text
stringlengths
300
261k
شبکه‌های اجتماعی،هوموفیلی و اگزیستانسیالیم مساله آزادی به عنوان یکی از مباحث مرکزی فلسفه همواره مورد توجه بوده است. این که آزادی چیست و چه عواملی آن را محدود میکنند و از همه مهمتر رهایی از اسارت هایی که نامریی اند و تک تک افراد جامعه را دربند کرده‌اند بدون آن که خود بدانند در مجموع مسایل جالبی هستند که تا حد زیادی می‌تواند روشنگر باشد چرا که فهم آزادی کلید فهم موقعیت خود در جهان،شهامت، تعقل بشر ومسیولیت اجتماعی اوست.آن چه در این جا بررسی می‌شود به طور خاص به پدیده‌ی نسبتا نوظهور "رسانه" اشاره دارد و تاثیراتی که این پدیده بر زندگی انسان مدرن و آزادی او دارد. رسانه به طور کلی به تمامی وسایل ارتباط جمعی اطلاق می‌شود که به گسترش اطلاعات، اخبار و ایدویولوژی‌ها اقدام می‌کنند و شکل‌های اولیه آن روزنامه‌ها و رادیو تلویزیون بود. اما با ابداع شبکه جهانی اینترنت و عمومی شدن آن پدیده‌ی جدیدی شکل گرفت که از لحاظ ساختار تفاوت‌های زیادی با رسانه‌های قبلی داشت. این پدیده جدید شبکه‌های اجتماعی بود که بر خلاف انواع گذشته شباهت بیشتری به یک محیط اجتماعی داشت زیرا افراد در آن می‌توانستند فعال باشند و حق انتخاب‌های بیشتری هم پیش رو داشتند. با وجود تمامی نقاط قوتی که شبکه‌های اجتماعی دارند نقاط ضعفی هم متوجه آن‌ها است. به طور کلی این رسانه جدید دارای ویژگی‌های ساختاری منحصر بفردی است که آگاهی از تاثرات منفی آن را دشوار می‌سازد. نحوه تصمیم گیری و عوامل موثر بر آن و رفتار کاربران در شبکه‌های اجتماعی باز هم مساله میزان واقعی بودن انتخاب‌ها و آزادی را مطرح می‌کند. اما قبل از آن بهتر است تکلیف خود را با آزادی و معنای آن مشخص کنیم.آزادی: مساله اصلیآزادی از معنای فردی (و قدری فلسفی‌تر) گرفته تا آزادی به معنای اجتماعی آن (یعنی دست به انتخاب زدن در یک چارچوب فرهنگی و اجتماعی خاص) به شدت به هم وابسته و یک طیف را تشکیل می‌دهند. تقریبا همه بر این باوریم که آزادی اراده فردی تا حدی تحت تاثیر محیط هست، حداقل این تاثیر از طریق تغییر تمایلات افراد و ترجیحاتشان در انتخاب‌ها قابل مشاهده است. اما همواره این سوال به ذهن می‌رسد که تاثیر محیط تا چه حد است و آیا اینکه اگر ما تحت تاثیر محیط قرار بگیریم محدودیتی در آزادی انتخابمان ایجاد می‌کند یا خیر. یا اصلا آزادی انتخاب بدون دانش و تاثیر از محیط معنا دارد. حتی اگر پا را فراتر بگذاریم و این سوال را از خود بپرسیم که چگونه می‌توانیم آزادی را با جبر فیزیکی آشتی دهیم به سوالات و تناقضات بزرگتری دچار می‌شویم. پس ابتدا قدری از دریچه دیدگاه علمی (که دید غالب دنیای مدرن است) در مساله آزادی را کند و کاو می‌کنیم.بعد از توسعه‌ی مکانیک نیوتونی اولین جرقه‌های این اندیشه بوجود آمد که اگر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم تحت کنترل قوانین معینی است که با داشتن شرایط حال، آینده آن را می‌توان به صورت قطعی تعیین کرد جایگاه اراده‌ی آدمی در این سیستم کجاست؟ این سوال هر روز تعداد بیشتری از فلاسفه را درگیر می‌کرد. مخصوصا این امر با موفقیت‌های مکانیک نیوتونی در عرصه مکانیک سماوی و دستگاه‌های مکانیکی هر روزه بیشتر تشدید می‌شد. این افکار در زمانه‌ی لاپلاس به اوج خود رسید طوری که لاپلاس ادعا کرد که می‌تواند آینده جهان را پیش بینی کند تنها اگر وقت کافی (برای محاسبات) به او دهیم.رویای جبر گرایی با ظهور مکانیک کوانتومی فروپاشید مکانیک کوانتومی بر خلاف مکانیک کلاسیک برخی از رفتار‌های ماده را تعین ناپذیر و تحت سیطره عدم قطعیت می‌دانست. این ناتوانی، عدم قطعیتی در اطلاعات ما و به خاطر ابزار‌ها نبود بلکه عدم قطعیتی در ذات خود طبیعت و ارتباط ما با آن بود که در مکانیک کوانتوم جلوه‌گر شد. فیزیکدانان بتدریج آموختند آنچه از طبیعت می‌توان دانست احتمال رخدادها و نه وقوع رخدادها به طور قطعی است. مکانیک کوانتوم برای اولین بار به برخی از فلاسفه اجازه داد مساله اختیار را در چارچوب این نظریه جدید توضیح دهند برخی مانند ادینگتون و بوهم بر این عقیده بودند که این عدم قطعیت دقیقا همان شکافی است که اختیار انسان را می‌توان در آن توجیه کرد، اما این تیوری‌ها رو به زوال نهادند دلیل آن هم روشن بود این نظریه‌ها هیچ توضیحی نمی‌دادند که چگونه آگاهی با اختیار از طریق مکانیسم‌های کوانتومی در ارتباط است. از طرفی اگر اختیار بر اساس یک عدم قطعیت کوانتومی باشد آن گاه اختیار بیشتر خاصیتی "تصادفی" دارد تا آن که وابسته به شرایط فرد باشد. به عبارتی در بهترین حالت مکانیک کوانتومی برای تصمیمات انسان روندی کاملا تصادفی پیش بینی می‌کند. همه‌ی این‌ها نشان دهنده آن بود که مسایل فلسفی در رابطه با اختیار هنوز کاملا مشخص نیستند چه رسد آن را در قالب نظریه‌ای علمی توجیه و قانونمند کرد.به نظر می‌رسید ارتباط ضعیفی بین نتایج نظریه کوانتوم و اختیار انسان وجود دارد یا در بهترین حالت هنوز نظریه کافی برای چنین ارتباطی توسعه نیافته است.قدم بعدی که باز هم مساله اختیار را در کانون توجه قرار داد تحولات انفجار گونه عصب شناسی در پایان قرن بیستم بود که تا به امروز هم ادامه داشته است.چالش برانگیز‌ترین آزمایشات مانند آزمایش لیبت نشان دادند که اختیار موضوعی جنبی و یکی از "ظهور" های فعالیت قشر مغزی بشر است.آن چه تا این جا با توجه به تحقیقات علمی مشخص است این است که علم به هر طریقی در صدد است که به ما نشان دهد که اراده آزاد توهمی بیش نیست از طرفی فلسفه هایی که به طور عمده در قرن حاضر انسان را تعریف می‌کنند اساس انسان را بر آزادی اراده او می‌گذارند(مانند هایدگر،سارتر و دیگران).چگونه می‌توان چنین تناقضی را بر طرف کرد؟ آیا نتیجه گیری منطقی از این بحث این است که انسان توهمی بیش نیست؟ما در صدد پاسخ دادن به این سوال نیستیم چرا که پاسخ به این پرسش نیازمند تحقیق و تفحص بیشتری است. اما می‌توان از طریق دیگری به این مساله و دغدغه نزدیک شد.جایگاه شبکه‌های اجتماعیبنجامین لیبت در گفتگویی به این امر اشاره کرد که مردم همیشه از بحث در مورد "اختیار" و "آزادی" سر باز می‌زدند. جالب است که چنین گلایه هایی را در مکتب‌های قاره‌ای هم میبینیم. سارتر انسان را محکوم به آزادی می‌دانست و با این جمله می‌خواست تاکید بیشتری بر مساله آزادی داشته باشد در حالی که همواره از طفره رفتن مردم از آزادی شان شکایت داشت.اما آن چه از همه جالب‌تر است و این جا بیشتر بررسی میکنیم به هم رسیدن این دو دیدگاه کاملا متفاوت در روش‌های جدید زندگی ما است. امروزه دیگر تا حد زیادی همه متوجه این قضیه شده‌اند که آزادی در مرکز توجه است. چگونه؟در تمام مدتی که فلاسفه در خواب بودند از هر دو سو ( هم جبهه‌ی تحقیقات علمی و فلسفه‌های تحلیلی از یک سو و هم قاره‌ای از سوی دیگر) مسایلی تغییر کردند.ایجاد شبکه‌های اجتماعی روی پلتفرم اینترنت ( Web 2 ٫ 0 ) برای اولین بار رفتار جامعه‌ی انسانی را (در اندازه‌ای محدود شده) به حوزه‌ای کشاند که قابل محاسبه‌تر بود. برای اولین بار می‌شد رفتار کاربران را تحت نظر داشت و به صورت آماری و ریاضی در طول زمان بررسی کرد.توسعه تیوری‌های جدید مانند شبکه‌های پیچیده و سیستم‌های پیچیده و افزایش قدرت محاسباتی کامپیوتر‌ها نشان داد که رفتار جمعی گروه‌های بشری بر خلاف تصور گذشتگان خیلی هم غیر قابل پیش بینی نیست. به عبارتی می‌توان الگو‌های منظمی از ان استخراج کرد.تمام این نتایج از دیدی سیاسی و اقتصادی فرصتی شگفت انگیز و عالی بود بنابراین بودجه‌های زیادی از سازمان‌های جاسوسی و امنیتی و همچنین بازار و شرکت‌ها برای توسعه بیشتر این ابزار‌ها و الگوریتم‌ها سرازیر شد.از طرف دیگر روشهای زندگی مردم در نیمه دوم قرن بیستم با ظهور بیشتر ابزار هایی که کارها را خودکار می‌کردند و نیز ظهور سیستم‌های اطلاعاتی و اینترنت بیش از پیش انسان را "یک جا نشین" کرد. شیوه‌های زندگی کارگری پس از انقلاب صنعتی هم حتی دگرگون شده و توسعه‌ی رسانه‌های جمعی ابزار‌های بیشتری برای پروپاگاندای سیاسی و کاپیتالیسم اقتصادی در اختیار سیاستمداران و سرمایه داران قرار داد این روند به گونه‌ای بود که در مدت زمان کوتاهی رسانه‌های جمعی به خصوص تلویزیون و ایستگاه‌های محلی و سایت‌های اینترنتی رشدی قارچ گونه در تمامی جهان یافتند. بسیاری از صاحبان چنین رسانه هایی خود سرمایه دارانی بودند که تا پیش از این فقط از طریق سرمایه ( capital ) بر توده‌ها حکم رانی میکردند به تدریج حوزه‌ی عمل خود را گسترش داده و به رسانه‌ها کشاندند. این رسانه فقط ابزاری برای تبلیغ مستقیم محصولات نظام سرمایه داری تا دور دست‌ترین نقاط جهان نبود بلکه "آگهی"های سیاسی برای تغییر جهت افکار عمومی در حوزه مسایل جهانی از جنگ گرفته تا سیاست‌های داخلی کشور‌ها بود.به این ترتیب سرمایه داران از طریق کنترل افکار مردم حتی جنگ را هم محلی برای سود دهی خود کردند.( Iraq for sale the war profiteers )تمامی این اتفاقات نسل جدیدی از روشنفکران دانشگاهی را ایجاد کرد که دغدغه اصلی آنان نقد رسانه بودند. اما نقد رسانه چه ارتباطی با آزادی فردی دارد؟به طور خلاصه می‌توان گفت بسیاری از این روشنفکران جدید بر این عقیده‌اند که رسانه‌های جمعی به نحوی افکار عمومی را شکل می‌دهند که حتی انتخاب‌های آنان را که پایه نظام دموکراسی است به تدریج بی معنا می‌سازد .به عبارتی آن چه بیش از همه دموکراسی را تهدید می‌کند فراموش کردن آزادی خود در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی است. تمامی این بدان معنا نیست که این سیاست/سرمایه داران از طریق نظامی توتالیتر و اعمال زور و فشار به دیکته کردن سیاست‌های خود بپردازند. بلکه برعکس، ایجاد توهمی از انتخاب‌های آزادانه برای فرد است در حالی که چنین انتخاب هایی واقعا وجود ندارد. به عبارتی دغدغه‌ی روشنفکران در چنین شرایطی اورولینی نیست بلکه هاکسلینی است. نیل پست من در کتاب Amusing Ourselves to death به همین نکته اشاره می‌کند.ما همواره 1984 اورول را می‌خوانیم و از این که در آمریکا به مشکلاتی که در کتاب به آن دچار نیستیم به خود می‌بالیم. اما این واقعیت مهم را فراموش کرده‌ایم که در کنار منظرگاه تیره‌ای که اورول برای ما ترسیم می‌کند منظرگاه دیگری هم هست که قدری پیچیده‌تر، قدری ناشناخته‌تر و به همان اندازه تیره (و چه بسا تیره‌تر) است. این منظرگاه توسط هاکسلی در کتاب Brave new world (دنیای قشنگ نو) معرفی شده است. اورول نسبت به جهانی هشدار می‌دهد که ما در آن تحت ستمی بیرونی مانند رژیمی دیکتاتوری یا پادشاهی خودکامه قرار گرفته‌ایم. اما هاکسلی نسبت به جهانی هشدار می‌دهد که هیچ رییس و قیمی مردم را از آزادی، بلوغ ذهنی و تاریخ شان محروم نکرده است اما مردم دلباخته ستمی که به آن‌ها میشوند شده‌اند! و شیفته‌ی تکنولوژی هایی که ظرفیت فکر کردنشان را پایین آورده است. اورول از جهانی می‌ترسید که درآن کتاب‌ها ممنوع شده‌اند اما هاکسلی جهانی را ترسیم می‌کند که دلیلی برای ممنوع کردن کتابی وجود ندارد چون کسی مشتاق نیست که آن‌ها را بخواند! اورول از جهانی واهمه دارد که حکومت منابع را از توده‌ها دریغ کرده و فقط در اختیار طبقه‌ی مرفه میگذارد، هاکسلی از موقعیتی میترسد که حکومت آنقدر امکانات در اختیار ما قرار می‌دهند که در نهایت منجر به انفعال و خود خواهی ما میشود. اورول می‌ترسید که حقیقت پنهان شود، هاکسلی میترسید که حقیقت در دریای ابتذالات غرق شود. اورول از جامعه‌ای در بند می‌ترسید اما هاکسلی از جامعه‌ای مبتذل می‌ترسید. و به طور خلاصه اورول از کنترل شدن مردم با درد می‌ترسید و هاکسلی از کنترل شدن مردم با لذت.در چنین حالتی مردم اطلاعات و تاثیرات خود را از رسانه‌ها می‌گیرند و زحمت خواندن به خود نمی‌دهند. مورد خاصی که در این جا قصد بررسی آن را داریم یکی از پیچیده‌ترین آن هاست. در شبکه‌های اجتماعی کنونی بیش از پیش توهم آزادی وجود دارد زیرا بر خلاف رسانه‌ی غالب دهه 80 (=تلویزیون) شما می‌توانید "انتخاب" کنید. در چنین شبکه هایی افرادی با قصد‌های مختلفی گرد هم می‌آیند هر کس در بیان عقیده، لایک‌ها و صفحاتی که قصد رفتن به آن‌ها را دارد آزاد است.کسی به خاطر پستی تحت پیگرد قرار نمی‌گیرد. اما چنین شبکه هایی بر خلاف ظاهر مسطحی ( flat ) که دارند(یعنی کاربران تصور می‌کنند به صورت مساوی به تمامی منابع و تاثیرات دسترسی دارند و همه‌ی شبکه در یک قدمی انتخاب‌های آن‌ها است) دارای ترجیحاتی برای کابران هستند. این شبکه‌ها نه تنها قابل پیش بینی بلکه قابل کنترل اند( barabassi albert complex networks ) یکی از ویژگی‌های این شبکه‌ها خاصیت هوموفیلی است. در این خاصیت گرافی که از افراد در یک شبکه شکل می‌گیرد شامل افرادی می‌شود که دارای تمایلات شبیه به هم هستند به این ترتیب خوشه هایی بر حسب "افراد" شکل میگیرد. به بیان ساده‌تر افراد در این خوشه‌ها در بسیاری از زمینه‌ها اتفاق نظر دارند.اما سوال مهمی که پیش می‌آید این است که این ترجیحات و نظرات تا چه حد مستقل صورت گرفته است؟آن چه رخ می‌دهد این است که فرد جذب یکی از این خوشه‌های هوموفیلی بر اساس زیر مجموعه‌ی کوچکی از علایق، ترجیحات و انتخاب هایش (از طریق لایک کامنت وغیره) می‌شود. آنچه در ادامه رخ می‌دهد "تصمیم گیری هایی پنهان" برای او از طریق این زیر شبکه است. در واقع برای هر چه بیشتر شبیه کردن فرد به سایرین در این زیر شبکه او را تحت تبلیغات و اثر گذاری‌های طولانی مدت قرار می‌دهند(یا می‌شود) تا سایر انتخاب‌های خود را با زیر شبکه تطبیق دهد. این "انتخاب‌های پنهان" اساس کارکرد یکی از بهترین الگوریتم‌های پیش بینی "فرد" در شبکه‌های اجتماعی است.( collaborative filtering ).که توسط سایت آمازون و نتفلیکس مورد استفاده قرار گرفته است.تمامی این اتفاقات بی خطر به نظر می‌رسد زیرا اولا کسی شکایتی در این مورد نکرده است و از طرفی چنین سیستم هایی به مردم برای یافتن هم نوعانشان کمک می‌کند. نقد مهمی که داگلاس راشکف به چنین سیستم هایی دارد :حذف "فرد" و بیشتر شبیه کردن او به یک "همنوع اجتماعی" و یک هدف براحتی در چنگ برای شرکت‌های تجاری می‌داند.چنین ادبیاتی آشناست.تمامی آن چه سارتر و اگزیستانسیالیسم در صدد بیان آن اند به نظر می‌رسد بیشتر از همیشه با آگاهی از عملکرد شبکه‌های اجتماعی ملموس می‌شوند.بشر همان انتخاب‌های اوست. ما با انتخاب‌های خود هر بار سرنوشت بشر را(این که چه چیز از دید ما درست یا غلط است) تعیین می‌کنیم. حتی کسی که تن به "انتخاب‌های پنهان" چنین سیستم هایی داده است یک انتخاب کرده است اما از دیدی اگزیستانسیالیستی او عصاره حقیقی بشر که آزادی است را فراموش کرده است. این که لازم نیست کسی که به طور مثال ریاضیات می‌خواند از طریق ساز وکاری مانند انتخاب‌های پنهان به سراغ ورزشی کم سر و صدا‌تر مثل شطرنج برود.او میتواند مثلا اسکی را "انتخاب" کند. باید مردم این را بدانند که هر فرد انسانی موجودی یکتاست(می تواند باشد و محکوم به آن است) و این نباید با تعلق به گروه‌ها در او کمرنگ شود. تمامی این شاید رویا باشد چرا که ساختار چنین شبکه هایی و بررسی‌های آماری نشان دهنده‌ی تمایلات افراد به همگروه‌ها و تشکیل چنین زیر شبکه‌های اجتماعی است. اما آگاهی از اگزیستانس بشر می‌تواند وضعیت را بهتر کند.بخش ناراحت کننده‌تر ماجرا این است که چنین پیش بینی هایی به ابزاری برای سرمایه داران برای هر چه به یوغ کشاندن توده‌ها و فروش هر چه بیشتر و بیشتر محصولاتشان است. هیچ چیز مانند روش هایی اینچنینی که روانشناسی جامعه را تا سطح محاسبه‌ای آماری برای بازار یابی بیشتر پایین می‌آورند دردناک نیست. به تعبیر راشکف ما نباید به جایی برسیم که ابزار هایمان برای ما تصمیم بگیرند یا آن تصمیم‌ها را(به خاطر بایاس موجود در تکنولوژی) معوج کنند. بلکه این ما باشیم که همیشه تصمیم نهایی را بگیریم حتی اگر این به آن معا باشد که برای مدتی آنلاین نباشیم. در این جا شاید بتوان بهتر انتقاد‌های هورکهایمر در کتاب "کسوف خرد" را درک کرد که از کمرنگ شدن آزادی در سرمایه داری مدرن خبر می‌داد:"خرد باوران تلاش کردند تا انسان را از اندیشه‌ی اسطوره‌ای دینی برهانند یا به قول نیچه خدا را بکشند اما موجبات پیدایی سلطه‌ای را فراهم آوردند که آزادی اکثریت انسان‌ها را هر چه بیشتر سلب کرد و با ایجاد الگو‌های رفتار، حتی آزادی انتخاب و سایر آزادی‌ها ی فردی را هم محدود‌تر ساخت".به عبارت بهتر می‌توان گفت شبکه‌های اجتماعی امروزه به عنوان پیشرفته‌ترین ابزار "صنعت فرهنگ" در جهت ایجاد توهم آزادی و یکسان سازی خواسته و نیازهای توده‌ها و ایجاد مطالبات مصنوعی برایشان پیشتاز تمامی ابزارهای رسانه‌ای است. به عبارتی "صنعت فرهنگ" به شکل شبکه‌های اجتماعی آن، در جهت دهی به ذوق و ترجیحات توده‌ها بهتر از هر ابزار رسانه‌ای دیگر عمل کرده است.نکته دیگر که در این رسانه هم به خوبی به چشم می‌خورد استاندارد سازی و ایجاد ابزار‌های متنوع جهت استاندارد کردن عمیق‌ترین تمایلات و نظرات اشخاص در مورد جهان پیرامون است.(در این مورد قبلا بحث شده است استاندارد سازی از طریق فرم‌ها لایک‌ها و دیگر استاندارد‌های موجود در شبکه‌های اجتماعی که متناظر با یک بایاس اند) و در نهایت نکته‌ای که در صنعت فرهنگ سازی اشاره مستقیمی به آن نشده است تبدیل کردن موجود انسانی از طریق این سیستم‌ها به عاملی است که تصمیماتی استاتیک وثابت در مورد وقایع دارد زیرا پیش فرض (یا بایاس) چنین سیستم هایی این است که نظرات توده‌ها در طول زمان عوض نخواهد شد این شاید موفقیت ابزار‌های قبلی در شکل دهی ثابت به افکار توده‌ها و از بین بردن تفکر انتقادی توسط آن‌ها باشد. بسیاری از الگوریتم‌های در این زمینه حتی نیازی به پیش فرض زمانی و تغییر عقاید افراد (به شکلی برعکس مانند پس گرفتن لایک یا نقض افکار قبلی) ندارند!!تاثیرات صنعت فرهنگ در اشکال مدرن آن مانند شبکه‌های اجتماعی حتی به طور مستقیم افراد را هدف بازار مصرف قرار نمی‌دهد بلکه با پیچیده‌تر شدن روابط بسیاری از آن‌ها را عاری از تبلیغات و مجانی( free and add - free ) می‌بینیم هدف صنعت فرهنگ در شکل مدرنش تبلیغات مستقیم کالا نیست بلکه این خود مخاطبان اند که کالا هستند!! به این معنا که افکار توده‌ها به نحوی شکل دهی،استاندارد سازی و یکسان(یا به عبارت بهتر دسته بندی شده‌تر) می‌شود که به کالاهایی آماده برای دیگر سیاست/سرمایه داران بدل می‌شوند.
شاد بودن از مد افتاده سلام چند روز پیش یهویی از سر بیکاری!!!تلویزیون روشن کردم با کنترل بی هدف مشغول عوض کردن کانال‌های چرند رسانه ملی شدم دیدم یکی از این کانال‌ها 3 یا 2 یادم نیست دیدم داره سریال طنز بزنگاه رضا عطاران نشون میده گفتم چه عجب یه سریال طنز خوب داره نشون میده تکراری هم بوده ولی باز هم از لیسانسه‌ها خیلی بهتر بود ولی همین که 5 دقیقه گذشت دیدم پیام‌های بازرگانی داره پخش میکنه صبر کردم پیام هم تموم شد ولی با تعجب دیدم برنامه بعدی شروع شد تازه متوجه شدم این فقط یک میان برنامه بود برای عوض شدن حال مخاطب!!!و شروع برنامه چرند بعدی البته این دیدگاه خودمه ب نظرم صداوسیما خیلی داره تلاش میکنه تا ملت افسرده و دیپرس حتی چند دقیق ایی هم که شده شاد نگه داره ولی رسانه ملی هم مثل اکثر مسولان کشور نمیدونه مشکل از کجاست یا میدونه کاری از دستش برنمیاد یک جمله میگم و این پست تمام میکنم.یک ضرب المثل کره ایی میگه: خردمندی برتر از شادی است.بله انسان خردمند و با فهم و شعور از درون شاد و خوشحال هست و لازم نیست با طنز و جوک و لمپنی و دورهمی و خندوانه اونا شاد کردو ...حکایت همچنان باقیست.آقایون مسولان مدیران مردم نیاز به فهم و شعور دارن مردم 20 سال پیش نیستن مردم 200 سال پیش هم نیستن .
محراب حسین زهی - بازدید سردار شیخی از نمایشگاه فناوری‌های فرهنگی به دعوت شرکت آدرینا بازدید سردار شیخی مدیر کل حفظ و نشر آثار دفاع مقدس استان تهران از نمایشگاه فناوری‌های فرهنگی به دعوت شرکت آدرینا جویان دانش و همراهی محراب حسین زهی مدیر عامل شرکت آدرینا جویان دانش.سردار شیخی در گفت و گو با سیناپرس:نباید فرهنگ اصیل و اسلامی ما به دست فراموشی سپرده شود و همواره نسبت به حفظ آن باید اقدامات موثری انجام داد حال میتوان گفت تجاری سازی صنایع فرهنگی کمک زیادی به حفظ آثار فرهنگی در مرزهای بیرونی می‌کند.سردار علی اصغر محسن شیخی، مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان تهران، در خلال بازدید از نخستین نمایشگاه فناوری و صنایع فرهنگی در گفتگو با خبرنگار سیناپرس با اشاره به اهمیت تجاری سازی فرهنگ گفت: ابتدا باید نسبت به برگزاری این نمایشگاه به مجموعه پارک ملی علوم و فناوری‌های نرم و صنایع فرهنگی تبریک بگویم. از آنجایی که یکی از اهداف شکوفایی اقتصادی کشور رهایی از اقتصاد نفتی است بنابراین باید دیگر داشته هایمان را هم ببینیم ، بنابراین یکی از راه هایی که می‌توان نسبت به آن خوش بین بود فرهنگ و صنایع فرهنگی است.وی افزود: ارتباط علم با صنعت را به خوبی می‌توان در این نمایشگاه مشاهده کرد. نکته دوم روز آمدی موضوع است گفتنی است تا کنون روش‌های مناسبی برای ارایه محصولات فرهنگی خود نداشتیم اما این نمایشگاه ثابت کرد که می‌توان با تقویت این شاخه گام مهمی در تجاری سازی فرهنگ برداشت.شیخی تاکید کرد: رسانه در این زمینه نقش مهمی دارد در حقیقت رسانه و خبرگزاری‌ها در انتقال فرهنگ نقش حیاتی دارند اگر بتوانیم جامعه خود را به جوامع بیرونی به زیبایی نمایش دهیم و اطلاع رسانی استانداردی کنیم میتوان گفت تمامی این زحمات به بار می‌نشیند.منبع سیناپرسمسولین حفظ و نشر آثار دفاع مقدس به همراه محراب حسین زهی مدیر عامل شرکت آدرینا جویان دانشبازدید سردار شیخی و سرهنگ سزاوار و همراهی محراب حسین زهی مدیر عامل شرکت آدرینا از نمایشگاه فناوری‌های فرهنگیبازدید سردار شیخی مدیرکل حفظ و نشر آثار استان تهرانبازدید سردار شیخی و سرهنگ سزاوار و همراهی محراب حسین زهی مدیر عامل شرکت آدرینا از نمایشگاه فناوری‌های فرهنگیمسولین حفظ و نشر آثار دفاع مقدس به همراه محراب حسین زهی مدیر عامل شرکت آدرینا جویان دانش
فرهنگ سازمانی اگیلوی و رفقا 72 سال پیش ، دیوید اگیلوی ، پدر علم تبلیغات ، شرکتی رو به دنیا آورد که حالا با 450 شعبه در 169 شهر مختلف ، یکی از 6 آژانس تبلیغاتی بزرگ در جهان به حساب میاد . از بین همه فاکتورهایی که باعث موفقیت این شرکت شده ، شاید مهم‌ترین عامل ، ارزش‌ها و ویژگی هایی باشه که آقای تبلیغاتچی ، رفته رفته تو دل این مجموعه کاشت . و احتمالا ریشه این ارزش‌ها به مدل فرهنگ سازمانی برمیگرده . مدلی که ترنس دیل و آلن کندی اون رو طراحی کردن و معتقد بودن در این بلبشو و رقابت شدید بین کسب و کارها و سازمان‌های مختلف ، شرکتی برنده بازی میشه که به فرهنگ‌ها و آداب رسوم مردم توجه کنه و به ارزش‌ها پایبند باشه . اگیلوی در کتاب مشهور و محشرش به اسم" اعترافات یک تبلیغاتچی" 20 ویژگی مهم شرکت خودش رو بیان میکنه. ogilvy & mather1 ) بعضی از کارمندان ما در جایی به جز این موسسه کار نکرده‌اند . تمام تلاش ما این است که محیط کار ، فضایی دلچسب و ایده آل داشته باشد و این نکته را سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده‌ایم . 2 ) با کارمند مثل یک انسان رفتار میکنیم . برای مثال اگر در خانواده با مشکلی رو به رو است یا با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند ، او را رها نمی‌کنیم. 3 ) تمام تلاش خود را به کار میگیریم که همه از استعداد هایشان نهایت بهره را ببرند و با صرف وقت و هزینه فراوان روی افراد سرمایه گذاری آموزشی می‌کنیم. 4 ) سیستم مدیریتی ما بر اصول دموکراسی استوار است . از کاغذ بازی و امر و نهی‌های بی مورد خبری نیست 5 ) به نیروهای اجرایی قدرت عمل زیادی می‌دهیم تا بدون قید وبند تصمیم بگیرند 6 ) برای انسان‌های خوش خلق ارزش فراوانی قایلیم . هر سال کسانی را که تخصص ، تعهد و نزاکت را یکجا داشته باشند ، به عنوان کارمندان نمونه معرفی میکنیم 7 ) طرفدار کسانی هستیم که در بحث‌های کاری و گفتگو با رقبا ، مشتری و مصرف کننده صادق باشند 8 ) آنهایی که سختکوش هستند و برای رسیدن به هدف از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند ، مورد توجه خاص قرار میگیرند . 9 ) از دغل کاری ، قلدربازی و زرنگی‌های نابجا بیزاریم 10 ) راه پیشرفت را برای همه هموار میکنیم و هیچ گونه تبعیضی قایل نمی‌شویم . همه از هر جنسیت ، نژاد و مذهب در نظر ما یکسان اند 11 ) از قوم و خویش پرستی پرهیز میکنیم.فقط صلاحیت وهمت افراد باعث ترقی آنان می‌شود 12 ) به مشتریانمان همان توصیه هایی را میکنیم که خودمان هم به کار می‌بندیم.چنین نیست که فقط به فکر منافع شخصی باشیم. 13 ) مشتریانمان از ما بهترین کیفیت تبلیغ را می‌خواهند ، به همین دلیل خلاقیت را سرلوحه برنامه‌های خود قرار میدهیم. 14 ) مرز بین غرور و لجبازی را به خوبی می‌شناسیم و از آدم‌های خودبزرگ بین فراری هستیم.هرگز از مشتریان خود حق انتخاب را سلب نمی‌کنیم. 15 ) بسیاری از مشتریان ما در چند کشور مختلف فعالیت می‌کنند.به آنان اطمینان میدهیم که کیفیت کار در همه جا عالی و یکسان خواهد بود.چون تمام شعبه‌های ما بر اساس یک فرهنگ بر اساس یک فرهنگ و بینش اداره می‌شوند. 16 ) اهمیت ویژه‌ای برای رازداری قایلیم.مشتریان از موسسه‌ای که اسرارشان را فاش می‌کند، بیزارند 17 ) در فضای کاری ما دوستی حاکم است . همه افراد باهم همکار و دوست هستند 18 ) در هر منطقه‌ای که فعالیت میکنیم ، به ویژگی‌های فرهنگی آن جامعه احترام میگذاریم و نیازهای خاص مشتریان آن حوزه را در نظر میگیریم. 19 ) در نگارش تمام گزارش‌ها ، راهکارها و مدارک ، خلاصه نویسی و استفاده از الفاظ ساده و رایج را مد نظر داریم . 20 ) یک عادت بد داریم : این که هیچ وقت از کارمان احساس رضایت کامل نمی‌کنیم . بدین ترتیب ، همیشه نیرویی مار را برآن میدارد که بیشتر تلاش کنیمبه نظر میاد فارغ از اینکه کسب و کار دیجیتالی داریم یا سنتی ، مدیر یک سازمان بزرگ با چند ده کارمند هستیم یا یک پیتزا فروشی وسط شهر ، حک کردن همچین ارزش‌ها و فرهنگ هایی روی اسکلت مجموعه مون میتونه تا حد زیادی موفقیت رو به ما نزدیک کنه ! البته به شرطی که تو اجرا ، یکی بود یکی نبود عمل نکنیم و ثابت قدم باشیم . اینکه چند درصد سازمان‌ها و شرکت‌های ایرانی به فرهنگ سازمانی و زوایای مختلفش مجهز هستن و اینکه چرا برای هر کدوم از این پارامترها یه مثال نقض در ایران میشه پیدا کرد هم بمونه برای بحث‌های مفصل‌تر بعدی .برای علاقه مندان :کتاب فرهنگ‌های سازمانی ترنس دیل و آلن کندیکتاب اعترافات یک تبلیغاتچی دیوید اگیلوی
جلوگیری از کودک آزاری یا سو استفاده جنسی در مدارس جلوگیری از کودک آزاری یا سو استفاده جنسی در مدارسمنبع: گپچهلینک مطلب: معلم‌ها چگونه می‌توانند از کودک آزاری یا سو استفاده جنسی در مدارس جلوگیری کنند؟اگر چه والدین بیشترین تاثیر را روی کودک دارند اما معلمان هم می‌توانند تاثیر زیادی بر بچه‌ها بگذارند و نقش مهمی در ایجاد امنیت برای کودکانی که در معرض خطر سو استفاده جنسی در منزل قرار دارند، ایفا کنند. اما سوالاتی از جمله: چگونه سوء استفاده جنسی را در دانش آموز تشخیص دهم؟ و یا اینکه چگونه می‌توانم به جلوگیری از وقوع حوادثی مانند سوء استفاده جنسی کمک کنم؟ ممکن است برای معلمان عزیز پیش آید.معلم می‌تواند با رعایت 7 روش زیر، از سوء استفاده جنسی از دانش آموز هایش پیشگیری کند:واقعیت هایی راجع به سو استفاده جنسی و کودک آزاریکودکان بیشتر از سمت کسانی مورد سوء استفاده جنسی قرار می‌گیرند که به آنها اعتماد دارند یا آنها را می‌شناسند نه غریبه‌ها. برخی بررسی‌ها نشان می‌دهند که حدود 90 % از موارد سوء استفاده جنسی از کودکان توسط فردی انجام شده که کودک او را می‌شناسد. در بسیاری از مواقع، سوء استفاده جنسی توسط فردی در خانواده یا فامیل خود کودک رخ می‌دهد. هیچ قالب مشخصی وجود ندارد که نشان دهد، کودکان با ویژگی‌های مشخص، بیشتر مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند. لذا سو استفاده جنسی در همه نژاد‌ها، قومیت‌ها، مذاهب، سطوح مختلف اجتماعی و اقتصادی و همه سنین دیده می‌شود. اگر فکر می‌کنید که در مدرسه شما امکان ندارد کودک آزاری اتفاق بیفتد، لازم است تجدید نظر کنید آمار‌های جهانی نشان می‌دهند 1 الی 5 نفر تا سن 18 سالگی مورد سوء استفاده جنسی قرار می‌گیرد. این اتفاق در هر جایی ممکن است رخ دهد.چگونگی رشد جنسی متناسب با سن دانش آموزان را بیاموزیدکودکان در سنین مختلف، رفتار‌های جنسی سالم و معمول خود را دارند که می‌توانند از خود بروز بدهند. باید بدانید چه رفتار هایی در هر سنی طبیعی و عادی است بدانید که سو استفاده جنسی صرفا بین یک کودک و یک بزرگسال نیست بلکه ممکن است بین خود کودکان هم اتفاق بیافتد. حواس تان به کودکانی که رفتار‌های جنسی ناسالم از خود نشان می‌دهند باشد تا این رفتار نا متعارف را با دیگر کودکان انجام ندهد.علایم هشدار دهنده را بشناسیدعلایم رفتاری و فیزیکی که بیان کننده آزار جنسی کودک هستند را بشناسید و مراقب آن‌ها باشید. حواستان به کودکی که امکان دارد مورد آزار جنسی قرار بگیرد، باشد.قوانینی برای جلوگیری از بروز کودک آزاری یا سو استفاده جنسی در مدرسه خود تعیین کنیدشما می‌توانید قوانینی برای ارتباط صحیح بین کودکان و بزرگسالان تعیین کنید تا بدین صورت خطر سوء استفاده جنسی یا کودک آزاری را کاهش دهید. همچنین می‌توانید برای پیشگیری از سو استفاده جنسی از کودکان، آموزش هایی برای کادر خود در نظر بگیرید.برای والدین آموزش هایی برای پیشگیری از کودک آزاری در نظر بگیریدبسیاری از والدین راجع به رفتار‌های جنسی سالم با کودکان خود صحبت نمی‌کنند. والدین را تشویق کنید تا راجع به رفتار‌های سالم و ناسالم جنسی در محیط مدرسه با کودک خود صحبت کنند.اگر مشکلی در مدرسه وجود دارد آن را مطرح کنیداحتمالا در فرودگاه عبارت "اگر چیز غیر عادی دیدید، اطلاع دهید" را زیاد شنیده‌اید. اگر همکار یا دانش آموزی رفتار هایی را از خود بروز می‌دهد که به آن‌ها مشکوک هستید، آن‌ها را مطرح کنید.اعتماد دانش آموزان را جلب کنیدبرخی از دانش آموزان کلاس شما ممکن است در خانه امنیت نداشته باشند. مهم نیست خانواده شان از نظر شما چگونه به نظر می‌رسند یا میزان درآمدشان چقدر است یا کجا زندگی می‌کنند ممکن است در بهترین شرایط هم کودک مورد سوء استفاده جنسی و کودک آزاری قرار بگیرند. بنابراین بین خود و دانش آموز هایتان اعتماد سازی کنید. اجازه دهید تا بدانند که اگر مشکلی در زندگی آن‌ها پیش بیاید می‌توانند با شما در مورد آن صحبت کنند. به آن‌ها تاکید کنید که رازداری باعث نمی‌شود که در امان بمانند. به صورت کلی کودکان چه مورد سوء استفاده جنسی قرار بگیرند چه نگیرند، از داشتن بزرگسالی در زندگی شان که بتوانند به آن اعتماد کنند احساس آرامش می‌کنند.اگر رابطه‌ی درستی بین والدین، سرپرستان و معلمین برقرار باشد آمار کودک آزاری و سو استفاده جنسی در مدارس کاهش می‌یابد.مشاوره آنلاین راجع به کودک آزاریبرای دریافت مشاوره آنلاین یا تلفنی راجع به کودک آزاری از طریق کلیک بر روی این لینک برای دریافت مشاوره اقدام کنید.
چه طور کودکان رو تشویق کنیم که زودتر حرف بزنند? 8 راه برای اینکه کودک شما به حرف بیفتهخیلی از شماها دوست دارین بدونین چه طور می‌تونین کودک خردسالتون رو تحریک کنین که بیشتر حرف بزنه، من به عنوان یک گفتار درمان چند تا نکته بهتون میگم. بیشتر بچه‌ها فقط به تشویق بیشتر احتیاج دارن تا بیشتر حرف بزنن. پس من میخوام از اصطلاحی که گفتار درمان‌ها می‌دونن استفاده کنم: "حیله‌های ارتباطی"راه‌های زیادی وجود داره که کودکتون رو وسوسه کنید که حرف بزنه. 8 راه وسوسه آمیز رو که در طول درمان مفید دیدم بهتون میگم.امیدوارم بعد از اینکه دیدین این راه‌ها تاثیر دارن، شما هم حیله هایی رو که پیدا میکنین با ما درمیون بذارین. 1 . خوراکی ای که کودک خیلی دوست داره بخورین بدون اینکه بهش بدین وقتی که کودک با غرغر کردن به نوعی اشاره میکنه از خوراکی میخواد، یک نمونه یا مدلی از درخواست کردن رو نشونش بدین، مثلا با دست نشان دادن یا گفتن یک کلمه یا عبارت کوتاه. مثلا اگر کودک با غرغر اشاره میکنه که آبنبات میخواد، صبر کنین ببینین آیا آبنبات رو با دست نشون میده ؟ اگر نه، به سادگی دستش رو بگیرین و کمک کنین که آبنبات رو نشون بده و بعد بهش آبنبات جایزه بدین. 2 . با چیزی که کودک دوست داره بازی کنین ولی با او بازی نکنین برای مثال اگر کودک نشون میده دوست داره با سگ اسباب بازی بازی کنه و میخواد تو بازی شرکت کنه، شما میتونین صدای "ب" برای بازی رو نشون بدین، یا خود کلمه بازی رو بگین تا اون تکرار کنه. 3 . موقع غذا خوردن یا میان وعده خوردن، یک تکه کوچیک از خوراکی به کودک بدین به جای گذاشتن همه ظرف جلوی کودک، یک تکه بگذارین و صبر کنین که خودش " بیشتر " بخواد. اگر تلاشی نکرد شما مدل نشون دادن " بیشتر" و بیشتر خواستن رو بهش نشون بدین یا حرف اول کلمه " بیشتر" رو بگین تا تقلید کنه. 4 . دسترسی کودک به بعضی چیزها رو محدود کنین مثل تلویزیون، اسباب بازی، غذا یا بیرون رفتن.اینطوری مقدمه چینی کنین تا اون مجبور بشه یک مدلی از درخواست کردن رو انجام بده یا از شما کمک بخواد که به اون چیزها دسترسی پیدا کنه. شما میتونین اینکار رو با گذاشتن چیزها در بلندی یا قفل کردن انجام بدین. 5 . . " بگیر - بده" بازی کنین مثل قل دادن توپ به جلو و عقب ، یا هل دادن ماشین به جلو و عقب. وقتی که کودک منتظر یک بار دیگه است، توپ یا ماشین رو نگه دارین. طوری که منتظر یک درخواستی هستین بهش نگاه کنین، اگر توپ رو نشون نداد یا هیچ اشاره زبانی ای نکرد، میتونین نشون بدین که چطور کلمه " توپ" یا حتی حرف اول توپ رو تقلید کنه. 6 . از ظرف‌ها یا بسته‌های کوچیک دربسته برای نگه داشتن چیزهایی مثل خوراکی‌ها استفاده کنین.وقتی کودک نشون میده که بیسکوییت میخواد، شما ظرف بیسکوییت رو به دستش میدین که به خوبی درش محکم شده. وقتی که کودک نتونه خودش ظرف رو باز کنه به طرف شما برمیگرده تا بهش کمک کنین یا در ظرف رو باز کنین. 7 . از اسباب بازی‌های دو تکه‌ای یا دنباله دار استفاده کنین یا هر اسباب بازی دیگه‌ای که برای بچه‌ها مشکله به تنهایی راهش بندازن.یک اسباب بازی راه بندازین و وقتی کودک برای برگردوندنش یا دوباره راه انداختنش احتیاج به کمک داشته باشه به طرف شما برمیگرده تا ازتون درخواست کنه و نشونتون بده که دوباره اسباب بازی رو راه بندازین. 8 . بادکنک بترکونین و چشم هاتون رو محکم ببندین و نوبت رو به کودک بدین و منتظر بمونین که اون با یک کلمه یا اشاره دست درخواست کمک کنه. اگر لازم شد کلمه یا مدل اشاره رو به بچه نشون بدین.استفاده از این حیله‌ها که احتیاج به مشارکت کودک داره، به کودک شما توان ارتباط برقرار کردن رو یاد میده. اونها می‌تونن خیلی سریع یاد بگیرن که اگر بیرون رو نشون بدن یا کلمه " بیرون" رو بگن، می‌تونن بیرون برن ولی اگر جلوی در گریه کنن هیچ اتفاقی نمی‌افته.این خیلی مهمه که شما سریعا جایزه تلاش کودک رو بهش بدین، برای مثال اگر دارین به بچه یاد میدین که بگه " بیسکوییت بیشتر" مطمین باشین که بیسکوییتی دارین که فورا تو دست‌های نازنین کوچولوتون بذارین. وقتی کودک به غرغر کردن برای بدست آوردن ادامه میده ، توجهی نکنین و حتما توضیح بدین که نمی‌فهمین اونها چی میخوان حتی در صورتیکه متوجه هستین، بعد به خوبی طرز " درخواست کردن" رو نشون بدین.این حیله‌های کوچیک تا به حال به من کمک کردن تا بیشتر بچه هایی که اصلا صحبت نمی‌کنن رو کمک کنم تا حرف زدن رو شروع کنن. و صدالبته که این روش‌ها باید با صبر و عشق انجام بشه . وقتی که بچه شما میبینه که می‌تونه به صورت موثری درباره چیزی که میخواد ارتباط برقرار کنه، اعتماد به نفسش بیشتر میشه و این در مراحل بعدی دوره توسعه زبان بهش کمک میکنهمراکز گفتار درمانی در زنجان
آموزش جنسی کودکان 1 در دهه‌های اخیر دادن اطلاعات جنسی و فرزند ا وری به کودکان و نوجوانان، غیر علمی و خیالی بود. استفاده از اصطلاحاتی مثل "دعا" و "انیمیشن‌ها" تنها مطالبی بود که در فرار از جواب درست به فرزندان مورد توجه قرار می‌گرفتن.و نتیجه آن، کودکان کنجکاوی بودند که عمیقا تشنه اطلاعات درست و دور از اضطراب بودن.اطلاعاتی که فرهنگ حاکم بر جامعه بصورت رایگان و رسمی در اختیار کودکان قرار نداد و نخواهد داد! اما والدین باید در این زمینه نقش پذیر بوده و بصورت فعال و به اندازه کافی پیرامون "تربیت جنسی کودکان"اطلاعات‌کسب کنن و این اطلاعات رو به کودکان منتقل کنن.منتظر انتقادها و پیشنهادهاتون هستم?
لاتوریسم و فرهنگ ایرانی عکس از گوگللاتوریسم و فرهنگ ایرانییکی از مواردی که ما ایرانی‌ها بدان افتخار می‌کنیم فرهنگ میهمان نوازی و میهمان دوستی ایرانیان و مردمان این مرز و بوم است دراشعار بزرگان فرهنگ و ادب فارسی چه بسیار در مورد این خصیصه پارسیان آمده و سروده شده استرواق منظر چشم من آشیانه‌ی توستکرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست ( حافظ شیرازی )اما این فرهنگ غنی در برخی موارد معدود ، برایمان مشکل آفرین شده است مثل همین بیماری ویروسی و همه گیر کرونا که این روزها عالم گیر هم شده استپزشکان و پرستاران دلسوز که این روزها جانشان را برای سلامتی ما ، کف دستشان گرفته‌اند از هر طریق ممکن ، با گریه و التماس به ما می‌گویند که در خانه بمانیم تا این بیماری خطرناک مهار و نهایتا ریشه کن شود ، اما در بسیاری موارد ، کو گوش شنوا !! میشود فرهنگ غنی و بزرگ داشت و به تنها راه چاره جلوگیری از بیمار شدن خود و خانواده و دوستان و همه مردم ، گوش نداد ؟!این دیگه میهمانی و میهمان نوازی ، بوم گردی و ایران گردی ، توریسم و مسافرت نیست ، بلکه لاتوریسم و ولگردی است وقتی با جان دیگران بازی می‌کنی ، جزء این القاب را نمی‌توان بکار برد ( من را ببخشید )میهمان ممکن است برای کسانی که به جهت مالی در مضیقه باشند ناخوانده و گرفتاری آفرین باشد ولی اگر این میهمان همراه یک اهریمن مثل کرونا ، باشد دیگر تنها مشکل ساز نیست بلکه مرگ آفرین و قاتل است .لاتوریسم ممکن است تنها با فقر مالی توام باشد ولی این روزها لاتوریسم بیشتر با کمبود و نقص فرهنگی همراه است وقتی طرف با ماشین شاسی بلند چند میلیاردی در خیابانها دور دور و ولگردی می‌کند دیگر لاتوریسم را نمی‌توان تنها با فقر مالی مقایسه کرد !در پایان این را تذکر می‌دهم که لاتوریسم به هرشکل آن ، هیچ سنخیتی با فرهنگ غنی ایرانی ندارد و بهمین خاطر است که این پدیده شوم نمی‌تواند خدشه‌ای اساسی به فرهنگ وادب این مرز و بوم وارد آورد و در خاطر مردم مزموم و ناپسند خواهد ماندحسین فتاحی سوم فروردین 1399 گلندویک - لواسان
دیوانگی،طرد و محرومیت،یادداشت‌های زیرزمینی یادداشتی در رابطه با کتاب یادداشت‌های زیرزمینی اثر فیودور داستایوسکی. نگارنده: آریا آزاد کتاب یادداشت‌های زیرزمینی اثر فیودور داستایوسکی با ترجمه حمیدرضا آتش بر آب،به همراه چهارده تفسیریادداشتی در رابطه با کتاب یادداشت‌های زیرزمینی اثر فیودور داستایوسکی. نگارنده: آریا آزاد بی تردید پرداختن به تمامی مفاهیم گفته شده در این کتاب ارزشمند،،عاجز است از قلم بسیاری از متفکران برجسته ،،حال آنکه نگارنده این متن یک دانش آموز رشته علوم انسانی بیش نیست،،،لذا این یادداشت،، دربرگیرنده تمامی مطالب گفته شده از این کتاب نیست و با وجود این قصد ما بر این است که به شرح یادداشتی محتوایی درباره این کتاب بپردازیم. کتاب یادداشت‌های زیرزمینی اثری است از فیودور داستایفسکی که در سال 1864 به قلم نگارش در آمد این کتاب متشکل است از دو بخش (تاریکی)و(بر برف نمناک) بخش اول این داستان به شرح تک گویی هایی می‌پردازد که علت کناره گیری و انزوای شخصیت داستان از جامعه خویش است و بخش دوم خاطره‌ای می‌باشد مرتبط به یکی از دوران‌های زندگی او که موضوعات آن کامل کننده بخش اول داستان است. در بخش اول کتاب،، خواننده با تک گویی هایی مواجه می‌شود که دارای مضامینی از قبیل بیزاری جستن،،نارضایتی از اوضا نابسامان اجتماعی و علل کناره گیری فرد از جامعه هستش که از سوی گوینده تک گویی‌ها(که هویت یک شخص متفکر در جامعه را دارد)در سطر‌های مختلف کتاب به صورتی فاحش و آشکار نمایان است به گونه‌ای که در ابتدا باعث شکل گیری یک سری ابهامات و بدبینی‌ها به گوینده داستان است،،اما هرچه بیشتر داستان مخاطب را باخود همراهی می‌کند،، علل این بیزاری‌ها و شرایط اجتماعی که منجر به بروز این روان رنجوری‌ها می‌باشد، برای وی مشخص می‌شود، اما باید ببینیم که چه عاملی سبب ایجاد این روان رنجوری‌ها برای افرادی این چنینی‌است،،چه چیز منجر به طرد متفکرانی همچون شخصیت اصلی داستان از جامعه می‌شود؟؟ هنگامی‌که جامعه نیرو‌های محرک خود را برای هرگونه فلسفیدن و تفکر تام با خرد و دانش از دست می‌دهد،،بی خردی به صورت یک امر ظاهرا ناگزیر به کارکرد‌ها و ساختار‌های آن جامعه مبدل می‌شود به گونه‌ای که دیگر بازیگران اصلی برپایی این نظام منفعل،، نظام حاکم بر جامعه نمی‌باشد بلکه تمامی سلسله مراتبی که در حال دامن زدن بر این جریان اند مردم آن جامعه هستند و این در حالی به وقوع می‌پیوندد که عموم مردم جامعه فقدان خرد و یا تفکر عقلانی را احساس می‌کنند اما به سبب این امر که جهالت به ستونی استوار به کارکرد‌های جامعه آنان مبدل شده است،، فارغ اند از هرگونه تحرک در جهت برهم زدن این نظام منفعل،،بدین سان مردم جامعه گمان می‌کنند که آنچه را که باید به عنوان محوریت اندیشه‌ی خود بدل کنند، صرفا وقایع مسلمی می‌باشد که جامعه‌ی آنان بدان گرفتار آمده است ،،وقایعی که دوام هرگونه تفکر و اندیشه‌ای را در جهت کارکرد گرایی منفعلانه آن جامعه می‌پذیرد و هضم می‌کند و در اثر همین فرایند هرگونه تفکر عقلانی و دگر اندیشی را که در جهت ساختار شکنی آن جامعه باشد طرد می‌کند،، بنا به همین فرایند مجموع گروه‌های اجتماعی سکنا یافته در اجتماع،، خود را در طناب بافته شده از جهالتی بر این مبنا که به صرف وجود سلسله وقایع منفعلانه‌ای که در جامعه جایگزین حقیقتی فاحش شده است می‌رهانند. حقیقتی که فقدان عقل و خرد و دانش را بازگو می‌کند. نقل قولی هایی از کتاب را می‌خوانیم [این افراد در برابر غیر ممکن تسلیم می‌شوند،غیر ممکن_یعنی دیوار،،کدام دیوار؟،،معلوم است کدام دیوار_دیوار قوانین طبیعی،نتایج علمی و ریاضی. یعنی اگر بر تو کاملا ثابت شود که تو از نسل میمونی و به این دلیل نباید همانطوری که هست مطالب را دریابی و عقیده به آنچه وجود دارد داشته باشی،البته تو باید به سادگی تمام همه را قبول کنی،هیچ کار نمی‌شود کرد،،زیرا چنان که گفتیم دو ضربدر دو است بله ریاضی است. مثل اینکه حقا وجود چنین دیواری می‌تواند باعث تسلی بشود،مثل اینکه در ضمن آرامشی دارد،فقط به این دلیل که دو ضربدر دو می‌شود چهار] لذا با تمامی این تفاسیر از وضعیت جامعه،،،فلسفه‌ی رنج برای متفکران عبارت است از طغیان علیه تمامی محدودیت‌ها و شرایطی که جامعه بر این افراد سرازیر می‌کند و محتمل شدن رنج در همه احوال عبارت است از حرکت بر خلافه جریانی که ساختار‌های جامعه حرکت در آن مسیر را گریز ناپذیر جلوه می‌دهد،، و به همین دلیل رنج بردن برای یک چنین طغیانگرانی به مثابه یک لذتی بی‌پایان تلقی می‌شود،،لذتی بر این مبنا که با وجود تمامی شرایطی که آنان را به تقدیر گرایی و انفعال سوق می‌دهد مسیری را بر مبنای یک تفکر دنبال می‌کنند که خود خالق وجود الزام هایی هستند که حرکت در این مسیر را گریز ناپذیر جلوه می‌دهد. [در این ناله همه بی هدفی و بی ثمری درد کشیدن شما نهفته است و کلیه قوانین طبیعی که ممکن است و می‌توانید به تمام آنها تف کنید..]کتاب یادداشت‌های زیرزمینی با ترجمه رحمت الهی.حال در این هنگام که اراده و جهان بینی توده مردم در تاثرات از کارکرد‌های جامعه مغلوط شده است، افراد جامعه پیوسته نیاز دارند به ابراز موجودیت برای آن وجودی که بر مبنای ساختار‌ها و کارکرد‌های جامعه شکل گرفته است،، در ماهیت این امر،، مهم نیست که این ابراز موجودیت چه قدر از لحاظ باطنی و حقیقی سعادت آنها را در بر می‌گیرد و یا بر پایه صفات اخلاقی مبتنی بر خرد شکل گرفته است آنچه که در نظر آنان مهم و ناگزیر است این می‌باشد که این ابراز موجودیت با واکنش مثبتی از سوی خیل وسیعی از گروه‌های اجتماعی که آنان نیز در این فرایند نقش دارند مواجه شود،، چرا که یک چنین افرادی که از درون خالی هستند پیوسته نیاز به ارضای خود از عوامل بیرونی دارند و تنها آنچه که منتوج می‌شود از ارضای این تمیلات بیرونی تنها یک لذت عاریتی از تاثرات بیرونی است. [جوابی را در باره خود شنیدن نیز بسیار رضایت بخش و مطبوع است.. آقایان من شما هرچه می‌خواهید بگویید،،اما این گونه اشارات تمجید است و احترام را دیدن و شنیدن در این عصر منفی ما،،بسیار شادی بخش و مطبوع است،،بی نهایت شادی بخش است] و همچنان که این تاثرات یک نمود عاریتی دارد،، تمامی نظرات و تفاسیری هم که متفکران جامعه برای اصلاح شرایط اجتماعی داده‌اند نیز برای یک چنین افرادی یک نمود عاریتی پیدا می‌کند چرا که در چنین شرایطی که بینش فرد در تاثرات از عوامل بیرونی‌ست،،هیچ بینش و یا تفکری جز شناخت فرد از ماهیت درونی خویش نمی‌تواند او را از انفعال جامعه برهاند. اما نکته‌ای که باعث تفاوت در این دو وجوه تاثرات بیرونی می‌باشد این است که در وهله اول(تاثیر از کارکرد‌های منفعل جامعه) فرد تا زمان حضور خویش در جامعه،،بنا بر این علت که خیل وسیعی از گروه‌های اجتماعی بر این کار کرد دامن می‌زنند،، یک لذت عاریتی کسب می‌کند از این حیث که افرادی شبیه به خودش در جامعه وجود دارد. اما در وهله دوم(تاثرات بیرونی از دانش) فرد بنا بر این علت که فقدان دانش مشخصه اصلی جامعه است و گروهای اجتماعی کمتری بدین امر پرداخته‌اند و تاثیر پذیری او نیز مبتنی بر یک شناخت درونی نیست، بسیار زودتر از فرایند ابتدایی،، تاثرات عاریتی اش از دانش از بین می‌رود. اما آنچه که به شباهت این دو امر در نظام ذهنی یک فرد منفل می‌انجامد این است : ماحصل به ثمر رسیدن این تاثرات بیرونی،،بی آنکه فرد پی ببرد به حقیقت آنچه که در ماهیت درونی این عوامل نهفته است،،می شود بیزاری و انزجار از ماهیت زندگی،، بنا بر این دلیل فرد هیچگاه میل به ارزیابی آنچه که در زندگی بدان پرداخته است را ندارد زیرا آنچه که در طول زندگانی خویش بدان پرداخته است بر مبنای بینشی که فرد خلق کننده آن باشد نبوده،،بلکه پیوسته در تاثراتی بوده است که دیگر افراد و تفکرات به وی القا کرده‌اند.. و ماحصل یک چنین زندگی ای،، هیچ نیست جز تباهی و دل زدگی از این حیث که فرد هیچگاه فرصت این را نداشته است که زندگی خویش را بر پایه تفکرات خود بنیان نهاند. داستایفسکی اظهار می‌دارد که مهم‌ترین عاملی که پیوسته منجر به گریز افراد از یک چنین وضعی می‌شود این است که فرد به شناخت درونی از خود و جهانی که در آن به سر می‌برد برسد تا بدین ترتیب به بینشی دست یابد که زندگی خود را بر مبنای جهان بینی خویش از دنیا،،معنا دهد. به عبارت دیگر،،عامل گریز از این تخاصمات این نیست که فرد به واسطه یک موضوع که آن هم در تاثر از عوامل بیرونی شکل گرفته است عمل کند،' بلکه مستلزم رسیدن به شناختی است که به واسطه آن،، فرد خود خلق کننده موضوع باشد.فیودور داستایوسکیحال در این هنگام که اراده و جهان بینی توده مردم در تاثرات از کارکرد‌های جامعه مغلوط شده است، افراد جامعه پیوسته نیاز دارند به ابراز موجودیت برای آن وجودی که بر مبنای ساختار‌ها و کارکرد‌های جامعه شکل گرفته است،، در ماهیت این امر،، مهم نیست که این ابراز موجودیت چه قدر از لحاظ باطنی و حقیقی سعادت آنها را در بر می‌گیرد و یا بر پایه صفات اخلاقی مبتنی بر خرد شکل گرفته است آنچه که در نظر آنان مهم و ناگزیر است این می‌باشد که این ابراز موجودیت با واکنش مثبتی از سوی خیل وسیعی از گروه‌های اجتماعی که آنان نیز در این فرایند نقش دارند مواجه شود،، چرا که یک چنین افرادی که از درون خالی هستند پیوسته نیاز به ارضای خود از عوامل بیرونی دارند و تنها آنچه که منتوج می‌شود از ارضای این تمیلات بیرونی تنها یک لذت عاریتی از تاثرات بیرونی است. [جوابی را در باره خود شنیدن نیز بسیار رضایت بخش و مطبوع است.. آقایان من شما هرچه می‌خواهید بگویید،،اما این گونه اشارات تمجید است و احترام را دیدن و شنیدن در این عصر منفی ما،،بسیار شادی بخش و مطبوع است،،بی نهایت شادی بخش است] و همچنان که این تاثرات یک نمود عاریتی دارد،، تمامی نظرات و تفاسیری هم که متفکران جامعه برای اصلاح شرایط اجتماعی داده‌اند نیز برای یک چنین افرادی یک نمود عاریتی پیدا می‌کند چرا که در چنین شرایطی که بینش فرد در تاثرات از عوامل بیرونی‌ست،،هیچ بینش و یا تفکری جز شناخت فرد از ماهیت درونی خویش نمی‌تواند او را از انفعال جامعه برهاند. اما نکته‌ای که باعث تفاوت در این دو وجوه تاثرات بیرونی می‌باشد این است که در وهله اول(تاثیر از کارکرد‌های منفعل جامعه) فرد تا زمان حضور خویش در جامعه،،بنا بر این علت که خیل وسیعی از گروه‌های اجتماعی بر این کار کرد دامن می‌زنند،، یک لذت عاریتی کسب می‌کند از این حیث که افرادی شبیه به خودش در جامعه وجود دارد. اما در وهله دوم(تاثرات بیرونی از دانش) فرد بنا بر این علت که فقدان دانش مشخصه اصلی جامعه است و گروهای اجتماعی کمتری بدین امر پرداخته‌اند و تاثیر پذیری او نیز مبتنی بر یک شناخت درونی نیست، بسیار زودتر از فرایند ابتدایی،، تاثرات عاریتی اش از دانش از بین می‌رود. اما آنچه که به شباهت این دو امر در نظام ذهنی یک فرد منفل می‌انجامد این است : ماحصل به ثمر رسیدن این تاثرات بیرونی،،بی آنکه فرد پی ببرد به حقیقت آنچه که در ماهیت درونی این عوامل نهفته است،،می شود بیزاری و انزجار از ماهیت زندگی،، بنا بر این دلیل فرد هیچگاه میل به ارزیابی آنچه که در زندگی بدان پرداخته است را ندارد زیرا آنچه که در طول زندگانی خویش بدان پرداخته است بر مبنای بینشی که فرد خلق کننده آن باشد نبوده،،بلکه پیوسته در تاثراتی بوده است که دیگر افراد و تفکرات به وی القا کرده‌اند.. و ماحصل یک چنین زندگی ای،، هیچ نیست جز تباهی و دل زدگی از این حیث که فرد هیچگاه فرصت این را نداشته است که زندگی خویش را بر پایه تفکرات خود بنیان نهاند. داستایفسکی اظهار می‌دارد که مهم‌ترین عاملی که پیوسته منجر به گریز افراد از یک چنین وضعی می‌شود این است که فرد به شناخت درونی از خود و جهانی که در آن به سر می‌برد برسد تا بدین ترتیب به بینشی دست یابد که زندگی خود را بر مبنای جهان بینی خویش از دنیا،،معنا دهد. به عبارت دیگر،،عامل گریز از این تخاصمات این نیست که فرد به واسطه یک موضوع که آن هم در تاثر از عوامل بیرونی شکل گرفته است عمل کند،' بلکه مستلزم رسیدن به شناختی است که به واسطه آن،، فرد خود خلق کننده موضوع باشد.[آیا این مصالح و منافع مردم مسجلا مشخص شده است و همه آنها را فهرست بندی کرده‌اند؟ آیا نوعی از این مصالح وجود ندارد که هنوز قطعا طبقه بندی و صورت بندی نشده باشد؟ آیا عده‌ای از اینها نیست که اصلا غیر قابل تقسیم و طبقه بندی و تعیین دقیق باشد؟.. من یک رفیقی دارم که رفیق شما هم هست و اصلا رفیق کی نیست؟؟،، بله این رفیق شفیق شروع و اقدام به کار می‌کند،،آماده می‌شود،،آشکارا و واضح و با شجاعت یک ناطق زبر دست توضیح می‌دهد و تشریح می‌کند که مثلا آن کار را چه طور بایستی بر طبق موازین و قوانین عقل و حقیقت عمل کرد و به پایان رسانید، بله حتی این رفیق خیلی با حرارت و با علاقه‌مندی بسیار شدید از تمایلات حقیقی و طبیعی مردم سخن می‌گوید و آن احمق‌های نزدیک بین را که نه تنها مصالح خودشان را تشخیص نمی‌دهند،بلکه اصلا معنی کار خوب را نیز نمی‌دانند به باد مسخره می‌گیرد و درست بعد از یک ربع ساعت دیگر بدون وجود هیچ انگیزه و عامل خلق الساعه خارجی،،بلکه فقط در اثر یک نوع تمایل داخلی و درونی که قوی‌تر از جمله تمایلات دیگر اوست،،غفلتا متوجه می‌شوی که سرود دیگری می‌نوازد،،جز آنچه تا قبل از یک ربع می‌گفت، یعنی علنا علیه کلیه آن نصایحی که خودش می‌کرد عمل می‌کند،یعنی علیه قوانین عقل و حقیقت،علیه مصالح شخص خودش،یک کلمه علیه همه چیز عمل می‌کند،،با وجود این می‌دانید که رفیق من یک شخص اجتماعی است و به همین دلیل اگر تنها او را مقصر بدانیم،بی انصافی کرده‌ایم. اگر به بشر ثابت کنید که اگر عاقلانه رفتار کند بهتر است،باز نیز عقلش را به رهبری نمی‌گیرد و برای تسلی دادن به خودش تعمدا کاری بی معنی خواهد کرد. مسلم است که انسان می‌خواهد که خلق کند،ایجاد کند،،راه باز کند،ولی نگفتید پس چرا به حد افراط و تا سرحد جنون نیز علاقه‌ای به خراب کردن و سراب دیدن دارد و بسیار دیدیم که این کار را بیشتر می‌پسندد و ترجیح می‌دهد،،شاید به این دلیل بشر خراب کردن و سراب دیدن را دوست دارد که خیلی می‌ترسد مبادا به مقصد برسد،می‌ترسد که این عمارت و بنایی که در خیالش خلق کرده است به اتمام برساند از به مقصد رسیدن می‌هراسد،آقایان من شما چه می‌دانید شاید او این عمارت و بنا را فقط از دورادور دوست دارد و نه از نزدیک،شاید از واقعیت می‌ترسد و میل دارد که این بنا را فقط در خیالش بسازد.] پایان بند بخش اول کتاب(تاریکی) با این توضیح از داستایفسکی به اتمام می‌رسد که ماهیت وجودی انسان هیچ نیست جز فریب اما این تعریف زمانی صدق می‌کند که توانایی استدلال عقلانی برای هر دو قشر متفاوت جامعه که در متن فوق بدان پرداخته شد،،سلب شود به همین علت بخش دوم کتاب که خاطره‌ای است از شخصیت زیرزمینی داستان،،حول این مضمون می‌گذرد که شرایط اجتماعی و تاحدودی خود فرد نیز چگونه منجر به ایجاد تناقضاتی می‌شوند که در اثر ایجاد این تناقضات به فریب خود برای سرپوش نهادن بر ابتذال خویش در جامعه روی می‌آورند و به همین ترتیب نیز ما در این بخش با وجه پارا دوکسیکال شخصیت اصلی داستان که کم و بیش در بخش اول نیز به چشم می‌خورد مواجه می‌شویم و همچنین می‌فهمیم که چگونه این وجه متناقض نیز از عواملی به حساب می‌آید که متفکرین جامعه در دام آن گرفتار می‌شوند. ابتدای بخش دوم کتاب با شرحی از حضور شخصیت داستان در دوران کارمندیش آغاز می‌شود که بی شباهت به داستان همزاد داستایفسکی نیست، ما در این ساختار کارمندی با دو قشر افراد مواجه می‌شویم بخش اول را کسانی تشکیل می‌دهند که هیچ وجود متمایزی از نظام سیستماتیک کار مندی خویش ندارند، ارضای تمایلات کار فرما مساوی است با ارضای تمایلات آنها،،،آنچه که این افراد بدان نیازمندند در تقارب است با آنچه که هویت اجتماعی کارمندی مستلزم آن است و خلاصه آنکه تمامی وجودشان گویی به مثابه یک ماشین و یا ابزاری است که کارفرما هرگاه میل به تملک آن را در راستای اهداف خویش داشته باشد تسلیم است.اما بخش دوم کنشگران کارمندی که قهرمان داستان نیز در آن گروه به شمار می‌رود،،نمایانگر تشکل قسمی از افراد است که از مرتبه ذهنی بالایی بر خوردارند اما به سبب شرایط اجتماعی در این نظام کارمندی گرفتار آمده‌اند و حال آنچه که در نظام ذهنی این لاجرمان به حضور در یک چنین نظامی در حال وقوع است این می‌باشد که عدم ارضای تمایلات بیرونی که در تاثر است از ابعاد ذهنی و درونی این افراد،،منجر به ایجاد روان رنجوری هایی بر این مبانا می‌شود که فرد،،یک وجود به تمام معنا ناتوان در اجتماع برای خود تصور می‌کند. و به همین این علت ،،فرد علاوه بر آنکه خود را به دلیل عدم تحقق آرزو هایش ناتوان می‌داند،،به ایجاد متصوراتی بر این مبنا می‌پردازد که تصور دیگران از وجود او نیز بر همین پایه ناتوانی و عجز وی شکل گرفته است. حال تناوب ادواری یک چنین وضعی منجر به بروز اختلالاتی متضاد و متناقص در نظام ذهنی فرد می‌شود،، بدین صورت که شخص گاه خود را ذلیل و ناتوان می‌شناسد و گاه برتری ذهنی خویش را از اطرافیانش به صورتی کاملا فاحش و آشکار می‌بیند و در اثر بروز چنین حالتی،،گاه میل به طغیان علیه آن عواملی که توانایی‌های وی را نادیده می‌گیرند دارد و گاه میل به تسلیم در برابر کسانی که وجود وی را به تمام معنا ملتمس و ناتوان تلقی می‌کنند. و اما هنگامی که یک چنین وضعی از سوی کارگزران اجتماعی بر فرد تحمیل می‌شود، به دو صورت نمود پیدا می‌کند که در صورت اول،،شخص تمامی قوای ذهنی خویش را علیه این نیرو‌ها بسیج می‌کند تا هم به جامعه و هم به خویش توانایی‌های ذهنی خود را به اثبات برساند،، اما به سبب ایجاد این اختلالات تصورش بر این می‌رود که دامنه ملزومات اجتماعی که بر توانایی‌های وی تحمیل می‌شود بسیار فراتر از آن است که او توانایی مقابله با آن را داشته باشد،، به همین اثنا به رغم تمامی لذایذی که در اندک زمان کوتاهی به سبب طغیان علیه نیروهای اجتماعی بر فرد مستولی می‌شود،،وی عاجز می‌ماند از هرگونه تحرک برای درهم شکستن این تصورات خیالی،، بدین سبب،، فرد در بخش دوم اختلات ذهنی خویش گرفتار می‌آید ،بدین صورت که هویت عاجز و حقیر خود را در اجتماع می‌پذیرد. اما باید در نظر داشت که بارزترین مشخصه این اختلالات ناپایداری آن است،،بدین صورت که هنوز،، هنگامی که برتری ذهنی فرد وی را به طغیان علیه شرایط اجتماعی تشویق می‌کند و شخص در اثر این تشویش آماده به اجرای عمل می‌شود،،ناگهان همه چیز از بین می‌رود و حالت دوم که بر مبنای متصورات عجز و ناتوانی او در نظر دیگران است بروز پیدا می‌کند. اما باید بدین موضوع نیز توجه کرد که مدت زمانی که فرد در جامعه حضور دارد بسیار بیشتر از آنچیزی است که فرد در تنهایی خویش به سر می‌برد و به همین علت اختلال دوم ذهنی وی حال غالبی می‌باشد که بر او مستولی می‌شود. و به همین سبب نیز هنگامی که فرد از این حال فارغ می‌شود،، با ابتذال و سرافکندگی خود مواجه می‌شود که وی را به سرحد حقارت رسانده است به گونه‌ای که عارضه تمامی این اختلالات منجر به اعمال قدرت بر افرادی می‌شود که همچون وی در اثر تخاصمات اجتماعی به پایین‌ترین نقطه جامعه طرد شده‌اند. و این همان سلسله اتفاقاتی است که شخصیت داستان با یک روسپی در روسپی خانه‌ای مواجه می‌شود.و اما آنچه که در این قسمت جالب توجه است این می‌باشد که نحوه اعمال قدرت یک چنین افرادی بر کسانی که همچون خودشان گرفتار ناراستی هایی شده‌اند،،اما از لحاظ ذهنی در رده پایین‌تری می‌باشند،، بدین صورت است که فرد به واسطه اندوخته‌های ذهنی خویش،،طرف مقابل را به اصلاح رفتار و منزه کردن خود از تمامی ناراستی‌ها و سستی‌ها راغب می‌کند،،،بدین صورت که آنچه که از این عمل انتظار دارد این است که فرد،، با عدم توانایی شخصی،،که به واسطه اندوخته‌های ذهنیش بر وی اعمال قدرت می‌کند مواجه شود تا بدین ترتیب احساس اقتدار و برتری اخلاقی از جهاتی بر وی مستولی شود،، اما آنچه که گریبان قهرمان داستان را می‌گیرد این است که شخص روسپی هنگامی که به اصطلاح با پند‌های اخلاقی وی که در واقع با هدف اعمال قدرت انجام گرفته بود مواجه می‌شود،،میل به تحول وضعیت کنونی خویش و طغیان علیه تمامی ناراستی هایی می‌کند که جامعه بر وی ملزوم کرده است و این همان چیزی است که شخصیت اصلی داستان در اثر اختلالات ذهنی، برای تحقق آن ناتوان گشت،،به همین علت هم هنگامی که زن به خانه او می‌آید و او را در حالتی می‌بیند که مشغول نزاع و درگیری با صاحب خانه خود است،،شخصیت داستان تمامی تلاش خویش را برای حقارت زن به این علت که برتری شخصیتی خویش را به وی ثابت کند انجام می‌دهد.. در پایان اینکه این کتاب،، بیانگر این موضوع می‌باشد که دامنه ملزومات و تضاد‌های اجتماعی به قدری بر افراد اثر گذار است که حتی در این میان،، متفکرین جامعه نیز نمی‌توانند از آن رهایی یابند به گونه‌ای که محیط اجتماعی آنان را به ورطه تباهی حاصل از کارکردهای حاکم بر جامعه رها می‌کند و فرصت هرگونه مقابله و ساختار شکنی برای ایجاد یک دگر اندیشی را از آن می‌ستاند و همین امر نیز نقطه عطف ایجاد بسیاری از اختلالات ذهنی برای این افراد و در نتیجه بسیاری از معظلات اجتماعی دیگر می‌شود.نگارنده: آریا آزاد
راهکارهای مربوط به اصول تربیت کودکان در کشور عزیز ما و در وضعیت کنونی که جامعه آن در آن و تحت آن شرایط در حال پیشروی است، موضوع تربیت کودکان موضوعی بسیار مهم و با اهمیت از نظر والدین محسوب می‌گردد. به طور کلی این موضوع موجب ایجاد و بروز نگرانی در تعداد بسیار زیادی از والدین برای آینده فرزندشان شده است.گرایش‌ها در این خصوص نسبت به گرایش هایی که در گذشته وجود داشته تا حدود بسیار زیادی دگرگون گردیده، و همگی باعث شده‌اند تا بحث اهمیت تربیت کودکان و شیوه تربیت کردن او برای والدین وی اهمیت پیدا نماید. در حال حاضر، والدین بسیار زیادی وجود دارند که در این خصوص حتی تا حدی بسیار زیاد حساسیت نشان داده و همیشه به دنبال یافتن موضوعی و یا روشی جدید جهت ترتیب کردن فرزندانشان در این رابطه می‌باشند.اهمیت تربیت کودکانموضوع تربیت کودکان و مخصوصا کودکان نوپا ممکن است در مراحل اولیه تا حد بسیار زیادی مشکل به نظر برسد، ولی باید به این نکته جانبی نیز دقت نمود که بهره گیری از جدیدترین روش‌ها و دنبال کردن موضوعات به روز در خصوص شیوه‌ها و نقاط قوت و ضعف هر شیوه به صورت روزمره می‌تواند موجب افزایش آگاهی شما نسبت به شیوه‌های تربیتی گردد.راهکارهای مربوط به تربیت کودکاندر این مقاله قصد داریم تا راهکارهایی را در این راستا به شما عزیزان معرفی نماییم.تنبیه کردن تربیت کردن نیستدر همین ابتدا لازم است این نکته را به شما گوش زد نماییم که ادب کردن کودک در واقع خود نوعی آموزش محسوب می‌گردد. نباید آن را نوعی تنبیه محسوب نمایید. لازم است تا شما مطالب را به فرزندان خود بیاموزید، لازم است آن‌ها یاد بگیرند که چگونه با دیگران کنار آمده، و یا چگونه با خطرات موجود در زندگی مواجه شوند. او باید یاد بگیرد که مشتاق یاد گرفتن و یا چیزهای خود را با دیگران تقسیم نماید، او باید یاد بگیرد که در زندگی برای رسیدن به اهداف خود صبر کرده و یا برای موضوعاتی احتیاط نماید.به کودک خود آموزش دهید که صبور باشدمهم‌تر از این یادگیری‌ها این نکته دارای اهمیت خاص می‌باشد که فرزندان شما باید بیاموزند که برای موفقیت و دستیابی به هدف باید صبر کرده و تلاش نمایند، باید با شکست مواجه شده و از شکست‌های خود درس بیاموزند، باید برای موفقیت دیگران تلاش کرده و در این راه برای آن‌ها دلسوزی نمایند.هرگز کودک را تنبیه ننمایید!!باید با این نکته موافق باشید که هر چقدر هم که رفتار کودک موقع مواجه با شما بد باشد، نباید وی را تنبیه نمایید، اصلا نباید کتک زدن را از آپشن‌های مد نظر خود در نظر داشته باشید. در حقیقت، کودک در صورت کتک خوردن تنها و تنها یک چیز را خواهد آموخت و آن هم این که از پدر و مادر خود بترسد.کتک زدن کودک موجب قلدری آن می‌شودبه عبارت دیگر، کتک زدن تنها یک پیام را به آن‌ها انتقال می‌دهد و آن هم این که در صورتی که قدرت بیشتری از دیگران داشته باشی، آن‌ها موظف به رعایت کردن دستورات تو بوده و به صورتی غیر مستقیم به وی خواهید آموخت که قلدرمداری کردن کاری خوب و توجیه پذیر می‌باشد.کنترل در کتک زدن غیر ممکن استگذشته از این موارد لازم است یک نکته اضافی دیگر در خصوص کتک زدن را به شما تذکر دهیم، ممکن است که شما اصلا تمایل به آسیب رسانیدن به کودک را نداشته باشید، ولی در هر صورت، زمانی که انسان عصبانی می‌شود تا حدود بسیار زیادی کنترل خود را از دست داده و همین باعث می‌شود تا میزان آسیب هایی که ممکن است به کودکان از طریق کتک زدن وارد نمایید از کنترل خارج گردد.بجای تنبیه کردن کودک اعمال بد، رفتارهای خوب وی را تشویق نماییدکودکان همواره در صدد جلب توجه هستند، معمولا از آن جایی که والدین نسبت به اعمال بد عکس العمل نشان می‌دهند، کودکان به صورت شرطی یاد می‌گیرند که با انجام اعمال بد، باعث جلب توجه والدین گردیده و از این طریق به خواسته خود که همان جلب توجه است برسند. بهترین راهکار برای این امر، می‌تواند این ترفند باشد که در ادامه برای شما آن را شرح خواهیم داد.به نکات مثبت کودکان عکس العمل نشان دهیدبهترین راهکار برای این خصوصیت، این خواهد بود که شما بجای تنبیه کردن رفتار‌های بد کودک، رفتارهای خوب وی را تشویق نمایید، مثلا زمانی که در حال جمع آوری ریخت و پاش‌های خود می‌باشد، ناگهان از خود رضایت و خوشنودی نشان داده و وی را تشویق نمایید، یا این که رفتاری همچون دادن اسباب بازی خود به کودکان هم سن و سال خود را از وی مشاهده نمودید، وی را تشویق کنید، به این ترتیب وی بجای جلب نظر شما از طریق رفتارهای بد، سعی خواهد کرد تا از طریق رفتارهای خوب نظر شما را به خود جلب نماید.پا فشاری بر روی حرف‌ها از اصول تربیت کودکان می‌باشداز اصول اولیه تربیت کودکان به خصوص در زمان و دوران نوپایی وی، باعث می‌وشد تا به خوبی بتواند رفتار و حرف شما را درک نماید. در صورتی که به کودکی دستور می‌دهید که این عمل را انجام ندهد، باید انجام و عدم انجام آن عمل، امری کامل و برای همیشه باشد، سعی نکیند استثنا قایل شوید، در صورتی که روی حرف خود ثابت نه ایستید، در این صورت، کودک شما نمی‌تواند به خوبی حرف شما را درک نماید.به منظور تربیت کودکان با آن‌ها به زبان ساده‌ای صحبت کنیدنباید برای تذکر دادن به یک کودک از یک متن سخنرانی طولانی استفاده کرد، خیلی ساده به وی بگوید که این کار را انجام نده، مثلا به زبان ساده به او بگوید که این وسیله برای مثال خطرناک است، سعی کنید به زبان ساده حرف بزنید، و از بیان جملات طولانی خودداری نمایید. و در ادامه وی را برای انجام عمل درست راهنمایی نمایید، تنها به تذکر بد بودن آن عمل اکتفا ننمایید، بلکه به وی جایگزینی را نیز برای آن نشان دهید.اعمال جایگزین را به کودکان خود برای تربیت آن‌ها پیشنهاد دهیدزیرا در صورتی که کودک یک عمل از وی منع گردد، در صدد تکرار آن بر خواهد آمد، ولی در صورتی که به وی عملی جایگزین نشان دهید و وی از انجام آن عمل خوشش اید و با آن سرگرم گردد، دیگر یاد عمل اشتباه قبلی نیافتاده و خود به خود شما به مقصود خود از منع وی از انجام این کار دست خواهید یافت.از روش‌های تنبیهی طولانی کودک خودداری نماییدیک نکته بسیار حایز اهمیت می‌باشد، شما برای تنبیه می‌توانید وی را وادار به انجام برخی از کارها نمایید که دوست ندارد، مثلا به وی بگویید که این جا راست بیایستد، این عمل می‌تواند از نظر شما ساده باشد، ولی برای وی بسیار سخت و دشوار خواهد بود، البته سعی کنید که این عمل اجباری در طی مدت زمانی طولانی به انجام نرسد، بهترین زمان برای انجام این دست از تنبیهات سه دقیقه است.برای تنبیه هیچگاه به کودک نگویید که به اتاق خودت بروتنبیه کردن کودک به عنوان فرستادن وی به اتاق خودش، در حقیقت باعث می‌شود تا وی فکر کند که اتاق خودش محلی برای تنبیه وی بوده و در این صورت، تمایلی برای ماندن در اتاق خودش نداشته باشد، به شدت در رابطه با این موضوع کمال توجه را داشته و به صورتی اکید از انجام آن خودداری نمایید.کارهایی را که انجام آن برای کودک مشکل می‌باشد به وی نسپاریدیکی از موارد و الگوهای تربیت کودکان، سپردن وظیفه به او می‌باشد، سعی کنید تا حد ممکن به فرزندتان رفتارهایی را توجیه کرده و یا وظایفی را به وی بسپارید که وی قادر به انجام آن‌ها باشد، به عبارت بهتر، قادر باشد تا ماموریت به وی محول شده را به ساده‌ترین شکل ممکن به اتمام برساند. این امر نیازمند شناخت مناسب از سطح توانایی‌های فرزندتان می‌باشد.کودک را برای تفریحات طولانی مدت و خسته کننده است با خود نبریدکودکان طاقت و حوصله زیادی ندارند، آن‌ها دوست دارند که امور محوله و یا فعالیتی که در حال انجام آن‌ها هستند، در سریع‌ترین زمان ممکن به اتمام برسند، سعی کنید تا آن جایی که امکان دارد، کودکان خود را به فواصل دور نبرید، مثلا در صورتی که قصد خرید کردن داشته و محلی که قرار است از آن خرید کنید دور می‌باشد، و یا مدت زمان این خرید شما طولانی خواهد بود، کودک خود را با خود به همراه نبرید.برای تربیت کودک، او را از وسایل وسوسه انگیز دور سازیدیک نکته برای تذکر دادن در این مورد بسیار اهمیت خواهد داشت، و آن این که در صورتی که کودک را در یک محیطی که برای وی وسوسه‌های بسیار زیادی ایجاد می‌نماید نگهدارید، دایما مجبور خواهید بود تا به وی نه گفته و وی را از انجام هر کاری باز دارید، به همین منظور، تا آن جایی که امکان دارد، وسایل و خوراکی‌های وسوسه انگیز را از دید وی دور کرده و سعی کنید زیاد محیط اطراف کودک را برای وی وسوسه انگیز ننمایید.نحوه ارتباط کودک با جهان را مدیریت نماییداین نکته‌ای بسیار تامل برانگیز می‌باشد، نباید اجازه دهید کودکاتان به انجام اموری بپردازد که می‌تواند برای وی خطرناک باشد، کودکان به شدت از اعمال انجام شده از سوی دیگران تمایل دارند، سعی کنید وی از طریق بازی کردن با محیط اطراف آشنا شده و تجربیات خود را افزایش دهد، ولی در عین حال، به این نکته نیز توجه داشته باشید که کودکان شما نباید اقدام به انجام اعمال خطرناک به منظور تجربه کردن زندگی و جهان بیرون گردند.می توان به خوبی و به راحتی تمام این مسیله را مدیریت کرده و تا حد بسیار بالایی در این کار نیز موفق بود. شما وی را از انجام اعمال خطرناک به صورتی کاملا نامفهوم از نظر وی باز دارید، و در صورتی که قصد انجام عملی را دارد که تصور می‌نمایید می‌تواند برای وی خطرناک باشد، و یا خطرات احتمالی ای را در آینده برای وی به دنبال خواهد داشت، وی را از انجام آن عمل بازداشته و در عین حال سعی کنید به وی فعالیت دیگری معرفی نمایید که هم مورد توجه وی بوده و می‌تواند باعث سرگرمی او گردد، و هم این که ذهن وی را از تمرکز کردن بر روی انجام آن عمل خطا منصرف نموده و باعث شوید تا وی به انجام عملی محدود و کم خطر عادت نماید.منبع : مجله اینترنتی خریدار
پدیده سواد مصنوعی و الگوی جدید نادانی دکتر لشکربلوکی روزانه فقط در تلگرام بیش از 3 میلیون مطلب منتشر می‌شود. جالب است بدانید در ساعت 4 صبح که میزان مطالب منتشر شده به کمترین مقدار خود می‌رسد نیز 25 هزار مطلب نشر می‌یابد. این میزان تولید محتوا در شبکه‌های مختلف اجتماعی در طول تاریخ بی نظیر و فوق العاده است و منجر به پدیده جالبی شده: "همه ما" راجع به "همه چیز" می‌دانیم اما با ویژگی هایی خاص. کارل تارو ژورنالیست معروف ژاپنی می‌گوید: هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما وانمود می‌کنیم که درباره آن می‌دانیم. همکارانمان درباره فیلم، کتاب، قیمت ارز، حمله نظامی آمریکا صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین می‌بریم یعنی من هم درباره آن می‌دانم. این در صورتی است که آن‌ها درباره آن موضوع فقط نظرات کس دیگری را در یک شبکه اجتماعی خوانده‌اند و آن را بازگو می‌کنند همان گونه که ما نیز چنین می‌کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی *کپی برداری* از دانایی نزدیک می‌شویم، که در واقع الگوی جدید *نادانی* است. ما با *سواد مصنوعی* روبرو هستیم. تحلیل و تجویز راهبردی:رسانه‌ها باعث شده‌اند به سرعت برق در معرض اخبار و به سرعت باد در معرض تحلیل اخبار قرار بگیریم. محیط اطراف ما پر است از اخبار مغشوش، اعداد و ارقام گول زننده و حرف‌های جهت‌دار. سه مساله این موضوع را تشدید می‌کند: 1 . حجم بالای اخبار و تحلیل‌ها. اطلاعات بیشتر یعنی فرصت کمتر برای بررسی دقیق‌تر آن‌ها. 2 . سبک زندگی شتابان: زندگی امروزی نسبت به 200 سال پیش بسیار چگال‌تر شده است. یعنی میزان رخدادهای کاری و ارتباطاتی در واحد زمان بیشتر شده است. 3 . سواد مصنوعی: نظرات ما از پرسه‌زدن در شبکه‌های اجتماعی سرچشمه می‌گیرند، نه مطالعه کتاب‌ها! *این کپی برداری از دانایی، در واقع الگوی جدید نادانی است.* به همین خاطر است که اخبار درست، غلط، شایعه و حقیقت در فضای مجازی تقریبا هم ارزش‌اند. چرا؟ چون ما فرصت نمی‌کنیم که درستی آن چه را که دریافت می‌کنیم، بررسی کنیم. بلافاصله آن را می‌خوانیم و احتمالا آن را برای دیگران فوروارد (ارسال) می‌کنیم و در گفتگوهای خانوادگی یا دوستانه یا کاری مان از آن اطلاعات استفاده می‌کنیم که نشان دهیم از زمانه عقب نیستیم. *چه می‌توان کرد؟* 1 . تعلیق قضاوت. نه باور کنید و نه رد کنید. زمانی که استدلال به نفع یا علیه آن گفته یا نوشته ندارید نه ردش کنید، قضاوت خود را معلق کنید تا زمان دریافت اطلاعات کافی برای قضاوت. 2 . در حالت *غیر طبیعی* قضاوت نکنید. دو روان شناس آمریکایی در مطالعات خود نشان دادند زمانی که افراد از آرامش فکری بیشتری برخوردارند، کیفیت قضاوت‌های حرفه‌ای شان افزایش پیدا می‌کند. مطالعات نشان داده زمانی که شتاب زده، هیجانی، خسته و پریشان هستیم، کیفیت قضاوت‌های ما افت می‌کند و قضاوتی که در زمان شتاب زدگی می‌کنیم به اندازه قضاوت یک فرد مست [غیر عادی]، غیرقابل اتکاست. 3 . به ساختارهای مشکوک، حساس باشید. جملاتی که با فعل مجهول و بدون فاعل ساخته شده‌اند مانند "گفته می‌شود" یا "شنیده‌ها حاکی از آن است که" و "یا بر اساس اخبار منتشر شده" روشی برای پیچاندن شما هستند. در این ساختارها خبر وجود دارد. اما منبع خبر وجود ندارد. 4 . برای هر چه می‌خوانید یا می‌شنوید از خودتان بپرسید: الف) آیا از منبع خبر/گزارش مطمین هستم؟ ب) آیا شواهد تاییدکننده یا استدلال‌های قانع کننده آورده شده یا اینکه یک حرف به زبان‌های مختلف تکرار شده؟ ج) آیا بین مقدمه و اطلاعات ارایه شده و نتایج رابطه منطقی وجود دارد؟ د) آیا تمام واقعیت بیان شده یا بخشی از واقعیت؟ 5 . از چرا و کلمات هم خانواده استفاده کنید. آدم‌های دقیق دایم می‌پرسند چرا؟ چرا کاندیدای ریاست جمهوری شما بهتر است؟ چه چیز باعث می‌شود که فکر کنید قیمت ارز بالا می‌رود؟ چطور به این نتیجه رسیدید؟ 6 . در منطق، فصلی وجود دارد به نام مغالطات. برای تقویت تفکر سنجش گرانه (انتقادی) بخش مغالطات را بخوانید با بیش از 70 نوع مغالطه (=دامگاه اشتباه ذهنی) آشنا شوید. 7 . حضور در شبکه‌های اجتماعی مفید است. جریان آزاد اطلاعات در آن بسیار جذاب، مفید و غنیمت است. اما فراموش نکنیم که آن‌ها نمی‌توانند جایگزین کتاب و تفکر عمیق شوند.
اشغال مواجهه‌ای ابدی با جسد وطن نسخه صوتی چیست؟ جایی از بهرام بیضایی شنیدم که بسیار افسوس می‌خورد نتوانسته بخش مهمی از آثارش را در قالب فیلم یا نمایش بسازد. دلسرد بود از رسم زمانه و دل‌نگران از دیده نشدن آثارش که الحق نگرانی بجایی‌ست. قطعا "فیلم‌نامه (فیلم‌نشده) اشغال" یکی از آن‌هاست. فیلمی که بعید است اگر آنچه از روزگار جاری‌ست جاری بماند - که امیدی نیست نماند - بخت در ساختن آن یار بیضایی باشد. که آنچه روایت می‌شود، آنجا که روایت می‌شود و آن چنان که روایت می‌شود، در این زمانه کوچک دور از دسترس این مرد بزرگ است.اشغال بارها برای فیلم شدن به کارگردانی بیضایی در نظر گرفته شده، و هر بار به مشکلی برخورده و نشده: در نیمه دوم دهه 1360 در لوکیشنی در مشهد، بار دیگر در 1388 که تا آستانه پیش‌تولید رفت و از ادامه بازماند، و در بهمن 1392 نیز که خبر بازگشت عن‌قریب بیضایی به ایران برای ساخت فیلم اشغال منتشر شد ولی این بار نیز ساخت اشغال منتفی شد. ~ویکی‌پدیاآنچه روایت می‌شود، روایت جستجوست ولی سوژه نه یافتن گم‌شده که ناکامی گم‌کننده در یافتن آن ا‌ست. داستان، داستان خیزش یک زن است - به سیاق سگ‌کشی اگر دیده باشید - و به سبک تقریبا همه داستان‌های بیضایی که در آن‌ها زنی با فریاد یک سو ایستاده و جهانی به تهدید سکوت آن سوی دیگر ایستاده است.آنجا که روایت می‌شود، بطن فشرده یکی از بلبشوترین سال‌های تاریخ معاصر ایران است سال‌های اشغال ایران به دست متفقین حین جنگ جهانی دوم، وقتی سربازان خارجی از "جسد وطن" دالانی برای کمک‌رسانی به جبهه شرق باز کرده بودند. کشور، اگر بتوان آن دو تکه از هم پاشیده را چنین نامید، به ویرانه‌ای تبدیل شده از بی‌عرضگی حکمرانان و سردرگریبانی ملت. صد افسوس که ذهن ما در ساختن صحنه‌ها به حکم، ناتوان‌تر از آنی را می‌بیند که می‌شد از دوربین بیضایی دید.و آن چنان که روایت می‌شود، تمام‌صحنه‌ی ازهم‌پاشیدگی یک کشور است. روایت خیانت، دروغ، چاپیدن، چاپیده‌شدن، بی‌ارادگی، ننگ و سردرگریبانی جمعی و در یک کلام مرضی تاریخی ولی بدون تاریخ برای ملتی که انگار همیشه تکرار می‌کند سرگذشت خود را در سرنوشت خود. بیضایی به بهانه این جستجو ما را با خود به جای‌جای تهران در آن سال‌های مخوف می‌برد. جستجویی که به مرور بیش از پیش پوچ می‌نماید. ولی این جستجو نه بی‌پایان که در پایان بازتعریف می‌شود. آنجا که این زن (عالیه)، به یک باره آن سیاق محاوره‌ای را که در سرتاسر فیلم‌نامه در دهانش بود به کناری تف کرده، در قامت آن زن آسیابان ایستاده فریاد می‌زند: "من جسد شوهرم را ندیدم، نه، من جسد وطنم را دیدم" فیلم‌نامه اشغال نوشته بهرام بیضاییامید مایه این جستجوست و همچون خود این جستجو پوچ و بی‌منطق امیدی بی هیچ سرنخی، هیچ نشانه‌ای، هیچ کورسویی. ولی جستجوگر امیدوار است. امیدی که در ابتدا ما را هم به آن می‌فریبد و بعد آنچنان که خود مصمم‌تر می‌شود کم‌کم از امید ما می‌کاهد. می‌کاهد و آنقدر ضعیف‌مان می‌کند تا ما هم به تمام این جهان ناامید مقابل این زن پیوسته، در مقابلش بایستیم و با آنها همزبان فریاد زنیم: "تو درمی‌مانی عالیه!" و این پاسخ پیشگویانه را از سنت تاریخ بشنویم که:"وقتی درماندگان زیاد شدند درماندگی را از پا درمی‌آورند". بعد کمی جلوتر خط و نشانی برای‌مان کشیده می‌شود وقتی از زبان مردی و از قول کتابی می‌شنویم: "بعضی‌ها را ناامیدی به کلی از پا در می‌آورد ولی بعضی دیگر تازه خطرناک می‌شوند". و تازه می‌فهمی با چه مانیفستی از امیدواری فردی در فاجعه‌بارترین شرایط اجتماعی روبرو شده‌ای.حالا جستجوی پوچ یک زن خطرناک را در ویرانه‌های ایرانی در پس‌زمینه‌ای از حادثه‌های ناشی از وارفتگی یک ملت و وادادگی حکمرانان تصور کنید تا بفهمید چرا بیضایی شاید دیگر نتواند این فیلم را در وطن خود بسازد افسوس که جاری‌ست آنچه از زمانه جاری‌ست.کتاب فیلم‌نامه فیلم‌نشده اشغال توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان چاپ شده است.
چرا کودکان به روانشناس نیاز دارند؟ روانشناسی کودکانکودکان همچون غنچه‌های زیبا هستند که برای شکوفایی و به ثمر رسیدن نیاز به مراقبت و رسیدگی دارند . روانشناس کودک فردیست که از زمان بدو تولد کودک در مراحل مختلف زندگی کودک در کنار والدین وی می‌باشد و به چگونگی تربیت کودک کمک می‌کند تا به بهترین شکل رشد کند . چرا که روانشناس کودک با روحیات ، نیاز‌ها و مشکلات کودکان و همچنین چگونگی برقراری ارتباط بین کودک و والدین وی آشنایی کامل دارد .بسیاری از کودکان در سنین مختلف بخاطر شرایط زندگی ، دچار انواع ناسازگاری‌ها و مشکلات در زندگی خود می‌شود از ناسازگاری کودکان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد : 1 . پرخاشگری 2 . بد دهنی 3 . اختلال در خوابیدن 4 . اختلال در غذا خوردن و کم اشتهایی 5 . حالت افسردگی و اضطراب 6 . ترس از محیط پیرامون 7 . عدم آمادگی برای ورود به جامعه 8 . وجود مشکل در محیط مدرسه 9 . عدم تمرکز 10 . جویدن ناخن ها 11 . انزوا و گوشه گیری 12 . عدم هم بازی شدن با هم سن و سال هاو .این گونه ناسازگاری‌ها در زندگی آینده کودک نقش به سزایی دارد .روانشناس کودکیک روانشناس کودک خوب ، با دلسوزی و با تکیه بر تجربیات و تخصص خود می‌کوشد تا رفتار‌های کودک را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهد سپس سعی می‌کند تا رفتار‌های بعدی کودک را پیش بینی کند و منشاء این مشکلات و سطح پیشرفت آن را بیابد. سپس او بهترین روش‌های درمان برای بهبود اختلال کودک را می‌یابد و با کمک والدین این ناسازگاری‌ها ، مشکلات و ناهنجاری‌ها را حل کرده و نهایتا رابطه‌ای دوستانه و صمیمانه بین کودک و والدین وی ایجاد می‌نماید تاآینده‌ای درخشان در انتظار کودک شما باشد .
تخصص ورزی فرهنگقرن سیزدهم در اروپا اوج قرون وسطی به شمار می‌آید.قرن‌های میانه اکثر اوقات تداعی‌گر نوعی از سکون و رخوت در فرهنگ و اندیشه جهان غرب هستند.اما این دوره جدا از نقاط تاریک که ابدا کم نیستند . مزیت هایی هم به همراه داشته است.نوع بشر از ابتدای وجود و سپس پس از بنیان گذاشتن تمدن‌ها با توجه به آگاهی اش نسبت به لزوم وجود و مفید بودن تفکیک حرفه شروع به فراگیری و گسترش حرفه‌های تخصصی کرد‌.در قرون وسطی به واسطه آموزه‌های مذهبی و ساختار کلیسا نهاد‌های اموزشی بیش‌تری در اروپا تاسیس شدند و تفکیک حرفه و دانش آموزی مرتبط با آن مورد توجه قرار گرفت.هرچند که رشته‌ها و مهارت‌ها بسیار محدود‌تر از امروز بودند این کاستی نیز با شروع رنسانس و قوی‌تر شدن دیدگاه انسان گرایانه تا حدودی بر طرف شد و مراکز نسبتا مدرن با تنوع رشته‌های آموزشی پدید آمدند در نهایت همه‌ی این‌ها باعث پیشرفت بخشی از جوامع غربی نسبت به سایر جوامع شدند .در اواخر قرن 19 و قرن 20 ام ایرانیان نسبت به علل پیشرفت جهان غرب علاقه نشان دادند.مهارت محوری و وجود نهاد‌های آموزشی یکی از این عوامل بود.پس مشابه این نهاد‌ها در ایران بنیان گذاشته شدند و در کنار درک و اقبال پیشین و عمومی مردم از ارزش مهارت و تخصص، نهاد‌ها و تفکرات روشنگرایانه باعث چندان شدن اهمیت این پدیده شدند.بدون شک مسیری که نوع بشر در راستا درک سودمندی تخصص و ایجاد نهاد‌های آموزشی تخصصی طی کرده است و نتیجه آن‌ها در جهان غرب و سپس سایر جوامع نشان دهنده اهمیت و کارایی این پدیده‌ها هستند‌.با این وجود گاهی در شرایط فعلی اغلب جوامع لازم است اعضا یک جامعه بخشی از دانش تخصصی یک رشته خاص را برای بهتر زندگی کردن فرابگیرند بدون آنکه وارد حوزه تماما تخصصی آن رشته شوند‌.برای مثال اطلاعات فرهنگی و اجتماعی پیش نیاز شکل گیری تفکر صحیح و سواد اجتماعی هستند.و هر فردی برای شناخت و انتخاب بهترین کنش‌ها و واکنش‌ها در سطح فردی در اجتماع لازم است که بخشی از این دانش را بیاموزد.نباید تخصص ورزی را با این رویکرد اشتباه گرفت یا از اهمیت هر یک از این رویکرد‌ها کاست.فرد متخصص توانایی نشان دادن راه سودمند‌تر و در اصطلاح تجویز راه حل مساله را دارد.در حالی که لزوما فرد دارای دانش فردی از توانایی چنین کاری برخورد دار نیست.از طرفی کنشگر دارای دانش و سواد اجتماعی می‌تواند از بین راه حل‌های ارایه شده بهترین را برگزیند و به انفعال و سردرگمی نخواهد رسید.تعارضی بین انتقال دانش به عموم مردم و تخصص محوری وجود ندارد و این دو رویکرد با اهمیت یکسان،دو بازوی اصلاح و بهبود شرایط جامعه هستند .ادامه دارد
تجاوز اگرچه تعاریف بسیاری برای امر تجاوز ارایه شده اما ما به تعریف سازمان ملل اکتفا میکنیم.(مقاربت جنسی بدون رضایت)آمارها حاکی از آن هست که بیش از 95 درصد متجاوزین مرد و کمتر از 10 درصد قربانیان نیز افراد مذکر هستند.هرگاه بحث تجاوز پیش می‌آید اغلب گفته میشود خداراشکر در ایران مسیله‌ی تجاوز خیلی مطرح نیستپرسش اینجاست؟آیا آمار دقیق تجاوز‌های جنسی را در دست داریم؟تجاوز‌های مونث - مونث و یا مذکر - مذکر در زندان‌ها تا چه حد شفاف سازی میشود؟متاسفانه با توجه به اطلاعاتی که از زندان‌های ما درز پیدا کرده گاها نه تنها که خود زندانی‌ها به یکدیگر تعرض جنسی میکنند. ماموران زندان نیز برای به حرف آوردن شخص زندانی و یا حتی شکنجه جسمی و روحی او به او تعرض میکنند که فکر میکنم لازم به ذکر نیست که بگویم هیچ راهی برای شکایت کردن از این نوع تعرض در زندان‌ها وجود ندارد و البته در آمارهای کشوری هم وارد نخواهند شد.برای مثال چندی پیش مشخص شد که زندانی سیاسی که اخیرا نیز اعدام شد به قاضی پرونده‌ی خود اعتراض میکند که شخص هم بند او ،او را مورد تعرض جنسی قرار میدهد.فکر میکنید پاسخ شخصی که قرار است برای ما عدالت را بار بیاورد چه بود؟(اگر خلاف میل ما رفتار کنی نه تنها او از بند تو خارج نخواهد شد که به دستور ما نیز به تو تعرض خواهد کرد.)قطعا نیازی نیست درباره‌ی ورود این نوع تجاوز‌ها به آمار رسمی کشور چیزی بگویم.تجاوزها در مدرسه هامتاسفانه این اتفاق در مدارس پسرانه(+سربازی) بسیار شایع‌تر است در نتیجه در خبرگذاری‌ها هم به آن کمتر پرداخته میشود.دلیل این اتفاق را شخصا اینگونه میدانم که خانواده‌ها به صورت کلی به سلامت جنسی و جسمی(طی تحقیقات اخیری که در ایران صورت گرفته دختران نسبت به پسران تناسب اندام بالاتری دارند با اینکه طبق آمار از آنها کم تحرک‌تر هستند) دختران خود بیشتر اهمیت قایل میشوند(بحث ازدواج و کالاانگاری دختران)در صورتی که برای پسرانشان تصور میکنند چون زور بدنی احتمالا بالاتری دارند توانایی مراقبت کردن از خودشان را دارند در صورتی که پسرانی که مورد تجاوز قرار میگیرند بویژه در جوامع مردسالاری نظیر ایران بیشتر تحت فشار عاطفی و روحی قرار میگیرند و به توعی با این اتفاق به آنها تلقین میشود که موجودیت خود را ازدست داده اندهرچند دختران هم در این زمینه مستثنی نیستند و ضربه‌های اجتماعی بر اساس از دست دادن افسانه‌ی بکارت و عفت و .. افزون بر خود خاطره تلخ تجاوز باعث ایجاد نوعی مرگ فرسایشی خواهد شد.و خبر بدتر این است که تجاوز نه تنها از جانب معلمان که گاها از جانب خود دانش آموزان صورت میگیرد.که این موضوع نشان دهنده‌ی بزرگترین ضعف نظام آموزشی کشور در زمینه‌ی آموزش جنسی به کودکان و نجوانان در سنین پایین‌تر است.تجاوز‌های افراد بالغ به کودکان و سپس تهدید آنها به دور از چشم خانواده چطور؟افرادی هستد که به نوعی بیماری جنسی تحت عنوان پدوفیلی مبتلا هستند این افراد از برقراری رابطه‌ی جنسی با کودکان لذت برده و در چنین روابطی ارگاسم میشوند.متاسفانه گاهی این بیماری تا آنجا پیش میرود که باعث میشود فرد بیمار به خشونت متوسل شود و گاها باعث مرگ کودک قربانی شود.و اگر هم نشود بسیار کم پیش می‌آید که کودک معصوم لب بگشاید و برای پدر و مادرش تعریف کند که چه اتفاقی برای او افتاده است و بر فرض مثال هم که تعریف کند فکر میکنید چند خانواده حاضر میشوند توهم آبروی خود را کنار بگذارند و برای روحیه‌ی فرزند خود دست به شکایت ببرند؟برای حل این مشکل میتوان کودکان را از سنین پایین و بر اساس ذهنیتشان،آنها را با روابط جنسی و اندام‌های خصوصیشان آشنا کنیم و این امر تنها مختص به دختران نیست چرا که پسران هم مورد تعرض جنسی قرار میگیرند و چه بسا در جوامع مردسالاری نظیر جامعه‌ی ما تحت خشونت عاطفی قویتری قرار گیرند.اصلا درباره‌ی روابط جنسی و اندام‌های جنسی به کودک نباید دروغ گفت تا احتمال مورد تعرض قرار گرفتن آنها نزدیک به صفر شود.والدین,خواهر و یا برادر‌های بزرگتر خانواده و اصلا هرکسی که در اطرافش کودکی را میشناسد میتواند از این کتاب استفاده کند و آن را هدیه کند.(نسخه‌ی پی دی اف این کتاب را میتوانید از فیدیبو تهیه کنید.)تجاوز‌های زناشویی و در قالب ازدواج اصلا در کشور ما راهی برای اثبات و اظهار شکایت دارند؟اگر نخواهیم بر روی حقایق تلخ جامعه‌ی امروزمان ماله بکشیم همگی قبول داریم که در زندگی مشترک هم تجاوز صورت میگیرد.و حتی فرقی ندارد از طرف زن باشد یا مردتعریف که یادتان نرفته(مقاربت جنسی بدون رضایت)در حالی که در کشور ما اصلا راهی برای اعتراض به اینگونه تجاوز‌ها نیست. و حتی دادگاه در صورت لزوم میتواند برای مرد اجازه ازدواج دوم صادر کند و به زن اجازه طلاق دهد(در صورتی که حق طلاق را نداشته باشد)اصلا از همه‌ی اینها که بگذریم "تجاوز‌های خاموش" چطور؟تجاوز‌های که به خاطر آبرو و . سالها و شاید تا آخر عمر قربانی ممکن است پنهان باقی بمانندچند وقت پیش سر و صدای تعرض کیوان امامی به دختران بسیار بالا گرفت.از عمد اسمش را میگویم تا متجاوز بداند بخشش و سکوتی در کار نیست.طبق اعترافات خود او کمتر از یک سوم دخترانی که به آنها تجاوز کرده بود از او شکایت کرده بودند و این یعنی اوج فاجعه ..البته کیوان امامی شخص مشهوری نبود و نیست.چه بسیار سلبریتی‌ها و سیاسیونی که به پشتوانه نام بلندشان تعرض میکنند و به بهانه‌های مختلف دهان قربانی را گل میگیرند.تعرض هایی که به علت تهدید قربانی، تجاوز، تبدیل به رابطه‌ی نامشروع میشود که برای خود قربانی تجاوز هم حکم جزایی دارد.توضیح واضحات احتیاج ندارد اگر قربانی تجاوز در دام بیوفتد حتی ممکن است در دادگاه به علت برقراری رابطه‌ی نامشروع ،خود هم مورد پیگرد قانونی قرار گیرد.البته اذعان میکنم این مورد بسیار دور از انتظار است اما صفر درصد هم نیست.و در نهایت بعد از همه‌ی این لیست بلند بالا اگر کسی صدایش را بلند کند و فریاد بزند فکر میکنید برای چند تا از آنها پرونده قضایی تشکیل میشود؟نمونه‌های بارزی وجود دارد که نشان دهنده‌ی آن است که برخی از شکایت‌ها علاوه بر اینکه در آمار وارد نمیشوند در نطفه خفه شده و گاها به مرگ قربانی منجر خواهد شد.چند فیلم با موضوع تجاوز و یا سکانس‌های دارای تعرض جنسی Straw Dogs (نسخه‌ی قدیمی) ElleIrreversibleThe Color Purple (هر کدام را نخواستید ببینید این یکی را از دست ندهید)فروشندههیس،دخترها فریاد نمیزنندکتاب چراغ‌ها را من خاموش میکنم زویا پیرزاد هم روایت جالبی از این موضوع است.
تجاوز یک انحراف جنسی است! یک انحراف جنسی به نام تجاوزامروز در خبرها خواندم مردی جوان به یک خانم هفتاد ساله تجاوز کرد. او دلیل تجاوز را پوشش نامناسب آن خانم عنوان کرد.این یک دلیل قابل قبول است،فقط برای یک جامعه‌ی به شدت مردسالار،از نوع مرد خشن، مرد بی منطق.بگذارید از اول راجع به تجاوز صحبت کنیم.فکر کنیم اصلا چیزی در این باره نمی‌دانیم و قانونی هم وجود ندارد.میل به تجاوز یک نوع انحراف جنسی استتجاوز ارتباطی با میل جنسی ندارد.میل جنسی هیچ وقت باعث نمی‌شود کسی به دیگری تجاوز کند.این باور اشتباه است.خیلی از افرادی که تجاوز می‌کنند متاهل بوده، رابطه‌ی جنسی منظم دارند.پس دلیل تجاوز وجود میل جنسی نیست.این دسته از بیماران با رابطه جنسی معمولی راضی نمی‌شوند. در این نوع انحراف جنسی شخص دوست دارد به زور و برخلاف میل دیگری با او رابطه برقرار کند.تنها در این صورت از لحاظ روانی ارضا می‌شود.انحرافات جنسی منشا درونی دارندنیازها و انحرافات جنسی دلیل درونی دارند، نه بیرونی.بنابراین با تغییرات محیط بیرون از بین نمی‌روند.پوشش یک زن، هر چقدر هم که نامناسب باشد، به یک فرد سالم از لحاظ روانی و جنسی، اجازه‌ی تجاوز نمی‌دهد.رفتار جنسی یک مرد سالمیک مرد سالم دوست دارد با رفتار جنسی خود زن را تحت تاثیر قرار داده، به او لذت بدهد. تنها در این صورت می‌تواند از رابطه‌ی جنسی لذت ببرد.مرد برای به دست آوردن رضایت زن تلاش می‌کند و وقت می‌گذارد،ولی حاضر نیست بر خلاف خواست او با او رابطه برقرار کند.در انحراف جنسی چه کسی مسیول استاین که مرد مسیول رفتار جنسی خود نیست، هم توهین به مرد است و هم ظلم به زن.این باور اشتباه هم مانند همه باورها و افکار غلط باید تغییر کند.شدیدترین میل‌ها و نیازهای انسان را می‌شود با استفاده از قوانین درست مدیریت کرد.فرد متجاوز باید بداند یک بیمار است و عمل تجاوز نیز در همه جای دنیا جرم است.جامعه باید بداند فردی که به او تجاوز شده، یک قربانی است و نیاز به حمایت دارد.همه‌ی ما باید بدانیم میل به تجاوز یک انحراف جنسی است و قربانی را سرزنش نکنیم.همه‌ی ما باید این‌ها را بدانیم و به فرزندان خود یاد بدهیم.جهت مطالعه سایر مقالات اینجا کلیک کنید فایزه خانلرزاده روانشناس
ریشه مشکلات اخلاقی امروز بشر این یادداشت مختصر لیکن ارزشمند در پی پاسخ به دسته‌ای از سوالات اساسی انسان توسط استاد متفکر ، مرتضی مطهری به رشته تحریر در آمده است .موضوعات این یادداشت رو میتونید در عکس زیر مشاهده کنید : موضوعات این یادداشت*پدیده دعوت که فردی از افراد یک نوع، سایر افراد را به عقیده و مرامی بخواند و آنها را به سویی بکشاند، از مختصات اجتماع بشری است.شعاع ت ثیر این دعوتها از حیث عرض و طول و عمق یکسان نیست، متفاوت است. ت ثیر بیشتر آنها کم بوده و در ابعاد کوچکی صورت گرفته و می گیرد و لهذا از جنبه تاریخی و اجتماعی قابل توجه و اهمیت نیست. اما پاره ای از دعوتهاست که لااقل در یک بعد پیشروی داشته است، مثلا سطح وسیعی را و لو برای مدت کوتاهی فرا گرفته، و یا قرنهای متمادی - هر چند در میان مردمی اندک - دوام یافته، و یا نفوذی ریشه دار گرچه در میان مردمی اندک و در زمانی نسبتا کوتاه پیدا کرده است. این گونه دعوتها درخور اهمیت و شایسته بررسی و تحلیل و احیانا تجلیل است.آنچه بیش از همه در خور اهمیت و قابل توجه است، دعوتهایی است که در همه ابعاد پیشروی داشته است هم سطح بسیار وسیعی را اشغال کرده و هم قرنهای متمادی در کمال اقتدار حکومت کرده و هم تا اعماق روح بشر ریشه دوانده است.این گونه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله پیامبران است. کدام مکتب فکری و فلسفی را میتوان پیدا کرد که مانند ادیان بزرگ جهان بر صدها میلیون نفر در مدت سی قرن و بیست قرن و حد اقل چهارده قرن حکومت کند و به سر ضمایر افراد چنگ بیندازد؟ همین جهت سبب شده که پیامبران، مستقیم یا غیر مستقیم، آفریننده اصلی تاریخباشند.تاریخ به دست بشر، و بشر بیش از هر چیز دیگر به دست پیامبران ساخته و پرداخته شده است. ناموس آفرینش، جهان را مسخر انسان، و انسان را مسخر نیروی ایمان، و پیامبران را سلسله جنبان این نیرو قرار داده است.*هر چیزی جز آنچه ایمان نام دارد، از عقل و علم و هنر و صنعت و قانون و غیره، ابزاری است در دست آدمی و وسیله ای است برای ارضای تمایلات و تسکین غرایز و ت مین خواسته های پایان ناپذیر او. آدمی همه اینها را در راه مقاصد و هواهای نفس خویش استخدام می کند و همچون ابزاری از آنها بهره می برد. تنها نیروی ایمان است، آنهم از نوع ایمانی که پیامبران عرضه می کنند که از یک طرف به تعبیر قرآن حیات تازه ای به روح می دهد[ 1 ]، یعنی با ارایه یک سلسله هدفهای عالی و انسانی و ما فوق طبیعی خواسته های نوی به وجود می آورد و بالتبع احساسات رقیق و عواطف لطیف خلق می کند و بال خره جهان درون انسان را دگرگون ساخته و بسی وسعت می بخشد، و از طرف دیگر تمایلات و غرایز طبیعی را تعدیل و مهار می نماید.در مقابل قدرت علمی و فنی بشر، هیچ دژ تسخیرناپذیری وجود ندارد جز یکی آن دژ روح و نفس آدمی است. کوه و صحرا و دریا و فضا و زمین و آسمان، همه در قلمرو قدرت علمی و فنی بشر است. تنها مرکزی که از این قلمرو خارج است، نزدیکترین آنها به آدمی است. مطیع کردن و مسخر ساختن این دژ به قول مولوی:کار عقل و هوش نیست، "شیر باطن سخره خرگوش نیست".و از قضا خطرناکترین دشمنان آسایش و آرامش، امنیت و عدالت، آزادی و مساوات، و بال خره خوشبختی و سعادت بشر در همین دژ پنهان شده و کمین کرده است:" عدی عدوک نفسک التی بین جنبیک."[ 2 ].*بشر امروز پس از این همه موفقیتهای علمی، دردمندانه می نالد. از چه می نالد؟کسریها و کمبودهایش در کدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیه خلق و خوی و "آدمیت" است؟ بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جایی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراطها و افلاطونها باید افتخار شاگردی اش را بپذیرند، اما از نظر روح و خوی و منش، یک "زنگی مست تیغ بران به دست" بیش نیست. انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است با یک تفاوت، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، برخلاف گذشته، تمام جنایتها را در زیر پرده ای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع پرستی، آزادی خواهی و صلح دوستی انجام می دهد. صراحت و یکرویی جای خود را به دورویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است. در هیچ دوره ای مانند عصر جدید در باره عدالت، آزادی، برادری، انساندوستی، صلح و صفا، راستی و درستی، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است، و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امور عمل نشده است. در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است:"و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو لد الخصام. و اذا تولی سعی فی ال رض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل."[ 3 ].در جهان امروز از یک طرف لاف نوع خواهی و بشردوستی با بانگی هرچه بلندتر گوشها را می خراشد، و از طرف دیگر دامنه ملت پرستی - که خود نوعی توحش است - با همه تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش افروزی های ناشی از آن روز به روز بالا می گیرد. این یکی از تناقضاتی است که منطق بشر امروز گرفتار آن است.آیا سخنی یاوه تر و دعوتی پوچتر از این می توان یافت که از طرفی مذهب، آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای توخالی، طبیعت بشر را تغییر دهیم؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون ضامن و پشتوانه.نه این است که بشر این قرن این نقصها و کمبودیها را احساس نمی کند و یا به فکر چاره نیفتاده است خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می کند. این فلسفه های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه های بلند بالا به نام "حقوق بشر"مولود چه احساسی غیر از احساس این کم و کسرهاست؟ اما مت سفانه مثل اینکه تجربه معروف "زنگ و گربه" بار دیگر تکرار می شود. عیب و اشکال کار همان عیب و اشکال است: فقدان قدرت اجرایی.این فلسفه ها و سازمانها و اعلامیه ها و قطعنامه ها سودی به انسان محروم نبخشید، بلکه نتیجه معکوس داد و "سرکنگبین صفرا فزود" ریسمانهایی که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه به وجود آمده، به صورت حلقه هایی دور گلویش پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می دهد.*حقیقت این است: چیزی که در نظام آفرینش محکوم چیز دیگر آفریده شده، به زور فلسفه و اعلامیه و مقاله و خطابه نمی توان آن را حاکم بر آن چیز قرار داد. علم و فکر و فلسفه حاکم بر طبیعت جهانی است اما محکوم طبیعت انسانی. حقوق بشر تا وقتی که فقط شکل یک فلسفه دارد، طبعا ابزاری برای طبیعت بشر خواهد بود.ما اکنون در جهانی زندگی می کنیم که آن چیزی که محکوم طبیعت بشر است سخت توسعه یافته و نیرو گرفته، اما آن چیزی که حاکم بر طبیعت اوست ناتوان مانده است و لااقل به نسبت توسعه و توانایی آن دیگری پیش نرفته است. نتیجه آن همه پیشرفتها در سطح مسایلی که محکوم طبیعت بشر است این شده که هرکس در راهی که می رود و در پی مقصودی که می خواهد، سریعتر و پرقدرت تر می رود و می دود بدون آنکه در نوع خواسته و طرز تفکر او در باره زندگی و هدف زندگی و در احساسات و تمایلات و عواطف او و بال خره در سطح مسایلی که حاکم برطبیعت اوست کوچک ترین تغییری پیدا شده باشد. بشر تا توانسته محیط اطراف خود را تغییر داده بدون آنکه بتواند یا بخواهد خود را و طرز تفکر خود را و عواطف و تمایلات خود را عوض کند. ریشه مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست، همچنان که ریشه نیاز بشر را به دین و معنویت و ایمان و پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد.مصلح و مفکر بزرگ اسلامی، اقبال لاهوری می گوید:"بشریت، امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیری روحانی از جهان، آزادی روحانی فرد[ 4 ]و اصولی اساسی دارای ت ثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند.".آنگاه اضافه می کند و می گوید:"شک نیست که اروپای جدید دستگاههای اندیشه ای و مثالی ت سیس کرده است، ولی تجربه نشان می دهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست می آید نمی تواند آن حرارت اعتقاد زنده ای را داشته باشد که تنها به الهام شخصی حاصل می شود. به همین دلیل است که عقل محض چندان ت ثیری در نوع بشر نکرده، در صورتی که دین پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده است. مثالیگری اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حیات آن در نیامده و نتیجه آن "من" سرگردانی است که در میان دموکراسیهای ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می پردازد، که کار منحصر آنها بهره کشی از درویشان به سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است."[ 5 ]اگر نهرو، نخست وزیر فقید هند، پس از یک عمر لادینی در شامگاه عمر خویش به جستجوی خدا برمی آید و معتقد می شود که: "در برابر خل معنوی تمدن جدیدی که رواج می پذیرد، بیش از دیروز باید پاسخهای معنوی و روحانی بیابیم" برای این است که به ریشه اصلی مشکلات امروز بشر پی برده و دانسته که بشر امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند به آزادی روحانی و معنوی است و [رفع ] این نیازمندی بدون اینکه در طرز تفکر و جهان بینی او تغییر اساسی داده شود - که هستی و حیات را بامعنی بداند نه پوچ و عبث - میسر نیست. و اگر برنارد شاو را می بینیم که می گوید:"چنین پیش بینی می کنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود، و به عقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید شود طوری در حل مسایل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر ت مین خواهد شد.".برای این است که احساس می کند که علاوه بر لزوم تفسیری روحانی از جهان و لزوم آزادی روحانی افراد، اصولی اساسی دارای ت ثیر جهانی لازم است که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند و به قول اقبال: "مبتنی بر وحیی باشد که از درونی ترین ژرفای زندگی بیان شود و به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی دهد".قرآن در آیات زیبا و دلنشین خود سه چیز را به عنوان شدیدترین نیازمندیهای بشر یادآوری می کند: 1 . ایمان به "الله"، ایمان به این که "جهان را صاحبی باشد خدا نام". به عبارت دیگر تفسیری روحانی از جهان. 2 . ایمان به رسول و رسالت او یعنی ایمان به تعلیمات آزادیبخش و جانداری که تکامل اجتماع را بر مبنای روحانی توجیه کند و به زندگی صوری رنگ معنوی بدهد. 3 . جهاد به مال و نفس در راه خدا[ 6 ]، یعنی آزادی و آزادگی معنوی.نیازی مبرم تر از این نیازها نتوان یافت.در میان مکتبها و مسلکها و دینها و آیینها، تنها اسلام است که قدرت پاسخگویی به این سه نیاز را دارد. پس از چهارده قرن که از ظهور اسلام می گذرد، جهان همان اندازه نیازمند آن است که در روز اول بود. آن روزی که احساس این نیازها عمومیتپیدا کند - و چنین روزی دور نیست - بشر راهی جز اینکه خود را به آغوش اسلامافکند نخواهد داشت.امروز نوعی ضعف و اعراض نسبت به همه مذاهب مشهود است. اسلام نیز در درون خود دچار نوعی بحران است. حقیقت این است که اسلام در این جهت غرامت اشتباه کلیسا را می پردازد. عکس العمل های ناهنجاری که کلیسا در دوره رنسانس در برابر علم و تمدن نشان داد، ضربه بزرگی به حیثیت مذهب به طور عموم وارد آورد و سبب شد که افکار سطحی خاصیت دین و مذهب را به طور کلی مبارزه با علم و دانش تلقی کنند. این قضاوت دیری نخواهد پایید. از هم اکنون بر کسانی که لااقل در تاریخ اسلام مطالعه ای دارند روشن است که حساب اسلام از کلیسا جداست. اسلام خود بنیانگذار یک تمدن عظیم است و در تاریخ افتخارآمیز خود دانشگاهها به وجود آورد و دانشمندان نابغه به جهان تحویل داد و به علم و تمدن کمک فراوان کرد. [با مطالعه تاریخ اسلام ] به ارزش عظیم و غرورآمیز خدمات اسلام به تمدن بشری و دیون بسیار سنگین اروپای امروز به تمدن اسلامی واقف [می شویم ] معلوم [می گردد] که آنچه در باره اسلام صادق است درست ضد آن چیزی است که در باره کلیسا صادق می باشد. کلیسا نه تنها تمدنی به وجود نیاورد بلکه تمدنی را که به او گرویده بود فاسد کرد، ولی اسلام خود تمدن درخشانی به وجود آورد و به جهان عرضه داشت. اسلام تنها دینی است که توانسته خود بنیانگذار یک تمدن همه جانبه بشود. به قول شیخ محمد عبده:"اروپا از آن روزی که مذهب خویش را رها کرد جلو رفت و ما از آن روزی که مذهب خویش را رها کردیم عقب رفتیم."تفاوت دو مذهب از همین جا روشن می شود . رها کردن اروپا مذهب خویش را، پس از برخورد با جهان اسلام صورت گرفت و این رها کردن به صورت گرایش به ارزشهای اسلامی انجام شد.*دیباچه کتاب سیری در سیره نبوی ص 23 [ 1 ] ." یا یها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم". انفال/ 24 .[ 2 ] . حدیث نبوی:[ بزرگترین دشمنان تو همان نفس توست که میان دو پهلوی توست ].[ 3 ] بقره/ 204 و 205 [ و پاره ای از مردم هستند که سخن آنها در( مصالح) زندگانی دنیا تو را به شگفت آورد و خوشایند توست و خداوند را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند و حال آنکه سرسخت ترین دشمنان هستند و چون از نزد تو بروند، کوشش می کنند تا در زمین فساد کنند و کشت و زرع( منابع اقتصادی) و نسل( نیروهای انسانی) را تباه سازند].[ 4 ] تنها آزادیهای سیاسی و اجتماعی کافی نیست.[ 5 ] . احیای فکر دینی در اسلام، ص 203 و 204 .[ 6 ] ." تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله ب موالکم و نفسکم". صف/ 11 .
نظام آموزشی و بازتولید فرهنگی، یا من می‌خوام مهندس بشم! این مطلب در شماره‌ی دوم مجله‌ی دانشجویی "مداد" در مهر و آبان 1389 چاپ شد. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسیولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسنده‌ی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.نویسنده: نرگس احمدی (نام مستعار)تصویر چاپ شده برای این مطلب - چرا به مدرسه می‌روی؟ - برای اینکه سواد یاد بگیرم. - چرا سواد یاد بگیری؟ - تا مهندس(یا دکتر) بشم.احتمالا این سوال و جواب برای کسانی که اخبار صدا و سیما را می‌بینند بسیار آشناست، سوال و جواب کلیشه‌ای بین خبرنگار تلویزیون و کودک هفت ساله‌ای که در حالی که یک شاخه گل در دست دارد و لبخندزنان (یا گریان!) در روز شکوفه‌ها دوران تحصیلش در مدرسه را آغاز می‌کند. در همین سوال و جواب ساده چند نکته وجود دارد که دقیق‌تر شدن در آنها خالی از لطف نیست: نخست این که کودک مدرسه را تنها مکانی می‌داند که می‌تواند به او سواد بیاموزد، دوم این که او سواد آموخته شده در مدرسه را تنها وسیله‌ای می‌داند که می‌تواند آینده‌ای مثبت به عنوان دکتر و . برای او رقم بزند و سوم این که از نظر او دکتر (یا مهندس) بودن آن قدر مثبت است که جای چراجویی بیش‌تر را برای خبرنگار یا هر پرسش‌کننده‌ی دیگر باقی نمی‌گذارد.اما به واقع آیا تمام پیش فرض‌های اخیر آن گونه که کودک به ت سی از بزرگترها وانمود می‌کند بدیهی است؟ یا تنها شعارهایی هستند که به خاطر تکرار بیش از حد بدیهی پنداشته می‌شوند؟شاید باور به پیش فرض‌های اخیر از نخستین آموخته هایی باشد که مدرسه کودک را ملزم به یادگیری آنها می‌کند، این بار پیش از شروع تحصیلات رسمی و به وسیله‌ی کسانی به جز معلمان رسمی یعنی والدین. اما این تازه آغاز ماجراست آن چه در مدارس به دانش آموزان آموزش داده می‌شود بسیار فراتر از چیزی است که از آن به عنوان آموزش رسمی یاد می‌شود. منظورم برنامه‌ی درسی پنهان 2 است.در واقع کودک در مدرسه می‌آموزد که چگونه منضبط، وقت شناس و مطیع دستورات مقام ارشد و البته همرنگ با جماعت باشد.شاید در نگاه اول کسب این ویژگی‌ها چندان عجیب یا ت سف بار نباشد، به واقع اینها دقیقا همان چیزهایی هستند که فرد برای اینکه بتواند زندگی آسوده و قابل قبولی داشته باشد به آنها نیازمند است.اما بیایید برخلاف همیشه با عینک تردید به ماجرا نگاه کنیم در بعد فردی این آموزه‌ها دقیقا ویران کننده‌ی خودانگیختگی هستند. فروم فرد خودانگیخته را کسی می‌داند که احساسات، افکار و افعالش بیانگر نفس او باشد،به همین معنا هنرمند کسی است که بتواند خویشتن را خودانگیخته بیان کند،خلاقیت‌های علمی هم از نظر او در زمره فعالیت‌های خودانگیخته قرار می‌گیرند با این تفاسیر عدم اقبال اغلب هنرمندان و دانشمندان در مدرسه قابل توجیه است.خودانگیختگی از آن روی حایض اهمیت است که آزادی مثبت یعنی آزادی ازنوعی که به تکامل فرد منجر می‌شود و نه ان نوعی که گرفتاری او در دامن فاشیسم و نازیسم و دیگر مکاتب و ایسم‌ها را در پی دارد فعالیت خودانگیخته‌ی مجموع تمامیت یافته‌ی شخصیت است،چیزی که به هیچ وجه در نظام آموزشی مورد ت کید نیست ( 3 ).در بعد اجتماعی هم آنچه والدین به کودک می‌آموزند تضمین کننده‌ی بقای مدارس به شکل فعلی آن‌هاست و آموخته‌های پنهان در مدارس یعنی انضباط، اطاعت و هم‌رنگی با جماعت همه و همه تضمین کننده‌ی بقای نظم پیش از خود هستند.بنابراین در مدارس فرهنگی باز تولید می‌شود که استیلای طبقه‌ی حاکم را دوام می‌بخشد و مدارس را در زمره‌ی ابزار ایجاد هژمونی فرهنگی ( 4 ) قرار می‌دهد، در واقع باید اذعان کرد که نقش مدارس در ایجاد هژمونی فرهنگی می‌تواند به مراتب بیش از تلویزیون و سایر رسانه‌ها باشد چرا که ابزار اخیر اندک انتخابی برای فرد در گوش کردن یا نکردن و تسلیم شدن یا نشدن به پیام‌های رسانه‌ای قایل می‌شوند، اما در مدارس فرد از سنین کودکی ناچار است علاوه بر شنیدن، گردن نهادنش به آموزش‌های علنی و پنهان مدارس را به تمامی نمایش دهد چرا که در غیر این صورت بازخواست، تحقیر یا تنبیه خواهد شد. از سوی دیگر به خاطر سن کم فرد هنگام ورود به مدرسه و مدت زیادی که تحت سیطره‌ی نظام آموزشی قرار دارد ت ثیر آن روی شخصیت فرد به شدت تشدید می‌شود.حال بیایید با همان عینک تردید به برنامه‌ی علنی درسی نگاه کنیم: برنامه‌ای که در آن بیشترین اهمیت به دروس ریاضی و علوم داده می‌شود،کسانی که در این دروس قوی هستند با استعداد تلقی می‌شوند و آنها که در این دروس ضعف دارند به هرچیزی متوسل می‌شوند تا در این دروس موفقیتی عایدشان شود چرا که می‌دانند این ضعف می‌تواند آنها را از رسیدن به مدارج عالی‌تر باز دارد.اما چرا این دروس؟! ویژگی عینک تردید این است که نخست و بیش از هر چیز سرمایه داری را به عنوان پاسخ هر سوالی برجسته می‌کند.بله در واقع اینها دروسی هستند که پیشرفت تکنولوژی را ممکن می‌کنند و پیشرفت تکنولوژی به معنای تولید بیشتر است،همان دلخواه سرمایه داری.فرد مفید برای سرمایه داری فردی است که بتواند به آن در تولید بیش‌تر کمک کند پس باید فرد به هر وسیله‌ی ممکن تلاش کند در دروس مورد نظر سرمایه داری پیشرفت کند و چه چیزی بیش از کسب ارزشی که بر مبنای دروس مورد نظر سرمایه داری تعریف شده می‌تواند افراد را به این کار تشویق کند؟پس افراد بهتر تولید کننده‌های بهتر هستند و البته تولیدکننده هایی بهترند که بهتر مصرف کنند.کارخانه‌ی بزرگ آموزش و پرورش در پایان محصولش را با این اتیکت تحویل می‌دهد: 99 % آماده‌ی حفظ نظم سرمایه‌داری موجود.البته بدبینی اشاره شده نسبت به نظام آموزشی کنونی به هیچ عنوان به معنای ت یید نظام آموزشی گذشته نیست، چه اگر در نظام کنونی آموزشی برنامه‌ی درسی پنهان فردیت اشخاص را هدف گرفته و با القای خواست‌ها و غایت‌های به ظاهر متفاوت و در باطن یکسان می‌کوشد ولو به بهای سلب امکان فعالیت خودانگیخته از فرد، بقای نظم موجود را تضمین کند، در گذشته قدرت چه در قالب پدر خانواده‌ای که فرزندش را وادار به ادامه‌ی پیشه‌ی خود می‌کند وچه در سیمای پادشاه و نظام حکومتی‌ای که به طبقات فرودست اجازه‌ی کسب علم نمی‌دهد، آشکارا فردیت شخص را می‌کشت و از این انسان از خود بیگانه به هر نحو که می‌خواست استفاده می‌کرد. 1 . بازتولید فرهنگی به معنای راه و روش هایی است که طی آن‌ها مدارس، همراه با سایر نهادهای اجتماعی، موجب استمرار و تکرار نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی می‌شوند.[جامعه شناسی گیدنز] 2 . ایلیچ در نظریات جامعه شناسانه‌اش در مورد آموزش و پرورش از این اصطلاح فراوان استفاده می‌کند. 3 . بحث‌های مربوط به مفهوم خود انگیختگی و همچنین انواع مختلف آزادی در کتاب گریز از آزادی اریک فروم به تفصیل مطرح شده است. 4 . هژمونی اصطلاحی است که "گرامشی"آن را باب کرده تا چگونگی سلطه‌ی یک طبقه بر طبقه‌ی دیگر را به وسیله‌ی آمیزه‌ای از وسایل سیاسی و ایدیولوژیکی وصف کند و به طور کلی به مجموعه ابزاری اطلاق می‌شود که طبقه‌ی حاکم به وسیله‌ی آن استیلایش بر جامعه را حفظ می‌کند.
دروغ معجزه انسانی اولین باری که با دروغ مواجه شدم رو به یاد دارم!دوست بچگی من سامانروزی از روزهای سه سالگی توپ مورد علاقه‌ام ترکید. دوست بچگی هایم برای دلداری به من گفت: "ناراحت نباش، من اینقدر از این توپ‌ها خونمون دارم که نمیتونیم پامون رو روی زمین بذاریم! برات یکی میارم."خانواده بسیار مقیدی داشتم پس این اولین مواجهه من با دروغ بود فکر میکردم واقعا در یک استخر توپ زندگی میکنند (استخر توپ فضایی پر از توپ در پارک‌های قدیم بود). بالاخره یک روز به منزل ایشان رفتم ولی دریغ از یک عدد توپ!اینکه کسی بتواند چیزی را که وجود ندارد به زبان بیاورد. در آن روز‌ها برای من مثل جادوگری بود!چیزی که باعث شد امروز بتوانم دیدگاه متفاوتی در باره دروغ داشته باشم و درباره آن بنویسم این بود که در سه سالگی نه از دست سامان ناراحت شدم و نه عصبانی من حس دوستی را درک کردم که با ارایه یک تصویر زیبا توانست من را از عمق ناراحتی بیرون بیاورد.آن روز به نظرم سامان نابغه‌ای بود که توانست مساله انسانی پیچیده‌ای را با راه حلی ساده حل و فصل کند.طرح مسالهدروغ مثل ماره کسی که مار‌ها رو نمیشناسه از همشون میترسه ولی کسی که مار‌ها رو میشناسه دقیقا میدونه از کدوم لازم نیست بترسه، از کدوم میتونه استفاده مفید ببره و البته از کدوم هم باید بترسه؟به عقده من سه دسته اصلی دروغ وجود دارد که هر کدام را از دو منظر شنونده و گوینده بررسی میکنم.دروغ برای کلاهبرداریاین نوع دروغ به تنهایی مسیول بدنام کردن هر نوع دروغ و دروغگوست و همین ایشون صحبت کردن در مورد دروغ و دروغگو رو ممنوع کرده .به طور مثال من با کمک این نوع دروغ یک ماشین 500 میلیون تومنی که وجود نداره رو به شما میفروشم!سخنی با شنونده:شنونده عزیز عصبانیت شما کاملا قابل درکه. میفهمم که چقدر احساس مورد سواستفاده واقع شدن یا تجاوز روانی رو با خودتون به دوش میکشید. اما ما با 1000 زبان و به 1000 روش هم که دروغ و دروغگو را منفور اعلام کنیم باز هم نمیتوانیم جلو تمام کلاه برداری‌ها را بگیریم!در نهایت باز هم هر کسی بتواند کلاهبرداری کند این کار را میکند. حتی من و شما هم اگر بتوانیم کلاهبرداری کنیم میکنیم! اما برای مقابله با آن چند توصیه برایتان دارم: 1 - اطلاعاتتان را بالا ببرید هم در مورد کلیت کار (در همین مثال: معاملات ماشین) و هم در مورد طرف مقابل و مورد کلاهبرداری (در این مثال: ماشین و فروشنده). طبیعیست که اگر بدون اطلاعات درست و کامل وارد معامله‌ای شدید اگر کلاهتان بر باد نرود فقط خوش شانسی آوردید و حالت نرمال آن است که کلاهتان برداشته شود. 2 - مثل تکنیک شعبده باز‌ها (دروغ شعبده باز‌ها در دسته سوم قرار میگیرد و در ادامه بررسی میشود) دروغ گوی کلاه بردار سعی میکند با تصویری زیبا حواس شما را از اصل ماجرا پرت کند که متوجه کلاهبرداری نشوید. برای همین هر گاه پیشنهادی شگفت انگیز دریافت کردید که در اغلب موارد سود هنگفتی پشت آن است اصلا هول برتان ندارد! زمان بخرید و اندکی در تنهایی اوضاع را سبک و سنگین کنید. - وارد معامله‌ای که در آن تخصص کافی ندارید نشوید. لطفا اول تخصص پیدا کنید.در نهایت کلاهبرداری اجتناب ناپذیر است و تنها کسی که میتوانید سرزنش کنید خودتان هستید که بدون اطلاعات کافی وارد معامله شده‌اید.سرزنش کلاهبردار دردی را دوا نمیکند چون همیشه یکی دیگر پیدا میشود.البته منظور این نیست که بخواهم طرفدار کلاهبرداری باشم! اما حقیقت این است که زندگی فقط از جانب خودمان قابل کنترل است. پس مقصر شناختن دیگری همواره بیهوده است.سخنی با گوینده:کلاهبردار عزیز سلام میدانم چقدر به خودت افتخار میکنی که توانسته‌ای راه صد ساله را یک شبه بروی. قطعا هوش و درایت شما در امر قالب کردن چیز‌ها به کسانی که در آن زمینه تجربه کمتری دارند قابل ستایش است.قطعا شما بچه زرنگ‌تر از آنی که حرف‌های من برایت مهم باشد اما لطفا قبل از برداشتن کلاه بعدی چند نکته زیر را در نظر بگیر: 1 - آب بندی کردن آدم‌های ساده قطعا به ترویج بی اعتمادی کمک میکند و جامعه‌ای پر از بی اعتمادی برای زیستن شما و فرزندانتان سخت است. 2 - درست است که شما بچه زرنگید و در دام این کلاهبرداری‌ها نمی‌افتید اما اگر لحظه‌ای بتوانید تصور کنید این آدم‌های ساده مناسب برای کلاهبرداری معمولا همه زندگیشان را به دست شما میسپارند و اگر آن زیر‌ها وجدانی برایتان باقی مانده شاید توجه به این نکته برایش جالب باشد. 3 - هر چند توجه نمیکنید ولی نکاتی مثل دست بالای دست بسیار است و یا ماه پشت ابر نمیماند برای شما ساخته شده.در نهایت ابراز زرنگی شما باعث آگاه شدن هرچه بیشتر مردم شده و از این بابت همگی از شما سپاسگزاریم.دروغ برای انکار!متداول‌ترین این نوع دروغ را از بچه‌ها میشنویم آن هم وقتی با تمام وجود سعی دارن بگن فلان کار رو نکردند! در حالی که اینطور نیست .حالتی که دروغ برای انکار اتفاق میوفتهاین دروغ بیشتر از اینکه انگشت اتهام رو به سمت گوینده بگیرد به سمت شنونده میگیرد واقعا اگر شما سر از تن بچه بدبخت قطع نکنید آیا باز هم دروغ میگوید؟؟سخنی با شنونده:در بیشتر مواقع گفتن حقیقت خیلی خیلی سخت است خصوصا اگر به شما به هر ترتیب از مقام یا قدرت بیشتری نسبت به گوینده برخوردار باشید. این دروغ معمولا از بچگی شروع میشود و حتی آدم‌های 50 ساله‌ای که دروغ انکار میگویند معمولا مادر پدر ترسناکی داشته‌اند.(البته من روانشناس فرویدی نیستم اندک مطالعه‌ای دارم ولی بیشتر از تجربه زندگی مینویسم)روایت است که چرچیل به خاطر شخصیت کاریزماتیک ای که داشته همواره مستعد شنیدن این نوع دروغ بوده و برای همین ممکن بوده که اطلاعات درست به دستش نرسد. این اطلاعات غلط میتوانست چرچیل را به بی عرضه‌ترین و خرابکار‌ترین شخصیت تاریخ تبدیل کند. اما چرچیل این ویژگی خود را پذیرفت و به جای آنکه دست و پا بزند و همه را به خاطر دروغ گویی تنبیه کند و جنگ جهانی دوم را به هیتلر ببازد یک گروه سازماندهی کرد که وظیفه شان رساندن حقیقت بی کم و کاست به چرچیل بود.شما هم اگر از دروغ شنیدن خسته شده‌اید میتوانید این چند تکنیک را به کار ببرید: - گوینده دروغ مشخصا از شما یا عواقب کار خودش ترسیده کمی فضای امن برای شجاع بودن نیاز دارد. او را درک کنید و اندکی فضای امن مهیا کنید. - همه ما اشتباه میکنیم درک طرف مقابل زمانی آسان میشود که به یاد بیاوریم خودمان هم اشتباه کرده‌ایم. - ممکن است این ترس از بچگی در گوینده وجود داشته باشد و اصلا مساله ترسناک بودن شما نباشد از خودتان و اشتباهاتتان برایش حرف بزنید. تا شجاعت پیدا کند.در نهایت توصیه میکنیم در مواقعی که اعتراف گرفتن آنقدرها هم مهم نیست از حقیقت چشم پوشی کنید شما که بازپرس قضایی نیستید! معمولا هم پیدا کردن مقصر در حل مساله کمکی نمیکند به جای آن دنبال راه حل باشید.همانطور که در دروغ قبل گفتم ما فقط توان اصلاح خودمان را داریم. برای همین توصیه میکنم شنونده بهتری شویم تا دروغ‌های کمتری بشنویم.سخنی با گوینده:من هم دروغ انکار گفته‌ام بار‌ها هم گفته‌ام. زمانی که میترسیدم قضاوت شوم، میترسیدم طرد شوم، میترسیدم تنبیه شوم. در شرایط مختلف دروغ انکار گفته‌ام اما همیشه یک مورد ثابت بود: می‌ترسیدم!شنونده شما هم حتما تا به حال دروغ انکار گفته همه گفته‌ایم. ترس در همه وجود دارد قرار نیست ترس را از بین ببریم فقط کافیست تمرین کنیم حتی زمانی که میترسیم هم شجاع باشیم.ما رشد میکنیم و اگر امروز از دیروزمان بهتریم به خاطر اشتباهات دیروزی ست که امروز دیگر نداریم. این دروغ‌ها تلنگری ست که به ما نشان میدهد بخشی از وجودمان به پاکسازی نیاز دارد پس اگر با این بخش از وجودمان شفاف باشیم راحت‌تر میتوانیم به آن پی ببریم و اصلاح کنیم. در نهایت مهم نیست با شنونده صادق هستیم یا نه؟ هر چند اگر صادق باشیم اعتماد به نفس و شجاعت خوبی به خودمان میدهیم. مهم این است که با خودمان صادق باشیم و از این تلنگر برای بهتر شدن استفاده کنیم.حس فوق العاده ایست روزی که با تمام بدی‌ها و خوبی هایمان چیزی برای پنهان کردن نداشته باشیم و به همه ابعاد بد و خوب وجودمان افتخار کنیم.من آن روز را برای خودم و شما آرزو میکنم. در نهایت به هرکس که دروغ میگویید بگویید. در بیشتر مواقع اصلا زندگی شما به آن‌ها مربوط نیست و دارند فضولی اضافی میکنند(باز هم در این مواقع توصیه میکنم یک به شما ربطی نداره محترمانه بگویید به جای دروغ این به شجاعتتان و ترک دروغ گفتن کمک میکند). اما با خودتان صادق باشید تا هر موقع دروغ گفتید بفهمید و بتوانید از خودتان بپرسید "چرا دروغ گفتم؟؟"دروغ به عنوان هنراگر دروغ گفتن به معنای بیان چیزی که حقیقت ندارد (به هر روش ممکن) باشد بیشتر هنر‌ها در دسته دروغ قرار میگیرند ساناز سه ساله‌ای که برای اولین بار با چنان شور و هیجان با دروغ آشنا شده بود اگر کتاب هری پاتر هم میخواند (اون موقع کتاب هری پاتر نبود و من هم سواد نداشتم) حتما در نظرش واقعا مدرسه هاگوآرتزی وجود داشت که در قسمت ممنوعه آن یک سگ سه سر زندگی میکرد و شمع‌ها به صورت معلق روی سالن نهارخوری ایستاده بودند.پس خانم جی کی رولینگ بیش از 10 جلد دروغ نوشته و با این حال تا مدت‌ها پر فروش‌ترین نویسنده عموم مردم بوده! یا مثلا نقاش مورد علاقه من ونگوگ سراسر دروغ نقاشی میکرده و یا بازیگران سینما در تمام صحنه مشغول دروغ گفتن هستند.شب پر ستاره اثر ونگوگ: خوب تا جایی که میدونیم هیچ شبی مثل این نیست!بین هنر‌ها آن هایی که دروغ بیشتری دارند عنوان خلاقانه گرفتند و ده‌ها بار بیشتر ستایش شدند. حقیقت این است که ما از دست هنرمندان عصبانی نمیشویم چون آنقدر هنرمند نیستند که فریبمان دهند! اما دروغ گو‌ها فریبمان میدهند حالا در این فریب خوردن دو حالت وجود دارد حالتی که ضرری به ما میرسد (دروغ کلاهبرداری) و حالتی که اصل مطلب چه طبق فرمایشات جناب دروغگو باشد و چه 180 درجه مخالف آن به حال ما فرقی نمیکند! (دروغ انکار و دروغ هنر)اما در فریب خوردگی حالت دوم (بی ضرر) چرا از این اجرای زده هنرمندانه که فقط برای شما اکران شده به عنوان یک استندآپ دروغ (برگرفته از استندآپ کمدی) لذت نمیبرید؟سخنی با شنونده:شما دقیقا میدانی آنچه میشنوی حقیقت ندارد اینکه حقیقت داشته باشد یا نه هم به حال شما هیچ فرقی نمیکند!پس لازم نیست کارگاه بازی دربیاوری یا اینکه تناقضات را به رخ گوینده بکشی فقط راحت لم بده و از داستان تخیلی ای که به صورت زنده برایت روایت میشود لذت ببر و البته یادی هم از من بکن :)والا همین داستان رو اگر تو تیاتر میشنیدید باید برای صندلی ردیف جلو (به قیمت امروز) 50 هزار تومن پول میدادید! پس چرا با جاسوس بازی بیخود لذت شنیدن رو از خودتون صلب میکنید؟سخنی با گوینده:من به عنوان یکی از شنونده‌های خوب واقعا از خلاقیت شما تشکر میکنم اما شاید بهتر باشد چند نکته را در نظر بگیرید: 1 - اگر دقت کرده باشید احتمالا بیشتر شنونده هایتان گوش‌های مخملی یا خاکستری ندارند! شاید برخی‌ها به رویتان بیاورند و خیلی‌ها هم همین زحمت را به خودشان نمیدهند! اما بیشتری‌ها میفهمند که حرف هایتان حقیقت ندارد.در این صورت شما کم کم به عنوان یک آدم خالی بند شناخته میشوید و اگر از عواقب این حسن شهرت آگاهی ندارید خواندن مجدد داستان چوپان دروغگو را برایتان تجویز میکنم. 2 - احتمالا دوستان زیادی هم نمیتوانید داشته باشید چون درست است که همه از استند آپ دروغتان لذت میبرند اما برای صمیمی شدن یه مقدار غیر قابل اعتماد به نظر میرسید.در نهایت توصیه میکنم که خودتان با اعلام قبلی یا اعلام بعدی استند آپ دروغتان را از بقیه صحبت جدا کنید تا عواقب مذکور گریبانتان را نگیرد.در نهایت من به شخصه هنرتان را میفهمم و هر جا لازم باشد ازتان حمایت میکنم.#لذت_دروغ

No dataset card yet

Downloads last month
18