکلیتز،
فگرافن،
نوامن،
پروتومن،
زایدین،
کربن یو،
به عنوان دیگر شکلهای ممکن کربن یاد شدهاست.
ترکیبات
ترکیبات آلی
ترکیبات کربنی تشکیل دهنده پایه تمامی شکلهای شناخته شده حیات بر روی زمین هستند که موضوع شیمی آلی میباشد. چرخه کربن-نیتروژن، با کمک گرفتن از پرتوهای خورشیدی و سایر ستارگان، تأمین کننده انرژی لازم برای مصرف موجودات است.
کربن توانایی تشکیل زنجیرهای طولانی و متقاطع متشکل از پیوندهای کربن-کربن را دارد، خصلتی که به آن زنجیرهای شدن گفته میشود. پیوندهای کربن-کربن پیوندهایی محکم و پایدار هستند و از طریق زنجیرهای شدن این پیوندها میتوانند ترکیبات کربنی بیشماری را تشکیل دهند.
هیدروکربنها، سادهترین شکل از مولکولهای آلی هستند، خانواده بزرگی از مولکولهای آلی که تنها از اتمهای هیدروژن متصل به کربن تشکیل شدهاند. چنانچه در ساختار یک مولکول هیدروکربن اتمهای دیگری بهجز کربن و هیدروژن حضور داشته باشد، آن مولکول دیگر یک هیدروکربن تلقی نمیشود و به آن اتمها، اصطلاحاً ناجور اتم گفته میشود. ناجوراتمهای متداولی که در ساختار ترکیبات آلی حضور دارند عبارتاند از اکسیژن، نیتروژن، گوگرد، فسفر، هالوژنهای غیرپرتوزا و همچنین فلزاتی مانند سدیم و منیزیم. گروههای مشخصی از برخی اتمها که اغلب شامل ناجوراتمها هستند، در تعداد زیادی از ترکیبات آلی حضور دارند. به این گروهها که دارای آرایش مشخصی از اتمها هستند، گروههای عاملی گفته میشود و علت عاملی خواندن آنها این است که این گروهها بهطور عمده عامل تعیینکننده رفتار شیمیایی و فیزیکی و همچنین نوع واکنش پذیری ترکیب مورد نظر هستند.
از همین رو میتوان ترکیبات آلی را بر مبنای نوع گروه عاملی خود دستهبندی کرد. طول زنجیره مولکول، شکل، نوع و تعداد گروه عاملی، همگی در تعیین خواص نهایی فیزیکی و شیمیایی مولکول نقش دارند. در پایدارترین ترکیبات کربنی (و تقریباً تمام ترکیبات آلی پایدار)، کربن از قاعده هشتتایی پیروی میکند و بهصورت چهارظرفیتی است. به این معنی که یک اتم کربن برای رسیدن به پایداری در مجموع چهار پیوند کووالانسی تشکیل میدهد (که این پیوندها، موارد پیوند دوگانه و سهگانه را نیز شامل میشود). برخی از ترکیبات مانند کربوکاتیونها (دارای سهپیوند، بار مثبت)، رادیکالها (دارای سه پیوند، خنثی)، کربانیونها (دارای سه پیوند، بار منفی) و کاربنها (دارای دو پیوند، خنثی) اگرچه میتوانند مطابق قاعده فوق رفتار نکنند، اما این ترکیبات ناپایدار محسوب شده و بهعنوان حدواسطهای واکنشپذیر درنظر گرفته میشوند.
کربن که در تمامی شکلهای حیات شناخته شده حضور دارد و اساس شیمی آلی است. زمانی که اتم کربن با اتم هیدروژن پیوند برقرار کند، شکلهای متنوعی از هیدروکربنها را تولید میکند که اهمیت زیادی برای صنایع بهعنوان مبرد، روانکننده، حلال، ماده اولیه برای تولید پلاستیک و فراوردههای پتروشیمی دارد و همچنین میتوانند بهعنوان سوختهای فسیلی استفاده شوند.
زمانی که کربن با اکسیژن و هیدروژن ترکیب شود، گروهی از ترکیبات بسیار مهم زیستی مانند قندها، لیگنانها، الکلها، چربیها، استرهای آروماتیک، کاروتنوئیدها و ترپنها را منجر میشوند. با حضور نیتروژن، آلکالوئیدها تشکیل میشوند و با حضور عنصری مانند گوگرد، ترکیباتی مانند آنتیبیوتیکها، اسید آمینهها، و تولید ترکیباتی از لاستیک طبیعی ممکن میشود. چنانچه در ترکیبات آلی، علاوه بر عناصر قبلی، عنصر فسفر نیز حضور داشته باشد، امکان ساخته شدن دیانای (DNA) و آرانای (RNA)، بهعنوان حاملان شیمیایی کدهای حیات، فراهم میشود. علاوهبراین، با حضور گوگرد، تولید آدنوزین تریفسفات که مهمترین مولکول حامل انرژی در تمامی سلولهای زنده محسوب میشود، نیز امکانپذیر میشود.
ترکیبات معدنی
بهصورت معمول، ترکیبات حاوی کربن که ترکیباتی معدنی تلقی میشوند، فاقد پیوند کربن-کربن، کربن-هیدروژن و کربن-هالوژن هستند و در طبقهای کاملاً جدا نسبت به ترکیبات آلی قرار میگیرند. البته تعریف ارائه شده کاملاً سختگیرانه نیست و ممکن است طبقهبندی آلی و معدنی برای بعضی از ترکیبات بسته به دیدگاه یک پژوهشگر، کمی متفاوت باشد. یک دسته از ترکیبات کربنی معدنی، اکسیدهای ساده کربن هستند. برجستهترین ترکیب از خانواده اکسیدهای کربنی، کربن دیاکسید است، مولکولی که در تاریخ گذشته زمین جزء اصلی جو زمین بودهاست، اما امروزه تبدیل به جزئی ناچیز از آن شدهاست.
زمانی که کربن دیاکسید در آب حل میشود منجر به تولید کربنیک اسید میشود، اما همانند اغلب ترکیبات دارای چندین پیوند یگانه اکسیژن متصل به یک اتم کربن، ناپایدار است و به مرور تجریه میشود. با اینحال اسید کربنیک قادر به تولید ساختار کربنات (-CO۳۲) است که از طریق عدم استقرار الکترون میان کربن مرکزی و اکسیژنهای متصل به آن، پایدار میشود. کلسیت از جمله مواد معدنی مهمی است که حاوی گروه کربنات است. کربن دیسولفید نیز مشابه کربنات است با اینحال، بهعلت خواص فیزیکی و همچنین کاربرد آن در سنتز ترکیبات آلی، معمولاً از آن بهعنوان یک حلال آلی یاد میشود.
کربن مونوکسید از دیگر اکسیدهای متداول کربنی که از سوختن ناقص ترکیبات آلی ایجاد میشود، گازی بدون بو و رنگ است. ساختار این ترکیب متشکل از یک پیوند سهگانه قطبی میان اتم کربن و اکسیژن است که منجر به تمایل بسیار قوی این مولکول برای اتصال دائمی با اتم آهن موجود در مولکول هموگلوبین میشود. این موضوع سبب میشود که در صورت وجود کربن مونوکسید در خون، جای اکسیژن بر روی هموگلوبین را به علت تمایل بالای اتصال خود اشغال نماید.
یون سیانید (−CN) نیز رفتار مشابهی با کربن مونوکسید در برابر هموگلوبین از خود بروز میدهد، با اینحال، سیانید بیشتر شبیه یک یون هالوژن (بهصورت یک شبههالوژن) عمل مینماید. برای مثال، دو یون سیانید میتوانند مانند اتصال دو اتم هالوژن و تشکیل یک هالید دو اتمی، با اتصال بهیکدیگر موجب تشکیل یک مولکول سیانوژن (N≡C−C≡N) شوند. همچنین گونه سیافید (−CP) که ساختار مشابهی با سیانید دارد، با اینکه حتی بسیاری از مشتقات ساده آن نیز بسیار ناپایدار هستند، بهعنوان ترکیبی معدنی در نظر گرفته میشود. دیگر اکسیدهای کمتر مرسوم معدنی حاوی کربن عبارتاند از کربن سابوکسید (C۳O۲)، دیکربن منوکسید ناپایدار (C۲O), کربن تریاکسید (CO۳)، سیکلوپنتانپنتون (C۵O۵)، سیکلوهگزانهگزون (C۶O۶) و انیدرید ملیتیک (C۱۲O۹). البته انیدرید ملتیک ناشی از واکنش آبگیری یک اسید ملتیک است و بهعلت داشتن حلقه بنزن، بسیاری از شیمیدانها آن را ترکیبی آلی بهشمار میآورند. کربن میتواند با فلزات واکنشپذیر مانند تنگستن واکنش داده و با تشکیل کاربید یا استیلید فلزی، موجب ایجاد آلیاژی با دمای ذوب بالا شود. این آنیونها در واقع بهترتیب بازهای مزدوج اسیدهای ضعیفی مانند متان و استیلن محسوب میشوند. کربن با داشتن الکترنگاتیویته ۲٫۵، تمایل به تشکیل پیوند کووالانسی دارد.
تعداد کمی از کاربیدها دارای شبکه کووالانسی هستند که یکی از مثالهای آن کاربید سیلیسیوم (کربوراندوم) است که دارای ساختاری شبیه الماس است. با اینحال، حتی قطبیترین کاربیدها که ساختاری شبیه نمکها دارند نیز ترکیباتی کاملاً یونی محسوب نمیشوند.
ترکیبات آلی فلزی
ترکیبات آلی فلزی بر اساس تعریف به مولکولهای گفته میشود که حداقل حاوی یک پیوند کربن-فلز باشند. گستره وسیعی از چنین ترکیباتی وجود دارد که ترکیبات ساده آلکیل-فلز (مانند تترااتیلسرب)، η۲-آلکان (مانند نمک زایس)، η۳-آلیل (مانند دیمر آلیلپالادیم کلرید)، متالوسنهای حاوی لیگاندهای سیکلوپنتادیانیل (مانند فروسن) و کمپلکسهای کاربنی فلزات واسطه از مهمترین مجموعههای این طیف وسیع هستند. ترکیبات فلزی زیادی دارای لیگاند کربونیل و سیانید (مانند نیکل تتراکربونیل و پتاسیم فریسیانید) وجود دارد که برخی از آنها چنانچه فاقد سایر گروههای کربنی باشند، ترکیباتی کاملاً معدنی میدانند و آنها را در خانواده آلی فلزی قرار نمیدهند. با اینحال اغلب شیمیدانهای متخصص در زمینه شیمی آلی فلزی، کمپلکسهای فلزی، حتی مواردی که حاوی کربن معدنی هستند (مانند کربونیلها، سیانیدها و برخی از انواع کاربیدها و استیلیدها) را ذاتاً ترکیباتی آلی فلزی میدانند. اغلب کمپلکسهای حاوی لیگاندهای آلی که فاقد پیوند کربن-فلز از نوع کووالانسی هستند (مانند کمپلکسهای فلز-کربوکسیلاتها) اصطلاحاً آلی فلزی خوانده میشوند.
در حالیکه که درک عمومی بر این است که کربن دارای چهار ظرفیت برای ایجاد پیوند کووالانسی است، الگوهای نامعمول پیوندی دیگری نیز شناخته شدهاند. کربورانها دوازده وجهیهایی بسیار پایدار هستند که واحد اصلی ساختاری آنها -۲[B۱۲H۱۲] است که در آن یک گروه کاتیون کربن-هیدروژن (+CH) جایگزین بور-هیدروژن (BH) شدهاست؛ بنابراین، کربن در این ساختار به شش اتم دیگر (پنج بور و یک هیدروژن) متصل است. کاتیون
+۲
حاوی یکی کربن هشت وجهی متصل به شش واحد فسفر-طلا است. این پدیده به طلادوستی لیگاندهای طلا نسبت داده شدهاست. در طبیعت، کوفاکتور آهن-مولیبدینیوم (FeMoco) عامل تثبیت میکروبی نیتروژن است. این ترکیب دارای یک کربن هشت وجهی مرکزی است که به شش اتم آهن متصل است. در سال ۲۰۱۶، تأیید شد که مطابق پیشبینیهای قبلی، دیکاتیون هگزامتیلبنزن حاوی یک اتم کربن دارای شش پیوند است. بهصورت دقیقتری، دیکاتیون میتواند با فرمول +۲[MeC(η۵-C۵Me۵)] نمایش داده شود. این ترکیب، یک متالوسن آلی است که در آن بخش +MeC۳ از طریق تمامی پنج کربن حلقه پنج عضوی به یک واحد −η۵-C۵Me۵ متصل شدهاست.
موضوع حائز اهمیت در مورد این نوع ترکیبات که در آنها اتم کربن دارای پیوندهایی بیش از چهار عدد است این مورد است که هرکدام از پیوندهای متصل به کربن کمتر از دو الکترون جفت شده قراردادی را در خود جای دادهاند؛ بنابراین تعداد قراردادی الکترون در هر یک از این گونهها، قاعده هشتتایی را نقض نمیکند. در نتیجه این ترکیبات اگرچه فوق کئوردیناسیونی بهشمار میآیند اما همچنان فوق ظرفیتی محسوب نمیشوند. حتی برای گونههایی که توسط آکیبا و همکاران او گزارش شده و در آنها اتم کربن دارای پنج لیگاند و ده الکترون قراردادی است، نیز صادق است. محاسبات ساختاری الکترونی نشان میدهد که تعداد الکترونهای حول کربن هنوز کمتر از هشت مورد هستند، موردی که برای ترکیبات دارای چهار الکترون و سه مرکز پیوندی (سه مرکزی-چهارالکترونی) رخ میدهد.
منشأ و فراوانی
از لحاظ فراوانی جرمی، پس از هیدروژن، هلیوم و اکسیژن، کربن چهارمین عنصر در سراسر کیهان است. کربن در خورشید، سایر ستارگان، دنبالهدارها و جو اغلب سیارات، بهوفور یافت میشود. برخی از شهاب سنگها حاوی الماسهای میکروسکوپی هستند که در دوران اولیه تشکیل منظومه شمسی، زمانی که منظومه شمسی تنها یک قرص پیشسیارهای بودهاست، تشکیل شدهاند. الماسهای میکروسکوپی همچنین ممکن است در فشار و دمای بالا در بخشهایی از شهابسنگها که در محل برخورد شهابسنگها قرار دارند، تشکیل شوند.
در سال ۲۰۱۴، ناسا از یک پایگاه داده بهروز شده گسترده برای دنبال کردن هیدروکربنهای آروماتیک چندحلقهای در کیهان رونمایی کرد. بیش از ۲ درصد کربن موجود در کیهان، ممکن است با هیدروکربنهای آروماتیک چندحلقهای در ارتباط باشد، ترکیبات پیچیدهای متشکل از کربن و هیدروژن، بدون اکسیژن. این ترکیبات اساس فرضیه دنیای ناشی از هیدروکربنهای آروماتیک چندحلقهای و پیدایش حیات را بهعهده دارند. این ترکیبات که در حدود چند میلیارد سال پس از مهبانگ تشکیل شدهاند، در سرتاسر کیهان پراکنده شدهاند و با ستارههای جدیدی و سیارات خارج از منظومه شمسی در ارتباط هستند.
کربن-۱۴ در لایه بالای تروپوسفر و استراتوسفر در ارتفاعی بین ۹ تا ۱۵ کیلومتر تولید میشود، جایی که کربن براثر واکنش با پرتوهای کیهانی تهنشین میشود. نوترونهای حرارتی با برخورد با نیتروژن-۱۴ موجب تبدیل آنها به کربن-۱۴ و یک پرتون بهازای هر کربن-۱۴ تولید شده، میشوند. برهمین اساس، ۱۰-۱۰×۱٫۵ درصد از کربن دیاکسید موجود در جو زمین، حای کربن-۱۴ است.
سیارکهای غنی از کربن، نسبت قابل توجهی را در مناطق خارج از کمربند سیارکها در منظومه شمسی به خود اختصاص میدهند. دانشمندان هنوز موفق به نمونه برداری مستقیم از این سیارکها نشدهاند. با اینحال این سیارکها میتوانند بهعنوان منابع کربن در فرضیه معادن فضایی استخراج کربن مورد استفاده قرار بگیرند، طرحی که با فناوری امروزی غیرممکن است، اما ممکن است در آینده عملی شود.
شکلگیری در ستارهها
کربن اتمی درون یک ستاره غول یا ابرغول از طریق انجام فرایند آلفا سهگانه تشکیل میشود. این مسیر نیازمند برخورد تقریباً همزمان سه ذره آلفا (هسته اتم هلیوم) است، چراکه محصول واکنش همجوشی هستهای یک هلیوم با هیدروژن یا اتم هلیوم دیگر، بهترتیب لیتیم-۵ و هلیوم-۸ خواهند بود که هردو فوقالعاده ناپایدار هستند و فوراً به گونههای سبکتر فروپاشیده میشوند. فرایند آلفا سهگانه در دمایی بیش از ۱۰۰ مگاکلوین انجام میشود. در نتیجه در دورانهای اولیه تشکیل کیهان که سرعت بالای انبساط و افت دما رخ دادهاست، مقدار قابل توجهی کربن تولید نشدهاست.
بر طبق نظریات فعلی اخترفیزیک، کربن در بخشهای درونی ستارگان در زمانی که آنها در مرحله شاخه افقی قرار دارند، تشکیل میشود. زمانی که ستارگان کلان جرم، با تولید ابرنواختر شروع به نابود شدن میکنند، کربنهای تولید شده مانند غبار به درون فضا پرتاب میشوند. این غبار پراکنده شده، بهعنوان مواد سازنده نسل بعدی ستارگان که اصطلاحاً ستارگان فلزینه نامیده میشوند و دارای سیاراتی به دور خود هستند، مورد استفاده قرار میگیرد.
خورشید واقع در منظومه شمسی یکی از ستارگان این چنینی است که با داشتن مقدار زیاد کربن، وجود حیاتی که امروزه بر روی زمین وجود دارد را ممکن ساختهاست. چرخه سیاناو، که یک سازوکار همجوشی هیدروژن اضافی است که با کمک کربن در نقش کاتالیزور، موجب نیرو بخشیدن به ستارگان میشود. انتقالات چرخشی گونههای مختلف ایزوتوپی مولکول کربن مونوکسید (برای مثال کربن-۱۲، ۱۳ و ۱۸) توسط اخترشناسی زیرمیلیمتری قابل تشخیص هستند و از آنها در مطالعه ستارگان تازه متولد شده و ابرهای مولکولی استفاده میشود.
در زمین
تخمین زده میشود که بخش جامد زمین، متشکل از ۷۳۰ قسمت در میلیون کربن است و این مقدار در هسته به ۲۰۰۰ و در بخشهای گوشته و پوسته روی هم به ۱۲۰ قسمت در میلیون میرسد.
باتوجه به اینکه جرم زمین برابر ۱۰۲۴×۵٫۹۷۲ کیلوگرم است، بنابراین مقدار کربن را میتوان برابر با ۴۳۶۰ میلیون گیگاتن دانست. این مقدار بسیار بیشتر از کربن موجود در اقیانوسها و جو زمین است. کربن بهصورت کربن دیاکسید در جو زمین وجود دارد و مقدار مجموع آن تقریباً به ۸۳۹ گیگاتن میرسد. میزان کربن حل شده در مجموعهای آبها نیز تقریباً برابر با ۳۸۰۰۰ گیگاتن، تخمین زده میشود.
کربن موجود در زیستکره حدود ۵۵۰ گیگاتن است که البته بهعلت عدم دقت در تعیین میزان باکتریهای موجود در اعماق زمین، میزان عدم قطعیت این تخمین زیاد است. هیدروکربنها (مانند زغالسنگ، نفت خام و گاز طبیعی) نیز بهعنوان منابع حاوی کربن محسوب میشوند. مقدار کربن موجود در ذخایر زغالسنگ برابر با ۹۰۰ گیگاتن است، درحالیکه این مقدار برای منابع زغالسنگ شاید به ۱۸۰۰۰ گیگاتن هم برسد. میزان کربن ذخایر نفت خام نیز به حدود ۱۵۰ گیگاتن میرسد. منابع اثبات شده گاز طبیعی تقریباً برابر با ۱۰۱۲×۱۷۵ متر مکعب است (که میزان کربن آن را حدوداً برابر با ۱۰۵ گیگاتن است)، با اینحال مطالعات تخمین میزند که ۱۰۱۲×۹۰۰ متر مکعب گاز دیگر در منابعی مانند گاز شیل وجود دارد که میزان کربن آن را میتوان تا ۵۴۰ گیگاتن محاسبه کرد.
کربن همچنین به صورت آذریخ در مناطق قطبی و در زیر اقیانوس یافت میشود. تخمینهای متفاوتی از میزان کربن مربوط ارائه شدهاست که مقدار آن را ۵۰۰، ۲۵۰۰ یا ۳۰۰۰ گیگاتن اعلام میکنند.
در گذشته، مقدار هیدروکربنها بسیار بیشتر بودهاست. برمبنای یک منبع، بین سالهای ۱۷۵۱ تا ۲۰۰۱، حدود ۳۴۷ گیگاتن از کربن موجود، بر اثر سوزاندن سوختهای فسیلی، بهصورت کربن دیاکسید به درون جو زمین رها شدهاست. منبع دیگری بیان میکند که از سال ۱۷۵۰ به بعد، میزان کربن رها شده بهدرون جو زمین برابر با ۸۷۹ گیگاتن و مجموع کربن رها شده بهدرون جو، اقیانوسها و خشکی (مانند خاک باتلاقی) برابر با ۲۰۰۰ گیگاتن بودهاست.
کربن یکی از اجزای اصلی سنگهای کربناتی (مانند سنگ آهک، دولومیت، مرمر) است بهطوری که بهلحاظ جرمی، در مجموع سهمی ۱۲ درصدی دارد. زغالسنگ دارای مقدار بسیار بالایی کربن است (بهعنوان مثال آنتراسیت دارای ۹۲ تا ۹۸ درصد کربن است) و زغالسنگ، با داشتن ۴۰۰۰ گیگاتن کربن و سهمی ۸۰ درصدی از سوختهای فسیلی، بزرگترین منبع تجاری کربن معدنی است.
مطابق آمار اعلام شده در سال ۲۰۱۹، کشورهای ترکیه، چین، برزیل، موزامبیک، تانزانیا، هند، ویتنام، مکزیک، کره شمالی و ماداگاسکار، بهترتیب، ۱۰ کشور دارای بیشترین میزان ذخیره طبیعی گرافیت در سراسر دنیا هستند. همچنین، کشورهای چین، برزیل، ماداگاسکار، کانادا، هند، روسیه، اوکراین، نروژ، پاکستان و مکزیک ۱۰ کشور دارای بیشترین میزان تولید گرافیت در سراسر دنیا هستند.
مطابق آمار اعلام شده در سال ۲۰۱۹، کشورهای روسیه، کنگو، بوتسوانا، آفریقای جنوبی، استرالیا بهترتیب، پنج کشور دارای بیشترین میزان ذخیره طبیعی الماس در سراسر دنیا هستند. همچنین، کشورهای روسیه، استرالیا، کنگو، بوتسوانا، زیمبابوه، آفریقای جنوبی، شش کشور دارای بیشترین میزان تولید الماس در سراسر دنیا هستند. اگرچه الماس بهطور طبیعی نیز یافت میشود، با اینحال حدود ۳۰ درصد تمام الماسهای مورد استفاده در صنعت در ایالات متحده آمریکا، بهصورت مصنوعی ساخته میشوند.
کربن چربیها و کربوهیدراتهای غذای ما را تشکیل میدهد و بخشی از مولکولها، مانند DNA و پروتئین، که بدن ما را تشکیل میدهد است. کربن، به شکل کربن دیاکسید، حتی بخشی از هوای تنفسی ماست. همچنین در مکانهایی مانند اقیانوس، سنگها، سوختهای فسیلی و گیاهان ذخیره میشود. هر فرایندی که از سوختهای فسیلی استفاده میکند مانند سوزاندن زغالسنگ برای تولید الکتریسیته، کربن زیادی را در جو آزاد میکند. پرورش گاو برای تولید گوشت همچنین مقدار زیادی کربن به شکل متان در جو آزاد میکند. اینگونه فرایندها که کربن را در جو آزاد میکنند از جمله منابع تولید کربن شناخته میشوند.
انباشتگاههای کربن، مخازن ذخیرهکننده کربن هستند. جنگلها معمولاً انباشتگاه کربن هستند، مکانهایی که کربن بیشتری نسبت به آزاد شدن جذب میکنند. آنها بهطور مداوم از طریق فرایند فتوسنتز، کربن را از جو خارج میکنند. اقیانوسها نمونه دیگری از انباشتگاه کربن است که مقدار زیادی کربن دیاکسید را از جو جذب میکند.
در جنگلهای اصلی کانادا تا ۸۰٪ کل کربن به عنوان ماده آلی مرده در خاک ذخیره میشود.
مطالعه ۴۰ ساله دانشگاه لیدز در مورد جنگلهای گرمسیری آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی نشان داد که جنگلهای گرمسیری حدود ۱۸ درصد کل کربن دیاکسید اضافه شده توسط سوختهای فسیلی را جذب میکنند. طبق مطالعه ای که در سال ۲۰۲۰ در ژورنال نیچر منتشر شد، طی سه دهه گذشته میزان کربن جذب شده توسط جنگلهای گرمسیر دست نخورده جهان کاهش یافتهاست. کل ذخایر کربن در جنگلها از ۶۶۸ گیگاتن در سال ۱۹۹۰ به ۶۶۲ گیگاتون در سال ۲۰۲۰ کاهش یافتهاست. در سال ۲۰۱۹، جنگلها به دلیل افزایش دما، خشکسالی و جنگلزدایی، یک سوم کربن کمتری نسبت به دهه ۱۹۹۰ مصرف کردند. طبق پیشبینیها جنگلهای گرمسیری معمولی ممکن است در دهه ۲۰۶۰ به منبع کربن تبدیل شود. بر اساس مطالعات فائو و برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد، تخمین زده شدهاست که جنگلهای آسیا سالانه حدود ۵ تن کربن دیاکسید جذب میکنند.
چرخه کربن
در شرایط متداول بر روی زمین، تبدیل یک عنصر به دیگری، رخدادی بسیار نادر است؛ بنابراین مقدار کربن موجود بر روی زمین به میزان تقریباً کاملی، ثابت است. از همینرو، فرایندهایی که طی آنها کربن مصرف میشود، بایستی کربن مورد نیاز خود را از یک محل تهیه و کربن پسماند را در محلی دیگر دفع کنند. مسیرهای کربنی موجود در محیط زیست، تشکیل دهنده چرخه کربن هستند. برای مثال گیاهانی که فتوسنتز میکنند، کربن دیاکسید مورد نیاز خود را از هوا یا آب دریا دریافت میکنند و سپس آن را به زیستتوده تبدیل میکنند، همانند چرخه کالوین که طی آن کربن تثبیت میشود. برخی از این زیستتوده تولید شده، توسط حیوانات خورده میشود و مقداری دیگر از آن بهصورت کربن دیاکسید توسط حیوانات تنفس میکند. چرخه کربن در عمل، فرایندی پیچیدهتر از توصیفی است که در اینجا به آن اشاره شد. بهعنوان مثال، مقداری از کربن دیاکسیدی که در آب اقیانوسها حل میشود و گیاهان مرده یا مواد جانوری چنانچه توسط باکتریها مصرف نشوند، ممکن است به نفت یا زغالسنگ تبدیل شوند که میتوانند در زمان سوزانده شدن، موجب آزادسازی کربن دیاکسید شوند.
موجودات
کربن یک جز اصلی از تمام حیات شناخته شده روی زمین است که تقریباً ۴۵–۵۰٪ از کل زیستتوده خشک را نشان میدهد.
مولکولهای بیولوژیکی پیچیده تقریباً همیشه از اتمهای کربن متصل به عناصر دیگر، به ویژه اکسیژن و هیدروژن و غالباً ازت، فسفر و گوگرد تشکیل میشوند. از آنجا که این ماده سبک است و اندازه آن نسبتاً کوچک است، دستکاری آنزیمها برای مولکولهای کربن آسان است. منتقدان از این فرض به عنوان شوونیسم کربن یاد میکنند.
پروتئینها، که ساختار موجودات زنده از آنها ساخته میشود تقریباً شامل تمام آنزیمهایی هستند که واکنشهای شیمیایی آلی را کاتالیز میکنند، نوکلئیک اسیدها، که اطلاعات ژنتیکی را حمل میکنند، کربوهیدراتها، که انرژی را به شکلی ذخیره میکند که میتواند توسط سلولهای زنده استفاده شود، لیپیدها، که انرژی را برای مدت طولانی در بدن حیوانات ذخیره میکنند مشهورترین درشت مولکولهای بیولوژیکی مورد استفاده در فرایندهای اساسی موجودات زنده هستند. کربن بیش از هر عنصر دیگر توانایی تشکیل ترکیبات گوناگون را دارد، تقریباً ده میلیون ترکیب تا به امروز شرح داده شدهاست و با این حال این تعداد تنها کسری از تعداد ترکیبات نظری ممکن در شرایط استاندارد است. به همین دلیل، اغلب از کربن به عنوان «پادشاه عناصر» یاد میشود. در یک مطالعه سال ۲۰۱۸، مشخص شد که کربن تقریباً ۵۵۰ میلیارد تن از کل حیات کره زمین را تشکیل میدهد.
حدود ۹۹٪ جرم بدن انسان از ۶ عنصر اکسیژن، کربن، هیدروژن، نیتروژن، کلسیم و فسفر تشکیل شدهاست. بدن انسان بالغ با وزن بهطور متوسط ۷۰ کیلوگرم تقریباً شامل ۱۰۲۷ × ۷ اتم است و حداقل حاوی آثار قابل شناسایی ۶۰ عنصر شیمیایی است. مقادیر نسبی هر یک از عناصر به تفکیک متفاوت است که علت اصلی آن تفاوت در نسبت چربی، عضله و استخوان در بدن آنها است. افرادی که چربی بیشتری دارند، نسبت کربن بیشتری دارند. کربن بعد از اکسیژن دومین عنصر فراوان در بدن انسان حدود ۱۸٫۵ درصد، از نظر جرم است.
مشتقات
گرافیت
ذخایر طبیعی و بهصورت تجاری در دسترس گرافیت در بخشهای مختلفی از دنیا وجود دارند با اینحال مهمترین منابع تجاری گرافیت در مناطقی مانند چین، هند، برزیل و کره شمالی قرار دارد. ذخایر گرافیت حاصل از سنگهای دگرگونی هستند و همراه کوارتز، میکا، و فلدسپات در سنگهای دگرگونی شیست، گنیس و ماسهسنگ دگرگونشده یا بهصورت تودهای یا لایهای همراه با سنگ آهک، گاهی با ضخامتی بیش از چند متر یافت میشود. ذخایر گرافیت در بارودیل در شهر کامبرلند انگلستان بهاندازهای خالص و مناسب بودند که تا سده ۱۹ میلادی گرافیت مورد نیاز برای ساخت مداد، صرفاً با تراشیدن قطعات بزرگ و طبیعی گرافیت بهصورت رشتههای باریک تهیه شدهاست. امروزه، مقادیر کمتر گرافیت بهوسیله خرد کردن سنگهای اصلی حاوی گرافیت و شناور کردن گرافیت سبک بر روی آب تهیه میشود.
گرافیت طبیعی به سه صورت وجود دارد: بیشکل، پوستهای یا پوستهای بلوری و ورقهای یا تودهای. گرافیت بیشکل دارای کمترین کیفیت در بین انواع گرافیت طبیعی است و میزان فراوانی آن نیز از دو نوع دیگر بیشتر است. برخلاف محیط آکادمیک، که بیشکلی به معنای فقدان ساختار بلوری است، در صنعت بیشکلی یا آمورف بودن به ساختار دارای بلورهای بسیار کوچک اشاره دارد. گرافیت بیشکل برای تولید محصولات کم ارزشتر گرافیتی مصرف میشود و بههمین دلیل این محصولات در مقایسه با سایر محصولات گرافیتی دارای کمترین قیمت هستند. مقادیر وسیعی از گرافیت بیشکل در چین، اروپا و ایالات متحده آمریکا یافت میشود. گرافیت پوستهای از فروانی کمتری برخوردار است و همچنین از کیفیت بالاتری نسبت به گرافیت بیشکل برخورد است. این نوع گرافیت به صورت صفحات مجزا به صورت سنگهای دگرگون شده متبلور میشود. میزان ارزش گرافیت پوستهای میتواند تا ۴ برابر ارزش گرافیت بیشکل باشد. کیفیت بهتر این نوع گرافیت موجب میشود که بتوان آن را با انجام پردازش مناسب برای کاربردهای متعددی مانند پیشگیرنده شعله استفاده کرد. بیشترین ذخایر گرافیت پوستهای در استرالیا، کانادا، برزیل، چین، آلمان و ماداگاسکار واقع شدهاست. گرافیت ورقهای یا تودهای کمیابترین، باارزشترین و در عین باکیفیتترین نیز نوع گرافیت طبیعی محسوب میشود. تنها معدن تجاری متعلق به این نوع گرافیت، در سریلانکا قرار دارد.
بر اساس سازمان زمینشناسی آمریکا، تولید جهانی گرافیت طبیعی در سال ۲۰۱۰ برابر با ۱٫۱ میلیون تن بودهاست. از این میان سهم چین ۸۰۰٬۰۰۰ تن، هند: ۱۳۰٬۰۰۰ تن، برزیل۷۶٬۰۰۰، کره شمالی ۳۰٬۰۰۰ و کانادا ۲۵٬۰۰۰ تن بودهاست. تاکنون هیچ نوع معدن گرافیت طبیعی در ایالات متحده آمریکا گزارش نشدهاست، اما حدود۱۱۸٬۰۰۰ تن گرافیت مصنوعی به ارزش ۹۹۸ میلیون دلار در سال ۲۰۰۹ در این کشور تولید شدهاست.
الماس
تنها کسر کوچکی از سنگ معدن الماس حاوی الماس واقعی است. سنگهای معدن پس از جمعآوری، طوری خرد میشوند که آسیبی به الماس موجود در آنها وارد نشود و در ادامه ذرات بهدست آمده بر اساس میزان چگالی دستهبندی میشوند. امروزه، پس از این که بررسی اولیه با دست انجام شد، عملیات تعیین میزان چگالی الماس بهصورت دقیق و با کمک طیفسنجی فلورسانس پرتو ایکس انجام میشود. در گذشته و قبل از اینکه استفاده از پرتو ایکس رایج شود، جداسازی به عهده نقالههای آغشته به گریس بودهاست. چون الماس تمایل زیادتری به چسبیدن به گریس در مقایسه با سایر کانیهای موجود در سنگ معدن دارد، در نتیجه امکان جداسازی مناسب آن به این صورت وجود داشتهاست.
در گذشته، الماسها تنها در تهنشستهای رسوبی در جنوب هندوستان یافت میشدند. هند از حدود قرن نهم پیش از میلاد تا سده ۱۸ پس از میلاد، مهمترین مکان تولید الماس در سرتاسر کره زمین بود، اما پتانسیل تجاری این منابع بهمرور و تا پایان سده ۱۸ از بین رفت. زمانی که این اتفاق رخ داد، هند از لحاظ تولید الماس، تقریباً در سایه برزیل قرار گرفته بود که در آنجا، بهعنوان اولین مکان خارج از هندوستان در سال ۱۷۲۵ الماس کشف شده بود.
تولید الماس از منابع اولیه (مانند کیمبرلیت و لمپرویت) تا دهه ۱۸۷۰ میلادی آغاز نشده بود و این اتفاق بعد از کشف الماس در آفریقای جنوبی رخ داد. تولید به مرور افزایش یافت و امروز مجموع الماس استخراج شده از آن زمان تا به امروز، به بیش از ۴٫۵ میلیارد قیراط رسیدهاست. حدود ۲۰ درصد الماس استخراج شده تنها در پنج سال اخیر انجام شدهاست و در طول ده سال اخیر نه معدن جدید شروع به تولید کردهاند، در حالیکه چهار معدن دیگر منتظر شروع کار هستند. اغلب این معادن در کانادا، زیمبابوه، آنگولا و یک مورد در روسیه هستند.
در ایالات متحده آمریکا، الماسها در ایالتهایی مانند آرکانزاس، کلرادو و مونتانا یافت شدهاند. در سال ۲۰۰۴، کشفی خیره کننده از الماسهای میکروسکوپی اتفاق افتاد که در نتیجه تا سال ۲۰۰۸، مقادیر زیادی از نمونههای کیمبرلیت در مناطق دور افتاده مونتانا استخراج شدند.
امروزه، اغلب ذخایر دارای قابلیت برداشت بهصورت تجاری، در روسیه، استرالیا و جمهوری دموکراتیک کنگو قرار گرفتهاند. براساس گزارش بررسی زمینشناسی بریتانیا در سال ۲۰۰۵، روسیه تقریباً یک پنجم الماس تهیه شده در سراسر دنیا را تولید کردهاست. استرالیا دارای غنیترین سنگهای معدنی حاوی الماس است و مطابق آمار، بیشینه تولید این کشور ۴۲ تن متریک در هر سال در دهه ۱۹۹۰ میلادی بودهاست. علاوهبر این موارد، تعدادی ذخایر فعال در مناطق شمالی کانادا، سیبری (بیشتر در منطقه یاقوتستان مانند معدن میر و گودال اوداچنایا)، برزیل و شمال و غرب استرالیا نیز وجود دارند.
الیاف کربن
الیاف کربن یا الیاف گرافیت، الیافی با حدود ۵–۱۰ میکرومتر قطر هستند و بیشتر از اتمهای کربن تشکیل شدهاند. الیاف کربن دارای چندین مزیت از جمله سفتی بالا، مقاومت کششی نهایی بالا، وزن کم، مقاومت شیمیایی بالا، تحمل دما بالا و انبساط حرارتی کم هستند. این خاصیتها باعث شدهاست که فیبر کربن در برنامههای هوافضا، مهندسی عمران، نظامی و موتورسواری، به همراه سایر ورزشهای رقابتی، بسیار محبوب شود. با این حال، آنها در مقایسه با الیاف مشابه، مانند الیاف شیشهای یا الیاف پلاستیکی، نسبتاً گران هستند. در سال ۱۸۶۰، جوزف سوان برای نخستین بار الیاف کربن را برای استفاده در لامپها تولید کرد. در سال ۱۸۷۹، توماس ادیسون نخهای بامبو را در دماهای بالا حرارت داد و آنها را به یک رشته فیبر کربنی تبدیل کرد که در یکی از اولین لامپهای رشتهای قابل استفاده بهکار رفتند و میتوانستند براثر الکتریسیته گرم شده و تولید نور نمایند. در سال ۱۸۸۰، لوئیس لاتیمر یک رشته سیم کربن را برای لامپ رشتهای تولید کرد که با برق گرم میشد.
گرافین
گرافین یا گرافن از دگرشکلهای کربن است. این ماده تشکیلشده از یک دستگاه بلوری ششگوشه دوبعدی است. که در آن هر اتم کربن به کمک سه الکترون ظرفیت خود، با سه پیوند دارای هیبریداسیون sp۲، به سه اتم کربن دیگر متصل شدهاست که این ساختار، ساختار اساسی تشکیل دهنده سایر دگرشکلها از جمله گرافیت، زغالسنگ، نانولوله کربنی و فولرنها است. همچنین میتواند بهعنوان یک مولکول با خصلت آروماتیکی برای خانواده هیدروکربنهای آروماتیک چند حلقهای مسطح در نظر گرفته شود. گرافن داری مجموعه ویژگیهایی است که آن را از سایر دگرشکلهای کربن جدا میکند.
در ضخامت برابر، تقریباً ۱۰۰ برابر قویتر از فولاد است. با این وجود چگالی آن بهطور چشمگیری از فولاد پایینتر است و جرم سطحی آن ۰٫۷۶۳ میلیگرم در هر متر مربع است. هدایت گرما و الکتریسیته را بسیار کارآمد انجام میدهد و تقریباً شفاف است. گرافن همچنین یک دیامغناطیس است. محققان اثر ترانزیستور پیوندی دوقطبی، جریان پرتابیک و نوسانات کوانتومی زیادی را در مواد آن شناسایی کردهاند.
در ابتدا در سال ۱۹۶۲ در میکروسکوپهای الکترونی مشاهده شد، اما تنها در سطح فلز پشتیبانی میشد. سپس توسط آندره گایم فیزیکدان هلندی و کنستانتین نووسلف دانشمند روسی در سال ۲۰۰۴ در دانشگاه منچستر کشف شد که به خاطر این کشف جایزه نوبل فیزیک به آنها اهدا شد. جداسازی گرافن با کیفیت بالا به طرز شگفتآوری آسان است که این موضوع سبب میشود انجام تحقیقات بیشتر آسان گردد.
نانولوله کربنی
نانولولههای کربنی (CNTs) لولههایی هستند که از کربن ساخته شده و قطرهایی در حد نانومتر دارند.
نانولولههای کربنی بهطور مستقل توسط دو گروه تحقیقاتی سومیو ایجیما و تویشناری ایچیهاشی از ژاپن و دونالد بتهونه از آمریکا کشف شدند. نانولولههای کربنی تک جداره یکی از دگرشکلهای کربن و واسطهای بین فولرن و گرافنهای مسطح است. میتوان نانولولههای کربنی تک جداره را بهعنوان برشهایی از یک شبکه ششضلعی اتمهای کربنی که در امتداد یکی از بردارهای شبکه براوه قرار گرفتهاند تصور کرد تا یک استوانه توخالی شکل بگیرد.
نانو لولههای کربنی، ساختارهای حلقوی تو خالی و متشکل از اتمهای کربن هستند که میتوانند به شکل تک یا چند جداره آرایش یابند و دارای خواص فلزی و شبه رسانایی نیز هستند. نانولولههای کربنی میتوانند هدایت الکتریکی قابل توجهی داشته باشند. همچنین دارای کشش سطحی فوقالعاده و هدایت حرارتی هستند. به دلیل نانوساختار بودن و استحکام پیوندهای بین اتمهای کربن. علاوه بر این، آنها میتوانند از نظر شیمیایی اصلاح شوند. این خواص در بسیاری از زمینههای فناوری، از جمله الکترونیک، نورشناسی، مواد کامپوزیت، نانوفناوری میتواند کاربردی باشد.
فولرن
فولرن که مولکول آن از اتمهای کربن متصل شده توسط پیوندهای منفرد و دوتایی تشکیل شدهاست به طوری که میتواند شبکه توری مانند بسته یا نیمه بسته با حلقههای پنج تا هفت اتم را تشکیل دهد. این مولکول ممکن است یک کره توخالی، بیضی، استوانه یا بسیاری از اشکال و اندازههای دیگر باشد. پس از سنتز تصادفی آنها در سال ۱۹۸۵ در طبیعت و فضای بیرونی کشف شدند.
کشف فولرنها باعث افزایش تعداد آلوتروپهای کربن شناخته شده شد که قبلاً محدود به گرافیت، الماس و کربن آمورف مانند دوده و زغال بود. فولرنها بهدلیل خواص شیمیایی و کاربردهای جدیدشان، خصوصاً در علم مواد، الکترونیک و نانوفناوری، مورد توجه تحقیقات جدی بودهاند.
فولرن باکمینستر یا توپ باکی یک مولکول کروی با فرمول C۶۰ است. این ماده اولین بار در سال ۱۹۸۵ توسط هارولد کروتو، جیمز هلت، شاون اٌبرین، رابرت کارل و ریچارد اسمالی در دانشگاه رایس تگزاس تهیه شد. کروتو، کارل و اسمالی در سال ۱۹۹۶ برای کشف فولرن باکمینستر و دستهبندی اطلاعات دربارهٔ آن جایزه نوبل شیمی را دریافت کردند.
این ترکیب پایدار است.
و در دمای بالا و فشارهای بالا مقاومت میکند. سطح مولکول ضمن حفظ هندسه کروی میتواند با گونههای دیگر واکنش نشان دهد.
دوده
دوده تودهای از ذرات کربن ناخالص است که در نتیجه سوختن ناقص هیدروکربنها حاصل میشود. بهطور مناسبتر به محصول فرایند سوختن در فاز گاز محدود میشود، اما معمولاً شامل ذرات باقیمانده سوخت پیرولیز شده مانند زغالسنگ، سانوسفرها، چوب سوخته شده و کک نفتی میشود که ممکن است در اثر تجزیه در هوا منتقل شوند.
دوده به عنوان یک آلاینده موجود در هوا در محیط دارای منابع مختلفی است که همگی از نتایج نوعی تجزیه در اثر حرارت هستند. این منابع شامل دوده ناشی از سوختن زغالسنگ، موتورهای درونسوز، دیگهای نیروگاه، سوخت دیگهای بخار، دیگهای بخار کشتی، سوزاندن زباله، آتشسوزی جنگلها، شومینهها و کورهها میشود. از دیگر منابع آن میتوان به سیگار کشیدن، پختوپز، چراغهای روغنی، شمعها، و انتشار گازهای خروجی از وسایل نقلیه اشاره کرد.
دوده در غلظتهای بسیار کم قادر است سطوح را تیره کند یا باعث ایجاد رنگ سیاه در مجموعههای ذرات، مانند سیستمهای تهویه شود. دوده علت اصلی «مهدود» است. تشکیل دوده به شدت به ترکیب سوخت بستگی دارد. به ترتیب نفتالینها، بنزنها، آلیفاتیکها بیشترین تمایل را به ایجاد دوده دارند.
دوده در سالهای گذشته به دلیل نگرانی در مورد بهداشت و محیط زیست بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاست. تشکیل دوده یک فرایند پیچیدهاست که شامل سینتیک شیمیایی، در دمای بالا، صدها مولکول و رادیکالهای آنها، واکنشهای ناهمگن روی سطح ذرات و دینامیک ذرات است.
آلودگی ناشی از سوختن گازوئیل به شکل دوده بیش از یک چهارم کل آلودگی خطرناک هوا را تشکیل میدهد. این ذرات معلق به دلیل تأثیر مستقیم و گسترده آن بر اندامهای تنفسی، تهدیدکننده جدی سلامت انسان هستند و قرار گرفتن طولانی مدت در معرض آلودگی هوای شهری حاوی دوده، خطر بیماری سرخرگهای کرونری را افزایش میدهد.
زغال
زغال باقی ماندهای از کربن سیاه سبک است که به وسیله حرارت دادن زیاد چوب یا سایر مواد حیوانی و گیاهی تولید میشود. به طوری که تمام آب و سایر مواد سازنده فرار در این فرایند از بین میرود. این فرایند هنگام سوزاندن چوب در شومینه یا اجاق چوبی نیز اتفاق میافتد. شعله قابل مشاهده در آن حالت در واقع به دلیل سوختن مواد فرار ناشی از تبدیل چوب به زغال است. زغال انواع مختلفی دارد و افزون بر نمونهٔ رایج آن میتوان به کربن فعال، خشته و زغال قندی اشاره کرد. زغال قند از کربنی شدن شکر بهدست میآید. با افزودن اسید به آن برای از بین بردن مواد معدنی خالص میشود و سپس برای مدت طولانی در جریان کلر میسوزد تا آخرین آثار هیدروژن در آن از بین برود. آنری مواسان در تلاش اولیه خود برای ساخت الماس مصنوعی از آن استفاده کرد.
انواع خاصی از زغال، مانند زغال چوب، برای کاهش اکسیدهای فلزی گرم شده به فلزات مربوط استفاده میشود:
ZnO + C → Zn + CO
Fe۲O۳ + ۳C → ۲Fe + 3CO
از زغال چوب همچنین میتوان برای کاهش بخار فوقالعاده گرم به هیدروژن همراه با تشکیل مونوکسید کربن استفاده کرد:
C + H۲O (1000 °C) → H۲ + CO (گاز پیوند)
کاربردها
واکنش انجام شده طی واکنش کربن با اکسید فلزی مانند آهن اکسید، یک واکنش گرماده است و از آن در تولید آهن در صنعت فولاد بهمنظور ذوب کردن آهن و کنترل میزان کربن موجود در فولاد استفاده میشود.
Fe۳O۴ + ۴C(s) → ۳Fe(s) + 4CO(g)
کربن مونوکسید میتواند با استفاده از مقدار بیشتری آهن، مورد استفاده قرار بگیرد.
Fe۳O۴ + ۴CO(g) → ۳Fe(s) + 4CO۲(g)
استفاده از گوگرد، موجب تولید کربن دیسولفید و استفاده از بخار آب، موجب تولید کربن مونوکسید میشود:
C(s) + H۲O(g) → CO(g) + H۲(g)
کربن در دماهای بالا قابلیت واکنش با برخی از فلزات و تولید کاربید فلزی را دارد. بهعنوان مثال تولید آهن کاربید در فرایند تولید فولاد و تنگستن کاربید که از آن بهعنوان یک ساینده در ساخت نوک سخت ابزارهای برش است، استفاده میشود. زغال بهعنوان یک ماده ترسیم در کارهای هنری، پختوپز، ذوب فلزات و کاربردهای دیگر و از چوب، زغالسنگ و نفت بهعنوان سوخت برای تولید انرژی و گرمایش استفاده میشوند. از الماس با کیفیت در سنگهای قیمتی و جواهرات و از و الماسهای صنعتی در ابزارهای حفاری، برش و پولیش برای ماشینکاری فلزات و سنگ استفاده میشوند. همچنین از الیاف کربن یا پلیمر تقویت شده با الیاف کربن که از پیرولیز الیاف پلیاستر مصنوعی ساخته شدهاست برای تقویت پلاستیکها برای تشکیل مواد کامپوزیتی سبک و پیشرفته، استفاده میشود. از کربن سیاه بهعنوان رنگدانه سیاه در چاپ جوهر، رنگ روغن و رنگهای آبی، کاغذ کاربون، اتمام رنگ خودرو، مرکب هندی و گرد جوهر چاپگر لیزری همچنین بهعنوان افزودنیهای پلیمری در محصولات مانند لاستیک و در ترکیبات پلاستیکی استفاده میشود.
چنانچه تولید تجاری گرافن قابل دسترس شود، گرافن میتواند در تولید اهداف گوناگونی مورد استفاده قرار بگیرید که آسانسور فضایی و ذخیره ایمن هیدروژن در ماشینهای مبتنی بر موتور هیدروژنی از جمله آنها هستند. زغال فعال بهعنوان یک جاذب و جذب کننده سطحی در مواد فیلتردار در کاربردهایی مانند ماسکهای گازی، خالصسازی آب و هود آشپزخانه و در پزشکی برای جذب زهرابه، سموم یا گازهای دستگاه گوارش استفاده میشود. کربن در کاهش شیمیایی در دماهای بالا استفاده میشود. از کُک برای کاهش سنگ آهن استفاده میشود. سختکاری پوسته فولاد با گرم کردن اجزای فولادی در پودر کربن حاصل میشود. کاربیدهای سیلیسیوم، تنگستن، بور و تیتانیوم از سختترین مواد شناخته شده هستند و بهعنوان ساینده در ابزار برش و سنگزنی استفاده میشوند.
ترکیبات کربن بیشتر مواد مورد استفاده شده در در لباس مانند پارچههای طبیعی و مصنوعی و چرم را تشکیل میدهد و تقریباً تمام سطوح داخلی ساختمان به غیر از شیشه، سنگ و فلز از محصولات کربن هستند. کربن عنصر لازم برای همه سیستمهای زنده شناخته شدهاست، و بدون آن زندگی نمیتواند وجود داشته باشد. عمده استفاده اقتصادی از کربن به غیر از مواد غذایی و چوب به شکل هیدروکربن است که مهمترین آنها گاز متان سوخت فسیلی و نفت خام است. نفت خام توسط صنایع پتروشیمی در پالایشگاهها تقطیر میشود تا بنزین، نفت سفید، گازوئیل، نفت کوره، قیر و دیگر فراوردههای نفتی تولید کند. سلولز نوعی پلیمر طبیعی حاوی کربن است که توسط گیاهان به شکل چوب، پنبه، کتان و کنف تولید میشود. سلولز در درجه اول برای حفظ ساختار گیاهان استفاده میشود و ساختار اولیه دیواره سلول گیاهان را تشکیل میدهد.
کاربرد کربن و ترکیبات آن بسیار متنوع است. کربن میتواند به همراه آهن تشکیل آلیاژهایی دهد که رایجترین آنها فولاد کربنی است. از ترکیب گرافیت با رس برای ساخت انواع مداد جهت نوشتن و ترسیم استفاده میشود. مداد گرافیت از نظر نرمی و سختی بسته به ناخالصی و رس درجهبندی گستردهای دارد. مغرهای مدادی که در مداد به کار میروند، بسته به میزان خاک رسی که با آنها ترکیب میشود، دارای سختی متفاوتی هستند. همچنین بهعنوان روانکننده و رنگدانه بهعنوان ماده قالبگیری در تولید شیشه استفاده میشود. در الکترود برای باتریهای خشک و در آبکاری و شکلدهی الکتریکی نیز کاربرد دارد. در جاروبک برای موتورهای الکتریکی و بهعنوان یک آرامکننده نوترون در رآکتورهای هستهای مورد استفاده قرار میگیرد.
فیبر کربن با استفاده از یک پلیمر پیش ساز مانند پلیاکریلونیترول، که از نفت تولید میشود و سایر مواد آلی ساخته میشود. برای پلیمرهای مصنوعی مانند پلیاکریلونیترول یا ابریشم مصنوعی، پیش ماده ابتدا به نخهای رشتهای تبدیل میشود، با استفاده از فرایندهای شیمیایی و مکانیکی، ابتدا زنجیرههای پلیمری را به ترتیب برای بالا بردن خواص فیزیکی نهایی فیبر کربن تکمیل میکند. ساختار کریستالوگرافی و خصوصیات مکانیکی فیبر به نوع ماده شروع و پردازش بعدی بستگی دارد. الیاف کربن ساخته شده از پلیاکریلونیترول دارای ساختاری شبیه به رشتههای باریک گرافیت هستند. در نتیجه تجزیه گرمایی الیافی با استحکام کششی ویژه بالاتر از فولاد بهدست میآید.
پلیمرهای کربن با ارزش تجاری با منشأ حیوانی شامل پشم، ترمه و ابریشم است. پلاستیکها از پلیمرهای کربن مصنوعی ساخته میشوند از فرایند پلیمریزاسیون بهدست میآیند که غالباً با اتمهای اکسیژن و نیتروژن در فواصل منظم در زنجیره پلیمر اصلی قرار میگیرند همچنین مواد اولیه بسیاری از مواد مصنوعی از نفت خام تهیه میشود.
الماسها
صنعت الماس در دو دسته متفاوت قرار میگیرد. دسته اول شامل الماسهای با کیفیت میشود که برای استفاده در گوهرسنگ و جواهرات است و دسته دوم در مصارف صنعتی کاربرد دارد. در حالیکه تجارت بزرگی برای هر دو نوع الماس وجود دارد، با اینحال بازارهای مربوط به این دو نوع الماس، بهصورت کاملاً متفاوتی عمل میکنند. الماسهای مورد استفاده در جواهرات و زیور آلات، برخلاف فلزات گرانبهایی مانند طلا یا پلاتین همانند یک کالای اقتصادی مبادله نمیشوند. قیمت این نوع الماسها بهصورت قابل توجهی بالا است و در نتیجه بازار فعالی برای فروش مجدد این نوع الماسها وجود ندارد.
الماسهای صنعتی بیشتر به دلیل سختی و رسانش گرمایی، از ارزش بالایی برخوردار هستند و ویژگیهای زمینشناسی مانند شفافیت و رنگ الماس، ملاکی برای ارزش صنعتی آن نیست. حدود ۸۰٪ الماسهای استخراج شده (برابر با ۱۰۰ میلیون قیراط یا ۲۰ تن در سال) که با نام بورت شناخته میشوند، بهعنوان سنگهای قیمتی مناسب نیستند و از آنها برای مصارف صنعتی استفاده میشود. الماس مصنوعی، که در دهه ۱۹۵۰ اختراع شد، بلافاصله کاربردهای صنعتی پیدا کرد. سالانه ۳ میلیارد قیراط (۶۰۰ تن) الماس مصنوعی تولید میشود.
کاربرد صنعتی عمده الماس در برش، حفاری، سنگ زنی و پولیش است. بسیاری از این کاربردها نیازی به الماسهای بزرگ ندارند. در حقیقت، بیشتر الماسهای با اندازه کوچک، میتوانند از نظر صنعتی استفاده شوند. الماسها در نوکهای مته یا تیغههای اره تعبیه شدهاند، یا برای استفاده در ابزارهای سنگ زنی و پولیش، داخل پودر ریخته میشوند. کاربردی تخصصی آن استفاده در سلول سندان الماس شامل استفاده در آزمایشگاهها بهعنوان مهار آزمایشهای ولتاژ بالا، یاتاقان با کارایی بالا و استفاده محدود در پنجرههای دارای کاربرد ویژه است. با پیشرفتهای مداوم در تولید الماس مصنوعی، کاربردهای جدیدتری نیز عملی میشوند. استفاده از الماس بهعنوان نیمرسانا مناسب برای مدارهای مجتمع به دلیل ویژگی گرماگیری الکترونیک مورد توجه قرار گرفتهاست.
تاریخگذاری رادیوکربن
این روش در اواخر دهه ۱۹۴۰ در دانشگاه شیکاگو توسط ویلارد لیبای توسعه یافت. رادیوکربن (۱۴C) بهطور مداوم در اثر تقابل پرتوهای کیهانی با نیتروژن جو ایجاد میشود. ۱۴C با اکسیژن اتمسفر ترکیب میشود و کربن دیاکسید رادیواکتیو ایجاد میکند که با استفاده از فتوسنتز در گیاهان ترکیب میشود. وقتی حیوانات یا گیاهان از بین میروند، تبادل کربن با محیط متوقف میشود و پس از آن با از بین رفتن رادیواکتیو ۱۴C مقدار ۱۴C موجود در آن شروع به کاهش میکند. این کاهش، عملاً بهعنوان یک اصل در روش عمرسنجی رادیوکربنی مورد استفاده قرار میگیرد. این روش بهصورت گستردهای برای تعیین سن مواد کربنی تا عمری در حدود ۴۰۰۰۰ سال، استفاده میشود. اندازهگیری مقدار ۱۴C در یک نمونه از یک گیاه یا حیوان مرده، مانند یک قطعه چوب یا یک قطعه استخوان، اطلاعاتی را فراهم میکند که میتوان برای محاسبه زمان مرگ حیوان یا گیاه استفاده کرد. با توجه به نیمهعمر کربن-۱۴ هر ۵۷۳۰ سال مقدار آن نصف میشود.
هموپرفیوژن
اولین استفاده بالینی از سلولهای مصنوعی در هموپرفیوژن توسط محصور کردن کربن فعال صورت گرفت. زغال فعال قادر به جذب بسیاری از مولکولهای بزرگ است و مدت زیادی است که به دلیل توانایی آن در از بین بردن مواد سمی از خون در مسمومیتهای ناخواسته یا مصرف بیش از حد دارو شناخته شدهاست. با این حال، پرفیوژن از طریق تزریق مستقیم کربن فعال سمی است زیرا منجر به آمبولیسم و آسیب سلولهای خون میشود و به دنبال آن پلاکتها از بین میروند.
ایمنی و احتیاط
کربن خالص دارای سمیت فوقالعاده پایین برای انسان است و میتواند در شکلهای گرافیت و زغال توسط انسان بهصورت ایمن لمس شود. کربن در مقابل حل شدن یا واکنشهای شیمیایی حتی موردی مانند هضم شدن توسط اسید موجود در دستگاه گوارش انسان، از خود مقاومت نشان میدهد. در نتیجه زمانی که کربن وارد بافتهای انسان شود، به احتمال بالا، بهمدت نامعلومی همانجا خواهد ماند. کربن سیاه احتمالاً یکی از اولین رنگدانههایی بودهاست که برای خالکوبی مورد استفاده قرار گرفتهاست. یکی از مثالهای این موضوع خالکوبیهای یافت شده بر روی بدن یک مومیایی طبیعی معروف به اوتسی مرد یخی است که قدمت آن به حدود ۵۲۰۰ سال قبل میرسد.
استنشاق ذرات غبار زغالسنگ یا دوده (کربن سیاه) در مقادیر زیاد میتواند خطرناک باشد و موجب تحریک بافت ریه و منجر به بیماری نارسایی ریه شود، موضوعی که بهخصوص در معدنچیان دیده میشود و به بیماری سیاهششی موسوم است. از ذرات غبار الماس برای ساییدن سایر مواد استفاده میشود، با اینحال چنانچه این ذرات استنشاق یا بلعیده شوند، میتوانند برای انسان خطرناک باشند. میکروذرات کربنی که در دود خارج شده از موتورهای دیزلی وجود دارند، ممکن است در ریه انسان تجمع پیدا کنند.
در همه مثالهایی که تا اینجا ذکر شد، زیان احتمالی حاصل ناشی از تجمع ذرات در بدن فرد بودند و ماهیت شیمیایی خود کربن عامل آن نبود. بهطور عمومی، کربن دارای سمیت پایینی برای حیات موجود بر روی زمین است، با اینحال، نانولولهها کربنی برای مگس سرکه کشنده محسوب میشوند.
کربن ممکن است در حضور هوا و در دمای بالا، باشدت و بهصورت نورانی بسوزد. مقادیر زیاد از زغالسنگ که در غیاب اکسیژن برای چند صد میلیون سال بهصورت خنثی باقی ماندهاند، ممکن است زمانی که بر اثر حفر معادن در معرض هوا قرار بگیرند، دچار احتراق خودبخودی شوند.
در مصارف هستهای که از گرافیت بهعنوان یک تعدیلکننده نوترون استفاده میشود، پس از انباشت انرژی ویگنر ممکن است یک آزادسازی ناگهانی و خودبخودی رخ دهد. پخت تا دمای ۲۵۰ درجه سانتیگراد، میتواند انرژی را بهصورت ایمنی آزاد نماید، اگرچه این فرایند در حادثه آتشسوزی واینداسکیل در سال ۱۹۵۷ در انگلیس، بهخوبی پیش نرفت و منجر به آتشسوزی رآکتورهای دیگر شد.
گستره وسیعی از ترکیبات کربنی دارای خطرات و البته فواید زیاد وجود دارند از ترکیبات خطرناکی مانند سمهای کشندهای همچون تترودوتوکسین، پروتئین لکتین رایسین که از دانههای کرچک بهدست میآیند، سیانید و کربن مونوکسید تا ترکیبات ضروری برای حیات مانند گلوکز و پروتئینها. پیوند سهگانه کربن با نیتروژن، موجب تشکیل گروه سیانو (CN-) میشود. در شیمی آلی، گروه سیانو بهعنوان یک گروه عاملی در نظر گرفته میشود و مولکولهای حاوی آن نیتریل نامیده میشوند. در شیمی معدنی، به گروههای سیانو که یک آنیون محسوب میشوند، سیانید گفته میشود. نمکهایی مانند سدیم سیانید و پتاسیم سیانید بسیار سمی هستند.
هیدروژن سیانید یک مایع بسیار فرار است که در مقیاس بزرگ، بهصورت صنعتی تولید میشود و با کمک افزودن اسید به نمک سیانید بهدست میآید. برخلاف سیانیدها که دارای پیوند یونی هستند و امکان آزاد سازی یون سیانید را دارند، نیتریلها بهدلیل پیوند کووالانسی میان گروه سیانو و کربن، فاقد چنین توانایی هستند و درنتیجه دارای سمیت کمتری نسبت به نمکهای سیانید دارند. مسمومیت با سیانید مسمومیت ناشی از قرار گرفتن در معرض سیانور است.
علائم اولیه مسمومیت شامل سردرد، سرگیجه، ضربان سریع قلب، تنگی نفس و استفراغ است. همچنین ممکن است بهدنبال آن تشنج، ضربان آهسته قلب، فشار خون پایین، از دست دادن هوشیاری و ایست قلبی رخ دهد. شروع علائم معمولاً طی چند دقیقه بروز میکند و اگر شخصی زنده بماند، ممکن است دچار مشکلات عصبی طولانی مدت گردد.
جستارهای وابسته
ایزوتوپهای کربن
پیمان کیوتو
پیوند کربن-کربن
تأثیرات کربن
تثبیت کربن
چرخه کربن
دگرشکلهای کربن
ستاره کربنی
کربن سیاه
کربن فعال
کربوهیدرات
گروه کربن
هیدروکربن
کربن آبی
اقتصاد کمکربن
توضیحات
واژهنامه
منابع
کتابشناسی
پیوند به بیرون
کربن (دانشنامه بریتانیکا)
کربن (دانشگاه ایالتی آریزونا)
کاربردهای الکتروشیمیایی کربن
کربن (برنامه در دوران ما، بیبیسی)
کربن (ویدئوهای جدول تناوبی از دانشگاه ناتینگهام)
جدول تناوبی
دگرشکلهای کربن
زیستشناسی و داروشناسی عنصرهای شیمیایی
عناصر شیمیایی
عوامل کاهنده
کانیهای آلی
کانیهای عناصر آزاد
کانیهای کربنات
کربن
نافلزها |
1032 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%A9%D8%B3%DB%8C%DA%98%D9%86 | اکسیژن | اکسیژن یکی از عناصر شیمیایی در جدول تناوبی است که نشان شیمیایی آن O و عدد اتمی آن ۸ است. این عنصر که عضوی از خانوادهٔ عناصر گروه کالکوژن، یعنی گروه شانزدهم در جدول تناوبی است، نافلزی بسیار واکنشپذیر و عاملی اکسیدکننده است که به آسانی موجب اکسید شدن عناصر و ترکیبات شیمیایی میشود. از نظر جرمی، پس از هیدروژن و هلیوم، اکسیژن سومین عنصر فراوان در کیهان است. در دما و فشار استاندارد، دو اتم اکسیژن با اتصال به یکدیگر موجب تولید ساختاری موسوم به دیاکسیژن یا اصطلاحاً موجب شکلگیری یک مولکول اکسیژن میشوند. مولکول اکسیژن در حالت گازی، بیرنگ، بیبو و دارای فرمول O۲ است. مولکول اکسیژن ۲۰٫۹۵ درصد از اتمسفر کره زمین را تشکیل میدهد. با درنظر گرفتن اکسیژن موجود در فرمول شیمیایی ترکیبهای دارای اکسیژن موجود در پوسته زمین، اکسیژن تقریباً تشکیل دهنده نیمی از عناصر سازنده پوسته زمین است.
اکسیژن مولکولی موجب تولید انرژی در فرایند سوختن، تنفس یاختهای هوازی است. بسیاری از مولکولهای آلی موجود در موجودات زنده مانند پروتئینها، نوکلئیک اسیدها، کربوهیدراتها، چربیها و همچنین گستره وسیعی از ترکیبات معدنی پوسته بدن جانوران، دندانها و استخوانها دارای اتمهای اکسیژن هستند. اغلب جرم تشکیل دهنده موجودات زنده متشکل از اکسیژن است، چرا که بدن جانوران بهطور عمده از آب تشکیل شدهاست و اکسیژن عنصر اصلی سازنده آب است. اکسیژن موجود در اتمسفر زمین بهطور پیوسته توسط فرایند فتوسنتز تأمین میشود، فرایندی که طی آن نور خورشید موجب تبدیل آب و کربن دیاکسید به اکسیژن میشود. از لحاظ شیمیایی، اکسیژن خیلی فعال است و درنتیجه نمیتواند در هوای آزاد بهصورت آزاد و اتمی باقی بماند. بهغیر از اکسیژن مولکولی، اکسیژن دارای دگرشکلهای دیگری نیز است که ازون یکی از آنها است. مولکول ازون قادر است نور فرابنفش بی منتشر شده از طرف خورشید را جذب کند و درنتیجه لایه ازون پوشاننده کره زمین، حیات موجود بر روی زمین را از پرتوهای مخرب فرابنفش محافظت میکند. با اینحال ازونی که نزدیک سطح زمین تولید میشود محصول جانبی واکنش مهدودها است و درنتیجه بهعنوان یک عامل آلاینده محسوب میشود.
اکسیژن توسط مایکل سندیووجیس قبل از سال ۱۶۰۴ جداسازی شد با اینحال، باور عمومی رایج این است که اکسیژن توسط کارل ویلهلم شیله در اوپسالا و در سال ۱۷۷۳ یا توسط جوزف پریستلی در ویلتشر در سال ۱۷۷۴ کشف شدهاست. در میان این دو نیز بهطور معمول تقدم کشف اکسیژن به پریستلی نسبت داده میشود، چرا که مقاله او زودتر از شیله چاپ شد. پریستلی اکسیژن را هوای فلوژیستونزدایی شده نامید و آن را بهعنوان یک عنصر شیمیایی بهحساب نیاورد. واژه اکسیژن در سال ۱۷۷۷ و توسط آنتوان لاووازیه رواج داده شد. لاوازیه اولین کسی بود که اکسیژن را بهعنوان یک عنصر شیمیایی مستقل بهشمار آورد و بهدرستی به نقش آن در سوختن اشاره کرد.
اکسیژن به صورت متداول در تولید فولاد، پلاستیک، پارچه، برشکاری اکسیژنی فولاد، پیشران راکت، اکسیژندرمانی و سامانه پشتیبان حیات در هواپیما، زیردریاییها، پروازهای فضایی و غواصی استفاده میشود.
تاریخچه
آزمایشهای اولیه
یکی از اولین آزمایشهای شناخته شده در مورد رابطه بین سوختن و هوا دو سده پیش از میلاد مسیح، توسط نویسنده یونانی در زمینه مکانیک، فیلو انجام شد. او در کار خود با استفاده از پنوماتیک، به اشتباه تصور میکرد که با برگرداندن یک ظرف بر روی یک شمع در حال سوختن که پیرامون آن آب است وقتی بخشی از مایع از گردنه ظرف بالا میرود مقداری از هوای موجود در ظرف به آتش یکی از عناصر چهارگانه تبدیل شدهاست و قادر به فرار از منافذ موجود در شیشه است.
قرنها بعد، لئوناردو دا وینچی براساس کارهای فیلو، مشاهده کرد که بخشی از هوا در هنگام سوختن و تنفس مصرف میشود.
در اواخر سده هفدهم، رابرت بویل شیمیدان، فیزیکدان، فیلسوف و مخترع ایرلندی ثابت کرد که هوا برای سوختن لازم است، سپس شیمیدان انگلیسی جان مایو (۱۶۴۱–۱۶۴۱) نشان داد که آتش فقط به بخشی از هوا احتیاج دارد و نام آن را اسپریتوس نیتروآروس گذاشت و کار بویل را تصحیح کرد.
در یک آزمایش او با قرار دادن یک موش و یک شمع کوچک روشن در یک ظرف وارونه روی آب شاهد بالا آمدن سطح آب به مقدار یک چهاردهم از حجم هوا قبل از خاموش شدن شمع و مرگ موش بود. از این رو او تصور کرد که نیتروآروس هم در تنفس و هم با سوختن مصرف میشود.
مایو همچنین مشاهده کرد که وزن آنتیموان هنگام گرم شدن افزایش یافته و براین اساس استنباط میکند که دلیل آن ترکیب شدن با نیتروآروس میباشد. او همچنین تصور کرد که ریهها نیتروآروس را از هوا جدا کرده و آن را درون خون منتقل میکنند و گرمای بدن حیوانات و حرکت ماهیچهها ناشی از واکنش نیتروآروس با مواد خاصی در بدن است. وی گزارشهایی از این آزمایشها و ایدههای دیگر را در سال ۱۶۶۸ در در اثری بهنام دو مجرا در دستگاه تنفس منتشر شد.
نظریه فلوژیستون
رابرت هوک، اوله بورچ، میخاییل لومونسف و پیر باین همه در آزمایشهایی که در سده ۱۷ و ۱۸ میلادی انجام میدادند اکسیژن تولید میکردند اما هیچکدام آن را بهعنوان یک عنصر شیمیایی به رسمیت نشناختند. که این ممکن است تا حدودی بهدلیل نشر فلسفه سوختن و خوردگی به نام تئوری فلوژیستون باشد که در آن زمان توضیحی ارجح برای این نوع فرایندها بود.
این نظریه که بعدها بهطور کامل رد گردید، برای اولین بار توسط شیمیدان آلمانی یوهان یوآکیم بکر بیان شد و سپس در سال ۱۷۳۱ توسط جرج ارنست استال اصلاح شد. بر مبنای این تئوری همهٔ مواد قابل سوختن از جزئی به نام فلوژیستون تشکیل شده بودند که با سوختن آن ماده، فلوژیستون از ماده جدا شده و به شکل یک مادهٔ سادهتر کاهش مییافت. در حالی که تصور میشد که قسمت اصلی آن از نظر ظاهری شکل واقعی یا کالکس است.
باور بر این بود که مواد دارای قابلیت احتراق بالا مانند چوب یا زغالسنگ که پس از سوختن، باقی مانده اندکی از آنها به جا میماند، غالباً از فلوژیستون ساخته شدهاند و مواد غیرقابل احتراق مانند آهن که دچار خوردگی میشوند، حاوی فلوژیستون بسیار کمی هستند. این تئوری نقش هوا در سوختن را صرفاً محدود به انتقال فلوژیستون آزادشده از جسم میکرد. بهعنوان مثال طبق این نظریه از سوختن چوب، خاکستر به جا میمانَد و فلوژیستون آن توسط هوا جدا میشود که اختلاف جرم بین چوب و خاکستر بر جای مانده، ناشی از خارج شدن فلوژیستون میباشد. هیچ آزمایشی برای این ایده انجام نشد و تمامی نظرات مبتنی بر مشاهده آنچه اتفاق میافتاد بود که اکثر اشیاء با سوختن سبکتر میشوند و به نظر میرسد در روند کار چیزی را از دست میدهند.
کشف
کیمیاگر، فیلسوف و پزشک لهستانی مایکل سندیووجیس در سال ۱۶۰۴ ماده موجود در هوا را شرح داد و از آن به عنوان غذای زندگی یاد کرد، و این ماده با اکسیژن یکسان است. سندیووجیس، در طول آزمایشهای خود که بین سالهای ۱۵۹۸ و ۱۶۰۴ انجام داد، به درستی تشخیص داد که این ماده معادل محصول جانبی گازی است که با تجزیه حرارتی پتاسیم نیترات آزاد میشود. از دیدگاه بوگاج، جداسازی اکسیژن و ارتباط مناسب ماده با آن قسمت از هوا که برای زندگی لازم است، دلیل کافی برای کشف اکسیژن توسط سندیووجیس فراهم میکند. اما این کشف سندیووجیس اغلب توسط نسل دانشمندان و شیمیدانان جانشین او انکار میشد.
همچنین معمولاً ادعا میشود که اکسیژن اولین بار توسط داروساز سوئدی کارل ویلهلم شیله کشف شد. وی با گرم کردن اکسید جیوه و نیتراتهای مختلف در سال ۱۷۷۱، گاز اکسیژن تولید کرده بود. شیله گاز را هوای آتش نامید زیرا در آن زمان تنها عامل شناخته شده برای پشتیبانی از سوختن بود. وی روایتی از این کشف را در یک نسخه خطی با عنوان رسالهای در باب هوا و آتش نوشت که در سال ۱۷۷۵ برای ویراستار خود فرستاد. با اینحال این رساله تا سال ۱۷۷۷ منتشر نشد.
در همین حال، در اول اوت سال ۱۷۷۴، آزمایشی که توسط شیمیدان و فیلسوف و مخالف کلیسای انگلستان، جوزف پریستلی انجام شد، نور خورشید را روی اکسید جیوه (HgO) موجود در یک لوله شیشه ای متمرکز کرد، که موجب آزاد شدن گازی از آن شد و آن را با عنوان هوای فلوژیستون زدایی شده یاد کرد. وی خاطرنشان کرد: شمعها در حضور این گاز روشنتر میسوزند و موش فعال تر بوده و با تنفس آن مدت زمان بیشتری زنده بودهاست. پریستلی پس از تنفس گاز خود نوشت: «احساس آن در ریههایم بهطور قابل ملاحظه ای با هوای معمولی تفاوت چندانی نداشت، اما احساس کردم سینهام به خصوص بعد از مدتی سبک و راحت است» پریستلی یافتههای خود را در سال ۱۷۷۵ در مقاله ای با عنوان «گزارشی از اکتشافات بیشتر در هوا» منتشر کرد که در جلد دوم کتاب وی با عنوان آزمایشها و مشاهدات در انواع مختلف هوا گنجانده شدهاست. از آنجا که او برای اولین بار یافتههای خود را منتشر کرد، معمولاً از او به عنوان کاشف اکسیژن نام برده میشود.
شیمیدان فرانسوی آنتوان لورنت لاووازیه بعداً ادعا کرد که این ماده را بهطور مستقل کشف کردهاست. با این حال، پریستلی در اکتبر سال ۱۷۷۴ به دیدار لاووازیه رفت و در مورد آزمایش خود و نحوه انتشار گاز جدید به وی گفت. شیله همچنین در ۳۰ سپتامبر همان سال نامهای را به لاووازیه ارسال کرده بود که شرح کشف ماده ناشناخته را توصیف میکرد، اما لاووازیه هرگز پذیرش آن را تأیید نکرد. پس از مرگ شیله نسخهای از نامه در وسایلش پیدا شد.
مشارکت لاووازیه
لاووازیه اولین آزمایشهای کمی مناسب در مورد اکسیداسیون را انجام داد و اولین توضیح صحیح در مورد چگونگی عملکرد سوختن را ارائه کرد. او از این آزمایش و آزمایشهای مشابه دیگر، که در سال ۱۷۷۴ شروع شده بود، استفاده کرد تا نظریه فلوژیستون را بیاعتبار کند و نشان دهد ماده کشف شده توسط پریستلی و شیله یک عنصر شیمیایی است. در یک آزمایش، لاووازیه مشاهده کرد که هنگام گرم کردن قلع و هوا در یک ظرف بسته، افزایش کلی وزن وجود ندارد.
وی خاطرنشان کرد: هنگام بازکردن ظرف، ناگهان هوا وارد ظرف شد و این نشان میدهد که برخی از هوای به دام افتاده مصرف شدهاست و نشان داد که مقدار وزن افزایش یافته قلع پس از سوختن برابر با مقدار هوایی بودهاست که پس از بازکردن ظرف وارد آن شدهاست. این آزمایش به همراه دیگر آزمایشهای او در کتابی با عنوان در مورد احتراق در سال ۱۷۷۷ منتشر و ثبت شد. با انجام این کار، او ثابت کرد که هوا ترکیبی از دو گاز است. هوای حیاتی که برای سوختن و تنفس ضروری است و آزوت یا هوای بیجان که پیش تر ازت در انگلیسی نیتروژن نام گرفت، اگرچه این نام در فرانسوی و چند زبان اروپایی دیگر نگه داشته شد.Lavoisier, Antoine with Robert Kerr, trans. , Elements of Chemistry, 4th ed. (Edinburgh, Scotland: William Creech, 1799), p. 101:."
لاووازیه نام هوای حیاتی را در ۱۷۷۷ به اکسیژن تغییر نام داد که از ریشه یونانی اوکسیس به معنای تیز برای طعم اسیدها و -جنز به معنای تولیدکننده یا مولد، گرفته شده بود زیرا او به اشتباه فکر میکرد که اکسیژن ماده تشکیل دهنده همه اسیدها است. بعد از او، شیمیدانهایی مانند همفری دیوی، در ۱۸۱۲ سرانجام تشخیص دادند که لاووازیه در ارزیابی خود اشتباه کردهاست و این هیدروژن است که پایه اسیدها را تشکیل میدهد، اما این نام قبلاً رایج شده بود. واژه اکسیژن علیرغم مخالفت دانشمندان انگلیسی و این واقعیت که دانشمند انگلیسی پریستلی ابتدا آن را کشف کرده و دربارهٔ آن نوشته بود، وارد زبان انگلیسی شد که تا حدودی ناشی از شعری است که با عنوان «اکسیژن» در کتاب محبوب باغ گیاهشناسی (۱۷۹۱) اثر اراسموس داروین، پدر بزرگ چارلز داروین از آن تحسین میکند.
تاریخ اخیر
نظریه جان دالتون بر این اساس بود که تمام اتمهای یک عنصر یکسانند و اتم موجود در ترکیبات معمولاً سادهترین نسبتهای اتمی را نسبت به یکدیگر دارند. او به اشتباه تصور میکرد که سادهترین حالت ترکیب بین دو عنصر همواره ترکیب یک اتم از هر کدام است؛ بنابراین مولکول آب را به اشتباه HO فرض میکرد و به این نتیجه رسید که جرم اتمی اکسیژن ۸ برابر بیشتر از هیدروژن است درحالیکه امروزه با در نظر گرفتن فرمول درست آب میدانیم که اتم اکسیژن ۱۶ برابر از هیدروژن سنگین تر است. در سال ۱۸۰۵، ژوزف لویی گیلوساک و الکساندر فون هومبولت نشان دادند که نسبت حجمی هیدروژن نسبت به اکسیژن در آب ۲ به ۱ است و در سال ۱۸۱۱ آمدئو آووگادرو شیمیفیزیکدان ایتالیایی با فرض مولکولهای دو اتمی ابتدایی، تفسیر صحیحی از ترکیب مایعات ارائه داد که امروز به عنوان قانون آووگادرو شناخته میشود.نتایج تا سال ۱۸۶۰ نادیده گرفته شدند. بخشی از این عدم توجه و رد شدن به این خاطر این باور بود که تصور میشد اتمهای یک عنصر فاقد میل ترکیبی در مقابل اتمهای دیگری از همان عنصر هستند و بخشی دیگر به این علت بود که استثنایی در قانون آووگادرو وجود داشت که امکان توضیح آن تا سالها بعد و با کمک مولکولهای تفکیک شونده، وجود نداشت.
در اواخر سده نوزدهم دانشمندان دریافتند که میتوان هوا را به مایع تبدیل کرد و اجزای آن را با فشردهسازی و خنک کردن آن جدا کرد. با استفاده از روش آبشاری، رائول پیکتت شیمیدان و فیزیکدان سوئیسی، گوگرد دیاکسید را بهمنظور مایعسازی کربن دیاکسید، تبخیر کرد. این مایع سازی از طریق جذب گرمای کربن دیاکسید توسط گوگرد دیاکسید در هنگام تبخیر شدن به انجام میرسد. وی در ۲۲ دسامبر سال ۱۸۷۷ تلگرافی را به فرهنگستان علوم فرانسه ارسال کرد و خبر از کشف اکسیژن مایع داد و تنها دو روز بعد، فیزیکدان فرانسوی لوئیس پل کایتت روش خود را برای مایع کردن اکسیژن مولکولی اعلام کرد. در هر دو مورد، فقط چند قطره از اکسیژن مایع تولید میشد، بنابراین امکان یک تجزیه و تحلیل قطعی را نمیداد. اکسیژن برای اولین بار در ۲۹ مارس ۱۸۸۳ توسط دانشمندان لهستانی، زیگمونت وروبلوسکی و کارول اولژوسکی از دانشگاه یاگیلونیا در حالت پایدار مایع شد.
در سال ۱۸۹۱، شیمیدان اسکاتلندی، جیمز دیوئر، قادر به تولید اکسیژن مایع کافی برای مطالعه آن شد.
اولین فرایند تجاری مناسب برای تولید اکسیژن مایع بهطور مستقل در سال ۱۸۹۵ توسط مهندس آلمانی کارل فن لینده و مهندس بریتانیایی ویلیام هامسون توسعه یافت. آنها دمای هوا را تا زمان مایع شدن آن کاهش میدادند و سپس مخلوط را به صورت جز به جز تقطیر و آنها را جداگانه استخراج میکردند بعدتر، در سال ۱۹۰۱، جوشکاری اکسیاستیلن برای اولین بار با سوختن مخلوطی از استیلن و اکسیژن فشرده شده استفاده شد که برای برش فلزات متداول گشت. در سال ۱۸۹۸، ویلیام تامسون محاسبه کرد که تنها برای حدود ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال اکسیژن روی زمین باقی ماندهاست که مقدار دقیق آن به سرعت سوختن مواد قابل احتراق بستگی دارد.
در سال ۱۹۲۳، دانشمند آمریکایی رابرت گدارد اولین شخصی بود که موتور موشکی را ساخت که از بنزین برای سوخت و اکسیژن مایع به عنوان عامل اکسنده استفاده میکرد و اولین موشک سوخت مایع را در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۲۶ در اوبرن پرتاب کرد که ۵۶ متر را با سرعت ۹۷ کیلومتر در ساعت طی نمود. در آزمایشگاههای دانشگاهی، اکسیژن را میتوان با گرم کردن مخلوطی از پتاسیم کلرات و مقدار کمی از منگنز دیاکسید تهیه کرد. سطح اکسیژن موجود در جو در حال کاهش است که دلیل آن استفاده از سوختهای فسیلی است.
ویژگی
خواص و ساختار مولکولی
در شرایط استاندارد دما و فشار، اکسیژن، گازی بدون بو، رنگ و مزه، با فرمول شیمیایی O۲ است که خود از دو اتم اکسیژن تشکیل شدهاست. پیوند میان دو اتم اکسیژن در یک مولکول اکسیژن، میتواند بر اساس نظریههای مختلفی تفسیر داده شود با اینحال، منطقی است که آن را یک پیوند دوگانه کووالانسی درنظر گرفت که در اثر پر شدن اوربیتالهای مولکولی با الکترونهای مهیا شده از دو اتم مجزای اکسیژن ایجاد میشود. بهصورت دقیقتر، این پیوند دوگانه مطابق اصل آفبا از پر شدن متوالی اوربیتالهای مولکولی در یک مولکول اکسیژن، با ترتیب چینش از انرژی کم به انرژی زیاد، ایجاد میشود. پیوندهای سیگما (σ) و سیگما استار (*σ) ناشی از همپوشانی بهترتیب پیوندی و ضدپیوندی اوربیتالهای 2s دو اتم اکسیژن، یکدیگر را خنثی میکنند. پیوند سیگمای ناشی از همپوشانی اوربیتالهای 2p دو اتم اکسیژن، عامل ایجاد پیوند یگانه اکسیژن-اکسیژن (O-O) هستند و پیوند پای (π) حاصل از همپوشانی جانبی اوربیتالهای 2p این دو اتم است. بهعلت حضور دو الکترون در اوربیتال ضدپیوندی پای استار (*π)، بخشی از همپوشانی اوربیتالی پای پیوندی خنثی میشود که در نتیجه آن پیوند موجود در یک مولکول اکسیژن دار کاهش رتبه پیوند شده و خصلتی دوگانه و دارای واکنشپذیری بالا پیدا میکند.
آرایش الکترونی اکسیژن در حالت پایه خود به علت داشتن دو الکترون منفرد و جفت نشده، اصطلاحاً سهتایی نامیده میشود. اکسیژن سهتایی مولکولی پارامغناطیس است که این خصلت ناشی از وجود دو الکترون جفت نشده در ساختار آن است. زمانی که اکسیژن سهتایی در مجاورت میدان مغناطیسی قرار میگیرد، گشتاور مغناطیسی اسپینی این الکترونها و همچنین تبادل انرژی بین مولکولهای اکسیژن نزدیک، موجب میشود که اکسیژن خصلتی مغناطیسی پیدا کند. اکسیژن مایع بهقدری مغناطیسی است که در مشاهدات آزمایشگاهی، پلی از اکسیژن مایع، میتواند وزن خود را بین قطبهای یک آهنربای قوی تحمل کند.
اکسیژن سهتایی به علت داشتن دو الکترون جفتنشده به آرامی با اغلب ترکیبات آلی واکنش میکند، چرا که آنها دارای الکترونهای جفتشده هستند و میل ترکیبی کمتری دارند، در نتیجه این موضوع سبب میشود که جلوی احتراق خودبهخودی این ترکیبات گرفته شود.
اکسیژن میتواند حالت الکترونی دیگری نیز داشته باشد و آن حالت اکسیژن یکتایی است. اکسیژن یکتایی همانند مورد سهتایی دارای فرمول O۲ است، با این تفاوت که از لحاظ الکترونی، فاقد الکترون جفت نشدهاست و تمامی الکترونهای موجود در اوربیتالهای مولکولی آن به صورت جفتشده بهسر میبرند. اکسیژن یکتایی در مقابل ترکیبات آلی متداول واکنشپذیری بسیار بالاتری از خود نشان میدهد. به صورت طبیعی، اکسیژن یکتایی در طول فتوسنتز با کمک نور خورشید از آب تولید میشود. این گونه همچنین در تروپوسفر و بر اثر نورکافت مولکولهای ازون بهوسیله پرتوهای خورشیدی پرقدرت و دارای طول موج کوتاه نیز تولید میشود. اکسیژن یکتایی همچنین توسط سیستم ایمنی بدن نیز تولید میشود. در جاندارانی که فتوسنتز میکنند، کاروتنوئیدها نقشی اساسی در جذب انرژی از اکسیژن یکتایی و تبدیل آن به حالت پایدارتر برای جلوگیری از آسیب رسانی به بافتها را دارند.
دگرشکلها
اصلیترین و متداولتر دگرشکل متداول اکسیژن، دیاکسیژن یا همان اکسیژن مولکولی (O۲) است که بخش بزرگی از اتمسفر اکسیژنی کره زمین را تشکیل میدهد. اکسیژن مولکولی دارای پیوندی به طول ۱۲۱ پیکومتر و انرژی پیوندی ۴۹۸ کیلو ژول بر مول است.
مولکول اکسیژن توسط شکلهای پیچیده حیات مانند حیوانات مصرف میشود. اکسیژن سهاتمی (O۳) که بهصورت متداول با نام ازون شناخته میشود، یکی از فعالترین دگرشکلهای اکسیژن است که بهخاطر فعالیت بالایش میتواند به بافتهای ریه انسان آسیب بزند.
ازون در لایه بالایی اتمسفر تولید میشود، جایی که اکسیژن مولکولی با اکسیژن اتمی حاصل از تفکیک اکسیژن مولکولی توسط پرتوهای ماورای بنفش خورشیدی، ترکیب میشود.
بهعلت اینکه ازون نور ماورای بنفش را بهشدت جذب میکند، لایه ازون در لایه بالایی اتمسفر بهمانند لایهای محافظ عمل میکند و از کره زمین را در مقابل پرتوهای مخرب ماورای بنفش محافظت میکند. در نزدیکی سطح زمین، ازون بهعنوان آلایندهای شناخته میشود که در دود خودروها به عنوان محصول جانبی حضور دارد. در ارتفاع واقع در مدار نزدیک زمین، اکسیژن اتمی لازم برای ایجاد اثر خورندگی بر روی بدنه فضاپیماها وجود دارد.
اکسیژن چهار اتمی که مولکولی شبهپایدار است، در سال ۲۰۰۱ کشف شد. فرض بر این بود که این گونه در یکی از شش حالت جامد اکسیژن وجود دارد. درسال ۲۰۰۶ اثبات شد که این گونه که مجموعهای از خوشههای اکسیژن هشت اتمی (O۸) و دارای شبکه بلوری ششگوشه است را میتوان بهوسیله قرار دادن اکسیژن مولکولی در فشاری به میزان ۲۰ گیگاپاسکال، تولید کرد. این خوشه دارای قدرت اکسایشی بالاتری در مقایسه با اکسیژن دواتمی (O۲) یا سهاتمی (O۳) دارد و ممکن است بتواند جایگزین خوبی در سوخت موشک باشد.
در سال ۱۹۹۰، زمانی که اکسیژن تحت فشاری به اندازه ۹۶ گیگاپاسکال قرار گرفت، فازی فلزی از اکسیژن مشاهده شد و در سال ۱۹۹۸ مشخص شد که چنانچه این فاز بهدست آمده در دماهای پایین قرار گرفته شود، از خود خصلت ابررسانایی بروز میدهد.
ویژگیهای فیزیکی
اکسیژن در مقایسه با نیتروژن راحتتر در آب حل میشود و همچنین حلالیت آن در آب شیرین بیشتر از آب شور است. آب در تعادل با هوا، تقریباً شامل یک مولکول حل شده اکسیژن به ازای هر دو مولکول نیتروژن است (نسبت ۴:۱) درحالیکه در اتمسفر، نسبت نیتروژن چهار برابر اکسیژن است. میزان حلالیت اکسیژن در آب به دما وابستهاست، بهطوری که میزان حل شدن آن در آب در دمای صفر درجه سانتیگراد و فشار استاندارد یک اتمسفر (۱۰٫۲ میلیلیتر بر لیتر)، بسیار بیشتر از مقدار مشابه در دمای ۲۰ درجه سانتیگراد (۶٫۸ میلیلیتر بر لیتر) است.
در دمای ۲۵ درجه سانتیگراد و فشار استاندارد یک اتمسفر (۱۰۱٫۳ کیلوپاسکال)، آب شیرین حاوی حدود ۶٫۳ میلیلیتر اکسیژن در هر لیتر است، در حالیکه این مقدار برای آب دریا برابر با ۵ میلیلیتر در هر لیتر است. در دمای ۵ درجه سانتیگراد، میزان حلالیت اکسیژن به ۹٫۱ میلیلیتر (تقریباً ۵۰ درصد بیشتر از دمای ۲۵ درجه سانتیگراد) برای هر لیتر از آب شیرین میرسد. میزان حلالیت در دمای مشابه برای آب دریا برابر با ۷ میلیلیتر برای هر لیتر از آب دریا است.
اکسیژن در دمای ۹۰٫۲۰ کلوین (۱۸۲٫۹۵- سلسیوس، ۲۹۷٫۳۱- فارنهایت) متراکم و در دمای ۲۱۸٫۷۹- درجه سانتیگراد منجمد میشود. هم اکسیژن مایع و هم اکسیژن جامد، هردو موادی شفاف با سایهای آبیرنگ هستند که براثر جذب نور قرمز ایجاد میشود. اکسیژن مایع دارای خلوص بالا معمولاً توسط تقطیر جزء به جزء هوای مایع شده بهدست میآید. اکسیژن مایع همچنین میتواند توسط متراکم کردن هوا با استفاده نیتروژن مایع نیز تولید شود. اکسیژن مادهای بهشدت واکنشپذیر است و باید از مواد دارای قابلیت احتراق دور نگه داشته شود.
ایزوتوپها و منشأ ستارهای
بهطور طبیعی اکسیژن به شکل سه ایزوتوپ اکسیژن-۱۶ (۱۶O)، اکسیژن-۱۷ (۱۷O) و اکسیژن-۱۸ (۱۸O) وجود دارد که از میان آنها اکسیژن-۱۶ دارای بیشترین میزان فراوانی است (فراوانی طبیعی: ۹۹٫۷۶۲ درصد).
اغلب اکسیژن-۱۶، در پایان دوره همجوشی هلیوم در ستارگان کلانجرم و طی فرایند سوختن نئون تولید میشود. اکسیژن-۱۷، بهطور عمده بر اثر سوختن هیدروژن و تبدیل آن به هلیوم طی چرخه CNO تولید میشود.
اغلب اکسیژن-۱۸ زمانی تولید میشود که نیتروژن-۱۴ (۱۴N) که خود غالباً در چرخه CNO تولید میشود، هستههای هلیوم-۴ (۴He) را بهدام میاندازد.
در مجموع چهارده نوع اکسیژن رادیواکتیو شناسایی شدهاست. پایدارترین آنها اکسیژن-۱۵ (۱۵O) با نیمهعمری برابر ۱۲۲٫۲۴ ثانیه و اکسیژن-۱۴ با نیمهعمر ۷۰٫۶۰۶ ثانیه است. تمامی ایزوتوپهای دیگر دارای نیمهعمری برابر با ۲۷ ثانیه هستند و اغلب آنها دارای زمان نیمهعمری کمتر از ۸۳ میلیثانیه هستند.
رایجترین حالت واپاشی هستهای ایزوتوپهای سبکتر از ۱۶O نشر پوزیترون و تبدیل شدن به نیتروژن است و متداولترین حالت برای ایزوتوپهای سنگین تر از ۱۸O واپاشی بتا و تبدیل شدن به فلوئور است.
فراوانی
از لحاظ جرمی، اکسیژن یکی از فراوانترین عناصر بر روی زمین است. این عنصر، بهلحاظ فراوانی، بعد از هیدروژن و هلیوم، سومین عنصر شیمیایی در کیهان محسوب میشود. در حدود ۰٫۹ درصد از خورشید را از اکسیژن تشکیل شدهاست. این عنصر ۴۹٫۲ درصد پوسته زمین را شامل میشود.
با در نظر گرفتن مشارکت اکسیژن در ساختار سیلیسیم دیاکسید، اکسیژن فراوانترین عنصر پوسته زمین و همچنین فراوانترین عنصر موجود در اقیانوسها است بهطوری که ۸۸٫۸ درصد جرمی اقیانوسها را تشکیل میدهد. در مقایسه با سایر سیارههای منظومه شمسی، زمین با داشتن مقدار زیادی اکسیژن، سیارهای متفاوت است. مریخ (با حجم ۰٫۱ درصد O۲) و زهره مقدار بسیار کمتری دارا میباشد. O۲ پیرامون آن سیارات با تابش نور ماوراء بنفش بر روی مولکولهای حاوی اکسیژن مانند دیاکسید کربن تولید میشود.
نقشه جهانی نشان میدهد که اکسیژن سطح دریا در اطراف استوا خارج شده و به سمت قطبها افزایش مییابد. آب سرد در مقایسه با آب گرم، مقدار اکسیژن (O۲) حل شده بیشتری دارد. افزایش غیرمنتظره غلظت بالای گاز اکسیژن در کره زمین نتیجه چرخه اکسیژن است. این چرخه زیست ژئوشیمیایی حرکت اکسیژن در داخل و بین سه منبع اصلی آن روی زمین را توصیف میکند: اتمسفر، بیوسفر و لیتوسفر. عامل اصلی محرک چرخه اکسیژن فتوسنتز است، که مسئول اتمسفر مدرن زمین است. فتوسنتز اکسیژن را وارد اتمسفر میکند، در حالی که تنفس یاختهای، پوسیدگی و احتراق آن را از اتمسفر خارج میکند. در تعادل موجود، تولید و مصرف به همان میزان اتفاق میافتد.
اکسیژن آزاد همچنین در مایعات داخل بدن نیز وجود دارد. افزایش قابلیت انحلال O۲ در در دماهای پایینتر آب پیامدهای مهمی برای زندگی اقیانوسها دارد بهطوری که آبهای نزدیک نواحی قطبی، بهعلت میزان بیشتر اکسیژن، دارای تنوع حیات بیشتری در مقایسه آبهای نواحی گرمتر است.
آب آمیختهشده به مواد مغذی گیاهی مانند نیتراتها یا فسفاتها ممکن است رشد جلبکها را با فرایندی به نام اوتریفیکاسیون تحریک کند و پوسیدگی این ارگانیسمها و سایر مواد بیولوژیکی ممکن است باعث کاهش محتوای O۲ در بدن آبهای اوتریفیک شود. افزایش بیش از حد مواد طبیعی یا مصنوعی در یک محیط آبی میتوانند در جایگاه مواد مغذی برای ارگانیسمها مانند هومینها یا مواد شیمیایی مانند نیترات یا فسفات باشند که از طریق کود شیمیایی یا پساب وارد آب شدهاند. دانشمندان این جنبه کیفیت آب را با اندازهگیری میزان اکسیژن بیوشیمیایی آب یا مقدار O۲ مورد نیاز، که شاخصی برای اندازهگیری مواد آلی قابل تجزیه توسط باکتریها در آب است برای بازگرداندن آن به غلظت طبیعی ارزیابی میکنند.
آنالیز و بررسی
دیرینهاقلیمشناسان نسبت اکسیژن-۱۸ به اکسیژن-۱۶ در پوستهها و اسکلت جانواران دریایی را اندازه میگیرند تا با کمک آن تغییرات آب و هوایی میلیونها سال پیش را تعیین نمایند. مولکولهای آب دریا که حاوی ایزوتوپ سبکتر اکسیژن-۱۶ هستند، سریعتر از مولکولهای آبی که متشکل از ۱۲ درصد اتم اکسیژن-۱۸ هستند، تبخیر میشوند و این تفاوت سرعت تبخیر با کاهش دما، افزایش مییابد. در طول دورههای با دمای کمتر، برف و بارانی که ناشی از آب تبخیر شده از سطح اقیانوسها هستند، دارای اکسیژن-۱۶ بیشتری هستند و درنتیجه این موضوع سبب میشود که میزان غلظت مولکولهای دارای اکسیژن-۱۸ در آب اقیانوسها بیشتر میشود. جانداران دریایی با مصرف مولکولهای آب حاوی اتم اکسیژن-۱۸ که به اثر تبخیر شدن مولکولهای با اکسیژن-۱۶، بیشتر از قبل دردسترس قرار گرفتهاند، آنها را وارد ساختمان شیمیایی استخوانها و پوستههای خود مینمایند. دیرینهاقلیمشناسان همچنین میتوانند نسبت اکسیژن-۱۸ به اکسیژن-۱۶ را بهصورت مستقیم و با اندازهگیری نسبت مولکولهای آب موجود بهدست آمده از مغزه یخی نمونههای چندهزار ساله تهیه شده از اعماق یخها به دست آورند.
زمینشناسان مقدار نسبی ایزوتوپهای اکسیژن در نمونههای زمین، ماه، مریخ و شهابسنگها را تعیین کردهاند اما تاکنون در اندازهگیری نسبت مقادیر این ایزوتوپها در خورشید، ناموفق بودهاند. باور براین است که مقدار این نسبت برای خورشید معادل این نسبت در زمان تشکیل سحابی اولیه است. بررسی نوارهای سیلیسیمی قرار گرفته در معرض پرتوهای خورشیدی در فضا نشان دادهاست که میزان اکسیژن-۱۶ در خورشید بیشتر از زمین است. این اندازهگیری میگوید که فرایند نامعلومی موجب کاهش میزان اکسیژن-۱۶ قرص پیشسیارهای پیش از زمان تشکیل زمین شدهاست.
اکسیژن دو نوار جذبی در طیفسنجی از خود نشان میدهد که در طول موجهای ۶۸۷ و ۷۶۰ نانومتر دیده میشوند. دانشمندان علوم سنجش از دور پیشنهاد کردهاند که با استفاده از پرتوهای دریافتی از طریق یک ماهواره دیدبانی زمین و بررسی شدت این نوارها، میتوان به وضعیت سلامت سیارات دوردست دست یافت. این روش برمبنای این حقیقت است که با کمک این نوارهای جذبی میتوان میان بازتاب ناشی از پوشش گیاهی و بازتاب فلوئورسانسی تمایز قایل شد.
از نظر فنی اندازهگیری به دلیل پایین بودن نسبت سیگنال به نویز و ساختار فیزیکی پوشش گیاهی دشوار است. اما به عنوان یک روش برای نظارت بر چرخه کربن از ماهوارهها در مقیاس جهانی ارائه شدهاست.
ترکیبات
حالت اکسایش اکسیژن تقریباً در کلیه ترکیبات شناخته شده اکسیژن ۲− است. حالت اکسایش ۱− در چند ترکیب مانند پراکسیدها یافت میشود. ترکیبات حاوی اکسیژن در سایر حالات اکسایش بسیار نادر است: ۱/۲- (سوپر اکسیدها)، ۱/۳ (ازونیدها)، ۰ (عنصری، هیپوفلورو اسید)، ۱/۲+ (دیاکسیژنیل)، ۱ (دیاکسیژن دیفلوئورید)، و ۲+ (دیاکسید اکسید).
اکسیدها و ترکیبات معدنی
آب () اکسید هیدروژن و آشناترین ترکیب اکسیژن است. در یک مولکول آب، هر یک از دو اتم هیدروژن موجود از طریق یک پیوند کووالانسی و مستقل با اتم اکسیژن مرکزی پیوند میدهند اما آنها علاوهبر این اتصال، دارای یک نیروی جاذبه اضافی نسبت به هر اتم اکسیژن موجود در مولکولهای مجاور هستند که مقدار آن حدود ۲۳٫۳ کیلوژول برمول برای هر اتم هیدروژن است. این پیوندهای هیدروژن بین مولکولهای آب آنها را تقریباً ۱۵درصد نزدیکتر از آنچه انتظار میرود در یک مایع ساده که فقط دارای نیروی واندروالسی باشد، قرار دادهاست.همچنین، چون اکسیژن دارای الکترونگاتیوی بالاتری در مقایسه با هیدروژن است، تفاوت بار میان هیدروژن و اکسیژن موجب میشود، که یک مولکول آب به یک مولکول قطبی تبدیل شود. برهمکنش میان دو ممان دوقطبی متفاوت از هر مولکول موجب ایجاد یک نیروی خالص جاذبه میشود.
با توجه به الکترونگاتیوی بالا، اکسیژن تقریباً با تمام عناصر دیگر در دماهای بالا پیوندهای شیمیایی تشکیل میدهد تا اکسید آن را تولید کند. با این حال، برخی از عناصر بهطور مستقیم تحت شرایط عادی فشار و دما مانند آهن، آهن اکسید تشکیل میدهند. سطح فلزاتی مانند آلومینیوم و تیتانیم در حضور هوا اکسید میشود و با یک لایه نازک اکسید پوشیده شده که فلز را غیرفعال میکند و موجب کند شدن خوردگی میگردد. برخی از اکسیدهای فلزی در طبیعت به عنوان ترکیبات غیر استوکیومتری یافت میشوند و مقدار فلز کمتری از حالت استوکیومتری نشان میدهند برای نمونه، ماده معدنی وستیت با فرمول مولکولی FeO به صورت Fe۱-xO نوشته میشود جایی که x معمولاً در حدود ۰٫۰۵ است.
ترکیب یک یا چند اتم اکسیژن و یک یا چند اتم از عناصر دیگر تشکیل اکسید میدهد. اگر ترکیب اکسیژن با فلز باشد اکسید بازی و اگر اکسیژن با نافلز باشد اکسید اسیدی تشکیل میشود. زنگ زدن عبارتی است که به اکسایش آهن گفته میشود. اکسایش آهن معمولاً از طریق واکنش با اکسیژن صورت میگیرد. اما نوعهای دیگری از زنگ زدن وجود دارد که حاصل واکنش آهن و کلر است که به آن زنگ سبز میگویند.
اکسیژن به عنوان یک ترکیب در مقادیر کمی به شکل کربن دیاکسید (CO۲) در جو موجود است. سنگ پوسته زمین از قسمتهای بزرگی از اکسیدهای سیلیسیم به صورت سیلیسیم دیاکسید (SiO۲) که در گرانیت و کوارتز یافت میشود، آلومینیوم (آلومینیوم اکسید (Al۲O۳)، در بوکسیت و کرندوم)، آهن اکسید (Fe۲O۳)، (در هماتیت و زنگ زدگی) و کلسیم (کلسیم کربنات (CaCO۲)، در سنگ آهک). بقیه پوسته زمین نیز از ترکیبات اکسیژن، به ویژه سیلیکاتهای پیچیده مختلف (در کانیهای سیلیکات) ساخته شدهاست. گوشته زمین، که جرم بسیار بیشتری از پوسته دارد، تا حد زیادی از سیلیکاتهای منیزیم و آهن تشکیل شدهاست.
سیلیکات محلول در آب به شکل Na۲SiO۳ ،Na۴SiO۴ و Na۲Si۲O۵ بهعنوان مواد شوینده و چسب استفاده میشود. اکسیژن همچنین به عنوان یک لیگاند برای فلزات انتقالی عمل میکند و موجب تشکیل کمپلکسهای فلزات واسطه–دیاکسیژن میشود که مشخصه آنها، پیوند O۲– فلز است. این دسته از ترکیبات شامل هم پروتئینهای هموگلوبین و میوگلوبین است. یکی از واکنشهای غیرمعمول اکسیژن، واکنش با پلاتین هگزافلوئورید (PtF۶) است که منجر به تولید گونه −O۲+PTF۶ میشود.
ترکیبات آلی
پیوند کربن-اکسیژن یک پیوند کووالانسی میان کربن و اکسیژن است که در شیمی آلی و زیستشیمی به فراوانی یافت میشود. اکسیژن ۶ الکترون در لایهٔ ظرفیت دارد که بیشتر، دوتای آنها را در پیوند با کربن درگیر میکند و چهار الکترون دیگر به صورت الکترونهای غیر پیوندی باقی میماند. کربن و اکسیژن در گروههای عاملی پیوند دوگانه میسازند که در این صورت با نام ترکیبهای کربونیل شناخته میشوند؛ کتون، استر، کربوکسیلیک اسید و بسیاری مواد دیگر همگی از این دست اند.
مهمترین ترکیبات آلی حاوی اکسیژن عبارتاند از: (در این ترکیبات "R" یک گروه آلی است): الکلها (R-OH)، اترها (ROR)، کتون (R-CO-R)، آلدهیدها (R-CO-H)، کربوکسیلیک اسیدها (R-COOH)، استرها (R-COO-R)، انیدرید اسیدها (R-CO-O-CO-R)، و آمیدها (R-CO-NR۲).
بسیاری از حلالهای مهم آلی که حاوی اکسیژن هستند عبارتاند از: استون، متانول، اتانول، ایزوپروپانول، فوران، تتراهیدروفوران، دیاتیل اتر، دیوکسان، اتیل استات، دیمتیل فرمآمید، دیمتیل سولفوکسید و استیک اسید.
استون (CH۳-CO-CH۳) بهعنوان یکی از حلالهای مهم مورد استفاده در صنعت و فنول (C۶H۵OH) بهعنوان یک پیشماده مهم در سنتز بسیاری از مواد مختلف محسوب میشوند. سایر ترکیبات مهم آلی که حاوی اکسیژن هستند، عبارتاند از: گلیسیرین، فرمالدهید، گلوتار آلدئید، سیتریک اسید، استیک انیدرید و استامید. اپوکسایدها اترهایی هستند که در آنها اتم اکسیژن بخشی از یک ترکیب حلقوی سه عضوی است. این ساختارها که بسیار سمی هستند دارای کاربردهای متنوعی هستند و در فرمول ترکیبات شیمیایی و طبیعی متعددی دیده میشوند.
اکسیژن به صورت خود به خودی زیر دمای اتاق در یک فرایند به نام خوداکسایش با بسیاری از ترکیبات آلی واکنش نشان میدهد. بیشتر ترکیبات آلی که حاوی اکسیژن هستند با واکنش مستقیم اکسیژن ساخته نمیشوند. ترکیبات آلی مهم در صنعت و تجارت که با اکسایش مستقیم یک پیش ساز ساخته میشوند شامل اتیلن اکسید و پراستیک اسید است.
نقش زیستی اکسیژن مولکولی
فتوسنتز و تنفس
در طبیعت، اکسیژن آزاد، بهوسیله تفکیک نوری در طول فرایند فتوسنتز تشکیل میشود. مطابق برخی تخمینها، جلبک سبز و سیانوباکتریهای موجود در محیطهای آبی، عامل تولید بیش از ۷۰ درصد از اکسیژن تولید شده بر روی زمین هستند و ۳۰ درصد دیگر توسط گیاهان روی سطح زمین تولید میشود. اگرچه برخی تخمینهای دیگر از مشارکت بالاتر اقیانوسها در تولید اکسیژن موجود در اتمسفر حکایت دارند، بعضی دیگر مقادیر کمتری پیشنهاد میدهند بهصورتی که پیشنهاد میکنند، ۴۵ درصد اکسیژن اتمسفری در هر سال توسط اقیانوسها تأمین میشود.
واکنش کلی و ساده شده برای فتوسنتز بهصورت زیر است:
۶CO۲ + ۶H۲O + فوتونها → C۶H۱۲O۶ + ۶O۲
که میتوان واکنش را به زبان نوشتاری نوشت:
گلوکز + دیاکسیژن → کربن دیاکسید + آب + نور خورشید
تکامل اکسیژن نورکافتی در غشای تیلاکوئید موجودات فتوسنتزی رخ میدهد و به انرژی چهار فوتون نیاز دارد.
مراحل زیادی انجام میشود، اما نتیجه آن تشکیل یک گرادیان پروتون در سراسر غشای تیلاکوئید است که برای سنتز آدنوزین تریفسفات (ATP) از طریق فسفردار شدن نوری استفاده میشود.
O۲ باقیمانده پس از تولید مولکول آب، در جو آزاد میشود.
انرژی شیمیایی اکسیژن در میتوکندری آزاد میشود تا در طول فسفرگیری اکسایشی آدنوزین تریفسفات تولید شود.
واکنش تنفس هوازی در واقع معکوس فتوسنتز است و به شرح زیر ساده میشود:
C۶H۱۲O۶ + ۶O۲ → ۶CO۲+ ۶H۲O+ 2880 kJ/mol
در مهرهداران، O۲ از طریق غشاهای موجود در ریهها و گلبولهای قرمز خون واپخش میشود. هموگلوبین به O۲ متصل میشود و رنگ خون را از قرمز مایل به آبی به قرمز روشن تغییر میدهد. همچنین CO۲ از طریق اثر بور از قسمت دیگری از هموگلوبین آزاد میشود. حیوانات دیگر از هموسیانین (صدف و برخی از بندپایان) یا هومیرترینین (عنکبوت و شاهمیگو) استفاده میکنند. یک لیتر خون میتواند O۲ را در خود حل کند. تا زمان کشف اندامگان بیهوازی، تصور میشد اکسیژن نیاز اولیه برای تمام زندگی موجودات پیچیدهاست.
گونههای فعال اکسیژن مانند سوپرکسید (-O۲) و هیدروژن پراکسید (H۲O۲) محصولات جانبی واکنشپذیری هستند که براثر مصرف اکسیژن توسط جانداران تولید میشود. بخشهایی از سیستم ایمنی موجودات پیچیده برای تخریب میکروبهای مهاجم، پراکسید، سوپراکسید، و اکسیژن یکتایی تولید میکنند.
گونههای اکسیژن فعال نقش مهمی در فرایندی موسوم به پاسخ فوقحساس در گیاهان در زمان حمله عوامل بیماریزا دارند.پاسخ فوقحساس سازوکاری در گیاهان است که طی آن با استفاده از گونههای فعال اکسیژن، موجب جلوگیری از انتشار عفونت در گیاه میشود.
اکسیژن که در ابتدای دوران شکلگیری حیات بر روی زمین با مقدار بسیار زیادتری در مقایسه با شرایط فعلی وجود داشتهاست، موجب آسیب به موجودات بیهوازی اجباری میشود. در حدود ۲٫۵ میلیارد سال قبل و طی رخدادی بهنام رویداد بزرگ اکسیژنی میزان اکسیژن موجود روی زمین شروع به افزایش کرد و این اتفاق در حدود یک میلیارد سال پس از نمایان شدن اولین موجودات زنده بر روی زمین رخ داد.
یک انسان بالغ، با سرعت ۱٫۸ تا ۲٫۴ گرم اکسیژن در دقیقه تنفس میکند. با این احتساب، در هر سال بیش از ۶ میلیارد تن اکسیژن توسط مجموع انسانها مصرف میشود.
فشار نسبی اکسیژن آزاد در بدن موجود مهرهدار در دستگاه تنفسی دارای بالاترین میزان خود است و در سایر بخشها مانند سرخرگها، بافتهای محیطی و سیاهرگها کاهش مییابد. منظور از فشار نسبی، فشاری است که اکسیژن خالص در زمان اشغال حجم مشخصی، از خود نشان میدهد.
تشکیل در جو
اکسیژن آزاد و به شکل گازی در حدود ۳٫۵ میلیارد سال قبل و پیش از اینکه آغازیان و باکتریها فرگشت پیدا کنند، در اتمسفر زمین وجود نداشتهاست. اولین نشانههای تولید مقادیر قابل ملاحظهای از اکسیژن آزاد به دوره پیشینزیستی دیرینه (بین ۳ تا ۲٫۳ میلیارد سال قبل) بازمیگردد. فرایند خروج اکسیژن آزاد از اقیانوسها به ۳ تا ۲٫۷ میلیارد سال قبل بازمیگردد که این فرایند موجب شد تا ۱٫۷ میلیارد سال قبل، سطح اکسیژن اتمسفر به ۱۰ درصد افزایش یابد.
مقدار زیاد اکسیژن حل شده در آب و اکسیژن آزاد موجود در اتمسفر، ممکن است عامل اصلی انقراض اندامگان بیهوازی در طول رویداد بزرگ اکسیژنی در حدود ۲٫۴ میلیارد سال قبل باشد.تنفس سلولی اکسیژن در تمامی موجودات یوکاریوتی از جمله موجودات پرسلولی پیچیده مانند گیاهان و جانوران انجام میشود. تنفس سلولی با استفاده از اکسیژن مولکولی، جانداران هوازی را قادر ساخت تا بتوانند آدنوزین تریفسفات بیشتری در مقایسه با جانداران بیهوازی تولید کنند.
از آغاز دوران کامبرین در حدود ۵۴۰ میلیون سال قبل، سطح اکسیژن موجود در اتمسفر دارای نوسان بودهاست بهطوری که بین مقادیر ۱۵ تا ۳۰ درصد حجمی در حال تغییر بودهاست. با نزدیک شدن به پایان دوران کربنیفر، سطح اکسیژن اتمسفر به ۳۵ درصد رسید که این موضوع احتمالاً عاملی بودهاست که منجر به افزایش اندازه حشرات و دوزیستهای آن دوره شدهاست.
تغییرات در میزان اکسیژن در اتمسفر، بر روی آب و هوای گذشته نیز تأثیر داشتهاست. زمانی که سطح اکسیژن کاهش مییابد، چگالی اتمسفر افت میکند و درنتیجه تبخیر سطحی افزایش و در نتیجه بارندگی افزایش و دمای هوا افزایش مییابد.
با سرعت فتوسنتز در شرایط فعلی، حدود دوهزار سال طول میکشد تا بهاندازه تمام اکسیژن فعلی موجود در اتمسفر، اکسیژن تولید شود.
تولید
آزمایشگاهی
روشهای تولید برای اکسیژن به مقدار عنصر مورد نظر بستگی دارد. برخی از روشهای آزمایشگاهی شامل موارد زیر است.
تجزیه گرمایی نمکهای خاص مانند پتاسیم کلرات یا پتاسیم نیترات:
منگنز دیاکسید واکنشهای بسیاری را شامل میشود که منجر به تولید اکسیژن میگردد. رایجترین روش آزمایشگاهی برای تولید اکسیژن، گرم کردن مخلوط پتاسیم کلرات و منگنز دیاکسید است. پتاسیم کلرات به وسیله اکسیدهای فلزات واسطه کاتالیز میشود. دمای لازم برای تأثیر تکامل اکسیژن توسط کاتالیزور از ۴۰۰ درجه سانتیگراد به ۲۵۰ درجه سانتیگراد کاهش مییابد. در تهیه اکسیژن از کلرید پتاسیم فقط پتاسیم کلرات تجزیه میشود و هیچ پرکلراتی ایجاد نمیشود.
۲ KClO۳ → ۲ KCl+۳ O۲
۲ KNO۳ → ۲ KNO۲+O۲
اکسیژن در اثر تجزیه سدیم کلرات در دمای بالا تولید میشود
۲ NaClO۳ → ۲ NaCl + ۳ O۲
پتاسیم پرمنگنات همچنین با گرم شدن اکسیژن آزاد میکند.
۲ KMnO۴ → MnO۲ + K۲MnO۴ + O۲
تجزیه حرارتی اکسیدهای فلزات سنگین:
ویلهلم شیله و جوزف پریستلی از جیوه (II) اکسید در تهیه اکسیژن استفاده کردند.
۲ HgO(s)→۲ Hg(I)+O۲
تجزیه حرارتی پراکسیدهای فلزی:
۲ Ag۲O → ۴ Ag+O۲
۲ BaO۲ → ۲ BaO+O۲
تهیه از هیدروژن پراکسید:
در آزمایشگاه داخل دانشگاه، اکسیژن از تجزیه پتاسیم کلرات تهیه میشود. با این حال، پتاسیم کلرات میتواند خطرناک باشد و تهیه آن سخت است. واکنش پتاسیم کلرات به علت گرمازا بودن و انبساط گازها میتواند باعث انفجار شود. روش ایمنتر تهیه اکسیژن از محلول هیدروژن پراکسید رقیق است. در این روش پتاسیم کلرات به یک لوله آزمایش با مقدار کمی دیاکسید منگنز به عنوان کاتالیزور اضافه میشود. از لولههای شیشهای برای هدایت اکسیژن به یک شیشه وارونه که در یک وان آب قرار گرفته استفاده میشود.
۲ → ۲ +
صنعتی
گازهای خالص را میتوان ابتدا با خنک کردن هوا تا مایع شدن آن جدا کرد، سپس بهطور انتخابی اجزا آن را در دماهای مختلف جوش تقطیر کرد. این فرایند میتواند گازهای با خلوص بالا تولید کند اما انرژی بر است. این فرایند در اوایل قرن ۲۰ توسط کارل فن لینده اختراع شد و امروزه نیز برای تولید گازهای با خلوص بالا استفاده میشود. او این روش را در سال ۱۸۹۵ توسعه داد.
فرایند جداسازی سرمایشی برای دستیابی به بازدهی خوب به یکپارچه سازی مبدلهای حرارتی و ستونهای جداسازی احتیاج دارد و تمام انرژی سردخانه از طریق فشرده سازی هوا در ورودی واحد تأمین میشود.
سالانه صد میلیون تن اکسیژن از هوا با استفاده از دو روش اصلی برای مصارف صنعتی استخراج میشود. متداولترین آن، شامل تقسیم هوای مایع با روش تقطیر جزء به جزء به اجزای مختلف آن است که طی آن نیتروژن بهصورت بخار از نمونه خارج میشود و اکسیژن بهشکل مایع باقی میماند. در این روش ابتدا مخلوط هوا تا دمای میعان سرد میشود تا هوای مایع ایجاد شود. در مرحله بعد به وسیله یک برج تقطیر و افزایش تدریجی دما، اجزا سازنده هوا بر اساس دمای جوش از یکدیگر جدا میشود. این روش یکی از روشهای متداول برای تولید نیتروژن و اکسیژن به صورت انبوه است.
روش اصلی دیگر برای بهدست آوردن اکسیژن، عبور جریانی از هوای تمیز و خشک از طریق بستر غربالهای مولکولی زئولیت است که نیتروژن را جذب میکند و اجازه میدهد جریانی از گاز شامل ۹۰ تا ۹۳ درصد اکسیژن از آن عبور کند. بهطور همزمان، با کاهش فشار محفظه و وارد کردن بخشی از اکسیژن جدا شده در بستر تولیدکننده در خلاف جهت بستر دیگر زئولیت اشباع شده با نیتروژن این گاز را آزاد میکند. پس از هر چرخه کامل، بسترها جابهجا میشوند، بنابراین امکان تأمین مداوم اکسیژن گازی از طریق خط لوله فراهم میشود.. این امر به عنوان جذب نوسان فشار شناخته شدهاست و برای تولید اکسیژن در مقیاس کوچک استفاده میشود. گاز اکسیژن بهطور فزاینده ای توسط این فناوریهای غیر کریوژن حاصل میشود.
همچنین گاز اکسیژن از طریق الکترولیز آب به اکسیژن مولکولی و هیدروژن تولید میشود، برای این کار باید جریان مستقیم (DC) استفاده شود. در صورت استفاده از جریان متناوب (AC)، گازهای موجود در هر شاخه شامل هیدروژن و اکسیژن به نسبت ۲ به ۱ انفجاری تشکیل میشوند. برای امکان هدایت جریان الکتریکی از نسبت کمی نمک یا اسید استفاده میشود. در این روش اغلب از اسیدهای قوی مانند سولفوریک اسید (H۲SO۴)، و بازهای قوی مانند پتاسیم هیدروکسید (KOH) و سدیم هیدروکسید (NaOH) به دلیل توانایی هدایت قوی به عنوان الکترولیت استفاده میشوند. در انتخاب الکترولیت باید دقت شود زیرا یک آنیون از الکترولیت با یونهای هیدروکسید برای ترک یک الکترون رقابت میکند. یک آنیون الکترولیت با پتانسیل الکترود استاندارد کمتر از هیدروکسید به جای هیدروکسید، اکسید میشود و هیچ گاز اکسیژنی تولید نمیشود. یک روش مشابه تکامل الکتروکاتالیستی اکسیژن از اکسیدها به اکسیاسیدها است. از کاتالیزورهای شیمیایی نیز میتوان استفاده کرد، مانند ژنراتورهای شیمیایی اکسیژن یا شمعهای اکسیژن که به عنوان بخشی از تجهیزات پشتیبانی از زندگی در زیر دریاییها مورد استفاده قرار میگیرند و در صورت بروز مواقع اضطراری کاهش فشار، بخشی از تجهیزات استاندارد در هواپیماهای تجاری هستند. یکی دیگر از فناوری جداسازی هوا، وارد کردن نیرو برای انحلال هوا از طریق غشاهای سرامیکی مبتنی بر دیاکسید زیرکونیوم است که با فشار زیاد یا با جریان الکتریکی صورت میگیرد تا اکسیژن خالص تولید گردد، برای تولید گازهای خنثی اکسیژن خالص است.
ذخیرهسازی
روشهای ذخیرهسازی اکسیژن شامل کپسول اکسیژن با فشار بالا، فوق سردسازی و ترکیبات شیمیایی است. به دلایل اقتصادی اکسیژن اغلب به شکل عمده به صورت مایع در تانکرهای عایق مخصوص حمل میشود، زیرا یک لیتر اکسیژن مایع معادل ۸۴۰ لیتر اکسیژن گازی در فشار اتمسفر و است. چنین تانکرهایی برای پر کردن مجدد مخازن انبوه اکسیژن مایع، که در خارج از بیمارستانها و سایر موسساتی که نیاز به حجم زیادی از گاز اکسیژن خالص دارند، استفاده میشود. اکسیژن مایع از طریق مبدلهای گرمایی منتقل میشود، که مایع فوق سرد را قبل از ورود به ساختمان به گاز تبدیل میکنند. اکسیژن نیز در سیلندرهای کوچکتر که حاوی گاز فشردهاست ذخیره میشود و حمل میشود. شکلی که در کاربردهای پزشکی قابل حمل و برشکاری اکسیژنی مفید است.
کاربردها
۵۵ درصد از تولید اکسیژن جهان در تولید فولاد مصرف میشود. ۲۵٪ دیگر آن به صنایع شیمیایی اختصاص یافتهاست. ۲۰٪ باقیمانده، بیشتر برای کاربردهای دارویی، برش به وسیله شعله، به عنوان اکسیدکننده موجود در سوخت موشک و تصفیه آب استفاده میشود.
پزشکی
جذب اکسیژن از هوا هدف اساسی تنفس است، بنابراین از مکملهای اکسیژن در پزشکی استفاده میشود. این روش درمانی نه تنها سطح اکسیژن خون را افزایش میدهد، بلکه اثر جانبی مقاومت در برابر جریان خون در بسیاری از انواع ریههای بیمار را کاهش میدهد و باعث میشود که پمپاژ قلب راحت تر شود. از اکسیژندرمانی برای درمان آمفیزم، سینهپهلو، برخی از اختلالات قلبی (نارسایی قلب)، برخی از اختلالات ناشی از افزایش فشار سرخرگ ریوی و هر بیماری که بر توانایی بدن در مصرف و استفاده از اکسیژن تأثیر بگذارد استفاده میشود.
به دلیل انعطافپذیری روشهای درمانی وسایل قابل حمل در بیمارستانها و همچنین خانه بیماران مورد استفاده قرار میگیرند. از چادرهای اکسیژن نیز به عنوان مکملهای اکسیژن مورد استفاده قرار میگرفتند اما امروزه ماسکهای اکسیژن و کانولای بینی جایگزین آنها شدهاند.
پزشکی پرفشار یک درمان پزشکی است که از اتاقهای اکسیژن مخصوص برای افزایش فشار نسبی اکسیژن در اطراف بیمار و در صورت نیاز کادر پزشکی استفاده میشود. این درمان شامل اکسیژن درمانی با فشار بیش از حد (HBOT)، استفاده از اکسیژن در فشار بالاتر از فشار اتمسفر، و تسریع درمانی برای بیماری کاهش فشار با هدف کاهش اثرات مضر حبابهای گاز با کاهش اندازه آنها و فراهم کردن شرایط بهبودی بیمار است. مسمومیت با مونوکسید کربن، گانگرن گازی و بیماری ناشی از کاهش ناگهانی فشار با این روش درمان میشوند. افزایش غلظت اکسیژن در ریهها به جابجایی کربن مونوکسید از گروه هموگلوبین کمک میکند. گاز اکسیژن برای باکتریهای بی هوازی گازی سمی است، بنابراین افزایش فشار جزئی آن باعث از بین رفتن آنها میشود.
بیماری رفع فشار یا فشارکاهی (DCS) در غواصی رخ میدهد که موجب ورود حبابهای گاز بیاثر، اکثر نیتروژن و هلیوم در خون میشود که افزایش فشار اکسیژن در اسرع وقت به حل مجدد حبابها در خون کمک میکند تا این گازهای اضافی از طریق ریهها خارج گردند.
تجویز اکسیژن نورموباریک با بالاترین غلظت موجود اغلب به عنوان اولین کمک برای هرگونه صدمه غواصی که ممکن است باعث ایجاد حباب گاز بیاثر در بافتها شود، استفاده میشود.
حامی زندگی و استفاده تفریحی
کاربرد قابل توجه اکسیژن بهعنوان گاز تنفس کم فشار در لباسهای فضانوردی مدرن وجود دارد که بدن سرنشینان را با گاز تنفسی احاطه میکند. این دستگاهها تقریباً از یک اکسیژن خالص با فشار تقریبی یک سوم فشار معمولی استفاده میکنند که منجر به فشار جزئی طبیعی اکسیژن خون میشود. این تبادل اکسیژن با غلظت بالا در فشار کم برای حفظ انعطافپذیری لباسهای فضایی لازم است.
غواصان و خدمه زیردریاییها نیز از اکسیژن مصنوعی متناسب با فشار استفاده میکنند، اما بیشتر آنها از فشار طبیعی یا مخلوطی از اکسیژن و هوا استفاده میکنند. استفاده از اکسیژن خالص یا تقریباً خالص در غواصی در فشارهای بالاتر از سطح دریا عموماً محدود به زمان استراحت، رفع فشار و معالجه اضطراری در عمق نسبتاً کم (عمق ۶ متر یا کمتر) در فشارهای حداکثر ۲٫۸ بار میباشد، جایی که میتوان مسمومیت حاد اکسیژن را بدون خطر غرق شدن کنترل کرد. غواصی عمیقتر نیاز به مخلوط شدن مقدار قابل توجهی از اکسیژن با سایر گازها، از جمله نیتروژن یا هلیوم دارد تا از اثر مسمومیت با اکسیژن جلوگیری شود.
ارتفاعزدگی تأثیر منفی ارتفاع زیاد به دلیل رقیق شدن سریع اکسیژن روی انسان است. علائم این بیماری شامل سردرد، استفراغ، خستگی، مشکل در خواب و سرگیجه است. بیماری حاد کوه میتواند به ادم ریه در ارتفاعات بالا (HAPE) همراه با تنگی نفس و ادم مغزی همراه باشد. با کاهش ارتفاع و مصرف مایعات کافی بیماری رو به بهبودی میرود و مصرف ایبوپروفن، استازولامید یا دگزامتازون برای موارد خفیفتر توصیه شدهاست و در موارد شدید نیاز به اکسیژندرمانی دارد. این بیماری در ارتفاعهای بالاتر از ۲۵۰۰ متر و افزایش سریع ارتفاع رخ میدهد.
با افزایش ارتفاع هوا رقیقتر میشود و در ارتفاعات بیش از ۵٫۵۰۰ متر هوای موجود نسبت به هوای سطح دریا ۵۰ درصد رقیقتر شدهاست. تولید گلبولهای قرمز پس از چند هفته زندگی در ارتفاعات افزایش مییابد و در نتیجه موجب افزایش غلظت هموگلوبین برای انتقال اکسیژن به بدن میشود همه این مکانیسمها علیرغم سطح اکسیژن پایین، بدن را قادر میسازد تا اکسیژن کافی به هر سلول برسد. در سطح دریا خون ما ۹۸–۹۹٪ اشباع شده از اکسیژن است و در ارتفاع ۳۰۰۰ متری این مقدار به ۸۹–۹۰٪ کاهش می یابد و در قله اورست به ۴۰٪ میرسد.
کوهنوردان و هواپیماهای بدون فشار گاهی اوقات دارای مکمل اکسیژن هستند. هواپیماهای تجاری تحت فشار دارای اکسیژن اورژانسی هستند و در صورت کمبود فشار کابین بهطور خودکار در اختیار مسافران قرار میگیرد.
افت فشار ناگهانی کابین، ژنراتورهای شیمیایی اکسیژن را در بالای هر صندلی فعال میکند و باعث رها شدن ماسکهای اکسیژن میشود. برای شروع جریان اکسیژن، ابتدا باید آنها را به سمت خود بکشید، این کار باعث آن میشود که پین ایمنی سیلندر تولید اکسیژن که توسط یک نخ به ماسکها وصل شدهاست جدا شود که باعث میشود واکنش شیمیایی مورد نیاز برای تولید اکسیژن انجام شود، درون سیلندر سدیم کلرات و پودر آهن وجود دارد که از واکنش گرمازای آنها یک جریان پایدار از گاز اکسیژن تولید میشود.
اکسیژن بهعنوان یک سرخوشی ملایم، سابقه استفاده تفریحی در بارهای اکسیژن و ورزش را دارد. بارهای اکسیژن مؤسساتی هستند که از اواخر دهه ۱۹۹۰ در ژاپن، کالیفرنیا و لاس وگاس ظاهر شدند که افراد، در معرض غلظتی بالاتر از حد طبیعی اکسیژن با هزینه مشخص قرار میگرفتند.
در جنگ جهانی اول، خلبانان همواره مجبور به پرواز در ارتفاعات بالاتر میشدند. از این رو، همیشه با مشکل کمبود اکسیژن هوا دست و پنجه نرم میکردند. از همین رو ماسک اکسیژن همراه کلاه محافظ به یکی از ملزومات خلبانان نظامی تبدیل شد.
ورزشکاران حرفهای، به ویژه در فوتبال آمریکایی، گاهی اوقات بین بازیها و در زمان استراحت از ماسکهای اکسیژن برای تقویت عملکردشان استفاده میکنند. اثر دارویی استفاده از ماسکهای اکسیژن در این روش مشکوک است و احتمالاً تنها اثری دارونما دارد. مطالعات موجود افزایش عملکرد ناشی تنفس هوای غنی شده با اکسیژن را فقط در صورت تنفس حین ورزش هوازی پشتیبانی میکند.
در کوههای مرتفع فشار جو کمتر است و این بدان معنی است که اکسیژن کمتری برای تنفس در دسترس است. و دلیل اصلی بیماری در ارتفاع است. همه کوهنوردان باید با این شرایط سازگار شوند، حتی کوهنوردان حرفهای که قبلاً در ارتفاعات بودهاند.
بهطور کلی، کوهنوردان با رسیدن به ارتفاع ۷۰۰۰ متر برای ادامه از کپسول اکسیژن استفاده میکنند. کوهنوردی و صعود در شرایط ویژه تقریباً همیشه با یک برنامهریزی دقیق و سازگاری کوهنوردان با شرایط از قلههای ۸۰۰۰ متری صورت گرفتهاست.
صنعتی
ذوب سنگ آهن برای تولید فولاد، ۵۵٪ از اکسیژن تولید شده تجاری را در دنیا مصرف میکند. در این فرایند، اکسیژن با کمک فشار زیاد به آهن مذاب تزریق میشود که موجب میشود ناخالصیهای گوگرد و کربن اضافی را بهصورت گوگرد دیاکسید و کربن دیاکسید خارج میکند. این واکنشها گرماده هستند، بنابراین درجه حرارت آن به ۱۷۰۰ درجه سانتیگراد افزایش مییابد.
۲۵ درصد دیگر از اکسیژن تولید شده تجاری، توسط صنایع شیمیایی استفاده میشود. از واکنش اتیلن با اکسیژن برای ایجاد اتیلن اکساید استفاده میشود، که آن نیز به نوبه خود، به اتیلن گلیکول تبدیل میشود که مواد اولیه مورد استفاده برای تولید انبوهی از محصولات، از جمله پلیمرهای ضدیخ و پلی استر (پیشسازهای بسیاری از پلاستیکها و پارچهها) میباشد.
بیشتر از ۲۰٪ باقیمانده اکسیژن تولید شده تجاری در کاربردهای پزشکی، برش و جوش فلز، بهعنوان اکسید کننده در پیشران راکت و در تصفیه آب مورد استفاده قرار میگیرد. در برشکاری اکسیژنی شعله بسیار داغ حاصل سوختن استیلن به همراه اکسیژن است. در این فرایند، فلزی تا ضخامت ۶۰ سانتیمتر ابتدا با یک شعله کوچک اکسیاستیلن گرم میشود و سپس به سرعت توسط یک جریان بزرگ از اکسیژن بریده میشود.
ایمنی و احتیاط
براساس استاندارد لوزی آتش، گاز اکسیژن فشرده از نظر سلامتی مضر نیست، غیرقابل اشتعال و غیر واکنش پذیر است، اما یک اکسید کننده است. اکسیژن مایع سردشده'' دارای درجه خطر سلامتی ۳ (بهعلت افزایش خطر هیپوکسی ناشی از بخارات متراکم شده و همچنین برای خطرات متداول در مایعات فوق سرد مانند سرمازدگی) است و رتبه سایر خطرات آن نیز مانند اکسیژن گازی فشرده شدهاست.
مسمومیت
اکسیژن گازی در فشارهای نسبی میتواند سمی باشد و منجر به تشنج و سایر مشکلات سلامتی شود. مسمومیت با اکسیژن معمولاً در فشارهای جزئی بیش از ۵۰ کیلو پاسکال یا ۲٫۵ برابر فشار جزئی اکسیژن در سطح دریا (۲۱ کیلو پاسکال؛ برابر با حدود ۵۰٪ از ترکیب اکسیژن در فشار عادی) رخ میدهد که میتواند برای بیمارانی که از دستگاه تنفس مصنوعی استفاده میکنند مشکل ایجاد کند. در ماسک اکسیژن معمولاً فقط شامل ۳۰٪ تا ۵۰٪ حجمشان را اکسیژن تشکیل میدهد که حدود ۳۰ کیلوپاسکال در فشار عادی یا استاندارد است.
زمانی، نوزادان نارس در انکوباتورهای حاوی هوای سرشار و مملو از اکسیژن قرار میگرفتند، اما این عمل بعد از اینکه برخی از نوزادان با توجه به میزان اکسیژن زیاد، نابینا شدند، متوقف شد.
تنفس اکسیژن خالص در برنامههای کاربردهای فضایی، از جمله در بعضی از لباسهای مدرن هوافضا یا در فضاپیماهای پیشگام مانند آپولو، به دلیل فشارهای کم در کل استفاده شده باعث ایجاد خسارت نمیشود. در لباسها فضایی، فشار نسبی اکسیژن در گازهای تنفسی عموماً بالاتر از ۳۰ کیلو پاسکال (۱٫۴ برابر نرمال) است و فشار جزئی حاصل از آن در خون شریانی فضانورد فقط در سطح دریا از حد طبیعی بالاتر است.
مسمویت با اکسیژن در ریهها و دستگاه عصبی مرکزی نیز میتواند در غواصی اسکوبا و غواصیهای حرفه ای رخ دهد. تنفس طولانی مدت یک مخلوط هوا با فشار جزئی اکسیژن بیشتر از ۶۰ کیلو پاسکال میتواند منجر به فیبروز دائمی ریوی شود.
قرار گرفتن در معرض فشارهای جزئی بیشتر از ۱۶۰ کیلو پاسکال (اتمسفر ۱٫۶ ~) میتواند باعث تشنج شود و معمولاً برای غواصان کشنده است. مسمومیت حاد اکسیژن (ایجاد تشنج، ترسناکترین اثر آن برای غواصان) با تنفس مخلوط هوای دارای ۲۱ درصد اکسیژن، میتواند در عمق ۶۶ متری یا بیشتر رخ دهد. این نوع مسمویت میتواند با تنفس هوایی که بهطور ۱۰۰ درصد از اکسیژن تشکیل شدهاست، تنها در عمق شش متری رخ بدهد.
آتشسوزی و سایر خطرات
منابع بسیار غلیظ اکسیژن موجب آتشسوزی سریع میشوند. خطر آتشسوزی و انفجار هنگامی وجود دارد که اکسید کنندهها و سوختهای غلیظ در نزدیکی یکدیگر قرار بگیرند. در هر صورت، برای شروع آتشسوزی یک اتفاق، مانند گرما یا جرقه، مورد نیاز است. اکسیژن یک سوخت نیست و اکسیدکننده محسوب میشود اما با این وجود، منبع اکثر انرژی شیمیایی آزاد شده در آتشسوزی است.
ترکیبات حاوی اکسیژن و دارای پتانسیل اکسیدکنندگی زیاد مانند پراکسیدها، کلراتها، نیتراتها، پرکلراتها و دیکروماتها بهعنوان ترکیبات دارای خطر ایجاد آتشسوزی در نظر گرفته میشود، زیرا این ترکیبات میتوانند منبعی مناسب برای تأمین اکسیژن مورد نیاز برای آتش باشند.
اکسیژن با غلظت و تراکم بالا اجازه میدهد تا احتراق به سرعت و پرانرژی انجام شود. لولههای فولادی و مخازن ذخیرهسازی مورد استفاده برای ذخیره و انتقال اکسیژن گازی و مایع بهعنوان یک سوخت رفتار میکنند؛ بنابراین، طراحی و ساخت سیستمهای اکسیژن نیاز به توجه و آموزش ویژه دارد تا از حداقل احتراق منابع قابل اشتعال اطمینان حاصل شود. آتشسوزی که باعث کشته شدن خدمه آپولو ۱ در آزمایش سکوی پرتاب شد، خیلی سریع گسترش یافت، زیرا کپسول حاوی اکسیژن تحت فشاری در حدود ۱ اتمسفر بود، در حالی باید فشار آن حدود فشار محیط باشد، فشاری که در چنین ماموریتهایی استفاده میشود.
اگر اکسیژن مایع نشت شده در تماس با مواد آلی مانند چوب، فراوردههای پتروشیمی و آسفالت قرار بگیرد، میتواند با بروز اولین تنش مکانیکی موجب انفجار ناگهانی این مواد شود. همچنین اکسیژن مانند سایر مایعات فوق سرد، در صورت تماس با بدن انسان، میتواند باعث سرمازدگی در پوست و چشم شود.
جستارهای وابسته
ترکیبهای اکسیژن
تاریخ زمینشناسی اکسیژن
چرخه ازون-اکسیژن
حسگر اکسیژن
لایه ازون
محدود کردن غلظت اکسیژن
هیپوکسی
گازهای تنفسی
توضیحات
منابع
واژهنامه
پیوند به بیرون
اکسیژن (وبسایت وبالمنتز)
اکسیژن بهعنوان عامل اکسیدکننده
مقاله رولد هافمن در مورد اکسیژن
ویژگیها، استفادهها و کاربردهای اکسیژن
اکسیژن (برنامه در دوران ما، بیبیسی)
اکسیژن (ویدئوهای جدول تناوبی از دانشگاه ناتینگهام)
کاهش میزان اکسیژن اتمسفر بهمدت ۲۰ سال (مؤسسه پژوهشی اسکریپس)
تهیه اکسیژن ، خصوصیات اکسیژن و رفتار اکسیدها
اکسیژن
افزودنیهای عدد ئی
اکسیدکنندهها
زیستشناسی و داروشناسی عنصرهای شیمیایی
عناصر شیمیایی
کالکوژنها
گازهای تنفسی
مواد شیمیایی برای اورژانسهای پزشکی
نافلزها
نوشتارهای صوتی |
1035 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C | موسیقی | موسیقی یا موزیک یا خُنیا یک نوع از هنر است که عناصر اصلی تشکیلدهندهٔ آن، صدا و سکوت است و همینطور عناصر زیر مجموعه تر آن شامل زیروبمی (نَواک) (تعیینکنندهٔ ملودی و هارمونی) و ضربآهنگ (ریتم) است. موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفتهاند که مهمترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونهای که خوشآیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان شود.
موسیقی را میتوان به ژانرهایی تقسیم کرد (به عنوان مثال موسیقی کانتری که نوعی موسیقی محلی آمریکا است) و ژانرها را میتوان بیشتر به زیرمجموعه ژانرها تقسیم نمود (شامل پاپ کانتری و کانتری که دوتا از مهمترین و بیشترین ژانرهای فرعی کشور هستند)، اگرچه خطوط و روابط بین ژانرهای موسیقی اغلب ظریف هستند، گاهی برای تفسیر شخصی باز، و گاهی بحثبرانگیز است. به عنوان مثال، رسم مرز بین برخی از هارد راکهای اولیه دهه ۱۹۸۰ و سبک موسیقی هوی متال میتواند دشوار باشد.
در هنرها، موسیقی ممکن است به عنوان یک هنر نمایشی، یک هنر زیبا یا یک هنر شنیداری طبقهبندی شود.
موسیقی ممکن است در یک کنسرت راک یا اجرای ارکستر به صورت زنده پخش یا خوانده شود و به صورت زنده به عنوان بخشی از یک اثر نمایشی (نمایش تئاتر موسیقی یا اپرا) شنیده شود، یا ممکن است در رادیو، پخش کننده MP3، دستگاه پخش سی دی، تلفن هوشمند یا به عنوان موسیقی فیلم یا نمایش تلویزیونی ضبط و گوش داده شود.
در بسیاری از فرهنگها، موسیقی بخش مهمی از شیوه زندگی مردم است، زیرا در مراسم مذهبی، مراسم و جشنهای رسمی (به عنوان مثال: جشن فارغالتحصیلی و ازدواج)، فعالیتهای اجتماعی (به عنوان مثال رقص) و فعالیتهای فرهنگی اعم از آواز مبتدی کارائوکه تا بازی در گروه مبتدی فانک یا آواز خواندن در گروه کر به صورت گروهی نقش اساسی را ایفا میکند.
مردم ممکن است موسیقی نواختن برایشان همچون سرگرمی باشد؛ مانند نوجوانی که در یک ارکستر ویولونسل مینوازد، یا به عنوان یک نوازنده، یا خواننده حرفه ای کار میکنند. صنعت موسیقی شامل افرادی است که آهنگها و قطعات موسیقی جدیدی (مانند ترانهسراها و آهنگسازان) میسازند؛ افرادی که موسیقی اجرا میکنند (شامل ارکستر، نوازندگان گروه جاز و گروه راک، خوانندگان و رهبران هستند)، افرادی که موسیقی ضبط میکنند (متشکل از تهیهکنندگان موسیقی و ضبط صدا هستند)، افرادی که تورهای کنسرت برگزار میکنند، و افرادی که ضبط موسیقی و نت موسیقی را به مشتریان میفروشند. حتی هنگامی که آهنگی یا قطعه ای اجرا میشود منتقدان موسیقی، روزنامه نگاران موسیقی و محققان موسیقی ممکن است قطعه و عملکرد آن را بررسی و ارزیابی کنند.
واژهشناسی
واژهٔ موسیقی یک وامواژه از زبان عربی است که به ایران و زبان فارسی راه یافته و تلفظ درست آن در عربی «موسیقا» است همانند «عیسی»، «موسی»، «طوبی» و حتی املای «موسیقا» تاحدودی در متون عربی رواج دارد چراکه در عربی دو حرف «ی» (با دو نقطه در زیر) و «ی» (ألف مقصوره، بدون نقطه) تلفظ و کارکرد متفاوت دارند، ریشهٔ اصلی واژه از زبان یونانی و برگرفته از واژهٔ (Mousika) μουσική و مشتق از واژهٔ Μοῦσαι است. براساس مدارک موجود، واژه «موسیقی» و همخانوادههای آن در «مفاتیح العلوم» خوارزمی و رسالهٔ موسیقی اخوان الصفاء دیده میشود که هر دو متعلق به قرن چهارم هجری قمری هستند.
قبل از ورود اسلام به ایران، در زبان فارسی به جای «موسیقی» از «خُنیا» و به جای «موسیقیدان» یا «مُطرِب» از «خُنیاگر» استفاده میشد که با واژگانی نظیر «خونیاک» در پارسی میانه و «هونواک» در اوستایی نیز از آن یاد شدهاست. همچنین واژههایی نظیر «گوسان»، «کوسان» و «رامشگر» نیز برای موسیقیدان و خواننده به کار میرود.
تعریف موسیقی
پیشینیان موسیقی را چنین تعریف کردهاند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود. ارسطو موسیقی را یکی از شاخههای ریاضی میدانسته و فیلسوفان اسلامی نیز این نظر را پذیرفتهاند، همانند ابن سینا که در بخش ریاضی کتاب شفا از موسیقی نام بردهاست ولی از آنجا که همه ویژگیهای موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیرقابل تغییر نیست، بلکه ذوق و قریحهٔ سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز میدانند. در هر صورت موسیقی امروز دانش و هنری گستردهاست که بخشهای گوناگون و تخصّصی دارد.
صدا در صورتی موسیقی نامیده میشود که بتواند پیوند میان اذهان ایجاد کند و مرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند.
افلاطون: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، و بال به تفکر و جهش به تصور، و ربایش به غم و شادی و حیات به همه چیز میبخشد.
ارسطو: موسیقی حکمتی است که نفوس بشر از اظهار آن در قالب الفاظ عاجز است بنابراین آن را در قالب اصوات ظاهر میسازد.
ابونصر فارابی: موسیقی علم شناسایی الحان است و شامل دو علم است؛ علم موسیقی عملی و علم موسیقی نظری.
ابوعلی سینا: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمهها از نظر ملایمت و سازگاری، و چگونگی زمانهای بین نغمهها بحث میشود.
افلاطون: موسیقی روح انسان را مناسب و هماهنگ میکند و استعداد پذیرش عدالت را در وی برمیانگیزد.
بتهوون: موسیقی مظهری است عالیتر از هر علم و فلسفهای. موسیقی هنر زبان دل و روح بشر و عالیترین تجلی قریحهٔ انسانی است.
بتهوون: آنجا که سخن از گفتن بازمیماند موسیقی آغاز میشود.
لئوپددوفن: ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. در واقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشیها ورنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبدأ موسیقی بهشمار میآید.
ابن خردادبه (به نقل از یحیی بن خالد بن برمک): موسیقی آن است که تو را شاد کند و برقصاند و بگریاند و اندوهگین کند و جز آن هر چه باشد رنج و بلاست.
ابن خردادبه: موسیقی ذهن را لطیف و خوی را ملایم و جان را شاد و قلب را دلیر و بخیل را بخشنده میکند، آفرین بر خردمندی که موسیقی را پدیدآورد.
هگل: آنچه موسیقی متعلق به خود میداند همان اعماق زندگانی درون شخص است موسیقی هنر خاص روح است و بهطور مستقیم به روح خطاب میکند.
واگنر: من موسیقی را تنها وسیله لذت گوش بهشمار نمیآورم بلکه آن را محرک قلب و مهیج احساسات میدانم. موسیقی عالیترین هنرهاست. موسیقی متعلق به دل است و جایی که دل نیست موسیقی هم وجود ندارد.
نیچه: تمام پدیدهها در مقایسه با موسیقی تنها نمادند «زایش تراژدی»
نیچه: زندگی بدون موسیقی اشتباهی بزرگ بودهاست.
نظریههای زیباییشناسی دربارهٔ موسیقی
سه نظریه زیباییشناسی دربارهٔ موسیقی وجود دارد.
موسیقی به مثابه زبان احساسات
موسیقی به مثابه نماد احساس
ذات موسیقی صدا و حرکت است.
بسیاری از پدیدههای طبیعی مانند آبشار و وزش باد از میان برگهای درختان و نوای طبیعی موسیقی ایجاد میکنند. پس باید بپذیریم موسیقی پدیدهای است در فطرت آدمی. از آنجاکه موسیقی، یکی از زیر مجموعههای فرهنگ، در همه جوامع وجود دارد، و گاه با افسانهها و حکایتها و احساسات آمیخته شدهاست.
تاریخچه زیباییشناسی در موسیقی
بیش از دوهزار سال است که غرب و شرق به قدرت موسیقی در برانگیختن احساسات اذعان کردهاند. به حدی که کسانی که دغدغه حفظ امنیت دولت را داشتهاند موسیقی را خطرناک تلقّی کردهاند. اما تشریح این امر که موسیقی چگونه چنین تأثیری بر ما میگذارد بسیار دشوار است. فهم دلیل این امر چندان سخت نیست. قدیمیترین و رایجترین نظریههای غربی هنر، هنر را تقلید طبیعت میدانند. اما موسیقی تماماً با این تعریف سازگار نیست. موسیقی قادر به بازنمایی اشکال و رنگها یا توصیف جهان در قالب واژگان نیست و تواناییاش در تقلید اصواتی که در عالم طبیعت وجود دارند سهم بسیار کوچکی است. اما این قالب هنری غیرمفهومی و غیر تقلیدی که مجموعهای از اصوات نظام یافتهاست به نحو معینی تجربیات زیبایی شناسانهای فراهم میآورد که در ابعاد و مراتب مختلف دارای ارزشند.
از سرگرمکنندگی نسبی تا تجربههای زیبایی شناسانهای که به کنه شخصیت راه میبرند و ما را به مرتبهای بی بدیل میرسانند. این هنر از چه نوعی است؟
نظریههای زیباییشناسی موسیقی که به این پرسش پاسخ میدهند در دو گروه کلّی جای میگیرند؛ نظریههای قایل به وابستگی که ارزش زیبایی شناسانه موسیقی را بر حسب روابط آن با امر دیگری خارج از موسیقی تبیین میکنند و این امر معمولاً احساس است.
نظریههای قایل به استقلال که ارزش زیبایی شناسانه موسیقی را وابسته به امری خارج از موسیقی نمیدانند بلکه آن را وابسته به ویژگیهای ذاتی موسیقی تلقی میکنند.
تقسیمبندی موسیقی
موسیقی به روشهای بسیاری تقسیمبندی میشود.
بر اساس دورهٔ هنری پیدایش :
موسیقی قرون وسطی
موسیقی رنسانس
موسیقی دوره باروک
موسیقی کلاسیک
موسیقی رومانتیک
موسیقی مدرن
موسیقی معاصر
بر اساس ساختار آواشناسی :
کوانتو تونیک (موسیقی دارای نتهای جداگانه مشخص با فاصله موسیقایی)
استریم تونیک (موسیقی بدون فواصل - موسیقی دارای نتهای پیوسته)
بر اساس ساختار گام|گامها :
گام کروماتیک
گام دیاتونیک
بر اساس تعداد نتها در گام:
پنتاتونیک یا پنج صدایی (مانند موسیقی ژاپن)
مونوتونیک یا تک صدایی (مانند برخی سازهای تکنت همچون برخی شیپورهای نظامی یا سوتسوتک)
هگزاتونیک
از دیدگاه ضرباهنگ :
موسیقی بیضرب - آن است که دارای وزنی آشکار نباشد که نمونهٔ آن برخی آوازهای موسیقی ایرانی هستند.
موسیقی آهنگین یا رِنگ (Rhythmic) به موسیقیهایی گفته میشود که دارای وزن باشد مانند آهنگهایی که برای رقص ساخته شده باشد؛ پیشدرآمد، مارش و غیره.
لارگو (خیلی آرام و آهسته)
آداجیو (آهسته)
پرستو (خیلی تند)
آلگرو (تند)
آندانته (معمولی)
آلگرتو
از دیدگاه ناحیه پیدایش :
موسیقی بومی
موسیقی نواحی
موسیقی شرقی
موسیقی غربی
موسیقی ایرانی
موسیقی عربی
موسیقی فلامنکو
موسیقی کانتری
(و بسیاری نواحی دیگر)
از دیدگاه خاستگاه معنایی-کلامی و جایگاه اجتماعی :
موسیقی مذهبی
موسیقی آیینی (به عنوان مثال موسیقی عرفانی یا موسیقی صوفی گری موسیقی عروسی یا عزا)
موسیقی بلوز
موسیقی پاپ
موسیقی راک
موسیقی متال
موسیقی کودک
نوحه خوانی
تواشیح
از لحاظ اولویّت کلام یا ساز :
موسیقی کلامی
موسیقی بیکلام
از دیدگاه کاربردی :
موسیقی درمانی مانند موسیقی زار جنوب ایران یا موسیقیهای مخصوص آرامش و مدیتیشن
موسیقی رقص
موسیقی فیلم
موسیقی نظامی (مارشه)
از لحاظ سازبندی (ارکستراسیون) و آوایی :
موسیقی تک سازی (Solo)
موسیقی سمفونیک
موسیقی اپرا
دو نوازی (دوئت)
سه نوازی (تریو)
چهارنوازی (کوارتت)
موسیقی تلفیقی (فیوژن)
موسیقی ضربی
موسیقی آرشهای (مانند کوارتت زهی، گروه سازهای بادی)
موسیقی آوایی (وکال) - مانند آثار ارکستر آوازی تهران یا گروه کر کلسیا
بر پایه فرم موسیقی:
سونات
سمفونی
پرلود (پپش درآمد)
مینوئت
پیشنوا (اُورتور)
کنسرتو
لایتموتیف یا نغمه معرف (leitmotiv به معنی نغمهٔ راهبر یا شاخص)
بر اساس دستگاه یا مقام:
برای موسیقی سنتی ایرانی هفت دستگاه به همراه ۵ آواز برمیشمارند مانند: دستگاه ماهور، دستگاه شور، آواز بیات ترک. هر دستگاه میتواند تعدادی «گوشه» داشته باشد. همچنین در موسیقی ایرانی ۱۲ مقام برشمردهاند مانند مقام راست، زیر، اصفهان، حجاز.
تئوری موسیقی:
نظریهای دربارهٔ نگارش و ساختار و قواعد موسیقی است. تئوری موسیقی از قرنهای گذشته ابداع شده و به تدریج کاملتر شدهاست. تئوری موسیقی شامل تحلیل نت (موسیقی)های ملودی و نیز بررسی آنها از دیدگاه نگارش (نت نویسی)، شناخت گامهای مینور و ماژور، آکوردشناسی، ریتم، هارمونی (هماهنگی عرضی نتها)، کنترپوان (هماهنگی طولی نتها) و … است. در تئوری موسیقی به بررسی پویایی و دینامیک موسیقی نیز میپردازند و آن بستگی به نرمی یا سختی صداها و نتها دارد. میتوان تئوری موسیقی را براساس روابط ریاضی نیز مطرح کرد. در این صورت از روشهای ریاضی برای تحلیل موسیقی استفاده میشود.
دیدگاه ادیان به موسیقی
اسلام
در میان فقهای اسلام کسانی مانند شهاب الدین الهیثمی و ابن ابی الدنیا موسیقی را یکسره لهو و لعب میدانستند و آن را مکروه یا حرام تلقی میکردند. ابن زیله نیز معتقد بود که موسیقی میتواند شخص را به ارتکاب عمل گناه بکشاند. با این حال فارابی معتقد بود که موسیقی نمیتواند هرگونه حالت روحی یا هر نوع شور و هیجانی را در شخص برانگیزد. ابوحامد محمد غزالی نیز موسیقی و سماع را جایز دانستهاست. از آنجاکه دامنه تمدّن اسلامی جز عربستان کشورهای بسیاری از جمله مصر، ایران، هند و آفریقا را دربرمیگرفت، موسیقی اسلامی نیز با تنوّع و گوناگونی روبهرو بودهاست.
زرتشت
طبق متون تاریخی پیش از حمله اعراب به ایران، زرتشتیان با آهنگهای گروهی یا تک نفره آشنا بودند. طبق آیین زرتشتی خواندن دعاها با آواز تأثیر بیشتری دارد. متن این ترانهها بیشتر از اوستا و گاتاها (منسوب به زرتشت) بودهاند.
ریورس
سازهای موسیقی
ساز به ابزار نواختن موسیقی گفته میشود.
اگرچه هر وسیلهای را که صدا بدهد میتوان ساز دانست ولی در کل منظور از ساز وسایلی است که صرفاً برای اجرای موسیقی ساخته میشود.
احتمالاً قدیمیترین وسیله تولید موسیقی صدای انسانی است. بعد از آن شاید انواع سازهای کوبهای و پس از آن سازهای بادی قدمت بیشتری دارند. یک قطعه استخوان سوراخ شده مربوط به دوره انسان نئاندرتال را قدیمیترین ساز بادی کشفشده میدانند.
سازهای موسیقی ایرانی
سازهای بادی
نی
نی از قدیمیترین این نوع است و شامل یک لوله استوانهای از جنس نی بوده که دارای هفت بند و شش گرهاست. نی از دسته سازهای محلی است و تقریباً در تمام نقاط ایران معمول و رایج است.
سرنا
سرنا ساز دیگری از خانواده آلات موسیقی بادی است که در تمام نقاط ایران معمول است و شامل سرنای بختیاری و موسیقی آذربایجانی و خراسانی است. در ایران این ساز به همراه دهل یا نقاره نواخته میشود. لازم است ذکر شود که نواختن این ساز در نقاط مختلف کشور در مواقع خاصی و به منظورهای مختلف انجام میشود. در لرستان و کردستان با نواختن دهل و سرنا مرگ کسی را خبر میدهند و در شمال به همراهی طناب بازها سرنا نواخته میشود و در آذربایجان غربی، روستائیان در عروسیها حین رقص چوبی، سرنا مینوازند.
کرنا
کرنا: سازی قدیمی و تاریخی است که در استانهای مختلف ایران به شکلهای متفاوت ساخته و اجرا میشود. مهمترین کرناها، کرنای شمال، گیلان و کرنای مشهد و بختیاری است. این ساز بیشتر در خوزستان و فارس و چهار محال و گیلان مورد استعمال قرار میگیرد.
نی انبان
نی انبان بیشتر در جنوب ایران مورد استفاده قرار میگیرد و در بعضی نقاط ایران آن را " خیک نای " نیز مینامند.
سازهای زهی کششی و زخمهای
کمانچه
یکی از قدیمیترین سازهای زهی، کمانچه است که اولین شکل ویولون امروزی است. این ساز نقش تک نواز و همنواز، هر دو را به خوبی اجرا میکند. کمانچه سازی ملی است. در تمام استانهای ایران نواختن آن متداول است و بیشتر در میان طوایف لر و بختیاری رواج دارد. این ساز در مناطق مختلف ایران دارای اشکال و فونکسیون گوناگونی است. به عنوان نمونه کمانچه ترکمنی کوچکتر و یک سیم کمتر دارد. امروزه این ساز در گستره آلتو هم مورد استفاده است.
از سازهای دیگر میتوان از قیچک نام برد که قژک هم مینامند. این ساز امروزه در گستره باس هم ساخته و نواخته میشود. در این دسته میتوان از چند ساز گمشده در طول تاریخ هم نام برد: دلربا و رباب زهی
قانون
قانون یک ساز است متعلق به خانوادهٔ قدیمی سیتار (Cythare) که از سازهایی است که از کهن در موسیقی ایرانی به کار میرفته و توانایی بیان گوشههای موسیقی ایرانی را دارد. این ساز در سدههای میانه تحت عنوان Canon یا miocanon به اروپا برده شد. این ساز دارای یک جعبهٔ چوبی به شکل ذوزنقهاست که به وسیلهٔ دو انگشت سبابه و دو مضراب (که میان حلقهای که به انگشت کردهاند و خود انگشت قرار میگیرند) نواخته میشود.
بربط
بربط سازی ایرانی از خانواده سازهای رشتهای مفید که به آن " العود یا لوت " نیز میگویند. ساختمان این ساز شبیه گلابی است که از درازا به دو نیم شدهاست. دارای کاسهای بزرگ و دستهای کوتاه که در آغاز سه رشته سیم داشتهاست.
ابعاد ذکر شده از بربت در کتب قدیم با عود امروزی تفاوت داشتهاست.
رباب
رباب، یکی از سازهای زهی است که از چهار قسمت شامل شکم خربزه مانند، سینه، دسته و سر تشکیل شدهاست. سیمهای رباب در قدیم از روده و امروز از نخ نایلون ساخته میشود و مضراب رباب از پر مرغ ساخته شدهاست. این ساز اساساً سازی محلی است و بیشتر در نواحی بلوچستان معمول است و همچنین در نواحی سیستان نیز نواخته میشود.
تار
تار یکی از سازهای زهی اصیل ایران است که یک شکم چند قسمتی و شش سیم دارد. از این گروه سازها، سه تار و دو تار را میتوان نام برد که نوازندگی دوتار در ترکمن صحرا و نواحی خراسان بسیار معمول است.
سازهای گلابی شکل در طول تاریخ دچار تکامل و تغییر شدهاند. این تغییر از ساختمان اصلی دوتار؛ در ابعاد گوناگون شروع شده و به سازهای امروزی رسیدهاست.
گیتار
گیتار یکی از دیگر سازهای زهی با ریشهٔ اسپانیایی است که انواع مختلف، چهار سیم، شش سیم، هشت سیم، دوازده سیم و… به دستههای گیتار کلاسیک، گیتار آکوستیک و گیتار الکتریک تقسیم میشود. این ساز زهی با پیک یا انگشت نواخته میشود.
سازهای ضربی
از سازهای ضربی معروف ایرانی دهل و تنبک و نقاره در ابعاد و شکلها و کاربردهای گوناگون و دایره ودف و دهلک و کسسر و . . . هستند.
دهل
این ساز از استوانه کوتاهی از جنس چوب که قطر دایره آن حدود یک متر و ارتفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتیمتر است تشکیل شده و بر دو سطح دایرهای شکل آن پوست کشیده شدهاست. مضرابش دو چوب یکی به شکل عصا و دیگری ترکهای نازک است. دهل سازی کاملاً محلی و بیشتر همراهیکننده با سرناست. در مناطق فارس، بلوچستان و کردستان و خراسان بیش از سایر جاها مورد استفاده قرار میگیرد.
دایره
این ساز ضربی که از حلقهای چوبی تشکیل شده که بر یکی از سطوح جانبی دایرهای شکل آن پوست کشیده شدهاست، این ساز را با ضرب سر انگشتان هر دو دست مینوازند. سازی است همراهیکننده با سایر سازها. دایره در حال حاضر در مناطق مختلف ایران مورد استفاده قرا میگیرد مثل خراسان شمالی و آذربایجان و سلیر مناطق. این ساز در موسیقی شهری نیز کاربرد دارد. در بعضی از مناطق ایران اشکال غیر گرد نیز موجود است. دایره شش و هشت گوش خراسان جنوبی.
طبل
طبل یکی دیگر از سازهای ضربی و کوچکتر از دهل است. مضراب دو کوبه چوبی دارد و آن را در مراسم عزاداری در اکثر مناطق ایران مینوازند.
میتوان گفت نواختن این ساز طی ۱۰۰ سال گذشته در مراسم عزاداری مرسوم شده و جای دهل را گرفتهاست. نواختن طبل در مناطق غیر شهری ایران رواج کمتری دارد.
تنبک
تنبک سازی است از پوست و چوب (معمولاً گردو) و از دو قسمت گلویی و استوانهای تشکیل یافته، سطح بالایی آن از پوست و قسمت گلویی آن که با دهانهای گشاد دارد، باز است.
تکنیک نواختن این ساز با دو دست و انگشتان به گونهای است که آن را جزو پر تکنیکترین سازهای کوبهای قرار دادهاست.
کاخون
کاخون (Cajon) لغتی اسپانیایی به معنی «جعبه، صندوق، صندوقچه، کمد کوچک یا میز کشودار کوچک» است که به نوعی ساز کوبهای گفته میشود. نوازنده بر روی کاخون مینشیند و با ضربات کف دست و انگشتان که بر روی صفحه جلویی ساز میکوبد، صدایی خاص و زنگ دار تولید میکند.
سازهای زهی کوبهای
ساز منحصربهفرد ایرانی که در این تقسیمبندی قرار میگیرد سنتور است. این ساز شامل جعبهای ذوزنقهای است و از ۷۲ رشته سیم سفید و زرد تشکیل یافتهاست.
سنتور اساساً سازی است که قابلیت تکنوازی و همنوازی را داراست و نواختن آن در تمام استانهای ایران متداول است.
سازهای شستیدار
سازهای شستیدار سازهایی هستند که برای نواختن آنها از صفحهکلید استفاده میشود. از شناخته شدهترین اینگونه سازها میتوان به پیانو، هارپسیکورد، کلاویکورد اشاره کرد.
جستارهای وابسته
موسیقیشناسی
موسیقیدان
تاریخ موسیقی
جامعهشناسی موسیقی
ژانر موسیقی
تئوری موسیقی
آموزش موسیقی
صنعت موسیقی
عناصر موسیقی
فناوری موسیقی
موسیقی بصری
زنان در موسیقی
فهرست اصطلاحات موسیقی
یادداشت
پانویس
منابع
سرگرمی
صوت
فرهنگ
هنر
هنرهای نمایشی |
1036 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AA%20%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C | نت موسیقی | نُت نشانهای برای بیان صدای موسیقایی است. در زبان انگلیسی این کلمه به معنی صدا نیز کاربرد دارد.
هر نت در موسیقی میزان نواک (زیر و بمی) و دیرَند (میزان کشش) یک صدا را بیان میکند.
حامل
حامل عبارت است از تعدادی خطوط افقی و موازی، با فواصل مساوی که نتهای موسیقی روی خطوط و بین خطوط و یک نت بالای حامل و یک نت پایین حامل نوشته میشوند. خطوط حامل از پایین به بالا شمرده میشوند. در پرکاربردترین حالت حامل از پنج خط تشکیل شدهاست. بهوسیلهٔ حامل پنج خطی میتوان تعداد یازده نت را نشان داد که عبارتند از: پنج نت در روی خطوط، چهار نت بین خطوط، یک نت در بالا (مماس با خط پنجم) و یک نت در زیر حامل (مماس با خط یکم).
علامتها و نشانههای تغییردهنده صدا
تعریف : علائمی که در سمت چپ نتهای موسیقی میآیند و بدون تغییر در مکان آنها بر روی حامل باعث تغییر فرکانس نتها میشوند.
این علائم شامل: (دیِز) و (بِمُل) و X (دوبل دیِز) و (دوبل بِمُل) و (بِکار) هستند. در موسیقی ایرانی دو علامتِ سُری و کُرُن نیز وجود دارد.
(دیِز): هرگاه سمت چپ نتی قرار گیرد، آن را نیم پرده زیرتر میکند.
(بِمُل): هرگاه سمت چپ نتی قرار گیرد، آن را نیم پرده بمتر میکند.
X (دوبل دیِز): هرگاه سمت چپ نتی قرار گیرد، آن را یک پرده زیرتر میکند.
(دوبل بِمُل): هرگاه سمت چپ نتی قرار گیرد، آن را یک پرده بمتر میکند.
(بِکار): هرگاه سمت چپ نتی قرار گیرد، باعث خنثی شدن نشانه تغییردهنده میشود و نت به حالت طبیعی برمیگردد.
نامگذاری
در نتنویسی موسیقایی، علامتهای تغییر دهنده قبل از نتها قرار میگیرند. تغییرات سیستماتیک روی هفت نت در گامها را میتوان در سرکلید نوشت، با توجه به اینکه آنها روی تمامی نتهای مورد نظر در قطعه تأثیر میگذارند. تأثیرات سرکلید و علامتهای تغییردهندهٔ محلی (عرضی) با هم ترکیب نمیشوند. اگر سرکلید G را نشان میدهد، علامت عرضی آن را به G تغییر میدهد نه به G، اما بعضی اوقات این نوع از علامتهای تغییردهندهٔ نادر بهمعنی (طبیعی)، همراه با یک برای واضح کردن آن بکار میرود. همچنین (و عموماً)، علامت در سرکلید همراه با علامت بهمعنای دوبل دیز است نه سه دیز.
مانند نتهای مترادف، بسیاری از علامتهای تغییردهنده صداهای برابری ایجاد میکنند که متفاوت نوشته میشوند. برای نمونه، بالا بردن نت B به B آن را معادل نت «دو» خواهد کرد. در تمامی حالتها، گام کامل کروماتیک پنج مجموعهٔ جدید به نتهای اصلی اضافه میکند که تعداد آنها به ۱۲ نت میرسد (سیزدهمین نت همان اکتاو است)، که هر کدام نیم پرده با دیگری تفاوت دارد.
نتهایی که بر مبنای گام دیاتونیک قرار دارد، بعضاً بنام نتهای دیاتونیک خوانده میشوند؛ نتهایی که خارج از این مجموعه هستند بعضاً نتهای کروماتیک خوانده میشوند.
در شیوهٔ دیگر نتنویسی، که اغلب در کشورهای انگلیسی استفاده میشود، از پسوند "is" برای نشان دادن و "es" (فقط "s" بعد از A, E) برای نشان داده . برای مثال Fis برای F, Ges برای G, Es برای E. این سیستم در آلمان ایجاد شد و اکنون در تمام کشورهای اروپایی که زبان اصلی آنها انگلیسی یا رومانی، نیست بکار میرود.
در بسیاری از کشورها که از این سیستم استفاده میکنند، حرف H برای نشان دادن B طبیعی در انگلیسی بکار میرود، حرف B برای نشان داده B و Heses برای B (نه Bes، که همچنان در سیستم وجود دارد). بلژیک و هلند از همان پسوند استفاده میکنند اما نتهای گفته شده A تا G بکار برده میشوند، که B همان Bes است. دانمارک همچنین از H استفاده میکند اما bes بهجای Heses برای B استفاده میشود.
جدول کامل گام کروماتیک بر مبنای C4 یا دوی میانی در زیر آورده میشود:
پنج خط حامل که نُتهای C, D, E, F, G, A, B, C را نشان میدهند.
جستارهای وابسته
موسیقی
سُلفِژ
منابع
ویکیپدیای انگلیسی
کتابشناسی
Nattiez, Jean-Jacques (1990). Music and Discourse: Toward a Semiology of Music (Musicologie générale et sémiologue, 1987). Translated by Carolyn Abbate (1990). .
پیوند به بیرون
Converter: Frequencies to note name, +/- cents
Note names, keyboard positions, frequencies and MIDI numbers
Music notation systems − Frequencies of equal temperament tuning - The English and American system versus the German system
Frequencies of musical notes
نتنویسی |
1037 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C | موسیقی سازی | موسیقیِ سازی یا موسیقی بیکلام (به انگلیسی: Instrumental) قطعهای موسیقی است که تنها برای صدای سازها تصنیف یا تنظیم شده و صدای انسانی یا آواز در آن نیست، و فقط از صداهای طبیعی یا سازهای مختلف در آن استفاده میشود.
موسیقی سنتی ایرانی به دو بخش کلیِ «سازی» و «آوازی» تقسیم میشود.
جستارهای وابسته
موسیقی آوازی
آواز
منابع
آثار موسیقایی
فرمهای ترانه
فهرستهای موسیقی
موسیقیهای سازی |
1047 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88 | الگو | الگو مدل یا یک سلسله قوانین است که با استفاده از آن میتوان هر چیزی یا قسمتی از یک چیز را تولید نمود. دانش شناسایی الگوها به شناسایی الگو معروف است. الگو در واقع تولید هر چیزی است که با تکرار عجین و سرشته شده باشد. تکرار میتواند زیرالگوها یا زیرالگوهای اصلاح شده بر طبق چند قانون ساده داشته باشند.
در فرهنگ سخن آمده که الگو واژهای ترکی است.
بهصورت کلی میتوان بهوسیله مردم الگوها را تشخیص داد یا کشف نمود (در بعضی از حالات نیز میتوان از رایانه استفاده کرد)
گاه الگوها مانند فرش کردن منظم یک صفحه، پدیده، و تقسیم نمودن دودویی متوازن نامگذاری میشوند.
برخالها (فرکتالها / فراکتالها) الگوهای ریاضی هستند. الگوهای پدیدههای طبیعی از اصول معینی تبعیت مینمایند که در برخالهاها یافت میشوند، برای مثال خود-همسانی. اگر چه خود-همسانی در طبیعت فقط تقریبی و کُترهای (تصادفی) است، میتوان اندازهگیریهای انتگرالی را، که بیانکننده ویژگیهای برخالها میباشند، به «برخالهای» طبیعی مثل کرانه دریا، شکل درختان و جز اینها، اعمال کرد (رجوع کنید به هندسه برخال). درحالیکه ظاهر بیرونی الگوهای خود-همسانی کاملاً پیچیده به نظر میرسند، قوانین مورد نیاز برای ایجاد یا توصیف شیوه تشکیل آنها میتواند بسیار ساده باشند (برای نمونه سامانه لیندرمایر برای توصیف شکل درختان).
افزون بر الگوهای ایستا، ممکن است از الگوهای پویا مانند نوسان نیز سخن به میان آید.
الگوها در پدیدههای طبیعی
سخت پوستان دریایی.
تپه شنی، تنگههای بزرگ و غیره.
سرخسها، نحوه تقسیم شاخههای یک درخت، کرانهها، ابرها و جز اینها.
الگوها در هنر
هنر مدرن، موندریان، هنر دیدگانی (آپ آرت).
امپرسیونیسم، پرداز نقطهرنگ (پوینتیلیسم).
هنر نمایشی: دوایر گیسوزده.
الگوها در علوم و ریاضی
برخالها
بلورها
فرش کردن پنزور
برداشتهای دیگر از" الگو
اغلب "الگو" به معنی مدل یا قالب میباشد، مثل قالب برش شیرینی. رجوع شود به الگوی طراحی (معماری) و الگوی طراحی (دانش رایانه).
جستارهای وابسته
تشخیص الگو
بیان منظم
اشکال عمده DNA.
الگوها
مفهومها در متافیزیک
طراحی |
1048 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1 | تغییر | تغییر یا دگرگونی، کیفیت ناپایداری و جریان، یک گذشته پرتحول داشتهاست. در فلسفه یونان قدیم، درحالیکه هراکلیتوس دگرگونی را فراگیر و حاضرتر از همیشه دید، پارمنیدس مجازا وجود آن را انکار کرد.
اوید در یک نوشتار کلاسیک، چگونگی رفتار با تغییر را به صورت دگردیسی در فرضیه دگردیسی
اخترشناسی افلاطونی یک جهان ایستا و رؤیایی را بیان نمود، با تغییر نامنظم که به اجسام کروی بیاهمیت محدود شدهاست.
تفکر میانسدهای احترام زیادی برای رجوع به منابع و وحی قائل شده، قیود سختی برای تشویق دگرگونی قرار داد.
ایساک نیوتن و گوتفرید لایبنیتز برای ایجاد نمودن مدلهای ریاضی دگرگونی، مفاهیم ریاضی را تحت کنترل حسابان درآوردند. این کار یک قدم بزرگ برای درک جریان و ناپایداری را فراهم کرد.
با رشد صنعتی شدن و سرمایه داری، اهمیت وابستگی به خلاقیت پدیدار گردید، و تحولات و فشارهای سیاسی و اجتماعی اغلب دگرگونیهایی را با انقلاب خشونتآمیز ایجاد کرد (مثل آمریکای شمالی در سده ۱۸ام و بعداً دنباله روها). در پایانههای سده بیستم تفکر بسیاری از بازرگانان و تازه به دوران رسیدهها مشتاقانه روی انتقال در مدیریت، به صورت عملی و نظری متمرکز شده بود، در حالیکه نسبت به دگرگونیها در جامعه و جغرافیای سیاسی تجاهل یا دلسوزی داشتند؛ و مدیسون اونیو در مقابل تکرار مناجات تحلیلی خود در مورد هوس تغییر، انعام دریافت میدارد: در دنیای با تغییرات سریع امروز، شما به... کالای X احترام یاج دارید.
از دید فرهنگ
عقاید فرهنگی برای دگرگونی خود در یکی از دو دسته زیر قرار میگیرد:
نظریهای که دگرگونی را، با فقدان جبر گرایی یا الهیات تصادفی میداند.
نظریههایی که دگرگونی را دوره میداند، که بهوسیله آن یک شخصی انتظار روی دادن دوباره پیشامدی را دارد. این تفکر، اغلب در باورهای مشرقزمین مانند هندوگرایی و بوداگرایی دیده میشود، با این وجود در سدههای میانه در اروپا بسیار هواخواه داشت، که اغلب در نگارشها از آن به نام چرخ آینده یاد میشود.
نظریه اسلامی که دگرگونی را اختیاری و وابسته به اراده انسانها میشناسد. دگرگونی ممکن است سازوارهها (ارگانیزمها) یا سازمانهایی برای وفق دادن نیاز داشته باشد. رجوع کنید به تکامل.
هویت و دگرگونی و جهانی سازی را مقایسه کنید.
واژه ' تغییر' با توجه به مفهومش ممکن است در موارد دیگری مثل تبدیل پول، ترابری و غیره به معنی ویژه آن بکار رود.
بوداگرایی در چین
تائوئیسم
فلسفه چینی
فلسفه زمان
مفهومها در متافیزیک |
1050 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B6%D8%A7 | فضا | فَضا عبارت است از یک گستره سهبعدی نامحدود که اجسام در آن وجود و رویدادها در آن رخ میدهند و فاصله و جهت نسبی دارند. فضای فیزیکی اغلب در سه بُعد خطی تصور میشود، اما فیزیکدانان نوین معمولاً آن را در کنار زمان به عنوان یک پیوستار نامحدود ۴ بعدی به نام فضازمان توصیف میکنند. مفهوم فضا اهمیتی بنیادین در درک جهان فیزیکی دارد. اما بین فیلسوفان همچنان بر سر اینکه آیا فضا خود یک موجودیت است یا اینکه رابطهای میان موجودیتها یا بخشی از یک چارچوب مفهومی است، اختلاف نظر وجود دارد.
بحث در مورد ماهیت و حالت وجودی فضا به دوران باستان بازمیگردد مثلاً در رسالههایی چون تیمائوس افلاطون، یا سقراط در بازتابهایش از آنچه یونانیها khôra (به معنی فضا) میخواندند، یا در رساله فیزیک ارسطو (کتاب ۴، دلتا) در تعریف topos (به معنی مکان) یا بعدتر به عنوان مفهوم هندسی مکان در رساله «قول فی المکان» دانشمند سده یازده، ابن هیثم. بسیاری از پرسشهای کلاسیک فلسفی در رنسانس مورد بحث قرار گرفت و در قرن هفدهم و در زمان آغاز شکلگیری مکانیک کلاسیک مجدداً فرمولبندی شد. از دید ایزاک نیوتن، فضا مطلق بود، یعنی همیشگی بود و مستقل از اینکه مادهای در آن باشد یا نباشد. سایر فیلسوفان طبیعی از جمله گاتفرید لایبنیتز فکر میکردند که فضا مجموعهای از روابط میان اجسام بود که توسط فاصله و جهتشان نسبت به یکدیگر مشخص میشد. در قرن هجدهم یک فیلسوف و خداشناس به نام جرج بارکلی تلاش کرد تا قابلیت دیدن عمق فضایی را در مقالهاش با عنوان «به سوی نظریه جدیدتری برای دیدن» رد کند. امانوئل کانت متافیزیک دان چنین گفت که مفاهیم فضا و زمان، مفاهیم تجربی نیستند که از تجربیات دنیای خارج به دست آمدهباشند، بلکه اجزایی از یک چارچوب سیستماتیک هستند که در اختیار انسان قرار دارند و برای ساختار بخشیدن به همه تجربیات استفاده میشوند.
در سدههای ۱۹ام و ۲۰ام ریاضیدانان شروع به بررسی هندسههای نااقلیدسی نمودند که در آنها فضا به جای تخت بودن دارای انحناست. بنا بر نظریه نسبیت عام اینشتین، فضای اطراف میدانهای گرانشی از فضای اقلیدسی پیروی نمیکند آزمونهای نسبیت عام تأیید کردهاند که هندسههای نااقلیدسی مدل بهتری برای شکل فضا ارائه میکنند.
فلسفه فضا
گالیلئو گالیله
نظریههای گالیلهای و کارتزین دربارهٔ فضا، ماده و حرکت از بنیانهای انقلاب علمی هستند که با انتشار مبادی ریاضیات نیوتن در سال ۱۶۸۷به اوج رسید. نیوتن به کمک نظریههایش دربارهٔ فضا و زمان توانست حرکت اجسام را توضیح دهد. اگرچه نظریه وی به عنوان تاثیرگذارترین در فیزیک شناخته میشود، در واقع برآمده از ایدههای پیشینیان او در همان مورد بود.
گالیله به عنوان یکی از پیشگامان دانش نوین، ایدههای ارسطو و بطلمیوس درباره مرکزیت زمین در جهان بازبینی کرد. او با نظریه کوپرنیک موافق بود که خورشید مرکزی بود و در آن زمین و سایر سیارات به دور یک خورشید ثابت میگردند. اگر زمین حرکت میکند، باور ارسطویی مبنی بر اینکه گرایش طبیعی به سکون دارد، زیر سؤال میرود. گالیله میخواست به جای آن ثابت کند که خورشید دور محور خود میگردد؛ که حرکت هم دقیقاً به اندازه سکون، حالتی طبیعی برای یک جسم است. به عبارت دیگر برای گالیله، اجرام آسمانی از جمله زمین تمایل طبیعی به حرکت در مسیرهای دایرهای داشتند.
رنه دکارت
دکارت میخواست جهانبینی ارسطویی را با نظریه ای درباره فضا و حرکت که توسط قوانین طبیعی تعیین میشوند، جایگزین کند. به عبارت دیگر او در جستجوی یک بنیان متافیزیکی یا توضیحی مکانیکی برای نظریههایش در مورد ماده و حرکت بود. فضای دکارتی ساختاری اقلیدسی دارد (نامتناهی، همگن و تخت)و به عنوان آنچه ماده را در برمیگیرد، تعریف میشود.
مفهوم دکارتی فضا، ارتباط تنگاتنگی با نظریههای او درباره ماهیت بدن، ذهن و ماده دارد. او بسیار به خاطر گفته معروفش؛ cogito ergo sum (من فکر میکنم پس هستم) و ایده اینکه تنها حقیقتی که میتوانیم به آن اطمینان داشته باشیم این است که شک میکنیم و در نتیجه فکر میکنیم، پس وجود داریم. نظریههای وی در مکتب خردگرایی جای میگیرند که دانش ما از جهان را به توانایی ما در تفکر نسبت میدهد؛ در مقابل تجربهگرایی که آن را به تجربیات نسبت میدهد او تمایز مشخصی بین ذهن و جسم قائل بود که به دوگانهانگاری دکارتی معروف است.
گافرید لایبنیتز و ایزاک نیوتن
در قرن هفدهم فلسفه فضا و زمان به عنوان یک مسئله اساسی در اپیستمولوژی و متافیزیک ظهور کرد که در قلب آن گاتفرید لایبنیتز، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی و ایزاک نیوتن، فیزیکدان و ریاضیدان انگلیسی قرار داشتند که دو نظریه مخالف در زمینه چیستی فضا ارائه دادند. لایبنیتز به جای آنکه فضا را موجودیت مستقلی بداند که در فرا و ورای ماده وجود دارد، بر این باور بود که فضا چیزی جز روابط فضایی میان اجسام در جهان نیست: «فضا یعنی چیزی که از در نظر گرفتن مکانها با هم نتیجه میشود» نواحی اشغال نشده، نواحی هستند که میتوانست جسمی در آنها قرار بگیرد و در نتیجه روابط فضایی با سایر مکانها داشته باشد؛ بنابراین برای لایبنیتز فضا یک انتزاع ایدئال از رابطه بین موجودیتها یا مکانهای آنها بود و در نتیجه نمیتوانست پیوسته باشد و میبایست گسسته باشد. فضا را میتوان شبیه به روابط بین اعضای خانواده تصور نمود. اگرچه افراد در خانواده با یکدیگر رابطه دارند، رابطهها مستقل از افراد وجود ندارند. لایبنیتز چنین استدلال کرد که فضا نمیتواند مستقل از اجسام در جهان وجود داشته باشد زیرا در این صورت دو جهان که دقیقاً یکسان باشند و تنها از نظر موقعیت دنیای مادی یکسان نباشند، از هم متفاوت خواهند بود. اما از آنجا که هیچ راه تجربی برای جدا کردن این دوجهان از یکدیگر وجود ندارد، بنا بر اصل هویت بازنشناختنیها هیچ تفاوت واقعی میان این دو جهان وجود ندارد. بر طبق اصل دلیل کافی هر نظریهای از فضا که از آن نتیجه شود که میتوان دو جهان متفاوت با چنین شرایطی داشت، نادرست است.
نیوتن باور داشت که فضا چیزی بیشتر از روابط میان اجسام مادی است و دیدگاهش را بر پایه مشاهده و آزمایش بنا نمود. یک نسبیتگرا نمیتواند تفاوتی بین حرکت لخت که در آن جسم با سرعت ثابت حرکت میکند و حرکت غیر لخت که در آن سرعت با زمان تغییر میکند، قائل شود زیرا همه اندازهگیریهای فضایی نسبت به اجسام دیگر و حرکتهای آنهاست. اما نیوتن استدلال نمود که چون حرکت غیر لخت نیرو ایجاد میکند، میبایست مطلق باشد او از مثال آب در یک سطل چرخان برای توضیح استدلالش استفاده نمود. آب در یک سطل آویزان از یک طناب نخست سطح صافی دارد و پس از شروع به چرخیدن سطل، سطح آب مقعر میشود. اگر سطل را از چرخش بازداریم سطح آب مقعر میماند زیرا به چرخش ادامه میدهد. در نتیجه مشخص است که سطح مقعر ناشی از حرکت نسبی میان سطل و آب نیست. بلکه طبق نظر نیوتن میبایست ناشی از حرکت غیر لخت نسبت به خود فضا بودهباشد. برای چندین قرن از استدلال سطل آب برای اینکه نشان داده شود که فضا مستقل از ماده وجود دارد، استفاده میشد.
امانوئل کانت
در قرن هجدهم، فیلسوف آلمانی، امانوئل کانت نظریهای در مورد دانش ارائه داد که در آن دانش در مورد فضا میتواند هم پیشینی و هم ترکیبی باشد. بر طبق نظر کانت، دانش در مورد فضا ترکیبی است، زیرا گزارههایی که در مورد فضا بیان میشوند را نمیتوان صرفاً بر مبنای معانی کلمات در گزاره، درست دانست. در اثر خود کانت این دیدگاه که فضا یا باید ماده باشد یا رابطه را رد کرد. در عوض او به این نتیجه رسید که فضا و زمان توسط انسان کشف نشدهاند که ویژگیهای عینی دنیا باشند بلکه به عنوان بخشی از یک چارچوب که تجربه را سازماندهی میکند، توسط ما تحمیل میشوند.
هندسه نااقلیدسی
کتاب عناصر اقلیدس شامل پنج اصل است که زیربنای هندسه اقلیدسی را تشکیل میدهند. یکی از این اصول به نام اصل توازی موضوع بحث و اختلاف ریاضیدانان در سدههای متمادی بودهاست. این اصل چنین میگوید که در هر صفحهای که در آن یک خط راست L و یک نقطه P در خارج خط قرارگرفته باشد، تنها یک خط وجود دارد که از P میگذرد و با L موازی است. تا قرن نوزدهم عده کمی در درستی این اصل تردید داشتند و بحثها بیشتر حول این بود که آیا این یک اصل است یا اینکه یک نظریه است که میتوان آن را از اصول دیگر نتیجه گرفت. اما در حدود سال ۱۸۳۰، یانوش بوبویی مجارستانی ونیکلای لباچفسکی روس، بهطور جداگانه رسالههایی دربارهٔ نوعی از هندسه منتشر نمودند که شامل اصل توازی نبود و هندسه هذلولوی نام داشت. در این نوع از هندسه، بینهایت خط مختلف موازی میتوانست از P بگذرد. در نتیجه مجموع زاویهها در مثلث کمتر از ۱۸۰ درجه خواهد بود و و نسبت محیط دایره به قطر آن از عدد پی بزرگتر است. در دهه ۱۸۵۰، برنهارد ریمان نظریه معادلی برای هندسه بیضوی ارائه داد که در آن هیچ خط موازی از P نمیگذرد. در این نوع هندسه مجموع زوایای مثلث بیش از ۱۸۰ درجه و نسبت محیط دایره به قطر آن از عدد پی کوچکتر است.
کارل فریدریش گاوس و آنری پوانکاره
اگرچه یک اجماع کانتی در آن زمان حاکم بود، وقتی هندسههای نااقلیدسی به رسمیت رسیدند برخی شروع به تأمل در مورد خمیدگی فضا نمودند. کارل فریدریش گاوس، یک ریاضیدان آلمانی نخستین کسی بود که به فکر یک بررسی تجربی در مورد ساختار هندسی فضا افتاد. او در این اندیشه بود که آزمونی برای بررسی مجموع زوایای یک مثلث ستارهای ترتیب دهد و گزارشهایی وجود دارد که او این کار را در مقیاسی کوچکتر با مثلثسازی قلههای کوهها در آلمان انجام داد.
آنری پوانکاره، یک ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی اواخر قرن نوزدهم، دیدگاه مهمی را معرفی نمود که طی آن سعی داشت بیثمر بودن هر گونه تلاش برای تعیین هندسه فضا از طریق آزمایش زا نمایش دهد. برای او اینکه چه هندسهای برای توصیف فضا به کار رود، یک مسئله قراردادی بود.
آلبرت اینشتین
در سال ۱۹۰۵ آلبرت اینشتین نظریه نسبیت خاص را منتشر نمود که به این مفهوم منتهی میشد که فضا و زمان را میتوان به عنوان یک ساختار واحد به نام فضازمان در نظر گرفت. در این نظریه سرعت نور در خلاء برای تمام ناظرها یکسان است. از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که اگر دو رویداد که از دید یک ناظر خاص همزمان هستند ممکن است برای ناظر دیگر همزمان نباشند. اگر ناظرها نسبت به هم در حرکت باشند ممکن است رویدادها از دید ناظر دیگر همزمان نباشند. علاوه بر این برای یک ناظر، ساعتی که نسبت به ناظر در حرکت است، کندتر از ساعتی که نسبت به او ساکن است، کار میکند؛ و اجسام در جهتی که نسبت به او حرکت میکنند، کوتاهتر میشوند.
در پی آن اینشتین روی نظریه نسبیت عام کار کرد که نظریهای در مورد نحوه برهمکنش گرانش با فضازمان است. به جای در نظر گرفتن گرانش به عنوان یک میدان نیرو که در فضازمان عمل میکند، اینشتین پیشنهاد داد که گرانش ساختار هندسی فضازمان را تغییر میدهد بر طبق نظریه عام او زمان در مکانهایی با پتانسیل گرانشی کمتر، آهستهتر میگذرد و پرتوهای نور در نزدیکی یک میدان گرانشی خمیده میشوند. دانشمندان با بررسی رفتار تپاخترهای دوتایی به تأیید پیشبینیهای اینشتین رسیدند و معمولاً برای توصیف فضازمان از هندسه نااقلیدسی استفاده میشود.
در فیزیک
تعریف فضا در فیزیک مورد اختلاف است. مفاهیم گوناگونی که برای تعریف فضا استفاده شدهاند عبارتاند از:
ساختاری که توسط یک مجموعه از «روابط فضایی» بین چیزها تعریف شدهاست.
خمینهای (منیفلدی) که توسط یک دستگاه مختصاتی تعریف شده باشد که در آن بتوان مکان چیزها را تعیین کرد.
نهادی که اشیاء موجود در جهان را از تماس و برخورد با یکدیگر بازمیدارد.
وضعیتی در حوزهٔ معنایی وجود که «زمینه» ی اَشکال بروز یافته را فراهم میکند و بدین ترتیب حرکت و پویایی فیزیکی را ممکن میسازد.
در فیزیک کلاسیک، فضا، یک فضای اقلیدسی سهبعدی است که در آن هر موقعیتی را میتوان با استفاده از سه مختصات توصیف کرد. فیزیک نسبیت از فضا-زمان به جای فضا استفاده میکند، فضا-زمان به صورت یک خمینه چهاربعدی مدل میشود.
از جمله پرسشهای فلسفی دربارهٔ فضا عبارتاند از: آیا فضا مطلق است یا کاملاً نسبیتی است؟ آیا فضا هندسهٔ درست واحدی دارد یا اینکه هندسهٔ فضا فقط قرارداد است؟ از جمله شخصیتهای برجسته تاریخیای که در این مباحث موضع مشخصی داشتهاند، میتوان از آیزاک نیوتن (فضا مطلق است)، گوتفرید لایبنیتس (فضا نسبی است)، و هانری پوانکاره (هندسهٔ فضایی قراردادی است) نام برد.
تجربهٔهای ذهنی مرتبط با این پرسشها، بحث سطل نیوتن و جهان کروی پوانکاره هستند.
نگاه کنید به: مختصات کروی، مختصات دکارتی، فلسفه فیزیک
در معماری
با اینکه بسیاری از معماران، فضا را ذات و ماهیت معماری میدانند و با وجود مطالب زیادی که در باب اهمیت فضا در معماری عنوان شده و میشود، در فرهنگها و دانشنامهها تعریفی از مفهوم فضا در معماری به چشم نمیخورد. فقدان واژه فضا در کتابهای مرجع معماری نیز کاملاً قابل توجه و تعجبانگیز است.
دلیل این امر شاید این باشد که تلقی و کاربرد معماران از واژه فضا چنان واضح است که نیازی به توضیح واژهای کاملاً مشخص، احساس نمیکنند. اما این برهان ساده، آنجا که درمییابیم این واژه در متن تاریخ طولانی معماری نسبتاً جدید میباشد و در دهههای اخیر مفهومی بحثانگیز بودهاست، اعتبار خود را از دست میدهد.
با توجه به کمبود منابع جامع دربارهٔ فضای معماری و جدید بودن این مبحث، برای تبیین مفهوم فضا در تئوری معماری، بایستی به دیدگاههای معماران و نظریهپردازان در مورد مفهوم فضای معماری استناد نماییم. در میان نظریهپردازان معماری مدرن، برونو زوی و زیگفرید گیدئون از جمله افرادی هستند که به شکل نسبتاً جامعی مفهوم فضای معماری را مورد کنکاش قرار داده و سعی نمودهاند اهمیت آن را در معماری بازنمایانند.
برونو زوی معماری را هنر فضا و فضا را ذات معماری معرفی میکند، ولی او طبیعت فضای مورد بحث را مشخص نمینماید. برداشت او از فضا صورت واقعگرایانه دارد. به اعتقاد او، نماها و دیوارهای یک خانه، کلیسا یا کاخ مهم نیست که چقدر زیبا باشند، آنها تنها ظرفند و به جعبه شکل میدهند، نهاد و مظروف فضای داخلی است. ذات معماری برای زوی، سازماندهی معنادار فضا از طریق فرایند محدودسازی است؛ بنابراین از این دیدگاه، فضا مادهای با گسترش یکسان است که میتوان از طریق تعیین محدودهها در آن، به شیوههای مختلف به آن شکل داد.
برونو زوی با تعمیم مفهوم فضای معماری، فضای جدیدی با عنوان فضای شهری را نیز تعریف مینماید. او بر این عقیدهاست که تجربه فضایی معماری در شهر تداوم مییابد. در خیابانها، میدانها، کوچهها، پارکها، استادیومهای ورزشی، حیاط خانهها و در هر جایی که ساخته دست انسان خلاءها را محدود کرده و فضاهای بستهای به وجود آوردهاست. اگر در داخل بنایی فضا محدود به شش سطح باشد (کف، سقف و چهار دیوار)، بدین مفهوم نیست که خلاء بسته شده در پنج سطح (مانند یک حیاط یا یک میدان) به جای شش سطح، فضا بهشمار نمیآید. اما آیا میتوان حرکت در فضای بزرگراه خط مستقیم و یکنواختی را که کیلومترها در دشتی غیرمسکونی پیش رفتهاست، به عنوان یک تجربه فضایی مطرح ساخت؟ مسلم است آنچه در جهت دید بهوسیله یک سطح چه از طریق دیوارسازی یا از طریق کاشتن درخت یا بهوسیله عناصری که فضاهای معماری را متمایز میکنند، محدود شده باشد، فضای شهری محسوب میشود. زوی با استناد به توضیحات فوق، چنین نتیجهگیری میکند که هر بنا همزمان دو فضا را به وجود میآورد: فضای داخلی که بهوسیله اثر معماری معین شدهاست و فضای خارجی یا شهری که بهوسیله آن اثر معماری و آثار نزدیک به آن ایجاد شدهاست.
مفهومی که برونو زوی از فضای معماری مطرح مینماید، هنوز پذیرش عام دارد و مورد استناد بسیاری از نظریهپردازان میباشد. برای نمونه به گفته وان درلان، فضای معماری با برافراشتن دو دیوار پا به عرصه وجود مینهد، دو دیوار فضایی جدید میان خود پدیدمیآورند که از فضای طبیعی پیرامون آنها مجزا میشود.
در واژهنامه تخصصی معماری واژه فضا در حوزه معماری و هنرهای دیداری این گونه تعریف شدهاست:
۱. (۲) اجزاء و مثل اتاقها و تالار و حیاط، جای تهی، حجم پر نشده و توخالی، کیفیت و بیان معماری.
فضای سه بعدی
فضای سه بعدی شامل عمق، طول و عرض است. فضای چهار بعدی، علاوه بر ابعاد سهگانه بعد زمان را میرساند که به آن، فضای لایتناهی میگویند. تصویری است که توهم فضا در آن معادل بی بیکرانگی در محیط است.
فضای کنترل شدهٔ ساختمان
بخشهایی از فضای داخلی ساختمان که مورد کاربرد انسانها قرار میگیرد و در طول اوقات سرد سال، گرم شده و طی اوقات گرم سال، خنک میشود. شرایط دمای این فضاها در ساختمان باید در محدودهٔ آسایش باشد.
فضای کنترل نشدهٔ ساختمان
بخشهایی از فضای درونی ساختمان که در اوقات گرم یا سرد سال ضروری نیست خنک یا سرد شوند. م. انبارها، پارکینگهایی که از سه طرف با دیوار محصورند، دالانها و مانند آنها.
فضای معماری
فضای معماری، فضایی که توسط سطوح، به شکلهای گوناگون محدود گشته و به عملکردهای تعیین شده پاسخ میگوید که موضوع و جوهر اصلی معماری است.
معماری عبارت است از علم و هنر شکل بخش فضای زیست انسان، به عبارت دیگر معماری به وجود آورندهٔ فضایی است که انسان را از عوامل طبیعی مصون داشته و فعالیت زندگی فردی و اجتماعی او را دربرگرفته و به نیازهای مادی و معنوی انسان پاسخگو خواهد بود.
پس میتوان گفت، فضایی که توسط سطوح عمودی و افقی به وجود میآید، موضوع و جوهر اصلی معماریست به عبارت دیگر موضوع اصلی و در حقیقت جوهر معماری، فضا است. یک ساختمان، فقط مجموعهای از طول، عرض و عمق نیست بلکه مجموعهای است از اندازههای مختلف فضاهای خالی که انسان میتواند در آن حرکت و زندگی کند.
در ستارهشناسی
فضا قسمتهای نسبتاً تهی کیهان است که بیرون از جوّ سیارات قرار دارد. فضا را گاهی برای تمایز از فضای جوّ و مکانهای زمینی، «فضای میان ستارهای» مینامند.
از آنجا که جوّ زمین ناگهان تمام نمیشود، بلکه کمکم با افزایش ارتفاع رقیق میشود، مرز مشخصی میان فضا و جوّ وجود ندارد. در ایالات متحده آمریکا، به افرادی که بالاتر از بلندای ۵۰ مایلی (۸۰ کیلومتری) سفر کنند، فضانورد گفته میشود. ارتفاع ۴۰۰٬۰۰۰ پایی (۱۲۰ کیلومتری) مرزی است که آثار جوّی در ورود دوباره مشهود میشوند. غالباً از ارتفاع ۱۰۰ کیلومتری به عنوان مرز میان جوّ و فضا یاد میشود.
نگاه کنید به: فیزیک نجومی، هوافضا، فناوری فضایی، مهاجرت به فضا، شاتل فضایی، فضا-زمان
در ریاضیات
در ریاضیات، فضا مجموعهای است که معمولاً ساختار اضافیای هم دارد.
برای نمونه، نگاه کنید به فضای اقلیدسی، فضای برداری، فضای برداری هنجارین، فضای باناخ، فضای ضرب داخلی، فضای هیلبرت، فضای توپولوژیک، فضای یکنواخت، فضای متریک.
در روانشناسی
اصطلاح فضای درون گاهی برای توصیف محتویات ذهن انسان به کار برده شدهاست.
فضای تاریخی
ممکن است شیئی متعلق به گذشتههای دور باشد. چقدر دور؟ این سؤال یک معنای عام و یک معنای خاص دارد. برای خیلی از افراد ده هزار سال قبل با بیست هزار سال قبل تفاوتی نمیکند. حتی برای بعضیها صدسال قبل با پنجاه سال قبل هم فرق نمیکند. درحالیکه برای باستانشناس، مورخ، دانشمند یا هرکس که علاقهمند به دورههای تاریخی باشد، بسیار متفاوت است.
چگونه میشود این دورهها را احساس کرد و از هم تمیز داد؟ آشنا شدن با آثار به جا مانده از دورهها در همهٔ زمینههای معماری، ادبیات، هنر، لباس و … میتواند این احساس را ایجاد یا تقویت کند. گاهی برای ما دورهٔ خاصی از تاریخ اهمیت ندارد اما یک احساس عمومی و کلی از گذشته ما را در یک فضای تاریخی قرار میدهد. برای اینکار باید اشیاء و آثار اصلی را دید.
به یاد داشته باشیم که اشیای گذشته متعلق به زمانی هستند که در یک مجموعهٔ زنده و پویا مورد استفاده قرار میگرفتند. حتی کلمات و ادبیات و محاورات در زمان خودش بیشترین زندگی و حیات را داشتهاست، اما به تدریج جان باخته و جسمی از آن به یادگار ماندهاست، لذا به هر میزان که بتوانیم خود را در شرایط و زندگی همزمان این آثار قرار دهیم. گویی که تقریباً حیات فرهنگی و تمدنی آن روزگار را احساس کردهایم و خود را اگرچه با فاصلهٔ زیاد یکی از افراد آن روزگار میپنداریم در این صورت به فضای تاریخ وارد شدهایم. میتوان گفت هرچه ما نسبت زمانی خود را با اثر گذشته کم کرده و به آن زمان نزدیک شویم، وارد فضای تاریخ و هرقدر خود را از شیء یا اثر گذشته دور بدانیم با دیدن یا قرار گرفتن در یک یا مجموعهای از آنها به فضای تاریخی نزدیک شدهایم. گاهی اوقات آثار گذشتگان به دلایل عام یا خاص با ما ارتباط بیشتری پیدا میکنند؛ مثلاً بعضی از این آثار امروز هم مورد استفاده قرار میگیرند. اگرچه با تغییر در کاربری آن مثل فرش و… این باعث پیوند ما به گذشته و احساس مشترک با آنها میشود. هرچه این تعلق به آثار بیشتر باشد، این پیوند قویتر است.
پیوند به بیرون
سازمان فضایی ایران
منابع
Reichenbach, Hans. The Philosophy of Space & Time, Translated by Maria Reichenbach and John Freuned, Dover Publications, Inc. , New York, 1957. Standard Book Number: ۴۸۶-۶۰۴۴۳-۸
صدر، سید ابوالقاسم. (۱۳۸۰). دائرةالمعارف معماری و شهرسازی (مصور). ویرایش محسن نیکبخت، تهران: انتشارات آزاده.
تعاریف فیزیک
توپولوژی
طبیعت
فضازمان
هیچ |