text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
اين دستور در پی افزايش فعاليت آتشفشان کوه مايون واقع در مرکز فيليپين در روز دوشنبه صادر شد. اين آتشفشان که آخرين بار در سال 2000 فوران کرد در يک ماه گذشته فعال بوده است. مايون فعال ترين آتشفشان در فيليپين است و در 400 سال گذشته در حدود 50 بار فوران کرده است. رناتو سوليدوم، مدير سازمان زلزله نگاری و آتشفشان شناسی فيليپين به خبرگزاری رويتر گفت: "لازم می دانيم سطح هشدار را به درجه چهار افزايش دهيم زيرا امروز صبح شاهد سه مورد انفجار خاکستر بوديم." اين سيستم هشدار دهنده به پنج درجه تقسيم می شود که پنج نشانه خطرناک ترين وضعيت است. "اين بدان معنی است که احتمال فورانی خطرناک وجود دارد." ارتش کاميون هايی برای انتقال روستاييانی که در شعاع 8 کيلومتری آتشفشان زندگی می کنند گسيل کرده است. خدمات
مقام های فيليپين دستور تخليه حدودا 20 هزار نفر از ساکنان ناحيه اطراف يک آتشفشان را صادر کرده اند چرا که نگرانند به زودی فوران کند.
آتشفشان فيليپين 'در آستانه فوران'
اروپا انتخاب می‌کند نامزدهای بهترین ماشین سال ۲۰۱۹ اروپا معرفی شدند. امسال سه خودروی فرانسوی، یک ماشین کره‌ای، دو هچ‌بک آلمانی و یک خودروی الکتریکی بریتانیایی برای کسب عنوان خودروی برتر اروپا رقابت می‌کنند. بهترین ماشین اروپا از بین هفت ماشین آلپین A110، سیتروئن C5 ایرکراس، فورد فوکوس، جگوار I-Pace، کیا سید،‌ مرسدس-بنز کلاس A، و پژو ۵۰۸ انتخاب خواهد شد. (تصاویر این خودروها را در انتهای گزارش ببینید.) سال گذشته ولوو XC40 به عنوان بهترین ماشین اروپا انتخاب شد خودروی برتر اروپا هر سال با رای شصت روزنامه‌نگار صنعت خودرو از ۲۳ کشور اروپایی انتخاب می‌شود. ماشین‌هایی می‌توانند در این رقابت شرکت کنند که در سال جاری میلادی به بازار آمده و هنگام رای‌گیری دستکم در پنج کشور اروپایی به بازار عرضه شده باشند. نتیجه این رای‌گیری بهار آینده و همزمان با نمایشگاه خودروی ژنو اعلام خواهد شد. سال ۲۰۱۸ ولوو XC40 به عنوان ماشین سال انتخاب شد. از مجموعه جهان خودرو بخوانید: نسل جدید مزدا ۳ در نمایشگاه لس‌آنجلس رونمایی شد مزدا ۳ شیک‌تر شد نسل جدید مزدا ۳ در نمایشگاه لس‌آنجلس رونمایی شد. این ماشین یکی از موفق‌ترین مدل‌های مزدا است و از سال ۲۰۰۳ تاکنون شش میلیون دستگاه از آن در سراسر جهان فروخته شده است. اما نسل چهارم مزدا۳ در دورانی سخت به بازار عرضه می‌شود. این ماشین نه تنها باید با رقیبان قدرتمندی نظیر فولکس‌واگن گلف، فورد فوکوس و تویوتا کرولا رقابت کند،‌ بلکه باید بتواند بر روند کنونی بازار غلبه کرده و توجه خریدارانی را به خود جلب کند که محو مدل‌های شاسی‌بلند شده‌اند. راه حل مزدا برای این مسئله زیباتر کردن ماشین بوده است. نسل سوم مزدا ۳ اولین مدل کارخانه است که با برداشت تازه‌ای از الگوی «کودو» طراحی می‌شود. مزدا این الگوی طراحی را حدود ده سال پیش با الهام از فرهنگ و سنت‌های ژاپنی تعریف کرد و حالا آن را برای نسل جدید خودروهایش به روز کرده است. مزدا می‌گوید اتاق ماشین بی‌صدا تر از قبل شده است بیشتر تغییرات ظاهری ماشین با روند کنونی در صنعت خودرو همسو است. جلوپنجره ماشین بزرگتر شده و چراغ‌های ال‌ئی‌دی نازک‌تر شده است. همچنین از خطوط کمتری در طراحی استفاده شده و طراحان برای شکستن سطوح با نور و سایه بازی کرده‌اند. با بهتر شدن کیفیت ساخت داخل ماشین، مزدا ۳ جدید به خودروهای لوکسی مانند مرسدس-بنز کلاس A نزدیک‌تر شده است. اتاق کمی از مدل قبلی جادارتر شده و به گفته کارخانه نسبت به قبل بی‌صدا‌تر است. داشبورد جدید ماشین هم از قبل ساده‌تر طراحی شده و اکثر اطلاعات خودرو از طریق یک نمایشگر ۸.۸ اینچی که در وسط داشبورد قرار دارد به راننده داده می‌شود. مزدا ۳ با پنج موتور بنزینی و دیزل مختلف ساخته می‌شود. کارخانه ژاپنی برای اولین بار از موتور جدیدش با نام اسکای‌اکتیو-اکس (Skyactiv-X) استفاده کرده است که به زبان ساده ترکیبی از مصرف سوخت کم موتورهای دیزل و عملکرد بهتر موتورهای بنزینی است. علاوه بر امکانات معمول ایمنی، کاپوت مزدا در صورت برخورد ماشین با عابر پیاده، انرژی بیشتری جذب می‌کند تا صدمه به جمجمه کمتر شود. همچنین ماشین با دوربین‌های مادون قرمز تعداد پلک زدن و حالت صورت راننده را بررسی می‌کند و اگر تشخیص دهد که راننده خسته است به او هشدار می‌دهد. نسل جدید مزدا ۳ اولین مدل از نسل تازه‌ای از محصولاتی است که مزدا می‌خواهد با آنها خود را به خودروسازان لوکس آلمانی نزدیک‌تر کند. به گفته مدیر این شرکت با آمدن این ماشین دوران تازه‌ای در مزدا آغاز شده است. تولید اولین سدان الکتریکی آئودی از سال ۲۰۲۰ آغاز می‌شود اولین سدان الکتریکی آئودی آئودی در نمایشگاه لس‌آنجلس ایده‌ای از اولین سدان الکتریکی خود را در قالب یک کانسپت نمایش داد. آئودی ئی-ترون جی‌تی بعد از دو شاسی‌بلند، سومین مدل الکتریکی کارخانه آلمانی است که قرار است در سال ۲۰۲۰ به بازار عرضه شود. ئی-ترون جدید بر روی شاسی سوار می‌شود که پورشه برای اولین مدل الکتریکی خود طراحی کرده است. ماشین دو موتور الکتریکی دارد که بر روی محورهای جلو و عقب قرار داده شده است و در مجموع ۵۹۰ اسب بخار نیرو تولید می‌کند. شتاب صفر تا صد کیلومتر درساعت ماشین به گفته آئودی ۳.۵ ثانیه است و حداکثر سرعت آن به ۲۴۰ کیلومتر در ساعت محدود شده است. آئودی می‌گوید این ماشین با هر بار شارژ می‌تواند تا ۴۰۰ کیلومتر حرکت کند. نزدیک‌ترین رقیب آئودی، تسلا مدل S است که با توجه به اطلاعاتی که آئودی منتشر کرده از نظر عملکرد تفاوت چندانی با اولین سدان الکتریکی آئودی ندارد. آنچه آئودی را از تسلا متمایز می‌کند، امکان سریع شارژ باتری‌هایش است. به گفته کارخانه آلمانی باتری‌های ئی-ترون را می‌توان در بیست دقیقه تا هشتاد درصد شارژ کرد. این باتری‌ها را همچنین می‌توان به صورت بی‌سیم هم شارژ کرد. تولید سدان الکتریکی آئودی از اواخر سال ۲۰۲۰ در کارخانه‌ای در جنوب آلمان آغاز شده و اولین ماشین‌ها از اوایل سال ۲۰۲۱ به مشتریان تحویل داده می‌شود. شتاب صفر تا ۱۰۰ کیلومتر در ساعت پورشه ۹۱۱ جدید ۳.۶ ثانیه است راند آخر مبارزه پورشه با موتورهای الکتریکی آمدن و رونق گرفتن ماشین‌های لوکس و اسپرت الکتریکی بازار خودرو را متحول کرده و خودروسازانی نظیر پورشه را در موقعیت سختی قرار داده است. مدل ۹۱۱ که به نوعی سمبل خوردوهای اسپرت است حالا باید با ماشین‌هایی الکتریکی رقابت کند همزمان با داشتن گشتاور و شتاب فوق‌العاده‌، قوانین سخت‌گیرانه جدید برای حفظ محیط زیست را هم رعایت می‌کنند. پورشه اما هنوز در این رقابت تسلیم نشده است و نسل جدید مدل ۹۱۱ را سریع‌تر و قوی‌تر کرده و با فن‌آوری‌های تازه به بازار عرضه خواهد کرد. هشتمین نسل از مهم‌ترین مدل پورشه هفته گذشته در نمایشگاه لس‌آنجلس رونمایی شد. ۹۱۱ جدید از نظر ظاهری تفاوت زیادی با مدل‌های قبلی خود ندارد و تنها نمای عقب آن با نسل پیشین فرق کرده است. دستگیره‌های ماشین در داخل بدنه مخفی شده و فقط هنگام باز کردن در بیرون می‌آید. برخلاف ظاهر ماشین، داخل خودرو به طور کامل متحول شده و داشبورد ماشین با الهام مدل‌های ۹۱۱ دهه هفتاد ساده‌تر طراحی شده و با ترکیبی از دو نمایشگر بزرگ ساخته شده است. ظاهر ماشین با مدل‌های پیشین ۹۱۱ تفاوت چندانی ندارد موتور شش سیلندر ۹۱۱ جدید ۳۰ اسب بخار قوی‌تر شده و ۴۵۰ اسب بخار نیرو تولید می‌کند. شتاب صفر تا ۱۰۰ کیلومتر در ساعت ماشین حالا ۳.۶ ثانیه است و حداکثر سرعتش به ۳۰۸ کیلومتر در ساعت می‌رسد. از جمله امکانات تازه ۹۱۱ سیستمی است که به صورت خودکار میزان لغزندگی جاده را تشخیص می‌دهد و عملکرد فنی ماشین را با موقعیت جاده تنظیم می‌کند. پورشه می‌گوید بازار هنوز برای یک ۹۱۱ الکتریکی آماده نیست و موتورهای الکتریکی نمی‌تواند انتظارات مشتریان ۹۱۱ را برآورده کند. اما روند بازار به سرعت زیادی به سمت ساخت ماشین‌های الکتریکی در حال حرکت است و به نظر می‌رسد این آخرین نسل از ۹۱۱ باشد که با موتور درون‌سوز به جنگ موتورهای الکتریکی می‌رود. با استفاده از سیستم عامل آندروید، علاوه بر نقشه گوگل،‌ رانندگان می‌توانند از طریق هوش مصنوعی گوگل و با فرمان‌های صوتی بخش‌های مختلف ماشین را کنترل کنند ولوو با سیستم عامل اندروید اولین ماشین ولوو که سیستم اطلاعات و سرگرمی آن به طور کامل توسط سیستم عامل آندروید مدیریت می‌شود دو سال دیگر به بازار عرضه خواهد شد. یک مدیر ولوو در نمایشگاه لس‌آنجلس اعلام کرد این ماشین دومین مدل از زیرمجموعه این شرکت به نام پولستار است که ماشین‌های الکتریکی تولید می‌کند. در چند سال گذشته خودروسازان تلاش کردند تا با ساخت سیستم‌ عامل‌های خود در داخل کارخانه، گوگل و اپل را تا حد امکان از ماشین‌های خود دور نگه دارند. با وصل شدن ماشین‌ها به اینترنت، اطلاعات بسیار زیادی از رانندگان جمع آوری می‌شود. از جمله اطلاعات سفر و عادت‌های راننده که ارزش زیادی دارد و این فرصت را به خودروسازان می‌دهد تا با استفاده از این اطلاعات خدمات و کالاهای بیشتری به رانندگان بفروشند. با استفاده از سیستم‌ عامل‌های گوگل یا اپل مالکیت این اطلاعات در اختیار شرکت‌های فن‌آوری قرار خواهد گرفت و این فرصت از دست می‌رود. در حال حاضر رانندگان فقط می‌توانند با وصل کردن تلفن همراه خود به سیستم عامل ماشین، از بعضی امکانات گوگل یا اپل استفاده کنند. اما چند ماه پیش ولوو اعلام کرد که علاقه‌ای به پول درآوردن از اطلاعات رانندگان ندارد و در عوض می‌خواهد تجربه‌ای شبیه به تلفن‌های همراه را برای آنها فراهم آورد. هنریک گرین، مدیر بخش تحقیقات ولوو هفته گذشته در دفاع از این تصمیم گفت «مبارزه‌ برای ساخت سیستم عاملی به خوبی گوگل برنده ندارد. چه دلیلی دارد که خودروسازان بخواهند به این رقابت وارد شوند و به اندازه گوگل برای این کار سرمایه‌گذاری کنند؟» با استفاده از سیستم عامل آندروید، علاوه بر نقشه گوگل،‌ رانندگان می‌توانند از طریق هوش مصنوعی گوگل و با فرمان‌های صوتی بخش‌های مختلف ماشین را کنترل کنند و به فروشگاه و خدمات و اپ‌های دیگر گوگل دسترسی داشته باشند. ولوو تنها شرکتی نیست که درهای محصولات خود را به روی آندروید باز کرده است. گروه خودروسازی رنو-نیسان-میتسوبیشی هم از سال ۲۰۲۱ محصولات خود را به سیستم عامل آندروید مجهز خواهد کرد. این گروه خودروسازی بیش از ده میلیون و ۵۰۰ هزار دستگاه ماشین در سال تولید می‌کند و همکاری با گوگل قدرت این شرکت را در کنترل اطلاعات رانندگان بیشتر می‌کند. خودروسازان آلمانی هنوز در برابر هجوم شرکت‌های فن‌آوری مقاوت می‌کنند. دایملر و ب‌ام‌و به تازگی سیستم عامل تازه‌ای برای ماشین‌هایشان ساخته‌اند که مانند هوش مصنوعی گوگل می‌تواند فرمان‌های صوتی رانندگان را درک کند. با تغییرات جدید در جنرال موتورز تولید لوکس‌ترین مدل کادیلاک متوقف خواهد شد تغییرات جنجالی در جنرال موتورز با واکنش تند دولت آمریکا تغییرات ساختاری در بزرگترین تولیدکننده خودروی آمریکا جنجالی شد. جنرال موتورز هفته گذشته اعلام کرد با توقف تولید‍ شش مدل سواری، پنج کارخانه‌اش را در آمریکا و کانادا تعطیل می‌کند. این شرکت همچنین هشت هزار نفر از نیروی کارش در آمریکای شمالی را اخراج خواهد کرد. سه مدل شورلت، دو مدل کادیلاک و یک بیوک ماشین‌هایی هستند که به دلیل فروش کم تولیدشان متوقف شده است. در بین این مدل‌ها کادیلاک CT6 هم قرار دارد که لوکس‌ترین محصول این شرکت است. این مدل کمترین فروش را در بین محصولات کادیلاک داشته و امسال تنها اندکی بیش از هفت هزار دستگاه از آن فروخته شده است. مدل هیبرید شورلت ولت (Volt) و سواری کوچک کروز هم در بین مدل‌هایی است که از سال ۲۰۱۹ تولید نخواهد شد. دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا، به تصمیم جنرال موتورز به شدت اعتراض کرد. دولت آمریکا به حمایت از تولید در آمریکا اصرار دارد و توقع دارد جنرال موتورز به جای بستن کارخانه‌ها در آمریکا، کارخانه‌هایش در خارج از این کشور را تعطیل کند. آقای ترامپ تهدید کرده سوبسید دولتی ماشین‌های الکتریکی جنرال موتورز را قطع خواهد کرد. ارزان‌ شدن بنزین و رونق ماشین‌های شاسی‌بلند باعث شده بازار سواری‌ها و ماشین‌های کوچک در آمریکا از رونق بیفتد. به همین دلیل کارخانه‌هایی که این ماشین‌ها را تولید می‌کنند توجیه اقتصادی خود را از دست داده‌اند. هم‌زمان جنرال‌موتورز برای ساخت فن‌آوری مورد نیاز برای ماشین‌های الکتریکی و خودران به سرمایه زیادی نیاز دارد و نمی‌تواند بار مدل‌های زیان‌ده را بیش از این به دوش بکشد. فورد هم اوایل امسال اعلام کرد تولید مدل‌های سواری خود را در آمریکا شمالی متوقف کرده و بر تولید وانت و ماشین‌های شاسی‌بلند تمرکز خواهد کرد. نامزدهای بهترین ماشین سال ۲۰۱۹ اروپا فورد فوکوس سیتروئن C5 ایرکراس جگوار I-Pace کیا سید مرسدس-بنز کلاس A پژو ۵۰۸
این هفته در جهان خودرو: معرفی نامزدهای رقابت برای کسب بهترین ماشین سال اروپا؛ رونمایی از نسل جدید مزدا ۳؛ نمایش اولین سدان الکتریکی آئودی؛ معرفی نسل جدید پورشه ۹۱۱؛ اولین ماشین با سیستم عامل آندروید و تعطیلی کارخانه‌های جنرال موتورز در آمریکا.
جهان خودرو؛ معرفی نامزدهای بهترین ماشین سال ۲۰۱۹ اروپا
دی‌دی مایرز در دوره ریاست‌جمهوری بیل کلینتون در کاخ سفید کار می‌کرد در گذشته‌ای نه چندان دور، عقیده بر این بود که زنان ظرفیت لازم را برای انجام ارزیابی‌های معقولانه ندارند و زمانی که لازم است در شرایط دشوار، تصمیمات سختی اتخاذ کنند، احساساتی عمل می‌کنند، به همین دلیل و دلایل مشابه دیگر گفته می‌شد که آنها ملزومات زمامداری و رهبری امور را ندارند. در آن زمان، هیچ‌کس چنین نظری را مغرضانه نمی‌دانست و گفته می‌شد که ویژگی‌های طبیعی زنان، آنها را اینگونه کرده است. اما شرایط در چند دهه اخیر تغییر کرده و به همان نسبت، تفکرات، ایده‌ها و نظرات افراد هم عوض شده است. البته نمی‌شود گفت که در هر گوشه جهان، از تغییر نقش زنان استقبال می‌شود و آنها به راحتی می‌توانند از قالب نقش‌های سنتی خارج شوند یا به آسانی از خلوت خانه‌ها بیرون بیایند. اما به هر حال، این حرکت و جنبش شکل گرفته است. چه چیزی رخ داده است؟ تغییراتی عظیم. مطالعات و پژوهش‌های متعدد به روشنی نشان می‌دهد که قدرت گرفتن زنان در اداره امور همه‌چیز را بهتر می‌کند؛ نه تمام و کمال، اما بهتر می‌کند. مطالعات نشان می‌دهد که با مشارکت بیشتر زنان، بخش تجاری سودآورتر شده است، دولت‌ها بیش از پیش نماینده مردم هستند، بنیان خانواده‌ها قوی‌تر شده است، جوامع سالم‌تر هستند و شاهد خشونت کمتر و صلح، ثبات و آرامش بیشتر هستیم. چرا؟ خب، همه‌چیز از یک واقعیت ساده شروع می‌شود: زنان اغلب زندگی را به چشم دیگری می‌بینند و نوع نگاهشان به زندگی، شیوه برخورد آنها با مشکلات و یافتن راه‌حل‌ها را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. کریستین لاگارد، رئیس صندوق بین‌المللی پول می‌گوید که "بدون شک تنوع، ثروت و دارایی بزرگی است." او تاکید دارد که زنان برای موفقیت در عرصه‌های مختلف، نباید به دنبال تقلید از مردان باشند. او می‌گوید: "با داشتن تنوع، شما شیوه‌های مختلفی برای دیدن و بررسی مشکلات پیش رو دارید، شیوه‌های مختلف و متفاوتی از تحلیل مسائل و یافتن راه‌حل." بین هر دو گروه زنان و مردان این اتفاق نظر وجود دارد که زنان به شیوه‌ای متفاوت از مردان، با افراد ارتباط برقرار می‌کنند؛ آنها گوش می‌کنند، از گفت‌وگو و مذاکره استقبال می‌کنند و زمینه اتفاق‌نظر بیشتری را در یک جمع فراهم می‌سازند. مطالعات نشان داده است که زنان شیوه‌های رهبری متفاوتی را نیز در پیش می‌گیرند و احتمال این که امور را به شیوه تشریک مساعی و با کار گروهی پیش ببرند، بیشتر از مردان است. یک زن در مراسم ویژه روز جهانی زن در مکزیک مری رابینسون، رئیس‌جمهور سابق ایرلند می‌گوید که زنان در انجام وظایف خود، وضعیت آینده را هم در نظر دارند و به فکر نسل بعدی هستند. او می‌گوید: "لازم است تصمیماتی که در شرایط کنونی می‌گیریم، برای نوه‌ها و نوه‌های نوه‌هایمان دنیای بهتری بسازند. به نظرم، زمانی که زنان هدایت امور را در دست می‌گیرند، احتمال این که در تصمیماتشان به فکر وضعیت نسل آینده باشند، بیشتر است." پذیرش و تایید این موضوع که مردان و زنان با کیفیت و مهارت‌های متفاوتی در اجتماع ایفای نقش می‌کنند، بحث‌برانگیز بوده است و برای سال‌ها از زنان انتظار می‌رفت که اگر به دنبال موفقیت هستند، همانند مردان فکر و عمل کنند. اما هرچه می‌گذرد، تفاوت‌های زنان و مردان بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و البته این تفاوت‌ها به عنوان امتیاز و نه نقاط ضعف زنان در نظر گرفته می‌شود. البته نمی‌شود گفت که در این مسیر مانعی وجود ندارد. زنان برای سال‌ها با استانداردها و معیارهایی دوگانه ارزیابی شده‌اند. مطالعه پشت مطالعه نشان داده است که به دستاوردهای زنان ارزش و اهمیت کمتری داده شده و اشتباهاتشان بیشتر به چشم آمده است. حتی بعضی وقت‌ها این خود زنان هستند که خودشان را دست‌کم می‌گیرند و هیچوقت برای کارهایی مثل درخواست ارتقای مقام یا افزایش حقوق پیشقدم نمی‌شوند. با وجود این چالش‌ها که همواره وجود داشته‌اند، منافع و مزایای قدرت گرفتن زنان در عرصه‌های مختلف غیرقابل انکار است. آنها موتور محرک رشد اقتصاد جهانی هم به شمار می‌روند. "زنان برای موفقیت در عرصه‌های مختلف، نباید به دنبال تقلید از مردان باشند" کریستین لاگارد، رئیس صندوق بین‌المللی پول در عین حال که گفته می‌شود شیوه خرج کردن منابع مالی توسط زنان نیز متفاوت از مردان است. از جمله، وقتی زن‌ها پول بیشتری در اختیار دارند، خورد و خوراک خانواده‌ها سالم‌تر می‌شود و فرزندانشان شرایط آموزشی بهتری دارند. زنان به سرمایه‌گذاری برای داشتن منابع آب سالم، مدارس بهتر و ارتقای خدمات بهداشتی و درمانی نیز اهمیت بیشتری می‌دهند. فعالیت‌های تجاری تحت مدیریت زنان سودآوری بیشتری دارند و در مجموع، سرمایه‌گذاری بر مشارکت بیشتر زنان، بیش از آن که برای شرکت‌ها و موسسه‌ها در سراسر جهان وجه تبلیغاتی داشته باشد، در حال تبدیل شدن به یک ضرورت است. نقش زنان در ایجاد و حفظ صلح در جهان هم انکارناپذیر است. در شرایط کنونی، نزدیک به نیمی از توافقنامه‌های صلح در مدت ۵ سال، زیر پا گذاشته می‌شوند که شاید یکی از دلایل این عدم موفقیت، مشارکت نداشتن نیمی از جمعیتی است که در این صلح نقش دارند. وقتی زنان پشت میز مذاکره حضور می‌یابند، به پر کردن فاصله‌ها و اختلافات گروهی کمک می‌کنند و حتی مسائل حاشیه‌ای همچون امنیت غذایی یا خشونت جنسی در میانه درگیری‌ها را هم در مذاکرات مطرح می‌کنند. طرح و حل‌وفصل این مسائل، احتمال ریشه گرفتن صلح در چنین مذاکراتی را افزایش می‌دهد. در این زمینه بیشتر بخوانید بیشتر از مجله بی‌بی‌سی فارسی موضوعات مرتبط
تا همین چند وقت پیش، این ایده که شاید روزی زنان زمامدار امور جهان شوند، خنده‌دار، غیرواقعی و چیزی شبیه وقایع داستان‌های علمی-تخیلی به نظر می‌رسید. دی‌دی مایرز، تحلیلگر سیاسی که در دوره ریاست‌جمهوری بیل کلینتون در آمریکا از مسئولان روابط عمومی کاخ سفید بود، در این یادداشت می‌گوید که موضوع حکومت و زمامداری زنان، موضوعی است که می‌توان آن را خیلی جدی دنبال کرد.
اگر زنان حاکم شوند . . .
عبدالله عبدالله عبدالله عبدالله در این انتخابات هیچ یک از نامزدها نتوانستند آرا کافی برای پیروزی به دست آورند و کمیسیون انتخابات آقایان کرزی و عبدالله را به عنوان رقیبان دور دوم انتخابات اعلام کرد، اما آقای عبدالله با این استدلال که این انتخابات به صورت شفاف برگزار نمی شود، از شرکت در انتخابات انصراف داد. در نتیجه کمیسیون انتخابات، آقای کرزی را برنده انتخابات اعلام کرد. در انتخابات قبلی برقراری نظام پارلمانی از شعارهای اصلی عبدالله عبدالله بود. او نظام ریاستی را باعث تمرکز قدرت و فساد در نهادهای دولتی می دانست. آقای عبدالله بر این امر تاکید داشت که اگر به قدرت برسد، قانون اساسی را تغییر می دهد. بعد از انتخابات ۱۳۸۹ ائتلاف تغییر و امید به ائتلاف ملی تغییر نام داد و شماری از گروه‌ها و شخصیت‎های سیاسی عضو این ائتلاف شدند. تا زمانی که جبهه ملی با عضویت سه حزب جمعیت اسلامی، وحدت اسلامی مردم و جنبش ملی اسلامی تشکیل شد، ائتلاف ملی بزرگترین تشکل مخالف سیاسی حکومت بود. در این انتخابات، محمد خان و محمد محقق، معاونان اول و دوم آقای عبدالله هستند. آقای عبدالله از پدری پشتون و مادری تاجیک در ۱۳۳۸ خورشیدی در کابل به دنیا آمده است. پدر او غلام محی‌الدین خان زمریانی، سناتور انتصابی از ولایت قندهار در آخرین دور کاری شورای ملی در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه بود. آقای عبدالله دانش آموخته رشته پزشکی دانشگاه کابل است. او پس از دو سال کار در بیمارستان چشم کابل در سال ۱۳۶۳ به پاکستان رفت و یک سال بعد در جبهه‌های جنگ شمال کار در بخش‌های صحی را دنبال کرد.او خیلی زود در قطار افراد نزدیک به احمدشاه مسعود، فرمانده مشهور مجاهدین در پنجشیر قرار گرفت و اعتماد او را جلب کرد. آقای عبدالله پس از پیروزی مجاهدین و تشکیل دولت موقت، ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، زمانی که آقای مسعود وزیر دفاع بود، در مقام رئیس دفتر و سخنگوی وزیر دفاع کار کرد. در سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰، که دولت به رهبری برهان‌الدین ربانی در شمال کشور مستقر بود، آقای عبدالله معاون و سرپرست وزارت خارجه بود. او در این سالها در تامین روابط خارجی دولت آقای ربانی نقش عمده‌ای داشت و در سفرهای متعدد خود به کشورهای مختلف حمایت بین‌المللی را برای این دولت جلب کرد. دولت به رهبری آقای ربانی با آن که بیش از ۱۰ درصد خاک کشور را در دست نداشت، کرسی نمایندگی افغانستان در سازمان ملل و بسیاری از نمایندگی‌های این کشور در کشورهای مختلف جهان را در اختیار داشت. عبدالله پس از قتل احمدشاه مسعود، در جریان جنگ علیه رژیم طالبان، سخنگوی جبهه متحد بود و در رسانه‌های بین المللی به نمایندگی از این جبهه حضور می‌یافت. او بر اساس موافقتنامه بن آلمان به عنوان وزیر خارجه اداره موقت تحت رهبری حامد کرزی تعیین شد و در دولت انتقالی هم در همین مقام کار کرد. اما در دومین دور ریاست جمهوری حامد کرزی، آقای عبدالله در کابینه دولت منتخب حامد کرزی راه نیافت و از کارهای رسمی کنار گذاشته شد. در آستانه آغاز زمان ثبت نام سومین انتخابات ریاست جمهوری این دو ائتلاف و ۱۳ گروه و نهاد سیاسی دیگر "اتحاد انتخاباتی" را به هدف حمایت از یک نامزد واحد تشکیل دادند، اما پیش از رسیدن به توافق این اتحاد از هم پاشید. در این انتخابات حزب اسلامی به رهبری عبدالهادی ارغنده‎وال، حزب وحدت اسلامی مردم، یک بخشی عمده حزب جمعیت اسلامی و چند نهاد و برخی از شخصیت‌های پرنفوذ سیاسی از آقای عبدالله حمایت می‎کنند. محمد داوود سلطان‌زوی محمد داوود سلطان‌زوی محمد داوود سلطان‌زوی، متولد سال ۱۹۵۳ در ولایت غزنی است. آقای سلطان‌زوی مدتی در کشور آلمان زندگی کرده است و از قوم پشتون است. او در دور قبلی مجلس نمایندگان افغانستان به عنوان نماینده ولایت غزنی به این مجلس راه یافت و به عنوان رییس کمیسیون اقتصادی مجلس نمایندگان کار کرد. اما پس از آنکه نتوانست وارد مجلس دوم شود، گردانندگی یک برنامه بحث به نام "داوود سلطان‌زوی" را در تلویزیون خصوصی طلوع برعهده گرفت. آقای سلطان‌زوی در سالهای اخیر به عنوان صاحب‌نظر، حضور پررنگی در رسانه های داخلی و بین المللی داشته است. او قبلا خلبان در شرکت هواپیمایی آریانای افغانستان بود. عبدالرحیم وردک عبدالرحیم وردک ژنرال عبدالرحیم وردک، وزیر دفاع پیشین افغانستان، متولد ولایت وردک است و ۶۸ سال دارد. او در اکادمی نظامی افغانستان درس خوانده و بعدا برای تحصیلات بیشتر نظامی به آمریکا و مصر سفر کرد. عبدالاحمد افضلی و سید حسین انوری، معاونان اول و دوم آقای وردک در انتخابات هستند. در سال گذشته آقای وردک دکترای افتخاری در رشته علوم نظامی را از دانشگاه نظامی کانادا بدست آورد. این ژنرال چهار ستاره افغان دو بار از سوء قصد جان به سلامت برده است. ژنرال وردک در سال ۲۰۰۴ بعد از انتخابات ریاست جمهوری، از سوی حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان به عنوان وزیر دفاع افغانستان منصوب شد. او در سپتامبر ۲۰۱۲، بعد از استیضاح پارلمان رد صلاحیت شد و بعد از آن به کارش در وزارت دفاع پایان داد. آقای وردک در یک سال گذشته به عنوان مشاور ارشد دفاعی و اصلاحات نظامی حامد کرزی کار کرد و هفته گذشته قبل از ثبت نام برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان از این سمت استعفا داد. در دوران جنگ علیه نیروهای شوروی سابق، ژنرال وردک عضو یکی از احزاب هفتگانه جهادی به نام محاذ ملی به رهبری پیر سید احمد گیلانی بود. ژنرال وردک، در دهه ۸۰ میلادی رهبری یک سلسله عملیات‌ نظامی علیه نیروهای شوروی را در نقاط مختلف افغانستان به عهده داشت. بعد از روی کار آمدن دولت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی، آقای وردک رئیس ستاد ارتش افغانستان شد. در اخیر دهه ۹۰ میلادی آقای وردک عضو گروه سیاسی نزدیک به شاه سابق افغانستان موسوم به گروه رم شد و در کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ به عنوان نماینده این گروه شرکت کرد. آقای وردک به زبان های فارسی، پشتو و انگلیسی صحبت می‌‌کند و از او مقالاتی در امور نظامی منتشر شده است. ژنرال وردک، ازدواج کرده است و سه پسر دارد. اشرف غنی احمدزی اشرف غنی احمدزی اشرف غنی احمدزی، پشتون، ۶۰ ساله، متولد ولایت لوگر در جنوب کابل است. او در دانشگاه‌های آمریکایی بیروت و کلمبیا در نیویورک تحصیل کرده و در رشته مردم شناسی دکتری گرفته است. آقای احمدزی از طراحان اصلی "افغانی سازی" امنیت در حکومت حامد کرزی شمرده می شود. عبدالرشید دوستم و سرور دانش، معاونان اول و دوم آقای احمدزی در انتخابات هستند. آقای احمدزی سالها در بانک جهانی کار کرده و با رسانه‌ها به عنوان کارشناس و تحلیلگر مسائل افغانستان گفت‌وگو کرده است. این نامزد انتخابات ریاست جمهوری افغانستان کار در دانشگاه‌های جان هاپکینز آمریکا و اروز دانمارک را هم در کارنامه خود دارد. او از اکتبر ۲۰۰۱ مشاور اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه سازمان ملل در افغانستان شد و کار در داخل افغانستان را آغاز کرد. ولی چند ماهی از آغاز به کار آقای احمدزی در این پست نگذشته بود که مشاور ارشد حامدکرزی، رئیس جمهوری افغانستان شد. او همچنین رئیس اداره هماهنگ کننده کمک‌های بین المللی به افغانستان بود. آقای احمدزی در ماه جون ۲۰۰۲ میلادی به عنوان وزیر مالیه/دارایی عضو کابینه دولت انتقالی به رهبری حامدکرزی شد و تا دسامبر ۲۰۰۴ در این مقام بود. او در وزارت مالیه دست به اصلاحات مالی زد و موفقیت هایی هم در این زمینه داشت؛ اما بعداً او در این کار با مخالفت هایی مواجه شد. آقای احمدزی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۳ خورشیدی به کابینه حکومت منتخب راه نیافت و به ریاست دانشگاه کابل منصوب شد. او پس از دو سال کار از این مقام کناره گرفت و به یکی از منتقدان حکومت آقای کرزی بدل شد. او موجودیت فساد در ادارات دولتی و عدم موفقیت برنامه های آقای کرزی برای مبارزه با فساد را ناشی از ضعف مدیریت او می دانست. آقای احمدزی در سال ۲۰۰۶ میلادی از سوی افغانستان به عنوان نامزد دبیر کلی سازمان ملل برای جانشینی کوفی عنان معرفی شد، اما در برابر بان کی مون، دبیر کل کنونی این سازمان شکست خورد. او در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۹ با حامد کرزی رئیس جمهوری کنونی رقابت کرد، اما رای چندانی به دست نیاورد. آقای کرزی، اشرف غنی احمدزی را در دور دوم ریاست جمهوری خود مسئول برنامه انتقال مسئولیت امنیتی از نیروهای خارجی به نیروهای امنیتی داخلی تعیین کرد و قرار است این برنامه تا زمان خروج نیروهای بین المللی از افغانستان در سال آینده به پایان برسد. محمد نادر نعیم محمد نادر نعیم محمد نادر نعیم، نوه (نواسه) محمد ظاهر، شاه سابق و برادرزاده محمد داوود خان، رییس جمهور سابق افغانستان است. او بیشتر عمر خود را در بیرون از افغانستان سپری کرده است. در سال ۱۹۷۷ و یک سال قبل از کودتای ثور به رهبری حزب دموکراتیک خلق، به لندن رفت و آموزش های خود را در آنجا ادامه داد. آقای نعیم در سال ۲۰۰۳ و پس از فروپاشی طالبان به افغانستان بازگشت و در همکاری با ظاهرشاه که آن زمان لقب بابای ملت را کسب کرده بود، در موقف های مختلف دولتی کار کرد. با این حال، نادر نعیم در بیشتر از ده سال اخیر، عمدتا بدور از فضای سیاسی، در بخشهای تجارتی فعال بوده است. او اما در سال ۲۰۱۳ و قبل از ثبت نام به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری، به عنوان رییس حرکتی به نام تحریک صدای مردم انتخاب شد. آقای نعیم، تاج محمد اکبر و عزیزالله پیام را که هر دو چهره های کمتر شناخته شده در عرصه سیاسی در افغانستان هستند، به عنوان معاونان اول و دوم خود در انتخابات معرفی کرده است. زلمی رسول زلمی رسول زلمی رسول، از ژانویه ۲۰۱۰ تا اوایل اکتبر ۲۰۱۳ وزیر امور خارجه افغانستان بود. آقای رسول هفتاد سال سن دارد و در سال ۱۹۴۳ در کابل متولد شده است. او پشتون و مربوط به قبیله محمدزایی است. احمد ضیا مسعود و حبیبه سرابی، معاونان اول و دوم آقای رسول در انتخابات هستند. زلمی رسول، به زبان های فارسی دری، پشتو، فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی صحبت می تواند و با زبان عربی هم آشنایی دارد. او از اشتراک کنندگان نخستین اجلاس بن در مورد افغانستان در سال ۲۰۰۱ بود که به ایجاد دولت موقت در این کشور منجر شد. او از افرادی بود که به همراه حامد کرزی پس از سقوط گروه طالبان به کابل آمد. پس از رویکار آمدن دولت جدید، حامد کرزی، آقای رسول را در سال ۲۰۰۲ نامزد وزارت هوانوردی کرد که به اتفاق آرای کابینه به این سمت رسید. در سال ۲۰۰۲ برای مدت کوتاهی وزیر هوانوردی شد، سپس مشاور امنیت رئیس جمهوری افغانستان شد و تا سال ۲۰۱۰ در این سمت باقی ماند. مسئولیت هایی چون "هماهنگی فعالیت‌های امنیت و سیاست خارجی" را به عهده داشته است. در ژانویه ۲۰۱۰ حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان او را نامزد سمت وزارت خارجه این کشور کرد و به شورای ملی افغانستان معرفی کرد که با اکثریت آرای اعضای حاضر مجلس وزیر امور خارجه افغانستان شد. آقای رسول در دوازده سال گذشته از افراد نزدیک به حامدکرزی در ارگ بوده و در بیشتر سفرهای مهم، حامد کرزی را همراهی کرده است. قطب الدین هلال قطب‌الدین هلال قطب الدین هلال از اعضای فعال حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار بوده است. او در سال ۱۹۹۳، زمانی که آقای حکمتیار به حیث نخست وزیر حکومت مجاهدین تعیین شد، آقای هلال سمت معاونت او را بدست آورد. او همچنین در بخش ارتباطات خارجی حزب اسلامی کار کرده است. آقای هلال در سال ۲۰۰۳، در حومه شهر پیشاور پاکستان در ارتباط به همکاری او با حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار بازداشت شد.متولد سال ۱۳۳۱ در ولایت خوست است. پس از بازگشت او به کابل، اعلام کرد که رابطه ای با حزب اسلامی ندارد، با این حال، گزارشها می رساند که در تلاشهای دولت افغانستان برای مذاکره با حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار حضور داشته است. آقای هلال متولد سال ۱۳۳۱ در ولایت خوست در شرق افغانستان است. او در بخشهای نظامی و مهندسی ساختمانی درس خوانده و مدتی را در وزارت دفاع افغانستان کار کرده است. عنایت الله عنایت و محمد علی نبی‌زاده، معاونان اول و دوم آقای هلال در انتخابات ریاست جمهوری هستند. گل آغا شیرزی گل آقا شیرزی گل آغا شیرزی، از چهره های اصلی اداره ولایتی در تیم کاری حامد کرزی بوده است. او بین سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ والی قندهار در جنوب افغانستان بود و مدت کوتاهی را هم در سمت وزارت فواید عامه کار کرد. آقای شیرزی در سال ۲۰۰۴ به عنوان والی ننگرهار در شرق افغانستان تعیین شد. او در این سمت، فعالیت زیادی در عرصه بازسازی ولایت ننگرهار از خود نشان داد. این فعالیت ها در حدی بود که آقای شیرزی به "بولدوزر" معروف شد. آقای شیرزی متولد سال ۱۳۳۳ خورشیدی در ولایت جنوبی قندهار است. او در همین ولایت درس خوانده است. آقای شیرزی بعدتر در صفوف گروه های مجاهدین علیه حکومت دکتر نجیب الله قرار گرفت. آقای شیرزی همچنین از اعضای حزب محاذ ملی بوده است. در کنار کارهای دولتی و سیاسی، آقای شیرزی در سالهای اخیر به تجارت نیز مشغول بوده است. سید حسین عالمی بلخی و محمد هاشم زارع، معاونان اول و دوم آقای شیرزی در انتخابات ریاست جمهوری هستند. عبدالرب رسول سیاف عبدالرب رسول سیاف عبدالرب رسول سیاف، از فرماندهان سابق جهادی، در دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری از حامد کرزی، رئیس جمهوری کنونی افغانستان حمایت کرده بود. او همچنین با وجود درخواست های مکرر، حاضر نشد به جبهه ملی که مهم ترین اپوزیسیون سیاسی دولت کرزی به شمار می رود، بپیوندد. حالا آقای سیاف خود را برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد کرده و اسماعیل خان، و عبدالوهاب عرفان، از چهره های سابق جهادی را به عنوان معاونان اول و دوم خود برگزیده است. او پس از رهایی از زندان پلچرخی در سال ۱۳۵۸ هجری خورشیدی، به پاکستان رفت و به تنظیم‌های جهادی پیوست. آقای سیاف مدتی را در تنظیم جمعیت فعالیت کرد ولی سپس راه خود را از این حزب جدا کرد و حزبی را به نام اتحاد اسلامی افغانستان اساس گذاشت که خود رهبری آن را به عهده داشت. آقای سیاف از آن جایی که آموزش‌های دینی خود را در کشورهای اسلامی به پایان رسانده بود از حمایت خاص این کشورها و به ویژه عربستان سعودی برخوردار بود. به دنبال سقوط رژیم دکتر نجیب الله در سال ۱۳۷۱، همراه با دیگر تنظیم ها و احزاب جهادی افغان وارد کشور شد و به مهم ترین حامی دولت به رهبری برهان‌الدین ربانی تبدل شد. در میان سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ در درگیری های میان گروهی کابل نقش اساسی داشت و نبردهای حزب تحت فرمان او با حزب وحدت اسلامی که در آن زمان از سوی عبدالعلی مزاری رهبری می‌شد در غرب کابل شهرت فراوان دارد. این دو حزب در آن سال‌ها جنگ‌های خونینی با هم داشتند که منجر به کشته و مجروح شدن صدها تن از افراد غیرنظامی شد و غرب کابل هم به ویرانه تبدیل شد. وی بارها به دلیل حضورش در جنگ های داخلی افغانستان از جانب سازمان دیده‌بان حقوق بشر به جنایات جنگی متهم شده است. به دنبال ورود طالبان به کابل، پایتخت، آقای سیاف همراه با احمد شاه مسعود، از فرماندهان ارشد مجاهدین، این شهر را ترک کرد و در شمال کابل مستقر شد؛ جایی که عمدتا زیر کنترل فرمانده مسعود قرار داشت. به دنبال سقوط طالبان آقای سیاف به کابل برگشت و در نقش های گوناگونی در ایجاد ساختارهای جدید قدرت در این کشور نقش بازی کرد. او در لویه جرگه (نشست بزرگ افغانها) اضطراری و قانون اساسی شرکت کرد و بعدا هم به عنوان نماینده مردم کابل به پارلمان افغانستان راه یافت. درحال حاضر آقای سیاف یک دانشگاه خصوصی به نام " دعوت" در کابل ایجاد کرده است. سیاف از رهبران جهادی است که موضع تندی علیه طالبان دارد و اخیراً در مراسم دومین سالگرد ترور برهان الدین ربانی رئیس جمهوری پیشین تاکید کرد که حملات انتحاری حرام است. هدایت امین ارسلا هدایت امین ارسلا هدایت امین ارسلا ۶۸ ساله، پشتون و در کابل به دنیا آمده است. او در دوران ریاست جمهوری حامدکرزی در دولت‌های موقت و انتقالی افغانستان عضویت داشت. در دور قبلی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری این کشور با حامد کرزی رقابت کرد، ولی با کسب کمتر از سه هزار رای در ردیف سی ام قرار گرفت. در این انتخابات، ژنرال خداداد، وزیر پیشین مبارزه با مواد مخدر افغانستان و صفیه صدیقی، عضو سابق مجلس نمایندگان، معاونان اول و دوم آقای ارسلا هستند. هدایت امین ارسلا لیسه/دبیرستان را در کابل خواند و آموزشهای عالی را در دانشگاه الینویز جنوبی در آمریکا در رشته اقتصاد به پایان رساند. آقای ارسلا مدرک دکتری خود را هم در همین رشته از دانشگاه جورج واشنگتن به دست آورد. او در سال ۱۹۶۹ به عنوان نخستین افغان کارمند بانک جهانی شد و ۱۸ سال در این بانک کار کرد. آقای ارسلا در سال ۱۹۸۷ از کار در بانک جهانی دست کشید و به صفوف مجاهدین پیوست. در سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۲ آقای ارسلا به وزارت مالیه/دارایی دولت مجاهدین در پاکستان منصوب شد. در سال ۱۹۹۳ آقای ارسلا عهده دار وزارت خارجه در دولت مجاهدین در کابل شد اما برای مدت کوتاهی در این سمت باقی ماند. بعد از سقوط طالبان هدایت امین ارسلا در اجلاس بن به عنوان وزیر تجارت و معاون رئیس اداره موقت به رهبری حامد کرزی معرفی شد. بعد از برگزاری لویه جرگه اضطراری که در آن لویه جرگه حامد کرزی را برای دو سال به عنوان رئیس دولت انتقالی برگزیدند، هدایت امین ارسلا در کابینه جدید آقای کرزی عهده دار وزارت مالیه شد. آقای ارسلا در کابینه حکومت منتخب آقای کرزی راه نیافت، اگرچه حامد کرزی آقای ارسلا را به عنوان "وزیر ارشد" به مجلس نمایندگان معرفی کرد اما مجلس نمایندگان به دلیل این که چنین پستی در قانون اساسی افغانستان پیش بینی نشده است اورا رد کرد. اما آقای ارسلا با وجود نظر مخالف مجلس نمایندگان، به کار خود به عنوان "وزیر ارشد" ادامه داد. آقای ارسلا اگرچه سمت اجرایی نداشت ولی در نشستهای هفتگی کابینه شرکت می کرد. بعد از انتخابات نیز کرزی او را به عنوان وزیر ارشد خود اعلام کرد.
عبدالله عبدالله، در دوره دوم ریاست جمهوری آقای کرزی به صف مخالفان سیاسی او پیوست و ائتلافی موسوم به "تغییر و امید" را تشکیل داد. آقای عبدالله در دومین انتخابات ریاست جمهوری، رقیب اصلی آقای کرزی بود.
نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۳ افغانستان
سلی هاکینز، گیرمو دل تورو و ریچارد جنکینز پشت صحنه شکل آب با برادرش هر شب تا دیروقت بیدار می‌ماندند و فیلم‌های ترسناک تماشا می‌کردند. تماشای آن فیلم‌ها و شیطنت‌های برادرش باعث شده بود گیرموی کوچولو حسابی از هیولاها و از تاریکی بترسد. همان روزها اتفاقی افتاد و دل تورو با هیولاها عهدی بست که هنوز هم به آن وفادار است. او می‌گوید: "همیشه کابوس می‌دیدم. از خواب می‌پریدم و می‌دیدم که همه چی توی اتاق جان گرفته. مادرم اینها یک زیلوی سبز داشتند ولی از چشم من دریایی بود از انگشت‌های در حال حرکت. انگار منتظر بودند من بلند شوم بروم توالت. من هم می‌ترسیدم برمو وهمان‌جا در تخت کارم را می‌کردم. بعد مادرم عصبانی می‌شد. یک شب - این ماجرا کاملا واقعی است - بالاخره بلند شدم به این موجودات و این غول‌هایی که می‌دیدم گفتم اگه بگذارید من بروم دست‌شویی، با هم دوست می‌شویم. آن‌ها هم گذاشتند بروم." تجسم امکان شکست وابستگی دل تورو به هیولاها فراتر از یک نوستالژی ساده است و رنگ و بویی مذهبی دارد. او در خانواده‌ای عمیقا مذهبی و کاتولیک متولد شد و اگرچه به معنای معمول مذهبی نیست، خودش گفته: "اگه یک زمانی کاتولیک بودی، تا ابد کاتولیک خواهی بود!" او بارها اشاره کرده به اینکه چطور تصاویر و آیکون‌های مذهب کاتولیک در مکزیک، خشن‌ترین تصاویر مذهبی مسیحیت در سرتاسر دنیا هستند و اینکه مجسمه‌سازان مکزیکی، موقع ساخت مجسمه مسیح به طرز غریبی جزییات خشن و دردناکی از فرایند فیزیکی شکنجه عیسی را به تصویر می‌کشیدند. پشت صحنه شکل آب این تصاویر خشن، تصادفا در مکزیک اتفاق نمی‌افتند: وقتی در قرن شانزدهم اسپانیایی‌ها به مکزیک و تمدن آزتک آن زمان حمله کردند، ابتدا معابد و بت‌های مردم محل را نابود کردند. ولی بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که بهترین راه برای تبلیغ مسیحیت، ترکیبی است از نمادهای مسیحت و مذهب مردم محلی. هر دو آیین، عناصر مشترک فراوانی داشتند؛ هر دو از نمادها و رسومی مثل غسل تعمید، سنت اعتراف و صلیب استفاده می‌کردند و - مهمتر از همه برای گیرمو دل تورو - در قلب هر دو مذهب ایده‌ای مشترک خوابیده بود: قربانی شدن یک انسان برای گناهان دیگران. گیرمو در همین فرهنگ بزرگ شده بود و در نتیجه به روایت خودش وقتی برای اولین بار چهره بوریس کارلوف را در فرانکنشتاین روی پرده دید، این برایش تجربه‌ای مذهبی بود. این معجون درد و رنج و تنهایی که دیگران در چهره قهرمان‌های مذهبی شان می‌دیدند، گیرمو در سیمای سیاه و سفید این هیولاها می‌دید: "حال سنت پل رو داشتم وقتی در راه دمشق، نور مسیح بر او تابید". خیلی کم پیش می‌آید که یک فیلم‌ساز فیلم‌های ترسناک و هیولایی به نامی آشنا بین منتقدان تبدیل شود؛ دلیل موفقیت دل تورو شاید همین باشد که هیولاهای فیلم‌های او چیزی بیشتر از ماسک‌های پلاستیکی‌ای هستند که بازیگرهایش به سر می‌کنند. ما با هیولاهایش غریبگی نمی‌کنیم، چون آنها هم مثل ما اغلب معیوبند، خیلی وقت‌ها تنها، و معمولا بازنده. او تمام ترس‌ها و تنهایی های کودکی پردردش را در دل هیولاهایی می‌ریزد که به قول خودش "قدیسان حامی نقایص پربرکت ما هستند. هیولاهایی که تجسم امکان شکست‌اند." دل تورو با شکل آب دو اسکار گرفت گیرمو از رو نمی‌رود از بین همه نامزدهای اسکار امسال، دل تورو شاید سخت‌ترین جاده را برای رسیدن به مراسم آن شب در بلوار هالیوود طی کرده باشد. او عمری برای ورود به سینما تلاش کرد و هر وقت کسی دری را رویش بست، او از پنجره وارد شد. می‌گفت: "من یک سیندرلای چاق بودم. لباسم را می‌پوشیدم و می‌گفتم می شود بروم برقصم. می‌گفتن دتو برو ظرف‌ها را بشور!" در مکزیک در شرایطی شروع کرد که حتی به مدرسه فیلمسازی دسترسی نداشت. یک باشگاه تماشای فیلم راه انداخت که پوسترش را خودش طراحی می‌کرد و فیلمش را خودش روی پروژکتور می‌انداخت و بعد پخشش که تمام می‌شد خودش می‌رفت بالای سن و فیلم را نقد می کرد. بعدها آن باشگاه به فستیوالی تبدیل شد که تا همین امروز هم ادامه دارد. برای تولید اولین فیلم بلندش، کرونوس احتیاج به گریم مخصوص خون‌آشام‌ها داشت ولی در مکزیک هیچ شرکتی نبود که جلوه‌های ویژه مورد نظرش را تامین کند. به جای کوتاه آمدن و تغییر فیلمنامه، گیرمو دل تورو کاری کرد که فقط به ذهن یک عدد گیرمو دل تورو می‌رسید: رفت و خودش یک شرکت گریم و مجسمه‌سازی تاسیس کرد و ده سال آن شرکت را مدیریت کرد تا این که بالاخره توانست بودجه و مجوز ساخت کرونوس را کسب کند و فیلم محبوبش را بسازد. بعد هم وقتی ساخت کرونوس تمام شد، شرکتش را تعطیل کرد! گیرموی همه‌چیزخوار دل تورو جایی گفته بود: "من همه چیز را یک لقمه چپ می‌کنم… چه تاکو باشد، چه فیلم سینمایی، چه کتاب و چه سریال. بیش‌خوار و همه چیز خوارم و هر کدام از فیلم هایم را طوری می‌سازم که انگار فیلم آخرم است." او هیچ ایده‌ای را برای فیلم بعدی باقی نمی‌گذارد. نتیجه‌اش می‌شود همین ترکیب عجیب همه ژانرهایی که در "شکل آب" دور هم جمع شده‌اند: یک فیلم ترسناک هیولایی موزیکال جاسوسی جنگ سرد رمانتیک! جدای از این که موافق اسکار گرفتن شکل آب هستید یا نه، نمی‌توانید مهارت مثال‌زدنی دل تورو را در مدیریت لحن و اتمسفر همه این ژانرهای به ظاهر متضاد انکار کنید. رفتار دوربین و نوع گریم و بازی بازیگران را طوری تنظیم کرده که هم در صحنه سرقت جواب می‌دهد، هم در صحنه موزیکال و هم در صحنه عشق‌بازی یک زن و یک هیولای آب‌زی. به قول آنتونی لین، منتقد آمریکایی، عجیب‌ترین نکته درباره این فیلم این است که با وجود همه این ایده‌ها و تم‌ها و الهامات متفاوت و متناقض، محصولی آشفته و به هم ریخته از آب در نیامده است. پوستر شکل آب سیاهی لشگرها انتقام می‌گیرند دل تورو زمانی گفته بود: "من عاشق دیو و دلبر بودم اگر آخرش دیو، دیو باقی می‌ماند… دیو چه مشکلی دارد که حتما باید آدم شود؟" موقع ساخت فیلم تیغ، به وزلی اسنایپز، بازیگر قهرمان فیلم که خون‌آشام‌ها را می‌کشت، گفت: "من اصلا قصه این فیلم را نمی‌فهمم. اگر به من بود، روی یک خون‌آشام هم دست بلند نمی‌کردم.. می‌گذاشتم زندگی‌شان رو بکنند... گور پدر آدم‌ها!" او - که به عنوان کارگردانی مکزیکی خودش را به زور از حاشیه به متن سینما رساند - علاقه خاصی به سیاهی لشگرها، شخصیت‌های جانبی و هیولاهایی دارد که سهم چندانی از روایت کارگردان‌های دیگر ندارند. شکل آب بعد از صد و خرده‌ای سال تاریخ سینما، انتقام همه این سیاهی لشگرها و حاشیه‌نشین‌ها از قهرمان‌های همیشگی است. همین است که قهرمانش، ابرقهرمان آشنای این روزها نیست؛ بلکه رفتگری است لال که بعد از اینکه ابرقهرمان صحنه مبارزه را ترک کرد، وارد اتاق می‌شود تا آوارها و اشغال‌های باقیمانده را بروبد و صحنه را از لکه‌های خون قربانیان قهرمان پاک کند. سال‌های کودکی به دل تورو خیلی سخت گذشتند. مادربزرگ مذهبی‌اش از علاقه او به هیولاها خوشش نمی‌آمد و دو بار سعی کرد مقدمات جن‌گیری او را فراهم کند و هیولا و شیاطین را از مغز این پسربچه بیرون بکشد. مادرش نقاشی‌های او را می‌دید و او پیش دکتر می‌برد. خلاصه که این تنهایی و درد فهمیده نشدن و انزوا، دردی است که گیرمو سال‌ها آن را با تمام وجودش احساس کرده و تمی است که رد پایش را در تمام فیلم‌هایش می‍‌بینی؛ از هیولای شکل آب، که مثل خود دل تورو از آمریکای لاتین دزیده شده و به آمریکا آمده، تا رفتگر لال قهرمان فیلم. ضد قهرمان فیلم، مایکل شانون، معتقد است که انسان سفیدپوست، نماینده برتر خداوند روی زمین است. ولی هیچ‌کدام از این کاراکترهای دیگر، نه این رفتگر لال، نه همکار سیاه‌‎پوستش و نه همسایه هم‌جنسگرایش، در تعریف این مرد سفید از انسان جایی ندارند. به این ترتیب، شکل آب شخصی‌ترین فیلم دل تورو است و راوی تجربه صد سال تنهایی‌اش. تجربه‌ای که بعد از این همه سال به او آموخته که نقصی و عیبی که تو بیش از همه از آن می‌ترسی و بابتش خجالت می‌کشی، اتفاقا همان برگ برنده تو است. دل تورو پارسال یکی دو جلسه برای فیلمسازهای جوان کلاس درس گذاشت و در یکی از همان کلاس‌ها از همین تجربه صحبت کرد و رو به سالنی مملو از فیلمسازان جوان گفت: "بزرگ‌ترین توصیه من این است که به خودتان نگاه کنید و ببینید در کاراکتر شما چه چیزی هست که بیش از هر چیز از آشکار شدنش می‌ترسید، که به شدت از آن خجالت می کشید… همان ترس، همان مایه سرافکندگی، همان صدای شماست." چیزی که به خیال دیگران کاستی و نقص تو است، همان فضیلت منحصر به فرد تو است. اگر از شکل آب خوشتان آمده اگر از فیلم شکل آب خوشتان آمده، یا موفقیت دل تورو در اسکار و گلدن گلوب کنجکاویتان را برانگیخته، تماشای سه فیلم زیر را از دست ندهید. جانور مرداب سیاه جانور مرداب سیاه جانور مرداب سیاه (Creature from the Black Lagoon) ساخته جک آرنولد فیلمی است که گیرمو دل تورو را در هفت سالگی عاشق هیولاهای آب‌زی کرد؛ داستان دانشمندانی که برای کشف یک هیولا به آمازون سفر می‌کنند و هیولایی که عاشق یکی از اعضای این گروه تحقیقاتی می‌شود. جک آرنولد برای باورپذیر کردن این هیولا اصرار داشت هیچ حبابی از دهانش بیرون نیاید. در نتیجه ریکو براونینگ بیچاره که نقش هیولا را بازی می‌کرد ناچار بود مدت طولانی نفسش را زیر آب نگه دارد. دل توروی هفت ساله حسابی شاکی بود که چرا آخر فیلم هیولای مرداب سیاه به عشق نرسید. سال‌ها بعد حتی با استودیو یونیورسال - صاحب حقوق معنوی فیلم - کلی مذاکره کرد که به او اجازه بدهند فیلم را، این بار با پایان محبوب خودش، بازسازی کند. استودیو به هیچ وجه زیر بار این عشق فراگونه‌ای نرفت و آخر سر دل تورو ناچار شد دنیای خیالی خودش را در فیلم شکل آب خلق کند. مدیران استودیو یونیورسال امروز لابد با حسرت به جایزه اسکاری نگاه می‌کنند که نصیب کمپانی رقیبشان "فاکس سرچلایت" شد و پشت دستشان می‌زنند که چرا بیشتر به هذیان گویی های این قصه گوی مکزیکی گوش نکردند. هزارتوی پن هزارتوی پن اگر از طراحی صحنه و حرکات دوربین دل تورو در شکل آب خوشتان آمده، حتما هزارتوی پن (Pan's Labyrinth) رو ببینید. فیلمی که با بردن سه اسکار بالاخره نام او را سر زبان‌ها انداخت. دل تورو عاشق ترکیب کردن فضاها و ژانرهای ظاهرا نامربوط است و این ویژگی بیشتر از همه در هزارتوی پن به چشم می‌خورد؛ فیلمی که به طرزی غیرمنتظره یک قصه پریان را با پرتره فاشیست‌ها در جنگ داخلی اسپانیا ترکیب کرد. فیلم داستان دخترکی است که در اسپانیای تحت دیکتاتوری فرانکو پا به هزارتویی مرموز پر از موجودات جادویی می‌گذارد. فیلم را تماشاکنید تا ببینید دل تورو چطور با ظرافت، اندکی خیال و رویا را به واقعیت کدر و مایوس‌کننده زندگی تزریق می‌کند. ستون فقرات شیطان ستون فقرات شیطان هزارتوی پن اولین باری نبود که دل تورو از جنگ داخلی اسپانیا به عنوان پس‌زمینه‌ای برای دنیای خیالی خودش استفاده کرد. فیلم دیگرش ستون فقرات شیطان (The Devil's Backbone) هم در سال‌های آغازین قدرت‌گیری فرانکو رخ می‌دهد. قهرمان فیلم پسرکی است که پدرش به دست فاشیست‌ها کشته شده و حالا او را به یتیم‌خانه ای آورده‌اند که یک بمب بزرگ منفجر نشده وسط حیاتش خودنمایی می‌کند. طولی نمی‌کشد که ارواح دست‌ساخته دل تورو به ما می فهمانند این یک یتیم‌خانه معمولی نیست؛ مخصوصا روح پسرکی که پیشانی‌اش مثل یک کاسه سفالی ترک‌خورده و خون بیرون‌زده از جمجمه‌اش همیشه در فضای اطرافش معلق است.
گیرمو دل تورو، که امسال با فیلم "شکل آب" جوایز اسکار و گلدن گلوب را درو کرد، جایی گفته بود هیولاها مذهب او هستند. گیرمو سال‌ها پیش، در تنهایی اتاق کودکی‌اش، با هیولاها عهد وفاداری بسته بود، وقتی هنوز در گهواره می‌خوابید و دو سه سالی بیشتر نداشت.
هزارتوی دل تورو؛ 'هیولا مذهب من است'
جی سوکولو (وسط) به همراه پت سپولونه (راست کنار پلیس کنگره) امروز توجه بسیاری را به خود جلب کردند پت سپولونه، وکیل کاخ‌سفید و جی سوکولو، وکیل شخصی آقای ترامپ که رهبری تیم وکلای مدافع او را بر عهده دارند ظهر سه‌شنبه، ۲۲ ژانویه، تقریبا تمام وقت خود را در صحن سنا به انتقاد تند از آدام شیف اختصاص دادند. آنها که در همان را‌ی‌گیری نخست بر سر آیین‌نامه چگونگی برگزاری جلسات اطمینان یافتند که هر ۵۳ جمهوری‌خواه حاضر در صحن سنا را پشت خود دارند، دموکرات‌ها را به آیین‌شکنی، سندسازی و سیاسی‌گری متهم کردند و حتی از ۱۰۰ سناتوری که در مقام هیات منصفه نشسته‌ بودند خواستند که با رای فوریتی خود رئیس‌جمهوری را تبرئه و "بساطی که دموکرات‌ها برای او چیده‌اند را زودتر جمع کنند". بیشتر بخوانید دیوید گراهام، ستون‌نویس آتلانتیک که یک مجله نزدیک به دموکرات‌ها است در یادداشتی علت این استراتژی وکلای آقای ترامپ را چنین ارزیابی کرده: "آنها می‌دانند که دموکرات‌ها رای لازم برای عزل کردن رئیس‌جمهور را ندارند بنابراین لزومی برای دفاع کردن از موکل خود نمی‌بینند... آنها یک تیم سیاسی‌اند نه حقوقی. هدف آنها برجسته کردن گفتمان مورد تاکید دونالد ترامپ برای اقلیتی از جامعه آمریکاست که حامی او هستند." در حقیقت از نظر ستون‌نویس‌هایی چون دیوید گراهام، تیم حقوقی رئیس‌جمهوری بنا دارد با استفاده از تریبون سنا و توجه میلیون‌ها آمریکایی به این جلسات، با کوبیدن دموکرات‌ها برای بالا بردن مقبولیت آقای ترامپ تلاش کند تا در آستانه انتخابات پاییز امسال او را برای ماندن در کاخ‌سفید "مستحق" جلوه دهد. خلاصه آنچه وکلای آقای ترامپ تلاش کردند عصر سه‌شنبه ترسیم کنند این بود که دموکرات‌ها و در راس تیم آنها آدام شیف در چند ماه گذشته و در خلال تحقیقات استیضاح می‌توانستند هر کسی را که اراده کنند احضار کنند و در صورت مخالفت دونالد ترامپ با درخواست آنها گام بعدی بردن شکایت به دادگاه بود که در نظام حکومتی ایالات متحده مجاز به قضاوت میان اختلافات دولت و کنگره بر سر استنباط قانون اساسی است. جی سوکولو و پت سپولونه، وکلای آقای ترامپ می‌گویند درخواست آدام شیف برای احضار شاهدان جدید و یا مدارکی که در جریان تحقیقات به او داده نشده، نشان می‌دهد که خود آقای شیف هم قبول دارد که ادله او برای طرح اتهام علیه رئیس جمهور آمریکا کامل و کافی نیست. این دو که روز سه‌شنبه تلاش کردند با استفاده از مهارت‌های سخن‌وری خود به عنوان وکلای حاذق، توجه سناتورها و بینندگان تلویزیونی را به خود جلب کنند و در این راه از عصبانی و خشگمین جلوه دادن و روی تریبون زدن هم واهمه‌ای نداشتند، اصرار دارند که دموکرات‌ها با امتناع از بردن شکایت خود به دادگاه در حقیقت شاخه سوم تعادل قوا در آمریکا، یعنی دادگاه و قوه قضاییه را نادیده گرفته و از این طریق "رویه و انحراف خطرناکی در قرائت از قانون اساسی" بدعت گذاشته‌اند. میچ مک‌کانل، رئیس‌جمهوری خواه مجلس سنا یک بار دیگر زیر ذره‌بین رسانه‌های آمریکا قرار گرفته چرا که سرنوشت کاخ سفید و تا حدود زیادی حزب جمهوری خواه دست کم برای چند هفته آینده در دستان او قرار گرفته است 'تیم حقوقی ترامپ در تناقض با دادستان کل او حرف می‌زند' کایل چنی و اندرو دسیدریو، خبرنگاران حوزه کنگره نشریه پولیتیکو در یادداشتی ادعاهای وکلای آقای ترامپ را در تضاد با موضع‌گیری دادستانی کل کشور ارزیابی کرده‌اند. "تیم حقوقی دونالد ترامپ روز سه‌شنبه یک دور برگردان کامل از مواضع قبلی خود انجام داد که می‌تواند برایشان پیامدهایی داشته باشد... این آنها بودند که در جریان تحقیقات استیضاح دموکرات‌ها را از کشاندن اختلافات به دادگاه آن هم بر سر احضار شاهدان و یا تحویل مدارک منع می‌کردند و می‌گفتند دادگاه‌ها نباید وارد جدال میان کنگره و کاخ‌سفید شوند چرا که در این صورت آنها به عنوان شاخه سوم استقلال قوا به بحثی سیاسی وارد می‌شوند در حالی که ماهیت ذاتی آنها این نیست... اما حالا دموکرات‌ها را متهم می‌کنند که چرا به جای شکایت بردن به دادگاه از سنا می‌خواهند که شهود جدید احضار کند." نویسندگان یادداشت پولیتیکو در ادامه به اظهارات سه هفته پیش هاشم موپان، از دادستان‌های وزارت دادگستری اشاره کرده‌اند که در جریان یکی از پرونده‌های مربوط به اختلاف کنگره و کاخ‌سفید بر سر مجوز مشارکت مقام‌های دولتی در تحقیقات استیضاح، گفته بود یک قاضی که "بدون رای مستقیم مردم" در این منصب قرار گرفته نباید بر اختلاف دو قوه مجریه و مقننه که با رای مستقیم مردم برگزیده شدند قضاوت کند. با این حال هم جی سوکولو و هم پت سپولونه، وکلای ارشد تیم حقوقی آقای ترامپ، روز سه‌شنبه توانستند هر ۵۳ سناتور جمهوری‌خواه حاضر در صحن علنی سنا را قانع کنند که نیازی نیست در آیین‌نامه برگزاری جلسات استیضاح احضار شهود جدید و یا درخواست رسمی مدارک از ابتدا لحاظ شود. در حقیقت رای نه ۵۳ جمهوری‌خواه در برابر ۴۷ آری سناتورهای دموکرات به متمم‌های پیشنهادی دموکرات‌ها نشان از آن داشت که خط اختلاف میان دو حزب بر سر استیضاح آقای ترامپ دست کم در روز نخست کاملا مماس بر دیوار بلند افتراق میان آنهاست. اخبار مرتبط استیضاح ترامپ؛ وکلای رئیس‌جمهور خواستار تبرئه فوری او شدند آدام شیف که رهبری تیم استیضاح‌کننده مجلس نمایندگان را بر عهده دارد هدف تندترین حملات از سوی جمهوریخواهان قرار گرفته است سنای زمان استیضاح کلینتون کجا، سنای استیضاح ترامپ کجا! همزمان با نخستین جلسه استیضاح دونالد ترامپ در مجلس سنا پیتر بیکر، گزارشگر ارشد کاخ‌سفید نیویورک تایمز در پادکست دیلی این روزنامه به مرور تجارب و مشاهدات خود از استیضاح بیل کلینتون که حدود ۲۱ سال پیش برگزار شد پرداخت و تشابهات و تفاوت‌های این دو را بررسی کرد. "اولین مشخصه استیضاح بیل کلینتون این بود که سناتورهای دموکرات و جمهوری‌خواه با وجود اختلاف نظر شدید با هم به اجماع رسیدند که آیین نامه جلسات استیضاح را به گونه‌ای تنظیم کنند که روند برگزاری آن موجب تفرقه‌اکنی و شکاف در میان جامعه آمریکا نشود و همه چیز را دو قطبی نکند. برای همین هم آن آیین‌نامه با ۱۰۰ رای موافق، یعنی اجماع صددرصدی سناتورها به تصویب رسید." گفتگوی پیتر بیکر با مایکل باربارو صبح سه‌شنبه، ۲۲ ژانویه و پیش از آغاز جلسات استیضاح پخش شد و شاید اگر این دو رای‌گیری ۵۳ موافق (تمامی سناتورهای جمهوری‌خواه) به ۴۷ مخالف (تمامی دموکرات‌ها) را در عصر سه‌شنبه می‌دیدند می‌توانستند با یقین بگویند که ظرف تنها دو دهه مجلس سنا از اتحاد مطلق به افتراق مطلق رسیده است. پیتر بیکر علت اجماع سناتورها بر سر آیین‌نامه استیضاح بیل کلینتون را در چند حوزه ارزیابی می‌کند از جمله این که: "اعضای مجلس سنا به طور سنتی خود را پخته‌تر و افتاده‌تر از اعضای مجلس نمایندگان می‌دانند. آنها هر ۶ سال یک‌بار باید در انتخابات شرکت کنند و این به آنها اطمینان خاطر و شکیبایی بیشتری از اعضای مجلس نمایندگان می‌دهد که هر دو سال یکبار باید دوباره در انتخابات شرکت کنند و به همین علت هم شور وهیجان بیشتری برای نشان دادن عملکرد خود دارند." او می‌گوید رای ۱۰۰ سناتور بر سر آیین‌نامه برگزاری جلسات استیضاح در سال ۱۹۹۹ تیم وکلای بیل کلینتون را "حسابی هراسان کرده بود... چون هر چه اختلاف‌نظر سناتورهای دو حزب بیشتر باشد کاخ‌سفید آسوده‌خاطر‌تر خواهد بود که رای کافی برای عزل رئیس‌جمهور جمع نخواهد شد." سناتورهای کنگره که به هنگام جلسات استیضاح حق استفاده از تلفن، قهوه نوشیدن و حرف زدن با هم را ندارند از شرایط منحصر به فرد این جلسات به وال استریت ژورنال گلایه برده‌اند پیتر بیکر همچنین به سخنرانی‌های تیم دادستان‌های مجلس نمایندگان در آن زمان اشاره می‌کند که متشکل از ۱۳ مرد جمهوری‌خواه سفید‌پوست بود. او به ویژه به سخنرانی درخشان یکی از اعضای جوان آن گروه اشاره می‌کند؛ لیندسی گراهام. کسی که در جریان استیضاح بیل کلینتون نام خود را پرآوازه کرد و اکنون به عنوان یکی از ستون‌های اصلی جمهوری‌خواهان در مجلس سنا برای دفاع تمام قد از آقای ترامپ در برابر استیضاح دموکرات‌ها تلاش می‌کند. با وجود این میان استیضاح بیل کلینتون در سال ۱۹۹۹ و استیضاح دونالد ترامپ یک اختلاف جدی وجود دارد که تا حدودی به تیم وکلای رئیس جمهور و سناتورهای کنگره "این حق را می‌دهد که بی‌محابا" به دنبال دفاع از منافع حزبی خود بروند و آن در پیش بودن انتخابات ریاست‌جمهوری و کنگره تا چند ماه دیگر است. دونالد ترامپ اگر چه سومین رئیس‌جمهور تاریخ آمریکاست که استیضاح می‌شود اما در حقیقت او نخستین رئیس‌جمهوری است که در دور نخست حضور خود در کاخ‌سفید استیضاح شده و بر همین اساس هم نخستین رئیس‌جمهوری است که بلافاصله بعد از اتمام جلسات استیضاح فرصت خواهد داشت تا یک‌بار دیگر "مشروعیت" ریاست جمهوری خود را در معرض رای مردم کشورش بگذارد. این در حالی است که بیل کلینتون که دور دوم ریاست جمهوری خود را می‌گذارند نگران انتخابات بعدی نبود و تیم وکلای او می‌توانستند تمرکز خود را تنها بر رد اتهامات او بگذارند نه این که در پس ذهن‌شان نگران تاثیرات کلمات خود بر صندوق‌های رای باشند. علاوه بر آن، سناتورها هم نگران انتخابات سنا هستند که همزمان با رای‌گیری ریاست‌جمهوری در نوامبر امسال برگزار خواهد شد. میچ مک‌کانل، رئیس مجلس سنا یکی از آنهاست. نظرسنجی‌ها در ایالت کنتاکی او را "محبوب قلب‌ها" نشان نمی‌دهد اما در عوض دونالد ترامپ در همین ایالت محبوبیتی بالای ۷۰ درصد دارد. بر همین اساس هم دموکرات‌ها که امروز هر چه تلاش کردند حتی نتوانستند یک رای بیشتر از تعداد خودشان (۴۷) کسب کنند امیدوارند که فارغ از شکست قابل پیش‌بینی در استیضاح، افکار عمومی مردم آمریکا را علیه دونالد ترامپ و سناتورهای حامی او "بشورانند" تا بلکه در ماه نوامبر دست کم یکی از دو خاکریز تحت کنترل جمهوری‌خواهان - کاخ‌سفید یا مجلس سنا - را تصرف کنند؛ آرمانی که در روز نخست جلسه استیضاح نتوانستند به آن اپسیلونی نزدیک‌تر شوند.
نخستین جلسه رسیدگی به اتهامات دونالد ترامپ در مجلس سنای آمریکا در حالی آغاز شد که از همان لحظات اول وکلای رئیس‌جمهوری تلاش کردند آدام شیف، رئیس کمیته اطلاعات مجلس نمایندگان را "بکوبند" و دادخواست او را که رهبری تحقیقات طی شش ماه گذشته و حالا تیم استیضاح دموکرات‌ها را برعهده دارد "بی‌اعتبار" جلوه دهند.
در رسانه‌های آمریکا: چرا وکلای ترامپ روی میز می‌کوبند؟
اجرای کنسرت ارکستر ملی بعد از چهار سال که از تعطیلی این ارکستر می گذشت از جمله خبرهایی است که روزنامه های هوادار دولت از آن استقبال کرده اند و روزنامه های جناح اصولگرا به آن کاملا بی اعتنا مانده اند. عکس و تیتر صفحه اول ایران احمد غلامی در سرمقاله شرق در اشاره به گذشت دو سال از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری نوشته: احساس و تجربه می‌شود که انتخابات خرداد ٩٢، با دوره‌های دیگر تفاوتی عمیق دارد. دوم‌خرداد ١٣٧٦ انفجاری از شور و حماسه بود، برای تغییر سریع که اندک‌اندک در توده‌های مردم به سردی گرایید. در نخبگان جامعه آرمان‌گرایی دوم خرداد به واقع‌بینی و در سوداگران سیاسی به مصلحت‌اندیشی منجر شد. به نوشته سردبیر شرق: از این پاره‌پاره‌شدن طبقه متوسط و نخبگان، مردی ظهور کرد که همچون ناپلئون دوم بر اسب رؤیاسازی سوار شد و چون او که نماینده کشاورزان خرده‌پا شده بود، نماینده آدم‌های حاشیه‌ای شد که به‌دنبال نماینده‌ای می‌گشتند که چون آنها حرف بزند و لباس بپوشد. اگر ناپلئون دوم کاریکاتوری از شکوهمندی عمویش بود، احمدی‌نژاد نیز کپی بدرنگی از ساده‌زیستی شهید رجایی بود و حیرت‌انگیز است که ساده‌زیستی و تقواپیشگی احمدی‌نژاد همچون شکوه قلابی ناپلئون دوم عیان و اثبات می‌شود. نه این، نه آن هیچ‌کدام نماینده واقعی مردم فقیر و تهیدست نبوده‌اند که سوار بر گرده آنها بالا رفته‌اند. سرمقاله این روزنامه سرانجام به آخرین دولت رسیده و نوشته: حسن روحانی و اصلاح‌طلبان باید بدانند و تجربه‌ هم ثابت کرده رأی فقط یک رأی است. اگر مردم نخواهند یا نتوانند در یک یا دو دوره ریاست‌جمهوری رأی‌شان را پس بگیرند اما در فرصتی مقتضی اثر خود را خواهند گذاشت و اثبات خواهند کرد در مدتی کوتاه می‌شود آنها را فریب داد اما در بلندمدت نه. خلاصه سرمقاله شرق این که: پاشنه آشیل جدی حسن روحانی، بحران محیط‌زیست است؛ بحرانی که سیاسی نیست و بحرانی تمدنی است که البته رئیس‌جمهور به اهمیت آن واقف است. اما در بیان آن کمی خام‌دستانه عمل کرد. روحانی تنها مانده است محمد علی وکیلی در سرمقاله ابتکار نوشته: مشی دولت یازدهم میانه روی و اعتدالی شد ولی اعتدال هنوز به گفتمان اجتماعی تبدیل نشده است. اگر اعتدال به گفتمان تبدیل می شد نقطه مقابل خود را به محاق می برد و مردم تحت تاثیر حاکمیت گفتمان اعتدال دست رد بر سینه افراطیون می زدند اما شوربختانه صدای تندروها بیشتر از هر زمان گوش خراش شده است. به نظر این مقاله: چشم مردم همچنان به امید دولت روشن است. طعم شیرین تدبیر همچنان چشیده نشده است. آثار تدبیر بر سر سفره و زندگی مردم همچنان نمایان نیست. بروز دولت کمتر از ظهورش است. رویه های مختلفی در دولت شکل گرفته است. ژنرال های دولت هر کدام برای خویش رویه ای را در مدیریت اجرایی خویش انتخاب نموده اند. برغم وجود هماهنگی ها اما آهنگ واحدی را شاهد نیستیم. ابتکار در نهایت نوشته: روحانی روی صحنه و پشت تریبون ها با روحانی رئیس دولت فرق دارد. روحانی رئیس دولت به اعضای دولت شبیه است اما هیچ صدایی از اطراف روحانی که تائیدگر و تحکیم کننده مواضع عمومی ایشان باشد به گوش نمی رسد در نتیجه این شکاف شاهد کاهش محبوبیت مردمی و البته افزایش مقبولیت نخبگی دولت هستیم. به هر روی کار دولت روحانی سخت است. کار دولتی که بنای هویت سازی مستقل دارد به مراتب سخت تر از دولت هایی با هویت اجتماعی ثابت است. کار دولت روحانی به مراتب از تمام اسلاف خویش سخت تر می باشد. علي خرم در مقاله ای در اعتماد نوشته: دو سال قبل، حسن روحاني، براساس انتظاراتي در ايران و درجهان بر سر كار آمد. در ايران، نگراني‌هايي جدي از عملكرد دولت‌هاي نهم و دهم در حوزه سياست خارجي و در حوزه اقتصاد كشور وجود داشت. نگراني‌هاي سياست خارجي از آنجا به‌طور جدي بروز كرد كه ايران هر روز با كشوري جديد در جهان درگير مي‌شد به ترتيبي كه در آن فضاي تنش‌آلود از يك سو بيم از اينكه هر روز كشوري به خود اجازه توهين، تحقير و تهديد به ايران دهد بيشتر مي‌شد. به نوشته این دیپلمات پیشین به تبع همين تصميمات ناصواب، در حوزه اقتصاد هم کشور شاهد بود كه چگونه ايراني كه در سال ٨٤ قدرت چهارم اقتصادي منطقه بود تحليل رفت و اين مقام در سال ٨٨ به نهم و در سال ٩٢ به چهاردهم تقليل يافت، در حالي كه سند چشم‌انداز بيست ساله تصويب شده توسط رهبر، مقام اول اقتصادي منطقه را در سال ١٤٠٤ براي ايران وعده داده بود. احسان گنجی، بی قانون نویسنده با اشاره به تحریم هایی که از دوران احمدی نژاد وضع شد نوشته: روحاني آمد تا اين معايب را بر طرف كرده و سازوكار جديدي را ايجاد كند؛ سازوكاري كه در آن موضوعات سياست خارجي و پرونده هسته‌اي از مهم‌ترين مسائل كشور به‌شمار مي رفتند زيرا بقيه مسائل كشور نظير اقتصاد، توليد، صنعت، محيط زيست، ارتقاي بخش خصوصي، ارتقا و احياي ارزش پول ملي و... همگي در گرو حل بهينه پرونده هسته‌اي و سامان دادن دوباره به سياست خارجي بودند. در ستایش تحریم! امیر یوسفی در سرمقاله دولت به حملات هماهنگ هفته گذشته رسانه های اصولگرا و صدا و سیمای جمهوری به رییس جمهور اشاره کرده و تاکید کرده: توفیر ندارد که تریبون‌ را چه کسی یا چه نهادی علم کرده باشد؛ مهم آن است که در طغیان علیه رئیس‌جمهوری، یونیفورم متفاوت می‌پوشند اما صدایی یکسان دارند؛ انگار جایی که دور از دست و دیده‌ ماست یک اتاق فرمان مجهز وجود دارد که کار و بار اصلی‌اش صدابرداری از تریبون‌ها یا شاید صداگذاری روی آنهاست. نویسنده با رد غیرعمدی بودن حملات هماهنگ نوشته: کار، حساب و کتاب دارد؛ نسخه تصویری می‌خواهد؛ دستور پخت برای فضای مجازی لازم دارد؛ محورهای نطق برای خطیبان و گویندگان می‌خواهد؛ سهم طعن و طنز و مطایبه در آن باید همان قدر باشد که تحلیل و تبیین و توصیف؛ برای اثرگذاری بر احساسات و عواطف مخاطب همان مقدار متاع و مصالح می‌خواهد که برای تأثیر بر عقل و ادراک آنها. خلاصه اینکه اتاق فرمان، انگار مرامنامه‌ای واحد را در ظرف‌ها و زمینه‌های متفاوت می‌پزد و می‌ریزد تا در یک تقسیم‌کار دقیق، سهم همه را داده باشد، شاید حسن روحانی زود‌تر از دیگران توانست تابلوی خاک گرفته این اتاق فرمان را رمزگشایی کند. روزنامه دولت در پایان نوشته: حسن روحانی هفته پیش از این واقعیت سخن گفت که کوتاه شدن سایه تحریم‌های ظالمانه از سر ملت ایران، منشأ گشایش‌های گسترده در همه زمینه‌هاست از بانک و بیمه تا صنعت و صادرات؛ از دانش و دیپلماسی تا آب و آلودگی، این سخن سر راست وقتی به گوش کیمیاگران اتاق فرمان رسید، بی‌درنگ آستین بالا زدند تا در کمترین فاصله، صفی از تریبون‌های واحد را تجهیز کنند. در سالگرد اعتراض های خیابانی عباس عبدی در مقاله ای در قانون بدون اسم بردن از جنبش سبز و ۲۴ خرداد اشاره کرده و پرسیده آن روز چرا مهم بود؟ و در پاسخ نوشته می توان نگرش‌هاي دو دولت را در سياست خارجي، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع با يكديگر مقايسه کرد تا به ابعاد تناقض پي ببريم. اگر اين مسأله را بپذيريم به ناچار اين پرسش پيش مي‌آيد كه چرا جامعه ما به گونه‌اي است كه از خلال انتخابات مي‌توان دو نگرش متضاد را جايگزين كرد؟ این جامعه شناس افزوده: اين پرسش از اين حيث مهم است كه در يك جامعه عادي وقتي مردم به مرحله‌اي مي‌رسند كه به صورت روشن با سياست جاري دولت مخالف مي‌شوند، يا آن دولت سياست خود را تغيير مي‌دهد، يا مجبور به كناره‌گيري مي‌شود و نيازي نيست كه مردم تا انتخابات بعدي صبر كنند. به عبارت ديگر در نظام‌های جدید دولت وجودي مستقل از خواست مردم ندارد كه بتواند با اعمال سياست‌هاي خود كه مورد اعتراض اكثريت است به بقاي خود ادامه دهد. به نوشته سرمقاله اعتماد: ولي در ايران به دليل فقدان سازوكار لازم براي چنين مسأله‌اي، مشاهده مي‌كنيم كه از يك سو مردم نمي‌توانند پيش از انتخابات ترجيحات و نظر خود را منعكس كنند، و از سوي ديگر حتي اگر چنين نظري هم داشته باشند، سازوكار لازم براي تبديل آن به قدرت و تغيير دولت در اختیار ندارند. گويي هر كس و با هر سياستي كه بر سرير قدرت بيايد، به ناچار بايد تا آخر دوره او را تحمل كرد. اين ويژگي موجب مي‌شود كه انتخابات رياست جمهوري در ايران، در بيشتر مواقع غيرقابل پيش‌بيني شود. نویسنده معتقد است: بروز رفتار سياسي نبايد محدود به هفته و ماه انتخابات شود، بلكه بايد در تمام طول ‌سال ممكن باشد، در اين صورت پيش‌بيني رفتار مردم در روز انتخابات ديگر غيرممكن نيست، اگر هم پيش‌بيني‌ها غلط از آب درآيد در حد چند‌درصد است و نه ده‌ها درصد! اولین درسی که از این پیش‌بینی‌ناپذیری‌های پیاپی باید گرفت این است که چنین وضعی برای ثبات و پیشرفت جامعه خطرناک است و ریسک امور را زیاد می‌کند. ساختار سیاسی ایران باید به گونه‌ای شود که رفتارهای مردم از خلال آزادی‌بیان خواست‌های آنان شفاف شود. يك روز در ميانِ كودكان موادفروش آرزو یزدانی در گزارشی در قانون با اشاره به وجود يك ميليون و ۷۰۰ هزار كودك كار در ايران نوشته خبرنگار «قانون» از يك روز حضور در كنار كودكان كار تهراني گوياي سوء استفاده تمام قد از كودكان است كه اين اواخر به دلالي مواد مخدر نيز پرداخته و يا جاساز مواد بوده اند. در ابتدای گزارش خبرنگار قانون آمده: ترافیک پشت چراغ سنگین است ، شیشه ماشین را که پایین می کشم شلوغی خیابان وضوح بیشتری پیدا می کند، خودش سمت من می آید؛ پسربچه ای با جثه ۵ ساله و لی دستانش کارگری ۳۰ ساله است ! چشمان بی‌حالش رامی‌توان در صورت هر معتادی تصور کرد ، صورتش زرد و‌رنگ‌پریده و لب‌هایش خشک است. شاخه گلی بی‌حال تر از خودش را به زور روی داشبرد می گذارد، به او قول می‌دهم اگر جواب سوال‌هایم را بدهد برایش ساندویچ و نوشابه بخرم. اما با بی‌میلی می‌گوید: سیرم خاله پول بده، سوال‌هایم ظاهرا برایش آشناست، می‌پرسد پلیسی؟ و من می‌گویم چیز دیگری لازم دارم. می‌پرسد برای کی؟ بدون توضیح از او درخواست «علف» مي‌كنم كه پاسخي نمي دهد. به او مي گويم اگر نداری وقتم را نگیر... نهایتا به فضای سبز بالای چهارراه اشاره می‌کند و اسکناس ۱۰ هزارتومانی را می گیرد و می رود. سنش كمتر از ۱۰ سال است اما با اين سن كم، ساقي مواد مخدر شده و كسي هم كاري به كارش ندارد… به نوشته این گزارشگر حضور و فعالیت این کودکان در جامعه کاملا علنی است در شمال و مرکز شهر، پارک‌ها و متروها و این طور به نظر می آید که هیچ ارگانی به طور جدي اولویتی برای حمایت از این کودکان و مبارزه با انواع سوءاستفاده از آنان ندارد. آنها به خانه‌های امن و غذا و تحصیل نیازدارند و تنها یک نهاد اجرایی توان جدا کردن این کودکان بد سرپرست و بعضا بدون شناسنامه را از دلالان و بهره‌کشان دارد. گزارش قانون حاکی است بچه های کار از خردسالی مورد آزار و اذیت جسمی و جنسی قرار می‌گیرند و از سوی دیگر نمودها و عوارض این آسیب ها در آینده آنها را به بزهکارانی حرفه ای با مشکلات روانشناختی بسیار تبدیل می‌کند. جلوگیری از جرم بسیار پر هزینه تر و پیچیده تر از پیشگیری، تربیت و پرورش بزهکار و مجرم است. امیر منتظمی، شرق خاک هم تحریمی است! سیاست روز در تیتر اول خود مقاله ای طعنه آمیز را قرار داده که اشاره ای است به هفته گذشته و گفته های رییس جمهور درباره تاثیر تحریم ها. این روزنامه نوشته: ريزگردهايي كه به قول مسئولان سال‌ها بايد براي برطرف كردنش برنامه‌ريزي مي‌شد و بايد مردم شهرهاي غربي كشور با آن كنار مي‌آمدند، حالا تا پشت پنجره اتاق مسئولاني كه قرار بود كارشان حفاظت از محيط زيست باشد هم رسيد. حالا بيش از چند روزي مي‌شود كه خاك بر سر تهران هم نشسته و وقتي از ارتفاعات به تهران نگاه مي‌كنيم، جز تلي خاك چيز ديگري مشخص نيست. این روزنامه اصولگرا با علامت های استفهام متعدد نوشته: نيمه دوم پارسال و هواي بسيار پاك! پايتخت نشانمان داد كه بنزين‌هاي يورو۴ كه كاملا مدبرانه! وارد چرخه سوخت كشور شد، چقدر آلودگي‌ها را كم كرد و مردمان شهرهاي كلان هر روز صبح به آسمان آبي سلام دادند. حالا هم كه هواي پايتخت به رنگ خاك درآمده. راستي حالا كه ديگر نيازي به سفر با هواپيما نيست و اگر پنجره اتاق آن خانم و آقاي مسئول را باز كني، خاك در آغوش اتاقشان جا خوش مي‌كند. با آب چه کرده ایم علی فراستی در سرمقاله جهان صنعت با اشاره به روند خشک شدن زمین و این که در ایران بین ۲۰ تا ۲۵ درصد از نزولات جوی در یکصد سال اخیر از دست رفته نوشته در عین حال در یکصد سال اخیر جمعیت کشور از هشت میلیون به حدود ۸۰ میلیون نفر رسیده و فناوری برداشت و استخراج نیز به مراتب پیشرفته‌تر شده است به این دلیل مدیریت آب باقیمانده یک امر حیاتی برای همگان است. نویسنده معتقد است: این روند تداوم خواهد داشت و از آنچه امروز هست، بدتر خواهد شد. شاید بر پایه این تحلیل باشد که معصومه ابتکار، رییس سازمان حفاظت محیط‌زیست کشور هشدار داد که تا سال ۲۰۵۰ وضعیت خشکسالی در کشور ۱۱ برابر بدتر خواهد شد یا آقای عیسی کلانتری سخن از کوچ اجباری بیش از ۵۰ میلیون ایرانی در سال‌های آینده می‌گویند. اگر این فرضیات درست باشند- که صحت علمی آنها را هنوز قطعی نیست- می‌توان بدتر شدن دو تا سه برابر خشکسالی را تصور کرد ولی آیا این تصور به این معناست که ۹۰ درصد سرزمین کنونی ایران تا ۳۵ سال دیگر غیر قابل سکونت خواهد شد. سرمقاله جهان صنعت گلایه کرده که: مسوولانی که خود در مصدر تصمیم‌گیری در مدیریت آب بودند، حالا در موضع اپوزیسیون قرار گرفته و چنان صحبت کرده و آمار و ارقام ارایه می‌دهند که گویی در زمان مدیریت آنها یا همفکران آنها نه مشکل کم‌آبی وجود داشته و نه سوء‌مدیریت منابع آبی و حالا متوجه این بحران شده‌اند. حالا که سیاست سد‌سازی بی‌مطالعه زیر سوال رفته، به‌قول وزیر نیرو همان سدسازان حالا توصیه به تخریب سدها می‌کنند. پراندن رویاهای لاک پشت فراتی شهرام شهیدی با اشاره به واٰژگون شدن قایق حامل خانم ابتکار در تالاب هورالعظیم و این گفته رییس سازمان محیط زیست را نقل کرده که: در بازدید از هورالعظیم، دیدیم که کماکان از دو دریچه آب به تالاب وارد می‌شود و بخش احیا شده، بسیار سرسبز و سرحال بود. شاید به خاطر این بود که ما ذوق‌زده شدیم و خواستیم به زیر آب هم سر بزنیم! البته ماهیان خوب و لاک‌پشت‌های مختلفی در تالاب دیدیم، به‌ویژه لاک‌پشت فراتی که گونه‌ای در معرض خطر است را هم دیدیم که به استقبال ما آمده بودند! طنزنویس شهروند مصاحبه ای کرده با لاک پشت فراتی و به او گفته از وقتی رئیس سازمان محیط‌زیست به شما سرزده خیلی معروف شده‌اید و رسانه‌ها مدام از شما نام می‌برند.لاک پشت جواب داده: پس هیچی. گرفتار شدیم رفت. داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم‌ها. از فردا شکارچی پشت شکارچی است که راه بیفتد بیاید این‌جا برای ما دام بگذارد. طنزنویس اشاره کرده که اتفاقا خانم ابتکار هم اذعان کرده شما در معرض خطر هستید لاک پشت جواب داد: اولا هر جانداری را که انسان بتواند به راحتی به زیستگاهش نزدیک شود شما منقرض شده فرضش کن. تازه درد من بیش‌تر است. یعنی جانوری که یک سیاستمدار نزدیکش بشود کارش تمام است. یا جانش می‌رود یا آبرویش. محسن ظریفیان، قانون
روزنامه های صبح شنبه در سالگرد ۲۳ خرداد و هشت سال پس از تظاهرات خیابانی مردم در اعتراض به تقلب در انتخاباتی که گروهی پیروزی میرحسین موسوی را در آن قطعی می دانستند و میلیون ها نفر را به خیابان کشید، با کمتر اشاره ای به آن حادثه، سالگرد دولت روحانی و به نیمه رسیدن عمر این دولت را بهانه قرار داده و به بررسی کارنامه روحانی پرداخته اند.
روزنامه های تهران: فرصت روحانی به نیمه رسید، با کاهش محبوبیت
دیدار محمد بن سلمان آل سعود، ولیعهد عربستان سعودی، با نخست وزیر پاکستان ، عمران خان پیش از چهاردهمین اجلاس سران سازمان همکاری اسلامی در مکه، عربستان سعودی ژوئن ۲۰۱۹ زمانی شاهزاده ترکی بن فیصل رئیس وقت سازمان استخبارات عربستان سعودی، در توصیف روابط کشورش با پاکستان گفته بود احتمالا از نزدیک‌ترین روابط بدون معاهده رسمی در جهان است. اما این دوستی استراتژیک از مدتی به این سو به سردی گرائیده است. ریشه مساله هرچه باشد، حداقل از جانب عربستان که به طور سنتی خود را در جایگاه رهبری جهان اسلام می‌بیند نشانه ناخرسندی عمیق از شریکی است که فکر می‌کند در "زمان نیاز" همراه نیست و در عین حال "ناسپاس" است. ظاهرا اظهارات تند دوهفته قبل شاه محمود قریشی وزیر امورخارجه پاکستان علیه عربستان و متهم کردن این کشور به بی پروایی به مساله کشمیر، مشکل ساز شده است. دو کشور هند و پاکستان بر منطقه کشمیر در بلندی‌های هیمالیا ادعای ارضی دارند اما هر کدام بخشی از کشمیر را کنترل می‌کنند. در سال ۲۰۱۸ عربستان با اعطای بسته کمک اقتصادی ۶ میلیارد دالری (سه میلیارد کمک نقدی و سه میلیارد اعتبار نفت و گاز) به یاری اقتصاد بحران زده پاکستان شتافت. اما به تازگی رسانه‌های پاکستانی گزارش کرده‌اند که عربستان قبل از موعد، خواهان بازپرداخت وام شده است و روند اعتبار غیر نفتی را نیز متوقف ساخته است. هفته پیش ژنرال جاوید قمر باجوا، رئیس ستاد ارتش پاکستان به ریاض رفت اما رسانه‌های هندی گزارش دادند که محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی از دیدار با باجوا خودداری کرده است و وی بعد از ملاقات با معاون وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش عربستان "دست خالی" برگشته است. سریال ترکی ارطغرل با استقبال زیادی در پاکستان مواجه شده است. سریال قیام ارطغرل درباره دوره آغاز امپراطوری عثمانی است. سابقه دوستی و همکاری عربستان سعودی از حامیان عمده اقتصادی پاکستان بعد از جدایی از هند و کسب استقلال و شریک استراتژیک این کشور بوده است. بنابر گزارش مؤسسه علوم و امنیت بین‌المللی، عربستان از برنامه محرمانه هسته‌ای پاکستان در دهه ۷۰ قرن گذشته میلادی حمایت مالی کرده است. بعد از تهاجم شوروی سابق به افغانستان که پاکستان میزبان میلیون‌ها پناهنده افغان و گروه‌های مجاهدین بود، عربستان از کمک کنندگان عمده اقتصادی به این کشور به شمار می‌رفت و اکنون بیش از دو و نیم میلیون پاکستانی در عربستان کار می‌کنند که براساس اعلام بانک مرکزی پاکستان، در یک سال اخیر حدود ۴.۴ میلیارد دالر به کشور خود انتقال داده اند. درمقابل، در چند دهه اخیر پاکستان همکاری نزدیکی به ویژه در عرصه نظامی-امنیتی با عربستان داشته است و صدها سرباز و مشاور نظامی را بخاطر آن چه حفظ امنیت عربستان می‌خواند به این کشور اعزام کرده است. ریشه سردی روابط عربستان و پاکستان چیست؟ مروری بر رویدادهایی رسانه‌ای شده در پنج سال اخیر این برداشت را تقویت می‌کند که دلایل متعددی در سردی روابط دو کشور دخیل بوده است. در سال ۲۰۱۵ پاکستان درخواست عربستان را برای کمک در جنگ با شورشیان حوثی نپذیرفت و اعلام کرد که سربازان پاکستانی تنها برای "امنیت داخلی" عربستان در این کشور حضور دارند. در میانه سال ۲۰۱۷ که عربستان روابط خود را با قطر قطع کرد، ادامه فعالیت دفتر طالبان در دوحه را به عنواند "نماد اعتبار دیپماتیک" نپذیرفت و از همین رو خواستار بسته شدن آن و میزبانی طالبان شد؛ تلاش‌هایی که به گفته تلویزیون الجزیره موفق نبوده و طالبان قطر را ترجیح دادند. عربستان همراه با امارات دیگر متحد منطقه‌ای خود از جمله سه کشوری بود که با تشوق پاکستان حاکمیت طالبان بر کابل را در دهه ۹۰ میلادی به رسمیت شناخت و انتظار داشت پاکستان با توجه به نفوذش بر طالبان، این گروه را قانع کند که عربستان را به عنوان میزبان دفتر این گروه و مذاکرات صلح انتخاب کند اما این کار صورت نگرفت. در ماه اگست ۲۰۱۷ ظاهرا در پی همین ناخشنودی، سرپرست سفارت عربستان در کابل با تروریستی خواندن طالبان، قطر را متهم کرد که از طریق این دفتر از این گروه حمایت مالی می‌کند، اتهامی که واکنش طالبان را برانگیخت و این گروه گفت که دفتر دوحه تنها برای حل مسائل سیاسی افغانستان ایجاد شده است. افزون برآن، پاکستان در سال‌های اخیر روابط خود را با ترکیه رقیب منطقه‌ای عربستان توسعه داده است. ترکیه به عنوان پرچم‌دار و مروج اسلام سیاسی در حال ساخت "بزرگترین کنسولگری" این کشور در جهان، درکراچی است. عمران‌خان صدراعظم پاکستان از برگزاری صدمین سال "جنبش خلافت" در این کشور سخنرانی کرده است که به گفته او یک قرن پیش در شبه قاره هند و برای حمایت و جلوگیری از حملات به امپراطوری عثمانی شکل گرفته بود. به گفته مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک مستقر در بریتانیا، ترکیه در حال حاضر بعد از چین دومین صادرکننده اسلحه به پاکستان است و ضمن آموزش نظامیان پاکستانی، به پاکستان در ترمیم هواپیماهای پیشرفته و کشتی‌های جنگی کمک می کند. در ابتدای سال ۲۰۱۸ که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از "دوگانگی" سیاست پاکستان در جنگ افغانستان آشفته شده بود، کمک‌های اقتصادی و امنیتی آمریکا به این کشور را به شدت کاهش داد و احتمال می‌رفت اقدام‌های بیشتری از جمله تحریم پاکستان را روی دست بگیرد، اما عربستان برای عبور پاکستان از عواقب درافتادن با آمریکا به یاری این کشور شتافت و محمد بن سلمان زمینه ملاقات عمران خان و دونالد ترامپ را فراهم ساخت. حسین حقانی، سفیر سابق پاکستان در آمریکا به رادیو اروپایی آزادی گفته است: "سعودی در زمان نیاز در کنار پاکستان بوده است اما ریاض احساس می‌کند که پاکستان در حالی‌که از این کشور کمک اقتصادی و سیاسی طلب می‌کند، در حمایت از عربستان و نگرانی‌های امنیتی‌اش کمتر اقدام کرده است." به گفته حقانی، سعودی‌ها به پاکستان به عنوان یک دریافت کننده ناسپاس کمک‌های اقتصادی خود و صدها هزار شغل برای کارگران غیر ماهر(درعربستان سعودی) نگاه می‌کنند. عربستان با تجارت سالانه ۲۷ میلیارد دالری چهارمین شریک اقتصادی هند و بزرگترین صادر کننده نفت به این کشور می‌باشد در حالی که میزان تجارت‌اش با پاکستان به حدود سه میلیارد و شش صد میلیون دالر می‌رسد. با این حساب عربستان هند را شریک تجاری بزرگی می‌بیند و نمی‌خواهد در بازی "حاصل جمع صفر اسلام آباد با دهلی (که در آن میزان برد هر طرف به اندازه باخت طرف مقابل است) بازی کند. ناگزیری‌ها و علایق پاکستان در ارتباط با ایران، پاکستان بنابر فشار آمریکا و عربستان از انتقال خط لوله گاز موسوم به صلح عقب نشینی کرد و به جای آن پروژه انتقال گاز ترکمنستان به افغانستان، پاکستان و هند (تاپی) را برگزید که تا این جای کار- به خاطر خودداری ایران از دریافت خسارت مالی از پاکستان بابت عدم اجرای تعهداتش در این پروژه- ضرر نکرده است. پاکستان فرقه گرایی مذهبی خشونت‌بار و ترورهای هدفمند زیادی را که انگیزه مذهبی و سیاسی داشته و به اتباع این کشور محدود نبوده است از جمله ترور یک مسؤل سابق استخبارات عربستان در کراچی (سال ۲۰۱۱) تجربه کرده است و از خطر بازگشت این وضعیت به ویژه که ایران گزینه‌های از جمله شبه نظامیان پاکستانی فعال در جنگ سوریه (لشکر زینبیون) را در اختیار دارد به خوبی آگاه است. شاید بتوان محدود کردن فعالیت گروه‌های مسلح بلوچ در ایالت بلوچستان را که برای ایران دردسرساز شده بودند و همکاری‌های نزدیک امنیتی دوجانبه را درهمین راستا ارزیابی کرد. در ارتباط با ترکیه، پاکستان با توجه به روابط پر فراز و نشیب‌اش با آمریکا، به این کشور به عنوان یک عضو ناتو و بهره‌وری از نفوذ، تجربه و تکنالوژی‌اش در بخش‌های مختلف حساب می‌کند. از سوی دیگر، با وصف این‌که پاکستان یک کشور بسیار محافظه‌کار مذهبی شناخته می‌شود، خلافت اسلامی به عنوان یک نظام ایده‌آل اسلامی در این کشور هواداران زیادی دارد. در حالی‌که عربستان پخش سریال‌های ترکی در این کشور را ممنوع کرده است،عمران خان با تعریف از سریال تاریخی ترکی قیام ارطغرل (پدر بنیان‌گزار امپراطوری عثمانی)، از تلویزیون دولتی این کشور خواسته است آن را برای درک مردم این کشور از اهمیت تمدن اسلامی نمایش دهد. عمق گرایش اسلام سیاسی در حکومت به رهبری عمران‌خان را می‌توان در نشست محرمانه او با رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه و مهاتیرمحمد نخست وزیر مالزی (بلوک رقیب عربستان) که سال ۲۰۱۹ در حاشیه اجلاس سازمان ملل متحد برگزار شد جستجو کرد. به گفته رسانه‌های پاکستانی، این سه رهبر ایده راه‌اندازی تلویزیونی مشترک را مطرح کرده بودند. سلاح‌های استراتژیک هسته‌ای پاکستان به این کشور توان بازدارندگی و تهاجمی ویژه‌ای داده است. مدارس مذهبی و گروه‌های مسلح تندرو مذهبی چندین ملیتی مستقر در پاکستان از جمله طالبان از دیگر سرمایه‌های راهبردی پاکستان هستند که به شکل‌های مختلف در جنگ‌های نیابتی در افغانستان یا در کشمیر علیه منافع هند و یا برای امتیازگیری از امریکا و کشورهای دیگر مورد استفاده قرار گرفته‌اند. نقش پاکستان در ایجاد طالبان، استفاده از کارت دوستی‌اش با عربستان برای به رسمیت شناختن رژیم طالبان در کابل و اکنون بعد از ۲۰ سال جنگ، تلاش برای بازگرداندن این گروه به قدرت از مجرای یک کشور مخالف یا غیر همسو با عربستان (قطر)، نمونه‌ای از کارکرد پاکستان است که با خوشبینی شاهزاده ترکی بن فیصل فاصله زیادی گرفته است. بیشتر بخوانید:
در این نوشته که برای صفحه ناظران فرستاده شده نویسنده با این فرضیه که روابط پاکستان با عربستان سعودی رو به سردی گرائیده، کارت‌های بازی پاکستان در سیاست منطقه‌ای را مرور کرده و از گرایش پاکستان به سمت ترکیه صحبت کرده است.
آیا پاکستان از عربستان دور شده و به سمت ترکیه می‌رود؟
با سلام و اظهار خوشحالی از اعلام رسمی کانديداتوری جنابعالی اينجانب مايل بودم من و شما به عنوان کسانی که بيش از ساير کانديداهای اين دوره در تحولات سالهای اخير، از جمله ناکاميها و موفقيتهای به وجود آمده نقش داشته ايم، برای ايجاد فضايی منطقی و کمک به انتخاب مردم تلاش کنيم. در اين راستا تصور می کردم بهترين راه برای رسيدن به اين هدف، نگاهی منصفانه به گذشته و ارائه راهکارهايی سازنده برای آينده است. بر همين اساس اميدوار بودم برخی ادعاهای غيرمنطقی که توسط بعضی دوستان مدعی حمايت از شما مطرح می شود از جمله عباراتی که القاکننده ضعف همه کانديداها بجز جنابعالی است، توسط خود حضرتعالی جبران خواهد شد. اما به نظر حقير آنچه در بيانيه انتخاباتی جنابعالی اعلام گرديد نه تنها در راستای همان ادعاهايی بود که توسط دوستان جنابعالی مطرح می شد بلکه مکمل فرمايشات قبلی خود شما بود که از چند ماه قبل به عنوان شرط کانديداتوری خود اعلام می نموديد (عدم وجود کانديدای توانمند و مقبولي)! صميمانه عرض می کنم اگر تلفيق مجموعه اظهارات ماههای اخير جنابعالی، اظهار نظر دوستان شما و بيانيه اخير، القاکننده ضعف همه کانديداها و انحصار همه راهها نجات کشور در وجود حضرتعالی نبود، قطعاً پاسخگويی را به پس از برگزاری انتخابات موکول می کردم اما گمان می کنم امروز مهمترين گام برای انتخاب دقيق مردم آن است که نقش هريک از کانديداهای مطرح فعلی در شکستها و پيروزيهای سالهای اخير که بيانگر ميزان موفقيتهای آتی آنان نيز خواهد بود مشخص شود. در بخشی از بيانيه مفصل جنابعالی با اشاره به ترديدهايی که برای کانديداتوری داشته ايد آمده است: "نمی خواستم گمان شود که نظام جمهوری اسلامی، توان زايش نخبگان و مديران تازه را ندارد ... " و آنگاه به مواردی از نگرانيها از جمله گسترش تنشها، بروز گرايشهای افراطی، شکلگيری فضای سرد، تهديد مبانی توسعه اشاره شده که به تعبير خود شما، جنابعالی را به اين نتيجه رسانده که "بنا به ضرورت، آمادگی خود را برای ورود به عرصه اجرايی اعلام کنيد". اين جملات گويای آن است که ظاهراً جنابعالی به اين نتيجه رسيده ايد که تنها فرد قادر به رفع آن نگرانيها، خود حضرتعالی هستيد، در حالی که معتقدم بذر بسياری از همين نگرانيها در دولت جنابعالی کاشته شد و اکنون چيزی را درو می کنيم که خود حضرتعالی سالها شاهد کاشته شدن و روئيدن آن بوديد و متأسفانه در برابر آن سکوت يا رفتار تأييدآميز داشتيد. جناب آقای رفسنجانی! شما از گسترش تنشهايی سخن گفته ايد که به طرد و انزوای نيروهای گرانقدر انقلاب منجر می شود، آيا راستی گمان می کنيد اين موضوع دقيقاً از روزی آغاز شد که مردم با رأی قاطع خود که نشان دهنده ديدگاه ملت نسبت به برخی اتفاقات گذشته بود اداره کشور را به شخصيت ديگری سپردند؟ من معتقدم بلندترين گام در زمينه حذف و طرد نيروها دقيقاً در زمانی برداشته شد که شورای نگهبان در آستانه انتخابات مجلس چهارم، تعداد زيادی از اصيلترين نيروهای انقلاب و خدمتگزاران مردم را به بهانه های واهی رد صلاحيت کرد. آيا جنابعالی به خاطر نداريد که تعداد زيادی از اين نيروها به استناد گزارشات غيرواقعی وزارت اطلاعات تحت مديريت شما، رد صلاحيت شدند؟ آيا در جريان هستيد که بر اساس اخبار موجود، جرم اصلی همسر شهيد رجايی که منجر به رد صلاحيت او شد، ادعای اهانت به جنابعالی و خانواده محترمتان بود؟ البته قبل از آن و بخصوص از نخستين روزهای انتخاب شما به عنوان رئيس جمهور نيز مقدمات حذف و طرد نيروها ايجاد شده بود که اينجانب در اکثر آن موارد شخصاً موضوع را به شما منتقل و خواستار همکاری شما برای جلوگيری از آنها شدم. جنابعالی امروز به صورت علنی يکی از دلايل بازگشت خود به صحنه را نگرانی از طرد نيروهای گرانقدر انقلاب اعلام می کنيد، قاعدتاً برای مردم جالب خواهد بود که بدانند شما در برابر رد صلاحيت نيروهای خدمتگزار به کشور وساير تلاشهای علنی برای حذف نيروهای انقلاب، کدام موضعگيری عانی را انجام داديد. آيا جنابعالی قبول داريد که در بعضی موارد رفتار خود شما مؤيد روشهای حذف و طرد بود؟ مثلاً شما نه تنها در برابر استيضاح کاملاً سياسی آقای مهندس بهزاد نبوی موضعگيری نکرديد، بلکه بر خلاف رويه معمول قبل و بعد از آن استيضاح، حتی حاضر به اداره جلسه استيضاح نشديد و پس از آن نيز با سکوت در برابر رد صلاحيت آقای نبوی در سالهای ۶۸ و ۷۱، حتی نامه سرگشاده ايشان که در اعتراض به رد صلاحيت خود خطاب به شما نوشته بود را بی پاسخ گذاشتيد و لابد به ياد می آوريد که کسی که در برابر رد صلاحيت ايشان و برخی افراد ديگر تا حد تهديد به کناره گيری از انتخابات ايستادگی کرد، ‌اينجانب بودم که به همراه ساير اعضای مجمع روحانيون مبارز در برابر آن روند ايستادگی کرديم. البته اينجانب اين کار و دفاع از ساير کسانی که صلاحيت آنها به ناحق رد شده بود را نه در روندی کاسبکارانه بلکه به عنوان وظيفه ای ملی و انقلابی تلقی کرده ام و هم اکنون هم از اينکه دوستانی مانند آقای نبوی پاداش اينجانب را می دهند، دلخور نيستم. جناب آقای رفسنجانی! شما حق داشتيد به خاطر اختلاف سليقه، در کابينه اول خود وزير کشور دولت قبل از شما که امام از او به عنوان فردی هوشمند نام برده بود و دارای سوابق انقلابی بود را با نيروی ارزشمند ديگری جايگزين کنيد اما آيا سکوت در برابر برخوردهای نامناسب با ايشان از جمله ممنوع الخروج ساختن وی و بازگرداندن او از فرودگاه به بهانه فعاليتهای مطبوعاتی را نيز کار پسنديده می دانستيد؟ بنده يقين دارم که اگر شما که آن روز بحمدالله قدرت کافی نيز داشتيد در برابر ممنوع الخروج ساختن دو تن از نيروهای باسابقه انقلاب که رياست دو کميسيون مهم مجلس سوم را به عهده داشتند، آن هم تنها به بهانه اتهامات مطبوعاتی سکوت نمی کرديد، امروز لازم نبود که اين گونه در مورد طرد نيروها اظهار نگرانی کنيد. حضرت آقای هاشمی! من هم مانند شما نگران "تضعيف ارزشها" و "کاهش شأن و منزلت فردی" آحاد مردم هستم اما آيا در دين مين اسلام، ارزشی بالاتر از آبروی مردم وجود دارد؟ قطعاً قبول داريم که آبروی افراد حتی از خون آنان مهمتر است، پس جنابعالی با چه معياری انتخابات مجلس چهارم که در آن بعضی از وزرای فعلی، همسر شهيد رجايی،‌ همسر شهيد باکری و صدها نيروی رزمنده، ايثارگر و مخلص که برخی از آنها دوازده سال نماينده مجلس بودند رد صلاحيت شدند را "بسيار بسيار خوب" و "بسيار موفق" دانستيد؟ آيا اين تعبير جنابعالی،‌ صحه گذاردن بر آغاز روند طرد نيوها نبود؟ آيا اقدامات تخريبی صدا و سيمای تحت مديريت اخوی مکرم جنابعالی، برادر عزيز آقای مهندس محمد هاشمی عليه يکی از جناحهای سياس در جريان انتخابات بی سابقه مجلس چهارم،‌ هيچ سهمی در حذف و طرد نيروها نداشت؟ جنابعالی پس از برگزاری انتخابات بی سابقه مجلس چهارم که نخستين تجربه حذف گسترده نيروهای انقلاب تحت عنوان غيرقانونی نظارت استصوابی بود،‌ با لبخندی رضايت آميز روند برگزاری آن انتخابات را "بسيار بسيار خوب" دانستيد. البته اين خنده و ابراز رضايت، دولت مستعجل بود و يکسال بعد از آن، در جلسه تحليف دومين دور رياست جمهوری جنابعالی،‌ به بغضی تأثرانگيز تبديل شد. دوست خوبم! به رغم آنکه جنابعالی نيز ثمره سکوت توأم با رضايت خويش در برابر رد صلاحيتهای غيرقانونی را لمس کرديد،‌ اما مردم فهيم ايران در انتخابات بعد از آن، يعنی دوره پنجم، ششم و از همه مهتر دوره هفتم مجلس،‌ هيچگاه شاهد اظهارنظر يا برخورد جنابعالی با روند حذف و طرد نيروها به بهانه اعمال نظارت استصوابی نبودند. دوست و همراه خوبم! شما با اظهار نگرانی نسبت به فرسايش توان نخبگان، نشان داده ‌ايد که بی‌توجهی به نخبگان را سمی مهلک برای کشور می‌دانيد اما برای آنکه مردم بدانند شما از روز نخست حفظ حرمت نخبگان را لازم می‌ شمريد، خوب است علت سکوت خود در برابر حملات وحشيانه به تريبون سخنرانی برخی از نخبگان در دانشگاه اصفهان و ساير مراکز علمی و حتی بی‌ پاسخ گذاشتن تظلم ‌خواهی آنها را مطرح نماييد، آيا جرم آن افراد جز اين بود که با من و شما اختلاف نظر داشتند؟ مردم بخوبی به ميزان قدرت شما و وزارت اطلاعات تحت مديريت شما آگاهی دارند و می ‌دانند در زمان مسئوليت جنابعالی، نيروی انتظامی در هماهنگی کامل با وزارت کشور بود، پس هر کس حق دارد از عدم شناسايی و مجازات عوامل حمله به نخبگان و ايجاد جو نا امنی برای آنها و نيز سکوت جنابعالی در برابر اين اقدامات فرهنگ سوز که حتی مرحله به مرحله تا سينماها نيز پيش رفت تعجب کند و نگران تکرار آنها در دولت بعدی نيز باشد. جناب آقای هاشمی! خوشحالم که بر توسعه و استقرار امنيت برای تداوم توسعه اقتصادی سخن گفته‌ ايد و اين تأکيد را طليعه نيکو برای ايجاد اطمينان در فعالان اقتصادی می ‌دانم، اما توصيه می‌ کنم برای آنکه جديت جنابعالی در اين موضوع بخوبی آشکار گردد، به سئوالات موجود در مورد ورود وزارت اطلاعات به فعاليتهای اقتصادی و شائبه‌ هايی که در خصوص برخورد امنيت عده ‌ای از فعالان اقتصادی آن تشکيلات با رقبای اقتصادی خود وجود دارد، پاسخ دهيد. قاعدتاً جنابعالی استحضار داريد که يکی از گامهای مهم دولت آقای خاتمی، تعطيل فعاليتهای اقتصادی وزارت اطلاعات بود، اظهارنظر صريح جنابعالی در اين خصوص، هر گونه نگرانی در خصوص ورود مجدد تشکيلات امنيتی کشور به فعاليتهای اقتصادی را مرتفع خواهد ساخت. برادر عزيزم! از شما که جوانی خود را در راه مبارزه با استبداد صرف کرده‌ ايد، توقعی جز اين نبود که از محدود شدن آزاد‌يهای اساسی آحاد مردم ابراز نگرانی کنيد اما لابد به خاطر داريد که چگونه در سالهای ابتدايی دهه هفتاد، حتی آزاديهای اوليه جوانان توسط عده‌ ای خودسر در خيابانهای پايتخت سلب می ‌شد اما هيچگاه عکس ‌العملی جدی توسط جنابعالی مشاهده نشد، خاطره گرفتاريهايی که در سالهای ۶۹ تا ۷۲ برای عده‌ای از فعالان سياسی به خاطر انتقاد از دولت به وجود آمد نيز هنوز از اذهان پاک نشده است و اکنون تنها راه اطمينان به آينده آن است که شما بصراحت نسبت به آن مسائل موضعگيری نماييد، چرا که برخی اتفاقات اخير از جمله نفوذی دانستن کسانی که در روز کارگر شعارهايی عليه بعضی مسئولان مطرح کردند اين نگرانی را ايجاد می‌کند که در آينده نيز مانند گذشته، انتقاد از دولت و رئيس آن تا حد مخالفت با پيامبر (ص) قبيح شمرده شود. جناب آقای هاشمی! شما با هوشمندی از تنشزدايی در عرصه بين ‌المللی و جلب اعتماد ساير کشورها سخن گفته‌ ايد و بر لزوم تبديل تهديدها به فرصت تأکيد کرده ‌ايد اما با شجاعت و انصافی که از شما سراغ دارم انتظار داشتم که با صراحت اعلام کنيد که در آستانه تحويل دولت از سوی جنابعالی، حتی يک کشور اروپايی دارای سفير در ايران نبود. اينجانب هميشه زياده ‌خواهيهای ساير کشورها نسبت به کشور عزيزمان ايران را محکوم کرده ‌ام اما جنابعالی بخوبی می‌ دانيد پس از واقعه عظيم دوم خرداد و قدرتنمايی ايران بزرگ ايران، فرصتهای طلايی در عرصه بين‌ المللی ايجاد شد که بحمدالله دستاوردهايی برای ملت و کشور نيز به دنبال داشت و قطعاً در سالهای آينده مردم بخوبی به ثمرات آن پی خواهند برد اما متأسفانه بعضی حرکات نسنجيده در داخل حکومت و بعضی خصومت ورزيهای جناح مقابل اصلاح ‌طلبان و متأسفانه برخی فرصت‌ سوزيهای ناشی از اقدامات نسنجيده توسط برخی اصلاح‌ طلبان، آن فرصتها را يکی پس از ديگری سلب و برخی از آنها را به تهديد تبديل کرد. اينجانب انتظار داشتم شما در تحليلی منصفانه، از نقش ارزنده دولت فعلی در از بين بردن خصومتها و ايجاد فرصتها ياد می ‌کرديد و آنگاه به عوامل از بين رفتن برخی از اين فرصتها نيز اشاره می ‌نموديد، در آن صورت مردم ما مطمئن می ‌شدند که در دولت آينده، باز هم شاهد کاهش ارتباط با ساير کشورها يا طرح تهديدهای بزرگ عليه کشورمان نخواهيم بود. جناب آقای هاشمی! اينجانب باز هم تأکيد می‌کنم که به هيچ وجه تمايل نداشتم فضای انتخابات را با طرح چنين مسائلی تحت تأثير قرار دهم، بلکه معتقد بودم که بايستی با استقبال از کانديداتوری تمام کسانی که خود را لايق خدمت به مردم می ‌دانند، ميدان انتخاب را گسترش دهيم، بر همين اساس هم در طول چند ماه گذشته همواره از ورود همه کانديداها، بويژه جنابعالی استقبال نموده ‌ام اما با توجه به شائبه‌ هايی که برخی اظهارنظرهای سابق بيانيه اخير جنابعالی ايجاد نمود، لازم ديدم با ذکر چند نمونه و مثال، غبارهای ايجاد شده پيرامون شخصيت و توانمندی همه کانديداها جز جنابعالی را برطرف و شمه ‌ای از مسائل سابق و گوشه‌ ای از ريشه نگرانيهای حضرتعالی را بازگو نمايم. جنابعالی بخوبی می‌ دانيد علاوه بر مسائل فوق که تماماً در رسانه‌ ها و مطبوعات سالهای گذشته بازتاب داشت، نکات ناگفته ‌ای نيز وجود دارد که اگر قرار بر تداوم روشهای سابق و تحقير ساير کانديداها و گروههای سياسی باشد، چاره ‌ای جز طرح آنها وجود نخواهد داشت اما اينجانب اميدوارم همه کانديداها با خودداری از تحقير ساير کانديداها در جهت تشويق مردم به توجه نسبت به برنامه‌ ها گام بردارند. در آن صورت، هر چه مورد پذيرش مردم قرار گيرد، برای همه محترم و قبل قبول خواهد بود. ضمن آنکه اين روش، حضور گسترده ‌تر مردم در انتخابات را نيز به دنبال خواهد داشت. برای شما سلامتی و بهروزی آرزو می‌ نمايم. با احترام مهدی کروبی خدمات
برادر عزيز و ارجمندم، جناب حجت الاسلام و المسلمين آقای هاشمی رفسنجانی
متن کامل نامه کروبی به هاشمی رفسنجانی
نصرت کریمی هنرپیشه و هنرشناس، مجسمه‌ساز و عروسک‌پرداز بزرگ در پایان چهل سال عزلت در گذشت و همایون خسروی دهکردی صنعتگری که هنر در وجودش لانه داشت درگذشت و ماهنامه "سینما و ادبیات" دیگر معلوم نیست منتشر شود، بچه‌های ده‌ها مدرسه نیمه کاره در سیستان و بلوچستان با مرگ حسین علیمردانی پیدا نیست به مدرسه می‌روند یا نه. نه شعرهای صادق چوبک چاپ می‌شود و نه چهلمین شماره مجله نوشتا در می‌آید. منتقدی نظر دارد که فقط فیلم‌هایی می‌فروشد، از نمایش‌هایی استقبال می‌شود، رسانه‌هایی به چشم می‌آیند و آهنگ‌هایی شنیده می‌شود که در آن گوشه‌ای یا نکته‌ای نسبت به شرایط کشور زده شده باشد. طنزنویسان به طور قاطع از زبان خبرنگاران صدا و سیما می‌نویسند حال همه خوبه. کارتون‌هایی برای چاپ نشدن در دفتر کارتونیست‌ها می‌ماند و قصه‌ها و شعرهایی که در جمع‌های دورهمی خوانده می‌شود. حسین علیمرادی، مدرسه‌ساز و فعال در امور آموزشی در تصادفی جان باخت بی تو دشت عزادار چطور می‌شود کسی در یک تصادف ساده از میان برخیزد و کسانی بنویسند توسعه عزادار شد، یا عنوان مقاله‌ای باشد بدرود پسر "دشتیاری" و چطور می‌نویسند ده‌ها هزار کودک سیستانی و بلوچستانی منتظر او بودند که مدرسه‌هایشان را از نوبسازد، راه مدرسه رفتنشان را هموار کند. حالا او حسین علیمردانی نام آشنای منطقه دشتیار و روستاهایش در راهی که می‌گفتند خطرخیزست و خود فریاد می‌زد بچه‌ها که نباید بین مرگ و درس یکی را انتخاب کنند در راه‌های بین دهات و مدرسه‌ها، خود گرفتار همان خطر شد. اما حالا اتفاق افتاده است. حسين عليمرادی کسی است که رفته بود انگلستان درس بخواند، تازه ۲۲ سالش بود اما در سفری به دیار گزارش به دشتیار افتاد و پا سفت کرد که نمی‌روم و با تاسيس سمن (نهادی غیردولتی) با عنوان "دست ياری به دشتياری" قصد آن کرد که با كمك خيرين ۳۴۰ مدرسه برای ۳۰ هزار دانش‌آموز اين منطقه بسازد. از این جهت نزدیک‌ترین فرد به هدی صابر بود، عاشق آبادانی در سیستان و بلوچستان، که در زندان درگذشت به غمی که گرفتارش شد. یک صفحه روزنامه اعتماد و هم سرمقاله‌ای به قلم خانم مینو خالقی به این مرگ ناگهانی اختصاص یافت. در آن جا بود که شرمین نادری قصه‌نویس که مدت‌هاست در همان دیار محروم دنبال آدم‌های خوب روان است و دنبال قصه‌های مانند چشمه زلال، در مقاله‌ای در همان روزنامه با عنوان بدرود پسر دستیاری نوشت: "دو هفته بود پدر شده بود اما هنوز پسرك كوچكی بود كه درس خواندن در اروپا را رها كرد و به قول خودش با وجود عشقش به همسر قشنگش بازهم دلداده بلوچستان شده بود و دوست داشت آبادگر باشد تا تحصيلكرده‌اي در راه دور كه قصه‌های بی آبی و محروميت سيستان و بلوچستان را لايك می‌كند. من گفتم قصه تو بايد شنيده شود و هزار بار گفتم يك نفر را پيدا كن كه از اين همه كاری كه می کنی يك مستند خوب بسازد، گفت من كاری نكرده‌ام كه كسی بخواهد از من چيزی بسازد، بعد گفت هدف من شنيده شدن قصه دشتياری است. دو هفته پيش هم همين را نوشت. می دانی مهدی بخشی می‌خواهد از كارهای ما فيلم بسازد و من به حرف تو گوش دادم، اما يك جوری خجالت می‌كشم توی اين سنِ كم سوژه فيلم باشم. گفتم نترس خودم قصه‌ات را می‌نويسم، من هم هستم. چه می‌دانستم با مهدی بخشی می‌روند به همان دشتياری برای ساختن فيلم و توی همان پيرسهراب قشنگ عزيز و جايی نزديك همان مقبره، درست جلوی دوربين مهدی تمام می‌شود آن قصه؟" قصه‌نویس ما افزوده: "راستی تمام‌شده آن قصه؟ من كه خيال می‌كنم تازه شروع ‌شده. وقتی‌كه برايم نوشت ساخت مدرسه‌ها كمرم را خم كرده و برايش نوشتم كه تو مثل شاخه‌های گندمی، خم می‌شوی اما نمی‌شكنی." نوشتا ۴۰ منتشر نشد خیلی کار خوبی کردند سمیه کاظمی نویسنده و منتقد مثل خیلی از نویسندگان و مترجم و شاعران منتظر بود تا چهلمین شماره نوشتا فصلنامه بین‌المللی ادبی، فرهنگی و هنری منتشر شود که معلوم شد مجوز نگرفته است. این نویسنده و منتقد در صفحه خود نوشت: "به سلامتی بنزین گران شد و از فردا نان و گوشت، خمیردندان، پونز، لاک ناخن، چسب یک دو سه، آفتابه، سوسیس با گوشت گربه، تخمه کدو، تخته نرد، ژاکت پشمی، تیغ تیز، ماهی تیلا پیلا، نخ و سوزن برادران شکری به جز حبیب، پشمک، زیر شلواری، روی شلواری، نبات، رژ لب مسی، هندوانه، گلدان، پدیکور، مانیکور، نان باگت، ریمل ضد آب مید این چین، انواع عرقیجات اصل، بدل، وطنی و.... همه گران می‌شود و ملت انگشت تحیر به دهان می گزند و زیر لب فحش چارواداری نثار این و آن می کنند." در ادامه این مقاله آمده: "بعد بیست و سی خیلی شیک و مجلسی دوربین به دست با مردم همیشه در صحنه مصاحبه می‌کند : مصاحبه کننده: آقا بنظرتون گرانی بنزین چه تاثیری بر اجتماع داره؟ مصاحبه شونده که از سر و رویش بدبختی می‌بارد: آقا من از همینجا میخواستم به نوبه خودم از مسوولین تشکر کنم، خیلی کار خوبی کردند." فهرست حذفیات از کتاب‌های درسی ماده تاریخ شد، شنبه‌ای که بنزین سه هزارتومن شد، چند روز قبلش بود که معلوم شد به علت کمترین جا چند جا از کتاب درسی ادبیات فارسی حذف شد. حرف‌هایی کمابیش منعکس شد از جمله توجیهات مقامات آموزش و پرورش اما بیشتر طنزنویسان بودند که با افزودن نمکی به زخم، نوشتند که سعدی جای خود را داد به شعرهایی در وصف حججی. تا این هفته که اطلاعات دقیقی منشتر شد و حاصل این که معلوم شد طنز پردازان، چندان طنزی هم نپرداخته بودند. فهرست دقیق نشان می‌دهد که غزل‌های "در این سرای بی‌کسی" از هوشنگ ابتهاج، "جوانی" از رهی معیری و قطعات "به کجا چنین شتابان" از محمدرضا شفیعی‌کدکنی، "باغ بی‌برگی" از مهدی اخوان‌ثالث، داستان‌هایی از غلامحسین ساعدی و بزرگ علوی، موسی و شبان از مولانا همین طور سه جمله از داستان "قاضی بست" از تاریخ بيهقی، نام صادق هدایت از داستان "کباب غاز" محمدعلی جمالزاده، بخش‌هایی از خاطرات محمدعلی اسلامی ندوشن، نام محمود دولت‌آبادی، مشفق کاظمی و عباس خلیلی، شعر مادر و نام ایرج میرزا، داستان "حلاج" از تذکرہ‌الاولیا، دو شعر مهتاب و داروگ از نیما یوشیج، رباعیات خیام، داستان زیبا از اُ.هنری و سیاحت‌نامه ‌ابراهیم‌بیگ. از کتاب‌های درسی پاک شد تا ادبیات فارسی با پاکی و اخلاقمداری باشد و به نوجوانان آموخته شود تا فاسد الاخلاق بار نیایند. فیلم مجبوریم نسرین ستوده: مجبوریم این عکس کیست؟ ـ پیداست. عکس خانم ستوده. هنوز زندانند؟ بله. اما این عکس از یک فیلم سینمایی است. در نگاه اول، عکس همان کسی است که بر سر حقوق آزادیخواهان و عدالتجویان ایستاد و شان وکالت را ارتقا بخشید و بر سرهمین پیمان سال‌ها می‌گذرد و دور از خانه و فرزندانش در زندان می‌گذراند. نسرین ستوده که بی آن که نویسنده باشد سال ۲۰۱۱ جایزه جهانی قلم توسط انجمن قلم آمریکا به او اهدا شد، نوشتند بدان جهت که وکالت به جان خرید و وکالت بسیاری از هنرمندان و نویسندگان ایرانی را به عهده گرفت، بدون باکی از تهدید امنیتی‌ها. و در زندان بود که دو ماه قبل جایزه جهانی صلح ۲۰۱۹ نیز توسط انجمن جورج ویدال و کمیته یادبود صلح اسپانیا به او اختصاص یافت. نسرین ستوده دو هفته قبل نیز ظلم بر کسانی که علیه فقر برخاسته بودند را تحمل نکرد و از همان سلول زندان اوین در مصاحبه‌ای کتبی با لویس نشریه فرانسوی اعتراض خود را بیان کرد. سارا دانیل نویسنده فرانسوی نوشت نسرین ستوده از همان زندان برایمان نوشت در این کشور چه در زندان باشیم چه در بیرون، در حبس هستیم. اما این عکس از کجا آمده است؟ این عکس نگار جواهریان است با گریم و چهره پردازی شبیه به نسرین ستوده برای فیلم "مجبوریم"، ساخته تازه رضا درمیشیان. فیلمی که قرار است در جشنواره فجر رونمایی شود. رضا درمیشیان بعد از سال‌ها که دستیار کارگردان و بازیگر در سینما بود، و چندین فیلم مستند ساخت سرانجام وقتی سال ۹۱ خواست تا فیلم سینمایی بسازد اولین کارش بغض با بازی حمیدیان و باران کوثری جسورانه و دیدنی بود، چنان که در کارگردانی فیلم‌های عصبانی نیستم، لانتوری و یواشکی هم. حالا "مجبوریم" چهارمین فیلم رضا درمیشیان یک بار دیگر جسورانه و بدیع. با نگار جواهریان در نقش نسرین ستوده. مجبوریم. نمایش سوختن سوختن در جدال عشق و خدا سوختن یک نمایش است که اولین روز اجرای آن مصادف با سه‌شنبه همان هفته‌ای بود که تهران هم گر گرفته بود، صدای گلوله داشت و گاهی فریاد. همان روز که از شهرهای دیگر خبر می‌رسید که سخت است اوضاع. در این میانه اجرای نمایش سوختن سرساعت شروع شد و گرچه جمعیت به اندازه یک فضای آرام مساعد نبود اما به جمع خوش گذشت. کار پر زحمت گروه جای خود، متن برداشت شده از یک قصه مهم (مفتش و راهبه اثر کالین فاکنر) و شرایط خاص روزگار کمک کرد و نمایش جا افتاد. طراح و کارگردان نمایش علیرضا آرا و علیرضا اولیایی‌اند و بازیگرانش مجتبی پیرزاده، سوگل خلیق، میثاق زارع و مصطفی پروین. متن با نگاهی به رمان کالین فالکنر توسط مهرداد کوروش‌نیا نوشته شده. قرار بود این نمایش شش سال پیش با نام عزازیل به روی صحنه رود. اما نشد تا از سه چهار ماه پیش گروه تازه خود را شناخت. سوختن یک عاشقانه کلاسیک است با این وجود لحظه‌هایی در آن هست که تماشاگر ایرانی امروز را، به همذات پنداری می‌رساند. وقتی دین و اخلاقی که کلیسا تبلیغ می‌کند با عشق رو در رو می‌شود. چه فرق می‌کند در چه زمانی می‌گذرد، و چه تفاوت می‌کند که دکور صحنه کلیسا باشد یا خانه خدای دیگر. دختری عاشق یک کشیش جوان می‌شود و دلش می‌خواهد ضمن اینکه عاشق پسر است به کلیسا رفته و در آنجا به عنوان راهبه خدمت کند. عملی ممنوع. تصمیمی که انگار ایستادن در برابر خداست و مقابله با فرستاده او. کشیش میان وظیفه و قانون کلیسا گرفتارست و از سویی دلباخته دختر. شبنم طاهرخانی در دیوار تیوال نوشته: "همه چیز برایم اجرای گرم دلنشینی به همراه داشت. نمایشی دیدم که برایم خاطره‌ساز و ماندگار شد...به کسانی که ندیده‌اند توصیه می‌کنم این اثر را ببینند اثری که تاکیدات و گوشزدهای مهمی از فضای سیاسی اجتماعی دوران ما دارد." علی اذکاری نوشته: "سوختن، من را به دورانِ سیاهِ کلیساهایی بُرد که امروز به لطفِ ضعفِ حفظه‌ی جمعیِ جهان، روسفید شده‌اند. هنگامِ سوختن، رعیتِ عاشق‌پیشه‌ی آن دوران با عین‌القضات‌همدانی فرقی ندارد. تمام عاشقانِ جهان، عین‌القضاتند و عین‌القضات‌ها، همیشه‌ی تاریخ در حال سوختنند." صادق چوبک (۱۲۹۵-۱۳۷۷) شعرهای چوبک چه شد؟ ساده بود خبر به ظاهر، اما می‌توانست ساده نباشد وقتی خبر رسید که مجوز چاپ مجموعه شعرهای صادق چوبک داده نشده. به شنیدنش اهل فن می‌پرسیدند مگر چوبک شعر هم گفته است. پاسخ را نزدیکان وی می‌دانند که از سال‌های دور از زبانش اشعاری شنیده‌اند. آری چوبک حتی به اسم مستعار در دوره‌های جوانی اشعاری هم در مجلات و روزنامه‌های زمان چاپ کرده بود. اما گویی دیگر سال‌ها بود که فقط برای خود می‌نوشت. دانستن این موضوع به اهمیت خبر افزود. چرا مجموع "آه انسان" نباید در کشور منتشر شود. اما همین خبرها ماهنامه تجربه را واداشت تا این شماره صفحاتی را به نویسنده معتبر و نام آور اختصاص دهد. مقدمه این مجموعه که شماره ۶۶ تجربه را در برگرفته به قلم مرتضی نگاهی نویسنده خوش قلم است که سال‌هاست بالای جزیره الکاتراز نشسته و خلیج سان فرانسیسکو را دید می‌زند و سال‌هایی دور را تا آخرین لحظه‌های حیاتش همراه و هم‌سخن صادق چوبک بوده است. این مقدمه در حقیقت مقدمه‌ای می‌باید بود بر کتاب شعرهای چوبک، تا با نثر شیرین نگاهی بازگوید مرد بزرگ در سال‌های پایانی که نابینایی هم بر دردهایش فزون شده بود، با چه حالی می‌زیست. صادق چوبک از جمله نام آوران و درشت استخوان‌های ادبیات معاصرست، که از دهه سی شمسی که صادق هدایت و همدلان دیگرش از جهان رفتند، دیگر دل و دماغی برای جدی گرفتن زندگی نداشت. خانه‌ای در همسایگی ابراهیم گلستان در بیابان‌های الهیه ساخته بود، همانجا که حالا در میان انبوه برج‌ها گم شده است، و بیشتر روزها در خانه می‌ماند و در شهر شایع بود که در آن خانه مجلل با تشریفاتی شبیه به ارنست همینگوی زندگی می‌کند، حتی آل‌احمد شایع کرده بود که چوبک تفنگی هم خریده تا به سبک همینگوی به زندگی خود پایان دهد. اما نه که تفنگی در کار نبود بلکه ده سال بعد از مرگ آل‌احمد، با صاعقه‌ای که انقلاب زد چوبک و همسایه‌اش گلستان از این دیار رفتند. چوبک به سان فرانسیسکو رفت و در برکلی سکنی گرفت. قدسی خانم همسرش بعد از چند سالی برگشت، خانه را فروخت، اسباب خانه را هم یا بخشید، یا دور ریخت و تابلوهایش را هم فروخت. و از همین سفر با دست پر برگشت. چرا که دست نوشته‌های چوبک را هم آورد. چندین قصه ناتمام بود و مهم‌تر آن چه که کمتر کسی خبر داشت، زندگی نامه‌اش. آشکار شد که از ده سالی قبل از رفتن به آمریکا، آرام آرام به نوشتن آن مشغول بوده است. به گفته خودش نیمی از زندگی نوشت‌اش از صادق هدایت بود. وقتی این دست نوشته‌ها به سان فرانسیسکو رسید تا مدت‌ها مرد شادمان بود، و گاه خوشدلی صفحاتی را برای اهل دلی اگر می‌رسید، بازخوانی می‌کرد. احمد شاملو که در یک دیدار ده صفحه‌ای از این یادداشت‌ها را خوانده بود به تاکید می‌گفت در تاریخ ادبیات ایران زندگی نوشته‌ای چنین جذاب و "به درد بخور" نیست. مرتضی نگاهی در مقاله چوبک و چکامه‌هایش که مجله تجربه چاپش کرده، آن را مقدمه‌ای بر کتابی که چاپ نشد خوانده و از آن چهار یا پنج دفتر خاطرات چوبک گفته که شب‌ها کنار شمینه خوانده می‌شده. تا بدان جا که یک شب ناگهان تصمیم می‌گیرد تمام خاطراتش را که همه عمر هر جا که بوده با دقت نگهداری کرده، بسوزاند. نگاهی می‌نویسد: "قدسی خانم تعریف می‌کرد که شبی وی را نشانده کنار شومینه و وادارش کرده که تمام دست نوشته‌های خاطرات را صفحه به صفحه در آتش افکند و بعد که ماجرا را تعریف کرد می‌گفت مردم ایران هنوز به آن درجه از آگاهی نرسیده‌اند که برخی از تمایلات و حتا گیاه خواری و شیوه زندگی هدایت را درک کنند. یادهای آن عزیز در آتش بسوزد بهترست تا به دست نامحرمان افتد." و همین جاست که مرتضی نگاهی نقل می کند که «دفتر شعرش اما باقی ماند، نسخه‌ای کنار بالینش و نسخه‌ای در حافظه لب تاپ من. از چاپ و نشر آن که صحبت می‌کردیم به هیجان می‌آمد. در آرزوی چاپ مجموعه شعرهایش بود." در بخش دیگری از مقاله چوبک و چکامه‌هایش شرح عیادت با او در بیمارستان آمده، در حالی که بر نابیناییش، فشار خونی که اوج گرفته بود و ضعف کلیه‌ها هم افزون شده، آنجا از زبان قدسی خانم همسر چوبک نقل می‌کند که یک شب بحرانی وی را واداشت تا شعرها را نیز برگ برگ بسوزاند. و این چند روزی پیش از مرگ مرد بزرگ است. اما بدتر این که نویسنده در می‌یابد که نسخه وی نیز در لب تاپش گم شده است و آه از نهادش برمی‌خیزد و تنها هجده سال بعد از مرگ چوبک هم آن را در مدارک کامیپوتر پیدا می‌کند و تازه در می‌یابد که ناصرزراعتی دوستش هم یک کپی از آن را دارد. و این همان کپی است که بیست سال بعد از مرگ یکی از مفاخر ادب ایران به ناشری سپرده شده و "معلوم نیست او از ترس نام چوبک یا شعرهایش، قبل از ارشاد دستور منع انتشار را صادر کرده است!" کارتون هفته کارتونی از بزرگمهر حسین‌پور
هفته‌ای که آرام بود و نبود، اهل هنر به کار مشغول بودند و نبودند، نمایش‌ها در ۸۶ سالن در کشور روی صحنه بودند و نبودند، روزنامه‌ها منتشر می‌شدند و خوانده نمی‌شدند. مرگ چند تن که وجودشان غنیمت بود به غم‌های هفته افزود.
هفته هنر و فرهنگ؛ 'ما می‌نویسیم حال همه خوبه'
مفتون موسیقی محلی بدخشان را از حاشیه به متن آورد قربانعلی همزی، خبرنگار بی‌بی‌سی در بدخشان می‌گوید مردم این ولایت با آمدن بهار و روزهای عید در دشت و دامن تپه‌های سرسبز و باغها میزبان آوازخوانان محلی و برنامه‌های ویژه موسیقی می‌بودند، اما حالا در این ولایت دیگر از آن شور و شوق خبری نیست. خواننده‌های محلی با برگزاری این مراسم هزینه زندگی خود را تامین میکردند. آنها می‌گویند در وضعیت کنونی زیربار فشار اقتصادی قرار دارند و در عدم حمایت نهادهای رسمی و دولتی، نگران آینده هستند. اکبر قلندر، یکی از آوازخوانان محلی بدخشان از تأثیر شیوع ویروس کرونا بر زندگی‌اش شکایت دارد و می‌گوید که با شیوع کرونا در شهر فیض آباد زندانی شده‌ است. او می‌گوید این روزها جایی رفته نمی‌تواند و تمامی هرمندان در شهر فیض آباد، کار و بارشان تعطیل است و به گفته او گیر مانده‌اند. او می‌گوید شرایط به گونه‌ای آمده که آوازخوانان به قناری‌های خاموش تبدیل شوند. مردم ولایت‌های شمال شرقی با صدای موسیقی این محلی‌خوان‌ها عادت کرده‌اند و به خصوص در روزهای مثل عید لحظه شماری می‌کردند تا بار دیگر طنین دلنواز طبله، تنبور، غیجک و رباب را بشنوند، سازهای محلی‌ایکه از دو ماه به این است در ولایت‌های بدخشان، تخار، کندز و بغلان به گوش نمی‌رسد. میر مفتون، از چهره‌های شناخته‌شده موسیقی محلی افغانستان است مردم می‌گویند که حالا به دلیل شیوع کرونا جرآت گردهم‌آمدن در سالن‌ها و ساختمان‌ها را ندارند و خانواده‌ها هم از بیم کرونا از رفت و آمد و گردهم‌آیی های معمولی جلوگیری می‌کنند. به گفته خبرنگار بی‌بی‌سی این وضعیت سبب شده است که صدای لعل‌گل خواننده محلی دیگر در بغلان بلند نشود و از میر مفتون و طلامحمد دو خواننده محلی در بدخشان و تخار سازی شنیده نشود. امان الله غیچک نواز در تخار میگوی: فشار اقتصادی و دل تنگی‌های ناشی از انزوا رفتن، هنرمندان محلی را به ستوه آورده است. او می‌گوید وقتی که مردم در تنگنا باشند دیگر ساز هم صدای دلنواز ندارد. پیش از واگیری کووید ۱۹در ولایت بدخشان، هنرمندان هر وقت و در هر جا حضور داشتند اما وضعیت فعلی آنها را به محلات دور و نامعلوم رهسپار کرده است. داود پژمان، هنرمندی از کوه پایه‌های بدخشان که بیشتر به نشست‌های ادبی و فرهنگی شرکت میکرد هم از خانه نشینی گلایه دارد ولی او برای رسیدن به مخاطبانش چاره دیگری سنجیده است. پژمان می‌گوید که وضعیت کسانی که در عرصه موسقیی کار می‌کنند در این شرایط خوب نیست و برنامه‌ها همه تعطیل شده‌‌ است. او می‌گوید با در نظرداشت وضعیت فعلی برای دلخوشی علاقمندان‌اش از طریق کانال یوتویب آهنگهایش را همرسانی می‌کند. فشارناشی از وضعیت کرونایی هرچند بر زند گی هنرمندان موسیقی محلی شمال افغانستان که به "قطغنی خوانان" شهرت دارند، سایه افگنده، ولی امید آنها برای عادی شدن شرایط و نواختن و سرودن دوباره در میان علامقندان‌شان همچنان فروزان است.
شیوع کرونا در افغانستان باعث شده که شماری از خواننده‌‌های محلی که معمولا در این فصل در محافل و به مناسبت‌هایی مثل عید فطر شرکت می‌کردند، خانه نشین شوند و کارشان از رونق بیافتد. بیشتر این خواننده‌های مردمی در ولایت‌های شمال و شمال شرق این کشور فعالیت دارند ولی اکنون به دلیل ترس از شیوع کرونا نه از تجمعات هواداران آنان خبری است و نه هنرمندان شور لازم را دارند.
شیوع کرونا آوازخوانان محلی افغانستان را خانه‌نشین کرد
آن گونه که وزارت خارجه بريتانيا اعلام کرده، در ديدار ميان بيل رمل و محمد حسين عادلی مسائلی همچون همکاری ايران و بريتانيا عليه مهاجرت غيرقانونی و قاچاق مواد مخدر نيز مطرح شده اما موضوع حقوق بشر مورد تأکيد ويژه ای قرار گرفته است. بنابر اطلاعاتی که وزارت خارجه بريتانيا در اختيار گذاشته، آقای رمل در اين ديدار گفته است که نقض حقوق بشر در ايران عامل جدی نگرانی بريتانياست و دولت بريتانيا پيوسته گزارشهای تکان دهنده ای دريافت می کند حاکی از اينکه افراد کم سن در ايران به اعدام محکوم می شوند، ارعاب و تهديد روزنامه نگاران، تشکلهای مدنی و مدافعان حقوق بشر رو به افزايش است و اقليتهای مذهبی در ايران همچنان مورد تبعيض قرار دارند. آقای رمل می گويد به آقای عادلی گفته است که در گزارش ساليانه وزارت خارجه بريتانيا در مورد حقوق بشر، به وضعيت ايران در اين زمينه اهميت ويژه ای داده خواهد شد. وی همچنين بر اظهارات جک استرا، وزيرخارجه بريتانيا تأکيد کرده که روز جمعه گذشته در نشست خبری مشترک خود با کاندوليزا رايس، وزير خارجه آمريکا گفته بود نشانه های بهبود وضعيت حقوق بشر که در پی روی کار آمدن محمد خاتمی در ايران مشاهده شد، ديگر به چشم نمی خورد و اين موضوع ابزار نگرانی عميق دولت بريتانيا را فراهم کرده است. در اطلاعيه دولت بريتانيا نيامده که آقای عادلی به انتقادات معاون وزير خارجه بريتانيا چه پاسخی داده و منابع رسمی در ايران نيز تاکنون هيچ گزارشی در مورد واکنش آقای عادلی به اين انتقادات نداده اند. مأموريت در مورد خشونت عليه زنان وی که مسلمان و اهل ترکيه است اين نشست خبری را با خواندن آيه ای از سوره تکوير در قرآن آغاز کرد که در آن در مورد دخترانی که زنده به گور شده اند پرسيده می شود: "بأی ذنب قتلت؟": به کدامين گناه کشته شدند؟ خانم ارتورک در اين نشست، تبعيض جنسي، مشكلات قانوني و ترس از بدنام شدن را مانع از پناه بردن زنان قرباني خشونت به قانون در ايران دانست و وجود برخي قوانين تبعيض‌ آميز و عدم اجراي صحيح عدالت را عامل اصلی خشونت عليه زنان در اين کشور اعلام کرد. وي در عين حال مواردی از بهتر شدن وضعيت حقوق زنان در ايران نسبت به پيش از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در اين کشور برشمرد اما انتقاداتش از قوانين ايران، واکنش سخنگوی قوه قضائيه ايران را در پی داشت که گفت فرستادگان حقوق بشر سازمان ملل در گزارشهای خود از ايران دچار ضد و نقيض گويی می شوند. يقين ارتورک در نشست خود با خبرنگاران مدعی شد که با اينکه قوه قضائيه طی بخشنامه ای اجرای مجازات سنگسار را ممنوع کرده است اما اين مجازات همچنان در گوشه و کنار ايران اجرا می شود. اما خانم ارتورک نتوانست هيچ نمونه ای از فردی که پس از ابلاغ اين بخشنامه سنگسار شده باشد ارائه دهد و وقتی در اين مورد به اشتباه به نام ژيلا ايزدی در شهر مريوان در استان کردستان اشاره کرد مجبور شد به اشتباه خود اعتراف کند و از خبرنگاران بخواهد که اظهاراتش در اين زمينه را نقل نکنند. موضوع حقوق بشر همواره يکی از محورهای اصلی انتقادات بريتانيا و ديگر دولتهای اروپايی از ايران بوده و مانعی عمده بر سر گسترش روابط ايران و اين کشورها ايجاد کرده است. با در نظر گرفتن اينکه حتی در توافقنامه ای که دولتهای بريتانيا، فرانسه و آلمان بر سر فعاليت اتمی ايران با دولت اين کشور امضا کردند، موضوع حقوق بشر در ايران نيز مطرح شده است، اظهارات پی در پی مقامهای بريتانيايی در مورد وضعيت حقوق بشر در ايران می تواند نمايانگر اين باشد که اگرچه فعاليت اتمی ايران هم اکنون بيش از هر موضوع ديگری اين کشور را آماج حملات و انتقادات غرب قرار داده اما موضوع نگرانی از وضع حقوق بشر در ايران نيز به همان جديت گذشته مطرح است و در مورد نظرات آن دسته از دولتمردان ايرانی که معتقدند حل مسئله هسته ای ايران برای رفع اختلافات اين کشور با غرب کافی است ترديد جدی مطرح است. خدمات
يک روز پيش از آنکه تونی بلر، نخست وزير بريتانيا، حکومت جمهوری اسلامی را "حامی تروريسم" بخواند، محمد حسين عادلی، سفير ايران در بريتانيا در مقر وزارت خارجه بريتانيا با بيل رمل، يکی از معاونان اين وزراتخانه ديدار کرد تا در ميان موضوعات مختلف مربوط به روابط دو کشور، نگرانی دولت بريتانيا از وضعيت حقوق بشر در ايران با وی در ميان گذاشته شود.
گفتگو با سفير ايران پيش از طرح اتهام 'حمايت از تروريسم'
فیلمساز قبل از فیلم این منتقد به فیلم وطن پرست (Patriot - 2000) اشاره می کند که مل گیبسون با لذت به استقبال شهادت رفت و از دیگر موارد می نویسد: "مل گیبسون در فیلم شجاع دل (Braveheart - 1995) مزد تمام زحماتش را با دریافت جایزه اسکار گرفت و در فیلم تلافی (Payback - 1999) فیلمنامه را با اضافه کردن جزئیات بیش از اندازه خشونتبار تغییر داد." مل گیبسون در مصاحبه هایش گفته بود که در مورد زندگی مسیح برایش این نکته تکان دهنده است که مسیح را شلاق و تازیانه زدند و سنگ بر تن او کوبیدند و آب دهان بر او انداختند و دستها و پاهایش را به صلیب میخ کردند و رهایش کردند تا از دنیا رفت، اما مسیح لحظه ای به انتقام نیاندیشید. انتقادات جدا از مسائلی که باعث می شود برخی مبانی تاریخی برخی حوداث را (آنگونه که در فیلم رخ می دهند) زیر سوال ببرند، مهمترین مسئله، خشونتهای به شدت آشکار فیلم است و این که مل گیبسون با این فیلم چه چیزی را می خواسته به نمایش بگذارد؟ جاناتان رامنی، نویسنده روزنامه ایندیپندنت می نویسند: "این فیلم را به هیچ وجه نمی توان با فیلمهای عمیق مذهبی مقایسه کرد. نه تنها واقع گرایی این فیلم شباهتی به انجیل به روایت متی ساخته پیر پائولو پازولینی ندارد، بلکه بیشتر به گرایشهای سادیسمی فیلم 120 روز سودوم از پازولینی نزدیک است که مجموعه ای بود از صحنه های منزجر کننده و غیرقابل تماشا." دربیان خشونت، مل گیبسون، حتی ابایی از نمایش کنده شدن پوست پشت بدن مسیح (با بازی James Caviezel) زیر ضربه های شلاق های چرمی که بر سر رشته هایش قطعات تیز و برنده وصل شده، ندارد و از خشونت بار ترین لحظه ها، در یک صحنه فیلمساز، فرو رفتن این قطعات در بدن مسیح را به تصویر می کشد که شکنجه گر برای رها شدن شلاق، آن را می کشد و قطعاتی از پوست و گوشت مسیح را نیز از بدنش جدا می کند. بسیاری از صحنه ها به شیوه حرکت آهسته (Slow Motion) نمایش داده می شود که تاثیر نمایش شکنجه ها را چند برابر می کند. جاناتان رامنی می نویسد:" زبان این فیلم به زبان سینمای وحشت نزدیک است و مشخص نیست که فیلم با این میزان نمایش جزئیات خشونت چگونه می خواهد تعالی بخش یا تهذیب کننده باشد." او ادامه می دهد:" مشخص نیست که این فیلم می خواهد چه لطفی در حق مسیحیت یا مسیح انجام دهد، چرا که در زیر این باران خون، چیزی از هویت انسانی مسیح مشخص نمی شود." پیتر بردشاو از روزنامه گاردین، تفکر پشت فیلم را کوته نظرانه و ابلهانه می خواند و می نویسد:" گرچه فیلم استادانه و جاه طلبانه ساخته شده، اما در نهایت به نمایشی از تسلیم و پذیرش آزار جسمانی تبدیل می شود که به طرز غیرقابل باوری سفیهانه جلوه می کند و پیام عشق مسیح و پیچیدگی های روحی او زیر سایه حمام های خون و تصاویر زخم های ساختگی مسیح در فیلم گم می شود." پری سیبرت منتقد سایت اینترنتی مرجع All Movie Guide هم در توصیف فیلم می نویسد:"برای یک مومن، این فیلم یادآور خشونتی است که مسیح در تصلیب تجربه کرده اما برای کسانی که با تاریخچه اینگونه وقایع آشنایی ندارند یا به صداقت فیلم در بیان وقایع باور ندارند، تنها موضوع بحث برای تجربه سادیسم در سینما را فراهم می کند و در انتهای فیلم، بینندگانی که موقعیت درک جنبه های روحانی داستان برایشان فراهم نشده، بواسطه مشاهده خشونتی بی پایان،کرخی مرگباری را احساس می کنند." ضد یهود؟ در پی نمایش این فیلم در سینماهای آمریکا (که معمولا پیش از سینماهای بریتانیا آغاز می شود)، عمده یهودیان این کشور نسبت به نقشی که در فیلم یهودیان در کشتن مسیح بازی می کنند، اعتراض کردند و آن را فیلمی ضد یهودی خواندند؛ مسئله ای که مل گیبسون آنرا نفی می کند. در فیلم گرچه مسیح به خواست شورای روحانیان یهود مصلوب می شود اما شکنجه ها و خود عمل تصلیب توسط سربازان رومی (با قساوت تمام) صورت می گیرد. در واقع در فیلم، شکنجه ها و شلاق ها با تصمیم فرماندار رومی منطقه (پیلاته) و با این هدف انجام می شود که یهودیان متقاعد شوند تنبیه مسیح کافی است و او را رها کنن که البته یهودیان به این موضوع تن نمی دهند. اما بنا بر متون تاریخی، تصلیب، تنبیهی سیاسی و در واقع حکومتی محسوب می شده که یهودیان به نوبه خود اجازه اعمال مجازاتی بیش از سنگسار را نداشته اند. فیلم هم این موضوع را به تصویر می کشد که روحانیون یهود، به فرماندار رومی (با بازی Hristo Shopov) می قبولانند که مصلوب نکردن مسیح، خلاف خواست امپراتور خواهد بود. گرچه فرماندار دستور تصلیب را می دهد اما در نهایت در صحنه ای، با شستن دست عنوان می کند که خواسته یهودیان را انجام می دهد و دست او از خون مسیح پاک است. جاناتان رامنی، از روزنامه ایندیپندنت می نویسد:" مل گیبسون با به تصویر کشیدن صحنه هایی که در آن به یهودی بودن مسیح استناد می شود هم، ظاهرا کوشیده از متهم شدن به ضد یهودیت دوری کند." اين منتقد معتقد است در چند صحنه، از جمله صحنه ای از فیلم که مسیح به فرماندار رومی می گوید "گناهکاران آنانند که من را پیش تو آورده اند"، و همچنین در صحنه ای دیگر با به تصویر کشیدن راه رفتن شیطان در میان روحانیان یهود، خود را در این مورد نقض کرده است. لحظات پایانی فیلم را هم نباید فراموش کرد: (ظاهرا) قطره اشکی از آسمان فرو می ریزد، زلزله ای ایجاد می شود و معبد و بارگاه یهودیان تخریب می گردد. شاید در این لحظات تاکید مل گیبسون بر تخریب معبد یهودیان و در برابر اشاره ای اندک به تخریب دارایی های رومیان نیز سوال برانگیز باشد. شیطان شیطان (با بازی Rosalinda Celentano)، زنی با ابروهای تراشیده با صدای یک مرد، تنها در ابتدای فیلم و در نقش "تردید" سخن می گوید. او در ادامه تنها یک نظاره گر است که از نقش او تعابیر بسیاری را می توان داشت اما اشاره اندک داستان به دلایل رفتارها و ماهیتش در صحنه های گوناگون (از جمله شباهت به مریم مجدلیه در صحنه انتهایی) حتی این شبهه را ایجاد می کند که مل گیبسون حضرت مریم (Maia Morgenstern) و مریم مجدلیه (Monica Bellucci) را، علی رغم نقش کمرنگشان، حربه ای از سوی شیطان می دانسته که مسیح را از راه خود (رنج کشیدن در ازاء گناهان بشریت) بازدارند. جاناتان رامنی همچنین صحنه ای را یادآور می شود که که شیطان، پیربچه ای کریه و زشت را که برپشت و شانه هایش مو روییده، به تقلید از تصویر در آغوش گرفتن عیسی از سوی مریم، در آغوش خود نوازش می کند. این منتقد می پرسد:" آیا هدف ایجاد یک شخصیت ضد مریم (Anti-Madonna) بوده؟ خدا می داند که اینجا منظور چه می توانسته باشد." مل گیبسون در پاسخ به سایت اینترنتی Christianity Today می گوید:" هدف این بود که بدی (شیطان) درواقع نقش تحریف کننده خوبی (در آغوش گرفتن کودک توسط مادر) را داشته باشد که صحنه ای تکان دهنده است." سوالات بی پایان رفتار مردم یهود در فیلم سوال برانگیز است. همان مردمی که از شکنجه مسیح شادی می کردند و حتی در هنگام حمل صلیب به سمت او سنگ پرتاب می کردند، در برخی صحنه ها زاری کنان از سربازان رومی می خواهند که این شکنجه را خاتمه دهند! مریم و مریم مجدلیه تنها ناظرند و بسیاری از منتقدان می نویسند یا شخصیت ایندو ضعیف طراحی شده یا اینکه مل گیبسون می خواسته تماشاگران فیلم در داخل داستان کسانی را داشته باشند که بتوانند همذات پنداری کنند (در مقام بیننده رنجهای مسیح). علت نواخته شدن یک قطعه موسیقی مربوط به مناطق جنوب شرق افغانستان، در فیلمی که داستانش در فلسطین رخ می دهد هم از دیگر نکات نامشخص است. درنهایت باوجود اینکه مل گیبسون عنوان کرده بود منتقدان فیلمش "نیروهای شیطان" و "فریب خوردگان شیطان" هستند، اما ظاهرا منتقدان سینما اعتقادی به مبانی فکری این ستاره هالیوود ندارند و بسیاری عنوان کرده اند که از خصائص نیکویی که مسیح با آنها شناخته می شود در این فیلم اثری نیست و شدت خشونتی بی دلیل علیه انسانی که حتی در فیلم لزوم از بین رفتن او هم بیان نمی گردد، بیننده را در پایان گیج و مبهوت بر روی صندلی سینما رها می کند. شاید تنها صحنه موفق در معرفی خصائص مسیح را بتوان جایی نامید که مسیح، در حین رنج کشیدن و تصلیب، از خدا برای رومیان، بخاطر نا آگاهیشان، طلب بخشش می کند. هنر فيلمبرداری (Caleb Deschanel) از سوی بسیاری از منتقدان مورد تحسین قرار گرفته اما همین منتقدان ابراز تاسف می کنند که این هنر در اختیار بیان جزئیات خشونتی قرار گرفته که شاید در سینمای هالیوود بی سابقه بوده است. با این حال سایت All Movie Guide می نویسد ممکن است این فیلم، خوب باشد یا بد اما بی تردید در بیان آنچه که می خواهد موفق است: "رنجهای مسیح" خدمات
این فیلم که سومین تجربه کارگردانی مل گیبسون، بازیگری که با فیلمهای اسلحه مرگبار و Mad Max مشهور شد، محسوب می شود، از روز 24 ماه مارس در بریتانیا به نمایش در آمد. "رنجهای مسیح" ساعات نهایی زندگی مسیح را به تصویر می کشد.
آيا ' رنجهای مسيح' يک فيلم مذهبی است؟
جمشید برزگر تحلیلگر امور ایران در بی بی سی دادگاه رسیدگی به مساله اعدام زندانیان سیاسی در دهه شصت "این دادگاه، نه از سوی مراجع رسمی و حقوقی موجود، بلکه به ابتکار تعدادی از خانواده های زندانیان اعدام شده و زندانیان سیاسی پیشین و با الگو پذیری از دادگاه راسل شکل گرفته است." قرار است در جریان این دادگاه که سه روز به طول خواهد انجامید، شمار دیگری از شاهدان، که یا خود زندانی سیاسی بوده اند و یا از خانواده قربانیان هستند، در مقابل هیئتی شش نفره از قضات بین المللی روایت خود از روند اعدام زندانیان سیاسی را بیان کنند. در نشست های پنج روزه مرحله اول دادگاه رسیدگی به اعدام های دهه شصت که اوایل تیرماه امسال در محل دفتر مرکزی سازمان عفو بین‌الملل در لندن برگزار شد، ۸۰ تن از شاهدان و بستگان اعدام شدگان به روایت رویدادها پرداختند و مستندات خود را در اختیار کمیسیون حقیقت یاب قرار دادند. کمیسیون حقیقت یاب، که ریاست آن را موریس کاپیتورن گزارشگر ویژه پیشین سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر ایران بر عهده داشت، بر اساس اظهارات گزارشی تهیه کرد و همین گزارش مبنای کیفرخواستی شده است که در مرحله دوم دادگاه در لاهه از سوی تیم دادستانی به هیئت داوران ارایه شد. هر چند به دلیل خودداری جمهوری اسلامی از ارایه آمار و تلاش برای سرپوش گذاشتن بر این کشتارها، امکان ارایه آمار کاملا دقیق در حال حاضر وجود ندارد، اما برخی از پژوهشگران و فعالان سیاسی پیگیر پرونده اعدام زندانیان سیاسی می گویند با توجه به اسناد موجود و تحقیقات صورت گرفته می توان گفت که در دهه شصت در مجموع در حدود ۲۰ هزار تن از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی جان باخته اند. به گفته ایرج مصداقی، از زندانیان سیاسی دهه شصت و از جان به دربردگان اعدام های تابستان ۱۳۶۷،« اعدام زندانیان سیاسی در دهه شصت از شامگاه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آغاز شد. دامنه اعدام ها در سال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ بسیار گسترده بود و بعد از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ کاهش پیدا کرد، اما از بهار سال ۱۳۶۷، باردیگر شمار اعدام ها افزایش یافت تا مرداد و شهریور ماه این سال که به اوج خود رسید و نمونه ای کم سابقه از قتل عام زندانیان سیاسی را در تاریخ به جای گذاشت.» دادگاه مردمی، اولین یا تنها راه رسیدگی حقوقی؟ دادگاهی که با عنوان ایران تریبونال شناخته می شود، اولین حرکت حقوقی برای رسیدگی به پرونده کشتار زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی محسوب می شود. با این همه، این دادگاه، نه از سوی مراجع رسمی و حقوقی موجود، بلکه به ابتکار تعدادی از خانواده های زندانیان اعدام شده و زندانیان سیاسی پیشین و با الگو پذیری از دادگاه راسل شکل گرفته است. دادگاه راسل در دهه ۶۰ میلادی از سوی شماری از روشنفکران و فعالان سیاسی عمدتا چپگرای اروپا در دانمارک و سوئد برای دادگاهی کردن آمریکا به اتهام جنایت جنگی در ویتنام برگزار شد. در آن دادگاه که بعدها برای برخی موارد دیگر نیز برگزار شد، شهود ویتنامی و قربانیان جنگ ویتنام حضور نداشتند و این روشنفکران و فعالان ضد جنگ مانند ژان پل سارتر و برتراند راسل بودند که این دادگاه را سازمان دادند.، حال آنکه ایران تریبونال با حضور و با ابتکار خانواده ها و زندانیان سیاسی به عنوان شاهدان اعدام ها برپا شده است. برگزار کنندگان ایران تریبونال، به همین دلیل، این دادگاه را دادگاهی مردمی قلمداد می کنند که به رغم نبود ضمانت برای اجرای احکامش، می تواند نقشی عمده در ثبت حوادث، آگاهی رسانی به افکار عمومی و زمینه سازی برای پیگیری های حقوقی در آینده داشته باشد. "دادگاه راسل در دهه ۶۰ میلادی از سوی شماری از روشنفکران و فعالان سیاسی عمدتا چپگرای اروپا در دانمارک و سوئد برای دادگاهی کردن آمریکا به اتهام جنایت جنگی در ویتنام برگزار شد" جان کریگلر، حقوقدان بین المللی و رییس هیئت قضات دادگاه ایران تریبونال روز پنجشنبه در آغاز کار دادگاه گفت:" هیئت قضات کاملا مستقل است و اعضای آن به صورت فردی و نه به صورت گروهی بر اساس مدارک و مستندات تصمیم خواهند گرفت. این هیئت به هیچ گروه اجتماعی، سیاسی، قومی، ایدئولوژیک و ... وابستگی ندارد و ما امیدواریم با صداقت و شرافت حرفه ای خود به این موضوع رسیدگی کنیم." جان کریگلر، روز چهارشنبه نیز در یک نشست خبری در باره تاثیر این دادگاه گفت:" هدف روشن کردن حقیقت است و آشکار کردن آنچه اتفاق افتاده. در آفریقای جنوبی، هنگامی که کمیسیون حقیقت و آشتی تشکیل شد، بسیاری از سفید پوستان گفتند که از جنایات رژیم علیه سیاه پوستان بی اطلاع بوده اند. حداقل تاثیر ایران تریبونال این است که دیگر کسی نمی تواند بگوید از اعدام گسترده زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی اطلاع ندارد." جان کوپر، حقوقدان بین المللی و رییس کمیسیون راه‌یاب ایران تریبونال نیز در این نشست خبری، با تاکید بر غیرسیاسی بودن این دادگاه گفت: "هدف من این بوده که استقلال این دادگاه را از هر جریان سیاسی تضمین کنیم و این، شرط اساسی همکاری من و همکارانم با این کارزار بوده است." پس از برگزاری مرحله اول دادگاه در لندن، برخی، ایران تریبونال را اقدامی سیاسی در جهت براندازی نظام جمهوری اسلامی با کمک نیروهای خارجی قلمداد کردند. کارزار "دست ها از مردم ایران کوتاه" می گوید شماری از مسئولان ایران تریبونال با نهادهایی که از دولت های غربی از جمله آمریکا کمک مالی می گیرند، همکاری می کنند و آنچه که این دادگاه انجام می دهد زمینه سازی برای تغییر نظام در ایران از طریق مداخله خارجی است. برگزار کنندگان ایران تریبونال تمامی این اتهامات را رد و تاکید می کنند که این کارزار از نظر مالی مستقل و متکی به کمک های شخصی و عمدتا خانواده قربانیان کشتار زندانیان سیاسی است و از هیچ سازمان و دولتی هیچ گونه کمکی دریافت نکرده و فهرست کمک ها و هزینه هایش را نیز در وبسایت خود منتشر کرده است. متهم کیست و کجاست؟ پیام اخوان، دادستان ایران تریبونال، صبح پنجشنبه در کیفرخواست خود، با تشریح وقایع و حوادث دهه ۶۰ و مخصوصا سال ۱۳۶۷، از هیئت قضات خواست که جمهوری اسلامی را به دلیل ارتکاب جنایت علیه بشریت مسئول بداند. وی در پاسخ به سوال دو تن از قضات در این باره که آیا این تریبونال در پی مسئول شناختن نظام جمهوری اسلامی است و یا مصمم است افراد مسئول در قتل عام زندانیان سیاسی را نیز معرفی کند، گفت اگرچه مسئولیت کلی نظام، نافی مسئولیت یکایک افراد و مقاماتی که در کشتار زندانیان نقش داشته اند نیست، اما این دادگاه در این مرحله بر مسئول شناختن نظام جمهوری اسلامی تمرکز کرده است؛ هرچند در اظهارات شاهدان به صراحت از شماری از مقامات مسئول نیز نام برده شده است. در نشست های پنج روزه مرحله اول دادگاه رسیدگی به اعدام های دهه شصت که اوایل تیرماه امسال در محل دفتر مرکزی سازمان عفو بین‌الملل در لندن برگزار شد، ۸۰ تن از شاهدان و بستگان اعدام شدگان به روایت رویدادها پرداختند و مستندات خود را در اختیار کمیسیون حقیقت یاب قرار دادند. وی همچنین در کیفرخواست خود اعلام کرد که ایران تریبونال با ارایه گزارش کمیسیون حقیقت یاب به جمهوری اسلامی ایران، از دولتمردان ایران برای شرکت در این دادگاه دعوت کرده است، اما جمهوری اسلامی به این دعوت پاسخی نداده است. او تاکید کرد که عدم شرکت جمهوری اسلامی ایران در این دادگاه به هیچ عنوان تاثیری بر صلاحیت دادگاه و نیز حکم هیئت قضات ندارد. به گفته مسئولان ایران تریبونال، این کارزار در تاریخ ۱۲ سپتامبر سال ۲۰۱۲ نامه ای همراه با سه نسخه از گزارش کمیسیون حقیقت یاب به سفارت جمهوری اسلامی ایران در لاهه ارسال کرد و از این کشور دعوت کرد که در این رسیدگی شرکت کند، اما جمهوری اسلامی حتی وصول این نامه را اعلام نکرد و به طور کامل در این مورد سکوت کرد. در بیش از دو دهه ای که از این اعدام ها می گذرد، رهبران جمهوری اسلامی به طور عمومی تمایلی به صحبت در این باره نشان نداده اند و از ارایه آمار و اسناد مرتبط با اعدام زندانیان سیاسی خودداری کرده اند. هرچند اکثریت رهبران جمهوری اسلامی هرگاه که ناگزیر از پرداختن به موضوع اعدام زندانیان سیاسی شده اند، از ضرورت و درستی این اقدام در آن دوره دفاع کرده اند، اما طیفی از نیروهای سیاسی در جمهوری اسلامی که در دو دهه گذشته به عنوان اصلاح طلب شناخته شده اند، با آنکه در دهه شصت در هر سه قوه مناصب عمده ای را در اختیار داشته اند، حاضر به پذیرش مسئولیتی در این باره نشده اند و به طور تلویحی و در مواردی به صراحت به نقد این اعدام ها پرداخته و یا از این امکان سخن گفته اند که در آن زمان می شد و می بایست به گونه ای متفاوت عمل می شد. آخرین نمونه مجادله بر سر این موضوع، در دوران انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و حوادث پس از آن دیده شده که طی آن از جمله از مهدی کروبی و بخصوص میرحسین موسوی، که در زمان اعدام ها سمت نخست وزیری را برعهده داشت، خواسته شد در قبال اعدام گسترده زندانیان سیاسی در دهه شصت به طور شفاف موضعگیری کنند. چرا لاهه؟ "در بیش از دو دهه ای که از این اعدام ها می گذرد، رهبران جمهوری اسلامی به طور عمومی تمایلی به صحبت در این باره نشان نداده اند و از ارایه آمار و اسناد مرتبط با اعدام زندانیان سیاسی خودداری کرده اند" دادگاه ایران تریبونال در تالار آکادمی حقوق بین الملل کاخ صلح در شهر لاهه برگزار می شود. این کاخ از اوقاف بنیاد کارنگی و مقر چند نهاد حقوقی بین المللی از جمله دادگاه دایمی داوری بین المللی، دیوان بین المللی دادگستری و دادگاه جنایی بین المللی است. مسئولان ایران تریبونال می گویند که هیچ ارتباط سازمانی بین دادگاه آنان با این نهادهای بین المللی وجود ندارد و محل برگزاری دادگاه به دلایل تاریخی انتخاب شده است. به گفته آنان: ّ"در این محل، دادگاه های بین المللی برگزار می شود و ما خود را هم از نظر صلاحیت و هم از نظر بین المللی بودن، همردیف این دادگاه ها می دانیم؛ زیرا جرایم علیه بشریت، جرایم بین المللی هستند و نه محلی. به همین دلیل، ما فکر می کنیم که این محل، مناسبت ترین مکان برای برگزاری ایران تریبونال است." بر اساس برنامه اعلام شده، هیئت قضات، روز شنبه و در پایان این دادگاه، حکم خود را اعلام خواهد کرد. با این همه، این حکم ضمانت اجرایی ندارد و برگزار کنندگان این دادگاه می گویند که این دادگاه و حکم قضات آن، نه تنها موجب ثبت و مستند ساختن کشتار گسترده زندانیان سیاسی درجمهوری اسلامی می شود، بلکه تاثیر اخلاقی و معنوی عمده ای بر افکار عمومی خواهد داشت. از نظر حقوقی دادگاه جنایی بین المللی به دو دلیل صلاحیت رسیدگی به اعدام زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ را ندارد. دلیل اول این است که صلاحیت این دادگاه تنها محدود به جرایمی است که پس از تاسیس آن در سال ۲۰۰۲ روی داده اند و دلیل دوم آن است که ایران عضویت در این دادگاه را نپذیرفته است. دادگاه جنایی بین المللی بر اساس یک توافق نامه که به معاهده رم مشهور است، شکل گرفته است و عضویت کشورها در آن مشروط به امضای آن و تصویب الحاق از سوی پارلمان و مجالس کشورهاست. از زمان تصویب پیوستن به دادگاه جنایی بین المللی، امکان رسیدگی به جنایاتی که از آن تاریخ به بعد روی می دهند، فراهم می گردد. دولت ایران، معاهده رم را امضا کرده، اما این امضا هنوز به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسیده است. در این زمینه بیشتر بخوانید موضوعات مرتبط
دومین و آخرین مرحله دادگاهی که قرار است به مساله اعدام زندانیان سیاسی در دهه شصت خورشیدی و مخصوصا اعدام های گسترده سال ۱۳۶۷ بپردازد، از امروز پنجشنبه ۲۵ اکتبر کار خود را در کاخ صلح شهر لاهه در هلند آغاز کرد.
'دادگاه' اعدام های دهه شصت؛ حضور قربانیان، غیاب متهم
اين سازمان امدادی که در بريتانيا مستقر است، پيش بينی کرده در نتيجه پيمان شکنی کشورهای ثروتمند، 45 ميليون کودک در ده سال آينده در کشورهای فقير خواهند مرد. آکسفام در بيانيه ای اعلام کرده که در واقع مقدار پولی که کشورهای ثروتمند برای کمک به کشورهای فقير اختصاص داده اند، نصف مقدار پولی است که در سال 1960 به اين منظور پرداخت شده بود. اين سازمان اعلام کرده که کشورهای ثروتمند تعهد خود مبنی بر اختصاص هفت دهم درصد از درآمد ناخالص ملی شان برای کمک به کشورهای فقير را زير پا گذاشته اند. آکسفام همچنين متذکر شده که مفهوم وضعيت فعلی اين است که اهداف توسعه ای پذيرفته شده توسط اعضای سازمان ملل متحد مبنی بر کاهش پنجاه درصدی سطح فقر در جهان و جلوگيری از شيوع بيماری های خطرناک مانند ايدز تحقق نخواهد يافت. خدمات
آکسفام، يکی از سازمان های امدادی بين المللی، کشورهای ثروتمند جهان را متهم به زيرپا گذاشتن قول های قبلی خود مبنی بر افزايش کمک به کشورهای فقير کرده است.
45 ميليون کودک در خطر مرگ؛ ثروتمندان به عهد خود وفا نکردند
چین صفر - ازبکستان 3 (12:35 به وقت گرینویچ)گل برای ازبکستان: شاتسکیخ 72، کاپادزه 86، گینری 90 رده بندی: کره جنوبی صفر (4) - ژاپن صفر (2) خدمات
شنبه 7 ژوئیه - 16 تیر
نتايج کامل بازيهای جام ملتهای آسیا 2007
این بخش سوم از یک سلسله جستار است در معرفی بیست و چهار سوگیری شناختی مهم. تمایل به پیروی از اعمال و افکار دیگران ناشی از گرایش افراد به هم‌نوایی است. گاهی اوقات هم به این علت است که تنها منبع اطلاعات فرد، دیگرانند. هر دو دلیل اما شاهدی بر تمایل به همرنگی با جماعت است. اثر چشم و هم‌چشمی تاثیری چه بسا گسترده‌ بر پدیده‌های جمعی می‌گذارد. رأی دادن یکی از اموری است که اثر چشم و هم‌چشمی خیلی خوب در آن پیداست. تحقیقات نشان می‌دهد بسیاری از مردم تمایل دارند به فرد یا حزبی رای دهند که گمان می‌کنند احتمال پیروزی‌اش بالاست به این امید که جزو "برند‌ه‌ها" قرار بگیرند. در نظر‌سنجی‌های سیاسی اجتماعی نیز افراد در اثر چشم و هم‌چشمی عقایدشان را به عقیده اکثریت تغییر می‌دهند. روان‌شناس برجسته فقید و استاد سابق دانشگاه‌ ییل، مظفر شریف، از نخستین کسانی بود که چنین اثری را در یک آزمون نشان داد. وی علاقه‌مند بود بداند چگونه افراد عقایدشان را به خاطر همرنگی با جماعت تغییر می‌دهند. به همین منظور وی از شرکت‌کنندگان خواست در اتاقی تاریک به نقطه‌ روشن کوچکی چند متر آن‌طرف‌تر خیره شوند و تخمین بزنند چند بار نقطه روشن به حرکت در می‌آید. حقه آزمایش در این بود که نقطه هیچ حرکتی نداشت. در واقع اگر حرکتی هم به ذهن می‌آمد ناشی از نوعی توهم بصری بود. روز اول افراد رقم‌های متفاوتی را ذکر کردند. اما از روز دوم تا روز چهارم، افراد بر یک یا دو عدد تخمینی توافق می‌کردند و بقیه نیز هم‌صدا می‌شدند. مظفر شریف بعدا در گزارش مفصلی از این شبیه‌سازی نشان داد که چگونه هنجارهای اجتماعی در جامعه بسط می‌یابند و چهارچوب ارزیابی رفتار اجتماعی را شکل می‌دهند. اثر چشم و هم‌چشمی در سلامت جامعه نیز مؤثر است. به عنوان نمونه در هر جامعه‌ای افرادی هستند که به روش‌های درمانی خاصی عقیده دارند به این دلیل که افراد زیادی به آن باور دارند در حالیکه این روش‌ها هیچ پشتوانه علمی ندارند. اثر چشم و هم‌چشمی در طرفداری از تیم‌های ورزشی نیز مؤثر است؛ اگر تیمی لیگ را با چند پیروزی پیاپی آغاز کند، طرفداران بیشتری در ورزشگاه‌ حضور پیدا می‌کنند. تحقیقات درباره نحوه تصمیم‌گیری خریداران سهام در بورس نشان می‌دهد که بسیاری از خریداران به محض این که سر زبان‌ها می‌افتد که ارزش فلان سهام در حال افزایش است، همان سهام را می‌خرند. مقایسه رفتار همین خریداران نشان می‌دهد که چشم و هم‌چشمی باعث می‌شود بسیاری از آنان پیش از تصمیم‌گیری زمان کمتری را در مقایسه با خریدهای دیگر صرف تحقیق کنند. جای دیگری که چشم و هم‌چشمی خودش را خوب نشان می‌دهد جلسات کاری است. فرض کنید در یک جلسه کاری هستیم و رئیس درباره موضوعی نظر موافقان و مخالفان را جویا می‌شود. تحقیقات علوم شناختی نشان می‌دهد در چنین موقعیتی هر چقدر اشخاص بیشتری نظر موافقشان را اعلام کنند، افراد بیشتری تمایل پیدا می‌کنند در آن گروه قرار گیرند حتی اگر در ابتدا مخالف فکر می‌کرده‌اند. عالم سیاست و تجارت نیز از اثر چشم و هم‌چشمی برای دستکاری و نفوذ در باورهای افراد بهره می‌گیرد. به همین دلیل در تبلیغات سیاسی و تجاری دلالت‌های زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه عده زیادی دارند فلان کار را می‌کنند پس حتماً فلان عمل خوب یا قابل قبول است. اینجاست که ممکن است فرد بدون اینکه ارزش‌ها و باروهای شخصی‌ خویش را مرور کند اسیر چشم و هم‌چشمی شود. چشم و هم‌چشمی باعث می‌شود فرد فارغ از باور و تمایل حقیقی‌ خویش از دیگران پیروی کند. شاید بهتر باشد پیش از هر تصمیم‌گیری میزان تاثیرگذاری دیگران را بسنجیم و مطمئن شویم که بدون فکر از دیگران پیروی نمی‌کنیم. قسمت‌های قبلی:
اثر چشم و هم‌چشمی (bandwagon effect) نوعی سوگیری شناختی است که طی آن، فرد عملی را فقط به این دلیل انجام می‌دهد که دیگران نیز دارند همان کار را می‌کنند. در این حالت فرد به باورهای خود توجه چندانی ندارد و پس از اینکه عملی را انجام داد به باورهای خویش رجوع می‌کند. اگر عمل با باورهایش مطابقت داشت ارزش زیادی برای باور خود قائل می‌شود، اگر با باورش تناقض داشت، باورش را نادیده می‌گیرد.
سوگیری‌های شناختی: اثر چشم و هم‌چشمی
طی چند ساله اخير، صف های طولانی ديگری هم به صف های موجود اضافه شده يا دست کم بيشتر به چشم می خورد: مردم از تمامی اقشار جامعه برای گشايش و نجات در مشکلات و گرفتاری های امورات و بدبختی های زندگی اجتماعی و اقتصاديشان، پشت در خانه فالگيرها، دعانويس ها و جن گيرها، صف های طولانی تشکيل می دهند. با وجود اينکه ادعاهای فالگيرها، پيشگوها و جن گيرها توجيه علمی ندارد، ولی بسياری از مردم هنوز برای رفع مشکلات خود به آنها رجوع می کنند. در زمانی اندک برای تهيه گزارشم، بيش از ۵۰ فال گير، دعانويس و جن گير در سطح شهر تهران و کرج پيدا کردم. غالب اين افراد در شرق و جنوب تهران و حاشيه شهر کرج ساکن هستند. فالگيران، دعانويسان و جن گيران بسيار معروفی که شجره نامه های طولانی داشتند. زنان و مردانی که می گويند به شکلی موروثی و يا پس از طی طريقت نزد فالگيری در شهرستان های کرمان، بجنورد، يزد و حتی در خارج از خاک ايران درنجف و دهلی و بغداد، آموزش ديده و به گفته خودشان به حل امورات و مشکلات مردم مشغول شده اند. بيشترشان خود را بی نياز از مسائل مالی و خدمتگزار مردم می دانند، گرچه پولی که آنها از مردم مطالبه می کنند، رقم بالايی است. مردم زيادی از تمامی اقشار جامعه شهری روزانه و حتی در ساعات شب در منزل و کوچه، با وجود گرفتن وقت قبلی، صف بسته اند. بسياری از اين افراد خود را مغلوب شرايط اجتماعی و اقتصادی دانسته و خواهان نجات هستند. در مراجعه به اين مکان ها با زنان و مردانی متفاوت برخورد کردم. از زن خانه دار تا کارگر، پسر و دختر دبيرستانی گرفته تا بازاری، مکانيک، کارگردان سريال طنز تلويزيون، فلان خواننده پاپ، هنرمند، معلم، نويسنده، کارمند، دانشجوی فوق ليسانس، پيک موتوری، روزنامه نگار و زن خيابانی در اين صف ها می ايستند. چشم هايشان پر از اميد است و اصلا از پولی که بابت فال، دعا و يا جن گيری می دهند ناراحت نيستند . فقط می خواهند نجات پيدا کنند. آنچه برايم عجيب بود شنيدن اين جمله بود: "نمی دانم چرا اين بلا به سرم آمده؟" از اين جهت است که فکر می کنم ما سال ها است توی صف ايستاده ايم تا بالاخره يک روز بختمان باز شود. آمنه، فالگير قرآن سوم فروردين با زنی به نام آمنه، فالگير قرآن، تماس می گيرم و غروب همان روز در خانه اش در غرب تهران او را می بينيم. می گويم توی تعطيلات عيد هم کار می کنی؟ می گويد: در خانه ات را که نمی تونی روی مردم ببندی. وظيفه دارم به خواهران و برادرانم کمک کنم. عيد و غير عيد ندارد. مردم مشکل دارند. کاش مشکلات هم عيد داشتند و حداقل توی اين دوران سراغ آدم نمی آمدند... بيشتر از ۳۷ سال سن ندارد و قبل از حاملگی ششمين دخترش هم زن چاقی بوده. دختر بزرگش سال اول دبيرستان است. شوهرش کارگر و آمنه حدودا هفت سالی است که "فال قرآن " می گيرد. خانه اش بيشتر شبيه توليدی است: چهار چرخ خياطی گوشه اتاق و جالباسی با لباس های آويخته به آن و پلاستيک های محتوی پارچه. هفته ای حداقل ۴۰ تا ۵۰ مشتری دارد. پا در ماه هشتم گذاشته است. از اينکه دخترش در سال سگ به دنيا بيايد شاکی است و می گويد:"اين يکی پاچه گير می شود. استغفرالله.. هرچه خودش بخواهد راضيم به رضای خودش." شهره دختری که همزمان با من به همراه خواهرش وارد خانه آمنه شده است. دانشجوی سال آخر رشته مهندسی کامپيوتر است. گويا با فردی به نام "امير" ارتباطش قطع شده و به سراغ آمنه آمده است. هر دو خواهر فال می خواهند: آن يکی نامزد دارد و قرار است از ايران بروند اما کارهايشان به مشکل برخورده است. آمنه فال دو خواهر را با هم نمی گيرد، می گويد: دو خواهر با هم قرآن تصديق نمی کند خواهر دوم بايد يک ماه بعد بيايد تا قرآن جواب دهد. آمنه قرآن را با خواندن يک حمد و قل هوالله باز کرد و از شهره خواست نيت کند. قرآن را می گشايد، " سوره نحل" آمد. بابت اين فال سه هزار تومان پول دريافت کرده است. آمنه به سوره نحل، چشم دوخته و خطاب به شهره می گويد: "يه مرد دو تا سه وعده ديگه در مجلسی به هم معرفی می شويد و خواهان هم. قد بلندی داره، پوستش سبزه روشن، فرم صورتش يه حالت بيضی شکل داره، زير چانه عريض تر، حالت چانه قوی و خوش فرم. پيشانی بلند و چارگوش. در مرکز ميانه تو رفتگی و برجستگی داره، موی سرش قهوه ای حالت دار و ابروهاش هلالی باز يا کمانی، تاج ابرو تو خالی، به روی بينی شيب داره و پيوند دو ابرو داره، حالت چشم هاش پف آلود و رنگش عسلی است. اندام قشنگی داره حالت چهره اش خيلی زيباست، چشماش برق دارد، فرم بينی اش مخروطی شکل نوک بينی کمی خوابيده، پره های بينی باز است. حالت لبش مانند گوگوش است، خوش فرم. از نظر دانايی خوبه، آدم خوش اخلاقيه، آدم متفکره با شعوره. پدر و مادرش تحصيلات دارن. عضو آخر خانواده اش چهار تا هشت سال از تو بزرگتره، قدش از تو يه هوا بزرگتر. دو تا شغل داره در رابطه با دولت کار می کنه و کار آزاد هم داره از نظر فرهنگی و مالی غنيه." آمنه ادامه می دهد: "... نسبت به امير حالت ترديدی خواهی داشت. او دارای محاسنی است اما قسمتت نيست. کاملا متظاهره. ستارتون برابر هم نيست. ازدواج با او پايدار نيست...توکلت به خدا آرام آرام حرکت کن. از قسمت سر، سردرد و معده درد داری در خوراکت دقت کن تا سه سال ديگه ازدواج می کنی. خواهرت سه نوبت ديگه صحبتی درباره ازدواج داره که موفق ميشه. بين شما دو خواهر فراق افتاده. روی عاطفه تصميم نگير. سياست داشته باش شهره! ستاره ات توی غربت نيست، روزيت تو در تهرانه. خارج از کشور ضرره . صاحب سه فرزند می شوی... فرزند دوم باهوشه، سومی در محور شيطان حرکت می کنه. دو تا فرزند اول دختر و سومی پسر يا بلعکس." آمنه کتاب را می بندد و دعايی را روی کاغذ می نويسد و به شهره می دهد. متن دعا اين است: "جهت هدايت امير اين دعا را روزی يک بار بخوان: بسم الله ذی الشان العظيم البرهان الشديد السلطان کل يوم هو فی کل شان ما شا الله کان لا حول ولا قوه الا بالله ." همچنين می گويد: "برای گشايش کارهات اين دعايی که نوشتم را می ريزی توی غذات: ياخالق الخلق يا هادی الصالحا". از شهره درباره مشکلش می پرسم می گويد: با امير حسين شش ماه ارتباط خوبی داشتيم، منو درک می کرد، خوش می گذشت، بحث و دعوا نبود، اما در يک ماه آخر همه چی بهم ريخت. بهم گفت تو رابطه با من با يک دختر ديگه هم رابطه داشته و اون دختر حامله است. من آتش گرفتم. هنوز تو اينترنت برام آف لاين می زاره. می خوام بدونم اگر برگرده و رابطه دوباره برقرار بشه ارتباطمون معموليه يا مثل اون وقت ها حال می کنيم؟ در فاصله رفتن شهره و خواهرش، آمنه از اتاق بيرون می رود. "فتانه" زن ۵۰ ساله ای است که نيم ساعت پيش آمد و از آمنه تعريف می کند که مومن است و با خدا. چند سالی است که نزد او می آيد. اين بار مشکلش خيلی جدی است: کل مدارک اعم از کارت ماشين و بيمه و شناسنامه و چندين فقره چک و سند و گواهی نامه موتور پسرش همه در کت شوهرش بوده که شب عيد مشغول مسافرکشی بوده؛ آخرين مسافرش زن و پسر بچه ای بودند... زن هنگام پياده شدن می گويد: آقا حلال کن کرايه نداريم. مرد از آنها کرايه نمی گيرد اما کمی پايين تر از سرقت کتش توسط آن زن مطلع می شود. وقتی به کلانتری مراجعه می کند، نيروی انتظامی آن زن و بچه را می شناسد و می گويد اين دو روششان اين است. فتانه پيش آمنه آمده تا بتواند راه حلی پيدا کند. آمنه او را به اتاق ديگری می برد گويا اين مشتری هميشگی زياد مايل نيست ديگران از فالش با خبرشوند. چند روز با آمنه تماس می گيرم و از او درباره نحوه گرفتن فال قرآن می پرسم و از وردها و ذکرهايی که برای مشتری هايش می نويسد. آمنه می گويد: هر کسی صلاحيت گرفتن فال قرآن را ندارد. بعضی ها از اين راه با شيطان ارتباط برقرار می کنند. بايد مومن باشی و خدا ترس. من هيچ وقت بدی کسی را نخواستم. خيلی ها می آيند اينجا و دعاها و وردهايی می خواهند برای عذاب دادن ديگران. اما من سعی می کنم در دعايی که می نويسم فرد را هدايت کنم، اما بعضی اوقات دلم می سوزد و نفرين می کنم و اون فرد نتيجه اش را می گيرد. می پرسم: يعنی برخی از فالگيران قرآن با شيطان ارتباط برقرار می کنند تا بتوانند برای فلان کس عذاب بفرستند؟ می گويد: نعوذوبالله! بعضی در اين راه، نا خلف هستند. آنها قدرت زيادی دارند و قدرت دعاهايشان آنقدر زياد است که نمی توان جلوی آن را گرفت. اين فالگيران برای آنکه کسی را عذاب دهند نياز دارند با شيطان ارتباط برقرار کنند. برای روشن شدن ديدگاه اسلام درباره دعانويسی، به آيت الله سيدحسين کاظمينی بروجردی مراجعه کردم تا درباره صحت فال قرآن و پيشگويی بپرسم. او می گويد که از قرآن فال نمی شود گرفت، ولی "تفال از قرآن داريم". به گفته او پايه تفال بر می گردد به ائمه و در ذکر می گوييم که "من تفال می زنم به کتاب تو ای خدا، به من نشان بده آنچه پنهان شده در حاکميت تو بر جهان، آنچه اسرار هستی را در آن قرار دادی." آقای بروجردی می گويد شخصی که می خواهد تفال بزند مهم است: "کسی که می خواهد از رموز قرآن بهره بگيرد بايد پاکدامن، پرهيزکار و متقی باشد و مراحل خودسازی و رياضت نفس را طی کرده باشد و در ازای کاری که انجام می دهد پول مطالبه نکند. کسی که دکان باز کرده و از قرآن پول در می آورد و امرار معاش می کند تضاد دارد با شرطی که گذاشته شده." آقای بروجردی درباره دعاها و ذکرها گفت: دعا درست است و در کتاب بزرگانی چون شيخ بهايی و خواجه نصير الدين طوسی آمده است. اگر فرد تفال گيرنده و کسی که ذکر را به متقاضی می دهد دارای باطن و درون متقی باشد اين تاثير دارد اما چون غالبا فردتفال کننده صلاحيت ندارد فردی که ذکر و دعايی را دريافت می کند بايد دعا را خوانده اما مريد فرد تفال زننده نشود. "سوسن جون"، پيشگو به سراغ "سوسن جون" زن ۵۰ ساله ای می روم که می گويند پيشگويی می کند. او می گويد: خدا آينده را برايم آشکار کرده و به من انرژی درک آن را داده است. حرفهايی که می زنم حرف من نيست و در جهان دو نفر بيشتر نيستيم که اين قدرت را داريم يکی در هند و من. روی صندلی می نشيند و در خلصه فرو می رود. در خانه اش يک کشکول است که از مشتری هايش می خواهد نذر کشکول کنند. قيمت از ۱۱ هزار تومان شروع می شود. سوسن جون می گويد: اگر نذرتان با ارزش است بالای ۵۰ هزار تومان نذر کنيد و ادعا می کند اين پول ها را نذر ايتام و موسسه های خيريه می کند. سوسن دررابطه با تعداد مراجعات روزانه اش چيزی نمی گويد بابت هر پيش گويی ۱۱ هزار تومان و بابت فال "تاروت" انداختن ۸ هزار تومان می گيرد. پانيز، دختری است که می گويد سوسن از مرگ پدر بيمارش خبر داده و با چشم های گريان از اتاق بيرون می آيد نذر کشکول کرده و می گويد: سوسن زن باخدايی است، وقتی حرف می زد حالم بد شد؛ انگار دورسرش هاله داشت. در برابر سوسن جون می نشينم. سرش را پايين می اندازد پشت گوشش را می خاراند. مکث می کند. اسمم را می پرسد. آنجا صندلی قديمی وجود دارد که تعريف آن را از زنان منتظر شنيده بودم سوسن جون روی صندلی خاصش می نشيند. من در اين بعد از ظهر پنجمين نفری هستم که در فاصله زمانی يک ساعت و نيم، پذيرفته. فکر می کنم در اين فاصله اين زن چند بار در اين وضعيت رفته و ديگر انرژی ندارد. سوسن بعد از لحظاتی از اين حالت در می آيد، بلند می شود و روی مبل روبروی من می نشيند و می گويد: طلسم داری. به نقطه ای خير می ماند و ادامه می دهد: "طلسم باز شد. حضرت پشتت هست می بينم يه جايی هستی و اولين نفری هستی که آفتاب رو می بينی، صدای ساحل و شن ها رو می شنوم، تو توی يه خونه هستی، خيلی راحتی و يه لباس آزاد صورتی پوشيدی، صاحب خونه و زمين می شوی، برات کسی رو می فرستم، از گذشته هيچی بهش نگو، اگر می خوای نگهش داری. يه افشين نامی رو خيلی دوست داری يه سری مشکلات براتون هست می خواد باهات همخوابه ( در اينجا به مفهوم ازدواج) شود، ولی خيلی مشکلات سر راهتون است ، حسود دور و برت زياد داری، مادرت دعات می کنه، روی شانسی، خبر خوش داره مياد، تا سه زمان ديگه .. کار می کنی؟ احتمالا اين کار و می ذاری کنار، حميد کيه؟ يا محمد؟ صحبت داری باهاش..." می پرسم : با حميد يا محمد؟ ادامه می دهد : .. شخصيت خوبی داره ... می پرسم: کدومشون. سوسن جون می گويد: عزيزم ندو وسط! هول هستی؟ ماشالله! حميد يا محمد فرقش چيه؟ مهم اينه که بختت داره باز می شه! از يه مهدی نامی خبر می گيری، تولد حضرت مهدی نذر کن، مسافرت می ری، سعيد خيلی تعصبيه، ۱۵۰ هزار تومان يا ۱۵ هزار تومان پول بدستت می رسه، چشم نظر داری، تلفن خوشحال کننده داری. حسين رو می شناسی؟ می گويم: نه. سوسن جون ادامه می دهد: حسن؟ می گويم: نه. سوسن ادامه می دهد: ولی حسين و حسن داری. خوشحالی داری از طرفشون.... اين فال هم مثل فال ها و سرکتاب های ديگری که در طول تهيه اين گزارش برايم گرفتند، واقعيت نداشت. آرزو، فالگير ورق و قهوه آرزو، زن ۲۷ ساله که فال ورق و قهوه می گيرد. مکان مشخصی ندارد، وقتی ده تا مشتری جمع شوند، به خانه يکی از آنها می رود و فال می گيرد. همراه ده مشتری ديگر در خانه ای در حاشيه بلوار کشاورز نزد او می رويم . آرزو، مشتری مرد نمی پذيرد. مگر اينکه آشنا باشد يا کسی مطمئن او را معرفی کند. هر ده نفر را ظرف دو ساعت فال می گيرد. هر کس را تنها و جداگانه در اتاق می پذيرد. لابه لای فال گرفتن موبايلش را هم جواب می دهد. شيک پوش است. هفته ای يک بار "سولاريوم" می رود. از شوهر اولش يک پسر دارد. فال هايی که برای مشتری هايش می گيرد از حوصله اين متن خارج است. شراب خوبی هم می اندازد (هر شيشه ۳۰ هزار تومان) از من خوشش می آيد. از گزارشی که دارم تهيه می کنم بيشتر. با هم به سمت آرايشگاهش می رويم . ماساژور است و می گويد که در آلمان دوره ديده. برايم قهوه می آورد و در آن ميان فال يک مشتری هميشگی را می گيرد ، دختر داشنجوی فوق ليسانس مهندسی کامپيوتر است. آرزو به دختر می گويد: خيلی ناراحتی. از طرف يه مرد خبر می گيری. رفتارت طوريه است که مادرت رو نگران کرده. مواظبش باش به طور ناگهانی پول دستت می رسد. جابه جايی داری در محيط کار کسی ازت خوشش اومده. با عشقت ديدار می کنی. محمد نامی بهت فکر می کنه. از رضا نامی خبر خوش می گيری از تلفنی که تو شماره هاش پنج و هفت و يک است خبرخوش داری. محسن نامی بهت فکر ميکنه. عجله نکن پسره خودش مياد. کسرا بهت فکر می کنه. می خواد دوباره باهات باشه. پسره صد رصد برمی گرده... آرزو در کرج زندگی می کند. سرحال است جوک های بامزه ای تعريف می کند. از پاييز و از لذت پياده روی در ماه آذر حرف می زند. از بعضی آوازهای قديمی که اشک به چشم می آورد، از بدی مهمون بازی، از پدرش که در يک تصادف مرده و رفيق بازی که چنگی به دلش نمی زند. وقتی خداحافظی می کنم می گويد: ببينمت. حال کرديم. بهم بزنگ بريم يه طرفی، بی خيال مردها... وقتی از در خارج می شم مردی در يک پرايد منتظرش نشسته. مرد سلام می کند و مودب می گويد: نيومد؟ شما داريد می ريد برسونيمتون. ----------------------------------------------قسمتهايی از اين گزارش در مجله نسيم در ايران منتشر شده است.---------------------------------------------- من اختر هستم بچه آب منگل تهران يک تهرانی اصيل در محل ما يک جادوگر آمده بود چند سالی جادو ميکرد من به اوميخنديدم روزی عاشق شدم رفتم نزدش گفت صابونی که به تن مرده خورده باشد را ميدهم اين صابون در محله يهوديان رشت دعا خوانده شده اين را بمال به شورت نامزدت بعد ببين چه ميشه رفتم يک شورت هديه خريدم آنرا ماليدم به آن و دادم منوچهر باور کنيد به يک ماه نکشيد عشق منوچهر چنان شديد شد که فوری ازدواج کرد با من واين را من ديدم با اينکه اصلا اين حرفها را باور نداشتم و تا به حال به شوهرم نگفتم اگر بگم جادو باطل ميشه. اختر آب منگلی من دانش آموز پيش دانشگاهی هستم. توی تمام سال های مختلف راهنمايی و دبيرستان، معلم های دينی ما اشاره می کردن به قدرت دعاهای "خاص" و افراد خاصی که بعد از رسيدن به مرحله ی خاصی از ايمان و پرهيزکاری، قدرت معنوی خاصی پيدا می کنن. اين "اشاره" ها البته خيلی هيجان انگيز و استادانه تعريف می شد. منی که از راهنمايی توی مدرسه ی استعدادهای درخشان درس می خونم به چشمم ديدم و می بينم که با اينکه اين حرفا موضوع خنده ی بعضی از بچه ها می شه، برای عده ی زيادی هم به صورت باور در می ياد. فقط می تونم آرزو کنم جای کلاس دينی برامون کلاس هايی می گذاشتن که توش نحوه ی برخورد با چالش های زندگی رو درس می دادن، نه راه واگذار کردن کارها به خدا بعد از ايمان به او. فرهاد بيچاره ميرزا فتحعلی آخوندزاده (از نويسندگان مشروطه خواه) ۱۵۰ سال پيش، فکر می‌کرد که مشکل مردم ايران بی سوادی است، او در نامه های خود به دوستانش می‌نويسد اگر ملت ايران باسواد شده و دسترسی به چاپ و کتاب داشته باشد، در مدت ۵۰ سال همه انديشمند و متمدن (سويليزه)شده و قدم به شاهراه ترقی و پيشرفت خواهند نهاد! حال کجاست فتحعلی آخوندزاده، ميرزا آقاخان کرمانی، ايرج ميرزا، عارف قزوينی، صادق هدايت و ديگر همفکران و انديشمندان، کجايند که ببينند چه به روز مردم اين کشور آمده و تا چه درجه سقوط و انحطاط در جانشان ريشه دوانده است که دارنده تحصيلات ليسانس ساعت ها درصف، جن گير و رمال و دعانويس می‌جويند!!! فتحعلی گرامی، ديدی که مشکل اين مردم سواد و مدرسه نيست! اين خانه از پای بست ويران است. بدبخت آن کشوری که دانش آموخته های آن درپی فالگير و دعانويس و جن گيرست! از بی سوادها و کم سوادها ديگر چه انتظاری می توان داشت. شباهنگ با سلام - تقريباً يکسال از چاپ عکسهای آنچنانی در سايتتان ميگذرد ، عکسهای که تصويرگر مسيح در تکه کاشی شکسته ای! و کلمه الله بر بدن بزی!و... البته اعلان مطالب از سوی يک شبکه خبری مسئله عادی بوده ، ولی از اينکه بخواهد توأماً در کنار مطالب ، نظرخواهی در ميزان سنجش ايمانی مردم اين ديار داشته باشد ، جای تعمق داشته؟! مخصوصا بنگاه سخن پراکنی بريتانيا، که قبل از اين نزد مردم ايران،بطور سنتی به ورود،از در مذهب متهم بوده! پس بهتر است،چنانچه هرچقدر، جامعه بشری اشاعه تفکرات معنوی را، برای خود لازم داشته باشد، آن رسانه در اين ديار و در اين خصوص لب فروبندد. ضمن آنکه باروری و اشاعه نقطه نظرات ايمانی، جايگاه والاتر و محکمتری از اين اشکال داشته، و همانکه خرافات جايگاهش در استمرار انديشه معنوی مانند عادت انسان به مواد نئشه زاست ، يا باصطلاح امروزی مواد 'دوپينگی' ، و اگر به ظاهر زيبائی همراه بياورد ، زيبائی آن همچو شبنمی ميماند که با طلوع خورشيد و گرمای روز از دست رفته ، پس قبل از آنيکه آنچه بزرگان پيش از اين رشته اند پنبه شود! بيائيم همه باهم بر ريسمان توحيدی چنگ زنيم تا با اتحاد در عملکردی درست ، جامعه بشری را از فساد و اظمحال دور نمائيم ، وگرنه بمثابه آن ضرب المثل ميگردد که يک ديوانه سنگی به چاهی انداخت و هزار عاقل از خارج کردنش عاجز. ايماندوست - تهران موضوع سطل اب و اوردن طلسم داخل سطل حقيقت داره و من خود به دقت شاهد جريان بودم . برای اطلاع من در سو ئد کارشناسی ارشد ميخوانم و ادم عامی يا خرافاتی هم نيستم. چيزهايی در اطراف ما ظاهرا در جريان هست که خارج از درک ما انسانها ميباشد. عماد اين پيشگو اگه واقعا آينده را می بيند، چرا در بورس يا بازار سرمايه گذاری نمی کند؟!!!! هادی - برازجان سال پيش هر کسی از دعانويسی ورمالی و حقه بازی حرف ميزد همه ميخنديدند اما با وجود ملاها که خودشان دعا نويس بودند دوباره خرافات و اين جور چيزها را رواج داده اند ميخوام به اين آدما بگم يک دعا بنويس بزار لای دفترچه بانکت که اعدادش بره بالا احتياج به کلاهبرداری نداشته باشی.کل اگر طبيب بودی سر خود دوا نمودی. سفورا سقز در جوامع مادی خرافات رشد ميکند و حتی با مذهب نيز آميخته ميگردد.فقر که ميوه استبداد است نادانی را با خود به همراه مياورد.بيکاری موجب ناراحتی افکار و روان ميگردد و شغلهای کاذبی از جمله جنگيری و غيره را ايجاد ميکند.دولتمردان خرافاتی و متعصب نيز ازعلل ديگر اين خرافات هستند.هر کس که دانشش بيشتر است قيمتش نيز فراتر است و به هيچ عنوان زير بار خرافات نميرود بنابراين سطح فرهنگی ايران که به دانش نسبی افراد کوچه وبازار و يا شهر و روستا بستگی دارد افت کرده است.در عوض جمعيت بيسوادان و کسانی که تحصيلاتشان را به علل مسائل اقتصادی يا خانوادگی ترک ميکنند بطور نسبی افزوده گشته است.بزرگان ادبيات و فلسفه همگی شعار زگهواره تا گور دانش بجوی را سر داده اند و کليد ترقی فرهنگی اقتصادی دموکراسی سرزمينها را بر روی تمدن بنا گذارده اند.جای بسی خجالت است که اقليتی از ايرانيان هنوز نادانی خرافاتی را بجای ترازوی خرد ميسنجند که اصل خرد خود يکی از ارکان اصلی دين زرتشت به حساب ميامد. محسن - هلسنکی تمام اين کارها کذب محض است اصلا معنی ندارد تا به حال نه سراغ اين موحملات رفتم نه خواهم رفت. علی رضا - تهران اين جور افراد که ادعای جن گيری و غيب گويی می کنند اصولا در عمر خود سايه جن را هم نديده اند تعاريفی که ظاهر جن می کنند مويد اين حرف است اگر هم غيب گو هستند پس چرا وضعشان اين است که برای لقمه نانی بايد از صبح تا شام دروغ تحويل مردم دهند . و صد عجب و تاسف از اين عوام الناس که گمان می کنند گره که خود به دست خود به زندگيشان انداخته اند ايشان با دم مسيحايی باز می کنند! حال آنکه اگر کاری بلد بودند گره از کار پر گره خود باز می کردند. عبدالکريم وثوقی - مشهد کارشون شبيه يه شوخی بی مزه است .اينکه چرا بعضی ها جدی ميگيرند !!!!! نميدانم . مهرداد - تهران خدمات
در ۲۸ سال اخير صف در همه ابعاد زندگی اجتماعی مردم ايران نقش تعيين کننده داشته است. صف های زيادی را به چشم ديده ام. صف های ارزاق عمومی در نخستين سالهای انقلاب، سال های جنگ ايران و عراق و پس از آن.
يک روز بالاخره بختمان باز می شود (۱)
آقای مالکی که پس از صدور حکم اعدام برای صدام سخن می گفت، رییس جمهور برکنار شده عراق را یک جنایتکار و دیکتاتور خواند که مستحق مجازاتی است که دادگاه برای او در نظر گرفته است. نخست وزیر عراق افزود که شهدای ملت عراق، حق داند که از این حکم خوشنود باشند. نوری المالکی گفته است که حکم صادر شده شاید به تخفیف درد و رنج بیوه ها و یتیمان قربانیان صدام منجر شود. وی گفته است که حکم صادر شده برای صدام، در پاسخ به فریاد هزاران برادر و خواهر افرادی است که توسط صدام زندانی و اعدام شدند. آقای مالکی تاکید کرده که دولت وی درصدد ساخت عراقی بدون نفرت های قومی و گورهای دسته جمعی است. دادگاه محاکمه صدام حسين، رهبر پيشين عراق را به اعدام با طناب دار محکوم کرده است. وی پس از اعلام حکم در دادگاه گفت که می خواهد حکمش توسط جوخه اعدام اجرا شود. در جلسه پايانی دادگاه که روز يکشنبه 5 نوامبر در ميان تدابير شديد امنیتی در بغداد، پايتخت عراق، برگزار شد، قاضی رئيس جمهور سابق عراق را به جرم 'جنايت عليه بشريت' به اعدام محکوم کرد. خدمات
نوری المالکی، نخست وزیر عراق طی اظهاراتی که از تلویزیون این کشور پخش شد، صدام حسین، رهبر سرنگون شده عراق را که در اولین پرونده خود با مجازات اعدام روبرو شده، بدترین حاکم عراق در طول تاریخ این کشور معرفی کرد.
مالکی: صدام بدترین حاکم در تاریخ عراق بود
تامس پین: دنیا کشور من است، تمام انسان‌ها برادران من هستند و نیکوکاری مذهب من است سلاح پین که او را غالبا اولین انقلابی بین‌المللی می‌دانند قلمش بود. او دولتی را که در راس آن یک فرد یا گروه کوچکی غیر منتخب قرار داشته باشند مردود می‌دانست و از برابری، حقوق بشر، آزادی، دموکراسی نیابتی و عدالت اجتماعی دفاع می‌کرد. در زمانی که او می‌زیست اینها افکار بسیار خطرناکی بودند. پین بسیاری از باورهای حاکم بر جامعه را به چالش کشید که در لیست پرشمار آنها برده داری، سلطنت و مسیحیت هم بود. پیش از تام پین، تحصیل‌کردگان برای تحصیل‌کردگان دیگر در باره سیاست می‌نوشتند اما او متفاوت بود و می‌گفت چون می‌خواهم آنها که به زحمت خواندن می‌دانند حرفم را بفهمند باید "از هر زیور ادبی پرهیز ‌کنم و آن به زبانی به سادگی الفبا در‌آورم." این شد که در آن زمان که بیشتر مردم بیسواد بودند نوشته‌های او در میخانه و قهوه‌خانه و خانه‌ها خوانده می‌شد. تامس پین در سال ۱۷۳۷ در خانواده‌ای با امکانات محدود در انگلستان به دنیا آمد. او در انقلاب آمریکا یا به عبارت دیگر جنگ‌های استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ و انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ نقش مهمی بازی کرد و بعدها نوشت: "سهم داشتن در دو انقلاب یعنی زندگی‌ای که هدفی داشت." متن و تصاویری از واکنش‌ها به انتشار حقوق بشر تامس پین او در تنهایی و انزوا در آمریکا که در آن زمان هنوز کشوری نو بود درگذشت. در ۳۷ سال اول زندگی پین نشانه‌ای نبود که نشان دهد او بعدا به یک چهره مهم تاریخی بدل خواهد شد. تا آن زمان زندگی‌اش سراسر ناکامی بود. مدرسه را در دوازده سالگی رها کرد و شاگرد پدرش شد که برای خانم‌ها شکم‌بند درست می‌کرد. بعد شغل‌های زیادی را تجربه کرد؛ ملوان، معلم، مامور گمرک و مغازه‌دار شد اما در هیچ کدام موفق نبود. دو بار ازدواج کرد، همسر اولش به همراه نوزاد سر زا رفت و ازدواج دوم هم بدون بچه و خوشی از هم پاشید. او در ۳۷ سالگی از کار اخراج شد و هر چه را که داشت فروخت تا قرضهایش را بدهد. در همین زمان بود که زندگی‌اش عوض شد. تظاهرات تی پارتی در آمریکا در سال ۲۰۱۰ با جمله‌ای از تامس پین: این روزگاری است که روح آدمی را امتحان می‌کنند با کشتی از اقیانوس اطلس گذشت و دسامبر سال ۱۷۷۴ به آمریکا رسید. در آن زمان آمریکا مستعمره امپراتوری بریتانیا بود و او درست چند ماه پیش از انقلاب آمریکا به این کشور پای گذاشت که بعد معلوم شد بهترین زمان ممکن بوده است. کمی بعد از ورود به آمریکا، پین مقاله‌ای نوشت و برده‌داری را تقیبح کرد: "تاجران انسان (یک کالای غیر طبیعی) اگر به ندای منطق توجه یا به فرمان قلبشان گوش کنند باید به پلیدی تجارت برده پی برده باشند." او مثل بیشتر بقیه زندگی‌اش شجاع و از زمان خود جلوتر بود و دیدگاه‌هایش برای صاحبان قدرت در آمریکا خوشایند نبود. آنچه تام پین را در آمریکا معروف کرد نوشته‌ای بود به نام عقل سلیم (Common Sense) که در فوریه ۱۱۷۶ منتشر شد. او از استقلال آمریکا دفاع کرد در حالی که در آن زمان بسیاری از آمریکایی‌ها هنوز متقاعد نشده بودند. او همچنین گفت مسئله آمریکا اهمیتی جهانی دارد: "آرمان آمریکا معیار بسیار خوبی برای آرمان بشریت است." درک همگانی بیش از نیم ملیون نسخه فروخت و آن را عامل قطعی تغییر افکار عمومی و راه گشای اعلامیه استقلال آمریکا در ژوئیه ۱۷۷۶ می‌دانند. تام پین به سلطنت حمله می‌کرد و اصل میراث را به سخره می‌گرفت. او همچنین می‌گفت حاکمیت قانون باید بر هر چیز مقدم باشد: "اما بعضی می‌گویند شاه آمریکا کجاست؟ قانون شاه آمریکا است." در پایان سال ۱۷۷۶ مبارزه برای استقلال آمریکا خوب پیش نرفته بود. پین بیانیه‌ای دیگر نوشت به نام بحران؛ نوشته‌ای چنان قوی و الهام بخش که واشنگتن دستور داد در شب نبرد برای همه سربازان خوانده شود: "این زمانه‌ای است که روح بشر را امتحان می‌کند. در این بحران آنها که تابستان‌ها سربازند و در روزهای آفتابی وطن‌پرست، از خدمت به کشورشان سرباز خواهند زد اما آنکه اکنون ایستاده سزاوار عشق و سپاس مردان و زنان است. استبداد مثل جهنم بسادگی مغلوب نمی‌شود اما ما این تسلای خاطر را داریم که ستیز هر چه سخت‌تر، پیروزی باشکوه‌تر. فهم همگانی نوشته تامس پین این نقطه عطفی شد و آمریکایی‌ها جنگ را بردند. در پایان جنگ در سال ۱۷۸۳، پین بطرز شگفت‌انگیزی به مسیری کاملا تازه کشیده شد. او یک پل آهنی جدید طراحی کرد و برای یافتن سرمایه‌گذار برای ساخت آن -که به نتیجه هم نرسید- به فرانسه و بعد به کشور خودش انگلستان رفت. در انگلستان با وجود نقشش در انقلاب آمریکا، دستگیر نشد اما دولت کارزاری را برای بدنام کردن او شروع و اتهامات زننده‌ای را به او نسبت داد؛ این که او کلاه‌بردار است، زن اولش را وقتی حامله بوده آنقدر کتک زده که مرده و با گربه‌ رابطه جنسی دارد. در سال ۱۷۸۹ وقتی پین در انگستان بود انقلاب فرانسه رخ داد. ادموند برک که اکنون او را پدر محافظه کاری مدرن می‌دانند کتابی نوشت و انقلاب فرانسه را تقبیح کرد. پین قلم به دست گرفت و معروفترین کارش را در جواب مستقیم به برک نوشت: حقوق بشر. پین تاکید داشت که از منظر حق، انسانها برابر و آزاد هستند: "ارتقا کاذب برخی انسانها است که سبب خوارشدن کاذب انسانهای دیگر می‌شود تا اینکه همه چیز از طبیعت خویش تهی می‌شود." پین به سلطنت حمله می‌کرد و آن را سرکوبگر و بی‌معنا می دانست و طبقه اشراف را افرادی بی‌مصرف می‌دانست که "فقط مصرف کننده اجاره هستند." او می‌خواست مردم عادی را آموزش دهد: "جهل ماهیت عجیب خود را دارد، وقتی زایل شود برگرداندنش ناممکن است. می‌توان بسیاری را جاهل نگهداشت اما نمی‌توان کسی را جاهل کرد." تامس پین: کسی که آزادی خود را تامین کرده باید از آزادی دشمنش هم محافظت کند، اگر او این وظیفه را ادا نکند سابقه‌ای می شود که گریبان خودش را خواهد گرفت تام پین همچنین با جزئیات زیاد درباره یکی از ایده‌های خود نوشت که در عمل نوعی دولت رفاه بود، بسیار پیش از اینکه چنین دولتی در جایی از جهان وجود داشته باشد. او جدول‌هایی تدوین کرد که نشان می‌داد مالیات تزایدی و مالیات بر ارث چگونه می‌تواند برای حمایت از فقرا، کودکان، سالمندان و آموزش همگانی استفاده شود. پین در کارهای بعدیش طرفدار این بود که هر مرد و زنی که به ۲۱ سالگی می‌رسد باید پانزده پوند (که در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود) دریافت کند تا "بتواند دنیایش را آغاز کند." این را می‌توان یکی از اولین نمونه‌های طرح‌های امروزی درآمد پایه همگانی (Universal Basic Income) دانست. عدالت اجتماعی انگیزه اصلی تام پین بود و ثروت عظیم در کنار فقر شدید را تقبیح می کرد: "تضاد تمول با فلاکت، مدام به چشم می‌خورد و چشم را آزار می‌دهد، گویی مردگان و زندگان به هم زنجیر شده‌ باشند." خانه‌ای در ساسکس غربی که زمانی تامس پین در آن زندگی می‌کرد نوشتن حقوق بشر باعث شد پین در انگلستان تحت تعقیب قرار بگیرد و از ترس اینکه به اتهام خیانت اعدام شود در سال ۱۷۹۲ به فرانسه گریخت. به محض ورود به فرانسه به نویسنده سرشناس حقوق بشر شهروندی فرانسه اعطا و به عنوان نماینده پارلمان انقلابی فرانسه انتخاب شد. در حالی که در انگستان پین را تندروی بسیار خطرناکی می‌دانستند، او در فرانسه زمان انقلاب در مقایسه با رهبران انقلابی چهره‌ای میانه‌رو بود و همین میانه‌وری نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود. خانه تامس پین در نیویورک که کنگره به پاس خدماتش به استقلال آمریکا در اختیارش گذاشته بود رهبران انقلاب می‌خواستند پادشاه فرانسه لویی شانزدهم را اعدام کنند. پین شجاعت را به مرز حماقت رساند و استدلال کرد که شاه باید محاکمه شود و در هیچ صورتی نباید اعدام شود. به این ترتیب او دشمنان قدرتمندی پیدا کرد که او را دستگیر کردند و به زندان انداختند. قرار بود گردنش را با گیوتین بزنند اما وقتی زندانبانان برای بردن اعدامی‌ها آمدند، در سلول او باز بود و علامت ضربدر روی در از چشم زندانبان‌ها پنهان ماند. فردای آن روز روبسپیر رهبر انقلاب از قدرت ساقط شد و گردنش زیر گیوتین رفت. پین نجات پیدا کرد. انگیزه تام پین ترحم برای پادشاه فرانسه نبود بلکه او به حکومت قانون باور داشت و با مجازات اعدام مخالف بود، دیدگاهی غیرمعمول برای آن زمان. پین آخرین کتاب معروفش، عصر خرد را در فرانسه نوشت و روشن کرد که به خدا اعتقاد دارد اما حمله تند او به مسیحیت بسیاری را عمیقا تکان داد. پین در سال ۱۸۰۲ به آمریکا برگشت. تا هفت سال بعد که درگذشت روزگار خوشی نداشت. به دلیل نوشتن عصر خرد کاملا طرد شده بود و همین طور به دلیل حملاتش شدیدش به جورج واشنگتن که در آن زمان در آمریکا بسیار تکریم می‌شد اما پین به او انتقاد داشت که چرا در زندان فرانسه به دادش نرسیده است. تامس پین: وقتی در کشوری در دنیا بتوان گفت فقرا خوشحالند و خبری از جهل و رنج در بینشان نیست، زندانها از زندانی خالی‌اند و خیابانها از گدا، سالمندان نیازمند نیستند و مالیات ظالمانه نیست، دنیای عقلانی دوست من است چون من دوست خوشبختی هستم. وقتی بتوان این چیزها را گغت کشور من می‌تواند به قانون اساسی و دولتش ببالد حتی امروز هم در سال ۲۰۱۸ توماس پین چیزی برای عرضه به مردم دنیا دارد. احتمالا از آنچه در دنیا اتفاق می‌افتد بشدت آزرده بود. او که به جورج واشنگتن حمله می‌کرد به دونالد ترامپ چه ممکن بود بگوید؟ اما او در هر حال قلمش را بر می‌داشت یا پای کامپیوتر می‌نشست و به دشمنان دموکراسی، آزادی، حاکمیت قانون، حقوق بشر و ذات حقیقت حمله می‌کرد. او احتمالا به فساد مالی اعتراض می‌کرد و تشویق به جنگ برای کسب سود را شر بزرگی می‌دانست: "در تمام کشورهای دنیا افراد بسیاری زندگی‌شان را از راه جنگ و ادامه دعوای ملل می‌گذرانند، حقیقتی که همانقدر که تکان دهنده است راست هم هست- اما از همه نابخشودنی‌تر وقتی است که آنها که در دولت کشوری هستند پاشیدن بذر نفاق را هم و غم خود می‌کنند و تعصب را بین ملت‌ها پرورش می‌دهند."
اگر تامس پِین که ۲۰۹ سال پیش در چنین روزی درگذشت، زنده بود، احتمال یکی از برجسته‌ترین، موثرترین و سازش‌ناپذیرترین صداها در مخالفت با قدرت‌مداران بود و قلم به دست گرفته بود و برای مردمان عادی می‌نوشت. آنچه او در دوران زندگی‌اش نوشت بر رویدادهای زمان خودش تاثیر گذاشت و بسیاری از نوشته‌های او حتی در دنیای متلاطم سال ۲۰۱۸ که به عصر ترامپ معروف شده هم موضوعات روز هستند.
تام پین؛ قهرمان دو انقلاب که برای مردم عادی می‌نوشت
در اين صفحه مجموعه ديگری از عکسهای بارش برف در نقاط مختلف تهران را می بينيد. در ضمن موضوع مسابقه عکس ماه جاری صفحه صدای شما شادی و غم است. احسان اسلامی محمد ابراهيمی کاوه اسديان حميدرضا ب محبت پيمانی نحوه ارسال عکس برای اين صفحه: عکس را از طريق پست الکترونيکی شخصی خودتان به آدرس persian.online@bbc.co.uk برای ما بفرستيد. موضوع (subject) نامه خود را حتماً واژه انگليسی photograph انتخاب کنيد. فراموش نکنيد نام خود و اطلاعات اوليه درباره تصاوير را نيز برای بفرستيد. اگر خواستار اطلاعات بيشتری هستيد با ما تماس بگيريد، به آدرس: persian.online@bbc.co.uk برای ارائه عکس به بی بی سی بايد موافقت کنيد که اجازه غيرانحصاری و رايگان (royalty-free) انتشار آن را با هر استفاده و در هر رسانه ای، به ما بدهيد. با اين حال توجه داشته باشيد که حق تکثير (کپی رايت) هر اثری که در اختيار بخش خبری بی بی سی در اينترنت می گذاريد هنوز متعلق به شماست و اگر عکس شما پذيرفته شد، ما نام شما را در کنار آن در سايت بی بی سی می آوريم. بی بی سی نمی تواند استفاده از کليه عکسها را تضمين کند و حق ويرايش توضيحات شما برای ما محفوظ است. خدمات
برف سنگين در تهران زندگی عادی را مختل کرده است. مدرسه ها بيشتر روزهای هفته تعطيل بوده اند و بسياری نتوانستند سر کار خود حاضر شوند. بعضی از جاده ها در شمال و غرب ايران بسته شده و بيش از هفتاد پرواز لغو شده است.
عکس های شما از بارش برف سنگين در تهران
روزنامه نگاری کار من نبوده و نيست. روزنامه نگاری طرز فکر و سليقه و جهان بينی خاصی می خواهد که با روحيه ی من سازگار نيست. روزنامه يا مجله، مجموعه ای است از اخبار و اطلاعات فريبنده به اضافه داستان های عوام پسند و تفسيرهای هنری اغلب حساب شده و بی ارزش. مجله ترقی به خاطر سر مقاله های سياسی پدرم طرفداران زياد داشت و باقی مطالب آن عبارت بود از داستان های عشقی – تاريخی – پاورقی- و مقدار زيادی هم چاخان پاخان. ساير مجله ها نيز به همين شکل بودند. حتا، مجله ها ی پر تيراژ فرنگی هم، به ظاهر بسيار آراسته و پيراسته، مملو از مقاله های حساب شده جنجال انگيز و اخبار اغراق آميز و دسته بندی های سياسی اند. همه چيزهايی که من از آن ها فراری ام. ادبيات دنيای ديگری است. حساب و کتاب ندارد. ادبيات واقعی را می گويم. نويسنده ای بزرگ، مثل کنراد يا ناباکف را در نظر بگيريد: هر دو جهان بينی خاص خود را دارند و طرح پرسش از مسائلِ بنيادی می کنند. ناباکف واقعيت تبعيد را به گونه ای فلسفی مطرح می کند، به عنوان مقوله ای اگزيستانسيل. تولد سرآغاز تبعيدهاست و مرگ آخرين صورت آن است. چه گونه می توان بر درد تبعيد فائق شد؟ تنها از راه آفرينش هنری و خلاقيت ذهنی و باز سازی دنيای گم شده از طريق تخيل. اين پرسش ها و پاسخ ها خارج از حيطه روزنامه نگاری است. تهران ديروز دنيای کودکی و جوانی من بود . شميران و محله های فريبنده اش، شب های جادويی و تب و تاب های عاشقانه اش، عطرهای خواب آور خيابان هاش، نورها و رنگ های سکرآور و دنيای امن و شيرين کوچه پس کوچه هاش، بدجنسی ها، ترس ها و غصه هاش، همگی بازتاب دنيای درونی من بودند. شکی نيست که تهران ديروز جمع و جور و گرم و نرم بود. اما در جوار آن "تهران مخوف" هم وجود داشت که با من و خانه امن و آرام شميران فرسنگ ها فاصله داشت. تهران آن وقت ها زمان کشف دنيای فرنگ و شگفتی های جهان مدرن و پديده های حيرت آور غربی بود. سينماها، فيلم های آمريکايی، کافه های نيمه اروپايی، کفاشی باتا، مغازه پچلا، ترجمه رمان های فرانسوی، همه اتفاقی تازه و بديع به شمار می رفت. و کشف اين دنيا مصادف با زمان جوانی من بود که واقعيت کيف آور آن را صد چندان می کرد. فروشگاه فردوسی تازه افتتاح شده بود. دو طبقه بيشتر نبود. از طبقه هم سطح با پله کانی برقی به بالا می رفتيم. و در آنجا کافه کوچکی بود – کافه آلمانی - که سوسيس و سيب زمينی می داد. بالا رفتن از اين پله برقی به منزله صعود به دنيايی ديگر بود - دنيای سحرآميز غرب. و آن سالاد سيب زمينی مزه ای داشت که نمی توان طعم آن را دوباره چشيد و يا خوشبختی نشستن در آن کافه را دوباره تجربه کرد. من بيست و پنج سال است که در پاريس زندگی می کنم و بيشتر شهرهای اروپا را گشته ام. اما هيچ کافه ای برايم جذابيت کافه نادری را نداشته است. کوچه های سنگفرش رم يا فلورانس دلم را ربوده است اما پرسه زدن در خيابان لاله زار و استانبول چيزی ديگری بود. يا صد بار رفتن و برگشتن از خيابان سعدآباد و خيره شدن به پسرهای تازه بالغ چشم خمار و ايستادن جلوی بستنی فروشی ويلا و مردن و زنده شدن از خوشی. هر بار که به تهران بر می گردم به دنبال زمان از دست رفته و مکان های گم شده می گردم و می بينم که از دنيای آن وقت ها، جز تکه پارهايی مجروح و مخدوش چيزی باقی نمانده است . مثل ته مانده زيبايی زنی پير، که لابلای چروک ها ی صورت شکسته اش، همچنان، باقی مانده است. چندی پيش، با دو تا از دوستان قديم، دو تا از گل های شيراز ( با اشاره به داستان گل های شيراز در کتاب دو دنيا) ، که بعد از سال ها اقامت در خارج به تهران بازگشته بودند، هيجان زده و دلتنگ، به کافه نادری رفتيم. از در که وارد شديم خشکمان زد. چشم هايمان به دنبال باغ کافه نادری و آبگير بزرگی که در وسط آن قرار داشت، می گشت، به دنبال پيست رقص و دسته ارکستر و خانواده های خوشبخت و رفت و آمد ها. به دنبال آن روزها. سالنی ديديم خلوت و بی روح. بيرون از آن حياطی زشت با چند درخت خشک قرار داشت و حوضی خالی از آب، پر از سطل های آشغال و اجناس درب و داغون. پشت يکی دو ميز مردانی افسرده سرگرم خوردن بودند و پيشخدمتی غمگين تکيه به ديوار داده بود و به جايی دور در فضا نگاه می کرد . سری به خيابان لاله زار و سينما متروپل زديم و جز مغازه های سيم و لامپ فروشی و الکتريک چيزی نديديم. پشيمان از آمدن به خانه برگشتيم و فهميديم که از گل های شيراز هم جز خاطره ای به جای نمانده است. اين از تهران امروز. با اين همه، از اين تهرانِ کج و کوله و شلوغ و دودآلود نمی توان گذشت. نمی توان فراموشش کرد و به سويش بر نگشت. نمی دانم خاطرات حاج سياح را خوانده ايد يا نه؟ اين شخص يک عمر در حال گريختن از وطن و بازگشتن به آن است، از فلاکت و فقر و عقب ماندگی شهرهای ايران رنج می برد ( زمان ناصرالدين شاه است)، سفر به شهرهای اروپا و آمريکا می کند، آثار تمدن و تجدد را می ستايد، وليکن، چندی نگذشته، از نو فيلش ياد هندوستان می کند، زشتی ها و بدی های تهران و ساير شهرها از يادش می رود (خاطره کوتاه است) و بر می گردد. همان آش و همان کاسه. دوباره فرار و دوباره دلتنگی برای جايی به اسم وطن، دلتنگی برای شهری خيالی. سياست و انديشه سياسی در رابطه با تاريخ است و تاريخ تافته ای بافته از اتفاق های موقتی است. من، مثل نقاشی که نياز به رنگ و روغن دارد، به رويدادهای واقعی و حادثه های اجتماعی، برای ساختن فضا و شخصيت ها نياز دارم. آنچه در واقعيت شکل می گيرد، حرف ها، برخوردها، اتفاق ها، آدم ها، ابزار کار من هستند. واقعيت زمينه کارهايم است اما دوست دارم در اين واقعيت دخل و تصرف کنم يا نشان دهم که خواسته های محدود و دردمند انسان تک ساحتی ، شعارهای انقلابی، ترس ها و حسرت های فرد منتشر، تا چه اندازه بی اعتبار و موقتی است. سياست، ايدئولوژی ها، اصالت ماده و حقانيت مطلق عقل، احکام اجتماعی و بودنی های روزانه و جنگ و انقلاب و امر به معروف و نهی از منکر، همه هياهو بر سر هيچ است. همه اين بودنی های ظاهری در دل جهانی بزرگ شکل می گيرد و آن جهان صور ازلی و حقايق مثالی است، جهانِ بی زمان ايده های ابدی. ساده تر بگويم. حقيقت عشق يا زيبايی يا خوبی امری مطلق و بنيادين است. هميشگی است. پرسش از مرگ، از حقيقتی متعالی، از هستی و بودن و شدن، پرسش از عدم و نيستی، از معنای زندگی، همگی پرسش هايی آغازين و هميشگی اند. راز جاوادانگی هملت و اوديپ و ساير آثار بزرگ در چيست؟ در طرح فکنی مسايل بنيادين. ادبيات سياسی دوره ای است. نا پايدار است. مسائل اجتماعی موقتی اند. خلاصه اين که، من دوست دارم در لابه لای اشکال واقعی و برش هايی از زندگی اجتماعی پرسش هايی فلسفی مطرح کنم اما يواشکی و پنهانی. بهترين نمونه اين نوع ادبيات چخوف است. داستان هايش لبريز از حيات و طنز و وضعيت تراژيک انسان اند. ادبيات دوره پهلوی سراسر گرفتار ساواک و زندان شاه و آه و ناله های سياسی ست. امروز اين ادبيات ارزش و اثر خود را از دست داده است. مثل ادبيات سفارشی در زمان استالين. کتاب دو دنيا با تأکيد بر اين موضوع شروع می شود که نويسنده در آسايشگاه روانی به سر می برده است، و با اين تأکيد به پايان می رسد که قصه های کتاب در آنجا به پايان رسيده و خانم دکتر از بهبودی نويسنده آن هم با دست پر بسيار راضی است. اين يک شگرد برای قصه گفتن است مانند آنچه مارکز در خواب هايم را می فروشم به کار برده است يا واقعيت دارد؟ اگر واقعی است چه تألماتی داشتيد و چرا کارتان به آسايشگاه روانی کشيد؟ من داستان نويس ام و داستان ترکيبی از واقعيت و خيال است. بارها در مصاحبه های گوناگون تاکيد کرده ام که کتاب دو دنيا و داستان هايی که مربوط به خاطرات کودکی و جوانی من می شوند ( در خاطرات پراکنده ) عکس برگردان واقعيت نيستند و نبايد آن ها را زندگی نامه من دانست. درست است که من از افراد خانواده ام: عمه و خاله و دايی ها و پدر مادرم ، به عنوان شخصيت های داستانی، استفاده کرده ام و تهران آن وقت ها زمينه داستان هايم است، اما اين داستان ها، بيش از هر چيز، داستان اند. فقط خاطره گويی نيستند. پدر من شخصيتی در رمان است، بخشی از او واقعی و بخشی تخيلی است. ساخته و پرداخته ذهن داستان نويس من است. مجموعه داستان های پيوسته در کتاب دو دنيا داستان بزرگ شدن يک دختر بچه و تشرف او به زندگی است. در هر فصل اولين تجربه او از مرگ، از عشق، از دلهره بزرگ شدن، از کشف راز های بلوغ، توهم ها و دروغ ها، مسئله انتخاب و آزادی، همه به نوعی مطرح می شوند. متاسفانه کسی به اين جنبه داستان ها توجه نکرده است. دو دنيا يعنی دو ساحت هستی: تولد و مرگ ، حقيقت و دروغ، خا نه امن و معقول شميران در مقابل دنيای آشفته بيرون، دنيای شيرين و معصوم کودکی و دنيای بزرگ تر ها - بزرگ ترهای کلک و متظاهر. من دوست ندارم مفسر داستان هايم باشم ولی دلم می سوزد وقتی می بينم که منتقدين ادبی کمتر به اين جنبه از داستان هايم توجه کرده اند. رفتن به کلينيک روانی می تواند واقعی يا تخيلی باشد. از جنبه داستان نويسی و ساختار ادبی به آن نگاه کنيد. آنچه اهميت دارد اين است که آيا اين ورود و خروج به کلينيک روانی، در آغاز و خاتمه کتاب، کاربرد ادبی دارد يا نه؟ در اين کتاب همه چيز دو وجه دارد، بخصوص زمان و مکان: گذشته و حال – پاريس و تهران. نگاه راوی، هنگام ورود به آسايشگاه روانی، معطوف به گذشته است. و گذشته تنها زمانی است که برای او واقعيت دارد. آنچه در دل زمان کنونی شکل می گيرد برايش نا آشنا و دردناک است. افق آينده را هم تاريک و بسته می بيند. در نتيجه، خودش را به سوی گذشته پرتاب می کند. از اينجاست که خاطره ها شروع می شوند. بازگشت به دنيای گذشته، از نظر روانی، جنبه درمانی دارد. سفر کشف و شهود است. بايد به انتهایِ مطلق چاه سقوط کرد و از آن جا برخاست و سرشار از نيروی حيات و دست پر بازگشت. اين شرط تولدهای دوباره است. در پايان داستان، نگاه راوی رو به آينده است. زمان انتظار است، انتظار اتفاق های خوب، زمان حرکت و جنبش و انتخاب و جهش. رفتن به آسايشگاه روانی و خروج از آن، تجربه ای واقعی بود. بازگويی آن به صورت اتفاقی شخصی معنی ندارد. من از آن برای نوشتن داستان و ساختار رمان و بيان دوگانگی زمان و هستی و موجوديت روان آدمی استفاده کردم. بعضی از داستان های هدايت و ساعدی را دوست دارم. شيفته طنز بهرام صادقی هستم. اما تحت تاثير هيچ يک نبوده ام. زبان فروغ فرخزاد و سهراب سپهری، بخصوص استفاده ای که هر دو از کلمه های ساده و، در عين حال، سخت شاعرانه، می کنند، بی شک من را تحت تاثير قرار داده. همچنين، شيوه فارسی نويسی داريوش آشوری. من از پانزده سالگی به آمريکا رفتم و تحصيلات دبيرستانی و دانشگاهی خود را در آن جا تمام کردم. زبان فارسی و شيوه نگارش و درست نويسی آن را پيش خود آموختم. نثر محکم شاهرخ مسکوب و روان نويسی و زيبايی نثر داريوش آشوری کمک بزرگی برايم بود. همين طور خواندن ادب کلاسيک. اما در پی يافتن نثری برای خودم بوده ام و هستم که ماجرايی بس مشکل و وسوسه انگيز است. به نظر من، بدترين و آشفته ترين نثر داستان نويسی، در حال حاضر، متعلق به نويسندگان درون مرزی است. بجز چند استثنا. کتاب هايی به دستم می رسد که حيرت زده ام می کند و از خودم می پرسم آيا اين زبان فارسی دری است ؟ کلمه های عربی، کلمه های خارجی ( ترجمه از زبان های غربی ). کلمه های فارسی قديم و کلمه های من درآری، به شيوه ای گنگ و نامفهوم، برای زجر دادن خواننده کنار هم رديف شده اند. همه هم به اسم مدرن و پست مدرن و ابر پست مدرن و مينی ماليسم و چند گونه زمانی و مکانی و جريان ذهنی و غيره. همه تقليدی نادرست از ادبيات خارجی با ترجمه های نادرست. در خارج و يا در داخل بودن شرط شناخت بهتر و يا کمتر زبان فارسی نيست. نويسندگان ايرانی در خارج، به نظر من، از آنجا که به دور افتادن از زبان فارسی آگاهی دارند، می کوشند تا رابطه با اين زبان را تا حد امکان حفظ کنند. همين آگاهی و تلاش باعث به وجود آمدن نثرهای خوب و روان بعضی از آن ها شده است. مهم خواندن ادب کلاسيک فارسی و شعر و حساس بودن نسبت به امکانات و زيبايی درونی زبان فارسی است. گيرم شما در ايران زندگی می کرديد، چه می شنويد؟ زبان عجيب غريب جوانان، گفتار اکثر غلط مردمان کوچه و بازار، زبان گويندگان راديو و تلويزيون. من از آن دسته نويسندگانی که داستان هايشان را ابداع می کنند و با قوه تخيل می نويسند، نيستم. بايد که اتفاق های داستانم را تجربه کرده باشم. حتا اگر يک برخورد ساده باشد. يک اتفاق کوچک تلنگر به ذهنم می زند، در يادم می ماند و يواش يواش تبديل به داستانی مفصل می شود. بعضی از قصه هايم از ابتدا تا آخر واقعی اند مثل سفر بزرگ امينه، خدمتکار، انار بانو. بعضی ها به دور يک حرف يا يک شخصيت تنيده شده اند. مثل درخت گلابی يا جايی ديگر. اما، همان طور که گفتم، بازگويی رويداد های واقعی کافی نيست. امينه خدمتکار بنگالی من بود و به پاريس آمد. اما من حرف های خودم را در لابلای واقعه های واقعی آن قرار دادم. در قصه امينه موضوع انتخاب و سرنوشت بن مايه آن بود. آيا امينه می توانست سرنوشت اش را تغيير دهد؟ زينب، در قصه خدمتکار از پيش محکوم است زيرا همه حقوقِ انسانی و مدنی از او سلب شده. او متعلق به جامعه ای مرد سالار است که برای زنی مثل او حق زيستن قائل نيست. امينه، بر عکس، از آنجايی که وارد جامعه ای دمکراتيک شده و چيزی به نامِ قانون را کشف کرده است، عليه قوانينی که دست و پايش را بسته عصيان می کند و موفق می شود. انار بانو را به راستی در فرودگاه تهران ديدم و شناختم. داستان او را، لحظه به لحظه، به همان شکلی که اتفاق افتاد، نوشتم. انار بانو، مثل صد ها مادر پير، قربانی انفلاب است. به دنبال پسرهايش در به در و آواره شده است. اما، در جوار زندگی او، زندگی ديگری هم جاری است و آن حيات سرگردان راوی داستان است. او نيز، ميان رفت و برگشت های مداوم ، به دنبال جايی ديگر می گردد، شهری خيالی که دست يافتنی است. او نيز مانند انار بانو مسافری گم گشته است و در جستجوی مکانی فراسوی مرزهای آشناست، جايی که شايد به باورهای درونی و خواسته های دلش نزديک باشد، جايی ديگر. آخر داستان هم معلوم نيست. بر عهده نويسنده است تا آن را تعيين کند. ده ها تلفن از آدم های مختلف داشتم که نگران سرنوشت انار بانو بودند و می خواستند بدانند چه بر سر او آمد؟ آيا گم شد؟ به پسرهايش رسيد؟ برگشت ايران؟ من نمی دانم و دلم می خواهد کسی ديگر به من بگويد. نخير ژورنال يا کتابچه خاطرات شخصی ندارم. يادداشت هايی پراکنده، در کتابچه هايی که نمی دانم کجا انداخته ام، دارم. گه گاه، درباره يک کتاب يا ملاقاتی شيرين با دوستی در سفر، يا حرفی که سخت به دلم نشسته، روی تکه کاغذی سفيد، يا در حاشيه يک روزنامه، يا رسيد بانک و قبض لباسشويی، دو سه خط نوشته ام. همين. خدا را شکر پرسش ها تمام شد. بله، از فروش کتاب هايم در ايران راضی هستم من خواننده های باوفايم را دارم. مهم نيست که تعدادشان به صد هزار نفر نمی رسد. يا چاپ کتاب هايم به هفده و بيست و سی نرسيده است. همين تعداد خواننده وفادار از سرم هم زياد است. خدمات
گلی ترقی از مصاحبه بيزار است و چنانکه خواهيد ديد در پايان همين مصاحبه نيز نفسی به راحتی می کشد و می گويد خدا را شکر که پرسش ها تمام شد. او در پاريس زندگی می کند اما در زمان اين مصاحبه در سفر تابستانی خود در تهران بود. مصاحبه به صورت مکتوب انجام شده است.
گفتگو با گلی ترقی، جست و جوی زمان و مکان از دست رفته
اما این پدیده را با تمام امکانات قابل ملاحظه ای که بسیج کرده و با کوله بار حکایتهای شاد و غمگینش که مثنوی هفتاد من کاغذ دیگری است، نباید همچنان که گفتیم جاده ای یک طرفه قلمداد کرد. زیرا که ایرانیان مهاجر با ترک وطن ارتباط خود را با سرزمین آباء و اجدادی نه تنها قطع نکرده که گسترش داده و در دوران غیبت به حضوری جایگزین ناپذیر نزد بستگان تبدیل شده اند. جهت یادآوری اشاره ای هر چند کوتاه به دلایل مختلف این ارتباطات ضروری است: گسترش این ارتباطات در سال های اخیر هم مهاجران را به عنوان حلقه ارتباطی با خارج از کشور و هم به مثابه جزئی لاینفک و اجتناب ناپذیر جامعه ایران قرار داده است که هرچند دو حرکت متفاوت و بعضا متضاد به نظر آیند، اما بازتاب آن در انسجام جغرافیای ملی- میهنی و رشد قانون گرائی قابل تعمق می باشد که در آخرین قسمت و با اشاره به سرمایه گذاری های متعدد به ویژه امور خيرخواهانه و نیکوکارانه به تحلیل آن خواهیم پرداخت. خدمات
اشاره بر تاریخی بودن مقوله مهاجرت که در راستای درک عمیق تری از چگونگی روند این پدیده انجام شد، ما را از طرح سوالی حول ویژگی های این پدیده در عصر حاضر معاف نمی سازد. در حقیقت ایران امروز با ایران قبل از تاسیس جمهوری اسلامی در رابطه با مهاجرت و همراه با تداوم آن از ویژگی های بسیاری بر خوردار است که در این قسمت بطور خلاصه و فهرست وار به آن خواهیم پرداخت.
مهاجرت، بذر جدائی یا نهال آرزو؟ 2
در حال حاضر ۶۹ تن از زنان عضو پارلمان افغانستان هستند انواع سهمیه جنسیتی در انتخابات پارلمانی کشورها ممکن است از دو نوع سهمیه مختلف جنسیتی استفاده کنند. سهمیه‌های جنسیتی تعیین شده در قانون: این نوع سهمیه‌ها ممکن است در قانون اساسی و یا در قانون انتخابات یک کشور معین شده باشند. مثلا در قانون انتخابات افغانستان، ۲۷ درصد کرسی‌های پارلمان برای زنان در نظر گرفته شده است. اکثر کشورهای آمریکای لاتین، فرانسه و بلژیک هم سهمیه‌های مشابهی در قانون انتخابات‌شان تعیین کرده‌اند. بعضی از کشورها هم مانند نپال، فیلیپین و اوگاندا در قانون اساسی‌ کشورشان، سهمیه‌های جنسیتی را مشخص کرده‌اند. سهمیه‌های قانونی می‌توانند برای نامزدها یا برای تعداد کرسی‌های پارلمان در نظر گرفته شوند. سهمیه‌های جنسیتی داوطلبانه: بعضی از کشورها هم در قانون سهمیه‌ای تعیین نکردند و احزاب سیاسی به طور داوطلبانه سهمیه‌ای را برای زنان در فهرست انتخاباتی حزب‌شان در نظر می‌گیرند؛ مانند آلمان، نروژ و سوئد. اگر یک یا دو حزب اصلی یک کشور چنین سهمیه‌هایی در نظر بگیرند این می‌تواند باعث اشغال کرسی‌های بیشتری توسط زنان در پارلمان آن کشور شود. بعضی از کشورها در کنار این سهمیه‌های داوطلبانه سهمیه‌های تعیین‌شده در قانون هم دارند. کشورهایی که بالاترین درصد نمایندگان زن را در پارلمان دارند. آیا سهمیه‌های جنسیتی کارساز هستند؟ پاسخ این سوال ساده نیست. شکی نیست که اگر سهمیه‌های جنسیتی اجرا شوند شمار زنان در پارلمان‌ها هم بیشتر می‌شود ولی این به خودی خود تغییر چندانی ایجاد نمی‌کند. ماریانا دوارته موتزنبرگ، مسئول برنامه‌های جنسیتی اتحادیه بین‌المللی پارلمان‌ها می‌گوید: "سهمیه‌‌های جنسیتی حرکت نمادین هستند. پارلمان‌ها باید آیینه جامعه باشند. وقتی نیمی از جامعه زنان هستند باید این جمعیت در پارلمان نمود داشته باشد ولی برای اینکه تاثیر سهمیه‌ها را واقعا ببینیم فقط حضور زنان کافی نیست." خانم موتزنبرگ می‌گوید برای آن‌که زنان در سیاست اثرگذار باشند "باید در مقام تصمیم گیری و مقام‌های تاثیرگذار هم قرار بگیرند مثلا ریاست کمیته‌های مختلف در پارلمان را برعهده داشته باشند." در بیش از دو دهه گذشته میانگین حضور زنان در پارلمان‌ها در جهان دو برابر شده و از ۱۱ درصد به ۲۲ درصد رسیده است. بیست و سه سال پیش پنج کشوری که بیشترین نمایندگان زن را در پارلمان داشتند کشورهای اروپایی و غربی بودند، در صدر آن‌ها سوئد بود با چهل درصد نمایندگان زن. در سال ۲۰۱۸ اما رواندا با ۶۱ درصد نمایندگان زن در صدر فهرست است و چهار کشور دیگر هم از آمریکای لاتین و آفریقا هستند. رواندا بیشترین شمار نمایندگان زن را دارد در سال ۲۰۰۳ میلادی قانون اساسی رواندا سهمیه جنسیتی در انتخابات تعیین کرد و۳۰ درصد کرسی‌های پارلمان را برای زنان کنار گذاشت. پانزده سال بعد ۶۱ درصد از کرسی‌های پارلمان رواندا را زنان اشغال کرده‌اند. اما این زنان می‌گویند که هنوز نگا‌ه‌ها به زنان در عرصه سیاست جنسیت‌زده ‌است. باورهای جنسیت‌زده که قرن‌هاست جایگاه زن را در خانه و توانایی‌‌های او را محدود به مدیریت امور خانه و تربیت فرزندان تعریف کرده است؛ سد بزرگی بر سر راه زنانی است که می‌خواهند در دنیای سیاست جدی گرفته شوند. در همین حال در برخی کشورهای دیگر منطقه از جمله ایران، همسایه افغانستان، سهمیه مشخصی برای زنان در نظر گرفته نشده است. در مجلس دهم ایران ۱۷ کرسی از ۲۹۰ کرسی در اختیار زنان است؛ یعنی حدود شش درصد از کرسی‌ها. به گفته خانم موتزبرگ با وجود همه محدودیت‌ها حضور زنان تاثیرات مثبت دارد "زنان معمولا در پارلمان‌ها به مسائلی می‌پردازند که به طور سنتی کمتر به آن‌ها پرداخته می‌شود، زاویه دیدی تازه را معرفی می‌کنند، معمولا بیشتر خواستار شفاف‌سازی در حوزه بودجه هستند و اگر زنان با هم متحد شوند، می‌توانند افکار عمومی جامعه را به مسائلی که به زنان مربوط است معطوف کنند." چالش‌ها بر سر راه زنان سازمان ملل متحد می‌گوید پنج عنصر، بازدارنده حضور زنان در سیاست هستند: هنوز در بسیاری از جوامع وظیفه اصلی زنان خانه‌داری و تربیت فرزندان شناخته شده. ماریانا دوارته موتزنبرگ درباره حضور زنان در سیاست افغانستان می‌گوید "سهمیه‌های جنسیتی در افغانستان از این نظر موفق بوده‌اند که زنان را به پارلمان برساند اما هنوز موانع زیادی بر سر راه زنان در عرصه سیاست افغانستان و برابری جنسیتی در کشور وجود دارد."
افغانستان یکی از صد و سی کشور جهان است که در آنها نوعی سهمیه جنسیتی برای انتخابات پارلمانی در نظر گرفته است. بر اساس ماده ۸۳ قانون انتخابات این کشور مصوب سال ۲۰۰۴، بیست و هفت درصد کل کرسی‌های پارلمان افغانستان برای زنان در نظر گرفته شده یعنی ۶۸ کرسی از ۲۴۹ کرسی (۲۵۰ در پارلمان آینده). در حال حاضر زنان ۶۹ کرسی را در اختیار دارند. افغانستان از نظر درصد نمایندگان زن در پارلمان رتبه ۵۵ را در جهان دارد.
انتخابات افغانستان؛ جایگاه سهمیه جنسیتی پارلمان افغانستان در جهان
بسیاری از ساکنان غزه که از حملات اسرائیل به مدارس تحت پوشش سازمان ملل متحد پناه برده‌اند نماز عید فطر را در همین مدارس برگزار کردند. این مدرسه در منطقه جبالیا در شمال شهر غزه واقع شده است. کودکانی که خانواده‌هایشان مجبور به ترک خانه‌هایشان شده‌اند، عید فطر را در یکی از مدارس سازمان ملل در جبالیا جشن می‌گیرند. مسجد فاروق که هفته گذشته در حملات هوایی اسرائیل به شهر رفح واقع در جنوب غزه به شدت آسیب دیده یکی از اماکن برگزاری نماز عید فطر بود. صدها فلسطینی در اردوگاه بقعا در نزدیکی امان، پایتخت اردن مراسم نماز عید را با ابراز همبستگی با مردم غزه همراه کردند و خواهان پایان یافتن حملات اسرائیل شدند. کودکی در یکی از مدارس سازمان ملل متحد در غزه. در کرانه باختری رود اردن هم فلسطینی‌ها نماز عید را روبروی دیوار حائل اسرائیل به جا آوردند و با پوشش و پرچم و شعارهایشان خواهان توقف حملات به غزه شدند. اعتراض‌ فلسطینی‌های ساکن کرانه باختری رود اردن به حملات اسرائیل علیه غزه باعث تشدید تدابیر امنیتی در روز عید فطر شد. فلسطینی‌های کرانه باختری رود اردن با در دست داشتن پرچم فلسطین و پرچم سبز رنگ حماس در مقابل دیوار حائل اسرائیل به حملات غزه اعتراض کردند. یک معترض فلسطنی در روستای بیلین در کرانه باختری رود اردن. کودکان فلسطینی ساکن اردوگاه عایده در نزدیک بیت لحم در کرانه باختری در تظاهراتی برای ادای احترام به کودکان کشته شده در جنگ غزه شرکت کردند. حدود یک چهارم از قربانیان حملات اسرائیل به غزه کودکان زیر ۱۲ سال بودند. اعتراض ساکنان فلسطینی اردوگاه پناه‌جویان بقعا در نزدیکی شهر امان در روز عید فطر. بسیاری از خانوده‌های ساکن غزه عید فطر را در مدارس سازمان ملل متحد در نوار غزه سپری کردند.
ساکنان غزه در حالی مراسم عید فطر را به جا آوردند که بیست روز از ماه رمضان را با جنگ و نگرانی سپری کردند. حملات دو طرف در روز عید فروکش کرد، اما تلاش‌ها برای برقراری آتش‌بس هنوز بی‌نتیجه مانده است. فلسطینی ها در غزه و کرانه باختری عزادار بیش از هزار کشته جنگ با اسرائیل هستند و هشدار نهادهای بین‌المللی امداد و حقوق بشر نسبت به بحرانی شدن وضعیت انسانی در غزه روز به روز جدی‌تر می‌شود. تازه‌ترین تحولات مربوط به غزه را اینجا بخوانید.
عید فطر فلسطینی‌ها زیر سایه بحران غزه
صلح سبز، می گويد پيش بينی سازمان ملل متحد مبنی بر مرگ ۴ هزار نفر ديگر در اثر سرطان و ساير بيماری های مرتبط با تاثيرات انفجار چرنوبيل در سال ۱۹۸۶، صرفا ساده کردن مسئله بوده است. در اين فاجعه، انفجار در يکی از راکتورهای هسته ای چرنوبيل واقع در اوکراين سبب شد که راديو اکتيو در منطقه وسيعی از اروپا پخش شود. هشدار نهاد خيريه صلح سبز بر اساس گزارشی است که بيش از ۶۰ دانشمند در تهيه آن شرکت داشته اند و به مناسبت بيستمين سالگرد اين فاجعه تهيه شده است. بنا بر اين گزارش، ۱۰۰ هزار نفر در اوکراين، روسيه و جمهوری بلاروس در اثر ابتلا به سرطان های مرتبط با انفجار چرنوبيل خواهند مرد. گزارشی که سال گذشته با همکاری آژانس بين المللی انرژی اتمی و دولت هايی که بيشترين آسيب را از فاجعه چرنوبيل ديده بودند، تهيه شده بود حاکی از اين بود که تنها چند هزار مرگ اضافی در اثر اين فاجعه پيش خواهد آمد و چيزی که جوامع محلی را تهديد می کند فقر است نه تاثيرات راديو اکتيو. دفتر صلح سبز در مسکو آمار اعلام شده سازمان ملل متحد را نوعی پنهانکاری و توهينی به قربانيان اين فاجعه دانسته است. صلح سبز معتقد است که در گزارش سال گذشته ابعاد حقيقی تاثير اين حادثه بر افراد بشر مخفی نگاه داشته شده بود. ولی صلح سبز اذعان دارد که پی آمدهای کامل انفجار چرنوبيل هنوز کاملا روشن نيست. خدمات
صلح سبز، گروهی که برای حفاظت از محيط زيست مبارزه می کند، می گويد مطالعات اخير نشان داده که تعداد کسانی که در آينده، در ارتباط با فاجعه هسته ای چرنوبيل، جان خود را از دست خواهند داد ۲۵ برابر بيشتر از رقم پيش بينی شده سازمان ملل متحد است.
صلح سبز: 100 هزار نفر ديگر در ارتباط با انفجار چرنوبيل خواهند مرد
هاشمی رفسنجانی یکی از نزدیکترین چهره‌ها به آیت‌الله خمینی بود اگرچه هاشمی رفسنجانی تضعیف شده بود و حتی در سال ۱۳۹۲ اجازه نیافت نامزد ریاست جمهوری شود، اصلاح‌طلبان و میانه‌روها همچنان امیدوار بودند که حضور او در مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری بتواند در بزنگاهی به سودشان سرنوشت‌ساز شود، یا دست کم شتاب قدرت‌گیری جریان مقابل را بکاهد. در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، در میانه تداوم مشکلات اقتصادی، درگیری در تنش‌های منطقه‌ای و آینده نامعلوم در رابطه با آمریکا، و از همه مهمتر در حالی که پرسش جانشینی آیت‌الله خامنه‌‌ای بیشتر و بیشتر مطرح می‌شود، نبود اکبر هاشمی رفسنجانی ممکن است بر توازن قدرت میان جناح‌های جمهوری اسلامی تاثیری عمیق بگذارد. اما این تنها غیاب اکبر هاشمی رفسنجانی نیست که در سال ۱۳۹۶ بر صحنه سیاست ایران اثرگذار است؛ چهار دهه زندگی سیاسی او در عالی‌ترین سطح جمهوری اسلامی تاثیرات ساختاری ماندگاری داشته که همچنان به صحنه سیاسی ایران شکل می‌دهند. احمد سلامتیان، نماینده سابق مجلس و تحلیلگر سیاسی، به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: "در این ساختار که امروز به عنوان جمهوری اسلامی می‌شناسیم‌، با خوبی‌ها و بدی‌ها و با ضعف‌ها و مزایایش، هیچکس به اندازه آقای هاشمی رفسنجانی تاثیر نداشته است." "اکبر هاشمی رفسنجانی مستمرترین شخصیت دارای نفوذ در جمهوری اسلامی بوده است. از زمان تدوین حکم نخست وزیری مهندس بازرگان که جمهوری اسلامی از حالت جنبشی اعتراضی وارد مرحله اعمال حاکمیت می‌شود، تا روز قبل از فوتش او تاثیری تعیین کننده داشت." سعید رهنما، استاد علوم سیاسی نیز معتقد است که "هاشمی رفسنجانی در تحولات ساختاری جمهوری اسلامی مهمترین نقش‌ها را بر عهده داشته است." اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از پنج عضو هسته اولیه شورای انقلاب بود که در دی ماه ۱۳۵۷ تشکیل شد و تا تابستان ۱۳۵۹ هدایت نهادهای حکومت تازه‌تاسیس را به عهده داشت. از آغاز تا پایان شورای انقلاب، با وجود حضور چهره‌هایی از جریان ملی-مذهبی کنونی، حلقه اسلام‌گرایان اطراف آیت‌الله خمینی در آن دست بالا را داشت و جریان‌های ملی‌گرا، چپ و مجاهدین خلق در آن نماینده‌ای نداشتند. شورای انقلاب تاسیس سپاه پاسداران، تعیین سوال همه‌پرسی تشکیل جمهوری اسلامی، هدایت دادگاه‌های انقلاب و مصادره بانک‌ها و صنایع بزرگ را به عهده داشت؛ اقدام‌هایی که دامنه اثرشان بر ایران همچنان ادامه دارد. با استعفای دولت موقت مهدی بازرگان، شورای انقلاب جایگزین آن شد و اکبر هاشمی رفسنجانی مسئولیت وزارت کشور را به عهده گرفت. او که با شرکت در تاسیس جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی نقشی محوری در سازمان دادن به تشکیلات سیاسی نیروهای هوادار آیت‌الله خمینی داشت، در سال ۱۳۵۹ به ریاست مجلس شورای اسلامی رسید. عزت الله سحابی: ...آقای هاشمی هم که ریاست مجلس را برعهده داشت، ساکت و آرام و با لبخند و بسیار خونسرد، به جریان نگاه می‌کرد. مهاجمین علاوه بر ایراد ضرب و جرح و کتک زدن معین‌فر و صباغیان، فحش‌های رکیک و ناموسی هم به آن‌ها می‌دادند احمد سلامتیان می‌گوید اگرچه آقای هاشمی رفسنجانی قبل از انتخابات گفته بود که مجلس مطابق قانون اساسی مجلس شورای ملی است، بعد از انتخابات و به دست آوردن اکثریت "اولین کاری که می‌کند، خلاف مقررات مجلس و قانون اساسی، این است که اسم مجلس را از مجلس شورای ملی، با معنای خاص خود، به مجلس شورای اسلامی تغییر می‌دهد." آنچنان که هاشم صباغیان به تاریخ ایرانی گفته است، "آن زمان سعی آقای هاشمی بر این بود که تمام مواضع قدرت یا مسئولیت‌های مجلس در اختیار افراد نزدیک به خودشان باشد." "مثلا کسی ماشین نداشت صدایش می‌کرد، آن موقع بنیاد مستضعفان هم در اختیارشان بود و ماشین‌های خوب هم فراوان داشت که به قیمت ارزان تحویل نمایندگان می‌دادند. این نوع مراودات را در مجلس انجام ‌داد و آن را از حالت یک مجلس آزاد خارج کرد." نقش اصلی سران حزب جمهوری اسلامی موفق شدند با پشتیبانی آیت‌الله روح‌الله خمینی و با کمک نهادهای قضایی و امنیتی تازه‌تاسیس به مرور جریان‌های سیاسی رقیب را حذف کرده یا به حاشیه برانند. نخست مهدی بازرگان و سپس ابوالحسن بنی صدر از دولت کنار زده شدند. محمدجواد حجتی کرمانی، نماینده خبرگان قانون اساسی و مجلس اول، به خبرآنلاین گفته است: "هیچکس رابطه‌اش به اندازه هاشمی با امام نبود. بنابراین پشتوانه هاشمی قوی بود و آقای هاشمی چه در جریان بازرگان و چه در جریان بنی‌صدر، نقش اصلی را داشت." به غیر از راندن رقیبان از نهادهای قدرت، مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی نیز به تدریج از کل صحنه سیاسی حذف شدند. در سال ۱۳۵۹ با به هم خوردن سخنرانی هاشمی رفسنجانی در تبریز جرقه تعطیلی دانشگاه‌ها زده شد. هزاران دانشجو و استاد منتقد اخراج شدند و منتقدان جمهوری اسلامی یک پایگاه مهم خود را با انقلاب فرهنگی از دست دادند. اکبر هاشمی رفسنجانی اخیرا می‌گفت که مخالف انقلاب فرهنگی بوده، اما او در یکی از جلسات شورای انقلاب گفته بود: "جلوی شلوغی دانشگاه‌ها را می‌توان گرفت فقط کافی است عده زیادی از بچه مسلمان‌ها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند کرد... بگذارید آنها شلوغ کنند... آن وقت جلوی مردم آنها را تخطئه می‌کنیم. جلوگیری از کار گروهک‌ها کاملا ممکن است، می‌شود از شلوغی جلوگیری کرد. ما هم که از خشونت نمی‌ترسیم." هاشمی رفسنجانی پس از سوءقصد به مرتضی مطهری درباره روشنفکران و چپگرایان گفته بود: "ما به خدا داریم جلوی مردم را می‌گیریم، اگر ما مردم را کنترل نکنیم مردم نمی‌گذارند این اقلیت زندگی کنند." و زندگی سیاسی این "اقلیت" در سال‌های دهه ۶۰ عملا به پایان رسید. فاطمه حقیقت‌جو، نماینده سابق مجلس و تحلیلگر سیاسی، به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: "جمهوری اسلامی اپوزیسیونی قوی داشت. به تدریج از مجاهدین خلق زدند، تا چپ‌ها و مارکسیست‌ها، بخشی از اینها متاثر از رفتار بنیانگذار جمهوری اسلامی بود، اما افرادی مثل هاشمی رفسنجانی نقش کلیدی در شکل دهی تصمیمات او ایفا کردند." هاشمی رفسنجانی نماینده آیت‌الله خمینی در شورای عالی دفاع بود "اثر ماندگارش بر امروز این است که جمهوری اسلامی یک اپوزیسیون قوی ندارد. با کمک هاشمی رفسنجانی وزارت اطلاعات توانست اپوزیسیون را در خارج هم منزوی کند و مخالفان دیگر قدرت سازماندهی ندارند." رئیس جمهور یک ولایت مطلقه همزمان با به حاشیه رانده شدن منتقدان سیاسی، قدرت گرفتن نهادهای نظامی و امنیتی و یک دست شدن فضای سیاسی نیز در زمینه شرایط جنگی ممکن شد؛ جنگی که آیت‌الله خمینی آن را "نعمت" می‌دانست و از نظر سعید رهنما پایه‌های جمهوری اسلامی را مستحکم کرد. جنگی طولانی که اکبر هاشمی رفسنجانی از نخست یکی از تصمیم‌گیران عمده‌اش بود و در نیمه دومش آن را فرماندهی می‌کرد و همچنان که در طولانی شدن آن مسئول بود، در پایان گرفتنش نیز نقشی محوری داشت. ماه‌های پس از پذیرش آتش‌بس نقطه عطفی ساختاری برای جمهوری اسلامی بود و اکبر هاشمی رفسنجانی در تحولات سرنوشت‌ساز این دوره نقشی کلیدی داشت. در این ماه‌ها بود که آیت‌الله حسینعلی منتظری از قدرت کنار زده شد، اعدام هزاران نفر از زندانیان سیاسی خیال حکومت را از کنترل فضای سیاسی پس از پایان جنگ و مرگ بنیانگذار راحت کرد، و رهبری جدید در ساختاری جدید به قدرت رسید. آیت‌الله خمینی چهل روز پیش از مرگش علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی را به همراه شمار دیگری از مقام‌های عالی جمهوری اسلامی مامور بازنگری در قانون اساسی کرده بود. آقایان هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای بازنگری قانون اساسی را هدایت کردند علی مشکینی به ریاست این شورا انتخاب شد و آقایان خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی به عنوان دو نائب رئیس، هماهنگ و همراه با هم مذاکرات را پیش بردند و تغییرات مورد نظر را در قانون اساسی گنجاندند. مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی هنوز به پایان نرسیده بود که آیت‌الله خمینی درگذشت. اگرچه علی مشکینی رئیس مجلس خبرگان بود، اکبر هاشمی رفسنجانی جلسه‌ای را اداره کرد که علی خامنه‌ای در آن به رهبری رسید. آقای هاشمی رفسنجانی در این جلسه گفت که آیت‌الله خمینی پیش از مرگش آقای خامنه‌ای را شایسته رهبری دانسته بود. به گفته احمد سلامتیان، "هاشمی اگرچه در برکناری آقای منتظری نقش فعال اولیه‌ای نداشت، اما به محض اینکه وضعیتی به وجود آمد فعال شد و دنبال جایگزین گشت و با یک عملگرایی مستمر کسی را که مرجع نشده بود خلاف قانون اساسی به کرسی رهبری نشاند." فاطمه حقیقت‌جو می‌گوید که آیت‌الله خامنه‌ای ضرورتا بارزترین شخصیت سیاسی نبود که بخواهد به رهبری برسد و در خلاء رهبری کاریزماتیک مثل آیت‌الله خمینی بدون نقش اکبر هاشمی رفسنجانی مشخص نبود که سرنوشت رهبری جمهوری اسلامی چه باشد و نفر بعدی پس از آیت‌الله خمینی تا چه اندازه به عنوان رهبر جا بیفتد. جلسات شورای بازنگری قانون اساسی ادامه پیدا کرد و پیشنهادهای آن در همه‌پرسی ۶ مرداد تایید شد. به این ترتیب شرط مرجعیت برای رهبر حذف شد، اختیارات رهبر افزایش یافت و ولایت او "مطلقه" شد، بررسی صلاحیت نامزدهای مجلس خبرگان به شورای نگهبان واگذار شد و مجمع تشخیص مصلحت جنبه قانونی گرفت. همزمان با تغییر قانون اساسی و تعیین رهبر جدید اکبر هاشمی رفسنجانی، که در جلسات شورای بازنگری قانون اساسی گفته بود "هنوز منتظرم ببینم یک کسى پیدا بشود غیر از من بیاید کاندیدا بشود که من نپذیرم این مسؤولیت را"، به ریاست جمهوری رسید. فاطمه حقیقت‌جو می‌گوید: "هاشمی رفسنجانی اولین رئیس جمهور دوران رهبری آقای خامنه‌ای بود و هماهنگی و همکاری بسیاری را انجام داد تا به تدریج آقای خامنه‌‎ای به عنوان رهبر بلامنازع جا افتاد." در عین این همکاری و هماهنگی، احمد سلامتیان معتقد است که "در چهارچوبی که با بازنگری قانون اساسی قرار است رئیس جمهور کارگزاری ساده باشد، این هاشمی رفسنجانی بود که در تعامل با رهبری که ولایت مطلقه هم گرفته بود توانست جایگاه رئیس جمهور را بنا به شان خودش بازسازی کند." چهره‌های منتقدی چون عزت الله سحابی وادار به اعتراف علیه خود و همفکرانشان شدند فضای بسته سیاسی در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی ادامه پیدا کرد. در اردیبهشت سال ۱۳۶۹، نود نفر از چهره‌های سیاسی ملی-مذهبی در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی گفتند: "از آزادی‌های عمومی و امنیت‌های سیاسی و قضایی و اقتصادی و از حاکمیت قانون و ملت... چیزی جز خاطرات و آرزو باقی نمانده است." شماری از نویسندگان نامه بازداشت شدند و تحت شکنجه قرار گرفتند. به گفته عزت الله سحابی که یکی از این بازداشت شدگان بود، اکبر هاشمی رفسنجانی درباره بازداشت او گفته بود: "رویش زیاد شده بود، می‌خواستیم رویش را کم کنیم." در این سال‌ها شماری از روشنفکران و مخالفان سیاسی در داخل و خارج ایران کشته شدند. وزارت اطلاعات دولت هاشمی رفسنجانی از جمله تلاش کرد تا شماری از نویسندگان را با اتوبوسی به دره بیندازد. سرکوب و حذف در این دوره به منتقدان جمهوری اسلامی محدود نماند و دامن جریان نزدیک به آیت‌الله خمینی را هم گرفت. در انتخابات سال ۱۳۷۱ مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان نظارت خود را "استصوابی" دانست و ۸۰ نفر از نامزدهای مجمع روحانیون روحانیون، که اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از آنها با عنوان طیف "رادیکال و تندرو" یاد می‌کرد، رد صلاحیت شدند. هاشمی رفسنجانی علیرغم انتقادش از شورای نگهبان، به گفته خودش درباره انتخابات مجلس، و تفسیر از وظیفه نظارتی شورای نگهبان در قانون اساسی، با آیت‌الله خامنه‌ای "مذاکره و رایزنی" کرد و "تفاهم و وحدت نظر" داشت. سرانجام جامعه روحانیت مبارز با شعار "پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی" به پیروزی رسید. با وجود اینکه جناح راست جمهوری اسلامی در این مقطع شعار "حمایت از هاشمی" داد، عملکرد هاشمی رفسنجانی در موفقیت آینده جناح رقیب آنها بی تأثیر نبود. سعید حجاریان از سال ۱۳۷۲ به عنوان معاون سیاسی دفتر تحقیقات استراتژیک، زیر نظر ریاست جمهوری، منصوب شد و روی پروژه جامعه مدنی و توسعه سیاسی متمرکز شد. پروژه‌ای که شعارهای محمد خاتمی از آن برآمد. البته فاطمه حقیقت‌جو معتقد است که "مرکز تحقیقات استراتژیک با این بنیان که نیروهای امنیتی در آن هستند شکل گرفت، هیچ کدام از آنها این ایده را نداشتند که از آنجا پروژه اصلاحات در خواهد آمد". در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ و در حالی که نگرانی‌های زیادی از احتمال تقلب مطرح بود، اکبر هاشمی رفسنجانی گفت: "اگر تقلب شود، تاریخ آینده ایران، نمی‌بخشاید." فاطمه حقیقت‌جو می‌گوید: "مهمترین نقش آقای هاشمی رفسنجانی دفاع از نهاد انتخابات بود. هاشمی رفسنجانی همیشه خودش را در معرض انتخاب گذاشت و همیشه از نهاد انتخابات، ولو دست و پا شکسته، دفاع کرد." به این ترتیب اگرچه هاشمی رفسنجانی نقشی محوری در افزایش اختیارات قانونی رهبر، تثبیت رهبری آیت‌الله خامنه‌ای و به حاشیه راندن منتقدان سیاسی داشت، خود او هم در گشایش فضایی دموکراتیک، "ولو دست و پاشکسته"، نقشی کلیدی ایفا کرد. آیت‌الله علی خامنه‌ای در مذاکرات بازنگری قانون اساسی و در دفاع از تبدیل نظام پارلمانی به نظام ریاستی معتقد بود که "مساله تعارض رهبر و رئیس جمهور را اصلا نباید به عنوان یک مشکل مطرح کرد و نبایستى آن را جزو مفروضات آورد"، اما از انتخاب محمد خاتمی تاکنون رهبر و نهادهای وابسته به او پیوسته با روسای جمهور در تعارض بوده‌اند. احمد سلامتیان می‌گوید که تسهیل انتخاب محمد خاتمی و تداوم ریاست جمهوری او به رغم تنش میان اصلاح‌طلبان و رهبر جمهوری اسلامی، و حتی امکان تقابل محمود احمدی‌نژاد با آیت‌الله خامنه‌ای محصول سیاست‌ورزی اکبر هاشمی رفسنجانی، به خصوص به واسطه بازسازی جایگاه رئیس جمهور در دوران ریاست جمهوری خود او بود. سردار سازندگی ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی بیشتر با سیاست‌های اقتصادی و عمرانی او برای بازسازی ایران جنگ‌زده به یاد می‌آید. فاطمه حقیقت‌جو می‌گوید: "برای هاشمی رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری مسئله اقتصادی اولویت داشت و او کمتر به مسائل فرهنگی و فضای باز سیاسی پرداخت." دولت اکبر هاشمی رفسنجانی به توصیه بانک جهانی دنبال اعمال سیاست‌‎های بازار بر اقتصاد ایران بود و مجموعه‌ای از "تعدیل‌های ساختاری" را انجام داد. اقدامات اقتصادی هاشمی رفسنجان چنان اثرگذار بودند که به گفته سعید رهنما "ساخت طبقاتی امروز ایران تا حد بسیار زیادی نتیجه سیاست‌هایی است که او از آغاز در پیش گرفت." سدسازی‌های دوره هاشمی رفسنجانی از نظر کارشناسان زیست محیطی آثار اقلیمی منفی ماندگاری داشته دولت هاشمی رفسنجانی با وام‌ خارجی، خصوصی‌سازی و افزایش نرخ ارز به دنبال تأمین هزینه‌های "سازندگی" بود. این روند هرچند که به رشد اقتصادی بالا منجر شد، با تورم نزدیک به ۵۰ درصدی در سال ۱۳۷۴ و شورش‌هایی در برخی شهرها همراه بود. سعید رهنما می‌گوید که سیاست‌های اقتصادی هاشمی رفسنجانی "در ایجاد یک طبقه سرمایه دار جدید متشکل از کادرهای سپاه و روحانیون و خانواده‌های آنها سهم بسیار مهمی ایفا کرد. تحت عنوان خصوصی سازی عملا بسیاری صنایع، معادن، کشت و صنعتها و بخش قابل توجهی از منابع و اموال دولتی، و اموال مصادره شده سرمایه داران بزرگ زمان شاه به اینها واگذار شد و یک طبقه سرمایه دار اسلامی جدید اضافه شد. " "مدیران و مقام‌ها و سرداران به هر حال صاحب سرمایه، زمین و مستغلات شدند و پاره‌ای از این افراد که می‌خواستند بروند بهشت، بهشت را به نوعی روی زمین پیدا کردند. این تحول طبقاتی حتی به شکلی در موضع گیری سیاسی آنها هم بی تاثیر نبوده و بخشی از آنها را میانه رو کرده است." اگرچه تورم بالا و نارضایتی‌ها باعث شد که دولت هاشمی رفسنجانی تا حدی از اجرای سیاست‌های تعدیل ساختاری عقب‌نشینی کند، اما تا دو دهه پس از آن برنامه‌های اقتصادی تدوین‌شده در دوران او به اولویت‌های اقتصادی مسلط تبدیل شدند. آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۸۴ مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره اصل ۴۴ قانون اساسی را ابلاغ کرد و به این ترتیب راه برای فعالیت‌ بخش خصوصی در زمینه‌های که قانون اساسی آنها را دولتی می‌دانست باز شد. در سال ۱۳۸۹ هم دولت محمود احمدی‌نژاد، این منتقد سرسخت اکبر هاشمی رفسنجانی، با اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها، قطع سوبسید مواد سوختی، خوراکی، برق و آب را آغاز کرد. سعید رهنما می‌گوید شعارهایی مثل "اقتصاد مقاومتی" نیز با این سیاست‌های کلان نئولیبرال تضادی ندارند و بیشتر محصول اجبارهای بیرونی هستند. یکی از تحولات مهم دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی آغاز فعالیت‌های اقتصادی گسترده سپاه بود. به گفته فاطمه حقیقت‌جو "سپاه تازه از جنگ آمده بود و نیروی بزرگی داشت. آقای هاشمی به این نتیجه رسید که از این نیروهایی که تازه برگشته‌اند در جهت توسعه کشور استفاده شود. پس توانمندی سپاه از امور نظامی-دفاعی به سمت سازندگی حرکت کرد و اختیارات زیادی در زمینه سدسازی و زیر ساخت‌های اقتصادی گرفت." اتهام فساد مالی یکی از محورهای حمله احمدی نژاد و هوادارانش به هاشمی رفسنجانی بود هاشمی رفسنجانی می‌گفت که "رابطه من با سپاه خیلی صمیمی بود. چون من این سپاه را به وجود آورده بودم". فاطمه حقیقت‌جو به این اشاره می‌کند که در دوران جنگ فرماندهان سپاه تحت امر هاشمی رفسنجانی بودند و بنابراین ورود سپاه به اقتصاد بر مبنای "رابطه‌ای اعتمادآمیز بود." "اما سپاه بعد از اینکه وارد اقتصاد شد، می‌خواست سیاست را هم بگیرد. هاشمی رفسنجانی فکر نمی‌کرد که سپاه یک روزی اینقدر قدرتمند می‌شود که مملکت را ببلعد." ترکیب دو روند اجرای سیاست‌های اقتصاد بازار، همراه با تسلط سپاه و بنیادهای شبه‌خصوصی بر اقتصاد، به شرایطی منجر شده است که به گفته سعید رهنما "فساد بخش لایتجزای این سیستم است." او می‌گوید امروز در اقتصاد ایران "فساد در چند سطح عمل می‌کند. یکی در سطح مقامات بالا است که خودشان سواستفاده مالی می‌کنند. اما این فساد قطره قطره به پایین می‌رسد و امروز هر جنبه ‌ای از کار و خدمات که قرار است در ایران انجام بشود با نوعی از فساد و رشوه خواری سر و کار دارد." 'نیم نگاهی به بال نحیف آرای مردم' مقام‌های ارشد جمهوری اسلامی پیوسته درباره فساد سیستمی هشدار می‌دهند. اما در سال‌های اخیر رسوایی‌های مالی دامن مقام‌های بیشتری را گرفته و نشانه‌ای نیست که قرار است این روند متوقف شود. از نظر احمد سلامتیان، "جمهوری اسلامی امروز موجودی است که از دل یک سری واقعیات داخلی ایران و منطقه در جهت حفظ موقعیت مسلط یک الیگارشی مرکب از روحانیون، نیروهای مسلح و دیگران شکل گرفته است." او می‌گوید که عملگرایی اکبر هاشمی رفسنجانی در خدمت تحکیم همین الیگارشی بود. آنچه اکبر هاشمی رفسنجانی را از همه مقام‌های عالی جمهوری اسلامی متمایز می‌کرد، توانایی او در برقراری توازن درونی میان اجزای این طبقه حاکم و "تشخیص مصلحت" بیرونی آن بود. به همین دلیل بود که او هم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را تثبیت کرد، هم از سوی پیروان او شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" شنید. هم دانسته یا نادانسته زمینه‌ساز قدرت گرفتن جنبش اصلاحات شد، و هم از جانب اصلاح‌طلبان "عالیجناب سرخپوش" لقب گرفت. در نظامی که به گفته احمد سلامتیان بر "یک بال نحیف اتکا به آرای عمومی و یک بال سنگین قدرت متمرکز و نیروهای مسلح" استوار است، اکبر هاشمی رفسنجانی کسی بود که علاوه بر رابطه قوی با بخش‌های مختلف قدرت متمرکز، به گفته فاطمه حقیقت‌جو "توانست به دلیل نگاهی که به مردم داشت از زمان عقب نیفتد و درکی بهتر از شرایط داشته باشد". هاشمی رفسنجانی در جذب بخش‌هایی از رای‌دهندگان موفق بود که ضرورتا همراه با روحانیون نبودند "نگاه به مردم" باعث شد اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات ۱۳۹۲ مهمترین حامی نامزد پیروز باشد و در انتخابات ۱۳۹۴ هم بالاترین رای را در انتخابات خبرگان بیاورد. میانه‌روها در انتخابات پیش رو می‌توانند نیروهایشان را حول دفاع از میراث سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی بسیج کنند. یانزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۹۶ در حالی برگزار می‌شود که هاشمی رفسنجانی به عنوان رهبری عملگرا برای میانه‌روها از صحنه غایب است. از طرف دیگر با توجه به ۷۷ ساله بودن آیت‌الله خامنه‌ای،آینده توازن قوا در حکومت ایران روشن نیست. پیروز انتخابات ۱۳۹۶ رئیس‌جمهوری خواهد بود که در دوران پررنگ شدن مساله جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای به قدرت می‌رسد. نهادها، سنت‌های سیاسی و چهره‌هایی که زیر سایه هاشمی رفسنجانی رشد کرده‌اند، از جمله حسن روحانی رئیس جمهور فعلی، در این انتخابات نقشی عمده بازی خواهند کرد و او از طریق آنها بر روندهای سیاسی آینده ایران اثر خواهد گذاشت. اکبر هاشمی رفسنجانی با وجود نقش بی همتایش در تثبیت و تحکیم جمهوری اسلامی در سال‌های آخر عمرش به مرور به حاشیه رانده شد و نظر رهبر دیگر به نظر او نزدیک نبود. او، که بدش نمی‌آمد به عنوان امیرکبیر ثانی شناخته شود، دو سال پیش گفت: "استبداد در مورد امیرکبیر نمک‌نشناسی کرد، چراکه امیرکبیر بود که ناصرالدین‌شاه را از تبریز به تهران آورد و به قدرت رساند ولی در نهایتا افرادی از دربار ناصرالدین‌شاه وی را کشتند." سعید رهنما می‌گوید: "طنز تلخ برای رژیم جمهوری اسلامی این است که با خارج شدن رفسنجانی از صحنه، آن بخش‌ از رژیم که به خاطر حفظ آن بدنبال عقلانی کردن و متمرکز کردن ساختارها و سیاست‌های اقتصادی بوده تضعیف شده است." حال جمهوری اسلامی در شرایطی است که به گفته احمد سلامتیان بر سر این دو راهی قرار گرفته است که "آیا جمهوری الیگارشیک به یک حکومت نظامی نفتی تبدیل خواهد شد یا نه، و جای آقای رفسنجانی بیش از هر جا در همین زمینه خالی است."
اولین واکنش بسیاری از علاقه مندان اکبر هاشمی رفسنجانی به مرگ او، پیش از سوگواری، ابراز نگرانی بود؛ جریان به حاشیه‌رانده‌شده اصلاح‌طلب و متحدان میانه‌روی آنها یک حلقه بی‌جایگزین اتصال خود به قدرت را از دست دادند.
هاشمی رفسنجانی چگونه هنوز پس از مرگ به ایران شکل می‌دهد؟
کنفرانس به همت بنياد ميراث ايران، موسسه خاورشناسی دانشگاه آکسفورد، انستيتو ميراث فرهنگی روشن و بنياد فرهنگ فارسی و با همکاری کالج های سن آنتونی و وادهام آکسفورد تشکيل شده است و مدير علمی آن محمد توکلی طرقی است که استاد تاريخ و تمدن خاورميانه در دانشگاه تورنتو است. اين کنفرانس مصداقی از گفته يان ريشار از سخنرانان روز اول کنفرانس است که گفت دانشوران ايرانی هر چه می گذرد نقش بيشتری در مطالعات ايرانی پيدا می کنند. جمع زيادی از برجسته ترين نخبگان علمی ايرانی به همراه گروهی از دانشوران غربی برای اين کنفرانس در کالج سن آنتونی آکسفورد گرد هم آمده اند. يان ريشار که خود از ايرانشناسان بنام فرانسوی است به خاطرات چاپ نشده يک زوج فرانسوی در اوايل قرن بيستم از زندگی در ايران پرداخت و نشان داد که چگونه آنها برای درک بقاعده جامعه ايرانی با محدوديت ها و حجاب های متعدد اجتماعی روبرو بوده اند. از حجاب زبان گرفته که بدون مترجم نمی توانستند با مردم رابطه برقرارکنند، تا حجاب زنان که باعث می شد مهمانی های آنها هميشه با مردان ايرانی باشد. زيرا مردان ايرانی بدون زنان خود در نشست ها و ديدارها حاضر می شدند. زنان تقريبا هميشه در خانه و در اندرونی می ماندند. اين محدوديت ها سبب می شود که از خاطرات فرنگی ها در باره ايرانيان نتوان اطلاعات چندانی در باره زندگی خصوصی مردم به دست آورد و آنچه هست بيشتر پنداشت های کليشه شده ای در باره مردان ايرانی است. دومينيک پرويز بروکشا استاد ايرانی تبار زبان فارسی در کالج سن آنتونی به درون اندرونی رفته بود و با تکيه بر منابع تاريخی دوره قاجار جنبه های کمتر بحث شده ای از زندگی دختران فتحعلی شاه را در حرمخانه شاهی تحقيق کرده بود. او که از نسل جديد و جوان ايرانشناسان است نشان داد که چگونه زندگی شماری از دختران اين پادشاه عميقا با آموزش و ادب و سياست آميخته بوده است و چيزی در اين زمينه از مردان عصر کم نمی آورده اند. اين دختران می توانسته اند در کنار برادران خود به آموزش خانگی بپردازند و بعضی از ايشان شاعر بوده اند و گاه سه زبان ترکی و عربی و فارسی را می دانسته و با ادبيات آن آشنا بوده اند. شماری از آنها مانند ام سلمه در خوشنويسی چنان چيره دست بودند که به خوشنويسی قرآن پرداخته اند. شماری نيز مانند ضياء السلطنه منشی اندرون و کاتب و محرم شاه بوده اند. بعضی صوفی می شدند و بعضی ديگر به کار موسيقی می پرداختند. شماری از آنان چندان قرب سياسی داشتند که در محضر پادشاه بعدی محمدشاه اجازه حضور داشتند. و تنی چند از آنها به نيابت از پسران خود در ولايات حکمرانی کرده اند. دست کم از 14 دختر از 48 دختر شاه خبر داريم که به زيارت حج که سفر فوق العاده دشواری در آن زمان بود رفته اند. در ساعتی از نشست بعدازظهر که به زندگی شماری از بازرگانان فرهيخته ايرانی اختصاص داشت سه تن از پژوهشگران که خود از نوادگان بازرگانان ايران عهد قاجاری اند به خاطره نويسی های آنان پرداختند. علی قيصری از دانشگاه سن ديه گو در باره حاج محمدتقی جورابچی سخن گفت و شيرين مهدوی از دانشگاه يوتا در باره حاج امين الضرب و حبيب لاجوردی از دانشگاه هاروارد در باره حاج سيد محمود لاجوردی. در همه اين خاطرات نوشته ها نکته مشترک آن است که دنيای درون خانه يا روابط آنها با اندرونی در حجاب ابهام است و جز جملاتی اينجا و آنجا چيزی از آن گفته نمی شود. در واقع برای مرد ايرانی گفتن از حرمخانه و اندرونی در حکم گفتگو با نامحرم است در باره محارم خود. هر چند که مخاطب شماری از اين خاطرات چنانکه علی قيصری در باره حاج تقی جورابچی گفت اصولا اعضای خانواده بوده اند. به اين ترتيب ديوار خانه گويی مرز عرصه خصوصی و عرصه عمومی است. دومينيک بروکشا وقتی از او در باره معنای زندگی خصوصی ايرانی می پرسم چنين نظری دارد. علی قيصری معتقد است زندگی خصوصی به حيطه ساختن "خود" يا "من" فرد باز می گردد. اما حورا ياوری استاد دانشگاه کلمبيا می گويد مساله اساسی در تاريخ زندگی فرد نگاه شخصی او به خود و بيان "خود" در عرصه عمومی است. تاريخ فردی نوعی گفتگوی درونی است. نشان دادن "خود" است. به اين معنا بايد گفت آثاری که در باره تاريخ فرد باشند در متون ايرانی قرن نوزدهم چندان زياد نيستنند. در عين حال کنکاش تئوريک در اين موضوع خود از مباحثی است که هنوز بسيار نوپاست. هر چند که آميختگی ايرانيان به مدرنيسم عملا چارچوب های سنتی در گفتگو از خود را نيز دچار تحول بسيار کرده است. يکی از عوامل مهم در مدرنيسم ايرانی تجددطلبی در معماری شهری و اصولا توسعه شهرنشينی است. کامران صفا منش آرشيتکت و از طراحان توسعه شهری ايران که از معدود محققان داخل ايران است که در کنفرانس حضور دارند موضوع سخن خود را به پديد آمدن خيابان در زندگی شهری ايران اختصاص داده بود. زيرا از يک نگاه تحول شهر به معنای تبديل کوچه ها به خيابان است. امری که تفاوت مهمی در عرصه عمومی ايجاد می کند. در واقع همانطور که مينا معرفت در سخنرانی عالی خود همراه با تصاوير بسيار نشان داد در نقشه های قديم تهران اصولا نامی از خيابان برده نمی شود و هر چه هست کوچه است. تحول خيابان ماشين را هم جايگزين چهارپا کرد و گرچه تا مدتهای زياد ماشين و چهارپا در کنار هم در عرصه عمومی حضور داشتند اما نهايتا ماشين به يکه تاز خيابان تبديل شد. اما ماشين در اينجا هم نماند و از اين هم فراتر رفت چنانکه به قول کامران صفا منش آن را بايد بخشی گسترش يافته از بدن صاحب ماشين حساب کرد. به همين دليل است که افراد می خواهند ماشين شان هر چه نزديک تر به آنها باشد. ماشين وارد خانه می شود. حتی آنها که ماشين ندارند در بزرگ ورود ماشين يا گاراژ را در معماری خانه خود در نظر می گيرند. امروزه حتی در تفريحگاههای تهران صاحبان تفرجگاه آن را طوری طراحی می کنند که افراد بتوانند ماشين خود را درست در نزديکی محلی که غذا می خورند پارک کنند. به همين ترتيب فضای درونی خانه ايرانی تحول پيدا کرده است. خانه سنتی يک فضای واحد داشت که مثل صحنه تئاتر تغيير نقش می داد. زمانی غذاخوری می شد و زمانی در آن از مهمان پذيرايی می شد و سپس به محل خواب تبديل می شد. اما خانه ايرانی امروزه بخش بندی هايی نزديک به خانه های اروپايی دارد. درعين حال، امروز به گفته کامران صفامنش در معماری ايرانی دو گرايش همدوش هم پيش می روند. يکی که به سوی ساختمان سازی و فضاسازی های بسيار مدرن غریی گرايش دارد و يکی ديگر که دست کم در عرصه عمومی به احيای سنتها و ادامه معماری سنتی و فضاهای آن می پردازد و مثلا در ايجاد چايخانه ها و سفره خانه ها ديده می شود. مينا معرفت نيز تحول هويت ايرانی را در تحول معماری و شهرسازی تهران دنبال کرد. او که خود آرشيتکت است نتايج تحقيقات چندساله خود را که با حمايت کتابخانه کنگره انجام داده با ارائه اسلايدهای فراوان عرضه می کرد. او گفت که حيات خيابانی تهران مدام در تغيير است و در واقع تهران نماينده تغييراتی است که فرهنگ ايرانی از سر گذرانده و اين شهر را به نوعی آزمايشگاه برای ايده های مختلف تبديل کرده است. او نشان داد که چگونه تهران از شهری دارای 114 برج با ديوار محيطی و دروازه های متعدد به شهری باز و دارای خيابان و ميدان های متعدد و عرصه های عمومی جديد تبديل شد. به نظر او خارجی هايی که به ايران می آمده اند هرم زندگی خصوصی و عمومی ايرانی را درنمی يافته اند. زيرا در ايران هم زندگی خصوصی و هم زندگی عمومی دارای مراتب است و اين در معماری شهری قديم و اخلاق شهرنشينی ايران ديده می شود. او محله را يکی از واسطه های متنوع در هرم زندگی خصوصی و عمومی در ايران دانست. پخش فيلمی دو دقيقه ای از تهران در سالهای 1939 نيز از بخش های ديدنی شواهد او بود. اين فيلم که از قطعات نادر دنيای آرشيو در باره تهران آن سالهاست و برای اولين بار پخش می شد کار استيون نايمن عکاس آمريکايی است که اخيرا درگذشت و در آن سالها برای مجله معتبر نشنال جئوگرافيک کار می کرد. بخش آخر نشست روز اول کنفرانس گفت و شنود مفصلی بود با مهناز افخمی رئيس سازمان زنان در دوران پهلوی و وزير امور زنان در سه ساله آخر دوره شاه. خانم افخمی نمونه نسلی از نخبگان ايرانی است که در دوره پهلوی برآمدند، از بهترين تحصيلات اروپايی برخوردار شدند، در بازگشت مصدر بسياری از کارهای ترقیخواهانه و تحول ساز شدند ولی نهايتا با شکست پروژه مدرنيسم پهلوی و سقوط سلطنت ناگزير تن به جلای وطن دادند. اين نخبگان امروزه با تسلط بر زبانهای فرنگی و فرهنگ و دانش های غربی در بسياری از دانشگاهها و موسسات اروپا و آمريکا فعال اند. کنفرانس زندگی خصوصی و فرهنگ عمومی در ايران معاصر نيز در واقع محصول کار و تحقيق و سازماندهی همين دست نخبگان، همکاران و همفکران آنها و جوانان نسل بعد از آنهاست. خدمات
کنفرانس زندگی خصوصی و عرصه عمومی در ايران معاصر اولين کنفرانس از نوع خود است: محلی برای عرضه مطالعات و بحث و نقد و نظر در باره تاريخ شخصيت و فرديت ايرانی و خانواده و ارتباطات فردی او. يا در واقع به جای توجه به تاريخ رايج که تاريخ سياسی است نگريستن به تاريخ فرد و زندگی روزمره.
زندگی خصوصی و عرصه عمومی، سوی ناگفته تاريخ ايرانی
بنا به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، يکی از کارکنان تئاتر شهر گفته است که احنمالا اتصالی سيم برق باعث وقوع آتش سوزی شده و وجود لوله های گازوئيل به گسترش آتش کمک کرده است. هنوز ميزان خسارت وارد آمده به اين دو سالن اعلام نشده است. به گفته يکی از کارکنان تئاتر شهر، "اصرار يک کارگردان تئاتر برای تمرين در انباری تئاتر شهر منجر به آتش سوزی در اين سالنها شده است." خسرو نشان رتيس مرکز هنرهای نمايشی اعلام کرد" وقوع چند باره حادثه آتش سوزی در تئاتر شهر از گذشته و مورد آخر آن امروز، هشدارهائی است که به ما گوشزد می کند؛ وقت آن رسيده که تئاتر شهر سريعا در معرض بازسازی قرار گيرد." خدمات
سالنهای قشقائی و خانه خورشيد واقع در تئاتر شهر تهران روز جمعه هشتم خرداد دچار آتش سوزی شد.اين آتش سوزی هيچ خسارت جانی در بر نداشت ولی قسمتهائی از اين سالنها در آتش سوخت.
آتش سوزی در تئاتر شهر تهران
حمید ابوطالبی، معاون سیاسی دفتر رئیس جمهوری ایران در واکنش به قطع روابط شش کشور عربی با قطر، این اقدام را "نتیجه رقص شمشیر در ریاض" خوانده است ولی شکافی که امروز ایجاد شده، وسیع‌تر و جدی‌تر است و می‌تواند این کشور کوچک را در انزوا و محاصره‌ شدید قرار دهد. برخلاف این بار، در ٢٠١٤، مرزهای زمینی، دریایی و حریم هوایی این سه کشور خلیج فارس با قطر بسته نشد و قطری‌ها از این کشورها اخراج نشدند. تنش‌هایی که درحال اوج گرفتن بود دیدگاه غالب این است که انتشار اظهارات منسوب به امیر قطر که در آن از عربستان سعودی انتقاد کرده و ایران را ستوده، این شکاف را ایجاد کرد. در این اظهارات که مقامات قطری آن را کار هکرها خوانده و تکذیب کردند، از این ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای یاد شده و اینکه دامن زدن به تنش‌ها با این کشور، غیر عاقلانه است. همچنین در این اظهارات ظاهرا درانتقاد از عربستان سعودی آمده: "کسی حق ندارد که ما را به حمایت از تروریسم متهم کند، به دلیل اینکه اخوان‌‌المسلمین را یک گروه تروریستی می‌داند و نقش حماس و حزب‌الله را در مقاومت اسرائیل نمی‌پذیرد". با این حال، واقعیت این است که از سال‌ها بپیش این تنش‌ها در حال شکل گرفتن بود. تحولات اخیر، و مهم‌تر از همه، دیدار اخیر دونالد ترامپ از عربستان سعودی و شرکت او در اجلاس سران کشورهای اسلامی به این تنش‌ها شدت بخشید. از سال‌ها به این سو، قطر، به یمن ثروت هنگفت و شبکه تلویزیونی الجزیره، مزاحم عربستان سعودی بوده و تلاش کرده با این کشور که خود را رهبر جهان مسلمان سنی مذهب می‌داند، رقابت کند. شبکه الجزیره که قطر مالک آن است، نقش مهمی در پوشش خبری تحولات بهار عرب داشت و این کشور به حمایت از گروه‌های اسلام‌گرای مخالف دولت‌هایی که شاهد این تحولات بودند، متهم است. قطر حامی اصلی اخوان‌المسلمین در مصر به حساب می‌آید که علاوه بر قاهره، عربستان و امارات هم آن را گروه تروریستی می‌خوانند. بیشتر رهبران فراری این گروه و گروه فلسطینی حماس در قطر به سر می‌برند. این کشور به حمایت از حوثی‌های شیعه مذهب در یمن متهم است که حکومت مورد حمایت عربستان را از قدرت کنار زدند. در سال ٢٠١٣ قطر به طالبان افغانستان اجازه داد که زیر نام "امارت اسلامی افغانستان" در دوحه دفتر باز کند که پس از اعتراض شدید افغانستان بسته شد. اما شماری از رهبران طالبان هنوز در قطر زندگی می‌کنند. پس از دیدار ترامپ از ریاض که در جریان آن ایران را به حمایت از تروریسم متهم کرد، عربستان و متحدان آن احساس کردند که حمایت کامل آمریکا را به دست آوردند، چیزی در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما که روابط بین ریاض و واشنگتن خدشه‌دار شده بود، احساس نمی‌کردند. ساز مخالف ظاهرا آنچه موضع عربستان سعودی در برابر قطر را قاطعیت بخشید و این تنش‌ها را شدید ساخت، دیدار دونالد ترامپ از ریاض و شرکت او در اجلاس سران کشورهای اسلامی بود. رئیس جمهوری آمریکا در جریان این دیدار، ایران را به حمایت از تروریسم متهم کرد و گفت کشورهای آگاه باید در همکاری با یکدیگر ایران را "منزوی" کنند. اظهاراتی که با استقبال عربستان سعودی، که در سوریه، عراق، یمن در رقابت شدید با ایران قرار دارد، روبرو شد. در واقع عربستان سعودی و متحدان آن احساس کردند که حمایت کامل آمریکا را به دست آوردند. چنین حمایت را در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما که روابط بین ریاض و واشنگتن خدشه‌دار شده بود، احساس نمی‌کردند. پس از دیدار آقای ترامپ از ریاض، تمیم بن حمد امیر قطر تماس تلفنی داشت با حسن روحانی رئیس جمهوری ایران. او ضمن این که گفت: "در مسیر تقویت بیش از پیش روابط ایران و قطر هیچ مانعی وجود ندارد" تاکید کرد که به دستگاه‌های دولتی کشورش دستور می‌دهد تلاش‌های خود را برای گسترش روابط دو کشور افزایش دهند. این در واقع ساز مخالفی بود که گوش ریاض را آزرد. ایران آن گونه که حمید ابوطالبی، معاون سیاسی دفتر رییس جمهوری ایران در توییتی در واکنش به قطع روابط شش کشور عربی با قطر، نوشته، این اقدام را "نتیجه رقص شمشیر در ریاض" خوانده است؛ اشاره‌ای آشکار به دیدار رئیس جمهوری آمریکا از ریاض و شرکت او در رقص شمشیر با ملک سلمان پادشاه عربستان سعودی. هدف از دیدار دونالد ترامپ از عربستان سعودی، تلاش برای متحد ساختن کشورهای عربی سنی مذهب در برابر ایران خوانده شده است. پس از انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، روابط واشنگتن وریاض استحکام بیشتر یافت، محمد بن سلمان، نایب ولی عهد عربستان سعودی وفرزند پادشاه این کشورنقش مهمی در تقویت این روابط ایفا کرده است ایران برنده است؟ شکاف تازه می‌تواند ضربه‌ای باشد به تلاش‌های ریاض و واشنگتن برای منزوی ساختن ایران در منطقه. با این حال، با وجود تلاش دو کشور قدرتمند عربی، عربستان سعودی و مصر برای منزوی کردن قطر، این دو کشور نتوانستند حمایت دیگر کشورهای پرنفوذ عربی را با خود داشته باشند. حتی در داخل شورای همکاری خلیج فارس، کویت و سلطنت عمان حاضر نشدند که روابط خود با دوحه را قطع کنند. می‌توان گفت که ممکن است در کوتاه مدت، تحولات اخیر به سود ایران تمام شود. یک استدلال این است پس از محاصره قرار گرفتن قطر، تنها کشوری که دوحه می‌تواند ارتباط لجستیکی با آن داشته باشد، ایران است. این بی‌تردید ایران را در موقعیت بهتری قرار می‌دهد. با این حال، بعید به نظر می‌رسد که قطر دست به تشکیل اردوگاهی با ایران در مقابل دیگر کشورهای عربی سنی مذهب بزند. قطر خطر تشکیل ائتلاف با ایران برای جایگاهش در کشورهای عربی سنی مذهب را درک می‌کند. از سوی دیگر، بزرگ‌ترین پایگاه نظامی آمریکا در خارج این کشور در قطر واقع است. فرماندهی مرکزی آمریکا هم در همین پایگاهِ موسوم به العُدید، قرار دارد. این احتمال که قطر دست به اقدامی بزند که منافع آمریکا را تهدید کند، به خصوص با همراه شدن با ایران، بسیار ناچیز است. قطر در موقعیتی نیست که ایران را به عنوان یک متحد اصلی جایگزین ایالات متحده کند. این هم درست است که گروه‌های مثل اخوان‌المسلمین و حماس از حمایت قطر برخوردارند. ولی این گروه‌ها، مثل گذشته، از محبوبیت بالایی برخوردار نیستند و در موقعیت نسبتا ضعیفی قرار دارند. مهم‌تر از همه، اخوان‌المسلمین و حماس نمی‌توانند این را بپذیرند که با همراهی با ایران، پایگاه و جایگاه خود را در کشورهای عربی سنی مذهب از دست بدهند. در دوسال اخیر، حماس تلاش کرده روابط خود با مصر و عربستان سعودی را بهبود بخشد. بارها رهبران این گروه از قاهره و ریاض دیدن کردند. گذشته از این همه، دولت حسن روحانی که در صدد تنش‌زدایی روابط با کشورهای عربی منطقه است، واکنش محتاطانه به شکاف تازه بین ریاض و دوحه نشان داده. به نظر نمی‌رسد تهران دست به اقدام‌های بزند که به تنش‌ها در روابط آن با ریاض دامن بزند. بیشتر بخوانید: شکافی که به سود آمریکا نیست آمریکا بیشترین حملات هوایی علیه مواضع گروه داعش درعراق و سوریه را از همین پایگاه العدید انجام می‌دهد و فرماندهان آمریکایی عملیات نظامی را از همین پایگاه با دیگر پایگاه های این کشور در امارات و بحرین هماهنگ می‌کنند. تعداد زیادی از شرکت های بزرگ آمریکایی و شرکت‌های بزرگ چند ملیتی در قطر نمایندگی دارند و سرگرم فعالیت‌های تجاری و سرمایه‌گذاری هستند. ادامه وجود چنین شکاف وبسته بودن مرزها، این همه فعالیت‌ها را عملا مختل می سازد. اگر ارتباط قطر با گروه‌های مثل حماس مایه نگرانی برخی کشورهای عربی است، از دید شماری مقامات آمریکایی برای آمریکا مهم است که مکانی برای گفت‌وگو با این گروه یا گروه طالبان افغانستان وجود داشته باشد. قطر این امکان را فراهم می کند. این درست که برخی اقدام های قطر ممکن است برای آمریکا هم نگران‌کننده باشد، اما در حدی نیست که منافع واشنگتن را تهدید کند. به همین دلیل، پیش‌بینی‌ها این است که آمریکا، همراه با متحدان آن، مثل ترکیه و کویت تلاش خواهد کرد تا این شکاف عمیق تر نشود. اما صحبت این است که به چه بهای قطر آشتی خواهد کرد؟
قطع روابط دیپلماتیک شش کشور عربی با قطر، عمیق‌ترین شکاف را بین کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و برخی کشورهای قدرتمند منطقه ایجاد کرد. در سال ٢٠١٤ هم عربستان سعودی، بحرین و امارات متحده عربی، در اعتراض به آنچه دخالت قطر در امور داخلی‌شان خواندند، سفیران خود از این کشور را فرا خواندند و این وضعیت هشت ماه ادامه پیدا کرد.
انزوای قطر؛ 'طنین رقص شمشیرها'
در ابتدای اين نشست دکتر محمد علی اسلامی ندوشن با اشاره به اين مطلب که عنوان اين سخنرانی از بيت«وجود ما معمايی‏ست حافظ که تحقيقش فسون است و فسانه» اقتباس شده است، درباره اين بيت گفت: حافظ تقريبا در اين بيت تمام فلسفه وجودی خود را خلاصه کرده است. دکتر ندوشن گفت فسون و فسانه در حقيقت کاری بی ‏ثمر است که تحقيقی درباره آن نمی ‏توان کرد و معمايی است که نمی ‏‏توان آن را کشف کرد. در حقيقت بايد گفت که اين تنها معمای حافظ نيست بلکه معمای ايران و تا حدی کل بشريت است. يعنی انسان هيچ وقت به راز بزرگ آفرينش پی‏ نخواهد برد، بنابراين، اين راز هميشه برايش به صورت معما باقی می ‏ماند. چرا که در زندگی انسان يک سلسله مسايل متناقض وجود دارند که انسان در حل آنها می ‏ماند. پير مغان نماينده کل فرزانگی ايران کهنسال است که از آغاز آنچه ما درباره انديشه ايرانی می ‏دانيم، پيش آمده و در فردی فرضی، تجسم پيدا کرده است که آن را پير مغان ناميده ‏اند. پير بودن يعنی تمام تجربيات جهانی را در خود جمع کرده و منبع يک سلسله تجربه است و ديگر اينکه وابسته به مغان است يعنی کهن‏ ترين دوران ايران. بنابراين وقتی حافظ تمام سرنوشت دانستگی هايش را به پير مغان نسبت می‏ دهد، می‏ خواهد بگويد که کل اين دانستگی ها را مديون فردی هستم که تمام تجربه عمر دراز ايران را در خود جمع کرده است دکتر محمد علی ندوشن "اين انديشه کهن در ايران باستان به نوعی مطرح بوده است. آنها برای آنکه موضوع را حل کنند کارهای جهان را بر دو نوع نيک و شر می ‏دانستند که نماينده خوبی ها اهورامزدا و نماينده بدی ها اهريمن بود. می ‏‏توان گفت اين ديد، واقع ‏بينانه ‏ترين ديد مذهبی‏ای بود که در جهان باستان به وجود آمد. اما اين تقسيم ‏بندی بدين صورت باقی نماند، چون اديان توحيدی نوع ديگری اين مساله را بيان کردند، يعنی همه‏ چيز زاييده و ناشی از مشيت آسمانی است، اما اين ديدگاه باعث شد که بحث ادامه يابد و سراسر ادبيات فارسی دستخوش اين بحث است که چرا بايد بدی ها وجود داشته باشند؟ او در تبيين تفأل زدن به ديوان حافظ گفت: به دليل هاله عجيبی که پشت کلمات حافظ وجود دارد و موسيقی کلمات، به او لسان الغيب گفته ‏اند و به همين جهت می‏‏ توان با ديوان او فال گرفت. در اشعار او چيزی وجود دارد که خواننده را قانع می ‏کند که مطابق با نيت اوست. حافظ غيبگو نيست اما زاويه و گوشه ‏ای از زندگی را لمس کرده و بيان می‏ کند. اين مساله با هاله ابهامی که در اطرافش وجود دارد شخص را قانع می‏ کند که از ديوان او پاسخ گرفته است. اما ديگر آثار بزرگ زبان فارسی با تمام اهميتی که دارند، اين خاصيت چند پهلو بودن و ابهام را ندارند. "اين ابهام زاييده تاريخ ايران است و حافظ کل تاريخ ايران را در غزلياتش گنجانده است. در واقع می‏توان گفت ديوان حافظ کم حجم ‏ترين و کوچک ‏ترين کتابی است که در دنيا نوشته شده، اما مطالب بسياری در خود جای داده است. حافظ در اين غزليات بر زندگی انسان انگشت می‏ نهد. بنابراين هر گوشه‏ ای از زندگی که مدنظر باشد، حافظ جوابی برای آن دارد، در عين حال که هيچ جوابی به ما نمی‏دهد چون موضوع آن معماست و حل شدنی نيست. تنها تسکين خاطری می ‏دهد که اين تسکين خاطر با کمک موسيقی کلمات می‏‏تواند مطلبی عادی را دلنشين کند. فقط موسيقی و هاله‏ای از کلمات بودند که توانسته ‏اند غزليات او را در بعدی قرار دهند که برای خواننده گيرا باشد و جذابيت داشته باشند. دکتر اسلامی ندوشن درباره برخی ابعاد پيچيده شخصيت حافظ گفت: حرف تازه‏ ای در ديوان حافظ به چشم نمی‏ خورد و تمام آن حرف ها را به نحوی می ‏‏توان در آثار عطار، فردوسی، سنايی، عراقی، سعدی، مولانا و متون منثور و منظوم يافت. اين از عجايب است که فردی که تقريباً هيچ حرف تازه‏ ای نزده، توانسته است خود را بر فراز حرف های ديگران قرار دهد به صورتی که مردم حرف های ديگران را فراموش کنند و تنها به صحبت‏های او توجه کنند. اين ويژگی تنها مختص حافظ است. حافظ در دوره انحطاط تاريخ ايران می‏ زيسته است، حال آنکه معمولاً آثار بزرگ در دوران شکوفايی تاريخی پرورده می ‏شوند. او در دوره انحطاط، در گوشه ‏ای از فارس، در دوره خاندانی گمنام که به لطف او شناخته شده ‏اند و با وجود انواع و اقسام مشکلات حقيقتا «کسب جمعيت از آن زلف پريشان» کرده است. از همه مهم‏ تر اينکه او هم مطرود انديشه‏ هايی که با او زيسته ‏اند و سال ها از ديوانش فال گرفته ‏اند نيزهست. به دليل هاله عجيبی که پشت کلمات حافظ وجود دارد و موسيقی کلمات، به او لسان الغيب گفته ‏اند و به همين جهت می‏‏ توان با ديوان او فال گرفت. در اشعار او چيزی وجود دارد که خواننده را قانع می ‏کند که مطابق با نيت اوست. حافظ غيبگو نيست اما زاويه و گوشه ‏ای از زندگی را لمس کرده و بيان می‏ کند دکتر محمد علی اسلامی ندوشن مولف کتاب ماجرای پايان‏ناپذير حافظ در توضيح دنيايی که در ديوان حافظ تصوير می‏شود يادآور شد: حافظ توانسته است در اشعارش دنيايی ورای دنيای محسوس ايجاد کند. آن هم دنيای خاصی است که در عين زمينی بودن، فرا زمينی هم هست. او تقريباً در اشعارش اعمال محسوس انسانی را بيان می‏ کند اما طرز بيان و ترکيبات او طوری است که نوعی حالت فرازمينی ايجاد می ‏کند و خواننده احساس می‏ کند که با عالم ديگری سر و کار دارد و اين سبک خاص گويندگی حافظ است که اکسير و جادويی خاص کلام دارد. او اين اکسير را در کلمات می‏ ريزد و می‏تواند اين دو ترکيب متضاد زمينی و آسمانی را در کنار هم بگذارد و با اين کار موضوع را تکميل کند. چون انسان نه می‏خواهد زمينی زمينی باشد و نه می‏ تواند آسمانی شود. اين جزو آرمان زندگی‏اش است که از شرايط محدود زمينی کنده شود و به بالاتر برود. اما اين يک آرمان است چون واقعيات انسان تحت شرايط زمينی خودش شکل می ‏گيرد. بنابراين هميشه انسان بين دو قطب زمينی و آسمانی خود در نوسان است. "انسان نه تنها زمينی است و نه تنها آسمانی. بلکه مخلوطی از هر دو است که البته درجات آن فرق می ‏کند و در برخی از افراد يکی از اين دو بعد افزونی می‏ گيرد. اما به طور خالص نه هيچ کس کاملاً زمينی است و نه کاملاً آسمانی. حافظ توانسته‏ اين وضعيت را در اشعارش به خوبی نشان دهد." دکتر اسلامی ندوشن واژه‏ های کليدی شعر حافظ را پير مغان، راز، رند و مفهوم عشق دانست و در باب «راز» اظهار داشت: خلقت و زندگی انسان اصولا معما و راز است. راز آن چيزی است که انسان را در برابر يک دانستن، متوقف می‏کند. انسان وقتی نمی ‏داند نام آن را راز می ‏نهد. اما اين راز بسيار از نظر حافظ هم مهم است و در عرفان ايران نيز بسيار پرورده شده‏ است. راز برای حافظ از اين جهت اهميت دارد که هستی انسان در گرو رازی است که نبايد به ترکيب آن دست زد. او در توضيح دلايل تکرار «پير مغان» در اشعار حافظ گفت: پير مغان هيچ فرد خاصی نبوده و هيچ شخصی در دوران حافظ وجود نداشته که بتوان به او عنوان پير مغان داد. او يک فرد فرضی است. پير مغان قبل از حافظ در اشعار عطار و سنايی هم آمده است، اما هيچ ‏کس مانند حافظ تا اين حد به تکرار اين ترکيب نپرداخته است. پير مغان نماينده کل فرزانگی ايران کهنسال است که از آغاز آنچه ما درباره انديشه ايرانی می ‏دانيم، پيش آمده و در فردی فرضی، تجسم پيدا کرده است که آن را پير مغان ناميده ‏اند. پير بودن يعنی تمام تجربيات جهانی را در خود جمع کرده و منبع يک سلسله تجربه است و ديگر اينکه وابسته به مغان است يعنی کهن‏ ترين دوران ايران. بنابراين وقتی حافظ تمام سرنوشت دانستگی هايش را به پير مغان نسبت می‏ دهد، می‏ خواهد بگويد که کل اين دانستگی ها را مديون فردی هستم که تمام تجربه عمر دراز ايران را در خود جمع کرده است. البته او نامی از ايران نياورده، بلکه مقصود او کل ميراث اين کشور و زبان فارسی است. جنبه اجتماعی حافظ که به شهرت او کمک کرده و به کارش وزن بسيار بخشيده، مساله مبارزه با ريا است. او دست بر روی درد اصلی جامعه ايرانی نهاده که اسير ريا شده است. جامعه ايرانی نمی‏خواسته تا اين حد رياکار باشد، اما ناگزير بوده در برابر دشمن بيرونی يک زره رنگ بر تن خود کند تا بتواند از تعرضات بيرونی در امان بماند دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن مؤلف کتاب تأمل در حافظ درباره مفهوم رند در ديوان خواجه اظهار داشت: رند کسی است که فريب نمی ‏خورد چون همه چيز را درک کرده و به اصل قضايا و جريان ها واقف است. حافظ نيز به اين جهت در ديوانش به رندی خود افتخار می ‏کند. رند فردی است که برخلاف متعارف عمل می‏کند و آنچه ديگران باور دارند، باور نمی ‏کند. اگر تمام لذايذ مادی را از دست بدهد به اين شاد است که رند است چون به اصل تمام وقايع پی برده است. دلخوشی خاص رند به اين است که آنچه ديگران نمی‏دانند، او می ‏داند. بنابراين نوعی ارشديتی که رضايت نفس ايجاد می‏کند، برای خود قايل است. او درباره تقبيح ريا در انديشه‏ های حافظ تصريح کرد: جنبه اجتماعی حافظ که به شهرت او کمک کرده و به کارش وزن بسيار بخشيده، مساله مبارزه با ريا است. او دست بر روی درد اصلی جامعه ايرانی نهاده که اسير ريا شده است. جامعه ايرانی نمی‏خواسته تا اين حد رياکار باشد، اما ناگزير بوده در برابر دشمن بيرونی يک زره رنگ بر تن خود کند تا بتواند از تعرضات بيرونی در امان بماند. حتی خود حافظ ناچار بوده که به صورت ريايی، ريا بورزد، چون در غير اين صورت کشته می‏شد. پس در حقيقت حافظ از موضوع ريا تجربه دست اولی داشته و به همين دليل است که اين قدر از آن حرف می ‏زند و می ‏نالد. هر چند آن ريايی که حافظ با آن می ‏جنگد در طی اين سال ها در خوانندگانش ادامه يافته است. دکتر اسلامی ندوشن در پايان اين نشست با بيان اين مطلب که معمای حافظ تا بشر وجود دارد، حل ‏نشدنی باقی خواهد ماند در اين ‏باره گفت: معمای حافظ حل نشدنی باقی خواهد ماند، چون فاصله عميق بين آنچه انسان می‏ خواهد و آنچه به دست می‏آورد، معما ناميده می‏شود. پس بدين جهت تا زمانی که اين فاصله وجود دارد حافظ باز هم خواننده خواهد داشت و مردم هميشه به دنبال اين خواهند بود که پاسخ های خود را از لابه‏ لای اشعار او بيرون بکشند. خدمات
در آستانه بيستم مهر ماه روز بزرگداشت حافظ شيرازی، صد و سومين نشست کتاب ماه ادبيات و فلسفه با سخنرانی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن با عنوان 'معمای حافظ' پانزدهم مهر ماه در خانه کتاب برگزار شد.
معمای حافظ
روز چهارشنبه، 16 ژوئن، آقای خاتمی در گفتگو با رسانه ها در تهران نشست های مقامات سه کشور آلمان، بريتانيا و فرانسه با مقامات ايرانی در ماه های گذشته را يادآور شد و گفت که برنامه های هسته ای ايران صرفا جنبه صلح آميز دارد. اشاره آقای خاتمی به مذاکرات بين وزيران خارجه سه کشور و مقامات ايرانی در ماه اکتبر سال گذشته و ساير تماس های بين دو طرف است که به تصميم ايران برای قبول پروتکل الحاقی به پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای منجر شد. به گفته مقامات ايرانی، اروپاييان وعده دادند به برنامه های هسته ای صلح آميز ايران کمک فنی کنند و همچنين شورای حکام را قانع سازند پرونده جمهوری اسلامی را تا نشست ماه ژوئن جاری از دستور کار خود خارج کند. آقای خاتمی افزود که در توافق با اروپاييان، ايران احساس کرد که حسن نيتی وجود دارد و افزود که در حال حاضر هم جمهوری اسلامی هيچ درخواست غيرقانونی ندارد. رييس جمهوری ايران گفت: "توقع داريم چيزی که خلاف مواضع پروتکل ها و ضوابطی است که مورد قبول دنيا می باشد از ما نخواهند." غنی سازی اورانيوم در قطعنامه پيشنهادی سه کشور اروپايی، موضوع تلاش ايران برای غنی سازی اورانيوم و يافت شدن آثار اورانيوم غنی شده در بازرسی های انجام شده توسط نمايندگان آژانس بين المللی در ايران با نگرانی تلقی شده است. با اين همه، رييس جمهوری ايران تاکيد کرد که "ما برنامه فن آوری هسته ای برای غنی سازی اورانيوم به منظور تهيه سوخت نيروگاه های هسته ای داشته، داريم و خواهيم داشت." رييس جمهوری ايران، با تکرار اينکه جمهوری اسلامی در نظر ندارد مانند کره شمالی از پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای خارج شود و پروتکل الحاقی را نيز پذيرفته است، گفت که براساس اين پيمان، کشورهای امضا کننده حق دسترسی به فن آوری هسته ای را دارند. در مورد تصويب پروتکل الحاقی توسط نهادهای قانونی ايران، آقای خاتمی گفت که "در باره پروتکل بايد در دولت بحث فنی بشود و پس از تصويب در دولت، برای تصويب به مجلس شورای اسلامی برود و پس از تصويب در مجلس نيز به شورای نگهبان ارسال شود." اعتراض به قطعنامه محمد خاتمی در مورد قطعنامه پيشنهادی سه کشور اروپايی گفت که اگر قطعنامه ای بخواهد ايران را از حق دستيابی به فن آوری هسته ای محروم کند، معتبر نيست و ضمانت اجرايی ندارد و ايران مجبور به پذيرش آن نيست. روز سه شنبه، 15 ژوئن، نيز گزارش شد که رييس جمهوری ايران در نامه ای خطاب به رهبران سه کشور آلمان، بريتانيا و فرانسه از مواضع آنان در تسليم قطعنامه جديد انتقاد کرده است. همچنين، کمال خرازی، وزير خارجه ايران، روز چهارشنبه گفت که جمهوری اسلامی با ارسال نامه ای به کشورهای اروپايی به آنان هشدار داده و خواستار عمل اين کشورها به تعهدات خود در قبال ايران شده است. وی گفت ايران به مفاد قطعنامه پيشنهادی اعتراض کرده است. آقای خرازی به اعضای شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی توصيه کرد که تحت تاثير فشارهای آمريکا قرار نگيرند. وی با اشاره به شرايط سياسی داخلی ايران گفت که "به اروپايی ها تاکيد شد که مجلس هفتم شورای اسلامی مانند مجلس ششم نمی انديشد و اين موضوعی است که بايد در محاسبات مد نظر قرار گيرد." در قطعنامه پيشنهادی سه کشور اروپايی، از ايران خواسته شده است ضمن همکاری کامل با آژانس بين المللی، در روند تصويب قانونی پروتکل الحاقی شتاب به خرج دهد. واکنش آمريکا همزمان، آمريکا دولت ايران را به تلاش برای زورگويی به اعضای شورای حکام متهم کرده است. کنث بريل، نماينده ايالات متحده در آژانس بين المللی انرژی اتمی در گفتگو با خبرنگاران گفته است ايران می کوشد با تهديد به از سرگيری برنامه غنی سازی اورانيوم، اعضای شورای حکام را مرعوب کند. وی گفته است که آمريکا نسبت به برنامه های هسته ای ايران و تلاش اين کشور برای دستيابی به تسليحات اتمی تحت پوشش برنامه های صلح آميز، ظنين است. وی افزوده است که "کسانی که می خواهند برای روشنايی، برق توليد کنند به چنين کارهايی روی نمی آورند." نماينده آمريکا گفت: ايران می کوشد مانع ازتصويب قطعنامه ای شود که، اگرچه از نظر آمريکا کامل نيست، اما بر اساس گزارش مديرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی شکل گرفته است. در آغاز اجلاس جاری شورای حکام، محمد البرادعی، مديرکل آژانس، ضمن ارايه گزارشی گفت که همکاری ايران با اين نهاد وابسته به سازمان ملل متحد به طور کامل رضايتبخش نبوده است. زنجيره بسيج اطراف تاسيسات اتمی بوشهر و اراک در همين حال از ايران گزارش شده که تعدادی از اعضای گروه بسيج (گروه شبه نظامی تندرو) در حرکتی نمايشی برای نشان دادن مخالفت خود با قطعنامه پيشنهادی کشورهای اروپايی، در اطراف نيروگاه اتمی بوشهر يک زنجيره انسانی تشکيل داده اند. خبرگزاری ايرنا تعداد بسيجی ها را حدود 400 نفر اعلام کرده است. تجمع کنندگان گفته اند تا آخرين قطره خون خود از تاسيسات اتمی ايران محافظت خواهند کرد. طبق اين گزارش، تجمع مشابهی نيز در اراک و در اطراف تجهيزات آب سنگين ايران در اين شهر برپا شده است. خدمات
محمد خاتمی، رييس جمهوری ايران، مجددا قطعنامه پيشنهادی کشورهای اروپايی به اجلاس جاری شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و بر ادامه برنامه غنی سازی اورانيوم تاکيد ورزيده و همزمان، آمريکا دولت ايران را به تلاش برای ارعاب اعضای شورای حکام متهم کرده است.
خاتمی: غنی سازی اورانيوم را از سر می گيريم
تئو دو يونگ مربی هلندی که قرار بود به عنوان مربی در تيم فوتبال استقلال تهران به فعاليت بپردازد، روز پنجشنبه به کشورش بازگشت. يونگ به علت نرسيدن به توافق مالی با مسوولان باشگاه استقلال راهی هلند شد. اين مربی هلندی که پيش از اين به عنوان دستيار آری هان هدايت تيم فوتبال پرسپوليس را برعهده داشت، روز سه‌شنبه با مسئولان باشگاه استقلال به گفتگو پرداخته بود. گفته می شود يونگ برای چهار ماه حضور در تيم استقلال تهران خواستار دريافت صد و چهل هزار دلار شده بود. مسئولان باشگاه استقلال تهران با پرداخت اين مبلغ مخالفت کردند. شکست انگلستان و فرانسه در بازيهای دوستانه ديدارهای دوستانه چهارشنبه شب با شکست انگلستان و فرانسه در ورزشگاههای خانگی شان همراه بود. انگلستان در ورزشگاه الدترافرد منچستر با يک گل مغلوب اسپانيا شد. تک گل اين ديدار را آندرياس اينيستا هافبک تيم بارسلونا در نيمه دوم به ثمر رساند. در ديگر ديدار چهارشنبه شب، تيم آرژانيتن با تک گل خاوير ساويولا در زمين تيم فرانسه پيروز شد. تيم آلمان هم با مربيگری يواخيم لو مقابل سوئيس، يکی از ميزبانان جام ملتهای اروپا ۲۰۰۸، با نتيجه ۳ بر يک پيروز شد. در ديگر بازيها اين نتايج بدست آمد: هلند ۳ - روسيه يکمصر ۲ - سوئد صفرچک ۲ - بلژيک صفرکرواسی ۲ - نروژ ۱ گرجستان ۱ - ترکيه صفربلغارستان ۳ - قبرس صفراسرائيل يک - اوکراين يکمراکش يک - تونس يک ادامه اعتراضها به دولت ايتاليا پس از آن که مقامهای ايتاليا اعلام کردند از انجام بازيهای سری آ در ورزشگا‌ههای نا امن جلوگيری خواهند کرد و تنها اجازه تماشاگران در ورزشگا‌ههای امن را خواهند داد، تعدادی از باشگاههای ايتاليايی اعتراض شديدی به اين تصميم کرده اند. تيمهای ناپولی و ليورنو تهديد به اعتصاب کرده اند و گفته اند در ورزشگاه بدون تماشاگر بازی نخواهند کرد. رييس باشگاه ناپلی در واکنش به اين تصميمها آن را با دوران فاشيسم در تاريخ ايتاليا مقايسه کرد و گفت: «برگزاری بازيهای بدون حضور تماشاگران بسيار مضحک است. نمی توان اين مقررات را اجرا کرد. ما اعتصاب می کنيم.» آدريانو گاليانی، نايب رييس باشگاه ميلان هم به اين مقررات اعتراض کرد. او گفت: «تيمهايی همانند ميلان و اينتر ۲۰ تا ۲۲ ميليون يورو برای مسائل امنيتی خود هزينه کرده اند که اين اقدامات هنوز پايان نيافته است. گناه ما چيست که اين اقدامات در اکتبر آينده به ثمر خواهد نشست. بازی در ورزشگاههای خالی از تماشاگر برای ما زيانهای فراوانی به دنبال دارد.» اما دولت ايتاليا اعلام کرد که همچنان بر مواضع گذشته اش پافشاری خواهد کرد و تسليم فشارها نخواهد شد. آنها تاکيد کردند که ديگر اجازه نخواهند داد خشونت در ورزشگاههای اين کشور به چشم بيايد. مرگ فيليپو راشيتی، از نيروهای پليس، در درگيری هواداران تيمهای کاتانيا و پالرمو در ابتدا لغو و در ادامه برگزاری محدود و با شرايط خاص رقابتهای سری آ شده است. رئال مادريد و بارسلونا، پولدارترين باشگاههای جهان طبق گزارش شرکت انگليسی دلويته، باشگاههای رئال مادريد و بارسلونای اسپانيا ثروتمندترين باشگاههای جهان هستند. دلويته يک شرکت مشاوره ای و تحقيقاتی است که هر سال رده بندی ثروتمندترين باشگاههای جهان را اعلام می کند. بر اساس اين گزارش، در فصل ۲۰۰۵-۲۰۰۶، رئال مادريد با درآمد ‪ ۲۹۲/۲‬ميليون يورو مثل سال گذشته ثروتمندترين باشگاه جهان بوده و باشگاه بارسلونا نيز که با پيروزی در جام قهرمانان اروپا درآمد خود را ‪ ۲۵‬درصد افزايش داده بود، با درآمد ‪ ۲۵۹/۱‬ميليون يورويی با چهار پله پيشرفت مقام دوم را بدست آورده است. پس از اين دو باشگاههای اسپانيايی، به ترتيب يوونتوس، منچستر يونايتد، آث ميلان، چلسی، اينتر ميلان، بايرن مونيخ، آرسنال و ليورپول قرار دارند. خبرهايی از ورزش ايران و جهان: خدمات
مربی هلندی با استقلال به توافق نرسيد
عدم توافق مربی هلندی با استقلال و شکست انگلستان
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونی‌های آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالش‌های پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته می‌شود. صاحب‌نظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویه‌های مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداخته‌اند. درآمد: مهندسی جامعه و طبیعت گرایش به تغییر خط در قرن بیستم نشانه دو خصلت بزرگ این قرن است که تقریبا به طور فراگیر همه جوامع انسانی را کمابیش در بر گرفت: باور به ضرورت دستکاری در جامعه یا مهندسی اجتماعی یکپارچه و متمرکز؛ و باور به ضرورت منطقی‌سازی جامعه و طبیعت بر اساس علم بشری. هرچه در تاریخ تصورات آدمی از خود و جامعه‌اش تا قرن بیستم اتفاق افتاده بود قرار بود در قرن بیستم به بار بنشیند. قرن بیستم آزمایشگاه ایده‌های بزرگی بود که پیش از آن پرورده شده بود و آدمی به اتکا نگرش علم محور (یا: ساینتیستی) می‌خواست دست به تجربه‌های کلان بزند. فاجعه‌های بزرگ قرن بیستم در جامعه و طبیعت از اینجا مایه می‌گرفت. در عالم سیاست ایرانی رضاشاه و انقلاب ولایی نمونه‌های مهندسی اجتماعی اند و، در عالم فرهنگ، تبدیل و تغییر خط و زبان نمونه منطقی‌سازی. ذبیح بهروز دانشور ایرانی در کتاب خط و فرهنگ خود می‌نویسد: «اگر فی الحقیقه بخواهیم اصلاحات اساسی در سازمان‌های فرهنگی بکنیم باید پیش از هر چیز خط و زبان مادری طوری ساده و منطقی شود که هر کس حتی کر و لال و کم استعداد هم بتواند مقدمات ضروری فرهنگ را که عبارت از خط و زبان و ریاضی باشد قبل از چهارده سالگی به سهولت یاد بگیرد و یاد بدهد.» (صص ۲۴-۲۵) بهروز می‌خواست قواعد طبیعی خط و زبان را برای آموزش پیدا کند (و مثلا نشان دهد حروف الفبا از لب و زبان در موقع ادای هر کدام نمایندگی می‌کند) اما نمی‌دانست که در چارچوب نظریه کلانی کار می‌کند که قرار است غیرطبیعی‌ترین روش‌ها را در مدیریت جامعه به کار بندد. حرف بهروز در منطقی‌سازی مرا به یاد تلاش‌های عظیم برای تغییر مسیر رودخانه‌ها می‌اندازد. بشر قرن بیستم می‌خواست طبیعت هم مسیری منطقی (بر اساس منطق مکانیکی آن دوران در اذهان عمومی) و مهندسی‌ساز طی کند. نتیجه، سیل از یک طرف و خشکسالی بشرساخته و تخریب طبیعت از طرف دیگر بود. پایه فکری سوم که از این دو گرایش فکری حاصل می‌شد کنفورمیسم یا یکسان‌سازی بود. چیزی که انتهای آن به گلوبالیزاسیون رسیده است. بر اساس کنفورمیسم بخش بزرگی از قرن بیستم با این توهم طی شد که اگر همه یک زبان و یک عقیده و یک سبک زندگی داشته باشند، جامعه به یک کارخانه بزرگ توسعه تبدیل می‌شود. با این حساب حتی لباس‌ها یکسان شد. با تنوع لباس و سبک زندگی مبارزه شد و یکباره همه یا شاپوی آمریکایی بر سر گذاشتند یا کلاه پهلوی یا جامه مائو بر تن کردند. بشر قرن بیستم میل غریبی برای همسانی داشت. و قصه همسانی برای کشورهای غیرغربی مثل ایران به معنای فرنگی مآبی بود. و این بدون افسانه‌سازی ممکن نبود. یکی از رایج‌ترین افسانه‌های دیرین در بحث تغییر خط این شد که گویا خط فرنگی راه حل است و اتخاذ خط لاتین به جای خط فارسی مشکل گشا خواهد بود و ما را از خطاهای املایی دور می‌کند چون این خط صامت و مصوت‌ها را به خوبی نشان می‌دهد ولی خط فارسی گروهی از مصوت‌ها را نشان نمی‌دهد (پس نمی‌دانیم "کرم" یا "کره" را چطور بخوانیم). این افسانه‌ای است که اختصاص به ایران هم نداشت و در دیگر کشورها هم رایج بود؛ چه در ترکیه‌ای که از خاکستر عثمانی برخاست و نهایتا تن به تغییر خط داد چه در جمهوری‌های سابق شوروی که نخست به لاتین گذشتند (و سپس به سیریلیک) و چه در ژاپن که ایده تغییر خط به لاتین به جایی نرسید. خط لاتین در هیچ کشوری که با این خط می‌نویسد بی‌اشکال نیست. نه در املا و نه در خواندن این خط دستگیر نیست. من و مایی که به عنوان مهاجر در کشورهای غربی زندگی می‌کنیم بخوبی این را می‌فهمیم زیرا بارها و بارها کلمه‌ای انگلیسی یا فرانسوی یا آلمانی یا هلندی را به غلط خوانده‌ایم. اگر خط لاتین مشکل خواندن را حل می‌کرد، نباید این خطاخوانی‌ها وجود می‌داشت. اما این موضوع فقط به من و مای مهاجر بر نمی‌گردد. خود دانش‌آموزان بومی هم مشکل دارند. از جمله در بریتانیا گزارش‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد "سواد" خواندن و نوشتن نازل شده و مشکل دار است. به خود خط هم نگاه کنیم منطق یکسان و یکدستی ندارد. فرض کنید مصوت e به چندین و چند صورت نوشته می‌شود. مصوت a به چندین و چند صورت خوانده می‌شود. برخی صامت‌ها اصلا خوانده نمی‌شود (مثلا از know تا wry یا صدها صورت از کلماتی که تلفظ شان با نوشتارشان متفاوت است: benign). در خط فارسی موبایلی یا چتی هم که اخیرا استفاده از لاتین رایج شده بارها بدخوانی ایجاد می‌شود. مثلا وقتی تلاش می‌کنید bad را بخوانید معلوم نیست این "بد" یا "بعد" است؛ اگر منظورتان "باد" نباشد! چرا فکر تغییر خط پیدا شد؟ موضوع تغییر خط یکی از مباحث داغ فرهنگی در قرن گذشته بوده است. محمد گلبن در ۱۳۵۶ کتابی منتشر کرد به نام کتابشناسی زبان و خط که در بیش از ۲۰۰ صفحه مقالات بسیار درباره این مقوله را در عصر پهلوی‌ها فهرست کرده است. این موضوع بعد از انقلاب به حاشیه رانده شد اما بحث‌های اصلاح خط و تهیه آیین نامه برای خط فارسی جای آن را گرفت و مراکزی مثل نشر دانشگاهی و دایره‌المعارف اسلامی و فرهنگستان و نیز گروهی از نویسندگان وارد آن شدند و افرادی از ایشان مثل داریوش آشوری و میرشمس الدین ادیب سلطانی هم پیشنهادهای خاص خود را ارائه کردند و کتاب‌های خود را بر اساس آن تنظیم کردند. در سال‌های اخیر بحث‌هایی مجددا درباره تغییر خط مطرح شده است اما جدی نیست و به بحث دامنه‌دار تبدیل نشده است. بخصوص به خاطر اینکه با تجربه دردناک تاجیکستان که همزبان ماست بیشتر آشنا شده‌ایم و بخوبی می‌فهمیم که تغییر خط در تاجیکستان تا چه میزان میان اهل قلم دو کشور و بازار کتاب اینجا و آنجا و دانش آنها فاصله انداخته است طوری که ایرانیان به زحمت می‌توانند خط سیریلیک تاجیکی را بخوانند و تاجیکان هم با مجاهدت بسیار باید خط فارسی بیاموزند تا بتوانند از تولیدات مطبوعاتی و انتشاراتی ایران استفاده کنند. و یکی بودن زبان کمکی به درک متقابل آنها از طریق خط نمی‌کند. علاقه به تغییر خط از نظر اجتماعی ریشه در نیاز تازه‌ای داشت که توسعه و پیشرفت و رسیدن به پای کشورهای غربی ایجاب می‌کرد: باید همه مردم سواد می‌آموختند. سواد تا آن زمان در بیشتر ربع مسکون در انحصار نخبگان بود. باز کردن میدان برای همگان به نوبه خود نیازمند بازنگری در شیوه‌های آموزشی پایه از جمله خواندن و نوشتن بود. اینجا بود که مهندسان اجتماعی به این نتیجه رسیدند که برای به وجود آوردن انسان طراز نوین و لایق مدرنیته باید خط تازه‌ای هم به وجود آورد. پس بر مشکلاتی که در خط فارسی بود متمرکز شدند تا آن را تغییر دهند. تغییر خط اما بخشی از مجموعه افکاری بود که می‌خواست از سنت دست و پا گیر قدیم رها شود و بازتاب آن را در بسیاری از گرایش‌های اجتماعی، فرهنگی و ادبی دوران می‌توان یافت. گرچه برخی مثل بهروز -که ناسیونالیستی افراطی بود- از زاویه‌ای ملی به ماجرا نگاه می‌کردند دیگران بر این تصور بودند که برای امروزی شدن و متجدد شدن و رفتن به سمت صنعت و جهان نو باید از سنت دست شست. صورت‌های نخستین متعادل‌تر بودند. مثلا در شعر نو نیمایی سنت نفی نشد بلکه تعبیری تازه از وزن و قافیه و بیان وارد دنیای شعر سنت‌دار شد. یا در معماری و موسیقی صورت‌های ترکیبی دلنشینی پدید آمد. اما نهایتا این فکر چندان قوت گرفت که کسانی به نفی کلی سنت‌های ملی روی آوردند چنانکه در معماری هم ساختار معماری قدیم را به هم زدند و مثلا در مناطقی که هرگز در ساختمان آنها آهن به کار نرفته بود - مثل بم- ساختمان‌های متکی به تیرآهن ساختند و منطق بومی خانه‌سازی را که نتیجه قرن‌ها تجربه بود رها کردند و بی‌ارزش شمردند -و توصیه مهندسان بوم گرا مثل نادر خلیلی هم به جایی نرسید. مشکل خط یا نزول سواد فارسی؟ از نظر من خط فارسی هیچ مشکل مهمی ندارد که بخواهیم آن را تغییر دهیم. هر خطی با مشکلاتی همراه است و اصولا قرار نیست خط نابی در جوامع انسانی پیدا شود که نماینده کامل زبان باشد. چنین چیزی ممکن نیست مگر به صورت خطوط فنی زبانشناسان که به خط فونتیک نامدار است. اما در تجربه روزمره خود می‌بینیم که سواد فارسی نازل شده است. آیا این ناشی از مشکلات خط است؟ کلید فهم مساله در همان سواد همگانی است. ایده سواد همگانی دچار نقص‌های جدی بود. اینکه بخواهیم همه مردم سواد داشته باشند فی نفسه خوب است ولی کافی نیست. باید بتوانیم ارزش سواد را در زندگی آنها نشان دهیم. این ارزش برای کارگر ساده چیز زیادی نبود که بخواهد برایش وقت چندانی بگذارد. نتیجه این سوادآموزی، سوادی در حد ابتدایی بود که احتمالا آرزوهای دولت را بیشتر بر می‌آورد و آمارهای دولت را پر می‌کرد. اما جامعه روستایی واقعا نیازی به سواد نداشت. و تا نیاز نباشد تحولی در آدمی و سواد او رخ نمی‌دهد. بعد از انقلاب هم دیدید و دیدیم که نهضت سوادآموزی عمدتا به سواد قرآنی ختم شد. یعنی به چیزی که سوادآموز به آن نیاز احساس می‌کرد. در عین حال این نکته را هم باید در نظر گرفت که سوادآموزی همگانی نهایتا به مبانی خود پایبند نماند و باز به سوی سواد نخبگانی حرکت کرد و در اینجا به مشکلات بزرگتری رسیدیم. یعنی نخبگان دوباره به زبانی برگشتند که هیچ نشانه‌ای از توانش ارتباطی در آن نبود. این روند در شعر پیش از انقلاب و در نثر بعد از انقلاب خود را نشان می‌دهد. شعری که هیچکس آن را نمی‌فهمید و نثری که امروز هیچ کس از آن سر در نمی‌آورد. اگر شعر را بتوان معذور داشت -که نمی‌توان و نباید چرا که الگوهای بزرگ شعر ما دشوارترین مفاهیم را به زبانی رسا بیان کرده اند از فردوسی و سنایی تا عطار و مولوی و حافظ- اما نثر را اصلا و ابدا نمی‌توان معذور داشت و پذیرفت که نثری نافهمیدنی بنویسیم و نشر کنیم. این مشکل امروز از سطح کتاب‌های تالیفی (مثل ساختار و تاویل متن بابک احمدی) تا ترجمه‌ای (مثل ده‌ها و متاسفانه صدها نمونه موجود درباره نظریه‌های ادبی و فلسفی) گسترش یافته و حال به روزنامه‌ها رسیده است. این یک نمونه از روزنامه اعتماد در همین هفته‌های اخیر است. مصاحبه‌ای درباره سنت و تجدد با این سوال آغاز می‌شود: «اثر تالیفی مورد بحث ما، یعنی "مدرنیته و دیگری آن"، می‌تواند جدا از زمینه گفت‌وگو پیرامون خودش، امكانی فراهم برای به میان گذاشتن ضرورت‌هایی بیرون از آن نیز باشد. باتوجه به نقش تعیین‌كننده میراث هگلی سوبژكتیویته در بنیاد فلسفی مدرنیته هابرماسی، به نظر شما دیگری مدرنیته به واسطه "سوژه‌محوری" است كه می‌تواند نقش آن "دیگری" را ایفا كند یا به واسطه تكثر روایت‌های بین‌الاذهانی (inter subjective) مداخله‌گر می‌شود؟»... و مطلبی در نقد یک کتاب از تری ایگلتون در روزنامه شرق اینطور ارائه می‌شود: «آنچه در نوشته‌های ایگلتون حضور به هم می‌رساند، "تاریخ" است. ایگلتون آن را به "ذات‌گرایی" ارتباط می‌دهد و ذات‌گرایی را اندیشه‌ای می‌داند كه از دیرباز در مقابل ایده‌های "ساختمان‌گرایان"، "نام‌گرایی"، "اگزیستانسیالیسم" و "پست‌مدرن" قرار گرفته است. مقصود از ذات‌گرایی نوعی "پسماند" است؛ چیزی كه از قبل وجود داشته و می‌توان به آن تاریخ نام داد.» البته اگر از خود این نویسندگان بپرسید طبعا جواب می‌دهند مطلب دشوار است و باید وقت بیشتری بگذارید تا آن را بفهمید. اما واقعیت این است که این نویسندگان مشکلات ذهنی و گفتمانی متعددی دارند. یکی همین است که زبان نخبگان باید متمایز از زبان عوام باشد. دیگری این است که مفهوم تازه را باید به زبان تازه‌ای بیان کرد و به این ترتیب قائل به این هستند که گویی مفاهیمی که ترجمه می‌کنند هیچ سابقه‌ای در فکر و سنت فارسی زبانان نداشته است. و این خود نشانه‌ای از آشفتگی در فهم قدیم و جدید است؛ یعنی اینکه چه چیزی جدید است چه چیزی قدیم است. مترجمان ایرانی در این زمینه ارتدوکس‌تر از فیلسوفانی هستند که از آنها ترجمه می‌کنند. فیلسوفی در غرب پیدا نمی‌کنید که بر سنت خط کشیده باشد و دنباله بحث‌های قدیم را نگرفته باشد. مشکل عمده این گروه از روزنامه‌نگاران، مترجمان و نویسندگان در واقع آشنا نبودن با زبان فارسی است. واژه ندارند. فارسی‌شان اختراعی است. با سنت فارسی آشنا نیستند. با متون فکری و حکمی و فلسفی و علمی فارسی آشنا نیستند و ناچار چون دنیاشان محدود به کتابی است که چه بسا به ضرب فرهنگ لغت آن را می‌فهمند و ترجمه می‌کنند زبان‌شان از فارسی فصیح و روان و فهما دور است. و اگر دقت کنید همین گروه هستند که می‌گویند زبان فارسی ضعیف است یا عقیم است! واقعیت اما این است که زبان این فارسی زبانان ضعیف است. دانش فارسی مثل دانش تاریخ است. هر قدر بیشتر تاریخ بخوانید بهتر تاریخ می‌دانید. اما این گروه فکر می‌کنند همین قدر که فارسی حرف می‌زنند برای بیان همه نوع موضوع کافی است و چون نیست پس فارسی ضعیف است. دقت در دایره واژگان و تعابیر آنها نشان می‌دهد که واقعا فارسی‌شان محدود است. نشر این دست کتاب‌های نافهمیدنی هم خود نشانه اعوجاج‌های فکری در نزد ناشران است و خرید آنها هم شریک شدن در این اعوجاج یا در آن امتیازطلبی پرآسیب که بله ما کتابی می‌خوانیم که همه کس نمی‌تواند خواند! و اینطور می‌شود که مسائل ساده و پیش پا افتاده ما مثل همین خط و زبان سال‌ها لاینحل می‌ماند ولی اهل قلم ما درگیر مسائل ظاهرا پیچیده‌ای می‌شوند که نه به درد دنیا می‌خورد و نه در آخرت خریداری دارد! در واقع این زبان عین زیان است. چرا که ما را از استعدادهای وطن محروم می‌کند و ایشان را به کار گل مشغول می‌سازد. مسائل جدی و واقعی ما زمین می‌ماند. تجربه ژاپن در مقابل همه اصرارها به تغییر خط همیشه در کنار استدلال‌های موافق یک استدلال قوی مخالف وجود داشته است: سرشت خط ژاپنی. اگر ژاپنی‌ها با آن خط عجیب می‌توانند رشد علمی داشته باشند چرا ما نتوانیم؟ چطور ژاپنی‌ها توانستند با خط ابتدایی خود که حتی الفبایی هم نیست، میدان‌های مختلف علم و تکنولوژی را فتح کنند؟ خط ژاپنی از یک نظر کاربردی شبیه خطوط دیگر از جمله فارسی است. یعنی صورت واحد کلمه را می‌توان با تلفظ‌های مختلف قرائت کرد. صورت کلمه «خانه» را در نظر بگیرید که هر کس با لهجه خود آن را می‌تواند بخواند (از خَنَه و خونه تا خانَه به فتح نون). خط ژاپنی ادعایی برای مطابقت حرف ملفوظ و خط ندارد گرچه یکی از سه نوع آن هجایی است (یعنی نمایشگر هجاهای کلمه است و به اندازه تعداد هجاها "واج" دارد). بنابرین، از این بابت محتاج اصلاح نیست گرچه تلاش‌های اصلاح خط در ژاپن هم سابقه طولانی دارد. به طور خاص، در دهه ۱۸۶۰ جریانی برای اصلاح خط ژاپنی به وجود آمد. آن زمان هنوز بسیاری از مردم بی سواد بودند. خط هم پیچیده و چند لایه بود و بیش از ده هزار صورت چینی در خط معمول ژاپنی وجود داشت. تنها نخبگان، وقت کافی برای آموختن این خط داشتند و می‌توانستند از آن استفاده کنند اما برای عموم باید ساده می‌شد (اتفاقی که در ایران با برگشتن به زبان و ادب مردم کوچه و بازار در عهد مشروطه پیش آمد و زبان به سوی سادگی رفت؛ یعنی بالا رفتن قابلیت آن برای ارتباط با عموم). ساده شدن خط در ژاپن هم با ساده شدن زبان اتفاق افتاد؛ زبانی که به محاوره مردم کوی و برزن نزدیک باشد و به آنها برای نیازهای روزمره خط ساده‌ای آموزش دهد. ولی جالب است که این حرکت با مخالفت بسیاری از نخبگان روبرو می‌شد در حالی که در ایران نخبگان عموما از آن حمایت می‌کردند و خود در تولید محتوای ساده و مردمی پیشگام بودند. بر این اساس، هم سبک زبانی تغییر کرد و هم صورت‌های خط (یا کاراکترهای ایده نگار آن). همزمان باید سبک واحد ملی تعریف می‌شد تا بتواند برای همه لهجه‌ها قابل آموزش باشد و نقطه‌گذاری مناسب و یکدست هم تعریف شود. البته توصیه به اتخاذ الفبای لاتین هم دست کم از اواخر قرن هجدهم وجود داشت -آنهم از طریق آشنایی با هلندی‌ها. اما تا ۱۸۶۶ موضوع اصلاح خط چندان وارد بحث عمومی نشده بود. در عین حال این را هم باید در نظر داشت که نظام خط ژاپنی اگر چه الفبایی نیست با ویژگی‌های زبان آن هماهنگی دارد. بنابرین، اگر قرار باشد به خطی دیگر نوشته شود بسیاری از معانی قابل انتقال نخواهد بود. چرا که کلمات بسیاری هست که معناهای متفاوتی دارد و تفاوت آنها در خط مثلا لاتین از بین می‌رود (همه شبیه هم نوشته می‌شوند) ولی اگر به صورت ایده نگار نوشته شود زبان‌ور ژاپنی به سرعت متوجه می‌شود کدام معنا مورد نظر است (مثلا کوتای koutai در سه معنای عقب نشینی، جایگزین، و پادتن). در هر صورت، ایده تغییر خط ژاپنی به لاتین گرچه نخست هواداران بسیار پیدا کرد و مبلغان آن خطی بر اساس حروف لاتین یا رومی (موسوم به روما‌جی) پیشنهاد کردند و انتشاراتی هم به این خط داشتند (تصویر روزنامه روماجی را ببینید)، در نهایت ناموفق ماند چون حذف صورت‌های ایده نگار و تکیه صرف به حروف مطابق با تلفظ، خواندن را دشوارتر می‌کرد. به علاوه، با روحیه ناسیونالیستی ژاپنی‌ها که در دهه آخر قرن اوج می‌گرفت، ناسازگار بود. پیشگامان موفق تغییر خط در اواخر قرن نوزدهم، در واقع، صورتی از خط را که صدها سال بود استفاده می‌شد و ارزش فونتیک داشت (موسوم به کانا) به جای خط رایج تبلیغ می‌کردند (که موسوم به کانجی بود) و در عمل آمیزه‌ای از دو خط رواج یافت (کانجی ساده‌تر شد و با کانا در آمیخت). با این‌همه، اصلاحات خط در دوره اشغال ژاپن از طرف نیروهای آمریکایی دوباره مطرح شد و حتی نظام نوشتاری آن که از راست به چپ بود به تبعیت از خط لاتین چپ به راست شد. این موضوع و تغییرات خط در این دوره باعث شده است که بسیاری از مردم ژاپن نتوانند متون قبل از جنگ را به راحتی بخوانند.* خط نهاد ارتباط است نکته مهمی که خط ژاپنی (یا خطوط مشابه آن در شرق آسیا) نشان می‌دهد این است که خط به خودی خود سواد نمی‌آورد. شما می‌توانید دشوارترین خطوط را داشته باشید (و در مورد ژاپن حتی اصلاحات خط با آشفته‌سازی همراه بوده باشد*) ولی همچنان در علم و تکنولوژی پیشرفت کنید. اصلاح خط ممکن است خواندن یا نوشتن را ساده‌تر کند اما دانش و معناآفرینی کاملا مربوط به محتوایی است که با خط بیان می‌شود. به عبارت دیگر، دشواری خط مانعی برای بیان محتوای ارزشمند نیست. نمونه عکس آن در زبان فارسی کارهای میرشمس الدین ادیب سلطانی است. او مترجم بسیار خوبی است یعنی زبان و موضوع را می‌شناسد. محقق درجه یک و کمال طلبی است. اما حاصل کارش مثلا در ترجمه نقد عقل نظری کانت (با عنوان سنجش خرد ناب) کاملا نامفهوم است. زیرا زبان او از سنت ارتباطی بهره نمی‌گیرد بلکه زبانی دیگر است که باید به آن «فارسی اختراعی» نام داد. زبان بر اساس سنت، مفاهمه برقرار می‌کند. برخی گفته اند که سنت همان زبان است. بنابرین، قطع ارتباط با سنت باعث قطع توان ارتباطی و نامفهوم شدن زبان می‌شود. ادیب سلطانی نمونه افراطی از ذهنیتی است که معتقد است هر کس باید زبان خاص خود را داشته باشد. درست است که زبان خاص یا سبک خاص زبانی در شعر و داستان و اثر هنری مهم است اما بی‌حد و مرز نیست. زیرا وظیفه اصلی زبان تسهیل ارتباط است. وقتی مرزهای ارتباط را پشت سر گذاشتید چیزی می‌آفرینید که دیگر نه هنر که سراپا عیب است: «غار کبود می‌دود جیغ بنفش می‌کشد!» این ترکیب حتی فارسی اختراعی هم نیست چون عناصرش کاملا از زبان رایج گرفته شده است اما ترکیبی اختراعی است و ناچار به سوی نامفهوم میل می‌کند. مثل اینکه به قول شفیعی کدکنی بگوییم: «چهارشنبه مثلث است!» به این ترتیب، در خط و زبان، محافظه کاری بسیار بهتر (یعنی ارتباطی‌تر) است تا انقلابیگری و رادیکالیسم. ژاپنی‌ها هم به سنت / زبان/ خط خود با وجود همه دشواری‌هایش پایبند بوده اند و در نتیجه اصلاح رادیکال را نپذیرفته اند. چنین حکمی درباره ایرانیان هم روا ست زیرا با وجود فشار بسیار از طرف متجددانی که قائل به قطع رابطه با سنت بوده اند، خط عوض نشد و این را مدیون نخبگانی هستیم که می‌دانستند تغییر خط نه تنها مردم را باسواد نمی‌کند که بی‌سواد می‌سازد زیرا رابطه آنها را با سواد/سنت/حکمت سده‌های پیشین خود، که در متون آنها به میراث مانده، قطع می‌کند. خط از چشم نخبگان محافظه کار ایران (و ژاپن) بدرستی یک نهاد فرهنگی بود که در طول سده‌ها شکل گرفته و گسترش یافته و خود را در همه صور زندگی مردم گسترده است: از دین و شعر و هنر و کتاب آرایی تا معماری و علوم غریبه‌ای مثل علم حروف و اعداد. الفبا و خط شاخص هویت ایرانی بود. تنها کسانی می‌توانستند دل به تغییر آن به الفبا و خط لاتین بدهند که خود را شهروند معنوی فرنگستان می‌دیدند تا ایران و همانطور که جامه خود را دیگر می‌کردند می‌خواستند جامه زبان را هم دیگر کنند تا فرقی بین ایشان و فرنگی باقی نماند. تجربه ترکیه بعد از فروپاشی عثمانی نشان داد که این خواسته تا چه حد ساده انگارانه بوده است. اگر خط و جامه هم عوض کردید با ده‌ها و صدها پیوند دیگر به فرهنگ خود وابسته اید و بزودی از فرنگی بازشناخته می‌شوید. سره‌گرایی نوعی تغییر خط است گرچه در ایران خط تغییر نیافت، زبان تغییرات بسیاری به خود دید. مشهورترین این تغییرات اراده به پالایش زبان از واژه‌های بیگانه بود که عمدتا به واژگان عربی منحصر ماند (در ژاپنی این سره‌گرایی با بیرون ریختن صورت‌های ایده‌نگار چینی همراه بود). زبان فارسی هزاران واژه فرنگی را پذیرفت و هزاران واژه عربی را از اعتبار انداخت و به سره‌گرایی میدان داد. نتیجه سره‌گرایی هم به صورت ناقص همان نتیجه‌ای بود که از تغییر خط حاصل می‌شد: قطع ارتباط با سنت و تاریخ واژه‌ها و اصطلاحات. بنابرین بخصوص در هنگام ترجمه متون فرنگی دیگر کسی متوجه نمی‌شد اصطلاح معینی که دارد به فارسی سره برگردانده می‌شود تاریخی دراز در فکر و حکمت ایرانی دارد (فرض کنید وقتی "خود" به جای "نفس" می‌نشست). نتیجه این گرایش این شد که ایرانیان به این تصور دچار شدند که همه چیز از غرب شروع می‌شود. چون پیوندی میان گفتار غربی با سنت ایرانی نمی‌دیدند. اما آیا نتیجه این سره‌گرایی دانش وسیع‌تر و تجدد عمیق‌تر ایرانیان شد؟ ناگفته پیدا ست که اینجا هم سواد تاریخی ایرانیان از دست رفت و اعتماد به نفس آنها در نتیجه بریده شدن از تاریخ خود کاسته شد. حاصل این بود که باید از فرنگی تقلید کرد و همه چیز را از نو ساخت. امری ناممکن. خاصه برای مردمی که تاریخی دراز با فرهنگی ژرف دارند و بهترین آثار معرفت نفس را در عرفان و تصوف خود به وجود آورده اند، واسط انتقال علم یونانی به غرب مدرن بوده اند، و به تمدن اسلامی آیین سیاست و مدیریت آموخته اند. خط مهم است یا آموزش مهارت‌های نوشتار؟ تجربه من پس از سی و پنج سال کار با متن در مقام معلم و ویراستار و مترجم و روزنامه‌نگار می‌گوید سواد فارسی به نسبت گسترشی که در میان طبقات مردم یافته خوب است چنانکه در عصر وبلاگ‌ها، که بزرگترین نمایشگاه سواد عمومی بود، جمع کثیری از نویسندگان جدید پیدا شدند و با سبک و زبان نزدیک به گفتار اما صحیح و ارتباطی می‌نوشتند. با این‌همه، زبان نیازمند آموزش و غنای مستمر است (مثل همان دانش تاریخ). به دلیل سر و کاری که با رسانه‌ها دارم طبعا مشکلات روزنامه‌نگاران را بیشتر می‌بینم و به دلیل کار ترجمه و ویرایش مشکلات مترجمان را بیشتر می‌شناسم. مهمترین مشکل روزنامه‌نگاران کمبود آموزش در شیوه خبرنویسی است تا خبر شفاف و ارتباطی و همه جانبه بنویسند. یعنی ابهامی اگر در نثر خبری هست ناشی از ساختار ناموزون خبر است. گرایشی در نادرست نوشتن کلمات خاص هم وجود دارد. مثل نادرست نوشتن انضباط (به صورت "انظباط") یا مشکل فراگیر ه-کسره که گاه حتی در تیتر اول روزنامه‌های وطن هم دیده می‌شود (روزنامه مردمسالاری زمانی نوشته بود: "سلاحه هسته‌ای"!). اما مشکل بزرگ‌تر با ترجمه است که آن هم ناشی از کمبود آموزش است. تصور عمومی این است که هر کس توانست متنی را مثلا به انگلیسی بخواند -که زبان اصلی ترجمه امروز در ایران است- می‌تواند آن را ترجمه کند. چنین تصوری موجب انتشار انبوه ترجمه‌هایی شده است که واقعا ارزش خواندن ندارند. زیرا مترجم «اهل اصطلاح» نبوده است و غیر از آشنایی متوسط با زبان از آشنایی با موضوع و سوابق مکتوب آن در ایران یا غرب بی‌بهره بوده است. در هر دو حوزه‌ای که یاد کردم موضوع اصلا خط نیست. یعنی اگر فرض کنیم خط ناب هم داریم، ترجمه ما همچنان می‌تواند لنگ بزند یا خبرنویسی ما می‌تواند مبهم و ناقص و حتی گمراه‌کننده باشد. اصولا خط نمی‌تواند آن اعتباری را که برایش فرض کرده‌ایم به متن بدهد. مهم محتوایی است که در آن خط ثبت می‌شود. علاقه گروه بزرگی از نویسندگان عمومی امروز به رعایت "نیم‌فاصله" خود یکی از این توهمات است. رعایت نیم‌فاصله وقتی متن خطاهای ارجاعی و فکت و صحت دارد هیچ ارزشی ندارد. وانگهی رعایت همین نیم‌فاصله هم نیازمند آشنایی با دستور زبان است و گرنه چیزهایی را با نیم‌فاصله به هم می‌چسبانیم که اصولا باید جدا باشند (مثلا برخی نام و فامیل یا حتی عنوان شغلی افراد را با نیم‌فاصله به هم می‌چسبانند: قاضی‌مرتضوی، یا مهرانگیزکار). تصور این گروه هم از کاربرد نیم فاصله مثل تصور گروهی دیگر است که فکر می‌کنند هر جا مکث کردیم می‌توان ویرگول گذاشت! - اینجا هم هرگاه مکث نبود (مثلا دکترحسن‌زاده) لابد مجوزی برای نیم‌فاصله می‌شود یا هر گروه کلمه‌ای را (به‌مرحمتِ‌شما - که پیشنهاد فرهنگ املایی فرهنگستان است) می‌توان با نیم‌فاصله به هم چسباند. بنابرین مشکلاتی که می‌بینیم اصولا از مساله خط فراتر است و به میزان آشنایی کاربر خط از قواعد زبان و اجزای آن یا آیین‌ها و مهارت‌های نوشتار (مثل خبرنویسی و گزارش‌ دهی) مربوط است. تغییر یا اصلاح خط هیچ کمکی به این آشنایی نمی‌کند. سواد همواره ناشی از آشنایی با پرورش متن است تا صورت نوشتاری آن. اگر توجه ما به صورت نوشتار جدی‌تر از پرورش متن باشد خود نشانی از یک آسیب فکری و فرهنگی است. *این نکته را در مشورت با دکتر بهمن ذکی پور دانشور ایرانی مقیم ژاپن متوجه شدم. قسمت‌های دیگر مجموعه زبان و خط فارسی:
در این مجموعه، رسم‌الخط، نقطه‌گذاری و نگارش نویسندگان حفظ شده‌اند.
افسانه‌های تغییر خط
نماینده ایران در آژانس می‌گوید گزارش‌های این نهاد باید بی طرفانه باشد آقای نجفی گفته است که مطابق متن توافق هسته‌ای ایران باید آب سنگین اضافی خود را به بازارهای جهانی عرضه کند، اما مادامی که خریداری پیدا نشده هیچ بخشی از توافق، ایران را ملزم نکرده است که آب سنگین اضافی را از خاک خود خارج کند. نماینده ایران در آژانس گفته است که گزارش‌های این نهاد باید بی‌طرفانه باشد و نباید با لحنی نوشته شوند که تفسیرهایی ورای متن توافق ارائه ‌دهند. مطابق توافق هسته‌ای ذخیره آب سنگین ایران باید زیر ١٣٠ تن بماند. به گزارش آژانس ذخایر ایران تاکنون دو بار موقتا از این حد بالاتر رفته است. نماینده ایران در آژانس به جزئیاتی از آخرین گزارش یوکیا آمانو درباره توافق هسته‌ای اعتراض کرده و نوشته است که گزارش آژانس نباید شامل "جزئیات نالازم" باشد. با توجه به اینکه دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، می‌گوید سیاست "اجرای سفت و سخت" توافق هسته‌ای و "ندادن مجال به ایران" را دنبال می‌کند، خبرگزاری رویترز نوشته نامه اخیر ایران به آژانس ممکن است به رویارویی بیشتر ایران و آمریکا منجر شود. رضا نجفی نامه خود را دو هفته پیش، ٣ مارس، به یوکیا آمانو نوشته و آژانس به تازگی این نامه را منتشر کرده است.
رضا نجفی، نماینده ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، در نامه‌ای به یوکیا آمانو، مدیرکل این نهاد، گفته است که مطابق توافق هسته‌ای ایران ملزم نیست که آب سنگین اضافی را که هنوز برای آن خریداری پیدا نشده از کشور خارج کند.
ایران به آژانس: تا یافتن خریدار ملزم به خروج آب سنگین اضافی نیستیم
این موضوع قاعدتا می‌باید در سال ۲۰۱۹ داستانی کهنه به نظر برسد اما واقعیت این است که باور عمومی به زنان کارگردان مستقل به عنوان زنانی پیچیده، تهاجمی و حتی خشمگین، هنوز پدیده‌ای معاصر است. بسیاری از زنانی که نامشان در فهرست بهترین فیلم‌های زنان کارگردان بی‌‌بی‌سی دیده می‌شود، برای رساندن صدایشان به دیگران، سقف‌های شیشه‌ای را شکسته‌اند و این مصاف برای زنان هم‌جنس‌گرا و تراجنس‌ بمراتب دشوارتر است. فهرست سینمایی بی‌بی‌سی، نوری بر استعداد و توانایی زنان فیلمساز علیرغم تمام سدهای پیش رویشان می‌افکند اما هنوز فقدان جایی برای سینمای کوییر و فیلم‌هایی که محصول کار زنان هم‌جنس‌گرا و تراجنس‌ باشد به چشم می‌خورد. وقتی به سینمای ال‌جی‌بی‌تی‌کیو فکر می‌کنیم، آشناترین نام، شانتال آکرمن است با سه فیلم: ژان دیلمان، شماره ۲۳ که‌دو کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل (۱۹۷۵)، خبرهایی از خانه (۱۹۷۷)، قرار ملاقات آنا (۱۹۷۸). از میان این سه فیلم، قرار ملاقات آنا است که نشانه‌های آشکار همجنس‌گرایی دارد. در اعتراف زیبایی میان یک مادر و دختر، دختر که آئوروره کلمنت نقشش را بازی می‌کند و ارجاعی به خود آکرمن دارد، نزد مادرش به آخرین تجربه‌ جنسی‌اش با زنی دیگر، اعتراف می‌کند. آکرمن که کارگردانی بیوگرافی‌پرداز بود، علاقه داشت نبرد میان سرکوب و رهایی خویش را در بستر سکوت و تنهایی روایت کند./ژان دیلمان، خیابان کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل آکرمن که کارگردانی بیوگرافی‌پرداز بود، علاقه داشت نبرد سرکوب و رهایی خویش را در بستر سکوت و تنهایی روایت کند. غم‌انگیز است که نخستین فیلم آکرمن، "من، تو، او، او"، در فهرست صد فیلم برتر جایی نیافته است. در این فیلم است که نگاه ناآرام آکرمن به جنسیت زنان‌ دگرباشان، بخصوص در صحنه‌ای سکسی که خودش نقش اصلی را بازی می‌کند، به اوج می‌رسد. در این صحنه، دوربین ثابت عشقبازی آکرمن و زنی دیگر با بازی کلر واتیون را در نمایی ممتد و ایستا و مدیوم‌ شات ضبط و شور و عشق میان آن دو را ثبت می‌کند. شوری که آن‌ها با بدن‌های خود کشف می‌کنند. اگر انتخاب آکرمن برای قرار دادن دوربین در وضعیتی ساکن و منزوی، او را به نمایش چیزی که وجود داشت رسانده است، پس فیلم کوتاهی که کارگردان آمریکایی باربارا همر به نام "دوتایی" در سال ۱۹۷۴ ساخت، نمایش چیزی خارق‌العاده بود. با آنکه آثار همر در محیط دانشگاه و دور از دسترس همگان قرار دارند اما شایستگی توجه مجدد را دارند. در فیلم "دوتایی"، همر از "دیزالو" برای انتقال حس و شوق میان دو تن استفاده می‌کند. فوکوس دوربین روی اندام‌ها دور و نزدیک می‌شود و همر از دست‌ها به عنوان ابزار بهره می‌برد، کاری که بیست سال بعدتر، خواهران واچوفسکی در فیلم "محدودیت" (۱۹۹۶) تکرار کردند. همر با این فیلم و فیلم های دیگری که ساخت، تن زنانه را از تسلط نگاه خیره و همیشگی مردانه درآورد. زبان سینمایی برای بیان صریح عشق زنی به زنی دیگر و نه بیانی ژستی، تراژیک و ملودرام، در اوایل دهه هفتاد با فیلم "دوتایی" و "من، تو، او، او" شکل گرفت. بچه‌ها خوبند، فیلمی نامتعارف در سینمای هالیوود درباره تجربیات کوییر لیزا کولودنکو به اندازه شانتال آکرمن یا باربارا همر تجربی و رادیکال نبود اما از آنجا که در هالیوود فیلم ساخته، قابل توجه است. او جزو معدود کارگردانان دگرباش است که توانسته در سینمای مسلط از دگرباشان بگوید. فیلم "بچه‌ها خوبند" به نوعی ضد جنسی و بی‌جنس است، چیزی که در امثال سینمای آکرمن دیده نمی‌شود. هالیوود و داستان‌های صریح هم‌جنس‌گرایانه به دلیل تاریخ هالیوود با هم در تعارضند. بچه‌ها خوبند، ثابت می‌کند وقتی قرار باشد در هالیوود فیلمی درباره هم‌جنس‌گرایی ساخته شود، مختصات خاص داستان‌های دگرباشی تا حد زیادی از قلم می‌افتند. در فیلم کولودنکو روایت عشق میان دو زن با یک شریک مرد ممزوج می‌شود. در سال ۲۰۱۰ می‌شد فکر کرد که این فیلم قدم بلندی است که در مسیری درست برداشته شده اما حالا در سال ۲۰۱۹، کمبود و فقدان چیزی در فیلم حس می‌شود. تصویری که از تراجنس‌ها در فیلم‌های این فهرست ارائه شده، قابل توجه است. از جمله در مستند "پاریس سوزان" به کارگردانی جنی لوینگستون (۱۹۹۱) یا فیلمی که سالی پاتر در سال ۱۹۹۲ به اقتباس از رمان "اورلاندو"ی ویرجینیا ولف ساخت. اورلاندو با الهام از ویتا ساکویل وست، عاشق ولف نوشت شده است که زمانی بسیار طولانی زندگی می‌کند و جنسیتی سیال دارد. "پسرها گریه نمی‌کنند" (۱۹۹۹) ساخته کیمبرلی پیرس، داستان زندگی براندون تینا است که دوستانش وقتی متوجه شدند اندام جنسی زنانه دارد به او تجاوز کردند و به قتلش رساندند. فیلم "تامبوی" (۲۰۱۱) اثر سلین سیاما که در فهرست دیده می‌شود، روایت بهتری از مردانگی ترنس است، اما حتی این فیلم هم در مواجهه با سوالات کودکان از مقوله‌ جنسیت، زبان و هویتی کامل اتخاذ نمی‌کند. اما سیاما در آخرین ساخته‌اش "پرتره بانو در آتش" دست بازتری در سینمای دگرباش داشته است. فیلم،‌ درام رمانتیکی است که در قرن هجدهم در شمال فرانسه می‌گذرد و در سینمای دگرباش فیلم مهمی است. فیلم اورلاندو، ساخته ی سالی پاتر بر اساس داستانی به همین نام از ویرجینیا وولف، از معدود فیلم های درباره تراجنس ها که در فهرست نظرسنجی بی بی سی دیده می شود خواهران واچوفسکی به عنوان فیلمسازان تراجنس جای خود را در سی سال گذشته تثبیت کرده اند و در این فهرست با فیلم ماتریکس(۱۹۹۹) حضوری ثابت دارند. فیلمی که نامش بارها به عنوان تمثیل تراجنس‌ بودن برده شده است. کمبود فیلم‌هایی که یا تراجنس‌ها می‌سازند یا به موضوع تراجنس‌ها می‌پردازند کم‌تر و کم‌تر می‌شود و می‌توان امیدوار بود که در آینده فیلم ها در این موضوعات بهتر ساخته و پرداخته شوند. ایده سینمای تراجنس مانند درک از جنسیت و زبان جنسیت در حال تغییر و تحول است. طبیعی به نظر می‌آید که چنین موضوعی حضوری جنینی داشته باشد اما با وجود کسانی چون جسی جفری دان رووینلی، راینا گاست، و کیمبرلی رایت گویی زمان شکستن سدها در سینمای ترنسجندر فرا رسیده است. چنین فهرستی چون نقطه آغازین ورود به مسیری است که در طول زمان وسعت خواهد یافت. زنان هر سال درهای بیشتری را می‌گشایند و این با فیلم‌هایی چون پرتره بانو در آتش، خوشحال چون لازارو(۲۰۱۸)، واجدا (۲۰۱۲) روشن و واضح است. در آینده شاهد فهرست‌های بلندتری خواهیم بود که نام زنان دگرباش و سینمای کوییر در آنها خواهد آمد؛ فیلم‌هایی که شکوه، تراژدی، شکست، عشق و انسانیت را در تجربیات دگرباشانه تصویر خواهند کرد. بیشتر بخوانید:
هر جا و هر بار که صدای اقلیت‌ها در زمینه‌ نقد یا حتی مسائل کلی‌تر درباره‌ فیلم به گوش رسیده است، همواره جایگاه آنان محل پرسش بوده است. این دیگر جزو اخبار نیست که بیش از صد سال، مردان سفیدپوست صنعت فیلم را در سلطه خود داشته‌اند. فیلم ساختن و نقد فیلم همیشه دچار فقدان کامل دیدگاه زنانه بوده و همواره مردان دست بازتری برای یافتن منابع مالی ساخت فیلم داشته‌‌اند.
سینمایی برای زنان دگرباش از آکرمن تا خواهران واچوفسکی
هاشم آغاجری در پی سخنرانی در دانشگاه تربيت معلم همدان در سال ۱۳۸۱ در دادگاهی در اين شهر به اتهام اهانت به مقدسات محاکمه شده و به جرم ارتداد به اعدام و محروميت از تدريس محکوم گشته بود. براساس قوانين جمهوری اسلامی، احکام اعدام دادگاه ها بايد به تاييد ديوان عالی کشور برسد و حکم صادره از دادگاه همدان نيز برای اظهار نظر به ديوان عالی ارسال شد. آغاجری خواهان تجديد نظر در حکم دادگاه نشده بود و به نظر می رسد که لغو حکم اعدام او به دليل انتقادها و اعتراضات افراد و نيروهای سياسی ايران صورت گرفته است. صدور حکم اعدام برای هاشم آغاجری با انتقادات گسترده داخلی و خارجی و تظاهرات اعتراضی دانشجويان مواجه شد. پس از صدور حکم اعدام برای آغاجری، بسياری از خوانندگان اين سايت نظر خود را در اين باره برای ما فرستاده بودند که در زير ملاحظه می کنيد. اين حکم قابل اجرا نيست ولی حتی بيان آن از سوی يک دستگاه قضايی انحطاط کامل آن دستگاه را نشان می دهد. بر همه ما است که با اعتراض به اين حکم نشان دهيم که زنده هستيم و حق را از باطل و عدالت را از بيعدالتی تشخيص مي دهيم. چنين حکم وقيحانه ای - اعدام فردی تنها به خاطر ابراز عقيده - حتی در حکومت هايی مانند صدام هم سابقه نداشته - آنها حداقل انگی مانند خيانت و اقدام مسلحانه به فرد مي چسپاندند بعد او را اعدام ميکردند. محمد - ايران تأیید حکم اعدام مسدود کردن آخرین روزنه های آزادی بیان است. فرهاد - شيراز در اين شکی نيست که آغاجری اعدام نخواهد شد. چون اجرای چنين حکمی به منزله خوردن سم برای رژيم است. اما با صدور اين حکم و عدم اعتراض آغاجری مسلما يک سلسله نا آرامی ها و اعتراضاتی مانند دفعه ی قبل پيش خواهد آمد. و بعد از آن رژيم مهره هايی را که در دانشگاهها فعال هستند به همين جرم بازداشت و سرشان را زير آب خواهد کرد. دقيقا مانند دفعه ی قبل. پس اين حکم برای شناسايی مخالفان فعال در مکانهايی مثل دانشگاه ها و از ميان برداشتن آنهاست. فرزاد - مشهد حکم قرون وسطايی بيدادگاه همدان نشانه ترس متوليان ضد دين از روشن شدن حقيقت دين مبين اسلام می باشد. چه با فهم اسلام راستين جايی برای مفتخوران ظالم در ايران وجود نخواهد داشت... آريا - الموت مسلما اين اولين باری نيست که شاهد چنين رفتاری از حکومت اسلامی هستيم. تفاوت در اين است که در اين برهه شعور سياسی ايرانيان به قدری رشد کرده که نميتواند چنين مساله ای را هضم کند. اگر دوران مانند قبل از دوره آقای خاتمی بود، شايد کار به صدور حکم نيز نمی رسيد و آقای آقاجری مانند بسياری از روشنفکران که توسط حکومت معدوم شده اند، در سکوت و خفقان بدون ايجاد کوچک ترين حساسيتی از ميان برداشته ميشد. اين نشان ميدهد که حکومت اسلامی کمابيش بر خطی مشی استبدادی خود اصرار می ورزد. اما مسلما ملت ايران ديگر مانند گذشته به راحتی از کنار اين مساله نخواهد گذشت. حکومت بايد بفهمد که زور و استبداد مانند گذشته بدون جواب و هزينه نخواهد ماند. اراده جهانی به همراهی اراده ملی ايرانيان چنين اجازه ای را به حکومت دينی نخواهد داد. شالچی - تهران واقعا مسخره است اين حکم در يک کشوری که دم از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر می زند آن هم به خاطر يک سخنرانی... مرجان - تهران من نيز مانند هر انسان ديگری با حکم صادره کاملا مخالفم. اما سؤالی داشتم که ميخواستم از همه خصوصا اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی بپرسم: چه تفاوتی است بين حکم اعدام آقاجری و حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی که توسط آقای خمينی صادر شد؟ آقای خمينی بدون خواندن کتاب و بدون شنيدن دفاعيات احتمالی رشدی او را مرتد و مستحق قتل دانست. اصلاح طلبان و خاتمی در کنار اعتراض به اين حکم ننگين بايستی نقد گذشته را نيز فراموش نکنند. اگر آزادی بيان ضروری و مقدس است، که هست، برای همه هست، هم آقاجری و هم سلمان رشدی و هم هر شخص ديگری. محبی - زنجان اگر جرأت دارند او را اعدام کنند. ملت يک صدا بايد بگويد آقاجری را اعدام کنيد تا آنها رسوا شوند و همه بفهمند که ديگر جرأت ندارند به چنين کاری دست بزنند... افسون - اصفهان سکوت مردم است که حکام را جری می کند تا چنين احکامی صادر کنند. مردم بايد متحدا در برابر اين بی عدالتی بايستند. مهدی - برمن (آلمان) من فکر نميکنم اين يک اتفاق نادر و تازه ای در جمهوری اسلامی باشد. از ۲۵ سال پيش در اين مملکت مثل آب خوردن آدم سر به نيست می شود، آب از آب هم تکان نمی خورد... به هرحال آغاجری هر که باشد و هر چه گفته باشد مهم نيست، مهم جان يک انسان است که به خاطر عقايدش سرش بالای دار می رود... سوران - سنندج اصلا مهم نيست که اگر اين مرد را اعدام کنند چه اتفاقی می افتد. امام تزی داشت: ما مأمور به انجام وظيفه ايم، حال نتيجه هر چه باشد. و اصلا هم مهم نيست آغاجری چه خدماتی به اسلام و انقلاب کرده يا نکرده. مهم نفس عمل است. حتی روزی اگر به فرض رهبری و يا هرکس ديگری هم مرتد شود بايد اعدام شود. عبداللهی - مشهد بايد همه بدانند که هرگاه مذهب و مذهبيون وارد عرصه سياست شوند چه اسلام و چه مسيحيت، تبديل به بزرگترين ديکتاتوری و بيرحم ترين حکومت ميشود چه حکومت مسيحيون و کليساها در دوران سياه اروپا و چه اسلامگرايان در عصر جديد که ديگران را به خاطر ابراز عقيده محکوم به اعدام ميکنند. پرويز - تهران صدور حکم اعدام ‌استاد هاشم آقاجری بيش از هرچيز نشانگر زوال حيات سياسی حکومت ايدئولوژيکی است که آرزوی برافراشتن پرچم اسلام را بر فراز قلل رفيع جهان و ولايت امری مسلمين جهان را دارد. کاويانی - تهران حکم اعدام دکتر آقاجری سرفصل کشتن انديشه های دگرانديشان است. انديشه ای که کشته شود تا ابد زنده باقی می ماند. شفيعی - شيراز برای انسانهايی مانند دکتر آغاجری احساس تاسف ميکنم که بدون داشتن شناخت درستی از مردم خود را به خاطر آنها به کام مرگ ميدهند. همين مردم بودند که از تلاشهای امثال کرباسچی با آب و تاب تعريف ميکردند. آيا وقتی کرباسچی به زندان رفت کاری کردند؟ زنهای ايرانی که هميشه دم از زير دست بودن و محدود بودن به خاطر جنسيت ميزنند روز زن امسال کجا بودند که فقط دويست نفرشان در گردهمايی روز زن شرکت کردند؟ هزاران مورد از اين قبيل پيش آمده و ميزان "حق طلبی" و "شجاعت" مردم برای همگان آشکار شده... صريح - قم کفگير که به ته ديگ بخورد تازه صداش در مياد. اينها همه نشان دهنده ی به پايان رسيدن حکومتی است که به اين ملت بينوا ستم می کند... چراغعلی - بهبهان حکومتهايی که جايگاهی در نزد مردم ندارند، از طريق رعب و وحشت برنامه های خود را پياده می کنند. آنچه در مورد اعدام آقاجری مطرح می شود، شروع يک تسويه حساب در داخل رژيم بوده و از آن به عنوان زنگ خطر برای ساير مخالفان ياد ميشود. با نگاهی مختصر به رژيم و با توجه به ديدگاه عناصر ذی نفوذ، حاکی از اختلاف نظر شديد دارد. با توجه به حکمهای اعدام که در دادگاههای بدوی تائيد و بعد تبديل به حبسهای بلند مدت شد، ميتوان انتظار داشت که در شرايط بسيار بحرانی، دخالت رهبری در اين امر باعث لغو اعدام شده و با دعوای زرگری رهبری بعنوان مرکز ثقل نظام مطرح شود و جايگاه خود را نشان دهد. اما طرف ديگر سکه، حاکی از عميق شدن اختلافات در داخل نظام است که ميتوان آن را به يک ديگ بخار تشبيه کرد که سرانجام منفجر خواهد شد... علی - اصفهان به نظرمن اجرای حکم اعدام هاشم اغاجری نشانه بی توجهی به خواست وارای افکار عمومی و بی احترامی به تمامی دانشگاهيان و اساتيد محترم در ايران است. کبير ويسی - کرج ميشه پيش بينی کرد که حداقل واکنشی که نسبت به اين حکم شکل خواهد گرفت اعتراض گسترده دانشجويان خواهد بود. آغاجری کسی نيست جز آنکه برای کشورش هر کاری ميتوانسته کرده است و حالا اين است جواب بزرگمردانی که در کشور ما فقط به تاريخ می پيوندد و کسی قدرشان را نمی شناسد. البته در واکنش به اين حکم بد نيست اگر آقای خاتمی خودی نشان دهند! البته بعيد است چون ايشان حتی در نامه شان به نام آغاجری اشاره ای نداشته است. آنان که حکم ارتداد ميدهند بايد بدانند که روزی از تخت پايين کشيده خواهند شد و آنگاه است که ديگر بايد پاسخگوی اعمال خود باشند... عاطفه - تهران ضرب المثلی است که ميگويد به در ميگويند که ديوار بشنود. ‌چه آغاجری اعدام بشود چه نشود ملت بايد بدانند که حق هرگونه اظهار نظری را ندارند. هدف از تکرار اين حکم و اصرار بر آن همين نکته است. ضمنا ميتوانيد اين حکم را با حکم غيابی که عليه سلمان رشدی صادر گرديد مقايسه کنيد و يا به خاطر بياوريد آن حکمی را که در زمان امام خمينی عليه عوامل توليد صدا و سيما در خصوص پخش يک مصاحبه زنده در روز زن صادر گرديد و البته با پا در ميانی برخی از آن چشم پوشی شد! اين بار هم در نهايت يک چشم پوشی آميخته به ژست رأفت ميتواند مشکل را حل کند. توجه کنيد که حکم مجدد دادگاه همدان در حالی صادر ميگردد که دانشگاهها رو به تعطيلی تابستانی دارند. در عين حال تائيد حکم و نزديک شدن به زمان اجرای آن سبب برانگيخته شدن و اظهارنظرهای ناظران خارجی خواهد شد. ملازاده - ايران من فکر می کنم هاشم آغاجری معضل عجيبی شده. آنها وقتی حکم اعدام وی را صادر کردند واقعأ تصميم داشتند او را اعدام کنند تا زهرچشمی از همه روشنفکران دينی گرفته باشند اما اعتراضات داخلی و خارجی باعث شد که دست نگه دارند حالا مانده اند که چگونه سر و ته قضيه را به هم بياورند که نه سيخ بسوزد و نه کباب. گيو لرستانی - کپنهاگ واقعا چه مسخره و بی معنی است. وقتی خاتمی نامه ميدهد برای آگاهی مردم بلافاصله حکم آغاجری را تائيد می کنند که مبادا يک لحظه حرکت خاتمی بدون پاسخ بماند. واقعا جماعت اندکی که خود را قيم همه مردم ايران می دانند و هميشه برعکس حرکت مردم حرکت می کنند و نقشه برای نابودی مملکت دارند. اين را همه ميدانند بالاخره دستشان روزی رو ميشود... صبوری - ايران طالبان در افغانستان مخالفين را روز روشن اعدام می کرد، نتيجه اش چی شد؟ چرا "اصلاح طلبان" حکومتی، تا به حال لغو مجازات اعدام را در برنامه شان ندارند؟ ايرج - آلمان با کاری که اروپايی ها کردند و پرونده حقوق بشری ايران را کنار گذاشتند ديگر اميدی نيست! معلوم شد سران جمهوری اسلامی راست می گفتند که حقوق بشر حربه و ابزاری در دست قدرتهاست... واقعا معلوم شد می شود پشت پرده بر سر حقوق انسانها هم معامله کرد و چشم ها را بست... فرشيد - توکيو من با اعدام دکتر آغاجری موافق نيستم. ولی ايشون هم بايد بپذيرند که اين تاوان کمک کردن به اين رژيم است... مانی - تهران ديری نمی پايد که از هاشم آغاجری در تاريخ به عنوان قهرمان ملی و مذهبی ياد کنند. ارسلان - اهواز اين احکام يک حسن بسيار بزرگ برای مردم ايران دارد و آن نيز يادآوری اين نکته است که در اروپای قرون وسطی شبيه اين احکام زياد بوده است، پس اگر يه چند قرنی صبر کنيم انشاالله ما هم مثل اروپاييان متمدن ميشيم!!! نيما حسام - تهران تائيد يا حتی اجرای حکم اعدام آغاجری يا هر فرد ديگری از اين قبيل در داخل به جز در ميان جزاير روشنفکری ايران تاثير چندان زيادی بر ساير مردم نخواهد داشت. مردم خسته تر از آنند که به بحثهای فلسفی و اعتقادی گوش فرا بدهند. عکس العمل چنين حکمی در جامعه در حد تعريف چند جک سياسی، غرولوند کردنهای توی تاکسی و اتوبوس و از اين قبيل خواهد بود. اما به لحاظ بين المللی چنين حادثه ای تاوان سنگينی برای حکام ايران در پی خواهد داشت. جامعه جهانی که در مقابل رفتار سربازان آمريکايی در برابر زندانيان عراقی عکس العملی چنان نشان داد هرگز به دولتهای خود اجازه نخواهد داد تا با حکومتی که در آن اعتراض يا حتی انتقاد به قيمت مرگ است، رابطه داشته باشد و شايد اين تنها عاملی باشد که روحانيون ايران را از اجرای چنين حکمی مانع گردد. مجيد ن - تهران اگر اين حکم اجرا شود همه ما ايرانيان مسئول هستيم. جواد ايزدی - بلژيک اجرای حکم اعدام اغاجری هيچ مشکلی برای جمهوری اسلامی ايجاد نخواهد کرد. البته اميدوارم که اين کار اتفاق نيافتد. به نظر من ديگر آن شور و شوق دموکراسی خواهی و اعتراض در ميان مردم از بين رفته و حتی در صورت اجراط حکم هم کسی رمق و جرأت اعتراض نخواهد داشت. اجرای اين حکم فرصت خوبی برای جمهوری اسلامی هست تا حکومت ديکتاتوری خود را تثبيت کند و دهان مخالفان را ببندد. کاميار - تهران اينجور آدما را بايد اعدام کرد تا درس عبرتی بشود برای ديگران. حسن - کرمانشاه حکم صادره مفتضح تر از آن است که بتوان آنرا نقد کرد. به جای آن من نظر دوستان ديگر را نقد ميکنم. دوستی فرموده اند که نبايد اين حکم را به پای رژيم نوشت. پس چه کسی اين حکم را صادر کرده؟ عوامل استکبار؟ شارون؟ بوش؟ کداميک؟ معلوم است که دستگاه قضايی جمهوری اسلامی اين حکم را صادر کرده است. دستگاه قضايی که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی تشکيل شده و عمل ميکند. قانونی که مورد تأييد همه رژيم اعم از محافظه کار و اصلاح طلب است. اين حکم از مصاديق بارز ولايت مطلقه فقيه است. اگر ولی فقيه از آن راضی نبود قطعا" جلوی صدور آن را ميگرفت. ولايت مطلقه از اصول قانون اساسی است که عملا" همه اصول ديگر را تحت الشعاع قرار داده است. دوست ديگری فرموده اند اين حکم طبق اسلام نيست. فرض که حق با ايشان باشد. چرا علمای اسلام متفقا" (جز استثنائاتی مانند منتظری) سکوت کرده اند و اعتراضی نمی کنند؟ اگر اين حکم خلاف اسلام است، بر علما است که اعتراض کنند و دامان اسلام را از اين قبيل بی عدالتی ها پاک کنند. اگر اکثريت علمای تراز اول اعتراض نکنند، عوامی مانند من به اين نتيجه می رسند که اين حکم شرعی و طبق اسلام است و به دنبال آن نتايج ديگری نيز خواهند گرفت که زيبا نيستند. دوست ديگری فرموده اند که هرکسی عليه سنتها و فرهنگ جامعه اقدام کند بايستی مجازات شود. اين دقيقا مشابه استدلالهايی است که در صدر اسلام بت پرستان قريش عليه حضرت محمد به کار می بردند. قصد تشبيه ندارم ولی محمد بزرگترين نوآور زمان خود بود که عليه رسوم و سنتها و فرهنگ زمانه ميجنگيد. رسوم و سنتها اصلا مقدس نيستند و بايستی نقد و پيرايش شوند. عليه اين حکم و حاکمانش بايستی به هر نحو اعتراض کرد زيرا متاسفانه روند اتفاقات به سمتی ميروند که خشونت حاکمان و رويگردانی مردم از سيستم موجود و بی آبرويی جهانی رژيم جمهوری اسلامی راه را برای يک تهاجم خارجی باز ميکند... که البته در اين بين ملت ايران هستند که بيش از همه صدمه خواهند ديد. علا - ايران شجاعت آزادی خواهی را بايد از امثال آغاجری ياد بگيريم (قابل توجه آقای رئيس جمهور خاتمی) که شجاعانه در مقابل حکومت زورگو ايستادگی کرد حرفش رو زد و حتی حکم اعدام ناحقش رو پذيرفت. علی - تهران به خاطر اظهارنظر شخصی حق ندارند کسی را اعدام کنند. عظيم - دزفول من می خواهم بدانم که معنای آزادی چيست؟ در کشورهای غربی می بينی شبکه های تلويزيونی شخص اول آن کشور را به باد استهزا و انتقاد می گيرند و حتی توهين ها و ناسزاهايی را نيز نثار آنان می کنند. ولی در ايران فقط به خاطر ابراز عقيده و يا نوشتن يک کتاب (آن هم در کشور ديگر) ديکتاتورها به ميدان می آيند و زبان از حلقوم بيرون می کشند و حکم به ارتداد و اعدام می دهند. راستی که بقای اين رژيم در جهل و ناآگاهی مردم است. منگول - پشت کوه حرف آغاجری حرف ملت است، پس بيائيد تمام ملت را اعدام کنيد. مينو - تهران اگر اين حکم را نمی دادند جای تعجب داشت. برای اين افراد فقط حفظ قدرت مهم هست و ديگر هيچ. و دين ابزاری برای حفظ قدرت با آن افتضاحی که کميسيون حقوق بشر سازمان ملل مرتکب شد. خوب آنها جری تر شده و اين حکم را دادند. آخر اين کميسيون به چه دردی می خورد؟ و با چه توجيهی پرونده ايران را از کميسيون خارج کرد. با چه قيمتی حاضر به اين کار شدند! بايد به حال آنها تأسف خورد که به ملت ايران توهين کردند و کاری انجام ندادند تا مردم کشورمان لااقل کمی دردهايشان التيام يابد. جمال - کلن (آلمان) اگر او را اعدام کنند يعنی ملت ايران را کشته اند. رضا - شيراز کسی نمی تواند از اين حکم شاد باشد. اما نکته ای در آن است که شايد کمتر به آن پرداخته شده باشد. اين بايد درس عبرتی باشد برای همان معدود افرادی که هنوز سنگ حکومت اسلامی را به سينه می زنند و آن را درمان درد می دانند و نه خود درد. خوب است اينها به اين سرنوشتی که همين رژيم برای اين فرد که خود از بنيانگذاران و تثبيت کنندگان جمهوری اسلامی بوده نظر کنند و برنامه آينده ی خود را و بلايی که رژيم به سرشان بالاخره خواهد آورد ببينند. شهريار - تهران آيا اين اولين باراست که حکومت حکم ارتداد صادر ميکند که همه متعجب شده اند؟ آيا اعدام های گروهی سالهای پيش را فراموش کرده ايد؟ رضا - قزوين اين مسئله تا مجلس هفتم ادامه پيدا خواهد کرد، سپس با دادن امتيازاتی به غربيها دهان جوامع مدعی حقوق بشر را خواهند بست و در ادامه نه تنها اين اعدام بلکه سرکوبهای سنگين تر را نيز شاهد خواهيم بود تا فصل جديدی از غارت ثروتهای اين مملکت توسط خارجيها و پر شدن جيب خود فروختگان داخلی را در سکوت به تماشا بنشينيم. مجيد - تهران حکم اعدام برای همه و مخصوصا برای فرهنگ غنی کشور ما شرم آور است. اشکان - شيراز صدور حکم اعدام مجدد برای آغاجری را نبايد به حساب رژيم گذاشت. همه می دانند که اين حکم قابل اجرا نيست و فقط يک آبرو ريزی است. روئين - رشت گرچه جای بسی تأسف است در قرن حاضر هنوز هستند کسانی که حرف های انديشمندان آزادی خواه را بر نمی تابند و هر چه خلاف ميل و نظرشان باشد يکسره رد می کنند. اما همين است که هست. اينجا ايران است در جهان سوم با يک حکومت توتاليتر. اما به نظر تنها راه فرار از چنين حکمی به نظر من عدم فرجام خواهی است. زيرا بی شک اگر پای منافع سران حکومت در ميان باشد که به نظر با فشارهای خارجی و داخلی در ميان است، حکومت منافع خود را به خطر نخواهد انداخت و آنان ماندن را حتی با ترک عقيده بر رفتن ترجيح می دهند و اعدام آغاجری برخلاف مصالح حکومت است. اما اگر تقاضای فرجام شود، بعد از کلی برو بيا و با قيافه پدرانه و ادای رأفت اسلامی و غيره حکم را به مدتی زندان که البته آغاجری بايد آن را تحمل کند، بدل می کنند. پس بهتر که آغاجری مردانه و استوار اين حکم را بپذيرد. ابراهيم - تهران فکر ميکنم تا زمانی که اين حکومت استبدادی در زير پرچم آن دولت فخيمه قرار دارد از اين حکم ها زياد خواهيم داشت... سينا - تهران اين حکم هيچ گونه ملاک دينی ندارد و در قرآن کريم آيه است که می فرمايد: خدا خدای تو هم هست و خدای ما هم. و مرا با اعمال شما کاری نيست. شما جواب گوی اعمال خود و من جواب گوی اعمال خويشم... بين ما حجتی نيست تا همه پيش خداوند برويم. من در تعجب هستم که با آيه به اين روشنی چگونه جرأت اعلام حکم اعدام را ميکنند. و به کدام دليل کسی را کافر ميدانند؟ آيا اينان از خداوند هم مسلمان تر هستند؟ يا قرآن نمی دانند و يا قدرت کورشان کرده است. نميدانم اگر آخرتی باشد اينان چه جواب خواهند گفت؟ سيد حسين - استکهلم گر چه حکم قطعی نيست و بايد در ديوان عالی کشور تصويب بشود. من بعنوان يک همدانی از صدور اين حکم در شهر ما شرمنده ام و از ملت ايران عذر می خواهم. پيش بينی می کنم رژيم جرأت اجرای اين حکم را ندارد، حتی اگر خود آغاجری مثل دفعه قبل آن را بپذيرد. کسانی که اينجا از حکم اعدام دفاع می کنند بايد دليل انقلاب و بيرون کردن شاه را يکبار ديگر از خود بپرسند اگر نه محکوم به حکمهای اين چنينی در دادگاه های آينده خواهند بود... مهدی - نيويورک در ايران ديکتاتوری محدود را آزادی می نامند. اين شعار همه ديکتاتورهاست که ما فقط بايد آزاد باشيم در صورتی که در امور سياسی و علمی و فلسفی آزادی کامل است تا آنجا که به آزادی ديگران تجاوز نکند. اگر می خواهيم آغاجری ها به محکمه نروند بايد حقوق بشر بی هيچ پيش شرطی اجرا شود. بهرام - ايران رژيم سابقا برای حفظ ظاهر هم که شده، تظاهر به آزادی خواهی می کرد و عقايد مخالف را تحمل می کرد، اما حالا ظاهرا اين دوربينی و عاقبت انديشی را از دست داده و اين علامت بدی است و نشان می دهد که ديگر به بقای خود اميد زيادی ندارد. مهدی - لاهور روشن است که آغاجری اعدام نخواهد شد، اين فقط ژستی برای ترساندن مخالفان است که آن هم ديگر دير شده و خريدار ندارد.... پريسا - استکهلم کم کم به اين نتيجه مأيوس کننده رسيده ام که محافظه کاران به مراتب از مدعيان اصلاح طلب روراست تر و صادقتر هستند. محافظه کاران که صد البته جماعتی قشری و ارتجاعی هستند، لااقل هر کاری که بخواهند انجام دهند حتی اگر زمين و زمان نيز مخالف آنها باشند بدون کوچکترين ترديدی انجام ميدهند و به کسی باج نميدهند. اما اصلاح طلبان از ريز و درشتشان ادمهايی مرعوب و متزلزل بوده که مطلقا نمی توان روی آنها حساب باز کرد... آخرين شاهکارشان که قول يک انتخابات عادلانه و آزادانه بود با يک تشر جا خوردند. رئيس جمهور مدعی قانونگرايی خود را به قول خودش تا حد يک کارپرداز مطيع اوامر سلطه طلبان تنزل داد و رئيس مجلس اصلاح طلبان دست از هارت و هورتش کشيد و با شرکت در يک انتخابات فرمايشی که در اصل انتصابات بود، حيثيت خود را به تاراج گذاشت و جالب آنکه اين حضرات به اضافه وزير محترم کشور مدام اعلام ميدارند که ما ناگفته هايی داريم که به موقع اعلام خواهيم کرد! ابراهيم - تهران قرنها پيش دادگاه های تفتيش عقايد انسان های آزاده را به جرم اينکه خلاف نظر آنها حرفی زده بودند به گيوتين و آتش می سپردند. حالا پس از قرنها دانشمندی را به خاطر عقيده در بند کرده و حکم اعدامش را صادر کرده اند اما آقايان بدانند که ظلم پايدار نمی ماند. کوروش - تهران فضای حاکم بر اسلام فضای تعصب و غوغاست و معتقد است که ايرانی نيازی به آزادی انديشه ندارد. آرش - خرم آباد صد البته حکومت به چنين کاری دست نخواهد زد. بلکه به ابزاری بدل شده است برای بی اثر جلوه دادن ۸ سال اصلاحات، تخريب چهره بين المللی دولت خاتمی، تحقير روحيه آزادی خواهی در مردم و زهر چشم گرفتن برای دولت آينده... محسن يونسی - مسکو با توجه به شرايط اخير حکم صادره نوعی دهن کجی به اصلاح طلبان و ملت ايران است. اين بيش از پيش نشانگر تماميت خواهی و انحصار طلبی بخش انتصابی حاکميت می باشد که خواهان حذف تمام مهره های منتقد و مخالف است. بنابراين مردم عزيز و پيشاپيش آنها جنبش دانشجويی بايد مانند سالهای گذشته هوشيار باشد. مصطفی صحرايی - تهران اعدام هاشم اقاجاری به خاطر ابراز عقيده مانند گاليله، روزی مايه رسوايی کشيشهای سياه انديش دوران ما خواهد شد. تيموری - خوزستان تائيد حکم نشان می دهد که رژيم برای افکار عمومی مردم ايران کمترين اهميتی قائل نيست، مثل تمام نظام های خودکامه تاريخ... شعله - تهران هر روز يقه يک آزادانديش را می گيرند، اما بی پاسخ نخواهد ماند... علی رضوانی - تهران آغاجری شجاع ترين فرد بود که توانست با جرأت عقيده خود را بيان کند. جلال - کرج وقتی به رويدادهای ايران در اين زمان نگاه می کنم قرون وسطی برايم تداعی می شود و رفتار کليساها در آن زمان که هر طرز تفکر و هر اظهار نظری را به مرتد بودن ارتباط می دادند و اجازه فکر کردن به مردم را نمی دادند. من فکر می کنم ايران الآن با حاکميت اين روحانی نمايان همانند زمانی است که کشيشان مردم را به تنگ آورده بودند که متأسفانه نتيجه آن الآن بی توجهی قشر عظيمی از جامعه اروپا به مسائل دينی است. اينها دارند به اسلام خيانت می کنند نه از آن دفاع می کنند. مريم - شيراز به نظر من جرأت ندارند او را اعدام کنند، اما همين صدور حکم هم يک رسوايی برای ارباب زر و زور و تزوير است. فردا خواهند گفت: جرم آغاجری آن بود که اسرار هويدا می کرد. سوسن - تهران اظهار عقيده و آزادی انديشه بايد به رسميت شناخته شود. حسن - وين شايد با ارعاب و خشونت با اعدام کردن آغاجری خود را موقتاً تسکين دهند اما بدانند که هرگز بذر انديشه ای که کاشته شد را نمی توانند به هيچ حربه ای از بين ببرند و اگر بخواهند دست به چنين جنايتی بزنند هرگز تاريخ آنها را نمی بخشد. باربد - اهواز بر خلاف تصور برخی از دوستان اعدام آغاجری نه تنها منجر به شورش نخواهدشد، بلکه هيچ صدايی از کسی بر نخواهد خواست. نميدانم با ما چه کرده اند که نشستن و شاهد بودن بر قربانی شدن جوانان و متفکران تبديل به عادت شده است. وای بر ما! وای بر ما که چه بی غيرت شده ايم!!! حميد - مشهد معتقدم که برای فرهنگ و اعتقادات و مقدسات و سنن هر ملتی بايد احترام قائل شويم، و مجازاتی که در قوانين دنيا ثبت شده به همين معنا اشاره ميکند، و دادگاه تنها مرجع قانونی است که صلاحيت حراست از مقدسات و جلو کيری از اهانت به سنن و آداب ملت که احيانا به نام حق العام معرفی ميکنند را دارد. و بنابراين در صورتی که اين دادگاه حکم اعدام آغاجری را به تهمت اهانت به مقدسات ملت ايران صادر کرده بايد اين حکم را قبول کرد، والا راه را برای هرج و مرج و اهانت به مقدسات و آداب ملتها باز کرديم. زهيری - سوئد صدور اين حکم لکه ننگی در تاريخ اين ملت ستمديده است... احمد - اهواز بنده نه آقای آغاجری را قبول دارم ونه صحبتهای اورا که منجر به صدور حکم اعدام وی شده است را شنيدم. فقط نقل قولهايی از وی شنيده ام. در هر صورت حکم شرعی ارتداد با علمای اسلام است و قضات دادگاهها صلاحيت صدور حکم ارتداد را ندارند، زيرا متخصص اين امر نيستند. اگراين حکم جديد قضايی اجرا شود بعيد نيست در آينده دادگاه های ديگر افرادی که ديدگاههای فلسفی خودرا بيان مي کنند و يا حکومت را از ديدگاه فلسفی مورد نقد قرار مي دهند به بهانه ارتداد چنين احکامی صادر کنند. اگر چنين شد فاجعه بزرگی پيش خواهد آمد. غلامرضا - خوزستان شما کجای کاريد؟ کار ايران زمين از اين حرفها گذشته است. اگر تمام مردم و همه ملت را اعدام کنند از هيچکس و هيچ نهادی صدايی برنخواهد خواست و اين روند مرگبار و غم انگيز تا انهدام يک نسل ادامه خواهد يافت و غربيان نقش به سزايی دارند همه مي دانيم که اتحاديه اروپا به سود و سودا می انديشد نه حقوق مظلوم ايرانيان. آرمين - تهران هاشم آغاجری اگرچه دارای سابقه انقلابی باشد از منتظری که با سابقه تر نيست. بهتر بگويم ابليس که از در گاه خداوند رانده شد از اول شيطان رجيم نبود بلکه غرور او را به ورطه تباهی و شيطانی رساند. و اين بهترين درس است که هر سابقه داری الزاماً تا آخر عمر مصون از اشتباه و خطا نيست و جا دارد که در صورت ارتکاب خطا به مجازات متناسب برسد. لذا اعدام آغاجری ميتواند کار درست و منطبق با قوانين جاری مملکت باشد. مهدی تدين متأسفم که در قرن۲۱ کسی را به خاطر عقيده محاکمه مي کنند. مرگ ايشان منجر به شورش خواهد شد. بهروز - تهران گودرز از اروميهطنين از ايرانمصطفی از فنلاندعلی از تهرانمهرداد از تهرانعلی از بيرمنگامرضا دريادل از گيلانصبوری از ايرانشهروز از تهرانمسجدی از دبیسحر از اصفهانعلی از لندنفرهاد از تهرانبهنام عباسی فر از تهرانعباس اميری از تهرانهوشنگ از تهرانجليل واحدیسهيل از اصفهانفريدون از مشهدسياوش از تهرانحسين طاهرخانی از تاکستانجواد از بلژيکسعيد از همدانصنم از برلينحسين نجفی از کوالالامپورمحمد از قمسيد از تهرانامير طالب زاده از اصفهانمسعود از اهوازمهرداد از تهرانرضا از پراگضيا از قمزاده از نورآبادفاطمه (مادر شهيد) از تهرانآناهيتا از تهرانآرش از تهرانصادق از مشهدبهروز از اهوازکاوه از فارسع اميری از تهرانرضا از کرجفريد از فرانکفورتعليرضا از تهرانحامد از تهرانميلی از توکيوسيمين از لندناوستا از آلماناميد از نيويورکناصر از مشهدرشيدخان از مشهدحامد از سيدنیسيامک از آمستردامشروين از مشهد خدمات
ديوان عالی کشور جمهوری اسلامی ايران حکم اعدام هاشم آغاجری، استاد دانشگاهی که از اصل ولايت فقيه انتفاد کرده بود، را لغو کرده است.
واکنش خوانندگان به حکم اعدام آغاجری
میرحسین موسوی حمله به علوم انسانی را سازمان یافته خوانده است مقامات جمهوری اسلامی با تأمل بر تجربه برآمدن جنبش اعتراضی در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته به این نتیجه رسیده‌اند که دانشگاه‌ها از کانون‌های اصلی اعتراض هستند و علوم انسانی نقش مهمی را در برانگیختن افکار عمومی به سوی چالش با دستگاه ایفا کرده‌اند. بیانیه داستانی در دادگاه جمعی دستگیرشدگان پس از انتخابات در شهریورماه سال گذشته کیفرخواستی علیه علوم انسانی بود. در آن کیفرخواست از کسانی چون ماکس وبر و یورگن هابرماس نیز به عنوان عوامل "فتنه" نام برده بودند. حمله به علوم انسانی «سازمان یافته» پیش رفته است. صفت «سازمان یافته» را میرحسین موسوی در توصیف یورش حکومت به علوم انسانی به کار برده، در سخنانی که خطاب به گروهی از استادان بیان کرده است (سایت "کلمه"، ۳۰ تیر ۱۳۸۹). رهبر جمهوری اسلامی، خود شروع‌کننده دور جدید این حمله سازما‌ن‌یافته بوده است. او در مهر ماه سال گذشته در خطابه‌ای که مشروعیت‌بخش به این یورش بود، اعلام کرد: «مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاه های کشور به صورت ترجمه ای تدریس می شود، جهان بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.» همپای یورش به جنبش اعتراضی، یورش به علوم انسانی نیز بی وقفه ادامه یافته است. دوره دیگری از "انقلاب فرهنگی" آغاز شده که همچون اصل آن گرد سه محور پیش رفته است: فشار بر دانشجویان معترض، به صورت اخراج آنان از دانشگاه، دستگیری آنان و منع فعالیت‌های تشکل‌های مستقل دانشجویی، فشار بر استادان دگراندیش و پروژه‌ای که وزیر علوم از آن زیر عنوان «برخورد با استادان سکولار» نام برده است، و سرانجام تعرض مدام به علوم انسانی. علوم سکولار یکی از آخرین حمله‌ها به علوم انسانی از طرف آیت‌الله صادق لاریجانی، عضو پیشین شورای نگهبان و رئیس کنونی قوه قضائیه صورت گرفته است. او به تازگی (۲۳ تیر ۱۳۸۹) در سخنرانی‌ای در مراسم "مسابقات بین‌المللی قرآن" این پرسش را طرح کرد که «کشوری که مبنای آن توحید و ایمان به حق تعالی است و بنای حرکت آن بر اساس قرآن است، آیا می‌تواند بر علوم انسانی اتکا کند که پیش‌فرض‌های آن به هیچ وجه ایمانی نیست؟» پاسخ آیت‌الله به این پرسش طبعاً منفی بود. او در این سخنرانی تأکید کرد که «هر علمی پیش‌فرض‌های خود را دارد. باید توجه داشت که این پیش‌فرض‌ها از کجا می‌آیند». به گزارش خبرگزاری ایسنا او در ادامه این سخن گفته است: «چه معنا دارد در کشورمان تئوری‌هایی در باب روانشناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی که بر پیش‌فرض‌هایی مبتنی است که به هیچ معنا با پیش‌فرض‌های دینی ما سازگار نیست، ترویج کنیم؟» نکته اصلی در سخنرانی صادق لاریجانی طرح این موضوع است که "علوم ایمانی" و "علوم انسانی" پیش‌فرض‌های متفاوتی دارند. گزارش‌هایی که در رسانه‌های جمهوری اسلامی درباره سخنان رئیس قوه قضائیه منتشر شده‌اند، در مورد این پیش‌فرض‌ها تنها این توضیح را ذکر کرده‌اند که علوم انسانی بنیادی «ایمانی» ندارند؛ این علوم انسان را «مادی» می‌بینند، در حالی که از دید ایمانی به گفته‌ رئیس قوه‌ی قضائیه «ما پایگاهی در این عالم مادی داریم و در عوالم دیگری نیز وجودی داریم». یکی از بدترین توصیف‌ها در قاموس حکومت دینی ایران، "سکولار" خواندن چیزی یا کسی است. مقامات و نویسندگان و خطیبان پیرو آنان از علوم انسانی با تأکید بر سکولار بودن آنها نام می‌برند. "سکولار" در لغت، تعلق به جهان ‌زمان‌مند را می‌رساند. علم سکولار، علمی است که از منطقی این-جهانی پیروی می‌کند و واقعیات این جهان را در چارچوب خود این جهان توضیح می‌دهد. هنگامی که آیت‌الله صادق لاریجانی به پیش‌فرض‌های علوم انسانی ایراد می‌گیرد، انتقاد او متوجه کیفیت سکولار این علوم است. علوم انسانی و فلسفه علوم انسانی، محصول عصر جدید هستند. مجموعه تفکیک‌نشده آنها نخست زیر عنوان‌هایی چون «دانش معنوی»، «دانش اخلاقی» و «دانش انسانی» شکل می‌گیرد. در ابتدا منظور از «دانش معنوی» یا «دانش روحی» همان فلسفه است. از فلسفه، به عنوان دانش مادر، علوم مختلف منشعب می‌شوند. انشعاب علومی که به روان و رفتار انسان و جامعه انسانی می‌پردازند، به تدریج انجام می‌شود. هر یک از شاخه‌ها ابتدا چسبیده به تنه فلسفه رشد می‌کند. شکل‌گیری دانشگاه‌های جدید و تقسیم کار در آنها (تقسیم دانشگاه به دانشکده‌های مختلف) انشعاب‌ها را به لحاظ نهادی تثبیت می‌کنند. یکی از جلوه‌های عصرجدید در غرب، رونق فلسفه‌، زایایی آن و رشد دانشگا‌ه‌ها و کانون‌های علمی است. درست در هنگام برآمد و بارآوری فلسفه در غرب، در خطه فرهنگی‌ای که با دین اسلام مشخص می‌شود، اندیشه فلسفی زوال یافته و از مدارس بزرگی که در گذشته حکمت و ریاضیات و نجوم و پزشکی می‌آموختند، اثر چندانی نمانده است. بیگانگی "حوزه‌های علمیه‌" سنتی، که علمای دینی را پروش می‌دهند، با علوم انسانی، به بیگانگی آنها با فلسفه برمی‌گردد. فلسفه‌ بی‌رمقی که در حوزه‌های ایران به نوعی به بقای خود ادامه داده بود، از دنیا بریده بود؛ به جسم اگر می‌پرداخت، می‌خواست معاد آن را ثابت کند و به انسان این-جهانی اگر می‌پرداخت، بدان در نمونه ملاصدرا به چشم «قشر و غلاف انسانِ محشور در آخرت» می‌نگریست. این نظرورزی معطوف به ماوراءالطبیعه، دیگر بسی دور از آن فلسفه‌ای بود که در نمونه ابن‌سینا به ریاضیات و طبیعیات و طب و علم النفس و اجتماع می‌پرداخت. واقعیت و هنجار نگاه امروزی حوزویان به علوم انسانی از همین نقطه زوال فلسفه است. انتقاد آیت‌الله صادق لاریجانی به علوم انسانی این است که چرا در آن به واقعیت دنیوی انسان به عنوان قشر و غلاف موجودی محشور در آخرت نمی‌نگرند. در اینجا واقعیت انحطاط فکر فلسفی دریافته نمی‌شود. این موضع افول، در برخورد به واقعیت‌های دنیای مدرن، به صورت نوعی حق‌به‌جانبیِ هنجارگرا در برابر واقع‌گرایی علوم انسانی نمود می‌یابد. واقع‌گرایی جامعه‌شناسی را در نظر بگیریم. کار این علم بازنمایی سامان واقعی جامعه است. جامعه‌شناس، هنگامی که پدیده‌ای چون خودکشی را بررسی می‌کند، در بازنمایی عامل‌هایی می‌کوشد که انسان‌هایی را به سوی خودکشی سوق می‌دهد. او ارزش‌گذاری نمی‌کند و آنچنان که در نمونه پژوهش کلاسیک امیل دورکیم درباره "خودکشی" (منتشر شده در سال ۱۸۹۷) می‌بینیم، به هنجارها و ارزش‌های اجتماعی نیز که می‌پردازد و بحران آنها را که بررسی می‌کند، به آن‌ها به عنوان عامل‌های مؤثر در چگونگی پیوستگی فرد به جامعه می‌نگرد و بر این امر آگاه است که آن عامل‌ها در جامعه‌های مختلف و دوره‌های مختلف یکسان نیستند. روش تحقیق دورکیم بر پایه این اصل است که پدیده‌های اجتماعی را باید همچون اشیا دید، یعنی همچون چیزهایی که مستقل از ذهن ما وجود دارند و در تحلیل آنها تنها باید به واقعیت‌ها توجه کرد. در ایران، در آغاز قدرت‌گیری حکومت اسلامی، تا حدی توجه به واقعیات اجتماعی مجاز بود. نابسامانی‌ها به رژیم پیش از انقلاب برگردانده می‌شد و این امکان وجود داشت که در چارچوب انتقاد از رژیم گذشته درباره آنها نوشت و از آنها انتقاد کرد. پس از مدتی طبعاً دیگر نگاه به سوی جامعه‌ای بود که وعده داده بودند سرشار از اخلاق و عدالت می‌شود. ایدئولوژی جمهوری اسلامی، مثل اکثر ایدئولوژی‌های دیگر نمی‌تواند واقعیت و هنجار را از هم تفکیک کند. نمی‌تواند میان آنچه هست و آنچه آرزوست، آنچه موجود است و آنچه ارزش و ایده‌آل محسوب می‌شود، فرق بگذارد. هستی در پرتو بایستی دیده می‌شود. بر این قرار نمی‌توان درباره پدیده‌ای مثل خودکشی، که نمودهایی چون خودسوزی زنان دارد، تحقیق کرد و همچون دورکیم عامل‌های واقعی‌ای‌ را برشمرد که انسان‌ها را به سوی مرگ خودخواسته می‌برند. دست گذاشتن بر روی محرومیت و تبعیض روا نیست. اگر هم روا باشد، تا جایی ممکن است که وعده‌های ایدئولوژی حکومتی به عنوان چاره‌ای برای همه بدبختی‌ها معرفی گردند. ایدئولوژی ایجاب می‌کند که واقعیت‌ها دیده نشوند و یا اینکه وجودشان به نفع ایدئولوژی و در راستایی ایدئولوژیک توجیه شوند. حاکمیت ایدئولوژیک از علوم انسانی توقعی دوگانه دارد: نبیند و نگوید و هر گاه که می‌گوید توجیه کند. نقش "مزاحم" علوم انسانی دانشی که توجیه‌گر وضعیت نباشد، بهتر است نباشد. این مبنای حمله به علوم انسانی است. چنین حمله‌ای بی‌سابقه نیست. علوم انسانی از ابتدای شکل‌گیری‌شان در همه جا با سانسور و تلاش برای سوق دادنشان به سوی توجیه‌گری مواجه بوده‌اند. در سال ۱۹۹۶،‌ هفته‌نامه آلمانی "دی تسایت" (زمان) بحثی گشود زیر عنوان "جدال بر سر جامعه‌شناسی". در مطالبی که در چارچوب این بحث منتشر شد، از توقع فن‌سالاران و دولتیان برای اینکه علم در خدمت توجیه‌ سیاست‌های آنان باشد، انتقاد شد. پیر بوردیو، جامعه‌شناس فقید فرانسوی نیز در بحث شرکت کرد. عنوان مقاله‌ی او این بود: «دموکراسی به جامعه‌شناسی نیاز دارد». او در آن به خودخواهی فن‌سالاران، که می‌خواهند از جامعه‌شناسی نوعی فناوری اجتماعی بسازند تا نقشی چون تبلیغ و بازاریابی ایفا کند، تاخت و تأکید کرد که کار جامعه‌شناسی، بیان واقعیات است، آسیب‌شناسی است، افشاگری است. بوردیو نوشت: «پزشکی حقیقی در سنت بقراط با شناخت امراض پنهان، یعنی چیزهایی آغاز می‌شود که بیمار درباره آنها حرف نمی‌زند، چون متوجه آنها نیست یا فراموش می‌کند که از آنها نام برد. دانش اجتماعی نیز چنین است، دانشی که برای شناخت و درک علت‌های واقعی ناملایمات می‌کوشد.» این علت‌ها آشکار نیستند و بایستی برای دیدن آنها با تلاش بسیار از سطح به عمق رفت. به نوشته بوردیو در همین مقاله، «جامعه‌شناسی طبعا مزاحم است، چون پنهان را آشکار می‌کند». از این نظر جامعه‌شناسی و بقیه علوم انسانی فرقی با علوم دیگر ندارند. به علوم طبیعی می‌توان از زاویه فایده‌های عملی آنها پرداخت. بدین خاطر، جمهوری اسلامی مشکلی با آنها ندارد. ایمان را می‌توان با تکنیک ترکیب کرد. اراده به قدرت، این دو را به هم متصل می‌کند. از علوم انسانی هم می‌توان استفاده‌های "فنی" کرد، برای تبلیغ، بازاریابی و روان‌گردانی اجتماعی. اما آنها برای این منظور، باید همچون علوم طبیعی، موجود باشند و تا حدی رشد کرده باشند. ولی جمهوری اسلامی، آن سان که از زبان آیت‌الله صادق لاریجانی شنیدیم، با اصل موجودیت و رشد آنها مشکل دارد. این مشکل همچنان که گفته شد، به بیگانگی فلسفی با اساس این علوم به دلیل زوال فکر فلسفی برمی‌گردد، و نیز به ایدئولوژی حکومتی که نمی‌تواند میان هنجار و واقعیت فرق بگذارد و از دانش انتظار قدرت‌افزایی بی‌واسطه و فوری دارد، در شاخه طبیعی‌اش به صورت صنعت‌گری و در شاخه انسانی‌اش به صورت توجیه‌گری.
میرحسین موسوی از حمله سازمان‌یافته به علوم انسانی انتقاد کرده است. این حمله که از زمان "انقلاب فرهنگی" آغاز شده، در یک ساله گذشته تشدید شده است. علت بیم و بیزاری مقامات از علوم انسانی چیست؟
مشکل حل نشدنی جمهوری اسلامی با علوم انسانی
توصيف "ميل جنسی" که در اين دستورالعمل برای همجسنگرايی آمده است نيز متفاوت با توصيف رايج در جوامع غربی است که همجنسگرايی را "گرايش ذاتی جنسی" می دانند. بنابر اين دستورالعمل آن دسته از متقاضيان ورود به جرگه روحانيون کاتوليک که سابقه همجسنگرايی داشته برای اينکه در جمع روحانيون پذيرفته شوند بايد دست کم سه سال باشد که همجسنگرايی را ترک کرده باشند و علاوه بر آن بايد پيش از به تن کردن ردای کشيشی تحت آموزش ويژه قرار گيرند. در کليسای کاتوليک همه کشيشها بايد سوگند بخورند که از هرگونه رابطه جنسی دوری کنند، چه با جنس مخالف، چه موافق. تهيه دستورالعمل تازه در اين زمينه به زمان پاپ ژان پل دوم رهبر فقيد کاتوليکهای جهان بازمی گردد که کليسای تحت رهبری او به دليل رسوايی جنسی شماری از روحانيون کاتوليک در آمريکا تحت انتقاد شديد قرار گرفت. دستور ممنوعيت پذيرش همجسنگرايان در مدارس تربيت روحانيون کاتوليک در سال 1961 صادر شده و دستورالعمل تازه تأکيد و توضيحی دوباره بر آن است. دستورالعمل تازه واتيکان در عين حال تأکيد می کند که همجنسگرايان را به هيچ وجه نبايد مورد تبعيض قرارداد. خدمات
واتيکان، مقر رهبری مسيحيان کاتوليک جهان دستورالعملی در هيجده بند منتشر ساخته است که همجنسگرايی را "گناه کبيره" ای معرفی می کند که تحت هيچ شرايطی قابل توجيه نيست و علاوه بر تأييد بر منع ورود همجسنگرايان به جرگه کشيشان، "حاميان فرهنگ همجنسگرايی" را نيز از اينکه در زمره روحانيون کاتوليک باشند محروم می کند.
کليسای کاتوليک ممنوعيت کشيش شدن همجنسگرايان را تمديد کرد
پشت در خیلی از مغازه ها، عبارت "تماس آسان با عراق" تکرار شده است؛ اینجا محله ای آرام با خیابانهای پهن و تمیز است که چندین حسینیه، مسجد و پایگاه دارد. وارد که می شوی، عکس بزرگی از آیت الله حکیم، رهبر مقتول مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق به تو می گوید اینجا عراق تهران است؛ محله دولت آباد، محله عراقیهای ساکن تهران. تنها یک آبادی در جنوب تهران "محله دولت آباد در سال ۶۰ و با اخراج معاودان و عراقیان شیعه از عراق ساخته شد، چون دولت ایران خودش این محل را ساخت، نامش را دولت آباد گذاشتند". رضا الصباغ شصت ساله که در یکی از مغازه های سبک عربی بلوار قدس، لوازم دست دوم می فروشد و گاهی هم در مراسم عزاداری مداحی می کند، اینها را می گوید و اضافه می کند: "همینجا بود که مجلس اعلی شکل گرفت." بلوار قدس بلوار بزرگی است که ابتدا و انتهای محله را به هم متصل کرده و خانه های سازمانی که در دهه شصت برای عراقیهای مهاجر ساخته شده در یک ردیف در سمت شمالی بلوار قرار گرفته اند. مغازه‌ ها در شکل و شمایل عربی و با اسامی عربی نظر هر غریبه ای را به خود جلب می ‌کنند، اینجا هم روزنامه عربی پیدا می شود و هم غذای عربی، ساکنان محله همچنان بعد از ۲۸ سال پیوندشان را با عراق حفظ کرده اند. این محله درست کنار محله های فقیر نشینی چون شاه عبدالعظیم و شوش واقع شده است. برخی از جوانان ساکن محله دولت آباد نه تنها ارتباط خود را با عراق حفظ کرده اند که خود را برای کشته شدن در راه هدف گروههای خاص فعال در عراق هم آماده می دانند. تصاویر متعدد آیت الله حکیم، آیت الله سیستانی، آیت الله محمدباقر صدر، کشته شدگان شاخه نظامی مجلس اعلا، موسوم به لشکر بدر، آیت الله خمینی و مناظری از شهرهای کربلا و نجف در بسیاری از مغازه ها و فروشگاههای محله دیده می ‌شود. قاسم، مالک یکی از سوپرمارکتهای دولت آباد، خود را از فرزندان آیت الله حکیم می ‌داند و می خواهد جان خود را فدای آرمان حکیم کند. او در حالی که از مراسم مذهبی پایگاه صدر که کنار خیابان شهید عابد نظری در محله دولت آباد واقع است خارج می شود، می گوید: "من فدائی بدر هستم." پایگاه شهید صدر هر روز برای اعضای خود برنامه دارد، روزهای دوشنبه هم در این محل کلاس قرآن برای خانمها برگزار می شود. ایرانیان عراقی در عراق ایران "برادرم تاجر بزرگی بود، اصل و نسب ما تهرانی بود و این در عراق باعث می شد ما را ایرانی بدانند، بعد از شروع جنگ ایران و عراق، یک روز صدام ما را به مهمانی دعوت کرد، تقریباً تمام تجار بزرگ ایرانی ساکن در عراق در آن مهمانی حضور داشتند، بعد از آن نشست، تمام دارایی ما مصادره شد و بسیاری از کسانی که به آن مهمانی دعوت شده بودند، دستگیر و زندانی شدند، به یک هفته نکشید که ما راهی ایران شدیم، با دستی خالی و بدون هیچ پشتوانه ای." ارقش از تجاربزرگ سابق در عراق که در محله سیدخندان زندگی می کند و برای دیدار یکی از دوستانش به دولت آباد آمده، داستان اخراجشان را از عراق تعریف می کند. او جزو اولین گروه عراقیانی بود که شناسنامه ایرانی دریافت کردند، او در همان سالهای نخستین مهاجرت به ایران توانست در یکی از سازمانهای دولتی استخدام شود؛ البته این روزها به خاطر مطرح شدن مسائل سیاسی، استخدامش تعلیق شده است. حضور عراقیهای شیعه در ایران از سالهای آغازین جنگ شروع شد، با شدت گرفتن شعله جنگ، روند تندتری به خود گرفت و هیچگاه به بازگشت قطعی آنها به وطنشان منجر نشد. الصباغ، از مهاجران اولیه عراقی، در همان سالهای اولیه حضورش در ایران توانست شناسنامه ایرانی بگیرد، او اصل خود را ایرانی و از یزد می داند و از زندگی‌ اش در ایران راضی است. الصباغ که در دولت آباد لوازم دست دوم می فروشد خود را مدیون دولت جمهوری اسلامی ایران می ‌داند و درباره اقامتش در ایران می گوید: "پدرم هفتاد سال پیش برای زیارت ائمه اطهار راهی عراق شد و وقتی دید اوضاع عراق برای تجارت مساعد است همانجا ماند اما من ماندن در ایران را که سرزمین اجدادی من است ترجیح می دهم." تعداد زیادی از فرزندان عراقیهای ساکن ایران، محل تولدشان جایی در ایران است. رضا ابوزوده که در مغازه خرازی پدرش کار می کند با لهجه عربی - فارسی خاصی که خود آن را شیرازی - کاظمینی می داند درباره محل و سال تولدش می گوید: "۱۵/۱/۱۳۶۸، تهران". پدرش که اصالتاً شیرازی است علاوه بر اینکه خرازی نسبتاً پر رونقی در دولت آباد دارد، برای زیارت نجف و کربلا هم تور می برد، دفتر ثبت نام تورهای عراق و عتبات عالیات او در همان مغازه خرازی اش است. اما بخشی از نسل دومیهای عراقیان ساکن ایران زبان فارسی را به عربی ترجیح می دهند. در فلافل فروشی آل علی، مادر با لهجه غلیظ عراقی به عربی حرف می زند و معصومه، دخترش به فارسی جوابش را می دهد. آنها از لابلای جمعیتی که در فلافل فروشی مشغول خریدند بیرون می آیند، معصومه از فارسی حرف زدنش دفاع می کند و می گوید: "بین جوانهای محله دولت آباد به زبان فارسی حرف زدن کلاس دارد، من دوست ندارم اقلیت عراقی باشم و چون در ایران زندگی می کنم و اخیراً شناسنامه ایرانی هم گرفته ام ترجیح می دهم فارسی حرف بزنم، سالها پیش صدام پدر و مادر ما را از عراق اخراج کرد و ما در ایران متولد شدیم، چرا به زبان عربی حرف بزنم، وقتی در ایران هستم؟" اما حسین نظری متفاوت دارد و از اینکه به دو زبان فارسی و عربی مسلط است، خوشحال است و خود را هم ایرانی - عراقی می داند، او معتقد است اینکه او عراقی است او را به دنیای بزرگ عربها متصل می کند و اینکه فارسی حرف می زند و شیعه است، او را به دنیای عجم. عرب بودن، افتخار یا شرم آمار دقیقی از تعداد عراقیهای ساکن ایران وجود ندارد، خصوصاً که تعداد زیادی از آنها توانسته اند شناسنامه ایرانی بگیرند، اکثریت عراقیهای ساکن ایران در تهران، کرج، قم و مشهد ساکنند، تعداد ساکنان تهران و حومه آن را حدود یکصدهزار نفر برآورد کرده اند. حسن که در میدان دولت آباد سوم مغازه میوه فروشی دارد و ایرانی است، هشتاد درصد ساکنان محله را عراقی می ‌داند، او به خاطر ارتباط کاری اش با عربها، عربی یاد گرفته و آنها را مردم شریف و بی آزاری می‌ داند. بر عکس او، عده ای هم هستند که درباره عربها با کینه حرف می زنند، جلال که او هم ایرانی الاصل است و مغازه قصابی در این محله دارد با انزجار از عربها یاد می کند، با اینکه مغازه اش مملو از تصاویر مکه و کربلا و نجف است، در برابر این پرسش که آیا عراقی هستی می گوید: "خدا آن روز را نیاورد که من از نژاد صدام ملعون باشم." از طرف دیگر، قاسم ۳۸ ساله که صاحب سوپرمارکت است، به عربی با مشتریهایش حرف می زند و خود را عرب می‌ داند، او تلاش می کند از زیراین سؤال که آیا اجدادش ایرانی بوده اند یا عراقی شانه خالی کند اما در نهایت اشاره می کند که ۱۵۰ سال پیش، جدش از بروجرد در غرب ایران به نجف رفته و همسر عراقی اختیار کرده است. افرادی هم هستند که نه تنها خود را ایرانی نمی دانند، بلکه سعی می کنند عراقی بودن خود را نشان دهند. کافه اینترنت بشیر تقریباً جایی برای سوزن انداختن ندارد، او که پسر مشاور اقتصادی نوری مالکی، نخست وزیر عراق است درحالی که پرچم بزرگی از عراق به دیوار زده می گوید: "هر از چند گاهی به ما تذکر می‌دهند که پرچم را برداریم" روی میز یک پرچم رومیزی ایران هم هست، او خود را مجبورمی ‌داند که پرچم ایران را روی میز کارش قرار دهد. بشیر که حاضر نیست شناسنامه ایرانی بگیرد خود را از فرزندان حکیم می ‌داند، پدربزرگ بشیر، سید مهدی حیدری ملقب به ثائر، کسی است که فتوای جهاد علیه انگلیسیها را در عراق صادر کرده، البته او معتقد است زادگاه تمام جریانهای شیعی عراق، مانند مجلس اعلی، سپاه مهدی و لشکر بدر در ایران بوده‌ است. موضوع عرب یا ایرانی بودن، در مورد نسل دوم عراقیهای ساکن ایران، به نظر عده ای تنها نظر و عقیده نیست. حیدر که خود صاحب سه پسر و یک دختر است در این باره معتقد است: "خیلی از بچه های عراقی که در ایران زندگی می کنند دچار بحران هویت شده اند، در ایران، عرب بودن مخصوصاً عراقی بودن منفور است و آنها می خواهند به همه القا کنند که ایرانی اند". بچه هایی که با جیغ و فریاد از مدرسه امیرکبیر خارج می شوند فقط به فارسی با هم حرف می زنند. از بین آنها، مریم پانزده ساله با این که خودش را عراقی می داند می گوید: "ما فرزندان [لشکر] بدریم، عموی من عراقی بود اما علیه صدام جنگید و شهید شد، من افتخار می کنم که در ایران هستم." بازگشت به عراق یا ماندگاری ابدی "خیلی از دوستان و اعضای خانواده های ما در عراق هستند و من همیشه نگرانم اتفاقی برایشان بیفتد، ما بالاخره روزی به عراق برمی گردیم، عراق خالی از جنگ". این را مریم، نوجوان پانزده ساله می گوید اما ندی که هم سن و سال مریم است دوست دارد در ایران بماند، او می گوید: "پدربزرگم تاجر ثروتمند عطر در بغداد بود، اجدادم اصفهانی اند و خوشحالم در ایران زندگی می کنم." باسم کفائی خراسانی ، نوه آیت الله محمدکاظم آخوند خراسانی، روحانی مشروطه خواه و نویسنده کتاب کفایة الاصول که از کتب اصلی درسی در حوزه های علمیه است، راننده آژانس است. او از کودکی اش، روزگارشان در عراق و جشن عید الشجر‌ه که مصادف با نوروز ایرانی در عراق است و ایرانیها برگزار می کردند، خاطراتی تعریف می‌ کند و می‌ گوید: "ما عراقی شدیم اما ریشه هایمان را حفظ کردیم، اینجا به برکت کمکهای دولت ایران و حمایت مجلس اعلی عراق زندگی خوبی داریم و راضی هستیم، اگر اوضاع عراق هم خوب بشود همینجا می مانیم". حیدر از این هم جلوتر می رود و معتقد است: "من شیعه علی ام و در سرزمین شیعی ایران به زبان عربی حرف می‌ زنم و فکر می کنم اینجا وطن من است، چون در آن هم آرامش دارم، هم امنیت". ریاض ۴۲ ساله که در مقابل حسینیه کاظمینیها نشسته است آرزو دارد روزی دوباره به عراق برگردد اما می گوید: "ولی بچه هایم ایران را ترجیح می دهند، آنها حتی در خانه هم فارسی حرف می زنند". شاید او هم به خاطر امکاناتی که در منطقه دولت آباد و در ایران دارد می داند که دیگر به عراق باز نخواهد گشت، ریاض عصرهای خود را در پایگاه صدر می گذراند، دو اتاق خانه اش را به عراقیهایی که برای مداوا یا گردش به ایران می آیند اجاره می دهد و درآمد خوبی از این راه کسب می کند. محسن ۲۶ ساله هم که دوسال پیش اقامت ایران را با کمک مجلس اعلی عراق گرفت و اصلیتاً بغدادی است، گرفتن اقامت دائم برای عراقیها را دشوار می داند اما می گوید: "اقامتهای سه ماهه و شش ماهه براحتی به عراقیها داده می شود و آنها تمام مدت تابستان را که درتهران هستند در خانه های محله ‌دولت آباد مستقرند و تا شبی هفتاد هزار تومان هم اجاره خانه می دهند". خدمات
چادرهای حریر اسود عربی، خط نوشته های عربی و مکالمه های روزانه ای که به لهجه غلیظ عربی رد و بدل می شود، ویژگیهای محدوده خودمختاری در جنوب تهران است که هیچ شباهتی به مناطق فقیر نشین حاشیه این کلانشهر ندارد.
دولت آباد؛ عراق در تهران
مديريت جامعه با فقه يا با علم؟ با انقلاب اسلامی روحانیت و رهبران دینی از دنیای سنتی خود وارد عصری شدند که در آن باید به مدیریت جامعه جدید می پرداختند. چنان که از زبان عبدالکریم سروش نظریه پرداز اسلامی خوانديد این ضرورت تازه در درون خود حامل نوعی تباین و حتا تضاد بود، چرا که در جهان جدید نه دین که علم به اداره جامعه می پردازد و این دو از دو جهان متفاوت نمایندگی می کنند. گرچه از همان سال های اول انقلاب، حوزه به عنوان اصلی ترین نهاد دینی دستخوش تحولاتی شده بود، و حتی بحث هایی درباره علم و دین آغاز شده بود، اما چنان که محمد مهدی خلجی از پژوهشگران مسائل اسلامی می گوید ده سالی طول کشید تا حوزه به اهمیت رویارویی جهان جدید، الزامات مدیریت جامعه جدید و جایگاه عقلانیت مدرن پی ببرد: "دهه اول انقلاب، دهه خاموشی نظری حوزه هاست. به دلیل تازه بودن انقلاب، ملتهب بودن فضا، آمدن نسل جدید به حوزه، مسأله جنگ و اقتدار کاریزماتیک آقای خمینی و وجود مراجع بزرگ در حوزه ها، حوزه ها دچار تب و تاب های بزرگ فکری نشده بودند و در همان حالت آرامش و یقین ظاهری به سر می بردند." "اما در دهه دوم است که جوانه های تردیدها و پرسش های جدید زده می شود و شرایط اجتماعی و سیاسی در ایران هم کمک می کند و همین طور نسل جدید هم به بلوغی دست یافته که قدرت طرح پرسش های جدید پیدا می کند. در دوره ده ساله دوم، یعنی در دهه هفتاد، مهم ترین پرسش هایی که مطرح شدند، بر محور عقلانیت دور می زد. اگر مسأله کارآمدی حکومت دینی، مشروعیت حکومت دینی، زنان و حقوق آنها، حقوق بشر، مشروعیت الاهیات قدیم و میزان کارآیی مقوله ها و مفاهیم آن طرح شدند، عنصر مرکزی اینها پرسش عقلانیت است." اقبال روشنفکران دينی به اعتبار همین ضروریات و پرسش های جدید از یک سو و به دلیل ناکامی های فقیهان در پاسخ گویی به مسائل جامعه و سیاست از سوی دیگر حوزه در دهه دوم انقلاب، ناچار درهای خود را به روی روشنفکران دینی گشود، یعنی کسانی که با اتکا به دانش و علم جدید، قرائت های تازه ای از دین را مطرح می ساختند. محمد علی ایازی، عضو مجمع مدرسین حوزه علمیه قم: "در این دهه جدیدترین نظریات علمی و روشنفکری در حوزه مطرح می شود و مباحثی در حوزه مطرح می شود که در گذشته در حوزه سابقه نداشته مثل بحث تأثیرپذیری معرفت دینی از معرفت بشری و ابتنای معرفت دینی بر پیش فرض های بیرون دینی، مسأله کاستن توقعات در حوزه دخالت دین و منقح کردن انتظار از دین، یا نسبت میان علوم دینی و علوم بشری، جدی گرفتن مسأله قدرت و ضرورت پرداختن به خطرات قدرت و اکتفا نکردن به آرایه های اخلاقی، بحث قرائت های جدید از اسلام و ده ها مسأله دیگر از مباحثی است که در این دهه مطرح می شود؛ مباحثی که نه تنها در گذشته مطرح نبوده که گاهی مواجه با استنکار می شده." "اکنون همان اندیشه های روشنفکری که در مجامع غیرحوزوی مطرح می شود، خیلی راحت در مجلات و نشریات حوزه مورد بحث و بررسی و دفاع قرار می گیرد." گرايش فقه آموختگان به علوم جديد با درک نیازهای نو، روحانیان جوان که مخاطبان اصلی تحولات حوزه بوده اند، کوشیدند با گرایش به علوم جدید، سنت فقهی را با دنیای جدید آشتی دهند. آیت الله بجنوردی: "کسانی که جدیداً وارد حوزه و بحث های فقهی می شوند، مقدار زیادی به علوم جدید هم وارد هستند و لذا می بینید که در برداشت ها و گزینش ها و انتخاب آرا تأثیر می کند. یک وقت خودم بنشینم در حوزه و هیچ جای دیگر را نگاه نکنم، طرز تفکرم یک طور است، اما اگر واقعاً بیایم و دنیا را هم ببینم و از آن اندوخته های حوزوی خودم استفاده کنم جور دیگری فکر می کنم." اما برای اداره جامعه جدید، علوم گوناگون از اقتصاد تا حقوق بین الملل مورد نیاز است. آیا فقیهان می توانند در همه این علوم به تخصص برسند تا از آن در اداره جامعه بهره ببرند. آیت الله بجنوردی در پاسخ می گوید: "من قبول دارم. یک نفر در همه اینها متخصص باشد، عادتاً غیرممکن است. اما خوب می بینیم که فقها و علما از کارشناس های مختلف جامعه شناسی و روان شناسی و حقوقی و مانند آن کمک می گیرند و مشورت می کنند و خود این مشورت و کمک گرفتن خیلی در حل معضله و مسائل دخالت دارد." "عمل به همه احکام فقهی هم بهشت نمی سازد" اما عبدالکریم سروش معتقد است که فقه هر قدر هم که جامع و کارآمد باشد قادر به حل مشکلات جامعه امروزی نیست. وی اصولاً احکام فقهی و دینی را حداقل ممکن برای رفع مشکلات می داند، چنان که در یکی از سخنرانی هایش گفته است: "من می دانم که در جامعه ما و در میان روحانیان ما نگاهشان به احکام دینی نگاه حداکثری است. می گویند شما به احکام فقهی عمل کنید، جامعه بهشت می شود. بنده به شما می گویم هیچ وقت هم نمی شود حتا اگر به همه آنها عمل شود. این ها حداقل لازم برای بهشت شدن است نه حداکثر ممکن. و لذا بسی کارهای دیگر باید کرد." "فقه و عمل به احکام و دستورهای فقهی هیچ وقت آبادانی نمی آورد، یعنی لزوماً آبادانی نمی آورد، حداقل لازم است. مثالی می زنم. شما فکر کنید جامعه ای داشته باشیم که همه ازدواج ها بر وفق احکام فقهی انجام شود و نود و نه درصد ازدواج ها به طلاق منجر شود. همه مطابق احکام فقهی ازدواج می کنند و همه مطابق احکام فقهی طلاق می دهند. لذا در این جامعه تخلفی از نظر فقهی صورت نگرفته. ولی این جامعه به نظر شما جامعه آرمانی و مطلوب است؟" جدی شدن نقد در مباحث حوزوی در واقع، آرای دکتر سروش تأثیر گسترده در حوزه پیدا کرد و توجه روحانیت را به اهمیت معرفت شناسی دینی و تعیین انتظاراتی که می توان از دین داشت برانگیخت. محمد تقی فاضل میبدی، عضو مجمع مدرسین حوزه قم از سنت نقدی می گوید که امروزه نه تنها فقه که دیگر شاخه های مباحث دینی را دربر گرفته است: "الان سنت نقد نسبت به سنت های گذشته رواج جدی در حوزه ها دارد و خیلی از ادبیات گذشته ما هم در فقه و هم در اصول، کلام، فلسفه، مسائل اخلاق، امروز مورد نقد قرار گرفته. زمانی که آقای دکتر سروش مسأله معرفت شناسی دینی را مطرح کرد، نقادی نسبت به سنت های گذشته در حوزه جدی شد. البته طبیعی است که تفکر ایشان صد در صد مورد قبول واقع نشده ولی باعث شده که نسل نوی حوزه به سمت طرح مباحث نو حرکت کند و شبهات جدید را دنبال کند و پاسخ آن را بیابد." مصلحت، مبنای دگرگون ساز فقهی گرچه کوشش روشنفکران دینی از بیرون سنت فقهی سهم عمده ای در تحول فکری حوزه داشته است، اما نباید فراموش کرد که آیت الله خمینی به عنوان پیوند دهنده اصلی فقه و مدیریت سیاسی جایگاه خاص خود را در این تحولات و در درون سنت فقهی دارد. او در واقع برای کارآمد ساختن فقه مبانی تازه ای را وارد بحث استنباط کرد. فاضل میبدی: "من اگر بخواهم مثالی بزنم، همین مسأله تأمین مصلحتی که آیت الله خمینی مطرح کرد تحولی بود در مبانی کلامی، به دلیل این که حوزه های شیعی، سنت مصلحت یا استصلاح را قبول نداشتند ولی این الان وارد حوزه ها شده و خیلی از مبانی قدیم را به هم می زند." و شاید تنها از این راه بود که مفاهیم تازه اجتماعی و سیاسی می توانست در چارچوب دینی راه یابد. مفاهیمی که به تعبیر عبدالکریم سروش، از سنت سیاسی غایب بود: "مفاهیم جدیدی مثل حق، وطن، ملت، شهروندی، دولت مدرن، حقوق شهروندی و امثال اینها کاملاً از ادبیات و گفتمان گذشته ما غایب است و مطلقاً وجود ندارد. حتا وقتی شما به اندرزنامه ها و شریعت نامه ها و امثال اینها مراجعه می کنید، این مفاهیم را در آن جاها نمی بینید. رابطه حاکمان و محکومان، به نحو دیگری تعریف و دیده می شود." آشتی با مفاهيم جديد تنظیم رابطه تازه میان دولت و شهروندان و پذیرش مفاهیم تازه سیاسی اگرچه نه آسان ولی با گذشت زمان و با فشارهای اجتماعی و درک مقتضیات از سوی گروه های تجددخواه روحانیون در حوزه و ادبیات دینی به بحث هایی جدی تبدیل شد. محمد تقی فاضل میبدی: "برخی از عالمان دین مانند شیخ فضل الله نوری مسأله مشروطیت را به عنوان چیزی خطرناک تلقی می کردند و حتا قانون اساسی را ضلالت نامه می دانستند. یا زمانی که امام خمینی انقلاب کرد و جمهوریت را مطرح کرد خیلی ها می گفتند که این چیز غربی است و نباید در ادبیات دینی راه داد. یا حالا آقای خاتمی که مسأله مردم سالاری و جامعه مدنی را مطرح کرد خیلی ها گفتند که این غربی است و با دین نمی سازد. ولی الان در حوزه ها مسأله مردم سالاری و جامعه مدنی دارد جا می افتد و جزو ادبیات دینی ما قرار می گیرد." تحول در حقوق زن و حقوق اقليت ها در پرتو این مباحث جدید، حقوق افراد و گروه های اجتماعی از نظر دین، در حال دگرگون شدن است. محمد تقی فاضل میبدی به تحول در دو بحث حساس یعنی حقوق اهل کتاب و اقلیت ها و حقوق زن اشاره می کند: "در حوزه ها آن بحث هایی که درباره حقوق اقلیت ها یا حقوق زنان مطرح بود الان به گونه ای دیگر مطرح است. امروز غالب علمای حوزه فتوا می دهند که زن می تواند قاضی شود." اگر حقوق اهل کتاب و مثلاً بحث طهارت آنها در پرتو مراودات بین المللی روحانیون سیاستمدار و سیاستمداران نظام دینی دستخوش تحول شده یا زنان به دلیل حضور فعال اجتماعی و مبارزه برای حقوقشان به بخشی از آن چه می خواهند دست یافته اند، دیدگاه های سخت گیرانه روحانیون سنت گرا درباره برداشت های تازه از دین، که به نام اختلاف قرائت ها شناخته می شود نیز امروزه آشتی جویانه تر و با مدارای بیشتری مطرح می شود. محمد علی ایازی: "بعضی از مباحث اول با استنکار سران و زعما مطرح می شود و با مخالفت های جدی مواجه می شود، مثلاً مسأله اختلاف قرائت ها تا آن جا پیش می رود که می گویند اگر کسی معتقد باشد در اسلام اختلاف قرائت ها داریم کافر است، اما همان کسان، الان می گویند اختلاف قرائت هایی که منجر به کفر می شود درباره ضروریات اسلام است نه در همه مسائل اسلامی." ولايت فقيه و مردمسالاری در جریان این نقد و بحث ها هسته اصلی مدیریت فقها بر جامعه یعنی اصل ولایت فقیه نیز از تحول و نقادی در امان نماند. با این همه تأثیر نقدها و بحث های نظری جدا از فشار تغییرات اجتماعی و ناکارآمدی فلسفه سیاسی فقها نبوده است. محمد علی ایازی: "واقعیت هایی به وجود آمد و پرسش هایی مطرح شد که دیدند اگر اندیشه ولایت فقیه اتکایی به مردم نداشته باشد و نتواند مشروعیتش را از مردم بگیرد، دچار بحران می شود. بحث آزادی یا حقوق بشر، لزوم مهار قدرت یا آسیب هایی که از ناحیه قدرت به وجود می آید که در دهه اخیر و نوشته های پژوهش گران حوزوی مطرح می شود، دقیقاً در ارتباط با مسائل و مشکلاتی بوده که در نظام و حکومت دینی به وجود آمده است." نسل جدید حوزه اکنون در موقعیتی قرار دارد که پیشگامان نظری تحول در اندیشه دینی را پشت سر می گذارد. سرعت تحولات چندان است که حتا کسی مانند عبدالکریم سروش بیش از چند سالی نمی تواند مقام پیشتازی در عرصه اندیشه دینی را در اختیار داشته باشد. مهدی خلجی: "دکتر سروش در تاریخ بیست سال اخیر حوزه ها یک حادثه بود، ولی به نظر من نقش مهم تر او این بود که ناخودآگاه طلبه ها را از معبر نظریه های خود به سرچشمه اندیشه مدرن هدایت کرد. به این صورت که نسل جدید محققان حوزه بیش از آن که در شرایط کنونی متأثر از آرای او باشند تلاش می کنند به منابع اصلی اندیشه مدرن رجوع کنند و در نتیجه به نحوی از نظریه های آقای سروش گذر کرده اند." آيا روحانيت سنتی رو به زوال است؟ آیا به این ترتیب می توان گفت که با توجه به جریان نو شدن اندیشه دینی، جایگاه سنتی حوزه و روحانیت در حال زوال است؟ رحیم رئوفت عضو تحریریه مجله نقد و نظر و مدرس حوزه معتقد است برعکس، روحانیت سنتی که از سیاست و نواندیشی فاصله می گیرد با اقبال تازه ای از سوی مردم روبه رو شده و به بازسازی جایگاه خود مشغول است: "من فکر می کنم جامعه به نقش سنتی روحانیت گرایش بیشتری پیدا کرده است. روحانیتی را بیشتر می پسندد که همان کارکردهای سنتی خود را انجام می دهد، امام جماعت است و وعظ و خطابه ای می کند و رفتارهای این چنینی. و از روحانیتی که دغدغه و شور و هیجان سیاسی دارد تا اندازه ای حد اقل در این برهه خسته شده است. بنابراین فکر نمی کنم نقش سنتی حوزه و روحانیت روبه زوال باشد، بلکه به نوعی در حال بازسازی خودش است." در واقع چهره حوزه علمیه مانند خود جامعه ایران از گرایش های متفاوت و گاه متضادی نشان دارد که ویژگی دوران گذار از جهان سنتی به دوران جدید است. اما نکته این جاست که شناخت از سنت نیز در این میانه شناختی دقیق نیست. محمد مهدی خلجی: "بحران حوزه ها تنها از بیگانگی با تجدد مایه نمی گیرد. حوزه های علمیه از سنت اسلامی هم بیگانه اند. علومی که در دوره تمدن اسلامی وجود داشت و بسیاری از اندیشه های اصیل آن دوره برای اهل حوزه کنونی نا آشنا هستند. در حوزه های امروز عموماً نه جاحظ ادیب را می شناسند، نه شیخ اشراق فیلسوف را و نه حتا شیخ مفید فقیه را و همه سنت برای حوزویان تقلیل پیدا کرده به مبانی فقهی و اصولی قرون متأخر. بنابراین حوزه ها دچار یک گسست مضاعف اند، هم از سنت و هم از تجدد." بحران عقلانيت و بازشناسی سنت بنابراین در پاسخ به این سئوال که اصلی ترین چالش نظری در برابر حوزه های علمیه و برای راه گشایی به آینده ای هماهنگ با دنیای مدرن و عقلانیت جدید کدام است، مهدی خلجی می گوید: "چالش آینده حوزه نحوه مواجهه آن با سنت است. اگر حوزه ها بخواهند از تنگنا و بحران کنونی بیرون بیایند باید مبانی منقحی را برای مواجهه انتقادی با سنت داشته باشند. داشتن این مبانی موقوف به این است که بر سنت و تجدد اشراف و شناسایی قابل قبولی پیدا کنند. در نتیجه مسأله آینده حوزه تلاش برای بازشناسی سنت و تجدد است، به این هدف که بتوانند با نقد سنت زمینه خروج از بحران عقلانیت را پیدا کنند." و جویا جهان بخش، مدرس حوزه علمیه اصفهان از نگاهی دیگر بر اجتهاد پویا به معنای گسترده آن تکیه می کند، اجتهادی که تحقق آن کم از نوزایی در حوزه های علمیه نیست: "اگر بخواهم به یک موضوع اصلی به عنوان چالش فراروی حوزه ها اشاره کنم، مسأله نواندیشی و اجتهاد پویاست. این اجتهاد لزوماً اجتهاد فقهی و اصولی نیست، بلکه اجتهاد همه سویه و نواندیشی در کلام و فقه و تفسیر و اصول و حدیث است. به این معنا که این نواندیشی نه به جنبه تفریطی تحجر و جمود دچار باشد که ما صرفاً واگویه گر سخنان پیشینیان باشیم و در حد درک و اجتهاد پیشینیان بمانیم که این در سنت علمی ما هم مذموم است و نه این که به جنبه لاابالی گری بیفتیم که این هم متأسفانه چیزی است که مظاهر سیاسی آن در برخی روحانیان دیده شده و بنده نمی خواهم اشاره صریح بکنم." "این که به هر حال گمان کنیم که در مواجهه با تجدد خیلی راحت باید از همه چیز دست کشید یا در مواجهه با روزگار نو همه چیز را باید به همان شکلی که بوده است نگاه داشت و همه چیز مقدس و ثابت است، این هر دو با سنت اجتهاد شیعی و اصل اصیل اجتهاد ما سازگار نیست." خدمات
"من این را بارها گفته ام و الان هم تکرار می کنم. مهم ترین میراثی که از جهان کهن همچنان باقی مانده و بهترین آینه جهان کهن است دین است و در این باره، میان ادیان فرقی نمی گذارم، خواه اسلام و خواه مسیحیت و ادیان دیگر. و صیقلی ترین آینه ای که جهان مدرن و گفتمان مدرن را نشان می دهد علم این دوران است که مشروع ترین فرزند عقلانیت مدرن است". - عبدالکريم سروش
از شهر خدا تا شهر دنيا: نو شدن انديشه دينی
مقایسه موضع گیری‌های آیت الله خامنه ای پیش از دو انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ از این جهت معنی‌دار است که در هر دو مقطع، رئیس دولت مستقر، در حال رقابت انتخاباتی برای رسیدن مجدد به ریاست جمهوری بوده این در حالی است که رهبر جمهوری اسلامی ایران، در هفته‌های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶، به بیان مواضعی در ارتباط با دولت مستقر پرداخته که قابل مقایسه با رویکرد او در زمان دولت قبل نبوده است. گزارش حاضر در همین ارتباط، به مقایسه موضع گیری‌های آقای خامنه ای در ارتباط با دولت و انتخابات، پیش از دو انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ می پردازد. دلیل انتخابات این دو مقطع آن است که در هر دو مورد، رئیس دولت مستقر، در حال رقابت برای رسیدن مجدد به ریاست جمهوری بوده. در هر یک از این دو مقطع، مشخصاً سخنرانی های عمومی رهبر جمهوری اسلامی ایران، از اول فروردین مورد توجه قرار گرفته اند. آیت الله خامنه ای قبل از انتخابات ۱۳۸۸، در توضیح حمایت های خود از دولت احمدی‌نژاد گفت: "من از دولت‌ها همیشه دفاع می‌کنم؛ منتها اگر دولتی بیشتر مورد تهاجم قرار گرفت و احساس کردم حملات غیر منصفانه‌ای می‌شود، بیشتر دفاع می‌کنم" قضاوت در مورد عملکرد اقتصادی دولت رهبر جمهوری اسلامی ایران از ابتدای فروردین ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶، به دو شیوه کاملا متفاوت در مورد دولت های محمود احمدی نژاد و حسن روحانی اعلام موضع کرد. او در پیام نوروزی ۱۳۸۸ با تمجید از "کارهای خوب" دولت و مجلس اصولگرا، از "پیشرفت های علمی" صورت گرفته تمجید کرد و گفت: "این پیشرفت‌های مهم و شگفت‌آور، تبلیغات سی ساله‌ علیه انقلاب را که از اطراف و اکناف تبلیغ می‌کردند، خنثی کرد." بیشتر بخوانید: پشت پرده تند شدن موضع آیت‌الله خامنه‌ای علیه دولت وی در سخنرانی اول فروردین خود در مشهد هم با تمجید از اقدامات دولت در "هدفمند کردن یارانه‌ها" و نیز "سرکشی کردن مسئولین به گوشه و کنار این کشور، نقاط محروم و استان‌های دوردست" گفت: "اینها زمینه‌ یک جهش است برای اینکه کشور بتواند ان‌شاءاللَّه در طریق پیشرفت و عدالت حرکت کند." آیت الله خامنه ای از اقدامات دولت آقای احمدی نژاد در "مبارزه‌ با فساد مالی و اقتصادی" حمایت کرد و افزود: "مدیران معتقد و مؤمن... که دارای شجاعت باشند، دارای اخلاص باشند، دارای تدبیر و عزم راسخ باشند، قطعاً می‌توانند این مقاصد و این اغراض عالی الهی را تحقق ببخشند." رهبر همچنین به کاندیداها توصیه کرد "رقابت‌ها را منصفانه کنند، حرف‌ها را منصفانه کنند"، و در جای دیگر، در توضیح حمایت های خود از دولت محمود احمدی نژاد اعلام کرد: "من از دولت‌ها همیشه دفاع می‌کنم؛ منتها اگر دولتی بیشتر مورد تهاجم قرار گرفت و احساس کردم حملات غیر منصفانه‌ای می‌شود، بیشتر دفاع می‌کنم." آقای خامنه ای در اردیبهشت ماه، در یک مسافرت استانی نه چندان معمول به کردستان، در این استان ۱۰ سخنرانی جداگانه انجام داد و در اغلب آنها به تعریف از عملکرد دولت وقت پرداخت. او به عنوان نمونه، در جلسه با اعضای هیأت دولت و مسئولان استان کردستان در ۲۶ اردیبهشت کارهای دولت نهم را در این استان "حقیقتاً درخور تحسین و تقدیر" دانست و در ۲۸ اردیبهشت، در جمع عده ای از مردم بیجار گفت: "گذشت آن دورانی که دولت‌ها نمی‌خواستند نگاه به مناطق دوردست بکنند. خوشبختانه دولت خدمتگزار نگاه به اقصی نقاط کشور می‌کند." آیت الله خامنه ای در ۲۲ اردیبهشت، در میدان آزادی سنندج‌ از سفرهای استانی دولت تمجید کرد و با اشاره به رئیس جمهور وقت گوشزد کرد: "انتخاب رئیس جمهور یعنی انتخاب رئیس قوه‌ مجریه و کسی که اغلب امکانات کشور در اختیار اوست و می‌بینید اگر چنانچه رئیس جمهوری شور و نشاط و شوق و اراده داشته باشد، چه خدمات بزرگی را برای این کشور انجام می‌دهد." رهبر در همین سخنرانی، به مردم توصیه کرد به "صالح ترین" کاندیدا رای دهند و "بهترین" کاندیدا را کسی دانست که "با مردم یگانه و صمیمی باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافی‌گری خودش نباشد" و "ساده‌زیست" باشد. بیشتر بخوانید: رقیب ناشناخته روحانی در انتخابات ۱۳۹۶ وی در نهایت، به انتقاد شدید از ایرادهای بعضی از کاندیداها به شرایط کشور پرداخت: "چیزهایی را که انسان می‌شنود، باور نمی‌کند که از زبان نامزدها و آن کسانی که دنبال این مسئولیت‌ها هستند، از روی صدق و صفا خارج شده باشد... بنده که از همه‌ این آقایان اوضاع کشور را بیشتر می‌دانم و بهتر خبر دارم، می‌دانم که بسیاری از این مطالبی که به عنوان انتقاد درباره‌ی وضع کشور و وضع اقتصاد و اینها می‌گویند، خلاف واقع است." رویه ای که در آستانه انتخابات ۱۳۸۸ در پیش گرفته شد، شباهت زیادی به رویکرد رهبر جمهوری اسلامی ایران در ماه های منتهی به انتخابات ۱۳۹۶ نداشت. شخص اول حکومت ایران، البته در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ با انتقاد از "برخی سخنان ناشایستی که در جریان رقابت‌های انتخاباتی بیان شد" گفت که"این سخنان شایسته‌ی ملت ایران نبود" و افزود: "برخی از این فضای آزادی استفاده ولی آن را نفی و ناسپاسی می‌کنند". با این حال، در سخنان او هیچ علامتی وجود نداشت که نشان دهد ممکن است از موضوعات مطرح شده علیه عملکرد دولت یازدهم ناراضی باشد. رهبر در پیام نوروزی ۱۳۹۶، با اشاره به "مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم" گفت: "تلخی را با همه‌ وجود حس می‌کنم؛ تلخی کامِ مردم، بخصوص مردمِ ضعیف و فرودست و طبقات ضعیف که مربوط به مسائل اقتصادی و مشکلات اقتصادی است، مثل گرانی، مثل بیکاری، مثل آسیب‌های اجتماعی که آنها هم عمدتاً منشأ اقتصادی دارند؛ مثل تبعیض‌ها و نابرابری‌ها." وی البته تاکید کرد که در سال گذشته "کارهای خوبی خوشبختانه انجام گرفت که گزارش آن را به ما دادند"، اما افزود: "آنچه انجام گرفته است، با آنچه مورد انتظار مردم و مورد انتظار ما است، فاصله‌ زیادی دارد". آقای خامنه ای در سخنرانی اول فروردین خود در مشهد نیز، توضیح داد که "کمبود‌های معیشتی و اقتصادی کشور" مربوط به "نظام اسلامی" نیست و افزود: "هرجا یک مدیریّت انقلابیِ فعّالِ پُرتحرّک داشتیم، کار پیش رفته است؛ هرجا مدیریّت‌های ضعیف، بی‌حال، ناامید، غیرانقلابی، و بی‌تحرّک داشتیم؛ کارها یا متوقّف مانده است، یا انحراف پیدا کرده است." البته وی در ادامه، به برخی نقاط قوت عملکرد اقتصادی دولت اشاره کرد، ولی بلافاصله بر نقاط ضعف آن هم انگشت گذاشت. مثلا گفت در زمینه کارگاه‌های کوچک و متوسّط "کار پیشرفت‌هایی داشته است منتها آن‌جوری که مورد نظر است و باید پیش میرفت و انجام می‌گرفت انجام نگرفته"؛ یا اینکه "در بعضی از بخش‌ها مثل بخش نفت پیشرفت داریم [امّا] در بعضی از بخش‌های دیگر مثل بخش معدن، مثل مسکن عقب‌رفت داریم، یعنی آمارهای رسمی انسان را قانع نمی‌کند به اینکه حرکت عمومی به سمت رفع مشکلات اقتصادی است"؛ یا اینکه: "جنس قاچاق... وارد شده است از مبادی رسمی کشور... باید جلوی اینها گرفته بشود، و می‌توانیم. من به رئیس‌جمهور محترم همین را گفتم و تذکّر دادم." رهبر جمهوری اسلامی پیش از انتخابات ۱۳۸۸گفت باور نمی کند انتقادات کاندیداهای رقیب آقای احمدی نژاد از شرایط کشور از "روی صدق و صفا" گفته شده باشد و افزود: "بنده که از همه‌ این آقایان اوضاع کشور را بیشتر می‌دانم و بهتر خبر دارم، می‌دانم که بسیاری از این مطالبی که به عنوان انتقاد درباره‌ی وضع کشور و وضع اقتصاد و اینها میگویند، خلاف واقع است" قضاوت در مورد عملکرد خارجی دولت در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم، آیت الله خامنه ای مکررا از سیاست خارجی دولت آقای احمدی نژاد تمجید کرد. بیشتر بخوانید: روایتی از تحریم ایران: وقتی آیت‌الله خامنه‌ای از آمریکا تشکر کرد رهبر در نخستین اظهارنظر عمومی خود در سال ۱۳۸۸ یعنی پیام نوروزی، به یادآوری "خبرهای خوش هسته‌ای" سال قبل "علی‌رغم تحریم‌های جهانی" پرداخت و حتی اعلام کرد که با وجود بحران اقتصادی جهانی و تحریم ها "مسئولین کشور توانسته‌اند بر این موج فائق بیایند". وی در سخنرانی اول فروردین خود در مشهد نیز گفت: "این تحریم به سود ما تمام شد. ما باید از آمریکایی‌ها از این بخش تشکر کنیم. اگر ما را تحریم نمی‌کردند، ما امروز به این نقطه‌ای از علم و پیشرفت که رسیده‌ایم، نمی رسیدیم." رهبر جمهوری اسلامی، در ۲۸ اردیبهشت در جمع مردم بیجار از آنها خواست تا "قدر این مسئولین خدمتگزار را بدانند" و ابراز امیدواری کرد کسانی سر کار نیایند که "بخواهند با تملق‌گویی به غرب... موقعیتی در سطح بین‌المللی دست و پا کنند". او در ۲۶ اردیبهشت، در جمع مردم مریوان به برخی کاندیداها انتقاد کرد که ظاهرا آقای احمدی نژاد جزوشان نبود. آقای خامنه ای گفت اینکه "نامزدهای انتخاباتی ما برای جلب توجه دیگران حرف‌های غربی‌ها را تکرار کنند، این هیچ امتیازی محسوب نمی شود". وی همچنین، در مقابل منتقدان رفتار آقای احمدی نژاد در مجامع جهانی موضع گیری کرد. مثلا در ۲۷ اردیبهشت، در دیدار استادان و دانشجویان گفت: "اعتراض می‌کنند چرا جنایات آمریکا را یا صهیونیست‌ها را یا هم‌پیمانانشان را در تریبون‌های جهانی علنی مطرح می‌کنید. باید مطرح کرد، باید گفت." او با ابراز تاسف از اینکه "اگر کسی در تریبون های جهانی در مقابل آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم و هم‌پیمانانشان بایستد و صریح حرف بزند، یک عده‌ای این جا خجالت می‌کشند"، افزود چنین موضع گیری‌هایی "هرگز نبایستی متوقف بشود". این در حالی است که آقای خامنه ای، در آستانه انتخابات ۱۳۹۶، در موارد گوناگون به اظهار نظرهایی در ارتباط با سیاست خارجی پرداخته که تفسیر رسانه های اصولگرا و بسیاری ااز ناظران دیگر از آنها، کنایه به دولت حسن روحانی بوده است. بیشتر بخوانید: مقایسه آرای استان‌های ایران در انتخابات ۸۴، ۸۸ و ۹۲ به عنوان نمونه، رهبر در سخنانی در دانشگاه امام حسین سپاه پاسداران در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ از کسانی که "ادبیات استعماری را در داخل تکرار می‌کنند" انتقاد کرد و گفت: "برخی تصور می‌کنند برای اینکه خود را از تهمتِ سلطه‌طلبی و اقتدارطلبی بین‌المللی و منطقه‌ای دور کنیم باید در لاک دفاعی فرو برویم درحالی‌که چنین تفکری اشتباه است." آیت‌الله خامنه ای همچنین هشدار داد که کاندیداها "اگر با حرف‌های خود، دشمن را به خودشان امیدوار کنند، انتخابات به ضرر ما تمام خواهد شد". رهبر جمهوری اسلامی ایران، در ۳۰ فروردین هم اظهار داشت: "برای یک کشور بدترین موقعیّت این است که مسئولین کشور از اخم و تهدید و تشر دشمن بترسند" و افزود: "کسی می خواهد بترسد، بترسد، امّا از طرف مردم نترسد؛ به حساب مردم نترسد". او همچنین در دیدار فرماندهان ارشد نیروهای مسلح در ۲۰ فروردین هشداری را بیان کرد که یادآور شعار "ما می توانیم" کاندیداهای اصولگرا بود: "دشمن تلاش می‌کند با استفاده از تاکتیک‌های جنگ روانی، در مسئولان ضعف و تزلزل ایجاد، و احساس 'نمی‌شود و نمی‌توانیم' را در آن‌ها القا کند." آیت الله خامنه ای، گذشته از چنین واکنش های غیر مستقیمی، در مواردی هم به طور مستقیم به مواضع مقام های دولتی در زمینه سیاست خارجی پاسخ داد. وی مثلاً در سخنرانی خود برای جمعی از کارگران در ۱۰ اردیبهشت، به اظهارات اعضای دولت یازدهم و شخص رئیس جمهور در مورد نقش دولت در برطرف کردن تهدید جنگ این گونه واکنش نشان داد: "گاهی می‌شنویم و در گذشته شنیده‌ایم که بعضی‌ها فرض کنید گفته‌اند 'ما که آمدیم مسئولیّت پیدا کردیم، توانستیم سایه‌ جنگ را از سر کشور [برداریم]'؛ نه، این حرفها، حرفهای درستی نیست؛ از بنده بشنوید، آنچه سایه‌ جنگ را، سایه‌ی تعرّض دشمن را در طول این سال‌های متمادی از سر این کشور رفع کرده، حضور مردم بوده است." آقای خامنه ای یک هفته بعد، در دیدار ۱۷ اردیبهشت با جمعی از معلمان، همین مضمون را با صراحت بیشتری تکرار کرد: "[در مورد انتخابات] نیایند حرفی را که بنده بصراحت بیان کرده‌ام، تعبیر کنند و تأویل کنند و بگویند 'نخیر؛ مراد فلانی این است که این حضور مردم -فرض کنید- یک دولتی را سر کار می‌آورد که آن دولت [هیبت ایجاد میکند]'؛ نه آقا! دولتها تأثیری ندارند." وی همچنین دولت را به خاطر قبول کردن سند ۲۰۳۰ یونسکو مورد انتقاد قرار داد: "اینها چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانه‌اش را زیر بار اینها بدهد و تسلیم اینها بشود… اینکه ما برویم سند را امضا کنیم و بعد هم بیاییم شروع کنیم بی‌سروصدا اجرایی کردن، نخیر، این اصلاً مطلقاً مجاز نیست." آقای خامنه ای در آستانه انتخابات ۱۳۹۶، در مواردی مستقیما به سخنان رئیس جمهور واکنش نشان داد. تصویر بالا، طرحی گرافیکی است که در سایت رهبر جمهوری اسلامی، در واکنش به سخنی از حسن روحانی منتشر شده تاکید بر "بی طرفی" شخص اول حکومت ایران، با وجود رویکرد حمایتی به محمود احمدی نژاد پیش از انتخابات ۱۳۸۸ و رویکرد انتقادی به دولت حسن روحانی پیش از انتخابات ۱۳۹۶، در آستانه هر دو انتخابات تاکید کرده که بی طرف است. آیت الله خامنه ای به عنوان نمونه، در اول فروردین ۱۳۸۸ در مشهد گفت: "بنده یک رأی دارم، آن را در صندوق می‌اندازم. به یک نفری رأی خواهم داد، به هیچ کس دیگر هم نخواهم گفت که به کی رأی بدهید، به کی رأی ندهید". او در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ تکرار کرد که "بنده در این انتخابات یک رأی بیشتر ندارم، آن رأی را هم به نظرم می‌رسد که کسی به طور مشخص نمی داند"؛ هرچند افزود که "حالا ممکن است کسانی حدس بزنند"- که درست بود. رهبر همچنین، در اظهارنظرهایی جداگانه خواستار حضور گسترده مردم در انتخابات شد. وی در۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ از "همه ملت ایران" خواست پای صندوق های رای بیایند. در ۱۴ خرداد نیز بر "هر کسی به استحکام این نظام علاقه‌مند است، هر که به اسلام علاقه‌مند است و هر که به ملت ایران علاقه‌مند است" واجب دانست که رای بدهد. از سوی دیگر، رهبر جمهوری اسلامی در ماه ها و هفته های منتهی به انتخابات ۱۳۹۶ هم از بی طرفی خود در انتخابات سخن گفته است. او امروز ۲۷ اردیبهشت تاکید کرد: "من معتقد به برنده و بازنده در انتخابات نیستم زیرا هر کس رأی بیاورد، برنده‌ی اصلیِ انتخابات، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران هستند." او ادامه داد: "آرای مردم امانت است و این امانت باید حفظ شود." آقای خامنه ای در همین ارتباط، در سخنانی در اول فروردین ۱۳۹۶ اظهار داشت: "بنده در انتخابات ها دخالت نمی‌کنم؛ هیچ‌وقت به مردم نگفته‌ام و نمی‌گویم این کس را انتخاب کنید، آن کس را انتخاب نکنید." او افزود: "فقط یک جا بنده دخالت میکنم و آن جایی است که کسانی بخواهند در مقابل رأی مردم و انتخاب مردم بِایستند و با مزاحمت در مقابل رأی مردم، رأی مردم را بشکنند. هرکس بخواهد با نتیجه‌ آرای ملّت دربیفتد، بنده در مقابلش می‌ایستم." رهبر در سخنرانی دیگری در ۱۰ اردیبهشت رای مردم را "حق الناس" دانست که نباید به آن "دست درازی" شود و تاکید کرد: "من به مردم نمی‌گویم فلان‌کس را انتخاب بکنید، فلان‌کس را انتخاب نکنید". با ذکر این توصیه که: "هر کس کشور را دوست دارد، هر کس نظام را دوست دارد، هر کس امنیّت را دوست دارد... بیاید پای صندوق؛ شرّ دشمن را این کم می کند." تاکید بر نقش انتخابات در کم کردن "شر دشمن"، یکی از محورهای اظهارات انتخاباتی آیت الله خامنه ای در ۱۳۹۶ بوده که ظاهرا، نشان از نگرانی بیشتر او از تهدیدهای خارجی در مقایسه با گذشته داشته است. او در همین ارتباط، در ۵ اردیبهشت اعلام کرد که انتخابات باعث "مصونیت کشور" است و "دشمن را از تعرّض به کشور و ملّت بازمی دارد". در ۱۰ اردیبهشت هم گفت: "اگر مردم در صحنه حضور داشته باشند، کشور در امنیّت باقی خواهد ماند... در ایران اسلامی دشمن نتوانسته کار کند، به‌خاطر حضور مردم؛ دشمن ها به‌خاطر حضور مردم بوده است که نتوانسته‌اند تعرّض کنند." آقای خامنه ای، در ۱۷ اردیبهشت امسال مجددا یادآوری کرد: "مهم این است که همه بیایند، همه باشند، همه نشان بدهند که حاضرند از اسلام، از نظام اسلامی، از جمهوری اسلامی حمایت کنند، دفاع کنند، مصونیّت کشورشان را حفظ کنند." آیت الله خامنه ای ۹ روز قبل از انتخابات ۱۳۹۶ در جمع سپاهیان از نامزدهای انتخابات خواست "به‌خاطر خطای در تشخیص، کاری را که دشمن نیمه‌کاره انجام داده و نتوانسته پیش ببرد، به نفع دشمن تعقیب نکنند" و هشدار داد: "اگر کسی علیه امنیّت این کشور بخواهد قیام بکند، قطعاً با عکس‌العمل و واکنش سخت مواجه خواهد شد." هشدار "امنیتی" در نهایت، دغدغه رهبر جمهوری اسلامی ایران در مورد احتمال بروز مشکلات امنیتی، از دیگر شاخص هایی است که بررسی آن در آستانه دو انتخابات ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ معنی دار خواهد بود. به طور مشخص واضح است که در مقطع منتهی به انتخابات ۱۳۸۸، آقای خامنه ای به میزان زیاد در مورد احتمال وقوع حوادث خاص بعد از انتخابات نگرانی داشته است. مثلا او در پیام نوروزی ۱۳۸۸ خود از "حوادثی" سخن گفت که ممکن است در طول اتفاق بیفتد: "سال جاری که از این لحظه آغاز می‌شود، سال مهمی است و امیدواریم که ملت ایران بتواند بر تجربیات گوناگون این سال هم با قدرت خود - که از ایمان به خدا سرچشمه گرفته است - غلبه کند و ان‌شاءاللَّه حوادثی را که در طول یک سال ممکن است در سطح جهان و منطقه و کشور اتفاق بیفتد، همه را به سود خود تمام کند." به نظر می رسد دغدغه های رهبر، با ابرازنگرانی های اصلاح طلبان در مورد سلامت انتخابات و لزوم نظارت بر شمارش آرا بی‌ارتباط نبود. به عنوان نمونه او در سخنرانی اول فروردین خود در مشهد تاکید کرد: "انتخابات به فضل الهی و به حول و قوه‌ الهی انتخابات سالمی است. من می‌بینم بعضی ها در انتخاباتی که دو سه ماه دیگر انجام خواهد گرفت، از حالا شروع کرده‌اند به خدشه کردن... چرا بیخود خدشه می‌کنند، مردم را متزلزل می‌کنند، تردید ایجاد می‌کنند؟" آقای خامنه ای در ۹ اردیبهشت هم هشدار داد: "متأسفانه برخی دوستان بی‌انصاف و کسانی که جزو ملت هستند و توقع دارند مردم به آنها توجه کنند، با ناسپاسی علیه ملت حرف می‌زنند و با تکرار حرف دروغ دشمن، سلامت انتخابات را زیر سؤال می‌برند... چرا دروغ می‌گویند؟ چرا بی‌انصافی می‌کنند؟" بیشتر بخوانید: آیا در انتخابات ریاست جمهوری تقلب شد؟ او در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ اعلام کرد که "مخدوش کردن چهره‌ی انتخابات" کار "رادیوهای بیگانه" است که می خواهند القا کنند "در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت". رهبر خطاب به طرفداران کاندیداها توصیه کرد: "مراقب باشید که این علاقه‌مندی‌ها به اصطکاک نینجامد؛ به اغتشاش نینجامد"؛ و در هشداری مجدد در مورد "اغتشاش"، به خود کاندیداها گفت: "نمی پسندد انسان که ببیند یک نامزدی، چه در نطق‌های تبلیغاتی، چه در سخنرانی، چه در تلویزیون، چه در غیر تلویزیون، برای اثبات خود متوسل بشود به نفی آن دیگری... جوری نباشد که منتهی بشود به ایجاد دشمنی... نگذارید این به اغتشاش منتهی بشود." رهبر جمهوری اسلامی ایران، حتی در هنگام رای دادن هم نگرانی خود را از امکان بروز تشنج در انتخابات ۱۳۸۸ چنین بیان کرد: "ممکن است بدخواهانی بخواهند در مراکز رأی تشنج ایجاد کنند؛ هرگونه تشنجی به ضرر صندوق‌های رأی تمام خواهد شد؛ یعنی به ضرر آرای مردم و به ضرر مردم است؛ اگر کسانی خواستند چنین تشنجی ایجاد کنند، خود مردم نگذارند." آیت الله خامنه ای در آستانه انتخابات ۱۳۹۶، به میزان کمتری از دغدغه های مشابه در زمینه اغتشاش حرف زده، اما تا زمان نگارش این مطلب، حداقل در یک نوبت با لحنی تند در این زمینه هشدار داده است. آقای خامنه ای، که در ۳۰ فروردین در جمع ارتشیان هشدار داده بود دشمنان جمهوری اسلامی "دارند وسوسه می کنند که یک‌جوری انتخابات را خراب کنند"، در ۲۰ اردیهشت در جمع سپاهیان از نامزدهای انتخابات خواست "سعی کنند گسل های اعتقادی یا جغرافیایی یا زبانی یا قومی را تحریک نکنند" و "به‌خاطر خطای در تشخیص، کاری را که دشمن نیمه‌کاره انجام داده و نتوانسته پیش ببرد، به نفع دشمن تعقیب نکنند" . وی به طور مشخص هشدار داد: "اگر کسی علیه امنیّت این کشور بخواهد قیام بکند، قطعاً با عکس‌العمل و واکنش سخت مواجه خواهد شد... در انتخابات باید امنیّت به‌صورت کامل محفوظ بماند؛ و هرکسی که از این راه تخطّی بکند، قطعاً بداند سیلی خواهد خورد." دو روز به انتخابات ۱۳۹۶ باقی مانده و هنوز مشخص نیست که رهبر جمهوری اسلامی ایران، در هنگام رای دادن، احتمالا چه اظهارنظر جدیدی را در مورد انتخابات انجام خواهد داد. اما حتی با صرف نظر کردن از آنچه احتمال دارد در آینده گفته شود، مشخص است که مواضع رسمی رهبر جمهوری اسلامی ایران در آستانه دو انتخابات ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶، به طرز معنی داری متفاوت بوده اند.
سخنرانی امروز آیت الله خامنه ای در جمع تعدادی از مردم، که دو روز پیش از رای گیری انتخابات ۱۳۹۶ صورت گرفته، یکی از مسالمت جویانه ترین اظهارنظرهای انتخاباتی او در هفته های اخیر بوده است.
تفاوت معنی‌دار مواضع رهبر ایران قبل از دو انتخابات ۸۸ و ۹۶
این زندانیان برخی از مقامات قضایی در قندهار را متهم به "سرپیچی" از قانون اساسی و قانون جزایی افغانستان می کنند. یک زندانی در قندهار که از طریق تلفن همراه با بی بی سی صحبت می کرد، گفت تعداد زیادی از زندانیان بدون اینکه محاکمه شوند، سالهاست که در این زندان بسر می برند. او گفت: "ما به این دلیل اعتصاب غذایی کرده ایم که محکمه به شکل عادلانه صورت نمی گیرد، ما می خواهیم نیروهای خارجی مستقر در قندهار و یا مقامات دادگاه عالی افغانستان، به این زندان بیایند تا ما با آنان صحبت کنم." مقامات در قندهار این ادعاها را رد کرده اند. این مقامات می گویند در تلاش هستند به این اعتصاب پایان دهند. هم اکنون زندان قندهار بیش از هزار نفر زندانی دارد که حدود چهارصد تن از آنان، زندانیان سیاسی هستند. خدمات
صدها تن از زندانیان در زندان قندهار در جنوب افغانستان به دلیل آنچه بی توجهی دستگاه قضایی افغانستان به وضعیت خود و عدم رسیدگی به پرونده های شان می خوانند، دست به اعتصاب غذایی زده اند.
اعتصاب غذایی در زندان قندهار
گفتگوی اختصاصی با بهروز بوچانی؛ 'یک شعر شاعرانه هم در حبس یک عمل سیاسی است. ' اما پیش از آن به زبان انگلیسی با ترجمه امید توفیقیان منتشر شد و جوایز ادبی متعددی گرفت از جمله دو جایزه 'ویکتوریا برای ادبیات' و جایزه 'ویکتوریا برای آثار غیر داستانی' که جزو معتبرترین جوایز ادبی استرالیاست. ‌‌‌ ‌بهروز بوچانی در سال ۲۰۱۳ در آرزوی زندگی آزاد تلاش کرد از اندونزی به استرالیا برود. پس از غرق شدن قایقی که او و دهها پناهجوی دیگر را غیرقانونی به استرالیا می‌برد، توسط نیروی دریایی استرالیا نجات پیدا کرد و به جزیره کریسمس منتقل شد. اما سیاست دولت استرالیا تغییر کرده بود و پناهجویانی که از راه دریا به استرالیا رسیده بودند را به اردوگاه‌هایی در جزیره مانوس در پاپوآ گینه نو منتقل می‌کرد. جایی که بهروز بوچانی شش سال در آن محبوس بود. ‌ اردوگاه‌های جزیره مانوس در نهایت بعد از رای دادگاه عالی پاپوآ گینه نو مبنی بر غیرقانونی بودنش و تلاش‌های سازمان‌های حقوق بشر مثل عفو بین‌الملل، دیدبان حقوق بشر و فعالان مدنی در اکتبر ۲۰۱۷ بسته شد و پناهجویان ساکن آنها به مراکز دیگری در پاپوآ گینه نو منتقل شدند و همچنان منتظر ماندند تا به پرونده‌های پناهجویی آنها رسیدگی شود. ‌ آقای بوچانی در نوامبر ۲۰۱۹ جزیره مانوس را به مقصد نیوزیلند با مدارک سفر سازمان ملل متحد ترک کرد تا در شهر کرایست‌چرچ در یک جشنواره ادبی شرکت کند. او که در نیوزیلند ماندگار شده و از دولت این کشور درخواست پناهندگی کرده است، حالا در انتظار رسیدگی به پرونده‌اش است. کتاب 'هیچ دوستی به جز کوهستان' روایت وضعیت و سیستم غیرانسانی اردوگاه 'فاکس' در جزیره مانوس است که بهروز بوچانی از قصد به آن زندان می‌گوید. ‌‌‌ آقای بوچانی در مدتی که در این اردوگاه محبوس بود، به غیر از چاپ این کتاب کارهای دیگری هم انجام داد که نقش تاثیرگذاری در نشان دادن واقعیت آنچه که در اردوگاه پناهجویان می‌گذرد به جامعه استرالیا و به جهان داشت. او مقالات متعددی درباره وضعیت غیرقانونی و غیرانسانی این اردوگاه برای روزنامه گاردین نوشت و با همکاری آرش کمالی سروستانی فیلم مستندی از این اردوگاه ساخت به نام 'چوکا ساعت چند است؟‌'‌‌ 'نوشتن عملی مقاومتی‌ است برای زندانی' خلق اثر هنری در طول تاریخ برای بسیاری از زندانیان یا محبوسان در اردوگاه‌های پناهجویان روشی خلاقانه بوده برای بیان احساسات و به تصویر کشیدن وضعیت آنها. ‌ آقای قوچانی نوشتن را در شرایط 'غیرانسانی' اردوگاه 'عمل مقاومتی' تعریف می‌کند که کمک می‌کند زندانی در برابر نظامی ناعادلانه بایستد. نظامی که 'هدفش از بین بردن هویت زندانی یا پناهجو است و تقلیل دادن او به عدد.' آقای بوچانی در گفتگوی اختصاصی با بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید نوشتن و خلق کردن برای زندانی به مثابه 'جنگیدن است برای بازپس گرفتن هویت و کرامت انسانی‌اش.' ‌ 'کرامت انسانی' برای بهروز بوچانی اهمیت زیادی دارد. در سال ۲۰۱۶ بعد از اینکه روزنامه نیویورک تایمز در مقاله‌ای مفصل به نام 'مردهای شکسته در بهشت' وضعیت اردوگاه‌های پناهجویی در جزیره مانوس را گزارش کرد، او در مقاله‌ای به نام 'نه همیشه و فقط شکسته' به نگاهی که در این مقاله به پناهجو‌ها شده انتقاد کرد، نگاهی که پناهجویان را به گفته او 'قربانی و شکسته' می‌بیند. 'جسم زندانی، اما روح آزاد' بازتاب همین نگاه در 'هیچ دوستی به جز کوهستان' باعث شده که بعضی از منتقدین و نویسندگان مطرح جهان این کتاب را در کنار آثار برجسته ادبیات زندان قرار دهند.‌ ریچارد فلاناگان، نویسنده برجسته استرالیایی و برنده جایزه ادبی بوکر، در مقدمه نسخه انگلیسی کتاب بوچانی نوشته 'استرالیا جسم بهروز بوچانی را زندانی کرد اما روح او آزاد ماند.' ‌ ریچارد فلاناگان جایگاه این کتاب را در قفسه‌ای از آثار برجسته ادبیات زندان می‌داند در کنار 'از اعماق' نوشته اسکار وایلد، 'یادداشت‌های زندان' اثر آنتونیو گرامشی، 'به سوی خفگی' نوشته ری پارکین، 'آن مَرد مُرد' نوشته وله سوینکا و 'نامه از زندان برمنگام' اثر مارتین لوتر کینگ. ‌‌ می‌نویسد تا با فراموش کردن بجنگند ‌ فلیسیتی پلانکت، منتقد و نویسنده استرالیایی معتقد است که بهروز بوچانی هم مانند پریمو لوی، نویسنده یهودی ایتالیایی کتاب 'آیا این یک انسان است' می‌نویسد تا با فراموش کردن بجنگند. ‌ لوی آنچه در اردوگاه مرگ آشویتس بر او گذشته را روی کاغذ می‌آورد چون نگهبانی در آشویتس خطاب به او گفته بود: 'آنچه در اینجا اتفاق می‌افتد آنقدر بیرحمانه است که کسی باور نخواهد کرد.' همین جمله اراده نوشتن را در او برانگیخته است. پس لوی چاره‌ای ندارد جز اینکه خود را شاهد بگیرد و مخاطبان را به تماشا. بهروز بوچانی هم می‌نویسد چون می‌خواهد به جهان ورای جزیره مانوس نشان دهد آنچه را که آنجا می‌گذرد. ‌فراتر از روایت تجربه و خاطره ‌ با اینکه کتاب از نگاه راوی روایت می‌شود اما نقش او در اتفاقات کمرنگ است و مخاطب خیلی کم درباره خود راوی می‌خواند. کتاب او از خاطرات و نقل تجربه اردوگاه فراتر می‌رود. نویسنده تنها به روایت اتفاقات اردوگاه و داستان‌های هم‌بندی‌ها بسنده نمی‌کند. او به پرسش‌های فلسفی می‌رسد درباره مفاهیم انتزاعی و رفتار انسان هنگام رویارویی با شرایط سخت و استیصال. مثلا هنگامی که قایق آنها در مسیر استرالیا غرق می‌شود و او برای زنده ماندن تقلا می‌کند، درباره شجاعت می‌نویسد:‌ درک مفهوم شجاعت خود نیاز دارد به نوعی شجاعت در اندیشیدن. در زندگیم هرگز فرصتی دست نداده بود که عمیقا در مفهوم شجاعت غرق شوم و بفهمم که انسان شجاع چگونه انسانی است. آیا شجاعت درست نقطه‌ مقابل ترسیدن است یا مفهومی در دل ترس؟ تسکین مخاطب با زبانی شاعرانه‌ در بعضی از نقدهای فارسی زبان، این سوال مطرح شده که آیا این کتاب را باید به عنوان یک اثر ادبی در نظر گرفت یا تنها روایتی است درباره 'تجربه سخت و طاقت‌فرسای آدمی تلخ و ستم‌کشیده'. (از متن نقد پردیس جلالی درباره کتاب)‌ آقای بوچانی می‌گوید هدفش از نوشتن این کتاب 'خلق ادبیات نبوده است.' ‌‌ با این حال کتاب زبانی شاعرانه دارد و پر است از توصیفات شاعرانه. حتی فصل‌های کتاب هم تصاویری زیبا و شاعرانه در ذهن خواننده ایجاد می‌کنند: ‌ "زیر نور هراس انگیز ماه، قصه ی جزیره ی کریسمس؛ پسر بی وطن و تعقیب ستاره ای در مسیر تبعیدگاه، کولی ها می رقصیدند و جغدها تماشا می کردند، درخت شکوهمند انبه و غول مهربان‌ و … " نویسنده مخاطب را با درد و رنج آشنا می‌کند و بعد با زبانی شاعرانه امان می‌دهد و تسکین:‌ آخرهای شب زندان در تاریکی جنگل و سکوت اقیانوس گم می‌شود. وحشت مانند یک زن شرقی گیسوانش را بر فضای زندان پهن می‌کرد و هر کدام از ما سایه تاریکی بودیم که به دنبال تکه‌های نور می‌گشتیم. من بیشتر از هر کسی آزادی را در دود سیگارم ترسیم می‌کردم… و در رویای آزادی دود سیگارم را به روی شب پشت حصارها پرتاب می‌کردم. گاهی هم آزادی را در محبس، بازوان زنی چشم‌بادامی می‌پنداشتم. آقای بوچانی می‌گوید از ادبیات استفاده کرده به عنوان زبانی قابل فهم‌تر تا با مردم ارتباط برقرار کند. او می‌خواسته به جای استفاده از زبان روزنامه‌نگاری، از زبانی 'آزادتر و عمومی‌تر' استفاده کند. ‌‌ زبان روزنامه‌نگاری در نظر او 'بخشی از زبان سیستم حاکم است که دارد با آن می‌جنگد.' 'نوشتن شعر عاشقانه در اردوگاه مانوس، یک عمل سیاسی است' آقای بوچانی می‌گوید هدفش از نوشتن این کتاب افشاگری درباره وضعیت اردوگاه و سیستم سیاسی استرالیا بوده است:‌ 'نباید فراموش کنیم که زمینه اصلی این کتاب سیاست است و ما داریم در مورد یک امر سیاسی صحبت می‌کنیم. حتی نوشتن یک شعر عاشقانه در جزیره مانوس توسط پناهجو، یک عمل سیاسی است. چون در پروپاگاندایی که ضد پناهجوها در جامعه استرالیا ایجاد شده، آنها با مفاهیمی همچون تروریست، مجرم یا متجاوز تعریف می‌شوند. ‌حالا در چنین فضایی وقتی یک پناهجو یک شعر عاشقانه می‌نویسد یا آوازی می‌خواند و اثرش را از جزیره خارج می‌کند و منتشر می‌کند، در واقع آن ذهنیت را درباره پناهجوها و آن پروپاگاندا را به چالش می‌کشد. چون آن پناهجو خودش را به عنوان یک انسان معرفی می‌کند.'‌ ‌‌‌تحقیر یا چهره انسانی؟ انتقاد دیگری که در بعضی از نقدهای فارسی زبان به کتاب 'هیچ دوستی به جز کوهستان' آمده، این است که چرا راوی با عناوین 'تحقیرآمیز' پناهجویان دیگر را خطاب می‌کند مثل گاو، غول، تخم سگ یا بی‌دندان و از رفتار آنها انتقاد می‌کند. ‌ آقای بوچانی اما معتقد است که پناهجویان مثل هر انسان دیگری در این اردوگاه تصویر شده‌اند و نه مانند قربانیانی که نگاه سازمان‌های حقوق بشری یا نگاه روزنامه‌نگاری به آنها دارد. ریچارد فلاناگان هم در توصیف تصویری که بوچانی از پناهجویان کتاب خلق کرده می‌گوید: ‌ 'بوچانی آنها را مقدس یا قهرمان تصویر نکرده است، آنها فرشته نیستند، ممکن است خشن باشند یا خودخواه. بوچانی آنها را انسان‌ نشان داده است.' (از مستند آی‌بی‌سی نیوز درباره بهروز بوچانی)‌ 'چاپ کتابم در ایران خلاف اصول بود' آقای بوچانی در پاسخ به این انتقاد که چرا نسخه فارسی کتاب را با حذف قسمت‌هایی از آن در ایران منتشر کرده و تن به سانسور داده می‌گوید قبول دارد که این کار 'خلاف اصول بوده است' چون او 'سیستمی را به دلیل نبودن آزادی بیان طرد کرده و حالا در همان سیستم کتابش را با حذف قسمت‌هایی منتشر کرده است.' ‌ آقای بوچانی می‌گوید متاسف است و اگر زمان به عقب برگردد این کار را تکرار نمی‌کند. او توضیح می‌دهد که در شرایط دشواری برای تصمیم گیری قرار داشته و دوست داشته روایت او در ایران هم شنیده شود. بهروز بوچانی که زمانی گفته بود تا وقتی که در مانوس محبوس است باید داستان پناهجوها را روایت کند و تصویرگر وضعیت آنها باشد و نمی‌تواند درباره چیزهای دیگری بنویسید مثل زندگی و عشق. حالا که انسان رهایی است می‌گوید فعلا دوست دارد به کارهای دانشگاهی بپردازد و البته داستان‌نویسی را هم فراموش نخواهد کرد. انتشار 'کتاب گویای' بهروز بوچانی در ایران بهروز بوچانی پس از شش سال جزیره مانوس را ترک کرد بهروز بوچانی جایزه ملی بیوگرافی استرالیا را هم برد رمان واتس‌اپی پناهجوی کرد ایرانی جایزه ادبی استرالیا را برد
‌کتاب 'هیج دوستی به جز کوهستان' نوشته بهروز بوچانی، روزنامه‌نگار و نویسنده کرد ایرانی اهل ایلام، به تازگی توسط نشر چشمه در ایران منتشر شد و به چاپ چهاردهم رسید.
نگاهی به کتاب بهروز بوچانی؛ 'نوشتن شعر عاشقانه در حبس یک عمل سیاسی‌ است'
هواپیمای شرکت هواپیمایی آسیانا که در فرودگاه سان فرانسیسکو دچار سانحه شد دلیل سقوط یک هواپیمای مسافربری چه چیزی می‌تواند باشد؟ نقص فنی؟ یا خطای انسانی؟ اولین حدس بسیاری از افراد – پس از رد تروریسم و هواپیماربایی – درباره ناپدید شدن یک هواپیما این است که یک نقص فنی فاجعه بار باعث آن شده است. ولی نقص فنی علت تنها اندکی از سوانح هوایی است. بنابر یک تحقیق، دلیل اصلی ۵۰ درصد از سوانح هوایی منجر به مرگ، "خطای خلبان" است. یکی از رایج ترین سناریوهای سقوط هواپیما (به گفته سازمان بین‌المللی هوانوردی غیرنظامی، بیش از یک پنجم حوادث منجر به قتل بین سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱) چیزی است به نام "پرواز کنترل شده به سمت زمین" یا CFIT، یعنی هدایت هواپیما از سوی خلبان به سمت زمین، آب، کوه یا سطوح دیگر. دلیل آن می‌تواند هوای نامساعد منجر به محدودیت دید، خطای ناوبری یا خطای اساسی‌تری توسط خلبان باشد. اصطلاح CFIT توسط شرکت تولیدکننده هواپیمایی بوئینگ رایج شد که ادعا می‌کرد رایج ترین علت سوانح هوایی، خطای خلبان است. جدیدترین نمونه تأیید شده، برخورد یک سوپرجت ۱۰۰ سوخوی با کوه سالاک در اندونزی در سال ۲۰۱۲ بود. این هواپیما که مشغول یک پرواز نمایشی برای خریداران بالقوه و خبرنگاران بود، دارای "سیستم هشدار و آگاهی از زمین" یا TAWS بود، ولی خلبان‌ها با تصور نقص کامپیوتر این سیستم را خاموش کرده بودند. خدمه پرواز مشغول گفتگو با خریداران بالقوه در کابین خلبان بودند و کسی متوجه نشد که به کوه نزدیک می‌شوند. همه ۴۵ مسافر هواپیما جان باختند. لاشه سوپرجت ۱۰۰ سوخوی که در سال ۲۰۱۲ در اندونزی سقوط کرد نمونه برجسته دیگر، سقوط هواپیمای پرواز ۴۰۱ هواپیمایی ایسترن در پارک جنگلی اورگلیدز فلوریدا در سال ۱۹۷۲ است. حادثه پس از آن اتفاق افتاد که هر سه نفر خدمه درگیر یافتن علت روشن نشدن یکی از چراغ ها پس از باز شدن چرخ های هواپیما شدند. هنگامی که آن‌ها مشغول بررسی بودند، سیستم ناوبری اتوماتیک تصادفاً برای فرود ملایم تنظیم شده بود و آن‌ها تنها زمانی که دیگر دیر شده بود متوجه این موضوع شدند. سانحه دیگری در سال ۱۹۷۸، یعنی سقوط هواپیمای پرواز ۱۷۳ یونایتد ایرلاینز، باعث ایجاد تغییری اساسی در نحوه آموزش خلبانان شد. کاپیتان اجازه داد تا هواپیما آنقدر برفراز فرودگاه پورتلند بچرخد تا بنزینش تمام شود و در نتیجه ۱۰ نفر جان باختند. در طول این زمان، خدمه پرواز مشغول کسب اطمینان از باز شدن چرخ ها پس از تکان شدید هواپیما و منحرف شدن آن به سمت راست بودند. این سانحه باعث جلب توجه‌ بیشتر به نیاز خدمه پروازها به تبادل اطلاعات و تعامل گروهی با یکدیگر شد، چیزی که آن را "مدیریت منابع خدمه" می نامند. اگر یکی از زیردست ها متوجه شود که میزان بنزین به شکل خطرناکی کم شده و این موضوع را به هر دلیلی به کاپیتان گزارش نکند، ایرادی در کار است. اگر کاپیتان به هشدار یکی از زیردست ها درباره منحرف شدن از مسیر توجه نکند هم ایرادی در کار است. مسافران معمولاً فکر می‌کنند که خطای خلبان اشتباه یک نفر است، ولی در یک تیم دو یا سه نفره (و گاهی چهار نفره) از خلبان‌ها، خطاها زنجیره ای در هم تنیده در ساختار تیم پرواز است. این‌گونه خطاهای گروهی می‌تواند با عوامل فرهنگی تشدید پیدا کند. این چیزی بود که علت سابقه نه چندان روشن امنیت پرواز در هواپیمایی کره در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ شناخته شد. فرهنگ شدیداً سلسه مراتب گرا باعث می‌شد که خلبان‌ها اغلب به زیردستان خود بی توجه باشند و برخی از زیردستان نیز هنگامی که با نقصی فنی مواجه می‌شدند، جرأت گزارش کردن آن به مافوق خود را نداشته باشند. نتیجه، زنجیره ای از سوانح هوایی بود. میزان بهبود اوضاع پس از آن که هواپیمایی کره اقدام به رفع مشکلات فرهنگی کرد، شگفت انگیز بود. در برخی سوانح CFIT نیز خطای انسانی روی زمین رخ داده. هواپیمای پرواز ۶۰۳ آئرو پرو در سال ۱۹۹۶، پس از آنکه دستگاه‌های کنترل از کار افتاد و کامپیوتر کنترل پرواز شروع به فرستادن پیام‌های نامفهوم برای خدمه پرواز کرد، در دریای پرو سقوط کرد. یکی از متصدیان تعمیرکار مرکز کنترل پرواز فراموش کرده بود ارتباط یکی از دستگاه‌ها با مرکز دریافت داده را دوباره برقرار کند. در میان شب و بر روی دریا، تشخیص ارتفاع برای خدمه ناممکن بود و در پی برخورد یکی از بال های هواپیما با سطح دریا، همه ۷۰ مسافر این هواپیما جان باختند. تلاش برای نجاب سرنشینان پرواز هواپیمایی آمریکن در سال ۱۹۷۹ سوانح دیگری نیز بوده که کارشناسان علتشان را مشخصاً نقص فنی و مکانیکی می‌دانند. مرگبارترین سانحه تک-هواپیمایی، سقوط بوئینگ ۷۴۷ پرواز ۱۲۳ هواپیمایی ژاپن در سال ۱۹۸۵ بود، که با برخورد با یک کوه به مرگ ۵۲۰ نفر انجامید. علت آن مشکلات مکانیکی بود: یکی از دریچه های پشتی تنظیم فشار هوا، که درست تعمیر نشده بود، پاره شد و باعث شد کنترل هواپیما کاملاً از دست خارج شود. ولی در حالی که در حوادث بسیاری علت اصلی مشخصاً خطای خلبان یا نقص فنی است، بیشتر کارشناسان تأکید می‌کنند که معمولاً طیفی از عوامل پیچیده و متصل به هم باعث سوانح هوایی می‌شود. مرگبارترین حادثه هوایی زمانی اتفاق افتاد که دو بوئینگ ۷۴۷ در سال ۱۹۷۷، روی باند فرودگاه تنریف با یکدیگر برخورد کردند. این حادثه که به مرگ ۵۸۳ نفر انجامید زمانی اتفاق افتاد که مه غلیظ باعث محدود شدن ارتباط بین برج مراقبت و دو هواپیما شده بود. به گفته گراهام بریت ویت، استاد امنیت و بررسی حوادث در دانشگاه کرنفیلد، این نمونه خوبی است برای نمایش زنجیره اتفاقاتی که باعث سوانح می‌شود. اگر بخاطر بمب گذاری در فرودگاه گرن کاناریا در آن نزدیکی نبود، هواپیماها به سمت این فرودگاه منحرف نمی شدند تا باعث ازدحام روی باند بشوند. به گفته او، فرودگاه نیز در جایی ساخته شده بود که همیشه در معرض مه شدید بود. سیستم ارتباطی بین برج مراقبت و هواپیماها نیز ضعیف بود. آقای بریت ویت می‌گوید گاهی بهترین آدم‌ها می‌توانند بدترین اشتباه ها را مرتکب شوند. سانحه هوایی که بیش از همه با ماجرای هواپیمایی مالزی شبیه دانسته می‌شود، در ژوئن سال ۲۰۰۹ رخ داد. هواپیمای پرواز ۴۴۷ ایر فرانس، ایرباس A۳۳۰-۲۰۰ راهی از ریودو ژانیرو به سوی پاریس، بر فراز اقیانوس اطلس ناپدید شد. روزها طول کشید تا لاشه هواپیما پیدا شد و سه سال طول کشید تا پرده از راز این سانحه برداشته شد. جستجو برای یافتن لاشه پس از سقوط هواپیمای ایر فرانس در سال ۲۰۰۹ هواپیما به علت خطای خلبان دچار آنچه در هوانوردی واماندگی می‌نامد شده بود. رونوشت مکالمه خلبان‌ها نشان می‌دهد که آن‌ها چقدر سردرگم شده بودند. ولی می‌توان جور دیگری نیز به موضوع نگاه کرد. پیش از حادثه، هواپیما در توفان شدیدی گرفتار شده بود که باعث یخ زدگی حسگرهای سرعت شده بودند. سیستم ناوبری اتوماتیک خودبخود خاموش شده بود، ولی خلبان – جوان ترین عضو خدمه پرواز – به تلاطمی که هواپیما درگیرش شده بود واکنش نامناسبی نشان داد. با اینکه خطای خلبان به وضوح علت اصلی این سانحه بود، ولی هوای نامساعد و نقص لحظه‌ای دستگاه‌ها نیز به سردرگمی کمک کردند. در نتیجه ایراد در مدیریت منابع خدمه، باعث واماندگی هواپیما و مرگ هر ۲۲۸ سرنشین آن شد. کارشناسان طراحی و به طور مشخص نحوه دریافت اطلاعات از حسگرها را از عوامل مهم این سانحه می‌دانند. رابطه بین خلبان و هواپیما تغییر زیادی کرده است. نقش کامپیوترها بیشتر و بیشتر شده، سیستم‌های خودکار نقش اصلی را بر عهده گرفته‌اند و تعداد حسگرها افزایش چشمگیری داشته است. احتمالاً قابل درک است که وقتی بخشی از این سیستم درست کار نکند، خلبان‌ها به طرز شدید آشفته شوند. جو پاپالاردو، سردبیر ارشد مجله پاپیولار مکانیکز، می‌گوید: "خطاهای فاجعه بار زیاد اتفاق نمی افتند، ولی وقتی اتفاق می‌افتند واقعاً فاجعه بارند. اگر در دهه ۱۹۷۰ چیزی خراب می‌شد، احتمال آن وجود داشت که بتوانید هواپیما را فرود بیاورید." خلبان‌های سانحه ایر فرانس کاری را که باید در چنین شرایطی می‌کردند، بخصوص در رابطه با نحوه ارتباط با یکدیگر، نکردند. ولی نباید تشویشی که آن‌ها در چنین شرایطی با آن مواجه شده بودند را نیز فراموش کرد. خلبان‌ها وقتی به جایی می‌رسند که بتوانند کنترل یک هواپیما را در دست بگیرند، افرادی با آموزش دقیق و تجربه‌ای فراوان اند، ولی بی‌نقص نیستند. به گفته سیلویا ریگلی، روزنامه‌نگار هوایی، خلبان هواپیمای سبک و نویسنده کتاب "چرا هواپیماها سقوط می‌کنند"، مسئول دانستن خطای خلبان در سوانح راحت‌ترین کار است. او می‌گوید: "واقعاً راحت است که تقصیرها را به گردن خلبان بیاندازیم چون خلبان یا مرده یا اخراج شده. ولی واقعیت این است که یک دوجین اشتباه مختلف رخ داده است." حادثه برخورد بر روی باند فرودگاه تنریف در سال ۱۹۷۷ ولی اندرو بروکز، خلبان سابق نیروی هوایی بریتانیا که مطالبی درباره امنیت پرواز نوشته، می‌گوید که تکنولوژی امروز به حدی پیشرفت کرده که دیگر واقعاً به خلبان نیازی نیست. او می‌گوید: "تکنولوژی لازم برای اینکه یک هواپیمای مسافربری از لندن به پکن پرواز کند وجود دارد. هواپیماهای امروزی به ندرت دچار نقص می‌شوند. یادم نمی‌آید که [اخیراً] سانحه ای به دلیل از کار افتادن موتور یا شکستن بال هواپیما اتفاق افتاده باشد." ولی اینکه ما همچنان به خلبان‌ها، به عنوان افرادی در چنین جایگاه مهمی، احتیاج داریم نیز دلیلی دارد. آقای بروکز می‌گوید که این مربوط به تصویر "مردان جوان شجاع در ماشین‌های پرنده شان" است. خلبان‌ها در ذهن ما تصویر افرادی مسلط و باتدبیر را تداعی می‌کنند. برخی از کارشناسان اصطلاح "خطای خلبان" را به کلی رد می‌کنند و ادعا می‌کنند که این اصطلاح به حدی مبهم است که کاربردش هیچ فایده‌ای ندارد. ولی چیزی که مهم است این است که امنیت پرواز روز به روز بیشتر می‌شود. در سال ۱۹۸۵ – بدترین سال از لحاظ تلفات جانی هوایی – بیش از ۱۹۰۰ نفر در سوانح هواپیماهای مسافربری جان باختند. به گزارش سازمان بین‌المللی هوانوردی، در سال ۲۰۱۲ تنها ۹ سانحه مرگبار برای هواپیماهای مسافربری اتفاق افتاد که به جان باختن ۳۷۲ نفر انجامید. ولی به گفته آقای پاپالاردو، هر سانحه ای که با موفقیت بررسی شود، اطلاعات بسیاری بدست می‌دهد که می‌توان برای بهتر کردن هواپیماها از آن استفاده کرد. او می‌گوید: "هوانوردی هنوز در حال یادگیری است. مهم است که بفهمیم چه اتفاقی افتاده بود – همیشه باید به متغیرهای زیادی توجه کرد." نتیجه نهایی بررسی های مربوط به سوانح هوایی، بهبود کیفیت و امنیت هواپیماها و پیشرفت مهارت خلبان‌ها خواهد بود.
ماجرای ناپدید شدن هواپیمای پرواز MH ۳۷۰ خطوط هوایی مالزی هنوز در هاله‌ای از ابهام است، ولی در این میان گمانه زنی ها نشانه ای از تصورات افراد غیرمتخصص درباره حوادث هوایی بدست می‌دهد.
چرا هواپیماها سقوط می‌کنند؟
مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار چندی پیش گفت "شدت اعتقاد" محمدعلی رجایی به بهزاد نبوی در حدی بود که اگر کشته نمی شد در مقابل آیت الله خمینی می ایستاد دو ماه قبل از آن نیز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی این بحران را دامن زده بود. ایران در آستانه جنگ داخلی قرار داشت و انگشت اتهام به سوی سازمان مجاهدین خلق ایران بود. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام- جلد دوم - ص۶۳۷) روزنامه جمهوری اسلامی دو روز بعد از انفجار و در روز دهم شهریور خبری منتشر ساخت که سازمان مجاهدین خلق مسئولیت این اقدام را بر عهده گرفته است. اما این سازمان بلافاصله دست داشتن خود در این اقدام تروریستی را تکذیب کرد. (همان جا - ص۶۳۱) نهادهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی ایران که تصفیه مخالفان و منتقدان از همه نهادهای حکومتی را از سال‌ها قبل آغاز کرده بودند، با اوج گیری بحران، به آن شتاب دادند و بسیاری از انقلابیون سابق و مسئولان اولیه حکومت جدید، مشمول این حذف نهایی شدند. این حوادث، منجر به بازنویسی دوباره تاریخ توسط دستگاه های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران شد. مورخان حکومت ایران در این بازنویسی، می‌بایست بخش بزرگی از تاریخ را نادیده می‌گرفتند. در همین چهارچوب، تلاش شد تا در زندگی آن عده از شخصیت های جمهوری اسلامی که سابقه مبارزاتی شان با نیروهای حذف شده فصل مشترک زیادی داشت، چنین فصل‌هایی مسکوت بماند. برای نمونه مصطفی چمران که تمام مبارزات سیاسی‌اش در جبهه ملی و بعد نهضت آزادی ایران سپری شده بود، تبدیل به یکی از نیروهای "مکتبی" همسو با محافظه کاران حاکم شد. مهدی و حمید باکری که برادر بزرگترشان علی باکری از کادرهای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران بود و حتی خود، به دلیل سابقه برادرشان و همچنین همفکری با جنبش مسلمانان مبارز از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصفیه شده بودند، پس از مرگ در جنگ، ناگهان به عنوان وفادارانی سرسخت به محافظه کاران حاکم به تصویر کشیده شدند. برادر آیت الله خمینی، آیت الله مرتضی پسندیده نیز که منتقد سرسخت شیوه حکومت برادرش بود و تا پایان عمرش از نزدیکان نیروهای ملی ایران باقی ماند، از صحنه تاریخ نگاری رسمی ایران حذف شد. دستبرد در تاریخ، حتی درباره مرتضی مطهری، محمدحسینی بهشتی، محمدجواد باهنر، محمد مفتح و محمدعلی رجایی نیز اعمال شد. همکاری مرتضی مطهری با انجمن پادشاهی فلسفه ایران مسکوت ماند و یا کتاب "بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی" او جمع آوری و خمیر شد و اجازه انتشار نیافت. اشارات اسناد سفارت آمریکا به بهشتی نیز منتشر نشد (بعدها و حدود سی سال بعد در بهار ۱۳۸۷ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی متن کامل‌تری از این اسناد را منتشر کرد). به همین ترتیب، همکاری باهنر و مفتح با وزارت آموزش و پرورش در دوران فرخ رو پارسا نادیده گرفته شد و همکاری محمد علی رجایی با مجاهدین خلق و عضویتش در نهضت آزادی از تاریخ رسمی بیرون آمد. تا اواسط دهه هفتاد، تاریخ تنها با روایت رسمی حاکمیت ایران گفته می‌شد. اما از اواسط دهه هفتاد و با گسترش تریبون‌های غیر رسمی و امکان انتشار روایت های رقیب و بعد با عمومی شدن اینترنت، انحصار روایت تاریخ از دستگاه های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران گرفته شد و حتی تریبون‌های رسمی نیز گاه ناچار به بخش‌های ناگفته اشاره کردند. زلزله انتخابات ۱۳۸۸ در ایران، زمینه ای جدید برای بازخوانی دوباره تاریخ در ایران شد. این بازخوانی هم از سوی حکومت و با توجه به صف بندی های جدید سیاسی بعد از ۱۳۸۸ صورت گرفت، هم از سوی نیروهای درگیر در عرصه سیاسی ایران آغاز شد و هم در میان افکار عمومی ریشه کرد. شعاری همانند "بسیجی واقعی، همت بود و باکری" نشانه‌ای از افول انحصار روایت حکومتی از تاریخ بود. رابطه رجایی با مجاهدین و نهضت آزادی محمدعلی رجایی از جمله شخصیت هایی است که تاریخ سازی رسمی درباره او مسیرهای مختلفی را طی کرده است. رجایی بعد از انتخاب به ریاست جمهوری طی سخنانی به سوابق سیاسی خود اشاره کرده و می گوید: "[در سال ۱۳۴۰] مهندس بازرگان در ماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران را اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم. سپس کم‌کم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم." او درباره ارتباط با مجاهدین خلق نیز می گوید:"با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم آشنا شده بودم. در سال ۴۷ یک بار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد، ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچ‌کس نگویم." سال ۱۳۸۵ خبرگزاری فارس روایتی پرغلط از این متن را با عنوان "من محمدعلی رجایی هستم" منتشر کرده است. اما ارتباط رجایی با مجاهدین گسترده تر بود. وی حتی رابط سازمان با بخشی از نیروهای آن شد و بخشی از جلسات این نیروها در خانه او تشکیل می شد. همسر رجایی نیز در فعالیت ها سیاسی او همراه بود و برنامه ریزی و زمان بندی این اقدامات با او بود. محمدعلی رجایی به دلیل ارتباط نزدیک با سازمان مجاهدین در سال ۱۳۵۳ دستگیر شد و به گفته خودش هفته ها تحت شکنجه قرار گرفت. ارتباط رجایی با بخشی از جریان‌های حذف شده در انقلاب ایران گرچه از سال ها قبل آغاز شد اما حتی پس از رسیدن به نخست وزیری و بعدها ریاست جمهوری نیز ادامه داشت. لطف الله میثمی از دوستان رجایی در جایی گفته است: "آقای رجایی در دوران نخست وزیری به منزل ما می‌آمد. [...] در اولین سخنرانی ریاست جمهوری نیز به نام من اشاره کرد و گفت این آقای میثمی که چشم‌هایش را در مبارزه از دست داده است دوست ماست و من به همراه او و مهندس توسلی با هم جلسات بحث و تحلیل داشتیم اما آن زمان روزنامه‌ها این سخنان رجایی را منعکس نکردند. بعدها هم صداوسیما این سخنرانی را پخش نکرد." به گفته میثمی: "رجایی یک بار که به منزل ما می‌آمد ماشین را چند خیابان قبل‌تر در آبشار پارک می‌کند و به گونه‌ای به منزل ما می‌آید تا مبادا محافظین خودش، او را ببینند. البته محافظین او را به طرز جالبی تعقیب کرده بودند و به منزل ما آمده و پلاک را هم یادداشت کرده بودند. آن موقع که رجایی می‌آمد ما تعدادی از بچه‌ها را مامور حفاظت از او می‌کردیم که در کوچه و بر روی بام نگهبانی می‌دادند. " (شهروند امروز - شهریور ماه ۱۳۸۷- شماره ۶۱) روایت رجایی، بعد از درگذشت آیت الله خمینی پس از مرگ آیت الله خمینی حذف نیروهای چپ مذهبی از حکومت آغاز شد. در حالی که تریبون های رسمی سالی یک بار یادی از رجایی می کردند، نزدیکان او از جمله همسرش عاتقه صدیقی و دوست نزدیکش بهزاد نبوی اجازه شرکت در انتخابات مجلس را نیافتند و تصاویر و سخنان آنها از تریبون های رسمی حذف شد. تلاش این نیروها در سالهای پایانی دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد برای تغییر توازن قدرت در ایران ناکام ماند و نهایتا بار دیگر و این بار به صورتی غیرمحترمانه حذف شدند. در سال ۱۳۸۸ و با دستگیری و محاکمه بخش بزرگی از بدنه مدیریتی چپ جمهوری اسلامی به اتهام براندازی و صدور احکام زندان های طولانی برای مدیران سابق، بهزاد نبوی علنا در برخی رسانه ها متهم به مشارکت در قتل محمد علی رجایی شد. این اتهام پس از واقعه هشتم شهریور از سوی عده ای از منسوبان جناح راست سنتی مطرح و اتهام با دخالت مستقیم آیت الله خمینی بررسی و رد شده بود. در زمان رهبری آیت الله خامنه‌ای، هر از گاه عده‌ای از منتقدان سر سخت بهزاد نبوی همین اتهام را تکرار کرده بودند و همین منتقدان بعد از انتخابات ۱۳۸۸، به گونه‌ای بی سابقه به تاکید بر اتهام خود پرداختند. به نظر می رسد قابل انکار نبودن روابط نزدیک محمدعلی رجایی با محذوفان حکومت ایران، در مواردی حتی برخی از سخنگویان جناح محافظه کار را به نوعی تعیین تکلیف با شخص او هم متمایل کرده است. در همین ارتباط، مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار چندی پیش گفته است: "رجایی دو تا ویژگی داشت، که اگر شهادت به کمکش نمی آمد، جلوی امام می‌آمد به میدان. یکی اینکه اعتماد به نفسش بالا بود، دیگر اینکه بهزاد [نبوی] را خیلی قبول داشت. بهزاد رو ایشون آورد در گردونه اجرا." وی افزوده است: "من معاون اطلاعات نخست‌وزیر بودم، وقتی ایشون بهزاد رو آورد، ما پرونده‌ی بهزاد رو دیدیم، عجب چیز خطرناکی بود. وقتی به رجایی گفتیم، قبول نکرد، گفت من بهزاد رو می‌شناسم... شدت اعتقاد رجایی به بهزاد، اگر شهادت به کمکش نمی‌آمد، باعث می‌شد که رجایی بهزاد رو جلوی امام به میدان بیاره." (پارسینه – ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲) با حذف مهدی کروبی و میرحسین موسوی و نیروی بزرگ همراه آنان، عده ای از محافظه کاران حاکم در حال بازنویسی دوباره تاریخ هستند و در حالی که "مقدسات" پیشین را کنار می زنند، می کوشند تا "تقدس جدید" را بر جای آنان بنشانند. رجایی از مقدسات پیشین است و گویا حفظ او دیگر به کار این محافظه کاران نمی آید.
هشتم شهریور ۱۳۶۰ با انفجار دفتر نخست وزیری در ایران و کشته شدن رییس جمهور و نخست وزیر، بحران سیاسی در دولت انقلابی و نوپای ایران به اوج خود رسید.
'رجایی اگر می‌ماند جلوی آیت الله خمینی می‌ایستاد'
عراق، نيز همچنان بحرانی بی‌پايان می‌نمود و جای خود را در عنوان‌های صفحه اول روزنامه‌ها حفظ کرد. اما برخلاف پيش‌بينی‌ها، تبعات جنگ، دامنگير جورج بوش نشد و او از انتخابات رياست‌جمهوری آمريکا پيروز بيرون آمد. اندکی پيش از آن، مردم افغانستان نيز فرصت يافتند تا پس از سال‌ها جنگ و ويرانی برای نخستين بار در انتخابات رياست جمهوری شرکت کنند. 4 ژانويه – فضاپيمای ناسا بر مريخ فرود آمد 28 ژانويه – گزارش تحقيق درباره مرگ ديويد کلی انتشار يافت 20 فوريه – انتخابات پارلمانی ايران با شرکت نيمی از واجدان شرايط برگزار شد 29 فوريه – "ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه" جوايز اسکار را درو کرد 22 آوريل – بر اثر تصادم دو قطار حامل سوخت در کره‌شمالی، 160 نفر کشته و 1300 نفر زخمی شدند 4 ژوئيه - يونان قهرمان جام ملتهای اروپا شد 14 ژوئيه – گزارش باتلر منتشر شد 22 ژوئيه – کميته تحقيق درباره حملات يازدهم سپتامبر در آمريکا، گزارش خود را منتشر کرد 23 ژوئيه – هزاران آفريقايی در بحران دارفور جان باختند 12 اوت – پيکارجويان وفادار به مقتدی صدر در شهر نجف شورش کردند 13 اوت – المپيک آتن آغاز شد 22 اوت – فرياد، تابلوی مشهور ادوارد مونک ربوده شد 3 سپتامبر – با کشته شدن سيصد نفر، بحران گروگان‌گيری مدرسه بسلان پايان يافت 4 اکتبر – جايزه 10 ميليون دلاری انصاری به "سفينه فضايی يک" رسيد 2 نوامبر – اتهامات فعالان اينترنتی اعلام شد 2 نوامبر – جورج بوش برای دومين دوره رئيس جمهور آمريکا شد 11 نوامبر – ياسر عرفات، رهبر فلسطين درگذشت 17 نوامبر – علی دايی به صدمين گل خود در مسابقات بين المللی فوتبال رسيد همچنين در ماه دسامبر علی کريمی، بازيکن تيم فوتبال ايران و باشگاه الاهلی امارات، با چيره شدن بر رقيبانی از بحرين و ژاپن به عنوان بهترين بازيکن سال آسيا شناخته شد. 22 نوامبر – ده‌ها هزار اوکراينی به نتايج انتخابات رياست جمهوری اعتراض کردند 29 نوامبر – قطعنامه شورای حکام آژانس اتمی درباره ايران صادر شد 15 دسامبر – وزير کشور بريتانيا استعفا داد 20 دسامبر – مجمع عمومی سازمان ملل عليه ايران قطعنامه صادر کرد 26 دسامبر – فاجعه سونامی در آسيا جان 120 هزار نفر را گرفت خدمات
سال 2004 با خاطره هراس و وحشت حملات تروريستی در مادريد و بسلان در ياد می‌ماند، چنان که پايانش هم با فاجعه مهيب "سونامی" در آسيا برای نسل‌ها فراموش نخواهد شد. همزمان تراژدی دارفور در سودان هم چهره دردبارش را آشکار کرد؛ جايی که هفتاد هزار نفر جان باختند و بسياری ديگر در پيامد خشونت‌ها از خانه و کاشانه خود آواره شدند.
نگاهی به رويدادهای جهان در سال 2004
پروفیسور سریانیدی پس از ۹۱ سال عمر به تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۳ درست سی و پنج سال و چهل و یک روز پس از کشف آثار طلا تپه چشم از جهان پوشید. ویکتور سیریانیدی که ریاست این گروه باستان شناسان را به عهده داشت، در سال ۱۹۲۹ در شهر تاشکند تولد شد و در همان شهر تحصیلات عالی خود را به پایان رسانید. او که در آسیای میانه نشو و نما یافته بود، به تاریخ و گذشته این خطه باستانی علاقه داشت و همین علاقه سبب شد تا نخستین کارهای باستان‌شناسی خود را در مناطق ازبکستان و ترکمنستان انجام بدهد که در نتیجه موفق به کشف مدنیت‌های عصر برنز (هزاره سوم و دوم پیش از میلاد) در صحرای قراقروم شد. او در سال ۱۹۶۹ به دنبال بقایای تمدنی که شامل مجموعه باستانی مرو – باختر می‌شد به افغانستان آمد تا حفریات خود را از شمال آمو دریا و صحرای قراقروم به جنوب آمودریا منتقل کند؛ زیرا می‌‌پنداشت که در این مناطق همانند صحرای قراقروم می‌توان آثار بازمانده از مدنیت‌های عصر برنز را دریافت کرد. به باور سریانیدی مردمان دو سوی دریای آمو در طول تاریخ دارای تمدن و فرهنگ شبیه به هم بوده‌اند و حتی از لحاظ نژادی خویشاوند به شمار می روند. او حدود ۹ سال در جنوب آمو دریا به حفریات پرداخت و بسا نشانه‌ها و آثار باستانی را که مربوط به مدنیت‌های عصر برنز در افغانستان بود، پیدا کرد. کشف گنجینه باختر در تاریخ باستانشناسی افغانستان و منطقه خارق‌العاده محسوب می‌شود و اما در میان همه یافته‌های او مهمترین کشف همانا دریافت گورستان شاهی در منطقۀ موسوم به طلا تپه بود که او در آنجا هفت گور را کشف کرد. اجساد در این گورها با هزاران قطعه طلا تزئین شده بودند و این یک کشف خارق‌العاده در تاریخ باستانشناسی افغانستان و منطقه محسوب می‌شود. پروفیسور سریانیدی با آن که می‌دانست اقلیم و آب و هوا برای ادامۀ کار حفریات مناسب نیست اما در طی چند هفته کار متراکم و متمرکز تمام اعضای گروه خود را واداشت تا گورها را با دقت و وسواس بکاوند، خاک‌های آنها را غربال کرده و طلاهای بدست آمده را پس از ثبت و فهرست بندی در صندق های مخصوص قفل کنند. سریانیدی موفق شد از شش گور مجموعاً ۲۱۶۱۸ قطعه اثر باستانی که شامل آثاری از طلا، نقره و عاج فیل می‌شد و هر کدام به شکل بسیار ظریف و زیبا اشکال مختلف مانند زیورآلات، کمربند، تاج، مجسمه‌های حیوانات افسانوی چون اژدهای بالدار، تندیس‌های خدایان، شمشیر و خنجر را داشتند؛ بدست بیاورد، اما او به دلیل خرابی اوضاع امنیتی نتوانست در ساحه به حفریات خود ادامه بدهد و در نتیجه هفتمین گور حفرناشده رها شد که بعدها توسط مردم محلی و قاچاقبران آثار باستانی مورد دستبرد قرار گرفت و تاراج شد. اجسادی که در شش گور کاوش شده قرار داشتند پنج زن و یک مرد را شامل می شدند؛ جسدی که در گور ششم قرار داشت، متعلق به یک زن جوان ۲۵ – ۳۰ ساله بود که تاجی از طلای ناب بسر داشت. تاج این شاهدخت باستانی طوری طراحی شده بود که در حین کوچ و حرکت بتوان آن را در هم پیچید و در جایی نگهداشت. گنجینۀ طلا تپه به قبایل کوشانی که هنوز زندگی بادیه نشینی داشتند و تازه از سرزمین های آن طرف سیر دریا (سیحون) وارد حوزه باختر شده بودند، تعلق دارد. این قبایل که بر مهمترین شاهراه بازرگانی جهان باستان یعنی جادۀ ابریشم نظارت و فرماندهی می کردند، حدود یک قرن بعد امپراطوری وسیعی را که از آسیای میانه تا هندوستان را در برمی‌گرفت و از لحاظ شکوه و جلال همپای امپراطوری‌های هان در چین و روم محسوب می‌شد، پایه گذاری کردند. وقتی ما به آثار بدست آمده از طلاتپه نظر بیفگنیم شکوه و جلال کوشانیان را درک می‌کنیم، مردمانی که می توانسته‌اند حدود بیش از ۲۰۰۰۰ هزار قطعه آثار نفیس طلایی را همراه با اجساد اشراف زادگان شان دفن کنند بدون شک مردمانی ثروتمند، مرفه و باشکوه بوده‌اند. کشف پروفیسور سریانیدی نه تنها برای درک تاریخ ظهور کوشانیان در باختر اهمیت دارد، بلکه در شناخت شیوه زندگی، عقاید و باورهای مذهبی آنان و سبک هنری آن زمان که تلفیقی از هنر بومی باختر، با هنر یونانی و هندی بود، نیز ارزشمند و با اهمیت است. آقای سیریانیدی در سال 2003 زمانی‌که گنجینه طلا تپه از مخفیگاه آن در زیرزمینی‌های کاخ ریاست جمهوری افغانستان بیرون آورده می‌شد، حضور داشت پروفیسور سریانیدی که عضویت اکادمی علوم روسیه و انجمن انسان‌شناسی یونان را دارا بود، از خود حدود ۲۰ جلد کتاب و ۲۰۰ مقاله باقی گذاشته است که بیشتر آثارش در زمینه‌های تاریخ، فرهنگ و مدنیت‌های باستانی مردمان آسیای میانه و افغانستان است. اما در افغانستان به جز کتاب "گنجنیۀ باختر" که حاوی مقالۀ مفصلی از سریانیدی در مورد آثار طلاتپه و تصاویری با کیفیت مرغوب از این آثار است، سایر آثار او کمتر شناخته شده است؛ در حالی که آثار او می‌تواند یکی از منابع مهم برای شناخت مدنیت‌های عصر برنز در باختر و ماورای آمو دریا و مدنیت زردشتی و حتا گریکو بودیک در افغانستان باشد. جایگاه ویکتور سیریانیدی در میان باستان شناسانی که در افغانستان دست به حفریات زده‌اند بدون شک در کنار کسانی چون پروفیسور فوشه، هاگن، لوئیس دوپری و در سطح جهان در کنار باستان شناسی چون هاوارد کارتر کاشف مقبرۀ توت عنخ آمون (۱۹۲۲)، فرعون سلسلۀ هژدهم مصر باستان، قرار دارد. پروفیسور سریانیدی پس از ۹۱ سال عمر به تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۳ درست سی و پنج سال و چهل و یک روز پس از کشف آثار طلا تپه که بدون شک مهمترین دستاورد زندگی علمی او محسوب می گردد و اهمیت منحصر به فردی برای تاریخ افغانستان دارد، چشم از جهان پوشید.
در روز های سردِ خزان ۱۳۵۷ (۱۹۷۸ میلادی) گروهی از باستان‌شناسان افغانستان و روس تحت سرپرستی باستان‌شناس معروف روس ویکتور ایوانویچ سیریانیدی در میان تپه‌های ریگی شمال افغانستان در منطقۀ که به "طلا تپه" موسوم است و در ۵ کیلومتری شمال شهر شبرغان موقعیت دارد، در میان بیم و امید - بیم از احتمال درگیری های مسلحانه در منطقه (سال ۱۹۷۸ مصادف است با سال به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان و آغاز درگیری های داخلی) و امید برای یافتن یکی از بزرگترین گنجینه‌های طلایی جهان باستان - مشغول کاوش و حفریات بودند تا پرده از رازی که دوهزار سال در دل خاک مدفون بود، بردارند.
کاشف گنجینه طلا تپه، رخ در نقاب خاک کشید
برای بسیاری از اهالی نشر و کتاب خیلی خوشحال کننده بود که وزیر ارشاد در نخستین اظهار نظر های رسمی خود، به این روشنی از اهمیت برداشتن قاعده نادرست سانسور کتاب توسط بررسان وزارت ارشاد سخن رانده است. اما از آن جالب تر واکنش بسیاری از ناشران بود که از اقدام پیشنهادی وزیر ارشاد نه فقط خوشحال نشدند، بلکه ابراز نگرانی کردند. دلیل آن هم روشن است: آنها می گویند وقتی که حتی مجوز ارشاد هم ناشر و نویسنده را از حمله قانونی و غیرقانونی نهادهای رسمی یا افراد خودسر و غیر خودسر علیه ناشر یا نویسنده یا مترجم باز نمی دارد، چگونه ناشران و نویسندگان می توانند بی هیچ پشتوانه قانونی خود را در معرض چنین خطری قرار دهند. البته برخی از روزنامه نگاران و ناشران هم از اینکه نفس بررسی پیش از چاپ برداشته شود ابراز خوشحالی کرده اند و گفته اند این نخستین گام است و می توان به تدریج راه های اجرایی و قانونی برای حمایت از ناشران و نویسندگان را پیدا کرد. در روزهای گذشته کسانی به شباهت این اقدام با آنچه در دوره ای از وزارت ارشاد در عهد وزارت عطاء الله مهاجرانی و احمد مسجد جامعی یا به طور مشخص تر در دوره ای که آقای مسجد جامعی و پس از او من عهده دار معاونت فرهنگی بودیم اشاره کرده اند، اما به نظر من این مقایسه درست نیست برای این که در آن دوران وزارت ارشاد به گروهی از ناشران اعتماد کرد بی آن که از خود رفع مسؤولیت کند. به همین دلیل هم بارها مجید صیادی، مدیرکل وقت امور نشر، یا من به عنوان معاون فرهنگی، برای پاسخگویی به شکایت ها درباره چند کتاب منتشره در آن زمان به دادگاه یا دیگر نهادهای نظارتی فراخوانده شدیم و پاسخ گفتیم. آنچه در آن دوره انجام شد با آنچه اکنون آقای جنتی می گوید متفاوت است برای این که آقای جنتی خواهان پاسخگویی خود ناشران یا نویسندگان به شکایت های احتمالی آن هم بر اساس ضوابطی است که با ضوابط آن زمان متفاوت است. من نمی دانم آقای جنتی تا چه حد در پیشبرد راهی که از آن سخن گفته، با اهل نشر و مدیران پیشین این حوزه -به ویژه در دوره اصلاحات و در دوره آقای هاشمی رفسنجانی - مشورت کرده است، اما می دانم که در ایران مدیرانی مانند احمد مسجد جامعی، وزیر پیشین و یکی از مهم ترین حامیان و طرحان توسعه نشر در ایران، و مجید صیادی و خسرو طالب زاده، مدیران کل پیشین حوزه نشر، هستند که در این زمینه تجربه های گران قیمتی دارند. چند نکته در این زمینه شاید سخن گفتن من به عنوان مدیری که در سال های اخیر از دور دستی بر آتش داشته است چندان ضرورتی نداشته باشد اما با وجود این فکر می کنم شاید بد نباشد توجه آقای وزیر و دست اندرکاران نشر در ایران را به چند نکته جلب کنم: می دانیم تا سال ۱۳۸۹ هیچ قانونی در ایران وجود نداشته که سانسور پیش از چاپ کتاب را ایجاب کند. فقط در زمینه کتاب هایی که برای کودکان منتشر می شود، مصوبه سال ۱۳۶۷ شورای عالی انقلاب فرهنگی بررسی پیش از چاپ را الزامی می کند. بنا بر این نخستین گام برای بازگشتن به وضعیت مورد نظر آقای جنتی لغو یا اصلاح مصوبه سال ۱۳۸۹ پیشنهادی وزارت ارشاد دوران آقای احمدی نژاد است. همچنین بخوانید: متن مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص ضوابط نشر مشکل این مصوبه فقط تاکید صریحی نیست که بر سانسور پیش از چاپ و بدتر از آن، تا مرحله توزیع می کند بلکه خطر عمده آن برای آزادی بیان، دستور العملی از بایدها و نبایدهاست که برای نویسندگان و ناشران کتاب ها صادر شده است و تا این مصوبه اصلاح نشده، معنای آنکه به ناشران و نویسندگان بگوییم به ضوابط نشر توجه کنند، این است که آنها را به سانسورچیانی بر اساس بدترین و پیچیده ترین دستورالعمل سانسور تبدیل کنیم. نکته دیگر اینکه بر اساس این ضوابط، ناشر نه فقط در برابر انتشار کتاب مسؤول است بلکه حتی در برابر تحویل نسخه ای از کتاب به ارشاد یا هر مرجع دیگر هم مسؤول است و با استناد به همین دلیل، در سال گذشته شاهد برخورد با چند ناشر صرفا بر اساس نسخه هایی بودیم که برای بررسی به ارشاد تحویل داده شده بود و هنوز به چاپ نرسیده بود. بنابراین تا این مصوبه به قوت خود باقی است و مبنای عمل، وزارت ارشاد حتی می تواند پیش یا پس از انتشار کتاب، مستقلا یا بر اساس درخواست نهادهای دولتی و غیر دولتی ای که وجود دارد، کتاب را جمع آوری کند یا با ناشر و نویسنده آن مستقلا برخورد کند یا او را به محاکم دادرسی ارجاع دهد. اگر در این میان مؤسسات یا نهادهایی هم، چه از میان خود ناشران و چه مؤسسات فرهنگی که ارشاد تعیین می کند، وجود داشته باشد که کتاب برای بررسی به آنها سپرده شود، آن ناشر یا مؤسسه می تواند نسخه چاپ نشده کتاب را به عنوان سند تخلف به محاکم قضایی ارجاع دهد. مشکل اجرایی دیگر در این مسیر این است که هنوز چاپخانه ها بر اساس مجوز ارشاد، کتاب را چاپ می کنند. اگر این مسیر تغییر نکند باز هم ناشر مجبور است برای گرفتن مجوز چاپ به ارشاد رجوع کند که خود مستلزم بوروکراسی اداری است که هم، زمان‌بر است و هم گاه محلی برای اعمال سلیقه و خواست های غیر حرفه ای و غیر قانونی. بنابراین عملا حذف واسطه ارشاد بدون تغییر قانون نظارت بر چاپخانه ها امکان پذیر نیست. به ویژه با توجه به این که حجم اصلی چاپ کتاب مربوط به کتاب هایی مانند کتاب های دینی متعارف یا کتاب های علمی و فنی است که عملا بحث ممیزی در باره آنها وجود ندارد. به این ترتیب گام بعدی باید تغییر دستورالعمل های مربوط به نظارت بر چاپخانه ها باشد، به طوری که صرف داشتن پروانه نشر برای سپردن کتاب به چاپخانه کافی باشد. این مشکل درباره کتاب هایی که ناشر آن خود مؤلفان هستند گاهی پیچیده تر می شود. مبنای داوری نکته دیگری که کار نظارت بر رعایت ضوابط نشر را بر اساس ضوابط فعلی برای ناشران و نویسندگان پیچیده تر می کند، گستردگی و ابهام جدی مواردی است که در مصوبه ۱۳۸۹ آمده است. مواردی که عملا تشخیص مصداق های آن را برای کسانی دشوار می کند که متخصص مورد اعتماد نظام یا ارشاد برای تشخیص حد و مرز های این نباید ها نباشد. به ویژه اینکه روشن نیست مبنای داوری درباره رعایت شدن یا نشدن این ضوابط چه فرد یا نهادی است. در این مورد توضیح بیشتری لازم است: درباره رسیدگی به تخلفات روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات، بنا بر پیش بینی قانون، هیات منصفه ای وجود دارد که در صورت ارجاع اختلاف باید در دادگاه حاضر شود و نقش داوری حرفه ای و یا آشکار کننده رای افکار عمومی را در موارد مبهم ایفا کند. چنین نهادی در ضوابط نظارت بر نشر کتاب وجود ندارد. در چنین شرایطی کار قضاوت درباره محتوای کتاب در نهایت به قاضی ای سپرده می شود که لزوما آشنا به حرفه نشر و فضای انتشار کتاب نیست و نمی تواند مبین رعایت حقوق ناشر و نویسنده در چارچوب آزادی بیان باشد. در روزهایی که من عهده دار معاونت فرهنگی وزارت ارشاد بودم، جلساتی بین وزارت ارشاد و قوه قضاییه برگزار شد تا دو راه حل برای این مساله پیدا شود: یا شعبی خاص رسیدگی به اختلافات درباره کتاب تشکیل شود و قضاتی برای این کار آموزش داده شوند، یا نهادهای داوری حرفه ای سازمان داده شود که کار اعلام نظر فنی را انجام دهد و پیش از اعلام رای در اختیار قاضی قرار دهد. آن مذاکرات در شرایط پیچیده قوه قضائیه و رقابت شدید دیگر نهادهای نظارتی و امنیتی با ارشاد در عمل به جایی نرسید. این دومین مشکل قانونی است که وزیر ارشاد باید حل کند تا بتواند به ناشران و نویسندگان با اطمینان خاطر بگوید که حق آنان در محاکم قضایی زیرپا گذاشته نخواهد شد. آن هم در شرایطی که می دانیم حتی از بخشنامه هایی مانند رعایت حقوق شهروندی ـ که در زمان آقای شاهرودی در قوه قضاییه وجود داشت خبری نیست ـ و شرایط سیاسی هم سخت تر و تنگ تر شده است. پیش از حل این مشکل قضایی، موکول کردن همه اختلاف ها به حل و فصل در دادگاه عملا به معنای درگیر کردن ناشران و نویسندگان و وزارت ارشاد در مجموعه ای از محکمه های بی پایان و فاقد اعتبار حرفه ای و فرهنگی برای رسیدگی به مسأله کتاب است. صرف نظر از همه آنچه گفته شد، ماجرای سانسور کتاب در ایران پیچیده تر از آن است که آن را به یک مسأله فنی یا اجرایی فروکاهیم. بنا بر این عبور از آن هم فقط در چارچوب تغییر قوانین‌ ـ آن هم از نوع قوانین شورایعالی انقلاب فرهنگی که بسیاری از حقوق دانان در اعتبار آن تردید دارند ـ یا تغییر رویه های اجرایی شدنی نیست. مسیر حل بحران کتاب و رها شدن از ننگ سانسور پیش از چاپ کتاب شاید همان مسیری باشد که آقای روحانی در بقیه موارد مهم سیاسی در کشور دنبال کرده است. باید اطمینان مقام های عالی کشور و بخصوص رهبر جمهوری اسلامی نسبت به وزارت ارشاد بازسازی شود. کارشناسان و وزیر ارشاد باید در عمل مسئولیت دفاع از حقوق ناشران و نویسندگان را بپذیرند و پیشاپیش مسئولیت های قانونی خود را به دیگران واگذار نکنند. مگر این که نهادهای امنیتی و رهبر جمهوری اسلامی، قوه قضائیه را قانع کنند تا نظر فنی و حرفه ای و فرهنگی وزارت ارشاد را به عنوان نظر کارشناسی در محاکم بپذیرد. رسیدن به این شرایط افزون بر عزم جزم یک وزیر ـ که به خودی خود با ارزش است ـ نیازمند انجام گفت و گوهای حرفه ای بیشتر با نهادهای غیردولتی و دولتی موثر در حوزه نشر و پیش از همه اتحادیه ها و تشکل های ناشران و نهادهای فکری مانند کانون نویسندگان است. پس از این مرحله است که باید آقای روحانی از توان خویش برای ایجاد هماهنگی و همفکری در میان نهادهایی استفاده کند که منابع اصلی اعمال فشار بر ناشران و نویسندگان هستند. نهادهایی مانند حوزه علمیه قم یا گروه های وابسته به بسیج یا ستاد های نماز جمعه. واقعیت این است که رسیدن به الگویی برای رهایی از سانسور کتاب می تواند الگوی مناسبی برای حل بسیاری از مشکلات وزارت ارشاد در حوزه نظارت بر محصولات فرهنگی و هنری باشد. با چنین چشم اندازی شاید وارد شدن به مسیر تازه ای که وزیر ارشاد پیش روی نشر ایران نهاده است گام اول در واگذار کردن امور فرهنگ به اهل فرهنگ و توانمندتر کردن وزارت ارشاد در توسعه زیربنا های توسعه و خلاقیت فرهنگی و هنری باشد.
علی جنتی، وزیر ارشاد در کابینه حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، گفته مصمم است سانسور پیش از چاپ را بردارد. او به درستی گفته معنای ممیزی یا بررسی پیش از چاپ همان سانسوری ست که قانون اساسی جمهوری اسلامی انجام آن را منع کرده است.
چگونه از ممیزی کتاب عبور کنیم؛ توصیه‌هایی به وزیر ارشاد
مسعود کردپور، روزنامه نگار در شهر کردنشين مهاباد، در گفتگو با بخش فارسی بی بی سی گفته است که در پی اعلام خبر انتخاب جلال طالبانی، به عنوان يکی از رهبران و شخصيتهای کرد به رياست جمهوری عراق، تعدادی از جوانان اين شهر با گردآمدن در ميدان موسوم به "شهرداری" به توزيع شيرينی و شادمانی و پايکوبی پرداخته اند و در نقاط ديگر شهر نيز مردم با روشن کردن آتش که نمادی تاريخی برای ايرانيان است اين رويداد را جشن گرفته اند. به گفته آقای کردپور تعدادی از مردم نيز چراغهای خودروها خود را روشن کرده و بوق می زدند. وی ادامه می دهد که اقداماتی که گروههايی از مردم در شادی برای رئيس جمهور شدن جلال طالبانی به وارد عمل شدن يگان ويژه نيروی انتظامی و مقاومت مردم انجاميد و تعدادی نيز دستگير شدند. روی کارآمدن يکی از رهبران کرد به عنوان رئيس جمهور در عراق برای حکومت ايران که همواره خود را در خطر جنبشهای جدايی طلبانه در نواحی کردنشين خود ديده است رويدادی حساسيت برانگيز به شمار می رود. با اين حال، محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران با ارسال پيامی برای آقای طالبانی از انتخاب او به رياست جمهوری انتقالی عراق ابراز خرسندی کرده و گفته که اميدوار است او برای حفظ وحدت و وفاق ملی عراق بکوشد. خدمات
گزارشها حاکی از اين است که چهارشنبه (ششم آوريل) در پی انتشار خبر انتخاب جلال طالبانی، رهبر اتحاديه ميهنی کردستان عراق به رياست‌ جمهوری انتقالی عراق، تعدادی از مردم برخی شهرهای کردنشين ايران به شادی و پايکوبی در خيابانها پرداخته اند که واکنش نيروهای امنيتی ايران و بازداشت عده ای از شرکت کنندگان در اين شادمانی را به دنبال داشته است.
برخورد با کردهای ايرانی که رياست جمهوری طالبانی را جشن گرفتند
در نبود این نیروها نقش قدرت‌های منطقه‌ای مثل ترکیه و ایران به‌شکلی اجتناب ناپذیر پررنگ‌تر می‌شود. از سال ۲۰۰۳ ایران در عرصه سیاست عراق بیشتر در تعیین ترکیب احزاب اسلام‌گرای شیعه نقش داشته است. در دوران حکومت صدام حسین بسیاری از این احزاب در ایران مستقر بودند. در سال ۲۰۰۵ تلاش‌های ایران به تشکیل یک ائتلاف فراگیر شیعی منجر شد و این ائتلاف (ائتلاف عراق متحد) توانست بزرگترین بلوک را در پارلمان عراق تشکیل دهد. ایران در تعیین نامزد اول این ائتلاف برای نخست وزیری (نوری مالکی) هم نقشی زیادی داشت، هرچند که تصور می‌شود در ابتدا ابراهیم جعفری را برای این سمت ترجیح می‌داد، اما به‌خصوص به‌خاطر مخالفت کردها از این گزینه صرفنظر کرد. اما در آستانه انتخابات سال ۲۰۱۰ این تصویر قدری تغییر کرد. یکی از دلایل عمده این تغییر هم آن بود که نوری مالکی تصمیم گرفت در انتخابات محلی سال ۲۰۰۹ فهرستی جدا از دیگر احزاب و گروه‌های شیعه بنام ائتلاف دولت قانون ارائه کند و تا حدی نسبت به ایران استقلال عمل نشان دهد. ایران در مقام مقابله به مثل در ماه مه ۲۰۰۹ (اردیبهشت ۱۳۸۸) از مذاکرات میان دو رهبر شیعه مخالف آقای مالکی، یعنی مقتدی صدر و عبدالعزیز حکیم (که به سرطان مبتلا و در آستانه مرگ بود)، حمایت کرد. نهایتا با وساطت احمد چلبی پیش از برگزاری انتخابات بر سر ایجاد دوباره یک ائتلاف فراگیر شیعی توافق حاصل شد (ائتلاف عراق یکپارچه). هدف از این کار این بود نهایتا آقای مالکی هم وادار به پیوستن به ائتلاف شود. البته آقای مالکی بعد از افزایش شمار نیروهای آمریکایی مستقر در عراق در سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸، و همچنین در جریان انتخابات محلی سال ۲۰۰۹، علنا مواضع مستقل زیادی گرفته بود، و به‌وضوح تمایل به رام کردن او هم وجود داشت. اما آقای مالکی هرگونه طرحی برای ایجاد ائتلاف‌های بزرگتر را با سرسختی رد کرد و در نتیجه، دو ائتلاف عمده شیعه در انتخابات شرکت کردند، و ایران به پشتیبانی از رقبای مالکی، یعنی آقایان صدر و حکیم پرداخت و از ابراهیم جعفری، نامزد آنها برای نخست وزیری، حمایت کرد. پیوندهای آقای مالکی و ایران در دوران دوم نخست وزیری او نزدیک‌تر شد با آنکه در سال ۲۰۱۰ وضعیت دو فهرست شیعه رقیب با آنچه ایران خواهانش بود تفاوت داشت، ولی تهران در بکارگرفتن متحدانش در ائتلاف صدر- حکیم برای قرار دادن موضوع بعثی‌زدایی، یعنی تصفیه کسانی که با حکومت صدام حسین پیوند داشتند، در صدر مسائل مطرح در انتخابات عراق موفق عمل کرد. در هفته‌های منتهی به انتخابات، نامزدی شمار زیادی از سیاست‌مداران قبلا مرتبط با حزب بعث به موضوعی داغ تبدیل شد، و آقای مالکی نهایتا در این مورد مواضع سختی و مشابه مواضع رقبای شیعه‌اش اتخاذ کرد، و به این ترتیب همه حمایتی که در سال‌های استقلال نسبی‌اش از ایران به زحمت از جانب سنی‌ها بدست آورده بود را از دست داد. در روز رأی‌گیری آقای مالکی کرسی‌های کمتری از آنچه انتظار داشت بدست آورد و بلوک پارلمانی‌اش از لحاظ تعداد کرسی بعد از ائتلاف سنی- سکولار العراقیه در جای دوم قرار گرفت. ائتلاف سنی‌ها و سکولارها در آن زمان نسبت به شیعیان از انسجام بیشتری برخوردار بود. گفته می‌شود که تصمیم اخیر مقتدی صدر مبنی بر کناره‌گیری از عالم سیاست نتیجه دستور ایران، و هدف از آن ایجاد موقعیتی بهتر برای آقای مالکی بوده است این وضعیت آقای مالکی را وادار کرد برای ماندن در مقام نخست وزیری به آنچه یک سال قبل از آن جام زهر تجدید ائتلاف فرقه‌ای شیعه خوانده بود تن دهد. در ماه اوت ۲۰۱۰ (مرداد ۱۳۸۹)، یعنی پنج ماه پس از برگزاری رأی‌گیری و در حالی که مذاکرات بر سر تشکیل کابینه همچنان ادامه داشت، ایران عملا به صدری‌ها دستور داد که نخست وزیری آقای مالکی را بپذیرند. با این کار، تهران به هدف ایجاد دوباره یک ائتلاف فرقه‌ای شیعی در پارلمان دست یافت. این ائتلاف که حالا ائتلاف ملی خوانده می‌شود، توانست با حمایت کردها و موافقت از سر اکراه ائتلاف سنی- سکولار العراقیه – که حال دیگر تحت‌الشعاع تلاش‌های شیعیان برای ایجاد ائتلاف قرار گرفته بود – دولت تشکیل دهد. عراقی‌ها امسال در حالی دوباره پای صندوق‌های رأی می‌روند که برای اولین بار هیچ فشار عمده‌ای از جانب ایران برای شکل‌گیری یک ائتلاف واحد شیعه در کار نبوده است. در عوض دست‌کم سه فهرست عمده شیعه وجود دارند که به ترتیب به نوری مالکی، عمار حکیم و صدری‌ها نزدیکند، و چند تشکل کوچک دیگر هم در میدان رقابت حاضرند. احمد چلبی یکی از نامزدهای برجسته فهرست حکیم است چند دستگی کنونی شیعیان و رضایت ظاهری ایران از آن را به چند شکل می‌توان توضیح داد. از یک‌سو، پیوندهای آقای مالکی و ایران در دوران دوم نخست وزیری او نزدیک‌تر شد، که یک دلیل عمده آن خروج نیروهای آمریکایی از عراق در دسامبر ۲۰۱۱ (دی ۱۳۹۰) و تشدید بحران سوریه و ماهیت بشدت فرقه‌ای آن در طول سال ۲۰۱۲ بود. در تابستان سال ۲۰۱۲ رقبای شیعه آقای مالکی سعی کردند با دادن رأی عدم اعتماد به او در مجلس، او از نخست وزیری خلع کنند. اما این تلاش‌ها نهایتا با دخالت ایران بی‌نتیجه ماند. طبق گزارش‌ها، ایران از صدری‌ها خواست که از این کار دست بکشند. در آستانه انتخابات محلی سال ۲۰۱۳ هم مالکی برای اولین بار با سازمان بدر وارد ائتلاف شد. این حرکت نشان می‌داد که ایران دوباره در حال تقویت نفوذ خود در عراق است. بدر یک سازمان شبه‌نظامی است که قبلا از سوی ایران پشتیبانی می‌شد و از جناح حکیم انشعاب کرده بود. آقای مالکی در اقدامی که نشان‌دهنده بی‌علاقه شدن او به جلب حمایت سنی‌ها بود، در چند استان که شیعیان در آنها در اقلیت بودند (نظیر دیاله و صلاح‌الدین) در ائتلاف‌های فراگیر شیعی شرکت کرد. در عین حال، ایران قاعدتا از مخالفت برخی حلقه‌های شیعی مهم با نخست وزیری سه‌باره مالکی اطلاع دارد. این مخالفت‌ها به اردوگاه حکیم و صدر محدود نمی‌شود، و روحانیون محافظه‌کار نجف را هم شامل می‌شود. روابط ایران و روحانیون نجف به‌خاطر مسائل عقیدتی نظیر اختلاف بر سر اصل ولایت فقیه با دشواری‌هایی همراه است. ایران تابحال برای اعمال نفوذ بر کردهای عراقی بیش از همه بر حزب اتحادیه میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی متکی بوده است گفته می‌شود که تصمیم اخیر مقتدی صدر مبنی بر کناره‌گیری از عالم سیاست نتیجه دستور ایران، و هدف از آن ایجاد موقعیتی بهتر برای آقای مالکی بوده است، اما ایران به احتمال زیاد گزینه‌های مطلوبش را تا پس از انتخابات حفظ خواهد کرد. بعضی از چهره‌های کلیدی که جدا از آقای مالکی در انتخابات شرکت می‌کنند هم پیوندهای نزدیکی با ایران دارند. از جمله آنها می‌توان از احمد چلبی نام برد که این بار یکی از نامزدهای برجسته فهرست حکیم است. ابراهیم جعفری هم در گذشته نامزد مطلوب ایران برای نخست وزیری بوده است. فرای پیچیدگی‌های عرصه سیاست شیعی عراق، در انتخابات سال ۲۰۱۴ این کشور ایران با چالش‌های ویژه دیگری هم روبروست که از عرصه سیاست کردها نشأت می‌گیرند. ایران تابحال برای اعمال نفوذ بر کردهای عراقی بیش از همه بر حزب اتحادیه میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی متکی بوده است. پایگاه رأی‌دهندگان این حزب در مناطقی از کردستان عراق است که با ایران مرز مشترک دارند. اما با توجه به از کارافتادگی طالبانی که مدت‌هاست برای درمان در آلمان به‌سر می‌برد، اتحادیه میهنی کردستان مقدار قابل توجهی از نفوذش را در میان کردها از دست داده است، تا جایی که بزرگترین حزب کرد، یعنی حزب دموکرات کردستان، برای اولین بار تصمیم گرفته از ایجاد یک ائتلاف بزرگ کرد صرفنظر کرده، و بجای آن به تنهایی در انتخابات شرکت کند. حزب دموکرات کردستان عمده‌ترین حزب تحت حمایت ترکیه در مناطق کردنشین عراق است، و به این ترتیب، وضعیت جدید تهدیدی برای تفوق ایران در عرصه منطقه‌ای محسوب می‌شود. جنبش در حال قدرت گرفتن گوران که هنوز موضع خود را در قبال مسائل منطقه‌ای روشن نکرده است، می‌تواند برای ایران جالب باشد، و در مقابل پیوندهای محکم حزب دموکرات کردستان با ترکیه، دست‌کم برای ایران وزنه‌ای در میان کردهای عراقی باشد. برای اولین بار از زمان سقوط صدام، انتخابات پارلمانی عراق بدون حضور سربازان آمریکایی در خاک این کشور برگزار می‌شود ایران همیشه در یافتن جای پایی در میان نیروهای سنی و سکولار عراق با مشکل مواجه بوده است. در گذشته تلاش‌هایی برای برقراری تماس با ائتلاف سنی اسلام‌گرای توافق انجام گرفت. این ائتلاف در زمانی که سنی‌ها به بایکوت کل فرآیند سیاسی پس از سال ۲۰۰۳ می‌پرداختند، در دولت‌های تحت رهبری شیعیان شرکت می‌کرد. اما ائتلاف توافق در انتخابات امسال حتی نامزد هم معرفی نمی‌کند. روابط ایران با فهرست‌های موجود متمایل به سنی‌ها در پایین‌ترین حد ممکن است. فهرست نزدیک به اسامه نجیفی، رئیس مجلس، کاملا در اردوی هوادار ترکیه قرار دارد، و صالح المطلک، معاون نخست وزیر، شاید صریح‌ترین منتقد ایران در عراق باشد. به این ترتیب، تنها ایاد علاوی باقی می‌ماند که حزبش از گذشته منتقد نفوذ ایران در عراق بوده است، هرچند که شاید لحن انتقادهایش از صالح المطلک و متحدانش نرم‌تر بوده باشد. در جریان مذاکرات بر سر تشکیل دولت در سال ۲۰۱۰ آقای علاوی در اقدامی بی‌سابقه سعی کرد به رهبران شیعه متحد ایران و منتقد آقای مالکی، نظیر عمار حکیم و مقتدی صدر، نزدیک شود، اما تصور اینکه رأی‌دهندگان به آقای علاوی هرگونه دوستی با ایران را بپذیرند، بسیار دشوار است. شایان ذکر است که امسال با وجود تنش‌های فزاینده منطقه‌ای، ایران از کشاندن موضوع بعثی‌زدایی به صدر مسائل سیاسی عراق خودداری کرده است. شاید ایران متوجه است که با از خود راندن کامل سنی‌های عراقی ممکن است آنها را یکسره به دامان افراطی‌های نزدیک به القاعده در سوریه – نظیر دولت اسلامی عراق و شام – بیندازد. این امر می‌تواند پیامدهای فاجعه‌باری برای توازن قوا در سوریه و کل منطقه داشته باشد. باید توجه داشت که در جریان بحران اخیر در استان انبار عراق که با سوریه هم‌مرز است، شمار زیادی از سیاست‌مداران محلی سنی برای همکاری با دولت تحت رهبری شیعیان در بغداد ابراز علاقه کردند. این در حالی است که آنها می‌توانستند در چارچوبی فرامرزی و ملهم از قرون وسطی در مناطق مرزی عراق و سوریه عمل کنند. اینکه ایران و رهبران شیعه عراق بتوانند از این پتانسیل در مسیری مثبت استفاده کنند تنها بعد از شمارش آراء انتخابات ۳۰ آوریل (۹ اردیبهشت) و آغاز مذاکرات بر سر تشکیل دولت آینده عراق معلوم خواهد شد.
برای اولین بار از زمان سقوط حکومت حزب بعث در سال ۲۰۰۳، انتخابات پارلمانی عراق بدون حضور سربازان آمریکایی در خاک این کشور برگزار می‌شود.
نفوذ ایران بر انتخابات پارلمانی عراق
در سال 1942 در خانواده ای ايتاليايی تبار در نيويورک به دنيا آمد. او در کودکی به علت بيماری آسم سختی که داشت، امکان ورزش و تحرک سنگين را نداشت. به همين علت بيشتر اوقاتش را با ديدن فيلم می گذراند. اسکورسيزی در ابتدا به علت رشد در يک محيط مذهبی قصد داشت کشيش شود. ولی خيلی زود مدرسه مذهبی را رها کرد و به تحصيل در مدرسه فيلم نيويورک پرداخت. او نخستين فيلم بلندش را با عنوان چه کسی در خانه مرا می زند؟ با بازی "هاروی کايتل" در سال 1969 ساخت. اسکورسيزی مدتی در دانشگاه نيويورک، کارگردانی فيلم تدريس می کرد که از ميان شاگردانش می توان به اليور استون، کارگردان مشهور آمريکايی اشاره کرد. او همراه با "فرانسيس فورد کاپولا" و" وودی آلن" از پيشگامان سبک نيويورک محسوب می شوند. عده ای از صاحب نظران سينما تاثير اين فيلمسازان را بر سينمای آمريکا، با تاثير کارگردانهای موج نو بر سينمای فرانسه برابر می دانند. تعدادی ازفيلم های مطرح اسکورسيزی عبارتند از: راننده اکسی، گاو خشمگين، آخرين وسوسه مسيح و دوستان خوب. اسکورسيزی در به شهرت رساندن تعدادی از بازيگران سينما نقش مهمی داشته است. هاروی کايتل و رابرت دنيرو از آن دسته بازيگرانی هستند که بخش مهمی از شهرتشان را مديون بازی در فيلم های اسکورسيزی هستند. دنيرو در هشت فيلم اسکورسيزی بازی کرده است. اسکورسيزی امسال برای هفتمين بار نامزد اسکار می شود. او پيش از اين شش بار نامزد اسکار شده ولی هنوز موفق به دريافت اين جايزه نشده است. او برای کارگردانی فيلمهای گاو خشمگين، آخرين وسوسه مسيح، رفقای خوب و دار و دسته های نيويورک و همچنين برای نگارش فيلمنامه های رفقای خوب و دوران معصوميت نامزد شده است. امسال فيلم هوانورد با نامزد شدن در يازده بخش در صدر فهرست نامزدهای اسکار قرار دارد. کارگردان، بازيگر، تهيه کننده و آهنگساز. در سال 1930 در سانفرانسيسکو به دنيا آمد. پپش از بازيگری در سينما در چوب بری و پمپ بنزين کار می کرد. ايستوود در 1955 به هاليوود رفت و تا مدتها در نقشهای کوتاه بازی می کرد. بازی در سه فيلم سرجو لئونه، کارگردان ايتاليايی در 1960 با نامهای به خاطر يک مشت دلار، خوب، بد، زشت و به خاطر چند دلار بيشتر که به "وسترن اسپاگتی" مشهور بودند، ايستوود را به شهرت رساند. "هری کثيف" شخصيت سينمايی ديگری بود که شهرت فراوانی برای ايستوود به همراه داشت.ايستوود اولين فيلمش را در سال 1971 کارگردانی کرد. اين فيلم Play Misty For ME (در ايران: يک بازی پليد) نام داشت. در اين فيلم رگه های آثار دان سيگل، کارگردان فيلم هری کثيف ( در ايران: شکار در شهر) به خوبی ديده می شد. از معروفترين فيلم های ايستوود در مقام کارگردان می توان از نابخشوده، پلهای مديسون کانتی و کابوی های فضايی نام برد. کلينت ايستوود سال گذشته برای فيلم رود مرموز نامزد اسکار بهترين کارگردانی شد. او در سال 1992 اين جايزه را برای فيلم نابخشوده دريافت کرد. او همچنين برای اين فيلم اسکار بهترين فيلم را نيز دريافت کرد. امسال کلينت ايستوود برای فيلم دختر ميليون دلاری نامزد بهترين کارگردانی، بهترين فيلم و بهترين بازيگر نقش اول مرد شده است. ايستوود پس از لارنس اليوير و روبرتو بنينی، سومين نفری است که همزمان در دو رشته بهترين کارگردانی و بهترين بازيگر نقش اول مرد برای يک فيلم نامزد می شود. کارگردان و فيلمنامه نويس، نام اصلی اش السکاندر پاپادوپولوس است و در خانواده ای يونانی تبار در سال 1961 در ايالت نبراسکای آمريکا به دنيا آمد. تحصيلاتش را در مدرسه فيلم لس آنجلس در رشته هنرهای نمايشی به پايان برد. نخستين فيلمی که پين ساخت، يکی از قسمتهای فيلم پشت و رو بود. اين فيلم که در سال 1992 ساخته شد از نه فيلم کوتاه که توسط کارگردانان مختلف ساخته شده، تشکيل شده است. فيلمهای بعدی پين همشهری روث (1996) و انتخابات (1999) بودند. فيلم انتخابات که می توان آن را جزو آثار موفق سينمای مستقل آمريکا به حساب آورد چندين جايزه از جشنواره های داخل آمريکا بدست آورد. اما شهرت و اعتبار پين، پس از کارگردانی فيلم درباره اشميت ( 2002) با بازی جک نيکلسون دو چندان شد. اين فيلم که از موفقترين کمدی های سال 2002 بود، جوايز متعددی از جمله گلدن گلوب بهترين فيلمنامه را برای پين در پی داشت. جک نيکلسون نيز برای بازی در اين فيلم گلدن گلوب بهترين بازيگر نقش اول مرد را بدست آورد و همچنين نامزد اسکار شد. پين به عنوان فيلنامه نويس علاوه بر نگارش فيلمهايی که خود ساخته است، نگارش فيلمنامهپارک ژوراسيک 3 را نيز در کارنامه هنری اش دارد. الکساندر پين امسال برای فيلم از پهلو در دو بخش بهترين کارگردانی و بهترين فيلمنامه اقتباسی نامزد اسکار شده است. پيش از اين، پين فقط يک بار در سال 1999 برای نگارش فيلمنامه انتخابات نامزد اسکار شده بود. کارگردان و فيلمنامه نويس. در حال حاضر در کنار کسانی چون آنتونی مينگلا و کن لوچ از معتبرترين کارگردانهای بريتانيايی در سطح بين المللی محسوب می شود که هنوز آن چنان درگير سينمای هاليوود نشده اند. لی در سال 1943 در منچستر انگلستان به دنيا آمد. در ابتدا به قصد بازيگر شدن وارد آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتيک لندن شد اما پس از چندی تغيير عقيده داد و تحصيلاتش را در زمينه کارگردانی در مدرسه فيلم لندن ادامه داد. نخستين فيلم داستانی مايک لی، لحظات غم افزا نام داشت که آن را در سال 1971 بر اساس يکی از نمايشنامه های خودش ساخت. پس از آن لی مدتی زيادی به کارگردانی فيلمهای تلويزيونی و در کنار آن کارگردانی تئاتر مشغول بود. از فيلمهای مهم او می توان به چهار روز در ماه ژوئيه ( 1984)، برهنه ( 1989)، رازها و دروغها (1996)، درهم و برهم ( 1999) نام برد. بسياری از فيلمهای لی، با توجه به سابقه و تجربه او در زمينه نمايش، فضايی نزديک به تئاتر دارد. بازتاب شرايط زندگی طبقه متوسط و کارگری جامعه در فيلمهای لی از ويژگی های سينمای اوست. فيلم ورا دريک آخرين ساخته لی از فيلمهای موفق سينمای بريتانيا سال گذشته در سطح بين المللی بود. اين فيلم که جايزه نخست جشنواره فيلم ونيز( شير طلايی) را در سال 2004 به دست آورد، امسال در سه بخش بهترين کارگردانی، فيلمنامه ابداعی و بهترين بازيگر نقش اول زن (ايملدا استونتون) نامزد اسکار شده است. به جز امسال، لی تاکنون سه بار برای نگارش فيلمنامه و کارگردانی فيلم رازها و دروغها (1996) و فيلمنامه فيلم درهم و برهم نامزد اسکار شده است. هکفورد پس از چندی شرکت فيلمسازی خودش را با نام " نيو ويژن" راه انداخت و در سال 1978 فيلم کوتاهی با عنوان پدر نوجوان ساخت. اين فيلم همان سال موفق شد جايزه اسکار بهترين فيلم کوتاه را از آن خود کند. فيلم بت ساز نخستين فيلم داستانی بلند هکفورد است که در سال 1980 ساخته شده است. پس از آن هکفورد سالها به تهيه فيلم و هر از گاهی کارگردانی فيلم برای تلويزيون و سينما مشغول بود. در کارنامه او چند فيلم مستند نيز ديده می شود که مشهورترين شان فيلمی است درباره بوکس با عنوان زمانی که ما شاه بوديم، به زمانی که محمد علی کلی و جورج فورمن قهرمانان بوکس جهان در اوج موفقيت ورزشی بسر می بردند، می پردازد. اين فيلم که با همکاری کارگردان ديگری با نام لئون گاست ساخته شد، در سال 1997 برنده اسکار بهترين فيلم بلند مستند شد. با اينحال هکفورد سالها به عنوان کارگردانی متوسط شناخته می شد. کارگردانی فيلم وکيل مدافع شيطان با بازی آل پاچينو و کيانو ريوز در سال 1997هم از لحاظ تجاری و هم از نگاه منتقدان برای هکفورد موفقيت آميز بود. امسال هکفورد برای کارگردانی فيلم ری از روی زندگی ری چارلز خواننده ففيد آمريکايی نامزد اسکار بهترين کارگردانی شده است. اين فيلم در مجوع در شش بخش نامزد اسکار شده است. خدمات
مراسم هفتاد و هفتمين دوره جوايز آکادمی هنر و علوم سينمايی، اسکار، يکشنبه شب، 27 فوريه در لس آنجلس برگزار خواهد شد. فيلمهای هوانورد، دختر ميليون دلاری، در جستجوی ناکجا آباد، ری، و از پهلو رقبای اصلی دريافت اسکار از لحاظ تعداد هستند. امسال در بخش بهترين کارگردانی، مارتين اسکورسيزی، کلينت ايستوود، الکساندر پين، مايک لی و تيلر هکفورد نامزد اسکار شده اند.
شرح حال نامزدهای اسکار بهترين کارگردانی
این نخستین حمله نظامی به دستور جو بایدن بود سخنگوی پنتاگون همچنین گفته در جریان حمله هوایی دیشب ۹ ساختمان که محل آموزش، تجهیز و زرادخانه این گروه‌ها بوده -که واشنگتن آنها را وابسته به ایران خوانده- هدف قرار گرفته است. وزارت دفاع آمریکا بامداد امروز، جمعه ۲۶ فوریه، از حمله هوایی به نقطه‌ای در مرز سوریه و عراق خبر داد و گفت این حمله با دستور جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و به تلافی حمله هفته گذشته به پایگاه نظامیان آمریکایی در نزدیکی فرودگاه اربیل در کردستان عراق انجام گرفته است. در جریان آن حمله یک پیمانکار غیرنظامی آمریکایی کشته و پنج شهروند دیگر این کشور از جمله یک نظامی زخمی شدند. گروه دیدبان حقوق بشر سوریه واقع در بریتانیا که با تکیه بر شبکه‌ای از منابع مطلع اوضاع سوریه را زیر نظر دارد گزارش داده در این حمله ۲۲ شبه نظامی نزدیک به ایران کشته شده‌اند. رامی عبدالرحمان مدیر این گروه به خبرگزاری فرانسه گفت: "در این حمله سه کامیون حامل مهمات منهدم شد ... و قربانیان زیادی داشت." او گفت کشته‌شدگان "همگی اعضای نیروهای بسیج مردمی (حشد شعبی) بوده‌اند." صابرین نیوز، که یک رسانه نزدیک به شبه‌نظامیان شیعه در عراق است، با تایید آنکه آنها هدف حمله بوده‌اند از کشته شدن تنها یک نفر خبر داده است. این منبع گفته حمله آمریکا چندین مجروح هم بر جای گذاشته است. بایدن: پیام این حمله هوایی به ایران این بود که از عقوبت اعمال‌تان مصون نخواهید ماند جو بایدن، رئیس‌جمهوری امریکا، گفته با حمله هوایی بامداد جمعه به پایگاه شبه نظامیان شیعه در مرز سوریه با عراق بنا داشته به ایران هشدار دهد که: "اعمال شما بدون پاسخ نخواهد ماند. حواس‌تان را جمع کنید." آقای بایدن که روز جمعه برای بازدید از تگزاس در پی آسیب‌های توفان زمستانی هفته گذشته، به این ایالت سفر کرده بود، در نخستین اقدام نظامی خود در مقام فرمانده کل قوای آمریکا، بامداد جمعه به نیروهای این کشور دستور داد که در تلافی حمله راکتی به پایگاه نیروهای امریکایی در نزدیکی فرودگاه اربیل که هفته گذشته صورت گرفت، مواضع گروه‌های حشد شعبی را در منطقه مرزی میان سوریه و عراق هدف قرار دهند. پنتاگون می‌گوید این حمله هوایی را در پاسخ به حملات راکتی به پایگاه نظامیان این کشور در نزدیکی فرودگاه اربیل که هفته گذشته - ۱۵ فوریه- روی داد انجام داده است آمریکا: اطلاعات عراق به ما در شناسایی صحیح عوامل حمله راکتی کمک کرده است جان کربی، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا، روز جمعه ۲۶ فوریه، در کنفرانس خبری با خبرنگاران تصریح کرد که همکاری‌های اطلاعاتی با دولت عراق به نیروهای آمریکایی کمک کرده "با درصد اطمینان بسیار بالایی" نسبت به شناسایی عوامل حمله راکتی هفته گذشته، حمله هوایی بامداد جمعه را ترتیب دهند. پیش از این دولت عراق تاکید کرده بود که هیچ نقشی در این عملیات هوایی نداشته است اما همکاری اطلاعاتی بغداد با واشنگتن هم می‌تواند دولت مصطفی کاظمی، نخست‌وزیر و برهم صالح، رئیس‌جمهوری را با انتقادهای داخلی جدی روبرو کند چرا که نیروهای شیعه حشد شعبی (بسیج مردمی) عملا شاخه‌ای از نیروهای مسلح و ارتش این کشور محسوب می‌شوند که در نبرد با داعش هم نقش مهمی داشتند. نزدیکی این نیروهای شبه‌نظامی به ایران در دو سال گذشته و پس از عقب راندن داعش از عراق و سوریه، بارها موجب بالا گرفتن تنش نظامی-نیابتی میان ایران و آمریکا در عراق و سوریه شده است. با این حال، جان کربی چند ساعت بعد از کنفرانس خبری عصر جمعه خود با انتشار توییتی در شبکه اجتماعی توییتر سعی کرد پاسخ خود به خبرنگاران را اصلاح کند و نوشت: «همان طور که امروز تصریح کردم، نیروهای ائتلاف برای مبارزه با داعش در عراق حضور دارند. دلیل دیگری برای حضور ما وجود ندارد - اما همان طور که پرزیدنت بایدن نشان داد، ما از نیروهای خودمان دفاع خواهیم کرد. عراق مشغول تحقیقات برای یافتن عوامل حملات راکتی چند روز و چند هفته اخیر در این کشور است. اما بگذارید تصریح کنم: ما برای حمله هوایی شب گذشته از اطلاعات دولت عراق استفاده نکردیم». این توییت سخنگوی وزارت دفاع آمریکا تا حدودی در تعارض با گفته‌های او در جریان کنفرانس خبری عصر جمعه است که اتفاقا به علت تکرار این سوال -درباره نقش دولت عراق در حمله هوایی - از سوی خبرنگاران مختلف، آقای کربی چند بار آنها را تکرار کرد. سخنگوی پنتاگون روز جمعه در پاسخ به خبرنگاران که درباره نقطه جغرافیایی این حمله هوایی سوال کردند و قرار داشتن آن در خاک سوریه را "فرصتی برای واشنگتن و بغداد" برای پرهیز از انتقادها خواندند، گفت: "این منطقه که تقریبا خالی از سکنه است پیش‌تر هم از سوی داعش برای آموزش و ساماندهی حملات در داخل خاک عراق مورد استفاده قرار می‌گرفت و ما با بررسی دقیق و ضریب اطمینان بالا" این پایگاه‌ها را هدف قرار دادیم. "این عملیات حامل این پیام صریح است؛ پرزیدنت بایدن برای حفاظت از پرسنل آمریکا و ائتلاف بی‌کار نخواهد نشست. در همین حال، ما به شکلی حساب شده عمل کردیم که هدف آن رفع تنش از وضعیت کلی در شرق سوریه و عراق است." بیشتر بخوانید: انتقاد از جو بایدن به علت مجوز نگرفتن از کنگره برای حمله نظامی حمله هوایی بامداد جمعه که نخستین اقدام نظامی تحت فرمان جو بایدن بود با واکنش‌های متفاوتی در داخل خاک این کشور هم روبرو شده است. سناتور تیم کین، دموکرات، روز جمعه از این که این حمله نظامی بدون مجوز و اطلاع کنگره صورت گرفته است انتقاد کرده است. بنابر قانون اساسی آمریکا، ورود به جنگ از اختیارات کنگره این کشور است اما از زمان حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، کنگره به دولت اجازه داده که در مبارزه با تروریسم و همچنین برای حفظ جان نیروهای خود عملیات‌های نظامی مقطعی و پیشگیرانه انجام دهد. جان کربی، سخنگوی پنتاگون هم روز جمعه با استناد به همین قوانین به خبرنگاران گفت: "این ورود به جنگ نبود و ضمنا آمریکا بر اساس ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد، حق دفاع از خود را دارد". با این حال، در واشنگتن و میان نمایندگان کنگره بر سر وجاهت قانونی چنین حملاتی که گر چه غیرمستقیم اما به صورت نیابتی، رویارویی با ایران محسوب می‌شود و خطر وقوع یک جنگ تمام عیار میان دو کشور را افزایش می‌دهد، اختلاف نظر جدی وجود دارد. این اختلاف سال گذشته و همزمان با حمله هوایی نیروهای آمریکایی به کاروان حامل قاسم سلیمانی، فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران، هم بالا گرفت اما دولت وقت آمریکا با استناد به "خطر آنی" حمله به نیروهای آمریکایی و سفارت‌خانه‌های این کشور، خود را مجاز به "عملیات پیشگیرانه" دانست.
جان کربی، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا، می‌گوید اگر چه دولت عراق در بخش عملیاتی حمله شب گذشته به پایگاه گروه‌های شبه‌نظامی شیعه در مرز سوریه با آمریکا همکاری نداشته است اما بغداد با اطلاعات جمع‌آوری کرده و تحقیقی که برای شناسایی عوامل حمله راکتی به فرودگاه اربیل به واشنگتن انجام داده به نیروهای آمریکایی کمک کرده «با دقت و اطمینان بالا» از درستی اطلاعات، هدف خود را انتخاب کنند.
پنتاگون: اطلاعات دولت عراق در حمله هوایی به شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران به ما کمک کرد
در شرق آسیا بسیاری از این دیدار استقبال کرده‌اند تنها ساعتی پس از این دیدار که هزاران دوربین تلویزیونی لحظه به لحظه شکل‌گیری آن را به طور زنده پخش کردند، چین، ژاپن و کره‌جنوبی که همگی در همسایگی کره‌شمالی قرار دارند و سرنوشت‌شان به آینده این مذاکرات گره خورده، از دیدار آقایان ترامپ و کیم به عنوان یک "فصل جدید در تاریخ" شبه جزیره کره استقبال کردند. مون جائه این، رئیس‌جمهور کره‌جنوبی که در شکل‌گیری این دیدار نقش حیاتی داشت و خودش هم ظرف دو ماه گذشته دو بار با کیم جونگ اون دیدار کرده، امروز گفت: "آمریکا و دو کره فصل جدیدی از تاریخ صلح و همکاری را رقم خواهند زد." با وجود این، سخنگوی دولت کره‌جنوبی گفته "مفهوم دقیق و نیت" آنچه آقای ترامپ گفته "باید دقیقا بررسی شود". بیشتر بخوانید چین، تنها حامی و شریک تجاری کره‌شمالی و دومین اقتصاد بزرگ جهان، ضمن تاریخی خواندن دیدار امروز گفته اگر پیونگ‌یانگ به قطع‌نامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در زمینه توقف آزمایش‌های هسته‌ای و موشکی وفادار بماند باید تحریم‌ها علیه این کشور به تدریج کاسته شود. شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن ضمن تمجید از "رهبری و تلاش مجدانه" رئیس‌جمهور آمریکا گفته از توافق بر سر غیراتمی شدن کره‌شمالی استقبال می‌کند و آن را گامی مهم در آغاز مرتفع کردن مشکلات پیونگ‌یانگ با همسایگانش می‌داند. شینزو آبه، هفته گذشته به مدت سه ساعت در کاخ‌سفید با آقای ترامپ دیدار کرد و در کنفرانس خبری پس از آن به خبرنگاران گفت که از رئیس‌جمهور آمریکا خواسته در ملاقاتش با کیم جونگ اون، موضوع صدها ناپدیدشده ژاپنی که توکیو می گوید در زندان های کره شمالی هستند، مطرح کند. موضوعی که هنوز معلوم نیست در راس مذاکرات پنج ساعته امروز آقای ترامپ و کیم جونگ اون قرار گرفته باشد. با وجود انعکاس جهانی ملاقات رهبر کره‌شمالی با رئیس‌جمهوری آمریکا، خبرگزاری رسمی کره‌شمالی این ملاقات را گزارش نکرد اما گزارش سفر کیم جونگ-اون به سنگاپور از جمله گردش شبانه او در شامگاه گذشته با تصویر توسط این خبرگزاری مخابره شد. همچنین تصاویری از نصب روزنامه دیواری در ایستگاه مترو پیونگ‌یانگ منتشر شده که خبر سفر رهبر این کشور به سنگاپور را به اطلاع همگان می‌رساند. دموکرات‌ها می‌گویند دیدار امروز چون استیکی بود که بوی سرخ کردن آن همه جا را برداشته اما خبری از استیک نیست 'فعلا بیشتر نمایش تعارف تا عینیت و واقعیت' در حالی که در خارج از آمریکا بیشتر واکنش‌ها به دیدار امروز آقایان ترامپ و کیم مثبت بوده برخی از ناظران بین‌المللی و حتی سیاست‌مداران برجسته در داخل ایالات متحده با احتیاط از محتوای دیدار امروز یاد کرده‌اند. منقدان دولت آمریکا در رسانه‌های این کشور با اشاره به مفاد توافق‌نامه‌ای که امروز میان رهبران آمریکا و کره‌شمالی امضا شد، می‌گویند تمرینات نظامی مشترک میان آمریکا و کره‌جنوبی و ژاپن که آقای ترامپ با "بازی‌های جنگی" خواندن آنها وعده توقف‌شان را به کره‌شمالی داده، نگران‌کننده است. جاناتان برکشایر میلر، تحلیل‌گر موسسه امور بین‌الملل ژاپن به سی‌ان‌ان گفته: "اگر ابزار بازدارنده برای تحرکات کره‌شمالی را مد نظر قرار دهیم، مانورهای نظامی مشترک آمریکا الماس تاج این ابزارها بود. کم‌تر شدن حضور نظامی آمریکا در شبه جزیره، ژاپن و کره‌جنوبی را در معرض تحرکات نظامی و تهدیدهای کره‌شمالی قرار می‌دهد." بیشتر بخوانید همزمان، سرهنگ چاد کارول، سخنگوی نیروهای آمریکایی در کره‌جنوبی گفته: "ما هنوز هیچ دستور رسمی مبنی بر اجرا یا توقف برنامه‌های نظامی‌ از پیش تعیین شده‌مان دریافت نکرده‌ایم." آمریکا و کره‌جنوبی همیشه تمرینات نظامی مشترک خود را پاسخی در برابر آزمایش‌های موشکی و هسته‌ای پیونگ‌یانگ ارزیابی کرده‌اند و آن را راهکاری برای حفظ آمادگی نظامی در برابر هرگونه تحرک احتمالی کره شمالی دانسته‌اند. در برابر، کره‌شمالی هم همیشه این تحرکات را با هدف اشغال و سرنگونی رژیم کیم جونگ اون ارزیابی کرده و توقف آن را یکی از اصلی ترین شروط خود برای هرگونه مذاکره‌‎ای دانسته است. شرطی که به نظر می‌رسد امروز آقای ترامپ وعده اجابت آن را داده است. رئیس جمهور آمریکا که توقف این تمرینات نظامی را همچنین راهی برای "صرفه‌جویی در بودجه نظامی آمریکا" دانسته، درحالی از جنبه اقتصادی و مالی توقف آن را سودمند خوانده که ناظران از اهمیت امنیتی و نظامی آن سخن می‌گویند و معتقدند این امتیاز بسیار بزرگی بوده که رئیس جمهور آمریکا در نخستین دیدار خود به رهبر کره‌شمالی پیشکش کرده است. آمریکا و کره شمالی برای پایان هفت دهه دشمنی توافقنامه امضا کردند همزمان چین و روسیه از این تصمیم آقای ترامپ استقبال کرده‌اند؛ چرا که سیاست "توقف در برابر توقف" در حقیقت در پیشنهاد سال گذشته مسکو و پکن برای حل بحران کره‌شمالی گنجانده شده بود و در آن توقف مانورهای نظامی آمریکا و کره‌جنوبی در برابر توقف آزمایش‌های موشکی و هسته‌ای پیونگ‌یانگ مطرح شده بود. این دو کشور بزرگ که هر دو هم مرز با کره شمالی هستند همزمان از کمتر شدن حضور آمریکا در پشت مرزهایشان استقبال خواهند کرد. به همین علت هم روزنامه آمریکایی نیویورک‌تایمز در یادداشتی تحلیلی درباره دیدار امروز آقای ترامپ با کیم جونگ اون نوشته: "رئیس‌جمهور آمریکا در توافق یک صفحه‌ای که با رهبر کره‌شمالی امضا کرد همان چیزهایی را دریافت کرد که پدر و پدر بزرگ کیم جانگ اون هم پیش‌تر به روسای جمهوری قبلی آمریکا وعده داده بودند." دیوید سنجر، از سردبیران نیویورک تایمز در این یادداشت نوشته: "در سال ۲۰۰۵ هم پدر کیم جونگ اون به جرج دبلیو بوش وعده داد که همه فعالیت های هسته ای خود را متوقف کند، به پروتکل الحاقی بپیوندد و به آژانس بین‌الملی انرژی هسته‌ای اجازه نظارت بر مراکز هسته ای خود را بدهد... وعده‌هایی که بسیار دقیق‌تر و عینی‌تر از آن چیزی بودند که امروز در توافق‌نامه یک صفحه‌ای میان آقای ترامپ و کیم جونگ اون رد و بدل شد." بیشتر بخوانید 'ترامپ سه چیز داد هیچی نگرفت' در همین حال، چاک شومر، رهبر سناتورهای دموکرات در کنگره آمریکا و چند سناتور ارشد این حزب همان‌طور که انتظار می‌رفت از دیدار سنگاپور انتقاد کرده و گفته‌اند: "ترامپ هر سه چیزی که کیم جونگ می‌خواست یعنی عکس خبری، برافراشته شدن پرچم کشورش به موازات پرچم آمریکا و توقف تمرین‌های نظامی را به او داد و در برابر هیچ نگرفت". رهبران دموکرات‌ها در سنا که عصر امروز (سه شنبه ۱۲ ژوئن) در جریان کنفرانسی خبری ارزیابی خودشان از دیدار امروز رئیس جمهور آمریکا با رهبر کره‌شمالی را عنوان می‌کردند معتقدند: "این در حقیقت بیشتر سرگرم کننده بود تا یک دیپلماسی واقعی... در حقیقت یک شو تلویزیونی زنده بود و یک دست دادن خشک و خالی." دموکرات‌ها همچنین می‌گویند چه طور جمهوری‌خواهان که دیدار باراک اوباما با رائول کاسترو، رئیس‌جمهوری کوبا تحت عنوان دیدار رهبر امریکا با یک دیکتاتور یاد می‌کردند "چه طور حالا یک شبه رهبر کره‌شمالی را از یک دیکتاتور به چهره‌ای جهانی تبدیل کرده‌اند." آنها همچنین متن توافق‌نامه امضا شده میان رهبران آمریکا و کره شمالی را "بسیار سبک‌تر" از توافق‌نامه‌هایی دانستند که در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون و جرج دبلیو بوش امضا شده بود. بسیاری تشریفات و نحوه برگزاری دیدار امروز را فراتر از نتایج آن دانسته‌اند 'ترامپ بیشتر از آنچه ممکن بود به دست آورد' عصر سه‌شنبه و همزمان با کنفرانس خبری رهبران دموکرات سنای آمریکا، جمهوری‌خواهان برجسته کنگره هم نظر خود را درباره دیدار سنگاپور به خبرنگاران گفتند. میچ مک‌کانل، رئیس مجلس سنا ضمن استقبال از این دیدار گفت که تمایل دارد کنگره مسئولیت تدوین و نهایی کردن هرگونه توافقی میان دو کشور را برعهده بگیرد تا ماحصل آن یک پیمان رسمی تصویب شده در کنگره آمریکا باشد. پیشنهاد رهبر جمهوری‌خواهان در مجلس سنا می‌تواند پیشنهادی برای استوار کردن تعهد آمریکا به هرگونه تعهد نهایی میان دولت این کشور و کره‌شمالی تلقی شود. موضوعی که درباره توافق هسته‌ای میان ایران و شش قدرت جهانی روی نداد و برجام به علت تصویب نشدن در مجالس کشورهای امضا کننده صورت معاهده رسمی به خود نگرفت هر چند ایران می‌گوید از آنجا که سازمان ملل متحد قطعنامه ای در حمایت از برجام صادر کرده مفاد آن برای امضاکنندگان الزام‌آور است. کوری گاردنر، دیگر سناتور ارشد جمهورخواه درباره توقف تمرین‌های مشترک نظامی آمریکا در شبه جزیره کره گفته او باور دارد که این مانورها بنا بر گفته مایک پنس، معاون رئیس‌جهوری ادامه خواهد یافت هر چند او از کاخ‌سفید می‌خواهد که با توجه به گفته های امروز آقای ترامپ درباره توقف "بازی‌های جنگی" سرنوشت این تمرین‌های نظامی را روشن کند.
دیدار تاریخی دونالد ترامپ و کیم جونگ اون، رهبران آمریکا و کره‌شمالی در سنگاپور در حالی از سوی رهبران جهان با استقبال روبرو شده که در داخل آمریکا هنوز بسیاری از نامشخص بودن جزئیات توافق اولیه و مبهم بودن سرنوشت نهایی آن سخن می‌گویند.
واکنش‌ها به دیدار ترامپ-کیم؛ 'موفقیت بدون قطعیت'
اين دادگاه گفت که بازداشت اين افراد خلاف ايده آل های آمريکاست. در عين حال، دادگاه فدرال نپذيرفت که دولت آمريکا اقتدار عنان گسيخته ای اعمال کرده است. اين حکم مربوط است به پرونده يک ليبيايی که در افغانستان به اسارت درآمد و در حال حاضر در بازداشت در گوانتانامو به سر می برد. در حدود 660 نفر در حال حاضر با اتهام دشمن پيکارجو در اين پايگاه در بازداشت هستند. دادگاه نهم تجديد نظر در حکم خود آورده است که : "حتی در زمان حالت فوق العاده ملی اين وظيفه قوه قضا است تا اطمينان حاصل کند که ارزش های قانون اساسی ما رعايت می شود و قوه مجريه را از بی اعتنايی به حقوق شهروندان و بيگانگان به طور يکسان بازدارد." خدمات
بنا به حکم يک دادگاه تجديد نظر فدرال در آمريکا، بازداشتی های زندان نظامی گوانتانامو در کوبا بايد به وکيل و نظام دادگاهی آمريکا دسترسی داشته باشند.
دادگاه آمريکا حقوق بازداشتی های گوانتانامو را به رسميت شناخت
مایکل پوزنر (Michael Posner) و مری راث‌بارت (Mary Rothbart)، استادان و پژوهش‌گران برجسته روان‌شناسی در دانشگاه اورگُن، سال‌هاست که درباره ساز و کار‌های ذهنی و مغزی خودرایانی مطالعه می‌کنند. فهم این موضوع کمک می‌کند هم تفاوت‌های فردی را درک کنیم هم بفهمیم چگونه می‌توان مهارت در هدایت احساسات، افکار و رفتار را پرورش داد. ضمن اینکه با مطالعه فرایندهای مغزی و ذهنی خودرایانی، می‌توان به درک و دریافت بهتری از ساز و کار مغز دست پیدا کرد. عصب‌شناسان برای مطالعه ساز و کار مغز با تصویربرداری مشخص می‌کنند چه قسمت‌هایی از مغز در حین خودرایانی فعالند. سپس در زمان‌های مختلف و با استفاده از آزمون‌هایی که فرد را وادار می‌کند به محاسبه رفتار و عملکرد خویش بپردازد، قسمت‌های مغزی درگیر خودرایانی را در کودکان و بزرگسالان مطالعه می‌کنند و با بررسی و تحلیل نتایج، درک بهتری از ساز و کار مغز هنگام خودرایانی به دست می‌دهند. نتایج پژوهش‌های پوزنر و راث‌بارت حکایت از یافته‌های شگفت‌انگیزی دارد؛ مثلا اکنون به یقین می‌دانیم که شکل‌های ابتدایی خودرایانی از حدود هفت ماهگی در انسان ظاهر می‌شوند؛ هر چند مادرپدرها نشانه‌های خودرایانی را در کودکان تا زمانی که بزرگ‌تر شوند به سختی می‌توانند تشخیص دهند. ساز و کار خودرایانی در کودکان سه تا هشت ساله کم‌کم کامل می‌شود، به نحوی که مادرپدرها می‌توانند بفهمند فرزندشان کجا برای محاسبه و اصلاح رفتارشان به خود زحمت می‌دهد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند خودرایانی در کودکان در سه مورد بیشتر مشاهده می‌شود: در همدلی با دیگری، وقتی عملی را به تاخیر می‌اندازند و هرگاه از دروغ و تقلب پرهیز می‌کنند. مطالعات همچنین نشان می‌دهند کودکانی که برای محاسبه و تنظیم رفتارشان تلاش بیشتری می‌کنند و از توانایی خوبی برای مدیریت تعارض در کردارشان برخوردارند، کمتر رفتارهای گوشه‌گیرانه و ضداجتماعی بروز می‌دهند، مثلا کمتر از مدرسه فرار یا پرسه‌زنی می‌کنند. شبکه‌های مغزی درگیر خودرایانی در همه افراد گونه انسان یکسان است اما از نقش موثر ژنتیک در رشد و تکامل این شبکه‌ها نمی‌توان غافل شد. برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهند در مدیریت تعارض و بحران، ژن‌ها بخصوص ژن‌های مرتبط با هورمون‌های دوپامین و سروتونین با عملکرد فرد در ارتباطند. مطالعات در عین حال که نقش ژنتیک در تفاوت‌های فردی را نشان می‌دهند، حکایت از تاثیر مستقیم و غیرقابل انکار تجربه‌های زیسته فرد در رشد و بهره‌وری خودرایانی دارند. بنا بر یافته‌های پوزنر و راث‌بارت، خودرایانی را می‌توان در کودکان و بزرگسالان بهبود بخشید. به عنوان نمونه تحقیقات حاکی از آن است وقتی فرد متوجه تناقض یا اشتباهی در رفتارش می‌شود، سریع سرعت عملکردش را پایین می‌آورد تا با محاسبه دقیق و تحلیل شرایط، رفتارش را طوری تنظیم کند که احتمال اشتباه بعدی را پایین بیاورد. این بدان معناست که با افزایش خودآگاهی و تمرکز می‌توان کیفیت خودرایانی را بهبود بخشید. البته هنوز راه درازی برای شناخت دقیق‌تر خودرایانی در پیش است اما تا همین جای کار می‌توان از نتایج تحقیقات صورت گرفته بهره‌های فراوانی برد، مثلا با استفاده از یافته‌های عصب‌شناسی کاربردی می‌توان به افراد زیادی کمک کرد تا کیفیت زندگی‌شان بهبود پیدا کند. موارد زیادی مشاهده شده که چگونه فردی که هدایت خویش را به بهترین شکل در دست داشته، در اثر سکته مغزی و وارد آمدن جراحت به نواحی مسئول خودرایانی، به فردی بی‌ملاحظه بدل شده است. امروزه می‌دانیم که با تکرار تمرین‌های خاصی می‌توان خودرایانی را در کسانی که به خاطر آسیب‌های مغزی این مهارت را از دست دادند بهبود بخشید. همچنین پدرمادرها با استفاده از بازی‌های ویژه‌ای می‌توانند به کودکان کمک کنند هوش و حواس‌شان را جمع کنند تا بهتر هدایت رفتار، افکار و احساسات خود را در شرایط مختلف به دست گیرند. خویشتن‌داری یکی از بنیادی‌ترین لوازم سازگاری گونه‌ انسان است که زیست جمعی دارد. هدایت خود برای پرورش تعاملات مدنی ضروری است. گاهی زندگی انسان را مجبور می‌کند در راه رسیدن به اهداف جلوی احساسات، افکار و رفتارهایی را بگیرد که مایل است از خود بروز دهد. محاسبه غلط رفتار و اعمال ممکن است پیامدهای ناگواری داشته باشد. در روزگار ما و با وجود شبکه‌های اجتماعی، قضیه پیچیده‌تر نیز شده است و چه بسا یک پست در شبکه اجتماعی به قیمت از دست رفتن شغل و جایگاه اجتماعی تمام شود. این است که کسب آگاهی درباره ساز وکار خودرایانی بیش از پیش اهمیت پیدا می‌کند.
برای هر کسی در زندگی لحظه‌های فراوانی پیش می‌آید که باید جلوی خودش را بگیرد، جمله‌ای را که می‌خواهد بگوید یا بنویسد قورت ‌دهد، لب‌های ورچیده از عصبانیت را به لبخند مزین ‌کند یا حرف‌ها و رفتارهایی را تکرار کند که باور ندارد. اینکه، کجا و چقدر باید جلوی خودمان را بگیریم حاصل یک سلسله محاسبات ذهنی است. در روان‌شناسی اجتماعی از این مفهوم با عنوان خودرایانی یا خودتنظیمی (self-regulation) یاد می‌شود.
خودرایانی چیست؟
در این دوره از انتخابات جملاتی بین نامزدها رد و بدل شد که با گذشت نزدیک به ۸ سال هم‌چنان در عرصه سیاسی و رسانه‌ای ایران حیات سیاسی دارد این در حالی است که از ۴ نامزد این دوره، میرحسین موسوی و مهدی در حصر خانگی هستند و محمود احمدی نژاد در انتخابات پیش رو که ۲۹ اردیبهشت برگزار می‌شود ردصلاحیت شده. محسن رضایی هم بار دیگر ردای نظامی برتن کرده است. جنجالی‌ترین مناظره انتخاباتی در تاریخ ریاست جمهوری ایران در سال ۸۸ و بین میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد اتفاق افتاد. مناظره‌ای که تبعاتش باعث شد در دوره بعدی، مناظره‌ها به صورت جمعی برگزار شود. مروری بر جنجالی‌ترین جملات در مناظره‌های ۸۸ میرحسین موسوی (مناظره با محمود احمدی نژاد چهارشنبه ۱۳ خرداد ۸۸): "بنده آمده‌ام که این روحیه را عوض می‌کنم. بنده این حالت پرونده سازی، سیاه کردن برنامه‌ها، سیاه کردن دانشجویان و امثال این‌ها را عوض می‌کنم." "یکی از مشکلاتی که در کشور ما الان هست شبیه همین روشی است که الان در این صحنه با آن روبه‌رو هستیم. مثل پرونده سازی." "بنده هرجا می‌روم اعتراض است هرجا می‌روم می‌گویند به ما اهانت شده است. این دانشجو را ستاره‌دار کردیم آن را دستگیر کردیم آن یکی را دستگیر کردیم آن را از دانشگاه بیرون کردیم." "معاون اجرایی آقای رییس جمهور به جای اینکه مشغول حل مشکلات مردم باشد مشغول رفتن و سرکشی به این پرونده و آن پرونده به آنجا و اینجا است که یک چیزی بسازند که به درد امشب بخورد." "ایشان (احمدی نژاد) جلوی بنده عکس خانم بنده را می‌گیرد که این را اینجوری کردن اینجوری کردن. ایشان(زهرا رهنورد) مهمترین روشنفکر زن این کشور هست." میرحسین موسوی (مناظره با محسن رضایی، پنج شنبه ۱۴ خرداد ۸۸): "ادب مرد به ز دولت اوست." "من به تمنای قدرت نیامدم، من سکوت ۲۰ ساله خود را نشکسته‌ام که به هر ترتیب و با هر روشی رئیس جمهور شوم. من احساس خطر کردم." "بنده سلیقه‌ای را در زمان جنگ اعلام کردم که هنوز آن سلیقه را دارم و بنده اعلام کردم که ما باید شایسته سالاری داشته باشیم." میرحسین موسوی (مناظره با مهدی کروبی، یکشنبه ۱۷ خرداد ۸۸): "ما مقابل پدیده شگفت‌آوری روبرو هستیم به طوری که روبروی دوربین و تلویزیون قرار می‌گیرد و سفید را سیاه جلوه می‌دهد و دو ضرب در دو را ۴ نمی‌داند." "من به دلیل احساس خطری که در نظام جمهوری اسلامی به وجود آمده است و آن پدیده دروغ می‌باشد به صحنه آمدم." "با درک همه این خطرات در وسط صحنه آمده‌ام و انشاء الله خواهم ماند." "ایشان(احمدی نژاد) خجالت نمی‌کشد در مقابل بنده به صورت بازی مدام عکس خانم من را به من نشان می‌دهد و می‌خواهد بگوید بنده روحیه‌ام خراب است." "مردم، گراف‌هایی که من نشان دادم ببینید این منحنی‌ها را بالا و پایین می‌کنند تا شما را گول بزنند نقش خط و مار می‌کشند و سعی می‌کنند شما را به بیراهه ببرند." محمود احمدی نژاد (مناظره با میرحسین موسوی، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۸۸): "امروز آقای موسوی در برابر من نیست تنها آقای موسوی نیست بلکه سه دولت پی درپی در برابر بنده قرار گرفته‌اند." "بنده دربرابر یک کاندیدا نیستم دربرابر یک مجموعه‌ای هستم که با محوریت آقای هاشمی وهمکاری آقای موسوی و خاتمی علیه بنده حرکت کردند." "در همان اوایل این دولت آقای هاشمی پیغامی برای یکی از این پادشاهان حاشیه خلیج فارس فرستاد که شما نگران نباشید ظرف شش ماه این دولت ساقط می‌شود که بعدا افرادی رفتند توضیح دادند ومسئله تا حدودی حل شد." "جناب اقای موسوی برای اینکه متوجه بشویم در کشور مشکل هست واعتیاد هست ما نیاز نداریم که برویم یک بازیگر را بیاوریم در اتوبوس تا بفهیم اعتیاد هست." "دختر آقای هاشمی می‌گوید ما آقای موسوی را می‌خواهیم برای اینکه استمرار همان راه است. یعنی اشرافیتی که جناب آقای هاشمی دراین کشور پایه‌گذاری کرد، قرار است ادامه پیدا بکند." "آیا من می‌توانم راجع به پرونده آموزشی یک خانم صحبت کنم. بگویم؟ من اینجا پرونده‌ای دارم برای یک خانم. شما می‌شناسید در تبلیغات انتخاباتی کنار شما می‌نشیند." "آقای صفایی فراهانی مدیر دولت شماست از دولت شما پولدار شده. پسرهای آقای هاشمی چه‌کار می‌کنند در کشور؟ پسر آقای ناطق چه‌طوری میلیاردر شد؟ خود، آقای ناطق چه‌طوری دارد زندگی می‌کند این‌ها حامیان شما هستند." محمود احمدی نژاد (مناظره با مهدی کروبی، شنبه ۱۶ خرداد ۸۸): "چرا شهرام جزایری به شما این پول را داد؟ شما آدم سیاسی هستید، سؤال نکردید که چرا به شما این پول را داد و با چه هدفی؟" "می‌گویند وقتی در بنیاد شهید مسئول بودید، آنجا زندان درست کرده بودید. افراد را آنجا زندانی می‌کردید و کتک می‌خوردند. این را تشریح کنید." محمود احمدی نژاد (مناظره با محسن رضایی، دوشنبه ۱۸ خرداد ۸۸): "دروغگو خائن است و خائن ترسو، چه کسی از این دولت ترس سراغ دارد؟" مهدی کروبی (مناظره با میرحسین موسوی، یک شنبه ۱۷ خرداد ۸۸): "پس از ماجرای برخورد شدید من با زندانی کردن آقای لقمانیان نماینده همدان در مجلس، داستان شهرام جزایری را علیه من علم کردند." "شایع کردند که در عروسی دختر کروبی، سکه‌های طلا بر سر عروس و داماد ریخته‌اند که برخی باور کردند در حالیکه من اصلا دختر ندارم." "وقتی آقای دکتر سروش حرفی می‌زند که آن‌ها خوششان می‌آید، آقای سروش خیلی بزرگ است اما وقتی دکتر سروش مرا تأیید می‌کند یک کمونیست را وادار می‌کنند به او بد بگوید و اهانت کند." "من آماده‌ام تا هزینه حضورم را بپردازم و در مقابل خودکامگی بایستم و از مراکز قدرت در کشور نیز با خبر هستم." مهدی کروبی (مناظره با محسن رضایی، سه شنبه ۱۲ خرداد ۸۸): "با احتساب قیمت فعلی نفت به حساب ۶ دلار پایین‌تر از این قیمت به افراد بالای ۱۸ سال ماهانه ۷۰ هزار تومان می‌رسد." مهدی کروبی (مناظره با محمود احمدی نژاد، شنبه ۱۶ خرداد ۸۸): "اطلاعاتی که آقای احمدی نژاد می‌دهند یا اطلاعات غلط به ایشان می‌دهند یا باید بگوییم که آقای احمدی نژاد خلاف می‌گوید، از این دو حالت بیرون نیست." "اگر از اول مسئولیت آقای احمدی نژاد با ایشان برخورد معقول و منطقی می‌شد ماجرای "هاله نور" به وجود نمی‌آمد." "آقای احمدی نژاد به عراق تشریف بردند و گفتند آمریکایی‌ها می‌خواستند ما را بدزدند و ما با نقشه‌ای آمدیم." "شما جنگ روانی راه می‌اندازید، این جنگ روانی کشور ما را به اینجا رسانده است." "جنابعالی می‌فرمائید سیاست خارجی ما غوغا کرده است ، برادر محترم! آخر این چه غوغایی کرده است که شما تبریک هم می‌گویی، جوابت را نمی‌دهند." "می‌خواسته ۷۰۰ میلیون دلار از پول دولت به یکی از آقایان روسای جمهور بدهد، اما رهبری جلوی او را گرفته است." "شما مقابل یک مرد شریف و نجیب عکس زنش را این جوری نشان می‌دهید انتظار دارید همه چیز به هر کسی بگویی، اما کسی چیزی به شما نگوید." محسن رضایی (مناظره با میرحسین موسوی، پنج شنبه ۱۴ خرداد ۸۸): "هیچ کدام از این عزیزانی که نامزد انتخاباتی هستند رقیب من نیستند رقیب من فقر، بیکاری، گرانی و عقب ماندگی است." محسن رضایی (مناظره با محمود احمدی نژاد، دوشنبه ۱۸ خرداد ۸۸): "احمدی نژاد خود را فوق تخصص همه مسائل می‌دانند. در بحث‌های امنیت ملی فکر می‌کنند فقط ایشان خیلی می‌فهمند. همین باعث شده که یک تنهایی اصراف ایشان به وجود بیاید و کسی در اطراف ایشان امنیت نداشته باشد." محسن رضایی (مناظره با مهدی کروبی، سه شنبه ۱۲ خرداد ۸۸): "آزادی‌های مدنی را تبدیل به قانون خواهم کرد." "بنده با ۸ تا ۹ مزیت نسبی که در کنار نفت و گاز خلق خواهم کرد مدیریت کشور را سامان می‌دهم." جملات جنجالی مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ جنجال‌های بعد از مناظره‌های دو نفره در انتخابات پیشین٬ نگرانی از تند شدن مناظره‌های دو نفره و تعدد نامزدها این بار مسیر را به سمتی برد که مناظره‌ها به صورت جمعی برگزار شود. در سال ۱۳۹۲ سه مناظره به صورت جمعی و با حضور ۸ نامزد انتخاباتی برگزار شد هرچند که در نهایت با انصراف ۲ نامزد، ۶ نامزد در انتخابات به رقابت با یکدیگر پرداختند. مناظره‌های این دوره از انتخابات هم خالی از حاشیه نبود. سوال‌های تستی یا چهارجوابی از سوی مجری برنامه از نامزدها اعتراض آنها را در پی داشت و محمدرضا عارف به این سوالات پاسخ نداد. همچنین تصاویری به نامزدها نشان و از انها خواسته می‌شد برداشت خود را از این تصاویر عنوان کنند. حسن روحانی (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "کارخانه کفش ملی که روزی جزو افتخارات ما در کشورهای همسایه بود، به انبار سایپا و کارخانه پارس الکتریک نیز به لانه کبوترها تبدیل شده است." "بسیاری از صادرات ما کالاهای خام است حتی معادن و سنگ‌های قیمتی ما بعد از استخراج از معادن به روی دریا رفته و توسط چینی‌ها روی آن کار می‌شود و بعد یا به ایران برگردانده می‌شود و یا به کشورهای دیگر منتقل می‌شود." حسن روحانی ( مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "باید بیمه ویژه‌ای برای زنان آسیب دیده بوجود بیاوریم . علاوه بر این تشکیل وزارت امور بانوان را در دولت تدبیر و امید پیش‌بینی کردیم." "جمع‌آوری دیش‌های ماهواره هیچ نتیجه‌ای نداشته است. آمارها نشان می‌دهد که ۵۰ درصد مردم از رسانه‌های خارجی استفاده می‌کنند." "آنقدر دایره خودی را تنگ می‌کنند که تعداد و گروهی خاص و عددی خاص که عدد بالایی نیستند را دور خود جمع کرده و هر کس که مثل خودشان فکر نکند را محکوم می‌کنند و فکر آن‌ها را حاصل توطئه می‌دانند و می‌گویند، طراحی استعمار و صهیونیسم بوده است." "در بسیاری از فضاها به جای اینکه ما فضای فرهنگی را حاکم کنیم فضای امنیتی را حاکم کرده‌ایم." از صدای شجریان بهتر داریم؟ حسن روحانی (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "آقای قالیباف خیلی دلم نمی‌خواست بگویم اما شما مرا ناچار کردید، آنجا بحث این بود که شما می‌گفتید دانشجویان بیایند تا ما گاز انبری برنامه داریم تا کار را تمام کنیم. ما می‌گفتیم راه این نیست که مجوز بدهیم بعد گاز انبری آنها را دستگیر کنیم، راه این است که از ابتدا به آنها بگوییم یا مجوز نیست یا اگر هست بیایند کار خودشان را انجام دهند، تظاهرات کنند و مبدأ و انتها نیز معلوم باشد." "هیچ وقت پادگانی فکر و عمل نکردم من جزو افرادی هستم که حقوق خوانده‌ام و من سرهنگ نیستم حقوقدان هستم." "سانتریفیوژ خیلی خوب است که بچرخد به شرط اینکه زندگی مردم هم بچرخد، کارخانه‌های دیگر هم بچرخد، صنعت هم بچرخد و این کار شدنی است." محمدرضا عارف (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "حاکمیت یک‌پارچه یک جریان سیاسی بر اقتصاد کشور در طول هشت سال گذشته باعث کنار گذاشتن سایر جریان‌ها از این عرصه بوده است." محمدرضا عارف ( مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "با چماق کمیته انضباطی عملا دانشجو را در کانال خاص آموزش قرارداده‌اند." "استاد دانشگاه برای اینکه به یک کنفرانس علمی برود، توسط حراست پرس‌وجو می‌شود." محمدرضا عارف (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "من نمی‌خواهم قضیه ۸۸ را باز کنم، چهار سال خداوند به من توانایی داد تا سکوت کنم، سکوت معنادار، درد می‌کشیدم، خدا می‌داند در این چهار سال چه کشیده‌ام." محمدباقر قالیباف (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "نمی‌توانیم نقدینگی را کنترل کنیم؛ بنابراین باید نقدینگی را به سمت تولید هدایت کنیم." محمدباقر قالیباف ( مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "یک زمانی نگاه از بالا به پایین داریم که رییس دولت فکرمی‌کند رییس خانواده‌ها هم است و می‌تواند برای همه تعیین تکلیف کند و سبک زندگی را با یک بخشنامه حل کند مثل کره شمالی که حتما این نگاه درستی نیست." محمدباقر قالیباف: (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "خاطرم هست سال هشتاد و دو که بنده فرمانده نیروی انتظامی بودم و شما (خطاب به حسن روحانی) دبیر امنیت ملی بعد از هجده تیر که هر سال به مناسبت سالگرد آن دانشجویان داخل و بیرون مراسمی می‌گذاشتند در جلسه‌ای به شما آقای روحانی گفتم اجازه بدهید دفتر تحکیم وحدت مراسم بگیرد اما شما جناب روحانی گفتید: بابا دنبال دردسری؟ ول کن. چه مجوزی؟ بنده اصرار داشتم دانشجو باید حرف خودش را بزند اما در چارچوب قانون. " "زمانی که شما(خطاب به علی اکبر ولایتی) با میتران قهوه می‌خوردید ما در جبهه موشک‌های میراژهای میتران را می‌خوردیم و اگر انجا حوزه نفوذ بود جلوی آنرا می‌گرفتید که ما را نزنند. اگر واقعا حوزه دیپلماسی بود چرا یک بار از غرامت جنگ که متجاوز بود حتی یک مذاکره نتوانستید بکنید." محسن رضایی (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "مساله اصلی اقتصاد ملی ما این است که صاحب ندارد." محسن رضایی ( مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "موشک‌های ما چند هزار کیلومتر عبور می‌کنند، اما در گوشت و مرغ مانده‌ایم." محسن رضایی (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "افراد سرجای خود نیستند و اولین کاری که من انجام خواهم داد هر کس را سر جای خود قرار خواهم داد." "استراتژی من در سیاست خارجی مانند یک قیچی عمل خواهد کرد." "در حوزه سیاست خارجی عمدتا در سیاست جهادی موفق بوده‌ایم همچنان که با حزب‌الله، سوریه و لبنان ارتباط داریم اما ارتباط ما با اروپا و کشورهای دیگر کجاست؟ اگر همین سه چهار کشور هم با ما نباشند این هم که از آثار جنگ ، دفاع مقدس و انقلاب است و بنابراین بخش جهادی سیاست خارجی را اگر از ایران جدا کنیم چه می‌ماند؟" محمد غرضی (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "ملت ما از ابتدای انقلاب دچار گرفتاری تورم هستند و تا تورم حل نشود و کشور به تولید نرسد، اشتغال ایجاد نمی‌شود." محمد غرضی (مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "شبکه هوشمند سلامت را راه می‌اندازم به این صورت که نسل سوم و چهارم تلفن موبایل را وارد کشور می‌کنم." محمد غرضی (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "من از اینجا می‌سوزم که آن آقا که هیچ سمتی در جمهوری اسلامی نداشته یک دفعه آمد و دبیرکل اصلاح طلب‌ها شد." "استاندار هر استان را مردم انتخاب کنند." سعید جلیلی (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "زمانی می‌توانیم یک تصمیم صحیح اقتصادی داشته باشیم که مبتنی بر گفتمان انقلاب و نظام باشد." سعید جلیلی ( مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "فضای دانشگاه‌ها باز و پرنشاط است." سعید جلیلی (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "هفت دور مذاکره برگزار شد و در نهایت در سال ۱۹۹۷ در بیانیه‌ای که دادند حکم علیه هاشمی دادند." علی اکبر ولایتی (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "بی جهت عده‌ای از متخصصین خانه نشین شده‌اند." علی اکبر ولایتی (مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "باید یک بیمه واحد با کفایت سراسری به نام بیمه سلامت ایرانیان درست شود." "در فتنه ۷۸ و ۸۸ هیئت‌های مذهبی نقش اساسی داشتند." علی اکبر ولایتی (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "حل مسئله هسته‌ای سخت‌تر از اجرایی کردن قرارداد ۵۹۸ نیست." "رابطه با چند کشور محدود آفریقایی و آمریکای لاتین خوب است ولی آورده‌ای برای نظام ندارد بلکه باید به خارج از کشور سفر کرد و به دیدن کشورهای دیگر رفت." "خطاب به (سعید جلیلی) دیپلماسی این نیست که انسان برود مقابل کشورهای دیگر خطابه بخواند و در مصاحبه مطبوعاتی مطالب خود را بیان کند. دیپلماسی این نیست که ما در یک طرف بنشینیم و آنها در طرف مقابل بنشینند و ما حرف مشخصی را بزنیم بدون آن که اقدامات دیگری در خارج از آن انجام دهیم. بحث دیپلماسی کلاس فلسفه نیست که شما بروید آنجا بگویید منطق ما قوی بود و آنها هم محکوم شدند. آنچه که مردم می‌بینند این است که شما چند سال مسئول هسته‌ای هستید یک قدم پیش نرفته‌اید و هر روز تحریم‌ها بیشتر شده است و فشارش بر مردم می‌آید." "در همان زمانی که بنده با تاکید آقای رئیس جمهور فرانسه به آنجا رفتم قائم مقام وزارت امور خارجه ، کاردار فرانسه را خواست و به نوعی به او گفت آن کسی که به پاریس آمده نماینده ما نیست و شما باید فلان آقا را قبول می‌کردید." "مذاکرات سولانا و آقای لاریجانی به جای خوبی رسید و به این توافق درباره همین تعداد سانتریفیوژ رسیدند اما همزمان با اینکه آقای لاریجانی و سولانا مذاکره می‌کردند یک مقام بلندپایه اجرایی در نمازجمعه تهران گفت که ما درخصوص مسائل هسته‌ای مذاکره نمی‌کنیم." "سولانا در مذاکرات بعدی تلکس این خبر را نشان دادند که یکی از مسئولان اجرایی گفته است ما در خصوص مسائل هسته‌ای مذاکره نمی‌کنیم، کارشکنی شد و مشابه این موضوع را در زمانی که مسئول سیاست خارجی بودم خود بنده داشته‌ام که بیان خواهم کرد. دشمن زمانی که تناقض بین مسوولان را می‌بیند آقای لاریجانی زحماتی کشید و می‌شد به توافق برسند و می‌شد آنجا مسئله را حل کرد اما اینجا کسی حرف دیگری زد که در واقع در صحنه نبودند در غیر این صورت لاریجانی مسئله را حل کرده بود." غلامعلی حدادعادل (مناظره اقتصادی، جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲): "دولت من در آینده برای مقابله با کاهش ارز ناشی از درآمد نفت باید سبک زندگی اسلامی را در نظر داشته باشد." غلامعلی حدادعادل (مناظره فرهنگی و اجتماعی، چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲): "در نظر برخی از مدیران کشور فرهنگ شبیه سبزی خوردن سر سفره تزئینی است." "قول می‌دهم در دولتم به مردم دروغ نگویم." غلامعلی حدادعادل (مناظره سیاسی، جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲): "گمان می‌کنند اگر ما به تحریم کنندگان لبخندی بزنیم و کدخدا را ببینیم، مسئله حل می‌شود."
نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در ایران این فرصت را دارند که خود را در برنامه‌های صدا و سیما به مردم معرفی کنند. این تبلیغات تلویزیونی از سال ۱۳۸۸ با مناظره‌های یک به یک، حساسیت و جذابیت بی سابقه‌ای پیدا کرد.
جملات جنجالی مناظره‌های انتخاباتی ایران
محور اين مقاله که به قلم کنت پولاک (Kenneth Pollack) و ری تکيه (Ray Takeyh) نوشته شده، بر اين اصل استوار است که اگر ايالات متحده آمريکا خواهان متوقف کردن برنامه های اتمی ايران است، بايد از شکاف موجود ميان تندروهای ايران که عمده دغدغه آنها مسايل امنيتی است و عملگرايان که هدف اصلی آنها درمان اقتصاد بيمار اين کشور است، استفاده کند. سياست پاداش و تنبيه نويسندگان نشريه 'سياست خارجی' چنين ارزيابی کرده اند که ايالات متحده می تواند با تعيين پاداشی بزرگ در ازای همکاری و تنبيهی سخت در صورت عدم همکاری ايران، موضع عملگرايان داخل حاکميت جمهوری اسلامی را که معتقدند ايران بايد جايزه را به بمب ترجيح دهد، در داخل جمهوری اسلامی تقويت کند. اين مقاله از برنامه های اتمی جمهوری اسلامی به عنوان "يک بحران بزرگ در عرصه امنيت ملی آمريکا" ياد کرده است و اتخاذ شيوه ای حساب شده برای رويارويی با آن را ضروری دانسته است. نويسندگان اين مقاله خاطرنشان کرده اند "شکی نيست که ايالات متحده آمريکا، خاورميانه و احتمالا بقيه دنيا اصولا اگر با يک ايران اتمی سر و کار نداشته باشند راحت تر هستند. اما بخش دشوار در اين ميان کسب اطمينان از اين است که ايران به قدرت [نظامی] اتمی تبديل نشود." البته مقاله در ادامه شرح می دهد که ظاهرا ايران با کمک چينی ها، آلمانها، پاکستانی ها، روسها و شايد کره شمالی ها، به پيشرفتهای قابل توجهی در برنامه های اتمی خود دست يافته است. هنوز دير نشده! کنت پولاک و ری تکيه در ادامه اين مقاله ابراز خوشبينی می کنند با وجود اين، هنوز گزينه هايی برای تغيير دادن مسير ايران، پيش روی آمريکا قرار دارد. توصيه نويسندگان مذکور به سران ايالات متحده، بهره گرفتن از نقاط آسيب پذير جمهوری اسلامی است. محافظه کاران ايران، اگرچه بنا به استدلالهای اين مقاله در مواردی، از جمله مقابله با اصلاح طلبان، اتحاد خود را به خوبی حفظ کرده اند، اما بر سر برخی موارد حساس همچون لزوم برخورداری از تسليحات هسته ای، شديدا دچار چند دستگی هستند. در حالی که گروهی از محافظه کاران، مسايل امنيتی را در صدر تمامی اولويتهای جمهوری اسلامی، حتی بالاتر از سياست خارجی و اقتصاد قرار می دهند، عملگرايان، در جهت متضاد، معتقدند که بقای جمهوری اسلامی در بلند مدت، مبتنی بر حل مشکلات اقتصادی است. اما در ميان اين دو گروه کاملا متضاد، طيف عظيمی از تصميم گيرندگان نظام اسلامی قرار دارند که ترجيح می دهند مجبور به انتخاب از ميان دو گزينه متضاد، يعنی يا بمب يا شيرينی نشوند. نشريه سياست خارجی، از اين تفاوت ديدگاه ها به عنوان موقعيتی ويژه برای آمريکا، اروپا و ساير متحدان آنها جهت متوقف کردن برنامه های اتمی ايران ياد کرده است. همان عملگراهای خوب عملگراهای ايران از ديد نشريه سياست خارجی همانهايی هستند که حتی در شرايط پر التهاب پس از انقلاب اسلامی نگذاشتند حضور ايران در بازارهای جهانی نفت دچار خلل شود و اکنون نيز پستهای مهمی را در ساختار جمهوری اسلامی در اختيار دارند. اين محافظه کاران عملگرا به جای يک دندگی، کوشيده اند ترتيبات و مناسبات اقتصادی و امنيتی خود را با قدرتهايی مطرح در جهان مانند چين، اروپا و روسيه برقرار سازند و در واکنش به تغيير حکومتهای افغاسنتان و عراق توسط آمريکا، سياستهايی اگرچه متفاوت، اما معتدل را در پيش گرفتند. دلايل تمايل احتمالی به سلاح های اتمی برخی سران روحانی جمهوری اسلامی در مجموع با اين ايده موافق هستند که ايران بايد برنامه های تحقيقات اتمی خود را ادامه دهد تا سرانجام به توانايی ساخت سلاح های اتمی دست يابد. البته نشريه سياست خارجی نتيجه می گيرد که اعمال سياست عمليات پيشگيرانه نظامی توسط امريکا، تمايل ايران به داشتن سلاح های اتمی را از نظر استراتژيک، توجيه می کند و نمی توان در اين زمينه، تهران را به طور کامل مقصر شناخت. وقتی آمريکا پيش از اينکه تاييد شود عراق به سلاحهای اتمی دست يافته، به اين کشور حمله کرد اما از بکار بردن نيروی نظامی عليه کره شمالی که معلوم شده بود به مرحله توليد سلاحهای هسته ای رسيده خوداری ورزيد، ايرانی ها نيز می توانستند ببينند که سلاحهای اتمی تنها عامل بازدارنده حمله احتمالی آمريکا است. تصميم آخر البته با وجود اين استدلال، نويسندگان مقاله نشريه سياست خارجی، همچنان معتقدند نيازهای اقتصادی ايران به جهان خارج و قدرت عملگرايان به حدی است که احتمالا می تواند در صورت به کار گرفتن سياستهايی سنجيده از سوی آمريکا، مانع از اتخاذ تصميم نهايی مقامهای جمهوری اسلامی، در حرکت به سوی توليد سلاحهای اتمی شود. برخی مديران ارشد ايران حتی تا آنجا پيش رفته اند که می گويند چنانچه روابط ايران و آمريکا همچنان تنش آميز باقی بماند، مشکلات اقتصادی جمهوری اسلامی قابل حل نيست. نويسندگان سياست خارجی سپس از زاويه ای ديگر به اهداف ايران نگاه کرده و اين احتمال را مطرح می کنند که ممکن است رهبران ايران قصد اين را داشته باشند که از برنامه های اتمی به عنوان اهرمی در مذاکرات خارجی، به ويژه اگر مذاکراتی با آمريکا برقرار شود استفاده کنند. مشوق بزرگ و تنبيه خطرناک با اين استدلالها، نويسندگان مقاله حاضر سپس به تشريح آنچه می تواند مشوقی موثر در مقابل ايران باشد می پردازند و می گويند چنين مشوقی بايد چنان بزرگ باشد که بتواند اقتصاد ايران را احيا کند. اگرچه در مقابل از تنبيهی بزرگ در صورت عدم موافقت ايران سخن می گويند و می افزايد تنبيه نيز بايد شامل تحريمهايی باشد که در صورت اجرا، اقتصاد را کاملا زمينگير کند. اين مقاله در عين حال تاکيد می کند که ايران نبايد صرفا تهديد شود بلکه ابتدا لازم است تشويق شود. طبيعتا آمريکا در اجرای چنين توصيه هايی به همراهی کامل متحدان اروپايی و آسيايی و دوستان خود در اطراف جهان نياز دارد. ايران تا کنون توانسته است از اختلاف رويکردهايی که ميان آمريکا و متحدانش وجود دارد استفاده کند. نويسندگان مقاله همچنين با برشمردن دلايلی، آمريکا را از دست زدن به حمله نظامی عليه ايران يا تغيير رژيم از طريق کودتا يا ساير روشهای مشابه بر حذر داشته و اين راه ها را نا کارآمد توصيف و در خاتمه بار ديگر بر لزوم معرفی مشوقهای مناسب و هماهنگی ميان آمريکا و متحدانش در مواجهه با برنامه های اتمی ايران تاکيد کرده است. خدمات
نشريه 'سياست خارجی' چاپ آمريکا که يکی از معتبرترين نشريات جهان در مسايل روابط بين الملل و ديپلوماسی است، در شماره ماه مارس - آوريل خود، يکی از مقالات اصلی اش را به بررسی برنامه های اتمی ايران و گزينه های پيش روی آمريکا در مواجهه با اين برنامه ها که رفته رفته حالتی بحرانی به خود می گيرد، اختصاص داده است.
عملگراهای جمهوری اسلامی، آمريکا را از حمله به ايران بی نياز می کنند؟
این چندمین بار است که آقای هاشمی رفسنجانی، موضوع شورای رهبری را در فضای سیاسی ایران مطرح می کند. او در بهمن ماه گذشته، در یکی از خبرسازترین اظهارنظرهای خود در این مورد گفت که اعضای خبرگان "شاید در آینده بدون شورا نتوانند کار درستی انجام بدهند" و افزود: "در صورت نبودن یک فرد مناسب حتماً می‌توانند [رهبری را] شورایی کنند چون قانون شورا شدن هم باز است". او در اسفندماه از این هم فرا رفت و تاکید کرد که بحث شورایی شدن رهبری "در قانون اساسی آمده" و "هم قبل از بازنگری و هم بعد از بازنگری به آن توجه شده است". تصریحات اکبر هاشمی رفسنجانی بر امکان شورایی شدن رهبری، در یک سال گذشته باعث واکنش – و سردرگمی– زیادی در فضای سیاسی و رسانه ای ایران شده است. به این دلیل مشخص که ایده "شورای رهبری"، در اصل ۱۰۷ قانون اساسی قدیمی ایران وجود داشت ولی با بازنگری این قانون در سال ۱۳۶۸، این اصل تغییر کرد و به صراحت تاکید شد که اعضای مجلس خبرگان، باید "یک" نفر -و نه یک شورا- را برای ایفای وظایف رهبری انتخاب کند. با توجه به این واقعیت بوده که تاکنون، ناظران متعددی حذف شورای رهبری در قانون اساسی جدید ایران را به اکبر هاشمی رفسنجانی یادآوری کرده و اشارات او به شورای رهبری را، بر مبنای قانون اساسی موجود بی پایه خوانده اند. این در حالی است که بعید به نظر می رسد فردی که در اداره سرنوشت سازترین جلسه مجلس خبرگان رهبری - برای انتخاب آیت الله خامنه ای- و سرنوشت سازترین جلسه مجلس خبرگان قانون اساسی در سه دهه اخیر –برای بازنگری قانون اساسی- مهم ترین نقش را داشته، از تغییر قانون اساسی ایران بی اطلاع باشد. البته نمی توان به راحتی حدس زد که اشارات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به موضوع شورایی شدن رهبری، مشخصا ریشه در چه برداشتی از قانون اساسی داشته، اما شاید واکاوی "بین سطور" اصل ۱۱۱ قانون اساسی موجود، به گمانه زنی در مورد چنین برداشتی کمک کند. در این اصل آمده است که "در صورت فوت یا کناره‌ گیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت، نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند. تا هنگام معرفی رهبر، شورایی مرکب از رئیس‌جمهور، رئیس قوه‌ی قضائیه و یکی از فقهای شورای نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه‌ وظایف رهبری را به طور موقت به عهده می‌گیرد." اصل ۱۱۱، البته شورایی که تا هنگام انتخاب جانشین رهبری وظایف او را به عهده می گیرد را، "موقت" می داند و "شورای رهبری" نمی نامد. اما در این اصل، نکته ای وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته و آن، ذکر نشدن "سقف زمانی" برای مسئولیت چنین شورایی است. مطابق این اصل، اعضای مجلس خبرگان باید در "اسرع وقت" رهبر جدید را تعیین کنند، اما تعریف نشده که این اعضا، حداکثر چقدر برای این انتخاب مهلت دارند و اگر تا چه مدتی بر روی فردی به نتیجه نرسیدند چه خواهد شد. در حقیقت با توجه به اینکه جانشین رهبر، باید حداقل رای دوسوم از حاضران در مجلس خبرگان را داشته باشد، در صورتی که هیچ کاندیدایی این میزان رای را به دست نیاورد، به لحاظ تئوریک شورای سه نفره ذکر شده در اصل ۱۱۱ می تواند به طور نامحدود به ایفای وظایف رهبری بپردازد. در صورتی که اعضای مجلس خبرگان، در درازمدت نتوانند بر روی کاندیدایی مشخص به توافق برسند، این شورای سه نفره حتی در شرایطی خاص، قادر است با انجام همه پرسی برای بازنگری در اصول قانون اساسی – از جمله اصول مرتبط با رهبری – نیز موافقت کند. شورای سه نفره، البته اختیار انجام تعداد کمی از وظایف رهبری و از جمله صدور فرمان همه پرسی را ندارد، اما می تواند در صورت تمایل، "پس از تصویب سه چهارم اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام" به انجام این وظایف هم بپردازد. به عبارت دیگر، اشارات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به باز بودن راه قانونی تشکیل شورای رهبری، در شرایطی انجام شده که از نظر تئوریک این امکان وجود دارد که در فرایند تعیین رهبر آینده، شورایی سه نفره جایگزین او شود و حتی با زمینه سازی تغییر قانون اساسی، به احیای صریح "شورای رهبری" بپردازد. اما آیا، سوای احتمالات تئوریک ذکر شده، در عرصه عمل هم امکان به توافق نرسیدن دو سوم اعضای مجلس خبرگان در مورد جانشین رهبر وجود دارد؟ با توجه به اینکه بعید به نظر می رسد که آیت الله خامنه ای، پیش از درگذشت، در مورد جایگزین خود سفارشی را بیان نکند، با فرض اینکه بعید است که اعضای مجلس خبرگان به راحتی بتوانند به سفارش بر جای مانده از رهبر بی اعتنایی کنند و با توجه به نقش آفرینی احتمالی سپاه در مقطع حساس تعیین جانشین رهبری، احتمال کمی وجود دارد که خبرگان برای مدتی طولانی بر سر انتخاب جایگزین آقای خامنه ای اختلاف نظر داشته باشند. با وجود این، همچنان احتمال اینکه هیچ کاندیدایی دوسوم آرای نمایندگان مجلس خبرگان را به دست نیاورد، کاملا منتفی نیست. به‌ویژه با توجه به اینکه " تک تک" کسانی ممکن است جزو کاندیداهای احتمالی جانشینی آیت الله خامنه ای تلقی شوند، در جلب حمایت سراسری تصمیم گیران نظام جمهوری اسلامی – و حتی بخش محافظه کار حکومت – با مشکلات واقعی مواجهند. مروری بر اسامی "روحانیون جوان تر از آیت الله خامنه ای" که ممکن است در فهرست کاندیداهای رهبری آینده جمهوری اسلامی ایران قرار داشته باشند، به وضوح نشان می دهد که تصور اجماع محافظه کاران حاکم بر روی هر یک، یا تصور برخورداری هر کدام از آنها از "همه صفات" مورد نظر آقای خامنه ای، تا چه حد دشوار به نظر به می رسد. در چنین شرایطی، حتی با وجود احتمال زیاد به توافق رسیدن دو سوم اعضای مجلس خبرگان بر روی رهبر آینده، از احتیاط به دور است که چنین امکانی را، قطعی تلقی کنیم. امکانی که در صورت عدم وقوعش، فکر کردن به راه حل هایی چون اداره شورایی جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی، و حتی تا زمان بازنگری قانون اساسی، موضوعیت خواهد داشت.
اکبر هاشمی رفسنجانی اخیرا از "آماده شدن" گروهی در مجلس خبرگان برای تعیین کاندیداهای جانشینی آیت الله خامنه ای سخن گفته است. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، همچنین گفته که قبل و بعد از تغییر قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ و حذف "شورای رهبری" از متن آن، معتقد به رهبری شورایی بوده ولی "تسلیم" تصمیم مجلس خبرگان شده است.
آیا تشکیل شورای رهبری بعد از آیت الله خامنه‌ای غیرممکن است؟
خبرگزاری مهر می افزاید که پیشتر اخباری در مورد لغو سفر محمود عباس منتشر شده بود. جمهوری اسلامی از اوایل دهه ۱۹۹۰ و انعقاد توافقنامه اسرائیل و فلسطینیان برای دستیابی به صلح از طریق مذاکره، با تشکیلات خودگردان فلسطینی و روند صلح خاورمیانه مخالف بوده و از گروه های مخالف صلح، از جمله جنبش حماس حمایت کرده است. پیشتر، برخی گزارش ها حاکی از آن بود که اسماعیل هنیه، نخست وزیر جنبش حماس که اداره امور غزه را در دست دارد، برای شرکت در اجلاس غیرمتعهدها به تهران می رود اما بعدا منابع ایرانی این خبر را تکذیب کردند و به گزارش خبرگزاری فرانسه، آقای هنیه نیز گفت که دعوت به شرکت در اجلاس را نپذیرفته است. اکثر کشورهای جهان تشکیلات خودگردان را نماینده فلسطینیان و اداره کننده امور سرزمین های فلسطینی می دانند.
سفیر تشکیلات خودگردان فلسطینی در تهران به خبرگزاری مهر گفته است که محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان، روز چهارشنبه به منظور شرکت در اجلاس سران کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها به تهرا سفر می کند.
سفیر فلسطین: رئیس تشکیلات خودگردان به تهران می آید
تيم منچستريونايتد در دو سال اخير چه در داخل زمين و چه در خارج از آن دچار مقداری ناکامی های مالی شده بود، مقامهای اين باشگاه اميدوارند که قرارداد جديد، وضعيت تيم را بهبود ببخشد و شرايطی را برای رسيدن به قهرمانی، چه در باشگاههای اروپا و چه در قهرمانی های خانگی(ليگ برتر انگلستان) فراهم کند. در ابتدای فصل طبق يک آمار کلی، تيم رئال مادريد به عنوان پردرآمد ترين باشگاه فوتبال جهان از منچستر پيشی گرفت. وودافون بزرگترين شرکت تلفن همراه در دنيا، در ماه اکتبر اعلام کرد که قراردادش با منچستر يونايتد به ارزش سالانه ۵/۱۵ ميليون دلار را دو سال زودتر از موعد مقرر در پايان فصل ۲۰۰۶-۲۰۰۵ فسخ می کند. در عوض اين شرکت می خواهد حمايتش از جام باشگاه های اروپا را تمديد کند و شبکه رسمی موبايل اين تورنمنت شود، اين امر باعث شد تا تيم منچستر در صدد پيدا کردن حامی مالی جدیدی باشد. پيش از اين در بريتانيا بزرگترين قرارداد حمايت مالی، که به عنوان تبليغ نشان يک شرکت روی پيراهن های فوتبال انجام شده بود، قرارداد فعلی بين تيم چلسی و شرکت لوازم خانگی و الکتريکی سامسونگ به ارزش 87 ميليون دلار به مدت پنج سال است. خدمات
بزرگترين قرارداد حمايت مالی، چاپ نشان تبليغاتی يک شرکت بر روی پيراهن های فوتبال، به ارزش99 ميليون دلار و به مدت چهار سال، بين تيم فوتبال منچستر يونايتد و شرکت AIG (گروه بين المللی بيمه آمريکا) بسته شد.
قرارداد99 ميليون دلاری منچستر
شمار کشته شدگان بين يازده تا چهارده نفر و سن آنها بين بيست تا چهل سال گزارش شده است. شهر لطيفيه که اين مردان شيعه در آن به رگبار گلوله بسته شده اند از شهرهای سنی نشين عراق است و گزارشهای متفاوتی در زمينه اين رخداد وجود دارد. گزارش خبرگزاريهای فرانسه و رويتر حاکی از اين است که برخی از کشته شدگان زن بوده اند. بنابر گزارش رويتر، اين کشتار در داخل خانه رخ داده و مردان مسلح يازده زن و مرد شيعه را سربريده اند. به گزارش اين خبرگزاری، پليس پيشتر به اين خانواده شيعه هشدار داده بوده که شهر سنی نشين لطيفيه را ترک کنند اما آنها چنين نکرده بودند. در روز پنجشنبه (29 نوامبر) که اين کشتار در لطيفيه رخ داده، يکی از پاسگاههای ايست و بازرسی در نزديکی ساختمان وزارت کشور عراق در شهر بغداد صحنه بمبگذاری انتحاری ای شده که چهار مأمور پليس در آن جان باخته اند. گزارشها حاکی از اين است که فرد حمله کننده لباس پليس به تن داشته و هنگامی که خودروهای پليس در حال ورود به وزارت کشور بوده اند مواد منفجره ای که به خود بسته بوده را منفجر کرده است. خدمات
گزارشها از عراق حاکی از اين است که مردان مسلح با حمله به سه خانه مسکونی در شهر لطيفيه در سی کيلومتری بغداد، چندين مرد شيعه را که همگی با هم خويشاوند بودند به داخل خودروی وانتی بردند و با رگبار گلوله از پای درآوردند.
کشتار يک خانواده شيعه در يکی از شهرهای سنی نشين عراق
لباس عروسی نفیس پرنسس دایانا به طراحی امانوئل‌ها همچون جامه شاهدخت قصه‌های پریان، ترکیبی بود از چین و شکن و تزیینات،‌ که در سرتاسر جهان سروصدا برپا کرد کتی کسترین، طراح مد و مشاور خلاق، می‌گوید: "در این نمایش لباس، مدل‌ها مانند دختران جوانی بودند که گویی از سر بازی و شوخی لباس‌های شخصیت‌های دیگر را به تن کرده‌اند تا شمایلی نو برای خود بسازند. لباس‌ها نسخه ژولیده‌نمایی از سبک طراحی دهه ۱۹۸۰ بود. مدل‌ها مثل ستاره‌های راک‌ لباس پوشیده بودند، اما گویی جامه‌های‌شان از فروشگاه‌های دست دوم‌فروش یا ارزان‌فروشی تهیه شده بود." این ظاهر، در سطح بین‌المللی، با هر معیاری عجیب‌وغریب و اندکی مضحک به نظر می‌رسید. کسترین که برای نشریه پورتراند ووگ چین کار می‌کند، ادامه می‌دهد: " ارتباط دنیای مد با سبک دهه ۱۹۸۰ رابطه‌‌ای است همراه با عشق و نفرت توامان." و این تنها حکایت گوچی نیست، اسلوب دهه ۱۹۸۰ در سال‌های اخیر برای چندین طراح از جمله طراحان برند بالنسیاگا، منبع متناقضی از عشق و تنفر و جذابیت بوده است. یکی از هنرمندانی که از آن دهه الهام می‌گیرد، طراح بریتانیایی الیزابت ایمانوئل است که در آثارش روایتی امروزی و ترکیبی از پوشش رویایی دهه ۱۹۸۰ به دست می‌دهد. مجموعه انحصاری (couture collection) جدید او با نام "الیزابت: پاریس ۱۹۰۲" پر بود از لباس‌هایی با چین‌های ظریف و حاشیه‌های تزیین‌شده و نیز طراحی‌های شورانگیز و خیالی. و همانند نمایش گوچی در این‌جا هم لباس‌ها نفیس و در عین حال کمی نامتعارف به نظر می‌رسیدند. مدلی را مجسم کنید که جامه‌ای شبیه به پوشش شاهدخت‌های قصه‌های پریان در بر دارد و چکمه دکتر مارتین به پا کرده و چهره‌اش را با آرایشی عجیب‌وغریب آراسته است. اگر فردی واجد چنان صلاحیتی باشد که ظاهری شاهدخت‌گونه را واژگونه سازد و آن را با عناصری به ظاهر ناهمگون ترکیب کند، البته او کسی جز الیزابت امانوئل نیست. الیزابت در سال۱۹۸۰، همراه با همسر آن زمانش دیوید، فاخرترین لباس آن دهه را طراحی کردند،؛ لباس عروسی معروفی که پرنسس دایانا در ۱۹۸۱ در مراسم ازدواجش به تن کرد. ازدواج شاهزاده چارلز و بانو دایانا اسپنسر را ۷۵۰ میلیون نفر در سراسر جهان تماشا کردند. این ازدواج نقطه‌ عطف تاریخی مهمی بود و آن لباس، به طراحی امانوئل‌ها، در خلق آن لحظات نقشی بسزا داشت. جامه عروسی شورانگیز و نفیس دایانا، پوششی پرچین‌وشکن از ابریشم تافته عاج‌رنگ و توری آنتیک بود که با ۱۰ هزار مروارید و بیش از ۷ و نیم متر تور سر آراسته شده بود. لباس آن‌قدر بلند و حجیم بود که در کالسکه - در مسیری که عروس را به کلیسای سنت‌پل می‌برد- مچاله شده بود. بیشتر بخوانید: امانوئل می‌گوید: "هدف ما آن بود که شور و هیجانی برانگیزیم. این عروسی همچون مراسم ازدواج شاهدختی از قصه‌های پریان بود. خوشبختانه آن زمان برای این نوع طراحی لباس نیز دوره مناسبی به شمار می‌آمد، زیرا استفاده از چین زیاد و همچنین تزیین‌کاری رایج بود." این جامه قطعا عصاره و چکیده زمانه خود به‌شمار می‌آمد؛ بویژه با آن حال‌و‌هوا و اشارات ضمنی به لباس‌های فاخر و تجملی زنان ثروتمند، آستین‌های پفی دهه ۱۹۸۰، تناسبات اغراق‌آمیز بزرگ، و موجی از چین‌های لایه‌لایه و توبرتو. آری لباس عروسی پرنسس دایانا اثری بود خارق‌العاده و فراموش‌نشدنی. دایانا همراه با الیزابت و دیوید امانوئل در حال انتخاب لباس برای بازدیدی سلطنتی، کاخ کنزینگتون، ۱۹۸۶ این زن و شوهر جوان، امانوئل‌ها، تقریبا یک‌شبه از گمنامی به شهرتی جهانی دست یافتند. در اواخر دهه ۱۹۷۰، آن‌ها به تازگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودند و برند و طراحی‌های‌شان با استقبال روبه‌رو شده بود. بیانکا جگر، که در آن زمان یکی از شخصیت‌های جذاب به شمار می‌آمد، از مشتریان‌شان بود. از این هنرپیشه سابق عکسی در دست است که او را در کلوب شبانه معروف استودیو ۵۴ در نیویورک نشان می‌دهد، در حالی که لباسی با طراحی امانوئل‌ها بر تن دارد. این زوج به‌رغم موفقیتی نسبی که به دست آورده بودند، برای آن‌چه در پیش بود هیچ آمادگی‌نداشتند. الیزابت امانوئل می‌گوید: "در آن زمان با مجله ووگ که دفترش در کوچه‌مان بود ارتباط نزدیکی داشتیم. بلوزی صورتی برای ووگ فرستادیم و پیشنهاد دادیم که آن را هنگام عکاسی از دایانا استفاده کنند. دایانا از آن لباس خوشش آمد و پرسید طراحش کیست؟" و وقتی که دایانا به استودیوی آن‌ دو سر زد، از همان لحظه اول ارتباط نزدیکی بین‌شان ایجاد شد: "ما ارتباط خیلی خوبی با هم برقرار کردیم. اختلاف سنی چندانی هم نداشتیم. او در آن زمان درواقع هنوز نوجوان به‌شمار می‌آمد و ما هم تازه فارغ‌التحصیل شده بودیم و مانند دایانا هنوز سبک و سیاق خویش را نیافته بودیم." الیزابت می‌افزاید: "دایانا ساده و کم‌تجربه‌ بود. ما نیز چنین بودیم و از این جهت خیلی به هم می‌خوردیم. او از رسم‌ورسومات متعارف آگاهی نداشت و ما نیز همچون او بودیم، پس آن کاری را که دوست داشتیم انجام دادیم. ما می‌خواستیم نمایشی پرشور و هیجان برپا کنیم و در این کار نوعی حس رهایی و آزادی داشتیم که کمک‌مان می‌کرد که هر آن‌چه می‌خواهیم انجام دهیم." بانو دایانا، آن‌گونه که آن زمان خطاب می‌شد، در نخستین رویدادی که در مقام نامزد شاهزاده چارلز ظاهر شد، لباسی بلند به تن داشت که امانوئل‌ها طراحی کرده بودند. و از همان لحظه این دو طراح در کانون توجه قرار گرفتند. امانوئل می‌گوید: " وقتی دایانا در سال ۱۹۸۱ عروسی کرد، معروف‌ترین زن در جهان به‌شمار می‌آمد." این طراح ادامه می‌دهد: "هر عروس خانواده سلطنتی منشا تاثیر به‌شمار می‌آید." لباس عروسی دایانا جریان جدید و گسترده‌ای در طراحی لباس‌های عروس به راه انداخت و استفاده از تور بلند و چین‌های زیاد را رواج داد. این سبک با اسلوب متعارف‌تر و سنتی‌تر لباس‌های ای لاین- که در بالاتنه چسبان و در پایین گشاد بودند- متفاوت بود. او می‌افزاید: "ما از سر بی‌تجربگی و سادگی چنین کردیم، قصد نداشتیم انقلابی به پا کنیم. همه ما در حین خلق آن اثر اوقات خوشی را تجربه می‌کردیم، و هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌توانست مانع‌مان شود. دایانا بهترین همراه‌مان بود؛ همکاری بود با فکری باز که تلاش می‌کرد تا لباسی رویایی که نفس‌ها را در سینه حبس می‌کند خلق کنیم. این لباس شاهدختی‌ترین لباس جهان به شمار می‌آمد و البته حالا که به گذشته نگاه می‌کنم- با توجه بر آن‌چه بر دایانا گذشت- اندوهگین نیز می‌شوم." الیزابت می‌گوید: "عروسی دایانا هیچ کم نداشت و چیزی به پای آن نمی‌رسید. ترکیب داستان دایانا با این‌که چگونه هنگامی که از پله‌های سنت‌پل بالا می‌رفت، باد در تورش پیچید و آن بوسه در بالکن، همه تصاویری خیره‌کننده بودند. در آن لحظات جادویی در کار بود که احساسات مردم را برانگیخت و برای دایانا روزی بسیار خوش رقم زد." لباس عروسی پرنسس دایانا، در کنار بلوزحریر صورتی، و نیز پیراهنی از پارچه تافته مشکی، که پیش از ازدواج پوشید(همه به طراحی امانوئل‌ها)؛ در این تصویر دیده می‌شود لباس قدرت آن‌گونه که کتی کسترین شرح می‌دهد: "آن لحظه‌ فقط به خاطر طراحی لباس عروس مهم و به‌یادماندنی نبود، بلکه همچنین به‌خاطر فردی بود که آن را بر تن داشت. دایانا عروسی خجالتی و معصوم بود، با چشم‌های درشتی که از پشت موهای چتری‌‌اش نگاه می‌کرد." انتشار عکس‌های بانو دایانا در پیش از عروسی فضا را برای شکوه‌مندی هر چه بیش‌تر روز ازدواج فراهم‌تر کرده بود؛ کسترین به عکس خاصی اشاره می‌کند که: "او را نشان می‌داد که در مهدکودک(جایی که کار می‌کرد) بچه‌ها در آغوشش نشسته‌ بودند." او می‌افزاید: "دایانا انگار شاهدختی از قصه‌های پریان بود، که در دنیای واقعی می‌زیست. در آن روزها مطابق رسم‌ورسومات، عروس باید باکره می‌بود و از طبقه‌ای خاص انتخاب می‌شد. دایانا در حباب اشرافیت زیسته بود، اما این لباس پرطرفدار، که شخصیتش را جلوه‌گر کرد، دریچه‌ای به زندگی تازه‌ او گشود. لباس عروسی‌اش، جامه‌ای بود هویت‌بخش، چشمگیر، فاخر و بی‌همتا. و همچون خود دایانا گرچه ظاهری معصومانه داشت، اما در عین حال نیرومند بود. و این درواقع همچون پیش‌درآمدی بود بر شخصیت حقیقی او و قدرتی که از آن خویش کرد. تصویر دایانا در لباس عروسی‌اش، فراموش‌نشدنی بود. هنگامی که فرگی، خواننده و بازیگر امریکایی، لباس عروسی‌ای با ظاهری مشابه شاهدخت انگلیسی انتخاب کرد، نتیجه به‌هیچ‌وجه مشابه نبود؛ در‌حالی‌که لباس عروسی دایانا آغازی بر حکم‌رانی او به‌شمار می‌آمد." البته به توصیه کتی کسترین جنبه دیگری را نیز باید در نظر گرفت. او می‌گوید: "این لباس انگار از دایانا محافظت هم می‌کرد. دایانا را در هاله‌ای حفاظتی قرار می‌داد، که نشانه حمایت امانوئل‌ها از او نیز به‌شمار می‌آمد. "و البته حالا که به گذشته نگاه می‌کنیم، یادآوری آن روزها غم‌انگیز نیز هست، لباس عروس قصه‌های پریانی که همچون این آثار فرجامی خوش نداشت و به پایانی تراژیک انجامید." لباس عروسی معروف دایانا و دیگر لباس‌های طراحی‌شده به دست امانوئل‌ها، از جمله آن بلوز حریر صورتی کم‌رنگ با یقه چین‌دار ظریفش، برای نسلی از زنان جوان منبع الهام شد. کسترین که در آن زمان دخترمدرسه‌ای بود، تاثیر لباس‌های دایانا را به یاد می‌آورد. او می‌گوید: "فکر نمی‌کنم دایانا خودش متوجه بود، ولی واقعا ظاهر خارق‌العاده‌ای داشت. مردم هم همیشه دوست دارند خودشان را به شکل شخصیت‌های جذاب دربیاورند، چه آن فرد کیم کارداشیان باشد و چه کیت ماوس(مدل معروف). آدم‌ها فانتزی خودشان را در این شخصیت‌ها می‌بینند." پس از طراحی لباس عروسی دایانا، برای امانوئل‌ها بسیار سخت بود که بتوانند اثری برتر بیافرینند و یا پروژه‌ای همسنگ آن تجربه کنند. الیزابت می‌گوید: "آن تجربه ما را به آن‌چه امروز هستیم تبدیل کرد و هویت‌مان را شکل داد. فراتر رفتن از آن بسیار سخت بود و هیچ‌چیز دیگر با آن قابل مقایسه نبود." پیش‌طرح امانوئل‌ها از لباس عروسی دایانا، که مروارید دوزی‌شده بود و یقه چین‌دار داشت دوران حرفه‌ای امانوئل ها نیز مثل طراحی‌هایشان پر از فراز‌ونشیب و هیجان بوده است. از آن زمان به بعد امانوئل‌ها پستی‌وبلندی‌های بسیار از سرگذراندند. آن‌ها در سال ۱۹۹۰ زندگی جدا از یکدیگر را آغاز کردند و سپس طلاق گرفتند. پس از آن، برند‌شان به مشکلات مالی برخورد و مشکلات اقتصادی دیگر هم از پی آن پیش آمد، از جمله پرونده‌ای که به دادگاه کشیده شد. حالا اما الیزابت چه توصیه‌ای به طراحان جوان دارد؟ می‌گوید: "مالکیت نشان تجاری‌تان را از آن خود کنید. من برندم را از دست دادم، برای همین قدر داشتنش را می‌دانم. و مهم‌ترین نکته آن است که با افرادی کار کنید که به آن‌ها اطمینان دارید." البته مسیر الیزابت از آن پس همیشه نیز در نشیب طی نشد و فرازهایی هم داشت. از کارهای برجسته او می‌توان به طراحی لباس برای آثاری از جمله باله رامبرت، فیلم فرانکشتاین، باله مدرن پرومته در باله ملی هلند، و طراحی لباس فرم برای کارکنان خط هوایی ویرجین نام برد. او همچنین برای هنرپیشه‌هایی مانند جون کالینز و الیزابت تیلور لباس طراحی کرده است. در فرش قرمز اسکار سال گذشته نیز دو شخصیت لباس‌های طراحی او را بر تن داشتند. از الیزابت امانوئل درباره عروسی‌های سلطنتی اخیر می‌پرسم، او پاسخ می‌دهد: "لازم است که بار دیگر شور و هیجان را به این مراسم بازگردانیم." این قطعا همان کاری است که او با مجموعه انحصاری پاریس ۱۹۰۲ انجام داده است. او می‌گوید: "من دوست دارم این‌ آثار عمری طولانی داشته باشند. این‌ها لباس‌های ارزان سری‌دوزی نیست، بیش‌تر به کار هنری شبیه است. اگر وارد صنعت مد نشده بودم، احتمالا به طراحی لباس فیلم و نمایش می‌پرداختم." امانوئل درباره مجموعه پاریس ‍۱۹۰۲ توضیح می‌دهد:" با لباس‌های این مجموعه هر فرد می‌تواند ستاره فیلم خودش باشد." مجموعه لباس‌های اخیر به ‌تمامی کار دست است. امانوئل می‌افزاید: "هر لباس این نمایشگاه اثری یکتا به‌شمار می‌آید." از جمله این آثار می‌توان به پیراهن مردانه رومئو با جنس ژرژت اشاره کرد که در طراحی آن از باله رومئو و ژولیت الهام گرفته شده، و الیزابت آن را با شلواری سیاه ترکیب کرده و به گفته خودش به اثرش هویتی بیناجنسیتی بخشیده است. آیا الیزابت امانوئل خویش را شخصیتی منعطف می‌داند؟ خودش پاسخ می‌دهد: "احتمالا شخصیتی منعطف دارم. هنوز در این کار حضور دارم و حرفه‌ام برایم بسیار هیجان‌انگیز است. فکر می‌کنم هنوز بهترین اثرم را خلق نکرده‌ام. باورش سخت است که از ۱۹۸۱ تا امروز مسیری طولانی را پیوسته پیموده‌ام. در کارم تجارب بسیار کسب کرده‌ام و در ذهنم بسیار چیزها گرد آورده‌ام و از همه آن‌ها استفاده می‌کنم تا اثری نو خلق کنم." جین سیمور، هنرپیشه، در لباس شبی به طراحی امانوئل، همراه با فردی مرکوری(خواننده)
لباس شبی بلند از پارچه تافته با دامن پف‌دار در کروز شوی گوچی، تماشاگران را غافلگیر کرد و سبک پوشش دهه ۱۹۸۰ میلادی را با همه شکوهش به یاد آورد.
پرنسس دایانا؛ لباس قدرت برای عروس خجالتی
هنری پِرِکت (وسط) با محمد بهشتی و ابراهیم یزدی تماس مستقیم داشت یکشنبه ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» از در و دیوار سفارت آمریکا بالا می‌رفتند، هنری پِرِکت از دانشگاه کُلگیت ایالت نیویورک، محل تحصیل پسرش، در حال بازگشت به واشنگتن بود که از رادیوی ماشین خبر گروگان گیری را شنید. او به بی‌بی سی فارسی می‌گوید که پس از رسیدن به واشنگتن برای حل و فصل غائله به محمد بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و عضو بانفوذ شورای انقلاب، متوسل می‌شود. هنری پِرِکت می‌گوید: «به درخواست ما (شرکت مخابراتی) ‌ای تی‌اند تی سیستم پیشرفته‌ای برای تماس با ایران نصب کرده بود. بنابراین قادر بودیم که بدون دردسر زیاد به تهران زنگ بزنیم.» او می‌افزاید: «من با بهشتی صحبت کردم و از او پرسیدم که آیا می‌تواند برای آزادی کارکنان سفارت به ما کمک کند؟ گفت، ببینم چکار می‌توانم بکنم، الان باید به جلسه شورای انقلاب بروم. او هرگز زنگ نزد.» به گفته پِرِکت، بهشتی قول داد بعد از پایان نشست شورای انقلاب با او تماس بگیرد ولی به وعده‌اش عمل نکرد. هنری پِرِکت اما تنها مقام آمریکایی نیست که با این روحانی قدرتمند نزدیک به رهبر انقلاب در تماس مستقیم بوده. چند دیپلمات بازنشسته دیگر هم در مصاحبه های جداگانه به بی‌بی سی فارسی گفته‌اند که در مقاطع مختلف با آقای بهشتی دیدار‌ها و مذاکرات مهمی داشته‌اند. ماهیت و دامنه تماس‌های این روحانی ارشد با آمریکا همواره از بحث برانگیز‌ترین موضوعات تاریخ انقلاب ایران بوده است. محمد بهشتی: صریحا می‌گویم که من همواره با خط سازش مخالف بودم اتهام 'زد و بند با شیطان بزرگ' دانشجویان رادیکالی که ۳۵ سال پیش سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند می‌گفتند که با «اقدام انقلابی خود فعالیت‌های جاسوسان آمریکایی در لانه جاسوسی را افشا کردند.» انتشار اسناد «لانه جاسوسی آمریکا» به خصوص برای چهره‌های سیاسی لیبرال مانند عباس امیرانتظام هزینه سنگینی در پی داشت. معاون نخست وزیر موقت پس از بازداشت باید در دادگاه توضیح می‌داد که چرا ویلیام سالیوان، سفیر سابق آمریکا، او را بنا بر عرف اداری و دیپلماتیک در نامه‌ای رسمی «آقای عباس امیرانتظام عزیز» خطاب کرده. او در ‌‌‌‌نهایت بنا بر اتهاماتی نظیر مخالفت با اصل ولایت فقیه، تلاش برای انحراف انقلاب و جاسوسی سال‌های طولانی از عمرش را در پشت میله‌های زندان گذراند. طراحان اشغال سفارت در حالی علیه عباس امیرانتظام دست به «افشاگری» زدند که درباره اسناد مربوط به محمد بهشتی سکوت اختیار کردند. ابراهیم اصغرزاده، از اعضای شورای مرکزی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به بی‌بی سی فارسی می‌گوید که در مورد تماس‌های آقای بهشتی با آمریکایی‌ها اسنادی پیدا شده بود ولی آن اسناد «منفی» نبود و حتی شخصیت انقلابی‌ وی را تایید می‌کرد. آقای اصغرزاده می‌افزاید: «سندهای مربوط به آقای بهشتی را چندان مهم نمی‌دیدیم که شورای مرکزی تقاضای ملاقات با (آیت الله خمینی) را بکند و برود از امام کسب تکلیف کند. همین را کافی می‌دانستیم که آقای موسوی خوئینی‌ها مطلع می‌شد و امام را در جریان می‌گذاشت.» این در حالیست که بنا بر اظهارات مقامات آمریکایی که با آن‌ها صحبت کرده‌ام، تماس‌های آقای بهشتی با آنان کم نبود. به نظر می‌رسد که آیت الله خمینی یا حلقه قدرت نزدیک به او برملا شدن اسناد مربوط به آقای بهشتی را مصلحت نمی‌دانست؛ در فضای چپی و پرتشنج آن دوران، تماس مستقیم داشتن با بزرگ‌ترین «دشمن انقلاب» می‌توانست هزینه بسیار سنگینی برای نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی داشته باشد. با این حال، برخی مخالفان سرسخت محمد بهشتی او را « متخصص زد و بند با شیطان بزرگ» می‌خواندند. اما آقای بهشتی اتهام وابستگی به «خط سازش با آمریکا» را قویا رد می‌کرد. او یک بار به روزنامه کیهان گفته بود: «صریحا می‌گویم که من همواره با خط سازش مخالف بودم و هستم و صریحا می‌گویم که در هیچ گفت‌وگو و مذاکره‌ای که به سمت آوانس به آمریکا دادن و آوانس از او گرفتن پیش برود و پیش رفته باشد حاضر نبوده‌ام و اگر مذاکره‌ای بوده که دیگران در آن شرکت داشته‌ و خواسته‌اند مذاکره را به این سمت ببرند جلوی آن را گرفته‌ام.» طرفداران محمد بهشتی، از جمله حسن روحانی، رئیس جمهوری فعلی ایران که در کتابش به طور مفصل از نفوذ فکری بهشتی بر خود صحبت می‌کند، همچنان او را قربانی کمپین «ترور شخصیت» گروه‌های «ضد انقلاب» می‌دانند و بر نقش کم نظیر او در تثبیت نظام تاکید دارند. معدودی سند از جمله گزارش گفت‌وگوی روز هفتم آبان آقای بهشتی با مسئول ایران وزارت امور خارجه آمریکا و بروس لینگن، کاردار آمریکا در تهران هم که سال‌ها پس از کشته شدن وی در بمب گذاری هفتم تیر ۱۳۶۰ منتشر شده، توسط دوستارانش مدرک تبرئه از اتهامات ارزیابی می‌شود. هنری پِرِکت: بهشتی دمپایی پوشیده بود و جوراب نداشت...برخوردش ‌ معمولی و خوشایند بود ملاقات حضوری در تهران هنری پِرِکت حدود یک هفته قبل از گروگان گیری، برای نخستین بار در تهران با آقای بهشتی، دبیرکل وقت حزب جمهوری اسلامی ملاقات کرده بود. دیپلمات آمریکایی از سفر محرمانه خود برای گفت‌وگو با دولت بازرگان، استفاده کرد تا به دیدار روحانی مقتدری برود که بنا بر ارزیابی سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا، مرد شماره دوی حکومت بود. با وجود گذشت ۳۵ سال از آن سفر، پِرِکت هنوز بهشتی را خوب به خاطر دارد. او به بی‌بی سی فارسی می‌گوید: «(بهشتی) دمپایی پوشیده بود و جوراب نداشت، ‌ با اینکه پاییز بود و هوا قدری سرد. به چهره‌ای شباهت داشت که از کتاب‌های عهد عتیق آمده، ‌ شخصیتی با اقتدار، (برخوردش) ‌ معمولی و خوشایند بود.» هنری پِرِکت به ایران رفته بود تا به مهدی بازرگان، نخست وزیر و ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه اطلاع دهد که جیمی کار‌تر پس از ماه‌ها تردید، سرانجام تصمیم گرفته که به شاه سرگردان برای معالجه سرطان اجازه ورود به آمریکا را بدهد. او و بروس لینگن، کاردار وقت آمریکا در تهران از مقامات ارشد دولت موقت خواستند که در برابر هجوم احتمالی تندرو‌ها، از سفارت محافظت کنند. پیام آن‌ها به طرف ایرانی این بود که علی رغم ورود شاه، آمریکا انقلاب را پذیرفته و قصد تعامل با جمهوری اسلامی را دارد، اما آن طور که حوادث چند روز بعد نشان داد، در فضای انقلابی آن دوران، پیام‌های دوستی واشنگتن در تهران خریدار زیادی نداشت. به گفته آقای پرکت، امکان دیدارهای جداگانه‌اش با آیت الله منتظری و محمد بهشتی را ابراهیم یزدی فراهم کرد. بنا بر سند منتشر شده، هنری پِرِکت به همراه کاردار در اتاق انتظار مجلس سنای سابق که در آن زمان محل برگزاری جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی بود با بهشتی ملاقات کردند. آقای پِرِکت به بی‌بی سی فارسی می‌گوید: «از او پرسیدم بسیاری از ایرانی‌ها که ایران را ترک کرده‌اند به وطنشان دلبستگی دارند و خیلی هم علاقه دارند که برگردند. آیا آن‌ها می‌توانند به ایران برگردند. بهشتی گفت، ‌ بله ما به این افراد احتیاج داریم و می‌توانند برگردند، اما نباید فکر کنند که می‌توانند انقلاب را تغییر بدهند. انقلاب، ایران را تغییر داده و نمی‌توانند چیزی را عوض کنند.» او می‌افزاید: ‌«جلسه خوبی داشتیم. او مانند منتظری با لباس روحانیت و دمپایی آمده بود ولی خیلی محترم بود. نه، باید بگویم که به گرمی خوشامد گفت اما جدی بود.» کاردار آمریکا هم می‌گوید آقای بهشتی آن روز برخوردی دوستانه داشت اما تعهدی نداد. بروس لینگن می‌افزاید: ‌ «آن زمان به اندازه کافی آسودگی خیال داشتم که درخواست کنم اشخاصی مانند بهشتی من را ملاقات کنند، چرا که ما نیاز داشتیم که در رژیم حاکم به ویژه در بین رهبری روحانیت، آشنایانی پیدا کنیم.» عکس ژنرال فیلیپ گست - مقامات آمریکایی می گویند اگر یزدی و بهشتی نبودند شاید کشته شده بود تماس‌های محدود سال‌ها پیش از انقلاب دو مقام سابق دولت آمریکا (یکی دیپلمات و دیگری مامور سیا) که سابقه فعالیت در ایران را دارند می‌گویند که پیشینه آشنایی‌ سفارت آمریکا با‌ محمد بهشتی به دورانی برمی گردد که محمد رضا شاه پهلوی در اوج قدرت بود و با هرگونه ارتباط مقامات خارجی و مخالفانش به شدت برخورد می‌کرد. بنا بر اظهارات آن‌ها، یکی از کارکنان ارشد سفارت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون بهشتی را می‌شناخت و با او تماس‌های محدودی داشت. یک منبع که نمی‌خواهد نامش فاش شود از قول همکار سابقش که به دیدار محمد بهشتی می‌رفت می‌گوید: «او (بهشتی) در مورد چیزهای که به سفارت می‌گفت بسیار محتاط بود چرا که می‌ترسید صحبت‌هایش به نحوی به شاه منتقل شود.» این دیپلمات بازنشسته می‌افزاید: ‌«او نمی‌خواست به دردسر بیفتد. می‌خواست ما بدانیم که درباره مسائل مختلف چه نظری دارد. این کار را می‌شد خیلی ساده و عادی انجام داد ولی ابدا نمی‌خواست درگیر یک گفت‌وگوی طولانی با یک مقام سفارت آمریکا شود.» هر دو منبع به نگارنده مقاله گفته‌اند که فردی که از داخل سفارت به دیدار بهشتی می‌رفت دیپلماتی به نام استنلی اسکودرو بود که بعد‌ها سفیر آمریکا در تاجیکستان و جمهوری آذربایجان شد. آقای اسکودرو بین سال‌های ۱۹۷۱- ۱۹۷۵ میلادی در بخش سیاسی سفارت کار می‌کرد. او تا حدی به ایرانی‌ها شباهت داشت و از آنجا که به خوبی فارسی صحبت می‌کرد، در بازار تهران دوستانی پیدا کرده بود ولی آن طور که همکاران سابقش می‌گویند، به خاطر تلاش برای تماس با آقای بهشتی و چند روحانی دیگر توسط روسایش در سفارت توبیخ شد. استنلی اسکودرو در روزهای بحرانی انقلاب هم چند هفته به ایران اعزام شد تا به سفارت آمریکا برای ارزیابی اوضاع و تماس با مخالفان شاه کمک کند. تلاش‌ نگارنده این مقاله برای گفت‌وگو با آقای اسکودرو درباره خاطراتش از انقلاب و آقای بهشتی بی‌نتیجه بوده است. او فقط در یک ایمیل کوتاه پاسخ داد که در ۷۲ سالگی «حافظه‌اش مانند گذشته کار نمی‌کند» و مطلب مهمی به خاطر نمی‌آورد که بخواهد بازگو کند. در مجموعه اسناد سفارت از تماس احتمالی آقای اسکودرو با بهشتی مدرکی پیدا نکرده‌ام ولی اسناد منتشره حاکیست که دیپلمات آمریکایی با یحیی نوری، از روحانیان مخالف شاه، دیدار و نظراتش را به واشنگتن منتقل کرده بود. جان استمپل، دیپلمات ارشد سفارت می گوید بهشتی را در یکی از جلسات سرنوشت ساز ویلیام سالیوان و مهدی بازرگان دید دیدار‌های سرنوشت ساز در دوران انقلاب محمد بهشتی شاید چند سال قبل از انقلاب تماس‌های بسیار محدود و محتاطانه‌ای با یک کارمند سفارت آمریکا داشت اما تماس‌هایش با سفارت آمریکا در روزهای بحرانی انقلاب بسیار جدی و در سطوح بالا بود. او در واقع از معدود روحانیانی بود که در کنار رهبران نهضت آزادی با مقامات آمریکایی تماس داشت و در بعضی از دیدارهای سرنوشت ساز مهدی بازرگان و ویلیام سالیوان، سفیر وقت ایالات متحده، نیز حاضر می‌شد. جورج لمبراکیس، رئیس بخش سیاسی سفارت در دوران انقلاب، می‌گوید که بهشتی را پس از بازگشت آیت الله خمینی به ایران و احتمالا پیش از سقوط دولت شاپور بختیار، یک بار ملاقات کرده است. آقای لمبراکیس به بی‌بی سی فارسی می‌گوید: ‌ «او دست راست خمینی بود. دیگران هم بودند مثل یزدی که (در انقلاب) دخالت داشتند، اما به نظر می‌آمد که بهشتی از همه مهم‌تر بود. به همین خاطر بود که به دیدارش رفتم تا ببینم چکار می‌توانیم بکنیم... اساسا او موضعی اتخاذ نکرد که بر اساس آن بخواهد کاری بکند یا نکند.» وی می‌افزاید: «در آن مقطع، انقلاب به ثمر نرسیده بود. ما تلاش می‌کردیم به او توضیح بدهیم که اگر شاه مصالحه کند یا حتی برود، ایالات متحده لزوما با جایگزینی که احتمالا بخواهد جایش را بگیرد مخالفت نخواهد کرد… ما تنها بودیم. نشست کوتاهی داشتیم. هدف این بود که ببینیم آیا می‌توانیم نشست‌های بیشتری را برای برقراری نوعی رابطه برگزار کنیم یا نه.» جان استمپل، یکی از دیپلمات‌های مسلط به زبان فارسی در سفارت که اخیرا برای دیدار با او به ایالت کنتاکی سفر کردم هم به یاد می‌آورد که محمد بهشتی را در یکی از جلسات محرمانه و سرنوشت ساز ویلیام سالیوان (سفیر آمریکا) با مهدی بازرگان و گروهی دیگر از روحانیان مخالف شاه دیده است. او می‌گوید: ‌«آن نشست برای مشخص کردن دقیق مواضع ما بود، اینکه ما در سیاست داخلی ایران ابدا دخالتی نمی‌کنیم و امیدواریم که خشونتی بروز نکند که دامن گیر شهروندان آمریکا که در ایران باقی مانده بودند شود و ایران را ترغیب می‌کنیم که به طور مسالمت آمیز موضوع رهبری کشور را مشخص کند چرا که همسایه شمالی (شوروی) ‌ منتظر است که از ناآرامی و بی‌ثباتی سواستفاده کند.» آقای استمپل می‌افزاید: ‌«نشست مفیدی بود، ‌از این نظر که نهضت آزادی - بهشتی، ‌بازرگان و بقیه - به این نتیجه رسیدند که ما برای مداخله در اوضاع (ایران) برنامه نظامی تدارک ندیده بودیم. در روز‌ها و هفته‌های آتی، طوری رفتار کردند که نشان می‌داد اظهارات سفیر (سالیوان) را پذیرفته‌اند.» نجات جان بلندپایه‌ترین مقام نظامی آمریکا در ایران و پرسنل تحت امرش و بازگرداندن صحیح و سالم آن‌ها به سفارت در شب پیروزی انقلاب می‌تواند یکی از رفتارهای مثبتی باشد که جان استپمل به آن اشاره می‌کند. چارلز نس، معاون سفیر، می‌گوید شب پیروزی انقلاب بهشتی و یزدی چندین پرسنل نظامی آمریکا را نجات دادند بهشتی 'ناجی ژنرال آمریکایی' چارلز نس، معاون سفیر آمریکا در دوران انقلاب، به بی‌بی سی فارسی می‌گوید که در آستانه اعلام خبر بی‌طرفی ارتش و پیروزی انقلاب، یک بار با محمد بهشتی ملاقات داشته ولی دیدار آن‌ها پشت درهای بسته یا پای میز مذاکره نبوده است. آقای نس در ۹۰ سالگی هنوز به خاطر می‌آورد که سحرگاه ۲۲ بهمن، آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی ژنرال فیلیپ گست، بلندپایه‌ترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس هیات مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی که چریک‌های مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل دادند. چارلز نس می‌گوید: «خاطرم هست یزدی تلفن زد تا بگوید آن پرسنل نظامی را به سفارت می‌آورد. البته ما یزدی را خیلی خوب نمی‌شناختیم، مطمئن هم نبودیم شخصی که تماس گرفته بود واقعا یزدی باشد. به او گفتیم که آن‌ها را از پشت سفارت بیاورند جایی که فکر می‌کردیم در صورتی که حقه‌ای در کار باشد می‌توانیم از یورش احتمالی به داخل سفارت جلوگیری کنیم. من محافظان تفنگدار نیروی دریایی را روی پشت بام سفارت و جاهای دیگر مستقر کرده بودم.» او می‌افزاید: «زمانی که آمدند (متوجه شدیم) خودشان هستند. یادم نیست که سوار دو خودرو یا سه خودرو بودند. وارد کوچه تنگ (پشت سفارت) ‌ شدند. یزدی اول پیاده شد. بعد بهشتی از ماشین پیاده شد. او مرد عظیم الجثه‌ای بود. من خیلی سپاسگزار بودم و این مساله را به هر دوی آن‌ها گفتم، آن‌ها در واقع این گروه (پرسنل نظامی) را از به گروگان گرفته شدن یا کشته شدن در تیراندازی‌ها نجات داده بودند. هر دو بسیار محترم بودند ولی عجله داشتند که بروند و به کارهای دیگرشان برسند.» به گفته آقای نس: ‌«او (بهشتی) لبخند بزرگی بر صورتش داشت. آن‌ها موفق شده بودند کاری بسیار ارزشمند برای ما و انسان‌هایی انجام دهند که جانشان نجات داده شده بود.» معاون سفیر وقت آمریکا، نجات ژنرال گست را با هدف اثبات حسن نیت‌ به ایالات متحده ارزیابی می‌کند. ژنرال گست چهار ماه پس از پیروزی انقلاب، ایران را ترک کرد و زمانی که کار‌تر تصمیم به اقدام نظامی برای نجات گروگان‌ها گرفت یکی از طراحان عملیات نافرجام طبس بود. آقای گست در یک گفت‌وگوی تلفنی با نگارنده این مقاله، ماجرای نجات یافتن از زیر زمین ستاد کل ارتش را تایید کرد، اما حاضر به مصاحبه درباره وقایع انقلاب نشد چرا که به گفته او، برخی مسائلی که از آن مطلع است می‌تواند جنجالی باشد و به همین علت در سه دهه گذشته از مصاحبه مطبوعاتی خودداری کرده است. گروگان: ‌فقط شماره تلفن بهشتی را داشتیم ویکتور تامست، دیپلمات ارشد سفارت: بهشتی ما را از دفترش بیرون نینداخت. ما حداقل یک بار دیگر هم به دیدارش رفتیم ویکتور تامست، معاون آخرین کاردار آمریکا در تهران، به خاطر دارد که در تابستان و پاییز سال ۵۸ او و شخص کاردار (بروس لینگن) حداقل دو دفعه به دیدار بهشتی رفتند، یک بار برای معارفه و دفعه دوم برای گفت‌وگو در مورد قراردادهای نظامی و مسایل مورد اختلاف دیگر. آقای تامست می‌گوید: ‌«فکر کنم بهشتی را در دفتر کارش ملاقات کردیم. به کتابخانه‌ای شباهت داشت. دور تا دورش قفسه کتاب بود. ما نطق همشیگی خودمان را تکرار کردیم: پذیرفته‌ایم که تغییرات سیاسی در ایران رخ داده است، ما خواهان رابطه خوب با ایران هستیم و در عین حال می‌دانیم که این رابطه با رابطه‌ای که با شاه داشتیم متفاوت خواهد بود. بهشتی ما را از دفترش بیرون نینداخت. ما حداقل یک بار دیگر هم به دیدارش رفتیم.» روز گروگان گیری، ویکتور تامست، شخص کاردار و یکی از محافظان سفارت در وزارت امور خارجه ایران به دیدار ابراهیم یزدی رفته بودند که از حمله به سفارت مطلع شدند. این سه نفر شب را در ساختمان وزارت خارجه سر می‌کنند. آن‌ها روز بعد (۱۴ آبان) از رادیو می‌شنوند که دولت بازرگان استعفا داده و شورای انقلاب امور کشور را در دست گرفته. معاون کاردار می‌گوید در آن ساعات پرالتهاب به آقای بهشتی متوسل شدند. او می‌افزاید: «بهشتی تنها عضو شورای انقلاب بود که ما شماره‌اش را در دفترچه تلفنمان داشتیم و به او زنگ زدیم. او گوشی را برداشت. بروس (لینگن) در ظرف ۲۴ ساعت پس از آن هم چند بار دیگر با او صحبت کرد، درباره اینکه رمزی کلارک و بیل میلر عازم ایران هستند. آخرین باری که با بهشتی صحبت کردیم، کلارک و میلر در ترکیه بودند و ما با او درباره اجازه سفر آن‌ها به ایران صحبت کردیم.» بیل میلر دیپلمات آمریکایی، در دوران حکومت شاه چند سالی در ایران ماموریت داشت و دوستان زیادی در بین جبهه ملی و نهضت آزادی پیدا کرده بود. رمزی کلارک، وزیر دادگستری پیشین آمریکا و فعال معروف ضد جنگ است که صراحتا از انقلاب حمایت می‌کرد. معاون کاردار آمریکا می‌گوید: «بهشتی به نوعی ما را راهنمایی می‌کرد، ‌درباره اینکه آن‌ها باید چه اطلاعاتی ارائه کنند، مثل شماره دم هواپیما، تا برای فرود در مهرآباد مجوز بگیرند. صحبت با او تضمینی درباره نتیجه مذاکرات نبود، اما مسلما به طور معقولی امیدواری ایجاد کرد که آن‌ها به تهران خواهند آمد و (برای آزادی گروگان‌ها) ‌ مذاکره خواهند کرد.» ولی در ‌‌‌‌نهایت این آیت الله خمینی بود که از محل اقامتش در قم حرف آخر را زد. رهبر انقلاب اعلام کرد که فرستادگان کار‌تر اگر هم به ایران بیایند نه او آن‌ها را خواهد پذیرفت و نه اعضای شورای انقلاب یا مقامات دولتی اجازه مذاکره با آن‌ها را دارند. در نتیجه، نامه‌ای که آقایان کلارک و میلر از طرف جیمی کار‌تر خطاب به شخص آیت الله خمینی حمل می‌کردند هیچگاه به وی نرسید. آقای میلر سال هاست که آن نامه را قاب کرده و در یکی از اتاق‌های خانه‌اش، واقع در حومه واشنگتن به عنوان یادگاری از شکست تلاش‌ها برای مذاکره با رهبر انقلاب، به دیوار نصب کرده است. پیروزی 'انقلاب دوم' بروس لینگن، کاردار آمریکا: نیاز داشتیم که در رژیم حاکم به ویژه در بین رهبری روحانیت آشنایانی پیدا کنیم در پی اشغال سفارت و اعلام حمایت قاطع رهبر و اکثر گروه‌های سیاسی از مهاجمان، بهشتی هم در پیوستن به «انقلاب دوم» و قطع تعاملاتش با «مرکز توطئه و طرح‌های ضد انقلاب» تردیدی از خود نشان نداد. به همین خاطر بود که مسئول وقت امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن دیگر صدای آقای بهشتی را از تلفن نشنید. هنری پِرِکت و همکارانش حالا دیگر فقط به بیانیه‌های حزب وی دسترسی داشتند. حزب جمهوری اسلامی فردای روز گروگان گیری با صدور بیانیه‌ای بر موضع رهبر مبنی بر اینکه «تمام گرفتاری‌های ما از آمریکاست» تاکید کرد و «عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را واکنش مثبت و اجتناب ناپذیر ملتی زجر دیده و به پاخواسته در برابر دشمنی خونخوار و چپاولگر» دانست. بروس رایدل، از مقامات سابق سیا به بی‌بی سی فارسی می‌گوید که آیت الله خمینی در روز ۱۳ آبان ۵۸ توانست کنترل جناح رادیکال و چپ انقلاب را در دست بگیرد. او می‌گوید: «بهشتی نایبی وفادار و بسیار کارآمد برای (خمینی) بود که می‌توانست برای رسیدن به اهدافش به او کمک کند. اشغال سفارت و بحران گروگان گیری به آن‌ها مکانیزمی داد برای آنچه در عمل انقلابی دوم بود.» به نظر می رسد که تماس‌ها و مذاکرات این یار وفادار آیت الله خمینی - از دیدارهای پنهانی با جورج لمبراکیس، ‌ جان استمپل و ویلیام سالیوان گرفته تا حضور در مراسم تحویل دادن ژنرال گست به سفارت آمریکا در شب پیروزی انقلاب و نیز برخوردهای دوستانه با مقامات ارشدی مانند بروس لینگن و هنری پِرِکت - همگی مانورهای تاکتیکی بوده باشد که در جهت تاسیس و تثبیت حکومت دینی مبتنی بر اصل ولایت فقیه انجام می شد. آقای رایدل می‌افزاید: «انقلاب اول به سرنگونی شاه منجر شده بود. انقلاب دوم قدرت خمینی و آیت الله‌های دو و برش را تحکیم کرد. عملا در جریان انقلاب دوم بود که همراهانی مانند (صادق) قطب‌زاده، (ابوالحسن) بنی صدر و (آیت الله محمد کاظم) شریعتمداری به طور موثر از قدرت کنار گذاشته شدند.» متن انگلیسی نامه‌ای که جیمی کار‌تر به آیت الله خمینی نوشت و به او نرسید
هنری پِرِکت، مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در زمان انقلاب، لبخند معناداری می‌زند و می‌گوید هنوز منتظر تماس تلفنی محمد بهشتی، یار وفادار آیت الله خمینی است. آقای پِرِکت، ۸۲ ساله، سال هاست که بازنشسته شده و در حوالی واشنگتن زندگی می‌کند.
مقامات آمریکایی از دیدارهای محرمانه با بهشتی می‌گویند
روز يکشنبه 9 ژوئيه از ميان اين چهار کشور، يک تيم جام قهرمانی را از آن خود خواهد کرد. با اينکه در جام هجدهم شگفتی چندانی رخ نداد و صعود 16 تيم راه يافته به مرحله يک هشتم نهايی چندان دور از انتظار نبود، اما لحظه هایی در اين جام شکل گرفت که برخی از آنها در تاريخ جام جهانی ثبت می شود و برخی به لحظه های تلخ و شيرين هواداران فوتبال تبديل شده اند. شما هم اگر لحظه ای در نظر داريد که می توانست در اين فهرست جای گيرد، نظرتان را کوتاه و به خط فارسی از طريق پنجره روبرو برايمان بفرستيد. در دقيقه 4 بازی غنا و برزيل در مرحله يک هشتم نهايی، رونالدو مهاجم کهنه کار برزيلی با دروازه بان غنا تک به تک شد و پس از گذر از دروازه بان نخستين گل بازی و پانزدهمين گل خود را در سه دوره جام جهانی به ثمر رساند. با اين گل رونالدو رکورد بيشترين گل زده را که تا پيش از اين در اختيار گرد مولر آلمانی (14 گل) بود، برای خود رقم زد. در جريان بازی هلند و پرتغال در مرحله يک هشتم نهايی، والنتين ايوانف داور 45 ساله روسی در مجموع 16 بار کارت زرد و 4 بار کارت قرمز خود را به بازيکنان دو تيم نشان داد. آقای ايوانف پس از اين بازی از سوی فيفا از قضاوت بازيهای ديگر اين دوره محروم شد. پرتغال که اين بازی را با تک گل مانيش به سود خود به پايان برد، به خاطر اخراج کوشتينيا و دکو در اين ديدار اين دو بازيکن را در مقابل انگلستان در اختيار نداشت. کرواسی در آخرين بازی خود در جام جهانی 2006 مقابل استراليا قرار گرفت که اين بازی با نتيجه 2 بر 2 پايان يافت و استراليا به همراه برزيل از گروه F اين رقابتها به دور بعدی صعود کرد. اما لحظه جالب اين بازی " سه اخطاره" شدن يوسيپ سيمونيچ بازيکن کروات بود که پس از دريافت کارت زرد سوم آن هم پس از به صدا درآمدن سوت پايان از بازی اخراج شد. گراهام پل داور انگليسی اين بازی ظاهرا در زمان نشان دادن کارت زرد دوم به اين بازيکن، اخطار نخست را فراموش کرده بود، بدين صورت سيمونيچ با وجود دو اخطاره بودن تا پايان اين ديدار بازی کرد. تا شروع بازيهای جام جهانی حضور وين رونی ستاره خط حمله تيم انگلستان به دليل مصدوميت در ابهام بود، اما پس از بازی نخست پزشکان رای بر اين دادند که اين بازيکن می تواند در جام جهانی بازی کند. با اعلام اين خبر اميد به اردوی تيم ملی اين کشور بازگشت. اما در جريان بازی سوئد و انگلستان، مايکل اوون مهاجم ديگر انگلستان پس از زدن ضربه به زمين خورد و دچار آسیب دیدگی از ناحیه زانو شد. اين مصدوميت به اندازه ای بود که نه تنها اوون باقی بازی های جام جهانی را از دست داد بلکه به مدت 5 ماه نيز مجبور است فوتبال را کنار بگذارد. شايد تنها تيمی را که بتوان عنوان "شگفتی ساز" را به آن داد تيم ملی غنا بود. اين تيم آفريقايی که در گروه E با تيمهای قدری چون ايتاليا، جمهوری چک و آمريکا همگروه بود، با دو پيروزی در مقابل چک و آمريکا به مرحله يک هشتم نهايی صعود کرد. غنا که برای نخستين بار در جام جهانی حضور می يافت در اين جام تنها تيم آفريقايی بود که به اين مرحله راه يافته بود. در اين مرحله هرچند در مقابل برزيل با نتيجه 3 بر صفر مغلوب شدند، اما بارها بر روی دروازه برزيل خطر ساز بودند. برای هواداران تيم ملی ايران، جام جهانی آلمان پوشيده از لحظات غمناک بود، دو شکست در دو بازی اول که حذف اين تيم را قطعی کرد خاطره شيرينی از بازی ايران رد اين جام بر جای نگذاشت. شايد تلخ ترين لحظه برای فوتبال دوستان ايرانی، زمانی بود که روی اشتباه مدافعان ايران مکزيکی ها گل دوم خود و بلافاصله گل سوم خود را به ثمر رساندند و اميدهای ايرانيان را برای صعود به دست باد دادند. با توجه به حضور قدرتمند آرژانتين در دور مقدماتی، اين انتظار می رفت که بازی مکزيک و آرژانتين در مرحله يک هشتم رقابتی يک طرفه باشد. اما حملات مکزيک و در نتيجه گل نخست بازی که که مکزيکی ها وارد دروازه آرژانتين رنگ ديگری به بازی داد. آرژانتين گل تساوی را به ثمر رساند و بازی در وقت قانونی با همين نتيجه پايان يافت. در وقت اضافه ماکسی رودريگز بازيکن راست پای خط ميانی آرژانتين پشت محوطه جريمه توپی زير پای چپ او آمد که آن را با ضربه ای محکم راهی دروازه مکزيک کرد و حذف اين تيم را از ادامه بازيهای رقم زد. اين گل يکی از زيباترين گلهای جام جهانی نام گرفته است. ايتاليا در يک هشتم نهايی مقابل تيمی قرار گرفت که فقط يک بار ديگر در جام جهانی حضور داشت؛ استراليا. نماينده اقيانوسيه در دومين حضور خود موفق شده بود تا از گروه خود صعود کند. ديدار دو تيم ايتاليا و استراليا بدون گل تا دقيقه 90 ادامه دادند. درست در ثانيه های پايان اين ديدار در دقيقه 94 داور يک خطای پنالتی به سود ايتاليا گرفت. فرانچسکو توتی اين پنالتی را به گل تبديل کرد و ايتاليا در ثانيه های آخر راهی يک چهارم نهايی شد. پيش از حضور آرژانتين در بازيها از اين تيم به عنوان يکی از دو فيناليست احتمالی اين دوره جام جهانی ياد می کردند. اين تيم با شکست مکزيک، در يک چهارم نهايی حريف آلمان ميزبان بازيها شد. ضربات پنالتی مشخص کننده برنده اين ديدار بود که در نتيجه آن در پايان وقت قانونی و اضافی يک بر يک شد بود. آلمانی ها که در 30 سال گذشته هيچ ديداری را ضربات پنالتی نباخته بودند در مقابل آرژانتينی قرار گرفتند که دروازه بان اصلی اش را در جريان بازی به خاطر مصدوميت از دست داده بود. زمانی که ينس لمان، دروازه بان آلمان در ضربات پنالتی موفق شد ضربه کامبياسو را مهار کند، آرژانتين بار ديگر مانند سه دوره گذشته از رسيدن نيمه نهايی باز ماند. در يک بازی ديگر از يک چهارم نهايی، انگلستان و پرتغال مقابل هم قرار گرفتند. آخرين حضور انگلستان در نيمه نهايی به سال 1990 باز می گشت و پرتغالی ها 40 سال بود که به اين مرحله نرسيده بودند. بازی دو تيم پس از 120 بدون گل خاتمه يافت و کار به ضربات پنالتی کشيد. رونی از بازی اخراج شده بود و بکام در اوايل نيمه دوم بازی به دليل مصدوميت تعويض شده بود. اما انگلستان هنوز بازيکنان قابلی چون جرارد، لمپارد و جو کول را در اختيار داشت. ريکاردو دروازه بان پرتغالی موفق شد سه پنالتی از 4 ضربه انگليسی ها را مهار کند و شرايط صعود تيمش را پس از 40 سال به نيمه نهايی مهيا کند. پس از اين بازی نام ريکاردو در کنار ديگر ستارگان پرتغالی جام جهانی آلمان چون فيگو، رونالدو و دکو نشست. نظرات شما حذف برزيل با مجموعه ای از ستارگانش مانند رواندو، رواندينهو ، روبينيو، کا کا، و ..... که هريک برای يک تيم برای قهرمانی کافی هستند. وحيد کيوان مرز - تهران دلگرمی دادن اوليور کان به لمان قبل از ضربات پنالتی صحنه زيبايی بود که نشان دهنده يک همبستگی ملی با وجود تمام اختلافهای شخصيست. سپهر - تهران برخورد صميمانه اوليور کان و ينس لمن در لحظه پيش از پنالتی آرژانتينيها، صحنه زيبايی بود که نشان داد انسانهای بزرگ می‌توانند اختلافهای خود را برای بزرگی ملت خود فراموش کنند. حميد - جهانی تلخ ترين لحظه برای خودم زمان بود که تيم مورد نظرام برزيل حذف شد و حتی زمانيکه مسابقه ختم شد من هم به مانند رونالدو گريستم ، برای من ديگر تماشای جانم جهانی مفهوم ندارد چون تيم که الگوی جام بود حذف شده است. ادريس - کابل به نظر من ايران در جام جهانی ۲۰۰۶ المان بازيهای خوبی را ارايه داد واگر اشتباهات فردی نبود ايران بازيهای بهتری راارايه ميکردونتايج بهتری را می گرفت. ناصر باتوجه به بازيهای انجام شده توسط تيم ملی آلمان و همچنين شرائط ميزبانی اين تيم قهرمان خواهد شد. مهراب رستگار- شيراز به نظر بنده دروازه بان تيم ملی آلمان بايد به عنوان بهترين دروازه بان جهان معرفی شود در گرفتن پناتی مهارت او قابل ستايش است. اجمل - کابل من زياد اهل فوتبال نيستم و فقط بازيهای مهم و زيبا را تماشا ميکنم ولی مطمئنم عملکرد اليور کان دروازه بان ذخيره تيم ملی آلمان در روحيه دادن به دروازه بان اصلی آلمان هنگام زدن پنالتی در انتهای بازی با آرژانتين يکی از لحظات به ياد ماندنی جام جهانی آلمان خواهد بود چون در آن لحظه نه تنها هواداران فوتبال بلکه تمام مردم کره زمين گريستند و کان را بدليل کنار گذاشتن دشمنيها در هنگام بدست آوردن منافع ملی تحسين نمودند . شهروز - تهران تيم ايران غير قابل پيش بينی ترين تيمی است که می شناسم. قبل از بازی با مکزيک همه می گفتنيم ايران می بازه ولی بعد از نيمه اول انقدر ايران خوب بازی کرد که همه شگفت زده شده بوديم و همه می گفتيم ما می بريم. اما نيمه دوم تيم ايران باز همه را شگفت زده کرد و باخت انهم با گلهائی که خود تقديم به مکزيک کرد. محسن - بوستون Forbidden نتيجه نظرسنجینتيجه اين نظرسنجی نشان دهنده کل افکار عمومی نيست خدمات
هجدهمين دوره جام جهانی فوتبال به روزهای پايانی خود نزديک شده است. چهار تيم اروپايی آلمان، ايتاليا، پرتغال و فرانسه با پيروزی بر حريفان خود در مرحله يک چهارم نهايی به نيمه نهايی رسيده اند.
لحظه های تلخ و شيرين جام جهانی آلمان 2006
عید نوروز در ایران از آن مراسمی است که به مناسبت آن هر ساله یک سری تمبر جدید منتشر می کنند. به بهانه فرا رسیدن سال جدید، سراغ بعضی از کلکسیونرها و به اصطلاح تمبربازهای قدیمی رفتیم و آلبومی از تمبرهای دهه چهل، پنجاه و شصت خورشیدی تهیه کردیم. خدمات
چاپ تمبر، به مناسبت های مختلف فرهنگی، اجتماعی و برخی بزرگداشت ها از وظایف وزارت پست و تلگراف است.
آلبوم تمبرهای دهه چهل تا شصت خورشیدی
در اين قطعنامه بر تعليق کامل همه فعاليت های مربوط به غنی سازی اورانيوم در ايران تاييد شده است. در روزهای گذشته بحث ها و مذاکرات فشرده و چند جانبه ای بين مقامات ايرانی و مسئولان آژانس بين المللی انرژی اتمی و همچنين مقامات سه کشور اروپايی در جريان بود. بالاخره پس از توافق ايران با تعليق کامل غنی سازی اورانيوم، متن قطعنامه طوری تنظيم شد که مساله ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت در آن ذکر نشده و در نتيجه احتمال تحريم عليه ايران توسط آن شورا منتفی شد. در اين قطعنامه از تعليق غنی سازی اورانيوم به عنوان يک "اقدام داوطلبانه و غيرلازم الاجرا و اقدامی برای اعتمادسازی" ياد شده است. اين قطعنامه علی رغم تمايل آمريکا به ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت صورت می گيرد. به نظر شما تصويب اين قطعنامه چه اهميتی برای ايران دارد؟ آيا توقف غنی سازی اورانيوم را در جهت منافع ملی ايران می دانيد؟ نظرات خود را درباره اين قعطنامه برای ما بفرستيد تا در همين صفحه به چاپ برسد. من به عنوان يک شخص صلح طلب با بمب اتم مخالفم ولی با ساختار ناعادلانه سازمان ملل نيز به شدت مخالف هستم... ايران حق دارد به چرخه کامل سوخت هسته ای دست پيدا کند و اميدوارم اين کار را انجام دهد اما غرب مخالف اين است. مردم همه با اين مسئله موافقند و با تغيير رژيم نيز چيزی تغيير نميکند... زيرا دموکراسی يعنی خواست مردم... لادن - تهران مردم ما نياز به آزادی دارند نه انرژی هسته ای. شورای حکام هم بهتر است به مردم فکر کنند نه اينکه مدام به خاطر منافع غرب با حاکميت چانه بزنند. امير - آبادان خطر آمريکا اگر بيشتر از تروريستها نباشد کمتر از آن نيست. درچنين شرايطی هرچه از نظر نظامی ضعيف تر باشيم بيشتر در معرض خطر قرار داريم. کمال - تهران متأسفانه هيچ کشوری با ما دوست نيست حتی کشورهای مسلمان و اين بخاطر خطاهای گذشته و عدم سياستمداری ما بوده است. همه ما را تروريست می دانند و اين به خاطر رفتار گذشته ماست مثل ترورهای مکرر در اروپا. حال بايد آقايانی که اين دستورها را دادند جوابگو باشند. محمد - تهران مطمئنا اين قطعنامه يک پيروزی برای ديپلماسی ماست. با اين قطعنامه اولا روند کاری شورای حکام به روال عادی برگشته و در مرحله دوم اقدامات ما جنبه حقوقی نداره و تعليق هم موقت قلمداد شده. پس بعد از جلب اعتماد و با توافق شورا ميتوان مجددا شروع به غنی سازی کرد. از همه مهمتر پرونده به شورای امنيت ارجاع داده نشد... عليرضا منصوری - آبادان ملت ايران بارها حسن نيت و موضع صلح آميز خود را نشان داده است. ايران در استفاده از انرژی اتمی نيز هدفی صلح آميز دارد. اين که قطعنامه فعلی چقدر به نفع ايران است بستگی مستقيم به پايبندی اروپا به تعهدات خود نيز دارد. بهمن کبيری - تهران هرچند مطلوبترين حالت برای ايران ادامه فعاليتهای مربوط به غنی سازی اورانيوم بود تا از اين طريق به پيشرفتهای علمی و فنی بيشتری دست يابد که با تصويت اين قطعنامه ايران به نوعی مجبورشد آنرا متوقف کند، ولی به نظر من باتوجه به شرايط موجود و فشارهای آمريکا و اروپا درحال حاضر بهترين راه پذيرش تعليق غنی سازی اورانيوم بود تا به دنيا ثابت شود که ايران بدنبال توليد سلاح اتمی نيست.... بهروز - اردبيل اميدواريم که تخيقات علمی و صلحجويانه اتمی ايران که برای استقلال انرژی و خارج شدن از سيستم تک انرژی لازم می باشند از سر گرفته شود. توسعه انرژی اتمی در ايران با داشتن سوخت محلی باعث گسترش اقتصاد ايران و افزايش توان صادرات نفتی ايران خواهد شد... تبرزين - فرانسه حاکمان برای قراردادهای بين المللی احترام قائل نيستند و بطور پنهانی به غنی سازی اورانيوم ادامه خواهند داد و روزی که آس خود را مانند کره شمالی با مثلا ۲۰ کلاهک هسته ای رو کنند غرب حيران خواهد شد.... چانه زدن با آژانس تنها برای فريب و باوراندن دروغهاشان به غرب بود که انجام شد... محسن - يوته بوری (سوئد) به نظر من اين توافق عليرغم نقاط منفی که در آن وجود دارد يک گام مثبت در راستای منافع ملی ما ميباشد. اگر نيم نگاهی به اطراف وطنمان بياندازيم متوجه خطر ويران کننده ای که از طرف سياستهای کلان بين المللی و خصوصا دولت بوش و مهره منطقه ايش شارون اعمال ميشود خواهيم شد... خطری که متوجه ايران است تنها شامل حاکميت نمی شود بلکه کل حيات سياسی و اجتماعی ما را به خطر مياندازد.... حسين - هلند مردم ديگر طاقت تحمل سختی را ندارند. داشتن اتم حتی برای صلح، به همراه تحريم اقتصادی به درد ما نمی خورد. پس از جنگ نياز داريم به امنيت و آزادی و... هرچند دير ولی درست عمل شد. نادر - رشت اين قطعنامه شکاف بين اروپا و آمريکا را بيشتر می کند و در واقع هدف اصلی اروپا زير سؤال بردن سياستهای يک جانبه آمريکا بود تا محدود کردن سياست های هسته ای ايران و البته به نظر من ايران با توجه به اين رويکرد اروپا از فرصت به دست آمده به بهترين صورت استفاده کرد و هم خوراک تبليغاتی داخلی مهيا شد وهم اعتبار بين المللی کسب نمود. پس اين يک پيروزی به تمام معنا برای ايران ودر درجه بعدی برای اروپا بود. طاهر صادقی - تهران واقعيت اينست که جمهوری اسلامی در گذشته تا توانسته برای خود دشمن تراشی کرده. روسيه و چين هر وقت که بخواهند با ايران قرارداد نان و آبداری امضا کنند يک حرفی هم برای دلخوشی مقامات در ايران ميزنند.غيرمتعهدها هم برای اينکه بگويند ما غير متعهد هستيم گه گاه يک چيزی می گويند. برگ برنده ايران بهره برداری از اختلافات اروپا وآمريکاست و به همين دليل هم طرف مذاکره ايران اتحاديه اروپايی بود و هيئت مذاکره کننده ايرانی زحمت رايزنی با روسيه و چين و غيرمتعهدها را به خود نداد! قطعنامه جديد خواسته اروپائيها را به طور کامل برآورده ميکند ولی مردم ايران حق دارند که از خود بپرسند پس آنهمه هزينه سياسی و اقتصادی برای غنی کردن اورانيوم برای چه بود؟ نيما - شيراز متأسفم که ندانم کاری نيروهای حکومتی ما را از حق مسلم غنی سازی محروم کرد. اگر پرونده نامناسب حقوق بشر در ايران و شرايط نامساعد سياسی اجتماعی تحميل شده توسط نيروهای افراطی حکومت نبود، امروز ما نيز اين قدرت را به عنوان يک کشور داشتيم که همچون پاکستان، چين، و بسياری ديگر از کشورهای منطقه از حق غنی سازی اورانيوم برخوردار شويم! اما بازهم جلوی ضرر را هروقت بگيريم منفعت است! از اينکه کشور ما نيز بالاخره با پذيرفتن قواعد بازيهای بين المللی وارد نظام جهانی شد خوشحالم و اميدوارم اين امر به توسعه و گسترش حقيقی دموکراسی در ايران کمک کند... نسيم - تهران استفاده از انرژی هسته ای حق مسلم ملت ايران است و آمريکا می خواهد ما را از اين حق بی نصيب کند چرا که فعلا سياستهای دولتمردان ايران به کام آمريکا نيست. چطور همين آمريکا در زمان پهلوی به ايران در اين راه کمک ميکرد ولی حالا مخالف است؟ به نظر من واکنشهای آقای خاتمی بسيار درست ومنطقی بود و در کل ايران با بوجود آوردن جو اعتماد در آژانس اتمی ملت خود را به حق مسلم خود رساند. کوروش خيابانی - شيراز اين توافق از لحاظ سياسی برای دولت و مردم ايران يک پيروزی در برابر آمريکا و اسرائيل به شمار می رود، به شرطی که مفاد توافقنامه چيزی جز آن چه منتشر شده نباشد. علی - قم اميدوارم مسئولين نظام در خصوص ادامه غنی سازی با اروپا به رايزنی ادامه دهند. بی شک نياز به انرژی اتمی امريست مسلم و از طرفی پيشرفت در علوم مختلفه حق طبيعی ملت ايران است. اين پيروزی را به ملت ايران تبريک عرض می نمايم. محمد خانی - تهران مؤلفه‌ی اصلی امنيت، رضايت مردم از حکومت است. تحريم باعث مشکلات اقتصادی و افزايش نارضايتی مردم می‌شود. به نظر من اين توافق نه تنها به نفع مردم ايران که بيشتر از آن به نفع حکومت است که شايد برای اولين بار به مردم خود نشان داد می‌تواند در عرصه‌ی سياست جهانی بازيگری کند. اميدوار باشيم که اين وضعيت استمرار پيدا کند، زيرا به جز همه‌ی آنچه ذکر شد اين توافق باعث تضعيف تندروهای داخل حکومت هم می‌شود... احسان - ونکوور مادامی که حکومتی پاسخگوی ملت در ايران حاکم نيست و سياست ها در خفا و بدون حضور نمايندگان ملت اتخاذ ميشود، به نظرم غنی سازی ممکن است فرجام خوبی برای ايران نداشته باشد و متاسفانه ايران از اين تکنولوژی و افتخار محروم می ماند. فرهاد - تهران تصويب اين قطعنامه به طور قطع برای ملت ايران در شرايط متزلزل اقتصادی برای جلوگيری از تحريمهای بيشتر توسط شورای امنيت مفيد است اما در درازمدت و با توجه به وضعيت سوختهای فسيلی مسلما ايران هم بايد بتواند به تکنولوژی صلح آميز هسته ای دست پيدا کند. صادق - اراک هرچند داشتن تکنولوژی هسته ای حق مسلم مردم ايران است ولی با حکومت فعلی ايران و مرام تند آنها پس از انقلاب، نبايد نگرانی های جهانی را ناديده گرفت. به نظر من اين خود ما بوديم که اين حق را از خود سلب نموديم. رضا - تهران عليرغم اشکالاتی در متن قطعنامه، از نظر سياسی يک موفقيت بزرگ به حساب می‌آيد زيرا جو آرام در سياست بين‌الملل امروزه از مهمترين ابزار موفقيت کشور است. عليرضا - تهران با توجه به خطرات روزافزونی که مردم ايران را از هر طرف تهديد ميکند، چه از جانب آمريکا و انگليس و چه از طرف اسرائيل که همه صريحا ايران را به حمله نظامی تهديد کرده اند، به نظر من مسئله تعليق غنی سازی اورانيوم در خلاف جهت منافع ملی و امنيتی ايران است. اما بايد در نظر گرفت که آمريکا در حال حاضر دنبال بهانه ای است تا فشارهای سياسی و اقتصادی و حتی نظامی خود را بر ايران افزايش دهد که اين مسئله خود می تواند در شرايط کنونی منطقه به ضرر ايران تمام شود و اصرار بيش از حد ايران در اين شرايط می توانست در راستای خواسته های انگليس و اسرائيل و آمريکا باشد. بحث تعليق غنی سازی اورانيوم به شکل داوطلبانه هم موضع ايران را قويتر کرد و هم راه را برای اقدامات بعدی در شرايط جديد آينده برای ايران باز گذاشت و اين به نظر من تا حدی زرنگی حاکمان ايران را نشان می دهد. گرفتن امتيازات اقتصادی و کمتر شدن تحريمهای بين المللی بر ايران راه را برای پيشرفت خواسته های ايران بازتر می کند. با در نظر گرفتن اين مسائل من عقيده دارم که تصويب قطعنامه به شکل کنونی تا حد زيادی به نفع هم ايران و هم حاکمان ايران تمام شد. آرام - هلند اسراييل که به هيچ يک از قوانين بين المللی پايبند نيست می تواند سلاح هسته ای و تکنولوژی هسته ای داشته باشد آنوقت ايران اين کشور مهد علم و فرهنگ از اين حق محروم باشد. امير احمدی- مشهد اين قطعنامه چيزی است که مردم و دولت ايران به آن نياز دارند تا در آستانه انتخابات رياست جمهوری ايران از فشار اروپا و آمريکا بکاهند و به آرايش جبهه اصلاحات بپردازند. اين قطعنامه همچنان نشان داد که نگرانی های بين المللی در مورد برنامه های هسته ای ايران کاملا بجاست اما بسياری از کشورها حاضر به مدارا با ايران هستند و نقش بين المللی ايران را به رسميت می شناسند. بايد گفت اين منصفانه ترين قطعنامه شورای حکام در مورد ايران بوده است. سيما - بيرمنگام آقايان برای اينکه چند صباحی عمر حکومت خود را افزايش دهند حاضر به هر ذلتی هستند ولی اين پايان ماجرا نيست و اروپا مانند همين سناريو را در زمينه حقوق بشر در دست دارد. افشين - نروژ اين اقدام تحت فشار سياسی و منافع آمريکا صورت کرفت و مردم ايران از حق مسلم دانش اتمی حتی برای امور صلح آميز محروم شدند. اکبر موروثی - گيلان خودکفايی در همه امور مطمئنا ممکن نيست اما وقتی که امکان رسيدن به خودکفايی فراهم باشد بايد به آن رسيد. دولت ايران بايد از حق ملت برای رسيدن به فناوری هسته ای حمايت کامل انجام دهد. در دنيايی که حق حاکميت ملی کشورها ناديده گرفته ميشود و بدون هيچ حقی به آن تجاوز ميشود در اختيار داشتن سلاحی که دشمنان در اختيار دارند کاری معقول است. وحيد - زاهدان در حال حاظر، آنچه برای بيشتر مردم ايران مهم است برقراری دموکراسی و رعايت حقوق بشر است که با هدف اصلی روحانيون حاکم بر ايران - حفظ قدرت - مغاير می باشد. با تصويب اين قطعنامه بيم آن می رود که حکام ايران با گرفتن امتياز از اروپا خواسته های مردم ايران را بيش از پيش تضعيف کنند. چنين قطعنامه ای برای يک حکومت غيردموکراتيک فقط يک راه حل کوتاه مدت است. مهدی نمازی - تهران برای بنده يک سؤال هميشه مطرح است که چرا کشور همسايه ما پاکستان قدرت هسته ای است و هيچ کس هم مزاحم کار او نمی شود ولی ايران را همچنان در منگنه قرار دادند که شما حق هيچ گونه فعاليت هسته ای نداريد آيا اين با روح عدالت سازگار است؟ اسحاق - زاهدان ما از توسعه روابط با دنيا به خصوص اروپا استقبال ميکنيم. در حال حاضر ما بيشتر به سرمايه گذاری در آموزش، درمان و صنعت احتياج داريم تا پلتونيوم ۲۳۸. در ضمن نظام حاکم بر دنيا را ناعادلانه و تبعيض آميز ميدانيم. حسام - تهران علاوه بر اينکه اين اقدام قدمی مثبت در راستای ايجاد امنيت منطقه ای است. مهمترين بهانه را برای دخالت در امور داخلی ايران را از آمريکا ميگيرد و اين از جهاتی کمک به امنيت داخلی کشور می کند. چرا که ما هيچگاه نميخواهيم ايران نيز به سرنوشتی مشابه عراق دچار شود. افشين - تورنتو قطعنامه از نظر امنيت جهانی به نفع مردم ايران و ديگر مردم جهان است، ولی در زمانی که آمريکا و اسرائيل و بعضی از کشورهای همسايه ما دارای فناوری هسته ای در بعد نظامی هستند و قابل اعتماد نيستند، به ضرر ما می باشد. بنابراين سازمان انرزی اتمی بايد برای ديگر کشورها مانند اسراييل و کره جنوبی و....نيز چنين تصميمی بگيرد. علی - اصفهان بنده شخصآ بعنوان يک ايرانی از اينکه سران ايران در سايه تکنولوژی هسته ای به سلاحهای اتمی دست يابند پشتم ميلرزد. پس جهان حق دارد که اين اجازه را به ايشان ندهد... اميد - مشهد اين توافقنامه هيچ تظمينی برای دست نيافتن ايران به سلاحهای اتمی به دست نميدهد و اين سؤال برای مردم باقی ميماند که آيا با دست يابی دولت ايران به سلاح اتمی آيا جامعه بين الملل باز هم ميتواند به طور آشکار از تضييع حقوق بشر در ايران اظهار نارضايتی و يا اعمال نفوذ کند؟ مرشد زاده - مشهد در حالی که کشورهای عربی در حال تغيير جغرافيای ايران بر روی نقشه های غربی هستند.... قدرت هسته ای لازمه ايران است. اما در شرايط امروز بهتر است ما روابط مناسبی با کشورهای جهان داشته باشيم و اگر سياست خارجی درستی را اعمال نماييم با تصويب اين قطعنامه و اجرای مفاد آن بار ديگر می توانيم با کشورهای مطرح ارتباط برقرار کنيم و در نهايت ايران از حصاری که خواسته يا نخواسته به دور خود کشيده نجات يابد. علی سبزواری - تهران صد البته مماشات ايران با جامعه جهانی به نفع مردم است. اصولا در اين شرايط که ما به سر می بريم سلاح اتمی نفعی برای مردم ندارد بلکه وسيله ای است برای تثبيت نظام. همه خيرش برای حضرات است و مضراتش برای ملت. شجاعی - مشهد ما خواهان صلح و آرامش و پيشرفت هستيم و برای نيل به اين هدف به هيج عنوان خواهان چالش و برخورد با کشورها نيستيم. به نظرميرسد اولويت در کشور ايجاد و اجرای دمکراسی و مردم سالاری به مفهوم واقعی باشد. مردم از فقر و بيکاری و سرکوب و ديکتاتوری به تنگ آمده اند. ميثم - رشت اين قطعنامه نه موجب خوشحالی که مايه افسوسی است برای آنان که به ايران مقتدر و پيشرفته می انديشند (بی آنکه نوعی خاص از حکومت را مد نظر بگيرند) و اگرچه مردمی صلح طلب بوده و هستيم اما کاش در مقابل اين زورگويی ها سياستمداران ما نمی هراسيدند و اجازه ميدادند تا دانش هسته ای در اين کشور ببالد و مايه افتخار باشد برای همه آنها که ايران را می خواهند.... علی - تهران شکی نيست که پيشرفت مملکت ما بيش از هر چيز در سايه صلح امکان پذير است و داشتن بمب اتم برای ما صلح نمی آورد. اما غرب ظاهرا متمايل به پيشرفت ايران نيست. اگر امروز به بهانه بمب اتم ما بايد از چرخه سوخت محروم شويم بدون هيچ شکی فردا از فناوری فضا محروم خواهيم شد و البته از کليه تحقيقات شيميايی و بيولوژيکی چون آنها هم در ساخت بمب شيميايی کاربرد دارد. به نظر من غرب از کشور ما تنها انتظار يک گاو شيرده دارد که فقط توليد نفت کند... علی - اصفهان به هيچ وجه نبايد کوتاه می آمديم. مگر ما يک کشور نيستيم؟ پس در داخل مرزهای خودمان حق داريم هر نوع تحقيقی را انجام دهيم و اين مذاکرات را دخالت آشکار در مسايل داخلی کشور و مردم ميدانم . کاظم - تهران اين قطعنامه يک پيروزی برای ايران و سياستمداران ايرانی است و بعد از اينکه ايران به فن آوری سوخت دست يافته حالا به فکر بدست آوردن امتيازات ديگر ی ميباشد و به علت داشتن توانايی در نزد ايرانيان اين توافقنامه بهترين گزينه ممکن ميباشد.... امير - تهران کشورهايی که خود برای فعاليت های هسته ای ايران يقه چاک می دهند دارای زرادخانه های عظيم سلاح های اتمی هستند و آيا اين سلاح ها را برای توسعه دمکراسی در جهان ساخته اند؟ مسئله آنها اين است که کشورهای ديگر به اين علم دسترسی پيدا نکنند. اميد - تهران به نظر ما اين ها همه چيز را برای حکومت فدا ميکنند، هر چند اگر درگيری نظامی هم پيش آيد فقط اين مردم ظعيفند که فدا ميشوند و نه سياستمداران و طبقات مرفه. فرشاد - اصفهان دولت ايران به دولتهای اروپايی دارد ميخندد چون مطمئن باشيد که دست بردار نيستند و بالاخره کار خود را خواهند کرد. مهرداد - تهران ما به بمب و موشک احتياج نداريم، اسراييل هم لازم نيست داشته باشد. امريکا و قدرتهای بزرگ هم همينطور. جهان عاری از سلاحهای هسته ای زيباست... ولی تا زمانی که قدرتهای بزرگ در مذاکرات و تبيين روابط خود با ديگران از اين حربه به عنوان يک امتياز و عامل فشار استفاده می کنند چاره ای بايد انديشيد... فريدون - تهران هدف از انجام فعاليتهای هسته ای در ايران فراهم کردن امنيت و آرامش برای مردم بود و هدف ازپذيرش تعليق اين فعاليتها نيز امنيت مردم و برخورداری آنها از رفاه و آرامش است. اين قعطنامه برای ما مات ايران بسيار حائز اهميت است و از آن استقبال می کنيم. علی - تهران من فکر می کنم اگر ايران به انجام مفاد قطعنامه پايبند باشد و بازرسی مستمر توسط آژانس صورت بگيرد هم منافع ملی ما ايرانيان تامين شده و هم منافع اروپا و جامعه جهانی. در ايران هيچ کس از تحريم و جنگ استقبال نمی کند و اينگونه سياستها بيشتر از همه مردم را در معرض تهديد قرار می دهد تا حاکميت. اميرحسين - تهران شايد برخی فکر کنند که امنيت به داشتن قدرت نظامی ارتباط ندارد. بايد بگويم درست است که فاکتورهای مختلفی در امنيت کشور نقش دارند، ولی يکی از مهمترين آنها قدرت بازدارندگی و حتی حمله نظامی است. اگر ايران از نظر قدرت نظامی در سطح فعلی نبود، در همين حد کلام هم نميتوانست در مقابل زياده گويی های اسراييلی ها مقابله کند. برای جامعه جهانی قبول اين موضوع که ايران به جرگه کشور های دارای قدرت هسته ای وارد شود راحت نيست. نگرانی های آنها بخاطر مخفی کاری های ۲۰ سال گذشته و همچنين موضع گيری های نادرست سران سياسی در مسائل مختلف جهانی نظير فلسطين است. همچنين شعارها و اهداف اوايل نظام نظير صادر کردن انقلاب! و شبيه سازی جمهوری اسلامی در ديگر نقاط جهان را از ياد نبرده اند و چون رفتار سياسی سران ما، سالها مغاير با قواعد بازی بين الملل بوده است، آنها از دستيابی اين نظام به قدرت هسته ای و در نتيجه گام برداشتن در مسير تبديل شدن به قدرت اول نظامی منطقه هراس دارند. سران نظام هم کم و بيش اين موضوع را متوجه شده اند و در مسير تغييرات مختلفی که در طرز فکر و بيان نسبت به اوايل انقلاب کرده اند و ميکنند، سياستی که در پيش گرفته اند اين است که به ديگر کشورها (علی الخصوص اروپايی ها) اين فرصت را بدهند تا آنها هم اين تغييرات را باور کنند و در نتيجه از حساسيتهايشان کاسته شود. فکر ميکنم در اين مسير بهترين وضعيتی که ممکن بود، بوجود آمده است. هم اروپاييها فکر ميکنند در مسير جلوگيری از حرکت ايران در جهت دستيابی به فناوری هسته ای تا حدی موفق شده اند؛ هم ايران فکر ميکند مسير مناسبی را برای فهماندن وضعيت جديدش به جهانيان در پيش گرفته است؛ هم امريکا فکر ميکند در اين تبادلات بخوبی توانسته است نقش چماق را بازی کند تا ايران به قبول محدوديتها و قواعد مورد نظر و توافق اروپا و امريکا تن دهد. بايد ديد در بلند مدت (در ادامه مذاکرات چند جانبه)، هر يک از طرفين چه سياستی را در پيش خواهند گرفت. محمد حکيمی - تهران اين قطعنامه را ميتوان همانند عهدنامه ترکمانچای دانست که در آن ايران و روسيه بر سر چيزی که حق مسلم ايرانيها بود توافق کردند و از دست ايران رفت. در اين زمان هم داشتن انرژی اتمی به صورت صلح آميز حق مسلم مردم ايران است ولی با سياست های جمهوری اسلامی ما به جايی رسيديم که بايد از اين حق کاملا مسلم بگذريم و تازه خوشحال هم باشيم!! در واقع حالت فعلی ما مثل حالت ليبی است و تنها تفاوت اين است که ليبی خود تصميم گرفت که از حق مسلمش بگذرد ولی مارا به زور قبولاندند. محمد - کرج در دهکده جهانی زندگی کردن لازمه اش رعايت اصول و قواعد بين المللی است. غنی سازی و دست يابی به تکنولوژی هسته ای برای کشوری که دارای ذخاير نفت و گاز بالايی ميباشد توجيه اقتصادی ندارد. اصرار سران حکومت تنها ميتواند توجيه تهديد گروه های خارج را داشته باشد. حکومت ايران در زمان درگيری دست ودلباز ميشود و برای هماوايی با دولتمردان اروپائی به دادن امتياز از منافع ملی ايرانيان اقدام ميکند و دست اخرهمه راضی! نادر - تهران به نظر من اين بمب های اتمی که جمهوری اسلامی ساخت يا داشت ميساخت امروز با قطعنامه های صادره بسوی ملت ايران شليک گرديدند و سبب نابودی همه توان مالی و زمانی و حيثيتی و امنيتی ايرانيان گرديدند. اقدامات ناسنجيده جمهوری اسلامی در دستيابی به قدرت اتمی سبب شد که تا ابد چشمهای مراقبت کنندگان بين المللی بر روی حرکات داخلی و خارحی ملت ايران ميزان گردند و اين بزرگترين رهآورد سياست اتمی نظام حاکم برای ايرانيان بوده است. معاهده های اخير را ميتوان به معاهده های ترکمانچای و نيز کنترل ژاپن و آلمان غربی توسط آمريکا و متحدين تشبيه نمود. و آخرين نکته اينکه در قرن ۲۱ سياستمداران بايد بگونه ای ديگر بينديشند و دون کيشوت های سياسی به جای فرض کردن دشمنان خيالی، چشم انداز صلح و دوستی و محبت را فراروی خود قرار دهند. در شرايط کنونی ايران از شر دو همسايه شرور چون حاکمان افغانستان و عراق آسوده خاطر شده است و اين به معنای کاهش هزينه های نظامی در منطقه و فرصتی برای خاورميانه برای گام نهادن در راه سازندگی و بالندگی و شکوفايی است... ملازاده - ايران کاش دنيا می فهميد که ما ايرانيها چقدر از جنگ و هر چيزی که مربوط به اون باشه بيزاريم. انرژی هسته ای حق ما بود که با بی عدالتی تمام از ما گرفته شد ولی تمام اين جريانات در آخر سر به اعتبار بيشتر جمهوری اسلامی منجر شد. لازم بود در اين برهه که امريکا مدام در حال تهديد ايران به جنگ و تحريم است ما بهانه ها را از امريکا به هر وسيله ای که شده بگيريم حتی به قيمت از دست دادن حق مسلم کشور و ملتمان. مريم - قم مردم ايران مردمی صلح جو و صلح دوستند و به خاطر جنگهای زيادی که در طول تاريخ خود داشته اند و همين جنگها يکی از علتهای بزرگ عقب ماندگی ايران به حساب می آيد، از همين رو بيشتر به استقبال صلح می روند تا جنگ. نظام فعلی ايران فعلا بايد به دنبال ثبات خود در منطقه و جهان باشد نه بدنبال درگيری و تنش. و از اين رو قطعنامه حاضر می تواند گام مثبتی برای ايران به حساب بيايد. ايران با اين سياستی که در پيش گرفت نشان داد که می تواند با ديپلماسی خوب و حساب شده سياستهای منفی که از طرف آمريکا بر ايران تحميل می شود را خنثی کند و نيازی به تنش و درگيری وجود ندارد! هرچند در چند سال اخير کمتر شاهد چنين سياستهايی از ايران بوده ايم و فقط از طرف ايران شاهد فرصت سوزی های ديپلماتيک بوده ايم. آريا - بوشهر با توجه به وضعيتی که ايران از نظر روابط بين الملل دارد، به نظر من اين اقدام به نفع ايران است. به اين ترتيب تنشها حداقل از اين نظر کمتر خواهد شد. مهرداد - تهران واقعيت اين است که تنها فايده ای که غنی سازی اورانيم به جز توليد نيرو دارد، می توانست از لحاظ سياسی جلوی دخالت بيگانگان را در کشور ما بگيرد. متاسفانه غرب بار ديگر نه تنها زورگويی خود را ثابت کرد بلکه تندروهای ايران، همانند زمان جنگ عراق و ايران، به شدت محبوب ملت واقع شدند. به شما تبريک می گوييم! البته واضح است که هرگز نبايد از خارجيها انتظاری جز حفظ منافع خود داشت. اروپا اگر فکر ميکند که در ميان مردم ايران چهره خوبی پيدا کرده است در اشتباه محض به سر می برد. پرديسان - دبی فعاليتهای آژانس بين المللی انرژی هسته ای در ماههای اخير لکه ننگی برای جهانيان خصوصا کشورهای مسلمان بود. چراکه نحوه برخورد اين آژانس يک برخورد غيرمتعارف و گزينشی محسوب می گردد. و بيش از پيش ضعف و ناتوانی آژانس بين المللی انرژی هسته ای و ساير واحدهای بين المللی را روشن ساخت و نشان داد که مقهور سياستهای آمريکا می باشد. آيا آقای محمد البرادعی از فعاليتها و زرادخانه های اتمی اسرائيل اطلاع ندارد؟! آيا فعاليتهای سری اتمی کره جنوبی را نمی بيند؟ جای بسی تاسف است که وجدان هايی که می بايست از مظلومان حمايت نمايند، خفته به نظر می رسند... سياستمداران ايران فهميدند که دنيای امروز دنيای قدرت و توانمندی است، بنابراين به جای آنکه از شعارهای بيهوده و بدون منفعت استفاده نمائيم که تا به امروز هيچ سودی برای ملت ما به ارمغان نياورده است، می توانستيم يک سياست متعادل منطقی و ديپلماتيک داشته باشيم... رضا - تهران اروپا و آمريکا به خواسته شان رسيدند. با زير پا گذاشتن منافع مردم ايران که داشتن تکنولوژی اتمی و دمکراسی است. اگر اصلاح طلبان موفق ميشدند قدرت مردم ايران بسيار زياد ميشد و هردو را ميتوانستيم داشته باشيم. در انتخابات اخير مجلس اروپا و آمريکا هيچ کاری نکردند و قلبا بسيار خوشحال نيز شدند تا امتياز بيشتری از برنامه اتمی بگيرند. آنها فقط به امنيت خود و اسرائيل فکر ميکنند... احمد رضا - تهران به اعتقاد من حق برخورداری از انرژی هسته ای مختص به دولت يا ملت خاصی نيست و هيچ کشوری نبايستی از دارا بودن آن منع شود. نه اروپا و نه آمريکا دلشان به حال کشور و مردم ما نمی سوزد. مسئولين مملکت بار ديگر بی کفايتی خود را نشان دادند و اينکه به هيچ چيز جز بقای خود نمی انديشند. الهام - تهران کاملا مشخص است که امريکا و اروپا تلاش می کنند که ايران خود به اين نتيجه برسد که فناوری هسته ای را از ليست تکنولوژيهای خود حذف کند. خوش باوری مقامات ايرانی هم به اين فرآيند کمک می کند. در حالی که ميانگين سن دانشمندان هسته ای ايران بين ۲۸ تا ۳۵ سال است، بسيار ساده لوحانه خواهد بود اگر فکر کنيم که جامعه جهانی با دست يافتن ايران به فناوری هسته ای مخالفتی ندارد. آنها ترسشان از اين است که ايران پس از دستيابی به اين فناوری که اکنون در انحصار چند کشور بيشتر نيست ، آن را به يک تکنولوژی تجاری در سطح جامعه جهانی تبديل کند... سهيل - تهران چگونه همسايگان ما هرچه خواستند داشته باشند ولی ما مورد تبعيض باشيم؟ علوم هسته ای فقط بمب اتم نيست. کاربردهای صلح آميز ديگر آن بسيار است... چگونه عده ای حتی برای استفاده از بمب اتم در هيروشيما و ... يا ساخت و انبار آن آزادند ولی ما نه؟ محمد انگوتی - ايران توافق مثبتی بود به نفع ايران که مردمش آرامش می خواهند و يک تودهنی به آمريکا... آتيه - کراچی چرا در مورد کشور کره جنوبی که ۷۰ درصد کار غنی سازی هسته ای خود را به پايان رسانده بود مسامحه کردند و آژانس بين المللی انرژی اتمی به گونه ای بی طرفانه عمل نکرد و حافظ منافع غرب بوده... آژانس بين المللی انرژی هسته ای نبايد در قضاوت ها و مواضع خود تحت تاثير آمريکا قرار گيرد، که اعتبار بين المللی خود را از دست خواهد داد و قابل اعتماد نخواهد بود... مرتضی - تهران البته اين قطعنامه به خودی خود دارای امتيازی برای ايران نيست اما آنچه اين قطعنامه را برای ايرانيان مهم و در حد يک دستاورد جلوه ميدهد، تهديد غربيها بود که به بهانه فعاليتهای مخفی هسته ای، ايران را در آستانه يک رويارويی نظامی يا لااقل تحريمهای شديد جهانی قرار داده بودند. بدين ترتيب ميتوان ذکاوت و شهامت به کار رفته در توافق اخير را از سوی ايرانيان يک اقدام در جهت حفظ منافع ملی قلمداد نمود به گونه ای که ضمن حفظ دستاوردهای علمی و تجهيزات ساخته شده، راه را برای آينده باز نگاه ميدارد تا در فرصت آتی و در هنگامی که اعتماد جهانی جلب شد بتواند فعاليتهای هسته ای صلح آميز را ادامه داد. مجيد ن - تهران هر تصميمی که در منازعات بين المللی باعث کاهش تنش و جلوگيری از به خطر افتادن منافع ملی هر کشور و در نهايت موجبات امنيت و آرامش مردم يک کشور شود مسلما به نفع مردم آن کشور است (صرف نظر از اينکه اين تصميم به کدام دليل سياسی اتخاذ شده باشد) به همين دليل بايستی آنرا به فال نيک گرفت... دو نمونه از برخوردهای متفاوت و نتايج آن را ميتوان در تصميم گيری صدام و قذافی و آثار اين تصميم گيری ها را برای ملتشان مشاهده کنيم... بهر حال اين تصميم عاقلانه ای بود که مسئولان حکومت ايران گرفتند... علی بابا - تهران واقعيت اين است که حکومت ايران برای بقای خود هر آنچه لازم باشد انجام ميدهد و حالا ميخواهد با واژه داوطلبانه، خود را موفق جلوه دهد و مردم داخل را به خيال خود خام کند، ما هم قبول کرديم. عباس - شيراز حق مسلم ايران بود که به تکنولوژی هسته ای دست پيدا کند (حتی برای اهداف نظامی). چون در منطقه ای فوق العاده خطرناک می باشد و تقريبا تمام همسايه ها مستقيم يا غيرمستقيم مسلح هستند. اما برای رسيدن به اهداف در عرصه بين المللی چند شرط لازم است. يا بايد قوی باشی، مثل آمريکا، يا بايد بازيگر شطرنج خوبی باشی، مثل پاکستان، و در ضمن بايستی قبل از شرکت در مبادلات و مذاکرات خارجی از حمايت داخلی برخوردار باشی. که متاسفانه ايران هيچکدام از اين شرايط را ندارد! بنابر اين با توجه به اين شرايط در وضعيت و شرايط فعلی بهترين تصميم از طرف ايران کسب شد ولی از روی اضطرار. بايد پرسيد که چرا به حالت اضطرار افتاده است؟ عبدالله صالح - تهران همه خوب می دانيم که اروپا هميشه چه درازمدت و چه کوتاه مدت در جهت منافع خودش حرکت ميکند و اين مطلب را در مورد ايران، تاريخ اثبات می کند. علی الخصوص در مورد کشورهايی مثل ايران که در موضع ضعف قرار داشته باشند و بيشترين ثروت خدادادی هم در آن نهفته باشد بهترين سوء استفاده و بهره برداری را خواهد کرد، و بر هيچ کس نهفته نيست که اکنون ايران چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سياسی بخاطر وضعيت و بافت حاکميت در نازل ترين وآشفته ترين وضع قرار دارد که موقع خوبی برای بهره برداری اروپايی هاست. بدبخت و بيچاره ملت ايران که بخاطر اين نظام ناکارآمد بايستی هميشه فشار و فقر و بدبختی را تحمل کند... علی - تهران آيا در مورد کره جنوبی که در همسايگی کره شمالی است چرا سکوت کرده و هيات کره جنوبی با ۱۵۰ نفر توانسته موقيت خود را انسجام ببخشد. آيا با همکاری همين دولتها نبوده که ايران با ۵/۳ درصد پيشرفت بايد در آژانس متعهد و بدهکار شود ولی کره جنوبی به خاطر رابطه نزديک با امريکا با ۷۰ درصد کار غنی سازی هسته ای خود را به پايان رسانده بودند در مقابل دنيا جوابگو نيست. آبا در چهارچوب اساسنامه آژانس نيست که همه ملل ميتوانند از تسهيلات هسته ای برخوردار باشند. احمد - شيراز حاکمان هر جا موقعيت حکومت خود را در خطر ببينند کوتاه می آيند مثل مسئله اتمی، ولی در اين رابطه کوتاه آمدن آنها برخلاف ميلشان به نفع ملت ايران تمام شد. کريم - يزد ما ايرانی مقتدر و قدرتمند و باثبات می خواهيم که در آن شرافت و کرامت و عزت برای هر ايرانی وجود داشته باشد. جنگ طلب نيستيم اما ضعف و جبن را نيز نمی پذيريم. دل خوشی هم از انگليس و آمريکا نداريم. اگر بمب اتمی داشته باشيم قلدرانی مثل آمريکا در برخورد با ما محتاط تر بوده و مثل عراق با ما رفتار نخواهند کرد. برای درک بهتر ماجرا رجوع کنيد به پرونده کره شمالی! س ع م - تهران من فکر نمی کنم ايران به قول خود پای بند بماند و همچنان آتش زير خاکستر باقی خواهد ماند. ايرانپور - يزدانمهر شيراز اگر حکومت ايران به جای اين همه هزينه الکی در مورد بومی سازی تکنولوژی هسته ای و ساير مواردی از اين دست... لياقت داشت در طول تمام اين سالها می توانست اعتماد ملتش را به خود جلب کند و حداقل کشاورزی مملکت را از شيوه سنتی که از چند هزار سال پيش تا قرن حاضر تغيير نکرده را بروز نمايد تا ملت حداقل رفاه را داشته باشند... مهدی - تهران قدرت در معادلات بين المللی حرف اول را می زند، چه قدرت نظامی و چه قدرت علمی و کشوری که دارای اين دو نيست تا ابد ضعيف خواهد ماند بخصوص در شرايط موجود و در مسئله انرژی هسته ای ايران. برای مثال همه ديديم که با مساله هسته ای کره جنوبی که تخلفاتش بيشتر از ايران نيز بود چگونه برخورد شد. بنابراين نظر من اين است که دولتمردان ايران در اين برهه خاص بدون توجه به تهديدات دولتهای غربی که سابقه تاريخی آنها گويای ظلم و استعمار آنها نسبت به بشريت است به فعاليتهای خود در دستيابی به انرژی هسته ای حتی در عرصه نظامی برای بازدارندگی در مقابل اسرائيل ادامه دهند. مهدی - شيراز اگر اندکی منصف باشيم، بايد بپذيريم که در اين ماجرا ملت ايران برنده شد. کاش در طول نيم قرن گذشته و بويژه ربع قرن اخير هم، چنين ذکاوت، هوشمندی و انعطاف پذيری در دولتمردان ما می بود تا ما مجبور نبوديم پيوسته جام زهر بنوشيم. فرهاد - تهران توقف غنی سازی در کل به نفع مردم ايران نيست و ايران نبايد از حق دستيابی خود به تکنولوژی های پيشرفته و البته در جهت مقاصد صلح آميز چشم پوشی کند ولی در شرايط کنونی و با توجه به جوسازيهای موجود و نيز عملکرد غيرشفاف ايران در گذشته در پاره ای از موارد تنها گزينه پيش رو پذيرش تعليق غنی سازی و انتظار برای بهتر شدن افکار عمومی بوده است. البته نبايد از نظر دور داشت که برخورد آژانس و کشورهای اروپايی همواره روندی مزورانه بوده است و سکوت آنها در برابر برنامه های اتمی اسرائيل بهترين گواه اين مدعاست. حامد - جنوب ايران اين قطعنامه با توجه به شرايط ايران در جامعه بين الملل دور از انتظار نبود. حاکميت فعلی ايران برای دور ماندن از جنگ، و در گيری و تحريم زير بار اين نوع قطعنامه ها برود که بد هم نبوده. اينکه به لحاظ سياست خارجی کمی دور از عزت ملی عمل شده و توافق اروپايی ها را به يک مسئله حقوقی تبديل کرده اند اکنون انها ضمانت های ايران را به طرفيت سازمان هسته ای تبديل کرده اند... البته اروپايی ها هم مجبور بودند نگذارند و گرنه حيثيت سياست خارجيشان به باد ميرفت... امير - تهران اين نوع قطعنامه ها در مواجهه با رژيمی که جز زبان زور هيچ منطقی را جدی نمی گيرد کارايی ندارد. تاکنون ديپلماسی اروپا در رابطه با مهار اتمی ايران هياهو برای هيچ بوده است. مسئله نقض حقوق بشر در ايران هم تحت الشعاع سودجويی های اروپای پيرقرار گرفته و بخاطر حفظ ظاهر فقط بصدور چند بيانيه نمادين بسنده کرده اند ولی به نظر می رسد از اين پس اروپا نيز همگام با امريکا فشار خود را در زمينه حقوق بشر به حکومت ايران افزايش دهد. کاوه - اردبيل تصويب اين قطعنامه در جهت منافع ملی ايران نيست ولی در اين برهه زمانی که هيچ کشوری صلح آميز بودن فعاليت های هسته ايران را تاييد نمی کند کاری عاقلانه است و به نظر من دولت ايران بسيار خوب عمل کرد. محمود - تهران باور کنيم که تعريف امنيت و شاخصه های آن مدتهاست عوض شده است. ديگر بمب اتم و ارتش توانا اهميت اول نيست. البته ايران بواسطه همسايگان قوی و نه چندان مطمئن نيازمند توانايی های نظامی بالاست اما بيشتر از بمب اتم به دموکراسی نياز دارد چه برای ثبات و چه برای امنيت. آيا جز اين است ؟ سعيد پور دلير - شيراز هر اقدامی در راستای صلح هر چند دير يا زود انجام گيرد ، مورد تاييد است . مردم ما بيش از هر چيز به صلح نياز دارند تا در پناه آن مسايل خود را حل کنند . هر چند که جنجال کنندگان داخلی و خارجی که کم هم نيستند هميشه منتظرند تا آن را از ما بگيرند . مهران - يزد خدمات
آژانس بين المللی انرژی اتمی سرانجام روز دوشنبه 29 نوامبر (9 آذر) قطعنامه ای را درباره فعاليت های اتمی ايران که پيش نويس آن توسط بريتانيا، آلمان و فرانسه تهيه شده بود، تصويب کرد.
آيا قعطنامه آژانس اتمی به نفع مردم ايران است؟
روز دهم؛ بازی اول: ژاپن 0 - کرواسی 0 14:00 (لندن) - 16:30 (تهران) در دقیقه 20 بازی میاموتو کاپیتان تیم ژاپن در محوطه جریمه پرشو مهاجم کرواسی را سرنگون کرد. اما کاواگوچی دروازه بان ژاپن ضربه پنالتی داریو سرنا را مهار کرد. در دقیقه 27 بازی کرانچار مهاجم کرواسی توپ را به تیر دروازه ژاپن کوبید. بازی به نسبت سرعتی دو تيم در نيمه اول بدون رد و بدل شدن گلی پايان يافت. در نيمه دوم هر دو تيم حملاتی را روی دروازه يکديگر ترتيب دادند که هيچکدام با موفقيت همراه نبود. تعويض های مکرر دو تيم در دقايق پايانی نيز ثمر بخش نبود و بازی بدون گل تمام شد. با اين نتيجه اميد های دو تيم برای صعود به دور بعدی، به ويژه ژاپن که در بازی پايانی خود بايد به ديدار برزيل برود، کمرنگ تر شد. ترکيب اصلی دو تيم ژاپن: کاواگوچی، کاجی، مياموتو، ناکازاوا، سانتوس، اوگاساوارا، ناکاتا، فوکونيشی (ایناموتو 46)، ناکامورا، تاکاهارا (اوگورو 85)، ياناگيساوا (تامادا 61) کرواسی: پلتيکوزا، شيميچ، کوواچ، شيميونيچ، سرنا (بوسنیاک 87)، تودور (اولیچ 70)، کوواچ، بابيچ، کرانچار (مودریچ 78)، کلاسنيچ، پرشو روز دهم؛ بازی دوم: برزيل 2 - استراليا 0 17:00 (لندن) - 19:30 (تهران) نیمه اول بازی دو تیم با تساوی بدون گل تمام شد. بازی در نیمه اول نسبتا متعادل بود و دو تیم فرصتهای مشابهی داشتند. در نیمه اول مارکوس مرک داور آلمانی بازی به کافو و رونالدو از برزیل و کولینا و امرتون از استرالیا کارت زرد نشان داد. همچنین در دقیقه 41 بازی پوپوویچ بازیکن تیم استرالی بدلیل مصدومیت تعویض شد و برشیانو به جای او به بازی آمد. در دقیقه 49 بازی، رونالدینیو توپ را به رونالدو که پشت محوطه جریمه استرالیا بود پاس داد. رونالدو هم که سه مدافع را مقابل خود می دید توپ را به آدریانو رساند. آدریانو با یک ضربه که از لای پای مدافع مستقیمش عبور کرد، توپ را درون دروازه استرالیا جا داد. بعد از گل برزیل استرالیا حملات زیادی را روی دروازه این تیم انجام داده است. همچنین گاس هیدینک تیم استرالیا دو مهاجم تازه نفس را به میدان آورده تا شاید بتواند نتیجه بازی را تغییر دهد. هری کیول در دقیقه 56 جانشین تیم کاهیل شده و در دقیه 69 نیز آلویسی جای کریگ مور را گرفته است. کارلوس البرتو پریرا سرمربی تیم برزیل نیز دو تعوض همزمان انجام داده تا بتواند بازی را رد دست بگیرد. در دقیقه 72 گیلبرتو سیلوا جانشین امرسون شده و روبینیو مهاجم جوان تیم رئال مادرید جای رونالدو هم باشگاهی خود را که این روزها انتقادات زیادی از او شده، گرفته است. در دقیقه 83 بازی روبینیو بازیکن تازه وارد برزیل از داور کارت زرد گرفت. دو تیم در بیست دقیقه آخر بازی حملات زیادی را روی دروازه هم ترتیب دادند که سهم استرالیا در این میان کمی بیشتر بود. در دقیقه 88 فرد بازیکن جوان برزیلی جانشین آدریانو زننده اولین گل بازی شد. یک دقیقه بعد روبینیو توپ را به تیر دروازه استرالیا کوبید که فرد توپ برگشتی را تبدیل به دومین گل برزیل کرد. ترکيب اصلی دو تيم برزيل: ديدا، کافو، لوسيو، خوان، روبرتو کارلوس، امرسون (گیلبرتو سیلوا 72)، زی روبرتو، کاکا، رونالدينيو، رونالدو (روبینیو 72)، آدريانو (فرد 89) استراليا: شوارتزر، امرتون، مور، نيل، پوپوويچ (برشیانو 41)، چيپرفيلد، استریوفسکی، گرلا، کولينا (آلویسی 69)، ويدوکا، کاهیل (کیول 56) روز دهم؛ بازی سوم: فرانسه 1 - کره جنوبی 1 20:00 (لندن) - 22:30 (تهران) کره گل زودهنگام فرانسه (دقيقه 9) را جبران کرد تا آبی پوشان برای پنجمين بازی پياپی در دور نهايی جام جهانی بدون پيروزی باقی بمانند. فرانسه آخرين بار در ديدار نهايی جام جهانی ۱۹۹۸ با سه گل مقابل برزيل به پيروزی رسيد. اما از آن زمان تا دقيقه نهم ديدار روز يکشنبه با کره، که تيه ری آنری توپ برگشتی را در دروازه لی وون جائه قرار داد، فرانسوی ها نتوانسته بودند در جام جهانی به گل دست يابند. فرانسه می توانست بار ديگر در نيمه اول به گل برسد اما لی وون جائه توپی را که به نظر می رسيد با ضربه سر پاتريک ويه را از خط دروازه گذشته است، به هر ترتيبی که بود بيرون کشيد. سپس زمانی که مالودا کوشيد تا توپ را صاحب شود و دوباره به سمت دروازه شليک کند، داور خطای او را بر لی هو اعلام کرد. کره ۷۵ دقيقه حمله کرد تا توانست در واپسين دقايق گل آنری را جبران کند. سانتر سئول کی هيون، يار تعويضی کره از جناح راست روی تير دوم فرود آمد و چو جين جائه توپ را به عقب بازگرداند تا جی سونگ پارک آن را در دقيقه 81 دور از دسترس فابين بارتز و ويليام گالاس در دروازه فرانسه قرار دهد. اکنون کره، دست کم تا بعد از ظهر دوشنبه که توگو و سوئيس به ديدار هم خواهند رفت، صدرنشين گروه است. کره ای ها با چهار امتيازی که کسب کرده اند، شانس بيشتری برای صعود دارند هرچند که صعودشان تا روز ديدار با سوئيس قطعی نخواهد شد. فرانسه با دو امتياز از دو تساوی که به دست آورده بايد بدون زيدان و اريک ابيدال که دو اخطاره هستند با توگو ديدار کند و هواداران فرانسوی از هم اکنون نگران هستند که تيمشان برای دومين دوره پياپی از صعود به مرحله دوم باز بماند، مگر آنکه ريمون دومنک بتواند چاره ای بيابد تا قهرمانان هشت سال پيش را بار ديگر با رمز پيروزی آشنا کند. ترکيب اصلی دو تيم فرانسه: بارتز، سانیول، تورام، گالاس، ابیدال، ویه را، ماکله له، مالودا، زیدان، ساها، آنری کره جنوبی: لی وون جائه، چونگ گاگ، جین چئول، جین کیو، یونگ پیو، جی سونگ، لی هو، ائول یونگ، چان سو، جانگ هوان، کی هیون خدمات
يکشنبه 18 ژوئن - 28 خرداد
جام جهانی - روز دهم؛ بازیهای گروه F-G
دزیره الیس که در المپیک ۲۰۱۶ ریو دستیار ورا پائو، مربی وقت تیم ملی زنان آفریقای جنوبی بود، سال گذشته هدایت این تیم را برعهده گرفت 'می‌گفتند دختر نمی‎تواند این طوری فوتبال بازی کند' دزیره الیس سال ۱۹۶۳ در حومه کیپ تاون به دنیا آمد. او در دوره آپارتاید بزرگ شد و در تلاش برای تبدیل شدن به یک بازیکن فوتبال هر روز با انواع و اقسام کلیشه‎ها روبرو بود. الیس فوتبال را با بازی با پسرها آغاز کرد. تا پیش از آزادی نلسون ماندلا از زندان، آفریقای جنوبی تیم ملی فوتبال زنان نداشت و تازه سال ۱۹۹۳ وقتی الیس ۳۰ ساله شد، چنین تیمی شکل گرفت. الیس همان سال برای بازی‎های آزمایشی به تیم ملی کشورش دعوت شد. او در ابتدا کاپیتان دوم تیم بود اما بعد تا پایان دوران بازی‌اش در همه بازی‌ها بازوبند کاپیتانی به دست داشت. الیس در اولین بازی خود برای تیم ملی هت‎تریک کرد؛ دیدار مقابل تیم ملی زنان سوازیلند (کشوری در جنوب آفریقا که آن زمان اسواتینی نام داشت) که با پیروزی ۱۴ بر صفر آفریقای جنوبی به پایان رسید. اما در راه بازگشت از ژوهانسبورگ،‌ محل برگزاری این بازی اتوبوس تیم خراب شد و الیس نتوانست به موقع سر کار خود در یک مرکز بسته بندی گوشت برسد و اخراج شد. او می‎گوید: "سه سال کار درست و حسابی نداشتم و این طرف و آن طرف کارهای خرده ریز انجام می‎دادم. سخت بود اما در عوض به آرزویم رسیده بودم. دست آخر یک کار تازه گرفتم و تا ۳۹ سالگی هم برای تیم ملی کشورم بازی کردم. من در یک مرکز بسته‎بندی گوشت کار می‏‎کردم و وظیفه‎ام درست کردن ادویه جات و کنترل موجودی انبار بود." "من حتی یک مدت فروشنده دوره گرد بودم. در آفریقای جنوبی خیلی‎ها این کار را انجام می‎دهند. برای فروش اجناس خود باید کیلومترها راه بروی و در این خانه و آن خانه را بزنی. آخرش هم بدون این که چیزی فروخته باشی به خانه برمی‎گردی." برای الیس بیکاری چالشی بزرگ به حساب می‎آمد اما او در راه فوتبالیست شدن از پس مشکلات بزرگ‎تری مثل کلیشه‎های جنسیتی برآمده بود: "اولین مسابقه درست و حسابی ام را به یاد دارم. من ذخیره بودم. پدرم تنها هوادار من در زمین بود. وارد بازی شدم و با گلی که زدم بازی یک بر صفر به نفع ما تمام شد. آن موقع خیلی‎ها فوتبال را برای دخترها بد می‎دانستند. مردم می‎گفتند دوست داشتند پسر به دنیا بیایم اما من فقط عاشق فوتبال بودم. خانواده‌ام پشتیبانم بود و این خیلی برایم اهمیت داشت. خیلی‎ از بچه‎ها چنین موقعیتی ندارند." آن موقع الیس فقط ۱۵ سال داشت. یک هفته بعد مجبورش کردند لباس‎هایش را جلوی هم‎تیمی‎هایش در آورد تا ثابت شود او یک دختر با استعدادی باورنکردنی در فوتبال است. الیس می‎گوید: "سینه‌های کوچک و موهای کوتاه داشتم. گفتند یک دختر نمی‎تواند این طور بازی کند. پدرم گفت:' شلوارت را پائین بکش'. این کار را کردم و به بازی ادامه دادم." زندگی در دوره آپارتاید نلسون ماندلا که بعد از ۲۷ سال در ۱۹۹۰از زندان آزاد شد، نقش مهمی در پیشرفت ورزش آفریقای جنوبی داشت دوره آپارتاید که از سال ۱۹۴۸ تا اوایل دهه ۹۰ میلادی در آفریقای جنوبی ادامه داشت، همه جنبه‎های زندگی در این کشور را تحت تأثیر قرار می‎داد. خانواده دزیره الیس هم مثل خیلی‎های دیگر در آن دوره و پیش از شکل‎گیری جنبش ضد آپارتاید به رهبری نلسون ماندلا، رنج و سختی زیادی تحمل کردند. پدر الیس حامی و مشوق اصلی دخترش در عشق به فوتبال بود و در دوران حرفه‎ای او همیشه در کنارش حضور داشت. الیس می‎گوید: " پدرم باور داشت که من باید دنبال کاری که دوست دارم بروم و آن چیزی بشوم که می‏خواهم. من هم رفتم سراغ فوتبال. گاهی اوقات جاهایی بود که نمی‎توانستیم برویم. اما می‎دانستیم کشور دارد تغییر می‎کند. ما به کارمان ادامه دادیم و برای عشق‎مان به این ورزش، بازی کردیم." "بعد از آزادی ماندلا، یک تیم ملی متحد برای زنان تشکیل شد. من سال ۱۹۹۳ برای بازی‎های آزمایشی به تیم پیوستم و با کسانی آشنا شدم که هنوز هم جزو بهترین دوستانم هستند. ما هنوز هم هر روز با هم حرف می‎زنیم. این نتیجه ایست که فوتبال برای من داشته. " " همه در زندگی‎شان با شکست‎ها و چالش‎های مختلف روبرو می‎شوند اما مهم نوع برخورد با آن‎هاست. من هیچوقت اهل عقب‎نشینی نبودم. من کمال‎گرا نیستم اما دوست دارم همیشه بهترینم را انجام بدهم و نهایت تلاشم را بکنم." با این که الیس به آرزوی خود برای حضور در تیم ملی کشورش رسیده بود، اما چون کار نداشت سال‎هایی پر از سختی را پشت سرگذاشت. به عقیده او فوتبال امروز تحول پیدا کرده و موقعیت‎های زیادی پیش روی بازیکنان قرار دارد: "وقتی من در تیم ملی بازی می‎کردم، ۹۰ درصد از بچه‎ها بیکار بودند. اما الان ۹۰ درصد بازیکنان یا مدرک دانشگاهی دارند، یا در حال تحصیل هستند، یا در تلویزیون به عنوان کارشناس کار می‎کنند و یا نماینده سازمان‎های بزرگ هستند. فوتبال درهای زیادی را به روی آن‎ها باز کرده است." ' می‎خواهیم مطمئن شویم هرگز فراموش نخواهیم شد' سال ۲۰۱۸، تیم ملی فوتبال آفریقا که در رده‌بندی جهانی در جایگاه پنجاهم ایستاده بود توانست به فینال جام ملت‎های زنان آفریقا صعود کند. آن‎ها در ضربات پنالتی به نیجریه‎ای که ۱۱ بار قهرمان این مسابقات شده بود باختند اما صعودشان به جام جهانی را قطعی کردند و این روز به یکی از مهم‎ترین روزهای فوتبال ملی این کشور تبدیل شد. این اولین بار بود که تیم ملی زنان آفریقای جنوبی به جام جهانی می‎رفت. الیس می‎گوید حتی در "تخیلی‌ترین تصوراتش" هم فکر نمی‎کرده یک روز آفریقای جنوبی به جام جهانی برسد و با به یاد آوردن آن روز هنوز هم مو به تنش سیخ می‎شود: "به عنوان بازیکن هیچ‌وقت چنین فرصتی نداشتم. حضور در جام جهانی اوج رویای هر بازیکنی است. من فکر می‎کنم حمایت‎های فدراسیون فوتبال از ما واقعا فوق‎العاده بوده. بدون آن‎ها چنین چیزی ممکن نمی‎شد. برای صعود به جام جهانی به یک فدراسیون درست و حسابی نیاز داشتیم و حالا ... بله این اتفاق افتاده. می‎خواهیم کاری کنیم دهان مردم از تعجب باز بماند. می‎خواهیم مطمئن شویم هیچ‌وقت فراموش نخواهیم شد." ابعاد کاری که این تیم انجام داد تازه وقتی مشخص شد که آن‎ها برای بازی دوستانه مقابل هلند در ماه ژانویه به خانه برگشتند و با استقبال گرم هواداران روبرو شدند. دستاوردهای آن‎ها حتی در خارج از دنیای ورزش هم توجه‎های زیادی را به خود جلب کرد. دزیره الیس می‎گوید: "در شبکه‎های اجتماعی پیام‎های زیادی برای حمایت از ما فرستاده شد و این فوق‎العاده بود. وقتی در غنا (میزبان دور گذشته جام ملت‎های زنان آفریقا) بودیم، حتی رئیس‎جمهوری هم زنگ زد و برایمان آرزوی موفقیت در دیدار فینال کرد. او در سخنرانی خود در پارلمان از من نام برد. این نشان می‎دهد فوتبال دارد تغییر می‎کند اما این مسیر هنوز ادامه دارد و باید نتایج بهتری بگیریم. آهسته پیش می‎رویم اما شکی نیست که اوضاع تغییر خواهد کرد."
تیم ملی زنان آفریقای جنوبی برای اولین بار به جام جهانی صعود کرده، تیمی که پایین‌ترین رتبه را در میان کشورهای حاضر در این دوره از این رقابت‌ها دارد. اما دزیره الیس، مربی این تیم به رتبه پایین تیمش در رده بندی فیفا اهمیت نمی‌دهد. او می گوید فارغ از هر نتیجه ای که در این تورنمنت بگیرند، آفریقای جنوبی با گرفتن سهمیه حضور در این مسابقات تاریخ‌سازی کرده است.
از لخت شدن برای اثبات جنسیت تا مربیگری تیم ملی فوتبال زنان آفریقای جنوبی
تصاویری از این دیدار در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که نشان دهنده پذیرایی گرم هیئت طالبان از سوی دولت ازبکستان است آقای کاملوف شناخت خوبی از این گروه دارد. آشنایی آقای کاملوف با رهبری طالبان به بیست سال پیش برمی‌گردد. او در سال ۱۹۹۹ که در آن زمان نیز وزیر خارجه ازبکستان بود، به ولایت قندهار در جنوب افغانستان رفت، و با ملا محمد عمر، رهبر و بنیانگذار گروه طالبان، و دیگر اعضای بلندپایه این گروه دیدار کرد. دیداری که اولین ارتباط مستقیم تاشکند با طالبان را رقم زد. مقام های ازبکستان هدف این سفر را پایان دادن به جنگ در افغانستان خوانده بودند. اما به گفته منابع موثق در آسیای میانه، سفر وزیر خارجه ازبکستان در هماهنگی با آمریکا و به منظور بررسی راه های اجرای پروژه احداث خط لوله گاز ترکمنستان به پاکستان و هند بود. این پروژه بعدا بدلیل ادامه ناامنی‌ ها و حمایت طالبان از اسامه بن لادن، رهبر سابق القاعده، متوقف شد. وکیل احمد متوکل (راست) وزیر خارجه طالبان در سال ۱۹۹۹ با عبدالعزیز کاملوف، وزیر خارجه وقت ازبکستان رابطه ازبکستان با طالبان در اواخر دهه نود وارد مرحله جدیدی شد. در آن زمان طالبان بخش اعظم خاک افغانستان از جمله ولایت های شمالی این کشور در مرز با آسیای میانه را در کنترل داشتند. چیزی که دولت ازبکستان را شدیدا نگران کرده بود، حضور گروه اسلام‌گرای "حرکت اسلامی ازبکستان" به رهبری طاهر یولداش و جمعه نمنگانی در نزدیکی مرز های این کشور بود. رهبری «حرکت اسلامی ازبکستان» از مخالفان سرسخت دولت اسلام کریم‌اوف بودند. آنها از حمایت طالبان برخوردار بودند و با ایجاد پایگاه در مناطق شمالی افغانستان، علنا ازبکستان و دیگر کشور های آسیای میانه را تهدید می‌کردند. ازبکستان امیدوار بود که با استفاده از روابطش با طالبان، بتواند مانع رخنه شورشیان ازبک به آسیای میانه شود. تلاشی که موفق نبود و جنگجویان "حرکت اسلامی ازبکستان"، به اهدافی در نقاط مختلف ازبکستان از جمله تاشکند، پایتخت، حمله کردند. پنجشنبه ( ۱۷ مرداد/اسد) گروه طالبان اعلام کرد که ملا عبدالغنی برادر، رئیس دفتر سیاسی گروه طالبان در قطر در سفری به ازبکستان با عبدالعزیز کاملوف، وزیر خارجه و عصمت ایرگاشیف، نماینده ویژه رئیس جمهوری این کشور دیدار کرده است. این عکس با واکنش‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی روبرو شد تاشکند که "حرکت اسلامی ازبکستان" را بزرگترین تهدید امنیتی تلقی می کرد، در جستجوی فرصتی برای ریشه‌کن کردن این تهدید بود. این فرصت با تصمیم آمریکا برای حمله به افغانستان میسر شد. در اواخر سال ۲۰۰۱ و درست قبل از آغاز حملات آمریکا به افغانستان، برغم روابط سرد بین تاشکند و واشنگتن، ازبکستان پایگاه هوایی قرشی - خان آباد یا «کی‌تو» را در اختیار آمریکا گذاشت و به نظامیان آمریکایی اجازه داد تا از حریم هوایی ازبکستان برای انجام عملیات در افغانستان استفاده کنند. حالا ۱۸ سال بعد از سرنگونی طالبان و کاهش تهدیدهای امنیتی از سوی "حرکت اسلامی ازبکستان"، روابط تاشکند و طالبان از سرگرفته شده است. این رابطه این بار نه به هدف امنیتی، بلکه بیشتر به منظور نیازمندی‌های اقتصادی ازبکستان در حال گسترش است. ازبکستان تا سه سال پیش کشوری با فضای سیاسی به شدت بسته بود. اما بعد از درگذشت اسلام کریم‌اوف و روی کار آمدن شوکت میرضیایف، این کشور با احیای روابطش با جهان خارج در حال باز شدن برای سرمایه‌گذاری خارجی است. ازبکستان به آبهای آزاد راه ندارد و یکی از مسیر هایی که برای توسعه تجارت به جنوب آسیا و دیگر نقاط جهان نیاز دارد، مسیر افغانستان است. اما برای رسیدن به این هدف، ازبکستان به یک افغانستان باثبات و امن نیاز دارد. به همین دلیل تاشکند با استفاده از روابط دیرینه‌اش با طالبان در تلاش است تا به روند صلح در افغانستان سرعت ببخشد.
وزارت خارجه افغانستان از پذیرایی رسمی دولت ازبکستان از هیات طالبان انتقاد کرده است. دو روز قبل ( ۱۷ مرداد/اسد) گروه طالبان اعلام کرد که ملا عبدالغنی برادر، رئیس دفتر سیاسی گروه طالبان در قطر در سفری به ازبکستان با عبدالعزیز کاملوف، وزیر امور خارجه و عصمت ایرگاشیف، نماینده ویژه رئیس جمهوری این کشور دیدار کرده است.
رابطه ازبکستان با طالبان؛ چرا تاشکند می‌خواهد در صلح افغانستان نقش داشته باشد؟
بهزاد: شادمهر، تنظيم آهنگهات برای کنسرت حرف نداشت و خيلی با حال بود. آهنگ "محال" هم بدون شک يکی از آهنگهای تک آلبوم جديدته چون تماشاچيا ازت خواستن که دو بار اجراش کنی. شادمهر: فکر می کنم آهنگی باشه که مردم دوست داشته باشن و باهاش خاطره ساختن. امشب هم کارهای خيلی جالبی کردی. با ويلن صداهای عجيبی درآوردی مثل اسب و بلبل! و يک گيتار با نقش نظامی دستت بود که برنامه رو با اون شروع کردی. اتفاقاً اين گيتاره رو شانسی پيدا کردم و اين مدل ارتشی استاندارد خودشه، امشب بخاطر تنظيمهای مخصوصی که آماده کرده بوديم آهنگ "خيالی نيست" رو با گيتار اجرا کردم، با همين گيتار الکترونيک جديدم. تنظيم های امشب با تنظيم های آلبومهات فرق داشت؟ آهنگها رو با کامپيوتر و با سازهای زنده اجرا کرديم ، بنابراين صداهای تازه و ملودی های تازه استفاده کرديم. الان بيشتر از يکسال از کنسرت دوبی می گذره، يادت مياد؟ اولين کنسرت، تقريباً يک سال و شش ماه پيش بود. يادمه که اولين بار که کنسرت داشتی، روی صحنه مطمئن نبودی و می گفتی که کار توی استوديوت خيلی بهتره، ولی الان می بينم که از صحنه جدا نخواهی شد. به هر صورت تمام آدمهايی که خارج از کشور هستند، برای اينکه بتونن خودشون رو زنده نگه دارن مجبورن کارشون رو درست انجام بدن و در خارج از کشور صحنه خيلی مهمه و بايد دائما با تنظيمهای جديد و اجراهای نو نشون داد که هم علاقه به کارت داری و هم توانائيشو داری . از آلبوم جديدت ( آغوش) يه ويديو کليپ دادی بيرون که فوراً آهنگش روی اينترنت پخش شد. ميخوام بدونم نظرت در اين مورد چيه؟ نمی تونم بگم که از روی قصد اين آهنگها رو کپی می کنن که سرمايه گذار من رو اذيت کنن. فکر ميکنم که فقط از روی عشقه. من خودمم اگر يه کاری رو دوست داشته باشم ميخوام همش اون رو گوش کنم. ولی خوب بهتره که اين کار رو نکنن چون ديگه سرمايه گذار امکان فروش آلبوم رو پيدا نمی کنه. ما خيلی منتظر آلبوم جديدت هستيم. همه هی گفتن دير شد زود شد. حدس ميزنی کی اين آهنگ بيرون بياد؟ الان فکر ميکنم که ديگه همه کارهاش تموم شده و بزودی در دبی برای اولين بار بيرون خواهد اومد و بعد در سراسر دنيا. عکس روی جلد هم که عوض شد چون بعد از اينکه عکس روی جلدت رو بی بی سی روی اينترنت گذاشت، فوری چند آهنگ جديد و قديمتو که همه جا هست با اين عکس رو جلد بيرون دادن و خيلی ها رو گول زدن! بله از بس که اين داستان پرتلاطم هست! از آلبوم "آدم فروش" دو سال می گذره، درسته؟ آره، فکر کنم دو سال گذشت. البته در اين مدت با خوانندگان ديگه مثل خانم مهستی و أقای ستار کار کردم و با يه خواننده جديد زن هم دارم کار می کنم که هنوز اسم ايشون محفوظ بماند. من فکر می کنم که موسيقی پاپ ايرانی خواننده زن خيلی کم داره و بايد اين خواننده ها رو حمايت و تشويق کرد تا يک تعادلی بين خواننده های زن و مرد ايرانی به وجود بياد. کنسرت شادمهر در لندن به نظر من خيلی موفق بود، اولاً همونطور که گفتم يه گيتار جديد داشت با نقش نظامی که باهاش آهنگ خيالی نيست رو زد و واقعاً نشون داد که در نواختن گيتار هم چيره دسته. با ويلونی برنامه اجرا کرد که بدنه اش به شکل حرف S‏ انگليسی بود و حتی شگردهای صدايی باهاش اجرا کرد که مردم خيلی براش دست زدن. شادمهر به زودی در يک پروژه بزرگ موسيقی ( با سازهای کلاسيک خارجی ) شرکت خواهد کرد که در ماه های آينده شما رو ازش باخبر می کنيم. قربون شما بهزاد خدمات
پشت صحنه کنسرت شادمهر خيلی شلوغ بود و همه صف بسته بودن که با شادمهر عکس بگيرن. حتی يه دختر خانمی خيلی احساساتی شد و تا شادمهر رو ديد زد زير گريه و گفت: شادمهر، بوی ايران رو می دی! بالاخره تونستيم در رو فشار بديم، همه رو بيرون کنيم و با شادمهر در کنار گيتار جديدش يه گپی بزنيم:
شادمهر با گيتار به جنگ می رود!
در سمت فقیرنشین شهر انبوهی از خانه های کوچک و بی شکل در کنار خیابانها و کوچه هایی نه چندان مرتب صف کشیده اند و زباله هایی که هر ساعت شبانه روز کنار پیاده روها روی هم انباشته شده خبر از بی توجهی شهرداری به این بخش می دهد. این تصویر کمابیش در مجاورت هر دو طرف حصار مشابه است اما با دور شدن از این دیوار، تفاوت این سو و آن سو هم رخ می نمایاند. در آن طرف، آپارتمانها و ساختمانهای نسبتاً مدرن جای خانه های حقیر پشت حصار را گرفته و فروشگاهها ورستورانهای لوکس، خیابانهای منظم شهر را زینت داده اند. حتی نحوه پوشش مردمان دو سمت شهر نیز به گونه ای فاحش از یکدیگر متمایز است. در بخش به ظاهر مدرن شهر دیگر بندرت می توان اثری از لباسهای محلی کردی را دید، گویی آن البسه مختص ورای حصار است و تداعی گر فقری که در این سو همه سعی در فراموش کردنش دارند. با این حال، مینی بوسهای کوچک و فرسوده ای که هر روز بارها و بارها از این سو به آن سوی شهر می روند به نسیان فقر غالب در دیاربکر مجالی نمی دهند و دو سمت آن را خواه ناخواه به هم پیوند می دهند. اما این شرایط فقط حکایت شهر دیاربکر نیست، بلکه فصلی است کوتاه از روایتی که در ترکیه جریان دارد. گرچه در میانه این کشور حصاری این چنین مشهود کشیده نشده، چهره های بغایت متفاوت غرب و شرقش، آن را به نوعی به دو بخش تقسیم کرده است، وضعیتی که شاید جاده های ترکیه بهترین راوی آن باشند. هرچه از غرب به شرق این کشور نزدیک می شوید اتوبانهای بین شهری با استراحتگاههای مدرن و پیشرفته جای خود را به جاده هایی با آسفالتهای ناهموار و گاه حتی گذرگاههای شوسه می دهند که جز قهوه خانه ها و رستورانهای بین راهی هیچ آسایشگاهی در آنها پذیرای مسافران نیست. در شهرهای جنوب شرقی ترکیه همچون دیاربکر، حکاری، ماردین و ... نیز دیگر هیچ اثری از آن زرق و برقها و استانداردهای اروپایی شهرهای غربی این کشور وجود ندارد. انگار این شهرها جایی در رؤیای اروپایی شدن ترکیه نداشته اند و سالیان سال است که به دست فراموشی سپرده شده اند. مدرنترین خیابان دیاربکر تقریباً مشابه یکی ازمعمولی ترین محله های استانبول یا آنکاراست و با این که در این شهر هم آثار باستانی بسیاری جای دارد، غیر از نصب چند نورافکن در اطراف آنها تلاش چندانی برای نگهداری یا شناساندنشان به توریستها دیده نمی شود. البته این فقط یک روی سکه است و روی دیگر آن مسائلی بس ریشه دارتر را شامل می شود که در طول دهه های پیشین، ترکیه در این مناطق با آن دست به گریبان بوده است، مشکلاتی که در رأس آن "معضل کردها" قرار گرفته و دولت ترکیه تمام بی اقبالی اش به این نواحی را با همین مناقشه توجیه می کند. هرچند این معضل از بدو تولد جمهوری ترکیه وجود داشته است در اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد میلادی رنگ جدی تری به خود گرفت و با جوانه زدن جنبش استقلال طلبی کردها در آن سالها به اوج خود رسید. دولت ترکیه به بهانه سرکوب این حرکت، لوله تفنگهایش را بسوی شهرهای کردنشین نشانه گرفت و بدین ترتیب جنگی تمام عیار میان "کردها و ترکها" آغازشد، نبردی که کمابیش تاکنون هم ادامه دارد. با این حال در کوچه پس کوچه های شهرها و روستاهای جنوب شرق ترکیه تمام این مسائل به گونه ای دیگرنمایان می شود و زمزمه ها و نجواهای مردم، تاریخ را طور دیگری بازگو می کند. معضلی به نام 'کردها' بر بالای دروازه قدیمی شهر دیاربکر که یادگار هزاروششصد ساله دوران سلطه رومیان است، با لامپهای نئون جمله معروف مصطفی کمال پاشا بنیانگذار جمهوری ترکیه نوشته شده است: "خوشا به حال آنکه می گوید ترک هستم". این در واقع پایه اصلی تعریفی است که قانون اساسی ترکیه درباره شهروندانش بیان می کند و بر اساس آن تمامی هموطنان را فارغ از قومیتشان "ترک" می خواند. البته به نظر می رسد دلیل اصلی پافشاری آتاتورک و یارانش بر این اصل شرایطی است که در زمان پایه گذاری جمهوری با آن مواجه بودند. ترکیه جدید در تکه ای کوچک از امپراطوری پهناور عثمانی تولد یافت، سرزمینی که قسمت عمده آن به واسطه وجود مذاهب و قومیتهای گوناگون به خاک دیگر کشورها پیوست یا بستر زایش کشورهای جدید شد و احتمالاً اگر ساکنان جمهوری ترکیه هم زیر چتر"ترک بودن" قرار داده نمی شدند، شاید اکنون نواحی شرقی این کشور نیز دیگر بخشی از خاک ترکیه نبود. با این حال به رغم آنکه این اصل آغازین قانون اساسی ترکیه به مقتضای آن زمان شکل گرفته، در طول هشتاد سال گذشته همین اصل زمینه ساز بسیاری از مناقشه ها و کشمکشها میان دولت و قومیتهای مختلف این کشور بوده است، چرا که این تعریف به نوعی هویت دیگر قومها را نادیده گرفته و به عبارتی آنها را درون "هویت ترک" ذوب کرده است. از طرفی، این اصل همواره ابزار برتری جویی ملی گرایان افراطی ترک را فراهم آورده و در حکم چماقی بوده که برای سرکوب دیگر قومیتهای ساکن این کشور بارها به کار آمده است. معضل کردهای ترکیه نیز تا حد زیادی ریشه در این تعریف دارد که هنوز یکی از اصلی ترین مشکلات این کشور به شمار می رود. فاروق بالیقچی، روزنامه نگار کرد و رئیس انجمن روزنامه نگاران جنوب شرق ترکیه با اشاره به این موضوع می گوید: "هشتاد سال است که کردها در ترکیه نادیده گرفته می شوند و از حقوق واقعی خود محرومند، آنها کرد هستند نه ترک و دوست دارند با هویت خودشان شناخته شوند". فاروق از خانواده هایی سخن به میان می آورد که از سر لج با همین قوانین ترکیه فرزندانشان را به مدرسه نفرستاده اند زیرا تا مدتها بسیاری از والدین کرد بر این باور بوده اند که فرزندانشان در این مدارس از هویت خود فاصله گرفته، زبان مادری شان رافراموش خواهند کرد. با اینکه کردهای ترکیه تعداد خود را جمعیتی بیش از سی میلیون نفر عنوان می کنند، تا همین چند سال پیش نه ترانه هایشان از تلویزیونهای این کشور پخش می شد و نه اجازه انتشار نشریه و کتاب به زبان کردی داشتند. در این میان سربرآوردن حزب کارگران کرد (پ ک ک) در این نواحی به عنوان یکی از دلائل اصلی سختگیری و فشار دولت ترکیه بر کردها بیان شده است، حزبی که عبدالله اوج آلان در سال۱۹۷۸ پایه آن را گذارد و آغازگر مبارزه مسلحانه کردهای ترکیه شد. این نبرد ظرف بیست سال هزاران کشته نظامی و غیرنظامی بر جای گذاشت و ترکیه را در وحشت حملات تروریستی فرو برد. معصوم، جوان ۲۸ ساله ای که شاگرد کباب پزخانه ای در مرکز دیاربکر است و گویا سربازی اش را در بندر ازمیر در غرب ترکیه گذرانده و مدتی هم در همان شهر کار کرده می گوید: "همه جای ترکیه ما شهروند درجه دوم محسوب می شویم، بسیاری از ترکها حاضر نیستند به ما کار بدهند، حتی در دوران سربازی هم وقتی شهر محل تولدمان را می فهمیدند طوری رفتار می کردند که انگار ما دشمن بقیه ایم". به گفته معصوم این برخوردها بر زندگی خصوصی شان هم گاهگاهی سایه افکنده و بعضی وقتها باعث شده دخترانی که با وی در ازمیر آشنا شده اند به این دلیل که او کرد است، ترکش کنند. زبیده، خانم میانسالی که کنار ما ایستاده و صحبتهایمان را گوش می کند نیز با تأکید به اینکه کرد نیست اما چندین سال در این شهر به آموزگاری مشغول بوده می گوید: "اگر در اینجا زندگی نمی کردم شاید بسیاری از این حرفها را غلو شده می پنداشتم ولی واقعاً این مسائل وجود دارد". او یادآور می شود که کرد نیست و اکنون هم در شهر بورسا در غرب ترکیه زندگی می کند اما دوران جوانی اش در دیاربکر گذشته و الآن برای تجدید خاطره به این شهر آمده و بعد می افزاید: "دختر من زاده دیاربکر است و به رغم اینکه تنها شش سال در این شهر زندگی کرده و دوران تحصیلش را از ابتدایی تا دانشگاه در آنکارا به پایان رسانده، هنگام کاریابی به علت اینکه زادگاهش دیاربکر بوده بارها مانع استخدامش شده اند". معصوم در ادامه به طعنه می گوید: "آنها به همه ما به چشم پ.ک.ک می نگرند". این دقیقاً یکی از مهمترین مسائلی است که ساکنان شهرهای جنوب شرقی ترکیه با آن دست به گریبانند و بارها به همین دلیل به تعبیر فاروق، روزنامه نگار کرد، "تنبیه" شده اند. وحشتی که هرگز فراموش نمی شود خیابانهای شهر دیاربکر به گونه ای ملموس با مفهوم ترس در هم آمیخته اند، این را از واکنش مردم نسبت به کنجکاوی بیگانگان می توان حس کرد. کمتر کسی حاضراست به سؤالات یک غریبه پاسخ دهد و در مقابل لنز دوربین او قرار گیرد، در نگاه مردم، بخصوص کسانی که در محله های فقیر نشین شهر زندگی می کنند، تردیدی همراه با دلهره به چشم می خورد، گویی هر پرسشگری را به دیده بازجو و مأمور امنیتی می نگرند که ممکن است برای آنها دردسرآفرین باشد. علت این را باید در شرایطی جست که نزدیک به پانزده سال بر این شهر و نواحی اطرافش حاکم بوده و امکان زندگی عادی را از ساکنانش ربوده است، وضعیت فوق العاده ای که از سال ۱۹۸۷ به دنبال اوجگیری فعالیت پ ک ک در مناطق جنوب شرقی اعلام شد و شهرهایش را به پادگانی بزرگ مبدل کرد. اما با آنکه این حکومت نظامی گسترده در سال ۲۰۰۲ پایان یافت هنوز رد پای آن روزها در نهاد بسیاری از مردم باقی مانده است. آدم خان، جوان سی ساله ای که همراه دوستانش بر نیمکتهای کنار حصار نشسته، آن روزها را بخوبی در خاطر دارد، وی در زمان اعلام وضعیت فوق العاده تقریباً پانزده سال داشته و معتقد است تا آخر عمر آن شرایط را فراموش نخواهد کرد. آدم خان می گوید: "نیمی از عمرم را همیشه در وحشت به سر برده ام، این را دوستانم هم تجربه کرده اند، وقتی هر صبح چشم باز می کردید اطراف شهر را پر از سرباز و ماشینهای نظامی می دیدید، به شما به چشم تروریست نگاه می کردند". شیروان ۲۴ ساله هم در حالی که به دوستانش با حرکات چشم و ابرو اشاره می کند مبادا اجازه عکاسی از آنها را بدهند، خاطراتش از آن دوران را چنین باز گو می کند: "هر وقت از روستا به شهر می آمدیم در جای جای خیابانها و جاده ها بارها سربازها جلوی ماشین ما را می گرفتند و من و پدرم را پیاده می کردند و بعد مورد بازرسی بدنی قرار می گرفتیم، همیشه طوری با ما رفتار می شد که انگار جرممان اثبات شده است اما من آن موقع خیلی کوچک بودم و نمی توانستم دلیل این رفتارها را بخوبی بفهمم". در ان سالها این مناطق شاهد درگیریهای خونین میان ارتش ترکیه و اعضای پ ک ک بود، درگیریهایی که در اوائل دهه ۱۹۹۰ شدت بیشتری یافت و منجر به کوچ اجباری هزارن نفر از دهات اطراف به شهر دیاربکر و دیگر شهرهای بزرگ شد، به طوری که طبق آمار رسمی شورای امنیت ملی ترکیه در سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ حدود ۹۵۳ هزار و ۶۸۰ نفر ناچار به ترک روستاهای خود شدند اما این رقم را سازمانهای غیردولتی بیش از یک و نیم میلیون اعلام کرده اند. صلاح الدین چوپان، رئیس شعبه سازمان حقوق بشر و حمایت از مظلومان (مظلوم در) در شهر دیاربکر با اشاره به اینکه در دهه نود بیش از سه هزار روستا در اطراف این شهر تخلیه شده است می گوید: "قطعاً در آن دوران بسیاری از خانواده ها برای ثبت تعدادشان به استانداریها سر نزده اند برای همین تعداد واقعی قطعاً از تعداد رسمی بیشتر است". علت اصلی کوچاندن مردم از روستاها در برگه ها ی شورای امنیت ملی ترکیه، ممانعت از حمایت و پشتیبانی روستاییان ار اعضای پ ک ک عنوان شده است. مردان که ۴۶ سال از عمرش می گذرد و خود از روستایی در اطراف حکاری به دیاربکر آمده یاد آور می شود که در آن موقع مردم دهات دو راه بیشتر نداشتند، یا باید در ده مانده به عنوان محافظان شخصی با ارتش همکاری می کردند یا باید خانه و کاشانه شان را ترک می گفتند. او می گوید: "در هر دو حالت مردم ضربه ای سخت می خوردند زیرا اگر در ده مانده، با ارتش همگام می شدند، پ ک ک مجالشان نمی داد و اگر می رفتند، سرگردان شهرها می شدند، در آن سالها پ ک ک صدها نفر را به جرم همکاری با ارتش به قتل رساند، حتی در گلوی بسیاری از اجساد به میزان حقوقی که از ارتش دریافت می کردند اسکناس فروشده بود". اما شرایط فوق العاده، شکافی بس عمیق هم میان مردم این منطقه و نظامیان ترکیه ایجاد کرده است. قدیر که به همراه خانواده اش روستای خود را ترک کرده است در این باره می گوید: "کسانی که مانند من آن روزها را تجربه کرده اند اصلاً نمی توانند به سربازان ترک به چشم سربازان وطن خود نگاه کنند، چون در آن دوران حتی مادرها برای ترساندن کودکانشان و وادار کردن آنها به خواب از این جمله استفاده می کردند: "بخواب وگرنه سرباز می آید" ما با این ترسها بزرگ شده ایم". این نگرش را تورقای، مهندس ۲۹ساله ای که اهل آنتالیا در غرب ترکیه است و دوره سربازی اش را در دیاربکر سپری کرده تأیید می کند. به گفته او، با اینکه سربازها بیرون از پادگان یونیفرم بر تن ندارند، مردم از نحوه تراش موهایشان سرباز بودنشان را تشخیص می دهند و کمتر حاضر می شوند با آنها هم صحبت شوند. هرچند وضعیت فوق العاده در سال ۲۰۰۲ از این مناطق رخت بربست، بسیاری ازمردم آن را باور نکرده اند. محمدعلی، صاحب یکی از قدیمی ترین هتلهای دیاربکر می گوید: "تا وقتی پ ک ک هست و دولت هم گام مهمی در راه حل معضل کردها برنداشته است، وضعیت اضطراری در این نواحی همچنان ادامه خواهد داشت، گرچه الآن دیگر ایست بازرسیها را مثل سابق نمی بینید، هنوز همه مردم این شهر تحت نظر چشمهای پنهانند". بیکاری و فقر، مهمترین معضل مردم جنوب شرق در ایستگاه قطار شهر دیاربکر انبوهی از مردم با بقچه ها و چمدانهایشان در انتظار سوار شدن به قطاری اند که بسوی منطقه دریای سیاه خواهد رفت. پیرو جوان و مرد و زن تلاش می کنند با هل دادن یکدیگر زودتر به سر صف برسند و هر چه سربازها به آنها اخطار می کنند که نظم را رعایت کنند گوششان بدهکار نیست. جانان، خبرنگار محلی خبرگزاری دوغان می گوید که این تصویر مانند فیلمی تکراری هر سال از سر در این محل اکران می شود و مردم برای آنکه بتوانند در باغهای فندق کناره دریای سیاه کاری پیدا کنند حاضرند یکدیگر را تکه و پاره کنند. جالب آنکه پلیس اجازه نزدیک شدن خبرنگاران را به کارگران نمی دهد و تأکید می کند کسی عکس نگیرد. جلیل، یکی دیگر از خبرنگاران محلی که توانسته پنهانی عکس بگیرد علت ممانعت سربازان را چنین بازگو می کند: "این هم قسمتی از معضل کردها دراین کشور است که مانند بقیه مشکلاتشان همواره از سوی برخی مراکز قدرت با سانسور مواجه می شود". در اطراف این شهر و دیگر نواحی جنوب شرقی ترکیه تنها تعداد انگشت شماری کارخانه به چشم می خورد. در واقع بیست سال وضعیت فوق العاده و درگیریهای خونین مانع از آن شده که سرمایه داران ترک به این مناطق جذب شوند. از سوی دیگر، خیل مهاجرانی که از روستاهای اطراف بناچار به شهرهایی مانند دیاربکر کوچ کرده اند نیز بیکاری را در این نواحی افزایش داده است. علاوه بر این، با اینکه مدتی است باز گشت به روستاها آغاز شده بسیاری از جوانان کرد روستایی دیگر تمایلی به ماندن در دهات ندارند. سلیمان، محمد و بحری، سه جوانی که در قهوه خانه ای مشغول ورق بازی کردنند می گویند هیچ کاری پیدا نکرده اند و نتوانسته اند برای فندق چینی هم بروند. آنها هر روز صبح از روستا به شهر می آیند و با ماشینی که شراکتی خریده اند مسافر از دهات به دیاربکر می آورند اما مجبورند تمام روز را در این قهوه خانه بگذرانند تا شب که چند مسافر دیگر را به ده برگردانند. سلیمان می گوید بیکاری در نهایت کینه ای عمیق در دل جوانان این منطقه ایجاد می کند و زمینه ساز تمایل آنها به گروههایی مانند پ ک ک می شود. شهموز آقباش رئیس فدراسیون تجار و صاحبان صنایع جنوب شرق ترکیه هم معتقد است تنها راه حل معضل کردها در این کشور اقبال بیشتر سرمایه گذاران به این مناطق است و تأکید می کند که دولت باید مشوقهایی جذاب برای تحقق این امر در نظر گیرد. البته در دو سال گذشته دولت ترکیه طرح بخشودگی مالیاتی را برای سرمایه گذاران در مناطق محروم به اجرا درآورده است اما به رغم این، هنوز تعداد اندکی حاضر شده اند برای راه اندازی پروژه هایشان به جنوب شرق ترکیه بیایند زیرا فقط رهایی از مالیات برای جذب سرمایه کافی نبوده و امنیت نیز نقش اصلی در این امر ایفا می کند. این در حالی است که به گفته آقای آقباش، بسیاری از سرمایه گذاریها در این منطقه با شکست مواجه شده است. فیض الله، یکی دیگر از تجار کرد در این باره می گوید: "بعضیها نمی خواهند این منطقه رشد کند زیرا توسعه این منطقه و رفع معضل بیکاری جوانان به زیان آنها تمام می شود". او دقیقاً بیان نمی کند که چه کسانی مخالف بهبود وضعیت جنوب شرق ترکیه اند اما تأکید می کند در هر دو طرف ترک و کرد هم کسانی از هر گونه اقبال به این مناطق ناخشنود می شوند. ولی برخی از مردم مانند گنجو، معتقدند نباید گناه عقبماندگی را مدام به گردن این و آن انداخت. او که در دانشگاه شهر قارص در شرق ترکیه اقتصاد می خواند در این باره می گوید: "درست است که دولت به منطقه ما کم توجهی کرده اما اگر وضعیت ما الآن اینطور است به این خاطر است که ما خودمان هم به خودمان خیانت کرده ایم". وی یادآور می شود که زمانی مردم ماشینهای راهسازی را در این مناطق شبانه به آتش کشیدند و مصالحی را که برای ساخت مدرسه به یکی از دهات آورده شده بود به جایی نامعلوم منتقل کردند. با این حال گنجو بر این باور است که نسل جوان اکنون به مسائل به گونه ای دیگر می نگرد و بسیاری از ساکنان این منطقه هم سر عقل آمده اند. نسل جوان معضل کردها را فراموش کرده است؟ بر فراز یکی از خیابانهای دیاربکر پوستر دانش آموزی آویخته شده که توانسته در کنکور امسال برای اولین بار رتبه اول را از آن این شهر کند. در ایستگاههای اتوبوس هم تصاویر دیگر دانش آموزان ممتاز دیاربکری نصب شده است. اینها نسل جوانی اند که به گفته فاروق، روزنامه نگار کرد، می توانند آینده این مناطق را رقم زنند.آنها مسائل را از دریچه ای دیگر می نگرند و بسیاری از کشمکشها را به خاطر ندارند. شاید بهترین نمونه از این نسل دسته ای از دانش آموزانی باشند که بر بالای حصار دیاربکر با معلمشان در حال قدم زدنند. آنها همگی شاگردان مدرسه ای در همین شهرند و در کلاس دوم راهنمایی درس می خوانند، وقتی با آنها درباره نگاهشان به معضل کردها صحبت می کنیم، طوری جواب می دهند که انگار این مسئله ربطی به ایشان ندارد. ملک، دختر پانزده ساله ای که در همین شهر چشم به دنیا گشوده می گوید: "بله این روزها این موضوع مطرح می شود اما به نظر من چنین چیزی وجود ندارد". با آنکه پدر و مادر ملک کرد هستند او اصلاً زبان کردی را نیاموخته و حتی برخی از محاوره های عادی را هم متوجه نمی شود. وی تأکید می کند که خود را در درجه اول ترک می داند و دلیلی نمی بیند بر کرد بودنش پافشاری کند. ملک و دوستانش چیز زیادی از دوران وضعیت فوق العاده به خاطر ندارند. سرکان یکی دیگر از اعضای گروه می گوید: "ما از ترور می ترسیم، دوست نداریم در شهرمان درگیری رخ دهد". ثریا که معلم آنهاست درباره نسل جدید شهرهای کردنشین می گوید: "در شهرهایی مانند دیاربکر که مردم سعی در مدرن شدن دارند دیگر آن اصرار گذشته به آموختن زبان کردی هم وجود ندارد". جالب آنکه دو سال قبل وقتی بالاخره پس از سالها کلاسهای زبان کردی در چند شهر جنوب شرقی ترکیه بازشد، صاحبان آنها به دلیل کم اقبالی مردم ناچار به تعطیلی این کلاسها شدند. در مقابل، کلاس زبان انگلیسی که یک مرکز آموزشی آمریکایی در دیاربکر باز کرده، توانسته در مدت کوتاهی تعداد زیادی دانش آموز جلب کند. برفین، یکی از آموزگاران این مرکز با اشاره به تابلویی که بر سر در کلاس نصب شده و هشدار می دهد در داخل کلاس صحبت کردن به زبان ترکی ممنوع است، می گوید: "ببنید برای اولین بار در کلاسی در شهرهای کردنشین نه تنها زبان کردی که ترکی هم ممنوع است، الآن وقت آن رسیده که جوانان این منطقه و این کشور به مسائل جدی تری فکر کنند و آن همگام شدن با جهان است، چه لزومی دارد خود را اسیر یک زبان محلی کنند؟" با وجود این، برفین تأکید می کند که هنوز بعضی از جوانان بزرگسالتر که برخی معضلات و تبعیضها را تجربه کرده اند در نهایت مانع از آن می شوند که دست کم تا مدتی نسل جدید هویت خود را فراموش کند و کینه های قدیمی قومش را ازیاد ببرد. سال گذشته در مراسم جشن جمهوری ترکیه در یکی از مدارس ابتدایی دیاربکر، والدین و خواهر و برادرهای بزرگتر دانش آموزان به آنها اجازه حضور در مدرسه ندادند که همین موضوع باعث درگیری بین والدین و معلمان شد. البته بسیاری مانند برفین بر این باورند که به رغم موضعگیریهایی از این دست، اگر مردم اطمینان پیدا کنند که حقوقشان پایمال نشده و هویتشان انکار نخواهد شد حداقل بسوی گروههای تندرو جلب نمی شوند و راههای مسالمت آمیزی برای حل مشکلاتشان خواهند یافت. به گفته رئیس سازمان غیردولتی حقوق بشر در شرق ترکیه، درسه سال اخیر به طور چشمگیری از تعداد کسانی که به پ ک ک می پیوستند کاسته شده است. با این حال هنوز ترکیه نتوانسته راه حلی جدی برای این معضل دیرینه خودبیاید. اما به نظر بردان، جوان ۲۶ ساله ای که دانشجوی حقوق است تا وقتی که ترک بودن بر ترکیه ای بودن سایه افکند معضل کردها هم در این کشور حل نشدنی باقی خواهد ماند. شب هنگام که نورافکنهای اطراف حصار دیاربکر روشن می شود، او به لامپهای نئونی اشاره می کند که شعار معروف آتاتورک با آنها نوشته شده، لامپهایی که خاموشند، می گوید: "شاید این اولین گام در زدودن کینه های دیرینه و رفع اشتباهات گذشته باشد". خدمات
حصار تاریخی دیاربکر، بزرگترین شهر کردنشین ترکیه، همچون مرزی بافته شده از سنگهای کبود، این شهر را به دو نیم قسمت کرده است، یک سو اسیر فقری آشکار و سوی دیگر در تقلای سر پوش گذاردن بر "نداری" پنهان.
کردستان ترکیه: زندگی در آن سوی حصار
تهران زمستان ۱۳۹۹ چه کسی پای مازوت را به میان کشید؟ در یکی دو دهه اخیر، هوای تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران در ماه‌های آذر و دی همواره با آلودگی بیشتری نسبت به سایر ماه‌های سال مواجه بوده است؛ ظاهرا به دلیل بروز پدیده "وارونگی" که موجب تجمع آلاینده‌ها در ارتفاع نزدیک زمین می‌شود. امسال هم این اتفاق رخ داد، ولی این بار نقل قول یک عضو شورای شهر تهران از رئیس سازمان حفاظت محیط زیست، شائبه‌ای جدید در افکار عمومی ایجاد کرد: عامل تشدید آلودگی هوا، افزایش مصرف مازوت است. مازوت یا نفت کوره، سوختی کم‌کیفیت است که در مراحل پایانی پالایش نفت‌خام به دست می‌آید و نسبت به سایر فرآورده‌های اصلی حاصل از پالایش نفت، ارزش اقتصادی پایین‌تری دارد. سی‌ام آذرماه، زهرا نژادبهرام در جلسه شورای شهر تهران به نقل از رئیس سازمان محیط زیست گفت: "چون ظرفیت پالایشگاه‌ها از مازوت پر شده و به واسطه تحریم‌های بین‌المللی کسی خریدارشان نیست، مجبور هستیم تن بدهیم به اینکه مازوت را در شهرها بسوزانند." در پی این اظهار نظر و چند موضع‌گیری مشابه از سوی مقامات دولتی و غیردولتی، کاربران شبکه‌های اجتماعی با هشتگ‌های #داریم_خفه_میشیم و #مازوت_نسوزانید توجهات بیشتری را به ماجرا جلب کردند. چند روز بعد، عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست در یک مصاحبه موضع خود را این گونه توضیح داد: "روزی ۴۰۰ یا ۵۰۰ هزار بشکه مازوت تولید می‌شود و این مازوت یا باید صادر یا مصرف شود؛ اگر انبارها پر شود یا باید پالایشگاه تعطیل شود یا باید آن را مثلا در بیابانی یا جایی بریزند. چون نمی‌توانند پالایشگاه را تعطیل کنند، این مازوت را به صنایع سنگین می‌دهند و آلایندگی ایجاد می‌کنند." همزمان با این تحولات، قطعی اعلام‌نشده برق در برخی مناطق تهران و دیگر شهرها، کاهش گازرسانی به نیروگاه‌های تولید برق را علنی کرد. از جمله در قم که پس از قطعی موقت برق در روز ۱۳ دی‌ماه، شرکت توزیع نیروی برق اطلاعیه‌ای صادر کرد و گفت دلیل "اعمال خاموشی‌ها ظاهرا کمبود گاز در نیروگاه‌ها به علت افزایش مصرف در کشور بوده که از طریق مرکز دیسپاچینگ ملی انجام شده است." مصطفی رجبی مشهدی، سخنگوی صنعت برق ایران هم درباره "احتمال تکرار قطعی برق" در تهران گفت این مساله "به رفتار مشترکان بستگی دارد و دور از ذهن نیست." روشن بود که گاز کافی به نیروگاه‌ها نمی‌رسد و نتیجه آن یا وقفه در تولید برق خواهد بود، یا استفاده از سوخت‌های جایگزین: گازوئیل و مازوت. وزیر نفت: مجبوریم مازوت بسوزانیم، ولی نه همه‌جا در نشست "مدیریت مصرف سوخت زمستانی کشور" که ۱۴ دی‌ماه با حضور وزرای نفت و نیرو در تهران برگزار شد، وزیر نفت صراحتا گفت "مایل نیستیم مازوت مصرف شود، اما چاره‌ای نداریم." بیژن زنگنه توضیح داد که "گازوئیل در حداکثر ممکن تحویل می‌شود و بیشتر از این دیگر امکانش وجود ندارد." ظاهرا یعنی وزارت نفت دیگر نه گاز اضافه‌ای دارد که به نیروگاه‌های تولید برق بدهد و نه گازوئیل بیشتری؛ تنها گزینه موجود مازوت است و انتخاب اینکه نیروگاه‌ها مازوت بسوزانند یا نه، بر عهده وزارت نیرو است. زنگنه روز بعد هم در مصاحبه‌ای بدون نام بردن از کلانتری، مواضع او را "بسیار غیرعلمی، غیرکارشناسی، احساساتی و از سر ناآگاهی و ناآشنایی به صنعت نفت" خواند. وزیر نفت ایران گفت "هیچ محدودیتی" برای صادرات مازوت وجود ندارد، چون مصرف آن در نیروگاه‌های تولید برق جهان بسیار معمول است: "روزانه ۴.۵ میلیارد لیتر مازوت در نیروگاه‌های دنیا مصرف می‌شود." او در عین حال تلاش کرد بحث بر سر مصرف مازوت را، دست‌کم در تهران، مختومه اعلام کند: "می‌گویند مازوت تهران را خفه کرده؛ اصلا در نیروگاه‌های اطراف تهران مازوت مصرف نمی‌شود. در هیچ‌کدام از نیروگاه‌های استان‌های تهران، البرز، قم و اصفهان مازوت مصرف نمی‌شود." آمار تولید و مصرف مازوت چه می‌گوید؟ یکی از اختلافات اصلی رئیس سازمان محیط زیست و وزیر نفت بر سر حجم تولید و مصرف مازوت در داخل کشور است. آقای کلانتری از مازاد بودن مازوت تولیدی در پالایشگاه‌های ایران سخن گفته و آقای زنگنه گفته در ماه‌های گذشته تقریبا تمام مازوت تولیدی صادر شده است. بررسی آمارهای شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی ایران نشان می‌دهد از سال ۱۳۹۲ (سال آغاز به کار دولت حسن روحانی) استراتژی کاهش تولید و مصرف مازوت یا نفت کوره در دستور کار وزارت نفت بوده است. تا سال ۱۳۹۵ -ظرف چهار سال- میزان تولید نفت کوره از نزدیک ۸۰ میلیون لیتر در روز به حدود ۶۳ میلیون لیتر (کمتر از ۴۰۰ هزار بشکه) رسیده است. میزان مصرف داخلی مازوت هم با بیش از ۷۰ درصد کاهش، از حدود ۵۲ میلیون لیتر در روز تا آستانه ۱۴ میلیون لیتر پایین آمده و "نسبت مصرف داخلی به کل تولید" را به حدود ۲۲ درصد رسانده است. در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ نیز این نسبت کمابیش حفظ شده است. تهران زمستان ۱۳۹۹ شرکت پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی، آمارهای تولید و مصرف این فرآورده‌ها در سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ را در دسترس عموم قرار نداده؛ ولی برآوردها از افزایش دوباره مصرف داخلی مازوت در دو سال اخیر حکایت دارد و گفته می‌شود در نیمه نخست امسال نسبت مصرف داخلی مازوت به بالای ۳۰ درصد رسیده است. با این حال، حتی اگر فرض را بر تداوم روند تولید و مصرف نفت کوره طی سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۷ بگذاریم، به نظر می‌رسد سخنان وزیر نفت درباره صادرات "تقریبا همه مازوت تولیدی ایران" در تابستان امسال از دقت کافی برخوردار نباشد؛ به ویژه با توجه به مشکلاتی که به دلیل تحریم‌های آمریکا بر سر راه صادرات نفت و فرآورده‌های نفتی ایران وجود داشته است. آیا مازوت تنها مشکل تهران است؟ عیسی کلانتری عامل "بالای ۶۵ درصد" آلایندگی در فصل زمستان را خودروهای گازوئیل‌سوز و کارخانه‌هایی دانسته که مازوت مصرف می‌کنند. آن‌گونه که مسئولان دولتی گفته‌اند، مازوت همچنان در اراک، قزوین، اهواز و مشهد مصرف می‌شود، اما در تهران و اصفهان نه. هرچند استاندار اصفهان هم از مردم "خواهش کرده" در مصرف گاز صرفه‌جویی کنند تا "ناچار به استفاده از سوخت مازوت در نیروگاه‌ها" نشوند. چنانچه مازوت عامل اصلی آلودگی هوای تهران نباشد، متهم بعدی گازوئیل است. به گفته استاندار تهران "اگرچه هیچ صنعت و نیروگاهی از سوخت مازوت استفاده نمی‌کند، اما داده‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد نیروگاه‌ها و صنایع اطراف تهران از سوخت‌های غیراستاندارد استفاده می‌کنند." سمیه رفیعی، رئیس فراکسیون محیط زیست مجلس نیز پس از بازدید از "نیروگاه منتظر قائم کرج" گفته سوخت مصرفی این نیروگاه گازوئیلی است که "سولفور موجود در آن ۱۲۰ برابر بیشتر از حد مجاز برآورد می‌شود" بنابراین از نظر ایجاد آلودگی "تفاوت چندانی در مازوت‌سوزی یا مصرف این نوع گازوئیل وجود ندارد." از سوی دیگر، کارشناسان محیط زیست -هم در سطح دولت و هم خارج از آن- می‌گویند مساله آلودگی هوای تهران در فصول سرد سال موضوع جدیدی نیست که بتوان آن را به افزایش موقت مصرف مازوت تقلیل داد. از جمله کاوه مدنی، پژوهشگر دانشگاه ییل و معاون پیشین سازمان محیط زیست که معتقد است چنین کاری "خیانت" به مردم است. مصرف گاز و برق چرا زیاد شد؟ اگرچه رئیس سازمان محیط زیست گفته "قبول ندارم که می‌گویند کمبود گاز داریم"، وزیر نفت می‌گوید در بازه زمانی ابتدای آذر تا ۱۲ دی ماه، مصرف گاز خانگی در استان تهران ۱۵ درصد بیشتر از دوره مشابه پارسال بوده و متوسط مصرف کشور هم ۱۲ درصد رشد کرده است. او گفته مصرف گاز خانگی "خیلی بالاتر از برآوردی بوده که ما داشتیم و این مصرف به این ترتیب اصلا قابل تامین نیست." با این حال، برخی کارشناسان اقتصادی می‌گویند رشد مصرف گاز به هیچ وجه غیرمنتظره نبوده و علت آن را می‌توان در سیاست‌های دولت یافت؛ به ویژه در حوزه قیمت‌گذاری که هزینه گاز خانگی را "بسیار پایین" تعیین کرده و "قیمت واقعی" آن را سال به سال کاهش داده است. تهران زمستان ۱۳۹۹ گزارش تورم آذرماه ۱۳۹۹ نشان می‌دهد زیرگروه "آب، برق و سوخت" تنها زیرگروه سبد تورمی مرکز آمار ایران است که همچنان تورم تک‌رقمی دارد: ۹.۵ درصد. حال آنکه میانگین رشد شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی یا همان "تورم متوسط" در یک سال گذشته بیش از ۳۰ درصد بوده است. بدیهی است که این "کاهش قیمت نسبی" مشوق افزایش مصرف خواهد بود. به علاوه، برخی اقتصاددانان هشدار داده‌اند که سیاست جدید دولت برای رایگان کردن برق خانگی حدود ۳۰ میلیون نفر از جمعیت کم‌مصرف -که به توصیه رهبر ایران به گاز و آب هم تسری پیدا کرده- با آنکه در ظاهر مشوق صرفه‌جویی است، می‌تواند به افزایش سرجمع مصرف انرژی در کشور بینجامد. در شرایطی که به گفته مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران، روزانه ۱۱ مرگ زودرس به دلیل آلودگی هوا در این شهر اتفاق می‌افتد، مشکل بتوان با حذف یا اضافه کردن یک عامل (مازوت) چیزی را تغییر داد. به نظر می‌رسد تا زمانی که ایران -با فاصله بسیار زیاد- بزرگ‌ترین پرداخت‌کننده یارانه انرژی در جهان است و "قیمت‌های نسبی" مشوق افزایش مصرف انواع سوخت هستند، روند فزاینده آلودگی هوای کلانشهرها با توصیه اخلاقی یا خواهش و تمنا تغییر نخواهد کرد؛ حتی اگر هر سال برنامه جدیدی برای "خودکفایی" رونمایی شود و رکوردی تازه در فرآوری گاز در پالایشگاه‌های ایران به ثبت برسد.
تشدید آلودگی هوای تهران و سایر کلانشهرهای ایران در هفته‌های اخیر با اظهارات ضد و نقیض مقامات دولتی درباره افزایش استفاده از "مازوت" در نیروگاه‌ها و صنایع همزمان شده است. اما آیا مصرف این نوع سوخت نقشی تعیین‌کننده در آلودگی هوای تهران دارد؟
آلودگی هوای تهران؛ آیا مصرف مازوت در نیروگاه‌ها باعث افزایش آلودگی شده است؟
دولت سودان ۱۰ روز پيش از مخالفت خود با ورود فرستادگان سازمان ملل برای ديدار از دارفور دست برداشت. هماکنون حدود ۷۰۰۰ سرباز وابسته به اتحاديه آفريقا در دارفور مستقر هستند. سازمان ملل قصد دارد به کار اين نيروهای خارجی پايان دهد و نيروهای حافظ صلح خود را به جای آنها به منطقه بفرستد. دولت سودان هنوز موافقت خود را با اين طرح اعلام نکرده است. يک سخنگوی دولت سودان به ورود هيئت سازمان ملل خوشامد گفته اما بر استقلال نظر دولت تأکيد ورزيده است. گزارشگران اشاره می کنند که مناسبات دولت سودان با سازمان ملل متحد همچنان تنش آميز است. در جريان زد و خوردهای مداوم در منطقه دارفور تا کنون بيش از ۱۸۰ هزار نفر کشته شده و بيش از دو ميليون نفر آواره شده اند. خدمات
هيئت بلندپايه ای از سوی سازمان ملل متحد، شامل نمايندگان ۵ عضو دايمی شورای امنيت، به سودان می رسد. هدف هيئت اعزامی پايان دادن به سه سال آشوب و درگيری در منطقه دارفور در غرب کشور اعلام شده است.
هيئت بلندپايه سازمان ملل متحد در دارفور
ژنرال دوستم (راست)، معاون اول رئیس جمهوری و معصوم استانکزی، رئیس امنیت ملی افغانستان عنایت فرهمند، رئیس دفتر معاون اول ریاست جمهوری به تاج‌الدین سروش، گزارشگر بی‌بی‌سی گفت که آقای استانکزی از ژنرال دوستم دعوت کرده تا در "یک نشست قریب‌الوقوع رهبران سیاسی افغانستان" در کابل شرکت کند اما او جزئیات بیشتری در این مورد ارائه نکرد. احزاب 'جمعیت اسلامی افغانستان'، 'جنبش ملی اسلامی افغانستان' و 'وحدت اسلامی مردم افغانستان' اخیرا ائتلافی را به نام 'شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان' شکل داده‌اند. رهبران این سه حزب با انتشار اعلامیه‌ای گفته‌اند که "برای جلوگیری از فروپاشی نظام و هرج و مرج سیاسی و به دلیل شرایط دشوار امنیتی، روند غیرقانونی عملکرد دولت و آسیب‌پذیر شدن شیرازه وحدت ملی"، این سه حزب تصمیم گرفته‌اند تا "شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان" را ایجاد کنند. عطا محمد نور (راست)، ژنرال دوستم (وسط) و محمد محقق از رهبران با نفوذ شمال افغانستان به شمار می‌روند پس از تشکیل این ائتلاف سیاسی با حضور جنرال دوستم، عطا محمد نور والی بلخ و محمد محقق معاون رئیس اجرایی در ترکیه، آقای استانکزی نیز به استانبول و آنکارا سفر کرد. شاه حسین مرتضوی، سرپرست سخنگوی دولت در فیسبوکش بدون اینکه از این ائتلاف جدید سیاسی نام ببرد، نوشته که "جنبش‌های که به جای هتل‌ها و پارک‌های خارج، جاده‌های کابل را برای تظاهرات مدنی و عدالت‌خواهی خود انتخاب کردند، به نظر من اقدام‌شان به مراتب ملی و همسو با منافع مردم و کشور است". پس از حمله مرگبار ده جوزا (خرداد) در کابل که به کشته شدن ۱۵۰ نفر و زخمی شدن صدها نفر منجر شد، شماری از شهروندان کابل به تاریخ دوازدهم جوزا دست به راهپیمایی زدند اما اعتراضات آنها به خشونت گرایید. نیروهای امنیتی به معترضان شلیک کردند و در نتیجه درگیری میان معترضان و پلیس دست‌کم شش نفر کشته و بیش از ۱۰ نفر دیگر زخمی شدند. معترضان در اعتراض به این خشونت‌ها، رستاخیز تغییر را راه انداختند و در گوشه و کنار کابل خیمه‌های اعتراضی برپا کردند. عطا محمد نور به گزارشگر بی‌بی‌سی گفته که ارگ تلاش دارد تا این ائتلاف از هم بپاشد. او تأکید کرده که رهبران این ائتلاف تعهد کرده‌اند که پیش بروند تا خواست‌های را که مطرح کرده‌اند، برآورده شود. آقای نور تصریح کرده که این ائتلاف اهداف درازمدت دارد و در انتخابات آینده ریاست جمهوری نامزد خود را خواهد داشت یا هم از کسی حمایت خواهد کرد که "احتمالا آقای غنی نخواهد بود". دفتر ریاست جمهوری افغانستان تأکید دارد که اکثر خواست‌های جنبش‌های شکل‌گرفته با برنامه‌های ملی و اصلاحی رئیس جمهوری غنی همخوانی دارد.
به دنبال تشکیل ائتلافی میان احزاب جمعیت اسلامی، جنبش ملی و وحدت اسلامی مردم افغانستان، دفتر ژنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول ریاست جمهوری و رهبر حزب جنبش ملی، گفته است که معصوم استانکزی، رئیس امنیت ملی عصر دیروز، سه‌شنبه ۱۳ سرطان/تیر با آقای دوستم در آنکارا دیدار و گفت‌وگو کرده است. اما دفتر ریاست جمهوری افغانستان گفته است ارگ اطلاعی در این زمینه ندارد.
'رئیس امنیت افغانستان در دیدار با ژنرال دوستم خواهان بازگشت او به کابل شد'
اما چرا در حال حاضر مسلمانان اروپا موضوع بسياری از مباحثات و تحقيقات هستند؟ روزی نيست که تعدادی از روزنامه های اروپايی سوال ها و بحث هايی را در مورد مسلمانان طرح نکنند: آيا مسلمانان می توانند در جوامع غير مسلمان جذب شوند؟ بعد از بمب گذاری های مادريد در سال گذشته و بمب گذاری های لندن در چهار ماه پيش، چه پايتختی هدف بعدی است؟ خانم يوته کلاوسن متولد دانمارک، نويسنده کتابی جديد در مورد پانزده ميليون مسلمان اروپای غربی، استدلال می کند که قاره اروپا در حالتی از وحشت بسر می برد که خود عامل آن بوده است. او می گويد، نگرانی های امنيتی قابل پذيرش و توجيه است، اما اين نگرانی ها نبايد باعث پنهان شدن اين واقعيت شود که جذب مهاجران در جوامع اروپايی در جريان است. بسياری از مسلمانان قدر آزادی هايی را که در غرب از آن بهره می جويند، می دانند. آنها هرچند از آنچه در عراق و فلسطين اتفاق می افتد، خشمگين اند، اما تعداد بسيار کمی از آنها به افراطی گری و خشونت کشيده می شوند. مشکل مشترک در سراسر اروپا، افزايش نگرانی از ناشناخته هاست که نتيجه آن ایجاد ترس و پيش داوری در جامعه است. اما اين مشکل به راست افراطی محدود نمی شود. کشورهای کاملا دموکراتی نظير هلند و دانمارک، اينک مشخصا کمتر آزاد به نظر می آيند. دکتر کلاوسن خاطرنشان می کند که در سراسر اروپای غربی کمتر از سی مسلمان، نماينده مجلس هستند. او پيشنهاد می کند، اگر مسلمانان و غير مسلمانان بايد در کنار هم زندگی کنند و راه حلی برای مشکلات مشترک بيابند، اين معادله بايد تغيير کند. خدمات
در آمستردام، سالگرد قتل تئو ون گوگ، فيلمساز جنجالی هلند توسط يک مسلمان افراطی است. در حاشيه پاريس، شورش های جوانانی که عمدتا از خانواده های مهاجران مسلمان هستند، برای ششمين شب متوالی همچنان ادامه يافت. روز سه شنبه در لندن، مراسم يادبودی برای قربانيان انفجارهای ماه ژوئيه که عاملان آنها مسلمانان جوان بريـتانيايی بودند، برگزار شد.
مسلمانان اروپا، معادله ای که بايد تغيير کند
بنیاد املاک سلطنتی لنکستر که برای ملکه درآمدزایی می‌کند، صندوقی در جزایر کیمن و برمودا داشته است. بخش کوچکی از این سرمایه از شرکتی سردرآورد که پشت شرکتهای برایتهاوس و ترشرز است، برایتهاوس به وام دادن غیرمسئولانه متهم است و ترشرز با ۱۷.۵ میلیون پوند بدهی مالیاتی ورشکست شد. بنیاد املاک سلطنتی لنکستر می گوید که دارایی‌اش در شرکت هولدینگ برایتهاوس الآن ۳۲۰۸ پوند است و در تصمیم گیری در مورد سرمایه گذاری صندوق دخیل نبوده است. کریس ادکوک، مدیر ارشد مالی این بنیاد که ۵۰۰ میلیون پوند ارزش دارد به بی بی سی گفت: "استراتژی سرمایه‌گذاری ما بر توصیه ها و راهنمایی های مشاوران سرمایه گذاریمان و اختصاص مناسب منابع استوار است..." او گفت: "در پی توصیه اکید مشاوران سرمایه‌گذاری ما، مجموعه املاک سلطنتی لنکستر تنها در صندوق‌های سهام اختصاصی بسیار معتبر سرمایه‌گذاری می‌کند." سخنگوی بنیاد املاک سلطنتی لنکستر اضافه کرد: "ما سرمایه‌گذاری‌های زیادی داریم که معدودی از آنها با صندوق‌های فراساحلی است. همه سرمایه‌گذاری‌های ما مشروع و تحت حسابرسی است". به گفته او "ملکه برای هر درآمدی که از مجموعه املاک بدست می‌آورد به طور داوطلبانه مالیات می پردازد." شهرت بنیاد املاک سلطنتی جزئیات فعالیت‌های بنیاد املاک سلطنتی لنکستر در پی افشای حدود ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار سند از شرکت‌هایی از جمله اپل‌بی روشن شده که یکی از سرشناس‌ترین دفاتر حقوقی فراساحلی دنیا است. صندوق‌های مورد بحث در سرزمین‌های ماوراءبحار بریتانیا مستقرند که در آنها مالیات بر شرکت‌ها تعلق نمی‌گیرد و در مرکز فعالیت‌های مالی فراساحلی قرار دارند. اما بنیاد املاک سلطنتی لنکستر می‌گوید که نمی‌دانسته سرمایه‌گذاری در صندوق‌های فراساحلی از نظر مالیاتی نفع دارد و افزوده که استراتژی مالیاتی بخشی از سیاست سرمایه‌گذاری این مجموعه نیست. اسناد پارادایز نشان می‌دهد که در سال ۲۰۰۴ بنیاد املاک سطلنتی لنکستر ۵ میلیون پوند در صندوق جوبیلی ابسلوت ریترن (صندوق بازدهی مطلق جوبیلی) در برمودا سرمایه‌گذاری کرده که این سرمایه‌گذاری در سال ۲۰۱۰ پایان یافته است. بنیاد املاک سطلنتی لنکستر در سال ۲۰۰۵ با سرمایه گذاری ۵ میلیون و ۷۰۰ هزار پوند در یک صندوق دیگر به نام دوور استریت کیمن موافقت کرد. اسناد نشان می‌دهد که این صندوق در شرکت‌های تکنولوژی و دارویی سرمایه‌گذاری کرده است. این سرمایه‌گذاری‌ها از جمله شامل منافعی در شرکت سهامی اختصاصی ویژن کپیتال در لندن می‌شده که تمام سهام برایتهاوس و ۷۵ درصد از سهام مالک خرده فروشی زنجیره‌ای ترشرز را خرید. ترشرز با مالکیت جدید بدهی زیادی بالا آورد و به مدت دو سال مالیات نداد تا اینکه در سال ۲۰۰۹ ورشکست شد و حدود ۶ هزار کارمندش بیکار شدند. بخش عمده سرمایه گذاری ویژن کپیتال در برایتهاوس بعدا از شرکتی در لوکزامبورگ سر درآورد و از میزان مالیاتی که در بریتانیا می‌پرداخت کاسته شد. شرکت برایتهاوس عمدتا بصورت قسطی کالاهای الکتریکی و مبلمان به خانواده های کم درآمد می فروشد و ماه گذشته نهاد ناظر بر فعالیت‌های مالی در بریتانیا اعلام کرد که این شرکت به عنوان وام دهنده، مسئولانه عمل نکرده و برایتهاوس را مکلف کرد که ۱۴ میلیون و ۸۰۰ هزار پوند بعنوان غرامت به ۲۴۹ هزار مشتری خود بپردازد. بنیاد املاک سلطنتی لنکستر می گوید که سرمایه گذاری اش در صندوق مذکور در جزایر کیمن که قرار است تا سال ۲۰۱۹ یا ۲۰۲۰ ادامه یابد، معادل ۰.۳ درصد کل ارزش مجموعه است و منافعش در برایتهاوس فقط ۰.۰۰۰۶ درصد دارایی این بنیاد است. بنیاد املاک لنکستر جزئیات منافعش در ترشرز را ارائه نکرده است. صندوق بازدهی مطلق جوبیلی در برمودا مستقر بود که از سرزمین‌های ماوراءبحار بریتانیا است در گزارش سال ۲۰۱۷ بنیاد املاک سلطنتی لنکستر آمده که "دائما هر گونه عمل یا کوتاهی‌ای که بتواند تأثیر منفی بر شهرت مجموعه املاک یا شهرت علیاحضرت ملکه داشته باشد را به دقت بررسی می‌کند". مارگارت هاج، نماینده پارلمان بریتانیا از حزب کارگر و رئیس پیشین کمیته حسابرسی عمومی مجلس عوام گفت که او از دست مشاوران سرمایه‌گذاری ملکه "به شدت عصبانی" است چرا که آنها به حسن شهرت ملکه آسیب زده‌اند. او گفت: "کاملا روشن است که وقتی شما با ثروت سلطنتی سر و کار دارید، در واقع باید از پاکیزه هم پاکیزه تر باشید و هرگز نباید به دنیای کثیف پولشویی، فرار مالیاتی، پرهیز از مالیات و پول در آوردن از راه‌های نادرست حتی نزدیک شوید." 'سوءاستفاده از ضعیفان' روش تجاری برایتهاوس از مدتها پیش زیر ذره‌بین بوده است. در یک گزارش پارلمانی در سال ۲۰۱۵ اعلام شد که این شرکت تا ۹۴ درصد از مشتریانش بابت بدهیهایشان سود می گیرد. از هر پنج مشتری، قسط های یک نفر عقب افتاده و از هر ۱۰ معامله، یکی به مصادره اموال ختم می شود. در یک نمونه که نمایندگان مجلس عوام و مجلس لردها بررسی کردند، یک فریزر سامسونگ که در فروشگاه لوکس جان لوئیس ۶۴۴ پوند قیمت داشته، برای یک مشتری برایتهاوس در یک دوره پنج ساله ۱۷۱۶ پوند تمام شده است. برایتهاوس اصرار دارد که وام دهنده مسئولی است که در ۳۰۰ شعبه اش به میلیونها مشتری خدمات می رساند که نمی توانند از مسیرهای عادی خرید کنند. اما این شرکت در همان دوره ای که بنیاد املاک لنکستر در آن سرمایه گذاری کرد، مورد توجه افکار عمومی بود چون در نوامبر سال ۲۰۰۸ نشریه فایننشال تایمز از مدیر برایتهاوس خواست به این اتهام پاسخ دهد که مشغول "سوءاستفاده از ضعیفان" است. پروژه برتی ویژن کپیتال در ماه ژوئن سال ۲۰۰۷ اعلام کرد که سهام برایتهاوس و ترشرز را می خرد. اسناد اسناد افشا شده نشان می دهد که بنیاد املاک سلطنتی لنکستر در میان ۴۶ سرمایه گذاری بود که ۳۱۲ میلیون دلار در صندوق دوور استریت کیمن سرمایه داشتند. در سپتامبر سال ۲۰۰۷ از سرمایه گذاران خواسته شد ۶% تعهد مالی خود را در پنج پروژه از جمله "پروژه برتی" سرمایه گذاری کنند. به سرمایه گذاران گفته شد که پروژه برتی طراحی شده تا در شرکتی شریک شود که ویژن کپیتال برای "تملک سهام دو شرکت زنجیره ای در بریتانیا" تأسیس کرده است. تعهد ۴۵۰ هزار دلاری بنیاد املاک سلطنتی لنکستر به "کپیتال کال" در سند ثبت شده است. سندی دیگر سرمایه گذاری در صندوق بازدهی مطلق جوبیلی را نشان می دهد. شفافیت کامل بنیاد املاک سلطنتی لنکستر که بیش از ۷۰۰ سال قدمت دارد یک مجموعه مسکونی و تجاری و سرمایه گذاری مالی است. هدف اصلی این بنیاد تأمین درآمد برای مقام سلطنت در بریتانیاست که به عنوان "دوک لنکستر" شناخته می شود. بنیاد ملزم به پرداخت مالیات نیست، اما ملکه الیزابت دوم از سال ۱۹۹۳ بطور داوطلبانه برای همه درآمدهای خود مالیات پرداخته است. گزارش های سالانه و صورت حساب های بنیاد که خلاصه‌ای از فعالیت‌های مالی و دارایی‌های آن را شامل می شود، در اختیار پارلمان قرار می‌گیرد. سرمایه گذاری فراساحلی در گزارش بنیاد نیامده بود، اما این بنیاد ملزم به انتشار جزئیات دارایی ها و فعالیت هایش نیست. دیوید مک‌کلور، نویسنده کتابی در مورد ثروت خانواده سلطنتی بریتانیا به بی‌بی‌سی گفت "فشار بر بنیاد املاک سلطنتی لنکستر از سوی اداره ملی حسابرسی افزایش خواهد یافت تا به حسابرسی کامل پارلمانی تن دهد، امری که ده‌ها سال است در مقابل آن مقاومت می‌کند." او می‌گوید: "راه حل این مشکل شاید تنها شفافیت کامل باشد، تا همه از سرمایه گذاری‌های آنها مطلع باشند." بنیاد املاک سلطنتی لنکستر می گوید که ملکه "علاقه زیادی" به این مجموعه و مستأجرانش دارد، اما "یک پیشکار و شورایی را برای اداره امور مجموعه تعیین کرده است. پیشکار او اختیار نظارت بر فعالیتهای بنیاد را به شورا واگذار کرده است". این بنیاد می گوید که سرمایه گذاران در صندوق دوور استریت کیمن برای "دوره ای مشخص" تعهد می سپارند و "در تصمیم گیری های دائمی در مورد سرمایه گذاری های صندوق مشارکت ندارند" و در اینکه پول نهایتا در کجا سرمایه گذاری می شود نقشی بازی نمی کنند. بنیاد املاک سلطنتی لنکستر در پاسخ به این سئوال که آیا سرمایه گذاری فراساحلی دیگری هم دارد یا نه گفت که در حال حاضر در صندوقی در ایرلند سرمایه گذاری کرده است. پیشکار بنیاد املاک سلطنتی لنکستر معاون وزیر و صاحب کرسی در کابینه است، اما نقشی ناچیز در اداره بنیاد دارد. پیشکار فعلی، سر پاتریک مک‌لاگلین، نماینده پارلمان و مدیر امور داخلی حزب محافظه کار است. در زمانی که بنیاد املاک سلطنتی در سال ۲۰۰۵ در صندوق دوور استریت کیمن سرمایه گذاری کرد، پیشکار آن جان هاتن، نماینده پارلمان از حزب کارگر بود. وقتی که فراخوان سرمایه گذاری در شرکت خریدار برایتهاوس و ترشرز رسیده بود، اد میلیبند، رهبر سابق حزب کارگر پیشکار املاک سلطنتی بود. او اتفاقا در سال ۲۰۱۶ در یک برنامه تلویزیونی بی‌بی‌سی خواهان نظارت بیشتر بر شرکت های اجاره به شرط تملیک مانند برایتهاوس شد.
اسنادی که به تازگی افشا شده نشان می‌دهد که حدود ۱۰ میلیون پوند (۱۳ میلیون دلار) از اموال شخصی ملکه بریتانیا در صندوق‌های فراساحلی سرمایه‌گذاری شده بود.
اسناد پارادایز: ۱۰ میلیون پوند از اموال شخصی ملکه بریتانیا در صندوق‌های فراساحلی سرمایه‌گذاری شده بود
گروهی از پناهجویان با ملیت‌های ایرانی، افغان و پاکستانی در مرز ترکیه، در تلاش برای رسیدن به خاک یونان و حرکت به سمت غرب اروپا (زمستان ۱۳۹۸) این آمار تجمیعی است، یعنی ۲۱۵ هزار نفر پناهنده و پناهجوی ایرانی، مجموع افرادی است که در سال‌های اخیر از ایران خارج شده و در پایان سال ۲۰۱۹ میلادی در گوشه و کنار جهان، یکی از وضعیت‌های پناهندگی یا پناهجویی را داشته‌اند. بسیاری از پناهجویان، بعد از زندگی در کشوری که به آن پناه برده‌اند، براساس قوانین آن کشور می‌توانند شهروند شده و از وضعیت پناهندگی خارج شوند. بعضی از پناهجویان هم بعد از مدتی به کشور خود باز می‌گردند که در مورد ایران این آمار ناچیز است. سالانه چند نفر از ایرانی‌ها به کشورهای دیگر پناه می‌برند؟ داده‌های سازمان ملل متحد نشان می‌دهد تعداد ایرانی‌هایی که برای دریافت پناهندگی در کشورهای دیگر اقدام کرده‌اند، از سال ۱۳۸۸ روندی صعودی داشته است. این آمار - که البته به گفته سازمان ملل درصدی خطا هم دارد، در سال ۲۰۱۶ میلادی به ۶۸ هزار نفر رسیده است که بالاترین تعداد در دو دهه اخیر است. پناهجویان ایرانی به کدام کشورها رفته‌اند؟ داده‌های سازمان ملل متحد نشان می‌دهد که بعد از انقلاب و در دوران جنگ ایران و عراق، آمریکا، بریتانیا و سوئد، مقصد‌های نهایی بیشتر پناهجویان ایرانی بوده‌اند. از پایان دهه ۱۳۷۰ آلمان و بعد با فاصله بریتانیا مقصدهای اصلی پناهجویان شده‌اند. نمودار زیر تعداد افرادی را که در هر سال، به عنوان پناهنده یا پناهجو (یا وضعیت‌های شبیه به آن‌ها) در کشورهای دیگر حضور داشته‌اند، نشان می‌دهد. این آمار هم مانند بیشتر آمارهای آمده در این گزارش تجمیعی است. یعنی عددی که برای هر کشور در هر سال نشان داده شده، تنها موارد جدید را نشان نمی‌دهد بلکه شمار همه افرادی را نشان می‌دهد که در آن زمان وضعیت پناهندگی یا پناهجویی داشته‌اند. پناهجویان ایرانی چقدر شانس دارند که پذیرفته شوند؟ کشورهایی که تقاضای پناهندگی ایرانی‌ها را دریافت کرده‌اند، به نوبت به این موارد رسیدگی می‌کنند. برای نمونه در سال ۲۰۱۹ میلادی (زمستان ۱۳۹۷ تا ۱۳۹۸) در مجموع درخواست پناهندگی حدود ۱۶ هزار ایرانی پذیرفته شده و درخواست حدود ۱۵ هزار نفر هم رد شده است. البته بسیاری از موارد رد شده، درخواست تجدید نظر می‌کنند که آمار رای نهایی در مورد پرونده آنها، سال‌های بعد مشخص می‌شود. آمارها نشان می‌دهد که از سال ۱۳۹۰ به این سو، بیشتر پرونده‌های درخواست پناهندگی ایرانی‌ها در بررسی اول قبول شده‌اند. البته وضعیت موفقیت پرونده‌ها در کشورهای مختلف فرق دارد. برای نمونه آلمان در سال گذشته میلادی، نزدیک به سه هزار و ۶۰۰ پرونده را قبول و حدود هشت هزار پرونده را رد کرده است. در همین زمان، بریتانیا، کانادا و آمریکا، به بیشتر پناهجویان ایرانی پاسخ مثبت داده‌اند.
تازه‌ترین آمار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد نشان می‌دهد که در پایان سال ۲۰۱۹ میلادی (زمستان ۱۳۹۸) حدود ۲۱۵ هزار ایرانی، در کشورهای دیگر جهان پناهنده یا پناهجو بوده‌اند. از این تعداد حدود ۱۳۰ هزار نفر به عنوان پناهنده پذیرفته شده‌اند و بیش از ۸۶ هزار نفر هم برای دریافت پناهندگی اقدام کرده‌اند و در انتظار رسیدگی به پرونده خود هستند.
هفته پناهندگان؛ پناهجویان ایرانی بیشتر به کجا پناه می‌برند و چقدر شانس قبولی دارند؟
حوزه فوتبالی مرکز آسیا (CAFA) دو سال پیش با حضور فدراسیون‌های فوتبال افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان تشکیل شد. پس از برگزاری رقابت‌های جوانان که سال گذشته در ازبکستان برگزار شد، این نخستین دوره در مقطع سنی نوجوانان بود که به میزبانی تاجیکستان و با قهرمانی تیم ملی فوتبال افغانستان به کار خود پایان داد. افغانستان با کسب ۹ امتیاز از ۴ بازی با سه پیروزی، یک شکست، ۹ گل زده و ۵ گل خورده موفق به کسب قهرمانی در این مسابقات شد. دفتر عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی افغانستان اعلام کرده که مصارف یک ساله تیم نوجوانان افغانستان را این دفتر به عهده گرفته است واکنش‌ها و استقبال از تیم ملی نوجوانان در کابل آخرین باری که فوتبال افغانستان دارای افتخار و مقام شد، برمی‌گردد به سال ۲۰۱۳ میلادی، جایی که تیم تحت هدایت یوسف کارگر با شکست هند به مقام قهرمانی رقابت‌های جنوب آسیا دست یافت. هر چند قهرمانی تیم نوجوانان در مقایسه با افتخار تیم بزرگسالان از جایگاه بلندی در نزد مردم برخوردار نیست، اما خبر قهرمانی تیم نوجوانان در مسابقات مرکز آسیا، واکنش‌های مثبت فراوانی را در صفحات اجتماعی ایجاد کرد و مایه شادی و مسرت افغان‌های زیادی شده است. تا جایی که بسیاری از کاربران افغان در صفحات اجتماعی عکس های نمایه فیس بوک شان را پس از این قهرمانی به نشانه حمایت و قدردانی از ملی‌پوشان افغانستان تبدیل کردند. این تیم به محض ورود به کابل نیز مورد استقبال گرم از سوی مردم و مسئولان فدراسیون فوتبال قرار گرفت. در واقع کسب این عنوان قهرمانی و نتایج به دست آمده از این تورنمنت برای تیم نوجوانان افغانستان، خیلی‌ها را به نسل آینده فوتبال افغانستان امیدوار کرد. نسلی که می‌تواند در صورت توجه و پشتیبانی، نسل طلایی و کارآمد فوتبال افغانستان به شمار آید. در واکنش به این پیروزی عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی افغانستان با این بازیکنان دیدار کرد و دفتر آقای عبدالله اعلام کرد که "برای کمک به فدراسیون فوتبال افغانستان، مصارف یک ساله تیم ملی نوجوانان افغانستان را ریاست اجرایی" به عهده گرفته است. مسابقه افغانستان (چپ) با ازبکستان اهمیت فوتبال پایه بر رشد فوتبال بدون شک یکی از دلایل اساسی برای پیشرفت فوتبال در رده ملی و کسب افتخارات در رقابت‌های معتبر جهانی، توجه به فوتبال پایه است. فدراسیون‌های فوتبال در هر کشور در کنار خدمات‌رسانی به تیم‌های ملی فوتبال در مقاطع سنی مختلف، ایجاد و برگزاری مسابقات باشگاهی و برگزاری کارگاه‌های آموزشی برای ارتقاع ظرفیت فوتبالیستان و مربیان، یکی از مهم‌ترین برنامه‌های شان توجه به فوتبال پایه است. به باور خیلی از کارشناسان فوتبال در دنیا، فوتبالیست از سنین نونهالی باید تاکتیک‌های کار با توپ را فرا بگیرد تا در سن بزرگسالی به صورت صد در صد در اختیار یک مربی حرفه‌ای قرار بگیرد. این یکی از مهم ترین شاخصه‌هاییست که امروز در خیلی از تیم‌های ملی نام‌‍دار دنیای فوتبال در بازیکنان دیده می‌شود. در واقع کشورها و فدراسیون‌هایی که امروز تیم‌های ملی قوی در اختیار دارند، بازیکنان نونهال را نسل به نسل تا رده بزرگسالان و حضور در تیم ملی مورد حمایت و پرورش قرار دادند که این موضوع یکی از مهم‌ترین نکات برای داشتن یک تیم ملی فوتبال قوی و منسجم است. مربی تیم فوتبال زیر ۱۵ سال افغانستان (راست) ایجاد مدارس فوتبال امروزه در خیلی از کشورهایی که در عرصه فوتبال حرف برای گفتن دارند، مدارس فوتبال متعددی ایجاد شده است که تاثیر مستقیمی در رشد فوتبال آن کشور گذاشته‌اند. به طور مثال، می‌توان دست‌کم به دو کشور آلمان و هلند اشاره کرد که فوتبال شان به عنوان فوتبال مکتبی در دنیا یاد می‌شود. ایجاد مدارس فوتبال و حمایت قاطعانه دولت از نهادهای فوتبالی برای رشد و حمایت از فوتبال پایه، حاصلش تیم ملی کنونی فوتبال آلمان است که توانسته با تاکید بر این اصل مهم یک تیم جوان و با کیفیت را در اختیار داشته باشد، که حاصلش قهرمانی در جام جهانی، جام ملت های اروپا زیر ۲۱ سال و جام کنفدراسیون ها است. نبود مدارس فوتبالی در افغانستان، یکی از خالی‌گاهاییست که به شدت محسوس است. هر چند در قدم نخست این مدارس در صورت ایجاد، نیازمند تعدادی استاد ورزیده در خصوص آموزش تاکتیک‌های اولیه به دانش آموزان و نونهالان با استعداد فوتبالی خواهد بود. این مدارس فوتبالی با توجه به ظرفیت و پتانسیلی که افغانستان در رده‌های سنی نونهالان و نوجوانان در اختیار دارد، می‌تواند زمینه‌ساز موثری در رشد فوتبال این کشور باشد. اولین بار در سال ۲۰۰۴ نخستین مدرسه فوتبال در افغانستان توسط علی عسکر لعلی مدرس بین‌المللی فدراسیون فوتبال و مدیر عمومی تیم‌های ملی فوتبال این کشور در کابل ایجاد شد. این مدرسه روی اطفال بین ۸ تا ۱۲ سال فعالیت می‌کرد، اما این مدرسه پس از ۴ سال فعالیت در سال ۲۰۰۸ و در آغاز شکوفایی فوتبال افغانستان در منطقه و آسیا از فعالیت باز ماند. با این حال در نبود مدارس فوتبال در کابل و ولایات، برنامه‌های حمایوی فدراسیون فوتبال افغانستان از نونهالان و نوجوانان قطع نشده است. در مجموعه فوتبالی فدراسیون فوتبال، ۵ میدان ورزشی برای نونهالان و نوجوانان ایجاد شده است که به صورت منظم زیر نظر کمیته‌های مشخص به تمرینات می‌پردازند. تیم فوتبال زیر ۱۵ سال افغانستان فوتبال پایه در افغانستان فوتبال پایه با وجود شرایط نه چندان مطلوبی که افغانستان در اختیار دارد، در شرایط نسبتا مناسبی قرار دارد، اما برای کشوری مثل افغانستان با این ظرفیت فوتبالی؛ نه تنها کافی نیست بلکه توجه به فوتبال پایه باید یکی از اصل ها باشد. به طور مثال، قهرمانی تیم ملی ۱۵ سال افغانستان در رقابت‌های مرکز آسیا را نیز نمی‌توان اتفاقی و از روی شانس قلم داد کرد. در واقع قهرمانی نوجوانان افغانستان در این مسابقات بیشتر از آنکه بخواهد عملکرد مثبت فدراسیون فوتبال در خصوص فوتبال پایه را نشان بدهد، بیانگر قدرت و ظرفیت بالای فوتبال است که باید به آن توجه جدی صورت بگیرد. توجهی که قطعا می‌تواند آینده‌ای درخشان را در پیش داشته باشد. در کشورهای فوتبال خیزی مثل افغانستان در همه سنین عاشق و معطوف به فوتبال دیده می‌شود. بسیاری از همان آوان کودکی و نونهالی و حتی در دوران حضور در مدرسه نیز استعداد و توانایی‌های‌شان در رشته فوتبال را به نمایش می‌گذراند. این چهره‌ها را می‌توان از مدارس گرفته تا کوچه‌ها، میدان‌های خاکی و جمنازیوم‌های فوتسالی که امروزه یکی از مهم‌ترین سرگرمی‌ها و تفریحات نونهالان و جوانان افغانستان شده است، پیدا کرد. یکی از دیگر از مهم ترین مشکلاتی که امروز فوتبال افغانستان و مخصوصا بازیکنان داخلی با آن مواجه‌اند، عدم توجه به باشگاه‌ها و عدم توجه باشگاه‌ها به فوتبالیستان بالای ۱۹ سال است. نونهال و نوجوانی که با پایه و حمایت خوب فدراسیون فوتبال عازم باشگاه می‌شود، شرایط چندان مناسبی برای بروز توانایی‌هایش در باشگاه ندارد که همین مسأله نیز باعث می‌شود که یک فوتبالیست حتی با داشتن پایه خوب و قوی، نتواند در رده‌های سنی ۱۹ تا ۲۱ سال آنچه نیاز است را به نمایش بگذارد. باشگاه‌محوری و توجه قاطع از سوی باشگاه‌ها یکی از مهم‌ترین و اساسی ترین اقداماتی است که فدراسیون فوتبال افغانستان باید آن را روی دست بگیرد. بسیاری از مسئولان باشگاه‌های فوتبال در افغانستان در کنار این که از نبود حامیان مالی برای جذب بازیکن و حفظ اداره کردن تیم‌ها در ایام مسابقات شکایت دارند، برگزاری پنج دور مسابقات لیگ برتر افغانستان را نیز دلیلی دیگر بر بی‌توجهی به باشگاه‌های فوتبال در افغانستان می‌نامند. زیرا به عقیده آنها در مسابقات لیگ برتر فوتبال افغانستان هیچ سهمی به باشگاه‌ها داده نمی‌شود. کمرنگ شدن نقش بازیکنان داخلی در تیم ملی یکی از دلایل اصلی حضور بیشتر بازیکنان خارجی در ترکیب کنونی تیم ملی افغانستان را نیز می‌توان همین موضوع اعلام کرد. خیلی از بازیکنان ۱۸ تا ۲۵ ساله‌ای فوتبال داخلی افغانستان به دلیل نداشتن تمرینات و مسابقات منظم و فشرده در باشگاه‌های فوتبال افغانستان، حتی با داشتن پایه خوب و قوی نیز از حضور در تیم ملی افغانستان محروم می‌شوند. مربیان خارجی که هدایت تیم ملی افغانستان را بر عهده می‌گیرند، نیز فوتبالیستان افغان که بزرگ شده مکاتب/مدارس فوتبال آلمان و سایر کشورهای اروپایی هستند، را به دلیل داشتن پایه قوی و برگزاری تمرینات و مسابقات منظم، نسبت به بازیکنان داخلی در تیم ملی ترجیح میدهند که این مسأله باعث حضور کمرنگ بازیکنان داخلی در تیم ملی فوتبال افغانستان شده است. نقش فدراسیون فوتبال افغانستان در رشد فوتبال پایه ایجاد زمینه برای آموزش مربیان فوتبال پایه، ایجاد اماکن و میدان‌های مناسب ورزشی، ساختن مدارس فوتبال، زمینه‌سازی برای جذب نونهالان با استعداد فوتبالی در سطح پایتخت و ولایات به ویژه از سطوح معارف و مدارس، همکاری و جلب اعتماد خانواده‌ها برای حضور فرزندان‌شان در میادین ورزشی از مهم‌ترین برنامه‌های است که فدراسیون فوتبال برای رشد فوتبال پایه در افغانستان باید آن مورد توجه قرار دهد. هر چند در طی چند سال گذشته وعده‌های فراوانی در خصوص حمایت از فوتبال پایه داده شده است، اما به نظر می‌رسد در توافق‌نامه‌ای که فدراسیون فوتبال با علی عسکر لعلی به امضا رسانده است، این نهاد مهم فوتبالی افغانستان، برنامه‌های ویژه‌ای را برای رشد و ارتقا فوتبال پایه در افغانستان روی دست داشته باشد. به هر شکل ممکن حالا که امنیت نسبی در افغانستان وجود دارد و شرایط تقریبا مناسبی برای فوتبالیستان محیا شده است، انتظار می‌رود در طی حداقل چند سال آینده، شاهد حضور بیشتر بازیکنان داخلی در ترکیب تیم ملی فوتبال افغانستان باشیم.
تیم ملی فوتبال زیر ۱۵ سال افغانستان با کسب عنوان قهرمانی در رقابت‌های مرکز آسیا، سر انجام پس از ۴ سال فوتبال افغانستان را دارای عنوان و افتخار کرد.
چرا باید به نسل آینده فوتبال افغانستان امیدوار بود
وی که سفر خود به مسکو را از پاريس انجام داده قرار است در اين شهر با همتای روسيه ای اش، سرگئی لاوروف ديدار کند و سپس عازم لندن شود تا در مورد پرونده هسته ای ايران با مقامهای بريتانيايی گفتگو کند. قرار بود سفر کاندوليزا رايس به لندن در پی ديدار او از پاريس انجام شود. او در پاريس ديداری با ژاک شيراک، رئيس جمهور فرانسه داشت که آقای شيراک طی آن گفت که نمی تواند ايران را به عنوان کشور برخوردار از جنگ افزار هسته ای بپذيرد و تأکيد کرد که اروپا و آمريکا در اين زمينه موضع مشترکی دارند. او در عين حال بر لزوم ادامه گفتگوهايی پافشاری کرد که دولت وی همراه با بريتانيا و فرانسه برای قانع کردن ايران به توقف برنامه غنی سازی اورانيوم با آن کشور آغاز کردند و همکاری روسيه و شفافيت موضع آمريکا را در اين زمينه ضروری دانست. مذاکرات ايران و سه کشور فرانسه، بريتانيا و آلمان دو سال قبل با هدف حل مسئله ناشی از برنامه هسته ای جمهوری اسلامی آغاز شد اما از ماه اوت سال جاری به حالت تعليق درآمد. علت توقف مذاکرات، تصميم ايران به از سرگيری کار تأسيسات فرآوری اورانيوم در اصفهان بوده است که سال گذشته جمهوری اسلامی در اقدامی که آن را تلاش برای اعتمادسازی خواند داوطلبانه فعاليت آن را به حالت تعليق در آورده بود. گرچه ايالات متحده ايران را به تلاش برای دستيابی به تسليحات اتمی در پوشش برنامه صلح آميز هسته ای متهم می کند اما از مذاکرات اروپاييان و ايران حمايت کرده بود. سه کشور اروپايی در توجيه علت تصميم خود به توقف مذاکرات گفتند که ايران تعهدات خود در جريان گفتگوهای دو طرف را زير پا گذاشته و پيشنهادهای اروپاييان برای رفع بحران کنونی را رد کرده است. خانم رايس پس از گفتگو با رييس جمهوری و وزير خارجه فرانسه از ايران خواست برای جلوگيری از ارجاع پرونده هسته ای اين کشور به شورای امنيت به مذاکره با اتحاديه اروپا باز گردد. خدمات
در حالی که منوچهر متکی، وزير خارجه ايران در حال رايزنی با مقامات چينی است تا حمايت اين قدرت هسته ای را برای جلوگيری از ارجاع پرونده هسته ای کشورش به شورای امنيت سازمان ملل متحد جلب کند، کاندوليزا رايس، وزير خارجه آمريکا به طور غيرمنتظره وارد پايتخت روسيه شده که در کنار چين، ديگر قدرت بين المللی است که ايران به حمايت آن از برنامه هسته ای خود چشم دوخته است.
رايزنی آمريکا با روسيه در مورد ايران
"لعنت بر ابرمردهای ادبیات! ادبیات باید بخشی از آرمان کلی پرولتاریا شود، پیچ و مهره‌ای کوچک از سازوکار بزرگ سوسیال-دموکراسی، یکه و تقسیم‌ناپذیر، که همه پیشگامان آگاه طبقه کارگر آن را به حرکت درمی‌آورند. ادبیات باید بخش جدایی‌ناپذیر کار سازمان‌یافته، روش‌مند و یکپارچه حزب سوسیال-دموکرات شود." لنین که در خانواده‌ای تحصیلکرده و روشنفکر به دنیا آمده بود، در زمان تبعید به سیبری، فرصت مناسبی برای مطالعه، از جمله مطالعه آثار ادبی پیدا کرد. گرچه همچون مارکس هرگز به طور نظام‌مند و مستقل در زمینه زیبایی‌شناسی، هنر و ادبیات تمرکز نکرد و کتاب ننوشت، اما آراء و افکار و نوشته‌های پراکنده‌اش، تأثیری شگرف بر این حوزه گذاشت و زمینه سیاست‌گذاری‌های فرهنگی آینده کشورش را فراهم کرد. این تاثیرگذاری به حدی است که اکنون منتقدان ادبی از "لنینیسم" در نقد ادبی شوروی سخن می‌گویند و ولادیمیر لنین را در جرگه بنیانگذاران ادبیات آن دوران (شوروی سابق) قرار می‌دهند و او را هم مسئول همه روشنی‌ها و تاریکی‌های "رئالیسم سوسیالیستی" می‌دانند. طرحی از لنین و گورکی در جست‌وجوی الگوی ادبی برای انقلاب روسیه درست است که لنین ادیب نبود، نه شاعر و نه رمان‌نویس، اما در این شکی نیست که برای فهم جایگاه بسیاری از نویسندگان بزرگ روس اواخر قرن نوزدهم و اویل قرن بیستم، باید نسبت لنین با آنان را شناخت و نظرات لنین درباره‌شان را خواند، از تولستوی و داستایفسکی، تا گورکی و مایاکوفسکی. در واقع لنین در یکی از نقاط عطف تاریخ ادبیات روسیه قرار گرفت و اساسا او خود چنین نقطه عطفی را ایجاد کرده بود. او نه تنها در سیاست و اجتماع و اقتصاد، بلکه می‌خواست در ادبیات نیز از دورانی به دوران دیگر گذر کند: "لعنت به دوران سخنوری‌های به سبک ازوپ [نویسنده یونان باستان]، حقارت‌های ادبی، زبان نوکرصفتانه، بردگی تفکر! پرولتاریا به این ننگی که هر چه زنده و شریف در روسیه را خفه کرده بود، پایان داده است." در واقع، نظرات لنین درباره هنر و ادبیات، نشان می‌دهد که انقلاب عظیمی همچون انقلاب اکتبر روسیه، نه تنها نمی‌توانست بدون پشتوانه فکری و فرهنگی به وقوع بپیوندد، بلکه الگوی ادبی خود را نیز از پیش ساخته بود؛ الگویی که فقط منحصر به روسیه روستایی نمی‌شد و پیشگامان هنر و ادبیات در چهارراه‌های هنر و ادبیات آن زمان، یعنی برلین و وین و پاریس را خطاب قرار داده و به خود جذب کرده بود. اما برتولت برشت، نویسنده آلمانی نوشته است: "حزب مارکسیست-لنینیست برای این نیست که تولید شعر را همچون یک مرغداری سازماندهی کند، وگرنه شعرها به یکدیگر شبیه خواهند شد، دقیقا مثل یک تخم‌مرغ که به تخم‌مرغ دیگر شبیه است." لنین روی خوش به کار مایاکوفسکی به‌عنوان یک شاعر انقلابی نشان نداد لنین نشان داد که می‌تواند هیچ تضادی میان پیشگامی در ادبیات و هنر با انقلاب وجود نداشته باشد، اما عمر این همزیستی پس از انقلاب روسیه کوتاه بود و خود به یکی از دشمنان آنان تبدیل شد و مثلا گفت که پوشکین را به مایاکوفسکی ترجیح می‌هد و از آناتولی لوناچارسکی انتقاد می‌کرد که چرا اشعار مایاکوفسکی را در ۲۰ هزار نسخه منتشر کرده است. با شکل‌گیری اتحادیه روسی نویسندگان پرولتاریا نیز تضاد بی‌سابقه‌ای میان گروه‌های مختلف شکل گرفت و نویسندگان پرولتاریا با توسل به هر شیوه‌ای به دنبال اثبات حقانیت خود بودند. ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر بزرگ روس، که با اجرای طرح سیاست‌های نوین اقتصادی (نپ) مخالف بود، در نشریه‌ای که سال ۱۹۲۳ پایه‌گذاری کرد و دو سال بیشتر دوام نیاورد (LEF)، شرایط آن دوره، به ویژه کمی پس از مرگ لنین را این گونه توصیف می‌کند: "با لنین تجارت نکنید... ما شمایل‌ لنین را نمی‌خواهیم، پرتره او را روی سفره‌ها، بشقاب‌ها، فنجان‌ها و جعبه‌های سیگار چاپ نکنید، درس لنین را دنبال کنید، او را قدیسش نکنید!" 'ادبیات حزبی' حاصل ماتریالیسم دیالکتیک اما درس لنین برای ادبیات چه بود؟ کسی که وقتی می‌خواست کتابخانه شورای کمیسرهای خلق را پس از پیروزی انقلاب اکتبر تأسیس کند، هیچ نویسنده خارجی را در آن قرار نداد. در واقع لنین برای ادبیات حد و حدودی قائل بود و با وجود این که به نقش نقد هنری و ادبی در مبارزه سیاسی به خوبی آگاه بود، اما نقش آینده‌نگری ادبیات را انکار می‌کرد. مثلا این پرسش‌ها برای او بن‌بست‌هایی را ایجاد کرده بود که "چگونه از هنرمندان خرده‌بورژوا یک انقلابی بسازیم؟" (مثل گورکی) یا "چگونه می‌توان یک روشنفکر را به یک روشنفکر تشکیلاتی تبدیل کرد؟" (مثل گرامشی) در سال ۱۹۰۷، وقتی ماکسیم گورکی رمان "مادر" را منتشر کرد، لنین درباره این کتاب به نویسنده‌اش گفت: "اثری که بهنگام خلق شده است." بعدها منتقدان، ریشه‌های سبک "رئالیسم سوسیالیستی" را که به طور رسمی در اولین کنگره نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ به تصویب رسید، در این رمان جست‌وجو کردند. رمان مادر را پایه سبک رئالیسم سوسیالیستی دانسته‌اند لنین دو سال قبل از انتشار "مادر"، در همان مقاله مشهور "تشکیلات حزب و ادبیات حزبی" که در نشریه ایسکرا منتشر کرد، از یک سو خواسته بود که ادبیات به "ادبیات حزبی" تبدیل شود، از سوی دیگر اعلام کرده بود که هر نویسنده‌ای برای نوشتن هر آنچه می‌خواهد بدون کوچکترین محدودیتی، آزاد است. اما بعدها آندری ژدانف، در دوران رهبری استالین، همین مقاله را مبنا قرار داد تا از "هنر حزبی" سخن بگوید و آن را در برابر "هنر نادرست" قرار دهد و آن دوران تاریک ادبی و هنری را رقم بزند. در برهه انقلاب اکتبرگورکی در مقالاتی به تندی از لنین انتقاد می‌کرد خود لنین هم در نامه‌نگاری‌هایش با گورکی در برهه انقلاب، به سبب اختلافات سیاسی با گورکی، تفکرات او را "یک مشت عقیده ناسالم که به مشتی نتایج بیمارگونه منتهی می‌شود" خواند. لنین، پیش از گورکی، درباره تولستوی نیز، ضمن ستایش از آثار ارزشمند او، انتقادهای تند و تیزی را مطرح کرده بود. لنین در سال ۱۹۰۸، دو سال پیش از مرگ خالق "جنگ و صلح"، در مقاله‌ای با عنوان "لئو تولستوی، آینه انقلاب روسیه" که برای هشتاد سالگی او نوشته بود، از آنچه "نتاقض" موجود در آثار این نویسنده بزرگ روسیه خواند، انتقاد کرد. بیشتر بخوانید: به عقیده لنین، تولستوی توانسته بود به خوبی وضعیت اقتصادی و زمینه‌های خشم مردم روسیه را نشان دهد، اما در نتیجه‌گیری انقلابی ناتوان بود: "ممکن است در وهله اول، چسباندن نام هنرمند بزرگ [تولستوی] به انقلاب، که آن را نفهمید و به روشنی از آن رویگردانی کرد، غریب و تصنعی به نظر برسد..." در همان موقع، رسانه‌های دولتی روسیه در ستایش تولستوی او را "پیامبر اجتماعی و سیاسی" می‌خواندند که از خشونت انقلاب ۱۹۰۵ پرهیز کرده بود. اما انتظاری که لنین از تولستوی داشت این بود که آثار این نویسنده "شرایط انسانی را ایجاد کند که یوغ الیگارشی و کاپیتالیسم شکسته شود." بعدا، وقتی رومن رولان، نویسنده فرانسوی، ترجمه مقاله لنین درباره تولستوی را در نشریه خود (اروپا) منتشر کرد، نوشت: "این مقاله، نمونه‌ منطقی است که لنین با آن ماتریالیسم دیالکتیک را بر یکی از پیچیده‌ترین جنبه‌های زندگی اجتماعی یعنی ادبیات اعمال می‌کرد." هر چند که بسیاری لنین را پایه‌گذار نگاه سیاسی و پلیسی به ادبیات و تفکر در قرن بیستم می‌دانند، نظیر آنچه بعدا در چکسلواکی برای آثار نویسندگان و فیلسوفانی چون کارل کوسیک روی داد، اما او در این زمینه مدافعانی نیز دارد. نادژدا کروپسکایا همسر لنین که شدیدا به ادبیات علاقه داشت و آثار لنین را ویرایش می‌کرد، درباره مقاله "تشکیلات حزب و ادبیات حزبی" گفته است که لنین فقط قصد داشت نظم را به ادبیات حزب بازگرداند، اما جانشینان او به شیوه خود آن را تفسیر کردند.
ولادیمیر لنین، بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سابق، که ۲۲ آوریل، دقیقا صد و پنجاه سال از تولد او می‌گذرد، وقتی این جملات را سال ۱۹۰۵ در مقاله کوتاه "تشکیلات حزب و ادبیات حزبی" می‌نوشت، شاید هیچ تصور نمی‌کرد که با این جملات در آینده نه چندان دور، مسیر ادبیات روسیه، یکی از غنی‌ترین زبان‌های جهان و سرنوشت بسیاری از نویسندگان بزرگش را به کلی تغییر خواهد داد.
ولادیمیر لنین؛ چگونه از نویسنده خرده‌ بورژوا یک انقلابی بسازیم؟
عجیب خواهد بود اگر مخاطبان عام، اشاره رهبر جمهوری اسلامی ایران به تنها رئیس جمهورعزل شده ایران را، در بحبوحه انتقادات پی در پی او به دولت حسن روحانی تصادفی تلقی کنند می توان انتظار داشت در آینده کسانی بکوشند توضیح دهند که اشاره رهبر جمهوری اسلامی ایران به دوره ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر، انگیزه خاصی نداشته است. با وجود این، عجیب خواهد بود اگر مخاطبان عام، اشاره رهبر به تنها رئیس جمهورعزل شده ایران را، در بحبوحه انتقادات پی در پی او به دولت تصادفی تلقی کنند. سخنان اخیر آقای خامنه ای پس از آن بیان شده که چهارشنبه پیش با انتقاد از عملکرد فرهنگی دولت، به "افسران جنگ نرم" گفته بود: "جایی که احساس می‌کنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمی تواند درست مدیریّت کند، آنجا آتش‌به‌اختیارید." بیشتر بخوانید: واکنش های این سخنان به حدی بود که نشریه "خط حزب الله"، که از سوی دفتر رهبری منتشر می شود، ناچار به توضیح در مورد آن شد؛ با ذکر اینکه منظور رهبر آتش به اختیار بودن در زمینه های "فکری، فرهنگی و سیاسی" بوده، ماهیت "علاج جویانه و دلسوزانه" داشته و امثال آن. سخنرانی چهارشنبه رهبر جمهوری اسلامی ایران، به دو دلیل دیگر هم در سطح رسانه های اجتماعی خبرساز شد: یکی به خاطر به کار بردن توصیف "ترقه بازی" برای نخستین حملات داعش در پایتخت که منجر به کشته شدن ۱۷ نفر شده بود و دیگر، به دلیل تسلیت نگفتن به خانواده های کشته شدگان این حملات. مدافعان آیت الله خامنه ای، رویه او را عملی حساب شده برای بی اهمیت جلوه دادن حملات دانستند. وقتی آقای خامنه ای دو روز بعد به خانواده های قربانیان تسلیت گفت هم، مجددا بخشی از حامیان وی توضیح دادند که تاخیر در تسلیت گویی، اقدامی تعمدی برای کنترل فضای افکار عمومی بوده است. آیت الله خامنه ای قبل و بعد از انتخابات اخیر کوچکترین واکنشی به تقسیم مردم ایران به دو دسته ۴ درصدی و ۹۶ درصدی یا تقسیم آرای آنها به "حلال" و "حرام" نشان نداد البته به‌سادگی قابل فهم نبود تسلیت‌گویی باتاخیر چگونه می‌تواند افکار عمومی را آرام‌تر از زمانی کند که به‌موقع تسلیت گفته شود. همان طور که این توضیح جداگانه برخی ناظران نیز چندان مفهوم نبود که تسلیت متاخر آیت الله خامنه ای به خاطر همزمان شدن با روز تشییع جنازه قربانیان بوده است - قاعده ای که از همزمانی تسلیت با تشییع جنازه حکایت داشته باشد برای افکار عمومی آشنا نبود. در نتیجه، تاخیر رهبر این تصور را ایجاد می کرد که گویی وی به دنبال نخستین اظهارنظر خود به حملات داعش، به هر علت لازم دیده در واکنش خود به این واقعه تجدیدنظری انجام دهد. شاید به همان ترتیب که بعد از توصیه او در مورد "آتش به اختیار" بودن، نشریه دفترش لازم دانسته بود مجددا به این موضوع بپردازد. موضع رهبر جمهوری اسلامی ایران در مورد سند ۲۰۳۰ یونسکو، نمونه دیگری از موضع گیری های جدید وی بود که نیاز به توضیحات بعدی پیدا کرد. او کمتر از دو هفته قبل از انتخابات، به انتقاد از مضمون این سند و نیز "اجرای بی سر و صدای" آن از سوی دولت پرداخت و به دنبال آن، مدافعان ابراهیم رئیسی در سرتاسر کشور حرکت تبلیغاتی گسترده ای را علیه دولت شروع کردند. محور اصلی این تبلیغات هم، نه انتقاد به سازوکار تعامل همکاری ایران با نهادهای سازمان ملل، که ادعای ترویج بی بند و باری جنسی در سند ۲۰۳۰ بود. اما آیت الله خامنه ای، به تازگی در واکنش به انتشار مستندات دولت حسن روحانی در رد ادعاهای اصولگرایان علیه این سند توضیح داد: "شما می‌گویید این مثلاً فرض کنید خلاف اسلام ندارد؛ داشته باشد یا نداشته باشد،... اینجا جمهوری اسلامی است، نظام آموزشی ما را چهار نفر در یونسکو یا سازمان ملل یا فلان‌جا بنشینند بنویسند؟" توضیح رهبر، انگار حکایت از آن داشت که زاویه اصلی مخالفت او با سند ۲۰۳۰، همان محور اصلی تبلیغات حامیان آقای رئیسی پیش از انتخابات یعنی ادعای ترویج بی بندوباری جنسی نیست، بلکه او اساسا با پیوستن ایران به سندهای فرهنگی تهیه شده در سازمان ملل مشکل دارد. هرچند توضیح اخیر نیز این سوال را ایجاد می کرد که با این حساب، تکلیف سایر سندهای فرهنگی سازمان ملل که ایران در سال های قبل به آنها پیوسته چه می شود؟ مثلا، کنوانسیون جهانی حقوق کودک که ایران در پنجمین سال رهبری آقای خامنه ای به آن پیوست و در حال حاضر، جز ایالات متحده آمریکا سایر کشورهای جهان آن عضوش هستند. حمایت نهادهای زیرنظر رهبری از ابراهیم رئیسی، در دوقطبی کردن انتخابات و به میدان کشیدن رای دهندگان مردد موثر بود که احتمالا بسیاری از آنها در یک انتخابات کم رمق تر، به نفع حسن روحانی به میدان نمی‌آمدند تجربه ۱۳۹۶ شاید خبرسازتر از همه اقدامات رهبر جمهوری اسلامی ایران در هفته های پس از انتخابات ۱۳۹۶، مواضع او قبل از این انتخابات بوده است. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، آیت الله خامنه ای با خونسردی قابل ملاحظه ای توانست بی طرفی نسبی خود را حفظ کند و در نتیجه، جایگاه خود را از ترکش های مبارزه تبلیغاتی جناح ها در امان نگه دارد. به همین علت، احتمالا تلقی رایج پس از اعلام نتایج آن انتخابات چنین نبود که رهبر جمهوری اسلامی ناکام مانده است. نقطه مقابل رویکرد سال ۱۳۹۲، انتخابات ریاست جمهوری امسال بود که آقای خامنه ای به جانبداری از مواضع جناح اصولگرا و انتقاد از سیاست ها و اقدامات دولت حسن روحانی پرداخت. وی در حالی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، به کرات از ایرادات کاندیداهای رقیب دولت به اوضاع کشور و "بی انصافی" در نقد رئیس جمهور وقت انتقاد کرده بود، در انتخابات امسال چشم خود را بر حملات و "افشاگری" های کم سابقه منتقدان دولت بست. آیت الله خامنه ای که در انتقادات دیروز خود از "دوقطبی کردن" جامعه، زمان ابوالحسن بنی صدر را یادآوری کرد، همچنین قبل و بعد از انتخابات اخیر کوچکترین واکنشی به تقسیم مردم ایران به دو دسته ۴ درصدی و ۹۶ درصدی یا تقسیم آرای آنها به "حلال" و "حرام" نشان نداد. از همه اینها خبرسازتر، تبلیغات دستگاه های زیرنظر رهبری علیه "رئیس جمهور مستقر" بود که بعید است در آستانه هیچ انتخابات دیگری در این حجم صورت گرفته باشد. به عنوان نمونه، تمام نشریات منتسب به سپاه پاسداران (از خبرگزاری های تسنیم و فارس گرفته تا روزنامه جوان، شبکه های مجازی "افسران جنگ نرم" و حتی نشریه صبح صادق ارگان دفتر سیاسی سپاه) در این انتخابات علیه حسن روحانی عمل کردند. بیشتر بخوانید: ورود آنها به عرصه انتخابات در حدی بود که حتی در جریان مناظره های زنده، برخی کاندیداهای اصولگرا به "افشاگری" علیه رئیس دولت می پرداختند و بلافاصله، اسناد این افشاگری ها در رسانه های منتسب به سپاه منتشر می شد. این رویکرد به آنجا گسترش یافت که در روزهای منتهی به انتخابات، آقای روحانی در چند نوبت علنا از حمایت نهادهای نظامی از آقای رئیسی انتقاد کرد. تعجبی نداشت که شکست خوردن ابراهیم رئیسی در انتخابات در چنین شرایطی، در سطح بخشی وسیع از افکار عمومی به ناکامی رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای زیرنظر او تعبیر شود. این در حالی است که نوع ورود رهبر و منتسبان او به انتخابات ریاست جمهوری اخیر، گذشته از انگیزه های اولیه آن، در عمل به ضرر آقای رئیسی تمام شد. چنین ورودی، به احتمال قوی مهمترین نقش را در دوقطبی کردن انتخابات و به میدان کشیدن رای دهندگان مرددی بازی کرد که شاید بسیاری از آنها در یک انتخابات کم رمق تر، به نفع حسن روحانی به میدان نمی‌آمدند. این تقریبا همان اتفاقی بود که در انتخابات خبرگان و مجلس ۱۳۹۴ هم به وقوع پیوست که ردصلاحیت های بسیار گسترده، فضای انتخاباتی را به‌غایت کم‌رمق کرده بود. در آن انتخابات نیز شاید اگر آیت الله خامنه ای در هفته منتهی به رای گیری به ضرر یک طرف دخالت نمی کرد، فضای سیاسی چنان دوقطبی نمی شد و اصلاح طلبان نمی توانستند بخش بزرگی از حامیان سرخورده خود را به رای دادن در "انتخاباتی به شدت کم‌نامزد" متقاعد کنند. شاید حسن روحانی آخرین رئیس جمهوری باشد که "دومین دوره" مسئولیت خود را در زمان رهبری آیت الله خامنه ای می گذراند، و شاید آقای خامنه ای به عنوان رهبری شناخته شود که قابلیت "کار کردن بی بحران" با هیچ رئیس جمهوری را تا انتها نداشته است میراث رهبری رویه موافقان و مخالفان سرسخت رهبر جمهوری اسلامی ایران، معمولا این است که "هرآنچه" از سوی او انجام شود را موفقیت قطعی یا شکست محض بدانند. اما رهبر نیز، مانند سیاستمداران دیگر، در مواردی از زاویه تامین اولویت های خود تصمیمات درست می گیرد و در مواردی اشتباه می کند. وی به عنوان نمونه، مثلا در انتخابات ۱۳۸۳ مجلس (که از ایستادگی خود در موضوع صلاحیت ها نتیجه گرفت) یا در انتخابات ۱۳۸۴ ریاست جمهوری (که چرخش روزهای آخر منتسبان وی از محمدباقر قالیباف به محمود احمدی نژادنتیجه بخش بود) کم اشتباه تر عمل کرده است. هرچند آیت الله خامنه ای در مقابل، در مقاطعی چون انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ (که منتسبانش در "مظلوم" معرفی شدن محمد خاتمی نقش اصلی را ایفا کردند)، یا در انتخابات اخیر، پراشتباه ترعمل کرده است. بر مبنای چنین رویکرد غیرمطلقی به موضع گیری های رهبر جمهوری اسلامی ایران، می‌توان مقطع زمانی چسبیده به انتخابات ۱۳۹۶ را، از مقاطع نسبتا پراشتباه دوران رهبری آیت الله خامنه ای محسوب کرد. بیشتر بخوانید: در این مقطع به‌خصوص، واکنش های شخص اول حکومت ایران به تحولات عرصه سیاسی، شتابرده تر یا شاید عصبی تر از حدمعمول به نظر می رسند. این پدیده شاید ریشه در دلایلی چون بالا رفتن سن آقای خامنه ای، افزایش نگرانی هایش در مورد آینده حکومت یا رویکرد بعضا "تحریک آمیز" رئیس جمهور داشته باشد که تصور پاسخگویی علنی به برخی انتقادات رهبر را ایجاد می کند. اما دلیل واکنش های اخیر آیت الله خامنه ای هرچه باشد، غیرمحتمل نیست که حسن روحانی آخرین رئیس جمهوری باشد که "دومین دوره" مسئولیتش را در زمان رهبری وی می گذراند. در این صورت، اگر آقای روحانی نیز دوره آخر ریاست جمهوری خود را در شرایطی مشابه سه رئیس جمهور قبلی یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد سپری کند، نام آیت الله علی خامنه ای از زاویه ای مشخص در تاریخ معاصر ایران ماندگار خواهد شد: به عنوان رهبری که در دوران مسئولیت خود، قابلیت "کار کردن بی بحران" با هیچ رئیس جمهوری را تا انتها نداشته است.
دیشب آیت‌الله خامنه‌ای در حضور حسن روحانی و دیگر مقامات ارشد حکومت گفت نباید تجربه سال ۱۳۵۹ تکرار شود که "رئیس جمهور وقت جامعه را دو قطبی و مردم را به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کرد". او همچنین از "برخی افراد که با تفسیرهای غلط به دنبال تقسیم کردن مردم هستند" انتقاد کرد، در حالی که آقای روحانی بعد از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت گفته بود نتایج انتخابات، از موافقت اکثریت مردم با یک دیدگاه مشخص در مقابل دیدگاه رقیب حکایت دارد.
از 'آتش به اختیار' تا 'بنی صدر'؛ آیت الله خامنه‌ای به کدام سو می‌رود؟
در انفجار امروز کابل دست‌کم شش نفر کشته شدند سخنگوی وزارت داخله افغانستان به محفوظ ذبیدی، خبرنگار بی‌بی‌سی گفت که حمله‌کننده انتحاری پیاده بوده و زمانی که به محل بازرسی نیروهای امنیتی رسیده، مواد انفجاری همراهش را منفجر کرده است. نصرت رحیمی، معاون سخنگوی وزارت داخله می‌گوید در نتیجه این حمله شش نفر از جمله سه زن، دو مرد و یک نظامی کشته و بیست نفر دیگر به شمول سه نظامی زخمی شدند. گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) مسئولیت این روداد را به عهده گرفت. انفجار کابل زمانی رخ داد که تجمع معترضان در یک کیلومتری این محل به تازگی پایان یافته بود وزارت صحت عامه/بهداشت افغانستان نیز اعلام کرده که در این حمله سه نفر کشته و هشت نفر زخمی شده‌اند. یحیی امیری، از شاهدان عینی به بی‌بی‌سی گفت که شماری از مردم را دیده که در محل حادثه نقش زمین شده بودند. قبل از انفجار صدها تن از شهروندان قوم هزاره افغانستان در شهر کابل به حمایت از مردم ولسوالی ارزگان خاص ولایت ارزگان و ولسوالی‌های جاغوری و مالستان ولایت غزنی که در روزهای گذشته هدف حمله گسترده گروه طالبان قرار گرفته، در ورودی ارگ ریاست جمهوری افغانستان تجمع عتراضی بر پاکردند. به گفته آقای امیری معترضان پس از تعهد مسئولان در رسیدگی به خواسته‌های شان در حال ترک محل بودند که انفجار رخ داد. این انفجار در نزدیکی لیسه استقلال رخ‌داد
وزارت داخله/کشور افغانستان تایید کرد که در نتیجه یک حمله انتحاری در منطقه چهار-راه ملک‌اصغر شش نفر کشته و بیست نفر دیگر زخمی شده‌اند. به گفته نجیب دانش، سخنگوی این وزارت، این انفجار در فاصله یک کیلومتری تجمع اعتراضی که به خاطر امنیت ولسوالی‌های جاغوری، مالستان و ارزگان خاص برپا بود، رخ داده است.
حمله انتحاری در نزدیک تجمع معترضان در کابل؛ ۶ کشته و ۲۰ زخمی
پایان ۵ ماه جنجال؛ موافقت‌نامه بین غنی و عبدالله امضا شد کمیسیون انتخابات افغانستان اواخر بهمن/جدی محمد اشرف غنی را پیروز انتخابات ریاست جمهوری این کشور اعلام کرد. عبدالله عبدالله، رقیب انتخاباتی آقای غنی در واکنش به این اعلام آن را "غیرقانونی" خواند و گفت تیم او دولت دیگری تشکیل خواهد داد. حدود سه هفته پس از اعلام نتیجه انتخابات جنجالی ریاست‌جمهوری افغانستان، محمد اشرف غنی رسما به عنوان رئیس‌جمهوری در "ارگ" سوگند ادا کرد. در عین حال عبدالله عبدالله که خودش را پیروز انتخابات می‌داند، نیز به طور جداگانه در سپیدار (محل کارآقای عبدالله) مراسم تحلیف برگزار کرد. از این زمان تاکنون تنش سیاسی میان دوتیم حل نشده باقی مانده بود و حتی سفر وزیر خارجه آمریکا به افغانستان و کاهش کمک یک میلیارد دلاری به این کشور نیز نتوانست که بن بست سیاسی در این کشور را حل کند. اکنون بعد از گذشت ماه‌ها چانه زنی سیاسی آقای غنی و عبدالله توافق نامه سیاسی را با حضور شماری از مقام‌های سیاسی در ارگ امضاء کردند. در اعلامیه‌ایکه از سوی ارگ ریاست جمهوری منتشر شده آمده است که بر اساس توافق سیاسی عبدالله عبدالله "از نظر تشریفات و پرتوکول در مسایل مربوط به مصالحه ملی جایگاه مقام دوم کشور را دارا می‌باشد". قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان مقام دوم کشور را برای معاون اول ریاست جمهوری محفوظ ساخته است. آقای عبدالله بعد از امضای توافقنامه در رشته از توییت هایی گفت از آنجا که ما متعهد می شویم که یک دولت فراگیر ، پاسخگوتر و شایسته تر تشکیل دهیم ، ما همچنین آزمون های سختی را پشت سر گذاشته ایم تا به قانون احترام بگذاریم و در برابر کرونا , جعل, بی عدالتی و فساد مبارزه کنیم. آقای عبدالله در این پیام خود نوشته است که حالا نیاز داریم تا به مثابه یک ملت متحد شویم و عملا در راه حل مشکلات گام برداریم. صلاحیت‌های عبدالله عبدالله براساس متن توافق که توسط مشاور ارشد آقای غنی و تلویزیون ملی افغانستان همرسانی شده است. صلاحیت عبدالله عبدالله که ریاست شورای عالی مصالحه ملی را دارد، موارد ذیل است. آقای عبدالله براساس این توافق نامه رئیس شورای عالی مصالحه است و صلاحیت دارد تا رهبری روند صلح را به عهده داشته باشد. جلسات شورای عالی مصالحه را رهبری کند و در تعیین و تقرر مقامات و کارمندان اجرائیه و اداری مربوطه، به شمول وزارت دولت در امور صلح صلاحیت دارد. منابعی به بی‌بی‌سی گفته اند که آقای عبدالله عضو شورای امنیت ملی، کابینه افغانستان و همچنین شورای وزیران این کشور نیست. پایان جنجال‌های انتخاباتی، نه سیاسی علی حسینی -- بی بی سی حالا که دو طرف پس از جنجال انتخاباتی، به توافق سیاسی رسیده‌اند، می‌توان گفت که تا اینجای کار فقط جنجال و بحران انتخاباتی حل شده است نه جنجال‌های سیاسی. موضوع قابل تامل چگونگی تعامل آقای غنی و آقای عبدالله در "دولت مشارکتی و سهمیه‌ای" است. تجربه حکومت وحدت ملی نشان داد که دو طرف در مدیریت مشترک حکومت، چندان موفق نبودند. در برخی موارد هماهنگی بین‌شان وجود نداشت و کاری را می‌کردند که مد نظر خودشان بود نه هر دوی‌شان. به احتمال زیاد آن‌چه که در حکومت وحدت ملی رخ داد بعید نیست که در این حکومت هم تکرار شود. از طرف دیگر برآیند انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۸ آن‌چیزی نبود که در قانون اساسی پیش‌بینی شده است. بار دوم است که به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اهمیت چندانی داده نشده است. به زبان ساده، قانون مشخص کرده است که ماحصل انتخابات چه باید باشد. اما جنجال‌ها و بحران‌های انتخاباتی مسیر را به سمتی هدایت کرده است که بسیاری از رای‌دهندگان این سئوال اساسی و جدی‌ را می‌پرسند که اگر قرار است هر بار، دو نفر به توافق با هم برسند، پس نقش رای آن‌ها در تعیین رئیس جمهوری و تشکیل دولت چه است؟ در هر حال، آینده در پیش روی آقای غنی و آقای عبدالله دشواتر از هر زمان دیگری است. بحران گسترش کرونا و مسئله جنگ و صلح افغانستان وضعیت را چنان پیچیده و نگران‌کننده ساخته است که انتظار می‌رود دولت‌مردان و سیاسیون این کشور بیش از پیش همت به خرج دهند؛ در غیر آن بار مشکلات مردم را بیشتر خواهند ساخت. صلاحیت شورای عالی مصالحه ملی در این توافق نامه درباره صلاحیت شورای عالی مصالحه آمده که امور مربوط به روند صلح را تثبیت، تصویب و رهبری می کند. همچنین تصامیم و تصاویب شورای عالی مصالحه براساس اکثریت آرا با در نظرداشت مصالح کشور اتخاذ می‌شود. در این موافقت نامه آمده که تصامیم و تصویبهای شورای عالی مصالحه نهایی بوده و براساس مفاد قانون اساسی افغانستان لازم الاجرا است. براساس مفاد موافقت نامه هیأت مذاکره کننده به راهنمایی کمیته رهبری شورای عالی مصالحه ملی کار کرده و مطابق مصوبات و راهنمای آن عمل کرده و به رئیس شورای عالی مصالحه گزراش می دهد. در صورت لزوم رئیس جمهوری افغانستان صلاحیت دارد تا جلسات مشورتی شورای عالی مصالحه ملی را دعوت کند. اکنون بعد از گذشت ماه‌ها چانه زنی سیاسی آقای غنی و عبدالله توافق نامه سیاسی را با حضور شماری از مقام‌های سیاسی در ارگ امضاء کردند. مشارکت در حکومت براساس مفاد این موافقت نامه ژنرال عبدالرشید دوستم، از متحدان آقای عبدالله در انتخابات در فرمان رئیس جمهور به رتبه مارشالی ارتقاء داده شده و در عین زمان عضو شورای عالی دولت و شورای امنیت را خواهد داشت. معرفی ۵۰ درصد از اعضای کابینه نیز توسط تیم ثبات و همگرایی به رهبری عبدالله عبدالله است که شامل وزارت خانه های کلیدی است. والیان نیز براساس یک قاعده مورد توافق دوجانب معرفی خواهند شد. تغییر، تبدیل و عزل اشخاص با دلایل موجه صورت خواهد گرفت و در صورت عزل، تغییر و یا هم تبدیل، معرفی نامزد جدید برای پست مورد نظر مشوره با مرجع معرفی کننده صورت می‌گیرد. معرفی ۵۰ درصد از اعضای کابینه نیز توسط تیم ثبات و همگرایی به رهبری عبدالله عبدالله است که شامل وزارت خانه های کلیدی است. بودجه مصرفی براساس این موافقت نامه شورای عالی مصالحه ملی (دبیرخانه) واحد بودجوی مستفل خواهد داشت که این بودجه از طرف دولت تامین می شود. علاوه بر آن شورای عالی می تواند از مراجع بین‌المللی نیز کمک بودجه‌ای دریافت کند. اجرا و مصارف بودجه در صلاحیت کامل رئیس شورای عالی مصالحه ملی بوده و از بررسی مستثنی نیست. تشکیلات شورای عالی مصالحه براساس این توافق نامه شورای عالی مصالحه متشکل از رهبران سیاسی، شخصیت‌های ملی، نماینده‌های از شورای ملی، نمایندگان اقشار مختلف سیاسی، اجتماعی، جامعه مدنی، زنان و جوانان است. شورا دارای دو بخش مجمع عمومی و کمیته رهبری است که کمیته رهبری شورا متشکل از رهبران سیاسی و شخصیت‌های ملی است. بر علاوه سایر اعضای کمیته رهبری در جلسات رهبری نماینده با صلاحیت رئیس جمهور به عنوان عضو اشتراک می‌کند. این شورا دارای تشکیلات اجرایی خواهد بود که شامل هیأت مذاکره کننده، وزارت دولت در امور صلح( به عنوان دبیرخانه) نیز شامل شورای عالی مصالحه است. براساس مفاد این موافقت نامه در صورت نیاز تشکیلات شورای عالی مصالحه در مشورت با رئیس جمهور زیاد خواهد شد. تقدیر از رهبران در این موافقت نامه آمده که از رهبرانی مانند برهان الدین ربانی، سید احمد گیلانی و محمد کریم خلیلی تقدیر شود ایجاد اصلاحات براساس این موافقت نامه زمینه برای برگزاری انتخابات شورای ولایتی و شورای ولسوالی به منظور تکمیل ارگان لویه جرگه در زودترین زمان ممکن انجام خواهد. انتخابات شاروالی ها (شهرداری‌ها) برگزار و هیاتی برای طرح و تعدیل قانون اساسی به منظور تغییر ساختار حکومت بعد از برگزاری شوراهای ولسوالی تعیین خواهدشد. همچنین اصلاحات انتخاباتی شامل اصلاحات حقوقی، فنی و کادری به شمول استفاده از فناوری بیومتریک در اسرع وقت روی دست گرفته شده و در شیوه انتخابات نیز باید تغییر بیاید. اکنون نظام انتخابات افغانستان رای واحد غیر قابل انتقال است. راهکار نظارت و اجرای موافقت نامه در طول پنج سال گذشته یکی از جنجالها عملی نشدن توافقنامه حکومت وحدت ملی بود. در توافق نامه جدید یک راهکاری برای نظارت و اجرایی شدن این موافقت نامه پیش بینی شده است. در این موافقت نامه آمده که بر بنیاد توافق طرف‌ها به هیأت میانجی صلاحیت داده می‌شود تا جلو نقض توافقنامه را بگیرد. در این توافقنامه آمده که نمایندگان سازمان ملل می‌توانند در مراسم امضای توافقنامه به عنوان ناظر حضور داشته باشند و یک تیم فنی مشترک از هر دو طرف براس شناسایی موارد نقض توافقنامه با تعداد برابر ایجاد شود. در این بخش از موافقت نامه آمده که در صورت نقض و تخطی از توافق‌نامه تیم فنی تلاش می‌کند تا از طریق تفاهم جلو نقض توافقنامه را بگیرد، درصورتیکه تلاش تیم فنی مشترک به نتیجه نرسد، نماینده طرفی که توافق نامه به ضرر آن طرف نقض شده، موضوع را رسما به هیاتی میانجی محول می‌کند. تصمیم هیأت نظارت و میانجی در مورد موضوع اختلافی به رئیس جمهور و رئیس شورای عالی مصالحه ملی ابلاغ می‌گردد. مدت اعتبار این توافقنامه سیاسی، الی ختم دوره حکومت اعلام شده است. واکنش ها ینس استولتنبرگ، دبیر کل ناتو در بیانیه‌ای گفته است که از توافق سیاسی رهبران افغانستان و از تصمیم رهبران افغان به خاطر حل تفاوت‌های شان و پیوستن شان برای تشکیل یک دولت فراگیر استقبال می‌کند. او همچنین گفته است که نیروهای خارجی (ناتو) در افغانستان متعهد به همکاری و حمایت از دولت افغانستان برای یک صلح پایدار است.
صدیق صدیقی، سخنگوی محمد اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان گفته است که موافقت‌نامه‌ای میان عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی پیشین و آقای غنی، امروز امضا شده است. با امضای این موافقت‌نامه میان دو رقیب سیاسی، جنجال پس از اعلام نتیجه انتخابات اخیر افغانستان پس از نزدیک به پنج ماه پایان یافت.
عبدالله و غنی برای پایان تنش سیاسی توافق کردند
موزه/موزیم ملی افغانستان از زمان تاسیس خود بارها از جنگ‌‌، حملات موشکی و غارت‌ جان سالم به در برده است این موزه/موزیم که مجموعه‌ای از آثار متعلق به دوره‌ای ۵۰ هزار ساله از ماقبل تاریخ تا دوران اسلامی را در برگرفته، نشان از تاریخ غنی افغانستان به عنوان مرکز تلاقی تمدن‌ها در جهان باستان دارد. موزه‌ای با ۸۹ سال سابقه که دهه‌ها جنگ را، از اشغال توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق گرفته تا قدرت گرفتن طالبان، به سلامت پشت سر گذاشته است. طبقه اول این موزیم که یک ساختمان عظیم سیمانی به رنگ خاکستری است، نورپردازی تیره‌ای دارد. فهیم رحیمی، مدیر موزه وقتی در این طبقه گشت می‌زدیم، گفت:‌ "این کشور پر است از اماکن و ساختمان‌های باستانی و میراث فرهنگی. " از پله‌ها بالا رفتیم و به طبقه دوم رسیدیم، جایی که هم آثار هنری یونان باستان دیده می‌شوند و هم اشیا دست ساز متعلق به سلسله غزنویان در قرن ۱۲ میلادی. او ادامه داد: "این کشور آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و خاورمیانه را به هم متصل می‌کرد. در این کشور تنوع فرهنگی وجود داشت و این باعث شد میراث مردمی از فرهنگ‌های مختلف در آن به جای بماند. " قصر دارالامان در کابل که کنار موزه/موزیم ملی افغانستان قرار دارد با این که به تازگی مرمت شده، سال‌هاست متروکه باقی مانده است با این حال ارزش بسیار بالای این مجموعه و موقعیت ساختمانش که در کنار قصر دارالامان واقع شده باعث شد موزه و آثار باستانی موجود در آن بارها مورد تهدید، غارت و تخریب رژیم‌هایی قرار بگیرند که یکی پس از دیگری برای در دست گرفتن کنترل پایتخت می‌جنگیدند. سال ۱۹۷۹ با حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، زیورآلات طلا، اسلحه‌ها و سکه‌های این مجموعه که به قرن اول بعد از میلاد تعلق دارند، در مکانی پنهان قرار گرفتند. اوایل دهه ۱۹۹۰ و در پی خروج شوروی از کشور،‌ گروه‌های مختلف مجاهدین بر سر قدرت وارد جنگ شدند که به آتش‌سوزی در این موزیم/موزه منجر شد. سال ۱۹۹۳ به دنبال برخورد موشک با سقف موزه، یک نقاشی متعلق به قرن چهارم میلادی از بین رفت و تعداد زیادی از از آثار سفالی و برنز متعلق به دوران باستان زیر خاک رفتند. در ۱۹۹۷ یک موشک دیگر به ساختمان برخورد کرد و تا اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی نزدیک به ۷۰ درصد از آثار باستانی باقی مانده در موزه یا به غارت رفتند و یا ویران شدند. رحیمی در رابطه با خشونتی که در بیشتر طول دهه ۱۹۹۰ در کابل در جریان بود، گفت:‌ "در هر طرف شهر ، یک گروه شبه نظامی در حال جنگ با گروهی دیگر بود و موزیم هم در مرکز قرار داشت. پرسنل موزیم نتوانستند از اشیای آن حفاظت کنند چون دست به خطر زدن برای آمدن به این مناطق غیرممکن بود. در این دوره بود که بسیاری از آثار موزه را از دست دادیم. " هر چند به لطف شجاعت و از خودگذشتگی کارکنان آن، بخش بزرگی از آثار اصلی آن مخفیانه به مکانی پنهان منتقل شدند و از ویرانی نجات یافتند، یک بار در جریان جنگ شوروی و افغانستان که از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ طول کشید و بعد از آن دوباره در سال‌های پیش از حکومت طالبان . در حال حاضر از دو مجسمه بودایی که ۶ قرن پس از میلاد در صخره بامیان تراشیده شده‌ بودند، فقط حفره‌‌ای تو خالی باقی مانده است به گفته رحیمی در جریان اشغال کشور توسط شوروی سابق متصدیان موزیم دولت تحت حمایت شوروی را متقاعد کردند دو سوم آثار موزه را به صندوق‌های امانات بانک‌ها و انبارهای ساختمان وزارت فرهنگ و اطلاعات واقع در مرکز کابل منتقل کنند تا از حملات مجاهدین در امان بمانند. بعد از آن بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ و در جریان جنگ گروه‌های مختلف مجاهدین بر سر قدرت در کابل، بخش بزرگی از موزه آوار و برق و آب آن قطع شد. در ۱۹۹۴ اما درگیری‌ها در پایتخت برای مدت کوتاهی آرام گرفت و کارکنان آن ( که بیشترشان با شروع جنگ داخلی حتی حقوق هم نمی‌گرفتند) با چراغ نفتی به داخل ساختمان رفتند تا هزاران قطعه از اشیا موزه را در صندوق عقب چند صد صندوق جای دهند و برای حفاظت به هتل کابل (که حالا هتل کابل سرینا نام گرفته) منتقل کنند. در ۱۹۹۶ با به قدرت رسیدن طالبان در کابل، درگیری‌های کاهش یافت اما رژیم با نابود کردن هر آنچه از نظرشان ضد اسلام به حساب می‌آمد، لطمه‌ای به آثار باستانی کشور زدند که شاید بتوان گفت تا پیش از آن سابقه نداشت. یکی از این اقدامات تخریبی که در مارچ/مارس ۲۰۰۱ در ولایت بامیان اتفاق افتاد، دنیا را در شوک فرو برد. فرماندهان طالبان داخل و اطراف یک بنای ۳ هزار ساله از جنس ماسه سنگ - که زمانی بزرگ‌ترین مجسمه بودا در جهان به حساب می‌آمد - مواد انفجاری کار گذاشتند و آن را ویران کردند. اما بلایی که آن‌ها بر سر موزیم ملی کشور آوردند، چندان شناخته شده نیست. طی ۴۰ سال گذشته، کارکنان موزیم/موزه بارها آثار باستانی موزه را پنهان کردند تا از نابودی در امان بمانند در فبروری/فوریه ۲۰۰۱، ماموران طالبان خواستار ورود به انبارهای موزه شدند و همه آثار و اشیایی که شکل انسانی یا حیوانی داشتند و به عقیده‌شان کفرآمیز بودند را با چکش و تبر شکستند. کاری که بارها تکرار شد و دست آخر هزاران اثر باستانی ارزشمند را از بین رفت. یکی از کارکنان موزه که خود را محمد آصف معرفی کرد، گفت:‌ "طی چند هفته، طالبان به طور مرتب به موزه می‌آمدند و تعداد زیادی مجسمه تاریخی در معرض نمایش یا داخل انبارها را خرد کردند،‌ از جمله تعداد زیادی مجسمه بودایی که از نظرشان غیراسلامی بود. " او فکر می‌کرد به دلیل همکاری در عملیات نجات آثار موزیم از دست طالبان هنوز جانش در خطر است و به همین دلیل نام واقعی‌اش را فاش نکرد. آصف، ۴۰ سال است در این موزه کار می‌کند، البته به غیر از یک وقفه کوتاه در دوران جنگ افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی که مجبور به فرار از کشور شد چون مجاهدین تصور می‌کردند "حامی کمونیست‌ها" است. او گفت: "وقتی به افغانستان برگشتم چیز زیادی از موزیم نمانده بود. سعی کردیم همان شمار محدود از آثاری که از جنگ جان سالم به در برده بودند را نجات دهیم اما در نهایت طالبان از راه رسیدند و آن‌ها را هم نابود کردند. " آصف و همکارانش که نمی‌توانستند ساکت بنشینند و شاهد ویرانی تاریخ کشورشان باشند، بعد از هر حمله طالبان به موزه تکه‌های اشیا شکسته و خرد شده را جمع و در گوشه‌ای از موزه پنهان می‌کردند. رحیمی در این باره گفت:‌ "به دلیل تلاش‌های همکاران ما در آن سال‌هاست که الان قادر به بازسازی بخشی از تاریخ هستیم. آن‌ها تکه‌های شکسته این آثار را جمع و زیر آشغال‌ها یا داخل اتاق‌هایی که طالبان سراغشان نمی‌رفتند، پنهان می‌کردند. " در حال حاضر یک گروه بین‌المللی در تلاش هستند از دل بیش از ۷۵۰۰ تکه شکسته، آثاری باستانی را احیا کنند که قرن‌ها قدمت دارند. از زمان بازگشایی موزه در سال ۲۰۰۴، مجموعه آثار اصلی که توسط کارکنان این مرکز حفظ شدند در معرض نمایش قرار گرفته است. در حال حاضر هم یک تیم کوچک متشکل از کارشناسان افغان و بین‌المللی به ریاست فابیو کلومبو تحت حمایت موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو روی مرمت و بازسازی آثاری کار می‌کنند که توسط آصف و سایر کارکنان موزه از دست طالبان نجات یافتند. این پروژه بخشی از یک همکاری بزرگ‌تر میان این موسسه و موزه ملی با حمایت مالی وزارت امور خارجه آمریکا به حساب می‌آید که با هدف مرمت نزدیک به ۲۵۰۰ مجسمه و سرامیک بودا از مجموعه آثار موزه شروع به کار کرده و تمرکزش هم روی هده است، یکی از معابد پر رفت و آمد آیین بودایی که نزدیک به ۲۵۰۰ سال پیش در افغانستان واقع شده بود. آصف گفت:‌ "اولین بار فرانسوی‌ها در ۱۹۳۰ مجموعه مجسمه‌های هده را از زیر خاک بیرون کشیدند. آن‌ها بخشی‌ از یافته‌های خود را به فرانسه بردند و بقیه در کابل به نمایش گذاشته شدند که در نهایت طالبان سال ۲۰۰۱ آن‌ها را نابود کردند." او به قطعات شکسته مجسمه‌ها اشاره می‌کند که روی تعداد زیادی میز پخش شده‌اند. نزدیک به ۷۵۰۰ تکه که بعضی به کوچکی دانه گندم هستند و کارشناسان در اتاق‌های موزه روی چسباندن آن‌ها کار می‌کنند. بیش از یک سال طول کشید تا کلومبو بتواند با ارزیابی و تجزیه و تحلیل این قطعات بودجه مورد نیاز برای این پروژه بلند پروازانه ۴ ساله را تخمین بزند. پروژه‌ای که هدف نهایی اش برپایی یک نمایشگاه در موزه ملی افغانستان طی سال جاری است. به گفته رحیمی، فرانسوی‌ها نزدیک به ۲۰ هزار مجسمه بودا در هده کشف کردند و طی سال‌های بعد،‌ باستان‌شناسان افغان موفق شدند تعداد قابل توجهی آثار باستانی دیگر را هم از این سایت بدست بیاورند. او گفت:‌ "هیچوقت نخواهیم فهمید تعداد دقیق این آثار چقدر بوده چون اسناد و مدارک مربوط به آن طی جنگ داخلی و دوران حکومت طالبان از بین رفته‌اند و آن‌ها را در اختیار نداریم." شیرازالدین سیفی، کارشناسان مرمت آثار تاریخی، روی بازسازی آثار تاریخی ۲۵۰۰ ساله‌ای کار می‌کند که به دست طالبان تکه تکه شده‌اند تعدادی سند متعلق به دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در زیرزمین موزه پیدا شد که تصاویر موجود در آن به کارشناسان برای مرمت آثار ایده داد اما کمک چندان بزرگی محسوب نمی‌شد. کلمبو گفت:‌ "مثل این است که بخواهی ۳۰ پازل که قطعات‌شان روی هم ریخته شده را بدون داشتن تصویر روی جعبه‌هایشان درست کنی." با این حال این گروه همچنان مصمم است هر تعداد مجسمه که می‌تواند را بازسازی کند. نمایش آثار باستانی هده (پایگاه باستانی یونانی-بودایی مربوط به منطقه باستانی گندهارا، در شش مایلی جلال‌آباد در شرق افغانستان) در موزیم ملی افغانستان بعد از اتمام این پروژه، روایتی بی نظیر از تاریخ آیین بودا در افغانستان خواهد بود. آیینی که تاثیری قابل ملاحظه در برخی از مناطق رشته کوه هندوکش در افغانستان داشته است. رحیمی در این باره گفت:‌ " آیین بودا در قرن سوم بعد از میلاد در دوران سلطنت آشوکا به افغانستان آمد. این زمانی بود که ما از دوران یونان باختری هم تأثیر زیادی گرفتیم و پیوند این دو فرهنگ در قالب مجسمه‌های بسیار زیبا و خوش‌ساخت کشف شده در هده، قابل مشاهده است. " اما برای کلمبو که از سال ۲۰۰۲ با پروژه‌های مختلف تاریخی و باستان‌سناسی همکاری کرده، این طرح چیزی فراتر از هده است. او گفت:‌ " افغانستان پر است از آثار شگفت‌انگیز تاریخی. اما ما از نظر تهدید امنیتی مشکلات زیادی داریم. این پروژه برای افغانستان یک فرصت در این حوزه به حساب می‌آید. امیدوارم این شروع اتفاقی دیگر باشد و یک یا دو نسل متخصص طی آن آموزش ببینند. دارم در مورد متخصصان مرمت و احیای آثار تاریخی، باستان‌شناسان، مورخان هنری و حتی مهندسان و کارشناسان معماری حرف می‌زنم. خیلی چیزها می‌شود از این پروژه یاد گرفت. " اعضای پروژه امیدوارند تلاش آن‌ها به سایر مردم افغان برای کار در حوزه مرمت آثار تاریخی انگیزه بدهد با این همه، اعضای پروژه مرمت آثار تاریخی هده به شدت نگران اوضاع سیاسی پیرامون خود هستند. در حالی‌که دولت آمریکا و طالبان برای پایان دادن به درگیری ۱۹ ساله خود مذاکره می‌کنند، کارکنان موزه نگران بازگشت دوباره طالبان بر سر قدرت و میزان انعطاف پذیری این گروه در برابر تلاش‌های آن‌ها برای مرمت و حفظ آثار تاریخی هستند. رحیمی در این باره گفت:‌ "ما یک تاریخ با شکوه اسلامی داریم که به آن افتخار می‌کنیم اما کشور ما تاریخ پیش از اسلام هم دارد که باید حفظ شود. مهم است که جوانان ما در مورد این تاریخ، این تنوع فرهنگی و میراث آن بدانند." اما کلمبو همچنان امیدوار است. او امید دارد بتواند نسل بعدی متولیان فرهنگی افغانستان را آموزش دهد تا از فرهنگ و گذشته این کشور حفاظت و نگهداری کنند: "طرز نگاه مردم نسبت به تاریخ و باستان‌شناسی خیلی تغییر کرده. یک نسل کامل فرصت‌های زیادی در اختیار نداشتند. ما برای انگیزه دادن به نسل جوان و فراهم کردن فرصت فعالیت در این حوزه به امکانات بیشتری نیاز داریم. "
در نقطه‌ای دوردست در جنوب‌غربی کابل، جایی میان قله‌های پوشیده از برف رشته کوه هندوکش و رودخانه پهناور کابل، موزیم/موزه ملی افغانستان واقع شده که یکی از بزرگ‌ترین یادبودهای دوران باستان در جهان است.
آثار تاریخی افغانستان که از دست طالبان جان سالم به در بردند
تیم بسکتبال ایران به عنوان قهرمان آسیا پس از 60 سال به رقابتهای المپیک راه پیدا کرده است. تیم ایران که به دعوت آمریکا برای شرکت در این تورنمنت تابستانی به این کشور سفر کرده است، چند دیدار تدارکاتی برگزار کرده است. ایران از روز شنبه 19 ژوئیه در این تورنمنت تابستانی شرکت کرده که در آن تیمهای سن آنتونیو اسپرز، دالاس ماوریکز، نیوجرزی نتز، گلدن استیت واریورز، یوتا جز و آتلانتا هاوکز حضور دارند. هدف از برگزاری لیگ های تابستانی، آشنا شدن بازیکنان جوان لیگ بسکتبال حرفه ای آمریکا با شدت فشار رقابتها در NBA است و ستارگان با تجربه تیمهای حرفه ای آمریکا کمتر در آنها شرکت می کنند. پيراهن شماره‌ هشت باشگاه یوتا جز، آخرين شماره‌ پيراهن آيدين نيكخواه بهرامي، بازیکن پیشین تیم ملی ایران که اخیرا درگذشت، به خانواده‌ او اهدا شد. خدمات
تیم ایران برای کسب آمادگی جهت شرکت در بازی های المپیک پکن در تورنمنت تابستانی Rocky Mountain Revue در شهر سالت لیک سیتی در ایالت یوتا شرکت کرده است.
گزارش تصویری از حضور تیم بسکتبال ایران در آمریکا
مانوئل د آلميدا ا سيلوا، سخنگوی سازمان ملل در کابل به بی بی سی گفت اين سازمان از اينکه نتايج تحقيقات مربوط به مرگ دو زندانی افغان هنوز اعلام نشده، ناخشنود است. اين دو نفر در سال 2002 زندانی نيروهای آمريکايی بودند. پيش از آن، سازمان بين المللی ديده بان حقوق بشر نيروهای آمريکايی را به ضرب و شتم زندانيان در افغانستان و همچنين برهنه کردن و عکس گرفتن از اين زندانيان متهم کرد. سازمان نظارت بر حقوق بشر گفته است قبلا در رابطه با شرايط بد زندانی های افغان به مقامات دولت آمريکا مکررا هشدار داده بود. پيش تر، سخنگوی نيروهای ائتلاف بين المللی ضد تروريسم در افغانستان گفته بود که اين نيروها موضوع احتمال بدرفتاری سربازان عضو ائتلاف با زندانيان افغان را به طور جدی پيگيری می کنند. تکر منسگر سخنگوی نيروهای ائتلاف روز چهارشنبه (12 مه) در يک کنفرانس مطبوعاتی گفت: "ما موضوع ادعای بدرفتاری سربازان آمريکايی با زندانيان افغان را با رهبران نيروهای ائتلاف در ميان گذاشتيم، نيروهای ائتلاف تحقيقات در اين مورد را آغاز کرده اند و اين تحقيقات هم اکنون نيز ادامه دارد." خدمات
سازمان ملل متحد در افغانستان هشدار داده است که اگر درباره اتهامات مربوط به سوء رفتار با زندانيان افغان تحقيق نشود و نتايج آن برای مردم افغانستان روشن نشود، اعتماد آنها به ارتش آمريکا و ديگر نيروهای بين المللی در افغانستان زايل خواهد شد.
نگرانی سازمان ملل از سوء رفتار با زندانيان افغان
داریوش فروهر زمانی که توسط ماموران حکومتی به قتل رسید، هفتاد ساله بود. نیم قرن از زندگی فروهر در مخالفت و مبارزه با حکومت مرکزی سپری شد. هم در دوره پادشاهی پهلوی و هم در زمانه جمهوری اسلامی، او از مخالفت دست برنداشت. تنها دو دوره کوتاه را می‌توان به یاد آورد که فروهر نقش اپوزیسیون نداشته است. چند سال در زمان نخست وزیری محمد مصدق که جوانی پرشور و حامی دولت ملی بود و چند ماه پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ که در دولت موقت وزارت کار را بر عهده گرفت. بجز آن، فروهر موضع خود را همواره در برابر حاکمان تعریف می‌کرد و مهمترین شاخصه مخالفت او نیز رادیکالیسمی بود که در بنیان مخالفتش وجود داشت. فروهر چهارده سال از زندگی خود را در زندان گذراند، از حبسی به حبس دیگر ‌رفت، و در پایان نیز با مرگ خود، آنگونه که اتفاق افتاد، همچنان در برابر حکومت مقاومت کرد. قتلی که گرچه به خاموشی صدای او منجر شد، اما به بحرانی بزرگ تبدیل گشت که بعد از گذشت بیست سال، هنوز دامن حاکمان را رها نکرده است. او حتی پس از مرگش نیز در نقش اپوزیسیون حکومت، کار خود را ادامه داده است. داریوش فروهر در سال ۱۳۰۷ و در اصفهان متولد شد. پدرش از نظامیانی بود که در زمان حمله متفقین به ایران مقاومت کردند و به همین دلیل، مدتی به همراه خانواده‌اش در اردوگاه اسیران جنگی زندگی کرد. بعد از آن بود که به تهران آمدند و تمامی کوشش‌ها و کشمکش‌های سیاسی او در همین شهر گذشت. از همان دوره دبیرستان، با خواندن روزنامه‌های وقت به سیاست علاقه‌مند شده بود و بعد از آنکه دانشجوی حقوق دانشگاه تهران شد، به جبهه ملی پیوست و شیفته مصدق شد. فروهر حزب ملت ایران را در همان عنفوان جوانی بنیانگذاری کرد. ۲۵ ساله بود که کودتای ۲۸ مرداد به سقوط دولت ملی انجامید و پس از آن، او به یکی از چهره‌های اصلی اپوزیسیون ملی‌گرا تبدیل شد. فروهر چند روز پیش از ۲۸ مرداد و پس از شکست اولین کودتا در ۲۵ مرداد ماه در کنار حسین فاطمی، مجسمه‌های شاه را پایین کشیده بود. او از جمله جوانانی بود که در دوران دولت مصدق حتی از درگیری‌های خیابانی پرهیز نمی‌کرد. بعد از کودتا، فرمانداری نظامی تهران برای دستگیری زنده یا مرده‌ فروهر جایزه تعیین کرد. فروهر که روز کودتا و به علت درگیری در بهارستان به شدت زخمی شده بود، به کمک مادرش از بیمارستان گریخت و تا دی ماه ۱۳۳۲، حدود پنج ماه بعد از کودتا، پنهان بود و پس از آن دستگیر شد. او هفت ماه در زندان بود و سپس به فشم تبعید گردید. پس از آن بود که هربار به اتهام و بهانه‌ای جدید از یک زندان به زندانی دیگر رهسپار می‌شد. مدتی هم در سال ۱۳۴۰ و دو ماه بعد از ازدواجش همراه با آیت‌الله طالقانی بازداشت شد. چندی بعد همزمان با تشکیل جبهه ملی دوم به آن پیوست و جناح اقلیت را سازماندهی کرد. بعدها و در سال ۱۳۴۹، به دلیل اعتراض به استقلال بحرین دوباره دستگیر شد و اینبار سه سال در زندان ماند. البته مجموع سال‌های زندان او بسیار بیش از این بود. چند سال پس از آزادی‌، و در آستانه انقلاب سال ۱۳۵۷ داریوش فروهر در کنار شاپور بختیار و کریم سنجابی نامه‌ای خطاب به شاه منتشر کرده و خواستار بازگشت به قانون مشروطه شدند. در ابتدای این نامه که ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ منتشر شد، خطاب به شاه آمده بود: "با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور، کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده، مسئولیت و مأموریتی غیر از پیروی از «منویات ملوکانه» داشته باشد، نمی‌شناسیم و در حالی که تمام امور مملکت از طریق صدور فرمان‌ها انجام می‌شود و انتخاب نمایندگان ملت و انشای قوانین و تأسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلی‌حضرت قرار دارد که همه اختیارات و افتخارات و بنابراین مسئولیت‌ها را منحصر و متوجه به خود فرموده‌اند، این مشروحه را علی‌رغم خطرات سنگین تقدیم حضور می‌نماییم." آنان پس از اشاره به مشکلات و بن‌بستی که در کشور وجود داشت و اینکه "مملکت از هر طرف در لبه‌های پرتگاه قرار گرفته" اضافه کرده بودند: "این همه ناهنجاری در وضع زندگی ملی را ناگزیر باید مربوط به طرز مدیریت مملکت دانست، مدیریتی که بر خلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر جنبهٔ فردی و استبدادی در آرایش نظام شاهنشاهی پیدا کرده‌است." نویسندگان نامه در پایان اضافه کرده بودند: "تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاص از تنگناها و دشواریهایی که آینده ایران را تهدید می‌کند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند." احتمالا این نامه تاریخی، آخرین کوششی است که ملی‌گرایان بصورتی متحد برای بر سر عقل آوردن حکومت استبداد کرده‌اند. بعدها و در شتاب حوادثی که پیش آمد، حتی اتحاد امضاکنندگان این نامه نیز از هم گسیخت. چند ماه بعد و در آذرماه سال ۱۳۵۶ زمانی که هواداران جبهه ملی ایران برای برگزاری جشنی در باغ دوراهی "کاروانسرا سنگ" گردهم آمده بودند، حمله شدیدی از سوی گروه‌های چماق‌دار حامی حکومت صورت گرفت و حاضران به شدت کتک خوردند. حمله به رهبران جبهه ملی در واقع پاسخی به نامه سه امضایی رهبران جبهه ملی به شاه تلقی شد. شاه هنوز باور نمی‌کرد که سرکوب و استبداد، کنترل کشور را از دست او خارج خواهد کرد این حمله در واقع پاسخی به نامه سه امضایی رهبران جبهه ملی به شاه تلقی شد. شاه هنوز باور نمی‌کرد که سرکوب و استبداد، کنترل کشور را از دست او خارج خواهد کرد. در همان زمان اطلاعیه‌ای با نام اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران منتشر شد که در آن وضعیت برخی از سران جبهه ملی پس از کتک خوردن شرح شده است: "از جمله کسانی که سخت آسیب دیده‌اند، آقای دکتر شاپور بختیار که دستشان شکسته، آقای داریوش فروهر که در دو ناحیه شکستگی عمیق و از ناحیه پهلو سخت آسیب دیده‌اند و آقای مهندس کاظم حسیبی، استاد دانشگاه که موهای سپیدشان هر انسان را به احترام وامیدارد، بدنشان با باتوم و چماق سیاه و کبود شده است." پنج ماه بعد و در اردیبشت ماه سال ۱۳۵۷ بمبی صوتی که در خانه فروهر کار گذاشته شده بود منفجر شد و او بعد از آن تا پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به خانه خود بازنگشت. فروهر همچنین روز بیست و ششم آبان ۱۳۵۷ باز هم دستگیر شد و اینبار یک ماه در زندان بود. گسترش اعتراضات در نهایت شاه را مجبور کرد که برای تشکیل دولت به جبهه ملی روی آورد. اما زمانی که او برای مذاکره با ملی‌گرایان اقدام کرد، دیگر کار از کار گذشته بود. در دی‌ماه سال ۱۳۵۷ و در حالی که اعتراضات و شورش‌های شهری سراسر ایران را فرا گرفته بود، شاپور بختیار با شرایطی نخست‌وزیری را بر عهده گرفت. او را از جبهه ملی اخراج کردند و بختیار هم مسیر خود را از دیگر امضاکنندگان آن نامه تاریخی جدا کرد. بختیار که اکنون تنها امید سلطنت شده بود؛ امیدی که به سرانجام نرسید. اواخر دی‌ماه سال ۱۳۵۷ داریوش فروهر برای اولین بار از ایران خارج شد و به پاریس رفت تا با آیت‌الله خمینی دیدار کند و هجده روز بعد نیز همراه با او به ایران بازگشت. در همان زمان مذاکراتی نیز از سوی بختیار با خمینی در جریان بود که در نهایت به نتیجه‌ای نرسید. گویا که طوفان انقلاب زودتر رسیده بود. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، داریوش فروهر مدتی در دولت بازرگان به وزارت کار رسید. او همچنین برای مذاکره با سران کردهای معترض چندبار به کردستان سفر کرد. مدتی نیز در هیاتی که برای حل مساله کردستان تشکیل شد، عضو بود. در همین مدت اختلاف حزب ملت ایران با جبهه ملی چنان گسترش یافت که این حزب در نهایت از آن جدا شد. فروهر با مهدی بازرگان نیز اختلاف داشت و چند بار استعفا کرد، اما در نهایت تا پایان کار دولت موقت کنار نرفت. چند ماه پس از کناره گیری دولت بازرگان انتخابات اولین دوره ریاست‌جمهوری ایران در شرایطی تاریخی برگزار شد و ابولحسن بنی‌صدر با رایی قاطع انتخاب گردید. در این رقابتها داریوش فروهر نیز کاندیدای ریاست جمهوری بود لیکن رای قابل توجهی بدست نیاورد. ششم بهمن ۱۳۵۸ پیش از آنکه نتیجه قطعی آرا مشخص شود، فروهر پیام تبریکی به بنی‌صدر فرستاد و آرزو کرد که او بتواند در "استوار داشتن اساس عدالت و آزادی" موفق شود. در این سال‌ها است که حزب ملت ایران، چند بار و در اطلاعیه‌های مختلف از احتمال بازگشت دیکتاتوری ابراز نگرانی می‌کند. از جمله در تیرماه سال ۱۳۵۸ طی اطلاعیه‌ای با عنوان "پاسداری از انقلاب در پاسداری از آزادی است" در اعتراض به حملاتی که گروه‌های چماقدار به تجمع احزاب می‌کردند، نوشته بودند: "آزادی اندیشه، آزادی گفتار، آزادی نوشتار، آزادی تشکیل اجتماع‌های فرهنگی و سیاسی از جمله آزادی‌های اساسی به شمار می‌آیند که برای حفظ حیثیت ذاتی بشر، ضرورت انکارناپذیر دارند و هیچ کس تحت هیچ عنوان نباید به خود حق پایمال کردن آنها را بدهد." در بهمن سال ۱۳۵۸ نیز طی اطلاعیه‌ای دیگر با عنوان "از آزادی‌های فردی و اجتماعی دفاع کنیم"، با اشاره به "هجوم گروهی از اوباش" به تجمع مجاهدین در دانشگاه تهران نوشتند که "با اندک غفلت"، "میهن ما بار دیگر به چنگال کسانی خواهد افتاد که سودای برقراری دیکتاتوری را به شکلی تازه در سر می‌پرورند." با اوج گیری اختلافهای سیاسی داخلی و نهایتا برکناری بنی‌صدر و درگیری‌های خونین پس از آن، همه نیروهایی که در دوران ریاست جمهوری بنی صدر از او حمایت کرده بودند، تحت سرکوبی گسترده قرار گرفتند. داریوش فروهر ابتدا پنهان شد. فروهر بالاخره در سال ۱۳۶۱ دستگیر و زندانی شد. گفته می‌شود که پس از دستگیری ۲۴ ساعت سرپا نگهداشته شد و پس آن او را برای بازجویی بردند. آنجا وقتی که بازجو تعارف به نشستن کرده بود، فروهر پاسخ داد که می‌تواند ۲۴ ساعت دیگر هم سرپا بایستد. اینبار دوران زندان پنج ماه طول کشید، اما به گفته خودش یکی از سخت‌ترین تجربیات زندان در سال‌های مبارزه سیاسی او بود. در سال‌های بعد، فروهر و حزب او، دیگر امکان گسترش فعالیت‌هایشان را پیدا نکردند، اما او از کوشش‌های سیاسی‌اش هرگز کناره‌گیری نکرد. پس از پایان جنگ ایران و عراق، فروهر در گفتگو با رسانه‌های خارج از ایران، بیان مواضع سازش‌ناپذیر و انتقادی خود را از سر گرفت. در سال‌های بعد حزب ملت ایران و داریوش فروهر شرکت در همه انتخابات برگزار شده مجلس و ریاست جمهوری را تحریم کردند. او خواستار شرکت احزاب و جریان‌های مخالف در انتخابات بود و آنچه برگزار می‌شد را انتخابات نمی‌دانست برای نمونه در سال ۱۳۶۸ که نامه نود نفر از مخالفان خطاب به هاشمی رفسنجانی منتشر شد و تعدادی از امضاکنندگان دستگیر شدند، فروهر با اینکه نامه را امضا نکرده بود، به حمایت از آنان پرداخت. او روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۸ طی گفتگویی با صدای امریکا درباره علت امضا نکردن این نامه گفت:"من نظرم را راجع به این نامه می‌دهم و نمی‌خواهم وارد این بشوم كه چرا آن را امضاء نكردم، چون این یك موضوع جداگانه‌ای‌ست و بستگی به شیوه سیاسی من دارد." او اضافه کرد: "به گمان من این نامه سرگشاده، همچنان‌كه برخی از امضاء كنندگان آن، بارها گفته و نوشته‌اند، كوششی خیرخواهانه برای رهگشائی در بن‌بست كنونی كشور بوده است." او برخوردهای صورت گرفته با امضاکنندگان را نیز محکوم کرد. در سال‌های بعد حزب ملت ایران و داریوش فروهر شرکت در همه انتخابات برگزار شده مجلس و ریاست جمهوری را تحریم کردند. او خواستار شرکت احزاب و جریان‌های مخالف در انتخابات بود و آنچه برگزار می‌شد را انتخابات نمی‌دانست. فروهر در سال‌های پایانی زندگی‌اش و در آستانه هفتاد سالگی؛ کوشید تا اتحادی جدید میان نیروهای مستقل اپوزیسیون بنا کند. این واپسین تلاش او در پیگیری دوباره مدل جبهه ملی برای همگرایی نیروهای سیاسی محسوب می‌شد. فروهر تنها توانست چهار گروه سیاسی را گرد هم آورد که البته مهمترین آنها حزب ملت ایران، حزب خودش بود. نام این جبهه جدید را اتحاد حزب‌ها و نیروهای ملی ایران گذاشته بودند. حزب ملت ایران، جنبش برای آزادی ایران، حزب زحمتكشان ایران "نیروی سوم" و حزب مردم ایران؛ تشکیل دهندگان آن بودند. این گروه جدید که از بهار سال ۱۳۷۵ فعالیت رسمی خود را آغاز کرد، بجز صدور چند اعلامیه‌ی سیاسی فرصت اقدامی دیگر نیافت. چند ماه بعد، داریوش فروهر در کنار همسرش پروانه، به دست ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران کشته شد. با مرگ او، یکی از بزرگترین امیدهای اتحاد نیروهای پراکنده اپوزیسیون ملی‌گرا در داخل ایران، برباد رفته بود. این نوشته بخشی از مجموعه‌ای است که سایت فارسی بی بی سی به مناسبت بیستمین سالگرد قتل های زنجیره‌ای منتشر می کند. از همین مجموعه:
داریوش فروهر زمانی که توسط ماموران حکومتی به قتل رسید، هفتاد ساله بود. نیم قرن از زندگی فروهر در مخالفت و مبارزه با حکومت مرکزی سپری شد. هم در دوره پادشاهی پهلوی و هم در زمانه جمهوری اسلامی، او از مخالفت دست برنداشت.
زندگی و مرگ داریوش فروهر، نیم قرن مخالفت با حاکم
۱۹۷۹ – پیروزی بزرگ محافظه‌کاران پارلمان اروپا از دهه ۱۹۵۰ به اشکال مختلف وجود داشت، اما اعضای آن توسط دولت‌های کشورهای عضو تعیین می‌شدند. جامعه اقتصادی اروپا نهایتا در میانه دهه ۱۹۷۰ در مقابل درخواست‌ها برای پاسخگویی دموکراتیک بیشتر تسلیم شد، اما طرح برگزاری انتخابات در سال ۱۹۷۸ از سوی دولت کارگری جیمز کالاهان کنار گذاشته شد، چرا که دولت او نتوانست در مورد سیستم رأی‌گیری مورد استفاده به جمع‌بندی برسد. نهایتا دولت تصمیم گرفت در این انتخابات هم مثل انتخابات سراسری داخلی از سیستم اکثریت نسبی استفاده کند، و کشور به ۸۱ حوزه انتخابیه تک‌نماینده تقسیم شد. در ایرلند شمالی از سیستم رأی ترجیحی انتقالی استفاده شد. هشت کشور دیگر عضو جامعه اقتصادی اروپا همگی از انواع مختلف سیستم تناسبی استفاده کردند. یکی از نتایج این تصمیم این بود که حزب لیبرال با وجود کسب ۱۲،۶ درصد آرا نتوانست هیچ نماینده‌ای به پارلمان اروپا بفرستد. حزب ملی اسکاتلند با کسب یک کرسی تنها حزب بریتانیایی بود که توانست وارد پارلمان شود. در آن روزها حزب محافظه‌کار به شدت طرفدار نزدیکی به اروپا بود، در حالی که جناح چپ حزب کارگر که در این حزب دست بالا را داشت از جدایی بریتانیا از جامعه اقتصادی اروپا طرفداری می‌کرد. جفری ریپن، وزیر سابق و مذاکره کننده ارشد بریتانیا در گفتگوها بر سر پیوستن این کشور به بازار مشترک اروپا، رهبر گروه حزب محافظه‌کار در پارلمان جدید بود. استنلی جانسون، پدر بوریس جانسون شهردار فعلی لندن، یکی از نمایندگان محافظه‌کار جدید در پارلمان اروپا بود. بیل نیوتون- دان، پدر تام نیوتون- دان، دبیر سیاسی روزنامه سان هم یکی دیگر از این نمایندگان بود. او که بعدها به حزب لیبرال دموکرات پیوست، تنها نماینده بریتانیایی است که از سال ۱۹۷۹ تاکنون عضو پارلمان اروپا بوده است. باربارا کسل، از مخالفان جدی عضویت در جامعه اقتصادی اروپا و دشمن سرسخت سیاست کشاورزی مشترک اروپا که در عکس بالا در سال ۱۹۷۴ دیده می‌شود، رهبری ۱۷ نماینده حزب کارگر در پارلمان اروپا را برعهده داشت. ۱۹۸۴ – اولین آزمون کینوک در زمان برگزاری انتخابات اروپایی تابستان ۱۹۸۴، بریتانیا درگیر اعتصاب معدن‌چیان بود. این انتخابات برای نیل کینوک، رهبر جدید حزب کارگر که در عکس فوق در تظاهراتی علیه جامعه اقتصادی اروپا دیده می‌شود، اهمیت فوق‌العاده زیادی داشت. او برای احیای حزب کارگر پس از شکست تحقیرآمیزش در انتخابات سراسری سال قبل تلاش می‌کرد. در انتخابات سراسری سال ۱۹۸۳ مایکل فوت رهبری حزب کارگر را برعهده داشت. این حزب در انتخابات اروپایی سال ۱۹۸۴ مجموعا ۳۴،۷ درصد آرا را کسب کرد و ۱۵ کرسی دیگر را از چنگ محافظه‌کاران درآورد. با این وجود، حزب محافظه‌کار به‌راحتی در انتخابات پیروز شد. اما نکته مهم‌تر برای کینوک این بود که ائتلاف احزاب سوسیال دموکرات و لیبرال که در انتخابات سراسری سال قبل تنها ۲ درصد با حزب کارگر فاصله داشت، فقط ۱۹ درصد کل آرا را کسب کرد، و با توجه به استفاده از سیستم اکثریت نسبی هیچ نماینده‌ای به پارلمان اروپا نفرستاد. ۱۹۸۹ – پیروزی حزب کارگر این انتخابات نقطه عطفی برای حزب کارگر بود. این حزب تحت رهبری نیل کینوک به نیرویی طرفدار پروژه اروپا تبدیل شده بود، اما هنوز با عواقب شکست سنگین در انتخابات سراسری سال ۱۹۸۷ دست و پنجه نرم می‌کرد. حزب کارگر در انتخابات اروپایی سال ۱۹۸۹ توانست ۳۹ درصد آرا را کسب کند و برای اولین بار از سال ۱۹۷۴ در یک انتخابات عمومی از حزب محافظه‌کار جلو بزند. البته موفقیت کینوک موقتی بود. او که در عکس فوق در کنار همسرش گلنیس (نماینده بعدی پارلمان اروپا) دیده می‌شود، در انتخابات سراسری سال ۱۹۹۲ مغلوب جان میجر شد. حزب سبزها هم با بهره بردن از نگرانی مردم از تغییرات اقلیمی به موفقیت قابل توجهی دست یافت و توانست بیش از دو میلیون رأی (۱۵ درصد کل آرا) کسب کند. در سال ۱۹۸۴، این حزب که با نام حزب اکولوژی در انتخابات اروپایی شرکت کرده بود، تنها ۷۰۸۵۳ رأی بدست آورد. با این حال، با توجه به استفاده از سیستم اکثریتی، حزب سبزها در انتخابات ۱۹۸۹ نتوانست حتی یکی از کرسی‌های پارلمان اروپا را از آن خود کند. حزب ملی اسکاتلند هم سال خوبی را پشت سر گذاشت و شمار آراء خود را دو برابر کرد. ۱۹۹۴ – ورود یوکیپ، موفقیت بیشتر حزب کارگر در سال ۱۹۹۴ کمتر کسی متوجه پا گرفتن حزب استقلال بریتانیا (یوکیپ) شد. این حزب در انتخابات آن سال تنها ۱۵۰۲۵۱ رأی بدست آورد؛ یعنی ۱ درصد آرا. عناوین خبری بیشتر معطوف به شکست فاحش جام میجر، رهبر حزب محافظه‌کاران، در مقابل حزب کارگر به رهبری موقت مارگارت بکت بود. خانم بکت در پی مرگ ناگهانی جان اسمیت، که یک ماه قبل اتفاق افتاد، موقتا رهبری حزب کارگر را بدست گرفته بود. محافظه‌کاران ۱۴ کرسی خود در پارلمان اروپا را از دست دادند و تنها ۲۸ درصد آرا را کسب کردند. حزب کارگر ۴۴ آرا را از آن خود کرد. لیبرال دموکرات‌ها بالاخره موفق شدند نماینده‌ای به بروکسل بفرستند. آنها ۱۷ درصد کل آرا و دو کرسی را بدست آوردند. علاوه بر این، اگر ریچارد هاگت، که با نام "لیترال دموکرات" در انتخابات شرکت کرده بود، در حوزه انتخابیه دوون و پلیموث بیش از ۱۰ هزار رأی کسب نمی‌کرد، ممکن بود یک کرسی دیگر را هم مال خود کنند. سبزها نتوانستند موفقیتشان در سال ۱۹۸۹ را ادامه دهند و ۷۸ درصد آراء خود را از دست دادند. ۱۹۹۹ – بهترین دوران هیگ ویلیام هیگ در سال ۱۹۹۹ نتیجه قابل توجهی کسب کرد و توانست رهبری پر افت و خیز خود بر حزب محافظه‌کار را نجات دهد، و حتی این تصور را ایجاد کند که ممکن است بتواند در آینده تونی بلر را شکست دهد. حزب کارگر تنها ۲۶ درصد آرا را کسب کرد و میزان آراء محافظه‌کاران ۳۴ درصد بود. با نگاه به عقب به‌روشنی می‌توان دید که بیشتر از آنکه خود هیگ برای بعضی رأی‌دهندگان جذاب باشد، شعارهای ضد اروپایی او بود که برای آنها گوش‌نواز بود. در همین سال بود که حزب استقلال بریتانیا که به ضدیت با اتحادیه اروپا معروف است، برای اولین بار نمایندگانی به پارلمان اروپا فرستاد. نایجل فاراژ یکی از سه نماینده این حزب در بروکسل شد. استفاده از سیستم انتخاباتی تناسبی به اینکه یوکیپ در پارلمان صاحب کرسی شود کمک کرد و باعث شد سبزها هم برای اولین بار دو نماینده به پارلمان اروپا بفرستند. یکی از این دو کارولین لوکاس بود که بعدها نماینده مجلس عوام بریتانیا شد. نرخ مشارکت واجدان شرایط تنها ۲۳ درصد بود، اما از آن پس نگاه بریتانیا به انتخابات اروپایی برای همیشه تغییر کرد. ۲۰۰۴ – حضور کیلروی یوکیپ در انتخابات سال ۲۰۰۴ رابرت کیلروی- سیلک، چهره تلویزیونی و نماینده سابق مجلس عوام از حزب کارگر، را که به تازگی به‌خاطر اظهارات جنجالی‌اش درباره اعراب از بی‌بی‌سی اخراج شده بود، جذب خود کرد. این حرکت - دست‌کم در کوتاه مدت – بسیار هوشمندانه بود. یوکیپ با بهره‌گیری از تبلیغات ناشی از این اقدام توانست شمار نمایندگانش در پارلمان اروپا را از ۳ به ۱۲ افزایش دهد. محافظه‌کاران به رهبری مایکل هاوارد ۴،۱ درصد بیش از حزب کارگر رأی آوردند و پیروز انتخابات شدند. حزب کارگر تاوان نارضایتی عمومی ناشی از جنگ عراق را پس می‌داد. البته مایکل هاوارد نتوانست با تکیه بر این برتری در انتخابات سراسری بعدی تونی بلر را در رقابت برای رسیدن به نخست وزیری شکست دهد. رابرت کیلروی- سیلک ابتدا سعی کرد رهبری حزب یوکیپ را در اختیار بگیرد، اما پس از ناکامی در این کار از این حزب جدا شد و حزب وریتاس را تأسیس کرد. اما روزهای خوش احزاب عمده سنتی عرصه سیاست بریتانیا رو به پایان بود، و احزاب کوچکتر در حال پیشروی بودند. ۲۰۰۹ – فروریختن براون در این سال بود که گوردون براون وادار شد با دامنه عدم محبوبیت حزب کارگر تحت رهبری‌اش روبرو شود. حزب کارگر مجبور شد ننگ عقب ماندن از یوکیپ و رانده شدن به پله سوم انتخابات را بپذیرد. یوکیپ ۱۶،۶ درصد آرا را کسب کرد، در حالی که حزب کارگر تنها ۱۵،۸ کل آرا را بدست آورد. هر یک از دو حزب صاحب ۱۳ کرسی شدند. حزب محافظه‌کار با کسب ۲۷،۹ درصد آرا و ۲۵ کرسی در پارلمان اروپا در جایگاه اول قرار گرفت. اما این انتخابات اروپایی هم سنجه دقیقی برای انتخابات سراسری بعدی از کار در نیامد. در سال ۲۰۰۹ حزب ملی اسکاتلند برای اولین بار در یک انتخابات اروپایی بیشترین درصد آرا را بدست آورد. همچنین برای اولین بار از سال ۱۹۱۸، حزب کارگر نتوانست در ولز اول شود. افت شدید آرا حزب کارگر در نواحی شمالی انگلستان، که بطور سنتی از مناطق نفوذ این حزب به‌شمار می‌رود، راه را برای حزب ملی بریتانیا باز کرد. موفقیت این حزب در فرستادن دو نماینده به پارلمان اروپا نخبگان سیاسی کشور را تکان داد.
محافظه‌کاران به رهبری مارگارت تاچر در اولین انتخابات پارلمان اروپا که با مراجعه به آراء مستقیم مردم برگزار شد، با کسب بیش از ۴۸ درصد آرا ۶۰ کرسی از ۷۸ کرسی اختصاص یافته به بریتانیا در پارلمان اروپا را از آن خود کردند. این انتخابات تاریخی کمتر از یک ماه بعد از پیروزی به مراتب نزدیک‌تر تاچر در انتخابات عمومی برگزار شد، اما با توجه به بارش شدید باران در بیشتر نقاط بریتانیا و خستگی مردم از مبارزات انتخاباتی، تنها ۳۰ درصد واجدان شرایط پای صندوق‌های رأی رفتند. این رقم نصف میانگین مشارکت در سایر کشورهای جامعه اقتصادی اروپا (سلف اتحادیه اروپا در آن زمان) بود.
انتخابات پارلمان اروپا: نگاهی دیگر به تاریخ سیاسی بریتانیا
يک سال قبل از آن که توقيف جمعی صد نشريه و دستگيری پنجاه روزنامه نگار آغاز شود، مقامات دولتی، به ويژه عطا الله مهاجرانی وزير وقت فرهنگ و ارشاد در جلساتی با روزنامه نگاران خبر می دادند که آن ها از آستانه تحمل حاکميت عبور کرده اند، اما با توقيف هر روزنامه، روزنامه ديگری از ميان دويست روزنامه ديگری که بعد از روی کارآمدن دولت خاتمی اجازه انتشار گرفته بودند، منتشر می شد. در تمام اين مدت روزنامه های هوادار جناح راست و تندروها، در شديدترين حملات روزنامه نگاران هوادار اصلاحات را به صفت هائی متصف می کردند که چندی بعد در کيفرخواست آنان در دادگاه مطبوعات جا گرفت. اولين صدای عملی آن هشدارها درباره "رسيدن به آستانه تحمل" ظهر 21 اسفند سال 78 با تيری که سعيد عسگر يکی از اعضای گروه فشار در شقيقه سعيد حجاريان خالی کرد، به گوش ها رسيد. حجاريان معاون سابق وزارت اطلاعات و مشاور رييس جمهور، که او را نظريه پرداز اصلاحات خوانده اند در اين زمان روزنامه صبح امروز را منتشر می کرد که پرتيراژترين روزنامه اصلاح طلبان بود. دومين صدا، محاکمه عبدالله نوری مشاور امور توسعه اجتماعی رييس جمهور بود که بعد از سال ها عضويت در کابينه و عهده دار بودن وزارت کشور و رياست شورای امنيت کشور، اين بار به عنوان مدير روزنامه خرداد به دادگاه ويژه روحانيت کشيده شده بود، همان جا که مدافعاتی بی پرده ايراد کرد و به پنج سال محکوم گشت. هفته گذشته هاشمی رفسنجانی درباره محاکمه و زندانی شدن عبدالله نوری، بعد از سال ها فاش کرد که در ماجرای زندان آقای نوری برای نجات وی پادرميانی کرده و "قرار شده بود که او اگر دادخواست خود را منتشر نکند، خلاصی يابد. اما چنين نکرد و چنان شد". همان دفاعياتی که با عنوان شوکران اصلاحات در کتابی گرد آمد و از پرخريدارترين کتاب ها در سال های اخير بوده است. زمانی که اکبر گنجی بازداشت شد، عبدالله نوری، مهندس عزت الله سحابی [ مدير مجله توقيف شده ايران فردا]، ماشالله شمس الواعظين [سردبير چهار روزنامه توقيف شده هوادار اصلاحات]، لطيف صفری[ مدير روزنامه نشاط]عمادالدين باقی، مسعود بهنود، ابراهيم نبوی و احمد زيدآبادی[ نويسندگان روزنامه های توقيف شده ] در زندان بودند که بعدها اين فهرست به تدريج به پنجاه تن رسيد. از آن جمع، به جز اکبر گنجی که هنوز در زندان اوين است، طولانی ترين زندان ها را عبدالله نوری، ماشالله شمس الواعظين، عماد باقی و لطيف صفری تحمل کردند و بقيه در فاصله تشکيل دادگاه های تجديد نظر به قيد وثيقه آزاد شدند، در حالی که بعضی سکوتی با معنا در پيش گرفتند و عده ای هم به مهاجرت از کشور ناگزير شدند. اکبر گنجی که با مقالات افشاگر خود درباره قتل های زنجيره ای و ديگر مفاسد دستگاه های امنيتی و اطلاعاتی، به نوشته خود "بازی با مرگ " را آغاز کرده بود، فردای روزی که از کنفرانس برلين بازگشت، همزمان با موجی که ابتدا روزنامه کيهان و به دنبال آن صدا و سيما عليه اين کنفرانس به راه انداخته بودند، دستگير شد. وی دادگاه خود را به نمايشی از بدرفتاری با زندانيان سياسی و عقيدتی تبديل کرد که در سراسر جهان انعکاس يافت و به دنبال آن به ده سال حبس و تحمل پنج سال تبعيد محکوم گشت، حکمی که چند ماه بعد با امضای علی بخشی قاضی دادگاه تجديد نظر شکسته شد اما با اعتراض دادستان و همزمان با برکناری قاضی تجديد نظر، ديوان عالی کشور شش سال زندان برای وی تعيين کرد. همزمان با دستگيری اکبر گنجی، آيت الله خامنه ای کنفرانس برلين را که توسط حزب سبز آلمان و بنياد هاينريش بل برپا شده و در آن عده ای از اصلاح طلبان شرکت داشتند و توسط گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی به اغتشاش کشيده شده بود، توطئه ای عليه نظام حکومتی ايران خواند. اکبر گنجی که دوران زندان خود را با اعتراض و اعتصاب غذا به موضوعی همواره زنده بدل کرده بود، دو سال بعد در زندان با نوشتن جزوه ای با عنوان "مانيفست جمهوری خواهی"، با اصلاح طلبان حاضر در مجلس و دولت فاصله گرفت و از آن پس سکوت پيشه کرد؛ همان راهی که عبدالله نوری از زمان رفتن به زندان اوين در پيش گرفت و عباس عبدی ديگر روزنامه نگار افشاگر و منتقد و عضو برجسته جبهه مشارکت نيز چندماهی بعد از افتادن به زندان انتخاب کرد و هنوز پس از سه سال ادامه دارد. ششمين سال حبس اکبر گنجی که به گفته خانم شيرين عبادی وکيل مدافعش، به بيماری آسم و کليه مبتلا شده که معالجاتش را در بيرون زندان ضروری می دارد، در زمانی آغاز می شود که همبند وی ناصر زرافشان روزنامه نگار و وکيل دعاوی (که وی نيز به اتهام افشای اسرار قتل های زنجيره ای به پنج سال زندان محکوم شده)، در اعتراض به شرايط دشوار زندان به اعتصاب غذا دست زده است. نهاد بين المللی روزنامه نگاران بدون مرز در اطلاعيه ای به مناسبت آغاز ششمين سال زندان گنجی، نگرانی از سلامت وی را اعلام داشت و مسووليت عواقب جانی نگهداری وی در زندان را متوجه مقامات جمهوری اسلامی دانست. اقبال روزنامه صبح، در شماره شنبه خود، در تنها اشاره ای که در روزنامه های تهران به اکبر گنجی به چشم می آيد، نوشته است که او مدت‌هاست كه «فرياد سكوت» سر داده است؛ در دل فرياد می ‌زند اما به زبان نمی‌آورد و چه دردی بالاتر از اينكه فريادش را در دل می‌ريزد. ششمين سال زندان اکبر گنجی، که با پايان دوره رياست جمهوری محمدخاتمی و غيبت اصلاح طلبان از مجلس و صحنه اطلاع رسانی کشور همزمان شده است، در حالی آغاز می شود که هيات ويژه رييس قوه قضاييه، به زندان و تعقيب عده ای از آخرين گروه از روزنامه نگاران دستگير شده پايان داده و آيت الله محمود هاشمی شاهرودی، رئيس قوه قضاييه ايران، دستور داده است که از توقيف روزنامه ها خودداری کنند. اين تصميم در شرايط فشارهای خارجی و در آستانه انتخابات رياست جمهوری، و در حالی گرفته شده که از روزنامه هائی که در سال های نخست جنبش اصلاحات منتشر می شدند هيچ يک باقی نمانده اند و به نوشته احمد زيدآبادی احتياط و رعايت در روزنامه های موجود به حدی است که هيچ سخنی را روشن و بی ابهام نمی توان نوشت. احمد زيدآبادی، روزنامه نگار، روز پنجشنبه در مقاله ای در اقبال از وضعيت مطبوعات در کشور گلايه کرده و نوشت هنگامی كه نمی‌توان روشن و بی‌پرده نوشت يا بايد از خير نوشتن در چنين فضايی گذشت و يا به ناچار صنعت ابهام و ايهام را به كار گرفت و سخن را در هاله‌ای از نمادهای پيچيده و چند پهلو و تودر تو پيچيد تا رنگ رخساره نه فقط از «سر ضمير» خبر ندهد، بلكه آن را مخفی نيز بدارد. خدمات
پنج سال قبل در چنين روزهائی، ماه عسل جمهوری اسلامی با آزادی مطبوعات به پايان رسيد و چند روزی پس از سخنان آيت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در مصلای تهران که مطبوعات را "پايگاه دشمن " خطاب کرده بود، دادگستری تهران توقيف روزنامه ها و دستگيری روزنامه نگاران را آغاز کرد. از کسانی که در آن زمان دستگير شدند اکبر گنجی، شنبه سوم ارديبهشت ششمين سال حبس خود را آغاز کرد.
روزنامه نگاران و روزنامه ها در آغاز ششمين سال حبس گنجی
جورج بست، ستاره سابق منچستر يونايتد وايرلند شمالی روز شنبه، سوم دسامبر، در حضور ۳۰ هزار نفر از دوستدارانش و شماری از سرشناس ترين ورزشکاران و سياستمداران انگليسی و ايرلندی در بلفاست به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری وی فرزندان واعضای خانوداه اش با سخنانی به توصيف شخصيت اين ستاره فوتبال پرداختند. سر الکس فرگوسن، سرمربی منچستر يونايتد و اسون گوران اريکسون، سرمربی تيم ملی انگلستان از چهره های نامدار ورزشی انگلستان در اين مراسم بودند. جورج بست هفته گذشته در سن ۵۹ سالگی به علت بيماری در بيمارستانی در لندن درگذشت. وی سالها الکلی بود. توقف بايرن مونيخ در بوندسليگا در هفته پانزدهم بوندسليگا، بايرن مونيخ صدرنشين مقابل اشتوتگارت با تساوی بدون گل متوقف شد. در اين ديدار که در زمين تيم اشتوتگارت برگزار شد، علی کريمی ملی‌پوش ايرانی تيم بايرن مونيخ در دقيقه ‪ ۷۵‬بجای روی ماکای مهاجم هلندی وارد زمين شد. پيشتاز ليگ آلمان در حالی تن به اين تساوی داد که از دقيقه ۴۲ به دليل اخراج سباستين دايسلر با يک بازيکن کمتر می جنگيد. در ديگر ديدارهای مهم روز شنبه، هامبورگ با نتيجه ‪ ۳‬بر يک مقابل کلن به پيروزی رسيد ، دراين ديدارمهدوی مهدوی کيا" ملی‌پوش ايرانی ۹۰‬دقيقه برای اين تيم بازی کرد. تيم هانوفر نيزبا نتيجه ‪ ۲‬بر صفر بروسيا دورتموند را مغلوب کرد. در ادامه اين رقابت‌ها، عصر يکشنبه تيم‌های بايرلورکوزن با هرتابرلين و ماينز با وولفسبورگ به مصاف هم می‌روند. نتايج ديدارهای روز شنبه بوندسليگا بايرن مونيخ صفر- اشتوتگارت صفرهانوفر ۲- بروسيا دورتموند صفرهامبورگ ۳- کلن ۱وردربرمن ۲- دويسبورگ صفرشالکه ۱- آرمينيا بيله‌فلد صفرنورمبرگ ۱- بروسيا مونشن گلادباخ صفر شکست آرسنال و پيروزی منچستر يونايتد هفته پانزدهم رقابتهای ليگ برتر فوتبال انگلستان با پيروزی ليورپول و منچستر يونايتد و شکست آرسنال پيگيری شد. در ورزشگاه آنفيلد، ليورپول موفق شد در اولين ديدار اين هفته با نتيجه ۳‬بر صفر تيم ويگان را شکست دهد و با ۲۸ امتياز موقعيت خود را در جدول بهتر سازد. "کروچ" در دقايق ‪ ۱۹‬و ‪ ۴۲‬و " گارسيا" ‪در دقيقه ۷۰‬ برای ليورپول گل زدند. منچستريونايتد نيز با نتيجه ای مشابه و با گلهای پل اسکولز، وين رونی و رود ون نيستلروی از سد تيم فاقد مربی پورتس موث گذشت. در ديگر ديدارهای مهم اين هفته تيم آرسنال مقابل بولتون با نتيجه ۲ بر صفر مغلوب شد. نتايج ديدارهای هفته پانزدهم ليگ برتر انگلستان بلکبرن صفر- اورتون ۲بولتون۲- آرسنال صفرچلسی ۱- ميدلزبورو صفرمنچستريونايتد ۳ - پورتس‌موث صفرنيوکاسل ۱- استون ويلا ۱تاتنهام۳- ساندرلند ۲ تازه ترين پيروزيهای ايران در بازيهای غرب آسيا دردومين روز رقابتهای بازيهای غرب آسيا در دوحه، پايتخت قطر، شاهين برادران، شناگر ايرانی دررشته ‪ ۲۰۰‬متر کرال پشت موفق شد با ثبت زمان ‪دو ‬دقيقه و ‪۱۴‬ ثانيه و ‪ ۴۵‬صدم ثانيه به مدال نقره دست يابد وپاشا وحدتی ديگر شناگر ايران نيزدر ‪۱۰۰‬ متر کرال سينه با ثبت زمان ۵۳‬ ثانيه و ‪ ۸۳‬صدم ثانيه مدال برنز گرفت. همچنين تيم ايران صاحب ‪ دو‬مدال طلا و يک نقره شد. نسيم حسن‌پور در رشته‪ ۱۰‬متر تپانچه زنان در بخش انفرادی و در بخش تيمی دو مدال طلا گرفت وزينب رمضانی ديگر تيرانداز ايران در اين رشته صاحب مدال نقره شد. تيراندازان ايران تاکنون ‪ چهار ‬مدال طلا، دو‬ نقره و ‪دو برنز برای کاروان ورزشی ايران کسب کردند. تيم ملی واليبال ايران نيز شنبه ‌شب در دومين ديدار خود در رقابتهای بازی های غرب آسيا، موفق شد يمن را درسه گيم متوالی و با امتيازات ‪ ۲۵‬بر ‪ ۲۵ ، ۱۵‬بر ‪ ۱۹‬و ‪ ۲۵‬بر ‪۱۶ شکست دهد تا دومين پيروزی خود را ثبت کند. تيم ايران که روز جمعه در نخستين ديدار خود با نتيجه سه بر صفر تيم کويت را شکست داد، روز دوشنبه مقابل بحرين قرار خواهد گرفت. خدمات
برگزاری مراسم خاکسپاری جورج بست
تازه ترين اخبار ورزشی ايران و جهان
در قلب لندن، دانشکده پژوهش‌های شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، تا پانزدهم دسامبر میزبان کابلی‌والا است. نمایشگاه از کابل تا کلکته نتیجه سه سال پژوهش و عکاسی نازس افروز و مسکا نجیب از زندگی افغان‌های مهاجر به هند بریتانیایی در صد سال گذشته است. آمیزه‌ای از قصه رابیندرانات تاگور تا کابل کوچکِ هند و زندگی مسکا،‌ کابلی والای دهلی با مسکا دست می‌دهم و می‌پرسم،‌ اگر بتوانی خاطره‌ای را در یک قاب عکس چاپ کنی، چه خواهد بود؟ مکث طولانی و با شادی که سراسر چهره‌اش موج می‌زند: "عکس نمی‌شود، می‌خواهم در قالب فیلم پیاده شود... صبح که از خواب بیدار می‌شدم می‌‎رفتم با هم صبحانه بخوریم، ابایم (پدرم) با همه گپ می‌زد و برای همه ما وقت داشت. حاضر می‌شدیم برای مکتب. در مدرسه صلح درس می‌خواندم. یاد دارم که زنگ تفریح برای ما (ناهار) ماش‌آوه می‌دادند، من با هیجان و شادی با دوستانم قروت می‌خوردم." مسکا نجیب تصویری که از کودکی در ذهن دارد آخرین روزهایش در کابل است، آغاز دهه نود میلادی و روزهای پر آشوب مرگ و زندگی. او در افغانستان به دنیا آمد، هشت سال در کابل زندگی کرد و دو سال اول مدرسه را در یکی از پر حادثه ترین پایتخت‌های جهان درس خواند. پدرش نجیب الله احمدزی مشهور به دکتر نجیب رییس جمهوری وقت افغانستان، همسر و سه دخترش را به هند فرستاد که نجات پیدا کنند. خودش در کابل گیر کرد و چهار سال بعد به دست طالبان به شکل تکان‌دهنده‌ای کشته شد. مسکا، مادر و دو خواهرش از آن زمان در هند کار و زندگی می‌کنند. مسکا نجیب نمی‌تواند خاطرات تلخ و شیرینی که در حافظه ذهنش از کابل دارد را در قالب عکس یا فیلم چاپ کند کابلی والا مسکا نجیب نمی‌تواند خاطرات تلخ و شیرینی که در حافظه ذهنش از کابل دارد را در قالب عکس یا فیلم چاپ کند. اما با این سندروم "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش" چه می‌کرد؟ مسکا کاری که می‌توانست را کرد. او رفت سراغ قدیمی ترین افغان‌هایی که بیش از یک قرن پیش به دلایل تجاری و جست‌وجوی زندگی بهتر به کلکته در ایالت بنگال (هند بریتانیایی وقت) در شرقی ترین جغرافیای هند، مهاجرت کرده بودند. "در هند بزرگ شدم درس خواندم و کار کردم و وقتی از من می‌پرسیدند از کجایی؟ من می‌گفتم افغانستان و همیشه بحث سر داستان رابندرنات تاگور قصه "کابلی والا"، باز می‌شد. همان بود که به این برنامه عکاسی علاقمند شدم." بیشتر بخوانید: رابیندرانات تاگور برنده جایزه نوبل، ۱۲۶ سال پیش در یک داستان کوتاه، ماجرای زندگی مرد بازرگانی را روایت کرد که سالی یکبار از جنوب افغانستان برای فروش میوه خشک به کلکته هند سفر می‌کرد. قصه در چند بخش‌ روایتگر روابط عاطفی والدین و فرزند است: مهر پدر هندی به دخترش در کلکته، مهر کابلی والا‌ به دخترش در افغانستان و قصه عاطفی کابلی‌والا و مینی. قصه کابلی‌والا در چندین فیلم، کارتون و مجموعه تلویزیونی به زبان‌های هندی و بنگالی درآمده و اخیرا الهام بخش پروژه عکاسی مسکا و نازس بوده است. در سال ۲۰۱۲ مسکا نجیب و نازس افروز که هر دو مشغول کار روزنامه نگاری و عکاسی اند،‌ تصمیم می‌گیرند یک قرن بعد از اولین مهاجرت افغان‌ها به کلکته،‌ سری به این شهر بزنند و ببینند که این داستان واقعیت داشته یا آنچه تاگور روایت کرده فقط "داستانی خیالی" بوده است از کابل تا کلکته در سال ۲۰۱۲ مسکا نجیب و نازس افروز که هر دو مشغول کار روزنامه نگاری و عکاسی اند،‌ تصمیم می‌گیرند یک قرن بعد از اولین مهاجرت افغان‌ها به کلکته،‌ سری به این شهر بزنند و ببینند که این داستان واقعیت داشته یا آنچه تاگور روایت کرده فقط "داستانی خیالی" بوده است. نازس افروز در ایالت بنگال و کلکته بزرگ شده است: "وقتی عکاسی را شروع کردیم قصه‌های جالبی یافتیم... قصه‌افغان‌هایی که در نیمه قرن ۱۹ عمدتا از ولایت‌های پکتیا و پکتیکای افغانستان آمدند و کلکته را خانه خود ساختند و حالا جزئی از هویت شهر کلکته شده‌اند." نازس و مسکا در کلکته هزاران عکس گرفتند و تنها پنجاه عکس را برای نمایشگاه خود برگزیدند. مسکا می‌گوید:‌ "تلاش کردیم عکس‌هایی را انتخاب کنیم که نفس و رنگ اصلی زندگی آن ها را در کلکته منعکس کند، مثل وابستگی ها، هویت، خاطرات و این که زندگی دور از خانه و کاشانه چطور است." در نمایشگاه "از کابل تا کلکته" تقریبا همه پهلوهای زندگی افغان‌های کلکته با ظرافت منعکس شده، از شیوه غذاخوردن گروهی تا نقش قالیچه های افغانی، کاروبار و مراسم سنتی.‌ اما در اکثر عکس‌ها نبود بخشی از این زندگی به شدت حس می‌شود: زن نیمه پنهان قصه مهاجرت افغان‌ها همیشه پر از افت و خیز بوده،‌ از مهاجرت یک قرن پیش تا فرار گسترده پناهجویان از افغانستان از مسیر خطرناک و پر تلفات مدیترانه در سال‌های اخیر به اروپا. هر وقتی افغان‌ها به جایی سفر کرده‌اند چیزهایی را جا مانده‌اند. در نمایشگاه "از کابل تا کلکته" تقریبا همه پهلوهای زندگی افغان‌های کلکته با ظرافت منعکس شده، از شیوه غذاخوردن گروهی تا نقش قالیچه های افغانی، کاروبار و مراسم سنتی.‌ اما در اکثر عکس‌ها نبود بخشی از این زندگی به شدت حس می‌شود: زن. به نظر مسکا این که افغان‌ها توانسته‌اند نسل به نسل هویت خود حفظ کنند مساله مهمی است،‌ بخشی از آن هم جایگاه زن در زندگی مرد افغان است: "بله زنان را نمی بینم، چون پشت پرده‌اند، چون آنها زنان کابلی‌والا اند و باید در اندرونی باشد و از نظرها دور. ولی من امیدوارم که این به زودی تغییر کند." جالب اینجاست که افغان‌ها هنگام مهاجرت به هند،‌ یک قرن پیش زنان خود را با خود به کلکته نبردند،‌ زنی در این مهاجرت همراه مردان نبود. ناسز افروز می‌گوید: "مردان افغان در کلکته عمدتا با زنان مسلمانان هند ازدواج کردند، بیشتر با زنان مسلمان اردو زبان هند." این رخداد همچنین به شکل گیری هویت در کلکته هم نقش داشته؛ نسلی از فرزندان با پدران افغان و مادران هندی. اما حفظ اصالت گاهی برای افغان‌ها در کلکته مشکلاتی هم داشته است. نازس افروز به مدارک هویت افغان‌های کلکته نگاهی کرده و دریافته که کاغذپرانی و پایبندی افغان‌ها به چگونگی تعریف هویت و جغرافیایی که هیچ گاهی وجود نداشته، گاهی سبب شده که آنها مدارک مشخصی برای تشخیص هویت بدست نیاورند در جست‌جوی هویت گمگشته مسکا وقتی در کودکی از افغانستان مهاجرت و در هند ساکن شد دیگر هیچ وقت به کشورش برنگشت. برای مسکا نجیب که شرایط کابل همه چیز بخصوص پدرش را به بدترین شکل از او گرفت، دیدار با کابلی‌والاهای کلکته حس دیگری داشته است. سفری در تونل زمان:‌ "چیزی که در تمام این سال ها فقدانش را در زندگی‌ام حس می‌کردم، جستجوی هویت بود و من از این که هویتم را در خارج از کشور از دست بدهم بسیار هراس داشتم... این پروژه برای من نقطه وصل بود و وقتی وارد خانه کابلی‌والا شدم مثل این بود که سفری آنی به کابل داشتم." اما حفظ اصالت گاهی برای افغان‌ها در کلکته مشکلاتی هم داشته است. نازس افروز به مدارک هویت افغان‌های کلکته نگاهی کرده و دریافته که کاغذپرانی و پایبندی افغان‌ها به چگونگی تعریف هویت و جغرافیایی که هیچ گاهی وجود نداشته، گاهی سبب شده که آنها مدارک مشخصی برای تشخیص هویت بدست نیاورند. مسکا با وجودی که می‌داند سفر با گذرنامه افغانستان مشکلات زیادی دارد اما با وجود سال‌ها زندگی و شهروندی در هند، تا حالا گذرنامه هندی نگرفته است: ‌"پاسپورت افغانستان همان چهل برگی است که من را به عنوان یک افغان معرفی می‌کند." زندگی انسان‌‎ها در همه دوره‌های تاریخی سراسر مهاجرت بوده،‌ گاهی برای دوری از اصل و گاهی برای جستجوی روزگار وصل. اما اهمیت اصل و ریشه در زندگی انسان امروز چیست؟ الیف شفق، نویسنده ترک در سخنرانی در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه لندن توضیح جالبی داد: "صوفی‌ها به درخت طوبی اشاره می‌کنند،‌ درختی که قرار بوده برعکس باشد با ساق‌هایی در زمین و ریشه‌هایی در هوا. به این معنی که شما ریشه دارید اما ریشه‌های شما در هوا است و به جاهای مختلفی وصل شده است. ریشه‌ها الزاما قرار نیست در یک جایی دفن باشد،‌ حتی اگر زیر خاک هم باشد،‌ در مسیرهای مختلفی ریشه می‌دواند." جستجوی هویت گمگشته کار سختی و طاقت فرسایی است، اما جستجوی هویتی با ریشه‌هایی که هر تار آن در جایی خفته،‌ گاهی گمراه کننده است،‌ گاهی رهایی‌بخش. جستجوی هویت گمگشته کار سختی و طاقت فرسایی است، اما جستجوی هویتی با ریشه‌هایی که هر تار آن در جایی خفته،‌ گاهی گمراه کننده است،‌ گاهی رهایی‌بخش.
در قلب لندن، دانشکده پژوهش‌های شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، تا پانزدهم دسامبر میزبان کابلی‌والا است. نمایشگاه از کابل تا کلکته نتیجه سه سال پژوهش و عکاسی نازس افروز و مسکا نجیب از زندگی افغان‌های مهاجر به هند بریتانیایی در صد سال گذشته است. آمیزه‌ای از قصه رابیندرانات تاگور تا کابل کوچکِ هند و زندگی مسکا،‌ کابلی والای دهلی.
فرزندانی با پدران افغان و مادران هندی؛ عکس های مسکا نجیب و نازس افروز
تنها در فاصله چهار روز پس از محکوميت فعاليت های هسته ای جمهوری اسلامی در آژانس انرژی اتمی شاخص کل بورس تهران بيش از ۲۷۶ واحد کاهش يافته و قيمت سهام شرکت های عضو بازار سهام بيش از يکهزار ميليارد تومان سقوط کرده است. هر چند به اعتقاد بسياری از کارشناسان رکود طولانی بورس اوراق بهادار تهران دلايلی چون مشکلات ساختاری و مديريتی نيز دارد ولی حسين عبده تبريزی دبير کل بورس تهران روز سه شنبه اعلام کرد، علت اصلی سقوط روزهای اخير شاخص های بازار سرمايه ايران جو روانی منفی حاکم بر اين بازار است. سهامداران ايرانی از ارجاع پرونده فعاليت های هسته ای جمهوری اسلامی به شورای امنيت سازمان ملل و اعمال تحريم اقتصادی عليه ايران نگرانند. به اعتقاد اکثر آنها اتخاذ مواضع مقابله جويانه مقامات ارشد جمهوری اسلامی در برابر اروپا و آمريکا ترديدی برای بحرانی تر شدن وضعيت پرونده فعاليت های هسته ای جمهوری اسلامی در آژانس انرزی اتمی باقی نگذاشته است. بر پايه همين تحليل فعالان بورس تهران برای کاهش زيان خود تصميم به فروش هر چه سريع تر سهام شرکت های بورسی گرفته اند.در جريان مبادلات هفته گذشته بازار سهام روزانه فقط بهای سهام ۱۰ شرکت کوچک با اتکا به شايعات سفته بازان افزايش اندکی داشت و قيمت سهام بيش از ۱۱۲ شرکت با افت قيمت قابل توجه رو به رو بود. در ميان شرکت های بورس آن دسته که وابستگی بالايی به واردات دارند و يا پيش بينی می شود با اعمال تحريم های احتمالی عليه جمهوری اسلامی از رونق آنها کاسته شود، سقوط قيمت سهام بيشتری را تجربه کردند. بر اين اساس افت قابل توجه قيمت سهام شرکت های خودرو سازی و بانک های خصوصی بيشترين سهم را در کاهش ۲۶۳ واحدی شاخص کل بورس تهران در مجموع معاملات هفته گذشته داشتند.طی مبادلات روز های بحرانی هفته پيش شاخص قيمت سهام شرکت های خودروسازی حدود ۱۸۵ واحد و شاخص بهای سهام شرکت های واسطه گری مالی که بانک ها و شرکت های سرمايه گذاری را شامل می شود بيش از ۱۳۵۹ واحد سقوط کرد. در همين حال فدراسيون جهانی بورس های اوراق بهادار با انتشار گزارشی اعلام کرد، بورس تهران با فاصله زياد از روزهای پررونق خود در انتهای فهرست اين فدراسيون به لحاظ افت بازدهی و کاهش ارزش جاری بازار قرار گرفته است. مطابق اين گزارش ارزش بازار سهام ايران با دو ميليارد و ۳۰۰ ميليون دلار کاهش به پايين ترين سطح خود در سال جاری ميلادی رسيده است. تازه ترين گزارش سازمان بورس اوراق بهادار تهران نيز نشان می دهد که ارزش بازار سرمايه ايران در فاصله ۹ ماه گذشته حدود ۸ ميليارد دلار کاسته شده و به ۳۲ ميليارد دلار رسيده است.همچنين ارزش مبادلات اين بورس با ۷۰ درصد کاهش در هفته گذشته به يک دهم ميزان معاملات ۹ ماه پيش تنزل کرده است. با اين وجود دبيرکل بورس تهران اميدواراست تا با برگزاری جلسه های متعدد بتواند دولت محمود احمدی نژاد را نسبت به تاثير منفی مواضع سياسی اخير جمهوری اسلامی بر بازار سرمايه واقف کند و نقدينگی شرکت های بزرگ سرمايه گذاری و نهادها و بنيادها را به سمت خريد سهام در حال فروش روانه کند. در حالی که مديران نهادهای شبه دولتی به واسطه نگرانی از برکناری از سوی دولت جديد و ابهام موجود در مورد آينده سياسی جمهوری اسلامی از خريد های کلان خودداری می کنند، کارشناسان هشدار می دهند که اگر شاخص کل بورس تهران ۱۵۰ واحد ديگر کاسته شود و به کمتر از ۱۰ هزار واحد فعلی برسد، بازار اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و سقوط کامل بورس تهران رقم خواهد خورد. بنابراين بسياری از تحليل گران مسايل بازار سرمايه به اين باور رسيده اند که زمان موعود برای اجرای سياست های عبور از بحران همچون محدود سازی کاهش قيمت ها و آزاد سازی رشد قيمت ها فرارسيده است. با اين وجود دبير کل بورس تهران معتقد است اعمال اين سياست و يا تعطيلی موقت بازار و حذف سياست حجم مبنا بر جو روانی منفی بازار خواهد افزود و گذشته از آن که يک کنترل مصنوعی به شمار می آيد بر شدت سقوط بورس تهران می افزايد. در مقابل آقای تبريزی به سهامداران وعده داده تا با شروع معاملات هفته آينده آثار مثبت مذاکرات او با دولت و سهامداران حقوقی نمايان خواهد شد و رونق نسبی بر بازار سهام حاکم خواهد شد. خدمات
رکود ۹ ماهه بورس اوراق بهادار تهران در پی تصويب قطعنامه شورای حکام آژانس انرژی اتمی عليه جمهوری اسلامی وارد بحرانی ترين روزهای خود شده به طوری که سازمان بورس ايران با اعلام وضعيت بحرانی در بازار سرمايه اين کشور، از دولت و کليه نهادهای اقتصادی شبه دولتی برای برچيده شدن صف فروش سهام بيش از ۱۰۰ شرکت استمداد طلبيده است.
ترکشهای بحران اتمی ايران بر بازار بورس
پنجاه سال از سفر انسان به ماه گذشت ماموریتی که هر چه بیشتر درباره‌اش بخوانید و بدانید، بر شگفتی‌تان افزوده می‌شود. حدود سه سال بعد از تاسیس سازمان هوا و فضای آمریکا، ناسا، و در سایه جنگ سرد، جان اف کندی رئیس جمهوری وقت آمریکا طرح فرستادن فضانوردان به ماه را مطرح کرد و گفت این ماموریت را انتخاب می‌کند چون دشوار است، نه آسان. طرح عظیمی که ناسا برای عملی کردنش کمتر از هشت سال فرصت داشت. آمریکایی‌ها همه امکانات را به کار گرفتند تا مطمئن شوند که مسابقه فضایی را به شوروی سابق نمی‌بازند. کار به جوانانی سپرده شد که ترسی از خطر کردن نداشتند و برای عملی کردن این رویا تمام و کمال در خدمت ناسا بودند. اما با گذشت زمان و کم رنگ شدن مسابقه فضایی اولویت‌های ناسا هم تغییر کرد. سازمانی که در زمان ماموریت آپولو۱۱ تا چهار و نیم درصد بودجه فدرال آمریکا را داشت حالا بودجه‌اش به تنها نیم درصد رسیده است. اما فکر بازگشت به ماه یا فرستادن فضانوردان به سیارات دیگر همیشه بالای سر ناسا می‌چرخیده است. گرچه از سال ۱۹۷۲ تا به حال هیچ انسانی به ماه فرستاده نشده است. بازگشت به ماه باز آلدرین، دومین مردی که پا به ماه گذاشت از تاخیر در بازگشت انسان به ماه عصبانی است. او می‌گوید پنجاه سال است که هیچ پیشرفتی در این زمینه انجام نشده است. دیگر علاقمندان به بازگشت به ماه هم مثل او مدت‌هاست در انتظار فرستادن دوباره انسان به قمر زمین هستند و می‌پرسند سفری که قبلا انجام شده چرا دوباره انجام نمی‌شود. اما به نظر می‌آید که به زودی انتظارشان به سر خواهد رسید. مایک پنس، معاون رئیس جمهوری آمریکا اوایل امسال و به نمایندگی از دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، برنامه بازگشت انسان به ماه تا سال ۲۰۲۴ میلادی را اعلام کرد. آقای پنس که رئیس شورای ملی فضایی هم هست گفت، با دستور رئیس جمهوری آمریکا فضانوردان آمریکایی تا پنج سال دیگر به ماه باز می‌گردند. او تاکید کرد که زن و مردی که به ماه پا می‌گذارند هر دو فضانوردان آمریکایی خواهند بود که از خاک آمریکا ماموریتشان را آغاز خواهند کرد و با موشکی آمریکایی به ماه خواهند رفت. در صورت اجرایی شدن این ماموریت این اولین بار خواهد بود که یک زن پا به ماه می‌گذارد. آرتمیس رفتن دوباره به ماه به خودی خود به نظر ارزش چندانی ندارد. ماموریتی است که قبلا انجام شده و پیشرفت تکنولوژی هم کمک چندانی به ساده‌تر شدنش نمی‌کند و بازه محدود پنج ساله هم کار را دشوارتر می‌کند. گرچه جیم برایدناستاین مدیر ناسا می‌گوید، تاریخ نشان داده وقتی رئیس جمهوری ماموریتی به ما می‌دهد و بودجه و امکانات کافی هم داریم، پروژه را با موفقیت انجام می‌دهیم. به همین دلیل ناسا این بار پروژه پیچیده‌تری به نام آرتمیس تعریف کرده است که فقط شامل یک بار فرستادن فضانوردان به ماه نمی‌شود. آرتمیس پروژه‌ای است که ناسا با همکاری کشورهای دیگر از جمله کانادا انجام خواهد داد. همچنین بخش خصوصی هم در این پروژه مشارکت خواهد کرد. آرتمیس شامل دو بخش اصلی است که یکی فرستادن یک زن و مرد فضانورد آمریکایی به قطب جنوب ماه تا پنج سال دیگر است و دومی ساخت ایستگاهی در مدار ماه که امکان اقامت فضانوردان و ماموریت‌های آسان به ماه را فراهم کند. این بخش از پروژه "گیت وی" نام دارد. "گیت وی" قرار است ایستگاهی مشابه ایستگاه بین‌المللی فضایی باشد با این تفاوت که فضانوردان تمام مدت در آن اقامت نخواهند داشت. اما رقابت ناسا این بار نه با کشوری دیگر که با بخش خصوصی است. ایلان ماسک، بنیانگذار اسپیس اکس در گفتگویی به مناسبت پنجاه سالگی سفر به ماه به مجله تایم گفته، شرکتش می‌تواند تا کمتر از سه یا چهار سال دیگر فضانورد به ماه بفرستد. چالش اصلی برای ناسا زمان و بودجه است. چون مخالفان این طرح می‌گویند بهتر است این بودجه و وقت به جای تکرار ماموریتی که قبلا انجام شده صرف اکتشاف جدیدی شود. اما ناسا می‌گوید حضور در مدار ماه می‌تواند راه را برای فرستادن فضانوردان به مریخ باز کند.
میانه تابستان ۱۹۶۹ نگاه ساکنان زمین به ماه مثل شب‌های قبل از آن نبود. حالا بسیاری می‌دانستند که ماه دنیایی بود که پای انسان به آن رسیده است. ۲۰ ژوئیه پنجاه سال پیش انسان برای اولین بار پا بر کره‌ای دیگر گذاشت تا ماموریتی بلند پروازانه را عملی کند. در قالب این ماموریت پای نیل آرمسترانگ و باز آلدرین دو فضانورد آمریکایی به ۳۸۴ هزار کیلومتر دورتر رسید.
بازگشت به ماه؛ از رویا تا واقعیت
در اين ميان "سال بلوا" و "پيکر فرهاد" و بسی نوشته های ديگر نيز حضور دارند که چون از جنس ديگری هستند، موضوع اين نوشته قرار نمی گيرند. موضوع اين نوشته، نشان دادن همانندی ها و تفاوت های آن دو رمان و از خلال آن نقبی به افکار نويسنده است که در هر دو رمان حرفش يکی است: فروپاشی، مرده ريگ اختلاف است. با اين تأکيد که پانزده سالی که بين انتشار "سمفونی مردگان" و "فريدون سه پسر داشت" فاصله افتاده، نويسنده را در حرف خود مصرتر کرده است. سمفونی مردگان و "فريدون سه پسر داشت" هر يک پيش از شروع به اسطوره ای اشاره می کنند که موضوع رمان در آنها ريشه دارد. اولی با اشاره به اسطوره هابيل و قابيل آغاز می شود و دومی با اسطوره فريدون در شاهنامه، که جهان را بين پسرانش ، ايرج و سلم و تور، تقسيم کرد. ايران را که بهترين بخش بود به ايرج سپرد. يونان و روم و شام را به سلم داد، و توران زمين را به تور. اما سلم و تور به ايرج حسد بردند، و در جنگی از پای درش آوردند. همانندی دو اسطوره روشن است جز آنکه در دومی موضوع اختلاف هم، از پيش پيداست که ايران و انقلاب آن است. درونمايه اصلی "سمفونی مردگان" و "فريدون سه پسر" داشت، تفاوت ديدگاههای پدران و پسران از يک سو و اختلاف برادران از سوی ديگر است. نويسنده بر اختلاف برادران تأکيد دارد و ماجرای اصلی هر دو رمان را بر آن استوار می کند. در پايان کار هم آنچه به چشم می آيد فروپاشی است. در "سمفونی مردگان"، اين فروپاشی در عرصه اجتماعی و خانوادگی بروز می کند و در "فريدون سه پسر داشت" در عرصه سياسی و ملی. در حقيقت آنچه در "سمفونی مردگان" آغاز شده بود، در "فريدون سه پسر داشت" به پايان می رسد. در "سمفونی مردگان" که رمانی اجتماعی است، علت اختلاف ها، حقد و حسد و حقارت و خودخواهی های فردی زمينه چينی شده است اما علت اساسی همان اختلاف فکری است که به اشکال گوناگون، به صورت غير مستقيم بروز می کند. کسوفی ناگهانی ميانه روز را به ميانه شب بدل می کند، و اين در چشم پدر که خرافاتی است علامت خشم خدا ( خدای جابر اورخانی با خدايان يونان فرقی ندارد ) انگاشته می شود، به کتاب های پسر که رمانهايی مانند "بابا گوريو" و "جنايت و مکافات" است، حمله می برد و آنها را به آتش می کشد و در اين راه، فرزند ديگرش، " اورهان " که دست پرورده و پيرو خود اوست به کمکش می شتابد. نويسنده نشان می دهد که خصومت، وقتی علتش نادانی باشد چه مايه خوفناک تر از صورت های ديگر آن بروز می کند و چگونه همه چيز را به آتش می کشد و تازه به کار ناروا و ناشايست، صورت دفاع از دين و اعتقادات هم می دهد و تصور می کند که روح شيطان را از ميان برداشته است: " ... بعد از آتش سوزی قبل، حالا زير تخت، روی طاقچه، کنار پله ها و گوشه اتاق پر از کتاب و دفتر بود. آيدين شعر می گفت و با چند تا شاعر ديگر سر و سر پيدا کرده بود. پدر گفت: نفت بريز. من پيت نفت را به درون بردم، همه جا را نفتی کردم، و بعد يک لحظه خواستم تختخواب را بيرون بکشم که پدر مانع شد. گفت: کبريت بزن. و من زدم. ... پدر گفت: اين روح شيطان است که دارد می سوزد. " در "سمفونی مردگان" پدر می خواهد آيدين از تحصيل و دانشگاه که نماد تفکر است دوری جويد و به کسب و کار و بازار که نماد ثروت است، روی آورد. به او می گويد: " تو خيال می کنی با درس خواندن به کجا می رسی؟ بعد از سی سال درس خواندن چقدر حقوق می دهند؟ انگشت سبابه اش را جلو صورت آيدين تکان داد: " هان؟ چقدر می دهند؟ و در سکوت آيدين پر و بال بيشتری می گرفت که بگويد: " صد تومان؟ هزار تومان؟ از شاه که بيشتر نمی گيری. من از همين حالا بهت می دهم. به شرطی که دور کتاب ها و درس و مشق را قلم بکشی. آدم بشوی". سروکار داشتن با کتاب و درس و دانشگاه در ذهن پدر، عصيان تلقی می شود که می تواند درد سر درست کند. پدر که خود نماينده بازار تواند بود، با آن موافق نيست و مشاور و عقل منفصل او اياز پاسبان نيز به جد با آن مخالف است. پدر از اياز که می تواند نماينده بخش نظامی يا امنيتی کشور تلقی شود می پرسد " چه بايد کرد اياز؟ " پاسخ اياز قاطع است: " بايد جلوش را گرفت ". چنين افکاری سبب می شود که به مقابله با او بر خيزند. برای آنکه کار به جاهای باريک نکشد، پدر، رأسا اقدام می کند. نخست او را به زير زمين تبعيد می کنند اما پس از مدتی چون اين کار را بی حاصل می يابند، زير زمين را هم بر او بر نمی تابند و کتابهاش را به آتش می کشند. چنان جهنمی می سازند که وقتی آيدا- همزاد آيدين - به مردی در شهری دور شوهر می کند آيدين به او توصيه می کند: " برو ديگر به اين جهنم پا نگذار ". وضع مجيد و سعيد و ايرج در "فريدون سه پسر داشت" مشابه همين وضع آيدين در "سمفونی مردگان" است. " پدر گفت: همه جا تا پای جان کنارتان ايستاده ام، اما اگر به جرم سياسی دستگير شديد، يک قدم هم بر نمی دارم. من نيستم". يا: " اگر می خواهيد وارد دانشگاه شويد که يکراست سر از زندان در بياوريد، لازم نيست درس بخوانيد بياييد کمپانی بی اف گودريچ". با وجود اين تغيير اوضاع از سالهايی که وقايع "سمفونی مردگان" در آنها می گذرد – دهه بيست و سی - تا زمانی که نوبت به وقايع " فريدون سه پسر داشت " می رسد، - دهه پنجاه و شصت - کاملا مشهود است. اگر پدر در سمفونی مردگان تخمه و آجيل می فروخت، در " فريدون سه پسر داشت " صاحب کارخانه لاستيک سازی بی اف گودريچ است و به قول "مادر" با شاه پالوده می خورد. يعنی کاسب دهه بيست و سی در دهه سی و چهل بطور محسوسی رشد کرده و صاحب کارخانه شده است. پسران نيز رشد کرده اند و همه آنان کم و بيش درس خوانده اند. در سمفونی مردگان، آيدين روشنفکر نيم بندی بود که قصد رفتن به دانشگاه را داشت اما در اينجا، ايرج روشنفکر تمام عياری است که تحصيلات دانشگاهی را تمام کرده است. ديگران هم تحصيلات دانشگاهی را به پايان برده اند. در "سمفونی مردگان" برادران به حقد و حسد چنان کوری دچارند که هيچ يک فرصت ديدار عاقبت کار را نمی يابد. همه نابود می شوند. اما در "فريدون سه پسر داشت"، فرصت ديدار عاقبت کار دست کم برای برخی شان پيدا می شود. اما چه عاقبتی؟ عاقبتی که نديدنش بهتر از ديدن آن است. در ادامه همان مکالمه، اسد در جواب پدر که پرسيده است " می توانيد با همديگر کنار بياييد؟" می گويد: " بله پدر، امام خمينی گفته است که همه احزاب با گرايش های مختلف می توانند در انقلاب سهيم باشند" و راوی – مجيد - که اين سخنان را به شکل خاطره نقل می کند، می افزايد: " ما چه می دانستيم که بعدها همه به خون يکديگر تشنه می شويم. حتی به اين حرف پدر هم توجه نکرديم که گفت: " فريدون سه پسر داشت، اما شماها شاهنامه را درست نخوانديد تا بدانيد برادرها چه بر سر همديگر آوردند." و چندی بعد با اشاراتی به آنچه بر آنها گذشته، نتيجه کلی تری می گيرد: " گيج و گول بوديم، بی هدف بوديم، از شکستن و آتش زدن کيف می کرديم، و نمی دانستيم چه می خواهيم. دود چشم های ما را گرفته بود، و هيچ وقت از خودمان نپرسيديم چرا". و اندکی بعد، وقتی فرزندان صاحب کارخانه لاستيک سازی به انبار لاستيک پدر می ريزند و همه را به آتش می کشند نتيجه بسی تلخ تر می شود. شهر در آتش می سوزد و بالا می رود. مجيد می گويد اين شهر نبود که می سوخت و بالا می رفت، "اين هستی بود که می سوخت". کار آيدين اورخانی در "سمفونی مردگان" بر اثر رفتار پدر و برادر سرانجام به جنون کشيد. اورهان که تشنه به خون او بود زنجيرش می کرد و سرانجام قصد جانش را داشت. در پايان داستان چيزی از خانواده بر جای نماند، اورهان اورخانی که در يک توفان برف به قصد جان برادر به اطراف شهر رفته بود، خودش نيز جان سالم به در نبرد و همه چيز فرو پاشيد. مجيد امانی در " فريدون سه پسر داشت " نيز در پايان کار، به آدم ويرانی بدل شده که کارش در ديار غربت به آسايشگاه روانی کشيده است. در سالهای دوری از ايران، از همه چيز سرخورده شده، دلش هم برای کوچه های تهران تنگ است و قصد بازگشت به وطن دارد. اما پيش از آنکه بتواند خود را از " سرگشتگی تاريخی و جغرافيايی " برهاند، کارش به پايان می رسد. با مقامات سفارت تماس می گيرد و برادر او که مقام امنيتی است، ترتيبی نمی دهد تا در راه بازگشت به ايران در سيواس کشته نشود. شايد هم در توطئه کشتن او دست دارد. خود او نيز وضع بهتری ندارد. تشنه به خون برادر است و بارها از ذهنش می گذرد که برادرش - مقام اطلاعاتی – را با نارنجک منفجر کند. چيزی از برادری از هيچ سو بر جای نمانده است. همه چيز بر اثر خصومت و کينه ورزی فروپاشيده است. چنين است که نجواهای او فرياد می شود: " سرزمين من کجاست؟ من کجايی ام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا اين جوری شديم؟ ما انقلاب کرديم، اما منفجر شديم. يک تکه مان رفت زير خاک. يک تکه مان ميراث خوار شد، افتاده است به دزدی گرگی، هر جا بوی پول بيايد سرمايه گذاری می کند، با دادستان انقلاب شريک شده که در جزيره کيش پاساژ بزند، حالا هم دارد مبليران ورشکسته را می خرد تا آباد کند. يک تکه مان به بغداد افتاد، تا زنده بود عربی بلغور می کرد، چريک های سالخورده را به صف می کشيد و از ميليشيای خواهران سان می ديد. آخرش توی بيابان ها جوری لت و پارش کردند که انگار گرگ او را دريده. آره، گرگ او را دريد ". آنچه در اينجا فرصت پرداختن آن نيست سقوطی است که آدم های رمان از اسد تا مجيد هر يک به نوعی بدان گرفتار آمده اند. فروپاشی، پيش از آنکه صورت ظاهر به خود بگيرد، در باطن اتفاق افتاده است. قهرمانان از حيث انسانی تا حدی سقوط کرده اند، که ديگر مرگ فاجعه نيست. تفاوت های " فريدون سه پسر داشت " نيز با "سمفونی مردگان" بسيار است. اساسا وقتی از مشابهت دو رمان صحبت می کنيم نبايد فراموش کرد که سخن از دو رمان جداگانه با موضوع متفاوت در ميان است. اجزای دو رمان بکلی متفاوت اند. عشق در سمفونی مردگان، عشق پاک و واقعی است در حالی که در " فريدون سه پسر داشت " اغلب صورت هرزگی به خود می گيرد. به تمام تفاوت ها در اين مختصر نمی توان اشاره کرد اما آنچه " فريدون سه پسر داشت " را بيش از هر چيز از سمفونی مردگان متفاوت می کند بحث هايی است که بی هيچ ترس و مدارا درباره اپوزيسيون خارج از کشور در می گيرد و روندی است که طی آن نابودی و استحاله اپوزيسيون نشان داده می شود. راوی، اپوزيسيون خارج از کشور را مشتی " ناکس عوضی بايکوتچی " می خواند که چندان حلقه را بر گرد او تنگ کرده اند که به بيغوله تاريخی در افتاده است. نويسنده در خلال ديالوگ های رمان، اگر آبرويی برای کسانی که به حکومت رسيده اند، باقی نمی گذارد، پنبه اپوزيسيون خارج از کشور را نيز می زند و آن را به سکه يک پول تبديل می کند: " من سيزده سال فقط توی غربت سگ دو زده ام، و حالا می گويم نمی شود، رفيق. نمی شود يعنی چی؟ يعنی اينکه اپوزيسيون را تکه پاره کرده اند، هيچ اتحادی نيست، هيچ مبارزه ای نيست، تازه اگر هم باشد انفرادی است". شايد نتيجه اصلی داستان را در ديالوگی بتوان يافت که زمانی بين مجيد و امير، رفيق شفيق و دوست دوران کودکی اش، در می گيرد. رمان با اين جمله آغاز می شود که: " شايد همه چيز با مرگ ناصری آغاز شد " و جملاتی مانند آن، ترجيع بند نويسنده در سراسر داستان است. يکجا به اين جمله کليدی می رسد که " شايد همه چيز با انقلاب آغاز شد ". گفتگو با امير هم با سوالی از اين دست آغاز می شود. به امير گفتم: " فکر می کنی همه چيز با چی شروع شد؟"" يعنی چی؟ مردکه!"" يعنی اينکه چرا به اين روز افتاديم؟"" خودمان گه بوديم، گه""يعنی از کی؟""از کی، مقصود؟""از کی گه بوديم؟""از اول، مجيد. از اول گه بوديم و خودمان را به خريت می زديم". خدمات
"سمفونی مردگان" نخستين رمان عباس معروفی و "فريدون سه پسر داشت" تازه ترين رمان چاپ شده اوست.
فروپاشی؛ مرده ريگ اختلاف
محمد بن سلمان ظرف شش روز از پاکستان، هند و چین دیدار کرد شاهزاده محمد سفرش را از روز یکشنبه هفته قبل (۱۷ فوریه) به پاکستان آغاز کرد، از آنجا به هند رفت و سرانجام در روز جمعه (۲۲ فوریه) در چین به سفرش پایان داد. گروهی بزرگ از شاهزاده‌ها و مقام‌های سعودی او را در این سفر همراهی می‌کردند؛ و مجموعه متنوعی از یادداشت‌های تفاهم و قراردادهای سرمایه‌گذاری و بازرگانی دراین سفر امضا شدند. علاوه بر این موضوع، استقبال گرمی که از او شد - به ویژه در هند و پاکستان - خود سوژه جذابی بود که به دلیل مساله قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار منتقد سعودی، نه در حاشیه، بلکه در متن خبرهای سفر محمد بن سلمان بازتاب داشت. او در چند ماه اخیر با موجی سنگین از فشارهای بین‌المللی روبه‌رو بوده که موجب شده تا حضورش در کنار رهبران دیگر جهان، با تفسیرهای گوناگون روبه‌رو شود. ارتقای روابط عربستان با کشورهای پاکستان، هند و چین، علاوه بر اثربخشی بر موقعیت بین‌المللی عربستان و چهره جهانی محمد بن سلمان، در جریان رقابت منطقه‌ای ایران و عربستان نیز اهمیت قابل توجهی دارد. هر سه این کشورها از جمله شرکای اقتصادی مهم ایران هستند که بود و نبودشان در کنار تهران برای موقعیت ایران بسیار مهم است. پوستر عمران خان، نخست وزیر پاکستان در کنار تصویر محمد بن سلمان و ملک سلمان در اسلام‌آباد ارتقای روابط با پاکستان رابطه ویژه پاکستان و عربستان به دلیل خودداری اسلام آباد از همراهی در ائتلاف نظامی ریاض در یمن، با تلاطم‌هایی روبه‌رو شده بود؛ تا جایی که در سال ۲۰۱۸ و در اوج بحران اقتصادی پاکستان، عربستان از کمک به این کشور خودداری کرد. اما دنیای محمد بن سلمان بعد از قتل جمال خاشقجی، دنیای جدیدی است که ابتکارات جدیدی می‌طلبد. او اندکی بعد از اینکه نخست‌وزیر پاکستان در کنفرانس سرمایه‌گذاری ریاض حاضر شد و به رغم انتقادهای داخلی، حمایت خود را از محمد بن سلمان نشان داد، با دست و دل‌بازی جای صندوق بین‌المللی را برای پاکستان گرفت و سه میلیارد دلار به این کشور کمک کرد. علاوه بر کمک‌های آن زمان، سه میلیارد دیگر نیز در قالب نفت ارزان یا نفت با تاخیر در پرداخت به اسلام‌آباد تعلق گرفت و امارات متحده عربی نیز بر سرمایه‌گذاری گسترده در این کشور فقیر متعهد شد. بعد از همه این اقدامات بود که وقتی هواپیمای حامل محمد بن سلمان وارد آسمان پاکستان شد، جنگنده‌های نظامی به استقبال او رفتند و استقبالی خبرساز را رقم زدند. از اقامت در خانه مخصوص و مجلل نخست وزیر (جایی که عمران خان به دلیل همین تجمل حاضر نشده در آن زندگی کند) تا اسلحه خودکار طلاکاری شده و پوسترهای عظیم از چهره محمد بن سلمان و ملک سلمان در سطح شهر، همه اقدامات ویژه اسلام آباد بودند برای کسی که این روزها کلید گاوصندوق پرپول عربستان در دستان اوست. اسلام‌آباد به دلیل اشتراکات فرهنگی با ایران، مرز مشترک، اقلیت بزرگ بلوچ و همچنین جمعیت قابل توجه شیعیانش، همواره روابطش را با تهران در سطحی قابل قبول حفظ کرده و در رقابت و رویارویی منطقه‌ای عربستان و ایران هم وارد نشده. اما سفر اخیر نشانه روشنی بود از افزایش نزدیکی عربستان و پاکستان، تا جایی که روزنامه اسرائیلی هاآرتص نوشت که پاکستان دیگر این روزها به "دولت متکی به عربستان" تبدیل شده است. این توصیف شاید تا اندازه‌ای اغراق آمیز به نظر برسد، اما چرخش اسلام‌آباد به سوی ریاض، شواهدی علنی نیز دارد. به عنوان مثال اظهارات تند عادل الجبیر، وزیر مشاور عربستان علیه ایران، در حضور شاه محمود قریشی، وزیر خارجه پاکستان بیان شد. یا هر دو کشور در این سفر دو روزه به شکل علنی از افزایش این نزدیکی صحبت کردند و فراتر از تعارفات مرسوم، آن را به نمایش درآوردند تا جایی که یکبار وقتی صحبت از وضعیت پاکستانی‌های مقیم عربستان شد، محمد بن سلمان خود را "سفیر پاکستان در عربستان" خواند و گفت پیگیر وضعیتشان خواهد بود. همه اینها در کنار قراردادهای تجاری و وعده خبرساز سرمایه‌گذاری ۲۰ میلیارد دلاری عربستان در پالایشگاهی در بندر گوادر، نشان داد که محمد بن سلمان برای کشاندن عربستان به مجموعه کشورهای اقماری ریاض (جایی که این روزها مصر و بحرین و امارات قرار دارند) حاضر است دست و دلبازی قابل ملاحظه‌ای نشان دهد. آغوش گرم رقبا بعد از پاکستان و استقبال خبرساز، نوبت به هند رسید که با آغوشی گرم، پیام ارتباط نزدیک ریاض و دهلی را به جهان مخابره کند. خبر قراردادهای بزرگ و سرمایه‌گذاری در بندر گوادر منتشر شده بود و حالا نوبت رقیب تاریخی بود تا نشان دهد که در نزدیکی به یکی از مهم‌ترین کشورهای نفتی خاورمیانه نیز در رقابت با پاکستان کم نمی‌آورد. نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند با زیر پا گذاشتن پروتکل استقبال از رهبران خارجی در این کشور و رفتن به پای پلکان هواپیما و در آغوش کشیدن محمد بن سلمان، نمایش نمادین نزدیکی کشورش به عربستان و البته حمایتی شخصی از پادشاه آینده عربستان را به همه نشان داد؛ لحظه ویژه‌ای که در رسانه‌های هند بازتاب بسیاری پیدا کرد و برخی آن را با دست دادن گرم ولادیمیر پوتین با محمد بن سلمان در حاشیه نشست جی ۲۰ مقایسه کردند. نارندرا مودی با زیر پا گذاشتن پروتکل همیشگی کشورش در استقبال از رهبران جهان، پای پلکان هواپیما محمد بن سلمان را در آغوش کشید مساله این است که سرمایه‌گذاری‌های عربستان در پالایشگاه و صنعت پتروشیمی در آسیا به پاکستان محدود نیست و شبیه به پروژه ۲۰ میلیارد دلاری بندر گوادر، پروژه‌ای بزرگتر با ارزش ۴۴ میلیارد دلار نیز در سواحل غربی هند به سرمایه ریاض وابسته است. علاوه بر این، روابط تجاری دو کشور در دو دهه گذشته به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته است. در حال حاضر، عربستان چهارمین شریک تجاری هند است و حجم مبادلات تجاری دو کشور در سال گذشته ۲۸ میلیارد دلار بوده است. ضمن اینکه اقتصاد روبه‌رشد هند، به شدت تشنه نفت است و عربستان هم تولیدکننده بزرگ نفت. هند که سومین وارد کننده نفت جهان است، ۲۰ درصد نیاز نفتی خود را از عربستان تامین می‌کند. این میان، عربستان از جمله گزینه‌هایی است که در صورت مسدود شدن همه راهها برای وارد کردن نفت از ایران، می‌تواند به عنوان تامین کننده نفت، جای خالی ایران را هم برای هند پر کند. به بیان دیگر، اگرچه جنس رابطه عربستان و هند، شباهتی به رابطه عربستان و پاکستان ندارد، اما دو کشور، شرکای اقتصادی مهمی برای یکدیگرند و نزدیکی استراتژیشکان، پشتوانه مهمی دارد؛ موقعیتی ویژه که تا اندازه‌ای در رابطه چین و عربستان نیز تکرار می‌شود. در پکن اگرچه از هواپیمای نظامی در آسمان و به آغوش کشیدن در پای پلکان هواپیما خبری نبود، اما آنجا نیز سناریوی ولیعهد پولدار و سرمایه گذاری در صنعت نفت و ساخت پالایشگاه تکرار شد. محمد بن سلمان در چین ۳۵ یادداشت تفاهم و قرارداد تجاری امضا کرد که مجموع ارزش آنها بالغ بر ۲۸ میلیارد دلار بود. سرمایه‌گذاری ۱۰ میلیارد دلاری در یک پالایشگاه که تا سال ۲۰۲۴ به بهره‌برداری خواهد رسید، بخشی از همین قراردادها بودند. وقتی این پالایشگاه به مرحله بهره‌برداری برسد، عربستان ۷۰ درصد نفت آن را تامین خواهد کرد و بدین ترتیب بار دیگر جایگاهش را به عنوان بزرگترین واردکننده نفت چین به دست خواهد آورد؛ جایگاهی که سه سالی است در دست روسیه است. در عوض نه پکن هرگز درباره قتل جمال خاشقجی اظهارنظری کرد و نه عربستان، پیگیر وضعیت مسلمانان اویغور شد که به گفته فعالان حقوق بشر با سرکوب شدیدی روبه‌رو هستند. اما سیاست عدم مداخله چین به سکوت درباره جمال خاشقجی خلاصه نمی‌شود و در واقع بخشی از یک سیاست کلان و حساب شده است. چین برخلاف باقی قدرت‌های جهانی، هرگز به دنبال این نبوده که در خاورمیانه به یک بازیگر ژئوپولتیک تبدیل شود و همین ویژگی است که موجب می‌شود تا رابطه عربستان و چین، از همکاری‌های اقتصادی فراتر نرود. این روابط هرقدر مهم و استراتژیک، اما در موازنه سیاسی در برابر ایران، چندان به کار عربستان نمی‌آید. (چین در نمایش علنی این بی‌طرفی استراتژیک نیز هیچ ابایی ندارد و درست در هفته‌ای که از ولیعهد عربستان پذیرایی کرد، هیات عالی‌رتبه‌ای را نیز از تهران پذیرفت که در آن علی لاریجانی، رئیس مجلس و محمد جواد ظریف، وزیر خارجه حضور داشتند و با شی‌ جین‌پینگ، رهبر چین دیدار کردند.) در نهایت اما وقتی روز جمعه، محمد بن سلمان از پکن به ریاض بازگشت، شش روزی بود که با خبرهایی از همکاری‌های اقتصادی و موفقیت‌های دیپلماتیک در صدر خبرهای مرتبط با آسیا بود؛ خبرهایی که پنج ماه بعد از قتل جمال خاشقجی، جای تحلیل‌هایی را گرفتند که تا همین اواخر از احتمال سقوط او مطرح می‌شدند. موفقیت کلاسیک "دیپلماسی دلبری".
از اسلام آباد تا پکن، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، به مدت شش روز با رویی خندان و میلیاردها دلار قراردهای دوجانبه در صدر خبرهای رسانه‌های مختلف درخشید؛ در جریان سفری که از سوی برخی یک نمایش‌ موفق از "دیپلماسی دلبری" (charm offensive) و گامی برای بازسازی چهره "پساخاشقجی" ولیعهد جوان توصیف شد.
بازسازی چهره پساخاشقجی محمد بن سلمان با 'دیپلماسی دلبری'
بیش از ۱۸۰ سال از پیدایش اولین روزنامه در ایران که به "کاغذ اخبار" [۱] معروف است می‌گذرد با این حال دانسته‌ها درباره‌ی این روزنامه تا سال‌های اخیر بیشتر محدود به اسناد دست دوم و نقل‌ قول‌هایی از پژوهشگران و تاریخ‌نگاران معاصر بوده است. در این یادداشت تلاش شده تا با نگاهی به پیشینه‌ی برخی پژوهش‌های مرتبط و با توجه به اسناد نو یافته، تاریخچه‌ی به‌روزتری از سرگذشت این روزنامه ارایه داده شود. محمد گلبن در پژوهشی درباره‌ی "لغت روزنامه" می‌نویسد که "عمر این لغت طولانی‌ است و ما اسنادی هزار ساله از زندگی آن در دست داریم".[۲] در واقع پیش از کاربرد امروزی آن، واژه‌ی روزنامه بیشتر به معنی یادداشت‌ها و ثبت امور روزانه به‌کار می‌رفته است. [۳] در نتیجه کاربرد امروزی این واژه را باید با آغاز صنعت چاپ فارسی در ایران مرتبط دانست. بر پایه‌ی اسناد موجود نخستین چاپخانه‌ی فارسی در ایران به دستور عباس میرزا "نایب‌السلطنه" (۱۲۰۳-۱۲۴۹ ھ.ق.) و در شهر تبریز تأسیس شد. اغلب پژوهش‌های موجود تأکید می‌کنند که قدیمی‌ترین [۴] کتاب چاپی فارسی در ایران که تا کنون به‌دست آمده رساله‌ای با عنوان "جهادیه"، نوشتهٔ عیسی بن حسن (میرزا بزرگ) قائم مقام فراهانی (در گذشته ۱۲۳۷ ھ.ق.) است که در ماه رمضان ۱۲۳۳ ھ.ق. و توسط محمد علی‌ ابن حاجی محمد حسین آشتیانی در "دارالانطباع تبریز" چاپ شده‌است. این کتاب با حروفی سربی به انتشار رسید که به عقیده‌ی نگارنده بر پایه‌ی خط نسخ ایرانی و به احتمال قریب به یقین به دست صنعت‌گری ایرانی طراحی و تولید شده بود. پس از تبریز، چاپخانه‌ای به دستور فتحعلی شاه قاجار و با حمایت منوچهر خان گرجی یا معتمدالدوله (درگذشته ۱۲۶۳ ھ.ق.) در تهران تاسیس شد که کتاب‌های آن به "چاپ معتمدی" معروفند. احتمالا اولین کتاب چاپ تهران "مُحْرِقُ القُلوب" نام دارد که در ماه صفر ۱۲۳۹ ھ.ق. و توسط میرزا زین‌العابدین تبریزی، که در این کتاب از او به عنوان مبدع "فن طباعت" در ایران نام برده شده، چاپ شد. صفحه‌ی اول و انجامه‌ی کتاب جهادیه صفحه‌ی نخست کتاب مُحْرِقُ القُلوب در نتیجه اولین چاپ‌خانه‌های تبریز و تهران با حروف سربی و کمابیش به همان شیوه‌ی چاپ قرن ۱۵ میلادی، که مخترع آلمانی یوهانس گوتنبرگ (حدود ۱۴۰۰-۱۴۶۸ م.) مبتکر آن دانسته می‌شود، آغاز به کار کردند. اما چاپ روزنامه در ایران با فن‌آوری متأخرتری در ارتباط بود به نام چاپ سنگی و یا "لیتوگرافی" که دیگر مخترع آلمانی الویس سنفلدر (۱۷۷۱-۱۸۳۴ م.) در سال‌های پایانی قرن ۱۸ میلادی ابداع کرد. بانی این صنعت و متعاقباً چاپ اولین روزنامه در ایران میرزا صالح شیرازی بود که بر پایه‌ی اسناد موجود اولین دستگاه و ادوات چاپ سنگی را از روسیه به ایران وارد و نخستین چاپ‌خانه‌ی سنگی را در تبریز دایر کرد. اولین کتاب چاپ سنگی در ایران قرآنی بود که در ماه رمضان ۱۲۴۹ ھ.ق. چاپ شد و تنها دو نسخه از آن به‌دست آمده که در کتابخانه‌های مجلس و آستان قدس نگهداری می‌شوند. در انجامه‌ی این قرآن، که توسط محمد حسین ابن میرزا محمد تبریزی کتابت شده، آمده است: "بندهٔ درگاه جهان پناه، مُحمّد صالح ابن حاجی باقر خان شیرازی که بحُکم مأموریّت بولایت روس رفته‌ بود صنعت انطباع جدید [چاپ سنگی] را در ان مُلک دیده، اسباب و اساس آنرا بدارالسّلطنهٔ تبریز حمل و نقل نموده دارالانطباعی قرار داد تیمّناً و تبرّکا اوّل نسخهٔ که بتاریخ ۲۵ بیست و پنجم شهر رمضان المبارک در سال هزار و دویست و چهل و نه هجری از دارالانطباع بیرون آمد کلام مجید ربّانی است".[۵] فکر تأسیس روزنامه در پایتخت احتمالا از زمانی در سر میرزا صالح پرورده شد که عباس میرزا او را به عنوان یکی از پنج دانشجوی ایرانی برای تحصیل علوم جدید به انگلستان فرستاد. میرزا صالح علاوه بر فراگیری زبان‌های اروپایی به یادگیری صنعت چاپ مشغول شد و هنگام بازگشت دستگاه‌ چاپ سربی و ادوات آن را نیز به ایران فرستاد. او اخبار وقایع سال‌های اقامت خود در انگلستان را به صورت سفرنامه‌ ثبت می‌کرد که در آن اشاره‌ی کوتاهی هم کرده‌است به روزنامه‌هایی که در لندن دیده بود: "در انگلند علی الخصوص در لندن کاغذ اخبار را به تعجیل هر چه تمام‌تر به‌ ولایات انگلند مصحوب کوچ مذکوره میفرستند. بعلاوه اینکه اموری که در کل دنیا واقع می‌شود مجموع مردم انگلند و بلکه اهالی انگریز در هندوستان اطلاع می‌یابند". واژه‌ی "کاغذ اخبار" در واقع ترجمه‌ی کلمه به کلمه‌ی واژه‌ی انگلیسی newspaper است. راست: تک چهره‌ی چاپ سنگی میرزا صالح شیرازی توسط کارل فون همپلن. منبع: موزه‌ی ارمیتاژ چپ: صفحه‌ای از نسخه‌ی خطی سفرنامه‌ی میرزا صالح شیرازی که در آن به کاغذ اخبار اشاره شده. منبع: کتابخانه‌ی بریتانیا سر انجام در زمان سلطنت محمد شاه قاجار روزنامه‌ی میرزا صالح‌ شیرازی در "دارالخلافهٔ طهران" منتشر شد. تا کنون اطلاعات دقیقی از اولین شماره‌ی این روزنامه به دست نیامده و تا جایی که معلوم است تمامی نسخه‌های شناسایی شده از این روزنامه در خارج از ایران نگهداری می‌شوند. در سال ۱۸۳۹ میلادی مجله‌ی انجمن سلطنتی آسیایی بریتانیا در مقاله‌ای به "روزنامه‌ی ایرانی و ترجمه" پرداخت که زیر نظر میرزا صالح در تهران منتشر می‌شد. در ادامه این مقاله هم متن کامل فارسی و ترجمه‌ی انگلیسی کاغذ اخبار مربوط به ماه محرم ۱۲۵۳ ھ.ق. گنجانده شده بود. به دلیل عدم دسترسی به نسخه‌های دیگر کاغذ اخبار برخی بر این باور بوده‌اند که نسخه‌ی یاد شده اولین شماره‌ی این روزنامه بوده که اسناد تازه به دست آمده آن را تایید نمی‌کند. متاسفانه پیگیری‌های نگارنده برای دسترسی به نسخه‌ی یاد شده در انجمن سلطنتی آسیایی تا کنون به جایی نرسیده و احتمال دارد که این نسخه‌ مفقود شده باشد. احتمالا اولین باری که در یک نشریه‌ی فارسی از رویت نسخه‌ای از کاغذ اخبار صحبتی به میان آمده مربوط‌ به مقاله‌ای است به تاریخ ۱۹ محرم ۱۲۹۳ ھ.ق. با عنوان "گازت آنتیکهٔ ایران" در روزنامه "اختر" که در استانبول چاپ می‌شد. در این مقاله آمده "یکی از تجار ایران که در خانه والده اقامت دارد از میان اوراق عتیقه اطاق خود یک صفحه گازت ایران که تخمینا چهل سال پیش نوشته شده‌است پیدا کرده و به اداره‌خانهٔ اختر فرستاده است". نسخه‌ی یافت‌شده فاقد صفحه‌ی عنوان بود و تنها یک صفحه از روزنامه را شامل می‌شد که متن آن در همان مقاله چاپ شد. در اسفند ماه ۱۳۲۳ ھ.ش. مجله‌ی "یادگار" به نسخه‌ای از "فوق‌العاده" یا "طلیعهٔ" روزنامه‌ی میرزا صالح پرداخت که "‌حاج محمد آقا نخجوانی" برای مجله فرستاده بود. این سند مهم، مربوط به ماه رمضان ۱۲۵۲ هجری، در واقع خبر از آغاز انتشار روزنامه‌ای، یک مرتبه در ماه، می‌داد که متن کامل آن در مقاله موجود است. اخیرا نسخه‌ای از این "طلیعه" را بهمن امیرحسینی شناسایی و خریداری کرد که با اجازه‌ی ایشان و برای اولین بار در این یادداشت ارائه می‌شود. [۶] اعلام نامه یا طلیعه‌ روزنامه‌ی کاغذ اخبار. چاپ سنگی اگرچه منابع ذکر شده اطلاعات با ارزش و کامل‌تری را ارائه می‌کردند اما تا سال‌های بعد مشخصات ظاهری، اطلاعات نسخه‌های موجود یا تصویری از کاغذ اخبار در جایی موجود نبود. سرانجام در سال ۱۳۴۲ ھ.ش. علی مشیری دو نسخه از این روزنامه را در کتابخانه‌ی موزه‌ی بریتانیا شناسایی و در همان سال دو مقاله نیز در این‌باره در مجله‌های "خواندنی‌ها" و "سخن" چاپ کرد. [۷] در ۱۲ مردادماه ۱۳۴۷ ھ.ش. روزنامه‌‌ی کیهان متنی درباره‌ی "عکس اولین و قدیمی‌ترین روزنامه‌ ایران در موسسهٔ عالی مطبوعات" چاپ کرد که در آن خبر داده بود "برای اولین بار عکسی از قدیمی‌ترین روزنامه ایران که نسخه منحصر به فرد آن در موزه بریتانیا وجود دارد به ایران آورده شد". در واقع این عکس یا نسخه‌برگردان یکی از دو نسخه‌ی موجود در موزه‌ی بریتانیا بود که حمید مولانا به آرشیو کیهان هدیه کرد. عکس ضمیمه مقاله اما تصویر روشنی از این نسخه نمی‌داد. نهایتا تصویر به نسبت روشن‌تری از صفحه‌ی عنوان نسخه‌ی مذکور روزنامه (مربوط به ماه جمادی الاولی سال ۱۲۵۳) در همان سال ۱۳۴۷ در کتاب "سفرنامه میرزا صالح شیرازی" به اهتمام و مقدمه‌ی اسماعیل رائین چاپ شد. روزنامه‌ی کیهان ۱۲ مردادماه ۱۳۴۷ ھ.ش. در نتیجه یک تصویر سیاه و سفید مایکروفیلمی تنها سند عینی نسخه‌ای از روزنامه‌ی میرزا صالح به حساب می‌آمد. اگرچه محتوای برخی از شماره‌های این روزنامه به واسطه‌ی اسناد دست دوم قابل دسترسی بود اما امکان مطالعه‌ی خصوصیات و جزئیات مهم ظاهری و فنی از قبیل: کیفیت و نوع چاپ، کاغذ، خوشنویسی و سرلوحه‌‌ها به سختی امکان پذیر و شاید غیر ممکن بود. این نشان می‌دهد که حفظ و نگهداری اسناد اصطلاحا کم‌عمر (ephemera) و امکان دسترسی پژوهشگران و علاقه‌مندان به آن‌ها ضرورت زیادی دارد چون بعضی از اهمیت تاریخی و فرهنگی بالایی برخوردارند. دو نسخه‌ی موجود از کاغذ اخبار موزه‌ی بریتانیا تا سال‌ها خارج از دسترسی بود و اطلاع دقیقی از موقعیت و محل نگهداری آن‌ها در دست نبود طوری که مسئولین کتابخانه‌ی نیز از وجود آن‌ها ابراز بی‌اطلاعی می‌کردند و حتی احتمال مفقود و یا نابود شدن آن‌ها در میان بود. خوشبختانه در سال ۱۳۹۸ نگارنده موفق به بازیابی این نسخه‌ها از لابه‌لای تعداد نسبتا زیادی روزنامه‌ به زبان‌ها و مربوط به زمان‌های مختلف در کتابخانه‌ی بریتانیا شد و فوراً درخواست کرد که نسخه‌ی دیجیتال با کیفیت بالای این روزنامه‌ها تهیه شود. این اسناد در یادداشتی که متعاقباً برای وب‌سایت کتابخانه‌ی بریتانیا نوشته‌شد منتشر شد. كاغذ اخبار ماه ربیع الثانی ۱۲۵۳ ھ.ق. پس از انتشار این مطلب مذکور آقای بهمن امیرحسینی نگارنده را مطلع ساخت که خوشبختانه ایشان نسخه‌ی‌های دیگری از کاغذ اخبار و همچنین نسخه‌ای از "اعلام نامه" یا "طلیعه‌" این روزنامه (که در بالا آمده) را پیدا و از فروشنده‌ای در وین خریداری کرده‌اند. به غیر طلیعه‌، از مجموع ۵ نسخه‌ی به‌دست آمده از کاغذ اخبار قدیمی‌ترین آنها مربوط به ماه ذیقعده ۱۲۵۲ می‌باشد که به همراه نسخه‌ی ذیحجه ۱۲۵۲ و صفر ۱۲۵۳ در اختیار بهمن امیرحسینی و نسخه‌های موجود در کتابخانه‌ی بریتانیا مربوط به ربیع الثانی و جمادی الاولی ۱۲۵۳ هستند. همانطور که گفته شد این روزنامه در دو صفحه و به شیوه‌ی چاپ سنگی منتشر می‌شد. تنها یک روی کاغذی به ابعاد تقریبی ۴۲ در ۲۷ سانتی‌متر چاپ می‌شد که این امکان نصب آن در اماکن عمومی به عنوان اعلامیه را می‌داد. کاغذ اخبار ماه ذیقعده و ذیحجه ۱۲۵۲ ھ.ق. سرلوحه‌ی دو نسخه‌ی قدیمی‌تر ذیقعده و ذیحجه ۱۲۵۲ شامل تصویر دو شیر و خورشید و شمشیر که در برابر هم قرار گرفته‌اند و تاج شاهی میان آن‌ها است. در سه شماره‌ی بعدی اما این سرلوحه تنها به شکل یک شیر و خورشید و شمشیر با برخی تغییرات در هر نسخه دیده می‌شود. عناوین و سرتیترها به خط رقاع و متن کلی روزنامه به خط نستعلیق است. صفحه‌ی اصلی که شامل تاریخ روزنامه و سرلوحه است به اخبار ممالک شرقی و صفحه‌ی مقابل به اخبار ممالک غربی اختصاص داده شده. سرلوحه‌ی ماه ذیقعده ۱۲۵۲ ھ.ق. سرلوحه‌ی ماه ذیحجه ۱۲۵۲ ھ.ق. سرلوحه‌ی ماه صفر ۱۲۵۳ ھ.ق سرلوحه‌ی ماه ربیع الثانی ۱۲۵۳ ھ.ق. سرلوحه‌ی ماه جمادی الاولی ۱۲۵۳ ھ.ق پانویس‌ها: ۱. در واقع این نشریه فاقد نام است اما به جهت تکرار عنوان کاغذ اخبار در منابع مختلف، در اینجا نیز از همین نام استفاده شده. ۲. نگاه کنید به مقاله‌ی محمد گلبن با عنوان "لغت روزنامه و نخستین روزنامهٔ چاپی فارسی در ایران" در مجله‌ی "بررسی‌های تاریخی"، شمارهٔ ۵، سال ۵، ۱۳۴۹، صفحه ۷۸. ۳. واژهٔ "روزنامه" شباهت‌هایی به واژهٔ "ژورنال"‌ در برخی زبان‌های اروپایی مانند فرانسه و انگلیسی دارد که در آن‌ها نیز به هم به عنوان نشریهٔ ادواری و هم به عنوان یادداشت‌های روزانه استفاده می‌شود. ۴. در مقاله‌ای (روزنامه کاوه، ۲۸ آذر ۱۲۹۰) به قلم سید حسن تقی‌زاده و از قول آلبرت هوتوم-شیندلر (۱۸۴۶-۱۹۱۶ م.) کتابی ذکر شده به نام "فتح‌نامه" نوشته‌ی میرزا ابوالقاسم قایم مقام که در سال ۱۲۳۳ توسط آقا زین العابدین تبریزی چاپ شد. به نقل از هوتوم-شیندلر:‌ "این کتاب نخستین کتابی بود که در ایران بحروف عربی مطبوع شد". برخی پژوهشگران از جمله، الیمپیادا پاولونا شچگلوا و اولریش مارزُلف بر این باورند که کتابی با این عنوان احتمالاً هرگز چاپ نشده و منظور از "فتح‌نامه" همان کتاب "جهادیه" بوده‌است. ۵. عیناً از روی انجامه‌ی کتاب. بر پایه‌ٔ پژوهش‌های انجام شده توسط ‌نگارنده این قرآن قدیمی‌ترین قرآن چاپ سنگی در یک کشور مسلمان است. نگاه کنید به مقاله‌ی علی بوذری با عنوان "نخستین کتاب چاپ سنگی در ایران (قرآن، تبریز ۱۲۴۹ق)" در مجله‌ی "نامه بهارستان"، بهار و تابستان ۱۳۹۰، سال دوازدهم - شماره ۱۸ و ۱۹، صفحه ۳۶۷ تا۳۷۰. ۶. نگاه کنید به مقاله‌ی بهمن امیرحسینی با عنوان "سه شماره‌ی دیگر از روزنامه‌ی کاغذ اخبار پیدا شد" در مجله‌ی "ره‌آورد"، شماره ۱۲۳ ، تابستان ۱۳۹۷، صفحه ۱۱۵ تا ۱۲۲. ۷. نگاه کنید به مقاله‌های علی مشیری با عنوان "اولین روزنامهٔ ایرانی" در مجله‌ی "سخن"، دوره ۱۴، شماره ۶، دی ۱۳۴۲، صفحه ۶۰۹ تا ۶۱۱. و "اولین روزنامه در ایران (که فقط دو شماره از آن تا کنون دیده شده‌است)" در مجله‌ی "خواندنیها"، سال ۲۴، شماره ۲۹، دی ۱۳۴۲، صفحه ۲۵ تا ۴۶.
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونی‌های آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالش‌های پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته می‌شود. صاحب‌نظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویه‌های مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداخته‌اند که بمرور در وبسایت بی‌بی‌سی فارسی منتشر می‌شوند. در این مجموعه، رسم‌الخط، نقطه‌گذاری و نگارش نویسندگان حفظ شده‌اند.
'کاغذ اخبار'؛ سرگذشت اولین روزنامه‌ی ایران
او امسال به همراه اردال ارنيزجان نوازنده ترک در چندين شهر اروپا و آمريکای شمالی کنسرت دونوازی اجرا کرد که آخرين اجرای آن در روز ۲۹ اکتبر در شهر تورنتو بود. به همين مناسبت با او به گفت و گو نشستيم. در مورد تور اخيری که به آمريکای شمالی داشتيد و کنسرتی که اجرا خواهيد کرد، کمی توضيح بدهيد: کنسرتی که اجرا خواهم کرد، کنسرتی دو نوازی است به همراه نوازنده ترک اردال ارنيزجان که سازی ترکی به نام " بالامان" می نوازد. البته در زبان ترکی به اين ساز "ساز" می گويند اما ما در فارسی آن را به نام بالامان می شناسيم. من و اردال ارنيزجان يک آلبوم با هم ضبط کرديم و بعد تصميم گرفتيم که با هم اين تور را همراهی کنيم.يک قسمت از اين تور در اروپا بود. اين قسمت آمريکای شمالی آن است. شما در آلبوم های "غزل" با يک موسيقی دان هندی و در اين آلبوم اخير با يک موسيقيدان ترک همکاری کرديد. ممکن است علت کار کردن با موسيقيدانان غير ايرانی را توضيح دهيد؟ اين بخشی از کار من است که علاقه دارم با موسيقدانانی که از فرهنگ های ديگر هستند همکاری بکنم. مثلا همان طور که شما هم گفتيد با يک نوازنده از شمال هند به اسم شجاعت حسين خان فعاليت داشتم آن هم چند سال مداوم و چهار آلبوم با هم داريم و تا به حال چندين تور با هم رفته ايم. با نوازندگانی که موسيقی کلاسيک غرب را هم کار می کنند، کار کرده ام. من اعتقاد دارم که اين کار اولا باعث می شود موسيقی ايرانی به کسانی که موسيقی ايرانی را نمی شناسند و به کنسرت موسيقی ايرانی نمی آيند، معرفی بشود ثانيا بايد توجه داشت که در دنيايی که ما امروز زندگی می کنيم موسيقی يک علم شخصی نيست و به مملکتی خاص بستگی ندارد. کما اينکه قبل از اين هم نبوده اما اکنون باب تر است که مردم از فرهنگ همديگر بيشتر بدانند و با هم بيشتر ارتباط داشته باشند و من فکر می کنم اين هم قسمتی از همان طرز فکر است. درسی که شما در موسيقی غرب خوانديد چه کمکی به کار شما در موسيقی ايرانی کرد؟ خب اين کمک می کند که آدم زبان ديگری را ياد بگيرد و زبانی که شخص ياد می گيرد درکاری که انجام می دهد موثر خواهد بود. ممکن شما در باره استفاده از آواز در موسيقی خود توضيح بدهيد؟ من کمتر از آواز در کارم استفاده کردم. بيشتر دوست داشتم که کار سازی انجام دهم فقط در مرحله های خاصی در کارم با خواننده هم کار کردم که ترجيح اول من نبوده است. فکر می کنم که به موسيقی سازی در فرهنگ ما کمتر توجه شده بنا به مسائل فرهنگی و من دوست دارم بيشتر روی موسيقی سازی کار کنم و آن را ارائه بدهم. آيا شما در اجراهای خود بيشتر بداهه نوازی می کنيد يا از موسيقی نوشته استفاده ميکنيد؟بستگی به پروژه ای دارد که در دست است. بعضی ها مثل برنامه ای که در تورنتو اجرا شد بيشتر بداهه است ولی اگر با گروه کار بشود قسمت های بداهه کمتر است و بايد قسمت های ساخته شده ای هم باشد. در واقع اجرای اصلی تلفيقی از اين دو می شود. اين در حالی است که با موسيقی دان های غربی بايد بيشتر از موسيقی نوشته استفاده کرد چرا که فرهنگ بداهه در غرب تاثير زيادی ندارد. موسيقی در غرب به صورت نوشتاری آموزش داده می شود و همان طور هم اجرا می شود. بنا بر اين با آنها کمتر می شود بداهه نوازی کرد. در باره سفر خود به غرب، فراگرفتن موسيقی غربی و بعد بازگشت به ايران توضيح بدهيد؟ البته يک قسمت آن شخصی است؛ من علاقه داشتم که نوعی زندگی را تجربه کنم و چيز هايی را ياد بگيرم . اين تجربه در برهه ای از زندگی من صورت گرفت و گذشت. الان از نظر من دليلی ندارد که من خارج زندگی بکنم. علی الخصوص اکنون که نسل سوم موسيقی دان های ما بيشتر علاقه دارند که چيز های جديد را تجربه کنند و از عواملی که در همه جای دنيا وجود دارد بهره بگيرند. برای همين من تصور کردم در اين مرحله خاص من در صورتی که در ايران زندگی کنم می توانم تاثير گذار باشم و به نسل جوان کمک بکنم. خدمات
کيهان کلهر برای علاقه مندان موسيقی ايرانی نامی آشنا است. اين نوازنده چيره دست کمانچه، علاوه بر تسلط بر موسيقی سنتی ايرانی و کار کردن با استادانی چون محمدرضا شجريان، شهرام ناظری و حسين عليزاده، در دانشگاه کارلتون اتاوا نيز موسيقی غربی خوانده است و آلبوم های چهارگانه "غزل" را به همراه موسيقی دان هندی شجاعت حسين خان در نيويورک ضبط کرده است.
موسیقی یک زبان جهانی است: گفتگو با کیهان کلهر
مخصوصا که دور و بریهام که اصلا فوتبالی هم نبودن خیلی ذوق زده بودن از اینکه گلی وارد دروازه ایران نشد ... اما بعد از نیمه بازم همون وآش و همون کاسه و من زدم بیرون... سوار اولین تاکسی سرراهم می شم... یه پسری با تیپ مذهبی ... با سرعت می رونه... ساعت رو از من می پرسه... فکر می کنم نگران نیمه دومه که الان می خواد شروع بشه... می گه نه بابا... " یه قرارداد شش هفت میلیونی دارم" چیکارمی کنید مگه؟ فامیلش آقای جعفریه می گه:" مهندسی کامپیوتر خوندم، اما از سیزده سالگی وارد بازار کار شدم، الان هم توی یک شرکت تبلیغاتی کار می کنم، اگر این قرارداد رو در این لحظه از دست بدم خیلی برام بد می شه" فلکه سراب – خیابان سعدی نیمه دوم شروع شده، خیابونها از اون چیزی که فکر می کردم خلوت تره، اما تلویزیون فروشی ها تلویزیون های صفحه تخت بزرگشون رو با سخاوت به سمت عابران خیابان در پشت ویترین مغازه ها گذاشتن و تعدادی هم دارن نگاه می کنن... آخ گل اول رو می خوریم...اینجا هم که خبری نیست... می رم تا بقیه شهر رو گشتی بزنم... یه تاکسی نگه می داره، یه خانمی پیاده می شه... می بینم یه خانمی پشت فرمون نشسته... راننده تاکسیه... می گم خانم منو می برید تا یه جایی... می گه دربست... می گم منم دربست مخلص محبت شمام... درو باز می کنم و در صندلی عقب می شینم... لبخند می زنه می گه چرا جلو ننشستی. خنده ام می گیره ، واقعا هم این که دیگه خانمه ، چه اشکالی داره... از خدا خواسته می یام می شینم پیشش. و حاصل مکالمه پانزده دقیقه ای ما این می شه. "خانم محمد زاده هستم، شوهرم راننده تاکسی بود، وضعمون بد نبود، یه روز سال هفتاد وهشت سه نفر سوار ماشین شوهرم شدند، اون رو بردن بیرون شهر، همونجا ماشین و پولهاشو دزدیدن و ده ضربه چاقو بهش زدن، ماشین بعد از سه روز پیدا شد، مجرمان تا امروز پیدا نشدند، شوهرم تا حالا مریضه، من مجبور شدم کار کنم، اولین زنی بودم در مشهد که شغل رانندگی رو به صورت رسمی آغاز کردم، یعنی اینکه برای سرویس مدارس کار می کردم، بعد کم کم کار توسعه پیدا کرد. حالا برای یه تاکسی تلفنی کار می کنم." می پرسم حالا راضی هستید؟ " راضی؟! نمی دونم...هیچ چیز در زندگی به من لطمه نزد...مریضی شوهرم.فقر خودم و بچه هام...اما بزرگترین ضربه زندگیم وقتی بود که دخترشانزده ساله ام رو به عقد یه جوون درآوردم و بعد طرف معتاد از آب در آمد این موضوع کمر منو شکست... خیلی شکسته تر و خسته تر از همیشه هستم." می بخشید خیلی بی ربطه با این همه مشکل این سوال ولی نظرتون در مورد فوتبال چیه ؟ " دوست دارم، فوتبال هیجان و شادی داره، اگر غم دخترم نبود ازش لذت می بردم، حتی با باختن چون پرتغال کجا ایران کجا، اما حالا برام فرقی نمی کنه.باختهای دیگه زندگی به مراتب از این چیزها دردناک تره." پیاده می شم... به سلامتی خبردار می شم گل دوم رو هم خوردیم... خیابون خلوت و ساکت و بی روح بدون هیچ آدمی ... البته سبز پوشان نیروی انتظامی در گوشه و کنار به چشم می خورن. کنار یه بوتیک دوتا دختر خانم با خانمی که به نظر می یاد مادرشون باشه دارن کفش تابستونی انتخاب می کنن... خنده ام می گیره . می گم سلام شما چطور وسط بازی فوتبال اینقدر خونسرد هستید که اومدید خرید؟ و حاصلش می شه این حرفها. " اسم من مریم واحدیه. من عمه نیکبخت واحدی ام. نیکبخت بچه مشهده. خیلی ذوق داشتیم که داره می ره جام جهانی. اما مصدومیتش حال همه فامیل رو گرفت. دیگه حوصله نداریم بشینیم فوتبال نگاه کنیم. البته برامون مهمه که نتیجه چی می شه ولی نمی تونیم همش حرص بخوریم و حس کنیم جای نیکبخت تو زمین خالیه. شما خودتون اگه یه ملی پوش می داشتین حس و حال ما رو می فهمیدین." تهمینه دختر عمه خوشگل نیکبخت هم میگه:" البته خیلی خوب شد پسر دایی نرفت. این باخت ها براش خاطرات بدی می شدن. اون جوونه فرصت زیاد داره تو زندگیش. می تونه دفعات بعدی باز بره و ان شاء الله پیروز برگردیم دفعه های بعد" و من هاج و واج از اینهمه داستان رنگارنگ ... دیگه تحمل ثبت اینهمه مطلب متنوع رو در ذهنم ندارم. تاکسی می گیرم. می یام خونه و برای شما می نویسم. به قول بچه های امروزی تعجب انگیزناکه نه؟ خدمات
اگر چه در نیمه اول که من دیدم بیشتر مدت یه نیمه زمین کاملا خالی بود، اگرچه تو نیم ساعت اول هفت تا کرنر نثار دروازه ایران شد، اگرچه دقیقه نهم آرزو کردم کاش علی دایی کله اش رو به جواد نکونام قرض داده بود تا اون توپ قشنگ رو گل می کرد و هزار تا اگرچه دیگه ولی بازهم نیمه اول بهم خیلی خوش گذشت...
مسابقه ای دیگر، ماجراهایی دیگر
در نخستين سال های پس از انقلاب 1357 و در شرايطی که حاکميت جمهوری اسلامی هنوز به طور کامل استقرار نيافته و تمامی قدرت را در اختيار نگرفته بود، در فضای آزاد آن سال ها، تقريبا تمامی گروه ها، سازمان ها و احزاب، جز هواداران سلطنت و رژيم پيشين، به رغم وجود مشکلاتی، از آزادی فعاليت و بيان ديدگاه ها و تحليل های خود و نيز معرفی نامزد در انتخابات برخوردار بودند. با اين همه، ديری نپاييد که با سقوط دولت موقت، هواداران ايده حکومت اسلامی تحت فرمان ولايت فقيه، به رهبری روحانيون و در راس همه آنان، آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی در خيزی همه جانبه برای کسب تمامی قدرت، بسياری از احزاب و سازمان های سياسی غير قانونی شناخته شدند و رهبران و اعضای آنان بازداشت و به سال ها زندان يا اعدام محکوم شدند. تشکيل حزب، به رغم مخالفت با تحزب با وجود اين، حتی روحانيون نيز از تاثيرات هيجانات همان روزهای پر شور فعاليت و تکثر بی سابقه مطبوعات و احزاب برکنار نماندند و اين ضرورت را خيلی زود دريافتند که برای حضور موثر در عرصه قدرت، چاره ای جز سازماندهی خود و حرکت منسجم در قالب يک حزب ندارند. به اين ترتيب، حزب جمهوری اسلامی در 29 بهمن ماه سال 1357 از سوی محمد بهشتی، عبدالکريم موسوی اردبيلی، محمد جواد باهنر، علی خامنه ای و اکبر هاشمی رفسنجانی، که هر پنج تن روحانی بودند، اعلام موجوديت کرد. به دنبال سرکوب گسترده احزاب مخالف و منتقد، از سال 1362، حزب جمهوری اسلامی تنها حزب رسمی و قانونی نسبتا فراگير در کشور بود. اگر چه گروه ها و سازمان های کوچک تر هوادار حاکميت نيز در اين سال ها فعال بودند، اما فعاليت حزبی و سازمان يافته هيچ يک از آنان چندان عمده تلقی نشده است. با اين حال، حتی حزب جمهوری اسلامی نيز، هم به دليل بالا گرفتن اختلافات درونی و هم به دليل رويکرد در مجموع منفی کليت حاکميت به مساله تحزب، با فرمان آيت الله خمينی در سال 1367 منحل اعلام شد. در پی انحلال حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانيت مبارز تهران و جمعيت موتلفه اسلامی، که نزديک به دو دهه بعد نامش را به حزب موتلفه اسلامی تغيير داد، دو وارث اصلی حزب جمهوری اسلامی شدند. از انحلال حزب واحد تا تعدد احزاب ادامه اختلاف نظرها و آنچه بيمناکی آيت الله خمينی از تجمع يکپارچه قدرت در دست راستگرايانی خوانده شده که هر دو تشکل فوق را در اختيار داشتند، باعث شد که رهبر پيشين جمهوری اسلامی، همچنين با انشعاب در جامعه روحانيت مبارز تهران و تاسيس مجمع روحانيون مبارز تهران، که در برگيرنده طيف چپگرای روحانيون بود، موافقت کند. هرچند دو تشکل روحانی جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز، اصلی ترين تشکل های موجود علنی در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی بوده اند، اما اين دو تشکل هرگز از خود به عنوان حزب يا يک سازمان سياسی ياد نکرده و در واقع نقشی به مراتب فراتر از يک حزب را برای خود قائل بوده اند. دو تشکل، به رغم اختلاف نظر در برخی مبانی و يا جزييات، در اين تلقی مشترک بوده اند که بايد نقشی به گفته خود فراجناحی ايفا کنند و سمت ارشاد و هدايت ديگر احزاب، گروه ها و به طور کلی حکومت و جامعه را بر عهده داشته باشند؛ اگرچه به ويژه به دليل رقابت و نيز حضور در عرصه قدرت و درگير شدن در مسايل خرد و کلان اجرايی، چنين باوری همواره به چالش کشيده شده است. با اين انشعاب، عملا راه برای ايجاد تشکل های تازه تر باز شد، هر چند چنين اتفاقی در عمل تا انتخابات پنجمين دوره مجلس شورای اسلامی به طول انجاميد. تشکيل حزب کارگزاران سازندگی، به رغم واکنش تند محافظه کاران در سايه حمايـت اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس جمهوری وقت ممکن شد. پس از آن، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی دور تازه ای از فعاليت های خود را آغاز کرد و در جريان انتخابات دوم خرداد 1376، نيروهای هوادار محمد خاتمی توانستند از سازماندهی بيشتری برخوردار شوند. دوم خرداد؛ نقطه عطفی برای احزاب پس از دوم خرداد و در فضای نسبتا بازتری که ايجاد شده بود، تشکل ها و احزاب جديد و بسياری در هر دو جناح درون حاکميت شکل گرفتند و يا به طور محسوسی بر دامنه فعاليت های خود افزودند که از جمله آنها می توان به جبهه مشارکت ايران اسلامی، حزب اسلامی کار، حزب همبستگی ايران اسلامی، حزب مردم سالاری در جناح اصلاح طلب و جامعه اسلامی مهندسين، ائتلاف خط امام و رهبری و ائتلاف آبادگران در جناح محافظه کار اشاره کرد. در واقع، پس از دوم خرداد 1376 بود که مساله تحزب و عملکرد حزبی برای حضور در قدرت، در هر دو جناح درون حاکميت ديگر بار مورد توجه قرار گرفت. در اين ميان، احزابی که در ائتلاف با يکديگر جبهه دوم خرداد را تشکيل داده بودند، توانستند برخلاف رويه رايج، در انتخابات ششمين دوره مجلس شورای اسلامی و هشتمين دوره انتخابات رياست جمهوری، نقشی موثر و عمده در فراخواندن مردم به انتخابات و ترغيب آنان در برگزيدن نامزدهای مورد حمايت خود ايفا کنند. چنين روندی، در دومين دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا و هفتمين دوره مجلس شورای اسلامی، به سود ائتلافی تازه تاسيس به نام آبادگران، از جناح محافظه کار روی داد و تقريبا تمامی نامزدهای مورد حمايت اين گروه توانستند به شوراها و مجلس راه يابند. با وجود اين، آيا می توان چنين امری را به معنای آن دانست که در انتخابات سال های اخير، اين احزاب و گروه های سياسی بوده اند که توانسته اند با پيشبرد برنامه های حزبی و در رقابت با يکديگر، آرای مردم را از آن خود کنند و يا اينکه عوامل ديگری در شکل گيری نتايج انتخابات و تعيين مناسبات قدرت در جمهوری اسلامی موثر بوده اند؟ بر اساس آمارها، در حال حاضر ده ها حزب، جمعيت، گروه، انجمن و تشکل کوچک و بزرگ در جمهوری اسلامی پروانه فعاليت دارند. افزايش تعداد اين گروه ها از سال 1376 به اين سو، آن چنان بوده است که به تاسيس يک نهاد صنفی مخصوص احزاب، به نام خانه احزاب ايران منجر شده است. بنا بر آنچه خانه احزاب ايران اعلام کرده، در حال حاضر، 38 حزب سياسی، 21 جمعيت و 31 انجمن عضو اين نهاد هستند، اما به نظر نمی رسد که متناسب با اين رشد عددی و کمی، ساختارها، شعبات و يا حتی اعضای اين گروه ها نيز در سراسر کشور رشد يافته و موجب شده باشد حزب، به عنوان پايه و واحد زندگی سياسی جامعه به رسميت شناخته شود. به طور کلی، با وجود آنکه رويکرد عمومی رهبران جمهوری اسلامی به تحزب و آزادی فعاليت احزاب سياسی، به ويژه احزاب منتقد حاکميت مثبت نبوده است، با اين حال، در سال های اخير، اين تشکل ها و گروه ها کوشيده اند در چارچوب های موجود، نقش احزاب سياسی را بازی کنند. زمانی برای افزايش تحرک با اين حال، برگزاری انتخابات، مهم ترين مقطع زمانی برای تشديد فعاليت های حزبی در جمهوری اسلامی بوده است، به گونه ای که در فرآيندی متداول، در آستانه هر انتخابات، تشکل ها و ائتلاف های نوظهوری شکل گرفته اند که فعاليت آنان تنها تا برگزاری انتخابات ادامه داشته و پس از آن عملا فقط به يک نام بدل شده اند. اکنون نيز ايجاد دفاتر ثابت و موقت در نقاط مختلف، از جمله شهرهای بزرگ در قالب ستادهای انتخاباتی، برگزاری جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ، پخش تراکت ها و پوسترهای تبليغاتی و اقداماتی از اين دست در آستانه نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری، چهره ای به کوچه و خيابان بخشيده که بر حضور و فعاليت احزاب و گروه های سياسی مختلف تاکيد می کند. احزاب، گروه ها و ائتلاف های موجود، که با مانع قانونی برای فعاليت روبه رو نيستند، از چند ماه پيش اقدامات و فعاليت های انتخاباتی خود را آغاز کرده اند و هر يک با حمايت از يک نامزد در پی پيروزی در اين انتخابات هستند و برخی نيز بر اين نکته تاکيد می کنند که رقابت گروه های سياسی، حتی در سطحی محدود نيز می تواند به نوبه خود موجب گسترش ميدان رقابت و در نتيجه، افزايش تاثير گذاری احزاب و تشکل های سياسی چه در ساختار قدرت و چه در تشويق مردم به شرکت در انتخابات شود. هرچند گروهی ديگر با استناد به تحولات و نتايج رويدادهای سال های اخير، در مجموع نقشی اندک برای احزاب و گروه های سياسی در تعيين سرنوشت انتخابات و تاثير گذاری بر ساختار قدرت در جمهوری اسلامی قايل شده اند. به هر روی، با برگزاری هر انتخابات، احزاب و گروه های سياسی بر شدت فعاليت ها و تحرک های خود به طور معناداری افزوده اند، اما اکنون اين سوال مطرح است که آيا تشکل ها و ائتلاف های پرسابقه و يا نوظهور، پس از برگزاری انتخابات همچنان در عرصه زندگی سياسی حضوری پر رنگ خواهند داشت و يا در ادامه سنتی رايج، تا انتخاباتی ديگر به حاشيه خواهند رفت. خدمات
هرچند نظام جمهوری اسلامی، نظامی چند "حزبی"، در معنای متعارف آن و به گونه ای که اين اصطلاح در کشورهای دمکراتيک معنا می شود نيست، با اين همه، وجود و فعاليت چند حزب، سازمان و تشکل سياسی عمده در کنار احزاب، گروه ها، تشکل ها و ائتلاف های موسمی فراوانی که به ويژه در آستانه هر انتخابات پديدار می شوند، بررسی نقش اين احزاب و گروه ها را در ساختار سياسی و رخدادهايی نظير انتخابات ممکن می سازد.
نقش و جايگاه احزاب در انتخابات و ساختار جمهوری اسلامی