text
stringlengths
8
240k
این حرف‌ها برای ما
نه نان می‌شود
نه از وقتی که پدر برنگشت
بی هیچ تفاهم
در تعفن گنگ روزمرگی .
برف‌های بی تو
نه سردم می‌کنند
نه شاد .
آه فلانی !
آب شدم .
با بوی ماسه ی سواحل جنوب
که موهای خرمایی ات را
نمک گیر می‌کند
آنقدر که جا کنی من کوچک را
در انحنای بازوها
و گودی شکم گاه .
پس جا شدم
به احترام خونی که در رحمت
بوی کودکی‌ام را می‌داد
به احترام دست‌هایی
که ماهی می‌گرفت
از جنوبی‌ترین مرداب تنم
که خواب نداشت
دل وا پسی ام را
تا به تو برسم
همرنگ تنت شده
آن وقت که بغل بگیرمت
با لهجه جنوبی تو
که می‌گویی سلام
این روزها با دنیا
یک صندلی فاصله
دور ترم فقط .
با لباس‌های سبزی
که از درخت
با موهای شفته‌ای
هیچ تکانشان نمی‌دهد
با صورت یخ زده‌ای
که نه سرخاب می‌زنی
تاب موژه‌هایت را ندارم
وقتی‌پلک می‌زنی و
می‌گردانی کاسه سرم را
چشم بسته سراغم بیا .
زیراین یک‌صندلی‌فاصله رابکش
می‌خواهم از دنیا
که آب و جارو می‌کنم
موهای خاک گرفته‌ام را
رگ‌های تنم را
چیزی که خوابم کند .
من در تکامل تکرارم
و فردا انتظار بیهوده ایست
که تقدیم تو باد
چه فرق به چپ بخوابانی
چه به راست
وقتی که مزرعه را
می دوی و سنگ می‌زنی
به کلاغ‌های شانه‌ام .
من هم همان می‌شوم
در آورند .
انگار که فیلم را آهسته کرده باشند
از طبقه بیست و چهارم .
از اینجا ماندن
با مدادهایی که هیچ کدام
همرنگ چشم‌هایت نمی‌شوند
بیست و چهار طبقه فرصت دارم .
به زمین که برسی
کامل می‌شود .
می‌خواستم دنیا را کوچک کنم
آنقدر که با دگمه‌های تو باز شود
و حرف‌های نزده‌ام
سه نقطه نمی‌گذارم
درد می‌کند گلویم
از بس که حرف‌های نزده‌ام را
با دود سیگار و چای‌های دم نکشیده
قورت داده‌ام .
صدایم درست شده
مثل خروس‌های بی‌محل .
تمام پنجره‌ها را
چشم‌های ولق زده
و گردنم را
چقدر دنیا از این بالا کوچک است .
دگمه‌هایت را باز کن
من هم یک بار
زندگی کرده‌ام .
با چشم‌هایی که می‌دیدند
با پاهایی که می‌رفتند
و با دست‌هایی که گاه
دست‌های تو را
فردا بلندم می‌کنند .
دست‌های کسی که تا دیروز
کمر کش‌بدنم را
به جغرافیای کویری سینه‌هایش
و های دهانت این بار
گرمم نمی‌کند .
همین فرداجنازه می‌شوم
وروی دست‌های تو
دیگر هیچ وقت
نگاه کودکانه ات
با گناه اندام زنانه
وقتی که باد
از کشاکش کشاله و