Unnamed: 0
int64 0
2.35k
| date
stringlengths 10
10
| topic
stringlengths 21
91
| url
stringlengths 48
49
| text
stringlengths 1
107k
⌀ |
---|---|---|---|---|
2,200 | 1400/02/17 | سخنرانی تلویزیونی به مناسبت روز جهانی قدس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47798 |
آخرین جمعهی ماه مبارک رمضان ۱۴۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد خاتم النّبیّین و اشرف الخلق اجمعین و علی آله الطّیّبین الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.
ماجرای فلسطین، همچنان مهمترین و زندهترین مسئلهی مشترک امّت اسلامی است. سیاستهای نظام سرمایهداری ظالم و سفّاک، دست یک ملّت را از خانهی خود، از میهن و خاک آباء و اجدادی خود کوتاه کرده و در آن، رژیمی تروریست و مردمی بیگانه را نشانده است.
سُستتر و بیپایهتر از منطق پوشالی تأسیس رژیم صهیونیستی چیست؟ اروپاییها بنا بر ادّعای خود، به یهودیان در سالهای جنگ جهانی دوّم ظلم کردهاند، پس باید با آواره کردن ملّتی در غرب آسیا و کشتارهای فجیع در آن کشور انتقام یهودیان را گرفت ...!
این منطقی است که دولتهای غربی با حمایت بیدریغ و دیوانهوار خود از رژیم صهیونیستی به آن تکیه کرده و بدینگونه، همهی ادّعاهای دروغین خود در باب حقوق بشر و دموکراسی را تخطئه کردهاند. و این ماجرای خندهآور و گریهآور بیش از هفتاد سال است که ادامه دارد و هر از چندی برگ دیگری بر آن افزوده میشود.
صهیونیستها فلسطین غصبشده را از روز اوّل به یک پایگاه تروریسم تبدیل کردهاند. اسرائیل نه یک کشور، که یک پادگان تروریستی علیه ملّت فلسطین و دیگر ملّتهای مسلمان است. مبارزه با این رژیم سفّاک، مبارزه با ظلم و مبارزه با تروریسم است؛ و این وظیفهای همگانی است.
یک نکتهی قابل توجّه این است که اگر چه دولت غاصب در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد ولی مقدّمات دستاندازی به این نقطهی حسّاس از منطقهی اسلامی، سالها پیش از آن آغاز شده بود. این سالها مقارن است با دخالت فعّال غرب در کشورهای اسلامی برای حاکم کردن سکولاریسم، و ناسیونالیسم افراطی و کور، و به قدرت رساندن دولتهای مستبد، و شیفته یا دستنشاندهی غرب. مطالعهی حوادث آن سالها در ایران و ترکیه و کشورهای عربی غرب آسیا تا شمال آفریقا، این حقیقت تلخ را آشکار میکند که ضعف و تفرقه در امّت اسلامی، زمینهساز فاجعهی غصب فلسطین شد و این ضربه از سوی جهان استکبار بر امّت اسلامی وارد آمد.
این عبرتآموز است که در آن مقطع، هر دو اردوگاه سرمایهداری و کمونیسم با قارونهای صهیونیست به همافزایی رسیدند؛ انگلیس اصل توطئه را طرّاحی و پیگیری کرد، سرمایهداران صهیونیست اجرای آن را با پول و سلاح بر عهده گرفتند، و شوروی اوّلین دولتی بود که تأسیس دولت نامشروع را به رسمیّت شناخت و انبوه یهودیان را به آنجا اعزام کرد.
رژیم غاصب، محصول آن وضعیّت در جهان اسلام از سویی، و این توطئه و تهاجم و تجاوز اروپایی از سوی دیگر بود.
امروز دیگر وضع جهان، مانند آن روز نیست؛ ما باید این حقیقت را همواره در نظر داشته باشیم. امروز موازنهی قوا به نفع دنیای اسلام تغییر یافته است. حوادث گوناگون سیاسی و اجتماعی در اروپا و آمریکا، ضعفها و اختلالات عمیق ساختاری و مدیریّتی و اخلاقی غربیها را در برابر جهانیان عریان کرد. قضایای انتخابات در آمریکا و آزمون بشدّت رسوای مدیران پُرمدّعا و متکبّر آن، و نیز مواجههی یکسالهی ناموفّق با کرونای همهگیر در آمریکا و اروپا و حواشی شرمآور آن، و آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی اخیر در مهمترین کشورهای اروپایی، همه نشانهی سیر نزولی و افولی اردوگاه غرب است.
در سوی دیگر، رشد نیروهای مقاومت در حسّاسترین مناطق اسلامی، رشد تواناییهای دفاعی و هجومی آنان، رشد خودآگاهی و انگیزه و امید در ملّتهای مسلمان، رشد گرایش به شعارهای اسلامی و قرآنی، رشد علمی، رشد استقلالطلبی و خوداتّکائی در ملّتها، نشانههای مبارکی است که آیندهی بهتر را نوید میدهد.
در این آیندهی مبارک، باید همافزایی کشورهای مسلمان، یک هدف عمده و اساسی باشد، و این چندان دور از دسترس به نظر نمیرسد. محور این همافزایی، قضیّهی فلسطین به معنی همهی کشور، و سرنوشت قدس شریف است. این همان حقیقتی است که دل نورانی امام خمینی عظیم (رحمة الله علیه) را به اعلام روز جهانی قدس در آخرین جمعهی ماه رمضان هدایت کرد.
همافزایی مسلمین بر محور قدس شریف، کابوس دشمن صهیونیست و حامیان آمریکایی و اروپایی آن است. طرح ناکام «معاملهی قرن» و سپس تلاش برای عادیسازی روابط چند دولت ضعیف عربی با رژیم غاصب، تلاشهای مذبوحانه برای فرار از آن کابوس است.
من قاطعانه میگویم: این تلاشها به جایی نخواهد رسید؛ حرکت نزولی و رو به زوالِ رژیم دشمن صهیونیستی آغاز شده و وقفه نخواهد داشت.
دو عامل مهم، تعیینکنندهی آینده است: اوّل ـ و مهمتر ـ تداوم مقاومت در داخل سرزمینهای فلسطین و تقویت خطّ جهاد و شهادت، و دوّم، حمایت جهانی دولتها و ملّتهای مسلمان در سراسر جهان از مجاهدان فلسطینی.
همه -دولتمردان، روشنفکران، عالمان دینی، احزاب و گروهها، جوانان غیور و دیگر قشرها- باید جایگاه خود در این حرکت سراسری را بیابیم و نقش ایفا کنیم. این است آن چیزی که کید دشمن را باطل میکند و برای این وعدهی الهی: اَم یُریدونَ کَیدًا فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون (۱)، مصداقی آخرالزّمانی به وجود میآورد؛ وَ اللهُ غالِبٌ عَلی اَمرِه؛ وَلٰکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَعـلَمونَ (۲).
والسلام علیکم و رحمه الله برکاته
مایلم اندکی با جوانان عرب به زبان خود آنان سخن بگویم:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
السلام على أحرار العرب جمیعاً وخاصة الشباب منهم، والسلام على الشعب الفلسطینی المقاوم، وعلى المقدسیین المرابطین فی المسجد الأقصى. السلام على شهداء المقاومة و على رعیل المجاهدین الذین ضحّوا بحیاتهم على هذا الطریق، وأخصّ بالذکر الشهید الشیخ أحمد یاسین، و الشهید السید عباس الموسوی، و الشهید فتحی الشقاقی، و الشهید عماد مغنیة، و الشهید عبد العزیز الرنتیسی، و الشهید أبا مهدی المهندس، ثم القامة الرفیعة لشهداء المقاومة الشهید قاسم سلیمانی... فکلّ واحد من هؤلاء بعد حیاتهم المعطاءة المبارکة قد ترک بشهادته آثاراً مهمة فی بیئة المقاومة.
إنّ مجاهدات الفلسطینیین و الدماء الطاهرة لشهداء المقاومة استطاعت أن تحافظَ على هذه الرایة المبارکة مرفوعة، و أن تُضاعف مئات المرات القدرة الذاتیة للجهاد الفلسطینی.
إنّ الشابّ الفلسطینی کان یدافع عن نفسه یوماً بالحجارة، و الیوم فإنه یردّ على العدوّ بإطلاق الصواریخ الدّقیقة.
فلسطین و القدس ورد ذکرهما فی القرآن الکریم باسم «اَلاَرضُ المُقَدَّسَة» (۳). منذ عشراتِ السنین و هذه الأرض الطاهرة تَقبَعُ تحت وطأة أکثر أبناء البشر رِجساً و خُبثاً. هؤلاء الشیاطین الذین یسفکون دماء الشرفاء ثم یعترفون بذلک و یُقرّون بکل وقاحة. إنهم عنصریون مارسوا القتلَ و النهب و السجنَ و التعذیب ضدّ أصحاب الأرض منذ أکثر من سبعین عاماً، لکنهم ولله الحمد لم یستطیعوا أن یکسروا إرادتهم.
إنّ فلسطین حیّةٌ، و هی تواصل جهادَها، و ستستطیع بعون الله فی النهایة أن تهزمَ العدوَّ الخبیث. القدسُ الشریف و فلسطین کلّ فلسطین هی للشعب الفلسطینی، و ستعود إلیهم إنشاءالله، «وَ ما ذلِکَ عَلَى اللهِ بِعَزیز» (۴).
إنّ الحکومات و الشعوب المسلمة بأجمعها تتحمّل إزاءَ القضیة الفلسطینیة واجباً و علیها مسؤولیة، لکن محورَ هذه المجاهَدة هم الفلسطینیّون أنفسهم، و هم أربعة عشر ملیوناً داخل الأرض المحتلة و خارجَها. و العزیمةُ الموحّدة لهذه الملایین من شأنها أن تحقّق إنجازاً عظیماً.
إنّ الوحدةَ الیوم هی أعظمُ سلاحِ الفلسطینیین.
أعداءُ وحدةِ الفلسطینیین هم الکیان الصهیونی و أمریکا و بعض القوى السیاسیة الأخرى، و لکن هذه الوحدةَ إن لم تتصدّع من داخل المجتمع الفلسطینی فإن الأعداء الخارجیین سوف لن یکونوا قادرین على فعل شیء.
إنّ محورَ هذه الوحدة یجب أن یکون الجهادُ الداخلی و عدمُ الثقة بالأعداء. و السیاسات الفلسطینیّة ینبغی أن لا تعتمد على العدو الأساس للفلسطینیین أی أمریکا و الإنجلیز و الصهاینة الخبثاء.
الفلسطینیون، سواء فی غزة أم فی القدس أم فی الضفة الغربیة وسواء کانوا فی أراضی ألف و تسع مائة و ثمانیة و أربعین أو فی المخیّمات، یشکلون بأجمعهم جسداً واحداً، و ینبغی أن یتّجهوا إلى استراتیجیة التلاحم، بحیث یدافعُ کلُّ قطاعٍ عن القطاعات الأخرى، و أن یستفیدوا حینَ الضغطِ علی تلک القطاعات من کلّ ما لدیهم من مُعدّات.
إنّ الأمل فی النصر الیوم هو أکثر مما مضى. موازینُ القوى تغیّرت بقوّةٍ لصالح الفلسطینیین. العدوّ الصهیونی یهبط إلى الضُعف عاماً بعد عام، و جیشُه الذی کان یقول عنه إنّه "الجیش الذی لا یُقهر" هو الیومَ بعد تجربةِ الثلاثة و الثلاثین یوماً فی لبنان، و تجربة الإثنین و عشرین یوماً و تجربة الأیام الثمانیة فی غزّة، قد تبدّل إلى "جیشٍ لن یذوقَ طعم الانتصار". هذا الکیان المتبجّح فی وضعه السیاسی قد اضطُرّ خلال عامین إلى إجراء أربعةِ انتخابات، و فی وضعهِ الأمنی بعد هزائمه المتلاحقةِ و رغبةِ الیهودِ المتزایدةِ فی الهجرة العکسیّة یشهد فضیحةً تلو فَضیحة.
إن الجهود المتواصلة التی بذلها بمساعدة أمریکا للتطبیع مع بعض البلدان العربیّة هی ذاتها مؤشّر على ضعفِ هذا الکیان. و طبعاً سوف لا تجدیه نفعاً. فإنّه أقام قبل عشرات السنین علاقات مع مصر، و لکن منذ ذلک الوقت حتّى الآن والعدوّ الصهیونی أکثر ضعفاً و أکثر تصدُّعاً. تُرى مع کلّ هذا، هل إنّ العلاقاتِ مع عددٍ من الحکوماتِ الضعیفةِ والحقیرة قادرةٌ على أن تنفعه؟! بل تلک الحکومات بدورها سوف لن تنتفعَ من هذه العلاقات، فالعدوّ الصّهیونی سوف یعیثُ فساداً فی أرضهم و أموالهم و أمنهم.
إنّ هذه الحقائق یجب أن لا تجعل الآخرین یغفلون عن مسؤولیتهم الجسیمة إزاء هذا التحرّک. فالعُلماء المسلمون و المسیحیّون یجب أن یُعلنوا أنّ التطبیع حرامٌ شرعاً، و أن یَنهض المثقفون و الأحرار بشرح نتائج هذه الخیانة التی تُشکّل طعنةً فی ظهر فلسطین إلى الجمیع.
و فی المقابل فإن العدّ التنازلی للکیان الصهیونی، و تصاعد قدرات جبهةِ المقاومة، و تزایدَ إمکاناتها الدفاعیّة و العسکریّة، و بلوغَ الاکتفاء الذاتی فی تصنیع الأسلحة المؤثّرة، و تصاعدَ الثقة بالنفس لدى المجاهدین، و انتشار الوعی الذاتی لدى الشباب و اتساعَ دائرةِ المقاومة فی جمیع أرجاء الأرض الفلسطینیّة و خارجَها، و الهبّة الأخیرة للشباب الفلسطینی دفاعاً عن المسجد الأقصى، و انعکاس أصداء جهاد الشعب الفلسطینی و مظلومیّته فی آنٍ واحد لدى الرأی العام فی کثیر من بقاع العالم.. کلّها تُبشّر بغدٍ مُشرق.
إنّ منطق النضال الفلسطینی و الذی سجّلته الجمهوریّة الإسلامیّة الإیرانیة فی وثائق الأمم المتحدةِ (۵) هو منطقٌ راقٍ و تقدّمی. المناضلون الفلسطینیون یستطیعون بموجبه إجراء استفتاء بین السُکّان الأصلیین لفلسطین. و هذا الاستفتاء یُعیّن النظامَ السیاسی للبلد، و سیُشارک فیه السکان الأصلیّون، من کلِ القومیّات و الأدیان، و منهم المشردون الفلسطینیون. و النظام الجدید یعیدُ المُشردین إلى الدخل و یَبُتُّ فی مصیر الأجانب المستوطنین.
إنّ هذا المشروع یقوم على قاعدة الدیمقراطیّة الرائجة المعتَرَف بها فی العالم، و لا یستطیع أحد أن یُشکّک فی رقیّه و نَجاعَته.
المُجاهدون الفلسطینیون یجب أن یواصلوا باقتدارٍ نضالَهم المشروعَ و الأخلاقی ضدّ الکیان الغاصب حتّى یرضَخَ هذا الکیان لقبول هذا الاستحقاق.
تحرّکوا باسم الله إلى الأمام و اعلموا أنّه «وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه» (۶).
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,201 | 1400/02/12 | سخنرانی تلویزیونی خطاب به ملت ایران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47776 |
در نوزدهمین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۴۲؛
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
السّلام علی امیرالمؤمنین و امام المتّقین و افضل الوصیّین و حجّة ربّ العالمین و رحمة الله و برکاته.
قلّهی ماه رمضان، ایّام قدر و لیالی مبارکهی قدر است؛ ما به این قلّه رسیدهایم؛ از فرصت بینظیر توسّل و تضرّع و دعا و طلبِ از پروردگار عالم [باید] استفاده کنیم. این ماه ضیافت الهی است و برترین ضیافتهای الهی در همین ایّام مبارک است. این دعایی که شما میخوانید، این توسّلی که شما میکنید، این اشکی که میریزید، اینها همه ضیافتهای پروردگار است که به شما اعطا شده؛ قدر اینها را بدانید و برای خودتان و همهی برادران دینیتان و کشورتان و جامعهتان دعا کنید و از خدا مطالبه کنید، درخواست کنید و مطمئنّ به اجابت باشید. در روایت هست که وقتی دعا میکنید، اطمینان داشته باشید که این دعا مستجاب میشود؛ از طرف پروردگار هیچ قصوری وجود ندارد، او کَرَم محض است؛ [امّا] گاهی هست که ظرفِ ما آمادگی ندارد برای گرفتن آن لطف و رحمت الهی؛ سعی کنیم با استغفار، با توجّه و تضرّعِ بیشتر، خودمان را آمادهی دریافت رحمت الهی بکنیم. دو شب از شبهای قدر باقی است، اینها را قدر بدانید. بنده هم از همهی شما عزیزانی که میشنوید و میبینید، التماس دعا دارم.
خب صحبت امروز ما در ابتدا یک عرض ارادت کوتاهی است به مولای متّقیان (صلوات الله و سلامه علیه)، و بعد هم به مناسبت روز معلّم و روز کارگر، چند کلمه دربارهی معلّمین عزیز و چند کلمه دربارهی کارگران عزیز عرض خواهیم کرد؛ انشاءالله.
در مورد امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) و معرّفی شخصیّت این بزرگوار، یک مرحله، مرحلهی امامت آن بزرگوار است؛ امامت نه به معنای ریاست دین و دنیا و این حرفهایی که ما در باب امامت میزنیم؛ اینها مورد نظر نیست؛ بلکه آن امامتی که خدای متعال به حضرت ابراهیم فرمود: اِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ اِمامًا.(۱) خب این چه زمانی به ابراهیم گفته شده است؟ این بدون شک در زمان سالخوردگی حضرت ابراهیم است؛ چون حضرت در پاسخ پروردگار عرض میکند: وَ مِن ذُرِّیَّتی؛(۲) پیدا است ذرّیّه داشته؛ و ذرّیّهی حضرت ابراهیم مال پیرمردی او است. اَّلحَمدُلله الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الکِبَرِ اِسمٰعیلَ وَ اِسحٰق.(۳) حضرت در دوران جوانی و میانسالی و حتّی اوایل کهنسالی هم فرزندی نداشتند؛ فرزند مال اواخر کار است. پس این امامت مربوط است به اواخر دوران زندگی حضرت ابراهیم؛ در حالی که ابراهیم دهها سال قبل از آن، پیغمبر بود و پیغمبرها رئیس دین و دنیایند؛ در این شکّی نیست امّا این امامت را بعد خدای متعال داد. پس این امامت یک مرحلهی دیگری است، یک چیز بالاتری است، یک امر معنوی است. مسئلهی امامت با این ترازوهای عرفیِ ما قابل اندازهگیری و توزین(۴) نیست؛ این همانی است که امام صادق (علیه السّلام) [در تبیین آن] در منیٰ در حضور جمعیّتهای مردم فریاد کشید: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ الاِمام؛(۵) پیغمبر، امام بود؛ امام به آن معنا [مدّ نظر است].
خب اینکه یک مقام والا و عالی است و انصافاً فهم آن هم از دسترس ما خارج است؛ حالا غیر از خود معصومین (علیهم السّلام)، نخبگان و بزرگانی بودهاند که به مفاهیم عالی امامت دست پیدا کردهاند؛ شاید در زمان خود ما هم کسانی باشند، قبل از ما هم کسانی بودهاند که ما دورادور اسم اینها را شنیدهایم یا آثارشان را دیدهایم؛ [مثل] مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکیتبریزی که تقریباً حدود صد سال قبل از دنیا رفتهاند، در کتاب مراقبات راجع به امیرالمؤمنین و همین مقام امامت مطالبی را بیان میکنند؛ که ما دستمان به این چیزها نمیرسد.
با قطع نظر از این رتبهی معنوی بسیار والا و بسیار مهم، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بر حسب معیارهای دنیایی و بشری هم یک شخصیّت بینظیر است؛ بعد از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاید هیچ کس دیگر را نشود نشان داد با این خصوصیّاتی که در امیرالمؤمنین است؛ لذاست شما میبینید که به امیرالمؤمنین، پیروانش و غیر پیروانش ارادت دارند، از غیر شیعه، غیر مسلمان، غیر متدیّنِ به هیچ دین و مانند اینها، کسان زیادی دوست میدارند [ایشان را]؛ آنهایی که حالا شناختهاند و اطّلاعی از مفاهیم مربوط به این بزرگوار دارند، به آن حضرت ارادت دارند، آن حضرت را دوست دارند [که این] به خاطر خصوصیّاتی است که در این بزرگوار وجود داشته، که البتّه در این خصوصیّات، آنهایی که چشمگیرتر است، در درجهی اوّل عدالت آن بزرگوار است؛ آن عدالت بیاغماض و گسترده و بدون هیچ ملاحظه؛ این عدالت عجیب و غریب که انسان واقعاً از شنیدن موارد این عدالت حیرت میکند؛ یا آن زهد و بیاعتنائی به دنیا برای شخص خود؛ این بزرگوار دنیا را آباد میکرد، مردم را به رشد و ترقّی مادّی و معنوی میرساند امّا برای خودش هیچ چیزی نمیخواست که آنچه از ایشان نقل شده واقعاً حیرتآور است؛ یا شجاعت آن بزرگوار، دل رحیم آن بزرگوار نسبت به ضعیفان، عزم راسخ آن بزرگوار نسبت به زورگویان و ستمگران و مستکبران، فداکاری او در راه حق، دریای حکمت او -گفتار او دریای حکمت، رفتار او کوه استوار- واقعاً یک چیزهای عجیبی در زندگی این بزرگوار وجود دارد و این صفات عجیب و غریب [در او] جمع شده که دشمنان ایشان هم به آنها اعتراف کردهاند که حالا مجال نیست که من بگویم. [مثلاً] عروةبنزبیربه پسر خودش که از حضرت بدگویی کرد، یک جملهای گفت که حیرتآور و تعجّبآور است؛ گفت: «او را خدا بزرگ کرده و هر کار بکنند، اعتلای او و رشد او بیشتر خواهد شد»؛ در حالی که خانوادهی زبیر، بخصوص فرزندان عبداللهبنزبیر، اصلاً کلّاً با امیرالمؤمنین بد بودند. خب این مربوط به این بزرگوار است و در همهی این خصوصیّات هم این بزرگوار در اوج کمال است؛ یعنی این خصوصیّات در ایشان، در منتهای فراوانی و درخشان بودن وجود دارد؛ و اینها است که بایستی ما الگو قرار بدهیم.
البتّه ما خیلی در این زمینهها عقبیم؛ هم از لحاظ شخصی باید در این خصوصیّات به این بزرگوار اقتدا کرد و از ایشان پیروی کرد، هم در آداب حکومت کردن. خب امروز حکومت دست پیروان امیرالمؤمنین است؛ ما بایستی همین شیوه را، همین روش را، همین خصوصیّات را، همین عدالت را، همین شجاعت را، همین زهد را در عمل خودمان، در رفتار خودمان رعایت کنیم که البتّه ماها خیلی عقبیم؛ بایستی سعی کنیم، تلاش کنیم تا در این زمینهها خودمان را به جلو ببریم.
خب چون روز نوزدهم و روز ضربت خوردن این بزرگوار است، یک جملهای را من در باب فداکاری این حضرت و شوق ایشان به شهادت عرض میکنم؛ این در نهجالبلاغه است؛ خطبهی ۱۵۶ نهجالبلاغه. حضرت میفرماید وقتی که آیهی «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوِّا اَن یَقولوِّا ءامَنّا وَ هُم لا یُفتَنون»(۶) وارد شد و بحث فتنه مطرح شد، من فهمیدم که تا پیغمبر در میان ما هست، این فتنه رخ نخواهد داد، این فتنه مال بعد از پیغمبر است؛ با پیغمبر صحبت کردم، از ایشان سؤال کردم، ایشان هم بیاناتی دارند که حالا در آن خطبه بیانات پیغمبر ذکر شده. وقتی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مطالب را برای امیرالمؤمنین، شاگرد برگزیدهی خود، بیان میکنند، ظاهراً آن شور و شوق احساس تکلیف و احساس مسئولیّت در حضرت به هیجان میآید، یک جملهای را با پیغمبر صحبت میکنند که من آن را برای شما میخوانم. فَقُلتُ یا رَسولَ اللهِ اَ وَ لَیسَ قَد قُلتَ لی یَومَ اُحُدٍ حینَ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمینَ وَ حیزَت عَنِّی الشَّهادَةُ فَشَقَّ ذٰلِکَ عَلَیَّ فَقُلتَ لی اَبشِر فَاِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِک؛ میگوید من به پیغمبر عرض کردم -حالا با زبان ما- که یا رسول الله! یادتان هست در روز اُحُد وقتی که حمزه به شهادت رسید، دوستانمان عدّهای به شهادت رسیدند و من با آن همه جراحتی که بر من وارد شده بود شهید نشدم، خیلی این بر من سخت آمد که من عقب ماندم و شهید نشدم، شما توجّه کردید، به من فرمودید که علی جان! مژده، تو هم شهید خواهی شد؛ یادتان هست؟ فَشَقَّ ذٰلِکَ عَلَیَّ فَقُلتَ لی اَبشِر فَاِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِک؛ آن روز شما به من فرمودید که بشارت باد بر تو علی جان! شهادت در پی تو است و تو شهید خواهی شد. حالا کأنّه حضرت سؤال میکنند که خب حالا چند سال گذشته، پس چرا من شهید نشدم. فَقالَ لی اِنَّ ذٰلِکَ لَکَذٰلِک؛ پیغمبر در جواب این مطلب فرمود که علی جان! همین درست است، تو شهید خواهی شد. بعد فرمود: فَکَیفَ صَبرُکَ اِذاً؟ حالا که سرنوشت تو شهادت است، صبر تو بر شهادت چگونه خواهد بود؟ خب شهادت در میدان جنگ چیز دشواری نیست؛ مثلاً فرض کنید که آن روز انسان یک نیزهای یا شمشیری میخورد، امروز یک گلولهای میخورد، به شهادت میرسد؛ چیز مهمّی نیست. شهادت در میدانهای مبارزات بزرگ بعدی که انسان سختیهایی را تحمّل میکند، خیلی مهم است. امیرالمؤمنین بعد از یک دوران دشوار به شهادت رسیدند، آن هم در محراب و با آن کیفیّت دشوار. لذا پیغمبر فرمودند: فَکَیفَ صَبرُکَ اِذاً؟ وقتی شهادت نصیبت بشود، چه جوری صبر خواهی کرد بر شهادت؟ فَقُلتُ یا رَسولَ اللهِ لَیسَ هٰذا مِن مَواطِنِ الصَّبر؛ این جای صبر نیست؛ صبر بر امرِ تلخ است، بر امرِ نامطلوب انسان صبر میکند. وَ لٰکِن مِن مَواطِنِ البُشریٰ وَ الشُّکر؛ این از جاهایی است که انسان باید برای آن به خودش مژده بدهد و شکر کند خدا را. این طلب شهادت خصوصیّت امیرالمؤمنین است و حضرت مثل دیشبی به این مقصود رسیدند، آن وقتی که فریادی بلند شد که «تَهَدَّمَت وَ اللهِ اَرکانُ الهُدیٰ وَ قُتِلَ عَلیٌّ المُرتَضیٰ»؛(۷) این شهادت، از ضربتی که از آن، شهادت حاصل شد، دیشب برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پیش آمد؛ صلوات الله علیه.
خب، خدا را شکر که مردان فداکاری در زمان ما هستند و بودند و دیدیم کسان زیادی را که در این جهت به امیرالمؤمنین اقتدا کردند و [از او] پیروی کردند؛ عاشق شهادت بودند، دنبال شهادت بودند، آرزوی شهادت داشتند و خدای متعال نصیب کرد شهادت را. شهید سلیمانی را دشمنان تهدید کرده بودند که تو را به قتل خواهیم رساند؛ این بزرگوار به دوستانش گفته بود که اینها تهدید میکنند من را به چیزی که دارم در کوه و بیابان و پست و بلند دنبالش میگردم؛ من را به آن تهدید میکنند! خب خداوند انشاءالله ما را پیرو این راه قرار بدهد؛ ما را جزو برخورداران از این مزیّت بزرگ انشاءالله قرار بدهد.
امّا روز معلّم. روز معلّم در جمهوری اسلامی برابر است با روز شهادت معلّم بزرگ مرحوم شهید مطهّری (رضوان الله تعالی علیه). خصوصیّتی در شهید مطهّری هست که این خصوصیّت را همهی معلّمین -چه معلّمین حوزههای علمیّه، چه معلّمین دانشگاهها، چه معلّمین مدارس و آموزش و پرورش- بایستی واقعاً الگو قرار بدهند و برای آنها باید الگو باشد. خب مرحوم شهید مطهّری، مرد دانشمندی بود، مرد متفکّری بود، واقعاً عالِم بود، فیلسوف بود، فقیه بود، به مسائل فکری تسلّط کامل داشت؛ این خصوصیّات در این بزرگوار بود لکن آن خصوصیّت خیلی مهم و ویژگی ایشان این بود که هم تولید فکر میکرد، هم نشر فکر میکرد؛ نشر فکر خیلی مهم است. این بزرگوار آرام نمینشست، آرام و قرار نداشت؛ ما دیده بودیم؛ ایشان دائم در فکر بود، دائم دغدغه داشت که فکر درست را، فکر متقن و عمقی را بین مخاطبان خود نشر بدهد؛ و یک جهاد نرمافزاریِ به تمام معنا را ایشان در طول سالیان متمادی شروع کرده بود؛ با امواج مهاجم روبهرو میشد و سینهبهسینه میشد و با آنها برخورد میکرد و بر آنها غلبه پیدا میکرد. مسئله هم برای او فقط امواج فکری مارکسیستی و شرقی نبود؛ چه شرقی، چه غربی؛ چه تفکّرات مارکسیستی، چه تفکّرات لیبرالیستی رایج در غرب؛ با همهی اینها مواجه میشد. انسان کتابهای آن بزرگوار را که نگاه کند [مشاهده میکند]؛ خب ما از نزدیک هم شاهد فعّالیّت ایشان بودیم.
مخاطب خودش را هدایت میکرد و به مخاطب خودش در مسیر فکر درست، طمأنینه و آرامش و اطمینان میبخشید. شهید مطهّری مسئولیّتشناس بود، تکلیفگرا بود، واقعاً دغدغهی تکلیف داشت. هرگز بیکار نماند؛ میراث علمی پیشینیان در اختیارش بود، خود او هم اندوختههای فراوانی را بر آن افزوده بود، و همهی اینها را در اختیار مخاطبانش میگذاشت؛ چه در کلاسهای درس در دانشگاه و در برههای از زمان در حوزه -حوزهی قم که میرفت؛ خب در حوزهی قم کلاسهای درس داشت- و چه در نوشتهجات و چه در سخنرانیهایی که در دیدارهای دانشگاهی و دانشجویی فراوانِ متعدّد و دیدارهای گوناگون، ایشان سخنرانی کرده بود. به هر حال وضع فکری و وضع عملی این بزرگوار این بود؛ و اینها را به نسل بعد منتقل میکرد. و مهم این بود که همهی ظرفیّتهای حوزهی فکر را و حوزهی علم را به مرحلهی مورد نیاز و نیازهای جامعه نزدیک میکرد و میکشاند؛ یعنی اولویّتهای جامعه معیار تلاش او بود؛ نگاه میکرد اولویّتهای فکری جامعه را پیدا میکرد و خوب میشناخت و انصافاً خوب تشخیص میداد و همهی این ظرفیّت فکری را میکشاند به سمت این اولویّتها.
خب جامعهی ارزشمند معلّمین عزیز ما این را باید چهارچوب کار خودشان قرار بدهند. کار معلّم، انتقال اندوختههای علمی و میراث علمیِ بشر به نسل بعد است. بایستی اینها را با امانت تمام، با توانایی و مهارتِ تمام به نسل بعد منتقل کند و آماده کند مخاطبان خودش را، شاگردان خودش را برای اینکه اهل فکر بار بیایند و بر این اندوختهها بیفزایند؛ این جزو کارهای مهمّ معلّم است؛ این مسئولیّت سنگینی است و احساس مسئولیّت زیادی نیاز دارد؛ باید دغدغهی معلّم این باشد. همچنین معلّمین توجّه داشته باشند و این هم یکی از مسئولیّتهای مهمّ معلّمین است که باید از فکر مخاطب خودشان -دانشجو و دانشآموز و جوان و طلبه و غیره- صیانت کنند؛ همچنان که شهید مطهّری این کار را میکرد.
خب، خوشبختانه امروز در کشور ما امکان آموزش به صورت خیلی گستردهای وجود دارد. در گذشته حتماً این مقدار امکان آموزش در سرتاسر کشور برای جوانها و نوجوانها و کودکها حتّی فراهم نبوده که امروز به برکت انقلاب اسلامی، به برکت جمهوری اسلامی این امکان در اختیار است. این امکان در اختیار معلّمین است و خود معلّمین عزیز ما هم یک بخش مهمّی از همین امکاناتند؛ یعنی واقعاً امکان آموزش با افزایش تعداد معلّمین، سواد بالای آنها و آمادگیهای آنها، یک غنائی بحمدالله پیدا کرده. بنابراین میتوانیم این جور بگوییم که معلّمان، افسران سپاه پیشرفت کشورند. اگر حرکت عمومیِ پیشرفت کشور را به حرکت یک سپاه بخواهیم تشبیه بکنیم، افسران جوانِ این مجموعه عبارتند از معلّمان عزیز؛ و خود آنها باید این نقش را باور کنند. حالا من گفتم معلّمان جوان؛ به خاطر اینکه تعداد زیادی از معلّمین ما امروز جوانها هستند وَالّا معلّمان سالخورده و زحمتکشیده و کارکردهای هم وجود دارند که سالیان درازی تلاش کردهاند و دل از معلّمی نمیکَنند. از بس برای معلّمی اهمّیّت قائلند، دل نمیکَنند و همین طور مشغول کار هستند، حتّی در دوران سالخوردگی. بالاخره خود معلّمها بایستی این نقش حیاتی و مهم را باور کنند. وقتی باور کردند، طبعاً به همان صورت احساس مسئولیّت میکنند.
یک روی دیگرِ این صفحه هم این است که در کشور ما در کمترزمانی جوانها و نوجوانهای ما این جور مورد تهدید و تهاجم فکری و اخلاقی قرار داشتند. البتّه در دوران حکومت پهلوی، این تهاجم از سوی خود مسئولین کشور به وجود میآمد [امّا] امروز از سوی بیگانگان، از سوی دشمنان، از سوی منحرفین این تهاجم وجود دارد. خب معلّمین ما از آن طرف با آن ظرفیّت عظیم مواجهند، از این طرف با این تهاجمِ همهجانبه مواجهند؛ بایستی بین این دو، یک جهاد مستمرّ دائمی واقعی را بر عهده بگیرند و به معنای واقعی، مجاهدت کنند. باید کاری کنند که ریزشها نزدیک به صفر بشود و رویشها در حدّاکثر قرار بگیرد.
البتّه دیگران هم در قبال جامعهی معلّمان واقعاً مکلّفند. همه مکلّفیم در قبال جامعهی معلّمان، مسئولیّتهای سنگین داریم. مسئلهی اصلی هم بالا بردن شأن معلّمی است. بنده در صحبتهای متعدّد روی این موضوع تکیه کردهام، باز هم تکیه میکنم که شأن معلّمی بالا است؛ این را بایستی به همه تفهیم کنیم، و این باید به فرهنگ عمومی تبدیل بشود. در مورد کارگر هم عین همین قضیّه وجود دارد و عرض خواهم کرد. شأن معلّمی بایستی شناخته بشود؛ معلّمی یک کار بسیار بزرگ، کار بسیار مهم و کار بسیار باارزشی است. خود آموزش و پرورش باید نقش ایفا کند، رسانهها باید نقش ایفا کنند؛ دستگاههای فرهنگی، دستگاههای تبلیغی باید نقش ایفا کنند و هدف همهی اینها این باشد که جایگاه والای معلّم را به مردم معرّفی کنند. البتّه گشودن گرههای معیشتی هم یک کار بسیار لازم و مهمّی است که بایستی انجام بگیرد، که این عمدتاً بر عهدهی دولت و بر عهدهی مجلس شورای اسلامی است.
جا دارد که من در پایان این بخش از عرایضم، از نقش ستودنی معلّمان در این دورانِ گرفتاری همهگیر و بیماری همهگیر یاد کنم که خدمات آموزشی را تعطیل نکردند و از راه دور، بهترین خدمات را ارائه دادند و زحمات معلّمان در مواردی مضاعف شد؛ یعنی واقعاً سختیهای این کار را -که این کار یک سختیهایی مخصوص خودش دارد- تحمّل کردند؛ باید از آنها تشکّر کنیم. خانوادهها هم انصافاً کمک کردند؛ مخصوصاً مادران، و بنده صمیمانه از مادران دانشآموزان تشکّر میکنم. این راجع به عزیزان معلّم.
و امّا راجع به مسئلهی روز کارگر. خب ما سال گذشته در روز کارگر برنامهی خوبی داشتیم؛ برنامهی دورادور بود لکن با مراکز متعدّد کارگاهی و کارگری ارتباط تصویری پیدا شد؛ هم با کارگران و هم با کارآفرینان صحبت کردیم؛ حرفهای آنها را شنیدیم و مطالبی به آنها گفتیم. دیدار سال گذشتهی ما دیدار بسیار خوب و بهیادماندنیای بود. امسال متأسّفانه به خاطر رواج اخیر این ویروس منحوس، امکان این [برنامه] هم پیدا نشد؛ یعنی ممکن نشد که کارگران در یک جایی مجتمع بشوند و با آنها ولو از دور صحبت بکنیم. و این طور که میگویند، خطر این نوع تبعهی(۸) انگلیسیِ این ویروس هم از بقیّهی انواع ظاهراً بیشتر است!
خب دربارهی کارگر یک مسئله این است که ببینیم شأن کارگر چیست؛ یک مسئله این است که دربارهی حمایت از کارگران مطالبی عرض کنیم؛ یک مسئله هم، مسئلهی ایجاد کار، ایجاد اشتغال و کار در این باره است؛ دو سه جمله دربارهی هر کدام عرض میکنیم.
امّا در مورد تمجید از کارگر، همین بس که دست کارگر، دستی است که خدای متعال و پیغمبر او این دست را دوست دارند. پیغمبر خدا دست کارگر را بوسید؛ برای ارزش کارگر همین اندازه بس است. جامعهی کارگری حقّ بزرگی به گردن همهی افراد جامعه دارد؛ چون در یک اقتصادِ مستقل که تولیدمحور است و میخواهد روی پای خودش بِایستد و وابستهی به این و آن نیست و در مسائل اساسیِ اقتصاد، تکیهی به خارج از کشور ندارد، در یک چنین اقتصادی، کارگر نقش عمده و اصلی را ایفا میکند؛ یکی از مهمترین نقشها را کارگر ایفا میکند و ستون اصلی است. اقتصاد مستقل، وابستهی به تولید داخلی است، تولید داخلی هم وابستهی به کارگر است، بنابراین کارگر یک ستون اصلی است. این نقش هم از آن نقشهایی است که مردم بایستی به آن توجّه بکنند و به فرهنگ عمومی باید تبدیل بشود. همین طور که در مورد معلّمین گفتیم، در این زمینهها هم بایستی رسانهها، دستگاههای فرهنگی، دستگاههای تبلیغی کار کنند.
البتّه در جمهوری اسلامی حقّ کارگران بیش از جاهای دیگر است؛ علّت هم این است که در جمهوری اسلامی از اوّلِ تشکیل این نظام، دشمنان و بیگانگان و بدخواهان تلاش کردند جامعهی کارگری را در مقابل جمهوری اسلامی قرار بدهند؛ خیلی وسوسه کردند، و جامعهی کارگری محکم ایستاد، در خدمت نظام ایستاد، در کنار نظام ایستاد، در دفاع مقدّس به معنای واقعی کلمه حضور پیدا کرد، و این حقّ بزرگ را هم اینها بر جمهوری اسلامی دارند؛ و عدّهای از کارگران عزیز ما جان خودشان را در دفاع مقدّس فدا کردند.
امّا مسئلهی حمایت از کارگران، مسئلهی بسیار مهمّی است و من روی این هم در صحبتهایی که دربارهی کارگران کردهام، همیشه تکیه کردهام و امروز هم تکیه میکنم. شعار امسال ما این بود: «تولید، پشتیبانیها و مانع زداییها»؛(۹) خب، یکی از مهمترین انواع پشتیبانی از تولید، پشتیبانی از کارگران و حمایت از کارگران است؛ اگر میخواهیم از تولید داخلی کشور، تولید ملّی کشور حمایت کنیم، باید از کارگران حمایت بکنیم؛ این یک قلم مهم از پشتیبانی است. البتّه این را هم توجّه داشته باشیم که حمایت از کارگر، در واقع حمایت از ثروت ملّی است؛ یعنی اگر کارگر یک کشور فعّال باشد، بانشاط باشد، خوب کار کند، این کشور به ثروت ملّی میرسد و این ثروت ملّی برای او آبرو درست میکند، این ثروت ملّی برای او اقتدار به وجود میآورد؛ بنابراین کارگران، استقلال هم برای کشور میآورند، قدرت هم میآورند، آبرو هم میآورند؛ اگر شما از کارگر حمایت کردید، اینها آثار و برکات آن است.
البتّه حمایت از کارگر که میگوییم فقط این نیست که مثلاً هر سالی یا هر دو سالی، پایهی حقوقی اینها را به تناسب تورّم بالا ببریم؛ این یک نوع از حمایت است؛ لکن حمایتهای دیگری هم وجود دارد که بایستی به آنها توجّه کرد. یکی عبارت است از مسئلهی مهارتآموزی کارگران؛ باید برنامهریزی وسیعی صورت بگیرد برای اینکه ما به کارگرانمان -چه کارگر صنعتی، چه کارگر کشاورزی و انواع کارگرها- مهارت بیاموزیم و سطح مهارتشان را بالا ببریم، سطح تخصّصشان را بالا ببریم که این، هم برای خود آنها فوقالعاده نافع است، هم به کار کیفیّت میدهد و کار را باارزش میکند؛ این یک جور پشتیبانی است.
مسئلهی بیمه و بهداشت و درمان هم یک مسئلهی مهمّی است در حمایت [آنها]؛ بیمهی کارگران و بهداشت و درمانشان لازم است که البتّه در بعضی از بنگاههای مردمی این [موضوع] به طور خوبی رعایت میشود؛ باید همه رعایت کنند و بایستی این یکی از مسائل اصلی بحث کارگری محسوب بشود.
مسئلهی امنیّت شغلی و ضمانت حفظ کار هم یکی از انواع حمایتها است؛ یعنی کارگر باید دغدغه نداشته باشد که این کارش میماند یا از او میگیرند. یکی از دلایل مهمّی که ما روی تعطیلی کارخانهجات این قدر حسّاسیم، به خاطر همین است -که حالا من بعد در این زمینهها یک جملهای اشاره خواهم کرد- کارگر باید امنیّت شغلی داشته باشد و بداند که کار او و شغل او تضمینشده است.
یک موضوع دیگر، مسکن کارگران است که مهم است. امروز بخش مهمّی از درآمد کارگران صرف اجارهی مسکن میشود؛ برای مسکن کارگران باید فکر اساسی کرد. البتّه من شنیدم که امسال مجلس شورای اسلامی این را در بودجه گنجاندهاند که اگر چنانچه انشاءﷲ همین جور باشد و بخوبی عمل بشود و تحقّق پیدا کند، کمک بزرگی است.
یک حمایت دیگر به طور کلّی ایجاد روابط منطقی و عادلانه میان کارگر و کارآفرین و دولت است؛ ایجاد یک روابط عادلانه که این هم حمایت از کارگران است؛ و این البتّه جزو مسئولیّتهای وزارت کار است که باید در این زمینهها کار کنند.
یک موضوع مهمّ دیگر که در باب کار و کارگر بایستی به آن پرداخت، موضوع تولید اشتغال و تولید کار است که این هم موضوع مهمّ دیگری است که اگر دولتها برنامهریزی درستی در مورد ایجاد اشتغال داشته باشند و این برنامهریزی را با دقّت و با انضباط دنبال بکنند و از امکانات و ظرفیّتهای کشور و ظرفیّتهای بخش خصوصی برای ایجاد اشتغال استفاده بکنند، به نظر ما این کمک بزرگی به اقتصاد کشور و به پیشرفت کشور خواهد کرد و سلامت اقتصاد کشور و رشد اقتصادی وابستهی به این [موضوع] است.
من میخواهم این را عرض بکنم که ایجاد اشتغال فقط برکات اقتصادی ندارد، بلکه برکات اجتماعی هم دارد، برکات سیاسی هم دارد. خود کار و اشتغال برای مردم و بخصوص برای نسل جوان، مایهی نشاط و تحرّک و شوق و زنده بودن و سرحال بودن است. شما ببینید کارگری یا کارآفرینی که میتواند کار بکند و تلاش میکند و کار میکند و کارش موفّق است، چطور سرحال و بانشاط است! نقطهی مقابل: بیکاری بستر فساد است، بستر بدبینی و بدگویی است، بستر اعتیاد است، بستر انحرافات اخلاقی است، حتّی بستر انحرافات امنیّتی است. بنابراین، مسئلهی کار صرفاً یک مسئلهی مربوط به اقتصاد نیست؛ ایجاد اشتغال، ایجاد کار، یک مسئلهی همهجانبه و چندجانبه است و خیلی مهم است. دولتها بایستی یکی از برنامههای مهمّشان را این قرار بدهند که چگونه ایجاد اشتغال کنند؛ این برنامهها را باید داشته باشند؛ اینها مورد توقّع مسائل اقتصادی است.
آن وقت در اینجا من باید یک هشداری بدهم به آن کسانی که موجب شدند کارخانهها به تعطیل کشانده بشود. متأسّفانه کارخانههای متعدّدی به تعطیل کشانده شدهاند که ما گزارشهای بعضیهایش را دیده بودیم، از بعضیها هم حالاها داریم بیشتر مطّلع میشویم. کسانی به خاطر منافع خودشان کارخانه را به یک شکلی میگیرند، بعد برای اینکه از زمین آن کارخانه استفاده کنند، کارگر را به یک شکلی اخراج میکنند و ابزار کارخانه و آلات کارخانه را به پول تبدیل میکنند، بعد هم زمین را نگه میدارند تا در فرصت مناسبی تبدیل کنند به ساختمان و ارزش افزودهی باطل و حرامی را برای خودشان در این زمینه به دست بیاورند، چه بدانند و چه ندانند، این در واقع یک خیانت است. بعضیها قصد خیانت ندارند و فقط قصد منافع شخصی خودشان را دارند، امّا این خیانت است؛ خیانت به استقلال کشور است، خیانت به اقتصاد کشور است، خیانت به مردم است و خیانت به کارگران است؛ این ضربهی به تولید است. وقتی که کارگر بیکار شد و کارخانه از کار افتاد، محصول آن کارخانه بایستی از خارج وارد بشود؛ آن وقت همین مشکلاتی که ما امروز در واردات داریم پیش میآید؛ علاوه بر اینکه منابع مالی کشور و منابع ارزی کشور باید برود خارج، با مشکلات تحریم و این حرفهایی که هست مواجه خواهیم شد. این [مسئله] هم به خاطر آن است که سرمایهی اصلی کشور را که سرمایهی تولید است، بعضیها تعطیل میکنند.
و علاوهی بر این، وقتی یک عدّهی زیادی از کارگران بیکار شدند، به آن کسانی هم که شاغلند ظلم میشود؛ چون عرضهی کارگر وقتی زیاد شد، به طور طبیعی ارزش کار او پایین میآید؛ وقتی بیکار زیاد شد، آن کسی هم که شاغل است به قدر استحقاقش استفاده نمیکند. بنابراین، اینها خیلی مهم است. دستگاههای ذیربط باید بِجِد فکر کنند. در دولت، دستگاههای ذیربط در این قضیّه عمدتاً وزارت صنایع، وزارت کشاورزی و این وزارتهایی که کار تولید میکنند، اینها هستند و بایستی نقش ایفا کنند. البتّه ابعاد این موضوع از اینها وسیعتر است؛ حالا من یک مختصری بیان کردم. یکی از برنامههای اصلی اقتصاد کشور این است و بایستی با کسانی که دستگاههای موجود را به هر نحوی به تعطیلی میکشانند، واقعاً برخورد بشود.
و یکی از چیزهایی هم که من قبلاً هم سفارش کردهام -که این البتّه اظهار نظر کارشناسان اقتصادی است؛ ما از آنها شنیدیم، از آنها یاد گرفتیم- [این است] که کارگاههای متوسّط و کوچک در سطح کشور باید فعّال بشوند؛ البتّه این کارگاههای بزرگ مهمّند برای کشور، امّا گسترش کارگاههای کوچک و متوسّط که برای همهجا و برای همه فایده دارد، هم تولید ثروت است برای عموم، برای طبقهی متوسّط، برای طبقهی ضعیف، هم ایجاد اشتغال است در همهی جوانب کشور و نواحی کشور که هزاران مورد را در سراسر کشور شامل میشود؛ بایستی اینها را زنده کنند.
آخرین مطلب هم در مورد مسائل مربوط به کارگری این است که [چون] این روزها چون صحبت تحریم و تحریمها و مانند اینها است -البتّه مدّتها است و چند سال است که بحث تحریمها مطرح است، این روزها هم مطرح است- به نظر ما بهترین و موفّقترین کار برای خنثی کردن تحریمها همین تلاش واقعی -نه تلاش شعاری؛ تلاش واقعی- برای تقویت تولید ملّی است. اگر ما توانستیم تولید ملّی را درست تقویت کنیم، به معنای واقعی کلمه تقویت کردیم و دنبال کردیم، با برنامهریزی، با پیگیری این را دنبال کردیم، مطمئن باشید که تحریمها اوّل خنثی میشوند، بعد هم برطرف میشوند؛ یعنی طرف مقابل وقتی دید که کشور از تحریم ضربه نخورد و زنده شد و تلاش درونی او بیشتر شد، خودش ناگزیر میشود که تحریم را بردارد. خب این مطالب تمام شد.
یک جمله دربارهی انتخابات و مسائل پیرامون انتخابات عرض بکنم. دو مطلب را میخواهیم عرض کنیم: یکی اینکه انتخابات به معنای واقعی کلمه یک فرصت مهم است و نباید مردم را دلسرد کرد از انتخابات؛ این یک مطلب. یک مطلب دیگر هم این است که انتخابات را با حرفهای بیهوده و وعدههای فریبنده و بدون پشتوانه نباید خراب کرد. به معنای واقعی کلمه کسانی که مایلند در این کارزار انتخاباتی وارد بشوند، فکر کنند، به معنای حقیقی کلمه کار ارائه بدهند به مردم.
در مورد مطلب اوّل، خب انتخابات انصافاً یک فرصت بینظیر است؛ یعنی یک فرصت بیبدیلی است؛ هیچ چیز دیگری جای انتخابات را برای کشور و استحکام پایههای اقتدار کشور نمیگیرد. انتخابات حضور مردم است و وقتی مردم حاضر باشند، نظام را هیچ قدرتی نمیتواند تکان بدهد. مظهر مهمّ حضور مردم هم انتخابات است. بنابراین کسانی که در انتخابات شرکت میکنند، در واقع برای اقتدار کشورشان، برای حفظ کشورشان، برای امنیّت خودشان و آیندهی کشور و سرنوشت کشور دارند تلاش میکنند.
یک عدّهای مردم را دلسرد میکنند با خدشه کردن در انتخابات، خدشه کردن در نوع دستاندرکارانی که در انتخابات هستند، چه شورای محترم نگهبان، چه دیگر دستگاهها؛ در کار اینها خدشه میکنند؛ این غلط است. ما از اوّل انقلاب تا امروز که خب انتخاباتهای فراوانی داشتیم -دهها انتخابات انجام گرفته- این انتخابات همه سالم انجام گرفته؛ ممکن است یک تخلّفات کوچکی در گوشه و کنار شده باشد ـ-و در بعضی از موارد شده- امّا در نتایج انتخابات هیچ تأثیری نداشته. چون بنده مسئله را دنبال کردم؛ در یک مواردی شکایت کردند، ما دنبال کردیم مسائل را -یعنی یک جاهایی بود که شکایت شده بود که این تخلّفات انجام گرفته، پیگیری کردیم، بررسی کردیم، تحقیق جدّی کردیم از نزدیک- هرگز تخلّفی که خلاف امانت باشد یا در نتیجهی انتخابات تأثیر داشته باشد، مطلقاً در انتخاباتهای ما اتّفاق نیفتاده؛ انتخاباتهای ما سالم و همراه با امانت و سلامت بوده است. این مطلب اوّل.
البتّه بعضیها هستند انتخابات را وقتی قبول دارند که نتیجهی انتخابات همان چیزی باشد که آنها میخواهند! اگر آن مطلوب آنها از انتخابات درآمد، انتخابات را سالم میدانند و قبول میکنند؛ و اگر چنانچه مطلوب آنها درنیامد، انتخابات را متّهم میکنند و کسانی را که انتخابات را برگزار کردند -در هر بخشی [باشند]- متّهم میکنند؛ گاهی هم مثل سال ۸۸ اغتشاش راه میاندازند، که البتّه آن متّهم کردنها بیانصافی است، آن اغتشاش ایجاد کردنها جرم است. بعضی این جور هستند. این غلط است، یعنی نبایستی این کار را انجام داد. بنابراین این یک مسئله است.
مسئلهی بعد این است که بعضی از کسانی که وارد میدان انتخابات میشوند اظهاراتی میکنند که این اظهارات، اظهارات خوبی نیست، حرفهای فریبنده است، حرفهایی است که هیچ پشتوانهی فکری و پشتوانهی برنامهای ندارد؛ همین طوری یک چیزی ادّعا میکنند، یک چیزی میگویند، بدون اینکه امکانات کشور را در نظر بگیرند یا حتّی بدانند. خیلی از برادران که در این میدان وارد میشوند، از بسیاری از ظرفیّتهای کشور شاید خیلی مطّلع هم نباشند؛ بدون اینکه حالا محاسبهی درستی شده باشد، یک چیزی میگویند، یک حرفی میزنند، یک وعدهای میدهند. اینها خوب نیست، بایستی برنامه ارائه بشود به معنی واقعی کلمه؛ بایستی جوری باشد که کارشناسان وقتی نگاه میکنند به حرف زدن کسی که داوطلب است و حرف میزند با مردم، در دلشان تصدیق کنند که این حرف، حرف متقن و خوبی است.
بعضی اوقات هم حرفهایی از بعضی صادر میشود که نشاندهندهی این است که اساس قانون اساسی را کأنّه قبول ندارند. خب کسی که میخواهد وارد میدان ریاست جمهوری بشود و داوطلب نشستن بر مسند ریاست جمهوری کشور است، بایستی به اسلام معتقد باشد، به رأی مردم معتقد باشد، به قانون اساسی معتقد باشد؛ اینها را بایستی اعتقاد داشته باشد وَالّا [اگر] نداشته باشد که خب شایستهی این معنا نیست. حرفهایی گاهی شنیده میشود که متناسب با این وظیفهی مهم نیست؛ این را ما درخواست داریم و جدّاً مطالبه میکنیم که رعایت کنند.
البتّه از بعضی از مسئولین کشور هم این روزها حرفهایی شنیده شد که برای انسان مایهی تعجّب و مایهی تأسّف است، و شنیدیم که رسانههای دشمن و مخالف جمهوری اسلامی هم این حرفها را پخش کردند. انسان واقعاً متأسّف میشود وقتی که این مطالب را میشنود. بعضی از این حرفها تکرار حرفهای خصمانهی دشمنان ما است، تکرار حرفهای آمریکا است. حالا مثلاً فرض کنید آمریکاییها سالها است از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه بشدّت ناراحت و ناراضیاند؛ از نیروی قدس ناراحت بودند به خاطر این، از شهید سلیمانی ناراحت بودند به خاطر این، شهید سلیمانی را به شهادت رساندند به خاطر این؛ هر چیزی که عامل نفوذ معنوی جمهوری اسلامی در منطقه باشد، برای آنها بد است. ما نباید حرفی بزنیم که این معنا را تداعی کند که ما داریم حرف آنها را تکرار میکنیم؛ چه دربارهی نیروی قدس، چه دربارهی شخص شهید سلیمانی. سیاست کشور تشکیل شده از انواع برنامههای اقتصادی، برنامههای نظامی، برنامههای اجتماعی، برنامههای علمی و فرهنگی، از جمله مناسبات دیپلماسی و مناسبات خارجی؛ مجموع اینها سیاست یک کشور را تشکیل میدهد. همه با هم باید تلاش کنند، همه با هم باید پیش بروند. اینکه این بخش آن بخش دیگر را نفی بکند، آن، این را نفی بکند، اصلاً معنی ندارد، این خطای بزرگی است که از مسئول جمهوری اسلامی و مسئولین جمهوری اسلامی نباید این خطا سر بزند.
انصافاً نیروی قدس بزرگترین عامل مؤثّر در جلوگیری از دیپلماسی انفعالی در منطقهی غرب آسیا است؛ نیروی قدس در منطقهی غرب آسیا یک سیاست مستقلّ جمهوری اسلامی را و سیاست عزّتمدار جمهوری اسلامی را تحقّق بخشیده.
غربیها اصرار دارند که سیاست خارجی کشور متمایل به آنها و زیر پرچم آنها باشد؛ آن هم به شکل تبعیّت؛ میل غربیها این است؛ چون سالها این جور بوده است؛ هم در زمان اواخر قاجار، هم در دوران طولانی حکومت پهلوی، ایران تحت سیطرهی سیاستهای غرب بوده؛ انقلاب آمده و ایران را از تحت سیطره خارج کرده؛ در تمام چهل سال، تلاش غربیها -چه آمریکا، چه اروپا- برای این بوده است که آن سیطرهی قبلی خودشان را بر این کشور ادامه بدهند؛ لذا شما میبینید جمهوری اسلامی با چین ارتباط برقرار میکند، آنها عصبانی میشوند، با روسیه ارتباط سیاسی یا اقتصادی برقرار میکند، آنها ناراحت میشوند، عصبانی میشوند؛ با همسایگان میخواهیم ارتباطات را برقرار کنیم آنها وارد میشوند، همسایههای بیچارهی ضعیف ما را زیر فشار قرار میدهند و مانع میشوند. اینها مواردی است که ما شاهدش بودیم و بنده موارد متعدّدی را سراغ دارم از کشورهای عربی و کشورهای همسایه که مسئولین عالیرتبهشان حتّی میخواستند به ایران سفر کنند، [امّا] آمریکاییها رفتند مانع شدند که سفر نکنند؛ یعنی اینها با هر گونه تحرّک دیپلماسی ما مخالفند. ما نمیتوانیم در مقابل این خواست آنها منفعل عمل کنیم؛ ما باید مستقل و عزّتمند و پُرتلاش و پُرتوان عمل کنیم و این کار را در منطقه بعضیها کردهاند و بحمدالله به نتیجه رسیدهاند.
این را هم همه بدانند که سیاست خارجی در هیچ جای دنیا در وزارت خارجه تعیین نمیشود. سیاست خارجی در همه جای دنیا مربوط به مجامع بالادستی وزارت خارجه است؛ مجامع بالادستی و مسئولین عالیرتبهی کشور هستند که سیاست خارجی را [تعیین میکنند]؛ البتّه وزارت خارجه هم در اینها مشارکت دارد، لکن این جور نیست که تصمیمگیری، تابع وزارت خارجه باشد؛ نه، وزارت خارجه مجری است؛ سیاستهای خارجی را [اجرا میکند]؛ اینجا در کشور ما هم همین جور است؛ در شورای عالی امنیّت ملّی که همهی مسئولین در آنجا حضور دارند، تصمیمگیری میشود و وزارت خارجه با شیوههای خودش بایستی آنها را عملی بکند و پیش ببرد. به هر حال نباید ما جوری حرف بزنیم که معنایش این است که سیاستهای کشور را باور نداریم و قبول نداریم. باید مراقب باشیم؛ مراقب دشمن شاد کردن هم باشیم؛ واقعاً جوری نباشد که دشمن را شاد کنیم. من امیدوارم انشاءالله خداوند به همهی مسئولین کشور که واقعاً مایلند به نظام جمهوری اسلامی، به کشورشان، به میهنشان، به مردمشان خدمت کنند، توفیق بدهد تا بتوانند این کار را با بهترین وجهی انجام بدهند.
امیدواریم خدای متعال ما را به آنچه رضای او و نصرت او در آن هست موفّق بدارد و انشاءالله بتوانیم این راه را برویم و خداوند ما را از دعای ولیّ عصر (ارواحنا فداه) و رضایت آن بزرگوار برخوردار کند. این شبها دعا برای تعجیل فرج مهم است، دعا برای وجود مبارک امام زمان (سلام الله علیه و عجّل الله فرجه و ارواحنا فداه) خیلی مهم است؛ آن بزرگوار هم شما را دعا خواهند کرد؛ وقتی شما دعا میکنید ایشان را، ایشان هم شما را دعا میکنند و دعای آن بزرگوار دعای مستجابی است؛ انشاءالله خداوند ما را از دعای آن بزرگوار برخوردار کند و ارواح طیّبهی شهدای بزرگوار و روح مطهّر امام بزرگوارمان که حقّاً جای ایشان خالی است، از ما راضی و شاد کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۲۴؛ «... من تو را پیشوای مردم قرار دادم ...» |
2,202 | 1400/01/25 | بیانات در محفل انس با قرآن کریم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47709 |
در اوّلین روز ماه مبارک رمضان، از طریق ارتباط تصویری با جمعی از فعالان قرآنی در مصلای امام خمینی(ره) (۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
حلول ماه مبارک رمضان را به همهی ملّت عزیزمان و به همهی امّت بزرگ اسلامی تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که این ماه مبارک، به معنای حقیقی کلمه، برای ملّتمان و برای امّت بزرگ اسلامی مبارک باشد؛ انشاءالله. تشکّر میکنم از برادران عزیزی که این جلسهی بسیار خوب و متنوّع و مبتکرانه را تشکیل دادند و از مجری محترم، آقای یراقبافان تشکّر میکنم که بسیار خوب اجرا کردند. از همهی برادران عزیزی که تلاوت کردند و ما را واقعاً به فیض رساندند، تشکّر میکنم. از یادآوری خاطرات گذشته هم خرسندم و امیدواریم که خدای متعال همچنان که عمر ما را در طول این سالها همراه با قرآن قرار داده، تا آخرین نَفَس در خدمت قرآن و همراه با قرآن قرار بدهد، با قرآن زنده بدارد، با قرآن بمیراند و با قرآن ما را محشور کند انشاءالله.
امروز یک صحبت مختصری در جهت هدایت قرآنی، در باب هدایت قرآنی عرض میکنم. البتّه بحث هدایت قرآنی بحثی نیست که در یک گفتگوی این جوری در یک جلسه پایان بپذیرد؛ من یک مختصری امروز عرض میکنم. یکی دو کلمه هم راجع به موضوعات دیگری اگر وقت شد، به عرض شنوندگان محترم و بینندگان محترم و ملّت عزیز ایران میرسانم. ولی قبل از شروع مطالب، یک مطلبی را از حدود دو سه هفته پیش قصد داشتم به مردم عزیزمان عرض بکنم، فرصت نشد؛ یعنی زمینهای پیش نیامد که من عرض بکنم، حالا عرض میکنم. و آن این است که من در سخنرانی اوّل فروردین،(۲) در باب رتبهی اقتصادی کشور یک آماری را به مردممان عرض کردم و مطلبی را گفتم، بعد از آن چند نفر به من تذکّر دادند که این آمار درست نیست؛ من به دفترمان گفتم که بررسی کنند موضوع را؛ بررسی کردند معلوم شد که حرف آنها درست است، حق با آنها است، آمار ما درست نبوده و آنچه من گفتم -رتبهی اقتصادی هجدهم در دنیا- مربوط به چهار پنج سال قبل یا پنج شش سال قبل بوده. لذا از آن کسانی که به من تذکّر دادند که موجب شد این اشتباه برطرف بشود، من صمیمانه تشکّر میکنم.
و امّا در مورد هدایت قرآنی. ببینید، خداوند متعال در میان امتیازات متعدّد ماه مبارک رمضان امتیاز نزول قرآن را ذکر میکند: شَهرُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرءان؛ پیدا است که این شاید بالاترین موضوع در میان امتیازات ماه رمضان است. و در مورد قرآن هم که هزاران برجستگی در قرآن وجود دارد و خیلی بیش از اینها که عقل ما و فهم ما قادر به درک آنها نیست، در میان همهی اینها هدایت قرآنی را مطرح میکند: شَهرُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاسِ وَ بَیِّنٰتٍ مِنَ الهُدیٰ وَ الفُرقان؛(۳) پیدا است که هدایت قرآنی در میان موضوعات مربوط به قرآن شأن بالایی دارد. خود قرآن مجید هم با مسئلهی هدایت آغاز میشود؛ هم در سورهی حمد این [مطلب] هست: اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم -که به تعبیر مرحوم علّامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) سورهی حمد از اوّل تا آخر، ادب سخن گفتن با خدا را به ما تعلیم میدهد، یعنی خود خدای متعال به ما تعلیم میدهد که چه جوری باید با او صحبت کنیم؛ از آغاز «بِسمِ الله» تا آخرِ هدایتخواهی؛ که «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم، صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم»؛(۴) که راه مستقیم، راه آن کسانی است که خدای متعال به آنها اِنعام کرده است؛ آن هم آن اِنعامشدگانی که گمراه نشدند و مورد غضب قرار نگرفتند- هم در اوّل سورهی بقره: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، الࣤمࣤ، ذٰلِکَ الکِتٰبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین.(۵) بنابراین آغاز قرآن هم با ذکر هدایت قرآنی آغاز شده است؛ و بعد از آن هم در جاهای متعدّدی از قرآن، دهها مورد هست که سخن از هدایت قرآن است و راهنماییها و دستگیریهای قرآن.
و این هم مخصوص یک گروه خاصّی نیست؛ مخاطب قرآن، همهی بشریّت است، و ادّعای قرآن این است که میخواهد همهی بشریّت را هدایت کند به صراط مستقیم، به راه درستِ زندگیِ انسان که به مقصد صحیح منتهی خواهد شد: اِن هُوَ اِلّا ذِکرٌ لِلعٰلَمین.(۶)
خب یک نکتهی اساسی در اینجا وجود دارد و آن، این است که هدایت قرآن به یک منطقهی محدودی از زندگی بشر اختصاص ندارد؛ هدایت قرآنی، مربوط به همهی گسترهی عظیم زندگی بشر است؛ یعنی این جور نیست که قرآن در یک بخشی انسان را هدایت کند و در یک بخش دیگری از مواردِ مورد نیاز بشر و زندگی بشر، انسان را مهمل بگذارد(۷) و بیاعتنا عبور بکند؛ نه، قرآن مشرِف به همهی گوشه و کنارهای صحنهی زندگی و میدان حضور بشر است؛ از عروج معنوی انسان و کمال معنوی انسان بگیرید -که بالاترین خواستهی بشر همین عروج معنوی و قرب الهی و معرفت الهی و محبّت الهی و جوار الهی است: هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک؛(۸) که بالاترین نیاز است- تا مسئلهی جوامع بشری و ادارهی جوامع انسانی و بشری و اقامهی عدل و رفتارهای مدیریّتی برای ادارهی جوامع انسانی، و دفع دشمنان گوناگون -دشمنان باطنی و دشمنان ظاهری، دشمنان اِنسی و دشمنان جنّی- با مجاهدت و با جهاد، یا رفع دشمنیها -که «فَاِذَا الَّذی بَینُکَ وَ بَینَه عَداوَةٌ کَاَنَّه وَلِیٌّ حَمیم»(۹)- همهی این میدانها مورد هدایت قرآنی است؛ تا اخلاق، تا خانواده، [مثل] «رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُرِّیَّٰتِنا قُرَّةَ اَعیُن»(۱۰) یا «وَ اَنکِحُوا الاَیٰمیٰ مِنکُم وَ الصّٰلِحینَ مِن عِبادِکُم وَ اِمائِکُم اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِه»،(۱۱) یا تربیت فرزند و امثال اینها، تا مسئلهی آرامش و سکون روحی، سکینه و آرامش روانی انسان که یکی از مهمترین نیازهای انسان است، «فَاَنزَلَ اللهُ سَکینَتَه عَلیٰ رَسولِه؛ وَ عَلَی المُؤمِنین»،(۱۲) و فرو نشاندن تلاطمهای درونیای که انسان در حوادث زندگی با آنها مواجه میشود، و تا توصیهی به علم و شناخت طبیعت، «وَ استَعمَرَکُم فیها»(۱۳) که انسان بایستی به سمت علم، به سمت دانایی، به سمت کشف حقایق طبیعت و حقایق عالم وجود حرکت بکند، و تا رفتارهای فردی انسان، «وَ لا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحًا»(۱۴) یا «وَ اقصِد فی مَشیِکَ وَ اغضُض مِن صَوتِک»(۱۵) و از این قبیل، همهی عرصههای زندگی، در قرآن درس و هدایت دارد؛ یعنی قرآن بر همهی بخشهای زندگی انسان ناظر و برای همهی آنها یک راهنمایی و هدایتی دارد و برای هر بخشی از زندگی انسان درسی دارد که این سرفصلهای مهمّی که حالا من یک مقداری از آن را گفتم و سرفصلهای مهمّ دیگری هم وجود دارد، اینها همه در قرآن مطرح شده است و چقدر غافلند کسانی که خیال میکنند قرآن به مسائل زندگی، به مسائل سیاست، به مسائل اقتصاد، به مسائل حکومت کار ندارد؛ نه، بخش عمدهی قرآن راجع به همین مسائل اجتماعی زندگی است.
در قرآن، بیان مثل بیان کتابهای بشری نیست که یک فصلبندی بکنند، موضوعبندی بکنند؛ نه، خدای متعال در قرآن گاهی با یک کلمه، با یک اشاره، یک دریای معرفت را به سمت انسان سرازیر میکند که اگر چنانچه تدبّر کنیم، اگر فکر کنیم، اگر ابعاد را بسنجیم، اگر از خرد بشری برای فهم آن استفاده بکنیم، گاهی معارف عجیبی در یک کلمه برای انسان حاصل میشود. یا فرض بفرمایید که در ضمن یک حکایتی که قرآن دارد بیان میکند، کوتاه یا بلند، راجع به پیغمبران یا غیر پیغمبران -که در قرآن داستانهای فراوانی وجود دارد از گذشتگان-در خلال آن، یک مطلبی را به ما تعلیم میدهد و ما از آن استفاده میکنیم، مثلاً فرض کنید در خلال گفتگوی دو نفر. یا یک حادثهی معیّنی اتّفاق افتاده، یک بیانی نسبت به آن حادثه در قرآن هست، امّا این بیان اگر چه مربوط به یک حادثه است، امّا مخصوص به آن حادثه نیست؛ این بیان کلّیّت دارد که حالا مثلاً یک مثال [اگر] من بزنم، این آیهی شریفهی سورهی آلعمران است: الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایمانًا وَ قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل.(۱۶) خب این مربوط به ماجرای بعد از جنگ اُحُد است؛ بعد از آنکه مسلمانها از جنگ اُحُد، ناموفّق، مجروح، خسته، کوفته، شهیدداده، و مصیبتزده برگشتند، یک عدّه از منافقین افتادند بین مردم که شما اینجا نشستهاید، امّا دشمنها آنجا حاضرند، نزدیک مدینه یک جایی اجتماع کردهاند و بزودی حمله میکنند پدر شما را درمیآوردند؛ پیغمبر فرمود فقط آن کسانی که امروز در این حادثه در اُحُد مجروح شدند بیایند؛ شب بلند شدند رفتند آن مجموعه را شکست دادند و برگشتند. اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم؛ منافقین شایعه درست میکردند که بله، پدرتان درآمد، علیه شما دارند چنین میکنند، چنان میکنند، اینها رفتند و غائله را ختم کردند و برگشتند: فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء.(۱۷) خب این یک «قضیّه» است، این قضیّه مال یک حادثهی خاص است امّا مخصوص آن زمان نیست؛ امروز هم هست، در همه ی دورانها هم بوده است.
هر وقتی که ما از قرآن نسبت به حادثهای شبیه آن حادثه استنطاق(۱۸) بکنیم، از قرآن هدایت بطلبیم، قرآن کریم همین مطلب را در اختیار ما خواهد گذاشت. امروز هم همین جور است؛ امروز هم ممکن است بعضیها بیایند بین ما شایعه درست کنند که مثلاً «فلان دولت، فلان گروه، فلان ابرقدرت، فلان مجموعه دارند علیه شما توطئه میکنند، خلاصه بیچاره شُدید» و مانند اینها ؛ اینجا هم همان است: فَزادَهُم ایمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل.(۱۹) البتّه «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» با نشستن گوشهی خانه جور در نمیآید؛ بایستی آمد وسط میدان، کما اینکه آنها رفتند وسط میدان. درس این است: بروید وسط میدان، کاری را که لازم است انجام بدهید و بگویید «حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیل».
فُضیلبنیسار که یکی از اصحاب برجسته و ممتاز و ثقهی(۲۰) حضرت باقر و حضرت صادق (علیهما السّلام) است، میگوید من از امام باقر سؤال کردم که معنای این روایت چیست؟ یک روایتی در اختیار آنها بوده که میفرماید: «ما فِی القُرآنِ آیَةٌ اِلّا وَ لَها ظَهرٌ و بَطن» -که البتّه دنباله دارد- همهی آیات قرآن رویی دارد و پشتی دارد، ظاهری دارد و باطنی دارد؛ میگوید پرسیدم این ظاهر و باطن یعنی چه. حضرت فرمود که «بَطنُهُ تَأویلُه»؛ ظاهرش که ظاهر است؛ [امّا] باطن، آن چیزی است که تأویل آن است. تأویل یعنی آنچه برگشت این آیه و مُفاد این آیه منطبق با آن است. مِنهُم ما مَضیٰ وَ مِنهُم ما لَم یَکُن بَعدُ یَجری کَما تَجرِی الشَّمسُ وَ القَمَر؛(۲۱) مثل ماه و خورشید که به طور دائم بالای سر انسانند و مخصوص روزی دونِ(۲۲) روزی نیستند، این آیات شریفهی قرآن هم مثل خورشید بالای سر ما هستند و دائم هستند؛ این جور نیست که یک روزی باشند، یک روزی نباشند؛ بنابراین هدایت قرآنی این جوری است.
آن کسانی که قرآن را و اسلام را به مسائل شخصی و مسائل عبادی و مانند اینها منحصر میکنند و انسانها را به گوشهنشینی [دعوت میکنند که] وقتی وارد جامعه بشوند دیگر باید قرآن را کنار بگذارند، قرآن را بلد نیستند؛ انصافاً با قرآن آشنا نیستند، قرآن را نشناختهاند؛ باید گفت قرآن را نخواندهاند؛ لذاست که این جور اشتباه و خطا حرف میزنند و قضاوت میکنند؛ حقیقتاً با قرآن آشنا نیستند. قرآن خودش را از چالشهای سیاسی و اجتماعی به هیچ وجه کنار نمیکشد و از مقابلهی با طاغوتها، با مستکبرها، با مُسرِفها، با ستمگران اجتناب نمیکند؛ همیشه در مقابل اینها ایستاده است، و اگر شما اهل قرآن هستید، قهراً میدان زندگی شما، میدان حضور قرآن است. خب، پس قرآن متکفّل هدایت و دستگیری آحاد بشر در همهی بخشها است؛ در این تردیدی نیست.
لکن یک نکتهی دیگر که در اینجا وجود دارد، این [است] که قرآن در معرض استفادهی ما است، امّا اینکه آیا ما استفاده میکنیم یا نه، آیا ما میتوانیم استفاده کنیم یا نه، خودش مسئلهی مهمّی است. بله، قرآن درس را در اختیار ما گذاشته، هدایت را به ما عرضه کرده، امّا ما کِی میتوانیم از این هدایت قرآنی استفاده کنیم؟ هُدًی لِلمُتَّقین؛(۲۳) وقتی تقوا وجود داشته باشد. وقتی تقوا وجود داشت، این هدایت به معنای واقعی کلمه و به تمام معنیالکلمه در اختیار ما خواهد بود. البتّه تعبیرات در قرآن مختلف است لکن مرجع همهی آنها یکی است؛ اینجا در اوّل قرآن «هُدًی لِلمُتَّقین» است، در یک جا «هُدًی وَ بُشریٰ لِلمُؤمِنینَ»(۲۴) است، در یک جا «هُدًی وَ رَحمَةً لِقَومٍ یُؤمِنون»(۲۵) است، در یک جا «هُدًی وَ بُشریٰ لِلمُسلِمین»(۲۶) است، در یک جا «هُدًی لِلنّاس» است؛ این مراتبِ مختلفِ هدایت است: «هُدًی لِلنّاس» یعنی در اختیار آنها است، میتوانند استفاده کنند، «هُدًی لِلمُتَّقین» یا «هُدًی وَ بُشریٰ لِلمُؤمِنین» [هم] مراتببهرهمندی از این هدایت را برای انسانها مشخّص میکند. خب این در مورد تقوا که مراتب هدایت نشان داده میشود.
در آیات دیگری، «خشیت» ملاک قرار گرفته است که حالا عرض میکنم مرجع آن هم باز به تقوا است: «اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمٰنَ بِالغَیبِ فَبَشِّرهُ بِمَغفِرَةٍ وَ اَجرٍ کَریم»(۲۷) -در سورهی مبارکهی یاسین- آن کسی میتواند از اِنذار قرآنی استفاده بکند و در جان او اثر بگذارد و دست او را بگیرد و پیش ببرد که دارای خشیت باشد. یا در سورهی مبارکه طٰه: طٰه، ماٰ اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقیٰ، اِلّا تَذکِرَةً لِمَن یَخشیٰ.(۲۸) در قرآن چندین آیهی دیگر هم هست که مربوط به همین خشیت است. خشیت هم صفت اهل تقوا است؛ یعنی وقتی ما تقوا داشته باشیم، خشیت هم به سراغ ما میآید که حالا اینجا این آیهی شریفه را من بخوانم: وَ لَقَد ءاتَینا موسیٰ وَ هٰرونَ الفُرقانَ وَ ضِیاٰءً وَ ذِکرًا لِلمُتَّقین؛(۲۹) آنچه به هارون و موسیٰ (علیهما السّلام) داده شد، هدایت و ذکر بود برای متّقین؛ متّقین چه کسانی هستند؟ متّقین را قرآن معنا میکند: الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیب.(۳۰) پس بنابراین، تقوا و خشیت هم یا همراهند یا اساساً جدا از هم نیستند و تحت یک مفهوم قرار میگیرند.
البتّه خشیت با خوف فرق دارد. خشیت عبارت است از آن حالتی که ناشی از فهم عظمت طرف مقابل است که به انسان دست میدهد؛ به این حالت میگویند خشیت. خشیت در مقابل پروردگار عالم ناشی از درک عظمت حضرت حق (جلّ و علا) است که «اِنَّما یَخشَی اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَمَاءُ»؛(۳۱) آن کسانی که معرفتشان بیشتر است، داناییشان بیشتر است، خشیت از پروردگار مال آنها است. البتّه خطا نشود در فهم معانیِ خوف و خشیت و این چیزها که به معنای ترساننده بودن ذات مقدّس پروردگار فهمیده بشود؛ نه، اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمٰنَ بِالغَیب؛ خشیت هست، امّا رحمانیّت محفوظ است؛ همان رحمان، آن که مظهر لطف و عنایت به بشر است، خشیت در مقابل او است به خاطر عظمت او.
خلاصه، ماه رمضان ماه قرآن است و حقّاً میتوان در این ماه از هدایت قرآنی بهره برد. قرآن را بخوانیم، زیاد بخوانیم، با دقّت بخوانیم، با تدبّر بخوانیم، با توجّه به خدای متعال بخوانیم، از خود خدای متعال در تلاوت قرآن طلب کمک کنیم و بدانیم که دل با قرآن جلا پیدا میکند؛ این تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است که «وَ اِنَّ اللَهَ سُبحانَهُ لَم یَعِظ اَحَداً بِمِثلِ هَذَا القُرآن»؛ این خطبهی بسیار زیبای صدوهفتادوششم نهجالبلاغه است که امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در مورد قرآن بیان کردند و فقراتی از آن را ما گاهی در صحبتها خواندهایم. اینجا میفرماید: وَ اِنَّ اللَهَ سُبحانَهُ لَم یَعِظ اَحَداً بِمِثلِ هَذَا القُرآن؛ خدای متعال در هیچ یک از کتابهای آسمانی، مثل قرآن آحاد بشر را موعظه نکرده، به آنها درس نداده، آنها را راهنمایی نکرده. فَاِنَّهُ حَبلُ اللهِ المَتینُ وَ سَبَبُهُ الاَمینُ وَ فیهِ رَبیعُ القَلب؛ بهار دل؛ دل را بهاری میکند، دل را باطراوت میکند، دل را سرسبز میکند، دل را زمینهی رویاندن معارف و توجّهات حقیقی قرار میدهد؛ وَ فیهِ رَبیعُ القَلبِ وَ یَنابیعُ العِلمِ وَ ما لِلقَلبِ جِلاءٌ غَیرُه؛ این کلمهی «جلا» در فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است.
خب شما تلاوتگران عزیز قرآن که مخاطب اوّلیِ این عرایض ما هستید، خودتان را مبلّغ قرآن بدانید؛ مبلّغ قرآن، و نه فقط خوانندهی قرآن. در میان همین خوانندگان(۳۲) قدیمی که اینجا اسمشان آورده شد و بعضی نوارهایشان گذاشته شد، بعضی این جور هستند که وقتی قرآن را میخوانند، مثل این [است] که دارد بر انسان نازل میشود؛ یعنی میفهمند چه دارند میگویند، چه دارند میخوانند؛ با توجّه به معنا، با حضور قلب قرآن میخوانند -البتّه بعضیها هم این جور نیستند- لذا تأثیر آن در دل مستمع خیلی بیشتر است. قاری خودش را مبلّغ قرآن بداند.
شما بایستی بدانید که مبلّغ قرآنید، و تلاوتگران واقعاً نقش دارند، همین جلسات تلاوت خیلی نقش دارد، تربیت تلاوتگران خیلی کار بزرگ و مهمّی است که انجام میگیرد و خدا را شکر که در کشور ما این رواج پیدا کرده، و تلاوتِ با تذکّر، با خشوع، با توجّه عمیق به معنا. به معنا توجّه کنید؛ اگر مثلاً یک بخشی از قرآن را در یک محفلی میخواهید تلاوت بکنید، این را در ذهنتان قبلاً آماده کنید؛ اگر مراجعهی به تفسیر لازم دارد، مراجعهی به ترجمه لازم دارد [مراجعه کنید]. خوشبختانه بسیاری از تلاوتگران ما قرآن را میفهمند، و درک میکنند معانی قرآن را و احتیاجی به ترجمه ندارند، لکن اگر احتیاج به ترجمه بود، احتیاج به تفسیر بود، مراجعه بشود و با توجّه کامل، با تذکّر کامل انجام بگیرد.
به بعضی از این کارهای صوتی هم که بعضیها میکنند -هم [قاریان] آنها میکنند، هم بعضی از بچّههای ما میکنند- خیلی توجّه نکنید؛ یعنی بیشتر به معانی [توجّه بشود]. البتّه بنده با صوت خوب و لحن خوب صد درصد موافقم؛ اینکه لحنهای خوبی را انتخاب بکنید و یاد بگیرید و بیان کنید چیزهای خوبی است، منتها توجّه بشود که از حدّ صحیح و جادّهی مستقیم خارج نشوید. این عرایض ما راجع به مسئلهی قرآن.
یک موضوع دیگری که لازم میدانم عرض بکنم، [یعنی] موضوعی که همهی ما متأثّر از آن هستیم، همین موضوع این بیماری همهگیر، این ویروس همهگیر و واقعاً منحوس در کشور ما و در همه جای جهان است که خب وضع زندگی کشور را تحت تأثیر قرار داده. واقعاً زیباترین روزهای سال، روزهای اوّل بهار است؛ متأسّفانه امسال این [بیماری]، زیباترین روزها و شیرینترین روزها را به کام ملّتمان تلخ کرد؛ عدد جانباختگان بالا رفت، عدد مبتلایان بالا رفت؛ اینها چیزهایی است که انسان نمیتواند از آن به آسانی بگذرد. این آمارهای تلخ و تکاندهنده، بایستی همهی ما را -هم مسئولان را، هم آحاد مردم را- هشیار کند، بیدار کند و توجّه بکنیم؛ با بیماری شوخی نکنیم. بایستی مسئولین به طور قاطع کاری که باید انجام بدهند، انجام بدهند؛ یعنی این حدودی که لازم است و متخصّصین و کارشناسان مسئله -پزشکان و مسئولین امور بهداشت و درمان و مانند اینها- مشخّص میکنند، بر طبق گفتهی آنها عمل بشود؛ یعنی تلخیِ هر عارضهی دیگری را شما فرض کنید، از عارضهی شیوع این بیماری کمتر است؛ چون شیوع بیماری، هم بیماری است، هم بیکاری است، هم مشکل معیشت است، هم جان باختن و داغ عزیزان است؛ یعنی اصلاً همهی برنامههای کشور تحت تأثیر این بیماری قرار دارد؛ الان هم همین جور است. باید کاری کنیم که این بیماری متوقّف بشود و بر این فائق بیاییم، غالب بشویم و این ممکن نیست جز با سیاستگذاری و برنامهریزی و اجرا و رعایت ضوابط بهداشتی از طرف ما آحاد مردم.
یک نکتهی دیگری که لازم است من در اینجا عرض بکنم، عبارت است از تمجید و ثناگویی نسبت به مجموعههای درمانی و بهداشتی. واقعاً جا دارد که انسان از اینها تمجید کند، از اینها سپاسگزاری کند. این ماسک را که انسان میزند، فقط همین ماسک یک مقدار زیادی انسان را دچار مشکل میکند؛ در این هوای گرم با آن لباسهای دشوار، اگر با این لباس این جوان، این پرستار، این پزشک، این بهیار و بقیّهی عوامل درمانی بخواهند ساعتهای متوالی در بیمارستان یا بیرون بیمارستان کار کنند، شما ببینید چقدر کار سختی است؛ حقیقتاً این [کار] مجاهدت فیسبیلالله است؛ جهاد فیسبیلالله است و به نظر من ثواب بسیار زیادی دارد.
مردم هم بایستی همراهی کنند. آن کسانی که اهل کمک به این کار بودند که اوایل سال گذشته، در اوّل ابتلا یک عدّهای وارد شدند و رفتند در بیمارستانها به کمک پرستارها و امثال اینها و در بیرون بیمارستانها [کمک کردند]، باز هم کسانی که آمادگی دارند داوطلبانه به این کار کمک کنند.
نکتهی بعدی در این زمینه، مسئلهی کمکهای مردمی است. خب ماه رمضان ماه احسان است؛ همیشه همین جور بوده؛ در حال عادّی هم در ماه رمضان سفرهی احسان احسانگران و مؤمنین برای کسانی که نیاز داشتهاند و نیازمند بودهاند، گسترده بوده است؛ وقتی در شرایط کرونا قرار میگیریم، این قضیّه چند برابر اهمّیّت پیدا میکند و لازم است که این نهضت کمک مؤمنانه و نهضت مواسات در این ماه رمضان، در بین مردم حقیقتاً اوج بگیرد. البتّه میدانم عدّهای بدون اینکه منتظر سفارش این حقیر باشند، خودشان شروع کردهاند و در اطراف کشور، در اکناف شهرهای مختلف کشور مشغول کمک هستند؛ یا آماده میکنند خودشان را، یا شروع به کمک کردهاند؛ این را میدانیم، امّا میخواهم عرض بکنم این کار را استمرار بدهید و همهگیر کنید و همه در این زمینه انشاءالله کمک کنند تا این نهضت کمک مؤمنانه به اوج برسد. این هم راجع به مسئلهی کرونا و این بیماری و این توصیههای ما.
یک جمله هم راجع به این قضایای جاری این روزها، قضیّهی برجام و تحریمها و این حرفها عرض بکنیم که خب گفتگوهای زیادی هست. سیاست کشور را ما اعلام کردیم و به مسئولین هم گفتهایم؛ هم از نزدیک گفتیم، هم با نوشته گفتیم، هم در جلسات گفتیم، هم در صحبت عمومی گفتیم؛ سیاست کشور معلوم است که چه کار باید بکنند. خب حالا تشخیص مسئولین ما این است که برویم مذاکره کنیم تا همین سیاست را اِعمال کنیم؛ ما بحثی در این زمینه نداریم، منتها باید مراقبت بشود که مذاکره فرسایشی نباید بشود؛ نباید جوری باشد که طرفها بخواهند همین طور مدام این مذاکره را کش بدهند که این برای کشور ضرر دارد.
این را هم توجّه داشته باشید اینکه آمریکاییهای دائم اسم مذاکره را میآورند و مذاکرهی مستقیم با ایران را ما حاضریم و مانند این حرفها، این جور نیست که آمریکا بخواهد مذاکره کند تا اینکه یک حرف حقّی را قبول کند؛ نه، میخواهد مذاکره کند تا یک حرف باطلی را تحمیل کند! اصلاً کار او این جوری است، وَالّا اینکه حالا یک حرف حقّی را بشنوند، تصدیق کنند، قبول کنند، این جوری نیست؛ کما اینکه همین آقایان اروپاییها هم در بعضی از جلسات خصوصی که گزارشش را مسئولین ما، مأمورینِ ما به ما میدهند، اقرار میکنند که حق با ایران است. ما گفتیم که باید اوّل تحریمها برداشته بشود -چون ما خاطرجمع نیستیم به اینکه آنها وعده بدهند که تا حالا دهها بار به وعدههایشان عمل نکردهاند و ضدّ وعده عمل کردهاند، و حالا هم همین کار را خواهند کرد- لذا بایستی آنها کاری را که ما میگوییم اوّل انجام بدهند تا ما خاطرجمع بشویم که انجام گرفت، بعد ما آنچه تکلیفمان است انجام خواهیم داد. این مذاکرهکنندگان اروپایی گاهی در جلسات خصوصی تصدیق میکنند که همین سیاست، درست است و حق با ایران است امّا در مقام تصمیمگیری خب تابع آنها هستند و خودشان واقعاً هیچ استقلالی ندارند. آمریکا هم زورگو و تحمیلکننده است و مسئلهاش این است؛ بنابراین پیشنهادهایی هم که میکنند، غالباً پیشنهادهای متکبّرانه و تحقیرآمیزی است که حتّی قابل نگاه کردن نیست. امیدواریم انشاءالله مسئولین کشور در این زمینه هم کاملاً با چشم باز، با دل محکم، با توکّل به خدا، با ذکر «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» انشاءالله جلو بروند و توفیقات الهی شامل حالشان بشود و ملّت را خرسند و خوشحال کنند.
امیدواریم خدای متعال این ماه شریف را برای ملّت ما و همهی ملّتهای مسلمان مبارک کند، برکاتش را نازل کند، باران رحمتش را بر زمینهای خشک و تشنهی ما نازل کند و انشاءالله برکات معنوی و مادّی خودش را به آحاد مردم و به مجاهدان راه حق عنایت کند؛ روح مطهّر امام بزرگوار را با اولیائش محشور کند، روح مطهّر شهدا را با شهدای صدر اسلام انشاءالله محشور کند؛ و سلام و ارادت و اخلاص ما را به خاک پای مولای عالم، حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) برساند و رضایت آن بزرگوار و دعای آن بزرگوار را هم شامل حال ما کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این برنامه، جمعی از قاریان به تلاوت آیاتی از قرآن پرداختند و در فواصل میان قرائتها هم بخشهایی از دیدارهای رمضانی گذشتهی قاریان با معظّمٌله نمایش داده شد. |
2,203 | 1400/01/01 | سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47576 |
در اوّلین روز سال ۱۴۰۰؛ سال «تولید؛ پشتیبانیها، مانعزداییها»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
مجدّداً تبریک عرض میکنم به همهی ملّت عزیز ایران و از خداوند متعال برای همهی آنها سال پُربرکت و نیکفرجامی را مسئلت میکنم. وارد سال ۱۴۰۰ شدهایم؛ با نگاه عرفی وقتی نگاه میکنیم، این [سال] ورودِ در قرن جدید محسوب میشود؛ ولو به لحاظ دقّت محاسباتی این جور نباشد امّا عرفاً میگویند وارد قرن جدید شدهایم. اگر بخواهیم یک مقایسهی کوچک و پُرمعنا با هنگام ورود کشور در قرن قبلی -یعنی ۱۳۰۰- بکنیم، ۱۳۰۰(۱) آغاز دیکتاتوریِ وابستهی رضاخان بود که در واقع کودتای انگلیسی به وسیله و به دست رضاخان بود و در حقیقت حکمرانیِ وابسته و دیکتاتوری و انگلیسی در کشور بود؛ این ورود در ۱۳۰۰ بود. امسال ورود در ۱۴۰۰، سال انتخابات است، یعنی حکمرانی مبتنی بر استقلال، بر آراء مردم، بر اتّکاء به نفْس و اعتماد به نفْس ملّی؛ این ورودِ امسال ما در این قرن، [واجد] یک تفاوت به این مهمّی با ورود در سال ۱۳۰۰ و ورود در قرن چهاردهم بوده است. امیدواریم انشاءالله خداوند همهی امور ما را با همین نسبت به سمت جلو و به سمت پیشرفت هدایت بفرماید.
چند مطلب را آماده کردهام که عرض بکنم: یکی راجع به همین شعاری است که امسال مطرح شد،(۲) که در واقع این هم، شعار تولید است منتها با تکیهی بر پشتیبانیهایی که باید انجام بگیرد، حمایتهایی که باید بشود و مانعهایی که بایستی برطرف بشود؛ بعد مسئلهی انتخابات را هم مطرح میکنم و چند نکته در باب انتخابات عرض میکنم؛ یک مطلب کوتاهی هم در باب سیاست خارجی و مسائل این روزها و مسئلهی برجام به عرض ملّت عزیزمان خواهم رساند.
همان طور که در پیام نوروزی عرض کردیم، آنچه در سال ۹۹ هدف بود و جهش تولید نامگذاری شده بود،(۳) به صورت کامل صورت نگرفت ولیکن از حق و انصاف نباید گذشت، در بخشهای مهمّی تولید پیشرفت پیدا کرد. در بعضی از موارد میتوان جهش هم به آن اطلاق کرد؛ در بعضی از موارد هم اگر جهش تولید نیست، پیشرفت تولید قطعاً هست. یک فهرست نسبتاً طولانیای از کالاهایی که در آنها افزایش تولید داشتهایم در اختیار من قرار گرفته -که البتّه من آن فهرست را بتمامه نمیخوانم- عمدتاً لوازم خانگی رشد زیادی کرد؛ لاستیک خودرو، آلومینیوم، پتروشیمی، فولاد و امثال اینها، کالاهایی است که در سال ۹۹ واقعاً پیشرفت کرد و رشد کرد؛ همین بایستی ادامه پیدا کند. این حرکت تولیدی در کشور بایستی ادامه پیدا کند و موانع تولید از سر راه تولید برداشته بشود.
حالا در مورد موانع تولید، من دو سه مورد را به عنوان مثال -شاید قبلاً هم در پیام گفتم- حالا هم عرض میکنم؛ مثلاً فرض کنید واردات بیرویّه و بیمورد، یا قاچاق کالا، یا مقرّرات زائد و غیر لازم و دستوپاگیر، یا کمک نکردن بانکها و نظام بانکی به تولید که اینها مواردی است؛ لکن موانع تولید فقط اینها نیست؛ گزارشی به من دادند که در آن گزارش موانع تولید را بتفصیل بیان کردهاند و به نظر من خوب است که چنین گزارشی در صدا و سیما به وسیلهی کسانی که با این مسائل آگاه هستند به مردم داده بشود تا بدانند که برداشتن بعضی از این موانع تولید بر عهدهی خود مردم است، و بعضی بر عهدهی دستگاههای دولتی یا بکلّی دستگاههای حکومتی است؛ چه قوّهی مجریّه و چه سایر قوا. به هر حال موانع تولید زیاد است که اینها باید از سرِ راه برداشته بشود.
و یکی هم حمایتها است؛ مثل مشوّقهای قانونی یا کمک کردن به وارداتی که تولید متوقّف به آنها است؛ [مثلاً] بعضی از موارد تولید ما، احتیاج به موادّ اوّلیّه دارد که باید از خارج بیاید یا مثلاً برخی از ماشینآلات و امثال اینها که بایستی به اینها کمک بشود و تسهیل بشود. یک کمک عمده برای تولید این است که قدرت خرید مردم بالا برود، وَالّا اگر تولید شد و تقاضای مردمی وجود نداشت، تولید شکست میخورَد؛ [یعنی] قدرت خرید مردم که این [همان] مسئلهی ارزش پول ملّی است و یک نکتهی بسیار مهمی است که در جای خود بایستی اهل فن دربارهی آن بحث کنند. یا مثلاً کمک به قطع دست واسطهها؛ واسطهها قیمتها را بالا میبرند، تولیدکننده هم صدمه میبیند، مصرفکننده هم صدمه میبیند؛ هر دو صدمه میبینند؛ اگر دست واسطههای بیمورد قطع بشود، کمک زیادی به تولید خواهد شد و امثال اینها که قطعاً اگر این کار در امسال که سال ۱۴۰۰ است با جدّیّت دنبال بشود، یقیناً تحوّلی در امر اقتصاد به وجود خواهد آمد.
و البتّه شرایط دیگری هم هست که بایستی رعایت بشود؛ مثل مبارزهی با فساد. مبارزهی با فساد خیلی مسئلهی مهمّی است که بایستی کانالهای فساد و مجاری فساد بسته بشود که این در واقع به معنای اصلاح کردن نظام بانکی و اصلاح کردن گمرک و امثال اینها است که بایستی راه فساد بکلّی بسته بشود.
آنچه من در اینجا لازم میدانم به ملّت عزیزمان عرض بکنم، این است که خب به خاطر نابسامانیهایی که در وضع اقتصاد و معیشت مردم وجود دارد، بعضیها فرصت پیدا میکنند برای منفیبافی و آیهی یأس خواندن که «آقا! هیچ فایده ندارد، کاری نمیشود کرد»؛ بعضی این جورند؛ چه در فضای مجازی، چه در برخی از مطبوعات ما و متأسّفانه عمدتاً در تبلیغات خارجی؛ چون مشکلاتی بالفعل در پیش روی مردم هست، این را وسیله قرار میدهند برای اینکه بکلّی راه را بنبست نشان بدهند و بگویند کاری نمیشود کرد؛ نخیر، بنده عرض بکنم به هیچ وجه این جور نیست؛ اقتصاد ما با ظرفیّتها و قابلیّتهایی که در داخل دارد، میتواند یکی از شکوفاترین اقتصادهای منطقه باشد، و حتّی میتواند یکی از شکوفاترین اقتصادهای دنیا باشد. ما ظرفیّتهای زیادی داریم، امکانات فراوانی داریم؛ استفادهی از این امکانات هم احتیاج به معجزه ندارد، اینها مسائلی است که مسئولان و مدیران ذیربط با اهتمام، با احساس مسئولیّت و همّت بالا میتوانند آنها را حل کنند. شرطش این است که یک مدیریّت قوی وجود داشته باشد، مدیریّت ضدّ فساد بر کشور حاکم باشد و یک برنامهی جامع اقتصادی هم وجود داشته باشد؛ اگر باشد، از این ظرفیّتهایی که هست میتوان استفاده کرد.
همین حالا کارشناسان بانک جهانی -که این دیگر حرف ما نیست؛ حرف اقتصاددانان معروف و در واقع درجهی یک دنیا است که کارشناس بانک جهانی هستند- میگویند که اقتصاد ایران در میان اقتصادهای برتر دنیا در رتبهی هجدهم است؛ یعنی از دویست و خُردهای کشورِ دنیا ما هجدهمین اقتصاد هستیم، [آن هم] در حال فعلی با وجود تحریم و مشکلات فراوانی که وجود دارد. آنها میگویند اگر از ظرفیّتهای استفادهنشده -که حالا اشاره میکنم به بعضی از آن ظرفیّتها- استفاده بشود، اقتصاد ایران شش رتبه بالاتر میآید و به رتبهی دوازدهم میرسد. این خیلی چیز مهمّی است. با هشتاد و چند میلیون جمعیّت، با وجود این همه مشکلاتی که دیگران بر ما تحمیل میکنند -تحریم و امثال اینها- کشور بحمدالله زنده است، سرِ پا است، هجدهمین اقتصاد برتر دنیا است. این چیز کمی نیست؛ این را بایستی توجّه داشت.
امّا حالا ظرفیّتهایی که در این گزارش بانک جهانی وجود دارد و آنچه اینها میگویند، دو نوع ظرفیّت است: یکی ظرفیّتهای سرزمینی است، یکی ظرفیّتهای انسانی است. ظرفیّتهای سرزمینی، [مثلاً] وسعت کشور، دسترسی کشور به آبهای آزاد -ما همسایهی دریای عمان و اقیانوس هند هستیم و دسترسی داریم به آبهای آزاد- تعداد همسایگان -که چهارده پانزده کشور همسایهی ما هستند با بیش از حدود ششصد میلیون جمعیّت؛ این خیلی فرصت مهم و ظرفیّت مهمّی است- مسیر ترانزیت و حمل و نقلِ شرق و غرب و شمال و جنوب که حالا موقعیّت کشور ما یک چنین موقعیّتی است؛ [دارای] این ظرفیّت است. البتّه بله، دشمنها فعّالیّت میکنند که نگذارند از این ظرفیّتها بشود استفاده کرد امّا میتوان با فعّالیّتهای خوب، با تلاش مضاعف از این ظرفیّتها استفاده کرد. اینها ظرفیّتهای سرزمینی است.
ظرفیّتهای نیروی انسانی، عبارت است از جمعیّت در سنّ کار. ببینید؛ به برکت ازدیاد نسلی که در [دههی] ۶۰ اتّفاق افتاد که یک عدّهای داد و فریادشان بلند بود که چرا داریم نسل را بیرویّه زیاد میکنیم، امروز همانها جوانهایی هستند که وارد بازار کار شدهاند؛ یعنی کشور، کشور جوان است، نیروی کار فراوانی وجود دارد که میتوانند وارد بازار کار بشوند؛ [باید] بتوانیم نیروی در سنّ کار و دارای تحصیلات را فعّال کنیم؛ با این گسترهی عجیب تحصیلات دانشگاهیِ ما، با این همه دانشجو و فارغالتّحصیلی که ما داشتیم که موجب شده است که عمدهی نسل جوان ما فارغالتّحصیل و تحصیلکرده و باسواد و توانای کار باشند. این حالا اینهایی بود که در گزارش بانک جهانی هست امّا غیر از اینها ظرفیّتهای مهمّ دیگری وجود دارد که من به بعضی [از آنها] اشاره میکنم.
یکیاش ظرفیّت بازار داخلی است؛ یعنی یک بازار هشتاد میلیونی در اختیار تولیدکنندهی ایرانی است، یعنی هر تولیدکنندهای خودش مصرفکننده هم هست، مجموعاً یک بازار هشتاد میلیونیِ یک کشور بزرگ در اختیار تولیدکنندهی ایرانی است و خود این فرصت مهمّی است. یک ظرفیّت مهمّ دیگر سرمایههای طبیعی است که امروز ما از بعضی از این سرمایههای طبیعی -از همه نه- استفاده میکنیم ولیکن خب به صورت خام -خیلی از اینها به صورت خام- مثل نفت، مثل گاز که اینها به صورت خام دارد مصرف میشود، در حالی که از اینها میشود استفادههای برتر کرد و ارزش افزوده ایجاد کرد به وسیلهی اینها؛ یا زمینهای کشاورزی یا مراتع یا جنگلها، که اینها ثروتهای عظیمی است که در اختیار ملّت ایران است. ما در مورد معادن زیرزمینی مثل نفت و گاز، مثل روی، مس، سنگ آهن و امثال اینها در دنیا رتبههای بالا داریم؛ از رتبهی اوّل و دوّم گرفته تا رتبهی نهم. ما این منابع عظیم طبیعی را داریم. خب این ظرفیّت بسیار مهمّی است. علاوهی بر اینها، زیرساختهای مهمّی در این سی سال به وجود آمده که اینها در کشور نبود: سدها، نیروگاهها، مسیرهای حمل و نقل ریلی، مسیرهای حمل و نقل جادّهای و فراوان امثال اینها که زیرساختهای زیادی به وجود آمده. خب یک کشوری با این خصوصیّات، با این همه ظرفیّت، اگر یک برنامهریزی درست اقتصادی داشته باشد و یک مدیریّت قوی هم بالاسرش باشد که این مدیریّت -که من حالا بعد در مسئلهی انتخابات اشاره خواهم کرد- البتّه باید قوی و قادر بر حلّ مسائل باشد، مردمی باید باشد، ضدّفساد باید باشد میتواند به یک کشور پیشرفتهی اقتصادی تبدیل بشود و دیگر هیچ گونه ابزار تحریم در او اثر نکند. نه اینکه تحریمها برداشته بشود؛ میخواهد برداشته بشود، میخواهد نشود؛ وقتی که یک اقتصاد شکوفای پیشروندهای وجود داشت، دیگران اصلاً احساس احتیاج میکنند و تحریم معنا پیدا نمیکند.
یک نکتهی دیگری که در باب اقتصاد کشور خوب است عرض بکنیم، این است که رفع مشکلات احتیاج به همراهی مردم دارد؛ همدلی مردم. هر کاری که مردم وارد شدند قطعاً گشایش در آن به وجود میآید، تا حالا هم این جور بوده؛ در همهی اموری که مردم توانستند وارد بشوند، در آن کار گشایش به وجود آمده. من میخواهم عرض بکنم در مسئلهی سرمایهگذاری و سرمایهگذاری برای تولید، خود مردم میتوانند نقش ایفا کنند؛ چه آنهایی که سرمایه دارند و این سرمایه را در راه مثلاً بعضی از داد و ستدها و سوداگریهای بیمورد مصرف میکنند میتوانند اینها را در راه تولید مصرف کنند، چه کسانی که میخواهند کمک کنند به دیگران؛ مثل این کمک مؤمنانهای که برای قضیّهی کرونا انجام گرفت که همهی مردم وارد شدند، در قضیّهی تولید [هم] میتوانند کسانی که توانایی دارند، برای یک نفر، دو نفر، ده نفر اشتغال ایجاد کنند و کمک کنند به اشتغال آنها.
البتّه این [کار]، سازماندهیِ مردمی لازم دارد؛ خیلیها هستند میخواهند کمک کنند، نمیدانند چه جور باید کمک کنند. خیریّههای مردمی، نهادهای انقلابی، امنای مساجدی که در این زمینه فعّالند مثل بعضی جاهای دیگر، بایستی اینها را برنامهریزی کنند تا هر کسی بداند که با یک سرمایهی کم چطور میشود به تولید کشور کمک کرد؛ یعنی همه خیال نکنند که بایستی میلیاردی سرمایه داشته باشند تا بتوانند در تولید وارد بشوند؛ نه، با سرمایههای کم هم گاهی میتوان به تولید کشور کمک کرد. گاهی یک خانوادهی روستایی را مثلاً فرض کنید با چند رأس دام میشود زنده کرد، احیا کرد، خودکفا کرد؛ یک خانوادهی شهری را مثلاً فرض کنید با یک دستگاه بافندگی یا خیّاطی یا امثال اینها میتوان اصلاً خودکفا کرد؛ از این کارها فراوان میتوان کرد که هم کمک به مردم و مبارزهی با فقر است و هم کمک به تولید است.
به این مناسبت، من چند جملهای راجع به تحریم عرض بکنم -البتّه بعداً برمیگردم باز یک مقدار دیگر توضیح خواهم داد- اینجا به مناسبت مسئلهی اقتصاد عرض میکنم که اوّلاً محاصرهی اقتصادی و تحریم که آمریکا علیه ما انجام داد و علیه بعضی از کشورهای دیگر هم انجام میدهد، یکی از جنایتهای بزرگ دولتها است. به مسئلهی تحریم به شکل یک کار سیاسی یا دیپلماسی نباید نگاه کرد؛ این واقعاً جنایت است. اینکه یک ملّتی را تحریم کنند که نتواند دارو وارد کند، نتواند ابزار پزشکی وارد کند، نتواند امکانات غذائی وارد کند -حالا ما الحمدلله گِلیم خودمان را از آب بیرون میکشیم و کشیدهایم، امّا بعضی از کشورها هستند که نمیتوانند این کار را بکنند- واقعاً جنایت بزرگی است و این جنایت از دولتی مثل آمریکا برمیآید که میتواند در یک روز ۲۲۰ هزار نفر را به قتل برساند؛(۴) این جنایت را بعضی از قدرتها از جمله آمریکا کردند. این را بدانید که تحریم و محاصرهی اقتصادی قطعاً یک جنایت بزرگ است؛ این مطلب اوّل.
با این وجود، تحریم برای کشور ما -که این جنایت نسبت به کشور ما انجام گرفت- یک منافعی هم داشت که توانست این تهدید را در واقع به فرصت تبدیل کند؛ یعنی جوانهای پُرتلاش ما همّت کردند و در بعضی از بخشهایی که کاملاً کالاها وابستهی به خارج بود، کشور را از خارج بینیاز کردند، یعنی در داخل تولید کردند؛ تولیدات داخلی. این باز غیر از مسئلهی جهش تولید است؛ این ایجاد فنّاوری در داخل کشور است؛ این در واقع اقدام به یک کار نو در داخل کشور است که گزارشها[یی] را گاهی در تلویزیون مشاهده میکنید که میگویند ما این کار را کردیم. محصولی درست میکنند که کشور را از خارج بینیاز میکنند و محصول آنها از نوع خارجیاش، هم مرغوبتر است، هم ارزانتر است و بعد هم ساختهی دست بچّههای خود ما است که انسان با رغبت تمام میتواند آن را مصرف کند و این وابستگی را در بخشهایی قطع کردند؛ این برای ما یک درس شد. اینکه الان در بعضی از برنامههای تلویزیون مشاهده میکنید که یک جوانی میآید میگوید من یا ما چند نفر این کار را کردیم یا این اقدام را کردیم، واقعاً برای ما یک درسی شد.
ما در مقابلهی با تحریم دو راه میتوانیم برویم: یکی اینکه برویم سراغ تحریمکننده و از او خواهش کنیم، بگوییم «آقا شما ما را تحریم کردید، ما خواهش میکنیم که حالا مثلاً شما این تحریم را کم کنید یا بردارید»، او هم بگوید خیلی خب حرفی ندارم، این کارها را انجام بدهید -چند خواستهی استکباری روی میز بگذارد، بگوید این کارها را انجام بدهید- من یک مقدار از تحریم را کم میکنم؛ این یک راه است که در واقع راه ذلّت، راه انحطاط، راه عقبماندگی است. یک راه دیگر هم این است که نیروی داخلی خودمان را فعّال کنیم؛ ما تواناییهای خوبی داریم؛ این نیروها را فعّال کنیم و کالای تحریمی را در داخل تولید کنیم. آن طرفِ مقابل وقتی دید در داخل دارد این کالا تولید میشود، خودش به دست و پا میافتد؛ چون خود آنها سود میبرند از این تجارت کالا و از بازارهای کشورها -یک سود عمدهی دولتها این است- لذاست که خود این موجب میشود که تحریم یا برداشته بشود یا لغو بشود یا بیاثر بشود.
بنابراین ملّت ما این راه دوّم را انتخاب کرده؛ یعنی واقعاً این جور است. من میبینم ملّت عزیز ما این راه دوّم را انتخاب کرده و موفّقیّتهای بزرگی هم به دست آورده که آخریاش همین موفّقیّتهای مربوط به مسئلهی کرونا است. ما اوّلی که کرونا آمد، اگر یادتان باشد، حتّی ماسک نداشتیم. امکانات برای اینکه مردم ماسک بزنند، به قدر کافی در اختیار کشور نبود؛ یا این مادّههای ضدّعفونیکننده در اختیار نبود. در داخل تلاش کردند، از لحاظ ماسک خودکفا شدیم. دیگران ماسک را [میدزدیدند] -این مربوط به اسفند اسبق، سال ۹۸ و فروردین سال ۹۹ است- ماسک را یک کشور اروپایی از چین خریده بود، یک کشورِ اروپاییِ دیگر آمد سر راه گرفت و دزدید و برداشت برد! یعنی مسئلهی ماسک در دنیا این جوری بود. ما خودمان [تولید کردیم]؛ جوانهای ما، مردم ما، در خانهها و در مسجدها ماسک یا موادّ ضدّعفونیکننده را تولید کردند؛ یعنی این واقعاً مظهر کامل قطع وابستگی به خارج بود. و همین طور پیش رفتیم تا رسیدیم به واکسن که امروز واکسن از راههای مختلف و در چند طریق بحمدالله در طریق تولید و آزمایش و به فعلیّت رسیدن است. این مایهی آبرو برای کشور شده؛ یعنی بعضی تحلیلگرهای خارجی که باانصاف هستند تحسین میکنند کشور ما را. این راه را ملّت ایران امتحان کردند و انشاءالله همین راه را دنبال خواهند رفت.
هزاران جوان در شرکتهای دانشبنیان و غیر دانشبنیان، شرکتهای فعّال تولیدی در حال تولید کالاهای تحریمیاند که هم کیفیّتش بهتر است، هم همان طور که گفتیم ارزانتر است. در دانشهای دیگر هم همین جور؛ یعنی واقعاً ما در زمینهی استعداد جوانها هر چه بگوییم زیادی نیست و کم گفتهایم. در زمینهی دانشهای نوپدید، مثلاً دانش نانو، ما امروز در دنیا جزو کشورهای درجهی بالا در مسئلهی فنّاوری نانو و تولید نانوی هستیم و از لحاظ مقالات علمی، مقالات مرجع، مراکز علمی جهانی میگویند در ظرف این بیست سال گذشته -چون نانو دانش نوپدیدی است- مثلاً در سال ۲۰۰۱ ایران ده مقاله در باب نانو داشت، در سال ۲۰۲۰ دوازده هزار مقاله؛ یعنی ما در ظرف بیست سال از ده مقالهی علمی در باب نانو رسیدیم به دوازده هزار مقالهی علمی؛ یک چنین کارهایی بحمدالله در کشور دارد انجام میگیرد؛ اینها مهم است. در بخشهای دفاعی هم که میبینید؛ در بخشهای دفاعی هم روزبهروز الحمدلله پیشرفت کشور برجستهتر و درخشانتر و از نظر بعضی حیرتانگیزتر دارد میشود که این تولیدات دفاعی کشور ضریب امنیّت خارجی کشور را بالا میبرد؛ این خیلی مهم است برای کشور؛ یعنی «حصون الرّعیّة»؛(۵) در واقع اینها حصن و حصاری هستند برای امنیّت کشور. بنابراین، تهدید تحریم را که یک تهدید واقعی و یک جنایت حقیقی است، میتوان تبدیل کرد به فرصت؛ به این شکل که به ظرفیّتهای داخلی و نیروهای داخلی خودمان تکیه بکنیم.
نکتهی آخر در باب مسائل اقتصادی این است که توصیهی مؤکّد ما به مسئولان عزیز کشورمان -چه مسئولانی که الان سر کار هستند، چه آنهایی که بعداً خواهند آمد- این است که مسئلهی اقتصاد کشور را به رفع تحریم گره نزنند. حالا در این تبلیغات انتخاباتی هم بحث اقتصادی مطرح خواهد شد؛ اقتصاد کشور را معطّل و پادرهوا در انتظار تصمیمگیری دیگران قرار ندهند که [اگر] تحریم برداشته بشود ما این کار را میکنیم، آن کار را میکنیم. فرض کنید تحریم باقی خواهد ماند؛ اقتصاد کشور را بر اساس ماندن تحریم برنامهریزی کنید؛ و میشود برنامهریزی کرد؛ چشمانتظار نباید باشید. یکی از مشکلات اقتصاد ما در این سه چهار سال اخیر همین بوده که مدام گفتیم تحریم [اگر] برداشته بشود، مثلاً فرض کنید این جوری میشود، تحریم [اگر] برداشته شد آن جوری خواهد شد، سرمایهگذاری خارجی [اگر] انجام بگیرد این جوری خواهد شد؛ این «اگر اگرها» اقتصاد را معطّل و سردرگم نگه میدارد و نبایستی بلاتکلیفی در اقتصاد به وجود بیاید، که این ضرر بزرگی است. این راجع به مسائل مربوط به اقتصاد و شعار امسال که انشاءالله همه باید تلاش کنند این مسئلهی رفع موانع [تولید] را و پشتیبانیها را تحقّق ببخشند.
امّا راجع به انتخابات ریاست جمهوری و شوراها که در خرداد در پیش داریم، یعنی نزدیک سه ماه دیگر این کار پیش میآید و این بسیار بسیار مهم است، من چند مطلب را بایستی عرض بکنم.
مطلب اوّل اهمّیّت انتخابات است؛ انتخابات در کشور خیلی دارای اهمّیّت است، هم از جنبهی داخلی، هم از جنبهی وجههی خارجی.
از جنبهی داخلی، انتخابات در واقع یک نوسازی در کشور است؛ وقتی انتخابات انجام میگیرد یعنی یک افراد تازهنَفَسی وارد میدان میشوند، وارد کار میشوند، و در دستگاه اجرای کشور یک نوسازیای به وجود میآید که این خیلی چیز مهمّی است؛ کأنّه یک نَفَس تازهای به دستگاه اجرائی داده خواهد شد. خب کار دستگاه اجرائی خیلی سنگین است که بعد هم اشاره میکنم و انشاءالله میگوییم. بنابراین یک مجموعهی تازهنَفَس و پُرانگیزه وارد کار میشوند، و این برای کشور خیلی چیز مبارک و خوبی است.
از جهت وجههی خارجی هم انتخابات و حضور مردم و مشارکت مردم، نشاندهندهی اقتدار ملّی است. این را همه باید بدانیم و اذعان کنیم که بله، امکانات دفاعی و قدرتهای دیپلماسی و امثال اینها به کشور اقتدار میدهد، در این شکّی نیست امّا بیش از همهی اینها مردم یک کشورند، ملّتند که اقتدار میدهند. وقتی همه احساس کنند در دنیا -دشمن و دوست- که این ملّت هوشیار است، بیدار است، سرِ پا است، عازم است، پُرانگیزه است، این کشور یک اقتداری، یک هیبتی در چشم همه پیدا میکند؛ چه دوست و چه دشمن. بنابراین حضور مردم موجب اقتدار کشور خواهد شد. و انتخابات، مظهر حضور مردم است؛ اجتماعات انقلابی، مظهر حضور مردم است و از همه مهمتر البتّه انتخابات است.
خب بنده قبلاً مکرّر راجع به «ایران قوی» صحبت کردهام؛(۶) یعنی ما باید تلاش کنیم کشور را قوی کنیم. خب، کشوری و ملّتی که میبیند دشمنیهای دشمنان و زیادهخواهان و مستکبران را، راه کار و علاجش این است که خودش را قوی کند. این قوّت کشور و «ایران قوی» یک شعار عمومی است، این را همه قبول دارند؛ آن کسی که بنده را هم قبول ندارد، شعار «ایران قوی» را قبول دارد. مسلّماً ایران قوی بهتر از ایران ضعیف و ناتوان و توسریخور است؛ ایران قوی، ایران عزیز و دارای عزّت. خب حالا این قوّت را چه کسی به ایران میبخشد؟ همان طور که عرض کردیم، ملّت؛ ملّت هستند که این قوّت را به کشور میبخشند و حضور ملّت و مشارکتشان هم -اصل مشارکتشان، اندازهی مشارکتشان- مسلّماً در این قوّت ملّی تأثیر دارد.
و من این را هم عرض بکنم -اینها دیگر اطّلاعات ما است- ملّت عزیز هم بدانند که دستگاههای جاسوسی و سرویسهای اطّلاعاتیِ کشورهایی و از همه بدتر کشور آمریکا و همچنین رژیم صهیونیستی از چندی پیش و نه امروز دارند تلاش میکنند که انتخابات آخر خرداد را بیرونق کنند؛ یا برگزارکنندگان را متّهم میکنند [و میگویند] «انتخابات مهندسی شده» -در واقع برگزارکنندگان انتخابات را دارند متّهم میکنند یا شورای محترم نگهبان را متّهم میکنند- یا مردم را دلسرد میکنند [و میگویند] «رأی شما اثری ندارد، در بهبود اوضاع تأثیری نمیگذارد؛ چرا بیخودی خودتان را خسته میکنید!». با شدّت تمام از این کارها دارند میکنند.
و از فضای مجازی هم حدّاکثر استفاده را دارند میکنند. خب متأسّفانه در فضای مجازیِ کشور ما هم که آن رعایتهای لازم با وجود این همه تأکیدی که من کردم صورت نمیگیرد و در یک جهاتی واقعاً ول است، که بایستی آن کسانی که مسئول هستند حواسشان باشد. همهی کشورهای دنیا روی فضای مجازیِ خودشان دارند اِعمال مدیریّت میکنند، [در حالی که] ما افتخار میکنیم به اینکه ما فضای مجازی را ول کردهایم! این افتخار ندارد؛ این به هیچ وجه افتخار ندارد. فضای مجازی را بایستی مدیریّت کرد. از این امکان مردم استفاده کنند، برای مردم بلاشک وسیلهی آزادی است، خیلی هم خوب است امّا نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و علیه ملّت توطئه کند. دارند استفاده میکنند از این فضا و هدفشان هم همین است که با شیوههای روانی، مشارکت مردم را در انتخابات کاهش بدهند. و امیدوارم که انشاءالله مردم پاسخ رد به اینها بدهند و کاری کنند که دشمن را ناامید کنند و این مهم دور نمانَد. این مطلب اوّل که اهمّیّت انتخابات است.
مطلب دوّم، اهمّیّت مسئلهی ریاست جمهوری است. ریاست جمهوری خیلی مسئلهی مهمّی است؛ یعنی مهمترین و مؤثّرترین مدیریّت کشور، ریاست جمهوری است. اینکه حالا بعضیها میگویند رئیسجمهور اختیاراتی ندارد، رئیسجمهور تدارکاتچی است، رئیسجمهور دوازده درصد یا پانزده درصد اختیارات دارد -چه جوری هم محاسبه میکنند من نمیدانم! چند سال است که از این حرفها گاهی گوشه کنار زده میشود- همهی اینها خلاف واقع است؛ یا از روی بیمسئولیّتی گفته میشود یا از روی بیاطلاعی گفته میشود یا خدای نکرده غرضورزیای در کار است. این جوری نیست؛ رئیسجمهور[ی] یکی از پُرمشغلهترین و پُرمسئولیّتترین دستگاهها است؛ یعنی نمیشود گفت «یکی از»؛ رئیسجمهور از همهی مدیریّتهای کشور پُرمشغلهتر و پُرمسئولیّتتر است؛ تقریباً همهی مراکز مدیریّتی کشور در اختیار رئیسجمهور است؛ یعنی فرض کنید که قوّهی قضائیّه یا دستگاههای نظامی خب مدیریّتهایی دارند؛ اینها در قبال مدیریّتهایی که در قوّهی مجریّه هست یک اندکی بالاتر از صفرند یا چند درصدِ مختصرند. عمدهی نزدیک به همهی مدیریّتهای کشور که هزاران مدیریّت است، در اختیار رئیس قوّهی مجریّه است. همهی بودجهی مصوّب کشور در اختیار رئیسجمهور است، چون رئیس [سازمان] برنامه و بودجه معاون رئیسجمهور است و مستقیم زیر نظر ریاست جمهوری است. امکانات حکومتی کشور هم همین طور، اکثر و اغلب در اختیار رئیسجمهور است. بنابراین، مدیریّتهای دیگر در جنب قوّهی مجریّه در واقع چیزی نیستند. ریاست جمهوری یک چنین جای مهمّی است. حالا شما میخواهید رئیسجمهور انتخاب بکنید؛ ببینید که چه مسئولیّتی بر عهدهی من و شما است که باید برویم رأی بدهیم. البتّه رأی بنده با رأی یک پسر شانزده هفده ساله یک اندازه وزن دارد؛ هیچ کم و زیاد نیست. ما میخواهیم برویم رأی بدهیم یک رئیسجمهور انتخاب بکنیم؛ توجّه کنیم به اینکه چه مسئولیّتی بر دوش رئیسجمهور است. این هم یک نکته.
در نکتهی سوّم مطلبی را میخواهم به داوطلبان عرض بکنم. به آن کسانی که داوطلب ریاست جمهوری میشوند -حالا شروع شده دیگر؛ الان مدّتی است که افراد پیدرپی اعلام میکنند که میخواهند شرکت کنند- میخواهم به آنها بگویم انتظار داریم سنگینی کار را بدانید؛ شما که داوطلب شدهاید، بدانید چه چیزی را میخواهید بر دوش بگیرید، چه بار سنگینی را میخواهید بر دوش بگیرید؛ این را بدانید. اگر دیدید میتوانید، خیلی خب، وارد کارزار انتخاباتی بشوید؛ امّا این جور نباشد که سنگینی کار را ندانید. اوّلاً مشکلات و مسائل اصلی کشور را بشناسید. مسائل کشور یکی دو تا که نیست؛ صدها مسئله هست که از این صدها مسئله اقلّاً دهها مسئلهاش جزو مسائل اساسی و مهمّ کشور است؛ اینها را بدانید، بدانید که مشکل کشور کجا است و مسائل کشور چیست، برای حلّ آن مسائل هم یک برنامهای و راه حلّی داشته باشید، ولو اجمالی؛ حالا نمیگوییم تفصیلی؛ ولو به نحو اجمال، یک راه حلّی برای آن داشته باشید. مسئلهی اقتصاد را بشناسید؛ اقتصاد مهم است. در خود مسئلهی اقتصاد کارهای مهمّی هست؛ رشد تولید ملّی، رشد سرمایهگذاری ملّی، تقویت پول ملّی، مسئلهی تورّم و امثال اینها در ذیل عنوان اقتصاد است. بعد، مسئلهی امنیّت کشور که مسئلهی بسیار مهمّی است. موضوع آسیبهای اجتماعی که یکی از آن مسائل مهمّ کشور مسئلهی آسیبهای اجتماعی است. روبهرو شدن با سیاستهای پیچیدهی دنیا؛ شما میخواهید با این سیاستها مواجه بشوید؛ مسئلهی سیاست خارجی. [همچنین] مسئلهی بسیار مهمّ فرهنگ. شما باید بدانید که در کشور چه خبر است و چه انتظاری هست و چه کار باید انجام بگیرد؛ اینها را بدانید. اگر میبینید میتوانید این بار سنگین و مهم را به دوش بگیرید، بسمالله، وارد بشوید؛ اگر دیدید نه، وارد نشوید که در روایت دارد که به آن کسی که یک کاری را نمیتواند و وارد آن کار میشود وعدهی خیلی بدی دادهاند که من حالا دیگر آن وعده را عرض نمیکنم. پس بنابراین، این هم یک نکته که مربوط به داوطلبان بود.
یک نکتهی دیگر خطاب به آحاد مردم است که خصوصیّات یک رئیسجمهوری را که به نظر میرسد رئیسجمهور مطلوب باید دارای این خصوصیّات باشد، من میگویم، شما نگاه کنید ببینید واقعاً همین جور است یا نه؛ یعنی این نظر شخص من نیست؛ به نظر میرسد هر کسی که به دنبال سعادت کشور است یک چنین رئیسجمهوری میخواهد. اوّلاً باکفایت باشد، دارای مدیریّت و کفایت مدیریّت باشد. ثانیاً باایمان باشد؛ اگر بیایمان بود، نمیشود به او اعتماد کرد؛ آدم بیایمان کشور را، منافع کشور را، مردم را یک وقتی میفروشد؛ پس باایمان باشد. بعد، عدالتخواه باشد، ضدّفساد باشد؛ این یکی از مهمترین خصوصیّاتی است که بایست در رئیسجمهور وجود داشته باشد که به معنای واقعی کلمه به دنبال اجرای عدالت باشد و به معنای حقیقی کلمه با فساد بخواهد مبارزه کند. دارای عملکرد انقلابی و جهادی باشد؛ یعنی با عملکرد اُتوکشیده نمیشود کار کرد؛ با این همه مسائل اساسیای که در کشور وجود دارد، یک حرکت جهادی و انقلابی لازم است؛ بایستی عملکردش این جوری باشد.
به توانمندیهای داخل معتقد باشد. بعضیها هستند داخل را اصلاً قبول ندارند؛ همان حرف قدیمی را میگویند که در داخل، فقط لولهنگ(۷) را میتوانند [بسازند]؛ نمیدانند که در داخل چه خبر است. یک وقتی یکی از آقایان یک چیزی راجع به مسئلهی دفاعی گفته بود، من گفتم(۸) یک تور دفاعی بگذارید تا آقایان بیایند یک خردهای بچرخند و ببینند از لحاظ دفاعی در کشور چه خبر است. توانمندیهای کشور را واقعاً مطمئن باشند و معتقد باشند به توانمندیها. و به جوانان معتقد باشند، جوانها را قبول داشته باشند، جوانها را به عنوان پیشران حرکت عمومی کشور بشناسند و به آنها اعتماد کنند. بنده از سابق با جوانها مرتبط بودم و سالها است که به اینها در مسائل گوناگون اعتماد میکنم؛ واقعاً هر جایی که جوانها وارد میشوند -من نمیخواهم حالا عناوین و مانند اینها را اسم بیاورم- این جوری است که گرههای سخت را باز میکنند و مشکلگشایی میکنند. خود این رئیسجمهور به جوانها معتقد باشد. مردمی باشد. امیدوار باشد؛ آدمِ مأیوس و بدبین و با نگاه تلخ به آینده و تاریک به آینده نباشد.
اگر چنانچه یک چنین کسی باشد که بتواند مشکلات را مدیریّت کند و بیاید سر کار، مطمئنّاً این کشور را به نقطهی مطلوب خواهد رساند. یک رئیسجمهوری با این خصوصیّات را پیدا کنید. البتّه پیدا کردنش برای همهی آحاد مردم آسان نیست؛ خب میتوانند به کسانی مراجعه کنند، از آنها سؤال کنند. به هر حال، سعی کنند یک چنین خصوصیّاتی را در نامزد ریاست جمهوری پیدا کنند. و از خدا بخواهیم که خودش انشاءالله ملّت ایران را کمک کند و هدایت کند که بتوانند چنین شخصی را با این خصوصیّات بیابند و او را انتخاب کنند.
در باب انتخابات آخرین مطلب این است که ملّت عزیزمان انتخابات را نماد وحدت ملّی قرار بدهند، نماد دودستگی و نماد تفرقه قرار ندهند، نماد دوقطبیگری قرار ندهند؛ این تقسیمهای غلط «چپ» و «راست» و امثال اینها را کنار بگذارند. آنچه مهم است آیندهی کشور است، آنچه مهم است آیندهی نسل ما است، آنچه مهم است نظام باعزّت اسلامی در کشور است؛ اینها مهم است، اینها را بایستی در نظر بگیرند و به معنای واقعی کلمه در کنار هم باشند. البتّه سلیقهها مختلف است؛ اختلاف سلیقه هست، اختلاف بینش سیاسی هست، اختلاف قومیّتها هست، اختلاف مذاهب هست؛ اینها هیچ اشکالی ندارد؛ هم قبلاً بوده، هم حالا هست، هم بعدها خواهد بود؛ اینها اشکالی ندارد [لکن] اینها باید وحدت ملّی را به هم نزند، یعنی آحاد ملّت را در مقابل هم قرار ندهد، کشور را دوقطبی نکند. خب این هم راجع به انتخابات.
آخرین مطلب، مسائل مربوط به برجام و مسائل منطقه است؛ یک جملاتی هم در این زمینه عرض میکنیم. مطلب اوّل این است که فشار حدّاکثری آمریکا شکست خورد. آن احمق قبلی،(۹) این سیاست فشار حدّاکثری را برای این طرّاحی کرده و اجرا کرده بود که ایران را در موضع ضعف قرار بدهد تا بعد، ایران به خاطر ضعیف بودن، مجبور بشود، ناچار بشود بیاید پای میز مذاکره، او هم هر چه میخواهد خواستههای مستکبرانهی خودش را بر ایرانِ ضعیف تحمیل کند؛ هدفش این بود. خب او گم و گور شد و رفت، آن هم با آن افتضاح؛(۱۰) رفتنش هم رفتن با عافیت نبود، رفتن با افتضاح بود؛ و هم خودش مفتضح شد، هم کشورش را مفتضح کرد، آمریکا را مفتضح کرد. و بحمدالله جمهوری اسلامی با قدرت و اقتدار ایستاده و به عزّت الهی، این کشور و این ملّت عزیز است. بنابراین بدانند که فشار حدّاکثریاش تا الان شکست خورده، بعد از این هم اگر چنانچه این دولت جدید آمریکا بخواهند فشار حدّاکثری را دنبال کنند، اینها هم شکست میخورند، اینها هم گم و گور میشوند میروند و ایران اسلامی، با قدرت، با عزّت هر چه بیشتر خواهد ماند. این توصیههایی هم که ما عرض کردیم، موجب میشود که انشاءالله روزبهروز ایران قویتر [بشود].
مطلب دوّم این است که سیاست کشور در باب تعامل با طرفهای برجامی و در باب خود برجام، صریحاً اعلام شده؛ از این سیاست هیچ تخطّی نباید کرد؛ این سیاستی است که اعلام شده، مورد اتّفاق هم بوده؛ یعنی این جور نیست که این سیاست، سیاست استثنائیای باشد در بین سیاست[های دیگر]؛ نه، این سیاستی است که مورد اتّفاق همه بوده. آن سیاست هم عبارت از این است که آمریکاییها باید تمام تحریمها را لغو کنند، بعد ما راستیآزمایی خواهیم کرد؛ اگر چنانچه به معنای واقعی کلمه لغو شده بود، آن وقت ما به تعهّدات برجامیمان برمیگردیم، یعنی بدون هیچ مشکلی به تعهّدات برخواهیم گشت؛ این سیاستِ قطعی است. قول آمریکاییها را [هم] معتبر نمیدانیم؛ اینکه بگویند ما برمیداریم و روی کاغذ بردارند، این فایدهای ندارد؛ عمل لازم است؛ باید در عمل تحریمها را بردارند، ما هم راستیآزمایی کنیم و مطمئن بشویم که تحریمها برداشته شده، آن وقت به تعهّداتمان عمل میکنیم.
حالا بعضی از آمریکاییها روی همان قرارداد برجام هم حرف دارند. شنیدم بعضی از آمریکاییها میگویند که امروز شرایط سال ۹۴ و ۹۵ که برجام امضا شد فرق کرده، تغییر کرده، پس باید برجام هم تغییر پیدا کند؛ بنده قبول دارم، بله، امروز شرایط نسبت به سال ۹۴ و ۹۵ تغییر کرده منتها به نفع آمریکا تغییر نکرده، به نفع ما کرده؛ شرایط تغییر کرده به نفع ایران نه به نفع شما! ایران از ۹۴ تا امروز خیلی قویتر شده، توانسته به خودش متّکی باشد و اعتماد به نفْس پیدا کرده؛ شما از ۹۴ تا حالا بیآبرو شدهاید! یک دولتی سر کار آمد در آمریکا که با حرفش، با عملش، با رفتارش و بعد هم با کنارهگیریاش کشور شما را مفتضح کرد. مشکلات اقتصادی، تمام مجموعهی کشور شما را فرا گرفته؛ یعنی این جور نیست [که به نفع شما باشد]. بله شرایط عوض شده، [امّا] به ضرر شما؛ اگر چنانچه بنا است برجام تغییر پیدا کند، باید به نفع ایران تغییر پیدا کند نه اینها. ما بحمدالله تحریمها را بیاثر کردیم؛ با شرکتهای دانشبنیان فراوان، حرکت عظیم جوانان، ابتکارهای گوناگون در این زمینه؛ انشاءالله همین راه را هم ادامه خواهیم داد، امّا شما روزبهروز گرفتارتر شُدید؛ تا امروز هم گرفتارید؛ معلوم نیست سرنوشت این رئیسجمهور هم چه جوری خواهد شد.
خب ضمناً این را هم بگوییم؛ ما در این مطلبی که به عنوان راه حل پیشنهاد کردیم، عجله هم اصلاً نداریم. حالا بعضیها میگویند «آقا فرصت هست، فرصتسوزی نباید کرد»؛ بله ما هم معتقدیم که از فرصتها باید به موقع استفاده کرد و فرصتسوزی نباید کرد منتها عجله هم نباید کرد؛ عجله در مواردی خطرش و ضررش از فرصتسوزی بیشتر است؛ کما اینکه ما در قضیّهی برجام عجله کردیم؛ ما نباید عجله میکردیم؛ همهی کارهای آنها روی کاغذ بود، کارهای ما روی زمین بود؛ ما عجله کردیم کارهای خودمان را انجام دادیم، آنها هم کارشان را انجام ندادند، تعهّداتشان را انجام ندادند. البتّه این مسئلهی بسیار مهمّی است که ما توجّه داشته باشیم که صبر و حوصلهمان زیاد است و داریم کار خودمان را میکنیم؛ اگر چنانچه آنها همین سیاستی را که ما گفتیم قبول کردند و اِعمال کردند، خب همه چیز درست خواهد شد؛ [اگر] نکردند، به همین شکلی که امروز هست، بعد هم خواهد بود؛ اشکالی هم ندارد.
[در مورد] این هم که ما میگوییم مثلاً فرض بفرمایید که اوّل آنها تحریم [را بردارند]، شنفتم یک عدّهای از این سیاسیّون دنیا و مانند اینها میگویند «آقا، این اوّل من، اوّل تو دیگر چه فرقی میکند؟ حالا شما میگویید اوّل آمریکا، آمریکا میگوید اوّل شما»؛ بحثِ اوّل من، اوّل تو نیست؛ بحث این است که ما زمان اوباما به آمریکاییها اطمینان کردیم و کارهایی را که باید بر اساس برجام انجام میدادیم انجام دادیم، [امّا] آنها تعهّد خودشان را انجام ندادند؛ یعنی روی کاغذ گفتند که تحریمها برداشته است، منتها عواملشان به هر شرکتی که خواست با ما قرارداد منعقد بکند گفتند «آقا این خطر دارد، این ریسک دارد و معلوم نیست چه خواهد شد»؛ یعنی طرف سرمایهگذار را ترساندند؛ این جوری اینها عمل کردند. ما به کار اینها اعتماد نداریم؛ تعهّد اینها برای ما ارزشی ندارد.
البتّه آمریکاییها در برخورد با ما اشتباه کردند؛ در کلّ مسائل منطقه هم متأسّفانه آمریکاییها دچار اشتباهند؛ الان هم دارند اشتباه میکنند؛ این حمایت ظالمانهای که از رژیم صهیونیستی میکنند، اشتباه است؛ حضور غاصبانهای که در سوریه پیدا کردند، حضور مفصّلی که در شرق فرات پیدا کردند قطعاً اشتباه است؛ این همراهی کردن با دولت سعودی در کوبیدن مردم مظلوم یمن، قطعاً اشتباه است.
سیاستهایشان دربارهی فلسطین سیاستهای غلط و اشتباهی است؛ مسئلهی فلسطین در دنیای اسلام هرگز فراموش نخواهد شد؛ اینها دل خوش کردهاند به اینکه چهارتا دولت حقیر با رژیم صهیونیستی ارتباطات برقرار کنند و عادّیسازی کنند روابط را. این دو تا سه تا دولتهای آنچنانی که تاثیری ندارند. امّت اسلامی مسئلهی فلسطین را فراموش نخواهد کرد؛ از مسئلهی فلسطین صرف نظر نخواهد کرد؛ آمریکاییها این را بدانند.
در قضیّهی یمن هم همین جور است. تجاوز به یمن در زمان دولت دموکرات قبل از ترامپ آغاز شد؛ یعنی ترامپ که شروع نکرد جنگ یمن را؛ سعودیها جنگ یمن را زمان دولت دموکرات اوباما شروع کردند و با چراغ سبز آمریکا بود؛ آمریکا به آنها اجازه داد و کمکشان کرد؛ امکانات فراوان نظامی در اختیارشان گذاشت؛ برای چه؟ برای اینکه آن قدر سر مردم بیسلاحِ بیدفاع یمن بمب بریزند که مثلاً در ظرف پانزده روز، یک ماه آنها را تسلیم کنند؛ خب اشتباه کردند؛ الان شش سال گذشته و نتوانستند؛ مثل همین روزها(۱۱) بود که جنگ یمن و حملهی به یمن شروع شد؛ شش سال از آن روز گذشته است و اینها نتوانستهاند مردم یمن را تسلیم کنند. من سؤال میکنم از آمریکاییها: شما آن روزی که به سعودیها چراغ سبز [نشان] دادید که وارد جنگ یمن بشوند، میدانستید عاقبت گرفتاری آنها چه خواهد بود؟ میدانستید سعودی را در چه باتلاقی دارید گرفتار میکنید، که الان نه میتواند بماند، نه میتواند برگردد؛ الان مشکل برای سعودی، مشکل دوجانبه است که نه میتواند جنگ را قطع کند، نه میتواند ادامه بدهد؛ هر دو طرفش برایش ضرر دارد. شما آمریکاییها میدانستید دارید سعودی را در چه بلایی میاندازید؟ اگر میدانستید و در عین حال کردید، وای به حال متّحدینتان که دربارهی آنها این جور عمل میکنید! اگر نمیدانستید، پس باز هم وای به حال متّحدینتان که به شماها اطمینان میکنند و برنامههایشان را با توافق شما اجرا میکنند و طرّاحی میکنند که با اوضاع منطقه ناآشنا هستید. بنابراین بدانید که این منطقه را نمیشناسید، ملّتها را نمیشناسید و دارید اشتباه میکنید.
امیدواریم که خدای متعال همهی گمراهان عالم را از گمراهیشان هدایت کند و آنها را از اشتباهاتشان برگرداند؛ و امیدواریم انشاءالله خداوند متعال ملّت ایران را روزبهروز عزیزتر و قدرتمندتر و برخوردارتر از امکانات زندگی قرار بدهد و آنها را خوشبخت و سعادتمند کند؛ مادّه و معنایشان را انشاءالله اصلاح کند؛ قلب مقدّس ولیّعصر انشاءالله از مردم ایران راضی باشد و دعای آن بزرگوار انشاءالله شامل حال همهی مردم ما و شامل حال این حقیر باشد؛ روح مطهّر امام بزرگوار از ما راضی باشد و ارواح طیّبهی شهیدان از ماها راضی باشند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) منظور معظّمٌله کودتای ۱۲۹۹ است. |
2,204 | 1401/12/15 | بیانات پس از کاشت نهال در روز درختکاری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52165 |
به مناسبت روز درختکاری و هفتهی منابع طبیعی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بحمدالله خدای متعال توفیق داد امسال هم مثل سالهای گذشته در فصل نهالکاری وظیفهی خودمان را در این زمینه، در حدّاقلّی که برای من ممکن بود، انجام بدهم. امسال مسئولین این شعار را مطرح کردند که هر ایرانی سه نهال بکارد؛ ما هم امروز سه نهال کاشتیم، مثل بقیّهی ایرانیها. اگر چنانچه انشاءالله به عدد ملّت ایران برای هر نفر سه نهال کاشته بشود، معنایش این است که در طول چهار سال، برنامهی دولت در مورد ایجاد یک میلیارد نهال تحقّق پیدا خواهد کرد؛ یعنی سالی ۲۵۰ میلیون در طول چهار سال، که انشاءالله از سال ۱۴۰۲ آغاز خواهد شد. این برنامه، برنامهی مهمّی است. مسئلهی نهالکاری، مسئلهی حفظ محیط زیست و فواید فراوانی که بر تکثیر نهالکاری و تکثیر درخت در جامعه و در کشور به وجود میآید، از مهمترین مسائل کشور است. مخصوص ما هم نیست؛ کشورهای همسایهی ما بعضی تا یک مقطع معیّنی چهار میلیارد و بعضی ده میلیارد برنامهریزی کردهاند؛ حالا چقدر بتوانند یا نتوانند بحث دیگری است، لکن ما میتوانیم. ما به کمک مردم، در طول چهار سال، از ۱۴۰۲ تا چهار سال، انشاءالله میتوانیم یک میلیارد نهال را ایجاد کنیم؛ به توفیق الهی، انشاءالله مردم در این زمینه همّت به خرج خواهند داد، دستگاهها هم کمک کنند، و هر دستگاهی وظیفهای دارد انجام بدهد.
یک نکته این است که کاشتن نهال امر مهمّی است؛ هم برای محیط زیست مهم است، هم برای اقتصاد کشور مهم است. چند سال قبل از این، بعضی نامه نوشتند و توصیه کردند که نهالهای درختهای میوهدار غرس بشود، ما هم درختهای میوهدار غرس کردیم. امسال بعضی از افراد متخصّص و وارد به من تذکّر دادند که درختهای غیر میوه، درختهای جنگلی، درختهای گوناگون دیگری هم که چوب آنها میوهی آنها محسوب میشود، برای کشور مهم است؛ کاملاً حرف درستی است و به مردم توصیه میکنم که در کنار درخت میوهدار، درختهای جنگلی [هم غرس کنند]؛ درختهایی که چوب اینها مهم است، هم برای مصرف داخلی چوب در کشور و هم برای تجارت چوب که یکی از مسائل مهم است.
خب ما در کشورمان نیاز به این داریم که از همهی امکانات ممکنِ اقتصادی استفاده کنیم. وضع [آن] اقتصادی که وابستهی به یک محصول باشد، به همین جایی میرسد که امروز شما ملاحظه میکنید. ما امروز مشکل داریم؛ هم در زمینهی ارزشِ پولِ ملّیمان مشکل داریم، هم در زمینهی تورّم و گرانی مشکل داریم. از همهی راههای ممکن اقتصادی بایستی مسئولین استفاده کنند. البتّه مشغول کارند ــ من میبینم ــ و تلاش میکنند؛ انشاءالله که این تلاشها را با قوّت ادامه بدهند و برای این مشکلات اقتصادیِ مردم راهحلّ درستی را انشاءالله پیدا کنند و اجرا کنند. یکی از کارهای مهم همین مسئلهی درختکاری است که میتواند برای اقتصاد کشور به معنای واقعی کلمه دارای اهمّیّت باشد. ما جزو کشورهای معدودی هستیم که حفظ محیط زیست را در قانون اساسیمان داریم. در قانون اساسی ما، حفظ محیط زیست تصریح شده و این چیز مهمّی است؛ هیچ کس نبایستی این قانون را نقض کند، و این جزو امتیازات برجستهی قانون اساسی ما است. امیدواریم انشاءالله در این قضیّه مردم توفیق پیدا کنند، مسئولین توفیق پیدا کنند و کارهای لازمی را که بر عهدهی همه است، انشاءالله به توفیق الهی انجام بدهند.
من میخواهم یک اشارهای هم بکنم به مسئلهی رایجِ این روزها که گفته میشود مسئلهی مسمومیّت دانشآموزان.(۱) در این زمینه، اطّلاع دارم که مسئولین نشستهاند بحث کردهاند و تلاش میکنند، وظایف را مشخّص کردهاند. من میخواهم تأکید کنم که این مسئله را بِجِد باید تعقیب کنند. مسئله، مسئلهی مهمّی است. اگر واقعاً دستهایی در کار باشد و افرادی، گروههایی، در این زمینه دخالت داشته باشند، این جنایتِ بزرگ و غیر قابل اغماضی است. اگر کسانی در این کار دست دارند ــ که بلاشک لابد کسانی دست دارند؛ به یک نحوی حتماً کسانی دست دارند ــ بایستی دستگاههای مسئول، دستگاههای اطّلاعاتی، دستگاههای انتظامی دنبال کنند و سررشتهی این جنایت را پیدا کنند ــ هم عاملین را، هم مسبّبین را ــ و اینها بایستی به اشدّ مجازات محکوم بشوند و دربارهی اینها اشدّ مجازات بایستی اجرا بشود. چون این یک جنایت کوچکی نیست؛ این جنایتی است هم در حقّ معصومترین عناصر یک جامعه ــ یعنی کودکان ــ و هم موجب رعب و موجب ناامنی روانیِ جامعه و نگرانی خانوادهها است؛ اینها چیزهای کوچکی نیست. اینها را بایستی با جدّیّت دنبال بکنند و این را همه بدانند که اگر چنانچه کسانی محکوم شدند، عفوی هم در مورد اینها وجود نخواهد داشت و حتماً بایستی مجازات بشوند و مجازات اینها موجب عبرت بشود.
امیدواریم خداوند متعال برای ملّت ما، کشور ما، مردم ما، آحاد جامعهی ما انشاءالله خیر مقدّر بفرماید و الطاف الهی شامل حال ما باشد ــ همچنان که بحمدالله تا امروز هم چنین بوده ــ و مسئولین هم بتوانند کارهایی را که در نظر دارند انجام بدهند، با جدّیّت انشاءالله دنبال کنند و پیش بروند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,205 | 1401/11/29 | بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52025 |
به مناسبت مبعث نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
تبریک عرض میکنم عید سعید مبعث را به شما حضّار محترمی که اینجا تشریف دارید، به همهی ملّت ایران، به همهی مسلمانان جهان و به همهی حقطلبان عالم که اگر ندای بعثت به گوش دل حقطلبان عالم برسد، قطعاً مجذوب آن خواهند بود.
با محاسبهای که انسان میکند اینجور به دست میآید که بعثت نبیّ اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بزرگترین هدیهای است که خداوند متعال به مجموع بشریّت عنایت کرده. هدایای الهی که خب «وَ اِن تَعُدّوا نِعمَةَ اللَهِ لا تُحصوها»،(۲) امّا هیچ نعمتی، هیچ هدیهای به عظمت و وزانت بعثت نبیّ اکرم نیست. علّت هم این است که بعثت حامل گنجینههایی است برای بشر که این گنجینهها تمامنشدنی است. بشر ممکن است از این گنجینهها استفاده کند، ممکن است استفاده نکند لکن این گنجینههای عظیمی که بعثت برای بشریّت آورده، در اختیار او است؛ این گنجینهها میتواند سعادت بشر را در زندگی خودش، در همین زندگی دنیا ــ تا قبل از آخرت ــ تأمین کند. انسان با محاسبه میتواند به این مطلب برسد. حالا این گنجینهها چه چیزهایی است؟
در درجهی اوّل توحید. توحید، همان گنجینهای است که هیچ چیزی به وزانت و اهمّیّت آن نمیرسد. چون عبودیّت خدا بشر را از بردگی و بندگی دیگران خلاص میکند. گرفتاری بشر این است دیگر؛ گرفتاری بشر، اسیر بودن در چنگ دیگران است؛ در طول تاریخ هم همین بوده؛ این با بندگی خدا از بین میرود. اگر چنانچه انسان به معنای واقعی کلمه بندهی خدا باشد و به معنای واقعی کلمه به توحید که نفی عبودیّت غیر خدا است تمسّک کند، از بندگی دیگران خلاص میشود؛ و از این چیزهایی که در تاریخ دیدهاید، شنیدهاید؛ قتلها، ظلمها، کشتارها، جنگها و امثال اینها. این یکی از هدایای بعثت است.
تزکیه یک هدیهی دیگر است. «یُزَکّیهِم»(۳) که در واقع تزکیه داروی رهایی بشر از فساد است. انواع فسادهای اخلاقی را تزکیه است که از جامعهی بشری و از وجود بشر و از دل انسان میزداید و پاک میکند.
تعلیم کتاب یکی [دیگر] از هدایا است؛ وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتاب؛(۴) تعلیم کتاب. تعلیم کتاب یعنی زندگی را تحت ادارهی هدایتِ الهی قرار دادن. خدا که مالک و خالق و ربّ همهی اشیاء است، یک راهی را برای زندگی انسان معیّن کرده تا انسان این راه را برود؛ تعلیمِ کتاب این است. و حکمت: یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَة؛(۵) یعنی جامعه با عقل، با حکمت، با خردمندی، با فرزانگی اداره بشود. ببینید، اینها همه هدیهها و آوردههای بعثت خاتمالانبیا است. البتّه بعضی از اینها یا بسیاری از اصول اینها به دیگرِ پیغمبران شبیهند، شریکند، منتها خب این، نوع کامل آن است.
یک هدیهی دیگر، که واقعاً گنجینهای است و جزو گنجینههایی است که در بعثت وجود دارد، تعلیم استقامت است که استقامت، راز و رمز رسیدن به مقصود است. شما هر مقصودی دارید ــ مقصود دنیوی، مقصود اخروی ــ با ایستادگی، با استقامت، با پیگیری ممکن است به آن برسید؛ بدون آن نمیشود به این رسید. فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک؛(۶) قرآن این [دستور] را به ما داده، بعثت این گنجینه را در اختیار ما گذاشته؛ یاد بگیریم و بدانیم باید چهکار بکنیم.
گنجینهی بینظیر قسط، عدالتِ بدون تبعیض، چه در زمینهی مسائل اقتصادی، چه در زمینهی مسائل بشری و به طور کلّی عدالت اجتماعی؛ این هم یکی از گنجینههایی است که بعثت به ما داده. زندگی را با «قسط» مدیریّت کنید. لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۷) خود بشر بتواند زندگیاش را با قسط اداره کند؛ اصلاً پیغمبرها آمدهاند تا بشر را در این راه قرار بدهند، یادش بدهند.
یکی از گنجینههای بسیار مهمّی که متأسّفانه مورد توجّه قرار نمیگیرد، سخت بودن و غیر قابل نفوذ بودن در مقابل بدخواهان است. یکی از ضربههایی که جوامع بشری میخورند، از ناحیهی نفوذ دشمنانشان است، که این در آیهی «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» وجود دارد. «اَشِدّاء» به معنای شدّت عمل نیست. «اَشِدّاء» به این معنا که ما در فارسی [به آن] شدّت عمل میگوییم، نیست؛ «اَشِدّاء» یعنی سخت بودن، محکم بودن، غیر قابل نفوذ بودن؛ این معنای «اَشِدّاء» است. اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار؛ نگذارید در جامعهی شما نفوذ پیدا کنند. معنای نفوذ دشمن، نفوذ بیگانه و بدخواه این است که شما از خودتان اختیاری ندارید؛ او میآید و در جامعهی شما، مثل انسان بیهوشی که هرچه میخواهند به او تزریق میکنند، تصرّف میکند. شما میتوانید با اختیار خودتان ارتباطات خوب، مرتّب، منظّم، منطقی، عاقلانه داشته باشید؛ این خوب است.
یا مهربانی و محبّت و صفا و صمیمیّتِ بین افراد جامعه. این «رُحَمآءُ بَینَهُم»(۸) هم یکی از همان گنجینهها است، که زندگی در جامعه با رحم و مروّت و مانند اینها [همراه باشد].
یا انسان از طغیانگران و اشرارِ عالم کناره بگیرد، با آنها همراهی نکند: اِجتَنِبُوا الطّاغوت؛(۹) که اجتناب از طاغوت در قرآن به ما تعلیم داده شده؛ این یکی از همان گنجینهها است که همیشه میشود از آن استفاده کرد و زندگی را درست حرکت داد.
یا رها شدن از زنجیر جهل و تعصّب و جُمود و توقّف و مانند اینها: وَ یَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم.(۱۰) هزاران گنجینهی ممتاز از این قبیل در قرآن هست؛ در تعلیم اسلام هست، در بعثت هست؛ اینها را بعثت به ما داده و برای ما آورده.
بعضی از ما مسلمانها این گنجینهها را اصلاً نمیشناسیم؛ بعضی از ما آن را انکار میکنیم، کفران میکنیم این هدیههای عظیم الهی را؛ بعضی از ما به آنها افتخار میکنیم منتها عمل نمیکنیم؛ این[جوری] است دیگر. نتیجه چه میشود؟ نتیجه این است که دنیای اسلام دچار تفرقه، دچار عقبماندگی، دچار ضعف علمی و عملی میشود؛ نتیجهاش این است. در یک دورهای مسلمانها با عمل کردن نصفهنیمه به این گنجینههای عظیم ــ نه عمل کردن کامل ــ توانستند بزرگترین تمدّنهای زمان خودشان را ایجاد کنند، تولید کنند؛ در قرن سوم و چهارم هجری [قمری]، در همهی دنیا، روی کرهی زمین هیچ حکومتی، هیچ قدرتی، هیچ ملّتی به پیشرفتگی امّت اسلامی نبود، وجود نداشت؛ با اینکه میدانیم آن وقت هم نصفهنیمه عمل میشد؛ افرادی که سرِ کار بودند، افراد درستی، افراد مطلوب و کاملی نبودند امّا همان هم تأثیر داشت. ما میتوانیم با رجوع به این گنجینههای هدیهشدهی از سوی بعثت به خودمان، ضعفهای دنیای اسلام را برطرف کنیم؛ چه آن گنجینههایی که مربوط به معارف اسلامی است، چه آنهایی که مربوط به احکام اسلامی است، چه آنهایی که مربوط به اخلاق اسلامی است. این[جوری] است.
یک مورد مسئلهی فلسطین است که باز امروز یکی از مسائل مهمّ ما این مسئله است. یک ملّت، یک کشور به طور کامل در قبضهی انسانهای وحشی، خبیث، شرور ــ نه انسانهای عادی ــ قرار گرفته، دنیای اسلام هم نگاه میکند، تماشا میکند! یعنی واقعاً به ملّت فلسطین در زمین خودشان، در خانهی خودشان ــ آنهایی که حالا ماندهاند و اخراجشان نکردهاند ــ روزبهروز دارد ظلم میشود. جلوی چشم دنیای اسلام هر روز یک گوشهای را خراب میکنند، یک شهرک صهیونیستی میسازند؛ اینهمه حکومتهای اسلامی با این ثروتی که در دنیای اسلام هست، با این تواناییهایی که در مجموع دنیای اسلام دارد، [دارند] نگاه میکنند و این دارد اتّفاق میافتد؛ و سالهای متمادی است که جلوی چشم همهی عالم دارد اینجور به یک ملّتی ظلم میشود. این به خود دنیای اسلام هم ضربه زده؛ یعنی همین که دولتهای اسلامی و کشورهای اسلامی در مقابل یک چنین تجاوزی ــ که این تجاوز به خودشان هست، تجاوز به امّت اسلامی است ــ سکوت کردهاند و در مواردی، بخصوص در این اواخر متأسّفانه با آن همراهی کردهاند، این کشورها را هم تضعیف کرده، این وضعیّت را برایشان پیش آورده و دشمن را بر اینها مسلّط کرده.
امروز کشورهای پیشرفتهی دنیا، قدرتهای دنیا برای خودشان حق قائلند که در کشورهای اسلامی دخالت کنند؛ میآیند دخالت میکنند؛ آمریکا یک جور، فرانسه یک جور، آن یکی یک جور. در کشورهای اسلامی دخالت میکنند، برای خودشان [هم] برای این کار حق قائلند! در ادارهی کشورهای خودشان درماندهاند، مشکلات خودشان را در کشورهای خودشان نتوانستهاند حل کنند، میخواهند بیایند کشورهای اسلامی را تصرّف کنند و به ادّعای خودشان مشکلات اینها را حل کنند! خب این به همان معنای ضعف دنیای اسلام و ضعف دولتهای اسلامی به خاطر قضیّهی فلسطین است.
اگر در قضیّهی فلسطین از روز اوّل، دولتهای اسلامی محکم میایستادند و مقاومت میکردند، قطعاً امروز وضعِ منطقهی غرب آسیا، منطقهی ما، وضع دیگری بود؛ امروز ما قدرتمندتر بودیم، متّحدتر بودیم و از جهات گوناگون، امروز وضعمان بهتر بود. همان وقت خیرخواهان میگفتند، از جمله علمای بزرگ نجف. علمای بزرگ نجف در این قضیّهی فلسطین و غصب فلسطین و مانند اینها نامهها نوشتند، اظهارات کردند، خطابهها خواندند؛ و بعضی از عناصر دلسوز و کسانی که واقعاً دلسوز بودند. شاعر عرب شعری گفته: |
2,206 | 1401/11/26 | بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51999 |
به مناسبت سالروز قیام بیستونهم بهمن مردم تبریز(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
برادران عزیز، خواهران عزیز! خیلی خوش آمدید. این راه طولانی را در این هوای سرد طی کردید و گرمای صفا و ایمان و غیرت را به حسینیّهی ما آوردید و ما هم جدّاً مثل همیشه از دیدار شما، به مردم تبریز، به مردم آذربایجان احساس اشتیاق میکنیم. و من درود میفرستم به معنای واقعی کلمه به مردم آذربایجان، مردم تبریز و به آفرینندگان حماسهی بزرگ و فراموشنشدنی بیستونهم بهمن سال ۵۶.
امروز یک مطلب در باب تبریز و آذربایجان عرض خواهم کرد؛ شناسنامهی ارزشمند و درخشان آذربایجان با این چند کلمهها تمام نمیشود. ما هم راجع به تبریز و راجع به آذربایجان خیلی حرف زدهایم امّا همچنان حرف ادامه دارد. حالا امروز هم یک چند جملهای عرض میکنیم؛ بعد هم یک مطلبی دربارهی نگاه کلّی به مسائل کشور عرض خواهم کرد.
قبل از اینکه حالا مطالبی را که عرض کردم شروع بکنیم، لازم میدانم به ملّت ایران اظهار تعظیم کنم به خاطر این حرکت ارزشمندی که در بیستودوّم بهمن امسال نشان دادند. امسال این شنبهای که گذشت ــ شنبهی بیستودوّم بهمن ــ یک شنبهی تاریخی، یک بیستودوّم بهمن تاریخی بود؛ در سرتاسر کشور مردم به معنای واقعی کلمه حماسه آفریدند. این همه تبلیغات مخالف، این مشکلاتی که مردم آن را با همهی وجودشان، با جسم و جانشان حس میکنند، تحریکات دشمنان، هوای سرد، در بعضی نقاط کشور هوای زیر صفر، همهی اینها تحت تأثیر گرمای ایمان و بصیرت مردم ایران نادیده گرفته شد؛ مردم با این عظمت آمدند. این آمدنِ مردم حقایق زیادی را بیان کرد که حالا من بعداً باز به مسئلهی بیستودوّم بهمن امسال برمیگردم، چند جمله بعداً عرض خواهم کرد. فعلاً اظهار ارادت به ملّت ایران [میکنم] در همه جا: از منتهاالیه شرق کشور تا منتهاالیه غرب کشور؛ از شمال تا جنوب کشور؛ در شهرهای دوردست، در مراکز، در شهرهای بزرگ مثل تبریز، اصفهان، مشهد و جاهای دیگر، تا روستاها! ملّت ایران همه با هم صدا بلند کردند؛ اینها خیلی ارزشمند است. ملّت ایران! شَکَرَ الله سعیکم. البتّه بنده خودم را شایستهی این نمیدانم که من تشکّر کنم؛ خدا باید تشکّر کند؛ خداوند متعال شاکر است: اِنَّ رَبَّنا لَغَفورٌ شَکور.(۲)
هر حرکت شما را، هر اظهار نظر شما را، هر کلمهای که بر زبان میآورید، هر قدمی که برمیدارید، اینها را خدای متعال شکرگزاری میکند؛ با اینکه کار شما وظیفه است. آنچه ما انجام میدهیم گوشهای از شکر خدا است امّا «تَشکُرُ مَن شَکَرَکَ وَ اَنتَ اَلهَمتَهُ شُکرَک»؛(۳) تو از آن کسی هم که تو را شکر میکند، شکرگزاری میکنی. انشاءالله برمیگردم و راجع به بیستودوّم بهمن صحبت میکنم.
و امّا راجع به بیستونهم بهمن تبریز در سال ۵۶. به نظر من میشود گفت که در روز بیستونهم بهمن سال ۵۶، تاریخ ایران ورق خورد؛ یعنی یک مقطع تعیینکنندهی تاریخی بود. خب در نوزدهم دی همان سال، در قم آن قیام اتّفاق افتاده بود؛ شکّی نیست که قمیها کار بزرگی هم کردند و ابتکار عمل را به دست گرفتند؛ ولی مثل نوزدهم دیِ قم در کشور، باز هم اتّفاق افتاده بود امّا فراموش شده بود. پانزدهم خرداد سال ۴۲، با آن کشتار و با آن حرکت عظیمی که در تهران و قم و بعضی شهرهای دیگر انجام گرفت و ملّت قیام کردند، جان دادند، خون دادند، تعداد هم خیلی زیاد بود امّا فراموش شد، از بین رفت. سیاست دستگاه استبداد و استکبار این است که حوادث مهمّی را که به نفع مردم است، با تبلیغات، با انواع حیلههای گوناگون، با زور، به فراموشی بسپارند؛ اگر کار تبریز نبود، نوزدهم دی قم هم به فراموشی سپرده میشد.
تبریزیها چهکار کردند؟ تبریزیها قیام قم را تبدیل کردند به قیام ملّی، تبدیل کردند به یک حادثهی عمومی؛ با اینکه سختگیری و شدّت عمل در تبریز خیلی بیشتر بود؛ تانک آوردند به خیابان. طرف مقابل چه کسی بود؟ مردم، علما، مساجد؛ که علما از مردم دعوت کرده بودند تا بیایند در مراسم چهلم [مردم قم] شرکت کنند؛ طرف، اینها بودند؛ مسلّحین که نبودند؛ امّا دستگاه آنقدر دستپاچه شد که تانک آورد به خیابان و کشتار کردند، مردم را کشتند. امّا مردم تبریز عقبنشینی نکردند؛ جان دادند، خون دادند، ایستادگی کردند، شعار دادند و قضیّهی قیام را ملّی کردند؛ صدای فداکاری آنها به همهی کشور رسید، لذا همهگیر شد. چهلمِ [مردم] تبریز در چند جا گرفته شد؛ این معنایش آن بود که فریاد تبریزیها همهی ایران را فرا گرفت. کمتر از یک سال بعد هم بساطِ حکومت استبدادیِ سلطنتی واژگون شد؛ تاریخسازی یعنی این، مقطع تاریخی یعنی این.
تبریز با ایستادگی، با مقاومت، با شجاعت نگذاشت تجربههای گذشته تکرار بشود؛ پرچم آزادی ایران دست تبریزیها است؛ این تعجّب ندارد؛ آذربایجان در مقاطع دیگر هم یک چنین حرکتی، یک چنین نمود عظیمی از خودش نشان داده. این تاریخ را باید بدانیم، باید نگذاریم تاریخ فراموش بشود. در یک مقطع دیگر ــ در دورهی طلوع صفویّه ــ همین آذربایجان یعنی همین تبریز و اردبیل و شهرهای آذربایجان توانستند ایران را از تفرقه، از ملوکالطّوایفی، از تسلّط طولانی بیگانگان نجات بدهند؛ آذربایجان بود دیگر؛ اردبیل بود، تبریز بود؛ اینها بودند که توانستند ایران را متّحد کنند. قبل از اتّحاد ایران و حکومت مستقلّ ایران که تا امروز ادامه پیدا کرده، [کشور] ملوکالطّوایفی بود. در زمان تیموریها و قبل از آن مغولها و بعد دنبالههای آنها، هر گوشهای از کشور دست یک طایفهای، دست یک گروهی بود؛ شرق یک جور، غرب یک جور، شمال یک جور، جنوب یک جور. حرکتی که از آذربایجان شروع شد، ایران را متّحد کرد. پرچم اتّحاد ایران دست آذربایجان است؛ اینها حقایقی است، اینها تعارف نیست. روایت درستِ تاریخِ آذربایجان، جزو لوازم تاریخنگاری اسلامی است و وظیفهی همه است که این کار را انجام بدهند؛ اهل فنّش، اهل کارش باید این کار را انجام بدهند.
در حوادث بعدی هم همین جور بود. در قضیّهی تنباکو یکی از نقاطی که علما [از جمله] مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی ــ حاج میرزا جواد مجتهد ــ همراهی کردند با قضیّهی تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، تبریز بود. در قضیّهی مشروطه حرکت تبریز [مهم بود]؛ هم در اوّل مشروطه که مسئلهی ستّارخان و باقرخان و مانند اینها بود، هم بعد از قضایای گوناگون و ورود روسها و مانند اینها، شیخ محمّد خیابانی، آمیرزا اسماعیل نوبری و دیگران و دیگران؛ اینها بودند که توانستند قدرت ایستادگی ایران را در مقابل حوادث گوناگون نشان بدهند. در انقلاب اسلامی همین جور، در دفاع مقدّس همین جور، در قضایای بعد از دفاع مقدّس تا امروز همین جور؛ [همان طور که] آقای آلهاشم فرمودند، در همین قضایای اخیر همین جور. خب، این حالا از جهت خصوصیّت قدرتنمایی ملّی.
از جهت فرهنگی هم همین جور؛ آذربایجان مرکز تمدّنی و فرهنگی کشور در غرب کشور است؛ مثل خراسان که مرکز تمدّنی و فرهنگی کشور در شرق کشور است. فرهنگ کشور، سنّتهای ایرانی، تمدّن ایرانی که در طول تاریخ تا اقصیٰنقاط متصرّفات عثمانی در غرب و تا اقصیٰنقاط متصرّفات هند بابِری در شرق صادر شده است، از این دو مرکز، از آذربایجان و از خراسان، حرکت کرد. ایران همیشه به مفاخر فرهنگی خود در آذربایجان افتخار کرده. خاقانی آذربایجانی است، نظامی آذربایجانی است؛ بعد میآییم، شمس تبریزی، قطران تبریزی، شیخ محمود شبستری، بعد صائب تبریزی، همین طور تا به زمان ما برسیم: مرحوم شهریار و قبل از او خانم پروین اعتصامی؛ اینها همه آذربایجانیاند. خدمات بزرگی که اینها به ادبیّات کشور، به فرهنگ کشور کردهاند قابل شمارش نیست؛ خیلی بیش از آن مقداری است که بشود گفت.
خب، پس قضیّهی بیستونهم بهمن این سوابق را، این لواحق را همراه خودش دارد. من میخواهم عرض بکنم که قضیّهی بیستونهم بهمن یک حادثهی هویّتساز بود؛ ما چون باید درس بگیریم دیگر؛ ما داستان که برای همدیگر تعریف نمیکنیم؛ باید درس بگیریم. باید از گذشتهی خودمان، برای ساختن آیندهی خودمان استفاده کنیم. ما امروز در حال حرکتیم؛ ملّت در حال حرکت است، ایران در حال حرکت است؛ احتیاج داریم به درس، احتیاج داریم به تجربه؛ اینها برای ما درس است. بیستونهم بهمن یک حادثهی هویّتساز بود.
هر ملّتی، در سایهی استقامت و ایستادگی، هویّت پیدا میکند. آن چیزی که به ملّتها هویّت میدهد، شخصیّت میدهد، عظمت میدهد، به حفاظت از خود ملّتها و فرهنگ آنها کمک میکند، استقامت آنها و ایستادگی آنها است. استقامت یعنی چه؟ یعنی آن خطّ مستقیمی را که انسان پیدا کرده، ادامه بدهد؛ نگذارد زاویه پیدا بشود. مشکلِ ملّتها زاویه پیدا شدن است. یک خطّی را شروع میکنند، بعد یک مقداری میروند، یا خسته میشوند یا جاذبههای دنیایی، آنها را به خودش جذب میکند و زاویه پیدا میکنند. درجهی زاویه، اوّل خیلی کم است؛ [ولی] هر چه ادامه پیدا کند درجهاش بیشتر میشود و از خطّ اصلی، از خطّ واقعی جدا میشود؛ مشکل این است. ما در کشورمان، در انقلابمان، این مشکل را داشتهایم. بعضیها با انقلاب بودند، بعد زاویه پیدا کردند. عوامل مختلفی [وجود دارد]. گاهی تقصیر خودشان هم نبود، تقصیر دستگاهها بود، تقصیر حکومت بود، تقصیر عوامل گوناگون بود، تقصیر خارج [بود]؛ بالاخره به هر دلیلی یک زاویهای پیدا کردند. این زاویه پیش رفت، منتهی شد به ضدّیّت با آن حرکت، با آن آرمان، با آن انگیزهی بزرگی که آنها را وارد این راه کرده بود. از این رو به آن رو شدند؛ گاهی ۱۸۰ درجه تغییر کردند. داشتهایم از این قبیل، داریم از این قبیل. استقامت نمیگذارد؛ این هویّت را حفظ میکند، به یک ملّت، یک جمعیّت هویّت میدهد. باید خسته نشد، باید ناامید نشد، باید از عربدههای دشمن خوف نکرد. برادران عزیز، خواهران عزیز! راز ماندگاری اینها است.
خب بله، معلوم است که دشمن بیکار نمینشیند؛ یا ضربه میزند یا اگر نتوانست، تهدید میکند و اگر تهدید اثر نکرد، عربده میکشد برای اینکه شما را از میدان خارج کند؛ اگر از میدان خارج نشدید، دشمن شکست خورده؛ اگر ادامه دادید، پیشرفت میکنید. مردم تبریز در بیستونهم بهمن، قیام قم را دیده بودند؛ خب در قم کشتار شد، مردم قم سرکوب شدند؛ این را مردم خبر داشتند، مردم تبریز میدانستند ایستادگی در مقابل دستگاه، کشته شدن دارد، جان دادن دارد، امّا ایستادند، استقامت به خرج دادند، خدا برکت داد. اینکه میگوییم تاریخ ورق خورد در روز بیستونهم بهمن به برکت حرکت مردم تبریز، این برکتی که خدا به این کار داد، به خاطر همین بود که استقامت به خرج دادند: وَ اَن لَوِ استَقاموا عَلَى الطَّریقَةِ لَاَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا؛(۴) استقامت.
این بیستودوّم بهمن امسال هم یک مصداق دیگر همین استقامت است. با این نگاه، با این دید، مسئله را ببینیم و بررسی کنیم. صِرف اینکه حالا جماعت آمدند در خیابانها، خب کار خوبی است؛ گاهی اوقات انگیزههای گوناگونی وجود دارد برای آمدن به خیابان. مهمتر از این، همین است که نگاه کنیم ببینیم این «آمدن» به معنای استقامت ورزیدن بود، به معنای لج کردن با دشمن بود. سعی دشمن این است که راه را فراموش کنیم، راه را نبینیم؛ سعیاش این است. در داخل هم کسانی همینها را ترویج میکنند؛ هستند دیگر. ما ادّعا نمیکنیم که در داخل مخالف نیست، انقلاب مخالف ندارد، ما مخالف نداریم؛ چرا، کسانی هستند که مخالفت میکنند، آنها هم همان هدف دشمن را دنبال میکنند. در داخل، ما مواجه بودیم با حرکاتی که عزم راسخ ملّت ایران را آماج حملات خود قرار داده بودند. یکی از اهداف مهمّ این اغتشاشات پاییز در تهران و بعضی جاهای دیگر، این بود که همین بیستودوّم بهمن را از یاد مردم ببرند، مردم حضور میلیونی خودشان را در سالروز پیروزی انقلاب نشان ندهند، فراموش کنند. در داخل هم کسانی با تحلیلهای غلط، با استدلالهای سست، همین را در روزنامهها، در فضای مجازی، در اظهارات، در گفتهها، تکرار کردند و گفتند برای اینکه مردم را منصرف کنند. امّا مردم چه کار کردند؟ مردم استقامت ورزیدند آمدند، برخلاف آنها عمل کردند. پس این «آمدن» استقامت بود و این استقامت برکت دارد.
این راهپیمایی مردم، امسال همراه با تحلیل بود؛ یک روشنفکر وقتی تحلیل میکند، خب مقدّمه و صغریٰ و کبریٰ [میچیند]؛ امّا از یک انقلابیای که تحصیلکرده هم نیست امّا تحلیل دارد، میپرسند «چرا آمدی در این راهپیمایی شرکت کردی»، میگوید «چون فهمیدم آمریکا نمیخواهد بیایم، آمدم». ببینید، با تحلیل [آمده]؛ این تحلیل است. میداند که دشمن از آمدنِ او خائف و بیمناک است؛ دشمن میداند که آمدنِ او این راه را محکم میکند، این جادّه را میکوبد، این حرکت را تداوم میبخشد، لذا دشمن نمیخواهد. چون دشمن نمیخواهد، او برای اینکه این راه تداوم پیدا کند، میآید؛ [مردم] با تحلیل آمدند. آمدند تا روحیهی ایرانِ امروز را نشان بدهند؛ انگیزهی ایرانِ امروز را نشان بدهند.
راهپیمایی بیستودوّم بهمن امسال پُرشور بود، شاد بود، شعارهایی که دادند مضموندار بود، شعارها معنادار بود، جهتگیری را نشان میداد. دشمن میخواست صدای ملّت ایران به گوش نرسد؛ دشمن این را میخواست. ملّت ایران در میان این همه غوغای فضای مجازی و تبلیغات و تلویزیونها و مانند اینها صدای خودش را بلند کرد و به گوش همه رساند. بله، ممکن است بعضی [نشنوند]؛ چون پنهان میکنند، سکوت میکنند، در تبلیغات جهانی منعکس نمیکنند؛ ممکن است به گوش مردم کشورهای دیگر نرسد، امّا آنهایی که باید بشنوند، صدای ملّت ایران را شنیدند. دستگاههای سیاستگذار در آمریکا، در انگلیس، در نقاط توطئهگر دنیا، در سرویسهای جاسوسی کشورها ــ آنها که حواسشان جمع است ــ صدای ملّت ایران را امسال در بیستودوّم بهمن شنیدند. آنهایی که باید بشنوند شنیدند.
پیام ملّت ایران در این بیستودوّم بهمن حمایت کامل از انقلاب اسلامی و از نظام جمهوری اسلامی بود؛ این از همهی صداها بلندتر بود. البتّه صداهای مخالف و معارضی هم وجود دارد و وجود داشت؛ و دشمنان، امپراتوری رسانهای دنیا که دست صهیونیستها و آمریکاییها است، سعی میکنند صدای آنها را غلبه بدهند امّا نتوانستند؛ صدای ملّت بر صدای دیگران غلبه پیدا کرد. البتّه دیگران تلاش خودشان را کردند؛ مخالفین، معاندین زحمت خودشان را کشیدند؛ گاهی گفتند: انقلاب، جمهوری اسلامی به قهقرا میرود؛ درست، عکس واقعیّت. ما به قهقرا میرویم؟ ما در همهی قسمتها به توفیق الهی، به فضل الهی، به حول و قوّهی الهی داریم جلو میرویم. نه اینکه مشکلات نداریم، حالا خواهم گفت، مشکلات هم کم نداریم امّا کشورِ امروز با کشورِ بیست سال پیش و سی سال پیش و چهل سال پیش خیلی فرق کرده؛ در همهی بخشها خیلی جلو رفتهایم؛ در مادّیات و معنویّات.
میگویند: کشور دارد به قهقرا میرود! چه قهقرایی؟ چرا؟ بعضی گفتند که جمهوری اسلامی به بنبست رسیده؛ خب اگر ما به بنبست رسیدهایم، چرا دشمن اینقدر خرج میکند که ما را به زمین بزند؟ خب ملّتی که، حکومتی که به بنبست رسیده، دیگر زمین زدنش که خرج نمیخواهد؛ خودش زمین میخورد. در دنیا میلیاردها دلار دارند خرج میکنند! بسیاری از کشورهایی که پولی دارند، ثروتی دارند و برخلاف جهت ملّت ایران حرکت میکنند، دارند خرج میکنند تا جمهوری اسلامی را منحرف کنند؛ به زبان هم میآورند، تصریح هم میکنند. چرا میکنند؟ اگر ما به بنبست رسیده بودیم، اگر ما داشتیم از پا میافتادیم ــ همان طور که بعضیها میخواهند وانمود کنند ــ احتیاج نبود که آنها اینهمه پول خرج کنند.
گاهی اوقات در مقام خدشهی در پیشرفتها [میگویند:] چرا همهی تلاش خودتان را گذاشتهاید روی تسلیحات، پهپاد، موشک و از این قبیل؟ بعضیها اینجوری [میگویند]. خب، جوابش این است که اوّلاً لازم است؛ کشوری که دشمن دارد باید به فکر خودش باشد دیگر. اوّل انقلاب بعضیها میخواستند همین افچهاردههای ما را بفروشند، بنده نگذاشتم؛ مطّلع شدم، افشا کردم. مشهد بودیم ــ رفته بودیم زیارت یا یک کاری داشتیم ــ آنجا من شنیدم، نگذاشتم وقت دیر بشود؛ همان ساعتی که شنیدم، خبرنگار را خواستم و افشا کردم و پخش شد؛ ترسیدند، دست برداشتند؛ سیاستهای مخالفین و معارضین این است. ما دشمن داریم، باید جهت دفاعیمان را [قوی کنیم]؛ عقل حکم میکند، شرع هم میگوید: وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل.(۵) «مَا استَطَعتُم» یعنی تا آنجایی که میتوانید، هر چه میتوانید؛ ما هم همین را گوش کردیم؛ هر چه میتوانیم قوّهی دفاعی کشور را انشاءالله تقویت میکنیم.
ثانیاً در بخشهای دیگر مگر کمتر از بخش دفاعی کار شده؟ چندین برابرِ بخش دفاعی در بخش صنعت کار شده، در بخشهای زیربنائی کار شده، در [ساخت] جادّه و سد و امثال اینها کار شده؛ اینهمه کار شده. حالا مسائل دفاعی طبعاً جوری است که دشمنها هم میخواهند به دلایل خاصّ خودشان دائم تبلیغ کنند که «ایران پهپاد داشت، به فلان جا فروخت، به فلان جا داد و از این قبیل»؛ امّا پیشرفتهای را صنعتی داعی(۶) ندارند [بگویند]، بلکه داعی دارند کتمان کنند و کتمان میکنند. نه، ما در قسمتهای دیگر هم پیشرفت زیادی داشتهایم. البتّه ملّت به این وسوسههایی که میکنند اعتنائی نکرد؛ ملّت به این صداهایی که اینجا و آنجا بلند میکنند، اعتنائی نکرد؛ بعد از این هم انشاءالله اعتنائی نخواهد کرد.
همینها است که دشمن ما را عصبی میکند، همین پیشرفتها است که دشمن را عصبانی میکند، دشمن را خشمگین میکند. قرآن فرمود: قُل موتوا بِغَیظِکُم؛(۷) همین را مرحوم شهید بزرگوارمان [بهشتی] ترجمه کرد [و گفت]: «از این عصبانیت بمیر»! این ترجمهی آیهی قرآن است: موتوا بِغَیظِکُم. دشمن عصبانی میشود، ناراحت میشود؛ کارهایشان کارهای عصبی است، حرفهایشان حرفهای عصبی است. هر چیزی که ایران را قوی کند آنها را ناراحت میکند؛ چرا؟ چون میدانند که اگر ایران قوی شد، توطئهی علیه ایران ناکارآمد خواهد شد؛ لذا نمیخواهند ایران قوی بشود. هر چیزی که ما را قوی کند آنها را عصبی میکند، ناراحت میکند.(۸) انشاءالله و به توفیق الهی همینجور است. نهضتْ حرکت است، انقلاب حرکت است؛ انقلاب توقّف و سکون ندارد، باید پیش برود و باید به توفیق الهی ادامه پیدا بکند؛ و انشاءالله ادامه هم پیدا خواهد کرد. پس کشور باید قوی بشود. بنده بارها گفتهام، عرض کردهام ــ حالا بعد هم اشاره میکنم ــ که همه باید تلاش کنند؛ کشور را باید قوی کرد.
ما گفتیم که پیشرفت کردهایم؛ این واقعیّت است. ممکن است آحادی از مردم از خیلی از پیشرفتها مطّلع نباشند؛ خب بله، ما در تبلیغات و مانند اینها هم ضعیفیم؛ این را هم بدانیم. در تبلیغات، در کارهای رسانهای، ما آن تبحّر و مهارت لازم را هنوز پیدا نکردهایم، یک مقداری ضعیفیم؛ لذا [برخی پیشرفتها] گفته نمیشود، دیده نمیشود، فهمیده نمیشود. آنهایی که میروند بازدید میکنند و نمایشگاهها را، [سایر] جاها را میبینند مبتهج میشوند؛ بعضیها بشدّت متعجّب میشوند. خارجیها که میآیند، گاهی اوقات اینها را میبرند یک جاهایی را نشانشان میدهند، تعجّب میکنند، میگویند: شما در شرایط تحریم به این چیزها دست پیدا کردید؟ من یک وقتی گفتم(۹) ــ البتّه مال چند سال قبل است ــ که یک موشکی جوانهای ما ساخته بودند؛ این موشک را آزمایش کردند. خب ماهوارهها میگیرند دیگر؛ صهیونیستها و آمریکاییها و دیگران فهمیدند که این موشک ساخته شده. یک فرماندهِ متخصّصِ موشکیِ صهیونیستی(۱۰) یک حرفی زده بود که در جاهایی پخش شد؛ دست ما هم رسید؛ من نقل کردم. گفته بود: من با ایران دشمنم امّا در مقابل این حرکتی که اینها کردند ــ این موشکی که در شرایط تحریم درست کردند ــ من کلاه را از سرم به احترام برمیدارم.
خب، پس گفتیم که ما پیشرفت کردیم امّا آیا در کنار این پیشرفتها ضعف نداریم؟ چرا، الیماشاءالله؛ ضعف داریم، کمبود داریم؛ کمبودهای زیادی [هم] داریم؛ دلایل مختلفی هم دارد. کمبودهای ما، ضعفهای ما کم نیست. بعضیاش را مردم احساس میکنند، میفهمند؛ خب گرانی هست، تورّم هست، کاهشِ ارزشِ پولِ ملّی هست؛ اینها ضعف است؛ اینها را ما داریم. ضعفهای دیگری هم داریم، در بخشهای مختلف، بخشهای اداری، غیره. ضعفها وجود دارد منتها ما دو جور میتوانیم به مسئله نگاه کنیم.
درست توجّه بفرمایید؛ بخصوص جوانهای عزیزمان توجّه کنند. یک طرف، پیشرفتها، موفّقیّتها، دستاوردها است، یک طرف هم ضعفها است؛ دو جور میشود نگاه کرد: یک جور این است که به دستاوردها نگاه کنیم، بفهمیم که ما توانش را داریم و بگوییم: خیلی خب، با همان همّتی که اینها را به دست آوردیم، این ضعفها را هم با همان همّت برطرف خواهیم کرد؛ این یک جور نگاه است؛ این نگاه، نگاهِ انقلابی است. یک نگاه دیگر این است که به ضعفها نگاه کنیم و بگوییم: «آقا! فایدهای ندارد. نگاه کن، ببین ما چه ضعفهایی داریم؛ فایده ندارد، نمیشود کاری کرد»؛ یا بنشینیم، دست روی دست بگذاریم، یا نق بزنیم یا فریاد علیه این وضع بزنیم یا ضعفها را با صدای بلند، چند برابر بزرگ کنیم؛ این نگاه، نگاه ارتجاعی است. بله، ضعف هست منتها شما با نگاه انقلابی به ضعفها نگاه کنید، چرا با نگاهِ ارتجاعی نگاه میکنید؟
بعضی، وقتی ضعفها را نگاه میکنند، اصل جمهوری اسلامی را انکار میکنند، اصل انقلاب را انکار میکنند! چرا؟ یک ملّتی اگر ضعف داشت، باید دستاوردهای او را فراموش کرد؟ کدام ملّت ضعف ندارد؟ ملّتهای ثروتمند دنیا که از لحاظ علمی پیشرفتهترینند، ضعف ندارند؟ ضعفهای بزرگتری دارند. بنده اگر بخواهم بشمرم، باید یک صفحه همینطور دانهدانه با عنوان بشمرم ضعفهایی را که در آمریکا هست، در انگلیس هست، در فرانسه هست، در کشورهای پیشرفته هست؛ از ضعفهای ما خیلی بزرگتر، مهمتر، سختتر: فراگیری فقر، فراگیری بیماری، فراگیری تبعیض، نبود عدالت اجتماعی؛ فراوان از این ضعفها [آنجاها هست]، چند برابر ما. ضعف همه جا هست، [منتها] ما باید همّت بکنیم ضعف را برطرف کنیم؛ راه حل این است؛ راه حل این نیست که وقتی ما دیدیم ضعفی وجود دارد، فوری شروع کنیم اصل و ریشه و پایه را خراب کردن.
من اصرار دارم آن راه اوّل درست است: راه انقلابی؛ یعنی وقتی که ما نگاه میکنیم ضعفهایمان را مشاهده میکنیم، بگوییم ما دستاوردهای بزرگی داریم که این دستاوردها به نظر ما دستنیافتنی بود؛ [لذا] همّت کنیم. ببینید عزیزان! من چهل سال است در این کشور مسئولیّت دارم؛ مسئولیّتهای مختلف، از قبل از ریاست جمهوری تا ریاست جمهوری تا بعد از ریاست جمهوری. یک روزهایی بود که ما باور نمیکردیم ممکن است بعضی از پیشرفتها یک روزی پیش بیاید که اگر بشمرم این پیشرفتها را، تعجّب میکنید. اینکه مثلاً فرض کنید تولید فولاد به میلیون تُن برسد، اصلاً به ذهنمان خطور نمیکرد؛ آنچه به ذهن ما خطور میکرد این بود که حالا پنج هزار تُن است، مثلاً برسد به ده هزار تُن! آنچه امروز جلوی چشم ما هست، اصلاً تصوّرش را هم نمیکردیم؛ امّا خب ملّت همّت کردند، جوانها همّت کردند، مسئولینِ خوب داشتیم در این خلال که همّت کردند، به اینجا رساندند کشور را. این همّت امروز هم وجود دارد؛ همّت کنیم ضعفها را برطرف کنیم؛ این توصیهی بنده است.
همه باید کار کنند. در درجهی اوّل، مسئولین باید کار کنند؛ هر کسی بر طبق وظیفهی قانونی خودش. مسئولین، مختلفند؛ یکی مسئول برنامهریزی و طرّاحی است، یکی مسئول اجرا است، یکی مسئول نظارت است، یکی مسئول قانونگذاری است، یکی مسئول سیاستگذاری است؛ بخشهای مختلف، مدیریّتهای مختلف، مسئولیّتهای مختلف، همه هم قانون دارند. همه تلاش کنند، فعّالیّت جهادی بکنند، روزوشبنشناس کار بکنند، پیگیری کنند کارها را. این، مسئولینند.
آنچه به نظر من میرسد، امروز مهمترین کارهای ما کارهای اقتصادی است. چند روز پیش در همین حسینیّه عدّهای از تولیدکنندگان و کارآفرینان موفّق کشور جمع بودند، من به آنها [هم] گفتم؛(۱۱) گفتم این کشور باید رشد اقتصادی پیدا کند، بدون رشد اقتصادی کار پیش نمیرود. خب رشد اقتصادی اگر بخواهد پیدا بشود، تولید اگر بخواهد افزایش پیدا کند، باید ثبات اقتصادی باشد، تورّم باید مهار بشود. امروز یکی از کارهای اساسیای که مسئولین کشور، قوّهی مجریه، قوّهی مقنّنه، دستگاههای پیگیری و دستگاههای اجرائی به عهده دارند ــ مسئولین مستقیم، مسئولین غیر مستقیم ــ این است که [مشکلات را] علاج کنند. علاجپذیر است؛ اینجور نیست که علاج نداشته باشد؛ راه دارد، باید راهش را پیدا کنند. علاج کنند تورّم را؛ این ثبات اقتصادی، ثبات قیمتها، کشور را پیش میبرد؛ پس نگاه باید این نگاه باشد.
مردم هم همین جور [کار کنند]. مسئولین البتّه مسئولیّتشان بیشتر است لکن مردم هم همین جور. دانشجو میتواند کار کند، استاد میتواند کار کند، کارگر میتواند کار کند، کاسب میتواند کار کند، کشاورز میتواند تلاش کند؛ کارآفرینها، دامدار، عالِم دینی، همهی اینها میتوانند کار کنند؛ هر کدام یک جور. [مثلاً] عالِم دینی؛ دیدید آقای آلهاشم اینجا گفتند که راه میافتند، میروند مراکز صنعتی را، به این و آن یا نشان میدهند یا بازدید میکنند؛ خیلی خوب این یک کار است؛ این کار بزرگی است. این [اقتصاد را] به حرکت درمیآورد. این حرکتها بابرکت است. فعّال سیاسی میتواند کار کند؛ فعّال سیاسی، روشنگری کند. فعّالیّت سیاسی فقط این نیست که آدم بنشیند یک نقطهضعفی در دولت یا در دستگاههای دیگر پیدا کند، بنا کند این را در فضای مجازی با مسخره و با توهین و مانند اینها بزرگ کند؛ فعّالیّت سیاسی که این نیست. فعّالیّت سیاسی این است که شما نگاه کنید فضای سیاسی دنیا را، فضای سیاسی منطقه را، اهداف دشمنان را، جهتگیری دوستان را، برای مردم، آنهایی که شما بیشتر از آنها میدانید، بیشتر از آنها میفهمید، برای آنها تشریح کنید؛ فعّالیّت سیاسی این است.
یا فعّالان اجتماعی، فعّالان خدماتی [همین طور]. ما مکرّر توانستیم، از طریق مردم، ضعفهای بزرگ را برطرف کنیم؛ یکی همین کرونا. مردم اوّل شروع کرونا وارد میدان شدند، کار کردند. خیلی از کارهایی را که دستگاهها باید انجام میدادند مردم انجام دادند؛ وارد میدان شدند. همان روزها، مردم وارد شدند و کمک مؤمنانه انجام دادند. کارهای فراوان گوناگونِ خدماتی، مردم انجام دادند. جشن [بزرگ غدیر] را در تهران مردم انجام دادند؛ مردم خودشان با میل و با شوق انجام دادند. مردم میتوانند. فعّالیّتهای اجتماعی به ملّت نشاط میدهد، پیشرفت را در کشور تضمین میکند، تأمین میکند، پشتیبانی میکند.
یکی از چیزهایی که در ایجاد قوّت در کشور مؤثّر است و کشور را قوی میکند، اتّحاد ملّی است. سر چیزهای جزئی تنازع نباید انجام بگیرد. البتّه اختلاف نظر هست. در این اختلاف نظرها مباحثه خوب است، مناظره خوب است امّا منازعه خوب نیست. مناظره کنند، حرف بزنند، بحث کنند، در دانشگاه، در حوزه، در رسانههای عمومی، با ادب، با حفظ حرمت دیگران استدلال کنند؛ این خوب است امّا منازعه کردن خوب نیست، دشمنی کردن خوب نیست، دهان را به حرف ناشایست آلودن خوب نیست؛ اینها خوب نیست. اتّحاد کمک میکند.
خب حالا گرایش عموم ملّت ایران، گرایشِ انقلاب است. ما آمار نگرفتهایم که بگوییم مثلاً فرض کنید که چند درصد نظراتشان در فلان موضوع سیاسی، مخالف با نظرات عمومی است یا مخالف با نظرات مسئولین است؛ اینها را نمیدانیم، امّا فیالجمله میدانیم بله، کسانی هستند نظرات دیگری دارند، نظرات مخالفی دارند. طرف ملّت ایران اینها نیستند؛ طرف ملّت ایران استکبار است. همه مراقب باشند کمک به استکبار نکنند؛ همه مراقب باشند ابزار استکبار در مقابل انقلاب و در مقابل اسلام و در مقابل ایران عزیز قرار نگیرد. مثلِ همیشه آینده را من روشن میبینم. بحمدالله هر وقتی هم که یک افق روشنی پیش رو بوده، بعد از چندی به آن افق رسیدهایم. تواناییهای ملّت خیلی بالا است، توانایی کشور خیلی بالا است، ظرفیّتهای کشور خیلی بالا است و انشاءالله این ملّت به دستاوردهای بزرگتری خواهد رسید.
از خداوند متعال میخواهیم ما را در این راه ثابتقدم بدارد. از خداوند متعال میخواهیم امام عزیز را که این راه را به ما نشان داد با اولیائش محشور کند. از خداوند متعال میخواهیم شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام و کربلا محشور کند و ما را هم به آنها ملحق کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله
(۱ در ابتدای این دیدار، آیت الله سیّدمحمدعلی آلهاشم (نمایندهی ولیّفقیه در آذربایجان شرقی و امامجمعهی تبریز) مطالبی بیان کرد. |
2,207 | 1401/11/19 | بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51923 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
خیلی خوش آمدید! این دیدار نوزدهم بهمن، هر سال یکی از شیرینترین دیدارهای ما است؛ هم برای شما شیرین است، برای یادآوری آن حادثهی مهمّ تاریخی، هم برای بنده شیرینتر است که آن حادثه را از نزدیک دیدهام و جریان حرکت نیروی هوایی و ارتش را تا امروز دنبال کردهام. انشاءالله موفّق باشید، مؤیّد باشید.
این گزارشهایی هم که دادند، گزارشهای بسیار باارزشی است. هر یکیک اینها دارای ارزش است؛ هم ارزش عملیّاتی، هم ارزش آبرویی. اینجور کارها آبرو بخشیدن به ارتش و آبرو بخشیدن به کلّ نظام جمهوری اسلامی است؛ این چیزها نبود؛ اینها را جوانهای ما، شماها در نیرو و در ارتش راه انداختید. از سرودی هم که تنظیم شده بود تشکّر میکنم؛ شعر بسیار خوب، آهنگ بسیار خوب و اجرای بسیار خوبی [داشت].
امروز من چند جمله دربارهی نوزدهم بهمن و دربارهی ارتش عرض میکنم؛ چند جمله هم کوتاه [در مورد] یک نگاهی به مسائل کلّی انقلاب عرض میکنم به شما عزیزانی که اینجا تشریف دارید.
دربارهی نوزدهم بهمن خب ما خیلی صحبت کردهایم؛ بنده هر سال یک تحلیلی، تفسیری نسبت به این حادثهی مهم و بزرگ به حضّار محترم عرض کردهام. آنچه امسال میخواهم عرض بکنم، این است که این حادثه یک پیشدرآمد مؤثّری بود برای پیروزی نهضت، برای پدید آمدن عملی و واقعی انقلاب. این حادثه صرفاً این نبود که حالا یک جمعی جوان مثلاً از نیروی هوایی بیایند به رهبر انقلابِ مهمّ آن روز سلام بدهند؛ نه، این یک حرکتی بود که در خود پیروزی انقلاب اثر گذاشت؛ چرا؟ چون این حرکت موجآفرینی کرد. علّت موجآفرینیاش هم انعکاس سریع آن بود؛ به فاصلهی تقریباً سه چهار ساعت بعد از آنکه این حادثه اتّفاق افتاد، روزنامهی عصر آن روز تهران(۲) تصویر حادثه را منتشر کرد و یکباره اوضاع، مبالغ زیادی تغییر پیدا کرد؛ حالا نمیگویم ۱۸۰ درجه، امّا اوضاع خیلی عوض شد. از طرفی مردم روحیه گرفتند، احساس کردند که ارتش در مقابلشان نیست، چون تنها ابزار رژیم حقیر و ظالم پهلوی فقط همین بود که به وسیلهی ارتش مردم را سرکوب کنند. مردم دیدند نه، ارتش در جهت آنها، در جهت مردم و در جهت انقلاب است و روحیه گرفتند. در طرف مقابل، روحیهها باخته شد. فرماندهان ارتش، سران نیروهای مسلّح، پشتیبانانشان، آدمهایی مثل ژنرال آمریکایی، ژنرال هایزر(۳) و امثال اینها، وقتی این قضیّه را دیدند که از جایی که خیالش را نمیکردند ضربه خوردند، روحیهشان را باختند.
این روحیه گرفتن انقلابیّون و احساس شکست روحی و معنوی ضدّانقلاب، تأثیر خیلی مهمّی داشت. لذا بود که همان شب و فرداشبش که در این خیابان، بین نیروی هوایی و گارد، آن درگیریهای عجیب اتّفاق افتاد، مردم بیدریغ به سراغ این حادثه و کمکِ نیروی هوایی رفتند؛ یعنی ترس و مانند آن دیگر کنار گذاشته شد؛ این یک مسئلهی مهمّی است، این چیز خیلی عجیبی است.
حالا جالب اینجا است که نوزدهم بهمن در طول سالهای گذشته، در این چند دهه تا امروز هم همینجور بوده؛ یعنی نوزدهم بهمن همیشه پیشقراول بیستودوّم بهمن بوده؛ یعنی مثل امروزی که شماها جمع میشوید و خبرش پخش میشود، این با یادآوری آن روز، به مردم هیجان میدهد. و روز بیستودوّم بهمن روزِ عظمتِ ملّتِ ایران است، روزِ نشان دادن عزّتِ ملّتِ ایران است. در این چهل و چند سال، هر سال بیستودوّم بهمن عظمت مردم را نشان داده. روز نوزدهم بهمن هم در این سالها همین جور بوده، یعنی باز پیشقراول و پیشدرآمدِ اثرگذار برای روز بیستودوّم بهمن شده؛ یعنی این روزِ پُرشکوهِ آن سال به یاد مردم میآید و هیجانها را افزایش میدهد.
خب، حوادث معمولاً حامل یک حقایقی هستند؛ به حوادث گوناگون باید اینجور نگاه کرد؛ هم حوادث طبیعی، هم حوادث بشری. هر حادثهای که اتّفاق میافتد، یک پیامی دارد، یک حقیقتی را به ما نشان میدهد؛ این حادثه هم همین جور است؛ این حادثهی نوزدهم بهمن هم حقایقی را نشان داد؛ مهمترینِ این حقایق این بود که قواره و ترکیب و حقیقت ارتش جدیدی را که بنا بود در نظام جدید تشکیل بشود، نشان داد. روز نوزدهم بهمن به همهی بینندگان نشان داد که ارتش آینده، ارتش انقلاب، ارتش نظام جدید، چهجور موجودی است، چهجور ماهیّتی است، ترکیب آن چیست؛ این را آن روز نشان داد.
نشان داد که ارتش جدید یک ارتشی است که اوّلاً مردمی است. مردمی بود دیگر؛ اینها همان جایی رفتند حضور پیدا کردند که هر روز هزاران نفر از مردم میرفتند آنجا با امام بیعت میکردند؛ اینها هم همان جا رفتند با امام بیعت کردند. [نشان داد] مردمی است، انقلابی است؛ [چرا که] در مقابل رهبر انقلاب ایستاد، سلام داد، اظهارِ اطاعت کرد. [نشان داد] مؤمن است؛ نشانههای ایمان به معنویّت و ایمان به اسلام در آن جمع کاملاً مشهود بود. این نشان داد که ارتشِ آینده ارتشِ مؤمنی خواهد بود.
[نشان داد] ارتشی است مقیّد به نظم ــ شما نگاه کنید، در آن تصویر، نظمِ کامل [برقرار است] ــ و خطرپذیر؛ آن روز هنوز معلوم نبود سرنوشت انقلاب به کجا خواهد رسید؛ هنوز هیچ چیز معلوم نبود. این قضیّهی دستورِ نظامیها برای این حضور نظامی و مانند آن، مال همین روزها است دیگر؛ دائم حاضر بودند. آن وقت «حکومت نظامی» حاکم بود، یعنی هیچ روشن نبود که نتیجه چه خواهد شد؛ ممکن بود تا یک ماه دیگر، دو ماه دیگر قضایا طول بکشد؛ در آن صورت پدر اینها را درمیآوردند. اینها نمیدانستند چه اتّفاقی بنا است بیفتد، [لذا] خطرپذیری کردند، شجاعت به خرج دادند، آمدند. این نشان داد که ارتشِ آینده خطرپذیر است و انصافاً در طول این سالهای متمادی، ارتش خطرپذیری کرد. اینها نشان دادند که ارتش مشتِ گرهکردهای است در مقابل متجاوز؛ البتّه آن روز متجاوز عوامل آمریکا بودند و عوامل حکومت پهلوی بودند، بعدها متجاوزین دیگری هم پیدا شدند، ارتش در مقابل همهی اینها سینه سپر کرد.
خب، حالا این تصویرِ آن روز را ــ که شماها دیگر از بَرید، من هم همین جور ــ درست در ذهنتان تصوّر کنید؛ آن تصویری که از آن روز در روزنامهها منتشر شد و در طول این سالهای متمادی، همه دیدند آن تصویر را. امام آنجا نشسته، مظهر قدرت، مظهر عزّت، مظهر ایمان تزلزلناپذیر؛ کاملاً پیدا است؛ مثل یک کوه، مثل قلّهی دماوند؛ این امام است در آنجا. همین انسان بزرگ و باعزّت و بااقتدار، نگاهش به این جوانهای متعلّق به ارتش دوران پادشاهی است و با نگاه مهربانانه و پدرانه دارد نگاه میکند به آنها. آن روز هنوز اینها جزو ارتش پهلوی بودند، [امّا] نگاه امام به این جوانها نگاه پدرانه است، همراه با عطوفت کامل، همراه با اعتماد کامل. آن روز، یک نفر حتّی تصوّر نکرد که ممکن است در این جمع یک کسی باشد که یک سوء نیّتی داشته باشد؛ نه، با اعتماد کامل و اطمینان کامل، امام به اینها نگاه کرد، از اینها به شکلی سان دید و با اینها حرف زد. خب، این یک الگوی ارتش جدید شد؛ یعنی معلوم شد که ارتش جدید اینجوری تشکیل خواهد شد.
در ذهن همهی بینندگان، این معنا منعکس شد که پس در آینده وضع اینجوری خواهد بود؛ با عزم و با تصمیم و با خطرپذیری و با ایمان و با دلبستگی به این قطب قدرت و عزّت، ارتش تشکیل خواهد شد، و همین هم شد؛ ارتش بنا بود کنار مردم بِایستد و ایستاد و انقلابی ماند.
یکی از چیزهای مهمّی که بنده همیشه روی آن تکیه میکنم «انقلابی ماندن» است؛ بعضیها انقلابیاند، ولی انقلابی نمیمانند؛ انقلابی میشوند، ولی انقلابی نمیمانند؛ ارتش، انقلابی ماند. من به شما عرض کنم: من از روز اوّل انقلاب در ارتش بودم؛ تقریباً از همان روزهای اوّل انقلاب، من در ارتش بودم، در بخشهای مختلف ارتش رفتوآمد داشتم، با همه ارتباط داشتم. امروز ارتش ما ــ ارتش جمهوری اسلامی ــ بمراتب از آن روزهای اوّل انقلابیتر است، از روزهای هیجان مؤمنتر است، معتقدتر است، آمادهتر است؛ هر چه گذشته، ارتش خالصتر شده. آنها آن روز جانشان را کف دستشان گرفتند؛ آن جوانهایی که آمدند مدرسهی علوی خدمت امام سلام دادند، جانشان را کف دستشان گرفتند، بعد از آن هم ارتش جانش را کف دستش گرفت. در قضیّهی توطئهی تجزیهی کشور ــ میدانید دیگر؛ توطئهی تجزیه در غرب کشور، در شرق کشور، در شمال کشور ــ ارتش حضور پیدا کرد، سختی هم زیاد کشید، فدایی هم زیاد داد، امّا ایستاد.
در قضیّهی دفاع مقدّس [هم] همین جور. من از ارتش در دوران دفاع مقدّس قضایا دارم؛گفتهام هم؛ همان وقت بعضی از چیزهایی را که از نزدیک دیده بودم، میآمدم در نماز جمعه برای مردم میگفتم. ارتش ایستاد، کنار مردم ایستاد، با جوانمردی ایستاد، با ازخودگذشتگی ایستاد. و هر جا هم لازم بوده، ارتش نقش آفریده؛ بعد از دفاع مقدّس هم همین جور [بوده]. هر وقت لازم بوده، هر جا لازم بوده، ارتش نقشآفرینی کرده.
خب من میخواهم حالا اینجا این را اضافه کنم: [با توجّه به] تحوّلی که در ارتش به وجود آمده، مقایسهی ارتشِ امروز، ارتش جمهوری اسلامی، با ارتش دوران پهلوی، یکی از معرّفههای حقیقت و هویّت انقلاب ما است. شما این ارتش را با آن ارتش مقایسه کنید؛ معیارهای مقایسه کاملاً موجود است، پیش چشم همه است و چیز پنهانی هم وجود ندارد؛ این مقایسه نشان میدهد که انقلاب چهکاره است، انقلاب چهکار میتواند بکند، انقلاب چه اکسیر عظیمی است که میتواند هویّتها را اینجور به سمت مقامات عالیه حرکت بدهد.
خب ارتش پیش از انقلاب، ارتش دوران پهلوی، پُرطمطراق بود. حالا شماها شاید بعضیهایتان چرا امّا اغلبتان یادتان نیست، ندیدید آن روزها را که ارتش یک چیز پُرطمطراقِ پُرخرجِ پُرادّعائی بود، امّا همین ارتش پُرادّعا، در قضیّهی شهریور ۱۳۲۰ که کشور مورد تهاجم قرار گرفت، چند ساعت بیشتر نتوانست مقاومت کند؛ اصلاً ارتش با آنهمه طمطراق متلاشی شد. این در حالی است که قبل از این، کسی در رأس ارتش بود که خودش یک ارتشی بود ــ خب رضاخان ارتشی بود دیگر، یعنی نظامی بود ــ و هرچه هم میتوانست، روی ارتش کار میکرد، تلاش میکرد، اِعمال قدرت میکرد. همین ارتشی که زیر دست رضاخان بود، در شهریور ۲۰ چند ساعت بیشتر نتوانست مقاومت کند؛ آن مقاومت را هم کسانی کردند که از خودشان مایه گذاشتند. داریم که در آن چند ساعت، طرفهای غرب کشور و کرمانشاه و آنجاها مقاومتهایی انجام گرفت؛ آنجا فرمانده، فرماندهی خوبی بود، ازخودگذشته بود؛ جانشان را دادند، دو سه ساعت توانستند بِایستند امّا شهید شدند. چند مورد از این قبیل داشتیم، دیگر نداشتیم. ارتش بکلّی متلاشی شد. آن ارتش پُرمدّعای پُرجبروت کذایی نتوانست مقاومت کند.
بعد در دورهی محمّدرضا، مجدّداً دست زدند به ساختمان ارتش که آن را بسازند و تقویت بکنند؛ ارتشی درست کردند که در ۲۸ مرداد سال ۳۲ این ارتش در کنار جواسیس آمریکایی و انگلیسی علیه مردم قیام کرد و مردم را سرکوب کرد. ارتشِ آن روز اینجوری بود؛ ارتش بیهویّت، ارتش مغلوب سیطرهی بیگانگان. یک تمیسارِ آن روز ارتش در مقابل یک افسر جزء آمریکایی مگر جرئت داشت حرف بزند؟ این برادرهایی که اوایل انقلاب افسرهای در حدّ سرگرد و سرهنگ دورهی پهلوی بودند ــ مثل مرحوم ظهیرنژاد و مرحوم سلیمی و مانند اینها که افراد متدیّنی بودند و با ما دوست شدند ــ قضایا نقل میکردند از نوع برخورد آمریکاییها با افسران ارشد و با ژنرالهای ایران، با تیمسارهای ایران، که برخورد اهانتآمیز میکردند. این جوری بود دیگر.
با پول کلانی جنگنده را از آمریکا میخریدند، افسر فنّی نیروی هوایی یا همافر نیروی هواییِ آن روز که مخصوص کار فنّی بود، حق نداشت بسیاری از قطعههای هواپیما را باز کند و نگاه کند و بشناسند؛ حق نداشت؛ برای اینکه سر در نیاورند که اینجا چه خبر است. پول دادهاند خریدهاند، مال خودشان است، پول ملّت است امّا این افسر حق نداشت [آن را نگاه کند]. این را بارها من گفتهام که باید قطعه را داخل هواپیما میگذاشتند میبردند آمریکا، هر کار میخواستند میکردند، یک قطعه در عوضش میآوردند و باز پول کلان و بیحسابی در مقابل آن میگرفتند؛ تسلّطشان اینجوری بود. آن روز ارتش اینجوری بود: توسریخور، مغلوب، زیر یوغ بیگانگان.
خب حالا بیایید سراغ ارتشِ امروز؛ امروز ارتش نماد استقلال و استحکام است. امروز ارتش «عزیز» است؛ هم پیش مردم عزیز است، هم پیش مسئولین عزیز است. مورد اعتماد است؛ هم مورد اعتماد مردم است، هم مورد اعتماد مسئولین است؛ آن روز اینجور نبود. آن روز حتّی مسئولینی که خودشان اینها را بالا کشیده بودند، با سوءظن به آنها نگاه میکردند. آن روز ارتش با مردم کاری نداشت؛ امروز ارتش با مردم و در کنار مردم است، جزو مردم است. در همهی حوادثی که مردم حضور دارند، انسان ارتش را میبیند که آنجا حضور دارد.
امروز ارتش به جای اینکه حق نداشته باشد به قطعهی هواپیمای جنگندهی خریداریشدهی با پول گزاف از آمریکاییها، نگاه کند و دست بزند، خودش آن هواپیما را میسازد، و بلد است بسازد. امروز ارتش در قطعهسازی، در ساخت کارهای بزرگ، در ساخت کارهای شگفتآور، [مثل] همین چیزی که دیروز در تلویزیون نشان دادند(۴) و آقای سرلشکر موسوی(۵) و دیگران آنجا حضور داشتند، مایهی خرسندی و احساس عزّت مردم است؛ اینجوری است. ارتش امروز سازنده است، مبتکر است، دارای ابتکار است؛ در فضای تحریم که خیلی مهم است و نه میگذارند پول برود، نه میگذارند جنس بیاید، یک چنین کارهای بزرگی را انجام میدهد. هم ارتش و هم سپاه، [و کلّاً] نیروهای مسلّح ما، همه دارند کارهای بزرگی را انجام میدهند. ارتش امروز مظهر این چیزها است. آن کاری که امروز دارند این جوانهای ما انجام میدهند، مایهی شگفتی بینندگان است؛ امروز جوانهای ارتش نشستهاند در حال طرّاحی کارهای بزرگند؛ چه از لحاظ تجهیزات، چه از لحاظ سازماندهی.
خب، اینها یک نتیجهی معنوی هم دارد که از همهی اینها بزرگتر است؛ یعنی وقتی که شما کار میکنید، تلاش میکنید، ایستادگی میکنید، استقامت میکنید، هر کدام از اینها یک ارزش است، امّا همین ارزشها روی هم که جمع میشود، میشود: اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَاَنَّهُم بُنیانٌ مَرصوص؛(۶) محبوب خدا میشوید. محبوب خدا شدن از همهی این چیزهایی که من گفتم بالاتر است؛ شماها توانستید، یعنی ارتش توانسته یک چنین حرکتهای بزرگی را انجام بدهد.
خب، هم ملّت قدر ارتش را میداند، هم مسئولین میدانند؛ شما خودتان هم قدر سازمانتان را بدانید. ارتشیها قدر سازمان ارتش را بدانند. نقاط قوّتِ خوبی دارید؛ این نقاط را افزایش بدهید. نقاط ضعف هم هست، نقاط ضعفی هم وجود دارد؛ بشناسید نقاط ضعف را، آنها را کم کنید، کاهش بدهید و نقاط قوّت را افزایش بدهید؛ قدردانی از سازمان ارتش به این است. احساس افتخار کنید؛ افتخار کنید که جزو ارتش جمهوری اسلامی هستید؛ واقعاً افتخار دارد. خدا رحمت کند شهید قرنی را، یک ارتباطی با ما از پیش از انقلاب پیدا کرده بود، آن اواخر. وقتی که انقلاب شد و ایشان مسئولیّت پیدا کرد ــ بنده هم عضو شورای انقلاب بودم و میدیدیم هم را ــ من به او گفتم که من آماده هستم بیایم در ارتش ــ آن وقت ما هم جوان بودیم ــ گفتم من آماده هستم بیایم ارتشی بشوم؛ درجه هم نمیخواهم؛ فقط یک دانه ستاره، بیشتر هم نه! گفت شما بیا درجهی سرهنگی به تو میدهم که آن وقت در واقع بالاترین درجه بود. یعنی آدم افتخار میکند که جزو یک چنین ارتشی باشد، جزو یک چنین مجموعهی نظامیای باشد. خب این عرایضی بود که در مورد ارتش و در مورد نوزدهم بهمن عرض کردیم.
دربارهی انقلاب، من فقط یک کلمهی کوتاهی عرض میکنم. خب بیستودوّم بهمن شد دیگر؛ دو سه روز دیگر بیستودوّم بهمن است. بیستودوّم بهمن اوج قلّهی حرکت و افتخار ملّت ایران است. بیستودوّم بهمنِ امسال مثل بیستودوّم بهمن سالهای دیگر یادآور پُرشکوهترین روز تاریخ شناختهشدهی ملّت ایران است. یعنی ما در تاریخ طولانیای که داریم ــ تا آنجایی که حالا میشناسیم و میدانیم ــ هیچ روزی برای ملّت ایران افتخارآمیزتر از بیستودوّم بهمن نیست. البتّه ما روزهای افتخارآمیزی داشتهایم، [ولی] هیچ کدام از جنس بیستودوّم بهمن و به عظمت بیستودوّم بهمن نیست که ملّت ایران بتواند اینجور عزّت خودش را، با قدرت خودش، با توانایی خودش، با عزم راسخ خودش به دست بیاورد. این بیستودوّم بهمنهای سالهای بعد، همه یادآور آن روز است.
و بیستودوّم بهمن زنده نگه داشته شده؛ باید هم زنده بماند. انقلاب آن وقتی زنده است که بتواند پیرایههای خودش را، آرایشهای خودش را زنده نگه دارد. انقلاب زنده آن انقلابی است که بتواند در هر دورهای نیازهای خودش را بشناسد، خطرات متوجّه به خودش را بشناسد، راه تأمین آن نیازها را پیدا کند، راه خنثی کردن آن خطرات را پیدا کند؛ این انقلاب زنده میماند. اینکه میبینید انقلابهای بزرگ تاریخ زنده نماندند، انقلابی مثل انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر در روسیهی شوروی، زنده نماندند، از بین رفتند، تبدیل شدند به دیکتاتوریهای تلخ و سخت و عجیب و غریب یا بازگشت به دورههای قبل [کردند] ــ مثلاً در فرانسه، بعد از آنکه انقلاب شد و آن همه حوادث و آنهمه کشته و آنهمه گرفتاری، تازه ناپلئون آمد سر کار که یک پادشاه بود دیگر، امپراتور بود؛ حالا او باز یک مقداری افتخارات برای فرانسه به وجود آورد، بعد از او باز همان سلسلهای که با انقلاب از بین رفته بود، دوباره سر کار آمد؛ همان کسانی که به وسیلهی انقلابیّون از کشور بیرون شده بودند، همانها دوباره برگشتند، رفتند روی تخت سلطنت نشستند، و دهها سال بر مردم حکومت کردند ــ علّت چه بود؟ علّت این بود که نیازهای انقلاب را، خطرات انقلاب را، اقتضائات انقلاب را درک نکردند، توجّه نکردند، مشغول دعوا و مسائل شخصیِ خودشان شدند. از روزی که انقلاب فرانسه پیروز شد تا آن روزی که باز دوباره ناپلئون آمد سر کار، حدود ده سال، یازده سال طول کشید؛ سه مرتبه این هیئت رئیسه تغییرات عنیف(۷) کردند و هر کدام سر کار آمدند، آن قبلیها را کشتند، اصلاً قلع و قمع کردند؛ برای خاطر مسائل شخصی، برای خاطر سلایق بیخودی؛ یک چنین وضعی [بود].
انقلاب زنده آن انقلابی است که بتواند خودش را از این آفتها مصون نگه دارد؛ انقلابِ جمهوری اسلامی خودش را مصون نگه داشت. بله، ما هم مشکلاتی داشتهایم؛ بالاخره همّتها در طول این چهل و چند سال یکسان نبوده؛ بعضی دولتها همّتهای بهتری و بیشتری داشتند، بعضیها کمتر؛ بعضیها تشخیصهای درستتری داشتند، بعضیها کمتر؛ اوضاع و احوال مختلف بوده، امّا حرکت، حرکت مستمر به سمت قلّه بوده، حرکت به سمت پیشرفت بوده؛ هم پیشرفت مادّی، هم پیشرفت معنوی. دیدید راجع به دههی هشتادیها چقدر برای مردم لطیفههای مسخرهآمیز بیان کردند؛ در گزارشها آمده که در اعتکاف امسال دههی هشتادیها حدود ۷۰ درصد جمعیّتی بودند که اعتکاف کردند؛ اینجوری است دیگر. ملّت هم از لحاظ معنوی، هم از لحاظ مادّی پیشرفت کرده. حالا من ارتش را اشاره کردم، چند ده برابرِ این هم در غیر ارتش در دستگاههای مختلفِ دیگر پیشرفتهایی [بوده]. ابتکار، پیشرفت، نوآوری، دست پُر، منطق قوی، در همهجا گسترده است؛ این پیشرفت انقلاب است. انقلاب زنده این است. لازمهی زنده بودن این است که بتواند این نیازها را تأمین کند و تحقّق ببخشد.
خب عرض کردیم این الزام در این چند دهه تا حدود زیادی ــ از طرف مردم که بیشتر و بهتر، از طرف مسئولین هم تا یک حدود زیادی ــ تأمین شده؛ البتّه همهی ما مسئولین، هرجا هستیم باید بیشتر از این توجّه کنیم. خب امروز هم این نیاز هست؛ امروز نیازهای زیادی هست، که میخواهم به یکی از آنها توجّه کنید و تکیه روی یک نیاز میکنم، و آن عبارت است از «اتّحاد ملّی». یکی از نیازهای مهمّ امروزِ ما اتّحاد ملّی است. اتّحاد ملّی سد است؛ دیوارهی محکمِ سربهفلککشیده است در مقابل دشمن. اتّحاد ملّی همان چیزی است که نقش بسیار عظیمی در پیروزی انقلاب، بعد هم در پیشرفت انقلاب داشته؛ اتّحاد ملّی. امروز ما نیاز داریم به اینکه این اتّحاد را هرچه ممکن است بیشتر کنیم؛ دشمن در نقطهی مقابلِ این حرکت کرده. نقشهی دشمن برای ما روشن است، یعنی ما هیچ ابهامی در نقشهی دشمن نداریم که چهکار میخواهد بکند. نقشهی دشمن را باید بدانیم، آن را تحلیل کنیم، در مقابلش تدبیر کنیم. [ما حالا] نقشهی دشمن را میشناسیم.
یک مقداری را خود دشمن افشا کرده، یک مقداری را عوامل بیعقلاش در اینجا افشا کردند، یک مقداری را هم گزارشهای دستگاههایی که این گزارشها را تهیّه میکنند فراهم کرده؛ نقشهی دشمن روشن است.
خب؛ یک هدف وجود دارد، یک راهبرد وجود دارد و تاکتیکها. هدف دشمن به زانو درآوردن انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. البتّه خلافِ این را میگویند. رئیسجمهور آمریکا(۸) ده پانزده سال پیش به بنده نامه نوشت، صریحاً در نامهاش گفت که ما قصد تغییر نظام شما را نداریم؛ همان وقتها ما گزارش داشتیم که در مراکز خصوصیشان، بحثشان این است که چه جور میشود نظام اسلامی را، جمهوری اسلامی را، واژگون کرد و از بین برد! دروغ میگویند دیگر؛ هدف این است. چرا میخواهند جمهوری اسلامی را به زانو دربیاورند و نابود بکنند؟ خب علل مختلفی دارد. بالاخره جمهوری اسلامی آمده این منطقهی مهم و راهبردی و پُرمنفعت و پُرمعدن طبیعی و انسانی را از دست اینها خارج کرده؛ یک علّتش این است، امّا یک علّت دیگرش هم این است که این جمهوری اسلامی ندای استقلال و ندادنِ باج را بلند کرده. درست توجّه کنید! این کسانی که میخواهند مستقل از آمریکا و استکبار جهانی باشند، فقط ما نیستیم؛ کشورهای دیگر هم هستند که میخواهند مستقل باشند، میخواهند زیر فرمان آنها نباشند؛ تفاوتش این است که [برای] آنها یک سیاست است، اینجا یک ایمان و باور دینی است؛ این مهم است؛ آنچه برای دشمن مهم است این است.
بله، سیاست کشورها این است که زیر بار آمریکا نباشند، امّا با داد و ستد، با گفتگو، با نشستن پشت میز مذاکره، احیاناً با زیرمیزیهایی مثلاً فرض کنید به بعضی از آدمهای مؤثّر، این سیاست عوض میشود. مگر نمیبینید در دنیا؟ امروز یک چیزی اعلام میکند، فردا ضدّ آن را اعلام میکند! بله، سیاستِ استقلال هست، سیاستِ باج ندادن هست، امّا سیاست تغییرپذیر است. اینجا اینجور نیست؛ اینجا استقلال و باج ندادن ایمان است، برخاستهی از دین است. وَ لا تَرکَنوا اِلَى الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّار؛(۹) اعتماد نکنید، تکیه نکنید؛ تُسِرّونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة.(۱۰) اِنَّما یَنهاکُمُ اللَهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَ اَخرَجوکُم مِن دِیارِکُم؛(۱۱) اینها آیات قرآن است. قرآن میگوید بایستی به این مستکبر، به این ظالم، به این حکومت ستمگر اعتماد نکنید. این ایمان، دیگر قابل خرید و فروش نیست. آن کسی که حاضر بشود از این ایمان عبور بکند، صلاحیّت خودش را برای اشتغال در این نظام از دست میدهد؛ تفاوتش این است. لذاست که روی جمهوری اسلامی بیشتر از همه جا تکیه دارند، بیشتر از همه جا [با ما] دشمنی دارند؛ دامنهی قدرت خودشان را به دیگران هم میخواهند گسترش بدهند، [ولی] به اینجا چندین برابر چنین نیّتی دارند؛ برای خاطر این است. عرض کردم علاوه بر امتیازاتی که کشور شما دارد، امتیازات طبیعی، امتیازات انسانی، امتیازات جغرافیایی، امتیازات اقلیمی، همه چیز، علاوهی بر اینها، این [امتیاز] مهم را هم دارد که میخواهد یک حکومت مستقلّی باشد، زیر بار نباشد، باج ندهد، زیر بار زور نرود، و آن هم برخاستهی از ایمان [است]؛ لذاست که این هدف است. بنابراین هدف، به زانو در آوردن جمهوری اسلامی است؛ این هدف است.
راهبرد چیست؟ ایجاد اختلاف، ایجاد بیاعتمادی؛ بیاعتمادیِ دستجات سیاسی نسبت به همدیگر، گروههای مردمی نسبت به همدیگر، بیاعتمادیِ مردم به حکومت، بیاعتمادیِ حکومت به مردم، بیاعتمادیِ این به آن، این سازمان با آن سازمان که به هم بیاعتماد باشند، به هم بدبین باشند. وقتی بیاعتمادی به وجود آمد، امید به آینده هم از بین خواهد رفت. خب قهراً یک اختلافاتی وجود دارد؛ این اختلافات را نباید تبدیل کرد به گسل. یک وقت [بحث] «زن» را مطرح میکنند، یک وقت بحث «شیعه و سنّی» را مطرح میکنند، یک وقت «اختلاف نسلی» را مطرح میکنند، یک وقت مسائل گوناگون دیگر را، برای اینکه اختلاف ایجاد کنند؛ راهبرد دشمن ایجاد اختلاف است. البتّه تاکتیکها مختلف است؛ هر زمانی با یک تاکتیک؛ عمدهی تاکتیک هم دروغپردازی و شایعهسازی است؛ این کارها را میکنند برای اینکه بتوانند اختلاف ایجاد کنند. پس وقتی که ما میبینیم دشمن وحدت را آماج حملههای خودش قرار داده، وظیفهمان چیست؟ وظیفه این است که این اتّحاد را، این وحدت را حفظ کنیم، نگذاریم دشمن در این خواستهی پلید خودش پیروز بشود. این نمونههایی است از آنچه وجود دارد.
بیستودوّم بهمن امسال انشاءالله به توفیق الهی، مظهر حضور مردم، مظهر عزّت مردم، مظهر اعتماد مردم به یکدیگر است؛ مظهر اتّحاد ملّی است. توصیهی من هم به همهی آحاد مردم عزیزمان این است که سعی کنند این راهپیمایی را، این روز بزرگ را، این حرکت باشکوه را، مظهر اتّحاد ملّی و وحدت ملّی قرار بدهند و این پیام را به طور صریح به دشمن برسانند که تلاش او برای از بین بردن اتحاد ملّی، تلاش خنثیشدهای است و نمیتوانند مردم را از هم جدا کنند، نمیتوانند مردم را از نظام جدا کنند، نمیتوانند نظام را به مردم بدبین کنند، نمیتوانند گروههای مختلف مردم را به جنگ با یکدیگر وادار کنند؛ اختلاف سیاسی، اختلاف نظر، اختلافات طبیعی در جامعه اشکالی ندارد، امّا نبایستی به زد و خورد، به تهمتزنی، به افترا و به امثال اینها منتهی بشود. این، آن راهبردی است که ما در مقابل راهبرد دشمن باید اتّخاذ کنیم. اگر همّت کنیم، نیّت کنیم، خدای متعال هم انشاءالله کمک خواهد کرد.
عرض من تمام شد؛ برای برادران مصیبتزدهمان در دو کشور سوریه و ترکیه متأسّف هستیم(۱۲) و از خدای متعال برای درگذشتگانشان طلب رحمت میکنیم و برای صاحبعزاهایشان طلب صبر میکنیم. ما خودمان هم مبتلا شدهایم و میدانیم وقتی زلزله میآید، وقتی عزیزانِ خانوادههایی از بین میروند، چقدر سنگین است، چقدر تلخ است؛ درد آنها را احساس میکنیم و برایشان از خدای متعال صبر و آرامش روحی طلب میکنیم. خب مسئولین هم بحمدالله کمکهایی کردهاند و باز هم خواهند کرد.
خداوند متعال روح مطهّر امام را شاد کند که او ما را به این راه آورد و وارد کرد، ما را هدایت کرد و درجات گذشتگان و شهدا را انشاءالله عالی کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
[۱. در ابتدای این دیدار، سرتیپ خلبان حمید واحدی (فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) گزارشی ارائه کرد. |
2,208 | 1401/11/14 | بیانات در مراسم جشن تکلیف دختران دانشآموز | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51877 |
در آستانهی ولادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بچّههای عزیزم! اوّلاً سرودتان خیلی عالی بود؛ هم شعرش خوب بود، هم آهنگش خوب بود، هم شماها خوب اجرا کردید. جشن تکلیفتان را به شما تبریک میگویم، عید ولادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را هم به همهی شما دختران عزیزم تبریک عرض میکنم. انشاءالله که موفّق باشید. شما دختران عزیز، نوگلان عزیز من، امشب نماز واجبتان را به جماعت در این حسینیّه به جا آوردید؛ خدا انشاءالله قبول کند.
بچّههای عزیزم! جشن تکلیف یک جشن واقعی است، واقعاً جشن است، واقعاً عید است. چرا؟ چون شما از لحظهای که تکلیف میشوید، با خدای متعال حرف میزنید و خدا با شما حرف میزند؛ یعنی شما این قابلیّت را پیدا کردید که خدای متعال با شما حرف بزند، به شما تکلیف بدهد و شما آن تکلیف را به جا بیاورید؛ این یک رتبهی باارزشی در عالم انسانیّت است که انسان مخاطب خدا بشود، خدا با انسان حرف بزند. معنای جشن تکلیف این است که شما دیگر بعد از این، بچّه نیستید، کودک نیستید، شما نوجوانید، مسئولیّتپذیرید و در خانوادهتان، در محیط مدرسهتان، در محیطهای بازی با دوستان میتوانید اثر بگذارید، شما میتوانید دیگران را هم به راه راست راهنمایی کنید، هدایت کنید؛ این مسئولیّتی است که بر عهدهی همهی ماها است. یک دخترِ تازهمکلّفشدهی مثلِ شما، پیش خدای متعال از لحاظ تکلیف، با یک زن بزرگسال یا با یک مرد مسن هیچ تفاوتی ندارد.
آن توصیهای که من میخواهم به شما نوجوانها بکنم، به شما دختران عزیزم توصیه کنم، این است که با خدا دوست بشوید؛ سعی کنید از همین آغاز نوجوانیتان، با خداوندِ مهربان دوست بشوید. دوستی با خدا چه جوری است؟ یکی از راههای دوستی با خدا همین است که شما در نماز با خدا حرف میزنید؛ توجّه داشته باشید که دارید با خدا صحبت میکنید، با خدا حرف میزنید؛ معنی این کلمات نماز را یاد بگیرید؛ ترجمهی حمد، سوره و آنچه را در رکوع یا در سجود میخوانید، از بزرگترهایتان و از معلّمهایتان یاد بگیرید. وقتی نماز میخوانید، جوری نماز بخوانید که دارید با خدا حرف میزنید؛ این میشود دوستی با خدا؛ یکی از راههای دوستی این است. یکی دیگر از راههای دوستی [با خدا] هم این است که مواظب باشید آن کارهایی را که خدا گفته نکنید، نکنید؛ آن چیزهایی را که خدای متعال گفته انجام بدهید، انجام بدهید. راه دوستی با خدا این است؛ و شما امروز دلهای روشنی دارید، دلهای نورانیای دارید، دلهای باصفایی دارید، میتوانید از همین امروز با خدای متعال دوست بشوید.
الان در سرودِ شما، به زیبایی این را تکرار کردید؛ شماها میگفتید اینجا ایران است. کشور شما، ایران عزیز شما در گذشته زنهای بزرگی داشته و من به شما بگویم امروز زنهای برجستهی ما از گذشته بسیار بیشتر است. ما در همهی بخشهای علمی و عملی و جهادی و مسئولیّتپذیری و مدیریّتی و غیره زنهای برجستهی مهمّی داریم؛ اینها مایهی افتخارند. زنهای برجستهی در کشور ــ هر کشوری زنان برجستهای داشته باشد ــ مایهی افتخارند و در کشور ما زیاد هستند و شما سعی کنید جزو این زنان بشوید. چه جوری؟ درس بخوانید؛ درسهایتان را باید خوب بخوانید، تکالیف درسی را باید خوب انجام بدهید، کار کنید، فکر کنید، کتاب بخوانید تا انشاءالله در آینده جزو زنهای بزرگ بشوید.
امیدوارم که خدای متعال همهی شما را موفّق بدارد. شما میتوانید در این مبارزهی عظیمی که ملّت ایران در دوران انقلاب با ظلم و بدبختی و تبعیض شروع کرده، نقش ایفا کنید، همچنان که قبلاً زنان زیادی نقش ایفا کردند و کارهای بزرگی انجام دادند که امروز کارهای اینها کتاب شده، پخش شده و زحمات و تلاشهای بانوان برجستهای را که در طول این سالهای انقلاب در کشور بودهاند مردم میخوانند؛ انشاءالله شما هم از آنها باشید.
حالا برای اینکه بتوانیم نماز عشائمان را شروع کنیم یک صلوات بلند بفرستید.
|
2,209 | 1401/11/10 | بیانات در دیدار کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانش بنیانها | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51840 |
به مناسبت «سال تولید؛ دانشبنیان، اشتغالآفرین» (۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
برادران عزیز، خواهران عزیز، کارآفرینان، فعّالان، مبتکران! خیلی خوش آمدید. از بیاناتی که دوستان در اینجا کردند، واقعاً خیلی بهره بردیم؛ روحیهها خیلی خوب، امیدها بالا، فعّالیّتها کاملاً محسوس. البتّه من تعجّب نمیکنم؛ اگر چنانچه برجستگیای در بین جوانانمان، مردممان، کارفرمایانمان، کارآفرینانمان، محقّقینمان مشاهده کنم، واقعاً هیچ تعجّبی نمیکنم. برای من روشن است که استعداد کشور خیلی بالا است و ما، هم در زمینهی منابع خدادادِ طبیعی یک کشور فوقالعادهای هستیم، هم از لحاظ مسائل جغرافیایی و موقعیّت جغرافیاییِ بینالمللی و سیاسی یک کشور برجسته و استثنائی هستیم، و هم از لحاظ نیروی انسانی؛ از جهت نیروی انسانی حقّاً و انصافاً ما خیلی برجستهایم. حالا یکی از دوستان گفتند که دیگران نیروهای ما را جذب میکنند، ما چرا نیروی دیگران را جذب نکنیم؟ خب، ما احتیاج نداریم؛ ما اگر خیلی فعّال باشیم، بلد باشیم، نیروهای خودمان را اگر نگه داریم، تربیت کنیم، احتیاج نداریم به اینکه نیروی دیگری را از خارج جذب کنیم، اینجا بیاوریم.
آنچه بنده در ذهن خودم، در مقابل چشمِ ذهنی و عقلی خودم از آیندهی کشور و از آیندهی ملّت و از پیشرفت دانش این کشور مشاهده میکنم، خیلی بیشتر از آن چیزی است که در این حدسیّاتِ متعارف اظهار میشود یا فکر میشود و واقعاً خیلی بیش از این حرفها [است]. حالا یکی از دوستان در زمینهی چوب به کاشت درخت اکالیپتوس اشاره کردند؛ من یک خاطرهای یادم آمد. در قم من درخت اکالیپتوس دیده بودم تقریباً به اندازهی یک درخت سیب؛ درخت اکالیپتوس [به اندازهی یک] درخت معمولی بود. در ایرانشهر که بودیم، یک باغی بود، مزرعهی بزرگی بود نزدیک بَمپور در چند فرسخی ایرانشهر. یک باغی بود که ایتالیاییها سالها پیش آنجا برای آزمایشها و مانند اینها ساخته بودند؛ من گاهی به آن باغ میرفتم. یک درختی ــ البتّه یک مجموعهی درختی ــ خیلی بلند من دیدم؛ مثل این چنارهای قدیمی بلند که شاید مثلاً فرض کنید پانزده متر ارتفاع داشت؛ تعجّب کردم این چه درختی است. پرسیدم چیست؟ گفتند اکالیپتوس. من اکالیپتوس را در قم به آن اندازه و با آن حجم دیده بودم، اینجا حالا اکالیپتوس [به این بلندی]! من رشد ملّت ایران و استعداد رشد ملّت ایران را تشبیه میکنم به این تفاوت اکالیپتوس بَمپور ایرانشهر با اکالیپتوس قم. استعداد ما خیلی خوب است، تواناییهای ما خیلی خوب است.
خب در سال گذشته، در دیدار با فعّالان اقتصادی(۲) ــ که شاید بعضی از شماها هم آنجا بودید یا نبودید ــ مطالبی ما گفتیم، مطالبی دوستان گفتند، بهره بردیم و نتیجه شاید این شد که من امسال شعار سال را این قرار دادم: «تولید؛ دانشبنیان و اشتغالآفرین»؛ این شاید تا حدودی متأثّر بود از اظهارات دوستان در آن جلسهای که سال گذشته داشتیم. امسال، در این نمایشگاهی که دو روز قبل از این اینجا تشکیل شد(۳) و من رفتم نگاه کردم، دیدم کارهای خوبی شده؛ هم در زمینهی مسائل دانشبنیان، هم در زمینهی بحث اشتغالآفرینی و کارآفرینی، نسبتاً کارهای خوبی انجام گرفته. اینجا هم دوستانی که صحبت کردند، ــ چند نفر که صحبت کردند ــ همه همین امید را، همین نوید را دادند که مسئلهی کارآفرینی، مسئلهی اشتغال، مسئلهی پیشرفت دانش و پیشرفت اقتصادی کشور و تولید کشور، یک امر محسوسی است؛ بلاشک، از این جلسه و دیدار پریروز و اطّلاعات متفرّقی که بنده دارم، این را میشود فهمید. در نیمهی اوّل سال ۱۴۰۱، شاخصهای اقتصادی رشد هم داشته که خب این شاخصها را، در مقایسهی با نیمهی اوّل سال ۱۴۰۰، مراکز رسمی اعلام کردند. این نشاندهندهی یک حرکتی است؛ رشد تولید ناخالص بدون نفت، رشد ارزش افزودهی بخش صنعت و معدن ــ بخصوص در تولید کارگاههای بزرگ، یک رشد ۶/۶ درصدی را نشان میدهد که خب رقم خوبی است ــ رشد تشکیل سرمایهی ثابت و امثال اینها؛ این [نشان میدهد که] پیشرفتهایی وجود داشته.
آنچه من میخواهم عرض کنم دو مطلب است. یک مطلب کوتاه میخواهم به مسئولین محترمی که اینجا نشستهاند، بخصوص معاون اوّل محترم(۴) که اینجا هستند بگویم. این مطالبی را که این دوستان گفتند، با دقّت به خاطر بسپرید. اینها صرفاً گزارش نبود؛ گزارش بود و همراه گزارش، گلایه هم بود. و این گلایههایی که اینجا کردند، تقریباً همهی اینها به نظر من درست است؛ همهی آنچه گفتند به عنوان توقّعاتی که از دولت و از مسئولین و از شخص بنده دارند، توقّعات درستی است. منتها شماها میدانید، مسئولین دولتی میدانند، دأب بنده در این مسائل ورود در مسائل اجرائی نیست، تأکید بر اجرا است. در همان مسائلی هم که اسم آوردند، مثل نانو و بقیّهی چیزها، حتّی در زمینههای نظامی ــ که بنده مسئولیّت مستقیم دارم ــ من ورود نمیکنم؛ من اصرار میکنم، راه را نشان میدهم، دنبالگیری میکنم، پیگیری میکنم، سؤال میکنم. حالا هم به شما عرض میکنم برای همهی این چیزهایی که این دوستان گفتند کارگروه تشکیل بدهید؛ یعنی اینها کارهایی نیست که یک نفر بتواند انجام بدهد؛ اینها کارگروه میخواهد. کارگروه هر کدام از اینها در مرکز و آن اداره و وزارت مربوط به خودش باید تشکیل بشود. در این کارگروه، حتماً بایستی از نیروهای مباشرِ کار استفاده بشود، حضور داشته باشند؛ همینهایی که اینجا صحبت کردند، این آقایان و دیگرانی که هستند؛ نظرات آنها گرفته بشود و پیگیری بشود؛ یعنی سؤال بشود کار به کجا رسید؛ در زمینهی مسائل سلامت که گزارش شد، مسائل صنعت که گزارش شد، مسائل نفت که گزارش شد، مسائل کشاورزی که اینجا مطرح نشد و آن هم مهم است، باید دنبال بشود و دنبال کنید اینها را؛ اگر چنانچه اینها دنبال شد کشور به رشد مورد نیاز خواهد رسید که من حالا در مورد رشد چند نکتهای را عرض خواهم کرد.
ما احتیاج داریم به رشد سریع و مستمر؛ علّت هم این است که عقبافتادگی داریم. ما در دههی ۹۰ به دلایل مختلف یک عقبماندگی و بهاصطلاح تعطیل نسبی مسائل اقتصادی داشتیم. نمیشود همه را منسوب کرد به ضعف مدیریّتها؛ نه، بخشی مربوط به عوامل خارجی و بیرونی است، بخشی مربوط به عوامل درونی است؛ مسئلهی تحریمها مؤثّر بود، مسئلهی کاهش ارزش نفت در یک برههای از زمان مؤثّر بود، مسئلهی تمرکز کشور بر روی مسئلهی هستهای که اقتصاد را شرطی کرد، مؤثّر بود؛ مسائل گوناگونی اینجوری مؤثّر بود؛ نتیجه این شد که ما یک دهه عقبماندگی داریم و شاخصهای منفی، زیاد داریم که آمار متقن مراکز رسمی است؛ یعنی اینها ادّعا نیست. شاخصها، شاخصهای منفی است در بخشهای مهمّی که البتّه من اینجا یادداشت هم کردهام، [ولی] نمیخواهم حالا وقت را به این بگذرانم. طبعاً جبران این عقبماندگی کار آسانی نیست؛ این طبعاً محتاج یک رشد مستمرّ پیدرپی اقتصادی است در میانمدّت؛ حالا بلندمدّت نگوییم. یعنی مثلاً ما اقلّاً هفت، هشت ده سال بایستی تلاش را پیگیر کنیم، متمرکز کنیم و با شرایط لازم پیش برویم که من حالا یک نکاتی را در این زمینه عرض میکنم. لذا برای همین است که ما در برنامهی هفتم توسعه، اولویّت اصلیِ برنامه را گذاشتیم پیشرفت اقتصادی توأم با عدالت. مسئلهی عدالت هم مهم است؛ یعنی اگر چنانچه ما پیشرفت بدون عدالت داشته باشیم، در واقع پیشرفت نکردهایم؛ پیشرفت باید همراه با عدالت باشد؛ البتّه ساز و کار دارد، راه دارد؛ این جور نیست که امکانپذیر نباشد، یک چیز معضل و مبهمی باشد؛ نه، راه کار وجود دارد.
و رشد اقتصادی را متوسّط هشت درصد در سیاستهای برنامهی هفتم قرار دادیم که اگر واقعاً ما بتوانیم به طور متوسّط به رشد هشت درصد برسیم در طول مدّت پنجسالهی برنامه به نظر من کار بسیار خوبی انجام گرفته. ما به این رشد احتیاج داریم؛ چرا؟ به چند علّت، به چند دلیل ما نیاز داریم به اینکه این رشد را به دست بیاوریم. مخاطب این حرفِ من همه هستند؛ هم مسئولین دولتی هستند، هم شما برادران عزیز، خواهران عزیز، فعّالان اقتصادی؛ شماها هم مخاطبین این حرفید. این رشد با کمک همه اتّفاق میافتد.
چهار علّت دارد که ما بایستی به این چهار دلیل و به این چهار علّت حتماً دنبال رشد باشیم. اوّلین علّت این است که ما به طور محسوس مشکل معیشت مردمی و رفاه خانوار را داریم در کشور که این بدون رشد اقتصادی علاجپذیر نیست. ما اگر بخواهیم فقر را برطرف بکنیم، اگر بخواهیم رفاه خانوار را در کشور رشد بدهیم، این احتیاج دارد به رشد اقتصادی در کشور؛ بدون این، امکان ندارد. خود این، یک دلیل کافی است؛ مسئولیّت دولت است، مسئولیّت افراد توانا است ــ چه توانایی فکری، چه توانایی مالی، چه توانایی مدیریّتی ــ همه مسئولیّت دارند که این کار را انجام بدهند. این دلیل اوّل.
دوّم، ارتقای جایگاه ایران در اقتصاد منطقه و جهان. میدانید، در دنیای امروز، ارتقای جایگاه یک کشور به میزان زیادی مربوط به وضع اقتصادی آن کشور است؛ وقتی یک کشوری پولش ضعیف میشود، امکانات اقتصادیاش پایین میآید، اعتبار و جایگاهش در دنیای امروز کاهش پیدا میکند. ما برای اینکه این جایگاه کشور را در مجموعهی منطقه و در مجموعهی جهان حفظ کنیم، به این رشد احتیاج داریم. این هم علّت دوّم.
علّت سوّم؛ ما نیروی انسانی متخصّص زیاد داریم؛ خوشبختانه یکی از افتخارات و امتیازات ما در کشور این است که ما نیروی متخصّص خیلی داریم. خب، از اوّل انقلاب که مثلاً حدود ۱۵۰ هزار دانشجو داشتیم، حالا مثلاً میلیونها دانشجو و میلیونها فارغالتّحصیل در مقاطعِ مختلفِ علمی داریم؛ خب، اینها شغل لازم دارند، اینها کار میخواهند. بله، داشتنِ نیروی انسانیِ جوانِ متخصّص یک افتخار است امّا اگر شغل نداشت و بیکار ماند چه؟ یک سرافکندگی است، دیگر افتخار نیست. ما آن وقت بنشینیم مدام به خودمان بگوییم: «چرا مهاجرت میکنند، چرا خارج میروند»! خب باید کار بدهید. من، چند وقت پیش که در این حسینیّه یک جلسهای بود(۵) گفتم، آن جوانِ کارآمدِ تحصیلکردهی ما که حالا از خارج آمده یا در خارج تحصیل کرده یا در داخل تحصیل کرده، دو چیز بیشتر از ما نمیخواهد: اوّلی شغل است؛ دوّمی هم امکان پیشرفت علمی است؛ ما شغل را باید برایش فراهم بکنیم. بدون یک رشدِ بالا، نمیتوانیم اشتغال ایجاد کنیم برای این مجموعهی عظیمِ جوانِ متخصّص و دانشمند. این هم دلیل سوّم.
دلیل چهارم هم اینکه ما امروز در کشورمان جوان خیلی داریم امّا آیا فردا هم همین اندازه جوان خواهیم داشت؟ معلوم نیست. با این وضعی که من مشاهده میکنم، با اینهمه تأکیدی هم که کردیم، در عین حال نتایج، خیلی نتایجِ دلگرمکنندهای نیست؛ ممکن است فردا اینهمه جوان نداشته باشیم؛ ما باید کشور را برای آن روز ثروتمند کنیم. اگر آن روزی که ما جوان کم داریم، کشور ثروتمند نباشد، نمیتواند دیگر ثروتمند بشود. این هم دلیل چهارم برای اینکه امروز باید رشد ایجاد کنیم تا کشور ثروتمند بشود برای اینکه فردای محتمَل که اینقدر جوان نداریم، واقعاً کشور بتواند خودش را اداره کند.
خب، حالا این رشد را چه جوری به دست بیاوریم؟ البتّه این الزاماتی دارد. در خلال حرفهایی که سخنرانانِ محترمِ امروز گفتند، بعضی از این الزامات گفته شد؛ من هم چند نکته در این زمینه عرض میکنم. البتّه بعضی از این الزامات، متوجّه دستگاههای حکومتی است که آنها موظّفند و باید دنبال کنند؛ بعضی متوجّهِ خود فعّالانِ اقتصادی است؛ بعضی متوجّه آحاد مردم است. به نظرم یکی از دوستان به مسئلهی «اسراف» اشاره کردند؛ خب، اسراف آب، اسراف گوشت، اسراف نان و نانِ دورریخته، چیزهایی است که مربوط به آحاد مردم است. پس بنابراین اگر ما بخواهیم به آن مقصود دست پیدا کنیم، کارهایی را باید انجام بدهیم؛ این کارها، هم کارهای دولتی است، هم کارهای فعّالان اقتصادی است، هم کارهای دانشمندان است، هم کارهای آحاد مردم است.
دو رکن اساسی اینجا وجود دارد که من اوّل عنوان آن دو رکن اساسی را میگویم؛ اوّل، افزایش سرمایهگذاری برای تولید. سرمایهگذاری باید افزایش پیدا کند. ما دورههایی را داشتیم که فعّالیّتهایی در آن انجام گرفت، [امّا] سرمایهگذاری، رشد منفی داشت؛ چند سال بعد آثارش را مشاهده کردیم. متأسّفانه یکی از نتایج آن دههی ۹۰ هم که گفتم مشکلات داشتیم همین است؛ آنجا یکی از شاخصهای سلبی و منفیِ ما سرمایهگذاری بود؛ کم انجام گرفت. قبل از آن هم البتّه همین جور [بود]؛ در دورهی قبل هم از این جهت مشکل داشتیم.
یکی مسئلهی افزایش سرمایهگذاری است، دوّم ارتقای بهرهوری. وضع ما از لحاظ بهرهوری خیلی بد است؛ بخصوص در بعضی از بخشها بهرهوری خیلی پایین است؛ کار انجام میگیرد، [منابع] مصرف میشود، [ولی بهرهوری ناچیز است.] من حالا در همین تصویرهایی که از کارها نشان دادند ــ نمیدانم مربوط به کدام تصویر بود ــ چشمم افتاد به این آبیاریِ کذاییِ قدیمی که آب داشت همین طور از داخل جویِ گلآلود عبور میکرد و حرکت میکرد؛ نمونهی آبیاری ما این است. بنده یک وقتی چند سال قبل از این گفتم، که حدود نود درصدِ آبِ کشور صرف کشاورزی میشود.(۶) [آب مصرفیِ] صنعت و مصارف خانگی و امثال اینها ده درصدِ آبِ کشور است، نود درصد مربوط به کشاورزی است. ما اگر بتوانیم از این نود درصد، ده درصد را صرفهجویی بکنیم، به قدر همهی آبی که امروز صرف صنعت و صرف شرب خانگی و بقیّهی مصارف میشود، آب بازیافت کردهایم؛ مسئلهی بهرهوری اینجوری است. ما از آب، بد بهرهوری میکنیم؛ از انرژی، بد بهرهوری میکنیم. این، دو رکنِ اساسی است: افزایش سرمایهگذاری، ارتقای بهرهوری.
الزامات دیگری هم وجود دارد که من چند موردش را یادداشت کردهام، که مختصر میگویم؛ چون جلسه طولانی شده و میخواهم زودتر تمام بشود. اوّل اینکه دستگاههای اجرائیِ حکومتی برای مسائل اقتصادی ــ چه کلّ اقتصاد کشور، چه بخشهای مختلف اقتصادی ــ بایستی چشمانداز راهبردی داشته باشند، برنامهی بلندمدّت داشته باشند. البتّه من معمولاً از مسئولین محترم سؤال میکنم، و [آنها هم] اظهار میکنند که این برنامه را داریم. خب اگر برنامهی بلندمدّت و چشمانداز و برنامهی راهبردی وجود داشته باشد، دچار روزمرّگی و حرکت زیگزاگی نمیشویم؛ این روزمرّگیها به همه جا خیلی ضربه میزند. یک روز یک چیزی را میگوییم، فردا آن را نقض میکنیم یا به یک شکلی تغییر میدهیم؛ همین چیزی که شکایت این آقایان است. شکایتِ خیلی از این آقایانِ فعّالان اقتصادی همین است؛ که حالا در مورد فضای کسب و کار و مانند آن بعداً عرض خواهم کرد؛ این مطلب اوّل.
دوّم، دستگاههای اجرائی باید از توسعهی بنگاههای خصوصی حمایت کنند؛ کشور بدون فعّالیّت بنگاههای خصوصی اداره نخواهد شد. اشتباه مهمّی که در سالهای اوّل انقلاب اتّفاق افتاد و مبالغ زیادی از آثارش همین طور ماند، این بود که بخش خصوصی را کنار زدند و همهی کارها، حتّی فروش مثلاً اجناس خُرد را به مسئولین دولت و دستگاههای دولتی سپردند؛ خطای بزرگی بود که ما انجام دادیم. بایستی بنگاههای خصوصی که حضور مردم است، توانایی مردم است، ابتکار مردم است، پول مردم است، حمایت بشوند؛ وسط میدان بیایند؛ اقتصاد را اینها باید اداره کنند.
من مکرّر این مثال را گفتهام: دو جور میشود کار کرد؛ شما میتوانید یک باری را داخل یک وانتی بگذارید و بعد پشتِ فرمانِ این وانت بنشینید، این بار را بهآسانی از یک جایی به یک جای دیگری منتقل کنید. میتوانید این وانت را کنار بیندازید، این بار را به دوش خودتان بگیرید، هم خسته بشوید، هم به منزل نرسید، هم این بار وسطِ راه زمین بیفتد، ضایع بشود. بخش خصوصی باید حمایت بشود؛ بخش خصوصی بدون حمایت وارد میدان نمیشود یا اگر وارد میدان شد، موفّق نمیشود. بنده کسانی را میشناسم، افراد مؤمن و معتقد و علاقهمند به کشور و علاقهمند به نظام جمهوری اسلامی، که یک بخش خصوصی را، یک مرغداری را، مثلاً یک واحد صنعتی را از روی اخلاص اداره میکردند. میگفتند که ما میتوانیم این پول را در بانک بگذاریم، از سودش تا آخر عمر استفاده کنیم، زحمتی هم برایمان نداشته باشد، مالیات هم نمیدهیم، امّا این زحمت را به عهده گرفتند، [ولی] نیمهکاره ماند؛ چون حمایت نشدند، چون فشار بر آنها وارد آمد؛ حالا من بعد باز در بخشهای بعدی اشاره میکنم.
اینکه ما سیاستهای اصل ۴۴ را مطرح کردیم، برخلاف تصوّر میبینم بعضی از برادرهای خوب، بعضی از عناصر خوب و خوشنیّت به سیاستهای اصل ۴۴ اعتراض میکنند؛ این اعتراض درست نیست. این سیاستها با دقّت انتخاب شد، با فکر انتخاب شد؛ افرادی که وارد بودند در مسائل اقتصادی و علاقهمند به عدالت اجتماعی و بجد دنبال عدالت اجتماعی بودند، همه آن را تأیید کردند؛ منتها خب عمل نشده؛ متأسّفانه دولتها درست عمل نکردند؛ خیلی کم عمل شده. چندین دولت این جور پشت سر هم به این سیاستهای اصل ۴۴ عمل نکردند؛ باید عمل بشود. البتّه دقّت بشود، مراقبت بشود، مدیریّت بشود، نظم و انضباط کاری ملاحظه بشود و این کار انجام بگیرد. بنابراین الزام دوّم این است که دستگاههای دولتی از بنگاههای اجتماعی حمایت کنند؛ هم حمایت مالی لازم است، هم حمایت قانونی لازم است. مخاطب این حرف، هم دولت، هم مجلس، هم قوّهی قضائیّه است؛ یعنی هر سه قوّهی کشور مخاطبِ این توصیه هستند.
الزام سوّم؛ دانش و فنّاوری باید بالا برود. همین مقداری که ما امروز موفّقیّت داریم، ناشی از پیشرفت علم در کشور است که بحمدالله از پانزده شانزده سال پیش در کشور شروع شده؛ یک روند خوبی داشته، پیشرفت خوبی داشته. اینکه میبینید این جوان اینجا میآید، با شجاعت اظهار میکند که ما این کار را کردهایم، و این کار را میتوانیم بکنیم و مانند اینها، به خاطر این است که اینها در دانش پیشرفت کردهاند، راه علم باز شد. گفتیم(۷) بروید خطوط مقدّم علم را بشکنید، از آن عبور کنید، بروید جلو؛ اکتفا نکنید به اینکه در قسمتهای مؤخّرِ قافلهی علمی جهان باقی بمانید. جلو بروید. آن چیزی که من به عنوان یک آرزو، چند سال قبل از این مطرح کردم و باید به این آرزو برسیم، این است که گفتم ما باید جوری برنامهریزی کنیم، جوری حرکت کنیم که پنجاه سال بعد اگر کسی در دنیا خواست حرفِ علمیِ نو بشنود، مجبور باشد فارسی یاد بگیرد تا بتواند سخنِ علمیِ نو را بشنود. ما باید اینجوری حرکت کنیم. آن «پنجاه سال» که من گفتم، حالا بیش از ده سالش گذشته؛ باید دنبال کنید، باید همّت کنید. بنابراین، یک کار هم مسئلهی پیشرفت دانش و فنّاوری است ــ دانش و فنّاوری، هر دو ــ که مسئول این کار، مخاطب این کار، بنگاهها و مراکز دانش و تحقیقند؛ دانشگاهها، مراکز تحقیقی، پژوهشگاهها و اندیشکدهها؛ اینها بایستی دنبال بکنند، و [هم] معاونت علمی رئیسجمهور، که این به نظر من بسیار کار مهمّی است. در دولت هفتم یا هشتم بنده اصرار کردم این معاونت به وجود آمد؛ مرحوم دکتر ابتکار(۸) ــ خدا رحمتش کند ــ که مسئول این معاونت بود، آمد پیش من شکایت که به من نه میدان داده میشود، نه کار گفته میشود، نه مسئولیّت مشخّص میشود؛ یعنی توجّه نمیشد. خب الحمدلله پیشرفت کرده؛ بعدها، در این سالهای اخیر، بحمدالله پیشرفت خوبی کرده و مخاطب این حرف، از جمله معاونت علمی است که باید دنبال بشود.
الزام بعدی افزایش بهرهوری است؛ بایستی روی مسئلهی افزایش بهرهوری که اشاره کردم کار بشود، بخصوص مسئلهی آب، مسئلهی انرژی و مسئلهی نیروی انسانی، نیروی کارمندی. یکی از مواردی که ما دچار ضعف بهرهوری هستیم همین نیروهای کارمندی دولتی هستند که کار مفیدشان در طول هفته خیلی معدود است، چند ساعت بیشتر نیست؛ این همین کاهش بهرهوری در مورد نیروی انسانی است؛ اینها باید اصلاح بشود. مسئلهی آب باید اصلاح بشود. در قضیّهی آب، یکی از آشناهای ما، دوستان ما و به یک معنا همکاران ما، یک طرحی را در زمینهی مسائل کشاورزی مطرح کرد با ما، من با آقای رئیسجمهور در میان گذاشتم، ایشان همّت کردند رفتند از نزدیک طرح را دیدند و تصدیق کردند. پریروز که اینجا ما در نمایشگاه بودیم، وزیر محترم کشاورزی(۹) به من گفت این طرح پیشرفتهترین طرح دنیا است! این را وزیر کشاورزی ما میگوید. یک طرحی است که از یک گوشهای درمیآید، یک نفری که نه مسئول دولتی است، نه وزیر است، یک طرحی را حالا یا یاد میگیرد از کسی یا خودش به ذهنش میرسد، ارائه میکند، مسئولین ما میگویند این بهترین طرح و پیشرفتهترین طرح کشاورزی است؛ خیلی خب، دنبال بشود، دنبال کنید. حالا به من گفتند که این یک مقداری هزینههای بیشتری را تحمیل میکند؛ نگاه کنیم به آینده ببینیم بعد که این هزینهها را کردیم، چه خواهد شد. به هر حال، یک الزام هم این است.
مسئلهی بعدی بحث رقابتپذیر کردن کالا است. طبیعت کالای ایرانی، بخصوص در بخشهای طبیعی و مانند اینها، بهترین و برترین طبیعت است؛ میوهی ما بهترین میوه است، سبزیجاتمان بهترین سبزیجات است، سنگمان بهترین سنگ است، بسیاری از معادنمان [همینطور است]، محصولاتمان محصولات خوبی است؛ هم از لحاظ کمّیّت خوب است، هم از لحاظ کیفیّت خوب است. در دنیا باید کاری کنیم که بخصوص در بخش صادرات، [محصولاتمان] رقابتپذیر بشود؛ یعنی هم کیفیّت محصول نهایی را بالا ببریم و هم قیمت تمامشده را کاهش بدهیم. این از جملهی کارهای خیلی واجب است که بایستی انجام بگیرد، بخصوص برای بازارهای صادراتی. و امکانات ما خب خیلی خوب است.
باز در همین زمینهی کشاورزی، من پریروز که اینجا نمایشگاه داشتیم به دوستانی که آنجا بودند گفتم ایرانشهر یک منطقهی عجیبی است. یکی از توفیقات بنده در طول عمرم این بوده که مدّتی در ایرانشهر تبعید بودم و با مسائل ایرانشهر و بلوچستان و مانند اینها یک مقداری آشنا شدم. یک گوجهفرنگی برای من آوردند آنجا، در ایرانشهر که من دستم را باز کردم، پُر کرد دست من را. گوجهفرنگی پُر [کرد] دست من را؛ مثل یک طالبی، به قدر یک طالبی. این [جور] است. در همان ایرانشهر، به من خبر دادند که در یک مناطقی از اطرافِ ایرانشهر پنبهای تولید میشود رنگی؛ پنبهی سفید نیست، پنبهی رنگی است؛ مثلاً آبی یا سبز. یعنی کیفیّت محصولات ما اینجوری است. ما اینها را [باید] بتوانیم در دنیا مطرح کنیم. اگر چنانچه ما محصولمان را رقابتپذیر کنیم، یعنی هم کیفیّت بالا برود، هم قیمت پایین بیاید، تحریم دیگر اثر نمیکند. آن روز به من گفتند که پیراهن تیم ملّی را ما درست کردیم، مجبور شدیم به نام کشور دیگری بدهیم. خب این علاج دارد. باید کاری کنید محصولتان را که نتوانند مجبورتان کنند که به نام کشور دیگری ببرید؛ نه، به نام ایران و ساخت ایران [ببرید]؛ بنویسید «ساخت ایران»؛ «MADE IN IRAN» هم ننویسید؛ بنویسید «ساخت ایران» با خطّ فارسی. ببرید در خارج، مجبور بشوند بخرند؛ برای خاطر اینکه کیفیّتش خوب است و قیمتش پایین است. الان این اتّفاق در مواردی هم میافتد؛ من اطّلاع دارم. یک جاهایی الان هست که ما محصولاتمان را آنجا صادر میکنیم، محصولات دیگران هم میآید آنجا و محصول ما مطلوبتر است، کیفیّتش بیشتر است، بهتر است و ارزانتر است. لذا مردم به آن اقبال میکنند، به محصولهای دیگر اقبال نمیکنند. میتوانیم.
خدمات هم همین جور است. حالا امروز یکی از آقایانی که صحبت کردند، کارشان کارِ سدسازی و جادّهسازی و کارهای اینجوری است. خیلی از کشورهایی که در دنیا هستند، کشورهای آفریقایی، بعضی از کشورهای آمریکای لاتین، احتیاج دارند؛ به سد احتیاج دارند، به جادّه احتیاج دارند، به شاهراههای بزرگ احتیاج دارند. اینها را برایشان میسازند با قیمتهای گران، با کیفیّتهای نامطلوب. ما میتوانیم با قیمت ارزان، با کیفیّت مطلوب برایشان بسازیم. بنابراین رقابتپذیر کردن کالا و خدمات هم یکی از الزامات رشد است.
یکی از مهمترین الزامات، بهبودِ فضای کسب و کار است که من راجع به این هم چند بار صحبت کردهام؛ در این صحبتی هم که از جلسهی پارسال ما پخش شد، نشان داد که من راجع به بهبود فضای کسب و کار صحبت کردم که خودم یادم نبود. مهم است. ما بایستی کاری کنیم که مردم بتوانند راحت کسب و کار کنند، بتوانند داد و ستد کنند، بتوانند تولید کنند؛ که حالا من اینجا چند مورد را ذکر کردهام.
تصمیمگیریهای متناقض را علاج کنیم. ما گاهی اوقات تصمیمگیریهای متناقض داریم. یک دستگاه یک تصمیمی میگیرد و اعلام میکند، یک دستگاه دیگر خلافِ آن را یا ضدّ آن را تصمیم میگیرد و او هم اعلام میکند؛ هر دو هم در جلسهی هیئت دولت دُور یک میز مینشینند؛ این نباید اتّفاق بیفتد. تصمیمات متناقض را بایستی علاج کنیم؛ یکی این، که مردم بدانند که چه کار باید بکنند.
دوّم علاج تغییرات مکرّر قوانین و مقرّرات. مکرّراً قوانین ما، مقرّرات ما، تغییر پیدا میکند. مخاطب این، هم دولت است، هم مجلس؛ بخصوص مجلس. یک مقرّرهای در دولت تصویب میشود، اعلام میشود، ناگهان از مجلس صدایی بلند میشود ضدّ آن، بعد از آنکه مدّتی ترتیبات داده شده و بر اساس آن تصمیمگیری شده، برنامهریزی شده، حالا لغو میشود! اینها اشکال دارد، اینها را باید علاج کرد. مخاطب این توصیهی مؤکّد، هم مجلس است، هم دولت.
علاجِ راهِ دراز و پُرپیچوخم فرایندهای اداری. یک وقتی یک تعدادی از همین مسئولین و فعّالین بخشهای مختلف اقتصادی پیش من آمدند و یکی از آنها گفت برای گرفتن یک مجوّز، تعداد زیادی مرکز وجود دارد که باید به اینها مراجعه کنیم که [چون] چند سال گذشته، متأسّفانه من تعدادش یادم نیست؛ اینها باید اصلاح بشود. حالا در یک بخشهایی یک پنجرهی واحدی درست شده(۱۰) که بسیار خوب است، این بسیار مفید است؛ در بخشهای مختلف باید این کار انجام بگیرد؛ یعنی فرآیندهای اداری برای کسب مجوّز، برای رفع اشکالات مردمی که مشغول کسب و کار هستند، بایستی اصلاح بشود، راهها کوتاه بشود و مقرّراتزدایی بشود. معنایش مراقبتزدایی نیست؛ مراقبت باید وجود داشته باشد امّا این راههای پُرپیچوخم بایستی برداشته بشود.
یکی دیگر از این مسائلی که مربوط به بهبود فضای کسب و کار است، مداخلههای سلیقهای از سوی نهادهای نظارتی و غیرنظارتی است؛ این هم باید برداشته بشود. مداخله میکنند در کارها؛ حالا یک مسئله مداخلهی قانونی است که میگوید: «شما خلاف قانون عمل کردی»! این باید انجام بگیرد، به این کسی ایراد ندارد امّا مداخلههای سلیقهای میکنند، با نظرات غیر قانونی و بدون اینکه الزامی وجود داشته باشد، بیخود در کار مردم دخالت میکنند؛ این هم بایستی برداشته بشود.
تأمین مالی برای فعّالیّتهای بخش خصوصی هم یکی دیگر از آن چیزهایی است که به بهبود فضای کسب و کار کمک میکند. البتّه مسئولین محترم دولتی اینجا تشریف دارند، یکی از چیزهایی که برای کمک مالی به بخش خصوصی مهم است، مسئلهی صندوق توسعهی [ملّی] است؛ صندوق توسعه اصلاً تشکیل شد برای اینکه به بخش خصوصی کمک کند. متأسّفانه در دولتهای مختلف ــ از وقتی این صندوق تشکیل شده تا حالا؛ در طول این چند سال ــ هر وقت کارشان یک جایی گیر میکند و مجوّز قانونی هم برای برداشت از صندوق توسعه ندارند، مراجعه میکنند به این حقیر برای اینکه مجوّز داده بشود که فراتر از قانون از این صندوق استفاده کنند؛ این درست نیست، این اشکال دارد؛ هم اشکال فنّی دارد، هم اشکال نتیجهای دارد. باید [به بخش خصوصی] کمک بشود؛ این هم یکی از مسائل است.
یکی [دیگر] از الزامات، مسئلهی انضباط مالی در بودجه است؛ متأسّفانه بودجهی ما دچار مشکلات ساختاری است. این کسرِ بودجههای عجیب و غریبی که در سالهای مختلف وجود داشته، یکی از مشکلسازترین عوارض مالی کشور ما و عوارض اقتصادی کشور ما است. ما این جلسهی شورای اقتصادی سران قوا را تشکیل دادیم برای اینکه این مشکل برطرف بشود [امّا] تا حالا هنوز برطرف نشده. [برای] مشکل ساختار غلط بودجه بایستی کاری بشود؛ مسئلهی کسرِ بودجه حل بشود، مسئلهی تعهّدات مالیِ بدون وجود منابع قابل اطمینان [حل بشود]. حالا گاهی اوقات یک مواردی هست که درآمدها چندان قابل اطمینان نیستند که خود مسئولین هم میدانند امّا تعهّدهایی انجام میگیرد به اتّکاء این درآمدهای غیر قابل اطمینان. از این بدتر، گاهی اوقات خواستههای مجلس است؛ موارد زیادی تعهّد به دولت تحمیل میکنند در حالی که منابع مالی مطمئنّی برایش وجود ندارد؛ اینها باید متوقّف بشود؛ اینها در اقتصاد کشور و رشد کشور مشکل ایجاد میکند. و بالاخره از این قبیل الزامات هست.
یکی [دیگر از الزامات] هم رفع مداخلات دولتی در مالکیّت و مدیریّت بنگاههای اقتصادی است. یک مواردی هست که بخش مهمّی از مالکیّتها را به مردم دادهاند، [ولی] مدیریّتها دست دولت است؛ این هم کار درستی نیست. مدیریّت را حالا باید بدهند دست خود مردم. این هم یک مسئله است.
یک مسئلهی مهمّ دیگر این است که دستگاههای دولتی با بخش خصوصی رقابت نکنند؛ که این هم از چیزهایی است که بنده مکرّر تأکید کردهام ولیکن خب آن روز [نمایشگاه] باز بعضی به من گله میکردند، شکایت میکردند که از این دخالتها و مانند اینها وجود دارد. با اینکه مکرّر تذکّر دادهایم، باز هم من تذکّر میدهم و خواهش میکنم مسئولین محترم دولتی، بخصوص جناب آقای مخبر، این قضیّه را دنبال کنند که بخشهای دولتی در آن کاری که در بخش خصوصی دارد انجام میگیرد رقابت نکنند؛ چون امکانات بخش دولتی بیشتر است و نگرانی و دغدغهی مالیاش کمتر است، لذا بخش خصوصی را زمینگیر میکند. اگر [بخش دولتی] وارد شد، بخش خصوصی زمینگیر خواهد شد. یکی هم واردات بیرویّه است که امروز هم اینجا چند نفر از آقایان روی آن تذکّر دادند.
در پایان، چند تذکّر کوتاه عرض بکنم: یکی اینکه بنگاههای اقتصادی میان خود عرصهی رقابت را از حوزهی همکاری جدا کنند. بخش خصوصی، بخشی است که رقابت در آن وجود دارد و باید وجود داشته باشد؛ رقابت مثبت، پیشبرنده است؛ امّا این رقابت معنایش این نیست که در کارهای بزرگ، در اقدامهای بزرگ، با هم همکاری و همافزایی نکنند؛ بخصوص آنجایی که با مسائل اقتصادی خارج از کشور ارتباط پیدا میکند. بخشهای مختلف خصوصی باید با هم همکاری و همافزایی بکنند.
تذکّر بعدی مربوط به شرکتهای کوچک و متوسّط است که من چند سال قبل از این، در سخنرانی اوّل سال بخصوص روی آن تأکید کردم.(۱۱) این شرکتهای کوچک و متوسّط، نقش زیادی در ایجاد اشتغال و در ایجاد ارزش افزوده برای کالاها دارند و میتوانند کمک کنند؛ ما اینها را حتماً از نظر دور نداریم؛ هم دستگاههای دولتی به اینها توجّه کنند، هم بنگاههای بزرگ در زنجیرهی تولید خودشان با اینها همکاری کنند و اینها را توسعه بدهند و به آنها کمک کنند.
آخرین مسئله هم، مسئلهی تعاونیها است. تعاونیهای تولید میتواند یکی از گرهگشاترین کارها برای ایجاد اشتغال باشد؛ و بخصوص برای ایجاد عدالت اقتصادی در مجموعهی کشور.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال به شماها توفیق بدهد، به مسئولین دولتی توفیق بدهد. من این را گواهی میدهم، شهادت میدهم که مسئولین محترم دولتی با همهی وجود دارند کار میکنند؛ یعنی واقعاً تلاشی که دارد انجام میگیرد، تلاش بسیار خوبی است؛ منتها جهتگیریها را مراقبت کنند و کار را جوری انجام بدهند که انشاءالله نتایج مطلوبی داشته باشد. از خداوند متعال توفیق همهی شما را خواستاریم و لطف و رحمت الهی را به روح مطهّر امام و به ارواح مطهّر شهدای عزیز مسئلت میکنیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,210 | 1401/10/22 | بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51746 |
در آستانه سالروز ولادت حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. شروع اینجور مجالس با خودمان است، ختمش با خدا است.(۲) امروز خیلی جلسهی خوبی بود؛ جدّاً، حقّاً، بهرهمند شدیم. انوار و فیوضاتِ وجودِ مبارکِ فاطمهی زهرا، سیّدةالنساء، صدّیقهی کبریٰ (سلام الله علیها)، فضا را انباشته؛ خدا را شکر! محبّت و ارادت و شوق دلهای پاک شما به اُمّ الائمّة النّجباء قطعاً تأثیرات بنیانی خواهد داشت در همهی اموری که در پیش داریم در زندگیمان؛ در امور شخصی، در امور عمومی، در آیندهی این کشور. من در جمع شما مدّاحان اهلبیت (علیهم السلام) که حقیقتاً مفتخرید به اینکه مدّاح این بزرگواران هستید ــ که «مادحِ خورشید مدّاحِ خود است»(۳) ــ مایلم اوّلاً یادآوری کنم افتخار بزرگ شما را؛ افتخار کنید به این خصوصیّت و سعی کنید همهی شما شرایط مدّاحی این انوار مقدّسه را هر چه بیشتر تأمین کنید، هم در خودتان، هم در مستمعینتان.
امروز، من فقط چند جمله در مورد مسئلهی مدّاحی میخواهم عرض بکنم. مدّاحی میراث ما است، میراث شیعه است. بله، معلوم نیست که کُمیت و دعبل و سیّد حمیری مثلاً با آهنگ میخواندند [یا نه]، امّا شعر میگفتند، شعر میخواندند، معارف اهلبیت را منتشر میکردند. شما آمدهاید این را تبدیل کردهاید به یک هنر مرکّب. مدّاحی، امروز، یک هنر ترکیبی است. «هنر است» یعنی زیبایی است؛ هنر، زیبایی است دیگر؛ هم زیبایی است، هم زیباسازی است. شما چند هنر را با هم جمع کردهاید که مجموع اینها میشود مدّاحی. صدای خوش؛ این اوّل. بعد، شعر خوب، از لحاظ شعری؛ این دو. بعد، آهنگ خوب؛ این سه. البتّه هر کدام از اینها یک خصوصیّاتی، شرایطی، حدودی دارد که بعضی از آنها را عرض میکنم. بعد، مضمون خوب، محتوای خوب؛ چون شعر خوب یک مسئله است، محتوای خوب یک مسئلهی دیگر است. ممکن است یک شعری خیلی خوب باشد، امّا محتوای آنچنان برجستهای نداشته باشد یا محتوای درستی نداشته باشد؛ یعنی در محتوا اشکال باشد. ما در شعرهای بسیار خوبمان از اینجور شعرها داریم که شعر خوب است، امّا محتوا بیاشکال نیست. من یک شعری را از صائب یادداشت کرده بودم که بخوانم؛ میگوید:
نسازد لنترانی چون کلیم از طور مأیوسم
نمکپروردهی عشقم زبانِ ناز میدانم
وقتی که به حضرت موسیٰ فرمودند «لَن تَرانی»،(۴) خب دیگر رها کرد؛ این میگوید من مأیوس نمیشوم. قشنگ بود، ولی غلط بود؛ یعنی خدای متعال، ذات اقدس الهی (جلّ جلاله)، ناز کرده گفته «لَن تَرانی»! نه، «لَن تَرانی»، «لَن تَرانی» است دیگر؛ در کلام خدا مبالغه وجود ندارد. خب شعر به این قشنگی است، امّا مضمون، مضمون نادرست. پس ما اینجا دو چیز داریم: یک شعر خوب، یک مضمون خوب و محتوای خوب که همهی اینها را شما باید در نظر بگیرید.
البتّه به نظرم الان چهل سال است که این جلسه تشکیل میشود؛ امروز که من نگاه میکنم، نسبت به سالهای قبل، از لحاظ نوع مدّاحی و شعری که خوانده میشود، کاری که انجام میگیرد خیلی پیشرفتهتر و بهتر است؛ در این شکّی نیست، امّا میخواهم عرض بکنم که به اینها باید توجّه کنید. خب این شد یک هنر مرکّب؛ کار شما یک هنر مرکّب است، هنر هم که زیبایی است. این را ما از متون دینیمان داریم؛ متون دینی ما یعنی قرآن، نهجالبلاغه، صحیفهی سجّادیّه و بسیاری از دعاها. دربارهی قرآن فرمود «ظاهِرُهُ اَنیق»؛ «اَنیق» به معنای زیبا نیست، به معنای زیبای شگفتآور است. ظاهِرُهُ اَنیق؛ قرآن اینجوری است، از لحاظ زیبایی و هنر نظیر ندارد. تقریباً بهترین اشعار عرب، شیرینترین، زیباترین و فصیحترین شعر عرب مال دورهی جاهلی و مخضرمین(۵) است؛ اینها در زمان نزول قرآن بودند، زنده بودند، [امّا] هیچ کدام نتوانستند یک ذرّه ایراد بگیرند یا بگویند ما هم میتوانیم مثل این را بگوییم. قرآن چند بار گفته «فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِه»؛(۶) یک آیهاش را هم نتوانستند بیاورند. نهجالبلاغه در نهایتِ فخامت و استحکام و زیبایی است؛ صحیفهی سجّادیّه همینطور؛ دعای ابوحمزهی ثمالی، دعای روز عرفهی امام حسین و دعاهای گوناگون، در نهایتِ زیبایی است؛ این هنر شما دنبالهی آن هنر است. جامع بودن این هنر به این است که همهی بخشهایش زیبا باشد؛ فقط زیبایی ظاهری کافی نیست، محتوا هم بایستی زیبا باشد، همچنان که فرمود «ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیق»؛(۷) باطن قرآن عمیق و پُر از محتوا است. حالا ما از خودمان، از شماها، توقّع نداریم که یک چنین جرئتی به خودمان بدهیم، مثلاً فرض کنید بگوییم ما هم میتوانیم؛ نه، این شیوهی کار است؛ یعنی ظاهر، زیبا و باطن، پُرمحتوا و محکم.
آهنگ هم همینجور است؛ من مخصوصاً بنا داشتم، یعنی در یادم نگه داشتم که این را به شما مدّاحهای عزیز بگویم. آهنگ مفهوم دارد، معنا منتقل میکند؛ یعنی شما اگر چنانچه یک آهنگی را اجرا کنید که لفظ هم نداشته باشد ــ مثلاً بعضیها با حنجرهشان آهنگ تولید میکنند یا بعضی با این وسایل و سازها آهنگ ایجاد میکنند ــ زبان ندارد، امّا معنا دارد، معنایی را منتقل میکند؛ آهنگ اینجوری است. یک آهنگ هست که شجاعت را القا میکند؛ این آهنگی که ایشان(۸) میخواند «ای لشکر صاحبزمان آماده باش، آماده باش»، اگر این کلمه را هم نخوانند، این لحن، لحن آمادهسازی است. یک آهنگ هست که افسردگی میآورد، افسرده میکند انسان را، مأیوس میکند انسان را؛ اینها فرق میکند. یک آهنگ هست که انسان را به گناه میکشاند؛ خیلی از آهنگها که قبلاً اینها را در ترانههای مربوط به دستگاههای موسیقی تنظیم کرده بودند، از این قبیل است. این دستگاههای موسیقیِ معروف، هر کدام یک ترانهای قبلش دارد که این آهنگ، ترانه را القا میکند به آن خواننده؛ این ترانهها اغلب، ترانههای نامناسب است. مواظب باشیم شعری که میخوانیم، آهنگی که میخوانیم، مدّاحیای که میکنیم ــ چه آنجایی که مصیبت میخوانیم، چه آنجایی که سینه میزنیم، چه آنجایی که مدح میخوانیم ــ با اینها مخلوط نشود؛ این نکتهی مهمّی است؛ من اصرار دارم به این توجّه کنید.
پس بنابراین، محتوا باید خوب باشد، کالبد شعر هم باید خوب باشد. قوارهی شعر، کالبد شعر، ظاهر شعر باید خوب باشد؛ این، سطح فکر مخاطب را بالا میبرد. اگر بهترین مضامین را شما در یک شعرِ سست بریزید و ارائه کنید، تأثیرش خیلی کاهش پیدا میکند. ذهن مخاطب را عادت بدهید به اینکه با ادبیّات فاخر اُنس پیدا کند؛ این به رشد فکری جامعه کمک میکند. من چند سال قبل از این، در همین جلسه اشاره کردم به بعضی از غزلهای صائب(۹) که غزلهای عشقی نیست، غزلهای حکمتی است، پُر از حکمت است، شعر هم در نهایت استحکام و زیبایی است؛ [خوب است] اینها را آدم پیدا کند بخواند. الحمدلله حالا بعضی از شعرا شعرهای خیلی خوبی میگویند در این زمینه.
در مدّاحی، علاوه بر معرفتآموزی، احساسبرانگیزی هم هست؛ این هم نکتهی مهمّی است. [مدّاحی] معرفتآموزی دارد؛ یعنی شما با شعری که میخوانید درس میدهید. خیلی از چیزها را ما پای مدیحهخوانی مدّاحان یاد میگیریم که خودمان آنها را قبلاً به زبان عادّی بارها گفتهایم به دیگران، حالا که مدّاح با صدای خوش و با آهنگ خوب همان مضمون را میخواند، ما یک چیز تازهای کأنّه میشنویم و میفهمیم و یاد میگیریم. معرفتآموزی دارد، البتّه در امتداد منبر؛ مدّاحی منبر نیست؛ یک طبیعت دیگر است، یک حقیقت دیگر است. هم این است، هم احساسبرانگیزی است. این مسئلهی احساس را نباید دستِکم گرفت. خصوصیّت ما شیعیان این است که در تعالیم ما و معرفتآموزی ما، از اوّل تا آخر، احساس وجود دارد، انباشتهی از احساس است؛ دیگران کمتر دارند. ذکر مصیبتمان احساس است، مدحخوانیمان احساس است، دعایمان احساس است، زیارتمان احساس است؛ احساسات را برانگیخته میکنند. البتّه احساس اگر بدون تعقّل باشد، فایده ندارد. حُسن کار معرفتآموزی متون شیعی این است که در کنار برانگیختن احساس، عمق معرفتی را هم به انسان اهدا میکند؛ این خصوصیّتی است که در غیر شیعه من ندیدهام؛ یعنی تا آنجا که من اطّلاع دارم، ندیدهام. البتّه هر کدام از این ادیان مختلف و مذاهب مختلف ــ اسلامی و غیر اسلامی ــ یک چیزهایی دارند، امّا آن اوج متعلّق به شیعه است. من یک وقتی دعاهای رایج بین غیر شیعه را از مسلمین نگاه میکردم ــ که در یکی از کتابهای زمخشری مفصّل ذکر کرده دعاها را ــ دیدم اگر ما مثلاً فرض کنید ده سطر از دعای عرفهی امام حسین را یا دعای چهلوهفتم صحیفهی سجّادیّه را بغل اینها بگذاریم، ده سطر آنها از همهی اینها بیشتر مطلب دارد، بیشتر روح دارد.
خب، همین حالت احساس در معرکههای حسّاس کشور به داد کشور رسید؛ یکیاش دفاع مقدّس. در دفاع مقدّس، این مدّاحها بودند، این شعرگوها بودند، این شاعرهای خوب بودند که واقعاً توانستند فضا را آماده کنند برای آن حماسهی بزرگ. من این بیت شعر را بارها در مورد همین مسئله تکرار کردهام:
عشّاق را به تیغ زبان گرم میکنیم
چون شمع، تازیانهی پروانهایم ما(۱۰)
وصف حال شما است: «چون شمع، تازیانهی پروانهایم». در مراسم اعزام بسیجیها و دیگران به جبهه، در شبهای عملیّات، در صبحگاههای نظامی، در تشییع پیکر شهدا، در مراسم ختم شهدا، در مسجد، در حسینیّه، در میدان جنگ، همه جا مدّاحی نقش بزرگ خودش را ایفا میکرد، دلها را آماده میکرد، فضا را معنوی میکرد. آن نورانیّتی که در منطقهی دفاع مقدّس ما حضور داشت ــ که در هیچ جای دنیا و در هیچ وقت تاریخ، جز در صدر اسلام، سابقه ندارد ــ بخش عمدهای از آن مربوط به همین مدّاحیها بود، بخشی هم مربوط به بعضی از عوامل دیگر. در سالهای بعد از جنگ هم تا امروز همینجور؛ مدّاحی نقشآفرینی کرده؛ در قضایای گوناگون، در فتنهی ۸۸، در نهم دی، در موارد گوناگون، مدّاحی نقش ایفا کرده.
اینکه من تکرار میکنم، برای شما تکرار میکنم؛ برای اینکه شما به عنوان مدّاح بدانید کجا ایستادهاید، بدانید چه کار میکنید و چه کار میتوانید بکنید؛ مقصودم این است. الحمدلله عدّه هم زیاد است. اوایل که ما این جلسه را تشکیل میدادیم، با صد نفر یا دویست نفر این جلسه تشکیل میشد؛ امروز هزاران نفر در سراسر کشور، با تسلّط بر شگردهای گوناگونِ جذبِ مخاطب، مشغول کار مدّاحیاند. خب این یک پدیدهای است در کشور، این چیز کوچکی نیست؛ از این باید استفاده کرد. چه کسی استفاده کند؟ مقصود استفادهی مسئولین دولتی و زید و عمرو و بندهی حقیر و دیگری نیست؛ مقصود استفادهی کشور، استفادهی نظام، استفادهی انقلاب است. انقلاب باید استفاده کند؛ انقلاب محتاج پیشرفت است، محتاج تحوّل روزبهروز است. شما میتوانید در این زمینه نقش ایفا کنید؛ حرف من این است. شما باید مبارزهی با طاغوت را، مبارزهی با ظالم را، مبارزهی با استکبار را، مبارزهی با فساد را در فضای کشور منتشر کنید. اشکال کار ما در بسیاری از جاها این است که دستور میدهیم، نصیحت میکنیم، استدلال میکنیم، منطق میآوریم، اثر نمیکند؛ چرا؟ برای اینکه فضای عمومی فضای متناسب با آنچه ما خواستهایم نیست. من بارها تکرار کردهام «فرهنگسازی»؛ فرهنگسازی یعنی همین کاری که شما میتوانید بکنید. یک جا لازم است فضای کشور فضای استقامت در مقابل دشمن باشد، یک جا لازم است فضای هجوم به دشمن باشد، یک جا لازم است فضای پیروی از دانش و علم باشد، یک روز لازم است فضای تعقّل و تدبّر باشد؛ فضاسازی باید بشود. من راجع به «خانواده» به شما گفتم، راجع به «فرزندآوری» به شما گفتم؛ نقشی که شما در این زمینه میتوانید ایفا کنید از نقش وزارت بهداشت و سازمان بهداشت و مانند اینها خیلی بیشتر است. میتوانید فضا به وجود بیاورید، میتوانید بصیرتدهی کنید، میتوانید امیددهی کنید. امروز میبینید که یکی از مهمترین شگردهای دشمن تزریق ناامیدی است. کجا؟ در مهمترین نقطهی وجودی کشور، یعنی جوانان که آنها را با انواع شیوهها و طرق و شگردها مأیوس کنند. شما میتوانید درست ضدّش عمل کنید، امیددهی کنید؛ شما میتوانید در فکر و عمل هدایت کنید، منتها خب شرط دارد.
اگر بخواهید این توفیقات نصیب شما بشود، شرط لازم و اوّلش این است که دغدغهی هدایتِ مردم را داشته باشید. دغدغهی مدّاح این باشد که مخاطب خودش را میخواهد هدایت کند، [نه] پول و شهرت و جایگاه اجتماعی و مانند اینها؛ حالا نمیگویم بکلّی ــ ماها آنجوری نیستیم، آدمهای ضعیفی هستیم، بکلّی نمیتوانیم خودمان را برکنار کنیم ــ امّا [آنها] تحتالشّعاع باشد؛ دغدغهی اصلی، هدایتِ مردم باشد. شما وقتی که شعر را حفظ میکنید یا روی کاغذ مینویسید که بخوانید، وقتی دعوت مجلس را قبول میکنید، وقتی میروید روی منبر مینشینید، همهی فکرتان این باشد که میخواهید مخاطب را هدایت کنید؛ این شرطِ اوّل است.
شرط دوّم معرفتاندوزی است.
ذات نایافته از هستی بخش
کِی تواند که شود هستیبخش(۱۱)
اگر خود انسان مبانی معرفتی مستحکمی در درون نداشته باشد، بعید است که بتواند در دیگران معرفت ایجاد کند. خودمان را [تقویت کنیم]. شماها جوانید، شماها باحوصلهاید، شماها وقت دارید؛ مطالعه کنید، کتاب بخوانید؛ هم کتاب شعر، هم کتاب نثر؛ کتابهای شهید مطهّری را بخوانید، کتابهای اخلاق را بخوانید، کتابهای حدیث را بخوانید، تفسیر بخوانید. ما تفسیرهای خوبی داریم؛ اگر به عربی هم مسلّط نیستید، تفسیرهای فارسیِ خیلی خوبی امروز در دسترس همه هست.
یک شرط دیگر این است که بهروز باشید. شرایط جهانی روزبهروز دارد تغییر پیدا میکند. بهروز باشید، [تحلیل] حوادث را در حیطهی ذهن خودتان و در حیطهی فکر خودتان حاضر و موجود داشته باشید. عزیزان من! ما امروز یا مواجه با یک پیچِ تاریخیِ مهم هستیم یا در دلِ یک پیچِ تاریخیِ مهم داریم حرکت میکنیم؛ این دوّمی شاید درستتر باشد. دنیا دارد تغییر میکند، [آن هم] تغییرات اساسی؛ تغییرات اساسی و بزرگ را نمیشود در ظرف یک هفته و یک ماه و یک سال فهمید؛ اینها بتدریج انجام میگیرد. باید مسلّط باشید ببینید در دنیا چه دارد اتّفاق میافتد، در کشور چه اتّفاقی دارد میافتد.
الان [مثلاً] همین قضایای اخیر؛ من یک جمله دربارهی این قضایای اخیر بگویم. در این قضایای اخیر، نقشهی دشمن نقشهی جامعی بود، [امّا] محاسبهی دشمن محاسبهی غلطی بود؛ این مهم است. نقشهی دشمن نقص نداشت، منتها محاسبهی دشمن برای پیاده کردن این نقشه محاسبهی غلطی بود. اینکه میگوییم «نقشهی دشمن نقشهی جامعی بود»، یعنی همهی عوامل مسلّطی را که یک قدرت میتواند برای اخلال و تخریب در یک کشوری به کار ببرد به کار انداخت، همهی این عوامل را ردیف کرد. عامل اقتصادی وجود داشت که البتّه وضعیّت اقتصادی کشور هم خوب نبود، خوب نیست و مشکل معیشت مردم زمینهای بود که آنها بتوانند از این عامل استفاده کنند. عامل امنیّتی، نفوذ، تیمهای جاسوسی از همه طرف. غوغای ایرانهراسی در دنیا؛ از چند ماه قبل، تبلیغات ایرانهراسی به شکلهای مختلف به وسیلهی دستگاههای تبلیغاتی دشمن، آمریکا و صهیونیسم و کلّاً استکبار جهانی شروع شد؛ این هم یک عامل تخریب است. همراه کردن بعضی عناصر داخلی با خودشان؛ این هم از مدّتی پیش شروع شد که این هم یک عامل مهمّی است. یک کسی را در کشور با انگیزههای مختلف، انگیزهی قومی، انگیزهی مذهبی، انگیزهی سیاسی، انگیزههای شخصی [که مثلاً] چرا به سلام من درست جواب ندادید، چرا من را فلان جا نگذاشتید [فریب بدهند]، از اینها استفاده کنند، اینها را آماده کنند برای همراهی. عامل تبلیغات فراگیر؛ تلویزیونها، ماهوارهها، فضای مجازی، اینترنت. اینها عواملی است که دشمن همهی اینها را ردیف کرد. بنده به عنوان یک آدمی که این مسائل را نگاه میکنم و زیر نظر دارم و میفهمم، در دلم به مهندسی خوب دشمن آفرین گفتم! خوب مهندسی کرده بود؛ همه چیز را در جای خود، به اندازهی خود، آماده کرده بود. چرا موفّق نشد؟ چون یک پایهی دیگر، یعنی محاسبهاش، غلط بود. بله، این کارها همه کارهای مهمّی است، کارهای مؤثّری است، در یک کشورهایی هم اثر میگذارد، [امّا] اینجا نتوانست؛ چون محاسبهای که روی ایران اسلامی کرده بود محاسبهی درستی نبود. من دو سه مورد از غلط بودن محاسبهی دشمن را میگویم، قبلاً هم در صحبتها اجمالاً به بعضی از آنها اشاره کردهام.(۱۲)
خیال میکرد ملّت ایران به خاطر مشکلات اقتصادی ــ که وجود دارد ــ با نقشهی براندازی و تجزیهطلبی دشمن همراهی خواهد کرد؛ این یک محاسبه است که غلط بود. خیال میکرد با فحش و بددهنی و اهانتهای گوناگون میتواند مسئولین کشور را از میدان خارج کند، منفعل کند. وقتی یک خرده بدگویی شد، هتّاکی شد، بعضیها منفعل میشوند دیگر. محاسبهی غلطی بود. خیال کردند با وسوسهها و هیاهوها میتوانند مسئولان سطح بالای کشور را دچار اختلاف نظر کنند؛ یکی بگوید این کار را بکنیم، یکی بگوید نکنیم، بینشان اختلاف بیفتد؛ این مشکلی که الان در خود آمریکا هست، در رژیم صهیونیستی هست، در بعضی از کشورهای دیگر هست که این اختلافات نمیگذارد کارهای بزرگ را انجام بدهند؛ خیال میکردند میتوانند این اختلاف را ایجاد کنند. محاسبه کرده بودند، [امّا] محاسبهی غلطی بود. خیال میکردند میتوانند با دلارهای نفتی فلان کشور مزدور آمریکا ارادهی جمهوری اسلامی را تحت تأثیر قرار بدهند. اشتباه کردند؛ ارادهی قوی جمهوری اسلامی از همهی این عواملِ قدرتِ آنها قویتر بود، عزمشان راسختر بود؛ محاسبهی آنها محاسبهی غلطی بود. خیال میکردند با اینکه چند عنصر خودفروخته را تشویق کنند که بروند پناهنده بشوند به این کشور یا به آن کشور و علیه کشور خودشان لجنپراکنی کنند، این موجب میشود جوانهای ما ناامید بشوند؛ اشتباه کردند؛ رفتند پناهنده شدند، لجنپراکنی هم کردند، کسی به آنها اعتنائی نکرد. این محاسباتِ دشمن بود، محاسباتِ غلطی بود. چهل سال است که دشمن، با انواع طرق، علیه نظام جمهوری اسلامی تلاش میکند و چون محاسباتش غلط بوده و غلط است، تا حالا شکست خورده، در این قضیّه هم شکست خورد، در آینده هم هر وقت اقدام کند شکست خواهد خورد.
خب، این دربارهی دشمن؛ امّا ما هم خودمان حواسمان باشد! ما هم مغرور نشویم، ما هم غفلت نکنیم، غافل نشویم بگوییم خب قضایا تمام شد، از میدان عقب نرویم، در میدان باشیم. ما هم بدانیم آن چیزی که ملّت را نگه میدارد امید است و وحدت؛ اتّحاد میان آحاد مردم. بله، سلایق مختلفی وجود دارد، اختلافات نظر در مسائل گوناگون وجود دارد، امّا دربارهی اسلام، دربارهی نظام، دربارهی انقلاب، وحدت نظر بین مردم هست؛ نگذاریم این وحدت نظر از بین برود. به اختلافات کمک نکنیم؛ اختلافات قومی، اختلافات مذهبی، تحریک احساسات یک گروهی علیه یک گروه دیگر. هر کس در زمینهی خدشهی به اتّحاد ملّت حرکتی انجام بدهد برای دشمن کار کرده، در نقشهی دشمن کار کرده، در زمین دشمن بازی کرده؛ این را همه توجّه داشته باشند! منبری باشد، مدّاح باشد، روحانی باشد، دانشگاهی باشد، نویسنده باشد، شاعر باشد؛ هر کسی باشد. دشمن را دستِکم نگیریم؛ دشمن هست. آن روزی که شما آن قدر قوی بشوید که دشمن مأیوس بشود، آن روز میتوانید یک آسودگی و آسایش خاطری پیدا کنید. باید سعی کنیم قوی بشویم؛ این تأکید و تکرار و اصرار این حقیر برای اینکه کشور باید قوی بشود به خاطر این است. باید دشمن را مأیوس کرد. بحمدالله ملّت با معنویّت، با کمک الهی، با هدایت الهی، در خدمت انقلابند، پشت سر انقلابند، پشت سر نظامند، کمک میکنند. عوامل خوبی داریم، نهادهای مؤثّر و بسیار مفیدی داریم، روزبهروز رشحات انقلاب در خارج از مرزهای کشور بیشتر بُروز میکند.
یک نکتهای که میخواستم بگویم و حالا یادم آمد، مسئلهی آمیختن مدّاحی با سرود است که اخیراً این کار باب شده و کار خیلی خوبی است. سرودهای خوبی گفته میشود. همین سرود «[سلام] فرمانده» سرود خوبی بود. دیدید جاهای دیگر این سرود را ترجمه کردند، بازخوانی کردند؛ در بعضی از کشورها ــ که البتّه خبرهایش منعکس نشد، امّا ما اطّلاع پیدا کردیم ــ همان [چیزی را] که بچّهها اینجا خوانده بودند، با همان زبان فارسی در کشورشان تکرار میکردند، در حالی که زبان فارسی را هم بلد نبودند امّا همان را تکرار میکردند. اینها عواملی است که میتواند به اقتدار این کشور کمک کند.
البتّه شما وقتی وارد این میدان شدید ــ که همه هم بحمدالله وارد این میدان هستید ــ یک عدّهای به شما ارادت پیدا میکنند، امّا یک عدّهای هم با شما دشمن میشوند. استکبار با شما دشمن میشود، عوامل استکبار با شما دشمن میشوند، علیه شما کارشکنی میکنند، علیه شما اقدام میکنند؛ خب بکنند؛ این دشمنی یک چیزی است که وجود دارد. آن چیزی که جوهر شما را نشان میدهد و میتواند تکلیف نهایی را فراهم کند ایستادگی شما است، استقامت شما است، توکّل شما است. گفت:
گرم است به هم پشت رقیبان پِی قتلم
ای عشق دلافروز دل من به تو گرم است(۱۳)
خب، ظهر شد دیگر؛ انشاءالله که خداوند همهی شماها را موفّق بدارد. حتماً دعایتان میکنم؛ شما هم ما را دعا کنید.(۱۴)
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، برکات خودت را به برکت نام مبارک زهرای مرضیّه بر این جمع و بر این ملّت نازل بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,211 | 1401/10/19 | بیانات در دیدار مردم قم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51707 |
در سالروز قیام نوزدهم دی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوشآمدید برادران عزیز، خواهران عزیز؛ تجدید دیدار حضوری با مردم عزیز قم، برای ما بسیار شیرین و مطلوب است. بنده فراموش نمیکنم، یعنی همیشه در ذهنم هست حضور مردم عزیز قم را در سالهای متمادی در این حسینیّه، با آن شور، با آن هیجان، با آن احساسات، با آن بینشِ روشن در زمینههای مختلف. خب دو سه سالی محروم بودیم؛ امسال بحمدالله مجدّداً در خدمت شما هستیم.
بزرگداشت نوزدهم دی سال ۵۶، هر سال تکرار میشود؛ باید هم بشود، باید هم استمرار داشته باشد؛ در آینده هم باید این رشتهی نورانی دوام پیدا کند؛ چرا؟ چون حادثه، یک حادثهی تحوّلیِ بزرگ بود، حادثهی عادی نبود. زنده نگه داشتن حوادث تحوّلیِ تاریخ وظیفهی همه است. حالا بعد عرض خواهم کرد که در حوادث بزرگ تاریخی، یا یک تجربهی گرانبها هست یا تبیین یک سنّت الهی در طبیعت هست. هر کدام از اینها در خور توجّه، در خور استفادهی تاریخی ملّتها است؛ لذا باید زنده نگه داشته بشود.
چرا میگوییم نوزدهم دی قم یک حادثهی تحوّلآفرینِ تاریخی است؟ چون شروع و سرآغاز یک جهاد بزرگ است. از اینجا یک جهاد بزرگی در سراسر کشور آغاز شد که هدف این جهاد هم این بود که ایران عزیز را از هاضمهی غرب بیرون بکشد؛ ایران را که زیر دست و پای فرهنگ مُعوج و غلط غربی و زیر تسلّط سیاسی و نظامی غربی له شده بود، بیرون بکشد، مستقلّش کند، هویّت تاریخی ایران را احیا کند. هویّت تاریخیِ ایران، ایرانِ اسلامی است؛ از اوّل بُروز اسلام تا امروز، شما کدام ملّتِ دیگر را سراغ دارید که در زمینهی علوم مختلف، در زمینهی فلسفه، در زمینهی فقه، در زمینهی علوم گوناگون، به قدر ایرانیها به اسلام خدمت کرده باشند؟ مراجعه کنید به این کتاب عزیز و مغتنم خدمات [متقابل] اسلام و ایرانِ مرحوم شهید مطهّری. این هویّتِ اسلامی ایران گم شده بود؛ اگر کسی میآمد در خیابانهای تهران راه میرفت ــ حالا فقط تهران هم نه، خیلی از شهرهای دیگر؛ حتّی در یک جاهایی از مشهد ما ــ احساس نمیکرد اینجا یک کشور اسلامی است، اینجا یک مردم مسلمانی زندگی میکنند؛ اینجوری کرده بودند.
این جهادی که آغاز شد ــ که شعلهی اوّل آن جهاد در قم سر کشید ــ برای این بود که ایران را از آن وضع نجات بدهد؛ به هویّت اصلی خود، به هویّت واقعی خود، به هویّت تاریخی خود، به هویّت افتخارآمیز خود آن را برگرداند. البتّه ممکن است آن کسانی که آن روز در متن حادثه بودند، به اهمّیّت این کار توجّه نداشتند؛ احساس تکلیف کردند ــ که حالا عرض خواهم کرد ــ آمدند وسط میدان. شاید توجّه نداشتند ــ لااقل همهی آنها توجّه نداشتند ــ که چه کار دارند میکنند؛ چه حرکت عظیمی را دارند رقم میزنند؛ آنها نمیدانستند امّا قضایای تاریخی را، حوادث تاریخی را اگر بخواهیم تعریف کنیم، باید با نگاه به گذشته و آیندهی آن، تعریف کنیم. حادثهی قم از چه به وجود آمد و چه دنبالههایی داشت؛ این اهمّیّت حادثه را و میزان و قدر و قیمت این قضیّه را نشان میدهد. خب، این واقعیّت حادثهی نوزدهم دی سال ۵۶ قم است.
حادثه، حادثهی بسیار عظیمی است؛ این باید زنده بماند؛ این حادثه نباید از حافظهی تاریخ پاک بشود و کمرنگ بشود. البتّه راهبرد جریان باطل، کتمان ایّامالله یا کمرنگ کردن اینجور حوادث است. راهبرد جریان باطل این است که نگذارد این جور روزها، این جور حادثهها زنده بمانند، نورافشانی کنند. از نظر جبههی باطل این ایّام غالباً کتمان میشوند یا انکار میشوند؛ حتّی به انکار هم میرسد! روز بیستودوّم بهمن کتمان میشود، روز سیزدهم آبان، روز نوزدهم دی، روز نهم دی، روز بیستونهم بهمن ــ قضیّهی تبریز ــ روز تشییع شهید سلیمانی، روز تشییع شهید حُججی، اینها همه ایّامالله هستند؛ اینها را میخواهند کتمان کنند. اینها هر کدام یک مشعلی هستند که از نظر جریان باطل باید خاموش بشوند. جریان باطلی که در مقابل شما، در مقابل این ملّت، در مقابل این انقلاب قرار دارد، این مشعلها را برنمیتابد؛ اینها را باید نابود کند، مشعلها را خاموش کند. این درست نقطهی مقابل قرآن است؛ قرآن ما را به یاد و ذکر اینگونه حوادث امر میکند: وَ اذکُر فِی الکِتابِ مَریَمَ اِذِ انتَبَذَت مِن اَهلِها مَکاناً شَرقیّا؛(۱) حادثهی مهمّ [حضرت] مریم نباید فراموش بشود؛ این باید در تاریخ بماند. وَ اذکُر فِی الکِتابِ اِبراهیم،(۲) وَ اذکُر فِی الکِتابِ موسیٰ،(۳) وَ اذکُر عَبدَنا اَیّوب،(۴) وَ اذکُر عَبدَنا داودَ ذَا الاَید،(۵) وَ اذکُر اَخا عادٍ اِذ اَنذَرَ قَومَهُ بِالاَحقاف؛(۶) شاید ده مورد یا بیشتر در قرآن این جوری دارد: وَ اذکُر، وَ اذکُر. یک جاهایی هم که کتمان میکردند، پیغمبر خدا مأمور میشود از زبان اینها بیرون بکشد: وَ سئَلهُم عَنِ القَریَةِ الَّتی کانَت حاضِرَةَ البَحر؛(۷) مخفی میکنید قضیّهی روز «سَبت» را؟ از آنها بپرس قضیّهی آن تقلّبی که با خدا میخواستید انجام بدهید، سر خدا را کلاه بگذارید و خدای متعال شما را به قِرَده(۸) و خنازیر(۹) تبدیل کرد. میخواهید یادمان برود و ندانیم؟ وَ سئَلهُم عَنِ القَریةِ الَّتی کانَت حاضِرَةَ البَحر؛ از آنها بپرس و جواب بگیر؛ این منطقِ قرآن است.
خب حالا این حوادث، همین طور که عرض کردیم، یا متضمّن یک تجربهی تاریخی است ــ که خب اگر چنانچه شما با خدا از سرِ مکر و حیله وارد شدید، وَ اللهُ خَیرُ الماکِرین؛(۱۰) خدای متعال از شما [بهتر مکر میورزد]؛ اِنَّهُم یَکیدونَ کَیدًا * وَ اَکیدُ کَیدًا؛(۱۱) خیلی خب، [حالا که] وارد میدان خدا میشوید، خدا مالکالمُلک است؛ این یک تجربهای است که در زندگیِ تاریخیِ بشر اتّفاق افتاده؛ منِ آدمِ زندهی در این دوران باید این را بدانم، باید بفهمم؛ آن تجربهای که بر سر اصحاب سَبت آمد، من باید بدانم [و کار آنها را] نباید دیگر تکرار کنم ــ و یا متضمّن یک سنّت الهی است. وقتی که کسانی قیامت را منکر میشوند، قضیّهی اصحاب کهف پیش میآید؛ خدای متعال افرادی را سیصد و اندی سال میخواباند، بعد بیدار میکند، نشان میدهد که ببینید اینجوری است. یا قضایای متعدّد دیگری که در قرآن زیاد هست. تدبّر در قرآن ما را به خیلی از این حقایق میرساند؛ این چیزهایی که میتواند چراغ راه ما در این دورهی زندگیمان قرار بگیرد. ما بالاخره یک اوّلی داریم و آخری داریم؛ در این مدّت باید تلاش کنیم، کار کنیم. اتّفاقاً دورهی ما دورهی حسّاس و مهمّی هم هست. این دورهای که من و شما داریم در آن زندگی میکنیم، بخصوص شما جوانها [باید] به این دوره خیلی اهمّیّت بدهید؛ این دوره، دورهی حسّاس و مهمّی است. از این سنّتهای الهی خیلی باید بهره ببرید. خب، پس اهمّیّتِ حادثه این است.
در خودِ حادثهی نوزدهم دی هم درسهایی هست. بنده غالباً به بعضی از این حوادث، در این صحبتهایی که با مردم عزیز قم داشتم، یک اشارهای کردهام امّا اگر کسی یک نگاه جامع بکند به این حادثه، [میفهمد] حادثهی خیلی عجیبی است؛ این حادثه متضمّن درسهایی است. قضیّه اینجوری شروع میشود ــ که خب اینها را میدانید دیگر؛ این چیزها را همه میدانند ــ یک مقالهی سخیفی به دستور خود دربار یعنی به دستور آن بالابالاییهای رژیم طاغوت ــ کار این وسطیها و این پایینیها نبود؛ از آن بالا ــ علیه امام و متضمّن اهانت به امام بزرگوار، که تبعید بود و در نجف بود، و تازه هم فرزندش به شهادت رسیده بود، از دنیا رفته بود، چاپ میشود. مردم همدردی کردند با امام بزرگوار به خاطر درگذشت این فرزند محترم و معزّز ــ حاج آقا مصطفیٰ واقعاً آدم برجستهای بود ــ اینها دیدند باید یک کاری بکنند، [ولی] بیعقلی کردند، به دست خودشان برای خودشان مشکل درست کردند و آمدند این مقاله را منتشر کردند. فَاَتاهُمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یحتَسِبوا؛(۱۲) از جایی که گمان نمیکردند، سیلی را خوردند.
خب حالا مقاله منتشر شد. معمولاً حدود ساعت دو بعدازظهر این روزنامه چاپ میشد. تا از تهران برسد به قم، مثلاً دو ساعت هم طول میکشید. این مالِ کِی است؟ روز هفدهم دی. به مجرّد اینکه این روزنامه رسید به قم و مردم نگاه کردند دیدند یک چنین چیزی است، یک عدّه بیرون آمدند؛ یعنی شروع قضیّه از هفدهم دی است. سریع عکسالعمل نشان دادند، آمدند بیرون در خیابان، تعدادی از شمارههای این روزنامه را گرفتند آتش زدند، اظهار نفرت کردند؛ این روزِ هفدهم است. صبح هجدهم نوبت طلبهها است؛ درس و بحث را تعطیل کردند، آمدند در خیابان به صورت دستهجمعی به طرف منزل مراجع [حرکت کردند]؛ تا شب حرکت طلّاب طول کشید و بارها در این یک روز، درگیری و برخورد با نظامیهای رژیم و مأمورین رژیم رخ داد. روز نوزدهم دی که روز اصلی حادثه است، مردم وارد میدان شدند؛ جوانها آمدند، بازاریها آمدند، مردم عادی آمدند، همه آمدند. دستگاه طاغوت برای سرکوب مردم همیشه آماده بود؛ آنها هم وارد میدان شدند، یک تعدادی را شهید کردند، تعداد زیادی را زخمی کردند، عدّهای را کتک زدند، بالاخره حادثه آن روز با شهید شدن و مانند اینها تمام شد، امّا [در واقع] تمام نشد، شروع شد؛ این شروع بود. متن حادثه را من برای شما نقل کردم.
قم با این کار پرچمدار انقلاب شد. قم مفتخر به این است که اوّلین پرچمِ برافراشتهی عملیِ انقلاب را بر دوش کشیده. البتّه اوّلِ نهضت هم ــ که سال ۴۱ نهضت شروع شد، ۱۵ سال قبل از این تاریخ ــ قمیها جلوتر از دیگران بودند، لکن آن وقت هنوز مسئله آن چنان پخته و سنجیده و بهنهایترسیده نبود؛ امّا اینجا دیگر در شروع انقلاب و حرکت بزرگ انقلاب، قمیها پرچمدار شدند، پیشتاز شدند؛ چون مؤمن بودند، چون برای خدا وارد شدند. اگر برای خدا نباشد، انسان چطور سینهاش را در برابر گلوله نگه میدارد؟ مگر بدون اعتقاد به حقیقت وجود باریتعالی و حقّ باریتعالی ممکن است کسی اینجور خودش را در مقابل خطر به این بزرگی قرار بدهد؟ چون مؤمن بودند، چون ایمان به خدا داشتند، خدا به کارشان برکت داد. این کار ظرف یک روز، دو روز، سه روز، همین طور که عرض کردم شروع شد و بظاهر تمام شد، امّا تمام نشد، کشور را مشتعل کرد؛ اوّل تبریز، بعد جاهای دیگر.
حالا چند نکته در این حرکت وجود دارد که من میخواهم سه چهار نکته را عرض بکنم. اینها درس است برای ما. ببینید، ما در یک دوران عجیبی زندگی میکنیم؛ حالا کسی نمیتواند به طور دقیق محاسبه کند، امّا واقعاً مبالغه نیست که بگوییم ملّت ایران و جمهوری اسلامی نسبت به آن روزهای اوّل، امروز صدها برابر پیشرفتهتر، قویتر، آگاهتر، پُربینشتر و مسلّطتر بر امور است. حوادث دنیا هم امروز با آن روز خیلی فرق دارد؛ حوادث عجیبی در دنیا حاکم است؛ یک چیزهایی که باورکردنی نبود، امروز دارد تحقّق پیدا میکند؛ در دنیای غرب، در دنیای شرق، منتهاالیه شرق عالم، منتهاالیه غرب عالم، نیمکرهی شمالی، نیمکرهی [جنوبی]، همه جا. اصلاً یک اوضاع عجیبی است دنیا؛ میبینید. از این تجربههای آن روز باید استفاده کنیم؛ این تجربهها کهنه نمیشوند.
نکتهی اوّل، سرعت عمل است. [مردم قم] زود احساس تکلیف کردند. گاهی اوقات مشکل ما این است که تکلیف را زود تشخیص نمیدهیم؛ باید بیایند بنشینند، با ما حرف بزنند، استدلال کنند، و کارهایی مانند اینها؛ [خب] وقت میگذرد. سرعت عمل مردم [قم] در احساس تکلیف که وقتی نگاه کردند دیدند که اینجور دارد حرکت میشود، فهمیدند باید چه کار کنند، آمدند میدان. دکّاندار آمد، بازاری آمد، طلبه آمد، فضلا آمدند، بزرگانی از حوزه وارد شدند، مردم معمولیِ عادی آمدند در میدان؛ بسرعت احساس تکلیف کردند.
نکتهی دوّم، خطرات بزرگ این کار را ــ که این خطرات را میدانستند و میشناختند ــ به جان خریدند، پذیرفتند. معلوم است که شما وقتی در رژیمی مثل رژیم طاغوت، با آن ظلم، با آن بیرحمی، با آن سنگدلی بیایی در خیابان [خطر دارد]؛ سنگدلی آنها را دیده بودیم و مردم دیده بودند؛ پانزدهم خرداد را دیده بودند، حوادث بعدی را [دیده بودند]. در همین قم، غیر از دوّم فروردین سال ۴۲ که قضایای مدرسهی فیضیّه است، در سال ۵۴ هم یک حادثهی بزرگِ مهمّ دیگری در مدرسهی فیضیّه به وجود آمد؛(۱۳) مردم اینها را دیده بودند؛ این جور نبود که غافل باشند؛ خطرات را میدانستند امّا به جان خریدند، خطر را پذیرفتند، وارد میدان شدند. بالاخره بدون خطرپذیری نمیشود وارد کارهای بزرگ شد.
نکتهی بعدی این است که بهنگام حرکت کردند. ببینید! من بارها این را در جمعهای مختلف عرض کردهام که در یک خطّ تولید، ممکن است بیست نفر کارگر ردیف ایستادهاند، این محصول صنعتی دارد روی این خط حرکت میکند، هر کدام یک کاری باید انجام بدهند؛ یکی باید یک چکّش بزند، یکی باید یک پیچ را بگرداند، یکی باید یک چیزی را بگذارد، یکی باید یک چیزی را بردارد؛ در لحظهی خودش باید این کار را انجام بدهند. اگر این جسم ــ که شما یکی از این بیست نفری هستید که پشت خطّ تولید ایستادهاید ــ از جلوی شما عبور کرد، شما ده ثانیه بعد به فکر افتادید، از دست رفت دیگر، کار تمام میشود. بهلحظه باید انجام داد. توّابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همهی آنها کشته شدند امّا در تاریخ اینها را مدح نمیکنند؛ چرا؟ چون دیر جنبیدند. شما که میخواستید خون خود را در راه امام حسین بدهید، چرا در اوّل محرّم، دوّم محرّم نیامدید که اقلّاً یک کاری صورت بدهید؟ آنجا میایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت میآیید در میدان! [نتیجهی] کار را بهنگام انجام ندادن این است. کار را بهنگام باید انجام داد.
نباید غفلت کنیم از وظیفهای که عقل و شرع به عهدهی ما گذاشته؛ باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. تأخیر نباید داشته باشیم. آن وقت به تناسب اهمّیّتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. بالاخره در هر حادثهای، هر خطری را نباید انسان به جان بخرد؛ بعضی از حوادث هست که اینقدر اهمّیّت ندارد که انسان جانش را به خطر بیندازد. به تناسب اهمّیّت حادثه، خطرِ مترتّب بر ورود در میدان را به جان بخریم. مشکل آن وقتی به وجود میآید که ما در این وظایف اختلال ایجاد میکنیم: به سرعت احساس تکلیف نمیکنیم، بهنگام وارد نمیشویم، خطر را به جان نمیخریم، ملاحظه میکنیم؛ این [طوری] است.
اگر چنانچه این شرایط را رعایت بکنیم، پیشرفت قطعی است؛ یعنی تردید نکنید. نمونهاش سالهای دفاع مقدّس است. بنده باز هم برای چندمین بار سفارش میکنم شرح حال این خانوادههای شهدایِ دوران دفاع مقدس یا دفاع از حرم اهلبیت را بخوانید، ببینید چه سختیهایی را اینها متحمّل شدند. این جوان، همسر عزیزش، فرزند نور چشمش را رها میکند میرود برای اداء تکلیف. در دفاع مقدّس هزارها [نفر] اینجوری رفتند وارد میدان شدند؛ خب نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که یک دیوانهای مثل صدّام با امکانات فراوان وارد میدان میشود، آمریکا کمکش میکند، اروپا کمکش میکند، ناتو کمکش میکند، شوروی کمکش میکند، کشورهای مرتجع عرب مثل ریگ پول به پایش میریزند، آخرش هم هیچ غلطی نمیتواند بکند و دست از پا درازتر برمیگردد. وقتی ما یک جوانی مثل جوانهای دورهی دفاع مقدّس در میدان داریم که پشتشان گرم به آن ایمان است و یک کسی مثل امام دست و بازوی اینها را میبوسد، نتیجه این میشود که پیشرفت حتمی است. بله، جنگ احزاب بود و در این جنگ احزاب ایران پیروز شد؛ یعنی همهی قدرتهای دنیا دست به دست هم دادند که ایران را تجزیه کنند، خوزستان را جدا کنند، فلان جا را جدا کنند، [امّا] یک وجب از خاک کشور را نتوانستند ببَرند؛ این چیز کمی است؟ این پیروزی کوچکی است؟ وقتی حرکت میکنیم، احساس تکلیف میکنیم، خطر را قبول میکنیم، وارد میدان میشویم، نتیجه این است دیگر؛ این تجربهی ما است.
یک نکتهی دیگری که در این حادثهی [نوزدهم دی] قم هست، این است که چرا رژیم طاغوت که میدانست مردم به این شخصیّت عظیم دلبسته هستند، به خودش جرئت داد و این کار را کرد؟ چون پشتش به آمریکا گرم بود. وَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللهِ آلِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون* لا یَستَطیعونَ نَصرَهُم وَ هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرون؛(۱۴) پشتش به کارتِر گرم بود. چند روز قبل از همین حادثهی قم، کارتر اینجا با شاه ملاقات کردند(۱۵) و عرقخوری کردند، و در حال مستی از شاه تعریف کرد؛ تعریف مفصّل. گفت اینجا جزیرهی ثبات است و مانند این حرفها؛ پشتش به او گرم بود. وقتی که یک چنین پشتگرمیهای غلطی وجود دارد، نتیجه همین است؛ او به دردش نمیخورد. لا یَستَطیعونَ نَصرَهُم؛ آن کسانی که به نیروی کفر متّکی هستند ــ ببینید نمیگویم با نیروی کفر مراوده میکنند؛ نه، ما هم با نیروی کفر مراوده داریم ــ اگر به نیروی غیرخدا متّکی باشند، نتیجهاش این است. خب، این از آن طرف.
از این طرف هم مردم در واقع با رژیم طاغوت مبارزه میکردند، امّا در واقع با آمریکا مبارزه میکردند، در واقع با کارتر مبارزه میکردند. حضور آمریکا در ایرانِ آن روز یک چیز عجیب و غریبی است. به نظر من، شما جوانهای عزیز که تشریف دارید و آن وقتها را ندیدهاید و شاید بعضیهایتان در کتابها خوانده باشید، خیلیها در کتابها هم نخواندهاند ــ متأسّفانه بچّههای ما کم مطالعه میکنند ــ نمیدانند مقدار نفوذ چقدر بود؛ آمریکا مسلّط بر همهی اوضاع کشور بود.
ببینید؛ سال ۴۳ ــ سیزده سال قبل از حادثهی نوزدهم دی و چهارده سال قبل از پیروزی انقلاب ــ امام را از قم تبعید کردند؛ چرا امام را تبعید کردند؟ امام یک نطقی کرده بود؛ در این نطق، مگر امام چه گفته بود؟ امام در این نطق علیه کاپیتولاسیون، یعنی مصونیّت آمریکاییها در ایران صحبت کرده بود؛ به آمریکا حمله کرده بود. در آن نطق، امام میفرمایند ــ مضمون فرمایش ایشان این است ــ که اگر چنانچه شاه ایران یک سگ آمریکایی را در خیابان زیر بگیرد، باید مؤاخذه بشود امّا اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را در خیابان زیر بگیرد، کسی حق ندارد مؤاخذهاش کند! کاپیتولاسیون این است. امام به این حمله کرد، برای این سرِ دستگاهها داد کشید. آن وقت، امام را به خاطر این [سخنان] تبعید کردند! حالا تبعید امام سیزده سال طول کشید امّا تبعیدِ مادامالعمر بود؛ از نظر آنها تبعید، تبعیدِ مادامالعمر بود. حالا خوشبختانه انقلاب پیروز شد، امام سیزده سال بعد برگشتند داخل کشور. یعنی نفوذ آمریکا در این کشور تا این حد بود. خب، مردم علیه چنین نفوذی قیام کردند؛ علیه چنین قدرت متنفّذی در کشور قیام کردند.
یک نکتهی دیگر هم من در مورد این حادثهی قم عرض بکنم و آن، این است که چه در این حادثه، چه در جریانی که در دنبالهی این حادثه رخ داد و پیش آمد، افراد یا گروهها و جریانهای پُرمدّعا و بیریشه نتوانستند نفوذ کنند؛ این خیلی مطلب مهمّی است. [اینجا] مثل مشروطه نشد؛ مشروطه را علما راه انداختند، برای رفع استبداد راه انداختند، افرادِ معلومالحال یا مجهولالحالی وارد میدان شدند، راه را کج کردند به طرف سفارت انگلیس! آنجا رفتند. برای درخواستی که مال مردم عادی بود، سفارت انگلیس واسطه شد. وقتی آدمهای ناباب وارد یک نهضت میشوند، [نتیجه] این میشود. در نهضت قم، چنین چیزی اتّفاق نیفتاد؛ در جریانی که با این نهضت راه افتاد، چنین جریانی اتّفاق [نیفتاد]. همه، [حتّی] آن کسانی که مخالف هم بودند، مرعوب شدند؛ مرعوبِ مردم، مرعوبِ این حرکت عظیم، مرعوبِ آن نهیبهای امام. انسان در نجف در مجلس درس طلبگی بنشیند، آنچنان فریادی بزند که دنیا را بلرزاند! ما امام را هم درست نشناختیم؛ شخصیّت امام [را درست نشناختیم]. این حرکت، حرکتی بود که دیگران نتوانستند واردش بشوند؛ مرعوبش شدند. حتّی آنهایی که مخالف بودند ــ در ایران کمونیستها بودند، افراد گوناگون بودند که دلشان با این نهضت، با این حرکت نبود ــ نه جرئت میکردند مخالفت کنند، نه جرئت میکردند واردش بشوند؛ چون حرکتِ مردم حرکتِ عظیمی بود. اینهایی که من عرض میکنم، تجربههای شخصیِ از نزدیکِ بنده است؛ که آنچه از نزدیک دیدم، آنچه میدانم را دارم به شما عرض میکنم.
خب، حالا چرا نتوانستند نفوذ کنند؟ خود این هم یک نکتهی مهمّی است. چرا جریانهای دیگر نتوانستند وارد بشوند، اخلال کنند، نفوذ کنند؟ علّت، این بود که سردمدار این حرکت، در رأس این حرکت، شخصیّتهای دینی بودند؛ شخصیّتهای دینی با جرئت وارد میدان شدند. در همهی شهرها ــ در تهران، در قم، در جاهای دیگر، در مشهدِ ما همین طور ــ علمای بزرگ، شخصیّتهای موجّه دینی وارد میدان شدند و اینها شدند پرچم. در شهرهای مختلف، ما اینها را دیدیم. یک عدّه از علما هم که اینجا و آنجا تبعیدی بودند، هر جا که تبعید بودند، آنجا را همراه کردند با خودشان، با حرفهای خودشان و همهی دلها را متوجّه خودشان کردند.
بالاخره انقلاب اسلامی و این حرکت عظیم که از قم شروع شد، توانست ایران را از پنجهی غارتگر و خونین آمریکا نجات بدهد. درست است که حرکت، حرکت ضدّ پادشاهی و ضدّ دربار و ضدّ حکومت فاسد وابستهی خبیث بود، و خب بحمدالله سرنگون هم کردند، امّا در واقع ایران را از حلقوم آمریکا بیرون کشید. من مقصودی دارم از بیان این حرف. ایران را از زیر پنجهی آمریکا خارج کرد و این شد پایه و اساس دشمنی آمریکا با ایران. ببینید؛ اینکه میگویند فلان حادثه، فلان قضیّه موجب شد که آمریکاییها با ما دشمن بشوند، [اشتباه است.] بعضیها هم حالا بعد از چهل سال میگویند چرا آمریکاییها را با خودتان دشمن میکنید! ما داریم دشمن میکنیم؟ چهل سال است دارد ]دشمنی میکند[، به خون ما تشنه است! ما حالا داریم آمریکا را دشمن میکنیم؟
آمریکاییها از [همان] روز اوّل شروع کردند. یک سندی اخیراً منتشر شده ــ که برای من آوردند؛ ظاهراً همین چند هفته پیش ــ از یک مرکز معتبر آمریکایی؛ که اسناد مهمّی را مثلاً بعد از گذشت سی چهل سال منتشر میکند. این [مرکز] یک سندی را منتشر کرده که میگوید در دسامبر ۱۹۷۹ یعنی حدود ده ماه بعد از پیروزی انقلاب ما ــ انقلاب در فوریهی [سال] ۷۹ مسیحی پیروز شد؛ این در دسامبر است؛ حدود ده ماه تقریباً فاصله است ــ کارتر یک دستوری میدهد به سازمان سیا؛ دستور این است که جمهوری اسلامی ایران را سرنگون کنید. این مال آن روز است؛ یعنی همان اوایل انقلاب، رئیسجمهور آمریکا دستور سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را ــ با خواب آشفتهای که لابد دیده ــ به سازمان سیا صادر میکند. آن وقت نکتهی جالب توجّه این است که ذکر میکند به چه وسیله ساقط کنید.
اوّلین نقطهای که ذکر میکند تبلیغات است؛ پروپاگاندا. میگوید تبلیغ کنید علیه جمهوری اسلامی. به نظرتان این سیاست آشنا نیست؟ تبلیغ علیه جمهوری اسلامی؛ تبلیغ در دنیا، تبلیغ در افکار عمومی، تبلیغ در داخل کشور. این کاری بوده که آن روز اینها شروع کردند؛ تبلیغات. البتّه فقط تبلیغات نبود؛ تحریم هم بود، جاسوسی هم بود، نفوذ هم بود، زمینهسازی برای کودتای نظامی هم بود، از این چیزها هم بود، امّا اوّل تبلیغات را اسم میآورد، میگوید با تبلیغات. این تا امروز ادامه دارد؛ از سال ۷۹ میلادی ــ که میشود سال ۵۸ ــ تا امروز، ۴۳ سال است که این سیاست آمریکا ادامه دارد؛ سیاست هدفگیری سرنگونی جمهوری اسلامی. به چه وسیله؟ به وسیلهی تحریم، به وسیلهی نفوذ، به وسیلهی فشار حدّاکثری، به وسیلهی ایجاد اتّحادهای ضدّایرانی، ایرانستیزی، اسلامستیزی، شیعهستیزی؛ به این وسیلهها، و در رأسش به وسیلهی تبلیغات. الان ۴۳ سال است که آمریکاییها این کار را دارند میکنند و تا همین امروز این کار دارد انجام میگیرد.
البتّه معلوم است که دشمن موفّق به نیّت شوم خودش نشد. جمهوریِ اسلامیِ آن سالها کجا، جمهوریِ اسلامیِ امروز با ریشههای محکمی که نه فقط در کشور، [بلکه] در منطقه دوانده کجا! استحکامی که امروز به فضل الهی و به حول و قوّهی الهی جمهوری اسلامی دارد، قابل مقایسهی با آن روز نیست؛ امّا اینها ضربه زدند به ما، این کارها حرکت ما را کُند کرد، ما میتوانستیم جلوتر از این باشیم. اینها جنایت کردند. هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کردند؛ این جنایت است. خب کشوری که هشت سال همهی نیروهای خودش را متمرکز میکند برای دفاع از کشور، این نیروها میتوانست در سازندگی مصرف بشود، میتوانست کشور را پیش ببرد، میتوانست فقر را ریشهکن کند. فقط جنگِ تحمیلی نیست؛ فشار هست، تحریم هست؛ اینها همه مؤثّر است، اینها همه مؤثّر بوده. خباثتهایی کردند که حرکت جمهوری اسلامی را کُند کنند.
خب حالا میشود ما جبران کنیم این کُندی را؟ بله، عقیدهی بنده این است که میتوانیم. ما باید بیشتر کار کنیم، بهتر مدیریّت کنیم، مجاهدت خستگیناپذیر کنیم؛ راهش این است. میتوانیم جبران کنیم؛ این جور نیست که نشود جبران کرد. کمااینکه در یک بخشهایی، به توفیق الهی، همین کارها شده؛ این کارها در بخشهای علمی شده، در بخشهای دفاعی شده، در خیلی از بخشهای تولیدی شده که حالا شرح کارهایی که انجام گرفته [مفصّل است]. به برکت کار جهادی، به برکت ایمان و اعتقاد کارکنان، به برکت شب و روز نشناختن و شبانهروزی کار کردن، کارهای بزرگی انجام گرفته. در همهی بخشها باید این کار انجام بگیرد؛ میتوانیم.
خب من یک اشاره به اغتشاشهای اخیر بکنم. در اغتشاشهای اخیر هم دست دشمن خارجی عیان بود که حالا یک عدّهای انکار کردند. تا آدم میگوید «دشمن خارجی»، برای اینکه یک جناحی را یا یک شخصی را یا یک گروهی را یا یک دولتی را به زمین بزنند، فوراً آن را انکار میکنند، یعنی [میگویند] «نخیر، تقصیر شما است»؛ ولی نه، دست خارجیها واضح بود، معلوم بود. آن کار آمریکاییها، آن کار اروپاییها، کشورهای مختلف اروپایی؛ هر کدام یک جوری در این قضیّه وارد شدند؛ به طور عیان، آشکار، نه مخفی. معلوم شد که چه کسانی در این قضیّه دخالت دارند؛ در اغتشاشهای اخیر هم اینجوری بود. نمیشود ندیده گرفت اینها را. خب، اینجا هم مهمترین بخش کار، تبلیغات بود؛ اینجا هم مهمترین بخش حرکت دشمن مسئلهی تبلیغات بود. مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاسِ * اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاسِ * مِنَ الجِنَّةِ وَ النّاس.(۱۶) وسواس فقط مال جن نیست؛ ناس هم وسوسه میکند، وسواس میکند. فضای مجازی را دیدید؛ رسانههای خارجی از غربی و عربی و عبری و امثال اینها را ملاحظه کردهاید دیگر. بنابراین اینجا هم نقش اوّل مال تبلیغات بود.
خب یک عدّهای اینجور میخواستند وانمود بکنند و خارجیها در تبلیغاتشان اینجور وانمود میکردند که این اغتشاشاتی که حالا یک عدّهای، تعدادی میآیند در خیابانها و فریاد میکشند و فحش میدهند و یک جایی را [خراب میکنند] و یک شیشهای را میشکنند و یک سطل زبالهای را آتش میزنند و مانند اینها، اینها مخالف با ضعفهای کشورند؛ ضعفهای مدیریّتی، ضعفهای اقتصادی، ضعفهایی مانند اینها؛ نه، بنده به شما عرض بکنم قضیّه عکس است. این کسانی که آمدند وارد اغتشاشات شدند و اینها را راه انداختند، هدفشان برطرف کردن ضعفهای کشور نبود؛ هدفشان از بین بردن نقطههای قوّت کشور بود. اینها میخواستند نقاط قوّت ما را از بین ببرند: امنیّت ما را ــ امنیّت یکی از نقاط قوّت کشور ما است ــ مسئلهی تحصیل علم را؛ ما دائم افتخار میکنیم که از لحاظ علمی چنین پیشرفت کردهایم؛ خب تحصیل علم در کجا است؟ در مراکز تحصیلی، مراکز علمی، مراکز تحقیقی است دیگر؛ اینها این مراکز را هدفگیری کردند که تعطیل کنند که تحصیل علم انجام نگیرد؛ امنیّت نباشد، تحصیل علم نباشد، رشد تولید داخلی نباشد. ما [شعار] امسال را هم اوّل سال مثل دو سه سال قبل اعلان کردیم تولید، با یک شیوهی خاصّی و از یک نگاه خاصّی. تولید در امسال یک حرکت خوبی داشته. همین چند ماه پیش از این، در همین حسینیّه یک جمعی آمدند ــ در تلویزیون هم پخش شد ــ شرح دادند کارهای تولیدی بزرگی را که دارند انجام میدهند در داخل کشور که سابقه نداشته.(۱۷) همین جا ایستادند توضیح دادند، که پخش شد. اینها را میخواهند متوقّف کنند؛ اینها را میخواستند متوقّف کنند. یا مسئلهی گردشگری را [ضربه بزنند]. یکی از سیاستهای دولت مثلاً گردشگری بوده که گردشگری یک درآمد خوبی است که تازه داشت راه میافتاد، شروع میشد؛ این را میخواستند متوقّف کنند. نقاط قوّت را میخواستند متوقّف کنند وَالّا بله، ما مشکل اقتصادی داریم، مشکل معیشتی مردم را داریم؛ شکّی نیست؛ آیا مشکل اقتصادی با آتش زدن سطل آشغال حل میشود؟ با آمدن و اغتشاش کردن در خیابان حل میشود؟ اینها نمیخواستند نقاط ضعف را از بین ببرند؛ اینها میخواستند نقاط قوّت را از بین ببرند. خب، بلاشک اینها خیانت بود و دستگاههای مسئول هم با خیانت برخورد جدّی و عادلانه میکنند، و باید هم بکنند. من دو کلمهی کوتاه در آخر میخواهم عرض بکنم:
یکی این مسئلهی «جهاد تبیین» که حالا بارها و بارها بنده تکرار کردهام، باز هم تکرار میکنم. دشمن در رأس نقشههایش تبلیغات است؛ به قول خودشان پروپاگاندا است. علاجِ پروپاگاندا «تبیین» است، تبیین حقیقت از زبانهای مختلف، از حنجرههای مختلف، با تعبیرات مختلف، با ابتکارات مختلف؛ تبیین. وسوسهای را که روی آن جوان یا نوجوان اثر میگذارد، چه میتواند برطرف کند؟ باتوم که نمیتواند برطرف کند،؛ آن وسوسه را تبیین میتواند برطرف کند. این مطلب اوّل. جهاد تبیین را جدّی باید گرفت. همه، در حوزه، در دانشگاه، در صداوسیما بالخصوص، در مطبوعات، در هر جایی که شما ایستادهاید و یک شعاع پیرامونیای دارید و میتوانید روی آن اثر بگذارید، باید تبیین انجام بگیرد؛ تبیین درست، تبیین صحیح.
دوّم اینکه هدفهای بزرگ محتاج کارهای بزرگ است. باید کارهای بزرگ انجام بگیرد، باید کارهای تحوّلی انجام بگیرد. به نظر من میتواند انجام بگیرد. مسئولین مؤمنی وجود دارند، مسئولین پُرکار و پُرتلاشی وجود دارند؛ میتواند کارهای تحوّلی انجام بگیرد. خود انقلاب بزرگترین تحوّل بود. کارهای مقدّمات انقلاب، هر کدام یک کار تحوّلی بود. اینها بود که ما را توانست از آن گردنههای سخت عبور بدهد. بعد از این هم، چه در زمینهی اقتصاد، چه در زمینهی فرهنگ، چه در زمینهی امنیّت، چه در زمینهی علم، چه در زمینههای گوناگون، کارهای تحوّلی و بزرگ لازم است. به نظر من این کار ممکن است: آدمش را داریم، مسئولینش را داریم، کشور بحمدالله جوانهای خوبی دارد. در همین دانشگاهها و در بسیاری از حوزههای علمیّه در سراسر کشور و در بین مردم گوناگون و طبقات گوناگون، افرادی هستند که میتوانند کار کنند؛ کارهای مبتکرانه، کارهای نوآورانه و کارهای تحوّلی.
امیدواریم انشاءالله خداوند متعال همهی شما و ما را در آنچه وظیفهمان است موفّق کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,212 | 1401/10/14 | بیانات در دیدار اقشار مختلف بانوان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51655 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
امروز جلسهی بسیار خوشایند و مفید و انشاءالله دارای سود فراوانی برای آیندهی ما، برای فکر ما اینجا تشکیل شد. من خیلی خرسندم از اینکه این جلسه را توانستیم امسال تشکیل بدهیم. سال گذشته، خانمها یک نامهای نوشتند، اعتراض کردند که چرا روز زن را شما به [دیدار] مدّاحها اختصاص دادید؛ درست است؛ اشکال واردی است. و خب، [برای تشکیل این جلسه] روز زن خصوصیّتی ندارد، همین حول و حوش ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) [خوب است]؛ حالا اگر زنده بودیم، در آینده هم انشاءالله این جلسه را تشکیل میدهیم.
این جلسه تا الان، تا این لحظه یک جلسهی زنانهی محض و مشحون از مفاهیم برجسته و عالی بوده. صحبتهایی که خانمها کردند، بسیار خوب بود و حقیقتاً بنده بهره بردم. البتّه تأییدِ این مطالب با یک بار شنیدن، آن هم تندتند و پشت این بلندگو بیان کردن، ممکن نیست. انسان باید تأمّل کند، فکر کند؛ لذا حتماً این نوشتهها را به من بدهید ــ آن خانمی هم که بدون نوشته صحبت کردند، ایشان هم همان حرفها را بنویسند؛ هم دقّتش بیشتر خواهد بود، هم فرصت تأمّل و تدبّر به ما خواهد داد ــ تا من این مطالب را بدهم یک جمعی روی آن فکر کنند، مطالعه کنند؛ پیشنهادهایی بود، انشاءالله بتوانند راهحلّی برای آن پیشنهادها پیدا کنند. شاید بعضی از این مطالب مثلاً مرتبط بشود به شورای انقلاب فرهنگی؛ در آنجا باید مطرح بشود یا هر جای دیگری. بخصوص این موضوعِ بهکارگیریِ زنانِ فرزانهی ما، کارآمد ما، مجرّب ما، دانشمند و عاقل و فهمیدهی ما در ردههای گوناگونِ تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور؛ این مطلب مهمّی است. البتّه ذهن بنده به این قضیّه مشغول است؛ باید یک راهی برایش پیدا کنیم؛ باید یک مسیری انشاءالله پیدا کنیم، ببینیم چه کار میشود کرد. خب، شما امروز خیلی از مطالبِ خوب را از این خانمها شنیدید. فراموش نکنم از این سرودی هم که بچّهها خواندند، تمجید کنم که واقعاً جای تمجید دارد؛ هم شعرش بسیار خوب بود، هم آهنگش آهنگِ بسیار خوبی بود، هم خیلی خوب اجرا شد. من از همهی اینها تشکّر میکنم.
بنده امروز دربارهی مسئلهی زن چند نکتهای را میخواهم بیان کنم ــ چند نکتهی مهمّی به نظر خودم ــ شاید قبلها هم بعضی از این نکات را ما گفتهایم یا شماها بعضی گفتهاید، لکن اینها تأکید بشود، خوب است. من قبلاً این را به شما دختران دانشور ایران که اینجا حضور دارید و همهی کسانی که این صحبتها را میشنوند بگویم که در مسئلهی زن، موضع ما در قبال مدّعیان ریاکار غربی، موضع مطالبه است، موضع دفاع نیست. یک وقتی سالها پیش دانشجوها در دانشگاه از من پرسیدند که شما در فلان قضیّه چه دفاعی از خودتان دارید؟ گفتم من دفاعی ندارم؛ من هجومی دارم. در قضیّهی زن این جوری است؛ دنیا مقصّر است. «دنیا» که میگویم یعنی همین دنیای غرب و فلسفهی غربی و فرهنگ غربی موجود؛ البتّه غرب متجدّد و به قول خودشان مدرنیته؛ من غرب تاریخی را کاری ندارم، آن بحث دیگری است. غرب متجدّد یعنی همین که از حدود دویست سال پیش به این طرف در همهی شئون زندگی یک حرفی ابراز کرده؛ ما در قبال اینها مطالبهکنندهایم، اینها نسبت به مسئلهی زن جدّاً گناهکارند، مقصّرند؛ ضربه زدند، جنایت کردند. بنابراین صحبتهایی که ما میکنیم جنبهی دفاع ندارد، جنبهی بیان نظر و عقیدهی اسلامی و موضع اسلامی است. حتّی اگر این مطالبی را که دربارهی مسئلهی زن و موضوع زن مطرح میکنیم و بحمدالله میبینم که امثال شماها خانمهایی که صحبت کردند کاملاً مسلّطند به این مسائل، تکرار بکنید، بیان کنید، امید این هست که بتوانید روی افکار عمومی غربیها هم واقعاً اثر بگذارید؛ چون واقعاً زنهای آنها در رنجند؛ جامعهی زن غربی، امروز در یک رنج ناخودآگاه در مواردی، و آگاه در یک موارد دیگری است؛ روی آنها هم ممکن است اثر بگذارید.
یکی از آن نقاطی که من میخواهم عرض بکنم، نگاه اسلام به مسئلهی جنسیّت و به مسئلهی زن است که نظر اسلام نسبت به مسئلهی زن و مرد چیست. من حالا مختصری میگویم، تبیین و تفصیل و تفریع(۲) فروعش با شماها است که دنبال کنید، تحقیق کنید، کار کنید. دربارهی نظر اسلام اینجوری میشود گفت که اسلام در ارزشگذاری انسانی و اسلامی، «انسان» را مورد نظر دارد؛ زن و مرد هیچ خصوصیّتی ندارند، هیچ تفاوتی ندارند؛ تساوی زن و مرد در زمینهی ارزشهای انسانی و اسلامی جزو مسلّمات اسلام است؛ در این هیچ تردیدی نیست. در آیهی قرآن و در دنبالهی همین آیاتی که اینجا تلاوت شد، اینجوری میفرماید: اِنَّ المُسلِمینَ وَ المُسلِماتِ وَ المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ وَ القانِتینَ وَ القانِتاتِ وَ الصّادِقینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ وَ الخاشِعینَ وَ الخاشِعاتِ وَ المُتَصَدِّقینَ وَ المُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِماتِ وَ الحافِظینَ فُروجَهُم وَ الحافِظاتِ وَ الذّاکِرینَ اللهَ کَثیراً وَ الذّاکِرات؛ ده خصوصیّت عمده را ذکر میکند برای مرد و زن، که همه [در اجر] یکسانند؛ اَعَدَّ اللهُ لَهُم مَغفِرَةً وَ اَجراً عَظیما.(۳) نگاه اسلام این است. یا در یک آیهی دیگر [میفرماید]: اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثَى»؛(۴) تفاوتی ندارند. یعنی از لحاظ ارزشگذاری انسانی و اسلامی، هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست. نگاهِ اسلام به زن و مرد، نگاه به انسان است؛ [هیچ کدام] خصوصیّتی ندارند.
البتّه وظایف متقابل زن و مرد نسبت به یکدیگر مختلفند امّا تعادل وجود دارد. شارع مقدّس در قرآن در سورهی بقره [میفرماید]: وَ لَهُنَّ مِثلُ الَّذی عَلَیهِنَّ بِالمَعرُوف؛(۵) آن مقداری که حق برای آنها هست، همان مقدار حق، علیه آنها هست، یعنی بر آنها هست. یک چیزی متعلّق به آنها است، به همان میزان یک چیزی متعلّق به طرف مقابل است، [یعنی] بر دوش آنها و تکلیف آنها است. یعنی هر وظیفهای که به کسی محوّل شده، در قبالش یک حقّی وجود دارد. هر امتیازی به هر کدام داده شده، در مقابلش یک وظیفهای وجود دارد؛ تعادل کامل. این هم در مورد حقوق زن و مرد. بنابراین حقوق و وظایف یکسان نیست امّا متعادل است ــ که حالا یکی از خانمها هم اشاره کردند در صحبتهایشان به همین معنا ــ و روی این کار شده، مطالعه شده؛ و حالا تفصیلش را در همان کتابها و نوشتهها و مانند اینها میتوانید ببینید.
در نگاه به مسئولیّتپذیریها، اینجا تکیه بر ویژگیهای طبیعی زن و مرد است. یک تفاوتهایی بین زن و مرد، یعنی طبیعت زنانه و طبیعت مردانه وجود دارد. هم در جسم، هم در روح و در مسائل معنوی، یک تفاوتهایی وجود دارد؛ مسئولیّتها متناسب با آن تفاوتها است. این تفاوتها تأثیر دارد در نوع مسئولیّتهایی که متوجّه به زن یا مرد است؛ این مربوط به طبیعت زنانه یا طبیعت مردانه است. هیچ کدام نبایستی چیزی بر خلاف طبیعت خودشان [انجام بدهند]. این مردی که در شیوهی رفتارش و آرایش صورتش و بقیّهی چیزهایش تشبّه به زن میکند، آن زنی که در رفتارهایش، در گفتارهایش، در حرکتهایش، تشبّه به مرد میکند اشتباه میکند؛ هر دو اشتباه میکنند. این در [مورد] تکالیف شخصی و بهاصطلاح مسئولیّتهای گوناگونی بود که در محیط خانه و محیط بیرون و مانند اینها وجود دارد.
امّا در مورد وظایف اجتماعی، تکالیف زن و مرد یکسان است. نقشها مختلف است امّا تکالیف یکسان است. یعنی هم زن، هم مرد برایشان جهاد واجب است منتها جهاد مرد یک جور است، جهاد زن یک جور دیگر است. یعنی مثلاً در همین دفاع هشتساله، زنها هم مکلّف بودند، تکلیف داشتند؛ تکلیفشان را هم خوب عمل کردند. زنها در این مدّت اگر بهتر از مردها عمل نکرده باشند، حدّاقل به اندازهی مردها عمل کردند. اگر کتابهایی را که در مورد [نقش] بانوان هست در دورهی دفاع مقدّس نخواندهاید، بخوانید؛ کتابهایی نوشته شده. الحمدلله حالاها به فکر این چیزها هستند، جوانهای خوب ما [اینها را] فراهم میکنند. فرض بفرمایید همین شرححالهایی که مربوط به همسران شهدا است؛ گمان نمیکنم شما بتوانید یکی از این شرححالها را بخوانید و در مدّت خواندن این، ده بار اشک نریزید؛ امکان ندارد! یعنی انسان میبیند جهاد این زن را؛ مرد رفته در میدان امّا این [زن] دارد جهاد میکند؛ جهاد بر هر دوی آنها واجب است. امر به معروف و نهی از منکر، هم بر زن واجب است، هم بر مرد واجب است، منتها تقسیم نقش شده؛ نقشها یکسان نیست. این نگاه اسلام است نسبت به زن و نسبت به مرد در عرصههای مختلفی که من عرض کردم. خب این، هم یک نگاه مترقّی است، هم عادلانه است: زن در جای برجستهی خود، مرد هم در جای برجستهی خود، و هر دو برخوردار از امتیازات قانونی، فکری، نظری و عملی؛ بر خلاف نظام ارزشگذاری و سرمایهداری غرب؛ البتّه همان طور که عرض کردم، غرب متجدّد مورد نظر من است.
اصلاً نظام سرمایهداری غرب یک نظام مردسالار است؛ یعنی آن چیزی که آنها نسبت به اسلام میگویند و غلط میکنند و خلاف واقع میگویند، عیناً در مورد خودشان صادق است؛ چرا؟ ریشهی این نگاه هم این است که در نظام سرمایهداری، سرمایه بالاتر از انسانیّت است؛ و انسانها در خدمت سرمایه قرار میگیرند. خب هر انسانی که بیشتر بتواند سرمایهآوری کند، سرمایهاندوزی کند، ارزشش بیشتر است. مرد گردنکلفتتر است، قویتر است؛ [استخراج] معادن طلا و جواهرات و الماس و غیره در آفریقا و در آمریکا و آمریکای جنوبی و مانند اینها را مردها [انجام میدادند]؛ مدیریّتهای کلان اقتصادی و تجاری و مانند اینها را مردها انجام میدادند؛ بنابراین مرد اولویّت دارد بر زن در نظام سرمایهداری؛ چون رجحان سرمایه بر انسان، در مورد مرد بیشتر صادق است. خب، حالا که بنا شد سرمایه جایگاه انسانها را تعیین بکند، انسانها دیگر یکسان نیستند، طبعاً مختلفند. بعد گفتیم بر طبق این نگاه سرمایهسالاری، جنس مرد طبعاً بالاتر از جنس زن است. لذا شما میبینید در نظام سرمایهداری دو جور از زن سوء استفاده میشود: یکی در مورد خود کار؛ این یکی از این نکات مهم است. حالا این خانمی که گفتند در غرب بودند، در این نکات، ایشان قاعدتاً خوب مطّلعند، واردند؛ در کتابها و جاهایی هم که اطّلاعات عمومی هست، میتوانید پیدا کنید. همین الان در بسیاری از کشورهای غربی، مزد زن برای کارِ مشابه با مرد، کمتر از مرد است، یعنی همان کار مرد را به زن محوّل میکنند، مزد کمتری میدهند؛ چون ضعیفتر است، چون زورپذیرتر است؛ این [جور] است. این یک جور سوء استفاده است. یک علّت اینکه در قرن نوزدهم و بعد، قرن بیستم ــ بیشتر قرن نوزدهم ــ مسئلهی آزادی زن مطرح شد، برای این بود که زنها را از خانه بیرون بکشند، ببرند کارخانه، با مزد کمتر از آنها استفاده کنند.
اینجا من یک پرانتز باز کنم؛ عین همین قضیّه در مورد آزادی سیاهان در آمریکا اتّفاق افتاد در جنگهای داخلی آمریکا در ۱۸۶۰ ــ یعنی تقریباً صد و شصت سال پیش که در آن جنگهای داخلی چندسالهی آمریکا [طیّ] چهار سال، بیش از یک میلیون کشته دادند؛ بین شمال و جنوب جنگ بود ــ که دنبالهی این جنگها مسئلهی آزادی غلامان، آزادی بردگان سیاهپوست مطرح شد. در جنوب، کشاورزی بود، در شمال صنعت بود. جنوب مرکز بردگان بود، بردهها بیشتر در جنوب بودند که کشاورزی میکردند، شمالیها احتیاج داشتند به کارگرِ ارزان، به این سیاهها احتیاج داشتند؛ جنجال آزادی بردهها را شمالیها شروع کردند. شما اگر این کتاب رمان کلبهی عمو تام را خوانده باشید، میبینید؛ این تقریباً مال دویست سال پیش است؛ این کلبهی عمو تام، نوشتهی نزدیک دویست سال قبل [است]؛ مال همان وقتها است. آنها را تشویق میکردند، از اینجا فرار میکردند، آن طرف میبردند؛ برای چه؟ برای اینکه آزاد باشند؟ نه، برای اینکه کارگر ارزان لازم داشتند؛ کارگر ارزان! تقلّبِ حضراتِ متمدّنینِ غربی در مسائل گوناگون از این قبیل است. حالا البتّه امثال و نظایر زیاد دارد.
بنابراین یکی اینجا بود که به زن ضربه زدند و او را وارد میدان کار کردند برای اینکه خرج کمتری بکنند، هزینهی کمتری به عهده بگیرند، پول کمتری بدهند؛ یکی هم چون مرد جنس برتر است، زن وسیلهی التذاذ مرد قرار بگیرد. البتّه برای من سخت است؛ دربارهی این قضیّه حرف زدن در همهی مجالس واقعاً برایم سخت است، بخصوص مجلس زنانه، لکن واقعیّتی است؛ چه کار کنیم؟ همه کار کردند برای اینکه بتوانند زن را قانع کنند که امتیاز او به نوع رفتاری است که جذّابیّتهای جنسی او را برای مرد بیشتر کند؛ همهی تلاش را کردند. این داستانِ خیلی غمانگیزی است؛ من در این زمینهها خیلی چیزها خواندهام که واقعاً آدم نمیتواند [بیان کند]. در یکی از مجلّات آمریکایی ــ هفت، هشت، ده سال قبل از این برای من آوردند ــ یک سرمایهدار آمریکاییِ خیلی برجسته که مثلاً دهها رستوران زنجیرهایِ خیلی مدرن و پیشرفته و زیبا و مانند اینها داشت، اعلان کرده بود که استخدام میکند؛ چه کسی را؟ دختران جوان را؛ زنهای جوان را با این خصوصیّاتی که ذکر کرده؛ یکی از این خصوصیّات این است که اینها باید حتماً لباسشان، دامنشان، از زانو فلان مقدار بالاتر باشد؛ عکسش را هم انداخته بودند که باید این جوری باشد! یعنی ببینید، برنامهریزی برای تجارت، برای صنعت، برای زندگیِ متعارف در کوچه و خیابان جوری است که مردِ هوسباز و هوسناک بتواند خودش را با چشم، با غیر چشم اشباع کند! خب، اینها واقعاً کرامت زن را شکستند؛ اینها حرمت زن را شکستند. بدترین قضیّه هم همین است که اشاره کردم: کار را به جایی برسانند که خود زن ــ زن جوان یا دختر جوان ــ صلاح خودش را در این ببیند که جوری ظاهر بشود که از جنبهی جنسیّتی بتواند نظر مرد را به خودش جلب کند! حالا کدام مرد را؟ مردی که در کوچه خیابان دارد راه میرود. رساندنِ زن به این نتیجه، بزرگترین ضربهای بود که اینها به زن وارد کردند. و حالا دیگر قضایای فراوانی دارد که خیلی از آنها را شماها شاید میدانید و خواندهاید.
خب، نتیجهی این نگاهِ مردسالاری چه شد؟ وقتی که مرد در تمدّن غربی، جنس برتر است و تمدّن، تمدّن مردسالار است، نتیجه این است که زن سعی میکند الگوی خودش را مرد قرار بدهد و مرد میشود الگوی زن؛ زن دنبال کارهای مردانه حرکت میکند؛ نتیجه این است. ببینید اینجا یک آیهی قرآن هست که یکی از خانمها هم به نظرم اشاره کردند، [البتّه] آیه را نخواندند امّا به نظرم منظور همین آیه بود. آیهی شریفه میفرماید: ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ کَفَرُوا امرَأَتَ نُوحٍ وَ امرَأَتَ لوط؛ برای کفّار، دو زن الگو هستند؛ دو زنِ کافر، نمونه و الگو ی زنان کافرند: زن نوح و زن لوط که اینها به شوهرهایشان خیانت کردند؛ فَلَم یُغنیا عَنهُما مِنَ اللهِ شَیئا؛(۶) شوهرها با اینکه پیغمبر بودند، دیگر به درد اینها نمیخورند، فایدهای برایشان ندارند. این مال کافران. بعد [میفرماید]: وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ آمَنُوا امرَأَتَ فِرعَون.(۷) دو زن را الگو قرار میدهد برای همهی انسانهای کافر، دو زن را الگو قرار میدهد برای همهی انسانهای مؤمن؛ اعمّ از زن و مرد. یعنی اگر همهی مردان عالم میخواهند مؤمن باشند، الگویشان دو زن هستند: یکی زن فرعون، یکی حضرت مریم. وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ آمَنُوا امرَأَتَ فِرعَون؛ در اوج نجابت و عفّت؛ همان خانمی که موجب شد وقتی موسیٰ را از آب گرفتند، به قتل نرسانند؛ لا تَقتُلوه،(۸) [گفت] او را نکُشید؛ بعد هم ایمان آورد به حضرت موسیٰ، بعد هم زیر شکنجه به قتل رسید. این الگو است. [و الگوی دیگر] «وَ مَریَمَ ابنَتَ عِمرَان» که حالا در مورد حضرت مریم (سلام الله علیها) «الَّتی اَحصَنَت فَرجَهَا»(۹) که عفّت خودش را حفظ کرد، ما متأسّفانه اطّلاعات زیادی نداریم که قضیّه چه بوده؛ قضایایی حول و حوش حضرت مریم بوده که این بزرگوار با کمال قدرت مقاومت کرده و دامن پاک خودش را حفظ کرده، و تا آخر قضایا که میدانید. یعنی درست نقطهی مقابل تمدّن غربی که مرد را الگو قرار میدهد، در قرآن زن را الگو قرار میدهد؛ نه فقط برای زنان بلکه برای همهی انسانها؛ چه در زمینهی کفر، چه در زمینهی ایمان.
خب، آن وقت وقاحت غرب اینجا ظاهر میشود؛ اینها با این همه ضربهای که به زن و به حیثیّت زن و به کرامت زن وارد آوردهاند، خودشان را پرچمدار حقوق زن وانمود میکنند! یعنی اینها از [قضیّهی] حقوق زن در دنیا دارند استفاده میکنند؛ یعنی واقعاً این نهایت وقاحت است. حالا یک وقت کسی از یک جاهایی یک اطّلاعات پنهانی دارد، یک وقت نه، خیلی آشکار است که دیگر واقعاً اسم نمیخواهم بیاورم؛ آدم خجالت میکشد اسم بیاورد از این چیزی که سال گذشته راه افتاد بین زنهای غربی و تعرضّهای جنسی و مانند اینها. با همهی اینها، باز میگویند ما طرفدار زن هستیم، طرفدار حقوق زن هستیم! آن چیزی که در زبان بیتقوای غربیها به عنوان آزادیِ زن نامیده میشود اینها است. اینکه میگویند آزادیِ زن، مرادشان آزادی به این معنا است؛ [در نظرشان] اینها آزادی است؛ [اینها] که آزادی نیست؛ عین اسارت است، عین اهانت است.
متأسّفانه در داخل، ما دیر به این نقاط رسیدیم، یعنی خیلی از این حرفها بعد از انقلاب برای ما روشن شد، وَالّا قبل از انقلاب، حتّی بعضی از بزرگان تصوّرشان این بود که این آزادیِ ارتباط زن و مرد در غرب، موجب میشود که چشم و دل مردها سیر بشود و دیگر تخلّفات جنسی انجام نگیرد؛ تخلّفاتی که گاهبهگاه گوشه و کنار انجام میگرفت، وقتی چشم و دل مردها سیر شد، دیگر این تخلّفات انجام نمیگیرد؛ این جوری فکر میکردند! حالا شما نگاه کنید ببینید که چشم و دل اینها سیر شده یا حرصشان صد برابر شده با این تعرّضهای جنسیای که انجام میگیرد؟ دائم دارند میگویند. در محیط کار، در کوچه و بازار، در همه جا، حتّی در تشکیلات منظّم و آهنینی مثل ارتش ــ که زنها هم آنجا هستند ــ تعرّض انجام میگیرد! تعرّض غیر از فسق توافقی است. حالا آن فسق توافقی به جای خود؛ علاوهی بر آن، تعرّض زورکی هم انجام میگیرد؛ یعنی نه فقط چشم و دل سیر نشده، حرص و هوس در بین آنها صد برابر شده. لذاست که امروز شما نگاه میکنید در محیط غرب، تجارت جنسی هست، بردهداری جنسی هست، شکستن همهی حد و مرزهای اخلاقی و انسانی هست، عرفی کردن و قانونی کردن چیزهایی [هست] که در همهی ادیان حرام است. این همجنسبازی و این قبیل حرفها فقط مربوط به اسلام نیست؛ اینها در همهی ادیان جزو محرّمات کبیره است؛ اصلاً اینها را قانونی میکنند، واقعاً خجالت هم نمیکشند! خب، بنابراین یکی از واجبات عملی در جامعهی ما این است که ما از [پیروی] نگاه غربیها به مسئلهی جنسیّت بشدّت اجتناب کنیم.
شما بانوان فرزانه و دانشور و فهیم و باسواد، الحمدلله همه جا هستید و این جمعی که اینجا هستید مشتِ نمونهی خروارید، یعنی یک گل از یک گلستان بزرگ هستید؛ در سراسر کشور بحمدالله بانوان فهمیده، سنجیده، درسخوانده، بااطّلاعات، خیلی زیادند، الحمدلله. همان امیدی که ما داشتیم که این دخترهای جوانِ مؤمن رشد میکنند، تبدیل میشوند به بانوان عالِم و دانشمند، بحمدالله برآورده شده. یکی از کارهای مهمّ شما همین است که فاجعهآمیزیِ نگاهِ فرهنگِ غربی به مسئلهی جنسیّت و مسئلهی زن را افشا کنید، به همه بگویید؛ بعضیها نمیدانند. در داخل کشور خودمان هم بعضیها نمیدانند، در بیرون هم خیلیها نمیدانند؛ در کشورهای اسلامی [خیلیها] نمیدانند. کشورهای اسلامی تشنهی فهمیدن این جور چیزها هستند. آن جاهایی که ما رفتهایم و هستیم و حضور داریم و خبرهایش به ما هم میرسد، این جوری است؛ آن وقت کشورهای غربی هم همین جور. امروز خب ارتباطات فضای مجازی خیلی آسان است؛ شماها میتوانید ارتباطات فضای مجازی بگیرید و زمینهسازی کنید برای اینکه توجّه کنند و این مفاهیم را در قالب گزارههای کوتاه و گویا ــ که هم کوتاه باشد، هم گویا باشد ــ تنظیم کنید، و بفرستید برای فهم افکار عمومیِ این هشتگسازیها و مانند اینها که هست؛ اینها امروز خیلی امکان بزرگی است برای شما که در اختیار شما است. خب این یک نقطه: نگاه اسلام از لحاظ نظری و عملی به مسئلهی زن و مرد، و مسئلهی جنسیّت.
یک نقطهی دیگر در زمینهی مسائل زنان، مسئلهی خانواده است که خوشبختانه در صحبتهای این خانمهایی که صحبت کردند، از چند ناحیه، از چند نگاه مطرح شد و خیلی خوب بود؛ من واقعاً لذّت بردم از بیاناتشان. ببینید، تشکیل خانواده ناشی از یک قانون عامّ عالم وجود است، قانون عامّ آفرینش است؛ آن قانون عبارت است از قانون زوجیّت: سُبحانَ الَّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلَّها مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لا یَعلَمون؛(۱۰) خدای متعال در همه چیز، در همه چیز ــ خَلَقَ الاَشیاءَ کُلَّها ــ در همه چیز زوجیّت قرار داده؛ در انسان زوجیّت هست، در حیوانات زوجیّت هست، در گیاهان زوجیّت هست؛ وَ مِمّا لا یَعلَمون؛ یک چیزهایی هم هست که زوجیّت هست، [ولی] ما نمیدانیم. حالا مثلاً در بین سنگها زوجیّت چه جوری است، ما نمیدانیم؛ در آینده ممکن است کشف بشود. در بین اجرام فلکی زوجیّت هست، چه جوری است، ما نمیدانیم؛ در آینده کشف خواهد شد. ببینید، سُبحانَ الَّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلَّها مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لا یَعلَمون؛ خب، این زوجیّت است. این که خواندم سورهی «یس» بود. آیهی دیگر، سورهی «والذّاریات» است: وَ مِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون؛(۱۱) زوجیّت یک قانون عام است.
من حالا اینجا در پرانتز، باز در حاشیه عرض بکنم، این زوجیّت که در نگاه اسلامی این جور واضح است، درست نقطهی مقابل تضاد در دیالکتیک هگلی و مارکسیست است؛ یعنی رکن اصلی این دیالکتیک هگل که بعد هم مارکس از او گرفته، تضاد است که حرکت جامعه و حرکت تاریخ و حرکت بشری ناشی از تضاد است؛ یعنی «تز» و «آنتیتزی» وجود دارد که از آنتیتز و تز، سنتز به وجود میآید. در اسلام نه، سنتز از آنتیتز به وجود نمیآید، از زوجیّت به وجود میآید؛ از زوجیّت است، از ملائمت(۱۲) است، از همراهی است که آن رتبهی بعدی به وجود میآید، نسل بعدی به وجود میآید، حرکت بعدی به وجود میآید، مرحلهی بعدی به وجود میآید. البتّه اینها احتیاج به بررسی و کار دارد. این که من عرض کردم، یک نظریّه است، یک نگاه است. خب، بنابراین زوجیّت، قانون عامّ عالم آفرینش است. این زوجیّت در گیاه هم هست، در حیوان هم هست، منتها این قانون ثابت در [مورد] انسان، یک ضوابطی دارد؛ در مورد خصوص انسان ضوابطی معیّن کردهاند. علّت چیست که ضوابط معیّن کردهاند؟ چون بدون ضابطه هم میشد زوجیّت به وجود بیاید، مثل اینکه بعضی جاهای دنیا بیقاعدگی وجود دارد. علّت این است که کار انسان از روی انتخاب و اختیار است. حرکت انسان، پیشرفت انسان، بدون انتخاب خودش و اختیار خودش ممکن نیست. باید بتواند این انتخاب و اختیار در یک چهارچوب قرار بگیرد وَالّا یکی یک چیزی انتخاب میکند، یکی چیز ضدّ او انتخاب میکند، اغتشاش به وجود میآید.
برای اینکه در جامعه، در تاریخ، در زندگی بشر نظم برقرار بشود، قانون لازم است. قانون در همه جا هست، در مسئلهی زوجیّتِ انسان هم وجود دارد. این باز مخصوص اسلام نیست؛ در همهی ادیان عالم شما نگاه کنید، زوجیّت با یک قانونی است؛ در مسیحیّت، در یهودیّت، [حتّی] در بودایی، در جاهای دیگر، ادیان دیگر ــ تا آنجایی که ما اطّلاع داریم ــ یک قانونی وجود دارد که یک زن و مرد با همدیگر زوجیّت پیدا میکنند. بیقانونی در اینجا گناه است، جرم است، ظلم است، موجب آشفتگی است، موجب اغتشاش است. خب، این ضوابط، موجب سلامت خانواده است؛ اگر چنانچه این ضوابط رعایت شد، موجب این است که خانواده سالم بشود؛ خانواده که سالم بشود، اجتماع سالم میشود. خانواده سلّول تشکیلدهندهی اجتماع است؛ خانوادهها که سالم شدند، اجتماع سالم میشود.
خب، حالا زن در خانواده، در محیط خانواده، چه کاره است؟ من با توجّه به مجموعهی معارفی که در آیات و روایات و مانند اینها هست در ذهن خودم این جور تصویر میکنم که زن، هوایی است که فضای خانواده را انباشته؛ یعنی همچنان که شما در فضا تنفّس میکنید، اگر هوا نباشد، تنفّس ممکن نیست، زن این جوری است؛ زنِ خانواده به منزلهی تنفّس در این فضا است. اینکه در روایت هست: اَلمَراَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَة،(۱۳) مال اینجا است، مال خانواده است. «ریحانه» یعنی گل، یعنی عطر، بوی خوش؛ همان هوایی که فضا را پُر میکند. «قهرمان» در زبان عربی ــ در «لَیسَت بِقَهرَمَانَة» ــ با قهرمان در زبان فارسی فرق دارد. «قهرمان» یعنی کارگزار، کارگر یا مثلاً فرض کنید سرکارگر؛ زن یک «قهرمانة» نیست. در خانواده، این جور نیست که شما خیال کنید حالا زن گرفتید، کارها را بریزید سر زن؛ نخیر. خودش داوطلبانه یک کاری را میخواهد انجام بدهد، [عیب ندارد؛] خانهی خودش است، دلش میخواهد یک کاری را انجام بدهد، انجام داده؛ اگر نه، هیچ کس حق ندارد ــ مرد یا غیر مرد ــ او را وادار کند، اجبار کند به اینکه این کار را باید انجام بدهد. پس این [جور] است.
خب، زن در خانواده یک وقت در نقش همسری ظاهر میشود، یک وقت در نقش مادری ظاهر میشود؛ هر کدام یک خصوصیّتی دارند. در نقش همسری، زن در درجهی اوّل مظهرِ آرامش است: وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ اِلَیها؛(۱۴) آرامش. چون زندگی تلاطم دارد؛ مرد در این دریای زندگی مشغول کار و تلاطم است؛ وقتی به خانه میآید، احتیاج به آرامش دارد، احتیاج به سکینه دارد. این سکینه را زن در خانه ایجاد میکند؛ لِیَسکُنَ اِلَیها؛ [یعنی] مرد در کنار زن احساس آرامش کند؛ زن مایهی آرامش است. نقش زن به عنوان همسر، عشق و آرامش است، همین طور که قبلاً اشاره کردم، این کتابهای همسران شهدا را بخوانید، عشق و آرامش آنجا خوب واضح میشود و نشان میدهد خودش را که این مردی که حالا رفته داخل میدان جنگ ــ چه دفاع مقدّس، چه دفاع از حرم، چه بقیّهی میدانهای سخت ــ چطور در کنار این زن آرامش پیدا میکند و آن تلاطم روحیاش فرو مینشیند و چطور عامل عشق او را سرِ پا نگه میدارد، به او جرئت میدهد، به او جسارت میدهد، به او قوّت میدهد تا او بتواند کار کند. یعنی زن به عنوان همسر این جوری است: مایهی سکونت، مایهی عشق و آرامش و مانند اینها است. حالا این مسئلهی سکونت را که گفتم: وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ اِلَیها؛ این یک آیه است؛ در یک آیهی دیگر هم «خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجًا لِتَسکُنوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَة»(۱۵) [دارد]. «مَوَدَّة» یعنی همان عشق؛ «رَحمَة» یعنی مهربانی؛ بین زن و شوهر عشق و مهربانی متبادل میشود. نقش زن به عنوان همسر این است؛ این نقش کوچکی نیست، خیلی نقش مهمّی است، خیلی نقش بزرگی است. این مربوط به همسری.
در مورد مادریِ نقش زن، نقش حقّ حیات است؛ یعنی زن تولیدکنندهی موجوداتی است که از او به وجود میآیند. این [جور] است دیگر. او است که حمل میکند، او است که وضع میکند، او است که تغذیه میکند، او است که نگهداری میکند. جان انسانها در مشت مادرها است؛ مادرها به فرزند حقّ حیات دارند. محبّتی که خدای متعال در دل مادر نسبت به فرزند قرار داده، یک چیز بینظیر است؛ یعنی اصلاً هیچ عشقی از این نوع نیست، به این کیفیّت نیست که آن را قرار داده. صاحب حقّ حیات است، بعد ادامهی نسل؛ مادرها مایهی ادامهی نسلند، یعنی نسل بشر با «مادری» است که ادامه پیدا میکند.
مادرها مایهی انتقال عناصر هویّت ملّیاند؛ هویّت ملّی یک چیز مهمّی است. یعنی هویّت یک ملّت، شخصیّت یک ملّت در درجهی اوّل به وسیلهی مادرها منتقل میشوند؛ زبان، عادات، آداب، سنّتها، اخلاقهای خوب، عادتهای خوب، اینها همه در درجهی اوّل به وسیلهی مادر منتقل میشود. پدر هم مؤثّر است امّا خیلی کمتر از مادر؛ مادر بیشترین تأثیر را دارد.
افشانندهی بذر ایمان در دلها؛ مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار میآورند. «ایمان» درس نیست که آدم به یکی درس بدهد یاد بگیرد؛ ایمان یک رویش است، یک رشد معنوی است که بذرافشانی لازم دارد؛ این بذرافشانی به وسیلهی مادر انجام میگیرد و مادر این کار را میکند. اخلاق را همین طور. بنابراین نقش [او] فوقالعاده است.
حالا این دو نقش، نقش مهمّی است؛ من بارها گفتهام، عقیدهام هم همین است، که مهمترین و اصلیترین وظایف زن هم اینها است. یعنی حالا این خانم گفتند «من یک خانم خانهدار هستم»، خب خیلی خوب است. اصلیترین نقش یک زن از نظر اسلام همین نقش خانهداری است منتها مهم این است که خانهداری به معنای خانهنشینی نیست. بعضی اینها را با هم اشتباه میکنند؛ وقتی میگوییم خانهداری، خیال میکنند میگوییم داخل خانه بنشینید، هیچ کار نکنید، هیچ وظیفهای انجام ندهید، تدریس نکنید، مجاهدت نکنید، کار اجتماعی نکنید، فعّالیّتهای سیاسی نکنید؛ معنای خانهداری این نیست. خانهداری یعنی خانه را داشته باشید؛ در کنار داشتن خانه، هر کار دیگری که از عهدهی شما برمیآید و میل به آن و شوق به آن را دارید میتوانید انجام بدهید؛ منتها همه در ذیل خانهداری است. اگر چنانچه امر، یک جایی دائر شد بین اینکه جان این بچّه حفظ بشود یا آن کار در اداره انجام بگیرد، جان این بچّه مقدّم است؛ در این تردیدی دارید؟ نه، یعنی هیچ زنی در این تردید ندارد که اگر جان بچّه در خطر بیفتد یا آن کار در اداره در خطر بیفتد، جان بچّه مقدّم است. اخلاق بچّه هم همین طور است، ایمان بچّه هم همین طور است، تربیت بچّه هم همین طور است. یعنی همان طور که در مورد جان بچّه تردیدی ندارید، در مورد تربیت [هم همین طور است]. البتّه یک جاهایی هست که میتوان با یک شیوهای، با یک شگردی، این بهاصطلاح تردید و دَوَران امر بین این و آن را به یک شکلی حل کرد، یک مواردی میشود حل کرد، امّا اگر چنانچه واقعاً دَوَران بود و چارهای نبود، این مقدّم بر آن [کار اداره] است؛ ولیکن [اگر] آن هم کار مُجازی است، کار لازمی است، در مواردی ضروری است ــ یعنی کارهای اجتماعی در یک مواردی فریضه است، وظیفه است، باید انجام بدهید ــ آنجا خب باید انجام داد.
البتّه آنجایی [هم] که فریضه است، بستگی دارد به اینکه اهمّیّت این فریضه چقدر باشد. حالا من مسئلهی جان را مثال زدم [لکن] گاهی هست که اهمّیّت یک فریضه از جان بچّهی انسان، از جان همسر انسان، از جان پدر و مادر انسان بالاتر است. لذا شما به امام حسین عرض میکنید: بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی؛(۱۶) پدر و مادرم قربانت. از پدر و مادر چه کسی بالاتر؟ جانشان قربانِ جان شما. یا در آیهی قرآن [میفرماید]: «قُل اِن کانَ آباؤُکُم وَ اَبناؤُکُم وَ اِخوانُکُم» تا بقیّهی آن که: «اَحَبَّ اِلَیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصوا»؛(۱۷) نباید اینها را بیشتر از خدا و جهاد در راه خدا دوست داشته باشیم؛ یک جاهایی این جوری است. فریضه وقتی که بزرگ شد، عظمت پیدا کرد، حتّی بر جان کودک هم ترجیح پیدا میکند؛ لکن در غیر [این] موارد، در موارد عادی، محورِ وظایفِ زن، خانواده است و واقعاً هم خانواده بدون حضور زن، بدون فعّالیّت زن، بدون احساسِ تکلیفِ زن، امکان ندارد اداره بشود، و اداره نمیشود؛ بدون زن، اداره نمیشود. یک گرههای ریزی گاهی در خانواده هست که جز با سرانگشت ظریفِ زن باز نخواهد شد. مرد هر چه هم قوی باشد و توانا باشد، نمیتواند بعضی از گرهها را باز کند. این گرههای ظریف و گاهی گرههای کور، جز با سرانگشت ظریف زن بازشدنی نیست. خب، این هم در مورد خانواده.
البتّه در مورد مسئلهی خانواده هم باز اگر بخواهیم مسائل غرب را نگاه کنیم، فاجعه است؛ فاجعه است! غرب خانواده را متلاشی کرده؛ واقعاً متلاشی کرده. البتّه حالا من که میگویم متلاشی کرده، معنایش این نیست که در غرب اصلاً خانواده وجود ندارد؛ چرا، بعضی از خانوادهها، خانوادههای خوبی هم هستند، واقعاً خانوادهاند؛ بعضیها صورتِ خانواده است، باطنِ خانواده نیست. من در یک نوشتهی غربی آمریکایی میخواندم که زن و مرد برای اینکه بتوانند بچّهها را درست ببینند و بهاصطلاح خانواده باشند، قرار میگذارند که فلان ساعت شما از اداره بیا، خانم هم از اداره بیاید، یک چایی، یک عصرانهای با هم بخوریم؛ یعنی یک ساعت معیّنی ــ مثلاً ساعت ۴ تا ۶ ــ این بیاید، او هم بیاید، بچهها هم که از مدرسه آمدند، بیایند بنشینند یک چایی دُور هم بخورند؛ این میشود خانواده! بعد این برود دنبال کار خودش، آن [هم] برود دنبال شبنشینی خودش، دنبال رفاقت خودش؛ اینکه خانواده نیست، صورتِ خانواده است.
غربیها با انواع و اقسام همین مسائلی که قبلاً اشاره کردم، خانواده را واقعاً متلاشی کردند و [این] به فروپاشی تدریجی خانواده انجامیده که صدای خود متفکّرین غربی را هم بلند کرده؛ خیلی از خیرخواهانشان، مصلحینشان به این توجّه کردهاند و فریاد میکنند؛ منتها من گمانم این است که الان چارهای ندارند دیگر؛ یعنی در بعضی از کشورهای غربی، سرازیری جوری تند شده که دیگر قابل توقّف نیست، رفتنیاند؛ یعنی خانوادهها اصلاحپذیر نیست. این هم مسئلهی خانواده.
چند مطلب دیگر هم هست که متأسّفانه دیگر نمیتوانم به تفصیل صحبت کنم؛ یکی مسئلهی حجاب است. حجاب یک ضرورت شریعتی است؛ شریعت است؛ ضرورت شرعی است؛ یعنی هیچ تردیدی در وجوب حجاب وجود ندارد؛ این را همه باید بدانند. این که حالا خدشه کنند، شبهه کنند که آیا حجاب هست، لازم است، ضروری است، نه، جای خدشه و شبهه ندارد؛ یک واجب شرعی است که باید رعایت بشود، منتها آن کسانی که حجاب را به طور کامل رعایت نمیکنند، اینها را نباید متّهم کرد به بیدینی و ضدّانقلابی؛ نه. من قبلاً هم گفتهام؛ یک وقتی در سفری از سفرهای استانی که میرفتم، در جمع علما گفتم این را؛(۱۸) علمای آنجا جمع بودند؛ گفتم چرا گاهی بعضی از شما این خانمی را که حالا فرض کنید یک مقداری موهایش بیرون است یا به تعبیر رایج بدحجاب است ــ که حالا باید گفت ضعیفالحجاب؛ حجابش ضعیف است ــ متّهم میکنید؟ بنده وارد این شهر شدم، جمعیّت آمدند استقبال؛ شاید اقلّاً یکسوّم جمعیّت این جور خانمها هستند، دارند اشک میریزند؛ این را نمیشود گفت ضدّانقلاب است؛ این چطور ضدّانقلابی است که این جور با شوق و با حرارت و با انگیزه میآید و مثلاً فرض کنید در فلان مراسم دینی یا فلان مراسم انقلابی شرکت میکند؟ اینها بچّههای خودمانند، دخترهای خودمانند. من چند بار تا حالا در خطبهی نماز عید فطر این را تکرار کردهام که در مراسم ماه رمضان، در شبهای اَحیاء ــ عکسهایش را برای من میآورند، حالا من که آنجاها را نمیتوانم [بروم] امّا تصویرش را برای من میآورند ــ زنها با ریختهای مختلف، قوارههای مختلف اشک میریزند؛ من حسرت میخورم به آن جور اشک ریختن! میگویم ای کاش من هم میتوانستم این جور مثل این دختر، مثل این زن جوان اشک بریزم؛ این را چطور میشود متّهم کرد؟ بله، کار درستی نیست، بدحجابی یا ضعف حجاب درست نیست امّا این موجب نمیشود که ما این [افراد] را از حوزهی دین و انقلاب و مانند اینها خارج بکنیم و خارج بدانیم؛ چرا؟ البتّه همهی ماها یک نقصهایی داریم، باید نقصها را برطرف کنیم؛ هر چه بتوانیم برطرف کنیم، بهتر است. این یک مسئله و یک موضوع دیگر که راجع به مسئلهی حجاب بود.
یک مسئله که متأسّفانه وقت نیست من در این زمینه صحبت کنم، خدمت جمهوری اسلامی به زنان است؛ این نباید فراموش بشود. ببینید، به نظرم هیچ کدام از شماها دورهی پیش از انقلاب را ندیدهاید؛ ما نصف عمرمان را تقریباً در دورهی قبل از انقلاب گذراندیم. در دورهی پیش از انقلاب، زنان فرزانه، فهمیده، دانشمند، تحصیلکرده، اهل تحقیق و صاحب پژوهش در زمینههای مختلف، انگشتشمار بودند؛ اینهمه استاد دانشگاه زن، اینهمه پزشک متخصّص و فوق تخصّص زن، اینهمه دانشمند محقّق در بخشهای مختلف ــ اینکه میگویم بخشهای مختلف واقعاً جاهایی است که خودم رفتهام، دیدهام، بازدید کردهام ــ دانشهای پیشرفته، فنّاوریهای پیشرفته، زنان دانشمند، زنان فرهیخته آنجا مشغول کار هستند. این در پیش از انقلاب سابقه نداشت؛ این کاری است که انقلاب کرد. اینهمه دانشجوی دختر، که در بعضی از سالها شما میبینید دانشجوهای دختر در آمارها بیشتر از دانشجوهای پسرند. [این] خیلی معنی دارد؛ اینهمه میل به تحصیل علم.
بعد در میدانهای ورزشی؛ شما ببینید، دخترهای ما میروند در میدانهای ورزشی، قهرمان میشوند، طلا میگیرند با حجاب اسلامی؛ کدام تبلیغ برای حجاب بهتر از این است؟ تعدادی از این خانمها آمدند آن طلاهایشان را به بنده اهدا کردند. من البتّه برمیگردانم به خودشان که نگه دارند؛ امّا واقعاً من افتخار میکنم به این جور خانمها. در یک میدان بینالمللی که میلیونها انسان از پشت دوربینها دارند میبینند، این دختر ایرانی میرود آنجا، مدال طلا را میگیرد، پرچم کشورش را بالا میبرد و آن وقت با حجاب ایستاده؛ تبلیغی برای حجاب بهتر از این، بیشتر از این؟ در بخشهای مختلف، در المپیادهای علمی، در جاهای مختلف، همه جا خانمها پیشرفت کردهاند؛ یعنی واقعاً این جوری است. خب حالا اینکه چند نفر از این خانمها گفتند که [خانمها] به کار گرفته نمیشوند، از آنها استفادهی عملی در تصمیمسازیها و تصمیمگیریها نمیشود، بله، این یک عیب است، در این تردیدی نیست، این عیب باید برطرف بشود امّا وجود اینهمه زن فهمیده، فرزانه، دانشمند، محقّق، صاحبنظر، نویسنده [قابل توجّه است]. از این کتابهایی که در شرححال شهدا و زنان شهدا و خانوادهی شهدا است و پیش من میآورند، واقعاً من لذّت میبرم، نویسندههای اینها غالباً خانمها هستند که از مردها جلوتر رفتهاند. چه قلمهایی، چه نگارشهایی! شعرای زن، شعرای خیلی خوب. همین شعری که این خانم مجری(۱۹) خواندند، شعر خیلی خوبی بود که مال خودشان هم هست. این هم یک نکته.
و من این را هم اضافه کنم که در این قضایای اخیر، خب دیدید دیگر، علیه حجاب خیلی کار شد؛ چه کسی ایستادگی کرد در مقابل این تلاشها و فراخوانها؟ خود زنها؛ زنها ایستادگی کردند. آنها امیدشان به همین زنهایی بود که شما به آنها میگویید بدحجاب؛ امیدشان به اینها بود. اینها امیدشان این بود که همینهایی که حجاب نیمهکاره دارند بکلّی کشف حجاب کنند، [ولی] نکردند؛ یعنی زدند تو دهن آن تبلیغکننده و فراخوانفرستنده.
آخرین مطلبی که عرض میکنم، این است که با همهی حرفهایی که زدیم، با همهی تعریفهایی که کردیم که واقعیّت هم دارد، انصاف این است که در جامعهی ما در درون بعضی از خانوادهها به زنها ظلم میشود؛ مرد با تکیهی بر توان جسمی خودش، چون صدایش کلفتتر است، قدّش بلندتر است، بازوهایش کلفتتر است، زور میگوید به زن؛ ظلم میشود به زنها؛ خب راهش چیست؟ چه کار کنیم؟ خانواده را هم میخواهیم حفظ کنیم دیگر؛ راهش این است که قوانینِ مربوط به داخل خانواده آنچنان محکم و قوی باشد که هیچ مردی قادر به ظلم کردن به زنان نباشد؛ بایستی قوانین، اینجا به کمک طرف مظلوم بیایند. البتّه موارد اندکی هم وجود دارد که عکس قضیّه [است]، یعنی خانم ظلم میکند؛ یک موارد این جوری هم داریم؛ البتّه کم است و بیشتر موارد آن است که قبلاً گفتم. امیدواریم که انشاءالله همهی این موارد اصلاح بشود.
من از این مطالبی که خانمها گفتند استفاده کردم. امیدواریم که انشاءالله همهی این مسائل به بهترین وجهی به نهایتهای خیر برسد، و از خداوند متعال برای همهی شما خیر و سلامت و عافیت میخواهم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,213 | 1401/10/12 | بیانات در دیدار اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51764 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. بنده هم اگر نگویم بیشتر از شما از این دیدار و این گونه دیدارها خرسند و خوشحال میشوم، حدّاقل به اندازهی شماها خرسند میشوم. خدا را شکر میکنیم که الحمدلله این توفیق دست داد و توانستیم شما را زیارت کنیم.
خدا رحمت کند مرحوم آقای اژهای(۲) را؛ ایشان را فراموش نمیکنیم. ایشان جزو بنیانگذارهای این اتّحادیهی انجمنهای اسلامی بود در اروپا و دهها سال در این زمینه کار کرده بود، مجرّب بود؛ خدا انشاءالله ایشان را رحمت کند. خدا آقای واعظی را موفّق کند که بتوانند انشاءالله همین جور که شرح دادند، پیش بروند. و خدا همهی شماها را حفظ کند برای ملّتتان، برای کشورتان، برای ما. انشاءالله شماها سرمایه هستید، روشنی چشم هستید و محبّت به شماها برای امثال بنده یک امر طبیعی است.
انجمنهای اسلامی یکی از ثروتهای جمهوری اسلامی است، یعنی واقعاً ثروتی هستند. من از قدیم با مجموعههای دانشجویی و از اوّلِ انقلاب با انجمنهای اسلامی، یک ارتباطکی داشتم و مرتبط بودیم؛ ما میرفتیم، آنها میآمدند، من دانشگاه میرفتم و تماس داشتم؛ برداشت من این است که از اوّلی که انجمنها تشکیل شدند، برای دو منظور تشکیل شدند در کشور؛ حالا خارج کشور را بعد میگویم. [تشکیل] انجمنها هم از قبل از انقلاب شروع شد. در دانشکدهی فنّی دانشگاه تهران، مرحوم مهندس بازرگان و سحابی(۳) و این بهاصطلاح اساتید متدیّن، اینها اوّلبار به فکر انجمن اسلامی افتادند که یک مشت دانشجو را جمع کنند.
فلسفهی انجمن اسلامی از اوّل این دو کار بوده: یکی حفظ آن مجموعه از لحاظ فکر اسلامی؛ آن روز فکر مبارزی، بعد فکر انقلابی. یعنی خود این اعضائی که انجمن را تشکیل دادند، از لحاظ پایههای مذهبی، پایههای فکریِ اعتقادی و دینی، و همچنین پایههای انقلابی در دورهی بعد از انقلاب، و پایههای مبارزاتی در دوران پیش از انقلاب، بتوانند استمرار، استقامت و ثبات داشته باشند. این یک هدف بوده که [بتوانند] این بچّهها را، این افرادی را که جزو مجموعه میشوند، نگه دارند.
دوّم، اثرگذاری روی محیط پیرامونی؛ این هدف دوّم بود. یعنی شما به عنوان یک مجموعه که دارای اعضائی هم هستید، میتوانید روی محیط اطراف خودتان اثر بگذارید. من پیش از انقلاب، همیشه مثال میزدم، میگفتم شما اگر چنانچه یک گُله آتش وسط یک مجموعهی زغال ــ مجموعهی زغالی که روی هم ریختهاند ــ بگذارید، بعد از دو سه ساعت که نگاه کنید، میبینید یک مجموعهی بزرگی را این [زغال] تبدیل کرده به آتش؛ طبیعت آتش این است دیگر. اعضای انجمن اسلامی این جوری تربیت میشوند که میتوانند در محیط اثر بگذارند. البتّه عوامل موجود در محیط همه جا یکسان نیست؛ گاهی موانعی وجود دارد، گاهی موانعی نیست و طبعاً اوضاع بهتر پیش میرود؛ وقتی موانع وجود دارد اوضاع کمتر پیش میرود؛ انواع موانع مختلف هم هست، لکن باید انجمنهای اسلامی یکی از دو وظیفهی خودشان را این بدانند که روی محیط پیرامونیِ خودشان اثر بگذارند.
در مورد انجمنهای خارج از کشور، غیر از این دو، یک هدف سوّمی هم وجود دارد و آن، معرّفی تفکّر بنیادی و مرکزی جمهوری اسلامی در خارج است. فروع را کار ندارم؛ اصول. جمهوری اسلامی یک اصولی دارد؛ اصل «جمهوری» یک اصل است، اصل «اسلامی» یک اصل است، چگونگی و نوع ارتباط و پیوند «جمهوری» و «اسلامی» هم ــ که بعضی خیال میکنند اینها تضاد دارند با همدیگر، در حالی که تضاد ندارند ــ خودش یک اصل است، یک موضوعِ نو است در دنیا. اینکه ما همیشه میگوییم حرف نو داریم در دنیا، عمدهی حرفِ نوِ ما همین مسئلهی شکل حکومت جمهوری اسلامی است. این چیز مهمی است؛ یعنی در عین اینکه مردم در تشکیل یک حکومت تأثیر میگذارند، در عین حال اصول دینی و ایمانی هم اینجا اثر میگذارد؛ این نوع ارتباط اینها و پیوند اینها با همدیگر یک چیز مهمّی است. البتّه شماها به عنوان دانشجو، به عنوان جوان متفکّر و دارای علم میتوانید بنشینید اینها را باز کنید، تشریح کنید، تفکیک کنید، برایش فروع تعیین کنید؛ ده برابر آنچه من میگویم، شما میتوانید در این زمینهها فکر ارائه بدهید به مخاطب خودتان. این، انجمن اسلامی است؛ لذا به همین دلیل، همان طور که گفتم، انجمن اسلامی یک ثروت بزرگی است. اصرار من این است که شما این ثروت را هر جور میتوانید، با همهی وجود، با همهی ایمان، با همهی انگیزه حفظ کنید؛ این یک نکته است.
نکتهی دوّم ــ که من بارها این را به مجموعههای مختلف میگویم ــ این است که شما امروز انجمن اسلامی هستید، سی سال پیش هم ما انجمن اسلامی داشتیم، [امّا] انجمن اسلامی سی سال پیش باب امروز نیست؛ شما باید انجمن اسلامیتان را امروزی کنید. بعضیها خیال میکنند وقتی میخواهیم امروزی کنیم، یعنی محورهای اصلی و زیربناها و فکرهای اصلی را عوض کنیم؛ نه، این جوری نیست. خب مثلاً فرض بفرمایید [در باب] عدالت اجتماعی، عدالت از هزاران سال پیش تا حالا یک اصل است، هیچ وقت کهنه نمیشود؛ نوع اجرای عدالت است که تغییر پیدا میکند، وَالّا عدالت کهنه نمیشود؛ آزادی همین جور، پیشرفت همین جور؛ اینها چیزهایی نیست که کهنه بشود. مبانی اسلامی مبانی ماندگار و باثباتی است، منتها نوع برخورد با اینها، نوع اِعمال اینها، نوع پیاده کردن اینها در جامعه، نوع تفهیم اینها به مخاطب، طبعاً باید امروزی بشود؛ این را من اصرار دارم. آن وقت امروزی شدن هم همین طور که یک جنبهی مثبت دارد، جنبهی اثباتی دارد، یک جنبهی نفی هم دارد که معنای جنبهی نفی آن هم همین است که اصول نبایستی تغییر پیدا کند، مبانی و پایهها نبایستی تغییر پیدا کند؛ این هم نکتهی بعدی است که به شما عرض میکنم.
نکتهی آخر هم [اینکه] این گردهمایی علمی که خبرش را دادید،(۴) خیلی خبر خوبی است، خیلی مهم است. خب شما میدانید که مسئلهی علم و پیشرفت علمی، در کشور یک مسئلهی رایج و اصلی شده دیگر؛ یعنی در محیطهای خواصّی به عنوان یک گفتمان مطرح است، مسئلهی پیشرفت علمی و عبور از خطوط مقدّم علم در دنیا یک چیزی است که امروز مطرح است. این نباید کهنه بشود؛ این نبایستی فراموش بشود؛ نباید تصوّر بشود که وقتی ما به جنبههای دینی یا جنبههای انقلابی توجّه میکنیم، از پیشرفت علم غافل میشویم؛ مطلقاً این جوری نباید تصوّر بشود. بنابراین، کار علمی کار خوبی است، این گردهمایی علمی البتّه بسیار کار مفیدی است، لکن زمینهی این گردهمایی پیشرفتهای علمیِ خودِ شما است؛ شماها باید واقعاً پیشرفت کنید. خب خوشبختانه این امکان برای شما فراهم شده، توفیق دارید، فرصت دارید که در دانشگاههای دنیا که تنوّعهای علمی دارند، کارهای علمی پیشرفته دارند و خیلیهایشان از ما در بسیاری از موارد علمی پیشرفتهترند، در این دانشگاهها حضور داشته باشید؛ از این فرصت حدّاکثرِ استفاده را بکنید، این را مغتنم بشمرید و انشاءالله کارتان را پیش ببرید.
|
2,214 | 1401/10/11 | بیانات در دیدار خانواده و اعضای ستاد بزرگداشت شهید حاج قاسم سلیمانی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51635 |
در آستانهی سوّمین سالگرد شهادت شهید سلیمانی(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی ممنون از بیاناتی که کردند؛ هم جناب آقای سلامی، هم خانمها. تمجید از شهید عزیز، و تعبیرات برجسته و خوبی دربارهی ایشان که به دل انسان مینشیند این تعبیرات، هم شرح فعّالیّتها و کارهایی که در بزرگداشت این شهید عزیزمان دارید انجام میدهید، همه چیزهایی است که انسان را خرسند میکند، خوشحال میکند. بحمدالله خانوادهی شهید هم بعد از شهادت شهید سلیمانی نشاط و آمادگی و حضور روشنتری در جامعه دارند. این هم از برکات خون شهید عزیزمان است، و این هم مایهی خوشحالی ما است.
خب حرفها زیاد گفته شده. این روزها انسان در روزنامه، در تلویزیون، در زبان این و آن، در خطبههای نماز جمعهها هر جا چشمش و گوشش کار میکند، بحمدالله یاد شهید سلیمانی است. این، آدم را خوشحال میکند. هر کس به زبانی دربارهی ایشان حرف میزند و تمجید میکنند؛ الحمدلله، خدا را شکر. انسان خوشحال میشود وقتی این را مشاهده میکند. سال گذشته که دوّمین سالگرد شهید سلیمانی بود، من نگاه میکردم به سطح جامعه و خبرهایی که میآمد، میدیدم بدون اینکه تبلیغی بشود، بدون اینکه دستوری از جایی صادر بشود، مردم همین طور خودجوش دارند یاد این شهید را زنده نگه میدارند. امسال هم همین جور است. خب الحمدلله در این زمینهها ما هیچ مشکلی، کمبودی نداریم.
دربارهی شهید سلیمانی یک وقت انسان راجع به مسائل شخصی او، خصوصیّات فردی این مرد برجسته حرف میزند که یک باب مفصّلی است خوب است. ایشان شجاع بود، مؤمن بود، مسئولیّتپذیر بود، خطرپذیر بود، باهوش بود، عاقل بود، هر وقت احساس میکرد یک کاری باید بشود یا میتواند انجام بگیرد، قدم جلو میگذاشت. توقّف و تأمّل و تردید و مانند اینها در کارش نبود. اینها خصوصیّات شخصی است. و از این قبیل خصوصیّات برجسته ایشان زیاد داشت. از همه مهمتر [اینکه] بااخلاص بود، به فکر نام و اعتبار و [اینکه] مردم بدانند و مانند اینها نبود. اخلاص خیلی مهم است که من گمان میکنم همین اخلاص است که موجب شده خدای متعال این جور پاسخ بدهد. اینها پاسخهای دنیایی است. این احترام و تجلیل و تمجید و مانند اینها، پاداشهای دنیایی شهید سلیمانی است. حالا پاداش اخروی که اصلاً ذهن ما و عقل ما به آنجاها قد نمیدهد آن خیلی بالاتر از این حرفهایی است که ماها اصلاً میتوانیم فکر کنیم امّا همانی که در دنیا میبینیم، اینها پاداش اخلاص است؛ این هم یکی از خصوصیّات شخصی ایشان بود. باصفا بود، آدم صادقی بود، روراست بود. با اینکه در مسائل پیچیدهی سیاسی وارد میشد و پیش میرفت و کار میکرد و کارهای خوبی هم انجام میداد، امّا در عین حال آدم صاف و روراست و بیخدعه و بیتقلّبی بود؛ این خیلی مهم است؛ و در هر بخشی که کار میکرد این جوری بود. اینها حالا خصوصیّات شخصی است؛ اینها چیزهایی است که آنچه ماها در این مورد میتوانیم بهرهمند بشویم، این است که نگاه کنیم و این خصوصیّات را در خودمان به وجود بیاوریم. اگر نیست، اگر نداریم، این خصوصیّات را در خودمان ایجاد کنیم. واقعاً مسئولیّتپذیر باشیم، واقعاً بااخلاص باشیم، واقعاً برای خدا کار کنیم، باصفا و روراست باشیم. اینها دیگر خصوصیّات این جوری است.
یک بخش، خصوصیّات کاری شهید سلیمانی است. یعنی منطقهی کاری و حوزهی کاری او است. خب حالاها من نگاه میکنم، میبینم بیشتر تکیه میشود روی تلاش شهید سلیمانی در مقابلهی با داعش، چه در عراق، چه در سوریه. بله، البتّه این خیلی کار مهمّی بود. واقعاً داعش آفتی بود و هست و شهید سلیمانی در این میدان خوب وارد شد، خوب حرکت کرد، امتحان خوبی داد و همهی آن خصوصیّات فردی را که به بعضی از آنها اشاره کردم، در این قضیّه به کار انداخت و این غائلهی بزرگ را که داشت همین طور روزبهروز رشد پیدا میکرد، متوقّف کرد و خیلی از ریشههای آن را زد؛ این بخش مهمّی است منتها کار مهمّ شهید سلیمانی این نبود؛ [بلکه] این یکی از کارهای شهید سلیمانی بود. کار مهمتر که ایشان از اوّل مسئولیّتش دنبال این کار بود، تقویت جبههی مقاومت در منطقه بود؛ همان چیزی که استکبار روی آن حسّاس است، آمریکا روی آن حسّاس است، در قضایای گوناگون مرتّب با ما محاجّه میکنند، مجادله میکنند در مورد این که «شما چرا در منطقه حضور دارید؟ چرا از فلان دولت یا فلان مجموعه یا فلان شخص حمایت میکنید؟» یعنی مسئلهی مقاومت.
امروز یک پدیدهای در منطقهی ما وجود دارد که اسمش را گذاشتهایم مقاومت؛ و این مقاومت هم فقط در مقابل رژیم صهیونیستی نیست، [بلکه] در مقابل نفوذ استکبار است البتّه رأس استکبار و شیطان بزرگ آمریکا است منتها منحصر به آمریکا نیست؛ بقیّهی دستگاههای استکباری هم مستکبرند این مقاومت، مقاومت در مقابل اینها است. شهید سلیمانی از نگاه من و تجربهی من و چیزی که حس کردم، یک روح تازهای در این مجموعهی مقاومت دمید و راه تازهای در مقابل آن باز کرد و آن را، هم از لحاظ معنوی مجهّز کرد، هم از لحاظ مادّی مجهّز کرد. شهادت و گواهی سیّد بزرگوار و عزیز ما آقای آسیّد حسن نصرالله که واقعاً ایشان یک انسان بیبدیلی است در مورد آقای سلیمانی یک باب بزرگی است در این زمینه. ایشان شهادت میدهد، گواهی میکند که شهید سلیمانی احیا کرد مقاومت را. ما هم خودمان از نزدیک میدیدیم که فعّالیّت ایشان در این مورد یک فعّالیّت بسیار برجسته و مهمّی بود. کار اساسی شهید سلیمانی در واقع این بود، یعنی حفظ مقاومت و رشد دادن مقاومت، مجهّز کردن مقاومت، احیای مادّی و معنوی مقاومت. به اینها روحیه میداد، معنویّات میداد، خط میداد، راه نشان میداد، گاهی دستشان را میگرفت، میبرد به آن سمتی که باید بروند از لحاظ معنوی و از لحاظ روحی. از لحاظ مادّی هم دست اینها را قوی کرد.
خب، فراموش نکردهایم دیگر؛ من خودم در سخنرانیِ آن سالها خطاب میکردم که فلسطینیها با سنگ دارند مبارزه میکنند واقعاً هم فلسطینیها آن روز با سنگ مبارزه میکردند، چیز دیگر نداشتند خب آن را مقایسه کنید با وضعی که فلسطین امروز دارد؛ چه آنچه در غزّه میگذرد، چه آنچه در کرانهی غربی میگذرد؛ اصلاً قابل مقایسه است؟ یعنی مقاومت را ایشان زنده کرد، احیا کرد، متّکی به امکانات داخل و متّکی به تجربههای خودش در سالهای دفاع مقدّس، متّکی به مشورتهای خوبی که به ایشان داده میشد. خب کار بزرگی ایشان در این زمینه انجام داد. این باید دنبالگیری بشود. آقای قاآنی الحمدلله خوب پیش رفتند، خوب حرکت کردند و در موارد بسیاری بکلّی آن خلأ را پر کردند الحمدلله و خب دارد کار پیش میرود، و باید برود، یعنی جهت این است؛ جهت مسئلهی مقاومت در منطقه، مسئلهی مهمّی است. مجموعهی مقاومت خودشان را پر و بال اسلام، پر و بال نظام اسلامی میدانند. این هم یک مسئله است که به آن توجه بشود.
یک نکتهی دیگری که من میخواهم در مورد شهید سلیمانی بگویم، [این است که] خب ایشان خیلی امتیازات دارد. همهی آنهایی که دربارهی ایشان صحبت میکنند، مراقب باشند که خصوصیّات آقای شهید سلیمانی را خصوصیّات ماورائی نکنند. خصوصیّات یک انسان زندهای است که جلوی ما دارد حرکت میکند: یَأکُلُ الطَّعامَ وَ یَمشی فِی الاسواق؛(۲) یعنی این جور نباشد که تصوّر بشود که این یک جایگاه دستنیافتنی است؛ نه، شهید سلیمانی زنده بود، کسی هم نمیدانست. الان هم زندههایی هست که کسی نمیداند که اینها چه هستند. اگر یک وقتی توفیقی نصیبشان شد شهید شدند، شاید بخشی از آنچه هستند آشکار بشود، دانسته بشود، فهمیده بشود. به این نکته توجّه کنید.
یک نکتهی دیگر هم که حالا این را نکتهی آخر قرار بدهیم، این است که شهید سلیمانی باید زنده بماند. شهدا همه باید زنده بمانند. نباید بگذاریم غبار فراموشی، گَرد فراموشی روی اینها بنشیند. و خب شهید سلیمانی جزو برجستهترینها است. باید اینها زنده بمانند. یک بخشی از زنده ماندنشان کار من و شما است. حالا یک بخشیاش کار خدا است که به ما ربطی هم ندارد و خدا خودش زنده نگه میدارد، امّا یک بخشی هم کار ما است. عیناً مثل قضیّهی امام حسین (علیه السّلام)؛ امام حسین را خدا زنده نگه داشته، امّا اگر من و شما جلسه درست نکنیم، سینه نزنیم، حرف نزنیم، منبر نرویم، روضه نخوانیم، این تحقّق پیدا نمیکند. یعنی ارادهی الهی اسباب لازم دارد، اسباب را هم البتّه خدا راه میاندازد، امّا از طریق اسباب این کارها انجام میگیرد، و اسبابش من و شماییم، وَ تَسَبَّبَت بِلُطفِکَ الاَسباب؛(۳) اسباب سببیّت پیدا میکنند به لطف پروردگار، امّا اسباب باید وجود داشته باشد و اینها سببند.
خب ما که اسباب هستیم، چه جوری باید عمل بکنیم؟ الان که من آمدم، تلویزیون نشان میداد مزار شهدای کرمان را و حول و حوش مزار شهید سلیمانی را، خب جمعیّت زیادی بودند. این جمعیّت بالاخره هستند، امّا تا کِی هستند؟ تا چند سال دیگر؟ این را نمیتوانیم پیشبینی کنیم امّا میتوانیم کاری بکنیم که این تضمین بشود؛ میتوانیم کاری بکنیم که این تضمین بشود. چه جوری؟ زنده نگه داشتن خصوصیّات شخصی و جمعی شهید سلیمانی از طرق مختلف، و عمدتاً طرق هنری. این [جور] است. حالا شما گفتید، این خانم [هم] گفتند که کتابهایی برای سطوح مختلف [پیشبینی شده]، خب خوب است، امّا کتاب یک جزء کار است؛ مستندسازی، فیلمسازی، سریالسازی، خاطرهگویی، اینها خیلی مهم است، اینها خیلی تأثیر میگذارد؛ هم در مورد خود شهید سلیمانی، هم بخصوص در مورد ابومهدی المهندس (رضوان الله تعالی علیه) که واقعاً ایشان هم یک انسان برجستهای بود، خیلی برجسته بود. او هم بااخلاص بود، اخلاص او هم این جور خدای متعال را نسبت به او دارای لطف و رحمت قرار داد و همچنین بقیّهی همراهان ایشان و بقیّهی کسانی که با ایشان شهید شدند. یا اینکه در همراهی ایشان در مبارزات و مانند اینها حضور داشتند؛ اینها بایستی تکثیر بشود. [برنامهای برای حفظ یاد] اینها از طرق مختلف بخصوص طرق هنری بایستی گذاشته بشود.
خداوند انشاءالله درجاتش را عالی کند. خداوند ما را به اینها ملحق کند انشاءالله؛ ما را قدردان اینها قرار بدهد و توجّه او و دعای او و شفاعت او را انشاءالله نصیب ما کند، همچنانی که در دنیا با هم خیلی خوب بودیم، خیلی رفیق بودیم، خدای متعال کاری کند که در قیامت هم همین جور باشد، خیلی خوب باشیم، خیلی خوب باشد با ما، خیلی رفیق باشد با ما؛ انشاءالله.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,215 | 1401/10/05 | بیانات در دیدار خانواده آیتالله مصباح یزدی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51609 |
به مناسبت دومین سالگرد درگذشت عالم ربانی، آیتالله مصباح یزدی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. بعد از مدّتها آقایان را و بعضی از خانمها را زیارت کردیم. بزرگداشت جناب آقای مصباح یکی از واجبات کارهای حوزه و روحانیّت و ماها و همه است و بزرگداشت ایشان به معنای زنده نگه داشتن جهتگیری ایشان و راه ایشان است.
مرحوم آقای مصباح (رضوان الله علیه) یک خصوصیّات منحصربهفردی داشتند که من در مجموعهی فضلای برجستهی قم که از قدیم میشناختیم، و حالا هم بحمدالله برکات بعضیشان ادامه دارد، نگاه میکنم، جامع این خصوصیّات را کسی مثل مرحوم آقای مصباح مشاهده نمیکنم؛ علم فراوان، فکر خوب و نوآور، بیان رسا و واضح، انگیزهی تمامنشدنی و بینظیر، خلقیّات و رفتارهای شایسته و برجسته، سلوک و معرفت و توجّه معنوی و مانند اینها؛ مجموع اینها را واقعاً انسان نمیتواند پیدا کند. اینها در آقای مصباح جمع بود.
بالاخره رفتن برای همه هست: اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَّیِّتُون؛(۱) اگر چه خسارت است امّا بالاخره چارهای نیست، ناگزیریم؛ علاج این است که آن راه ادامه پیدا کند؛ آن ابتکار و آن کارهایی که ایشان کردهاند: همین «طرح ولایت» یکی از ابتکارات ایشان است؛ همین تشکیلات عظیم مرکز تحقیقات امام خمینی(۲) یکی از همان ابتکارات است؛ کتابهایی که ایشان نوشتهاند، چه کتابهای علمی، چه آنچه مربوط به اخلاقیّات و معنویّات و [برای] استفادهی عموم و مانند اینها است، یکی از آن کارها است؛ اینها را نباید گذاشت تعطیل بشود. الحمدلله آثار ایشان از همه جهت خوب است؛ آثار صوتی ایشان خیلی آثار خوبی است. سخنرانیهای ایشان را یک مدّتی که در آن حسینیّه سخنرانی داشتند، در عصرهای ماه رمضان تلویزیون پخش میکرد؛ من مینشستم پای تلویزیون گوش میکردم؛ نمیدانم کِی بود. حالا من عصری مینشستم گوش میکردم؛ عصر ماه رمضان بود. به ایشان گفتم؛ گفتم اینها خیلی برجسته است، واقعاً خیلی خوب است؛ آدم مینشیند گوش میکند، واقعاً استفاده میکند. خب اینها نبایستی متوقّف بشود؛ نباید مسکوت بماند، فراموش بشود. ایشان آثار صوتی دارند، آثار مکتوب دارند، آثار مؤسّسه و بنیانهای مؤسّساتی، مثلِ آنهایی که اسم آوردیم ــ یا شاید هم غیر آنها که من خبر ندارم ــ دارند، الحمدلله فرزندان خوبی دارند، آقازادههای خوبی دارند؛ وَ بَثَّ مِنهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساء؛(۳) الحمدلله؛ برکات نسلیشان هم برکات خوبی است.
در مورد حفظ آثار، نکتهای که وجود دارد، این است که نگذاریم این آثار کهنگی پیدا کند. یعنی آن روزی که ایشان این مؤسّسهی امام خمینی را راه انداختند، یک کار تازهای بود؛ آیا امروز هم اگر به همان شکلی که اوّل راه افتاده، اداره بشود، باز هم تازه است؟ این، جای سؤال است؛ این به عهدهی شماها است. آقای رجبی(۴) و شما آقایان ببینید چه کار باید کرد که آن تازگی و طراوت حفظ بشود. آن اوّلی که ایشان این کار را شروع کردند، خب یک کار خیلی نوِ جدیدی بود، توجّههایی را به خودش جلب کرد؛ حالا هم باید همان جور باشد.
یا مثلاً کتابهای ایشان. خب حالا بعضی از کتابها، کتابهای علمی است، کتاب درسی است، مثلاً فرض کنید فلسفه؛ خب حفظش به این است که در حوزه در جاهایی که مقتضی است تدریس بشود؛ امّا برخی از آثار مکتوب ایشان آثاری است که باید در ذهنها جایگزین بشود؛ بحث علم و فن و مانند اینها نیست؛ فکر است؛ باید در ذهن مخاطب بنشیند. چه جوری میشود نشاند؟ امروز با صِرف اینکه حالا تعداد نسخههایی که از یک کتاب چاپ میشود، بالا باشد یا پایین باشد، مسئله تمام نمیشود؛ یعنی این جور کتابهای فکری [این جوری حفظ نمیشود]. چرا، بعضی از کتابها هست که وقتی تعداد و تیراژ بالا برود، این یک موفّقیّت است؛ فرض کنید کتابهایی که در شرح حال شهدا مینویسند؛ خب هر چه افراد بیشتر بخوانند، بیشتر بهرهمند میشوند. کتابهای فکری این جوری نیست؛ کتابهای فکری لازم است در فکر رسوخ کند؛ و این، صرفاً با نشر کتاب حاصل نمیشود. شما نگاه کنید غربیها در این کارها خوب واردند، خوب بلدند؛ ببینید مثلاً فرض کنید فلان متفکّر، حالا مثلاً هِگل مگر چند کتاب نوشته؟ افکارش را از داخل این کتابها استخراج میکنند و درمیآورند، تخلیص میکنند، خلاصه میکنند، آن فکر را با بیانهای مختلف، با زبانهای مختلف، با شیوههای مختلف پخش میکنند، منتشر میکنند. این کار [در مورد ایشان هم] باید انجام بگیرد.
من البتّه گمان میکنم قبلها به خود مرحوم آقای مصباح (رضوان الله علیه) یا شاید به بعضی از شاگردهای ایشان راجع به ملّاصدرا این حرف را زدم که کتاب ملّاصدرا تدریس میشود، امّا لبّ حرفهای ملّاصدرا چیست؟ ملّاصدرا چند مسئلهی اساسی دارد؛ اینها را پیدا کنید، بکشید بیرون، روی اینها بحث بشود، کار بشود، کتاب نوشته بشود، مباحثه بشود؛ این لازم است. در مورد خود آقای مصباح همین جور است و باید این جوری بشود. نگاه کنید، ببینید آن جهتگیری فکری ایشان، آن نقطهی تمرکز فکری ایشان چیست، چه در مسائل فلسفی، چه در مسائل اجتماعی، چه در مسائل اعتقادی و فکری، در فضای مجازی و از این قبیل پخش میشود ــ یک تکّه حرف را پخش کنید، این منتشر بشود، در ذهنها بماند، به زبانها بیاید، تکرار بشود؛ و مثل مَثَلِ سائر(۵) که در زبانها تکرار میشود و میمانَد، این فکر بماند، معلوم بشود این، فکر آقای مصباح است؛ تا افراد اسم آقای مصباح را میآورند، هر کسی که دیده این تکّهها را، این نوشتهها را، ذهنش به یکی از اینها متوجّه بشود، یادش بیاید. مثلاً یکی از راههای پخش فکرِ یک آدمِ متفکّر برجستهی عمیقی مثل آقای مصباح این است.
صوت هم خیلی خوب است. حالا شاید لازم نباشد از اوّل تا آخرِ یک سخنرانی را پخش کنیم ــ آن [کار] شاید یک مقداری تأثیر را هم کم کند ــ امّا بالاخره میتوان از یک صوتِ یک ساعته یا مثلاً سه ربع ساعتهای که مستمع را کاملاً جذب میکرده، مثلاً یک ربع ساعت مطلب درآورد.
یکی از چیزهایی که در این جلساتِ داخل حسینیّهی(۶) ایشان نظر من را خیلی جلب میکند، این است که وقتی [فیلم آن را] پخش میکنند، آدم میبیند اوّلاً مستمعین که متراکم نشستهاند، همه جوانند، یعنی مثلاً یک آدم مسنّ بالای چهل سال شاید در اینها دیده نمیشود؛ همه جوانند. و [ثانیاً] همه همین طور محوند! این خیلی مهم است. من چون خودم سخنرانم، دهها سال [سخنرانی کردهام]، به این نکات توجّه دارم. چه زمانی هست که سخنران احساس میکند موفّق است؟ این نگاهها و برخوردها و بهاصطلاح آن نمایشهایی که از رفتار مستمع وجود دارد، نشاندهندهی یک حقیقتی است؛ این را شما در سخنرانیهای ایشان مشاهده میکنید، یعنی این من را خیلی جلب میکند. ایشان چه دارد میگوید که این جور همهی دلها را، چشمها را مجذوب کرده، مبهوت کرده؟ این تکّههای خاص را پیدا کنید، مکرّر پخش کنید.
خوشبختانه صدا و سیما نسبت به این قضیّه روی خوش نشان داده. حالا گاهی اوقات هست مسئولانِ رسانهها و مانند اینها روی خوش به یک چیزی نشان نمیدهند، [ولی] نسبت به کارهای ایشان الحمدلله صدا و سیما گرایش خوبی دارد و در ساعات مختلف [پخش میکند]. من گاهی عبور میکنم، [وقتی] نگاه میکنم میبینم، یا گاهی نشستهام میبینم که از ایشان چیزهای زیادی را پخش میکنند؛ حیات آقای مصباح این است، زنده بودن آقای مصباح این است.
خب جسم ایشان رفت، حیف هم بود، خیلی حیف بود، یعنی وجود ایشان واقعاً مایهی برکت بود، آدم از دیدن ایشان استفاده میکرد؛ یکی از این کسانی [بود] که ما در طول عمر دیدیم از دورهی جوانیشان، نه حالا؛ آن وقت که ایشان شاید هنوز ازدواج هم نکرده بود ــ من قبل از اینکه بیایم قم، در مشهد با ایشان آشنا شدم؛ گمان میکنم مثلاً سال ۳۶، ۳۷ بود ــ از آن وقت آدم میفهمید ایشان یک مرد متدیّن، اهل دین و اهل تقوا بودند. از جملهی آن کسانی بود که «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه»(۷) بود؛ رؤیت ایشان هم آدم را کمک میکرد، پیش میبُرد، به یاد خدا میانداخت. خب هر چه از آن جوانی گذشت، ایشان بهتر هم شد؛ اگرچه هر چه هست، مال همان دورهی جوانی است. شما جوانها قدر این دوره را بدانید؛ آنچه آن آخرِ کار به درد آدم میخورد و گیر آدم میآید و برای آدم میماند، همین [چیزی] است که حالا شماها کسب کردهاید و دارید کسب میکنید. جوانها قدر جوانیشان را بدانند.
خدا انشاءالله درجاتشان را عالی کند. بله، دو سال از درگذشتشان گذشت؛ دوازدهم دی بود. خداوند انشاءالله درجات ایشان را عالی کند و ایشان را مشمول مغفرت و رحمت خودش قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,216 | 1401/10/02 | بیانات پس از اقامه نماز بر پیکر دکتر عباس شیبانی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51546 |
انشاءالله خداوند آقای دکتر شیبانی را رحمت کند، درجاتشان را عالی کند. آقای دکتر شیبانی به معنای واقعی کلمه جزو انسانهای صالح بود. ما ایشان را خیلی وقت [است]، سالها است، یعنی شاید پنجاه و چند سال است [میشناسیم]. ایشان تازه از زندان آزاد شده بود، به نظرم سال ۴۷ یا ۴۸ بود که با ایشان آشنا شدیم. آدم فعّال، خیرخواه و آمادهبهکار، و به معنای واقعی کلمه مبارز [بود]؛ واقعاً این جوری بود.
من با مرحوم طاهر احمدزاده از مشهد آمدیم تهران، یک کاری داشتیم اینجا، لازم بود جمعی از افراد صاحب فکر و صاحب نظر و مانند اینها مثل آقای طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، اینهایی که بودند، جمع میشدند؛ من و آقای احمدزاده یک حرفی برای آنها داشتیم. احمدزاده گفت که جمع کردنِ اینها کار ما نیست، کار عبّاس شیبانی است؛ او میتواند اینها را جمع کند. این بود که با ایشان تماس گرفتیم و آمد و گفتیم ما چنین کاری داریم، فوراً ــ به نظرم شاید در ظرف دو روز ــ یک جلسهی پانزده شانزده نفره، از دکتر شریعتی، آقای بهشتی، آقای مطهّری، همه را [جمع کرد]؛ یک آدم این جوری بود؛ آمادهبهکار. بعد از انقلاب هم به معنای واقعی کلمه ایشان مشغول کار بود، مشغول تلاش بود. خانمش هم با ایشان خیلی واقعاً همراهی کرد. خدا انشاءالله خانم مفیدی را رحمت کند.
|
2,217 | 1401/09/29 | بیانات در دیدار خانوادههای شهدای شاهچراغ | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51528 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. حادثهی تلخ و در عین حال پُرشکوه حرم مطهّر حضرت احمدبنموسیٰ شاهچراغ یک حادثهی ماندنی است در تاریخ. اوّلاً خیلی پُرمعنا است؛ ثانیاً ماندنی است؛ حادثهای نیست که به این زودی از یاد تاریخ ایران برود. خب خود جناب احمدبنموسیٰ را هم شهید کردند. برادر بزرگوار ایشان یعنی حضرت علیّبنموسی الرّضا (سلام الله علیه) را هم شهید کردند. شهید کردند که نام آنها و یاد آنها فراموش بشود؛ فراموش شد؟ یاد امام رضا فراموش شد؟ یاد شاهچراغ فراموش شد؟ به کوری چشم دشمنان، یاد اینها، ارزش اینها، جایگاه اینها، عظمت رحمت الهی برای اینها روزبهروز آشکارتر خواهد شد.
البتّه خانوادهها داغدار شدند؛ این را کاملاً میفهمیم. عزیزانشان، فرزندانشان، حتّی کودکانشان، پدران و مادرانشان از دستشان رفتند؛ در اینها شکّی نیست. داغدار میشوند؛ دلها میسوزد، دل ما هم سوخت؛ دل ما هم خیلی سوخت برای این حادثه، امّا در مقابل این فقدان، یک عظمتی وجود دارد و آن عبارت است از لطف الهی نسبت به آنها و نسبت به شماها که بازماندهی آنها هستید. در بزرگی این لطف الهی نسبت به شما اینکه، خدای متعال در قرآن میفرماید: اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم؛(۱) «اُولئِکَ» یعنی همین شماها؛ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم. خدا بر شماها، بر بازماندگان، بر داغدیدگان این شهدا درود میفرستد و صلوات میفرستد. خود آنها هم که خب مقامشان عالی است.
محکومیّت دشمن هم در این قضیّه با خیلی از حوادث تروریستی دیگر کشور فرق دارد. یک وقت یک مجموعهی نظامی را میزنند، یک وقت یک مجموعهی سیاسی را میزنند؛ خب آن یک حرف است؛ یک وقت یک مجموعهی زائر را میزنند که نه محفل سیاسی است، نه محلّ رزم و دعوا است؛ محلّ زیارت است، محلّ انس با خدا است. از تهران، از همدان، از گیلان، از خود شیراز، از کهگیلویه و بویراحمد، از جاهای مختلف انسانها رفتهاند آنجا برای عرض نیاز، برای خلوت با خدا، برای خلوت با اولیای خدا و مورد این ظلم قرار گرفتهاند. دشمن خیلی رسوا است در این قضیّه. این دشمن کیست؟ آن که مرتکب این جنایت شد، فقط او دشمن است؟ او که خب معلوم است؛ او دشمن است، جانی است، خیانتکار است، جنایتکار است، امّا فقط او نیست؛ کسانی پشت سر او هستند. میگویند «داعش»؛ خب بله، امّا داعش را چه کسی به وجود آورد؟ این موجود خطرناک را چه کسی تولید کرد؟ آمریکا صریحاً گفت ما داعش را تولید کردیم؛ خودش صریح گفت این را ــ نه حالا، [بلکه] هفت هشت سال پیش گفتند ما تولید کردیم داعش را ــ آنها گناهکارند؛ همانهایی که حالا پرچم حقوق بشر را به دست میگیرند. لعنت خدا بر این دهانهای دروغگو، بر این دلهای سیاه و شقی! این جور عمل میکنند، آن جور حرف میزنند. دربارهی حقوق بشر، دربارهی حقوق زن، دربارهی مسائل گوناگون انسانی، حرفشان این است، عملشان آن است؛ یعنی منافقِ کامل! و منافق، کافر است و کافر دشمن خدا است، عدوّالله است؛ اینها، هم کافرند، هم منافقند، هم دشمن خدایند. اینها در این قضیّهی شاهچراغ رسوا شدند.
این قضیّه را هم نباید بگذارند فراموش بشود. البتّه فراموش نمیشود، امّا بایستی دستگاههای فرهنگی ما، دستگاههای رسانهای ما، عناصر هنری ما، این قضیّه را مثل قضیّهی عاشورا، مثل قضایای گوناگون تاریخی، نگه دارند، بزرگ کنند، ترسیم کنند، آیندگان بفهمند. ما در این زمینهها کوتاهی داریم؛ ما در قضیّهی رسانه و تبلیغ و ترسیم واقعیّات کوتاهی داریم. خیلی از جوانهای ما و شما قضایای بیست سال قبل را نمیدانند، قضایای منافقین را نمیدانند. در همین شیراز، روز ماه رمضان، دم افطار، منافقین وارد خانهی آن دکترِ شریفِ بزرگوار میشوند و [آنجا را] به رگبار میبندند؛(۲) روز ماه رمضان در شیراز! بعدها من به آن خانه رفتم. نسل جوان ما متأسّفانه خیلی از اینها را نمیداند؛ ما در این زمینهها کمکاری داریم؛ باید عناصر هنری ما [کار کنند]. حالا شما جوانها که اینجا هستید، هر کدامتان که در کار هنر، در کار رسانه، در کار تبلیغ، در کار نگارش دستی دارید، یادتان باشد که اینها جزو وظایف حتمی ما است.
به هر حال، من به همهی شما بازماندگان عزیز این شهیدان بزرگوار مجدّداً تسلیت عرض میکنم؛ هم تسلیت، هم تبریک؛ تبریک هم دارد. اینها مقامات عالی پیدا کردند؛ کوچکشان، بزرگشان ــ در میان آنها بچّه بود، بزرگ بود، جوان بود، زن بود، مرد بود، شهری بود، روستایی بود ــ به مقامات عالی رسیدند؛ این واقعاً تبریک دارد و [البتّه] تسلیت هم عرض میکنیم. انشاءالله خداوند به شماها صبر بدهد و مأجور بدارد.
(۱ سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۵۷ |
2,218 | 1401/09/15 | گزیدهای از بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51490 |
من در صحبت با دوستان در دولت، اشاره کردم به بازسازی انقلابیِ ساختارِ فرهنگی کشور؛(۱) گفتم که ساختار فرهنگی کشور یک بازسازی انقلابی لازم دارد. اوّلاً مراد، «ساختار فرهنگیِ کشور» است، یعنی جامعه؛ نه ساختار فرهنگی دولت. اینکه ساختارهای فرهنگی دولت، یعنی مثلاً ادارات و نسبتشان چه جوری باشد، این مورد بحث نیست؛ یعنی ذهنیّت جامعه، فرهنگ جامعه. یعنی همان طور که عرض کردم، آن نرمافزاری که در جامعه دارد کار میکند و دست افراد، زبان افراد، مغز افراد، امکانات افراد، ثروت افراد بر اساس این نرمافزار دارد به کار میافتد، باید درست بشود، باید ساختار انقلابیاش تجدید بشود. حالا چرا میگوییم «ساختار انقلابی»؟ برای خاطر اینکه انقلاب در این کار واقعاً معجزه انجام داد. این انقلابِ امام بزرگوار ما و ملّت، معجزهگر بود.
انقلاب اسلامی ایران مثل همهی انقلابها، بنیانهای پیشین را تغییر داد؛ یعنی طبیعت انقلاب، تهاجم به بنیانهای پیشین است؛ طبیعت هر انقلابی این است. انقلاب میآید برای اینکه بنیانهای اقتصادی غلط، بنیانهای فرهنگی غلط، بنیانهای سیاسی غلط را تغییر بدهد و دگرگون بکند. انقلاب آمد این بنیانها را تغییر داد؛ همیشه همین جور بوده، در صدر اسلام هم همین اتّفاق افتاد.
خب حالا مراد ما از بنیانهای فرهنگی غلط چیست. مراد، گزارههای غلطی است که بر اذهان مردم حاکم است. ذهن مردم بتدریج و تحت عوامل مختلف، تحت تأثیر گزارههای غلطی قرار میگیرد. حالا مثلاً در انقلاب ما یکی از گزارههای غلط که میشود مثال زد، مسئلهی «نمیتوانیم» بود. یعنی واقعاً بر ذهنیّت جامعهی ما، جوانان ما، «نمیتوانیم» حاکم بود.
... این یک گزارهی فرهنگی رایج بود: «نمیتوانیم»؛ که این خودکمبینی ملّی، عدم اعتماد به نفس ملّی بود. یا مثلاً شیفتگی نسبت به غرب: هر چیز غربی از نظرشان شیرین بود؛ افتخارِ به کار بردن لغات فرنگی؛ هر لغت فرنگی را به کار میبردند، افتخار میکردند. و از این قبیل صدها مورد میشود [مثال زد]؛ یعنی گزارههای کلیدی، چیزهایی که واقعاً در زندگی بشر تأثیر میگذارد، اینها وجود داشت؛ چه در زمینههای اجتماعی که مثال زدم، چه در زمینههای شخصی، در زمینههای زندگی شخصی، آن فرهنگهای غلطی که رایج بود در ذهن ماها، که حالا مثالهای فراوانی دارد که وقت را من نمیگیرم؛ انقلاب آمد اینها را، این بنیانها را، بعضی را متزلزل کرد، بعضی را بکلّی از بین برد، جایگزین کرد؛ «نمیتوانیم» را «میتوانیم» کرد؛ شیفتگی نسبت به غرب را، تبدیل کرد به اعتراض نسبت به غرب و انتقاد نسبت به غرب. در مسائل شخصی، خودشیفتگی و خودپسندی و میل به شهرت و مانند اینها را تبدیل کرد به ایثار، ازخودگذشتگی، عدم اصرار بر آوردن نام خود. و این چیزها خب یک چیزهای خیلی مهمّی است؛ انقلاب این کارها را انجام داد؛ و این تغییر فرهنگی به معنای واقعی کلمه اتّفاق افتاد.
این، روح تهاجمی انقلاب است؛ یعنی انقلاب یک روحیهی تهاجمی دارد که خصلت انقلاب است، بنیانهای غلط را، بنیانهای گذشته را ویران میکند و به جایش نوآوری میکند، بنیانهای جدیدی میآورد.... ما به کمک پایههای فکری انقلاب و به کمک روحیهی جوانهای انقلابی ــ که بحمدالله امروز هستند و کم هم نیستند و زیادند و تحت تأثیر تفکّرات انقلابیاند ــ میتوانیم آن روحیه را تجدید کنیم؛ آن تهاجم را دوباره به وجود بیاوریم؛ آن حرکت عظیم را بار دیگر در کشور به وجود بیاوریم از حرکت عظیم فرهنگی.
اگر ما بتوانیم مهندسی فرهنگی را به معنای واقعی کلمه ــ که حالا یک مختصر توضیحی خواهم داد ــ انجام بدهیم، میتوانیم گزارههای غلط را از فضای جامعه برطرف کنیم؛ نتیجهی حتمیاش، زدودن گزارههای غلط از فضای ذهنیّت جامعه و رواج گزارههای درست است. حالا مثلاً فرض کنید که اگر چنانچه همین گزارهی «نمیتوانیم» ــ که گفتیم انقلاب آمد و اساس این گزاره را به هم زد و از بین برد ــ علاج نشود، امروز باز در یک بخشهایی، با یک عناوین دیگری، با یک مقدّمات دیگری، این «نمیتوانیم»ها استنتاج میشود که باید علاج بشود. حالا با آن مقدّمات گاهی میگویند نمیگذارند؛ مثلاً جوان است، توانایی دارد، میتواند کار کند امّا میگوید «نمیگذارند کار کنم»، یا میگوید مدیریّت جامعه ضعیف است، یا میگوید قانون غلط است. بالاخره با مقدّمات گوناگونی به این نتیجه میرسد که آقا نمیشود کار کرد؛ نتیجهی این «نمیشود کار کرد» چیست؟ یأس است دیگر؛ و این یأس به معنای واقعی کلمه، یک آفتی است مثل آفاتی که به گیاهان و به درختان و مانند اینها میخورد و خشک میکند و درخت را از رشد و از طراوت میاندازد. بنابراین این گزاره مثلاً باید از بین برود.
در یک دورهای، حدود یکی دو دههی پیش، یک حرکت وسیع و عمیقی در زمینهی پیشرفت علم در کشور اتّفاق افتاد. آن هم باز به خاطر همین بود که یک گزارهی درستِ صحیحِ عبور از مرزهای دانش مطرح شد و همهگیر شد و پذیرفته شد، دنبالگیری شد، تعقیب شد و نتیجه این شد که ما از لحاظ علمی واقعاً یک حرکت بزرگی در کشور انجام دادیم؛ یعنی واقعاً جهش علمی در کشور به وجود آمد. به دنبال آن، در بخشهای مختلف جهش فنّاوری به وجود آمد؛ این، اتّفاق افتاد؛ این واقعیّتی است که وجود دارد. الان آن طور که انسان احساس میکند، با گزارشهایی که میرسد، این حرکت ضعیف شده. این خیلی خطرناک است! دنیا که متوقّف نمیشود، رقبا که متوقّف نمیشوند؛ دائم در حال حرکت و پیشرفتند. ما اگر چنانچه توقّف کنیم، قطعاً عقب میافتیم و عقبافتادگی علمی به معنای زیر دست قرار گرفتن است.اگر بخواهید کشور زیر دست قرار نگیرد، ما باید از لحاظ علمی دستِ بالا را در بخشهای مختلف دانش در کشور داشته باشیم؛ و این احتیاج دارد به حرکت مجدّد؛ واقعاً روی این مسئله فکر کنید.
.۱ بیانات در نخستین دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت سیزدهم (۱۴۰۰/۶/۶)
|
2,219 | 1401/09/05 | بیانات در دیدار بسیجیان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51418 |
به مناسبت هفتهی بسیج مستضعفان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین ارواحنا فداه.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، جوانان دلیر بسیجی؛ این حسینیّهی ما را با نور انگیزههای بسیجی که بحمدالله در شما هست، منوّر کردید؛ هفتهی بسیج هم بر همهی شما مبارک باد، بلکه بر همهی ملّت ایران مبارک باد.
بسیج یکی از ابتکارهای مبارک امام بزرگوار ما بود؛ البتّه ابتکارات بزرگ ایشان، ابتکاراتی که در زندگی مردم، در تاریخ کشور یک حرکتهای عظیمی را ایجاد میکرد، یکی دو مورد نبود لکن یکی از مهمترین و بزرگترینِ این ابتکارها تشکیل بسیج بود که ایشان در اوایل آذر ۵۸ در آن سخنرانی معروفشان، اعلام کردند [لزوم تشکیل] لشکر بیستمیلیونی کشور را.(۱) خب، بسیج بعد از فرمان امام تشکیل شد؛ این مال سال ۵۸ است. برکات بسیج و این ابتکار عظیم به قدری بود که امام در آذر سال ۶۷، یعنی نُه سال بعد از آن، آن خطابهی والا و شیوا و بلند را در مدح بسیج صادر کردند.(۲) در این نُه سال به دست بسیج در کشور چه اتّفاقی افتاد که امام بزرگوار را آن جور تحت تأثیر قرار داد که آن بیان والا و شیوا و آن تعبیرات عجیب و آن ادبیّات عجیب را به کار بردند؟
حالا من چند جمله از آن ادبیّات فاخر امام بزرگوار را میگویم که یادتان بیاید امام عزیز ما در این بیانیّه، و در واقع در این خطابه، با بسیج مثل یک پدری صحبت میکنند که به فرزندان خودش عشق میورزد. این عبارات را من میخوانم: «بسیج، مدرسهی عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که بر گلدستههای رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سَر دادهاند». چه ادبیّات فاخری، چه تعبیرات بلندی! «درخت پُرثمری است که شکوفههای آن، بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق میدهد». البتّه من این عبارات را پشت سر هم نمیخوانم؛ بروید دقّت کنید، این حرفها خطاب به شماها است. بعد میفرمایند: «افتخارم این است که خود بسیجیام». امام با آن عظمت که دنیا را تکان داد، تاریخ را تکان داد، میگوید «افتخارم این است که بسیجیام». بعد میگوید: «من دست یکایک شما را میبوسم»؛ واقعاً اینها فراموششدنی نیست. خب شما بسیجیهای امروز مخاطب این بیانید. امام نفرمودند بسیج دههی ۶۰، [فرمودند] بسیجی؛ شما و بسیجیان بعد از شما، تا دورههای آینده، همه مخاطب این بیانند که امام میگوید من دست شماها را میبوسم.
خب، در همین بیانیّه ــ بیانیّهی آذر ۶۷ ــ امام [لزوم] بسیج دانشجو و طلبه را اعلام میکند؛ این یک معنای خاصّی دارد. از دانشجویان مطالبه میکند، از طلّاب علوم دینی مطالبه میکند که بسیج داشته باشند، بسیج بشوند؛ این معنایش آن است که بسیج فقط مال میدان نظامی نیست؛ در همهی میدانها، از جمله میدان علم ــ علم دین و علم مادّی ــ بسیج باید حضور داشته باشد؛ درست توجّه کنید، این نکتهی مهمّی است. امام بزرگوار با این کار در واقع یک تهدید را تبدیل کرد به فرصت؛ آن تهدید چه بود؟ امام در چهارم آذر ۵۸ این اعلام عمومی را کرد و در واقع، تشکیل بسیج را دستور داد؛ این یعنی حدود بیست روز بعد از اشغال لانهی جاسوسی. لانهی جاسوسی در سیزدهم آبان اشغال شد؛ این بیانیّهی اوّل امام و فرمایش امام در چهارم آذرماه صادر شد. بعد از اینکه در سیزدهم آبان، آن حادثه اتّفاق افتاد و لانهی جاسوسی را دانشجوهای پیرو خطّ امام تصرّف کردند و اسناد را از آنجا بیرون کشیدند، خب آمریکاییها خیلی عصبانی شدند، شروع کردند به تهدید کردن؛ هم تهدید زبانی، هم تهدید عملی. تهدید عملیشان این بود که ناوهایشان را بتدریج آوردند طرف خلیج فارس؛ اینها تهدید بود دیگر. امام به جای اینکه منفعل بشود یا بترسد ــ معمولاً رؤسای کشورها منفعل میشوند دیگر؛ به مجرّدی که آمریکا اخم میکند، اینها منفعل میشوند، میترسند، خوف میکنند؛ امام، نخیر ــ ملّت را به صورت بسیج عمومی وارد میدان کرد، یعنی این تهدید را تبدیل کرد به فرصت؛ این موجب شد که میدان نبرد، منحصر به سازمانهای رسمی نمانَد، آحاد ملّت وارد بشوند؛ این همان تبدیل تهدید به فرصت است؛ این یکی از مهارتهای امام و ملکات خدادادی امام بود که تهدیدها را تبدیل میکرد به فرصت.
خب نکتهی مهمّی در اینجا وجود دارد، که اشاره کردم، و آن،این است که اگر چه بسیج در میدان نظامی انصافاً درخشید ــ البتّه آن وقتی که امام این بیان را فرمودند، هنوز جنگ شروع نشده بود؛ بعدها که جنگ در سال ۵۹ شروع شد، خب حضور بسیج در میدان جنگ بسیار کارآمد بود، گرهگشا بود؛ به معنای واقعی کلمه پشتیبان بسیار مهمّ سازمانهای رسمی نظامی مثل ارتش و سپاه بود ــ [اگر چه] آزمون بسیج در میدان جنگ آزمون پُرشکوهی بود لکن بسیج صرفاً یک سازمان نظامی نیست؛ این نکتهی اساسی است. بسیج بالاتر از این حرفها است؛ یعنی شأنش و جایگاهش از یک سازمان نظامی، رفیعتر و بالاتر است. [بسیج] چیست؟ بسیج یک فرهنگ است، بسیج یک گفتمان است، بسیج یک تفکّر است.
این تفکّر چیست؟ این فرهنگ چیست؟ این فرهنگ عبارت است از خدمت بیتظاهر و بیتوقّع به اجتماع و به کشور؛ این خیلی مهم است. بدون انتظار، بدون اینکه بنشیند منتظر بشود به او بگویند بارکالله، حتّی در موارد زیادی بدون اینکه برای ورود در یک عرصه به او بودجهای بدهند، پولی بدهند، امکاناتی بدهند ــ بالاخره هر تحرّکی یک امکاناتی لازم دارد ــ بدون اینها وارد میدانهای مختلف میشود، خدمت جهادی میکند و خطرات خدمت جهادی را به جان میخرد؛ این فرهنگ بسیجی است. فرهنگ بسیجی یعنی چه؟ یعنی تا زانو در گِل فرو برود برای اینکه گِل را از اتاقهای خانوادههای سیلزده پاک کند؛ یعنی خودش را در خطر ابتلای به کرونا و در خطر مرگ قرار بدهد برای اینکه کروناییها را نجات بدهد و آنها را از خطر مرگ دور کند. فرهنگ بسیج یعنی خستگی نشناختن در کمکهای مؤمنانه که حالا یک نمونهاش را در این نمایشگاهی که میآمدیم نشان دادند؛(۳) البتّه بنده کاملاً اطّلاع دارم که بسیجیها چه کردند در اعلام کمک مؤمنانه و حرکت در این جهت، یا در اردوهای جهادی؛ این بسیج است؛ فرهنگ بسیج یعنی این. منتظر نشدند کسی بگوید بارکالله، آفرین؛ نه، رفتند هر جور توانستند و در مواردی با شیوههای بسیار ابتکاری و جالب، این کمک مؤمنانه را در کلّ کشور توسعه دادند. در محیط علم و تحقیق، در آزمایشگاهها، بسیج کارآمد بود؛ جوانانی که اهل علم بودند، اهل تحقیق بودند، اهل دانش بودند، روحیهی بسیجی داشتند، در آزمایشگاهها [فعّالیّت داشتند]؛ هم در قضیّهی کرونا و هم غیر کرونا در قضایای مختلف. یک نمونهاش همین شهدای هستهای ما؛ اینها بسیجی بودند، اینها بسیجیاند. یک نمونهاش امثال مرحوم کاظمی(۴) هستند و این دستگاه مفصّلی که راه انداختند و بقیّهی کارهای علمی و تحقیقی؛ فرهنگ بسیجی اینها است. آن وقت در میدان مقابلهی با دشمن هم، یعنی در میدان جنگ نظامی هم بیمحابا وارد میدان شدن، از دشمن نترسیدن، به دشمن فرصت ندادن؛ این [فرهنگ بسیجی] است. در هر کارزار سیاسی و نظامی و علمی وارد شدن و همهی توان خود را به کار گرفتن؛ این فرهنگ بسیجی است. بسیجی بودن فرهنگ مجاهدان گمنام است ــ همین طور که در فرمایش امام هم به همین معنا اشاره شده ــ فرهنگ مجاهدان بیتوقّع است؛ خطرپذیری است، نترسیدن است؛ خدمتگزاری است برای همه و برای کشور؛ از خود برای دیگران مایه گذاشتن است؛ حتّی مظلوم شدن برای اینکه مظلوم را رهایی ببخشد. دیدید در این قضایای اخیر، بسیجیهای مظلوم، خودشان مظلوم واقع شدند برای اینکه نگذارند ملّت، مظلومِ یک مشت اغتشاشگر ــ غافل یا جاهل یا مزدور ــ بشود؛ خودشان مظلوم واقع میشوند برای اینکه جلوی ظلم دیگران را بگیرند؛ به خودشان ناامیدی راه نمیدهند؛ این یکی از بخشهای مهمّ فرهنگ بسیجی است. ناامیدی برای بسیجی معنا ندارد.
خب اینها یک توصیف اجمالی است از بسیج و بسیجی. البتّه اگر بخواهیم در این زمینه صحبت کنیم، مفصّل میشود پشت سر هم عبارات پُرمغز و پُرمعنا را بیان کرد؛ اجمالش همین چیزی است که عرض کردیم؛ دههی شصتی و هشتادی و نودی هم ندارد. شما دههی هشتادی و دههی هفتادی و امثال اینها هستید، جوانهای نورس هستید؛ نه امام را دیدید، نه دوران انقلاب را دیدید، نه دوران دفاع مقدّس را دیدید امّا همان روحیهی جوانِ در میدان جنگ در شما هم هست؛ دههی ۶۰ و ۹۰ و ۸۰ ندارد. این حرفهای انقطاع نسلی و از این حرفهایی که میزنند، حرفهای روشنفکریِ داخل گعدههای روشنفکرانه است؛ واقعیّتها غیر از این است. امروز بسیج، همان بسیج دههی ۶۰ است.
خب، یک نکتهی مهمّ دیگر این است که امروز، هم کشور ظرفیّت این را دارد که بسیج تربیت کند، بسیجی تربیت کند، رویشهای نوبهنو را در بسیج به وجود بیاورد، هم بسیج این ظرفیّت را دارد که کشور را قدمبهقدم با گامهای بلند جلو ببرد. یعنی هم کشور آماده است برای اینکه بسیجی برویاند، نوزایی کند، هم بسیج ــ سازمان بسیج و عموم بسیجیها؛ حالا عرض خواهم کرد، ما بسیجی سازمانی و بسیجی غیر سازمانی داریم ــ و دنیای بسیج در کشور ما آماده برای این است که کشور را توسعه بدهد و پیش ببرد. اینکه گفتیم کشور ظرفیّت دارد، خب، این ظرفیّت تازه به وجود نیامده، این از قدیم هم بود، منتها سرکوب میشد، استفاده نمیشد. همین روحیهی بسیجپروری با همین خصوصیّاتی که گفتیم، [مثل] ورود در میدان، نترسیدن، با دشمن سینهبهسینه شدن، در دوران حکومتهای طاغوتی و در دورانهای گذشته هم بود، منتها یا بیگانهها مسلّط بر کشور بودند و آنها نمیگذاشتند و سرکوب میکردند، یا خود حکومتها فاسد بودند.
حالا نمونههایش را من اینجا یادداشت کردهام. مثلاً در دوران دخالتهای خارجیها ــ این مال همین دورهی تاریخ معاصر ما است، مال خیلی قبلها نیست ــ در تبریز، شیخ محمّد خیابانی؛ او به یک معنا بسیجی است؛ قیام میکند، حرکت میکند، بعد هم شهید میشود؛ در مشهد، محمّدتقی خان پسیان؛ او هم همین جور؛ اغلب شرح حال اینها را متأسّفانه شماها نمیدانید؛ باید کتاب زیاد بخوانید، باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید. در رشت، میرزا کوچکخان جنگلی؛ در اصفهان، آقانجفی و حاجآقا نورالله؛ در شیراز، آسیّدعبدالحسین لاری و بعضی دیگر از بزرگان علما، [مثل] شیخ جعفر محلّاتی؛ در بوشهر، رئیسعلی دلواری که حالا از این یکی اتّفاقاً یک فیلمی هم تولید شده و پخش شده؛ و در جاهای دیگر هم همین طور زیاد است دیگر؛ حالا من همینها یادم آمد، یادداشت کردم. غالباً اینها سرکوب شدند؛ یعنی تقریباً همهی اینها ــ جز یکی دو مورد ــ سرکوب شدند؛ یا سرکوب شدند یا کمک نشدند یا دولتها برایشان مانع ایجاد کردند. [پس] این روحیهی بسیجی وجود داشته. امّا در دوران انقلاب، همین ظرفیّت اوّلاً افزایش پیدا کرد به خاطر اینکه انقلاب امید داد؛ پیروزی بر یک رژیمِ به قول خودشان دوهزاروپانصدساله روحیهی ضدّاستکباری و ضدّاستبدادی مردم را تقویت کرد، این ظرفیّت بسیج ظرفیّت افزایشیافته شد؛ بعد هم کسی مثل امام بزرگوار در رأس کشور به بسیج جان داد، روح داد، لذا این ظرفیّت زنده شد و این استعداد به فعلیّت رسید.
عرض کردیم که در دفاع مقدّس بسیج حضوری فعّال داشت. البتّه ما آن وقتها خودمان هم مختصری، بخشها و گوشههایی از آن میدان عظیم را گاهی تماشا میکردیم، ما هم دیده بودیم، امّا آنچه در این کتابها هست و در این شرححالها هست، صدها برابر و شاید هزارها برابرِ آن چیزی است که ما به چشم خودمان مشاهده میکردیم؛ چیزهای عجیبی در این کتابهای شرح حال شهدا، شرح حال بزرگان میدان جنگ [هست]؛ حالا ولو بزرگانی که نام و نشانی نداشتند، فرمانده جایی نبودند، بسیجی محض بودند، امّا بزرگ بودند، عظمت داشتند. [این] واقعاً انسان را متحیّر میکند. این مال میدان جنگ بود؛ در محیط علمی [هم] دانشمندان هستهای، دانشمندان رویان، دیگر مراکز علم و تحقیق و مراکز گوناگون دیگر.
خب، امروز بحمدالله ما میلیونها نفر بسیجی رسمی داریم که در سازمان بسیجند؛ میلیونها نفر بسیجی غیر رسمی داریم؛ جوانهایی که در مساجد، در دانشگاهها، در انجمنها، در مدرسهها و جاهای مختلف همان کارهای بسیجی را میکنند و در واقع بسیجیاند، منتها بسیجی رسمی نیستند، در سازمان بسیج [عضو] نیستند. در امتداد پدیدهی این بسیج در کشور ما، بسیج در جهان اسلام است؛ ما میلیونها نفر بسیجی هم در جهان اسلام داریم؛ بسیجیهایی که زبان ما را نمیفهند، ما هم زبان آنها را نمیفهمیم امّا زبان دل ما و دل آنها یکی است؛ جهتگیریشان همین جهتگیری ما است؛ در کشورهای مختلف؛ اینها هم از برکات بسیج است.
خب، این یادگار امام است که امروز این یادگار باقی است و فردا هم باقی خواهد بود انشاءالله و کشور ثمرات آن را خواهد دید. خب، از جملهی بیاناتی که امام راجع به بسیج کردند، [این بود که] آن را شجرهی طیّبه دانستند؛(۵) شجرهی طیّبه همانی است که در قرآن [میفرماید:] «کَیفَ ضَرَبَ اللَهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماء * تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها»؛(۶) خصوصیّت شجرهی طیّبه این است که در هر دورهای ثمرات شیرین خود و نتایج خودش را بُروز میدهد. گفتیم بسیج ظرفیّت دارد کشور را جلو ببرد، حالا من چند مورد از این ثمرات را عرض میکنم.
اوّلاً در هر دورهای حضور بسیج، زنده بودن انقلاب را نشان میدهد؛ نشان میدهد انقلاب زنده است. به کوری چشم آنهایی که از کلمهی «انقلاب» و اسم «انقلاب» وحشت میکنند، ناراحت میشوند، دوست ندارند اسم «انقلاب» آورده بشود، از انقلاب ابراز بیزاری میکنند، [ابراز] برائت میکنند، امّا وجود بسیج نشان میدهد انقلاب زنده است، انقلاب نوزا است، پدیدآورنده است. پس یکی از ثمرات حضور بسیج این است که نشاندهندهی نوزایی انقلاب و زنده بودن انقلاب است.
دوّم، همین روحیهای که گفتیم؛ روحیهی کارِ جهادیِ بدونِ توقّع و بدون نام و نشان، بدون تظاهر، در کشور جهش ایجاد میکند. کاری که در مقابل تحسین و برای نشان دادن به این و آن و خودْ نشان دادن باشد، برکتی ندارد. خودِ این کارِ بیتوقّع و کارِ جهادی، کشور را به راه میاندازد و پیش میبرد؛ این هم یکی از برکات و ثمرات بسیج است.
سوّم، بسیجی در هر فعّالیّتی که میکند، عنصر معنویّت را در آن فعّالیّت برجسته میکند؛ این خیلی مهم است؛ عنصر معنویّت. دانشمند برجستهی مرکز رویان، وقتی به یک پیشرفت علمی دست پیدا میکند، سجدهی شکر میکند؛ این را مرحوم کاظمی جلوی خود آن دانشمند به من گفت و هر دو نفرشان گریه کردند، هر دو نفرشان اشک ریختند. دانشمند برجستهی هستهای، شاگردش میگوید که در یک مسئلهای ماندیم، تا آخر شب داشتیم کار میکردیم ــ در دانشگاه شهید بهشتی ــ به من گفت که بیا برویم؛ بلند شدیم آمدیم از اتاق کار بیرون، آمدیم داخل نمازخانه، ما را برد داخل نمازخانه، شروع کرد نماز خواندن و دعا کردن؛ بعد ناگهان گفت فهمیدم، مشکل حل شد؛ بلند شد رفت آنجا. ببینید، در محیط علمی، محیط کار هستهای، سجده، دعا، نماز! حضور بسیجی معنویّت را با خودش میبرد در بخشهای مختلف؛ این خیلی مهم است؛ خیلی مهم است.
چهارم، در کنار عملگرایی، آرمانگرا هم هست ــ بسیجی این جوری است ــ برای اینکه بسیجی اهل عمل است، اهل اقدام است. فقط حرف نمیزند، عمل میکند؛ امّا در کنار عملگرایی، محصور در عملگرایی نمیشود، آرمانگرایی را فراموش نمیکند، به سمت آرمانها [حرکت میکند]؛ فراموش کردن آرمانها خطر بزرگی است. این هم یکی از ثمرات است. من بخواهم بشمرم ثمرات این شجرهی طیّبه را، بیش از اینها است؛ حالا من سه چهار موردش را عرض کردم؛ این برکات در بسیج هست.
خب، حالا ما این همه بسیج را توصیف کردیم از قول امام بزرگوار و شواهد و مثالهای گوناگون برای بسیجیها آوردیم؛ همهی اینها مشروط به این است که شما روحیهی بسیجی را حفظ کنید؛ مغرور نشویم به اسم. ما طلبهها اگر روحیهی طلبگی را حفظ کردیم، وجودمان برکت پیدا میکند؛ اگر از روحیهی طلبگی خارج شدیم ــ که امام مکرّر هشدار میدادند به معمّمینی که در دستگاهها هستند، میگفتند روحیهی طلبگیتان را حفظ کنید(۷) ــ اگر از این بیرون بیاییم، برکت از بین میرود؛ بسیج هم همین جور است؛ روحیهی بسیجی را باید حفظ کنید. البتّه به تلاوت قرآن، به مستحبّات، به قدری که توان دارید، به قدری که نشاط دارید، به قدری که آمادگی دارید توجّه کنید، شرح حال شهدا را هم بخوانید؛ شرح حال این بسیجیهایی را که رفتند و شهید شدند و کتابهای زیادی [دربارهی آنها] چاپ شده، هر چه ممکن است بخوانید. خب این حالا راجع به بسیج.
یک بحث دیگری من اینجا دارم دربارهی جایگاه بسیج. من اصرار دارم که بسیجی قدر بسیج را بداند، جایگاه بسیج را بشناسد، فلسفهی حضور بسیج را بداند؛ یک بحث کوتاهی در این زمینه میخواهم بکنم. بسیج چهکاره است؟ شما با چه کسی طرفید؟ با چهار نفر اغتشاشگر داخل خیابان طرفید؟ بسیج فقط برای این است؟ در جغرافیای سیاسیِ دنیای اسلام، بسیج جایگاه برجستهای دارد؛ من باید یک مقداری توضیح بدهم. البتّه اهل فکر، اهل نظر، شما جوانها، باید دقّت کنید، فکر کنید روی این مسئله ــ نه فقط الان ــ دنبالگیری کنید این مسائل را؛ با مطالعه، با بحث، با گفتگو، با فکر کردن.
جبههی استعمارِ غرب نسبت به این منطقهی خاصّ ما، منطقهی غرب آسیا، یک رویکردی دارد؛ این منطقهای که خودشان اسمش را میگذارند «خاورمیانه». بعد از دو جنگ جهانی، استعمار غربی ــ اوّل اروپا، بعد هم آمریکا ــ نسبت به این منطقه یک توجّه خاص، رویکرد خاصّی را به وجود آوردند؛ چرا؟ چون منطقه، منطقهی مهمّی است. مهمترین عاملِ حرکتِ چرخهای صنعتیِ دنیای غرب [نفت است، صنعتشان] به عامل نفت وابسته است و مرکز عمدهی نفت در دنیا در اینجا است. منطقهی غرب آسیا منطقهی ارتباط شرق و غرب است، منطقهی ارتباط آسیا و اروپا و آفریقا است؛ از لحاظ جایگاه راهبردی و به تعبیر رایج، سوقالجیشی، منطقهی مهمّی است. لذا استعمارگران غربی که حالا ثروتی هم پیدا کرده بودند و با غارت کشورهای استعمارزده تواناییهایی هم پیدا کرده بودند، از لحاظ علمی هم جلو رفته بودند و سلاح پیشرفته هم داشتند، روی منطقهی غرب آسیا توجّه ویژهای پیدا کردند. به خاطر همین توجّه هم بود که رژیم غاصب صهیونیستی را در این منطقه به وجود آوردند؛ این رژیم غاصب را به عنوان پایگاه غرب ــ اوّل پایگاه اروپا و بعد هم پایگاه آمریکا ــ در این منطقه قرار دادند برای اینکه بتوانند به منطقه مسلّط باشند، هر کار میخواهند بکنند، کشورها را به جان هم بیندازند، جنگ درست کنند، تحمیل کنند، توسعه بدهند، غارت کنند؛ اصلاً رژیم صهیونیستی را برای این به وجود آوردند. پس روی این منطقه یک نظر ویژهای داشتند.
در این منطقهی غرب آسیا هم یک نقطه هست که از همه مهمتر است و آن ایران است. ایران از همهی این کشورها و نقاطی که در این منطقهاند، مهمتر است؛ به خاطر اینکه هم ثروتش ــ نفت، گاز، معادن طبیعی ــ بیشتر از همهی این کشورها است، هم نقطهی وقوع این کشور حسّاسترین نقطه است، چهارراه است؛ چهارراه شرق و غرب، چهارراه شمال و جنوب. از قدیم هم میگفتند چهارراه مهمّ این منطقه ایران است. روی ایران بیشتر از همه حسّاس بودند، لذا روی ایران سرمایهگذاری کردند. اوّل انگلیسها آمدند، هر چه توانستند نفوذ پیدا کردند، وارد شدند، تشکیلات درست کردند، از قشرهای مختلف برای خودشان طرفدار و مزدور درست کردند ــ که حالا این مسئلهی مزدورسازی و طرفدارسازی انگلیسها در ایران داستانی است! این قدر گوشه و کنارهای مهم دارد که اینها متأسّفانه کمتر هم گفته شده، کمتر هم نوشته شده، ولی بوده، اینها را ما دیدیم، بعضیهایش را از نزدیک لمس کردیم، حس کردیم ــ بعد هم آمریکاییها آمدند. آمریکاییها هم اوّلی که آمدند، به عنوان کمک آمدند. زمان ریاست جمهوری ترومن،(۸) اصل چهار ترومن کمک [بود]؛ اوّلش به این عنوان آمدند. بعد بتدریج جاپایشان را محکم کردند، دیگران را کنار زدند یا تضعیف کردند، خودشان مسلّط شدند بر ایران؛ همه چیز دست اینها بود. شما اگر نگاه کنید در این خاطراتی که از رجال سیاسی در دوران پهلوی باقی مانده، آنجا میبینید حتّی محمّدرضای پهلوی که خودش نوکر آمریکاییها بود و برای آنها کار میکرد، از اینها گله دارد منتها جرئت نمیکند به زبان بیاورد؛ در جلسهی خصوصی با اسدالله عَلَم و با نزدیکانش گِلهگزاری میکند؛ یعنی این قدر آمریکاییها پایشان را جلو گذاشته بودند، زور میگفتند و باجخواهی میکردند که حتّی کسی مثل محمّدرضا را هم گلهمند کرده بودند از خودشان؛ روی ایران یک چنین تسلّطی داشتند.
خب، روی کشورهای دیگر خاورمیانه هم همین جور؛ هر کدام به یک نحوی. البتّه [در قضیّهی] دخالتهای استعمارگرها صرفاً غربیها نبودند؛ شوروی سابق هم دخالت میکرد، منتها شوروی در ایران تسلّطی نداشت، میخواست نفوذ بکند به وسیلهی حزب توده و احزاب چپ ــ کارهایی که حالا در تاریخ معاصر اینها را باید بخوانید ــ [امّا] در بعضی کشورهای دیگر نفوذ بیشتری داشت، مثل عراق، مثل سوریه؛ امّا در عین حال غرب مسلّط بود. اینها میخواستند نفوذ کنند، امّا فرانسه مثلاً در لبنان و سوریه حضور قطعی داشت؛ و دیگرِ غربیها و دیگرِ استعمارگرها. این وضع کشور و در واقع وضع منطقه مال قبل از انقلاب است. خب، اینجا نقطهی کانونی بود.
انقلاب اسلامی در ایران ناگهان همهی چُرتهای اینها را پاره کرد! یک حادثهای پیش آمد، انقلاب یک ضربهی مهلکی به این سیاست استعماری وارد کرد، اینها گیج شدند. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، رئیسجمهور آمریکا(۹) آمده بود ایران و میگفت اینجا جزیرهی امن است؛ ایران را میگفت جزیرهی امن. چند ماه بعدش انقلاب شد، در همین جزیرهی امن! این جور اینها غافلگیر شدند، این جور انقلاب ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد و اینها را با ترس و تردید و خوف به کنج انزوا راند؛ یک چنین وضعی را انقلاب به وجود آورد. انقلاب شد یک سدّ مستحکم، اینها را بیرون کرد؛ عواملشان یک عدّهای خودشان فرار کردند، یک عدّهای بیرون شدند، یک عدّهای اعدام شدند؛ [لذا انقلاب] یک سدّی در مقابل حضور آمریکا و به طور کلّی حضور غرب در منطقه ایجاد کرد.
خب، یک هویّتسازیِ جدیدی شد؛ یعنی هویّت وابستگی و آویزان بودن به انگلیس و آمریکا را کشور تبدیل کرد به هویّت استقلال، استحکام، روی پای خود ایستادن، حرف قدرتمندانه زدن، باج ندادن؛ عمده این بود: باج ندادن. یک سدّی این جوری ایجاد کرد که این طبعاً در ایران منحصر نماند و همان وقتها ما گفتیم؛ چون همیشه در بیرون تبلیغات میکردند که «ایران میخواهد انقلاب را صادر کند»، بنده یک وقتی در نماز جمعه گفتم(۱۰) بحث صدور انقلاب ما مثل صدور انقلاب در بعضی از انقلابهای دیگر نیست؛ انقلاب ما مثل بوی گل است، مثل هوای بهاری است، کسی نمیتواند جلویش را بگیرد؛ پخش میشود. وقتی شما یک باغ پُر از گل اینجا دارید، همسایهها، اطراف، از این بوی گل استفاده میکنند، کسی جلویش را نمیتواند بگیرد؛ و این [مسئله] اتّفاق افتاد؛ در کشورهای دیگر، ملّتها بیدار شدند. ما قصد این را نداشتیم که در یک کشوری کودتا کنیم، حکومتش را عوض کنیم؛ نه، ما دنبال این مسئله نبودیم، امّا انقلاب ما به طور طبیعی دلهای ملّتهای همسایهی ما را، دلهای ملّتهای منطقهی ما را دگرگون کرد، تغییر داد، روی آنها اثر گذاشت. البتّه خصوصیّت ایران همین است و در نهضت ملّی هم همین جور بود. نهضت ملّی زمان مصدّق، بحث نفت و مانند اینها را وقتی انجام داد، مصدّق سرنگون شد امّا همان وقت همه میگفتند که قیام مصر به وسیلهی ناصر(۱۱) و قیام عراقیها به وسیلهی آن سران کودتای عراقی، ناشی از حرکت ایران بود؛ آن وقت هم تأثیر گذاشت. حالا نهضت ملّی کجا، انقلاب اسلامی کجا!
بنابراین، باید به فکر علاج میافتادند. چه کار بکنند؟ غربیهایی که تا دیروز بر ایران و بر این منطقه مسلّط بودند و حالا همه چیز را تقریباً از دست دادهاند یا دارند میدهند، باید چه کار بکنند؟ حکومت انقلاب را باید ساقط کنند، باید نابود کنند؛ راهش این است، هیچ راه دیگری ندارند. نگاه میکنند میبینند نمیتوانند. این [چیزی] هم که من میگویم مال چهل سال پیش است، بحث امروز نیست؛ آن روز هنوز انقلاب یک نهال بود، هنوز این درخت تناور به این شکل درنیامده بود، امّا اینها از همان نهال میترسیدند، میدانستند نمیتوانند این کار را بکنند؛ ملّت ایران و نیروی انقلابی در صحنه است، میدانستند نمیتوانند. بعد که جنگ تحمیلی شد، هشت سال طول کشید، همهی دنیا با صدّام همکاری کردند و در عین حال صدّام شکست خورد، بیشتر فهمیدند که با ایران نمیشود روبهرو شد؛ سخت است روبهرو شد؛ میدیدند امتداد انقلاب اسلامی را، میدیدند عمق راهبردی انقلاب را در کشورهای منطقه؛ اینها را میدیدند، لذا به فکر این افتادند که قبل از آنکه به ایران بشود حمله کرد ــ یا حملهی نظامی یا هر جور حملهای که از پا بیندازد حکومت اسلامی را، جمهوری اسلامی را ــ باید رفت کشورهای دُور و بَر را، آنجاهایی که عمق راهبردی ایران است و هر کدام به یک نحوی با جمهوری اسلامی مرتبطند، اینها را بایستی اوّل فلج کرد، اینها را بایستی اوّل گرفت. این نقشه را خود آمریکاییها افشا کردند؛ اینکه عرض میکنم تحلیل نیست، این نقشهی آمریکاییها است؛ این نقشه را، این توطئه را هم خود آمریکاییها، شخصیّتهای برجستهی آمریکایی، شخصیّتهای سیاسیِ برجستهی آمریکایی در سالهای اوّل این قرن میلادی، در سال ۲۰۰۶ و بعد از آن افشا کردند.
گفتند شش کشور هست که قبل از ایران بایستی حکومتهای این شش کشور را ما ساقط کنیم، تسلّط بر اینها پیدا کنیم؛ این شش کشور که ساقط شدند، ایران ضعیف میشود؛ آن وقت میشود به ایران هم حمله کرد. این شش کشور کجایند؟ هر کدام هم به یک دلیلی. یکیاش عراق بود؛ به دلیل اینکه صدّام بعد از جنگ آن وقتی که میخواست به کویت حمله کند، با ایران نرد دوستی باخت؛ اسرای ما را آزاد کرد، نامه نوشت به بنده، به رئیسجمهور وقت، نامهنگاری کرد، آدم فرستاد. پس صدّام خطرناک بود؛ صدّامی که تا آن روز حمایتش میکردند، یک عنصر نامطلوب برایشان شد؛ این عراق. دوّم، سوریه؛ به خاطر اینکه سوریه از زمان حافظ اسد،(۱۲) از اوّل جنگ، در کنار ما بود. مسیرِ نفتِ عراق به دریای مدیترانه را سوریه برای کمک به ما بست، بعد از آن هم هر جور کمکی که ممکن بود میکردند. اوّلین سفر خارجی بنده زمان ریاست جمهوری، سفر به سوریه بود؛ یعنی ارتباطاتمان با سوریه این جوری نزدیک بود. پس دولت سوریه هم باید ساقط بشود. سوّم، لبنان. لبنان چرا؟ به خاطر اینکه در آنجا پایگاههای مستحکم انقلابی ــ یعنی حزبالله و حزب امل ــ هستند، طرفدار ایرانند. چهارم، لیبی در شمال آفریقا. برای اینکه میدانستند لیبی در یک مواردی پشتیبانیهایی از ما کرده، پشتیبانیهای نظامی از ما کرده بود؛ در زبان هم از طرف ما حمایت میکرد. پنجم، سودان. سودان هم دلایل خاصّی داشت، روشن بود. سرانش با ما رفت و آمد داشتند؛ میآمدند، میرفتند، در دورههای مختلف بعد از اینکه آنجا انقلاب شده بود و پیروزی به دست آورده بودند، با ما ارتباط داشتند. بعد هم سومالی، آن هم به یک دلیل دیگری.
این شش کشور بایستی تضعیف میشدند، از بین میرفتند، حکومتهایش ساقط میشدند. در واقع، عمق راهبردی ایران به نظر آنها این شش کشور بود؛ اینها بایستی در اختیار آمریکا و استعمار قرار میگرفتند، بعد میآمدند سراغ ایران. خب ایران چه کار کرد؟ جمهوری اسلامی چه کار کرد؟ جمهوری اسلامی در شمال آفریقا مطلقاً ورود پیدا نکرد؛ نه در لیبی، نه در سودان، نه در سومالی، به دلایل روشنی که حالا اینجا جای گفتنش نیست. دلایلی وجود داشت؛ نخواستیم وارد بشویم و وارد نشدیم. امّا در این سه کشور، یعنی کشور عراق و کشور سوریه و کشور لبنان، سیاست ایران در آنجاها کارکرد پیدا کرد. ما به آن صورت حضور نظامی نداشتیم، امّا آنجا کار انجام گرفت؛ کار بزرگ، کار مهم. نتیجهی این کار چه شد؟ شکست آمریکا در این سه کشور. اینها میخواستند اختیار عراق را به دست بگیرند، نشد؛ اینها میخواستند حکومت سوریه را ساقط کنند، نشد؛ اینها میخواستند حزبالله و امل را در لبنان از بین ببرند، نشد، نتوانستند.
این طرح و نقشهای بود که آمریکاییها با هزاران هزار دلار ــ یعنی چند میلیارد دلار پول ــ و با هزاران ساعت کار فکری از سوی صدها یا شاید هزاران نفر متفکّرین سیاسیشان آن را ریخته بودند، این آمادگی را فراهم کرده بودند برای اینکه بتوانند به ایران لطمه بزنند؛ نقشهی اینها، توطئهی اینها با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد که مظهر و پرچم این نیروی عظیم، شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی. حالا معلوم میشود که چرا اسم حاج قاسم سلیمانی برای ملّت ایران این قدر محبوب است و برای دشمنان ایران این قدر مغضوب است که از آوردن اسمش عصبانی میشوند، خشمگین میشوند. پرچم سیاست جمهوری اسلامی در مقابلهی با دشمن که خنثی کرد نقشهی عمیق دشمن را، حاج قاسم سلیمانی بود؛ رضوان خدا بر او باد.
خب، حالا با این بیانی که من عرض کردم، شما بسیجیان عزیز، شما جوانها، صحنهی کارزار جمهوری اسلامی با دشمنان را تصویر کنید؛ صحنهی این کارزار عظیم کجا است، مسئله کجا است؟ مسئله، مسئلهی چند نفر ضدّانقلاب در داخل کشور نیست. اینجا است که شما میفهمید اصرار دشمن بر برجام دو و برجام سه برای چه بود. برجام دو یعنی چه؟ یعنی ایران بایستی از منطقه بکلّی خارج بشود، حضورِ منطقهایِ خودش را رها کند. برجام سه یعنی چه؟ یعنی ایران متعّهد بشود که هیچ سلاح راهبردی مهمّی تولید نکند؛ پهپاد نداشته باشد، موشک نداشته باشد که اگر یک وقتی ما حمله کردیم، با ژ۳ و با تفنگ انفرادی بیاید با تانکهای ما مبارزه کند! معنایش این بود دیگر، اصرار آنها این بود؛ حالا در داخل هم یک عدّهای، لابد از روی غفلت، همین حرف آنها را تکرار میکردند. میدان نبرد این است؛ شماها در این میدان دارید مبارزه میکنید. حضور بسیج در کشور، معنایش سینه سپر کردن در مقابل یک چنین توطئههای بزرگی است؛ شما از حرم دفاع کردید، در مقابل گروه دستساز آمریکا یعنی داعش ایستادید، مبارزه کردید؛ شما بودید. شما دلاوران رزمآور لبنان را هر جور توانستید کمک کردید، شما به فلسطینیها هم کمک کردید، باز هم میکنید، باز هم کمکشان میکنیم.
میدان رزم یک چنین میدانی است؛ میدان چهار نفر اغتشاشگرِ داخلِ خیابان نیست. البتّه معنایش این نیست که از این اغتشاشگرها صرف نظر کنیم؛ نه، هر اغتشاشگری، هر تروریستی، باید مجازات بشود ــ در این تردیدی نیست ــ امّا میدان فقط این میدان نیست؛ میدان خیلی وسیعتر از اینها است، میدان خیلی عمیقتر از اینها است. شما وسط این میدان ایستادهاید. میخواهم بسیجی قدر خودش را بداند. قدر بسیج را بدانید. شما در یک چنین میدانی دارید مبارزه میکنید؛ خودتان را محدود ندانید به این کارهای جزئی که دُور و بَر وجود دارد. البتّه این کارها هم باید علاج بشود؛ این مقابلهی با اغتشاشگر هم یکی از مهمترین کارهای بسیج است. این اغتشاشگر سرانگشت همان کسانی است که در آن نقشهی بزرگ شکست خوردند؛ آنجا شکست خوردند، جور دیگر میخواهند وارد میدان بشوند، آن وقت این اغتشاش را راه میاندازند؛ یکی شعار میدهد، یکی مینویسد، یکی کار دیگری میکند. خب بسیج نباید فراموش کند که درگیری با استکبار جهانی است، درگیری اصلی آنجا است؛ حالا با اینها هم برخورد میکنند امّا دشمن اصلی آنجا است، درگیری اصلی آنجا است. این چهار نفر [اغتشاشگر] یا غافلند یا جاهلند یا بیاطّلاعند یا تحلیل بد به آنها داده شده یا تعدادی هم مزدورند؛ دشمن اصلی آنجا است، مبارزهی اصلی آنجا است.
خب حالا اینجا آدم واقعاً متأسّف میشود؛ یک عدّهای ادّعای فهم سیاسی هم میکنند لکن تحلیلهایشان در بعضی از روزنامهها یا در بعضی از بخشهای فضای مجازی واقعاً انسان را متأسّف میکند. میگویند برای اینکه بتوانید این اغتشاشها را که در این چند هفته راه انداختهاند در کشور، تمام کنید و ساکت کنید ــ حالا این را کسانی میگویند که مدّعی سیاستورزی و سیاستدانی و اطّلاع از اوضاع جهانند! ــ باید مشکلتان را با آمریکا حل کنید؛ این را صریح مینویسند! صریح مینویسند باید مشکلتان را با آمریکا حل کنید. یا میگویند باید صدای ملّت را بشنوید. من این دو تعبیر را دیدهام در نوشتهها: با آمریکا مشکلتان را حل کنید، صدای ملّت را بشنوید.
خب با آمریکا چه جوری مشکل حل میشود؟ این سؤال واقعی است، جدّی است. نمیخواهیم با هم دعوا کنیم؛ سؤال میکنیم: مشکل با آمریکا چه جوری حل میشود؟ با نشستن و مذاکره کردن و از آمریکا تعهّد گرفتن مشکل حل میشود؟ [اینکه] بنشینیم با آمریکا مذاکره کنیم، تعهّد بگیریم که شما باید فلان کارها را بکنید، فلان کارها را نکنید، مشکل حل میشود؟ در قضیّهی بیانیّهی الجزایر، سر قضیّهی آزادی گروگانها در سال ۶۰، شما نشستید با آمریکا صحبت کردید. بنده آن وقت نمایندهی مجلس بودم ــ البتّه در مجلس نبودم، در جبهه بودم، اهواز بودم ــ همان وقت اینجا در تهران همین حضرات نشستند به واسطهی الجزایر و بدون رودررویی با آمریکاییها صحبت کردند ــ البتّه مصوّبهی مجلس بود، کار غیر قانونیای نبود ــ قرارداد گذاشتند، تعهّدهای متعدّدی گرفتند که ثروتهای ما را آزاد کنید، تحریمهای ما را بردارید، در امور داخلی کشور ما دخالت نکنید، و ما هم از این طرف گروگانها را آزاد میکنیم. گروگانها را آزاد کردیم، آیا آمریکا به آن تعهّدات عمل کرد؟ آیا آمریکا تحریم را برداشت؟ آیا آمریکا ثروتهای مسدودشدهی ما را به ما پس داد؟ نه، آمریکا به تعهّد عمل نمیکند؛ خیلی خب، این هم مذاکره و نشستن با آمریکا. یا در برجام؛ گفتند که [اگر] شما فعّالیّت صنعتی هستهای را کم کنید ــ حالا جرئت نکردند بگویند تعطیلِ تعطیل ــ به این مقدار فروکاهی کنید، ما این کارها را انجام میدهیم؛ تحریمها را برمیداریم، این کار را میکنیم، آن کار را میکنیم؛ کردند این کارها را؟ نکردند دیگر. مذاکره مشکل ما را با آمریکا حل نمیکند.
بله، مشکل ما را با آمریکا یک چیز حل میکند؛ چه چیزی؟ به آمریکا باج بدهیم؛ نه یک بار؛ آمریکاییها به یک بار باج هم قانع نیستند؛ امروز باج بدهیم، فردا میآیند یک باج دیگر میخواهند، [باز باید] باج بدهیم؛ پسفردا میآیند یک باج دیگر میخواهند، [باز باید] باج بدهیم. امروز میگویند هستهای را تعطیل کنید ــ اوّل میگویند بیست درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند پنج درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند بساط هستهای را برچینید ــ بعد میگویند قانون اساسی را عوض کنید، بعد میگویند شورای نگهبان را بردارید؛ آمریکاییها باج میگیرند. اگر بخواهید مشکلتان با آمریکا حل بشود، باید این کار را بکنید؛ مرتّب باج بدهید. آمریکا اینها را میخواهد: پشت مرزهای خودتان، خودتان را محبوس کنید، دستتان را خالی کنید، صنایع دفاعیتان را تعطیل کنید. کدام ایرانی باغیرتی حاضر است که یک چنین باجی بدهد؟ من نمیگویم [طرفدار] جمهوری اسلامی؛ ممکن است یکی جمهوری اسلامی را هم قبول نداشته باشد امّا ایرانی باشد، غیرت ایرانی داشته باشد؛ [او هم] حاضر نیست این باجها را بدهد. آمریکا به کمتر از این قانع نیست؛ چرا نمیفهمند؟ مذاکرهی با آمریکا مشکلی را حل نمیکند. اگر حاضرید باج بدهید، نه یک بار، نه دو بار، پشت سر هم، در همهی مسائل اساسی، و از همهی خطوط قرمزتان عبور کنید، بله، آن وقت آمریکا با شما دیگر کاری ندارد، مثل دوران پهلوی. مردم انقلاب کردند برای [رهایی از] این، این همه شهید دادند برای این. این کشوری که این جور دارد پیشرفت میکند، این جوانهایی که این جور دارند در همهی میدانها کار میکنند، باید این جور با آنها حرف زد؟ این جور بهشان گفت؟
میگوید صدای ملّت را بشنوید! صدای رعدآسای ملّت در سیزدهمِ آبانِ امسال بلند شد؛ شنیدید؟ شما صدای ملّت را بشنوید. مگر از تشییع جنازهی شهید سلیمانی چقدر گذشته؟ آن جمعیّت عظیم صدای ملّت ایران بود، آن تشییع جنازهی دهمیلیونی یا شاید به یک معنا بیش از دهمیلیونی صدای ملّت ایران بود. امروز تشییع جنازهی شهدا صدای ملّت ایران است. تا یک نفر در اصفهان، در شیراز، در مشهد، در کرج، در هر جای دیگر شهید میشود، خیلِ جمعیّتِ مردم راه میافتند شعار میدهند علیه تروریست، علیه اغتشاشگر؛ صدای ملّت این است؛ شما چرا صدای ملّت را نمیشنوید؟
خب این، آن مطلبی که راجع به بسیج خواستم بگویم. حالا وقت هم دارد میگذرد؛ چند نصیحت بکنم به شما برادران [و خواهران] بسیجی در اینجا و هر جای دیگر کشور که این حرفها را میشنوید. نصیحت اوّل؛ بسیجی بمانید! از خدا کمک بخواهید برای بسیجی ماندن. روحیهی بسیجی، ایمان بسیجی را حفظ کنید.
دوّم، قدر خودتان را بدانید. نه اینکه تفاخر کنید؛ نه، خاصیّت بسیجی بودن تفاخر نکردن است، امّا بدانید که خدای متعال به شما توفیق داده چه موضع مهمّی را انتخاب کنید و انتخاب کردهاید؛ قدر این را بدانید.
سوّم، دشمنتان را بشناسید و اوّل هم بدانید دشمن کیست؛ دشمن را اشتباه نکنید. ثانیاً وقتی دشمن را شناختید که کیست، نقطهضعفهای دشمن را بشناسید، ناتوانیهای دشمن را بشناسید. دشمن همیشه سعی میکند خودش را در نظر شما بزرگ و قوی جلوه بدهد. سعی کنید بشناسید دشمن در چه وضعیّتی است، چه ضعفهایی، چه نقطهضعفهایی، چه ناتوانیهایی دارد. دشمن را بشناسید، نقشههای دشمن را بشناسید. خیلیها در مقابل نقشهی دشمن غافلگیر میشوند؛ [مراقب باشید] غافلگیر نشوید.
توصیهی بعدی رشد معنوی خودتان است. رشد معنوی خودتان را اندازه بگیرید. مراقب باشید که دارید جلو میروید یا دارید عقب میروید؛ این مهم است. ببینید شما در ماه قبل چه کارهای خوبی انجام دادید، چه حرکت نیکی انجام دادید، چه کمکی کردید، یا خدای نکرده چه کار بدی انجام دادید؛ این ماه آیا کار خیرتان بیشتر شده یا کمتر شده؟ یا مثلاً آن کار خلافی که انجام میدادید، این ماه بیشتر شده یا کمتر شده؟ اندازه بگیرید. سعی کنید جلو بروید، پیش بروید.
خب، گفتیم شیوههای دشمن را بشناسید. امروز مهمترین شیوهی دشمن، جعل و دروغپردازی است. الان مهمترین کاری که دشمن دارد میکند [انتشار] دروغ است؛ یعنی همین تلویزیونهایی که میدانید و میبینید مال دشمن است یا همین فضای مجازی، خبر دروغ میدهند، تحلیل دروغ میدهند، کشتهی دروغ معرّفی میکنند، آدمها را بدروغ، یکی را بد میکنند، یکی را خوب میکنند؛ دروغ. یک عدّه هم باور میکنند. بدانید دشمن امروز بر پایهی دروغ و دروغپردازی دارد کار میکند. خب وقتی که دانستید، طبعاً وظیفه میآید روی دوشتان. تبیین کنید. «جهاد تبیین» که گفتیم،(۱۳) یکی از جاهایش اینجا است؛ جهاد تبیین.
گفتیم [نقاط] آسیبپذیری دشمن را بشناسید. یکی از آسیبپذیریهای دشمن، روشنبینی شما است. شما که روشنبین باشید، او آسیب میبیند. سعی کنید روشنبینی خودتان را افزایش بدهید. دشمن دنبال این است که بر مغزها تسلّط پیدا کند. تسلّط بر مغزها برای دشمن خیلی باارزشتر از تسلّط بر سرزمینها است. اگر مغز یک ملّتی را توانستند تصرّف کنند، آن ملّت سرزمین خودش را دودستی به دشمن تقدیم میکند. مغزها را باید حفظ کرد؛ تسلّط بر مغزها. یک عدّهای خودشان دروغ نگفتند، امّا متأسّفانه دروغ دشمن را تأیید کردند. مراقب باشید این خطرها برای شما و برای مردمتان پیش نیاید؛ به مردمتان کمک کنید.
آمادگی عملی خودتان را هم حفظ کنید، غافلگیر نباید شد؛ در عالم سیاست از این غافلگیریها زیاد پیش میآید. شیوههای مختلفی هم دارند؛ حالا من یک شیوهاش را میگویم. یکی از کارهای دشمن این است: یک کاری را در یک نقطهای با سر و صدا شروع میکند، برای اینکه همهی توجّهها به آن نقطه جلب بشود؛ بعد یک کار اصلی را که میخواهد انجام بدهد، [در جای دیگر] انجام میدهد. حواسها همه به آن طرف است، به این طرف نیست؛ همه باید حواسمان جمع باشد، بخصوص مسئولین کشور. مسئولین کشور به اطراف کشور، به داخل کشور، به بیرون کشور، به همهی اطراف باید توجّه کنند؛ برای ما اطراف کشور هم مهم است. برای ما، هم منطقهی غرب آسیا مهم است، هم منطقهی قفقاز مهم است، هم مناطق شرقی ما مهم است، همهی اینها مهم است. حواس ما به همهی اینها باید باشد که دشمن چه کار میخواهد بکند؛ همه در این زمینهها بایستی تلاش کنند. و حالا این هم یک نکتهای است، بخصوص در وقتی که جام جهانی [فوتبال] هست؛ برای بنده فهرست کردند کارهایی را که در جام جهانیهای دورههای مختلف انجام گرفته که از غافلگیری [استفاده کردند]؛ چون در دوران جام جهانی همهی چشمها در دنیا به جام جهانی است که چند هفته هم طول میکشد. از این غفلت جهانی خیلیها استفاده میکنند، یک کارهایی را انجام میدهند. حالا اسم جام جهانی را آوردیم، دیروز بچّههای تیم ملّی ما چشم ملّت ما را روشن کردند، انشاءالله چشمشان روشن باشد؛ دیروز مردم را خوشحال کردند. خب این هم یک توصیه.
قبل از آخرین توصیه، مراقب نفوذ دشمن در درون مجموعهی بسیج باشید. این را توجّه داشته باشید؛ گاهی یک آدم فاسد، گاهی یک آدم ناباب لباس عوضی میپوشد، خودش را در یک مجموعهای جا میکند، لباس روحانی میپوشد میآید خودش را در [کسوت] روحانیّون جا میزند. آدم فاسد، آدم ناباب میتواند در کسوت روحانی دربیاید، میتواند در کسوت بسیجی دربیاید؛ حواستان به این هم باشد، این هم یک توصیه.
آخرین توصیهی من آیهی قرآن است: وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین.(۱۴)
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,220 | 1401/08/28 | بیانات در دیدار مردم اصفهان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51376 |
در ایام سالگرد حماسه و ایثار مردم اصفهان و تشییع شهدای عملیات محرم در شهر اصفهان(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز؛ نمونهای از مردم عزیز اصفهان که حقیقتاً شایستهی تمجیدند، همچنان که جناب آقای طباطبائینژاد بدرستی بیان کردند. من خیلی خوشحالم از اینکه بار دیگر توانستیم شما را در این حسینیّه زیارت کنیم؛ بخصوص خانوادهی معظّم شهدا و ایثارگران که تشریف دارند. و از همین جا به همهی مردم اصفهان سلام میرسانم و درود میفرستم و از زحماتشان، از ایمانشان، از جهادشان، از خصوصیّات ویژهی اصفهانیشان تشکّر میکنم.
امروز، به مناسبت سالگرد بیستوپنجم آبان،(۲) این اجتماع در اینجا تشکیل شده؛ [لذا] من چند جمله در باب این قضیّهی بسیار مهم و کلّاً حرکت اصفهانیها در باب جهاد و شهادت عرض میکنم؛ یک مطلب و یک جملهای در باب نگاه کلان ما و انقلاب و کشور به جبههگیری ایران و استکبار، و دربارهی چیستی و چگونگی این مواجهه و مقابله عرض خواهم کرد؛ بعد هم یک اشارهای به قضایای اخیر جاری کشور و اغتشاشات و مانند اینها عرض میکنم.
امّا در مورد اصفهان، مناقب اصفهان یکی دو تا نیست؛ اصفهان شهر علم است، شهر هنر است، شهر جهاد است، شهر زنده است. در باب علم، شاید در این چهارصد سال اخیر، تعداد علمای بزرگ اصفهان در فقه و در فلسفه و در حدیث و در تفسیر و امثال اینها ــ که اهمّیّتشان و ارزششان و شهرتشان مربوط به خصوصِ اصفهان نیست؛ بعضی همهی دنیای اسلام را و بعضی همهی ایران را فراگرفته ــ را اگر بخواهیم اسم بیاوریم، فقط اسمشان را اگر بنویسیم، یک کتاب قطور خواهد شد. بزرگانِ علمای ما حتّی تا زمان نزدیک به ما، مثل مرحوم آقای نائینی، مرحوم آسیّدابوالحسن اصفهانی، مرحوم حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی، همهی بزرگان علم دورانهای مختلف قبل از اینها تا حدود چهارصد سال، اصفهانیاند. خب شهر علم است دیگر؛ یعنی تربیتکننده است؛ نه فقط در فقه، در فلسفه هم همین جور است. بعضی هم اصفهانی نیستند، لکن در اصفهان رشد کردند، در اصفهان بُروز کردند، اصفهان اینها را رو آورد. این، خصوصیّت اصفهان است.
شهر ایمان و محبّت به اهلبیت است؛ این از جملهی خصوصیّاتی است که کمتر به آن توجّه شده. بنده از قدیم، از اواخر سالهای دههی ۳۰ و دههی ۴۰ و مانند اینها، به اصفهان زیاد رفتوآمد میکردم؛ نظر بنده را جلب کرد این معنا که اصفهانیها اهل توسّلند، اهل تضرّعند، اهل توجّهند؛ این ناشی از ایمان است. حالا مثلاً فرض بفرمایید در مشهدِ ما در آن سالها یک دعای کمیلی تشکیل میشد که آن را هم اتّفاقاً یک عالِم اصفهانی تشکیل میداد؛ مرحوم کلباسی در مشهد بود و دعای کمیل [میخواند]. شاید آن عدّهای که پای منبر ایشان برای دعای کمیل جمع میشدند، به بیست نفر نمیرسیدند. حالا من احتیاطاً میگویم بیست نفر؛ شاید هشت نُه نفر یا ده نفر مثلاً دعای کمیل میخواندند. همان وقتها در اصفهان [مجلس] دعای کمیل مرحوم حاج آقا مهدی مظاهری در مسجد سیّد، پُر میشد از جمعیّت؛ این، مقایسهی بین مشهد و اصفهان. در مورد مجالس عزاداری، در مورد مجالس مربوط به ائمّه (علیهم السّلام) و از این قبیل، هر چه انسان بگوید واقعاً کم است؛ شهر ایمان است.
پس هم شهر علم است، هم شهر ایمان است، هم شهر هنر است؛ انواع هنرهای گوناگون مطلوب ایرانی در اصفهان هست. شهر میراثهای ارجمند و ارزشمند هنری است. بنده یادم نمیآید نظیر این میراث هنریای که ما در اصفهان داریم، در هیچ جای دیگر وجود داشته باشد. اینها همه برجستگیهای مردم اصفهان است؛ یک شهری با هویّت کامل ایرانی و اسلامی. به نظر من این مستندسازهای خوبِ ما که الحمدلله زیاد هم هستند، میتوانند از اینها ــ با آن تکّهای که بعداً عرض خواهم کرد ــ برای اصفهان فیلمهای مستند متعدّدی بسازند که همه چشمنواز و دلنواز خواهد بود.
و امّا هویّت انقلابی؛ حالا آن [هویّت] علمی و ایمانی و هنری را عرض کردیم، [میرسیم به] هویّت انقلابی. البتّه در خیلی از شهرهای کشورِ ما پیش از انقلاب تلاشهای انقلابی بود، خوب هم بود، قوی هم بود، امّا اصفهان برتری داشت؛ اقّلاً یکی از برترین شهرهای انقلابی بود؛ اگر نگوییم برترین شهر بود، لااقل یکی از برترینها بود. اوّلین شهری که زمان رژیم طاغوت حکومتنظامی شد اصفهان بود؛ هیچ جا قبل از اصفهان حکومتنظامی نشده بود، اصفهان حکومتنظامی شد. [این] نشاندهندهی آن بود که مردم بیشتر از دیگران در تلاشند. در دفاع مقدّس، دو لشکر نامآور و خطشکن [داشت]: لشکر امام حسین (علیه السّلام) که فرمانده معروفش شهید خرّازی بود و لشکر نجف که آن هم فرمانده معروف و شهیدش شهید احمد کاظمی بود. بعد از شهادت خرّازی و مدّتی بعد از اینکه شهید کاظمی از لشکر نجف رفت، فرماندهان برجستهی دیگری این دو لشکر را اداره کردند؛ دلاوران واقعاً برجستهای که ما خیلی از اینها را از نزدیک شناختیم و دیدیم. خب، استان اصفهان بر اثر همین مجاهدتها در حدود ۲۴ هزار شهید دارد، که حدود ۷۵۰۰ شهید در گلستان شهدای شهر اصفهان مدفونند. اینها یک رقمهای عجیبی است، اینها یک نشانههای بزرگی است. دهها هزار جانباز، چند هزار آزاده؛ اینها سند افتخار اصفهان است. اینها وظیفه درست میکند برای شما؛ نمیخواهیم فقط مدّاحی کنیم؛ نگه داشتن این عظمتها و آثار بزرگ، وظیفهی یکایک افراد باوجدان است.
و امّا مناسبت بیستوپنجم آبان؛ روز بیستوپنجم آبان، حدود ۳۶۰ شهید در اصفهان تشییع شدند. چطور طاقت بیاورد یک شهر؟ ۳۶۰ شهید! آن فرماندهانی که این شهدا جلوی چشم آنها شهید شدند، خودشان مانده بودند که چه جوری این شهدا را بیاورند اصفهان تشییع کنند؛ این قدر این حادثه، حادثهی بزرگ و عجیبی بود! به نظرم اگر هر جای دنیا یک روز ۳۶۰ جوانِ بهخونآغشته را بیاورند در میان مردم و تشییع کنند، آن شهر آن روز فلج میشود، از پا میافتد؛ اصفهان فلج نشد. در خبرهای ما و گزارشهای مسلّم ما این هست که همان روز عصر، عدّهی زیادی از جوانها و روزهای بعد عدّهی زیادتری به طرف جبههها حرکت کردند؛ همان شب، کاروان عظیم پشتیبانی از شهدا از اصفهان راه افتاد. حالا [اگر] امروز ۳۶۰ شهید آوردند، مردم باید بنشینند مشغول عزاداری [بشوند]، دیگر حواسشان به جبهه نیست؛ نخیر، همان روز و روزهای بعد، جمعیّت راه افتادند. این روحیه را ببینید! این انگیزه را ببینید! خانوادههای دو شهید، خانوادههای سه شهید، خانوادههای چهار شهید، چند خانوادهی پنج شهید، چند خانوادهی شش شهید، یک خانوادهی هفت شهید! اینها مال اصفهان است؛ اینها هویّت انقلابی و جهادی اصفهان را برای ما تشریح میکنند. بخشی از مناقب اصفهان اینها است؛ اصفهان بیش از این حرف دارد. در این چهار دهه هم هر وقت لازم شده است، اصفهان سینه سپر کرده آمده جلو؛ مردم اصفهان در هیچ قضیّهای عقبنشینی نکردند. بنده بعضی از قضایا را بخصوص یادم هست؛ حالا نمیخواهم یادآوری کنم و اسم بیاورم. آن چنان زنده، با یک اشاره و با یک توجّه، بارها وارد میدان شدند، یک فتنه را خاموش کردند.
البتّه این خصوصیّات مردم اصفهان ربطی به گلایههای اصفهانیها ندارد. این [مطلبی] که آقای طباطبائی فرمودند، درست است، حق با ایشان است؛ مسئلهی آب اصفهان مسئلهی مهمّی است. بنده هم دنبال این قضیّه بودهام؛ دوستان متعدّدی نامه نوشتند، ما هم ارجاع کردیم، دنبالگیری کردیم، اخیراً هم من دنبالگیری کردم، الحمدلله مشغولند؛ یعنی کارهای خوبی دارد انجام میگیرد؛ پنج شش اقدام که حالا مثلاً ممکن است گفته بشود بعضی از اینها بلندمدّت است؛ خب باشد، بالاخره دارد کار انجام میگیرد، دارد پیش میرود و انشاءالله حل خواهد شد. من حالا به مسئولین محترم دولتی که واقعاً هم تلاش میکنند، کار میکنند، سفارش میکنم که در این زمینه هر چه ممکن است بیشتر تلاش کنند، هر چه ممکن است سریعتر کار کنند؛ یعنی واقعاً مردم اصفهان شایستهی این هستند که ما شب و روز نشناسیم برای خدمت به اینها.
خب، حالا این دربارهی اصفهانیها بود. شهرهای دیگرِ کشور هم هر کدام به نحوی ارزشهایی آفریدهاند؛ نمیخواهیم فقط روی اصفهان تکیه کنیم. البتّه همه یک جور نبودند، در یک سطح نبودند؛ بعضی جلوتر بودند، اصفهان جزو جلوترینها است. جاهای دیگر هم تلاشهای خوبی انجام گرفته. این تلاشهای همهجانبهی مردم در سراسر کشور موجب شد که ما در یکی از آزمایشهای کمنظیر [پیروز شویم]. دفاع هشتساله یک آزمایش کوچکی نبود، حادثهی خیلی مهمّی بود؛ خیلی از جوانهای ما نمیدانند چه اتّفاقی افتاد. هشت سال همهی قدرتهای دنیا یک طرف، ایران یک طرف! خب حالا مثلاً در بعضی از جاها یک حوادثی هست و به یک کشوری حملاتی میشود که اوّلاً به آن وسعت نیست که در ایران بود، ثانیاً بالاخره کسانی هستند که به آنها کمک میکنند؛ ما را هیچ کس کمک نمیکرد. ناتو همراه صدّام بود، آمریکا بخصوص همراه صدّام بود، شوروی سابق همراه صدّام بود، بعضی از کشورهای اروپا که خیلی وابستگی به شوروی نداشتند، وابستگی به آمریکا هم نداشتند، همراه صدّام [بودند]، مثل یوگسلاوی؛ من رفتم از نزدیک دیدم دیگر؛(۳) اینها هم طرف او بودند؛ یعنی همهی دنیا یک طرف بود و جمهوری اسلامی یک طرف. خب در این جنگ، با همین حرکت مردم، با همین انگیزههای مردم، آن هم با دست خالی، ایران توانست پیروز بشود. ما در جنگ هشتساله یک پیروزی کامل و درخشان پیدا کردیم. پیروزی پیدا کردیم، لکن قضیّه تمام نشد. من حالا اینجا میخواهم وارد این بحث دوّم بشوم: مسئلهی نگاه کلان به چالش ایران اسلامی و مستکبرین، دستگاه استکبار، دنیای استکبار.
این را من خواهش میکنم توجّه کنید: از نظر جبههی استکبار، مشکل اینجا است؛ مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، این نظام، پیشرفت بکند، رونق بگیرد، جلوه کند در دنیا، منطق لیبرالدموکراسی دنیای غرب باطل خواهد شد. من اتّفاقاً این بحث را در اصفهان یک بار کردم؛ در بین جمعیّت عظیم در میدان بزرگ اصفهان، راجع به این [بحث] یک اشارهای کردم.(۴) با منطق لیبرالدموکراسی، غربیها توانستند حدود سه قرن همهی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانهی ایجاد دموکراسی و به بهانههایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. هند را اینها بیچاره کردند؛ شما این کتاب نهرو ــ نگاهی به تاریخ جهان ــ را اگر بخوانید درست توجّه میکنید که چه اتّفاقی افتاده؛ و خیلی کشورهای دیگر؛ چین را، جاهای دیگر را [بیچاره کردند]. حالا ایران، استعمارِ مستقیمِ به آن صورت نشد، امّا اینجا هم هر چه توانستند کردند، با منطق لیبرالدموکراسی؛ یعنی گفتند آزادی و دموکراسی، آزادی و مردمی؛ با این عنوان، کشورها را تسخیر کردند؛ هم علیه آزادی، هم علیه مردمی بودن کشورها، هر چه توانستند کردند.
یک نمونهاش جلوی چشم شما همین افغانستان است. ۲۱ سال قبل از این آمدند افغانستان برای اینکه دولتی را که ادّعا میکردند مردمی نیست و آزادی در آن نیست، شکست بدهند؛ آمریکاییها آمدند بیست سال در افغانستان جنایت کردند، انواع و اقسام جنایتها را انجام دادند، هر چه توانستند دزدیدند، بردند، خوردند، کشتند، نابود کردند، خانوادهها را از بین بردند، اخلاقها را خراب کردند، بعد از بیست سال همان حکومتی که علیه او وارد شده بودند آمد سرِ کار، افغانستان را دادند به او، با این فضاحت خارج شدند! این یک نمونهای است که امروز جلوی چشم شما جوانها است.
سیصد سال، اوّل اروپاییها، بعد هم آمریکاییها، با منطق لیبرالدموکراسی حرکت کردند. حالا اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق لیبرالدموکراسی را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرالدموکراسی بِایستد، این، منطقِ لیبرالدموکراسی را ابطال میکند؛ و این، جمهوری اسلامی است. لیبرالدموکراسی بر پایهی نفیِ دین بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایهی دین بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک نظام مردمی است.
البتّه پیدا است که در تبلیغاتشان و در تلویزیونهایشان انکار میکنند، امّا قبول دارند، خودشان میدانند. این هم که میبینید اینجا یک عدّهای میگویند آزادی نیست، مردمی نیست، و مانند این حرفها، به دهن آنها نگاه میکنند؛ وَالّا دلیلِ بودنِ آزادی این است که خود اینها دارند همین حرفها را علیه نظام میزنند، و کسی هم به آنها کار ندارد. دلیل مردمی بودن این است که از بعد از رحلت امام تا امروز، این دولتهایی که سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده؛ خب پیدا است که آزادی فکری است. مردم آزادند، انتخاب میکنند؛ یک وقت این را انتخاب میکنند، یک وقت آن را انتخاب میکنند.
پس مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی دارد پیشرفت میکند، دارد رونق میگیرد، و این پیشرفت را همهی دنیا دارند میبینند و به آن اعتراف میکنند، و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این را حاضر نیست تحمّل کند؛ مشکل اینجا است. مشکل اینجا است که ایران دارد پیشرفت میکند. اگر ما پیشرفت نمیکردیم، اگر ما حضور قدرتمند در منطقه از خودمان نشان نمیدادیم، اگر ما در مقابل آمریکا و استکبار صدایمان میلرزید، حاضر بودیم زورگویی آنها و قلدری آنها را قبول بکنیم، این فشارها کمتر میشد. البتّه میآمدند تسلّط پیدا میکردند، امّا دیگر تحریم و این فشارها و این چالشهای این جوری کم میشد. هر وقت صدای قدرتمندیِ جمهوریِ اسلامی بلندتر بوده ــ چون در این سالها اوضاع مختلف بوده؛ خودتان میدانید ــ تلاش دشمن برای پنجه زدن به جمهوری اسلامی بیشتر بوده.
پس چالش اساسی برای امروز ما در کشور، چالش پیشرفت و توقّف و رکود است؛ یا بگوییم چالش پیشرفت و ارتجاع؛ چون توقّف عقب رفتن است و هر کسی که توقّف کند در واقع دارد عقب میرود؛ چون دنیا در حال حرکت به جلو است، اگر شما ایستادید، عقب میمانید. مسئله این است: ما داریم پیشرفت میکنیم، دنبال پیشرفتیم، میخواهند این نباشد. همهی قدرتهای استکباری دنیا که عمدتاً آمریکا و اروپا است، در مقابل این حرکت پیشرفت جمهوری اسلامی حرص میخورند، مضطرب میشوند، ناراحت میشوند، لذا وارد میدان میشوند و هر کاری از دستشان برمیآید میکنند؛ البتّه هیچ غلطی هم نمیتوانند بکنند؛ تا حالا هم نتوانستهاند، بعد از این هم نمیتوانند.
در این کارزار، در خطّ مقدّم دشمن، آمریکا قرار دارد؛ علّت اینکه ما روی آمریکا تکیه میکنیم و اصرار داریم، این است که آمریکا در خطّ مقدّم است؛ دیگران هم هستند امّا پشت سر آمریکا. همهی رؤسای جمهور آمریکا در این سالهای متمادیِ این چند دههی انقلاب، در این خطّ مقدّم با جمهوری اسلامی جنگیدهاند؛ حالا کجا هستند؟ بعضی نابود شدند، تلف شدند، از بین رفتند، بعضی هم در زبالهدان تاریخ افتادند، ولو زنده هم باشند؛ از کارتر و کلینتون و اوبامای دموکرات بگیرید تا ریگان و بوش جمهوریخواه تا آن سبکمغز قبلی(۵) و تا این بندهخدای بیهوشوحواس فعلی(۶) که میخواهد ایران را نجات دهد، مردم ایران را نجات بدهد، همهی اینها بیاستثنا در مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند، و هر کسی از دوستان خودشان را هم که توانستهاند به کار گرفتهاند؛ بالخصوص رژیم صهیونیستی را تحریک کردند، کمک کردند. حالا گفته میشود که رژیم صهیونیستی، رژیم غاصب، آنها را تحریک میکند؛ بله، ممکن است در مواردی هم این جور باشد، امّا [رژیم صهیونیستی] سگ زنجیری آنها است، سگ هار آنها در منطقه است، وظیفهاش این است که در منطقه افساد کند، فشار بیاورد، بعضی از دولتهای دیگرِ منطقه هم متأسّفانه با او همراهی کردند. البتّه ضربههایی هم وارد کردند ــ نه اینکه هیچ [کاری نکردند] ــ امّا مجموعاً ناکام ماندند، نتوانستند متوقّف کنند جمهوری [اسلامی] را. هیچ کدام از طرحهایشان پیش نرفت، یعنی به آن نتیجهی مقصودِ خودشان نرسید؛ بله، یک مشکلاتی ایجاد کردند، امّا مقصودشان حاصل نشد؛ نه تحریم، نه ترور دانشمندان، نه رشوه دادن به بعضیها که علیه جمهوری اسلامی در داخل حرف بزنند، نه انواع شگردهای سیاسی و امنیّتیشان، هیچ کدام نتوانست عامل حرکت و پیشرفت و استقامت ملّت ایران را از کار بیندازد.
خب، حالا ما در مقابل یک چنین وضعی قرار داریم. من عرض میکنم وظیفهی همهی ما ــ هم مسئولین کشور، هم آحاد مردم، هم روشنفکران جامعه، هم جوانان فعّال و نخبگان جامعه، هم جوامع علمی؛ چه حوزهی علمیّه، چه دانشگاهها ــ این است که بدانیم باید پیشرفت کنیم. امروز پیشرفت وظیفهی ما است؛ در همهی زمینهها. باید پیشرفت کنیم؛ باید پیشرفت علمی کنیم، باید پیشرفت هنری کنیم، باید پیشرفت اقتصادی کنیم، باید پیشرفت سیاسی کنیم؛ این پیشرفتها نظام را مستحکم میکند، به نظام اقتدار میدهد. وقتی شما اقتدار پیدا کردید، دشمن نمیتواند نگاهِ چپ به شما بکند. هدف دشمن این است که ارکان اقتدار را متزلزل کند؛ میبینید دیگر؛ نمیخواهند نظام مقتدر باشد. ما همه باید پیشرفت را دنبال کنیم، چون پیشرفت ما را مقتدر میکند، ما را خودکفا میکند، ما را مستحکم میکند. اگر چنانچه این پیشرفتها ــ هم پیشرفت علمی، هم پیشرفت معنوی و اخلاقی، هم پیشرفت اقتصادی، هم پیشرفت سیاسی ــ ادامه پیدا کند که بحمدالله تا حالا [چنین] بوده، دشمن مضطرب میشود؛ دشمن از این بسیار بیمناک است و خب هر چه تلاش دارد به کار میبرد که نگذارد.
حالا چه جوری پیشرفت کنیم؟ خب ابزارهای پیشرفت خیلی است، ابزارهای گوناگونی است؛ من فقط به یک نکتهی مهم میخواهم اشاره کنم و آن، امید است. امید مهمترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همهی توان دارد استفاده میکند برای القای ناامیدی، برای القای بنبست. یک جوانی هم که با مسائل دنیا آشنا نیست، گاهی میبینید تحت تأثیر قرار میگیرد، او هم مأیوس میشود؛ وقتی مأیوس شد، کار نمیکند. پیشرفت احتیاج دارد به امید. دشمن روی امید ملّت ایران متمرکز است. این امکانات گستردهای که دشمن به کار گرفته، این رسانهها، این ماهوارهها، این فضای مجازیِ عجیب و غریب، این تلویزیونهای مزدورِ مأجور،(۷) همهی اینها برای این است که این امید را در مردم بکُشند. خوشبختانه امید زنده است ــ حالا من یک اشارهای خواهم کرد ــ امّا میخواهند نگذارند جوانهای ما امیدوار بمانند، نگذارند مسئولین ما امیدوار بمانند؛ اینها حتّی به مسئولین هم طمع دارند که امید را از آنها بگیرند. خب، حالا یک امتدادی هم متأسّفانه در داخل دارند؛ من ناچارم این را بگویم. آدم دلش نمیخواهد چنین واقعیّتی وجود داشته باشد، امّا هست؛ اینها در داخل امتداد دارند. امتداد آنها هم همین القای یأس، القای ناامیدی که «فایدهای ندارد»، «به جایی نمیرسیم»، «چه کار میخواهیم بکنیم» است؛ از این حرفها میشنوید. در داخل هم فلان روزنامه، فلان فعّالِ فضای مجازی، متأسّفانه از این چیزها دارند؛ اینها هم امتداد آنها هستند.
خب، حالا در مقابل القای آنها یک واقعیّتی وجود دارد. آن واقعیّت این است که ما داریم پیش میرویم، ما داریم جلو میرویم. [البتّه] مشکل اقتصادی داریم ــ من نمیخواهم نفی کنم، انکار کنم مشکلات اقتصادی را؛ آن هم انشاءالله حل خواهد شد ــ لکن در بخشهای مختلفِ دیگر، ما بحمدالله دائم در حال پیشرفتیم، در حال جلو رفتنیم. نمیخواهند بگذارند که بخصوص نسل جوان از این پیشرفتها مطّلع بشود، لذا آنها را کتمان میکنند. در همان امتداد داخلی [آنها] هم که گفتم، همین جور است؛ خیلی از پیشرفتهای ما کتمان میشود یا کوچکنمایی میشود.
حالا آنچه من یادداشت کردهام به شما بگویم [این است]: در همین چند هفتهای که حالا در بعضی از خیابانها چهار نفر آدم شریر یا فریبخورده وارد شدند و اغتشاش درست کردند، در همین اغتشاشات، کارهای بزرگی انجام گرفته که اگر مقایسه کنیم هفتههای دیگر و ماههای دیگر را، یک نتیجهی بزرگی به دست میآید؛ من حالا میشمرم اینهایی را که در همین چند هفته اتّفاق افتاده:
دستیابی دانشمندان ایرانی به روشی جدید برای درمان سرطان خون؛ این پیشرفت است دیگر، پیشرفت مهمّی هم هست، چیز کوچکی هم نیست.
بومیسازی یک دستگاه کلیدی برای چاههای نفت و گاز. یکی از ثروتهای طبیعی مهمّ ما نفت و گاز است؛ ما از لحاظ استخراج نفت و گاز احتیاج داریم به نوآوری، این نوآوری دارد انجام میگیرد؛ همین چند هفته پیش، یکی از قدمهای مهم برای این کار انجام گرفته؛ خب این کارِ بزرگی است.
خطّ آهن بخش مهمّی از بلوچستان [افتتاح شد]؛ این خطّ آهن، از زمانهای سابق، یعنی از اوایل انقلاب ــ حالا قبل از انقلاب که بحثش نبوده ــ یکی از آرزوهای مهمّی بود که ما بتوانیم یک خطّ شمال به جنوب درست کنیم که خطّ آهن بلوچستان هم جزو این است و خطّ شمال به جنوب است؛ یعنی ما شمال کشور را وصل کنیم به خلیج فارس و دریای عمان که از بلوچستان میگذرد. همین چندروزه، یک بخش مهمّی از این خطّ آهن افتتاح شد. کار بزرگی انجام گرفته دیگر؛ این پیشرفت است.
چندین کارخانه راه افتاد؛ پالایشگاه فراسرزمینی راه افتاد در یکی از کشورها؛ بهرهبرداری از شش نیروگاه برق در همین چند هفته اتّفاق افتاد که شهرهایش را نوشتند مشخّص کردند گزارش کردند به من، من نمیخواهم حالا دانهدانه [نام ببرم]. یکی از بزرگترین تلسکوپهای جهان در همین روزها رونمایی شد؛ یکی از بزرگترین تلسکوپهای جهان در همین ایّام تمام شد، به بهرهبرداری رسید و رونمایی شد. از ماهوارهبر رونمایی شد، از یک موشک جدید رونمایی شد و همین طور [موارد دیگر]. اینها مال همین چند هفتهای است که در میان اغتشاشات هم بوده؛ اگر انسان بخواهد دانهدانه اینها را بشمرد، خیلی میشود. نمیگذارند؛ نمیخواهند نسل جوان آشنا بشود با اینها؛ اینها را کوچکنمایی میکنند، تحقیر میکنند، انکار میکنند. خب ما در امکانات دفاعی خیلی پیشرفت کرده بودیم، انکار میکردند؛ عکسش را نشان میدادند میگفتند که این فتوشاپ است، این واقعی نیست؛ حالا بعداً مجبور شدند اعتراف کنند، ناچار شدند اعتراف کنند.
خب حالا این کارهایی که من اشاره کردم، هم از لحاظ خود کار مهم است، هم از این جهت مهم است که نشانهی حرکت در جامعه است؛ پس جامعه راکد نیست، در حال حرکت است، در حال پیشرفت است؛ این خیلی مهم است که جامعه در حال پیشرفت و حرکت باشد. جوان ایرانی زنده است، پُرانگیزه است، آن هم در روزهای شرارت دشمن. خب، پس شما اگر ایراندوست هستید، یکی از علائم و شاخصهای ایراندوستی شما این است که امیدآفرینی کنید؛ اگر یأسآفرینی کردید، نمیتوانید بگویید ایراندوستید. شاخصِ عمدهی ایرانستیزی یأسآفرینی است، امیدسوزی است، القای ناتوانی است، القای بنبست است؛ اینها شاخصهای ایرانستیزی است. آنهایی که ایران را دوست دارند، نقطهی مقابلِ این، حرکت میکنند. نگذارید کسانی که دشمن ایرانند، در قالب دفاع از منافع ملّی، لباسِ عوضی بپوشند، چهرهی خودشان را عوض کنند و کارهایی مانند اینها کنند؛ یعنی شاخصها را سرِ دست بگیرید. شما نویسنده، شما شاعر، شما عالِم، شما روحانی، ایران را دوست دارید، ایران اسلامی را دوست دارید، خیلی خوب، باید امیدآفرینی کنید. اگر خلاف این سر زد، ادّعا را نمیشود قبول کرد.
خب، بنابراین مسئله، مسئلهی پیشرفت است. من جمعبندی کنم. مشکل ما با دنیای استکبار عبارت است از اینکه ما داریم پیشرفت میکنیم و اراده داریم که پیشرفت کنیم و او پیشرفت ما را به ضرر خودش میداند؛ این عمدهی چالش ما [است]. ایران اسلامی از نظر آمریکا و از نظر دولتهای استکباری و مانند اینها نباید پیشرفت بکند. ما هم در مقابل میگوییم: ایران اسلامی برای اِعلای کلمهی اسلام باید پیشرفت کند.
و امّا آن مطلب سوّم که گفتم راجع به مسائل اغتشاشات یک چند جملهای عرض میکنم. صحنهگردانان اصلی که پشت صحنه هستند ــ غیر از این عدّهای که در خیابانها میآیند؛ آنهایی که پشت صحنه، مسائل را آنها دارند میچرخانند ــ میخواستند مردم را بیاورند در صحنه، و حالا که نتوانستند، میخواهند شرارت کنند بلکه بتوانند مسئولین کشور را و دستگاه را خسته کنند. اشتباه میکنند؛ این شرارتها موجب میشود مردم خسته بشوند، از آنها بیزارتر بشوند، از آنها متنفّرتر بشوند. حالا که مردم از اینها ــ از اشرارــ متنفّرند، ادامهی این کار موجب میشود که تنفّر مردم بیشتر بشود.
مطلب اوّل اینکه حوادثی از این قبیل، خب بله برای مردم مشکل درست میکند؛ در خیابانها دکّانت را باید ببندی، ماشینت را باید نگه داری، و کارهایی مانند اینها کنی و مشکلاتی درست میکند؛ جنایتهایی هم خب انجام میدهند، تخریب میکنند، کارهایی مانند اینها میکنند، لکن اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند. بدون شک، این بساطِ شرارت جمع خواهد شد؛ آن وقت ملّت ایران با نیروی بیشتر، با روحیهی تازهتر در میدان به پیشرفت ادامه خواهد داد. این طبیعت کار است؛ طبیعت یک ملّتِ باایمان همین است. بله، حادثه برایش پیش میآید امّا از حادثه که ممکن است تهدید باشد، برای خودش فرصت درست میکند؛ از حادثه، از تهدید برای خودش فرصت درست میکند. تا الان هم این جور بوده؛ از صدر اسلام هم همین جور بوده.
همین آیهی شریفهای که این برادرمان تلاوت کردند: وَ لَمّا رَأَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللَهُ وَرَسولُهُ وَ صَدَقَ اللَهُ وَرَسولُه. خب جنگ احزاب، جنگ کوچکی نبود؛ تمام طوائف عرب از قریش و طائف و مکّه و همه جا جمع شدند آمدند به جنگ یک شهر مدینه با چند هزار نفر جمعیّت. جنگ احزاب بود، این باید دلها را بلرزاند؛ وقتی که مؤمنین این را دیدند، قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللَهُ وَ رَسولُه؛ [گفتند] این چیز جدیدی نیست، خدا گفته بود که میآیند، برایتان دشمن هست، دشمنانها میآیند سراغتان، آمدند؛ وَ صَدَقَ اللَهُ وَرَسولُهُ وَ ما زادَهُم اِلّا ایمانًا وَ تَسلیما.(۸) این «وَ ما زادَهُم اِلّا ایمانًا وَ تَسلیما» همان فرصت است؛ تهدید بود، از این تهدید استفاده کردند، ایمانشان بیشتر شد؛ یعنی یک فرصتی برای ازدیاد ایمان پیدا شد. در صدر اسلام و همیشه همین جور بوده.
در قضیّهی دفاع مقدّس [هم] همین جور؛ دفاع مقدّس یک جنگ احزاب بود؛ در آن هم از همه طرف حمله کردند. ملّت ایران از این تهدید، فرصت درست کرد؛ آن فرصت چه بود؟ آن فرصت این بود که به همهی دنیا نشان داد که ملّت ایران شکست نمیخورد. همه آمدند دیگر؛ آمریکا پشتیبانی کرد، اروپا پشتیبانی کرد، ناتو پشتیبانی کرد، ورشو آن روز ــ پیمان ورشو که مال کمونیستها بود ــ پشتیبانی کرد از صدّام، همه پشتیبانی کردند، [امّا] ایران شکست نخورد؛ ملّت ایران شکست نخورد؛ این شد یک سابقه؛ این فرصت است. قدرتهای دنیا هر وقت به فکر این بیفتند که به قول خودشان روی میز همه چیز دارند، همهی برگهای جدید روی میز ــ خب، یکی از برگها، برگهای نظامی است ــ هر وقت به فکر این بیفتند، به یاد هشت سال جنگ تحمیلی میافتند؛ میدانند ملّت ایران شکست نمیخورد. بارها ملّت ایران به مخالفین خودش، به آمریکا، به دیگران گفته شما آمدنتان با خودتان است، رفتنتان دیگر با خودتان نیست! ممکن است جلو بیایید امّا پابند خواهید شد، پدرتان درمیآید! ملّت ایران از جنگ تحمیلی این استفاده را کرد. از همین بیستوپنجم آبان مردم اصفهان استفاده کردند، استفادهشان این بود که انگیزهشان بیشتر شد، همان طور که گفتم حرکتِ جوانهای دلاور اصفهان به سوی جبهه بیشتر شد.
در اغتشاش اخیر هم همین جور [است]؛ در این اغتشاشات هم از این بهاصطلاح تهدید ــ که حالا آنها این را برای ملّت ایران یک تهدیدی دانستند ــ ملّت ایران استفاده کرد. چه کار کرد؟ حقیقت خودش و جهتگیری خودش را نشان داد؛ کجا؟ در سیزدهم آبان. سیزدهم آبان امسال با همهی سالهای قبل فرق داشت. یک عدّهی معدود به خواستهی آمریکا داخل خیابانها آمدند، [امّا] ملّت عظیم ایران در سیزدهم آبان آمدند علیه آمریکا شعار دادند؛ یک نمونه سیزدهم آبان است. یک نمونهی [دیگر] تشییع این شهدا است. یک شهید عزیز و یک جوانی به شهادت میرسد این روزها ــ از همین شهدای عزیزی که شهدای امنیّت، شهدای بسیجی، شهدای نیروی انتظامی، آحاد مردمی که شهید میشوند ــ مثلاً فرض کنید شهید روحالله عجمیان که یک جوان ناشناختهای است، [ولی] در شهادت او یک جمعیّت عظیمی برای تشییع جنازه بیرون میآیند! عکسالعمل مردم این است. از آن تهدید فرصت درست میکنند؛ یعنی مردم خودشان را نشان میدهند؛ میگویند: ما این جور هستیم. شما جوان ما را به شهادت میرسانید، همهی ما پشت این جوانیم! درست نقطهی مقابل آن چیزی که دشمن میخواهد القا کند که ملّت ایران آمدند در خیابان، ملّت ایران علیه فلان است، ملّت ایران چنان [کرد]، [امّا] ملّت خودش را نشان داد. از این تهدید استفاده کرد، فرصت درست کرد.
فرصت دیگری که درست شد، چهرهی صحنهگردانها روشن شد. صحنهگردانها خودشان را طرفدار ملّت ایران وانمود میکنند امّا با همهی خواستهها و عقاید و مقدّسات ملّت ایران دشمنی کردند؛ با اسلام دشمنی کردند، مسجد سوزاندند، قرآن سوزاندند؛ با ایران دشمنی کردند، پرچم ایران را سوزاندند، به سرود ملّی ایران بیاحترامی کردند؛ چهرههای اینها روشن شد. ادّعا میکنند طرفدار ملّت ایرانند، خب ملّت ایران، ملّت مسلمان است، ملّت قرآن است، ملّت امام حسین است. تو به امام حسین اهانت میکنی، بددهنی میکنی، بیحیائی میکنی، تو طرفدار ملّت ایرانی؟ به اربعین اهانت میکنی، به راهپیمایی میلیونی اربعین اهانت میکنی، تو طرفدار ملّت ایرانی؟ خب، چهرهی صحنهگردانان واقعی این اغتشاش هم روشن شد. بنابراین یکی از مطالبی که در این مسئلهی این اغتشاشها میتوان گفت، این است که ملّت ایران از این تهدید، فرصتهای متعدّدی برای خودش درست کرد.
مطلب دیگر در مورد نوع برخورد با عناصر صحنهگردان است. یک بخش صحنهگردانها هستند، یک بخش فریبخوردهها هستند، یک بخش پولگرفتهها هستند، بعضیها جنایت کردند؛ همهی اینها یک جور نیستند. آن کسی را که فقط فریبخورده است و جنایتی نکرده، باید متنبّه کرد، باید موعظه کرد، باید هدایت کرد ــ چه دانشجو باشد، چه غیر دانشجو باشد، چه در خیابان باشد، چه در دانشگاه باشد ــ باید از او پرسید: این حرکت تو کمک به پیشرفت ایران است یا ضدّ پیشرفت ایران است؟ فکر کند دیگر. این مال فریبخورده است. او را باید وادار کنید به فکر کردن. آن کسی که بیتوجّه به خواستهی دشمن با او همراهی میکند، باید بیدارش کرد، باید گفت: «دشمن آنجا است؛ حواست باشد با دشمن همصدایی نکنی». به تعبیر امام (رضوان الله علیه) «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید.»(۹) خب، این مال آن جوان فریبخورده است.
امّا آن کسی که عامل جنایت است یا قتل یا تخریب یا تهدید ــ کاسب را تهدید کند که باید تعطیل کنی، وَالّا دکانت را آتش میزنیم؛ ماشینسوار را تهدید کند که بایستی یا بِایستی یا باید بوق بزنی یا کارهایی مانند اینها کنی، وَالّا ماشینت را چنان میکنیم؛ عامل تهدید ــ اینها بایستی مجازات بشوند؛ به اندازهی گناه خودشان باید مجازات بشوند. عامل قتل یک جور، عامل تخریب یک جور، آن کسی که اینها را با تبلیغات وادار به این کارها میکند یک جور؛ هر کدام به اندازهی خودشان باید مجازات بشوند. البتّه اینجا عرض بکنیم که مجازات به وسیلهی قوّهی قضائیّه است. هیچ کس خودسرانه حق ندارد به خیال خودش کسی را مجازات کند، نه؛ قوّهی قضائیّه هست، با قدرت، بحمدالله سرپا و زنده و پُرانگیزه هم هست؛ باید اینها را مجازات کنند. پس ما، هم نصیحت داریم، هم مجازات داریم؛ مثل پیغمبر، و روش رسولالله. امیرالمؤمنین دربارهی پیغمبر میفرماید: طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمىٰ مَواسِمَه؛(۱۰) هم مرهمش را آماده کرده برای مرهمنِهی روی زخم، هم آن داغ را. قدیمها زخمهایی را که خوب نمیشد، داغ میکردند؛ یک آهنی را میگذاشتند در آتش، سرخ که شد، بگذارند روی زخم که خوب بشود. [امیرالمؤمنین] میگوید پیغمبر، مرهم آماده کرده، آن را هم داغ کرده؛ هر دو آماده است. به تعبیر سعدی:
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جرّاح و مرهمنه است(۱۱)
هم جرّاحی میکند، هم مرهم میگذارد؛ هر دو باید انجام بگیرد. خب، این هم یک مطلب.
یک مطلب دیگر اینکه تا این ساعت بحمدالله دشمن شکست خورده. قصد دشمن این بود که مردم را وارد میدان کند، مردم نشان دادند که با دشمن همراه نیستند. البتّه دشمن در رسانهها لشکرسازی میکند؛ لشکرسازی کاذب، انبوهسازی دروغ. میبینید در رسانههای گوناگونِ دشمن، جوری وانمود میکند که آدم غافل و بیخبر تصوّر میکند که واقعاً یک خبری است؛ [در حالی که] واقع قضیّه این نیست. آنچه انبوه است، آنچه عظیم است، حضور مردم در خدمت انقلاب و در میدانهای انقلاب است؛ این بله، این خیلی عظیم است؛ امّا آن طرف نه. خواستند مردم را وارد کنند، [امّا] مردم زدند توی دهنشان. البتّه من عرض بکنم: دشمن هر روز یک کِیدی دارد، یک مکری دارد؛ اینجا شکست خورد، معلوم نیست که دست بردارد، میرود سراغ جاهای دیگر؛ میرود سراغ اقشار، میرود سراغ کارگران، میرود سراغ زنان. البتّه بانوان باشرف ما، کارگران باشرف ما شأنشان خیلی بالاتر از این است که تسلیم دشمن بشوند و فریب دشمن را بخورند؛ این مسلّم است.
پس بنابراین هدف دشمن آن چیزی بود که برایش حاصل نشد؛ منتها آن چیزی که واقعیّت جامعه است، این است که ما مشکلات داریم؛ مشکلات داریم. مهمترین مشکل ما هم امروز علیالعجاله مشکل اقتصادی است. میبینید بنده سالها است شعار سال را یک نکتهی اقتصادی قرار میدهم و از مسئولین درخواست میکنم که بروند سراغ حلّ این مشکل و پیگیری این نقطه. دههی ۹۰، از لحاظ اقتصادی دههی خوبی نبود برای ما. مشکلاتی برای ما به وجود آمد. اگر چنانچه همان نصیحتها را، همان کارهایی را که حالا بنا است انجام بدهند انشاءالله و انجام میدهند، آن روز انجام داده بودند، امروز وضع ما بهتر بود. بالاخره تحریم مؤثّر است، برخی از تدبیرها مؤثّر است، مدیریّتها مؤثّر است؛ همهی اینها مؤثّر است. من میبینم ــ حالا آنچه انسان مشاهده میکند ــ مسئولین واقعاً در تلاشند، جدّاً دارند تلاش میکنند، دارند کار میکنند، کارهایشان هم در موارد بسیاری مؤثّر است، در همین وضع اقتصادی هم مؤثّر است امّا خب مشکل اقتصادی هست. امروز البتّه کشورهای مختلف دنیا هم، مشکل اقتصادی را دارند، ما هم داریم. باید تلاش کنیم انشاءالله این مشکل را برطرف کنیم. این با همکاری مردم با مسئولین، همکاری ملّت با دولت، همنفَسی، همدلی، همافزایی انشاءالله پیش خواهد آمد و در زمینهی اقتصاد هم ملّت ایران به توفیق الهی مشتی به دهان دشمن خواهد زد.
امیدواریم که خدای متعال شما مردم عزیز را مشمول رحمت و برکت خودش قرار بدهد. امیدواریم انشاءالله مردم اصفهان روزبهروز خوشبختتر، سرزندهتر، آمادهتر و در صفوف مقدّم انقلاب انشاءالله حاضرتر باشند. امیدواریم روح مطهّر امام از ما، از شما راضی باشد؛ ما هم بتوانیم آنچه وظیفهمان هست در مقابل این مردم عزیز، مردم خدوم انجام بدهیم؛ انشاءالله.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,221 | 1401/08/11 | بیانات در دیدار دانش آموزان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51259 |
در آستانه سیزدهم آبانماه، روز دانشآموز و روز ملی مبارزه با استکبار
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید عزیزان من، جوانان ما، نوجوانان ما! و حسینیّه را صفا بخشیدید. دلهای پاک شما، جانهای سرشار از شوق شما، هر جایی که باشید، هر محیطی را که در آن حضور پیدا کنید، نورانی میکند و صفا میبخشد. من چند مطلب را که متّصل به هم است و ارتباط به هم دارد، آماده کردهام تا امروز به شما فرزندان عزیزم عرض بکنم.
مطلب اوّل در مورد سیزدهم آبان است. خب زیاد شنیدهاید؛ سیزدهم آبان یک روز تاریخی است؛ هم تاریخی است، هم تجربهآموز است. «تاریخی است» یعنی اینکه در این روز حوادثی اتّفاق افتاده که این حوادث در تاریخ ماندنی است؛ فراموششدنی نیست و نباید هم فراموش بشود. «تجربهآموز است» [یعنی] به خاطر همین حوادث، یک واکنشهایی به وجود آمده است که آن واکنشها برای ما درس است؛ باید برای آیندهی کشور، برای آیندهی عمر خودتان، برای آیندهی ملّتتان از این تجربهها استفاده کنید. آینده مال شماها است دیگر.
خب، این روز برای ما روز مهمّی است امّا آمریکاییها از این روز خیلی عصبی میشوند. این روزی است که بزرگداشت آن، اعصاب آمریکاییها را خُرد میکند. حالا همین جلسهی شما ــ همین جلسه ــ وقتی منعکس بشود، مطمئن باشید گرایش آمریکایی و خود آمریکاییها از این اجتماع، از این سرود، از این همدلیها خشمگین میشوند، اعصابشان خُرد میشود؛ چرا؟ چون این روز، هم تجسّم شرارت آمریکا است، هم تجسّم ضربه خوردن آمریکا و قابل مغلوب شدن آمریکا است؛ یعنی این کسانی که خیال میکنند آمریکا یک قدرت دستنخوردنی است، به حوادث این روز که نگاه کنیم، معلوم میشود نه، کاملاً آسیبپذیر است؛ این یک تجربه برای ما میشود.
خب، سه حادثه در این روز اتّفاق افتاده که بعضی مستقیماً مربوط به آمریکاییها است، بعضی غیر مستقیم مربوط به آمریکاییها است. یک حادثه، تبعید امام است که در روز سیزدهم آبان در سال ۴۳ اتّفاق افتاد. چرا امام تبعید شد؟ چون یک قانونی به دستور شاه ــ به دستور محمّدرضا ــ در مجلس تصویب شد که بر طبق آن قانون، آمریکاییهایی که در ایران بودند مصونیّت پیدا کردند. آن وقت حدود چهل پنجاه هزار آمریکایی در ایران بود، در دستگاههای نظامی، دستگاههای امنیّتی، دستگاههای اقتصادی. اینها اگر چنانچه هر جنایتی در ایران میکردند، طبق این قانون، قابل تعقیب نبود؛ یعنی یک آمریکایی با ماشین راه میرود، مثلاً یکی را زیر بگیرد، یک جنایتی بکند، دستگاه قضائی کشور حق نداشت او را تحت تعقیب قرار بدهد! این، قانونِ مصونیّتِ آمریکاییها بود. امام تحمّل نکرد این را؛ یک سخنرانی مفصّل کردند ــ که صدای ایشان و متن سخنرانی الان موجود است(۱) ــ بعد به خاطر این سخنرانی، ایشان سیزده سال تبعید شد! حالا سیزده سال که میگوییم، چون در پایان این سیزده سال انقلاب اتّفاق افتاد؛ اگر انقلاب اتّفاق نمیافتاد، سی سال هم ممکن بود طول بکشد این تبعید، برای خاطر برخورد با این قانون حامی آمریکا. این یک حادثه که خب تقریباً مستقیماً مربوط به آمریکاییها است.
حادثهی دوّم کشتار دانشآموزان است؛ بچّههای همسنّ شماها جلوی این دانشگاه تهران قتل عام شدند، کشته شدند. حالا تعدادشان را به طور دقیق نمیشود انسان بگوید، چون آن وقتها چنین آمارهایی وجود نداشت؛ لکن یک تعدادی ــ یک دانه هم زیاد است؛ یک دانه هم زیاد است ــ از بچّههای عزیز ما جلوی این دانشگاه تهران به شهادت رسیدند. این حادثهی دوّم هم در روز سیزدهم آبان بود. این حادثهی دانشآموزان در سال ۵۷ بود.
حادثهی سوّم هم که یک سال بعد از آن حادثه است ــ بعد از پیروزی انقلاب ــ هجوم دانشجویان به سفارت آمریکا است و پیدا کردن اسنادی در آنجا که این اسناد، توطئههای آمریکا علیه ملّت ایران را نشان میداد؛ هفتاد هشتاد جلد شده. شماها که وقت نمیکنید بخوانید این کتابها را، [امّا] من یک وقتی به آموزش و پرورش گفتم مضامین این کتابها را در کتابهای درسی بیاورید، متأسّفانه نکردند. این [اسناد] نشان میدهد که آمریکاییها در این مدّتی که در ایران حضور داشتند ــ یعنی مثلاً از حدود سال ۲۸ و ۲۹ ــ چه کارهایی در ایران کردند، چه توطئههایی و چه خیانتهایی انجام دادند.
خب، یک نکتهای اینجا وجود دارد: این حادثه و این مسئلهی تهاجم به سفارت آمریکا را ــ که گفتند «لانهی جاسوسی» و در واقع همین جور هم بود؛ لانهی جاسوسی بود ــ آمریکاییها در اظهاراتشان، در تبلیغاتشان، در مصاحبههایشان، در مصاحبهای که با خود من کردند در سفر نیویورک در زمان ریاست جمهوری، سرآغاز چالش میان ملّت ایران و آمریکا معرّفی میکنند؛ میگویند علّت اینکه آمریکاییها در مقابل ملّت ایران ایستادند، حرکتی بود که شما در سفارت انجام دادید؛ یعنی حمله کردید به سفارت ما، بین ما اختلاف به وجود آمد، دعوا شد، دشمنی شد. دروغ میگویند؛ مسئله این نیست. آغاز چالش بین ملّت ایران و آمریکا بیستوهشتم مرداد است؛ بیستوهشتم مرداد سال ۳۲. در بیستوهشتم مرداد یک حکومت ملّی سر کار بود. حکومت مصدّق یک حکومت ملّی بود؛ مشکلش هم با غربیها فقط مسئلهی نفت بود؛ نه حجّتالاسلام بود، نه داعیهی(۲) اسلامخواهی داشت؛ فقط مسئلهی نفت بود. نفت دست انگلیسها بود، او گفت نفت دست خودمان باشد؛ جرمش فقط این بود. آمریکاییها کودتا ایجاد کردند، یک کودتای عجیب و غریبی.
من یک چیزهای مبهمی [از آن ماجرا] در ذهنم هست؛ بنده آن وقت چهاردهساله بودم، حالا خواهم گفت. فرق بین دورهی چهارده پانزده سالگی ما، با چهارده پانزده سالگی نوجوانِ امروز از زمین تا آسمان است. شماها امروز مسائل را دقیق میفهمید، تحلیل میکنید، [ولی] ما آن روز نه؛ لکن خب در تاریخ، دقیق خواندهایم و جزئیّاتش را مطّلع هستیم. آمریکاییها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند، با اینکه مصدّق به آمریکاییها خوشبین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت و فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیسها از او حمایت خواهد کرد؛ [امّا] اینها از پشت خنجر زدند؛ اینها مأمور خودشان را ــ که اسم آن مأمور، کیم روزوِلت بود ــ فرستادند ایران، با انگلیسها هماهنگ کردند، او را با یک چمدان پُر از دلار فرستادند ایران؛ رفت سفارت انگلیس ــ سفارت آمریکا هم نرفت ــ با چند نفر نظامیِ خائن هماهنگ کرد، با چند عنصر وابستهی به انگلیس هماهنگ کرد، الوات و اوباش را هم جمع کردند، نظامیها را کشاندند و روز بیستوهشتم مرداد آن کودتای ننگین را به وجود آوردند، و مصدّق و اطرافیانش همه را دستگیر کردند؛ بعضی را بعدها اعدام کردند، بعضی را هم سالهای متمادی زندان کردند.
اختلاف ملّت ایران با آمریکا از روز بیستوهشتم مرداد است. چرا شما کودتا کردید و یک دولت ملّی را که با انتخاب مردم سرِ کار آمده بود سرنگون کردید؟ و نفت را که از چنگ انگلیسها درآورده بود، دادید به یک کُنسِرسیومی،(۳) که در آن انگلیس بود، آمریکا بود، چند دولت دیگر [هم] بودند؛ یعنی از چاله در آمد، افتاد در چاه. شروع دعوای ما با آمریکاییها از آن روز است. پس آمریکاییها حتّی به یک آدم خوشبین به آمریکا و آدم فرنگیمآب هم رحم نکردند ــ مصدّق فرنگیمآب بود ــ برای خاطر منافعشان، که آن روز این منافع، نفت بود.
خب این سرآغاز بود؛ حالا سیاستمداران آمریکا با کمال ریاکاری و بیشرمی میگویند ما طرفدار ملّت ایرانیم! میشنوید دیگر از قول اینها در خبرها و در فضای مجازی و جاهای دیگر؛ میگویند ما طرفدار ملّت ایرانیم؛ خب این ادّعا بشدّت بیشرمانه است. سؤال من از آمریکاییها این است که شما در این چهار دههای که از انقلاب گذشته، چه کار میتوانستید علیه ملّت ایران بکنید که نکردید؟ هر کاری نکردهاند، چون نمیتوانستند، چون برایشان صرفه نداشته؛ اگر میتوانستند، میکردند. اگر برایشان صرفه داشت و از جوانهای ایرانی نمیترسیدند، جنگ مستقیم را هم مثل عراق شروع میکردند؛ امّا ترسیدند.
هر کاری توانستند کردند: در اوّل انقلاب از گروههای تجزیهطلب حمایت کردند؛ از کودتای پایگاه شهید نوژه در همدان(۴) حمایت کردند؛ آمریکاییها از تروریسم کور منافقین که چند هزار نفر را در کوچه و بازار کشور به شهادت رساندند حمایت کردند، پشتیبانی کردند؛ از صدّام وحشی، در جنگ هشتساله همهجوره حمایت کردند؛ تسلیحات دادند، اطّلاعات دادند، کمک کردند، عربها را وادار کردند به پول دادن. اطّلاعاتی وجود دارد ــ که حالا من خیلی به این یقین ندارم امّا ظاهراً اطّلاعات متقنی است ــ که حتّی شروع جنگ با تحریک آمریکاییها بود و آنها صدّام را وادار کردند که جنگ هشتساله را شروع کند. هواپیمای مسافری ما را بر روی آسمان خلیج فارس سرنگون کردند، نزدیک سیصد نفر که داخل این هواپیمای مسافربری [بودند] کشتند، بعد هم اظهار تأسّف نکردند. به آن ژنرال(۵) جنایتکاری که به آن هواپیما شلّیک کرده بود، جایزه دادند، نشان(۶) به او دادند؛ شما با ملّت ایران این کارها را کردید.
از اوایل انقلاب ملّت ایران را تحریم کردند؛ این اواخر و در این چند سال اخیر شدیدترین تحریمها را که خودشان گفتند هرگز در طول تاریخ هیچ ملّتی این جور تحریم نشده، علیه ایران اِعمال کردید؛ در فتنهی سال ۸۸ صریحاً از فتنهگرها حمایت کردید؛ قبل از آن اوباما(۷) به من نامه نوشته بود که بیایید با هم همکاری کنیم، ما با شما دوستیم، به تعبیر ما قسم و آیه که ما قصد سرنگون کردن شما را نداریم، امّا تا فتنهی ۸۸ شروع شد، شروع کردند حمایت کردن به امید اینکه شاید این فتنه بتواند به نتیجه برسد، ملّت ایران را به زانو در بیاورد، بساط جمهوری اسلامی را جمع کند؛ شما با ملّت ایران این جوری عمل کردید.
شما آمریکاییها صریحاً اعلام کردید که سردار رشید ما، شهید سلیمانی را کشتید؛ کشتید و به آن افتخار کردید؛ [خودتان] گفتید دستور دادهاید. شهید سلیمانی صرفاً قهرمان ملّی نبود، قهرمان منطقه بود؛ حالا جای بحثش نیست که من بگویم نقش شهید سلیمانی در رفع مشکلات چند کشور در منطقه، چه نقش عظیم و بیهمتایی بود؛ شما این مرد بزرگ را و همراهانش را به شهادت رساندید؛ شهید ابومهدی مهندس و دیگران را. شما از قاتلان دانشمندان هستهای ما حمایت کردید؛ عوامل صهیونیستها دانشمندان ما را یکییکی به شهادت رساندند و شما از آنها حمایت کردید؛ محکوم که نکردید هیچ، از آنها حمایت کردید.
شما میلیاردها دلار از اموال این ملّت را در کشورهای مختلف حبس کردید که اگر این پولها در اختیار دولت خدومی مثل دولت کنونی قرار داشت، خیلی کارهای خوب میتوانست با آنها انجام بدهد؛ [امّا] اینها را حبس کردند، نگه داشتند، غیر از آن مقداری که از اوّل انقلاب در خود آمریکا حبس شد.(۸) در بیشتر حوادث ضدّ ایرانی جای پای آمریکا را میشود دید؛ آن وقت اینها ادّعا میکنند که ما دلسوز ملّت ایرانیم! باز دیروز مجدّداً همین را گفتند که بله ما دلسوز ملّت ایرانیم؛ دروغ محض [میگویند] با وقاحت تمام. البتّه اینها خیلی دشمنی کردند امّا به کوری چشم آنها ملّت ایران بسیاری از این دشمنیها را خنثی کرد. بعضی از این حوادث هم هنوز بین ما باقی است، و فراموش نکردهایم. ما هرگز شهادت شهید سلیمانی را فراموش نخواهیم کرد؛ این را بدانند. حرفی زدیم در این مورد، پای آن حرف ایستادهایم.(۹) در وقت خودش، سر جای خودش انشاءالله انجام خواهد گرفت.
خب آمریکای امروز همان آمریکای دیروز است. آمریکای امروز همان آمریکای بیستوهشتم مرداد است، همان آمریکای کمککنندهی به صدّام است، همان آمریکای طول سالهای گذشته است، با یکی دو فرق مهم؛ یکی دو تفاوت کرده که ما باید توجّه به این تفاوتها داشته باشیم: یکی این است که روشهای دشمنی پیچیدهتر شده؛ ما به این باید توجّه کنیم. دشمنیها همان دشمنیها است، منتها شیوهی اِعمال دشمنیها فرق کرده، پیچیده شده، باز کردن گرهها بهآسانی نیست؛ باید دقّت کرد، باید هوشیار بود. البتّه ما به بچّههای خودمان، جوانهای خودمان، دستاندرکاران خودمان اعتماد داریم، و میدانیم میتوانند [گرهها را] باز کنند ولی بالاخره پیچیده است. این یک تفاوت.
دوّم اینکه آن روز ــ روز بیستوهشتم مرداد و امثال اینها ــ و حتّی تا اوایل انقلاب، آمریکا قدرت مسلّط جهان بود، [ولی] امروز نیست؛ این یک فرق مهم است. امروز، آمریکا قدرت مسلّط جهان نیست؛ بسیاری از تحلیلگران سیاسی دنیا معتقدند که آمریکا دارد رو به افول میرود، ذرّهذرّه دارد آب میشود. این را نه اینکه ما بگوییم؛ البتّه عقیدهی ما هم همین است امّا تحلیلگران سیاسی دنیا هم این را دارند میگویند. نشانههایش هم واضح است؛ مشکلات داخلی آمریکا بیسابقه است؛ هم مشکلات اقتصادیشان، هم مشکلات اجتماعیشان، هم مشکلات اخلاقیشان در داخل آمریکا؛ اختلافاتشان، دودستگیهای خونینشان، خطاهای محاسباتیشان در مسائل دنیا.
اینها بیست سال قبل مثلاً به افغانستان حمله کردند ــ آن وقت طالبان سر کار بودند ــ برای اینکه طالبان را ریشهکن کنند حمله کردند، خرج کردند، جنایت کردند، کشته دادند، چقدر کشتند، و امثال اینها، بیست سال در افغانستان ماندند، بعد از بیست سال افغانستان را تقدیم طالبان کردند آمدند بیرون! معنای این چیست؟ معنای این، خطای محاسباتی است دیگر. پیدا است دستگاه محاسباتی آمریکا دستگاه منظّم، مرتّب و دقیقی نیست دیگر. بد میفهمند مسائل را. بد میفهمند، و بر اساس آن هم بد عمل میکنند. یا به عراق حمله کردند، ناکام ماندند. این که امروز شما میبینید در عراق انتخابات میشود و یک عراقی [انتخاب میشود]، اینها که مورد نظر آمریکاییها نبود. وقتی صدّام رفت، آمریکاییها یک نظامی را گذاشتند در رأس کشور عراق. بعد دیدند با نظامی نمیشود، او را برداشتند، یک غیر نظامی را گذاشتند ــ آقای بِرمر(۱۰) ــ در رأس عراق؛ یعنی کشور عراق به وسیلهی یک حکومت غیر عربی، غیر عراقی و آمریکایی باید اداره بشود!
خب حالا گفتم من سر قضیّهی حاج قاسم سلیمانی حرف دارم، یکی از حرفها اینجا است که حالا وقت گفتنش نیست؛ اینها قصدشان این بود. قصدشان این نبود که عراق را رها کنند. بعد سعی کردند عوامل خودشان را سر کار بیاورند، بکلّی ناکام ماندند؛ هم در عراق ناکام ماندند، هم در سوریه ناکام ماندند، هم در لبنان ناکام ماندند. این قرارداد اخیر لبنانیها با حکومت غاصب سر قضیّهی مرزهای دریایی منبع گاز و مانند اینها، شکست آمریکا بود؛ چون آمریکاییها آمدند وسط، خط معیّن کردند: باید این جور باشد، این جور باشد، حزبالله زد زیر همهی اینها؛ [این] شکست آمریکا است. خب پیدا است که محاسباتشان محاسبات خطایی است.
خب یکی از چیزهایی که ــ حالا این را من میگویم؛ بعضیهای دیگر هم در دنیا ظاهراً گفتهاند این حرف را ــ به نظر من یکی از نشانههای انحطاط آمریکا، بر سر کار آمدن کسانی مثل رئیسجمهور فعلی(۱۱) و رئیسجمهور قبلی(۱۲) است. یک کشور سیصد میلیونی، سیصد و خردهای میلیون، خودشان را میکُشند، یک رئیسجمهور سر کار میآورند مثل ترامپ، که همهی دنیا او را دیوانه دانستند؛ بعد او ساقط میشود یکی میآید مثل این، که حالا شما قضایای این را دیگر میدانید.(۱۳) این دلیل انحطاط یک ملّت است؛ این دلیل انحطاط یک تمدّن است. خب، این مربوط به آمریکا.
خیلی از قدرتهای غربی دیگر هم از این جهات شبیه آمریکایند؛ حالا نمیخواهیم اسم بیاوریم، بعضی از قدرتهای دیگر غربی هم در این زمینه مثل آمریکایند؛ در رسانههایشان آموزش تخریب میدهند، آموزش اغتشاش میدهند، درست کردن کوکتل مولوتف یاد میدهند، درست کردن بمب دستی یاد میدهند. اینها دلیل چیست؟ بحث این نیست که اینها با این کار جنایت میکنند، خب بله، جنایت است امّا انحطاط است، پستی است؛ این نشاندهندهی میزان انحطاط اخلاقی یک دولت، یک مجموعهی حکومتی است که رادیویش این جوری عمل میکند.
در همین اغتشاشات اخیر چند هفتهای کشور ما، در اینجا هم آمریکا نقش روشنی داشت. این اطّلاعیّهای که وزارت اطّلاعات و سازمان اطّلاعات سپاه دادند، اطّلاعیّهی مهمّی است؛ طولانی است و بعضیها حوصله نمیکنند بخوانند. اطّلاعاتش و گزارشهایش را ما داشتیم. اینها اطّلاعات بسیار مهمّی است، خیلی مطلب در این زمینه وجود دارد؛ بعد کشفیّات دستگاههای اطّلاعاتی ما در این زمینه خیلی ارزشمند است. برای تهران، برای شهرهای بزرگ، برای شهرهای کوچک نشستهاند نقشه کشیدهاند، برنامهریزی کردهاند. حالا ظاهر قضیّه این است که مثلاً یک مشت جوان یا نوجوان در میدانند. خب این جوان و نوجوان، بچّههای خود ما هستند؛ ما با اینها بحثی نداریم. اینها هیجان است، احساسات است، یک قدری بیدقّتی در فهم مسائل است که این جوری میآید؛ نه، بحث سر آنهایی است که دارند میگردانند قضایا را؛ آنها کسانی هستند که با نقشه وارد میدان شدهاند.
این [چیزی] را که عرض میکنم، باید همه در نظر بگیرند: طرف نقشه دارد؛ هم مسئولین ما باید در نظر بگیرند ــ که خوشبختانه اطّلاعاتیهای ما توجّه دارند؛ مسئولین سیاسیمان، مسئولین اقتصادیمان، مسئولین گوناگونمان باید بدانند که طرف با نقشه وارد میدان شده ــ هم آحاد مردم بدانند، هم شما جوانها بدانید؛ اینها با برنامه وارد میدان شدهاند. برنامه هم این است که بلکه بتوانند ملّت ایران را با خودشان همراه کنند، کاری کنند که ملّت ایران عقیدهاش بشود عقیدهی سران انگلیس و آمریکا و امثال اینها؛ نقشه این است، مقصود این است. البتّه ملّت ایران زد توی دهنشان؛ بعد از این هم توی دهنشان خواهد زد.
آن کسانی که طرّاحی کردند و در میدان عمل با نیّت و با نقشه و با فهم وارد شدند ــ این خیلی مهم است برای ما ــ اینها مرتبط بودند با دستگاههای خارجی و جنایت کردند. شما ببینید این قضیّهی شاهچراغ شیراز، چه جنایت بزرگی بود! آن پسربچّهی پایهی دوّم(۱۴) یا پایهی ششم(۱۵) یا پایهی دهم،(۱۶) اینها چه گناهی کرده بودند؟ آن طفلک ششسالهای(۱۷) که پدر و مادر و برادرش را از دست داده، این کوه سنگین غم را چرا بر دوش او انبار کردند؟ چرا؟ این بچّه چه کار کند با این غم بزرگ و غیر قابل تحمّل. اینها جنایت است؛ اینها جنایتهای بزرگی است. آن طلبهی جوان ــ طلبهی شهید جوان در تهران، آرمان عزیز(۱۸) ــ چه گناهی کرده بود؟ یک طلبهی جوان؛ دانشجو بوده، آمده طلبه شده؛ متدیّن، مؤمن، متعبّد، حزباللهی. [اینکه او را] شکنجه کنند، زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان. اینها کارهای کوچکی است؟ اینها چه کسانیاند؟ باید فکر کرد. اینها چه کسانیاند؟ اینها بچّههای ما که نیستند، اینها جوانهای ما که نیستند؛ اینها چه کسانیاند؟ از کجا دستور میگیرند؟ چرا این کسانی که مدّعیِ حقوق بشرند اینها را محکوم نکردند؟ چرا قضیّهی شیراز را محکوم نکردند؟ چرا یک قضیّهی خلاف واقع را، یک حادثهی دروغین را، در سکّوهای اطّلاعاتیشان در اینترنت، هزاران بار تکرار میکنند امّا اسم آرشام را در اینترنت ممنوع میکنند که نیاید در سکّوی اینترنتی؟ چرا؟ اینها طرفدار حقوق بشرند؟ اینها این [جور] هستند. اینها را بشناسیم؛ اینها را بشناسید. البتّه ما یقهی اینها را رها نخواهیم کرد. نظام جمهوری اسلامی حتماً به حساب این جنایتکارها خواهد رسید. هر کس ثابت بشود که همکاری داشته با این جنایتها، در این جنایتها دستی داشته، انشاءالله مجازات خواهد شد؛ بدون تردید.
خب، حالا با شما جوانها من چند کلمه عرض کنم. اوّلاً نوجوانِ امروز، بر خلاف نوجوان قدیم، یک عنصر بالغ و عاقل است، یک عنصر خردمند است. زمان ما این جوری نبود؛ من به شما عرض میکنم. من خودم را میگویم؛ قضیّهی بیستوهشتم مرداد وقتی اتّفاق افتاد، ما به سنّ بعضی از شماها مثلاً فرض کنید چهارده پانزده سالمان بود؛ یک شبحی از قضایا جلوی چشممان بود، [امّا اینکه] دقّت کنیم که چه کسانی هستند، چه عناصری هستند، این طرف چه کسی است، آن طرف چه کسی است، هدف چیست، چرا میکنند، نه، اینها را ملتفت نبودیم. نوجوان امروزی این جوری نیست؛ نوجوان امروزی فکر میکند، تحلیل میکند، تحلیل را درست میفهمد، نکاتی به نظرش میرسد، جوان امروزی اهل تحلیل است؛ این خیلی نکتهی مهمّی است، این خیلی قابل توجّه است. بچّههای ما و جوانهای ما حرف دارند و این خاصیّت انقلاب اسلامی است؛ این را عرض بکنم: این خاصیّت انقلاب اسلامی است. اگر چنانچه انقلاب اسلامی نبود، جوانهای ما ــ حالا نوجوانها و بَر و بچّهها نه؛ حتّی جوانها؛ جوانهای مثلاً بیستساله تا بیستوچندساله ــ این قدر سرگرم بیهودهکاریها و شهوترانیها بودند که اصلاً یادشان نمیآمد به مسائل اساسی کشور فکر کنند؛ آن روز این جوری بود. بنده اینجا میآمدم داخل خیابان، یک نقطهای بود [به نام] کاخ جوانان، پشت پارک شهر آن روز و امروز؛ اوایل شب بود، یک عدّه جوان از آنجا ریخته بودند در خیابان ــ جلسه بوده یا میهمانی بوده ــ مثل من که طلبه بودم و داشتم میرفتم، گیج میشد از دیدن ریخت این جوانها و شکل این جوانها و کارهایی که این جوانها در خیابان میکردند. خب این جوان، با این خصوصیّات، حال و حوصلهی این را دارد که به مسائل سیاست کشور و آیندهی کشور و تعهّد و مسئولیّت و مانند اینها فکر کند؟ انقلاب اسلامی بود که جوان را بیدار کرد؛ هم در دوران نهضت ــ در آن سال آخر نهضت که جوانها به فرمان امام آمدند در میدان ــ و هم بعد از نهضت تا امروز، روزبهروز جوانهای ما رشد کردهاند، قدرت تحلیل دارند، قدرت فهم حوادث را دارند.
خب، حالا این یک حقیقتی است؛ این حقیقت را همچنان که ما میفهمیم، دشمن هم میفهمد؛ دشمن هم میفهمد که چشم و گوشِ جوانِ امروز باز است، حواسش جمع است، هوشمند است، قابل تحلیل است؛ چه کار میکند؟ دشمن که بیکار نمیماند؛ دشمن برای اینکه این حالت جوان ما را خنثی کند، شروع میکند محتوای ذهنی برای جوان درست کردن؛ این حجم عظیم دروغها در شبکههای مجازی به خاطر این است. این همه دروغ، این همه خلاف واقع، این همه حرفهای انحرافی، این همه تهمت، برای این است که دشمن برای این ذهنِ فعّال محتوا درست کند. اینکه من مدام میگویم «جهاد تبیین، جهاد تبیین» برای این است. محتوا را شما درست کنید؛ به مسئولین دارم میگویم؛ مسئولین رسانهها، مسئولین امور ارتباطات. قبل از اینکه دشمن، محتوای غلط و انحرافی و دروغ درست کند، شما محتوای دارای حقیقت و صحیح را درست کنید، انتقال بدهید به ذهن جوانها؛ دشمن مشغول این کار است.(۱۹) (خیلی ممنون، خیلی ممنون؛ حالا فعلاً داخل جلسه گوش کنید، بعد هم بروید واقعاً برایش برنامهریزی کنید)
واقعاً انتظار من از شما جوانها این است؛ حالا میگویم، باز هم عرض میکنم. حالا یک قدری هم وقت دارد میگذرد امّا فرصت خوبی است که با شما یک قدری حرف بزنیم. خب پس بنابراین دشمن هم دارد برنامهریزی میکند. گفتم که مسئولین باید احساس مسئولیّت کنند، بدانند که چرا دشمن روی فلان کلمه، روی فلان اسم حسّاس است و میبندد آن را، و چرا این همه حجمِ دروغ را در فضای مجازی منتشر میکند؛ و علاج کنند، مقابله کنند؛ این [وظیفهی] مسئولین. خود شما جوانها هم وظیفه دارید، خود شما هم باید احساس مسئولیّت کنید. هم بایستی احساس مسئولیّت کنید برای اینکه بتوانید تشخیص بدهید حقیقت را از دروغ. به نظر من میشود؛ این جور نیست که نشود. یک چیزهایی را به حجم زیاد، با تکرار زیاد، میخواهند در ذهنها فرو کنند امّا میشود فهمید که این خلافِ واقع است یا نیست. پس تشخیص حرف درست از دروغ و تحریف.
ثانیاً مراقب کسانی باشید که همصدایی میکنند؛ ارشادشان کنید. نمیگویم دعوا کنید، [لکن] ارشاد کنید، تفهیم کنید. کسانی هستند که با دشمن همصدایی میکنند؛ [البتّه] نه اینکه عمداً؛ بعضیها نمیفهمند، غافلند. انسان میبیند، میشناسد افرادی را که در فضای مجازی یک چیزهایی میگویند، در روزنامهها مینویسند؛ معاند نیستند، [لکن] بد میفهمند؛ اینها را باید ارشاد کرد. بهترین کسانی که میتوانند ارشاد کنند، خود شما جوانها هستید؛ برایشان بنویسید، بگویید، پیام بدهید، تفهیم کنید، استدلال کنید در اجتماعاتتان.
البتّه میدانیم که برخورد با این مسائل باید با برنامهریزی باشد. اتّفاقاتِ این چند هفته صرفاً یک اغتشاش خیابانی نبود؛ [پشت] این، برنامههای خیلی عمیقتری بود. دشمن یک جنگ ترکیبی را شروع کرد؛ یک جنگ ترکیبی؛ این را بنده از روی اطّلاع به شما عرض میکنم. دشمن یعنی آمریکا، اسرائیل، بعضی از قدرتهای اروپاییِ موذی و خبیث، بعضی از گروهها و گروهکها، همهی امکاناتشان را وارد میدان کردند. همهی امکانات یعنی چه؟ یعنی دستگاههای اطّلاعاتیشان را، دستگاههای رسانهایشان را، ظرفیّت فضای مجازیشان را، استفاده از تجربههای گذشتهشان را. خب اینها در ایران تجربه دارند؛ از سال ۷۸ تجربه دارند، از ۸۸ تجربه دارند، از سالهای بعدی تجربه دارند، آنجاها شکست خوردند، از آن تجربهها استفاده میکنند؛ آن تجربهها را هم به میدان آوردند. در کشورهای دیگر هم این کارها را کردهاند، یک ضربههایی خوردهاند، یک موفّقیّتهایی پیدا کردهاند، از آن تجربهها هم استفاده میکنند. دشمن همهی این ظرفیّتها را در این چند هفته وارد میدان کرد برای اینکه بتواند بر ملّت ایران فائق بیاید. عرض کردم که به معنای واقعی کلمه، ملّت توی دهنشان زد؛ ملّت ایران به معنای واقعی کلمه ناکامشان کرد.
خب، این حالا یک اظهار توقّعی از شما جوانان عزیز و همهی جوانانی که این صحبت را بعداً خواهند شنید لکن توقّع دیگری هم من دارم؛ ببینید من در یکی دو سخنرانی قبلی گفتم که علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند(۲۰) و نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد. نقش ما ایرانیها، جایگاه ما ایرانیها در این نظم جدید چیست؟ این یک سؤال مهم است. حالا این نظم جدیدی که بنده عرض میکنم که نظم کنونی به نظم جدید تغییر پیدا خواهد [کرد]، چیست؟ نمیشود دقیق گفت، نمیشود بدقّت گفت که نظمِ این چنینی است امّا میشود یک خطوطی را ترسیم کرد. یک خطوط اساسیای هست که مطمئنّاً این خطوط اساسی در این نظم جدید هست. خطّ اساسی اوّل عبارت است از انزوای آمریکا؛ آمریکا در نظم جدید جهانی منزوی خواهد بود. برخلاف آنچه ده بیست سال پیش بوش پدر گفت که امروز تنها قدرت مسلّط دنیا آمریکا است؛ بعد از قضیّهی حملهی عراق به کویت و ورود آمریکاییها و متلاشی کردن حملهی عراقیها، [بوش پدر] با غرور تمام ــ به این مضمون ــ گفت که امروز همهکارهی دنیا آمریکا است؛ در این نظم جدیدی که من میگویم نه، آمریکا دیگر جایگاه مهمّی ندارد و منزوی است.(۲۱) بله همین جور خواهد شد، «مرگ بر آمریکا» خواهد شد. ضمناً بعضیها میگویند «مرگ بر آمریکا» میگویید، آمریکاییها با شما دشمنی میکنند؛ من میگویم نه، در آن روزی که آمریکاییها دشمنی را شروع کردند یعنی در بیستوهشتم مرداد، در ایران هیچ کس مرگ بر آمریکا نمیگفت امّا آنها ضربهی خودشان را زدند؛ ضربهی آنها ناشی از «مرگ بر آمریکا» نیست. بعد که ضربه زدند در شانزدهم آذر همان سال(۲۲) دانشجوها در دانشگاه تهران گفتند مرگ بر آمریکا؛ مرگ بر آمریکا یادگار شانزدهم آذر است؛ از آن وقت گفته شد مرگ بر آمریکا؛ آمریکاییها قبل از آن، ضربه را زده بودند.
خب، پس یکی اینکه آمریکا مجبور میشود دست و پایش را از جهان جمع کند. الان آمریکاییها در بسیاری از مناطق دنیا پایگاه دارند؛ در منطقهی ما، در اروپا، در آسیا، پایگاههای نظامی با جمعیّتهای زیاد، پولش را هم از خود آن کشور بیچارهای که در آنجا پایگاه هست میگیرند؛ هزینههایش را او باید تأمین کند و آمریکاییها بخورند و آقایی کنند! این دیگر تمام میشود؛ دست و پای آمریکا از حضور در سراسر جهان جمع خواهد شد. این، آن خطّ اصلی اوّل، از خطوط اساسی نظم جدید آیندهی جهان.
خطّ اساسی دوّم؛ انتقال قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حتّی علمی، از غرب به آسیا. امروز قدرتهای غربی هم اقتدار سیاسی دارند، هم اقتدار علمی دارند، هم اقتدار فرهنگی دارند، هم اقتدار اقتصادی دارند؛ یعنی خیلی چیزها دارند، البتّه تعبیر درستترش این است که بگوییم داشتند، و دارند آرامآرام از دست میدهند؛ ولی خب [اینها را] سالها داشتند دیگر؛ دو سه قرن غربیها این جوری عمل کردند. در این نظم جدید، این حالت از غرب به آسیا منتقل خواهد شد. آسیا خواهد شد مرکز دانش، مرکز اقتصاد، مرکز قدرت سیاسی، مرکز قدرت نظامی؛ ما در آسیاییم. خب این هم نقطهی بعدی.
نقطهی سوّم، [یعنی] آن خطّ اساسی سوّم: فکر مقاومت و جبههی مقاومت در مقابل زورگویی گسترش خواهد یافت، که مبتکرش جمهوری اسلامی است. چون اروپاییها از وقتی که انقلاب صنعتی شد و جلو افتادند و استعمار را شروع کردند، مردم دنیا را و کشورهای دنیا را عادت دادند به اینکه سلطهپذیری و سلطهجویی دو حصّهی(۲۳) متقابل حتمی دنیا است؛ یعنی دنیا تقسیم میشود به دولتهای سلطهگر، و قدرتها و دولتها و کشورهای سلطهپذیر؛ این [وضع ] بوده و این نظام سلطه چند قرن ادامه پیدا کرده. همه قبول داشتند که بایستی سلطهی قدرتهای غربی را قبول کنند، حتّی فرهنگ آنها را قبول کنند، حتّی نامگذاری آنها را قبول کنند.
ببینید؛ من اینجا بگویم این را ــ یک وقتی من [این را] گفتم(۲۴) ــ منطقهی ما را میگویند: خاورمیانه! خاورمیانه یعنی چه؟ یعنی اصل دنیا و مرکز دنیا اروپا است؛ مثل همان داستان ملّانصرالدّین که گفتند مرکز دنیا کجا است؟ گفت همین جایی که میخ طویلهی خر من است؛ اینجا مرکز دنیا است! هر منطقهای که از اروپا دور است، اسمش منطقهی خاور دور است؛ چون دور از اروپا است؛ هر کدام که نزدیک است، مثل بعضی کشورهای شمال آفریقا، این خاور نزدیک است؛ هر کدام میانهی اینها است، خاور میانه است؛ یعنی ملاک و اصل و اساس در نامگذاری کشورها هم عبارت است از اروپا. غربیها این قدر برای خودشان حق قائل بودند! این است که بنده اصرار دارم نگویم خاورمیانه، بگویم غرب آسیا. غرب آسیا است دیگر؛ چرا میگوییم خاورمیانه؟ این روحیهی مقاومت در مقابل زورگویی و قدرتطلبی و سلطهطلبی قدرتهای سلطهگر را جمهوری اسلامی به وجود آورد. اوّلکسی که در دنیا گفت «نه شرقی و نه غربی» امام بزرگوار ما بود؛ نه شرقی و نه غربی. آن روز قدرت دنیا تقسیم شده بود بین آمریکا و شوروی. ایشان فرمود: نه این، نه آن. همهی کشورهای دنیا مجبور بودند یا متّصل به این باشند یا متّصل به آن باشند؛ ناچار میدانستند خودشان را، [امّا] ایشان گفت که نه این، نه آن. این روحیه، این منطق، این حرف قرص و محکم رواج پیدا کرده. امروز در منطقهی ما خیلیها هستند که خودشان را وابسته به جبههی مقاومت میدانند، اهل مقاومتند، معتقد به مقاومتند و مقاومت هم میکنند و در موارد بسیاری نتیجه هم میگیرند، مثل همین نتیجهای که لبنانیها به برکت حزبالله در قضیّهی تقسیم خطوط گازی گرفتند. من سه مورد از خطوط اساسی را گفتم: انزوای آمریکا، انتقال قدرت به آسیا، گسترش جبههی مقاومت و منطق مقاومت؛ البتّه چیزهای دیگری هم میشود گفت، در ذهن من هم هست، حالا مسائل اساسیتر اینها است.
خب، حالا در این دنیای جدید ایران چه کاره است؟ ایران کجا قرار میگیرد؟ جایگاه کشور عزیز ما کجا است؟ این، آن چیزی است که باید شما روی آن فکر کنید؛ این، آن چیزی است که باید شما خودتان را برایش آماده کنید؛ این آن چیزی است که جوان ایرانی میتواند انجام بدهد. ما میتوانیم در این نظم جدید یک جایگاه برجستهای داشته باشیم؛ میتوانیم. چرا؟ برای خاطر اینکه کشور ما یک خصوصیّات برجستهای دارد که خیلی از کشورهای دیگر ندارند. اوّلاً نیروی انسانی؛ ما نیروی انسانی بسیار خوبی داریم؛ یعنی هوش و استعداد جوان ایرانی از متوسّط هوش و استعداد دنیا بالاتر است؛ این هست. ما امروز داریم برکات هوش و استعداد جوان متولّد دههی شصت و هفتاد را جلوی چشم خودمان میبینیم. الان جوانهایی و این کسانی که امروز در بخشهای علمی گوناگون، بخشهای فنّاوری گوناگون دارند نوآوری میکنند، دارند تازهسازی میکنند ــ در بخشهای مختلف، بخشهای مختلف علمی ــ در بعضی از بخشها کشور را جزو چهار پنج کشور اوّل دنیا قرار میدهند، همان متولّدین دههی ۶۰ و دههی ۷۰ و مانند اینها هستند؛ امروز به ثمر رسیدهاند؛ و انشاءالله ملّت ایران برکات متولّدین دههی ۸۰ را ــ که اغلب شماها باشید ــ و دههی ۹۰ را هم در آینده خواهد دید. خب حالا البتّه مزاحمتهایی هم وجود خواهد داشت، مشکلاتی هم وجود دارد که اینها میتواند مانع بشود. خب پس بنابراین اوّلین امتیاز ما، امتیاز نیروی انسانی است.
امتیاز دوّم، نیروهای طبیعت، طبیعت کشور؛ ما در کشور منابعی داریم که تنوّع منابع طبیعی در کشور ما جزو کمنظیرترین تنوّعها در دنیا است. من یک وقتی اینجا در همین حسینیّه در یک سخنرانی(۲۵) ــ الان آمارش را یادم نیست، آن روز مطالعه کرده بودم یادم بود ــ گفتم که در این چند فلز اساسی لازم برای صنعت، ما خودمان یک درصد جمعیّت دنیا هستیم، یک درصدیم امّا این چند فلز در کشور ما چهار درصد، پنج درصد موجودی دنیا است؛ یعنی ما بیشتر از اندازهی ملّت خودمان منابع طبیعیمان سرشارند. حالا من فلزها را گفتم، گیاهان هم همین جورند، گیاهان دارویی هم همین جورند، معادن هم همین جورند؛ از این جهت ما خیلی ثروتمندیم. روی معادن بنده چقدر تکیه کردهام در دولتهای مختلف، متأسّفانه خب خیلی نپرداختند، و خیلی از دولتها گوش نکردند به حرف ما. امیدواریم انشاءالله این دولت [به این امور بپردازد]. شنیدم کارهای خوبی هم دارند میکنند در زمینهی معادن؛ خب پس این هم یک نقطهی اساسی دیگر.
بنابراین کشور ما، هم از لحاظ نیروی انسانی امتیاز دارد، هم از لحاظ نیروهای طبیعی امتیاز دارد، هم از لحاظ موقعیّت جغرافیایی؛ ما چهارراه ارتباطات شرق و غرب و شمال و جنوبیم. شما روی نقشه نگاه کنید، نقشهی دنیا را بگذارید نگاه کنید؛ ما در یک نقطهی حسّاس هستیم. شرق و غرب از ما میتوانند عبور کنند؛ شمال و جنوب هم از ما میتوانند عبور کنند. ما یک معبرِ ترانزیتِ بسیار پیشرفته و خوبی میتوانیم در دنیا باشیم. البتّه احتیاج دارد به خطوط راهآهن، خطوط ریلی؛ با جادّه نمیشود که من راجع به این خطوط ریلی هم باز ــ این درددلها را با شما جوانها باید بکنیم ــ مکرّر در دولتهای مختلف راجع به خطوط ریلی من تأکید کردهام؛(۲۶) متأسّفانه کوتاهی شده. البتّه در آن اوایلِ بعد از رحلت امام چرا، یک مقداری کارهای ریلی خوبی انجام شد، [ولی] بعدش دیگر کار درستی انجام نشده و حالا انشاءالله بنا دارند کارهای خوبی را انجام بدهند. ما بایستی انشاءالله در این زمینهی رفتوآمدها و حمل و نقل بتوانیم جایگاه خودمان را پیدا کنیم.
از همهی این چند امتیاز مهمتر، منطق حکومتی و تمدّنی ما است که همان جمهوری اسلامی است. ما جمع کردیم بین جمهوری و بین اسلامی؛ جمع کردیم بین حضور مردم و آراء مردم و معارف الهی؛ جمع بین این دو کارِ آسانی نیست، [ولی] ما این کار را به توفیق الهی انجام دادیم. البتّه نقصهایی داریم. من هیچ وقت ادّعا نمیکنم در این زمینهها نقص نداریم؛ نه، نقصهایی داریم امّا حرف، منطق، یک منطق جدیدی است در دنیا. خب، این راجع به این مسائل.
آخرین حرف من به شما جوانهای عزیز. ببینید، همهی کارهای شماها و ماها، همه، و حرفهایمان و حرکاتمان یک پیامی به بیرون کشور میفرستد. مواظب باشیم ببینیم ما چه پیامی میدهیم. پیام لازم نیست به زبان باشد؛ گاهی کیفیّت نشستن شما پیام دارد؛ گاهی تجمّع شما در یک جا پیام دارد؛ گاهی شعاری که میدهید پیام دارد. مراقب این پیامی که به دنیا میدهید باشید. من میگویم مهمترین چیزی که باید از طرف ملّت ایران و از طرف جوانان ایران به جبههی دشمن منتقل بشود، عبارت است از قدرت مقاومت ملّت ایران. ملّت ایران، جوانان ایران، باید با اقدامهای خود، با حرکات خود، با شعارهای خود، با کارکرد خود به دنیا بفهمانند ــ که البتّه دشمن هم خواهد فهمید ــ که ملّت ایران قدرت مقاومت دارد، عزم راسخ دارد برای ایستادگی در مقابل زورگویی. البتّه این، وظیفهی آحاد مردم است. دولتمردان وظایف سنگینی دارند؛ دولتمردان در این زمینه خیلی وظیفه دارند. باید کوتاهیهای گذشته تکرار نشود. بعضی از دستگاههای دولتی بشدّت بایستی در این زمینه فعّال باشند، مِنجمله آموزش و پرورش، مِنجمله وزارت علوم، وزارت بهداشت، مِنجمله وزارت ارشاد، مِنجمله وزارتهای مربوط به تولید: وزارت صنایع، وزارت کشاورزی؛ یا وزارتهای مربوط به همین مسئلهی حمل و نقل ــ اینها دستگاههای مهمّی است ــ یا معاونت علمی که نخبهها را به بنیاد نخبگان [متّصل میکند]؛ اینها وظایف سنگینی دارند که باید انجام بدهند.
عزیزان من! مطمئن باشید اگر من وظیفهی خودم را انجام بدهم، شما وظیفهی خودتان را انجام بدهید، دستگاههای مختلف وظایف خودشان را انجام بدهند، هر کدام هر جا هستیم، هر جا ایستادهایم، وظیفهی خودمان را بشناسیم و انجام بدهیم، تمام مشکلات کشور برطرف خواهد شد و کشور به آن آرزوی نهایی خودش خواهد رسید.
رحمت خدا بر امام بزرگوارمان، رحمت خدا بر گذشتگان ما، رحمت خدا بر شهیدان ما و رحمت خدا بر خانوادههای شهیدان.
انشاءالله موفّق باشید. خدا انشاءالله همهی شما را حفظ کند. زنده باشید.
|
2,222 | 1401/08/08 | بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای استان قم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51342 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به همهی برادران و خواهران عزیزی که از قم تشریف آوردید و تشکّر میکنم از اینکه همّت کردید و مجدّداً این یادوارهی لازم و مهم را برای شهدا تشکیل دادید. دربارهی اقداماتی که این برادرمان ذکر کردند یک جمله عرض بکنم، بعد وارد بحثهای خودمان بشوم.
همهی این اقدامات و این کارهایی که گفتید انجام گرفته خوب است؛ منتها توجّه کنید کارهایی که ما در کنگره و پیش از کنگره و بعد از کنگره انجام میدهیم خواصّ زیادی دارد که دو خاصیّت از همه مهمتر است: یکی «یاد»، یکی «پیام». یاد شهیدان باید زنده بماند، پیام شهیدان باید شنیده بشود؛ اگر چنانچه این اقداماتی که ما میکنیم از این دو خالی باشد، فایدهای ندارد. حالا مثلاً فرض کنید [درست کردن] مجسّمهی شهید یا تصویر شهید روی فرش و امثال اینها، خب بله، در یک محدودهای ــ حالا یا محدودهی خانواده یا بیشتر ــ اینها یاد است، خوب است، لکن یک چیزهایی هست که میتواند حامل پیام باشد؛ کارهای هنری، شعر، مستند، فیلم، کتاب یا جلسات میتواند حامل پیام باشد؛ ما به این [نوع کارها] احتیاج داریم، به پیام شهدا احتیاج داریم. فکر هم نکنیم که «خب معلوم است، پیام شهدا را که همه بلدند، میدانند»؛ نه، همه نمیدانند. نسلهای نوبهنو که میآیند باید مطّلع بشوند از آنچه گذشته، و از انگیزهها، فکرها و مانند اینها. کارهایی که مشتمل بر پیام است این خاصیّت بزرگ را دارد؛ در مجموعِ کارهایی که انجام میدهید به این [نکته] توجّه بشود.
و امّا بعد از تشکّری که مجدّداً عرض میکنیم به خاطر اینکه این کار را شروع کردید و انجام دادید و انشاءالله به بهترین وجهی به پایان میرسانید، دو مطلب را در دو جملهی کوتاه عرض خواهم کرد؛ یکی دربارهی قم، یکی هم دربارهی مسئلهی شهادت و شهید. قم، هم شهر قیام است، هم شهر اقامه است؛ شهری است که خودش قیام کرد، شهری است که ایران را به قیام وادار کرد، اقامه کرد؛ خصوصیّت قم این است. البتّه ما برکات حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) و وجود حوزهی مبارک علمیّه در این شهر را نباید در تأثیرگذاری در این خصوصیّات از یاد ببریم. در کنار اینها، مردم قم هستند که ما این مردم را از نزدیک دیدهایم، کارهایشان را دیدهایم، اخلاقشان را دیدهایم، خصوصیّاتشان را دیدهایم؛ مردم قم انصافاً مردم خوبی هستند، به خطاب قم عمل کردند، زودتر از همه جا قیام کردند، زودتر از همه جا مبارزه کردند، زودتر از همه جا شهید دادند.
خیلی از شهدای شهیدشدهی در غیر قم هم در واقع شهید قم هستند؛ شهید مطهّری هم شهید قم است، شهید بهشتی هم شهید قم است، شهید باهنر هم شهید قم است؛ این شهدا هم پرورشیافتههای قم هستند و شاید به یک معنا بشود گفت شهدای همهی ایران، شهدای قم هستند. قم این راه را باز کرد، قم حرکت را آغاز کرد، قم به ندای امام بزرگوار پاسخ گفت. چه کسی میفهمید که امام در سال ۴۱ و ۴۲ چه چیزی دارد میگوید؟ مردم قم بودند که آمدند داخل میدان. حتّی آن وقتی که احساس میکردند [نهضت] یک مقداری نُکس(۲) پیدا کرده، در سال ۴۱ که شروع نهضت بود، مردم قم بلند شدند آمدند سر درس امام ــ من آنجا بودم، یادم هست ــ بازاریهای موجّه قم و یک جمع کثیری دنبال سرشان آمدند پای درس نشستند، امام که درسشان را تمام کردند، یکی از آنها بلند شد ــ مرحوم طباطبائی، اگر اسمش درست یادم مانده باشد ــ و خطاب به امام شروع کرد با حماسهی کامل نطق کردن و ادامهی کار را طلب کردن! در واقع از امام مطالبه کردند، امام هم وارد میدان شدند و در همان جلسه، پاسخ شافی و کافی و وافی را دادند و در عمل، این حرکت را، این جنبش را یک روح تازهای بخشیدند؛ مردم قم این [جور] هستند. جوانهای قم در آن روز، حتّی جوانهایی که اوّل در این وادی هم نبودند، ما میدیدیم بعد از آنکه نهضت روحانیّت شروع شد، چطور گرایش نشان دادند، همدلی نشان دادند؛ این مردم قم هستند. بعد هم انقلاب شد و حوادث بعد از انقلاب و دفاع مقدّس و قضایای بعدی تا امروز؛ تا امروز، این امتحانها پیوسته و پیدرپی برای ملّت ما و برای آحاد ما وجود دارد و در این امتحانها قمیها امتحان خیلی خوبی دادند؛ خیلی خوب.
البتّه نقاط برجستهای هم وجود دارد که من اصرار دارم روی این نقاط برجسته کارِ زیادی بشود؛ [یعنی] همان دو خاصیّت «یاد» و «پیام». یکی از نقاط برجسته همین شهید مهدی زینالدّین است؛ خود این یک نقطهی برجسته است. [این] شهید، یک جوان نوخاسته، بیستوچندساله، در فرماندهی یک یگان رزمی آن مهارت را از خود نشان میدهد؛ در میدان جنگ آن شجاعت را، آن تدبیر را، آن سازندگی را، آن فداکاری را و بعد در میدان اخلاق، میدان تدیّن، ملاحظات دینی و اسلامی [هم همین جور]. اینها واقعاً فوقالعاده است؛ بایستی اینها به مردم گفته بشود، منعکس بشود.
با هیچ زبانی غیر از زبان هنر هم نمیشود اینها را گفت؛ فقط زبان هنر میتواند این ریزهکاریهای زندگی اینها را بیان کند؛ حالا یا نوشتهی هنرمندانه یا شعر یا فیلم یا مستند یا امثال اینها که میشود کار کرد. مثلاً یکی این است: یک فرمانده جوان ارتشی اینجا هست [به نام] شهید امیر احمدلو؛ یک ارتشیِ قمی است که آخرین لحظهی حیاتش آب میآورند یا یک نفری به فکر میافتد که آب به او بدهد که تشنه از دنیا نرود، این جوان نظامی آب را نمیخورد، اشاره میکند به آن سربازی که بغل دستش بوده؛ یعنی همان حادثهی صدر اسلام(۳) که مدام ماها روی منبرها گفتیم و مردم شنیدند و تصوّر درستی از آن پیدا نکردیم، در واقع اتّفاق افتاد؛ یک افسر ارتشی این واقعیّت را به ما نشان داد. این چیز کمی است؟ چیز کوچکی است؟ با چه زبانی میشود این را بیان کرد جز زبان هنر؟ بروید دنبال این کار. یا شهدای گروه سرود که جزو اتّفاقات نادر در دوران دفاع مقدّس است؛(۴) یک تعدادی نوجوانِ مثلاً دوازدهساله، سیزدهساله، چهاردهساله، سرود میخوانند، بعد هواپیما میآید همین گروه را هدف قرار میدهد، شلّیک میکند، همهی آنها ــ همه یا نزدیک به همه ــ شهید میشوند. کو سرودشان؟ چه خواندند؟ چه گفتند؟ چه کردند؟ پدرمادرهایشان چه کار کردند؟ اینها احتیاج به تبیین دارد، اینها پیام دارد. این از خصوصیّات قم است؛ اینها نقاط برجستهی دورهی دفاع [مقدّس] در قم است. یا زنان شهید؛ حالا اشاره کردند به تعداد چندصد نفر زن شهید که یک عدّه از این زنان شهید، در جلسهی عزاداری حسینی به شهادت رسیدند. اینها همه واقعاً مسائل مهمّی است.
خب، این راجع به قم و خصوصیّات این دوران پُرحادثه و پُرافتخارِ دورانِ نزدیک به انقلاب تا امروز؛ این چهل و چند سال. هر کدام از این حوادثی که در این دوران هست، یک نقطهی روشن تاریخی است، یک ستاره است. همین حادثهای که چند روز پیش در شاهچراغ اتّفاق افتاد،(۵) این یک ستاره است، این تمامشدنی نیست، این میماند در تاریخ، این مایهی افتخار و سربلندی خواهد بود در تاریخ. بله، عدّهای داغدار شدند؛ بعضی از این حوادث، غمانگیز [است] و سرشار از اندوه میکند دل انسان را ولیکن ستاره است؛ اینها میماند در تاریخ، اینها حوادثی است که فراموش نمیشود. ما در این چهل و چند سال، چقدر از این حوادث داشتهایم! این، نشانهی زنده بودن این ملّت است. حالا این راجع به قم.
راجع به شهادت؛ عنوان «شهید» یک عنوانی است که نباید از آن آسان عبور کرد. در کلمهی «شهید»، مجموعهای از ارزشهای دینی و ملّی و انسانی نهفته است. وقتی شما میگویید «شهید»، در واقع این کلمه یک کتاب است؛ مجموعهای از معارف دینی در این کلمه هست، مجموعهای از معارف ملّی در این کلمه هست، مجموعهای از معارف و مکارم اخلاقی در این کلمه هست؛ این کلمه خیلی کلمهی مهمّی است. اینکه شما میبینید و میشنوید بعضی از این شهدای ما عاشقانه آرزوی شهادت میکردند، خدای متعال یک نوری به دل آنها انداخته بود؛ با این نور یک حقیقتی را میدیدند، این بود که عاشق شهادت بودند. شهید سلیمانی میگفت من دارم در بیابانها دنبال شهادت میدوم، دنبالش میگردم. تهدیدش کردند که تو را میکشیم، گفت من دارم در بیابانها دنبالش میگردم، بلندی و پستیها را طی میکنم دنبال همین؛ من را تهدید میکنید؟ این کتاب را بعضیها یک ورقی زدهاند، همان آنها را مجذوب کرده، همان آنها را عاشق کرده.
خب؛ گفتیم مجموعهای است از معارف دینی، ملّی، اخلاقی. امّا مسائل دینی؛ اوّلین چیزی که شهید به یاد انسان میآورد، جهاد فیسبیلالله است؛ شهید در راه خدا حرکت کرده، مجاهدت کرده، به شهادت رسیده. شهید مظهر ایمان صادق است: صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَه؛(۶) این همان «قَضىٰ نَحبَه» است؛ مظهر صداقت است، مظهر عمل صالح است. چه عملی اصلح از رفتن در راه خدا و تقدیم کردن همهی وجود خود، همهی هستی خود به این راه؟ ایمان صادق، عمل صالح. این جنبهی دینی که حالا در همین کلمات کوتاه، دنیایی از معارف نهفته است.
معارف ملّی؛ شهید و شهادت از جملهی چیزهایی است که هویّت ملّی را برجسته میکند و رتبهی هویّت ملّی را بالا میبرد. ملّت ایران به خاطر همین شهادتطلبیها در چشم آنهایی که به گوششان رسید ــ البتّه سر و صدا و هیاهوی رسانههای دشمن نمیگذارد خیلی از چیزها در دنیا به گوش افراد برسد، امّا آنهایی که به گوششان رسید که کم هم نبودند، خیلی از ملّتها بودند ــ عظمت پیدا کرد؛ به خاطر چه چیزی؟ به خاطر شهید. به خاطر صِرف جنگ نیست؛ جنگ خیلی جاها هست؛ به خاطر این فداکاریها است که در آن شهید از آب درمیآید؛ به خاطر این خانوادهها است؛ خانوادههای شهیدان، این پدرها، این مادرها؛ به خاطر اینها است. هر چه خبر اینها به بیرون درز کرد، برای این ملّت عظمت آفرید؛ [لذا شهید] هویّت ملّی را درخشنده میکند، برجسته میکند، رتبهاش را بالا میبرد.
در مورد معارف اخلاقی و مکارم اخلاقیِ انسانی ــ با قطع نظر از دین ــ که در کلمهی «شهید» نهفته است؛ [مثلاً] فداکاری. شهادت مظهر فداکاری است. کسی جان خودش را برای آسایش دیگران میدهد؛ شهید امنیّت، جان خودش را میدهد برای اینکه دیگران در امنیّت زندگی کنند؛ شهید دفاع مقدّس جان خودش را میدهد برای اینکه آن دشمن خبیث ظالم به آن وعدهای که به خودش داده بود ــ که گفته بود تا تهران خواهم رفت و ملّت ایران را به ذلّت خواهم کشید ــ نتواند وفا کند؛ شهید این است دیگر. من و شما نشستهایم در خانهمان، او دارد آنجا میجنگد برای اینکه ما راحت بنشینیم، دشمن نیاید به سراغ ما. این فداکاری یک اخلاق [برجسته] است؛ با قطع نظر از هر دین و مذهب و عقیدهی دینیای، انسانها این را اهمّیّت میدهند. [شهادت،] شجاعت را تداعی میکند. بنابراین، کلمهی «شهید» تجسّم این همه معارف اخلاقی است.
پس بنابراین، شهادت از یک طرف معاملهی با خدا است؛ آن صِدقی که هست، معاملهی با خدا است: اِنَّ اللَهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة.(۷) آن طور که یادم هست، از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و از امام سجّاد (علیه السّلام) نقل شده که قیمت جان شما خیلی بالا است، آن را نفروشید مگر به بهشت. این جان خیلی قیمت دارد؛ قیمت وجود شما خیلی بالا است؛ این را فقط به بهشت بفروشید؛ به هیچ چیزی کمتر از بهشت [نفروشید] که خدای متعال هم خریدارش است؛ جان مال خدا است، خدا هم خریدارش است. اِنَّ اللَهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة؛ پس از یک طرف معاملهی با خدا است. از یک طرف تأمینکنندهی مصالح ملّی است؛ همان تقویت هویّت که گفتیم. شهادت فیسبیلالله مصالح ملّی را و منافع ملّت را تأمین میکند.
شهادت میتواند همدلی ایجاد کند. شما الان نگاه کنید به کشور خود ما؛ خب کشور ما یک مجموعهای از قومیّتهای مختلف است دیگر؛ زبانهای مختلف، قومیّتهای مختلف: فارس داریم، ترک داریم، عرب داریم، لر داریم، بختیاری داریم و امثال اینها، اقوام گوناگون؛ یک نخ تسبیحی اینها را به هم وصل کرده که بخشی از این نخ تسبیح همان شهادت است. شما در هر شهری بروید، میبینید نام شهیدی یا شهیدانی در این شهر برجسته است. فرض کنید در شمال این کشور، در جنوب این کشور، شرق کشور، غرب کشور، در هر شهری شما بروید، نام شهیدانی هست که برجسته است. این شهرها ممکن است از هم خیلی خبر نداشته باشند، امّا شهیدان اینها در یک جا با یک هدف در یک صف به شهادت رسیدند. مثلاً شهیدی که مربوط به جنوب کشور است با شهیدی که برخاستهی از شمال کشور یا شرق کشور است، همه در یک صف بودند، برای یک هدف شهید شدند؛ برای عزّت اسلام، برای عظمت جمهوری اسلامی، برای تقویت ایران، برای اینها شهید شدند، برای هدف واحدی شهید شدند. این، این اقوام را، این شهرها را، این مناطق را به هم گره میزند، به هم پیوند میدهد؛ خاصیّت شهادت است. آن جنبهی دینیاش که معاملهی با خدا است، این جنبهی ملّیاش که پیوندزنندهی بخشهای مختلف کشور است، آن هم جنبهی اخلاقی که یادآور اخلاقیّات این کشور است.
خب؛ من حالا فقط میخواهم یک توصیه عرض کنم در ادامهی مطلبی که اوّلِ صحبت عرض کردم. اینها باید متوقّف نماند. بنده یک وقتی گفتم جنگ یک گنج است؛(۸) واقعاً هم همین جور است. من کتابهای مربوط به شهدا را زیاد میخوانم؛ هر کدام را که میخوانم، کأنّه یک چیز جدیدی انسان از اینها میفهمد. من حالا هم میخوانم؛ دهها سال است، از دههی ۶۰ تا حالا، این کتابها [را میخوانم]. هر کدام از این کتابها که شرح حال یک شهیدی است، یک صفحهی جدیدی را برای انسان باز میکند و به انسان نشان میدهد؛ چه در مورد خود شهید، چه در مورد این پدرمادرها؛ این مادرهای شجاع، این پدرهای باگذشت. این پدرها و مادرها خیلی حق دارند به گردن ما! که بعضی از پدران و مادران شهدای عزیزمان در این جلسه هم حضور دارند.
اینها بایستی منتقل بشود و عرض کردم که انتقالش هم عمدتاً، یعنی شاید صدی نود، به زبان هنر احتیاج دارد. البتّه نمیگوییم تاریخ و کتاب و مانند اینها ننویسند؛ چرا، باید نوشته بشود؛ امّا آن چیزی که این ظرفیّت را دارد که بتواند همهی جزئیّات و ریزهکاریها و ظرافتهای این شهادت و شهید و دفاع مقدّس و فداکاری و مانند اینها را منتقل بکند، عبارت است از هنر. حالا مثلاً فرض کنید من یادآوری کردم این گروه سرود را؛ خیلی خب، مستند بسازید برای این؛ یک مستند بسازید برای این گروه سرود، شبیهسازی کنید، مردم ببینند به چشم خودشان؛ این اتّفاقی را که افتاده به مردم نشان بدهید ببینند. «مردم» که میگویم، خب ما قدیمیها این چیزها را دیدهایم، امّا خیلی از شماها هم که اینجا نشستهاید ندیدهاید؛ جوانهایمان، نسل جدید، ندیدهاند. اینها ببینند؛ از نزدیک ببینند آنچه اتّفاق افتاد. در همین شرححالهایی که برای شهدا هست، این جزئیّات را ببینند. این همه زمینه وجود دارد برای کار هنری، ساختن فیلمهای مستند، فیلمهای سینمایی، سریال، شعر! الحمدلله شعرای خوبی داریم، شما هم در قم شعرای خوبی دارید؛ شعر بگویند، شعرهای خوب بگویند برای اینکه این یادها باقی بماند.
به هر حال، کار شما کار باارزشی است؛ بنده تقدیر میکنم و امیدوارم که انشاءالله همهی کسانی که دلشان برای اسلام، برای انقلاب، برای این ملّت، برای این جوانها، برای این نسل نوبهنو، برای کودکانمان، برای ایران عزیزمان میتپد، هر چه میتوانند، هر چه قدرت دارند، هر چه ظرفیّت دارند، در این زمینهها کار کنند، تلاش کنند، مقولهی شهید و شهادت را با یاد و پیام انشاءالله ادامه بدهند.
یاد شهدای عزیز حرم مطهّر حضرت احمدبنموسیٰ را گرامی میداریم، به خانوادههایشان و به بازماندگانشان عمیقاً تسلیت عرض میکنیم، تبریک هم میگوییم ــ چون مقامشان پیش خدای متعال انشاءالله مقام بسیار بالایی است ــ توفیقات شما را هم از خدا مسئلت میکنیم؛ روح مطهّر امام را هم خدای متعال مشمول رحمت و لطف خودش قرار بدهد که او بود که این راه را به روی همهی ما باز کرد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,223 | 1401/07/27 | بیانات در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر تحصیلی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51184 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خدای متعال را جدّاً جدّاً سپاسگزارم که الحمدلله بعد از سبک شدن این مشکل کرونا، بار دیگر این جلسهی شاداب و زنده و امیدبخش تشکیل شد؛ حقیقتاً حضور شما جوانها، بخصوص جوانان نخبه که شما هستید، خلّاق امید است؛ یعنی اصلاً حضور شما در هر جا که باشید، امید را به وجود میآورد، خلق میکند. برای همین هم هست که کسانی که با پیشرفت کشور موافق نیستند، با حضور شماها در آن جایی که باید حاضر باشید، موافق نیستند. خب الحمدلله.
من یک جمله راجع به این مطالبی که دوستان گفتند عرض بکنم؛ اوّلاً بسیار مطالب خوبی گفته شد، یعنی جدّاً من استفاده کردم و به نظرم میرسد که پیشنهادهایی که داده شد درست است و غالباً هم عملی است؛ و از اینجا انسان این حقیقت را بیشتر درک میکند که بسیاری از مشکلات ما در این سالهای گذشته، مشکلات مدیریّتی بوده؛ راهکار وجود داشته، [امّا] مدیریّتها به آن راهکار نپرداختند. حالا امیدواریم که این دولت فعلی انشاءالله با جدّیّت دنبال کند، که نشانههایش دارد دیده میشود. اینجا چند نفر از آقایان وزرا و معاون رئیسجمهور هستند، اینها را در دولت باید مطرح کنند، من هم اینها را منتقل خواهم کرد؛ یعنی حالا این مطالبی که به من داده شد، در دفتر یک بررسیای میکنند، [بعد] انشاءالله، هم به خود آقای رئیس جمهور، هم به مجموعهی مسئولین دولتی منتقل میکنیم.
مطلبی که من امروز آماده کردهام که عرض بکنم، دو سه سرفصل است که سعی میکنم کوتاه بحث بشود. یکی دربارهی نخبه است؛ عنوان نخبه، موضوع نخبه؛ دو سه نکته را در این زمینه میخواهم عرض کنم که نخبه کیست و چه کار میکند. یک سرفصل دیگر، انتظارات از نخبه است؛ حالا بعد که شناختیم نخبه کیست، چه انتظاراتی از نخبگان کشور داریم. سرفصل بعدی این است که چه انتظاراتی از دستگاهها داریم برای کمک به نخبه؛ چون نخبه یک جوان است؛ کمک میخواهد، پشتیبانی میخواهد، حمایت میخواهد؛ نوع این حمایتها باید مشخّص بشود. من هر کدام از اینها را به اجمال عرض میکنم. یک نکتهای هم در آخر در ذهنم هست که آن را هم عرض خواهم کرد.
در مورد نخبهی علمی و [کلّاً] نخبه، اوّلاً باید بدانیم و میدانیم ــ یعنی من بجد به این معتقدم و باید همه بدانیم این را ــ که نخبه یکی از مهمترین ثروتهای انسانی کشور است؛ بله، منابع طبیعی کشور مهم است، جایگاههای جغرافیایی مهم است، شکل اقلیمی مهم است، اینها همه مهم است، امّا یکی از مهمترینها وجود نخبه است؛ نخبه را ثروت عظیمی باید دانست. وقتی آن را ثروت عظیمی دانستیم، در تولیدش تلاش میکنیم، از دست دادنش را خسارت میشمریم، و حتّیالمقدور مانع میشویم از اینکه این از دست برود و با او رفتار کریمانه خواهیم داشت؛ وقتی فهمیدیم ثروت باعظمت و مهمّی است، رفتار ما هم با او به همین تناسب شکل خواهد گرفت. بنابراین، این را باید بدانیم، همه بدانند؛ مسئولین کشور و مؤثّرین در فضای عمومی کشور.
نخبهی علمی و اساساً دانشگاه، جزو ارکان پیشرفت کشورند؛ یعنی یک رکنِ مهمّ پیشرفتِ کشور، دانشگاه و در دانشگاه هم عمدتاً نخبگان علمی هستند. اینکه شما میبینید در مقاطع مختلف، نه فقط حالا دیروز و پریروز، تلاش شده که دانشگاهها تعطیل بشود، کلاسها تعطیل بشود، بچّهها سر کلاس نروند، استاد نرود و از این کارها، ناشی از این است؛ چون دانشگاه نقش اساسی دارد. حالا آن کسی که استاد را تلفنی تهدید میکند که اگر بروی، چنین و چنان، معلوم نیست خودش عامل اصلی باشد؛ عامل پشت صحنه مهم است. این به خاطر آن است که دانشگاه مهم است، دانشگاه برای پیشرفت کشور حیاتی است. هر چه دانشگاه را بتوانند لنگ کنند، تعطیل کنند، خراب کنند، ناقص کنند، برای دشمنان کشور و [دشمنان] پیشرفت کشور مغتنم است. پس بنابراین، دانشگاه از ارکان پیشرفت کشور است.
دانشگاه یکی از بزرگترین موانع در مقابل سلطهی استکبار است؛ ما باید این را بدانیم. هدف قدرتهای گردنکلفت جهانی سلطه است؛ به چه وسیله؟ یک روز با اسلحه، یک روز با فریب، یک روز با علم؛ با علم هم سلطه پیدا میکنند. دانشگاه جلوی سلطه را میگیرد؛ یعنی شما اگر چنانچه توانستید سطح علم کشور را بالا بیاورید، در مقابل سلطهی دشمن یک مانع ایجاد کردهاید. خب؛ این یک نکته در مورد نخبههای علمی و دانشگاه.
یک نکتهی دیگر این است که یک عنصر در ایجاد نخبه استعداد طبیعی او است؛ فکر خوب، ذهن خوب، مغز خوب، که این عطیّهی الهی است؛ این دیگر کار کسی نیست، این را خدا داده؛ حالا اینکه به چه دلیل خدا داده، بحث دیگری است. خدای متعال به این نخبهی ما مغز قوی، فکر خوب، آمادگی لازم، چشم باز را عطا کرده؛ این یک عنصر. عنصر دوّم برای اینکه کسی نخبه بشود، همّت و تلاش او است، کار خود او است؛ وَالّا خیلیها هستند همین عطیّهی خدادادی را دارند، [امّا] کار نمیکنند، تلاش نمیکنند، همّت نمیکنند، به جایی نمیرسند؛ نه خودشان رشد میکنند، نه به کشور کمکی میکنند. کم نداشتهایم از این قبیل، الان هم داریم، در گذشته که خیلی بیشتر هم بود. پس بنابراین، عنصر دوّم برای ایجاد نخبه مربوط به خود او است و آن، تلاش و همّت و کار و پشتکار و مانند اینها است. این دو عنصر. یک عنصر سوّمی هم هست که آن را بعد عرض میکنم؛ در همین صحبتم، بعداً عرض خواهم کرد.
خب؛ یک عامل مهم برای اینکه حالا این نخبهای که متشکّل از این عناصر است، بتواند آن استعداد ذاتی را بُروز بدهد و فرصت تلاش پیدا کند، زمینه است؛ زمینهی تلاش نخبه؛ این خیلی مهم است. گاهی نخبهای هست، آمادگی کار هم دارد امّا زمینه برایش فراهم نمیشود. خب، این زمینهای که عرض کردیم که بایستی به وجود بیاید، در دوران طاغوت وجود نداشت؛ اگر هم بود، خیلی جزو سیاستهای رسمی طاغوت نبود؛ زمینه وجود نداشت. خیلیها بودند دارای استعدادهای خوب، آمادهی تلاش هم بودند، تلاش هم میکردند، [امّا] توی سرشان میزدند؛ نه فقط زمینه برایشان فراهم نمیشد بلکه حتّی ضدّ کار هم برای آنها به کار میرفت؛ در دورهی طاغوت این جوری بود. به برکت انقلاب اسلامی زمینه فراهم شد. ببینید؛ این را من با صراحت و با جرئت میگویم، یعنی یک چیزی است که قابل تشکیک نیست، من چون از اوّل انقلاب در مجموعهی دانشجویی و دانشگاهی و دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر حضور داشتم، با استاد و با دانشجو و مانند اینها دائم نشست و برخاست داشتم، با همهی اعتقاد و با قابلیّت اثبات این را عرض میکنم که با انقلاب اسلامی زمینه برای نخبهپروری فراهم شد.
اوّلاً توسعهی دانشگاهها؛ شما ببینید کجای کشور الان دانشگاه ندارد. حالا دوستان بعضی گله کردند که یک جاهایی دانشگاه ایجاد شده بدون اینکه زمینههایش فراهم باشد؛ خیلی خب، پس انگیزهی ایجاد دانشگاه وجود داشته؛ این خیلی مهم است. همه جای کشور دانشگاه هست. دانشگاههای بعضی از شهرهای دوردست دانشگاههای برجستهای هستند؛ انسان میتواند [این را] بفهمد؛ اساتید خیلی خوب، اساتید برجسته، ممتاز در دانشگاه فلان شهر دوردست [هستند]؛ سراغ داریم از این قبیل. خب، [این از] توسعهی دانشگاه.
بعد هم دانشگاهیان؛ گسترش دامنهی دانشگاهی؛ چه دانشجو، چه استاد. دانشجویان کشور ــ حالا من این آمار را مکرّر گفتهام، امّا الان دقیق یادم نیست؛ یادداشت که برمیداشتم منابع در اختیارم نبود ــ حدود ۲۵ برابر، دانشجویان کشور رشد پیدا کردهاند؛ ۲۵ برابر. خیلی است.
استاد؛ سالهای اوّل انقلاب ــ همان سالهای حدود ۵۹، ۶۰ ــ که ما در مسائل دانشگاه بحث میکردیم، آن طور که در ذهنم هست، حدود پنج هزار استاد، اعضای هیئت علمی در کشور بود؛ الان بیش از صد هزار است؛ الان بیش از صد هزار است. جمعیّت کشور بیش از دو برابر شده امّا این، بیست برابر شده؛ اینها مهم است. این آمارها خیلی زباندار است، خیلی گویا است. انقلاب چه کار کرده؟
خب، انبوه پژوهشگاههایی که در کشور هستند؛ اندیشکده، پژوهشکده، پژوهشگاه. فراوان در خیلی جاهای کشور اینها هستند. این توسعهی علم در کشور خیلی چیز باارزشی است. این زمینهی نخبهپروری است؛ از زمینههای نخبهپروری، یکی این است. البتّه باید تشکّر کنیم از خود دانشگاهیها؛ دانشگاهیهای ما نگذاشتند که ما محتاج غربیها بمانیم. چون وقتی که یک کشوری دانشگاه دارد [ولی] استاد ندارد، یکی از چیزهایی که به ذهن میرسد این است که خب برویم از بیرون استاد بیاوریم؛ [لکن] دانشگاهیهای ما اجازه ندادند؛ استاد تربیت کردند. الان شاید صدی نود استادهای امروز، نسلشان تربیتشدههای اساتید دانشگاه خودمان هستند؛ کار کردند، تلاش کردند. خب، جمهوری اسلامی دانشگاه را گسترشیافته میخواست، توانا میخواست، و این بحمدالله انجام گرفت، دانشگاه هم از این فرصت تاریخی استفاده کرد و خودش را توسعه داد. این یک مطلب.
یک مطلب هم این است که بدون مبالغه باید بگوییم نخبگان دانشگاهیِ ما مایهی آبروی ایران شدند. شما نسل جوانِ نخبگان هستید. قبل از شما هم، در نسلهای قبل از شما، نخبگان زیادی در این چهل سال وجود داشتند؛ آبرو دادند به کشور. در هر مسئلهای که دانشمندان ما ورود کردند و متمرکز شدند، کاری کردند که در محافل علمیِ جهان مورد تحسین واقع شد. حالا من چند نمونهاش را اینجا بگویم، که البتّه همهی شما هم میدانید.
مثلاً تحقیقات و دستاوردهای پژوهشگاه رویان، نه فقط در مسئلهی سلّولهای بنیادی، که در شبیهسازی حیوان زنده، در دنیا یک چیز کمیابی بود؛ این اتّفاق افتاد. آن حیوان زنده را خود من دیدم؛ این نقل نیست، بنده رفتم از نزدیک آن حیوان زندهی تولیدشده را [دیدم]. یکی هم نبود چند تا بودند؛ اینها را ما دیدیم؛ این خب کار کوچکی نبود. رحمت خدا بر کاظمی آشتیانی(۲) که این پایه را او گذاشت و بعد هم این برادرانی که الان هستند دنبال کردند، به اینجا رسیدند؛ این یک نمونه.
پیشرفت در بیوشیمی و دست یافتن به کرسی یونسکو(۳) در این رشته؛ [خودشان] اعتراف کردند. شما میدانید در این کرسیهای بینالمللی، یکی از کارهای اساسی دشمنانِ ما این است که دخالت کنند، نفوذ کنند، نگذارند ایران کرسی بگیرد و عضو بشود؛ علیرغم این، نخبگان ما این پیروزی را به دست آوردند.
یا یک نمونهی دیگر، انتقال ماهواره به فضا است؛ این مال چند کشور است، همهی کشورها این را ندارند. خیلیها ماهواره در فضا دارند، [ولی] مال خودشان نیست، خودشان پرتاب نکردند. آنهایی که خودشان پرتاب میکنند، تعداد معدودی کشورند. ما البتّه عقبیم امّا پرتاب کردیم، توانستیم، رفتیم؛ دانشمندان ما متمرکز شدند. حالا این برادرمان در مسئلهی فضا اینجا یک مقداری اشاره کردند که این کارها شده. [نمونهی دیگر:] ساخت رباتهای انساننما در دانشگاه تهران؛ مهم است. اینها را چرا ما ندیده بگیریم؟
دستاوردهای بنیادین در صنعت هستهای. این مسئلهی صنعت هستهای داستان مفصّلی است؛ خیلی حرفها در این زمینه هست که حالا مجال گفتنش نیست. ما به مسائل بنیادین در صنعت هستهای دست پیدا کردهایم. ما دنبال سلاح و بمب و مانند اینها نمیرویم امّا خود این صنعت خیلی برکات دارد؛ ما توانستیم [به آن] دست پیدا کنیم. البتّه اینهایی که امروز در دنیا صنعت هستهای دارند، به غیر از آن تولیدکنندگان اوّل که مال کشور آلمان زمان هیتلرند که بعد آمریکاییها از آنها گرفتند، بعضیهای دیگر توانستند با بعضی از انواع سرقتهای علمی از آمریکاییها بگیرند، بعد آن کشور به کشور همفکر خودش داد، بعد آن کشور [به دیگری]؛ اینهایی که [دانش هستهای را] دارند، این جوری پیدا کردند. ما نه، البتّه آن زمینهی بسیار ناقص اوّلی از خارج بود، خیلی چیز کماهمّیّتی بود، امّا آن کاری که انجام گرفته، نخبهی ایرانی انجام داده؛ نخبهی ایرانی با قدرت، با امید انجام داد.
ساخت تجهیزات پیشرفتهی موشکی و پهپادی که چند سال پیش از این میگفتند که اینها فتوشاپ است! وقتی که عکسهایش منتشر میشد، میگفتند این فتوشاپ است؛ حالا میگویند که پهپادهای ایرانی خیلی خطرناک است! چرا به فلان کس میفروشید، به فلان کس میدهید. خب، اینها کارهایی است که نخبهی ایرانی انجام داده؛ اینها برای کشور آبرو است. ساخت واکسنهای پیچیده، بخصوص واکسن کرونا و امثال اینها؛ کم نداریم. خب، این هم یک نکته که نخبهی ایرانی توانسته به کشور آبرو بدهد؛ به کشور آبرو بدهد. من اینها را میگویم برای اینکه شما که نخبهاید، قدر خودتان را بدانید، آنهایی هم که بیرون نشستهاند، قدر شما را بدانند؛ حالا بنده که خیلی قدر شماها را میدانم؛ خدا کند بتوانیم کمکی به شما کنیم.
امّا آن عنصر سوّم: دو عنصر را گفتم، گفتم یک عنصر سوّمی وجود دارد؛ آن عنصر سوّم برای نخبه بودن و نخبه شدن و نخبه شمرده شدن چیست؟ آن عبارت است از هدایت و توفیق الهی. بدون تردید برای اینکه شما نخبه بشوید و نخبه شمرده بشوید، احتیاج دارید به توفیق الهی و به هدایت الهی. صِرف اینکه کسی استعداد داشته باشد و این استعداد را به کار ببرد، آدم را نخبه نمیکند. ممکن است یک کسی، آدم بسیار باهوشی و زرنگی [باشد]، این زرنگی را، این هوش را برای اختلاس به کار ببرد! مگر نمیبرند؟ یا برای دزدی [به کار ببرد]؛ این نخبه است؟ نه، این دزد است؛ این اختلاسگر است؛ این نخبه نیست. نخبه آن کسی است که به معنای واقعی کلمه برگزیده باشد؛ نخبه یعنی منتخب؛ نخبه یعنی برگزیده و ممتاز. این دزد زرنگ که انواع قفلهای گوناگون و پیچیدهی خودرو را میتواند باز کند، خودرو را بدزدد و ببرد، این انسان ممتازی است؟ نه، این دزد است؛ این نخبه نیست. نخبه آن کسی است که این حرکت را با توفیق الهی دنبال کند و با هدایت الهی پیش برود.
خب، من حالا این مسئلهی دزد و اختلاسگر را یک مقداری توسعه بدهم؛ من میگویم آن کسی که در دانش فیزیک نابغه میشود و بمب اتم درست میکند، این به نظر ما نخبه نیست. آن کسی که از دانش شیمی استفاده میکند، گاز خردل و گازهای شیمیایی درست میکند که انسانهایی را تا آخر عمر گرفتار میکند، این نخبه نیست. آن کسی که با پیشرفت در ریاضیّات و مثلاً مهندسیهای پیشرفته میتواند فضا را تصرّف کند ــ هم فضای خیلی بالا را، هم فضای زندگی مردم را ــ یعنی شما داخل خانهتان هم که دارید حرف میزنید، خاطرتان جمع نیست که یک گوش بیگانهای دارد حرف شما را میشنود؛ نه فقط گوشی همراه، نه، طُرق دیگر هم وجود دارد. این نخبه نیست؛ این که این جور از دانش سوء استفاده میکند، نخبه نیست.
در دوران استعمار، غربیها ــ اوّل از پرتغال و اسپانیا و مانند اینها شروع شد، بعد بتدریج رسید به جاهای دیگر [مثل] هلند و بلژیک و انگلیس و فرانسه؛ ــ خب زودتر از دیگران توانستند به سلاح دست پیدا کنند؛ یعنی انقلاب صنعتی مثلاً در قرنهای هفدهم، هجدهم یکی از اوّلین کارهایی که انجام داد این بود که سلاح پیشرفته درست کرد. خب با این سلاح پیشرفته اینها آمدند کشورها را قبضه کردند. هندوستان یک کشور با آن عظمت را، با دَهها برابر سطح جغرافیایی جزیرهی انگلیس ــ [البتّه] نه فقط هند؛ هند و پاکستان و بنگلادشِ امروز، [یعنی] شبه قارّهی هند را ــ آمدند تصرّف کردند، کشورهای حول و حوش را هم [مثل] همین میانمار و مانند آنجاها را تصرّف کردند، صنایع ملّی این کشورها را از بین بردند. شما این کتاب نگاهی به تاریخ جهانِ نهرو(۴) را بخوانید. متأسّفانه شماها کتاب کم میخوانید؛ این نگاهی به تاریخ جهان، نوشتهی نهرو است؛ او شرح داده کیفیّت ورود انگلیسها را به هند و اینکه در هند چه کار کردند.
من اخیراً یک کتابی دیدم که یکی از همین نویسندگان خودمان(۵) ــ که من از نزدیک [با ایشان] آشنایی ندارم ــ نوشته، به نام سرگذشت استعمار؛ پانزده شانزده جلد کتاب ۱۵۰ صفحهای، ۱۲۰ صفحهای است؛ تشریح میکند که استعمار چگونه در قارّهی آمریکا و در قارّهی آسیا توانست ثروتهای اینها را از بین ببرد و خودش را ثروتمند کند. کشور انگلیس ثروتمند نبود، فرانسه ثروتمند نبود، کشورهای اروپایی ثروتمند نبودند؛ اینها ثروت کشورهای دیگر را گرفتند. خب اینها به وسیلهی سلاح توانستند یک چنین کارهایی را بکنند. ذهنهای خلّاقی داشتند، درست است؛ تلاش هم خیلی کردند؛ اهل خطرپذیری بودند؛ اینها خصوصیّات خوب اروپاییها است امّا از این خصوصیّات چه استفادهای کردند؟ ایجاد نظام سلطه در عالم؛ نظام سلطه. یکی از بلاهای بزرگ امروزِ دنیا که هنوز تمام نشده و انشاءالله تمام خواهد شد، نظام سلطه است. نظام سلطه یعنی دنیا تقسیم بشود به سلطهگر و سلطهپذیر؛ یک عدّهای حتماً بایستی قدرتمندانه بر همهی دنیا حکمرانی کنند، کشورهای دیگری هم بایستی زیر پوششهای مختلف از اینها اطاعت کنند؛ این نظام سلطه است. این نظام سلطه را پیشرفت علمی اروپا به وجود آورد. خب، پس نخبه به عنوان یک توصیف ارزشی شامل اینها نمیشود.
نخبه به عنوان یک توصیف ارزشی، آن انسانِ صاحب استعدادِ پُرکارِ پُرتلاشی است که از هدایت الهی بهره گرفته باشد؛ گاهی هم خودش نمیداند که این هدایت الهی است امّا هدایت الهی است. این آنات و لحظات شگفتآوری که مکتشفین بزرگ عالم در آن لحظات به یک حقیقتی دست پیدا کردند، کار خدا است؛ اینها همان هدایت الهی است؛ جاذبه را کشف میکند، میکروب را کشف میکند؛ اینها همان هدایت الهی است.
خب، حالا شما جوانان عزیز خوشبختانه دلهایتان آلوده نیست؛ شماها جوانید، جوان ممکن است تخلّفاتی داشته باشد امّا دلتان پاک است، ضمیرتان ضمیر روشنی است، از این هدایت الهی خیلی میتوانید برخوردار باشید. پس [باید] بتوانید نخبهی به معنای واقعی کلمه بشوید؛ یعنی دارای استعداد، دارای تلاش و برخوردار از هدایت و توفیق الهی که البتّه «وَ مَن یُؤمِن بِاللَهِ یَهدِ قَلبَه»؛(۶) ایمان، هدایت را به دنبال خودش میآورَد. خب، این چند کلمه راجع به نخبه.
امّا انتظار از نخبه؛ ما از شما انتظاراتی هم داریم. من سعی میکنم اگر بشود انشاءالله کوتاه عرض بکنیم. اوّلین انتظار این است که ظرفیّت برتری را که خدای متعال به شما داده ــ که این ظرفیّت، ظرفیّتِ شخصیِ شما است ــ تبدیل کنید به ظرفیّت ملّی. بحمدالله این مطلب در بیانات شماها بود که بایستی نخبه این تواناییِ شخصی را تبدیل کند به توانایی ملّی؛ یعنی چه؟ یعنی این توانایی را در خدمت حلّ مسائل کشور قرار بدهد. ما خیلی مسائل داریم؛ حالا شما اینجا چند موردش را گفتید، معدن را گفتید، حمل و نقل را گفتید، فضا را گفتید؛ اینها مسائل مهمّ کشور است؛ نخبگی را صرف کنید در این موارد. متأسّفانه بعضی این کار را نمیکنند؛ بعضی از نخبهها ــ یعنی [افراد] دارای استعداد؛ حالا با توضیحی که دادیم، شاید تعبیر «نخبه» برایشان درست نباشد ــ در اینجا رشد میکنند، وقتی نوبت ثمردهی میرسد، میروند میوهشان را به دیگری میدهند؛ گاهی هم آن دیگری دشمن است، به دشمن میدهند؛ گاهی میروند میشوند پیچ و مهرهی استکبار جهانی برای تصرّف ملّتها و دشمنی با ملّتها، میشوند ابزار او، میشوند پیچ و مهرهی او؛ بعضی این جوری هستند. خب اینها ناشکری میکنند؛ و البتّه خیر هم نمیبینند در آخر؛ به نظرم اینهایی که این جور پشت کنند به مردم خودشان، خیر نمیبینند. نخبه باید کنار مردم خودش بماند. نمیگویم مهاجرت نکند، درس نخواند، به فلان دانشگاه برتر یا فلان مرکز نرود؛ نه، برود امّا برای مردمش برود، برود برای اینکه برگردد اینجا برای کشورش کار کند، نرود برای اینکه برای او ابزار و مهره بشود. خب، این بسیار مطلب مهمّی است؛ نخبگان ما باید در محضر وجدان خودشان و در محضر خدا این مسئله را حل کنند.
یک توقّع دیگری که از نخبگان هست، این است که غفلت نکنند. اینجا دو جور غفلت وجود دارد: یکی غفلت از تواناییهای خود است. اگر شما از تواناییهای خودتان غفلت کنید، دیگر تلاش نخواهید کرد. بعضی از نخبگان ما به یک حدّی که میرسند متوقّف میشوند؛ این ناشکری است، این غفلت است. دنبال کنید، پیش بروید، هر چه ممکن است تلاش را ادامه بدهید؛ به هر شکلی که ممکن است از تواناییِ خودتان که بینهایت است غفلت نکنید. توانایی بینهایت است؛ یعنی جوری است که هر چه شما از این تواناییِ نخبگی استفاده کنید، این چشمه بیشتر در درون شما خواهد جوشید، نخبهتر خواهید شد؛ هر چه بیشتر کار کنید، بیشتر خواهد شد. خسته نشوید، متوقّف نشوید، اسیر سرگرمیهای زیانبار نشوید. سرگرمیهای زیانباری هم وجود دارد، این یک غفلت است ، حالا در فضای مجازی یا غیر مجازی؛ اسیر این سرگرمیها هم نشوید.
غفلتِ دیگر [غفلت از] ظرفیّتهای کشور است. حالا شما دوستان آمدید هر کدام از آن رشتهی خودتان و کار خودتان گفتید؛ خیلی خب، اطّلاعاتتان خیلی خوب است، ما استفاده میکنیم؛ امّا از رشتههای دیگر خبر دارید؟ نخبههای کشور از ظرفیّتهای عظیم و وسیع کشور مطّلع هستند؟ من فکر نمیکنم؛ یعنی میدانم که نه، همه مطّلع نیستند؛ اکثر مطّلع نیستند.
یک روزی، یک آقایی گفته بود که ما از لحاظ سلاح در مقابل آمریکا صفر هستیم، میتواند مثلاً در یک ساعت فلان [ضربه را بزند ]؛(۷) من اینجا گفتم(۸) که یک تور گردشگری بگذارید، این آقایان بروند سلاحهای نظامی ما را ببینند، این صنایع تسلیحاتی ما را ببینند تا از این اشتباه بیرون بیایند؛ حالا این تور را برای همهی شماها باید گذاشت. یکی از کارهای مهم این است. به نظر من یکی از کارهای معاونت علمی همین است. بچّهها را آشنا کنید با آن چیزی که در کشور وجود دارد؛ آن ظرفیّتهایی که هست و کارهای فراوانی که دارد میشود. من میدانم که خیلیها مطّلع نیستند؛ حتّی بعضی از این ظرفیّتها را انکار میکنند، مثل آن شاه نادان؛ به یکی از شاهها گفتند یک مادّهی بدبوی سیاهرنگ منحوسی به نام نفت از یک جاهایی جوشیده، این خارجیها، بیچارهها، حاضرند بیایند این را بردارند ببرند؛ اجازه بدهیم ببرند؛ او هم گفت: خیلی خب، ببرند راحت بشویم! حالا هم به ما میگویند که یک چیزِ زحمتدارِ مشکلی به نام صنعت هستهای وجود دارد در کشور که بگذارید جمعش کنند ببرند، نماند. میگویند این حرف را! بدروغ ادّعا میشود که دنیا از صنعت هستهای و از انرژی هستهای روگردان شده؛ دروغ محض! روزبهروز دارند پایگاههای هستهایشان را ــ نه پایگاههای نظامی، [بلکه] پایگاههای صنعتی ــ دارند اضافه میکنند، افزایش میدهند. ما هم احتیاج داریم. ما آن روزی که شروع کردیم ــ که حالا سالها است ــ اگر شروع نمیکردیم، بایستی ده سال دیگر شروع میکردیم و سی سال دیگر نتیجه میگرفتیم؛ یعنی این چیزی نیست که یک کشور بتواند از آن صرف نظر کند. خب حالا این هم از این [مطلب].
یک غفلت دیگر هم غفلت از دشمن است. از دشمن هم نباید نخبههای ما غافل بشوند. دشمن گاهی به عنوان یک چهرهی علمی جلو میآید. بنده خبر دارم؛ اینکه میگویم، اطّلاع است، حدس و تحلیل نیست. خیلی از این مراکز علمی که دعوت میکنند استادها را، گاهی اوقات دانشجوها را، اعضائی که خودشان را در آن هیئت علمی نفوذ دادهاند، اعضای امنیّتی سیآیای و موساد و مانند اینها را به عنوان چهرهی علمی. مینشینند و ارتباطات برقرار میکنند. حالا این ارتباطات بعدش به کجا برسد، این را دیگر خدا میداند؛ حدّاقلّش این است که ذهن او را خراب کنند. اگر نتوانند جذبش کنند، اگر نتوانند فریبش بدهند، حدّاقلّش این است که ذهنش را خراب کنند. دشمن این جوری وارد میشود. خودشان را مؤدّب جا میزنند، باهوش جا میزنند، بعد معلوم میشود که اینها کلاه ما را برمیدارند.
امّا انتظاراتی هم که از دستگاهها برای نخبه داریم، بخش مهمّی است. در یک کلمه: حمایت. از دستگاهها توقّع داریم که از نخبگان حمایت کنند. این حمایت همیشه به معنای پول دادن نیست. گاهی پول دادن مضر است؛ حمایت [باید] عاقلانه، بخردانه و با توجّه به جوانب گوناگون باشد.
یکی از موارد حمایت این است که چه نخبهای که در ایران درس خوانده، چه نخبهای که در خارج درس خوانده و آمده ایران ــ داریم از این قبیل، کم هم نداریم نخبههایی که در خارج درس خواندهاند و به جایی رسیدهاند و حالا آمدهاند ایران ــ دو توقّع دارند؛ این دو توقّع را برآورده کنیم برایشان: یک توقّعشان اشتغالِ مناسب با دانششان است؛ یک توقّعشان امکان ادامهی تحقیقات است؛ ارتباط با مراکز علمی دنیا؛ این دو توقّعِ نخبههای ما است، توقّع زیادی نیست. بنده اطّلاع دارم که نخبهای میخواهد در هیئت علمی دانشگاه وارد بشود، [ولی] با انواع و اقسام ترفندها جلویش را میگیرند و نمیگذارند؛ چرا؟ چرا از این نخبه استفاده نمیکنید؟ بعضی از نخبههای ما ــ نخبههای برجسته ــ بیرون درس خواندهاند، آمدهاند اینجا به امیدی که بتوانند کار کنند، [امّا] بر اثر همین رفتارها برگشتهاند رفتهاند! دیدهاند اینجا نمیشود زندگی کرد. خب من چه توقّعی بکنم از این جوان؟ باید حمایت کرد. در این زمینه هر چه خرج کنیم، این هزینه نیست، سرمایهگذاری است. وزرای محترم حتماً در این زمینه کار کنند، تلاش کنند. نگذارید نخبه از دانشگاه مأیوس بشود؛ حالا حدّاقلّش این است که بتواند در دانشگاه وارد بشود، جایگاهی پیدا کند. بعضیها سنگ نخبه را به سینه میزنند، مرتّب میگویند نخبهها نخبهها، امّا در عمل نخبه را مأیوس میکنند، ناامید میکنند، مانعتراشی میکنند. به نظر من در مورد ارتباط با مراکز علمی دنیا هم وزارت خارجه میتواند فعّال باشد، میتواند کمک حسابی بکند.
یک نکتهی دیگر که انتظار میرود، این است که شاخص ارزیابی نخبه را اصلاح کنیم. امروز شاخص ارزیابی استاد و نخبه و غیره غالباً مقالات است؛ این درست نیست. البتّه من قبلاً هم این را گفتهام،(۹) من بارها تکرار کردهام این را؛ شاخصها را حلّ مسئله قرار بدهید. مسئله را ارائه بدهید، بخواهید حل کنند؛ این جمع، این گروه نخبه، این شخص نخبه، این استاد نخبه، یک مسئلهای را حل کند برای دستگاههای ذیربط؛ این شاخصِ ارتقا باشد، این شاخصِ پذیرش به عنوان رتبهی برتر باشد؛ این هم یک نکته است.
یک نکته هم اینکه به نخبگان ما افق روشن نشان داده بشود. بعضیها نخبه را مأیوس میکنند، افق را تاریک نشان میدهند؛ این خلاف واقع است؛ افق روشن است، باید نشان داد، باید آنها را دلگرم کرد. هم استاد، هم مدیران آموزش عالی، هم فعّالانی که در رسانهها کار میکنند ــ چه رسانهی ملّی، چه مطبوعات ــ چه صاحبان صنایع و شرکتهای دانشبنیان، که حالا اینجا هم بعضی از دوستان گفتند، فضا را فضای شوقانگیزی برای نخبهها قرار بدهند. امروز ناامید کردن نخبهها و بیآینده نشان دادن نخبهها به نظر من بخشی از جنگ نرم دشمن است. سعی دشمن همین است که نخبگان کشور را بیآینده نشان بدهد. حالا این را عرض میکنم که نقطهی ضعف وجود دارد در کشور، نه اینکه نقطهضعفها را انکار کنیم؛ نقطهضعف کم هم نیست، زیاد است، امّا نقاط قوّت را در کنار نقاط ضعف باید دید. دشمن سعی میکند در مورد نقاط ضعفِ ما اغراقگویی کند، نقاط قوّت ما را بپوشاند؛ نباید بگذاریم، ما نباید به دشمن در این زمینه کمک کنیم.
این آخرین عرایض ما است. من دربارهی همین افق دید و اینکه حالا چگونه بایستی افق دید را تصحیح کرد، عرض بکنم. از اوایل انقلاب اسلامی، غربیها در تبلیغاتشان این جور وانمود میکردند که نظام جمهوری اسلامیِ بر اثر انقلاب بهوجودآمده، رو به زوال است؛ از همان روزهای اوّل [میگفتند] رو به زوال است. گاهی میگفتند دو ماه دیگر، گاهی میگفتند یک سال دیگر، گاهی میگفتند پنج سال دیگر؛ زمان معیّن میکردند! یک عدّهای هم متأسّفانه در داخل ــ حالا یا از روی غفلت، بعضیها هم از روی بدخواهی ــ همین را ترویج میکردند. زمان امام، یک روزنامهای که اسم نمیآورم برداشت یک مقالهی مفصّلی نوشت، به نظرم تیتر هم زدند ــ از آن تیترهای درشت صفحهی اوّلی ــ که مضمونش این بود، حالا عینش یادم نیست، که خلاصه نظام در حال فروپاشی است! امام آن وقت جواب دادند، گفتند: شما خودتان در حال فروپاشی هستید؛ نظام محکم و مستحکم ایستاده. نه اینکه حالا چون امام بود و هیبت امام مانع میشد، نخیر، زمان امام هم میگفتند.
بعد از رحلت امام، در سال ۶۹، بعضی از موجّهین ــ [یعنی] آدمهای موجّهی هم بینشان بودند، چهرههای معروف نظام و موجّه که سابقهی کاری هم در نظام داشتند(۱۰) ــ یک اعلامیّهای دادند که نظام در لبهی پرتگاه است، یعنی همین روزها است که خلاصه قضیّه تمام بشود! کِی؟ سال ۶۹. در سال ۸۲ یک عدّه از نمایندگان مجلس(۱۱) نامه نوشتند به بنده؛ یک نامهی واقعاً غیر منصفانهای بود، خیلی غیر منصفانه بود. یک چیزهایی را گفتند، یک سؤالهایی از ما کردند که جوابش را خودشان باید میدادند؛ چون هم مجلس دست خودشان بود، هم دولت دست خودشان بود؛ باید آنها جواب میدادند، [امّا] از من سؤال کرده بودند! آن وقت مضمون آن نامه و خلاصهاش این بود که باید تسلیم بشوید وَالّا کارتان تمام است! مال سال ۸۲ است. تسلیم نشدیم، ایستادیم و انشاءالله باز هم خواهیم ایستاد. خب، این کار دشمنان ما بود که مکرّر این کار را انجام دادند.
آنچه به نظر من در این زمینه ما بایستی نگاه کنیم، این است که ببینیم تحلیلمان از اوضاع چیست؛ تحلیلِ درست کنیم. دو نظامِ تحلیلی وجود دارد: یک نظام تحلیلی این است که کار در مقابل هنجارهای همهگیر جهانی بیفایده است؛ فایدهای ندارد. یک هنجارهای بینالمللی وجود دارد، دولتها بر اساس این هنجارها شکل گرفتهاند، قدرت گرفتهاند؛ آمریکای مقتدر و ثروتمند بر اساس این هنجارها [شکل گرفته]، اروپا همین جور، دیگران همین جور؛ در مقابل این هنجارها بیخود نَایستید؛ از بین میروید. این یک تحلیل. [فقط] امروز هم این را نمیگویند؛ همین طور که عرض کردم، چهل سال است همین حرفها را مرتّب دارند میگویند. آن وقت آن کسانی که این تحلیل را میکنند، دیگران را متوهّم تصوّر میکنند! میگویند اینها دچار توهّمند ــ مثلاً بندهی حقیر؛ در رأسشان خود من ــ [میگویند] اینها دچار توهّمند خیال میکنند دارد کار پیش [میرود]. این یک تحلیل.
یک تحلیل هم نه، تحلیل واقعبینانه است. این تحلیل، واقعیّات را میبیند؛ نه فقط واقعیّات خوب را، [بلکه] واقعیّات بد را هم میبیند. ما هرگز نقاط منفی را انکار نکردهایم. بنده در ملاقاتهای مسئولان، در این جلساتی که ماه رمضانها هست که همهی آنها را [دعوت میکنیم]، بیشترین نقاط ضعف را تذکّر میدهم؛ در جلسات خصوصی خیلی بیشتر. و توجّه به این نقاط ضعف وجود دارد، نه اینکه نیست؛ من بارها گفتهام ما عقبیم؛ در این شکّی نیست، امّا آن طرف قضیّه این است که ما از انتهای قافله، یک حرکت پُرشتابی را شروع کردهایم حالا به نزدیکهای جلو رسیدهایم؛ این یک واقعیّت است. هنوز به آن جلو نرسیدهایم امّا خیلی پیش رفتهایم، باز هم پیش خواهیم رفت. ما در مسائل گوناگون کشور پیشرفت کردهایم؛ در دانش پیشرفت کردهایم، در مدیریّتها پیشرفت کردهایم؛ ضعفها هست؛ بعضی از مسئولین ما، بعضی از دولتهای ما کوتاهیهایی داشتهاند؛ اینها وجود دارد امّا حرکت، حرکت انقلاب است، پیشرفت انقلاب است.
شما نگاه کنید ببینید جمهوری اسلامی چهل سال پیش کجا بود، امروز کجا است؛ بیست سال پیش کجا بود، امروز کجا است. با گذشت چهار دهه میتوان فهمید که کدام یک از این دو تحلیل، واقعبینانه است؛ تحلیل غربگراها و غربیها واقعبینانه است، و ما متوهّمیم؛ یا نه، تحلیل انقلاب واقعبینانه است، آنها متوهّمند. واقع قضیّه این است. حرکت انقلاب حرکت محکمی است؛ شما جوانها یکی از بزرگترین نشانههایش هستید. شما الان یک جمع نخبه [هستید] که فقط هم شما نخبه نیستید، نخبههای دیگری هم هستند؛ نخبههای بزرگ، معتقد به انقلاب، معتقد به این راه، در حال تلاش و جدّیّت، بعد از گذشت چهار دهه و بعد از این همه دشمنی و بعد از این همه تبلیغات؛ دلیل بهتری از این وجود دارد برای اینکه نشان بدهد آن تحلیل، تحلیل غلطی است و تحلیل درست، تحلیل انقلاب است؟
پروردگارا! ما را در راه خودت ثابتقدم بدار. پروردگارا! ما را با هدایت خودت و با توفیق خودت به راه راست، در حرکت کامل دربیاور. پروردگارا! دشمنان ملّت ایران را منکوب و مغلوب ملّت ایران کن.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,224 | 1401/07/22 | بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51151 |
در سالروز میلاد پیامبر اکرم و حضرت امام جعفر صادق (صلواتالله علیهما)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسانٍ الی یوم الدّین.
خوشامد عرض میکنم به حضّار محترم، مسئولان محترم کشور، میهمانان عزیز هفتهی وحدت، و تبریک عرض میکنم میلاد مکرّم و معظّم رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق (سلام الله علیه) را به همهی شما عزیزانی که اینجا تشریف دارید و به همهی ملّت ایران و به همهی امّت اسلامی در شرق و غرب عالم؛ و امیدواریم انشاءالله که برکات توجّهات آن بزرگوار و توجّهات الهی به برکت آن بزرگوار برای ملّت بزرگ اسلام و امّت اسلامی انشاءالله موجب پیشرفت باشد.
البتّه در شخصیّت منحصر به فرد پیغمبر اکرم و رسول اعظم یک نقطهی اوجی وجود دارد که آن عبارت است از بعثت؛ نقطهی بعثت. خب شخصیّت رسول اکرم شخصیّت منحصر به فردی است در همهی عالم وجود؛ نقطهی اوج این شخصیّت، آن نقطهی ارتباط قلب مطهّر آن بزرگوار با معدن عظمت و عزّت و حکمت الهی است؛ نقطهی بعثت؛ این درست، لکن همهی آنات زندگی پیغمبر حتّی بعد از بعثت متأثّر و متناسب با مسئلهی بعثت است؛ یعنی این [طور] نیست که فرض کنیم نبیّ مکرّم اسلام قبل از بعثت، زندگی انسانِ معمولی را داشتند؛ نه، حرکات آن بزرگوار، برکات الهی به آن بزرگوار، توجّهاتی که در عالم طبیعت ناشی از وجود آن بزرگوار اتّفاق افتاده، اینها همه استثنائی است، همه متناسب با آن اوج شخصیّت این بزرگوار است که مسئلهی بعثت است. نشانههای عظمت حق تعالی را در همهی دوران زندگی آن بزرگوار میشود دید، حتّی در هنگام ولادت. خب ما امروز را به عنوان مولود پیغمبر عید گرفتیم و جشن گرفتیم؛ حتّی در روز ولادت آن بزرگوار هم نشانهها و آثار برکات الهی را ــ که منشأ اصلیاش همان نقطهی اوج است یعنی بعثت ــ انسان مشاهده میکند. آثار توحید را و نشانههای عملی توحید را انسان در روز ولادت هم میبیند. از داخل کعبه شما بگیرید که بتها در آنجا سرنگون میشوند، تا برخورد با بتهای طاغوتی، طاغوتهای بزرگ بشری آن روز؛ [یا اینکه] فلان دریاچهی مقدّس خشک میشود، فلان آتشکدهی بهاصطلاح مقدّس خاموش میشود، طاق کسریٰ شکست میخورد، کنگرههای طاق کسریٰ فرو میریزد؛ این حوادث [رخ میدهد]. لذا روز ولادت یک روز معمولی نیست؛ روز بسیار مهمّی است، روز بسیار بزرگی است. ما این روز را عید میگیریم به این مناسبت.
نکتهی اساسی این است که عید گرفتن فقط جشن و ماندگاری و یادبود و مانند این چیزها نیست؛ عید گرفتن برای درس گرفتن است، برای الگو قرار دادن پیغمبر اکرم است. ما به این احتیاج داریم؛ امروز بشر به این احتیاج دارد، امّت اسلامی امروز به این احتیاج دارد؛ باید درس بگیریم. پس زنده نگه داشتن یاد مولودِ مبارکِ رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای این است که ما به مضمون این آیهی شریفه که فرمود: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجُو اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیرًا»(۲) عمل کنیم. پیغمبر اکرم اسوهی حسنه است؛ این را قرآن بصراحت دارد میگوید. اسوه است یعنی چه؟ یعنی یک الگویی است که ما باید از این الگو تبعیّت کنیم؛ در قلّهای قرار گرفته، ما باید از این حضیض به سمت آن قلّه پیش برویم، حرکت کنیم. بشر تا آنجایی که میتواند باید حرکت کند به سمت آن قلّه؛ اسوه یعنی این.
خب، حالا وقتی بخواهیم به آن الگو و به آن اسوه اقتدا بکنیم، درسهایی که وجود دارد، یکی دو تا نیست، صدها درس وجود دارد؛ در زندگی شخصی پیغمبر، در زندگی خانوادگی پیغمبر، در حکومت پیغمبر، در شخصیّت اجتماعی پیغمبر با دوستانش، با دشمنانش، با مؤمنین، با کفّار صدها درس اساسی و مهم وجود دارد. یکی از این درسها را من امروز میخواهم مطرح کنم و آن، مضمون این آیهی شریفه است که فرمود: لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِّن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَؤُفٌ رَّحیمٌ؛(۳) من روی این مسئلهی «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم» میخواهم تکیه بکنم. [میفرماید:] برای او رنجهای شما دردآور است، سخت است؛ شما که رنج میکشید، پیغمبر از رنج شما رنج میبرد. بلاشک این مخصوص به مسلمان معاصر پیغمبر نیست، خطاب به عموم مؤمنین در طول تاریخ است؛ یعنی امروز اگر شما در فلسطین رنج میکشید، در میانمار، در نقاط گوناگون دیگر مسلمانها رنج میکشند، بدانند این رنج، روح مطهّر پیغمبر را به رنج و زحمت درمیآورد؛ این خیلی مهم است. پیغمبر ما این جوری است. این حالت پیغمبر اکرم که در این آیهی شریفه بیان شده، نقطهی مقابل وضع دشمنان است که آن هم در این آیهی شریفه است: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دونِکُم لا یَألونَکُم خَبالًا وَدّوا ما عَنِتُّم».(۴) آنجا [برای] پیغمبر اکرم «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم»، اینجا [برای دشمنان] «وَدّوا ما عَنِتُّم»؛ رنج شما آنها را خوشحال میکند. ما الان این جوری هستیم؛ توجّه کنید که موقعیّت خودمان را در دنیای کنونی بشناسید.
یک طرف آن وجود مقدّسی است که «عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّم»، یک طرف هم جبههای است که «وَدُّوا مَا عَنِتُّم»؛ از رنج شما خوشحال میشوند، خرسند میشوند؛ از بدبختی شما، آنها احساس خوشبختی میکنند. طبعاً وقتی آن جبهه یک چنین حالتی دارد، سعی میکند شما را به سمت سختی، به سمت بدبختی سوق بدهد و پیش ببرد. این موقعیّت را باید بفهمیم، بدانیم، توجّه کنیم.
خب حالا این رنجهای امّت اسلامی در زمان کنونی ناشی از چیست؟ چرا ملّتهای مسلمان این قدر از لحاظ اقتصادی، از لحاظ فشارهای سیاسی، از لحاظ ایجاد جنگ و جنگهای داخلی و تسلّط و تصرّف و استعمار و استعمار نو و امثال اینها دچار رنجند؟ علّت این رنج کشیدن و در موضع رنج کشیدن قرار داشتن مسلمانها چیست؟ علل فراوانی دارد، علّتهای متعدّدی دارد. عقبماندگی علمی یکی از علل آن است؛ تن دادن به تسلّط استعمارگران یکی از علل آن است. علل متعدّدی دارد که حالا در این زمینه افرادی که اهل سیاستند، اهل تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی و مانند اینها هستند در این زمینهها کار کردهاند، هزاران مقاله نوشته شده، لکن یکی از عوامل که شاید مهمترین یا یکی از مهمترین عوامل باشد، تفرّق مسلمین است. ما قدر خودمان را نمیدانیم، قدر یکدیگر را نمیدانیم؛ اشکال بزرگِ کار ما این است؛ از هم جداییم، متفرّقیم.
وقتی که متفرّق هستیم، وقتی خیرخواهِ هم نیستیم، وقتی گاهی حتّی بدخواه همدیگر هستیم، خب نتیجه همین است. اینجا هم باز قرآن، صریح است. واقعاً در این مسائل زندگی بشر ما هیچ نقطهای مهم نداریم که قرآن در آن بصراحت ناطق نباشد؛ اینجا هم قرآن میفرماید که «وَ اَطِیعُوا اللَهَ وَرَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ رِیحُکُم»؛(۵) وقتی تنازع کردید، فشل به وجود میآید؛ فشل یعنی سستی. «وَ تَذهَبَ رِیحُکُم» یعنی تَذهَبَ عِزّکم؛ یعنی عزّتتان از بین میرود. اختلاف که پیدا کردید، قهراً خاکنشین میشوید، قهراً ذلیل میشوید، قهراً وسیلهی تسلّط دیگران بر خودتان را فراهم میکنید. [نتیجهی] تفرّق این است.
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبهی قاصعه که یکی از مهمترین خطبههای نهجالبلاغه است روی این مسئله تکیه کرده. امیرالمؤمنین مستمعین خود را به تاریخ ارجاع میدهد؛ میگوید ببینید گذشتگان، آن وقتی که با هم بودند، متّفق بودند، چه عزّتی پیدا کردند، چه حالتی پیدا کردند، امّا وقتی که از آن حالت یکپارچگی خارج شدند، فَانظُروا اِلَى ما صاروا اِلَیهِ فی آخِرِ اُمورِهِم حینَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ الاُلفَة. بعد یک چند جمله بعد از این به همین مضامین هست، بعد میفرماید وقتی این جوری شد، وقتی فُرقت و جدایی و دشمنی حاکم شد، قَد خَلَعَ اللَهُ عَنهُم لِباسَ کَرامَتِهِ وَ سَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِه؛(۶) خدای متعال لباس کرامت را از تن اینها خارج کرد؛ آن شرفی که داشتند، آن عزّتی که داشتند، آن نعمتی که خدا به آنها داده بود، بر اثر اختلاف و تفرقه از آنها سلب شد، از آنها گرفته شد.
خب، ما باید واقعاً به این فکر کنیم؛ به این مسئلهی «اتّحاد بین مسلمین» فکر کنیم؛ امروز دشمن درست نقطهی مقابل این را میخواهد. یک بذرِ فاسدِ سلّولِ سرطانیای را در این منطقه به وجود آوردند به نام رژیم صهیونیستی که اینجا پایگاهِ غربِ دشمنِ اسلام باشد؛ چون آن روز دولت وسیع عثمانی را متفرّق کردند، نابود کردند، به چندین کشور تقسیم کردند، یک پایگاهی هم باید اینجا میداشتند که بتوانند دائماً تصرّف کنند، نگذارند در این منطقه مقاصد عالی حاصل بشود؛ این پایگاه همین فلسطین مظلوم بود که آوردند این صهیونیستهای خبیث و فاسد و قاتل و بیرحم را اینجا مستقر کردند، یک حکومت جعلی تشکیل دادند، یک ملّت جعلی درست کردند برای این کار. خب، مسلمانها هم متوجّه بودند؛ حالا [دشمنها] دارند کاری میکنند که این وجود مضر، این سلّولِ سرطانیِ رشدیافته، از عنوان «دشمنی» خارج بشود و بیشتر بین کشورهای منطقه را اختلاف بیندازد. همه جا دارند تصرّف میکنند؛ این عادّیسازیها یکی از بزرگترین خیانتهایی است که به اسلام و مسلمین دارد میشود؛ ایجاد افتراق، ایجاد اختلاف. دشمن این جور است دیگر؛ دشمن دائم مشغول است.
ما باید از روز ولادت، این جور استفادهای بکنیم: لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَهِ اُسوَةٌ حَسَنَة؛ و رسولالله را هم که عرض کردیم وضعش این جوری است. و لذاست که ما در جمهوری اسلامی این روز را روز عید قرار دادیم، روز وحدت قرار دادیم؛ یعنی از دوازدهم ربیعالاوّل که روایت اهل سنّت برای ولادت پیغمبر است تا هفدهم ربیعالاوّل که روایت شیعه است، بین این دو را ما یک هفتهی جشنی قرار دادیم، و اسمش را هم گذاشتیم «هفتهی وحدت». خب کار خوبی بود، امّا بایستی [این شعار] تحقّق پیدا کند، باید برویم به سمت عملی شدنِ این.
خب شما ممکن است بگویید «ما که رؤسای این کشورها نیستیم»؛ بله، رؤسا انگیزههای دیگری دارند، انگیزههای سیاسی دارند، مقاصد دیگری دارند، لکن روشنفکران، علما، نویسندگان، شعرا، فرزانگان یک کشور، نخبگان یک کشور و خواص میتوانند فضا را متفاوت کنند با آنچه دشمن میخواهد؛ فضا که متفاوت شد، رسیدن به این نتیجه سهلتر خواهد شد.
حالا وحدت یعنی چه؟ مراد از وحدت قطعاً وحدت مذهبی نیست؛ یعنی اینکه این به مذهب آن دربیاید، آن به مذهب این دربیاید، یک مذهب [باشد]؛ نه، این قطعاً مراد نیست. وحدت جغرافیایی هم نیست؛ مثل آن چیزی که در دهههای شصت میلادی و هفتاد میلادی، بعضی از کشورهای عربی با هم اتّحاد پیدا کردند و اعلام کردند یکی هستند، که نشد و نمیشود و امکان ندارد؛ مراد این هم نیست. مراد از وحدت، وحدت در حفظ منافعِ امّت اسلامی است. اوّل تشخیص بدهیم منافع امّت اسلامی کجا است، در چیست، بعد در این زمینه ملّتها با هم توافق کنند. دولتها هم اگر چنانچه انشاءالله به این راه هدایت بشوند، خدا دلهایشان را به این سمت بکشاند، در جهت منافع امّت اسلامی توافق کنند؛ ببینند امّت اسلامی امروز به چه احتیاج دارد، با چه کسی باید دشمنی کرد، با چه کسی بایستی چه جوری دشمنی کرد، با چه کسی باید دوستی کرد و چه جوری دوستی کرد؛ این جهتگیریها را در ضمن گفتگوها و مذاکرات، به توافق برسند و در این جهت حرکت کنند. مراد این است: اشتراک عمل در برابر نقشههای استکبار.
بلاشک دنیای استکبار دربارهی این منطقهی ما و کشورهای ما نقشههای واضحی دارد. این منطقهی اسلامی، فرصتِ عظیمی است؛ منطقهی ما اگر نگوییم حسّاسترین، یکی از حسّاسترین مناطق دنیا است؛ اگر نگوییم غنیترین، یکی از غنیترین مناطق دنیا این منطقهی ما است؛ منطقهی میانهی آسیا و غرب آسیا و شمال آفریقا که منطقهی اسلامی است؛ منطقهی بسیار مهمّی است. استکبار و قدرتهای پشت پردهی سیاستهای استکباری یعنی کمپانیها و کارتلها و تراستهای بینالمللی، برای این منطقه نقشه دارند. اشتراک عمل داشته باشیم در مقابلهی با نقشههای آنها؛ این معنای وحدت است. ما این را پیشنهاد کردیم به دنیای اسلام، و این را از دنیای اسلام خواستیم.
یک نقطهی اساسی اینجا وجود دارد که نباید از آن غفلت کرد و آن، این است که امروز، هر روز بیشتر روشن میشود که هندسهی سیاسیِ عالم و سطح دنیا در حال تغییر است؛ امروز روزبهروز بیشتر واضح میشود که نقشهی سیاسی دنیا در حال تغییر است. آن مسئلهی یکقطبی بودن و زورگویی کردن یک قدرت ــ یا دو قدرت؛ فرق نمیکند ــ بر کشورها و بر ملّتها و مانند اینها، مشروعیّت خودش را از دست داده؛ یعنی ملّتها بیدار شدهاند. نظام تکقطبی مطرود شده است و بتدریج دارد مطرودتر میشود. شما امروز در دنیا زیاد میشنوید این حرف را از زبان سیاستمدارهای درجهی یک دنیا که نظام تکقطبی را قبول نداریم. نظام تکقطبی یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلاً فرض کنید آمریکا بنشیند برای عراق یا برای سوریه یا برای ایران یا برای لبنان یا برای فلان [کشور] طرّاحی کند که «باید این کار را بکنید، باید این بشود، باید این نشود»؛ گاهی بگوید، گاهی هم نگوید، امّا عمل کند. امروز این جوری است؛ طرّاحی میکنند برای کشورها و بسیج میکنند نیروهایشان را.
خب نقشه دارند؛ استکبار نقشه دارد. [امّا] این دارد تغییر میکند؛ تدریجاً این حالت تسلّطی که استکبار جهانی بر کشورها و بر ملّتها و بر مناطق گوناگون داشته، دارد تغییر میکند؛ درست مثل تغییری که در دوران نهضتهای ضدّاستعماری در میانهی قرن ۲۰ اتّفاق افتاد که مکرّر پشت سر هم کشورها قیام کردند علیه استعمار مستقیم ــ در آسیا یک جور، در آفریقا یک جور، در آمریکای لاتین یک جور ــ که نقشهی سیاسی دنیا یک تغییر عمدهای در آن روز کرد، امروز هم یک تغییر عمدهای دارد میکند. این حرکت زیرپوستی و آرامِ سلطهگرانهی استکبار جهانی علیه ملّتها، دارد بتدریج مشروعیّت خودش را به طور واضح از دست میدهد از نظر ملّتها؛ از اوّل که مشروع نبوده، لکن ملّتها نظرشان دارد نسبت به این روشن میشود. خب وضع جدیدی پیش خواهد آمد، دنیای جدیدی به وجود خواهد آمد. ممکن است ما نتوانیم دقیقاً حدس بزنیم که این دنیای جدید چه شکلی است، لکن مطمئنّیم که بتدریج در طول سالها دنیای جدیدی دارد تشکیل میشود. خب جایگاه امّت اسلامی در این دنیای جدید کجا است؟ این سؤال مهمّی است.
امّت اسلامی [یعنی] بیش از یک و نیم میلیارد نفوس انسانی با این تاریخ عظیم و مشعشع علمی ما ــ خب بله، ما چند قرن اخیر از لحاظ علمی سقوط کردیم، امّا قبل از آن، اوج قلّهی علم متعلّق به ما مسلمانها بوده دیگر؛ این میراث ما است؛ این در اختیار ما است ــ با داشتن ثروتهای طبیعی، با داشتن ثروتهای انسانی، با داشتن انگیزههای نو برای تجدّد؛ جایگاه این دنیای اسلام و امّت اسلامی با این خصوصیّات کجا است؟ در این دنیای جدیدی که دارد به وجود میآید، ما کجا قرار خواهیم گرفت؟ نقطهی توقّف ما و نقطهی حضور ما کجا است؟ این خیلی مهم است؛ این مسئلهای است که باید امّت اسلامی برایش فکر کند. این حوادثی که در دنیای غرب، در اروپا دارد پیش میآید، این حوادث عادّی نیست؛ اینها نشاندهندهی یک تغییرات عمده است.
خب ما میتوانیم نقش مهمّی داشته باشیم. ما امّت اسلامی، ما کشورهای اسلامی و ملّتهای اسلامی در دنیای جدیدی که دارد بتدریج شکل میگیرد، میتوانیم جایگاه رفیعی داشته باشیم، میتوانیم به عنوان یک الگو مطرح بشویم، میتوانیم به عنوان پیشرو مطرح بشویم، امّا به یک شرط؛ شرطش چیست؟ اتّحاد، نداشتن تفرقه، خلاص شدن از شرّ وسوسههای دشمن، وسوسههای آمریکا، وسوسههای صهیونیستها، وسوسههای کمپانیها؛ [خلاص شدن] از شرّ وسوسههای اینها که گاهی این وسوسهها از زبان خودیها شنیده میشود. میبینیم در دنیای اسلام، کسانی از داخل دنیای اسلام همان حرف آنها را تکرار میکنند، همانها را میگویند؛ از شرّ اینها خلاص بشویم با اتّحاد، با نفی تفرقه، با انسجام داخلی؛ این شرطش است. اگر این شرط را بتوانیم عملی بکنیم، بلاشک خواهیم توانست امّت اسلامی را در جایگاه رفیعی در دنیای آینده و شکل آیندهی جغرافیای سیاسیِ جهان قرار بدهیم.
آیا این ممکن است؟ بعضی هستند که در همهی مسائل مهم، مبادرهی(۷) آنها و واکنشِ اوّلیِ آنها نفی و انکار و ناامیدی است: «ای آقا! نمیشود، فایده ندارد». ما قبول نداریم این را؛ ما میگوییم این ممکن است؛ اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است، منتها کار لازم دارد، عمل لازم دارد. عرض کردم، ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم، امّا بیشترین امیدمان به خواصّ دنیای اسلام است؛ یعنی همین طوری که گفتیم، به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشنبین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات؛ امید ما به اینها است؛ اینها [باید] احساس استقلال بکنند، احساس مسئولیّت بکنند، احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند؛ وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای ادارهی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند، ناچارند، ناگزیرند. بنابراین، این کاری است ممکن؛ این ممکن است، منتها بدون عمل نمیشود. بدون عمل، هیچ چیزی در دنیا، نه دستاوردهای دنیایی، نه دستاوردهای اخروی و الهی امکان ندارد: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعىٰ؛(۸) باید سعی کرد، باید عمل کرد؛ [اگر] عمل بکنیم، ممکن است.
حالا یک نمونهی کوچکش را عرض میکنم. نمونهی کوچکش ما هستیم؛ جمهوری اسلامی. ما در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادیم. یک روزی این دنیا دست دو قدرت بزرگ بود: قدرت آمریکا و قدرت شوروی سابق. هر دو قدرت که در دهها مسئله با هم اختلاف داشتند، در یک مسئله متّفق بودند و آن، ضدّیّت با جمهوری اسلامی بود. آمریکا و شوروی سابق، با آن همه اختلافاتی که با هم داشتند، در ضدّیّت با جمهوری اسلامی با هم متّفق بودند، همرأی بودند. امام (رضوان الله تعالی علیه) در مقابل اینها ایستاد، تسلیم نشد، صریح گفت «نه شرقی، نه غربی»؛ نه این، نه آن. شد. خیال میکردند نمیشود، خیال میکردند این نهال را میتوانند از ریشه بکَنند، این نهال امروز تبدیل شده به یک درخت تناور؛ غلط میکند فکرِ کندنِ آن را هم کسی بکند! ایستادیم و پیش رفتیم. البتّه سختی دارد؛ همهی چیزها سختی دارد؛ بدون سختی که نمیشود. آن کسانی هم که تسلیم میشوند، آنها هم سختی دارند. سختی فقط در ایستادگی نیست؛ تسلیم شدن هم سختی دارد، با این تفاوت که وقتی انسان ایستادگی میکند، سختی او، او را به پیش میبرد ــ ما سختی میکشیم، امّا پیش میرویم ــ آن که تسلیم میشود، سختی میکشد، عقبرفت دارد، پیشرفت هم نمیکند. بنابراین، به نظر ما میشود؛ میشود کار کرد، میشود تلاش کرد، میشود به سمت وحدت مورد نظر اسلام و قرآن پیش رفت در امّت اسلامی، با وجود همهی اختلافاتی که وجود دارد.
خب، فاصلهها بعضی قومی است، بعضی نژادی است، بعضی زبانی است، اینها مهم نیست؛ به نظر من آنچه امروز بیش از همه باید روی آن تکیه کنیم، مسئلهی مذهبی است؛ بحث شیعه و سنّی. نباید بگذاریم اختلاف عقیده و اختلاف مذهبی به تنازع کشیده بشود؛ نباید بگذاریم. یک چیزهایی است که تنازع ایجاد میکند، باید مانع بشویم، باید به طور جد مانع بشویم. شما ملاحظه کنید، حالا سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی هم در محافل خودشان وارد بحث شیعه و سنّی شدهاند؛ این خیلی چیز خطرناکی است، خیلی خطرناک است. اینهایی که ضدّ اسلامند، نه با شیعه خوبند نه با سنّی، وارد بحث [شیعه و سنّی شدهاند].
بنده یک وقت گفتم «شیعهی انگلیسی» و «سنّی آمریکایی»؛(۹) بعضی خیال کردند یعنی این جور بدروغ تبلیغ کردند که ما که میگوییم شیعهی انگلیسی، یعنی شیعهای که ساکن انگلیس است؛ نه، شیعهی انگلیسی ممکن است در خود کشور اسلامی باشد؛ الهامگیری از انگلیس است؛ یعنی شیعهی دعوادرستکن، سنّی دعوادرستکن؛ مثل داعش و مثل وهّابیها و امثال اینها که دعوا درست میکنند؛ یا تکفیریها که [میگویند] این کافر است، آن کافر است. اینها اسمشان مسلمان است، ممکن است به احکام فردی اسلامی متعبّد هم باشند امّا در خدمت دشمن حرکت میکنند.
آن که اختلاف ایجاد میکند در خدمت دشمن است؛ فرقی [هم] نمیکند؛ در هر جایگاهی باشد، در هر مقامی باشد، در هر کشوری باشد. ما به این معتقدیم، ما به این عمیقاً اعتقاد داریم. ما با کسانی که به عنوان طرفداری از تشیّع، احساسات برادران اهل تسنّن را برانگیخته میکردند برخورد کردیم، برخورد جدّی کردیم؛ این باید همهگیر بشود؛ باید اتّفاق نظر به وجود بیاید. البتّه در هر دو طرف تندروانی وجود دارند؛ هم در شیعه افرادی هستند که حالا یا بر اثر اعتقاداتشان یا هر چه، تندروی میکنند، هم در سنّیها کسانی هستند که تندروی میکنند؛ تندروی وجود دارد. ما این تندرویِ تندروان را موجب این ندانیم که اصلِ اهلِ مذهب را متّهم کنیم؛ عمل خودِ ما این جوری بوده.
ما دیدیم وهّابیها، از دویست سال قبل قبور ائمّه را ویران کردند؛ رفتند کربلا قبر مطهّر سیّدالشّهدا (علیه السّلام) را ویران کردند، ضریح چوبی بود، آن را سوزاندند، داخل حرم آتش درست کردند، قهوه درست کردند، قهوه خوردند؛ این اتّفاق افتاد. رفتند نجف، نتوانستند بیایند [داخل] به خاطر مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء که نیرو داشت و طلبهها و دیگران را بسیج کرد و نجف سور(۱۰) داشت، حصار داشت؛ نتوانستند بروند نجف، رفتند کوفه و در مسجد کوفه، افراد زیادی را که شیعه بودند، قتلعام کردند و کشتند. این موجب نشد که علمای شیعه، بزرگان شیعه، مراجع شیعه اهل سنّت را متّهم کنند؛ نه، اینها تندروانی بودند که آن کار را کردند. در زمان خود ما داعش در عراق یک جور، در سوریه یک جور، اخیراً در افغانستان یک جور که به مدرسهی بچّهها هم رحم نمیکنند؛ مدرسهی دخترانه، مدرسهی پسرانه را منفجر میکنند، خانوادهها را داغدار فرزندانشان میکنند؛ این کارها را میکنند، امّا ما به هیچ وجه اهل سنّت را متّهم نمیکنیم؛ اینها یک تندروانی هستند. این طرف هم باید همین جور باشد؛ کسانی ممکن است تندروی کنند، امّا نبایستی جامعهی تشیّع را متّهم کرد به خاطر تندروی. باید در این زمینه کار کرد؛ علمای اسلام بایستی کار کنند.
ما به خاطر این تشتّت داریم کتک میخوریم؛ در فلسطین کتک میخوریم، در کشورهای گوناگون کتک میخوریم. در فلسطین روزانه دارند آدم میکشند؛ بچّهی کوچک را میکشند، جوان را میکشند، نوجوان را میکشند، افراد بزرگسال را میکشند، زندان میبرند، هزاران نفر را در زندان زیر شکنجه قرار میدهند؛ این دارد اتّفاق میافتد، و جلوی چشم ما است. در میانمار آن جور، در جاهای دیگر آن جور. خب اینها سخت است، اینها برای امّت اسلامی [سخت است]؛ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم؛ اینها رنج میدهد پیغمبر را؛ باید برای اینها فکر کرد، تلاش کرد. قرآن به پیغمبر میگوید: قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلىٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم؛ اهل کتاب مسلمان هم نیستند، امّا یک وجه مشترکی با هم داریم و آن توحید است؛ چون توحید در همهی ادیان وجود دارد دیگر؛ توحید پایهی همهی ادیان است: اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللَه. پیغمبر از همین وجه مشترک بین اسلام و ادیان دیگر استفاده میکند، یعنی قرآن دستور میدهد که بگو: تَعالَوا اِلىٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللَهَ وَ لا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللَه؛(۱۱) با غیر مسلمانها [این جور میگوید]! خب ما مسلمانها این همه با هم وجه مشترک داریم: کعبهی واحد، قبلهی واحد، نماز واحد، حجّ واحد، عبادات واحد، پیغمبر واحد، محبّت اهلبیت در همهی دنیای اسلام؛ اینها وجوه مشترک ما است؛ از این وجوه مشترک بایستی عبور نکنیم.
خب ما تا حالا تلاش کردهایم؛ ما همهی آنچه در توان داشتیم، تا الان در همین زمینه به کار بردهایم، بعد از این هم به کار خواهیم برد. ما از برادران فلسطینی که همه اهل سنّتند، از همه جهت حمایت کردهایم؛ از لحاظ سیاسی و از جهات عملی حمایت کردهایم، بعد از این هم حمایت خواهیم کرد. برای ما فرق نمیکند؛ اینجا آنچه برای ما مهم است، حرکت اسلامی و نظام [اسلامی] است. این جبههی مقاومتی که امروز بحمدالله در دنیای اسلام تشکیل شده، مورد حمایت ما است، از آن حمایت میکنیم، تا آن مقداری که میتوانیم؛ هر چه قدرت داریم، از اینها حمایت خواهیم کرد، باز هم میکنیم، قبل از این هم کردهایم.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال همهی ما را هدایت کند، بتوانیم انشاءالله در این راه پیش برویم و بتوانیم این آرزوی بزرگ را که آرزوی بزرگ زبدگان دنیای اسلام بوده و قطعاً آرزوی روح مطهّر نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، انشاءالله تحقّق ببخشیم؛ یعنی وحدت اسلامی.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,225 | 1401/07/20 | گزیدهای از بیانات در دیدار اعضای دوره جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51139 |
امروز دخالت دشمنان در این حوادث اغتشاشات خیابانی مورد تأیید همه است. این جور نیست که حالا یکی ادّعا کند، یکی بگوید آقا به چه دلیل؛ نه، همه قبول دارند این را، یعنی واقعاً روشن شده، واضح شده. حتّی صاحبنظران بیطرف خارجی هم تصریح کردند به این معنا، قبول دارند. یعنی این تحریکات یک چیز خودجوش درونی نیست. البتّه ممکن است از یک زمینههایی استفاده کرده باشند لکن تحریکات تبلیغاتی و اثرگذاری فکری و مانند اینها، ایجاد هیجان، تشویق، راه نشان دادن: این جور کوکتول مولوتوف بسازید، یا این جور فلان کار را بکنید، اینها کارهایی است که واضح است که دارد انجام میگیرد؛ این روشن است؛ این فراموش نباید بشود. هر کدام از این آقایان در این زمینه نظری میدهند، صحبت میکنند، باید به این توجّه داشته باشند و توجّه بدهند.
یک نکتهی مهم این است که انسان وقتی نگاه میکند، میبیند این کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام میدهد، یک کار انفعالی است، یک کار واکنشی است، عکسالعملی است؛ یعنی ملّت ایران در فاصلهی کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکتهای بزرگ درست ۱۸۰ درجه نقطهی مقابل سیاستهای استکبار جهانی است که من حالا اشاره میکنم؛ اینها ناچار شدند عکسالعمل نشان بدهند؛ یعنی کارشان کار انفعالی است، ابتکار نیست. برای اینکه بتوانند خلأهایی را که برای آنها به وجود آمده پر کنند، این کارها را شروع کردند، برنامهریزی کردند، پول خرج کردند، افراد زیادی را به میدان آوردند از شخصیّتهای سیاسی دنیا از آمریکا، اروپا و جاهای دیگر.
آن چند حرکتی که گفتیم ملّت ایران انجام دادند، اوّلیاش، آن حرکت عظیم مردم بخصوص جوانها بود در قضیّهی کرونا. این حضور عجیبی که مردم ما و جوانها پیدا کردند، در هیچ جای دنیا سابقه ندارد؛ یعنی تا آنجایی که ما خبر داریم، هیچ خبری از این گونه حضور، حضور مردمی در جاهای دیگر نیست؛ حضوری که از دفن جنازهها در آن روزهای اوّل که صاحبان جنازهها و خویشاوندان جرئت نزدیک شدن به آنها را نداشتند، یک مشت جوان، یک مشت علاقهمند، داوطلب شدند، آمدند جنازهها را تجهیز کردند و تدفین کردند، بگیرید تا بقیّهی کارهایی که انجام گرفت، [از قبیل] تولید واکسن، تولید ماسک، تأمین انواع و اقسام نیازها، و بعد کمک مؤمنانه به کسب و کارهایی که معطّل شده بود، مردمی که نیازمند شده بودند؛ جوانهای ما وارد میدان شدند، این نشاندهندهی چه بود؟ دو چیز را نشان میداد: یکی اینکه ملّت ایران بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران متدیّن است، به مسائل دینی و ارزشهای دینی پایبند است.
این، حرکت اوّل ملّت ایران بود، و آخریاش مسئلهی اربعین بود؛ چه راهپیمایی میان نجف و کربلا، و کاظمین و کربلا، و چه راهپیماییهای عظیم داخل کشور به عنوان راهپیمایی جاماندگان. اینها خیلی مهم بود؛ میلیونها انسان و غالباً جوان در این راهپیماییها شرکت کردند، حضور پیدا کردند. اینها هم نشان دادند که هم زندهاند، بانشاطند، سر پایند، هم متدیّنند، پایبند به مسائل دینیاند، علاقهمند به دینند، دینباورند . البتّه بین این دو، آن پدیدهی بینظیرِ سرود حماسی «سلام فرمانده» هم بود که از مرزها فراتر رفت، دهها میلیون جوان و نوجوان را در دنیا به خودش جذب کرد. اینها شوخی نیست؛ اینها مسائلی است که بار اوّل است در دنیا دارد اتّفاق میافتد. یک سرودی در یک کشوری تولید بشود، بعد تکثیر بشود در چندین کشور دیگر و جوانها [آن را همخوانی کنند] که حالا من اسم کشورها را نمیخواهم بیاورم؛ اگر اسم بیاورم، قطعاً بعضی از شما که اطّلاع ندارید، تعجّب خواهید کرد. اینها اطّلاعات ما است؛ اطّلاعات دقیق و نزدیک ما است.
خب، این بُروز ملّت ایران در محیط منطقه و فراتر از منطقه، آن هم به این شکل، چیزهایی است که دشمن اینها را میبیند و در قبال آن نمیخواهد ساکت بنشیند؛ [لذا] در مقابلش این کارها را انجام میدهد. مینشینند برنامهریزی میکنند که اوّل مهر، ایران را مثلاً فرض کنید که مشغول به اغتشاش کنیم و [مانند] اینها. این یک نکتهی بسیار مهمّی است: حرکت دشمن حرکت انفعالی است، و ابتکار دست ملّت ایران است؛ خدا را شکر و بحمدالله. این جور حرکات است که ملّتهای دیگر را مجذوب ملّت ایران میکند، مجذوب ایران میکند، مجذوب حرکت ایرانی میکند. خب، این چند حرکت با فاصلهی کوتاه گرایش دینی مردم را نشان داد، نشاط جوانان را نشان داد و طبعاً این، ۱۸۰ درجه نقطهی مقابل آن چیزی است که آنها میخواهند در ایران وجود داشته باشد و اگر وجود ندارد نشان بدهند، این [جور] است. لذا میآیند دچار عکسالعمل میشوند؛ عکسالعملهای ناشیانه و ابلهانهای که دشمن انجام میدهد.
یک نکتهی دیگر هم، توصیهی به مدیران کشور که خب بحمدالله رؤسای محترم قوا و مسئولانشان اینجا تشریف دارند [این] است که مراقب باشید حواستان با این چیزها پرت نشود، و از کارهای اصلی نمانید. یکی از این اهداف دشمن همین است که حواس مسئولین و مدیران و موظّفین کارهای اساسی را پرت کنند، مشغول کنند به این چیزهای روزمرّه. حواستان پرت نشود؛ کارهای اساسی را انجام بدهید. مسئولیّتهایی که بر عهده گرفتهاید، چه مربوط به داخل کشور ــ سازندگیهای بزرگ، کارهای بزرگ، قانونگذاریهای کارآمد، کارهای مهمّ قضائی ــ یا کارهایی که مربوط به خارج از کشور است ــ سیاستهای خارجی و ترتیباتی که وجود دارد ــ اینها را مواظب باشید لنگ نشود. حواستان به طوری به این حوادث جزئیِ در مقابل چشم منعطف نشود که از کارهای اصلی بازبمانید. یکی از اهداف دشمن همین است که مسئولین را با این چیزها مشغول و سرشان را گرم کند، مشغول کند، از کار اصلی بازبمانند. انشاءالله این جور نخواهد شد. مسئولین به کارهای خودشان خواهند رسید. همهی وقت را بگذارید برای کارهای اساسی کشور و کارهای پیشرفت کشور.
حکم اینهایی که میآیند در خیابان یک جور نیست؛ بعضیها یا عامل دشمنند یا اگر عامل دشمن هم نیستند، همجهتِ با دشمنند و با همان اهداف میآیند به خیابان؛ بعضیها هم نه، هیجانزدهاند؛ اینها یک حکم ندارند. این دستهی دوّم را با کار فرهنگی باید درست کرد. دستهی اوّل را نه، مسئولین قضائی و امنیّتی موظّفند کارهایشان را انجام بدهند.
اینکه حالا کسی بگوید که آقا فضا را امنیّتی نکنید، بله، ما هم موافقیم. تا آنجایی که ممکن است، فضای کشور نباید امنیّتی بشود؛ امّا کار فرهنگی در جای خودش، کار قضائی و امنیّتی هم در جای خودش.
|
2,226 | 1401/07/11 | بیانات در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51048 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
بسیار خرسندم و خدا را شاکرم که بعد از یک تعطیلی نسبتاً طولانی در دیدار حضوری با شما جوانان عزیز و دانشآموختگان و سردوشیبگیران، امسال در این روز این توفیق مجدّداً دست داد. ورود چند هزار جوان به نیروهای مسلّح یک مژده است، یک بشارت است که هر سال تکرار میشود. چه جوانهایی که دانشآموختهی دانشگاهها هستند و درجهی افسری میگیرند و وارد میشوند، مشغول کار میشوند، چه کسانی که وارد دانشگاه میشوند و سردوشی میگیرند و مشغول تحصیل میشوند، هر کدام به نحوی روحیهی جدیدی را به نیروهای مسلّح تزریق میکنند. این ورود جوانها دارای پیام نوسازی و استحکام است؛ جوانها هر جا که وارد میشوند، در هر مجموعهای، در هر سازمانی که وارد بشوند، در واقع پیام استحکام و نوسازی آن مرکز را با خود همراه دارند. حضور جوانان ایرانی در همهی زمینهها امیدآفرین است؛ یعنی در بخشهای گوناگون علمی، اقتصادی، سیاسی، تشکیلاتی، نظامی و غیره، هر جا جوانها وارد میشوند، با خودشان مژدهی امید و نوسازی و نوآوری را به همراه میآورند.
امروز یک جریان تبلیغاتی گمراهکنندهای وجود دارد که میخواهد عکس این را تبلیغ بکند؛ همّت این جریان تبلیغاتی این است که وانمود کند جوان ایرانی از ارزشها گسسته است و به آینده ناامید است و احساس مسئولیّت نمیکند؛ این را یک جریان تبلیغاتی دارند بشدّت دنبال میکنند. این، عکس واقعیّت است؛ درست نقطهی مقابل واقعیّت موجود در کشور ما است. نسل جوان ما در همهی عرصهها و میدانها تا امروز دارای حرکت درخشنده بوده است، در آینده هم انشاءالله همین جور خواهد بود: چه در دفاع از میهن، چه در دفاع از امنیّت، چه در کمک به جبههی مقاومت در کلّ منطقه ــ در همین حرکت عظیم و مقدّس دفاع از حرم ــ چه در خدمات اجتماعی، چه در پیشرفتهای علمی ــ که شما که نگاه میکنید، پیشرفتهای علمی در هر نقطهای در واقع بر دوش جوانها است و آنها هستند که پیشران این حرکتند ــ چه در همهی آئینهای مذهبی، این راهپیمایی اربعین ــ چه میلیونها جوان ایرانی که رفتند و راه نجف تا کربلا را طی کردند و چه میلیونها جوانی که در خود کشور، در شهرها، به عنوان اربعین، به عنوان دورافتادگان از آن سرمنزلِ بشارت و معنویّت راهپیمایی کردند ــ چه در میدان تولید و ابتکار که خبرهای آن را در تلویزیون مشاهده میکنید که هر روزی در یک بخشی از بخشهای تولید کشور و صنعت کشور یک حرکت جدیدی را جوانهای ما دارند ارائه میدهند، چه در مقابلهی با بیماری همهگیر و چه در نهضت کمک مؤمنانه، چه در جهاد فرهنگی، چه در امداد به مناسبت حوادث طبیعی، سیل و زلزله و امثال اینها؛ در همه جا که شما نگاه میکنید، حضور جوانان را به صورت پُررنگ میبینید. این جوان نمیتواند ناامید باشد، این جوان نمیتواند گسستهی از ارزشها باشد، این جوان یک نیروی خستگیناپذیر در وسط جبهه است و البتّه جوانان انقلابی و باایمان در همهی این موارد پیشتاز بودند. این وضع جوانها است.
خب، با این نگاه اگر حضور شما را ــ که در این دانشگاه امام حسن مجتبیٰ اجتماع کردهاید و در دانشگاههای دیگر دارند میشنوند این سخن را ــ مشاهده کنیم، حضور شما و ورود شما در نیروهای مسلّح یک ثروت بزرگ است؛ حضور شما یک ثروت بزرگ است، البتّه در کنار تجربهی پیشکسوتان و دانشِ فرماندهان.
تقویت نیروهای مسلّح تقویت کشور است. یکی از ستونهای محکم در تقویت کشور، نیروهای مسلّح هستند. البتّه تقویت کشور فقط به نیروی مسلّح وابسته نیست؛ ستونهای محکم دیگری هم هستند: پیشرفت علمی مایهی پیشرفت کشور است؛ ایمان عمومی مردم و رسوخ ایمان در دلها مایهی استحکام ملّی است؛ حکومت برخاستهی از مردم و متّکی به مردم مایهی سربلندی یک کشور است؛ همهی اینها هست، لکن حضور نیروهای مسلّح و قدرت نظامی هم یک وسیلهی مهمّی برای تقویت بنیهی کشور است. این عوامل گوناگون میتوانند کشور را از آسیبها و دشمنیها حفظ کنند و حراست کنند. البتّه این مال همهی کشورها است، مخصوص کشور ما نیست؛ همهی کشورها احتیاج دارند به این ابزارهای استحکام، لکن در کشوری مثل کشور ما که با دشمنان قلدر و زورگو مثل آمریکا و امثال آنها روبهرو است، این اهمّیّت بیشتری دارد؛ لذا قدرت دفاعی باید تقویت بشود.
این را من همیشه گفتهام، باز هم تکرار میکنم: قدرت دفاعی باید تقویت بشود. بخشی از سوی بیرون نیروهای مسلّح، بخشی از سوی درون نیروهای مسلّح؛ من به این دوّمی میپردازم. مسئولان نیروهای مسلّح باید راهکارهای نو و روزآمد را برای تقویت نیروهای مسلّح در پیش بگیرند که از جملهی آنها هوشمندسازی در آموزشها و در ابزارهای نظامی است که بحمدالله در نیروهای مسلّح ما شروع شده، لکن میدان کار هنوز خیلی باز است. امروز هوشمندسازیِ تمامِ حرکاتِ نیروهای مسلّح از جمله ابزارهای نظامی، سلاح و حتّی مهمّات یکی از مسائل مهم است. یا پیشرفتهای پژوهشی و علمی در نیروهای مسلّح که این، تقویت نیروهای مسلّح است. یا طرّاحی بازیهای پیچیدهی جنگ ترکیبی. امروز جنگهای دنیا جنگهای ترکیبی است. میدانید؛ جنگ سخت و جنگ نرم و جنگ فکری و جنگ فرهنگی و جنگ با سلاحهای گوناگون و جنگ شناختی و امثال اینها با همدیگر مایهی تهاجم به یک ملّت یا یک کشور است. بازیهای جنگ بایستی بتواند همهی این لایهها را با شیوههای نو، با شیوههای روزآمد، انشاءالله تأمین کند.
خب، مسئولیّت اصلی نیروهای مسلّح چیست؟ حراست از امنیّت ملّی؛ این، آن چیزی است که شما جوانها که تازه وارد این راه شدهاید، باید به آن ببالید، باید افتخار کنید، سربلند باشید. مسئولیّت نیروهای مسلّح، مسئولیّت امنیّت عمومی کشور است. «امنیّت» یعنی چه؟ امنیّت زیرساخت همهی ابعاد زندگی یک جامعه است، یک زیرساخت عمومی است؛ از مسائل شخصی بگیرید، تا مسائل اجتماعی، تا مسائل عمومی، تا مسائل خارجی؛ امنیّت زیرساخت همهی اینها است. در مسائل شخصی، معنای امنیّت این است که شما شب بتوانی با خیال راحت در خانهی خودت بخوابی، صبح بتوانی با خیال راحت و بدون دغدغه فرزندت را به مدرسه بفرستی، بتوانی به محلّ کسب و کار بروی، بتوانی بدون دغدغه به نماز جمعه بروی. ببینید، به آن کشورهایی نگاه کنید که این بیدغدغگی را ندارند در هیچ کدام از این مراحل؛ نه شب با خیال راحت میتوانند بخوابند، نه روز میتوانند سر کار بروند، نه میتوانند با خیال راحت به تماشای بازیهای ورزشی بروند، نه میتوانند به نماز جمعه بروند، نه میتوانند به مسافرت بروند. مخصوص کشورهای کوچک هم نیست؛ در کشورهای بزرگ، از همه بدتر آمریکا، در رستوران امنیّت نیست، در دانشگاه امنیّت نیست، در مدرسهی کودکان امنیّت نیست، در فروشگاه امنیّت نیست. «امنیّت» در مسائل شخصی یعنی این؛ یعنی شما بتوانید خودتان، فرزندانتان، خانوادهتان با احساس امنیّت زندگی کنید؛ کارتان، کسبتان، مسافرتتان، تفریحتان همراه با امنیّت باشد.
در مسائل عمومیتر، در دانشگاه یا حوزهی علمیّه یا پژوهشکده یا اندیشکده؛ بتوانید بنشینید فکر کنید، کار کنید، تحقیق کنید، مطالعه کنید؛ بدون امنیّت نمیشود. امنیّت اگر نبود، این پیشرفتها حاصل نمیشد؛ هر جایی که پیشرفتی حاصل شده است به برکت وجود امنیّت بوده است؛ بدون امنیّت، کار دشوار میشود، سخت میشود. تا سرمایهگذاری اقتصادی؛ [اگر] بخواهید برای پیشرفت اقتصادی کشور سرمایهگذاری کنید، بدون امنیّت نمیشود؛ ترانزیت بدون امنیّت نمیشود، تولید بدون امنیّت نمیشود؛ امنیّت زیرساخت همهی این چیزها است.
خب سازمانهای مسلّح، تأمینکنندهی این نیاز همیشگی و همهجایی برای کشور و برای عموم مردم جامعه هستند؛ این، کم افتخاری نیست. ارتش یک جور، سپاه یک جور، سازمان انتظامی یک جور، بسیج یک جور، هر کدام به نحوی تأمینکنندهی امنیّت هستند. آن کسی که به پاسگاه پلیس حمله میکند، [دارد] به امنیّت کشور حمله میکند؛ آن که به پایگاه بسیج حمله میکند، دارد به امنیّت کشور حمله میکند؛ آن که در اظهارات، در سخنرانی، در گفتگوها ارتش را یا سپاه را مورد طعن قرار میدهد، به امنیّت کشور دارد اهانت میکند. تضعیف سازمانهای نیروهای مسلّح، تضعیف امنیّت کشور است. تضعیف پلیس به معنای تقویت مجرمین است. پلیس موظّف است در مقابل مجرم بِایستد، امنیّت آحاد مردم را تأمین کند. آن کسی که به پلیس حمله میکند، در واقع مردم را بیدفاع میگذارد در مقابل مجرمین، در مقابل اراذل و اوباش، در مقابل دزد، در مقابل زورگیر. امتیاز بزرگ کشور ما این است که امنیّتی که داریم، امنیّت درونزا است. فرق دارد که یک کشوری، یک ملّتی، از درون خود، با نیروهای خود، با قدرت خود، با اندیشه و فکر خود برای خودش امنیّت ایجاد کند، یا یکی از بیرون بیاید بگوید من برای شما امنیّت ایجاد میکنم، شما را حفظ میکنم؛ مثل کسی که از گاوِ شیردهِ خودش حراست میکند؛ خیلی با هم فرق دارند. امنیّت ما درونزا است. ما به هیچ کس برای امنیّت خودمان متّکی نیستیم. ما با نیروی خداداد، به لطف الهی، به توفیق پروردگار، به پشتیبانی ولیّعصر (ارواحنا فداه)، به پشتیبانی ملّت، با ایستادگی مسئولان نیروهای مسلّح، این امنیّت را توانستهایم به وجود بیاوریم و حفظ کنیم. آن که به نیروی خارجی متّکی است، همان نیروی خارجی او را در روز مبادا وا خواهد گذاشت؛ نه میتواند و نه میخواهد از او حراست کند و حفاظت کند. خب، این جملاتی دربارهی مسائل نیروهای مسلّح؛ اینها را به یاد داشته باشید؛ افتخار کنید، دنبال این حرکت کنید، کارتان را کاری مطابق رضای خدا بدانید و برای خدا این کار را دنبال کنید.
و امّا چند جمله دربارهی حوادث اخیر. اوّلین چیزی که من میخواهم بگویم، این است که در این حوادثِ چند روز اخیر، بیش از همه به سازمان انتظامی کشور ظلم شد، به بسیج ظلم شد، به ملّت ایران ظلم شد؛ ظلم کردند. البتّه ملّت در این حادثه هم مثل حوادث دیگر کاملاً قوی ظاهر شد؛ مثل همیشه، مثل گذشته؛ در آینده هم همین جور خواهد بود. در آینده هم هر جا دشمنان بخواهند اختلالی ایجاد کنند، آن که بیش از همه سینه سپر میکند و بیش از همه اثر میگذارد، ملّت شجاع و مؤمن ایران است؛ وارد میدان میشوند؛ و وارد میدان شدند. بله، ملّت ایران، مظلوم است امّا قوی است؛ مثل امیرالمؤمنین، مثل مولای متّقیان، سرور خودش علی (علیه السّلام) که قویترین بود و مظلومترین.
در این حادثهای که پیش آمد، دختر جوانی درگذشت؛ خب حادثهی تلخی بود، دل ما هم سوخت، ولی واکنش به این حادثه بدون اینکه تحقیقی شده باشد، بدون اینکه هیچ گونه امر مسلّمی وجود داشته باشد، این نبود که یک عدّهای بیایند خیابان را ناامن کنند، ناامنی را برای مردم به وجود بیاورند، امنیّت را به هم بزنند، قرآن را آتش بزنند، حجاب از روی سر زن محجّبه بکشند، مسجد و حسینیّه را به آتش بکشند، بانک را به آتش بکشند، ماشینهای مردم را آتش بزنند. واکنش به یک قضیّهای که حالا تأسّفآور هم هست، موجب نمیشود که یک چنین حرکاتی انجام بگیرد؛ این حرکات عادّی نبود، طبیعی نبود. این اغتشاش برنامهریزی داشت؛ این اغتشاش برنامهریزیشده بود. اگر قضیّهی این دختر جوان هم نبود، یک بهانهی دیگری درست میکردند برای اینکه امسال در اوّل مهر به دلیلی که عرض خواهم کرد، در کشور ناامنی درست کنند، اغتشاش درست کنند. چه کسی این را برنامهریزی کرده؟ بنده بصراحت میگویم این برنامهریزی کار آمریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنبالهروهای آنها است؛ نشستهاند برنامهریزی کردهاند. عَمَله و مزدوران و حقوقبگیران آنها، بعضی از ایرانیهای خائن هم که در بیرون از کشور هستند، به اینها کمک کردند.
بعضیها تا ما میگوییم «فلان حادثه را دشمن خارجی ایجاد کرده»، روی این کلمهی «دشمن خارجی» کأنّه حسّاسیّت دارند؛ تا میگوییم «آقا! این کار، کار خارجیها بود، کار دشمنان خارجی بود»، فوراً سینه سپر میکنند برای دفاع از سازمان جاسوسی آمریکا یا صهیونیستها! انواع تحلیل را، انواع لفّاظیهای مغالطهآمیز را وسط میکشند برای اینکه اثبات کنند که نه، پای خارجیها، دست خارجیها در این قضیّه وجود نداشته. در دنیا خیلی اغتشاشات به وجود میآید؛ خب شما نگاه کنید در اروپا، در فرانسه، هر چند وقت یک بار یک اغتشاش مفصّل در خیابانهای پاریس به راه میافتد؛ من سؤال میکنم که آیا سابقه دارد رئیسجمهور آمریکا و مجلس نمایندگان آمریکا از اغتشاشگران حمایت بکنند؟ آیا سابقه دارد که پیام بفرستند که ما در کنار شما هستیم؟ آیا سابقه دارد که رسانههای جمعیِ وابستهی به سرمایهداریِ آمریکا و دولت آمریکا و مزدوران آنها مثل متأسّفانه بعضی از دولتهای منطقه، از جمله دولت سعودی، به راه بیفتند برای اینکه از اغتشاشگر حمایت بکنند؟ چنین چیزی سابقه دارد؟ سابقه دارد که اعلان کنند ما فلان سختافزار و فلان نرمافزار اینترنتی را در اختیار اغتشاشگران قرار میدهیم تا بتوانند با هم راحت ارتباط برقرار کنند و کارشان را دنبال کنند؟ چنین چیزی در هیچ جای دنیا، در هیچ یک از کشورها سابقه دارد؟ امّا اینجا اتّفاق افتاد؛ نه یک بار، نه دو بار، بارها و بارها. خب، چطور شما دست خارجی را نمیبینید؟ چطور انسان هوشمند احساس نکند که پشت صحنهی این حوادث دستهای دیگری در کارند، سیاستهای دیگری در کارند؟
البتّه آنها بدروغ اظهار تأثّر میکنند برای اینکه یک نفری از دنیا رفته؛ [امّا] دروغ میگویند و به هیچ وجه متأثّر نیستند؛ خوشحالند، شادمانند برای اینکه یک بهانهای به دست آوردند تا بتوانند حادثهآفرینی کنند؛ دروغ میگویند. اینجا مسئولان سه قوّه اظهار تأسّف کردند، همدردی کردند با اینها؛ خب، بعد عناصر خاصّی که حالا من اشاره خواهم کرد، افراد دیگری را به قتل میرسانند، بدون جرم، بدون جنایت. قوّهی قضائیّه قول داد کار را تا نهایت دنبال کند؛ خیلی خب، تحقیق یعنی همین؛ یعنی کار را دنبال کنند، ببینند، نتیجه معلوم بشود، ببینیم مقصّری وجود دارد یا ندارد و مقصّر کیست. چطور شما یک سازمان را، یک مجموعهی عظیم خدمتگزار را، مورد تهمت قرار میدهید، مورد اهانت قرار میدهید برای احتمال اینکه یک خطائی از یک نفر یا دو نفر سر زده باشد که آن هم یقینی نیست و تحقیق نشده است؟ هیچ منطقی پشت سر این حرف نیست؛ این جز کار دستگاههای جاسوسی، جز کار سیاستمداران خبیث عنود خارجی هیچ عامل دیگری ندارد.
خب، حالا انگیزهی دولتهای خارجی چیست؟ آنچه بنده احساس میکنم، انگیزهی آنها این است که احساس میکنند کشور در حال پیشرفت به سمت قدرت همهجانبه است و این را نمیتوانند تحمّل کنند؛ این را احساس میکنند، میبینند. میبینند که بحمدالله بعضی از گرههای قدیمی در حال گشوده شدن است. البتّه کشور خیلی مشکل دارد، بر بعضی از این مشکلات سالها گذشته، [امّا] حرکت جدّیای وجود دارد برای برطرف کردن این مشکلات، برای گشودن این گرهها. حرکت به سمت پیشرفت را میبینند که شتاب گرفته در کشور؛ این واقعیّتی است. در همهی بخشها یک حرکت شتابندهای را انسان مشاهده میکند، احساس میکند؛ این را آنها هم احساس میکنند. آنها نمیخواهند این اتّفاق بیفتد. میبینند که کارخانههای نیمهتعطیل به کار افتاده، میبینند که دانشبنیانها فعّال شدهاند، میبینند که تولیدات پیشرفته در بعضی از بخشها روزبهروز خود را دارد نشان میدهد، میبینند که کارهایی دارد انجام میگیرد که میتواند تهاجم تحریم را ــ که تنها اسلحهی دشمن فعلاً تحریم است ــ خنثی کند؛ این را مشاهده میکنند. برای اینکه این حرکت را متوقّف کنند، نشستهاند برنامهریزی کردهاند؛ برنامهریزی کردهاند برای دانشگاه، برنامهریزی کردهاند برای خیابان؛ برنامهریزی کردهاند؛ دشمن برنامهریزی کرده که دانشگاه تعطیل بشود، نسل جوان سرگرم بشوند، برای مسئولین کشور مسائل جدیدی به وجود بیاید؛ در شمال غرب کشور، در جنوب شرق کشور مسائلی به وجود بیاید؛ اینها همه سرگرمکننده است؛ اینها کارهایی است که برای این دارد ایجاد میشود و تحریک میشود که حرکت پیشروندهی کشور را متوقّف کنند. البتّه اشتباه میکنند؛ هم در شمال غرب اشتباه میکنند، هم در جنوب شرق اشتباه میکنند. من در میان قوم بلوچ زندگی کردهام؛ جزو اقوام وفادار عمیق به انقلاب اسلامی و به جمهوری اسلامیاند. قوم کُرد یکی از پیشرفتهترین اقوام ایرانیاند؛ علاقهمند به میهنشان، علاقهمند به اسلامشان، علاقهمند به نظام اسلامیشان. نقشهی آنها نخواهد گرفت، امّا آنها زهر خودشان را میریزند، کار خودشان را میکنند.
این [کارها] نشاندهندهی باطن دشمنان ما است. آن دشمنی که در اظهارات دیپلماسی میگوید ما قصد تهاجم به ایران را نداریم، ما قصد تغییر نظام جمهوری اسلامی را نداریم، ما با شما دشمنی نداریم و با ملّت ایران موافقیم، باطنش این [چیزی] است که مشاهده میکنید؛ باطنش توطئه است، باطنش ایجاد اغتشاش است، باطنش نابود کردن امنیّت کشور است، باطنش تحریک هیجان کسانی است که با یک هیجانی ممکن است تحریک بشوند و بیایند وسط خیابان؛ باطنش این است.
آنها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند، با ایران مخالفند؛ آمریکا با ایران قوی مخالف است، با ایران مستقل مخالف است. همهی بحث آنها، همهی دعوای آنها سر جمهوری اسلامی نیست؛ البتّه با جمهوری اسلامی بشدّت و عمیقاً دشمنند، در این شکّی نیست، امّا بدون جمهوری اسلامی هم با ایرانی که قوی باشد مخالفند، با ایرانی که مستقل باشد مخالفند. آنها ایران دوران پهلوی را دوست دارند: گاو شیرده و مطیع اوامر آنها که شاه مملکت برای یک تصمیم، ناچار بشود سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا را بخواهد و از او کسب تکلیف بکند! این ننگ را ملّت ایران چگونه میتواند تحمّل بکند؟ آنها این را میخواهند؛ با ایران مخالفند.
خب؛ عرض کردیم که این زورگویان اینها هستند، فرمان دست اینهایی است که پشت صحنه هستند. بنابراین، دعوا بر سر مسئلهی باحجاب و بدحجاب نیست؛ دعوا بر سر از دنیا رفتن یک دختر جوان نیست؛ دعوا اینها نیست. خیلی از این کسانی که حجاب کاملی هم ندارند، جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند؛ شما میبینید در مراسم مذهبی، در مراسم انقلابی، اینها شرکت میکنند؛ بحث سر اینها نیست. بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است؛ بحث سر این است.
من یکی دو نکته را عرض بکنم، عرایضم را تمام کنم. یک نکته این است که این کسانی که در خیابان فساد و تخریب میکنند و کردند، اینها همه یک حکم ندارند. بعضی از اینها جوانان و نوجوانانی هستند که هیجان ناشی از ملاحظهی فرض کنید که فلان برنامهی اینترنتی اینها را به خیابان میکشاند؛ هیجانیاند، احساساتیاند، احساساتی میشوند میآیند. البتّه همهی اینها، در مجموع، عدّهی بسیار کمی هستند در مقابل ملّت ایران و در مقابل جوانان مؤمن و غیور ایران اسلامی؛ لکن همینهایی که هستند، یک عدّهشان کسانی هستند که آنها را احساسات و هیجان به خیابان میکشاند؛ مشکل اینها را با یک تنبیهی میشود حل کرد؛ یعنی هدایتشان کرد و تفهیم کرد که اشتباه میکنند؛ لکن بعضی از اینها این جور نیستند؛ بعضی از اینها بازماندههای عناصرِ ضربتخوردهی چهل سالِ گذشته هستند: منافقین، تجزیهطلبها، بقایای رژیم منحوس پهلوی، خانوادههای ساواکیهای مطرود و منفور که بیانیّهی اخیر وزارت اطّلاعات تا حدود زیادی برخی از این مطالب را روشن کرد؛(۲) البتّه مطالب بیشتری هم وجود دارد. قوّهی قضائیّه بایستی اینها را به میزان مشارکتشان در تخریب و ضربهی به امنیّت خیابانها محاکمه کند و برایشان مجازات معیّن کند.
یک نکتهی دیگر این است که در همان اوّل کار، بعضی از خواص، حالا ناشی از دلسوزی ــ دلشان سوخت ــ بدون تحقیق اطّلاعیّه دادند، بیانیّه دادند، حرف زدند، اظهاراتی کردند ــ البتّه تحقیقنکرده ــ بعضیهایشان سازمان انتظامی کشور را متّهم کردند، پلیس را متّهم کردند، بعضیشان مجموعهی نظام را متّهم کردند؛ هر کسی یک جوری یک حرکتی کرد. خب حالا حساب این جدا است، لکن بعد از آنکه دیدند قضیّه چیست، بعد از آنکه فهمیدند در نتیجهی حرفهای آنها همراه با برنامهریزی دشمن چه اتّفاقی در خیابان و در مسیر عمومی مردم میافتد، بایستی آن کار خودشان را جبران میکردند؛ باید موضع بگیرند، باید صریحاً اعلام کنند که با آنچه اتّفاق افتاده مخالفند، بایستی تفهیم کنند که با برنامهی دشمنان خارجی مخالفند. باطن قضیّه معلوم شد. وقتی شما میبینید که عنصرِ سیاسیِ آمریکایی این قضایا را به دیوار برلین تشبیه میکند، خب باید بفهمید که غرض چیست؛ باید بفهمید که مسئله، مسئلهی دلسوزی برای یک دختر جوان نیست؛ این را باید میفهمیدید؛ اگر نفهمیدید، بفهمید؛ اگر فهمیدید، باید موضع اعلام بکنید. این هم یک نکته.
برخی چهرههای ورزشی و هنری هم موضعگیریهایی کردند؛ به نظر بنده هیچ اهمّیّت ندارد؛ روی این نباید حسّاسیّت به خرج داد. جامعهی ورزشی ما جامعهی سالمی است، جامعهی هنری ما هم جامعهی سالمی است. عناصر مؤمن، علاقهمند، باشرف، در این جامعهی ورزشی و هنری کم نیستند، زیادند؛ حالا چهار نفر هم یک حرفی میزنند؛ حرف آنها ارزشی ندارد. اینکه حالا آیا عناوین مجرمانه بر حرف آنها تطبیق میکند یا نه، به عهدهی قوّهی قضائیّه است، امّا از لحاظ نگاه عمومی هیچ اهمّیّتی و ارزشی ندارد و جامعهی هنری ما و ورزشی ما با این گونه حرکتها، با این رفتارهای دشمنشادکن، آلوده نخواهد شد.
آخرین عرض من درود فراوان بر شهدای انتظامی، بر شهدای نیروهای مسلّح، بر شهدای مدافع امنیّت، بر شهدای اخیر و بر همهی شهدای راه حق است.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,227 | 1401/06/30 | بیانات در دیدار پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50986 |
در آستانه هفته دفاع مقدس(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
این جلسه یکی از بهترین، لازمترین و انشاءالله مفیدترین جلساتی است که در این حسینیّهی منتسب به امام بزرگوار تشکیل میشود. تمجید از پیشکسوتان وظیفهی همه است؛ پیشکسوتِ در هر رشتهای برای علاقهمندان آن رشته محترم و مکرّم است. دفاع مقدّس ــ آن دوران پُرهیجان، پُرحادثه، پُرمعنا و پُرفایده ــ از جملهی حوادثی است که برای دیروز ما و امروز ما و فردای ما دارای اثر است؛ بنابراین پیشکسوتان در این حادثه، در این واقعهی مهم، قطعاً مورد توجّه و اهتمام و احترام باید قرار بگیرند. بنده مراتب احترامات خودم و ارادت خودم را به شما پیشکسوتان عزیز در دفاع مقدّس ــ چه کسانی که در اینجا حضور دارید، چه کسانی که در شهرهای گوناگون عرایض ما را میشنوند و در جلسات حضور دارند و چه دهها هزار نیروهای دیگری که در جلسات هم نیستند لکن جزو پیشکسوتها هستند ــ عرض میکنم.
در واقع پیشکسوتان، مصداق «اَلسّابِقونَ الاَوَّلون»(۲) هستند؛ مصداق «وَ السّابِقونَ السّابِقون»(۳) هستند؛ یعنی کسانی که زودتر از دیگران نیاز را شناختند و دانستند، برای برآوردن آن نیاز شتافتند؛ آن هم در میدان سختی مثل میدان جنگ، میدان جهاد، میدان فداکاری؛ [سابقون] اینها هستند؛ بنابراین تمجید از اینها و احترام به اینها وظیفهی همهی ما است.
خب سی و چند سال از پایان دفاع مقدّس گذشته. در واقع جمعبندیِ حوادث را از راه دور میشود انجام داد؛ وقتی که در وسط حادثه هستیم، درست نمیشود ابعاد حادثه را دید؛ یعنی شما وقتی در بحبوحهی دفاع مقدّس مشغول تلاش بودید، قطعاً نمیتوانستید مثل امروز ابعاد این حادثه را ببینید و خصوصیّاتش، عرض و طولش، عمقش، تأثیراتش را مشاهده کنید؛ امروز میشود. امروز میشود دفاع مقدّس را آنچنان که اتّفاق افتاده دید و من خیال میکنم هر چه بگذرد، اگر این کارهایی که آقای سردار باقری اینجا گفتند، خوب و کامل انجام بگیرد و توجّه به خروجیهای آن هم باشد، باز این معرفت و آگاهی بیشتر خواهد شد و دفاع مقدّس بیشتر شناخته خواهد شد و طبعاً در تاریخِ ما این برههی از زمان به عنوان یک برههی درخشان و تأثیرگذار، درست شناخته خواهد شد، و این کار لازم است و بایستی انجام بگیرد. من در مورد کارهایی که در زمینهی دفاع مقدّس باید انجام بگیرد ــ یعنی در مورد روایت این واقعهی مهم ــ در گذشته عرایض مفصّلی را گفتهام، امروز هم دو سه کلمه در آخرِ صحبتم عرض خواهم کرد، ولی باید توجّه بشود که این مسئله یک مسئلهی اساسی است. شما خیلی از مسائل دفاع مقدّس را میدانید، نسل جدید نه؛ نسل جدید خیلی از مسائل دفاع مقدّس را نمیداند. عرض من این است؛ من میگویم همان جوری که شما که خودتان در حادثه بودید قضایا را میدانید، ما باید کاری کنیم تا نسل امروز آن حادثه را همین جور بشناسد و ببیند و بداند؛ این، آن توقّعی است که بنده از خودم و از دیگران در این زمینه دارم.
خب حالا من چند مورد حقایقی از دفاع مقدّس را عرض میکنم و هدفم هم این است که این حرفها به گوش جوانهای ما برسد، به گوش نوجوانهای ما برسد. بنده با جوانها تا حدودی مرتبطم؛ گاهی سؤال میشود، گاهی حرفی زده میشود، میبینم که خیلی از چیزها را نمیدانند، واقعاً اطّلاع ندارند. من میخواهم این حقایق، حقایق دفاع مقدّس، به گوش آنها برسد. البتّه ما حالا در این جلسهی محدود چند کلمه بیشتر عرض نمیکنیم، امّا کار عمده بر عهدهی متولّیان این امر است که بعضی هم در این جلسه تشریف دارید. حقایقی که ما دربارهی جنگ و دربارهی دفاع مقدّس به آن توجّه داریم ــ که بارها هم گفتهایم ــ امروز دیگر فقط ادّعا نیست. مثلاً یک روزی ما ادّعا میکردیم که همهی قدرتهای جهانی با ما میجنگیدند، جنگ ما یک جنگ بینالمللی بود؛ این را میگفتیم؛ شرق، غرب، ناتو، غیره و غیره. خب این، ادّعای آن روز ما بود، و ممکن بود کسی بگوید خب شما ادّعا میکنید؛ امروز خود آنها دارند میگویند این حرفها را؛ امروز اسناد و مدارک را خود آنها دارند منتشر میکنند و انسان میبیند اعترافها را، سندهای آنها را؛ [لذا] همان حرفها و ادّعاهای ما دارد ثابت میشود. این حقایقی که عرض میکنیم، از این قبیل است.
بله، حمله را صدّام کرد ــ که دیوانهی قدرت [بود] ــ امّا پشت سرِ صدّام، استکبار جهانی قرار داشت؛ بیشتر، غرب و کفّهی دیگر هم رژیم شوروی و کشورهای شرقی تابع شوروی سابق؛ اینها پشت صدّام بودند؛ هم او را تشویق کردند که این کار را بکند ــ البتّه خود او قدرتطلب بود، زمینهی او آماده بود برای این کار، [لکن] اینها هم تشویقش کردند، و به قول معروف، چراغ سبز به او نشان دادند ــ هم قول دادند که از تو پشتیبانی میکنیم و پشتیبانی هم کردند؛ یعنی به قولشان برای صدّام عمل کردند. پس طرفِ جنگ صرفاً صدّام و [رژیم] بعث عراق نبود بلکه استکبار جهانی بود، نظام سلطه بود.
یک حقیقتی که بنده میخواهم روی آن تکیه کنم، این است که حملهی نظامی به کشور بعد از انقلاب، غیر منتظره نبود؛ حملهی اینها به نظام انقلابی یک امر طبیعی است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه اینها از انقلاب بشدّت عصبانی بودند، و این، واکنش آنها بود به این انقلاب بزرگ. این انقلاب کارهایی را انجام داد که شاید خود ماها خیلی ملتفت ابعادش نبودیم؛ آنها آن روز بیشتر از خود ما میفهمیدند که چه اتّفاقی در دنیا افتاد با این انقلاب. صرفاً این [مسئله] نبود که انقلاب اسلامی ایران یک شکست سیاسیِ مقطعی به آمریکا یا به استکبار یا به مجموعهی نظام سلطه وارد کند؛ فقط این نبود؛ این انقلاب، تهدیدِ امپراتوریِ نظام سلطه بود. حالا غالباً سنّ شماها اقتضا نمیکند که حوادث آن روزها را در اسناد و مدارک و مطبوعاتِ آن روزها دیده باشید، امّا واقع قضیّه این بود. آن روز در دنیا دولتها و ملّتها، یا وابستهی به این جناح بودند یا وابستهی به آن جناح بودند. البتّه وابستگی در انواع مختلف بود امّا وابستگی عمومی بود؛ یعنی کسی که متّکی به نظام غربی بود، به اعتماد آن نظام میتوانست دو کلمه علیه نظام شرقی حرف بزند؛ و عکسش هم همین جور. اینکه یک ملّتی، یک کشوری بِایستد و مستقلّ از این مجموعهی امپراتوریِ نظام سلطه سینه سپر کند، حرف خودش را بزند، پیام نویی بدهد، این اصلاً قابل تحمّل نبود. اینکه یک ملّتی از آمریکا نترسد، از قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادیِ حاکم بر دنیای آن روز بیمناک نباشد، واهمه نداشته باشد، برایشان اصلاً قابل تحمّل نبود؛ آن هم نظام سیاسیای که در یک جایی برپا شده که نقطهی امید و اتّکاء و طمعورزی کاملِ یکی از دو قدرت یعنی آمریکا بوده؛ در ایران.
نمیدانم این کتابها را، این نوشتهها را شماها میبینید، میخوانید، وقت میکنید یا نمیکنید؛ نگاهی که آن روز غربیها و آمریکاییها و بخصوص همین قدرتمندانِ غربی ــ آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی ــ به ایران داشتند، نگاهی بود کاملاً همراه با خاطرجمعی و اطمینان به سلطه و به اینکه میتوانند از منافع سرشار اینجا استفاده کنند بدون هیچ واهمهای، بدون هیچ نگرانیای. در یک چنین جایی، حالا ناگهان یک انقلابی به وقوع بپیوندد، یک شخصیّتی مثل امام بزرگوار سر بلند کند، ملّت را بسیج کند، به صف کند و یک ملّتِ سی و چند میلیونیِ آن روز با تمام قدرت بِایستند؛ این اصلاً برای آنها قابل تحمّل نبود، لذا باید انتقام میکشیدند، انتقام میگرفتند، باید ضربهی متقابل میزدند، ضربههایی هم زدند، مؤثّر واقع نشد؛ هم کودتا راه انداختند، هم حملهی نظامیِ هوایی کردند در طبس، هم اقوام ایرانی را تحریک کردند؛ خیلی از این کارها کردند، [امّا] نشد، به جایی نرسید؛ [لذا] جنگ نظامی باید تحمیل میشد. جنگ نظامی هم قاعدتاً از طرف یک همسایه باید میشد؛ جنگ نظامی تمامعیار به وسیلهی یک همسایه باید انجام میشد. این همسایه را خیلی راحت پیدا کردند؛ یک دیوانهی قدرت، جاهطلب، در همسایگی ایران؛ سوابقی هم داشتند، وادارش کردند، تحریکش کردند، وارد شد. بنابراین، این حرکت نظامی یک چیزی نبود که خلاف انتظار باشد؛ این باید قاعدتاً اتّفاق میافتاد.
من آن وقتها در وزارت دفاع بودم، رفت و آمدم زیاد بود، [وقتی] مینشستیم با مسئولین بالای نظامیمان صحبت میکردیم، آنها البتّه حدسهایی میزدند لکن مجموعهی انقلابیّون واقعاً باور نمیکردند که یک حملهی جدّیِ این جوری اتّفاق بیفتد؛ بله، درگیریهای مرزی بود، امّا یک حملهی همهجانبهی کاملِ این جوری را ماها خیلی ملتفت نمیشدیم، امّا آدمهای سابقهدار و مجرّبتر از ما ــ که ما آن وقت بیتجربه بودیم ــ آن کسانی که تجربهشان از ما بیشتر بود، میفهمیدند که یک چنین چیزی اتّفاق میافتد. احمد سکوتوره، رئیسجمهور گینه که جزو شخصیّتهای سیاسی برجستهی آفریقا بود و آدم مستقلّی هم بود، چند بار آمد ایران؛ اوایل ریاست جمهوری بنده بود که او با یک هیئتی آمده بودند برای اینکه از ما درخواست کنند که ما با عراق آتشبس بدهیم؛ تازه یکی دو سالی بود که جنگ شروع شده بود، آمده بودند برای اینکه بلکه آتشبس ایجاد کنند، امّا او خصوصی به من گفت که این را شما بدانید که این جنگ ناگزیر بود برای شما ــ مضمون حرفش این بود ــ برای خاطر اینکه هر انقلابی که نتوانند آن را ساقط کنند و ملّت انقلابی را به زانو دربیاورند، نهایتش یک چنین جنگی است؛ یک چنین جنگی حتماً تحمیل میشود و نمونههایی را ذکر میکرد که این [طور] شده و این کار هم کار قدرتهای استکباری است. او مرد مسنّی بود، پیرمردی بود آن وقت که این حرف را به بنده میگفت؛ میگفت امپریالیسم ــ به تعبیر او «امپریالیسم»، به تعبیر ما «استکبار» ــ دست برنمیدارد، دنبال میکند و این جنگ را تحمیل میکند.
خب، این یک حقیقت است. حالا یک عدّهای شروع کنند به تبلیغات که «آقا، چرا جنگ کردید با عراق؟»؛ انگاری ما لشکرکشی کردیم رفتیم عراق را فتح کنیم! چنین چیزی نبود. یا «چرا بعد از فتح خرّمشهر جنگ را ادامه دادید؟ میخواستید جنگ را تعطیل کنید»؛ خب خوشبختانه ــ یعنی حالا از یک نظر خوشبختانه ــ حادثهی تلخی در حملهی آخر جنگ اتّفاق افتاد، [بعد از آنکه] ما قبول کردیم، امام قبول کردند قطعنامه را؛ بنده هم به عنوان رئیسجمهور اعلام کردم و به سازمان ملل گفتم. بعد از آن، عراق به ما حمله کرد؛ بعد از آنکه ما قطعنامهی ۵۹۸ را قبول کردیم عراق که تقریباً پشت مرز رفته بود، یعنی بخصوص از منطقهی خوزستان و از همهی منطقهی اشغالی خارج شده بود دومرتبه آمد تا پادگان حمید(۴) که یکی از مناطق مهم و حسّاس است، و دوباره داخل کشور آمد. بعد که نیروهای ما هجوم کردند، از همهی جای کشور حرکت کردند و رفتند تو دهن آن مهاجمین زدند و بیرونشان کردند، قضیّهی مرصاد در غرب کشور شروع شد.
آنها خیال میکنند که اگر بعد از قضیّهی خرّمشهر ما دستمان را روی هم میگذاشتیم و کنار مینشستیم، قضیّه تمام میشد؛ تمام نمیشد، تازه شروع میکرد. آن روزی که خرّمشهر در عملیّات بیتالمقدّس فتح شد، بخش مهمّی از سرزمینهای ما هنوز زیر پای لشکر دشمن بود؛ یعنی بیحساب حرف زدن، بیمسئولیّت اظهار نظر کردن، یکی از ابتلائاتی است که واقعاً وجود دارد. مسئله این نبود که ما بخواهیم جنگ را شروع کنیم، ما بخواهیم حمله بکنیم، ما بخواهیم [ادامه بدهیم]؛ نه، مسئلهی یک سیاست راهبردی دشمن و نظام سلطه و امپراتوری نظام سلطه بود؛ مسئله این بود. آنها بایستی ملّت ایران را به زانو در میآوردند، دنبال این بودند؛ باید نظام جمهوری اسلامی را که در مقابل آنها سینه سپر کرده بود به خاک سیاه مینشاندند؛ خواستهی آنها این بود، دنبال این بودند. یکی از حقایق مهمّ دفاع مقدّس این است که بدانیم طرف ما در دفاع مقدّس چه کسی بود، انگیزهی او چه بود و چرا حمله کرد؛ این یکی از مسائل مهم است که اشارهای کردم. خب، این حقیقت اوّل.
حقیقت دوّم که آن هم بسیار حقیقت مهمّی است، این است که این سه عنصرِ قدرت انقلاب [یعنی] آن اقتدار عظیم انقلاب و آن قدرت جوشان انقلاب، و رهبری امام که عنصر بسیار مهم و مؤثّری بود، و خصوصیّات برجستهی ملّت ایران ــ که حالا [در مورد] آن خصوصیّات برجسته ممکن است اگر یادم بماند و وقت باشد، مختصری عرض کنم ــ موجب شد که این تهدید تبدیل بشود به فرصت. جنگ حادثهی تلخی است، یک تهدید قطعی است امّا فوَران انقلاب و قدرت انقلاب و رهبری امام و خصوصیّات ملّت ایران توانست این تهدید بزرگ را تبدیل کند به فرصت بزرگ که این یکی از آن فصلهای شورانگیز دفاع مقدّس است؛ در این زمینه خیلی باید کار بشود؛ خیلی باید کار بشود. فرصتهایی که در اثر دفاع مقدّس برای کشور پیش آمد، برای اکثر مردم ناشناخته است؛ اتّفاقاتی افتاد که حالا من یک اشارهی کوتاهی به بعضی از اینها میکنم لکن همهی قضیّه، اینهایی نیست که من عرض میکنم؛ خیلی بیش از اینها است.
خب، ما ببینیم هدفهای جنگ چه بود، چرا به ما حمله شد، چرا صدّام به ما حمله کرد. هدف او در مرحلهی اوّل، تجزیهی کشور و جدا کردن یک بخش مهمّ کشور یعنی خوزستان بود؛ در مرحلهی اوّل، هدف این بود که اینجا را جدا کنند؛ که خب مردم خوزستان و [مردم] عربِ خوزستان علیرغم دشمن، یکی از بهترین دفاعها را خودشان انجام دادند. بله از همهی کشور به خوزستان رفتند امّا در خود خوزستان، یک مجاهد و مبارزی مثلاً مثل شهید علی هاشمی(۵) ــ که از اهواز است؛ عربِ اهوازی است ــ جزو شخصیّتهای برجستهی درجهی یک دفاع قرار میگیرد؛ یعنی خوزستانیها این جوری حرکت کردند در مقابل دشمن؛ خب این هدفِ مرحلهی اوّل بود.
لکن در مراحل بعدی ــ همین طوری که گفتیم ــ بحث به زانو درآوردن ملّت ایران بود. آنها میخواستند جمهوری اسلامی را براندازی کنند، میخواستند سرنوشت ایران را تغییر بدهند؛ هدف این بود. میخواستند سرنوشتی را که به وسیلهی انقلاب ترسیم میشد، تغییر بدهند و سرنوشت ایران را عوض کنند؛ هدف این بود. میخواستند صدای ملّت ایران را در گلو خفه کنند. ملّت ایران یک پیام جدیدی داشت، یک حرف نویی به دنیا عرضه کرد. «جمهوری اسلامی» یک حرف نو است. «مردمسالاری دینی» یک حرف جدید است، یک ترتیب تازه برای زندگی است، یک سبْک جدید برای زندگی ملّتها است؛ خواستند این پیام که پیامِ مقاومت است، پیامِ ایستادگی است، پیامِ عدم تسلیم در مقابل زورگویی است، پیامِ مقابلهی با ظلم است، پیامِ مقابلهی با تبعیضِ بینالمللی است نرسد؛ خواستند این پیام را خفه کنند؛ هدف این بود.
خب این ملّت توانسته بود به یک رژیم فاسدِ وابسته پایان بدهد؛ علاوه بر این توانسته بود یک قدرت بزرگی مثل آمریکا را تحقیر کند. میخواستند کاری بکنند که ملّتهای دیگر عبرت بگیرند؛ بفهمند که اگر کسی علیه آمریکا قیام کرد و کارهایی از این قبیل کرد، مثل ملّت ایران که سرکوب شد، سرکوب خواهد شد؛ ملّتهای دیگر [این را] بفهمند و باب مقاومت بسته بشود؛ هدف نهایی و اساسی این بود.
خب حالا پاسخ ملّت ایران چه بود؟ ملّت ایران همهی این هدفها را خنثی کرد و خودش را بالا کشید، و درست نقطهی مقابل آن کاری که آنها میخواستند اتّفاق بیفتد، اتّفاق افتاد. اینکه گفتم این یک فصل بسیار شورانگیز است و فصل هیجانآوری است، از این جهت است. ملّت درست عکس آنچه آنها دنبالش بودند و آرزویش را داشتند و برایش این همه خرج کردند، و نقطهی مقابل آن را به تحقّق رساند.
اوّلاً همان طور که اشاره کردم، همان بخشهایی که میخواستند جدا کنند از کشور، مردمِ آن بخشها خودشان پُرانگیزه ایستادند؛ به وسوسهی عرب بودن و همزبان بودن و این قبیل حرفها اعتنائی نکردند، ایستادند. خود من در اطراف اهواز در یک روستایی، خانوادهی عربی را دیدم که وقتی نیروهای دشمن، نیروهای بعثی، از آنجا خارج شدند و ماها وارد شدیم، با دیدن ما مثل اینکه جشن باید بگیرند، این جور خوشحالی میکردند. یک خانوادهی عرب بودند؛ [افراد] عربی که فارسی هم نمیفهمیدند؛ این را ما دیدیم به چشم خودمان. با آنها همدل نشدند، با آنها همراهی نکردند، علیه آنها ایستادند و قیام کردند و مبارزه کردند و شهید دادند. خب، وسوسههای آنها که دائم وسوسه میکردند، نتوانست اینها را سست کند. عناصری هم در داخل مجموعهی ایرانی داشتند که برای آنها کار میکردند؛ این هم بود، امّا هیچ کدام از اینها نتوانستند کاری را که میخواستند انجام بدهند.
ثانیاً دفاع مقدّس میدان بُروز باورهای دینی و سجایای اخلاقی ملّت ایران شد. یک خصوصیّاتی در ملّتها هست که حالا [ناشی از] آثار(۶) تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی یا اقلیمی است ــ هر چه هست ــ ملّتها خصوصیّاتی دارند که گاهی این خصوصیّات بُروز نمیکند؛ یعنی عرصهای برای بُروز پیدا نمیکند. دفاع مقدّس عرصهای شد برای بُروز برترین سجایای ملّت ایران؛ این گذشتها، این مجاهدتها، این دینباوریها؛ چه کسی باور میکرد؟ چه کسی تصوّر میکرد؟ از سراسر کشور خانوادههایی فرزندان خودشان را با طوع و رغبت فرستادند به عرصهی دفاع مقدّس؛ احتمال هم میدادند کشته بشوند امّا در عین حال با طوع و رغبت فرستادند؛ پدرها و مادرهای پُرگذشت، همسران فداکار. همهی کشور در واقع شد عمق دفاعی جبههها. صف اوّل جبههها جنوب کشور و غرب کشور بود امّا همهی کشور شد عمق دفاعی این صف اوّل؛ چه آنهایی که رفتند جنگ، چه آنهایی که پشتیبانی کردند، چه آنهایی که همراهی فکری کردند، چه آنهایی که تشویق و تحریص کردند، همراهی زبانی کردند، چه آنهایی که نشستند مبنای دینی جنگ را مشخّص کردند؛ اینها همه پشتیبانی کردند؛ اینها خصوصیّات برجستهی ملّت ایران بود؛ اینها ظاهر شد، بُروز کرد. پشتیبانیها، هدایای مردمی؛ شهر و روستا، مسجد و هیئت، حوزه و دانشگاه، همهوهمه در خدمت جنگ قرار گرفتند؛ در خدمت دفاع، در خدمت انقلاب قرار گرفتند؛ این [دستاورد]، بُروز خصوصیّات ملّت ایران بود.
یک دستاورد دیگر، اتّحاد ملّت بود. آنهایی که آن زمان را یادشان است میدانند، در سطوح بالای سیاسی کشور ایجاد اختلاف صورت میگرفت؛ در هنگامی که جنگ شروع شد، یکی از مشکلات ما آن وقت همین بود: اختلافات بین رئیسجمهور و نخستوزیر به خاطر بداخلاقیها و کجرفتاریهای رئیسجمهور که مردم را به دو قسمت تقسیم کرده بودند و در واقع داخل خانوادهها حتّی دودستگی و دوفرقگی و اختلاف به وجود آورده بودند. گروهکها هم به نفع خودشان همین طور مشغول ایجاد تفرقه بودند؛ مردم را گروهگروه میکردند. دفاع مقدّس آمد و مردم را یکپارچه کرد، دفاع مقدّس مردم را متّحد کرد؛ همهی کشور پشت [سر] دفاع مقدّس یکپارچه شد. البتّه همیشه استثناهایی وجود دارد امّا آحاد مردم، بدنهی مردم یکپارچه شدند و همه در خدمت دفاع مقدّس قرار گرفتند.
یک دستاورد دیگر، یکی از موارد تبدیل تهدید به فرصت، مسئلهی اقتدار نظامی کشور بود. هنگامی که جنگ شروع شد، وضع ما از لحاظ نظامی خوب نبود: ارتش ضربه خورده بود؛ از قبل از انقلاب ضربه خورده بود، در جریان انقلاب و بعد از انقلاب ضربههایی خورده بود؛ سپاه هنوز ریشهدار نشده بود، جانی پیدا نکرده بود. دفاع مقدّس توانست از طرفی، آزمون وفاداری ارتش جمهوری اسلامی به نظام مقدّس اسلامی بشود که تواناییهای خودش را به میدان آورد و شخصیّتهای برجستهای از آن، کارهای بزرگی انجام دادند؛ از یک طرف، سپاه به عنوان یک حقیقت درخشنده سر برآورد و طلوع کرد. اگر دفاع مقدّس نبود، ممکن بود حتّی جسم سپاه و پیکرهی سپاه هم باقی نمانَد؛ مثلاً سرنوشتی مثل کمیتهها پیدا کند. دفاع مقدّس بود که توانست سپاه را با این نظم، با این انتظام، با این تدبیر بیاورد وسط میدان.
محبوبیّت نیروهای مسلّح افزایش پیدا کرد. وقتی که در یک کشوری مردم به نیروهای مسلّح علاقه پیدا میکنند، محبّت پیدا میکنند، احساس امنیّت در آن کشور به وجود میآید؛ وقتی مردم خاطرشان از ارتش و سپاه جمع است، طبعاً یک احساس امنیّتی در مردم به وجود میآید. خیلی مهم است این احساس امنیّت، و این اتّفاق افتاد؛ دفاع مقدّس این احساس امنیّت را به آنها داد. و البتّه این را همین جا که مسئولین محترم ارتش و سپاه حضور دارند عرض بکنم که این محبوبیّت و این اقتدار تا وقتی است که نیروهای مسلّح، حرکت پیشروندهی خودشان را با همان شتابی که دارند حفظ کنند؛ یعنی بایستی از دشمن عقب نمانند. البتّه ما تا امروز خیلی خوب حرکت کردهایم؛ نیروهای ما در بخشهای مختلف، در سازمانهای مختلف پیشرفتشان خیلی خوب بوده، یعنی داوری بنده در این زمینه این است که این پیشرفت، پیشرفت خوبی بوده لکن بایستی خطرِ توقّف را همیشه در نظر داشت. توقّف یک خطر است و هر آن، ممکن است پیش بیاید. توقّف هم یعنی عقبگرد؛ توقّف به معنای در یک جا ماندن نیست؛ وقتی که یک لحظه ایستادید، عقب رفتهاید؛ چون دشمن در حال حرکت کردن به جلو است. باید مواظب باشید. این را، هم مسئولان نظامی باید توجّه کنند، هم مسئولان کشوری؛ دولت و مجلس باید بدانند که پشتیبانی از نیروهای مسلّح یکی از کارهای واجب است.
خب، امروز خوشبختانه کشور به مرحلهی بازدارندگی رسیده؛ یعنی وضع نظامی کشور و امنیّتی که از این ناحیه به وجود میآید، به جایی رسیده که کشور از لحاظ تهدید خارجی در حال بازدارندگی است؛ یعنی نگران نیست، احساس قدرت میکند، دیگران هم میدانند این را، مخالفین و دشمنان هم این را میدانند. این هم یک نکته.
آن وقت در بحث نیروهای مسلّح، من این را هم عرض بکنم ــ البتّه شماها که خودتان بودهاید و میدانید؛ آنهایی که نبودند یا نسلِ جوانِ امروز که حوادث جنگ را از نزدیک ندیدند [هم بدانند] ــ گاهی مثلاً گفته میشود موج انسانی و جوانها و مانند اینها [جنگ را پیش برد]؛ قضیّه این جوری نبود؛ در مجموعهی حرکات نظامی هشتساله، تدبیر و عقلانیّت به طور محسوسی وجود داشت. حالا در گزارش سردار باقری بود که بعضی از این راهها و روشها و به تعبیر صحیح، راهکنشها ــ ترجمهی تاکتیک ــ که در دفاع مقدّس به کار برده شد، ابتکاری بود و بنا است که اینها در کتابهای درسی برود یا رفته یا خواهد رفت. واقع قضیّه این است؛ یعنی انسان وقتی نگاه میکند، فرض کنید آن حرکتی یا آن راهکنشی که مثلاً در عملیّات فتحالمبین اتّفاق افتاد، قابل تدریس است، قابل نشان دادن به دنیا است؛ طرّاحیاش کار کوچکی نبود؛ حالا عملش یک بحث دیگر است؛ نفْس طرّاحی. یا در عملیّات بیتالمقدّس که دشمن طرف غرب ما است و منطقهی جنوب اهواز را، مثلاً فرض کنید که آن صحرای عظیم را و مناطق آنجا را گرفته، ما قاعدتاً باید از شمال بیاییم طرف جنوب و با این برخورد کنیم؛ طبیعت قضیّه و ظاهر قضیّه این است؛ امّا طرّاحان در ستادهای عملیّاتی و در قرارگاههای اصلی به راه جدیدی دست پیدا میکنند: به جای اینکه از شمال بیایند روبهرو بشوند، از طرف شرق میآیند به طرف غرب، کارون را قطع میکنند، و دشمن را محاصره میکنند که خود دشمن وقتی که احساس میکند این جور مورد تهاجم قرار گرفته، از ترس محاصره شدن، بخش عظیمی از دشمن از این منطقه خارج میشوند و میروند. اینها تدبیر است، اینها عقلانیّت است، اینها چیزهایی نیست که بشود آسان از نظر دور کرد، اینها بسیار مسائل مهمّی است؛ تدبیر و عقلانیّت. در بسیاری از مناطق عملیّاتی ما نظایر این را میشود دید؛ هم در غرب وجود داشت، هم در جنوب به تکرار و تعدّد وجود داشت. یا آن مسئلهی والفجر هشت و عبور از اروند، مسئلهی کربلای پنج، عملیّات بسیار مهمّ خیبر، و قضایای دیگر؛ که این کارهایی که آنجا انجام گرفت، طرّاحیهایی که آنجا انجام گرفت، اینها طرّاحیهایی بود که کمتر نظایر آن را انسان مشاهده میکند؛ عقلانیّت بود. این هم یک نکته.
یک مسئلهی دیگر که این هم جزو همین مصادیق تبدیل تهدید به فرصت است، این است که دفاع مقدّس یک اصل را برای ملّت ایران ثابت کرد و آن اصل، این است که صیانت کشور و بازدارندگی کشور از دستاندازی دشمن با مقاومت به دست میآید نه با تسلیم؛ این شد یک اصل. همان روز، همان اوایل هم کسانی بودند که معتقد به تسلیم بودند، منتها با شکلهای مختلفی؛ حالا صریحاً ممکن بود اسمش تسلیم نباشد امّا معنا و باطنش تسلیم بود که امام [در مقابل آنها] در بخشهای مختلف و مراحل مختلف محکم ایستاد. در مجموعِ جهاد دفاع مقدّس، ملّت ایران فهمید که پیروزی، پیشرفت، عقب ماندن دشمن، صیانت کشور، با مقاومت به دست میآید نه با تسلیم؛ این را فهمیدیم؛ این را ملّت ایران به دست آوردند؛ این شد یک اصل برای ما. ما از این اصل در بسیاری از مسائل گوناگون سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و غیره استفاده کردیم و استفاده میکنیم. موضع کشور در بسیاری از این مسائل و سرفصلها موضع ایستادگی است، موضع اقدام است، موضع پیشرفت است، نه موضع تسلیم و عقبنشینی. این احساس که باید مقاومت کرد، موجب شد که هم اطمینان و اعتماد به نفْس داخلی به وجود بیاید ــ یعنی در داخل سیاسیّون کشور، عناصر فعّال کشور، فعّالان فرهنگی کشور، یک اعتماد به نفسی پیدا کنند در همهی قضایای گوناگونی که برای یک کشور پیش میآید و یک اطمینانی پیدا کنند ــ و هم به دشمن یاد داد که در محاسبات خودش قدرت داخلی ایران را به حساب بیاورد، مقاومت ایران را به حساب بیاورد. ما خوشبختانه با همین روحیه توانستیم تعدادی از نقشههای مهمّ دشمن را به شکست بکشانیم. نیروهای سیاسی ما، نیروهای نظامی ما توانستند در بسیاری جاها دشمن را ناکام بگذارند؛ دشمن فشار حدّاکثری را تحمیل کرد، ناکام شد؛ دشمن طرح خاورمیانهی جدید(۷) را به میدان آورد، ناکام ماند؛ دشمن تعرّض به مرزهای ما را از هوا و دریا به نحوی شروع کرد، ناکام ماند؛ پرندهی هواییاش را زدند،(۸) متجاوز دریاییاش را تصرّف کردند؛(۹) اعتماد به نفْس ملّی یعنی همین؛ این ناشی از همان اصل آموختهشدهی در دفاع مقدّس است که مقاومت، راه صیانت کشور است.
حالا در این زمینهها عرض کردم، بحث خیلی زیاد است؛ نه وقت هست، نه حالا اقتضا هست که بیش از این در این زمینه صحبت کنیم لکن از جملهی نکات مهمّی که من در این زمینه روی آن اصرار دارم که تکرار بشود، مسئلهی روایت درست جنگ است که من بارها تأکید کردهام.(۱۰) این فعّالیّتهایی که تا حالا شده فعّالیّتهای خوبی بوده؛ یعنی فعّالیّتها، فعّالیّتهای خوبی است. من به دوستان هم بیرون [از حسینیّه] که این نمایشگاه را نگاه کردیم گفتم؛ آنچه تا حالا اتّفاق افتاده زیرساخت است؛ اینها زیرساختهایی است که برای فعّالیّت فرهنگی، فعّالیّت فکری، فعّالیّت سیاسی، فعّالیّت تاریخی، از این زیرساختها میشود استفاده کرد؛ امّا این فعّالیّتها لازم است؛ باید خروجی کارها را مشاهده کنید. آن وقتی احساس رضایت کنید که ببینید نوجوان دبیرستانی شما، جوان دانشجوی شما با همان چشم به دفاع مقدّس نگاه میکند که شما نگاه میکنید و همان برداشت را از دفاع مقدّس و از حوادثی که در پی دفاع مقدّس پیش آمده دارد. اگر چنانچه این [طور] شد، موفّقیّت در آینده در میدانهای گوناگون حتمی است؛ کما اینکه ما تا حالا هم موارد مختلفِ روایتهای درست و تأثیر آن را دیدهایم. همین جوانهایی که رفتند در دفاع از حرم و به شهادت رسیدند، کسانی هستند که سالها بعد از پایان جنگ به دنیا آمده بودند. [درک] ماجراهای مهمّ شهدای بزرگِ دوران دفاع مقدّس، فرض کنید یک جوانی مثلاً مثل شهید حججی(۱۱) را یا آن جوان دُرچهای(۱۲) را یا دیگری را وارد میدان میکند، و با آن شهامت و شجاعت و مثل همان دوران دفاع مقدّس، میروند و مجاهدت میکنند و به شهادت میرسند.
البتّه سعی دشمن این است که در همین مسئلهی روایت، نقطهی مقابلِ حقیقت عمل بکند. دشمن، فرازها و اوجها را انکار میکند؛ اگر یک مورد یک حضیضی(۱۳) وجود داشته، آن را بزرگ میکند؛ بدون شک این کار دشمن است. آنها کار فرهنگی را، کار تبلیغی را، کار رسانهای را با شدّت و حدّت دارند انجام میدهند؛ آنها سعی میکنند با تبلیغات، با فعّالیّتهای رسانهای، هیبت و شوکت استکبار را به رخ جوانها بکشند؛ زرق و برق آنها را در چشم اینها جلوه بدهند؛ تلخیها و تاریکی آنها را پنهان کنند و در نقطهی مقابل، اوج و اهمّیّت و فیض ناشی از دفاع مقدّس و مسائل حول و حوش آن را پنهان کنند؛ میخواهند مردم را بترسانند از آنها. وقتی که زرق و برق دشمن در چشم مخاطبینِ ملّتهای دیگر مثل ملّت ما [در سابق]، جلوه میکند، وقتی هیبت و شوکت دروغین دشمن به رخ چشمها کشیده میشود، نتیجهاش در میدان سیاسی، ترس از دشمن است؛ در میدان فرهنگی، خضوع در مقابل دشمن و خودکمبینی در مقابل دشمن است؛ لذاست که این کار روایت، کار بسیار مهمّی است.
سعی بشود روایتهای مخدوش و غلط و دروغ در مورد دفاع مقدّس پاسخ داده بشود، و همچنین این [گونه] روایتها در مورد اصل انقلاب پاسخ داده بشود. الان هم مشغولند؛ من میبینم بعضی از کتابها را که صهیونیستها یا آمریکاییها یا اروپاییها مینویسند. فیلم میسازند، کتاب مینویسند برای اینکه بدروغ یک نقطهی تاریکی را در انقلاب و در حرکت ملّت ایران و در ارکان انقلاب وانمود بکنند؛ در مقابل اینها باید تلاش کرد. کسانی که اهل کارند، اهل فکرند، اهل هنرند، باید بتوانند انشاءالله کارهایی را انجام بدهند.
به هر حال حرف در این زمینه باز هم هست و زیاد است. امیدواریم که خداوند به شماها توفیق بدهد تا بتوانید آنچه را بر عهدهی یکایک ما است، انشاءالله انجام بدهید. و مجدّداً نسبت به پیشکسوتهای دفاع مقدّس و سابقهدارها و همان واقعاً السّابقون الاوّلون، ارادت و احترام خودمان را عرض میکنیم، و امیدواریم که خدای متعال بر درجات امام راحل بزرگوار که او این راه را به روی همهی ما باز کرد بیفزاید، و ارواح مطهّر شهدای عزیز ما را عالی کند و آنها را از ما راضی کند انشاءالله.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,228 | 1401/06/26 | بیانات در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50944 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خیلی خرسندم، و خدای متعال را شاکرم که این جلسهی نورانی و بابرکت را یک بار دیگر در این حسینیّه دیدیم و از آن فیض بردیم. دلهای پاک و صاف شما، دلهای روشن شما کیفیّت میدهد به دعا و به نصیحت و به موعظه و به مرثیهخوانی و همه چیز. اصل قضیّه دل است؛ دلِ روشن و پاک که بحمدالله منشأ و منبعش شماها هستید. این قاری محترم خوشسلیقگی به خرج دادند، این آیه را برایمان خواندند: اِنَّهُم فِتیَةٌ آمَنوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُدًى.(۱) انشاءالله شماها مصداق این آیهی شریفه باشید: جوانهایی که ایمان آوردند، ایمان در دل آنها راسخ شد و به همین جهت هم خدای متعال هدایتش را بر آنها افزایش داد. سعی کنیم این جوری باشیم.
اربعین، پرچم سربلند حسینبنعلی (علیه السّلام) است. [مراسم] اربعین امسال از همه سال، از همهی سالها، از همهی دوران تاریخ، باشکوهتر و معظّمتر انجام گرفت. حقّاً و انصافاً باید گفت حادثهی اربعین، این پیادهروی، این حضور همگانی مردم مسلمان، یک پدیدهی معجزهگون و معجزهآسا است. این یک چیز طبیعی نیست. با هیچ ترتیبی، با هیچ تدبیری، با هیچ دستی، با هیچ سیاستی امکان نداشت و امکان ندارد یک چنین حادثهای پیش بیاید؛ این فقط دست خدا است.
خب، این مژده است. این برای من و شما مژده و بشارت است. پیدا است که دست خدای متعال در حال اقدام برای پیشرفت داعیهی اسلامخواهی و اسلامگرایی است و پرچم اسلامِ اهلبیت را روزبهروز خدای متعال دارد بلندتر میکند. این نشانهی آن است که راه پیش روی ما راه روشنی است، انشاءالله راه پیمودنی است.
من به شما جوانهای عزیز توصیه میکنم قدر هیئتهایتان را بدانید. من همیشه به جوانها میگویم قدر جوانیتان را بدانید؛ این امروز هم هست. قدر جوانی را بدانید، امّا قدر این هیئتها را بدانید. این هیئتها گنجینه است؛ حقیقتاً گنجینهی معتبر و باارزشی است. هیئت حسینی به معنای یاد و تبیین است. هم یاد است، هم تبیین است. یعنی هیئت باید این جور باشد: هم یاد را زنده کند، هم پایگاه و مرکز تبیین باشد. این برای امروز ما لازم است. شما میدانید؛ رهزنانی هستند که نمیپسندند امثال حرکتِ شما جوانها را؛ رهزنانی هستند که نمیپسندند حادثهای مثل حادثهی اربعینِ بین نجف و کربلا را؛ نمیپسندند این حضور پُرشور و شورانگیز مردم را؛ [لذا] مشغول تلاشند، مشغول کارند.
باید دلها آماده باشد و همهی ما پای کار باشیم. هر کسی وظیفهای دارد، من هم وظیفهای دارم، شما هم وظیفهای دارید، مسئولین محترم کشور هم وظایفی دارند؛ هر کس وظیفهای دارد. سعی کنید جای خودتان را، وظیفهی خودتان را مشخّص کنید برای خودتان؛ بدانید که چه کار باید بکنید.
به نظر من، این دو جملهی حیاتی و اساسی و جاودانی قرآن که «وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر»،(۲) برای ما همیشه دستورالعمل است و امروز بیش از همیشه. تواصی به حق یادتان نرود؛ تواصی به صبر یادتان نرود. صبر یعنی پایداری، یعنی ایستادگی، یعنی خسته نشدن، یعنی خود را در بنبست ندیدن؛ این معنای صبر است. راه حق را بروید، دیگران را هم به راه حق بکشانید. کوشش کنید؛ بچّههای مؤمن، مسلمان، علاقهمند، هیئتی و به معنای واقعی کلمه قرآنی و اسلامی سعی کنند در محیط دانشگاه، در محیطهای گوناگون تأثیر بگذارند، محیط را به همان رنگی که خودشان به آن معتقد هستند ــ به راه خدا ــ منوّر کنند و ملوّن(۳) کنند. و این تواصی بر شما لازم است، برای ما لازم است. امروز، هم به حق تواصی کنید، هم به صبر. نگذارید محیط، محیط خستهای بشود، محیط ازکارافتادهای بشود.
از خداوند متعال برای همهی شما توفیق طلب میکنم. از برادران و خواهرانی که به خاطر وضعیّت بیماری و کرونا و امثال اینها و محدودیّتهایی که وجود دارد، نتوانستیم بیشتر از جمع حاضر در این حسینیّه اجتماع آماده کنیم معذرت میخواهم و به همهی آنها سلام میرسانم و به همهی کسانی که به من اظهار لطف کردند و از دور سلام رساندند، من هم به آنها سلام میکنم و توفیقاتشان را از خدا مسئلت میکنم.
انشاءالله روح مطهّر امام از من و شما راضی باشد؛ ارواح مطهّر شهدا از ما راضی باشند؛ روح مطهّر اباعبدالله الحسین (صلوات الله علیه و سلام الله علیه) از ما راضی باشد و قلب مقدّس امام زمانمان از ما راضی باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,229 | 1401/06/20 | بیانات در دیدار دستاندرکاران دومین کنگره ملی شهدای ورزشکار | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51095 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید عزیزان ما و در این گزارشهایی که داده شد، خبرهای خوشی هم با خودتان آوردید. خیلی متشکّریم از اینکه این کنگرهی بزرگ و پُرمعنی را ایجاد کردید و امیدواریم که این زحمات شما و نیّات صادقانهای که انسان میبیند در جمع وجود دارد، مورد توجّه پروردگار و تأیید حضرت بقیّةالله انشاءالله قرار بگیرد. تشکّر هم میکنم از این برادران عزیزی که مدالهایشان را به ما لطف کردند. من قصد داشتم از سازندگان فیلم «مستطیل قرمز»(۲) تشکّر کنم در این صحبت ــ من البتّه فیلم را ندیدم، امّا شنیدم ــ که خب الحمدلله حالا اینجا تشریف دارند. این کار باید انجام بگیرد؛ یعنی این کار تولید هنری و بیان هنری این حقایقی که گفتید، اینها خیلی مهم است، بایستی انجام بگیرد. این دو نفر آقایان این کار را انجام دادند و شنیدم که در تلویزیون هم نسبت به یک تعدادی از قهرمانان شهید کارهایی ساخته شده. به هر حال، این کار، کار مهمّی است و بایستی دنبال بشود.
من امروز دو مطلب را عرض میکنم: یک کلمه در باب شهیدان و شهادت و این کاروان پُرشکوه شهیدان عزیز ورزشکار، یک کلمه هم در باب اصل ورزش. مسئلهی ورزش یک مسئلهای است که نباید در حاشیه قرار بگیرد؛ بایستی به عنوان متن روی آن تکیه بشود که من حالا چند جمله را عرض خواهم کرد.
دربارهی شهیدان، در دو جای قرآن تصریح شده که شهیدان مرده نیستند، زندهاند؛ این دیگر با صراحت است. یکی در سورهی بقره است: وَ لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللَهِ اَمواتٌ بَل اَحیاء؛(۳) به اینهایی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید، اینها زندهاند. دیگر از این واضحتر، روشنتر؟ یکی هم در سورهی آلعمران: وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَهِ اَمواتًا بَل اَحیاء؛(۴) تصریح شده. حالا اینکه حیات شهدا چگونه حیاتی است، یک بحث دیگری است؛ یقیناً متفاوت است با حیات زندگی مادّی ما و متفاوت است با حیات برزخیای که خیلی از افراد دیگر هم در برزخ روحشان فعّال است و زنده است به یک معنا؛ این هم نیست؛ یک چیز سوّمی است و به هر حال یک حقیقت مهمّی است که قرآن به آن تصریح میکند.
خب، این زنده بودن یک لوازمی دارد؛ یکی از لوازم زنده بودن تأثیرگذاری است؛ پس شهدا تأثیرگذارند. چون زنده هستند، تأثیرگذارند در محیط زندگی زندگان؛ روی ما دارند اثر میگذارند، روی ما دارند کار میکنند. این هم در خودِ آیهی شریفه آمده؛ دنبالهی همین آیهی شریفهی سورهی آلعمران این است که «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون».(۵) حالا در «اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم»، [اگر] این ضمیر «عَلَیهِم» را برگردانیم به خود آنها یا به ما که در این دنیا هستیم، فرقی نمیکند؛ نتیجهاش این است که دارند به ما میگویند راه مجاهدت در سبیلالله ممکن است دشواریهایی داشته باشد ــ خب دشواریهایی دارد ــ امّا عاقبت بسیار خوبی دارد؛ در پایان این راه، در انتهای این راه، نه ترس هست، نه اندوه هست؛ خیلی مهم است. حالا یک مشکلی را انسان تحمّل میکند، امّا در پایان این راهی که شما میروید «لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون»؛ نه ترس هست، نه اندوه هست؛ این دو عامل، دو عامل ایذاءکنندهی انسانند دیگر؛ این حرف صریح قرآن با ما است. در واقع، این خیلِ عظیمِ شهیدان دارند به ما دلگرمی میدهند؛ آن جامعهی مؤمنی که میخواهد در راه خدا قدم بردارد و طبق رضای خدا کار کند، با این پیغام شهیدان ــ که پیغامآورش هم خود خدا است ــ دلگرم میشود، میفهمد که میتوان در این راه با امید حرکت کرد و پیش رفت. خب، این دلگرمی هم به ما حرکت میدهد، به ما تلاش میدهد که حالا نمونههایی را شماها گفتید، یک اشارهای هم ممکن است من انشاءالله در وسطِ صحبت بکنم.
در دوران نظام اسلامی، جهتگیری کشور در مجموع به طوری بود که جهاد فیسبیلالله و شهادت فیسبیلالله جاذبه پیدا کرد؛ قبلاً این جور نبود. ما دورهی قبل از پیروزی انقلاب را کاملاً درک کردیم دیگر؛ نصف عمر بنده در آن زمانها گذشته و همان زمان هم خب خدا کمک کرده بود در این راه حرکت میکردیم، امّا این جاذبهی جهاد فیسبیلالله و جاذبهی شهادت فیسبیلالله که در دورهی نظام اسلامی وجود دارد، آن وقت وجود نداشت. این جاذبه موجب میشود که همهی قشرهای اجتماعی، همهی لایههای اجتماعی به سمت جهاد شوق پیدا کنند و کسانی که دارای استعداد هستند، دارای آمادگی روحی هستند، بروند به سمت میدانهای جهاد، از جمله شهدای ورزشکار و مجاهدین ورزشکار.
قشر ورزشکار یک قشر اثرگذاری است؛ ورزشکار اثرگذار است؛ شخصیّت او، حرکت او، اقدام او در جامعه با یک آدم معمولی تفاوت میکند؛ بخصوص ورزشکاری که جلوهای پیدا کند، برجستگیای پیدا کند، این روی یک عدّهای اثر میگذارد. حالا اگر چنانچه این ورزشکار میل به جهاد پیدا کرد و در راه جهاد حرکت کرد، شما ببینید چه تأثیرات مهمّی را میتواند در جامعه بگذارد، چه حرکتی میتواند ایجاد کند! خوشبختانه این حرکت ایجاد شد، به برکت همین پنج هزار و خردهای شهید شما. در بین این پنج هزار و خردهای، ورزشکارهای نخبه و حرفهای و قهرمانها هم کم نبودند؛ شاید بیش از هزار تن از این شهدا جزو ورزشکارهای حرفهایِ قهرمان و برخوردار از رتبههای بالای ورزشی بودند، در همهی رشتهها. حالا من در این نمایشگاهی که اینجا بود دیدم نوشتهاند «در ۳۳ رشته»؛ به هر حال، تا آنجایی که حالا ما اطّلاع داریم و بنده آشنا هستم، از رشتههای مختلف ورزشی کسانی رفتند. اینها حالا خودشان رفتند روی سکّوی قهرمانی در عالم ملکوت ــ که از سکّوی قهرمانی دنیا خیلی بالاتر است ــ خودشان این ترقّی بزرگ را کردند، امّا دیگران را هم دنبال خودشان کشاندند.
امروز محیط ورزشی ما خوشبختانه متأثّر از همین معنویّتی است که شهدای عزیز ورزشکار ما در جامعه ایجاد کردهاند؛ این معنویّت، امروز در محیط ورزشی ما هست. البتّه در همهی محیطها همه جور آدم هست؛ در محیط روحانیّت هم همه جور آدمی هست، در محیط ورزش هم هست، امّا فضای ورزشی کشور، در مجموع، امروز با گذشته خیلی فرق دارد؛ جلوههای تدیّن، جلوههای پایبندی، جلوههای معنویّت، اینهایی که بنده مکرّر در صحبتها به مناسبتی گفتهام و حالا هم بعضیهایش را آقایان گفتند، [فراوان است]: آن بانوی شجاع و باایمانی که روی سکّوی قهرمانی [وقتی] مرد بیگانه دست دراز میکند، دست نمیدهد یا در مقابل چشم میلیونها انسانی که خیلی از اینها تربیت شدهاند برای اینکه ضدّ حجاب و ضدّ عفّتِ زن حرکت بکنند و حرف بزنند، آنجا با چادر و با حجاب اسلامی میایستد؛ یا آن جوان قهرمانی که مدال قهرمانیاش را به خانوادهی شهدا اهدا میکند؛ یا آن ورزشکار باایمانی که بعد از اینکه در ورزشِ خودش ــ حالا یا کشتی یا وزنهبرداری یا هر ورزش دیگری ــ پیروزی به دست آورد، به جای تبختر(۶) به خاک میافتد و خدا را سجده میکند یا اسم ائمّهی هدیٰ را میآورد. اینها چیزهای مهمّی است؛ ماها گاهی یک مقداری عادت میکنیم به یک چیزی، اهمّیّت و عظمت کار از چشممان میرود. این پدیدهها در این دنیای امروز، دنیای مادّیگری، دنیای فساد، پدیدههای عجیبی است.
بنده عرض میکنم آن کسانی که میخواهند ملّت ایران را درست بشناسند، روی این پدیده توجّه کنند؛ معنا دارد اینکه جوان ورزشکار ما که جلوی چشم میلیونها و گاهی صدها میلیون [نفر] روی سکّو میرود، این جور به معنویّت و به خدا و به اولیای خدا اظهار ارادت میکند. اینها را ببینند؛ اینها خیلی معنادار است برای شناخت ملّت ایران و اعماق معنوی و روحی و اخلاقی ملّت ایران. خب، این یک شاخص است و بالاخره یک شاخص مهمّی است. حالا در همین راهپیمایی اربعین هم که امسال هیئتهای ورزشی رفتند، خبرهای خوبی از آنها برای بنده نقل کردند، از [جمله] اظهار ارادتشان به امیرالمؤمنین در نجف؛ خب اینها خیلی باارزش است، این محیط معنوی خیلی مهم است. بالاخره یکی از برکات مجاهدت فیسبیلالله همین است که معنویّت را به لایههای گوناگون اجتماعی تزریق میکند؛ یعنی شما ورزشکار یا مدیر ورزشی وقتی مقیّد باشید به پارهای از التزامات معنوی و دینی، فقط خودتان بهره نمیبرید، کسان زیادی از شما بهره میبرند ــ در درجهی اوّل، در خود محیط ورزش و بعد هم در محیط عمومی مردم ــ و این کارها کسان مستعد را وارد میدان معنویّت میکند و جادّه را باز میکند. به هر حال، میدان جهادی که مقابل ملّت ایران است هر روز یک جوری است: یک روز به صورت دفاع مقدّس بود، یک روز به صورت دفاع از حرم بود، امروز هم میدانهای جهاد به صورتهای مختلف جلوی ما باز است؛ به نظر من در همهی اینها حضورِ جهادیِ افرادِ شاخص و چهرهها در میان جامعه، تأثیرات زیادی دارد و خیلی باارزش است. این راجع به مسئلهی شهدا و شهادت.
امّا در مورد ورزش، علّت اینکه من بخصوص راجع به ورزش صحبت میکنم اهمّیّت ورزش است؛ هم ورزش همگانی و عمومی ــ که ما همه را توصیه میکنیم ــ هم ورزش حرفهای و قهرمانی؛ اینها مهم است، اینها جزو حواشی و نوافل زندگی اجتماعی نیست، جزو بخشها و خطوط اصلی زندگی اجتماعی است.
من در مورد ورزش همگانی همیشه تأکید کردهام، باز هم تکرار میکنم؛ همه ورزش کنند. در این زندگیِ ماشینی و کمتحرّکِ امروز، حالا ما پیرمردها به کنار، واقعاً جوانها هم تحرّکی ندارند! سوار ماشین میشوند از اینجا میروند آنجا پیاده میشوند، سوار آسانسور میشوند میروند بالا؛ هیچ تحرّکی وجود ندارد. در یک چنین محیطی، ورزش دیگر یک امر مستحبّی نیست، یک امر لازم و یک امر واجب است برای همه. البتّه نوع ورزش برای امثال بنده و افرادی که سنینی مثل سنین ما دارند یک جور است و برای جوانها، برای میانسالها، یک جور دیگر است، امّا همه باید ورزش کنند؛ ورزش همگانی را نباید ترک کرد. این، هم برای سلامت جسمی خوب است ــ ورزش موجب سلامت جسم است؛ این عوارضی که برای جوانها گاهی پیش میآید و انسان حیرت میکند که یک جوانی سکته میکند، خیلی از این عوارض ناشی از همین عدم تحرّک است ــ هم برای نشاط ذهنی و روحی خوب است. ورزش نشاطآور است؛ هر کاری که شما مشغول هستید، کار دستی، کار فکری، کار اداری، کار علمی، اگر ورزش کنید، آن کار را بهتر انجام میدهید؛ یعنی نشاط ذهنیتان بیشتر میشود و بهتر میتوانید آن را انجام بدهید. البتّه فواید دیگری هم دارد که حالا در مقام [بیان] آن نیستیم.
امّا ورزش حرفهای و مسابقات ورزشی و قهرمانی؛ این هم خیلی مهم است. یکی از موجبات اهمّیّت ورزش قهرمانی این است که ورزش قهرمانی وقتی که به وجود آمد، ورزش همگانی را ترویج میکند؛ یکی از عللش این است. قهرمان ورزشی وقتی که شناخته میشود و ظاهر میشود در مقابل چشم مردم، آن جوان را تشویق میکند به ورزش کردن؛ این یکی از فواید ورزش حرفهای و قهرمانی است؛ البتّه فقط این نیست، فواید زیاد دیگری هم دارد. یکی از فواید دیگرش این است که ورزشهای قهرمانی مایهی افتخار ملّیاند. در ورزش قهرمانی، وقتی که شما در یک رقابت ورزشی جهانی شرکت میکنید و در آنجا پیروزی به دست میآورید و شاخص میشوید، این ملّت احساس خرسندی میکند، احساس سرافرازی میکند؛ این خیلی چیز مهمّی است. به این کسانی که مایهی خرسندی مردم میشوند در ورزشهای گوناگون ــ حالا چه ورزشهای شخصی و فردی، چه ورزشهای دستهجمعی که در دنیا معمول است ــ واقعاً باید تبریک گفت، باید تشکّر کرد؛ بنده از همهی آنها تشکّر میکنم؛ مردم را خوشحال میکنند، مردم را خرسند میکنند، مایهی سرافرازی میدهند.
این پیروزی در میدانهای ورزشی یک تفاوتی با پیروزیهای دیگر دارد. خب ملّت ما و هر ملّتی بالاخره در میدانهای گوناگون زندگی هم پیروزیهایی دارد؛ در میدان امنیّتی پیروزیهایی داریم، در میدان علمی پیروزیهایی داریم، در میدان سیاسی پیروزیهایی داریم، در میدانهای تحقیقاتی پیروزیهایی داریم، در انواع و اقسام میدانها پیروزیهایی داریم، امّا این پیروزیها جلوی چشم مردم دنیا نیست. بعضیها را عمداً پنهان میکنیم؛ کسی پیروزی امنیّتی داشته باشد در کشوری، آشکار نمیکنند اینها را، پنهان میکنند پیروزی امنیّتی را. بعضی از پیروزیها را پنهان نمیکنیم، امّا دشمن در آن خدشه میکند، مثل پیروزیهای علمی. این کارهای علمی مهمّی که انجام دادند، مدّتها عواملِ دستآموزِ دشمنانِ ما در حرفهایشان و نوشتههایشان انکار میکردند که نخیر، چنین اتّفاقی نیفتاده؛ یعنی قابل خدشه است، میشود خدشه کرد. یا دیر فهمیده میشود یا جاذبهای برای مردم خیلی ندارد. پیروزی در میدان ورزش این جوری نیست؛ پیروزیِ آنی است با اطّلاعِ آنی؛ همان لحظهِی پیروزی شما، میلیونها نفر، گاهی صدها میلیون نفر، پیروزی را به چشمِ خودشان میبینند؛ این خیلی پیروزی مهمّی است دیگر؛ این خیلی مهم است و بر خلاف پیروزیهای دیگر، قابل کتمان نیست. حالا گاهی ناداوریهایی انجام میگیرد، غرضورزیهایی انجام میگیرد، در همین میدان هم گاهی اوقات دشمنها یک کارهایی میکنند، امّا غالباً نمیتوانند؛ غالباً پیروزی، پیروزی واضح و آشکاری است که خب شما میبینید تأثیراتش هم خیلی زیاد است و دوستان شما را هم در دنیا خوشحال میکند.
در یکی از این مسابقات ورزشی ما، من اطّلاع پیدا کردم ــ یعنی به من خبرهای دقیق دادند ــ در چند کشور اسلامی از کشورهای عربی که نمیخواهم اسم بیاورم، مردم جمع میشدند پای تلویزیون تماشا میکردند این مسابقه را و بمجرّد اینکه دیدند ایران پیروز شد، شروع کردند جشن و پایکوبی در خیابان در منظر عام که ایران مثلاً بر فلان کشور قدرتمند سیاسی موذی خبیث پیروز شد! این جوری است دیگر؛ این پیروزی جلوی چشم همه است. پس اینجا ورزشکار ایرانی با رفتار خودش میتواند این پیروزی فنّی را با پیروزی ارزشی همراه کند. نکتهی اساسی این است؛ یعنی شما وقتی که مثلاً در فلان مسابقه پیروز شدید، پیروزی فنّی به دست آوردهاید، امّا همین پیروزی فنّی را میتوانید توأم کنید با یک پیروزی ارزشی و اخلاقی، مثل ورزش جوانمردانه، مثل همین کارهایی که این خانمهای ورزشکار ما انجام میدهند؛ یعنی حفظ حجاب اسلامی و رعایت حدود اسلامی و اعتماد به نفْسی که نشان میدهند. این یک پیروزی خیلی بزرگی است؛ این از آن پیروزی فنّی اگر مهمتر نباشد، کمتر نیست.
لذا من توصیهی مؤکّد میکنم که به ورزشکاران عزیزمان سفارش بشود که در میدانهای ورزشی، این جنبهی از پیروزی را از یاد نبرند، مواظب باشند ارزشها برای خاطر مدال زیر پا نرود. گاهی اوقات انسان از مدال هم محروم میمانَد، ورزشکار ما با طرفِ فرستادهشدهی از طرف رژیم غاصب مسابقه نمیدهد و از مدال محروم میشود، ولیکن پیروز است. اگر کسی این اصل را زیر پا بگذارد، معنایش این است که برای خاطر به دست آوردن پیروزی فنّی و ظاهری، آن پیروزی اخلاقی را زیر پا له کرده. شما اگر چنانچه با او مسابقه بدهید، با او روبهرو بشوید، در واقع آن رژیم غاصب را، [آن] رژیم کودککُش و جلّاد را به رسمیّت شناختهاید. بنابراین، هر چه منافع هم داشته باشد نمیارزد که انسان [با او مسابقه بدهد]. سردمداران استکبار و دنبالهروان و در واقع نوکران قدرتهای بزرگ جهانی، اینجا فوراً صدایشان بلند میشود که «آقا، ورزش را سیاسی نکنید»؛ بسمالله، دیدید خودشان بعد از جنگ اوکراین(۷) چه کار کردند با ورزش! ورزشِ بعضی از کشورها را تحریم کردند برای مسئلهی سیاسی؛(۸) یعنی خودشان آنجایی که منافعشان اقتضا میکند، راحت از خطوطِ قرمزِ خودشان عبور میکنند، آن وقت آنجایی که ورزشکار ما با طرف صهیونیست مسابقه نمیدهد ایراد میگیرند.
خب، یک نکتهی دیگر هم من عرض بکنم و عرایضم را خاتمه بدهم. قهرمانهای ما و ورزشکارهای عزیز ما که در میدانها شرکت میکنند ــ چه میدانهای داخلی، چه میدانهای بینالمللی ــ توجّه داشته باشند که فقط داخل میدان نیست که آنها زیر دید دوربینند، [بلکه] در بیرون میدان هم زیر دید دوربینند؛ افکار عمومی، چشمهای مختلف، گاهی دلهای بدخواه، اینها را زیر نظر میگیرند برای اینکه بتوانند یک نقطهضعف اخلاقی، یک نقطهضعف عملی از اینها پیدا کنند تا آن پیروزیای را که در میدان به دست آورده با آن از بین ببرند. در میدان پیروز میشود، در بیرون میدان دچار آفت میشود. [لذا] مراقب رفتارشان در خارج از میدان مسابقه هم باشند و بدانند که بایستی حیثیّت خودشان و شرف خودشان و آبروی خودشان را حفظ کنند؛ هم آبروی خودشان را، هم آبروی ملّت و کشورشان را. دام و دانههای زیادی پیش پای قهرمانهای ما گسترده میشود.
البتّه محیط ورزش در گذشتهی ما، آن قدیم، قبل از اینکه این ورزشهای غربی وارد کشور بشود، همیشه محیطهای دینی بود؛ ورزشهای باستانی و این زورخانهها و این باشگاههای قدیمی باستانی که ما دیده بودیم، همه آراستهی به نام خدا و نام ائمّه و جنبههای دینی و اخلاقی بود. غربیها سعی کردند با این ورزشهای جدید و پیشرفتهای که وارد کشور کردند، فرهنگشان را هم وارد کنند. خب وظیفهی ما چیست؟ وظیفهی ما این است که آن ورزش ابتکاریای را که آن طرف به وجود آورده ــ مثل فوتبال، والیبال و بقیّهی ورزشهایی که هست؛ ورزشهای جمعی ــ یاد بگیریم، در اینها پیش برویم، حرفهای بشویم امّا فرهنگ او را نپذیریم، نگذاریم این پُلی بشود برای فرهنگ غربی؛ فرهنگ خودمان را بر آن حاکم کنیم. این ، آن جملهی اساسی است که ما در باب ورزش بایستی مورد توجّه قرار بدهیم.
به هر حال، من برای همهی شماها دعا میکنم. این جوان عزیزمان گفت دعا کنید ما را؛ بله، من حتماً دعایتان میکنم و موفّقیّتهای شما را، سعادت شما را، عاقبتبهخیری شما را از خدای متعال مسئلت میکنم. از آن کسانی هم که در این زمینهها تلاش کردند ــ از بانوان ورزشکار، از جوانان ورزشکار ــ و در میدانهای ورزشی معنویّت را نشان دادند، هویّت ایرانی و اسلامی را نشان دادند، صمیمانه تشکّر میکنم و توفیقات همهی آنها را از خداوند میخواهم. انشاءالله ارواح مطهّر شهدای ورزشکار و همهی شهدا از ما راضی باشند و خداوند ما را هم به آنها ملحق بکند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,230 | 1401/06/12 | بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هفتمین اجلاس مجمع جهانی اهل بیت(ع) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50878 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
والحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علیٰ سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به همهی حضّار محترم و مهمانان عزیز. این جلسه حقّاً و انصافاً جلسهی ممتاز و برجستهای است. یک مظهری از هماهنگی و همافزاییِ بینالمللیِ جمعِ مشخّصی از مسلمین را انسان میتواند در این مجمع مشاهده کند.
مجمع جهانی اهلبیت مرکز مهمّی است، مرکز باعظمتی است. این مرکز وابستهی به اهلبیت (علیهم السّلام) است و اهلبیت در دنیای اسلام از یک عظمت و محبوبیّت بینظیری برخوردارند؛ یعنی هیچ کس از شخصیّتهای دنیای اسلام را نمیتوان پیدا کرد که مثل اهلبیت پیغمبر (علیهم الصّلاة و السّلام) در مجموعهی دنیای اسلام به طور مشترک این همه محبوبیّت داشته باشند. این محبوبیّت، این عظمت، این جلال و شکوه معنوی طبعاً منتقل میشود به این مجموعهی شما که به نام اهلبیت بزرگوار تشکیل شده. پس اینجا اهمّیّت پیدا میکند، عظمت پیدا میکند؛ از این عظمت باید استفاده کرد. عناوین و نامها وسیله هستند، سبب هستند، باید به نتیجه رسید؛ نتیجه چیست؟ نتیجه این است که این مرکز باید محلّ توجّه و الهامگیری از سوی همهی مسلمین باشد. هنر شما این است که بتوانید این مرکز مهم را، یعنی مجمع جهانی اهلبیت را مرکزی قرار بدهید برای الهامبخشی به دنیای اسلام و به دلها و جانها و روحهای افراد طالب و مشتاق در سراسر دنیای اسلام.
چند نکته را در همین مسیر من عرض بکنم. اوّلین نکته این است که اعضای این مجمع بار سنگینی بر دوش دارند. این جملهی معروف از ائمّه (علیهم السّلام) که فرمودند «کونوا لَنا زَینا»(۲) که خطاب به همهی ماها است، همه بایستی مراقب باشیم، این نسبت به شما اوکد(۳) است؛ اهمّیّت کار شما ایجاب میکند که این جملهی «کونوا لَنا زَینا» در مورد این مجمع و مجموعهی این افراد و اشخاص و افرادِ خودِ این مجمع بیشتر مورد ملاحظه قرار بگیرد. خب اگر بخواهیم این تحقّق پیدا کند، بایستی این مجمع را یک پایگاهی قرار بدهیم برای نشر معارف اهلبیت. معارف اهلبیت ــ مهم این نکته است ــ مخصوص به یک بخشی از مسائل زندگی نیست؛ هر کسی مراجعه کند به کلمات اهلبیت، این را تصدیق میکند که معارف اهلبیت یک مجموعهِی عظیمی است از مسائل کلّی، معارف الهی، توحید، عرفان، معنویّت، اخلاق، وظایف شخصی و فردی، وظایف خانوادگی، وظایف اجتماعی تا وظایف ادارهی کشور و تمدّنسازی؛ یعنی مجموعهی معارف اهلبیت شامل همهی اینها است.
امروز جوامع اسلامی محتاج به همهی اینها هستند. شما هر کدام از کشورهای اسلامی را که ملاحظه کنید خواهید دید که هم به مسائل معرفتی احتیاج دارند، هم به مسائل عملی احتیاج دارند؛ چه در محیط شخصی و در محدودهی شخصی، چه در محدودهی اجتماعات کوچک، چه در مجموعهی تمدّنی و سیاسی بزرگ، به این معارف احتیاج دارند. امروز دنیای اسلام احتیاج دارد، نیازمند این معارف است و این یک خلأیی است. شما میتوانید با برنامهریزی دقیق و صحیح و با تلاش مجدّانه در سطح دنیای اسلام، با شیوههای معقول ــ امروز ابزارهای تأثیرگذاری هم زیاد است ــ معارف اهلبیت را منتقل کنید به جوامع مختلف؛ هم به نخبگان، هم به آحاد مردم. این یک نکته؛ این یک وظیفهی سنگینی است که بنده تصوّر میکنم بر دوش این مجمع است.
نکتهی بعدی این است که پیروان اهلبیت مفتخرند که مهمترین حرکت در مقابلهی با نظام استکباری، با نظام سلطه، از سوی اینها انجام گرفته. خیلی شعار داده میشود، [امّا] آنچه در عمل روی زمین اتّفاق افتاده یک چیز واضح و مشخّصی است و آن پرچم جمهوری اسلامی است. شیعه مفتخر است به اینکه در مقابل نظام سلطه ایستاد، سینه سپر کرد، این اژدهای هفت سری را که در همهی شئون زندگی کشورها و دولتها و ملّتها به نحو ظالمانه و جبّارانه شرکت میکرد متوقّف کرد که امروز خود آنها اعتراف میکنند بسیاری از خواستههایشان به وسیلهی جمهوری اسلامی متوقّف مانده و تخریب شده؛ این یکی از افتخارات نظام جمهوری اسلامی است و این افتخار شیعه است. و این نیست مگر به خاطر الهامگیری از بیانات ائمّهی هدیٰ (علیهم السّلام) و اهلبیت پیغمبر؛ آنها بودند که ما را به تدبّر در قرآن و الهامگیری از قرآن تشویق کردند، تحریص کردند؛ آنها بودند که معارف قرآنی را برای ما تبیین کردند؛ آنها بودند که با سیرهی عملیِ خودشان به ما فهماندند که چه جوری باید عمل کرد؛ از خود امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) تا حضرت عسکری (علیه الصّلاة و السّلام).
خب این پرچم جمهوری اسلامی پرچم عدالت و معنویّت است؛ یعنی چیز مبهمی اینجا وجود ندارد. پرچم جمهوری اسلامی همان پرچمی است که انبیا برداشتند، ائمّه برداشتند. شما در زیارتهای متعدّد، چه زیارت امام حسین، چه زیارت حضرت رضا (سلام اللّه علیهما)، به وراثت این بزرگواران از انبیا تصریح میکنید: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ اِبراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ موسیٰ کَلیمِ اللَّه؛(۴) این همان پرچم است، پرچم ائمّه است، پرچم انبیا است و نوشتهی این پرچم هم همین دو کلمه است: عدالت و معنویّت.
توجّه بکنید که وقتی شما پرچم عدالت و معنویّت را بلند میکنید، طبیعی است در دنیایی که رفتارش مبتنی بر زور است و فکرش مبتنی بر مادّیّت است ــ یعنی درست نقطهی مقابل عدالت و نقطهی مقابل معنویّت ــ عکسالعمل ایجاد میکند. بعضیها به ما میگویند «شما با فلان حرف، فلان حرکت، فلان تصمیم، دشمنتراشی کردید»؛ نه، ما با برافراشتن پرچم جمهوری اسلامی دشمنتراشی کردیم، ما با مطرح کردن احکام الهی دشمنتراشی کردیم. وقتی شما عدالت را مطرح میکنید، تمدّن و دنیای مبتنی بر سلطه و استکبار قهراً با شما مخالف میشود. وقتی شما معنویّت را مطرح میکنید، دنیای مادّی که همه چیزش مبتنی بر مادّیّت است و همهی مفاهیم عالَم را برمیگرداند به پول، با شما مخالفت میکند؛ چیز طبیعیای است. بنابراین، معارضه و مقابلهی دنیای استکبار و دنیای سلطه با حرکت جمهوری اسلامی یک امر طبیعی و قهری است. امروز هم در رأس دنیای سلطه آمریکا است، چیز دیگری نیست؛ با این حرف، تکلیف همه در قبال آمریکا معلوم میشود. امروز دشمنِ فعّال و در رأس جبههی دشمن، آمریکا است. این هم یک نکته.
یک نکتهی مکمّلی وجود دارد دنبال این نکتهی دوّم که عرض کردیم، و آن ،این است که امام راحل (رضوان اللّه تعالی علیه) به همه یاد داد که خطوط فاصل موجود میان آحاد جوامع اسلامی را کنار بگذارند؛ فقط یک خطّ فاصل وجود دارد و آن خطّ فاصل میان ایمان و اسلام از یک طرف و کفر و استکبار از طرف دیگر است؛ این را امام به همه یاد دادند. آن خطوط فاصلی که امام به ما تعلیم دادند که باید کنار بگذاریم، خطوط فاصل فرقهای است، خطوط فاصل قومیّتی است، خطوط فاصل نژادی است، خطوط فاصل حزبی است و امثال اینها؛ گفتند اینها را کنار بگذارید. یک خطّ فاصل وجود دارد و آن، خطّ فاصل بین تحقّق اسلام و نظام اسلامی و تجسّم سیاسی اسلام است در مقابل نظام سلطهای که در رأسش آمریکا است؛ این خطّ فاصلی است که باید برجسته باشد و امام این را از روز اوّل برجسته کرد؛ نه از روز اوّل انقلاب اسلامی، [بلکه] از روز اوّل نهضت؛ یعنی از آن زمانی که امام این نهضت را شروع کرد؛ پانزده سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی. این عمل امام هم برخاستهی از آیات قرآن است. قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الُّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَآءُ مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ اَبَدًا حَتّىٰ تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَه؛(۵) مستند به این آیهی قرآن. این به معنای آن نیست که هر کس با ما در عقیده مخالف است، ما با او عداوت و بغضاء داریم؛ نه. در آیهی دیگری که آن هم در سورهی ممتحنه است [میفرماید] «لا یَنهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم»؛(۶) خدای متعال گفته «اِنَّما یَنهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَ اَخرَجوکُم مِن دِیـارِکُم» تا «اَن تَوَلَّوهُم».(۷) پس مستند توصیهی امام و عمل امام عبارت است از آیات قرآن و نصوص قرآنی؛ در این هیچ تردیدی نیست. یک خطّ فاصل، خطّ فاصل برجسته است و آن مقابلهی بین دنیای اسلام و دنیای کفر و استکبار است؛ بقیّهی خطوط فاصل باید کمرنگ بشود، باید مورد توجّه قرار نگیرد؛ سنّی، شیعه، ایران، فلان کشور دیگر، عرب، عجم، رنگ پوست، نژاد چنین و چنان و امثال اینها باید مورد توجّه قرار نگیرد.
لذا بود که شما ملاحظه کردید از اوّلین روزهای پیروزی انقلاب، مسئلهی فلسطین برجسته شد در کشور ما؛ مسئلهی فلسطین برجسته شد. من نمیخواهم مقایسه کنم، لکن دیدیم در دنیای اسلام کسانی را که به اسم اسلام حرکت کردند، قیام کردند، نه فقط با صهیونیستهای خبیث معارضه نکردند، بلکه اظهار دوستی کردند، بلافاصله چوبش را هم خوردند. این اشتباه را جمهوری اسلامی نکرد، امام بزرگوار این اشتباه را نکرد. همان روزهای اوّل پیروزی انقلاب اسلامی، همین جا مرکزی را که سفارت بینامونشان رژیم صهیونیستی بود از اینها گرفتند دادند به فلسطینیها و امام با همهی وجود ایستاد پای مسئلهی فلسطین. برای امام، حزباللّه مبارز مجاهد شیعه در لبنان با فلان گروه فلسطینی که آن هم مجاهد است و مبارز است تفاوتی نمیکرد؛ یعنی هر دو را به چشم مبارز فیسبیلاللّه و مبارز برای اسلام نگاه میکردند. هر کس هر مقداری که به جمهوری اسلامی، به عمل ما، به رفتار ما، به مواضع ما نزدیکتر است، قهراً [به ما] نزدیکتر است؛ این خیلی مهم است. این موجب شده است که همدلی بینظیری به وجود بیاید بین ملّت ایران و ملّتهای مسلمان در سرتاسر دنیای اسلام؛ این الان وجود دارد. الان در شرق دنیای اسلام، در غرب دنیای اسلام، از منتهاالیه آسیا تا اعماق آفریقا، ملّتها با ملّت ایران دلِ خوش دارند؛ کار به دولتها نداریم، وضع دولتها مختلف است؛ ملّتها. این به خاطر همین است که این خطوط فاصل، غیر رسمی اعلام شد از طرف امام بزرگوار.
امروز هم جمهوری اسلامی متأثّر از همین هندسهی سیاسی امام بزرگوار است. امام این هندسهی سیاسی را برای نظام اسلامی ترسیم کرد، امروز هم ما دنبال همان هستیم و انشاءاللّه در آینده هم همین خواهد بود. و خاستگاه امام «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»(۸) است. ما هیچ وقت به کشورها نگفتیم که شما از الگو و شکل سیاسی نظام ما تبعیّت کنید؛ نه، ما این را هرگز به هیچ کشوری نگفتیم و نخواهیم گفت. حرف ما این است که با اصول اسلامی عمل کنید که همان آیهای که تلاوت کردم و آیهی «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» در سورهی فتح از این قبیل است؛ اینها اصول اسلامی است. و انشاءاللّه در آینده هم در مقابل تفرقهها میایستیم، تا امروز هم ایستادهایم.
یک نکتهی دیگری که وجود دارد این است که ما وقتی این خطکشی را، این خطّ فاصل را پُررنگ میکنیم بین مجموعهی عظیم دنیای اسلام ــ که حالا بعد یک توضیح کوتاهی هم در این زمینه خواهم داد ــ و بین دنیای سلطه و استکبار و استعمار، قهراً این عکسالعمل دارد، برای آنها هم خیلی سنگین است. دنیای استکبار عادت کرده است که زور بگوید و کسی در مقابل زورگویی او جواب قاطعی ندهد. این دنیایی که الان شاید بیش از یک قرن است یا بیشتر که عادت کرده به زورگویی و حرف زدن و تجاوز به ملّتها، حالا میبیند که یک ملّتی در یک چنین نقطهی حسّاسی از دنیا، در این جغرافیای مهم، سینه سپر کرده و با رفتار خود، با گفتار خود، مسلمانها را تشویق میکند به ایستادگی در مقابل او، در مقابل استکبار؛ طبیعتاً این برایشان غیر قابل قبول است، دشمنی میکنند، برایشان سنگین است. اینکه نقشههای جنایتکارانهی آمریکا در کشورهای مختلف خنثی بشود به وسیلهی جمهوری اسلامی، خب اینها را عصبانی میکند؛ یک نمونهاش داعش است. داعش دستساز آمریکا بود دیگر؛ خودشان اعتراف کردند به این معنا. خب وقتی که جمهوری اسلامی وارد میدان میشود و با همهی وجود در مقابل این توطئه و این نقشه میایستد، برای اینها غیر قابل تحمّل است؛ لذا شروع میکنند به عکسالعمل. منشأ و مبدأ همهی تبلیغات ایرانهراسی و شیعههراسی و متّهم کردن ایران به دخالت در این کشور و آن کشور، همین عصبانیّت و خشم آمریکا از خنثی شدن نقشههایش است؛ لذا شما میبینید که هر چه میتوانند، با شیوههای مختلف تبلیغاتی سعی میکنند هم در ایرانهراسی، هم در شیعههراسی، جداجدا. یکی از حرفهایشان این است که «ایران چرا در فلان کشور و در فلان کشور دخالت میکند»! دخالتی وجود ندارد.
سیاست ما ایستادگی در مقابل جنایتهای نظام سلطه است، این اینها را عصبانی میکند، لذا متّهم میکنند جمهوری اسلامی را. همه باید حواسشان باشد با این سیاستِ استکباریِ آمریکا همراهی نکنند. هر کاری هم که میکنند، به نظر ما ــ یعنی با تحلیلی که بنده دارم ــ از سر ناتوانی و عجز است. این ترورهایی که اتّفاق میافتد، تبلیغات عجیب و غریبی انجام میدهند، چون عاجزند، نمیتوانند کاری بکنند. طبیعت قضیّه پیشرفت جمهوری اسلامی است؛ طبیعت قضیّه موفّقیّتهای نمایان و چشمگیر شعارهای نظام اسلامی است؛ طبیعت قضیّه همین است و این بوده و تا آخر هم خواهد بود و آنها باید قدمبهقدم عقبنشینی کنند. خب این طبیعت قضیّه است و این جوری خواهد بود؛ آنها ناچارند در مقابلش یک حرکتی انجام بدهند، لذا متوسّل میشوند به ترور و به تبلیغات اینچنینی و مانند اینها؛ حتّی یک روز امثال صدّام را تشویق میکنند به حمله ــ از اوّل انقلاب این جوری بود دیگر ــ آدمهای حقیر را وادار میکنند به دشنام دادن به چهرههای نورانیِ دنیای اسلام.
یکی از تلاشهایی که باید خیلی مراقبت کرد، این است که استکبار میخواهد این مرزبندی امام راحل را معکوس کند؛ یعنی خطوط فاصل در دنیای اسلام را پُررنگ کند با جنگ شیعه و سنّی، جنگ عرب و عجم، گاهی جنگ شیعه ـ شیعه و جنگ سنّی ـ سنّی که این الان جلوی چشم شما است و در کشورهای مختلف میبینید؛ [جنگ] یک جناح سنّی با یک جناح سنّی، یک جناح شیعه با یک جناح شیعه! اینها کار استکبار است، اینها کار آمریکا است، اینها تحریک آنها است، نقشهکشی آنها است که خب متأسّفانه وجود دارد؛ باید مراقب بود؛ این خواستهی شیطان است. امام فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است(۹) و قرآن میگوید که «اِنَّما یُریدُ الشَّیطانُ اَن یُوقِعَ بَینَکُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ المَیسِر»؛(۱۰) این خمر و میسر خصوصیّتی ندارد؛ یعنی شیطان میخواهد بین شما عداوت و بغضاء درست کند و یکی از ابزارهایش خمر و میسر است؛ اگر از ابزار دیگری هم بتواند عداوت و بغضاء به وجود بیاورد، طبعاً به وجود میآورد؛ طبیعی است. پس «اِنَّما یُریدُ الشَّیطانُ اَن یُوقِعَ بَینَکُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاء»؛ هر جایی که شما عداوت و بغضاء میبینید، دست شیطان را باید مشاهده کنید. حالا چه جوری میشود علاج کرد، این یک بحث دیگری است؛ هر جایی به یک نحوی میشود علاج کرد و بایستی فکر کرد، پیدا کرد راه علاج را. باید مراقب سیاستهای شیطانی دشمن باشیم.
ما اَتباع(۱۱) اهلبیت باید پرچمدار همبستگی و همافزایی باشیم. از روز اوّل، ما گفتیم تشکیل مجمع جهانی اهلبیت به معنای مقابله و دشمنی با غیر شیعه نیست؛ این باید معلوم باشد برای همه. شما میبینید جمهوری اسلامی از اوّل با افرادی که شیعه نیستند امّا در یک راه خوبی حرکت میکنند، در راه درستی حرکت میکنند، همراهی کرده. در دنیای اسلام چه کسی به مردم غزّه و مردم فلسطین به قدر ایرانیها، به قدر جمهوری اسلامی کمک کرده؟ کشورهایی که با آنها از لحاظ مذهب مشترکند، یکصدمِ این کمکها را هم نکردهاند، لطمه هم گاهی زدهاند، ضربه هم گاهی زدهاند.
یک نکتهی دیگر هم عرض بکنم. وقتی بحث مقابله و معارضه پیش میآید، یک سؤالی مطرح میشود که آیا میتوانیم، آیا قادریم مقابله کنیم؟ جواب بنده این است که البتّه و صد درصد؛ بله، میتوانیم. ظرفیّتهای دنیای اسلام برای متوقّف کردن استکبار و سپس عقب راندن دنیای استکبار و سلطه ظرفیّتهای بسیار خوبی است؛ هم ظرفیّتهای نرمافزاری، هم ظرفیّتهای سختافزاری. ظرفیّتهای نرمافزاری ما معارف ما است، عقاید ما است. نگاه ما به جهان نگاه امیدوارانه است؛ نگاهمان به مسیر تاریخ و حرکت تاریخ نگاه روشنی است، نگاه امیدوارانه است. ما متّکی به یک قدرت عظیمی هستیم که این قدرت به ما نیرو میبخشد، به ما امید میدهد. ما اهل توکّل به خدا هستیم؛ آن کسانی که این توکّل را ندارند، این توسّل را ندارند، آنها ناامید میشوند، افسرده میشوند، ناتوان میمانند، وسط راه میمانند. های و هوی میکنند، امّا باطنشان پوک است. امروز دنیای غرب در بنبست فکری و بنبست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش ارادهی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئلهی مهدویّت و آیندهی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است. این، مسئلهی نرمافزار.
از لحاظ سختافزاری هم بله، آنها سالها از منابع دنیای اسلام استفاده کردند، با استعمار و با انواع و اقسام حیلهها خودشان را قوی کردند، امّا دنیای اسلام ظرفیّت زیادی دارد برای پیشرفت؛ سرزمینهای وسیع، منابع فوقالعاده ارزشمند که زندگی بشر به آنها وابسته است. امروز شما مسئلهی نفت و گاز را در دنیا دارید مشاهده میکنید که چقدر مهم است؛ خب اینها متعلّق به دنیای اسلام است، دنیای اسلام میتواند از اینها به بهترین وجهی استفاده کند.
ما در گذشته هم این امکانات را داشتیم؛ در گذشته، در دوران استعمار و استعمار نو، همین امکانات وجود داشت منتها چیزی که وجود نداشت عزم راسخ بود، چیزی که وجود نداشت شناخت دشمن بود. ملّتهای ما در دوران استعمار، دشمن را نمیشناختند، عزم راسخی برای مقابلهی با دشمن نداشتند، کسی را که آنها را هدایت کند مثل امام بزرگوار ما نداشتند، این بود که نتوانستند کاری بکنند. امروز بحمداللّه اینها همه فراهم است، عزم و ارادهی لازم هم در ملّتها هست. ملّتها الان آمادهاند، نخبگان ملّتها امروز آمادهاند. [البتّه] یک ضعفهایی مشاهده میشود که این ضعفها ناشی از کمکاری ما است. اینکه من عرض میکنم وظایف مجمع جهانی وظایف سنگینی است، یکی از آن مجموعههایی که در این زمینهها کار باید بکنند همین مجموعهی شما است و البتّه خیلیهای دیگر؛ بلاشک، خود دولت اسلامی ما بیش از همه موظّف و مکلّف است. اگر یک جایی نقصی وجود دارد، ناشی از کمکاری ما است؛ وَالّا امروز ظرفیّتها فراوان است، نخبگان کشورهای اسلامی آماده هستند، واقعاً آمادهاند، آحاد مردم هم همین جور. فعلیّت دنیای اسلام هم نظام جمهوری اسلامی است.
نظام جمهوری اسلامی یک واقعیّتی است که وجود دارد روی زمین؛ وعده نیست که «حالا خواهیم کرد»؛ نه، این نظامی است که به وجود آمده و به نظر من مهمتر از پدید آمدن نظام اسلامی تابآوری نظام اسلامی است. نظام اسلامی تاب آورد در مقابل این دشمنیها، این حملات، این ضربههای گوناگون؛ تابآوری! توانست تحمّل کند، توانست ایستادگی کند، توانست بماند و توانست قوی بشود. امروز جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی سی سال قبل و چهل سال قبل نیست؛ امروز بحمداللّه آن نهالِ تازهروییده به یک درخت کهنی تبدیل شده و این یک الگو است؛ این یک الگو است. البتّه ما عرض کردیم اینکه میگوییم «جمهوری اسلامی یک الگو است» معنایش این نیست که در همهی کشورهای اسلامی بایستی ساختار سیاسی مثل نظام جمهوری اسلامی باشد؛ نه، ساختار سیاسی ممکن است عوض بشود. خود ما هم ساختار سیاسیمان را در یک مواردی تغییر دادهایم، از اوّل تا امروز تغییراتی پیدا کرده، جاهای دیگر هم ممکن است ساختارهای سیاسی دیگری باشد. عمده اصول است، عمده مبانی است ــ آن مبانیای که امام بزرگوار ما در بیاناتش اینها را بیان کرده ــ عمده مسئلهی «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» است، عمده «وَ عَلَى اللَّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون»(۱۲) است؛ عمده اینها است که بایستی اینها را مورد توجّه قرار داد.
به هرحال، آینده انشاءاللّه آیندهی روشنی است؛ ما آیندهی دنیای اسلام را آیندهی خوبی میدانیم و مجموعهی شیعهی دنیا میتوانند نقشآفرینی بزرگی بکنند و شما به عنوان مجمع جهانی تشیّع میتوانید نقشآفرینی زیادی بکنید. از خداوند متعال توفیقات شما را مسئلت میکنیم. به همهی شما من مجدّداً عرض خوشامد و تبریک میکنم و انشاءاللّه همهی شما موفّق باشید، مؤیّد باشید و بتوانید این کار را انجام بدهید و در این سفر هم انشاءاللّه به شما خوش بگذرد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,231 | 1401/06/08 | بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50834 |
در سالروز شهادت شهیدان رجائی و باهنر و به مناسبت هفته دولت(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علیٰ سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
از گزارش جناب آقای رئیسی ــ رئیسجمهور محترم ــ و بقیّهی آقایان که استماع کردیم، بهره بردیم. یاد این دو شهید عزیز را، شهید رجائی و شهید باهنر را گرامی میداریم. حقّاً و انصافاً این دو نفر، دو مدیر تراز انقلاب اسلامی بودند ــ هر دویشان ــ که خب، ما سالها با هر دوی اینها ــ بخصوص با آقای باهنر ــ کار کرده بودیم؛ اینها را کاملاً از نزدیک میشناختیم و میدیدیم. و خدای متعال هم پاداششان را با شهادت داد؛ یعنی واقعاً حیف بود این دو نفر با مرگی غیر از شهادت از دنیا بروند. یاد اینها را گرامی میداریم.
هفتهی دولت دو کارکرد دارد که یکی از این دو کارکرد غالباً مورد غفلت است؛ من هر دو را عرض میکنم. کارکرد اوّل هفتهی دولت، مسئلهی «یاد» است؛ همین یاد شهید رجائی، یاد شهید باهنر، یاد حوادث انقلاب. یاد، در مقابل غفلت است؛ در مقابل فراموشی است که آفت بزرگی است؛ غفلت و فراموشی، آفت بزرگی است. اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکر؛(۲) «ذکر» یعنی یاد؛ یا [در آیهی دیگر]: اَنزَلنا اِلَیکُم کِتابًا فِیهِ ذِکرُکُم؛(۳) یاد. یکی از مهمترین مسائلی که ادیان دنبالش هستند، این است که مردم را متوجّه کنند؛ از غفلت خارج کنند، فراموشی را، فراموشی فطرت را از اینها بگیرند.
ما در پیش چشم خودمان حوادثی اتّفاق افتاده؛ حالا ممکن است بعضی از شما جوانها این حوادث را یا ندیده باشید یا درست به یاد نیاورید. آن حوادث مهم و تاریخساز، آن برانگیختگیِ عمومی در اوّل انقلاب، آن گیج شدن و حیرتزده شدن استکبار در مقابل این حرکت عظیم غیر منتظره برای آنها، بعد شروع دشمنیها، و حوادث گوناگونی که برای ملّت پیدرپی پیش آمد، اینها را باید به یاد نگه داشت. [باید] بدانیم در چه وضعی هستیم. آسمان همین شهر تهران در تصرّف هواپیماهای صدّام بود؛ هیچ وسیلهای هم در مقابلش نداشتیم. خلبان مینشست داخل جنگنده، میآمد بدون هیچ دغدغهای از روی تهران عبور میکرد، ما هم کاری نمیتوانستیم بکنیم؛ یا بمب بیندازد یا دیوار صوتی را بشکند و تحقیر کند ملّت ایران را؛ این آسمانمان بود؛ زمینمان، در کوچههایمان، در خیابانهایمان تروریسم [بود]. بیایند در خانهها وارد بشوند، ترور کنند؛ پاسدار را ترور کنند، کاسب را ترور کنند، بقّال را ترور کنند؛ ناامنی گسترده در سراسر کشور [وجود داشت]. ما اینها را فراموش نکنیم؛ اینها گذشت؛ ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی قدرتمندانه و عزّتمندانه بر اینها غلبه پیدا کرد.
فراز و نشیبها یادمان نرود، زیباییها، زشتیها، فراز و فرودها یادمان نرود؛ عملکرد دولتها از اوّل پیروزی انقلاب تا امروز، انواع مختلف عملکردها در دولتها، در مجالس شورا و امثال اینها.
بعد، حضور مردم؛ مردم در همهی این دورانها قهرمان اصلی ماجرا و سرگذشت انقلاب بودهاند. این راهپیماییهای عظیم، این حضور مردمی عظیم، این حضور در جبهههای دفاع مقدّس در طول هشت سال و در بقیّهی جبههها، این راهپیماییها و تظاهرات انقلابی، بیستودوّم بهمن، روز قدس، حوادثی مثل بیستوسوّم تیر،(۴) مثل نهم دی؛(۵) اینها چیزهای عجیبی است؛ در همهی اینها این ملّت است که توانسته [شگفتی بیافریند]؛ یادمان باشد اینها را؛ و امروز روی این حساب کنیم، عبرت بگیریم، درس بگیریم که با این ملّت چگونه میشود رفتار کرد، چگونه باید رفتار کرد.
هر وقتی که نظام احتیاج به حضور مردم داشت، بدون اینکه کسی به آنها بگوید، خودشان حضور پیدا کردند. تشییع جنازهی شهید سلیمانی یادتان هست، یا همین تشییع جنازهی دو سه روز پیش در اصفهان؛(۶) اینها خیلی پُرمعنا است، اینها جهتگیریها را نشان میدهد، راه را به ما نشان میدهد. این میهمانی غدیر در تهران(۷) حادثهی عجیبی بود؛ و کارهایی از این قبیل که [مردم] همیشه بودهاند. اینها نباید از یاد برود. یاد شهید رجائی و شهید باهنر در هفتهی دولت یک نمونه است، یک علامت است برای اینکه ما «یاد» را باید گرامی بداریم؛ خود یاد را باید گرامی داشت؛ یاد چیز خیلی مهمّی است. این یک کارکرد است.
یک کارکرد دیگرِ هفتهی دولت، فرصت پرداختن به دولتی است که بر سر کار است؛ یعنی بپردازیم به مسائل این دولت، دربارهاش فکر کنیم، دربارهاش حرف بزنیم، روی نقاط قوّت و نقاط ضعف فکر کنیم؛ آن کسانی که اهل فکرند فکر کنند و از آنها استفاده کنند. این عادت خیلی خوبی است که ما این هفتهی دولت را هر سال داریم و این فرصتی است برای اینکه بتوان دربارهی مسائل دولت فکر کرد، حرف زد، تصمیمگیری کرد. حالا در این موردِ کارکرد دوّم، بنده در دو بخش عرایضی دارم که سعی میکنم انشاءالله کوتاه آنها را بگویم.
یکی اشارهی به برخی از توفیقات شما است، [یعنی] آنچه از نظر من واقعاً توفیقاتی است که برای شما پیش آمده؛ غیر از این گزارشِ کارهای عملی و عملیّاتیای که آقایان گفتند و بعضیاش هم خیلی مهم است، آن نگاهی را که ما به توفیقات شما داریم عرض بکنیم. یک بخش هم چند توصیه است که میخواهم عرض بکنم. |
2,232 | 1401/05/05 | بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50689 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به همهی آقایان محترم، برادران عزیز از سراسر کشور، شاغلان در یک مرکز بسیار حسّاس و بسیار مهم؛ و خوشحالم که بحمدالله بعد از چند سال ــ دو سه سال ــ بار دیگر این جمع را توانستیم از نزدیک زیارت کنیم. و به فال نیک میگیرم تقارن این جلسه را با ایّام متعلّق به اهلبیت (علیهم السّلام)؛ از عید غدیر گرفته تا روز مباهله و نزول سورهی هَلاَتیٰ و نزول آیهی ولایت و این برکاتی که تقریباً در این روزهای در این هفته وجود داشته و دارد. و امیدواریم که انشاءالله خداوند به برکت پیغمبر و اهلبیتِ پیغمبر (علیهم الصّلاة و السّلام) ما را در خطّ آنها، در راه آنها ثابتقدم بدارد، و انشاءالله بتوانیم در آن [راه] حرکت کنیم. |
2,233 | 1401/04/07 | بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50545 |
[دریافت PDF]
به مناسبت هفتهی قوّهی قضائیّه(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، شخصیّتهای اثرگذار در مسائل مهمّ کشور ــ که یکی از شئون قوّهی قضائیّه همین است که اثرگذار در مهمترین مسائل کشور است؛ شماها چنین نقشی دارید ــ انشاءالله که موفّق باشید. این توفیقی است؛ خوشحالم که بحمدالله یک مقداری تخفیف شد در این گرفتاری بیماری همهگیر و این توفیق پیدا شد که شما را از نزدیک زیارت بکنیم.
اوّلاً یاد شهید عزیز مرحوم آیتالله بهشتی (رضوان الله تعالی علیه) را گرامی میدارم؛ همچنین همهی شهدائی که با ایشان شهید شدند و همچنین همهی شهدای قوّهی قضائیّه. خدا انشاءالله درجات همهی آنها را عالی کند. خب، شهید بهشتی (رضوان الله علیه) شخصیّت برجستهای بود؛ حقّاً و انصافاً آدم برجستهای بود. این سالهایی که ــ از پیش از پیروزی انقلاب، از وقتی ایشان از خارج آمد تا وقت شهادتش ــ ما با ایشان همکاریهای نزدیک و مستمر داشتیم، حقّاً و انصافاً انسان میدید که ایشان یک شخصیّت برجسته است. در مجموعههایی هم که با هم کار میکردیم همین جور بود؛ در شورای انقلاب، جمع، مرحوم آیتالله طالقانی را به ریاست شورای انقلاب انتخاب کردند، ولیکن همان جمع متّفقاً معتقد بودند که ایشان یک نایبرئیس لازم دارد و آن نایبرئیس آقای بهشتی است و ایشان را انتخاب کردند؛ ادارهی شورای انقلاب حتّی در زمان حیات مرحوم آقای طالقانی به عهدهی مرحوم آقای بهشتی بود. یک شخصیّت برجستهای بود؛ خدا انشاءالله درجاتش را عالی کند.
به این مناسبت بنده مایلم یک نیمنگاهی بکنیم به شرایط آن روز که این یک نگاه معرفتآموز است برای ما؛ در نظر آوردن شرایط آن هفتم تیری که ۴۱ سال قبل اتّفاق افتاد، راهگشا است. اوّلاً در آن روزها جنگ تحمیلی در سختترین و بدترین شرایط خودش بود. رژیم صدّام نیروهایش را تا نزدیک شهرهای بزرگ ما در جنوب و غرب آورده بود. بعضی از شهرها را که تصرّف کرده بودند، بعضی شهرها مثل اهواز و دزفول و بعضی شهرهای دیگر کشور در غرب را هم نیروها تا نزدیک [آن] شهرها آمده بودند. در همین ماههای اوّل سال ۶۰ ــ همین فروردین و اردیبهشت و خرداد ــ بنده منطقهی غرب بودم؛ فراموش نمیکنم، یعنی واقعاً همین الان که دارم با شما حرف میزنم، آثار آن غمی که بر فضا گسترده بود در آن روز، هنوز در دل من هست؛ یک ابر غمی تمام منطقهی غرب را پوشانده بود؛ هر جا انسان میرفت. از کنار این ارتفاعات معروف به برآفتاب که نزدیک کرمانشاه است با ماشین که میرفتیم تا برویم یک نقطهای، هیچ قدمی از این راه طولانی امن نبود، هر آن احتمال داشت که توپخانهی دشمن یا خمپارهی دشمن آنجا بیاید؛ این جور احاطه کرده بودند. واقعاً همهی فضا غمافزا بود؛ نیروهای دشمن مسلّط، نیروهای ما ناآماده؛ امکانات ما در نهایت ضعف، امکانات او فراوان. تیپ ارتشی ما در اهواز که مثلاً فرض کنید بایستی حدود ۱۵۰ تانک میداشت، به نظرم حدود سی و چند، بیست و چند ــ درست یادم نیست ــ در این حدود تانک داشت؛ وضع ما این جوری بود. این مال جنگ است.
در داخل کشور، در خود تهران جنگ داخلی بود؛ در خود این خیابانهای تهران جنگ داخلی بود. منافقین ریخته بودند با هر چیز که دستشان میآمد ــ از تیغ موکتبُری بگیرید تا هر چیز دیگری که در اختیارشان بود ــ افتاده بودند به جان مردم و پاسدار کمیته و پاسدار سپاه و ...؛ جنگ بود دیگر، تهران جنگ بود. ایّام هفتم تیر وضع این جوری بود.
وضع سیاسی کشور [این جور بود که] تقریباً یک هفته قبل از هفتم تیر، عدم کفایت رئیسجمهورِ وقت(۲) در مجلس احراز شده بود و برکنار شده بود. یعنی کشور بدون رئیسجمهور [بود]؛ وضع این جوری بود. کشور در یک چنین شرایطی، یک استوانهای مثل بهشتی را از دست داد؛ بهشتی استوانه بود، واقعاً یک استوانه بود. استوانههای انقلاب که انقلاب را نگه میدارند، ارزششان قابل محاسبه نیست؛ شهید بهشتی یکی از این استوانهها بود؛ در یک چنین شرایطی بهشتی رفت.
حدود دو ماه بعد، رئیسجمهور جدید و نخستوزیر ــ شهید رجائی و شهید باهنر ــ را با هم در یک جلسه شهید کردند. اینها را حالا خیلیهایتان شاید یادتان است امّا جوانهای عزیز این چیزها را ندیدهاند، درست هم از تاریخ و جزئیّاتش مطّلع نیستند؛ روی اینها فکر کنید جوانهای عزیز، فرزندان عزیز ما! تقریباً حدود دو ماه فاصله با این وضع، شهید رجائی و شهید باهنر ــ رئیسجمهور و نخستوزیر وقت ــ در یک جلسه ترور شدند، از بین رفتند. اندکی بعد یا یک فاصلهی کوتاهی بعد از آن، چند نفر از فرماندهان ارشد جنگ از ارتش و سپاه، در حادثهی هواپیما به شهادت رسیدند؛ شهید فلّاحی، شهید فکوری، شهید کلاهدوز و امثال اینها.(۳) یعنی در ظرف کمتر از سه ماه این همه حادثهی تلخ، این همه حادثهی وحشتناک، این همه ضربهی مخرّب! خب شما کدام کشور را سراغ دارید، کدام دولت را سراغ دارید که بتواند در مقابل این همه حوادث بِایستد و از پا نیفتد؟ شما قوّهی قضائیّهی یک چنین نظامی هستید. مردم ایستادند، امام مثل کوه دماوند سربلند ایستاد، مسئولین دلسوز و جوانهای انقلابی ایستادند، اوضاع را ۱۸۰ درجه بعکس کردند؛ جنگ را از باخت پیدرپی به بُرد پیدرپی تبدیل کردند، منافقین را از سطح خیابانها جمع کردند، ارتش و سپاه را روزبهروز منظّمتر و مرتّبتر کردند و کشور را به روال عادی و جاری انداختند.
در این [قضایا]، نکتهای وجود دارد و آن، این است که وقتی این حوادث اتّفاق میافتاد ــ چه در شهادت شهید بهشتی، چه در حوادث بعدی ــ دشمن ذوق میکرد، دشمنان سر شوق میآمدند، امیدوار میشدند که دیگر بساط این نظام انقلابی جمع شد؛ ولی ناامید شدند. آن روز ناامید شدند، در این چهار دهه هم مکرّر این ناامیدی تکرار شده. دشمن در یک مقطعی به یک چیزی، به یک ضعفی، به یک کمبودی در نظام جمهوری اسلامی امید بسته و بعد ناامید شده؛ این بارها اتّفاق افتاده؛ منتها مشکل دشمن این است که نمیتواند سرّ این ناامیدی را بفهمد، نمیتواند تشخیص بدهد؛ نمیتواند بفهمد که چرا، علّت چیست که جمهوری اسلامی هر دفعه از زیر بار این همه فشار میتواند بلند بشود بِایستد، سینه سپر کند، راه خودش را ادامه بدهد؛ این را نمیفهمد. اینها نتوانستند بفهمند که در عالمِ بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی، یک محاسبات و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آنها قادر به فهم آن نیستند؛ آنها سنّتهای الهی است، که من حالا اندکی شرح خواهم داد.
سنّت یعنی قانون، قاعده؛ خدای متعال در عالم طبیعت، در عالم انسان قواعدی دارد، قوانینی دارد. وَ الشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیم * وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِل؛(۴) اینها همه قانون است دیگر. لَا الشَّمسُ یَنبَغی لَها اَن تُدرِکَ القَمَر؛(۵) اینها قانون است، قوانینِ جاری است منتها قوانینِ جلوی چشم است. قانون جاذبه یک قانون جلوی چشم است و همه میفهمند، [امّا] قوانینی هم دارد که همه قادر به فهم آنها نیستند؛ واقعاً سرتاسر قرآن پُر است از بیان این قوانین؛ [مثلاً] اَنَّ اللَهَ مَعَ المُتَّقین،(۶) مَن جاهَدَ فَاِنَّما یُجاهِدُ لِنَفسِه،(۷) و امثال اینها که حالا تعدادیاش را عرض خواهم کرد. اینها هم قانون است. وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللَهِ قیلًا،(۸) چه کسی راستگوتر از خدا است؟ خدا میگوید این قانون است. یکی از این قوانین این است: لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه؛(۹) هر کسی که خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت میکند؛ لَیَنصُرَنَّ الله ــ با چند علامت تأکید ــ یا «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم»؛(۱۰) این سنّت الهی است. اگر طریقی که شما دارید میروید، کاری که شما دارید میکنید، جهتگیری شما، نصرت خدا [باشد] ــ نصرت خدا یعنی نصرت دین خدا، یعنی نصرت ارزشهای الهی؛ یعنی این ــ اگر در این جهت حرکت بکنید، پیروز خواهید شد، خدا شما را کمک خواهد کرد. البتّه به شرطی که حرکت کنید، عمل کنید، نه اینکه [فقط] بگویید؛ عمل کنید. این یک سنّت الهی است. لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم؛(۱۱) اگر نعمت الهی را در جایش مصرف کردید، خدا آن نعمت را بر شما زیاد خواهد کرد؛ این سنّت الهی است. اَلَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا و اِنَّ اللَهَ لَمَعَ المُحسِنین؛(۱۲) این سنّت الهی است؛ همهی اینها سنّت الهی است.
من یک وقتی در یک جلسهای در همین حسینیّه گفتم(۱۳) که وقتی حضرت موسیٰ بنیاسرائیل را برداشت و شبانه به طرف دریا حرکت کردند که از آنجا بگریزند و بروند ــ حالا فردایش بود، پسفردایش بود، درست در تاریخ مشخّص نیست ــ فرعونیها فهمیدند، اینها را دنبال کردند؛ منتها آنها پیاده و بازحمت، اینها با اسب و سواره؛ وقتی که نزدیک شدند و دیده میشدند، فَلَمَّا تَراءَا الجَمعان،(۱۴) اصحاب موسیٰ رو کردند به موسیٰ گفتند: اِنّا لَمُدرَکون؛(۱۵) اصحاب موسیٰ ــ بنیاسرائیل ــ ترسو و کمیقین به موسیٰ گفتند: اِنّا لَمُدرَکون؛ الان میآیند ما را میگیرند؛ پدرمان درآمد! حضرت موسیٰ فرمود: کَلّا؛ هرگز! اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین؛(۱۶) خدا با من است. این سنّت الهی است؛ اینها سنّتهای الهی است.
سنّت الهی یعنی قانون؛ قانون چه جوری عمل میکند؟ قانون یک موضوع دارد، یک حکم دارد؛ یک موضوع دارد، یک نتیجه دارد. شما خودتان را با آن موضوع منطبق کنید، نتیجه قطعاً مترتّب خواهد شد. اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم؛(۱۷) «تَنصُرُوا اللَه» موضوع است؛ یاری کنید خدا را، حکم و نتیجه «یَنصُرکُم» است. اگر شما خودتان را با این تطبیق کردید، حتماً آن نتیجه مترتّب خواهد شد؛ بروبرگرد ندارد. وعدهی الهی است دیگر؛ قرآن، فرمایش صریح حضرت رب (جلّ جلاله) به ما است؛ در این که العیاذ بالله یک ذرّه مبالغه و خلاف و امثال اینها که وجود ندارد؛ منتها شرط این است که شما خودتان را منطبق کنید با آن موضوع؛ اگر منطبق کردید، آن نتیجه حاصل میشود. جمهوری اسلامی آن روز این جوری حرکت کرد؛ هر وقتی هم ما پیروز شدیم، این جوری حرکت کردیم؛ [یعنی] خودمان را با یک مصداق سنّت الهی منطبق کردیم و خدای متعال هم نتیجه را مترتّب کرد. وَ اَن لَوِ استَقاموا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا؛(۱۸) [فرمود: اگر] بِایستید، خدا شما را سیراب میکند، شما را بینیاز میکند. ایستادگی کردیم، ایستادیم، خدا بینیاز کرد. عکسش هم همین جور است. سنّتهای خدای متعال انواع و اقسامی دارد دیگر؛ آنجا میگوید: لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم، بعد میگوید: وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید؛(۱۹) این هم سنّت است ــ «کَفَرتُم» یعنی کفران نعمت ــ اگر کفران نعمت هم کردید، از نعمت استفاده نکردید، بد استفاده کردید، سوء استفاده کردید، اگر این کارها شد، اِنَّ عَذابی لَشَدِید؛ آن هم یک سنّت الهی است. اگر خودمان را بر طبق آن موضوع قرار دادیم، آن نتیجه بر آن مترتّب خواهد شد، یعنی هر دو موردش سنّت الهی است؛ آن طرف قضیّه هم همین جور است.
خب، دو مورد در سورهی آلعمران هست و عجیب است که این دو مورد هر دو در یک سوره و تقریباً مربوط به یک قضیّه است؛ البتّه دو قضیّه است، منتها دو قضیّهی متّصل به هم است. دو جور سنّتها را بیان میکند: سنّت پیروزی، سنّت شکست. یکی در آیهی ۱۷۳ سورهی آلعمران است: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایماناً وَ قالوا حَسبُنَا اللَهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ* فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللَهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سُوء.(۲۰) داستانش را لابد شنیدهاید؛ جنگ اُحد تمام شد، کسی مثل حمزهی سیّدالشّهدا در این جنگ به شهادت رسید، پیغمبر مجروح شد، امیرالمؤمنین مجروح شد، تعداد زیادی شهید شدند، خسته و فرسوده و زخمیشده برگشتند مدینه؛ حالا قریش، همین دشمنی که نتوانسته بود کاری [انجام بدهد] ــ ضربه زده بود، امّا نتوانسته بود پیروز بشود بر مسلمین ــ اینها بیرون مدینه در فاصلهای در چند کیلومتریِ مدینه جمع شدند، گفتند امشب حمله کنیم؛ اینها خستهاند، کاری از اینها برنمیآید، مسئله را تمام کنیم. عواملشان آمدند داخل مدینه شروع کردند هراسافکنی: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم؛ آمدند گفتند خبر دارید؟ اطّلاع دارید؟ اینها جمع شدهاند، لشکر فراهم آوردهاند میخواهند پدر شما را دربیاورند! امشب میریزند چنین و چنان میکنند! هراسافکنی. اینهایی که مخاطب این هراسافکنی بودند، قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل؛ [گفتند:] نخیر، ما نمیترسیم، خدا با ما است. پیغمبر فرمود آن کسانی که امروز در اُحد زخمی شدند، جمع بشوند؛ آنها جمع شدند، گفت بروید مقابل اینها؛ رفتند آنها را شکست دادند و برگشتند: فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضل؛ یک مقدار زیادی غنیمت آوردند و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نیامد، دشمن را ناکام کردند و برگشتند؛ این سنّت الهی است. پس بنابراین، اگر چنانچه در مقابل هراسافکنی دشمن، شما به معنای واقعی کلمه معتقد شدید که «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» و به وظایفتان عمل کردید، نتیجهاش این است. این [بخش از] سورهی آلعمران این سنّت را برای ما بیان میکند. این مال قضیّهی بعد از اُحد بود، مثلاً شاید چند ساعت بعد از اتمام اُحد.
آن [بخش دیگرِ] قضیّه، مال داخل خود اُحد است؛ در جنگ اُحد مسلمانها اوّل پیروز شدند دیگر؛ یعنی اوّل حمله کردند و دشمن را منهزم کردند و بعد که آن تنگه را به خاطر دنیاطلبی از دست دادند، قضیّه بعکس شد؛ باز در سورهی آلعمران، قرآن این را بیان میکند؛ میفرماید: وَ لَقَد صَدَقَکُمُ اللهُ وَعدَه؛ خدا وعدهی خودش را با شما عمل کرد ــ ما وعده کرده بودیم که اگر در راه خدا جهاد کنید، شما را پیروز میکنیم؛ ما وعدهمان را عمل کردیم ــ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِه؛ شماها توانستید اینها را زیر فشار قرار بدهید و از پا دربیاورید باذنالله؛ اوّلش توانستید. خب پس اینجا خدا کار خودش را کرد؛ خدا وعدهای را که به شما داده بود عمل کرد، منتها بعد شما چه کار کردید؟ به جای اینکه این وعدهی الهی را شکرگزاری کنید، این لطف الهی را شکرگزاری کنید، حَتّیٰ اِذا فَشِلتُم؛ پایتان سست شد؛ چشمتان به غنیمت افتاد، دیدید بعضیها دارند جمع میکنند غنائم را، پای شما هم سست شد؛ فَشِلتُم، فَشَل شدید؛ وَ تَنازَعتُم؛ بنا کردید با همدیگر درگیر شدن، و اختلاف پیدا کردید. ببینید، [باید] یک نگاههای علمیِ جامعهشناسی روی این تعبیرات قرآنی انجام بگیرد؛ اینکه چطور میشود یک کشوری، یکی دولتی، یک حکومتی پیشرفت کند، چطور میشود متوقّف بشود و چطور میشود سقوط کند، اینها را در این آیات قرآنی پیدا کنید. حَتّیٰ اِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِی الاَمرِ وَ عَصَیتُم؛ عصیان کردید، نافرمانی کردید؛ پیغمبر به شما گفته بود که این کار را بکنید، نکردید. آن وقت، وقتی این جوری شد، مِن بَعدِ ما اَراکُم ما تُحِبّون؛ بعد از آنکه خدا آنچه را میخواستید ــ که همان نصرت الهی است ــ به شما داده بود، نشان داده بود، به نصرت کامل داشتید میرسیدید، امّا این جوری عمل کردید، آن وقت «مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا وَ مِنکُم مَن یُریدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُم عَنهُم»،(۲۱) اینجا باز خدای متعال به سنّتش عمل کرد، صَرَفَکُم عَنهُم، دست شما را از سر آنها کوتاه کرد، یعنی مغلوب شدید؛ این سنّت الهی است دیگر. آنجا سنّت الهی این بود که در مقابل دشمنهراسی بِایستید و پیش بروید؛ اینجا سنّت الهی این است که در مقابل میل به دنیا و دنیاطلبی و عافیتطلبی و کار نکردن و زحمت نکشیدن و دنبال طعمه گشتن و مانند اینها، خودتان را و دیگران را بدبخت کنید. دو آیهی نزدیکِ هم در سورهی آلعمران، این دو سنّت را بیان میکند.
و قرآن پُر است [از سنّتهای الهی]؛ عرض کردم، از اوّل قرآن تا آخر قرآن همین طور که نگاه کنید، دائم سنّتهای الهی تبیین میشود و تکرار میشود؛ چند جا هم بیان شده: سُنَّةَ اللهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلًا(۲۲) ــ که از این قبیل چهار پنج مورد هم هست ــ که خدا [میفرماید] سنّتهای الهی تغییرپذیر نیست؛ قوانین الهی، قوانین متقنی است. خدا با کسی هم قوم و خویشی ندارد؛ اینکه بگوییم ما مسلمانیم و شیعهایم و جمهوری اسلامی هستیم، پس هر کاری که دلمان خواست بکنیم، نه؛ ما با دیگران هیچ فرقی نداریم؛ اگر چنانچه خودمان را با موضوع آن سنّتهای دستهی اوّل تطبیق کردیم، نتیجهاش آن است؛ اگر با موضوع سنّتهای دستهی دوّم تطبیق کردیم، نتیجهاش این است؛ بروبرگرد ندارد.
ما در سال ۶۰، در مقابل این همه حادثه و شدّت عمل توانستیم روی پای خودمان بِایستیم و دشمن را ناامید کنیم، امروز هم میتوانیم؛ خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است؛ خدای دورانهای سختی و دورانهای گوناگون یکی است، همهی سنّتهای الهی هم سر جایش است. سعی کنیم خودمان را مصداق سنّتهای الهی در راه پیشرفت قرار بدهیم؛ سعیمان این باشد.
بپردازیم به مسائل قوهی قضائیّه. خب جناب آقای محسنی گزارش خوبی دادند؛ برخی از این نکاتی که من یادداشت کردم تذکّر بدهم، ایشان در گزارششان ذکر کردند و گفتند که انجام گرفته؛ حالا من مجدّداً خواهم گفت.
قوهی قضائیّه مثل دیگر قوا [است]، چون یک رکن اساسی کشور قوهی قضائیّه است؛ نه فقط در کشور ما، [بلکه در] همه جا. موفّقیّتها و ناکامیهای شما هر دو محکوم به احکام سنّتهای الهی است، و در کلّ کشور هم تأثیر میگذارد. این آیهی شریفهی سورهی حج تکلیف همهی ماها را روشن کرده: اَلَّذینَ اِن مَکَّنّاهُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر.(۲۳) اَقامُوا الصَّلوة، یعنی اقامهی نماز؛ این اشاره است به اینکه حکومت الهی و اسلامی باید تعبّد را و توجّه به خدا را و توجّه به معنویّت را گسترش بدهد. اقامهی صلات به این منظور است؛ باید روح تعبّد در جمهوری اسلامی گسترش پیدا کند. وَآتَوُا الزَّکوة، یعنی زکات بدهند؛ زکات هم معلوم است چیست، لکن اشارهای و نکتهای که در این «آتَوُا الزَّکَوة»ها یا «آتُوا الزَّکَوة»های متفرّقه در قرآن هست، این است که در جامعهی اسلامی بایستی عدالت در توزیع، مورد نظر باشد؛ این [جور] است.
«وَ اَمَروا بِالمَعرُوف» امر به معروف. حالا در صلات و زکات و مانند اینها بالاخره یک کارهایی شده، [امّا در] «اَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» عقبیم. معروف چیست؟ عدالت، انصاف، برادری، ارزشهای اسلامی؛ اینها معروف است؛ باید امر به معروف بکنیم. در قانون اساسی ما هم جزو وظایف، در اصل هشتم همین مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر هست. نَهَوا عَنِ المُنکَر؛ از منکر هم نهی [کنید]؛ منکر چیست؟ ظلم است، فساد است، تبعیض است، بیانصافی است، عدم اطاعت الهی است؛ اینها ظلم است، اینها منکر است؛ از اینها باید نهی بشود؛ یعنی اینها [جزو] وظایف است. امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز، مثل زکات جزو وظایف است. و حالا طبق یک روایتی امر به معروف از همهی این احکام الهی حتّی از جهاد هم بالاتر است.(۲۴) حالا نمیخواهیم وارد این جزئیّات بشویم. به هر حال این یک وظیفهای است که جزو وظایف قوّهی قضائیّه هم هست و اگر چنانچه عمل نکردیم، ضربه خواهیم خورد.
الان شما امکان دارید دیگر؛ قوّهی قضائیّه یعنی قضای کشور، دادگستری کشور دست شما است؛ این امکان شما است که از این امکان باید حدّاکثر استفاده را بکنید، بیشترین استفاده را باید بکنید در جهت همین «اَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ آتَوُا الزَّکَوةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» و بقیّهی چیزهایی که در قرآن به عنوان وظیفه ذکر شده. باید استفاده کنید؛ اگر استفاده نکردید، نعمت، تضییع شده است.
معمولاً قدرتها از دو ناحیه ضربه میخورند: یک ناحیه، سوء استفادهی از قدرت است؛ یک ناحیه، عدم استفادهی از قدرت است. گاهی هست که انسان یک قدرتی دارد، از این سوء استفاده میکند؛ [یعنی] در جهت اهواء شخصی خودش، اهواء گروهی خودش، در جهت فساد و امثال اینها استفاده میکند؛ این یک جور ضایع کردن قدرت است؛ یک جور هم این است که انسان از این قدرت استفاده نکند؛ اصلاً معطّل بگذارد که این هم تضییع قوّت است؛ این هم کفران نعمت الهی است؛ فرقی نمیکند. تنبلی کردن، غفلت کردن، موجب میشود که این اقتدار از بین برود.
خب، حالا قوّهی قضائیّه یک عامل مهمّ اقتدار است در ادارهی کشور. بنده هم همیشه سفارشهایی کردهام؛ چه در این دوره، در جلسات دونفره، سهنفرهای که با جناب آقای محسنی داشتهایم، چه در جلسات عمومیای که بارها با عناصر محترم قوّهی قضائیّه ملاقات داشتهایم، همیشه سفارشهایی کردهام. خوشبختانه جناب آقای محسنی، رئیس قوّه، یک عنصر مؤمن و انقلابی [است]؛ واقعاً ایشان مؤمنند، انقلابیاند، پُرکارند، مردمی و دور از تشریفاتند؛ این خیلی مهم است. ایشان یک عنصر مردمی است که اینجا هم گفتند، با مردم مأنوس میشوند، میروند بین مردم. با زوایای قوّه، ایشان آشنا است؛ سالهای متمادی ایشان در قوّه بودهاند و به اجزای گوناگون قوّه آشنا هستند و گوش شنوا هم دارد؛ از منتقدین و مانند اینها هر چه بگویند، ایشان گوش شنوا دارد، میشنود؛ اینها خصوصیّات ممتاز ایشان است. خب بنابراین توصیههایی که عرض میکنیم ــ چه به شخص محترم ایشان و چه به شما برادران و خواهران عزیز ــ انشاءالله باید عملیّاتی بشود؛ باید از صِرف یک توصیه و موعظه خارج بشود.
اوّلین مطلب همین سند تحوّلی است که ایشان گفت. این سند تحوّل یکی از مترقّیترین اسناد تحوّل است؛ اوّل تهیّه شد؛ بعد در زمان جناب آقای رئیسی تجدید نظر شد؛ در این تجدید نظر نکات مهمّی به آن اضافه شد، تکمیل شد؛ این باید عمل بشود. خب رئیس محترم قوّه مقیّدند، دنبال میکنند امّا در سطوح مختلف قوّه باید دنبال بشود؛ هم قضات، هم کارکنان و مدیران باید اینها را دنبال کنند. حالا [بر اساس] گزارشهایی که به ما میرسد، یک مقداری در این زمینه بر طبق آن چیزی که انسان فکر میکند باید باشد، نیست. بر طبق این سند باید شخصیّتسازی بشود، به تعبیر رایج فرنگی کادرسازی بشود.
بر طبق این سند باید عمل بشود؛ یعنی قوّه در مقابل شایعه و حرف و مخالفت و مانند اینها، حالت انفعالی نداشته باشد. راه مستقیمی است جلوی او و با قدرت این راه را دنبال کند و حرکت کند؛ تحت تأثیر شایعات و اینکه حالا چهار نفر خوششان میآید، چهار نفر بدشان میآید قرار نگیرد؛ این توصیهی اوّل.
توصیهی دوّم؛ مسئلهی مبارزهی با فساد جدّی گرفته بشود. فساد وجود دارد. یک حرف خوبی جناب آقای محسنی در یکی از همین جلسات اواخر به من گفتند؛ ایشان گفتند ــ به این مضمون ظاهراً ــ که ما تصمیم گرفتهایم اوّل در درون خود قوّه با فساد مبارزه کنیم؛ بله، همین درست است. این جور نیست که در داخل قوّه فساد نباشد. البتّه اکثریّت قضات، پاکدست، نجیب، مؤمن، زحمتکش و حقیقتاً شریف هستند؛ در این تردیدی نیست، امّا در یک جمع هزارنفره اگر ده نفر هم آدم ناباب پیدا بشوند، میتوانند آن بقیّه را مورد آسیب قرار بدهند از لحاظ آبرو و از لحاظ کار و مانند اینها؛ باید دنبال همان ده نفر گشت. و عمده هم این است که با ساختارهای فسادزا مقابله بشود؛ گاهی اوقات در بخشی از جاها ــ حالا چه در قوّهی قضائیّه، چه در قوّهی مجریّه یا جاهای دیگر ــ بعضی از ساختارها هست که به طور طبیعی فساد ایجاد میکند؛ آن ساختارها باید در هم شکسته بشود؛ بگردید این ساختارها را پیدا کنید، آنها از بین برود؛ این هم نکتهی دوّم.
نکتهی سوّم، تقویت دانش قضائی. دانش قضائی بایست تقویت بشود. بسیاری از این احکامی که یا ضعیفند یا مخدوشند ــ حالا گاهی تصادفاً طبق یک گزارشی، یک چیزی، بعضی از احکام به ما رسیده، ارائه شده ــ انسان که نگاه میکند، بعضی از این احکام خیلی ضعیف است. [مثلاً] قاضی ده استدلال که برای یک حکم ذکر کرده، اغلب استدلالهایی که ذکر شده، قابل خدشه است، ضعیف است. استدلال باید متقن باشد، باید قوی باشد. نه فقط در مورد دادگاه، حتّی در مورد دادسرا. ادلّهای که دادستان در کیفرخواست ارائه میدهد باید ادلّهی متقنی باشد، بتواند از آنها دفاع کند، [البتّه] معنایش این نیست که حالا هر چه دادستان گفت، بالاخره مورد قبول قرار خواهد گرفت، امّا باید ادلّهای باشد که قابل استدلال باشد، قابل دفاع باشد. در مورد قاضی و دادگاه که خب اهمّیّت این جهت خیلی بیشتر است. پس این شد مسئلهی احاطهی علمی و قضائی، هم به موضوع، هم به حکم؛ یعنی دانش قضائی باید بالا برود.
نکتهی چهارم مسئلهی تشویق و تنبیه در درون قوّه است. تنبیه را عرض کردیم، تشویق هم باید بشوند. ببینید واقعاً بعضیها هستند، آدم میبیند ــ یعنی میداند؛ میبیند که حالا [درست نیست چون] ما از دور اطّلاع پیدا میکنیم ــ واقعاً تلاش میکنند، واقعاً زحمت میکشند، در مواردی وقت استراحتشان را هم به رسیدگیهای قضائی صرف میکنند؛ خب اینها شناسایی بشوند، تشویق بشوند؛ حالا با انواع تشویق. تشویق فقط تشویق مالی نیست؛ تشویق آبرویی هست، تشویق معرّفی کردن و مانند اینها هست؛ [بالاخره] تشویق بشوند. این هم نکتهی بعدی.
نکتهی پنجم این است که هیچ بخش از اختیارات و مأموریّتهای قوّهی قضائیّه که در قانون اساسی و قوانین مترتّب بر آن معیّن شده، معطّل نماند؛ هیچ بخشی معطّل نماند. حالا فرض کنید در حوزهی حقوق عمومی، دادستان کل وظایفی دارد، [و باید] رصد کامل نسبت به حقوق عامّه داشته باشد ــ که حالا یک موردش را بعداً عرض خواهم کرد ــ که حقوق عامّه تضییع نشود. هر جا احساس شد حقوق عامّه دارد تضییع میشود، به طور جدّی وارد میدان بشوند؛ با استناد به قانون. بنده با اِعمال احساسات و شعارگونه وارد شدنِ در این قضایا موافق نیستم امّا با استناد به قانون محکم وارد بشوند. این خب یک کار مهمّی است؛ یا مسئلهی پیشگیری از جرم که یکی از وظایف قوّهی قضائیّه است و در قانون اساسی هم آمده، بایستی جدّی گرفته بشود و [در مورد آن] هیچ اهمالی روا داشته نشود.
در مورد قوانین عادّی و معمولی و بهاصطلاح از کارهای متعارف قوّه، این قانونی که مربوط به زمینها بود که مشخّص کنند در شهرها و روستاها که هر یک متر زمین حکمش چیست، مال کیست و غیره، باید به نتیجه برسد، این باید به نهایت برسد، این باید دنبال بشود؛ اگر این کار شد، این زمینخواریها و این کوهخواریها و مانند اینها دیگر از بین خواهد رفت؛ که خود آن زمینخواریها هم باز زمینهی مشکلات دیگری است.
نکتهی ششم: نوع ارتباط قوّهی قضائیّه با ضابطین قضائی خیلی مهم است. از چند طرف باید ملاحظه وجود داشته باشد: یک طرف این است که بایستی از رفتار ضابطین مراقبت و نظارت بشود؛ که خب ایشان همین چندی پیش یک دستوراتی دادند ــ من از تلویزیون شنیدم ــ در مورد بعضی از این کارهایی که ضابطین میکنند، که نباید این کارها نسبت به متّهم انجام بگیرد. خب این یک بخش قضیّه است که مراقبت بشود از رفتار ضابط که تندروی و زیادهروی و مانند اینها انجام نگیرد.
یک جهت دیگر این است که قوّه تحت تأثیر نظر ضابط قرار نگیرد؛ خب ضابطین، دستگاههای مؤثّر و مهمّی هستند، قدرتهایی دارند، نظراتی نسبت به اشخاص، نسبت به قضایا دارند؛ قوّهی قضائیّه نه، خودش بایست مستقل رسیدگی کند، تحت تأثیر نظر او قرار نگیرد؛ این هم یک جهت است.
یک طرف دیگر قضیّه این است که همین ضابطین گاهی نظرات کارشناسیای دارند که اینها تحقیقشده است، این نظرات کارشناسی را هم ندیده نگیرند؛ قوّهی قضائیّه از این نظرات کارشناسی استفاده کند؛ حالا چه در نیروی انتظامی، چه در وزارت اطّلاعات، چه در جاهای دیگر، ضابطینی که هستند، گاهی نظرات تخصّصی و کارشناسیشدهای دارند؛ به این نظرات توجّه بشود.
یک مسئلهی دیگر [این است که] ضابطین به ما مکرّر شکایت میکنند که مثلاً ما وقتی اعتراض میکنیم که چرا فلان مورد را برخورد نکردید، میگویند ما برخورد کردیم، دادیم به قوّهی قضائیّه، قوّهی قضائیّه رها کرد. از قوّهی قضائیّه میپرسیم چرا؟ میگویند قانون نداشتیم! خب اگر قانون ندارید، قانون را چه کسی باید فراهم کند؟ شما باید فراهم کنید دیگر؛ لایحه درست کنید، تنظیم کنید، بدهید به مجلس تا برایتان تصویب کند. یعنی این جور نباشد که ضابط یک زحمتی بکشد، یک تلاشی بکند، یک کاری انجام بدهد، بعد بیاید قوّهی قضائیّه، با بیتوجّهی قوّهی قضائیّه یا عدم تخصّص قاضی در آن مورد خاص مواجه بشود و از دست برود. بنابراین این هم نکتهی ششم، [یعنی] نگاه همهجانبه در ارتباطات بین قوّهی قضائیّه و ضابطین.
نکتهی هفتم، مسئلهی امنیّت روانی مردم است. یکی از حقوق عامّه که گفتم اشاره میکنم این است؛ یکی از حقوق عمومی مردم همین است که امنیّت روانی داشته باشند. امنیّت روانی یعنی چه؟ یعنی هر روز یک شایعهای، یک دروغی، یک حرف هراسافکنندهای در ذهنها پخش نشود. حالا تا دیروز فقط روزنامهها بودند که این کارها را میکردند، حالا فضای مجازی هم اضافه شده. هر چند وقت یا چند روز یک بار، گاهی چند ساعت یک بار یک شایعهای، یک دروغی، یک حرفی را یک آدم مشخّصی یا نامشخّصی در فضای مجازی منتشر میکند، مردم را نگران میکند، ذهن مردم را خراب میکند. یک دروغی را مطرح میکند، شایع میکند، خب، این امنیّت روانی مردم از بین میرود. یکی از وظایف قوّهی قضائیّه برخورد با این مسئله است. البتّه اینجا هم من شنیدم بعضی گفتند که قانون نداریم؛ اوّلاً میشود از همین قوانین موجود استفاده کرد و حکم این را فهمید؛ اگر قانون هم ندارید، سریع قانون تهیّه کنید؛ اینها چیزهای مهمّی است. این هم یک مسئله. البتّه گاهی اوقات هم منبع برخی از همین اخبار خود قوّهی قضائیّه است. یعنی گاهی اوقات یک نفری از قوّهی قضائیّه یک گوشهای یک چیزی راجع به یک کسی، راجع به یک مجموعهای ذکر میکند که خود این، افکار عمومی را تحت تأثیر قرار میدهد.
آخرین مطلب این است که پروندهای را که باز میکنید تا آخر دنبال کنید و تمام کنید. پروندههای گوناگونی که به مسائل عمومی ارتباط دارد و قوّهی قضائیّه وارد شده، [مثلاً] راجع به برخی کارخانهها، راجع به برخی تصرّفات بیمورد و امثال اینها به آخر برسانید. جوری نباشد که سر زخم را باز کنید، بعد رها کنید. البتّه اوّلش یک سر و صدایی معمولاً میشود که این کار دارد انجام میگیرد، بعد یواشیواش فراموش بشود؛ نه. هر کاری را که شروع میکنید، هر مسئلهای که ــ حالا ایشان گفتند مسئلهمحوری؛ خب خوب است، مسئلهمحوری خیلی خوب است ــ به طور خاص به خاطر اولویّتش دنبال میکنید، این مسئله را به آخر برسانید، پرونده را تمام کنید، بعد بیایید کنار.
کارتان سخت است؛ کارتان سخت است! واقعاً یکی از کارهایی که خیلی سخت است، قوّهی قضائیّه است. بنده خب از اوّل انقلاب در مسائل جاری اجرائی انقلاب بودهام، همیشه میگفتم که من از قبول تصدّی مسائل مربوط به قوّهی قضائیّه میترسم و اجتناب میکنم؛ چون خیلی سخت است، خیلی سنگین است، کار سنگینی را به عهده گرفتهاید. خب به همان اندازه اجرش هم سنگین است؛ یعنی به تناسب سنگینی کار، اجر الهی هم سنگین است انشاءالله.
برای خدا کار را دنبال کنید و با هدایت الهی کار را دنبال کنید و انشاءالله اجر الهی شامل حال شما خواهد بود. ممکن است شما یک کار خوبی را انجام بدهید هیچ کس هم نفهمد، حتّی مدیر مافوق شما، رئیس شما، زیردست شما نفهمد که شما این چند ساعت را مثلاً اضافه کار کردید، این کار را بادقّت انجام دادید، با این فساد، با این انحراف بِجد مقابله کردید؛ ممکن است اینها را کسی نفهمد امّا کرامالکاتبین میفهمند و خدای متعال هم از ورای همهی اینها حاضر و ناظر است و میبیند و انشاءالله اجرتان پیش خدا است.
امیدواریم خدای متعال روح مطهّر امام بزرگوار را شاد کند؛ ارواح طیّبهی شهدا را با اولیائشان محشور کند؛ روح شهید بهشتی عزیز را خداوند انشاءالله با اولیائش محشور بکند و همهی ما و شما را عاقبتبهخیر کند..
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,234 | 1401/03/22 | بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای جامعه عشایری کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50494 |
[دریافت PDF ]
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، عشایر عزیز و گرامی سرتاسر کشور. ولادت حضرت ثامنالحجج (سلام الله علیه) را به همهی شما تبریک عرض میکنم و از اینکه این کنگره را، این بزرگداشت را تشکیل میدهید صمیمانه از شما تشکّر میکنم؛ کارتان بسیار کار خوبی است، کار درستی است. این بزرگداشتی که تشکیل میدهید و این جلسهی ما یک فرصتی هم هست که توجّه و نظر عموم مردم کشور را به عشایر جلب کند. امام فرمودند عشایر ذخایر انقلابند، ذخایر کشورند.(۲) مردم نباید فراموش کنند که ما یک مجموعههای باارزش از عشایر داریم که اینها ذخیرهی کشورند؛ این باید دائماً به یاد مردم بیاید. یکی از فواید این دیدار امروز ما و جلسهای که شما در زمان خودش(۳) خواهید داشت، همین است که ملّت ایران را با عشایر و ارزش عشایر آشنا میکند.
من یک مختصری راجع به عشایر میخواهم عرض کنم، لکن قبل از آن به بیانات این برادران اشاره میکنم. بیانات خوبی است؛ این فعّالیّتهایی که هر دو برادر ذکر کردند در مورد این کنگره یا بزرگداشتهای این بیست سال، خب کارهای باارزشی است. من هم اینجا در این راهرو نگاه کردم این تصویری را که از فعّالیّتها انجام گرفته و با دقّت همه را دیدم؛ کارهای خوبی انجام گرفته. این سه رویکردی هم که ایشان ذکر کردند، هر سه رویکرد مهم است، منتها یک نکتهای وجود دارد و آن این است که شما وقتی جهیزیّه میدهید به یک خانوادهای، خب این جهیزیّه به دست او میرسد و استفاده میکند، شما هم میفهمید که استفاده کردهاند؛ نقد است؛ حتّی آنچه به این نقدی هم نیست، مثلاً فرض کنید مثل کاشت نهال، خب نهال را میکارید ــ من تصویرهایش را اینجا دیدم ــ بعد از دو سال، پنج سال، ده سال، اینها سربلند میشوند و یک جنگل، یک باغستان، یک فضای سبزی را به وجود میآورند؛ این را هم شما به چشمتان میبینید اثرش را. کار فرهنگی چطور؟ خب شما کتاب تهیّه کردید، فیلم تهیّه کردید؛ خروجی این کتاب شما و این فیلم شما چه شد؟ این مهم است؛ این دیگر به آن آسانی نیست؛ دشواری کار فرهنگی همین است؛ مشکل کار فرهنگی همین است که شما با کمّیّت و با کار مادّی نمیتوانید نتیجهی آن را قطعی بدانید. کتاب را انسان چاپ میکند، ممکن است این کتاب را صد نفر بخوانند، ممکن است ده هزار نفر بخوانند؛ ممکن است همهی چاپ اوّلش هم فروش نرود، ممکن است به صد چاپ هم برسد؛ چه کارش میکنید؟ چه جور عمل میکنید که این کار فرهنگی به نتیجه برسد؟
ما امروز در همهی آحاد ملّت ایران، از جمله در عشایر، بیش از همه چیز به کار فرهنگی احتیاج داریم. دشمن ملّت ایران، دشمن اسلام، دشمن کشور، دشمن جمهوری اسلامی، تکیهاش امروز به جنگ نرم است که حالا من بعداً شاید یک اشارهای کردم. غرض، دوستانی که دستاندرکار مسائل این جور بزرگداشتها هستند و به کار فرهنگی هم توجّه دارند، به این نکتهای که عرض کردیم توجّه داشته باشند: بازخورد کار شما چه شد؟ خروجی کار شماها چه شد؟ تأثیراتش در جامعهی عشایری چه اندازه است؟
عشایر ایران جزو باوفاترین قشرهای ملّت ایرانند. اینکه عرض میکنیم «جزو باوفاترین»، از روی سلیقه و حدس نیست؛ با توجّه به اتّفاقاتی است که در کشور افتاده و ما میدانیم. هم در تاریخ نزدیک خودمان، هم در تاریخ این دویست سیصد سال گذشته، داستانها وجود دارد از تلاشی که خارجیها و مخصوصاً انگلیسیها کردند برای نفوذ در عشایر؛ کارهای عجیب و غریبی که حالا اگر وقت بود و مجال بود و انسان اینها را میگفت، بد نبود؛ باید در کتابها بخوانید. خارجیها تلاش کردند برای اینکه بتوانند در عشایر نفوذ کنند و آنها را به یک شکلی وادار به خیانت به کشورشان بکنند ــ حالا به شکلهای مختلفی؛ با تجزیه، با جنگ داخلی، با انواع و اقسام کارهای گوناگون ــ امّا نتوانستند آنها را به آن سمتی که خودشان میخواهند سوق بدهند و بکشانند؛ این «باوفاترینها» و «جزو وفادارترینها» که عرض میکنیم، به خاطر این است.
در همین دوران اخیر، یعنی دوران انقلاب، دوران دفاع مقدّس و دوران بعد از دفاع مقدّس هم عشایر امتحانهای خوبی پس دادند؛ همین که در بین جامعهی عشایری بیش از یازده هزار [نفر از این] جمعیّت به شهادت میرسند، این خیلی مهم است. این جور نبود که همهی عشایر ما لب مرز باشند، مورد تهدید باشند؛ البتّه بعضی لب مرز بودند و بلافاصله در دفاع مقدّس مورد تهدید قرار گرفتند، امّا بعضی هم نه، وسط کشور بودند و تهدید مستقیمی متوجّه اینها نبود، امّا در عین حال به سمت میدانهای دفاع مقدّس شتافتند و دفاع کردند و تلاش کردند و کار کردند.
چه عاملی موجب شد که عشایر کشور ما با اینکه قومیّتهایشان مختلف است، زبانهایشان مختلف است، این جور کنار هم بِایستند و در خدمت اسلام قرار بگیرند، در خدمت کشور قرار بگیرند؟ این نخ تسبیح، چه چیزی بود؟ دین و دینداری بود. دین، عامل وحدت است، عامل پیشرفت است، عامل فداکاری و ازخودگذشتگی است؛ عامل دین، عشایر را وادار کرد که این جور در میدانها در کنار هم باشند؛ نگذاشت این تنوّعهای قومیّتی و امثال اینها بین اینها جدایی به وجود بیاورد، اختلاف به وجود بیاورد؛ دین یک چنین تأثیری دارد.
امام راحل بزرگوار ما هم با استفاده از همین عامل توانست این انقلاب عظیم را به وجود بیاورد و به پیروزی برساند و بعد از پیروزیِ انقلاب توانست با همین عامل کشور را حفظ کند. اگر عامل دین نبود، انقلاب پیروز نمیشد؛ مطمئن باشید. هیچ عامل دیگری قادر نبود این جوانهایی را که با دست خالی میآمدند به خیابانها و در مقابل گلوله، در مقابل تفنگ سینه سپر میکردند، بیاورد در این میدان دشوار و سخت؛ هیچ عامل دیگری نمیتوانست؛ ایمان دینی اینها را آورد. امام از این استفاده کرد برای اینکه این انقلاب به پیروزی برسد، بعد هم از عامل ایمان مردم استفاده کرد برای اینکه این کشور را مصونیّت ببخشد. این کشور، بعد از انقلاب، مورد طمع قرار گرفت، به آن طمع کردند. این جور نبود که ناگهان به کلّهی خود صدّام بزند که بلند بشود [بیاید]؛ نخیر، تحریکش کردند، وادارش کردند، به او امید دادند، به او وعده دادند، به وعدهشان هم عمل کردند؛ به او پول دادند، سلاح دادند، نقشهی جنگی دادند برای اینکه بیاید. غرض این نبود که بیاید یک قسمتی از کشور را جدا کند؛ غرض این بود که بیاید با جدا کردن یک بخشی از کشور یا با انواع روشهای دیگر، انقلاب اسلامی را از بین ببرد؛ هدف این بود. آمریکا پشتش بود، انگلیس پشتش بود، فرانسه پشتش بود، دولتهای مرتجع پشتش بودند و هر کسی دنبالهروِ اینها بود؛ اینها همه آمدند میخواستند کشور را تکّهپاره کنند، اینها میخواستند کشور را برگردانند زیر سلطهی آمریکا، اینها میخواستند ملّت ایران را اسیر کنند، امام نگذاشت؛ با چه وسیلهای؟ با وسیلهی دین؛ دین این جور است؛ ایمان دینی یک چنین تأثیری دارد.
شهدای شما هم یک مظهر زیبا و باشکوهی هستند از همین ایمان دینی. این یازده هزار شهیدی که شما دادید، اینها در واقع دارند تأثیر ایمان دینی را نشان میدهند. این جوان میتوانست در خانهی خودش، زندگی خودش، در محیط خودش، پیش پدر و مادر خودش، پیش همسر خودش، پیش بچّههای خودش بماند، از لذّات زندگی بهرهمند بشود ــ به همان مقداری که ممکن است ــ امّا این کار را نکرد، همه را رها کرد؛ فرزند عزیز را رها کرد، همسر عزیز را رها کرد، پدر و مادر دلباختهی خودش را رها کرد رفت؛ برای چه؟ این انگیزه چه بود؟ انگیزه دین بود؛ حالا یا رزمنده بود و برگشت، یا جانباز شد، یا شهید شد. پدر و مادر او هم که توانستند این مصیبت را، این سختی را، این آتش دل را خاموش کنند، تسلّا پیدا کنند، به برکت دین بود، [اثر] دین بود.
یک دوست ما پسرش در تصادف از بین رفته بود، یک قدری ناراحت بود؛ پدر سه شهید آنجا بود، من گفتم شما یک پسرت رفته، این آقا سه پسرش رفته؛ گفت آقا، پسرهای این [آقا] شهید شدند، این غصّه ندارد! ببینید، حرف درستی هم هست. بله، سوزش دل هست ــ این جُرحی(۴) که بر دل پدر و مادر وارد میشود قابل انکار نیست ــ امّا خانوادههای شهدا تسلّا پیدا میکنند، صبر میکنند، چون میدانند که این جوانشان پیش خدا است، زنده است؛ با خدا معامله میکنند. اِنَّ اللَهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون؛(۵) هر دویش اجر دارد: هم از دشمن تلفات بگیرید اجر دارد، هم خودتان به دست دشمن کشته بشوید اجر دارد. اینها با خدا معامله کردند؛ هم آن جوان با خدا معامله کرد، هم این پدر و مادر و همسر با خدا معامله کردند. عامل دین را نباید در این قضیّه فراموش کرد.
خب حالا بعضیها در تحلیلهای گوناگونی که میکنند، [میگویند] این جوان رفت از مرزهای کشورش حراست کند، امنیّت را ایجاد کند. خب بله، معلوم است؛ امنیّت کشور، مصونیّت کشور، ناشی از همین فداکاریها است، ناشی از همین شهادتها و جانباز شدنها و مبارزهها و درگیریها است؛ شکّی در این نیست که این موجب امنیّت کشور است، امّا انگیزهی او دین بود، خدا بود؛ انگیزهی او را نباید به چیزهای کمتر از دین فرو کاست و تقلیل داد. در واقع اینها برای خدا حرکت کردند، برای خدا کار کردند و عزّت شهدا هم به خاطر همین است؛ عزّت شهدا هم به خاطر همین است. خب حالا بعضیها هستند که با دین سر و کاری ندارند، این شهادتها را هم نمیتوانند انکار کنند، [لذا] در انگیزهها دست میبرند. و یکی از مهمترین ابعاد جنگ نرم دشمن همین است که این انگیزهی دین را ــ که مهمترین انگیزه است، بالاترین انگیزه است ــ در بین مردم خاموش کنند یا تضعیف کنند.
امروز هر کاری در کشور علیه سنّتهای دینی و مقدّسات دینی انجام بگیرد، یک انگیزهی سیاسی پشتش هست؛ ممکن است خود طرف نداند، امّا هست و به این راه کشانده شده. تضعیف دین، تضعیف سنّتهای دینی، تضعیف شعائر دینی و مناسک دینی، زیر سؤال بردن اینها، غیر منطقی جلوه دادن اینها، همه چیزهایی است که دشمن از اینها استفاده میکند؛ حالا ممکن است این کسی که [این] کار را انجام میدهد نداند، توجّه نداشته باشد؛ بله، گاهی بعضیها از روی غفلت یک حرکتی انجام میدهند.
امروز سعی دشمن این است که ایمان دینی را تضعیف کند، امید را تضعیف کند، خوشبینی به آینده و به مدیریّت کشور را تضعیف کند؛ اینها چیزهایی است که روی آن دارند برنامهریزی میکنند، روی آن برنامهریزی میشود. [مثلاً] چه کار کنند که عقیدهی مردم این بشود که آیندهای ندارند، آینده بنبست است و در کوچهی بنبست قرار دارد؛ روی این برنامهریزی میکنند، برنامهسازی میکنند، در فضای مجازی و گاهی متأسّفانه در فضاهای رسمیِ خودِ ما اینها را بین مردم جوری پخش میکنند که مردم به این نتیجه برسند که راهها بنبست است، راهها خطا است یا به این نتیجه برسند که مسئولین کشور، مدیریّت کشور، بلد نیستند کشور را اداره کنند. این همه زحمت دارد کشیده میشود، این همه تلاش میشود، در مقابلِ این تلاشها این جوری [برخورد میشود]. حالا فرض بفرمایید، مِن باب مثال نیروی انتظامی کشور مثلاً یک تعدادی دزد را ظرف ۴۸ ساعت بعد از دزدی دستگیر میکنند؛(۶) خب باید تشویق بشوند، [امّا] در رسانهی ملّی خود ما جوری حرف زده میشود که به جای تشویق، کأنّه سرزنش میشوند! عمدی که نیست ــ مسلّم است که عمدی نیست ــ امّا غفلت است؛ این غفلتها به سود دشمن تمام میشود. هر کسی که مردم را از آینده ناامید کند برای دشمن دارد کار میکند؛ چه بداند، چه نداند. هر کسی ایمانهای مردم را تضعیف کند به سود دشمن دارد کار میکند؛ چه بداند، چه نداند. هر کسی مردم را نسبت به فعّالیّت و تلاش و برنامهریزیهای مسئولین کشور بیاعتقاد و بدبین بکند، دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند.
مسئولین بسیج هم که در زمینهی مسائل عشایر کار میکنند، [کارشان] کارِ باارزشی است. این کارهایی که دوستان ذکر کردند، نمونههایش را اینجا ما مشاهده کردیم در تصویرها؛ این کارها را دنبال بکنید، این کارها باارزش است. امّا مسئولش فقط بسیج نیست؛ بسیج یک محدودیّتی دارد، یک امکانات محدودی دارد، به قدر امکانات خودش تلاش میکند. همهی مسئولین کشور باید تلاش کنند، مسئولین ذیربط باید مشکلات عشایر را شناسایی کنند، اینها را برطرف کنند و همین طور که عرض کردم، بالخصوص روی مشکلات فرهنگی باید فکر کنند، کار کنند، برنامهریزی کنند، برنامهی درست انشاءالله انجام بگیرد.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال شماها را توفیق بدهد، درجات شهدای عزیز شما را عالی کند. شهدای شما و همهی شهدای کشور کسانی هستند که به ماها یاد دادند باید امیدوار بود؛ یعنی رزمندگان ما در شرایطی وارد میدان رزم شدند که واقعاً به حسب محاسبات عادّی هیچ امیدی به پیروزی نبود؛ واقعاً هیچ امیدی به پیروزی نبود. روز سوّم یا چهارمِ شروعِ حملهی صدّام بود که خبرها از دزفول و اهواز و مانند اینها پشت سر هم میرسید؛ بنده رفتم از امام اجازه گرفتم، گفتم میروم آنجا شاید بتوانم نیرو جذب کنم، یقین داشتم ــ تقریباً یقین، شبیه یقین ــ که برگشتی در کار نیست؛ رفتیم آنجا با این توهّم که اصلاً امکان ندارد کاری انجام داد. خب شما ملاحظه کردید جمهوری اسلامی، جوانهای ما، فرماندهی امام بزرگوار جوری عمل کرد که این دفاع مقدّس با عزّت مطلق جمهوری اسلامی تمام شد، دشمن منکوب شد، بینیاش به خاک مالیده شد. این امید را رزمندگان ما دادند؛ یعنی در همهی شرایط، حتّی شرایطی مثل شرایط اوّل جنگ، بایستی انسان امیدوار باشد به کمک الهی و به همّت خودش. انشاءالله خداوند متعال با شماها بر طبق همین امیدها رفتار کند، توفیقتان بدهد، کمکتان کند، بتوانید انشاءالله از تلاشی که انجام میدهید نتایج مطلوب را بگیرید. سلام ما را هم به همهی عشایر کشور که شما اینجا نمایندههایشان هستید برسانید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,235 | 1401/03/18 | بیانات در دیدار کارگزاران حج | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50419 |
در آستانهی اعزام حجاج بیتاللهالحرام به سرزمین وحی(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین ارواحنا فداه.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، مسئولان این حرکت بزرگ الهی و اسلامی حج در امسال. بشارت بزرگی بود که بعد از دو سال تعطیل، خدای متعال این باب را دوباره بر روی زائران ایرانی، مشتاقان ایرانی و دیگر برادرانی که در کشورهای دیگر هستند گشود. این دعوت الهی است که در را باز میکند، راه را به روی شما میگشاید؛ این لطفی از طرف کسی نیست؛ این قبول اشتیاق شما و حجّاج محترم است از سوی پروردگار عالم. انشاءالله که حجّ خوبی داشته باشید و با سلامت و امنیّت و استجابت دعا و انشاءالله کسب تفضّلات الهی با دست پُر همهی حجّاج به سلامتی برگردید. از بیانات این دو برادر عزیز هم تشکّر میکنم و اقداماتی که ذکر کردند که انجام گرفته، اقدامات باارزشی است.
یک کلمهی کوتاه دربارهی حج عرض میکنم. حج، یک برنامهی مدبّرانهی الهی است. همهی برنامههای الهی مدبّرانه است لکن این برنامه با زوایایی که دارد و خصوصیّاتی که دارد و گسترهای که دارد، با همهی برنامههای دیگر فرق میکند. این، نشاندهندهی احاطهی علمی حضرت حق (جلّت عظمته) بر وجود انسان، بر دل انسان، بر نیازهای انسان و نه آن هم یک شخص انسان، [بلکه] جامعهی بشری، آن هم نه در یک نسل، [بلکه] در طول نسلهای متمادی است. این احاطهی علمی موجب شده است که خدای متعال به تناسب نیازهای بشر و زوایای گوناگون این نیازها این برنامه را در اختیار بشر قرار بدهد، این فرصت را به افراد بشر بدهد که از این استفاده کنند؛ حج یک چنین برنامهای است. لذا شما ملاحظه میکنید خدای متعال در سورهی مائده بعد از آن که برخی از احکام حج را بیان میکند، بعد میفرماید: ذَلِکَ لِتَعلَموا اَنَّ اللَهَ یَعلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الاَرضِ وَ اَنَّ اللَهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیم؛(۲) این چیزهایی که بر شما واجب کردیم، این کعبه و این هَدْی(۳) و این قَلائِد(۴) و مانند اینها، برای این است که شما بفهمید، علم پیدا کنید به احاطهی علمی پروردگار؛ بدانید خدای متعال چگونه با اسرار و جزئیّات زندگی شما آشنا است، بر اساس آنها برای شما حکم میگذارد.
خب چه جوری بفهمیم؟ با تدبّر؛ یعنی این جور هم نیست که همین جوری که انسان نگاه کند، همه چیز برایش روشن بشود؛ نه، باید فکر کند، تأمّل کند، تدبّر کند، از دانش و اندیشه بهره بگیرد تا بفهمد که این هَدْیای که آنجا قربانی میشود، این طوافی که انجام میگیرد، این وقوفی که در عرفات یا مشعر میشود و امثال اینها، چه تأثیری در زندگی بشر دارد. یعنی حج یک چنین برنامهای است که خدای متعال با علم به زوایای نیازهای بشری، این برنامه را با این همه فروع و جزئیّات برای بشر معیّن کرده، آن هم به صورت مستمر؛ یعنی اینجور نیست که یک سال باشد، یک سال نباشد؛ نه، این مستمرّاً در همهی این سالها وجود دارد، این برنامه خواهد بود انشاءالله تا ابدالدّهر و ادامه خواهد داشت. خب، اگر بتوانیم از تدبّر لازم برخوردار بشویم در این زمینه، آن وقت میفهمیم که بهرهمندیهای انسان از حج چقدر است، و این بهرهمندیها چه گسترهی عظیمی از زندگی بشر را شامل میشود.
قرآن کریم دربارهی حج در یک جملهی کوتاه تقریباً همهی حکمت حج را بیان کرده که اگر چنانچه ما بتوانیم فکر کنیم، استفاده کنیم از بیانات معصومین، از تدبّر در قرآن، از این یک کلمه خیلی چیزها میشود فهمید. در همین سورهی مائده میفرماید: جَعَلَ اللَهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قیاماً لِلنّاس؛(۵) [البتّه] فقط کعبه هم نیست دیگر؛ بعد [دارد] شهرالحرام، هَدْی و قلائد و امثال اینها ــ که مجموعهی حج را میخواهد بیان کند، نه خصوص کعبهی شریف را ــ همهی اینها برای چیست؟ قیاماً للنّاس است. «قیام» در اینجا به معنای مصدری نیست. قیام را اهل لغت و اهل تفسیر معنا کردهاند و میگویند قیام در اینجا به معنای "ما یَقومُ به الشّیء" است؛ [یعنی] ستون؛ یک بنائی تکیه به یک ستون میکند؛ به این میگویند "قیام"؛ آن ستون، قیام است. اینجا خدای متعال میگوید که حج، ستون زندگی بشر است؛ این خیلی مهم است. "قیاماً للنّاس" است؛ مال ناس است؛ مال من و شما و این و آن، چند نفر، تعداد یک نسل، یک جمعیّت، یک مجموعه نیست؛ مال ناس است، مال بشریّت است، قیام است برای بشر. این کلمهی «قیام» دوبار در قرآن به کار رفته؛ دو مرتبه این کلمهی قیام در قرآن به کار برده شده: یکی دربارهی ثروت ملّی است: لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ اَموالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَهُ لَکُم قیاما؛(۶) این فقط اینجا است. اموال را، مال را در جامعه، ثروت را خدای متعال وسیلهی قیام جامعه قرار داده، و واقعش هم همین است دیگر؛ بدون مال و بدون ثروت که جامعه نمیتواند حرکت بکند. نیاز به ثروت و مال دارد؛ از لحاظ جنبهی مادّی، بشر احتیاج به آن دارد. یکی هم اینجا است: جَعَلَ اللَهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قیاماً لِلنّاس؛ اینجا هم قیام است.
خب، اینجا قیام فقط جنبهی مادّی ندارد، البتّه جنبهی مادّی هم دارد: لِیَشهَدوا مَنافِعَ لَهُم؛(۷) آن منافع، شامل منافع مادّی هم هست امّا بیش از این، منافع معنوی است، منافع رفتاری است، منافع اخلاقی است، یاد دادنِ سبْک زندگی است؛ حج این است. آنچه شما در حج ــ یعنی در همین اعمال حج، مجموع اعمال حج ــ انجام میدهید، در مجموع به شما، یعنی به نسلهای پیدرپی و متّصل به هم تعلیم میدهد که بایستی ارکان زندگیشان را چه جوری انتخاب کنند؛ یک جا حرکت است، یک جا سکون است، یک جا پرهیز است، [یک جا] هم تعلیم همزیستی است.
یکی از مهمترین مسائلی که در حج هست، «همزیستی» است. افرادی که با هم هیچ آشناییای ندارند، با فرهنگهای مختلف، از جاهای مختلف، رنگ مختلف، زبان مختلف اینجا با همدیگر باید همزیستی کنند. فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الحَجّ؛(۸) یعنی هیچ حق ندارید با هم درگیری پیدا کنید، مشکل پیدا کنید؛ همزیستی [باید کنید]؛ میبینید؟ یک قلم، همین همزیستی است. الان مشکلات بشر ــ نه فقط مشکلات مسلمانها ــ در دنیا از چیست؟ از این است که همزیستی بلد نیستند؛ به همدیگر زور میگویند، از همدیگر بدگویی میکنند، جای همدیگر را تنگ میکنند، به همدیگر ضربه میزنند. حج همزیستی را یاد میدهد؛ در یک برههی محدودی یک نمونهای از همزیستی را به شما نشان میدهد، میگوید این جوری باید زندگی کنید.
یک نمونهی دیگر، تعلیم «سادهزیستی» است. اِحرام، مظهر سادهزیستی است دیگر؛ یعنی هیچ لباس زیادی در احرام وجود ندارد؛ فقط همین که بدن شما را بپوشاند؛ این سادهزیستی است. واجب نیست که شما در همهی زندگی این جوری [لباس] بپوشید و با احرام زندگی کنید؛ نه، امّا میخواهد بگوید که این کار را یاد بگیرید؛ یاد بگیرید که میشود سادهزیستی کرد و باید سادهزیستی را ترویج کرد. این هم باز مثل همان موضوع قبلی [یعنی] همزیستی است. اگر شما نگاه کنید، بسیاری از بدبختیها و مشکلات عالم به خاطر این زیادهخواهیها و اشرافیگریها و تجمّلپرستیها و مانند اینها است؛ بخش عظیمی از ثروت عالم دارد صرف این چیزها میشود؛ [البتّه] در همه جا، حالا در کشور ما هم متأسّفانه همین جور ــ در جاهای دیگر دهها برابر، صدها برابر دارد صرف این چیزها میشود ــ [امّا] اینجا موظّفید به سادهزیستی؛ یعنی خصوصیّت حج این است که وقتی میخواهد تعلیم بدهد، این جوری تعلیم میدهد؛ یعنی باید شما این چند روز را این جور سادهزیستی داشته باشید. این هم یک تعلیم است، سبک زندگی است.
[نکتهی بعدی] تمرینِ «اجتناب، پرهیز». از یک چیزهایی باید ما در دنیا پرهیز کنیم، در زندگی باید پرهیز کنیم. بشر حریص است، بلد نیست پرهیز کردن را؛ اینجا درس پرهیز است، باید پرهیز کنیم؛ پرهیز از محرّمات احرام. همهی چیزهایی که در احرام باید از آنها اجتناب بکنید چیزهای معمولی است امّا باید پرهیز کنید. باید یاد بگیرید که اگر چنانچه یک حشرهای روی بدن شما است به او آسیب نزنید؛ خیلی کار سختی است دیگر. باید عادت کنید که برای تزیّن به آئینه نگاه نکنید؛ باید یاد بگیرید این را؛ این یک پرهیز است که در اوقات عادّی ممنوع نیست امّا این، تعلیم پرهیز است، پرهیز کردن را یاد بگیرید. ما یاد بگیریم که از یک چیزهایی باید در زندگی پرهیز کرد، این را تمرین کنیم؛ این تمرین در حج هست. ببینید؛ اینها چه قلمهای مهمّی است در زندگی بشر؛ هم آن همزیستی، هم آن سادهزیستی، هم این تمرین پرهیز.
یک نکتهی دیگر، تمرینِ «استفاده نکردن از چیزهایی که دم دست شما است». بعضی از ما این جوری هستیم؛ بالاخره یک ملاحظاتی داریم، به مال کسی دست نمیزنیم و مانند اینها، ولیکن گاهی اوقات یک چیزی در اختیار ما قرار میگیرد ــ بیتالمال است دیگر؛ در اختیار ما قرار میگیرد ــ یک توجیهی درست میکنیم، از این بیتالمال یک چیزی به یک نحوی و با یک توجیهی برمیداریم؛ یک چیزی در اختیارمان قرار گرفته، قبلاً که در اختیارمان نبود این کار را نمیکردیم. این یکی از بلیّات است؛ این یکی از بلیّات زندگی بشر است که وقتی چیزی در دسترس او قرار گرفت، اجتناب از آن و مقابلهی با هوای نفْس در مورد آن برایش مشکل میشود؛ مثل قضایای گوناگون، مثلاً فرض کنید ارتباط با نامحرم، مسائل جنسی و امثال اینها. یک چیزی در اختیار شما قرار میگیرد، باید بلد بشوید حالا که در اختیار شما است، به معنای این نیست که این مباح است؛ این را قرآن به ما یاد میدهد در حج: یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لَیَبلُوَنَّکُمُ اللهُ بِشَیءٍ مِنَ الصَّیدِ تَنالُهُ اَیدیکُم وَ رِماحُکُم؛ (۹) در ایّام حج، چون صیدِ بَرّی(۱۰) محرّم است، حیوانات راحت میآیند در اختیار؛ میدانند شکار نمیشوند، میآیند در اختیار شما قرار میگیرند؛ این آهو را یا بز کوهی را اگر میخواستید در حال عادی شکار کنید، خیلی کار زحمتداری بود، امّا حالا نه؛ حالا دست شما هم به او میرسد، نیزهی شما هم به او میرسد، [امّا] باید اجتناب بکنید. لَیَبلُوَنَّکُمُ الله؛ خدای متعال شما را آزمایش میکند، بِشَیءٍ مِنَ الصَّید؛ با یک جور صید کردن، شکار کردن. البتّه بحث، سر شکار غیر محرّم است؛ بعضی از انواع شکار اصلاً در حال عادی حرام است، امّا این مال آن شکاری است که در حال عادی حرام نیست، در حال احرام در حج حرام است. خدا به این وسیله شماها را امتحان میکند؛ یعنی تمرین کردنِ اینکه شما یاد بگیرید وقتی یک چیزی در اختیارتان قرار گرفت، به صرف اینکه کسی ملتفت نیست، متوجّه نیست، دست به طرف آن دراز نکنید. البتّه اینها نمونهها است؛ از این قبیل فراوان است.
بنده در مورد طواف و در مورد وقوف و مانند اینها در سالهای گذشته زیاد صحبت کردهام، دیگران هم بیش از ما و بهتر از ما صحبت کردهاند در این زمینهها؛ من این چند نکتهی کوتاه را خواستم عرض بکنم. «قیامًا لِلنّاس» یعنی این؛ زندگی تکیهی به حج دارد. خیلی از مسائل اساسی زندگی، خطوط اصلی زندگی و سبک زندگی، در حج برای شما از آب درمیآید؛ یعنی با تأمّل و تدبّر در حج و توجّه در حج میتوانید اینها را یاد بگیرید؛ و این مال این نسل نیست، مال همهی نسلها است؛ هزار و چهارصد سال و اندی است که این وجود دارد، بعد از این هم هزاران سال به فضل الهی وجود خواهد داشت تا قیام قیامت؛ حج این [جور] است. خدای متعال در یک کلمه اینها را بیان کرده: جَعَلَ اللهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قیامًا لِلنّاس.
خب، چند توصیه من بکنم برای حجّاج عزیز و مسئولین حج. اوّلاً شما مسئولین حج خیلی قدر بدانید این کار را؛ هر کدامتان به هر نحوی، چه بخش نمایندگی، چه بخش مدیریّت حج و سازمان حج، چه بخشهایی که همکاری میکنند، بخش بهداشتی، بخش امنیّتی، بخش هلالاحمر، بخشهای تبلیغی، صدا و سیما و دیگران و دیگران که همکاری میکنند، همه بدانند که دارند کار مهمّی را انجام میدهند؛ یعنی اشتراک در یک امر مهمّی دارند میکنند. تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوىٰ؛(۱۱) این واقعاً تعاون بر برّ و تقوا است؛ قدر این کار را بدانید. خب؛ حالا «قدرش را بدانیم» یعنی چه؟ یعنی آن را خوب انجام بدهید. خوب انجام دادن یعنی چه؟ اوّل این است که با قصد تقرّبالیالله انجام بدهید؛ چون خدای متعال خواسته، انجام بدهید. بعد هم سعی کنید کار را با بهترین وجهی، متقن، محکم، با ابتکار انشاءالله انجام بدهید. و قدر این کار را بدانید؛ خیلی باارزش است؛ واقعاً کارتان کار باارزشی است.
یک توصیه به حجّاج محترم است و آن، این است که خودشان را برای بهرهمندی از این فضای معنوی آماده کنند. انسان همیشه آماده نیست؛ ببینید، نماز که ما میخواهیم بخوانیم، به ما میگویند قبل از آن، هم وضو بگیریم، هم اذان بگوییم، هم اقامه بگوییم؛ اینها هیچ کدام جزو نماز که نیست امّا ما را آمادهی ورود در ساحت مقدّس نماز میکند، دل ما را نرم میکند؛ باید آماده شد. حجّی که بدون آمادگی باشد، ممکن است کمفایده از آب دربیاید؛ در بعضی از احکام حج هم یک اشارههایی به این دارد؛ مثلاً فرض کنید شما در سفر اوّل حج، [موهای] سرتان را باید بتراشید؛ حلق واجب است. مستحب است که از مدّتی پیش موهای سرتان را اصلاً نزنید تا خوب بلند شود، بعد آنجا بتراشید؛ این، آماده کردنِ خود است برای حج. موی سر که بلند میشود، خب زیباتر است، قشنگتر است، بهتر است، [لذا] دل کندنِ از آن با اجر بیشتری است. خودتان را آماده کنید برای این فضا؛ با تلاوت قرآن، با ذکر آیات حج، با توجّه به مفاهیمی که در حج وجود دارد، با شوق به کعبه، با شوق به [زیارت] قبر مطهّر پیغمبر اکرم و قبور اولیای معصومین که متمّم حج است. این یک نکته که بنابراین آمادهسازی خود و دل خود برای ورود در ساحت مقدّس حج [است].
یک توصیهی دیگر این است که در خود این سفر لحظه لحظهها را قدر بدانید. بنده البتّه قبلاً هم مکرّر این را گفتهام که بازارگردی عیب است؛ به هر نیّتی بروید بازارگردی کنید، عیب است؛ مثلاً ــ بهانه درست میکنیم دیگر ــ بگویید: نه، فلان مورد لازم است، آدم باید [بخرد]؛ نه، لازم نیست. به جای اینکه بروید وقتتان را در آن بازارهای مشکلدار [صرف کنید] ــ که حالا دیگر نمیخواهم من تعبیرات تندتری بکنم، که واقعاً جای تعبیرات تندتر هست ــ به جای صرف [وقت] در آن بازارها و آن دکّانگردیها و مغازهگردیها، برای آن کسی که میخواهید سوغاتی بخرید، بروید دو رکعت نماز در مسجدالحرام بخوانید؛ بروید یک طواف دُور کعبه برای او بکنید، بروید آنجا دعایش کنید، بروید نیم صفحه قرآن برای او بخوانید؛ سوغاتی واقعی این است. آن چیزی که شما در آنجا به عنوان سوغاتی تهیّه میکنید ــ که گرانتر از جنس داخل هم هست؛ جنس داخل در موارد متعدّدی بسیار بهتر از آن هم هست؛ هم بهتر است، هم ارزانتر است ــ این را همین جا تهیّه کنید. اگر میخواهید یک هدیهای هم به کسی بدهید ــ هدیه خوب است، عیب ندارد ــ همین جا تهیّه کنید؛ چرا آنجا تهیّه میکنید؟ کمک کردنِ به چه کسی؟ آن هم با چه قیمتی؟ با چه قیمت روحی و معنوی، غیر از قیمت جیبی و مادّی! این هم یک توصیه.
یک مطلب دیگر، مسئلهی اتّحاد است؛ اتّحاد. حج، مظهر اتّحاد امّت اسلامی است؛ سعی کنید این اتّحاد به هم نخورد؛ سعی کنید این اتّحاد به هم نخورد. ائمّه (علیهم السّلام) میرفتند در نماز جماعتِ پیشنمازی که در مسجدالحرام نماز میخواند شرکت میکردند؛ امام صادق میرفت شرکت میکرد؛ تعمّد داشت که شرکت کند و ببینند. این برای چیست؟ چرا ما این حرفها را یادمان میرود؟ مدام صد بار تکرار میکنیم، [امّا] باز یکی از آن طرف صدایش بلند میشود راجع به مسئلهی شیعه و سنّی و اختلافات و شکافها؛ چرا این کار را میکنند؟ چرا به سود دشمن کار میکنند؟ نمیدانند که انگلیسها هنرشان ایجاد اختلاف است و یکی از گسلها و شکافهایی که همیشه انگلیسها استفاده کردهاند، شکاف بین شیعه و سنّی بوده. یواشیواش دیگران هم یاد گرفتهاند و حالا شما در این اندیشکدههای آمریکا ــ اندیشکدههای سیاسی و امثال اینها ــ ملاحظه میکنید در تحلیلهایی که میکنند؛ [میگویند:] فلان افراد شیعهاند، فلان جاها شیعهاند، فلان جاها سنّیاند؛ به آنها هم رسیده شیعه و سنّی. نکنید! نکنند! برادرانه با هم زندگی کنید. بله، اختلاف نظر هست، در اعتقادات هم اختلاف نظر هست، در عقاید هم هست امّا اشتراک نظر هم هست؛ ما این همه مشترکات داریم؛ این همه موارد اشتراک داریم؛ اینها را بکلّی ندیده بگیریم برویم سراغ اختلافات؟ نگذارید! نگذارید! امام (رضوان الله علیه) ممنوع کردند نماز جماعت را در داخل کاروانها. آن وقت گفتند «نکنید». بروید آنجا نماز بخوانید، بروید در مسجد نماز بخوانید. این برای همان اتّحاد است. این اتّحاد را هر چه میتوانید بیشتر کنید.
یکی از چیزهایی که میتواند موجب اتّحاد بشود، تماسهای مبیِّن و خوب است؛ تماس، خوب است. یکی از چیزهایی که میتواند مورد اتّحاد باشد، استفادهی از این قرّاءِ محترم است. شنیدم باز یک تعدادی قاری بحمدالله امسال دارند میروند؛ این بسیار کار خوبی است. این قرّاءِ محترم بروند، بخوانند، شنوندگان تلاوت کلامالله لذّت ببرند، کمااینکه بنده هر وقت میشنوم، واقعاً لذّت بسیار میبرم از خواندن و تلاوت اینها. یکی از کارها که وحدت ایجاد میکند، همین است. قرآن مایهی وحدت بین مسلمین است. و از این قبیل [کارها].
یک مسئله، مسئلهی صهیونیستها است؛ یعنی امروز بلای صهیونیسم برای دنیای اسلام، بلای نقد و فوری و دمِ دستی است. همیشه بلا بودهاند، حتّی قبل از تشکیل دولت جعلی رژیم صهیونیستی؛ آن وقت هم سرمایهدارهای صهیونیستی در دنیا بلا برای جان همه بودند امّا الان هم برای بخصوص دنیای اسلام بلا است. این را باید افشا کرد، باید گفت؛ حالا به هر شکلی که بلدید، به هر شکلی که میتوانید. این کسانی و این دولتهایی ــ دولتهای عربی ــ که با صهیونیستها با همدیگر دست دادند و مصافحه کردند و روبوسی کردند و جلسه گذاشتند، هیچ سودی نخواهند برد از این کار؛ هیچ؛ جز ضرر برایشان چیز دیگری ندارد. اوّلاً ملّتهایشان مخالفند؛ عرب و غیر عرب؛ حالا بنده گفتم عربها، غیر عربها هم بعضیهایشان همین کار را کردند. ملّتهایشان مخالفند، اینها مینشینند آنجا با همدیگر قهوه میخورند، ملّتهایشان آن پایین علیه آنها مشت گره میکنند و شعار میدهند. پس این به ضررشان است. بعلاوه رژیم صهیونیستی اینها را میمکد، اینها را استثمار میکند، اینها ملتفت نیستند، نمیفهمند؛ البتّه بعد از چندی خواهند فهمید که امیدواریم [آن زمان] دیر نشده باشد. اینها باید افشا بشود. تنها چیزی که این دولتها را وادار میکند [به این کار]، خواست آمریکا است؛ میخواهند بر طبق خواست آمریکا عمل کنند؛ چون دل آمریکا میخواهد، میخواهند عمل کنند؛ چون فشار آمریکا است، میخواهند عمل کنند؛ فقط همین است وَالّا واقعاً هیچ فایدهای برای آنها ندارد.
یک نکتهی دیگر هم مسئلهی وظیفهی دولت میزبان است؛ یک وظایف سنگینی بر عهدهشان هست. مکّه که مال آنها نیست؛ مکّه مال همهی آحاد مردم است: اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاس؛(۱۲) برای مردم وضع شده؛ سَواءً العاکِفُ فیهِ وَ الباد؛(۱۳) آن که آنجا ساکن است، و آن که از بیرون میآید، همه با هم یکسانند؛ مال همه است؛ مال این دولت که نیست؛ حالا یک دولتی بالاخره در آنجا حاکمیّت پیدا کرده و امور آنجا را به دست گرفته، باید بر طبق مصلحت دنیای اسلام عمل کند، نه بر طبق مصلحت خودش. این چیزهایی که نقل کردند از افزایش بعضی از هزینهها و مانند اینها، اینها کارهایی است که باید تجدید نظر کنند. وانگهی امنیّت زوّار را باید حفظ کنند؛ بنده امنیّت همهی زوّار دنیای اسلام را و به طور ویژه امنیّت زوّار ایرانی را بجد مطالبه میکنم؛ موظّفند؛ موظّفند که این امنیّت را حفظ کنند و نگذارند که فجایع گذشته تکرار بشود.
یک نکتهی آخر هم [این است که] شما مسئولان حج ببینید میتوانید زمان حج را کوتاه کنید؛ [این] واقعاً یکی از مسائل مهم است. حالا بیست و چند روز مثلاً طول میکشد. ببینید میشود یک کاری کرد؛ بالاخره کار نشد که ندارد؛ باید راهش را پیدا کرد. بگردید راهش را پیدا کنید ببینید [اگر] میشود، زمان حج را کوتاه کنید. حالا وقتی زمان را کوتاه کردید ممکن است کسی بخواهد بیشتر بماند، بیشتر زیارت کند، خب میماند امّا اگر کسانی خواستند زودتر برگردند بتوانند برگردند؛ ببینید این را دنبال کنید؛ البتّه کار آسانی نیست، کار سختی است؛ میدانم امّا در عین حال میشود دنبال کرد و فکر کرد.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال به همهی شماها توفیق بدهد، کمکتان کند بتوانید این وظیفهی بزرگ و حسّاس و مهم را به بهترین وجهی انجام بدهید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,236 | 1401/03/14 | بیانات در مراسم سیوسومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50381 |
در جوار مرقد مطّهر امام راحل(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
اوّلاً به همهی حضّار محترم، برادران عزیز، خواهران عزیز که در این محفل باشکوه شرکت کردهاند سلام و تحیّت خودم را عرض میکنم؛ انشاءالله که موفّق باشید. دلمان تنگ شده بود برای امام و برای این محفل گرمی که همهساله گِرد مرقد مطهّر امام تشکیل میشد؛ خدا را شکر میکنیم که امسال مجدّداً این جلسه، این محفل گرم و پُرمعنا تشکیل شد. امام بزرگوار، روح جمهوری اسلامی است؛ اگر این روح از جمهوری اسلامی گرفته بشود و مورد بیتوجّهی قرار بگیرد، نقشی بر دیوار باقی خواهد ماند.
بحث امروز من دربارهی ابعادی از شخصیّت امام عزیز و بزرگوار ما است. البتّه در تعدادی از سالهای گذشته، دربارهی ابعادی از شخصیّت امام صحبت شده است ــ ما صحبت کردهایم، دیگران صحبت کردهاند ــ لکن با وجود این، ناگفتهها هنوز بسیار است:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن(۲)
بسیاری از ابعاد شخصیّت امام بزرگوار ما همچنان ناشناخته است. در واقع نسل کنونی انقلاب، بخصوص نسل جوان ما، امام عزیز را بدرستی نمیشناسند، درک نمیکنند، عظمت امام را نمیدانند؛ امام را با امثال این حقیر مقایسه میکنند؛ در حالی که فاصله بسیار زیاد است، فاصله نجومی است. امام شخصیّت استثنائی بود به معنای واقعی کلمه.
شناسایی امام برای نسل جوان از این جهت اهمّیّت دارد که به آنها کمک میکند برای ادارهی بهینهی آیندهی کشور؛ امام، فقط امامِ دیروز نیست؛ امامِ امروز هم هست، امامِ فردا هم هست. نسل جوان و هوشمند ما که قرار است مسئولیّت ملّی و انقلابی گام دوّم این انقلاب را بر عهده بگیرد و آیندهی این کشور را اداره بکند، احتیاج دارد به یک نرمافزار واقعی؛ برای اینکه بتواند راه انقلاب را درست طی کند که این راه انقلاب، ایران را و ملّت ایران را به منتهای قلّه خواهد رسانید، احتیاج دارد به یک نرمافزار مطمئن و جامع که بتواند به او کمک کند. این نرمافزار که میتواند شتابدهنده باشد، کمککننده باشد و حتّی در مواقعی تحوّلآفرین باشد، عبارت است از درسهای امام؛ درسهایی که هم در گفتار امام، هم در رفتار امام میتوان آنها را جستجو کرد و یافت.
اوّلین نکتهای که دربارهی امام باید عرض کرد، مسئلهی رهبری بزرگترین انقلاب تاریخ انقلابها است که حالا من دربارهی این رهبری بعداً یک توضیحی عرض میکنم.
چرا میگوییم بزرگترین انقلاب در تاریخ انقلابها؟ در تاریخ انقلابها، انقلابهای کوچک و بزرگ زیاد است؛ از همهی اینها معروفتر، انقلاب کبیر فرانسه است در ۱۷۸۹ در قرن هجدهم، و بعد هم انقلاب شوروی است در ۱۹۱۷ در قرن بیستم؛ این دو انقلاب، معروفترین انقلابهای بزرگِ تاریخ انقلابها هستند؛ امّا انقلاب اسلامی از این دو بزرگتر است؛ چرا؟ دلایل گوناگونی دارد، که من به یک مطلب اساسی و مهم اشاره میکنم؛ و آن، این است که این دو انقلاب، یعنی انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی، هر دو به وسیلهی مردم پیروز شدند، مردم آنها را به پیروزی رساندند امّا بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، مردم شدند هیچکاره، مردم کنارزده شدند؛ مردم نتوانستند در ادامهی این انقلابی که خودشان آن را با تنِ خودشان و جان خودشان و با حضورشان در خیابانها به وجود آورده بودند، شرکتی و حضوری داشته باشند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این دو انقلاب بسرعت از مسیر مردمیِ اوّلیِ خودشان منحرف شدند. بعد از حدود دوازده سیزده سال از انقلاب کبیر فرانسه ــ انقلابی که علیه پادشاهی، علیه سلطنت به وجود آمده بود ــ مجدّداً کشور فرانسه سلطنتی شد، ناپلئون سر کار آمد، تاج سلطنت به سر گذاشت، پادشاهی برگشت؛ تقریباً پانزده سال در رأس قدرت بود، بعد برکنار شد و همان خانوادهای که انقلاب فرانسه علیه آنها تشکیل شده بود، برگشتند و ادارهی امور فرانسه را به عهده گرفتند؛ خانوادهی بوربونها؛ دوباره همانها آمدند. وقتی مردم در میدان نیستند، این [جور] میشود. در انقلاب شوروی به دوازده سال هم نرسید؛ انقلاب را مردم کردند لکن بعد از چند سالِ کوتاه، استالین(۳) و جانشینانش آن چنان استبدادی را، دیکتاتوریای را بر کشورهای شوروی ــ کشورهایی که مجموعاً شوروی سابق را تشکیل میدادند ــ اِعمال کردند که سلطنتهای قبل از آنها این استبداد را ندیده بودند؛ باز هم مردم هیچکاره بودند و هیچکاره شدند؛ امّا در جمهوری اسلامی، نه.
انقلاب اسلامی هم با حضور مردم و با جسم مردم و جان مردم به پیروزی رسید امّا مردم کنارزده نشدند. پنجاه روز یعنی کمتر از دو ماه بعد از پیروزی انقلاب، رفراندوم سراسریِ مردمی برگزار شد و مردم، نظام حکومت را انتخاب کردند؛ اختیار به مردم داده شد. مردم نظام حکومت را، «جمهوری اسلامی» را انتخاب کردند در یک رفراندوم، در یک انتخابات آزاد. حدود یک سال از پیروزی انقلاب گذشته بود، اوّلین رئیسجمهور با انتخابات مردم انتخاب شد؛ چند ماه بعد هم مجلس شورای اسلامی، [یعنی] مجلس قانونگذاری تشکیل شد با انتخابات مردم؛ از آن روز تا امروز هم که چهل و سه چهار سال گذشته، نزدیک به پنجاه انتخابات در این کشور انجام گرفته؛ مردم وارد شدند، وارد میدان شدند، در میدان حضور دارند، انتخاب میکنند و رأی میدهند؛ عظمت این انقلاب این است؛ امام رهبر یک چنین انقلابی بود.
البتّه این [مطلبی] که عرض کردیم، یکی از وجوه عظمت انقلاب است؛ وجوه دیگری هم وجود دارد که این انقلاب را، انقلاب اسلامی را بکلّی با انقلابهای دیگر متفاوت میکند، که یکیاش همین حضور معنویّت در این انقلاب است. در انقلابهای کوچک و بزرگ قبلی، چه آن دو انقلاب فرانسه و روسیه و چه انقلابهای کوچکی که در این سالها اتّفاق افتاد در قرن بیستم و نوزدهم، معنویّت مفقود بود؛ جنبهی معنوی انسان که یکی از نیازهای اساسی انسان است، بکلّی مفقود بود و مغفولٌعنه بود و کسی به آن توجّه نداشت. انقلاب اسلامی، انقلابی است که هم به جنبهی مادّی انسان و هم به جنبهی معنویّت انسان توجّه دارد، توجّه کرده است و به آن پرداخته است.
خب، امام (رضوان الله علیه) رهبر این انقلاب بود و رهبر نهضتی بود که به این انقلاب انجامید. حالا «رهبر نهضت و انقلاب» یعنی چه؟ اینجا است که عظمت کار معلوم میشود. البتّه انقلاب را مردم به پیروزی رساندند؛ در این تردیدی نیست. اگر مردم وارد میدان نمیشدند، با جسم و جان خودشان، با حضور خودشان، با فداکاریهای خودشان، با شهید دادنهای خودشان وارد نمیشدند، انقلاب پیروز نمیشد؛ انقلاب را مردم پیروز کردند، امّا آن دست قدرتمندی که توانست این اقیانوس را به تلاطم دربیاورد، آن دست قدرتمند، دست چه کسی بود؟ این مهم است. آن دست قدرتمند، آن شخصیّت فولادین، آن دل مطمئن، آن زبان ذوالفقارگونه که توانست میلیونها انسان را از قشرهای مختلف وارد میدان کند، اینها را در میدان نگه دارد، یأس و نومیدی را از اینها دور کند، جهت حرکت را به اینها تعلیم بدهد، عبارت بود از امام بزرگوار؛ او عبارت بود از خمینی عظیم!
امام مردم را وارد میدان کرد، راهکار را نشان داد، آنها را در میدان نگه داشت، یأس و تردید را از آنها دور کرد. هیچ کسِ دیگر در این کشور قادر به این کار نبود. ما میشناختیم شخصیّتهای سیاسی را، شخصیّتهای روحانی را، خیلیها را از نزدیک، بعضی را از دور؛ احدی قادر نبود این کار بزرگ را، این بار سنگین را به دوش بکشد و به منزل برساند. منحصراً این کار، کار امام بزرگوار بود؛ او بود که توانست این کار را بکند.
امام، در مقاطع مختلف، «میدان مبارزه» را هم مشخّص میکرد، به مردم تعلیم میداد که میدان مبارزه کجا است؛ در مقاطع مختلف، به تناسب؛ در دوران نهضت یک جور، در گرماگرم روزهای خونین پیروزی انقلاب یک جور. آن وقتی که رژیم، در آخرین نَفَسهایش، با کمک آمریکا به فکر این بود که حکومت نظامی در تهران برقرار کند، مردم را به خانههایشان بفرستد و در غیاب مردم ریشهی کار را بکلّی از بین ببرد، امام با الهام الهی ــ حقیقتاً با الهام الهی که خودِ امام هم بعداً این را گفتند ــ به مردم گفت بیایید در خیابانها. خیلی از سیاسیّون انقلابی، در آن ساعت، مخالف این کار بودند، میگفتند این خطر دارد برای مردم؛ امام گفتند نخیر، اعلان کردند که مردم بیایند در خیابانها. این تعیین میدان مبارزه بود؛ معلوم شد که در این ساعت، در این روز، مبارزه این است که مردم از خانهها بیایند در خیابانها؛ این جور میدان را معیّن میکرد.
در ماههای اوّل، میدان مبارزه را امام مشخّص کرد. در ماه دوّم انقلاب، میدان مبارزه عبارت بود از ایجاد رفراندوم و رأی دادن به نوع حکومت اسلامی و مقابلهی با ضدّانقلاب.
در یک برههای مسئلهی پاوه؛ در قضیّهی پاوه و محاصرهی نیروهای انقلابی و مبارز اسلام، امام دستور دادند که همه بروند. آن ساعت و آن روز عصر را بنده فراموش نمیکنم؛ تهران یک منظرهی عجیبی گرفته بود؛ همه در خیابانها کأنّه میخواستند بروند پاوه، دنبال ماشین بودند، دنبال وسیله بودند که راه بیفتند بروند طرف پاوه که امام گفته بود. میدان مبارزه را مشخّص میکرد.
در دوران جنگ تحمیلی یک جور؛ در مقابلهی با کودتای آمریکایی در پایگاه هوایی همدان یک جور. این خاطره را بد نیست من عرض بکنم؛ بعد از آنکه یک جوانِ افسرِ خلبانِ نیروی هوایی، باوجدان، متدیّن، نیمهی شب در سحر آمد بنده را مطّلع کرد از اینکه قرار است کودتا بشود و خب ما هم دستگاههای مختلف را در جریان گذاشتیم و آمادگی به وجود آمد، من و مرحوم آقای هاشمی رفتیم خدمت امام، نگران بودیم برای امام یک حادثهای پیش بیاید؛ پیشنهاد کردیم که ایشان از آن خانهی جماران خارج بشوند، ایشان قبول نکردند، گفتند من از اینجا نمیروم، من همین جا هستم ولی شما بروید فلان جا را حفظ کنید؛ یک جای مشخّصی را ــ که من نمیخواهم اسم بیاورم ــ گفتند بروید آنجا را حفظ کنید؛ میدان را مشخّص میکرد.
در دوران دفاع مقدّس، در برخورد با صدّام، پس از قبول قطعنامه [هم همینطور]. شما نگاه کنید به اطّلاعیّهی امام برای قبول قطعنامه، میبینید که امام تکلیف مردم را برای بعد از قبول قطعنامه معیّن کرده بود؛ میدان مبارزه را برای بعد از رفتن خودش، برای مردم شرح داده و بیان کرده؛ این وصیّتنامه، این بیانات، بیانیّههای مهمّ سال آخر حیات امام بزرگوار (رضوان الله علیه)، اینها همه مشخّص کردن میدان مبارزه برای بعد از خود او است.
خب، رهبری انقلاب یعنی این. رهبری انقلاب یک کلمهی بسیار پُرمغز و پُرمعنا است در مورد امام بزرگوار. حالا دربارهی بررسی شخصیّت این رهبر بزرگ، هم میتوانیم خصوصیّات شخصی او را مطرح کنیم، هم میتوانیم دربارهی مکتب او حرف بزنیم که اینها البتّه بحثهای طولانی و مفصّلی است؛ من خیلی کوتاه سعی میکنم در این زمینه مطالبی را عرض بکنم.
در مورد خصوصیّات شخصی، امام بزرگوار به معنای واقعی کلمه یک آدم ممتاز بود؛ واقعاً ممتاز بود. خصوصیّات شخصی او، خصوصیّاتی بود که در مجموع و همه با هم در کمتر شخصیّتی ممکن بود به وجود بیاید و ما سراغ نداریم؛ یعنی بنده واقعاً در طول تاریخ خودمان هم کسی که همهی این خصوصیّات را با هم داشته باشد سراغ ندارم.
اوّلاً پاک و پرهیزکار بود؛ امام یک شخصیّتی بود به معنای واقعی کلمه باتقوا و پرهیزکار و پاک.
ثانیاً اهل معنویّت و حالات عرفانی بود؛ اهل معنویّت بود، اهل حالات عرفانی بود، اهل گریهی سحر بود. مرحوم آقای حاج احمد آقا به بنده گفت سحرها که امام بلند میشوند و در نماز و در دعا گریه میکنند، این دستمال معمولیای که ایشان دارند کفاف نمیدهد، برای ایشان حوله میگذاریم؛ حولهی دست و رو خشککنی برای اشک! اهل این معنویّتها بود.
اهل لطافت روحی بود؛ این کتابهای معنوی امام مثل آدابالصّلاة، مثل شرح حدیث [جنود] عقل و جهل را امام تقریباً در جوانی یا اوایل میانسالی ــ حدود چهلسالگی ــ نوشته بود؛ از جوانی این جور بود.
امام جمع کرده بود بین حماسه و عرفان؛ هم حماسهساز بود، هم دارای معرفت و معنویّت بود.
از لحاظ اخلاقی به معنای واقعی کلمه شجاع بود؛ از قول امام نقل کردهاند ــ بنده این را نشنیدهام ــ که امام فرموده باشد که «وَالله من تا حالا نترسیدهام» امّا آنچه من خودم دیدم و خودم از امام شنیدم، [این بود که] یک وقتی بنده راجع به یک مسئلهای با امام صحبت میکردم ــ یک مشکلی وجود داشت، برای ایشان شرح میدادم و یک پیشنهادی داشتم ــ در ضمن صحبت به ایشان گفتم که «شما این کار را نمیکنید چون میترسید ...»؛ میخواستم بگویم میترسید که مثلاً فلان مشکل پیش بیاید؛ تا گفتم میترسید، ایشان گفتند من از چیزی نمیترسم! خصوصیّت ایشان این بود. بنده نمیخواستم بگویم «شما ترسو هستید»، این یک تعبیر عرفی معمولی است یعنی «ملاحظه میکنید که این اتّفاق نیفتد» امّا کلمهی ترس را که [به کار] بردم، ایشان گفتند من از چیزی نمیترسم. شجاع بود به معنای واقعی کلمه.
دارای حکمت و عقلانیّت بود، اهل محاسبه بود؛ کار را بدون محاسبه انجام نمیداد و اقدام نمیکرد، محاسبه میکرد؛ و وقتی در این محاسبه به یک نتیجهای میرسید، با کمال قاطعیّت آن را انجام میداد، و تردید و تزلزل در کارش وجود نداشت.
هرگز مأیوس نمیشد؛ این همه حوادث در همان سالهای اوّل انقلاب رخ داد ــ این شهادتها، شهادتهای دستهجمعی، حوادث گوناگون ــ [ولی] مطلقاً در دل امام این تاثیر را نگذاشت که ایشان را مأیوس بکند. به معنای واقعی کلمه اهل صداقت بود، صادق بود؛ هم با خدا صادق بود، هم با مردم صادق بود. به وعدهی خود، به عهد خود پایبند بود. در اوّل ورود به تهران در سال ۵۷، دوازدهم بهمن ۵۷، در سخنرانیای که در همین بهشت زهرا ایشان [ایراد] کردند، گفتند من دولت تعیین میکنم؛ چهار روز بعد دولت تعیین کردند. در خلال این چهار روز، شورای انقلاب را خواستند، رفتیم آنجا. ظاهراً ایشان به بعضی از افراد شورای انقلاب مثل شهید مطهّری و شهید بهشتی و مانند اینها سفارش کرده بودند که یک کسی را پیدا کنند، [امّا] اینها هنوز اقدام نکرده بودند؛ امام اوقاتشان تلخ بود، تشر زدند که چرا اقدام نمیکنید؛ این جوری بود. بسیار منظّم و وقتشناس بود؛ که حالا ما جریانهای زیادی از ایشان در این زمینه دیدهایم. اهل توکّل به معنای واقعی بود؛ وعدهی الهی را قبول داشت و به وعدهی خدا اطمینان داشت. وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللَهِ فَهُوَ حَسبُه؛(۴) مصداق واقعی این جمله بود. مبارز بود؛ که حالا مبارز را بعداً شرح خواهم داد که «مبارز بود» یعنی چه. از این [قبیل] خصوصیّات، خصوصیّات ممتاز دیگری هم امام داشتند؛ اینها خصوصیّات شخصی امام بود.
امّا در مسئلهی مکتب و اصول و هدفها. اگر بخواهیم زیربنای مکتب مبارزهی امام را و انقلاب امام را در یک جمله عرض بکنیم، باید بگوییم زیربنای همهی فعّالیّتهای ایشان «قیام لله» بود؛ هدف، قیام لله [بود]؛ همان که در یادداشت معروفشان در دوران جوانی در دفتر مرحوم وزیری یزدی(۵) (رحمة الله علیه) نوشتهاند: قُل اِنَّمآ اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنَی وَ فُرادَی؛(۶) قیام لله، که این قیامِ لله ریشهی قرآنی بسیار مستحکمی دارد. قیام لله در همین آیهی سورهی سبأ ــ قُل اِنَّمآ اَعِظُکُم ــ [بیان شده]، یا «قوموا لِلّهِ قانِتین»(۷) در سورهی مبارکهی بقره، یا در آیهی دیگری در سورهی مدّثّر در اوّل بعثت: یا اَیُّهَا المُدَّثِّر* قُم فَاَنذِر؛(۸) «قیام لله» یعنی این. حالا این «قیام لله» در هر دورهای ممکن است به نحوی باشد.
«قیام لله» همیشه یک جور نیست لکن در همهی اینها هدف «قیام لله» یک چیز بیشتر نیست و آن، اقامهی حق و اقامهی عدل و قسط و ترویج معنویّت است؛ در همهی دورانها این است؛ یعنی اقامهی حق. «قیام لله» در یک دوره به شکل مبارزهی آنچنانی است، در یک دوره به شکل کار علمی است، در یک دوره به شکل حرکت سیاسی است امّا در همهی اینها هدف «قیام لله» باید اقامهی حق باشد، این یک؛ اقامهی قسط و عدل باشد، این دو؛ و ترویج معنویّت باشد، این سه؛ هدف، اینها است. آیات کریمهی قرآن را من یادداشت کردهام، شما میتوانید مراجعه کنید به «المعجم»، در مادّهی «قامَ» آنجا معلوم میشود که این قیام برای چیست. فرض کنید «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»،(۹) که همهی آمد و رفت پیغمبران و ارسال رسل و انزال کتب برای این است که «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»؛ این یک آیه. یا در آیهی شریفهی سورهی نساء: وَ اَن تَقوموا لِلیَتامیٰ بِالقِسط،(۱۰) یا در آیهی سورهی الرّحمٰن: وَ اَقیمُوا الوَزنَ بِالقِسط،(۱۱) یا در سورهی شوریٰ: اَقیمُوا الدّین،(۱۲) یا در سورهی مائده: حَتّی تُقیمُوا التَّوراتَ وَ الاِنجیل،(۱۳) و در بسیاری از جاهای قرآن: اَقیمُوا الصَّلوة،(۱۴) و موارد دیگر که «قیام لله» باید به اقامهی این امور منتهی بشود؛ هدف از «قیام لله» این است.
خب، حالا ما گفتیم امام، مبارز بودند؛ این به معنای حضور دائمی امام در میدان «قیام لله» است. به معنای واقعی کلمه امام مراقب «قیام لله» بود. اقامهی حق و عدل طبعاً هدف امام بود؛ خب این هدف چه جور ممکن است به تحقّق بپیوندد؟ اقامهی حق و عدل هدف امام بود، امّا آیا در زیر سقف نکبتبار حکومت پهلوی یا هر حکومت وابستهای میشود اقامهی حق و عدل کرد؟ طبعاً نه؛ پس هدف بعدی این میشود که انسان این سقف را بشکافد. امام دنبال این حرکت بود که این سقف نکبتبار حکومت پهلوی را از روی سر این ملّت بردارد، برطرف کند و میدان را برای حرکت اینها و قیام اینها و پیشرفت اینها فراهم بکند: «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»؛(۱۵) هم اثبات، هم نفی؛ اوّل نفی آن رژیم طاغوتی، بعد اثبات یک عرصهی سیاسی مطلوب که مردم را به پیش ببرد. خب این حرکت امام در نفی و اثبات بود.
در حرکت عظیم امام چند نقطهی نمایان وجود داشت: اوّلاً ترس در او نبود. امام ترس نداشت، مجامله(۱۶) نمیکرد؛ صراحت داشت، زبان گویا داشت، این مال دوران نهضت است؛ چه در قم، چه در نجف، با مردم حرف میزد، به طور دائم برای مردم تبیین میکرد، راهنمایی میکرد. حقیقتاً زبان او یک ذوالفقار قاطعی بود که این کار را این بزرگوار این جوری پیش برد؛ صریح بود.
به مردم اعتماد داشت؛ یکی از خصوصیّات مهمّ امام، اعتماد به مردم بود از روز اوّل. بودند کسانی که دلشان میخواست مبارزه کنند، لکن میگفتند مردم دنبال ما نمیآیند؛ [اما] امام نه، امام از روز اوّل معتقد بود که اگر ما وارد میدان بشویم، مردم خواهند آمد. در اوّل نهضت، در سال ۴۱، در قم، در سخنرانیِ بعد از درس، ایشان با دست اشاره کردند گفتند اگر بگوییم به مردم یا بخواهیم از مردم ــ یک تعبیر این جوری ــ مردم این بیابان را پُر خواهند کرد.(۱۷) این مال سال ۴۱ است که هنوز خیلیها امام را نمیشناختند، اسم امام را هم نشنیده بودند؛ این جور به مردم اعتماد داشت و اعتقاد داشت. قدر مجاهدتهای مردم را میدانست، حرکت را به معنای واقعی رهبری میکرد، با نَفَس گرم خود دلها را گرم نگه میداشت، نمیگذاشت مأیوس بشویم، نمیگذاشت مردّد بشویم، مردم در خلأ نظرات امام نبودند. خب؛ این مربوط به دوران نفی، دوران مبارزهی با نظام طاغوت.
و امّا در دوران اثبات، دوران ایجاد جمهوری اسلامی ــ که بسیار مهم است حرکت امام در دوران ایجاد جمهوری اسلامی ــ سعی امام این بود، نقشهی راه امام این بود که طرح جدید را از گذشتهی منحطّ کشور جدا کند، آینده را از گذشته بکلّی جدا کند؛ سعی امام این بود. این آینده را چه جوری میتوانست جدا کند؟ به این صورت که طرحی که ارائه میکرد و پیشنهاد میکرد برای ادارهی کشور، در ذیل فرهنگ و تمدّن و قاموس غربی قرار نگیرد. امام اصرار داشت که این طرح، طرح جمهوری اسلامی، در ذیل آنچه در غرب به آن میگویند «جمهوری» یا «مردمسالاری» قرار نگیرد. لذا من بیان کردم، سال گذشته در صحبتِ همین روز تبیین کردم که «جمهوری» مال اسلام است، «جمهوری» وامگرفتهی از غرب نیست، مربوط به خود اسلام است. اینکه امام روی رأی مردم این همه تأکید میکند، این ناشی است از معرفتی که به مسئلهی اسلام داشت. لذا امام [مصمّم بود] از آن دو مکتبی که آن روز در دنیا رایج بود، یعنی لیبرالدموکراسیِ سرمایهمحور تا رژیمِ کمونیستیِ دیکتاتوریمحور، از هر دوی اینها جمهوری اسلامی را جدا کند؛ لذا یکی از شعارهای اصولی امام شعار «نه شرقی، نه غربی» بود؛ نه کمونیسم، نه لیبرالیسم؛ نه آن نظام سرمایهداری در اقتصاد و آن آزادیهای بیبندوبار و بیبرنامه در غرب، نه آن اختناق و استبدادی که در نظامهای شرقی وجود داشت؛ هیچ کدام از این دو را امام قبول نداشت؛ نه شرقی و نه غربی؛ یک الگوی تازهای را امام مطرح کردند برای نظام جمهوری اسلامی، بکلّی متفاوت با آنها.
در الگوی امام، دوگانههایی با همدیگر هماهنگ و همساز شدند؛ این دوگانههایی که سعی میشده همیشه در مقابل هم قرار بگیرند، در الگوی امام با هم همساز شدهاند؛ هم معنویّت ــ معنویّت دینی ــ هم رأی مردم؛ هم معنویّت، هم رأی مردم؛ همیشه سعی میشده که این دو در مقابل هم باشند، امّا در مقابل هم قرار نگرفتند؛ امام اینها را در کنار هم قرار داد.
اجرای احکام الهی در کنار رعایت اقتضائات و مصلحتهای عمومی. این مجمع تشخیص مصلحت را امام تشکیل دادند؛ بعضیها خیال میکنند این را بنده تشکیل دادم؛ نه، بنده رئیسجمهور بودم، امام به من نامه نوشتند و این جلسه را امام برای تعیین مصلحت به وجود آوردند؛ احکام اسلامی اجرا میشود، امّا اقتضائات زمان و مصالح عمومی جامعه هم باید رعایت بشود؛ مراد از مصلحت این است؛ مصلحت اشخاص نیست.
مسئلهی رعایت حال ضعفا و اصرار بر عدالت اقتصادی ــ عدالت اقتصادیِ بالخصوص ــ در کنار تولید ثروت؛ هم تولید ثروت مجاز است، هم حتماً بایستی عدالت در کشور رعایت بشود و حال ضعفا مورد رعایت قرار بگیرد؛ هم نفی ظلم، هم نفی انظلام، ظلمپذیری. به عنوان یک حکومت، به عنوان یک دولت به دولتهای دیگر، به ملّتهای دیگر، نه ظلم میکنیم و نه از آنها ظلم میپذیریم؛ هم زور نمیگوییم، هم تسلیم زور نمیشویم؛ هم علم و دانش را و اقتصاد کشور را تقویت میکنیم، هم دفاع کشور را تقویت میکنیم؛ یعنی این جور نیست که فقط به فکر اقتصاد باشیم، از دفاع کشور و امنیّت کشور غافل بمانیم؛ عکسش هم همین جور. هم انسجام و وحدت ملّی باید رعایت بشود، هم تنوّع آراء و گرایشهای مختلف سیاسی باید به رسمیّت پذیرفته بشود؛ این هم یک دوگانهی دیگر. هم تقوا و طهارت مسئولان لازم است، هم کارشناسی و کاربلدی مسئولان لازم است؛ تعهّد و تخصّص در کنار هم. ببینید، اینها دوگانههایی است که کسانی در اوّل انقلاب یا پیش از انقلاب سعی میکردند که اینها را در مقابل هم قرار بدهند، امام این دوگانهها را هماهنگ کرد، همساز کرد، در کنار هم قرار داد. اینها خصوصیّات مکتب امام است.
خب اینجا ممکن است شما یک سؤالی بکنید؛ سؤال کنید که این مکتبی که امام طرّاحی کرد، در زمان خود امام یا بعد از امام چقدر تحقّق پیدا کرد؟ این سؤال مهمّی است؛ این سؤالی است که در دنیا هم ممکن است از ما بکنند. پاسخی که من میدهم از روی اطّلاع و دقّت در حقایق کشور؛ جواب من این است که میگویم ما در همهی این سرفصلها موفّقیّتهای بزرگی پیدا کردهایم؛ اگر کسی موفّقیّتها را انکار کند، قطعاً بیانصافی کرده؛ در همهی اینها، هم در زمینهی مردمسالاری، هم در زمینهی پیشرفتهای علمی، هم در زمینهی مسائل دیپلماسی، هم در زمینهی موقعیّت کشور در دنیا، هم در زمینهی اقتصادی، هم در زمینهی خدمات عمومی، ما پیشرفتهای بسیار زیادی داشتهایم.
البتّه ناکامیها هم کم نداشتهایم؛ هم پیشرفت داشتهایم، هم ضعف و ناکامی داشتهایم. در اینجا هم امام ما را راهنمایی حکیمانه کرده؛ در همین مورد هم، راهنمایی امام دستگیر ما است. امام در سال آخر عمرشان خطاب به فرزندان شهدا یک بیانی دارند؛(۱۸) امام این جور میگویند: «کارنامهی شما در گرو تلاش و مجاهدت شما است»، هر چه تلاش کنید، هر چه مجاهدت کنید، محصولش را جمع خواهید کرد. دنبالهی فرمایش امام است: «زندگی در دنیای امروز زندگی در مدرسهی اراده است»؛ تابع اراده است. هر جا ملّت و مسئولین، با ارادهی قوی وارد میدان بشوند، موفّقیّت است؛ هر جا ارادهها سست بشود، تلاش کم بشود، عقبماندگی هست. بله، ما عقبماندگی هم داریم، پیشرفت هم داریم؛ این مربوط به خود ما است. ما بودیم، ما مسئولین بودیم، آحاد گوناگونِ موثّر جامعه بودند که یک جا خوب عمل کردند، در آنجا موفّقیّت به دست آمد؛ یک جا کوتاهی کردیم، تنبلی کردیم، کم آوردیم، طبعاً عقب ماندیم؛ این را اصلاً نمیشود انکار کرد. مکتب درست است، نقشه درست است، راه درست است؛ راهرو بایستی درست حرکت بکند. ما هر جا درست حرکت کردیم پیش رفتیم، هر جا کوتاهی کردیم و تنبلی کردیم، عقب ماندیم؛ مثالها هم در این سالها زیاد است؛ هم در زمان خود امام، هم بعد از رحلت امام تا امروز.
البتّه نقش دشمنی دشمنان هم نباید نادیده گرفته بشود. جبههی گستردهی دشمن از اوّل انقلاب وارد میدان شد.
بعضی خیال میکنند ما دشمنها را وادار به دشمنی کردیم؛ نه، ذات جمهوری اسلامی که میگوید با ظلم مخالف است، به طور طبیعی ظالم را با خودش مخالف میکند. مگر شما نمیگویید ما با استکبار مخالفیم، با ظلم مخالفیم؟ خیلی خب، هر کسی که مستکبر است، هر کسی ظالم است، هر دولتی که این صفات نکوهیده در او هست، با شما دشمن میشود؛ جمهوری اسلامی این است. شما میگویید ما اهل معنویّتیم، آن کسانی که با معنویّتِ آحاد مردم دشمنند، با شما مخالف میشوند. جمهوری اسلامی میگوید ما با منکرات مخالفیم، آن کسانی که با منکرات خو گرفتهاند، دنبال منکراتند و نمیتوانند جدا بشوند از منکرات، طبعاً با جمهوری اسلامی مخالف میشوند؛ این چیز طبیعیای است. جبههی دشمن و دشمنیها را نباید ندیده گرفت.
البتّه این دشمنیها انواع و اقسامی داشت؛ همان روزهای مشرِف به پیروزی انقلاب، آمریکاییها ژنرال(۱۹) خودشان را فرستادند تهران برای کودتا، که الحمدلله ناکام و مأیوس برگشت. در بسیاری از مسائل دیگر هم، آمریکاییها و دشمنان، ناکام و مأیوس شدند؛ این فاصلهگذاری امام، فاصلهگذاری جدّی امام با غربیها طبعاً دشمنانی را به وجود میآورْد؛ نمیگذاشت آنها دخالت کنند. سفارت فلسطین را، دفتر فلسطین را که [دست ] غاصب(۲۰) است، از او گرفتند دادند به فلسطینیها که مالک فلسطینند؛ خب این طبعاً دشمنی به وجود میآورد؛ این قهری است.
جوانهای ما این را توجّه کنند: غربیها سه قرن دنیا را غارت کردند؛ سه قرن! دنیا را غارت کردند. از شرق آسیا، از اندونزی، از فیلیپین، از نپال، از شبهقارّهی هند بگیرید تا آسیای مرکزی و آسیای غربی و تا شمال آفریقا، بخشهای مغرب آفریقا و تا سرتاسر آفریقای سیاه؛ غربیها سه قرن اینها را غارت کردند؛ به اینجا اکتفا نکردند، آمریکای جنوبی را هم دست گذاشتند، آنجا را هم غارت کردند؛ قارّهی آمریکا را! قارّهی آمریکا هم صاحبانی داشت، تمدّنی داشت، ملّتهایی داشت؛ اینها با حیلههای گوناگون ــ که همهی اینها در تاریخهای دقیق مشخّص است؛ کتاب بخوانید انشاءالله، این حقایق را بیشتر از نزدیک درک کنید ــ فاجعه آفریدند؛ قتل، غارت، کشتار جمعی، شکنجه، فشار، بردهگیری، بردهداری؛ این کارها را غربیها کردند. در این سه قرن، در همان حالی که غربیها در عمل این جور مشغول جنایت بودند، روشنفکرانشان و متفکّرانشان برای دنیا قانون حقوق بشر کشف میکردند و وضع میکردند! یعنی این تناقض در عمل و قول، این ریاکاری غربیها [مشهود است]. در عمل آن جور، در زبان این جور؛ کشورهای اروپایی، بعد هم آمریکا به معنای واقعی کلمه در سرتاسر دنیا انواع و اقسام جنایتها را انجام دادند. خب اینها شاهکارهای تمدّن غرب است؛ اینها شاهکارهای تمدّن غرب است!
امام این چیزها را خوب میشناخت، خوب میدانست. یکی از مسائل اساسیای که امام بر آن اصرار داشتند، ایجاد فاصله و ایجاد مرز بین تفکّر و سبْک زندگی اسلامی و نظام اسلامی با نظامهای غربی بود که این جزو مسائل اصلی امام است.
یک امتیاز بزرگ امام این بود که ملّت را با مفهوم مقاومت آشنا کرد. ملّتها در موارد زیادی اتّفاق میافتد که دنبال یک کاری هم هستند امّا قدرت مقاومت ندارند؛ وقتی فشار وارد میآید، عقبنشینی میکنند. امام ملّت ایران را این جوری بار آورد، این جوری تقویت کرد: مقاومت را، ایستادگی را به این ملّت تزریق کرد؛ لذا ملّت ایران امروز یک ملّت کاملاً مقاوم و کاملاً مستحکم است.
خدا را شکر! این هم از برکات امام بزرگوار است و عنوان «مقاومت» امروز در ادبیّات سیاسی دنیا وارد شده؛ این مقاومتی که امام به ملّت ایران و به همهی ما یاد داد، امروز یکی از واژههای برجستهی در ادبیّات سیاسی دنیا است.
من دربارهی همین مسئلهی طمعهای دشمنان، نقشههای دشمنان، توطئههای دشمنان، خوابهای آشفتهای که دشمنان برای ملّت ایران میبینند، یک نکتهی مهمّی را عرض بکنم که به نظر من مهم است. دو جزء دارد این نکته؛ یکی این است که امروز مهمترین امید دشمنان برای ضربه زدن به کشور، امید بستن به اعتراضات مردمی است. امیدشان به این است که بلکه بتوانند با کار روانی، با فعّالیّتهای اینترنتی و فضای مجازی و انواع و اقسام اینها، با پول، با مزدورپروری، مردم را در مقابل نظام اسلامی و جمهوری اسلامی قرار بدهند؛ این جزء اوّل از این مطلب، از این نکته؛ جزء دوّم هم این است که این محاسبهی دشمن، در این مسئله هم مثل بسیاری از محاسبات دشمن غلط است. در اوّل انقلاب وعده میدادند که جمهوری اسلامی شش ماه بیشتر عمر نخواهد کرد و سقوط خواهد کرد؛ بعد، این شش ماه که میگذشت، شش ماه تمدیدش میکردند میگفتند شش ماه دیگر! از این ششماههها بیش از هشتاد شش ماه گذشته، جمهوری اسلامی که آن روز یک نهال باریک بود، یک درخت تناور و ریشهداری شده، روزبهروز قویتر و مقتدرتر هم شده. محاسبهشان آنجا غلط بود، اینجا هم غلط است. این محاسبه هم مثل همان محاسبات است؛ مثل محاسبهشان در قضیّهی جنگ تحمیلی؛ به صدّام کمک کردند به خیال اینکه در ظرف چند روز جمهوری اسلامی را ساقط کند؛ کودتاگران را کمک کردند به امید اینکه بتوانند یک غلطی بکنند؛ همهی اینها محاسباتی بود که آمریکاییها و غربیها کردند و همه غلط بود. امروز هم این محاسبه غلط است که خیال کنند میتوانند ملّت ایران را در مقابل نظام اسلامی قرار بدهند، میتوانند در مقابل جمهوری اسلامی عاملی را قرار بدهند که میدانند جمهوری اسلامی به آن عامل خیلی اهمّیّت میدهد و آن، عاملِ مردم است.
این اشتباه را آمریکاییها چرا میکنند؟ چون مشاورینی دارند که آن مشاورین، ایرانیان خائنی هستند که به آنها مشورت میدهند. این مشاورینِ خیانتکار، خب به کشور خودشان که خیانت میکنند، امّا در واقع به آنها هم خیانت میکنند؛ چرا؟ چون بدون اطّلاع صحیح به آنها مشورت میدهند؛ آن بیچارهها هم طبق مشورت اینها عمل میکنند، شکست میخورند. یکی از حرفهای آنها، از مشورتهای آنها همین است که «شما روی ملّت ایران برای مقابلهی با نظام اسلامی و جمهوری اسلامی حساب کنید؛ ملّت ایران از دین، از نظام اسلامی، از روحانیّت زده شدهاند؛ میتوانید روی اینها حساب کنید، اینها میایستند در مقابل نظام اسلامی»؛ این مشاورین ناآگاه و خائن ــ خائن به هر دو طرف ــ این را به اربابان آمریکاییشان میگویند؛ پول میدهند، آنها هم همین را تحلیل میکنند، در صحبتهایشان میگویند، در مجلس سنایشان میگویند، در جاهای مختلف این را تکرار میکنند، در داخل هم یک عدّه آدم سادهلوح ــ البتّه خوشبختانه تعداد معدود ــ قبول میکنند؛ گاهی میشنویم در نوشتههای اینترنتی یا در رسانهها و روزنامهها که اظهار نظر میکنند که بله، مردم نسبت به روحانیّت بیاعتقاد شدهاند، نسبت به دین بیاعتقاد شدهاند؛ اینها را اینجا در داخل هم میشنویم. خب، این یکی از آن محاسبات صد درصد غلط است؛ امروز گرایش مردم به انقلاب و به دین از روز اوّل انقلاب یقیناً بیشتر است. اگر کسی میخواهد گرایش مردم به انقلاب و مبارزات و مجاهدتها را بفهمد، به تشییع میلیونی شهید قاسم سلیمانی نگاه کند. بدن قطعهقطعهشدهی شهید سلیمانی به وسیلهی میلیونها انسان بدرقه شد؛ یک فرد انقلابی، یک فرد مبارز و مجاهد که برای جمهوری اسلامی جان خودش را کف دستش گرفته بود؛ مردم این جور از او بزرگداشت و احترام کردند؛ این یک نمونه؛ نمونههای دیگر هم زیاد دارد؛ [مثلاً] علما. مرحوم آیتالله صافی گلپایگانی یک مرجع تقلید بود، یک فقیه بود؛ شما ببینید در تشییع جنازهی این مرد چه حرکت عظیمی مردم نشان دادند. مرحوم آیتالله بهجت، یک فقیه عارف و معنوی بود؛ در تشییع جنازهی او، در بدرقهی او به سوی بهشت، مردم قم، قم را لبریز از احساسات کردند؛ از جاهای مختلف دیگر هم به قم رفتند برای تشییع. شما به من بگویید در بین آحاد برجستهی کشور، از سیاسی، از هنرمند، از ورزشکار و دیگر چهرهها چه کسی هست که وقتی از دنیا برود، مردم این جور برایش احساسات به خرج میدهند؟ این نشانهی چیست؟ این نشانهی بیاعتقادی مردم به روحانیّت است؟ این نشانهی بیاعتقادی مردم به دین و به جهاد و به مقاومت است؟ تحلیلهایشان این جوری است؛ این جوری تحلیل میکنند.
شما ببینید در همین سرودی که این روزها پخش شده که اظهار ارادت به ولیّامر، ولیّعصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و روحنا فداه) و سلام به حضرت بقیّةالله است، مردم چه کار دارند میکنند؛ چه اظهار شوقی، چه همراهیای، چه اظهار ارادتی! پیر، جوان، نوجوان، کودک، زن، مرد، همه، در سرتاسر کشور، در تهران یک جور، در مشهد یک جور، در اصفهان یک جور، در یزد یک جور، در شهرهای مختلف یک جور؛ این دلیلِ چیست؟ این دلیل روگردانی مردم از دین است؟ یا بعکس. ما اوّلِ انقلاب این جور چیزها را نداشتیم؛ ما اوّلِ انقلاب هجوم دانشجویان جوان به سمت مراکز اعتکاف را نداشتیم، این اجتماعات عظیم مذهبی را نداشتیم؛ امروز اینها هست؛ نخیر، دربارهی ملّت ایران اشتباه کردند. یا راهپیماییهای بیستودوّم بهمن؛ ۴۳ سال است که در بیستودوّم بهمن و در روز قدس، مردم راهپیمایی میکنند با این عظمت! این دلیل رویگردانی مردم از انقلاب است؟ این دلیل وفاداری مردم است، این دلیل مقاومت مردم است، این دلیل ایستادگی مردم است، این دلیل تأثیر درس امام در این ملّت بزرگ و بزرگوار است.
در پایان عرایضم میخواهم چند توصیه بکنم به فعّالان عرصهی انقلابی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی؛ افراد فعّال، چه جوانان و چه دیگران، چند توصیه میخواهم عرض بکنم.
یک توصیه این است که نگذارید ضدّانقلاب و دشمن از انقلاب شما هویّتزدایی کند؛ نگذارید حقیقت انقلاب را واژگونه نشان بدهد، غلط نشان بدهد؛ این یک توصیه است، توصیهی مهمّی است؛ جوانهای هوشمند و فرزانه روی این فکر کنند.
توصیهی بعدی: نگذارید یاد امام در جامعه کمرنگ بشود. همان طور که گفتم، امام روح این انقلاب است؛ نگذارید یاد امام را کمرنگ کنند، نگذارید امام را تحریف کنند.
توصیهی بعدی: نگذارید ردههای ارتجاع در کشور نفوذ کنند و جاگیر بشوند. «مرتجع» یعنی چه؟ ما وقتی میگوییم «مرتجع»، ذهن بعضیها میرود به کسی که یک عرقچینی بر سرش است؛ نه، مرتجع آن کسی است که در سیاست و سبک زندگی، تابع سیاست و سبک زندگی غربی است؛ این مرتجع است. این [وضع] در کشور ما بود؛ در دوران حاکمیّت فاسد و وابستهی پهلوی، سبک زندگی غربی در کشور بود، انقلاب آمد آن را پس زد؛ هر کس به آن برگردد مرتجع است. ممکن است این شخصی که مرتجع است تیشرت و شلوار لی و پاپیون و اودکلن فرانسوی هم بزند، امّا مرتجع است. هر کسی که به سمت زندگی و فرهنگ و سبک زندگی غربی برود، او مرتجع است. نگذارید کشورتان به سمت ارتجاع برود؛ نگذارید ارتجاع در بدنهی کشور جاگیر بشود و نفوذ کند.
توصیهی بعدی: دروغ و فریب و جنگ روانی دشمن را افشا کنید. یک روزی بود زمان امام، نه اینترنت بود، نه ماهوارهها به این شکل بود؛ آنجا امام میگفت که دشمن با قلم با شما مبارزه میکند؛ با قلم. امام متوجّه بود. امروز بحث قلم نیست، امروز بحث فضای مجازی است، بحث ماهوارهها است؛ جنگ روانی است؛ جنگ روانیِ همهگیر و همهجایی. نگذارید جنگ روانی دشمن در کشور تأثیر بگذارد. ببینید! حالا یک نمونهی کوچک جنگ روانی را من بگویم. نفت ایران را در سواحل یونان دزدی میکنند، میدزدند ــ نفت ما را دزدیدند ــ بعد دلاوران ازجانگذشتهی جمهوری اسلامی جبران میکنند و کشتی نفتی دشمن را ضبط میکنند، او در تبلیغات سراسری فراگیر و امپراتوری رسانهای، ایران را به دزدی متّهم میکند! چه کسی دزد است؟ شما نفت ما را دزدیدید؛ ما از شما پس گرفتیم؛ پسگرفتن مال دزدی که دزدی نیست. شما دزدید. آمریکاییها به دولت یونان دستور میدهند، دولت یونان هم عمل میکند، نفت ما را میدزدد. خب اینها جنگ روانی است؛ با این جنگ روانی ــ که امثال اینها هر روز موارد متعدّدی اتّفاق میافتد ــ مقابله کنید.
توصیهی بعدی: از سرمایهی ایمان مردم برای تولید عمل صالح بهره بگیرید. مردم، مؤمنند، مردم ایمان دارند؛ این ایمان میتواند عمل صالح تولید کند؛ این کار را شما میتوانید بکنید؛ که امام بزرگوار ما استاد بینظیر این کار بود؛ امام، استاد بینظیر استفادهی از ایمان مردم برای تولید عمل صالح بود.
توصیهی بعدی: نگذارید کسانی این جور وانمود کنند که کشور به بنبست رسیده. الان در فضای مجازی کسانی کارشان همین است ــ حالا آیا از روی غفلت میکنند یا پول میگیرند، من نمیدانم ــ میخواهند وانمود کنند کشور به بنبست رسیده؛ نه، کشور به بنبست نمیرسد. زمان امام هم همین اتّفاق افتاد. آن وقت هم کسانی در روزنامههایشان نوشتند که کشور به بنبست رسیده، امام گفتند نه، شما به بنبست رسیدید؛ جمهوری اسلامی به بنبست نمیرسد. گفتند شما به بنبست رسیدید؛(۲۱) واقعش هم همین است. نگذارید مردم را مأیوس کنند.
توصیهی بعدی: امام در یک مواردی، در خلوت یا جلوت به مجریان نهیب میزد؛ گاهی در علن، گاهی هم در جلسات خصوصی؛ امّا در مواردی هم صریحاً قدرشناسی میکرد. موارد متعدّدی داریم که امام با صراحت از مسئولین کشور ــ یا از یک نفر، یا از مجموعهای از مسئولین ــ قدرشناسی کرده. توصیهی من این است، امروز که دشمن در صدد تخریب مسئولان انقلابی است، وظیفهی قدرشناسی وظیفهی سنگینی است؛ باید از مسئولین قدرشناسی کرد. اینکه انسان میبیند در قضیّهی آبادان یک وزیر سه چهار روز، شبانهروز بر سر آن کار میرود، خودش میایستد، این خیلی کار مهمّی است؛ اینکه رئیسجمهور محترم یا معاون او میروند با آسیبدیدگان قضیّه ملاقات میکنند، به آنها تسلّا میدهند، به دلهای آنها آرامش میدهند، اینها خیلی باارزش است؛ از اینها باید قدرشناسی بشود. البتّه عاملان خرابکاریها هم بایستی مجازات بشوند؛ هم در همین قضیّهی آبادان، هم در هر قضیّهی دیگری، آنهایی که عامل خرابکاری هستند، باید البتّه مجازات بشوند.
پروردگارا! تو را به ارواح مطهّر شهدای عزیزمان و به روح مطهّر امام سوگند میدهیم که ما را جزو پیروان راه حق و حقیقتِ جمهوری اسلامی قرار بده. پروردگارا! از تو میخواهیم که گامهای ما را و گامهای ملّت ما را در این راه ثابت بدار.
شنیدم، به من خبر دادند که امروز در اثنای سخنرانی جناب آقای حاج حسن آقای خمینی کسانی سر و صدا کردند؛ بنده با این کار مخالفم، با این نوع تخریب کردنها و سر و صدا کردنها بنده موافق نیستم، من مخالفم؛ این را همه بدانند. امیدواریم انشاءالله خدای متعال همهی ما را به راه راست هدایت کند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,237 | 1401/03/04 | بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50317 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خدای متعال را شکرگزارم که بحمدالله توفیق عنایت کرد امسال بعد از دو سه سال که از دیدار شما از نزدیک محروم بودیم، بتوانیم در این جمع صمیمی و برادرانه دُور هم جمع بشویم و فرمایشات آقایان را از زبان رئیس محترم مجلس بشنویم و ما هم عرایضی را عرض کنیم.
این روزها مقارن است با سالروز فتح خرّمشهر؛ مثل دیروزی، این حادثهی عظیم اتّفاق افتاد که این را هم ما به فال نیک میگیریم. من لازم است یک توضیحی در این مورد عرض بکنم. برادران عزیز، خواهران عزیز! فتح خرّمشهر فقط فتح یک شهر نبود که شهری را دشمن از ما گرفته بود، ما این را پس گرفتیم؛ [فقط] این نبود ــ این یکی از نمادهای فتح خرّمشهر بود ــ فتح خرّمشهر تغییر یک معادلهی حیاتی به سود رزمندگان اسلام بود؛ واقع قضیّه این است. یک معادلهی تلخی شکل گرفته بود. بنده فراموش نمیکنم تلخیِ آن روزهایی را که در این مرکزی که ما بودیم در اهواز، یک تابلویی در اتاق شهید چمران که فرمانده آن تشکیلات ما بود(۲) نصب شده بود، سنجاقهایی با سر آبی و سر قرمز روی این نقشه فرو رفته بود، بخشهای آبی آن بخشهایی بود که در اختیار ما بود، بخشهای قرمز آنهایی بود که دشمن آنها را تصرّف کرده بود؛ هر روز که طبق خبرها اینها تغییر داده میشد، میرفتیم و نگاه میکردیم. من یادم نمیرود تلخی آن روزها را که هر وقت میرفتیم، میدیدیم چند بخش قرمز اضافه شده؛ این نقطه را هم گرفتند، این شهر را هم گرفتند، این پادگان را هم گرفتند، اینجا را هم گرفتند. در اهواز به ده یازده کیلومتری اهواز رسیده بودند، از طرف دزفول به پل نادری رسیده بودند؛ حتّی [دشمن] جرئت کرد از پل نادری هم عبور کرد آمد آن طرف؛ البتّه بر خلاف حکمت نظامی بود این کارش؛ بعد دید این بدجوری است، برگشت عقب. روزهای تلخی بود که ما تا هشت نُه ماه از شروع جنگ این وضعیّت را داشتیم؛ این معادله یک معادلهی بسیار تلخی بود. بعد با عملیّات حضرت ثامنالائمّه که رفع حصر آبادان بود، شروع شد این معادله تغییر پیدا کردن؛ بعد طریقالقدس و بعد فتحالمبین و در نهایت هم بیتالمقدّس و فتح خرّمشهر؛ معادله بعکس شد؛ یعنی اگر تا آن روز ما باید دائم نگران بودیم که فردا چه از دست خواهیم داد، از آن روز به بعد دائم مترصّد بودیم ببینیم از فردا چه میتوانیم به دست بیاوریم. البتّه در عملیّات بعد از فتح خرّمشهر هم، بعضیها پیروزی بود، بعضی هم پیروزی نبود امّا روال، روال پیشرفت بود، روال پیروزی بود، روال رشدِ اراده و عزم راسخ بود؛ این مسئلهی فتح خرّمشهر است؛ یعنی خرّمشهر در واقع نماد تغییر یک معادلهی تلخ به یک معادلهی شیرین بود که ملّت ایران نجات پیدا کرد. حالا خیلی از مردم شاید اطّلاعات زیادی از وضع جنگ نداشتند امّا آنهایی که اطّلاع داشتند، دائم در نگرانی و تلخی و عسرت زندگی میکردند؛ مردم با این حرکت نجات پیدا کردند.
خب، این نجات ملّی ناشی از چه بود؟ فتح خرّمشهر و آن حوادث قبل، مولود چه عاملی بود؟ این مهم است و من روی این میخواهم تکیه کنم. عامل، چند چیز بود: جهاد، ازخودگذشتگی، عزم راسخ، ابتکار عمل [یعنی] دنبال راههای ابتکاری گشتن. نمیدانم شما برادران عزیز این نوشتجاتی که مربوط به عملیّات بیتالمقدس نوشته شده که انصافاً خیلی هم خوب است، خواندهاید؟ حالا از بین شماها بعضیها ــ [یک عدّهی] معدودی ــ شاید خودشان آن وقت حضور داشتند، امّا اغلب شماها جوانید، اصلاً آن قضایا شاید یادتان هم نیست، بعضی هم شاید اصلاً در دنیا نبودید؛ این کتابها را بخوانید و ببینید که چه اتّفاقی افتاد، چه اتّفاقی میافتاد؛ این شهدایی که در این حوادث به شهادت رسیدند ــ که حالا اسمهایشان گاهی آورده میشود؛ شهدای معروف، شهدای غیرمعروف ــ چه نقشهایی ایفا کردند؛ از فرماندهی قرارگاه تا فرماندهی لشکر تا فرماندهی گردان تا فرماندهی یک گروه؛ چه کار کردند اینها؛ [نقششان] چه بود؛. عزم راسخ. یا نگاه بلندمدّت به آرمانها؛ یعنی روزانه و روزمرّه فکر نکردن. نگاه میکردند؛ چون امام بیانات رسا و روشنی را نسبت به این جنگ و نسبت به این حادثهی عظیم بیان کرده بودند، لذا بود که حوادث جزئی و روزمرّه ذهن عناصر مؤثّر در این حرکت عظیم را، این جهاد را مشغول نمیکرد؛ دنبال آن اهداف بلند بودند، دنبال آن اشارهای بودند که امام کرده بودند.
خب، گفتیم جهاد، گفتیم از خودگذشتگی، گفتیم عزم راسخ، و مانند اینها؛ روح همهی اینها هم اخلاص، اخلاص لِلّه و توکّلِ علیالله بود؛ برای خدا کار کردن و به خدای متعال توکّل کردن. آن وقت همراه با اخلاص و توکّل، ابتکار لازم بود، عزم لازم بود، مجاهدت لازم بود، ازخودگذشتگی لازم بود، و این چیزهایی که عرض کردیم.
خب حالا من میخواهم بگویم این مخصوص آن برهه و آن حادثه نبود؛ در همهی حوادث گوناگون کشور که شماها با آن مواجهید و حالا عرض خواهم کرد که مواجه خواهید بود، عامل اصلی همین است؛ یعنی انسان با توکّل، با اخلاص وارد میدان بشود، بعد، ازخودگذشتگی داشته باشد، مجاهدت کند، عزم راسخ داشته باشد، دنبال ابتکار عمل باشد و راههای نو را جستجو کردن، پیدا کردن، در همهی امور این [طور] است؛ اگر این چیزها بود، قطعاً پیروزی پشت سر این است؛ قطعاً. حالا ببینید ما با چقدر مسئله مواجهیم!
من میخواهم به شما عرض بکنم در همهی این مسائلی که ما با آنها مواجهیم، از داخلی، خارجی، مسائل سختافزاری، مسائل نرمافزاری؛ همه جور، میتوان پیروز شد به کمک همین چند عامل: یعنی مجاهدت در راه خدا و عمل جهادی، اخلاص لله، عزم راسخ، ابتکار عمل و امثال اینها؛ این تصریح قرآن است. من حالا دو آیه را برایتان بخوانم. یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا هَل اَدُلُّکُم عَلىٰ تِجارَةٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ * تُؤمِنونَ بِاللَهِ وَرَسولِهِ وَ تُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَهِ بِاَموالِکُم وَاَنفُسِکُم ــ حالا من [بعداً] انفس را معنا میکنم و عرض میکنم ــ ذٰلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمونَ * یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ وَمَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتِ عَدنٍ ذٰلِکَ الفَوزُ العَظیمُ * وَ اُخرىٰ تُحِبّونَها نَصرٌ مِنَ اللَهِ وَ فَتحٌ قَریب؛(۳) اگر این ایمان و این جهاد و امثال اینها وجود داشته باشد، مسئله فقط این نیست که خدا شما را خواهد آمرزید، نه؛ پیروزی [یعنی] آن چیزی را که دنبالش هستید، خدای متعال به شما هدیه خواهد داد؛ [در آیه] ندارد در جنگ، [بلکه] در همه چیز؛ مخصوص جنگ نظامی نیست؛ در همهی امور زندگی این جوری است.
آیهی دیگر، که این آیات آخر سورهی مبارکهی آلعمران است: رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِک؛ آن وعدهای که به پیغمبرانت داده بودی؛ آن وعده چیست؟ وعدهی پیروزی بر دشمن بود دیگر؛ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلىٰ رُسُلِکَ وَ لَا تُخزِنا یَومَ القِیامَةِ اِنَّکَ لا تُخلِفُ المیعاد؛ مؤمنین این دعا را میکنند، خدای متعال چه کار میکند؟ فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم؛ خدا مستجاب میکند این دعا را و به آنها میگوید: اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِّن ذَکَرٍ اَو اُنثىٰ؛(۴) من عمل شما را، تلاش شما را ضایع نخواهم کرد؛ [این را] بدانید. اینها است دیگر؛ مبانی و اصول حرکت یک جامعهی مؤمن، یک جمع مؤمن اینها است؛ تجربهشده هم هست. حالا اینها را یک وقتهایی ممکن بود ما بخوانیم، تعبّداً قبول کنیم امّا بعد از انقلاب تا امروز اینها را تجربه کردهایم، اینها را در عمل مشاهده کردهایم، دیدهایم که همین جور است.
خب من میخواهم این را عرض بکنم: اکثر شماها جوان هستید؛ یعنی یک فرصت بزرگی پیش رو دارید؛ انشاءالله پنجاه سال، شصت سال بعد از این، فرصت دارید که زندگی کنید؛ در این مدّتی که پیش روی شما هست، حوادثی رخ خواهد داد، مسائلی پیش خواهد آمد: خوشیها هست، ناخوشیها هست ــ شوخی نیست چهل سال، پنجاه سال، شصت سال در این دنیای عجیب و غریب ــ خیلی حوادث برای شما پیش میآید، با خیلی از مسائل مواجه میشوید؛ به شما عرض بکنم که از این قاعده در همهی این مسائل استفاده کنید. مجاهدت کنید، جهادی حرکت کنید، عزم راسخ [داشته باشید]: قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحى وَ اشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحى وَ هَب لِىَ الجِدَّ فى خَشیَتِک.(۵) این در همهی این مسائلی که پیش روی شما است، به شما کمک خواهد کرد و شما را پیروز خواهد کرد.
خب، گفتیم «جهاد و ازخودگذشتگی» و گفتم من این را توضیح میدهم برایتان که منظور از «ازخودگذشتگی» چیست. همیشه این نیست که شما بروید جان هدیه کنید؛ یک جاهایی جایی است که ازخودگذشتگی به این است که انسان برود جانش را کف دستش بگیرد در میدان جنگ، مثل دوران دفاع مقدّس و مثل امروز در بعضی از میدانها و عرصههایی که وجود دارد و مشاهده میکنید؛ لکن همیشه این جور نیست. ازخودگذشتگی، یک معنای وسیعتری دارد؛ ازخودگذشتگی در بسیاری از موارد به معنای اسیر نشدن در پنجهی خواستههای حقیر است. مشکل ماها این است؛ ماها در پنجهی خواستههای حقیر گاهی اسیر میشویم، گرفتار میشویم، نمیتوانیم خودمان را نجات بدهیم؛ ازخودگذشتگی یعنی از این خواستهها انسان صرف نظر کند. حالا این خواستههای حقیر مثل چه خواستههایی است؟ یک طیف وسیعی از خواستهها است.
فرض کنید در یک مجلسی، آدم بالادست رفیقش بنشیند؛ نشستن بالادست رفیق در یک محفل مثلاً دوستانه؛ از اینجا بگیرید تا نشستن بر کرسی ریاست و صدارت در سطح ملّی؛ اینها همه خواسته است، همه هم خواستههای حقیر است؛ این جور نیست که یکی از این دو، یک خواستهی حقیر باشد، آن دیگری یک چیز عظیم؛ نخیر، نشستن در این مسند و نشستن در آن محفل و مجلس با همدیگر تفاوتی ندارد؛ خواستهی انسان است، هر دو هم حقیر است؛ برای انجام وظیفه انسان یک وقت انجام میدهد، یک وقت هم نشد، با وظیفه معارض بود، انسان از آن صرف نظر میکند. برخورداری از مال دنیا، تا برخورداری از آبرو و وجههی عمومی؛ برای اینکه یک وجههای در مردم پیدا کنیم، یک نام نیکی پیدا کنیم، بعضی از کارها را ممکن است انجام بدهیم؛ این اسیر شدن در پنجهی خواستههای حقیر است؛ از اینها بایستی [اجتناب کرد]. البتّه هیچ کس نمیگوید مال دنیا بد است یا منصب دولتی یا خدمتگزاری یا هر چه، چیز بدی است؛ نخیر، اینها هیچ کدام بد نیست؛ نه مال دنیا بد است، نه منصب بد است، نه آبروی اجتماعی بد است؛ اینها همه خوب است، دنبال اینها بودن و از خدا اینها را خواستن هم هیچ اشکالی ندارد؛ دعاهای ما پُر از طلب همین چیزها است. بحث این است که یک وقتی یک وظیفهای برای انسان پیش میآید که سر راه آن وظیفه یکی از این خواستهها قرار میگیرد؛ آنجا است که باید پا گذاشت روی این خواستهی نفْس؛ «ازخودگذشتگی» یعنی این.
خب؛ حالا اینها عرایضی بود که عرض کردیم به شما برادران عزیز. البتّه خود من، در معنا، بیش از همهی شما مخاطب این حرفها هستم؛ یعنی بنده بیشتر از شما احتیاج دارم به این نصیحت و امیدواریم که خدای متعال در دل ما نافذ کند این نصیحت را که به برادرانمان میکنیم.
و امّا مجلس. خب مجلس شورای اسلامی یکی از ارکان اصلی مدیریّت کشور است؛ یکی از ارکان اصلی مدیریّت کشور مجلس شورای اسلامی است؛ بین چند رکن اساسی و اصلی در ادارهی کشور، یکی از این ارکان مهم، مجلس شورای اسلامی است. شما اگر حتّی از یک شهر دوردست و کمجمعیّت نماینده شدهاید، انتخاب شدهاید، آمدهاید داخل مجلس، باید به مجلس با این چشم نگاه کنید؛ شما در یک چنین جایگاهی قرار دارید، درجایگاه مدیریت کشور، و در یکی از ارکان مهم و درجهی یک این مدیریّت. مدیریّت کشور یک پدیدهی چندضلعی است، یک ضلعش مجلس شورای اسلامی است؛ اضلاع دیگری هم دارد ــ حالا سه قوّه یا مثلاً فرض کنید نیروهای مسلّح و امثال اینها ــ لکن یک ضلع مهمّ آن، مجلس شورای اسلامی است. اهمّیّتش این [قدر] است یعنی با این دید بایستی به مجلس نگاه کرد؛ هم بیرون از مجلس، هم داخل خود مجلس باید این نگاه را نسبت به مجلس داشته باشند.
خب مدیریّت کشور که شما جزو اجزای مدیرهی این کشور هستید، کار بسیار سخت، پیچیده، دشوار و کار بسیار مهمّی است؛ کشوری با موقعیّت ایران عزیز. موقعیّت ایران عزیز یعنی چه؟ یعنی وسعت کشور، جمعیّت کشور، جغرافیای کشور، تاریخ کشور، اقلیم متفاوت و متنوّع کشور؛ اینها خصوصیّات کشور ما است و خصوصیّاتی است که ایران عزیز را جزو کشورهای مهم و استثنائی دنیا قرار داده؛ واقعش این است؛ یک چنین کشوری را شما میخواهید مدیریّت کنید.
خب طبعاً مدیریّت کشور کار دشواری است؛ بخصوص این دشواری افزایش پیدا میکند در برخی از اوضاع و احوالی که در دنیا پیش میآید، مثل همین اوضاع و احوال امروز. امروز در دنیا یک شرایطی وجود دارد، اوضاع و احوالی وجود دارد که نه [فقط] برای ما، برای همهی کشورها مدیریّت کشور را دشوار میکند. اوضاع و احوال چیست؟ حالا من مثلاً بخشهای مهمّش را میگویم: رقابتهای خصمانهی قدرتها با هم؛ یعنی مثلاً قدرتهای اتمی چشم در چشم هم میدوزند و یکدیگر را تهدید میکنند؛ این یک چیز مهمّی است، این موقعیّت بسیار حسّاسی به دنیا میدهد.
وجود تحرّکات نظامی در یک نقطهی حسّاس دنیا. میدانید اروپا جزو جنگخیزترین مناطق دنیا است. بنده حالا با تتبّعات(۶) خودم ــ که شاید این تتبّعات کامل نباشد ــ در دنیا هیچ نقطهای را با قوارهی اروپا ــ یعنی با عرض و طول اروپا ــ سراغ ندارم که به قدری که در اروپا جنگ واقع شده، در آنجاها جنگ واقع شده باشد؛ در هیچ نقطهی دنیا؛ اروپا اصلاً یک نقطهی جنگخیز است. خب این آخریاش دو جنگ جهانی است که در اروپا به وقوع پیوست، [یعنی] از آنجا سرچشمه گرفت، دنیا را به خودش مشغول کرد و دهها میلیون انسان را نابود کرد. قبل از آن، جنگهای گوناگون بین آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، دیگران، دائم [اتّفاق میافتاد]؛ یعنی یک نقطهی جنگخیز مهمّ دنیا است. الان در این نقطهی جنگخیز یک جنگی اتّفاق افتاده؛ خب این دنیا را حسّاس میکند، این خیلی نقطهی مهمّی است؛ تهدیدهای فزایندهی نظامی.
بیماریهای فراگیر؛ این هم جزو چیزهایی است که در دنیا یا بسیار کمسابقه است یا اصلاً سابقه ندارد؛ که حالا یک بیماریای این جور همهی دنیا را فرا بگیرد، یعنی هیچ نقطهای از دنیا خالی نباشد از این بیماری؛ این هم یک نقطهی مهمّی است.
یا تهدیدهای غذایی در سطح جهان؛ حالا یک وقت در آفریقا یا یک گوشهای از دنیا قحطی پیش میآید، کمبود غذائی و تهدید غذائی پیش میآید؛ امروز این [طور] نیست؛ امروز در همهی دنیا تهدید غذائی وجود دارد. ببینید شرایط دنیا امروز یک شرایط ویژه است، یک شرایط بخصوصی است؛ کمتر وضعی در دنیا پیش میآید مثل امروز؛ خب طبعاً در یک چنین شرایطی مدیریّت کشورها ــ همهی کشورها ــ سختتر میشود، پیچیدهتر میشود.
ما البتّه یک مسئلهی دیگر هم داریم؛ ایران اسلامی علاوهی بر کشورهای دیگر یک مسئلهی دیگر هم دارد و آن، این است که ما یک سخن نو را در مباحثات جهانی وارد کردهایم؛ مردمسالاری دینی، مردمسالاری اسلامی؛ این یک حرف نویی است؛ این را ما در مباحثات سیاسی دنیا، در ادبیّات سیاسی دنیا وارد کردهایم؛ این علیالظّاهر یک کلمه حرف است امّا باطنش چیست؟ باطنش همین چیزی است که دشمنی و خصومت قدرتهای درجهی یک دنیا را علیه این ادبیّات، علیه این واژه، علیه این حقیقت، علیه این پدیده برمیانگیزد؛ یعنی این حرکت در جمهوری اسلامی توانسته جدول تنظیمشدهی نظام سلطه را به هم بریزد. نظام سلطه یک جدول مشخّصی برای ادارهی دنیا تنظیم کرده بود. نظام سلطه را بارها بنده معنا کردهام؛ یعنی تقسیم دنیا به سلطهگر و سلطهپذیر؛ حدّ وسط ندارد. یک عدّهای حتماً سلطهگر باید باشند، یک عدّهای حتماً سلطهپذیر؛ این نظام سلطه است. یک جدولی برای دنیا معیّن کرده بودند؛ یک روز به شکل استعمار، یک روز به شکل استعمار نو، یک روز دیگر هم استعمار پسا نو، بعد از استعمار نو. یک سیاستی، یک جدول منظّمی را برای دنیا تنظیم کردند؛ این حرف نوِ جمهوری اسلامی آمده این جدول را به هم ریخته؛ تنظیم این جدول را به هم زده؛ لذا با آن مواجهند، با آن مقابلند.
شماها خب نمایندهی مجلسید، اطّلاعاتتان خیلی زیاد است؛ میدانید که تعداد پایگاههای اطّلاعاتی و اینترنتی و تلویزیونی و ماهوارهای و مانند اینها علیه جمهوری اسلامی چقدر است و چقدر پول در شبانهروز دارد مصرف میشود و چقدر انسان، چقدر مغز دربه قول خودشان اتاق فکرها مینشینند برای جمهوری اسلامی فکر میکنند؛ این [جور] است. البتّه جمهوری اسلامی هم سینه سپر کرده، سرش را بالا گرفته، قدمهای بلندی دارد برمیدارد و دارد پیش میرود؛ آنها موفّق هم نشدند. خب، پس بنابراین مدیریّت کشور مدیریّت آسانی نیست؛ شما در یک چنین مدیریّتی دخیل هستید؛ من این را میخواهم بگویم؛ این موجب میشود که همهی اجزای این مدیریّت مراقبتشان را مضاعف کنند. شما مدیرید، باید بدانید چه کار دارید میکنید؛ دولت هم همین جور، قوّهی قضائیّه هم همین جور، دستگاههای گوناگون دیگر هم همین جور؛ هر کسی که نقشی در این مدیریّت دارد باید بداند که چه کار بزرگ و مهمّی را دارد انجام میدهد.
خب، اوّلاً از تواناییهای خودمان آگاهی داشته باشیم، ثانیاً آسیبپذیریهای خودمان را درست بشناسیم، هم بدانیم تواناییهایمان چیست، هم آن آسیبپذیریهایمان؛ به تعبیر رایج فارسی «چشم اسفندیار»(۷) را در خودمان کشف کنیم؛ ببینیم کجای ما آسیبپذیر است، حواسمان باشد. علاوهی بر اینها بایستی سعی کنیم خطا نکنیم، اشتباه نکنیم. دشمن بیش از آنکه به تواناییهای خودش امیدوار باشد، به خطاهای ما امیدوار است؛ [اینکه] ما یک اشتباهی بکنیم، به قول نظامیها پهلو بدهیم به دشمن. شما با دشمن روبهرو هستید دیگر؛ اگر غفلت کردید، دشمن دُور زد شما را، از پهلو به شما حمله کرد، هیچ کار نمیتوانید بکنید. یکی از کارهایی که فرماندهان نظامی مراقبند که در میدان جنگ انجام نگیرد پهلو دادنِ به دشمن است؛ مراقب باشیم پهلو به دشمن ندهیم. خب، این حالا راجع به مسائل کلّی مجلس.
ما گفتیم «مجلس انقلابی»! یک عدّهای خوششان نیامد؛ ولی ما حقیقت را گفتیم؛ حالا بعضیها خوششان میآید، بعضیها خوششان نمیآید عیبی ندارد. حقیقت همین بود که این مجلس با شعارهای انقلاب تشکیل شد؛ مردم نگاه کردند، گزینههایی را انتخاب کردند که حرکتشان، جهتگیریشان، شعارشان، حرفشان، حرف انقلاب بود؛ پس مردم هم طرفدار همین گرایش و همین حرکتی هستند که شما عنصر انقلابی در شهر خودتان، در منطقهی خودتان شعارش را دادید، حرفش را زدید. بنابراین مجلس انقلابی یعنی این دیگر. شعارهای انقلاب به نفع کشور است؛ بر خلاف کسانی که میخواهند وانمود کنند که انقلاب برای کشور دردسر است، نه بعکس، انقلاب و شعارهای انقلابی و آرمانهای انقلابی ــ که البتّه هنوز به آرمانها نرسیدهایم؛ امّا توجّه به این آرمانها و رفتن به سمت این آرمانها ــ درمان دردهای کشور است؛ دردسر نیست، رفع دردسر است؛ انقلاب این جوری است. خب حالا البتّه در فضای مجازی، در فلان روزنامه، در فلان نوشته، کسی یک عقیدهای دارد میگوید عیب ندارد بگویند امّا حقیقت قضیّه همین است که حرکت، حرکت انقلابی بود، مجلس هم انقلابی است.
البتّه برادران عزیز، خواهران عزیز! یک نکتهی اساسی انقلابی ماندن است. ببینید جلسه، جلسهی صمیمی و خصوصی است دیگر، جلسهی برادرانه است. الان کاملاً جلوی چشم بنده هست که کسانی بودند که مثلاً سال ۵۸ ــ که بنده عضو شورای انقلاب بودم و آن وقتها هنوز رئیسجمهور هم نبودم ــ میآمدند پیش ما که حالا خودمان جزو بچّههای انقلاب بودیم و مثلاً با سوابق مبارزاتی فلان، مینشستند حرفهایی میزدند تند، داغ، آتشین که ما چشممان خیره میماند که اینها چه کسانی هستند دیگر! یعنی به تعبیر فرنگیمآبها سوپر انقلابی؛ بعد برگشتند و انقلابی نماندند. همان افراد با آن شیوهی برخورد، با آن شیوهی نگاه، نتوانستند خط را ادامه بدهند، طاقت نیاوردند. ببینید حقیقت قضیّه این است که طاقت نیاوردند! اینکه کسی بخواهد وانمود کند که ما نگاه کردیم، دیدیم این انتخاب بهتر از آن انتخاب است؛ نخیر، این حرفها نیست. رفتن در این راه، ماندن در این راه طاقت میخواست، طاقت نیاوردند. اگر من حافظهام خطا نکرده باشد، امام (رضوان الله علیه) راجع به سورهی هود، این آیهی شریفه که [میفرماید:] «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَک»،(۸) هم خودت استقامت کن و ایستادگی کن در این راه، هم کسانی که با تو به سمت خدا حرکت کردند، آنها ایستادگی کنند، به نظرم این جور میآید ــ نشده مراجعه کنم ــ فرمودند اینکه حضرت رسول فرمودند «شَیَّبَتنی سورَةُ هود»،(۹) این آیه این بزرگوار را پیر کرد؛ این آیه پیر کرد؛ این قدر سخت است! فَاستَقِم کَما اُمِرت؛ بِایست، بمان، ادامه بده راه را. خب، پس ببینید مشکلتر از انقلابی بودن و گرایش انقلابی داشتن، انقلابی ماندن است؛ چه فرد، چه جمع، که کلّ مجلس باشد.
خب حالا انقلابی چیست؟ من چند تا شاخص برای نمایندهی انقلابی عرض کردم. شماها الحمدلله موفّقید دیگر، خدای متعال به شما توفیق داده، در مجلس هستید، دارید کارهای خوبی میکنید؛ این گزارش جناب آقای قالیباف را هم من شنیدم. البتّه هم در بیرون، این نمایشگاه را و این بهاصطلاح تصویرهایی را که همین گزارش را توضیح میداد نگاه کردیم،(۱۰) هم گزارشهایی که قبلاً دست من رسیده، همینهایی را که ایشان در این گزارشها گفتند دیدیم؛ بحمدالله مشغولید لکن در عین حال تذکّر خوب است. بدانیم اگر بخواهیم نمایندهی انقلابی بمانیم چه کار کنیم. من چند نکته را اینجا نوشتهام.
اوّلش سادهزیستی است؛ اسیر تجمّلات و اعیانمنشی و امثال اینها نشدن؛ شما قبل از اینکه بیایید در مجلس، یک جور زندگیای داشتید؛ حالا که آمدید مجلس، نباید فکر کنید که دیگر حالا ما نمایندهایم، مثلاً باید این جوری زندگی کنیم؛ نخیر؛ سادهزیست، همان زندگی معمولیای که داشتید، همان را ادامه بدهید. یکیاش امانتداری است؛ امانتداری خیلی مهم است؛ این آیهای که این قاری عزیزمان اینجا خواند: اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها وَ اَشفَقنَ مِنها وَحَمَلَهَا الاِنسان،(۱۱) انسان امانت را قبول کرده، امانت الهی را. بخشی از این امانت الهی همینی است که الان دست شما است. بخشی از آن امانت، همینی است که الان در اختیار شما است! این امانت را باید درست حفظ کنید.
یک مسئله، مسئلهی مسئولیّتپذیری است؛ قانونی را تصویب میکنید، اگر به نظرتان این قانون، قانون خوبی است و باید تصویب میشده، محکم بِایستید، بگویید بله، من این را تصویب کردم؛ بله، ما تصویب کردیم. این جور نباشد که ما بگوییم ما این قانون را تصویب میکنیم، میدانیم هم که شورای نگهبان رد میکند، خب بگذار مسئولیّتش بیفتد به گردن شورای نگهبان. میدانیم که این قانون عملی نیست، بعضی از قوانین [این جور] است؛ ببینید من خودم نمایندهی مجلس بودم، بنده مجلس را از داخل میشناسم؛ گاهی آدم میداند که این قانون را دولت با این امکاناتی که دارد، با این شرایطی که دارد، نمیتواند عمل کند؛ میگوید خیلی خب، من تصویب میکنم، بگذار او عمل نکند، مردم او را متّهم کنند، او را مسئول به حساب بیاورند که چرا عمل نشد. نه، این درست نیست؛ باید مسئولیّتپذیری داشته باشید.
یکی دیگر از شاخصها مردمی بودن است؛ مردمی بودن یعنی چه؟ مردمی بودن یعنی با مردم عادی معمولی مخلوط شدن، نشست و برخاست کردن، هم گوش شنوا برای شنیدن حرف مردم داشتن، هم زبان گویا برای روشن کردن ذهن مردم داشتن. اینکه ما برویم در یک جمعی از مردم، یک داعیهای دارند، یک خواستهای دارند، حرفشان را بشنویم و بعد هم بگوییم «بله، صد درصد حق با شما است و این کسانی که گوش نمیکنند، عمل نمیکنند، چنین و چنان هستند»، نه، [کافی نیست]؛ یک وقتهایی هست یک گرهی در ذهن مردم هست، شماها باید این گره را باز کنید؛ این «جهاد تبیین» که ما عرض کردیم(۱۲)، شامل این موارد میشود. مشکلاتی وجود دارد؛ فرض کنید فلان قشر یک مطالبهای دارد، خب شما نمایندهی مجلسید، از مصرف کشور و درآمد کشور مطّلعید، میدانید که این عملی نیست؛ وقتی میدانید عملی نیست، منتظر نمانید که مثلاً فلان نمایندهی اجرائی یا قضائی بیاید بگوید نمیتوانیم؛ نه، شما بگویید نمیشود؛ یعنی هم گوش برای شنیدن حرف مردم، هم زبان برای روشن کردن ذهن مردم داشته باشید. ممکن است در آن جمعی که مقابل شما هستند، دو نفر، سه نفر، ده نفر جماعتی هم بگویند «برو بابا! این هم [کاری نکرد]»! بگویند؛ شماها بایست [به وظیفهی خودتان عمل کنید]. مردمی بودن یعنی این؛ اینکه میگوییم «مردمی»، مردمی، فقط این نیست که ما مثلاً فرض کنید که همین طور مدام شعار طرفداری از مردم بدهیم؛ نه، باید به مردم کمک کنیم؛ «کمک»، هم شنیدن حرف آنها است، هم اجرا کردن خواستهی آنها است در صورت امکان، هم روشن کردن ذهن آنها است در صورت وجود اشکال و عدم امکان.
دنبال حلّ مشکلات اساسی کشور بودن؛ یعنی واقعاً اساسیترین مسائل را نگاه کنید، آنها را [دنبال کنید]. من به تعبیر بهتر بگویم، در مسائل کشور، مسائل اصلی وجود دارد، مسائل فرعی وجود دارد؛ تا وقتی مسائل اصلی پیش پای ما است، نوبت به مسائل فرعی نمیرسد. سراغ مسائل فرعی رفتن در حالی که ما مسائل اصلی را جلوی چشم داریم، جایز نیست. دنبال حلّ مشکلات اساسی و مسائل اصلی باشید؛ اصلی ـ فرعی کنید موضوعات را.
اجتناب جدّی از تبعیض و فساد؛ اجتناب! یک وقت میگوییم ضدّیّت جدّی با فساد، خب بله، همه ضدّند، ما هم همه ضدّیم؛ منتها گاهی اوقات میشود که این ضدّیّت با فسادِ در دیگران است، با تبعیضِ در دیگران است. باید خودمان مراقبت کنیم، خودمان جدّیّت داشته باشیم، هم با تبعیض و فساد در زید و عمرو، هم با تبعیض و فساد در شخص خودمان.
همکاری صمیمانه با دیگر دستاندرکاران مدیریّت کشور. یکی از مشکلات کشور ناهماهنگی بوده؛ ناهماهنگی مسئولان سه قوّه و بدنهی سه قوّه. حالا گاهی مسئولان هم با هم رفیقند، مینشینند دُور هم و توافق میکنند، بدنه توافق نمیکند؛ این اشکال ایجاد میکند در ادارهی کشور؛ این دیگر تجربهی سالهای متمادی ما است. باید همکاری صمیمانه وجود داشته باشد؛ گروکشی نباید وجود داشته باشد؛ معارضهی بیمعنا نباید وجود داشته باشد. همکاری صمیمانه با دولت، با دستگاه قضائی، با دیگران، با هر کسی که به نحوی سر و کار دارد؛ همکاری کنند برای پیشرفت کارهای درست کشور. البتّه اگر چنانچه آدم خطایی در آن طرف مشاهده میکند، باید صریح آن خطا را متذکّر بشود؛ امّا آنجایی که واقعاً جای همکاری است، همکاری کند.
یکی از شاخصههای نمایندهی انقلابی این است که با عموم مردم، با عامّهی مردم همراه است امّا عوامزده نیست. من به شما عرض بکنم هیچ وقت جَوزده نشوید. بعضی از مشکلات ما در بخشی از این سالها به خاطر این بود که جَوزده شدیم. فرض کنید در یک جلسهای نشستیم، از مسئولین عالیرتبهی کشور ــ اینها یک چیزهایی است که اتّفاق افتاده، بنده هم همان وقتها بهشان اعتراض کردم ــ در جلسهای نشسته بودند، مثلاً فرض کنید اساتید دانشگاه هم آنجا حضور داشتند، یکی یک چیزی گفته، یکیشان بلافاصله یک امتیاز بزرگی را که به صلاح هم نبوده، همان جا مثلاً در بین سخنرانی به مجموعهی حاضر در جلسه داده؛ این جَوزدگی است، این فایدهای ندارد، این مضر است. همراهی با مردم، غیر از عوامزدگی و جَوزدگی و تحت تأثیر های و هو قرار گرفتن است؛ نه. یکی از مهمترین خصوصیّات امام (رضوان الله علیه) همین بود؛ اگر یک وقتی یک نظری داشت که همه با او مخالف بودند و او معتقد بود که این نظر، نظر الهی و شرعی و درست است، میایستاد؛ میگفت همهی دنیا [هم] با من مخالف باشند، باشند. قرآن هم همین دستور را به پیغمبر میدهد: وَ اِن تُطِع اَکثَرَ مَن فِی الاَرضِ یُضِلّوکَ عَن سَبیلِ اللَه؛(۱۳) این مطلب بارها در قرآن تکرار شده. نمایندهی انقلابی آن کسی است که جَوزده نمیشود. شما یک قانون را تصویب کردید، به نظر شما قانون درستی هم بوده، یک عدّهای مخالفت کردند، البتّه طبیعت کار این است که نگاه کنید ببینید آیا این مخالفین منطق درستی دارند یا ندارند؛ اگر منطق درستی داشتند البتّه میپذیرید، اگر منطق درستی نداشتند بِایستید؛ بگویید بله، من تصویب کردم این قانون را، پایش هم میایستم. اینکه در سایتها و در فضای مجازی و مانند اینها علیه ما، علیه مجلس، علیه این مجموعه، علیه این قانون جنجال کنند، نباید شما را به زانو دربیاورد؛ یکی از خصوصیّات نمایندهی انقلابی این است.
پایبندی به قانون اساسی. یکی از مسائل بسیار مهم در کار مجلس، پایبندی به قانون اساسی است؛ آن مواردی که قانون اساسی تکلیفی معیّن کرده، حتماً رعایت بشود. این قانون اساسی نباید حتّی اندکی مخدوش بشود. حالا البتّه تکلیف انطباق با قانون اساسی با شورای نگهبان است امّا خود شما هم یک مواردی را میتوانید [بررسی کنید]؛ حالا اینها مثالهایی هم دارد. برخی از نشانههای نمایندهی انقلابیای ــ که ما هم مخلص نمایندگان انقلابی هستیم و مرید شما هستیم ــ اینها است.
یکی از چیزهایی که نشانهی نمایندهی انقلابی نیست، عبارت است از نطقهای اعتراضی پُرشورِ میانبرنامه؛ این نطقهایی که آقایان [میکنید]. اینکه یک نفر بِایستد آنجا بنا کند اعتراض کردن، این اصلاً علامت انقلابی بودن نیست؛ علامت انقلابی بودن اینهایی است که عرض کردیم و چیزهایی از این قبیل. اعتراض کردن و عصبانیّت به خرج دادن و مانند اینها، اینها علامت انقلابی بودن نیست.
البتّه این مجلس در این دو سالی که گذشته، کارهای باارزشی انجام داده؛ همینهایی که آقای قالیباف اشاره کردند ــ رئیس محترم مجلس ــ کارهای بسیار باارزشی است. بعضی از اینها را ما البتّه با تفصیل در جریانیم، بعضی از اینها را هم فیالجمله در جریانیم؛ حالا جزئیّاتش را نه؛ که آنجا هم، در این راهرو هم شرح هر کدام اینها را روی یک ورقه زده بودند که من یک نگاهی به آنها هم کردم؛ اینها بسیار باارزش است. منتها من یک چند توصیه در زمینهی مسائل قانونگذاری دارم که عرض میکنم.
یک توصیه این است که قانون را با نگاه جامع و بلندمدّت وضع کنید. اینکه ما هر مطلبی پیش میآید، مطلب کوچک یا متوسّط، فوراً بپردازیم به اینکه یک قانون برای این درست کنیم که دولت هم لایحه ندارد، طرح باید بدهیم ــ که حالا راجع به طرح هم عرض خواهم کرد ــ این منتهی خواهد شد به انباشت قانون، تراکم قانون که در آن همین مشکلات قانون پیش میآید که به این تنقیح قوانینی که شما کارهای خوبی در این دو سال در زمینهی تنقیح قوانین کردید محتاج خواهیم شد؛ یعنی تراکم قانون چیز خیلی مطلوبی نیست. قانون را وقتی مجلس میخواهد وضع کند، باید با نگاه بلندمدّت وضع کند، با نگاه جامع وضع کند؛ هر مسئلهی جزئی کوچکی درخور وضع قانون نیست؛ یکی این.
یک مسئلهی دیگر [این است که] به قانونهایی که از دل سیاستهای کلّی در میآید، باید اهمّیّت داد. سیاستهای کلّی طبق قانون اساسی به رؤسای سه قوّه یعنی به سه قوّه ابلاغ میشود؛ این سیاستهای کلّی نظام اسلامی به دولت، به مجلس، به قوّهی قضائیّه ابلاغ میشود که هر کدام وظایفی در قبال اینها دارند؛ وظیفهی مجلس این است که قانونگذاری را منطبق با این سیاستها انجام بدهد؛ معارض با این سیاستها نباشد؛ خب این خیلی اهمّیّت دارد؛ به این باید توجّه کنید. الان من میخواهم عرض کنم مثلاً سیاستهای کلّی انتخابات ــ که به نظرم آقای قالیباف هم یک اشارهای کردند ــ الان پنج شش سال است این سیاستها ابلاغ شده،(۱۴) [ولی] قانون هنوز تنظیم نشده؛ این باید انجام بگیرد. یا سیاستهای کلّی قانونگذاری(۱۵) که آن هم یک سیاستهایی دارد؛ این سیاستها بررسیشده است؛ روی آن کار شده، روی آن فکر شده؛ این هم به نظرم دو سال، سه سال است ابلاغ شده امّا هنوز قانونی بر اساس آنها گذاشته نشده؛ این هم یکی از توصیههای ما.
یک توصیهی دیگر مسئلهی طرح است؛ خب شما یک خلأیی را احساس میکنید، دولت هم لایحهای نداده یا ندارد و نمیدهد، کمااینکه اتّفاق افتاد؛ یک وقتی یک مجلسی همین چند سال قبل از این، مدّتی از تشکیل مجلس گذشته بود به بنده مراجعه کردند، شکایت کردند، گفتند دولت اصلاً لایحه نمیدهد به ما؛ هیچ لایحهای در طول پنج شش ماه نیامده. خب یکی از وظایف مجلس همین است دیگر؛ وقتی که یک مسئلهی لازمی وجود دارد، لایحهای هم وجود ندارد باید طرح [تهیّه کند که] جزو حقوق مجلس است؛ جزو هم حقوق مجلس است، هم وظایف مجلس است که باید طرح تهیّه کند؛ البتّه با شرایطی که در قانون اساسی ذکر شده منتها من عرضم این است که این طرحها را نگذارید افزایش پیدا کند؛ یعنی زیاد طرح تهیّه بشود، داده بشود؛ این اشکال دارد که البتّه من شنیدم، گزارش به من دادند ــ حالا این را نشده من از آقای قالیباف بپرسم ــ که در این مجلس خیلی زیاد، بیش از مجالس قبلی طرح تهیّه شده و تنظیم شده؛ این کار تعریفی ندارد. شما وقتی طرح تهیّه میکنید، بعد این طرح فرضاً تصویب میشود، میرود در اختیار دولت؛ مِنبابمثال دولت میگوید من این طرح را نمیتوانم اجرا کنم و به هر دلیلی نمیتواند اجرا کند؛ [در این صورت] مسئولیّت لوث میشود؛ انسان نمیداند به دولت بگوید که چرا این قانون را عمل نکردید، یا به مجلس بگوید که چرا این قانون را که عملی نبود شما تصویب کردید؛ این است؛ لوث مسئولیّت.
یا تراکم طرحها. یکی از مشکلات این طرحها این است که غالباً مجالس جدید که تشکیل میشود، طرحهای باقیماندهی از مجلس قبلی را کنار میگذارند؛ حتّی طرحهای دارای فوریّت را؛ طرحهای یک فوریّتی را یا شاید بعضی از طرحهای دوفوریّتی را هم کنار میگذارند! یعنی مجلس جدید که تشکیل شد، طرحی را که مجلس قبل نشستهاند، فکر کردهاند، کار کردهاند، تصویب کردهاند یا در جریان تصویب قرار گرفته، کنار میگذارند؛ این همه زحمت، این همه فکر، این همه وقت به هدر میرود. آن وقت، وقتی طرح زیاد شد، کارِ کارشناسی هم مشکل میشود؛ اینکه شما بخواهید [روی] این همه طرح کارِ کارشناسی دقیق بکنید، خیلی کار مشکلی است. این هم یک مسئله.
یک مسئله، مسئلهی بودجه است که حالا آقای قالیباف اشاره کردند. نه، بودجه انصافاً اصلاح نشده؛ یعنی مشکل ترکیب غلط بودجه اصلاح نشده، که یک مقداری از این مربوط به دولت است، یک مقداری مربوط به مجلس است. البتّه من این را بیشتر باید خطاب به دولتیها بگویم و گفتهام و باز هم خواهم گفت انشاءالله؛ امّا شما هم نقش دارید. یکی از کارهایی که مجلس میتواند در مورد بودجه انجام بدهد، این است که به کسری بودجه اضافه نکند؛ یعنی هزینههایی که تعیین میشود بدون اینکه درآمد معادلش محاسبهی دقیق شده باشد و معلوم باشد که این درآمد و این منبع وجود دارد. گاهی این جوری است که منابع بودجه، منابع خیالی است، منابع واقعی نیست. خب، در قبال منابع خیالی، هزینههای واقعی است؛ این کسری بودجه را افزایش میدهد؛ کسری بودجه امّالخبائث است؛ بسیاری از مشکلات بزرگ اقتصادی ما ناشی از کسری بودجه است. این هم یک مسئله.
یک مسئله این است که بنیهی کارشناسی مجلس را تقویت کنید. من راجع به مرکز پژوهشها یکی دو سال، دو سه سال پیش از این یک صحبتی کردم و از آن تمجید کردم؛(۱۶) مرکز پژوهشها بسیار مهم است. هر چه میتوانید مرکز پژوهشها را تقویت کنید؛ یعنی بایستی هم در مرکز پژوهشهای مجلس، هم در کمیسیونهای تخصّصی، کارِ کارشناسی به طور قوی انجام بگیرد؛ یعنی بنیهی کارشناسی مجلس باید افزایش پیدا کند. این یکی از مسائل بسیار مهم است. من البتّه حالا خیلی خاطرم جمع نیست امّا گزارشهایی که از مرکز پژوهشها اخیراً به دست ما میرسد، خیلی گزارشهای دلگرمکنندهای نیست.
یک مسئلهی مهم، برنامهی هفتم [توسعه] است که حالا شما باید آن را تنظیم کنید. برنامهی هفتم یعنی تکلیف پنج سالِ آیندهی کشور را معیّن کنید؛ برنامهی هفتم یک سال هم عقب افتاده دیگر، یعنی باید پارسال تمام میشد که نشد. اصلاً در برنامههای پنجساله و به تعبیر رایج برنامههای توسعه ــ که بنده با این کلمهی توسعه هم خیلی موافق نیستم، امّا حالا بالاخره مصطلح است ــ کلّیگویی فایدهای ندارد. گاهی اوقات در این برنامههای توسعه یک کلّیگوییهایی میشود که هرگونه اقدامی با هر سلیقهای را میشود در آن گنجاند؛ این فایدهای ندارد. برنامه بایستی راه را به طور روشن نشان بدهد، و جلوی پای دستگاههای اجرائی کشور بگذارد، جلوی پای همهی دستاندرکاران کشور باید بگذارد. به نظر ما راهش هم این است که برنامهی هفتم را مسئلهمحور کنید؛ یعنی یکی از چیزهایی که در برنامهی هفتم مهم است، مسئلهمحور کردن است.
البتّه این هم جزو تکالیف دولت است، یعنی دولت باید به این توجّه کند؛ به دولتیها تذکّر هم خواهیم داد انشاءالله، شما هم توجّه کنید. فرض کنید مثلاً مسئلهی معدن؛ خب ما در قضیّهی معدن خیلی عقبیم دیگر؛ یکی از مشکلات اساسی ما مسئلهی معدن است. این همه معدن ارزشمند در این کشور وجود دارد و کشور از درآمد اینها، از منافع اینها، حالا نمیگویم صددرصد امّا نود درصد محروم است. بعضی از معادن دستنخورده باقی میماند، بعضی هم بدون ارزش افزوده از دسترس خارج میشود. بدون اینکه روی این محصول معدن کار بشود، میرود بیرون. خب مثلاً حالا معدن؛ برای مسئلهی معدن ــ یک مسئله است دیگر در کشور ــ یک سند تهیّه کنید؛ مثلاً سند مربوط به معدن، سند مربوط به صنایع. آن حضرات صنعتی کشور که اینجا جمع بودند،(۱۷) به آنها من گفتم که سند صنعتی کشور چیست؟ ما در چند سال آینده در مورد صنعت چه کار میخواهیم بکنیم؟ آن سند کلّیای که نشان بدهد که ما راهبردمان در مورد صنعت چیست، آن سند کجا است؟ چنین سندی نداریم. کشاورزی [هم] همین جور. این سندها باید تهیّه بشود با توجّه به امکانات کشور، با توجّه به مسائل گوناگون، مسائل آمایش سرزمین؛ وقتی آمایش سرزمین مورد توجّه قرار نمیگیرد، ما آن وقت میآییم مثلاً فلان کارخانه را در یک جایی میگذاریم که نباید میگذاشتیم؛ [یا] فلان کشت را در فلان نقطهای [کشت] میکنیم که نباید آنجا این را کشت میکردیم. این [جور] است دیگر؛ [آن وقت] وضع معدن ما هم به آن شکل در میآید. بنابراین مسئلهمحور شدن که این سند، هم علمی باشد، هم با توجّه به آمایش سرزمین باشد، با توجّه به امکانات کشور باشد، یکی از راههای پُرفایده کردن برنامهی پنجساله است.
یک توصیهی دیگر ما مسئلهی تبیین رسانهای است؛ حالا شما میگویید رسانهی ملّی، خیلی خب رسانهی ملّی یک وظیفهای دارد، گاهی میکند، گاهی هم ممکن است نکند امّا خود شما هم وظیفه دارید. شما یک قانونی تنظیم میکنید، روی آن کار میکنید، مطالعه میکنید، با سر و صدا و هیاهو تصویب میکنید امّا به مردم توضیح نمیدهید که این قانون چیست و چرا تصویب شده. خب وقتی توضیح نمیدهید، یک عدّهای فرصت پیدا میکنند علیه آن قانون بنا کنند جوسازی کردن، هیاهو کردن و شما را از تصویب این قانون پشیمان کنند؛ این است دیگر. بنابراین تبیین رسانهای قوانین هم یکی از کارهایی است که خود شما مجلس بایستی انجام بدهید.
یک مسئلهی دیگری که مورد توجّه بنده است، مسئلهی دیوان محاسبات است که خب بحمدالله در این سالهای اخیر دیوان محاسبات چابک، فعّال و خوب شده؛ یعنی این گزارشهای تفریغ بودجه در موعد خودش خیلی زود و خوب [انجام میشود]، این چیز بسیار خوبی است که اخیراً به بررسی شرکتهای دولتی هم پرداختهاند؛ این باید ادامه پیدا کند. حالا برخی از شرکتهای دولتی مورد توجّه و بررسی دیوان محاسبات است، اگر این به همهی شرکتهای دولتی تعمیم پیدا کند ــ البتّه من حالا یک فکری است که دارم میگویم، روی آن [بایستی] بررسی بشود ــ و اگر بتوانید این کار را بکنید، به نظر من این یکی از امتیازات بزرگ مجلس شما خواهد بود.
یک سفارش مؤکّد هم بکنم؛ البتّه آقای قالیباف حالا که میآمدیم داخل، به من گفتند که شما در یکی از این سالها راجع به اینکه نمایندگان در مورد انتصابها و امثال اینها دخالت کنند یک چیزی گفتید(۱۸) که بعضی از همکاران ما ناراحت شدند. بنده ناراحتی شما را که اصلاً نمیخواهم و نمیپسندم امّا شما را هم خیلی دوست دارم، مصلحت شما را میخواهم؛ واقعاً نباید دخالت کنید در انتصابات! بله، ایشان گفتند بعضی از دوستان خوششان نیامده؛ نه [این طور نباشد]؛ شما فرض کنید وقتی که راجع به فلان مدیرکل، راجع به فلان فرماندار و حتّی راجع به استاندار، و مانند اینها مثلاً به آن وزیر مربوطه پیشنهاد میکنید یا احیاناً مثلاً خداینکرده فشار وارد میکنید، این موجب میشود که اگر چنانچه آن مأمور بد عمل کرد، آدم نداند یقهی چه کسی را باید گرفت؛ نه مردم بدانند، نه دستگاه قضائی بداند که یقهی آن وزیر را باید گرفت که چرا این را گذاشتی یا یقهی این نماینده را باید گرفت که چرا فشار آورده؛ چرا این کار را بکنید؟ یکی از مسائل مهمّ قانون اساسی همین مسئلهی «تفکیک قوا» است؛ یعنی شما بگذارید او کار خودش را بکند، شما هم کار خودتان را بکنید؛ [اگر] ایرادی دارد، به شکل مناسب و لازم ایرادش را مطرح کنید. البتّه توصیهی من به دولتیها هم همیشه این بوده؛ قبلاً هم همیشه توصیه کردهام، حالا هم توصیه میکنم از نظرات نمایندگان استفاده کنند. نماینده مال این شهر است، نماینده اهل این شهر است؛ یعنی اینجا را میشناسد، مسائل اینجا را میداند، [لذا] مغتنم است مشورت با نماینده؛ او این کار را باید بکند، شما هم متقابلاً این جور باید عمل بکنید؛ به نظر من این مهم است.
یک مسئله هم مسئلهی آبروی افراد است؛ مراقب آبروی افراد باشید. گاهی اوقات انسان میبیند فرض کنید در یک صحبتی یا در یک نطقی در مجلس ــ بلندگوی مجلس با مثلاً فلان پایگاه اینترنتی و فضای مجازی فرق دارد؛ اینجا یک مرکز مهمّ مسئول است ــ از این بلندگو گاهی اوقات راجع به یک کسی یک چیزی گفته میشود که تحقیقنشده است! خب وزر و وبال این [کار] پاکشدنی نیست؛ چه جوری میخواهید وزر و وبال این را [پاک کنید]؟ اگر بعد ثابت شد برای خودتان که مثلاً این حرف خلاف بوده، آدم چه جوری میخواهد جبران کند؟ یعنی خیلی مشکل است؛ البتّه ممکن است جبرانش، امّا بسیار مشکل است. مراقب باشید این انجام نگیرد.
آخرین عرایض من عبارت است از اینکه برادران عزیز، خواهران عزیز! شماها مسئولید؛ هر چه مسئولیّت انسان بیشتر میشود، تضرّعش و توسّلش به درگاه پروردگار باید بیشتر بشود. عبادت را، تضرّع را، دعا را، توسّل به درگاه الهی را، تلاوت قرآن را فراموش نکنید؛ این جزو کارهای واجب و لازم است، این به شما کمک خواهد کرد، این شما را پیش خدای متعال و پیش بندگان خدا روسفید خواهد کرد. از خدای متعال کمک بخواهید، به خدای متعال توسّل کنید، ائمّهی هدیٰ (علیهم السّلام) را شفیع قرار بدهید، از طریق ائمّه از خدای متعال درخواست کنید، بخواهید، خدای متعال به شما برکت خواهد داد؛ این کار، برکت کار شما را افزایش خواهد داد. امیدواریم انشاءالله خدای متعال به همهی شماها توفیق بدهد.
پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، ما را با وظایف خودمان آشنا کن؛ ما را به وظایف خودمان عامل کن. پروردگارا! این حرفهایی که گفتیم و شنیدیم، این گفتن و شنیدن را برای خودت و در راه خود قرار بده، و این را وسیلهای برای پیشرفت کار ما قرار بده. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار را و ارواح مطهّر شهدای عزیز را و روح مطهّر این شهید اخیر پریروز را(۱۹) که اهل میانه بود (رضوان الله تعالی علیه)، با پیغمبر محشور کن و درجات آنها را روزبهروز عالیتر بفرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,238 | 1401/02/21 | بیانات در دیدار معلمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50226 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱) |
2,239 | 1401/02/19 | بیانات در دیدار کارگران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50205 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. خیلی خوشوقتم از اینکه بحمدالله ظاهراً بعد از دو سال یا سه سال باز توفیق پیدا شد شماها را، نمایندگان جامعهی کارگری را از نزدیک زیارت کنیم و با آنها صحبت کنیم.
هدف از این دیدارِ همهسالهی ما با کارگران، قدرشناسی از کارگران، تشکّر از کارگران، و ارزش دانستن برای نفْس کار است که این دوّمی شاید از اوّلی هم مهمتر است. در کشور ما ارزش کار آنچنان که باید و شاید برای عموم مردم روشن نیست. کار در اسلام یک ارزش است؛ حالا عرض میکنم که در اسلام نگاه به کارگر هم همین جور است و با همه جا فرق دارد. طبق آماری که به من دادند، در جامعهی ما کسانی که جویای کارند، از بسیاری از کشورهای جهان کمتر است؛ چرا؟ آن کسی که کار میطلبد و کار نیست، فرصت کاری نیست، یک عذری دارد امّا [دربارهی] آن کسی که اصلاً دنبال کار نیست، اسلام با این گرایش مبارزه میکند. اسلام اصرار دارد بر اینکه انسان باید سعی کند، کار کند، تلاش کند؛ این سعی و کار علاوه بر اینکه زندگی جامعه را تأمین میکند ــ خب اگر کار نباشد، زندگی جامعه تأمین نخواهد شد ــ برای خود کارگر هم یک سرمایه است؛ برای خاطر اینکه به او احساس هویّت میدهد. آدمی که دنبال کار نیست و کار نمیکند، احساس هویّت نمیکند، احساس بیهویّتی میکند. لذا ما میخواهیم، هم از کارگران عزیزمان تشکّر کنیم و به تَبَع نبیّ مکرّم اسلام دست شماها را ببوسیم، هم میخواهیم ارزش کار در جامعه معلوم بشود که کار یک ارزش است در اسلام. این باید تکرار بشود، باید گفته بشود، باید فرهنگسازی بشود در کشور تا ما بتوانیم بگوییم رقم کسانی که اشتغال به کار دارند و کسانی که جویای کار هستند نسبت به جمعیّت، مثلاً این تعداد بالا است، یک نسبت بالایی دارند و این را بتوانیم ببینیم در آینده؛ این باید جزو برنامههای مسئولان مرتبط با کار از جمله وزارت کار باشد. حالا این بیاناتی که آقای وزیر [بیان] کردند، بیانات بسیار خوبی بود، گزارش خوبی ایشان دادند، و تصمیمهایی که گرفتید، انشاءالله دنبال کنید تا این تصمیمها تحقّق پیدا کند. مخصوصاً حالا من یادداشت هم کردهام، خواهم گفت مسئلهی مهارتافزایی را که این بسیار بسیار مهم است؛ ایجاد مراکز مهارتافزایی برای کارگر یکی از مسائل حیاتی ماجرای کار و کارگر در کشور است.
خب، نگاه اسلام به کارگر نگاه قدرشناسانه است؛ هم با نگاه نظام سرمایهداری فرق دارد، هم با نگاه نظامهای کمونیستی متلاشیشده تفاوت دارد. نگاه نظامهای سرمایهداری به کارگر، نگاه بهرهگیرانه و استثمارگرانه است؛ کارگر یک ابزاری است برای اینکه آنها بتوانند به ثروت برسند؛ از نظر نظام سرمایهداری این است؛ مخفی هم نمیکنند؛ [اگر] در کتابهای اقتصادی شما نگاه کنید، به همین نتیجه میرسید. کارگر از نظر نظام سرمایهداری یک ابزار و یک وسیله است، باید این [ابزار] را به دست آورد و از او استفاده کرد برای اینکه صاحب سرمایه به ثروت برسد؛ نگاه این است. اگر هم یک وقتی امتیازی به کارگر میدهند، برای این است که این کارگر به این سرمایهافزایی ادامه بدهد و منصرف نشود یا عصبانی نشود و امثال اینها؛ این نگاه نظام سرمایهداری است.
نگاه نظامهای کمونیستی نگاه شعاری بود؛ اسمش این بود که نظام، نظام کارگری است؛ مثلاً فرض کنید ــ حالا شماها نمیدانم با کتابهای تاریخ ارتباط دارید، آشنایی دارید یا نه ــ روسیهی زمان استالین یا خروشچف ــ همینهایی که در دورهی زندگی ما بودند و ما از نزدیک شاهد اوضاع و احوالشان بودیم در دورهی جوانی و دورهی مطالعات و فعّالیّتها ــ اینها اسمشان نظام کارگری بود امّا رؤسا مثل سلاطین باستانی زندگی میکردند؛ اثری از حمایت از کارگر وجود نداشت؛ فشار روی کلّ جامعه، فشار روی طبقهی کارگر [بود]، در کتابهای خودشان هم اگر نگاه کنید، همین را میتوانید ببینید. در همین کتابهایی که نوشتند، چه کتابهای شرحِ حالی، چه کتابهای هنری و رمان و امثال اینها، کاملاً این معنا منعکس است؛ دفاع از کارگر و نگاه به کارگر، نگاه شعاری بود؛ شعار میدادند که نظام، نظام کارگری است.
در اسلام، نه آن است، نه این؛ نگاه قدرشناسانه است، نگاه ارزشمدارانه است؛ برای کار و کارگر ارزش قائل است. همین ماجرای دستبوسی پیغمبر که ایشان نقل کرد، [اشاره به] این است دیگر؛ یعنی پیغمبر اکرم وقتی میبیند این دست، دست کارگری است، خم میشود میبوسد.(۲)
در یک روایتی دارد که یک جوانی از جلوی پیغمبر عبور کرد، جوان برازندهای بود، پیغمبر از این جوان خوششان آمد، ظاهراً صدایش کردند و دو سؤال از او کردند: یکی اینکه گفتند ازدواج کردهای؟ گفت نه، گفتند کار تو چیست؟ گفت بیکارم؛ پیغمبر فرمودند: سَقَطَ مِن عَینی؛ این جوان از چشمم افتاد.(۳) مسئلهی کار این است؛ سَقَطَ مِن عَینی؛ [دربارهی] این جوانی که حالا پیغمبر از رفتارش و مثلاً از حرکاتش و امثال اینها خوشش آمده بود، پیغمبر گفت از چشمم افتاد، به خاطر اینکه دنبال کار نیست. اسلام به کار این جور نگاه میکند؛ به کار، به عنوان یک ارزش انسانی نگاه میکند و برای آن ارزش قائل است. خب این حالا راجع به اصل نگاه ما به کار و کارگر و این جلسه و دیدار با شما عزیزان.
امّا راجع به کارگران، خب ما خیلی صحبت کردهایم. بنده این سالهای متمادی بارها راجع به کارگران و امتیازات کارگران [صحبت کردهام]؛ لکن یکی دو نکته در مورد کارگران را خوب است باز هم تکرار کنیم و این مهم است. کارگران ما، [یعنی] کارگران دوران انقلاب ــ قبل از انقلاب جور دیگری بود ــ تا کنون نشان دادهاند که انگیزههای ملّیِ آنها در همهی عرصهها انگیزههای درخشان و برجستهای است. «در همهی عرصهها» یعنی چه؟ یعنی هم در عرصهی نظامی، هم در عرصهی اقتصادی، هم در عرصهی سیاسی.
در عرصهی نظامی، صحنهی نمایان و جلوی چشم، دوران دفاع مقدّس است. چهارده هزار کارگرِ شهید ما داریم؛ چهارده هزار! حالا اینکه از هر چند نفری که رفتند یکی شهید شده، من نمیدانم؛ حتماً ده برابرِ این، کارگرها رفتند. منتها رفتن کارگر با رفتن فلان جوان بسیجی فرق میکند؛ این کارگر غالباً زن دارد، بچّه دارد ــ شاید بیش از یک بچّه ــ پدر و مادر دارد؛ اینکه دل بِکَند و برود به سمت دفاع مقدّس و جانش را کف دست بگیرد، خیلی متفاوت است با اینکه یک جوانی که حالا تعلّقات زن و بچّه و این چیزها را ندارد برود به میدان جنگ. در میدان نظامی این جور است. امروز هم اگر چنانچه یک مسئلهی نظامی پیش بیاید، قطعاً جامعهی کارگری جزو صفوف مقدّم قرار میگیرد.
امّا در مورد عرصهی اقتصادی. البتّه از اوّل انقلاب این سیاست استکبار بود، و در این ده پانزده سال اخیر خیلی روشن [شد]؛ سیاستشان از کار انداختن تولید کشور بود؛ سیاست دشمن این بود. این تحریمها و این حرفها همه برای این بود که در کشور، تولید از کار بیفتد؛ تولید که از کار افتاد، کشور تهیدست و محتاج میشود، چشمش به دست این و آن است. هدف مهم و نهایی فشار اقتصادی، از کار انداختن تولید بود؛ کارگران ما در صف مقدّم ایستادند و نگذاشتند این اتّفاق بیفتد. اگر شما میبینید تولید کشور در یک مواردی در برخی از سالها حتّی بیشتر هم بوده، به معنای این است که کارگران ما در میدان اقتصادی، در صفوف مقدّم، ایستادند. بنده البتّه حقّ کارآفرینان را هم در نظر دارم؛ این جور نیست که آنها را ذیحق ندانیم ــ حالا بعد هم عرض خواهم کرد ــ لکن آن که در این زمینه ستون اصلی این خیمه بود کارگر بود. این هم یک نکته؛ میدان اقتصادی.
امّا میدان سیاسی. از روزهای اوّل انقلاب، تحریکات کارگری شروع شد. خود من در جریان نزدیک بودم؛ یک کارخانهای مرکز اجتماع اینها شده بود همان روزهای مشرف به پیروزی انقلاب ــ یعنی روزهای هجدهم بهمن، نوزدهم بهمن، بیستم و بیستویکم بهمن ــ تصادفاً آمدند دنبال ما، حالا من هم مشغول کار بودم، کارهای فراوانی داشتیم آن روزها، امّا رفتم دیگر؛ رفتم و چند روز در آن کارخانه ماندم؛ یعنی شبها میآمدم، باز فردا صبح میرفتم. از نزدیک دیدم که چه کار دارند میکنند؛ سخنرانیها، تحریکات. آمدند راهپیمایی [راه] انداختند روز سوّم یا چهارم پیروزی انقلاب ــ بیستوپنجم یا بیستوششم ــ به طرف بیت امام! تحریکات کارگری از آن روز شروع شد، تا امروز هم وجود دارد؛ تا امروز هم تحریکات کارگری وجود دارد.
قصدشان این بوده است که طبقهی کارگر و جامعهی کارگری را تابلو و نشانهی اعتراضات مردمی قرار بدهند؛ [امّا] جامعهی کارگری بینی اینها را به خاک مالید و در مقابل اینها ایستاد و نگذاشت این اتّفاق بیفتد و در کنار انقلاب و نظام ایستاد.
البتّه یک مواردی اتّفاق افتاده که کارگران اعتراض داشتند، اعتراضشان هم بحق بوده؛ بنده که دنبال میکنم مسائل را، [میدانم] در مواردی اعتراض کارگرانی که جمع شدند، اعتراض بحقّی بوده. فرض کنید کارخانهای را دولت به یک نفری واگذار میکند، او به جای اینکه کارخانه را مدیریّت کند، ابزارهایش را میفروشد، کارگرها را بیرون میکند، زمینش را مثلاً میخواهد هتل بسازد؛ خب اینجا کارگرها میآیند بیرون و اعتراض میکنند. در این اعتراضها هم کارگرها همیشه مرز خودشان را با دشمن مشخّص کردند؛ یعنی نگذاشتند که دشمن از اعتراض بحقّ آنها استفاده کند؛ اینها مهم است؛ اینها خیلی مهم است. چه جور میشود انسان تشکّر کند از این مجموعهی آگاه، بابصیرت، متعهّد؟
خب اینها بخشی از مناقب جامعهی کارگری ما است که ما البتّه مکرّر گفتهایم، باز هم لازم بود تکرار کنیم، هم خود شما کارگرهای عزیز بدانید، هم عموم مردم بدانند که چه خبر است در جامعهی ما. جامعهی کارگری مشکلاتی دارد ــ حالا اشاره میکنم، که انشاءالله با سیاستهای این دولت جدید، این مشکلات بتدریج برطرف بشود به حول و قوّهی الهی، لکن بالاخره مشکلاتی دارند ــ با وجود این مشکلات، کنار اسلام، کنار انقلاب، کنار نظام ایستادند؛ هم در عرصهی نظامی، هم در عرصهی اقتصادی، هم در عرصهی سیاسی.
خب، در مسئلهی کارگری سه نقطهی اساسی هست که برنامهریزیها باید متوجّه به این سه نقطهی اساسی باشد: یک نقطه، مسئلهی زمینهسازی برای ایجاد فرصت شغلی در کشور است. ما الان احتیاج داریم به افزایش فرصتهای شغلی؛ امکانش هم در کشور وجود دارد، یعنی همهی صاحبنظران و کسانی که با مسائل کشور آشنایند، تصدیق میکنند که در کشور امکان افزایش فرصتهای شغلی به طوری که نسبت بیکاری بسیار کمتر از آنچه امروز هست باشد، وجود دارد. این یک بخش مهم است: زمینهسازی برای ایجاد فرصت شغلی یا کلّاً وارد شدن و ایجاد فرصت شغلی.
دوّم، تنظیم رابطهی کار و سرمایه؛ که یک رابطهی معقول و درستی بایستی وجود داشته باشد که حالا راجع به هر کدام دو سه جملهای عرض خواهم کرد.
مسئلهی سوّم، مسئلهی امنیّت شغلی است که من روی این امنیّت شغلی چند بار در همین جلسه در حسینیّه به مناسبت دیدار کارگران تکیه کردهام؛ امروز هم باز میخواهم دو سه نکته را در این زمینه متذکّر بشوم.
در مورد فرصتهای شغلی مسئولین میتوانند تلاش کنند و فرصتهای شغلی را افزایش بدهند؛ یک مقداری سرمایهگذاری لازم است، یک مقداری ورود بخش خصوصی لازم است، عمده مدیریّت دولتی لازم است، یعنی دولت به معنای یک مدیر کارآمد وارد میدان بشود و همهی موارد را در نظر داشته باشد.
لازمهِی آن هم این است که یک اِشراف آماری کامل به دست بیاورند؛ یعنی بدانند ظرفیّتها کجا است و چه مواردی، چه مختصّاتی برای اشتغال در این ظرفیّتها وجود دارد و به چه و که و چه مقدار نیاز است؛ از آن طرف هم جویندگان کار را شناسایی کنند و اینها را به هم وصل کنند و زنده کنند فرصتهای شغلی را.
یکی از موارد و یکی از چیزهایی که میتواند این فرصتهای شغلی را زنده کند، [توسعهی] همین شرکتهای دانشبنیان است که ما امسال گفتیم.[۴] خصوصیّت شرکتهای دانشبنیان این است که بیکاریِ دانشآموختگان را از بین میبرد. ما امروز در آمارهای بیکاری که نگاه میکنیم، درصد بیکاری دانشآموختگان دانشگاههای کشور از همهی قشرهای دیگر بیشتر است. خب این جوان زحمت کشیده، درس خوانده، دولت [هم] سرمایهگذاری کرده، پول داده، خرج کرده تا به اینجا رسیده، حالا بیرون بیاید بیکار! گاهی در این گزارشهای مردمی که برای من میآید، میبینم که مثلاً رفتند به یک مناسبتی، یک خانوادهای را سرکشی کردند ــ به مناسبت [تولّد یک] نوزاد یا به مناسبتهای گوناگون ــ پدر، دانشآموختهی فوقلیسانس فلان رشته است، چه کار میکند؟ مسافرکشی میکند؛ این بیکاری است دیگر. این در فلان رشته درس خوانده، باید بتواند از آن استفاده کند. شرکتهای دانشبنیان جواب این خلأ را میدهند که حالا بعضی خدشه میکنند که «شما میگویید شرکت دانشبنیان، وقتی دانشبنیان شد، اتّکاء به نیروی انسانیاش کم میشود»؛ نه، میتوان یک شکلی، یک رابطهای درست کرد که اشتغال را افزایش بدهد. لذا من باز هم تکرار میکنم، قبلاً هم گفتهام، باز هم عرض میکنم باید شرکتهای دانشبنیان توسعه پیدا کنند؛ البتّه دانشبنیان به معنای واقعی کلمه.
در مورد تنظیم رابطهی درآمدی بین کارگر و کارفرما، یا کارگر و کارآفرین، یا بین کار و سرمایه ــ هر تعبیری که شما بکنید ــ خب اوّلاً باید دانست که کارگر و کارآفرین دو بال پروازند؛ یعنی اگر کارگر باشد، کارآفرین نباشد کار پیش نمیرود؛ [اگر] کارآفرین باشد، کارگر نباشد کار پیش نمیرود؛ اینها هر دو نیاز قطعی هستند، بایستی به اینها [توجّه کرد]. یک طرف کار است و مهارت کارگر، یک طرف سرمایه است و مدیریّت است و دانش است و فنّاوری و مانند اینها؛ هر کدام از اینها ارزش ایجاد میکنند؛ [یعنی] یک ارزش افزودهای با این مجموعه در این مادّهی اوّلیّه به وجود میآید؛ [باید دید] سهم هر کدام چقدر است؛ باید نگاه کنند سهم عادلانه مشخّص بشود. این احتیاج دارد به کار کردن، فکر کردن، تدبیر کردن.
ما در سیاستهای اقتصاد مقاومتی، یک بخش را[۵] به همین اختصاص دادیم؛ یک بند، یک مادّهی اساسی مربوط به همین است. خب، کارگر باید بتواند از یک زندگی شرافتمندانه برخوردار باشد. امروز کارگرهای ما مشکلات اقتصادی متعدّدی دارند؛ البتّه بخش مهمّی از این مشکلات ناشی از مشکلات کلّی اقتصاد کشور است، یعنی ما در زمینههای اقتصادی مشکلاتی داریم که اینها متراکم شده، مثلاً در طول سالهایی روی هم آمده،متراکم شده، حل نشده؛ مشکلات برای همه هست، برای کارگرها هم [هست]، بخشیاش مربوط به این است، بخشی هم مربوط میشود به مسائل قوانین کار و کارگری و سیاستها و برنامهریزیهایی که بایستی انشاءالله دنبال بشود.
فکر و تدبیر لازم است، همّت و مجاهدت لازم است، صبر و شکیبایی و نرفتن به سمت کارهای نسنجیده هم لازم است؛ مجموعهی اینها را باید انجام داد تا این تقسیم عادلانه و سهم عادلانهای که عرض کردم به وجود بیاید و بشود این کار را انجام داد.
خب حالا وزیر محترم گفتند که اساس برنامهریزیهایشان عدالت است؛ خوب است، خیلی خوب است؛ همین را مبنا قرار بدهید؛ با نگاه عادلانه به مسائل نگاه بشود و هر بخشی واقعاً سهم عادلانهی خودش را ببرد. هم مسئولان بایستی در این زمینهها فعّال بشوند، هم فعّالان عرصههای تبلیغاتی برای فرهنگسازی و امثال اینها باید فعّال بشوند، خود کارگران هم که خب همین جور. این هم راجع به این مسئله.
در مورد امنیّت شغلی. خب، بحث امنیّت شغلی که میشود، بیشترین مطلبی که غالباً مطرح میشود به عنوان ناامنی شغلی، همین قراردادهای موقّت و مانند این حرفها است؛ قراردادهایی که بین کارگر و کارفرما بسته میشود و مایهی این است که امنیّت پایدار شغلی وجود نداشته باشد؛ این [مطلب] گفته میشود و درست هم هست. یکی از مسائلی که باید اصلاح بشود و درست بشود و یک قانون عادلانهای اینجا به وجود بیاید [همین است]. قانون عادلانه یعنی اینکه هم کارگر خیالش آسوده باشد، هم کارفرما و کارآفرین بتواند انضباط را در محیط کار تأمین کند؛ یعنی این جور هم نباشد که جوری رفتار بشود که بکلّی بیانضباطی حاکم بشود؛ نه، باید هر دو طرف بتوانند بهره ببرند. لکن من میخواهم این را عرض بکنم که ناامنی شغلی فقط ناشی از این مسئلهی قراردادهای موقّت نیست؛ عوامل دیگری هم وجود دارد که حالا من نمیخواهم بشمرم؛ من [فقط] روی یک عامل بخصوص میخواهم تکیه کنم و آن این است که «تولید ملّی» وقتی که ضربه بخورد، کار و اشتغال کارگر هم ضربه خواهد خورد؛ این حتمی است. تولید ملّی؛ اینکه ما این همه روی تولید ملّی، تولید داخلی، محصول داخلی تکیه میکنیم، برای این است.
[مثلاً دربارهی] واردات و واردات بیرویّه؛ ببینید ما الان دهها میلیارد واردات داریم؛ خیلی از این واردات هم لازم است، یعنی یا موادّ اوّلیّه است یا وسایل، کارخانجات، ابزارهای یدکی و امثال اینها است؛ هیچ ایرادی به اینها نیست، با مطلق واردات کسی مخالف نیست؛ ما با واردات بیرویّه مخالفیم، و نیز با قاچاق؛ حالا قاچاق یک بحث دیگر و مستقلّی است. واردات بیرویّه یعنی چه؟ یعنی اینکه جنسی که در داخل تولید میشود، کیفیّتش هم خوب است، مشابه این جنس را ما وارد کنیم؛ این خنجری است به قلب تولید کشور؛ حرف ما این است. اینکه بنده اصرار میکنم برای جلوگیری از واردات بیرویّه، [به خاطر] این است.
ببینید؛ [طبق] آماری که به من دادند، میگویند هر یک میلیارد دلار واردات بیرویّه معادل است با تعطیل شدن صد هزار فرصت شغلی؛ این آماری است که افراد صاحبنظر و متخصّص به ما دادند. یعنی اگر چنانچه ما جنسی را که در داخل تولید میشود، خب در داخل کفش هست، پوشاک هست، لوازم خانگی هست و چیزهای دیگر ــ حالا اینجا خودروسازها از این حرف ما سوء استفاده نکنند؛ وضعشان خیلی تعریفی ندارد ــ آنجاهایی که واقعاً دارند تولید میکنند، تولیدِ خوب هم میکنند، ما وقتی که با وجود تولید داخلی به جای اینکه آن را تقویت کنیم، آن را ترویج کنیم، میرویم از بیرون جنسِ مشابه را وارد میکنیم، باید بدانیم که یک میلیارد دلار وارداتِ این جوری به معنای تعطیل شدن صد هزار فرصتِ شغلیِ این جوری است.
شما وقتی میروید خرید و جنس خارجی را ترجیح میدهید بر جنس داخلی، معنایش این است که دارید به نفع یک کارگر خارجی ضربه به یک کارگر داخلی میزنید. لذاست که من اصرار میکنم و تأکید میکنم بر اینکه ما بایستی از واردات بیرویّه قطعاً جلوگیری کنیم؛ این مربوط به مسئولین است و آنچه هم مربوط به مردم است، این است که بروند دنبال جنس تولید داخل، محصول داخل؛ یعنی مقیّد باشند.
و همین جا من بگویم که سهم مهمّ بازار داخلی متعلّق به دولت است؛ یعنی دولت بزرگترین خریدار داخلی است؛ بزرگترین خریدار، بزرگترین مشتریِ جنس، دولت است؛ دولت بایستی سعی کند هیچ جنس خارجی مصرف نکند؛ خود این یک قلم بسیار مهم برای تقویت تولید داخلی است. بنده مکرّر بر خرید مصنوعات داخلی تکیه کردهام؛ هر دفعهای که ما روی این مسئله تکیه کردیم، یک عدّهای به خط میشوند برای اینکه با استدلالهای گوناگون این را رد کنند! حالا چه از خارج به وسیلهی بوقهای استعماری خارجی و چه متأسّفانه بعضیها در داخل؛ تا ما میگوییم «خرید داخلی»، فوراً شروع میکنند به یک شکلی خدشه کردن و ایراد گرفتن. این هم راجع به این مسئله.
خب، یک مسئلهی مهم، در مورد وظایف کارگران است. ببینید، کارگران ما هم در این زمینهها وظایف سنگینی دارند. یکی از وظایف مهمّ کارگران «اتقان کار» است. بنده این حدیث را مکرّر عرض کردهام ــ ظاهراً از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا یکی از ائمّه (علیهم السّلام) ــ که فرمودند: رَحِمَ اللهُ امرَأً عَمِلَ عَمَلاً فَاَتقَنَه؛(۶) رحمت خدا بر آن کسی که کاری را انجام بدهد، آن کار را متقن انجام بدهد، محکم انجام بدهد. یکی از کارهای کارگر این است: اتقان کار. یکی تأمین «زیبایی کار» است؛ کار را زیبا از آب دربیاورند؛ این خیلی مهم است. یک مسئلهی مهم در کشور ما مسئلهی «بستهبندیها» است که بنده از سابق، مکرّر روی این تکیه میکنم. یک وقتی در زمان ریاست جمهوری که بنده رئیسجمهور بودم، از یک کشوری ــ اسم نمیآورم ــ برای ما هدیه فرستادند؛ چه چیزی؟ خرما؛ خرما فرستادند برای ما به عنوان هدیه. بنده برداشتم همان بستهبندی خرما را بردم در هیئت دولت، گذاشتم آنجا، گفتم ببینید، این مصداق کامل «زیره به کرمان بردن» است! بهترین خرمای دنیا و بیشترین خرمای دنیا را ما داریم، این حالا برای ما خرما فرستاده؛ امّا بستهبندیاش را نگاه کنید. ما خرمایمان را داخل جعبههای نامناسب فشار میدهیم و بستهبندی میکنیم، [ولی] او برداشته خرما را با همان شاخهای که خرما به آن وصل است، داخل پلاستیک کرده و با بستهبندی خیلی قشنگی برای ما فرستاده؛ گفتم یاد بگیرید. اینها وظایف کارگر است؛ البتّه وظایف مشترک کارگر و مدیران کاری؛ وظایف اینها است که بایستی این را انجام بدهند. این هم این [مطلب].
مطلب آخری که میخواهم عرض کنم، راجع به نظام آموزشی ما است. نظام آموزشی ما با همهی تأکیدهایی که شده، همچنان بیشتر یک نظام ذهنی است تا یک نظام عملی و کاربردی؛ غالباً این جور است. حالا البتّه کارگاههای آموزشی در بعضی از بخشها هست، [ولی] همه جا نیست و همیشه هم نیست. البتّه تربیت ذهنی دانشجویان کار لازمی است، باید دانش بیاموزند امّا این کافی نیست؛ در کنار کار ذهنی، کار عملی باید تعلیم بگیرند. این همکاری دانشگاه و صنعت ــ که این را هم ما سالها پیش به یکی از رؤسای جمهور گفتیم و بالاخره این معاونت علمی رئیسجمهور راه افتاد؛(۷) که کار عمدهاش همین است که ارتباط بدهد دانشگاه را به صنعت؛ یعنی دانشجو از دوران دانشجویی با صنعت ارتباط پیدا کند ــ هم برای صنعت خوب است و دانش جدید سرریز میشود، ابتکارات سرریز میشود، هم برای دانشگاه خوب است برای خاطر اینکه اعتبارات به سمت دانشگاه میآید، پول و درآمد دارد برای یک دانشگاه؛ این کار باید انجام بگیرد. علاوهی بر این، همین موارد مهارتآموزی و مهارتافزایی که ذکر کردند، کار بسیار خوبی است، کار لازمی است، باید دنبال بشود؛ مهارت کارگران باید بالا برود؛ کارگر باید بتواند عمل خودش را ماهرانه همراه با ابتکار و نوآوری و اِعمال سلیقههای خوب انجام بدهد و کیفیّت را بالا ببرد. وقتی کیفیّت بالا رفت، طبعاً ارزش کار هم در چشم مشتری و کسانی که علاقهمند هستند و نیاز دارند، بالا خواهد رفت.
ما از مجموعهی کارگری صمیمانه و از صمیم قلب تشکّر میکنیم، زحمات اینها را ارج مینهیم و برای آنها از خدای متعال توفیق میخواهیم و امیدواریم که ایستادگی آنها در مقابل انواع و اقسام تحریکات دشمنان ــ همچنان که بوده ــ انشاءالله ادامه پیدا کند؛ و هم در عرصهی اقتصادی، هم در عرصهی سیاسی و عرصههای آموزشی انشاءالله روزبهروز دستگاههای کارگری جلوتر بروند؛ و مدیران و مسئولان کشوری هم انشاءالله همان طور که وعده داده شده، به کار و برنامهای که مقرّر شده، همه عمل کنند و همه هم به دولت کمک کنند. امروز کارهایی که دولت در زمینهی اقتصاد در پیش دارد، کارهای مهمّی است و احتیاج به کمک همه دارد؛ یعنی همهی دستگاهها، قوای مختلف، آحاد مردم، مجموعهها، همه انشاءالله باید به دولت کمک کنند که بتواند به این نتایج دست پیدا کند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,240 | 1401/02/09 | سخنرانی تلویزیونی به مناسبت روز جهانی قدس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50116 |
در آخرین جمعهی ماه مبارک رمضان ۱۴۴۳
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
درود و سلام فراوان بر ملّت عظیمالشّأن ایران که امروز به معنای واقعی کلمه حماسه آفریدند، و سلام و درود بر امام بزرگوار راحل که بنیانگذار این بنیان مبارک، برای همیشهی دورانهای آینده بودند. امروز حضور مردم ــ تا آنجایی که من اطّلاع پیدا کردم و بعضی را دیدم ــ در همه جای کشور به معنای واقعی کلمه حماسه بود، باعظمت بود؛ مردم با انگیزهی تمام وارد میدان شدند. این حرکت عظیم مردمی، یک کار بزرگ و بابرکت است؛ حضور شما در میدان سیاسی و مردمی برای دفاع از قدس، دفاع واقعی از قدس است؛ این دفاعِ واقعی است. آن کسانی که امروز با جسم و جان خود دارند از قدس، از مسجدالاقصیٰ -قبلهی اوّل مسلمین- دفاع میکنند، با این حرکت شما دلگرم میشوند، نیرو میگیرند، استقامت پیدا میکنند. به امید خدا و به توفیق الهی حرکت فلسطینی و مبارزهی بزرگ فلسطینی به نتایج نهائی خود که نتایج مبارکی خواهد بود، نزدیک خواهد شد.
من امروز دربارهی مسائل قدس و فلسطین مطالبی را با برادران و عزیزان فلسطینی میخواهم مطرح کنم و به زبان عربی سخن خواهم گفت. در اینباره با مردم خودمان بارها صحبت کردهایم و مطالبی را عرض کردهایم؛ امروز خطاب من به برادران فلسطینی و همهی دنیای اسلام، بخصوص دنیای عرب است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّد الخلق وأشرف البریة سیّدنا محمّد المصطفى خاتم المرسلین و على آله الطّاهرین وصحبه المنتجبین ومن تبعهم بإحسان إلى یوم الدین.
السلام على جمیع أبناء أمّتنا رجالاً ونساءً فی أرجاء العالم ... السلام على شباب العالم الإسلامی ... السلام على الشباب الشجعان والغیارى الفلسطینیین وعلى جمیع أبناء فلسطین.
حلّ مرّة أخرى یومُ القدس ... القدسُ الشریف یوجِّه دعوتَه إلى جمیع المسلمین فی العالم. فی الواقع ما دامَ الکیانُ الغاصِبُ والمجرم الصهیونی یسیطر على القدس، فإنّ أیامَ السنةِ کلَّها یجبُ أن نَعتبرها یومَ القدس. القدسُ الشریفُ قلبُ فلسطین، وکلُّ الأرض المغتصبة من البحرِ إلى النهر، هی امتدادٌ للقدس. الشعبُ الفلسطینی فی کل یوم یُبدی أکثرَ مما مضى صمودَهُ بشهامة قلَّ لها نظیر، ویقفُ بوجهِ الظلم، وسیظلُّ فی هذا الوقوفِ الصامد. الشبابُ – بما یقومونَ به من عملیاتِ تضحیة – قد أصبحوا دِرعاً دفاعیاً لفلسطین، ویبشّرون بالواعِدِ من المستقبل.
یمرُّ یومُ القدس علینا هذا العام وکلُّ شیءٍ یُنبِّئُ بمعادلةٍ جدیدة لفلسطین فی یومِها وغدِها.
«الإرادة التی لا تنکسر» فی الساحةِ الفلسطینیة وفی جمیعِ منطقةِ غربِ آسیا تحلُّ محلَّ ما سُمّیَ 'الجیشَ الذی لا یُقهَر' للصهاینة. لقد بات ذلک الجیشُ المجرمُ مضطراً إلى أن یُبدِّل اصطفافَه الهجومی إلى دفاعی.
الیوم، وفی الساحة السیاسیة نرى أهمَّ داعمٍ للکیان الغاصب، أعنی أمریکا، یعانی من هزائمَ متلاحقة ... هزیمةٍ فی حربِ أفغانستان ... وهزیمةٍ فی مُمارسةِ الضّغوط القُصوى على إیران الإسلام ... وهزیمةٍ أمام القوى الآسیویة ... وهزیمةِ التحکُّمِ بالاقتصاد العالمی ... وهزیمةٍ فی إدارته الداخلیة وظهورِ التصَدّعِ العمیق فی هذه الإدارة.
الکیانُ الغاصِبُ یَتَخَبّطُ فی الساحة السیاسیة والعسکریة داخلَ شبکةٍ مُعقّدةٍ من المشاکل. الجلّادُ والمجرمُ السابقُ الذی کان على رأس ذلک الکیان قد أُلقیَ بعد مَلْحمةِ سیفِ القدس فی المزبلة، والذین حَلّوا محلَّه أیضاً هم فی انتظارِ سیفٍ قاطعٍ لملحمةٍ أخرى.
الکیانُ الصهیونی جنَّ جنونه أمامَ الحِراکِ فی جِنین. بینما عَمَدَ هذا الکیانُ الغاصبُ قبلَ عشرین عاماً إلى قتلِ مائتی فلسطینیّ فی مُخیّم جِنین مقابلَ مقتلِ عددٍ من الصهاینة فی نهاریا ظانّاً أنّ مسألة جِنین قد قُضیَ علیها إلى الأبد.
الاستِطلاعاتُ تُشیرُ إلى أن سبعین بالمائة من الفلسطینیین تقریباً فی أراضی ثمانی وأربعین وسبع وستین، وفی مخیّمات الشتات یطالبون قادة فلسطین بمواجهةٍ عسکریةٍ تجاهَ الکیانِ الغاصب. هذه ظاهرةٌ هامةٌ، إذ تعنی جُهُوزیّةَ الفلسطینیین بشکل کامل لمواجهة الکیان الغاصب، وتعنی إعطاءَ الضوءَ الأخضرَ الجماهیری للفصائلِ المجاهدة لِأنْ تُمارسَ دورها متى ما رأت الوقتَ یَستَلزِمُ ذلک.
الحِراکُ الجهادی للشعبِ الفلسطینی فی القطاعین الشمالی والجنوبی لأراضی ثمانیة وأربعین، ومُتَزامِناً مع ذلک خروجُ المسیراتِ الضخمةِ فی الأردن والقدس الشرقیة، والدفاعُ البطولی للشباب الفلسطینی عن المسجد الأقصى، والمناورات العسکریة فی غزّة ... کلها تشیر إلى أنّ فلسطین بأجمعِها قد تبدّلت إلى مسرحٍ للمقاومة. الشعبُ الفلسطینی الآن قد توحّدت کلمتُهُ بشأن مواصلةِ الجهاد.
هذه الأحداث، وما شَهِدتهُ الساحة الفلسطینیة فی السنوات الأخیرة، قد ألغَت جمیعَ مشاریعِ التسویة مع العدوّ الصهیونی. إذ لا یمکن تنفیذُ أیِّ مشروعٍ بشأن فلسطین فی غیابِ أصحابها أی الفلسطینیین، أو فی تَعارُضٍ مع وجهة نظرهم. وهذا یعنی بُطلانَ جمیعِ الاتفاقیاتِ السابقة مثل أوسلو، وحَلِّ الدولتین، أو صَفْقَةِ القرن، أو التطبیع المذلّ الأخیر.
الکیانُ الصهیونی، مع أنّ قُواهُ خائرة، لا یزال یُواصلُ جرائمَهُ، ویُشهِرُ السلاحَ بوجه المظلومین، ویقتل النساءَ والأطفالَ والعُزّلَ من الشیوخ والشباب، یزجُّ فی السجون، ویمارسُ التعذیب، ویهدم البیوت، ویُبیدُ المزارعَ والـمُمتلکات.
الدجّالونَ من أدعیاءِ حقوقِ الإنسان فی أوربا وأمریکا الذین یَملأون الأجواءَ بالضجیجِ تجاهَ قضیةِ أوکرانیا تَراهُم قد خُتِمَ على أفواهِهم تجاهَ کلّ هذه الجرائم فی فلسطین، فلا یدافعون عن المظلوم، بل یُغدقون على الذئب المفترس بالمساعدات.
هذا درسٌ کبیر. فی قضایا العالم الإسلامی وعلى رأسها القضیةُ الفلسطینیةُ لا یمکنُ الاعتمادُ على هذه القوى العنصریة المعاندة، ولا ینبغی ذلک.
قوةُ المقاومةِ المستَلهَمَةُ من تعالیم القرآن الکریم وأحکامِ الإسلامِ العزیز هی وحدَها القادرةُ على حلّ مسائلِ العالم الإسلامی وعلى رأسها المسألةُ الفلسطینیة.
تَبلوُرُ تیار المقاومةِ فی منطقةِ غربِ آسیا فی العقود الأخیرة کان أکثرُ الظواهر برکةً فی المنطقة. قامةُ المقاومةِ کانت هی التی طَهّرت الجزءَ اللبنانی الـمُحتلّ من رجسِ وجودِ الصهاینة، وأخرجت العراقَ من حُلقوم أمریکا، وأنقذت العراق من شر داعش، وزوّدت بالمددِ المدافعین السوریین مقابلَ مخططاتِ أمریکا. المقاومةُ تکافِحُ الإرهابَ العالمی، وتساعدُ الشعبَ المقاومَ الیمنی فی الحرب المفروضةِ علیه، وتصارعُ الوجود الغاصِبَ الصهیونی فی فلسطین، وسَتُطِیحُ به بتوفیق الله تعالى، وبجهودِها وجهادِها تجعلُ مسألةَ القدسِ وفلسطینَ بارزةً أکثرَ فأکثر فی أوساطِ الرأی العامِ العالمی.
أنتم یا أبناء فلسطین، وأنتم أیها الشباب الـمُضحّون فی الضّفّة الغربیة و فی أراضی ثمانیة وأربعین، أنتم أیها المناضلون فی مخیّم جِنین، وأنتم أیها الساکنون فی المخیمات الفلسطینیة فی الشتات ... أنتم تشکّلون القسمَ الأهمَّ والأکثرَ حساسیةً وریادة فی جسد المقاومة. فاعلموا:
«إِنَّ اللهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»
و «وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ»
و «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ»
و «سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».
الجمهوریةُ الإسلامیةُ الإیرانیةُ داعمٌ ومُساندٌ لجبهةِ المقاومةِ، داعمٌ ومساندٌ للمقاومة الفلسطینیة، لقد قلنا ذلک مراراً وعملنا بما نقول، وعلى ذلک نحنُ مُصِرُّون.
نحن ندینُ التوجّهَ الخیانیَّ للتطبیع. نُدین ظاهرةَ «قابلیةِ التطبیع» وما قالته بعضُ الحکوماتِ العربیةِ لأمریکا بضرورةِ التعجیلِ فی تصفیةِ المسألة الفلسطینیة. إذا کان قصدُها إزالةَ کلِّ مانعٍ على طریقِ تثبیتِ الکیان الغاصِب، فإنهم أولاً قد ارتکبوا خیانةً وجرّوا العارَ على العالم العربی، وثانیاً إنهم قد مارسوا سَذاجَةً ما بعدها سذاجة، لأنّ الأعمى – کما قیل – لا یستطیع أن یقود أعمى.
فی الخاتمة أبعثُ بتحیاتی إلى أرواح شهداء فلسطین، وأقفُ إجلالاً أمامَ عوائلهم الصامدة، وأحیّی الأسرى الفلسطینیین الصامدین بإرادةٍ قویّة فی سجونِ الاحتلالِ، وأشُدُّ على یدِ الفَصائلِ الفلسطینیة المقاومة التی تنهضُ بالقسم الأکبر من هذه المسؤولیة، وأدعو العالم الإسلامی وخاصةً جِیلَ الشباب إلى التواجُدِ فی ساحاتِ العزّةِ والکرامة.
وآخر دعوانا أن الحمدُ لله ربّ العالمین
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
متن فارسی:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّد الخلق و اشرف البریّة سیّدنا محمّد المصطفی خاتم المرسلین و علی آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.
سلام بر همهی برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان! سلام بر جوانان دنیای اسلام! سلام بر جوانان شجاع و غیور فلسطینی و بر همهی مردم فلسطین.
بار دیگر روز قدس فرا رسید. قدس شریف همهی مسلمانان جهان را فرا میخواند. حقیقت آن است که تا رژیم غاصب و جنایتکار صهیونیست بر قدس مسلّط است، همهی روزهای سال را باید روز قدس دانست. قدس شریف، قلب فلسطین است و سراسر کشور غصبشده، از بحر تا نهر، ادامهی قدس است. ملّت فلسطین هر روز بیش از گذشته نشان میدهد که با شهامتی کمنظیر در برابر ظالم ایستاده و خواهد ایستاد. جوانان با عملیّات فداکارانهی خود، سپر دفاع فلسطین شدهاند و آیندهای متفاوت را مژده میدهند.
روز قدس امسال را در حالی میگذرانیم که همه چیز از معادلهای جدید در امروز و فردای فلسطین خبر میدهد. امروز «ارادهی شکستناپذیر» در فلسطین و همهی منطقهی غرب آسیا، جایگزین «ارتش شکستناپذیر» صهیونیست شده است. امروز آن ارتش جنایتکار ناچار شده است آرایش تهاجمی خود را به تدافعی تبدیل کند. امروز در میدان سیاسی، مهمترین حامی رژیم غاصب، یعنی آمریکا، خود دچار شکستهای پیدرپی شده است: شکست در جنگ افغانستان، شکست در سیاست فشار حدّاکثری بر ایران اسلامی، شکست در برابر قدرتهای آسیا، شکست در کنترل اقتصادی جهان، شکست در مدیریّت داخلی خود، و پدیدهی شکاف عمیق در حاکمیّت آمریکایی.
رژیم غاصب در هر دو میدان سیاسی و نظامی، در شبکهی درهم تنیدهای از مشکلات دست و پا میزند؛ جلّاد و مجرم قبلی(۱) که در رأس رژیم بود، در پی حماسهی سیفالقدس(۲) به زبالهدان پیوست، و جانشینان امروز او هم هر ساعت در انتظار تیغ بُرندهی حماسهای دیگرند.
تحرّک جِنین(۳)، رژیم صهیونیست را دیوانه کرده است. این در حالی است که بیست سال پیش، رژیم غاصب در پاسخ به کشته شدن چند صهیونیست در نهاریا، دویست نفر را در اردوگاه جِنین به قتل رسانید(۴) تا برای همیشه مسئلهی جِنین را حل کند!
نظرسنجیها میگویند تقریباً ۷۰ درصد فلسطینیها در سرزمینهای ۴۸(۵) و۶۷(۶) و اردوگاههای خارج، رهبران فلسطینی را به حملات نظامی به رژیم غاصب ترغیب میکنند. این پدیدهی مهمّی است؛ زیرا به معنی آمادگی کامل فلسطینیها برای مقابله با رژیم غاصب است و دست سازمانهای مجاهد را باز میگذارد تا هر زمان لازم دانستند وارد عمل شوند.
حرکتهای جهادی مردم فلسطین در دو بخش شمالی و جنوبی سرزمینهای ۴۸، و همزمان با آن، برگزاری راهپیماییهای سنگین در اردن و قدس شرقی و دفاع جانانهی جوانان فلسطین از مسجدالاقصی و رزمایش نظامی در غزّه نشان داد که کلّ فلسطین به صحنهی مقاومت تبدیل شده است. اکنون مردم فلسطین بر ادامهی جهاد، وحدت نظر یافتهاند.
این حوادث و آنچه در سالهای اخیر در فلسطین رخ داده است، مُهر ابطال بر همهی طرحهای سازش با دشمن صهیونیست است، زیرا هیچ طرحی دربارهی فلسطین در غیاب یا بر خلاف نظر صاحبان آن یعنی فلسطینیها اجراشدنی نیست؛ این یعنی همهی توافقات پیش از این مانند اُسلو(۷)، یا طرح عربی دو دولتی(۸)، یا معاملهی قرن(۹)، یا عادیسازیهای حقیرانهی اخیر(۱۰) باطل شدهاند.
رژیم صهیونیستی البتّه با اینکه از نفَس افتاده است، همچنان به جنایتهای خود ادامه میدهد و با سلاح به جان مظلومان افتاده است؛ زن، کودک، پیر و جوان غیر مسلّح را به قتل میرساند، زندانی و شکنجه میکند، خانهها را ویران میسازد، مزارع و داراییها را نابود میکند؛ امّا دروغگویان مدّعی حقوق بشر در اروپا و آمریکا که در قضیّهی اوکراین آن غوغا را به راه انداختند، در برابر اینهمه جنایت در فلسطین مُهر سکوت بر لب زدهاند و از مظلوم دفاع نمیکنند بلکه به گرگ خونخوار کمک هم میکنند.
این درس بزرگی است که در قضایای دنیای اسلام و در رأس آن قضیّهی فلسطین، به این قدرتهای نژادپرست و معاند نمیتوان و نباید تکیه کرد؛ تنها با نیروی مقاومت که برگرفته از تعلیم قرآن کریم و احکام اسلام عزیز است، میتوان مسائل دنیای اسلام و در رأس آن مسئلهی فلسطین را حل کرد.
شکلگیری مقاومت در منطقهی غرب آسیا در دهههای اخیر پُربرکتترین پدیدهی این منطقه بوده است. کیان مقاومت بود که بخشهای اشغالشدهی لبنان را از لوث وجود صهیونیستها پاک کرد(۱۱)، عراق را از حلقوم آمریکا بیرون کشید، عراق را از شرّ داعش نجات داد، و به مدافعان سوری در برابر نقشههای آمریکا مدد رسانید. کیان مقاومت با تروریسم بینالمللی مبارزه میکند، به مردم مقاوم یمن در جنگی که به آنها تحمیل شده است یاری میرساند، با موجودیّت غاصبان صهیونیست در فلسطین پنجه میافکند و به توفیق الهی آنها را به زانو در میآورد، و با تلاش مجاهدانه، مسئلهی قدس و فلسطین را در افکار عمومی جهان روزبهروز برجستهتر میکند.
شما مردم فلسطین، شما جوانان فداکار در کرانهی غربی و در سرزمینهای ۴۸، شما مبارزان اردوگاه جِنین، و شما ساکنان اردوگاههای فلسطینی در بیرون از فلسطین، بخش مهم و حسّاس و پیشران کیان مقاومتید و بدانید که «اِنَّ اللَهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنوا»، و «لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرین»، و «وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا فَاِنَّ ذٰلِکَ مِن عَزمِ الاُمور» و «سَلامٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّار».
جمهوری اسلامی ایران حامی و طرفدار جبههی مقاومت است، حامی و طرفدار مقاومت فلسطین است؛ این را همواره گفتهایم و به آن عمل کرده و بر آن پای فشردهایم. ما حرکت خیانتآمیز «عادیسازی» را محکوم میکنیم؛ سیاست تطبیعپذیری(۱۲) (قابلیّة التّطبیع) را محکوم میکنیم.
اینکه برخی دولتهای عربی به آمریکا گفتهاند در حلّ مسئلهی فلسطین شتاب کند، اگر منظور آنان این است که پیش از بیرون رفتن از منطقه، هر مانع را از سر راه تثبیت رژیم غاصب بردارد، اوّلاً خیانت کرده و برای دنیای عرب ننگ آفریدهاند، ثانیاً سادهلوحی به خرج دادهاند، زیرا کور نمیتواند عصاکش کور دگر شود!
در پایان به روح شهیدان فلسطینی درود میفرستم، به خانوادههای صبور آنان ادای احترام میکنم، به اسیران و زندانیان فلسطینی که با ارادهی استوار مقاومت میکنند تحیّت میگویم، دست فصائل(۱۳) فلسطینی مقاوم را که بخش مهمّ این مسئولیّت بزرگ را بر دوش گرفتهاند میفشارم، و دنیای اسلام بویژه جوانان را به حضور در این میدان عزّت و کرامت فرا میخوانم. و آخر دعوانا ان الحمدلله ربّ العالمین.
سیّدعلی خامنهای
(۱). بنیامین نتانیاهو
(۲). عملیات سیفالقدس یا نبرد ۱۱ روزه در ماه رمضان سال گذشته و در پی ممانعت نظامیان صهیونیست از حضور معتکفان و نمازگزاران در مسجدالاقصی آغاز شد. در این جنگ، ۲۴۸ نفر در نوار غزّه به شهادت رسیدند. در مقابل، نیروهای مقاومت نیز با شلیک بیش از ۴۰۰۰ موشک و راکت توانستند معادلات نبرد را در راستای اهداف خود تغییر دهند. نتیجهی این امر وارد آمدن خسارتهای کمسابقه به صهیونیستها بود. در این نبرد، گروههای فلسطینی توانستند گنبد آهنین را از دُور خارج کنند و این سامانه کاملاً در مهار موشکهای مقاومت ناکام ماند.
(۳). اواخر فرودین سال جاری سه فلسطینی به ضرب گلولهی نیروهای رژیم صهیونیستی در بیتلحم و الخلیل شهید شدند. در این راستا مساجد اردوگاه جنین آماده باش و بسیج عمومی برای مقابله با حملات ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کردند. اشغالگران از آنجایی که همواره این منطقه را همانند انبار باروتی میدانند که هر لحظه مقابل اسرائیل منفجر خواهد شد، تلاش کردند تا برای یهودیسازی این شهر و سایر مناطق تحت کنترل تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانهی باختری کار کنند.
(۴). ارتش اشغالگر و خونریز رژیم صهیونیستی در ۹ فروردین ۱۳۸۱ (١٤ محرم ١٤٢٣ / ۲۹ مارس ۲۰۰۲ میلادی)، حملهی گستردهاى را به اردوگاه جنین واقع در کرانهی باختری فلسطین آغاز کرد. پس از دو هفته محاصرهی اردوگاه جنین و شروع جنگ شدید بین نیروهاى مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی، نیروهاى اشغالگر به ریاست شائول موفاز با تانکهاى خود وارد آنجا شدند. آنان با تهاجم گسترده به این اردوگاه و پس از اتمام مهمّات جنگی نیروهاى مقاومت، آنجا را تسخیر کردند. صهیونیستها تعداد زیادی انسان مظلوم از کودک و خردسال و زن و سالخورده بدون هیچ گناهی را کشتند و چند هزار نفر را زخمی و بیخانمان کردند.
(۵). در سال ۱۹۴۸ میلادی با حمایت و پشتیبانی انگلیس و آمریکا کشور جعلی اسرائیل بر سرزمین فلسطین تأسیس شد؛ حملهی صهیونیستها به مردم فلسطین منجر به آوارگى صدها هزار فلسطینى از زادگاه آباء و اجدادی خود شد. در سال ۱۹۴۸ کرانهی باخترى، قدس و نوار غزّه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگرى صهیونیستها باقى ماند لیکن کرانهی باخترى و قدس تابع اردن و نوار غزّه تابع مصر گشت.
(۶). جنگ ۶ روزه در سال ۱۹۶۷ میلادی ازجمله مهمترین درگیریهای میان اعراب و اسرائیل است. این جنگ که در تاریخ به جنگ ۶ روزه یا جنگ ماه ژوئن معروف شد از روز ۵ تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ میلادی میان اسرائیل و سه کشور مصر، سوریه و اردن در گرفت. صهیونیستها در یک اقدام ضربتی فرودگاهها و مناطق استراتژیک سه کشور عربی را مورد هدف قرار داده و با یک اقدام هماهنگ بین نیروهای هوایی و نیروهای موتوریزه و زرهی در عرض ۶ روز صحرای سینا، کرانهی باختری رود اردن، نوار غزّه، ارتفاعات جولان و شهر قنیطره را به اشغال خود درآوردند و بر تمامی بیتالمقدس مسلّط شدند. در پایان جنگ ۶ روزه اراضی تحت تصرّف اسرائیل به بیش از ۳ برابر افزایش پیدا کرد.
(۷). در سال ۱۹۸۷ میلادی، مردم فلسطین در کرانهی غربى و نوار غزّه، علیه صهیونیستها یکپارچه قیام کردند و نیروهاى جنبش مقاومت اسلامى فلسطین (حماس) فعّالانه در انتفاضه شرکت جستند و تلفات فراوانى بر صهیونیستها وارد کردند. همین امر آمریکا را بر آن داشت تا در سال ۱۹۹۱ میلادی با هدف تحمیل صلح در منطقه، کنفرانسى را در مادرید برگزار کند. نتیجهی این کنفرانس توافق ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) با صهیونیستها و امضاى موافقتنامهی اسلو (۱۹۹۳ میلادی) بود.
(۸). یکی از راه حلهای ارائه شده برای فلسطین که توسّط برخی دُوَل عربی مطرح شد، برقراری دو کشور جداگانهی اسرائیل و فلسطین در سرزمینهای اشغالی و به رسمیّت شناخته شدن هر دوی این دولتها از سوی جامعهی جهانی بود. این طرح به اشغال فلسطین توسّط غاصبان صهیونیسم رسمیّت میداد و حقّی برای بازگشت آوارگان فلسطینی قائل نبود
(۹). طرح دولت ترامپ برای فلسطین که تحت عنوان «معاملهی قرن» شناخته میشود. این طرح به زبان ساده عبارت است از فروش فلسطین به صهیونیستها در ازاء پرداخت مقداری پول به ساکنان اصلی فلسطین.
(۱۰). تا پیش از ریاست جمهوری دونالد ترامپ، این باور نزد رؤسایجمهور آمریکا وجود داشت که حلّ منازعهی فلسطین ـ رژیم صهیونیستی بر حلّ منازعهی رژیم صهیونیستی ـ کشورهای عربی تقدّم دارد. ترامپ این باور را کاملاً تغییر داد و با حمایت یکجانبه از رژیم صهیونیستی و تهدید کشورهای عربی، توانست چهار کشور بحرین، امارات متّحدهی عربی، سودان و مراکش را به سمت عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی سوق دهد.
(۱۱). ۲۵ مه سال ۲۰۰۰، رژیم اشغالگر صهیونیستی پس از ۲۲ سال اشغال، از مناطق جنوب لبنان ناگزیر به یک عقبنشینی تحقیرآمیز شد. این عقبنشینی به دلیل حملات سخت از سوی محور مقاومت اسلامی لبنان و حزبالله صورت گرفت؛ البتّه منطقهی مزارع شبعا که به سه بخش فلسطینی، سوریهای و لبنانی تقسیم میشوند همچنان در اشغال تلآویو باقی ماند.
(۱۲). تطمیع برخی کشورهای عربی با مقدای پول و وعده، حمایت از سوی آمریکا و اسرائیل در قبال عادیسازی روابط با رژیم غاصب صهیونیسم.
(۱۳). گروهها |
2,241 | 1401/02/06 | بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50102 |
در بیست و چهارمین روز از ماه مبارک رمضان (۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی برای من مایهی خرسندی و خوشحالی است دیدار حضوری با شما ــ جلسهای بعد از دو سال محرومیّت از این جلسهی شیرین و صمیمی ــ و همچنین سخنرانیهایی که انجام گرفت. البتّه این را من بگویم که بعضی از آقایان چون خیلی تندتند صحبت کردند ــ بجز آخرین نفر، آقای پناهی که یک مقداری با طمأنینه صحبت کردند و من حرفها را بیشتر فهمیدم، دوستان دیگر خیلی تند صحبت کردید ــ من یک نکاتی را فهمیدم، نکاتی را هم نفهمیدم؛ باید آن نوشتهتان را حتماً به من بدهید تا من بعد آنها را نگاه کنم.
آنچه من میخواهم در آن مورد فقط یک کلمهی کوتاه عرض کنم و بعد وارد بحث خودمان بشویم، این است که مجموع این مطالبی که گفتید، حرفهای دلی است؛ حرفهای دل است و انسان دوست میدارد بشنود این حرفها را، منتها خیلی از این سؤالات پاسخهای قانعکننده دارد؛ خیلی از این انتقادها پاسخهای حلکنندهی مشکل دارد؛ این جور هم نیست که واقعاً این اشکالی که حالا به ذهن خودتان یا مجموعهتان رسیده و اینجا بیان کردید، این واقعاً یک بنبست باشد؛ نه، خیلی از اینها پاسخ دارد. البتّه در صحبتهای شما پیشنهادهایی هم بود که ممکن است بعضی از آن پیشنهادها واقعاً عملی و امکانپذیر باشد لکن عمده اشکال و انتقاد بود. در خیلی از اشکالها و انتقادها ــ نمیگویم همه ــ مشکل ما این است که شماها با مسئولین مربوطه گفت و شنود ندارید؛ این باید حل بشود.
خب من ــ صحبت حالا نیست، صحبت چهل سال پیش است ــ هر هفته یک روز میرفتم دانشگاه تهران ــ بدون استثناء ــ و دانشجوها جمع میشدند سؤالاتشان را مطرح میکردند، من جواب میدادم؛ خیلی از گرهها باز میشد، خیلی از عقدهها حل میشد. یک جاهایی هم بود که اشکال، پاسخ نداشت؛ ما میفهمیدیم که مثلاً بایستی برویم یک کاری بکنیم. این را یک جوری باید درست کرد. من خب سفارش کردم به مسئولین؛ هم وزرا باید بیایند با شماها صحبت کنند، هم مسئولین دستگاههای مختلف ــ حالا مثلاً اسم ستاد کل آورده شد، اسم سپاه آورده شد ــ خب بیایند حرف بزنند، بیایند بگویند. خیلی از این حرفها قابل توضیح است. بله، یک جاهایی هم ممکن است قابل توضیح نباشد، خب طرف مقابل میفهمد که باید برود یک کاری بکند، اقدامی بکند. این یک نکتهای بود که خواستم این را عرض بکنم که به این معنا توجّه داشته باشید.
و ضمناً حالا صحبت مجلس شد و اعتراض به مجلس و درخواست از من که عنوان انقلابیگری را از این مجلس پس بگیرم.(۲) خب [نمایندگان] این مجلس، خیلیهایشان همین جوانهای دیروز در جایگاه شما هستند؛ یعنی خیلیشان جوانهایی هستند که چند سال قبل از این مثل شما میآمدند میایستادند، انتقاد میکردند، حرف میزدند، اشکال میکردند؛ انقلابیاند، این جور نیست که انقلابی نباشند. من البتّه یکایک را که نمیشناسم، [بلکه] روی مجموعه قضاوت میکنم؛ مجموعه بد نیست، خوب است؛ هم در دولت، هم در مجلس و در بعضی از بخشهای دیگر، مجموعه خوب است. حالا ممکن است بر بعضیها یک اشکالاتی وارد باشد.
به هر حال من امروز از حرفهای شما لذّت بردم، این را بدانید؛ از اینکه شماها مینشینید، فکر میکنید، جوانب مسائل را مطالعه میکنید، به یک نتیجهای میرسید و اینجا با صراحت بیان میکنید، این برای من چیز مطلوب و مفیدی است.
و امّا مطالبی که من میخواهم عرض بکنم؛ اوّلین مطلب یک کلمه موعظه است، میخواهم به شما عزیزان یک موعظه بکنم. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در نامهای که به فرزند عزیز خودش امام حسن نوشت،(۳) نوشته است که «اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَه»؛ دلت را با شنیدن موعظه زنده کن! این را امیرالمؤمنین میگوید، آن هم به کسی مثل امام حسن، فرزند بزرگش، فرزند محبوبش؛ و جالب است بدانید این نامه را امیرالمؤمنین در راه برگشت از صفّین در آن بحبوحهی مسائل گوناگونی که روی سر ایشان ریخته بود نوشته؛ نامهای که در نهجالبلاغه است، بد هم نیست که مراجعه کنید، نگاه کنید بخوانید. اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَه؛ حالا موعظه لازم است.
موعظهای که من امروز میخواهم عرض بکنم، این آیهی سورهی مریم است که جزو آیات تکاندهندهی قرآن است که واقعاً هر وقت انسان این آیه را یادش میآید، انسان را تکان میدهد. میفرماید: وَ اَنذِرهُم یَومَ الحَسرَةِ اِذ قُضِیَ الاَمرُ وَ هُم فی غَفلَة؛(۴) یعنی پیغمبر ما! به این کسانی که در غفلت فرو رفتهاند، بگو و بیم بده اینها را از «روز حسرت»؛ روز حسرت، روز قیامت است که تعبیر شده به روز حسرت. «اِذ قُضِیَ الاَمر» یعنی هنگامی که کار از کار گذشته و هیچ کاری نمیشود کرد؛ «قُضِیَ الاَمر» یعنی این. [میفرماید] اینها را از آن روز بترسان، بیمناک کن. انسان در قیامت میبیند که گاهی میشد با یک کار کوچک، یک پاداش بزرگ را اینجا به دست بیاورد؛ یک حرکت کوچک در دنیا میتوانست اینجا آثار ماندگار عظیمِ پُرسود و پُرمنفعتی داشته باشد، و این کار را نکرده؛ انسان حسرت میخورد. [یا] در دنیا میتوانست با یک پرهیز، با اجتناب از یک حرکت، اجتناب از یک حرف و از یک فعل عذاب دردناکی را از خودش دور کند؛ نکرد، همّت نکرد. تصمیم بگیریم درست کار کنیم، تصمیم بگیریم درست عمل کنیم، درست حرف بزنیم، درست برنامه بریزیم؛ تصمیم بگیریم؛ روز حسرت، روز سختی است. و این کارها، این تصمیمگیریها در جوانی ممکن است؛ آسانتر از دوران عمر بنده و زندگی امثال بنده است. ما نمونههای آن حسرت عظیم را در دنیا گاهی میبینیم؛ یک چیزی از دست ما میرود، فُوت میشود، حسرت میخوریم که چرا این جوری کردیم، چرا این جوری نکردیم؛ البتّه این در مقابل آن حسرت قیامت خیلی کوچکتر است، هزاران هزار بار کوچکتر از آن حسرت است، لکن در عین حال حسرت است. خوشبختانه شماها امروز این حسرت را ندارید، چون جوانید؛ این مربوط به امثال ما است که جوانی و میانسالی را گذراندهایم، کارهایی باید میکردیم، نکردیم؛ کارهایی نباید میکردیم، کردیم.
شما قدر بدانید این فرصتی که در مقابلتان هست؛ در این سنّی که شما هستید، در مقابلتان ممکن است شصت سال، هفتاد سال عمر باشد؛ قدر بدانید این امکانی را که در خدمت شما و در برابر شما هست؛ این موعظهی امروز ما.
و امّا مطلبی که من آماده کردم، حولوحوش دانشگاه و مسائل دانشگاه است. حالا در صحبتهای شما، یک نفر از آقایان به نظرم راجع به دانشگاه یا مثلاً دانشجوها یک انتقاد مختصری هم داشتند؛ من حرف دارم راجع به مسائل دانشگاه؛ هم نظر دارم، هم پیشنهاد دارم که حالا خواهم گفت: اوّلاً نقشآفرینی دانشگاه و امکان نقشآفرینی و لزوم این نقشآفرینی در آیندهی نزدیک، ثانیاً برخی از فرصتهایی که وجود دارد، بعضی از تهدیدهایی که وجود دارد، و بعد هم چند نکتهی کاربردی برای دانشجوها. این بحث امروز ما است که حالا اگر انشاءالله حوصله کنید و من هم بتوانم بیان کنم، اینها را عرض خواهم کرد.
از اوّل انقلاب مسئلهی دانشگاه به عنوان یک مسئلهی اساسی مطرح شد؛ یعنی انقلاب وقتی تشکیل شد، خب هدفهایی داشت، هدفهای بزرگی داشت: تبدیل حکمرانی فردی و استبدادی به حکمرانی مردمی؛ تبدیل تبعیّت در سیاستهای کشور و خارج از کشور به استقلال و هدفهای مهمّی که انقلاب داشت؛ لکن علاوهی بر این هدفها چند برنامهی عملیّاتی فوری و پیش رو داشت؛ مسئلهی دانشگاه یکی از این برنامهها بود. حالا مثلاً فرض کنید یکی دیگر، مسئلهی امنیّت کشور، امنیّت مرزها، امنیّت داخلی که اینها مسائل اساسی و مهمّی بود که جلوی دست انقلاب بود و انقلاب به آن میپرداخت؛ یکیاش مسئلهی دانشگاه بود.
مسئلهی دانشگاه از این جهت اهمّیّت داشت که دانشگاه یک واقعیّت بود و یک واقعیّتی بود که مورد نیاز هم بود؛ منتها دو جور نگاه به دانشگاه وجود داشت: یک نگاه، نگاه انقلاب بود و یک نگاه، نگاه جریان واپسگرای ضدّانقلاب به دانشگاه. باید آن نگاه جریانِ دوّم تبدیل میشد به نگاه انقلاب؛ لذا چالش بود؛ مسئلهی دانشگاه از روز اوّل انقلاب یکی از مسائل چالشی بود؛ لذا شما میبینید امام در همان اوایل کار، ستاد انقلاب فرهنگی را تشکیل میدهند.(۵) حالا یکی از آقایان اشاره کردند به شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ خب این شورا بر اساس یک مطالعهای تشکیل شد، این جور نبود که بخواهند بیدلیل مثلاً یک شورا درست کنند. قبل از این شورا، سَلَف این شورا ستاد انقلاب فرهنگی بود که امام خودشان تشکیل دادند؛ البتّه شورای عالی را هم امام تشکیل دادند(۶) لکن بعد از ستاد. آن اوایل کار، امام یک ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل دادند برای ادارهی دانشگاهها. ببینید، این نشاندهندهی اهمّیّت دانشگاه از نظر امام بود. بعد هم امام (رضوان الله علیه) بیانات مهمّی دربارهی دانشگاه [بیان] کردند که نشاندهندهی این است که مسئلهی دانشگاه مسئلهی چالشیِ درجهی یک انقلاب بود.
خب تضادّ آن دو نگاهی که گفتم در چیست؟ یکی این است که انقلاب، دانشگاه را یک جایگاهی برای نخبهپروری میدانست برای پیشرفت کشور و حلّ مسائل کشور؛ نظر انقلاب به دانشگاه این است؛ نخبهپروری برای حلّ مسائل کشور، برای پیشرفت کشور، برای جبران عقبماندگیهای دویست سیصد سالهی کشور؛ به این چشم به دانشگاه نگاه میکرد. در حالی که نگاه آن جریان واپسگرا و ضدّانقلاب به دانشگاه اصلاً این نبود؛ آنها دانشگاه را در کشور تشکیل دادند و اداره کردند برای مهرهسازی، تا کسانی از درون خود ملّت و از خود ملّت کاری را انجام بدهند که آنها از بیرون میخواستند انجام بدهند. این یک داستان مفصّلی است، این مسئلهی خیلی طولانیای است؛ سیاست نواستعماری.
متأسّفانه جوانها کم کتاب میخوانند. من نمیدانم شماها در مورد استعمار و استعمار نو و مانند اینها چقدر کتاب خواندهاید، چقدر مطلب میدانید. خب اروپاییها در یک بُرههای از زمان [یعنی] از قرن هفدهم ــ حدود ۱۶۰۰ میلادی؛ اوّل پرتغالیها و بعد اسپانیاییها و بعد دیگران ــ مشغول استعمار دنیا شدند؛ یعنی کشورها را تصرّف میکردند و با خونریزی و با قهر و غلبه و مانند اینها ادارهی کشورهای ضعیف را به عهده میگرفتند و منافع آنها را میچاپیدند. در قرن بیستم یعنی بعد از حدود سه قرن، چهار قرن استعمار، به این نتیجه رسیدند که استعمارِ مستقیم دیگر جواب نمیدهد؛ یک سیاست جدیدی به وجود آمد و آن سیاست این بود که در کشورهای هدف، افرادی را تربیت کنند تا آن افراد، همان کاری را انجام بدهند که استعمارگر بنا بود انجام بدهد، همان حرفی را بزنند که او بنا بود بزند، همان اقدامی را در کشور انجام بدهند که استعمارگر بنا بود انجام بدهد؛ اصلاً هدف این است. پس نگاه به دانشگاه و نخبهپروری و نخبهشناسی در کشورهای هدف برای غربیها این بود که عرض میکنم؛ که اسم این، استعمار نو بود. در این زمینه کتابها نوشتهاند، حرفها زدهاند، مطالب تحقیقی زیادی افراد نوشتهاند که خوب است نگاه کنید. نگاه جریان واپسگرا و ضدّانقلاب به دانشگاه این نگاه بود؛ خب این با نگاه انقلابی کاملاً در تضاد است.
یک چالش دیگر در مورد دانشگاه این بود که انقلاب به دانشگاه نگاه میکرد به عنوان مرکز تولید علم، مرکز رشد علم، برای اینکه بتوانند علم را پیش ببرند ــ اوّل یاد بگیرند، بعد تولید کنند و پیش ببرند ــ تا با دانش، اقتدار ملّی را تأمین بکنند. چون دانش و علم، به یک ملّت و به یک کشور اقتدار میدهد، قدرت میدهد؛ نظر انقلاب این بود. نگاه آن جریان واپسگرا و ضدّانقلاب مطلقا چنین چیزی نبود؛ اینها از دانشگاه این توقّع را نداشتند که خود دانشگاه بیاید تولید علم بکند؛ نه، آنها میخواستند که دانشگاههای ما ــ نه فقط دانشگاه کشور ما؛ کشورهای هدف ــ پسماندههای دانش غربی را فرابگیرند و در واقع آن متاع ازکارافتادهی بیفایده یا کمفایده را یاد بگیرند و دستشان از تولید علم کوتاه باشد. یعنی واقعاً علم، به معنای واقعی کلمه پیشرفت و توسعهای در این کشورها پیدا نکند؛ هدفِ اینها این بود. هر حرکتِ علمیِ نوآورانه در هر بخشی، در این کشورها مورد سرکوب قرار گرفته. اینها واقعیّات است، اینها ادّعا نیست، اینها اتّفاقاتی است که افتاده. خب، این هم یک چالش بود. آنها میخواستند «دانشمندِ مصرفی» و «جامعهی مصرفی» تولید کنند با دانشگاه. «دانشمند مصرفی» یعنی آن کسی که مصرفکنندهی دانش غربی است، آن هم نه دانش پیشرفته، [بلکه] دانش عقبافتاده، دانش منسوخشده. «جامعهی مصرفی» یعنی همین دانشمندِ تحصیلکردهی مصرفی وقتی میآید در جامعه، وقتی مدیریّت را به عهده میگیرد و مانند اینها، یک جامعهی مصرفی به وجود میآورد، بازار مصرف محصولات غربی تولید میکند. هدف از دانشگاه این بود؛ نگاه به دانشگاه چنین نگاهی بود.
یک موردِ چالشیِ دیگر در مورد دانشگاهها این بود که هدف انقلاب ایجاد دانشگاه متدیّن بود، که جوان کشور وقتی میآید دانشگاه و چند سال در دانشگاه میماند و بعد میآید بیرون، باید متدیّن بیاید بیرون، حتّی متدیّنتر از وقتی که وارد دانشگاه شد، [امّا] هدف آنها درست عکس این بود؛ آنها میخواستند از دانشگاه دینزدایی کنند و کردند. البتّه در این هدف خیلی موفّق نشدند، امّا هر کار توانستند کردند. اینکه میگویم «موّفق نشدند»، برای خاطر این است که در همان دانشگاهِ ساختهی طاغوت و برنامهریزیشدهی غربیها آدمهایی مثل حسن باقری به وجود آمدند، شهید برجستهی والامقامی که دانشجوی همین دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران بود؛ یا چند نفر از این شهدای هستهای دانشجوهای آن روزند؛ بسیاری از شهدای دفاع مقدّس، آن سرداران و برجستهها و مانند اینها، دانشجوهای دانشگاههای قبل از انقلابند. بنابراین، در این هدف دینزدایی، به طور کامل موفّق نشدند، لکن بالاخره هر کاری که میتوانستند انجام دادند و خاطرههای تلخی وجود دارد که حالا بعضیهایش اصلاً گفتنی نیست، بعضیهایش هم مناسب این جلسه و این وقت کوتاه ما نیست. بنابراین، موضوع دانشگاه از روز اوّل مسئلهی چالشی بین جریان انقلاب و جریان ضدّانقلاب بود.
خب، انقلاب چه کار کرد برای دانشگاه؟ کار بزرگی که انقلاب برای دانشگاه کرد عبارت بود از هویّتبخشی به دانشگاه، به تبعِ هویّتبخشی به ملّت ایران. انقلاب به ملّت احساس هویّت داد، آرمان داد، احساس شخصیّت و استقلال داد، افق دید روشن داد؛ اینها کارهایی بوده که انقلاب برای ملّت ایران انجام داد. طبعاً وقتی که [نسبت] به ملّت یک حرکت ملّی، هویّتسازی ملّی، آرمانسازی ملّی انجام میگیرد، آن که بیشترین بهره را میبرد، جوان دانشگاهی و جوان دانشجو است، با احساساتی که دارد، با آگاهیهایی که دارد، با طهارت و پاکیزگیای که دارد. دانشگاه احساس هویّت کرد و این احساس هویّت منتهی شد به اینکه دانشگاه و دانشجوجماعت در مقابل قدرتهای غربی، احساس ضعف و احساس حقارت نکنند؛ درست نقطهی مقابل آن چیزی که قبل از انقلاب بود؛ یعنی دانشجوی دانشگاه تهران با اینکه میدانست که آن کسانی که آمدهاند سنگربندی کردهاند در این دانشگاه، از سفارت شوروی دارند کمک میگیرند و متّکی به سیاستهای شورویاند، با کمال قدرت رفت با اینها مواجه شد، مقابل شد و دانشگاه تهران را پاکسازی کرد. یا آن دانشجویانی که رفتند سفارت آمریکا را به عنوان مرکز توطئهی علیه نظام اسلامی تسخیر کردند، میفهمیدند دارند چه کار میکنند؛ اینها با قدرت آمریکا داشتند پنجهدرپنجه میافکندند. احساس ضعف نکردند، احساس قدرت کردند؛ این همان هویّت است؛ این همان احساس هویّت است، احساس استقلال است، احساس شخصیّت است؛ این به دانشگاه داده شد.
بعد هم دانشجوها به نظرم بیشترین کسانی بودند ــ حالا آمار نمیتوانم بدهم، به نظرم ــ که در سپاه عضویّت پیدا کردند؛ یعنی در آن اوّل کار دانشجوها آمدند عضو سپاه شدند. سپاه آن روز به عنوان یک مرکز اقتدار ملّی و انقلابی به حساب میآمد که درست هم بود و هست. میرفتند عضو میشدند و آماده بودند؛ یعنی کسی که میرفت در سپاه، معنایش این بود که ما آمادهایم برای مقابله، مبارزه، ایستادگی در مقابل قدرتهای بزرگ دنیا؛ این هویّتبخشی به دانشگاه بود. احساس استقلال بود، تحقیر قدرتهای درجهی یک دنیا بود.
آن روز دانشجوی جوان، شیرینی احساس استقلال را درک میکرد؛ امروز شماها با احساس استقلال چندان احساس شیرینی نمیکنید؛ شما همهی عمرتان را در یک کشوری زندگی کردهاید که شاید یکی از مستقلترین کشورها از لحاظ سیاست بوده؛ یعنی [عدم] پیروی و تبعیّت [از قدرتهای بزرگ]. آن ذلّت دنبالهرَوی را شماها اصلاً نچشیدید، حس نکردید، لذا استقلال را شما جوانهای امروز خیلی نمیدانید؛ جوان آن روز چرا، حس میکرد. حالا امثال ماها که در میدان مبارزه بودیم که خیلی حس میکردیم؛ جوانهای دانشجو هم میفهمیدند، میدیدند رفتارهای دربار و دولت و مسئولین و مانند اینها در مقابل آمریکا یک جور، در مقابل اروپا یک جور؛ اینها را میدیدند دیگر؛ آن ذلّت را دیده بودند، لذا احساس استقلال را واقعاً به عنوان یک پدیدهی شیرین میپذیرفتند.
خب، پس بنابراین در وهلهی اوّل، انقلاب در چالش مربوط به دانشگاه به موفّقیّتهای بزرگی دست پیدا کرد. نمیگوییم دانشگاه را بکلّی تبدیل کرد به یک دانشگاهِ مورد نظر انقلاب و اسلام؛ نه، چنین ادّعایی را هیچ کس ندارد، امّا توانست یک حرکت صحیح و محکم و مورد تحسینی را نسبت به دانشگاه انجام بدهد در مقابل جریان ضدّانقلاب؛ به دانشگاه هویّت داد، به دانشگاه شخصیّت داد. یک عدّهای از دانشجوها همان وقت رفتند با مجموعهای در قم هماهنگ شدند، جلسات مفصّلی تشکیل دادند برای ترتیب دادن کتابهای مربوط به علوم انسانی که البتّه خیلی موفّق نبود امّا جرئت میخواست این کار؛ این کار را کردند؛ اساتید تهران و تعدادی دانشجو و تعدادی از متفکّرین اسلامی در قم یک مجموعهی مفصّلی کتاب تهیّه کردند. کارهای این جوری انجام گرفت در آن اوّل کار.
بعد هم که در دانشگاههای کشور انجمنهای اسلامی تشکیل شد، بعد بسیج دانشجویان و بسیج اساتید تشکیل شد که اینها پرچمهای انقلاب بودند؛ انجمنهای اسلامی، به معنای واقعی کلمه آن روز پرچمهای انقلاب محسوب میشدند؛ و بحثهای خوبی هم میشد، بحثهای عمیقی میشد. بنده خب مرتبط بودم؛ یعنی انجمنهای اسلامی مراجعه کرده بودند به امام، امام هم بنده را معرّفی کرده بودند که با فلانی تماس داشته باشید؛(۷) من دائماً تماس داشتم با مجموعهی انجمنها و جوانهای مربوط به آنها. در همین دانشگاه امیرکبیر جلسات متعدّدی داشتیم، بحثهای مختلفی میکردیم؛ بحثهای عمیق نظریِ خوب. خب، این گام اوّل بود لکن معنایش این نبود که رویارویی تمام شده باشد؛ نخیر، یعنی این جور نبود که حالا با این موفّقیّت جریان انقلابی، جریان ضدّانقلاب عقب نشسته باشد و از دانشگاه دست کشیده باشد و چالش تمام شده باشد؛ نه، این جوری نبود. چالش ادامه داشت، رویارویی ادامه داشت، و لذا در طول این سالهای متمادی ــ [این] چند دهه ــ افت و خیزهایی وجود داشته، فراز و فرودهایی در دانشگاه وجود داشته که داستانش زیاد است. این به نظر من میتواند موضوع یک تحقیق واقع بشود؛ یکی از کارهای تحقیقی اساسی میتواند همین سرگذشت دانشگاههای کشور بعد از انقلاب باشد؛ افت و خیزهایش، فراز و فرودهایش، تبدیل شدن آدمهایش که چه کسانی بودند، کجا رفتند، سرنوشتشان چه شد، چه کسانی جایشان آمدند. اینها مطالب مهمّی است که میتواند موضوع یک تحقیق و یک کار پژوهشی مفصّل و خوب باشد.
حالا آنچه من میخواهم از این مطالب نتیجه بگیرم و عرض بکنم، این است که امروز جمهوری اسلامی، اوّلاً میتواند به دانشگاهش افتخار کند؛ ثانیاً موظّف است دغدغهی دانشگاه را داشته باشد. حالا هر دو را یک مقداری توضیح میدهم. امّا [اینکه] جمهوری اسلامی میتواند به دانشگاه افتخار کند، برای خاطر این است که دانشگاهِ امروز با دانشگاهِ اوّل انقلاب واقعاً قابل مقایسه نیست. بله، آن روز پُرشورتر [بود] و حرکتهای پُرشوری انجام میگرفت ــ خب اوّل انقلاب بود ــ امّا دانشگاههای امروز کشور ما با دانشگاههایی که ما در اوّل انقلاب داشتیم، واقعاً قابل مقایسه نیست.
[اوّلاً] از لحاظ تعداد دانشجو؛ آن روز تعداد دانشجوهای همهی دانشگاههای کشور حدود ۱۵۰ هزار نفر بودند، امروز تعداد دانشجو میلیونی است؛ حالا غیر از تحصیلکردهها و فارغالتّحصیلها، دانشجوی بالفعل چند میلیون [نفر] هستند. از این جهتِ کمّیّت واقعاً قابل مقایسه نیست؛ دانشگاههای دولتی و غیردولتی.
ثانیاً از لحاظ استاد؛ [طبق] آن گزارشی که آن روز به ما میدادند، همهی اساتید دانشگاههای تهران در اوّل انقلاب حدود پنج هزار نفر بودند؛ امروز دهها هزار استاد داریم که در بین اینها اساتید برجستهای وجود دارند، اساتید نخبهی برجستهای وجود دارند؛ یعنی واقعاً افتخارآمیز است تعداد استاد مثل تعداد دانشجو.
بعد، پیشرفت علمی چشمگیر؛ آن روز ما از لحاظ کار علمی واقعاً هیچ چیز افتخارآمیزی در دانشگاه نداشتیم؛ واقعاً این جوری است؛ حالا ممکن است یک وقتی یک جوان نخبهای مثلاً یک فکری، یک کاری در گوشهای انجام داده بود، که حالا ماها خبر نداشته باشیم امّا دانشگاه به عنوان یک کل، به عنوان یک مجموعه، هیچ حرکت علمی چشمگیر و قابل اعتنائی نداشت؛ امروز به فضل الهی، به توفیق الهی کارهای علمی چشمگیر و بزرگی در دانشگاه انجام گرفته و باز هم دارد به وسیلهی اساتید، به وسیلهی کارگاههای آموزشی، به وسیلهی دانشجوهای نخبه انجام میگیرد.
تربیت نخبگان برجسته؛ ما امروز چقدر نخبه در کشور داریم. حالا یک عدّهای از کشور میروند، یک عدّه هم عزا میگیرند که [آنها] از کشور رفتند؛ خب بله، ما دوست داریم که نخبهها در کشور بمانند امّا آن تعدادی که از نخبهها در کشور هستند، چندین برابر آن کسانی هستند که رفتهاند؛ خوشبختانه دانشگاههای ما از این جهات خیلی خوب است.
حضور دانشآموختگان دانشگاهها در مدیریّتهای دولتی؛ این خیلی مهم است. ما مدیران خوبی داشتهایم در دورههای مختلف؛ مدیران خوب داشتیم؛ اینکه حالا شما به فلان دولت مثلاً اعتراض دارید و به مسئولینش اعتراض میکنید، معنایش این نیست که در آن دولت مدیر برجسته و خوب و مسئول و به قول آن برادرمان عالِم و شجاع و صادق وجود نداشته؛ چرا؛ مدیران بسیار خوبی [بودهاند]؛ الان هم که هستند؛ الان کسانی که هنوز به تعبیر عامیانه دهنشان بوی شیر دانشگاه را میدهد، در دولت و در مجلس و امثال اینها حضور دارند؛ این یکی از افتخارات دانشگاه کشور است.
بعد هم حضور نمودارهای اسلامی و دینی ممتاز؛ این جور نیست که بنده بیخبر باشم از مشکلات فکری و دینی و رفتاری دانشگاههای امروز؛ کم و بیش بیاطّلاع نیستم امّا حضور دین در دانشگاههای کشور یک حضور کاملاً برجسته و نمودار و شوقانگیز و بینظیر است؛ قطعاً در دنیای اسلام، ما این همه جوان اهل تعبّد، اهل اعتکاف، اهل نماز مستحبّی، اهل نماز جماعت، اهل دعا، اهل احیاء و قرآن سر گرفتن در دانشگاهها نداریم؛ در هیچ جای دنیای اسلام چنین چیزی وجود ندارد و در اینجا بحمدالله هست. بنابراین امروز جمهوری اسلامی میتواند حقّاً به دانشگاههایش افتخار کند. عرض کردم این به معنای آن نیست که دانشگاهِ امروز همان دانشگاهی است که انقلاب میخواسته؛ نه، امّا همین دانشگاه ، دانشگاهی است که میتوان به آن به معنای واقعی کلمه افتخار کرد.
و امّا لزوم دغدغه؛ چرا باید دغدغهی دانشگاه را داشت؟ برای اینکه آن جریان وابستهی واپسگرای ضدّانقلاب به ریشههای خارجی ارتباط داشت و آن ریشهها هنوز وجود دارد و دارد حمایت میکند و آن جریان دارد حمایت میشود در داخل؛ آن جریان هنوز هست و فعّال هم هست. سیاستهای استعماری غربی دست برنداشتهاند؛ آن سیاست نواستعماری که مختصری دربارهاش گفتم، همچنان پابرجا است و دارد کار میکند؛ اتاقهای اندیشهورز و به قول خودشان «اتاق فکر» دارند فکر میکنند، بودجه میگذارند، کار میکنند روی دانشگاه ما؛ بنابراین باید دغدغه داشت؛ هنوز چالش وجود دارد.
خب، حالا شما این دانشگاه و تأثیرگذاری این دانشگاه بر روی کشور و بر مسائل کشور را مقایسه کنید با تأثیرگذاری دانشگاههای ۱۵۰ هزار نفری اوّل انقلاب؛ خب این تأثیرگذاری بمراتب بیشتر است. بنابراین اگر دشمن بتواند تخریب کند در درون دانشگاه، آثارش و مضرّاتش و خسارتهایش چندین برابر اوّل انقلاب خواهد بود؛ برای خاطر اینکه دانشگاه وسیع است، بزرگ است، جوانهای زیادی دارد، حرّاف دارد، فعّال دانشجویی دارد، هنرمند دارد، و از این قبیل. پس بنابراین باید حالا دغدغه داشته باشیم.
دغدغهی چه چیزی را داشته باشیم؟ کدام نقطه است که بیشتر در خور این است که مسئولین و خود دانشگاهیان و شما دانشجوها دغدغهی آن را باید داشته باشید؟ به نظر من در درجهی اوّل، هویّتزدایی از دانشگاه و آرمانزدایی از دانشگاه است؛ آن چیزی که در درجهی اوّل باید دغدغهاش را داشت و برایش نگران بود این است؛ بایستی برای این فکر کرد؛ همه باید فکر کنند؛ هم مدیران دانشگاهی، هم فعّالان علمی دانشگاه مثل اساتید و محقّقین دانشگاهی، هم شما دانشجوها و هم مسئولین کشور باید به این بیندیشند.
شما امروز میشنوید در خیلی از بیاناتی که در روزنامهها و در فضای مجازی پخش میشود، مسئلهی ایدئولوژیزدایی به عنوان یک کار لازم [مطرح میشود]؛ این همان هویّتزدایی است. ایدئولوژی، تفکّر، ارزشها، هویّت یک ملّت است. امروز قبلهی اینها آمریکا است و آمریکاییها دائم روی ارزشهای آمریکایی تکیه میکنند که ارزشهای آمریکایی این جور میگوید، ارزشهای آمریکایی این جور میخواهد ــ ارزشهای آمریکایی یعنی همان ایدئولوژی ــ [امّا] اینها حاضر نیستند این را از آمریکا یاد بگیرند. اینکه گفته میشود ایدئولوژیزدایی که بایستی در داخل ایدئولوژیزدایی بشود، یعنی هویّت فکری جامعه که مظهر مهمّش هم دانشگاه و دانشجو است بایستی از بین برود؛ هویّتزدایی یعنی این: مبانی اندیشهای و رویکردهای تاریخی و ملّی یک کشور تحقیر بشود، گذشتهی یک کشور تحقیر بشود، گذشتهی انقلاب تحقیر بشود، کارهای بزرگی که انجام گرفته کوچکنمایی بشود؛ و البتّه عیوبی وجود دارد و این عیوب هم ده برابر بزرگنمایی بشود؛ هویّتزدایی یعنی این. آن وقت به جای این هویّت، منظومهی فکری غرب جایگزین بشود؛ که یک نمونهاش همین سند ۲۰۳۰ آمریکاییها است که این، مظهر سلطهی نواستعماری غربی در زمان ما است؛ یعنی یکی از نمونههایش این است.
خب به برکت انقلاب، میراث عظیم اندیشه و فرهنگ در کشور احیا شد؛ این بایستی محو بشود یا کمرنگ بشود؛ [هدف دشمن] این است. امروز ما دهها میلیون جوانی داریم در کشور که اینها آمادهی صعود به قلّههایند، یعنی واقعاً امروز جوانهای کشور ما آمادهاند ــ حالا بعضیها با انگیزههای دینی و انقلابی، بعضی هم نه، ممکن است انگیزهی انقلابی و دینی هم نداشته باشند امّا آمادهاند، آمادهی حرکت علمی و صعود به قلّههای شرف و عزّت ملّی ــ اینها بایستی از کار بیفتند، مأیوس بشوند، به قلّهها پشت کنند، راه رفته را قدرناشناسی کنند، نَفَسهای سرد و مسموم در شیپور ناامیدی بزنند و مجموعهی جوان را ناامید کنند. امروز این کار دارد انجام میگیرد؛ باید در مقابل اینها ایستاد؛ باید ایستاد. شما که اینجا میآیید و با این جرئت، با این قدرت [صحبت میکنید] که انسان واقعاً محظوظ میشود ــ من واقعاً حظ میبرم؛ انسان از این توان گفتار و بیان محکم و منطق خوب خوشش میآید ــ [میخواهند] این را با وسوسه سردش کنند، مأیوسش کنند، احساس بنبست به او تزریق کنند که احساس کند کاری نمیشود کرد، بنبست است، فایده ندارد؛ این کاری است که دارد انجام میگیرد. هویّتزدایی این بود.
آرمانزدایی [هم] یعنی بیتفاوت کردن افراد نسبت به فقر و فساد و تبعیض؛ نسبت به این سه شیطان بزرگ و سه عنصر پلید در جامعهی منحرف ــ فقر و فساد و تبعیض ــ که باید از بین برود، باید با این مبارزه بشود، اینها را بیتفاوت کنند؛ بیتفاوت شدن نسبت به سلطهی فرهنگ غربی، کمانگیزه شدن دربارهی شاخصهای انقلاب اسلامی. خب انقلاب یک شاخصهایی دارد که این شاخصها دنیا را تکان داده، مقاومت کشورها را برانگیخته؛ شاخص ایستادگی در برابر ظلم، شاخص زیر بار زورگویی نرفتن، شاخص باج ندادن؛ اینها شاخصهای انقلاب اسلامی است، اینها شاخصهای ایران اسلامی است، اینها دنیا را و کشورهای اسلامی را تکان داده، ملّتها را متوجّه ایران کرده. هر رئیسجمهوری از رؤسای جمهور ما در این سالهای متمادی با گرایشهای مختلفی که داشتند ــ گرایشهای بعضیها از لحاظ سیاستها و تفکّرات، نقطهی مقابلِ هم بوده ــ در یک کشور خارجی در [بین] مردم حضور پیدا کردند، مردم برایشان شعار دادند و نسبت به آنها ابراز ارادت کردند؛ علّتش چیست؟ پرچم جمهوری اسلامی چرا در کشورهای مختلف به دست مردم باز میشود، [امّا] پرچم آمریکا را میسوزانند؟ دنیا را این شاخصها تکان داده، آن وقت [میخواهند] این شاخصها را در داخل کشور کمرنگ کنند و [افراد را] نسبت به آنها بیانگیزه کنند. شاخص بازگشت به اسلام ناب و ردّ تحجّر و واپسگرایی، شاخص ایستادگی در قضیّهی فلسطین که حالا من آخرِ صحبت انشاءالله یک جملهای هم دربارهی فلسطین خواهم گفت.
خب اینها دغدغههای اصلی است؛ یعنی این دغدغه را باید داشت. حالا [اینکه] آن کسانی که هویّتزدایی میکنند، آرمانزدایی میکنند، استقلالزدایی میکنند، چه کسانی هستند، چقدر هستند، چقدر موفّق میشوند، بحث دیگری است؛ این بحث به عهدهی شما؛ بنشینید در جلساتتان اینها را بحث کنید، بررسی کنید، تحقیق کنید، پیدا کنید، امّا بدانید چنین چیزی وجود دارد که البتّه قاعدتاً هم میدانید. اینها دغدغهها است.
ممکن است مثلاً ده سال پیش هم این دغدغه وجود داشته، [امّا] امروز این دغدغه بیشتر است؛ چرا؟ این را من به شما عرض بکنم: امروز جهان در آستانهی یک نظم جدید است؛ یک نظم بینالمللی جدید در پیش است برای دنیا، در مقابل نظم دوقطبیای که بیست و چند سال پیش بود ــ آمریکا و شوروی؛ غرب و شرق ــ و در مقابل نظم تکقطبیای که بوش پدر(۸) بیست و چند سال پیش اعلام کرد. بعد از خراب شدن دیوار برلین و از بین رفتن دستگاه مارکسیستی دنیا و حکومتهای سوسیالیستی، بوش گفت امروز دنیا، دنیای نظم نوین جهانی، نظم تکقطبی آمریکا است؛ یعنی آمریکا در رأس دنیا قرار دارد. او البتّه اشتباه میکرد؛ بد فهمیده بود. از همان بیست سال قبل، بیست و چند سال قبل تا امروز روزبهروز آمریکا ضعیفتر شده؛ روزبهروز ضعیفتر شده؛ هم در درون خودش و در سیاستهای داخلیاش، هم در سیاستهای خارجیاش، هم در اقتصادش، هم در امنیّتش، در همهی چیزها آمریکا از بیست سال پیش تا امروز ضعیفتر شده، لکن به هر حال امروز دنیا در آستانهی یک نظم جدید است. این جنگ اوکراین را به نظر من باید یک مقداری با یک دید عمیقتری نگاه کرد؛ این جنگ صرفاً یک حملهی نظامی به یک کشور نیست. ریشههای این حرکتی که امروز انسان دارد در اروپا مشاهده میکند، ریشههای عمیقی است و آیندههای پیچیده و دشواری را انسان حدس میزند که وجود داشته باشد.
خب اگر فرض کنیم که این حدس ما حدس درستی باشد و دنیا در آستانهی یک نظم جدید باشد، آن وقت همهی کشورها از جمله کشور ایران اسلامیِ ما وظیفه دارد جوری در این نظم جدید حضور پیدا کند ــ حضور سختافزاری و حضور نرمافزاری ــ که بتواند امنیّت کشور را، و منافع کشور را و ملّت را تأمین کند، در حاشیه نماند، عقب نماند. خب اگر قرار شد که کشور بخواهد یک چنین کار بزرگی را انجام بدهد یعنی حضور سختافزاری و نرمافزاری داشته باشد در تشکیل نظم جدید جهانی، بیشترین مسئولیّت به عهدهی کیست؟ صفوف مقدّم چه کسانی هستند؟ دانشجوها، دانشگاهیان؛ یعنی شماها باید جلوتر از همه باشید؛ شماها بایستی تأثیرگذارترین قشرها باشید. خب اگر چنانچه آن دغدغهای که گفتم ــ آن هویّتزدایی و آرمانگرایی ــ در مورد دانشگاه واقعیّت داشته باشد، بنابراین این دغدغه در این دوران بیشتر خواهد بود به خاطر این وضعیّتی که وجود دارد.
خب، حالا این یک تحلیلی، یک توضیحی در مورد مسائل دانشگاه بود؛ البتّه در این زمینه حرف زیاد است، در یک جلسه نمیشود صحبت کرد؛ وقت هم محدود و این را همین طور که شماها، بعضی از دوستان گفتند جلسات متعدّد دانشجویی لازم است که حالا من البتّه اگر حالش را هم داشته باشم، در شرایط کرونایی دیگر امکانپذیر نیست. انشاءالله کرونا تمام بشود، ببینیم شاید بتوانیم جلسات متعدّدی در این زمینه داشته باشیم. دیگران هم باید جلسه بگذارند؛ یعنی متفکّرین کشور، صاحبنظران کشور ــ که صاحبنظر داریم؛ اندیشهپرداز و نظریهپرداز، بر خلاف آنچه بعضی از دوستان گفتند، در کشور وجود دارد؛ اینجور نیست که نباشد ــ باید بنشینند، جلسه بگذارند، حرف بزنند. در این زمینهها زیاد باید صحبت کرد و حرفهای زیادی هست؛ ما هم حرفهای زیادی داریم که حالا از آنها دیگر میگذرم.
من چند توصیه دارم؛ اوّلین توصیهی من به شما دانشجوها پرهیز از انفعال و ناامیدی است؛ مواظب باشید؛ یعنی مواظب خودتان باشید، مواظب دلتان باشید، مواظب باشید دچار انفعال نشوید، دچار ناامیدی نشوید. شما باید کانون تزریق امید به بخشهای دیگر باشید. بله، نابسامانیهایی در بخشهای مختلف وجود دارد امّا این نابسامانیها غیر قابل رفع است؟ ابداً؛ اینها قابل رفع است. مدیران خوبی هستند، وجود دارند، انشاءالله میتوانند، میکنند، کما اینکه تا حالا خیلی از کارها انجام گرفته. ده پانزده سال قبل از این، یک حرکت علمی مطرح شد، چه کسی باور میکرد که به اینجا برسد؛ الحمدلله این حرکت پیشرفت کرد، کارهای بزرگی انجام گرفت؛ در زمینهی فنّاوری همین جور، در زمینههای بهداشت و درمان همین جور، سلامت همین جور؛ در خیلی از زمینهها کارهای بزرگی انجام گرفته، در دیگر زمینهها هم میتواند انجام بگیرد. بنابراین اوّلین مسئلهای که بنده توصیه میکنم این است که شما در این زمینه تقوا به خرج بدهید؛ تقوا به همان معنایی که من اینجا در دیدار کارگزاران گفتم؛(۹) تقوا یعنی خود را مرتّباً مراقبت کردن و مواظب بودن. مراقب خودتان باشید که دچار یأس و ناامیدی و [اینکه] نمیشود و فایدهای ندارد و مانند این حرفها نشوید. این اوّلین توصیهی ما است. اگر شماها این توصیه را ندیده بگیرید، نه فقط نقش دانشجو تنزّل پیدا میکند بلکه بقیّهی موتورهای حرکت به جلو هم کُند میشود، حرکتش کُند خواهد شد؛ یعنی روی آنها هم تأثیر منفی میگذارد.
جوانهای همسنوسال شما در دفاع مقدّس همّت کردند و کشور را نجات دادند؛ به معنای واقعی کلمه کشور را نجات دادند؛ بچههای همسنّ شماها بودند. آن روز هم خیلیها میگفتند نمیشود؛ بنده خب وسط میدان بودم یعنی نه در میدان جنگ، در وسط میدان کارهای نظامی و تصمیمگیریهای نظامی و مانند اینها، حضور داشتیم، میدیدیم؛ بعضیها میگفتند: «آقا! فایدهای ندارد، نمیشود، امکان ندارد، کاری نمیشود کرد»؛ یعنی اجازه بدهیم نیروهای صدّام که تا ده کیلومتری اهواز آمدند، همان جا بمانند، کاری نمیشود کرد؛ آن روز هم بودند کسانی که این جوری میگفتند. همین جوانهای مثل شما آمدند وسط میدان و کاری کردند که همهی دنیا را متحیّر کرد. اینجا بعد از آنکه خرّمشهر فتح شده بود، یک هیئتی از رؤسای چندین کشور اسلامی، در رأسشان هم آن آقای سکوتوره بود که رئیسجمهور گینه بود ــ یک جمعی بودند، هفت هشت نفر از رؤسای کشورهای اسلامی ــ که میآمدند برای میانجیگری؛ بعد از فتح خرّمشهر اینها اینجا آمدند. یک بار یا دو بار قبل از آن آمده بودند، بنده هم رئیسجمهور بودم و با اینها ملاقات میکردم. این دفعه که آمدند، سکوتوره گفت این دفعه که ما آمدیم وضع ایران با وضع گذشته متفاوت است. چرا؟ چون خرّمشهر فتح شده بود، خرّمشهر بازپس گرفته شده بود. یعنی این جوری است؛ تأثیر پیشرفتها در دنیا این جوری است. همین جوانهای همسنّ شما بودند که توانستند این کار را انجام بدهند؛ شما هم میتوانید.
البتّه بعضی از نسلهای گذشتهی شما اینجا کم آوردند، در این مورد کم آوردند و دچار خطا شدند؛ یعنی آنجایی که نبایستی مأیوس بشوند، نباید ناامید بشوند، ناامید شدند، و این ناامیدی آنها را از میدان خارج کرد، و بعضیهایشان هم بدجوری خارج شدند! حالا بعضیها فقط خارج شدند امّا بعضیها علاوه بر خارج شدن از میدان مبارزهی انقلابی، همصدای با دیگران هم شدند. خب پس این توصیهی اوّل من: مواظب باشید به افق پشت نکنید، به قلّه پشت نکنید، همیشه به سمت قلّه و به سمت افق روشن حرکت کنید.
توصیهی بعدی پرداختن به اندیشهورزی است. ببینید در دانشگاه دو چیز لازم است: علم و فکر. علم بدون فکر مشکلساز میشود، علمی که بدون فکر باشد، راه را غلط میرود؛ تبدیل میشود به سلاحهای کشتار جمعی و سلاح اتمی و سلاح شیمیایی و بعضی از پدیدههای علمی دیگری که بشریّت را دارد بدبخت میکند؛ علمی که فکر درست همراهش نباشد، و بیفکر یا با فکر غلط حرکت کند این میشود. توصیهی ما به علم را دانشگاهها انصافاً خوب عمل کردند و پیشرفت کردند. بنده به فکر هم خیلی توصیه کردم، مثل اینکه این سختتر است؛ روی این زمینه مثل اینکه کار مشکلتر است و کار زیادی انجام نشد.
یکی از کارهای مهم اندیشهورزی است؛ توصیهی من این است: بنشینید فکر کنید. شماها خوشاستعدادید، خوشفکرید، میتوانید فکر کنید؛ بنشینید فکر کنید. البتّه فکر کردن راهنما هم لازم دارد، استاد فکر هم لازم دارد. بدون فکر اگر حرکت کنیم، حرکتها زیگزاگی و موجب رکود و موجب توقّف و موجب عقبگرد و امثال اینها خواهد شد؛ باید فکر کرد در همهی زمینهها که البتّه چند نفر از شما هم در صحبتهایتان گفتید. در سطح ادارهی کشور هم، فکر خیلی نقش دارد. حالا من به شما دانشجوها توصیه میکنم ــ حالا بحث مدیران جدا است ــ بنشینید روی مسئلهی فکر کار کنید.
فکر «بایدها» و «نبایدها» را معیّن میکند، علم «واقعیّتها» را به ما میگوید، فکر «بایدها» را به ما میگوید، «نبایدها» را به ما میگوید؛ این خیلی حسّاس است. این فکر باید در مسیر درست قرار بگیرد؛ اگر چنانچه فکر را درست مدیریّت نکردید، ممکن است به راه خطا برود. حالا البتّه من کمتر اسم از افراد میآورم، [امّا] مرحوم آقای مصباح (رضوان الله علیه) یک استادِ فکر بود؛ البتّه ایشان کارهای سیاسی و فکرهای سیاسی هم میکردند، دربارهی آنها [یعنی] مسائل سیاسی بحثی ندارم، [لکن] دربارهی مسائل فکری یک راهنما و مرشدی بود که میتوانست مرجع و ملجأ باشد. این جور آدمها لازمند که استاد فکر باشند؛ همچنانی که علم استاد میخواهد، فکر هم استاد میخواهد؛ این هم از این [مسئله]. حالا در مورد فکر دو سه نکتهی دیگر یادداشت کردهام، [که چون] وقت میگذرد، عبور میکنم.
توصیهی بعدی این است که با مسائل کشور مماس بشوید. انسان [وقتی] مسائل کشور را از دور نگاه میکند، یک جور است، [امّا] وقتی تماس با مسائل پیدا میکند، یک جور دیگر است؛ گاهی تفاوت میکند. حالا مثلاً مسئلهی آب را یکی از دوستان مطرح کردند؛ خب مسئلهی آب یک مسئلهای است که وقتی وارد بشوید، تماس پیدا کنید، جستجو کنید و تحقیق کنید، به یک نتایجی میرسید که مثلاً با نتایجی که اینجا گفته شد تفاوت دارد. با مسائل کشور مماس بشوید، مسائل را از نزدیک ببینید، درک کنید، روی آن کار کنید، متمرکز بشوید. لازم هم نیست که حالا فرض کنید جمعیّت شما وآن تشکلّی که شما در آن هستید، به همهی مسائل کشور برسد؛ نه، متمرکز بشوید روی یک مسئله، دو مسئله، روی آن مسائل فکر کنید، کار کنید، دنبال کنید، تحقیق کنید؛ نتایج تحقیقتان مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
ما الان مجموعههای جوان دانشجوییای داریم که نتایج تحقیقاتشان در دستگاهها مورد استفاده قرار میگیرد؛ داریم. من البتّه نمیخواهم اسم بیاورم؛ هستند کسانی که نتایج تحقیقاتشان حتّی در آن جاهایی و در آن مواردی که خیلی به کارهای جوانها توجّه نمیشد و اعتنا نمیشد، [مورد توجّه قرار میگیرد.] یک مواردی وجود دارد که حالا یک توصیههایی میشد و پشتیبانیهایی میشد، و به نتیجهگیری جوانها اهتمام میشد و اعتنا میشد و [روی آن] کار میشد.
حالا مثلاً مِنبابمثال [موضوع] شعار امسال،(۱۰) در بحث دانشبنیانها؛ که حالا یکی از دوستان افزایش دانشبنیانها را مفید نمیدانستند. حالا چون تند صحبت میکردند آدم [حرفشان را] درست نمیفهمید؛ به نظرم مضر هم میدانستند افزایش [آنها را]؛ نه، روی این فکر کنید، روی این مسئلهی دانشبنیانها کار کنید. یکی از مواردی که شما میتوانید روی آن فکر کنید، کار کنید، با آن تماس پیدا کنید، همین مسئلهی شرکتهای دانشبنیان و بنگاههای دانشبنیان است، با آن عرض عریضی که دارد؛ که خب با دانشگاه هم طبعاً ارتباط نزدیکی دارد. چه کار میتوانید بکنید در مورد دانشبنیانها؟ حالا آن کسانی که میتوانند، مجموعههای دانشبنیان تشکیل میدهند؛ بحث من آن نیست، بحثِ من بحث دانشجویی است؛ دانشجوها میتوانند گفتمانسازی کنند؛ در مورد شرکتهای دانشبنیان گفتمانسازی بشود. وقتی یک موضوعی گفتمان شد در داخل کشور و به صورت یک موضوع متفاهَمِ(۱۱) عرفیِ عمومی درآمد، به طور طبیعی جریان پیدا میکند؛ گفتمانسازی این است.
یا از لحاظ فکری جریانسازی کنید؛ علیه مؤلّفههای مخلّ دانشبنیان جریانسازی کنید، مثلاً مثل خامفروشی، یعنی فروش مواد بدون ارزش افزوده ــ این جوری بگوییم ــ که الان در کشور ما متأسّفانه وجود دارد، خیلی هم رایج است؛ روی این مسئله جریانسازی کنید تا گفتمان مخالف با این، تولید بشود. یا واردات مصرفی، واردات غیر تولیدی؛ بخشی از واردات ما وارداتی است که باید انجام بگیرد، مورد نیاز است امّا بعضی واردات، واردات مصرفی است. بعضیها البتّه لازم است، یک مواردی ناگزیر باید انجام بگیرد، من در این زمینهها معتقد به نگاه کارشناسی هستم، هر چه کارشناس بگوید، امّا به طور کلّی واردات مصرفیای که مشابه داخلی دارد مضر است برای کشور، مخل است؛ از مؤلّفههای مخالف و بهاصطلاح متضادّ با تشکیل حرکت دانشبنیان در کشور است. یا مثلاً فرض کنید قاچاق. این هم یک کاری است که دانشجوها میتوانند انجام بدهند.
[توصیهی] بعد مطالبهگری؛ طبیعت دانشجو مطالبهگری است؛ مطالبهگری کنید و از مسئولان بخواهید که کار جدّی بکنند؛ یکی از کارهایی که شماها میتوانید بکنید این است؛ شما برحذر بدارید مسئولان را از کارهای نمایشی؛ از آنها بخواهید کارهای جدّی و واقعی انجام بدهند؛ این یکی از مطالبات درست و بهجای دانشجویان است که میتوانند این را بخواهند.
البتّه هیچ لزومی هم ندارد که برخورد تند و تیز بکنید! بعضیها خیال میکنند که راه تذکّر دادن این است که تند و تیز وارد بشوند، انتقاد کنند، دعوا کنند، سر و صدا کنند؛ نه، هیچ لزومی ندارد ــ البتّه خود ما هم دورهی جوانی از این کارها میکردیم؛ بنده وقتی میبینم گاهی بعضی از تندیهای جوانها را، به یاد جوانیهای خودم میافتم که خاطراتی داریم ــ میتوان منطقی و هوشمندانه و کاملاً جدّی وارد میدان مطالبهگری شد و مطالبهگری کرد که وقتی آن جور بشود، دانشجو را دیگر متّهم نمیکنند به نقزنی؛ وقتی تند صحبت میکنید، متّهمتان میکنند میگویند «آقا! دانشجو میآید فقط نق میزند»؛ نه، وقتی که منطقی و جدّی و با منطق و استدلال مطالبهگری کردید، متّهم به نقزنی هم نمیشوید. بعلاوه، این مطالبهگری موجب میشود که بعضی نگویند «خب حالا که مثلاً تشکیلات مدیریّتی دولت تشکیلات انقلابی است ــ مجلس انقلابی، دولت انقلابی و مانند اینها ــ دیگر مثلاً نقش دانشجوهای انقلابی چیست؟» نخیر، اتّفاقاً میتوان گفت نقششان گاهی اوقات بیشتر است، برای خاطر اینکه امکان حضورشان، امکان فعّالیّتشان، امروز بیشتر است. یکی از موارد، همین مطالبهگری است که میتوانید انجام بدهید.
حالا من شعار امسال را مثال زدم که تولید دانشبنیان باشد؛ مثالهای فراوان دیگری هم وجود دارد که در همهی اینها میتوان مطالبهگری کرد، مثل مسئلهی عدالت اقتصادی، مسئلهی فرهنگ، مسئلهی سبک زندگی؛ اینها همه مسائلی است که میتوان در مورد اینها واقعاً مطالبهگری کرد و درخواست عمل جدّی کرد؛ میتوان از مسئولین خواست، منتها عرض کردم با منطق و با استدلال درست.
یک نکتهای که در مطالبهگری وجود دارد و در کلّ اقدامات دانشجویی اصلاً این مسئله به نظر من مهم است، این است که باید دانشجوها مبانی اعتقادی خودشان را محکم کنند؛ مبانی اعتقادی را، مبانی ایمانی را دانشجوها باید در خودشان مستحکم کنند که این هم البتّه راههای مخصوص خودش را دارد، [از جمله] مطالعه و مجالست با علما. در دعای ابوحمزه که به خدای متعال عرض میشود چرا من در یک مواردی حال دعا پیدا نمیکنم، حال توجّه پیدا نمیکنم، یکی از چیزهایی که به عنوان علّت از قول امام سجّاد نقل شده این است که «اَو لَعَلَّکَ فَقَدتَنی مِن مَجالسِ العُلَماء».(۱۲) حالا لزوماً مراد از «عالمان» معمّمین نیستند؛ [یعنی] عالِم اخلاق، عالِم دین؛ در مجالس اینها باید شرکت کرد، باید حضور پیدا کرد، باید از آنها استفاده کرد. پس تقویت مبانی اعتقادی، تقویت اندیشهورزی، عمیق شدن در مسائل کشور، بررسی راهحلها و تجربهها. راهحلها را بررسی کنید. حالا شما اینجا مثلاً فرض کنید از یک چیزی انتقاد میکنید، بعد میگویید مثلاً این کارها هم انجام بگیرد، به عنوان پیشنهاد و راهحل؛ خب این راهحل را شما چقدر بررسی کردهاید؟ چقدر تجربه کردهاید؟ چقدر اطرافش را سنجیدهاید؟ اینها مهم است. اگر این کارها شده باشد، خب خیلی باارزش است و طبعاً ارزشش بیشتر میشود.
این هم که من میگویم «تند و تیز برخورد نکنید»، این را حمل نکنید بر اینکه میگویم سازشگری کنید و سازشکاری کنید و مجیزگویی کنید؛ نه، بنده از این توصیهها هرگز به جوانها و به دانشجوها نکردهام و نخواهم کرد که مجیز این و آن را بگویید و یا تملّق بگویید؛ نخیر، ابداً؛ مراد این نیست؛ مراد این است که با منطق باید حرکت کرد و حرف زد. بدون منطق، با حرف تند و تیز، با طعنه زدن ــ که حالا متأسّفانه در فضای مجازی هم این طعنه زدنها و این چیزها رایج شده است که خیلی چیز مضرّی است ــ [نمیشود؛] اگر شما این جور برخورد کردید، آن وقت دیگر بعضی از عملکردهای ضعیف به حساب نظام جمهوری اسلامی و به حساب انقلاب گذاشته نخواهد شد؛ یعنی تفکیک به وجود خواهد آمد بین آرمان انقلاب، آنچه انقلاب خواسته و مثلاً فرض کنید عملکرد ضعیف منِ مدیر؛ این تفکیک هم جزو چیزهای لازم است.
یک توصیهی دیگر هم عرض بکنم که اینجا یادداشت کردهام؛ در مطالبهگریها ــ که من به شما توصیهی مطالبهگری میکنم ــ مراقبت کنید دشمن نتواند از مطالبهی بحقّ شما سوء استفاده کند؛ هم در صورتبندی مسئله، هم در راه حلّی که ارائه میدهید، سعی کنید با دشمن وجه مشترک و مانند اینها پیدا نکنید؛ مخرج مشترک پیدا نکنید با دشمن؛ [چون] او هم موضوعات را مطرح میکند دیگر، او هم مشکلات را مطرح میکند، هم صورت مسئله را او مطرح میکند، هم بهاصطلاح علاج را و نتیجهگیری را مطرح میکند. شما صورت مسئلهتان هم با او باید فرق داشته باشد، نتیجهگیریتان هم با او باید بکلّی فرق داشته باشد، چون او دشمن است دیگر، او مُغرض است و از روی خیرخواهی انجام نمیدهد کار را.
یک توصیهی دیگر در مورد فعّالیّتهای بینالمللی است. من البتّه قبلاً این را توصیه کردهام؛ یکی دو بار تا حالا توصیه کردهام که دانشجوهای ما، تشکّلهای ما، فعّالیّتهای بینالمللی داشته باشند. الان در دنیا گروههای جوان دانشجو و غیر دانشجوی زیادی هستند که علیه سیاستهای استکباری، علیه آمریکا، علیه سیاستهای اروپایی و غربی بشدّت مشغول فعّالیّتند؛ در خود اروپا وجود دارند، شاید در آمریکا [هم باشد] ــ حالا من خیلی از آمریکا خبر ندارم، امّا در اروپا گروههای زیادی وجود دارند ــ گروههای اسلامی در کشورهای اسلامی هم که معلوم است فراوان هستند؛ با اینها اگر بتوانید ارتباط سالم برقرار کنید، دو فایده دارد: فایدهی اوّل این است که به آنها نیرو میدهید و کمک میکنید؛ فایدهی دوّم این است که جمهوری اسلامی را به آنها معرّفی میکنید؛ یعنی شمای دانشجو، جمهوری اسلامی را به آن گروه دانشجوی مثلاً فرانسوی یا اتریشی یا مثلاً انگلیسی معرّفی میکنید که جمهوری اسلامی این است؛ اگر چنانچه این حرکت را انجام بدهید خوب است. من البتّه در این زمینه قبلاً صحبت کردهام و این کار شما علاوه بر اینکه معرّفی جمهوری اسلامی است، یک سپر دفاعی برای جمهوری اسلامی هم هست؛ چون علیه جمهوری اسلامی، امپراتوری خبری بشدّت فعّال است دیگر؛ این در واقع پاسخ آن هم محسوب میشود. امّا من روی چند کشور همسایه میخواهم تکیه کنم؛ ارتباطاتتان را با گروههای دانشجویی عراق، افغانستان، پاکستان هر چه میتوانید بیشتر تقویت کنید. اینها آمادگی قلبی و روحیشان با شماها خیلی زیاد است و ارتباطات را برقرار کنید.
توصیهی آخر من مربوط به جوانهایی است که از قبیل شما بودند تا چند سال قبل از این، و امروز بحمدالله در ردههای مدیریّتی قرار گرفتهاند، چه در مجلس که شما ــ یکی از دوستان ــ حسابی آنها را شست و شو دادید،(۱۳) چه در مدیریّتهای دولتی، هستند. خب، این خیلی مغتنم است؛ یقیناً بدون نیروی جوان مؤمنِ پُرانگیزهی پُرتوان، این بارِ سنگین جمهوری اسلامی پیش نخواهد رفت؛ بدون شک. اینکه بنده در همین جلسهی شما یک وقتی چند سال پیش گفتم «مدیر جوان حزباللهی»،(۱۴) به خاطر این است که بدون مدیریّت جوان و پُرانگیزه و مؤمن کارها پیش نمیرود، باید جوانها آنجا باشند. منتها من به این جوانهای عزیزی که حالا الحمدلله وارد میدان کار شدند ــ چه در قوّهی مقنّنه، چه در قوّهی قضائیّه، چه در قوّهی مجریه ــ توصیهای که میکنم این است که اینها سعی کنند این مسئولیّت کنونی را پلّهای برای مسئولیّتهای بالاتر قرار ندهند؛ توصیهی اوّل من و توصیهی مهمتر من این است. این جور نباشد که ما بگوییم: «حالا این یک سابقه برای ما درست میکند برای مسئولیّتهای بالاتر»؛ نه، بچسبید به همین کار. برای خدا کار کنید، متمرکز بشوید روی مسئلهای که به شما مربوط میشود؛ چه بخش اقتصاد، چه بخش سیاست، چه بخش فرهنگ؛ بخشهای مختلف. متمرکز بشوید روی مسئله و دنبال حلّ آن مسئلهای باشید که به شما محوّل شده؛ این لازم است. توقّع ما از جوانهایی که مسئولیّت پیدا کردند، این است که هدفتان را حلّ مسئله قرار بدهید. این هم این [مطلب].
خب عرایض ما در زمینهی مسائل دانشجوها و دانشجویی تمام شد، فقط یک جمله عرض بکنم: روز قدس در پیش است؛ به نظرم امسال روز قدس با سالهای دیگر فرق دارد. فلسطینیها، هم در ماه رمضان گذشته و هم ماه رمضان امسال دارند فداکاریهای بزرگی از خودشان نشان میدهند، و رژیم صهیونیستی هم انصافاً منتهای رذالت و جنایت را دارد انجام میدهد؛ دیگر از این بیشتر و خبیثانهتر کمتر قابل تصوّر است. هر غلطی از دستشان بر میآید میکنند؛ آمریکا هم پشتیبانی میکند، اروپا هم پشتیبانی میکند. فلسطین، هم مظلوم است، هم مقتدر است؛ مقتدرِ مظلوم. من یک وقتی سالها پیش راجع به جمهوری اسلامی این را گفتم(۱۵) که مثل امیرالمؤمنین، هم مقتدر و قوی بود، هم واقعاً مظلوم بود. امروز فلسطین این جوری است: واقعاً قدرتمند است؛ یعنی جوانهای فلسطینی نمیگذارند قضیّهی فلسطین فراموش بشود؛ ایستادهاند در مقابل تعرّضِ دشمن، در مقابل جنایت دشمن.
روز قدس فرصت خوبی است برای همدلی و همبستگی با مردم مظلوم فلسطین و روحیه دادن به اینها و قدرت افزودنِ اینها تا حقیقتاً بتوانند در این میدانها حضور پیدا کنند. البتّه متأسّفانه دولتهای اسلامی در این زمینه خیلی کم میگذارند، خیلی بد عمل میکنند؛ خیلی بیشتر از این باید برای فلسطین تلاش کرد و کار کرد و حرف زد. حالا خیلی از اینها عمل که نمیکنند، حتّی بعضیهایشان حاضر نیستند درست هم حرف بزنند؛ حرف درست و حسابی به نفع مردم فلسطین. اینکه ما خیال کنیم راه کمک به فلسطینیها ارتباط گرفتن و ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی است، جزو آن اشتباهات بسیار بزرگ است. چهل سال قبل از این، مصریها این خطا را کردند؛ مصر و اردن با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار کردند؛ آیا جنایات رژیم صهیونیستی در این چهل سال کم شد؟ نه، ده برابر شد. این کارهایی که امروز شهرکنشینها دارند میکنند، این حملاتی که امروز به مسجد اقصیٰ انجام میگیرد، آن روزها نبود؛ امروز بیشتر دارند ظلم میکنند. حالا یک عدّهای میخواهند تجربهی مصرِ انورساداتِ چهل سال قبل را امروز تکرار کنند! نه برای خودشان مفید است، نه برای فلسطینیها مفید است، [بلکه] هم برای خودشان مضر است، هم برای فلسطینیها مضر است. البتّه به درد رژیم صهیونیستی هم نمیخورد؛ یعنی آنها هم از این سودی نخواهند برد، فایدهای نخواهند برد. امیدواریم انشاءالله خدای متعال عاقبت کار را در قضیّهی فلسطین به نیکی و خوشی و بزودی فرا برساند و فلسطینیها را مسلّط کند.
پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، در این روزهای آخر این ماه مبارک، همهی ملّت ایران را مشمول رحمت و لطف خودت قرار بده؛ دستهایی که در این شبها به دعا بلند شد، بخصوص جوانهای عزیز، این دستها را پُر برگردان و الطاف خودت را نسبت به جوانهای ما روزافزون کن؛ دنیای اسلام را، دنیای شیعه را، مشمول تفضّلات ویژهی خودت قرار بده. پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، شهدای عزیز را و روح مطهّر امام را از ما راضی کن؛ ما را در خطّ آنها و در راه آنها قرار بده. پروردگارا! این جلسه را هم برای خودت قرار بده و آن را خالصانه و مخلصانه قبول بفرما و برای گوینده و شنونده و شنوندههای بعدی انشاءالله مفید قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,242 | 1401/01/23 | بیانات در دیدار مسئولان نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50037 |
در دهمین روز از ماه مبارک رمضان(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
خیلی متشکّریم از خدای متعال که این لطف را در حقّ ما کرد که بتوانیم یک بار دیگر، ولو به صورت محدود، در جمع شما مسئولان و متصدّیان و کارگزاران نظام در این ایّام مبارک، ماه مبارک رمضان حضور پیدا کنیم و انشاءالله به برکت اخلاص شما، صفای شما، دعای شما برکات الهی را بتوانیم به دست بیاوریم و مشمول الطاف الهی بشویم. از جناب آقای رئیسجمهور هم خیلی متشکّرم؛ گزارش خوبی بود که ایشان دادند و انشاءالله بتوانند کارها را با همین شکل و با شتاب مناسب در زمان مناسب انشاءالله پیش ببرند.
عرایضی که من آماده کردهام تا عرض بکنم خدمت شما عزیزان، چند جمله تذکّرات معنوی است به مناسبت ماه رمضان که در واقع تذکّر در درجهی اوّل به خود این حقیر است؛ بگوییم تا شاید انشاءالله دل خودمان تحت تأثیر قرار بگیرد؛ چون بیشتر از همهی شما خود بنده احتیاج دارم به این تذکّرات. یک بخش توصیههایی است مربوط به کار شما، روحیهی شما، احساس شما که مسئولین بخشهای مختلف کشور هستید؛ یک بخش هم سفارشهای کاری و عملیّاتی است در زمینهی چند مسئله، بر حسب تجربه و بر حسب نگاهی که به مسائل هست.
در مورد آن تذکّرات، اوّلاً عرض میکنم یکی از درخواستهای ما در این ماه که در دعاهای مأثور منعکس است، نیّت صادقه است؛ در دعای روزهای ماه مبارک رمضان [آمده]: وَ القُوَّةَ وَ النَّشاطَ وَ الاِنابَةَ وَ التَّوبَةَ ... وَ النِّیَّةَ الصّادِقَة.(۲) این نیّت صادقه خیلی مهم است. صادقانه قرار بگذاریم با خودمان، با خدای خودمان که در راه درست، راهی که اعتقاد داریم راه صحیح است، قاطعانه، بدون احساس خستگی حرکت کنیم؛ نیّت صادقه این است. اگر انشاءالله شما در این ماه نورانی این نیّت صادقه را در خودتان ایجاد کنید و تقویت کنید، این یک کمکی خواهد بود، یک توانی خواهد بود برای ادامهی راه در طول دوران مسئولیّتتان و این نیّت صادقه شما را کمک خواهد کرد که حرکت کنید و پیش بروید.
یکی از چیزهایی که در این ماه، در دعاهای این ماه ــ در دعاهای سحر، در دعاهای روز، در دعاهای شب ــ مکرّر تکرار شده، مسئلهی طلب مغفرت الهی است؛ از خدا بخشش خواستن، استغفار؛ در تعبیرات دعاها [آمده]: هَذَا شَهرُ المَغفِرَة؛(۳) شهر مغفرت است. طلب مغفرت کردن خیلی در این دعاها تکرار میشود و پُرتکرار است. خب، استغفار یعنی چه؟ یعنی معذرتخواهی. از خدای متعال معذرت میخواهیم. از خیلی از کارها، از بسیاری از کردهها و نکردههای خودمان از خدای متعال باید معذرت بخواهیم.
این معذرتخواهی که طبعاً با آن نیّت صادقه همراه است، در شما یک صفایی ایجاد میکند، یک طهارتی ایجاد میکند که این صفا و طهارت، رحمت الهی را جلب میکند. ماها باید تلاشمان این باشد که رحمت الهی و برکت الهی را جلب کنیم. در دعا میخوانیم: اَللهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ موجِباتِ رَحمَتِک؛(۴) یک موجباتی وجود دارد که اینها رحمت الهی را به وجود میآورد و متوجّه انسان میکند. در همهی میدانهای زندگی این استغفار اثر دارد؛ حالا [مثلاً] در مسائل جاری زندگی در سورهی هود [میفرماید]: وَ یا قَومِ استَغفِروا رَبَّکُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ یُرسِلِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدرارا؛ یعنی خدای متعال برکات آسمانی را بر شما نازل میکند؛ بعد [میفرماید]: وَ یَزِدکُم قُوَّةً اِلىٰ قُوَّتِکُم؛(۵) نیروی شما را هم افزایش میدهد، قوّت شما را افزایش میدهد؛ این خیلی مهم است. این هم مسئلهی شخصی نیست؛ مسئلهی عمومی است، مسئلهی ملّی است.
از این آیه روشنتر و واضحتر، تأثیر استغفار در یکی از سختترین میدانهای زندگی یعنی میدان مبارزهی آشکار با دشمن است که در این آیهی شریفه، در سورهی مبارکهی آلعمران میفرماید: وَ کَأَیِّن مِن نَبیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبّیّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنوا لِما اَصابَهُم فی سَبیلِ اللهِ وَ ما ضَعُفوا وَ مَا استَکانوا وَ اللهُ یُحِبُّ الصّابِرین، (۶) وَ ما کانَ قَولَهُم اِلّا اَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَ اِسرافَنا فی اَمرِنا؛یعنی این کسانی که در میدان جنگ [همراه] با پیغمبران مجاهدت میکردند ــ که اینجا ضمناً جهت حرکت پیغمبران هم معلوم میشود؛ تصوّر نشود که پیغمبران در خانهها نشسته بودند، یا مثلاً همیشه در مساجد و معابد و مانند اینها [بودند]؛ نخیر ــ در میدانهای جنگی که پیغمبران میرفتند و با دشمنان مبارزه میکردند، این ربّیّون یا ربّانیّون و خداپرستان و محورهای خداپرستی دعایشان این بود: رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَ اِسرافَنا فی اَمرِنا وَ ثَبِّت اَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَى القَومِ الکافِرین؛(۷) یعنی رابطهی استغفار با جنگ، با ثبات قدم، با نصرت؛ این است دیگر؛ استغفار این جور است.
اگر انسان به معنای واقعی کلمه از خدای متعال به خاطر خطاها و کوتاهیها و مانند اینها طلب مغفرت کند و معذرتخواهی کند، خدای متعال جواب میدهد دیگر؛ این، صریح آیهی قرآن است. آن وقت پاسخ خدای متعال به اینهایی که استغفار کردند و به خدای متعال گفتند که ما را نصرت بده، این بود: فَآتَاهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنیا وَحُسنَ ثَوابِ الآخِرَة؛(۸) قبل از آخرت، در دنیا پاسخ اینها را داد، به خاطر استغفاری که کرده بودند. پس درس قرآن شد مدد گرفتن از استغفار برای پیروزی در میدانهای گوناگون؛ یعنی نگاهمان به استغفار این نباشد که مثلاً فقط برای گناهان شخصی و برای شستشوی دل خودمان استغفار کافی است؛ نه، استغفار در میدانهای ملّی، در میدانهای بزرگ اجتماعی کارکرد دارد، تأثیر دارد و ما را به توفیقات بزرگ میرساند.
خب حالا از چه چیز استغفار کنیم؟ یک دسته خلافهایی است که انجام دادهایم، گناهانی است که ــ به تعبیر بنده ــ گناهان چارواداری است؛ [مثل] دروغ و غیبت و نگاه حرام و لمس حرام و غصب و امثال اینها؛ یک بخشی اینها است؛ یک بخش، گناهان باطنی است: وَ ذَروا ظاهِرَ الاِثمِ وَ باطِنَهُ اِنَّ الَّذینَ یَکسِبونَ الاِثمَ سَیُجزَونَ بِماکانوا یَقتَرِفون؛(۹) آن گناهان باطنی است که حالا آنها هم بحث دیگری دارد؛ یک دسته هم گناهانی است که به معنای ترک فعل است؛ فعل نیست، ترک فعل است؛ یک کاری را باید انجام میدادیم [امّا] انجام ندادیم. عزیزان من! خیلی از ماها مبتلای به این آخری هستیم؛ خیلی کارها را باید انجام میدادیم، حرفی را باید میگفتیم، اقدامی را باید میکردیم، امضائی را باید میکردیم، یک جایی بایستی یک حرکتی انجام میدادیم [امّا] انجام ندادیم؛ بر اثر تنبلی، بر اثر کسالت، بر اثر بیاعتنائی به وظیفه انجام ندادیم؛ این گناه است؛ [از] این سؤال [میشود]. لذا در دعای مکارم الاخلاق [آمده]: وَ استَعمِلنِی بِما تَسأَلُنی غَداً عَنه؛(۱۰) مرا به کار ببر در آنجایی که فردا از من سؤال خواهی کرد.
یکی از چیزهایی که بنده مکرّر به آن توجّه کردهام و گاهی هم گفتهام و از آن موارد تکاندهندهی قرآن است، ماجرای حضرت یونس (علیه الصّلاة و السّلام)، این پیغمبر بزرگ الهی است: وَ ذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ مُغاضِبا؛ خب، چرا مغاضِب بود؟ برای خاطر اینکه قومش کافر بودند، هر چه میگفت گوش نمیکردند، سالها ــ حالا بنده نمیدانم چند سال ــ در بین این قوم دعوت کرد [ولی] اثر نکرد، او هم عصبانی شد، ناراحت شد و ترک کرد آنها را. خب، اگر مقایسه کنیم با ترک فعلهایی که ما انجام میدهیم، اصلاً این کار بزرگی به نظر نمیرسد امّا خدای متعال همین کار را مورد مؤاخذه قرار میدهد: فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیه؛(۱۱) خیال کرد ما سختگیری نخواهیم کرد بر او؛ چرا، سختگیری میکنیم. سختگیریاش هم این بود که رفت و [محبوس شد]؛ و آن وقت در یک جای دیگر قرآن میفرماید که «فَلَو لا اَنَّهُ کانَ مِنَ المُسَبِّحین، لَلَبِثَ فی بَطنِهِ اِلىٰ یَومِ یُبعَثون»؛(۱۲) چه خبر است! برای ترک فعل اگر این تسبیح و این تضرّع و [این ذکر] «سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین» که گفت نمیبود، تا قیامت بایستی زندانی میماند، محبوس میماند. البتّه دنبال این آیه یک بشارتی هم وجود دارد: فَنادى فِی الظُّلُماتِ اَن لا اِلهَ اِلّا اَنتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمینَ، فَاستَجَبنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الغَمِّ وَ کَذٰلِکَ نُنجِی المُؤمِنین؛(۱۳) این «وَ کَذٰلِکَ نُنجِی المُؤمِنین» بشارت به من و شما است؛ یعنی ما هم با تسبیح و تحمید و با استغفار و با اقرار به گناه و با معذرتخواهی از پروردگار میتوانیم به نجات دست پیدا کنیم. خب، پس بنابراین استغفار، هم از ارتکاب عمل ممنوعه است، هم از کمکاری و بیعملی و سوء مدیریّت است؛ برای هر دوی اینها لازم است.
یک نکتهای که وجود دارد، این است که ما به کارگزاران در نظام جمهوری اسلامی اطلاق میکنیم «مسئول»؛ میگوییم مسئول؛ مسئول یعنی چه؟ یعنی ما مورد سؤال قرار میگیریم؛ از چه؟ از کردهها و نکردهها مورد سؤال قرار میگیریم.
البتّه این «سؤال» در عرف و ادبیّات سیاسی دنیا «سؤال مردم» گفته میشود، امّا بالاتر از این و مهمتر از این، «سؤال خدا» است؛ این در جمهوری اسلامی مهمتر است. البتّه سؤال مردم هم مهم است و از ارکان مردمسالاری دینی است، احساس مسئولیّت در مقابل مردم از ارکان نظام جمهوری اسلامی و مردمسالاری است، لکن بمراتب مهمتر از آن، احساس مسئولیّت در مقابل خدا است. اِلٰهی ارحَمنى اِذَا انقَطَعَت حُجَّتى وَ کَلَّ عَن جَوابِکَ لِسانی وَ طاشَ عِندَ سُؤالِکَ اِیّاىَ لُبّى؛(۱۴) در قیامت این جوری است: سؤال میکنند، جواب نداریم؛ یک استدلالهایی پیش خودمان کردهایم، میگوییم، استدلالها را باطل میکنند، آنجا میفهمیم که استدلال درست نیست. [مثلاً اگر بپرسند] چرا این کار را کردی؟ چرا نکردی؟ یک استدلالی پیش خودمان داریم، آنجا مطرح میکنیم، [امّا] جوابی نیست. اِنقَطَعَت حُجَّتى وَ کَلَّ عَن جَوابِکَ لِسانی وَ طاشَ عِندَ سُؤالِکَ اِیّاىَ لُبّى ــ در دعای شریف ابوحمزه است ــ این جوری است دیگر. حتّی آنجایی که مسئولی از دسترسیِ سؤالِ مردم و نظارتِ مردم دور است، آنجا خدا هست؛ کمااینکه کاری هم که شما میکنید، خدمتی هم که میکنید، همین جور است. بنده مکرّر به مجموعههای خدمتگزار دستگاههای مختلف ادارهی کشور که با بنده مواجه شدهاند گفتهام؛ گفتهام آن نیم ساعت وقتی که شما اضافهی بر مدّت مسئولیّت میگذارید، هیچ کس نمیفهمد، حتّی مافوقتان هم مطّلع نمیشود، یک کلمه تشکّر زبانی هم از شما نمیکند، امّا خدا میبیند. نکردهها هم همین جور است، کار خطا هم همین جور است.
این جملهی امام بزرگوار ما که «عالم محضر خدا است»(۱۵) خیلی حرف مهمّی است! واقعاً خدای متعال علوّ درجات بدهد به آن قلب سرشار از معرفت. عالم محضر خدا است، محلّ حضور خدا است؛ «محضر» یعنی محلّ حضور خدا است. همه جا خدا هست؛ هر جایی که هستیم، تنها هستیم، در جمع هستیم، در دلمان، تصوّراتمان، تخیّلاتمان، نیّتهایمان، همه در حضور خدای متعال است. اساس مسئولیّت این است: حضور الهی؛ اساس مسئولیّت اجتماعی و مسئولیّت سیاسی این است. بدانید تصمیمی که میگیرید، امضائی که میکنید، امضائی که نمیکنید، کاری که انجام میدهید، کاری که انجام نمیدهید، همه در مقابل چشم حضرت حق است: وَ کُنتَ اَنتَ الرَّقیبَ عَلَىَّ مِن وَرائِهِم وَ الشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنهُم.(۱۶)
یک نکتهای که لازم است عرض کنم در این جلسهی صمیمی و خودمانی و خوب، این است که من و شما که مسئولیّت داریم در نظام جمهوری اسلامی، اگر فرضاً حتّی در زندگی شخصی خودمان هم آن جور هستیم ــ حالا مثلاً گاهی انسان خیلی تقیّدات زیادی ندارد ــ وقتی وارد جرگهی کارگزاری شدیم، بایستی مراقبتمان بالا برود. شما مثلاً اهمّیّتی به نماز شب و نافلهی شب و سحرخیزی و مانند اینها نمیدادید؛ [امّا] حالا که مدیر شدید باید اهمّیّت بدهید. باید آن چیزی را که شما را به خدا متّصل میکند، در دورهی مسئولیّت افزایش بدهید. من و شما در فعل و ترک خودمان بایستی حضور پروردگار را حس کنیم؛ اگر این [طور] شد، آن وقت برکات الهی نازل خواهد شد. همان آیهی شریفهی سورهی هود که برکات آسمان بر ما نازل خواهد شد. برکات آسمان فقط باران نیست؛ همه چیز، [از جمله] رحمت الهی: خَیرُکَ اِلَینا نازِل.(۱۷) و این توجّه من و شما، هم برای مردم، برای نظام جمهوری اسلامی و برای کشور مفید است، هم برای خودمان؛ دل خود ما را هم به معنویّت نزدیک میکند، به حیات طیّبهی الهی نزدیک میکند. خب این هم حالا این تذکّراتی که عرض کردم که بنده خودم بیش از همهی شما به این تذکّرات احتیاج دارم. خداوند انشاءالله توفیق بدهد، کمک کند که انشاءالله این تذکّرات در دل خود ما اثر کند.
و امّا توصیهها؛ من چند توصیه به شما برادران و خواهران عزیزی که وارد این میدان کارگزاری شدهاید ــ چه در مجلس، چه در دولت، چه در دستگاههای گوناگون که یک جمعیّت تازهنفسی که حالا وارد میدان شدند، و بخصوص جوانها ــ [دارم؛] بخصوص جوانها که خب خوشبختانه خِیل نسبتاً عظیمی از جوانها در بدنهی مجموعههای نظام حضور پیدا کردهاند که این خیلی خرسندکننده و خوشحالکننده است اگر با این مراقبتها همراه باشد.
توصیهای که من امروز میخواهم عرض بکنم، توجّه به دو آسیب است: یک آسیب، آسیب غرور است؛ یک آسیب، آسیب انفعال است. اینها دو آسیب است که شماها خیلی باید مراقب باشید این دو آسیب را.
غرور، ابزار شیطان است. غرور، غرّه شدن، ابزار شیطان است. مَناشئ(۱۸) مختلفی هم دارد، و فرق نمیکند منشأ آن چه باشد: یک وقت منشأ آن همین پست و مقامی است که شما گرفتهاید. فرض کنید شما در یک نقطهی دوردستی مشغول کار بودید، حالا آمدهاید در یک مدیریّت بالایی قرار گرفتهاید، مثلاً در مجلس یا در دولت یا در نهادهای انقلابی یا در نیروهای مسلّح. این، انسان را مغرور میکند که یک جایگاهی پیدا کرده؛ یک منشأ غرور این است. یک منشأ غرور موفّقیّتها است. توفیقی پیدا میکنید، در کاری که انجام میدهید پیشرفتی پیدا میشود، اینجا انسان مغرور میشود به خودش که ما توانستیم این کار را انجام بدهیم. یک منشأ غرور، غرّه شدن به لطف الهی و توجّهات الهی است که خیلی در دعاها و حتّی در قرآن [آمده]: وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللَهِ الغَرور؛(۱۹) غَرور ــ که شیطان است ــ شما را به خدا غرّه نکند. غرّه شدن به خدا یعنی چه؟ این معنایش آن است که انسان از طرف خدا احساس خاطرجمعی مطلق بکند، دیگر هیچ ملاحظهکاریای نداشته باشد؛ [مثلاً بگوید] «ما که جزو خیل دوستان اهلبیت هستیم؛ خدا با ما کاری ندارد»! این غرّه شدن به خدا است. وَ الشَّقاءُ الاَشقىٰ لِمَنِ اغتَرَّ بِک،(۲۰) دعای صحیفهی سجّادیّه است ــ گمان میکنم دعای چهل و ششم ــ دعای روز جمعه: وَ الشَّقاءُ الاَشقى لِمَنِ اغتَرَّ بِک؛ پروردگارا! کسی که به تو غرّه بشود، شقاوتش از همه بالاتر است؛ این غرّه شدن است؛ مغرور شدن این است.
مغرور نشوید؛ مغرور نشوید. این غرور اگر پیدا شد، طلیعهی شکست است، طلیعهی سقوط است؛ این غرور از هر جهتی از این مناشئی(۲۱) که عرض کردیم پیدا بشود، مقدّمهی سقوط انسان است. انسان وقتی که یک چنین غروری پیدا کرد، هم در درون خود ساقط میشود، هم در اجتماع ساقط میشود، هم آن حرکت اجتماعیای که حول و حوش او به وجود آمده، از بین میرود و ساقط میشود. این آیهی شریفهی «لَقَد نَصَرَکُمُ اللهُ فی مَواطِنَ کَـثیرَةٍ وَ یَومَ حُنَینٍ اِذ اَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغنِ عَنکُم شَیئًا وَ ضاقَت عَلَیکُمُ الاَرضُ بِما رَحُبَت» [در این مورد است]. جنگ حنین اوّلین جنگی بود که بعد از فتح مکّه پیغمبر وارد آن جنگ شدند؛ جمعیّت زیادی هم با پیغمبر بودند. بر خلاف جنگ بدر که مثلاً ۳۱۳ نفر بودند، اینجا چندین هزار از تازهمسلمانها، مسلمانهای مهاجر و انصار، پیروز از فتح مکّه و مانند اینها، رفتند طرف طائف، [برای] جنگ حنین. [وقتی] نگاه کردند دیدند جمعیّت زیاد است، مغرور شدند. خدای متعال اینها را به خاطر آن مغرور شدن، شکست. وَ ضاقَت عَلَیکُمُ الاَرضُ بِما رَحُبَت؛ زمین با همهی گسترهای که داشت، بر شما تنگ شد؛ ثُمَّ وَلَّیتُم مُدبِرین؛(۲۲) فرار کردید. یکی از جاهایی که جمعیّت از حول و حوش پیغمبر فرار کردند و فقط امیرالمؤمنین و چند نفر دیگر دُور پیغمبر ماندند، همین جنگ حنین بود؛ مثل جنگ اُحد. خب [نتیجهی] غرّه شدن، این است دیگر. البتّه بعد خدای متعال به آنها نصرت داد و توانستند پیروز بشوند لکن [ثمرهی] غرّه شدن به خود و مانند اینها این است؛ یعنی انسان را ساقط میکند؛ هم ما را ساقط میکند و شخص خودمان را ساقط میکند، هم آن مجموعهای را که بر محور حرکت ما دارد حرکت میکند، ساقط میکند و از بین میبرد. لذاست که در دعای کمیل یکی از چیزهایی که شما میخوانید و از خدای متعال میخواهید، این است: اَن تَجعَلَنی بِقِسمِکَ رَاضِیاً قانِعاً وَ فی جَمیعِ الاَحوالِ مُتَواضِعا.(۲۳) مغرور نشوید، در همهی احوال تواضع داشته باشید. تواضع یعنی فروتنی؛ نقطهی مقابلِ غرّه شدن است؛ این را انسان از خدا در دعای کمیل میخواهد.
یکی از اشکالات غرور اگر در ما به وجود بیاید، این است که ما را از مردم دور میکند. غرور و مغرور شدن به خود، ما را از مردم دور میکند. مردم در نظرمان کوچک میشوند؛ تحقیر میکنیم مردم را و طبعاً از آنها دور میشویم.
ما را دربارهی خودمان دچار توهّم میکند؛ خودمان را بیشتر از آنچه هستیم میپنداریم و تصوّر میکنیم؛ آفت غرور این است. وقتی ما خودمان را از آنچه هستیم بیشتر دانستیم، خطاهای خودمان در نظرمان کوچک میشود. خب همه خطا داریم، همه هم در دل خودمان اعتراف میکنیم که خطا داریم؛ یک مواردی هم دقیقاً میدانیم که در فلان قضیّه، فلان قضیّه، فلان قضیّه، خطا کردیم امّا این خطاها در چشممان کوچک میشود؛ در حالی که اگر همین خطاها در دیگری باشد در چشممان بزرگ میآید امّا خطای خودمان در چشم خودمان کوچک میشود. وقتی خطا کوچک شد، از تصحیح خطا غافل میشویم؛ خطا را تصحیح نمیکنیم و در همان خطا ادامه میدهیم و باقی میمانیم. ببینید؛ اینها دنبالههای مغرور شدن است؛ چقدر در اینها اشکال هست!
ما را از شنیدن انتقاد خیرخواهانه محروم میکند. حالا یک وقت هست که یک کسی از روی غرضورزی یک چیزی به ما میگوید، ممکن است ما مثلاً فرض کنید طاقت نیاوریم، عصبانی بشویم امّا یک وقت هم که خیرخواهانه از ما انتقاد میکنند، ما دیگر گوش شنیدن نخواهیم داشت. خب این ، آن آسیب اوّل، [یعنی] مغرور شدن.
آسیب دوّم چه بود؟ انفعال. انفعال نقطهی مقابل مغرور شدن است که آن هم بیماری است، آن هم آسیب است، آن هم بیچارهکننده است. انفعال یعنی چه؟ یعنی روحیهی ضعیف، خود را ناتوان پنداشتن، ناتوانپنداری خود، احساس کنند که دیگر [نمیتوانند]. احساس بنبست در امور، احساس عدم امکان فرج، انفعال است. یأس از رحمت الهی یکی از آثار این [انفعال] است که یکی از گناهان کبیره است. لَا تَیاَسوا مِن رَوحِ الله؛(۲۴) از گناهانی که ذکر میکنند جزو گناههای کبیره است، یأس از رحمت الهی است. این ناشی از انفعال است که انسان احساس بنبست کند و بگوید دیگر هیچ کار نمیشود کرد؛ این سمّ خطرناکی است. برای مدیر یک مجموعه، برای مسئول یک مجموعه واقعاً سم است که احساس بنبست کند. و دشمنان هم خیلی روی این سعی میکنند و القاء میکنند این معنا را؛ به همهی ماها، [به شکلها و] جورهای مختلف؛ با ملاقات، با گفتگو، با شعار، با مصاحبه، با خبر، با بعضی از فعّالیّتهای عملیّاتی سعی میکنند در طرف مقابل خودشان ــ حالا هر کسی که هست ــ ایجاد یأس و انفعال و بنبست و مانند اینها بکنند. این هم این [آسیب] است.
البتّه ما در مقابل این حالت دوّمین آسیب [یعنی] انفعال، دستمان باز است؛ یعنی ما راه مقابلهی با این انفعال را الحمدلله در نظام جمهوری اسلامی داریم. اوّلاً وعدههای الهی است، آیات قرآن که وعدههای تخلّفناپذیر پروردگار است. در سورهی مبارکهی آلعمران بعد از آنکه احساسات دشمن را در مقابل ما و نسبت به ما افشا میکند و میگوید: اِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَ اِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحوا بِها، بعد میگوید: وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا؛(۲۵) قرآن راه مقابلهی با دشمن را به ما نشان میدهد: «صبر» و «تقوا». حالا من در مورد تقوا عرض میکنم که منظور از آن در یک چنین مواردی چیست. بنابراین ما هم یقین داریم به اینکه وعدهی قرآن، وعدهی صادقی است؛ یعنی اندک تردیدی و شکّی در این وجود ندارد. اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا؛ یعنی کِید آنها هیچ تأثیری در شما نخواهد گذاشت و شما را عقب نخواهد [راند]؛ این وعدهی الهی است.
اوّلاً صبر در «وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا» یعنی چه؟ صبر، یعنی خسته نشدن. در خیلی از این ترجمههای فارسی مثلاً صبر را به استقامت [معنا کردهاند]؛ درست است؛ یعنی خسته نشدن. اگر بردباری هم میگویند، یعنی همین خسته نشدن. صبر به این معنا است: یعنی خسته نشوید؛ صبر در عبادت هم همین جور است، صبر در مقابل معصیت هم همین جور است ــ یک معصیتی است که جذّاب است برای انسان، دائم او را میکِشد، مدام انسان مقاومت میکند؛ این مقاومت، آدم را خسته میکند و بعد تسلیم هوای نفْس میشود؛ صبر یعنی خسته نشدن ــ در مقابل مصیبت همین جور است، در مقابل دشمن همین جور است؛ صبر یعنی این. از میدان در نرفتن و خارج نشدن، صبر است.
تقوا یعنی چه؟ یعنی مراقبت کامل؛ تقوا در همه جا معنایش این است. فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوىٰ؛(۲۶) تقوا در هر جا که در قرآن هست، یعنی مراقبت کامل؛ مثل مراقبت آن کسی که با لباس بلند ــ مثل لباسهای ما [روحانیّون] ــ در یک خارزاری دارد حرکت میکند؛ خب مراقب است که خار دامن او را نگیرد؛مراقبت قدمبهقدم، گامبهگام. هم نگاه کند زیر پای خودش، هم نگاه کند ببیند آنجایی که خار کمتر است در این فضا کجا است و به آن سمت برود؛ هم زیر پایش را نگاه کند، هم چشمانداز داشته باشد؛ این تقوا است. آن وقت «تقوَی الله» که معمولاً تعبیر میشود به اینکه انسان از خدا بترسد و امثال اینها، به همین [معنی] است دیگر؛ ترس از خدا یعنی این؛ یعنی با دقّت مراقب باشید که برخلاف فرمان خدا، امر و نهی خدا عمل نشود؛ این تقوا است. در یک چنین مواردی که [قرآن] «اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا» میفرماید، یک خصوصیّتی وجود دارد: این تقوا، تقوای در مقابل دشمن است. یعنی مراقب بودن؛ مراقب دشمن، مراقب حرکت او، مراقب حرکت خودتان در مقابل او، مراقب مانور او و تحرّکاتی که دارد، مراقب کاری که از شما صادر میشود که ممکن است حاکی از غفلت شما باشد؛ تقوا یعنی این. این چیزی که امیرالمؤمنین میفرماید: اِنَّ اَخَا الحَربِ الاَرِقُ وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه،(۲۷) یعنی بیدار بودن، حواس جمع بودن؛ تقوا در اینجا این است. همان معنای عمومی تقوا است، منتها شکلش در اینجا به این صورت است: مراقب دشمن باشید. در هر مسئلهای این است؛ در دیپلماسی تقوا لازم است، در امور اقتصادی تقوا لازم است، در مسئلهی امنیّت تقوا لازم است، در همهی اینها تقوا لازم است؛ در مسائل گوناگون؛ و در هر کدامی هم تقوا به تناسب خود آن است. با کمک پروردگار، از خدای متعال کمک خواستن و مراقبت دقیق را انجام دادن. خب این حالا دستور پروردگار.
تجربهی ما هم همین را نشان میدهد. یک وقتی بود که این آیات را میخواندیم، تجربهاش در تاریخ بود و صدر اسلام را به عنوان تجربه ذکر میکردیم، [امّا] امروز این جوری نیست؛ امروز ما خودمان اینها را تجربه کردهایم، خودمان در میدانهای مختلف این را مشاهده کردهایم که اگر صبر داشتیم و تقوا داشتیم، پیروز میشویم. آن روزی که جنگ شروع شد ــ در دورهی دفاع مقدّس را عرض میکنم ــ حالا ماها خیال میکردیم جنگ مثلاً فرض کنید یک هفته، ده روز، بیست روز ادامه پیدا میکند؛ [ولی] هشت سال طول کشید! هشت سال طول کشید. امام از همان روز اوّل خاطرش جمع بود؛ نه اینکه تصریح کند که ما پیروز میشویم؛ نه، [امّا] ما در امام هیچ نگرانیای مشاهده نمیکردیم؛ سؤال میکرد، توضیح میخواست، جزئیّات را در جلساتی که با مسئولین دیگر قوا خدمت ایشان بودیم سؤال میکردند، میپرسیدند که چه شد، چرا شد ــ از این کارها بود ــ منتها در چهرهی امام و در برخورد امام و در بیانات امام مطلقا اضطراب مشاهده نمیشد؛ یعنی دلش قرص و محکم بود که به یک جای خوبی خواهد رسید؛ و ایستاد؛ در موارد مختلف ایستاد.
حالا بعضیها از همان روز هم اشکال میکردند که چرا در فلان مقطع این تصمیم گرفته نشد؛ خب حضور نداشتند، نمیدانند، و قضایا و جوانب قضیّه را مطّلع نیستند. آن کارهایی که آن وقت انجام گرفت ــ کلّیِ کارها [منظور است]، نمیخواهیم جزئیجزئی کارها [را بگوییم] ــ ممکن است در جزئیّات، بعضی از خطاها هم اتّفاق افتاده باشد امّا حرکت کلّی، حرکت صبر و تقوا بود که آخرش هم بحمدالله به پیروزی ما منتهی شد. در مسائل گوناگون همین طور است.
با این همه تجربهی موفّقی که ما در بخشهای مختلف داریم، واقعاً هم جفای به مردم است، هم جفای به کشور است، هم جفای به انقلاب است، اگر امروز کسی بخواهد مردم را ناامید کند و احساس بنبست را به مردم القاء کند و بخواهد روحیهی مردم را بشکند و ارادهی مسئولین را تضعیف کند.
البتّه ما در برخی از موارد شاخصهایمان منفی است؛ در زمینهی اقتصادی شاخصها شاخصهای خوبی نیست؛ این را همه قبول داریم؛ مسئولین و مدیران قبل و بعد و همه میدانند که شاخصها شاخصهای مطلوبی نیست در سالهای گوناگونی که منتهی [به حال] است. حالا همهی اینها هم البتّه قابل درست شدن است؛ همهی این مشکلات اقتصادی هم به طور قطع قابل درست شدن است انشاءالله، و درست هم خواهد شد؛ امّا در کشور فقط مسئلهی اقتصاد که شاخص اقتدار و پیشرفت و موفّقیّت نیست؛ شاخصهای دیگری هم وجود دارد، آن شاخصها را هم باید دید. حتّی در همین زمینهی اقتصاد هم نشانههای موفّقیّت در بخشهای مختلفی وجود دارد که حالا من چند موردش را عرض میکنم.
اوّلاً با وجود این تحریمی که علیه کشور ما شده ــ که خب تحریمی که برای ما وجود داشت و هنوز هم وجود دارد، تحریم بیسابقهای است؛ خودشان هم گفتهاند که از اوّل تاریخ، چنین تحریمی علیه هیچ کشوری نشده ــ اقتصاد ما شکست نخورد، بر خلاف پیشبینیهایی که خارجیها میکردند و میگفتند ایران ورشکسته خواهد شد؛ نخیر، اقتصاد سرپا ماند. تابآوری اقتصاد یک موفّقیّت بزرگ است.
علاوهی بر این، ما از خود تحریم استفاده کردیم؛ ملّت ما، مسئولین ما، مدیران ما از خود تحریم استفاده کردند، در یک موارد زیادی به خودکفائی رسیدیم. ما اگر تحریم نبودیم، مثلاً فرض بفرمایید وقتی کرونا آمد، خب میرفتیم از جاهای مختلف دنیا واکسن وارد میکردیم، دیگر به فکر تولید واکسن نمیافتادیم. امروز در پنج شش مرکز ــ که آقای رئیسجمهور هم گفتند ــ دارد واکسن تولید میشود؛ این یک افتخار است برای ملّت ایران، یک شرف است برای ملّت ایران. بله، از واکسنهای دیگران هم استفاده کردیم، باید هم میکردیم، اشکالی هم نداشت، امّا اینکه خود ما توانستیم حرکت کنیم [یک موفّقیّت است]. در موارد متعدّد زیادی ما به این خودکفائی رسیدهایم و به نوآوری رسیدهایم. در تلویزیون موارد زیادی را نشان میدهند که چهار پنج جوان مثلاً دُور هم جمع شدند، یک چیزی را تولید کردند، یک چیزی را که ارزبریِ زیاد داشته در داخل به وجود آوردند، کیفیّتش هم بهتر از آن خارجیها است، دارند نشان میدهند، جلوی چشم همه است، داریم میبینیم؛ اینها موفّقیّت یک ملّت است، اینها پیشرفت یک ملّت است. همین هم در زمینهی اقتصاد و در مورد اقتصاد است.
در همین زمینهی اقتصاد، کشور ما با وجود تحریم، با وجود سختگیریها، دچار بدهکاری نشد. خیلی از کشورها را شما نگاه کنید ــ همسایه و غیر همسایهی ما ــ با اینکه نه تحریم بودند، نه این همه دشمنی داشتند، سیصد میلیارد، چهارصد میلیارد به بانک جهانی، به صندوق بینالمللی [پول]، به فلان کشور بدهکار شدند. بدهکاری ما نزدیک صفر است ــ صفر نیست، امّا نزدیک صفر است ــ این موفّقیّت کمی نیست؛ این خیلی مهم است. یعنی حتّی در همین زمینهی اقتصاد هم که حالا شاخصهای منفی متعدّدی وجود دارد، این شاخصها هم وجود دارد.
یک دستاورد دیگر ما که خودش یک شاخصی است و باید به آن توجّه کرد، پیشرفت علمی و صنعتی ما و پیشرفت فنّاوریهای ما است. ما در دورهی فشارهای گوناگون بینالمللی، در دورههای مختلف، توانستهایم در زمینههای متعدّد در دانش و صنعت پیشرفت کنیم؛ این چیز کمی نیست، خیلی چیز مهمّی است. برخی از نهادهای مردمی ــ یعنی مجموعههای سرمایهگذاری مردمی ــ کارهای برجستهای انجام دادهاند که همین چند هفته قبل از این، در همین حسینیّه جلسهای بود(۲۸) که در تلویزیون منعکس شد، لابد دیدید؛ فعّالان اقتصادی آمدند گزارش دادند، گزارشهای زبانی نبود، اینجا تصویرهایش هم کاملاً پخش میشد، نشان میداد؛ کارهای بزرگی انجام دادند، شرکتهای فعّال در زمینههای تولیدی و غیر تولیدی کارهایی انجام دادند.
شاخص دیگری که ما میتوانیم به آن تکیه کنیم، این است که جریان مردمیِ مدیریّت کشور آسان و راحت پیش رفت. شما نگاه کنید به بعضی از کشورهای دیگر در مسائل مدیریّتیشان، در انتخاباتشان چه مشکلاتی دارند: انتخابات زودرس، ابطال انتخابات و مانند اینها؛ اینجا نه، اینجا با وجود همهی دشمنیها کارها به صورت قانونی، به صورت درست پیش رفت و حرکت کرد و به نتایج [رسید]؛ اینها شاخص مهمّی است برای کارهای کشور. اینها را مقایسه کنید با بعضی از کشورهای دیگر، آن وقت معلوم میشود که اینها چه قدر مهم [هستند].
من میخواهم به طور قاطع عرض بکنم که این دستاوردها و موارد متعدّد دیگری که وجود دارد، مثل عمق راهبردی و نفوذ معنوی در کشورها و امثال اینها، جمهوری اسلامی را به یک نمونهی جذّاب تبدیل کرده. قطعاً امروز جمهوری اسلامی برای بسیاری از ملّتها یک نمونهی جذّاب است. البتّه تبلیغات ما تبلیغات محدودی است، دیگران هم علیه ما خیلی تبلیغات میکنند، یعنی آن تبلیغاتی که علیه جمهوری اسلامی میشود، چند برابر تبلیغات خود ما است؛ بنابراین خیلی از ملّتها و از کشورها اطّلاع ندارند. بحمدالله جمهوری اسلامی [برای] آنهایی که مرتبطند، مطّلعند، میدانند، یک نمونهی جذّابی است.
خب، بنابراین باید این شاخصها را در نظر گرفت، یعنی آن کسانی که بخواهند در وضع کشور، در مورد وضع کشور قضاوت کنند، نگاهشان فقط به مسئلهی اقتصاد نباشد؛ اقتصاد یک شاخص است؛ شاخص امنیّت هست، شاخص پیشرفتهای علمی هست، شاخص استفادهی از تحریم برای نوآوری هست، شاخصهای مربوط به دیپلماسی هست؛ اینها همه شاخص است؛ اینها را نگاه کنند. قدرت یک کشور یک منظومه، و مجموعهای از عوامل گوناگون است که به هم مرتبطند. این شکل منظومهایِ قدرت و اعتبار را ندیدن و نفهمیدن، موجب قضاوتهای غلطی میشود. پس کلّ منظومه را باید دید؛ منظومه را وقتی انسان نگاه میکند، خرسندکننده است.
خب البتّه دشمن طمعورزیهایی دارد، حرفهای بیربط و یأسآلودی هم میزند، قبلاً هم میزدند، حالا هم میزنند. آن اوایل انقلاب صدّامحسین وقتی که حمله کرد به ایران، یک مصاحبهای کرد در نزدیک مرزهای ما، طرف نزدیک ایلام و آنجا یک مصاحبهای کرد، گفت مصاحبهی بعدی هفتهی آینده در تهران! این جوری گفت. وعده داد به خودش و به مستمعینش که هفتهی بعد بیایند تهران، تهران را فتح کنند و مصاحبهی بعدی را بکنند. دیدید به چه سرنوشتی دچار شد در جنگ و در بعد از جنگ. در جنگ در یکی از عملیّاتها وضع صدّامحسین به جایی رسید که نزدیک بود به وسیلهی بچّههای سپاه دستگیر بشود؛ یعنی در فتحالمبین واقعاً اگر چنانچه بچّهها نیم ساعت زودتر میرسیدند، صدّام را دستگیر میکردند؛ در رفت، شانس آورد. آخرش هم خب با آن فلاکت و بدبختی و قبول شرایط ایران و بعد هم پناه بردن به ایران، هواپیماهایش را یکی پس از دیگری پیدرپی فرستاد بدون اجازه به اینجا در قضایای بعدی؛ آن آن جوری بود؛ اخیراً هم ــ ظاهراً پارسال بود ــ یک دلقک آمریکایی گفت کریسمس را در تهران جشن خواهد گرفت.(۲۹) از این حرفها هست، میزنند، منتها خب واقعیّت با آنچه آنها دلشان میخواهد و دنبال میکنند، فاصلهی زیادی دارد.
خب، پس بنابراین اینکه شما میبینید که آمریکاییها صریحاً میگویند که فشار حدّاکثری علیه ایران شکست خفّتباری خورد، خیلی قضیّهی بزرگی است، خیلی قضیّهی مهمّی است. اینکه آمریکای متکبّر، آمریکای مغرور، آمریکای مستکبر اعتراف کند که فشار حدّاکثری در مقابل ایران شکست خفّتبار خورد، خیلی قضیّهی مهمّی است. پس بنابراین عزیزان من! هم مغرور نشویم، هم منفعل نشویم؛ نه روحیهمان را از دست بدهیم، نه به خودمان غرّه بشویم؛ این دو توصیهای بود که عرض کردم.
چند سفارش کاری هم هست که حالا انشاءالله اگر خیلی طولانی نشود [میگویم]. یک مسئله همان مسئلهی شعار سال است که گفتیم تولید با آن دو خصوصیّت: یکی خصوصیّت دانشپایه بودن، دانشبنیاد بودن؛ یکی هم خصوصیّت اشتغالآفرینی. یک اشکالی کردند به ما، گفتند این دو خصوصیّت با هم نمیسازد؛ درست میگویند؛ در یک مواردی همین جور است یعنی هر چه فنّاوری پیشرفتهتر بشود، نیاز به نیروی انسانی کمتر میشود؛ بعضیها پیغام دادند که «این چه جوری میشود؟» من برای این جواب دارم. بله، در یک مواردی این جوری است امّا در مورد ما این جور نیست؛ برای خاطر اینکه ما کارخانهها و شرکتهای تعطیل یا نیمهتعطیل در قسمتهای پاییندستی که بسیار هم زیاد است، خیلی داریم. بنابراین دانشبنیان شدنِ شرکتها متوجّه این شرکتها میتواند بشود؛ یعنی میتواند حتّی فرصتهای شغلی را چند برابر کند و افزایش بدهد؛ این [جور] است. بنابراین ما میتوانیم [اشتغالآفرینی هم داشته باشیم]. علاوهی بر این، خود فنّاوری جدید یک حالت گسترشیابی طبیعی دارد؛ یعنی هر چه انسان در مسائل فنّاوری پیشرفت کند، میدانها در مقابل او باز میشود؛ بنابراین اشتغالآفرینی قطعاً ضربهای نمیخورد و میتوان تولید دانشبنیان را مطمح نظر قرار داد، در عین حال مسئلهی اشتغالآفرین هم وجود داشته باشد.
یک نکتهی دیگری که در مورد تولید دانشبنیان و در پاسخ به این اشکال به ذهن انسان میرسد، این است که ما اگر چنانچه تولیدمان را دانشبنیان کردیم، در واقع نوعِ نیروی انسانی شاغل را ارتقاء میدهیم؛ یعنی چه کسی میآید در مجموعهی دانشبنیان کار میکند؟ جوان تحصیلکردهی ما. امروز بسیاری از جوانان تحصیلکردهی دانشگاهی ما که [جمعیّتشان] یک درصد خیلی بالایی است ــ حالا یک آماری دادهاند، بنده چون خودم دنبال نکردهام نمیتوانم آمار بدهم، امّا آمار بالایی است ــ در رشتههایی کار میکنند که با رشتهی تحصیلی آنها هیچ ارتباطی ندارد؛ این [جور] است دیگر؛ این یک اشکال بزرگی است؛ این در واقع یک نوع بیکاری است. زحمت کشیده، درس خوانده، دولت خرج کرده، عمری مصرف شده امّا از او استفاده نمیشود؛ این یک نوع بیکاری است. وقتی که ما توانستیم شرکتهای دانشبنیان را توسعه بدهیم، همهی این جوانها به کار جذب میشوند و کیفیّت نیروی انسانیِ دستگاههای کاری ما بالا خواهد رفت، ارتقاء پیدا خواهد کرد؛ نخبگان میآیند [کار] میکنند و دیگر نخبگان ما مجبور نیستند که به مشاغل خدماتیِ کمارزش رو بیاورند و توجّه کنند.
یک نکته در مورد این شرکتهای دانشبنیان و تولید دانشبنیان که بنده لازم است تذکّر بدهم، این است که ــ البتّه تذکّراتی قبلاً عرض شده لکن اینها را هم اضافهی بر آن عرض میکنم ــ برای شرکتهای دانشبنیان باید ضوابط کیفی تعیین بشود؛ این جور نباشد که فلان شرکتی که با فنّاوری چهل سال پیش دارد کار میکند، بیاید به عنوان شرکت دانشبنیان ثبت نام کند، مثلاً از بهرهمندیها و امکانات و تسهیلاتی که هست استفاده کند؛ این درست نیست. به معنای واقعی کلمه در [یک شرکت] دانشبنیان یک نوآوریای باید وجود داشته باشد که حالا بعضی از خصوصیّات دیگر را هم عرض خواهم کرد. یا فلان شرکت مونتاژی، مونتاژگران، که در واقع مونتاژ هم همان واردات بیرویّه است با یک شکل دیگری؛ این تولید نیست، این به اصطلاح آفرینندگی محصول نیست؛ این یک نوع واردات است، این بیاید به عنوان شرکت دانشبنیان مثلاً شناخته بشود! این جوری نیست. بنابراین احتیاج است به اینکه شاخصهای دقیقی، شاخصهای کیفیای ــ که فکر میکنم [این] کار مربوط به معاونت علمی است یا هر جایی که بالاخره متصدّی تأیید این شرکتها است ــ معیّن کنند و آنها را جدّی بگیرند.
یک نکتهی دیگر این است که ما برای اینکه ارزیابی کنیم تولید کشور دانشبنیان شد یا نشد، صرفاً تعداد شرکتهای دانشبنیان کافی نیست. حالا بنده در صحبت اوّل سال روی تعداد تکیه کردم،(۳۰) مثلاً گفتند فلان مقدار، ما گفتیم نه، بیش از این؛ گفتند سی درصد ممکن است افزایش پیدا کند؛ ما گفتیم نه، اقلّاً پنجاه درصد یا صد درصد افزایش پیدا کند. این، تعداد است؛ خب این یک شاخص است امّا این کافی نیست. بایستی شرکتهایی که به وجود میآیند یک خصوصیّاتی داشته باشند که این خصوصیّات حیاتی است، اساسی است، مهم است.
یکی از این خصوصیّات این است که در آن نوآوری باشد؛ یکی اینکه کاهش ارزبری وجود داشته باشد. ما الان در یک مواردی برای واردات یک محصول ارز زیادی مصرف میکنیم؛ اگر این شرکت دانشبنیان این را تولید کند یا به تولید نزدیک بکند، این یا کاهش ارزبری دارد یا بکلّی ارزبری را از بین میبرد؛ این یکی از معیارها است.
اشتغالآفرینی؛ یکی از شاخصها این است که شرکتها به معنای واقعی کلمه اشتغالآفرین باشند. قابلیّت صادرات داشته باشند؛ یعنی در مواجههی با محصولات جهانی و بینالمللی رقابتپذیر باشند. این قبیل شاخصها باید معیّن بشود و انشاءالله دنبال بشود.
یک نکتهی مهمّ دیگر این است که در توسعهی شرکتهای دانشبنیان، اولویّتهایی در نظر گرفته بشود. یکی از اولویّتها که خیلی مهم است، این است که این شرکتها در جهت حلّ مسئله باشند؛ ما مسائل اقتصادی مشخّصی در کشور داریم؛ این شرکتها متوجّه به حل مسئله باشند، گرهگشایی داشته باشند، بر طبق نیاز به وجود بیایند یعنی نیازسنجی بشود در مورد این شرکتها. یک بخشهایی هست که امنیّت اقتصادی متوقّف بر آنها است؛ مثلاً فرض کنید بخش کشاورزی که اتفاقاً بنده آن روز در صحبت اوّل سال گفتم که یکی از وابستهترین بخشهای ما به واردات و به خارج، بخش کشاورزی ما است. در حالی که بخش کشاورزی به امنیّت غذائی ما ارتباط پیدا میکند؛ [این] مسئلهی مهمّی است.
در شرکتهای دانشبنیان این جهت رعایت بشود که یا امنیّت اقتصادی کشور در گرو آنها است، یا ظرفیّت بالایی از نیروهای متخصّص و غیر شاغل را دارند که نیروهای متخصّص را جذب کنند، یا در بخشهایی که شرکتها موادّ خام صادر میکنند مثل بخش معدن؛ متأسّفانه در کشور ما در بخش معادن، ما مشکلات زیادی داریم؛ یکی از مشکلات همین خامفروشی است. حالا نفت که به جای خود؛ در مورد نفت که ما واقعاً هیچ ارزش افزودهای نداریم، در مورد گاز تا حدودی [وجود دارد]؛ در حالی که آن طوری که متخصّصین میگویند در بخش نفت میشود ارزش افزودهی زیادی تولید کرد و به وجود آورد، اگر چنانچه به بخشهای پاییندستی نفت توجّه بشود. گاز هم همین جور، در بخش معادن دیگر هم همین جور است؛ فلزات ما، سنگ، سنگهای ارزشمند در کشور، چقدر معدن گرانقیمت سنگ وجود دارد در کشور؛ اینها بدون اینکه یک ارزش افزودهای داشته باشد، بدون کار کردن روی آنها، اینها صادر میشود. این بخشها مهم است که ما شرکتهای دانشبنیان را به این بخشها متوجّه کنیم.
یک نکتهی دیگر در مورد این تولید دانشبنیان این است که ما واقعاً از شرکتهای دانشبنیان حمایت کنیم؛ بخشهای دولتی حمایت کنند. مهمترین مصرفکنندهی تولیدات در کشور دولت است. خب دولت میتواند از تولیدات دانشبنیان استفاده کند؛ یعنی این [مسئلهی] جلوگیری از واردات بیرویّه که ما مکرّر عرض کردهایم، یک مورد و مصداق تامّش اینجا است که از اینها، از این شرکتها، از تولیداتشان حمایت بشود.
و یک مسئلهی مهمّ اقتصادی هم همین بحث خامفروشی است که عرض کردیم. ما موادّ خام را صادر میکنیم با قیمت ارزان، و تولیدات محصولات نهایی را از بیرون وارد میکنیم با قیمت گران؛ نسبت این دو قیمت را هم برای من نوشتهاند و دوستان اهل تخصّص این کارها [هم] ذکر کردهاند؛ نسبت خیلی فاحشی است. ما موادّ خام را با قیمت ارزان صادر میکنیم، محصول نهایی را با قیمت گران وارد میکنیم، در حالی که باید محصول نهایی را [صادر کنیم.] صادرات کشور [بایستی] برود به این سمت، تولیدات برود به این سمت، تولید دانشبنیان برود به این سمت که ما بتوانیم محصول نهایی را در همهی موادّ گوناگون صادر کنیم.
یکی از مسائل مهمّ کشور که به مسئولین [گفتهایم] ــ حالا شما هم از دولت، هم از مجلس اینجا حضور دارید ــ مسئلهی برنامهی هفتم توسعه است که این برنامه البتّه بایستی سال گذشته تصویب میشد و امسال منشأ برنامهی سالیانهی ۱۴۰۱ قرار میگرفت که خب سال گذشته نشد. امسال این را به یک جایی برسانید انشاءالله؛ همّت کنید تا بر اساس سیاستهای کلّی، این برنامه تنظیم بشود و در دولت و مجلس انشاءالله این مسئله به اتمام برسد.
یک مسئلهی مهم، مسئلهی مردمی بودن است که آقای رئیسجمهور اشاره کردند و درست هم هست؛ این حضور در بین مردم و این سفرهای استانی یک کار بسیار باارزشی است، کار خوبی است و گرهگشا است. یک چیزهایی هست که انسان تا در عرصهی میدانی مشاهده نکند یا انسان خودش نبیند یا از مردمی که در عرصه حضور دارند نشنود یا اخبار موثّقی را کسانی که میروند و میبینند به انسان منتقل نکنند ــ تا این نباشد ــ نمیشود واقعیّات را فهمید و بر اساس آنها برنامهریزی کرد. مردمی بودن خیلی مهم است، منتها یکی از مهمترین مسائل مردمی بودن، مردمی ماندن است؛ مردمی بمانید، خسته نشوید. صبری که عرض کردیم، یکی از مواردش اینجا است. این جور نباشد که ما اوّلِ کار مردمی باشیم، بعد بتدریج خسته بشویم، نه؛ واقعاً مردمی بمانید. منظورم این نیست که حتماً این سفرهای استانی باید تا آخر دوره دنبال بشود، نه؛ ممکن است یک جایی متوقّف بشود، اشکالی هم ندارد امّا مردمی بودن فقط سفرهای استانی نیست؛ ارتباط با مردم، شنیدن از مردم، شنیدن نکات، که گاهی نکاتی از مردم عادّی شنیده میشود که از مشاورین کارکشتهی کارکردهی نزدیک انسان شنیده نمیشود؛ انسان از آن بیشتر استفاده میکند؛ ارتباط با مردم و گزارشهای مردمی این [حُسن] را دارد.
یک نکتهی دیگر که سفارشِ مؤکّد میکنم، مسئلهی سیاستهای اصل ۴۴ است که چند سال قبل از این ابلاغ شد(۳۱) و همه هم تمجید کردند و تعریف کردند که چه سیاستهای خوبی است، لکن عمل نشده. واقعاً به دولتهای مختلف دائماً تأکید شده، آنها هم گفتهاند که میخواهیم عمل کنیم یا داریم عمل میکنیم، لکن به معنای واقعی کلمه سیاستهای اصل ۴۴ عمل نشده. بایستی به معنای واقعی کلمه اقتصاد کشور بیاید روی دوش مردم و دولت [فقط] نقش ویژهی دولتی خودش را ایفاء کند و متصدّی نباشد؛ این خیلی مهم است. یک وقت شما یک باری را روی دوش خودتان میگیرید، میخواهید پیاده با این مشکلات از این شهر به آن شهر ببرید، یک وقت آن را سوار یک وسیلهی نقلیّهی فعّالی میکنید، خود شما هم رانندگی میکنید؛ این دوّمی درست است. وسیلهی نقلیّهی فعّال، فعّالان اقتصادی کشور هستند؛ اینها را فعّال کنید، منتها به کارشان نظارت کنید، سیاستگذاری کنید، مراقبت کنید خطایی پیش نیاید، اشتباهی پیش نیاید، امّا بگذارید کار کنند؛ هم آنها سود میبرند، هم مردم استفاده میکنند، هم شما سود میبرید به عنوان مسئولین دولت. این هم یک مسئله است.
یک مسئلهی دیگری که باز این هم خیلی مهم است و البتّه بلندمدّت است، مسئلهی رشدِ اقتصادیِ بدونِ نفت است؛ مثل این کشورهایی که نفت ندارند، رشد اقتصادی هم دارند، پیشرفت اقتصادی هم دارند، کم هم نیستند. این مادّهی مخدّر نفت از صد سال پیش تا حالا متأسّفانه ما را معتاد کرده؛ یعنی واقعاً یک اعتیاد بسیار سختی است. این البتّه در کوتاهمدّت ممکن نیست و در بلندمدّت محقّق میشود، و کار امروز و فردا و کار یک دولت هم نیست؛ یعنی اگر دولتها همّت کنند، ممکن است مثلاً در طولِ دو دولتِ هشتساله این کار تحقّق پیدا کند. البتّه بنده یک روزی سالها پیش این را مطرح کردم؛(۳۲) اگر از آن روز شروع میشد، امروز بدون شک وضع کشور وضع دیگری بود؛ دنبال نشد.
یک مسئلهی دیگر هم مسئلهی منابع ارزی است که ما این منابع ارزی را کجا مصرف میکنیم و چه جوری مصرف میکنیم. مراقب باشیم که اگر چنانچه یک گشایش ارزیای مثلاً حالا از یک ناحیهای به وجود میآید، این منابع ارزی صرف واردات بیرویّه نشود، صرف کارهای زیربنائی کشور بشود؛ کشور به کارهای زیربنائی احتیاج دارد. مسئلهی حمل و نقل، مسئلهی حمل و نقل ریلی، مسائل گوناگون مربوط به همین شرکتهای دانشبنیان، مسئلهی راههای ارتباطی با کشورهای همسایه، اینها کارهای زیربنائی است که بایستی انجام بگیرد، کشور هم احتیاج دارد به اینها. نوسازی صنایع؛ خیلی از صنایعِ ما کهنه است که نوسازی اینها احتیاج دارد به درآمدهای ارزی. صرف این چیزها بشود؛ نه اینکه حالا به مجرّد اینکه یک پولی گیرمان آمد، مثلاً فرض کنید که باز باب واردات کالاهای لوکس باز بشود که حالا گفته میشود خیلیهایش قاچاق است، امّا جلوی قاچاق هم باید گرفته بشود؛ یعنی واقعاً یکی از کارهای بزرگ و کارهای مهم این است. غذای سگ را از بیرون وارد کنند، وسایل آرایش را با قیمتهای گزاف و گران وارد کنند! یک واحد پول هم نباید صرف این چیزها بشود، چه برسد به پولهای زیاد. غرض، کارهای زیربنائی زیادی ما داریم. همین مسئلهی آب کشور، مشکل آب، این یکی از کارهای زیربنائی است و حلّش هم کاملاً ممکن است، منتها پول لازم دارد. حالا خوشبختانه میدانیم و اطّلاع داریم که این دولت کارهای خیلی خوبی در این زمینه انجام داده و دارد انجام میدهد، در حال انجام است. باید این کارها را انجام داد. این مسئلهی آب یکی از مسائل مهم است.
یک فرصت مهمّی که در اختیار مسئولین کشور هست، همین شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا است که در دولت قبل تصویب شد و شروع شد و کارهای بزرگی را [انجام داد]. البتّه مسئولیّت ابتدائی و مهمّ اوّلیّهی این شورا، سه چهار کار اساسی بود که یکیاش اصلاح اساسی بودجه بود، یکی مسئلهی بانکها بود مثلاً که اینها باید دنبال بشود که ساختار بودجه اصلاح بشود؛ ساختار بودجه مشکلاتی دارد. و از اوّل یکی از وظایف این شورا، مدیریّت مقابلهی با تحریمها معیّن شد. از این ظرفیّت باید به طور کامل انشاءالله استفاده بشود، مسئولین سه قوّه با همکاری کامل، با صمیمیّت کامل ــ که خب الحمدلله هست، بینشان صمیمیّت وجود دارد ــ این را دنبال بکنند. خب اینها مسائل اقتصادی بود که وقت عمدهی ما را این مسائل اقتصادی گرفت، طولانی هم شد.
مسئلهی حیاتی فرهنگ خیلی مهم است، و یک مجاهدت هوشمندانه در زمینهی علم و فرهنگ لازم است و در جهت درست، که مراکز متعهّد رسمی مثل وزارت ارشاد، مثل سازمان تبلیغات، مثل دفتر تبلیغات، مثل صدا و سیما، مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی در درجهی اوّل، مخاطب این درخواست هستند و در درجهی دوّم ــ حالا درجهی دوّم نمیشود گفت ــ طبعاً فعّالان فرهنگی گستردهی در سطح کشور که بحمدالله کم نیستند و زیادند. همه حقیقتاً باید به این مسئلهی حیاتی فرهنگ برسند و اهمّیّت بدهند؛ منتها این [کار] اوّلاً باید به صورت مجاهدت و تلاش شبانهروزی باشد، ثانیاً باید هوشمندانه باشد و چشمبسته و علیالعمیا(۳۳) و مانند اینها نباشد، و در جهت درست حرکت کنند. یکی هم این [مسئله] است.
یک مسئلهی دیگر مسئلهی دیپلماسی است که خب بحمدالله دیپلماسی کشور در جهت خوبی حرکت میکند. آنچه حالا در مسائل دیپلماسی مورد توجّه است، مسئلهی هستهای است که خب حتماً شما خبرهای هستهای را پیگیری میکنید، در جریان مسائل قرار دارید. من همین طور که قبلاً هم گفتهام، مسئولین دولتی هم گفتهاند، آقای رئیسجمهور هم مکرّر این را تأکید کردهاند، شما در برنامهریزیهای کاری خودتان مطلقا معطّل مذاکرات هستهای نشوید، مطلقا؛ کار خودتان را بکنید، وضع فعلی کشور را ببینید، بر اساس وضع فعلی برنامهریزی کنید. ممکن است مذاکرات به جاهایی برسد، جاهای مثبتی، جاهای نیمهمثبتی، منفیای، هر چه بشود شما کار خودتان را بکنید، متوقّف نکنید کارتان را به آنها. خب خوشبختانه وزیر محترم خارجه و آن مسئولین هیئت مذاکرهکننده گزارشات دقیق خودشان را به رئیسجمهور میدهند، به شورای عالی امنیّت ملّی میدهند، در جریان قرار دارند، تصمیمگیری میکنند، فکر میکنند، جوانب قضیّه را میسنجند.
[البتّه] نقد کارهای این مسئولین هم اشکال ندارد، اظهار نظر اشکال ندارد، منتها اوّلاً مراقب باشید این اظهار نظرها و نقدها بدبینانه نباشد. البتّه بنده همیشه این را به این کسانی که مسئولند، در همهی دولتها تذکّر دادهام که نگاه به کسی که در میدان هست و در صف مقدّم مشغول فعّالیّت است، نباید نگاه بدبینانه و از روی سوء ظن باشد. خب افراد مؤمن، افراد انقلابی، افراد پُر جدّ و جهد، پُرکار مشغول کارند، دارند در این زمینه کار میکنند.؛ اگر نقدی هم میشود خوشبینانه باشد، بدبینانه نباشد؛ ثانیاً موجب تضعیف این کسانی نشود که در این میدان مشغول تلاش و کار هستند؛ و امید مردم هم تضعیف نشود، یعنی جوری حرف زده نشود که اینها [ناامید بشوند].
البتّه هیئت مذاکره[کننده]ی ما بحمدالله در مقابل زورگوییهای طرف مقابل و زیادهخواهیها مقاومت کرده و به توفیق الهی، بدون تردید مقاومت هم خواهد کرد. آن که بدعهدی کرده، طرف مقابل است؛ خودشان هم الان در این بدعهدی گیر کردهاند، ماندهاند؛ یعنی الان طرف مقابلی که بدعهدی کرد و به قول خودشان پاره کرد آن قرار را، خودش الان در آن گیر کرده و آنها بیشتر احساس بنبست میکنند. ما بحمدالله احساس بنبست [نمیکنیم]. ما توانستهایم سختیها را تحمّل کنیم و عبور کنیم. از خیلی از مشکلات عبور کردهایم، از مشکلات دیگر هم به توفیق الهی عبور میکنیم.
مسئلهی دیگر مسئلهی فلسطین است که من یک کلمه عرض بکنم. فلسطین دارد نشان میدهد که بحمدالله زنده است؛ فلسطین زنده است. بر خلاف سیاستهای آمریکایی و سیاستهای پیروان آمریکا که خواستند مسئلهی فلسطین به فراموشی سپرده بشود و مسئله را به دست فراموشی بسپرند که مردم اصلاً یادشان برود که یک سرزمینی به نام فلسطین و ملّتی به نام ملّت فلسطین وجود داشته، بر خلاف خواستهی آنها روزبهروز مسئلهی فلسطین پُررنگتر شده. امروز جوانهای فلسطینی در سرزمینهای ۱۹۴۸، نه زمینهای دوردست، در همان مرکز فلسطین اشغالی بیدار شدهاند، حرکت میکنند، تلاش میکنند، کار میکنند و این ادامه پیدا خواهد کرد؛ بدون شک ادامه پیدا خواهد کرد و به توفیق الهی، طبق وعدهی الهی پیروزی هم با مردم فلسطین خواهد بود.
مسئلهی یمن هم همین جور است. در مسئلهی یمن بنده یک حرف نصحیتآمیزی به آقایان سعودی دارم که این واقعاً از روی نصیحت و خیرخواهی است: چرا جنگی را که یقین دارید در آن پیروز نمیشوید ادامه میدهید؟ اصلاً احتمال پیروزی سعودیها در جنگ یمن هست؟ احتمالش هم نیست. با این همّتی که مردم یمن دارند، با این شجاعتی که رهبرانشان دارند نشان میدهند، با این ابتکار عملی که در بخشهای مختلف دارند، احتمال پیروزی وجود ندارد. خب جنگی که در آن احتمال پیروزی وجود ندارد، چرا ادامه پیدا میکند؟ یک راهی پیدا کنید خودتان را از این جنگ خارج کنید. خب اخیراً مذاکراتی شده، ولو روی کاغذ یا به زبان حالا یک توقّف دوماههای را اعلان کردند که خیلی خوب است. اگر انشاءالله به معنای واقعی کلمه توقّف وجود داشته باشد ولو دوماهه باشد، این مغتنم است و خیلی خوب است؛ باید همین ادامه پیدا کند. مردم یمن هم مردم صبوری هستند و در این قضیّه به معنای واقعی کلمه مظلوم واقع شدند و خب خدای متعال هم به مظلومین کمک میکند و مردم مقاوم یمن، مردم مقاوم فلسطین انشاءالله مشمول لطف الهی خواهند بود.
آخرین عرایض بنده این است. برادران عزیز، خواهران عزیز! فرصت مسئولیّت بسیار زودگذر است؛ بسیار زودگذر است و تمام میشود؛ این فرصت را مغتنم بشمرید؛ از هر ساعتش استفاده کنید.
توصیهی دوّم: برای نمایش کار نکنید. اینکه مردم آن منطقهای که من را انتخاب کردهاند یا مردمی که مثلاً فرض کنید در تلویزیون حرفهای من را میشنوند، اینها به من خوشبین بشوند، این را در نظر نیاورید؛ این کار، برکت کار را از بین خواهد برد. اینکه شما به فکر این باشید که مردم از شما خوششان بیاید و اهمّیّت کار و نفْس کار را و رضای الهی را مورد نظر قرار ندهید، برکت کار را از بین میبرد و خیلی اوقات کار به نتیجه هم نمیرسد.
مسئلهی سوّم، تعارض منافع. حالا میبینم در مجلس این کلمهی تعارض منافع هم مدام تکرار میشود. این تعارض منافع فقط در اقتصاد نیست؛ در بخشهای دیگر هم تعارض منافع [هست]. اگر من و شما در توجّه مردم به ما، یک منفعتی داریم، یک منفعت هم منفعت عمومی کشور است، اینجا تعارض منافع است دیگر؛ کدام را مقدّم خواهیم کرد؟ اگر ما آبروی خودمان و توجّه مردم به خودمان را مقدّم دانستیم بر آنچه نفع کشور در آن است، خب این مصداق تعارض منافع است؛ باید خدا را در نظر داشته باشیم. این هم این مسئله.
مجلس و دولت هم وظایف مشخّصی دارند در قانون؛ من قبلاً هم این را در یک دیدار دیگری عرض کردم که این خطوط فاصل را حفظ کنید. جوری باشد که دولت مسئولیّت خودش را داشته باشد تا انسان بتواند سؤال کند از دولت؛ انسان از مجلس هم باید بتواند سؤال کند، در مورد مجلس [هم] بتواند قضاوت کند، داوری کند. اگر کارها با هم مخلوط شد، قضاوت مشکل میشود.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد نیّتهای ما را، نیّت صادقه قرار بده؛ آنچه گفتیم، آنچه کردیم، آنچه میکنیم، آنچه میگوییم، برای خودت و در راه خود قرار بده. پروردگارا! دلهای ما را از اخلاص عمل برای خودت سرشار و لبریز کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، امام بزرگوار را که این راه را در مقابل این ملّت باز کرد، ما را وارد این میدان کرد، وارد این راه کرد، با انبیای خودت، با اولیای خودت محشور کن؛ روح مطهّر او را از ما راضی کن؛ ارواح مطهّر شهیدان عزیز را از ما راضی کن؛ به خانوادههای آنها اجر و صبر و لطف و رحمت خودت را نازل بفرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,243 | 1401/01/14 | بیانات در محفل انس با قرآن کریم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49983 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خرسندم، و خدای متعال را شاکرم که امروز این توفیق را داد، در طلیعهی خورشید رمضانی با شما عزیزان که بحمدالله منوّر به این نور هستید، با قرآن مأنوس هستید، این جلسه را داشته باشیم و از نزدیک شما را زیارت کنیم؛ جدّاً امروز من استفاده کردم و لذّت بردم از این تلاوتها و برنامههایی که اجرا شد.
چند کلمه راجع به ماه مبارک رمضان عرض کنم، چند کلمه هم دربارهی اُنس با قرآن و کلامالله مجید عرض کنم، بعد هم چند نکته دربارهی شما هنرمندان تلاوت عرض خواهم کرد.
دربارهی ماه مبارک رمضان فرمود: هُوَ شَهرٌ دُعیتُم فیهِ اِلى ضیافَةِ اللَه؛(۲) خیلی خب، شما دعوت شدید. انسان گاهی یک جایی دعوت میشود، اجابت میکند، میرود به آن مهمانی و پذیرایی میشود؛ یک وقت هم نه، دعوت کردهاند ما را، همّت نمیکنیم که حرکت کنیم و به آن مهمانی برویم و پذیرایی بشویم؛ پس این، دست من و شما است. این ماه، ماه رمضان است، ماه ضیافت است، ماه گسترهی بینهایت رحمت الهی است. آن کسی که برود سر این سفره بنشیند و پذیرایی بشود کیست؟ بحث سر این است. باید همّت بکنیم که ما وارد این تالار عظیم پذیرایی بشویم و سر این سفره بنشینیم. این ضیافت چیست؟ حالا اگر همهی شما انشاءالله به بهترین وجهی وارد این تالار ضیافت شدید و به ضیافت الهی مشرّف شدید، خدای متعال به شما چه خواهد داد؟ پذیرایی الهی عبارت است از فراهم کردن فرصت تقرّب به خدا؛ یعنی از این چیزی دیگر بالاتر نیست. خدای متعال در این ماه فرصت تقرّب به خودش را فراهم کرده؛ اگر شما وارد این ضیافت شدید، از این پذیرایی بهرهمند میشوید. این فرصت چیست؟ این فرصت، روزه است؛ این فرصت اجر بیپایان تلاوت [کتاب] الهی است، تلاوت قرآن است؛ این فرصت اجر مضاعف برای اصلاح ذاتالبین است و امثال این چیزها که در خطبهی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود دارد. از خدای متعال بخواهیم اینها را؛ بخواهیم که خدای متعال به ما این توفیق را بدهد که از این فرصتها استفاده کنیم. لذا فرمود: فَاسأَلُوا اللَهَ رَبَّکُم بِنیّاتٍ صادِقَةٍ وَ قُلوبٍ طاهِرَةٍ اَن یُوَفِّقَکُم لِصِیامِهِ وَ تِلاوَةِ کِتابِه؛(۳) این را از خدا بخواهید.
بحمدالله شما اکثراً جوان هستید و دلهای پاک و نورانی و متلألئ که انسان واقعاً غبطه میخورد به حال شما جوانها؛ میتوانید از این فرصتها به بهترین وجهی استفاده کنید. حضرت سجّاد (سلام اﷲ علیه) در دعای چهلوچهارم صحیفهی سجّادیّه که دعای ورود به ماه رمضان است، به خدا این جور عرض میکنند: وَ اَعِنّا عَلی صیامِهِ بِکَفِّ الجَوارِحِ عَن مَعاصیه؛ صیامِ این جوری؛ معلوم شد که صیام، فقط نخوردن و اجتناب از این کارهای ظاهری نیست؛ این هم جزو این صیامی است که شما را به خدا آن جور نزدیک میکند: کفّ جَوارِح از معاصی الهی؛ وَ استِعمالِها فیهِ بِما یُرضیک؛ البتّه دعا، دعای مفصّلی است و من توصیه میکنم که کسانی که نخواندهاند این دعا را بخوانند؛ بخوانید این دعا را و واقعاً بهرهمند بشوید؛ شماها این لیاقت را دارید که از کلمات امام سجّاد در صحیفهی سجّادیّه به بهترین وجهی استفاده کنید؛ دنبالهاش بعد از فاصلهای میفرماید: وَ اَن نَتَقَرَّبَ اِلیکَ فیهِ مِن الاَعمالِ الزّاکیَةِ بِما تُطَهِّرُنا عَن الذُّنوبِ وَ تَعصِمُنا فیهِ مِمّا نَستَأنِفُ مِنَ العَیوب؛ خدای متعال هم از گذشته ما را پاک کند، هم در آینده ما را محفوظ کند و نگه دارد؛ قدر این ماه را بدانیم.
امّا در مورد اُنس با کلام الله؛ خب یکی از نامهای مبارک قرآن «ذکر» است. در خود قرآن چند جا تعبیر «ذکر» به کار برده شده و مراد، قرآن است؛ مثلاً «وَ هذا ذِکرٌ مُبارَکٌ اَنزلناه»(۴) در سورهی انبیاء که قرآن به عنوان «ذکر» معرّفی شده، یا «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظون»(۵) در سورهی حجر که اینجا هم همین جور است و چند جای دیگر قرآن ــ شاید مجموعاً چهار پنج جا [یا] پنج شش جا در قرآن هست ــ که قرآن «ذکر» نامیده شده ؛چرا «ذکر»؟ ذکر یعنی «یاد»؛ «قرآن، ذکر است» یعنی چه؟ یعنی «مذّکِر» است، یادآورنده است؛ قرآن، ما را به یاد میآورد. این به عنوان مبالغه است. در کلام عرب وقتی میخواهند مبالغه کنند، اسم فاعل را به صورت اسم فاعل به کار نمیبرند، به صورت مصدر به کار میبرند؛ میگویند «زیدٌ عدل»؛ وقتی میخواهند بگویند: زید خیلی عادل است، میگویند: زیدٌ عدل؛ زید عدل است؛ این [مسئله]، این [جور] است. قرآن ذکر است؛ یعنی در نهایت یادآوری و در نهایت مذکِّریّت است. این قرآن است. خب «ذکر» وسیلهی ارتباط است؛ ذکر یعنی یاد؛ شما اگر یادتان بود ارتباط برقرار میکنید با هر کسی، با هرچیزی، اگر از او یادتان رفت، قهراً دیگر ارتباط برقرار نمیکنید؛ ذکر طبیعتاً وسیلهی ارتباط است؛ اگر میخواهیم با خدا ارتباط داشته باشیم، با بهشت ارتباط داشته باشیم، با باطن عالیرتبهی خودمان که خدای متعال برای ما قرار داده و میتوانیم به آن برسیم و به آن فعلیّت بدهیم، ارتباط [برقرار] کنیم، باید به یادش باشیم؛ اگر یاد رفت، غفلت حاصل خواهد شد و این غفلت همان چیزی است که در قرآن مکرّر نسبت به این غفلت پرهیز و زنهار داده شده، بر حذر داشته شدهایم از این. در قیامت به کافر و منحرف میگویند: لَقَد کُنتَ فی غَفلَةٍ مِن هذا وَ کَشَفنا عَنکَ غِطائَک؛(۶) که مال سورهی ق است، یا در سورهی مبارک انبیاء [میفرماید]: یا وَیلَنا قَد کُنّا فی غَفلَةٍ مِن هذا؛(۷) کافر در قیامت این جور میگوید: یا وَیلَنا؛ وای بر ما؛ ما دچار غفلت بودیم. غفلت بلای خیلی بزرگی است. لذا در یکی از دعاهای مربوط به نافلهی شب [چنین آمده]: اَللَهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَمِ وَ الجُبنِ وَ البُخلِ وَ الغَفلَةِ وَ القَسوَة؛(۸) به خدا پناه میبریم از غفلت. خب پس «غفلت» نقطهی مقابل «ذکر» است؛ قرآن هم ذکر است. هر چه شما با قرآن بیشتر اُنس پیدا کنید، ذکر بیشتر خواهد شد. و البتّه «ذکر» و «مراقبه» تقریباً همسان یا به یک معنا متّحدند؛ [همان] مراقبه که این همه اهل معنا و اهل سلوک روی آن تأکید میکنند و میگویند پلّکان عروج انسان مراقبه است؛ مراقب خود بودن. گمان میکنم در فرمایشات مرحوم آخوند ملّاحسینقلی همدانی یا یکی از شاگردهای ایشان یک وقتی دیدم که ایشان میفرمایند بدون مراقبه هم گاهی حال برای انسان پیدا میشود امّا این حال باقی نمیماند؛ اگر مراقبه بود، آن حال معنوی هم برای انسان باقی میماند. بنابراین تلاوت قرآن، اُنس با قرآن این خصوصیّات را دارد.
خب این سخن گفتن خدا است دیگر؛ وقتی قرآن میخوانیم، خدا دارد با ما حرف میزند. این حرف زدن هم فقط مربوط به گذشته و قضایا یا قصص قرآنی نیست؛ مربوط به همین وضع فعلی ما است که با آن زبان دارد بیان میشود؛ برای این است که ما راه خودمان را پیدا کنیم و پای صحبت خدا بنشینیم. و این نعمت بزرگی است که خدای متعال به ما داده. یک نعمت این است که هر وقت میخواهیم [میتوانیم] با خدا حرف بزنیم: «بِغَیرِ شَفیع»(۹) ــ که در دعای شریف ابیحمزه هست ــ هر وقتی که اراده کنیم، میتوانیم با خدای متعال حرف بزنیم؛ این دعا است؛ و هر وقت [هم] اراده کنیم، میتوانیم پای صحبت خدا بنشینیم. [تعیین] وقت با شما است؛ تعیین وقت را در واقع شما دارید میکنید تا پای صحبت خدا بنشینید و استفاده کنید؛ با این چشم به تلاوت قرآن نگاه کنیم؛ قرآن را با این نگاه ببینیم.
و تلاوت باید تکرار بشود. بارها بنده عرض کردهام که باید تلاوت را تکرار کرد؛ باید قرآن را از اوّل تا آخر خواند و تمام کرد، دوباره شروع کرد، از سر تا آخر، و پیوسته و پیدرپی باید قرآن را استفاده کرد.
و قرآن معجزهی پیغمبر است. خب این پیغمبر که پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، دینش ابدی است، پس معجزهاش هم باید ابدی باشد. دین پیغمبر دین ابدی است، معجزهی او هم بایستی ابدی باشد؛ یعنی چه ابدی؟ یعنی اینکه شما هر وقتی از دوران طولانی تاریخ تا آن وقتی که این دین برپا است، یعنی تا ابد، در هر دورهای معارف مورد نیاز خودتان را برای زندگی بتوانید از قرآن پیدا کنید؛ زندگی یعنی چه؟ زندگی یعنی همان معنای وسیع زندگی: زندگی معنوی، زندگی متعالی الهی، زندگی مادّی، خانواده، حکومت، ارتباطات اجتماعی، تا اتّصال به خدای متعال؛ آن صحنهی وسیع و گسترهی عظیم زندگی انسان اینها است. قرآن باید بتواند و میتواند که دربارهی همهی این محدودهی عظیم پاسخ بدهد به سؤالات شما و راهنمایی کند به معارف بلند الهی. عالیترین مفاهیم مربوط به زندگی انسان را قرآن میتواند به ما معرّفی کند که البتّه این، با تعلّم و تفقّه به دست میآید؛ این را فراموش نکنید. بله، غالب مردم ــ آن هم نه همهی مردم ــ از ظاهر قرآن یک استفادهای میکنند امّا استفادهی از اعماق قرآن و بطون قرآن جز با تعلّم و تفقّه به دست نمیآید که در نهجالبلاغه در خطبهی ۱۱۰ [میفرماید]: وَ تَعَلَّمُوا القُرآن؛ بعد با یک فاصلهای [میفرماید]: وَ تَفَقَّهوا فیه ــ تفقّه یعنی آموزش عمیق، به یادگیری عمیق میگویند «تفقّه» ــ آموزش عمیق ببینید دربارهی قرآن؛ فَاِنَّهُ رَبیعُ القُلوب؛ که بهار دلها است؛ بهار دلها است. دل را طراوت میبخشد و به دل شکوفایی میدهد؛ این [جور] است؛ و تدبّر و تعلّم و تفقّه لازمهی آن است. البتّه شرطش هم تطهیر قلب است؛ باید دلهایمان را پاک کنیم، از خیلی از واردات قلبی خودمان را نجات بدهیم که این هم باز برای شما جوانها از امثال بنده بمراتب آسانتر است؛ این را به شما بگویم؛ بدانید ما دوران شما را هم طی کردیم، گذراندیم، تجربهاش را داریم، دوران خودمان را هم که شما تجربهاش را ندارید ما داریم؛ این تطهیر قلب که عرض میکنم، در دوران شما بمراتب آسانتر از دوران ما است؛ لا یَمَسُّهُ اِلّا المُطَهَّرون؛(۱۰) بایستی تطهیر کرد دل را و قرآن را مس کرد.
یک حدیثی را مرحوم علّامهی طباطبائی (رضوان الله علیه) نقل میکنند،(۱۱) من خوشم آمد که این را به شما عرض بکنم؛ این حدیث از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است که مرحوم طباطبائی میفرماید: و هو من غرر الاحادیث؛ این از برجستهترین و زبدهترین احادیث اهلبیت (علیهم السّلام) است. قیل له هَل عِندَکُم شَیءٌ مِنَ الوَحی؛ یک نفر از امیرالمؤمنین میپرسد که غیر از این قرآنی که حالا در اختیار ما هست، چیزی از وحی در اختیار شما هست؟ قالَ لَا وَ الَّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَاَ النَّسَمَة؛ حضرت میفرمایند که نه، به خدا قسم، چیزی بیش از این در اختیار ما نیست؛ اِلَّا اَن یُعطِیَ اللَهُ عَبداً فَهماً فی کِتابِه؛ ترجمهی فارسی این، به زبان متعارف ما این جوری میشود: بله، اگر خدای متعال راه را باز کند، ما در همین چیزی که هست غور کنیم، آن وقت چیزهای زیادی در اختیار ما هست. مرحوم علّامه طباطبائی میگویند که این بیانات امیرالمؤمنین در توحید، در معارف الهی که به تعبیر ایشان از بیانات عجیب امیرالمؤمنین است ــ که شما نهجالبلاغه را که نگاه کنید، این واقعاً به تعبیر ایشان از اعاجیب است ــ همهی اینها را امیرالمؤمنین از قرآن استفاده کرده؛ از این حدیث استفاده میشود که همهی این معارف عالی و ممتاز که برای فهمیدن آنها عقول متعارف عادّی کافی نیست، و باید انسان فکر کند، یاد بگیرد، درس بگیرد تا بفهمد، همهی این معارف را امیرالمؤمنین از قرآن گرفته، از قرآن استفاده کرده. قرآن این [جور] است. این اقیانوس عمیق، این [جور] است.
خب حالا چند جمله و چند نکته هم دربارهی مسائل مربوط به تلاوت برای جمع که کار باارزش شما است.
اوّلاً بحمدالله کشور ما از لحاظ قرّاء خوشخوان یکی از کشورهای برجسته و نمونه است. یعنی در دنیای اسلام شاید مثلاً [بجز] کشور مصر که حالا یک امتیازی در این زمینه دارد، من فکر نمیکنم بقیّهی کشورها این تعداد قاری برجسته و خوشخوان و درستخوان در کشورها وجود داشته باشد که بحمدالله در کشور ما هست. [این] به برکت جمهوری اسلامی است. ما کجا بودیم، به کجا رسیدیم! اوایل انقلاب، همّت ما و اهتمام ما این بود که قاری ما بداند کجا باید بخواند، کجا وصل کند، کجا وقف کند، کجا بِایستد؛ یعنی در این حد [بودند]، آن هم قرّاء معدودی که بودند. امروز بحمدالله انسان نگاه که میکند، قرّاء متعدّد و کثیری [را میبیند]. بنده با رادیوتلاوت مأنوسم الحمدلله، غالباً گوش میکنم آن وقتی که فراغت داشته باشم؛ به قدری تلاوتهای خوب در این رادیو و گاهی در تلویزیون ــ که کمتر توفیق پیدا میکنم [ببینم] ــ وجود دارد که انسان واقعاً خدا را شکر میکند؛ من خیلی اوقات وقتی میشنوم تلاوت را، خدا را شکر میکنم.
امروز خیلی از این قرّاء ما از بسیاری [از قاریان بالاترند]. حالا نمیگویم «همه»؛ شماها هنوز نرسیدهاید به آن برجستههایی که هستند. باید کار کنید؛ این هم یکی از نکات است که حالا این را در پرانتز عرض بکنم: شما که خوب میخوانید و درست میخوانید و مستمع را به هیجان میآورید، فکر نکنید کار تمام شد؛ هر وقتی که در هر جایی آدم فکر کرد دیگر به آخر خط رسیده، دیگر بالاتر از این چیزی نیست، همان جا نقطهی سقوط انسان است؛ بنده به شعرا هم همین را میگویم، به نویسندگان هم همین را میگویم، به طلّاب هم همین را میگویم. باید پیش بروید؛ باید باز هم جلو بروید، پیش بروید و تکمیل کنید و جا برای تکمیل هنوز هست؛ این جور نیست که خیال کنید حالا همه چیز تمام شده. امّا آنچه الان هست انصافاً افتخارآفرین است؛ یعنی آنچه ما امروز در اختیار داریم، بحمدالله این تعداد و این کیفیّت را، ما در جایی غیر از همان جایی که اسم آوردم سراغ نداریم که به این اندازه وجود داشته باشد. حتّی خیلی از قرّاء فعلی ما بهتر هستند از بعضی از آن کسانی که دعوت کردهایم آوردهایم اینجا، پول هم به آنها دادهایم، قرآنشان را هم گوش کردهایم، هزار نفر هم بیخودی «اللهالله» داد کشیدند پای خواندنشان که هیچ لزومی هم نداشته! گاهی بد هم میخوانَد، امّا جمعیّت میگویند «الله»؛ او میفهمد که این جمعیّت نمیفهمند خوب و بدِ تلاوت را، لذا سعی هم نمیکند دیگر خوب بخواند. این را بنده دیدهام؛ بعضی از قرّاء در مصر که خواندهاند خوب خواندهاند، اینجا که آمدند خواندند، نه، خواندنشان تعریفی ندارد! این مهم است؛ حالا شماها که با مستمعین طرفید، این تذکّرات را باید به آنها بدهید، اگر چه حالا مدّتی هم هست که مهمانِ آن جوری نداریم. الحمدلله قرّاء ما قرّاء خوبی هستند.
حالا از همین جمعی که امروز خواندند، من نگاه میکنم میبینم تلاوتهایی که من گوش کردم خیلی خوب بود! آقای نظریان(۱۲) یک تلاوتی کرده بود از سورهی قصص ــ همان قسمتی که مصطفیٰاسماعیل خوانده ــ خیلیخیلی خوب بود؛ یا آقای مقدّمی(۱۳) یک تلاوتی کرده از سورهی هود که بسیار خوب بود، انصافاً خیلی برجسته بود؛ این حامدآقا(۱۴) همین جور، تلاوتهای خیلی خوبی دارند. بعضی از دوستانی که حالا امروز اینجا خواندند ــ خیلیهای دیگر هم همین جور هستند؛ حالا چون من نمیبینم اشخاص را و نمیشناسم اسمهایشان را، نمیدانم چه کسانی هستند و چه کسانی نیستند، اسم نمیآورم؛ [فقط] این چند نفری را که اینجا تلاوت کردند اسم آوردم ــ از خیلی از اینهایی که آمدند اینجا و به عنوان استاد ــ استاد فلان ــ از آنها یاد میشود، خیلی بهتر میخوانند و بحمدالله این جزو افتخارات ما است. این نکتهی اوّل.
نکتهی دوّم این است که تلاوت در جمع یک هنر است، یک هنر مقدّس است. این هنر که در شمار برترین هنرهای قدسی است و جزو برترین هنرهای مقدّس است، باید در خدمت ذکر و در خدمت دعوت باشد. قرآن ذکر است دیگر؛ تلاوت شما باید در خدمت ذکر باشد؛ باید جوری تلاوت کنید که منِ مستمع، متذکّر بشوم، و به یاد خدا، به یاد قیامت، به یاد عوالم بالا بیفتم؛ بیشتر از آنکه انسان متذکّر است، باید از تلاوت شما متذکّر بشود؛ شما در تلاوتتان این را در نظر قرار بدهید، این را بخواهید. مراقب باشیم که چیزهای حاشیهای، بعضی از خودنماییها ــ که ماها خب انسانیم، ضعیفیم، در کارهایمان یک بخشی، یک خودنماییهایی هست، حالا بنده آن مقدار کمش را نمیخواهم خیلی متّه روی خشخاش بگذارم ــ غلبه نکند؛ آن حالت خودنمایی بر آن حالت تذکّر و مُذَکِّریّت و دعوت الیالله غلبه نکند در این تلاوتی که شما انجام میدهید. نباید فقط به عنوان یک هنر به این نگاه کنید؛ بعضی از خوانندههای قرآن غیر ایرانی را که انسان نگاه میکند، به این [کار] فقط به صورت یک هنر نگاه میکنند؛ نه، این فقط یک هنر نیست؛ این، وسیلهی دعوت الیالله است؛ با این شکل بایستی به آن نگاه کنید. باید جوری باشد که «وَ اِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُهُ زادَتهُم ایمانا»؛(۱۵) وقتی شما قرآن میخوانید باید ایمان من افزایش پیدا کند؛ ایمان مستمعتان بایستی افزایش پیدا کند. یک مقداری از این به عهدهی شما است که شما باید این کار را انجام بدهید، تا حدود زیادی بر عهدهی قاری است.
شما قرائت را با استعاذه شروع میکنید؛ [باید] این استعاذه حقیقی باشد. با این استعاذه واقعاً به خدا پناه ببرید از شرّ شیطان: «فَاِذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم»(۱۶) که در سورهی مبارکهی نحل است. اگر این تلاوت با استعاذه شد، در خدمت اغراض شیطانی قرار نخواهد گرفت. این هم یک نکته.
یک نکتهی دیگر مهندسی تلاوت است. این چیزی است که من چند بار به بعضی از قرّائی که پیش ما تلاوت کردند، خواستهام بگویم فرصت نشده. یکی از چیزهایی که باید شما به عنوان قاری در نظر داشته باشید، مهندسی تلاوت است؛ باید این تلاوتتان را از پیش در ذهنتان مهندسی کنید. البتّه اینها طبعاً بعداً بتدریج برای انسان به شکل غریزی و عادی میشود، لکن در اوّل کار، اوایل کار تا مدّتها مسلّماً احتیاج دارد به اینکه توجّه کنید.
مهندسی یعنی چه؟ چند جور مهندسی هست: یکی انتخاب لحن مناسب برای هر بخش. مثلاً فرض کنید که همهی لحنها برای لحن قصّه مناسب نیست، یا همهی لحنها برای آیات انذار از عذاب مناسب نیست؛ یک لحنهایی مناسب است، یک لحنهایی مناسب نیست؛ لحن مناسب با آن مضمون را باید پیدا کنید. بعضی از قرّاء مصری در این کار حقّاً و انصافاً در سطح عالیاند که میدانند با چه لحنی بایستی این [آیات] را بخوانند؛ این که اگر انذار است، اگر وعید است، اگر بشارت است، اگر وعدهی بهشت است، اگر قصّه است، هر کدام از اینها یک لحن را اقتضا دارد؛ باید مهندسی کنید.
یک مهندسی دیگر، مهندسی انخفاض(۱۷) و اعتلای(۱۸) صدایتان است؛ صدا را کِی بالا ببرید، کِی پایین بیاورید؛ این مهم است. بعضیها صدا را بیمورد بالا میبرند، جایی که اصلاً جای بلند کردن صدا نیست. باید تشخیص بدهید که کجا بایستی صدا را بلند کرد و با تُن بلند باید خواند، کجا بایستی آرام خواند. البتّه در بعضی از تلاوتهایی که انسان از قرّاء معروف میشنود، بهاصطلاح یک انخفاض و اعتلاهایی وجود دارد که حالا آنها مخصوص خودشان است، تکرار آنها هم به نظر ما خیلی مناسب نیست؛ خود شما بایستی تشخیص بدهید، توجّه کنید که کجا بایستی صدا را بلند کرد، کجا بایستی آرام خواند.
یکی هم کیفیّت القاء است؛ کیفیّت القاء هم خیلی مهم است. بنده حالا یک نمونه را عرض بکنم: تلاوت سورهی مبارکهی فاطر عبدالفتّاح شعشاعی ــ که واقعاً یک تلاوتگر فوقالعاده است ــ [وقتی] میرسد به این آیهی شریفه: یا اَیُّهَا النّاسُ اَنتُمُ الفُقَرآءُ اِلَی الله.(۱۹) میدانید که مستمعهای عرب دنبال این هستند که نَفَس بلند به کار برود. وقتی قاری با نَفَس طولانی تلاوت میکند خوششان میآید و تشویق میکنند و اللهالله میگویند، و نَفَس کوتاه را خیلی دوست نمیدارند. عبدالفتّاح نَفَسش کوتاه است امّا این «یا اَیُّهَا النّاسُ اَنتُمُ الفُقَرآءُ اِلَی الله» را با یک لحنی میخوانَد که این مجلس زیر و رو میشود! به نظر من بشنوید این تلاوت را؛ مجلس را زیر و رو میکند؛ از بس با لحن مناسبی این را میخوانَد. این لحن متناسب را در نظر داشته باشید. این [یک] مهندسی.
یک مهندسی دیگری هم وجود دارد و آن، کیفیّت تلاوتی است که بتواند واقعه را مجسّم کند در مقابل مستمع؛ یعنی جوری بخواند که شما که دارید میشنوید، کأنّه دارید میبینید واقعه را؛ که در این قضیّه استاد مسلّم انصافاً شیخ مصطفیٰ اسماعیل است، که فوقالعاده است در این جهت. در آن آیات شریفهی سورهی قصص که «وَجَدَ مِن دونِهِمُ امرَاَتَینِ تَذودانِ قالَ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقیحَتَّی یُصدِرَ الرِّعآءُ وَ اَبونا شَیخٌ کَـبیرٌ * فَسَقَی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی اِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ اِنّی لِمآ اَنزَلتَ اِلَىَّ مِن خَیرٍ فَقیرٌ * فَجآءَتهُ اِحداهُما تَمشی عَلَی استِحیـآء»،(۲۰) اینها را جوری میخوانَد که شما کأنّه میبینید که این دختر دارد میآید و خجالت میکشد، که این خجالت ناشی از یک احساساتی است؛ رفتهاند پیش پدرشان، صحبت این جوان را کردهاند و گفته خیلی خب، بروید دنبالش بگویید بیاید. «فَجآءَتهُ اِحداهُما تَمشی عَلَی استِحیـآء» را چند بار تکرار میکند. یا مثلاً در سورهی مبارکهی نمل، اَیُّکُـم یَأتینی بِعَرشِهـا قَبلَ اَن یَأتونی مُسلِمین * قالَ عِفریتٌ مِنَ الجِنِّ اَنَا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن تَقومَ مِن مَقامِک.(۲۱) آنچنان این «اَنَا ءاتیکَ بِهِ» را از زبان این عفریتِ جن تکرار میکند و بیان میکند، کأنّه انسان دارد میبیند این عفریتِ جن را که با یک غروری میگوید من برایت میآورم، قَبلَ اَن تَقومَ مِن مَقامِک. بعد [میفرماید]: قالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ اَنَا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُک؛(۲۲) یعنی [آن دیگری] زد تو دهن آن عفریتِ جنّی، گفت قبل از اینکه چشمت را به هم بزنی من حاضر میکنم، که حاضر هم کرد. این را جوری میخوانَد که انسان کأنّه دارد میبیند که این اتّفاق دارد میافتد؛ این هم یک جور مهندسی است. بالاخره، به طور خلاصه، تلاوت قاری باید منشأ اثر باشد؛ باید شما که تلاوت میکنید، جوری تلاوت کنید که تأثّر در مستمع شما به وجود بیاید و منشأ اثر بشود. اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمٰنَ بِالغَیب؛(۲۳) اتّباع باید به وجود بیاید با خواندن شما؛ با تلاوت شما بایستی اتّباع به وجود بیاید. این حالا چند نکتهای بود که عرض کردم.
یک نکته هم راجع به این مسئلهی اختلاف قرائتها بگویم. بعضی از قرّاء مصری که ما دعوت کردیم و آمدند در طول این چند سال، تقیّد داشتند که انواع و اقسام قرائتها را بخوانند. حالا بنده چون خیلی مسلّط نیستم، نمیتوانم قطعاً بگویم که اینها قرائتهای شاذ(۲۴) را هم میخواندند. ما چهارده قرائت داریم، علاوه بر آنها چند قرائت شاذ هم داریم. من احتمال میدهم حتّی بعضی از آنها در تلاوتهایشان مقیّد بودند همین طور پیدرپی تکرار که میکنند قرائتهای مختلف را، قرائتهای شاذ را هم بخوانند؛ این به نظر من هیچ وجهی ندارد، هیچ «ذکری» در این وجود ندارد، هیچ دعوتی در این وجود ندارد. بله، من البتّه خواندن اختلاف قرائت را رد نمیکنم، امّا محدود. قرائت وَرش از این جهت مهم است که در شمال آفریقا و در غرب دنیای اسلام، قرائتِ رایج است. خود وَرش سالها در مصر زندگی میکرده ــ هم وَرش و هم قالون، اصلاً در مصر زندگی میکردند ــ سالهای متمادی وَرش در مصر بوده؛ لذا قرائت وَرش در مصر و در شمال آفریقا و در تونس و مانند اینها معروف است. قرآنهایی طبق قرائت وَرش و طبق قرائت قالون آنجاها چاپ شده که برای ما هم فرستادهاند بنده دیدهام. این قرائتِ وَرش است. بنابراین، خواندن قرائت وَرش ایرادی ندارد، چون یکی از قرائتهای رایج است؛ ولو حالا نه به قدر قرائت حفص، امّا بالاخره رایج است. این خوب است. قرائت حمزه هم که این نوجوان ما(۲۵) امروز یک مقداری قرائت حمزه را میخواند، از یک جهتی خوب است و آن، این است که این سَکتی که در قرائت حمزه هست بین حرف ساکن و همزه، چیز قشنگی است. از این جهت که زیبا میکند تلاوت را، [خواندنش] گاهی اوقات ایرادی ندارد به نظر ما. این دو قرائت را اگر چنانچه بخوانند، بد نیست؛ امّا دیگر [خواندنِ] اختلافِ قرائتهای مختلف و شکلهای گوناگون در یک کلمه و مانند اینها به نظر ما خیلی لزومی ندارد؛ یعنی آن چیزی را که مورد انتظار از شما است ــ که ذکر و دعوت و تذکّر و مانند اینها است ــ حقّاً و انصافاً تأمین نمیکند.
یک نکتهی دیگر را هم من یادداشت کردهام که عرض بکنم. در زمینهی فعّالیّتهای قرآنی، خب کارهای خیلی خوبی شده؛ لکن اینها کافی نیست؛ ما به تلاشهای بیشتری احتیاج داریم. یکی از پیشنهادهایی که به ما شد و کار درستی است و من مطرح میکنم و شماها هر کدام که میتوانید انجام بدهید، این است که مساجد یک محل ــ حالا مثلاً در تهران، مساجد فلان بخش از تهران که سه تا، چهار تا، پنج تا مسجد است ــ هر کدام از اینها یک پایگاه قرآنی باشند و با هم ارتباط داشته باشند؛ اینها بروند به مهمانی آنها، آنها بیایند به جلسهی اینها؛ با هم مسابقه بدهند؛ این غیر از این مسابقات رایجی است که اوقاف و دیگران راه میاندازند؛ یک چنین کارهایی انجام بگیرد؛ این بهترین مشوّق است برای اینکه جوانها و نوجوانها وارد وادی قرآنخوانی بشوند؛ ما به این احتیاج داریم.
جوانهای ما باید وارد عرصهی قرآنخوانی، بخصوص حفظ قرآن بشوند که ما خب حافظ [قرآن] زیاد لازم داریم؛ من چند سال پیش هم عرض کردم؛(۲۶) تلاشهایی هم شده منتها هنوز تا آنجا خیلی فاصله داریم. اگر بخواهید آن ده میلیون را تأمین بکنید، راهش این است که نوجوانهای ما وارد وادی قرآن بشوند؛ نوجوان که وارد شد حفظ آسان میشود؛ راهش هم این است که در مساجد این کار اتّفاق بیفتد؛ هر مسجدی یک پایگاه قرآنی بشود؛ مساجد این محل با همدیگر ارتباط داشته باشند، همکاری داشته باشند؛ اساتیدشان اینها را به هم آشنا کنند؛ اینها بروند پیش آنها. ما در مشهد داشتیم این کار را؛ هم در مسجد کرامت، هم در مسجد امام حسن مجتبیٰ. خدا انشاءالله رحمت کند مرحوم آقای مختاری، قاری بسیار خوب مشهد را و همچنین جناب آقای آقامرتضای فاطمی که جزو بهترینهای مشهد [بود] و هنوز هم ایشان الحمدلله جزو بهترین قرّاء کشور محسوب میشود؛ این دو نفر را من دعوت کرده بودم، خواسته بودم، آنجا سالها در مسجد کرامت این جلسه را اداره میکردند؛ در مسجد امام حسن هم که ما بودیم ــ این دو مسجدی که بنده رفت و آمد داشتم ــ اینها میآمدند تلاوت میکردند. و این ارتباط مساجد با یکدیگر و ارتباط قرّاء و مستمعین قرّاء و شاگردان قرّاء با یکدیگر یکی از این فرصتهایی است که انشاءالله میتواند در خدمت این کار قرار بگیرد. خوب است اسمی هم از مرحوم آقای مولایی (رحمة الله علیه) بیاریم که ایشان هم خیلی حق دارد به گردن تلاوت قرآن در تهران و خیلی تلاش کرده؛ مرحوم غفّاری و دیگر برادرانی که در این جمع، سالهای قبل بودند و امسال در بین ما نیستند؛ خداوند انشاءالله درجات همهی آنها را عالی کند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ما را از اهل قرآن قرار بده؛ ما را با قرآن مأنوس کن؛ ما را با قرآن زنده بدار؛ با قرآن بمیران؛ با قرآن محشور کن. پروردگارا! معارف قرآنی را در دل ما بیدار و زنده کن. پروردگارا! اساتید ما، کسانی که ما را به این راه هدایت کردند، راهنمایی کردند، اُنس با قرآن را به ما یاد دادند، مشمول رحمت خودت قرار بده؛ امام بزرگوار ما، شهدای عزیز ما را با پیغمبر محشور کن؛ ما را هم در راه آنها ثابتقدم بدار.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار ــ که در اوّلین روز ماه رمضان ۱۴۴۳ برگزار شد ــ تعدادی از قاریان به تلاوت آیاتی از قرآن کریم پرداختند.
۲) امالی صدوق، مجلس بیستم ، ص ۹۳
۳) همان
۴) سوره ی انبیاء، بخشی از آیه ی ۵۰
۵) سوره ی حجر، آیه ی ۹
۶) سوره ی ق، بخشی از آیه ی ۲۲
۷) سوره ی انبیاء، بخشی از آیه ی ۹۷
۸) کافی، ج ۲، ص ۵۸۶
۹) مصباح کفعمی، ص ۵۸۹ (دعای ابیحمزه)
۱۰) سورهی واقعه، آیهی ۷۹؛ «که جز پاکشدگان بر آن دست نزنند»
۱۱) المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۷۱
۱۲) آقای وحید نظریان
۱۳) آقای قاسم مقدّمی
۱۴) آقای حامد شاکرنژاد
۱۵) سوره انفال، بخشی از آیهی ۲؛ «... و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید ...»
۱۶) سورهی نحل، آیهی ۹۸؛ « پس چون قرآن مىخوانى، از شیطانِ مطرود به خدا پناه بر.»
۱۷) فرود آمدن، پایین آمدن
۱۸) بلند شدن
۱۹) بخشی از آیهی ۱۵؛ «اى مردم، شما به خدا نیازمندید ...»
۲۰) بخشی از آیات ۲۳ تا ۲۵؛ «... گروهى از مردم را بر آن یافت که [دامهاى خود را] آب مىدادند، و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور مىکردند. [موسىٰ] گفت: "منظورتان [از این کار] چیست؟" گفتند: "[ما به گوسفندان خود] آب نمىدهیم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پیرى سالخورده است." پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت: "پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم." پس یکى از آن دو زن ــ در حالى که به آزرم گام برمىداشت ــ نزد وى آمد …»
۲۱) سورهی نمل، بخشی از آیات ۳۸ و ۳۹؛ «... کدام یک از شما تخت او را ــ پیش از آنکه مطیعانه نزد من آیند ــ براى من مىآورد؟ عفریتى از جن گفت: "من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مىآورم." ...»
۲۲) همان، بخشی از آیهی ۴۰؛ «کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود، گفت: "من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مىآورم." ...»
۲۳) سورهی یس، بخشی از آیهی ۱۱؛ «بیم دادن تو، تنها کسى را [سودمند] است که کتاب حق را پیروى کند و از [خداى] رحمان در نهان بترسد. ...»
۲۴) نادر، کمیاب
۲۵) آقای علیرضا حاجیزاده (از تبریز)
۲۶) از جمله، بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن سراسر کشور(۱۳۹۰/۵/۱۱) |
2,244 | 1401/01/03 | بیانات پس از اقامه نماز بر پیکر حجّتالاسلام والمسلمین محمّدیریشهری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49908 |
ما هر چه خاطره از آقای ریشهری داریم، خاطرهی نیک است. جز خوبی و خدمت و خیرخواهی، بنده از ایشان سراغ ندارم. گمان میکنم اوّلین باری هم که ما ایشان را دیدیم، به نظرم سال ۴۴ یا ۴۵ بود که ایشان زندانی بود در زندان اطفال [دارالتّأدیب]. من که میرفتم دیدن هادی آقا،(۱) به نظرم آنجا اوّلبار ایشان را دیدم. بعد هم که دیگر بعد از انقلاب و کارهای [مختلف] ایشان، زمان وزارت و زمان قضاوت و بعدها، خب فراوان ایشان را میدیدیم؛ ایشان واقعاً همیشه منشأ خیر بود. در زمان وزارت اطّلاعات، ایشان هفتهای یک بار میآمد و با من ملاقات داشت و من واقعاً از مجالست و مصاحبهی با ایشان محظوظ میشدم و لذّت میبردم؛ چون در راه و در کار و علاقهمند و معنوی و ...[بودند]؛ الحمدللّه. خدا انشاءاللّه ایشان را با محمّد و آل محمّد محشور بکند؛ خداوند ایشان را رحمت بکند. |
2,245 | 1401/01/01 | سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49886 |
در اوّلین روز سال ۱۴۰۱؛ سال «تولید؛ دانشبنیان، اشتغالآفرین»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
به همهی شما بینندگان عزیز و کسانی که این عرایض را خواهید شنید، تبریک عرض میکنم و سخنان خود در این روز شروع سال و شروع قرن را مزیّن میکنم به نام و یاد حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) که خود ایشان بهار دلها و طراوت دورانها است:
اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ وَ العِلمُ المَصبوبُ وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ وَعداً غَیرَ مَکذوبٍ اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقوم اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقعُد اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقرَاُ وَ تُبَیِّن اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَ تَقنُت اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَ تَسجُد اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَ تُکَبِّر اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِر.(۱)
این سوّمین نوروزی است که این بنده از فیض حضور در جوار بقعهی مبارک حضرت علیّبنموسی الرّضا (سلام الله و صلوات الله علیه) محرومم؛ از حضور در مقابل جمع پُرشور زائران آن بزرگوار، از مسافر و مجاور، محروم هستم؛ لذا سلامی از این دور عرض میکنیم و درودی میفرستیم. اللهمّ صلّ علی ولیّک علىّ بن موسی الرّضا عدد ما فی علمک صلاةً دائمةً بدوام ملکک و سلطانک. اللهمّ سلّم علی ولیّک علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام عدد ما فی علمک سلاماً دائماً بدوام مجدک و عظمتک و کبریائک.
دربارهی نوروز ایرانی در اوّل سال و این عید بهاری نکاتی وجود دارد که گاهی عرض کردهایم؛ یک نکته که امروز مایلم آن را عرض بکنم، آمیختگی این عید ملّی با ذکر و نیایش و دعا و معنویّت است. این [قضیّه] شاید در بین اعیاد اوّل سال در بین ملّتها چیز کمنظیری [باشد] ــ بنده البتّه اطّلاع زیادی ندارم، [امّا] بعید میدانم ــ یا کمنظیر است یا بینظیر است که مردم عید ملّی را همراه میکنند با دعا و ذکر و نیایش و معنویّت و اظهار ارادت به ساحت پروردگار. دیشب در لحظهی تحویل سال، تقریباً همهی آحاد مردم و قشرهای مختلف، سالخوردگان، برجستگان، دانشمندان، فعّالان عرصههای گوناگون علمی ــ عرصهی موشک، عرصهی نانو، عرصهی زیستشناسی و غیره ــ تا جوانانِ وارد در اردوهای جهادی که عید را در روستاهای دورافتاده میگذرانند و از خانوادهها دورند برای خدمت به مردم، همه و همه این لحظهی تحویل را با «یا مُحَوِّلَ الحَولِ وَ الاَحوال» آغاز کردند؛ با خدا سخن گفتند و از خدا طلب کردند و دل خود را با یاد خدا شستشو دادند؛ این یک نکته است.
یک نکتهی دیگر در باب نوروز، ذوق و سلیقهی ویژهی ایرانی است که در آن، انسان احساس ژرفاندیشی میکند: بهار را آغاز سال خود قرار دادن. بهار مظهر امید است، پیامآور امید است؛ بهار به انسان میگوید که خزان و برگریزان حتماً رفتنی است و طراوت و نوسازی و نوگرایی حتماً آمدنی است؛ این، خصوصیّت بهار است. یک چنین پیامی را به مردم میدهد: پیام طراوت، پیام رویش. البتّه این امید، امسال مضاعف هم بود، به خاطر همراهی با نیمهی شعبان که روز نیمهی شعبان هم روز تولّد امید بزرگ تاریخ و امید بزرگ بشریّت است؛ و امید، منشأ همهی حرکتها و پیشرفتها است. من همین جا از این فرصت استفاده کنم و این را عرض کنم: کسانی که برای مردم سخن میگویند، پیام میفرستند، مینویسند، تلاش میکنند، هر چه میتوانند در مردم، امید ایجاد کنند؛ امید عامل مهمّ حرکت، عامل مهمّ پیشرفت است. بحمدالله خدای بزرگ برای ملّت ایران موجبات امید را هم فراهم کرده؛ زمینههای امید در بین ملّت ما و کشور ما بحمدالله کم نیست. بگذارید دشمنان از امیدواری ملّت ایران به خشم بیایند، و انشاءالله امید روزبهروز در دل ملّت ایران افزایش پیدا کند.
امروز عرض ما در درجهی اوّل در زمینهی مسائل اقتصادی است که من دیشب پیام سال را و شعار سال را عرض کردم و دربارهی آن مقداری توضیح میدهم. البتّه مطالب دیگری هم هست که اگر وقت بود، مجال بود، انشاءالله عرض خواهیم کرد. علّت اینکه ما بحث اقتصادی را در این روز اوّل سال مطرح میکنیم، اوّلاً به خاطر اهمّیّت مسئلهی اقتصاد است؛ یعنی واقعاً اگر در کشور [رشد] اقتصادی همراه با عدالت به وجود بیاید، همهی زمینههای پیشرفت فعّال خواهد شد و کشور به پیشرفت واقعی خواهد رسید؛ یعنی اقتصاد یک چنین نقش محوری دارد. ثانیاً ما در این ده سال گذشته، در دههی ۹۰، در واقع مواجه بودیم با انباشت چالشهای اقتصادی که خب انسان بایستی از اینها به یک نحوی خلاص بشود. باید انشاءالله دربارهی مسائل اقتصادی درست فکر کرد، درست عمل کرد و حرکت کرد تا برای ملّت وسایل آسایشی در این زمینه انشاءالله به وجود بیاید. بنابراین ما بحث اقتصادی را از این جهت مطرح میکنیم.
در اقتصاد هم مسئلهی عمده عبارت است از تولید ملّی که اجمالاً عرض کردیم و من در این سه چهار سال اخیر در شعار سال مسئلهی تولید را تکرار کردم و البتّه دولتها و مسئولین به قدر توان خودشان، به قدر همّت خودشان، با توجّه به شرایط بینالمللی کارهایی انجام دادند؛ آن مقداری که توانستند کارهایی انجام دادهاند، تلاشهایی کردهاند ولیکن به نظر من امروز مسئلهی اصلی ما، مسئلهی اصلی مسئولین اجرائی کشور و کسانی که به نحوی در این مسائل، در ادارهی کشور دخالت دارند، عبارت است از اقتصاد. خب، رویکردهای جدیدی هم انسان مشاهده میکند که انسان را دلگرم میکند؛ یعنی اگر انشاءالله این رویکردهای مردمی و حضور مردمی به نحو مناسبی ادامه پیدا بکند، این دلگرمکننده است و نشانههایی برای امید بیشتری در انسان به وجود میآورد.
یک نکته را من اینجا عرض بکنم و آن اینکه در زمینهی اقتصاد، آنچه بنده مطرح میکنم، مطالباتی که مطرح میشود، عمدتاً خطاب به مسئولان کشور است؛ عمده در قوّهی مجریه، مقداری هم قوّهی مقنّنه و حتّی قوّهی قضائیّه و بعضی دستگاههای وابسته؛ عمدتاً خطاب به اینها است. چرا این مسائلی را که مربوط به اینها است ما در فضای عمومی و در سخنرانیِ مردمیِ کشوری مطرح میکنیم؟ علّت این است که خوب است مردم در فضای عمومی مسائل اقتصادی و سیاستهای اقتصادی قرار بگیرند، مطالبات این حقیر را هم بدانند و از مسئولینی که به این مسائل اقدام میکنند و فعّالیّت میکنند حمایت کنند، پشتیبانی کنند. البتّه وظایفی هم بر عهدهی خود مردم است که حالا من امروز که [مطالبی] عرض میکنم در مورد اقتصاد دانشبنیان، کاملاً روشن میشود که یک کارهای مهمّی هست که خود مردم، بخصوص خود جوانها بایستی انجام بدهند. و البتّه این گفتار عمومی شاید موجب میشود که دستگاهها هم پشتیبانی بیشتری و بهتری از این مسائل بکنند.
حرف امروز من این است که برای رشد اقتصاد کشور و اصلاح امور اقتصادی کشور، به طور قاطع باید به سمت اقتصاد دانشبنیان حرکت بکنیم؛ خلاصهی عرض امروز ما این است. «اقتصاد دانشبنیان» یعنی چه؟ یعنی اینکه دانش و فنّاوری پیشرفته نقشآفرینیِ فراوان و کاملی داشته باشد در همهی عرصههای تولید. «همهی عرصههای تولید» که عرض میکنیم، یعنی حتّی انتخاب آن کار تولیدی؛ چون لزومی ندارد که انسان همهی کارهای تولیدی را انجام بدهد. انتخاب آن کار تولیدی هم [باید] برخاستهی از نگاه دانشی و بینشی و علمی باشد؛ این معنای اقتصاد دانشبنیان است که در همهی عرصههای اقتصاد دخالت داشته باشد. اگر ما این سیاست را دنبال کردیم و دانش را پایه و زمینهی اقتصاد کشور قرار دادیم و بنگاههای اقتصاد دانشبنیان را افزایش دادیم ــ که بعد عرض میکنم ــ منافع زیادی برای کشور و برای اقتصاد کشور خواهد داشت: هزینهها را کاهش میدهد؛ یعنی اقتصاد دانشبنیان موجب کاهش هزینههای تولید میشود؛ بهرهوری را افزایش میدهد که امروز یکی از مشکلات ما کاهش بهرهوری است؛ کیفیّت محصول را افزایش میدهد، بهبود میبخشد و محصولات را رقابتپذیر میکند؛ یعنی در بازارهای جهانی، ما میتوانیم از این محصولات به عنوان محصولات رقابتپذیر استفاده کنیم، در داخل کشور هم همین جور؛ یعنی در داخل کشور هم، ولو ما در مورد واردات هم خیلی تعرفه نگذاریم و واردات سرازیر بشود، وقتی محصول داخلی کیفیّت بهتری داشت، قیمت ارزانتری داشت، مردم طبعاً به آن اقبال میکنند؛ یک چنین خصوصیّاتی در تولید دانشبنیان وجود دارد.
من اگر بخواهم از باب نمونه مثال بزنم، مسئلهی کشاورزی را مثال میزنم که متأسّفانه بخش کشاورزی از عرصهی دانشبنیان یک مقداری دورتر از بخشهای صنعت و خدمات و مانند اینها است. اگر ما در کشاورزی، شرکتهای دانشبنیان را افزایش بدهیم و دانش را در مسئلهی کشاورزی بهکارگیری کنیم، میتوانیم در امر اصلاح بذر ــ که خیلی در تولید محصول کشاورزی مهم است ــ در مورد آبیاری نوین، در مورد شیوههای جدید تولید، در مورد بهرهوری بهتر از آب و خاک ــ که آب و خاک دو محصول ارزشمندند که قبلاً هم اشاره کردیم ــ (۲) میتوانیم حدّاکثر استفاده را بکنیم، بهرهوریمان را افزایش بدهیم و اینها را اصلاح کنیم. وقتی که در کشاورزی توانستیم این پیشرفتها را به وجود بیاوریم و تحوّل جدّی ایجاد بکنیم، این موجب میشود که اوّلاً امنیّت غذائی کشور حاصل بشود و به دست بیاید، یعنی کشور از لحاظ مسائل غذائی هیچ وقت دچار مشکل نشود، هیچ نگرانیای وجود نداشته باشد؛ ثانیاً درآمد کشاورزان افزایش پیدا کند؛ خیلی خوب است که درآمد کشاورزان ما افزایش پیدا بکند و به کشاورزی دلگرم بشوند و ادامه بدهند، [که این] محصول فوقالعاده باارزشی است؛ همچنین معضل کمبود آب را میشود حل کرد. در کشور ما آنچه معروف است و آنچه به طور معمول گفته میشود ــ که بنده البتّه نظراتی در این زمینه دارم ــ این است که ما دچار کمبود آب هستیم؛ خب اگر کشاورزی ما دانشبنیان شد، مشکل کمبود آب هم حل خواهد شد. مثلاً در باب کشاورزی این را من به عنوان نمونه ذکر کردم.
در همهی بخشهای دیگر هم ــ چه بخشهای مربوط به تولید، چه بخشهای مربوط به خدمات ــ همین برکات وجود دارد؛ یعنی حجم محصول افزایش پیدا میکند، کیفیّت بالا میرود، قیمت تمامشده کاهش پیدا میکند؛ در واقع دانشبنیان کردن تولید، بهرهوری فعّالیّتهای اقتصادی را ارتقاء میدهد؛ این امر مهمّی است، یک نقطهی حسّاس و اساسیای است. همان طور که قبلًا اشاره شد، یکی از مشکلات کشور کاهش بهرهوری است؛ یعنی به تناسب آن مقداری که هزینه مصرف میکنیم، از این هزینهمان بهرهبرداری نمیکنیم؛ در بخشهای مختلف همین جور است؛ بهرهوری در کشور کم است. من به مردم عزیزمان راجع به شدّت [مصرف] انرژی در همین سخنرانی اوّل سال، چند سال قبل در مشهد(۳) عرض کردم که آن مقداری که ما برق مصرف میکنیم، به اندازهی متناسب با این مصرف استفاده نمیکنیم؛ در دنیا به طور متوسّط از ما جلو هستند؛ ما در زمینهی بهرهوری عقبیم. و در موضوعات دیگر هم همین جور است. اگر چنانچه ما به سمت دانشبنیان حرکت کردیم، این معضل مهمّ اقتصادی حل خواهد شد.
خب در باب دانشبنیان کردن تولید بحثهای فنّیای وجود دارد که بنده اهل تخصّص آن هم نیستم، البتّه اطّلاعاتی هست لکن لزومی ندارد آنها را در این جمع مردمی مطرح بکنم؛ اینها را مسئولان کشور، متخصّصان این کا ر بایستی در جمعهای مرتبط با این مسئله مطرح کنند، دنبالگیری کنند تا انشاءالله این قضیّه به شکل خوبی حل بشود. من فقط به طور خلاصه عرض میکنم که رسیدن و دست یافتن به پیشرفت عادلانه در اقتصاد و حلّ مشکل فقر در کشور ــ که ما مشکل فقر و استضعاف مالی را در کشور بخواهیم حل کنیم ــ فقط از مسیر تقویت «تولید» میگذرد؛ اگر ما تولید را تقویت کردیم که تقویت آن هم به همین دانشبنیان بودن است، این مقصود بزرگ انشاءالله حاصل خواهد شد.
دو مطلب لازم را باید اینجا در این زمینه عرض بکنم که متناسب با این مسئلهی شرکتهای دانشبنیان است.
یک مطلب این است که ما شرکت دانشبنیان داریم لکن باید افزایش پیدا کند. مطلب دوّم هم راجع به این است که این کار را میتوانیم بکنیم. ما در حال حاضر قدری کمتر از ۷۰۰۰ شرکت دانشبنیان داریم. تقریباً حدود ۶۶۰۰ یا ۶۷۰۰ شرکت دانشبنیان در کشور وجود دارد که از اینها نزدیک به ۴۵۰۰ [مورد]شان شرکتهای تولیدیاند؛ بقیّه خدماتی و از این قبیل هستند. این تعداد حدود ۳۰۰ هزار اشتغال مستقیم ایجاد میکند، که خب نسبتاً رقم قابل توجّهی است. البتّه آن کسانی که بنده سؤال کردم از آنها و پاسخ دادند، گفتند بیش از ۳۰۰ هزار است؛ حدس میزنند مثلاً ۳۲۰ هزار اشتغال مستقیم در این سال ۱۴۰۰ که گذشت ایجاد کرده؛ اشتغال غیر مستقیم خیلی بیشتر از اینها است. من پرسیدم که در ۱۴۰۱ چقدر میشود این مقدار را افزایش داد و تعداد این شرکتها را بیشتر کرد؟ به من گفتند حدّاکثر سی درصد. بنده قانع نیستم؛ من معتقدم سی درصد آن رقمی نیست که برای کشور مطلوب باشد و مورد نیاز کشور باشد و به نیازهای کشور جواب بدهد. توقّع من از مسئولین این است که صد درصد افزایش پیدا کند، یعنی شرکتها دو برابر بشود. بنابراین ۳۰۰ هزار اشتغال مستقیم تبدیل خواهد شد به ۶۰۰ هزار اشتغال مستقیم در سال ۱۴۰۱.
البتّه این [کار] موجب این نشود که ما یک شرکتی درست کنیم و اسمش را بگذاریم دانشبنیان، در حالی که دانشبنیان نباشد؛ نه، حقیقتاً شرکتهای دانشبنیان [درست شود]؛ باید همّت کنند مسئولین ما و این کار را انجام بدهند؛ بخصوص در بخشهایی که عقبترند، مثل همین بخش کشاورزی که عرض کردیم. شرکتهای دانشبنیان در بخش کشاورزی، چهار درصدِ همهی شرکتهای دانشبنیان ما است. چهار درصد از این شرکتها مربوط به بخش کشاورزی است که بخش کشاورزی این همه هم حائز اهمّیّت است، که من اشاره کردم. مسئلهی کشاورزی مهم است، مسئلهی دامداری بسیار مهم است و کشور در محصولات پایهی غذائی بایستی به امنیّت کامل و به خودکفائی لازم حتماً دست پیدا کند. ما بایستی در مورد گندم، در مورد خوراک دام ــ ذرّت، جو، امثال اینها ــ و موادّ اصلی تولید روغن به خودکفائی برسیم. باید در ذرّت، در جو، در بقیّهی چیزهایی که کالاهای اساسی نامیده میشود، حتماً به خودکفائی برسیم؛ و میتوان این کار را کرد. کشور بزرگ است، زمینههای زیادی هست، ما دشتهای حاصلخیز زیادی داریم. در بخشهای مختلف کشور دشتهای حاصلخیز داریم، اگر روی اینها کار کنیم، که بنده در چند سال قبل از این(۴) در مورد خوزستان یک اقدامی را تشویق کردم، تحریص کردم، که در مورد خوزستان و مقداری در ایلام انجام گرفت، مقداری در سیستان انجام گرفت. البتّه آن مقداری که خواسته بودیم و قول داده شده بود، نشد امّا خب یک مقداری خوب بود. میتوان این را توسعه داد، میتوان این کار را انجام داد؛ ما دشتهای حاصلخیز خوبی داریم، این دشتها را باید صرف کنیم برای [تأمین] کالاهای اساسی.
من این را عرض بکنم؛ رئیسجمهور محترم، جناب آقای رئیسی به من میگفتند که در یکی از سفرهایی که ایشان به خارج از کشور داشته، مسئولین آن محل به ایشان میگویند که شما هر چه هندوانه و گوجهفرنگی و امثال اینها داشته باشید و تولید کنید، ما از شما میخریم؛ ایشان با تعجّب میگوید که شما خودتان زمین دارید، آب دارید، این همه امکانات کشاورزی دارید، زمین حاصلخیز دارید، چطور میخواهید از ما هندوانه و مثلاً گوجهفرنگی بخرید؟ او میگوید نه ما این زمینها را صرف گوجهفرنگی و هندوانه نمیکنیم؛ این زمینها مال گندم است، مال ذرّت است، مال علوفه است؛ این [حرف] درست است. البتّه بنده نمیگویم هندوانه یا مثلاً فرض کنید که سبزی و گوجه و این حرفها نکاریم؛ همهی اینها لازم است، لکن ما بایستی از این امکاناتی که در کشور وجود دارد، در درجهی اوّل موادّ غذائی مهم و اساسی، کالاهای اساسی را [تولید کنیم]؛ بایستی بیشترین امکان کشور را از اینها بتوانیم تهیّه کنیم.
این را هم من عرض بکنم، مردم عزیزمان بدانند اینکه این قدر ما در نان اسراف میکنیم، چقدر نان دور ریخته میشود، اینها بدانند که بخش کشاورزی ما متأسّفانه جزو وابستهترین بخشهای کشور به واردات است؛ جزو وابستهترین بخشهای کشور به واردات بخش کشاورزی است؛ و بیش از حد [هم] هست؛ که این حتماً بایستی تعدیل بشود و البتّه مبارزه با این وابستگی هم خیلی کار سختی است؛ چون عدّهای از این واردات موادّ کشاورزی از خارج، منافع بسیار بزرگی دارند؛ میایستند. چند سال قبل از این، من به یکی از این وزرای کشاورزی در مورد "کلزا" که یکی از موادّ اوّلیّهی تولید روغن نباتی است، گفتم این را دنبال کنید؛ ایشان ــ حالا تفصیلاتی دارد خلاصهاش این بود که ــ [گفت] نمیگذارند؛ میگویند ما بایستی موادّ اوّلیّهی روغن را وارد بکنیم؛ یعنی نمیگذارند؛ شاید از عناصری هم در داخل وزارت، در داخل دستگاههای دولتی استفاده هم میکنند تا کارشکنی بشود؛ [امّا] باید ایستاد، یعنی کار سختی است امّا این کار سخت را حتماً بایستی انجام بدهند.
خب پس مطلب اوّلی که گفتم دو مطلب را میخواهیم عرض بکنیم، این است که تعداد شرکتهای دانشبنیان در مقایسهی با نیازهای کشور کم است و باید افزایش پیدا کند، بخصوص در زمینهی کشاورزی و البتّه در همهی زمینههای دیگر؛ مسئولان باید همّت کنند و همّت مسئولان هم به این است که حمایت کنند؛ چون شرکتهای دانشبنیان مال مردم است؛ مردم، جوانها این شرکتها را تشکیل میدهند لکن دستگاهها بایستی از اینها حمایت بکنند؛ حمایت عمدتاً به این است که محصولات اینها را بخرند، استفاده کنند یا اگر امکاناتی لازم دارند، به آنها امکانات را بدهند. البتّه در گزارشی که به من داده شد، وزارتخانههایی که این کمک را میکنند، اسم آوردهاند؛ و وزارتخانههایی [هم] که کمک نمیکنند و باید بکنند، آنها را هم مشخّص کردهاند که حالا اینها را بایستی خود دولت محترم و رئیسجمهور محترم رسیدگی کنند؛ اینها خیلی به ما ارتباط پیدا نمیکند.
به هر حال میتوان تعداد شرکتهای دانشبنیان هر بخشی را یک شاخصی برای پیشرفت آن بخش در دولت دانست. مثلاً اگر چنانچه ما دیدیم شرکتهای دانشبنیان در مثلاً زمینهی نفت و گاز و این صنایع پاییندستی اینها افزایش پیدا کرده، مِن باب مثال نمرهی بالایی به وزیر نفت بدهیم؛ یا اگر عکسش بود، بعکس. این به نظرم یکی از شاخصها است. این مطلب اوّل که باید شرکتهای دانشبنیان افزایش پیدا کند.
مطلب دوّم اینکه این کار بحمدالله ممکن است، این کار ممکن است؛ نگویند که شما بایستی مثلاً فرض کنید که محاسبه کنید امکانات را؛ بله، امکانات لازم دارد لکن مهمترین امکانات، نیروی انسانی است؛ ما از لحاظ نیروی انسانی خیلی دستمان باز است. من به شما عرض بکنم تعداد زیادی از عناصر تحصیلکردههای سطح بالای ما، یک درصد بالایی ــ که این درصد را به من گزارش کردهاند ــ از کسانی که تحصیلکردههای سطح بالا هستند، در رشتههای غیر تحصیلی خودشان مشغول کارند؛ چرا؟ میتوان اینها را در آن رشتههای خودشان مشغول کار کرد، به اینها کمک کرد، پشتیبانی کرد تا بتوانند شرکتهای دانشبنیان را تشکیل بدهند؛ البتّه باید شناسایی کرد، باید دنبال کرد. ما افرادی داریم که امروز در کارهای بزرگ پیشرفت دارند؛ در حوزهی فنّاوریهای هستهای، در مورد داروهای نوترکیب، در مورد فنّاوری نانو، در مورد فنّاوریهای زیست ــ زیستفنّاوری ــ در مورد سلّولهای بنیادی؛ اینها کارهای بزرگی است؛ ما در این زمینهها این همه افراد برجسته داریم؛ خب این افراد برجسته را در زمینههای گوناگونِ دیگر هم میتوان سراغ گرفت و پیدا کرد و حتماً وجود دارند و نیروهای متخصّص جوان در کشور ما بحمدالله یکی از ثروتهای بزرگ یا شاید بزرگترین ثروت موجود این کشور است که بحمدالله وجود دارد و میشود از دانش اینها، از همّت اینها، از نیروی جوانی اینها به نفع ثروتمند کردن کشور استفاده کرد.
البتّه اینها بحثهای مربوط به شرکتهای دانشبنیان بود و دانشبنیان کردن تولید بود؛ بحث اشتغالآفرینی را هم من ذکر کردم که آن هم خیلی مهم است. اشتغالآفرینی با همین شرکتهای دانشبنیان به دست خواهد آمد؛ یعنی اگر ما به معنای واقعی کلمه بتوانیم این شرکتها را تولید کنیم و به وجود بیاوریم که در این زمینه دچار خطاهایی که گاهی در گذشته شدهاند نشویم، اشتغال هم زیاد خواهد شد. گفتم خطاهای گذشته؛ ما در دولتهای مختلف طرحهایی با نامهای گوناگون داشتیم که تسهیلات بانکی را در اختیار افراد بگذاریم برای اینکه تولید بالا برود؛ تقریباً همهی این طرحها ناموفّق بود؛ همهی این طرحها ناموفّق بود. پولپاشی کردن و بیملاحظه اقدام کردن به جایی نخواهد رسید؛ باید [این] کار خیلی با دقّت و مطالعه و درست انجام بگیرد و فعّالیّت شرکتهای دانشبنیان به صورت زنجیرهای شکل پیدا بکند. البتّه این را هم من در ذهن داشتهام که بعضی از تصمیمهای اخیری که گرفته شده در مراکز تصمیمگیری ممکن است به برخی از شرکتهای کوچک و متوسّط کشور ضربه بزند؛ نباید دولت اجازه بدهد و بانکها اجازه بدهند که این ضربه وارد بشود؛ البتّه این [نکته] هست که به این بایستی توجّه کنند.
خب موضوع اقتصاد را به صورت طولانی عرض کردیم که مهم هم هست. من سال گذشته در سخنرانی اوّل سال(۵) این مطلب را مطرح کردم که اقتصاد کشور را با مسئلهی تحریمهای آمریکا یا امثال اینها گره نزنند؛ نگویند تا تحریم هست همین است؛ نه، با وجود تحریم آمریکاییها هم میشود در زمینهی اقتصاد پیشرفت کرد. خوشبختانه سیاستهای جدیدی که در کشور وجود دارد، نشان داد که این حرف درست است و همین کار را کردند؛ با وجود تحریمهای آمریکایی، هم میشود تجارت خارجی را رونق داد و افزایش داد که افزایش پیدا کرد، هم میشود وارد قراردادهای منطقهای شد که بحمدالله دولت توانست و وارد شد، هم میشود در قضیّهی نفت و برخی دیگر از مسائل اقتصادی به پیشرفتها و ارتقاهایی دست پیدا کرد، به وضعیّت بهتری رسید که بحمدالله اینها اتّفاق افتاده، با اینکه تحریم آمریکا هم سر جایش هست. البتّه بنده به هیچ وجه نمیگویم که دنبال رفع تحریم نباشیم؛ نه، بارها هم گفتهایم کسانی که دارند تلاش میکنند و کار میکنند در این زمینه، اشکالی ندارد، دنبال کنند؛ لکن اساس قضیّه این است که جوری حرکت کنیم، کشور را جوری اداره کنیم که تحریمها نتواند ضربهی اساسی و مهمّی به آن بزند. حالا تحریم ممکن است یک خدشههایی ایجاد بکند امّا نتواند یک ضرر بزرگ و زیان بزرگی را به اقتصاد کشور بزند؛ این به عهدهی مسئولین است که بایستی انشاءالله این را انجام بدهند. من امسال هم همان توصیه را میکنم، امسال هم عرض میکنم که [مسائل کشور] به تحریم گره زده نشود.
امسال یک توصیهی اضافه هم دارم؛ چون گفته میشود که حالا مثلاً قیمت نفت گران شده، درآمدهای نفتی افزایش پیدا کرده، خب حالا با این افزایش درآمدهای نفتی چه کار میخواهیم بکنیم؟ دو جور میشود حرکت کرد: یکی اینکه نگاه کنیم بگوییم خب درآمد ارزیمان زیاد است، واردات را افزایش بدهیم، مردم رفاه پیدا کنند، آسایش پیدا کنند و مانند اینها؛ این [نگاه] البتّه ظاهر خوبی دارد، [امّا] باطن بسیار بدی دارد؛ این ضایع کردن سرمایههای اساسی کشور است. یک راه دیگر هم این است که ما از درآمدهای نفتی برای زیرساختهای کشور، برای کارهای اساسی کشور استفاده کنیم؛ بنیانها را محکم کنیم که اقتصاد ریشهدار بشود در کشور و بتوانیم از آنها استفاده کنیم. این راجع به مسائل اقتصادی.
امّا راجع به دیگرِ مسائل. خب دنیا خیلی مسئلههای زیادی دارد و ما هم با مسائل عالم مواجه هستیم؛ در زمینههای مختلف، بایستی فکر کنیم و تدبیر کنیم، تصمیمگیری کنیم، حرکت کنیم و عمل کنیم. ملّت ما وقتی به قضایای جاری امروز عالم نگاه میکند، وقتی شما نگاه میکنید به آنچه در دنیا دارد اتّفاق میافتد، حقّانیّت ملّت ایران را و صدق ملّت ایران را در مقابلهی با جبههی استکبار از همیشه روشنتر و آشکارتر میبینید. انتخاب ملّت ما در مقابلهی با استکبار تسلیم نبود، ایستادگی بود، عدم وابستگی بود، حفظ استقلال بود، تقویت درونی نظام و ملّت و کشور بود؛ اینها تصمیمات ملّی است؛ این درست بود. وقتی نگاه میکنیم به قضایای عالم، میبینیم این [تصمیم] درست است. شما به قضایای افغانستان مراجعه کنید، ملاحظه کنید، نگاه کنید، کیفیّت خروج آمریکاییها [را ببینید]؛ اوّلاً بیست سال در افغانستان ماندند و چه کردند در این کشور مظلوم مسلمان؛ بعد هم چه جور بیرون رفتند و چه مشکلاتی را برای مردم به وجود آوردند؛ و اموال ملّت افغانستان را هم به آنها نمیدهند! این افغانستان است؛ آن اوکراین است که رئیسجمهورش خطاب به غرب ــ که خود غربیها و دولتهای غربی او را سر کار آوردند ــ چه لحن تندی را به کار میبرد؛ این قضایای یمن است و بمباران هرروزهی مردم مظلوم و واقعاً مقاوم یمن؛ این کارهای عربستان است که در یک روز هشتاد نفر را گردن بزنند! هشتاد جوان را، حتّی نوجوان را ــ آن طور که خبرهایش رسید ــ این قضایا را وقتی انسان نگاه میکند، احساس میکند که در دنیا چه ظلمی حاکم است؛ چه ظلمتی حاکم است در دنیا؛ دنیا دست چه گرگهای خونخواری است.
در ماجرای اوکراین، نژادپرستی غرب را همه دیدند. قطار پناهندگانی را که دارند از کشور و زیر مثلاً مشکلات جنگ فرار میکنند نگه میدارند، برای اینکه سیاهپوست را از سفیدپوست جدا کنند و سیاهپوست را پیاده کنند. صریحاً در رسانههایشان اظهار تأسّف میکنند که این دفعه جنگ در خاورمیانه نیست، در اروپا است. یعنی اگر جنگ و خونریزی و برادرکشی در خاورمیانه ــ البتّه در مناطق به قول آنها خاورمیانه ــ و در اینجاها باشد اشکال ندارد [امّا] در اروپا که باشد اشکال دارد. این نژادپرستی به این وضوح، به این روشنی! صریحاً این جور حرف میزنند، صریحاً این جور اظهار میکنند. در دنیا ظلمهایی در کشورهای مطیع آنها اتّفاق میافتد، مطلقاً صدایی از آنها بیرون نمیآید و در عین حال با این همه ظلم و با این همه ستمگری، با این همه ظلمتآفرینی ادّعای حقوق بشر هم دارند و با ادّعای حقوق بشر از کشورهای مستقل باجخواهی میکنند، باجگیری میکنند، تهدید میکنند؛ ملّت ایران این قضایا را دارد با چشم باز میبیند؛ البتّه همهی دنیا دارند مشاهده میکنند و میبینند و امروز به نظر ما یکی از رسواترین و فاشترین مقاطع دوران معاصر در زمینهی ظلم و تجاوز و استکباری است که متأسّفانه طواغیت عالم در حال انجام دادن آن هستند و مردم دنیا میتوانند مستقیماً این ظلم را مشاهده کنند و ببینند که چه کسانی سرنوشت دنیا را در دست دارند!
البتّه ما ملّت ایران شیوهی کار خود را در این سالهای متمادی روزبهروز ارتقا بخشیده و جدّی و منطقی و با مبنا پیش رفته. امروز ما بیش از همیشه احتیاج داریم به کار، به تلاش، به جدّیّت. بیش از همه بخصوص احتیاج داریم به همدلی، به همافزایی؛ همدلی و همافزایی میان ملّت عزیزمان، اتّحاد و اتّفاق کلمه. همچنین احتیاج داریم به همافزایی و همدلی روزافزون مسئولان کشور؛ باید به هم کمک کنند. کسانی هستند که در خطوط مقدّم حرکت میکنند؛ دیگران باید به آنها کمک کنند، از آنها پشتیبانی کنند و قوای سهگانه، نیروهای مسلّح و دیگران در بخشهای مختلف بایستی به همدیگر کمک کنند، همدلی با هم داشته باشند و ملّت هم با مسئولان کشور به معنای واقعی کلمه همدلی داشته باشد، از آنها حمایت کند و کمک کند.
خب گاهی انسان تنازعهایی مشاهده میکند بین آحاد ملّت یا بین بعضی مسئولین با یکدیگر یا بین مسئولین و آحاد ملّت، غالباً پوچ؛ انسان نگاه میکند، غالباً برخاستهی از تخیّلات و توهّمات و در مواردی از بیتقوایی. امام (رضوان الله علیه) غالباً در آن دورهی دههی ۶۰ که خب اختلافات زیادی هم بین مسئولین وجود داشت، ایشان در سخنرانیها، تقریباً همیشه تکرار میکردند که این اختلافات ناشی از حبّ نفْس و هوای نفْس است؛ واقعاً همین جور است. خیلی از این مناقشهها و از این تنازعها ناشی از حبّ به نفْس و بیملاحظگی و بیتقوایی و مانند اینها است؛ اینها را باید کنار بگذاریم و نبایستی بسیج عمومی ملّت ایران را در راههای صلاح ــ چه راههای علمی، چه راههای عملی، چه راههای مقاومتی، چه راههای خدمات اجتماعی؛ در همهی اینها ــ با این تنازعها تخریب کرد که فرمود: وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم؛(۶) که اگر تنازع کردیم، اینها پیش میآید.
امیدواریم انشاءالله خداوند متعال ملّت ایران را روزبهروز دلشادتر، موفّقتر و سعادتمندتر بکند و مسئولین دلسوز را، آن کسانی که واقعاً برای ملّت دل میسوزانند، برای ملّت میخواهند کار کنند، دنبال رضای الهی هستند، روزبهروز توفیقاتشان را افزایش بدهد و به آنها کمک کند و انشاءالله همهی شما عزیزان، همهی ملّت ایران مشمول ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) باشید و خداوند انشاءالله روح مطهّر امام بزرگوار را با اولیائش محشور کند؛ ارواح طیّبهی شهدای عزیز را و شهدای برجستهی کشور را ــ [هر چند] آحاد شهدا، همهی شهدا برجستهاند؛ بنده میخوانم احوال و آثار شهدای مختلف را؛ کسانی که نام اینها را هم خیلیها نشنیدهاند، انسان میبیند واقعاً انسانهای برجستهای هستند ــ خدا انشاءالله با شهدای صدر اسلام محشور کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۹۳ (زیارت آلیاسین)
۲) بیانات پس از غرس دو اصله نهال در روز درختکاری (۱۴۰۰/۱۲/۱۵)
۳) بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهّر رضوی در مشهد مقدّس (۱۳۸۸/۱/۱)
۴) از جمله، بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت (۱۳۹۴/۶/۴)
۵) سخنرانی تلویزیونی به مناسبت اوّلین روز سال ۱۴۰۰ (۱۴۰۰/۱/۱)
۶) سورهی انفال، بخشی از آیهی ۴۶؛ «... و با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود ...» |
2,246 | 1402/12/22 | بیانات در محفل انس با قرآن کریم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55611 |
در اوّلین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. امروز جلسهی ما بحمدالله در حدّ نصاب بود؛ جلسهی بسیار خوب، کامل، جامع. و من صمیمانه تشکّر میکنم، هم از ترتیبدهندگان این جلسه، هم از نقشآفرینان این جلسهی باشکوه و پُرمعنا و بسیار زیبا؛ کسانی که تلاوت کردند، کسانی که برنامه اجرا کردند، از یکایکشان من تشکّر میکنم.
خوشبختانه تلاوت قرآن، تلاوت صحیح، تلاوت طبق قوانین و ضوابط قرائت، روزبهروز در کشور در حال توسعه است. شاید روزی نیست که بنده خدای متعال را بر این نعمت عظمیٰ شکر نکنم. [هر وقت که] تلویزیون را باز میکنم، یا یکی از قرّاء محترم ــ که بعضیهایشان هم اینجا تشریف دارند ــ یا تعدادی ترتیلخوان مشغول تلاوتند؛ مینشینم با لذّت میشنوم و خدا را شکر میکنم. اینها به برکت انقلاب به ما داده شده و وقتی مقایسه میکنیم کشورمان را با دیگر کشورهای اسلامی، حالا نمیتوانم به طور قطعی بگویم و آمار دقیق ندارم، امّا تصوّر بنده این است که تعداد قاری خوشخوان و درستخوان در کشور ما شاید از همهی کشورهای اسلامی بیشتر باشد؛ حالا شاید استثنائاً یک کشور از این قاعدهی کلّی خارج باشد، وَالّا بقیّهی جاهای دنیا، آنطوری که میشنویم و بعضاً میبینیم، به جوانهای ما، به شما قرّاء عزیز و نور چشمان ما نمیرسند.
ارزش و عظمت تلاوت قرآن را از عظمت قرآن باید به دست آورد. شما ببینید در خود قرآن کریم، قرآن با چه القابی و با چه عناوینی معرّفی شده؛ من چند نمونهاش را یادداشت کردهام: «قرآن عظیم»، «قرآن کریم»، «قرآن مبین»، «قرآن مجید»، «قرآن حکیم»، «قرآن شفاء»، «قرآن رحمت»، «قرآن نور»، و عناوینی از این قبیل. وقتی خدای متعال که معدن عظمت است و منشأ عظمت است و خالق عظمت است، به یک چیزی عنوان «عظیم» بدهد ــ «وَ القُرآنَ العَظیم»(۲) ــ معنایش خیلی والا است، خیلی بالا است، خیلی ارزشمند است. شما این را دارید تلاوت میکنید! قرآن از همهی آنچه خدای متعال در زیر آسمان خلق کرده والاتر و بالاتر است؛ قرآن «ثَقَل اکبر» است؛ فکرش را بکنید! اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین؛(۳) ثَقَل اکبر ــ «ثَقَل» یعنی شیء گرانبها ــ عبارت است از قرآن؛ یعنی ائمّهی هدیٰ (علیهم السّلام)، آن انوار طیّبهای که عالم وجود به نور آنها منوّر است، در درجهی بعد از قرآنند. قرآن ثَقَل اکبر است؛ خیلی حرف مهمّی است. ما با قرآن چه جوری برخورد میکنیم؟ شما که قرآن را تلاوت میکنید، یکایک شما تلاوتگران قرآن، پیک عرش الهی به سوی ما فرشیان هستید؛ معنای تلاوت قرآن این است. شما دارید مضمون کلام الهی را برای ما بیان میکنید؛ هر کدام اهل دل باشیم، بر دلهای ما نازل میکنید قرآن را؛ هر کدام هم اهل گوش باشیم، گوش ما استفاده میکند. قدر خودتان را بدانید.
خب، چند نکته؛ یکی اهمّیّت قرائت قرآن است. حالا عظمت قرآن به جای خود محفوظ، اشتمال(۴) قرآن بر معارف نورانی درجهی یک عالم خلقت به جای خود محفوظ، [امّا] نفْس قرائت قرآن باارزش است. خدای متعال به بزرگترین موجودی که خلق کرده، یعنی وجود مقدّس نبیّ اکرم (صلّی الله علیه و آله)، دستور میدهد که قرائت کن! «فَاقرَءوا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآن»؛(۵) «فَاقرَءوا ما تَیَسَّرَ مِنه»؛(۶) باید قرآن را قرائت کنی، باید تلاوت کنی. «اُتلُ عَلَیهِم نَبَاَ نوح»؛(۷) «اُتلُ عَلَیهِم نَبَاَ اِبراهیم»؛(۸) [خدا] به پیغمبر دستور تلاوت میدهد. یکی از وظایف ما تلاوت قرآن است. به نظر این حقیر، در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند؛ همهی ما باید تلاوت کنیم. بنده بارها در جمعهای مختلف گفتهام، هر چه میشود [بخوانیم]: «فَاقرَءوا ما تَیَسَّرَ مِنه»؛ بعضیها روزی پنج جزء میخوانند، بعضیها روزی یک جزء میخوانند، بعضیها روزی یک حزب میخوانند؛ شما [اگر] نمیتوانید، روزی یک صفحه بخوانید، روزی نیم صفحه بخوانید، [امّا] بخوانید. قرآن باید تلاوت بشود.
در این بیانی که عرض کردیم، قرائت و تلاوت برای دل قاری است، لکن منحصر به این هم نیست؛ منحصر به این نیست. هم دل قاری باید با تلاوت [قرآن] نورانی بشود، هم دل جامعه باید به تلاوت قرآن روشن بشود و منوّر بشود. خدای متعال به پیغمبرش میفرماید: «وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَاَهُ عَلَی النّاسِ عَلیٰ مُکث»(۹) ــ [و در] آیات متعدّد فراوان دیگر، همین آیاتی که عرض کردیم ــ یعنی بر مردم هم بخوانید؛ این کار شما است. ما در خانه برای خودمان قرآن میخوانیم، شما یک کار بالاتر انجام میدهید، برای مردم قرآن میخوانید، بر مردم تلاوت میکنید؛ این خیلی باارزش است. قدر خودتان را بدانید. ارزش کارتان را بدانید.
یک نکتهی دیگر مسئلهی مهمّ تدبّر است. قرآن را بایستی با تدبّر خواند. البتّه تدبّر مراتبی دارد. تدبّر یعنی از ظاهر اَنیق قرآن به باطن عمیق قرآن رسیدن: ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیق؛(۱۰) این ظاهر، همین زیباییهای کار شما و الفاظ خود قرآن و زیباییهای خود قرآن است. باطن عمیق، آن چیزی است که با تدبّر به دست میآید. وقتی هر چه فکر کنید، دقّت کنید، فهم کنید مسائل حول و حوش یک آیه را، یا یک کلمه را، معارف و مفاهیم بیشتری را به دست میآورید؛ این میشود تدبّر. کِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّروا آیاتِه؛(۱۱) این[جور] است، یعنی اصلاً کتاب نازل شده برای تدبّر، برای فهمیدن. همهی این چیزهای دیگر مقدّمهی فهمیدن است.
یک نکته در اینجا وجود دارد؛ وقتی به ما میگویند تدبّر کنید، معنایش این است که خدایی که خالق ما است، میداند ما ظرفیّت رسیدن به آن عمق را داریم، وَالّا نمیگفتند تدبّر کنید. اینکه خدای متعال میگوید از قرآن عمقیابی کنید، معنایش این است که شما میتوانید؛ این ظرفیّت در شما هست که عمقیابی کنید در قرآن.
البتّه همه باید مواظب باشند که عمقیابی از قرآن با تفسیر به رأی فرق دارد، با تحمیل نظرات خود بر قرآن فرق دارد، با تکیه کردن بر دانستههای ناقص و کوتهبین خود فرق دارد؛ شرایطی دارد که حالا اگر شد، آن شرایط را هم یک اشارهای خواهم کرد.
خب، یک مسئله، مسئلهی هنر تلاوت است. این را عرض بکنم که امروز خوشبختانه تلاوتها خیلی خوب بود؛ یعنی غالباً در این جلسهی ما تلاوتها خوب است. امروز یک آرایهها و آرایشهای نویی را انسان مشاهده میکرد از این جوانهایی که الحمدلله وارد قرآن شدهاند، پا در وادی قرآن خواندن گذاشتهاند؛ کار نوجوانهای عزیز ما هم کار خوبی بود، تلاوتگران عزیز ما هم انصافاً خیلی خوب از عهدهی تلاوت برآمدند.
تلاوت یک هنر است، منتها تفاوتش با هنرهای دیگر این است که مقدّس است؛ «هنر مقدّس». این خیلی چیز خوبی است؛ این، هم هنر است ــ برترین زیباییهای ناشی از ذهن انسان، هنر نامیده میشود ــ هم دارای تقدّس است؛ امّا نکتهی اساسی این است که این هنر و همهی پیرایههای این هنر و همهی آرایههای این هنر ــ که شماها که اهل این هنر هستید، توجّه به این پیرایهها و آرایهها دارید ــ همهی اینها ابزار است، همهی اینها وسیله است. ابزارِ چه چیزی؟ ابزار انتقال معنی.
من سال گذشته در همین جلسه عرض کردم(۱۲) شما وقتی تلاوت میکنید، چه کار میخواهید بکنید؟ قرآن را میخواهید نشان بدهید یا خودتان را میخواهید نشان بدهید؟ این مهم است. خب ماها که ضعیفیم؛ اینکه بکلّی خودمان را کنار بزنیم، حذف کنیم، عقب بزنیم، از امثال بنده، آدمهای ضعیف که برنمیآید؛ امّا حدّاقل توجّه داشته باشیم که هدف اصلی، مطرح کردن قرآن است؛ حالا «خود» هم کنارش مطرح شد، شد. قرآن باید مطرح بشود؛ این در نوع تلاوت شما خیلی فرق ایجاد میکند. یک جاهایی آدم میبیند که این قاریهای معروف بزرگی که هستند، این نکته بعضاً در کارشان مشاهده نمیشود. خب، فرض کنید تکرار [آیات] یک جاهایی، در یک آیاتی خوب است، یک جاهایی لازم است؛ امّا چقدر تکرار؟ تلاوتی را من گوش میکنم، یک آیهای که هیچ لزومی هم ندارد تکرار بشود، قاری این آیه را ده بار تکرار میکند! معنای این چیست؟ معنایش این است که این قاری موسیقیدان خوبی است، صدای خوشی هم دارد، میخواهد این را با شکلهای مختلف بخواند. [مثلاً] «اِذ قالَ یوسُفُ لِاَبیه»؛(۱۳) خب «اِذ قالَ یوسُفُ لِاَبیه» که تکرار ندارد؛ حالا بفرض، دو مرتبه [تکرار شود، امّا] این را ده مرتبه تکرار کردن [دلیلی ندارد]. اینکه میگویم ده مرتبه، حالا شاید مثلاً نُه مرتبه [بوده]! من شمردم، همینطور تکرار، تکرار، تکرار! این، آن چیزی نیست که انسان از قاری توقّع دارد؛ این را نباید ما فراموش کنیم.
خود قرآن هنر است؛ خود قرآن یک اثر هنریِ خدایی و الهی است؛ یک اثر هنری است. حالا افرادی که صاحب نظرند و صاحب دقّتند و صاحب تدبّرند، بتدریج یک چیزهایی از گوشه کنارهای این اثر هنری را در طول تاریخ فهمیدهاند؛ از جمله اینکه مثلاً قرآن هنر تصویر دارد، یعنی حوادث را تصویر میکند؛ [مثل] این کتابی که نوشتهاند: التّصویر الفنّی فی القرآن؛(۱۴) تصویر هنری در قرآن. قرآن وقتی خیلی چیزها را میخواهد بیان کند، یک منظرهای را، مثلاً منظرهی قیامت را، شما ببینید در قرآن با چه بیانهای متنوّع و متعدّدی قیامت و صحنههای قیامت و عرصهی قیامت جلوی چشم انسان تصویر شده؛ یا عرصهی جهاد تصویر شده: «وَ العادیاتِ ضَبحاً * فَالموریاتِ قَدحاً»؛(۱۵) این تصویر است، دارد نشان میدهد. میشود گفت که خب سوار اسب شدند، اسبسوار رفت طرف میدان، امّا اینکه در این آیه میآید قسم میخورد به آن اسبی که دارد نفَسنفَس میزند، قسم میخورد به آن اسبی که سُمش به سنگ میگیرد و مثلاً جرقّه میزند، این [دارد] تصویر میکند منظره را.
در سورهی مبارکهی بقره در وصف منافقین این آیهی شریفه «مَثَلُهُم کَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نارَاً فَلَمَّا اَضاءَت ما حَولَهُ ذَهَبَ اللٰهُ بِنورِهِم وَ تَرَکَهُم فی ظُلُمات»،(۱۶) این تصویر، یک بُعدی از ابعاد منافق است؛ این منافقی است که اوّل از روی هیجان یک ایمانی آورده، اِستَوقَدَ نارَاً فَلَمَّا اَضاءَت ما حَولَهُ ذَهَبَ اللٰهُ بِنورِهِم، [امّا] مرضی که در دل او بوده موجب شده که خدا این نور را از او بگیرد: وَ تَرَکَهُم فی ظُلُمات؛ تصویر میکند؛ این تصویرِ یک بُعد از ابعاد شخص منافق است. بعدش بلافاصله یک بُعد دیگر: «اَو کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعدٌ وَ بَرقٌ یَجعَلونَ اَصابِعَهُم فی آذانِهِم مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ المَوت»،(۱۷) این هم یک بُعد دیگر از ابعاد منافقین بوده. «صیّب» باران تند است. خب باران که رحمت است امّا در کنار این باران، رعد هست، برق هست، این [فرد] میترسد؛ ظلمات هست، از آن میترسد؛ از بارانش بهره نمیبرد امّا از رعد و برقش میترسد؛ همان که در سورهی منافقون «یَحسَبُونَ کُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِم»(۱۸) [آمده]؛ این ابعاد منافق را بیان میکند؛ ببینید قرآن تصویر [میکند]. خب این را شما میخواهید بیان کنید، شما میخواهید این تصویر را که در کلام هست و معجزه است، به ذهن و دل مخاطبِ خودتان منتقل کنید؛ این خیلی هنر بزرگی است، هنر عظیمی است.
خب حالا در زمینهی تلاوت البتّه خیلی مطلب هست. بنده واقعاً من قلباً عمیقاً علاقه و محبّت و ارادت دارم به قُرّاء عزیزمان؛ از اساتید و پیشکسوتها و قدیمیها گرفته تا جوانها و کسانی که تازه وارد این میدان شدهاند، واقعاً یکایک اینها را من قلباً و عمیقاً دوست میدارم، امّا خب یک تذکّراتی هست که باید این تذکّرات رعایت بشود.
شما بدانید که باید مصداق «اَلَّذینَ یُبَلِّغونَ رِسالاتِ اللٰه»(۱۹) باشید؛ دارید رسالت الهی را ابلاغ میکنید دیگر. دیگر کدام رسالت قطعیتر، متقنتر، واقعیتر از آنچه شما در جلسهی قرائت قرآن اداء میکنید؟ باید اینجوری باشید؛ باید خودتان را تطبیق کنید با این آیه: اَلَّذینَ یُبَلِّغونَ رِسالاتِ الله؛ ببینید اینهایی که تبلیغ رسالاتالله میکنند، چه جوری هستند و چه جوری باید باشند. این یک مطلب.
«توجّه به معنا»؛ توجّه به معنای آیهای که دارید میخوانید داشته باشید و سعی کنید در دل، خشوع نسبت به آن معنا پیدا کنید. این خشوع شما در مستمع اثر میگذارد. وقتی شما با خشوع قرآن میخوانید، با توجّه قرآن میخوانید، مستمع شما تحت تأثیر خشوع شما قرار میگیرد، او هم خاشع میشود. توجّه به مضامین آیات، این خشوع را ایجاد میکند.
از «غنای حرام» جدّاً پرهیز بشود؛ این را توجّه داشته باشید. البتّه در باب غنا حرف زیاد است، امّا بعضی از الحان، غنا است. بنده حالا صریح بگویم؛ من تلاوتها را گوش میکنم، بخصوص بیشتر آنچه از رادیو پخش میشود. گاهی اوقات بعضی از این قرّاء معروف مصری وقتی میخوانند، بنده خاموش میکنم؛ یعنی شبهه میکنم. مثلاً فرض کنید محمّد عمران بعضی اوقات وقتی میخواند، واقعاً من شبهه میکنم. حالا ظاهراً از دنیا هم رفته؛ خدا رحمتش کند. یا بعد از او مثلاً عبدالمنعم؛ اینها خوشخوانند، صداهای خوبی دارند، انصافاً در موسیقی هم فوقالعاده استاد هستند، امّا گاهی اوقات آنچه او میخوانَد، سبْک خواندنِ غناهای عربی است؛ یعنی تلاوت قرآن نیست. البتّه بعضی از اساتید برجسته و بزرگ قرآن هم که بنده به آنها خیلی علاقه دارم، گاهی اوقات یک چنین چیزهایی در کارشان دیده میشود؛ یعنی اینجور نیست که بخواهیم بگوییم آنها [اشکالی ندارند]؛ بعضی هم نه؛ بعضی از این قدیمیها مثل عبدالفتّاح شعشاعی و امثال اینها، انصافاً از چهارچوب تلاوت قرآنی هیچ تجاوز نمیکنند؛ [امّا] این جوانهای امروزی که از مصر گاهی اینجا و آنجا پیدایشان میشود و یک چیزهایی میخوانند، چرا، اینها انصافاً خیلی اوقات از آن ضوابط و موازین تخطّی میکنند. این هم یک نکته.
بعضی از قرّاء عزیز ما هم که خب صداهای خوبی دارند، این صدای خوش موجب میشود که یک جاهایی میل به یک تحریرهای اضافی و زائد پیدا بشود. [گفت:]
پریرو تاب مستوری ندارد
چو در بندی سر از روزن برآرد!(۲۰)
اینجا خودتان را نگه دارید. آنجایی که میبینید دوست میدارید که حالا همینطور بدون اینکه جایش باشد و موردی داشته باشد، یک تحریر اضافه بدهید، اینجا انصافاً اراده لازم است، ارادهی قوی لازم است که انسان خودش را حفظ کند و نگه دارد.
از اداهای بعضی از قرّاء هم تقلید نکنید. شما ایرانی هستید و یک هنجارهای زیبا و شیوای خاصّ خودتان را دارید؛ هیچ لزومی ندارد هر جوری که آنها مثلاً حرکت میکنند، انسان آنجوری حرکت کند یا مثلاً آنجوری لباس بپوشد. گاهی نشان میدهند این قرّاء ما را که مثلاً بیرون هستند، بنده میبینم لباسهایشان شبیه لباسهای آنها است؛ نه، شما همین لباس خودتان را تنتان کنید، با افتخار بروید بنشینید، بهتر از او بخوانید، که بهتر هم میخوانید؛ خیلیتان بهتر از آنها هم میخوانید. این هم یک مسئله.
مسئلهی دیگری که میخواهم تأکید بکنم، این است که خب رشد تلاوت قرآن و جلسات قرآنی و حلقات قرآنی در کشور واقعاً برتر از توصیف است. یعنی بارها بنده گفتهام، قبل از انقلاب وضع محافل قرآنی با امروز [از لحاظ] تعداد و کیفیّت، زمین تا آسمان فرق داشت. امروز خب بحمداللٰه هزاران محفل قرآنی وجود دارد؛ دستگاههای مختلفی از جهات مختلف به مسائل قرآنی میپردازند؛ اوقاف یک جور، سازمان تبلیغات یک جور، بخشهای مربوطِ ویژهی قرآنی یک جور؛ انصافاً خوب است؛ در این تردیدی نیست؛ امّا من عقیدهام این است که ما هنوز کم داریم؛ ما کم داریم. سر قضیّهی حفظ، سر قضیّهی تلاوت، سر قضیّهی اُنس با قرآن هنوز جای کار زیاد است. ای کاش، ای کاش هر مسجدی یک محفل تلاوت قرآن باشد! یک قاری قرآن در مسجد حضور داشته باشد، حالا هر شب نه، مثلاً فرض کنید هفتهای یک بار، هفتهای یک شب، هفتهای یک نوبت، دو نوبت جوانهای محل جمع بشوند، قرآن بخوانند، تلاوت کنند. تکثیر حلقات قرآنی در سرتاسر کشور، چه در مساجد، چه در منازل؛ در منازل هم آن کسانی که آمادگی دارند.
یک مسئله، مسئلهی تفسیر قرآن است. تفسیر قرآن خب خیلی مهم است. یعنی از ظاهر قرآن انسان میتواند موارد زیادی استفاده کند، لکن گاهی در تفاسیری که بزرگان ما نوشتهاند، نکاتی هست که برای انسان تازه است. خب بنده خودم سالها است با تفسیر مأنوسم امّا در عین حال همین حالا یک مواردی پیش میآید که ابهام دارم، به تفسیر مراجعه میکنم، مطلب نویی را استفاده میکنم، علاوه بر آنچه انسان از خود تلاوت استفاده میکند. و این به تدبّر کمک میکند ــ اینکه گفتم راجع به تدبّر [مطلبی میگویم] ــ این کمک میکند به اینکه بتوانید اصحاب تدبّر باشید. مثلاً یک روحانیِ فاضلِ مرتبطِ با قرآن، روحانی قرآنی، دعوت بشود و با ابتکار، به صورت جذّاب ــ نه به صورت کسلکننده ــ تفسیر بگوید. مثلاً فرض کنید شما دارید تلاوت میکنید، یک جا متوقّف کند خواننده را، یک آیهای را، یا یک نکتهای را که در خلال این آیه وجود دارد، برای مستمعین بیان کند؛ بعد با صدای خوشِ همان خواننده، [آیه] مجدّداً تکرار بشود؛ اینها بعضیهایش تجربهشده است ــ البتّه خیلی اندک ــ بعضیهایش را هم شما میتوانید با ابتکارات خودتان ایجاد کنید و توسعه بدهید. غرض، تلاوت قرآن را به سمت ترجمهی قرآن و مرتبهی بالاتر، تفسیر قرآن پیش ببرید که این موجب تدبّر بشود. اوّل ترجمهی قرآن است؛ یعنی واقعاً اینجور باید باشد که در کشور در جمعهای مختلف ــ جوانها، نوجوانها ــ وقتی آیهی قرآن خوانده میشود، مضمون آیه را همه بفهمند؛ ولو حالا به جزئیّات و تفاصیل نتوانند دست پیدا کنند، مضمون آیه را همه بفهمند و آیاتی را حفظ داشته باشند و از آیاتی استفاده کنند؛ این به ارتقاء سطح معرفت دینی کشور و جامعه کمک میکند.
اینجا تصویر غزّه را نشان دادند. آن چیزی که حالا متناسب با جلسهی ما بود، تلاوت قرآن بود. دیدید بچّههایی که قرآن میخواندند، همه از حفظ میخواندند؛ همه حافظ بودند، این تکّهها را [از حفظ میخواندند]. راه حفظ هم همین است؛ من قبلاً هم گفتهام که از نوجوانی بایستی حفظ شروع بشود؛ اینها حافظ قرآنند. هم حافظ قرآنند، هم به برکت اینکه عربزبان هستند، مفاهیم قرآن را میفهمند. این [قرآن] است که توانسته این ذُروه(۲۱) و قلّهی استقامت را در غزّه و در فلسطین، بخصوص در خود غزّه، به دنیا نشان بدهد؛ این [اثر] قرآن است. این، [آن] صبری است که قرآن میخواهد؛ این استقامتی است که قرآن توصیه میکند؛ این پاداشی است که قرآن به صابرین وعده میدهد؛ این است که اینها را نگه داشته.
امروز کاری که در غزّه دارد انجام میگیرد، از دو طرف در اوج است: از لحاظ جنایت و خباثت و وحشیگری و خونخواری در اوج است. بنده سراغ ندارم در جایی دشمنی مجهّز به انواع سلاح، حمله کند به یک مردمی که هیچ سلاحی ندارند؛ نه اینکه سلاحشان عقبتر است؛ هیچ سلاحی ندارند. مردم بیدفاع غزّه، مردم عادّی در بیمارستان، در مسجد و در کوچه و بازار که سلاح ندارند؛ با انواع سلاح [به این مردم] حمله کند و به این اکتفا نکند، گرسنگی و تشنگی بدهد به این مردم بیدفاع، و بچّههای کوچک و کودکان شیرخوار از گرسنگی بمیرند! بنده سراغ ندارم؛ این اوج خونخواری است، اوج وحشیگری است؛ این مفتضحکنندهی آن تمدّنی است که عقبهاش اینها است؛ اینها تمدّن غرب است؛ این دیگر پشت پرده نیست؛ این واضح است، آشکار است، جلوی چشم همه است، همهی دنیا دارند میبینند. این از این طرف قضیّه. آن طرف هم در اوج است؛ این صبر بینظیر، این ایستادگی مردم. قدرت رزمندگی حماس و مقاومت موجود فلسطین در غزّه یک طرف، استقامت مردم و خسته نشدن مردم یک طرف.
البتّه دشمن هیچ غلطی نتوانسته بکند، نتوانسته به مقاومت ضربه بزند. مبارزین مقاومت به بیرون پیغام دادند ــ که حالا به گوش ما هم رسیده ــ که از ناحیهی ما نگران نباشید؛ بیش از اغلب، یعنی مثلاً نزدیک به نود درصد امکاناتمان و تواناییهایمان محفوظ است. این خیلی مهم است. چند ماه است که [صهیونیستها] با انواع سلاحها، با انواع کمکهای خائنانه و ظالمانهی آمریکا و دیگران دارند با مقاومت فلسطین میجنگند، مقاومت همچنان قدرتمند، همچنان ایستاده، آنجا حضور دارد و به توفیق الهی، به فضل الهی، مقاومت بینی صهیونیستها را به خاک خواهد مالید.
دنیای اسلام مکلّف است، موظّف است، تکلیف دینی دارد که هر کس هر جور میتواند کمک کند، و حرام قطعی و جنایت واقعی است کمک به دشمن اینها از سوی هر کسی باشد. و متأسّفانه در دنیای اسلام، کسانی، قدرتهایی، دولتهایی هستند که به دشمنان این مردم مظلوم کمک میکنند؛ انشاءالله یک روزی، هم خودشان پشیمان میشوند و سزای این خیانت را خواهند دید، هم خواهند دید که بیفایده بوده است آنچه انجام دادند.
امیدواریم پروردگار عالم روزبهروز اسلام و مسلمین را عزّت و نصرت بیشتری عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,247 | 1402/12/17 | بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55550 |
در پایان آخرین اجلاسیه دوره پنجم مجلس خبرگان رهبری(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به یکایک آقایان محترم و از خداوند متعال افزایش توفیقات آقایان را مسئلت میکنم؛ و یاد میکنم از برادران و دوستانی که در این جمع بودند و در طول این یک سال اخیر به رحمت الهی پیوستند که آخرینشان مرحوم آقای امامی(۲) (رضوان الله علیه) هستند. خداوند انشاءالله آنها را، ما را مشمول رحمت خودش قرار بدهد.
بیاناتی که جناب آقای بوشهری(۳) از آقایان نقل کردند، بیانات بسیار خوب و جامعی بوده؛ یعنی در واقع همهی چیزهایی یا عمدهی چیزهایی که لازم است برای کشور و برای مسئولین و برای همهی ماها در این اجلاس گفته شده، بیان شده. خداوند به ما و به همهی مسئولین توفیق بدهد که بتوانیم انشاءالله به این توصیهها عمل کنیم.
یک کلمه دربارهی این چند روز باقیماندهی از ماه مبارک شعبان عرض کنم. ماه شعبان ماه بشارتها است، ماه شادیها است، ماه تطهیر دلها و نورانی کردن دلها است با استغفار، با دعا، با مناجات؛ ماه آماده شدن برای ورود در برکات بینهایت و بیپایان ماه مبارک رمضان است. آنچه از خدای متعال در این ماه انسان مطالبه میکند، یک نوع خاصّی است؛ هَب لی کَمَالَ الِانقِطَاعِ اِلَیک؛(۴) «هَب لی قَلباً یُدنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یَرفَعُهُ الَیکَ صِدقُه».(۵) این درخواستها سراپا نورانیّت است، سراپا لطف است، سراپا معنویّت است. خب بخش مهمّی از این ماه سپری شده؛ باید عرض کنیم «اَللهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضی مِن شَهرِ شَعبانَ فَاغفِر لَنا فیما بَقیَ مِنه»(۶) انشاءالله. خداوند کمک کند از این چند روزی که باقی مانده استفاده کنیم، شاید انشاءالله خدای متعال تفضّلی به ما بکند.
امسال ماه بهمن و ماه اسفند بیش از اغلب سالهای دیگر محلّ بُروز نشانههای مردمسالاری اسلامی بود؛ از دههی فجر و راهپیمایی پُرشور بیستودوّم بهمن تا انتخابات اسفند و تا تشکیل مجلس خبرگان، همهی اینها نشانهها و خصوصیّاتی است مرتبط با مردمسالاری اسلامی و جمهوری اسلامی. لذا من امروز یک سخن کوتاهی عرض میکنم در باب جمهوری اسلامی؛ یک کلمهی کوتاهی هم خطاب به مجلس خبرگان برای خبرگان؛ یک جملهی کوتاهی هم در باب مجلس شورای اسلامی؛ این فهرست عرایض امروز ما است.
در مورد مسئلهی جمهوری اسلامی، خب میدانید تولّد جمهوری اسلامی یک تأثیر جهانی ایجاد کرد، یک زلزله ایجاد کرد؛ یک حادثهی جهانی بود؛ صرفاً یک حادثهی منطقهای و مربوط به یک کشور نبود. رهبری امام راحل (رضوان الله علیه)، همّت و شجاعت و فداکاری ملّت ایران در سراسر کشور، یک حادثهای را به وجود آورد که یک دوجبههای در دنیا ایجاد کرد؛ یک جبهه، جبههی دموکراسیهای وابستهی به مشی لیبرال دموکراسی ــ نمیخواهم حالا تعبیر به «مکتب» بکنم ــ این یک جبهه؛ یک جبهه هم، جبههی جمهوریِ مرتبط با دین و با اسلام، بلکه منشأگرفتهی از دین و از اسلام. این دوجبههای به وجود آمد، [در حالی] که قبل از تشکیل جمهوری اسلامی این دوجبههای وجود نداشت. این جبههبندی طبعاً عوارضی برای هر دو طرف داشته است؛ ناسازگاریِ بین این دو جبهه یک امر طبیعی بود، و این ناسازگاری از روز اوّل شروع شد.
نباید هم تصوّر کرد که این ناسازگاری فقط به خاطر مسئلهی پایبندی به دین است، که یک طرف به دین پایبند است، یک طرف نسبت به دین بیتفاوت یا مثلاً بدون پایبندی است؛ فقط این نبود؛ البتّه در ظواهر امر این وجود داشت امّا عمق مخالفت و ناسازگاری و احیاناً ستیزهگریها از اینها بیشتر است. مسئله این بود که آن جناح دموکراسی رایج غربی احساس کرد که این الگوی جدیدی که مطرح شده است، با منافع عمدهی او و شاید در نهایت با موجودیّت او معارضه دارد و منافات دارد؛ این را احساس کردند. از اوّلی که جمهوری اسلامی به وجود آمد، این احساس فیالجمله در طرف مقابل ایجاد شد و روزبهروز هم تشدید شد و تقویت شد.
این مخالفت و معارضهی جدّی به خاطر این است که در نظام لیبرال دموکراسی و حکومتها و دولتهایی که بر اساس آن منطق و آن ممشىٰ(۷) به وجود آمدند، در ذات آنها «استکبار» وجود دارد، تعرّض و تجاوز وجود دارد. استکبار به همان معنایی که ما در انقلاب اسلامی به کار میبریم، یعنی وجود ظلم، تجاوز، تعدّی به ملّتها؛ در ذات او این معنا وجود دارد. آن حکومتها و دولتها ثروت و قدرت و حاکمیّت مطلق خودشان را در تعرّض و تجاوز به ملّتهای ضعیف و کشورهای ضعیف دیدند و احساس کردند؛ شاهدش هم این است که در اوج سر دادنِ شعارهای رایج آن جناح، یعنی شعار دموکراسی، شعار آزادی، شعار حقوق بشر ــ که اوجش در قرن نوزدهم بود ــ موازی با این شعارها، بیشترین حرکت استعماریِ آن جناح هم در همان دوره اتّفاق افتاد؛ یعنی استعمار کشورهایی در آسیا، استعمار کشورهای زیادی در آفریقا، در آمریکای لاتین، اوجش در این قرن نوزدهم و دنبالهی اندکی از آن در قرن بیستم است. یعنی این دو با هم اتّفاق افتادند؛ هم آن شعارها در قرن نوزدهم است، هم این حرکت استعماریِ استکباری که همراه با ظلم و نادیده گرفتن حقوق ملّتها است، در قرن نوزدهم همراه با آن شعارها اتّفاق افتاد.
خب طبعاً معنویّت که نبود، زمینه برای ظلم و عدوان و تعرّض به وجود میآید؛ وقتی که یک مجموعهای احساس قدرت میکند و میتواند مثلاً ثروت کشوری مثل هند را که آن روز، هم ثروتمند بود، هم دارای صنایعی بود و نسبت به آن دوره، یک کشور پیشرفتهای محسوب میشد، با قدرت، با فشار در اختیار خودش قرار بدهد و در اختیار بگیرد و از ثروت او استفاده کند و ثروت خودش و قدرت خودش و تواناییهای خودش را بالا ببرد، چرا نکند؟ وقتی معنویّت نیست چه مانعی وجود دارد؟ خب میتواند میکند؛ و کرد. استعمار در بخش مهمّی از آسیا ــ در شرق آسیا، در هند و در کشورهای حولوحوش هند و مانند اینها ــ اتّفاق افتاد؛ در آفریقا این اتّفاق افتاد، در آمریکای لاتین این اتّفاق افتاد. البتّه در آمریکای شمالی هم بود که خب قبل از آن با مجاهدات زیادی، با مبارزات زیادی خودشان را خلاص کرده بودند وَالّا آنجا هم تحت استعمار بود. خصوصیّت این جبهه این است.
جبههی مقابل که با تشکیل مردمسالاری دینی به وجود آمد، مهمترین مسئلهاش مواجههی با همین حوادث است؛ یعنی مقابلهی با ظلم، مقابلهی با استکبار، مقابلهی با تعدّی؛ این[جور] است. یعنی اساس کار حکومتی که بر اساس دین و بر اساس اسلام به وجود میآید، «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون»(۸) است، اساس کارش مقابلهی با ظالم است، مبارزهی با ظالم است؛ اَلَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَه.(۹) این است که طبعاً این مقابله، این ستیزهگریِ دوجانبه، به طور قهری به وجود آمد. این یک واقعیّتی است که اتّفاق افتاده. البتّه تفاصیلش زیاد است؛ یعنی در این زمینه حرفهای زیادی هست و یکی از خصوصیّات، این استعمار است که عرض کردم.
جنگآفرینی و خونریزی بیحدوحصر برای قدرت، جزو خصوصیّات همین حکومت بهاصطلاح به نام دموکراسی ولیکن دور از معنویّات و دور از دین و مفاهیم دینی و معارف دینی و تعالیم دینی است. در خود اروپا هم از این حوادث تلخ زیاد اتّفاق افتاد منتها آنها همه آن وقتی که در مقابل غیر اروپاییها قرار میگیرند با هم متّحدند لکن وقتی که سرشان فراغت پیدا میکند، بین خودشان هم با همدیگر اختلاف دارند که حالا اتّفاقاً در همین قرن نوزدهم، مشکلات و آنچه در اروپا اتّفاق افتاده، جنگها و کشتارها و تعدّیهای به یکدیگر و فتوحات ظالمانه و مانند اینها تفصیل خیلی زیادی دارد که حالا آن به مسائل ما ربطی ندارد.
خب، آنچه بنده میخواهم از این بیان استفاده کنم چیست؟ حاصل حرف بنده این است که اوّلاً مقابلهی جمهوری اسلامی با آن کسانی که با آنها مقابله دارد، مقابلهی با ظلم است، مقابلهی با استکبار است، مقابلهی با تجاوز است. سؤال نشود که چرا شما با فلان کشور اظهار مخالفت میکنید. ما با دولتها، با کشورها، با ملّتها به خودی خود هیچ معارضهای نداریم؛ ما با ظلم مخالفیم، با استکبار مخالفیم، با تجاوز مخالفیم، با آن حوادثی که امروز شما دارید در غزّه مشاهده میکنید مخالفیم. یک ملّتی، صاحب سرزمینی، در خانهی خود، در سرزمین خود مورد یک چنین ظلم بزرگی قرار میگیرند؛ زنشان، کودکشان، خانوادهشان، خانهشان، زیرساختشان، داراییشان با بیرحمی تمام، با سنگدلی تمام نابود میشود، از بین میرود و کشورهایی تماشا میکنند؛ نه فقط معارضه نمیکنند، ممانعت نمیکنند، بلکه حتّی کمک میکنند. آمریکا کمک میکند، انگلیس کمک میکند، بعضی کشورهای دیگرِ اروپایی کمک میکنند. حرف ما این است؛ ما با این مخالفیم. آن چیزی که جمهوری اسلامی را در مقابل جبههی مقابل قرار میدهد، این مفاهیمی است که، هم عقل، هم عرف، هم هر شرع و دینی، هم وجدان بشری آن را محکوم میکند؛ ما با اینها مخالفیم. مخالفت جمهوری اسلامی با این چیزها است؛ مخالفت، با اینها است، وَالّا قرآن کریم حتّی دربارهی کفّار میفرماید: لا یَنهاکُمُ اللَهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم؛(۱۰) اگر چنانچه کافری هست که به شرایط معاملهی با او در اسلام عمل میکند، با او مشکلی وجود ندارد.
لشکریان اسلام وقتی که رفتند همین مناطق شامات و مانند اینها را که مال روم بود، فتح کردند، یهودیهایی که در آنجا بودند به مسلمانها گفتند خوش آمدید! عدل شما ما را نجات داد. یهودیها آن وقت زیر سلطهی امپراتوری روم زیر فشار بودند؛ گفتند عدل شما مسلمانها، ما را نجات داد؛ یعنی اینجوری بود؛ وارد میشدند، عدل و دادگری از آنها دیده میشد، مشاهده میشد. با کافر هم اینجور هستند. مسئله، مسئلهی تجاوز و ظلم و استعمار [است]؛ این مطلب اوّل که معلوم بشود معارضه و مقابلهی جمهوری اسلامی و جبههبندی جمهوری اسلامی با جمهوریهایی که زیر نام دموکراسی و حقوق بشر و لیبرالیسم خودشان را پنهان کردهاند، به خاطر باطن کار آنها است، متن کار آنها است که عبارت است از ظلم و استکبار و مانند اینها. این نتیجهی اوّلی که از این عرایض خواستیم بگیریم.
دوّمین نتیجهای که میگیریم این است که ما باید پرچم مبارزهی با استکبار را همیشه بلند نگه داریم. مراقب باشیم جمهوری اسلامی در هیچ دورهای اجازه ندهد که این پرچمداریِ مقابلهی با استکبار از او گرفته بشود. ما باید پیشگام باشیم، پیشقدم باشیم و این پرچم را هر روز گستردهتر و برافراشتهتر کنیم.
نتیجهی سوّم و آخر اینکه این حقیقت را برای نسلهای نوبهنوِ خودمان روشن کنیم. جوانهایمان بدانند، جوانهای این نسل و جوانهای نسلهای آینده بدانند که ممشای جمهوری اسلامی چیست، این ایستادگی چیست. البتّه خوشبختانه در این چهار دهه و اندی که از عمر جمهوری اسلامی گذشته، ما در منطقه و در دنیا موفّق بودیم در اینکه بتوانیم این چهره را، این جبهه را، این جهتگیری را از جمهوری اسلامی به عالم بشریّت نشان بدهیم. این عرض اوّل ما.
دربارهی مجلس خبرگان عرض بنده این است که خب مجلس خبرگان در واقع مهمترین کار را بر عهده دارد؛ این «تعیین رهبری» و «مراقبت از حفظ صلاحیّت رهبری» جزو کارهای بزرگ است؛ یعنی شاید بزرگترین کار در مدیریّت جامعهی ایرانی در جمهوری اسلامی باشد. مجلس خبرگان در گزینشها و انتخابهایی که خواهد داشت، این را باید مراقبت بکند که اصول ثابت جمهوری اسلامی مورد غفلت قرار نگیرد؛ این خیلی مهم است. یعنی انتخاب رهبری با رعایت و ملاحظهی اصول ثابتی باشد که در جمهوری اسلامی آن اصول جزو مسلّمات و ثوابت است. خب ما دو جور احکام داریم؛ احکام ثابت داریم، احکام متغیّر داریم. در خود اسلام هم با عناوین ثانویّه احکام متغیّر داریم. در جمهوری اسلامی هم همینجور است؛ بعضی از احکام، به اقتضائات تغییر پیدا میکنند. در خود قانون اساسی هم اشاره شده؛ مِن باب مثال در اصل ۴۴ با توجّه به ذیل آن اصل، یک مواردی میتواند تغییر پیدا بکند؛ موارد اینقبیلی زیاد داریم؛ لکن یک اصول ثابت داریم که اینها دیگر قابل تغییر نیست. در قانون اساسی میشود این اصول را پیدا کرد، در بیانات امام راحل (رضوان الله علیه) میشود این اصول را پیدا کرد، در معارف اسلامی هم میشود این اصول را پیدا کرد؛ اینها بایست ملاحظه بشود. مثل اقامهی عدل، مثل مبارزهی با فساد، مثل بالا بردن سطح معرفت اسلامی، سطح عمل اسلامی در جامعه؛ اینها اصول ثابتی است که غیر قابل تغییر است. این [هم] تذکّر و نُصح(۱۱) این حقیر به کسانی که در طول زمان در مجلس خبرگان حضور دارند و مسئولیّت دارند.
دربارهی مجلس شورا هم یک جملهای عرض کنم. خب هر مجلس جدیدی(۱۲) حامل امید جدیدی و امیدهای جدیدی است. وقتی یک مجلس تازهای تشکیل میشود، امیدهای تازهای هم با آن مجلس مطرح میشود و چشماندازهای جدیدی را میتوانند پیدا کنند. نمایندگان تازهای در مجلس جدید وارد میشوند، در کنار آنها نمایندگان مجرّبی هم از دورهی قبل یا دورههای قبل هستند؛ این یک ترکیب خیلی خوبی است، مجموعهی خیلی خوبی است؛ هم ابتکار در آن هست، هم نوآوری در آن هست، هم تجربه در آن هست؛ از تجربههای موفّق قبلی استفاده میکنند، ابتکارات جدید هم میآید. خب این یک سرمایهی باارزشی است.
تشکیل هر مجلس جدیدی، برای کشور یک سرمایهی باارزش و مورد استفاده است؛ باید این را قدر دانست. مثل یک خونی است که در رگهای مجموعهی سیاسی و اجتماعی کشور جاری میشود و انشاءالله اثر میکند. حادثهی شیرینی است، لکن این حادثهی شیرین را میشود تلخ کرد؛ مثل همهی حقایق شیرین عالم، یک چیزهایی هم وجود دارد، عواملی هم وجود دارد که میتواند این شیرینی را از بین ببرد. بنده اینجا یادداشت کردهام، آن چیزی که میتواند شیرینی مجلس جدید را نابود کند، سخنان اختلافانگیز و دعوا راه انداختنها و ستیزهگریهای دشمنپسند است؛ شیرینی مجلس جدید را اینجور چیزها از بین میبرد. باید خیلی مراقبت کرد؛ باید خیلی مراقبت کرد.
برادران و خواهران در مجلس جدیدی که حالا اندکی بعد تشکیل خواهد شد و حضور دارند، بایستی مراقبت کنند که نگذارند شیرینی تشکیل مجلس جدید از بین برود و کامها تلخ بشود. اگر چنانچه این مراعات را نکنند، اولین اثرش این است که کام ملّت تلخ میشود، فضای سیاسی کشور، فضای تلخی میشود؛ در حالی که فضای سیاسی با انتخابات و تشکیل مجلس جدید و آمدن افراد جدید و مانند اینها قهراً یک فضای باطراوتی است، این از بین میرود؛ اوّلین اثرش این است.
اثر بعد هم این است که مجلس از کارایی میافتد؛ یعنی وقتی که مجلس شورای اسلامی دچار دعوا و ستیزه و مقابله و جبههبندیهای گوناگونِ اینجوری شد، به طور طبیعی از کار اصلی خودش باز میماند؛ دستهبندیها و کشمکشها مانع میشود از اینکه اینها به کارشان برسند.
و من میخواهم عرض بکنم که خب، ما مردمسالاری اسلامی داریم دیگر؛ این عنوان «اسلامی» خیلی عنوان مهمّی است؛ این صرفاً فقط در محیطهای سیاسی کاربرد ندارد؛ یعنی اسلامی بودن و جمهوری اسلامی، فقط این نیست که ما یک الگوی سیاسی ارائه کردهایم؛ بله، این جزو مهمترین بخشهای کار است، لکن فقط این نیست.
یک شاخص عمدهی جمهوری اسلامی این است که دستاندرکاران جمهوری اسلامی متشرّع باشند؛ مراعات حرام و حلال و دروغ و غیبت و تهمت مانند این چیزها را بکنند. همچنانکه ما در کارهای شخصی خودمان باید مراقبت بکنیم و تقوا پیشه کنیم و از محرّمات اجتناب بکنیم، در محیط سیاسی و در کار سیاسی هم عیناً همین وجود دارد؛ باید از محرّمات اجتناب کرد؛ باید این را در رأس کارها قرار داد. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: لَو لَا التُّقىٰ لَکُنتُ اَدهَى العَرَب؛(۱۳) تقوا مانع از خیلی از کارهای انسان میشود. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در این نامهها و احکامی که در نهجالبلاغه به استاندارهایشان دادهاند ــ در خیلی از آنها، حالا نمیتوانم بگویم اغلب؛ در بسیاری از آنها ــ اوّلش این است: کتابی الی فلان، اَمَرَهُ بِتَقوَى الله؛(۱۴) در نخستین توصیه «اَمَرَهُ بِتَقوَى الله» [است]. در مورد مالک اشتر و در آن حکم و فرمان معروف به مالک اشتر [میفرمایند:] «اَمَرَهُ بِتَقوَى اللهِ وَ اِیثارِ طاعَتِه».(۱۵) یعنی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اینجور [تأکید میکنند]. یا «اِنطَلِق عَلى تَقوَى اللَه»؛(۱۶) توصیه به تقوای الهی است. بنابراین در کارهای سیاسی، در برخوردهای سیاسی، در دستهبندیهای سیاسی ــ که قهراً با اختلاف سلیقه، نوعی دستهبندی وجود دارد و ایرادی هم ندارد ــ باید مراعات تقوا کرد؛ انسان مراعات اجتناب از محرّمات شرعی را بجد بایستی داشته باشد. اگر این بود، انشاءالله نتایج کار هم مطلوب خواهد بود، خدای متعال هم به کار برکت خواهد داد.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال گوینده را عامل به این حرفها بکند؛ به شنونده هم انشاءالله خداوند توفیق بدهد که این حرف در دلها اثر بکند و بتوانیم طبق آنچه وظیفهی شرعی است کارهایمان را، وظایفمان را انجام بدهیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,248 | 1402/12/15 | بیانات پس از کاشت نهال در روز درختکاری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55522 |
[دریافت PDF]
به مناسبت ۱۵ اسفند روز درختکاری و هفتهی منابع طبیعی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بحمدالله روز درختکاری هم دوباره فرارسید و انشاءالله ملّت ایران موفّق بشوند به کار زیبا و پُرسود درختکاری؛ انشاءالله در سراسر کشور انجام بدهند این کار را و به این کار موفّق بشوند. آنطوری که شنیدم، سهم دویستوپنجاهمیلیونیِ درختکاریِ سالِ ۱۴۰۲ را مسئولین توانستهاند انجام بدهند که این خیلی مغتنم است و ما را به [کاشت] آن یک میلیارد درختی که وعده شده(۱) نزدیک میکند.
قبل از آنکه دو سه نکته دربارهی درختکاری عرض بکنم، لازم میدانم اشاره کنم به موضوع مهمّ انتخابات(۲) و از ملّت ایران به خاطر حضورشان در پای صندوقهای رأی تشکّر کنم. ملّت ایران با این حضور، هم یک وظیفهی اجتماعی و تمدّنی را انجام دادند، هم یک جهاد انجام دادند. میگوییم «جهاد»؛ چرا؟ چون در مقابل تبلیغات دشمنان بود. تقریباً حدود یک سال، دشمنان ملّت ایران، دشمنان ایران اسلامی، دشمنان جمهوری اسلامی از اطراف دنیا تلاش کردند که مردم را از [شرکت در] انتخابات منصرف کنند و انتخابات را از رونق بیندازند. مردم با حضور خودشان در پای صندوقها، در مواجههی با این حرکت دشمنان، یک حرکت بزرگ و حماسهآمیزی را انجام دادند؛ بنابراین، این یک «جهاد» بود. از دستاندرکاران انتخابات هم تشکّر میکنیم؛ از مسئولین برگزاری، از مسئولین تبلیغات، از مسئولین امنیّت، از همهی کسانی که به نحوی به برگزاری انتخابات کمک کردند.
یک مطلب هم دربارهی سیل اخیر بلوچستان عرض میکنم. این سیلی که در ناحیهی جنوبی استان سیستان و بلوچستان اتّفاق افتاد، سیل مهمّی بود و خسارتهای زیادی هم به مردم وارد کرده؛ [لذا] امدادهایی که دارد انجام میگیرد حتماً بایستی ادامه پیدا کند. بحمدالله گروههای امدادی ــ چه از مسئولین دولتی و چه غیر آنها ــ مشغول کار هستند، تلاش میکنند، کمک میکنند؛ [این] باید ادامه پیدا کند و دیگرانی هم که میخواهند، میتوانند و مشتاق به ورود در این کمکها هستند، وارد بشوند و بر این کمکها اضافه کنند. امیدواریم انشاءالله رنجهای مردم با کمکهایی که میشود انجام(۳) بگیرد.
امّا راجع به درختکاری؛ دو سه نکته را من در مورد درختکاری عرض میکنم. نکتهی اوّل اینکه درختکاری یک سرمایهگذاری است، آن هم سرمایهگذاریِ باصرفه و پُرسود. شما یک تکّه چوب را درون زمین میکنید، این تبدیل میشود به یک درخت و سودش را میبرید، در حالی که شما جز مراقبت کاری ندارید، [زیرا] تغذیه و رشد این درخت از سوی زمین و از سوی خورشید انجام میگیرد؛ شما فقط مراقبت میکنید، آب میدهید و مواظبید که آسیبی به آن نرسد؛ خود این درخت به کمک عوامل طبیعی که خدای متعال معیّن کرده، رشد میکند و به شما میوه میدهد. از این پُرسودتر چه سرمایهگذاریای را میشود انسان پیدا کند؟ سرمایهگذاریِ پُرسود و باصرفه. بنابراین، هر کسی در این سرمایهگذاری شرکت بکند، قطعاً سود برده؛ چون شما که درخت را میکارید، عواملی غیر از شما در رشد این درخت و میوهدهی این درخت و ثمردهی این درخت فعّالند، امّا شما از این ثمر استفاده میکنید.
نکتهی دوّم: میوهی درخت فقط همان میوهای نیست که شما از درخت میوهدار میچینید؛ سایهی این درخت هم میوه است، چوب این درخت هم میوه است، هوایی که ایجاد میکند و اکسیژنی که به هوا میدهد میوه است، مبارزهای که این درخت با آلودگیها و آلایندههای هوا میکند میوه است؛ همهی اینها میوههای این درخت است. بنابراین، انواع و اقسام ثمرات را شما از این سرمایهگذاریِ خوبتان میبرید. بخصوص در زندگیِ ماشینیِ امروز که متأسّفانه آلایندهها زیاد شدهاند و به ضرر انسان تمام میشود، وجود درخت واقعاً یک نعمت بابرکت و یک لطف الهی است.
نکتهی سوّم این است که بدانیم در اسلام، بر ارتباط با طبیعت تکیه شده؛ یعنی اسلام انسان را از طبیعت جدا نکرده، به انسان توصیه کرده که هم به طبیعت برسد و هم از طبیعت استفاده کند. در قرآن کریم «وَ استَعمَرَکُم فیها»(۴) هم هست، یعنی خدای متعال از شما خواسته که زمین را آباد کنید، طبیعت را آباد کنید، «کُلوا مِن ثَمَرِه» هم هست: «کُلوا مِن ثَمَرِهِ اِذا اَثمَر»؛(۵) از میوهی آن استفاده کنید. بنابراین، هم شما به زمین رسیدگی میکنید و به طبیعت میرسید و از آن مواظبت میکنید و مراقبت میکنید، هم شما از طبیعت بهرهمند میشوید؛ این در اسلام تأکید شده؛ این جزو چیزهایی است که در قرآن آمده، روایات فراوانی هم در باب محیط زیست داریم.
نکتهی آخر اینکه امسال ما سه درخت غرس کردیم؛ برخلاف [بعضی] سالهای قبل که دو درخت غرس میکردیم، امسال تعداد درختهایی را که غرس شده افزایش دادیم، به معنای اهتمام بیشتر به درختکاری. و یکی از این سه درخت هم درخت زیتون است؛ این به معنای اظهار همبستگی و همدلی با مردم فلسطین است ــ که مرکز زیتون آنجا است ــ و میخواهیم به این مردم مظلوم و عزیز و بسیار مقاوم، از دور سلام بدهیم و بگوییم ما همه جور به یاد شما هستیم، از جمله اینکه درخت زیتون را به یاد شما غرس میکنیم.
به همهی ملّت عزیزمان سلام و درود میفرستم و سلامت و عافیت و لطف و فیض الهی را برای همهی ملّت و همهی کشور از خداوند متعال طلب میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
(۱ طرح مردمی کاشت یک میلیارد نهال در چهار سال که به طور رسمی از یازدهم آذرماه سال جاری آغاز شده است.
(۲ انتخابات دوازدهمین دورهی مجلس شورای اسلامی و انتخابات ششمین دورهی مجلس خبرگان رهبری که در یازدهم اسفندماه سال جاری برگزار شد.
(۳ پایان
(۴ سورهی هود، بخشی از آیهی ۶۱
(۵ سورهی انعام، بخشی از آیهی ۱۴۱
|
2,249 | 1402/12/11 | بیانات در گفتوگو با خبرنگار صداوسیما پس از شرکت در انتخابات ۱۴۰۲ | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55450 |
انتخابات دوازدهمین دورهی مجلس شورای اسلامی و ششمین دورهی مجلس خبرگان رهبری
خبرنگار(۱): تقاضا میکنم آخرین صحبتهای خودتان را با مردّدین یا افرادی که نمیخواهند رأی بدهند بیان بفرمایید. متشکّرم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
از خداوند متعال درخواست میکنیم، طلب میکنیم که امروز را برای ملّت ایران روز مبارکی قرار بدهد و نتایج تلاش مردم عزیزمان و دستاندرکاران مسائل گوناگون انتخابات انشاءالله به نتایج مطلوب برسد و به نفع ملّت ایران تمام بشود. من دو توصیه عرض میکنم، بعد هم به پاسخ سؤال خبرنگار محترم میپردازم.
توصیهی اوّل من به مردم عزیزمان این است که قرآن به ما فرمود: فَاستَبِقُوا الخَیرات؛(۲) در کارهای نیک مسابقه بگذارید و بر دیگران پیشی بگیرید. من در انتخاباتهای گذشته هم گفتهام، امروز هم تأکید میکنم که هر چه زودتر از این فرصت استفاده کنید، و در اوّلین ساعات، در اوّلین ساعات ممکن، بروید رأیتان را در صندوقها بیندازید.
توصیهی دوّم این است که در هر حوزهای به تعداد لازم برای آن حوزه رأی بدهید، به اندازهی لازم؛ به کمتر رأی ندهید. مثلاً در تهران برای خبرگان، احتیاج است که به شانزده نفر رأی بدهیم؛ به شانزده نفر رأی بدهید، نه کمتر. یا در تهران برای مجلس شورای اسلامی به سی نفر بایستی رأی بدهید؛ به سی نفر رأی بدهید؛ به کمتر رأی ندهید. این توصیهی مؤکّد من است.
ملّت عزیزمان بدانند که امروز چشم بسیاری از مردم دنیا، چه آحاد مردم و چه افراد سیاسی و صاحبان جایگاههای معتبر ملّی و سیاسی به ایران است، چشمشان به شما است؛ میخواهند ببینند که شما چه میکنید در این انتخابات، و نتیجهی انتخابات شما چه میشود؛ هم دوستان ما و افرادی که علاقهمند به ملّت ایرانند، هم بدخواهان؛ آنها هم همینجور. از همه طرف چشمها مترصّد کشور ما است و مترصّد مسائل ملّت عزیز ما است. به این توجّه کنید. دوستان را خوشحال کنید و بدخواهان را ناامید کنید.
و امّا پاسخ به سؤال ایشان که آخرین حرف من خطاب به مردّدین چیست، آخرین حرف من این است که «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.»
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,250 | 1402/12/09 | بیانات در دیدار جمعی از رأی اولیها و خانوادههای شهدا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55406 |
در آستانه برگزاری انتخابات یازدهم اسفند ۱۴۰۲
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید جوانان عزیز، برادران عزیز، خواهران عزیز و بخصوص خانوادههای معظّم شهیدان که در جلسه حضور دارند؛ به همهی شما خوشامد عرض میکنم. جلسه، در واقع، جلسهی جوان است، محلّ حضور دلهای پاک و زلال جوانها است.
حرف اوّل من، عرض اوّل من، این است که شما جوانها از فرصت صفای روح جوانیتان استفاده کنید و در این ایّام مبارک ماه شعبان و پس از آن، ماه رمضان، خودتان را به خدای متعال نزدیکتر کنید، با خدا اُنس بگیرید، از خدا بخواهید، به خدا توکّل کنید. از ماه شعبان روزهای کوتاهی باقی مانده است، اکثر ماه شعبان گذشت. ماه دعا، ماه مناجات، ماه استغفار؛ شعبان یک چنین ماهی است. در همین چند روزی که باقی مانده است، توصیهی جدّی من به شما جوانان عزیز ــ چه پسرها و چه دخترها ــ این است که از دعا و استغفار و صلوات غفلت نکنید. «دعا» اُنس شما را با خالق هستی افزایش میدهد، ارتباط شما را با خداوند متعال تقویت میکند؛ دعا و مناجات اینجور است. وقتی ما «استغفار» میکنیم، در واقع، استغفار به معنای این است که راه برگشت از خطا را انتخاب میکنیم. ما همه اشتباهاتی داریم، خطاهایی داریم، گناهانی داریم؛ استغفار به معنای انتخاب راه برگشت از این خطاها و این گناهان است، که در ماه شعبان بر استغفار تکیه شده. شما میگویید «استغفر الله و اتوب الیه»؛ «اتوب الیه» یعنی برمیگردم به سمت خدا؛ با خطا و با گناه از خدا دور شدم، حالا برمیگردم به سمت خدای متعال و خدا این برگشت را قبول میکند. در درود فرستادن و صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد، در واقع، یاد و خاطرهی بهترین الگوهای انسانی را در ذهن خودمان زنده میکنیم. این بزرگواران، بهترین آحاد بشر، و برترین افرادِ مخلوق پروردگار بودند. زندگی آنها، درس آنها، گفتار آنها، کردار آنها برای ما الگو است؛ اسوه هستند. وقتی ما صلوات میفرستیم، در واقع یاد آنها را در دلمان زنده میکنیم. پس اینها مغتنم است.
این دعاهایی که وارد شده است که [به آنها] دعای مأثور میگوییم ــ [دعای] مأثور یعنی دعاهایی که از ائمّه (علیهم السّلام) وارد شده، به ما رسیده، مثل صحیفهی سجّادیّه و اغلب دعاهایی که در مفاتیح هست ــ صرف خواستن هم نیست، صرف طلب کردن و ارتباط با خدا [هم] نیست؛ از این هم بیشتر است؛ این دعاها متضمّن معارف است. مضمونهای بلند، معارف عالی اسلامی در این دعاها هست. یک معارفی در این دعاها وجود دارد که در هیچ جای دیگر شما آنها را پیدا نمیکنید؛ در دعای امام حسین در روز عرفه، در دعاهای صحیفهی سجّادیّه، در مناجات شعبانیّه، مضامینی هست، معارفی وجود دارد که انسان در هیچ جای دیگر اینها را پیدا نمیکند. اُنس با دعاها معرفت مسلمان را و مؤمن را بالا میبرد؛ خیلی مغتنم است. بنابراین عرض اوّل ما این شد که این فرصت نورانی بودن دلتان را ــ که دلهای شما نورانی است، باصفا است ــ مغتنم بشمارید. فرصت ماه شعبان و ماه رمضان که حالا خواهد آمد و همهی فرصتهای دیگر را برای دعا کردن، برای استغفار کردن، برای توسّل به پروردگار و به اولیائش مغتنم بشمارید. این عرض اوّل ما به شما.
مطلب بعدی، که بنده مقیّدم این را برای شما حضّار و برای همهی ملّت ایران عرض بکنم، مسئلهی انتخابات است که البتّه دربارهی انتخابات، هم ما صحبت کردهایم، هم دیگران صحبت کردهاند، هم بحمدالله میبینم جوانها در مراکز مختلف، در دانشگاهها، در خیابانها صحبت میکنند، بحث میکنند، لکن چند کلمه هم در این زمینه من امروز عرض میکنم.
خب بحمدالله نشانهی شور و نشاط انتخاباتی در سراسر کشور، در جاهای مختلف دیده میشود. حالت میل به انتخابات و شور انتخاباتی محسوس است؛ باید خدا را شکر کنیم. مطلوب این است که انتخابات ــ نه فقط این انتخاباتِ دو روز بعد،(۱) [بلکه] همهی انتخاباتهای کشور ــ قوی و پُرشور برگزار بشود؛ چرا؟ خب شما جوانها، اهل استدلالید؛ من واقعاً خرسندم از اینکه میبینم بعد از انقلاب جوانهای ما از لحاظ میل به استدلال و میل به تحقیق و دقّت، چندین برابر پیشرفت کردهاند. من پیش از انقلاب هم با جوانها مأنوس بودم؛ تمام جلسات ما جلسات جوانها بود؛ جوانها را کاملاً میشناختم. بعد از انقلاب، روحیهی سؤال، تفحّص، تجسّس، تحقیق، راستیآزمایی، در بین جوانها چند برابر افزایش پیدا کرده و این خیلی خوب است؛ یعنی جوان در عین اینکه در میدانهای مختلف اهل هیجان و نشاط و شور و جوانی است، در عین حال، اهل استدلال هم هست، اهل منطق هم هست. همین شهدای ما که غالباً مثل شماها جوان بودند ــ یعنی اغلب شهدای ما در دوران دفاع مقدّس و همچنین در دوران دفاع از حرم، در سنین دُور و بَر بیست و بیستوچند و حدّاکثر سی و اینجوری بودند ــ با هیجان، با احساسات، با دل پُرشور به سمت میدانهای جنگ رفتند، امّا ذهنشان کار میکرد، فکرشان کار میکرد، منطق داشتند، استدلال داشتند؛ شرح حالشان را اگر شما بخوانید، این را احساس میکنید؛ با استدلال حرکت میکردند. امروز جوانهای ما اینجوری هستند. من در این زمینه چند مطلب را عرض میکنم.
اوّلاً در یک کلمه اگر بخواهیم راجع به اهمّیّت انتخابات پُرشور و قوی عرض کنیم، باید بگوییم انتخابات قوی و پُرشور یکی از ارکان ادارهی درست کشور است ــ که من بعداً در خلال صحبت، مختصرتوضیحی [در این باره] خواهم داد ــ یکی از ارکان اصلی پیشرفت کشور است، یکی از مهمترین وسیلههای رفع موانع پیشرفت است؛ انتخابات قوی این خصوصیّات را دارد.
چون شماها ندیدهاید آن دوران را، اوّلاً این نکته را من به شما جوانها عرض بکنم که این صندوق رأی، این انتخابات، آسان به میان کشور ما و ملّت ما نیامده؛ از این حرفها نبود، از این خبرها نبود. یک مدّتی که استبدادِ مطلق بود، بعد هم که ظاهر انتخابات وجود داشت، انتخابات فقط ظاهری بود، هیچ باطنی نداشت؛ یعنی لیستها را در دربار و بعضاً حتّی در سفارتخانههای خارجی تنظیم میکردند، آن لیستها را میدادند میگفتند اینها باید نماینده بشوند! اینها حرفهایی است که خود آنها میزنند، نه اینکه ما بگوییم. ما البتّه آنوقت میدانستیم؛ ما در دوران پیش از انقلاب خبر داشتیم که مسئلهی رأیگیری و انتخاب و مانند اینها یعنی چه، امّا بعد از انقلاب خود آنها اعتراف کردند، در کتابهایشان نوشتند. اینکه مردم با انگیزه، با شناخت، با ایمان، با توقّع، با امید بروند پای صندوق و رأی بیندازند، آسان به دست نیامده، برای این کار در این کشور خیلی مجاهدت شده. البتّه شروع مجاهدات از بعد از مشروطه به این طرف است، لکن حرکت عمدهی مجاهدات و مبارزات، در نهضت امام بزرگوار و نهضت اسلامی است که مردم پشت سر امام قرار گرفتند و این راه را طی کردند. از سال ۱۳۴۱ که مبارزه شروع شد تا بیستودوّم بهمن سال ۱۳۵۷ که انقلاب به پیروزی رسید و این مبارزات پیروز شد، در این ۱۶ سال در این کشور خیلی تلاش انجام گرفت، خیلی کار شد؛ زندانها رفتند، شکنجهها شدند، مجاهدات تبیینی انجام گرفت، مجاهدات بیانی انجام گرفت تا زمینهها آماده شد، از سال ۵۶ حرکت عمومی مردم آغاز شد، امام بزرگوار قدمبهقدم این نهضت را و این حرکت را رهبری کرد، هدایت کرد، درس داد، یاد داد که کجا باید حرکت کنید، چه کار باید بکنید، چه بخواهید؛ «رهبر» به معنای واقعی کلمه.
کار رهبر انقلاب، امام بزرگوار و هر کسی که این ادّعا را داشته باشد، کار دلی است، کار فکری و مغزی است؛ روی دل مردم، روی فکر مردم اثر میگذارد و امام اثر گذاشت، مردم [به صحنه] آمدند تا انقلاب پیروز شد. حالا شما اگر تاریخ انقلابها را خوانده باشید یا بخوانید ــ که البتّه جوانها متأسّفانه کم کتاب میخوانند؛ شماها بیشتر از این باید کتاب بخوانید ــ تاریخ این انقلابهای منطقهای و جهانی و مانند اینها را که ملاحظه کنید، میبینید وقتی انقلاب میشود، تا مدّتها دیکتاتوری انقلابی حاکم است؛ یعنی از مردم و آراء و مانند اینها [خبری نیست]. مثلاً فرض کنید در فرانسه در آخر قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه اتّفاق میافتد؛ خب مردم انقلاب کردند، مردم آمدند در خیابانها و مبارزه کردند امّا بعد از انقلاب یک گروه معدودی اختیار امور را به دست میگیرند، سه چهار سال آنها هستند، بعد یک گروه دیگر میآیند آنها را قلع و قمع میکنند، سر جایشان مینشینند، چهار پنج سال آنها هستند، بعد یک گروه دیگر میآیند اینها را قلع و قمع میکنند، حدود ده دوازده سال این وضع ادامه پیدا میکند، بعد هم یک ناپلئونی پیدا میشود، میآید همهی اینها را به هم میزند، حکومت دیکتاتوریِ مستقلّ ناپلئونی را سر پا میکند؛ [اصلاً] بحث انتخابات نیست. بدتر از آن، انقلاب شوروی [است]. حالا این دو انقلاب مهمّ تاریخِ نزدیک به ما است.
[امّا در ایران] بیستودوّم بهمن انقلاب شد، دوازدهم فروردین، یعنی حدود پنجاه روز بعد از آن، امام اعلام رأیگیری عمومی، همهپرسی عمومی کرد برای اینکه نوع نظام را مردم معیّن کنند؛ و معیّن کردند؛ یعنی [بلافاصله] مردم را آورد پای صندوق ــ اعتماد به مردم یعنی این؛ اهمّیّت صندوق انتخابات یعنی این ــ فاصله نشد. حدود یک سال از این قضیّه گذشته بود که انتخابات مجلس خبرگان برای قانون اساسی تشکیل شد؛ انتخابات شد. بعد خود قانونی را که در مجلس از آب درآمده بود به رأی گذاشتند که آن انتخابات بعدی شد؛ بعد انتخابات ریاستجمهوری شد؛ بعد انتخابات مجلس شد؛ چند انتخاب در طول یک سال. اینها از برکات انقلاب است؛ این حرفها نبود. مردم رفتند پای صندوقهای رأی، رأی دادند؛ یک عدّه موافق، یک عدّه مخالف. در بعضی از انتخاباتها خیلی پُرشور و پُرجمعیّت، در بعضی یک خُرده کمتر امّا مردم رفتند پای صندوق. بدانید عزیزان من! این انتخابات، وجود صندوق رأی، انتخاب شما، رأی دادن شما، دخالت شما، یک امتیازی است که آسان به دست نیامده؛ این با زحمت به دست آمده، با مبارزه به دست آمده، با فداکاریهای بزرگ به دست آمده، با حرکت عمومی ملّت به دست آمده.
خب، حالا ما چرا تأکید میکنیم به شرکت مردم؟ خب بعضیها بودند، شاید حالا هم باشند، میگویند آقا! یک انتخاباتی برگزار بشود، یک جمعی از مردم شرکت کنند، بعد هم یک حکومتی سر کار بیاید، یا یک دولتی یا یک مجلسی، کارهای خودش را انجام بدهد؛ ما معتقدیم نه، باید انتخابات، انتخاباتِ پُرشور باشد، باید پُرجمعیّت باشد؛ چرا؟ برای اینکه حضور مردم در صحنه، پای صندوق رأی نشانهی حضور ملّت در صحنههای مهمّ ادارهی کشور است؛ این برای کشور ثروت بزرگی است.
ما اگر بتوانیم به دنیا ــ حالا میگویم «دنیا» یعنی چه ــ نشان بدهیم که ملّت در صحنههای مهم و تعیینکنندهی کشور حضور دارند، کشور را نجات دادهایم، کشور را پیش بردهایم. اینکه گفتم «بتوانیم به دنیا نشان بدهیم»، به چه کسی نشان بدهیم؟ خب خیلی از مردم دنیا و ملّتهای دنیا سر و کاری با ما ندارند، برای آنها اهمّیّتی ندارد؛ امّا دولتهایی هستند، سیاستهایی در دنیا هستند که چهارچشمی مراقب مسائل ایرانند ــ مسائل ایران اسلامی و جمهوری اسلامی و این کشور عزیز ــ تا ببینند چه خبر است. آمریکا، سیاستهای غالب بر اروپا، سیاستهای صهیونیستها، سیاستهای سرمایهداران و کمپانیداران بزرگ دنیا، به دلایل گوناگون ــ که حالا جای شرحش اینجا نیست؛ خیلیاش را میدانید، خیلیاش را گفتهایم ــ متوجّه مسائل داخل ایرانند، میخواهند ببینند اینجا چه خبر است. این ناظران سیاسی دنیا که عرض کردم، از همه بیشتر از حضور مردم میترسند، از قدرت مردمی بیمناکند و ملاحظه میکنند؛ چرا؟ چون قدرت مردمی را دیدهاند. دیدهاند که اگر این ملّت در صحنه حضور پیدا بکند، حتماً بر مشکل غلبه پیدا میکند؛ کمااینکه در انقلاب اسلامی، ملّت حضور پیدا کرد و توانست رژیمی را که آمریکا و انگلیس و اروپا و همه پشت سرش بودند، به خاک سیاه بنشاند و از بین ببرد؛ این ملّت اینجور است. دیدهاند که این ملّت وقتی در صحنه حضور پیدا میکند، در صحنهی دفاع مقدّس و جنگ تحمیلی، بر صدّامی که آمریکا و شورویِ آن روز و ناتو و مرتجعین عرب و همه از او حمایت میکردند غلبه پیدا میکند و او را از خاک [خود] بیرون میکند و او را خاکنشین میکند، ذلیل میکند؛ این را دیدهاند. معجزهی حضور ملّت ایران در صحنه را دشمنان ملّت ایران دیدهاند، لذا از حضور مردم ملاحظه میکنند و حالا میخواهند ببینند آیا مردم حضور دارند یا نه؛ وقتی شما در پای صندوق حاضر میشوید، میفهمند که بله، ملّت ایران همچنان حضور خود در صحنه را حفظ کرده.
پس بنابراین، حضور مردم در صحنههای انتخابات به معنای قدرت ملّی است و این چیزی است که دشمن از آن ملاحظه میکند؛ این پشتوانهی امنیّت ملّی ما است. قدرت ملّی پشتوانهی امنیّت ملّی است؛ اگر دشمن احساس کند شما توانایی ندارید، ملّت ایران قدرتی ندارد، امنیّتِ شما را همه نوع تهدید خواهد کرد؛ از هر نوعش؛ این قدرت ملّی پشتوانه و تضمینکنندهی امنیّت ملّی است. امنیّت ملّی همه چیز است؛ اگر امنیّت نباشد، هیچ چیزی نیست. دشمن با قدرت ملّی ما مخالف است؛ لذا شما ملاحظه کنید امسال که سال ۱۴۰۲ بود، چون در اسفند امسال انتخابات بود، از فروردین امسال تبلیغات مخالفخوانانهی دشمنان در رادیوهایشان، تلویزیونهایشان و ایستگاههای فضای مجازیشان علیه انتخابات شروع شد، تا مردم را مأیوس کنند، بگویند آقا چه فایده دارد، چه اثری دارد، انتخابات اثر ندارد، و مانند اینها. نمیخواهند؛ قدرت ملّی ملّت ایران را برنمیتابند. پس با هر چیزی که نشانهی قدرت ملّی است، مخالفت میکنند، از جمله با انتخابات.
خب حالا در داخل هم بعضی نسبت به انتخابات بیالتفاتی میکنند. البتّه من احدی را متّهم نمیکنم امّا به همه یادآور میشوم که ما باید به انتخابات از زاویهی منافع ملّی نگاه کنیم، نه از زاویههای جناحی و گروهی؛ منافع ملّی را ملاحظه کنید. اگر انتخابات ضعیف باشد، همه ضرر میکنند، نه اینکه یک عدّهای ضرر کنند، یک عدّهای از ضعیف بودن انتخابات سود ببرند؛ هیچ کس سود نمیبرد. هر کسی ایران را دوست دارد، هر کسی کشور خودش و ملّت خودش و امنیّت خودش را دوست دارد بداند که اگر انتخابات ضعیف برگزار بشود، هیچ کس سود نمیبرد، همه ضرر میکنند، همه ضربه میخورند؛ نه اینکه یک عدّه ضربه بخورند، یک عدّه سود کنند؛ نه. خب حالا این در مسئلهی نمایش قدرت ملّی که عرض کردیم انتخابات مظهر نشان دادن و به رخ کشیدن قدرت ملّی کشور است.
علاوهی بر این، انتخابات دستاوردهای دیگری هم دارد. یکی از دستاوردها این است که اگر انتخابات قوی بود، منتخب هم قوی خواهد بود. اگر ما مثلاً در انتخابات مجلس ــ که حالا انتخابات پیشرو انتخابات مجلس است ــ حضور قوی داشته باشیم، مجلس قوی خواهیم داشت. مجلس قوی میتواند کارهای بزرگ انجام بدهد، میتواند قدمهای بلند بردارد؛ پشتوانهی قوی دارد دیگر. در انتخابات ریاست جمهوری، اگر انتخابات پُرشور و قوی و پُرجمعیّت باشد، دست رئیسجمهور، دست دولت باز است برای کارهای بزرگ، برای اقدامهای بزرگ. این است. بنابراین انتخابات قوی نتیجهاش پیشرفت کشور است، نتیجهاش سود بردن کشور است، برداشتن مشکلات کشور است؛ نتیجهاش این است. لذا گفتیم انتخابات قوی یکی از ارکان پیشرفت است.
یک دستاورد دیگر، رشد سیاسی شرکتکنندگان در انتخابات، بخصوص جوانها است. این خیلی برای ما فرصت مغتنمی است که جوانهایمان در دوران انتخابات، در بحثها، در مقایسهها، در استدلالها، در حرفهایی که موافقین یک نامزد انتخاباتی میزنند، مخالفینش میزنند، در این ردوبدلها رشد سیاسی پیدا میکند. این رشد سیاسی، این قدرت تحلیلی که جوان ما پیدا میکند، چیز کمی نیست، خیلی باارزش است؛ بخصوص برای کشور ما. جوان ما وقتی قدرت تحلیلش بالا رفت، دیگر وسوسههای دشمن خنثی میشود، بیاثر میشود. وقتی قدرت تحلیل پیدا کند، دشمن را میشناسد، شیوههای دشمن را میشناسد، کارهای دشمن را میشناسد، راههای مقابلهی با دشمن را میشناسد. این قدرت تحلیل به نظر من یکی از این دستاوردهای بسیار مهم است. بنابراین، همهی آحاد ملّت، همهی کسانی که مخاطب این حرفها هستند در باب انتخابات، بدانند انداختن رأی در صندوق، یک کاری است آسان، با نتایج بزرگ. شرکت در انتخابات که کار سختی نیست؛ یک کار آسانی است، هیچ مایهای هم ندارد، امّا نتایجش نتایج بزرگی است که مقداری از آنها را من عرض کردم.
حالا شما جوان هستید و خیلیهایتان رأیاوّلی هستید؛ من به نسل جوان خودمان، نسل جوان کشورمان، خیلی اعتقاد دارم. جوانها در همهی میدانها پیشرانند، پیشروند، شوقانگیزند، در این میدان هم همینجور؛ در این میدان هم جوانها میتوانند پیشرو باشند، پیشران باشند، شوقآفرین باشند؛ هم خود جوانها همه شرکت کنند، هم دیگران را تشویق به شرکت کنند. یکی از کارهای شما جوانها همین است؛ پدرها، مادرها، همدرسها، خویشاوندان، هممحلّهها و همهی مرتبطین را با استدلال میتوانید تشویق کنید؛ کاری است که ممکن است. البتّه یک کسانی هم ممکن است واقعاً نتوانند شرکت کنند؛ یعنی اینکه ما همه را تشویق میکنیم به شرکت در انتخابات، بعضیها هستند که واقعاً به هر دلیلی قادر به شرکت در انتخابات نیستند؛ با آنها ما هیچ مطلبی نداریم، حرفی نداریم؛ ولی آن کسانی که اظهار بیمیلی به انتخابات میکنند ــ که متأسّفانه [اینجور افرادی] هستند؛ هم خودشان اظهار بیمیلی میکنند، هم دیگران را تشویق میکنند به عدم حضور ــ اینها به نظر من یک قدری بیشتر فکر کنند روی این قضایا؛ رأی ندادن هیچ فایدهای ندارد. شما میگویید رأی دادن ممکن است بیفایده باشد؛ خب ممکن هم هست بافایده باشد؛ یعنی در رأی دادن احتمال فایده وجود دارد، در رأی ندادن احتمال هیچ فایدهای وجود ندارد. رأی ندادن هیچ دستاوردی ندارد، امّا رأی دادن [احتمال دستاورد دارد]؛ حالا بنده که میگویم حتماً دستاورد دارد، [امّا] آن کسی که تردید دارد بگوید احتمالاً دستاورد دارد. پس بنابراین، هیچ استدلالی پشت رأی ندادن نیست که ما بگوییم نباید رأی بدهند. خلاصه، مشکلی را حل نمیکند؛ رأی ندادنِ بعضیها مشکلی از کشور را حل نمیکند، بلکه ضرر هم میکنند؛ چون بالاخره اگر شما رأی ندهی، یک نفر دیگر رأی میدهد، آن کسی که شما میخواهی انتخاب نشود ممکن است انتخاب بشود؛ شما اگر رأی دادی، ممکن است جلوی او را بگیری، با یک رأی یا با یک مجموعهی رأی. بالاخره، عرض من این است: هر کس ایران را دوست دارد، هر کس جمهوری اسلامی را دوست دارد، هر کس انقلاب را دوست دارد، هر کس قدرت ملّی را دوست دارد، هر کس پیشرفت را دوست دارد، باید در انتخابات فعّال باشد، بایستی در انتخابات شرکت پُرشور انجام بدهد.
انتخابات یک فرصت است، از این فرصت باید استفاده کرد؛ هم به نفع کشور است، هم دشمنان کشور را مأیوس میکند؛ امثال سیاستمداران آمریکا و سیآیاِی و صهیونیستهای خبیثِ ظالم و دیگران را که نشستهاند چهارچشمی مسائل ما را دانهدانه رصد میکنند، مأیوس میکند؛ حضور در انتخابات، دشمنان را مأیوس میکند. این مطلب اصلی ما.
یک سؤالی در مورد «اصلح» میشود. چون آن کسانی که به عنوان نامزد وارد میدان انتخابات میشوند، خب همه صالحند دیگر؛ یعنی شورای نگهبان و بقیّهی دستگاههای نظارتی روی اینها مطالعه کردهاند تشخیص دادهاند که اینها صالحند؛ بنابراین صالحند؛ امّا اصلح را شما میخواهید انتخاب کنید. اصلح کیست؟ کیست که صلاحیّت بیشتری دارد؟ بنده اینجا دو سه ملاک را ذکر کردهام:
هر کسی که در تقیّد به دین، تقیّد به عمل دینی و تشرّع دینی بهتر و جلوتر باشد؛ هر کسی نسبت به استقلال کشور و آویزان نشدن کشور به این و آن قدرت دنیا اصرار بیشتری داشته باشد و واقعاً استقلال کشور را بخواهد؛ هر کسی به مبارزهی با فساد به طور جدّی عقیده داشته باشد که با فساد باید مبارزه کرد؛ هر کسی نسبت به منافع ملّی جدّیتر است؛ یعنی حاضر است منافع شخصی خودش را در مقابل منافع ملّی قربانی کند؛ منافع ملّی را ترجیح بدهد بر [منافع شخصی]؛ هر کسی این خصوصیّات را داشته باشد، او اصلح است؛ مسئلهی دین، مسئلهی استقلال، مسئلهی مبارزهی با فساد، مسئلهی منافع ملّی. تعصّبات جناحی را بگذارند کنار؛ در قضایای مختلف ببینند چه چیزی مناسب با منافع ملّی است و مایهی عزّت کشور و آسایش کشور و پیشرفت کشور است، آن را ترجیح بدهند در مقام تعارض منافع بین منافع شخصی و منافع جناحی و منافع ملّی؛ به نظر من اصلح این است که این را هم بایستی با مطالعه، با دقّت در حرفها، با شنیدن از افرادی که مطّلعند، آگاهند، شماها به دست بیاورید و کار سختی نیست، کار نشدنیای نیست؛ حالا تا آن مقداری که انسان توانایی دارد. حالا مثلاً بنده که بخواهم رأی بدهم، خب مثلاً فهرست تهران را میآورند، فهرستهای مختلفی هست، همه را که آدم نمیشناسد؛ بعضیها را انسان میشناسد، بعضیها را از این و آن میپرسد، بعضیها را به افرادی که معرّفی کردند اطمینان میکند، مثلاً فرض کنید که یک مجموعهای را به عنوان نامزدهای مورد انتخاب انسان مینویسد اسمشان را، در صندوق میاندازد. هر مقداری که ممکن است در این زمینه بایستی دقّت کرد.
مسئلهی غزّه امروز مسئلهی اساسی دنیای اسلام است، همانطور که مکرّر عرض کردهایم. من چند روز قبل از این در یک صحبتی گفتم(۲) مسئلهی غزّه، حادثهی غزّه، هم اسلام را به دنیا معرّفی کرد، معلوم شد که «ایمان اسلامی» آن عاملی است که اینجور اقتدار و مقاومت میآفریند که مردم زیر بمباران ایستادگی کردند، تسلیم نشدند، دستهایشان را در مقابل دشمن بالا نبردند، با اینهمه فجایعی که اینها به وجود آوردند ــ اسلام را معرّفی کرد؛ اسلام این است، ایمان اسلامی این است ــ هم فرهنگ و تمدّن غربی را معرّفی کرد؛ فرهنگ غربی و تمدّن غربی آن چیزی است که سیاستهای برآمدهی از این فرهنگ را وادار میکند که این جنایتها را ببینند و حاضر نباشند اعتراف کنند که این نسلکشی است، حاضر نباشند آن را به معنای واقعی کلمه متوقّف کنند. بله، زبانی یک چیزی میگویند، امّا وقتی نوبت به متوقّف کردن این جنایت در شورای امنیّت سازمان ملل میرسد، وتو میکنند! تمدّن غربی این است. کارِ فضاحتِ سیاستهای خلافِ بشریِ آمریکا و غربیها به جایی میرسد که شنیدید این افسر نیروی هوایی آمریکا خودش را آتش میزند؛(۳) یعنی حتّی برای آن جوانی که در آن فرهنگ تربیت شده سنگین میآید، حتّی وجدان او آزرده میشود. البتّه به جای یک نفر، هزار نفر باید خودشان را آتش میزدند، [منتها] غرق در فساد بودن نمیگذارد؛ حالا یک نفر تصادفاً وجدانش بیدار شده خودش را آتش زده. فرهنگ غربی خودش را معرّفی کرد، خودش را عریان کرد، خودش را لو داد که چقدر فاسد است، چقدر منحرف است، چقدر ظالم است.
امیدواریم خداوند متعال نصرت کامل به اسلام و مسلمین و فلسطین و بخصوص غزّه عنایت کند، و امیدواریم انشاءالله خدای متعال برای ملّت ایران انتخابات مطلوب و مناسب و شایستهی این ملّت را مقدّر کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,251 | 1402/12/05 | بیانات در دیدار دستاندرکاران دومین کنگره ۲۴ هزار شهید استان خوزستان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55539 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، مسئولان محترم استان، علمای بزرگوار و عزیز. تبریک عرض میکنم عید سعید و بسیار بزرگ ولادت حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را و انشاءالله تقارن این دیدار با این روز بزرگ تاریخی و بسیار مهم، مایهی برکت به تلاشهای جمع شما خواهد بود که بعضی از آن تلاشها را ذکر کردند، نمونههایی از فعالیّتهای هنری و غیره را هم که انجام گرفته ما اینجا مشاهده کردیم.(۲) خب بحمدالله یاد شهیدان عزیز فضای حسینیّهی ما را سرشار کرده است؛ بالخصوص، به خانوادههای شهیدان عزیز خوشامد عرض میکنم.
یاد شهدا، هم درس است، هم انگیزهبخش است، هم اداء حق است. حقّ شهدا بر جامعهی ایرانی و ملّت ایران حقّ بسیار بزرگی است. کمترین کاری که میشود کرد همین است که یاد این بزرگواران را گرامی بداریم. کارتان، یعنی این برنامهریزی برای [گرامیداشت] یاد ۲۴ هزار شهید خوزستان که رقم بسیار بالا و مهمّی است، کار بسیار بهجا و بهموقعی است.
یک کلمه دربارهی خوزستان عرض کنم. در دفاع مقدّس ــ که این هشت سال یک امتحان بزرگ ملّت ایران بود ــ خوزستان نقش سنگر مقدّم را ایفا کرد؛ این خیلی مهم است. حقّاً و انصافاً [خوزستان] سنگر مقدّم و مقاوم بود؛ خرّمشهر یک جور، آبادان یک جور، دزفول یک جور، اهواز یک جور. مقاومت شهرهای مختلف [مانند] شادگان، حمیدیّه، سوسنگرد و بقیّهی جاهایی که ما بعضیها را از نزدیک دیدهایم، بعضیها را هم شنیدهایم، حقّاً و انصافاً یک پدیدهی کمنظیر و بعضاً بینظیر در تاریخی که ما میشناسیم به حساب میآید. عشایر عرب، عشایر بختیاری، و لُر، حقّاً و انصافاً نقش آفریدند؛ یا مردم دزفول، زیر آن بمبارانهای عجیب! دزفول یک جور، آبادان یک جور، اهواز یک جور، خرّمشهر هم که خب مرکز مقاومت و قلب مقاومت خوزستان بود. این جانفشانیها نام این شهرها را و نام خوزستان را جاودانی کرد و سرنوشت این امتحان بزرگ ملّت ایران را همین مقاومتها تعیین کرد.
قبلاً عرض کردهایم،(۳) صدّام توهّم کرد که حالا [چون] بخشی از مردم خوزستان عرب هستند، با آغوش باز از آنها استقبال خواهند کرد؛ بعکس شد؛ خانوادههای عرب، چه در داخل شهرها، چه در روستاها، [این کار را نکردند.] در یکی از این عملیّاتها، حدود ظهر رفتیم در یک روستایی که آنجا وضو بگیریم و نماز بخوانیم، دو سه خانوادهی عرب بیشتر نبودند که آنجا زندگی میکردند؛ در این بیابان، در این منطقهی خطرناک، بین نیروهای دشمن، اینها به نفع جمهوری اسلامی شعار میدادند و زنشان، مردشان، کودکشان، از ما که رفتیم وضو بگیریم و نماز بخوانیم استقبال میکردند. خوزستان اینجوری عمل کرد در این منطقه. سرداران شجاع، اُمرای باارزش ارتش، شهید جهانآرا، شهید علی هاشمی، شهید سیّدحسین علمالهدیٰ، هر کدام یک جور، با انواع و اقسام فعّالیّتها، با مقاومتشان، با ایستادگیشان در آنجا، جزو چهرههای ملّی شدند.
یک نکتهی دیگر در باب خوزستان که قبلاً هم عرض کردهایم،(۴) این است که خوزستان مظهر همبستگی ملّت ایران شد؛ یعنی از همه جای کشور، جانها، دلها، تنها، ارادهها، در خوزستان در هم گره خوردند برای دفاع از ایران اسلامی. البتّه منطقهی جنگ از شمال تا جنوب گسترده بود، لکن عمدهی هدف دشمن و عمدهی میدان جنگ همین منطقهی حسّاس و مهمّ خوزستان بود؛ اینجا ملّت ایران خودش را نشان داد، خوزستان مظهر بُروز و ظهور برجستگیهای ملّت ایران شد؛ درس یعنی این. این گره خوردن دستها در هم، دلها با هم، فعّالیّتها و تلاشها و فکرها و ارادهها با هم، آن نتایج بزرگ دفاع مقدّس را به همراه دارد؛ این درس امروز ما هم هست، درس فرداهای ما هم هست. در همهی قضایای مهم، ارادهها باید در کنار هم قرار بگیرند، دستها باید در هم فشرده بشوند، جسمها و جانها باید در کنار هم قرار بگیرند؛ درس یعنی این. همهی استانهای کشور بهترین جوانهایشان را فرستادند در خوزستان؛ جوانهای برجستهی ملّت ایران در خوزستان عروج کردند.
خب، این اتّفاقات در خوزستان در طول سالهای جنگ و قبل از آن و بعد از آن تا امروز اتّفاق افتاده است. من میخواهم عرض بکنم خوزستان همچنان که منبع ثروتهای طبیعی است ــ خوزستان، منبع تولید کشاورزی است، منبع تولید نفت است، منبع تولید صنعتی است ــ به خاطر این سابقهی بسیار مهم، منبع تولید فرهنگی است؛ منبع تولید درسهای فراموشنشدنی فرهنگی و هویّتی برای ملّت ایران است. در هر کدام از این مناطق که بعضیها را ما از نزدیک دیدیم، بعضیها را هم شنیدیم ــ از شمال خوزستان، از منطقهی دشت عبّاس تا خرّمشهر و بعد از خرّمشهر ــ حوادث گوناگونی اتّفاق افتاده که میتواند دستمایهی صدها مستند، صدها فیلم، صدها سریال، صدها کتاب خواندنی قرار بگیرد و اینها باید در تاریخ ثبت بشود. حالا دوستان آنجا(۵) هم گفتند، اینجا هم اشاره کردند که چهار فیلم تهیّه شده؛ خیلی خوب است، [منتها] چهارصد فیلم باید تهیّه بشود؛ و میشود، ممکن است. شما هر چه غُور کنید در حوادث خوزستان، انسان وقتی جزئیّات را مطّلع بشود، احساس میکند که اینجا جای یک حرکت بزرگ فرهنگی خالی است که باید انجام بگیرد و صورت بگیرد. این حوادثی که در خوزستان اتّفاق افتاده، این عملیّاتهای بزرگ ــ عملیّات فتحالمبین، بیتالمقدّس، خیبر و بقیّهی عملیّاتهای عظیمی که اتّفاق افتاده ــ از پشت صحنههای این عملیّات، تا متن این عملیّات، تا نتایج این عملیّات، هر کدام از اینها میتواند دستمایهی کارهای بزرگ فرهنگی و هنری باشد. این یک نکته.
یک نکتهی اساسی و مهمّ دیگری هم وجود دارد و آن اینکه آنچه در خوزستان اتّفاق افتاد، ترکیبی از همّت مردمی و ایمان اسلامی بود؛ یعنی پشتوانهی ارادههای مردم، شجاعتهای جوانها، گذشت پدران و مادران و همسران ــ که اینها همه در خوزستان تبلور پیدا کرد ــ ایمان اسلامی بود؛ یعنی آن چیزی که حوادث برجستهی خوزستان را به عنوان یک نمونه از کلّ کشور به وجود آورد، ترکیبی بود از اسلام و مردم، از ایمان اسلامی و ارادهی مردمی و همّت مردمی. انسان با مشاهدهی این واقعیّت، با دقّت نظر امام بزرگوارمان در انتخاب تعبیر «جمهوری اسلامی» آشنا میشود؛ امام، هم جمهور را میشناخت، هم اسلام را میشناخت، هم جمهورِ ملّتِ ایران را به طور روشن میشناخت.
ما در بین بزرگان ــ چه در دورهی خودمان، چه در دورههای نزدیک به خودمان ــ ندیدیم کسی را که مثل امام بزرگوار ما اعتماد به ملّت و شناخت ملّت را به طور دقیق حس کرده باشد و دانسته باشد و تشخیص داده باشد. از همان روزهای اوّل انقلاب، امام بزرگوار به ملّت ایران اشاره میکرد. در سال ۴۱ که شروع نهضت بود، امام با دستشان به طرف صحراهای جنوب قم اشاره میکردند و میفرمودند اگر ما به مردم ایران بگوییم، ملّت ایران این صحرای قم را پُر خواهند کرد؛(۶) مردم را میشناخت. همان روز کسانی بودند که میگفتند «به این مردم نمیشود اعتماد کرد»، [در حالی که] امام به مردم اعتماد داشت. این، شناخت مردم بود. و شناخت اسلام؛ امام اسلام را با یک نگاه جامع، کامل و مترقّی شناخت؛ امام به اسلام به عنوان یک مکتبی نگاه میکرد که میتواند روح انسان را جلا بدهد و اعتلا بدهد و میتواند جامعهی بشری را بزرگ کند، پیش ببرد، جلا بدهد و اعتلا بدهد؛ اسلام را برای ادارهی جوامع بشری کافی میدانست؛ اسلام را فقط برای اذان گفتن در مأذنهها و عبادت کردن در معبدها و مساجد و تعمیر درون قلب اشخاص نمیدانست؛ اسلام را در صحنهی سیاست، در صحنهی اداره، در صحنهی مدیریّت مردم، در صحنهی هدایت عمومی بشریّت، فعّال و کارآمد میدانست؛ نگاه امام این بود: «جمهوری اسلامی».
ببینید! این نگاه، نگاه دقیقی است؛ این است که در خوزستان این معجزات را به وجود آورد و در کلّ کشور هم این حرکت عظیم را، حرکت نظام جمهوری اسلامی را، پیشرفت جمهوری اسلامی را تدارک دید و زمینهسازی کرد. و این ادامه دارد؛ این تفکّرِ جمعِ بینِ «جمهور» و «اسلام» توانسته جمهوری اسلامی را پایدار کند؛ این تفکّر، جمهوری اسلامی را پایدار کرده، نگه داشته، حفظ کرده، روزبهروز آن را قویتر کرده. مشکل دشمنان جمهوری اسلامی این است که آن را نمیشناسند؛ نه جمهورِ مردم را میشناسند، نه اسلام را میشناسند. علیه جمهوری اسلامی و علیه ملّت ایران توطئه کردند، دسیسهچینی کردند، نقشه کشیدند و پیشبینی کردند، پیشگویی کردند، گفتند «جمهوری اسلامی چهلسالگی خودش را نمیبیند»!(۷) آمریکاییها گفتند دیگر؛ خاطرجمع بودند از اینکه این نقشهها و توطئهها عمل خواهد کرد. به کوری چشم آنها، پیشرفت جمهوری اسلامی متوقّف نشد، پیشرفت کشور متوقّف نشد، ایران اسلامی تسلیم زورگویی نشد، تسلیم خدعهها نشد و سربلند به راه خودش ادامه داد، بر بسیاری از موانع غلبه کردیم و به حول و قوّهی الهی، ملّت ایران بر بسیاری دیگر از موانعی هم که الان وجود دارد غلبه خواهد کرد.
یک مطلب در باب غزّه عرض بکنیم. امروز دنیای اسلام به معنای واقعی کلمه برای غزّه عزادار است. فجایعی را که در غزّه به دست رژیم غاصب خبیث صهیونیستی، این سگ هار، انجام میگیرد، همه میدانند. دو مطلب را این حوادث نشان داد: یکی قوّت ایمان اسلامی را. این مقاومتی که نیروهای مقاومت در داخل غزّه انجام دادند و دشمن را مأیوس کردند از اینکه بتواند آنها را از بین ببرد، ناشی از نیروی اسلام بود. این صبری که مردم مظلوم غزّه بر این بمبارانها و بر این فشارها از خودشان نشان دادند، ناشی از ایمان اسلامی بود. پس ایمان اسلامی اینجا بارز شد؛ جوری شد که طبق خبرهایی که دادند و قاعدتاً شنیدهاید، در کشورهای غربی، در خود آمریکا، در خود اروپا، بسیاری از جوانها رفتند دنبال قرآن که ببینند چه چیزی در این قرآن هست که موجب میشود مردم معتقد به آن، اینجور در مقابل این مشکلات دهشتناک و عظیم بتوانند مقاومت کنند. اسلام خودش را نشان داد.
دوّمین چیز این است که تمدّن غرب خودش را نشان داد. تمدّن غرب، تمدّنی که با ریاکاری، با نفاق، با دروغگویی، دائم از بشر و حقوق بشر و حقوق انسان و از این حرفها دَم میزند و با اعدام یک مجرم مخالفند ــ یک نفر یک جرمی کرده، فرض کنید چند نفر را کشته، میخواهند قصاصش کنند، اعدامش کنند، سروصدایشان بلند میشود که «آقا! اعدام، اعدام» ــ سی هزار نفر در طول سه چهار ماه به دست رژیم صهیونیستی اعدام میشوند، اینها چشمهایشان را میبندند، کأنّه اتّفاقی نیفتاده! بعضیهایشان ــ همه هم نه ــ در زبان میگویند که چرا مثلاً اسرائیل چنین میکند، کشتار میکند؛ زبانی یک چیزی میگویند، امّا در عمل پشتیبانی میکنند، اسلحه میدهند، کالاهای مورد نیازش را میدهند و آمریکا با وقاحت تمام، برای بار چندم، قطعنامهی قطع بمباران مردم را وتو میکند! اینجا تمدّن غرب خودش را نشان داد؛ تمدّن غرب این است. فرهنگ غرب، تمدّن غرب، این ظاهرهای اتوکشیدهی سیاستمداران غربی، باطنش این است؛ ظاهر یک ظاهر با لبخند، باطن یک سگ هار، یک گرگ خونخوار. این تمدّن غرب است؛ این لیبرالدموکراسی غرب است؛ نه لیبرالند، نه دموکراتند، دروغ میگویند و با نفاق دارند کار خودشان را پیش میبرند.
امیدواریم که انشاءالله مردم دنیا، در این حوادث گوناگون، حقایق را بیشتر درک کنند، هم اسلام را بهتر بشناسند، هم غرب را درست بشناسند. و ما مطمئنّیم که این تمدّن غربی، این بار کج، به منزل نخواهد رسید، ادامه و تداومی نخواهد داشت و انشاءالله فرهنگ حق و منطق درست اسلام بر همهی اینها فائق خواهد شد؛ آن روز انشاءالله دیر نخواهد بود.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,252 | 1402/12/03 | بیانات در دیدار شرکتکنندگان در مسابقات بینالمللی قرآن | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55320 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
امروز بسیار جلسهی عالی، شیرین و مطلوبی بود. بحمدالله قرّاء محترم و تلاوتکنندگان از کشور خودمان و از کشورهای برادر، برنامه اجرا کردند و استفاده کردیم. امیدواریم که میل به استضائهی(۲) از قرآن و گرایش به فهم معارف قرآن روزبهروز در بین مردم ما و مردم همهی جهان اسلام و امّت اسلامی گسترش پیدا کند؛ به این احتیاج داریم.
یک جمله در مورد مسئلهی استضائهی از قرآن عرض کنم. این قرآنی که شما تلاوت میکنید، کتاب هدایت است: اِنَّ هٰذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَم؛(۳) همه به هدایت احتیاج داریم. کتاب ذکر است و «ذکر» یعنی ازالهی(۴) غفلت؛ ما غالباً دچار غفلتیم؛ آحاد بشر غالباً معلومات خودشان را هم از یاد میبرند و دچار غفلت میشوند؛ قرآن کتاب ذکر است، ضدّ غفلت و مُزیل(۵) غفلت است؛ فرمود: وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِر.(۶) قرآن کتاب انذار است: وَ اوحِیَ اِلَیَّ هٰذَا القُرآنُ لِاُنذِرَکُم بِه؛(۷) احتیاج داریم به انذار، که توجّه بدهند ما را به خطراتی که تهدید میکند آحاد بشر را، چه در این نشئه و چه در نشئهی بعد که زندگی حقیقی است. کتاب درمان دردهای بشر است؛ چه دردهای افراد بشر [مانند] دردهای معنوی و روحی و فکریشان، چه دردهای جوامع بشری [از قبیل] جنگها، ظلمها، بیعدالتیها؛ قرآن درمان اینها است: وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنین.(۸) قرآن کتاب حکمت است: یس * وَ القُرآنِ الحَکیم؛(۹) «حکمت» یعنی بیان حقایق زندگی که انسان به آنها احتیاج دارد. قرآن کتاب تبیین و رفع ابهامها و جهالتها است، مکرّر هم «تِلکَ آیاتُ الکِتابِ المُبین»(۱۰) در قرآن تکرار شده است. کتاب مجید است، کتاب کریم است، کتاب نور است، کتاب برهان است؛ این قرآن است. اینها توصیف قرآن در خود قرآن است؛ قرآن را خود قرآن به ما معرّفی میکند و توصیف میکند قرآن را.
در کلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) ــ که شاگرد برجستهی قرآن و پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ــ تعبیرات بلندی در نهجالبلاغه دربارهی قرآن وجود دارد. رَبیعُ القُلوب؛ بهار دلها است؛ همچنان که در بهار، عالم زنده میشود، زمین زنده میشود، قرآن دلها را زنده میکند و از دلمردگی، افسردگی و عقبرفت نجات میدهد؛ رَبیعُ القُلوبِ؛ شِفاءُ الصُّدور؛(۱۱) فیهِ عِلمَ ما یَأتی؛ دَواءَ دَائِکُم وَ نَظمَ ما بَینَکُم.(۱۲) اینها تعبیرات نهجالبلاغه دربارهی قرآن است؛ یعنی معارفِ تمامنشدنیِ مورد نیاز بشر، در قرآن موجود است؛ چه معارفی که مورد نیاز بشر به عنوان فرد است، چه معارفی که مورد نیاز بشر به عنوان جامعهی بشری است. این عبارت «عِلمَ ما یَأتی» که از نهجالبلاغه خواندیم، یعنی برآورندهی نیازهای همهی بشر و همهی آینده؛ عِلمَ ما یَأتی. در تمام ادواری که بشر در این کرهی خاکی زندگی میکند، قرآن نیازهای او را تأمین میکند و پاسخ میدهد؛ «عِلمَ ما یَأتی» یعنی این. دوای دردهای بزرگ جوامع بشری است. وَ نَظمَ ما بَینَکُم؛ نظام اجتماعی، ارتباطات بشری، ارتباطات جوامع، اینها همه در قرآن است. قرآن را بشناسیم.
متأسّفانه در خود دنیای اسلام، یک عدّهای بودند و هستند که تصوّر میکنند و باور کردهاند که قرآن فقط برای دلها است، برای کنج معابد است و انسانها برای نیازها و ارتباطات شخصیشان با خدا به قرآن احتیاج دارند؛ اسلامِ پاسخگوی به نیازهای جوامع را قبول ندارند، اسلام سیاسی را قبول ندارند، اسلام سازندهی نظام اجتماعی را قبول ندارند. این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که خود قرآن از خود تبیین میکند و نقطهی مقابل آن چیزی است که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دربارهی قرآن توصیف میکند.
خب، اینها معارف قرآنی است؛ این معارف را چه جوری به دست بیاوریم؟ با اُنس با قرآن، با تدبّر در قرآن، با رجوع به آنانی که قرآن در خانهی آنها نازل شده است، [یعنی] اهلبیت رسولالله (علیهم الصّلاة و السّلام)؛ با استفادهی از اینها میشود این معارف را به دست آورد و از آنها استفاده کرد و زندگی را بر اساس آنها ساخت. تلاوت شما ــ این کار رایج بین قرآندوستان در کشورهای اسلامی که بحمدالله در کشور ما هم رواج خوبی پیدا کرده است ــ یکی از گامهای مؤثّر برای اُنس با قرآن و برای فهم معارف قرآن است. ارزش والای تلاوت قرآن برای این است که مخاطبِ شما را وادار به تدبّر در آیات قرآن و در مفاهیم قرآن میکند، معارف قرآن را برای او روشن میکند. البتّه شرطش این است که این تلاوت به قصد نشان دادن قرآن باشد، نه نشان دادن خود؛ من قبلاً هم این را به قرّاء عزیزمان عرض کردهام.(۱۳) این هنرهایی که در تلاوت وجود دارد ــ صوت خوب، لحن خوب، فنون تلاوت، قطع و وصل، فراز و فرود ــ همه باید در خدمت تفهیم معارف قرآن باشد. جوری تنظیم کنید، جوری تلاوت کنید، جوری قطع و وصل کنید، جوری تکرار کنید که معارف قرآن در دلها جایگزین بشود؛ امروز ما به این احتیاج داریم. متأسّفانه بسیاری در دنیای اسلام با قرآن اُنس ندارند. این شکایت رسول مکرّم به خدای متعال که «وَ قالَ الرَّسولُ یا رَبِّ اِنَّ قَومِی اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا»،(۱۴) امروز در بسیاری از بخشهای دنیای اسلام تحقّق دارد و یک واقعیّت تلخی است.
امروز مسئلهی بزرگ دنیای اسلام مسئلهی غزّه است. آیا ما مشاهده میکنیم که سران کشورهای اسلامی و مسئولان کشورهای اسلامی، دربارهی غزّه به تعلیم قرآن و معرفت قرآنی عمل میکنند؟ قرآن به ما میفرماید که «لایَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکافِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنین»؛(۱۵) آیا دربارهی غزّه به این آیه عمل میشود؟ چرا سران کشورهای اسلامی علناً مخالفت خودشان، قطع رابطهی خودشان، قطع کمکها و پشتیبانیهای خودشان از کافرِ مُقاتلِ خبیثِ صهیونیست را اعلام نمیکنند؟ قرآن میفرماید که «لاتَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیاء»؛(۱۶) آیا امروز در دنیا به این [آیه] عمل میشود؟ قرآن میفرماید که «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»؛(۱۷) آیا این شدّت عمل، در مقابل رژیم خبیث صهیونیستی نشان داده میشود؟ امروز اینها دردهای بزرگ دنیای اسلام است. خدای متعال از آحاد ملّتهای مسلمان مؤاخذه میکند که چرا بر دولتهای خودشان فشار نیاوردند، و از دولتهای مسلمان مؤاخذه میکند که چرا عمل نکردند. اِنَّما یَنهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَ اَخرَجوکُم مِن دِیارِکُم ... اَن تَوَلَّوهُم.(۱۸) اینها همه معارف قرآنی است؛ اینها است که ما بایستی در این تلاوتها آنها را برجسته کنیم، آنها را به یاد یکدیگر بیاوریم، این وظایف را با هم در میان بگذاریم، تواصیِ به حق بکنیم؛ این مجالس تلاوت ما بایستی نتیجه و خروجیاش اینها باشد.
البتّه این مطلب روی دیگری هم دارد: امروز، در داخل غزّه و داخل فلسطین، نیروهای مقاومت دارند به قرآن عمل میکنند. مقاومت، در داخل غزّه، در حال ایستادگی در مقابل دشمن است. اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا وَ اِنَّ اللَهَ عَلیٰ نَصرِهِم لَقَدیر؛(۱۹) خدای متعال انشاءالله به آنها نصرت هم خواهد داد. قطعاً دنیای اسلام امروز برای غزّه عزادار است. مردم غزّه مورد ظلم کسانی قرار گرفتهاند که بویی از انسانیّت نبردهاند. یقیناً بزرگترین وظیفه حمایت از آن مردم مظلوم و حمایت از مقاومت شجاعانه و فداکارانهی نیروهای مقاومت در غزّه و در فلسطین است و از همهی کسانی که از اکناف و اطراف دنیای اسلام آنها را کمک میکنند. مردم فلسطین مظلومند؛ نه فقط دنیای اسلام، بلکه آزادگان غیر مسلمان هم برای مردم مظلوم غزّه امروز عزادارند؛ امّا همین مردم، مقاومت فلسطین را تحسین میکنند، تمجید میکنند.
ما امیدواریم؛ امید ما به لطف الهی و به نصرت الهی تمام نمیشود. در همین آیهی شریفه فرمود: وَ اِنَّ اللَهَ عَلیٰ نَصرِهِم لَقَدیر؛ در آیهی دیگری فرمود: وَ لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه؛(۲۰) این تأکیدِ الهی است. نصرت الهی انشاءالله شامل حال مردم فلسطین خواهد بود و دنیای اسلام، به لطف الهی، نابودی غدّهی سرطانی صهیونیستی را به چشم مشاهده خواهد کرد. ما منتظر آن روزیم؛ آن روز انشاءالله خواهد آمد، آن روز حتماً خواهد آمد و این وظیفهی همهی ما را، بخصوص وظیفهی سران کشورهای اسلامی را سنگین میکند؛ بایستی همه تلاش کنند. امروز مهمترین کار این است که پشتیبانیها از رژیم غاصب و صهیونیست قطع بشود و مردم غزّه، مردم فلسطین، مقاومت فلسطین، به هر نحو ممکن پشتیبانی بشوند و کمک بشوند. امیدواریم انشاءالله خدای متعال همهی ما را در این راه موفّق کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,253 | 1402/11/29 | بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55279 |
در سالروز قیام بیستونهم بهمن مردم تبریز(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به یکایک شما برادران عزیز و خواهران عزیز که زحمت کشیدید و این راه طولانی را طی کردید و این حسینیّه را با حضور خودتان شور و معنا و صفا بخشیدید. و از همین جا به همهی مردم تبریز، همهی مردم آذربایجان، آن مردم عزیز، آن مردم غیور، سلام و درود میفرستم و [عرض میکنم که] به معنای واقعی کلمه، همانطور که در این سرودِ زیبا اجرا کردید و خواندید، مفهوم عشق و غیرت آذربایجان است. واقعاً همینجور است؛ آذربایجان مظهر غیرت، مظهر عشق، مظهر ایمان، مظهر شور و هیجان ایمانی و اسلامی است؛ این، آن چیزی است که ما، هم در تاریخ آذربایجان و تبریز خواندهایم، هم به چشم خودمان در طول این سالهای طولانی از دوران مبارزات تا امروز مشاهده کردهایم.
لازم میدانم تبریک عرض کنم اعیاد شعبانیّه را که حقیقتاً برای دلهای شیعه، این ولادتها، این اعیاد، بخصوص روز مبارک نیمهی شعبان، یکی از مژدههای بزرگ و شادیهای عمیق است. لازم میدانم از ملّت ایران به خاطر راهپیمایی پُرشور بیستودوّم بهمن تشکّر کنم. واقعاً در همه جای کشور، در همهی استانها، در همهی شهرها، حتّی در روستاها و مراکز دور، مردم همّت کردند و شور و سرزندگیِ خودشان را نشان دادند. هستند کسانی که در آرزوی دلمُردگی ملّت ایرانند؛ اینها غافلگیر شدند. هستند کسانی که آرزو داشتند و دارند که ملّت ایران تدریجاً بیستودوّم بهمن را فراموش کند؛ اینها غافلگیر شدند. امسال مردم به معنای واقعی کلمه سرافرازیِ انقلابیِ به خاطر بیستودوّم بهمن را از خودشان به رخ دنیا کشیدند و به همه نشان دادند. صمیمانه تشکّر میکنم. البتّه در کنار تشکّر از مردم عزیز، از آن کسانی هم که امنیّت این راهپیمایی گستردهی سراسری را به کمک الهی توانستند تأمین کنند، صمیمانه تشکّر میکنم. این امنیّتی که وجود دارد، با تلاش و با زحمت و با فداکاری و شب و روز نشناختنِ یک عدّه انسان مجاهد و فداکار به دست میآید؛ باید این را قدر دانست. البتّه این حضور مردمی به مسئولین هم انگیزه میدهد، روحیهشان را بالا میبرد؛ این هم معلوم باشد. البتّه مسئولین ما بحمدالله باروحیهاند، احساس مسئولیّت میکنند، پُرانگیزهاند، به قدر توانشان واقعاً دارند کار میکنند، امّا این حضور مردمی آنها را بیشتر انگیزه میدهد، بیشتر روحیه میدهد و آنها را سرپا نگه میدارد و همانطور که امامجمعهی محترم اشاره کردند، یک خونی در رگهای جامعه، ملّت، مسئولین و انقلاب میدمد.
و امّا بیستونهم بهمن؛ دربارهی بیستونهم بهمن ۵۶، بارها صحبت شده است و از ابعاد گوناگون، جوانب گوناگون، گفته شده؛ امروز هم یک کلمهای در این زمینه میخواهم عرض کنم، بعد یک استنتاجی میخواهم بکنم از این عرضی که میکنم. قطعاً حادثهی روز بیستونهم بهمن ۵۶ تبریز یک حادثهی تاریخساز بود؛ بدون شک. «حادثهی تاریخساز» یعنی آن حادثهای که اینجور نیست که شروع بشود و تمام بشود و برود؛ نه، شروع میشود و ادامه پیدا میکند و گسترش پیدا میکند و به نتایج عالی میرسد، تاریخ ورق میخورد؛ حادثهی تبریز از این قبیل بود. بله، مثلاً فرض کنید شهید تجلّایی بهانهی حضور مردم و آمدن مردم در سطح خیابان و مانند اینها شد، اعلامیّهی علمای بزرگ [از قبیل] مرحوم آقای آمیرزا حسن آقای انگجی، مرحوم آقای قاضی ــ شهید قاضی ــ مرحوم آقای آشیخ عبدالحسین غروی و دیگرانی که امضا کرده بودند و اعلامیّه دادند، اینها همه مؤثّر بود، مردم را کشاند، امّا حادثهای که به وجود آمد بزرگتر از این حرفها بود. این حادثه چه کار کرد؟ حادثهی تبریز به قضیّه و واقعهی نوزدهمِ دیِ قمِ در واقع تمامشده ــ که دستگاه داشت روی آن را میپوشاند ــ ضریبِ دهها برابری داد، حادثهی قم را از قم به سرتاسر کشور کشاند؛ قضیّهی تبریز این بود. وقتی که روحیهی مقاومت و شور انقلابی و قیام به سرتاسر کشور کشانده میشود، نتیجه این میشود که بعد از تقریباً یک سال، حادثهی بیستودوّم بهمن اتّفاق میافتد و ایران از این رو به آن رو میشود؛ «تاریخساز» یعنی این.
مردم تبریز وظیفه را بهنگام شناختند و به وظیفه بهنگام قیام کردند، که من یک بار دیگر در همین جلسه به این معنا اشاره کردم.(۲) اهمّیّت قضیّه این است که ما یک وظیفهای را که احساس میکنیم، اوّلاً در وقت خودش احساس کنیم و نگذاریم بگذرد، بعد، همان وقتی که احساس کردیم، به وظیفه قیام کنیم؛ مثل ماجرای توّابین نشود؛ توّابین به کربلا نیامدند، بعد قیام کردند، همهی آنها هم به شهادت رسیدند، امّا کو؟ تأثیری در تاریخ نگذاشتند، چون بوقت قیام نکردند؛ آن وقتی که باید میآمدند، نیامدند؛ باید روز عاشورا در کربلا میبودند، نبودند. حادثهی تبریز با احساس وظیفه، بهنگام و در لحظه اتّفاق افتاد و قیام هم در لحظه اتّفاق افتاد، این بود که خدا برکت داد؛ وقتی اینجور قیام کنیم ــ اَن تَقوموا لِلَّهِ مَثنیٰ وَ فُرادىٰ(۳) ــ این قیام برکت دارد، خدای متعال به این قیام برکت میدهد، و برکت داد و همینطور آمد تا رسید به بیستودوّم بهمن.
خب، اینها مربوط به گذشته است. شاید اکثر شمایی که در این جلسه نشستهاید، نه آن روز را دیدهاید، نه خاطرهای از آن روز دارید؛ شما مرد امروزید، مرد فردایید. یک روز مردم تبریز یک حرکت لازم و مهم انجام دادند و اثرش را دنیا دید؛ حالا در آن لحظهای که اتّفاق افتاد دنیا متوجّه نبود، امّا بعد به جاهایی رسید که دنیا تکان خورد، تاریخ ورق خورد؛ یک روز این کار شد، امّا آن روز گذشت. بیستونهم بهمن ۵۶ یک روز از روزهای خدا بود، امروز هم یک روز دیگری از روزهای خدا است، فردا هم یک روز دیگری از روزهای خدا است. ما باید درس بگیریم؛ آنچه لازم است این است که ما از گذشته برای امروزمان و برای فردایمان درس بگیریم.
خب، بیستودوّم بهمن سال ۵۷ تولّد انقلاب بود؛ یک تولّد استثنائی و پُرخروش. هر چه از بیستودوّم بهمن تا امروز گذشته است، این مولود بیستودوّم بهمن بزرگتر شده، قویتر شده، استخوانبندیاش محکمتر شده، قدرتش بیشتر شده، نگاهش نافذتر شده. آن مولود، امروز چهلوپنجساله است؛ تجربهها، حادثهها، جنگ، برخورد با کافر، برخورد با منافق، برخورد با دشمن سیاسی، انواع و اقسام فتنهها و توطئهها در این ۴۵ سال پیش آمده و انقلاب با اینها مواجه شده. انقلاب یعنی چه؟ یعنی آنچه در دل شما است؛ انقلاب یعنی شما، انقلاب یعنی مردم، انقلاب یعنی نظام حاکم با این حوادث مواجه شده و روبهرو شده، از گردنههای سخت عبور کرده.
شما میگویید «آقا مهدی باکری»؛ باکری چه کار کرد؟ امثال باکری ــ که یک جوان بیستوچندساله هم بود ــ و بقیّهی بزرگانی که در این راه بودند، امروز فقط اسمشان آورده میشود، [در حالی که] جزئیّات کارشان، آن تلاش، آن مجاهدت، آن گذشت از همه چیز، آن تدبیر، آن فکر، آن قوّت باید در ذهن ما جایگزین بشود، جاگیر بشود و بشناسیم؛ وظایفی هست که باید بشناسیم و این وظایف را باید دنبال کنیم؛ امروز عرض من این است. من دو وظیفهی کلّی را مطرح میکنم که از هر کدام از این دو وظیفه، دهها وظیفه ناشی میشود. دو وظیفهی کلّی برای همهی ملّت ایران، برای من و شما، بخصوص شما جوانها وجود دارد؛ این دو وظیفه چیست؟ یکی وظیفهی «نگاه به خود»، یکی وظیفهی «نگاه به دشمن»؛ دو وظیفه است. حالا توضیح میدهم که وظیفهی «نگاه به خود» یعنی چه.
«نگاه به خود» یعنی سنجش خود، ارزیابی خود؛ ببینیم چهکاره هستیم، وزنمان چقدر است، خودمان را فراموش نکنیم. خدای متعال در قرآن میفرماید که «نَسُوا اللَهَ فَاَنساهُم اَنفُسَهُم»؛(۴) خدا را از یاد بردند، خدا مجازاتشان کرد؛ مجازات چه بود؟ این بود که خودشان را از یاد خودشان برد. اینکه ما ندانیم و نتوانیم خودمان را درست ارزیابی کنیم و بسنجیم، خیلی بلای بزرگی است؛ مثل مریضی که دچار یک بیماری هولناک و منجر به هلاکت است، خودش هم خبر ندارد، خودش مطّلع نیست؛ خب سرنوشت این معلوم است دیگر. اگر چنانچه بخواهد نجات پیدا کند، باید بفهمد چه بیماریای دارد، تا بتواند درمان کند خودش را. این یک. دوّم [هم اینکه] فقط شناختن عیبها نیست، شناختن نقطهقوّتها هم هست. من حالا یک فهرست کوتاهی به شما برادران و خواهران عزیز عرض میکنم. اگر چنانچه ما به خودمان ــ «خودمان» یعنی به انقلابمان، به نظاممان، به رفتارمان، به هویّتمان ــ یک نگاه دقیق بیندازیم، [میبینیم] یک مقدار نقاط قوّت وجود دارد، کامیابیهایی وجود دارد. انقلاب هدف داشت، با اهداف مهمّی به میدان آمد که به بعضی از این هدفها رسیدهایم، دست پیدا کردهایم و مهم هم هست، به بعضی هم نرسیدهایم؛ یک جاهایی نقطهی قوّت داریم، یک جاهایی نقطهی ضعف داریم. نقطهقوّتها را باید تقویت کنیم، حفظ کنیم، قدر بدانیم، نقطهضعفها را باید ترمیم کنیم. چرا میگوییم «نقطهقوّتها را باید قدر دانست»؟ برای خاطر اینکه یک سیاستی وجود دارد که شما نقطهی قوّت خودتان را فراموش کنید، ندانید که این توانایی را دارید؛ این هم یک سیاست خصمانهای است که وجود دارد، لذا باید نقطهقوّتها را شناخت.
خب ما، یعنی انقلاب، موفّقیّتهایی داشتهایم. «ما» که میگویم، منظور اشخاص نیست، مجموعِ انقلاب است؛ یعنی ملّت ایران، نظام جمهوری اسلامی، مسئولان گوناگون، آحاد مردم، همه در این موفّقیّتها شریکند. ما یک موفّقیّتهایی داشتهایم؛ این موفّقیّتها چیست؟ در رأس این موفّقیّتها نابود کردن یک نظام استبدادی ظالم حقکش بیایمان وابسته است، [یعنی] نظام سلطنتی؛ این چیز کوچکی نیست؛ مهمترین دستاورد این است. نظام سلطنتی که در کشور ریشهدار هم بود، نظامی بود که نه برای مردم ارزش قائل بود، نه احترام قائل بود، نه در ادارهی کشور نقشی برای مردم قائل بود، نه به فکر مردم بود. آنجایی که بنده در بلوچستان تبعید بودم، حتّی استاندار آن استان از آن شهر نسبتاً بزرگ(۵) دیدن نکرده بود! حالا رئیسجمهور مملکت به نقاط دوردست و روستاها و شهرهای کوچک هم میرود و بین مردم حضور پیدا میکند؛ اینها خیلی با هم فرق دارد. به مردم اهمّیّتی نمیدادند، مردم نقشی نداشتند. به چه کسی اهمّیّت میدادند؟ به سفارت انگلیس، به سفارت آمریکا. من چند روز قبل از این در یک جلسهای اینجا گفتم(۶) که مأمور آمریکایی، افسر آمریکایی، میآمد هواپیمای جنگندهی متعلّق به ایران را از داخل فرودگاه سوار میشد میرفت ویتنام را بمباران میکرد برمیگشت، شاه مملکت اطّلاع هم نداشت؛ نه اینکه اجازه نمیگرفت، اطّلاع هم نمیداد! زندگی مردم اینجوری بود. حدود چهل پنجاه هزار آمریکایی در این کشور میخوردند، میخوابیدند، حکمرانی میکردند، تصمیم میگرفتند، مردم هیچکاره بودند؛ [میگفتند] نفت را به چه کسی و به چه قیمت بفروش، به چه کسی و چگونه نفروش؛ استاندار، فلانجا بیاید، نمایندهی مجلس فلانکس باشد و فلانکس نباشد؛ سفارتها در موارد بسیار متعدّدی دخالت میکردند و تصمیمگیری میکردند و اعلام میکردند، باید اجرا میشد؛ یک چنین نظامی بود. انقلاب اسلامی آمد این نظام را از بیخ و بُن برکند، نابود کرد، تبدیل کرد به یک نظام مردمی. مردم در این نظام، مالک نظامند، صاحب نظامند، انتخاب میکنند، تشخیص میدهند، رأی میدهند. حالا به این استبداد چندینهزارساله، در دورهی اواخر قاجار و در تمام دورهی پهلوی وابستگی به خارج هم اضافه شده بود، علاوه بر آن فساد شهوانی، فساد مالی و فساد اخلاقی که اینها هم از همه جهت بود. خب، انقلاب آمد این نظام را تبدیل کرد به یک نظام مردمی؛ یعنی نقطهی مقابل آن؛ مردم انتخاب میکنند قانونگذار را، اجراکننده را، رهبر را باواسطه و به وسیلهی مجلس خبرگان، شورای شهر را و بقیّهی عوامل تصمیمگیر و تصمیمساز و اجراکنندهی کشور را؛ این مهمترین کاری بود که انجام گرفت. این یک موفّقیّت.
کار بعدی ایجاد خودباوری ملّی در ملّت ایران برای فعّالیّتهای گوناگون ملّی است؛ یعنی در علم، در فنّاوری، در کار سیاست، در کار هنر، در انواع و اقسام کارها، ملّت ایران احساس خودباوری میکند، میتواند اقدام کند، میتواند انجام بدهد، چشمش به خارج نیست. بنده بارها گفتهام، در گذشته، در دوران رژیم [طاغوت]، گندم ما از آمریکا میآمد و سیلوی ما را هم شوروی سابق میآمد میساخت؛ پزشک ما از هند میآمد؛ چند هزار پزشک هندی و بنگلادشی در سرتاسر کشور [داشتیم]. ملّت ایران، جوان ایرانی، احساس توانایی نمیکرد؛ یعنی این احساس را در او کشته بودند، سرکوب کرده بودند؛ این تبدیل شد به احساس توانایی. امروز جوانها کارهای بزرگی انجام دادهاند که خب شنیدهاید و میدانید؛ در یک بخشهایی اعلام شده، دیده شده ــ مثل بخشهای نظامی و مانند اینها که همه میدانند ــ در خیلی از بخشها هم مردم غالباً بیاطّلاعند از کارهای بزرگی که انجام گرفته؛ در بخش صنعت، در بخش صنعت هستهای، در بخش پزشکی، در بخش دارویی، در بخشهای گوناگون؛ چه کسی انجام داده؟ همین جوانها. این، خودباوری در مسائل ملّی است.
علاوهی بر این، اعتماد به نفْس در مواجههی بینالمللی؛ ملّت ایران، نمایندگان ملّت ایران، امروز در مواجههی با قدرتها احساس ضعف نمیکنند، احساس حقارت نمیکنند؛ آن روز اینجور نبود. آن روز، نمایندگان برگزیدهی سیاسیِ وزارتِ خارجه در فلان کشور ــ حالا به مسائل شخصیشان کاری نداریم که خیلی مسائل بدی بود ــ در مسائل سیاسی هیچ ابتکار عملی نداشتند، تابع دولت آن قدرتی بودند که در آنها نفوذ داشت، [مثل] قدرت انگلیس، قدرت آمریکا، قدرت فرانسه و امثال اینها. پس ایجاد خودباوری، اعتماد به نفْس در مواجههی بینالمللی، و گستردن تفکّر و ارزشهای انقلاب که امروز شما دارید نشانههایش را در منطقه ملاحظه میکنید [هم از موفّقیّتهای انقلاب است]. ارزشهای انقلاب گسترش پیدا کرده؛ ما برای اینها فعّالیّتی نکردیم، این خاصیّتِ خودِ انقلاب است.
جلوگیری نسبی از گسترش فرهنگ غربی به عنوان فرهنگ برتر؛ پیش از انقلاب اینجوری بود؛ فرهنگ غربی فرهنگ برتر شمرده میشد. البتّه این بکلّی برطرف نشده، امّا تا حدود زیادی اصلاح شده. خارج کردن خدمات ملّی از انحصار در مرکز؛ پیش از انقلاب، بسیاری از خدمات، مسائل زیربنایی، خدمات مردمی، مخصوص تهران و چند شهر بزرگ بود. امروز انقلاب اینجور اقتضا کرده، اینجور ایجاد کرده که این خدمات را گسترش بدهد به اعماق کشور، به سراسر کشور و انشاءالله ادامه هم پیدا خواهد کرد و پیش خواهد رفت.
پرورش دانشمندان جهانی، دانشمندانی که در دنیا معروفند؛ جرّاح خوب، مهندس خوب، دانشمند هستهای برجسته؛ اینها در دنیا شناختهشده هستند، در دنیا به آنها احترام گذاشته میشود. شماها میدانید امروز یکی از نگرانیهایی که بجا هم هست، به خارج رفتن بعضی متخصّصین ما است ــ پزشک و امثال اینها ــ که بعضیها را نگران کرده و البتّه حق هم دارند [بابت این] نگرانی. امّا روی دیگر این قضیّه چیست؟ [این است که] دنیا به پزشک ما احتیاج دارد. یک روز ما به پزشک بنگلادشی احتیاج داشتیم، امروز دنیا به پزشک ما، به مهندس ما، به حقوقدان ما، به خلبان ما احتیاج دارد؛ اینها تربیت شدهاند، انقلاب اینها را ساخته و به وجود آورده.
برآمدن گروههای خودجوش مردمی؛ این یکی از موفّقیّتهای انقلاب است. ما امروز در همهی بخشهای مختلف زندگی مردمی، گروههای خودجوش داریم؛ در هنر، در ادبیّات، در صنعت، در مسائل نظامی، در کارهای گوناگون، گروههای خودجوش مردمی هستند؛ جوانهایی هستند که نه خرجی برای دولت دارند، نه توقّعی از مسئولین کشور دارند، خودشان بین خودشان کارهای بزرگی را انجام میدهند و انسان آنها را به چشم مشاهده میکند. اینها نقاط قوّت است و از این قبیل نقاط قوّت خیلی داریم؛ اگر نگاه به خود را دنبال کنیم، از این قبیل نقاط قوّت در بین ملّت ایران و ناشی از انقلاب، الیٰماشاءالله فراوان است. خب، این نقاط قوّت.
نقاط ضعف نداریم؟ چرا؛ کم است؟ نه؛ نقاط ضعف هم داریم. ما در ساخت یک اقتصاد قوی ملّی عقبیم. ما در استقرار عدالت اجتماعی، عدالت قضائی، عدالت اقتصادی ــ که «عدالت» یکی از برترین شعارهای انقلاب بوده، از بزرگترین هدفهای انقلاب بوده ــ عقبیم؛ کارهایی شده، کارهای خوبی هم شده، امّا تا آن مقداری که باید بشود خیلی فاصله هست؛ عقبیم. در ریشهکنیِ آسیبهای اجتماعی عقبیم؛ در مسئلهی طلاق، در مسئلهی اعتیاد، در مسائل اخلاقی، آن مقداری که باید پیش نرفتهایم؛ ما عقبیم. شما یک نگاهی بکنید به فضای مجازی، مشکلات برخورد اخلاقی را آنجا مشاهده میکنید؛ این عقب بودن ما است؛ عقبیم. در تطبیق زندگیمان با ارزشهای اسلامی عقبیم: اسلام گفته اسراف نکنید، ما اسراف میکنیم؛ اسلام گفته اشرافیگری را بگذارید کنار، در طبقات گوناگون ما، یک عدّهای که میتوانند اشرافیگری میکنند، یک عدّهای [هم] از اشرافیگری تقلید میکنند؛ نمیتواند، پول هم ندارد، امّا میرود قرض میکند برای اینکه عروسی پُرخرج برای فرزندش درست کند؛ چرا؟ اینها اشکالات ما است، اینها عقبماندگیهای ما است.
خب، گفتم نگاه به خود، ارزیابی خود، سنجش خود؛ این بر عهدهی همهی ما است. ما اگر به خودمان نگاه کنیم، هم موفّقیّتهایمان را و کامیابیهای بزرگمان را خواهیم شناخت و بر آنها پا خواهیم فشرد و به آنها افتخار خواهیم کرد و آنها را زیاد خواهیم کرد، هم ضعفهایمان را خواهیم شناخت و درصدد رفع آنها برمیآییم. هر کدام وظیفهای داریم؛ دولت هم وظیفه دارد، مجلس هم وظیفه دارد، مردم هم وظیفه دارند.
وظیفهی دولت، مجلس و دیگر مراکز رسمی چیست؟ عزم راسخ، کار مداوم، سلامت در عمل، صداقت با مردم، ترجیح منافع ملّی بر سود شخصی؛ اینها وظایف مسئولان است. من به شما عرض بکنم که امروز بحمدالله مسئولان بالای مملکت از این امتیازات برخوردارند، منتها در کلّ سطح مسئولان دولتی و قضائی و غیره باید این خصوصیّات مثبت وجود داشته باشد و گسترش پیدا کند. حالا نمیخواهیم بگوییم این مشکلاتی که هست تقصیر چه کسی بوده؛ آن یک حرف دیگری است، فعلاً آن را نمیخواهیم بگوییم. میخواهیم ببینیم امروز وظیفهی ما و وظیفهی دولت، چیست.
وظیفهی نخبگان این است که خلأها را شناسایی کنند، منافذ خطر را شناسایی کنند، راههای رفع خلأ را و بستن منافذ خطر را جستجو کنند، بررسی کنند و به دولتها کمک فکری کنند، به مجلسهای شورای اسلامی کمک فکری کنند، به مسئولین کمک فکری کنند؛ نخبگان وظیفه دارند. در یک جامعهی زنده و بانشاط، نخبهی ملّت احساس وظیفه میکند، وظیفهاش هم اینها است.
جوانها وظیفه دارند؛ وظیفهی جوانها ــ که البتّه وظایف زیادی هست ــ در درجهی اوّل، این است که صلاحیّتهای لازم برای نقشآفرینی فردا را در خودشان ایجاد کنند؛ جوانها میتوانند نقشآفرینی کنند. امروز شما ملاحظه کنید چقدر جوان زبده رفتهاند در بدنهی دولت مشغول کار شدهاند؛ خب اینها باید در خودشان این صلاحیّتها را ایجاد کنند؛ جوانها آماده باشند برای حضور در میدانهای گوناگون؛ خودشان را آماده کنند برای کشیدن بارهای سنگین. جوانها پیشرانند، پیشران جامعهاند؛ خودشان را از لحاظ صلاحیّتهای گوناگون اخلاقی و علمی و غیره، برای نقشآفرینی در پیشرانی آماده کنند.
عموم مردم وظیفه دارند. البتّه وظایف مختلف است؛ یک کاسب یک وظیفهای دارد، یک کارمند اداره یک وظیفهای دارد، یک روحانی یک وظیفهای دارد. هر کدام از امثال این افراد گوناگون وظایفی دارند امّا وظیفهی عمومی، حمایت از مسئولان، حمایت از خدمتگزاران، حمایت از کارهای خوب است؛ این یکی از وظایف است.
یک وظیفهی اساسی و مهم که هم وظیفهی مردم است، هم وظیفهی مسئولین است، هم وظیفهی نخبگان است، هم وظیفهی جوانان است، هم وظیفهی دانشجو و روحانی و غیره است، این است که به یاد داشته باشند همهی این کارهایی که ما میگوییم انجام بدهند، جهاد است. «جهاد» یعنی چه؟ «جهاد» یعنی آن تلاشی که در مقابل یک دشمن انجام میگیرد؛ «جهاد» یعنی این. این کارهایی که گفتیم، جهاد است؛ گفتیم نخبگان فلان کار را بکنند، یعنی این کار را با توجّه به اینکه یک دشمنی میخواهد این کار انجام نگیرد [بکنند]؛ در مقابلِ دشمن است، پس جهاد است؛ جوانان این کار را انجام بدهند، بدانند که دشمن میخواهد این کار انجام نگیرد؛ مردم از مسئولین حمایت کنند، اتّحاد خودشان را حفظ کنند، توجّه داشته باشند که دشمن میخواهد این کار انجام نگیرد؛ اگر کردند، عمل جهادی انجام دادهاند؛ «جهاد» یعنی این. دشمن با هر کار خوبی که در نظام جمهوری اسلامی انجام بگیرد مخالف است؛ این ادّعای محض نیست، استدلال دنبالش است. علّتش این است: نظام جمهوری اسلامی نظامِ «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون»(۷) است. قرآن به ما گفته «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون»؛ هم ظلم نکنید، هم زیر بار ظلم نروید، به هیچ قیمت ظلم را نپذیرید. این نظام جمهوری اسلامی است. خب، آن نظامهایی که اساسشان برای ظلم کردن به وجود آمده، با یک چنین نظامی مخالفند و این طبیعی است؛ لذا هر پیشرفتی که در جمهوری اسلامی پیش میآید، آنها را عصبی میکند. پس این کارها را انجام بدهید، با توجّه به اینکه دشمن در مقابلتان هست.
حالا [به قدر] چند کلمه وارد آن وظیفهی دوّم بشویم؛ وظیفهی اوّل «نگاه به خود»، وظیفهی دوّم «نگاه به دشمن». «نگاه به خود» را شرح دادم، «نگاه به دشمن» [هم یعنی] بدانیم دشمن هست؛ از دشمن غافل نشویم؛ بدانیم دشمن خدعه و مکر و حیله و ابزارِ کار دارد؛ دشمن را ضعیف و ناتوان فرض نکنیم: «دشمن نتوان ضعیف و بیچاره شمرد».(۸) از دشمن نترسیم؛ شرط مهمّ پیروزی این است که دشمن را بشناسیم، تواناییهای او را بدانیم، امّا نترسیم؛ اگر ترسیدید، باختهاید. از تهدید دشمن نباید ترسید، از عربدهکشی دشمن نباید ترسید، از فشار دشمن نباید ترسید، از اینها نباید ترسید. باید توجّه کرد که آن چیزی که موجب میشود دشمن اینجور عصبی باشد و فشار بیاورد، چیست؛ آن نقطهی قوّت شما است، آن نقطهی قوّت ما است. ما اگر ضعیف بودیم، اگر نقطهی قوّت نداشتیم، دشمن اینجور عصبی نمیشد، اینجور فشار نمیآورد، اینجور به خود نمیافتاد،(۹) اینجور حیله و خدعه نمیکرد. «نگاه به دشمن» یعنی این؛ به پیشرفتهای انقلاب اسلامی توجّه کنیم، بدانیم اینها است که دشمن را عصبانی میکند. پس نباید از دشمن ترسید و نباید در مقابل دشمن منفعل شد. گاهی بعضی به مجرّد اینکه دشمن شروع میکند به تحقیر آنها، احساس حقارت میکنند، منفعل میشوند؛ نه، سیاست دشمن این است که او را نسبت به داشتههای خودش بیاعتقاد و بیاعتماد بکند. در مقابل دشمن، منفعل هم نباید شد. خب، این مطلبی که راجع به این [وظیفه] میخواستیم عرض بکنیم.
ما یک مطلب دیگر هم داریم و آن انتخابات(۱۰) است. به انتخابات داریم نزدیک میشویم. شک نیست که جبههی استکبار با انتخابات ما مخالف است؛ چرا مخالفند؟ چون نظام ما عبارت است از «جمهوری اسلامی»؛ دو تکّه دارد؛ هم با جمهوریاش مخالفند، هم با اسلامیاش. مظهر «جمهوری» همین انتخابات است؛ این انتخابات مظهر «جمهوری» است. پس وقتی که آمریکا با نظام جمهوری اسلامی مخالف است، یعنی در واقع با انتخابات مخالف است، با حضور مردم مخالف است، با آمدن مردم پای صندوق مخالف است، با شور و هیجانی که در انتخابات باشد و شرکت بیشتر مردم، مخالف است. حتّی یک بار یک رئیسجمهور آمریکا در نزدیکی انتخابات ــ البتّه حالاها نمیگویند ــ خطاب به مردم ایران گفت «در انتخابات شرکت نکنید»! حالا من درست یادم نیست که انتخابات ریاست جمهوری بود یا انتخابات مجلس بود؛ یعنی تا این حد [مخالفند] که رئیسجمهور وقت آمریکا ــ مال چند سال قبل است ــ خطاب به ملّت ایران بگوید در انتخاباتتان شرکت نکنید. البتّه آن انتخابات پُرشورتر از همیشه شد؛ یعنی در واقع، آن رئیسجمهور آمریکا ندانسته به ملّت ایران کمک کرد؛ او میخواست مردم شرکت نکنند، گفت شرکت نکنید، مردم از لج او بیشتر شرکت کردند؛ این کمک به ما بود. بعد از او دیگر نمیگویند؛ صریح نمیگویند، امّا با انواع طرق مختلف سعی میکنند مردم را از انتخابات دور کنند، مأیوس کنند، ناامید کنند؛ شیوههای فراوانی هم در این زمینه دارند.
همه باید در انتخابات شرکت کنند. انتخابات رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی است. راه اصلاح کشور انتخابات است. آن کسانی که دنبال این هستند که مشکلات را برطرف کنند، ترمیم کنند، بایستی به انتخابات رو کنند. راهِ درست، انتخاب است. این یک مطلب.
مطلب دوّم: مردم باید دنبال انتخاب اصلح باشند. البتّه در درجهی اوّل حضور مردم است، در درجهی بعد انتخاب اصلح است. «انتخاب اصلح» یعنی آن کسانی که مطرح میشوند، چون از زیر نگاه شورای نگهبان گذشتهاند، همه صالحند، منتها بین آنها صالحتر را باید انتخاب کرد؛ این حکم عقل است. اصلح را از کجا بشناسیم؟ ملّت ایران آنجایی که میتوانند، بروند تشخیص بدهند، تحقیق کنند؛ آنجایی که نمیتوانند، به کسانی که اعتماد دارند اتّکاء کنند؛ آنها معرّفی میکنند، از معرّفی آنها استفاده کنند و اصلح را بشناسند.
آن کسانی که توانایی حرف زدن با مردم را دارند و مردم از آنها قبول [میکنند] و اذعان به آنها دارند، مردم را به حضور در انتخابات تشویق کنند. آن کسانی که در میدان انتخابات وارد میشوند، از بددهنی و توهین و اهانت به دیگران اجتناب کنند. ببینید، اینها کارهای لازمی است که ما در زمینهی انتخابات باید انجام بدهیم. آن که میتواند تشویق کند، تشویق کند؛ آن که وارد میشود، بداخلاقی نکند؛ [اینکه] در فضای مجازی به هم بد بگویند، فحّاشی کنند، اهانت کنند، تهمت بزنند، این کارها انتخابات را بیبرکت میکند. از سیاهنمایی اجتناب کنند؛ اینجور نباشد که بعضی برای اینکه توجّه مردم را به خودشان جلب کنند، سیاهنمایی کنند. سیاهنمایی غلط است و خلاف واقع است و دروغ است و مورد لطف پروردگار قرار نمیگیرد.
البتّه صحّت انتخابات، اتقان انتخابات، سلامت انتخابات خواستهی همیشگی ما از مسئولین بوده. و من به شما عرض کنم که در این سالهای متمادی، در این چند دهه که اینهمه انتخابات انجام گرفته، بنده به عنوان یک آدم مسئول که یک وقتی رئیسجمهور بودم، بعد هم در این سِمت حضور داشتم، تا حالا هرگز تخلّف انتخاباتی به آن معنایی که دشمن میگوید، مشاهده نکردهام؛ بیخود میگویند. در مواردی بعضیها ادّعا کردند که این انتخابات ــ حالا انتخابات گوناگون ــ دچار اشکال است؛ تحقیق کردیم، بررسی کردیم، افراد را فرستادیم بررسی کردند، معلوم شد که نه، اینجور نیست که در نتایج انتخابات تغییری به وجود بیاید؛ حالا ممکن است یک گوشهکناری بعضیها یک تخلّفاتی بکنند، [ولی] در نتیجهی انتخابات هیچگونه تأثیری ندارد. انتخابات بحمدالله در کشور ما همیشه سالم و صحیح و متین انجام گرفته، این دفعه هم انشاءالله همینجور خواهد بود.
آخرین صحبت من اتّحاد ملّت ایران است. عزیزان من! ما با اتّحاد و با ید واحده بودن مبارزه کردیم، با ید واحده بودن پیروز شدیم، با ید واحده بودن تا حالا ادامه دادهایم، باید بعد از این هم با ید واحده بودن حرکت کنیم. اختلافات سلیقهای و سیاسی و این حرفها نباید در وحدت ملّی ملّت ایران در مقابل دشمنان تأثیری بگذارد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,254 | 1402/11/19 | بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55201 |
در سالروز مبعث نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
عید شریف و بزرگ مبعث را به همهی شما حضّار محترم و عزیز و به ملّت ایران و به همهی مسلمانان عالم تبریک عرض میکنم. عید مبعث یادآور بزرگترین حادثهی تاریخ است؛ با جرئت میتوان گفت که مبارکترین و بزرگترین حادثهای که در دنیا، در طول تاریخ، برای بشریّت اتّفاق افتاده، بعثت نبیّ مکرّم اسلام است. در مورد ولادت آن بزرگوار هم ما این حرف را میزنیم؛ آن هم به برکت بعثت است. چرا انسان میتواند اینهمه فضیلت و ارزش را در باب مبعث نبیّ اکرم ادّعا بکند؟ به خاطر اینکه با این بعثت، نسخهی کامل و نهایی سعادت دنیوی و اخروی بشر ارائه شد؛ نسخهی کامل، نهایی و همیشگی و دائمی سعادت بشر ــ چه سعادت دنیا، چه سعادت آخرت ــ در بعثت ارائه شد.
اوّلین معجزه و حادثهی خارقالعادهای که در این قضیّه انسان مشاهده میکند، سربرآوردن بعثت در آن زمینهی نامساعدی است که بعثت در آنجا به وقوع پیوست؛ شروع بعثت با این امر عجیب همراه شد. در آن روز، دنیا، دنیایی بود که برای بشریّت، سرتاپا انحراف و کجی و مصیبت بود. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در مورد آن دوران جاهلیّتی که پیغمبر در آنجا بعثت خودشان را آغاز کردند، میفرماید: وَ الدُّنیا کاسِفَةُ النّورِ ظاهِرَةُ الغُرور؛ دنیا ظلمانی بود، رشد و آگاهی و بینایی در مردم نبود. قَد دَرَسَت مَنارُ الهُدىٰ؛ هدایتهایی که پیغمبران آورده بودند و مشعلهای هدایت و منارههای هدایتی که در مقابل مردم و سر راه مردم قرار داده بودند، کهنه شده بود، دستکاری شده بود، خراب شده بود، تحریف شده بود. وَ ظَهَرَت اَعلامُ الرَّدىٰ؛(۲) نشانههای انحطاط و سقوط بشریّت، خودش را نشان میداد. صحبت از دنیا است: وَ الدُّنیا کاسِفَةُ النّور؛ بحث محیط عربی و جزیرةالعرب نیست؛ یعنی تمدّنِ ایرانیِ آن روز و تمدّنِ رومیِ آن روز و تمدّنهای بزرگ دیگری که در دنیا وجود داشتند؛ این بیان امیرالمؤمنین دربارهی همه است. خب، این بعثت و این برانگیختگی به وقوع پیوست که حالا دربارهی این برانگیختگی زیاد صحبت کردهایم(۳) و کردهاند؛ انبعاث درونی نبی و بعد سرریز آن انبعاث در جامعه که اینها بحثهای دیگری است.
بعثت به وقوع پیوست. برنامهی عملِ این بعثت چیست؟ بنده میخواهم این را عرض بکنم. در قرآن، در آیات مختلفی مشخّص شده؛ یکی از آیات، همین آیهی شریفهی سورهی جمعه است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَة.(۴) برنامهی عمل این است. یَتلوا عَلَیهِم آیاتِه؛ اوّلین کار، باز کردنِ درِ ارتباط با غیب و با الوهیّت است؛ بشر مادّی و محصور و گرفتار در چهارچوب مادّه را ــ که هیچ چیزی بیرون از مادّه را نمیشناسد و از آن مطّلع نیست ــ از این چهارچوب خارج کنند، او را در فضای وسیعِ معرفتِ ربوبی وارد کنند. اوّل این است؛ یعنی ایمان؛ اوّلین قدم ایمان است.
بعد که بشر از این چهاردیواریِ محدود و تنگِ مادّه خارج شد، «یُزَکّیهِم» است؛ تزکیه. تزکیه به معنای تعالی بخشیدن و رشد دادن از طریق رفع معایب و نقایص است؛ نقاط سیاه را از شیء مورد تزکیه دور کردن و آن را جلوهدار و آمادهی رشد و نمو قرار دادن و به رشد و نمو رساندن؛ این معنای تزکیه است. خب آن چیزی که باید تزکیه بشود چیست؟ مسئله صرفاً مسئلهی تزکیهی اخلاقی فرد نیست؛ مهم این است. تزکیه یعنی زدودن زشتیها و بدیها و زدودن باطل از باطن انسان، از اخلاق درونی ما، از جامعه، از عقیده، از عمل، از رفتار، از سبک زندگی؛ این معنای تزکیه است؛ یعنی یک حرکت فراگیر برای اصلاح امور فرد و جامعه در همهی ابعاد که شامل سیاست میشود، شامل روابط اقتصادی میشود، شامل روابط اجتماعی میشود، ناظر به بیعدالتیهای در جامعه میشود، ناظر به بیعدالتیهای در سطح جهان میشود، در سطح دولتها میشود، در سطح آحاد مردم میشود، فاصلههای طبقاتی را نفی میکند؛ تزکیه شامل همهی اینها است؛ یُزَکّیهِم.
بعد از آنکه مسئلهی تزکیه مطرح میشود، مسئلهی تعلیم است. نه اینکه اینها از لحاظ زمانی مترتّب بر یکدیگر باشند؛ نه، تدریجی است؛ تزکیه تدریجی است، در کنار آن هم تعلیم است. تعلیم یعنی چه؟ یعنی بعد از آنکه با رفع تاریکیها و نقصها و عیوب و باطل، ذهن و روح آماده شد، زمینه آماده شد، آنوقت، وقت تجلّی انوار حکمت الهی و علم الهی است، که حالا بحث حکمتهای الهی یک بحث طولانی و مفصّلی است. در واقع، تزکیه زمینه را شستوشو میدهد و تعلیم، از لحاظ معنویّت، از لحاظ معرفت، از لحاظ دانش، انسان را غنیسازی میکند، جامعه را غنیسازی میکند، انسانِ ترازِ اسلام ساخته میشود؛ تربیت انسان، طبق آنچه اسلام از انسان مطالبه میکند و برای انسان میخواهد، به وجود میآید. مشکلات کنونی همهی ماها و همهی بشریّت در اینجاها است.
خب، یک نکتهی اساسی اینجا وجود دارد و آن، این است که این بعثت و این تحوّل، این دگرگونی، این نشر نیکی و زیبایی و روشنایی و رفع ظلمت و مصیبت و بدبختی و مانند اینها، یک امر دفعی نیست که بگوییم یک بار بعثت شد و تمام شد، هرچه بعد از آن اتّفاق بیفتد از نتایج همان بعثت اوّل است؛ این[طور] نیست، این آیه این را نمیگوید. این آیه میفرماید: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ وَ اِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ * وَ آخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقوا بِهِم؛(۵) این بعثت، هم در میان آن مردم است، هم در میان آن آخرین است؛ این «واو»، واو عطف به «اُمِّیّین» است: بعث فی الامّیّین و فی آخرین. آن «آخرین» چه کسانی هستند؟ آنهایی هستند که «لَمّا یَلحَقوا بِهِم»، هنوز نیامدهاند؛ یعنی تا امروز ما مخاطب بعثتیم، بعثت در میان ما هم هست؛ یعنی همین حالا نبیّ مکرم اسلام در حال تعلیم و تزکیهی ما است؛ همین حالا ما مخاطبیم، مخاطب بعثتیم. در طول تاریخ ابدی بشریّت، این وجود خواهد داشت؛ بشریّت همیشه مخاطب تعلیم و تربیت و تزکیهی پیغمبر اکرم است.
همانطور که پیغمبر در آن روز مردم را به دوری از بتها و شکستن بتها دعوت کرد، امروز هم همین خطاب وجود دارد. اوّلین بت هم بت خود ما است؛ بت درون خود ما، بت نفْس ما، بت اهواء ما و به تعبیر امام (رضوان الله تعالی علیه)، آن حیوان و جانورِ خطرناکِ در وجود ما؛ اوّلین خطر این است؛ یعنی اوّلین مبارزه با آن است، که نزدیکترین دشمن به ما [هم] دشمن نفْس ما است؛ باید با نفْس مبارزه کنیم. بعد هم انحرافات بیرون است که حالا دیگر اوّلین کار، اصلاح منطقهی نزدیکتر است؛ [یعنی] جامعهی خودمان. بعضی میگویند شما که میخواهید دنیا را اصلاح کنید، اوّل خودتان را اصلاح کنید؛ خب بله، اوّل خودمان را باید اصلاح کنیم، اوّل جامعهی خودمان را باید اصلاح کنیم. این مطالبهی نبیّ مکرّم اسلام و بعثت اسلام از خود ما است که اوّل خودمان را اصلاح کنیم؛ ما که اصلاح بشویم، اگر یک نمونهی اصلاحشدهی اسلام را به بشریّت نشان بدهیم، خودش جاذبه دارد و جذب میکند.
تزکیه و تعلیم دو طرف دارد: یک طرفِ دعوتکننده، یک طرفِ دعوتشونده؛ اگر چنانچه دعوتکننده باشد ــ که هست؛ پیغمبر امروز دارد همهی ما را دعوت میکند ــ امّا دعوتشونده اجابت نکند، اتّفاقی نمیافتد. آنچه در انقلاب ما اتّفاق افتاد این بود که دعوتشوندهها اجابت کردند. امام بزرگوار سخن پیغمبر را، بعثت پیغمبر را برای مردم بیان کرد، از مردم مجاهدت را مطالبه کرد، مردم هم اجابت کردند، این حرکت عظیم اتّفاق افتاد، این کار بزرگ انجام گرفت. در ادامه هم، مردم ما به توفیق الهی، به فضل پروردگار، در راه درست حرکتشان را ادامه دادند، موفّقیّتهایی به دست آمده؛ یک جاهایی هم کوتاهی کردیم، ناموفّق شدیم.
این سنّت ادامه دارد، این سنّت همیشگی است؛ تا هر وقتی که اجابت کنیم دعوت پیغمبر را، آن تزکیه حاصل میشود، آن تعلیم حاصل میشود، آن رشد و پیشرفت به وجود میآید. رشد هم فقط رشد معنوی و اخروی نیست؛ نه، «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَة»؛(۶) رشد دنیا و آخرت است؛ خوشبختی دنیا و آخرت است؛ نمونهسازی بهترین زندگی برای دنیای بشر، دنیای جامعه و آخرت جامعه است. اگر چنانچه ما که دعوتشونده هستیم اجابت کنیم، این اتّفاق میافتد. دعوتکننده وجود دارد؛ پیغمبر الان دارد دعوت میکند ما را. ما همان آخرینی هستیم که «لَمَّا یَلحَقُوا بِهِم»؛ ما باید اجابت کنیم. در روز عید مبعث، سالگرد مبعث، به این نکته باید توجّه کنیم که ما هم مورد خطاب بعثت نبیّ مکرّم اسلام هستیم؛ اگر [اجابت] نکردیم، آنوقت مثل همان دنبالهی آیهی شریفه است: مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها؛(۷) تورات را به آنها دادند ــ در تورات نور بود، حکمت الهی بود، دعوت الهی بود، تورات مجموعهی دستورات الهی بود ــ عمل نکردند؛ اگر ما هم عمل نکنیم، مثل همان میشود: مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها. این مطلب در مورد بعثت، که عرض کردیم.
من میخواهم این را عرض بکنم که امروز دنیا محتاج به این دعوت است، محتاج به این بعثت است. امروز زندگی مردم دنیا زندگی خوبی نیست. حالا ظواهری در بخشی از کشورهای دنیا وجود دارد، [امّا] این ظواهر نشاندهندهی خوشبختی آن جوامع نیست؛ در آن جوامع هم مثل همهی جوامع دیگر، فقر هست، بدبختی هست، تبعیض هست، ظلم هست، حقکشی هست. امروز بشر در چهارچوب مادّه گرفتار است، احتیاج مبرمی به این تزکیه و تعلیم نبوی و بعثت نبوی دارد. ما مسئولیّت داریم. مسئولیّت ما این است که خودمان را بسازیم و به دنیا نشان بدهیم که یک کشور اسلامی، یک جامعهی اسلامی چه جوری میشود اداره بشود؛ به معنای واقعی کلمه عمل کنیم، همچنان که در مواردی عمل کردیم و بحمدالله تأثیراتش را در دنیا گذاشت. کوتاهیهایی داریم، موفّقیّتهایی هم بحمدالله داریم.
در مورد غزّه یک جملهای عرض بکنم. مصیبت غزّه متأسّفانه ادامه دارد. این مصیبت، مصیبتِ دنیای اسلام است، بلکه بالاتر، مصیبت بشریّت است. این نشاندهندهی آن است که نظم کنونی جهانی چقدر نظم باطلی است؛ یعنی بخش مهمّی از قدرتهای جهانی، امروز پشت دستهای جنایتکار و بهخونآلودهی رژیم صهیونیستی هستند که طرف مقابلش نه مبارزان، [بلکه] کودکان، زنان، بیماران، بیمارستانها و خانههای مردم است. آمریکا پشت سر اینها است، انگلیس پشت سر اینها است، خیلی از کشورهای اروپایی پشت سر اینها هستند، تبعهی اینها هم همینجور؛ کشورهایی که تابع اینها هستند، دنبالهرو اینها هستند. ببینید، بطلان این نظم جهانی را از همین حادثهی غزّه میشود فهمید؛ و این ماندنی نیست، این قابل دوام نیست، این از بین خواهد رفت.
حادثهی غزّه تمدّن غربی را و فرهنگ غربی را در دنیا رسوا کرد؛ نشان داد که تمدّن اینها یک تمدّنی است که در آن، آنچنان بیرحمیای رواج دارد و مجاز است که جلوی چشم داریم میبینیم بیمارستان را میزنند، در یک شب صدها نفر را به قتل میرسانند، در ظرف سه چهار ماه نزدیک به سی هزار نفر را ــ که اغلب آنها هم زن و کودک هستند ــ در یک منطقهای به قتل میرسانند!
و پشت سر رژیم صهیونیستی آمریکا است؛ خود صهیونیستها هم این را میگویند، اعتراف میکنند؛ میگویند اگر تسلیحات آمریکایی نبود، رژیم صهیونیستی یک روز هم نمیتوانست این جنگ را ادامه بدهد و دنبال بکند. از روز اوّل، تسلیحات آمریکایی راه افتاده طرف اینها؛ هم پول، هم تسلیحات، هم کمکهای سیاسی و امثال اینها. آنها هم مجرمند و جزو مسئولین این حادثهی تلخند.
راهحل فقط همین است که قدرتهای بزرگ جهانی خودشان را کنار بکشند، قدرتهای طرفدار رژیم صهیونیستی خودشان را کنار بکشند از این قضیّه و مبارزان فلسطینی خودشان میدانند چه جوری اداره کنند میدان را، کمااینکه تا امروز اداره کردهاند و تا امروز بحمدالله ضربهی مهم و سختی به آنها وارد نشده است. طرف مقابل صهیونیستها همین مردم مظلوم و بیدفاعی هستند که آنجا هستند.
آنچه دولتها وظیفه دارند، قطع کمک سیاسی و تبلیغاتی و تسلیحاتی و کالاهای مصرفی به رژیم صهیونیستی است؛ این وظیفهی دولتها است. آنچه ملّتها وظیفه دارند، فشار به دولتها است که این وظیفهی بزرگ را انجام بدهند. این کار بایستی انجام بگیرد و انشاءالله به توفیق الهی روزبهروز پیروزی مردم غزّه بیشتر آشکار خواهد شد.
امیدواریم مردم مظلوم فلسطین، مردم مظلوم غزّه و مناطق دیگر فلسطین شاهد پیروزی باشند و بتوانند دشمن خودشان را انشاءالله به زانو دربیاورند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,255 | 1402/11/16 | بیانات در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55160 |
در آستانه سالروز بیعت تاریخی همافران در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به یکایک شما برادران عزیز و از صمیم قلب سلام و درود میفرستم به همهی عناصر زحمتکش و فعّال نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در هر نقطهای از کشور که حضور دارند. عید سعید مبعث را پیشاپیش تبریک عرض میکنم، دههی فجر را تبریک عرض میکنم، بیستودوّم بهمن را تبریک عرض میکنم و امیدواریم که انشاءالله آیندهی حرکت موفّق نیروی هوایی، به قیاس گذشتهی این چند ده سال، آیندهی روشن و پیشروندهای باشد.
دیدار امروز ما، طبق معمول همهسال، به مناسبت یادبود حادثهی شگفتانگیز نوزدهم بهمن سال ۱۳۵۷ است؛ حقّاً حادثهی شگفتانگیزی بود. دربارهی آن جریان، خود بنده با شما عزیزان در دیدارهای مختلف، بارها مفصّل صحبت کردهام و گوشههایی از مسائل مربوط به آن حادثه را به شما عرض کردهام، لکن به نظر من حکمتها و عبرتها و درسهای آن حادثه تمامشدنی نیست. کارِ برای خدا و شجاعانه و با ازخودگذشتگی همینجور است؛ بابرکت میشود. خدای متعال به همهی کارهایی که برای او انجام میگیرد، برکت میدهد. «برکت میدهد» یعنی چه؟ یعنی تأثیراتش، منافع و فوایدش تمام نمیشود، ادامه دارد؛ این «برکت» معنایش این است. آن حادثه هم همینجور است؛ ما مکرّر درسهایی از آن حادثه را تکرار کردهایم، مطرح کردهایم، بحث کردهایم، دیگران غیر از بنده هم ــ خود شماها، دوستان، مسئولین ارتش جمهوری اسلامی ایران و دیگران ــ در این باره صحبت کردهاند، امّا باز انسان نگاه میکند میبیند این حادثه ظرفیّت دارد برای یادگیری، برای اینکه انسان از این حادثه درس بگیرد. حالا من امروز به یکی از این مواردی که به نظرم میرسد میپردازم و دربارهاش صحبت میکنم.
نیروی هوایی در پیوستن به انقلاب سبقت گرفت. البتّه بدنهی ارتش که بدنهی سالم و مردمی و مسلمان و مؤمنی بود، براحتی به انقلاب پیوست، امّا از همه جلوتر نیروی هوایی بود. اوّلاً با بیعت روز نوزدهم بهمن که آمدند آن حادثهی عجیب را به وجود آوردند، بعد [هم] با مقاومتشان در مقابل نیروی گارد شاه که به محلّ آموزش نیروی هوایی حمله کردند؛ در شب بیستویکم، حمله کردند و آن عناصر نیروی هوایی که در محلّ آموزش بودند ــ همین محلّ آموزش شهید خضرائی فعلی ــ مقاومت کردند، درِ اسلحهخانه را باز کردند، به مردم اسلحه دادند، ایستادگی کردند، جوانها و عناصر انقلابی هم به شوق آمدند و وارد میدان شدند، هم در خود آن منطقه به کمک نیروی هوایی رفتند، هم در شهر تهران راه افتادند. من خودم یادم هست، ساعت شاید دوازده یا یکِ بعد از نصفهشب بود، در خیابان ایران که ما آنجا در یک منزلی بودیم، جوانها راه میرفتند و فریاد میزدند که نیروی هوایی را دارند تارومار میکنند، مردم بریزید [بیرون]، مردم هم از خانهها بیرون میآمدند میرفتند به کمک آنها. این قدمِ بلندِ نیروی هوایی در پیوستن به انقلاب بود.
حالا آن نکتهی مورد نظر من این است: این پیشگامیای که انجام گرفت شتابدهندهی انقلاب شد؛ نکتهی امروز این است. این نوزدهم بهمن بود، حوادث آن مرکز آموزش [هم] در بیستم و بیستویکم بود، بیستودوّم بهمن هم پیروزی انقلاب بود که کار تمام شد و ملّت پیروز شد؛ شتابدهندگیِ این حادثه کاملاً خودش را نشان میدهد. در همهی کارها، عنصر شتابدهنده نقش تعیینکنندهای دارد. حالا من بعد برمیگردم راجع به [عنصر] شتابدهنده صحبت خواهم کرد. نیروی هوایی توانست با این کارِ خودش امید مردم را مضاعف کند. خب انقلابیّون در خیابان با نیروهای گارد و مانند اینها مواجه بودند؛ [این کار] امید مردم را و شجاعت مردم را افزایش داد و روحیهی طرف مقابل را، ضدّانقلاب را، دربار را و طرفداران آنها را تضعیف کرد؛ یعنی این شتابدهندگی به این صورت اتّفاق افتاد.
این هم نکتهی بسیار مهمّی است که بعد از این گام اوّل، به نظرم شاید حدود پنج شش ماه بیشتر نگذشت که جهاد خودکفائی تشکیل شد. اوّلجایی در ارتش که سازمان جهاد خودکفائی در آن تشکیل شد نیروی هوایی بود. این همان روحیهی اقدام است؛ یعنی همان روحیهای که موجب میشود عنصرِ فعّالِ داخلِ ارتشِ متعلّق به دربار و شاه بتواند خودش را خلاص کند و بیاید به انقلابیّون بپیوندد ــ این حالت جرئت، این حالت توانایی روحی و قدرت روحی ــ همین روحیه در یک میدان دیگری که میدان سازندگی است، باز هم جلو میافتد و جهاد خودکفائی را تشکیل میدهد. اوّلین جایی که جهاد خودکفائی تشکیل شد نیروی هوایی بود. این هم یک حادثه است که حادثهی مهمّی است؛ اینکه در داخل نیروی هوایی به فکر بیفتند که عناصر، تجهیزات و امکانات را خودشان درست کنند، قطعه بسازند، قطعههای خرابشده را تعمیر کنند، اسرار و رموز درهمپیچیدهی فنّاوری آمریکایی را در اینجا برای خودشان روشن کنند ــ که تا آن روز اجازهی این کار را نداشتند ــ و خلاصه مشغول کار بشوند، این یک گام بزرگ بود.
قبل از این گام بزرگ، در واقع قبل از این نهضت، نیروی هوایی یکسره متعلّق به آمریکاییها بود. خب در نیروی هوایی عناصر مؤمن زیاد بودند، خود بنده میشناختم؛ پیش از انقلاب، عناصری از نیروی هوایی با بنده مرتبط بودند، دوست بودیم، میآمدند، میرفتند. عناصر مؤمن در نیرو فراوان بودند، امّا رؤسای نیرو متعلّق به آمریکا بودند. ابزار نیرو ــ جنگندهها و بقیّهی ابزاری که در نیرو هست ــ متعلّق به آمریکا بود، مِلک آمریکا بود؛ بله، پولش را ایران داده بود و خریده بود؛ هواپیما در شیلترِ(۲) فلان پایگاه هوایی بود، امّا مال آمریکا بود، اختیارش دست آمریکا بود، اختیار فرماندهانش هم دست آمریکا بود. اینهایی که عرض میکنم با سند است؛ یعنی شعار و مانند اینها نیست. مادر محمّدرضاشاه در خاطراتش میگوید که یک روز محمّدرضا آمد پیش من گفت مردهشورِ این سلطنت را ببرد؛ گفتم مگر چه شده؟ گفت من شاه این مملکتم، فرمانده کلّ قوای این مملکتم، آمریکاییها میآیند هواپیمای ما را برمیدارند میبرند ویتنام، من خبر ندارم! این[جوری] است دیگر؛ «ملکیّت» [آمریکا] یعنی این. حالا اگر خبر هم داشت، جرئت اینکه اجازه ندهد نداشت، اجازه میداد، امّا آنها حتّی اجازه هم نمیگیرند؛ با اینکه یقین دارند که خواستهی آنها رد نخواهد شد، درعینحال اینقدر اعتنا نمیکنند به شاه مملکت که بیایند از او اجازه بگیرند که آقا این جنگندهی شما را میخواهیم ببریم در ویتنام علیه مردم ویتنام استفاده کنیم؛ یعنی وضع نیروی هوایی یک چنین وضعی بود.
خب این نیروی هوایی را عناصر مؤمن نیروی هوایی از آمریکایی بودن تبدیل کردند به ایرانی بودن؛ نیروی هوایی را ایرانی کردند، ایرانی شد؛ فرماندهش ایرانی، عناصرش ایرانی، تصمیمگیرهایش ایرانی، تجهیزاتش ایرانی؛ بله، ساخت آمریکا بود، امّا مال ایران بود، دیگر جرئت اینکه دست بزنند نداشتند. یک چند صباحی بعضیها این اِفچهاردههای ما را از روی غفلت ــ انشاءالله غفلت بود، خیانت نبود ــ میخواستند پس بدهند، میگفتند ما اِفچهارده لازم نداریم! خب جلویشان گرفته شد. نیروی هواییِ متعلّق به ایران شد، ایرانی شد. بنابراین، نیروی هوایی یک چنین سابقهای دارد؛ یعنی پیشبرندگی و قدرت تحوّلآفرینی در درون نیرو و در کارکرد نیرو، یک چنین نمونههای روشن و بارزی را به ما نشان میدهد.
خب، ما گفتیم شتابدهنده لازم است؛ این نیروی هوایی شتابدهندهی انقلاب بود. نیروی هوایی، در موقعیّت خاصّی، شد شتابدهندهی پیروزی انقلاب و شتابدهندهی قطع وابستگی نیرو و ارتش به دیگران؛ این شتابدهنده شد، امّا من حالا میخواهم قضیّه را تعمیم بدهم. در همهی زمانها نیاز به شتابدهنده وجود دارد؛ چرا؟ برای خاطر اینکه حرکتهای بزرگ و هدفدار، در مواقع زیادی به رکود مبتلا میشوند؛ ولو به توقّف هم نه، امّا به کندی و سستی [مبتلا میشوند]؛ حرکتهای بزرگ اینجور هستند. خیلی از انقلابهای دنیا را که شما نگاه کنید، [میبینید] اوّل انقلاب شده، به قصدِ تحوّلِ عمیق و بنیانی کاری انجام گرفته، با فاصلهی چند سال همان اوضاع قبلی دوباره تکرار شده. من زمان ریاست جمهوری به یک کشوری در آفریقا رفتم(۳) که سابقاً پرتغالیها آنجا حاکم بودند، یک رئیسجمهورِ(۴) محلّیِ انقلابی هم آنجا سرِ کار آمده بود؛ تشکیلاتی که ما رفتیم دیدیم ــ تشکیلاتشان که از ما پذیرایی میکردند و رفتوآمد میکردیم ــ عیناً همان شکل کامل فرمانده پرتغالی [بود]؛ کأنّه به جای این آقای سیاهپوستی که حالا اینجا رئیسجمهور شده، مثلاً یک فرمانده پرتغالی نشسته؛ عیناً بدون هیچ گونه تغییری! این[جوری] است دیگر؛ یعنی حرکتهای اجتماعی دچار این آفتها میشوند: آفت کند شدن، آفت توقّف پیدا کردن، آفت به عقب برگشتن. این حرکت اگر بخواهد ادامه پیدا کند، شتابدهنده لازم دارد. حالا شتابدهنده کیست؟ عرض خواهم کرد.
البتّه اینجا در انقلاب اسلامی یک تفاوت جوهری با بقیّهی جاها وجود دارد؛ انقلاب اسلامی در درون خودش یک چیزهایی دارد که جاذبه دارد و این جاذبه رویشها را جذب میکند؛ ولو ریزش هم داشته باشیم، این رویشها جای آن ریزشها را میگیرند. جاذبه مثل چه چیزی؟ مثل این گسترهی وسیع اهداف و شیوهها و خواستههای جمهوری اسلامی. در جمهوری اسلامی، در سختترین میدانها، مبارزهی با ظلم هست، مبارزهی با ظالم و ایستادگی در مقابل زورگوییهای قلدرهای درجه یک جهانی هست، محراب عبادت و مسجد جمکران و شبهای احیاء و پیادهروی اربعین و اعتکاف ماه رجب هم هست. گسترهی وسیع کار را مشاهده کنید؛ هم مبارزهی با ظلم هست، هم مبارزهی با نفْس هست، هم توجّه به دنیای فردای کشور هست، هم توجّه به خدا و معنویّت و ذکر و بهشت و مانند اینها هست. خود این موجب میشود که رویشها جای ریزشها را بگیرند، کندی به وجود نیاید یا کمتر به وجود بیاید. نمیخواهم بگویم هیچ [کندیای] به وجود نمیآید، امّا خب طبیعت انقلاب اسلامی در ذات خود، در درون خود، در جوهر خود، یک چنین طبیعتی است.
پس بنابراین، شتابدهنده لازم است. این شتابدهنده برای چیست؟ برای اینکه حرکت کند نشود؛ در مقابل کارهای بزرگ، احساس رعب و وحشت به وجود نیاید؛ وقتی یک کار بزرگی میخواهد انجام بگیرد، احساس ناتوانی و احساس حقارت در مجموعهی عملکننده به وجود نیاید؛ شتابدهنده اینجاها نقش ایفا میکند.
شتابدهنده کیست و کارش چیست؟ کار شتابدهنده این است که عرض کردیم. امّا شتابدهنده کیست؟ به تعبیر بنده، شتابدهنده آن چیزی است که ما به آن میگوییم «خواص»؛ خواصّ جامعه. «خواص» یعنی چه؟ «خواص» یعنی مثلاً آدمهای نامونشاندار، آدمهای باسواد و دانشمند؟ نه، «خواص» به این معنا نیست. «خواص» یعنی آن مجموعهی انسانهایی که در کار خود، با فکر و با شناخت و با تشخیص عمل میکنند و تابع جَو نیستند؛ «خواص» یعنی اینها. این «خواص» میتواند در بین فعّالان گوناگون انقلابی، در بین اصناف، کارگران، نظامیها، روحانیّون و گروههای مختلف باشد، میتواند در بین فعّالان مطبوعاتی باشد، میتواند در بین فعّالان دانشجویی باشد، میتواند در بین فعّالان سیاسی باشد. بنده سابقها، سالها پیش، یک وقتهایی راجع به «خواص» یک صحبت مفصّلی کردهام؛(۵) «خواص» یعنی این. البتّه خوشبختانه در کشور ما و در ملّت ما خواص در اقلّیّت نیستند؛ کسانی که از روی نقشه، فکر و تشخیص اقدام میکنند، کار میکنند، تصمیم میگیرند، در سطح کشور گسترده هستند و این از برکات انقلاب است. در خیلی از کشورهای دنیا اینجوری نیست؛ حالا خود بنده نرفتهام، امّا گزارشهایی از بعضی از کشورهای بزرگ و معروف دنیا میدهند که مردم در کوچه و خیابان که راه میروند، ملتفت نیستند که حولوحوششان در دنیا چه دارد میگذرد؛ [فقط] به فکرند که بروند یک لقمه نان به دست بیاورند یا یک مقدار ثروتشان را اضافه کنند. در کشور ما اینجور نیست؛ در کشور ما، مردمی که با تشخیص عمل میکنند، میفهمند چه کار دارند میکنند، جبههبندی را میشناسند، دشمن را میشناسند، شیوهها را میشناسند، دوست را میشناسند، کم نیستند، زیادند؛ اینها میتوانند نقشآفرینی کنند؛ اینها میتوانند در موارد حسّاس، برای کشور کار انجام بدهند.
وظیفهی اینها وظیفهی سنگینی است؛ من میخواهم این را به شما و به همهی ملّت عرض بکنم. این کسانی که ما اسمشان را «خواص» میگذاریم، یعنی کسانی که دارای فکرند، نگاهشان نگاه از روی تدبّر است، از روی تشخیص است، اوضاع را میفهمند، میشناسند، میدانند چه کار دارد میشود، اینجور نیست که سرشان پایین باشد و هر جا دیگران رفتند اینها هم بروند، این افراد وظیفهی سنگینی دارند؛ اینها بایستی جهت عمومی حرکت جامعه را حفظ کنند و نگذارند این حرکت دچار انحراف بشود. اگر خواصّ جامعه از این وظیفه غفلت بکنند، حوادثی که پیش خواهد آمد ضربههای تاریخی به ملّتها میزند؛ ما در طول تاریخ اسلام، از این حوادث زیاد داشتیم. در زمان امیرالمؤمنین، در زمان امام حسن، در زمان امام حسین، کسانی بودند که جزو خواص بودند، مطلب را میفهمیدند، تشخیص میدادند، امّا در لحظهی لازم، بههنگام حضور پیدا نمیکردند؛ دچار تردید، دچار تأمّل، دچار تنبلی و در مواردی دچار خیانت میشدند و روی دیگران هم اثر میگذاشتند، روی آن جمعیّتی هم که تابع جوّند اثر منفی میگذاشتند؛ [از این موارد] داشتیم. در جنگ صفّین، کسانی به خاطر رفتن قرآنها روی نیزه دچار تردید شدند، دیگران را هم دچار تردید کردند. حالا نقلهایی هست ــ البتّه من خیلی به طور قاطع نمیتوانم بگویم ــ که بعضی از اینها تعمّد داشتند؛ اشتباه نکرده بودند، [بلکه] برای خاطر تبانی با دشمن این کار را میکردند! این هم گفته میشود؛ ممکن است یک چنین وضعی پیش بیاید.
لذا من به شما عرض بکنم که امروز جبههی دشمن برای خواص برنامهی خاص دارد؛ برای خواص در کشور خود ما و در خیلی از جاهای دیگر برنامه دارند که اینها را دچار تردید کنند، دچار تأمّل کنند، دچار تعلّل کنند، احیاناً چرب و شیرین دنیا را به اینها بچشانند، اینها را جذب کنند برای اینکه در بزنگاهها، در نقاط حسّاس، در آنجایی که لازم است یک اقدامی انجام بدهند، انجام ندهند و آن شتابدهندگیای که از خواص متوقّع است، صورت نگیرد؛ برای این کار برنامه دارند.
وظیفهی خواص این است: در مواقع لازم، باید تردیدافکنی و شکآفرینی دشمن را خنثی کنند و [مسائل را] تبیین کنند؛ «جهاد تبیین» که بنده عرض کردهام،(۶) ناظر به این است. و ما دیدیم در خود نیروی هوایی کسانی بودند، عناصری بودند ــ بعضی از همین شهدایی که عکسهایشان اینجا است و ما اینها را از نزدیک میشناختیم ــ که اهل حرف زدن، اهل منطق، اهل استدلال، اهل اثرگذاری روی دیگران بودند و کار خودشان را در مواقع لازم انجام دادند. در قرآن یک نمونهای وجود دارد که به نظر بنده خیلی مهم است؛ آن قضیّهی رجل مؤمنی است که در سورهی یاسین از او نام برده شده: وَ جاءَ مِن اَقصَا المَدینَةِ رَجُلٌ یَسعىٰ قالَ یا قَومِ اتَّبِعُوا المُرسَلین؛(۷) وقتی که سه پیغمبر از طرف پروردگار در این قوم مبعوث شدند و مردم ایمان نیاوردند و علیه اینها توطئه کردند و تصمیم گرفتند که اینها را نابود کنند، یک مرد شجاع و مؤمنی خودش را بسرعت به جمعیّتِ مردم رساند و گفت: یا قَومِ اتَّبِعُوا المُرسَلین؛ از اینها پیروی کنید؛ اِتَّبِعوا مَن لا یَسئَلُکُم اَجراً وَ هُم مُهتَدون.(۸) بعد میرسد به اینجا؛ نکتهی مورد توجّه من اینجا است: وَ ما لِیَ لا اَعبُدُ الَّذی فَطَرَنی وَ اِلَیهِ تُرجَعُونَ * اَ اَتَّخِذُ مِن دونِه آلِهَةً ... اِنّی آمَنتُ بِرَبِّکُم فَاسمَعون؛(۹) با صدای بلند، باصراحت، ایمان خودش را بیان میکند. خواص باید صریح باشند، باید باصراحت حرف بزنند، باید شبههها را از ذهنها زایل کنند، دوپهلو و دوگونه و تردیدآمیز حرف نزنند. اِنّی آمَنتُ بِرَبِّکُم فَاسمَعون؛ بشنوید! من ایمان آوردم. این نمونهی کاری است که خواص میتوانند انجام بدهند.
خب، حالا اگر به عنوان یک مورد خاص بخواهیم در زمان خودمان هم مطلبی را عرض بکنیم، به نظر من همین قضیّهی غزّه است. خواص در دنیای اسلام وظیفه دارند. خواص علما هستند، دانشمندان هستند، سیاسیّون هستند، مطبوعاتیها هستند؛ میبینند که در غزّه چه دارد میگذرد؛ میبینند که آمریکا با پشتیبانی از رژیم صهیونیستی چه ضربهای دارد به انسانیّت و بشریّت میزند؛ این را میبینند؛ خب بایستی به مردمِ خودشان بگویند، توضیح بدهند، مردم را وادار کنند، درخواست عمومی در مردم به وجود بیاورند که دولتهایشان ناچار بشوند ضربهی قاطع را به رژیم صهیونیستی بزنند. ضربهی قاطع چیست؟ ما نمیگوییم وارد جنگ بشوند ــ که نه میشوند، و حالا برای خیلیهایشان شاید ممکن هم نیست ــ امّا میتوانند قطع رابطهی اقتصادی بکنند؛ این ضربهی قاطع است. مردم و ملّتها اگر از دولتهایشان بخواهند، فشار بیاورند، این اتّفاق میافتد و این اتّفاق مؤثّر است. ملّتها میتوانند در این زمینه دولتها را بهخط کنند، وادارشان کنند که پشتیبانی نکنند از رژیم ظالم و گرگصفتی که اینجور به جان زن و بچّه و مریض و پیرمرد [افتاده و میتواند] بیست و چند هزار نفر را در ظرف چند ماه به قتل برساند؛ [کاری کنند] از این رژیم حمایت نشود. حتّی من شنیدهام که بعضی از کشورهای اسلامی سلاح به رژیم صهیونیستی میدهند، بعضیها هم کمکهای گوناگون اقتصادی میکنند؛ خب جلوی این گرفته بشود. این کار ملّتها است؛ ملّتها میتوانند فشار بیاورند، دولتها را وادار کنند. چه کسی میتواند ملّتها را بیدار کند؟ خواص. ببینید نقش خواص چقدر مهم است و چطور میتوانند یک حادثهی به این مهمّی را در دست بگیرند و دنبال کنند.
حالا در داخل کشور خودمان هم مسئلهی انتخابات در پیش است؛(۱۰) خواص میتوانند نقش ایفا کنند. مطمئنّاً [اگر] انتخابات در داخل کشور هرچه پُرشورتر صورت بگیرد، قدرت ملّی را بیشتر نشان میدهد و قدرت ملّی امنیّت ملّی میآورد؛ یعنی وقتی جبههی دشمن نگاه میکند حضور مردم را میبیند، قدرت نظام را مشاهده میکند و میبیند این کشور، کشور قدرتمندی است، مردم حاضر و آمادهاند، تهدید دشمن خنثی میشود؛ یعنی اقتدار ملّی امنیّت ملّی را به وجود میآورد؛ این چیز خیلی باارزش و مهمّی است. اینجا خواص میتوانند نقشآفرینی کنند، انتخابات را پُرشور کنند. همهی کارهای انقلابی از همین قبیل است؛ ما چند روز دیگر راهپیماییِ بیستودوّم بهمن را داریم؛ انشاءالله مردم عزیز ما در این راهپیماییِ پُرشور شرکت خواهند کرد. این هم نشاندهندهی اقتدار است؛ در این ۴۵ سال، مردم هر سال بدون تعطیل یک نوبت، در سرتاسر کشور ــ شهرهای بزرگ، کوچک، حتّی روستاها ــ روز بیستودوّم بهمن آمدند در خیابانها و شعار دادند و از انقلاب خودشان دفاع کردند، نام امام بزرگوار را بلند کردند و تبعیّت خودشان و بیعت خودشان را با امام تجدید کردند. امسال هم انشاءالله به فضل الهی همینجور خواهد بود.
از خدای متعال درخواست میکنیم ملّت ایران را موفّق کند، سربلند کند، عزیز کند و دشمنان ملّت را سرکوب کند، ملّت را بر دشمنانش فائق کند و انشاءالله همهی شما عزیزان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و کلّ نیروهای مسلّح ــ ارتش، سپاه، نیروی انتظامی، بسیج و دیگران ــ مشمول لطف الهی باشید و هدایت الهی و کمک الهی شامل حال همهی شما باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,256 | 1402/11/10 | بیانات در دیدار تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55070 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین.
بسیار خرسندم و متشکّرم از آقایان [و خانم] محترمی که اینجا بیاناتی را برای استفادهی ما و همهی شنوندگان ایراد کردند. نمایشگاهی هم که دیروز ما توفیق پیدا کردیم دیدیم،(۲) نمایشگاه بسیار شوقآور و برجستهای بود. من تصوّر میکنم که میتوانیم این نمایشگاه دیروز را نمونهای از نمایش اقتدار علمی و فنّاوری کشور معرّفی کنیم. تنها تأسّفی که من دارم این است که این پیشرفتها برای مردم توضیح داده نشده و مطمئنّاً اکثر افراد کشورمان از این تلاشهایی که انجام گرفته و توفیقاتی که به دست آمده و ابتکاراتی که از نیروهای انسانی نخبهی ما سر زده، بیاطّلاعند. دیروز من برخورد کردم با جوانهای نخبه؛ یعنی در حرف زدنشان دقّت کردم و تشخیص دادم که اینها به معنای واقعی کلمه نخبهاند. امروز هم خوشبختانه در بین این سخنرانها، تعدادیشان جوان بودند و همهی آنها بحمدالله نخبهاند. به نظر من جای شکرگزاری دارد و خدای متعال را باید شاکر باشیم. همهی این نعمتها از خدا است: وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ الله؛(۳) همهی اینها نعمتهای الهی است، توفیق الهی است به شما و به کشور و طبعاً به مسئولین؛ این توفیق را قدر بدانیم و دنبال کنیم.
من دو سه مورد از این درخواستهایی را که آقایان داشتند یادداشت کردم که دوستان در دولت با همراهی مسئولینی از دفتر ما، کارگروههایی را تشکیل بدهند و اینها را دنبال کنند. مجموعههای صنعتی چندوجهی که گفته شد، نکتهی مهمّی است؛ مسئلهی تأمین مالی و پیشنهادهایی که بعد برای شرکتهای متوسّط و کوچک شد، حرف درستی است و مسئلهی مهمّی است که باید دنبال بشود؛ موضوع آبیاری نوین که برای کشاورزی گفته شد، هم صرفهجویی آب است، هم افزایش تولید کشاورزی و درآمد کشاورزان است. اینها چیزهایی است که برای ما حیاتی است؛ اینها یک چیزهایی است که برای ما لازم است؛ خواهش میکنم دوستان در دولت اینها را دنبال کنند؛ یعنی برای اینها واقعاً کارگروه تشکیل بدهید و بنشینید فکر کنید، از خود اینها نظر بخواهید و کار کنید، اقدام کنید. حالا من نکاتی را هم عرض خواهم کرد.
آن حقیقتی که انسان به طور روشن مشاهده میکند، این است که بنگاههای تولیدی بزرگ کشور ما، در طول سالهای متعدّد، رشد چشمگیری داشتهاند. این رشد چشمگیر از سوی بخش خصوصی ــ این بنگاههایی که گفتم، منظورم بنگاههای بخش خصوصی است ــ خیلی پُرمعنا است؛ این نشاندهندهی وجود یک بخش خصوصی توانا و قدرتمند در کشور است و این خبر مهمّی است؛ چرا؟ چون این رشد و پیشرفت و کارهایی که انجام گرفته، همه در شرایط تحریم انجام گرفته و علاوه بر اینکه در این میان، بعضی از دورهها هم دورههای کمکاریِ دولتها بوده ــ دههی ۹۰ دههی پیشرفت خیلی خوبی برای ما نبود ــ امّا درعینحال این کارها انجام گرفته. این نشاندهندهی این است که در شرایط کنونی کشور، بخش خصوصی ما قادر است کشور را به آن چیزی که مطلوب برنامهی پنجسالهی هفتم است، یعنی رشد [اقتصادی] هشت درصد برساند؛ یعنی مشاهدهی این کاری که دارد انجام میگیرد و حرکتی که دارد انجام میگیرد، انسان را واقعاً امیدوار میکند به اینکه ما بتوانیم به رشد مورد نظر برسیم.
یک نکتهی اساسی در این چیزی که من در نمایشگاه و در اجمالِ صحبتهایی که آقایان کردند مشاهده کردم، مسئلهی وجود ابتکار است. ابتکار هم از هر کسی برنمیآید؛ نیروی انسانی نخبه میتواند ابتکار کند، و ما در کشورمان این ثروت عظیم را داریم. حالا بعضی از کشورها در منطقهی ما ادّعا میکنند که میخواهند مثلاً فرض کنید تا فلان سال، اقتصاد چندم جهان بشوند! فقط با پول نمیشود اقتصاد چندم جهان شد؛ نیروی انسانی لازم است؛ نیروی انسانیتان کجا است؟ ندارند. آنچه میتواند راههای دشوار را بپیماید و کشور را به اوج برساند، به قلّه برساند، در درجهی اوّل، نیروی انسانی توانا و نخبه است؛ از این جهت، ما یک ثروت عظیمی داریم. تا آنجایی که من اطّلاع دارم و من میشناسم، کمتر کشوری دُوروبَرمان به قدر ما برخوردار از این ثروت و این نعمت است. میتوان مطمئن شد که این ظرفیّت عظیمی که ما داریم ــ منظورم ظرفیّت عظیم نیروی انسانی است ــ قادر است چندین برابر وضع کنونی به کشور سود برساند و میتواند در مسائل کلان کشور گرهگشایی کند.
بعضی از مسائل کلان کشور هست که ما به کلان بودنِ آن مسائل توجّه نداریم. مسئلهی آب برای کشور یک مسئلهی کلان است؛ ناترازی آب برای کشور یک مشکل و معضل اساسی است. مسئلهی سوخت همینجور؛ ما الان در مسئلهی سوخت، به معنای واقعی کلمه مشکل داریم. ما کشور تولیدکنندهی نفت، با اینهمه منابع زیرزمینی نفتی، بنزین وارد کنیم؟ این معنی دارد؟ معنایش همین است که ما در یک مسئلهی کلان دچار مشکلیم. مسئلهی برق همینطور. مسائل گوناگونی هست که مسائل کلان کشور است و ناترازی در این مسائل، کشور را رنج میدهد و مانع کارهای بزرگ متعدّدی میشود. بخش خصوصی ما میتواند در این زمینهها به معنای واقعی کلمه کمک کند، همینطور که الان شنیدید. اینکه حالا بخش خصوصی بیاید مثلاً فرض کنید که با یک مجموعهی برق خورشیدی ۱۸۰۰ مگاوات برق تولید کند، خب چیز خیلی خوبی است. یک بخش خصوصی میآید خودش سرمایهگذاری میکند، ۱۸۰۰ مگاوات برق تولید میکند؛ این برای کشور خیلی باارزش است. اگر ما اینها را تشویق کنیم، اگر ما به اینها کمک کنیم، اگر برنامهریزیِ درست انجام بگیرد، مطمئنّاً بخش خصوصی میتواند در این برنامههای کلان، هم فکر ارائه بدهد، هم عمل ارائه بدهد. این عرضِ ما به مسئولین محترم و به خود شما فعّالان اقتصادی بخش خصوصی است.
زمینهی مشارکت هم البتّه خیلی گسترده است؛ حالا شما اینجا یک مقداری شنیدید، بنده [هم] دیروز در نمایشگاه یک مقدار بیشترش را دیدم. خود این جمعی که اینجا حاضر هستید که در بخشهای مختلف فعّالید، اگر هر کدام یک جمله صحبت بکنید، معلوم خواهد شد که زمینههای مشارکت خیلی وسیع است. شما از صنایع بزرگی مثل نفت، مثل گاز، مثل فولاد بگیرید، تا مثلاً صنایع دستی؛ در همهی این زمینهی گستردهی وسیع، امکان مشارکت مردم وجود دارد؛ سرمایههای مردم، ذهن مردم، دستهای توانای مردم، سرانگشتان فعّال و مبتکر مردم میتواند فعّال بشود و کار کند [که در نتیجه] اشتغال زیاد خواهد شد، فقر کمتر خواهد شد. بنابراین، این زمینههای گسترده وجود دارد؛ منتها، هم دستگاههای دولتی باید احساس مسئولیّت کنند، هم خود فعّالان اقتصادی باید احساس مسئولیّت کنند؛ یعنی از دو طرف احساس مسئولیّت لازم است.
آنچه بنده به عنوان مسئولیّت دولت یادداشت کردهام که امروز عرض بکنم ــ چون قبلاً هم در این زمینهها مفصّل صحبت شده ــ مسئلهی بهبود فضای کسبوکار است. عمده این است که دولت باید موانع را برطرف کند. بنده در سال گذشته، در همین جلسه،(۴) مواردی را به عنوان موانع بهبود فضای کسبوکار ذکر کردم؛ امسال که در این نمایشگاه با فعّالان بخش اقتصادی صحبت کردیم ــ که به نظرم نزدیک چهل غرفه دیروز [اینجا] بود ــ تعدادی از اینها اظهار نارضایی میکردند و من دیدم نارضاییِ اینها از همان چیزهایی است که قبلاً تذکّر داده شده! خب معلوم میشود که [آن توصیهها] انجام نگرفته. باید انجام بگیرد؛ درخواست مؤکّد من از آقایان مسئولین دولتی این است که دنبال کنند.
البتّه حمایت دولت لازم است، نظارت دولت هم لازم است. ضوابطی وجود دارد که باید این ضوابط رعایت بشود؛ چه کسی باید مراقبت کند؟ دولت. بنابراین، نظارت دولت مطلقا قابل اغماض نیست؛ امّا نظارت غیر از دخالت کردن است. من دیروز شنیدم که در بعضی از شرکتهایی که دولت و بخش خصوصی شریک هستند، با اینکه سهم دولت سهم زیادی نیست، مدیریّت در اختیار دولت است؛ به نظر من این منطق ندارد. از همان شیوههای قانونی استفاده کنند، مدیریّت را به خود مردم و به خود سهامداران شرکتها بسپارند، منتها نظارت بشود. در این سالهای گذشته، بعد از آنکه سیاستهای اصل ۴۴ را بنده ابلاغ کردم(۵) و اصرار کردم و دنبال کردم، کارهای بیقاعدهای را دیدیم انجام گرفت که بر اثر عدم نظارت بود. کارهای بدی انجام گرفت، کارهای غلطی انجام گرفت؛ هم به منابع ارزی و ریالی ضربه خورد، هم به خود آن بنگاهها ضربه خورد و نتیجتاً به مردم ضربه خورد؛ یک عدّهای سوء استفاده کردند. نظارت دولت حتمی است، لازم است، بایستی حتماً انجام بگیرد. بنابراین، آنچه ما نفی میکنیم دخالت دولت است؛ وَالّا نظارت دولت را ما لازم میدانیم.
بعضی از این موانعی که گفتیم برطرف بشود، مربوط به درون خود دولت است؛ یعنی ناشی از اوضاع دیوانسالاری موجود ما است که این باید در خود دولت حل بشود. حالا اشاره کردند که مثلاً برای مجوّز اقدام در بخش بالادستی نفت، سه سال مذاکره لازم است! انسان منطق این را نمیفهمد که چرا سه سال مذاکره [لازم است]. خب شرکت خارجی میآید، مینشینند ظرفِ چند ماه با آن یک قرارداد میبندند، تمام میشود میرود؛ چرا بایستی با یک بنگاه داخلی که میخواهد در بخش نفت با این اهمّیّت، آنهم در بخشهای بالادستیِ آن کار کند و استخراج کند یا چاهها را زنده کند و کارهایی که انجام میگیرد، [بستنِ] قرارداد مثلاً این مدّت طول بکشد؟ این برای ما سؤال است. یا مراکز متعدّد تصمیمگیری، یا تعارض میان بخشها. چند وقت پیش، از طرف بعضی از کسانی که در بخش معدن فعّالیّت میکنند به من شکایت شد که مثلاً بین بخش معدن و محیطزیست، سر یک کاری که میخواهند انجام بدهند اختلاف به وجود میآید؛ خب این اختلاف باید حل بشود. بخش معادن بخش مهمّی است؛ یک وقتی با مسئول محترم صحبت بود که بخش معدن میتواند واقعاً به طور کلّی جای نفت را بگیرد؛ خب معلوم است که اهمّیّت نفت برای کشور چقدر زیاد است. ما اگر به معادن کشور برسیم ــ معادن کمیاب و بعضاً نایاب در دنیا را ما در کشور داریم ــ اگر به اینها رسیدگی بشود، استخراج بشود، روی اینها کار بشود، خیلی برای کشور ثروتآفرین است و به پیشرفت کشور کمککننده است. خب حالا فرض کنید که کسی بخواهد روی معدن کار کند، یک مانعی از یک طرف به وجود بیاید؛ اینها باید در داخل دولت حل بشود؛ یعنی بعضی از مشکلات و موانع مربوط به خود دولت است که اینها باید در آنجا حل بشود؛ با تصمیمگیری ریاست محترم جمهور و مشاورهی در هیئت وزیران و مدیریّت معاون اوّل محترم رئیسجمهور، باید اینها حل بشود.
بعضی از موانع مربوط به بیرون از دولت است؛ مثل قوّهی قضائیّه، مثل نیروهای مسلّح و امثال اینها که تعارضهایی به وجود میآید. به نظر من سران قوا میتوانند در این جلسهای که اختیارات به آن داده شده و میتوانند کارهای زیادی بکنند و تصمیمهای زیادی بگیرند، این را مطرح کنند و حل کنند. حالا اگر هم حل نشد، بالاخره رهبری را در جریان بگذارند و حل کنند؛ مشکلات و تعارضها را حل کنند، بگذارند راه باز بشود. این البتّه [جزو] مسئولیّتهای دولت است.
بخش خصوصی هم همانطور که اشاره کردم، بایستی واقعاً مسئولیّتهای خودش را بشناسد. انضباط، مراعات ضوابط لازم، مراعات قانون و سلامت کار، جزو وظایف اصلی است؛ بخش خصوصی حتماً بایستی اینها را رعایت کند، دولت هم باید نظارت کند.
این آقای محترمی که دربارهی تأمین مالی صحبت کردند،(۶) ذهن من را در این زمینه بیشتر مشغول کردند. من یادداشت کردم که ما روی رشد نقدینگی تکیه میکنیم؛ یعنی رشد نقدینگی باید متوقّف بشود، کمااینکه تلاش کردهاند، یک مقداری هم تأثیر داشته و رشد نقدینگی کم شده. یکی از مشکلات کشور رشد نقدینگی است. خب وقتی که ما در این زمینه به سیاستهای انقباضی رو میآوریم، طبیعتاً منابعی که بانکها در اختیار فعّالان اقتصادی میگذارند محدود میشود؛ ما این محدودیّت را چه کار کنیم که به بنگاههای کوچک و متوسّط که اساس کار دست اینها است ــ یعنی گستردهترین بخش فعّالیّت مال بنگاههای متوسّط و کوچک است ــ ضربه نخورد؟ این مدیریّت لازم دارد؛ این یکی از کارهای مهمّی است که البتّه متولّی اصلیاش بانک مرکزی است؛ کار را باید جوری مدیریّت کنند که اینجور نباشد که حالا همین سهم محدود منابعی را که بنا است بانکها بدهند، شرکتهای دولتی بیایند بردارند ببرند یا شرکتهای خاص ــ شرکتهایی که افرادش زرنگترند، دستوپادارترند، ارتباطات بیشتری دارند ــ بردارند ببرند؛ اینجور نباشد. این مدیریّت لازم دارد؛ یعنی رعایت عدالت به معنای واقعی کلمه اینجا لازم است.
اگر انشاءالله اینها رعایت بشود، به نظر من ظرفیّت ما در زمینهی پیشرفت اقتصادی خیلی بالا است؛ به معنای حقیقی کلمه، ظرفیّت ما خیلی بالا است. کشور ما واقعاً کشور ثروتمندی است؛ هم ثروت طبیعی داریم، هم ثروت انسانی داریم، هم ارتباط بین دولت و ملّت داریم. دولت باید کمک کند. یکی از کمکهایی که دولت میتواند بکند، در زمینهی صادرات و بازارهای خارجی است. کارهایی که شرکتهای مهمّ دنیا و بنگاههای بزرگ دنیا میکنند، به پشتوانهی دولتهایشان میکنند؛ دولتها به آنها کمک میکنند، راه را باز میکنند؛ [اگر] مشکلی برایشان پیدا بشود ــ چه مشکل حقوقی، چه مشکل مالی ــ به آنها کمک میکنند. یکی از کارهایی که دولت باید بکند همین است؛ یعنی دیپلماسی اقتصادی کار مشترکی است که یک بخشش مربوط به بخش خصوصی اقتصادی است، یک بخشش مربوط به دستگاه رسمی دیپلماسی کشور است که بایستی این قضیّه را دنبال کند.
به هر حال، از وضعی که فعلاً در این زمینهی بخش خصوصی دارد پیش میرود، من خرسندم و راضی هستم؛ باید تلاش بیشتری انجام بگیرد و بخش خصوصی و سرمایهگذاران و کارآفرینان کشور بتوانند برای آیندهی کشور، برای پیشرفت اقتصادی کشور، واقعاً نقش ایفا کنند و انشاءالله اوضاع اقتصادی را به سامان برسانند.
ما البتّه مشکلات خارجی داریم، تحریم داریم، دشمنیهای گوناگون داریم، امّا همینها هم میتواند برای ما فرصت بشود. دیروز یکی از آقایانی که در نمایشگاه بود، به من گفت که ما را تحریم کردند، ما توانستیم به خودکفایی برسیم؛ ما را تهدید کردند، توانستیم به امنیّت برسیم. این نکتهی درستی است؛ اگرچه تحریم ضربهزننده است و بدون تردید مشکلدرستکن است، امّا از آن به عنوان یک فرصت هم میشود استفاده کرد؛ همینطور که کشور ما، جوانهای ما، مردم ما، فعّالان اقتصادی ما در یک جاهایی استفاده کردند و پیشرفت علمی پیدا کردیم. اگر به ما سلاح میفروختند، ما امروز در باب تسلیحات به اینجایی که رسیدهایم نمیرسیدیم. اگر ماهوارههای ما را از فضا یکییکی جدا نمیکردند و ما را از ماهوارهی فضائی محروم نمیکردند، ما امروز مثلاً فرض کنید که «ماهوارهی ثریّا» را به فضا نمیفرستادیم؛ یعنی دیگر احتیاج نداشتیم، آنجا بود. آن تحریم موجب شد که ما بتوانیم این کارها را انجام بدهیم. انشاءالله بتوانیم از این فرصتها روزبهروز و بیشازپیش استفاده کنیم. خداوند انشاءالله به شماها توفیق بدهد. من برای شماها دعا هم خواهم کرد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,257 | 1402/11/03 | بیانات در دیدار اعضای کنگره ملی بزرگداشت ۲۴ هزار شهید تهران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55023 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به همهی برادران و خواهران عزیز. تبریک عرض میکنم ولادت مولای متّقیان (علیه الصّلاة و السّلام) و ولادت حضرت جوادالائمّه (علیه السّلام) را، و تعظیم و تمجید میکنیم در برابر ارواح طیّبهی شهیدان و خانوادههای مکرّم آنها، و همچنین تشکّر میکنیم از دستاندرکاران این بزرگداشت و این یادبود بزرگ. بنده این نمایشگاهی را که اینجا دوستان ترتیب دادند، دیدم؛ کارهایی که انجام گرفته کارهای خوبی است و آن نکاتی هم که این برادر عزیزمان دربارهی تهران و دربارهی شهدای تهران و خانوادههای شهدای تهران بیان کردند، مطالب کاملاً درست و متقنی است. بنده هم چند کلمه دربارهی تهران عرض میکنم، یک مطلب هم دربارهی شهیدان.
در مورد تهران، کمتر صحبت شده. دربارهی شهرهای مختلف کشور، به مناسبتهای مختلف، بنده یا دیگران صحبت کردهایم؛ دربارهی تهران، متأسّفانه کم صحبت شده، در حالی که تهران را باید نماد بسیاری از خصوصیّات ملّت ایران دانست؛ واقعاً اینجور است. از جملهی خصوصیّاتی که از ملّت ایران در قضایای انقلاب و آنچه مربوط به انقلاب است آشکار شد، شجاعت ملّت ایران، غیرت ملّت ایران، دینداری ملّت ایران، استقلالطلبی ملّت ایران، دشمنستیزی ملّت ایران و غیر اینها است؛ به نظر من، نماد همهی این خصوصیّات تهران است؛ یعنی اگر بخواهیم این خصوصیّات را در یک جمعی به طور مشخّص و با سند مطالعه کنیم، تهران را باید مطالعه کنیم؛ همهی این خصوصیّات در اینجا جمع است.
حالا حوادث مربوط به انقلاب یک فصل مُشبعی(۲) است، من هم یک اشارهای عرض خواهم کرد؛ لکن قبل از مسائل انقلاب و پیشامدهای انقلاب، حدّاقل در این ۱۵۰ سال اخیر ــ قبلش هم همینجور است، لکن حالا من بیشترْ قضایای همین یک قرن و نیم اخیر را عرض میکنم ــ وقتی مرور میکنیم این قضایا را، برجستگی مردم تهران را بروشنی میبینیم. مثلاً فرض بفرمایید قرارداد رویتر که مرحوم حاج ملّا علی کنی تهرانی، جلودار مردم، جلوی این قرارداد خائنانه را گرفتند. یا قضیّهی تنباکو و قرارداد خائنانهی رژی ــ آن هم یک قرارداد خائنانهای بود ــ که در تهران، مرحوم میرزا محمّدحسن آشتیانی، ملّای بزرگ و درجهی یک تهران، به پیروی از میرزای شیرازی و [فتوای] تحریم ایشان، غوغایی راه انداختند؛ کاری کردند که داخل خانوادهی شاه، کلفَتها و نوکرها قلیانها را شکستند، تحت تأثیر فتوای [میرزای شیرازی]؛ یعنی حضور مردم تهران پشت سر علما اینجوری بود. یا بعد از آنها، مسئلهی مشروطیّت؛ در قضیّهی مشروطیّت، نقش مردم تهران غالباً گفته نمیشود؛ [تنها] همان قضیّهی پلوی سفارت و مانند اینها گفته میشود، در حالی که اینها مسائل بعدی بود؛ اصل مسئله، مطالبهی عدالتخانه بود که مردم تهران در این مسجدجامع و جاهای دیگر جمع شدند، اجتماعات کردند و دنبال عدالتخانه بودند که زحمت هم کشیدند، مشقّت هم کشیدند، کتک هم خوردند، لکن بعد بالاخره منتهی شد به مسئلهی مشروطیّت. بعد هم آنجایی که مشروطیّت داشت دچار انحراف میشد ــ که شد ــ قیام مرحوم شیخ فضلالله و مردم و رفتن در [حرم] حضرت عبدالعظیم و تحصّن در آنجا و مانند اینها، همه کار مردم تهران بود. تا قرارداد ننگین وثوقالدّوله، تا نهضت ملّی نفت در [سال] ۱۳۳۰ و تا پانزدهم خرداد و بعد از پانزدهم خرداد تا امروز، هر جا شما قضایای مهمّی و مبارزات اساسیای را در تاریخ ایران در این ۱۵۰ سال تا امروز مشاهده میکنید، نمادش مردم تهرانند. یک جاهایی فقط تهران وارد شده است، یک جاهایی دیگران هم وارد شدند، [ولی] تهران پیشرو بوده است، پیشگام بوده است. اینها خیلی مهم است؛ شناسنامهی یک شهر را اینجوری باید تنظیم کرد؛ کارنامهی یک شهر را اینجور باید فهمید و دید.
اغلب این قضایایی که عرض کردیم، مربوط به قبل از انقلاب اسلامی است. در قضایای انقلاب اسلامی، البتّه شهرهای مختلف نقشآفرینیهای مهمّی کردند ــ مثل قم، مثل تبریز، مثل اصفهان، مثل مشهد ــ لکن اوّلاً در همهی این قضایا تهران جزو پیشگامان بود، بعد هم در آن نقطهی تعیینکننده، یعنی سال ۵۷ که نهضت تبدیل شد به انقلاب، اینجا دیگر هرچه بود تهران بود و الهامبخش همهی کشور مردم تهران بودند. در سال ۵۷، شما نماز عید [فطر] قیطریه را در نظر بگیرید که با تدبیر مرحوم شهید بهشتی و مانند او، آن نماز عید راه افتاد ــ و شهید مفتّح امام جماعت این نماز بود ــ که انعکاسش در کشور انعکاس عظیمی بود؛ یعنی ما مشهد بودیم، قضایای تهران منعکس میشد و هر قضیّهای که منعکس میشد، یک غوغایی در مناطق گوناگون دیگر به وجود میآورد؛ پیشقدمی تهران اینجوری بود. نماز عید فطر قیطریه، حماسهی هفدهم شهریور در میدان شهدا، راهپیمایی تاسوعا، راهپیمایی عاشورا؛ این راهپیماییها در جاهای دیگر هم انجام گرفت، امّا این را از تهران هدایت میکردند؛ از تهران با خود ما در مشهد تماس گرفتند و گفتند که تاسوعا راهپیمایی است، عاشورا راهپیمایی است، آنوقت ما آنجا در مشهد آن سازماندهی را ترتیب دادیم؛ [لذا] تهران پیشگام بود.
در همهی این قضایا، در همان ۱۵۰ سال که گفتم و همچنین در قضایای سال ۵۷، جلوی جمعیّت هم علمای دین بودند؛ از امثال حاج ملّا علی کنی که اسم آوردم و مرحوم میرزا محمّدحسن آشتیانی و آشیخ فضلالله نوری و مانند اینها، تا شهید بهشتی و شهید باهنر و شهید مفتّح و شهید مطهّری؛ علما جلو بودند و انبوه اقشار مختلف مردم ــ از همه جور ــ پشت سرشان در حال حرکت. حتّی دانشگاه تهران؛ دانشگاه تهران محلّ تحصّن علما شد. ما رفتیم نشستیم بحث کردیم که کجا تحصّن بکنیم، چند جای مختلف گفته شد، یک نفر گفت دانشگاه تهران؛ همه تصدیق کردند، بلند شدیم آمدیم چند روز در دانشگاه تهران تحصّن کردیم، تا وقت آمدن امام (رضوان الله علیه)؛ یعنی دانشگاه در خدمت همین حرکت قرار گرفت، باز با مرکزیّت علما و پیشگامی علمای دینی.
نکتهی مهم در اینجا این است که این کارها در تهران انجام گرفته، امّا تهران کجا است؟ تهران چیست؟ تهران همان شهری است که بیشترین تلاش برای تغییر هویّت ملّی و اسلامی در آن انجام گرفته. در دورهی پهلویها ــ البتّه قبل از پهلویها هم بود که من بعداً اشاره میکنم ــ سعی شد که تهران یک نسخهبدلی از شهرهای اروپایی بشود، البتّه منهای پیشرفتها؛ از لحاظ رهاشدگی و لااُبالیگری جنسی بگیرید، تا افزایش روزبهروز فروشگاههای مشروبات الکلی، تا وضع پوشش و آرایش زن و مرد، تا کابارهها و کافههای آنچنانی، تا مراکز جمعیّتی فاسد و مفسدی مثل کاخ جوانان آن روز؛ اصلاً تهران مرکز یک چنین فعّالیّتهایی از سوی دستگاهها بود. دستگاهها این کار را با جدّیّت هدایت میکردند و دنبال میکردند که این کار انجام بگیرد و تهران را با این چیزها متمایز کنند؛ این تلاشی بود که در تهران انجام میگرفت و در هیچ شهر دیگری انجام نمیگرفت. حالا مثلاً در جشن هنر شیراز، یک کارهایی انجام گرفت، امّا یک مقطعی بود؛ در تهران، مستمرّاً این کارها انجام میگرفت، امّا آنچه آنها میخواستند نشد. آنها میخواستند هویّت دینی را، هویّت اسلامی را، هویّت مذهبی را، هویّت ملّی را از تهران بگیرند و [آن را] تبدیل کنند به یک چنین نسخهی معیوب یا رونوشت غلطی از شهرهای اروپایی، امّا آنچه آنها میخواستند نشد.
چطور نشد؟ بله، مظاهر غلط غربی در یک جاهایی در تهران رواج پیدا کرد ــ ما از نزدیک دیده بودیم، وضع تهران را میدانستیم ــ امّا متقابلاً کارهایی که در جهت فکر اسلامی و معنوی و مذهبی در تهران انجام گرفت، در هیچ شهری از شهرهای کشور انجام نگرفت؛ جریانِ فعّالِ مذهبیِ روشنبین و روشنفکر و دارای حرف نو، در تهران بیش از همهجای کشور رواج پیدا کرد و پیشرفت پیدا کرد: مساجدِ آباد، روحانیّتِ مبارز و روشنفکر، مجالس دینیِ پُرجمعیّت ــ البتّه «پُرجمعیّت» نسبت به آن روزها، نه نسبت به امروز که جمعیّت دهها برابر بیشتر از آن وقتها در مجالس اجتماع میکنند؛ امّا نسبت به آن روزها، مجالس تهران جزو پُرجمعیّتترین مجالس بود؛ هم مجالس عزاداریاش، هم مجالس گوناگون مذهبیاش ــ گفتارهای مذهبیِ تحوّلآفرین در بخشهای مختلف تهران؛ اسلام سیاسیای که در سخنرانیها و در منابر گوناگون در تهران، در مساجد مختلف یا در هیئتهای مذهبی مختلف ترویج میشد؛ نمودارهای مذهبیای که برای جوانها جذّاب بود؛ در هیئتهایی که در خانهها تشکیل میشد ــ این [مطلبی] که عرض میکنم، اطّلاعات نزدیک من است که به چشم خودم دیدم ــ در هیئتهای مذهبیِ خانهبهخانه، جوان دانشگاهی شرکت میکرد؛ از کلاسش میزد برای اینکه بتواند در این هیئت شرکت بکند. یک چنین وضعیّتی در تهران وجود داشت که این، درست نقطهی مقابل آن وضعیّتی بود که دستگاه منحرف پهلویها میخواستند در ایران و بخصوص در تهران که پایتخت بود، به وجود بیاورند.
لذا سال ۵۷، تهران الهامبخشِ دیگرِ شهرها شد؛ هم در راهپیماییها، هم در تولید شعارها. این شعارهای هماهنگی که میدیدید در همهجای کشور پخش میشود، از تهران الهام داده میشد. این تکبیر روی پشت بام را تهرانیها ابتکار کردند و به جاهای دیگر خبر دادند. بنده خودم در مشهد نشسته بودم، شب یکی از دوستان تهرانی که جزو مبارزین بود ــ خدا رحمتش کند ــ تلفن کرد گفت «بشنو»؛ تلفن را گرفت به سمت صدا، من دیدم صدای «الله اکبر» میآید؛ گفت [شما هم] «الله اکبر» بگویید، بنده هم با بچّههایمان ــ کوچک بودند ــ رفتیم بالای پشت بام و شروع کردیم «الله اکبر» گفتن. این چیزها از تهران منتشر میشد در همهی اطراف کشور. بعد از شروع نهضت هم تا پیروزی انقلاب همینجور بود؛ از مسائل پانزدهم خرداد، هفدهم شهریور، فتنهی منافقین در سیام خرداد سال ۶۰، نمازجمعههای تکاندهندهی تهران، تا حرکتهای بسیجی، آن جمعیّت صدهزارنفری ورزشگاه آزادی در سال ۶۵ و اجتماعات گوناگون تا امروز، مردم تهران انصافاً سنگ تمام گذاشتهاند. بنابراین، یادبود شهدای تهران باید همراه باشد با تدوین شناسنامهی انقلابی تهران، مثل دیگر شهرها؛ یعنی این شناسنامهی انقلابی تهران باید برای جوانها روشن بشود. اغلب شماها که اینجا هستید این حوادث را ندیدهاید، ماها هم در تدوین این حوادث کمکاری داشتیم، خیلیها از آنچه اتّفاق افتاده خبر هم ندارند. اینها بایستی تبیین بشود. در کنار یادبود بلندقامتان شهید ــ که چهرههای اینها مثل نور میدرخشد و روشن میکند زندگی را و دلها را ــ باید یاد تلاشها و فعّالیّتهای عموم مردم هم تبیین بشود و بیان بشود. حالا این در مورد تهران.
یک کلمه در مورد شهیدان عرض بکنیم. دربارهی شهیدان، سخنان پُرمغز و گهربار زیادی از ائمّهی هدیٰ (علیهم السّلام)، بعد هم از بزرگان، بزرگان انقلاب، امام بزرگوار و دیگران گفته شده؛ دربارهی شهیدان خیلی صحبت شده، [امّا] در رأس همه، فرمایش قرآن کریم و پروردگار متعال دربارهی شهدا است که قابل مقایسهی با هیچ بیان دیگری نیست. اینکه میفرماید «اِنَّ اللَهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون»، «اِنَّ اللَهَ اشتَرىٰ» [یعنی] خدا معامله میکند؛ این چیزِ خیلی مهمّی است. بنده کجا، خدا کجا! آنوقت، خدا معامله میکند! جان ما را با بزرگترین هدیهای که میتواند به یک انسان داده بشود، یعنی بهشت ــ بهشت رضای الهی ــ عوض میکند. بعد هم اینجور تصریح میکند که «یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَه»، بروند در راه خدا مبارزه کنند، بجنگند، «فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون». مخصوص دوران اسلام هم نیست: وَعدًا عَلَیهِ حَقًّا فی التَّوراةِ وَ الاِنجیلِ وَ القُرآن؛(۳) در تورات هم همینجور است، در انجیل هم همینجور است. این آیهای که این قاری عزیزمان تلاوت کردند ــ وَ کَاَیِّن مِن نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ کَثیر(۴) ــ [نشان میدهد که] این قضیّه مال همهی انبیا است. یا آن آیهی شریفهی «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَهِ اَمواتًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون»؛(۵) اینها بیانات دربارهی شهدا است و دربارهی فضیلت شهادت، بیانی بالاتر از اینها وجود ندارد؛ انسان چه بگوید؟
من فقط یک نکته را عرض میکنم و آن، اینکه شهدا همه رتبهی عالیای دارند، منتها رتبهی شهدا یکسان نیست؛ مثلاً شهدای کربلا از همهی شهدا بالاترند؛ دربارهی بعضی از شهدا، در کلمات ائمّه (علیهم السّلام) نقل شده که اینها در روز قیامت، از روی دوشِ دیگرِ شهدا عبور میکنند میروند بهشت؛ دربارهی بعضی از شهدا گفته شده است که اینها هر یکیشان اجر دو شهید دارد، [اجرش] مضاعف است. پس شهدا یکجور نیستند؛ ارزش شهید، با تفاوت هدفها، با تفاوت نحوهی شهادتها، تفاوت پیدا میکند. من میخواهم عرض بکنم انواع شهدایی که در انقلاب اسلامی شهید شدند ــ مجموع شهدا؛ چه آن شهدایی که در حوادث انقلاب شهید شدند، چه آن شهدایی که در دفاع مقدّس شهید شدند، چه آن شهدایی که در فتنهها شهید شدند، چه آن شهدایی که در باب امنیّت یا سلامت شهید شدند، چه شهدایی که در دفاع از حرم شهید شدند ــ اینها جزو برترینها هستند، جزو شهدای برترِ نزد خداوند متعال محسوب میشوند؛ چرا؟ برای خاطر اینکه اینها از یک جریانی دفاع کردند و در یک حادثهای به شهادت رسیدند که این حادثه در رأس بسیاری از حوادث دوران اسلام و دوران همهی ادیان است؛ و آن چیست؟ آن، حادثهی نجات کشور اسلامی و نجات دنیای اسلام از وابستگی و اضمحلال و ذوب شدن در فرهنگ کفر و فرهنگ استکبار است که این اتّفاق در انقلاب اسلامی رخ داد. انقلاب اسلامی، در درجهی اوّل، ایران را از حل شدن و ذوب شدن و هضم شدن در فرهنگ کفر و استکبار ــ که همان فرهنگ غربی است ــ خارج کرد و نجات داد، بعد هم تأثیراتش در دنیای اسلام را شما دارید مشاهده میکنید. ما البتّه به هیچکس دستورالعمل ندادهایم، [بلکه] تأثیر انقلاب این است. بنده بارها گفتهام(۶) انقلاب مثل هوای بهاری است، مثل هوای خوش است، نمیشود جلویش را گرفت؛ در هوای لطیف بهاری، هوای خوش و بوی گل از داخل بوستان بیرون میآید و در جاهای دیگر پخش میشود، جلویش را نمیشود گرفت. لازم هم نیست که کسی بخواهد آن هوا را صادر کند، [بلکه] به طور طبیعی صادر میشود. امروز شما دارید نشانههایش را در دنیای اسلام مشاهده میکنید.
هضم شدن و حل شدن در فرهنگ کفر و استکبار، قبل از پهلویها شروع شد، از دوران قاجار شروع شد، شروعکننده هم همین وابستگان دربار و پادشاهان و شاهزادههای فاسد و مفتخور و تنبل و بیکاره و فاسدالاخلاق بودند؛ اینها فرهنگ غربی را گرفتند و با نفوذی که در جامعه داشتند ــ یعنی نفوذ مالی و قدرتی و پولی و مانند اینها ــ بتدریج [آن را] در بین مردم رایج کردند. نوبت به پهلویها که رسید، به اوج رساندند این فساد را، این بیماری مسری را، برای اینکه بتوانند کشور را به معنای واقعی کلمه به قدرتهای غربی وابسته و آویزان بکنند. انگلیسها از مدّتها قبل وارد ایران شده بودند، زمینهچینی کرده بودند، کارهایی انجام میدادند، بعد دیدند نمیشود. حالا کسانی که با تاریخ آشنا هستند، میدانند من چه میگویم. قرارداد وثوقالدّوله فروش ایران بود؛ مرحوم مدرّس قرص و محکم ایستاد و نگذاشت، دیدند نمیشود، قرارداد را باطل کردند؛ یا قرارداد تنباکو یک جور دیگر، و امثال اینها. دیدند اینجوری نمیشود، باید مستقیم وارد بشوند؛ مستقیم وارد شدند و رضاخان را که یک روزی جزو قزّاقهای محافظ سفارت انگلیس بوده ــ او را از آنجا میشناختند ــ برداشتند آوردند بزرگش کردند، بلندش کردند، به او قدرت دادند، اطرافش یک تعدادی روشنفکر وابسته را نشاندند و کاشتند و این وضعی را که در دورهی رضاخان پیش آمد ــ ضدّیّت با دین، ضدّیّت با اسلام، ضدّیّت با استقلال، ضدّیّت با حجاب، ضدّیّت با مجالس عزاداری، ضدّیّت با روحانیّت ــ راه انداختند. در دورهی رضاخان یک جور، در دورهی بعد از رضاخان هم یک جور دیگر؛ حرکت این بود.
واقعاً خدا به ملّت ایران رحم کرد که این انقلاب رخ داد؛ وَالّا با آن وضعی که اینها داشتند پیش میرفتند، وضع کشور ما خیلیخیلی بدتر از همهی کشورهای وابستهای که ما میشناسیم میشد. انقلاب آمد جلوی این را گرفت؛ انقلاب اسلامی، با یک اقدام قاطع، جلوی این حرکت به سمت سقوط مطلق را گرفت و کشور را نجات داد. مبارزهای که با(۷) انقلاب انجام گرفت مبارزهی هویّتی بود، مبارزهی موجودیّتی بود؛ هویّت ملّت ایران، موجودیّت ملّت ایران، تاریخ ملّت ایران داشت نابود میشد و جلویش گرفته شد. اینهایی که در این راه کشته شدند، در این راه کشته شدهاند؛ آنهایی که در انقلاب اسلامی شهید شدند ــ به هر نوع شهادتی ــ در این راه شهید شدهاند، اینجور به شهادت رسیدهاند؛ این چیز کوچکی نیست.
بنابراین، شهدای ما جزو برترینها هستند. ۲۴ هزار شهید در تهران! البتّه سالها پیش برای [شهدای] استان تهران هم بزرگداشتی گرفته شد، ۳۶ هزار شهید مال استان تهران است و شهدای دیگر جاهای کشور. چه شهدای جنگ تحمیلی، چه دفاع از حرم و چه بقیّهی شهدایی که اسم بردیم، همه جزو برترین شهدا هستند. خون این شهیدان توانست ثبات این انقلاب را تضمین کند. من بارها گفتهام که شهیدان، امروز هم ما را در این راه نگه داشتهاند. یک مقدار که سست شدیم، نام یک شهید، حرکت یک شهید، قیام یک شهید، شهادت یک شهید دوباره ما را سرپا کرد، سرحال کرد. وقتی شهید سلیمانی شهید میشود، ملّت را تجدید قوا میکند، انقلاب را دوباره زنده میکند. بنابراین، کاری که شما کردید ــ بزرگداشت شهدا ــ کار بزرگی است، کار مهمّی است و این بزرگداشتها باید بتواند راهی را که شهدا رفتهاند هموار کند و تداوم این راه را برای جوانهای ما، برای نسلهای نوبهنویی که در میدان حاضر میشوند، تضمین کند.
یک جمله در مورد مسئلهی بسیار مهمّ غزّه عرض بکنم. مسئولان کشورهای اسلامی گاهی اجتماع میکنند حرفی میزنند، گاهی مصاحبهای میکنند یک چیزی میگویند، [امّا] کاری که باید بکنند انجام نمیگیرد. اعلان میکنند که باید آتشبس انجام بگیرد؛ خب آتشبس دست شما که نیست، آتشبس دست آن خبیث است، دست آن دشمن است، و نمیکند. شما مینشینید چیزی را تصویب میکنید که در اختیار شما نیست. چیزهایی هست که در اختیار شما است، آنها را تصویب نمیکنید؛ آن چیست؟ قطع شریانهای حیاتی رژیم صهیونیستی؛ این در اختیار شما است. شما میتوانید کمک نکنید، پشتیبانی نکنید، ارتباط سیاسی و اقتصادی را قطع کنید؛ این کارها را میتوانید بکنید. این، آن دشمن را تضعیف خواهد کرد، او را از میدان خارج خواهد کرد؛ این کار دست شما است؛ این را تصویب کنید. متعرّضِ این نمیشوند، یک چیزی را تصویب میکنند که در اختیارشان نیست!
ولی در عین حال، با همهی اینها، همانطور که خدای متعال فرموده: اِنَّ اللَهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنون؛(۸) خدا با مردمِ مؤمن است؛ هر جا خدا باشد، پیروزی هست. البتّه سختیها وجود دارد. خدای متعال دربارهی پیغمبر هم میگوید اگر ما تو را زنده نگه داریم یا از دارِ دنیا ببریم، عاقبتِ دشمنانت این خواهد شد؛ شرطش زنده ماندن من و شما نیست، امّا پیروزی قطعی است. انشاءالله خدای متعال این پیروزی را به همهی امّت اسلامی، در آیندهی نه چندان دوری، نشان خواهد داد و دلها را خرسند خواهد کرد و ملّت فلسطین را و مردم مظلوم غزّه را هم در رأس همهی اینها انشاءالله خرسند و خوشحال خواهد کرد. امیدواریم خداوند متعال این دعا را مستجاب کند و ما را در این ماه مبارک رجب، ماه دعا، ماه استغفار، هرچه بیشتر آمادهی برای تجلّی انوار الهی در دلهایمان قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,258 | 1402/10/26 | بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54960 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خدای متعال را شاکرم که توفیق داد تا امروز در این حسینیّه خدمت شما برادران عزیز برسیم. خیلی خوش آمدید. و همین اوّل کار، برای اینکه فراموش نکنم، عرض میکنم که تشکّر بنده و سلام بنده را به همهی آن کسانی که لطف کردند به وسیلهی شما به ما سلام رساندند، برسانید. این دیدار، خوشبختانه، در یکی از بافضیلتترین ماهها و هفتههای دوران سال اتّفاق افتاده است؛ یعنی ماه رجب. حقّاً و انصافاً، ماه رجب ماه مبارکی است. رحمت الهی، در سرتاسر این ماه، در اختیار آحاد مردمی است که دلهایشان متذکّر به یاد پروردگار باشد. شاید بشود گفت بزرگترین نعمت خدا، یعنی بعثت، در این ماه اتّفاق افتاده؛ بعثت نبیّ اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبارکترین و بزرگترین عید برای همهی بشریّت است، نه فقط برای مسلمانها. ولادت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در این ماه اتّفاق افتاده است و ایّام مبارکات متعدّد دیگر [نیز] در این ماه است. انشاءالله که همهی شما آقایان محترم، این حقیر، و دیگرِ برادرانِ مؤمنمان در سرتاسر کشور، از برکات این ماه استفاده کنیم.
شایستهترین عملی که انسان در این ماه انجام میدهد، شاید استغفار است. واقعاً همهی ما احتیاج داریم به اینکه استغفار کنیم و به خدای متعال پناه ببریم. مغفرت الهی بزرگترین نعمتی است که در دنیا و آخرت، خدای متعال به یک انسان عنایت میکند. حتّی اولیای الهی، حتّی پیغمبر خدا، از مغفرت الهی بینیاز نیستند: لِیَغفِرَ لَکَ اللَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأَخَّر.(۲) این مغفرت به خاطر این است که حقّ اطاعت و عبادت پروردگار را احدی نمیتواند به جا بیاورد؛ استغفار به خاطر این است. ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک؛(۳) هیچ کس نیست که بتواند حقّ عبادت پروردگار را، حقّ بندگی را، آنطور که شایستهی او است، به جا بیاورد؛ هرچه مجاهدت هم بکند، نمیتواند؛ این استغفار به خاطر این است. ما که خب گرفتاریم؛ امثال بنده، سر تا پایمان گرفتاری و خطا و مشکلات روحی و معنوی و قلبی و عملی و همه چیز است؛ لذا احتیاج داریم به استغفار؛ همهی ما باید استغفار کنیم. [ماه رجب] ماه دعا است، ماه توسّل است. خوشبختانه دعاهایی که در این ماه از ائمّهی هدیٰ (علیهم السّلام) وارد شده است ــ ادعیهی مأثوره ــ دعاهای خوشمضمون و بلندمضمون و عالیةالمضامینی است؛ از اینها انشاءالله استفاده بشود.
مطلبی که من امروز میخواهم خدمت شما برادران عزیز عرض بکنم، در حدّ امکان و انشاءالله بااختصار، راجع به امامت جمعه است. نماز جمعه فصل مشبعی(۴) دارد، [امّا] امروز عمدهی نظر بنده صحبت راجع به تکلیف ماها است که حالا بنده هم جزو ائمّهی جمعه هستم، اگر خدا قبول کند. ما ائمّهی جمعه چه بکنیم و کار را چه جوری پیش ببریم؟ راجع به این، چند مطلب را عرض میکنم.
اوّلاً امامت جمعه جزو سختترین کارها است و شاید کمترکاری به دشواری امامت جمعه باشد. علّت هم این است که امامت جمعه، هم جنبهی یَلِیالرّبّی دارد، هم جنبهی یَلِیالخلقی دارد؛ در نماز و خطبه، هم بایستی اخلاص و توجّه به حضرت حق و مانند اینها باشد ــ که اگر این معنا نباشد، و دل انسان خالی از قصد تقرّب و اخلاص لله باشد، حرف اثر نمیگذارد، نماز برکت پیدا نمیکند ــ هم این لازم است، هم توجّه به خلق لازم است. در نمازهای غیر جمعه، شاعر میگوید که «پشتم به خلایق است و رویم به خداست»؛ امّا در این نماز، [نه تنها] پشتتان به خلایق نیست، رویتان هم به خلایق است؛ هم رو به خلایق دارید، هم رو به خدا دارید؛ هم باید رضای الهی را در نظر بگیرید، هم باید نفع مردمی و رضای مردمی را در نظر بگیرید. خیلی سخت است دیگر؛ یکی از سختترین کارها این است. خب، بعداً یک مقداری دربارهی مسئلهی «رو به خلایق داشتن» صحبت میکنم، عرض میکنم.
اینجا یک اصل اسلامی را مایلم متذکّر بشوم، و آن عبارت است از نقشآفرینی مردمی در نظام اسلامی و اساساً در حیات اسلامی. مردم، در نگاه اسلام، در نگاه قرآن، با توجّه به مجموعهی احکام اسلامی، خیلی مورد توجّهند در تحرّک جامعهی اسلامی، مجتمع اسلامی و حیات مجتمع اسلامی؛ نقش برجستهای دارند. شما ملاحظه کنید در فرمایش امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در آن جملهی معروف که «لَو لا حُضورُ الحاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِر ... لَاَلقَیتُ حَبلَها عَلىٰ غارِبِها»،(۵) هم نقش مردم مورد تذکّر قرار گرفته است، هم حقّ مردم. «نقش مردم» یعنی اگر مردم نیایند سراغ آن کسی که خود را صاحب حق میداند و میخواهد مسئولیّتی قبول کند، بر او واجب نیست دنبال آن حق برود: لَاَلقَیتُ حَبلَها عَلىٰ غارِبِها؛ مردم نبودند، من وظیفهای نداشتم، تکلیفی نداشتم. نقش مردم اینقدر مهم است. حتّی کسی مثل امیرالمؤمنین، علیّبنابیطالب، اگر مردم با او نباشند، دُوروبَرش نباشند، میگوید من تکلیفی ندارم. اگر چنانچه مردم آمدند، آنوقت بر او واجب است که مسئولیّت را بپذیرد؛ لذا حضرت مسئولیّت را قبول کرد؛ مردم آمدند، فشار آوردند، اصرار کردند که شما بیایید خلافت را قبول کنید، ایشان هم قبول کرد. نقش مردم اینقدر مهم است.
در خطبهی مربوط به صفّین، این عبارت امیرالمؤمنین عبارت خیلی مهمّی است؛ میفرماید که «وَ لَیسَ امرُؤٌ وَ اِن عَظُمَت فِی الحَقِّ مَنزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَت فِی الدّینِ فَضیلَتُهُ بِفَوقِ اَن یُعانَ عَلىٰ ما حَمَّلَهُ اللَهُ مِن حَقِّه»؛(۶) هر مقداری [هم] که ارزش ذاتی و وجودی و علمی و دینی کسی بالا باشد، هیچ کس نیست که محتاج کمک مردم نباشد. این «اَن یُعانَ عَلىٰ ما حَمَّلَهُ اللَهُ مِن حَقِّه» یعنی اگر بخواهد وظیفهی خودش را و مسئولیّت خودش را انجام بدهد، به کمک مردم احتیاج دارد. آن «عَون»، از طرف مردم است؛ یعنی کلّ خطبه این را نشان میدهد؛ عبارت قبل از این عبارت و عبارت بعد از این عبارت، روشن میکند که مراد، اعانت مردم است؛ یعنی امیرالمؤمنین به اعانت مردم احتیاج دارد. حالا این «مردم» که میگوییم، چه مردمی که دارای شأن اجتماعیاند ــ مثلاً اهل علمند، اهل دینند، اهل سیاستند؛ یک شأن اجتماعی دارند ــ چه تودهی مردم؛ به اعانت همه احتیاج است. لذا خداوند متعال به پیغمبرش میفرماید که «هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصرِهِ وَ بِالمُؤمِنین»؛(۷) خیلی مهم است! خدای متعال مؤمنین را در ردیف نصرت خودش قرار میدهد؛ یعنی اگر مؤمنین به پیغمبر کمک نمیکردند، پیغمبر هم پیروز نمیشد. لذا اوّلین کاری که پیغمبر انجام داد، ساختن مؤمنین بود؛ مؤمن بسازد، مؤمن درست کند.
پس بنابراین، روشن است که رسیدن به هدفهای اسلامی ــ حالا اسمش را بگذارید «نظام اسلامی»، در نهایت «تمدّن اسلامی» ــ جز با حضور مردم، جز با توجّه و مبادرت مردم امکانپذیر نیست؛ باید مردم بخواهند، مردم بیایند، مردم اقدام کنند. این برای ما یک اصل شد؛ حالا یک نفری مسئولیّت دولتی دارد، برای جلب مردم، جذب مردم، آوردن مردم به صحنه یک جور باید عمل بکند، یک وقت یک نفری در منبر نماز جمعه فعّال است، او یک جور [دیگر]؛ یعنی توجّه داشته باشیم که مسئلهی «مردم» یک اصل اسلامی است، بدون آن کاری نمیشود کرد، به هدفها نمیشود رسید، به حیات نمیشود رسید.
لذا انسان میتواند بگوید که خدای متعال اصلاً ترکیب نماز جمعه را برای همین قرار داده؛ ترکیب نماز جمعه و تشریع نماز جمعه برای همین است که حضور مردم در صحنه تأمین بشود. خب نمازهای دیگر غیر از نماز جمعه [هم] هست، هر کس خواست میآید، هر کس خواست نمیآید؛ میآیند نماز میخوانند و میروند؛ لکن در نماز جمعه، با آن کسی که میآید، سخن گفته میشود، حرف زده میشود، به او فکر ارائه میشود، راه و برنامه داده میشود. اصلاً نماز جمعه برای این است که آن کسی را که در صحنه حاضر است، در صحنه نگه دارد؛ اگر چنانچه در این کار کُند است، او را تند کند، او را حرکت بدهد، او را راه بیندازد؛ ترکیب نماز جمعه اصلاً این است. واقعاً میشود حکمت نماز جمعه را این دانست: اصل حضور مردم، بعد، ارتقاء و گسترش حضور مردم.
خب، آن قسمت اختصاصی نماز جمعه قسمت خطبهها است. آن دو رکعت نماز در همهی نمازها هست؛ آن قسمت اختصاصی عبارت است از خطبه. در روایات مربوط به خطبهی نماز جمعه، آنچه تقریباً در همهی آنها مطرح شده است مسئلهی «موعظه» است؛ وعظ و موعظهی در خطبه، در همهی این روایات مربوط به نماز جمعه وجود دارد. پس پیدا است که محور اصلی خطبههای ما موعظه است. «موعظه» یعنی چه؟ ما وقتی میگوییم «موعظه»، فوراً ذهنمان میرود به موعظهی اخلاقی و عرفانی و معنوی و مانند اینها. بله، موعظهی اخلاقی مهمترین کاری است که باید انجام بگیرد، یعنی زیربنا است ــ که حالا [دربارهی] آن هم یک کلمهای بعداً عرض میکنم ــ لکن مخصوص این نیست؛ ما موعظهی سیاسی داریم، موعظهی اجتماعی داریم.
در این روایتِ فضلبنشاذان از حضرت رضا (سلام الله علیه)، این عبارتِ پُرمعنا [آمده]: وَ یُخبِرُهُم بِما وَرَدَ عَلَیهِم مِنَ الآفاق؛ امام جمعه در خطبه به مردم اطّلاع میدهد حوادث آفاق را. مِنَ الاَهوالِ الَّتی لَهُم فیهَا المَضَرَّةُ وَ المَنفَعَة؛(۸) یعنی اینجور نیست که برویم آنجا و فقط بگوییم «ایّها المؤمنون! اتّقوا الله»؛ نه، بایستی از اخبار آفاق عالم، هر آنچه مربوط به مستمع شما است که در آن مضرّتِ او یا منفعتِ او وجود دارد، به او بگویید: اگر دشمنی وجود دارد که ممکن است به این مخاطب شما ضربهای وارد کند، او را از وجود آن دشمن مطّلع کنید؛ اگر طریقهای و راهی وجود دارد که بتواند او را از آن دشمن مصون بدارد، باید به او بگویید؛ اوضاع و احوال سیاسی دنیا را باید برایش بگویید. یُخبِرُهُم بِما وَرَدَ عَلَیهِم مِنَ الآفاق؛ خب این سیاسی است دیگر؛ «موعظهی سیاسی» یعنی این. البتّه معلوم است که اگر چنانچه شما برای مستمعِ خودتان قضایای آفاق را میخواهید بیان کنید، قضایای داخل کشور خودتان را به طریق اولیٰ باید بیان کنید؛ اگر فتنهای هست، اگر توطئهای هست، اگر مضرّتی هست، اگر منفعتی هست، اگر خدمتی هست، اگر کاری هست که باید انجام بگیرد، کاری هست که زمین مانده است، کاری هست که به نفع مردم است و اطّلاعِ آن میتواند کمک بکند، باید به او اطّلاع بدهید و اینها را در خطبه بیان کنید. اینها هیچ وقت هم کهنه نمیشود، چون حوادث همیشه تکراری نیست؛ این هفته یک حادثه هست، ممکن است هفتهی دیگر یک حادثهی دیگری باشد؛ باید آنها را مطّلع کنید.
موعظهی اجتماعی. ما در داخل جامعهی خودمان مسائلی داریم که جنبهی سیاسی ندارد، امّا برای جامعه جنبهی حیاتی دارد؛ فرض کنید مسئلهی زاد و وَلد یا مسئلهی جوانی جمعیّت که یک مسئلهی حیاتی است. افرادی از دشمنان ملّت ایران نشستهاند در یک گوشهای از دنیا، برنامهریزی کردهاند که نگذارند جمعیّت ایران افزایش پیدا کند؛ بالاخره یک کشوری با اینهمه امکانات مادّی و منابع و موقعیّت راهبردی جغرافیایی و مانند این حرفها، با این جمعیّت بااستعدادی که کشور ما دارد، حالا مثلاً ۱۵۰ میلیون یا ۲۰۰ میلیون هم جمعیّت داشته باشد! این یک خطر بزرگی است برایشان، [لذا برنامه دارند که] باید جلوی این گرفته بشود. آن نیروی انسانیِ پیشرانی که کشور را پیش میبرد کیست؟ جوانها. ما چند سال قبل از این، آمار کشور را که میدادیم، میگفتیم فلان درصد از جمعیّت کشور ــ یک درصد بالایی ــ جوانند؛ امروز آن[جوری] نیست، امروز کم شده. اگر چنانچه این کم بشود و کشور تبدیل بشود به یک کشور پیر، دیگر پیشرفتی ندارد؛ این نقشهی دشمنان است. بنده یک وقتی در سخنرانی عمومی به همهی ملّت عرض کردم،(۹) گفتم بنده خودم جزو کسانی هستم که اشتباه کردند در دههی هفتاد این مسئله را مطرح کردند، این را دنبال کردند. خب، شروع کار شروع خوبی بود، لکن ادامهاش غلط بود؛ این کار غلط را نباید انجام میدادیم. حالا این یک مسئلهی اجتماعی است، باید به مردم گفته بشود. مسئلهی ازدواج جوانها؛ سنّ ازدواج را مدام بالا بیاورند، مدام تأخیر بیندازند! خب این یک مشکل اجتماعی است، یک مسئلهی اجتماعی است؛ این باید برای مردم تبیین بشود. جوانها ــ چه دختر، چه پسر ــ تا آنجایی که ممکن است، در وقت خود و به موقع خود ازدواج کنند. این آیهی شریفهی «اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللَهُ مِن فَضلِهِ وَ اللَهُ واسِعٌ عَلیم»(۱۰) برای ما است، خطابش به ما است، حرف خدا است؛ ما باید این را به مردم بگوییم. اینها مسائل اجتماعی است، اینها موعظه است. «موعظهی اجتماعی» که گفته میشود، یعنی اینها. مسئلهی اسراف؛ یکی از مشکلات کشور ما الان مسئلهی اسراف است. در آب اسراف میکنیم؛ در نان اسراف میکنیم؛ در بازماندهی غذا اسراف میکنیم؛ در وسایل زندگی، آنهایی که میتوانند اسراف میکنند؛ در برق اسراف میکنیم. اینها مسائل اجتماعی است؛ باید موعظه کرد، باید به مردم گفت، باید توجّه داد که نکنیم این کارها را.
پس ببینید! نماز جمعه جای موعظه است، موعظه هم فقط موعظهی اخلاقی نیست. امام (رضوان الله علیه)، در تحریر،(۱۱) آنچه در مورد خطبههای نماز جمعه بیان کردهاند [این است که میگویند] اخبار کشورهای اسلامی را، آنچه مربوط به استقلال کشور است، آنچه مربوط به ارتباط با ملل دیگر است، آنچه مربوط به دخالت دولتهای بیگانه در کشور است، در نماز باید به مردم بگویید؛ ایشان میگویند اینها را در خطبههای نماز جمعه باید بیان کنید؛ مخاطب شما هر کسی هست ــ شغل معمولی دارد، یک کارگر معمولی است، یک کاسب معمولی است ــ باید اینها را بداند. خب، معنای اینها چیست؟ معنایش غنیسازی فکر مخاطب است. شما فکر مخاطب را غنی میکنید؛ یعنی به او غنای فکری میدهید که بتواند روی مسائل زندگیاش و مسائل جامعهاش درست فکر کند و کار کند.
البتّه اینها موعظهی سیاسی و اجتماعی است؛ موعظهی اخلاقی [هم] در جای خود، در نقطهی عالی قرار دارد که انسان احتیاج دارد به لطافت روحی، احتیاج دارد به تهذیب نفسانی. دلهای ما آلوده است؛ آلودهی محبّتهای بیجا، آلودهی دشمنیهای بیجا، آلودهی هوسهای بیجا، آلودهی وابستگیهای بیجا؛ خب این در عمل ما اثر میگذارد، این ما را عقب میاندازد، گرفتار میکند، و گرفتار شدهایم؛ [لذا] احتیاج داریم به لطافت روح. اَللٰهُمَّ املَأ قَلبی حُبّاً لَکَ وَ خَشیَةً مِنکَ وَ تَصدیقاً وَ ایماناً بِکَ وَ فَرَقاً مِنکَ وَ شَوقاً اِلَیک؛(۱۲) دل بایستی ظرف محبّت خدا باشد، باید لطیف باشد؛ این هم موعظهی اخلاقی لازم دارد. استغفار را یاد بدهیم؛ یکی از چیزهایی که در خطبه قید کردهاند، [گفتن] «استغفر الله لی و لکم» است؛ هم برای خودمان استغفار کنیم، هم برای مخاطبینمان استغفار کنیم، هم به آنها یاد بدهیم که استغفار کنند؛ اینها را واقعاً تعلیم بدهیم به خودمان. استغفار هم فقط گفتن «استغفر الله» نیست. آن خطبهی نهجالبلاغه معروف است: اَ تَدری مَا الاِستِغفار؛(۱۳) استغفار چند شرط دارد، استغفار چند جزء دارد، که آن استغفار حقیقی است و حالا وارد نمیشویم. بنابراین، این یک نکته در مورد خطبههای نماز جمعه که محتوا بایستی یک موعظهی همهجانبه باشد. نکتههای دیگری هم در مورد خطبه هست ــ هم در مورد خود خطبه و محتوای خطبه، هم در مورد رفتار و سلوک امام جمعه ــ که اینها هم در تأثیرگذاری خطبهها مؤثّر است و مسائل مهمّی است.
یک مسئله، مسئلهی نیازسنجی و مخاطبشناسی است. شما که میخواهید صحبت کنید، ببینید طرف به چه مطلبی نیاز دارد؛ مخاطبتان را بشناسید. ممکن است ما در یک جمعی یک مطلبی را بگوییم که مناسب آن جمع باشد، همان مطلب را [اگر] جای دیگری بگوییم مناسب نیست؛ یعنی به دردش نمیخورد. پس یکی از مسائل این است که ما مخاطبمان را بشناسیم. حالا مخاطب شما درهم و مخلوط است؛ یعنی جوان دارید، پیر دارید، زن دارید، مرد دارید، دارای سطح سواد بالا دارید، سطح سواد پایین دارید، همهجور هستند؛ در یک چنین جایی بایستی هنر و مهارت شما نشان داده بشود در اینکه بتوانید به هر کدام یک جرعهای بچشانید، هر کدام یک استفاده و یک بهرهای ببرند. خب خود شما هم اغلبتان جوانید، میدانید که جوان امروز با واردات ذهنی عجیبوغریبی مواجه است که تا چند سال قبل از این هم نبود؛ حالا زمان جوانی ما که خیلی فاصله دارد ــ زمین تا آسمان ــ امّا تا همین بیست سال قبل هم این مقدار واردات ذهنی برای جوانها وجود نداشت که امروز وجود دارد؛ انواع و اقسام حرفها، گفتها، در فضای مجازی و غیره. خب ذهن این [جوان] آمیختهی با خیلی از حرفها است؛ باید بدانید این چه میفهمد، چه میخواهد، چه در ذهنش هست، چه سؤالی دارد؛ سؤال او را باید بشناسید.
خب حالا چه جوری میشود شناخت؟ اگر چنانچه فرض کنید شما در شهر دیگری زندگی میکنید و [فقط] هفتهای یک روز یا دو روز برای نماز میروید به این شهر، یا در آن شهر ارتباطات محدودی دارید، خب نمیتوانید تشخیص بدهید و نیازسنجی کنید. نیازسنجی معاشرت میخواهد. اینجا میرسیم به مسئلهی مردمی بودن امام جمعه؛ امام جمعه باید در میان مردم باشد، باید با مردم باشد، باید ذهن مردم را بشناسد. یکی از چیزهایی که نیاز به این است تا شما بتوانید خطبه را مطابق با نیاز مخاطبتان تهیّه کنید، مطالعه است. در اسلام، معارف الهی بسیار گسترده است و شامل همهی جزئیّات و نیازهای زندگی انسان است؛ چه جوری میشود اینها را فهمید؟ با مطالعه، با اُنس با قرآن، اُنس با حدیث، اُنس با کتابهای معارفی. مطالعه خیلی لازم است. ما هیچ وقت بینیاز از مطالعه و کتاب خواندن نیستیم. کتاب خواندن لازم است و یکی از نیازها این است.
یک نکتهی دیگر در مورد امامت جمعه مسئلهی دلسوز بودن و محبّت ورزیدن به مردم است. حالا بعضی از ماها به طور طبیعی مردم را دوست داریم؛ مردم شهرمان را، مردم منطقهمان را، مستمعین خودمان را. مردم ما مردم خیلی خوبیاند؛ مردم ما مؤمنند؛ مردم مؤمنند. حتّی کسانی که به حسب ظاهر به بعضی از ظواهر شرعی هم ملتزم نیستند، این ملتزم نبودنِ عملی به معنای عدم التزام قلبی نیست؛ دلشان با خدا است، دلشان با معانی و مفاهیم معنوی است، دارای ایمانند. خب کوتاهی در عمل در همهی ماها هست. کدامِ ماها در عمل کوتاهی نداریم؟ هر کدام یک جور؛ بنده یک جور کوتاهی دارم، شما یک جور کوتاهی دارید، او هم یک جور کوتاهی دارد. مردم، مردم مؤمنیاند؛ مردم، مردم وفاداریاند؛ مردم، در مسائل گوناگون کشور، مردم حاضریراقیاند. شما ببینید ما در این چهل و چند سال، چقدر در این کشور مسئله داشتیم، چقدر علیه ما توطئه شده، چقدر از اطراف به ما تهاجمهای گوناگون تبلیغاتی و عملی و نظامی و اقتصادی و امثال اینها شده؛ چه کسی از نظام اسلامی دفاع کرده؟ همین مردم. همین مردم بودند که آن جایی که لازم بود به خیابان بیایند، به خیابان آمدند؛ آن جایی که لازم بود صبر کنند، صبر کردند؛ آن جا که لازم بود حمایت کنند، حمایت کردند؛ آن جایی که لازم بود شعار بدهند، شعار دادند؛ آن جا که لازم بود به میدان جنگ بروند، به میدان جنگ رفتند.
امام فرمودند ایمان مردم ما از مردم صدر اسلام بهتر است؛(۱۴) امام به طور قاطع این را بیان کردند. بعضیها تعجّب میکنند؛ خب شما مقایسه کنید. رسول اکرم اوّلشخص عالم وجود است؛ چه کسی را میشود با رسول اکرم مقایسه کرد که بگوییم هزار برابر [بالاتر است]؟ هزار برابر چیست؛ [حتّی] یک میلیارد برابرِ هر شخصیّت بزرگی که ما بشناسیم، مثل امام (رضوان الله علیه) که شخصیّت بزرگی بود؛ مگر شخصیّت اینها قابل مقایسهی با پیغمبر است؟ آن مردم، در شهر مدینه، یک چنین شخصیّتی مثل پیغمبر را در بین خودشان دارند، اوّلِ انقلاب هم هست ــ مثلاً سال دوّم انقلاب که جنگ بدر است ــ حضرت آنها را به طرف میدان میبرد، قرآن میفرماید: وَ تَوَدّونَ اَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکونُ لَکُم؛(۱۵) دو تشکیلات بودند، دو گروه بودند؛ یک گروه، گروه رزمی بودند از طرف کفّار که داشتند میآمدند؛ یک گروه، گروه تجاری بودند؛ میگوید شما دوست داشتید بروید سراغ آن گروه تجاری: وَ تَوَدّونَ اَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکونُ لَکُم. البتّه اینها رفتند جنگیدند، بحمدالله پیروز هم شدند، خیلی هم خوب بود، امّا میل دلشان این بود. این را شما مقایسه کنید با آن جوانی که در دوران دفاع مقدّس، همسر محبوبی دارد، فرزند کوچکی دارد، پدر و مادر علاقهمندی دارد، خانهی راحتی دارد، امام یک پیام داده ــ نه امام را دیده، نه از نزدیک از امام شنیده، [فقط] در رادیو پیام امام نقل شده ــ اینها را میگذارد، به خاطر پیام امام بلند میشود میرود داخل جبهه و مشغول جنگیدن میشود. در دفاع از حرم همینجور؛ حالا سی سال فاصله شده بین این دو حرکت عظیم.
مردم ما اینجوری هستند؛ این مردم مؤمن، این مردم علاقهمند، این مردم وفادار، این مردم هوشمند. خب قدر اینها را باید دانست، باید آنها را به معنای واقعی کلمه دوست داشت. مردم در فداکاری برای اسلام، در فداکاری برای کشور، در فداکاری برای نظام اسلامی، کم نگذاشتهاند؛ هر آنچه باید و میشد انجام داد، انجام دادهاند. این هم یک نکته که مردم را دوست بداریم. اگر مردم را دوست داشتیم، محبّت یک امر طرفینی است؛ شما که او را دوست داشتید، او هم شما را دوست میدارد، او هم به شما علاقهمند است؛ آنوقت، حرف شما در دل او اثر میگذارد. محبّت اکسیر است؛ رابطه وقتی که رابطهی محبّتآمیز و دوستانه بود، حرف شما در او اثر میگذارد و او در همان راهی که از قول خدای متعال برای او نقل کردید، حرکت میکند.
یک نکتهی دیگر ــ که اینهم شبیه آن نکتهی مربوط به موعظه است ــ مسئلهی تقوا است؛ دعوت به تقوا هم در روایات و در فتاوای علما و مانند اینها تکرار شده است که امام جمعه باید مردم را به تقوا دعوت کند. تقوا، در بدو نظر، یک امر فردی به نظر میآید ــ تقوا «پرهیزکاری» است که یک امر فردی است ــ درحالیکه تقوا هم یک امر اجتماعی است؛ یعنی امری است که [هم] مربوط به فرد است، مربوط به دل و عمل است، هم مربوط به مجموعهی جامعه است، به دلیل اینکه خدای متعال میفرماید: وَ تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوىٰ؛(۱۶) پس تقوا هم یک امر مشارکتی است، یک امر تعاونی است. تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوىٰ؛ چیزهایی که تعاون و مشارکت مردم در آن تأثیرگذار است، از مصادیق تقوا است.
در [موضوع] تقوا، تقوای سیاسی داریم که پرهیز از گناههای سیاسی است. میدان سیاست میدان لغزندهای است. [البتّه] همه باید سیاسی باشند؛ یعنی در دنیای اسلام، منطقهی غیر سیاسی وجود ندارد و اسلام یک دین سیاسی است؛ همانطور که از بیانات قبلی فهمیده شد، همه باید در سیاست وارد باشند. امّا سیاست یک میدان لغزندهای است؛ اگر چنانچه تقوا وجود نداشته باشد، انسان خطا میکند، میلغزد. با تقوا و خویشتنداری و چشمِ باز در راه زندگی سیاسی، میشود انسان از این لغزشها جلوگیری کند.
اگر تقوای سیاسی بود، آنوقت جنگ روانی دشمن اثر نمیکند. یکی از نمونههای جنگ روانی دشمن، همین «لَومَةَ لائِم» است. یک کسی یک کار خوبی را انجام میدهد، چهار نفر آدم ناباب به جانش میافتند که چرا این کار را انجام دادی؛ یک حرف خوبی میزند، دیگران او را تهدید میکنند که چرا حرف خوبی زدی. میدان، میدان اینجوری است. اگر تقوا بود، «لا یَخافونَ لَومَةَ لائِم»؛(۱۷) این «لا یَخافونَ لَومَةَ لائِم» که در قرآن، در آن آیهی شریفه آمده، پیغمبر اکرم اشاره کرد به جناب سلمان و فرمود [مراد از] «فَسَوفَ یَأتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه»(۱۸) تا آخر، قومِ این هستند. مقابلهی با جنگ روانی دشمن هم این است و این یکی از نمونههای جنگ نرم است که نباید از آن ترسید؛ از «لَومَةَ لائِم» نباید ترسید.
یک نکتهی مهم در نماز جمعه و خطبهها ــ که این دیگر آخرِ عرایض ما است ــ تشویق آحاد مردم و مخاطبین شما به حضور در میدانهای مختلف است. فرض کنید حضور در میدانهای اجتماعی و خدمات اجتماعی؛ مثلاً بنا میشود در یک شهری مدرسهسازی کنند، مردم به شرکت تشویق بشوند، هر کسی هر مقداری که میتواند، هر جوری که میتواند. مثلاً فرض کنید در یک شهری، خیّرین درصدد برمیآیند که بیمارستانسازی کنند ــ از این کارهای خیر همیشه بوده، الان هم هست و میکنند ــ یا بنا میگذارند دیهی زندانیهایی را که به خاطر دیه در زندانند، اداء کنند و آنها را از زندان آزاد کنند؛ از این کارهای خیر. مردم تشویق بشوند به اینکه در این مسائل شرکت کنند؛ این یک میدان است؛ یک میدانِ مسائلِ اجتماعی است.
[همچنین] میدان مسائل سیاسی، مثل انتخابات؛ انتخابات مصداق کامل یک میدان سیاسی است. بنده چند مرتبه در زمینهی انتخابات تکرار کردهام که انتخابات یک میدان سیاسیای است که حضور مردم در آن، به معنای واقعی کلمه لازم است؛ یعنی، هم وظیفهای است برای مردم، هم حقّی است برای مردم. حضور در انتخابات صرفاً تکلیف نیست؛ حق است؛ حقّ شما است، حقّ مردم است که انتخاب کنند آن کسی را که مایلند برایشان قانون بنویسد یا قانون را اجرا کند یا در مورد رهبر نظر بدهد یا [از طریق] مجلس خبرگان، رهبر را انتخاب کند. [این] حقّ مردم است؛ بایستی وارد بشوند و از حقّ خودشان استفاده کنند.
البتّه عرض کردم که این هم فقط با زبان به دست نمیآید. البتّه زبان مؤثّر است؛ خود زبان و تبیین، یک جهاد است؛ به معنای واقعی کلمه، بیان کردن برای مردم و گفتن برای مردم و حرف زدن برای مردم، حقیقتاً جهاد است؛ امّا فقط با این نیست، [بلکه] همانطور که قبلاً اشاره کردیم، باید با عمل هم [همراه باشد]؛ با روی خوش، با زبان پاسخگو، با حضور در جمعهای گوناگون مردم ــ بخصوص جمعهای جوان ــ بایستی این کار را انجام داد. حالا این چند نکتهای در باب امامت جمعه بود. عرض کردم که امامت جمعه واقعاً کار سختی است، جزو کارهای دشوار است؛ انشاءالله اجرش هم پیش خدای متعال، به میزان سختی آن، بالا است.
مسئلهی بینالمللی اسلامی امروز ما مسئلهی غزّه است. در قضیّهی غزّه، انسان دست خدا را مشاهده میکند. این مردم، این مردم مظلوم و مقتدر، توانستند دنیا را تحت تأثیر خودشان قرار بدهند؛ امروز دنیا تحت تأثیر مبارزات مردم غزّه و فلسطین است. دنیا به این مردم به چشم قهرمان نگاه میکند؛ هم به مردمش، هم به مبارزانشان، به گروه مقاومتشان، به چشم قهرمان نگاه میکند؛ اینها قهرمانند. جالب است که مردم دنیا دو چیز را در مورد مردم غزّه و فلسطین، در کنار هم قبول دارند: یکی اینکه اینها مظلومند، یکی اینکه اینها پیروزند؛ همهی دنیا قبول دارند که اینها، هم مظلومند ــ مظلومیّتشان را دنیا فهمید ــ هم پیروزند. هیچ کس امروز در دنیا نیست که تصوّر کند رژیم غاصب خبیث صهیونیست، در جنگ غزّه پیروز شده؛ همه میگویند شکست خورده. در نقطهی مقابل، رژیم غاصب، در نظر مردم دنیا و سیاسیّون دنیا و آحاد مردم دنیا ــ از مسلم و غیر مسلم ــ هم ظالم است، گرگ خونخوار است، بیرحم است، هم مغلوب و شکستخورده و ناامید و متلاشیشده است.
این خاصیّت صبر و توکّل است. مردم غزّه با ایستادگی خودشان اسلام را ترویج کردند. در اطراف دنیا، انسانهای جستجوگر میخواهند ببینند این عاملی که مبارز فلسطینی را اینجور در صحنه نگه میدارد چیست، این اسلام چیست. اسلام را معرّفی کردند؛ در خیلی از چشمها، قرآن را محبوب کردند. پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، روزبهروز بر سربلندی و عزّت مبارزین جبههی مقاومت و بخصوص مردم مظلوم غزّه و مبارزین غزّه بیفزا.
ملّت یمن و دولت انصارالله هم انصافاً کار بزرگی انجام دادند؛ کاری که آنها در پشتیبانی از مردم غزّه انجام دادند، حقّاً و انصافاً در خور تحسین و تمجید است؛ اینها به مجاری حیاتی رژیم صهیونیستی ضربه زدند. آمریکا تهدید کرد، از آمریکا نترسیدند! این[جوری] است دیگر؛ وقتی که انسان از خدا بترسد، از غیر خدا نمیترسد. کارشان حقّاً و انصافاً مصداق جهاد فیسبیلالله است و امیدواریم انشاءالله این مجاهدتها، این مقاومتها، این فعّالیّتها ادامه پیدا کند، حتّی النّصر باذن الله تعالی.
خداوند انشاءالله همهی کسانی را که در راه خدا، در راه مرضای الهی حرکت میکنند، موفّق و پیروز کند. خداوند شما را محفوظ بدارد و شما را هم در این راه، به معنای واقعی کلمه موفّق بدارد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,259 | 1402/10/19 | بیانات در دیدار مردم قم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54897 |
در سالروز قیام نوزدهم دیماه ۱۳۵۶
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و ارواحنا فداه.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، مردم عزیز قم، یادگاران حماسهآفرینیهای این شهر قیام، شهر معرفت، شهر جهاد. خدای متعال را شاکریم که فرصت داد، عمر داد، یک بار دیگر روز نوزدهم دی و دیدار مردم عزیز قم را توانستیم مشاهده کنیم و دربارهی حادثهی بزرگ نوزدهم دی، چند کلمهای عرایضی عرض کنیم.
در حادثهی نوزدهم دی سال ۵۶، در این قیام خودجوش مردمی در شهر قم، نکات متعدّدی وجود دارد که دربارهی آنها، هم ما مطالب زیادی عرض کردهایم، هم دیگران گفتهاند؛ نمیخواهیم آن مسائل را تکرار کنیم، ولی بعضی از نکتهها وجود دارد که چون همواره مبتلابه ملّت ما و کشور ما است، مطالبِ بهروز است، مطالبِ کهنهبشو نیست، لذا تکرار آنها مفید است.
یکی از آن مطالب که من امروز دربارهی آن، چند جملهای عرض میکنم، عبارت است از قدرت نقشآفرینی مردم در حوادث بزرگ. این را ما نباید فراموش کنیم؛ این را در زندگی خودمان تجربه کردهایم، هم خودمان باید این را فراموش نکنیم، هم این تجربه را به دیگران منعکس کنیم. امروز غزّه را ملاحظه کنید؛ نقشآفرینی حضور مردم و ایستادگی مردم در یک حادثهی عظیم؛ یعنی یک گروه کوچک، یک مردم محدود ــ مثلاً دو میلیون جمعیّت ــ در یک وجب زمین، آمریکای با آن عظمت را و رژیم صهیونیستی آویزان به آمریکا را عاجز کردهاند؛ قدرت حضور مردم یعنی این. خب، حادثهی قم یک حادثهای است بمراتب از این بالاتر؛ چرا؟ برای خاطر اینکه در روز نوزدهم دی مردم قم آمدند داخل خیابان، شهید هم دادند، کتک هم خوردند، عدّهای هم زندان رفتند، امّا سرآغاز یک جریانی شدند که آن جریان توانست یک رژیم وابستهی مستکبر ظالم مسلّط بر این کشور را در طول مدّت حدود یک سال سرنگون کند. از نوزدهم دی ۵۶ تا بیستودوّم بهمن ۵۷ مگر چقدر زمان است؟ حضور مردم در صحنههای مختلف این است؛ من دربارهی این میخواهم مطلبی عرض کنم؛ این را ما بایستی فراموش نکنیم. وقتی که یک چنین قدرتی در بازوی یک ملّت و در مشت یک ملّت وجود دارد، چرا قدرش را نداند؟ چرا از آن استفاده نکند؟ چرا در مقابل حوادث بزرگ، آن را به کار نیندازد و در وسط میدان نیاورد؟ حرف من این است.
این را امام به ما یاد داد؛ بدون هیچ مبالغهای و اغراقی، بدون هیچ تردیدی، امام بزرگوار ــ که خب امام کارهای اختصاصی زیاد دارد؛ یکیاش همین است ــ نشان داد به مردم، یاد داد به مردم که حضور آنها در صحنه معجزهآفرین است؛ این را ماها نمیدانستیم، دیگران هم نمیدانستند؛ امام در سال ۴۱ و ۴۲، با عمل، با حرف، با منطق، با استدلال، این را به همهی ملّت ایران نشان داد؛ به آنها فهماند که اگر میخواهند پیش بروند، اگر میخواهند به نتایجی که مطلوب آنها است برسند، باید در میدان حضور داشته باشند؛ عقب کشیدن، به این و آن اتّکاء کردن، کنج عزلت گزیدن، فایده ندارد؛ باید بیایند وسط میدان. خودش هم آمد وسط میدان؛ امام به جای نشستوبرخاست کردن با احزاب و گروهها و جریانهای سیاسی و شخصیّتهای سیاسی معروف پُرمدّعا که در آن زمان بودند، آمد با مردم نشست. من یک خاطرهای عرض بکنم. من میرفتم به یک شهری ــ نمیخواهم اسم آن شهر را بیاورم ــ یک ملّای بزرگی در آن شهر بود؛ امام به من فرمودند به آن آقا بگو که بلند شوند بیایند قم؛ جای ایشان قم است؛ بیایند اینجا، منتها شرطش این است که با فلان جریان سیاسی ــ امام اسم یک جریان سیاسی معروف آن زمان را برد ــ رابطهشان را قطع کنند؛ بیایند قم، منتها با آن جریان رابطهشان را قطع کنند. بنده هم رفتم به آن آقا این مطلب امام را منعکس کردم. البتّه آن آقا خوشش نیامد و قم هم نیامد؛ ایشان فرمود که من با آن جریان رابطهای ندارم و از این حرفها. منطق امام این بود: عالِم دینی، به عنوان عالِم دینی، به عنوان مرجع، به عنوان یک محور معرفتاندوزی و اندیشهورزی، باید بیاید بین مردم.
خودش آمد بین مردم؛ روز عاشورا، در مدرسهی فیضیّهی قم، امام آمد نشست آنجا صریح و روشن با مردم حرف زد.(۱) برادران عزیز، خواهران عزیز! این سخنرانی امام در روز عاشورا یک حادثهی تاریخی است. با همهی وجود آمد وسط میدان؛ آمد در مدرسهی فیضیّه نشست، مدرسه و میدان آستانه مَتروس(۲) از جمعیّت، و امام آن سخنرانی بینظیر را در آنجا انشاء کرد و بیان کرد. عملاً مردم را آورد داخل صحنه؛ حرف دلش را به جای اینکه با فلان جریان سیاسی یا فلان شخصیّت سیاسی بزند، با مردم زد و مردم را عملاً وارد میدان کرد؛ مردم وارد میدان شدند، مردم پاسخ دادند، جواب دادند. از روزی که امام این سخنرانی را کرد تا پانزدهم خرداد سال ۴۲، سه روز فاصله شد؛ یعنی به فاصلهی سه روز، مردم در قم، در تهران، در ورامین کشته دادند، شهید دادند. البتّه عدد شهدا معلوم نیست؛ آمارهای زیادی گفته شده، [امّا] تحقیق درستی در این زمینه صورت نگرفته، که کاش صورت بگیرد که [معلوم شود] در پانزدهم خرداد، در تهران و در قم و در ورامین و در بعضی از شهرهای دیگر، چه تعداد جوان و پیر و مرد و زن به شهادت رسیدند. مردم را وارد میدان کرد؛ این کار، کار امام بود؛ پرچم مبارزه را امام به دست مردم داد.
خب، مردم قبول کردند، هزینه هم دادند. البتّه در پانزدهم خرداد ۴۲ مردم سرکوب شدند، امام هم دستگیر شد ــ شبانه ریختند خانهی امام، امام را گرفتند آوردند تهران و آن قضایا که میدانید و شنیدهاید ــ لکن مردم درس را فراموش نکردند. نوزدهمِ دیِ قم، دنبالهی آن حادثه است؛ اینجا هم مردم به طور خودجوش آمدند وارد میدان شدند. در نوزدهم دی، رهبر مردم برای اینکه بگوید «مردم بیایید بیرون» چه کسی بود؟ دلهای مردم، ارتکاز(۳) مردم، درسی که از امام یاد گرفته بودند؛ فهمیدند که باید بیایند. در پانزدهم خرداد به خاطر دستگیری امام آمدند، در نوزدهم دی به خاطر اهانت به امام آمدند. آمدند وارد میدان شدند، مبارزه را شروع کردند و این برکت پیدا کرد، خدای متعال به این مبارزه برکت داد؛ قم و تبریز و یزد و شیراز و اینجا و آنجا و همه جا، ملّت ایران قیام کردند و حادثهی بیستودوّم بهمن اتّفاق افتاد. حضور مردم یعنی این.
این درس البتّه درس امیرالمؤمنین است. من یک عبارتی را یادداشت کردهام از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)؛ ماها روی این جملات نهجالبلاغه خیلی باید تکیه کنیم، از نهجالبلاغه خیلی باید یاد بگیریم. این در فرمان امام به مالک اشتر است که بهغلط به آن میگویند «عهدنامه»؛ عهدنامه نیست، فرمان حکومتی است؛ فرمان امام به مالک اشتر است. در آنجا خیلی حرف هست؛ یک دریا مروارید در این فرمان امام وجود دارد، یک تکّهاش این است که فرمود: وَ اِنَّما عِمادُ الدّینِ وَ جِماعُ المُسلِمینَ وَ العُدَّةُ لِلاَعداءِ العامَّةُ مِنَ الاُمَّة.(۴) «عِمادُ الدّین» یعنی تکیهگاه دین. شما جامعهی اسلامی هستید؛ امیرالمؤمنین [این را] به ملّت خودش میفرماید، خطاب به ما هم هست. خیلی خب، جامعهی اسلامی هستید، تکیهگاه اسلامتان امّتند، بدنهی مردمند. «جِماعُ المُسلِمین» یعنی آن بدنهی اصلی جامعه، بدنهی اصلی این اجتماع مسلمانی. وَ العُدَّةُ لِلاَعداء؛ «عُدَّة» یعنی ذخیرهی روز مبادا؛ آن چیزی که نگه میداریم برای روز مبادا. وَ العُدَّةُ لِلاَعداء؛ این ذخیرهی در مقابل دشمن، چه کسانی هستند؟ اَلعامَّةُ مِنَ الاُمَّة؛ یعنی تودهی مردم. من یک وقتی چند سال قبل از این، یک تکّههایی از این نامه را برای مسئولین مطرح کردم(۵) که آنجا حضرت مقایسه میکند بین خاصّه و عامّه؛ «خاصّه» یعنی نورچشمیها، «عامّه» یعنی تودهی مردم. بیانات عجیبی دربارهی خاصّه ذکر میکند، بیانات عجیبی دربارهی عامّه ــ تودهی مردم ــ ذکر میکند. تکیهی حضرت به این است که به تودهی مردم تکیه کنید. وقتی یک رئیسجمهوری با تودهی مردم اُنس میگیرد، حرف میزند، کار میکند، میرود در دل مردم، یک عدّهای از آنجا بلند میشوند میگویند «این پوپولیسم است»! اهانت میکنند. نه، این مردمداری است؛ این نشان گرفتن نقطهی اصلی است. تودهی مردم همهکارهاند. البتّه کیفیّت کار کردن با تودهی مردم یک هنر بزرگی است؛ آن به جای خود محفوظ.
خب، یک نکتهی اساسی در اینجا وجود دارد؛ این حضور مردمی در صحنه و در وسط میدان که عرض کردیم، یک نکتهی اساسی در کنارش هست؛ آن نکته چیست؟ آن، این است که کشاندن مردم به صحنهی مبارزه باید با جهتدهی دقیق و با توانبخشی معرفتی باشد. من چند روز قبل هم یک صحبتی اینجا کردم،(۶) همین نکته را گفتم. یعنی همانطوری که موشکهای شما نقطهزنند و دقیقند ــ این است که طرف مقابل را عاجز میکند؛ دقیق نقطه را انتخاب میکنند، از فاصلهی هزارکیلومتری یا هزاروپانصدکیلومتری یک نقطه را میزنند ــ شما [هم] که وسط میدان ایستادهاید و مردم را دعوت میکنید، هدفتان باید مشخّص باشد، دقیق باشد. امام هدف را مشخّص کرد: برداشتن رژیم وابستهی فاسد پادشاهی، ایجاد حاکمیّت اسلامی؛ هدف مشخّص شد. ما امروز اگر مردم را به وسط میدان دعوت میکنیم، هدف چیست؟ این باید مشخّص بشود. هدفهای دست دوّم، هدفهای فرعی، مورد توجّه نیست. هدف عبارت است از حاکمیّت اسلام، عزّت ملّی، صلاح کامل ملّت ایران، اعتلای ملّت ایران و مقابلهی با استکبار؛ هدف اینها است. البتّه اینها تعبیرات کلّی است، امّا معانی روشن و مشخّصی دارد. کار امام و یارانش در این پانزده سال بین [حادثهی] فیضیّه و بیستودوّم بهمن، روشنگری در همین زمینه بود؛ آن کسانی که با مردم حرف میزدند، آن کسانی که جوانها را معرفت میآموختند و بهخط میکردند ــ امثال مطهرّیها و امثال اینها ــ کارشان این بود که [هدف را] مشخّص کنند و معرفت لازم به مردم داده بشود. توانبخشی معرفتی خیلی مهم است؛ این کار اصلی است. طلبهی ما، فاضل ما، روشنفکر ما، دانشگاهی ما، استاد ما باید در این زمینه حرکت بکنند؛ معرفتبخشی کنند، توانبخشیِ معرفتی کنند.
آن رژیمی که در بیستدوّم بهمن به دست مردم ایران ازاله شد و از این خاکِ پاک، از این کشورِ خدایی بیرون رانده شد، یک رژیم وابسته و کودتایی بود؛ یک عدّهای امروز نمیخواهند این را بعد از چهل سال باور کنند. آمریکاییها و دُوروبَریهای آمریکاییها و وابستگان به آمریکاییها هم با سادهدلیِ تمام ــ عجیب است؛ سیاستمدارند، دیپلماتند، امّا در این قضیّه نهایت سادهاندیشی را دارند به کار میبرند! ــ با محاسبهی غلط، دارند دوباره توجیه میکنند چهرهی رژیمی را که ۴۵ سال قبل، با لگدِ مردم از این کشور رانده شده و بیرون افتاده شده. [رژیم پهلوی] رژیمی وابسته و کودتایی بود. سال ۱۲۹۹ کودتای رضاخان به تحریک انگلیسها و به کمک انگلیسها انجام گرفت. بعد از سه چهار سال، به پادشاهی رسیدن رضاخان و تبدیل شدنش به رضاشاه به کمک انگلیسها بود، به دست انگلیسها بود. چند سال بعد، شروع استحالهی فرهنگی ملّت ایران در تمدّن غربی، مثل کشف حجاب و مثل بستن حوزهها و مثل تعطیل کردن عزاداریها و مراسم دینی و نمازجماعتها و مانند اینها، به وسیلهی عوامل نشاندار انگلیسها در ایران در دُوروبَر رضاخان بود که من نمیخواهم اسم بیاورم؛ شخصیّتهای سیاسی و فرهنگی معروفی که بعضیشان هنوز در بین مردم ما آن چهرهی واقعیشان روشن نیست، کتاب دارند، نوشته دارند؛ اطراف رضاخان، کارشان این بود که فرهنگ ملّت ایران را استحاله کنند و هضم کنند در فرهنگ غربی. مسئلهی کشف حجاب را با این چشم نگاه کنید؛ کار انگلیسها بود. بعد، در سال ۱۳۲۰ که رضاخان از کشور اخراج شد، به سلطنت نشستن محمّدرضا به وسیلهی انگلیسها بود؛ سفیر انگلستان مستقیماً در این کار دخالت داشت و ارادهی آنها بود. در سال ۳۲، بعد از اینکه محمّدرضا در برابر نهضت ملّی نفت طاقت نیاورد و از کشور فرار کرد، برگرداندنش با کودتا مشترکاً کار انگلیسها و آمریکاییها بود. بعد هم ادامهی حکومت ننگین محمّدرضا تا بیستودوّم بهمن سال ۱۳۵۷، به کمک آمریکاییها بود. [رژیم پهلوی] یک حکومت اینجوری بود؛ از شروع و وسط و اوّل و آخرش، دخالت انگلیس، دخالت آمریکا، کمک انگلیس، کمک آمریکا، وابستگی به آنها و فروختن کشور به آنها بود؛ نه فقط فروختن سرمایهی اقتصادی کشور، [بلکه] نفت ملّت را به آنها دادند، عزّت ملّت را هم به آنها دادند، دین ملّت را هم به آنها فروختند، شرف ملّت را هم به آنها فروختند؛ یک چنین رژیمی بود. ملّت ایران این رژیم را از کشور بیرون کرد؛ امام این هدف را در مقابل ملّت ایران گذاشت. خب، این سیاست راهبردی امام بزرگوار است: آوردن مردم وسط صحنه، سپردن پرچم مبارزه به دست مردم.
در مقابل این سیاست، یک سیاست راهبردی دیگر وجود دارد؛ نقطهی مقابل این. آن سیاست چیست؟ بیرون آوردن مردم از صحنه، کشاندن مردم به بیرون از میدانِ هماوردی و مسابقه و رزم. این سیاستِ کیست؟ سیاست دشمنان انقلاب است؛ سیاست آمریکا، سیاست قدرتمندان عالم، سیاست صهیونیستها، سیاست کمپانیهای استثمارگر صهیونیستی در سراسر جهان این است. این سیاست، چهل سال است در کشور ادامه دارد. امروز این سیاست با نهایت رذالت دارد فعّالیّت میکند؛ به این توجّه کنید. تلاش میکنند که مردم را از صحنه خارج کنند. اینکه شما میبینید دربارهی اینکه آیا در انتخابات شرکت بکنیم یا نکنیم، [بعضی میگویند] «نه، چه فایده دارد؟» این یک چیز ساده نیست؛ این همان سیاست راهبردی آمریکا است، این همان سیاست راهبردی دشمنان انقلاب است. نبودن مردم در صحنهی سیاست، نبودن مردم در صحنهی فرهنگ، نبودن مردم در صحنههای اقتصادی، نبودن مردم در صحنههای دینی، سیاست راهبردی دشمن است. راهپیمایی اربعین مورد تمسخر قرار بگیرد؛ جشن بزرگ [مربوط به ] امیرالمؤمنین یا نیمهی شعبان در خیابانهای تهران، با آن عظمت، مورد تردید قرار بگیرد که چرا [برگزار میشود]؛ احترام به سردار بزرگ ایران و منطقه، شهید سلیمانی، مورد تردید قرار بگیرد. مگر عکس شهید سلیمانی را در همین تهران، پهلوی فلان دانشگاه پاره نکردند؟(۷) یکی را تحریک میکنند که بیا این عکس را پاره کن؛ هشت میلیون جمعیّت جنازهی شهید سلیمانی را تشییع میکنند، بعد یک جوان غافل، یک جوان بیارزش ــ که حالا یا پول گرفته یا روی مغزش کار کردهاند ــ میآید در مقابل میلیونها جمعیّتِ ملّتِ ایران، عکس شهید سلیمانی را پاره میکند! معنای اینها چیست؟ این نشاندهندهی همان سیاست راهبردی دشمن است.
دشمن در این جهت بسیار فعّال و پُرکار است؛ بسیار پُرکار است. فهمیدهاند که علّت پیشرفت ایران، علّت عزّتیابی ایران، علّت مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت شاخص در این منطقه، علّت پیدا شدن اینهمه عمق راهبردی برای کشور ــ این نیروهای مقاومت در سراسر منطقه، عمق راهبردی نظام جمهوری اسلامیاند ــ علّت همهی اینها حضور مردم ایران در صحنه است. اگر جنگ تحمیل میکنند، دشمن در جنگ شکست میخورد؛ اگر حملهی کودتایی میکنند، شکست میخورد؛ اگر حملهی امنیّتی میکنند، شکست میخورد؛ علّت این است که مردم در صحنه حاضرند. آنجایی که توانستند مانع از حضور مردم در صحنه بشوند، دشمن پیروز شده؛ در خیلی از بخشهای اقتصادی همینجور است. ما سیاستهای اصل ۴۴ را ابلاغ کردیم،(۸) به فلان دولت مدام سفارش کردیم، گفتند بله، میکنیم، نمیکنیم، میکنیم، نمیکنیم؛ چند مورد کردند که از چند مورد، نصفش فاسد از آب درآمد! مشکل اقتصادی اینجوری درست میشود دیگر. آنجا دشمن خرسند است، آنجا دشمن حمایت میکند. دشمن در این زمینه فعّال است، کاملاً پُرکار است.
برای اینکه مردم را از صحنه خارج کنند، یکی از کارهایشان مأیوس کردن از آینده است. شما ببینید چقدر در این رسانههای وابستهی به دشمن ــ یا صریح یا غیر صریح؛ بعضی از این رسانهها صریحاً وابستهی به دشمنند، بعضیها صریحاً وابسته نیستند امّا باطناً وابستهاند ــ مردم را از آینده مأیوس میکنند. یک نکتهی منفی را پیدا میکنند، این را تعمیم میدهند، بزرگ میکنند برای اینکه مردم مأیوس بشوند، عمده هم جوانها؛ [میخواهند] جوانها را مأیوس کنند. این را که «حضور در فعّالیّتهای سیاسی چه فایده دارد؟ حضور در انتخابات چه فایده دارد؟» ترویج میکنند، روی این کار میکنند.
[کار دیگر] به رخ کشیدن کمبودها و سختیها در امور اقتصادی. خب بله، ما مشکل اقتصادی داریم، شکّی نیست؛ ضعفهای گوناگونی بوده، ادامه پیدا کرده؛ این ضعفهای اقتصادی وجود دارد، در این هیچ تردیدی نیست؛ اینها را به رخ میکشند، در حالی که اگر در یک موردی دقّت بشود، تحقیق بشود، بیشترِ این ضعفهای اقتصادی هم به خاطر عدم حضور مردم است؛ آن جاهایی که مردم حضور داشتند، این ضعفها کمتر است.
ترساندن از قدرتها یکی از راههای بیرون بردن مردم از صحنه است؛ ترساندن از آمریکا، ترساندن از رژیم صهیونیستی، ترساندن از این و آن، در حالی که ملّت ایران نترسیدن از قدرتها را خودش تجربه کرده. ما اگر قرار بود از فلان قدرت بترسیم که حالا اصلاً جمهوری اسلامیای وجود نداشت، جمهوری اسلامیای نبود. امروز خیلی از قدرتهایی که داعیهی تسلّط و خدایی بر این منطقه داشتند، از ملّت ایران میترسند.
یکی از عواملی که برای بیرون بردن مردم از صحنه به کار میگیرند، بیاعتقاد کردن مردم و بیاعتنا کردن مردم به عوامل حضور و شجاعت و قدرت است که در رأسش ایمان دینی است، در رأسش تشرّع است. دارند تلاش میکنند، تبلیغات میکنند، کار میکنند؛ دشمن مشغول کار است. مسئولین ما باید در این زمینهها هرچه میتوانند تلاش کنند، هرچه میتوانند کار کنند. مسئلهی حجاب و این قضایای حجاب را با این چشم نگاه کنید. مسئله صرفاً این نیست که حالا قضیّهی حجاب را یک عدّهای نمیدانند یا ملاحظه نمیکنند؛ نه، یک عدّهای انگیزه دارند ــ البتّه عدّهی کمی ــ برای مخالفت و معارضه.
یکی از مسائل، ایجاد اختلاف است؛ دوقطبی کردن مردم. ببینید، اختلاف دو جور است: یک وقت دو نفر با هم اختلاف سلیقه دارند، در فلان مسئلهی سیاسی، در فلان حُب و بغض؛ با همدیگر هم دوستند، رفیقند، با هم چایی میخورند، با هم سر سفره مینشینند، اختلاف نظر هم دارند؛ یک وقت [هم] هست اختلاف نظر جوری است که هر چیزی از یک طرف صادر بشود ــ هرچه میخواهد باشد: فکر، عمل، خوب، بد ــ از سوی این طرف دیگر محکوم است، از این هم هرچه صادر میشود از طرف او محکوم است؛ اسم این «دوقطبی» است. دوقطبی در جامعه ایجاد میکنند. هر کاری طرف مقابل بکند، این طرف او را محکوم میکند، ولو خوب باشد. اینها از کارهایی است که امروز مخالفین ملّت ایران و دشمنان ملّت ایران مشغولند.
راه مقابله هم حضور مردم است. مردم در مسائل اقتصادی باید وارد بشوند، در مسائل سیاسی باید وارد بشوند، در انتخابات باید جدّاً وارد بشوند، حتّی در مسائل امنیّتی باید وارد بشوند. عوامل امنیّتی دشمن در مردم، در محلّهها، اینجا و آنجا حضور دارند؛ مردم میتوانند اینها را بشناسند. در خیلی از مشکلات امنیّتی، مردم به کمک دستگاههای امنیّتی آمدند و مشکل را برطرف کردند؛ خبرهایش دست ماها است، خبرهایش را به ماها میدهند. خیلی از کارها میخواستند بکنند، شبیه همین فاجعهای که در کرمان ایجاد کردند،(۹) مردم ملتفت شدند، توجّه کردند، دستگاهها متوجّه شدند، پیشگیری کردند. شاید بشود گفت دهها برابرِ آنچه اتّفاق میافتد، دشمن میخواهد انجام بدهد و خنثی میشود؛ [البتّه] خیلیاش به کمک مردم.
این مسئلهای که عرض کردم، مسئلهی حضور مردم در صحنه ــ که جزو لوازم حتمی ادارهی صحیح کشور و پیشرفت انقلاب و به نتیجه رسیدن انقلاب و به هدفها دست یافتن انقلاب است ــ باید ترویج بشود؛ هر کسی صدایی دارد، هر کسی زبان گویایی دارد، هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد، باید روی این زمینه کار کند: وَ تَواصَوا بِالحَقّ؛(۱۰) این حق است. تواصی به حق وظیفهی همه است؛ روحانی باشد، استاد دانشگاه باشد، منبر باشد، صداوسیما باشد، مسئول سیاسی باشد، مدیر فلان دستگاه باشد، عالِم باشد، مرجع باشد، هر کسی باشد، وظیفه است. مردم را بایستی به حضور در میدان، ایستادگی در میدان، آشنایی با لوازم میدان وادار کنند. البتّه مسئولان حکومتی باید بدانند که مردم آمادهاند، [لذا] وظیفهی آنها سنگین است؛ هم مسئولان حکومتی، هم فعّالان عرصههای سیاسی و فرهنگی، باید زمینه را آماده کنند.(۱۱) انشاءالله این آمادگی همینطور ادامه پیدا کند، روزبهروز هم زیاد بشود.
خب، عرض کردم که مردم آمادهاند. دلیلش چیست؟ دلیلش همین اجتماع عظیم مردم در سال چهارم شهادت سلیمانی است؛ این یکی از ادلّهاش است. حضور مردم در بیستودوّم بهمنها، حضور مردم در جمعهی آخر ماهرمضانها، حضور مردم در نهم دیها، حضور مردم در ایّامالله گوناگون، و حالا حضور مردم در سالگرد شهادت شهید سلیمانی؛ مردم از راههای دور راه میافتند میروند مزارش را زیارت کنند، این اتّفاقِ فاجعهبارِ اندوهبار هم میافتد، باز فردا اجتماع مردم با همان شدّت، با همان قدرت، با همان انگیزه ادامه دارد. پس مردم آمادهاند؛ ما هستیم که باید سازماندهی کنیم، باید کمک کنیم، باید راه را باز کنیم، باید زمینهسازی کنیم.
در این قضیّهی اندوهبار و فاجعهبار که در کرمان اتّفاق افتاد و ملّت را به معنای واقعی کلمه مصیبتزده کرد، ما اصرار نداریم این و آن را متّهم کنیم، امّا اصرار داریم که عوامل واقعی و پشتپردهی این حادثه را پیدا کنیم و آنها را سرکوب کنیم. انشاءالله مسئولان محترم ــ که جدّاً هم مشغول کارند و بنده از نزدیک اطّلاع دارم که خوب کار کردهاند و خوب دارند کار میکنند ــ بتوانند کسانی را که در این قضیّه دخالت داشتند و پشت این قضیّه بودند، به سزای اعمالشان برسانند.
در مسئلهی غزّه هم ــ که یک کلمه عرض بکنیم ــ پیشبینیها دارد بتدریج خودش را کاملاً نشان میدهد. از اوّل، پیشبینیِ روشنبینانِ دنیا، چه اینجا و چه جاهای دیگر، این بود که در این قضیّه آن که پیروز خواهد شد مقاومت فلسطین است، آن که شکست خواهد خورد رژیمِ خبیثِ ملعونِ صهیونیست است؛ این دارد اتّفاق میافتد و همه میبینند این را. سه ماه است که رژیم صهیونیستی دارد جنایت میکند. اوّلاً این جنایتها در تاریخ خواهد ماند؛ حتّی بعد از آنکه رژیم صهیونیستی زایل شد و نابود شد و به توفیق الهی از روی زمین پاک شد، این جنایتها فراموش نمیشود؛ حتّی در آن روز هم فراموش نمیشود؛ آن روز هم در کتابها خواهند نوشت که یک روزی در این منطقه یک جماعتی به حکومت رسیدند و اینجور جنایت کردند، در طول چند هفته چند هزار کودک و زن را کشتند! این را خواهند نوشت و خواهند گفت و این فراموش نخواهد شد؛ همه خواهند فهمید که صبر آن مردم و ایستادگی مقاومت فلسطینی این رژیم را وادار به عقبنشینی کرد. خب، رژیم صهیونیستی بعد از قریب صد روز جنایتی که دارد انجام میدهد، به هیچ کدام از هدفهایش نرسیده. شکست یعنی چه؟ شکست یعنی همین. گفت حماس را از بین میبریم، نتوانست؛ گفت مردم غزّه را منتقل میکنیم، نتوانست؛ گفت جلوی اقدامات مقاومت را میگیریم، نتوانست. مقاومت، زنده، سرحال، آماده؛ آن رژیم، خسته، سرافکنده، پشیمان و داغ باطلهی «جنایتکار» به پیشانیاش خورده؛ این وضعی است که امروز وجود دارد.
این عبرت است. بایستی همین خط دنبال بشود: خطّ ایستادگی در مقابل ظلم، در مقابل زور، در مقابل استکبار، در مقابل غصب؛ باید این خط ادامه پیدا کند. مقاومت بایستی همچنان باقدرت خودش را بِروز نگه دارد و آماده باشد و از ترفند دشمن غافل نماند و بعونالله هر جا دستش رسید، ضربه را وارد کند. و انشاءالله این کار خواهد شد و این روز انشاءالله خواهد رسید و ملّت ایران و ملّتهای مسلمان و گروههای مؤمن در سراسر دنیا خواهند دید غلبهی ایستادگی و قدرت و صبر و توکّل به خدا را بر دشمنها و دشمنیها و شیاطین عالم.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,260 | 1402/10/13 | بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54820 |
در سالروز ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
به نظرم جلسه تا همینجا کافی است؛ واقعاً حدّاکثرِ استفاده را کردیم، از شعر و از مضمون و از مدح و از آهنگ و از همه چیز. اوّلاً عید سعید ولادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را تبریک عرض میکنم و خداوند را قسم میدهم به حرمت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) که معرفت ما را نسبت به این بزرگوار روزبهروز بیشتر کند؛ همچنین ولادت فرزندش امام بزرگوارمان که راه جهاد فاطمی را این بزرگوار بخوبی طی کرد و پیش رفت. روز شهادت عزیز ما حاج قاسم سلیمانی هم هست که انشاءالله خدای متعال تفضّلاتی را که بر خاندان پیغمبر کرده است، بر روح این عزیز پیرو واقعی خاندان پیغمبر نازل کند، ما را هم به ایشان ملحق کند و از شفاعتشان برخوردار کند.
من یک مطلبی را آماده کردهام دربارهی مسئلهی «جهاد تبیین»؛ چرا؟ چون این جلسه متشکّل از کسانی است که میتوانند پیشروان «جهاد تبیین» باشند. جلسهی مادحان اهلبیت و ستایشگران مکتب اهلبیت (علیهم السّلام) جلسهی بیان تبیین مجاهدانه است. بحث من امروز این است؛ حالا هر مقداری که توانستیم و وقت بود.
در میان خصوصیّات برجسته و ممتاز فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)، یکی از خصوصیّات بسیار برجسته «جهاد تبیین» فاطمهی زهرا است. ایشان دو خطابهی ممتاز و نامدار ایراد کردند که یکی از آن دو خطابه، خطابهی معروف ایشان: «اَلحَمدُ لِلَّهِ عَلىٰ ما اَنعَمَ وَ لَهُ الشُّکرُ عَلىٰ ما اَلهَم»(۲) در جمع صحابه است که دربارهی این خطابه گفته شده که در ردیف بهترین خطبههای نهجالبلاغه است ــ آن کسانی که اهل بلاغت و اهل فهمند، اینجور گفتهاند؛ مملو است از معارف و حقایق ــ یکی هم آن خطبهی حضرت خطاب به زنان مهاجر و انصار است: «اَصبَحتُ وَ اللَهِ عائِفَةً لِدُنیاکُم قالِیَةً لِرِجالِکُم»(۳) یا «عائِفَةً لِدُنیاکُنَّ قَالِیَةً لِرِجالِکُنَّ»؛(۴) این دو خطابه «جهاد تبیین» فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در مدّت کوتاهی بعد از رحلت پیغمبر است.
دربارهی آن خطبهای که در جمع صحابه بیان کردند، مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) طرق متعدّدی را، اسانید مختلفی را ذکر کرده؛ غیر از ایشان هم دیگران سندهای معتبر و مهمّی را بیان کردهاند. ابنابیالحدید این خطبه را که نقل میکند، میگوید من از کتب شیعه و علمای شیعه نقل نمیکنم اینها را، از طرق اهلسنّت نقل میکنم؛(۵) ذکر میکند که از چه کسی نقل میکند این خطبه را و او شخص ثقهای است و خصوصیّاتش را بیان میکند. آن کسانی که روایتِ این خطبه به آنها نقل میشود چند نفرند، از جمله جناب عایشه است؛ عایشه یکی از نقلکنندگان خطبهی فدکیّهی حضرت زهرا است. از جناب زیدبنعلی (سلام الله علیه و علی ابیه) نقل شده است که من دیدم بزرگان آل ابیطالب این خطبه را از پدرانشان نقل میکردند، به فرزندانشان یاد میدادند، برای اینکه این خطبه در تاریخ بماند؛ عبارت ایشان این است: رَاَیتُ مَشایِخَ آلِ اَبی طالِبٍ یَروونَهُ عَن آبائِهِم وَ یُعَلِّمونَهُ اَبنائَهُم؛(۶) یعنی اعتبار این خطبه اینجوری است، در این حد است. انتظام فکری و منطق قوی در این خطبه، از لحاظ مضمون، همراه شده با استحکام لفظی و زبان فاخر و با زیباییهای ادبی. تصوّرش را بکنید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)، بانوی هجدهساله، بیستساله، حدّاکثر بیستوپنجساله، با آن مصائب، خطبهای بیان میکند که بزرگان اهل بلاغت اینجور با حیرت آن را تلقّی میکنند و به آن نگاه میکنند.
در یک چنین خطبهای با این لفظ و معنا، حقایقی را که در نظرها نبود یا اگر بود، مورد غفلت بود، بیان میکند و روشن میکند. معارف زیادی در این خطبه هست، توحید هست، نبوّت هست، مسئلهی امامت و ولایت هست، مسئلهی عدالت هست؛ این سنّت را فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بعد از پیغمبر پایهگذاری کرد، فرزندان ایشان و خاندان پیغمبر هم از ایشان پیروی کردند؛ خطبههای امیرالمؤمنین، خطبهی امام حسین (علیه السّلام) خطاب به علما که خطبهی تکاندهندهی فوقالعادهای است ــ اَنتُم اَیَّتُهَا العِصابَةُ عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَة ــ(۷) خطبهی حضرت زینب در کوفه، خطبهی امام سجّاد در شام، خطبهی امام صادق در عرفات که «امامت» را معنا میکند ــ اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسولَ اللَهِ کانَ هُوَ الاِمام ــ(۸) اینها همه دنبالهی سنّتی است که زهرای اطهر پایهگذاری کرده. این سنّت خطبهخوانی، تبیین حقایق، از اینجا شروع شد و ادامه پیدا کرد، تا آنجایی که ممکن بود؛ یک جاهایی هم ممکن نبود.
بعد، به تبَع اهلبیت، زبانآوران ممتاز و برجستهی پیرو اهلبیت هم این خط را دنبال کردند، تبیین حقایق کردند در زبان شعر؛ نه شعرای درجهی دو و متوسّط، [بلکه] شعرای درجهی یک. این شعرای معروفی که شما میشنوید اهلبیت را مدح کردند، شاعران درجهی یک عرب در دوران خودشان هستند: فرزدق در زمان خودش شاعر درجهی یک است، کُمیت اسدی شاعر درجهی یک است، سیّد حمیَری شاعر ممتاز درجهی یک است. دعبل خزاعی شاعر درجهی یک است. ابوالفرج اصفهانی شرححال این شعرا را که ذکر میکند ــ در کتابِ بیستوچندجلدیِ اغانی ــ به سیّد حمیَری که میرسد، چون سیّد حمیری خیلی روشن و صریح مخالفین اهلبیت را هجو کرده، میگوید من دلم میخواهد دربارهی این شاعر بزرگ حرف بزنم ــ چون [واقعاً ایشان] خیلی بزرگ است ــ منتها چون نسبت به بعضی از صحابه حرفهایی زده، ملاحظه میکنم و نمیگویم، مقداری میگویم؛ آن «مقدار» پنجاه صفحه است؛ بیش از همهی شعرائی که در آنجا ذکر کرده! یعنی عظمت این شاعر در این حد است. اینها هستند کسانی که معارف اهلبیت را تبیین کردند؛ [کار] اینها فقط شعر گفتن نیست، تبیین معارف اهلبیت است. همهی اینهایی که اسم آوردم و غیر از اینها ــ شاعران بزرگ دیگری هم هستند، برجستههایشان اینها هستند ــ این را دنبال کردند. این مال تاریخ زمان ائمّه (علیهم السّلام) و اندکی بعد از ائمّه.
در زمان ما، بزرگترین کسی که «جهاد تبیین» کرد امام راحل بود، و بزرگترین کاری که با «جهاد تبیین» انجام گرفت، کاری بود که امام بزرگوار ما انجام داد. امام راحل با «جهاد تبیین» کاری کرد که دیگران با هیچ وسیلهی سختافزاری و نرمافزاریِ دیگری، نه میتوانستند بکنند، نه امیدش را داشتند که بکنند؛ امام با زبان و با منطق [این کار را کرد]؛ «جهاد تبیین» این است. [امام] از روز اوّل نهضت شروع کرد به حرف زدن، تا روزی که آمد اینجا در بهشت زهرا گفت من تو دهن این دولت میزنم و دولت تعیین میکنم؛(۹) همه با «جهاد تبیین» بود. با «جهاد تبیین» چه کار کرد؟ با «جهاد تبیین» حکومت دیرپای فاسد ننگین دیکتاتوری و مستبدّانهی سلطنتی ارثی را ازاله کرد و حکومت مردمسالاری اسلامی و دینی را سر کار آورد؛ مسئلهی «جهاد تبیین» این است، اهمّیّتش این است. خب این درس فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است که در طول زمان ادامه پیدا کرد و رسید به امام بزرگوار.
در زمان مبارزات روحانیّت و نهضت روحانیّت، جریانهای دیگری بودند که تلاش میکردند، کار میکردند، دوندگی میکردند، با سلاح وارد میدان میشدند، [امّا] هیچ کار نتوانستند بکنند؛ یا سرکوب شدند یا منحرف شدند. تبیین، شاخصهی جهاد و نهضت اسلامی بود. در تهران در یک جمعی از دوستان نشسته بودیم، یک جوانی بود اهل مشهد ــ من میشناختم ــ که مرتبط بود با این گروههای مسلّح مارکسیست؛ ناگهان وارد جلسه شد برای یک کاری، صحبت بین ما و او شروع شد، یک مقداری حرف زدیم ــ اینها آنوقت معروف بودند به «گروه جنگل»؛ اینکه میگویم مال سالهای ۴۷ یا ۴۸ است ــ من گفتم خب شما که دارید این کارها را میکنید، با مردم حرف بزنید؛ مردم نمیدانند شما که هستید، چه هستید؛ گفت «آقا! این حرفها مال اسلام است، مال مسلمانها است»! اعتقادی به «جهاد تبیین» نداشتند، آن را مال اسلام میدانستند؛ درست هم میگفت، مال ما بود، مال اسلام بود. آنها حرف واقعی برای قانع کردن دلهای مردم نداشتند، [لذا] نتوانستند، مغلوب شدند، منکوب شدند، بسیاریشان هم منحرف شدند. امّا امام راه تبیین را پیش گرفت و به اینجا رساند. این راه، امروز هم ادامه دارد.
من چه میخواهم بگویم؟ من میخواهم بگویم امروز بارِ «جهاد تبیین» بر روی دوش شما مدّاحها است؛ امروز شما هستید که این رشتهی آغازشدهی به وسیلهی زهرای اطهر را دارید ادامه میدهید. حواستان باشد که مدّاحی چیست. مدّاحی به معنای ادامه دادن کار آن کسانی است که در طول تاریخ، چه در زمان اهلبیت توانستند مذهب را نگه دارند، تشیّع را و جریان شیعه را حفظ کنند، چه در زمان ما که توانستند دنیا را عوض کنند، نظام کشور را از «طاغوتی» به «اسلامی» تبدیل کنند؛ این رشته دنبالهی همان رشتهی منوّری است که آنها شروع کردند؛ با این چشم به مدّاحی نگاه کنید.
هنر مدّاحی و موجودیّتی به نام «هیئت» ــ که محورِ هیئت مدّاح و واعظ است؛ واعظ در کنار مدّاح ــ جزو مهمترین بخشهای قدرت نرم جامعهی اسلامی است. قدرت نرم از قدرت سخت نافذتر و مؤثّرتر است. علّت چیست که قدرتمندان عالم مثل آمریکا، بمب اتم دارند، انواع و اقسام سلاحهای پیشرفته را دارند، درعینحال مهمترین سرمایهگذاریها را برای هنر و سینما و هالیوود و تبلیغات و امثال اینها میکنند؟ چرا؟ چون سینما قدرت نرم است، قصّهنویسی و فیلم قدرت نرم است؛ این [کار] است که اثر میگذارد؛ قدرت سخت اثرِ آنی دارد، بعد، از بین میرود. قدرت سخت یعنی اینکه آمریکا میآید بیست سال در افغانستان میماند، میلیاردها خرج میکند، آخرش هم با نفرت مردم مجبور به فرار از افغانستان میشود؛ این قدرتِ سخت است. قدرت سخت یعنی آمریکا با تجهیزات کامل میآید همهی عراق را تصرّف میکند، حکومت عراق را ساقط میکند، خودش آنجا به جای حکومت مینشیند و بعد از حدود بیست سال، امروز منفورترین دولت در عراق عبارت است از دولت آمریکا؛ قدرت سخت این است. امّا قدرت نرم یعنی یک گروهِ بظاهر در اقلّیّت امّا دارای نفوذ معنوی، میتوانند دنیا را به خودشان متوجّه کنند. امروز شما ببینید فلسطینیهای مظلومی که سلاح دفاع از خودشان را ندارند، توانستهاند با مظلومیّت خودشان، با صبر خودشان، با ایستادگی خودشان، دنیا را متوجّه به خودشان کنند؛ یعنی فاصلهی بین قدرت سخت و قدرت نرم اینقدر زیاد است، و تأثیرش اینقدر متفاوت است.
خب، عرض بنده این است که مجموعهی مباشر و متصدّی مدح و مرثیه، یعنی همین جامعهی مدّاح که یک مجموعهای و یک بخشی از قدرت نرم جامعهی اسلامی است، بایستی بداند که چهکاره است و چه کار میخواهد بکند و وظیفهی او چیست. معارف اسلامی جزو محتواهای کار شما است، منطق قرآن جزو محتواهای کار شما است، معارف اهلبیت جزو محتواهای کار شما است، تاریخ اهلبیت جزو محتواهای کار شما است، مصائب اهلبیت هم جزو محتواهای کار شما است؛ این مجموعه بایستی با بهترین زبان و بهترین شیوه، با همان خصوصیّاتی که شما در تاریخ «جهاد تبیین» در گذشتهی شیعه ملاحظه میکنید، امروز ارائه بشود؛ توقّع این است. اگر تلاوت زیبایی از قرآن باشد، شعر زیبایی با صدای خوش و با آهنگ خوشی خوانده بشود، محتوای صحیح و متعالی به وسیلهی این صدای خوش و آهنگ خوش منتشر بشود، این از بسیاری از قدرتهای سخت دنیا نفوذش بیشتر است، تأثیرش بیشتر است. جمهوری اسلامی در این چهلوچند سال اینجوری حرکت کرده؛ جمهوری اسلامی بیش از آنچه به قدرت سخت متّکی باشد، به قدرت نرم متّکی بوده. البتّه شماها میدانید که من به تسلیحات پیشرفته و منطبق با نیاز و مطابق با تواناییهای دشمنان اعتقاد دارم و دنبال میکنم، امّا عقیدهام این است که در کنار آن قدرت سخت و قدرت تسلیحاتی، تسلیحات فکری، تسلیحات زبانی و تسلیحاتِ منطقِ قوی بایستی در بین ما گسترده بشود؛ این توقّع ما است. ما از شاعرمان توقّع داریم، از مادحمان توقّع داریم، از خوشصدا و خوانندهمان توقّع داریم.
در این قدرت نرم، دو شاخص مهم وجود دارد که اینها بایستی مورد توجّه قرار بگیرد؛ یعنی کار خودتان را با این دو شاخص بسنجید: یکی عبارت است از توانایی برانگیختن و حرکت آفریدن، و دیگری عبارت است از جهت درست و دقّت؛ [یعنی] هدفگیریاش دقیق باشد. ببینید، یکی از چیزهایی که ما در موشکهایمان هم به آن اهمّیّت دادهایم و موفّق شدهایم و به آن رسیدهایم، دقّت در هدفگیری است؛ یعنی در دوهزارکیلومتری یک نقطهای را هدف میگیرد، درست به همان نقطه فرود میآید؛ یعنی مثلاً ده متر این طرف یا ده متر آن طرف نیست. در کاری که میخواهید انجام بدهید باید اینجوری هدفگیری کنید. این دو شاخص را در نظر داشته باشید: یکی اینکه ببینید آنچه شما ارائه میدهید چقدر قدرت برانگیختن دارد، چقدر میتواند دل را تکان بدهد، چقدر میتواند حرکت ایجاد کند، و دوّم اینکه چقدر دقیق است؛ دقّت در حرکت خیلی مهم است. گاهی اوقات میخواهیم کار خوبی بکنیم، یک حرفی میزنیم، دقّت نمیکنیم در خصوصیّات این حرف، [لذا] در هنگامی که دنیای اسلام نیاز به اتّحاد دارد اختلاف ایجاد میکنیم، شکاف ایجاد میکنیم؛ این عدم دقّت است. من اصرار دارم که در فهم معارف دینی و بیان معارف دینی دقّت بشود. خوشبختانه امروز بسیاری از مدّاحان عزیز ما از قشرهایی هستند تحصیلکرده، درسخوانده، مراتب علمی گذرانده، عربیدان، عربیفهم، خیلیهایشان با قرآن مأنوس، با روایات مأنوس. امروز این[جوری] است دیگر؛ جامعهی مدّاحی ما مثل دورهی جوانی ما نیست. جامعهی مدّاحی جامعهی متعالی و بلندمرتبهای است؛ توقّع ما این است که معارف را دقیق، درست، با همان ابزار بسیار ممتاز مدح و مرثیه، به طرف مقابل منتقل کند؛ توقّع ما این است.
با کتب حدیث آشنا بشوید، مأنوس بشوید. با نهجالبلاغه مأنوس بشوید. نهجالبلاغه یک دریا از معارف است. خطبههای نهجالبلاغه را وقتی شما نگاه میکنید، بخصوص بعضی از خطب نهجالبلاغه، سرشار از معارفی است که یک کلمهی آن را انسان بتواند گسترش بدهد، میتواند یک ملّت را به حرکت دربیاورد. با صحیفهی سجّادیّه مأنوس بشوید. قالب صحیفهی سجّادیّه قالب دعا است، در محتوا هم تضرّع و دعا است، امّا در کنار آن، سرشار از معارف دینی است. صحیفهی سجّادیّه یک پدیدهی عجیب در مکتب اهلبیت است. شما ملاحظه کنید امام سجّاد (سلام الله علیه) در صحیفهی سجّادیّه مرزداران را دعا میکند؛ یک دعائی دارد مخصوص مرزداران. مرزدارانِ آنوقت چه کسانی بودند؟ سربازان بنیامیّه بودند دیگر؛ برای آنها دعا میکند. مرزدار، مرزدار است؛ مرز کشور اسلامی را دارد حفظ میکند، هر کسی هست. مرزدار را دعا میکند. اینها درس است برای ما.
مرز دنیای اسلام امروز در غزّه است، نبض دنیای اسلام امروز در غزّه میزند. آنها ایستادهاند در مقابل دنیای کفر، دنیای طاغوت، دنیای استکبار، در مقابل آمریکا؛ طرف آنها فقط رژیم صهیونیستی نیست. رئیسجمهور آمریکا(۱۰) صریحاً میگوید من یک صهیونیستم!(۱۱) راست میگوید؛ همان خباثتی که در صهیونیستها وجود دارد در او هم هست؛ همان اهداف پلیدی که در آنها وجود دارد در او هم هست. [مردم غزّه] در مقابل اینها ایستادهاند. باید بدانیم که چه کار باید بکنیم. یکی از خصوصیّات همین است که مجاهدِ تبیین بداند امروز چه چیزی را باید تبیین کند؛ مسئلهی روز خودش را بشناسد. امروز شما باید غزّه را تبیین کنید، امروز شما باید دشمنیهای با نظام اسلامی را تبیین کنید. انواع و اقسام دشمنی با نظام اسلامی را دارند عمل میکنند، اجرا میکنند؛ حالا از لحاظ کارهای نظامی و تسلیحاتی و مانند اینها به صلاح خودشان نمیدانند، امّا از لحاظ قدرت نرم ــ حالا نه فقط آمریکا، [بلکه] دنبالهروهای آمریکا و مخالفین اسلام ــ فیلم میسازند، تبلیغات دروغین میکنند، علیه اسلام و علیه نظام اسلامی. باید سینه سپر کنید.
ما انتخابات در پیش داریم؛(۱۲) یک عدّهای نمیخواهند این انتخابات آنچنان که شایستهی این ملّت است انجام بگیرد؛ تلاش میکنند مردم را مأیوس کنند، مردم را بیاعتماد کنند، وانمود کنند که انتخابات فایدهای ندارد، تأثیری ندارد؛ در مقابل اینها «جهاد تبیین» باید سینه سپر کند، در مقابل اینها باید حقیقت را بیان کند. کسانی هستند که [میخواهند] حضور مردم در ادارهی کشور ــ که ثابتکنندهی تحقّق مردمسالاری دینی در کشور است ــ ضعیف بشود، تا حرف امام بزرگوار دروغ دربیاید؛ هدفشان این است که وعدهی الهی را مخالف واقع نشان بدهند. این حرکت، خصمانه است؛ در مقابل این حرکت خصمانه باید تلاش کرد. هر کس با انتخابات مخالفت کند، با جمهوری اسلامی مخالفت کرده، با اسلام مخالفت کرده. انتخابات یک وظیفه است. این یکی از کارها است؛ امروز احساس وظیفه نسبت به انتخابات یکی از کارهای نقدِ جامعهی مجاهد در «جهاد تبیین» است.
کسانی که مردم را به نظام بدبین میکنند، مردم را نسبت به آینده ناامید میکنند، [در نتیجه] یک نقطهی قوّت که گاهی در نظام وجود دارد، به نقطهی ضعف تبدیل میشود. یکی از نقاط قوّت نظام مبارزهی با فساد است؛ به مجرّد اینکه یک فسادی در یک جایی ظاهر میشود و دولت و مسئولین قضائی و دیگران در مقابلش بنا میکنند حرکت کردن ــ که این یک نقطهی قوّت است، مبارزهی با فساد است ــ یک عدّهای از آن طرف پیدا میشوند که «آقا ببینید، فساد وجود دارد»! خب بله، فساد وجود دارد؛ آنچه نقطهی ضعف است این است که فساد تحمّل بشود، به فساد کمک بشود؛ اگر با فساد مبارزه شد، این میشود نقطهی قوّت. سعی میکنند این نقطهی قوّت را تبدیل کنند به نقطهی ضعف؛ در مقابل اینها باید ایستاد. امام بزرگوار هیچ ملاحظهای نمیکرد؛ یک جاهایی ماها ملاحظه میکردیم، امام ملاحظه نمیکرد، صریح و روشن حقّ مطلب را اداء میکرد، آنچه را باید بیان کند بیان میکرد؛ اسم میآورد از افراد، اسم میآورد از جریانها و گروهها، برای اینکه مردم روشن بشوند؛ و به همین ترتیب توانست پایههای نظام را پایههای محکمی قرار بدهد که تا امروز، چهل و چند سال است که بحمدالله این بنا ارتفاع پیدا کرده، باز هم ارتفاع پیدا خواهد کرد.
ملّت ایران اسلام را دوست دارند؛ ملّت ایران استقلال را دوست دارند، عزّت ملّی را دوست دارند؛ ملّت ایران از دنبالهروی و پیروی قدرتها بیزارند؛ ننگشان میکند که مثل دوران طاغوت، آمریکاییها و دیگر قدرتمندان بخواهند بر این ملّت فخر بفروشند و امر و نهی کنند؛ ملّت ایران تحمّل نمیکند این چیزها را، برای همین هم هست که پای جمهوری اسلامی ایستادهاند؛ چون شعار جمهوری اسلامی شعار عزّت ملّی، استقلال ملّی و پیشرفت ملّی است؛ اینها شعارهای جمهوری اسلامی است؛ ملّت به اینها علاقهمند است و این راه، راه خدا است. آنچه راه خدا است و بندگان خدا در آن راه حرکت میکنند، هیچ قدرتی قادر به عقب نشاندن آن نیست.
جهادِ باارزشِ تبیین را باقوّت و باقدرت انشاءالله ادامه بدهید و این مواریث گرانقدر را به نسل بعد از خودتان منتقل کنید. [اگر] جوانها احساس کنند وظیفهشان نسبت به گذشتگانشان مضاعف است، روزبهروز انشاءالله پیشرفت را بیشتر مشاهده خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته |
2,261 | 1402/10/10 | بیانات در دیدار خانواده سردار شهید حاج قاسم سلیمانی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54788 |
در آستانه چهارمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خدا را شاکریم که اجر دنیوی شهید سلیمانی را جلوی چشم ما هر روز دارد به این شخص بزرگ و به این شخصیّت برجسته اهدا میکند. آنچه شما ملاحظه میکنید، این بسط و نشر اسم و یاد ایشان، اجر دنیایی این بزرگوار است؛ اجر اخروی را اصلاً ماها تصوّرش را نمیتوانیم بکنیم و نمیتوانیم بفهمیم که چیست؛ این اجر دنیایی است. من تصوّر میکنم از روزی که ایشان شهید شده تا امروز، اسم شهید سلیمانی و یاد شهید سلیمانی و خصوصیّاتی از شهید سلیمانی، چندین برابرِ زمانِ حیاتش در بین مردم دارد منتشر میشود. این همان حرفی است که یک وقتی کسی گفته بود که «شهید سلیمانی» از «قاسم سلیمانی» برای ما خطرناکتر است! [این را] آن طرفهای مقابل گفته بودند؛ راست گفتند، واقعاً همینجور است. یعنی نه فقط غبار فراموشی بر چهرهی این شهید ننشسته، بلکه روزبهروز جلوهاش بیشتر شده، نورانیّتش بیشتر شده، وضوحش بیشتر شده و انشاءالله بیشتر هم خواهد شد. این لطف خدا است.
[این] ناشی از چیست؟ به گمان من علّتش اخلاص شهید سلیمانی است؛ یعنی آن چیزی که ماها در آن غالباً مشکل داریم. کار انجام میگیرد، [ولی] روح کار، اخلاص است؛ کارهای این شهید، به معنای واقعی کلمه این روح را داشت؛ یعنی واقعاً بااخلاص کار میکرد؛ این را ما که با ایشان در کارهایش معاشر بودیم میفهمیدیم. در کارش خودنمایی نبود، تظاهر نبود، منیّت نبود؛ برای خدا کار میکرد، برای خدا حرکت میکرد. به نظر من این اخلاص است که این اجر دنیوی را اینجور نمایان کرده. این را ما در مورد امام هم مشاهده کردیم؛ امام هم همینجور بود. روز سوّم یا چهارمِ دفنِ امام بود که در مرقد ایشان ــ که آنوقت هنوز هیچ چیزی هم نبود؛ یک حصاری کشیده بودند ــ یک جلسهی بزرگی بود، ما هم میرفتیم آنجا و من با هلیکوپتر میرفتم؛ همینطور که به این بیابان نگاه میکردم ــ حالاها آن قسمت ساخته شده، [امّا] آن روزها غالباً بیابان بود ــ من دیدم این جمعیّت همینطور با پای پیاده دارند میروند! چه کسی اینها را میبرَد؟ چه جاذبهای است که اینها را میکشد به آنجا؟ من گفتم این اخلاص امام است که دارد اینها را اینجور میکشاند و میبرد. این شهید عزیز ما هم همینجور؛ بااخلاص بود.
حالا این خانم(۲) گفتند به ما یک نصیحتی بکنید؛ خیلی خب، همین نصیحت: در کارهایتان اخلاص داشته باشید؛ یعنی نگذارید شائبهی منیّت در انگیزههای شما و در کارهای شما دخالت کند؛ اخلاص یعنی فقط برای خدا [کار کردن]. آنجایی که میبینید شائبهی منیّت است، پس بکشید؛ یعنی انسان کار را ترک کند، بهتر از این است که کار را برای دیده شدن انجام بدهد. این یک نکته است؛ نکتهی اخلاص در ایشان.
یک نکته در مورد ارزش کاری شهید سلیمانی ــ که خب خیلی در این زمینهها حرف زدند و میزنند، و این نکته باید مورد توجّه قرار بگیرد ــ نقش شهید سلیمانی در احیای جبههی مقاومت در منطقه است. البتّه این را اگر کسی بیان میکند، باید درست بیان کند. شهید سلیمانی نقش مهمّی در زنده کردن جبههی مقاومت در منطقه دارد؛ خیلی نقش دارد. یک وقت یک گروه مقاومی در یک منطقهای هستند، خب بله، این قبل از شهید سلیمانی هم بود؛ [امّا] یک وقت یک جبهه به وجود میآید؛ ما همیشه این را میخواستیم. چون طرف مقابل جبههبندی میکند، این طرف هم باید جبههبندی کند. خب الان اگر این جبهه نبود، غزّه نمیتوانست اینقدر مقاومت کند. این جبههی مقاومت، به همهی اطراف قضیّه قدرت میدهد. اگر چنانچه چهار واحد با هم متّحد بشوند، پنج واحد با هم متّحد بشوند، زورشان و قدرتشان بیشتر از پنج برابرِ یک واحد است؛ یک هویّت جدیدی به وجود میآید؛ آن هویّت جدید خیلی مهم است. شهید حاج قاسم سلیمانی در این قضیّه خیلی نقش داشت، خیلی کار کرد. مردم حضور او روی کوههای سوریه و نترسیدنش و رفتنش به استقبال خطر را میبینند؛ خب این خیلی مهم است، امّا اهمّیّت اصلی مال این است که همین رفتنها، همین حضورها، همین تلاشها توانست این جبهه را احیا کند، زنده کند، تقویت کند.
خداوند انشاءالله درجاتش را عالی کند. [ایشان] با تدبیر، با سیاست، با عقل، با اخلاق، با تحرّک و تلاش تمامنشدنی این کار را دنبال میکرد و این بسیار مهم بود و مهم است؛ امیدواریم انشاءالله ادامه پیدا کند. البتّه آقای قاآنی(۳) حقّاً و انصافاً خوب دارد حرکت میکند؛ حرکت ایشان خیلی خوب است الحمدلله. بایستی همین خطّ تقویت جبههی مقاومت که شهید در این زمینه خیلی فعّال بود و خیلی شاخص است و رتبهی خیلی بالایی در این قضیّه دارد، انشاءالله ادامه پیدا کند.
خداوند انشاءالله شماها را حفظ کند، خانم(۴) را محفوظ بدارد؛ ایشان هم در جهتگیری و انگیزهی شهید سلیمانی نقش دارند. شاید بیست سال پیش یا بیست و سه چهار سال پیش [بود که] اینجا در این حیاط، با بچّههای سپاه، فرماندهان سپاه ــ شاید حدود بیست نفر بودند ــ نماز خواندیم، بعد من نشستم روی پلّه، یک صحبت گرم و گیرایی کردم؛ قبلاً هم فکرش را نکرده بودم؛ خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود؛ خیلی جلسهی عجیبی بود، خیلی تأثیراتی گذاشت. بعد از آن جلسه، چند نفر از بچّهها به من مراجعه کردند، یکی از آنها حاج قاسم بود؛ آمد یک جملهای از ایشان نقل کرد، گفت عیال من اینجوری میگوید؛ در همان جهتی که من صحبت کرده بودم. من دیدم تأثیر همسر چقدر زیاد است؛ یعنی این خانم روی حاج قاسم مؤثّر بودند؛ [لذا] ایشان در زحمات حاج قاسم شریکند، علاوه بر اینکه محرومیّتهای خانوادهها ــ نبودن همسر، نبودن پدر ــ خیلی مهم است، تحمّل این چیزها خیلی مهم است؛ تحمّل کردند.
انشاءالله خداوند به شماها اجر بدهد، توفیق بدهد، همهی شما را حفظ کند. انشاءالله موفّق و مؤیّد باشید.
|
2,262 | 1402/10/06 | بیانات در دیدار اقشار مختلف بانوان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54745 |
در آستانه ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید خانمهای عزیز، خواهران، دختران، فرزندان خود من؛ همهی شما فرزندان ما هستید، و سازندگان ایران فردا، دنیای فردا، شماها هستید. این جلسه، جلسهی خیلی پُرمغز و مفیدی بوده تا این لحظه. من تشکّر میکنم از همهی کسانی که برنامه اجرا کردند. از این دختران عزیزی که سرود خواندند تشکّر میکنم؛ هم سرودشان خوب بود ــ یعنی مضمون شعر خوب بود ــ هم آهنگشان خوب بود و بسیار خوب اجرا کردند. از قاری محترم تشکّر میکنم. از مجری محترم و خوشبیان و خوشزبان تشکّر میکنم. از همسران شهدا، مادران شهدا، فرزندان شهدا که در این جمع حضور دارند، صمیمانه تشکّر میکنم و به همهی آنها اظهار ارادت میکنم. از خانم زکزاکی که اینجا صحبت کردند، من تشکّر میکنم. ایشان مادر شش شهیدند؛ سه پسرشان در یک حادثه، سه پسر دیگرشان در یک حادثه[ی دیگر] به شهادت رسیدند و این زن مثل کوه صبر کرده و مدّتها زندان و سختیهای فراوان را تحمّل کرده. از آن خانم فلسطینی(۲) که اینجا ویدئوشان را مشاهده کردیم، تشکّر میکنم؛ از کسانی که دستاندرکارند میخواهم که تشکّرِ ما را به ایشان برسانند و خداقوّت بگویند و بگویند که من همیشه، هر شب، مرتّباً برای آنها دعا میکنم.
مطالبی که در اینجا مطرح شد مطالب بسیار خوبی بود؛ یعنی واقعاً اگر من الان هیچ صحبتی نکنم و به همان حرفهایی که این خانمها اینجا زدند اکتفا کنیم، این جلسه بهرهی خودش را برده؛ هم در مورد ورزش، هم در مورد مسائل حقوقی زنان، هم در مورد هنر دینی، هم در مورد نگرانی از تهدیدهای فضای مجازی و هوش مصنوعی، هم برای مسئلهی نخبگان کشور در بخشهای مختلف و برنامهریزی برای آنها، هم قدردانی از مادران و زنان خانهدار، هم آنچه در مورد وضع بد فضای مجازی گفته شد، هم در مورد پزشکان زن و رعایت مریضهای زن در بیمارستانها، همهی این مطالبی که گفته شد مطالب درستی بود. گلهگزاریها و شِکوهها و احیاناً پیشنهادها باید به ما داده بشود؛ کار ما نیست، کار مسئولین دولتی است، امّا درعینحال ما سفارش میکنیم، تأکید میکنیم و از مسئولین میخواهیم که اینها را انشاءالله دنبال کنند؛ امیدواریم که این اتّفاق بیفتد.
این جلسه به مناسبت نزدیکی ایّام ولادت صدّیقهی کبریٰ فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) تشکیل شده؛ من چند جمله در مورد ایشان عرض میکنم، بعد هم مطالبی را در مورد مسئلهی زن یادداشت کردهام، به قدری که حالا وقت باقی مانده، مختصراً عرض میکنم.
در مورد حضرت سیّدة نساء العالمین، سیّدة نساء اهل الجنّة ــ که دربارهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) وارد شده ــ هر کدام از مطالبی که چه پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)، چه امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)، چه بقیّهی ائمّه دربارهی این بزرگوار گفتهاند، همه شاهد عظمت غیر قابل اندازهگیری این بانوی عظیمالشّأن است؛ یعنی واقعاً عظمت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را با هیچ انسانی، جز همان اهلبیت پیغمبر و خود رسولالله و اولادش نمیشود مقایسه کرد؛ مقام ایشان خیلی عظمت دارد. من فقط یک حدیث را عرض میکنم که خب بارها شنیدهاید؛ حدیثی است که هم شیعه نقل کرده، هم سنّی نقل کرده. آن [حدیث] این است که «اِنَّ اللَهَ لَیَغضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ یَرضىٰ لِرِضاها»؛(۳) برای سَخَط و خشم فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) خدای متعال خشمگین میشود، و به خاطر خشنودی فاطمهی زهرا خدای متعال خشنود میشود. معنایش این است که هر انسانی، هر مسلمانی، اگر بخواهد خدا را خشنود بکند، باید کاری بکند که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را خشنود کند. توصیههای آن بزرگوار، درسهای آن بزرگوار، جهتگیری آن بزرگوار، عواطف آن بزرگوار، اگر ملاحظه شد، رعایت شد، مراعات شد، خدای متعال خشنود میشود. بالاتر از این، واقعاً چه فضیلتی انسان میتواند فرض کند برای یک انسان، چه زن و چه مرد؟
به نظر من، زن مسلمان الگویی بهتر از فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) نمیتواند پیدا کند، [بلکه] هیچ زنی در دنیا نمیتواند الگویی بهتر از او پیدا کند. چه در دوران کودکیاش، چه در دوران نوجوانیاش، چه در دوران جوانیاش، چه در خانواده، چه رفتارش با پدر، با همسر، با فرزندان، با کارگر داخل خانهاش، چه رفتارش در عرصهی اجتماع، در مسئلهی سیاست، در مسئلهی خلافت؛ یعنی همهی اینها الگو است. و مهم این است که همهی این عظمتها، همهی این فعّالیّتها، همهی این سرمشقها، در یک عمر کوتاه انجام گرفته: حدّاکثر ۲۵ سال؛ سنّ فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را از ۱۸ سال تا ۲۵ سال نقل کردهاند. این الگو است؛ دختران ما، زنان ما، بانوان عزیز جامعهی اسلامی ما سعی کنند با همین روحیه، با همین انگیزه دنبال فاطمهی زهرا حرکت کنند؛ هم در امر خانهداری، هم در امر فعّالیّت اجتماعی و سیاسی، هم در حکمت و دانش ــ که البتّه در مورد آن بزرگوار الهام الهی بود، در مورد ما و شما کسبکردنی است؛ شما که تلاش بکنید، البتّه الهام الهی هم کمک خواهد کرد ــ در همهی بخشها آن بزرگوار را الگو قرار بدهید و قرار بدهیم و دنبال کنیم. این چند جمله راجع به آن بزرگوار.
و امّا دربارهی مسئلهی «زن». خب، شماها بحمدالله همه دانا و تحصیلکرده و مطّلع از مسائل گوناگونی هستید که در اسلام در مسئلهی «زن» مطرح است؛ خیلی نیازی نیست که من بگویم، درعینحال چند جملهای من عرض میکنم.
در مسئلهی «زن»، هم بحث هویّت زنانه و هویّت زن، هم ارزشهای زن، هم حقوق زن، هم تکالیف زن، هم آزادیهای زن، هم محدودیّتهای زن، هر کدام موضوع مسائل بسیار مهم و تعیینکننده است. امروز با نگاه کلّی که به دنیا نظر کنیم، [میبینیم] دو جهتگیری، دو رویکرد، در همهی این زمینهها وجود دارد: یک رویکرد، رویکرد رایج متداول غربی است که در کشورهای غیر غربی هم رواج پیدا کرده ــ در همهی زمینههایی که ذکر کردم ــ یک رویکرد هم رویکرد اسلامی است؛ این دو در مقابل هم قرار دارند، دو جریانند و هر کدام در پاسخ به این مسائل و سؤال در مورد این مسائل نظری دارند. [لذا] میتوان در همهی این زمینهها بحث کرد و به پاسخ رسید، منتها یک نکتهای در اینجا وجود دارد که این نکته به نظر من نکتهی قابل توجّهی است و آن، این است که نظام فرهنگی و تمدّنی غرب، در این مسائل حاضر به مباحثه نیست، از ورود در بحث و تحقیق فرار میکند. فرهنگ غربی، نظام غربی ــ نظام تمدّنی و نظام فرهنگی غربی ــ در مورد بسیاری از سؤالات در این زمینهها جلو نمیآید که بحث بکند؛ مسئله را با جنجال و هوچیبازی و استفادهی از هنر و سینما و زور و فضای مجازی و مانند اینها پیش میبرد؛ آن نظر خودش را، رویکرد خودش را ــ منطق که ندارند ــ با ابزارهای مختلفی که در اختیار دارد پیش میبرد؛ حاضر نیست بحث کند، حاضر نیست به سؤالها جواب بدهد. علّت هم این است که غرب هیچ منطقی ندارد؛ این رفتارِ روزبهروز بدتر و سخیفتری که امروز در زمینهی مسائل زن، در غرب رایج است و به تبعِ غرب در بسیاری از کشورهای دیگر، هیچ منطقی پشت سرش نیست؛ لذا وارد بحث نمیشوند، حاضر نیستند منطق ارائه کنند.
چرا در محیطهای غربی، روزبهروز بیمبالاتی زن در حفظ حرمت و شخصیّتِ زنانگیِ خودش بیشتر میشود و حرمت زن روزبهروز بیشتر شکسته میشود؟ چرا در مجالس رسمیای که در اروپا و در آمریکا برگزار میشود، زن میتواند حتّی با پوشش نیمهعریان در این جلسات رسمی شرکت کند امّا مرد بایستی با لباس کامل، کراوات هم بزند یا پاپیون هم بزند و شرکت کند؟ چرا؟ چرا زن آنجور میتواند بیاید، [امّا] اگر چنانچه مرد در مجالس رسمی مثلاً فرض کنید با شلوارک بیاید، خلاف آداب عمل کرده؟ علّت چیست؟ زن با مینیژوپ بیاید اشکال ندارد، امّا اگر لباس این [مرد] یک خرده سبک باشد اشکال دارد؛ چرا؟ چرا در محیطهای غربی روزبهروز فحشا و روسپیگری بیشتر دارد ترویج میشود؟ این اتّفاق دارد میافتد. چرا همجنسبازی به عنوان یک شیوهی مترقّی شناخته میشود که اگر کسی انکار کرد، به عنوان یک فکر عقبافتاده، یک شخص عقبافتاده، یک ملّت عقبافتاده تلقّی میشود؟ چرا؟ هم در محیطهای سیاسی ترویج میشود، [هم در] محیطهای اجتماعی ترویج میشود؛ رؤسای جمهور، مسئولان کشورها آن را ترویج میکنند و بعضیها افتخار میکنند که ما اینجوری هستیم! چرا؟ این چه منطقی دارد؟ چرا در محیطهای بیمبالات غربی، مسائل جنسی سهجانبه یا چهارجانبه ــ طبق آمارهایی که خودشان میدهند و اطّلاعاتی که در اختیار ما هست و میدانیم؛ اطّلاعات پنهانی نیست، اطّلاعات آشکار است ــ روزبهروز افزایش پیدا میکند؟ همهی چیزهایی که خانواده را منهدم میکند، روزبهروز در غرب دارد افزایش پیدا میکند. همهی این چیزها منهدمکنندهی اساس خانواده است؛ آزادی جنسی و افراط در گسترش تعرّضات جنسی، خانواده را منهدم میکند. من چند سال قبل از این،(۴) از کتاب یکی از رؤسای جمهور آمریکا(۵) نقل کردم؛ آمارها به معنای واقعی کلمه وحشتزا است؛ آمار تعرّضات جنسی، آمار بیبندوباریها. و تعرّض جنسی مجازات ندارد، مجازات نمیشوند، امّا حجاب مجازات دارد! یک رذلی، یک لاتی، یک زن باحجاب را آزار بدهد، بعد به دادگاه کشیده بشود، در دادگاه آن زن را چاقو بزند و بکُشد، این اشکالی ندارد!(۶) حالا مثلاً یک مدّتی زندانی به آن آدم رذل میدهند، امّا این مبارزهی با حجاب و مقابلهی با حجاب مطلقاً به عنوان یک کار زشت تقبیح نمیشود؛ چرا؟ اینها سؤالات بیجواب است، اینها را جواب نمیدهند، [چون] منطقی وجود ندارد. از یک ایرانی، مثلاً یک مسئول ایرانی که در فلان مجمع بزرگ اروپایی یا آمریکایی شرکت کرده، میپرسند آیا شما با همجنسبازی موافقید، اگر بگوید نه، او را هُو میکنند! علّتش چیست؟ این چه منطقی دارد؟ پاسخی وجود ندارد؛ یعنی غرب برای رفتار خودش با مسئلهی «زن» و مسائل مربوط به زن و آن رفتاری که نسبت به جامعهی زنان دارد انجام میگیرد، هیچ منطقی پشت سر کارهایش نیست و لذاست که از بحث، از گفتگو، از مباحثه در این زمینهها فرار میکنند.
عرض کردم که رویکرد خودشان را با ابزارها پیش میبرند، در این کارها هم قشنگ واردند: فیلم درست میکنند، کتاب مینویسند، مقاله مینویسند، پول میدهند، شخصیّتهای هنری، فرهنگی و سیاسی و غیره را وادار میکنند که حرف بزنند؛ مراکز بینالمللی را درست میکنند ــ مراکز مربوط به زنان ــ و این سازمانهای بهاصطلاح بینالمللی هر کشوری را که با رویکرد آنها مخالف باشد، نمره میدهند، داوری میکنند و در قعر جدول قرار میدهند.
خب، حالا حرف در این زمینهها زیاد است و بنده هم در این مقولهها خیلی صحبت کردهام. دیروز یک کتابی برای من آوردند که صحبتهایی بود که خود بنده کرده بودم، چاپ شده بود، ندیده بودم؛ نگاه کردم دیدم خیلی از حرفهایی که آماده کرده بودم و میخواستم امروز اینجا بگویم، در آن کتاب هست و قبلاً بارها گفته شده؛ در این زمینهها زیاد صحبت کردهایم. من در یک کلمه عرض میکنم که خلاصهی حاصل و ملخّصِ سیاست و رویکرد تمدّن غربی در مبحث بسیار مهم و حیاتی «زن»، در دو عامل خلاصه میشود: «سودجویی» و «لذّتجویی» که حالا هر کدام یک شرحی دارد. راجع به همین «سودجویی» هم من یک وقتهایی صحبت کردهام که حالا دیگر مجال نیست حرف بزنم. خب، این برخورد غرب در مسئلهی «زن» است.
برخورد اسلام درست بعکس است؛ برخورد اسلام برخورد منطقی است، برخورد استدلالی است، بیان واضح و روشن است در این زمینه. مسئلهی «زن»، در اسلام، یکی از نقاط قوّت اسلام است؛ این را به شما عرض بکنم. بعضی خیال نکنند که ما دربارهی مسائل مربوط به زن باید بنشینیم پاسخگو باشیم؛ نه، اسلام در همهی بخشهای مربوط به زن، منطق محکم و قوی و پشتوانهی عقلانی دارد؛ چه آنجایی که مسئلهی جنسیّت را نفی میکند، چه آنجایی که مسئلهی جنسیّت را برجسته میکند، در همهی اینها منطق وجود دارد.
اسلام در یک مواردی بکلّی جنسیّت را نادیده میگیرد؛ بحث، بحث زن و مرد نیست، مسئلهی کرامت انسان است: وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم؛(۷) اینجا مسئلهی جنسیّت مطرح نیست. ارزشهای انسانی در زن و مرد یکسان است و در نسبتِ ارزشیِ او با جنس مرد، مطلقاً جنسیّت مطرح نیست: «وَ المُؤمِنونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَر»(۸) تا آخر؛ «اِنَّ المُسلِمینَ وَ المُسلِماتِ وَ المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ وَ القانِتینَ وَ القانِتات»(۹) تا آخرِ آیهی سورهی احزاب. همهی اینها پیش خدای متعال در مراتب عروج معنوی یکسانند؛ یعنی مطلقاً نه این بر او ترجیح دارد، نه او بر این ترجیح دارد؛ هر دو با استعدادِ مشابه در این راه قرار داده شدهاند و به همّتشان بستگی دارد؛ زنهایی هستند که هیچ مردی به پای آنها نمیرسد. بنابراین، جنسیّت مطرح نیست.
البتّه در همین زمینههای معنوی، یک جاهایی بالخصوص و به دلیل خاصّی، خدای متعال جنس زن را ترجیح داده؛ مثل همین آیهای که تلاوت کردند: وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امرَأَتَ فِرعَون.(۱۰) در قضیّهی حضرت موسیٰ، انسانهایی هستند که در رابطهی با موسیٰ بخصوص نام برده شدهاند و ذکرِ خاص شدهاند؛ جناب هارون هست، حضرت خضر هست، آن رفیق و همراه حضرت موسیٰ هست؛ چند نفر هستند که به طور خاص در قرآن از آنها یاد شده، امّا در مورد هیچ کدامشان این تعبیر به کار نرفته که الگو است؛ «مَثَل» یعنی نمونه و الگو. خدای متعال برای همهی انسانهای مؤمن دو زن را الگو قرار داده؛ یکی زن فرعون است، یکی حضرت مریم است: وَ مَریَمَ ابنَتَ عِمرانَ الَّتی اَحصَنَت فَرجَها.(۱۱) خب اینجا خدای متعال به دلیلی خود موسیٰ را به عنوان مَثَل و نمونهی مؤمنین ذکر نکرده، زن فرعون را ــ که نامادری حضرت موسیٰ است ــ ذکر کرده؛ خود حضرت عیسیٰ را ذکر نکرده، مادر او را ذکر کرده. این یک نوع ترجیح دادن و رجحان دادن زن است، به دلایلی، که دلیلش هم به نظر من روشن است؛ چون در جنس مرد، به خاطر شرایط مادّی و جسمانیای که دارد و خصوصیّاتی که وجود دارد، یک حالت برتریطلبیای هست؛ بخصوص در دورانی که قرآن نازل شده، اینجوری بوده؛ خدای متعال میخواهد این را نفی کند: این حرفها چیست؟ چون مثلاً صدایش کلفتتر است، چون قدّش بلندتر است، چون چهارشانهتر است، ارزشش بیشتر است؟ نه، بایستی از همین زن، از این بانو پیروی کند و او را الگوی خودش قرار بدهد. یا در یک روایتی [هست که] یک مردی میآید پیش پیغمبر و عرض میکند: مَن اَبَرّ؛ بیشتر به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت میفرماید: اُمَّک؛(۱۲) به مادرت. بعد میپرسد بعدش چه کسی؟ پیغمبر میفرماید بعدش هم مادرت؛ دفعهی سوّم میپرسد خب حالا بعدش چه کسی؟ باز میگوید مادرت؛ یعنی سه بار پیغمبر مادر را میگوید. بعد آن پسر میپرسد بعدش چه کسی؟ میگوید بعد پدرت؛ یعنی مادر سه مرتبه جلوتر از پدر است. خب، این نشاندهندهی جایگاه زن در خانواده است دیگر؛ این برای تأکید این معنا است. یعنی این را میخواهم بگویم که در سلوک معنوی، در عروج معنوی و الهی، در ارزشهای واقعی انسانی، جنسیّت هیچگونه نقشی ندارد، مگر یک مواردی ترجیح یکی بر دیگری که این هم ترجیح زن بر مرد است؛ تا آنجایی که من دیدهام، غیر از این موردی را ندیدهام. اینجا آن جاهایی است که جنسیّت منتفی است.
در اصلِ مسئولیّتهای اجتماعی هم همینجور است. امام (رضوان الله علیه) در یک جایی گفتند که دخالت در سیاست و در مقدّرات اساسی کشور وظیفهی زنان و تکلیف زنان است؛ حقّ زنان و تکلیف زنان است؛(۱۳) یعنی واجب کردند که زنها بایستی در مقدّرات کشور و وظایف اساسی کشور دخالت کنند و وارد بشوند، که خب خود این یک فصل طولانیای دنبالش دارد؛ یعنی در این زمینهها بین زن و مرد هیچ تفاوتی وجود ندارد.
در پرداختن به امور جامعه: مَن اَصبَحَ و لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم؛(۱۴) اینکه فرمودند «لَیسَ بِمُسلِم»، یعنی چه زن باشد، چه مرد باشد. شما صبح که میکنید، زن خانهدارید، زن کارمندید، زن شاغلید، زن صنعتگرید، هر کاری میکنید، باید به فکر جامعه باشید؛ یعنی اهتمام داشته باشید که جامعه در چه وضعی است. حالا چقدر بتوانید کمک کنید و نقش ایفا کنید، این فرق میکند؛ افراد هر کدام یک نقشی میتوانند ایفا کنند، امّا این اهتمام همگانی است؛ این پرداختن، اهتمام داشتن، به فکر بودن، همگانی است. در اینجا هم جنسیّت نقشی ندارد. یا همین «مَن سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلمُسلِمین»؛(۱۵) این خانمی که الان صحبت کردند، گفتند که ما در قضیّهی فلسطین و در قضیّهی غزّه راهمان بسته است، وَالّا میتوانستیم بیاییم. حالا مثلاً فرض کنید این خانم که پزشک است، میتوانست آنجا باشد و به معالجهی بیماران، مجروحین، کودکان و زنان بپردازد. هر کسی یک نقشی دارد، امّا اصل این اهتمام، اصل این وظیفه و احساس مسئولیّت، عمومی است، زن و مرد ندارد. اسلام اینها را مشخّصاً بیان کرده؛ اینها چیزهایی است که در اسلام روشن است و اینها را بیان کرده.
امّا در وظایف خانوادگی، البتّه نه؛ در وظایف مربوط به خانواده وظایف یکسان نیست، هر کدام یک نوع وظیفهای دارند. امکانات، ظرفیّتهای جسمی، ظرفیّتهای روحی، به هر کدام یک وظیفهای را محوّل میکند؛ اینجا جنسیّت نقش دارد. اینکه شعار «برابری جنسیّتی» به طور مطلق میدهند، غلط است. برابری جنسیّتی در همه جا [معتبر] نیست؛ در یک جاهایی بله، برابری هست، امّا در یک جاهایی هم برابری نیست، و نمیتواند باشد. آنچه درست است «عدالت جنسیّتی» است؛ «عدالت جنسیّتی» در همه جا معتبر است. «عدالت» یعنی هر چیزی را در جای خود قرار دادن. ساخت روحی زن، ساخت جسمی زن، ساخت عواطفی زن، اقتضای یک مسائلی را میکند. فرزندآوری، فرزندداری و دامانِ پرورشِ فرزند، کار زن است؛ از مرد این کار برنمیآید، و خدای متعال او را برای این کار خلق نکرده؛ او برای یک کار دیگر است؛ کار بیرون خانه، کار [رفع] مشکلات خانه. امّا در حقوق خانوادگی یکسانند: وَ لَهُنَّ مِثلُ الَّذی عَلَیهِنَّ بِالمَعروف؛(۱۶) یعنی همان قدر که مرد در خانواده حق دارد، زن همان اندازه در خانواده حق دارد؛ این آیهی قرآن است. پس در حقوق خانوادگی یکسان، امّا در وظایف خانوادگی نه. البتّه یک چیزهایی هست که بایستی در مورد زن بیشتر رعایت بشود که در صحبتهای این خانمها هم بعضی بود، من هم یادداشت کردهام.
[مثل] مسئلهی امنیّت زنان؛ امنیّت در درون خانواده. زن بایست در کنار مرد احساس آرامش کند، احساس امنیّت کند؛ چهاردیواری خانه محلّ آسایش و امنیّت است. اگر رفتار شوهر جوری باشد که زن را از این احساس امنیّت محروم کند، زن احساس ناامنی کند، شوهر بددهنی کند یا بسیار بدتر و فجیعتر، دستش را به کار بیندازد، این مطلقاً قابل قبول نیست. راهش چیست؟ راهش قوانین سخت است؛ من بارها این را گفتهام.(۱۷) باید قوانین سختی [وضع شود]. اشارهای کردند به قانونی که در مجلس هست؛ خب اینها حتماً باید دنبال بشود. ما هم سفارش میکنیم، شماها هم خودتان دنبال کنید. بایستی مجازات سختی متوجّه مردی بشود که در داخل خانه برای زن محیط ناامن به وجود میآورد؛ در بیرون خانه هم همینجور. این، یک مسئله.
یک مسئله، مسئلهی مشاغل اجتماعی و مدیریّتها است که این را بعضی از خانمها از من سؤال کردند. اینجا هم مسئلهی جنسیّت مطرح نیست. در مدیریّتهای گوناگون، مشاغل گوناگون اجتماعی و دولتی، حضور زنان هیچ محدودیّتی ندارد. حالا مثلاً فرض کنید آمریکاییها به یکی از این کشورهای همسایهی ما الزام کرده بودند که بایستی زنها در محیط اداری مثلاً ۲۵ درصد حضور داشته باشند؛ الزامی، اجباری؛ غلط است. چرا ۲۵ درصد؟ خب ۳۵ درصد، خب ۲۰ درصد. این عدد معیّن کردن، نسبت معیّن کردن، معنی ندارد؛ اینجا ملاک، شایستهسالاری است. یک جا هست که یک بانوی باسواد مجرّب کارآمد مثلاً برای وزارت بهتر از این مردی است که در این زمینه نامزد وزارت شده؛ این زن باید وزیر بشود. در مورد نمایندگی مجلس هم همینجور است. مثلاً فرض کنید در فلان شهر، یک نفر یا دو نفر نمایندهی مجلس لازم است؛ یک نفر یا دو نفر زن، یک نفر یا دو نفر مرد معیّن شدهاند، [باید دید] کدام شایستهترند، باید شایستگی را نگاه کرد. هیچ ترجیحی اینجا وجود ندارد، هیچ محدودیّتی هم در این زمینهها وجود ندارد؛ یعنی نظر اسلام این است. بحث، بحث شایستهسالاری است.
البتّه زن در این مشاغل میتواند حضور پیدا کند، امّا بایستی جوری باشد که از آن مشغلهی مهمّ اساسی زنانه، یعنی خانهداری و فرزندآوری، محروم نشود؛ حتّی در بعضی از مشاغل که برای زنان واجب کفائی است، مثل پزشکی. پزشکی زنان واجب است؛ تا حدّی که پزشک زن به قدر کفایت وجود داشته باشد، باید زنها پزشکی بخوانند. همچنین مثلاً معلّمی بانوان یک واجب کفائی است. خب حالا ممکن است یک وقتی این واجب کفائی [تعارض پیدا کند] با مسئلهی خانهداری یا فرزندآوری یا استراحتها و مرخّصیهایی که برای یک زن خانهدار لازم است یا ساعات کاری که او بتواند کار را انجام بدهد و مثلاً به کار خانه هم برسد؛ اگر چنانچه در این زمینهها تعارضی به وجود آمد، مسئولین کشور هستند که بایستی برای این فکر کنند؛ یعنی آنقدر تعداد را افزایش بدهند که اگر چنانچه این معلّم که مثلاً فرض کنید بایستی در هفته پنج روز در مدرسه شرکت کند، مِن باب مثال چهار روز میتواند شرکت کند، خلأ به وجود نیاید؛ معلّم دیگری وجود داشته باشد که آن خلأ را پُر کند؛ همینطور مسئلهی پزشکی. بنابراین، در مشاغل، در مدیریّتها، در کارهای اساسی، در کارهایی که واجب کفائی برای زنان است، محدودیّتی وجود ندارد و اگر چنانچه تعارضی با کارهای خانگی زنانه به وجود آمد، باید به یک نحوی این را حل کرد که نه این زمین بماند، نه آن. البتّه به نظر بنده منافات هم ندارند؛ من میشناسم بانوانی را که کارهای اجتماعی سنگین داشتند ــ چه کار دانشگاهی و علمی، چه کارهای غیر علمی ــ چندین فرزند هم بزرگ کردند، تربیت کردند، خیلی هم خوب توانستند این کار را انجام بدهند. بنابراین، اینها منافاتی با همدیگر ندارند.
دو نکتهی مهم در نگاه اسلام هست؛ یعنی اینکه عرض کردیم راه باز است برای بانوان در همهی زمینهها ــ فعّالیّتهای اجتماعی و سیاسی و غیره ــ در کنار دو نکتهی مهم است که اسلام روی این دو نکته حسّاس است: یک نکته مسئلهی خانواده است که اشاره کردم، یک نکته مسئلهی خطر جاذبهی جنسی است؛ خطر جاذبهی جنسی! اسلام روی این حسّاس است. اسلام از اینکه محیط و فضا جوری باشد که لغزشگاه جاذبهی جنسی ــ که یکی از لغزشگاههای بسیار خطرناک است ــ زن را یا مرد را دچار مشکل بکند، ما را پرهیز میدهد؛ باید مراقبت داشت.
و حجاب در این زمینه است؛ مسئلهی حجاب یکی از چیزهایی است که میتواند در خطر جاذبهی جنسی محدودیّت ایجاد کند؛ از این جهت در اسلام روی مسئلهی حجاب تأکید شده. در سورهی احزاب، در دو جا، مسئلهی حجاب [بیان میشود]: وَ اِذا سَأَلتُموهُنَّ مَتاعًا فَسئَلوهُنَّ مِن وَراءِ حِجاب؛(۱۸) کسانی که میروند خانهی پیغمبر، مثلاً فرض کنید مهمانند و یک غذایی میخواهند بگیرند، با زن پیغمبر مواجه نشوند، از پشت پرده [بگیرند]؛ یعنی این دقّت شده. همچنین در آیهی دیگری از سورهی احزاب هم همین معنا وجود دارد.
بنابراین، این دو حسّاسیّت باید رعایت بشود: هم مسئلهی حجاب بایستی به معنای واقعی کلمه رعایت بشود، هم مسئلهی خانواده و حضور در خانه و نقش «مادری» که مهمترین نقش است. شاید بتوانم بگویم در مجموعهی خلقت بشر، نقش «مادری» برترین نقشها است؛ برای خاطر اینکه اگر چنانچه «مادری» نباشد، فرزندآوری نباشد، بارداری و شیردهی نباشد، اصلاً نسل بشر منقرض میشود؛ بنابراین، «مادری» مهمترین نقش در عالم خلقت و در عالم وجود مادّی انسان است. اسلام به این اهمّیّت میدهد؛ [شما نیز] به این اهمّیّت بدهید، این را دنبال بکنید؛ آن نکتهی جاذبهی جنسی را هم همینطور.
خیلی از کارها هم با تفاهم انجام میگیرد. بعضیها خیال میکنند کار کردن در خانه وظیفهی زن است؛ نه، وظیفهی زن مطلقاً این نیست که در خانه کار کند. غذا پختن، رخت شستن، تر و تمیز کردن وظیفهی زن نیست؛ مرد و زن باید با هم تفاهم کنند. حالا بعضی از مردها خوشبختانه این کارها را میکنند و در خانه کار میکنند، به زن کمک میکنند، متصدّی بعضی از کارهای خانه میشوند. بههرحال، این جزو وظایف زن نیست؛ این را همه بدانند.
این مسئلهی سنّ ازدواج هم که در آثار اسلامی تأکید میشود که سنّ ازدواج خیلی بالا نرود و جوانها زودتر ازدواج بکنند، به خاطر همین مسئلهی جلوگیری از خطر تهدید جاذبهی جنسی است. البتّه این به معنای ازدواج کردن کودکان نیست که حالا مطرح میکنند؛ نه، جوان، نوجوان، مرد، زن، دختر و پسر، هرچه بتوانند بوقت و بهنگام ازدواج کنند، از نظر اسلام مطلوبتر است و برای خودشان هم البتّه خیلی بهتر است، برای جامعه هم خیلی بهتر است. بنابراین، اگر به مسئلهی حجاب نگاه میکنیم، به عنوان یک چیزی که وسیلهی محرومیّت زن است نگاه نکنیم؛ این محرومیّت نیست، این در واقع یک برخورداری است؛ حجاب امنیّتآور است، موجب امنیّت میشود، موجب حفظ میشود.
الان در داخل جمهوری اسلامی، با اینکه ما هنوز نتوانستهایم به معنای واقعی کلمه «اسلامی» بشویم ــ من بارها این را گفتهام؛ ما اسلامیِ نیمهکاره هستیم ــ درعینحال شما ملاحظه میکنید که پیشرفتهای زنان در همین جمهوری اسلامی، قابل مقایسهی با قبل نیست؛ در علم، در تحقیق، در فعّالیّتهای اجتماعی، در هنر، در ورزش در همهی کارها؛ اینهمه زن دانشمند، اینهمه زن استاد دانشگاه، اینهمه زن فاضل، اینهمه زن نویسنده در انواع مختلف نگارشها؛ نگارش علمی، نگارش هنری، نگارش داستاننویسی، شعر و امثال اینها. ما در قبل از انقلاب، یکدهمِ این را هم نداشتیم؛ بنده کاملاً در محیط اجتماعی [حضور داشتم و میدانم]. امروز بحمدالله در این زمینهها کشور غنی است و این به برکت اسلام است؛ با اینکه گفتم جمهوری اسلامی همچنان یک کشور اسلامیِ نیمهکاره است و ما هنوز نتوانستهایم اسلام را به طور کامل پیاده کنیم؛ اگر پیاده کنیم، این [تواناییای] که امروز داریم چندین برابر خواهد شد و بمراتب بهتر خواهد شد.
من در آخر صحبتم اشاره کنم به مسئلهی انتخابات. در این قضیّهی انتخابات ــ که من چند روز قبل هم تأکید کردم روی این مسئله(۱۹) ــ شما بانوان و خانمهای عزیز میتوانید نقش ایفا کنید. مهمترین نقش شما هم در داخل خانه است؛ مادرها میتوانند نقش ایفا کنند، وادار کنند فرزندان را و همسر را برای اینکه در زمینهی انتخابات فعّال باشند و درست تحقیق کنند. زنها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریانها، دقیقتر و ظریفتر از مردها نگاه میکنند و نقاطی را پیدا میکنند؛ [لذا] در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوقها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه میتوانید نقش ایفا کنید.
[از دیدار شما] خیلی خوشحالم؛ یک مقدار هم طول کشید و ظهر گذشت؛ انشاءالله که همهی شما موفّق باشید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,263 | 1402/10/02 | بیانات در دیدار مردم «کرمان» و «خوزستان» | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54696 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف).
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، مردم عزیز خوزستان، مردم عزیز کرمان. جلسه، جلسهی بسیار صمیمی و مشمول لطف الهی است انشاءالله. برای بنده جای خوشوقتی است که توانستم جمعی از مردم این دو استان مهم را زیارت کنم. به همهی شماها، یکایک شما، خوشامد عرض میکنم؛ بخصوص به خانوادهی شهیدان عزیز و جانبازان عزیز.
از این جلسهی بسیار شیرین و صمیمی استفاده میکنم، اوّلاً برای اینکه چند کلمه راجع به این دو استان عرض بکنم. نسل جوان ما، نسل جدید ما، لازم است با افتخارات نسلی و تاریخی و میراثی خود بیشتر آشنا بشود؛ این کار، امروز لازم است، فردا [هم] لازم است. [تبیین] تسلسل تاریخی مواریث ارزشمند بخشهای مختلف کشور، یکی از کارهای هدفگذاریشدهی همهی دلسوزان کشور و انقلاب باید باشد. چند جمله دربارهی خوزستان و چند جمله دربارهی کرمان عرض میکنم، بعد هم به یک مسئلهی ملّی و مهم اشاره خواهم کرد و آن مسئلهی انتخاباتی(۱) است که در پیشِ رو است، بعد هم چند کلمه راجع به این مسئلهی مهمّ بینالمللی اسلامی، یعنی مسئلهی غزّه، [عرض میکنم و به آن] اشاره خواهم کرد؛ این برنامهی صحبتهای امروز ما و عرایض امروز ما با شما برادران و خواهران عزیز است.
امّا دربارهی خوزستان. شاید بشود گفت که در تاریخِ صد و بیست سی سالهی اخیر کشور ما، خوزستان یکی از اصلیترین و مهمترین مراکز مقاومت ملّت ایران بوده و مظهر مقاومت ملّت ایران در طول این مدّت، مردم خوزستان بودند. اگر جوانهای ما با تاریخ آشنا باشند، میدانند که حدود صد و اندی سال قبل، در دنبالههای جنگ اوّل جهانی که انگلیسها آمدند به این منطقه از ایران و عراق حمله کردند، مدافعهی مردم خوزستان بود که انگلیسیها را عقب زد. فتوای علمای نجف را مردم غیور خوزستان در دست گرفتند، پرچم بلند کردند، مقابل انگلیسها ایستادند. آنجا انگلیسها با لشکر و تواناییهای نظامی وارد شده بودند، بحث تبلیغات و مانند اینها دیگر نبود؛ بر عراق مسلّط شده بودند، میخواستند بر این منطقهی از ایران هم مسلّط بشوند؛ مردم خوزستان طبق فتوای علمای نجف ــ مرحوم آمیرزا محمّدتقی شیرازی و دیگران ــ در مقابل انگلیسها ایستادند. در سفری که بنده چندین سال پیش به خوزستان داشتم،(۲) پرچم آن مبارزهی بزرگ را آوردند و ما [هم] آن پرچم را هدیه کردیم به آستان قدس رضوی؛ آن پرچم که مال مردم خوزستان است، الان موجود است. در تاریخ، اینها مهم است، اینها خیلی باارزش است. خوزستان سینه سپر کرد در مقابل انگلیسها، نه فقط برای دفاع از خوزستان، [بلکه برای] دفاع از ایران.
در قضیّهی نهضت ملّی نفت، در سالهای آخر دههی ۲۰، خوزستان محلّ برخورد میدانی ایران و انگلیس بود، به شکل تصرّف پالایشگاه آبادان ــ که در اختیار انگلیسها بود ــ و تصرّف مناطقی و مراکزی که انگلیسها برای خودشان درست کرده بودند. خوزستانیها اینجا هم صف جلو و در صف مقدّم بودند.
از همهی اینها مهمتر، ایستادگی مردم خوزستان بود در مقابل تهاجم صدّام در سال ۵۹. اوّلین گروه دفاع، از خود خوزستانیها بود. یک محاسبهی غلطی را صدّام کرده بود و آن، این بود که فکر میکرد اگر حمله کند به طرف شهرهای خوزستان ــ آبادان و خرّمشهر و اهواز و غیره ــ مردم عربی که در این مناطق هستند، علیه کشور خودشان با او همراه و همدست خواهند شد! این اشتباه غلط را صدّام کرد؛ خیال میکرد خوزستان در اختیار او قرار خواهد گرفت و مردمِ عربِ ایرانیِ خوزستان به او کمک خواهند کرد. اوّلین کسانی که سینه سپر کردند، همین مردمی بودند که او به آنها امید داشت. سردار شهید عزیز علی هاشمی (رضوان الله علیه) یک نمونه است. در اوایل جنگ، آوازهی او را صدّامیها شنیده بودند و چند سال دنبالش میگشتند؛ هر کس را اسیر میکردند میپرسیدند «علی هاشمی کجا است؟» دنبال علی هاشمی بودند. مادر شهید تا [این] اواخر زنده بود. اقوام خوزستانی، از عرب و غیر عرب، لُر و بختیاری و دیگران، اوّلین کسانی بودند که در مقابل صدّام ایستادند و یک صفی را تشکیل دادند؛ این افتخار بزرگی است، این منقبت بزرگی است، این چیز کمی نیست.
از یک جهت دیگر هم خوزستان یک استان ممتاز است و آن، این است که خونِ شهیدانِ همهی استانهای کشور بر روی خاک خوزستان ریخته شده؛ این یعنی چه؟ یعنی خوزستان نماد همدلی و همبستگی همهی ملّت ایران است. جوانها، پیشقراولان، فداکاران، از همهی نقاط کشور آمدند در آنجا، با ایمانشان و با انگیزهشان جنگیدند و جان خودشان را در راه اسلام و ایران و جمهوری اسلامی فدا کردند؛ خوزستان نماد همبستگی ملّت ایران شد. ما هرچه در طول تاریخ از قهرمانیهای ملّت ایران شنیده بودیم ــ از فداکاریها، از گذشتها، از ایستادگیها ــ در دوران دفاع مقدّس به چشم خودمان در خوزستان مشاهده کردیم. بنابراین، خوزستان مظهر ویژگیهای برجستهی ملّت ایران شد. این دربارهی خوزستان؛ جوانهای عزیزمان این چند کلمه را همراه کنند با دهها برابر یا صدها برابرِ این، از مناقبِ آن منطقهی مهمّ کشور.
و امّا کرمان. بنده در طول سالها اُنس با کرمان و کرمانیها، نقاط درخشانی را در این استان و در مردم این استان، بالعیان مشاهده کردهام؛ شنیدنی نیست، دیدنی است، حسکردنی است. اگر بخواهیم در چند جمله از مهمترینِ این ویژگیها اسم بیاوریم، من باید عرض کنم که اوّلاً هویّت عمیق فرهنگی کرمان، ثانیاً نخبهپروری کرمان ــ از خصوصیّات این استان پرورش نخبگان است ــ [همچنین] نجابت اخلاقی و ایمان صادقانهی مردم کرمان، و پیشگامی مردم کرمان در پیوستن به نهضت اسلامی و انقلابی. بنده فراموش نمیکنم در سال ۴۲ در مدرسهی معصومیّهی کرمان ــ اگر این اسم درست یادم مانده باشد ــ این جوانها و نوجوانهای کرمانی، مثل یک زنجیره، با عناصر مبارز و با طلّاب و فضلای مبارزی که در آنجا بودند، مرتّب میآمدند در این مدرسه و میرفتند، اعلامیّه میدادند، اعلامیّه میگرفتند، پیام میگرفتند، درس میگرفتند و میرفتند در سطح استان پخش میکردند. زمینهی بُروز شخصیّت بزرگی مثل حاج قاسم سلیمانی اینها است. نخبهپروری و اتّصال و ارتباط با مفاهیم اسلامی برجسته و مبارزهی در راه آنها خصوصیّت بزرگی است که بنده آن را به چشم در مردم کرمان مشاهده کردهام.
بله، یک قاسم سلیمانی کافی است که نه فقط استان کرمان، بلکه ملّت ایران به او افتخار کند و مباهات کند؛ این درست، امّا مطلب مهمّ دیگر در کنار این، آن است که آن زمینهی فرهنگیای که قاسم سلیمانی را تربیت میکند چیست؛ به این زمینهی فرهنگی باید تکیه کرد. آن ایمان صادقانه، آن گذشتها، آن سلامت فکری و هدایت الهیای که خدای متعال به مردمی عنایت میکند، زمینههای فرهنگی است. البتّه این زمینهها همیشه هست، منتها وقتی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نیست، این ظرفیّتها بُروز پیدا نمیکند؛ وقتی جمهوری اسلامی به وجود میآید، آنوقت این شخصیّتها یکییکی ظهور میکنند، بُروز پیدا میکنند: آن، شهید حسین علمالهدیٰ است، آن شهید علی هاشمی است، آن شهید همّت است، آن شهید حاج قاسم سلیمانی است.
من میخواهم به شما جوانهای عزیز، جوانهای خوزستان و کرمان، عرض کنم که به این ویژگیها ببالید، افتخار کنید، مباهات کنید، این میراث نسلی و تاریخی را قدر بدانید، از این خصوصیّات برای ساختن آیندهی کشورتان استفاده کنید. این کشور باید ساخته بشود؛ ما خیلی نقص داریم، ما خیلی عقبماندگی داریم. دهها سال، بلکه صدها سال حاکمیّت جبّاران، کشور ما را در خیلی از چیزها عقب نگه داشته. با توجّه به سابقهی تاریخی، ما امروز باید در علم، پیشروِ قافلهی علمِ دنیا میبودیم ــ که نیستیم ــ ما امروز باید احکام اسلام و معارف اسلام را در جزءجزء زندگی کشور خودمان بالعیان نشان میدادیم؛ سازندگی اسلام را، توانایی اسلام را در ادارهی کشور باید نشان میدادیم؛ نتوانستیم بکنیم و عقبیم؛ این عقبماندگیها باید جبران بشود. شما جوانها میتوانید، ملّت ایران میتواند.(۳) خداوند انشاءالله شماها را حفظ کند، این آمادگیها را خدا افزایش بدهد و در بخشهای مختلف به مرحلهی عمل دربیاید. خب، حالا این چند جمله راجع به خوزستان و راجع به کرمان.
و امّا مسئلهی مهمّ انتخابات، مسئلهی تعیینکنندهی انتخابات. ما حدود دو ماه دیگر، در کشور دو انتخابات مهم داریم. من اوایل سال به این انتخابات اشاره کردم؛(۴) [آن موقع] فاصله زیاد بود، حالا فاصله کم شده. ملّت ایران برای انجام این دو انتخابات باید به بهترین شکل آماده باشد. یک انتخابات، انتخابات مجلس خبرگان رهبری است. اهمّیّت مجلس خبرگان رهبری در آنجا است که در موقع لازم میتواند رهبر مناسب را برای کشور انتخاب کند، و در طول زمان هم میتواند و میباید مراقب حفظ شرایط حیاتی رهبری در شخصِ رهبرِ موجود باشد. این اهمّیّت مجلس خبرگان رهبری است که بایستی ملّت ایران، مردم استانها، دقّت کنند، مراقبت کنند و این انتخابات را به بهترین وجهی برگزار کنند. و امّا انتخابات مجلس شورای اسلامی ــ که این دو [انتخابات] با هم انجام میگیرد ــ بسیار مهم است. مجلس شورای اسلامی، طبق قانون اساسی، ریلگذاریکنندهی آیندهی کشور است. اگر کشور مشکلاتی دارد، برای رفع این مشکلات نیاز به قانونگذاری و حضور مدبّرانهی مجلس شورای اسلامی است؛ اهمّیّت این انتخابات در این است. این دو انتخابات بایستی باشکوه برگزار بشود.
بنده چهار خصوصیّت را در اوّل امسال راجع به این انتخابات به ملّت ایران عرض کردم: اوّلاً مشارکت قوی، ثانیاً رقابت واقعی، ثالثاً سلامت به معنای حقیقی کلمه، و رابعاً امنیّت انتخابات؛ این چهار خصوصیّت باید انجام بگیرد. قبل از اینکه راجع به این چهار خصوصیّت صحبت بکنیم ــ که من حالا امروز چند جمله عرض میکنم، بعد باز در فاصلهی این دو ماه اگر زنده بودیم و توفیقی بود، با مردم عزیزمان مجدّداً صحبت خواهم کرد ــ بایستی اصل منطق انتخابات در جمهوری اسلامی روشن بشود. چرا انتخابات [برگزار] میکنیم؟ من عرض میکنم هر دو کلمهی «جمهوری» و «اسلامی» وابستهی به انتخابات است. «جمهوری» یعنی مردمسالاری، یعنی حاکمیّت کشور به دست مردم. خب مردم چه جوری در حاکمیّت دخالت کنند؟ هیچ راهی بجز انتخابات وجود ندارد. بعضیها در مورد لزوم انتخابات اشکالتراشی میکنند، [مردم را] دلسرد میکنند، توجّه نمیکنند که اگر انتخابات در کشور نباشد، یا دیکتاتوری است یا هرجومرج و ناامنی است. آن چیزی که جلوی بُروز دیکتاتوری را در کشور میگیرد انتخابات است؛ آن چیزی که جلوی هرجومرج و اغتشاش و ناامنی را میگیرد انتخابات است. انتخابات آن مسیر صحیحی است که مردم میتوانند به وسیلهی آن و از آن مسیر، حاکمیّت ملّی را، مردمسالاری را، جمهوریّت را در کشور تأمین کنند. این، مسئلهی جمهوریّت. انتخابات میتواند ولیّفقیه در کشور انتخاب بکند و به وجود بیاورد، یعنی اسلامیّت را تأمین کند. انتخابات میتواند نمایندگانی را در مجلس شورای اسلامی مستقر کند که طبق مقرّرات اسلامی و معارف اسلامی، برای مدیریّت کشور قوانین تدوین کنند. پس بنابراین، هم جمهوریّت و هم اسلامیّت، متّکی به انتخابات است. بنابراین، در نظام جمهوری اسلامی، انتخابات ضروری است.
در این انتخابات، قهراً آن چهار نقطهای که گفتیم مهم است. اوّل، مشارکت؛ مشارکت یعنی حضور پُرشور مردم در انتخابات. اگر حضور پُرشور مردم در انتخابات باشد، این وحدت ملّی را نشان میدهد، این انگیزهی ملّت ایران را برای حضور در صحنه نشان میدهد؛ انگیزهی ملّت ایران و وحدت ملّی، قدرت ملّی به وجود میآورد؛ قدرت ملّی موجب امنیّت کشور میشود؛ وقتی کشور امنیّت پیدا کرد، آنوقت علم در آن کشور پیشرفت میکند، اقتصاد در آن کشور به شکوفایی میرسد، مشکلات گوناگون فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در کشور قابل حل میشود؛ مشارکت یک چنین معجزهای میکند. انتخابات در کشور تحوّل ایجاد میکند. بعضیها اسم تحوّل را میآورند، اظهار طرفداری از تحوّل میکنند، امّا عملاً آن چیزی که مقدّمهی حتمی تحوّل است، مورد بیاعتنائیشان قرار میگیرد؛ یعنی انتخابات. با انتخابات میشود در کشور تحوّل ایجاد کرد. صاحبان دیدگاههای گوناگون سیاسی و اقتصادی و فرهنگی میخواهند تحوّل ایجاد کنند به نفع دیدگاه سیاسی یا فرهنگی یا اقتصادی خودشان؛ خیلی خب، راهش چیست؟ راهش این است که با انتخابات ــ حالا چه انتخابات مجلس، چه انتخابات مجلس خبرگان، چه انتخابات ریاست جمهوری، چه انتخابات شوراها ــ کسانی را که با آن فکر سیاسی آنها و جهتگیری سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی آنها همراهند، سر کار بیاورند؛ این میشود تحوّل. بنابراین، پایهی تحوّل انتخابات است.
همهی کسانی که مخاطبانی دارند، وظیفه دارند مردم را به انتخابات دعوت کنند. علمای اَعلام، اساتید دانشگاه، اساتید حوزه، صداوسیما، مطبوعاتیها، جوانها، افراد در داخل خانواده، اینها همه میتوانند منادی انتخابات باشند و مخاطبان خودشان را به انتخابات دعوت کنند؛ آنوقت انتخابات، انتخابات پُرشوری خواهد شد. اگر مشارکت ضعیف باشد، مجلس ضعیف خواهد شد و مجلس ضعیف توانایی کامل برای رفع مشکلات نخواهد داشت. اگر میخواهیم مشکلات برطرف بشود، باید مشارکت را بالا ببریم؛ این وظیفهی همه است. هر که میخواهد مشکلات کشور برطرف بشود، راهش این است. این، مسئلهی مشارکت. البتّه اگر در آینده عمر و فرصت بود، من باز [مطالبی را در این باره] عرض خواهم کرد.
امّا مسئلهی رقابت؛ رقابت یعنی چه؟ رقابت یعنی جناحهای سیاسی برای شرکت در انتخابات با هم مسابقه بگذارند؛ گرایشهای گوناگون سیاسی و اقتصادی، در انتخابات با هم مسابقه بگذارند؛ میدان باز باشد برای مسابقهی جناحهای سیاسی و نگاههای سیاسی و نظرات سیاسی، همچنین اقتصادی، همچنین فرهنگی؛ این معنای رقابت است. رقابت یعنی جوانهایی که میخواهند وارد میدان انتخابات بشوند، با افراد سابقهدار و باتجربه مسابقه بگذارند؛ اینها تلاش کنند، آنها هم تلاش کنند. و یک مجلس خوب و قوی آن مجلسی است که هم از این جوانها داخلش باشند، هم از آن مجرّبها و باسابقهها داخلش باشند. رقابت یعنی این؛ یکی از مهمترین مسائل در باب انتخابات، این مسابقه گذاشتن است. رقابت یعنی همه بتوانند تبلیغات کنند، منتها تبلیغات درست. من دربارهی تبلیغات هم انشاءالله اگر عمری بود، بعداً عرض خواهم کرد. تبلیغات بایستی همراه با اخلاق و دیانت باشد. تبلیغات غیر از تهمت زدن است، غیر از دروغ گفتن است، غیر از وعدهی خلاف دادن است. تبلیغات یعنی انسان نظرات خودش را برای مردم بیان کند؛ تبلیغات این است و باید انشاءالله برای همه فراهم باشد. خب حالا در این زمینه حرف زیاد است. در مورد سلامت انتخابات و امنیّت انتخابات هم اگر عمری بود، انشاءالله بعدها مطالبی عرض خواهم کرد.
بنابراین، مسئلهی انتخابات را به یاد داشته باشید. بعضیها مردم را از انتخابات دلسرد میکنند؛ این کار غلطی است، این اشتباه است، این به ضرر کشور است. به ضرر «کشور» است؛ به ضرر فلان شخص و فلان آدم نیست، به ضرر کشور است. بعضیها برای اینکه مردم را از انتخابات دلسرد کنند، مدام مشکلات کشور را جلوی چشم میآورند. خب اگر مشکلات وجود دارد، راه حلّ مشکلات چیست؟ راه حلّ مشکلات انتخابات است. اتّفاقاً برای اینکه مشکلات برطرف بشود، بایستی در انتخابات شرکت کرد. این راجع به انتخابات.
امّا راجع به مسئلهی بینالمللی و اسلامی غزّه. دو ماه و نیم از شروع حادثهی غزّه دارد میگذرد. این حادثه یک پدیدهی بینظیری در تاریخ اخیر دنیای اسلام است؛ در تاریخ اخیر ــ شاید در این یک قرن اخیر ــ ما دیگر شبیه این حادثه نداریم؛ حادثهی فوقالعادهای است، حادثهی بینظیری است. چطور بینظیر است؟ از دو سو، از دو سمت، این حادثه بینظیر است. از سمت رژیم صهیونیستی این حادثه بینظیر است؛ چرا؟ برای اینکه هرگز اینجور سفّاکی، اینجور جنایتگری، اینجور خونخواری در این دورهی تاریخیای که اشاره کردم دیده نشده؛ اینجور کودککشی، اینجور بمبِ سنگرشکن را روی سر بیماران بیمارستانها انداختن، اینجور بیرحمی، اینجور خباثت، بینظیر است و دیده نشده؛ این از طرف رژیم صهیونیستی. از طرف مقابل، از طرف مردم فلسطین و مبارزان فلسطینی [هم] اینجور ایستادگی، اینجور صبر، اینجور مقاومت، اینجور دشمن را دیوانه کردن دیده نشده. مردم غزّه، مبارزان غزّه، مثل صخره، مثل کوه، ایستادهاند؛ این چیز مهمّی است. آب نمیرسد، غذا نمیرسد، دارو نمیرسد، سوخت نمیرسد ــ آب نمیرسد! ــ [امّا] ایستادهاند و تسلیم نمیشوند؛ خیلی مهم است. همین تسلیم نشدن آنها را پیروز میکند، کمااینکه نشانههای پیروزی امروز دیده میشود. اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین؛(۵) خدا با صبرکنندگان است. رژیم صهیونیست، با آنهمه تجهیزات، با آنهمه امکانات، در مقابل مبارزان فلسطینی ــ که تقریباً میشود گفت تجهیزاتشان قابل مقایسهی با تجهیزات رژیم صهیونیستی نیست ــ ناتوان مانده. شنیدید، بخشهای مهم و فعّالِ لشکرِ خودش را از میدان خارج کرد،(۶) چون دیده نمیتوانند کاری بکنند و فقط تلفات تحمّل میکنند؛ اینها مهم است، اینها پدیدههای بینظیری است.
یک نکتهی اساسی این است که شکست رژیم صهیونیستی در این حادثه فقط شکست رژیم صهیونیستی نیست، شکست آمریکا است. امروز در دنیا هیچکس تفاوتی میان رژیم صهیونیستی و آمریکا یا انگلیس نمیگذارد؛ همه میدانند که اینها یکیاند. آمریکا بیشرمانه قطعنامهی شورای امنیّت را برای قطع بمباران و آتشبس وتو میکند!(۷) اینها با هم فرقی ندارند، اینها یکیاند. «وتو میکند» یعنی چه؟ یعنی همدستی میکند در ریختن بمب بر روی کودک و زن و بیمار و پیر و مردم بیدفاع. در این حادثه آبروی آمریکا رفت، نقاب از چهرهی تمدّن غربی افتاد. پیروزی بزرگ ملّت فلسطین در این است که غرب را، آمریکا را، ادّعاهای دروغین حقوق بشری را بیآبرو کردند. امروز دیگر همه میدانند که این ظاهرسازیها، اسم حقوق بشر و انسان و مانند اینها را بردن، باطنش چیست. چهرهی زشتِ هیولای منحوسِ آمریکا و انگلیس روشن شد، برای همهی مردم دنیا آشکار شد. اسرائیل بدون آمریکا نمیتوانست دست به این سفّاکی بزند؛ اگر آمریکا موافق نبود، اسرائیل جرئت نمیکرد. رژیم صهیونیستی به پشتگرمیِ آمریکا بود که توانست اینهمه جنایت در طول مدّت دو ماه و نیم انجام بدهد؛ این را همه میدانند در دنیا. آبروی آمریکا رفت؛ خود این بزرگترین موفّقیّت است؛ این بزرگترین پیروزی است برای جبههی حق و جبههی مقاومت. در میدان که نشانههای شکست این جنایتکاران دارد یکی پس از دیگری پدیدار میشود، در عرصهی انسانی هم بکلّی شکست خوردند؛ این واقعیّتِ این صحنه است. ذات کاخ سفید برملا شد، باطن حکومت آمریکا و انگلیس آشکار شد.
خب، امروز وظیفه چیست؟ کمک به مقاومت. هر کسی هر جور میتواند باید به مقاومت کمک کند. کمک به مقاومت وظیفه است، کمک به رژیم صهیونیستی جنایت و خیانت است. بعضی از دولتهای مسلمان متأسّفانه این جنایت را مرتکب میشوند، [امّا] بدانند که ملّتهای مسلمان این را فراموش نخواهند کرد. امروز وظیفه است که دولتهای مسلمان نگذارند کالا و نفت و سوخت و مانند اینها به رژیم صهیونیستی برسد، همچنان که او نمیگذارد آب به مردم غزّه برسد؛ این وظیفهی دولتهای مسلمان است. وظیفهی ملّتهای مسلمان [هم این] است که از دولتهای خودشان بخواهند هر گونه کمکی [به رژیم صهیونیستی] را قطع کنند، بلکه رابطههای خود را قطع کنند؛ اگر قادر نیستند رابطهی خود را به طور دائم قطع کنند، لااقل به طور موقّت قطع کنند روابط خودشان را، فشار بگذارند روی این عنصر خبیث ظالم خونخوار سفّاک.
میبینید امروز وجدان دنیا به درد آمده، احساس درد میکند. در آمریکا، در کشورهای اروپایی، مردم به خیابانها میآیند؛ این شوخی نیست. شخصیّتهای سیاسی در بعضی از این دولتها و کشورها به خاطر کمک دولتهایشان استعفا میکنند؛ رؤسای دانشگاهها استعفا میکنند؛ دانشمندان، افراد سرشناس، انتقاد میکنند، اعتراض میکنند. وجدان دنیا به درد آمده، در عین حال بعضیها باز همان کمکها را دارند به این رژیم ظالم و سفّاک انجام میدهند.
بنده عرض بکنم تردیدی نداشته باشید که پیروزی با جبههی حق است. تردیدی نداشته باشید که رژیم غاصب صهیونیستی یک روز از روی زمین ریشهکن خواهد شد و این انشاءالله جزو آیندههای حتمی است؛ بعون الله و قوّته و باذن الله و عزّته این کار خواهد شد و امیدواریم انشاءالله شما جوانها آن روز را به چشم خودتان ببینید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,264 | 1402/09/15 | بیانات در دیدار اعضای ستاد کنگره بزرگداشت شهدای استان آذربایجان شرقی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54607 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی تشکّر میکنم از این اقدام لازم و بسیار مفیدی که شما برادران عزیز، خواهران عزیز، انجام دادید و یاد و نام شهیدان برجستهی آذربایجان و تبریز را ــ که البتّه فراموشنشدنی است ــ باز هم برتر و والاتر و روشنتر مطرح کردید؛ بسیار اقدام خوب و بجایی است. البتّه فاصلهی بین اوّلین بزرگداشتی که سالها پیش انجام گرفت و این بزرگداشت، یک مقدار زیاد شد؛ جا دارد که اینجور اقدامات و بزرگداشتها و یادآوریها و ذکرها زودبهزود تکرار بشود، همانطوری که ما در محرّمهای هر سال یاد شهیدان کربلا را گرامی میداریم؛ الان هزار و مثلاً سیصد سال است که مرتّباً این تکرار میشود، [امّا] این تکرار جزو تکرارهای ملالآور نیست، جزو تکرارهای لازم و مفید به حال جامعه و امروز و فردای ما است.
دربارهی تبریز و آذربایجان، سخن تمجیدآمیز کم نیست، ما هم در دیدارهای سالیانهای که با شما داشتهایم، مکرّر در این زمینه صحبت کردهایم. دربارهی شهیدان هم آنچه امروز در این جلسه امامجمعهی محترم و فرمانده محترم سپاه گفتند، بسیار خوب و کامل بود؛ همهی توصیههایی را که ما میخواهیم عرض کنیم و معمولاً میگوییم، بحمدالله آقایان توجّه داشتند و خیلیهایش را اقدام کردهاید. من همین اندازه عرض بکنم که یکی از وظایف ما این است که متوجّه به «خود»، به «خودی خود»، باشیم. ملّت ایران هویّت خود را بایستی فراموش نکند؛ اگر هویّت خود را فراموش کرد، ضربه خواهد خورد، سیلی خواهد خورد، عقب خواهد ماند. خدای متعال برای کسانی که یاد او را فراموش کردند میفرماید: نَسُوا اللَهَ فَاَنساهُم اَنفُسَهُم؛(۲) آنها خدا را فراموش کردند، خدا هم آنها را از خودشان غافل کرد و مبتلا به فراموشی از خودشان کرد. این نشاندهندهی آن است که توجّه به خود، هویّت خود، خصوصیّات خود، برای شخص، برای هر ملّت، برای هر مجموعه یک امر لازمی است.
آذربایجان باید به آن هویّتی که آن را ممتاز کرده است، توجّه کامل داشته باشد. به معنای واقعی کلمه، مجموعهای که ما آن را «آذربایجان» مینامیم یک هویّت ممتاز در میان ملّت ایران است. آذربایجان مهد ازجانگذشتگان و شهیدان است. مخصوص دفاع مقدّس نیست؛ از قبل هم همینجور بوده، بعد هم همینجور است. تا آنجایی که مربوط میشود به مسئلهی انقلاب اسلامی ــ اگر بخواهیم محاسبه کنیم ــ از پیش از انقلاب، یعنی از شروع نهضت امام بزرگوار و ملّت ایران، رفتار شهادت و آهنگ شهادت در آذربایجان شروع شده است، تا امروز. در قضایای دفاع از حرم، ما شهدای آذربایجانی داریم. البتّه اوج این فداکاریها، اوج این نشان دادن ارزش و منش والای آذربایجانی، در دفاع مقدّس بود و همین شخصیّتهایی که ایشان اسم بردند: شهید آقا مهدی باکری، شهید حمید باکری، شهید تجلّایی، شهید یاغچیان، همین برادران بزرگ و برجستهای که بودند و به لقاءالله پیوستند، بسیاری از همین عزیزان و برجستگان هم بحمدالله امروز هستند؛ یعنی این خصوصیّت شهادتطلبی و برجستگی در فداکاری، مخصوص جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدّس نیست، [بلکه] از قبل از پیروزی انقلاب تا امروز ادامه داشته است. این شهر دو امامجمعهی شهید دارد؛(۳) یعنی از این پنج امامجمعهی شهیدی که در سرتاسر کشور جزو افتخارات روحانیّتند،(۴) دو امامجمعه مربوط به شهر تبریز است. اینها اهمّیّت دارد، اینها خیلی برجسته است.
آنچه بنده به عنوان توصیه عرض میکنم این است که اوّلاً نگذارید جوششِ خونِ شهیدان فروبنشیند؛ یعنی یاد شهیدان صرفاً خاطرهپردازی نیست؛ معنایش این است که آن تقوا، آن فداکاری، آن شجاعت، آن گوهر درخشان وجودیای که امثال شهید باکری را مثلاً میکشانَد وسط میدان، منعکس بشود، منتقل بشود، به نسل جدید الگو بدهد. جوان ما الگو میخواهد و بهترین الگو اینها هستند. بعضی از ملّتها که دستشان از این جهت بکلّی خالی است یا تا حدود زیادی خالی است، الگو میسازند، جعل میکنند، بدون اینکه وجود داشته باشد. ما این الگوها را در مقابلمان داریم. شهید باکری را فقط در میدان جنگ نباید دید، پشت جبهه هم باید دید، در دانشگاه تبریز هم باید دید، فعّالیّتهای دوران پیش از انقلابش را هم باید دید، آن روحیه را باید دید. من پیش از انقلاب، شهید آقا مهدی باکری را در مشهد ملاقات کردم؛ پُرشور، علاقهمند، فهمیده، قادر بر تحلیل قضایا. خب این میشود که بعد در جنگ، در میدان دفاع مقدّس، آنجور میدرخشد و دلها را به خودش جذب میکند. این روحیه باید منعکس بشود. ما اگر فیلم میسازیم، اگر شعر میگوییم، اگر کتاب مینویسیم، اگر خاطره تدوین میکنیم و منتشر میکنیم، باید توجّه داشته باشیم که این روحیه منعکس بشود؛ این روحیه، روحیهی سازنده است. این مطلب اوّل: نگذارید جوششِ خونِ شهیدان فروبنشیند. ببینید، همینطور که اوّل عرض کردم، شبیه عزاداری سیّدالشّهدا (سلام الله علیه)؛ یعنی [همانطور که] هر سال محرّم که میشود، عاشورا که میشود، شما کأنّه عاشورای سال ۶۱ را در مقابل خودتان میبینید، حوادث منعکس میشود، شخصیّتها در مقابل چشم مستمع زنده میشوند؛ این باید در مورد شهدای دفاع مقدّس و همین ده هزار شهیدی که به آنها اشاره کردید، اتّفاق بیفتد.
مطلب دوّم این است که خانوادههای شهدا را فراموش نکنید. متأسّفانه بسیاری از پدرمادرها از دنیا رفتهاند، به شهیدانشان ملحق شدهاند؛ آن کسانی که هستند ــ چه همسران شهدا، چه پدران و مادران شهدا ــ از خاطرات اینها، از توصیفهای اینها استفاده کنید. همچنین از همکاران و دوستانِ اینها؛ خب مثلاً شهید باکری در دوران جنگ همکاران زیادی داشت که بعضی الان بحمدالله زنده، سالم، آمادهاند و جزئیّات زندگی او را آنجا دیدهاند. شجاعت فقط در جنگیدن نیست؛ شجاعت در تسلّط بر نفْس، شجاعت در گفتن، در نگفتن، در امساک کردن، در اقدام کردن [هم هست]؛ همهی اینها خیلی مهم است. کسانی هستند که اینها را از نزدیک دیدهاند، شناختهاند؛ از اینها استفاده بشود، با اینها مصاحبه بشود، گفتگو بشود، حالات شهیدان به صورت سند واقعی ضبط بشود و شناخته بشود. این هم یک مطلب است.
و یک مطلب هم این است که در نگاه به شهیدان، زمینههای عروج شهیدان شناسایی بشود؛ مثلاً مردم، یا آن کسانی که اوّلین جرقّهها را به وجود آوردند، مثل شهید قاضی طباطبائی که در این قضایای انقلاب، مثلاً در بیستونهم بهمن سال ۵۶، ایشان بود که اوّلین جرقّه را [به وجود آورد]، اوّلین حرکت را کرد، مردم را به محلّ خودش و مسجد خودش دعوت کرد و [مابقیِ] آن قضایا؛ یعنی زمینهها معلوم بشود. اینکه بعد از حادثهی قم، اوّلین حرکت در تبریز اتّفاق افتاد نه در فلان شهر و فلان شهر، علّتش چیست؟ چه خصوصیّتی در این مردمی هست که اینجور جوان میآفرینند، اینجور تربیت میکنند، اینجور شهید تقدیم میکنند؟ اینها خیلی مهم است؛ یعنی هویّت قومی، هویّت ملّی، هویّت دینی. بنده یک وقتی در اجتماع همین مجموعهی برادران و خواهران آذربایجانی گفتم،(۵) مرحوم ستّارخان در قضایای مشروطیّت و آن حوادثی که داشت و اقداماتی که کرد، کاغذ علمای نجف در جیبش بود؛ یعنی از علمای نجف استفتاء کرده بود، سؤال کرده بود، آنها هم به او جواب داده بودند، او با این نیّت حرکت میکرد؛ این خیلی مهم است. زمینهی حرکت چیست؟ این روشن بشود؛ این نشاندهندهی آن است. اگر اینها شد، آن وقت حرکت ادامه پیدا میکند.
خب، [نقش] لشکر ۳۱ عاشورا که مشخّص است؛ شخصیّتهایی بودند که واقعاً درخشیدند؛ بنده به نقش پایگاه دوّم شکاری(۶) باید اشاره کنم: آن حرکت عظیم هواپیماهای جنگندهی ما در همان روزهای اوّل جنگ که البتّه از پایگاه دوّم و پایگاههای دیگر ــ پایگاه سوّم(۷) و چهارم(۸) ــ حرکت کرده بودند و رفتند و آن کار بزرگ را انجام دادند؛ در همان هفتهی اوّل جنگ این کار را کردند که بنده همان وقت رفتم مجلس و گزارش این حرکت را به نمایندگان مجلس دادم. اینها چیزهایی است که قابل توجّه و حائزِ اهمّیّتِ بسیار است و بایستی انشاءالله در ذهنها بماند، در حافظهی تاریخی ملّت ایران باید ثبت بشود؛ یعنی واقعاً مهمترین کار این است که این حوادث مهم، این پدیدههای مؤثّر و کمنظیر و در مواردی بینظیر، در حافظهی تاریخی ملّت ایران ثبت بشود و جوان ما، نوجوان ما اینها را بداند. البتّه ما تا الان یک مقدار کمکاری داشتهایم و خیلی از جوانهای ما، خیلی از نوجوانهای ما، چهرههای برجسته را نمیشناسند و خیلی از قضایا را هم را نمیدانند؛ ما باید اینها را چه در دستگاههای تبلیغی رسمی مثل صداوسیما و مانند اینها و چه در وسایلی که امروز در اختیار مردم و در دسترس مردم هست، پخش کنیم.
امیدوارم خدای متعال به همهی شما توفیق بدهد و بتوانید این کار بزرگ را به سرانجام برسانید و انشاءالله در آینده، فاصلهی بین این یادبودها و تذکّرها از آن فاصلهای که امروز با یادبود قبلی وجود دارد کمتر بشود.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,265 | 1402/09/08 | بیانات در دیدار بسیجیان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54526 |
به مناسبت هفتهی بسیج(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، بسیجیان عزیز. همچنین خوشامد عرض میکنم به مجموعههایی که در شهرهای دیگر اجتماع کردهاند و این سخنان را میشنوند، ما هم تصویر آنها را اینجا مشاهده میکنیم.
دربارهی بسیج، سخن زیاد است. اجمالاً، بسیج یادگار گرانبهای امام برای کشور است. امام آفرینندهی بسیج و پدر بسیج است؛ در عین حال، خود آن بزرگوار میگوید که من افتخار میکنم که یک بسیجیام؛(۲) شأن بسیج این است. خب، از فرمایشات امام در باب بسیج، من چند نکته را عرض میکنم.
نکتهی اوّل این است که منطق بسیج مقاومسازی حدّاکثری کشور در مقابل تهدیدها و خطرها است؛ منطق بسیج این است. امام (رضوان الله علیه) با دوراندیشی تشخیص داد که برای آسیبناپذیر شدن کشور و ملّت و انقلاب، نیاز مبرمی وجود دارد به یک نیروی گستردهی عظیم مردمی، چون انقلاب مال مردم است، کشور مال مردم است؛ بهتر از هر عامل دیگری و هر عنصر دیگری، این مردمند که میتوانند از کشورشان و از انقلابشان دفاع کنند، مشروط بر اینکه راه در مقابل آنها گذاشته بشود؛ این راه را امام مشخّص کرد: بسیج. این منطق بسیج است. پس بسیج برای حدّاکثرسازیِ امکانِ مقاومتِ کشور است، در مقابل هر خطری، در مقابل هر تهدیدی؛ این منطق در ایجاد بسیج عامل اصلی بود، امروز هم همین منطق وجود دارد و این منطق بهروز است. امروز هم وجود بسیج لازم است ــ با تفصیلی که حالا وجود دارد و من مختصری عرض میکنم ــ برای دفاع همهجانبهی مادّی و معنوی از هویّت ملّی، از امنیّت کشور، از منافع مردم. در این چهل و چند سال، کارنامهی بسیج هم تأیید میکند درست بودن این هدفگیری را، نشان میدهد دقیق بودن این دوراندیشی و روشنبینی امام را. عزیزان من! یک مواقعی در این کشور پیش آمد که حضور بسیج برای کشور سرنوشتساز شد؛ یک نمونهاش دفاع مقدّس. قطعاً اگر بسیج مردمی نبود، نتیجهی دفاع مقدّس غیر از آن چیزی میشد که اتّفاق افتاد، چیز دیگری میشد. ماجرای دفاع مقدّس یک نمایش عظیم اقتدار مردمی این کشور در قالب بسیج است؛ در موارد دیگر هم اتّفاق افتاده که حالا نمیخواهیم تفصیل بدهیم.
نکتهی بعدی این است که امام دربارهی بسیج توصیفهای گوناگونی دارند. دو توصیف را من انتخاب کردم که به شما عرض بکنم. یک جا امام میگوید که «بسیج لشکر مخلص خدا است»؛(۳) لشکر مخلص خدا! روی کلمات دقّت کنید. یک جای دیگر امام میگوید «بسیج مدرسهی عشق است».(۴) خب، این دو توصیف را کنار هم بگذاریم. «لشکر مخلص خدا» نشان میدهد که بسیج رزمنده است؛ لشکر برای رزم است، برای جنگ است. «رزمنده بودن» یعنی چه؟ یعنی هم قدرت مادّی و جسمانی داشتن، هم اراده و شجاعت روحی داشتن، هم تدبیر و ترفند جنگی بلد بودن. نمونهاش امیرالمؤمنین است؛ در مقابلهی با عمروبنعبدود، هم قدرت بدنیاش را نشان میدهد، هم شجاعت و نترسیاش را نشان میدهد، هم حیلهی جنگیاش را نشان میدهد؛ به عمروبنعبدود میگوید «من و تو میجنگیم، اینها چه کسانی هستند؟» تا برمیگردد، حضرت میزند او را؛ حیلهی جنگی است دیگر، تدبیر جنگی است. پس «رزمنده بودن» یعنی قدرت مادّی، قدرت روحی، قدرت فکری. بعد، «لشکر مخلص خدا»؛ یعنی چه؟ یعنی این ذخیرهی عظیمِ مغتنم، برای قدرتیابی شخصی نیست. لشکرهای دنیا برای چه به کار میروند؟ در چه راهی قدم برمیدارند و میرزمند؟ بسیج میرزمد برای خدا، آن هم با اخلاص؛ به طور خالص متعلّق به خدا است. پس بنابراین، این رزمندگی بسیج است و جنبهی قدرتنمایی را نشان میدهد، «اَشِدّاء»(۵) را نشان میدهد.
از آن طرف، مدرسهی عشق است. بسیج عاشق است، دلباخته است، امّا این عشق یک عشقِ هرزهپوی بیجهتِ بدمسیر نیست؛ این عشق در ظرفیّت و قابلیّتِ یک مدرسه است. ظرف او یک ظرف جهتدار و منظّم است؛ یعنی چه؟ یعنی عشق به خدا، عشق به معنویّت، عشق به مردم، عشق به راه؛ در جهتی که دارد حرکت میکند، عاشقانه حرکت میکند؛ «مدرسهی عشق» یعنی این. نمیگوید بسیج عاشق است، میگوید بسیج مدرسهی عشق است؛ عشق را با جهت مشخّص تدریس میکند، تعلیم میدهد.
خب، این توصیفها لفّاظی نبود، صرفاً ایدهپردازی هم نبود؛ همه واقعیّت داشتنِ اینها را دیدند، هم در میدان رزم، هم در میدان محبّت. همه به چشم دیدیم بسیج چه کار میکند. در میدان رزم، دهها هزار بسیجیِ مخلص و اغلب بینامونشان، کارهای کارستان انجام دادند، کارهای بزرگ انجام دادند، نقشهای تعیینکننده آفریدند. عزیزان من! شماها دوران جنگ را یادتان نیست، امّا آثار دوران جنگ بعضاً منتشر شده؛ اینها را بخوانید، ببینید چه کردند، چه جوری گذراندند، با چه نیّتی وارد شدند، با چه عزمی اقدام کردند، چه جوری رفتند؛ نقشهای تعیینکننده آفریدند. البتّه قلّههایی هم داشتند؛ قلّهی بسیج سلیمانی است، صیّاد شیرازی است، همّت است، بابایی است؛ قلّهی بسیج شیرودی است، شهید همدانی است و صدها نفر امثال اینها، از این چهرههایی که یکی از اینها را انسان نمیتواند در مجموعههای مدوّنی که از وضع ملّتهای دنیا هست مشاهده کند؛ آن اخلاص، آن گذشت، آن شجاعت. این میدان رزم است؛ این را همه دیدند، این به چشم همه آمد. [در دفاع مقدّس،] شما میتوانید رزم بسیجی را مشاهده کنید؛ آنهایی که [بودند] از نزدیک دیدند. بعد هم در میدانهای بعدی؛ حالا شما دفاع مقدّس را ندیدید، امّا دفاع حرم را دیدید؛ میدانها و صحنههای دیگر هم بود، دیدید، مشاهده کردید که بسیج چه میکند. در میدان محبّت، خدمات مردمی بسیج در همهی صحنهها؛ در صحنهی سازندگی، در صحنهی سلامت، در بلایای طبیعی، در صحنهی علم و پژوهش. شهید فخریزاده(۶) ــ که سالگرد شهادت او است ــ یک بسیجی بود؛ مرحوم کاظمی آشتیانی(۷) یک بسیجی بود؛ در صحنهی علم، اینها مرزهای دانش را در کشور زیر و رو کردند؛ در میدان علم و دانش، بعضیهایشان از متوسّط مرزهای جهانی هم عبور کردند. در میدان تبیین و بصیرتبخشی کارهای مهمّی انجام گرفت. بنابراین، اینکه امام فرمود «لشکر مخلص خدا» و «مدرسهی عشق»، در عرصهی عمل، در روی زمین، نمونههایش به طور واضح و آشکار دیده شد، همه دیدیم.
نکتهی سوّم: بسیج بیش از آنکه یک سازمان باشد، یک فرهنگ است، یک تفکّر است. بنابراین، همهی کسانی که این فرهنگ را پذیرفتهاند، در این راه حرکت کردهاند، این تفکّر را ممشای خودشان قرار دادهاند، ولو داخل سازمان نباشند، بسیجیاند؛ و این یک جمع کثیری از ملّت ایران را شامل میشود، در حالی که در سازمان بسیج هم نه اسمشان هست، نه رسمشان هست. این فرهنگ چیست؟ فرهنگ بسیج مردمی بودن است، متعهّد بودن است، احساس مسئولیّت کردن است، در مقابل قضایای جاری کشور و مؤثّر در آیندهی کشور بیتفاوت نبودن است؛ فرهنگ بسیجی انقلابی بودن است، قدر انقلاب را دانستن و معنای انقلاب را دانستن است؛ فرهنگ بسیجی قانونگریز نبودن است، نظمناپذیر نبودن است، هنجارشکن نبودن است؛ اینها فرهنگ بسیجی است. بسیجی ممکن است به یک مطلبی، به یک واقعیّتی، به یک شخصی معترض باشد؛ هیچ اشکالی ندارد، امّا هنجارشکنی نمیکند، با دشمن ــ قبلاً هم گفتهام(۸) ــ مخرج مشترک پیدا نمیکند.
فرهنگ بسیجی پرهیز از کار نمایشی و ویترینی است؛ کارهای بیمحتوایی که فقط برای نمایش دادن خوب است. [بسیجی] اگر چیزی هم داخل جعبهآینه و ویترین میگذارد، یک چیز بامعنا است، یک چیز باحقیقت است؛ آنچه نشان میدهد، پشتش یک معنایی وجود دارد، یک حقیقتی وجود دارد. [بسیجی] کار نمایشی نمیکند؛ همّت میگمارد به کار واقعی، به حرکت واقعی. نمیدانم توجّه کردید، دقّت کردید به این گزارشی که فرمانده محترم بسیج گفت؟ در این مطالبی که گفته شد، خیلی مطلب بود؛(۹) اینها واقعیّت دارد، اینها کار واقعی است.
فرهنگ بسیجی ترحّم به ضعیف است، شدّت در مواجههی با ظالم است، خدمت به همه است؛ همه. آنجایی که سیل آمد، بسیجی تا زانو داخل گِل رفت و برای اینکه خانهی سیلزده را پاک کند، تمیز کند، از صاحبخانه نپرسید شما اسمت چیست، دینت چیست، مذهبت چیست، قومیّتت چیست، سلیقهی سیاسیات چیست؛ [اینها را] نپرسید، رفت خدمت کرد؛ هر چه هست، هر که هست. اینها مهم است.
فرهنگ بسیجی دوری از کبر و غرور است؛ این فرهنگ بسیجی است. انسانها، به حسب موقعیّت، گاهی یک آبرویی پیدا میکنند، یک شخصیّتی پیدا میکنند. اینکه ما به خودمان نگاه کنیم ببینیم به ما احترام میکنند، برای ما شعار میدهند، ما را جلو میاندازند، از ما تعریف میکنند، [لذا] به خودمان مغرور بشویم، کبر بورزیم، خودمان را برتر و بالاتر بدانیم، این ضدّ فرهنگ بسیجی است. امام سجّاد در صحیفهی سجّادیّه در دعای مکارمالاخلاق این را به ما یاد میدهد: لا تَرفَعنی فِی النّاسِ دَرَجَةً اِلّا حَطَطتَنی عِندَ نَفسی؛(۱۰) هر مقداری که در بین مردم قدّتان بلند شد، پیش خودتان کوچک بشوید، در نفْس خودتان دچار غرور نشوید.
فرهنگ بسیجی دوری از طلبکاری است؛ اینکه ما از انقلاب و از کشور و از دولت و از مردم و از همسایه و از دوست و آشنا و از همه طلبکار باشیم، خودمان را بدهکار ندانیم، فرهنگ بسیجی نیست. بسیجی طلبکار نیست؛ خود را موظّف میداند، تکلیفگرا است، دنبال اداء وظیفه است. بسیجی از تواناییهای سازمانی به نفع خودش استفاده نمیکند. آن که در سازمان بسیج هست، این تواناییای که سازمان به او میدهد یک امانت است در دست او؛ این امانت را با کمال عفّت حفظ میکند، امین است.
اینها درسهایی است برای ما. امام که میگفت من افتخار میکنم که یک بسیجیام، همهی این خصوصیّات را داشت. این چیزهایی که من الان گفتم، در وجود امام مجسّم بود: همیشه خود را بدهکار میدانست، همیشه خود را ضعیف میدانست، همیشه مردم را از خودش بالاتر میدانست؛ همین جوانهایی که میآمدند دستش را میبوسیدند، اشک میریختند، امام اینها را از خودش بالاتر میدانست؛ تا آنجایی که ما شناختیم امام را و ما از نزدیک دیدیم امام را، عمر امام لحظهای در راه خدمت به شخصیّت خود، عنوان خود، مرجعیّت خود، ریاست خود مصرف نشد.
نکتهی بعدی که نکتهی چهارم است و خیلی هم مهم است، جنبهی فراملّی و فرامرزی بسیج است؛ این هم در بیان امام هست. ملاحظه کردهاید که امام تعبیر میکند به «هستههای مقاومت جهانی»؛(۱۱) این همان بسیج است؛ بسیج ما نیست، بسیج خودشان است، امّا همان فرهنگ است. این تشکیل هستههای مقاومت جهانی تحقّق پیدا کرد؛ یعنی الان شما نمونههایش را در منطقهی خودمان دارید مشاهده میکنید. حالا «باش تا صبح دولتش بدمد / کاین هنوز از نتایج سحر است».(۱۲) در منطقه شما ملاحظه میکنید همان هستههای مقاومتی که امام خبرش را داده بود، بشارتش را داده بود، امروز در حال تعیین سرنوشت این منطقهاند؛ سرنوشت این منطقهی ما را هستههای مقاومت دارد تعیین میکند؛ یک نمونهاش همین «طوفانالاقصیٰ» است که حالا عرض خواهم کرد.
چند سال پیش، در قضیّهی لبنان، آمریکاییها گفتند که دنبال تشکیل خاورمیانهی جدیدند.(۱۳) «خاورمیانه» یعنی همین غرب آسیا. غربیها، اروپاییها و دنبالهروهایشان دوست دارند همه چیز را نسبت به اروپا بسنجند: آنچه نزدیک به اروپا است خاور نزدیک است، آنچه وسط است خاور میانه است، آنچه دور از اروپا است خاور دور است؛ یعنی محور سنجش، اروپا است. از آن غلطهایی است که اینها کردهاند، دیگران هم یاد گرفتهاند و به زبانشان میآید. [«خاورمیانه» یعنی] غرب آسیا. گفتند میخواهند به این منطقه ــ که اسمش را گذاشتهاند «خاورمیانه» ــ یک نقشهی جدیدی بدهند؛ «خاورمیانهی جدید» یعنی [اینها] یک نقشهی جغرافیای سیاسی نویی بدهند؛ بر چه اساسی؟ بر اساس تأمین نیازها و منافع نامشروع آمریکا. البتّه آنچه آنها میخواستند و دنبالش بودند اتّفاق نیفتاد. آنها خواستند «حزبالله» را نابود کنند؛ در نقشهی جدیدی که داشتند، یکی از اهدافشان این بود: نابودی «حزبالله». بعد از جنگ سیوسهروزه، «حزبالله» ده برابر قویتر شد. حالا من که میگویم «ده برابر»، چون احتیاط میکنم؛ ولی بیش از اینها قویتر شد. آنها خواستند عراق را ببلعند، نتوانستند. ماجرای عراق ماجرای عجیبی است. تصمیم آمریکاییها این بود که حکومت آمریکایی در عراق بر سر کار بگذارند؛ یک ژنرال آمریکایی(۱۴) را در رأس کار گذاشتند، بعد که دیدند با ژنرال آمریکایی کار پیش نمیرود، او را گذاشتند کنار، یک غیر نظامی آمریکایی(۱۵) را بر سر کار آوردند که این رئیس عراق باشد؛ رئیسجمهور یا سلطان عراق به عنوان یک کشور، یک آمریکایی باشد! بعد دیدند نمیشود، یک عراقی وابستهی به خودشان(۱۶) را گذاشتند؛ آن هم نشد و پیش نرفت، تا امروز. امروز هستههای مقاومت در عراق، در قضیّهی فلسطین وارد میشوند و دولت عراق با قدرت موضع میگیرد؛ یعنی آن چیزی که آمریکاییها اسمش را گذاشته بودند «خاورمیانهی جدید»، ۱۸۰ درجه با این چیزی که امروز هست تفاوت دارد. آنها میخواستند عراق را یکجا ببلعند و نتوانستند، نشد. آنها میخواستند سوریه را قبضه کنند، عوامل نیابتی خودشان را به اسم «داعش» و «جبهةالنّصرة» و از این حرفها انداختند به جان دولت سوریه، حدود ده سال هم مدام تزریق کردند، پشتیبانی کردند، پول دادند، امکانات دادند، نشد.
ناکام شدند؛ [در تحقّق] خاورمیانهی جدیدی که آنها میخواستند درست کنند، بکلّی ناکام شدند. یکی از اجزای آن خاورمیانه این بود که مسئلهی فلسطین را به نفع رژیم غاصب تمام کنند تا اصلاً چیزی به نام فلسطین دیگر باقی نماند؛ همان [طرحِ] دودولتیِ خائنانهای را هم که قبلاً تصویب کرده بودند، زیرش زدند؛ نتوانستند، نشد. حالا شما امروز ببینید موقعیّت فلسطین با بیست سال پیش چقدر تفاوت کرده! بیست سال پیش فلسطین چه بود، امروز چیست؛ حماس بیست سال پیش چه بود، امروز چیست. بله، جغرافیای سیاسی منطقه در حال دگرگونی اساسی است، امّا نه به نفع آمریکا، [بلکه] به نفع جبههی مقاومت. بله، نقشهی جغرافیای سیاسی غرب آسیا عوض شد، امّا به نفع مقاومت؛ مقاومت پیروز شد. امام درست فهمیده بود، درست تشخیص داده بود. هستههای مقاومت توانستهاند جهت حرکت را به نفع خودشان تغییر بدهند و عوض کنند.
این نقشهی جدید خصوصیّاتی دارد؛ من بعضی از خصوصیّاتش را به شما میگویم. این نقشهی جدیدی که بر این منطقه دارد بتدریج حاکمیّت پیدا میکند، چند خصوصیّت دارد. خصوصیّت اوّلش آمریکازدایی است. «آمریکازدایی» یعنی چه؟ یعنی نفی سلطهی آمریکا بر منطقه. معنایش قطع رابطهی سیاسی با آمریکا نیست؛ نه اینکه حالا ما توقّع داشته باشیم یا تصوّر کنیم که دولتهای منطقه [با آمریکا] قطع رابطهی سیاسی کنند؛ نه، رابطهی سیاسی و اقتصادی با همه دارند، با آمریکا هم دارند، داشته باشند؛ امّا دیگر سلطهی آمریکا روزبهروز رو به ضعف است؛ آنچه آمریکا در فلان کشور میخواست تحقّق پیدا کند ــ در نفت، در سلاح، در ارتباطات گوناگون ــ دیگر بتدریج دارد زایل میشود؛ مقدار زیادی زایل شده، بیشتر از این هم زایل خواهد شد. یک سیاستی را آمریکا از سالها پیش دنبال میکرد که همان سیاست سلطهی بر منطقه بود، وسیلهی عمدهی این سیاست هم حمایت از رژیم صهیونیستی بود؛ هرچه بتواند او را قوی کند، دستوبال او را باز کند، دیگران را تشویق کند به اینکه با او ارتباط برقرار کنند. البتّه این سیاست قدیمی است، مال دهها سال پیش است؛ از یکی دو دهه پیش، این سیاست را تشدید کردند، رفتند سراغ افغانستان، رفتند سراغ عراق و با اشغال اینها میخواستند تسلّط پیدا کنند، [امّا] نتوانستند. امروز سیاست و جهتگیری در این منطقه آمریکازدایی است. یکی از نشانههای واضح و بارزی که امروز جلوی چشمها است، همین طوفان اقصیٰ است. بله، این طوفانالاقصیٰ علیه رژیم صهیونیستی است، امّا آمریکازدایی است؛ این حادثهی تاریخساز. به معنای واقعی کلمه، حادثهی طوفانالاقصیٰ یک حادثهی تاریخساز بود؛ توانست جدول سیاستهای آمریکا در این منطقه را به هم بریزد و انشاءالله [اگر] این طوفان ادامه پیدا بکند، جدول سیاست آمریکا در منطقه را محو خواهد کرد. پس یک خصوصیّتِ تغییرِ نقشهی جغرافیای سیاسیِ منطقه این بود که آمریکازدایی شروع شده؛ بعضی از کشورهایی که صد درصد تابع سیاست آمریکا بودند، شروع کردهاند به زاویه پیدا کردن با آمریکا ــ که میبینید دیگر و میشنوید ــ و این ادامه پیدا خواهد کرد.
یک خصوصیّت دیگر این است که در این منطقه، دوگانههای جعلی و تحمیلی درست کرده بودند؛ این دوگانهها به هم ریخت. دوگانهی عرب و غیر عرب، دوگانهی شیعه و سنّی؛ افسانهی هلال شیعی ــ خطر شیوع شیعه در منطقه ــ یک حرف بیربطی بود که مطرح کردند؛ اینها همه به هم ریخت. در این قضیّهی طوفانالاقصیٰ و قبل از طوفانالاقصیٰ، بیشترین کمک را به فلسطینیها چه کسی کرد؟ شیعهها کردند؛ شیعهی لبنان، شیعهی عراق، شیعهی عرب، شیعهی غیر عرب. این دوگانهها به هم ریخت و به جای این دوگانههای تحمیلی، یک دوگانهی جدیدی بر منطقه حاکم شده: دوگانهی مقاومت و تسلیم؛ امروز در این منطقه این دوگانه مطرح است. «مقاومت» یعنی چه؟ «مقاومت» یعنی تسلیم نبودن در مقابل زورگویی و زیادهخواهی و دخالتهای آمریکا؛ این مقاومت است. حالا بعضیها صد درصد مقاومت میکنند، بعضیها هشتاد درصد، بعضی پنجاه درصد؛ بالاخره جریان و حرکت مقاومت، امروز در منطقه یک جریان واضحی است، و نقطهی مقابلش «تسلیم» است که خفّتبار است، ذلیلکنندهی ملّتها و دولتها است.
یک خصوصیّت دیگری که این نقشهی جدید منطقهی ما دارد، حلّ مسئلهی فلسطین است. به توفیق الهی، مسئلهی فلسطین به سمت حل [شدن] دارد حرکت میکند. «حلّ مسئلهی فلسطین» یعنی چه؟ یعنی تشکیل حاکمیّت فلسطینی در همهی سرزمین [فلسطین]. ما طرحمان را مطرح کردهایم: طرح همهپرسی از فلسطینیها. البتّه آنهایی که اشغالگرند حقّی ندارند، امّا خود فلسطینیها، چه در سرزمین فلسطین، چه در کشورهای همسایهی فلسطین داخل اردوگاهها، چه در جاهای دیگر، هر جا هستند ــ چندین میلیون فلسطینی هستند ــ اینها میتوانند نظر بدهند. [همهپرسی] یک منطق دنیاپسند و قابل قبول و متمدّنانه برای ادارهی فلسطین است. حالا بعضیها میگویند «خب این [چیزی را] که شما مطرح میکنید رژیم صهیونیستی قبول نمیکند و زیر بار نمیرود»؛ خب بله، میدانیم زیر بار نمیرود، امّا زیر بار رفتن او در اختیار خودش نیست، دست خودش نیست؛ گاهی یک چیزی را یک دولتی، یک کشوری دوست ندارد، امّا به او تحمیل میشود، ناچار میشود. اگر این قضیّه دنبال بشود ــ که انشاءالله دنبال هم خواهد شد ــ اگر همین هستههای مقاومت ارادهی خودشان را، عزم راسخ خودشان را، خواست خودشان را به طور جدّی دنبال کنند، این تحقّق پیدا خواهد کرد؛ در این تردیدی نیست. پس بنابراین، حلّ مسئلهی فلسطین هم یکی از خصوصیّاتی است که این غرب آسیای جدید انشاءالله به خود خواهد دید. بعضی از این سخنگویان دنیا راجع به نظرات جمهوری اسلامی دربارهی منطقه که صحبت میکنند، بدروغ میگویند که «ایران میگوید بایستی یهودیها را یا صهیونیستها را به دریا بریزند»؛ نه، این حرف را قبلها دیگران یا کسانی از عربها گفتند؛ ما هیچ وقت نگفتیم این را؛ ما کسی را به دریا نمیریزیم. ما میگوییم نظر، نظر مردم است؛ آن دولتی که با آراء مردم فلسطین تشکیل شد، دربارهی مردمی که آنجا هستند و از کشورهای دیگر آمدهاند تصمیمگیری خواهد کرد؛ ممکن است به همهی آنها بگوید در فلسطین بمانید ــ کمااینکه در بعضی از کشورهای آفریقا که بنده زمان ریاست جمهوری رفتم آنجا، [مردم] مبارزه کردند و پیروز شدند؛ انگلیسیها آنجا حاکم بودند، بومیها توانستند انگلیسیها را مغلوب کنند، امّا همان انگلیسیها را در کشور خودشان نگه داشتند؛ مصلحت دانستند نگه داشتند، اینها هم ممکن است نگه دارند ــ ممکن هم هست بگویند نه، بعضی بروند یا همه بروند؛ اختیار با آنها است؛ ما هیچ وقت در این زمینه نظری نداریم. خب، حالا این راجع به این مسئله.
یک کلمه [راجع به طوفانالاقصیٰ] عرض بکنم؛ این طوفانالاقصیٰ، این حادثهی مهم و بینظیری که اتّفاق افتاد، هدفها را نزدیک کرد، راه را به سمت این هدفها نزدیک کرد، سهل کرد، کار بزرگی انجام گرفت. رژیم صهیونیستی که اعصابش تکّهپاره شده بود، خواست با بمباران بیمارستان و مدرسه و جمعیّتهای مردمی و کشتن کودکان، این طوفان را خاموش کند، نتوانست و نخواهد توانست؛ این طوفان با این جنایتها از بین نمیرود. در روزنامهها و مطبوعات و مانند اینها دارید میخوانید، بنده تکرار نمیکنم؛ رژیم صهیونیستی به هیچ کدام از اهداف خودش نرسید، از روی عصبی بودن و عصبانیّت افتاد به جان مردم که آن هم فایدهای نکرده و نخواهد کرد، بلکه بیشتر بیآبرویی برایشان به وجود آورد.
این حرکت وحشیانهای که رژیم صهیونیستی انجام داد، این حرکت بیرحمانهای که انجام داد، نه فقط آبروی خود رژیم صهیونیستی را برد، آبروی آمریکا را هم برد؛ آبروی آمریکا را برد، آبروی تعدادی از این کشورهای معروف اروپایی را برد، بلکه آبروی تمدّن و فرهنگ غرب را برد. فرهنگ غرب و تمدّن غرب همان تمدّنی است که وقتی با بمب فسفری میزنند و پنج هزار کودک را شهید میکنند، رئیس فلان کشور میایستد میگوید که اسرائیل دارد از خودش دفاع میکند! این دفاع از خود است؟ فرهنگ غرب این است؛ در این قضیّه فرهنگ غرب بیآبرو شد. این فجایعی که در این نزدیکِ پنجاه روز اتّفاق افتاد، فشردهی جنایاتی است که ۷۵ سال است رژیم صهیونیستی دارد در فلسطین انجام میدهد؛ حالا الان فشردهاش کرد، وَالّا در طول این سالها همیشه همینجور کارها را کرده: مردم را بکشد، از خانههایشان بیرون کند، خانهها را ویران کنند. همین شهرکهایی که ساختهاند، کجا ساخته شده؟ شهرکهای صهیونیستی کجا ساخته شده؟ خانههای مردم را خراب کردند، مزرعهی فلسطینی را نابود کردند، شهرک صهیونیستی ساختند. اگر کسی ایستاده، او را کشتهاند؛ اگر بچّه بوده، بچّه را کشتهاند، زن را کشتهاند؛ این کاری است که ۷۵ سال است دارند انجام میدهند. به نظر ما طوفان اقصیٰ خاموششدنی نیست انشاءالله، و بدانند که به حول و قوّهی الهی این وضع هم ادامه پیدا نخواهد کرد.
خب، عرایض من تمام شد، [امّا] میخواهم چند توصیه به بسیج بکنم. این توصیهها، هم به سازمان بسیج است، هم بعضی از اینها به یکایک افراد بسیج است. توصیهی اوّل: بصیرتافزایی کنید؛ هم در خودتان، هم در دیگران. بصیرت مسئلهی مهمّی است.
توصیهی بعدی: ابتکار عمل را در قضایای مهم، شما به دست بگیرید؛ در زمین دشمن بازی نکنید. اگر بصیرت داشته باشیم، میفهمیم که در این قضیّه نقشهی دشمن چیست، طبق نقشهی دشمن حرکت نمیکنیم؛ به تعبیر رایج، در زمین دشمن بازی نمیکنیم.
توصیهی بعدی: امید به آینده را هرگز از دست ندهید، وسوسهها در شما اثر نکند. دلیل واضح بر اینکه جوانِ امروز باید همیشه امیدوار باشد این است که کشورش در طول چهل و چند سال، همیشه تحریم بوده، همیشه در محاصرهی اقتصادی بوده، اینهمه پیشرفت کرده. نه فقط [در بخش] تسلیحات ــ که تلویزیونی شد و همه دیدند ــ [بلکه] در بخشهای گوناگون کشور، در خدمات، در ایجاد امکانات رفاهی برای بخشهای مختلف مردم، در ارتباطات و اتّصالات، در علم، در فنّاوری، در تولید، پیشرفتهای فوقالعادهای انجام گرفته؛ این پیشرفتها در حالی است که دشمن به خیال خودش همهی درهای پیشرفت را روی ما بسته بود؛ تجارت ممنوع، صادرات ممنوع، واردات بسیاری از چیزها ممنوع؛ در این شرایط، کشور پیش رفته. خب در این کشوری که اینجور پیشرفت میکند، جایی برای ناامیدی وجود دارد؟ شما میتوانید همه کاری بکنید. صد برابرِ آنچه تا حالا پیش رفتهایم، شماها میتوانید پیش بروید، اگر در میدان باشید، اگر تلاش کنید، اگر کار کنید که میکنید.
توصیهی بعدی: از غرور بپرهیزید؛ همانطور که عرض کردم، مغرور نشوید. اینکه «ما اینقدر خوبیم، اینقدر عزیزیم، اینقدر بسیجی هستیم، اینقدر تعریفمان را میکنند، امام اینجوری گفته، دیگران اینجوری گفتند»، شما را مغرور نکند. خدا را شکر کنید که توفیق پیدا کردید، خدا به شما توفیق داده که بسیجی باشید. خدا را شکر کنید، از خدا بخواهید که این نعمت را از شما نگیرد.
توصیهی بعدی: هرگز احساس عجز و ناتوانی از کارهای بزرگ نکنید. اگر ما در مقابل یک کاری قرار بگیریم که نمیتوانیم انجامش بدهیم، اگر همّت داشته باشیم، صبر داشته باشیم، تلاش داشته باشیم، قطعاً علاج خواهد شد و این کار انجام خواهد گرفت. در مقابل کارهایی که علیالعجاله نگاه میکنیم میبینیم نمیشود انجام داد، علاج همین است که همّت بکنیم، صبرِ لازم را داشته باشیم، شتابزده نشویم و تلاش هم بکنیم. مطمئنّاً هر کار بزرگی را میتوانیم انجام بدهیم. هرگز احساس عجز نکنید.
توصیهی بعدی: [همانطور که] قبلاً هم عرض کردیم، از کارهای نمایشی و ویترینیِ بدون محتوا پرهیز کنید. بله، داخل جعبهآینه و ویترین چیزهایی میشود گذاشت، عیبی هم ندارد، گاهی لازم هم هست، امّا آن وقتی که یک چیز بامعنایی باشد.
توصیهی بعدی: این صفتی و سِمتی که به شما دادهاند ــ یعنی صفت بسیجی، سِمت بسیجی ــ امانت خدا نزد شما است؛ این امانت را قدر بدانید، امین باشید، این امانت را خوب حفظ کنید.
توصیهی بعدی: از دوقطبیهای کاذب بپرهیزید. در کشور مدام دوقطبی درست میکنند: طرفدار زید، طرفدار عمرو؛ طرفدار فلان فکر، طرفدار [فلان]؛ این حرفها چیست! آن کسانی که مبانی شما را، اصول شما را، دین شما را، انقلاب شما را، ولایت فقیه را، این چیزها را قبول دارند، برادر شما هستند، حالا گیرم یک اختلافسلیقهای هم با شما داشته باشند. یکی از چیزهایی که انسان واقعاً باید از آن شِکوه کند و گله کند، بعضی از اظهارات در این فضای مجازی است؛ سر یک چیز بیخود، این به آن میپرد، آن به این میپرد! پرهیز کنید؛ شما که بسیجی هستید [این کار را] نکنید.
آخرین توصیه: در کنار نیروهای عملیّاتی، نیروهای طرّاح را هم جذب کنید. تدبیر، فکر، طرّاحی، جلوتر از شجاعت و مردانگی مورد نیاز و احتیاج است. با تدبیر حرکت بکنید.
آخرین عرض بنده هم این است که به خدای متعال توکّل کنید: وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَهِ فَهُوَ حَسبُه.(۱۷) خداوند انشاءالله همهی شما را محفوظ بدارد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,266 | 1402/09/01 | بیانات در دیدار قهرمانان ورزشی و مدالآوران بازیهای آسیایی و پارا آسیایی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54447 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، فرزندان عزیز ملّت ایران. امروز برای ما جلسهی بسیار خوب و شیرینی بود؛ هم دیدار شما، هم گفتار شما، هم ورزش باستانی بسیار زیبایی که این جوانهای ما و نوجوانهای ما اینجا انجام دادند. من اوّل بپردازم به همین ورزش باستانی. یکی از توصیههایی که من چند سال قبل به مسئولین ورزش کشور کردم این بود که سعی کنند این ورزش را بینالمللی کنند؛(۲) این ورزش بسیار ورزش زیبایی است. این گود ما، این سردَم و ضرب ما، این حرکات ورزشی بسیار زیبا، آن شنا، آن میلگیری، آن میلبازی، آن چرخی که میزنند، آن کارهایی که میکنند ــ که امروز یک نمونههای خیلی قشنگ آن را این نوجوانهای عزیزمان انجام دادند ــ همهی اینها چیزهای تماشایی برای هر علاقهمند به ورزش است. خوشبختانه میبینم که اینها پیش رفته. ورزشی که امروز اینجا این بچّهها کردند، از ورزش زورخانهای که ما در دورهی جوانی دیدیم انصافاً بهتر بود؛ هم چرخشان بهتر بود، هم میلشان بهتر بود، هم شنایشان بهتر بود، هم کار پایشان بهتر بود؛ همه چیزش انصافاً بهتر بود. ما در دورهی جوانی ــ آن مقداری که حالا توانستیم ببینیم و دیدیم ــ در همهی دورانها و گودهای مختلفی که دیده بودیم، کاری به این قشنگی ندیده بودیم. پیدا است که پیشرفت حاصل شده، پیدا است که استعداد وجود دارد؛ از این استعداد باید حدّاکثرِ استفاده را کرد. و من از این جوانهای عزیز و نوجوانهای عزیزم تشکّر میکنم؛ کارتان خیلی قشنگ بود، خیلی خوب بود. و از مربّیانشان هم واقعاً باید تشکّر کنم؛ زحمت زیادی کشیده شده و کار خوبی شده. این برادران عزیز [هم] ــ ما آنوقتها به اینها میگفتیم «مُرشد»، نمیدانم حالا چه میگویند؛(۳) بله، از برادرها هم تشکّر میکنم، ما را وارد کردند به اصطلاحِ زورخانهایها ــ انصافاً خیلی خوب ضرب گرفتند، خیلی خوب کار کردند. کار ورزش باستانیای که امروز اینجا انجام گرفت، مجموعاً بسیار خوب بود.
و امّا عرایض من با شما ورزشکاران عزیز؛ چه پیشکسوتها، چه ورزشکارهای جوان. من دو سه مطلب را میخواهم عرض کنم. مطلب اوّل که شاید از نظر من مطلب اصلی باشد، تشکّر و قدردانی است. حقیقتاً بنده موظّف میدانم خودم را که تشکّر کنم، اوّلاً از همهی ورزشکاران و تلاشگران عرصهی ورزش؛ همهی آن کسانی که در صحنههای ورزشی تلاش میکنند، زحمت میکشند، سختیها را تحمّل میکنند. حضور در عرصهی ورزش اراده میخواهد، عزم راسخ میخواهد؛ اینها را شما نشان دادید، ورزشکارهای ما بحمدالله نشان دادند. تشکّر میکنم از مدالآوران این عرصه که خود این «مدال» نشانهی تلاش است، نشانهی سختکوشی است. مدال یک نشانه است، یک علامت است؛ علامت سختکوشی شما است. تشکّر صمیمانه میکنم از مدالآوران. تشکّر میکنم از بانوان ورزشکار؛ از آن بانویی که با حجاب کامل، پرچم این دوره از ورزشهای آسیایی را حمل کرد و در مقابل یک دنیا هویّت و شخصیّت زن ایرانی را نشان داد. تشکّر میکنم از آن بانوی ورزشکاری که در هنگام اهدای مدال، حاضر نشد با مرد نامحرم دست بدهد؛ او دستش را دراز کرد، این بانو دست نداد. اینها خیلی اهمّیّت دارد؛ اهمّیّت این حاشیهها از خود ورزش کمتر نیست، [بلکه] شاید بیشتر است. تشکّر میکنم از آن بانویی که با کودک نوزاد خودش، در آغوش، رفت روی سکّو و مدالش را گرفت؛ این یک حرکت نمادین است؛ این در دنیا به معنای احترام گذاشتن زن به نقش خانواده و نقش مادری است. تشکّر میکنم از ورزشکارانی که حاشیههای ارزشی را به ورزشِ خودشان افزودند و اضافه کردند؛ سجده کردند روی زمین بعد از پیروزی، دستشان را به دعا بلند کردند در وسط میدان ورزشی، پرچم را بوسیدند، روی پرچم سجده کردند. اینها خیلی کارهای مهمّی است؛ اینها کارهایی است که تشخّص ورزشکار ایرانی ـ اسلامی را، بلکه هویّت ملّت ایران را در مقابل چشم صدها میلیون تماشاگر نشان میدهد و ثبت میکند؛ اینها کارهای کوچکی نیست. این سجده با سجدهای که انسان در خانه میکند یا در مسجد میکند، خیلی فرق دارد؛ این چادر با چادری که در خیابانِ تهران کسی سرش میکند خیلی فرق دارد. تشکّر میکنم از آن تیم ملّیای که به نشانهی دفاع از مظلوم، با چفیه وارد زمین شد. تشکّر میکنم از ورزشکارهایی که هر کدام به نحوی در حمایت از فلسطین موضع گرفتند؛ موضع خودشان را در مقابل چشم دنیا ــ نه در خفا ــ اعلام کردند، مدالشان را به کودکان غزّه دادند، مدالشان را به شهدای بیمارستان(۴) ــ که محلّ فاجعهآفرینی رژیم صهیونیستی بود ــ اهدا کردند. تشکّر میکنم از ورزشکارانی که از رویارویی با طرف صهیونیست خودداری کردند؛ امروز معلوم میشود که اینها چه کار درستی انجام دادند؛ حقّانیّت اینها امروز بیشتر از همیشه آشکار میشود. این تشکّرهای ما است.
این تشکّر صرفاً یک تشکّر زبانی نیست، فقط به خاطر یک حرکت خوب نیست ــ که خب هر کار خوبی که کسی میکند، انسان باید از او تشکّر کند ــ این به خاطر این است که این کارهایی که بعضی از آنها را اسم بردم، چهرهی برجسته و شاخص و دارای منطق و دارای اعتماد به نفْس از ملّت ایران را در مقابل چشمهای صدها میلیون مردمِ تماشاگرِ ورزش نشان میدهد، ملّت ایران را معرّفی میکند. این کارها، این حرکات زیبا، بخشی از قدرت ملّی ایران است. همه ورزش میکنند، همهی ملّتها ورزشکار دارند، بازیگر دارند، کشتیگیر دارند، فوتبالیست دارند، والیبالیست دارند، افتخار هم درست میکنند برای کشورشان، امّا این کارهایی که شما انجام دادید، در دنیا شاخص است و برتر از مسئلهی ورزشکاری و افتخارات ورزشی است؛ اینها افتخارات انسانی است. خب، پس این تشکّر ما از شما است به خاطر این حرکات بزرگ و زیبا و پُرمعنایی که انجام دادید.
علاوهی بر این، تلاش شما و موفّقیّت شما دل ملّت را شاد میکند. وقتی شما یک مدال کسب میکنید ــ مدالهای رنگارنگ ــ ملّت اینجا شاد میشوند و احساس سرافرازی میکنند. این برای من خیلی مهم است که شما دل ملّت را شاد کنید، به آنها احساس سرافرازی بدهید؛ از این جهت هم من تشکّر میکنم. بنابراین، عرض اوّل ما با شما ورزشکاران عزیز عبارت بود از تشکّر، با این تفاصیلی که عرض کردیم.
حرف دوّم، سخن با مسئولان است. البتّه ما با مسئولانِ بینالمللیِ ورزش خیلی حرف داریم، به آنها خیلی ایراد داریم؛ روزی باید به این ایرادها عادلانه رسیدگی بشود. امروز قدرتهای استعمارگر و استثمارگر و مستکبر، تقریباً پشت سر همهی مراکز بینالمللی ایستادهاند و مانع از بررسی عادلانهاند، امّا یک روز انشاءالله نوبت بررسی عادلانه به این چیزها خواهد رسید. میگویند «ورزش سیاسی نیست»، امّا آن وقتی که احتیاج دارند ورزش را سیاسی کنند، به بدترین شکل ورزش را سیاسی میکنند. به یک بهانهای یک کشور را از شرکت در همهی آوردگاههای ورزشیِ بینالمللی محروم میکنند؛ چرا؟ [چون] شما فلان جا جنگ کردید؛ امّا همانها پنج هزار کودک شهید را در غزّه ندیده میگیرند! اینجا ورزش نباید سیاسی بشود، امّا آنجا به طور واضح سیاسی میشود، اشکالی هم ندارد! یک کشور را به بهانهی جنگ از مسابقات جهانی محروم میکنند، یک کشور را، یک دولت را بکلّی ندیده میگیرند؛ نه اینکه به خاطر جنگ، [بلکه] به خاطر جنایتهای جنگی و حتّی به خاطر نسلکشی [هم] آن را از ورود در میدانهای بینالمللی محروم نمیکنند. از این قبیل هست دیگر؛ اینها متأسّفانه مشکلات بینالمللی ورزش دنیا است؛ و مخاطب این حرفها هم مسئولان ورزش دنیا هستند؛ حالا رشوهها بماند، فسادها بماند، ناداوریها بماند، مافیاهای ورزشی دنیا بماند؛ یک روزی انشاءالله باید به اینها رسیدگی بشود. این مربوط به مسئولان جهان است.
امّا مسئولان خودمان که با آنها حرفهای زیادی داریم. من خیلی از این حرفها را در حضور خود ورزشکارها به مسئولان محترم ورزشی کشور گفتهام، بعضیها را هم در جلسات خصوصی به آنها و به مسئولان بالاترشان تذکّر دادهام و گفتهام؛ باید دنبال بشود. همانهایی که حالا وزیر محترم اینجا ذکر کردند، باید دانهدانه دنبال بشود؛ همان مطالبی که این کشتیگیر عزیزمان اینجا گفت، باید دنبال بشود. من میگویم ایران قوی باید ورزش قوی داشته باشد. ما شعار «ایران قوی» دادهایم دیگر؛(۵) ورزش ایران قوی باید یک ورزش قوی باشد. قوّت ورزش به چیست؟ اتّخاذ تدابیر درست در انتخاب مربّی، در ترکیب تیمهای ملّی در همهی رشتهها، در مراقبت جدّی از بُروز آفت در ورزش؛ مراقب باشند که در ورزش کشور آفت به وجود نیاید. «آفت» یعنی چه؟ یعنی فساد اقتصادی، یعنی تشکیل مافیاهای ورزشی در داخل، یعنی آفتهای اخلاقی برای ورزشکاران پاکیزه و پاکدامن ما؛ اینها باید مراقبت بشود.
یکی از وظایف مسئولان محترم ورزش کشور این است که برای رفع مشکلات قدیمی ورزش برنامهریزی کنند. «مشکلات قدیمی» یعنی چه؟ [یعنی] سؤالهای بیپاسخ: نقش دولت در ورزش چقدر است؟ دولت چه اندازه در ورزش یا در تیمهای ورزشی دخالت کند؟ مسئلهی خصوصیسازی، مسئلهی قراردادهای ورزشی، مسئلهی مربّی خارجی و امثال اینها؛ اینها سؤالهایی است که مطرح است و هر چند وقت یک بار، یک پاسخی داده میشود، باز بعد از مدّتی این پاسخ تغییر پیدا میکند. اینها باید برنامهریزی بشود؛ یک برنامهریزیِ مبتنی بر اساس اصول حرفهای ورزش. این جزو نیازهای واقعیِ ورزشِ کشور است؛ این یک مسئولیّت مهمّ مسئولان ورزشی است.
یک مسئولیّت مسئولان محترم ورزشی رسیدگی به وضع زندگی ورزشکاران است که اینجا اشاره هم کردند. این کارهایی که وزیر محترم گفتند بنا است در زمینهی مسکن و اشتغال و امثال اینها انجام بگیرد، بسیار کارهای خوبی است، به شرطی که دنبال کنند، به شرطی که با جدّیّت پیگیری بشود. نمیشود ما از ورزشکار توقّع داشته باشیم که در میدانهای جهانی افتخارآفرینی بکند، امّا با نیازهای آنها رفتار متناسبی نداشته باشیم. باید کاری کنند که ورزشکاران ما در یک سطح قابل قبولی بتوانند اطمینان خاطری برای زندگی داشته باشند. به نظر من بهترین راهش همین مسئلهی اشتغال، مسئلهی مسکن و مانند اینها است که گفتند.
یکی از وظایف مسئولان رفتار پدرانهی با ورزشکار است. من خواهش میکنم مسئولین کشور با ورزشکاران همهی رشتهها نشستوبرخاست صمیمانه داشته باشند. البتّه بعضی از رشتههای ورزشی بیشتر مطرح میشوند، بعضی از رشتهها خیلی کم مطرح میشوند؛ با همهی این ورزشکاران در همهی رشتهها نشستوبرخاست داشته باشند، بنشینند، حرفهایشان را بشنوند، دردِدلهایشان را بشنوند، درخواستهایشان را بشنوند و پاسخگو باشند. این درخواستهای ما از مسئولان و خطاب ما به مسئولان ورزشی است.
چند جمله هم به خود شما ورزشکاران عزیز عرض میکنم. چهرهی ورزشی برای خیلی از جوانها الگو میشود. رفتار شما، حرکات شما، گفتار شما، نوع زندگی شما جوانهای عزیز و نوجوانهای عزیز که چهرهی ورزشی هستید، غالباً برای بسیاری از جوانها الگو میشود؛ خب، این مسئولیّتِ شما را سنگین میکند. وقتی شما الگو هستید، میتوانید یک بخشی از جوانهای کشور را به راه راست هدایت کنید، خوشبخت کنید، سعادتمند کنید؛ خدای نکرده عکسش هم ممکن است. بنابراین، رفتارتان خیلی مهم است. یک سخن یک ورزشکار، یک رفتار یک ورزشکار ــ چه در میدان ورزش، چه در بیرون از میدان ورزش ــ میتواند تأثیر سازندهای در جوانها داشته باشد؛ این مسئولیّتِ شما را سنگین میکند. خدای متعال به قدر محبوبیّت شما برای شما تکلیف دارد. هرچه محبوبیّتتان، تواناییتان، مطرح بودنتان بالاتر برود، تکالیفی هم به همان مناسبت بر دوش شما از ناحیهی پروردگار میآید؛ به این توجّه کنید؛ هم خانمها، هم آقایان، جوانان و نوجوانان. شهرت و مورد توجّه قرار گرفتن، انسان را در معرض برخی لغزشها قرار میدهد که باید به این کاملاً توجّه کنید.
یک نکتهی دیگر به شما ورزشکاران عزیز این است که شما باید خدا را خیلی شکر کنید. این توانایی جسمی را خدا به شما داده؛ این عزم و ارادهای که شما در میدان رقابت ورزشی به کار میبرید ــ که اگر این عزم و اراده نباشد، پیروزی امکان ندارد و فقط قدرت بدنی کافی نیست ــ هم قدرت بدنی را، هم این عزم و اراده را خدا به شما داده؛ خب از خدا باید سپاسگزاری کنید، شکرگزاری کنید؛ اینها نعمتهای الهی هستند. هر نعمتی شکری لازم دارد و اگر شکر کردید، این نعمت افزایش پیدا میکند انشاءالله.
خب، این هم عرایض ما به شما. من هم که غالباً دعا میکنم همهی جوانها را، همهی ورزشکارها را؛ بخصوص شماها را انشاءالله دعای مخصوص خواهم کرد و همیشه هم دعا میکنم.
یک جمله هم دربارهی مسئلهی فلسطین عرض بکنیم. اگر من بخواهم به شما ورزشکارها دربارهی این حوادث اخیر یک جمعبندی ارائه بدهم، آن جمعبندی و آن جملهی کوتاه این است که رژیم صهیونیستی در حادثهی «طوفان الاقصیٰ» ضربهفنّی شد؛ یعنی حماس به عنوان یک گروه مبارز ــ نه به عنوان یک دولت، نه به عنوان یک کشور با امکانات زیاد؛ به عنوان یک گروه، یک گروه مبارز ــ توانست دولت غاصب صهیونیست را با آنهمه امکانات ضربهفنّی کند؛ این خلاصهی مطلب است. تا امروز هم نتوانستهاند خودشان را از زیر بار فشار و ننگی که این شکست بر آنها وارد کرده خارج کنند. بله، قدرتنمایی میکنند، امّا کجا؟ در بیمارستان مریضهای غزّه، در مدرسهی غزّه، روی سر مردم بیپناه غزّه! این قدرتنمایی ارزشی ندارد؛ این، مثل آن است که یک ورزشکاری در میدان شکست بخورد، بعد برای تلافی آن شکست، به طرفدارهای تیم مقابل حمله کند، به آنها فحّاشی کند و آنها را کتک بزند! یعنی فضاحتبارتر از کاری که رژیم صهیونیستی کرده انصافاً وجود ندارد. آن باخت سنگین رژیم صهیونیستی با این بمبارانها جبران نخواهد شد و اینجور بمبارانها عمر این رژیم غاصب را کوتاهتر خواهد کرد. این ظلم و بیرحمی بیپاسخ نخواهد ماند؛ این را بدانند. امروز دیگر همهی دنیا فهمیدهاند که چرا ورزشکار ایرانی راضی نمیشود در میدان با طرف صهیونیست روبهرو بشود؛ این را دیگر امروز دنیا فهمیده؛ چون او جنایتکار است، چون برای یک دولت جنایتکار دارد ورزش میکند و داخل میدان میآید؛ کمک به او کمک به رژیم تروریست و جنایتکار است.
به هر حال، از همهی شما تشکّر میکنم، از یکایک ورزشکاران تشکّر میکنم. از این جوانان و نوجوانان عزیزی که اینجا ورزش کردند و در واقع داخل این گود مصنوعی توانستند به این زیبایی و قشنگی ورزش کنند، تشکّر میکنم. از این جوانانی که اینجا ضرب گرفتند تشکّر میکنم. از همهی شماها متشکّرم. انشاءالله موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,267 | 1402/08/28 | بیانات پس از بازدید از نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54419 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
این بازدید امروز برای بنده خیلی بازدید شیرین و مطلوبی بود. البتّه میدانستیم که برادران عزیزمان در مجموعهی نیروهای مسلّح و در هوافضای سپاه و در وزارت دفاع، کارهای برجسته و خوبی را دارند انجام میدهند، منتها دیدن و مشاهدهی از نزدیک طبعاً تأثیر دیگری دارد. اگر بخشهای مختلف در کشور ــ که یکیاش نیروهای مسلّح است ــ هر کدام نیازها را بسنجند و بر اساس نیازها کار انجام بدهند، به نظر من رشد کشور و پیشرفت کشور سریعتر و بهتر خواهد شد؛ این یک درسی است برای ما. آن چیزی که تعیینکننده است، هم دقّت علمی و کار علمی و کار تحقیقی است و هم انگیزه و عزمی است که ناشی از ایمان باشد. خوشبختانه جوانهای ما ــ امثال شماها ــ در هر بخشی که با عزم و ایمان وارد شدند توانستند کارهای بزرگی را انجام بدهند. اینجا هم نشانههای همین عزم و ایمان را انسان مشاهده میکند؛ معلوم است که آنچه انجام گرفته، با ارادهی پولادین و پیگیری و با اعتقاد به یک وظیفهای که بر عهدهی انسان است انجام گرفته؛ اعتقاد به این وظیفه خیلی تأثیر دارد، خیلی کمک میکند؛ پشتوانهی اصلی همین ایمان و اعتقادی است که انسان دارد. آنچه شما به دست آوردهاید بر اثر ابتکار به دست آوردهاید؛ نوآوری خیلی مهم است؛ نوآوری را نبایستی از دست داد.
امروز بحمدالله شما در یک سطح خوبی قرار دارید، امّا معنایش این نیست که این سطحی که امروز به نظر ما خوب است، فردا هم همین سطح خوب باشد برای ما؛ نه، چون دیگران هم دارند کار میکنند، دیگران هم دارند پیش میروند. خبرهایی که مرتّباً میرسد به ما از جاهای مختلف، از مجموعههای نظامیِ گوناگون یا مجموعههای غیر نظامی، نشاندهندهی این است که حرکت به سمت پیشرفت در دنیا یک امر مستمر و همگانی است و همه دارند تلاش میکنند. ما باید سعی کنیم عقب نمانیم، عقب نیفتیم. خب، بحمدالله حرکت و پیشرفت مجموعهِی ما ــ یعنی همین شماها و امثال شما در جاهای مختلف نیروهای مسلّح ــ پیشرفتی بوده هم سریع و هم مطلوب؛ یعنی پیشرفت مطلوبی است و با سرعت خوبی پیش رفتهاند، خیلی خوب است؛ امّا اگر چنانچه این شتاب کاهش پیدا بکند، ما عقب خواهیم ماند، چون دیگران هم دارند حرکت میکنند، کار میکنند، پیشرفت میکنند. البتّه وضع ما در بعضی از بخشها خیلی خوب است، از جمله همینهایی که امروز نشان داده شد؛ در بعضی از بخشها نه، وضعمان به این خوبی نیست، کمبود داریم، نقص داریم، بایستی آنها را هم پیدا کنیم، نیازهای خودمان را تشخیص بدهیم، دنبال برطرف کردن نقطهی نیاز حرکت بکنیم ــ این کار لازم و واجبی است ــ و به هر حال از خدای متعال کمک بخواهیم.
من یک جمله هم دربارهی مسائل جاری فلسطین عرض بکنم که آن هم مهم است. این قضایای جاری در غزّه خیلی حقایق پوشیده و مکتوم را برای مردم دنیا روشن کرد. یکی از این حقایق مکتوم این است که سران کشورهای معروف و معتبر غربی، با همهی ادّعاهایی که میکنند، مطلقا با تبعیض نژادی مخالف نیستند، [بلکه] طرفدار تبعیض نژادیاند؛ چرا؟ به خاطر اینکه رژیم صهیونیستی مظهر تبعیض نژادی است. صهیونیستها خودشان را نژاد برتری میدانند و آحاد بشر را ــ انواع و اقسام بشر را که غیر صهیونیست و غیر یهودی هستند ــ از نژاد پَست به حساب میآورند؛ برای همین است که وقتی مثلاً چند هزار کودک را در ظرف چند روز به قتل میرسانند، احساسِ ناراحتیِ وجدان نمیکنند و مثل این است که چند هزار حیوان را مثلاً از بین بردهاند! حقیقت صهیونیستها این است. خب حالا رئیسجمهور آمریکا، صدر اعظم آلمان، رئیسجمهور فرانسه، نخستوزیر انگلیس، از یک چنین موجودی و از یک چنین هویّتی دارند دفاع میکنند و به او کمک میکنند؛ معنای این چیست؟ معنایش این است که مسئلهی تبعیض نژادی که امروز یکی از مسائل مهمّ دنیا است و چشم بشر باز شده و تبعیض نژادی یکی از نفرتانگیزترین عقاید و گرایشها است، [ولی] همهی این آقایانِ معروف معتقد به تبعیض نژادی هستند و هیچ مخالفتی با تبعیض نژادی ندارند؛ وَالّا اگر مخالف بودند، این باید در عملکردشان در مورد قضیّهی غزّه و فلسطین خودش را نشان میداد. مردم اروپا و مردم آمریکا و ملّتها باید تکلیف خودشان را با این وضعیّت روشن کنند، معلوم کنند که واقعاً آنها هم مثل سرانشان طرفدار تبعیض نژادیاند [یا نه]؛ اگر نیستند، موضع خودشان را مشخّص بکنند. این یک نکته است.
یک نکتهی دیگر این است که رژیم صهیونیستی، با همهی زَرقوبَرقی که از خودش نشان میدهد و بمباران و بزن و غیره، تا الان در حرکت خودش ناکام بوده. از اوّل گفتند که هدفشان این است که مثلاً حماس را یا مقاومت را نابود کنند، زمینگیر کنند، به زانو دربیاورند، تا الان نتوانستهاند این کار را بکنند؛ الان حدود چهل روز یا بیشتر است که با همهی توان نظامیشان و با همهی امکاناتی که دارند مشغول یک چنین جنایاتی هستند و نتوانستهاند این کار را انجام بدهند. علّت این هم که بمب روی سر مردم میریزند همین است که عصبی شدهاند؛ به خاطر این ناتوانی عصبیاند. الان رژیم صهیونیستی بشدّت عصبی است، ناراحت است، لذا دارد این جنایات را انجام میدهد؛ بیمارستان را میزند، مریض را میزند، کودک را میزند، زن را میزند، چون شکست خورده. اینکه ما گفتیم «رژیم صهیونیستی شکست خورده»،(۲) این یک واقعیّتی است. این پیش رفتن تا داخل فلان بیمارستان و داخل خانهی مردمِ بیدفاع که پیروزی نیست؛ پیروزی آن وقتی است که بتوانند طرف مقابل خودشان را، نیروی مهاجم به خودشان را، نیروی نظامیِ در مقابل خودشان را شکست بدهند؛ تا الان نتوانستهاند و نخواهند توانست انشاءالله.
و قضیّه ابعاد مهمتری پیدا میکند وقتی انسان توجّه کند که این «نتوانستن»، مخصوص رژیم صهیونیستی هم نیست؛ آمریکا هم نتوانسته ــ داخل مِیدانند دیگر؛ آمریکا داخل میدان است ــ کشورهای غربی [هم که] دارند کمک میکنند نتوانستهاند. در ملاحظهی حرکتِ تاریخیِ بشریّت، این خیلی مسئلهی مهمّی است؛ ما به جایی رسیدهایم که یک تجهیزاتِ مفصّلِ نظامیِ مسلحِ مجهّز به انواع سلاحها، در یک صحنهی اینجوری، به طرف مقابل خودش که بظاهر هیچ کدام از آن امکانات را ندارد نمیتواند غلبه پیدا کند! این یک پدیدهی مهمّی است، این یک حقیقتی است.
یک جمله هم در مورد وظایف دولتهای مسلمان عرض بکنیم. بعضی دولتهای مسلمان، در مجامع و در اظهارات و مانند اینها گاهی بمبارانها را محکوم میکنند ــ حالا بعضی محکوم هم نمیکنند! ــ [امّا] این کافی نیست؛ بایستی این جریان و شریانِ حیاتیِ رژیمِ صهیونیستی را قطع کنند، بایستی نگذارند که نفت و انرژی و کالا و امثال اینها وارد رژیم صهیونیستی بشود، بایستی روابط سیاسیشان [با رژیم صهیونیستی] را لااقل برای یک مدّت محدود ــ فرض کنید تا یک سال یا کمتر یا بیشتر ــ قطع کنند؛ اگر میخواهند این جنایات انجام نگیرد، این فاجعه متوقّف بشود و تمام بشود، این کار وظیفهی آنها است. ملّتها هم نباید بگذارند مظلومیّت مردم فلسطین فراموش بشود؛ باید این اجتماعات را و این حرکات را انشاءالله دنبال کنند.
ما به آینده کاملاً امیدواریم، به وعدهی الهی یقین داریم که وعدهی الهی انشاءالله تحقّق پیدا خواهد کرد، و به آنچه وظیفهی خودمان بدانیم انشاءالله عمل خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,268 | 1402/08/17 | بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بینالمللی بزرگداشت علامه طباطبائی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54370 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران و خواهران عزیز. من حقیقتاً و عمیقاً متشکّرم از شما به خاطر اینکه این کار بزرگ را انجام دادید. یکی از بهترین کارهایی که باید این روزها انجام میگرفت و به ذهن شماها رسید، خداوند به شما الهام کرد و همّت کردید و انجام دادید، همین است؛ بزرگداشت این مرد بزرگ، این شخصیّت برجستهی تاریخی روحانیّت اسلام.
مرحوم علّامهی طباطبائی از پدیدههای کمنظیر حوزههای علمیّهی ما در طول قرنها است؛ انصافاً یک پدیدهی کمنظیری است. یک خصوصیّاتی در ایشان وجود دارد ــ حالا من بهاجمال عرض میکنم ــ که همهی این خصوصیّات جزو فضایل ممتاز انسانی است؛ همهی این خصوصیّاتی که تشکیلدهندهی شخصیّت این مرد است، جزو فضایل ممتاز یک انسان است. این خصوصیّات مثلاً اینها است که حالا بعضیهایش را من نوشتهام: علم، پارسایی و پرهیزکاری، مَلَکات اخلاقی، ذوق و هنر، صفا و رفاقت ــ وفاداری و دوستی و رفاقت و مانند اینها ــ و بسیاری از خصوصیّات دیگری که حالا من لازم ندانستم اینجا بشمرم. مجموعهی این خصوصیّات، تشکیلدهندهی شخصیّت این مرد بزرگ است و هر کدام از این خصوصیّات یک فضیلتی از فضایل انسانی است.
دربارهی علم این بزرگوار چند جنبه را بنده یادداشت کردهام که عرض بکنم تا مورد توجّه قرار بگیرد. یکی مسئلهی تنوّع گستردهی دانشیِ این مرد بزرگ است؛ یعنی ایشان در تنوّع دانشی انصافاً کمنظیر است. در طول تاریخ، ما افرادی مثل شیخ طوسی، علّامهی حلّی و امثال اینها را داریم که تنوّع علمی دارند، امّا در زمان ما انصافاً کم است؛ یعنی بنده غیر از ایشان کسی را با این تنوّع علمی نمیشناسم. ایشان فقیه است، اصولی است، فیلسوف است، دارای غُور شدید در عرفان نظری است، عالِم به هیئت و ریاضیات است، عالِم برجستهی تفسیر و علوم قرآنی است ــ که در این زمینه انصافاً ایشان بینظیر است ــ شاعر است، ادیب است، در علم انساب، علم نسب، ایشان یک فرد ماهر و فعّال است؛ یعنی از چیزهایی که مثلاً در کنار فلسفه یا عرفانِ آقای طباطبائی این را انسان [میتواند] نگاه کند، علم انساب است. ایشان یک جدولی دارند که خانوادهی قاضی طباطبائی را معرّفی میکنند؛ یک جدول تاریخی است که به نظر من یک اثر هنری درجه یک است که چاپ شده و در اختیار افراد هست. مرحوم والد ما که با آقای طباطبائی از نجف رفیق بودند، دوست بودند ــ خود پدرم برای من نقل کردند این را ــ ایشان به آقای طباطبائی مینویسد که شما ترتیب شجرهنامهی ما را از فلان کس ــ یک آقای معروفی در قم ــ بپرسید بگیرید برای من بفرستید؛ آقای طباطبائی در جواب مینویسد که خود من به قدر ایشان میدانم یا بیشتر از ایشان میدانم؛ یکی از این دو عبارت است که حالا من یادم نیست. و ایشان شجرهنامهی ما را تنظیم کرده و فرستاده؛ یعنی این شجرهنامهای که الان در اختیار ما هست، تنظیمشدهی آقای طباطبائی است. یعنی انسان یک تنوّع علمی عجیبی در ایشان مشاهده میکند. حالا مثلاً گفتم ریاضیات و هیئت؛ میدانید ــ یعنی شاید معروف است ــ که نقشهی مدرسه حجّتیّهی فعلی را ایشان کشیده؛ یعنی یک معمار به تمام معنا و یک معمار کامل است. این تنوّع علمی یک جنبهی خاصّی از جنبهی علمی آقای طباطبائی است.
یک جنبهی دیگر، عمق علمی و فکری ایشان است. ایشان در همین علومی که حالا ما میدانیم و اطّلاع داریم، عمق [زیادی دارند]. اوّلاً در اصول صاحبمبنا است. حالا من در فقه از ایشان اثری ندیدم، امّا ایشان در اصول کاملاً صاحبمبنا است؛ یعنی حاشیهی کفایهی(۲) ایشان [این را] نشان میدهد. در فلسفه یک فیلسوف نوآور است؛ ایشان دستگاه فلسفی جدیدی را ارائه میکند که مظهرش همان اصول فلسفه و روش رئالیسم است، و بعد هم این دو کتابی که اخیراً(۳) ایشان نوشتند و منتشر کردند: بدایه(۴) و نهایه.(۵) در تفسیر، به نظر من یک مفسّر شگفتیساز است؛ یعنی کسی تفسیر المیزان را نگاه کند، [میفهمد که] تفسیر المیزان به معنای واقعی کلمه یک تفسیر شگفتآور است، از لحاظ کثرت و تنوّع و عمق مطالب که حالا من بعداً یک اشارهای به این خواهم کرد. این هم یک جنبه که مسئلهی عمق علمی و فکری ایشان است.
یک جنبهی دیگر علمی این بزرگوار، مسئلهی شاگردپروری است. این شاگردپروریِ مرحوم آقای طباطبائی چیز عجیبی است. این یکی از هنرهای هر عالِمی است؛ در بین علما داریم کسانی که شاگردپرورند و شاگردهای زیادی دارند؛ مرحوم آقای طباطبائی از این قبیل آدمها است. در بین این فلاسفهی دورهی اخیرِ فلسفه در ایران ــ که مرکز فلسفهی کشور هم در واقع تهران بوده ــ از دورهی مرحوم ملّا عبدالله زنوزی و پسر ایشان، آقا علی حکیم، بعد مرحوم میرزای جلوه، میرزا اسدالله قمشهای، اینهایی که برجستگان حکمت و عرفانند که عمدتاً در تهران متمرکز بودند و بخشی هم در جاهای دیگر، مثل مرحوم حاجی سبزواری در سبزوار، یکی دو نفر در قم، یکی دو نفر در اصفهان، یکی دو نفر در مشهد ــ که اینها برجستگان فلسفهاند ــ هیچ کدام از اینها به قدر مرحوم آقای طباطبائی شاگرد برجستهی معروف فیلسوف ندارند. بله، مثلاً حاجی سبزواری شاگردان زیادی دارد که میآمدند پیش ایشان درس میخواندند؛ مرحوم آخوند خراسانی هم شاگرد ایشان است، لکن آخوند خراسانی فیلسوف نیست، فقیهی است که یک مقدار فلسفه خوانده. تربیتِ شاگردِ فیلسوف مثل شهید مطهّری، مثل شهید بهشتی، مثل مرحوم آقای مصباح و دیگران، و مثل بعضی از بزرگانی که امروز هستند، تربیت امثال اینها را به تعدادی که از درس مرحوم آقای طباطبائی استفاده کردند، بنده هیچ سراغ ندارم در هیچ کس دیگری؛ مسئلهی شاگردپروری. تا فلاسفهی بعدیِ زمانِ ما که در تهران کسانی بودند [مثل] مرحوم آمیرزا احمد آشتیانی، قبل از ایشان مرحوم آمیرزا مهدی آشتیانی، یا مرحوم آقای آملی(۶) (رضوان الله علیهم)؛ خب اینها فیلسوف بودند، منتها تربیت شاگرد از اینها به قدر آقای طباطبایی معهود(۷) نیست؛ ایشان زنده کرد فلسفه را و انصافاً فیلسوفسازی کرد.
حالا این نکته هم جالب است که شاگردان ایشان ــ یعنی بسیاری از شاگردان ایشان ــ غالباً جزو نقشآفرینان در انقلاب اسلامیاند. در این مجلس خبرگانی که قانون اساسی را نوشت، تعداد زیادی از آن افراد شاگردهای مرحوم آقای طباطبائی هستند؛ چه در مجلس خبرگان، چه قبل از مجلس خبرگان در آن جمعی که قانون اساسی نوشته میشد که مرحوم آقای مطهّری هم جزو آنها بود، اینها شاگردهای مرحوم آقای طباطبائی هستند. و تعدادی از شهدای بنامِ انقلاب اسلامی از شاگردهای آقای طباطبائیاند؛ شهید مطهّری شاگرد ایشان است، شهید بهشتی شاگرد ایشان است، شهید قدّوسی شاگرد ایشان است، شهید آشیخ علی حیدری نهاوندی شاگرد ایشان است؛ از این قبیل شهدای برجسته شاگردهای آقای طباطبائی (رضوان الله علیه) هستند، بعضی هم بحمدالله در قید حیاتند که منشأ افادات زیادی هستند.
یک خصوصیّت دیگر ایشان در مورد مسئلهی علم این است که آثار ایشان در زمان حیات ایشان منتشر شد و برکات آثار ایشان در زمان حیاتش دیده شد. خود مرحوم آقای طباطبائی اینقدر مطرح نبود که المیزان مطرح بود یا فرض بفرمایید که آن کتابهای حِکمی ایشان مطرح بود؛ یعنی خود ایشان مطلقاً اهل تظاهر نبود، امّا کتابهای ایشان اصلاً همه جا [مطرح بود]؛ المیزان ایشان، اصول فلسفهی ایشان، بدایه و نهایهی ایشان، شیعه در اسلام ایشان، قرآن در اسلام ایشان، رسائل متعدّد توحیدی و غیره در زمان حیات ایشان منتشر شد. بنابراین، جنبهی علمی مرحوم آقای طباطبائی یک خصوصیّات منحصربهفردی دارد که عرض کردیم.
دربارهی خصوصیّت پارسایی و پرهیزکاری و تعبّد و ارادت ایشان به اهلبیت و این خصوصیّات اینجوری ــ که خب زیاد گفتهاند و شنیدهایم و همه میدانید، بنده نمیخواهم تکرار کنم ــ ایشان فوقالعاده بود و واقعاً در این زمینهها هم یک انسان برجسته و فوقالعادهای بود، واقعاً پارسا و پرهیزکار بود. لکن دو خصوصیّت از برجستگیهای مرحوم آقای طباطبائی بنده را خیلی متوجّه خودش میکند و جذب میکند؛ یک خصوصیّت، جهادِ فکریِ کمنظیرِ آقای طباطبائی در بحبوحهی تهاجم اندیشههای وارداتی و بیگانه است، در بحبوحهی تهاجم به معنای واقعی کلمه. شاید آن کسانی که آن زمانها را درک نکردهاند، توجّه نداشته باشند که آن روز در محیط جوان کشور و محیط فکری کشور چه وضعیّتی وجود داشت؛ یک تهاجم به معنای واقعی کلمه وجود داشت؛ چه افکار وارداتی مکتبی و مسلکی مثل مارکسیسم، چه شبههآفرینیها؛ شبههآفرینیهایی که این[جور] نبود که یک مکتب را بخواهند ارائه بکنند، [بلکه] شبهه درست میکردند؛ همین کاری که مرحوم آقای مطهّری (رضوان الله علیه) کمر به مقابلهی با آن بسته بود که کتابهای ایشان غالباً مواجههی با شبهات مطرح آن روزگار است. در بحبوحهی این حوادث، مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) توانست یک پایگاه فکری مستحکم با آرایش تهاجمی به وجود بیاورد؛ یعنی آن کسانی که با افکار ایشان آشنا میشدند، موضعشان در مقابل مارکسیسم و در مقابل افکار گوناگون موضع تدافعی نبود، موضع تهاجمی بود که یک نمونهاش همین کتابهای آقای مطهّری (رضوان الله علیه) است که مشاهده میکنید. این پایگاه فکری را آقای طباطبائی به وجود آورد؛ هم با اصول فلسفه و هم با بیانات تفسیری که این تفسیر، دریایی از معارف سیاسی و اجتماعی است؛ غیر از مسائل معرفتی و مبانی فکری و حِکمی و امثال اینها و آن جنبههای خاصّ تفسیری که تبیین آیات است ــ که خب این کتاب در این زمینهها کمنظیر است ــ این کتاب المیزان سرشار است از مسائل سیاسی و اجتماعی که آن زمان اصلاً این مسائل مطرح نبود، [امّا] امروز که انسان به این مسائل نگاه میکند، میبیند اینها امروز هم مسائلِ روزِ ما است؛ اینها در اختیار افراد قرار میگرفت. این پایگاه فکری تهاجمی را مرحوم آقای طباطبائی به وجود آورد؛ این، آن کاری است که به نظر من ماها باید این کار را از آقای طباطبائی یاد بگیریم: تشکیل پایگاههای فکری پُرکنندهی خلأها و دارای جنبهی تهاجم، نه موضع انفعالی و تدافعی. این، یک خصوصیّت که برای من خیلی جذّاب است.
خصوصیّت دوّم ایشان که آن هم به نظر من خیلی خصوصیّت برجسته و مهمّی است، این است که ایشان در عرصهی معارف توحیدی و مفاهیم عرشیای که به آنها در فکر رسیده بود، صرفاً به زایش فکری بسنده نکرد؛ در نفْس شریف خودش و قلب شریف خودش به آن حقایق و معارف متحقّق شد، عمل کرد به آنچه میدانست. به معنای واقعی کلمه، مرحوم آقای طباطبائی مصداق این آیهی شریفه است: اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُه.(۸) آن «کَلِم طیّب» در وجود ایشان به معنای واقعی کلمه متحقّق شد. این خصوصیّات اخلاقیای که از ایشان معروف است، تواضع فوقالعاده، بیهوائی، اینها همه ناشی از آن معنا است. این حلم ایشان، این تواضع ایشان ناشی از تحقّق همان معانی و معارف عالیه در نفْس خود ایشان است. خودش را تربیت کرد، خودش را از این مدارج عالی انسانی و معرفتی توانست بالا بکشد و بالا ببرد؛ لذا بود که در بین مردم بود، ولیکن با خدا بود. واقعاً انسان در برخورد با ایشان احساس میکرد هیچ شخصیّتی برای خودش کأنّه قائل نبود. حلیم بود، برخوردش برخورد نرم بود. حتّی با کسانی که با ایشان محاجّه میکردند و مخاصمه میکردند، با حلم و بردباری برخورد میکرد و از آنها گذشت میکرد. ایشان بشدّت متواضع بود که گاهی اوقات تواضع ایشان مایهی تعجّب بود. بنده یک خاطرهای را به آقایان عرض بکنم. مرحوم علّامهی سمنانی(۹) (رضوان الله علیه) یک ملّای معمّری(۱۰) بود ساکن سمنان، مرد موجّه معروفی بود؛ ایشان آمد قم، علما میرفتند دیدن ایشان و رفتوآمد در منزل ایشان زیاد بود. یک روز من در حجره نشسته بودم، یکی از دوستان ما که ارادتمند به آقای طباطبائی بود و عاشق آقای طباطبائی بود، با هیجان وارد حجره شد و گفت «به حُسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد»؛(۱۱) گفتم قضیّه چیست، گفت منزل علّامهی سمنانی بودیم، آقای خمینی هم بود، آقای طباطبائی هم بود، بعضی دیگر از آقایان هم بودند؛ آقای علّامهی سمنانی رو کرد به آقای خمینی گفت که آقا! این تفسیر المیزان شما را ما مشاهده کردیم، خیلی خوب بود، خیلی عالی بود، واقعاً لذّت بردیم و شروع کرد تعریف از تفسیر المیزان، به خیالی که ایشان آقای طباطبائی است. آقای خمینی هم آدمی نبود که در این قضایا دستپاچه بشود، ساکت نشسته بود و حرفی نمیزد. آقای طباطبائی این طرف نشسته بود، رو کرد به آقای علّامهی سمنانی، گفت آقا! طباطبائی بنده هستم، ایشان استاد من آقای خمینی است. گفت «به حُسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد»؛ یعنی به این خصوص تحت تأثیر قرار گرفته بود.
مرحوم آقای طباطبائی با همهی این خصوصیّات معنوی و علمی و سلوکی و این چیزهایی که خب دیگر حالاها تقریباً همه در [مورد] ایشان میدانند، از لحاظ برخورد شخصیّتی و رفاقتی یک انسان دلنشین و دلچسب بود؛ جلسهی شیرینی داشت، زبان شیرینی داشت، خوشصحبت بود، خوشتعریف بود. در جلسات اُنسی،(۱۲) یک آدمی بود که آن حالت سکوتی که انسان در جلسات عمومی و بحثی و درسی و مانند اینها از ایشان میدید، آن خصوصیّات در ایشان نبود؛ گرم، گیرا، شیرین و خوشصحبت بود؛ یک قضیّهای را که ایشان نقل میکرد، با رنگ و لعاب و تفصیلات [همراه بود]. یک شخصیّت اینجوری [بود]؛ یک شخصیّت جامع، باذوق، اهل شعر، اهل ادبیّات و جامع خصوصیّاتی که یک انسان برجسته و والا میتواند داشته باشد.
به نظر من این دو خصوصیّتی را که عرض کردم، یکی مسئلهی پُر کردن خلأ، یکی متحقّق شدن به معارفی که انسان بلد است ــ «وَ اَفئِدَةَ العارِفینَ مِنکَ فازِعَة»؛(۱۳) دانستن عرفان غیر از «اَفئِدَةَ العارِفینَ مِنکَ فازِعَة» است؛ اینها، دو مقوله است ــ باید دنبال کنیم؛ همهی ما باید این دو خصوصیّت را دنبال کنیم؛ هر کسی در این راه حرکت میکند بایستی دنبال کند.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال درجات ایشان را عالی کند، ما را جزو قدردانهای ایشان قرار بدهد. و بحمدالله برکات الهی دربارهی ایشان اینجوری است؛ امروز آقای طباطبائی بمراتب شناختهشدهتر از زمان حیاتش است. زمان حیاتشان شاید یکدهمِ حالا هم شناختهشده نبودند؛ حالا بحمدالله ایشان در سطح کشور، در مجامع علمی، در سطح دنیا، تا حدود زیادی شناختهشده هستند، و بیشتر از این هم آقای طباطبائی شناخته خواهد شد انشاءالله.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,269 | 1402/08/10 | بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54271 |
در آستانه روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
بسیار جلسهی پُربرکت و پُرشور و پُرمعنایی است جلسهی شما عزیزان، جوانان، نوجوانان. تشکّر میکنم از کسانی که برنامه اجرا کردند، سخنرانی کردند، سرود خواندند، قرآن تلاوت کردند، و از مجری محترم برنامه.
در میان این سه مناسبتی که در سیزدهم آبان اتّفاق افتاده، در دو مناسبت آمریکاییها ضربه زدند به ملّت ایران، در یک مناسبت ملّت ایران ضربه زد به آمریکاییها. آن دو مناسبتی که ضربهی آمریکا بود به ملّت ایران، یکی تبعید امام بود در سیزدهم آبان سال ۴۳؛ علّت تبعید امام مخالفت او با کاپیتولاسیون بود. «کاپیتولاسیون» یک اصطلاح سیاسی است؛ معنایش این است که کارکنان یک کشوری در کشور دیگر مصونیّت داشته باشند؛ یعنی آنچه در ایران به وسیلهی دولت خائن پهلوی تصویب شد این بود که کارکنان آمریکا در ایران مصونیّت داشته باشند به معنای اینکه هر جنایتی کردند، در دادگاههای ایران نباید محاکمه بشوند؛ این قانونِ کاپیتولاسیون بود. این جزو یکی از خفّتبارترین قانونها است؛ یعنی اگر فرض کنید یک آمریکاییِ مست، در خیابان سوار ماشین بزند ده نفر را از بین ببرد، دادگاههای ایران حق ندارند این شخص را محاکمه کنند؛ باید بفرستند آمریکا، آنجا محاکمه بشود. این قانون را در دولت پهلوی تصویب کردند، یک صدا در مخالفت با این قانون بلند شد ــ یک صدای رسا ــ و آن صدای امام بزرگوار بود؛ امام ایستادند، سخنرانی کردند، گفتند ما زیر بار این قانون نمیرویم؛(۲) نتیجهاش این شد که امام را در سیزدهم آبان دستگیر کردند و از ایران تبعید کردند. پس کار، کار آمریکاییها بود؛ یعنی ضربه را آمریکاییها زدند به ما.
ضربهی دوّم کشتار دانشآموزان بود. در روزهای اوج حرکت انقلابی ملّت ایران ــ که این انقلاب فقط علیه پهلوی نبود، علیه پهلوی و آمریکا بود ــ پلیس طاغوت، پلیس شاه، دانشآموزان را جلوی همین دانشگاه [تهران] قتلعام کردند؛ رگبار گرفتند، عدّهای دانشآموز را به خاکوخون کشیدند؛ این هم در روز سیزدهم آبان بود. خب، این دو حادثه ضربههایی بود که آمریکاییها به ما زدند، به ملّت ایران زدند.
ده ماه بعد از پیروزی انقلاب، سیزدهم آبان سال ۵۸ بود که دانشجوها رفتند وارد سفارت آمریکا شدند و آن سفارت را تسخیر کردند و اسرار و اسناد پنهانی آن سفارت را افشا کردند، آبروی آمریکا رفت؛ این ضربهی ما بود، ضربهی ملّت ایران به آمریکا بود. این سه حادثه است.
خب، حرف من این است: من میگویم شما جوانِ امروز باید از قضایای مختلف تحلیل داشته باشید؛ صِرف احساسات کافی نیست. حالا من منظور خودم را از این حرف شرح میدهم. شما باید از اصل انقلاب اسلامی تحلیل داشته باشید؛ از قضیّهی دفاع مقدّس، جنگ هشتساله، باید تحلیل داشته باشید؛ از قضایای گوناگونی که در دههی ۶۰ اتّفاق افتاد همینجور؛ از واگراییهایی که در دههی ۷۰ اتّفاق افتاد باید تحلیل داشته باشید؛ از حوادث گوناگونی که در دههی ۸۰ و ۹۰ اتّفاق افتاد باید تحلیل داشته باشید؛ یعنی بدانید و تشخیص بدهید که این حادثه چه بود، از کجا شروع شد، چه کسی پشت این حادثه بود، چه چیزی نتیجهی این حادثه شد؛ اینها تحلیل است.
حالا من یک مسئله را میخواهم مطرح کنم و آن مقابلهی ما با آمریکا است. خب الان یک ساعت است که شما مرتّب دارید علیه آمریکا شعار میدهید ــ در اینکه تردیدی نیست ــ امّا مسئله چیست؟ مشکل ما با آمریکا چیست؟ خود آمریکاییها دشمنیهای خودشان با ملّت ایران را به مسئلهی سفارت منسوب میکنند ــ ببینید، این [مطلبی] که عرض میکنم از روی توجّه و اطّلاع از کارهایی است که دارد میشود و میخواهند بکنند؛ میخواهم شما جوانهای عزیز توجّه داشته باشید ــ کسانی هم به تَبَع آنها همین را تکرار میکنند؛ یعنی چه؟ یعنی میگویند «آقا! علّت اینکه آمریکا ایران را تحریم میکند، با ایران بدی میکند، در ایران اغتشاش راه میاندازد، مشکلات درست میکند، علّت این دشمنیهای آمریکا با ایران این است که دانشجویان شما رفتند سفارت آمریکا را تسخیر کردند»؛ این را، هم آمریکاییها میگویند، هم مَنتَبَع(۳) آنها در داخل کشور میگویند. در دورهی ریاست جمهوری بنده هم یک خبرنگار و مصاحبهگرِ معروفِ آن روزِ آمریکا در نیویورک با من مصاحبه کرد، اوّلین حرفش همین بود که اختلاف ما و شما از ورود شما به سفارت ما و تسخیر سفارت ما است. میخواهند این را جا بیندازند، [در حالی که] این دروغ بزرگی است؛ قضیّه این نیست. ۲۶ سال قبل از حادثهی سفارت، کودتای بیستوهشتم مرداد اتّفاق افتاده؛ آن روز که دیگر کسی به سفارت نرفته بود. سال ۳۲، آمریکاییها در ایران یک دولت ملّی مستقل را که وابستهی به آمریکا نبود، با کودتای مجرمانهی ظالمانهای سرنگون کردند؛ این دشمنی آمریکاییها است. پس مسئلهی دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی، با ملّت ایران، با ایران اسلامی، ربطی به مسئلهی سفارت ندارد.
اسنادی که از سفارت به دست آمد ــ میدانید دیگر؛ دانشجوها رفتند اسناد را آوردند، مقدار زیادی از این اسناد را آمریکاییها در کاغذخردکن ریخته بودند، دانشجوها با حوصلهی تمام نشستند این کاغذها را به هم وصل کردند که الان این یادداشتها هفتاد هشتاد جلد کتاب است ــ نشان داد که از همان روزهای اوّلِ بعد از پیروزی انقلاب، سفارت آمریکا مرکز توطئه و جاسوسی علیه ایران بوده؛ حتّی در سفارت آمریکا طرّاحی کودتا میشده که علیه انقلاب کودتا کنند؛ طرّاحی جنگ داخلی میشده؛ تلاش میکردند که در استانهای مرزی کشور، جنگ داخلی راه بیندازند؛ طرّاحی میشده که چگونه در حکومتِ جدیدِ انقلابی نفوذ کنند؛ رسانههای ضدّانقلاب را که در داخل بودند، مدیریّت میکردند، هدایت میکردند: این را بنویسید، این را بگویید، این را جعل کنید، این شایعهسازی را بکنید؛ برای تحریم هم برنامهریزی میکردند؛ یعنی سفارت، از اوّلین روزهای شروع انقلاب، مرکز توطئه علیه کشور و علیه انقلاب بوده. [لذا دشمنی آمریکا] ربطی به تسخیر لانهی جاسوسی ندارد؛ مدّتها قبل از آن، اینها فعّالیّت خودشان را علیه انقلاب شروع کرده بودند.
پس مسئله آنجوری نیست که آمریکاییها وانمود میکنند و آنجوری نیست که یک عدّه، یا سادهلوحانه یا به دلایل گوناگون و انگیزههای گوناگون، در داخل ترویج میکنند که «آقا! علّت اینکه شما میبینید یک قدرتی مثل آمریکا اینقدر علیه جمهوری اسلامی فعّالیّت میکند، این است که شما فلان وقت رفتید سفارت اینها را گرفتید»؛ نه، قضیّه این نیست. پس قضیّه چیست؟ برای اینکه بتوانیم ریشهایتر مطلب را بفهمیم، یک قدری عقب برویم. من دوست دارم و مایلم شما جوانها و نوجوانها روی این مسائل با دقّت و با فکر کار کنید؛ چون فردا مال شما است، بازوهای پیشرفت کشور شما هستید، کشور مال شما است و باید پیش بروید. یک مقداری عمیقتر برویم مسائل را بسنجیم.
مسئلهی نفوذ غربیها در ایران از انگلیسها شروع شد؛ اوّل آنها آمدند در ایران. البتّه از [سالِ] ۱۸۰۰ میلادی در دولت قاجاریها نفوذ کردند و بتدریج نفوذ خودشان را گسترش دادند. هدف انگلیسیها این بود که در ایران همان کاری را بکنند که در هندوستان کردند. میدانید هندوستان حدود ۱۵۰ سال در مشت انگلیس بود و رمق هندوستان را انگلیسها گرفتند؛ ثروت عمدهی انگلیسها ناشی از استعمار هند است که حالا خود آن داستان مفصّلی دارد. همین کار را میخواستند با ایران بکنند؛ یعنی اوّل از یک جای کوچکی شروع کنند، بتدریج توسعه بدهند، منابع اقتصادی کشور را در اختیار بگیرند و بعد که اقتصاد کشور در اختیارشان قرار گرفت، آنوقت تصرّف سیاسی برایشان آسان میشود؛ عیناً مثل کاری که در هند کردند. در هند، اوّل کمپانی هند شرقی را راه انداختند، بعد که پیش رفتند، حکومت هند را تصرّف کردند، هند شد یک قسمتی از امپراتوریِ انگلیس؛ حدود ۱۵۰ سال وضع اینجوری بود. خب، در ایران [هم] میخواستند همین کار را بکنند. یکی از اوّلین کارهایی که کردند قضیّهی انحصار تنباکو بود ــ اسم «نهضت تنباکو» را قاعدتاً شنیدهاید ــ تا انحصار کِشت و فروش و خرید تنباکوی کشور در اختیار انگلیس باشد. دستگاههای دولتیِ آن زمان ــ زمان ناصرالدّینشاه ــ نفهمیدند که معنای این کار چیست، قبول کردند. میرزای شیرازی، مرجع تقلید شیعه، در سامرّا فهمید که پشت این قضیّه چیست، با یک فتوا این قرارداد را به هم زد و از بین برد. این کارِ اوّلشان بود؛ خب، این نشد. پیدرپی، قراردادهای گوناگونی از این قبیل بود که یکی از مهمترینهایش قراردادی بود معروف به «قرارداد وثوقالدّوله» که در سال ۱۹۱۹ میلادی و ۱۲۹۹ هجری شمسی، انگلیسها به نخستوزیر وقت ایران(۴) رشوهی مفصّلی دادند و این قرارداد را بستند. «قرارداد وثوقالدّوله» اقتصاد و سیاست و ارتش و نظام و همه چیزِ ایران را در اختیار انگلیسها قرار میداد. این قرارداد هم بسته شد، منتها شهید مدرّس در مجلسِ شورای ملّیِ آن زمان یکتنه در مقابل این قرارداد ایستاد، افشاگری کرد و نگذاشت به نتیجه برسد، این قرارداد هم باطل شد. قراردادهای دیگری هم بود ــ [مانند] قرارداد رویتر و غیره ــ که اغلب این قراردادها به وسیلهی علمای دین باطل شد، از بین رفت، جلویش گرفته شد.
البتّه بعد هم انگلیسها انتقام خودشان را از علمای دین گرفتند. دولت انگلیس دید اینجوری نمیشود و آن نقشهای که در هند عمل کردند، در ایران عملی نیست؛ به یک راهحلّی رسیدند ــ درست توجّه کنید ــ آن راهحل این بود: به فکر افتادند که باید یک دولتِ دیکتاتورِ خشنِ صد درصد وابستهی به خودشان را در ایران سر کار بیاورند تا دیگر دغدغهای نداشته باشند و هر کاری میخواهند، در ایران به وسیلهی خود آن دولت انجام بگیرد. رضاخان قزّاق را پیدا کردند؛ او را میشناختند، شناسایی کردند. رضاخان همان کسی بود که انگلیسها احتیاج داشتند؛ آدمی بود بسیار بیرحم، بسیار خشن، بسیار گستاخ، عامی، بیسوادِ بیاطّلاع از معارف و مانند اینها، لاتمنش، بیتقوا و بیایمان؛ یک آدم اینجوری را پیدا کردند. از ضعف پادشاه قاجار که احمدشاه بود استفاده کردند، به وسیلهی رضاشاه و یک نفر دیگر ــ سیّدضیاء طباطبائی که بعد او را کنار زدند ــ در ایران کودتا راه انداختند؛ رضاخان را اوّل کردند فرمانده کلّ قوا، بعد کردند نخستوزیر، بعد کردند شاه ایران؛ همان چیزی که انگلیسها میخواستند در ایران تحقّق پیدا کرد.
خب، اوّلکاری که به دست رضاشاه کردند [این بود که] روحانیّت را منکوب کردند، ملّت را مرعوب کردند. ملّت را بشدّت مرعوب کردند؛ آنجوری که پدرمادرهای ما و بزرگترهای ما برای ما نقل کردند، در زمان رضاشاه کسی جرئت نَفَس کشیدن نداشت؛ در اتاق خلوت هم کسی جرئت نداشت از رضاشاه انتقاد کند؛ در اتاق خلوت، بین دو سه نفر افراد خانواده هم کسی جرئت نداشت! اینقدر ملّت را مرعوب کرده بود. علما را خانهنشین کرد، عمامهها را از سرهایشان برداشت، حوزههای علمیّه را تعطیل کرد، با احکام دینی مثل حجاب هم علناً مخالفت کرد و آن کاری را که انگلیسها مایل بودند در ایران انجام بگیرد، یعنی تصرّف منابع مالی و اقتصادی، همه را انجام داد؛ هر کار آنها میخواستند انجام داد. البتّه اینجا من اشاره کنم که یک عدّه روشنفکران غربزده یا وابستهی به غرب ــ همه وابسته نبودند؛ یک عدّهایشان هم وابسته نبودند، لکن غربزده بودند، مبهوت غرب بودند ــ در رنگ و روغن زدن به حکومت رضاخان نقش داشتند؛ آنها هم پیش خدا مؤاخَذند؛ آن روشنفکرانی هم که نمیخواهم اسم بیاورم، در جنایت به ملّت ایران با رضاشاه شریکند؛ این هم هست.
خب، رضاشاه شد عامل انگلیس در ایران. در این بین، جنگ جهانی دوّم پیش آمد. در جنگ جهانی دوّم، رضاشاه بر طبق طبیعت خودش به آلمان تمایل پیدا کرد؛ نوع کارهای هیتلر را دوست میداشت، یک گرایشی به آلمانها پیدا کرد، انگلیسها فهمیدند، دیدند این دیگر به درد نمیخورد؛ [لذا در] سال ۱۳۲۰ شمسی رضاشاه را برکنار کردند؛ خودشان آوردند، خودشان هم برکنارش کردند. [او را] برکنار کردند، پسرش را با شرایط معیّنی جایش گذاشتند که باید این کار را بکنی، اینجور عمل کنی، اینجور رفتار کنی، او هم گفت چشم؛ حتّی گفتند فلان رادیو را نباید گوش کنی، گفت چشم؛ تا این حد! خب، تا اینجا حاکمیّت انگلیس بود.
دههی ۲۰ شمسی سالهای افول تدریجی قدرت انگلیس است؛ [مردم] مبارزه کردند، هند آزاد شد، بعضی از کشورهای دیگرِ آفریقا و غیره آزاد شدند، انگلیس ضعیف شد و ضعف انگلیس موجب شد که آمریکا بیاید وسط میدان. اواسط دههی ۲۰ شمسی آمریکا پایش را گذاشت در ایران؛ اوّل هم با روی خوش و به صورت ملایم، با «اصل چهارم ترومن»(۵) و چیزهایی که حالا تفاصیلش زیاد است. حتّی در یک مواردی با مخالفین انگلیسها همصدایی کرد، همراهی کرد، برای اینکه نظرها را به خودش جلب کند؛ و متأسّفانه توانست بعضی از سیاستمدارهای غیر وابستهی به انگلیس را به خودش وابسته کند، به خودش علاقهمند کند. رفتار آمریکا در ایران اینجوری بود؛ اوّل با نرمش وارد شد و نشان داد که داعیهی استعماری در ایران ندارد. این بود، تا وقتی که یک دولت ملّی سر کار آمد؛ دولت مصدّق. اتّفاقاً مصدّق بر اثر سادهانگاری، سهلانگاری یا سادهلوحی ــ هر چه میخواهید بگویید ــ به آمریکا خوشبین بود. مصدّق علیه انگلیس بود، به کمک آمریکاییها امیدوار بود! دل بستن به کمک بیگانه این[طور] است. وقتی این دولت سر کار آمد و معلوم شد که این دولت وابستهی به آمریکا نیست و نمیتواند باشد، آمریکاییها کودتای بیستوهشتم مرداد را راه انداختند، دولت را ساقط کردند، در ایران فجایع زیادی به وجود آوردند.
بعد که نقاب از صورت آمریکاییها افتاد و معلوم شد که یک دولت مهربان و دوست با ایران نیستند، دیگر هر کار توانستند کردند؛ آمریکاییها مقدّرات کشور را در دست گرفتند، از لحاظ سیاسی و اقتصادی کشور را به طور کامل به خودشان وابسته کردند، پای رژیم صهیونیستی را به ایران باز کردند ــ آمریکاییها این کار را کردند؛ پای رژیم صهیونیستی را آمریکاییها به ایران باز کردند ــ ساواک را تشکیل دادند؛ ساواک مرکز کمال خشونت و بیرحمی با مردم، با معترضین، با مخالفین، و سرکوب بیرحمانهی کوچکترین مخالفت بود. اینها همه در دورهی تسلّط آمریکاییها است؛ مال دههی ۳۰ و ۴۰ و مانند اینها است. چند ده هزار مستشار نظامی را آوردند داخل ایران و هزینهی سنگین ادارهی اینها را بر دوش ملّت ایران بار کردند؛ سلاح در اختیار آنها، خرید سلاح در اختیار آنها، [اینکه] از چه کسی بخرند، به چه قیمتی بخرند، چه جوری پولش را بدهند، چه جوری سلاح را تحویل بگیرند، همه به عهدهی آمریکاییها و در اختیار آمریکاییها بود. اشاعهی فساد، به صورت برنامهریزیشده؛ یعنی در دههی ۳۰ و ۴۰ ــ که دیگر در آخرِ دههی ۴۰ و اوایلِ ۵۰ به اوج خودش رسید ــ فساد اخلاقی با برنامهریزیِ دقیقِ آمریکاییها در ایران انجام میگرفت برای اینکه جوانها را به فساد بکشانند. خب معلوم است جوانی که به فساد کشیده بشود قدرت ایستادگی ندارد، قدرت مقاومت ندارد؛ اینها میخواستند جوان ایرانی را بیخاصیّت کنند. عقبماندگی در علم، عقبماندگی در فنّاوریها، پیشرفت در فساد اخلاقی، شدّت تبعیض طبقاتی به صورت هولناک؛ همهی اینها در دورهی حاکمیّت آمریکاییها و نفوذ آمریکاییها در ایران انجام گرفت.
این دشمنی را ادامه دادند، بعد که حرکت انقلابی اوج گرفت، احساس خطر کردند و شدّتعمل را بیشتر کردند؛ حتّی حدود یک هفته به پیروزی انقلاب، یک ژنرال برجستهی آمریکایی به نام «هایزر» آمد تهران برای اینکه اگر بتواند، یک کودتا راه بیندازد و صدها هزار، بلکه میلیونها آدم را به قتل برسانند؛ نیّتشان این بود؛ هایزر این کار را میخواست بکند. البتّه انقلاب به نقطهای رسیده بود که دیگر تدابیر اینها بیفایده بود. عزم راسخی مثل امام بزرگوار در مقابل اینها قرار داشت. آنها میخواستند کودتا کنند، حکومت نظامی اعلام کردند، امام به مردم گفت بروید در خیابانها، حکومت نظامی را به هم زد، نقشهشان را باطل کرد، لذا شکست خوردند. هایزر هم دید فایدهای ندارد، از ایران رفت که البتّه اگر چهار پنج روز دیگر در ایران میماند، احتمالاً جزو اوّلین اعدامیهای بعد از انقلاب میشد؛ شانس آورد که زودتر رفت.
خب، مسئلهی آمریکا و ایران این است. اینکه شما میگویید «مرگ بر آمریکا»، این صرفاً یک شعار نیست، این یک خطّمشی است. علّتش هم همین است که گفتم؛ آمریکاییها سالهای متمادی، از سالهای میانی دههی ۲۰ تا پیروزی انقلاب ــ یعنی سالهای آخر دههی ۵۰ ــ ۳۰ سال در ایران هر کار توانستند علیه ملّت ایران کردند، هر جور توانستند ضربه زدند؛ از لحاظ مالی، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ سیاسی، از لحاظ علمی، از لحاظ اخلاقی. انقلاب در یک چنین وضعی پیروز شد؛ انقلاب در مقابل یک چنین حاکمیّت فاسدی و نفوذ مخرّبی قرار گرفت و به توفیق الهی، به همّت ملّت ایران و به رهبری امام بزرگوار پیروز شد.
الان آن کاری که هایزر میخواست در ایران بکند، آمریکاییها دارند در غزّه میکنند؛ قضیّه همان قضیّه است؛ در فلسطین همین کار دارد انجام میگیرد. صهیونیستهایی که حاکم بر فلسطین اشغالی و فلسطین مظلوم هستند، مستظهر(۶) به حمایت آمریکا هستند. اگر حمایت آمریکا نبود، اگر پشتیبانیهای تسلیحاتی آمریکا نبود، دولت فاسد جعلی دروغین رژیم صهیونیستی در همان هفتهی اوّل از بین رفته بود، بَرافتاده بود. آمریکاییها پشت اینها قرار دارند. امروز در غزّه همان حوادثی دارد اتّفاق میافتد که اینها اگر میتوانستند، در ایران آن حوادث را انجام میدادند. فاجعهای که در غزّه به وسیلهی صهیونیستها و به کمک آمریکاییها و در واقع به دست آمریکاییها دارد اتّفاق میافتد، یک فاجعهی بینظیر است. در ظرف سه هفته، نزدیک به چهار هزار کودک به دست اینها کشته شدهاند! کجای تاریخ چنین چیزی را شما دارید؟ امّت اسلامی بایستی بداند قضیّه چیست، میدان را تشخیص بدهد. میدان، میدان غزّه و اسرائیل نیست، میدان حق و باطل است. میدان، میدان استکبار و ایمان است؛ یک طرف قدرت ایمان، یک طرف قدرت استکبار. البتّه قدرت استکبار با فشار نظامی و بمباران و فاجعه و جنایت پیش میآید، [امّا] قدرت ایمان بر همهی اینها به توفیق الهی غلبه پیدا خواهد کرد.
دلهای ما خون است به خاطر مصائب مردم فلسطین و بالخصوص مردم غزّه؛ ناراحتیم، امّا وقتی بادقّت نگاه میکنیم، میبینیم آن که در میدان پیروز است مردم غزّهاند، مردم فلسطینند؛ اینها توانستند کارهای بزرگی انجام بدهند. اوّلاً مردم غزّه با صبر خودشان، با ایستادگی خودشان، با تسلیم نشدن خودشان نقاب دروغین حقوق بشر را از چهرهی آمریکا و فرانسه و انگلیس و امثال اینها کنار کشیدند، اینها را رسوا کردند. مردم غزّه با صبرِ خودشان توانستند وجدان بشری را به حرکت دربیاورند. الان شما ببینید در دنیا چه خبر است. در همین کشورهای غربی ــ در انگلیس، در فرانسه، در ایتالیا، در ایالتهای مختلف خود آمریکا ــ مردم با جمعیّتهای انبوه میآیند داخل خیابان، علیه اسرائیل و در موارد بسیاری علیه آمریکا شعار میدهند؛ آبروی اینها رفت. اینها واقعاً هیچ علاجی ندارند، نمیتوانند توجیه کنند، لذا میبینید یک ابلهی پیدا میشود میگوید «اجتماع مردم در انگلیس کار ایران است»؛ لابد بسیج لندن این کار را کرده، بسیج پاریس این کار را کرده!(۷) از جملهی بیشرمیهای واقعیای که امروز سیاستمداران غربی و رسانهایهای غربی دارند نشان میدهند، این است که مبارزین فلسطینی را میگویند «تروریست». کسی که از خانهی خودش دفاع میکند تروریست است؟ کسی که از میهن خودش دارد دفاع میکند تروریست است؟ آن روزی که آلمانیها در جنگ جهانی دوّم آمدند پاریس را گرفتند و پاریسیها با آلمانیها مبارزه میکردند، مبارزین فرانسوی تروریست بودند؟ چطور آنها مبارزند، مایهی افتخار فرانسهاند، آنوقت جوان حماس و جهاد اسلامی تروریست است؟ بیشرمها! مردم غزّه و مبارزین فلسطین دروغگوهای دنیا را رسوا کردند.
یکی از کارهای مهمّی که [عملیّات] طوفانالاقصیٰ(۸) انجام داد این بود که نشان داد چگونه یک گروه اندک ــ اینها در مقابل آنها کمند دیگر؛ تعدادشان کمتر است ــ با تدارکات و امکانات بسیار کم امّا با ایمان و عزم راسخ، میتواند محصول سالها تلاش جنایتکارانهی دشمن را در ظرف چند ساعت دود کند و به هوا بفرستد؛ میتواند دولتهای متکبّر و مستکبر عالم را تحقیر کند؛ فلسطینیها، هم رژیم غاصب را، هم پشتیبانان رژیم غاصب را تحقیر کردند، با عمل خودشان، با شجاعت خودشان، با اقدام خودشان، و امروز با صبر خودشان. این یک درس بزرگ است. البتّه این جنایتها بشریّت را تکان داد، همه را تکان داد.
این را من چند روز قبل از این هم گفتم،(۹) حالا هم تکرار میکنم: از دنیای اسلام توقّع بیشتری هست. دولتهای مسلمان باید بدانند که اگر امروز به فلسطین کمک نکنند ــ هر کس هر جور میتواند کمک کند ــ دشمنِ فلسطین را که دشمن اسلام و دشمن انسانیّت است تقویت کردهاند و فردا همین خطر، خودشان را تهدید خواهد کرد. آنچه دولتهای اسلامی باید بر آن پافشاری کنند، قطع فوری این جنایتهایی است که دارند در غزّه انجام میدهند؛ این بمبارانها باید فوراً قطع بشود؛ راه صدور نفت و ارزاق به رژیم صهیونیستی را ببندند؛ دولتهای اسلامی با رژیم صهیونیستی همکاری اقتصادی نکنند؛ در همهی مجامع جهانی با صدای بلند این جنایت را، این فاجعهآفرینی را، بدون تردید و بدون لکنت محکوم کنند. اینجور نباشد که در یک اجتماع اسلامی یا اجتماع عربی، همان چند نفری هم که حرف میزنند، یا دوپهلو حرف بزنند یا با لکنت حرف بزنند؛ صریح حرفشان را بزنند. معلوم است دارد چه اتّفاقی میافتد؛ بایستی رژیم صهیونیستی محکوم بشود، بایستی همهی دنیای اسلام علیه رژیم صهیونیستی بسیج بشوند.
البتّه ضربهای که به رژیم صهیونیستی خورده جبرانپذیر نیست؛ این را من اوّل هم گفتم، الان هم تأکید میکنم و تکرار میکنم. بتدریج، در حرفهای خود عوامل رژیم صهیونیستی هم این نشان داده شد که آن ضربهای که اینها خوردند ضربهای نیست که بشود جبرانش کرد؛ نمیتوانند جبران کنند. رژیم صهیونیستی الان درمانده است، متحیّر است، به مردم خودش هم دروغ میگوید. اینکه نسبت به اسرای خودشان در دست فلسطینیها اظهار نگرانی میکنند، این هم دروغ است؛ این بمبارانهایی که میکنند ممکن است اسرای خودشان را هم نابود کند؛ اینکه برای اسرای خودشان اظهار نگرانی میکنند، [یعنی] به مردم خودشان هم دارند دروغ میگویند. و این دروغ گفتن از روی ناچاری است؛ الان رژیم صهیونیستی دچار حیرت است، دچار ناچاری است، نمیداند چه کار باید بکند و هر کاری که میکند از روی اضطرار است؛ یعنی نمیفهمد چه کار باید بکند. اگر کمک آمریکا نبود و نباشد، قطعاً رژیم صهیونیستی در ظرف چند روز فلج خواهد شد.
و دنیای اسلام این را فراموش نکند که در این قضیّهی مهم و تعیینکننده، آن کسی که در مقابل اسلام، در مقابل یک ملّت مسلمان، در مقابلِ فلسطینِ مظلوم ایستاد، آمریکا بود، فرانسه بود، انگلیس بود؛ این را دنیای اسلام فراموش نکند، این را بفهمند؛ در معاملاتشان، در معادلاتشان، در تحلیلهایشان فراموش نکنند این را که چه کسی ایستاده است و دارد روی این مردم مظلوم و ملّت مظلوم فشار میآورد؛ صِرف رژیم صهیونیستی نیست.
البتّه ما شک نداریم که «اِنَّ وَعدَ اللَهِ حَق»؛ وعدهی الهی حق است. وَ لا یَستَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یوقِنون؛(۱۰) اینهایی که به وعدهی الهی یقین ندارند، با منفیبافیهای خودشان شما را باید متزلزل نکنند، سست نکنند. و انشاءالله پیروزی نهایی و نه چندان دیر، با مردم فلسطین و فلسطین خواهد بود.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,270 | 1402/08/03 | بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره ملی شهدای استان لرستان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54222 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. به یکایک برادران و خواهران عزیز، بخصوص خانوادههای مکرّم و معظّم و معزّز شهیدان، خوشامد عرض میکنم. یکی از بهترین کارهایی که در استانها و شهرهای مختلف مرسوم شده است و انجام میگیرد، همین بزرگداشت شهیدان است؛ یادمان شهیدان و جلسات بزرگداشت شهیدان. کار لازمی انجام دادید؛ این کاری که بحمدالله دو سه سال است مشغول شدهاید کار لازمی است، منتها به نظر من این کار دیر شروع شده؛ یعنی در لرستان، با خصوصیّاتی که دارد و ارزشهایی که واقعاً در این مجموعه متراکم است، جا داشت بزرگداشت شهیدان خیلی زودتر از اینها انجام میگرفت. خب، حالا هم مغتنم است؛ در کاری که کردهاید انشاءالله موفّق باشید. این مجموعهای که من بیرون ملاحظه کردم، کارهایی که انجام گرفته ــ از [تولید] کتاب و فعّالیّتهای گوناگون ــ کارهای باارزشی است، کارهای خوبی است. بیانات آقایان امامجمعهی محترم و فرمانده سپاه حاکی از توجّه به لُبّ مسئله و اهداف این کار است. انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
من یک جمله در باب مردم لرستان و اقوام لُر عرض بکنم، [و آن، این که] خصال برجستهای دارند. تا آنجایی که من از نزدیک با بعضی از برجستگان و بخشهای مختلف [اقوام لُر] معاشرت داشتم و برخورد داشتم، دو خصوصیّت در این مجموعهها برجستهتر از دیگرِ خصوصیّات است. یک خصوصیّت، شجاعت و دلاوری است. مردم لُر شجاعت و دلاوری دارند، در هر جایی که هستند؛ در میدان جنگ هم همینجور است، در بیان عقیده هم همینجور است، در بخشهای مختلف اجتماعی هم همینجور است؛ مردمان شجاع و دلاورند. آن خصوصیّت دوّم که آن هم به نظر من برجسته است، مسئلهِی رفاقت و صداقت و وفاداری است؛ در بین مردم لُر، این [خصوصیّت] انصافاً برجسته است. بنده در معاشرتهای شخصیای که داشتهام ــ البتّه مقداری هم شنیدهام، امّا خودم هم تجربه کردهام ــ این دو خصوصیّت را، به اضافهی خصال برجستهی دیگر، لمس کردهام. مرحوم آسیّدحسن طاهری خرّمآبادی، شهید سیّدفخرالدّین رحیمی، مرحوم آسیّدجعفر شهیدی ــ دکتر شهیدی ــ شهید بروجردی، اینهایی که ما اخلاقیّاتشان، رفتارشان، طرز فکرشان، نحوهی زندگیشان را از نزدیک دیدیم، انصافاً برجستهاند. یا مرحوم حاج آقا روحالله کمالوند که ما، هم یک برههای و لمحهای از شخصیّت ایشان را از نزدیک مشاهده کردیم، هم چیزهای بیشتری شنیدهایم. من یادم هست سال ۴۲ که امام (رضوان الله علیه) مدّتها در تهران در حصر خانگی بودند و یک مقداری آن شور انقلابی و نهضت حرکت در قم فروکش کرده بود، مرحوم حاج آقا روحالله کمالوند آمدند قم، ما یک چند نفری بلند شدیم رفتیم خدمت ایشان برای اینکه از ایشان بخواهیم یک تحرّکی ایجاد کنند؛ یعنی ظرفیّت این مرحوم این[طور] بود، نزد علما و مراجع بسیار محترم بود.
البتّه خصوصیّات این مردم فراتر از اینها است؛ حالا این دو خصوصیّت [برجستهتر است]. همین روح دلاوریای که عرض کردم، موجب شد که در دوران منحوس پهلوی اوّل، اقوام لُر زیر فشارهای شدیدی [از جمله] کشتار و تبعید و حبس و فشارهای گوناگون قرار بگیرند؛ آنها به معنای واقعی کلمه از شجاعت و دلاوری اقوام لُر میترسیدند، پیشدستی میکردند و بر آنها فشار وارد میکردند. لکن آنچه در بین مردم شهرستانهای دیگر شایع بود [همین خصوصیّت بود]؛ مثلاً در مشهد ما با لرستان ارتباطی هم نداشتیم، امّا آوازهی دلاوریهای لرستان را از جوانهای مبارزی که دُوروبَر ما بودند میشنفتیم و نقل میکردند، چیزهایی را میگفتند. یک شعری را بچّههای مشهد از قول لُرها میخواندند: «دایه دایه وقت جنگ است»؛ این نشاندهندهی آن بود که اینها اهل مبارزهاند، آن هم در آن اختناق دوران مبارزات سال ۴۲ به بعد.
منتها من اینجا یک نکتهای را عرض بکنم: حفظ تصویر واقعی از مجموعههای گوناگونی که ملّت ایران را تشکیل میدهند، از جمله اقوام لُر، برای جوانهای امروز لازم است. تاریخ مردم لُر، در این صد سال اخیر، دو بخش دارد: یک بخش، بخش مربوط به دوران پهلوی است، بخش مظلومیّت که واقعاً مظلوم واقع شدند؛ یک بخش، بخش دوران مربوط به نظام جمهوری اسلامی است که بخش برافروختن و بُروز و ظهور و درخشیدن این مجموعه در میدانهای مختلف است. این هر دو صفحه را با هم بایستی حفظ کنید؛ بخصوص برای اینکه جوانها تاریخ خودشان را بدانند، برای اینکه حافظهی تاریخی ملّت را اشباع کنند، این دو بخش باید هر دو محفوظ باشد و با هم مقایسه بشود. یک طرف مظلومیّت است، یک طرف حماسهسازی است؛ یک طرف اختناقی است که موجب میشود استعداد ملّت در بخشهای مختلف بُروز نکند و آن را زیر فشار خفه کنند، یک بخش دیگر و یک صفحهی دیگر وقتی است که این فضا باز میشود، خودشان را نشان میدهند، شخصیّتهای برجستهای بُروز میکنند، [از قبیل] همان شخصیّتهایی که حالا من اسم آوردم. مثلاً مرحوم شهیدی در دوران قبل از جمهوری اسلامی هم همین آدم بود، منتها درخشش این چهره مال دوران جمهوری اسلامی است؛ یعنی در دوران قبل از جمهوری اسلامی، همین آدمی که آن زمان درس خوانده بود، ترقّی کرده بود، برجسته شده بود، بُروز و ظهوری نداشت؛ جمهوری اسلامی فضا را باز کرد و اینها [درخشیدند]. تاریخ باید مرور بشود، مورد توجّه قرار بگیرد؛ نباید بگذاریم هیچ کدام از این دو مقطع تاریخی فراموش بشوند؛ این دو مقطع باید هر دو جلوی چشم باشند و با هم مقایسه بشوند. در دوران جمهوری اسلامی، منطقهی لُری ــ چه لرستان، چه بیرون لرستان که اقوام لُر حضور دارند ــ انصافاً خوش درخشید. حالا آقایان گفتند؛ گزارشهایی که دادند گزارشهای درست و دقیقی بود. آن همه شهید، آن همه شهید دانشآموز و معلّم، شهدای زن، بانوان شهید، روحانیّون شهید، علمای شهید و شخصیّتهایی که بودند، یا مجموعههای نظامی ــ چه ارتشی، چه سپاهی ــ انصافاً خوش درخشیدند و در بخشهای مختلف خیلی خوب حضور پیدا کردند که تا امروز هم بحمدالله ادامه دارد.
امیدواریم انشاءالله این تلاشهای شما به نتایج خوبی برسد. این نکتهای که آقای امامجمعه اشاره کردند نکتهی مهمّی است؛ مقصود از این بزرگداشتها جریانسازی است. این نکته باید بسیار مورد توجّه باشد؛ باید جریانسازی فکری و عملی صورت بگیرد و میراثِ ارزشمندِ نسلِ گذشته و جوانِ فداکارِ گذشته منتقل بشود به جوان امروز. کشور رو به سمت قلّه است، کار زیاد دارد، تلاش زیاد دارد، خطر هم زیاد دارد؛ بایستی با قدرت و با اراده این راه را پیمود. اگر بخواهیم این باشد، بایستی از گذشتهی تاریخیِ این بخش و بخشهای دیگرِ کشور استفاده کنیم؛ همه باید استفاده کنند و میراث ارزشمند گذشته را به نسل کنونی و حاضر منتقل کنند.
من میخواهم یک جمله در باب مسئلهی غزّه عرض بکنم؛ چون امروز در رأس مسائل دنیای اسلام، مسئلهی فلسطین و همین حوادثی است که در غزّه دارد اتّفاق میافتد؛ همهی اینها حوادث آیندهسازی است. قضیّهی غزّه از یک سو قضیّهی مظلومیّت است، از یک سو قضیّهی اقتدار است. بله، مردم غزّه واقعاً مظلومند و این دشمنِ ددمنش و خونخوار ــ رژیم تروریستی غاصب ــ حدّی برای جنایت نمیشناسد؛ یعنی در یک بمباران، هزار نفر را شهید میکند! اینجوری است؛ حدّی نمیشناسد. مظلومیّت مردم اینجوری ظاهر میشود.
امّا در کنار این مظلومیّت، دو نکتهی مهم وجود دارد؛ یک نکته صبوری این مردم است، توکّل این مردم است. این مردم انصافاً صبوری به خرج دادند، بعضی از مناظرش را دستگاههای تبلیغاتی در دنیا و در کشور ما نشان دادند؛ فرزندش شهید میشود، خدا را حمد میکند؛ فرزندش شهید میشود، میگوید فدای فلسطین؛ نوجوان مجروح خدا را شکر میکند و آیات قرآن را میخواند. این صبوری این مردم خیلی مهم است. دشمن میخواست این مردم را وادار کند به اینکه تسلیم بشوند، دستشان را بالا ببرند، بالا نبردند، تسلیم نشدند؛ این یک نکتهی بسیار مهمّی است. همین صبوری و توکّل به دادِ اینها خواهد رسید؛ همین موجب خواهد شد که اینها پیروز بشوند و در نهایت پیروز میدان خواهند شد.
در کنار این، نکتهی مهمّ دیگری که وجود دارد این است که ضربهای که در این حادثه، در این حملهی رزمندگان فلسطینی(۲) به رژیم غاصب وارد شد، یک ضربهی تعیینکننده است؛ تا کنون چنین ضربهای به این رژیم وارد نشده و همینطور که ما اوّل هم عرض کردیم،(۳) قابل ترمیم نیست؛ هر چه میگذرد، بیشتر معلوم میشود که قابل ترمیم نیست. اینکه شما مشاهده میکنید که رئیسجمهور آمریکا، رؤسای کشورهای ظالم و شرور [از قبیل] انگلیس، فرانسه و آلمان، پیدرپی خودشان را میرسانند آنجا، برای چیست؟ چون میبینند دارد متلاشی میشود، میبینند دارد نابود میشود؛ این را میفهمند، [لذا] خودشان را میرسانند که از نابودی جلوگیری کنند. اگر خطر تلاشی و نابودی رژیم غاصب را تهدید نمیکرد، این اشرار عالم خودشان را محتاج نمیدیدند که مرتّب پشت سر هم بیایند آنجا اظهار همبستگی کنند؛ این نشاندهندهی آن است که ضربه، ضربهی بسیار محکم و تعیینکنندهای بوده. و خب رژیمِ ضربهخوردهی زخمخوردهی در واقع ازپاافتاده ــ که بزور دارند با تسلیحات و با بمبهای کذائی و مانند اینها سرِپا نگهش میدارند ــ چون زورش به رزمندگان نرسید و زورش به رزمندگان نخواهد رسید، انتقامش را از مردم بیدفاع و مظلوم میگیرد، بمب روی سر آنها میریزد، [در حالی که] رزمندگان در این مدّت همچنان آمادهی اقدام و حفظکنندهی روحیه و انگیزه و توان اقدام بودند و بعد هم انشاءالله خواهند بود. به نظر من هر کسی راجع به غزّه صحبت میکند، باید راجع به صبر مردم و اقتدار مردم و اقتدار رزمندگان حرف بزند، وَالّا به اینها ظلم شده؛ انصافاً این صبری که اینها کردند [خیلی مهم است].
یک نکتهی اصلیِ دیگر هم این است که در این قضیّه، آمریکا شریک جرم قطعی جنایتکاران است؛ یعنی در این جنایت، دست آمریکا تا مِرفق در خون مظلومان و کودکان و بیماران و زنها و مانند اینها داخل شده و آلوده است؛ در واقع، او دارد به یک نحوی مدیریّت میکند این جنایتی را که در غزّه دارد انجام میگیرد؛ آمریکا است که دارد مدیریّت میکند.
دامنهی این جنایت به قدری وسیع شد که وجدان عمومی را در دنیا تکان داد. شما ملاحظه میکنید که مردم در شهرهای آمریکا، در شهرهای اروپایی، در پایتختها و همچنین در کشورهای اسلامی میآیند مخالفت خودشان را صریحاً ابراز میکنند؛ با اینکه در کشورهای اروپایی که ادّعای آزادیِ بیان میکنند، حضور مردم در راهپیماییهای خیابانی به نفع غزّه را ممنوع کردهاند ــ این هم جزو فضاحتهای آنها است؛ برای همه چیز راهپیمایی جایز است، برای دفاع از مظلوم راهپیمایی ممنوع است! ــ امّا خب مردم اعتنا نکردند، دیدید در تلویزیون تصویرها را که مردم آمدند شرکت کردند. مردم دنیا عصبیاند و انسان میداند که این روحیهی خشمی که در مردم به وجود آمده، این آزار وجدانیای که در این کشورها به وجود آمده، عکسالعمل ایجاد خواهد کرد و هیچ کس نمیتواند جلوی این عکسالعمل را بگیرد؛ هر چه هم تلاش کنند نمیتوانند جلوی این عکسالعمل را بگیرند.
آنچه بنده میخواهم تأکید بکنم این است که دولتهای مسلمان باید در این قضیّه قافیه را نبازند؛ اینجور نباشد که خیال کنند حالا چون آمریکاییها یا بعضی کشورهای غربیِ دیگر یک غلطی میکنند و مدافعین از خانه و وطن را «تروریست» مینامند، اینها [هم] بایستی همان را تکرار کنند. کسی که از خانهِی خود و از میهن خود در مقابل دشمن دفاع میکند تروریست است؟ آن دولت جعلی و ظالمی که خانهی او را غصب کرده تروریست است. دولتهای مسلمان مراقب باشند، سخنگویان سیاسی مراقب باشند حرف آنها را تکرار نکنند و بدانند که در این قضیّه و در قضایای بعدی قطعاً فلسطین پیروز خواهد بود.
دنیای آینده دنیای فلسطین است، دنیای رژیم غاصب صهیونیستی نیست، و آینده متعلّق به اینها است. بله، [صهیونیستها] ظلم میکنند، جنایت میکنند، فاجعهآفرینی میکنند، لکن تلاشی که اینها دارند میکنند بیهوده است و به جایی نخواهد رسید انشاءالله، بِاذناللهتعالی. امیدواریم انشاءالله خدای متعال آنچه خیر دنیای اسلام و امّت اسلامی است تقدیر بفرماید و دشمنان امّت اسلامی را انشاءالله خداوند منکوب و مقهور و ذلیل کند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,271 | 1402/07/25 | بیانات در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54139 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. جدّاً جدّاً خوشحالم از اینکه یک بار دیگر توفیق پیدا کردم با جمعی از نخبگان کشور، این نشست را داشته باشیم. از مطالبی هم که دوستان گفتند تشکّر میکنم؛ مطالب مهمّی بیان کردند، نکات قابل توجّهی ذکر کردند، منتها دو نکته را در مورد فرمایشات آقایان میخواهم بگویم.
یکی اینکه تقریباً همهی این مسائل ــ حالا شاید یکی دو موردش استثنا باشد ــ مسائل اجرائی است و مسائل اجرائی را بایستی دستگاههای اجرائی دنبال کنند. البتّه ما [هم] دنبال میکنیم؛ من سفارش میکنم این مطالبی که گفته شد تدوین بشود، احتمالاً خلاصهگیری بشود یا یک بررسیای بشود و به آن مسئولین مربوط قوّهی مجریه اینها را منتقل میکنیم؛ منتها شما در ملاقاتهایی که با مسئولین اجرائی کشور دارید ــ خوشبختانه فعّالند؛ خوشبختانه ما امروز یک رئیسجمهور اهل کار، اهل پیگیری و دنبالگیری داریم ــ اینها را مطرح کنید تا انشاءالله تحقّق پیدا کند. این یک نکته.
نکتهی دوّم این است که در یک دورههایی، بین نخبگان و بین مسئولین دولتی یک فاصلههای زیادی وجود داشت، [در حالی که] امروز اینجور نیست. امروز عدّهی زیادی از امثال همین شما جوانها در مدیریّتهای قابل توجّه دولت حضور دارند، چه در سطح وزارت، چه در سطح معاونت، چه در سطح مدیریّتهای میانی؛ خب چرا این حرفها به آنها منتقل نمیشود؟ همان برادرانی که اینجا میایستادند و مثل شما نظراتی را میدادند، امروز در بدنههای مدیریّتی کشور [حضور دارند]، هنوز هم جوان هستند، سالخورده و میانسال هم نشدهاند، مثل خود شما جوانند؛ چرا اینها به هم متّصل نمیشود، یک زنجیرهای به وجود نمیآید و این حرفها منتقل نمیشود؟ در دستگاههای مختلف کشور، برای این کار فکر کنید. حالا مثلاً بحث خودرو [مطرح شد]؛ الان در وزارت صمت تعداد زیادی جوانهای فعّالِ نخبه حضور دارند؛ بحث خودرو را آنجا مطرح کنید، بحث مهمّی هم هست. یا از بحثهای دیگری که اینجا شد، مسئلهی مناطق محروم بود. خب دولت یک بخش ویژهای را برای مناطق محروم در نظر گرفته؛(۲) آنجا عدّهای جوان هستند؛ حتّی به نظرم تعدادی دانشجو که هنوز دانشجو هستند، آنجا فعّالند؛ خب مطرح کنید اینها را با آنها، دنبال کنید؛ صرف این نباشد که حالا یک سخنرانیای اینجا انجام بگیرد. البتّه نظرات، نظرات خیلی خوبی بود و ما انشاءالله ترتیب اثر میدهیم ــ من میگویم دنبال کنند اینها را و دنبال میکنیم؛ خود من هم شاید با رئیسجمهور محترم در میان بگذارم بعضی از این مطالب را ــ لکن به نظرم شماها یک مقداری در این زمینهها عملیّاتیتر وارد بشوید.
دربارهی مسئلهی نخبگی و نخبگان و پیشرفت علمی، بنده دو سه نکته را یادداشت کردهام که عرض بکنم. نکتهی اوّل این است که حرکت علمی از حدود دو دهه پیش یا یک خرده بیشتر در کشور شروع شد، شروع خوبی هم داشت؛ یعنی یک حرکتی ایجاد کرد، دو سه شعار در محیطهای دانشجویی و دانشگاهی مطرح شد [از قبیل] «عبور از مرزهای علمی کشور» و «حرکت نرمافزاری» که این چند شعاری که آن روزها آنجا مطرح شد، کاملاً اثر گذاشت؛ یعنی یک تحرّک و یک جوششی در محیطهای دانشگاهی به وجود آمد و خوشبختانه ادامه هم پیدا کرد؛ یعنی یک چیزی که زود بجوشد و خاموش بشود نبود، ادامه پیدا کرد. در واقع، یک حرکت جهشی از لحاظ علمی در کشور شروع شد؛ این یک واقعیّتی است. بعد از آنکه مسئلهی پیشرفت علمی و حرکت در مرزهای دانش و چند شعار در بین دستگاههای دانشگاهی مطرح شد، یک حرکت جهشی واقعاً شروع شد، به طوری که مراکز داوری جهانی در زمینهی مسائل علمی، آن روز گفتند که سرعت رشد علمی کشور سیزده برابر یا دوازده برابرِ متوسّطِ سرعتِ رشدِ جهانی است! خب این مسئلهی خیلی مهمّی است؛ این اتّفاق افتاد. بنده همان وقتها ــ یعنی چند سال قبل از این ــ در چند جلسهی علمی و دانشگاهی و مانند اینها یک مطلبی را بیان کردم(۳) و آن، این بود که گفتم اینجوری گفته میشود که سرعت رشد [علمی] ما زیاد است، امّا به این مغرور نشویم، ما به این غرّه نشویم که حالا سرعت رشدمان این قدر زیاد است؛ برای خاطر اینکه با وجود این سرعت رشد، ما هنوز در دانش عقبیم؛ ما نسبت به دنیای علم، از لحاظ علمی عقبیم. این «عقب بودن» را البتّه من در مواردی تشریح کردم، دیگر نمیخواهم تکرار کنم یا بگویم. ما عقبیم، علّت این عقب بودن هم این است که در یک دوران طولانیای، در زمان حکومت طواغیت و سلاطین ظالم و خودکامه ــ چه پهلویها، چه قاجاریها ــ این کشوری که آن سابقهی علمی و فرهنگی را دارد، در قعر جدول رتبهبندی علمی دنیا قرار داشته، هیچ چیز نداشته، هیچ چیز نبوده.
من حالا امروز این را میخواهم بگویم: من میخواهم بگویم که ما برای ورود به یک فصل تازهای از تحرّک علمی باید خودمان را آماده کنیم؛ یعنی درست است که جهش علمی انجام گرفته، حرکت علمی خوب بوده، در یک جاهایی رتبههای بالای علمی پیدا کردهایم، رتبهی علمیمان در دنیا رتبهی نسبتاً خوبی است ــ اینها هست ــ امّا امروز ما احتیاج داریم به یک حرکت مبتکرانهای از سوی دستگاههای علمی کشور تا عقب نیفتیم. ما حرکت کردیم، امّا دیگران هم حرکت کردند؛ حتّی عدّهای از کشورهای منطقه با مشاهدهی پیشرفت ایران تشویق شدند به حرکت کردن، در حالی که عقب بودند؛ امروز ما به آمارها که نگاه میکنیم، میبینیم اینها خیلی جلو آمدهاند. بیمِ آن وجود دارد که ما از مسابقهی علمی دنیا عقب بمانیم؛ جدّاً این بیم وجود دارد. میدانید و بارها بنده گفتهام که «اَلعِلمُ سُلطان»؛(۴) علم قدرت است. اگر بخواهیم کشور از آسیبهای متعارف کشورهای دنیا مصون و برکنار بماند، در درجهی اوّل، یک کار مهم پیشرفت علمی است؛ اگر عقب ماندیم، آسیبپذیر خواهیم شد؛ باید تلاش کنیم عقب نمانیم. این تلاشهایی که میگویم برای عقب نماندن باید بکنیم، اوّلاً شامل سرمایهگذاری مادّی است؛ یعنی دولت در زمینهی مسائل علمی و پیشرفت علمی سرمایهگذاری کند ــ که بارها گفتهایم این هزینه نیست؛ این سرمایهگذاری، در واقع، زمینهسازی برای درآمد چندین برابر، درآمد مضاعف و به توانِ چند است ــ و همچنین وادار کنیم و زمینهسازی کنیم که بخش خصوصی در زمینهی علمی سرمایهگذاری کند. پس هم سرمایهگذاری مادّی لازم است، هم سرمایهگذاری از نوع نوآوریهای علمی؛ یعنی محیطهای علمی تلاش کنند [برای] ابتکار، نوآوری و جستجوی راههای میانبُر. همّت را باید روی این بگذاریم؛ یک سرمایهگذاری دوجانبهای، هم مادّی و هم معنوی، لازم است. بنابراین، حرف اوّل من این است که جامعهی علمی کشور، نخبگان کشور، امروز احتیاج دارند به یک حرکت جدید، به یک خیز جدید؛ این خیز جدید بایستی با استفاده از همراهی این دولت و همکاری مسئولان جوانی که درون بدنهی دولت حضور دارند و همّت خود شما مجموعهی نخبهها ــ که حالا نمونهای از آن مجموعه اینجا حضور دارید ــ انجام بگیرد. این عرض اوّل ما.
مطلب دوّم، نکتهی دوّم، دربارهی فرصت کنونی کشور ما است. بله، یک ملّتِ دارای استعداد میتواند رشد کند، امّا اینجور نیست که همیشه فرصت رشد داشته باشد. من نمیخواهم نسبت به آینده سوءتفاهمی به وجود بیاید؛ نه، به نظر بنده آینده، آیندهِی روشن و امیدبخشی است، افق، افق روشنی است؛ امّا تجربهها و گذشتههای خود ما به ما میگوید که بایستی از حال استفاده کنیم، از وضع موجود و از فرصت موجود باید حدّاکثرِ استفاده را بکنیم. گاهی پیش میآید که در مسیر یک ملّت ــ در هر بخشی؛ بخش سیاسی، بخش اجتماعی، بخش علمی ــ یک شیبهای تندی پیدا میشود که ارادهی رفتن و صعود از این شیبها وجود دارد، توانش وجود ندارد؛ گاهی اینجوری است، چون زیرساختهایی باید باشد که نیست، امکاناتی باید باشد که نیست؛ اراده هست، توان نیست. گاهی حتّی اراده هم نیست؛ بهخاطر یأس، بهخاطر بدبینی به خود، بیاعتقادی به توانایی خود یا نشناختن موقعیّت. بنابراین، گاهی یک مواردی پیش میآید که ارادهی حرکت هم وجود ندارد. حتّی گاهی مثل دوران طاغوت، پیشرفت را یا صعود از این شیب تند را اصلاً ناممکن میدانند! واقعاً در دورههای گذشتهی ما یک مواردی اتّفاق افتاده که میگفتند اصلاً ممکن نیست. آن داستان لولهنگ نخستوزیر زمان شاه معروف است،(۵) شنیدهاید. آن وقتی که صحبت صنعت نفت و استقلال نفتی کشور و ملّی کردن صنعت نفت شد ــ قبل از اینکه مصدّق سر کار بیاید؛ مال زمان کودکی بنده است، امّا من یادم هست ــ آن وقت در مجلسِ شورای [ملّیِ] آن روز یک اقلّیّتی بودند با سردمداری دکتر مصدّق، اینها اصرار میکردند که ما بایست صنعت نفت را ملّی کنیم؛ نفت ما دست انگلیسها بود، [میگفتند] این را ملّی کنیم. نخستوزیرِ آن روزِ کشور یک سخنرانی کرد و گفت «چه میگویند اینها که میگویند صنعت نفت را ملّی کنیم؟ ملّت ایران مگر میتواند نفت را اداره کند؟ ما یک لولهنگ، درست نمیتوانیم بسازیم.» میدانید لولهنگ چیست؟ لولهنگ آفتابهی گِلی است؛ من دیده بودم؛ آن قدیمها در بعضی از روستاها آفتابه درست میکردند، نه از مس و مثلاً حلبی و مانند اینها که معمول بود، [بلکه] از گِل. میگفت «ما در حدّ آفتابهی گِلی، در حدّ لولهنگ هستیم؛ ایرانی [مگر] میتواند نفت را اداره کند؟» این، آن وقت معروف شد. حالا نفتِ آن روز چه بود که بنا بود اداره بشود؟ این پالایشگاه آبادان؛ آن چیزی که باید اداره میشد پالایشگاه آبادان بود. میگفتند ایرانی که نمیتواند پالایشگاه اداره کند! یعنی اعتقاد این بود. خب، پس مواردی اینجوری پیش میآید؛ حالا به آن شدّت نه، امّا در مراحل گوناگونی اراده ضعیف میشود برای حرکت کردن.
امروز بنده به کشور که نگاه میکنم، به وضع عمومی کشور که نگاه میکنم، بحمدالله میبینم این مشکلات وجود ندارد؛ یعنی هم ارادهی حرکت وجود دارد، هم توانایی حرکت وجود دارد. این «توانایی» که من میگویم شعار نیست، این واقعیّت است. ما چند میلیون ــ توجّه کنید به این آمار! آمارِ واضحِ روشنی است ــ جوان دانشآموخته یا در حال دانشآموزی داریم، دانشجو داریم؛ چند میلیون! این ثروت چیزِ کمی است؟ و حالا اگر هم نگوییم همه، بسیاری [از آنها] باانگیزه هستند، روحیهی انقلابی در کشور وجود دارد، رسوخ دارد. همین بیاناتی که این چند جوان عزیز اینجا بیان کردند که «ما آماده هستیم، ما پیشنهاد داریم»، اینها خیلی ارزشمند است. پس هم اراده هست، انگیزه هست، تصمیم هست برای پیشرفت، هم توانایی هست؛ خب از این استفاده کنیم. اگر از این فرصتِ وجودِ «خواستن و توانستن» ــ که امروز هست ــ استفاده نکنیم، ظلم کردهایم. چه کسی باید از این فرصت استفاده کند؟ هم مسئولین باید استفاده کنند، هم خود نخبهها، هم خود مراکز علمی باید استفاده کنند؛ اگر نکنیم، ظلم کردهایم؛ به کشورمان ظلم کردهایم، به تاریخمان ظلم کردهایم. همه مسئولیم؛ بنده هم مسئولم، مسئولان دولتی و اجرائی هم مسئولند، شما جوانها هم مسئولید، وزرای محترم دستگاههای علمی و مرتبطین مراکز علمی هم که مسئولیّت دارند مسئولند. همه باید تلاش کنیم تا این حرکت علمی، این چیز جدیدی که بنده توقّع دارم ــ یعنی یک حرکت مبتکرانه، راههای میانبُر، جهش جدید، خیزش جدید ــ اتّفاق بیفتد. این مسئولیّت بر دوش همهی ما هست.
به مناسبت ذکر مسئولیّت، نکتهی سوّمی را من یادداشت کردهام که عرض بکنم و آن نکته این است که علم مسئولیّتآور است، مثل همهی داراییهای دیگر، مثل همهی ثروتهای دیگر. دارایی مسئولیّتآور است؛ دارایی فکری، دارایی مالی، دارایی قدرت، اینها همه مسئولیّتآور است. هر داراییای که خدای متعال به شما داده، در قبالش مسئولیّتی گماشته و قرار داده؛ علم هم از جملهی همین داراییهای ارزشمند است. [شما که] علم دارید، این علم، شما را مسئول میکند. «مسئول میکند» یعنی چه؟ یعنی باید، هم از علمتان به نفع مردم استفاده کنید، هم از اعتباری که این علم به شما داده به نفع مردم استفاده کنید. گاهی یک عالم میتواند از اعتباری که در جامعه دارد، در زمینهای غیر از زمینهی علمِ خودش و تخصّصِ خودش به سود مردم استفاده کند. این مسئولیّت هست. شما اگر در دانش هستهای، دانش پزشکی، فیزیک، مدیریّت یا هر دانش دیگری یک رتبهی علمیای به دست آوردید، این طبعاً برای شما در هر دو جهت مسئولیّت ایجاد میکند؛ یعنی هم خود آن دانش در خدمت به مردم باید قرار بگیرد و هم آن اعتباری که شما به خاطر این علم پیدا میکنید. این جملهی معروف امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در این زمینه، حرف را تمام میکند: وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی العُلَماءِ اَلّا یُقِرّوا عَلیٰ کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم؛(۶) یعنی خدای متعال این تعهّد را از علما گرفته، از دانشمندان گرفته که در این زمینه تحمّل نکنند «کِظَّة ظالم» و «سَغَب مظلوم» را؛ نباید تحمّل کنند پُرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده را؛ اَلّا یُقِرّوا. باید عکسالعمل نشان بدهیم، واکنش نشان بدهیم. امروز، در قضیّهی غزّه، این [وظیفهی] واکنش بر دوش همهی ما وجود دارد؛ باید واکنش نشان بدهیم؛ عدّهای گرسنهاند، عدّهای زیر بمبارانند، عدّهای دارند صدتا صدتا به شهادت میرسند. در این جبههبندیهای متعدّدی که وجود دارد در سطح جهان، در سطح کشور، عالِم ــ چه عالِم دانشگاه، چه عالِم حوزه ــ باید اوّلاً تلاش کند حق را بشناسد، حق مشخّص بشود، در کنار حق بِایستد؛ بیتفاوتی، نگاه کردنِ بیتفاوت، برای عالِم و دانشمند جایز نیست.
نکتهی بعدی دربارهی این شیوهی عملیّاتیِ رایجی است که چند بار هم بنده دربارهی آن صحبت کردهام و آن، مسئلهی مقالات علمی است. بنده در این زمینه تا حالا دو سه مرتبه بحث کردهام.(۷) من تصوّر میکردم تذکّراتی که قبلاً داده شده کفایت کرده، یعنی کار را درست کرده، [امّا] شنیدم اینجور نیست. مقالهی علمی را شرط ارتقاء هیئت علمی قرار دادن، به نظر من هیچ منطقی ندارد؛ یعنی واقعاً انسان نمیتواند این را هضم بکند. بنده در اینکه ما در مسابقهی علمی دنیا باید سهیم باشیم، شریک باشیم، شرکت کنیم، تردیدی ندارم، حتماً این کار باید انجام بگیرد؛ امّا اینکه ما همهی اساتید خودمان را و اعضای هیئت علمی دانشگاههای کشور خودمان را موظّف کنیم که اگر میخواهید ارتقاء پیدا کنید، باید بروید پیش فلان مجلّهی معروف دنیا یا مرکز علمی دنیا امتحان بدهید ــ مقالهنویسی یعنی این دیگر؛ یعنی مشخّص بشود رتبهی علمی شما از نظر فلان مرکز چه رتبهای است ــ من این را منطقی نمیبینم. بله، مقالهنویسی خوب است؛ اینکه تعدادی از اساتید مبرّز کشور در رشتههای خاصّ خودشان تحقیقات بکنند، مقالاتِ استنادیِ قابلِ توجّه در مطبوعات معتبر دنیا و مراکز علمی دنیا منتشر کنند، بنده با این کاملاً موافقم، این کار باید انجام بگیرد؛ امّا اینکه ما شرط ارتقاء را مقاله قرار بدهیم، یعنی این را تعمیم بدهیم به کلّ [اساتید]، این به نظر من کار منطقیای نیست. البتّه مقالههای خوب میتوانند شهرت و اعتبار علمی کشور را بالا ببرند؛ این هست. باید راههای مناسبی پیدا بشود و دستگاههای مدیریّت علمی کشور راههایی را [پیدا کنند] برای اینکه این شهرت و اعتبار علمی کشور در رتبهبندیهای جهانی تنزّل نکند.
من در مورد مقالهها و پایاننامهها بارها عرض کردهام(۸) که هدف مقالات علمی، مقالات پژوهشی و پایاننامهها باید کمک به مسائل کشور باشد؛ هدف اصلی این است. فراموش نکنیم این نکتهای را که چند لحظه پیش گفتم: حضور در مسابقات علمی جهانی لازم است، امّا هدف واقعی این است که ما با این مقالات، با این پژوهش علمی، مشکلی از مشکلات کشور را حل کنیم. همین مسائلی که الان اینجا گفته شد و مطرح شد ــ مسئلهی محیط زیست، مسئلهی طبّ سنّتی، مسئلهی خودرو ــ اینها خب مسائل کشور است و صدها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ اگر بخواهیم از طریق علم، با روش علمی و عالمانه این مسائل را حل کنیم، احتیاج به همین مقالات و پژوهشها است؛ پس باید مقالات ما، پایاننامههای دانشجویان ما، ناظر به این مشکلات باشد که آنها را حل کند. واقعاً همهی زمینهها، از بهداشت و سلامت، مسکن، امنیّت، تا تغذیه، خانواده، محیط زیست، تا اصلاح ساختارهای حکومتی ــ اصلاح ساختارهای حکومتی! این یکی از موضوعات است ــ تا ارتباطات بینالملل، میدانی است برای کار علمی؛ کارهای علمی، تحقیقات علمی، اینجور باشد. ما پابند نباشیم به کارهای روزنامهای ــ به تعبیر فرنگی «ژورنالیستی» ــ که یک نفری بردارد در یک روزنامهای یک مقالهای مثلاً دربارهی ارتباطات بینالملل، دربارهی مسائل سیاسی و مانند اینها بنویسد؛ به اینها متّکی نباشیم؛ کار علمی درستی انجام بگیرد.
نکتهی آخر در این باب، وظیفهی مسئولان است. خب خوشبختانه اینجا آقایان وزرا و معاون محترم رئیسجمهور و مسئولان مختلف حضور دارند. آن چیزی که من میتوانم به طور خلاصه در این باب عرض کنم این است: مسئولین باید کاری کنند که نخبه احساس کند مفید است، احساس مفید بودن بکند. یکی از علل همین مهاجرتها و رفتنهایی که حالا مطرح است در دهنها و روزنامهها ــ و بعضیها هم یک خرده مبالغهآمیز حرف میزنند در این زمینه ــ این است که این نخبه احساس میکند که اینجا کاری ندارد. بنده در تذکّرات قبلی گفتهام(۹) یک فرد نخبه دو توقّع از دستگاه مدیریّت کشور دارد: یکی اینکه یک اشتغالی داشته باشد، مشغول باشد، کار کند، دوّم اینکه امکان تداوم مطالعات و تحصیلات داشته باشد. یکی از چیزهایی که جاذبهی بیرون رفتن نخبهها است این است که آنجاها امکان تحقیقات و پیشرفتها و مانند اینها وجود دارد؛ این امکان را و اشتغال را اینجا برایشان فراهم بکنیم. من امروز میخواهم بگویم [اگر] توقّع نخبه را خلاصه کنیم، میشود اینکه نخبه میخواهد احساس کند که در کشور مفید است.
راههایی وجود دارد برای این کار. حالا امروز خوشبختانه دو سه مرتبه صحبتِ این شرکتهای دانشبنیان شد، من هم همین را یادداشت کردهام؛ یکی از بهترین راههایی که نخبه احساس کند مفید است تشکیل شرکتهای دانشبنیان است. شرکتهای دانشبنیان، هم پیشرفت اقتصادی به کشور میدهد، هم نشاط در کشور ایجاد میکند، هم پیشرفت علمی به کشور میدهد، هم نخبهها را حفظ میکند و از وجود نخبهها برای کشور استفاده میشود. بنابراین، من تأکید میکنم که شرکتهای دانشبنیان را تقویت کنید. و یکی از راههای تقویت این است که محصولات این شرکتها دیگر از خارج وارد نشود. در همین اواخر، چند گزارش شکایتآمیز به من شده که شرکت دانشبنیان میگوید «ما این محصول را تولید میکنیم، فلان دستگاه اداری که مصرفکنندهی این محصول است، این را از خارج وارد میکند»؛ چرا؟ باید یاد بگیریم، عادت کنیم ــ بخصوص دستگاههای دولتی که غالباً جزو مشتریهای مهمّ این محصولات هستند ــ که از محصول داخلی استفاده کنیم. این مسئله که این همه تکرار میشود، اوّلین مخاطبش خود ما هستیم، خود مسئولین هستند، دستگاههای دولتی هستند، دستگاههای حکومتی هستند؛ اینها بایستی از محصولات داخلی استفاده کنند و در درجهی اوّل از همین محصولات شرکتهای دانشبنیان.
خب، عرایض ما تمام شد. یک مطلب کوتاه، یک کلمه، دربارهی قضایای جاری فلسطین و غزّه عرض میکنم. در قضیّهی فلسطین، آنچه جلوی چشم همهی دنیا است جنایتِ نسلکشیِ رژیمِ غاصب است؛ این را همهی دنیا دارند مشاهده میکنند. مسئولین بعضی از کشورها که با مسئولین کشور ما صحبت کردند، در دفاع از رژیم غاصب صهیونیستی، اعتراضشان این بوده که چرا فلسطینیها غیرنظامیها را کشتند. اوّلاً این حرف، خلاف واقع است؛ یعنی اصلاً اینهایی که در شهرکها و مانند اینها هستند غیر نظامی نیستند، همه مسلّحند. حالا گیرم غیر نظامی [باشند]؛ چه تعداد غیر نظامی کشته شدند؟ صد برابرِ آنها را الان این رژیم غاصب از زن و بچّه و پیر و جوان غیر نظامی دارد میکشد. داخل این ساختمانهای غزّه که نظامیها ساکن نیستند ــ نظامیها جاهای خودشان هستند، آنها هم میدانند ــ اینها همین مردمند. مراکز پُرجمعیّت را انتخاب میکنند و میزنند. فلسطینیها در غزّه، در همین چند روز، چند هزار [نفر] تا حالا کشته دادهاند! این جنایت جلوی چشم همهی مردم دنیا است. اینها باید محاکمه بشوند؛ دولتِ غاصبِ رژیمِ صهیونیستیِ امروز قطعاً باید محاکمه بشود؛ آنها باید محاکمه بشوند، دولت آمریکا هم بایستی مسئولیّت خودش را در این قضیّه بشناسد.
آنطوری که اطّلاعات متعدّد به ما میگوید، سیاستِ جاریِ این روزها، یعنی همین هفتهی اخیرِ داخلِ رژیمِ صهیونیستی را آمریکاییها دارند تنظیم میکنند؛ یعنی سیاستگذار، آنها هستند و این کارهایی که دارد انجام میگیرد سیاست آمریکاییها است. آمریکاییها مسئولیّت خودشان را مورد توجّه قرار بدهند؛ مسئولند. بمبارانها باید فوراً قطع بشود. ملّتهای مسلمان عصبانیاند، جدّاً عصبانیاند؛ نشانههایش را شما دارید میبینید: اجتماعات گروههای مردم، نه فقط در کشورهای اسلامی، [بلکه] در لسآنجلس، در هلند، در فرانسه، در کشورهای اروپایی؛ در کشورهای غربی، مردم اجتماعات میکنند ــ مسلمان و غیر مسلمان ــ در کشورهای اسلامی هم که روشن است. مردم عصبانیاند. اگر چنانچه این جنایت ادامه پیدا کند، مسلمانها بیتاب میشوند، نیروهای مقاومت بیتاب میشوند، دیگر کسی جلوی اینها را نمیتواند بگیرد؛ این را بدانند. [بعد،] از کسانی توقّع نکنند که «نگذارید فلان گروه، فلان کار را بکند»؛ کسی نمیتواند جلوی اینها را بگیرد وقتی بیتاب شدند؛ این یک واقعیّتی است که وجود دارد. البتّه رژیم صهیونیستی هر کار هم بکند، جبران شکست مفتضحانهای را که در این قضیّه خورد نخواهد توانست بکند.(۱۰) خب، جملهی آخر را شما بیان کردید دیگر؛ ممنون.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار، هفت نفر از نخبگان به بیان دیدگاهها و نظرات خود پرداختند. همچنین آقای روحالله دهقانی فیروزآبادی (معاون علمی، فنّاوری و اقتصاد دانشبنیان رئیسجمهور و رئیس بنیاد ملّی نخبگان) گزارشی ارائه کرد. |
2,272 | 1402/07/18 | بیانات در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54056 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
به جوانان عزیز و نور چشمان ملّت ایران که امروز روز جشن فارغالتّحصیلی آنها است، درود میفرستم و تبریک عرض میکنم و همچنین به جوانانی هم که امروز مراسم ورود آنها به دانشگاههای افسری کشور و روز سردوشی گرفتن آنها است، تبریک عرض میکنم. از گزارشهایی که برادران عزیز و فرماندهان محترم دادند تشکّر میکنم، از سرود زیبایی که شما اجرا کردید هم تشکّر میکنم.
اوّلین نکتهای که امروز به شما جوانان عزیز میخواهم بگویم این است که شما در نیروهای مسلّح اشتغال یافتید و این را انتخاب کردید؛ این یکی از حیاتیترین مشاغل در ادارهی کشور و در مدیریّت این سرزمین عزیز است، این افتخار بزرگی برای شما است. مشاغل نظامی ــ چه نیروهای گوناگون ارتش، چه نیروهای گوناگون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و چه سازمان انتظامی کشور ــ از جملهی مشاغلی به حساب میآیند که در صدر فهرست مسئولیّتهای مهمّ کشور و وظایف ملّی کشور قرار دارند؛ شما این مسئولیّتها را قبول کردید؛ شما این افتخار را با قبول حضور در بخشهای مختلف نیروهای مسلّح، برای خودتان و برای خانوادههایتان ثبت کردید. نیروهای مسلّح سپر فولادین امنیّت ملّی به شمار میروند ــ سپر فولادین امنیّت ملی! ــ و امنیّت ملّی زیرساخت همهی نرمافزارهای مهمّی است که در پیشرفت کشور نقش دارند. امنیّت نباشد، هیچ چیزی نیست. اگر کشوری قدرت دفاع از امنیّت خودش را نداشته باشد، چارهای ندارد جز اینکه خودش را در ذیل این قدرت و آن قدرت تعریف کند؛ مجبور است به یکی خودش را وصل کند؛ یعنی چه؟ یعنی عزّت ملّی خودش را به گروگان بگذارد. اگر این کار را نکند، یعنی عزّت ملّی خودش را خرج نکند، طبعاً حرف سیاسی او هم در دنیا اعتباری ندارد؛ اگر پیشرفت اقتصادیای هم داشته باشد، این پیشرفت اقتصادی اقتضای تداوم ندارد، تضمین تداوم ندارد. ببینید امنیّت چقدر مهم است! و شما حافظ امنیّتید؛ نیروهای مسلّح دژ امنیّت و عزّت و هویّت ملّی هستند. امروز شما وارد یک چنین عرصهای شدهاید. بنابراین، به معنای واقعی کلمه، تبریک گفتن به شما جا دارد.
بحمدالله نیروهای مسلّح ما امتحان خوبی هم دادند. یک روز نیروهای مسلّح صرفاً لباس و نشان و آرایش ظاهری هستند، امّا نیروهای مسلّح ما نه؛ در میدان، امتحان دادند و سرافراز بیرون آمدند، آزمونهای مهمّی را از سر گذراندند و سرافراز از آنها بیرون آمدند. مهمترینش جنگ تحمیلی هشتساله بود؛ بر کشور ما جنگ تحمیل کردند، آن هم آن جنگِ به معنای واقعیِ کلمه «جهانی». آخرینش هم ــ البتّه تا امروز ــ مقابله با فتنهی داعش بود که آن هم خیلی مهم بود. در جنگ تحمیلی، نیروهای مسلّح ما از وجببهوجب خاک کشورشان و از حاکمیّت اسلام عزیزشان دفاع کردند، توطئهی دستهجمعیِ شرق و غربِ آن روز را باطل کردند؛ نیروهای مسلّح ما این کار را کردند. آن روز، شرق و غربِ سیاسی و نظامیِ دنیا هر کدام یک جوری از صدّام متجاوز حمایت میکردند؛ نیروهای مسلّح ما توانستند از خاک کشور و از حاکمیّت اسلام مقدّس و عزیز دفاع کنند و از عهده بربیایند. در فتنهی داعش که یک نقشهی شرورانهای از سوی آمریکا بود ــ داعش را آمریکاییها درست کردند برای اینکه ثبات این منطقه را به هم بریزند، که البتّه هدف نهایی هم ایران اسلامی بود ــ باز هم نیروهای مسلّح ما با همراهی نیروهای مسلّح کشورهای هدف، توانستند بر این فتنه فائق بیایند، توانستند این نقشه را باطل کنند. اینها افتخار است، اینها مدالهای زرّین بر سینهی ستبر نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی است. عزیزان من! قدر خودتان را بدانید، قدر این مأموریّت را بدانید، به گذشتهی نیروهای مسلّح ببالید و به آیندهای که در اختیار شما است و در قبضهی شما است، با همهی وجود بیندیشید و برای آن سرمایهگذاری کنید.
دانشگاههای نظامی کانون ارزشمند پرورش نیروی انسانی آگاه و شجاع و کارآمد است؛ آگاه، شجاع، کارآمد. این نیروی انسانی، با این خصوصیّات مهم، در دانشگاههای نیروهای مسلّح ما تربیت میشوند و پیش میروند. من به دانشگاهها توصیههای زیادی کردهام، امروز هم چند توصیه میکنم که بعضیاش تکرار همان قبلیها است. اوّلاً تقویت دانش و پژوهش؛ دانشگاهها را از لحاظ دانش و پژوهش، هر چه میتوانید غنی کنید. بعد، ارتقاء روحیه و تدیّن و اخلاق؛ این هم توصیهی مؤکّد بعدی من است. در گزارشها بود که در این زمینهها پیشرفت داشتهاید؛ من میپذیرم، امّا تأکید میکنم باید همچنان این راه ادامه پیدا کند. دانشجوی افسری ما، در هر یک از سازمانهای نیروهای مسلّح، باید روحیه و تدیّن و اخلاقش روزبهروز پیشرفت داشته باشد. توصیهی بعدی سامان دادن به محیط آموزش و اسکان دانشجویان است؛ مسئولین عزیز نیروهای مسلّح به این توجّه کنند. کارگاهها، کلاسها، مراکز اسکان دانشجویان، از لحاظ آمادگیهای مربوط به زندگی، روزبهروز انشاءالله پیشرفت داشته باشد. اهتمام به سطح سواد ورودیها؛ گاهی اوقات گزارش میرسد که در بعضی از دانشگاهها ورودیهای دانشگاهها دچار کمبودهای علمی و ذهنی هستند. و سفارشهای همیشگیِ دیگر. این [توصیههایی بود] راجع به مسائل دانشگاهها.
در این چند روز، یک قضیّهی مهمّ سیاسی و نظامی دنیا را متوجّه به خودش کرد و آن، حوادث بیسابقهی فلسطین عزیز است.[۲] ما نمیتوانیم نسبت به این قضایا، نسبت به این حادثهی مهم، بیتفاوت باشیم و عبور کنیم. خوشبختانه مسئولین موضعگیریهای درست و خوبی کردند. من چند نکته را در این زمینه میخواهم به شما عزیزانمان، به ملّت ایران و به همهی برادرانمان در کشورهای اسلامی عرض کنم.
نکتهی اوّل همان چیزی است که در تحلیلهای گوناگونی که این دو سه روزه شده وجود داشت و آن، این است که در این قضیّهی پانزدهم مهر به این طرف، رژیم غاصب صهیونیستی، هم از لحاظ نظامی، هم از لحاظ اطّلاعاتی، یک شکست غیر قابل ترمیم خورده؛ شکست را همه گفتند، تأکید من به «غیر قابل ترمیم بودن» است. من میگویم این زلزلهی ویرانگر توانسته است بعضی از سازههای اصلی حاکمیّت رژیم غاصب را ویران کند که تجدید بنای آن سازهها به این آسانی امکانپذیر نیست. بعید است که رژیم غاصب صهیونیستی با همهی هایوهویی که میکند، با همهی حمایتهایی که امروز در دنیا از سوی غربیها از او میشود، بتواند آن سازهها را ترمیم کند. من عرض میکنم از شنبهی پانزدهم مهر، رژیم صهیونیستی [دیگر] رژیم صهیونیستیِ قبلی نیست و ضربهای که خورده است به این آسانی قابل جبران نیست.
نکتهی دوّم که به نظر من بسیار مهم است، این است که این بلا را عملکرد خود صهیونیستها بر سرشان آورد. وقتی ظلم و جنایت از حد گذشت، وقتی درندهخویی به نهایت رسید، باید منتظر طوفان بود. شما با ملّت فلسطین چه کردید؟ اقدام شجاعانه و در عین حال فداکارانهی فلسطینیها پاسخ به جنایت دشمن غاصب بود که سالها ادامه داشت و در ماههای اخیر شدّت آن افزایش پیدا کرده بود؛ مقصّر هم دولت کنونی حاکم بر رژیم غاصب صهیونیستی است. در تاریخ اخیر دنیا ــ تا آنجایی که ما در این برههی اخیر دنیا، [یعنی] در این صد سال اخیر یا بیشتر سراغ داریم ــ هیچ ملّتی از ملّتهای اسلامی با دشمنی مثل دشمنی که فلسطینیها امروز با آن مواجه هستند مواجه نبوده؛ دشمنی با این شرارت، با این خباثت، با این بیرحمی، با این خونخواری، هرگز در مواجهه با ملّتهای اسلامی و کشورهای اسلامی نبوده. ملّتها در بسیاری از مواقع مظلوم واقع شدهاند، امّا دشمن آنها این قدر بیحیا، این قدر خبیث، این قدر بیرحم نبوده. هیچ ملّتی از ملّتهای مسلمان، مثل ملّت فلسطین، در فشار، در محاصره، در کمبود قرار نداشته و ندارد؛ نه امروز در دنیا سراغ داریم، نه در این برههای که حالا جلوی چشم ما است سراغ داریم. دولتهای غربی، بخصوص آمریکا و انگلیس، از هیچ دولتی به اندازهی این دولت جعلی و ظالم و خونخوار حمایت نکردند و به آن کمک نکردند؛ اوّل انگلیسها، بعد آمریکاییها، و در کنار آنها دولتهای گوناگون ــ آن زمانی که در دنیا بلوک شرق وجود داشت، شوروی سابق و دیگران ــ همه به این رژیم ظالم کمک کردند. و رفتار این رژیم ظالم اینجور بوده که به زن و مرد رحم نکرده، به کودک و کهنسال فلسطینی رحم نکرده، حرمت مسجدالاقصیٰ را نگه نداشته، شهرکنشینها را مثل سگ هار به جان فلسطینیها انداخته، نمازگزاران را زیر پا لگدکوب کرده؛ خب، در مقابل این همه ظلم و جنایت، یک ملّت چه کار کند؟ یک ملّت غیور، یک ملّت کهنسال ــ ملّت فلسطین ملّت امروز و دیروز نیست، یک ملّت چندهزارساله است ــ در مقابل این همه ظلم چه واکنشی از خودش نشان بدهد؟ خب معلوم است که طوفان بهپا میکند؛ فرصت پیدا کند، طوفان بهپا میکند. ای ستمگران صهیونیست! مقصّر خود شما هستید؛ عامل این طوفان خود شما هستید؛ خودتان بلا را به سر خودتان آوردید. یک ملّت غیر از واکنش غیورانه و شجاعانه در مقابل اینچنین دشمنی، هیچ راهی ندارد.
نکتهی سوّم: این دشمن خبیث و ظالم، حالا که سیلی را خورده، سیاست مظلومنمایی در پیش گرفته، دیگران هم کمکش میکنند؛ رسانههای دنیای استکبار کمکش میکنند، برای اینکه نشان بدهند این مظلوم است. البتّه این هم یک محاسبهی غلط است که حالا بعد خواهم گفت؛ این مظلومنمایی، صد درصد خلاف واقع و دروغ است. چون مجاهدان فلسطینی توانستند خود را از محاصرهی غزّه بیرون بیاورند، خلاص کنند و برسند به مراکز نظامی و غیر نظامی صهیونیستها، او مظلوم است؟ این رژیم غاصب هر چه هست، مظلوم نیست؛ ظالم هست، متجاوز هست، جاهل هست، یاوهگو هست، همهی اینها هست، امّا مظلوم نیست؛ ظالم است. هیچ کس نمیتواند از این هیولای دیوسیرت چهرهی یک مظلوم بسازد.
نکتهی چهارم: این مظلومنمایی را رژیم اشغالگر بهانه قرار داده است برای اینکه بتواند باز به ظلمِ مضاعفِ خودش ادامه بدهد. حمله به غزّه، حمله به خانههای مردم، حمله به غیر نظامیان، قتلعام و کشتار دستهجمعی مردم غزّه؛ این مظلومنمایی دستاویزی است برای اینکه باز بتواند این جنایات را چند برابر کند؛ با مظلومنمایی میخواهد این جنایات خودش را توجیه کند. عرض کردم، این هم یک محاسبهی غلط است. سران و تصمیمگیران رژیم غاصب و حمایتکنندگانشان بدانند که همین کار، بلای بزرگتری بر سر آنها خواهد آورد؛ بدانند واکنش این ظلمها سیلیِ سنگینتری بر رخسار زشت آنها است. عزم جوانان شجاع فلسطینی، عزم ازجانگذشتگان فلسطینی، با این جنایتها استوارتر میشود؛ امروز اینجور است. گذشت آن روزی که کسانی میآمدند بلکه بتوانند با زبان، با نشستوبرخاست با ظالم، برای خودشان در فلسطین یک موقعیّتی ایجاد کنند؛ آن زمان دیگر گذشت. امروز فلسطینیها بیدارند،جوانها بیدارند، طرّاحان فلسطینی با مهارت کامل مشغول کارند. بنابراین، این محاسبهی دشمن هم غلط است که خیال میکند [باید] مظلومنمایی کند تا بتواند حملهی جنایتکارانهی خودش را ادامه بدهد. البتّه دنیای اسلام در مقابل این جنایتها نبایستی ساکت بمانند، بایستی عکسالعمل نشان بدهند.
نکتهی آخر: حامیان رژیم و بعضی از افرادِ خودِ رژیمِ غاصب، یاوهگوییهایی در این دو سه روز کردهاند و ادامه دارد، از جمله اینکه ایران اسلامی را پشت این حرکت معرّفی میکنند؛ اشتباه میکنند. البتّه ما از فلسطین دفاع میکنیم، ما از مبارزات دفاع میکنیم، ما پیشانی و بازوی طرّاحان مدبّر و هوشمند و جوانان شجاع فلسطینی را میبوسیم، ما به آنها افتخار میکنیم؛ این هست، امّا آنهایی که میگویند «کار فلسطینیها ناشی از غیرفلسطینیها است» ملّت فلسطین را نشناختهاند، ملّت فلسطین را دستکم گرفتهاند؛ اشتباهشان در همین است؛ اینجا هم محاسبهی غلط میکنند. البتّه همهی دنیای اسلام موظّف است که از فلسطینیها حمایت کند و باذنالله حمایت هم خواهد کرد، امّا این کار، کار خود فلسطینیها است؛ طرّاحان هوشمند، جوانان شجاع، فعّالان ازجانگذشته توانستهاند این حماسه را به وجود بیاورند و این حماسه انشاءالله گام بزرگی برای نجات فلسطین خواهد بود.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,273 | 1402/07/11 | بیانات در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشورهای اسلامی و میهمانان کنفرانس وحدت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53980 |
در سالروز میلاد پیامبر اکرم و حضرت امام جعفر صادق (صلوات الله علیهما)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باِحسانٍ الی یوم الدّین.
خوشامد عرض میکنم به همهی حضّار محترم، به مسئولان محترم کشور، به میهمانان عزیز، به همهی حضّار گرامی که تشریف دارید. امروز عید بزرگی است، روز نورانی و مبارکی است، میلاد پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ولادت مبارک حضرت امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) است.
دربارهی پیامبر اعظم حقیقتاً زبان بنده و امثال بنده قاصر است از بیان، و ذهن و دل بنده و امثال بنده قاصر است از فهم دربارهی شخصیّت والای آن بزرگوار؛ حقیقتاً اینجور است. بنده امروز فقط یک کلمه از این کتاب قطور فضل پیامبر اعظم را مختصراً عرض میکنم و آن، این است که این خورشید تابان عالم هستی، به گردن همهی آحاد بشریّت حق دارد؛ بنده این را میخواهم عرض بکنم. همهی آحاد بشریّت، چه مؤمنین به این دین و چه غیر آنها، مدیون پیامبر اعظم و به معنای واقعی کلمه متعلَّق دِین آن بزرگوار هستند؛ چرا؟ این حقّ عظیمی که این بزرگوار بر گردن بشریّت دارد چیست؟ آن ،این است که پیامبر اعظم نسخهی درمان همهی دردهای عمدهی بشریّت را به بشر عرضه کرد؛ این یک واقعیّت است. خدای متعال میفرماید که «کِتابٌ اَنزَلنَاهُ اِلَیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النّور»؛(۲) ظلمات چیست؟ ظلمات همهی آن چیزهایی است که زندگی بشر را در طول تاریخ، تیره و تار کرده، تلخ کرده، زهرآلود کرده؛ اینها ظلمات است. جهل، ظلمت است؛ فقر، ظلمت است؛ ظلم، ظلمت است؛ تبعیض، ظلمت است؛ غرق شدن در شهوات، ظلمت است؛ مفاسد اخلاقی، آسیبهای اجتماعی، همهی اینها ظلماتند. اینها همه ظلمتهایی هستند که بشر در طول تاریخِ طولانیِ زندگیِ خود از اینها رنج دیده. بیایمانی ظلمت است، بیهدفی ظلمت است؛ اینها دردهای عمیق بشر است.
پیامبر اعظم نسخهی درمان این دردها را ــ هم نسخهی معرفتی را، هم نسخهی عملی را ــ به بشر عرضه کرد. اگر میخواهید از این دردها خلاص بشوید، علاجش اینها است. این شریعت پیغمبر و معارف قرآنی، علاج دردهای بشریّت است؛ این را پیغمبر اسلام به بشر عرضه کرده. لذا امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) دربارهی پیغمبر میفرماید: طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمىٰ مَواسِمَه؛(۳) این پزشکِ ماهر حاذق، هم مرهمها را فراهم کرده ــ آن دارویی که روی زخم میگذارند که زخم بهبود پیدا کند ــ هم وسیلهی داغ کردن را؛ که در گذشته وقتی یک زخمی به وسیلهی مرهم خوب نمیشد، آن را داغ میکردند خوب میشد. هر دو را دارد: هم مرهم را، هم وسیلهی داغ کردن را؛ اینها را در قرآن به بشریّت عرضه کرده. اگر میخواهید خوب زندگی کنید، اینجوری عمل کنید.
در منطق عقلای عالم، بالاتر از همهی حقوقی که انسانها بر یکدیگر دارند، حقّ حیات است. وقتی بخواهند مبالغه کنند در اینکه فلانی حقّی به گردن من دارد، مثلاً میگویند: [این] آقا حقّ حیات به گردن من دارد. حقّ حیات یعنی چه؟ یعنی مثلاً شما در معرض غرق بودید، او نجاتتان داده؛ در معرض فروریختن آوار منزل بودید، او نجاتتان داده؛ یعنی این حیات مادّی را که داشت از دست شما گرفته میشد به شما برگردانده؛ این حقّ حیات است، این بالاترینِ حقوق است. وقتی که انسان در بین آحاد مردم نگاه میکند، مطالعه میکند، [میبیند] این را بالاترین حقوق میدانند، میگویند: حقّ حیات؛ ولی خب این حیاتی که به ما برگردانده شد مگر چقدر ادامه خواهد داشت؟ هم محدود است، هم ناقص است، هم آسیبپذیر است؛ ممکن است فردای همان روز با سکته و با سرطان و با انواع و اقسام بیماریها همین حیات از انسان گرفته بشود. خداوند متعال میفرماید که «یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم»؛(۴) حیات را پیغمبر به شما میدهد. این حیات، آن حیات نیست؛ این حیاتی است که هم سعادت دنیا را تأمین میکند، هم دل شما را آباد میکند، هم روح شما را روشن میکند، هم زندگی شما را زندگی شیرینی قرار میدهد، هم ادامه دارد. این حیات تمامشدنی نیست، آسیبپذیر نیست، ابدی است. این حیاتی که اسلام و دین و پیامبر به بشریّت میبخشد، اهمّیّتش هزاران برابر بیشتر از آن حیاتی است که فرض کنید ما را از زیر آوار بیرون کشیدند یا از غرق نجاتمان دادند. حقّ پیغمبر بر گردن بشریّت اینها است. این، حقّ پیغمبر است. ما در مقابل پیغمبر مدیونیم.
خب، یک عدّهای این توفیق را پیدا نکردهاند که معرفت پیدا کنند به دین پیغمبر ــ غیر مسلمین ــ خب راه اداء دِین روی اینها بسته است؛ حالا [اینکه] خدای متعال با اینها چه کار میکند، محلّ بحث ما نیست ولی اینها نمیتوانند اداء دِین کنند، لکن مؤمنینِ به اسلام چرا، میتوانند اداء دِین کنند؛ میتوانند؛ راهش به اینها نشان داده شده: وَ جاهِدوا فِی اللَهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَباکُم وَ ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ مِلَّةَ اَبیکُم اِبراهیمَ هُوَ سَمّاکُمُ المُسلِمین؛(۵) این «جهاد فیسبیلالله»، به خاطر سِلم در مقابل خدا بودن، اداء دِین است. اگر میخواهیم حقّ پیامبر را، این حقّ عظیم پیغمبر را جبران کنیم، راهش این است: جاهِدوا فِی اللَهِ حَقَّ جِهادِه؛ جهاد کامل. معنای جهاد صرفاً شمشیر و آرپیجی و مانند اینها نیست؛ جهاد در همهی میدانها: جهاد در میدان علم، جهاد در میدان سیاست، جهاد در میدان معرفت، جهاد در میدان اخلاق، که ما خیلی به آن احتیاج داریم. همهی ما به اخلاق احتیاج داریم، به علم احتیاج داریم؛ جهاد [کنیم]. میتوانیم جهاد کنیم؛ اگر این حکم الهی یعنی «جاهِدوا فِی اللَهِ حَقَّ جِهادِه» را امتثال کردیم، آنوقت میتوانیم بگوییم حقگزاری پیامبر اعظم تا حدّ توان ما انجام گرفته. ما باید در راه اسلام جهاد کنیم.
امروز دشمنی با اسلام از همیشه آشکارتر است؛ در گذشته هم دشمنی بوده است [امّا] امروز واضح است؛ که حالا یک نمونهی جاهلانهی آن، اهانت به قرآن کریم است که مشاهده میکنید علناً یک ابلهِ جاهلی انجام میدهد، یک دولتی [هم] حمایت میکند؛ این نشاندهندهی آن است که مسئله همین مسئلهی در صحنه و اهانت به قرآن کریم نیست. اشارهی من در این قضیّه، اصلاً به آن انسان نادان و جاهلی که این کار را میکند نیست؛ او برای اینکه مقاصد عناصر پشت صحنه را تأمین بکند، خودش را محکوم میکند به شدیدترین مجازاتها، به اعدام؛ من کاری به او ندارم؛ بحث سر آن عناصر پشت صحنه است؛ آنهایی که طرّاحان اینجور جنایتها و اینجور کارهای نفرتانگیز هستند. اینها خیال میکنند با اینجور حرکات میتوانند قرآن را تضعیف کنند؛ اشتباه میکنند؛ خودشان را خراب میکنند؛ چهرهی باطنی خودشان را ظاهر میکنند.
قرآن کتاب حکمت است، کتاب معرفت است، کتاب انسانسازی است؛ آن کسی که با قرآن دشمنی میکند، با معرفت دشمنی میکند، با حکمت دشمنی میکند، با انسانسازی دشمنی میکند. قرآن مخالف با ظلم است، قرآن تشویقکنندهی انسانها به مقابلهی با ظلم است: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون،(۶) قرآن بیدارکنندهی مردم است؛ کسی که با قرآن دشمنی میکند، با بیداری انسانها مخالف است، با مبارزهی با ظلم مخالف است. [با این کارها] خودشان را رسوا میکنند. قرآن روزبهروز روشنتر میشود؛ این چهرهی منوّر در دنیا روزبهروز دارد ظاهرتر میشود و خواهد شد، بیش از پیش.
قرآن البتّه برای قدرتهای فاسد تهدید محسوب میشود؛ همینطور که عرض کردیم، هم ظلم را محکوم میکند، هم انسانِ زیرِ ستم را ملامت میکند که چرا تن به ستمپذیری داده. این برای قدرتهای ظالم خطرناک است؛ بله، قرآن این خطر را برای آنها دارد، این تهدید را برای آنها دارد. این کسانی هم که حالا به بهانهی آزادی بیان و این حرفهای تکراریِ دروغِ غلط این کارها را توجیه میکنند، پیش مردم دنیا آبروی خودشان را میبرند. آیا در این کشورهایی که اجازه داده میشود به قرآن اهانت بشود، اجازه میدهند به نمادهای صهیونیستی تعرّض بشود؟ چه جوری و با چه زبانی [بهتر از این] میتوان اثبات کرد که اینها تحت تأثیر سلطهی صهیونیستهای غاصب و ظالم و جنایتکار و غارتگر دنیا هستند؛ چه آنهایی که در آن سرزمین غصبی زندگی میکنند، چه آنهایی که در جاهای دیگر زندگی میکنند؟ خب، این حالا چند جمله [بود] راجع به نبیّ مکرّم اسلام.
تکیهی این جلسه و این هفته بر روی وحدت بین مسلمین و اتّحاد بین مسلمین است. خب دربارهی اتّحاد بین مسلمین خیلی صحبت شده؛ ماها گفتهایم، دیگران گفتهاند، همه گفتهاند. من فقط یک نکتهی کوتاهی را در این زمینه میخواهم امروز مطرح کنم: دشمن اتّحاد کیست؟ روی این تکیه کنیم. کیست که اتّحاد مسلمین به او ضرر میزند؟ روی این فکر کنیم. دشمنان اتّحاد مسلمین آن کسانی هستند که اگر کشورهای اسلامی و دولتهای اسلامی با هم متحّد بشوند، آنها ضرر میبینند، نمیتوانند دستاندازی کنند، دستدرازی کنند، غارتگری کنند، مشکل پیدا میکنند؛ [دشمنان اتّحاد مسلمین] آنها هستند. البتّه کشورهای اسلامی دایرهی وسیعی دارند؛ حالا من همین منطقهی خودمان ــ غرب آسیا و شمال آفریقا ــ همین منطقهی محدود را عرض میکنم. اگر کشورهای همین منطقه با هم متّحد باشند، کدام قدرت بینالمللی است که دیگر نمیتواند زورگویی بکند، نمیتواند دزدی بکند، نمیتواند در امور داخلی و خارجی کشورها دخالت بکند؟ آن قدرت کیست؟ آمریکا؛ معلوم است دیگر.
اگر کشورهایی مثل ایران، مثل عراق، مثل سوریه، مثل لبنان، مثل کشورهای حاشیهی خلیج فارس، مثل عربستان، مثل مصر، مثل اردن، یک خطّ مشی واحدی را در مسائل اساسی و کلّی خودشان اتّخاذ کنند، قدرتهای زورگو نمیتوانند در امور داخلی اینها یا در سیاست خارجی اینها دخالت کنند؛ الان دخالت میکنند. الان آمریکا ضربهی اقتصادی میزند، ضربهی سیاسی میزند، نفت سوریه را میدزدند میبرند، داعشِ ظالمِ وحشی و خونخوار را، در اردوگاههای خودشان نگه میدارند، حفظ میکنند برای روزی که [اگر] باز به آن احتیاج داشته باشند، بیاورند درون میدان و به جان این و آن بیندازند؛ از این کارها دارند میکنند. در سیاست خارجیِ دولتهای منطقه دخالت میکنند که این کار را بکنید، این کار را نکنید؛ حتّی در بعضی از کشورها، در سیاستهای داخلیشان هم دخالت میکنند. اگر ما همه با هم متّحد باشیم و یک خطّ مشی را انتخاب کنیم، آمریکا نمیتواند این کارها را بکند، جرئت نمیکند وارد بشود. روی این مسئله [باید] فکر بشود؛ سران کشورها، سیاستمداران، نخبگان، صاحبنظران روی این مسئله فکر کنند، منافعش را بسنجند. مطمئنّاً هیچ کشوری مایل نیست که یک قدرت خارجی در مسائل او، در سیاست او، در خطّ مشی او امر و نهی کند و دخالت کند؛ معلوم است، امّا ناچار تن میدهند. چرا؟ چون تنهایند. اگر چنانچه دست در دست یکدیگر باشند، دولتها پشت به پشت یکدیگر بدهند، با هم باشند و همراه باشند، میتوانند در مقابل دخالت و فضولی و دستدرازی قدرتهایی مثل آمریکا ممانعت کنند، مانع ایجاد کنند؛ میشود.
البتّه روشن است و ما بارها گفتهایم که هیچ کس را به جنگ و به عمل نظامی تشویق نمیکنیم، اجتناب هم میکنیم؛ امّا من میگویم با هم باشیم تا از جنگافروزی آمریکا جلوگیری کنیم؛ آنها جنگافروزی میکنند. این جنگهای منطقه تقریباً بدون استثنا عامل خارجی دارد؛ این اختلافات مرزی و امثال اینها نمیتواند به یک چنین درگیریهایی بینجامد که ما در این چند سال در این منطقه دیدهایم؛ تحریک کردند، وارد شدند، پول خرج کردند، اشرار را در مقابل مردم مظلومِ غیر نظامی به حرکت واداشتند. نخبگان کشورها، سیاستمداران کشورها، سران کشورها روی این مسئله واقعاً فکر کنند؛ [این] برای همهی این کشورها مسئلهی مهمّی است، مسئلهی حیاتیای است. هیچ کشوری از اتّحاد چیزی از دست نمیدهد [بلکه] چیزی به دست میآورد.
خب، مسئلهی رژیم صهیونیستی هم مسئلهی دیگری است؛ آن هم یکی از مسائل این منطقه است؛ حالا ما دربارهی آمریکا گفتیم. رژیم صهیونیستی لبریز از کینه و غیظ است؛ نه فقط نسبت به ما؛ حالا ما که اهمّیّت نمیدهیم، نسبت به جمهوری اسلامی که خب معلوم و واضح است، امّا نسبت به کشورهای دیگر هم همینجور است. اینجور نیست که رژیم صهیونیستی از کشورهای دُوروبَر خودش خرسند و خشنود باشد؛ نه، آنها از مصر هم کینه دارند، از سوریه هم کینه دارند، از عراق هم کینه دارند. چرا؟ [چون] هدف آنها «از نیل تا فرات بود»؛ خب نشده. این کشورها در برهههای مختلف به دلایل مختلف نگذاشتند؛ [لذا] اینها سرشار از کینهاند، سرشار از غیظند. البتّه قرآن میگوید: قُل موتوا بِغَیظِکُم؛(۷) بله، خشمگین باشید و از خشم بمیرید؛ و همین هم خواهد شد، دارند میمیرند. بعونالله این «قُل موتوا بِغَیظِکُم» در مورد رژیم صهیونیستی در حال تحقّق است. خب پس مسئلهی وحدت اینجا هم تأثیر مهم میگذارد.
فلسطین امروز، مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. البتّه چند دهه است، مال خصوص امروز نیست؛ چند ده سال است که مسئلهی فلسطین، به معنای واقعی کلمه، مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. یک ملّت را از خانهی خودشان بیرون کردهاند، غصب کردهاند، تصرّف کردهاند؛ هزاران نفر از اینها را کشتهاند و شکنجه کردهاند و زندان کردهاند و آواره کردهاند؛ این چیز کوچکی نیست. مسئلهی اوّل دنیای اسلام، مسئلهی فلسطین است.
نظر قطعی جمهوری اسلامی این است که دولتهایی که قمار عادّیسازی [روابط] با رژیم صهیونیستی را برای خودشان سرمشق و شیوهی کار قرار میدهند، دارند اشتباه میکنند، ضرر خواهند کرد؛ باخت منتظر اینها است؛ به قول اروپاییها دارند روی اسب بازنده شرطبندی میکنند. امروز وضع رژیم صهیونیستی وضعی نیست که مشوّق نزدیکی به او باشد؛ نباید این اشتباه را بکنند. رژیم غاصب، رفتنی است. امروز نهضت فلسطین از همیشهی این هفتاد هشتاد سال سرحالتر است. مشاهده میکنید که امروز جوانان فلسطینی و نهضت فلسطینی، نهضت ضدّ غصب، ضدّ ظلم، ضدّ صهیونیسم از همیشه بانشاطتر، سرحالتر و آمادهتر است و انشاءالله این نهضت به نتیجه خواهد رسید و همانطور که امام بزرگوار (رضوان الله علیه) از رژیم غاصب به «سرطان» تعبیر کردند،(۸) حتماً این سرطان به فضل الهی به دست خود مردم فلسطین و نیروهای مقاومت در کلّ منطقه ریشهکن خواهد شد؛ انشاءالله.
امیدواریم خداوند متعال به امّت اسلامی سربلندی عطا کند و شرافت و رفعت عنایت کند تا بتواند انشاءالله از استعدادهای بینظیر طبیعی و انسانیای که برخوردار است بیشترین استفاده را بکند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,274 | 1402/07/05 | بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری دومین کنگره ملی بزرگداشت شهدای استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54021 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. از صمیم قلب خوشحالم که یک بار دیگر با جمعی از مردم عزیز استان همدان که انسان جهات مختلف «ارزشمندی» را در آنها مشاهده میکند، در این حسینیّه مواجه میشویم. و بخصوص خوشامد عرض میکنم به خانوادهی عزیز شهیدان که اینجا تشریف دارند. تشکّر میکنم از بیانات امامجمعهی محترم و سردار محترم و گزارشی که دادند، همچنین تلاوت بسیار خوب قرآن که اینجا تلاوت شد و سرود زیبایی که همهی شماها با همدیگر همخوانی کردید.
دربارهی همدان یک جمله عرض بکنیم و آن، این است که در ماجرای عظیم انقلاب و دفاع مقدّس، همدان بر افتخارات خود افزود. امتحان مجموعهها و شهرها و استانها، مثل امتحان اشخاص، در مواقع حسّاس انجام میگیرد: فی تَقَلُّبِ الاَحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجال؛(۲) جوهر استان همدان ــ چه شهر همدان، چه بقیّهی شهرها ــ در تاریخ درخشیده بود، در قضیّهی انقلاب و قضیّهی دفاع مقدّس بر این درخشندگی افزوده شد. در تاریخ که نگاه میکنیم، همدان مرکزِ نخستینِ تمدّنِ کشورِ ما است و از همهی بخشهای گوناگون تمدّنخیز کشور، از لحاظ تاریخی جلوتر است. بنده در یک صحبتی در همدان، چند سال قبل از این، [این مطالب را] با جزئیّات بیشتری عرض کردم،(۳) نمیخواهم حالا تکرار کنیم؛ لکن وارد جریان تاریخ که میشویم، [میبینیم] همدان مرکز علم، مرکز دین، مرکز جهاد، مرکز هنر، مرکز همهِی ارزشهای تمدّنی یک کشور محسوب میشود؛ یعنی در طول تاریخ که نگاه میکنیم، این خصوصیّات را در همدان مشاهده میکنیم؛ اینها همه امتیاز است. بعد، برههی انقلاب فرامیرسد؛ این، جای یک امتحان جدید است. خیلیها گذشتهی خوبی دارند، امّا به نقاط حسّاس و پُرخطر که میرسند کم میآورند. به این نقطهی حسّاس که رسیدیم ــ نقطهی انقلاب ــ خیلی از شهرها و مراکز کشور انصافاً خود را نشان دادند، همدان هم همینجور بود. اشاره کردند که در تشییع جنازهی مرحوم آقای آخوند ملّاعلی معصومی، در همدان انقلابِ واقعی شد؛ یعنی مردم، به بهانهی تشییع از یک عالم بزرگ و معتبر، میدان را تصرّف کردند. بعد، در قضایای گوناگون انقلاب وقتی نگاه میکنیم، همدان برجسته است، پایگاه هوایی نوژه برجسته است، پیشگامی جوانهای همدانی در مبارزهی با ضدّانقلاب و تجزیهخواههای اوّل انقلاب برجسته است. اوّلین کسانی که به مواجههی با تجزیهطلبان غرب کشور حرکت کردند، از همدان و کرمانشاه بودند که رفتند وارد میدان شدند. حالا بنده که اسم پایگاه نوژه را آوردم، منظورم دوران جنگ بود؛ لکن قبل از دوران جنگ هم این پایگاه در رسوا کردن کودتای بسیار خطرناکی که میخواستند از آن پایگاه راه بیندازند(۴) نقش داشت و در نابودی آن توطئهی بزرگ، مهمترین نقش را این پایگاه نوژه ایفا کرد. بعد، دفاع مقدّس شروع شد. در دفاع مقدّس، باز همدان خوش درخشید، انصافاً خوش درخشید! لشکر پُرافتخار انصارالحسین، شهیدانِ نامدارِ معروفِ همدان ــ که بنده بارها به این عزیزان اظهار ارادت کردهام و اسمشان را آوردهام ــ شهدای روحانی بزرگی در تراز شهید مفتّح، شهید قدّوسی، شهید حیدری(۵) از نهاوند؛ این شهدای برجستهی روحانی در این تراز. اینها همه برجستگی است، اینها همه کارهای مهمّی است.
واقعاً جای این همایش خالی بود. البتّه چند سال قبل هم شما همایشی(۶) گرفتید در احترام و تعظیم به شهدای همدان. من یادداشت کردهام که در فاصلهی آن همایش قبلی و این همایش کنونیتان، مردان بزرگ دیگری از شهر همدان و استان همدان به خیل آن ستارگان روشنگر پیوستند: شهید سردار حسین همدانی؛ شهید علی خوشلفظ؛ شهید میرزامحمّد سلگی؛ شهدای مدافع حرم که از این استان رفتند؛ شهید امنیّت در سال گذشته، شهید علی نظری؛[۷] یعنی باب شهادت در این استان همچنان گشوده است، شخصیّتها یکی پس از دیگری خودشان را نشان میدهند و برجسته [میکنند]. خب باید نام اینها را زنده نگه داشت. البتّه نام شهدا اقتضای بقا و حیات دارد؛ یعنی خاصیّت فداکاری در راه خدا این است که در دنیا میماند: فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً وَ اَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرض.[۸] خاصیّت شهادت، خاصیّت فداکاری در راه خدا این است که به طور طبیعی ماندنی است؛ این هست، لکن معنایش این نیست که اگر عوامل معارض وارد میدان بشوند، تأثیر نمیگذارند؛ چرا، مثل خیلی از ارزشهای بزرگ دیگری که ضدّارزشها وارد میدان شدند، طرفداران ارزشها دفاع لازم را نکردند و باطل بر حق غلبه پیدا کرد؛ این[جوری] است دیگر. این طول تاریخ را شما نگاه کنید؛ انبیا، اولیا، و برجستگان بزرگی بودند که باطل بر اینها غلبه پیدا کرد به خاطر اینکه اهل حق کاری را که بر عهدهشان بود انجام ندادند. معنایش این است که شهدا به طور طبیعی ماندگارند و اقتضای ماندگاری در شهدا هست، لکن ما هم وظیفه داریم؛ ما باید نام شهدا را زنده بداریم، ما باید از مفهوم شهادت، از پیام شهیدان برای آراستنِ درستِ زندگی استفاده کنیم؛ ما احتیاج به سامانبخشیِ زندگیِ جمعی داریم، در جامعهی خودمان و در جامعهی جهانی؛ به کمک شهیدان و آثار شهیدان میشود این کار را انجام داد.
من اشاره کنم به نام بانوی مبارز و فعّال، مرحوم خانم مرضیهی دبّاغ. خب مسئلهی زن یکی از مسائل مهمّ دنیا است. در قضیّهی زن، ما در موضع دفاع نیستیم؛ بنده بارها گفتهام(۹) که ما در مقابل دنیای غرب در موضع تهاجمیم، نه در موضع دفاع؛ آنها هستند که باید جواب بدهند؛ آنها هستند که شرف زن را، عزّت زن را زمین زدند و سرکوب کردند برای اهواء(۱۰) خودشان؛ ما در این مورد مشکلی نداریم، امّا خب در مقابلِ صفآراییِ دشمن بایستی اظهار وجود کرد، باید حقیقت را نشان داد. این بانو یکی از کسانی است که میتواند نمایشگرِ حقیقتِ گرایشِ زن در جامعهی اسلامی باشد، نه فقط در جمهوری اسلامی ما؛ در نگاه اسلام، در منطق اسلام، در فرهنگ اسلام. حالا مبارزات قبل از انقلاب این خانم و کتک و شکنجه و زندان و تأثیراتی که در زندان روی همسلّولیهای خودش و همزندانیهای خودش میگذارد، اینها یک طرف، بعد، رفتن به مناطق مبارزاتی منطقه و مثل یک چریک فعّالیّت کردن و بعد، رفتن به پاریس در خدمت امام و بعد، آمدن در عرصهی واقعی و ملموس انقلاب و در یک طیف عظیمی از فعّالیّتها حضورِ فعّال داشتن. بنده اوایل انقلاب که آمدم همدان، خانم دبّاغ فرمانده سپاه همدان بود؛ مناطقی را که بنده رفتم، ایشان میآمد راهنمایی میکرد و بازدید میکردیم؛ یعنی یک زن میتواند فرمانده سپاه یک منطقهی مردخیز باشد! همدان مرد کم نداشت، امّا ارزش این زن اینجوری است. از فرماندهی سپاه همدان شروع کنید، تا بردن پیام برای گورباچف[۱۱) از طرف امام بزرگوار؛ یعنی خانم دبّاغ عضو هیئت سهنفرهای بود که پیام امام(۱۲) را از تهران میبرند برای گورباچف به مسکو. این طیف عظیم فعّالیّت را میبینید؟ در این سالهای آخر هم برای فلسطین و برای لبنان و برای مبارزات و مانند اینها مشغول فعّالیّت بود؛ پیر و ازکارافتاده شده بود، امّا کار میکرد. این زنِ اسلامی است.
بنده همیشه روی کارهای هنری برای شهدا خیلی تکیه کردهام.(۱۳) ایشان علیالظّاهر با مرگ طبیعی از دنیا رفتند، لکن مثل شهدا میمانند. همین یک مورد میتواند مضمون و محتوای چندین کارِ هنریِ فعّال باشد؛ یعنی تصویر زن در نظام اسلامی. تهمت «زنستیزی» دشمن به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ــ که این تهمتی است که اینها از اوّل انقلاب، با [وجود] این همه زنان برجستهای که در انقلاب ظهور کردند و قبل از انقلاب وجود نداشتند، میگفتند ــ همیشه وجود داشته؛ خب در مقابل این تهمت، یک نمونه از کار هنری بر محور زنان برجستهی انقلابی در فعّالیّتهای انقلابی، مرحوم خانم دبّاغ است. اینکه از قول امام نقل شده است که شهدا ذخیرهی انقلابند، معنایش این است؛ یعنی از زندگی شهید، از پیام شهید، میتوان همیشه مثل یک ذخیرهای برای حیات انقلاب، برای پیشرفت انقلاب، برای تعالی و عروج انقلاب و نظام اسلامی و کشور اسلامی استفاده کرد.
عین همین قضیّه در مورد مسئلهی ملّیّت و اسلامیّت مطرح است. از اوّل انقلاب، یک گروهی سعی میکردند گرایش به ملّیّت را و نام ایران را و بزرگداشت ایران را در مقابل گرایش اسلامی و انقلابی قرار بدهند و تفکیک کنند بین مسئلهی ملّیّت و مسئلهی اسلامیّت. جنگ، دفاع مقدّس و شهدای عزیز ما این وسوسهی باطل را به طور واضح و به صورت عملی ابطال کردند. امتحانِ بزرگِ جنگ پیش آمد، به مرزهای کشور حمله شد، ایران مورد تهاجم قرار گرفت، آن هم نه فقط تهاجم یک دولت و یک همسایه، [بلکه] یک تهاجم بینالمللی به معنای واقعی کلمه که مکرّر این را عرض کردهایم؛(۱۴) آن کسانی که ادّعا میکردند طرفدار ایران هستند، از ترس درون خانههای خودشان خزیدند و حاضر نشدند یک قدم برای دفاع از مرزهای کشور بردارند، بعضیهایشان هم که گذاشتند رفتند از کشور؛ همان کسانی که مدّعی طرفداری از ایران و ایرانیّت بودند! چه کسی از مرزها دفاع کرد؟ بچّهمسلمانها، نمازشبخوانها، چیتسازیانها، سلگیها، لشکر انصارالحسین؛ اینها دفاع کردند، اسلام دفاع کرد از مرزهای ایران. اسلامیّت و ایرانیّت دو قطب متضاد نیستند، یک حقیقتند. هر کسی طرفدار اسلام شد، هر کسی سرباز اسلام شد، از هر ارزشی ــ از جمله ارزش میهن و وطن ــ به طور طبیعی دفاع میکند. حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الایمَان؛(۱۵) این از ایمان است.
همهی اینها مایههای یک کار هنری است. ببینید، اینها را من عرض میکنم برای اینکه شما دستاندرکاران کارهای مربوط به شهدا توجّهتان را به این زاویهی نگاه هنری چند برابر کنید. اینها همه مایههای کار هنری است؛ هنرمند در نگارش یک جور هنرنمایی میکند، در کار نمایشی یک جور، در هنرهای تجسّمی یک جور. و بحمدالله استان همدان از این جهت ثروتمند است؛ شما هنرمندهای خوبی دارید و کارهای بزرگ و باارزشی را میتوانید انجام بدهید.
به هر حال، بزرگداشت دینداران غیور که از اسلام دفاع میکنند، از ایران دفاع میکنند، از ارزشها دفاع میکنند، از ارزش زن دفاع میکنند، یکی از کارهای مهم و از حسناتی است که بندگان خوب خدا از جمله شماها متصدّی آن شدهاید؛ امیدواریم انشاءالله خداوند به شما توفیق بدهد و کمکتان بکند که به بهترین وجهی [این کار را] انجام بدهید. شنیدم برای مجموعههای گوناگون شهدا مثل دانشجویان شهید، طلّاب شهید و مهندسین شهید هم جداجدا بزرگداشت درست میکنید؛ بسیار کار خوبی است و با دقّت تمام، با پیگیری کامل انَشاءالله این کار را انجام بدهید. خداوند کمک کند و تأثیر بدهد تا بتوانید پیام شهیدان را به دلها برسانید. به کارهای شکلی به هیچ وجه قانع نشوید؛ هدف را این قرار بدهید که این پیام به دلهای مخاطبینتان برسد، از جمله جوانها و نوجوانهایی که امروز وجود دارند. خداوند انشاءالله کمکتان کند، حضرت ولیّعصر از شما راضی باشند، ارواح طیّبهی شهیدان و روح مطهّر امام شهیدان انشاءالله از شما راضی و خشنود باشند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,275 | 1402/07/04 | بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بزرگداشت آیتالله ناصری دولتآبادی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53989 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خدا انشاءالله درجات آقای ناصری را عالی کند. خدا انشاءالله ایشان را مشمول لطف خاصّ خودش قرار بدهد ــ که لابد هم ایشان مشمول لطف الهی هستند ــ و نگذارد جای ایشان خالی بماند. واقعاً وجود امثال ایشان خیلی مغتنم است. ماها خیلی احتیاج داریم به آن چیزی که امثال آقای ناصری میتوانند برای جامعه تأمین کنند؛ اخلاق، معنویّت، توجّه. انشاءالله که خداوند جنابعالی را و بقیّهی آقایان را هم محفوظ بدارد.
این برنامهای که آقا برای همایش بزرگداشت مرحوم آقای ناصری (رضوان الله علیه) بیان کردند، برنامهی خوبی است؛ یعنی جوانب موضوع، مورد ملاحظه قرار گرفته، منتها مهم این است که بتوانید این عناوین را در ضمنِ تبیینِ علمی و متقن، به ذهن مخاطبین منتقل کنید؛ ما اینها را امروز احتیاج داریم. وقتی که کسی مثل خود آقای ناصری با مردم مواجه میشود، کار آسان است؛ برای اینکه این کلامی که از شخصی مثل آقای ناصری صادر میشود، یک کلام دلی و معنوی و ناشی از اخلاص و ناشی از توجّه است؛ نه در آن اِغلاقی(۱) وجود دارد، نه در آن اصطلاحی وجود دارد، نه یک چهارچوب علمی خاصّی به آن داده میشود؛ مثل آب روانی از دل میجوشد و جاری میشود؛ آن کسانی که مستمع هستند، مثل اینکه پای چشمه نشستهاند و دارند آب را مینوشند؛ مشکلی نیست. چه چیزی مسئله را حل کرده؟ همان اخلاص، همان نفَس گرم و روح متّصل به الطاف الهی و توجّهات الهی؛ این، مشکل را حل میکند. وقتی خود ایشان ــ ایشان یا امثال ایشان ــ زنده است و دارد حرف میزند، اینجوری است؛ ولی وقتی که ما میخواهیم این مفاهیم را منتقل کنیم، ما واسطه میشویم، این واسطه حجاب ایجاد میکند. چارهای هم نیست؛ یعنی [اگر] ما بالاخره بخواهیم این حرفها را منتقل کنیم، همین کارها لازم است؛ همین نوشتن، پیاده کردن، تنظیم کردن، تبویب کردن و مانند اینها لازم است، چارهای نیست؛ لکن آن صفا و معنویّت و آن رونق و جلوهای که در زمانِ حیاتِ ایشان [وجود] داشت، دیگر نخواهد بود. ما این را باید یک جوری جبران کنیم؛ جبرانش به چیست؟ به این است که بتوانیم مطلب را متقن کنیم، پخته کنیم، عبارات و ادبیّات بیان را ادبیّات فاخری انتخاب بکنیم ــ اینها مهم است ــ و متناسب با فکر و ذهن مخاطبان، اینها را آماده کنیم. بالاخره یک دانشجو با یک فرد غیر علمی، با یک طلبه، با یک کسی که در سنین بالا است، با هم تفاوت دارند، هر کدام یک مزاجی دارند، یک پذیرشی دارند؛ اینها را باید رعایت کنیم. به نظر من اگر میخواهید این همایش مطابق آن چیزی که نیّت شما است و هدف شما است تحقّق پیدا کند، این جهات را باید رعایت کنید.
مرحوم آقای ناصری جزو بقیّةالسّلف(۲) بودند؛ یعنی ایشان یک نمونهای از آنهایی بودند که ما اسمهایشان را شنیدهایم. و انسان از مجلس ایشان استفاده میکرد، نشستِ با ایشان التذاذ معنوی به آدم میداد. حرف معمولی هم که زده میشد همینجور بود؛ یعنی اینجور نبود که حالا مثلاً فرض کنید یک جلسهی درسیِ بحثیِ آنجوری باشد؛ نه، حرف معمولی [هم] که زده میشد، انسان بهرهمند میشد. ما چند جلسه توفیق داشتیم خدمت ایشان بودیم. و ایشان از مرحوم آقای آسیّدجمال(۳) هم استفاده کرده بودند. من الان درست یادم نیست که ایشان گفتند پدرشان جزو اصحاب آقا سیّدجمال بودند یا خودشان هم مستقیماً از ایشان استفاده کردند. مرحوم آقای آسیّدجمال سال ۳۶ فوت کرد، مرحوم آقای ناصری متولّد ۱۰ بودند؛ یعنی بیستوششساله بودند که ایشان فوت کرد؛ بنابراین، میتوانند درک کرده باشند ایشان را. یک قضیّهای را ایشان از مرحوم آسیّدجمال نقل کردند برای ما، من دو بار یا سه بار این قضیّه را از ایشان شنیدم؛ دفعهی آخر، من در بیمارستان بستری بودم، ایشان آمدند عیادت ما، من ایشان را نشاندم گفتم که آن قضیّه را دوباره برای ما بگویید، دوباره ایشان بهتفصیل آن قضیّه را بیان کردند. به هر حال، ایشان عنصر مغتنمی بودند؛ واقعاً آقای ناصری نعمتی بود، بخصوص برای مردم اصفهان که مینشستند پای منبر ایشان و گوش میکردند و از خود ایشان مستقیم میشنیدند.
امیدواریم انشاءالله امثال ایشان تربیت بشوند، رشد کنند، برای مردم مفید قرار بگیرند. البتّه زمانه قطعاً از انسانهای برجسته خالی نیست؛ باید بگردیم پیدایشان کنیم و از آنها استفاده کنیم و بهرهمند بشویم. خداوند انشاءالله درجات ایشان را عالی کند، خدا انشاءالله شماها را محفوظ بدارد، باقی بدارد و این بزرگداشت را هم انشاءالله مفید قرار بدهد. موفّق و مؤیّد باشید. خدا انشاءالله حفظتان کند.
|
2,276 | 1402/06/29 | بیانات در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53887 |
در آستانه هفته دفاع مقدس(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خداوند متعال را خیلی شاکرم که به بنده توفیق داد در این جلسهی باشکوه و جامع و پُرمعنا حضور پیدا کنم و تشکّر میکنم از کسانی که ترتیب این جلسه را دادند. همچنین تشکّر میکنم از برادران و خواهرانی که در آغاز جلسه، در این یک ساعت و خردهای برنامه اجرا کردند؛ تلاوت قرآن خوب، سرودها عالی ــ هم شعر، هم آهنگ ــ برنامهی مدّاحی خیلی خوب؛ سخنرانها مطالب بسیار خوبی را بیان کردند. تقریباً همهی آن چیزهایی که در دل ما و در ذهن ما در حول و حوش مسائل دفاع مقدّس و ارتباطش با مردم است، در بیانات این خانمها و آقایان بود؛ منتها خب احتیاج دارد تأمّل بشود، تفکّر بشود، راهکار پیدا بشود انشاءالله.
آنچه بنده میخواهم عرض بکنم، این است که واقعهی دفاع مقدّس یک برههی برجسته و مهمّی از تاریخ کشور ما است. این مقطع را، این واقعهی مهم را باید درست بشناسیم و آن را به اذهان نسلهای بعدی معرّفی کنیم. عقیدهی راسخ بنده این است که اگر نسلهای پیدرپی ما، جوانب مهم و معنادار دفاع مقدّس را بشناسند و بدانند که در این واقعهی مهم چگونه ملّت ایران توانست خود را به سکّوی پیروزی برساند و در آنجا با قدرت و با سربلندی بِایستد، برای آنها در این شناخت درسهای بزرگی وجود خواهد داشت؛ و کارهای بزرگی پیش خواهد رفت؛ این عقیدهی راسخ بنده است. عظمت این واقعه را باید شناخت. خیلی کار شده؛ کتاب نوشته شده، فیلم ساخته شده، خاطراتگویی شده، لکن به نظر من جا برای کار هنوز بسیار زیاد است. ما تا کنون نتوانستیم جزئیّات این تابلوی عظیم و پُرنقشونگار را بشناسیم و بشناسانیم؛ از دور داریم میبینیم، [امّا] اگر نزدیک برویم، در هر تکّهی آن، آنقدر زیبایی، آنقدر ظرافت، آنقدر کارهای پُرمغز و پُرمعنا وجود دارد که انسان حیرت میکند؛ هر تکّهاش اینجور است و اینها باید معرّفی بشود.
حالا البتّه بدیهی است که من قصد ندارم در این جلسه این هدف را عملی کنم؛ ممکن هم نیست؛ کار بزرگ گستردهی همهجانبهای است، لکن یک جنبههایی را میخواهم عرض کنم. ما میخواهیم عظمت این حادثه معلوم بشود؛ عظمت این حادثه را از چند زاویه، از چند دیدگاه میشود مشاهده کرد: یکی از زاویهی آن چیزی است که از آن دفاع میشد؛ چون بحث دفاع مقدّس است؛ [یعنی] ما از چه دفاع میکردیم؛ این یک. [اگر] از این زاویه نگاه کنیم، بخش مهمّی از عظمت این واقعه روشن خواهد شد. یکی از این زاویه است که این دفاع در مقابل چه کسی انجام میگرفت؛ چه کسی هجوم کرده بود که لازم بود دفاع صورت بگیرد؛ این هم یک زاویهی دیگری است که به نظر من مهم است. دیدگاه و زاویهی سوّم این است که این دفاع به وسیلهی چه کسی انجام گرفت، دفاعکنندگان چه کسانی بودند؛ این هم یک چیز بدیع و مهمّی است که من حالا بعداً دو سه جملهای دربارهی هر کدام عرض خواهم کرد. زاویهی چهارم این است که آثار و دستاوردهای این دفاع چه بود. حالا من این چهار جهت را ذکر کردم که البتّه از جهات دیگر هم میشود نگاه کرد. پس یکی اینکه بحث کنیم یعنی فکر کنیم، مطالعه کنیم که دفاع از چه انجام میگرفت؛ دوّم اینکه دفاع در مقابل چه کسی انجام میگرفت؛ سوّم اینکه دفاع به وسیلهی چه کسانی انجام میگرفت؛ چهارم اینکه نتیجهی این دفاع چه شد. هر کدام از اینها به نظر من خیلی مهم است؛ [دربارهی] هر کدام فکر کنیم، مطالعه کنیم خیلی مهم است.
امّا اینکه «از چه چیزی دفاع میشد». در دفاع مقدّس از انقلاب اسلامی، از جمهوری اسلامی که محصول انقلاب اسلامی بود، و از تمامیّت ارضی کشور دفاع میشد؛ این سه عنوان مهمّی بودند که دفاع از اینها انجام میگرفت. طرف مقابل به این سه چیز حمله کرده بود. البتّه هدف جبههی اساسی و مهمّ دشمن که حالا بعداً در آن بخش دوّم شرح میدهم، مسئلهی تمامیّت ارضی نبود ــ این هدف صدّام بود ــ هدف آنها انقلاب بود؛ آنها میخواستند این انقلابِ بینظیر و کبیر و مهمّی را که به برکت جانفشانی مردم در ایران اتّفاق افتاده بود سرکوب کنند. چرا میگوییم بینظیر؟ برای خاطر اینکه یک پدیدهای بود که نظیر آن پیش از این در انقلابهای بزرگ اتّفاق نیفتاده بود؛ مردمی بود، دینی بود، اصیل و غیر وابسته بود، مربوط به یک ملّت بود، عمومی بود؛ مثل کودتاها و مثل انقلابهای احزاب و مانند آنها نبود. این انقلاب توانسته بود نظام وابسته و فاسد حاکم بر کشور را برطرف کند، برکنار کند و یک نظام جدید، یک سخن نو را در این کشور حاکم کند؛ [یعنی] جمهوری اسلامی؛ جمهوری یعنی مردمسالاری، اسلامی یعنی دین: مردمسالاری دینی؛ حرف نویی بود در دنیا. در تاریخ، حکومتهای دینی داشتهایم، [ولی] بحث مردمسالاری در آن نبود؛ حکومتهای مردمسالار ــ یا واقعی، یا صوری و اسمی ــ داشتهایم، [امّا] بحثی از دین در آن نبود. حکومتی و نظامی که در آن، دین و دنیا، دنیا و آخرت، مردم و خدا دخالت دارند و سازندهی آن هستند، یک چنین چیزی بیسابقه بود؛ این اتّفاق افتاده بود، میخواستند این را منکوب کنند، مقهور کنند و جمهوری اسلامی را از بین ببرند؛ هدفشان این بود. تا الان هم هدف همین است؛ تا الان هم [به] بهانههای مختلفی وجود پیدا میکند، امّا آنهایی که با جمهوری اسلامی طرفند، مقابلند، دشمنی میکنند، مسئلهشان «جمهوری اسلامی» است، مسائل فرعی و حاشیهای در درجهی بعد قرار دارند؛ مسئلهی اصلی این است؛ آن روز هم این بود.
البتّه در این بین، یک آدم خبیث، زیادهخواه و دور از همهی اصالتهای بشری و انسانی مثل صدّام یک هدف دیگر هم داشت و آن اینکه در کنار نابود کردن جمهوری اسلامی، تمامیّت ارضی کشور را هم مورد تعرّض و چپاول قرار بدهد و بخشهای نفتخیز و ثروتمند کشور را بردارد و کشور را تجزیه کند؛ این هم بود، منتها اطرافِ دیگرِ قضیّه به این خیلی اهمّیّت نمیدادند؛ مسئلهی اصلیشان آن بود. خب خیلی فرق میکند که یک جنگی برای جابهجایی یک بخشی از مرزِ بین دو کشور اتّفاق بیفتد، یا یک جنگی برای نابود کردن آن چیزی که هویّت یک ملّت را تشکیل میدهد اتّفاق بیفتد. جنگ در دنیا خیلی اتّفاق میافتد، که جنگهای مرزی است، برای تصرّف سرزمین است، امّا آن جنگی که بخواهد هویّت یک ملّت را، هستی یک کشور را، دستاورد جانفشانیِ یک ملّت را ــ که انقلاب اسلامی است ــ هدف قرار بدهد، با آن جنگها فرق دارد؛ این واقعه با آن وقایع فرق دارد. بنابراین آن چیزی که از آن دفاع میشد، این نقطههای اساسی و مهم بود؛ مسئله فقط این نبود که حالا یک قسمتی از مرز، عقب میرود یا جلو میآید و مرزهای جغرافیایی تغییر پیدا میکند؛ البتّه اگر آن هم بود مهم بود، امّا اهمّیّت این قابل مقایسهی با آن نیست. این از زاویهی آن چیزی که از آن دفاع میشد؛ موضوع دفاع.
امّا آن زاویهی دوّم؛ یعنی «مهاجمها چه کسی بودند»؛ اگر با این نگاه هم به قضیّه نگاه کنیم، عظمت و اهمّیّت دفاع مقدّس روشن خواهد شد. یک وقتی یک کشوری به یک کشور دیگری حمله میکند ــ یک اتّحادی دو نفری، سه نفری، دو دولت، دو قدرت به یک جایی حمله میکنند ــ یک وقت همهی دنیا به یک کشور حمله میکنند؛ قضیّه این بود. اینکه عرض میکنم مبالغه نیست؛ «همهی دنیا» هم که میگوییم، منظور مثلاً فلان کشور دورافتادهی بیتأثیر در اوضاع عالم نیست؛ همهی قدرتهای مطرح آن روز دنیا شدند یک جبهه و در این حملهی به ما، حملهی به جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، سهیم شدند.
آمریکا یک جور، کشورهای مختلف اروپا، هر کدام یک جور، بلوک شرقِ آن روز به سرکردگی شوروی یک جور. گفته میشد مشوّق اصلی حملهی به ایران هم آمریکاییها هستند ــ که حالا البتّه در این زمینهها اسنادی منتشر شده، [ولی] بنده در این زمینه تحقیقی نکردم یا ندیدم، امّا گفته میشد، رایج و شایع بود که مشوّق اصلی حملهی صدّام به ایران آمریکاییها بودند ــ بعد هم در طول جنگ مهمترین کمک را که کمک اطّلاعاتی است آمریکاییها میکردند. آن روز مثل امروز نبود، اینقدر امکانات وجود نداشت، نقشههای هوایی بهآسانی در اختیار آمریکاییها بود؛ جایگاه و آرایش نیروهای ما را نقشهبرداری میکردند به طور مداوم و پیدرپی در اختیار آنها میگذاشتند؛ این مسلّم است که آمریکاییها یک چنین کمکی میکردند؛ و شیوههای جنگ و ــ به تعبیر رایج دوستان که اخیراً به جای تاکتیک «راهکنش» را استعمال میکنند ــ شیوههای راهکنشی را، یعنی تاکتیکی را، در اختیار صدّام قرار میدادند. یا اروپاییها؛ فرانسویها پیشرفتهترین تجهیزات هوایی را در اختیار عراق قرار دادند؛ جنگندههای میراژ، [هواپیماهای] سوپر اتاندارد، موشکهای اگزوسه؛ اینها پیشرفتهترین تجهیزات آن روز دنیا بود که در اختیار صدّام قرار دادند.
آلمانیها امکانات تهیّهی تسلیحات شیمیایی را که اینهمه فاجعه در ایران و حتّی در خود عراق، در حلبچه و مانند اینها به وجود آورد، در اختیار صدّام قرار دادند و کمک کردند. حالا همینهایی که امروز مدّعی همهی دنیا هستند، یک چنین جنایاتی از اینها سر زد. بلوک شرق، شوروی سابق و کشورهایی که در اروپای شرقی بودند، از امکانات زمینی و هوایی، هرچه میخواستند در اختیار او گذاشتند؛ هرچه لازم داشت به او دادند. [چون] موشک گران بود، به این نتیجه رسیدند که توپخانهی قابل دسترسی به تهران به او بدهند و دادند؛ یعنی توپخانهاش را جوری تجهیز کردند که بتواند با توپخانه تهران را بزند که خرجش زیاد نباشد و ایجاد اختلال بکند. هر کاری توانستند برایش کردند. عربهای منطقهی خودمان، کشورهای عربی، پول بیحساب در اختیارش گذاشتند. تمام این چیزهایی را که اینها از [کشورهای] اروپایی وارد کردند و خریدند، با پول دوستان عرب ما بود که در اختیارش گذاشتند؛ هم پول دادند، هم مسیر رفتوآمد. این منطقهی مرزِ قسمت جنوبی خلیج فارس به طور دائم محلّ رفتوآمد کامیونها و ماشینهای سنگینی بود که ابزارها را میآوردند وارد عراق میکردند؛ یعنی همه کمک کردند؛ همه. مهاجم اینها بودند؛ ما چه؟ ما کمککنندهای نداشتیم؛ حتّی امکانات و تسلیحاتی که حاضر بودیم پول بدهیم بخریم، فراهم نمیشد مگر بندرت؛ چند مورد خیلی جزئی اتّفاق افتاد که با پول زیادتر از متعارف و معمول و با زحمت زیاد یک جنسی را از یک جایی توانستیم با مشکلات فراوانی بخریم و وارد کنیم که مطلقاً تأثیری در نابرابری جنگ نداشت که حالا مثلاً یک مقداری این نابرابری را کم کند؛ اینجوری نبود.
خب در یک چنین نبردی، در یک چنین رویاروییای ملّت ایران توانست روی سکّوی پیروزی بِایستد و با شکوه خودش را به دنیا نشان بدهد؛ عظمت این است.
در جهت سوّم یعنی «دفاعکنندگان چه کسانی بودند»؛ این هم جزو چیزهای استثنائی است. خب ارتش بود، سپاه بود، نیروهای بسیج مردمی در قالب یگانهای سپاه حضور داشتند؛ اینها کمابیش شبیه همان چیزی است که در دنیا هست، یعنی ظاهرش یگانهای مسلّحی هستند که حضور دارند؛ لکن مسئله فقط این نبود؛ مسئله این نبود. بله، ظاهر دفاعکنندهها، ظاهر ارتش و ظاهر سپاه، یا به شکل همین تنظیمات متعارف دنیا بود امّا باطنش یک چیز دیگری بود؛ باطنش اصلاً شباهت به لشکرکشیهای دنیا نداشت.
اوّلاً فرمانده این مجموعه ــ امام بزرگوار ــ یک مرد الهی بود؛ یک عنصر الهیِ بینظیر؛ که در کنار دانش و فکر و تجربه و پختگی از جهات مختلف ــ در کنار همهی اینها ــ [دارای] آن روح زلال و صفای معنوی بود؛ لذا نفَسش تأثیر داشت. [مثلاً وقتی گفت] پاوه باید نجات پیدا کند،(۲) بنده از خود مرحوم چمران شنیدم که گفت «به مجرّد اینکه ساعت دو بعدازظهر پیام امام در رادیو منتشر شد ــ اینها در پاوه در محاصره بودند دیگر؛ اطرافشان را گرفته بودند ــ دفعتاً و همان به مجرّد اینکه این پیام منتشر شد، [درحالیکه] هنوز هیچ نیرویی نرسیده، شاید هنوز حرکت هم نکرده، ما دیدیم که اطرافمان باز شد.»؛ نفْس این پیام، نفوذ این کلام [اثر داشت]؛ این را بنده از خود چمران شنیدم؛ آن شهید عزیز. [یا وقتی گفت] حصر آبادان باید شکسته بشود،(۳) بروبرگرد ندارد، شکسته شد. در قضایای مختلف، [مثلاً] در قضیّهی سوسنگرد، و آن کشمکشی که در باب حملهی به سوسنگرد [وجود داشت]، که برویم دفاع بکنیم یا نکنیم، مشکلاتی که وجود داشت، وقتی پیغام امام ــ به واسطه ــ رسید، مسئله حل شد. فرماندهای مثل او [با آن] نفوذ کلمه، با استفادهی از معنویّت و صفا، با نفَس گرم.
بعد، صبغهی دینی دفاع مقدّس؛ صبغهی دینی. وقتی صبغهی دینی هست، نتیجه این میشود که این جوان با شوق شهادت حرکت میکند ــ این زندگی[نامه]هایی، شرححالهایی که نوشته شدهاند را بخوانید ــ با شوق شهادت و آرزوی شهادت راه میافتد؛ گریه میکرد برای اینکه برود جبهه، به امید اینکه بتواند شهید بشود؛ نتیجهی صبغهی دینی این است. خانوادهها، پدرها، مادرها، همسرها راضی میشدند به اینکه این جوان برود جبهه، برای خدا. بنده مکرّر مادران شهیدی را از نزدیک زیارت کردم که مثلاً یک فرزند یا دو فرزندشان شهید شده بود، میگفتند اگر ده فرزند هم داشتیم، حاضر بودیم اینها شهید بشوند؛ راست میگفتند، واقعاً میگفتند. حالا در همین نمایشگاهِ اینجا مواردی را به ما نشان دادند که [خانمی] مادر نُه شهید [بود]؛ شوخی است؟ مادر نُه شهید، مادر هشت شهید؛ اصلاً این قابل تصوّر است؟ امّا این اتّفاق افتاد. خود من در کردستان دیدم خانوادهای را که از یک خانواده هفت نفر ــ آنچه الان به ذهنم میآید هفت نفر ــ [شهید شدند.] دفعهی اوّلی که اینها را دیدم مادرشان هم زنده بود، پدرشان هم زنده بود؛ بعد البتّه پدر از دنیا رفته بود. هفت شهید از یک خانواده؛ این جز عامل دینی چه میتواند باشد؟ عامل «دین». مدافعین اینها بودند.
خطوط مقدّم جبههی ما، محراب عبادت بود. اینکه نیمهی شب یک جوانی، یک فرمانده ــ یا غیر فرمانده ــ یک گروهان یا یک گردانی بنشیند اشک بریزد، گریه کند، عبادت بکند، این نقلش یکی دو مورد یا ده مورد نیست؛ در همهی بخشهای این جبهه، این وجود داشته. اصلاً [شما در] کجای دنیا، کدام جنگ، کدام درگیری نظامی یک چنین وضعیّتی را داشتید؟ شوق شهادت، توسّل، توجّه به خدای متعال، آرزوی شهادت و مانند اینها. بعد هم حضور عمومی ملّت؛ یعنی جبههی جنگ فقط منطقهی زدوخورد نبود، پشت جبهه هم جبههی جنگ بود. [مثلاً] محلّ تأمین نیرو؛ خب در دنیا پادگانها محلّ تأمین نیرویند؛ اینجا پادگانها هم بودند، مسجدها هم بودند، هیئتها هم بودند، دانشگاه هم بود، حوزه هم بود، مدارس و دبیرستانها هم بود؛ معلّمِ سر کلاس جبهه میرفت، بچّهها دنبالش راه میافتادند و به جبهه میرفتند. چقدر شهید دانشآموز داریم، چقدر شهید دانشجو داریم، چقدر شهید طلبه داریم! مساجد ما، منابر ما، گویندگان ما، همه در خدمت این حرکت عظیم قرار داشتند؛ یعنی جمع کثیری از اینها در خدمت این حرکت عظیم بودند. مدافعین اینها بودند.
در بخشهای گوناگون پشتیبانی، خانوادهها، زنان خانهدار و دیگران [هم بودند]؛ در قسمت پشتیبانی از رزمندگان، شستوشوی لباسهای خونی رزمندگان ــ حوض خون که کتابش نوشته شد(۴) و بنده هم یک وقتی اسم بردم(۵) ــ و از این قبیل، اصلاً همهی ملّت درگیر بودند. نمیگویم همهی آحاد ملّت بودند امّا در سطح عموم مردم و لایههای گوناگون اجتماعی این حرکت حضور داشت؛ مخصوص یک جمعی نبود که از پادگانها راه بیفتند بروند بجنگند و برگردند. عظمت یک حادثه را از این ناحیه خوب میشود فهمید؛ و از این قبیل. به نظر من در این بخش، بخصوص در این بخش سوّم دهها کار تبیینی و هنری میشود انجام داد؛ صرف [نوشتن] کتاب نیست. حالا البتّه اینجا به من گفتند که ظاهراً بر اساس این کتاب حوض خون دارند یک فیلمی میسازند؛ از این قبیل صدها کار هنریِ جذّاب میشود انجام داد و انشاءالله باید انجام بگیرد؛ تا حالا هم کارهایی انجام شده، باید اضافه بشود.
و امّا از ناحیهی دستاوردها؛ دستاوردها دیگر یکی دو مورد نیست؛ حالا [اگر] انسان بخواهد وارد این مقوله بشود که دستاوردهای دفاع مقدّس چه بود، یک کتاب دهها جلدی خواهد شد. من دو سه نکته را فقط در این زمینه عرض میکنم. اوّل اینکه تمامیّت ارضی کشور حفظ شد که خب کار مهمّی است، یعنی همهی دنیا پشت سر صدّام جمع شدند برای اینکه این مرز را بشکنند، هشت سال هم زور زدند، آخرش هم یک وجب از خاک این کشور نرفت؛ این چیز آسانی نیست، چیز کوچکی نیست؛ خیلی مهم است. خب این حالا یک دستاورد، لکن دستاوردهای دیگر از این مهمتر است.
یک دستاورد این بود که ملّت ایران عظمت تواناییهای خودش را کشف کرد. شما الان ملاحظه کنید این خانمها و آقایان جوانی که آمدند اینجا صحبت کردند، دائم میگویند که ما در ادارهی کشور، در مدیریّت کشور، در اقتصاد و مانند اینها، شیوههای جنگ تحمیلی را و دفاع مقدّس را به کار ببریم و استفاده کنیم؛ این معنایش چیست؟ معنایش این است که آنقدر در دفاع مقدّس تواناییهای ملّت ایران در همان بخش آشکار شده که همه میخواهند در همهی بخشهای مدیریّت یک کشور و پیشرفت یک کشور و اعتلای یک کشور از آن برنامهها تبعیّت کنند و پیروی کنند؛ یعنی دفاع مقدّس یک تصویری در مقابل ملّت ایران قرار داد که ملّت ایران خودش را شناخت. آنچه به ما گفته شده بود در طول تاریخ و آنچه با ما عمل شده بود، ضدّ این بود؛ در دوران قاجار، در دوران پهلوی همیشه به ما تلقین شده بود که ما نمیتوانیم، ما کسی نیستیم، ما قابل نیستیم و قدرتهای جهانی میتوانند با یک اشاره ما را از روی زمین محو کنند؛ اینجوری به ما یاد داده بودند. همیشه اینجور به ما گفته بودند که باید از آنها یاد بگیریم، باید دنبال آنها راه بیفتیم، باید از آنها بخواهیم. دفاع مقدّس نشان داد که نه، همان کسانی که رشتهی حیات و امید بعضیها به آنها وصل است، همانها همه همدست میشوند، میآیند علیه یک ملّت حرکت میکنند و هیچ غلطی نمیتوانند بکنند؛ این را به ملّت ایران نشان داد. یعنی ما ظرفیّت خودمان را کشف کردیم. ما فهمیدیم یک جوانی مثل شهید حسن باقری مثلاً ــ حالا از زندهها اسم نمیخواهم بیاورم؛ در بین زندهها هم از این قبیل زیاد داریم ــ بلند میشود میآید در میدان جنگ، در طول مدّت کوتاهی تبدیل میشود به یک راهبردساز؛ به تعبیر رایج، استراتژیست دفاع و جنگ. این استعداد شوخی است؟ این استعداد کجا بود؟ شهید حسن باقری یک جوانی بود، خبرنگار یک روزنامهای بود؛ در [روزنامهی] جمهوری اسلامی مقاله مینوشت. این استعداد بُروز پیدا کرد. هزاران مورد از این قبیل استعدادها را ما سراغ داریم؛ [مثلاً] استعداد سازندگی. روی شطّ خروشان وحشی اروندرود، پل زدن و چندین لشکر را زیر بمباران دشمن از روی آن عبور دادن، این کار کوچکی است؟ این کار شدنیای بود؟ دشمن اصلاً باور نمیکرد چنین چیزی اتّفاق بیفتد، امّا اتّفاق افتاد. این یک ظرفیّت بود، این یک استعداد بود؛ این پنهان بود، آشکار شد. این یکی از دستاوردهای مهم است. ما الان با اتّکاء به آن کارهایی که جوانهای ما آن روز در دفاع مقدّس انجام دادند، میتوانیم با اطمینان بگوییم امروز جوانهای ما میتوانند همهی مشکلات این کشور را حل کنند. اینکه گفتهاند: «فی تَقَلُّبِ الاَحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجال»(۶) ــ در دگرگونیهای بزرگ گوهر انسانها شناخته میشود ــ این [فقط] مخصوص افراد نیست، جامعه هم همینجور است؛ یک جامعه را در حوادث سخت و سنگین میشود شناخت. ما خودمان را نمیشناختیم، دیگران هم ما را نمیشناختند، دنیا هم ما را نمیشناخت؛ در دفاع مقدّس، هم ما خودمان، خودمان را شناختیم و هم دیگران ما را شناختند؛ آنهایی که در دنیا صاحب ادّعا بودند فهمیدند.
یکی دیگر از دستاوردهای دفاع مقدّس همین ایمنسازی کشور است؛ ایمنسازی کشور. یعنی دفاع مقدّس، کشور را از تهاجمهای نظامیِ محتمل تا حدود زیادی ایمن کرد. مدام گفتند حرکت نظامی هم روی میز است امّا از روی میز تکان نخورد؛ چون میدانستند که اگر چنانچه وارد این میدان بشوند، شروعش با آنها است، پایانش با آنها نیست؛ این را دفاع مقدّس نشان داد. این هم یکی از دستاوردها است. ایمانهای عمیق و صادق، عزمهای قوی و راسخ، هوشمندی جوانان ایرانی، قدرت ابتکار و نوآوریها از سوی عناصر نظامی و غیر نظامی، ظرفیّت غلبهی بر قلدرهای جهانی، اینها چیزهایی بود که در این دفاع مقدّس از ملّت ما و از رزمندگان ما آشکار شد و دیده شد. خب، خود ملّت هم اینها را شناختند و طبعاً وقتی ما شناختیم و فهمیدیم که این تواناییها را داریم، امید ما زیاد خواهد شد، نشاط ما زیاد خواهد شد و بیشتر در صدد استفاده از این تواناییها برخواهیم آمد. در میدانهای دیگر هم میتوانیم از اینها [استفاده کنیم]. این یکی از دستاوردهای مهمّ دفاع مقدّس است.
یک دستاورد دیگر در دفاع مقدّس این بود: دفاع مقدّس مرزهای ما را گسترش داد. منظورم مرزهای جغرافیایی نیست؛ ما دنبال آن هم نبودیم که مرزهای جغرافیایی را گسترش بدهیم؛ نه آن روز، و نه امروز، دنبال گسترش مرز جغرافیایی نیستیم؛ مرزهای دیگر ما را گسترش داد. مثلاً مرز «مقاومت» را گسترش داد؛ این یک نمونه است. امروز مفهوم مقاومت و عنصر مقاومت، یک عنصر جاافتاده است؛ در فلسطین مقاومت است، در منطقهی غرب آسیا، در کشورهای گوناگون مقاومت است، در عراق مقاومت است، در ایران و در جاهای مختلف مقاومت است؛ این عنوان مقاومت را دفاع مقدّس در دنیا مطرح کرد و پیش برد و در خیلی از جاهای دنیا جا انداخت. شاید خود ماها هم بهآسانی باور نکنیم که کارهای ملّت ایران در کشورهای دوردست تأثیر گذاشته؛ لکن تأثیر گذاشته، ما اطّلاع داریم. بنده نمیخواهم اسم کشورها را بیاورم؛ هم در منطقهی شرق [یعنی] منطقهی آسیا، هم در آفریقا، هم در آمریکای لاتین، خیلی از کارهای ملّت ایران برای افراد زیادی از آنها الگو شد؛ این گسترش مرزها است. مرز فکری ما و مرز معرفتی ما گسترش پیدا کرد. این مهمترین موفّقیّت یک ملّت است که بتواند فرهنگ خودش را، معارف خودش را، دانستهها و خواستههای خودش را در دنیا گسترش بدهد؛ این اتّفاق عمدتاً به وسیلهی دفاع مقدّس افتاد؛ این هشت سال دفاع مقدّس در این مورد معجزه کرد.
فرهنگ اتّکاء به نفس را گسترش داد. خب، میخواهیم ببینیم مقاومت که میگوییم، [یعنی] مقاومت در مقابل چه کسی. منطقهی ما، این منطقهی غرب آسیا، به دلایل مختلف جزو مناطقی است که چشمهای قدرتطلبان دنیا به آنجا دوخته است؛ به خاطر منابعش، به خاطر موقعیّت جغرافیاییاش، به دلیل مرکز اسلام بودنش، به دلایل مختلف مورد توجّه قدرتهای بزرگ دنیا بوده و میخواستند دخالت کنند؛ الان هم میبینید، قدرتها هر جا بتوانند ناخنشان را بند میکنند و دخالت میکنند؛ مقاومت در مقابل اینها. فرهنگ مقاومت در مقابل حضور قلدرانهی قدرتهایی که هیچ حقّی برای حضور در این منطقه ندارند، گسترش پیدا کرده. اینکه شما میبینید مسئلهی حضور ایران در منطقه فریاد آمریکا و بعضی کشورهای دیگر را درمیآورد به خاطر این است، معنایش این است: حضور ایران، دخالت ایران؛ در حالی که ما دخالتی نداریم. بله حضور داریم، [ولی] حضور معنوی. دیگران در خیلی از این کشورهای منطقه به طور رسمی پایگاه دارند؛ ما نداریم امّا حضور معنوی داریم. حضور معنوی ما بیشتر از آنها است؛ فریاد آنها از این بلند است؛ این را دفاع مقدّس به ما داد.
یکی از آثار دفاع مقدّس، رشد و استحکام فکر مقاومت در داخل خود کشور است. عزیزان من! سی و چند سال از جنگ میگذرد، ما در این سی و چند سال خیلی تهاجم داشتیم، خیلی فتنهانگیزی داشتیم؛ در بخشهای مختلف. خیلیهایش را آحاد مختلف مردم توجّه نکردند لکن داشتیم؛ بعضیهایشان هم جلوی چشم همه بوده که شما در سالهای مختلف مشاهده کردید. همهی این فتنهها در مقابل ملّت ایران ناکام ماند؛ چرا؟ چون ملّت ایران فرهنگ مقاومت را در خود نهادینه کرده. این سی و چند سال نهادینه شدنِ فرهنگ مقاومت در کشور ناشی از مقاومت هشتسالهی دفاع مقدّس است. دفاع مقدّس به گردن کشور ما حقّ حیات دارد. یک عدّهای خدشه میکنند، یک عدّهای شبهه میکنند، یک عدّهای تحریف میکنند، یک عدّهای دربارهی مسائل مختلف دفاع مقدّس دروغ صریح میگویند؛ در مقابل اینها کسانی که میتوانند تبیین کنند باید تبیین کنند. عظمت جهاد مقدّس و دفاع مقدّس را بایستی ما روزبهروز بیشتر بیان کنیم، بگوییم، تبیین کنیم؛ این جزو وظایف است.
این کارهای جاریای که دارد انجام میگیرد ــ که حالا گزارش بعضیهایش را دادند ــ خوب است، [ولی] اینها باید صد برابر بشود؛ ما توانش را داریم، آدمش را داریم، استعدادش را داریم. میتوانیم کار هنری بکنیم، میتوانیم فیلمهای خوب بسازیم، میتوانیم کتابهای خوب بنویسیم، میتوانیم رمانهای حاکی از حوادث بسازیم؛ میتوانیم؛ [منتها] در این کارهای هنری هدف را فراموش نکنیم، هدف را گم نکنیم. گاهی اوقات کار هنری انجام میگیرد و نیّت، کمک به این راه است، امّا آنچه اتّفاق میافتد این نیست؛ این به خاطر آن است که در اثنای راه، تحیّر و اضطراب فکری به وجود میآید و هدف فراموش میشود، گم میشود؛ باید مراقب این باشید. کارهای فراوان هنری باید انجام بگیرد؛ هر کسی به نحوی که توانایی دارد. این عرض امروز ما در مورد بحث دفاع مقدّس بود.
منتها من یک جملهای راجع به نیروهای مسلّح میخواهم عرض بکنم که آن هم متناسب با همین امروز است. نیروهای مسلّحِ ما در دوران جنگ خیلی زحمت کشیدند، خیلی تلاش کردند و واقعاً فداکاریهای بزرگی در بخشهای مختلف انجام گرفت. یک چند کلمهای دربارهی نیروهای مسلّح [عرض میکنم].
اوّلاً نیروهای مسلّح جزو نوامیس حتمی هر جامعهای هستند؛ حضورشان، وجودشان جزو آن عناصر اصلی است که بدون آن، یک جامعه سرپا نمیماند. اینکه کسی مثل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میگوید: اَلجُنودُ حُصونُ الرَّعِیَّة،(۷) حصن رعیّتند ــ این را امیرالمؤمنین میگوید؛ شوخی نیست ــ اَلجُنودُ حُصونُ الرَّعِیَّة، یعنی نیروهای مسلّح ایمنسازند. قدر نیروهای مسلّح را باید دانست. عزّت و شرف نیروهای مسلّح را بایستی جزو مسائل ضروری و لازم به حساب آورد. تکریم نیروهای مسلّح را باید بر خودمان لازم بدانیم. نیروهای مسلّح اینجورند: ایمنسازند. امنیّت همهچیز است. اگر امنیّت نباشد، علم هم نیست، اقتصاد هم نیست، آرامش خاطر خانوادگی هم نیست، راحتی نیست. امنیّت همهچیز یک کشور است. نیروهای مسلّح امنیّتسازند. باید به نیروهای مسلّح از جهات مختلف رسیدگی کرد، حضورشان را مغتنم دانست، تلاششان را ارج نهاد؛ چه آن کسانی که این ایمنی را در مرزها به وجود میآورند، چه آنهایی که در داخل به وجود میآورند. بعضی، مرزها را نگه داشتهاند که ناایمنی از بیرون مرزها نیاید؛ بعضی اینها را که در داخل ناایمنی ایجاد میکنند، نگه داشتهاند؛ اینها هم ارزشمندند. بایستی اینها را مورد توجّه قرار داد. خب، دشمن روی این نقطه هم تکیه میکند. یکی از چیزهایی که دشمنانِ ما روی آن تکیه میکنند، خدشهی در ارزشهای نیروهای مسلّح است، یا خدشهی در شرافت و کرامت نیروهای مسلّح است؛ با انواع و اقسام شیوههایی که دارند، در این زمینهها کار میکنند؛ باید مراقب بود.
بنده یک نکتهای خطاب به خود نیروهای مسلّح دارم که این هم به نظر من خیلی مهم است؛ و آن، این است که منطق قدرت در اسلام، منطق «استعلاء» نیست. در نظامهای مادّی چرا، قدرت به معنای استعلاء است. استعلاء یعنی علوّ بر دیگران، خود را از دیگران برتر دانستن، خود را بر دیگران تحمیل کردن، تنهی خود را بر دوش دیگران انداختن، دیگران را تحقیر کردن؛ [در نظامهای مادّی] قدرت این است؛ کسی که قدرت پیدا کرد، استعلاء پیدا میکند. یکی از مفاهیم منفی در قرآن کریم همین مسئلهی استعلاء است: اِنَّ فِرعَونَ عَلا فِی الاَرض؛(۸) این استعلاء است. منطق قدرت در اسلام، استعلاء نیست؛ یعنی هرچه قدرت شما بیشتر بشود، هرچه تواناییهایتان ــ چه تواناییهای ذاتی خودتان، چه تواناییهای قانونیتان ــ بالاتر برود، باید تواضعتان بیشتر باشد، انعطافتان بیشتر باشد، توجّهتان به خدا بیشتر باشد.
قضیّهی مالک اشتر را شاید اغلب شما شنیدهاید؛ مالک اشتر، شجاع، قدرتمند، رشید، فرمانده لشکر امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، دست قدرتمند امیرالمؤمنین ــ مالک اشتر یک چنین کسی است ــ در کوفه میرفت ــ ظاهراً این قضیّه در کوفه بوده ــ یک پسر جوان یا نوجوانی او را نشناخت و شروع کرد مسخره کردن. حالا مثلاً لابد پیراهنی، عمامهای داشته جوری که مایهی مسخرهی آن پسر قرار گرفته. یک خرده مسخرهاش کرد، خندید؛ او چیزی نگفت و رفت. بعد که عبور کرد و رفت، یک نفری به این پسر گفت فهمیدی او که بود که تو مسخرهاش کردی؟ گفت نه؛ گفت: او مالک اشتر است. پسر ترسید، گفت حالا این مالک اشتر که من اینجور با او برخورد کردم، با من یا با خانوادهی من چه خواهد کرد؟ گفت چه کار کنم؟ گفت برو از او عذرخواهی کن. پسر دنبال او راه افتاد که از او عذرخواهی کند؛ دید مالک اشتر رفت در مسجد و مشغول نماز شد؛ این [پسر] صبر کرد، نمازش که تمام شد، رفت جلو گفت که آقا ببخشید، من شما را نشناختم، من بیاحترامی کردم و مانند اینها و شما از من بگذرید. مالک اشتر گفت من آمدم مسجد، این دو رکعت نماز را خواندم برای اینکه برای تو دعا کنم. بالاخره کسی یا جوانی که یک چنین کار بیادبانهای میکند، احتیاج به دعا دارد، باید دعائش کرد. [گفت:] آمدم تا دعا کنم. این مالک اشتر [است]؛ ببینید.
هرچه جایگاه نظامی شما و قدرتتان بالاتر باشد، بیشتر باشد، باید بیشتر تواضع کنید، بیشتر ترحّم کنید. اقتدار با زبان خوش منافاتی ندارد؛ اقتدار با رفتار مهربانانه هیچ منافاتی ندارد. شنفتید این آقا(۹) گفت یک پسر جوانی در فتنه شرکت میکند، بعد زندان میرود، بعد مورد عفو قرار میگیرد، بعد [از زندان] بیرون میآید. راهیان نور راه میافتد، او میآید جزو راهیان نور، نه برای خاطر [دیدن] جبهه، برای خاطر گردش و میگوید میرویم یک دُوری میزنیم، بعد آنجا این راوی چهار کلمه حرف میزند، او اشک میریزد، هِقهِق میکند، میآید میگوید این [نیامدن شما در جمع ما] نامردی بود؛ یعنی خودش میگوید. اقتدار منافات ندارد با زبان نرم؛ با زبان نرم گاهی بیشتر و بهتر میشود خیلی از موفّقیّتها را به دست آورد. البتّه یک جاهایی لازم است انسان جور دیگری عمل کند؛ هر جایی یک اقتضائی دارد. نیروهای مسلّح کار خودشان را قدر بدانند، ارج بنهند، اهمّیّت بدهند، افتخار کنند به کاری که انجام میدهند؛ مردم هم بایستی قدر اینها را بدانند.
و همهی ما بدانیم که تا در راه خدا و برای خدا کار میکنیم، حرکت میکنیم، حرف میزنیم، خدا به ما کمک خواهد کرد؛ این وعدهی الهی است: اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم؛(۱۰) وَ لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه.(۱۱) اگر نیّت شما نصرت خدا است، بلاشک خدای متعال به شما کمک خواهد کرد؛ گاهی طریقهی کمک را خودمان میفهمیم، تشخیص میدهیم، گاهی هم نمیفهمیم، میبینیم کمک شدیم، میبینیم کار راه افتاد، کار پیش رفت؛ این کمک الهی است. نیّتها را خدایی کنیم. نیّت خدایی هم به این معنا نیست که هر وقت بخواهیم یک حرکتی انجام بدهیم، همان جا مثلاً فرض کنید بگوییم این کار را انجام میدهم برای رضای خدا؛ نه، همین که شما به مردم رحم میکنید، این نیّت خدایی است؛ همین که شما به کشور میخواهید خدمت کنید، این یک نیّت خدایی است؛ همین که شما میخواهید یک کار هنری خلق کنید که چهار نفر را هدایت کند، این نیّت خدایی است. با نیّت خدایی که وارد بشویم، خدای متعال هم کمک خواهد کرد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,277 | 1402/06/20 | بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی» | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53820 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به یکایک برادران و خواهران که از این راه دور طیّ طریق کردید، اینجا تشریف آوردید و با نفَس گرم خودتان و دلهای پُر مهر و محبّتِ خودتان به این حسینیّهی ما صفا دادید. از همهی شما برادران و خواهران خیلی متشکّریم.
برای من دیدار شما عزیزان خاطرهانگیز است؛ هم مردم بیرجند و خراسان جنوبی، هم مردم سیستان و بلوچستان. اینها را که عرض میکنم، نه برای اینکه فقط یک بخشی از تاریخ را گفته باشم بلکه بیشتر برای اینکه میخواهم آن تصویر غلطی را که دشمنان این ملّت از برخی از مناطق کشور ارائه میکنند باطل کنم؛ من میخواهم حقیقت را برای افکار عمومی در زمینهی برادرانمان در بخشهای مختلف کشور روشن کنم.
بنده اوّلین مبارزهی آشکار با رژیم طاغوت را در بیرجند انجام دادم. قبل از آن کارهایی داشتیم، [ولی] برخورد آشکار و علنی نبود. اوّلین برخورد علنی در بیرجند بود در ماه محرّم سال ۱۳۴۲، یعنی شصت سال پیش؛ اکثر شما جمعیّت آن روز نبودید. دوّمین برخورد در زاهدان بود؛ آن کِی [بود]؟ آن هم در ماه رمضان همان سال ۱۳۴۲. پس ببینید، سابقهی خاطرهی ما از این منطقهی شما به کجا برمیگردد؛ بحث ده سال و بیست سال نیست؛ بیش از نیم قرن است.
در بیرجند در روز تاسوعا بنده را بازداشت کردند، بردند بازداشتگاه شهربانی نگه داشتند. مردم بیرجند میخواستند روز عاشورا به شهربانی حمله کنند و بنده را از آنجا بیرون بیاورند؛ به این نتیجه رسیده بودند. درایت مرحوم آقای تهامی،(۱) عالِم برجسته و درجهی یک بیرجند ــ که [ایشان] ملّای بزرگی بود و کسی بود که اگر در حوزهی قم یا نجف بود، قطعاً مرجع تقلید میشد؛ [امّا] آمده بود بیرجند مانده بود ــ نگذاشت که این اتّفاق بیفتد؛ گفت این موجب ایجاد مشکل برای فلانی میشود و جلوی مردم را گرفت. منظور چیست؟ منظور این است که آن روز مردم و علما با این حرکت همراه بودند؛ ما تنها نبودیم. بنده تنها رفته بودم بیرجند امّا یک بیرجند با همهی مردمش، با علمای بزرگش، با ما همراه شدند. این مربوط به بیرجند.
ماه رمضان همان سال بنده رفتم زاهدان. در زاهدان دو عالِم بزرگ بودند: عالِم درجه یک شیعه مرحوم آقای کفعمی(۲) بود؛ عالِم درجه یک سنّی مرحوم مولوی عبدالعزیز ملّازهی بود. آنجا هم بنده را دستگیر کردند؛ در نیمهی ماه رمضان بنده را در زاهدان گرفتند و به تهران آوردند و به [زندان] قزلقلعه بردند. مرحوم کفعمی علناً از ما حمایت کرد، مرحوم مولوی عبدالعزیز [هم] یک حکمی در جهت همان حرفهای ما صادر کرد. البتّه من یادم نیست دقیقاً تاریخ آن حکم با زمان حضور بنده در زاهدان چه نسبتی دارد، چقدر بعد از آن بوده یا چقدر همزمان بوده، لکن این حکم در جهت همان کاری بود که ما میکردیم؛ که حالا تفصیل این حکم طولانی است، و نمیخواهم وارد بشوم. این خاطرهی ما است از این مجموعه. یعنی اوّلین حرکت آشکاری که خود این حقیر در مقابلهی با دستگاه طاغوت انجام دادم، با همراهی این دو مرکز مهم که امروز مرکز دو استانند، با مردمش و با علمائش انجام گرفت.
البتّه فقط این نبود. این قضایا مربوط به پانزده سال قبل از پیروزی انقلاب در سال ۴۲ است. اندکی قبل از پیروزی انقلاب، بنده به ایرانشهر تبعید شدم.(۳) [همچنین] بعد از پیروزی انقلاب، ما با علمای اهل سنّت سرتاسر بلوچستان ارتباط پیدا کردیم. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، امام (رضوان الله تعالی علیه) بنده را فرستادند بلوچستان و سیستان که بروم آنجا با وضع مردم و اوضاع آنجا آشنا بشوم، بیایم به ایشان گزارش بدهم و به آن کارهای آنجا برسیم؛(۴) چون یک آشنایی قبلی داشتیم. در این سفر فراموش نمیکنم کمک علمای اهل سنّت بلوچستان را، که آن روز این کار جرئت میخواست. مرحوم مولوی عبدالعزیز ساداتی، پیرمرد ملّای بزرگ سراوان صریحاً علناً از ما حمایت کرد و در خطّ انقلاب قرار گرفت؛ اینها شناسنامه است؛ اینها شناسنامهی استان است، شناسنامهی مردم است. دشمن دوست ندارد که این حقایق در یاد من و شما بماند؛ میخواهد اینها فراموش بشود. در چابهار، در سراوان، در ایرانشهر، در خود زاهدان و در سیستان هم که به معنای واقعی کلمه مرکز دلاوران زابلی است، مردم دلاور، مردم وفادار؛ این سابقهی کار در آنجا است.
شهدای برجستهای هم دادهاند؛ غیر از شهدای جنگ تحمیلی در این دو استان، شهدای برجستهای هم در مبارزهی با منافقین در حوادث گوناگونِ [دفاع از] امنیّت از آن روز تا امروز مرتّباً تقدیم انقلاب شده است. امروز هم شهید میدهیم، سال ۶۰ هم شهید دادیم؛ مرحوم سیّدمحمّدتقی حسینیطباطبائی(۵) از زابل، مرحوم مولوی حسینبُر(۶) از مولویهای اهل سنّت که اینها مال سال ۶۰ است، تا این آخر باز این برادران برجستهی ما مثل مرحوم سردار شهید شوشتری(۷) یا شهید عبدالواحد ریگی،(۸) مولویِ [شهرستان] خاش و از این قبیل؛ یعنی منطقه، منطقهی انقلاب است، منطقهی شهید دادن است، منطقهی حرکت در راه خدا است. دشمن نمیتواند این را ببیند، نمیتواند تحمّل کند. هم شهید وحدت داریم، هم شهید دفاع مقدّس داریم، هم شهید در راه امنیّت داریم که اسم بعضیهایشان را من بردم و عرض کردم.
خب، یک نکتهای اینجا در حاشیه بگوییم که البتّه نکتهی اساسی و مهمّی است و آن اینکه مسئولان قدر این مردم را باید بدانند و باید خدمت کنند. البتّه در سیستان و بلوچستان خیلی خدمت شده، خیلی کار شده. بلوچستانی که شما امروز میبینید، بلوچستان دورهی طاغوت نیست؛ بنده آن روز را دیدهام، مردم هیچ چیز نداشتند. از روز اوّل، از روزهای اوّل کار در این منطقه شروع شد؛ هم در آنجا، هم در زابل و سایر مناطق استان؛ امروز هم دارد کار میشود. باید این کارها با قوّت ادامه پیدا کند.
این مسئلهی خطّ آهن خیلی مهم است؛ اینکه شمال و جنوبِ شرق کشور با خطّ آهن متّصل بشود، خیلی اهمّیّت دارد؛ هم برای استان و استانهای در بین راه اهمّیّت دارد، هم برای اصل کشور اهمّیّت دارد. مسئلهی آب زابل خیلی اهمّیّت دارد. همهی کارها، همهی راهها باید پیموده شود برای اینکه حقّ مردم در مورد آب تأمین بشود و انشاءالله خواهد شد؛ این کارها خواهد شد. کارهای زیادی انجام گرفته؛ کارهای زیادی هم پیش روی ما است که باید انجام بگیرد. اگر دولتها به آن مصوّباتی که در اوایل دههی ۸۰ که بنده آمدم بلوچستان(۹) و تصمیمگیری شد، عمل میکردند، امروز چهرهی استان فرق میکرد. از طرف بعضی از دولتها تنبلی شد، بیتوجّهی شد. امروز بحمدالله مشغولند، کار میکنند، تلاش میکنند. بنده امیدوارم و انشاءالله که این امید به نتیجه برسد. خب، این مسائلی بود مربوط به این منطقه.
یک مطلب کلّیای وجود دارد که این مربوط به همه است؛ و از خود این حقیر تا آحاد ملّت ایران و تا آحاد مسئولین باید به این توجّه داشته باشند؛ آن چیست؟ آن نکته که من مایلم بخصوص جوانها خیلی به آن توجّه کنند این است: وقتی در دنیا تحوّلات بزرگ به وجود میآید یا آغاز میشود، ملّتها و مسئولین کشورها موظّفند مراقبت خودشان را چند برابر کنند. حالا بیشتر شرح خواهم داد. اگر این مراقبت انجام گرفت، سر ملّتها کلاه نخواهد رفت و ملّتها ناچار نخواهند شد که به راهی ضدّ منافع خودشان حرکت کنند. اگر این مراقبت انجام نگرفت و غفلت شد، ضربههای بلندمدّتی به ملّتها وارد خواهد شد. مثال بزنم:
یک مثال مربوط به دوران اوج استعمار است، مثلاً فرض کنید در قرن هجدهم، که استعمار انگلیس آمد در این منطقهی ما و کشورهای زیادی بخصوص در منطقهی مرکزی آسیا و شرق آسیا تحت تسلّط قرار گرفت؛ [چون] ملّتها خواب بودند، مسئولین بیتوجّه بودند. انگلیسها آمدند تدریجاً منابع حیاتی ملّت را در شبهقارّهی هند و در کشورهای آن طرف شرق و غرب هند در دست گرفتند ــ حالا هند که من میگویم، یک نمونه است وَالّا در آفریقا هم همین بود، در آمریکای لاتین هم همینجور بود، در آمریکای شمالی هم بود ــ سررشتهی منافع این ملّتها را در دست گرفتند و اینها را استعمار کردند؛ اینها را دهها سال یا بیشتر، شاید دویست سال عقب انداختند؛ این ملّتها با چه زحماتی توانستند خودشان را از استعمار نجات بدهند. انگلیسها به عنوان یک نمونه گفته شد؛ فرانسه همین کار را کرد، پرتغال همین کار را کرد، بلژیک همین کار را کرد و کشورهای دیگر اروپایی کم و بیش این کارها را کردند. وقتی حرکت استعمار به دلایل خاصّ خود از اروپا آغاز شد، ملّتها باید بیدار میبودند، مسئولین کشورها باید هوشیار میبودند، حواسشان باید جمع میبود، [امّا] نبود؛ نتیجه شد گرفتاری به استعمارِ دو سه قرنیِ یک منطقهی عظیمی از دنیا. این یک نمونه.
نمونهی نزدیکترش بعد از جنگ بینالملل اوّل است؛ عمدتاً بعد از جنگ جهانی اوّل و اندکی هم بعد از جنگ جهانی دوّم در همین منطقهی خود ما، یعنی منطقهی غرب آسیا ــ همان جایی که اروپاییها دوست دارند بگویند: خاورمیانه که این تعبیر غلط است، و باید بگوییم غرب آسیا ــ بلایی که سر این منطقه آوردند، اگر ملّتهای ما در این منطقه، در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا، بیدار بودند، نمیتوانستند این بلا را سرشان بیاورند؛ انگلیس یک جور، فرانسه یک جور، ایتالیا [هم] یک جور. منطقهی ما اقلّاً صد سال از کاروان تمدّن و کاروان پیشرفت عقب افتاد. پس ببینید! وقتی یک تحوّلی در دنیا آغاز میشود، ملّتها باید هوشیار باشند که این تحوّل به ضرر آنها تمام نشود، مسئولین کشورها باید هوشیار باشند؛ البتّه مسئولین بدون پشتیبانی ملّتها کاری نمیتوانند بکنند.
عرض من این است: من میگویم امروز یک تحوّل بزرگی در دنیا، یا دارد آغاز میشود یا آغاز شده است. امروز روزی است که ملّتهای منطقه نباید دچار غفلتی بشوند که در دوران استعمار یا بعد از جنگ اوّل جهانی شدند؛ باید ملّتهای منطقه بیدار باشند. من خواهش میکنم درست توجّه کنید به مطلبی که من عرض میکنم؛ بخصوص جوانهای عزیزمان. گفتیم دنیا در آستانهی یک تحوّل است یا در آغاز یک تحوّل است. این تحوّل چیست؟ چه اتّفاقی در دنیا دارد میافتد که ما از آن تعبیر میکنیم به «تحوّل»؟ خطوط اصلیاش چند چیز است: در درجهی اوّل، ضعیف شدن قدرتهای استکباری دنیا؛ این یکی از خطوط اصلی تحوّلی است که دارد اتّفاق میافتد. قدرت استکباری آمریکا ضعیف شده است و دارد ضعیفتر میشود ــ من حالا این را توضیح میدهم ــ همچنین بعضی کشورهای اروپایی؛ این یکی از خطوط اصلی این تحوّل است. یکی دیگر از خطوط اصلی این تحوّل، برآمدن قدرتهای جدید منطقهای و جهانی است؛ قدرتهای جدیدی دارند به وجود میآیند که یا قدرتهای منطقهایاند یا قدرتهای جهانیاند؛ خب [این] تحوّل است.
خب؛ گفتیم آمریکا در حال ضعیف شدن است، یا قدرتهای غربی، قدرتهای استکباری در حال ضعیف شدنند. این یک شعار نیست، این یک واقعیّت است و حرفی است که خود آنها میزنند؛ خود آنها میگویند شاخصهای اقتدار آمریکا در دنیا رو به تنزّل است. مثل چه شاخصهایی؟ مثل اقتصاد؛ یکی از مهمترین شاخصهای اقتدار آمریکا اقتصاد قوی آمریکا بود که میگویند رو به تنزّل است. یکی مسئلهی امکان دخالت در دولتها بود؛ آمریکا در دولتهای گوناگون دخالت میکرد، امروز این حالت رو به افول است؛ اروپاییها یک جور، دیگران یک جور. میشنوید دیگر؛ در مطبوعات و در خبرهای رادیوتلویزیون و خبرهای دنیا میشنوید؛ اعتراف میکنند. یکی از شاخصهای اقتدار در آمریکا توانایی تغییر دادن دولتها و کشورها بود. توجّه کنید! اینها مهم است. یک روز آمریکا یک مأموری را فرستاد ایران با یک ساک پول، دلار، اسم آن مأمور هم ثبت شده و همه میشناسند: کیم روزولت؛ اسمش کیم روزولت بود. اینها چیزهای پنهانی نیست؛ اینها یک چیزهایی است که آن روز پنهان بود، بعدها آشکار شده. یک مأمور را با یک کیف پول، با یک چمدان پول میفرستد ایران، یک کودتایی مثل کودتای بیستوهشتم مرداد را به وجود میآورد! با توطئهی آمریکا و انگلیس، مشترکاً، و به دست یک مأمور آمریکایی که پول آورد اینجا و بین اراذل و اوباش و افراد گوناگون تقسیم کرد، کودتای بیستوهشتم مرداد را درست کردند، یک دولتی مثل دولت مصدّق را سرنگون کردند.
یک روز آمریکا اینجوری بود؛ آیا امروز هم آمریکا این کار را میتواند بکند؟ ابداً! نه در مورد ایران، که در مورد هیچ کشور دیگری [هم] نمیتواند بکند. امروز آمریکا مجبور است برای ضربه زدن به دولتهایی که میخواهد به آنها ضربه بزند، جنگ ترکیبی ایجاد کند؛ که جنگ ترکیبی برای او بسیار هزینهزا است، آخرش هم به نتیجه نمیرسد. [آیا] با وجود پیشرفت فوقالعادهی ابزارهای اطّلاعاتی و امنیّتی ــ که در اختیار آمریکا بیشتر از جاهای دیگر هم هست ــ شما در این ده سال اخیر سراغ دارید که آمریکا توانسته باشد با همین جنگهای ترکیبی، در یک کشوری یک دولتی را سرنگون کند، یک دولتی را به جایش بیاورد؟ ده سال در سوریه توطئه کردند، نتوانستند کاری بکنند؛ بیست سال در افغانستان جا خوش کردند، همهی ابزارهای نظامیشان را آوردند، [ولی] دیدید با چه ذلّتی از افغانستان خارج شدند. وقتی میگوییم آمریکا ضعیف شده، معنایش اینها است.
در مورد اروپا هم وضع بهتر از این نیست. شما خب این روزها مسائل آفریقا را میشنوید؛ کشورهایی که تحت نفوذ فرانسه بودند، یکی پس از دیگری دارند علیه فرانسه قیام میکنند و حکومتهای دستنشاندهی فرانسه را ساقط میکنند؛(۱۰) [آن هم] مردم! البتّه ارتشیهایشان مشغولند لکن مردم پشتیبان آنها هستند. یعنی قدرتهای غربی، که در رأسشان آمریکا است و بعد هم اروپا، امروز آن قدرت سابق را ندارند، رو به ضعفند؛ این ضعف روزبهروز بیشتر میشود. خب قدرتهای جدیدی هم دارند سر بلند میکنند، که من دیگر نمیخواهم اسم آن قدرتها را بیاورم، وارد آن نمیخواهم بشوم. این تحوّل بزرگ جهانی است.
خب حالا این تحوّل دارد اتّفاق میافتد. بنده گفتم، در هنگام وقوع تحوّلات بزرگ جهانی، ملّتها باید مراقب باشند، مسئولان کشورها باید مراقب باشند. این همان روزی است که ما در آن قرار داریم؛ باید مراقب باشیم. اینکه میگوییم دشمن دارد ضعیف میشود معنایش این نیست که نمیتواند مکر کند، نمیتواند دشمنی کند، نمیتواند ضربه بزند؛ میتواند؛ مشغول نقشهکشیاند. ما باید خوابمان نبرد، ما باید غافل نشویم. ما یعنی چه کسانی؟ یعنی مسئولین و آحاد مردم. عرض کردم، بدون پشتیبانی مردم، مسئولین هیچ کشوری نمیتوانند کار بزرگی و مهمّی انجام بدهند؛ مردم باید پشت سرشان باشند، مردم باید بیدار باشند. مسئولین [هم] باید غفلت نکنند، باید بیدار باشند. امیرالمؤمنین فرمود: مَن نامَ لَم یُنَم عَنه؛(۱۱) اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگرِ خودش خوابش برده؛ نه، ممکن است او بیدار باشد، ممکن است او متوجّه شما باشد، ممکن است او از خواب شما استفاده کند؛ این، آن مسئلهی اساسی است: نباید غفلت کرد.
باید مراقب نقشهی دشمن بود. دشمن نقشه دارد؟ بله، دشمن نقشه دارد، برنامه دارد؛ نه فقط برای ما؛ آمریکا امروز در این منطقه برای عراق برنامه دارد، برای سوریه برنامه دارد، برای لبنان برنامه دارد، برای یمن برنامه دارد، برای افغانستان برنامه دارد، برای کشورهای [حاشیهی] خلیج فارس ــ که دوستان سنّتیِ قدیمیاش هستند ــ برنامه دارد! برای اینها برنامه دارد. ما حالا به برنامهای که دربارهی آنها دارند کاری نداریم، [امّا] برنامهاش راجع به ما چیست؟ ما بیاطّلاع نیستیم؛ بیاطّلاع نیستیم. معلومات اطّلاعاتی ما به ما میگوید که دولت آمریکا در آمریکا یک مجموعهای را درست کرده است که اسم این مجموعه «گروه بحران» است؛ کارش چیست؟ مأموریّت این گروه، بحرانسازی در کشورها است، از جمله در کشور ما. مأموریّت این گروه این است که بحرانسازی کنند؛ بگردند نقاطی را که به نظر آنها موجب میشود در کشور بحران به وجود بیاید، پیدا کنند و این نقاط را تحریک کنند؛ این، مأموریّت این گروه بحران آمریکا است. آنها نشستهاند فکر کردهاند، مطالعه کردهاند، به این نتیجه رسیدهاند که در ایران چند نقطهی بحرانساز وجود دارد که باید آنها را تحریک کرد، آن نقاط را فعّال کرد؛ یکیاش اختلافات قومی است، یکیاش تفاوتهای مذهبی است، یکیاش مسئلهی جنسیّت و مسئلهی زن است؛ اینها را باید در ایران تحریک کنند تا اینها بحران درست کند و از طریق بحران بتوانند به کشور عزیز ما ضربه وارد کنند؛ این برنامهی آمریکا است، و «شتر در خواب بیند پنبهدانه»!
تصریح کردند! تصریح کردند که میخواهند در ایران وضعیّتی مثل وضعیّت سوریه و یمن به وجود بیاورند؛ این را تصریح کردند. البتّه غلط کردند! نمیتوانند؛ در این تردیدی نیست؛ لکن مشروط بر اینکه ما مراقب باشیم، حواسمان جمع باشد. اگر شما خواب بودید، یک بچّه هم میتواند به شما ضربه بزند، چه برسد به یک دشمن مسلّح و آمادهی کار. نباید دچار غفلت بشویم، نباید خواب بمانیم. باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم، راه را اشتباه نرویم، اشتباه نکنیم. اگر مراقبت کردیم، دشمن را شناختیم، روشهای دشمن را شناختیم، سعی کردیم در حرفمان، در منطقمان، در عملمان، در هر اقداممان کمک به نقشهی دشمن نکنیم، دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند. باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم، اشتباه نکنیم، حق را با باطل عوضی نگیریم.
قرآن به ما معیار داده. قرآن میفرماید که «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَهِ وَ الَّذینَ مَعَه»؛ کسانی که با او هستند. بحث ما سر این است که آیا ما با پیغمبر هستیم یا نیستیم ــ راه این است دیگر ــ علامت دارد: وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار؛(۱۲) اگر شما دیدید این راهی که داریم میرویم، راهی است که کفّار را خوشحال میکند، بدانید که «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» نیستید، پس «مع رسول الله» نیستید، همراه پیغمبر نیستید؛ [امّا] اگر دیدید نه، این راهی که دارید میروید، استکبار را، دولتهای قاهر ضدّ دین و ضدّ اسلام را ناراحت میکند، عصبانی میکند، خب خوب است؛ این «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» است. این شد ملاک و معیار. حواسمان باید جمع باشد، بدانیم چه کار میکنیم، بدانیم چه میگوییم؛ حرفی که میزنیم در جهت نقشهی دشمن نباشد، جدول دشمن را کامل نکند. گاهی ممکن است کسی غفلت بکند، یک حرکتی بکند، یک حرفی بزند که جدول نقشهی دشمن را کامل کند؛ این خطرناک است. باید مراقبت کرد که این اتّفاق نیفتد. اگر ما مراقب باشیم، دشمن هیچ غلطی نمیتواند انجام بدهد، هیچ کاری نمیتواند بکند. در این چهل و چند سال، بارها و بارها همین دشمنان امروز و دشمنانی که قبلاً بودند و از بین رفتند، مثل شوروی سابق که اینها هم با ما بد بودند، هر کار توانستند کردند، ملّت ایران بیدار بود، هشیار بود، خطّ مورد نظر امام را دنبال کرد. انگشت اشارهی امام امروز برای ما مغتنم است؛ ببینید امام چه میگفت، چه میخواست، ما را به چه سمتی حرکت میداد. ملّت این کار را کردند، [لذا] تا امروز موفّق شدند؛ امروز هم همینجور است؛ امروز هم بایستی مراقبت کرد.
دشمن دو نقطهی اساسی را هدف گرفته: یکی وحدت ملّی، یکی امنیّت ملّی. وحدت ملّی مهم است؛ نگذارید وحدت را به هم بزنند. وحدت یعنی چه؟ یعنی در مسائل اساسی کشور، آنجایی که پای منافع ملّت در میان است، اختلافات مذهبی، اختلافات سیاسی، اختلافات گروهی، اختلافات قومی باید به کنار گذاشته بشود، همه باید در کنار هم باشند؛ اقوام مختلف در کنار هم، مذاهب مختلف در کنار هم؛ آنجایی که یک جهتگیری مشخّصی هست، این وحدت مهم است. و امنیّت؛ آن کسانی که امنیّت ملّی را تهدید میکنند دشمن ملّتند، برای دشمن کار میکنند؛ چه خودشان بفهمند، چه نفهمند. گاهی کاری میکنند، نمیفهمند چه کار میکنند! پس بنابراین، این دو نقطه مهم است. دشمن این دو نقطه را، یعنی وحدت را و امنیّت را، آماج حملهی خودش قرار داده که باید در مقابلش ایستاد.
بحمدالله ملّت ما هم بیدار است. بنده به بیداری ملّت عزیزمان خیلی خوشبین و امیدوار هستم، به خاطر تجربهی چهل و چند ساله ــ نه به خاطر شعار و رجزخوانی و مانند اینها، که تجربه کردهایم، دیدهایم ــ و به خاطر آنچه انسان در جوانهای این کشور میبیند: این وفاداریها، این محبّتها، این اخلاصهایی که نشان داده میشود، این حضورهای خوب [مثل] این اربعین که حالا من یک کلمه در باب اربعین هم عرض خواهم کرد؛ اینها نشاندهندهی امید است. باید با همین قوّه، با همین انگیزه، با همین ایمان پیش رفت. دشمن در دشمنی خودش و در نقشهکشی خودش جدّی است، ما هم در مقابلهی با دشمن بشدّت جدّی هستیم.
من در پایان عرایضم لازم میدانم از ملّت عراق به خاطر پذیرایی و میهماننوازی ارزشمندشان در این قضیّهی اربعین تشکّر کنم؛ شوخی نیست! عراقیها از بیش از ۲۲ میلیون زائر، در بین راه نجف و کربلا یا کاظمین و کربلا، در طول چندین روز پذیرایی کنند، میزبانی کنند، دار و ندارشان را بگذارند؛ این واقعاً تشکّر دارد. بنده صمیمانه از برادران و خواهران عراقی تشکّر میکنم؛ از مسئولین عراقی [هم] همین طور؛ بخصوص از حشدالشّعبی تشکّر میکنم؛ از نیروهای انتظامی عراق تشکّر میکنم؛ از دولت عراق که توانستند امنیّت را برقرار کنند تشکّر میکنم؛ [اینها] کارهای بزرگی را انجام دادند. از نیروی انتظامی خودمان هم صمیمانه تشکّر میکنم. نیروی انتظامی خودمان در این رفت و آمدها، در قضیّهی مرز انصافاً کار کردند، فکرشان را به کار انداختند، شب و روز نشناختند؛ اینها خیلی ارزش دارد، خیلی قیمت دارد. قدر این نیروهای فداکار، این جوانان خوب را در بخشهای مختلف بایستی بدانیم؛ همدیگر را حفظ کنیم، برای همدیگر ارزش قائل باشیم، به همدیگر رحم کنیم، خدا هم به ما رحم خواهد کرد، انشاءالله.
پروردگارا به حقّ محمّد و آل محمّد برکات و رحمت خودت را بر ملّت ایران و بر مردم این دو استان نازل بفرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,278 | 1402/06/15 | بیانات در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53782 |
در پایان عزاداری دانشجویان در مراسم اربعین حضرت سیّدالشّهدا (ع)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نمازتان قبول! توسّلتان قبول! گریهها و توجّهاتتان و دعاهایتان مورد لطف و اجابت الهی؛ انشاءاللّه. خوشا به حال شما جوانها! دلهای روشن، آئینههای پاکیزه و آمادهی جذب و جلب عنایات الهی، توصیف واقعی شما جوانها است. اوّلاً عذرخواهی میکنم که جا کم بود برای نماز و بعد از نماز اسباب زحمت برایتان درست شد.
هر یک از این مجالس توسّل، از این حالات توسّلی که شما دارید، یک اتّصال و ارتباطی است با نور معنویّت لایزال حسینی (علیه الصّلاة و السّلام). شمع خاموش دل خودمان را در این توسّلات متّصل میکنیم به مشعل نورانی فراگیر انوار حسینی؛ و دلهایتان را روشن میکنید. نام امام حسین، راه امام حسین، توجّه به امام حسین، توسّل به حسینبنعلی سیّدالشّهدا (سلام اللّه علیه) راهگشا است. به معنای واقعی کلمه «حُسَینٌ مِصباحُ الهُدیٰ»؛(۱) حسین چراغ هدایت است. این هدایت را شما در ضمیر خودتان، در باطن خودتان هم حس میکنید. هر کسی در یک محفل حسینی بنشیند و برخیزد، بدون تردید بهرهی معنوی از این نشست و برخاست میبرد؛ در این تردیدی نیست. هر کدام از ما ساعتی در این مجالس بنشینیم، دلهایمان آخر آن ساعت از اوّل آن ساعت پاکیزهتر و نورانیتر میشود. مهم این است که این را نگه داریم؛ مهم این است که این نورانیّت را بتوانیم حفظ کنیم.
در این سرود زیبایی که خودتان در اوّل این جلسه خواندید، گفتید که این راه، راه اراده است؛ بله، راه اراده است؛ باید با اراده حرکت کرد، باید با تصمیم حرکت کرد. جاذبهها برای زاویه ایجاد کردن از این صراط مستقیم کم نیست. همیشه این زاویهها بوده، و امروز بیشتر از همیشه است. ارادهی قوی لازم است تا در مقابل این جاذبههای شیطانی بتوانید مقاومت کنید. اگر مقاومت کردید، آن وقت قلّه را فتح خواهید کرد؛ و به قلّهی حاکمیّت دین خدا، حاکمیّت حق، حاکمیّت عدل، به قلّهی رسیدن به مقصود و غرض از خلقت انسانی که عبارت از تکامل انسان و کمال بشری باشد خواهید رسید؛ کاری که از بعد از زمان رسول خدا تا امروز انجام نگرفته. این کار، کار شما است. شما جوانهای امروز میتوانید مایهی امید باشید، و مایهی امیدید. بحثِ «میتوانید» نیست؛ مایهی امیدید. امروز هر کدام از شما میتوانید یک مشعل نورانی باشید بر سر راه پیرامون خودتان و محیط پیرامونی خودتان. سعی کنید این را نگه دارید؛ تلاش کنید در این راه استقامت بورزید: فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک؛(۲) استقامت مهم است، ایستادگی مهم است و این کار را شما میتوانید بکنید و انشاءاللّه به برکت توجّه و توسّل به حسینبنعلی (علیه السّلام) خواهید کرد.
انشاءاللّه همچنان که در این راهپیماییهای عظیمی که امروز و روزهای قبل بین نجف و کربلا و در راه کربلا وجود داشته یا در شهرستانها به تبعیّت از آن راهپیمایی، راهپیمایی وجود داشته، همچنان که در این راهپیماییها با اراده و با استحکام حرکت کردید، جوانانه راه رفتید، در همهی کارها، در راه معنویّت و حقیقت و حاکمیّت توحید انشاءاللّه خواهید توانست با همین استحکام حرکت کنید. این، امیدی است که به شما جوانهای امروز هست، به شما جوانهای دنیای اسلام هست، و بخصوص به شما جوانهای ایرانی عزیزمان هست.
من امیدوارم خدای متعال به شماها کمک کند، توفیقتان بدهد و در این راه استقامت بورزید و همیشه حسینی زندگی کنید و حسینی بمانید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,279 | 1402/06/08 | بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53710 |
به مناسبت هفتهی دولت در سالروز شهادت شهیدان رجائی و باهنر(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید جناب آقای رئیسجمهور و آقایان محترم، برادران و خواهر محترممان. از گزارشهایتان استفاده کردیم. من حرفی هم نداشتم اگر قرار بود دیگران هم گزارش بدهند، لکن حالا آقایان فرمودید، ما یک چند جملهای عرض میکنیم.
هفتهی دولت، در واقع، حلقهی وصل یک فصل از عمر دولت به یک فصل دیگر است؛ یعنی شما در این هفته یک نگاه به سالی که گذشت دارید، یک نگاه [هم] به سالی که در پیش است دارید؛ میتوانید مقایسه کنید، میتوانید تجربهاندوزی کنید، عبرتآموزی کنید. این هفته مزیّن است به نام دو شهید بزرگوار: شهید رجائی و شهید باهنر. یک نکتهای اینجا وجود دارد [و آن اینکه] ما از این دو شهید، چه نمادی در ذهن داریم که بخواهیم وزرای ما و مسئولین و مدیران ارشد ما در هدایت به سمت آن نماد پیش بروند؟ [آن نماد] چیست؟ کارکرد اینها که جلوی چشم ما نیست؛ فرصتی نشد؛ شهید رجائی حدود یک ماه رئیسجمهور بود، شهید باهنر [هم] در همین مدّت نخستوزیر بود؛ شهید رجائی چند ماه هم نخستوزیر بود، با آن شرایط سختی که آن روز داشت. بنابراین، کارکرد این دو بزرگوار مورد نظر نیست و هیچ نشانهای و اثری از کارکرد اینها نداریم. پس مسئله چیست؟ نکتهی مطرح شدن این دو نفر چیست؟ نکته در نیّت آنها است، در جهتگیری آنها است. جهتگیری این دو نفر شهید عزیز، جهتگیری انقلابی و الهی بود. آن کسانی که این دو نفر را از نزدیک میشناختند تصدیق میکنند این عرض ما را که این دو نفر چیزی را طلب میکردند که همهی شهدا و مجاهدین راه خدا آن را طلب میکنند؛ دنبال این بودند؛ یعنی زندگی آنها درست منطبق بود با سرنوشت آنها؛ یعنی دنبال رضای الهی بودند، همچنان که همهی شهدای ما و همهی مجاهدین فیسبیلالله که مخلصانه در کار جهاد هستند، هدفشان رضای الهی است؛ رضای الهی و کار برای مردم که این هم مشمول رضای الهی است؛ یعنی خدای متعال این را از ماها خواسته که برای مردم کار کنیم.
خب، پس این مهم است؛ یعنی اسم رمز دولتهای ما باید این باشد: کسب رضای الهی و کار برای مردم؛ اصلاً باید هدف را در این دو جمله خلاصه کنیم. اگر رضای الهی هدف انسان شد، این در همهی فعّالیّتهای ما، در همهی اقدامهای ما، در نوع کارکرد ما اثر خواهد گذاشت. آن وقتی که شما در خانه دارید فکر میکنید برای کاری که بر عهدهی شما است یا کار وزارت را که سنگین بوده، ناچار شدید شب ببرید خانه و در خانه روی آن کار کنید، هیچ کس نمیفهمد، هیچ کس به شما احسنت نمیگوید برای این کار، کسی اطّلاع ندارد، امّا شما این کار را میکنید؛ برای چه؟ برای رضای الهی؛ این درست است؛ در کارکرد ما اثر میگذارد، در انتصابات ما اثر میگذارد. یک جملهای در صحیفهی سجّادیّه هست دربارهی همین مسئلهی رضای الهی؛ عرض میکند به خدای متعال، میفرماید: مُؤثِراً لِرِضاکَ عَلىٰ ما سِواهُما فِی الاَولِیاءِ وَ الاَعداء؛ من رضای تو را ترجیح بدهم بر هر انگیزهی دیگری؛ اگر این شد، حَتّىٰ یَأمَنَ عَدُوّی مِن ظُلمی وَ جَوری وَ یَیأَسَ وَلِیّی مِن مَیلی وَ انحِطاطِ هَوای؛(۲) این خیلی مهم است. اگر چنانچه رضای الهی هدف من شد، دشمن من خاطرش جمع است که من به او ظلم نخواهم کرد؛ دشمن است، امّا مطمئن است که من به او ظلم نمیکنم؛ رفیق من و دوست من هم مطمئن است که من برای او یک امتیاز رفاقتی قائل نمیشوم. ما در انتصاباتمان طبعاً اینجور هستیم، اگر چنانچه رضای الهی را در نظر داشته باشیم؛ مراقب هستیم کسی را که شایسته است سر کار بگذاریم، نه آن کسی را که با ما رفیق است، با ما دوست است، به خاطر دوستی، بدون صلاحیّت. خصوصیّت رضای الهی این است. مرحوم شهید رجائی و مرحوم شهید باهنر واقعاً اینجوری بودند؛ یعنی واقعاً هدفشان رضای الهی بود. ما خب سالها اینها را از نزدیک میشناختیم، رفتارشان را دیده بودیم. هفتهی دولت مزیّن به نام اینها است. این شد دستورالعمل و بهاصطلاح آن پرچمی که روی آن، اسم این دولت نوشته شده؛ باید این را در نظر داشته باشید.
دربارهی مسائلی که من با شما امروز مطرح میکنم، دو بخش را در نظر گرفتهام: یک بخش کوتاهی نظر و قضاوت خودم دربارهی دولت را عرض خواهم کرد، یک بخش هم یک تذکّراتی است که برای دوستان عرض میکنم تا توجّه داشته باشند.
امّا راجع به قضاوت خودم، خب بنده از همهی دولتها در این سی و چند سال حمایت کردم؛ از همهی این دولتهای مختلف، با گرایشهای مختلف، با توانهای مختلف، بنده حمایت کردم؛ دلیلش هم واضح است: شرایط کشور و اهدافی که ما برای خودمان ترسیم کردهایم در جمهوری اسلامی، اقتضا میکند که همه به قوّهی مجریه ــ که وسط میدان است ــ کمک کنند؛ رهبری کمک کند، مردم کمک کنند، روشنفکرها کمک کنند، نخبگان کمک کنند؛ قاعدهاش این است. همهی دولتها مستحقّ این کمک همهجانبه هستند و ما به همهی دولتها کمک کردیم. لکن در مورد این دولت، علاوهی بر کمک، بنده با نگاه به این دوساله میخواهم تمجید هم بکنم؛ یعنی آنچه تا امروز در این دو سالی که این دولت بر سر کار بوده از عملکرد دولت مشاهده کردهایم، مستوجب این است که ما تقدیر کنیم و تمجید کنیم از دولت. در بخشهایی، دولت خوب و قوی ظاهر شده که این بخشها هم بخشهای مهمّی است؛ من حالا یک اجمالی عرض میکنم. علّت اینکه من اینها را میگویم این است که زبان دولت در بیان آنچه انجام گرفته متأسّفانه زبان رسایی نیست؛ اتّفاقات خوبی که افتاده، به آن اندازهای که شایسته و حقّش است، در نظر مردم و ذهن مردم منعکس نشده. بنده میخواهم یک مقداری بگویم تا شاید کمک بشود به اینکه حقایق و واقعیّتهایی که در مورد دولت هست، برای آحاد مردم و افرادی که نظر و غرضی ندارند بیشتر آشکار بشود. حالا من در چند بخش اشاره میکنم.
در بخش اقتصاد، کارهای خوبی در دولت انجام گرفته که حالا تفاصیلش را، هم آقای رئیسجمهور گفتند، هم آقای معاوناوّل تا حدودی تبیین کردند. آنچه من میخواهم [به آن] تکیه کنم این است که تعداد قابل توجّهی از شاخصهای اقتصاد کلان، رشد را نشان میدهد، پیشرفت را نشان میدهد، تغییرات مثبت را نشان میدهد. البتّه تا مسائل مربوط به اقتصاد کلان برسد به معیشت مردم و زندگی مردم یک مقداری فاصله وجود دارد؛ یعنی زمان باید بگذرد. طبیعت بعضی از دولتها این است که فردا را قربانِ امروز میکنند؛ این دولت این کار را نکرده؛ کارهای بزرگ و زیربنائی را انجام داده که اثرش ممکن است امروز به طور کامل ظاهر نشود، امّا بالاخره ظاهر خواهد شد. چند قلم را من ذکر میکنم، [امّا] گزارشی که به من داده شده خیلی بیش از اینها است؛ شاید نزدیک به پنجاه مورد اتّفاقات مثبتی که در زمینهی اقتصاد رخ داده در آن گزارش هست. حالا من تعداد محدودی از آنها را عرض میکنم.
افزایش رشد اقتصادی، بخصوص در بخش صنعت؛ این مهم است. افزایش رشد سرمایهگذاری که جزو مهمترین مسائل اقتصادی ما است و مشکل اساسی ما در بعضی از دورههای گذشته، مسئلهی سرمایهگذاری بود که رشدش منفی بوده؛ به تعبیر رایج، به آن میگویند «رشد منفی»، در حالی که اسمش رشد نیست، عقبگرد است. کاهش رشد نقدینگی که در بیانات آقایان هم بود. کاهش بیکاری، کاهش ضریب جینی، رشد قابل توجّه صادرات کالا، تقویت نظام مالیاتی که درآمدهای مالیاتیِ دولت توانسته بخش قابل توجّهی از بودجهِی جاری دولت را تأمین کند. رشد قابل توجّه تولید محصولات پتروشیمی که این مسئلهی محصولات پتروشیمی جزو چیزهای مهمّ کشور است. اقدامات ارزندهای در زمینهی نفت و گاز که یکی همین مرحلهی یازدهم پارس جنوبی بود که اخیراً آقای رئیسجمهور آن را افتتاح کرد.(۳) راهاندازی کارگاههای تعطیلشده یا نیمهتعطیل که عددی که ذکر کردند عدد بالایی است، چند هزار است؛ چند هزار کارخانهی تعطیل یا نیمهتعطیل راه افتاده؛ این خیلی مهم است. فعّالیّتهای مهم در زمینهی آبرسانی یا شبکههای آبیاری و زهکشی در جاهای مختلف که در گزارشات آقایان هم بود.
عرض کردم نزدیک به پنجاه قلم از این قبیل اقدامات به ما گزارش شده که اتّفاق افتاده ــ که اینها خیلی باارزش و مهم است ــ منتها دیده نمیشود. اوّلاً به خاطر اینکه کار اطّلاعرسانی در دولت متأسّفانه ضعیف است؛ یعنی آن کار اساسی برای اطّلاعرسانی نمیشود. اینکه یک نفر بیاید در تلویزیون حرف بزند و به مردم بگوید این کارها شده، این اطّلاعرسانی نیست؛ اطّلاعرسانی یک هنر است، یک کار هنری باید انجام بگیرد تا اینکه درست اطّلاعرسانی بشود. یکی این است، یکی هم چون مشکلات معیشتی الان در مردم وجود دارد ــ گرانی هست، بخصوص در بخشی از موادّ غذائی گرانیهای زیادی هست یا در مسکن گرانیهای زیادی هست ــ و اینها مسائل روزمرّهی مردم است، مردم اینها را میبینند و از کارهای مهم و باارزش اقتصادی طبعاً غفلت پیدا میشود؛ یعنی اینها غباری میشود که جلوی کارهای اساسی را میگیرد؛ یک فکر جدّی و عاجلی باید روی این مسئله بشود انشاءالله. خب، این در زمینهی کارهایی که در بخش اقتصادی انجام گرفته.
در بخش مدیریّتی هم کارهای بسیار خوبی در دولت انجام گرفته که برای من، در چشم من، ارزش این کارها کمتر از کارهای اقتصادی و پیشرفتهای اقتصادی نیست. یکی از آنها حضور در بین مردم و مواجههی مستقیم با مشکلات مردم است. اینکه شما میروید در بین مردم، از مردم میشنوید، به آنها پاسخ میدهید، مطرح میکنند مشکلاتشان را، این کار خیلی خوبی است، این کار بسیار مفیدی است. از چند جهت مفید است؛ یکی این است که شما اطّلاعات دستِاوّل پیدا میکنید، فواید دیگر هم دارد. ارتباط نزدیک و متواضعانه و صمیمی با مردم؛ این خیلی مهم است. ما حق نداریم با مردم از جایگاه استعلاء و استکبار برخورد کنیم و حرف بزنیم؛ ما کسی نیستیم؛ آنچه هست متعلّق به مردم است؛ اگر شأنی، شغلی، مقامی هم به ما داده شده، اوّلاً مردم دادهاند، ثانیاً داده شده برای اینکه به مردم خدمت بکنیم. سادهزیستی و کاهش تشریفات در سلوک شخصی و حکومتی دولت، بخصوص شخص آقای رئیسجمهور، برای من چشمگیر است و چیز مهم و قابل توجّهی است. مواضع انقلابیای که در دولت گرفته میشود؛ روحیهی جهادیای که نشان داده میشود در بخشی از کارها که حالا در گزارش آقایان هم بود؛ بهکارگیری جوانان در ردههای گوناگون مدیریّتی که بسیار چیز مهمّی است، چیز لازمی است و بحمدالله در این دولت انجام گرفته. بنابراین، در بخش مدیریّتی هم کارهای خوب و قابل تحسین و خرسندکنندهای وجود دارد.
در بخش سیاست خارجی؛ تحرّک دولت در باب سیاست خارجی تحرّک بسیار خوبی است. این سیاستی که شما اتّخاذ کردهاید که عبارت است از ارتباط با همسایگان، بسیار سیاست خوبی است، این را باید دنبال کرد. ما باید با هیچ یک از همسایگانمان مناقشه نداشته باشیم؛ باید سعی کنیم مناقشهای وجود نداشته باشد. هرچه مناقشه هست، تبدیل بشود به همکاری؛ این کاری ممکن است که خب یک مقداری انجام گرفته، بعد از این هم باید انجام بگیرد. یا ارتباط با همهی دولتهایی در دنیا که مایل به ارتباط با ما هستند، با یک استثنای محدودی که حالا مشخّص است. ارتباط با قارّههای مختلف؛ آمریکای جنوبی، آفریقا، آسیا، شرق آسیا، همه جا. این سیاستِ ارتباطِ متعدّد و متنوّع با کشورهای مختلف، با خصوصیّاتی که دارند از لحاظ سیاسی، از لحاظ اقلیمی، از لحاظ امکانات اقتصادی، فرهنگی و غیره، کار درستی است. عضویّت در دو پیمان مهمّ بینالمللی(۴) در فاصلهی کوتاه، موفّقیّت خیلی خوبی بود که خود این نه فقط مفید برای کشور است، بلکه حکایت از یک حقایقی و واقعیّاتی هم میکند. کشورهای دنیا عاشق چشم و ابروی کسی نیستند که بگویند آقا شما بفرمایید اینجا عضو بشوید؛ یک محاسبهای دارند که این حرف را میزنند، یک محاسبهای دارند که میپذیرند یک دولت را؛ این محاسبه خیلی مهم است؛ این نشاندهندهی این است که کشور در وضعی قرار دارد، در حدّی قرار دارد که مشترکان و مؤسّسان این پیمانهای بینالمللی راغبند، مایلند و بلکه گاهی مصرّند که کشور عزیزمان جزو آنها بشود.
در بخش فرهنگی هم کارهای خوبی شده که البتّه باید در کم و کیف هم افزایش پیدا کند. و [همچنین] در بخشهای مختلف که دیگر جزئیّات را خود شماها میدانید.
توصیهی من این است که آنچه در کارکردهای دولت وجود دارد که میتواند مردم را خوشحال کند، اینها را بتوانید به مردم منتقل کنید. فاصلهی بین واقعیّتها و تلقّی مردم از واقعیّتها الان خیلی زیاد است؛ یعنی واقعاً تلقّی از واقعیّتها با آن واقعیّت خیلی فاصله دارد؛ این فاصله را کم کنید، مردم واقعیّتها را بیشتر پیدا کنند. این احتیاج دارد به کار؛ یعنی یک کارِ سادهی روانِ معمولی نیست؛ این کار به تأمّل احتیاج دارد و کارشناسی لازم دارد که باید کارشناسها انجام بدهند.
امّا تذکّرات. خب، ما مکرّر گفتهایم(۵) که اولویّت اصلی کشور عبارت است از اقتصاد و فرهنگ؛ این دو اولویّتهای اصلیاند. در مورد اقتصاد هم، امسال ما شعاری که مطرح کردیم دو بخش داشت: یکی مهار تورّم، یکی رشد تولید. در مورد مهار تورّم هم بنده در صحبت و سخنرانی اوّل سال گفتم(۶) که مهار تورّم هم با رشد تولید حاصل میشود؛ یعنی مهمترین کاری که برای مهار تورّم میشود انجام داد این است که ما تولید کشور را بتوانیم بالا ببریم و افزایش بدهیم. پس تولید شد محور. اگر محور تولید است و باید رشد پیدا کند، باید ببینیم چگونه میتوان تولید را رشد داد. دو نکته اینجا وجود دارد: یکی اینکه ما حمایت کنیم، دوّم اینکه موانعِ سرِ راه را برداریم. حمایت یعنی چه؟ یعنی اوّلاً حمایت قانونی؛ مقرّرات جوری باشد که تولید برای تولیدکننده، هم آسان بشود، هم باصرفه بشود. بعد، حمایتهای مالی، در آن مقداری که به عهدهی دستگاههای دولتی است؛ تأمین منابع ارزی و ریالی در آن حدّی که جزو وظایف است. و همچنین حمایتهای فرهنگی از تولید داخلی. حمایت فرهنگی از تولید داخلی یعنی اینکه ما به مردم تفهیم کنیم که محصول داخلی باید مصرف بشود؛ یعنی آنجایی که محصول داخلی وجود دارد باید مردم به سمت محصول داخلی بروند؛ این مهمترین حمایت فرهنگی از تولید است. البتّه مکمّل این حمایتها مراقبت از عدم انحراف است؛ ما دورههایی داشتیم که منابع ارزی و ریالی در اختیار کسانی برای تولید قرار گرفته و برای تولید مصرف نشده! بحثِ یک ذرّه و دو ذرّه هم نیست، مبالغ هم مبالغ بسیار کلانی بوده؛ اینجا تقلّب شده؛ باید مراقبت کنیم که این اتّفاق و امثال این اتّفاقات نیفتد. کسانی هستند که با مسائل اقتصاد بلدند خوب بازی کنند؛ یعنی واقعاً آدم نگاه میکند میبیند کسی [هست که] از آن مسئول ارشد ما در این بخش، اطّلاع و آگاهیاش به پیچوخمها بیشتر است؛ پیچوخمها را میشناسد، گریزگاهها را میشناسند و میرود عمل میکند و سودهای کلانِ نامشروع میبرد؛ سودِ مشروع هیچ اشکالی ندارد، سودِ کلانِ نامشروع [اشکال دارد]. اینها را باید مراقبت کرد؛ اینکه میگوییم تولید کمک بشود و حمایت بشود، مکمّلش این است که مراقب باشیم از این طرف هم دچار انحراف نشویم.
نکتهی بعدی در مورد تجارت کشور است. تجارت باید پشتیبان تولید باشد. تجارت خارجی ما فقط برای تنظیم بازار نیست؛ یک بخش تنظیم بازار است، یک بخش افزایش تولید است. تجارت باید به تولید کمک کند؛ یعنی در این تفاهمها و تعاملهای اقتصادیای که ما با دنیا داریم، باید آن چیزی که تهِ کار درمیآید عبارت باشد از اینکه محصول داخلی برود بیرون و سرمایهی بیرون بیاید داخل؛ حالا «سرمایهی بیرون بیاید داخل» گاهی به صورت سرمایهگذاری است، گاهی به صورت کالای سرمایهای است که احتیاج داریم؛ خیلی از ماشینآلات هست [که نیاز داریم]. همهی دنیا هم اینجور هستند؛ یعنی اینجور نیست که در کشورهای گوناگون دنیا همهی نیازهای خودشان را در داخل تولید کنند؛ چیزهایی را از بیرون میآورند. مثلاً ما کالای سرمایهای را از بیرون بیاوریم و محصول داخلی را ببریم بیرون؛ اگر چنانچه این اتّفاق افتاد، یعنی تعامل اقتصادی به این نتیجه رسید، طبعاً تولید رشد پیدا میکند؛ یعنی این مهمترین کمک به تولید است و تجارت پشتیبان تولید میشود.
یک نکتهی دیگر این است که ما نیازهای داخلی کشور را بهنگام تشخیص بدهیم. گاهی اوقات هست که ما نیاز کشور را در وقت خودش تشخیص نمیدهیم، بعد که نزدیک به آن مرحلهی بحرانی شدیم، دستپاچه و باعجله رو میکنیم به واردات و از اینجا و آنجا وارد میکنیم و طبعاً دچار مشکل میشویم. تولیدکنندهی داخلی میتواند نیاز داخلی ما را در عمدهی مسائل کشور تأمین کند، همچنان که جنابعالی(۷) اشاره کردید ما امسال بالای ده میلیون تُن گندم توانستیم [از داخل] بخریم؛ خب مصرف کشور هم تقریباً همین است ــ حالا خیلی دقیق نمیشود گفت، امّا مصرف گندم کشور تقریباً در همین حدود است ــ یعنی به واردات گندم هیچ احتیاج نداریم و خودکفایی است؛ خب این چیز خیلی خوبی است. همه چیز همینجور است؛ اگر در باب کشاورزی، در باب صنعت، در باب معدن، در باب خدمات گوناگون کمک بشود، حمایت بشود، همه چیز همینجور است، میتواند در داخل تأمین بشود؛ مشروط بر اینکه نیازها در هنگام لازم و بهنگام تشخیص داده بشود.
یک نکتهی مهمّی وجود دارد و آن، این است که در برنامهی هفتم، تکالیف زیادی بر عهدهی دولت گذاشته شده که باید انشاءالله برنامهریزی بشود تا برای هر کدام از اینها کارهایی انجام بگیرد؛ لکن شما در این برنامه چند نقطهی مهم را در مدّ نظر قرار بدهید و در همهی کارها و تصمیمات اقتصادیای که میخواهید بگیرید و اقدام بکنید، این چند نقطه را رعایت کنید. حالا مثلاً فرض کنید مسئلهی عدالت و کاهش فاصلهی طبقاتی؛ این یک نقطهی مهم است. هر تصمیمی میخواهید بگیرید در زمینهی مسائل اقتصادی، نگاه کنید ببینید تأثیرش روی مسئلهی فاصلهی طبقاتی چگونه است، تأثیر مثبت است یا تأثیر منفی است؛ محاسبه کنید این را. یا مثلاً فرض کنید ثبات بازار، کاهش تورّم، ثبات نرخ ارز، رشد تولید؛ اینها نقاط برجسته است. همهی این نقاط هم نقاط کمّی است؛ یعنی قابل اندازهگیری است، قابل سنجش است، چیزهایی نیست که نشود اینها را اندازهگیری کرد. در همهی تصمیمها ببینید این تصمیم اقتصادیای که میخواهید بگیرید چه اثری روی این شاخصها میگذارد؛ با توجّه به آن اثری که روی شاخصها میگذارد، [ببینید باید] تصمیم بگیرید یا نگیرید. این هم مهم است.
یک مسئله هم که مسئلهی آخر در این زمینه است، مسئلهی معیشت مردم است. مسئلهی معیشت خیلی مهم است. عرض کردم وقتی که مشکلاتی در باب معیشت به وجود میآید، مثل همین گرانیِ خانه و اجارهی خانه و مانند اینها که خب یک عدّهای را واقعاً مستأصل میکند، همهی کارهای خوبی که شما میکنید تحتالشّعاع قرار میگیرد؛ یعنی همهی اقدامات مثبتی که با این زحمت انجام میگیرد، با مشکلات در معیشت مردم از چشمها دور میماند؛ واقعاً حیف است! روی این کار کنید. عمدهی هدفِ تحریمهایی که تحمیل شده همین معیشت مردم است؛ یعنی خواستهاند معیشت مردم را گروگان بگیرند. باید برای خنثی کردن تحریمها تلاش کرد. حالا البتّه کارهایی انجام میگیرد، برای رفع تحریم مذاکراتی میشود، آنها به جای خود محفوظ و کارهای درستی هم هست، امّا در کنار آن باید خطّ موازی عبارت باشد از خنثی کردن تحریمها. یکی از مهمترین شاخصهای خنثی کردن تحریمها هم یقیناً این است که تورّم را کاهش بدهید؛ یعنی تلاش بشود بر روی کاهش رشد تورّم. حالا این مقداری که گفته شد که [تورّم] از فلان مقدار درصد به فلان مقدار رسیده، خوب است امّا کافی نیست؛ یعنی تداومِ رشدِ تورّمِ دورقمی در چند سالِ پیدرپی کاملاً چیز نامطلوبی است؛ باید کاری کنید که این تورّم هرچه ممکن است پایینتر بیاید. به من اینجور گزارش شد که برخی از کارها هست که تأثیرش در کاهش تورّم تأثیر نسبتاً سریعی است، از جمله به سرانجام رساندن کارهای نیمهکاره، این طرحهای نیمهتمامی که وجود دارد که خیلی هم زیاد است؛ اینها را اگر به سرانجام برسانید، تأثیر سریعی را در کاهش تورّم میگذارد، آنطوری که افراد صاحبنظر به ما گفتهاند. یا مسئلهی ناترازی بانکها که اشاره کردید، از این قبیل است. مقابلهی با این دلّالبازیها و واسطهبازیها؛ میوه در باغ با زحمتی که باغبان میکشد یک قیمت دارد، به وسیلهی دلّال میآید در جایگاه مصرف، گاهی قیمتش ده برابر یا بیشتر افزایش پیدا میکند. اینها را باید یک جوری علاج کرد که کمک فراوانی میکند به کاهش تورّم و به مسئلهی کمک به معیشت مردم.
در باب تعاملات خارجی و سیاستهای بینالمللی هم من دو سه سفارش میکنم که خب دولت در این زمینه بحمدالله فعّال است؛ یعنی کارهای خوبی انجام گرفته که قبلاً اشاره کردیم. نکتهی مهم این است که ما در ارتباطات با کشورهای مختلف فرصتهایی داریم؛ این فرصتها را بشناسیم و از این فرصتها بهوقت استفاده کنیم. گاهی هست که یک ارتباطی با یک کشوری داریم، میتوانیم هم بهرهبرداری کنیم، [ولی] بیتوجّهی صورت میگیرد. [مراقب باشید] این اتّفاق نیفتد؛ یعنی فرصتها شناخته بشود و از فرصتها استفاده بشود. دوّم [اینکه] تفاهمنامههایی که انجام میگیرد، سندهای همکاریای که انجام میگیرد و امضا میشود، روی کاغذ نماند. الان دولت با بعضی از کشورها سندهای همکاری طولانیمدّت دارد؛ خب حالا کو؟ نتیجهاش چیست؟ نگذاریم این تفاهمنامه و سند همکاری صرفاً روی کاغذ باقی بماند؛ این مهم است.
یک نکتهی دیگر این است که وقتی میگوییم «تعامل با دنیا»، بعضی از عناصر سیاسی کشور «دنیا» را عبارت میدانند از چند کشور عمدتاً غربی، [فکر میکنند] «دنیا» یعنی این! اگر با آنها ارتباط داشتیم و همکاری گرم و صمیمانه داشتیم، ارتباط با دنیا داریم؛ اگر با آنها یک خرده ارتباطمان کم شد، کأنّه با دنیا ارتباط نداریم. این غلط است؛ این نگاه، نگاه ارتجاعی است؛ این نگاه، نگاه صد سال پیش است. بله، صد سال پیش همینجور بود؛ چند کشور اروپایی بودند که اینها همهکارهی دنیا بودند و ارتباط با آنها به معنای ارتباط با همهی دنیا بود. صد سال از آن روزگار گذشته؛ این نگاه مرتجعانه و کهنه را باید رها کرد. «ارتباط با دنیا» یعنی ارتباط با آفریقا، ارتباط با آمریکای لاتین، ارتباط با آسیا. آسیا منبع عظیم ثروت انسانی و طبیعی است، آفریقا هم همینجور. کشورهای غربی عمدتاً از ناحیهی فشار بر آفریقا و کشورهای اینجوری ثروتمند شدند. در واقع، اروپا ثروت خودش را به یک معنا اصلاً از ناحیهی به سرقت بردن ثروتهای [کشورهای] آفریقایی و بعضی از کشورهای آسیایی به دست آورده. ما از اینها غفلت نکنیم؛ ارتباط با اینها لازم است. پس بنابراین، ملاک ارتباطات بینالمللی منافع ملّی و عزّت ملّی است. این هم مهم است؛ عزّت ملّی خیلی مهم است و بایستی در این ارتباطات، هم سلطهپذیری وجود نداشته باشد و هم سلطهگری؛ یعنی ما، هم با سلطهگری مخالفیم، هم با سلطهپذیری مخالفیم.
چند تذکّر دیگر هم عرض کنم. یک تذکّر این است که این زیّ(۸) مردمی را حفظ کنید؛ این خیلی چیز باارزشی است. اینکه با مردم، صمیمی و خصوصی و متواضعانه حرف میزنید، رفتوآمد میکنید، داخل خانههایشان میروید، روی فرششان مینشینید، خیلی چیز خوبی است؛ این را از دست ندهید، این فرصت خوبی است.
دوّم: گفتگو با نخبگان را هرچه میتوانید پی بگیرید؛ [این] چیز باارزشی است. نخبگان کشور صاحبان فکرند، صاحبان طرحند، راهنماییهای خوبی میکنند، نکات خوبی به نظرشان میرسد؛ ارتباط با نخبگان را حتماً دنبال کنید و بخشهای مختلف دنبال کنند و داشته باشند.
نکتهی بعدی: حضور در دانشگاهها یکی از کارهای لازم است؛ بخصوص دانشگاهها؛ چه در میان دانشجویان، چه در میان اساتید، حضور پیدا کردن، حرفهای آنها را شنیدن و نکات لازم را به آنها گفتن. [اینها] از خیلی چیزها مطّلع نیستند؛ بله، دانشجو است، استاد است، روشنفکر است، آگاه است، امّا خیلی از چیزها را نمیداند. همین «راهیان پیشرفت»(۹) که راه افتاده و میروند میبینند چیزهایی را، برای همهی آنها چیز جالب و جدیدی است. خب این همه کار در کشور انجام گرفته، دانشجوی ما از آن مطّلع نیست، وقتی میبیند تعجّب میکند؛ استاد هم همینجور است. بنده یک وقتی گفتم یک تور گردشگری بگذاریم برای [بازدید از] امکانات دفاعی کشور؛(۱۰) حالا میخواهم عرض بکنم این گردشگری را برای همهی پیشرفتهای کشور بگذارید تا نخبگان بروند ببینند و از نزدیک مطّلع باشند. این هم این مسئله که بسیار کمک میکند برای مقابلهی با ستیزهگری دشمن. یکی از نقاط ستیزهگری دشمن که به آن امید دارد دانشگاهها است؛ حضور شما در دانشگاه این را خنثی میکند.
یک نکتهی دیگر و توصیهی دیگر مسئلهی کارآمدسازی فعّالیّتهای رسانهای دولت است که قبلاً هم اشاره کردم. به نظر من برای هر اقدامی یک پیوست تبلیغی لازم است؛ هر اقدام مهمّی که میخواهید انجام بدهید، یک پیوستِ تبلیغیِ روشن [داشته باشد]. فرض کنید حالا در مورد آن ارز ترجیحی که برطرف کردید ــ که کار لازمی هم بود ــ این باید به طور روشن برای مردم تبیین میشد که علّت اینکه ما این کار را میکنیم این است، این است، این است، فوایدش این است، [موجب] جلوگیری از این ضررها است. هر اقدامی که انجام میگیرد، به طور مشخّص یک پیوست تبلیغی داشته باشد.
یک توصیهی دیگر این است که در گفتارها، وعدهها، آماردهیهای ناشی از افراد دولت، انسجام وجود داشته باشد؛ یعنی اینجور نباشد که مثلاً یک دستگاهی یک آماری بدهد، بعد فردا یک دستگاهی آن آمار را رد کند یا یک آمار متضادّی بدهد یا مِنباب مثال این یک وعدهای بدهد، آن یکی بگوید این وعده عملی نیست؛ بالاخره اگر عملی است یا عملی نیست، قبلاً در دولت مشخّص بشود که ببینیم وعده را بدهیم یا ندهیم. از خِرد جمعی استفاده بشود، در کارها دقت بشود، تأمّل بشود و خردورزی بشود.
آخرین مطلب هم همین است که آقای رئیسجمهور هم اشاره کردند: به جوسازیها و حاشیهسازیها اعتنا نکنید، کار خودتان را بکنید. گاهی شما یک تصمیمی گرفتهاید، تصمیم درستی است، یک عدّه خوششان نمیآید، جنجال میکنند؛ حالا که دیگر فضای مجازی هم هست، هزار متن در فضای مجازی تولید میکنند علیه آن اقدام شما؛ اگر اقدامتان اقدام سنجیده و اندیشیدهای است و روی فکر تصمیمگیری شده، اعتنا نکنید، کار خودتان را انجام بدهید. گاهی اوقات میخواهند یک اقدامی را تحمیل کنند بر دولت که این کار را بکنید؛ باز آنجا یک وقت میبینید در فضای مجازی مثلاً چند هزار نوشته، نامه، متن منتشر میشود برای اینکه [شما را] وادار کنند؛ اینها گروههای فشارند؛ به اینها توجّه نکنید. کار را با فکر انجام بدهید، اندیشیده و سنجیده انجام بدهید، وقتی که تصمیم گرفتید، فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى الله؛(۱۱) به خدا توکّل کنید، گامهایتان را محکم بردارید. پیگیری را ــ که تأکید بنده همیشه بر پیگیری است ــ مجدّداً عرض میکنم؛ کارها را نیمهکاره رها نکنید. گاهی انسان یک کاری را با انگیزهی فراوان شروع میکند، منتها یک چند قدمی که جلو رفت، انگیزهاش کم میشود؛ این درست نیست. انگیزه را حفظ کنید تا کار به آن نهایت برسد و انشاءالله تمام بشود.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال از شما راضی باشد و بهتان توفیق بدهد و مدّت باقیماندهِی مسئولیّتتان هم با موفّقیّتهای مضاعفی انشاءالله همراه باشد که مورد قبول پروردگار و رضای حضرت ولیّعصر (ارواحنا فداه) باشد، روح مطهّر امام از شما راضی باشد و انشاءالله ارواح مطهّرهی شهدا از شما راضی و خشنود باشد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,280 | 1402/05/26 | بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53582 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین (ارواحنا فداه).
خیلی خوش آمدید. امروز برای بنده هم روز بسیار خرسندکننده و دلنشین در دیدار شما عزیزان، شما مردان انقلاب و مردان پاسداری از حق و حقیقت است. از بیانات فرمانده محترم سپاه و نمایندهی محترم تشکّر میکنم؛ بیانات بسیار خوبی را بیان کردند.
یک قسمت از عرایض بنده یک اجمالی دربارهی سپاه است. مایلم مطالبی را دربارهی سپاه عرض بکنم که این مطالب شاید بارها گفته شده، لکن در عین حال، مردم ما، جوانهای ما و جوانهای خود سپاه احتیاج دارند این مطالب را بشنوند. ما باید شناسنامهی خودمان را فراموش نکنیم. یکی از اهداف شیاطین عالم، خودفراموشیِ ما است؛ نباید بگذاریم. یک مختصری ــ البتّه کوتاه ــ در زمینهی سپاه عرض میکنم، یک جمله هم دربارهی انقلاب که سپاه رسالت پاسداری از آن را متعلّق به خودش میداند. این انقلابی که شما سپاهِ پاسدارانِ آن هستید، چه خصوصیّاتی دارد؟ چند جملهای هم در این زمینه عرض میکنم.
دربارهی سپاه، چند نکته را یادداشت کردهام که عرض بکنم. نکتهی اوّل این است که تشکیل سپاه در ابتدای انقلاب، یک پدیدهی منحصربهفرد در بین انقلابهای بزرگ تاریخ بود. در انقلابهای بزرگی مثل انقلاب فرانسه یا انقلاب بُلشویکی شوروی، گروههایی پیدا شدند که در اوایل انقلاب به عنوان طرفداری از انقلاب سر بلند کردند، اقداماتی کردند، لکن سپاه مطلقاً قابل مقایسهی با آن گروهها و آن جمعیّتها نبود؛ آنها ویرانگر بودند، خودسر بودند، بیانضباط بودند، بدون پایبندی به مبانی و اصول بودند، سپاه نه؛ سپاه از اوّل تشکیل ــ اینها مهم است ــ زیر نظر مرکزیّت انقلاب تشکیل شد؛ فرماندهی و سازماندهیاش متمرکز بود؛ شورای مدیریّت و فرماندهی بود؛ از اوّل، یک فرماندهی متمرکزی وجود داشت. [فرماندهی سپاه] در مرکز بود؛ در همه جای کشور حضور داشت، امّا مرکزیّت به معنای واقعی کلمه فرماندهی میکرد.
از اوّلِ تشکیل سپاه، افراد سپاه و عناصر سپاه برخوردار بودند از ارزشهای دین و انقلاب، مثل ایثار، مثل فداکاری، مثل حضور جهادی دائمی و شبانهروزی، مثل اطاعت و تسلیم در مقابل امام بزرگوار؛ مطلقاً غیر از این دیده نشد. ما از اوّل ناظر و حاضر بودیم، مسائل سپاه را میدیدیم؛ یعنی یک پدیدهای بود منحصربهفرد. افراد دارای طهارت بودند، دارای تقوا بودند. بنده نمیخواهم مبالغه کنم، بالاخره نقص و ضعف در همهی افراد هست؛ نقصهایی وجود داشت، ضعفهایی وجود داشت، امّا بر حسب قرائن، در تاریخ کشور ما تا آن روز، شاید هیچ مجموعهی نظامی با این اندازه سلامت دیده نشده بود؛ سلامت انسانی و سلامت خدایی. در طول تاریخ کشور، تا آنجایی که بنده اطّلاع دارم، نمیشناسیم هیچ مجموعهی نظامی را که تا این حد از سلامت معنوی و اخلاقی و سیاسی برخوردار باشند؛ این یک نکته است. تشکیل سپاه یک پدیدهی اینچنینی بود.
نکتهی بعدی، مسئلهی رشد و زایش درونی سپاه است؛ این هم یک پدیدهی بینظیر است. سپاه در آغاز تشکیل خودش از یک مجموعهی چندصدنفری تشکیل شد امّا در یک مدّتی، کمتر از دو سال، تبدیل شد به یک سازمان نظامی گسترده، با تشکیلات منظّم، با سازماندهی یگانهای تیپی که این خیلی چیز مهمّی بود؛ توانست مجموعههای نظامی را سازماندهی تیپی بکند؛ یعنی از مجموعههای کوچک بیاسم تا گروهانها، تا گردانها فراتر برود و تیپها را درست کند؛ در کمتر از دو سال این اتّفاق افتاد. همین موجب شد که بعد از مدّت کوتاهی بتواند در همراهی و همکاری با ارتش چند عملیّات بزرگ و تعیینکننده را به سامان برساند؛ عملیّات ثامنالائمّه، طریقالقدس، فتحالمبین، و بیتالمقدّس. یعنی آن روزی که مثلاً یک عملیّات عظیمی مثل فتحالمبین با شرکت تعیینکننده و سرنوشتساز سپاه به وجود آمد، یعنی فروردین سال ۶۱، از تشکیل سپاه تا آن روز دو سال و خردهای میگذشت؛ یعنی یکچنین رشد، یکچنین زایش با آن فرماندهیها، با آن حرکتهای اعجابانگیز [وجود داشت] که من عقیدهام این است هنوز هم با اینهمه نوشتههایی که ما در این زمینه داریم، جزئیّات مسائل و عظمت کار درست روشن نیست، درست تبیین نشده. سپاه توانست با فداکاری ــ اینجا، هم آمادگیهای ذهنی و فکری و روحی بود، هم فداکاریهای عملی ــ قدرت عظیم دفاع نظامی انقلاب را به دشمن نشان بدهد، که این تعیینکننده بود:
نهد جان در یکی تیر و رهانَد
ز ننگ تیرهروزی کشوری را(۲)
یک چنین حالتی به وجود آمد. این حرکت، این زایش و استحکام بینظیر است؛ این یک پدیدهی بینظیری است؛ ما [مثل این را] نداریم. و این پدیدهی بینظیرِ استثنائی ادامه پیدا کرد، متوقّف نشد؛ یعنی اینجور نبود که یک حرکتی را شروع کنند، یک رشدی بکنند بعد متوقّف بشوند؛ نه، این تا امروز ادامه پیدا کرده، به طوری که ما با گذشت حدود چهار دهه، یک کانون عظیم و کاملاً مجهّز دفاعی و نظامی و بزرگترین سازمان ضدّ تروریستی دنیا را داریم. امروز سپاه بزرگترین سازمان ضدّ تروریستی در همهی دنیا است؛ یک سازمان مجهّز نظامی است؛ یک سازمان کارآمد و مستقلّی است که کارهایی میتواند انجام دهد که خیلی از ارتشهای بزرگ دنیا نمیتوانند انجام بدهند. این هم در مورد رشد و زایش [سپاه].
یک نکتهی دیگر مربوط به عملکرد سپاه است؛ این هم یک پدیدهی جذّاب و چندوجهی است. اوّلاً یکی از مهمترین کارهایی که سپاه از روز اوّل تا امروز انجام داده، مواجهه با بحرانهای دستساز دشمن است؛ این خیلی مهم است. من یک سابقهی تاریخی را مطرح کنم؛ مدّت کوتاهی، تقریباً یک ماه قبل از پیروزی انقلاب، یعنی به طور دقیق در نیمههای دیماه سال ۵۷، سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه، و آلمان جمع شدند در یک کنفرانسی ــ به تعبیر خودشان یک گردهماییای ــ در یک جزیرهی فرانسوی به نام گوادلوپ که بعدها به کنفرانس گوادلوپ معروف شد. موضوع بحث در این کنفرانس، انقلاب بود، انقلاب ایران بود، انقلاب اسلامی بود. نشستند بحث کنند که «چه کار کنیم؟ چه چاره کنیم در مقابل این انقلاب؟»؛ میدیدند که [انقلاب] دارد پیروز میشود دیگر. به این نتیجه رسیدند که نجات رژیم دستنشاندهی پهلوی ناممکن است؛ این نتیجهی اوّل؛ گفتند این کار شدنی نیست؛ نمیشود. نتیجهی دوّم این بود که به خودشان مژده دادند، گفتند بله، این انقلاب پیروز خواهد شد، لکن بحرانهایی برای این انقلاب پیش میآید ــ این را اسناد منتشرشدهی این کنفرانس میگوید ــ که هیچ دولتی که بعد از انقلاب سر کار بیاید، قادر به مواجههی با آن بحرانها نیست؛ به این نتیجه رسیدند. یعنی آن مقداری که از این کنفرانس گفته شده، این است. گفتند هر دولتی که بعد از انقلاب سر کار بیاید با این بحرانها از پای در خواهد آمد و نمیتوانند ادامه بدهند. بعدها اسناد لانهی جاسوسی درآمد؛ در اسناد لانهی جاسوسی این معنا تصریح شده بود که غربیها برای اینکه این انقلاب پا نگیرد و قابل تداوم نباشد، یک سیاست راهبردی را طرّاحی کردند؛ آن سیاست راهبردی عبارت بود از بحرانهای پیاپی، حوادث پیدرپی. ببینید! ما اوایل انقلاب در غرب کشور مسئله داشتیم، در شمال غربی مسئله داشتیم، در شمال شرقی تقریباً مسئله داشتیم، در جنوب مسئله داشتیم، در جنوب شرقی مسئله داشتیم؛ یعنی اطراف کشور دائماً بحران بود. این خبر، تفسیر این حوادث را برای ما روشن میکند که این حوادث چه بود؛ این حوادث خودجوش نبود؛ اینها همان بحرانهای پیدرپی است. بعد از مدّتی هم که جنگ و حملهی صدّام شروع شد. چه کسی توانست این بحرانها، این حوادث و اغتشاشها را سرکوب کند و کشور را از دست اینها نجات بدهد؟ چه کسی توانست مردم کردستان را، مردم بلوچستان را، مردم مناطق گوناگون کشور را از شرّ این اغتشاشها نجات بدهد؟ چه کسی توانست در تهران آحاد مردم را از هجمهی تروریستی گسترده نجات بدهد؟ سپاه؛ سپاه بود. آن سازمانی که این سیاست بحرانهای پیدرپی را که نشسته بودند طرّاحی کرده بودند برای زمینگیر کردن انقلاب، شکست داد، سپاه بود؛ این آتش را آنها بودند که خاموش کردند. هدف دشمن این بود که با این بحرانها رمق انقلاب را بگیرند، بعد که انقلاب ضعیف شد، یک کودتایی مثل کودتای بیستوهشتم مرداد درست کنند و قضیّه را تمام کنند. سپاه جلوی بیستوهشتم مردادها را گرفت؛ سپاه نگذاشت حرکت صحیحی را که کشور آغاز کرده بود، با سیاست دشمن خنثی بشود. اینکه شما میبینید غربیها اینقدر با سپاه بدند، نام سپاه همیشه با بغض و کینه از طرف آنها ادا میشود، علّتش این است. خب، این هم یک بخشی از عملکرد سپاه بود.
عملکرد سپاه در دفاع مقدّس یک فصل جداگانه و بسیار مهم و مبسوطی است که خب دربارهی آن چیزهایی نوشته شده و کتابها و گزارشهای بسیار خوبی تهیّه شده که وارد آن نمیشویم؛ [چون] خودش یک فصل مجزّا و طولانی است.
یک بخش دیگر از عملکرد سپاه مسئلهی تواناییهای روزافزون است. سپاه در درون خودش متوقّف نماند، تواناییهای خودش را روزبهروز افزایش داد؛ هم با همّت درونی خود سپاه، هم با همکاری فراسازمانیای که انجام گرفت. این افزایش توانمندیها را فقط به چشم اینکه ما سلاح ذخیره میکنیم و سلاح زیاد میکنیم و نوآوری میکنیم نباید دید؛ معنایش بازدارندگی کشور است، معنایش حفظ امنیّت کشور است. دشمن وقتی احساس کند شما ضعیفید، تشویق میشود به حمله؛ وقتی احساس کند شما نیرومند هستید، اگر قصد حمله هم داشته باشد، مجبور میشود تجدید نظر کند. لذا میفرماید: تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَهِ وَ عَدُوَّکُم؛(۳) این اِعداد و استعدادی که در قرآن بر آن تأکید شده «تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَه» است، ایجاد امنیّت برای کشور است. لذا شما میبینید یک مدّتی مکرّراً میگفتند که «گزینهی نظامی روی میز است»، [حالا] مدّتی است که این حرف دیگر تکرار نمیشود، سبک شده، بیارزش شده، میفهمند که این حرف بیمعنا است. این به خاطر تواناییهای شما است؛ تواناییها را در درون وقتی افزایش میدهید، نتیجهاش اینجا ظاهر میشود.
یک بخش دیگر در مورد عملکرد [سپاه] مسئلهی سازندگیهای سپاه در حوزههای گوناگون است؛ این فصل درخشانی است، بحث بسیار مهمّی است، از این نمیشود آسان گذشت. در امور زیربنائی، سپاه حرف اوّل را دارد میزند؛ کمتر دستگاهی را ما داریم که در مسائل زیربنائی کشور ــ راهها، بزرگراهها، سدها، پالایشگاهها و امثال اینها ــ توانسته باشد به قدر سپاه، این مقدار کار را با هزینههای کمتر از معمول و با سرعت بیشتر از معمول انجام بدهد. این یک فصل افتخارآفرین بسیار مهمّی است.
یک فصل دیگر مسئلهی خدمات عمومی سپاه است. سپاه، در بخشهای مختلف، در کنار مردم قرار گرفت. در بخش سلامت ــ که بسیار مهم است ــ سپاه توانست کارهای بزرگ انجام بدهد. در حوادث طبیعی و بلیّاتی مثل زلزله و سیل و کرونا و امثال اینها کمکهای اساسی کرد. رفع محرومیّت؛ یکی از بخشهایی که همچنان ناشناخته است، همچنان گزارش درستوحسابیای از آن به مردم داده نشده، حرکات سپاه و اقدامهای سپاه در رفع محرومیّت اقشار ضعیف مردم است؛ [در این بخش] کارهای بزرگی انجام گرفته، کارهایی گستردهای انجام گرفته.
یک فصل مهمّ دیگر در زمینهی عملکرد که این هم باید مورد توجّه قرار بگیرد، اثرگذاری سپاه در فضای عمومی کشور است. طبیعی است یک مجموعهای مثل سپاه با این خصوصیّاتی که گفته شد، برای نسل جوان میتواند جذّاب باشد و واقعاً جذّاب است. نیروی جوان نگاه میکند میبیند در این مجموعه، علم و عمل در هم تنیده است؛ قدرت سخت و قدرت نرم در هم تنیده است. قدرت سخت موشک و پهپاد و امثال اینها است، قدرت نرم حضور در بین مردم، حرف زدن با مردم، کمک به مردم؛ اینها هر دو [هست]. نگاه به آرمانها در کنار توجّه به واقعیّتها و پرداختن به واقعیّتها در سپاه وجود دارد. ارتباط با مردم، حضور بسیجی در کنار مردم؛ اینها را وقتی نیروی جوان در یک مجموعه نگاه میکند، مجذوب میشود؛ اینها جذّاب است برای نیروهای جوان. اگر این شرح حال شهدای دفاع از حرم و مانند اینها را شما نگاه کنید ــ شهدای دفاع از حرم، شهدای امنیّت که در طول این سالها به شهادت رسیدهاند ــ شرح حال اینها را که انسان میخواند، میبیند جاذبهی حضور سپاه و سابقهی سپاه مهمترین عامل و مؤثّر در این زایش، در این حرکت، در پدید آمدن این شخصیّتها است. جوانها الگو میگیرند، اثر میپذیرند. یک مجموعهای که هم رسالتمحور است، هم آرمانطلب است، هم در میدان حاضر است، هم در عمل پایبیند به ارزشها است، یک چنین مجموعهای میشود جذّاب. نه فقط سازمان جذّاب است، [بلکه] آدمهایش و افرادش هم جذّابند، افرادش هم برای هر دل سالمی جذّاب است. سردار بلندمرتبهاش مثل شهید سلیمانی یک جور، جوان فداکارش مثل شهید حججی یک جور، پاسدار بیپیرایه و دلاوری مثل ابراهیم هادی یک جور؛ اینها همه جذّابند؛ هر کدام از اینها یک الگویند، یک الگوی تمامنشدنی. این هم یک بخشی از عملکرد سپاه است.
حالا اگر وارد بخش فراتر از مرزهای کشور بشویم، که بحث خیلی طولانی است؛ تأثیراتی که حرکت سپاه و وجود سپاه و آرمانهای سپاه و نوع جهتگیری و اقدام سپاه در جوانهای کشورهای دیگر گذاشته که اگر وارد این قضیّه بشویم، بحث خیلی طولانی میشود و من هم مایل نیستم در آن بحث وارد بشوم؛ ولی خیلی مهم است. خب، این یک گوشهای راجع به سپاه.
حالا شما ملاحظه کنید؛ یکی از بخشهای مهمّ فعّالیّت دشمن مخدوش کردن چهرهی سپاه است، مخدوش کردن چهرهی بسیج است؛ چرا؟ به همین علّت؛ چون سپاه جذّاب است، چون بسیج جذّاب است؛ این جذّابیّت، آنها را نگران میکند، آنها را سراسیمه میکند، مجبورند مخدوش کنند. با خبر دروغ، با شایعهی دروغ، با انواع و اقسام حیلهها و شگردها میخواهند این الگوگیری وجود نداشته باشد، این یادگیریها وجود نداشته باشد، این یارگیریها وجود نداشته باشد. خب این هم یک سرفصل که سرفصل عملکرد سپاه است. پس پیدایش سپاه، رشد و افزایش سپاه، و عملکرد سپاه؛ این سه سرفصل را عرض کردیم.
یک سرفصل مهم در مورد سپاه، مسئلهی پاسداری است، نه از انقلاب، [بلکه] از خود. قبل از آنکه راجع به پاسداری سپاه از انقلاب اهتمام بورزیم و بحث کنیم و توجّه کنیم، به پاسداری سپاه از خود باید توجّه کنیم. همهی انسانها در معرض لغزشند. همهی سازمانها در معرض لغزشند، در معرض کسالت و تنبلی و مغرور شدن و گرایشهای گوناگون گمراهکننده و [مانند] اینها هستند؛ همه اینجورند، غیر از معصومین. همهی رؤسا، همهی مدیران، همهی رهبران، همهی فرماندهان، همهی ماها، همهی ماها در معرضیم، پس نیازمندیم به خودحفاظتی؛ در درجهی اوّل نیازمندیم به پاسداری از خویش. این پاسداری از خویش در فرهنگ قرآنی اسمش «تقوا» است. تقوا یعنی همین، یعنی پاسداری از خویش؛ مراقب خودمان باشیم؛ این وظیفهی سازمان به عنوان سازمان است؛ وظیفهی شخصی به عنوان یکایک ماها است؛ من، شما، [همه]. یکی از کارهای مهمّی که همواره باید مورد توجّه ما باشد، همین حفاظت از خود است. ما ضعفهایی داریم. هر انسانی در درون شخصیّت خودش یک ضعفی دارد. گاهی اوقات این ضعفها در لایههای درونی ذهن انسان و وجود انسان و روح انسان پنهان میماند؛ یک جا فرصت بُروز پیدا میکند و بُروز میکند؛ بعضیمان عشق به پول داریم، بعضیمان عشق به مقام داریم؛ انواع و اقسام شهوات گوناگون، ما را مجذوب خودش میکند. گاهی از اینها غافلیم، خیلی اوقات از این خصوصیّات غافلیم؛ یک جا یک موقعیّتی به وجود میآید، این بُروز پیدا میکند، ما را مغلوب خودش میکند؛ اگر مبارزه نکنیم، ما را مغلوب خودش میکند، ما را زمین میزند. باید از خودمان پاسداری کنیم.
ارزشهای سپاه، برجستگیهای سپاه خیلی ارزشمندند؛ از اینها باید حراست کرد؛ از اینها باید حفاظت کرد؛ مسئولانِ رتبههای مختلفِ سپاه موظّفند در این زمینهها فعّال باشند، حسّاس باشند، مراقب باشند، نگران باشند؛ اگر از یاد خدا غفلت پیدا شد، این خطر تشدید میشود؛ اگر انگیزههای جهادی به هر دلیلی کاهش پیدا کرد، این خطر تشدید پیدا میکند؛ اگر دستاوردها ما را مغرور کرد، این خطر افزایش پیدا میکند. عوامل خطرزا اینها است: غفلت از خدا، مغرور شدن به دستاوردها، خسته شدن از کار جهادی، بیتوجّهی به نعمتهای الهی؛ [اینکه] از نعمتهای عظیم الهی که خدا به ما داده غفلت کنیم و تا یک نابسامانی در مقابل ما قرار گرفت ما را مأیوس کند. یک مشکلی که پیش میآید یادمان میرود که خدای متعال صد مشکل ما را حل کرده، حالا این هم یک مشکل؛ [این] چه اهمّیّتی دارد. در دعاها به ما یاد دادهاند: اَللهُمَّ تَمَّ نُورُکَ فَهَدَیتَ فَلَکَ الحَمدُ رَبَّنا و بَسَطتَ یَدَکَ فَاَعطَیتَ فَلَکَ الحَمدُ رَبَّنا وَ عَظُمَ حِلمُکَ فَعَفَوتَ فَلَکَ الحَمدُ رَبَّنا؛(۴) به یاد بیاورید نعمتهای الهی را. به مجرّد اینکه یک سنگی سر راه پیدا شد یادمان میرود که صخرههای عظیمی در مقابل پای ما بود برطرف شد و خدا برطرف کرد؛ فراموش میکنیم؛ دچار تردید میشویم، دچار شک میشویم، دچار کسالت میشویم، ناامید میشویم. اینها بیماریهایی مهلک است؛ مراقب این بیماریها باید بود.
در همین زمینه توجّه کنیم که بعضی از قشرها هستند که اگر خطایی از آنها سر بزند خدای متعال، آن را دو خطا حساب میکند؛ ما معمّمین از این قبیل هستیم؛ [یک] خطای ما دو خطا است. خدای متعال به زنهای پیغمبر میفرماید: یا نِساءَ النَّبیِّ مَن یَأتِ مِنکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَف لَهَا العَذابُ ضِعفَین؛(۵) به زنهای پیغمبر! زنهای پیغمبر امّالمؤمنینند، مقامشان این قدر بالا است؛ [آن وقت] خدای متعال به همین خانمهای محترم میگوید اگر شما خطا کردید، یُضاعَف لَهَا العَذابُ ضِعفَین؛ دو برابر شما را عذاب میکنیم، مؤاخذه میکنیم. البتّه «وَ مَن یَقنُت مِنکُنَّ لِلّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تعمَل صالِحاً نُؤتِها اَجرَها مَرَّتَین»؛(۶) اگر کار خوب هم بکنید دو برابر به شما پاداش میدهیم. شما سپاهیها هم همینجور هستید؛ اگر چنانچه شما هم کار خوب بکنید دو برابر پاداش میگیرید؛ یکی پاداش خود آن کار خوب، یکی پاداش الگو شدن برای دیگران. ما معمّمین هم همینجور هستیم: دو برابر. از آن طرف اگر چنانچه خطائی از ما سر بزند هم همینجور: یک گناه، خود گناه و یک گناه [هم] برای آثار بیرونیای که این گناه ما دارد؛ به این باید توجّه کرد.
من به نسلهای جدید سپاه ــ که خب بحمدالله امروز دهها هزار جوان در طول این سالها وارد سپاه شدهاند و هدفهای بزرگ را دنبال کردهاند و افتخار آفریدهاند و کارهای بزرگی را همین جوانها انجام دادهاند ــ سفارش مؤکّد میکنم که سعی کنید آراستگی معنوی و علمی و عملی خودتان را از گذشتگانتان بالاتر ببرید. گذشتگانتان مردمان خوبی بودند؛ آنهایی که در دوران جوانی از دانشگاه و از مناطق مختلف آمدند وارد میدان جنگ شدند، جانشان را در کف دست گرفتند، در روزی که امید پیروزی نبود. امید پیروزی واقعاً نبود؛ آن وقتی که دفاع مقدّس شروع شد، بعد از مثلاً مدّت کوتاهی، به مناطق جنگی که انسان میرفت، جز حزن، جز غم، جز تاریکی و تیرگی چیزی نمیدید؛ در این فضا، این جوانها از جان خودشان گذشتند آمدند وارد میدان شدند، ثابتقدم ایستادند و توانستند صفحه را برگردانند، توانستند هدایت الهی و پیروزی پروردگار را جلب کنند. وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا؛(۷) کسانی که جهاد کنند، خدای متعال هدایتش را، کمکش را، نصرتش را به آنها عنایت میکند.
همین آیاتی که تلاوت کردند ــ «تُؤمِنونَ بِاللَهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَهِ بِاَموالِکُم وَ اَنفُسِکُم» تا «یُدخِلکُم جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ ... وَ اُخرىٰ تُحِبّونَها نَصرٌ مِنَ اللَهِ وَ فَتحٌ قَریب»(۸) ــ [میفرماید] تلاش میکنیم، خدای متعال نصرش را میفرستد؛ از آن طرف اگر خطا بکنیم، اثرش را در لحظهی خطر در صف مقدّم فوراً میبینیم: اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا؛(۹) در جنگ اُحد، آنهایی که پایشان لغزید و صحنهی پیروزی را تبدیل به شکست کردند و آن خسارت بزرگ را به جبههی حق وارد کردند، اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا، مشکل مالِ قبل بود؛ رفتارشان با خودشان رفتار خوبی نبوده، اثرش در جبهه، در آن منطقهی حسّاس، در آن پیچ حسّاس ظاهر میشود. بنابراین، این سرفصل، سرفصل مهمّی است؛ سرفصل حفاظت از خود، پاسداری از خود.
خب، حالا برسیم به پاسداری از انقلاب: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی». اوّلین سؤالی که پیش میآید این است که در انقلاب اسلامی، چه خصوصیّتی هست که آن را آماج حملهی دشمن قرار میدهد که احتیاج پیدا میشود به اینکه یک پاسداری وجود داشته باشد تا از آن پاسداری کنید؟ کجای انقلاب اسلامی است که موجب این است که دشمنان، پیدا و پنهان صفآرایی کنند و ما ناچار بشویم برایش پاسدار فراهم کنیم که از انقلاب حفاظت کند و حراست کند؟ جواب این سؤال جواب روشنی است؛ جواب این است: حاکمیّت سیاسی انقلاب. اسلام خیلی جاها در دنیا هست؛ اسلامی که به گاو و گوسفند استعمارگر و استثمارگر و مستکبر و کمپانیهای آنچنانی هم کاری ندارد، اینها هم کاری با آن ندارند؛ اگرچه حالا با همانها خیلی دلشان صاف نیست امّا خب به آنها هم خیلی اهمّیّت نمیدهند. آن چیزی که دشمن را بسیج میکند در مقابل اسلام بِایستد، حاکمیّت سیاسی اسلام است؛ این چیزی است که به همّت ملّت ایران، با رهبری آن مرد بینظیر ــ امام بزرگوار به معنای واقعی کلمه بینظیر بود ــ در اینجا تحقّق پیدا کرد، و دشمنها را در مقابلش به صفآرایی وادار کرد: حاکمیّت سیاسی اسلام.
خب، سؤال بعدی این است که حاکمیّت سیاسی اسلام مگر چه خصوصیّتی دارد که آنها را حسّاس میکند، آنها را وادار به عکسالعمل و واکنش میکند؛ این چیست؟ این مهم است؛ باید روی این تعمّق کنیم؛ اینجا است که هر چه فهم ما از انقلاب اسلامی عمیقتر باشد، دقیقتر باشد، روشنتر باشد، همّتمان برای پاسداری بیشتر خواهد شد. البتّه در این زمینه دیگر اگر آدم بخواهد بحث کند، بحث یک ساعت و دو ساعت نیست؛ خصوصیّتی که در نظام اسلامی و جامعهی اسلامی و سیاست اسلامی هست، اینها خب بحثهای طولانی است. من چند نقطه را فقط اشاره میکنم.
نظام سیاسی اسلام با ظلم مخالف است، با ظالم مخالف است؛ خیلی ساده. دستور دارد «کونا لِلظّالِمِ خَصماً»؛ به ما گفتهاند «کونا لِلظّالِمِ خَصماً». امیرالمؤمنین، مظهر اسلام واقعی، وصیّتش به عزیزترین عناصر عالم یعنی دو فرزندش این است که با ظالم دشمن باشید؛ با ظالم خصومت کنید؛ وَ لِلمَظلومِ عَوناً؛(۱۰) این اوّل. خب اگر یک سیاستی در دنیا، یک دستگاهی در دنیا، یک قدرتی در دنیا بر اساس ظلم بنا شده، خب معلوم است با این نظام مخالف است؛ چون میداند این [نظام] خصمش است. بنای رژیم صهیونیستی بر ظلم است، اصلاً مبتنی بر ظلم است؛ یک ملّت را از خانه و زندگیشان بیرون کردهاند، [آن هم] نه با پول و درخواست، [بلکه] با تفنگ و با شکنجه و با باتوم، و جای آنها نشستهاند. مبنایش ظلم است. خب این رژیم قهراً با نظامی که «کونا لِلظّالِمِ خَصماً» را تابلو کرده و بالای سرش نگه داشته مخالف است؛ طبیعی است.
نظام اسلامی با دستدرازی کردن به منافع ملّتها مخالف است. حتّی اگر در عقیده و رفتار همسان هم نباشند. وَ لَا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلَىٰ اَلّا تَعدِلُوا؛(۱۱) در مواجههی با ملّتها، با دادگری و عدالت رفتار بکنید، حتّی اگر چنانچه با شما همعقیده نیستند. شَنَآنُ قَومٍ، یعنی با شما حتّی مخالفت هم دارند، امّا در برخورد با آنها بیعدالتی نباید بکنید. خب، رژیمهایی که مبنای کارشان بیعدالتی است، اینها طبعاً مخالفند. انگلیس یک روزی ثروتمندترین کشور اروپا بود. از کجا آورده بود؟ از هندوستان، از منطقهی شرقیِ بعد از شبهقارّهی هند، از سرزمینهای آمریکا آن وقتی که در اشغال انگلیسها بود. ثروت با غارت منافع دیگران به دست آمده. فرانسه کشور ثروتمندی شد، توانست کارهای علمی بکند؛ [ثروتش را] از کجا به دست آورده بود؟ از الجزائر، از مراکش، از تونس، از مناطق فرانسوینشین آفریقا یا آمریکای لاتین؛ بقیّه هم همینجور. بنای کار اینها بر استثمار بوده؛ چون کشتیرانی بلد بودند، کنار دریا بودند، میتوانستند به اینجا و آنجا بروند، اوّل با حیله و فریب، بعد هم که تفنگ به دست آوردند، با تفنگ توانستند منافع ملّتها را بزور از حلقشان بیرون بکشند. خب پیداست که این دولتها، این قدرتها، این رژیمها با یک نظامی که اساسش بر عدم ظلم به ملّتها و عدم دخالت در کار ملّتها است، با این مخالفند؛ این[جور] است دیگر. حالا فلان بهاصطلاح تحلیلگر سیاسی مینشیند تحلیل میکند که انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، جمهوری اسلامی چهکار کرده که فلان کشور و فلان کشور و فلان کشور با آن مخالفند؛ تحلیل میخواهد؟ خب معلوم است. مسئله این است: دستگاه اهریمنی استعمار نمیتواند با نظامی مثل نظام اسلامی خوب باشد.
نقطهی بعدی؛ نظام اسلامی معتقد به کرامت انسان است؛ انسان بماهو انسان، نه انسان فلان منطقه، انسان فلان نژاد، انسان فلان رنگ. وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم؛(۱۲) ما بنی آدم را تکریم کردیم؛ این قرآن است؛ سیاهِ منطقهی سیاهپوست هم «بَنی آدَم» است؛ هیچ فرقی ندارد. این منطقِ تبعیضی که غربیها این منطق را به شکل فضاحتباری گسترش دادند و عمل کردند و تا امروز هم دارند ادامه میدهند، صد درصد ضدّ قرآن و ضدّ اسلام است؛ نظام اسلامی با این مخالف است. خب شما میخواهید آمریکا، که هنوز که هنوز است بعد از گذشت دویست سیصد سال، سیصد چهارصد سال از آغاز ورود غربیها به آمریکا، [که] هنوز مسئلهی تبعیض نژادی در آنجا وجود دارد، شما میخواهید این رژیم، این نظام با نظام اسلامی مهربان باشد؟ خب نظام اسلامی مخالف با این چیزها است. این هم یک خصوصیّت.
یکی دیگر از خصوصیّات نظام اسلامی، [این است که] نظام اسلامی معتقد است که اگر یک کشوری، یک دولتی بنای بر مخاصمهی با او ندارد، بنای بر دشمنی با او ندارد و میگوید بیایید با هم جنگ نکنیم، نظام اسلامی باید قبول کند؛ وَ اِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَى اللَه.(۱۳) طرف، یک دولتی است که همفکر و همعقیده با شما هم نیست امّا بنای مخاصمه ندارد، میگوید بیایید با هم باشیم، با هم با مسالمت رفت و آمد کنیم؛ اشکال ندارد. لا یَنهاکُمُ اللَهُ عَنِ الَّذِینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم»؛(۱۴) [اگر] با شما نجنگیدند، شما را از خانه و دیارتان بیرون نکردند، معارضهای با شما ندارند، قبول کنید؛ امّا اگر دیدید که طرف، مورد اطمینان نیست، دروغ میگوید، حیله میکند، نه؛ لا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَى السَّلم؛(۱۵) اگر اینجوری است حق ندارید؛ اگر احساس کردید، فهمیدید، قرینهها نشان دادند که طرف [مقابل] صادق نیست، دروغ میگوید، در ظاهر این دست را جلو آورده که با شما دست بدهد امّا با آن دست دیگرش، پشت سر یک خنجر زهرآلود را قبضه کرده و گرفته، فَلا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَى السَّلم؛ هرگز قبول نکنید. یا اگر چنانچه پیمانی بستید، وَ اِن نَکَثوا اَیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم،(۱۶) شما هم با آنها مقابلهبهمثل کنید؛ پیمان شکستند، پیمانشان را بشکنید. ببینید! اینها درسهای نظام اسلامی است. خب این درسها در مقابلهی با اهریمنان، دشمنساز است. بله! آدمهایی که اهریمن نیستند، خباثت ندارند، رذالت ندارند برایشان قابل قبول است، امّا آن دشمنی که خباثت دارد، رذالت دارد، کینهورز است، عهدشکن است، دروغگو است، قهراً دشمن میشود دیگر. پس چیزهایی که در نظام اسلامی هست و دشمنساز است اینها است؛ و از این قبیل.
تهاجم از طرف کیست؟ از طرف کسانی که با این خصوصیّات مخالفند؛ پس دشمن را شناختیم. ما وقتی این تعمّق را میکنیم، هم انگیزه برای پاسداری پیدا میکنیم، هم میفهمیم که در مقابل چه کسی باید از انقلابمان پاسداری کنیم؛ طرف را میشناسیم و اشتباه نمیکنیم. یکی از گرفتاریهایی که گاهی ما به آن مبتلا شدهایم و باید مراقب باشیم مبتلا نشویم، این است که در شناخت دشمن اشتباه نکنیم. گاهی اوقات انسان در شناخت دشمن اشتباه میکند. امام (رضوان الله علیه) با آن چشم بصیرت ــ یعنی واقعاً هیچ تعبیری بهتر از این دیگر در مقابل آن مرد نمیشود گفت، بصیرت به معنای واقعی کلمه ــ که در لایههای پنهان نفوذ پیدا میکرد و چیزهایی را میدید، گفت: «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید».(۱۷) پس معلوم شد که علّت اینکه با این انقلاب دشمنی وجود دارد چیست و آن کسانی که دشمنی دارند چه کسانی هستند.
یک نکتهی دیگر هم در باب این دشمنیها وجود دارد؛ اگر جمهوری اسلامی الگو نمیشد، باز این دشمنیها کمتر بود امّا جمهوری اسلامی الگو شده، پیشگام شده؛ جمهوری اسلامی پیشران حرکتهای مقاومتی در این منطقهی حسّاس شده؛ مسئله این است. این هم یکی از چیزهای مهم است. ببینید! تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این رژیم حقیر صهیونیستی میتوانست در ظرف شش روز ارتش چند کشور نسبتاً قوی دُور و بَر خودش را زمینگیر کند؛ مصر را، سوریه را، اردن را. در ۱۹۶۷ در جنگ ششروزه، ارتش صهیونیست توانست ارتشهای مجهّزِ این سه کشور را زمینگیر کند و مبالغ زیادی از خاک اینها را هم تصرّف کند؛ صدها کیلومتر مربّع از خاک این سه کشور را گرفت. عین همین قضیّه در سال ۱۹۷۳ اتّفاق افتاد؛ آنجا این کشورهای مصر و سوریه توانستند از یک غافلگیری استفاده کنند، اوّلِ کار یک حرکتی انجام بدهند؛ ولی بلافاصله باز توانست آنها را محاصره کند، باز هم آنها را شکست داد؛ یعنی رژیم صهیونیستی جوری بود که سه کشور، با همهی ارتششان حریف او نمیشدند و او در ظرف ۶ روز آنها را زمینگیر میکرد. بعد از انقلاب اسلامی، کار به جایی رسید که همین رژیم ۳۳ روز همهی تلاش خودش را کرد که حزبالله را در لبنان شکست بدهد، نتوانست و مجبور شد با فضاحت فرار کند؛ در مقابل حزبالله نتوانست مقاومت بکند. فاصلهی قبل از انقلاب و انقلاب، فاصلهی جنگ ششروزه و جنگ سیوسهروزه است. امروز کار به جایی رسیده که در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین، در منطقهی غرب رود اردن، خود جوانها جوری حرکت میکنند، جوری حمله میکنند که رژیم صهیونیستی را عاجز میکنند و عاجز کردهاند. انقلاب این است؛ خب قهراً دشمنی پیدا میشود دیگر.
خب، نکتهی آخر را هم من عرض بکنم. پیشرفتها زیاد است، کارهای خوب فراوان است، تواناییها روزافزون است ــ فرمانده محترم سپاه بیانات خوبی کردند دربارهی تواناییها و در بیان توصیف آنچه وجود دارد ــ همهی اینها هست، شاید خیلی چیزهای دیگر هم هست که طبعاً در گزارشها نمیآید، لکن من عرض میکنم به تواناییها و پیشرفتها مغرور نشوید؛ مراقب باشید غرّه نشویم به آنچه داریم؛ قدرش را بدانیم، اهمّیّتش را درک کنیم، بدانیم که آن سیاستِ راهبردیِ [ایجادِ] بحرانهای پیدرپی که در کنفرانس گوادلوپ تصویب شد، هنوز جریان دارد، آن سیاست هنوز در حال جریان است، از آن سیاست دست برنداشتهاند. [میخواهند] در داخل نظام جمهوری اسلامی، کشور عزیز ما، دائماً بحران ایجاد کنند؛ یک روز به بهانهی انتخابات، یک روز به بهانهی بنزین، یک روز به بهانهی زن، به بهانههای گوناگون، [میخواهند] بحرانسازی کنند و میکنند. ابزارها هم امروز ابزارهای پیشرفتهتری است؛ معلوم است. هدف دشمن هم از این بحرانها، در درجهی اوّل، این است که امنیّت کشور را از بین ببرد؛ امنیّت که نبود، اقتصاد هم نیست؛ امنیّت که نبود، علم نیست، دانشگاه نیست، مراکز تحقیقاتی نیست؛ امنیّت که نبود، اشتغال نیست؛ امنیّت که نبود، کارهای زیرساختسازی هم نیست؛ امنیّت که نبود، راهاندازی کارخانههای تعطیلشده هم نیست؛ امنیّت اصل است. هدف از این بحرانسازیها مخدوش کردن امنیّت کشور است؛ این را به عنوان یک حقیقت باید بدانیم و وظیفهی خودمان را در قبال آن مشخّص بکنیم. دشمن میخواهد در امنیّت کشور تصرّف کند، در زندگی مردم اختلال ایجاد کند؛ حرکت دشمن این است. خب عامل اصلی البتّه معلوم است؛ عامل اصلی همین دستگاههای جاسوسی سیا و موساد و امآی۶ و مانند اینها هستند دیگر؛ اصل اینها هستند، منتها پادوهایی هم دارند: پادوهای داخلی، پادوهای خارجی، عناصر غربگرا، عناصر بیتوجّه؛ اینها هم پادویی میکنند، امّا اصل قضیّه آنجا است؛ سَر قضیّه آنجا است.
امروز وظیفهی ما مراقبت دائمی از انقلاب است؛ وظیفهمان امروز وحدت ملّی است؛ وحدت ملّی مهم است؛ وظیفهمان امروز مشارکت دادن مردم است؛ کمک کردن به آحاد مردم بخصوص به طبقات ضعیف است؛ وظیفهمان امروز کار جهادی مسئولان است؛ این دیگر مربوط به خصوصِ سپاه نیست، همهی مسئولان کشور امروز موظّفند کار جهادی کنند، شبانهروزی کار کنند، خستگی نشناسند. ما فصل مُشبعی(۱۸) را حرکت کردهایم؛ این سربالایی، این شیب تند را عبور کردهایم، به قلّهها نزدیک شدهایم. نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست، روز ناامید شدن نیست؛ امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است؛ مسئولین کشور در بخشهای مختلف باید با این روحیه حرکت کنند. اعتماد باید وجود داشته باشد، نمیگویم انتقاد نباشد؛ انتقاد همراه با اعتماد. میخواهند انتقاد بکنند، اشکال ندارد، امّا اعتماد داشته باشند. مسئولین دارند کار میکنند؛ با اخلاص، با علاقهمندی، با شوق، با توکّل به خدا، با همهی توان؛ اعتماد بشود به آنها، انتقاد هم اگر لازم بود، [بشود]؛ من مخالفتی با انتقاد ندارم. اگر این راه را دنبال کردیم و بحمدالله تا امروز دنبال شده و بعد از این هم به فضل الهی، به توفیق الهی دنبال خواهد شد، پیروزی بر دشمن قطعی است.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,281 | 1402/05/22 | بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملی شهدای استان اردبیل | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53607 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین (ارواحنا فداه).
خیلی خوش آمدید. خاطرهی ما از اردبیل و مردم اردبیل و روحیهی اردبیلیها با زیارت شماها و بیانات شافی و وافی این آقایان بحمدالله تجدید شد. همواره از روحیهی مردم اردبیل و فعّالیّتهای مخلصانهی آنها ذهن ما بحمدالله با مشاهدات متعدّدی همراه بوده.
من دو سه مطلب عرض میکنم: یک مطلب دربارهی همین مسئلهی اردبیل است. بنده اصرار دارم در دیدار با مردم و اهالی هر منطقهای، هر شهری، هر استانی برجستگیهایی از آن استان را مطرح کنم تا همه بشنوند، همهی مردم ایران بفهمند و خود آن مردم هم قدردان این خصوصیّات باشند. اردبیل یکی از آن نقاطی است که در تاریخ ما برجستگیهایی دارد؛ اردبیل حقّ بزرگی بر گردن ایران دارد. من در دیدار با مردم اردبیل چند سال پیش از این، آنجا خطاب به برادران و خواهران عرض کردم که اردبیلیها دو کار بزرگ برای ایران کردهاند؛ یکی یک کار ملّی است، یکی یک کار مذهبی است.(۲)
کار ملّی عبارت بود از وحدت کشور؛ یعنی این یکپارچگی و وحدتی که شما امروز در ایران میبینید، کار صفویّه است؛ این از اردبیل شروع شد، از زمان شاه اسماعیل این شروع شد. قبل از روی کار آمدن صفویّه در کشور، کشور ایران ملوکالطّوایفی بود، هر گوشهای از آن دست یک کسی بود. این مجموعهای که به نام ایران شناخته میشود، که البتّه آن وقت وسعت و گسترش بیشتری از امروز داشت، به این صورتِ متّحد و یکپارچه وجود نداشت. صفویّه از اردبیل برخاستند و این کشور را یکپارچه کردند که تا امروز هم باقی است. بنابراین، ما امروز یکپارچگی کشورمان را [به سبب] این کار ملّی و تاریخیای که انجام گرفت، مدیون اردبیلیم.
کار مذهبی هم اشاعهی مذهب اهلبیت بود. البتّه ایرانیها از قدیم به اهلبیت (علیهم السّلام) ارادت داشتند، علاقه داشتند، لکن مذهب اهلبیت رایج نبود، در غربت بود. در بعضی از نقاط کشور وجود داشت، در بسیاری از نقاط کشور نبود. خدمت بزرگی که صفویّه به کشور کردند، این بود که مذهب اهلبیت را در سرتاسر کشور ایران منتشر کردند. این محبّتی که امروز شما به اهلبیت دارید، این ارادتی که دارید، این درسی که ما از مکتب اهلبیت در همهی زمینههای سیاسی و اجتماعی و مذهبی و غیره میگیریم، به برکت آنها است.
بنابراین، با نگاه تاریخی که نگاه میکنیم، اینجوری است که دو نقطهی برجسته و مهم در تعامل مردم منطقهی شما با کشور ایران وجود داشته است: یکی ملّی است، یکی اسلامی است. در ادامه هم همینجور بوده است؛ یعنی چه از همان زمان صفویّه که ملّای بزرگی مثل محقّق اردبیلی (رضوان الله علیه) در نجف محور علم و فقه شد که علمای بزرگ از راههای دور، از شامات و غیره میآمدند نجف و پیش ایشان تحصیل میکردند و مرحوم آقا باقر بهبهانی (رضوان الله علیه) که یکی از اَعلام بزرگ تاریخ فقه شیعه است، ایشان را «شیخالطّائفه» اسم میگذارد ــ «شیخالطّائفه» تعبیری است که راجع به شیخ طوسی گفته میشود؛ مرحوم آقا باقر بهبهانی میگوید محقّق اردبیلی «شیخالطّائفه» است؛ در مورد ایشان تعبیر «شیخالطّائفه» دارد ــ تا دوران اندکی قبل از ما، علمای بزرگ و برجسته در خود اردبیل [مثل] مرحوم آمیرزا علیاکبر آقای اردبیلی، ملّای متنفّذ و فعّال، که مسجد ایشان امروز معروف است و وجود دارد، تا زمان ما، در مشهدِ ما مرحوم آقای آسیّد یونس اردبیلی، که مرجع تقلید بود و عالِم درجهی یک مشهد ایشان بود ــ علما زیاد بودند امّا آن کسی که در رأس همه قرار داشت، مرحوم آسیّد یونس اردبیلی بود ــ و همینطور علمای گوناگونی در بخشهای مختلف حضور داشتند.
در مسئلهی جهاد و حضور در میدان مجاهدت هم اردبیلیها انصافاً جزو صفوف مقدّمند، که خب تفاصیلش را آقایان اشاره کردند و گفتند. اینکه در حدود ۳۵ هزار رزمنده از اردبیل روانهی جبههها شده، رقم خوبی است، رقم بالایی است. این منطقه حدود ۳۴۰۰ یا بیشتر شهید داده و جانبازهای فراوان و خانوادههای معظّم شهیدان [دارد]؛ اینها را باید حفظ کرد؛ شناسنامهی اردبیل اینها است. ما در شناخت شهرها و استانهای خودمان نمیتوانیم به حدود جغرافیایی و مسائل اقلیمی و بقیّهی چیزها اکتفا کنیم؛ عمده اینها است؛ شناسنامهی اردبیل اینها است: سابقهی علمی، سابقهی جهاد، سابقهی شهادت و حضور در میدانهایی که حیات ملّی در این میدانها تجدید شده، چه حیات سیاسی و جهادی و استقلال و مانند اینها، و چه حیات علمی؛ اینها خیلی مهمّند.
یک جملهای را آقای عاملی اشاره کردند، گفتند «ما در بزرگداشت شهیدان، در این جلسه و بزرگداشت و مانند اینها متوقّف نمیمانیم»؛ بله، همین درست است. این کارهایی که دارید میکنید ــ حالا عرض خواهم کرد ــ کارهای لازم است و خیلی مهم است، لکن آنچه این کارها مقدّمهی آن است، عبارت است از اینکه ما راه شهیدان را دنبال کنیم، درس شهیدان را فرابگیریم و عمل بکنیم؛ این مهم است. دربارهی مسئلهی شهادت، خب واقعاً زبان ما قاصر است از اینکه بخواهیم دربارهی رتبهی شهادت و مرتبهی شهیدان عرضی بکنیم. این آیاتی که تلاوت کردند: اِنَّ اللهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة، [نشان میدهد که] این معاملهی با خدا است. یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون؛ هر دو ــ هم نابود کردن دشمن، هم کشته شدن در این راه ــ ارزش است؛ این معامله با خدای متعال است. شهید جان خودش را داده است و رضای الهی را که بالاترین ارزشهای عالم وجود، رضای الهی است کسب کرده. بعد هم خدای متعال میفرماید: وَعداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوراةِ وَ الاِنجیلِ وَ القُرآن؛(۳) یعنی این جزو معارف مشترک همهی ادیان الهی است، مخصوص اسلام نیست. در همهی ادیان الهی، فداکاری در راه خدا، جان دادن در راه خدا، این ارزش والا را دارد. این آیهی سورهی توبه بود، آیهی سورهی مبارکهی آلعمران هم خیلی مهم است: وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا. شبیه این آیه در سورهی بقره هم هست: وَ لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ اَموات،(۴) لکن تأکیدی که در این آیهی شریفه هست ــ لا تَحسَبَنَّ ــ تأکید خیلی واضحی است یعنی خیلی مؤکّد بیان میکند. اوّلاً با فعل «حَسِبَ» [بیان میکند، یعنی] حتّی تصوّر نکنید، به ذهنتان خطور ندهید که شهدا مرده هستند؛ ثانیاً با نونِ تأکید [بیان میکند]. بَل اَحیاءٌ؛ زندهاند. نوع زندگی اینها را خدای متعال برای ما شرح نداده که چگونه است لکن [میفرماید:] «اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم»؛ در حریم ربوبیّتند، در حریم الوهیّت قرار دارند. این بالاتر از این حرفهایی است که ما در باب زنده بودن به عقلمان میرسد؛ یک چیزی فراتر و بالاتر از این حرفها است. هم مقام اینها را نشان میدهد که «بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون»؛(۵) رزق الهی به اینها میرسد. این رزق الهی چیست؟ خب برای مؤمنین ارزاقی در بهشت وجود دارد و این در قرآن هست [لکن] این «یُرزَقون» غیر از آنها است؛ انسان اینجور میفهمد؛ یک رزق دیگری است، یک رزق بالاتری است. یکی این مسئله است که مقام اینها را نشان میدهد، بعد پیام اینها را [بیان میکند که] «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون»؛(۶) در این راه بیم و اندوه نیست؛ این راه، راه مسرّت، راه انفتاح، راه خشنودی و خوشدلی است. این پیامِ اینها است؛ یعنی شهدا ما را تشویق میکنند، به ما میگویند در این راهی که ما رفتیم شما هم دنبال ما بیایید، حرکت کنید. مقام شهدا اینجوری است و اگر چنانچه انسان آیات قرآن را دربارهی محنتهای قیامت و برزخ تأمّل کند، مورد تدّبر قرار بدهد ــ آن حسرتها، آن سختیها، آن فشارها را ــ آن وقت میفهمد که این رزق الهی و حضور در حریم ربوبیّت چقدر اهمّیّت دارد، چقدر ارزش دارد!
خب، حالا فقط یک نکتهای من عرض کنم به شما برادران عزیز و خواهران عزیز. ما با شهدا معاصر بودیم، از نزدیک دیدیم شهدا را؛ هم جهادشان را دیدیم، هم شهادتشان را دیدیم. شما این نوجوانِ سیزده چهارده ساله(۷) را خودتان دیدید، شهادتِ او را دیدید، شناختید، فهمیدید، همه چیز جلوی چشم شما است. نسل بعدی با این بداهت و با این وضوح این مسئله را نمیبیند؛ به فکر او باید بود. ما دیدیم شهدا چطور توانستند گرههای بزرگ را باز کنند؛ ما دیدیم که همهی قدرتهای نظامیِ فعّال و پیشرفتهی دنیا با هم جمع شدند و ریختند سر کشوری که تازه انقلاب کرده بود، دچار مشکلات فراوان بود، مواریثِ تلخِ دورانِ طاغوت همه جا را فرا گرفته بود، برای اینکه آن را از بین ببرند و نابود کنند، و شهدا توانستند جلوی این بِایستند و این حملهی همهجانبه را خنثی کنند؛ این شوخی نیست، این خیلی مسئلهی مهمّی است. این هشت سال دفاع مقدّس، نقش رزمندگان ما را، نقش مجاهدتهای ما و شهدای ما را در گشودنِ گرهها آشکار کرد. بعد از آن هم همین جور تا امروز؛ بعد از جنگ، بعد از دوران دفاع هشتساله، جنگ نظامی ما تمام شد امّا جنگ شناختی، جنگ معرفتی، جنگ اقتصادی، جنگ سیاسی، جنگ امنیّتی روزبهروز شدّت پیدا کرده، تا همین امروز. همهی اینها به برکت ایستادگیها، به برکت مقاومتها، به برکت شهادتها خنثی شده.
پس بنابراین، راه برای ما روشن است. راه، راه مجاهدت است، راه ایستادگی است، راه استقامت است. این راهی است که ما باید برای هموار کردن آن تلاش کنیم، فکر کنیم؛ علما یک جور، روشنفکران یک جور، دانشگاهیها یک جور، صاحبانِ مناصبِ گوناگونِ دولتی هر کدام یک جور باید تلاش کنند. این کاری است که ما باید انجام بدهیم؛ خدای متعال هم برکت میدهد، کمااینکه به خون شهدا برکت داد. شما ملاحظه کنید، مثلاً فرض کنید شهیدی مثل شهید سلیمانی در راه خدا به شهادت میرسد، یک ملّت تکان میخورد، یک ملّت حرکت میکند و تمام این خطوط توهّمیای که بین آحاد ملّت هست به هم میریزد و ملّت یکپارچه راه میافتند؛ این برکتی است که خدا به خون شهید داده. بارزترین مثال؛ خون مطهّر اباعبدالله (علیه الصّلاة و السّلام) است؛ امسال دشمن چه تلاشی کرد تا شاید بتواند رونق محرّم را کم کند؛ نتوانست و بعکس شد، عکس آنچه او میخواست اتّفاق افتاد. امسال محرّم و دههی عاشورا گرمتر، پُرشورتر، پُرمعناتر، معرفتبرانگیزتر از همهی سالهای قبل بود؛ این، کار خدا است که حادثهی کربلا که در یک بیابان، تقریباً در یک نصفهروز یا در یک روز انجام گرفت، اینجور در تاریخ روزبهروز بیشتر اشتعال پیدا کند و عشق حسینی، مسلمان و غیر مسلمان نشناسد. شما الان میبینید فِرَق مختلف مسلمان به امام حسین اظهار عشق میکنند؛ غیر مسلمانها [هم همینطور؛] مسیحی، زرتشتی، هندو. این راهپیمایی اربعین را شما مشاهده کنید و ببینید! اینها همه نشاندهندهی ارزشگذاری خداوند بر روی شهادت و خون شهید و راه شهدا است؛ این را باید حفظ کرد، این را باید نگه داشت. در واقع امروز مسئولیّت شما که این کار بزرگ را دارید انجام میدهید و نام شهدا را احیا میکنید، شبیه کار امام سجّاد (علیه السّلام) و حضرت زینب است. آنها هم حادثهی عاشورا را حفظ کردند، نگه داشتند، تثبیت کردند و در تاریخ ماندگار کردند؛ نگذاشتند از صفحهی تاریخ محو بشود، پاک بشود؛ شما هم همین کار را دارید میکنید؛ یعنی ارزش کار شما برای حفظ آثار شهدا این است.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال به شماها توفیق بدهد که برای حفظ نام شهیدان، یاد شهیدان، خاطرهی شهیدان، حوادث شهادتهای اینها، داستانهای اینها، همهی روشهای لازم را دنبال کنید؛ از همه مهمتر هم روشهای هنری است؛ شیوههای هنری را هر چه بیشتر به کار بگیرید. انشاءالله خدای متعال شما را مأجور خواهد داشت و این راه ادامه پیدا خواهد کرد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,282 | 1402/05/15 | بیانات در دیدار کارکنان و خانوادههای ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53506 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خوشامد عرض میکنم به یکایک شما عزیزان؛ برادران عزیز، خواهران عزیز، فرزندان مایهی افتخار ملّت ایران؛ انشاءالله که همه موفّق و مؤیّد باشید.
هدف از این جلسه تشکّر و تقدیر است؛ صمیمانه از یکایک شما تشکّر میکنم؛ هم از مجموعهی ناوگروه ۸۶ که مأموریّت بزرگی را انجام دادند و پیرامون کرهی زمین را با موفّقیّت گردش کردند،(۲) کاری که در طول تاریخ دریانوردی کشورمان اتفاق نیفتاده بود؛ همچنین تشکّر میکنم از خانوادههای شما که دربارهی خانوادهها بعد یک کلمهای عرض خواهم کرد؛ همچنین از فرمانده محترم نیروی دریایی؛ همچنین از قرارگاه راهبردیای که در ارتش تشکیل شد، [یعنی] قرارگاه راهبردی ذوالفقار که به طور مستمر با ناوگروه در ارتباط بودند که بنده چند بار استفسار کردم، دیدم کاملاً مطّلعند از خصوصیّات ناوگروه. همچنین تشکّر میکنم از دستگاههایی که پشتیبانی کردند ــ چه دستگاههای فنّی، چه ستاد یا قرارگاه اقلیمشناسی و امثال اینها ــ که این کار بزرگ با شراکت مجموعهای از افراد انجام بگیرد و شما کارکنان و اعضای ناوگروه ۸۶ بتوانید این موفّقیّت را، این عملیّات بزرگ را با افتخار انشاءالله به انجام برسانید که رساندید.
من به همین مناسبت لازم میدانم یادی کنم از شهیدان نیروی دریایی، شهیدان ناوچهی پیکان(۳) که آنها هم جوانهایی بودند و مردان باگذشتی بودند [و نیز] شهدای ارتش سرافراز جمهوری اسلامی؛ همهی ما مدیون آنها و خانوادههایشان هستیم. عزیزان من، اقدامهای گذشتگان شما در دوران حوادث مهمّ انقلاب تا امروز، زمینهی موفّقیّت امروز شما است؛ باید قدردان آنها باشید. ارتش و سپاه در دریا فداکاریهای زیادی کردند و این فداکاریها به ثمر نشست؛ شما گلِ دمیدهی از گیاه سرسبزی هستید که آنها به وجود آوردند، میوهی شیرین از درختی هستید که آنها نشاندند. امروز، ما در نقطهی افتخارآمیزی ایستادهایم که اگرچه فرمانده محترم نیرو و فرمانده محترم ناوگروه بیانات خوبی را بیان کردند، در تلویزیون هم تا حدودی مطالبی گفته شد، امّا نه، ماجرای حرکت شما اینجوری تمام نمیشود؛ شرح و تفصیلِ بیشتر و داستان مفصّلتری دارد که باید تبیین بشود، باید بیان بشود. این نقطه، نقطهی افتخارآمیزی است؛ این نقطه را ما به برکت تلاشها و مجاهدتهای قبلی داریم.
خب، کار بزرگی که ناوگروه ۸۶ انجام دادند، یک افتخاری است که برای اوّلینبار در تاریخ دریانوردیِ کشور ما اتّفاق افتاده. حالا [اگر] این سالهای نکبتبار حاکمیّت پهلویها و قاجاریها را کنار بگذاریم، قبلش ما دریانوردی داشتهایم، بد هم نبوده، لکن آن چیزی که قبلاً داشتیم با این کاری که شما کردید فاصلهاش خیلی زیاد است؛ این یک افتخار بزرگی بود که ناوگروه شما ایجاد کردند؛ یک مجموعهی سیصدوپنجاهنفری، با یک فرمانده مجرّب و کاردان، بتوانند ۶۵ هزار کیلومتر را طی کنند ــ یک دُور دنیا است ــ مسیر آبی را بگذرانند و نزدیک هشت ماه روی آب بمانند، دقیقاً ۲۳۲ روز؛ اینها کارهای بزرگی است. نیروهای دریاییِ معروفِ دنیا، و کسانی که این کار را میتوانند انجام بدهند و انجام میدهند، معدودند؛ شما انجام دادید؛ سه اقیانوس را درنوردیدید و سرافراز به میهن برگشتید. آنچه شما کردید، یک کار خیلی پُرمعنایی است، بهآسانی نمیشود این را به چشم یک حادثهی دریانوردی یا نظامی نگاه کرد؛ این کار شما عمق دارد. من یک اشارهای به این عمق میخواهم بکنم.
اوّلاً این حرکت بزرگ حاکی است که در میان نیروهای نظامی ما، هم همّت بلند هست، هم قدرت اراده هست، هم اعتماد به نفس هست؛ اینها خیلی [مهمّند]. سه عامل مهم: همّت گماشتن و ارادهی راسخ را پشتِ کار قرار دادن و بعد اعتماد به نفس، یعنی همان «ما میتوانیم»؛ این یک طرف قضیّه است؛ یک طرف دیگر قضیّه، دانش نظامی است، قدرت طرّاحی است. اینطور عملیّات، یک بخش بسیار مهمّش طرّاحی است؛ اینکه بتواند یک مجموعهای یک طرّاحیِ اینجوری بکند، این خیلی مهم است. و بعد دانش نظامی؛ بعد یک ضلع دیگر: شجاعت، استقامت، قدرت تحمّل سختیها.
ما حالا [بهسادگی] میگوییم هشت ماه روی آب؛ کسانی که دو روز، سه روز، روی آب رفتهاند میفهمند هشت ماه روی آب یعنی چه! این سختیها را تحمّل کردن چیز خیلی مهمّی است. ببینید، کار شما حاکی از این حقایق است؛ این حقایق هر یک دانهاش درخور اهتمام است؛ یعنی خود اینکه مثلاً فرض کنید یک مجموعهی نظامی بتواند قدرت طرّاحی یک چنین کاری را، عملیّاتی را به دست بیاورد، یک چیز مهمّی است. خودباوری و اعتماد به نفس یک چیز مهمّی است و از این قبیل.
مدیریّت کارآمد هم که همراه با مهارت است، نکتهی دیگری است. مدیریّت توانا و کارآمد و ماهر هم خیلی مهم است. این در مجموعهی خطّ مقدّم عملیّات. پشت صحنه، تشکیل همین قرارگاه راهبردی که من اشاره کردم و ارتباط مستمرّ فرمانده نیرو و مسئولین ارتش با مجموعهای که در دریاها دارند حرکت میکنند، این هم یک بخش خیلی مهم از قضیّه است. آنطوری که در گزارشها بود ــ من حالا یادداشت نکردم ــ به نظرم مثلاً فرض کنید که حدود هشتاد جلسه در این چند ماه در آن قرارگاه تشکیل شده؛ اینها همه درخور تحسین است و کارهای مهمّی است. این یک بخش از اهمّیّت کار شما است [و همان طور] که حالا بعد خواهم گفت، این کار باید تبیین بشود؛ تبیینش هم راه دارد که من اشاره خواهم کرد.
یک مسئلهی دیگر نقش خانوادهها است. حالا این خانم محترم چند کلمهای را گفتند، [ولی] بیش از اینها است. این دلنگرانیها [چیز کمی نیست]؛ عزیز شما روی آب، در دریا، هشت ماه! نگرانی، دلهره، دلواپسی، دلتنگی، جواب بچّهها را دادن؛ پدرها و مادرها یک جور، همسرها یک جور؛ اینها صبر کردند، تحمّل کردند، احساس افتخار کردند. وقتی که ناوگروه آمدند، به ساحلِ ما رسیدند و وارد شدند، من فیلمِ تصویر خانوادهها را دیدم. آدم احساس میکند که خانمها، همسران، پدرها، مادرها از اینکه جوانشان این کار بزرگ را انجام داده احساس افتخار میکنند؛ این احساس افتخار خیلی مهم است. این احساس افتخار است که انگیزه میدهد، هم به خود شما، هم به دیگران، که این کارهای بزرگ را انجام بدهند. اگر خانوادهها نق میزدند، اظهار ناراحتی میکردند، اظهار نارضایتی میکردند، همان [کسی] هم که رفته بود پشیمان میشد. بحمدالله خانوادههایتان امتحان خوبی دادند، صبر خوبی کردند، احساس افتخار کردند، این افتخار را نشان دادند.
من لازم میدانم همین جا یاد کنم و تعظیم کنم در مقابل خانوادههای شهیدان عزیز. بحمدالله عزیزان شما خانوادهها برگشتند، آنها را در آغوش گرفتید، آنها را دیدید؛ خانوادههای شهدا جای خالی عزیزانشان پُر نشد؛ هر چه داریم، از این گذشتها داریم؛ هر چه داریم، از این بزرگمنشیها داریم؛ همه مرهونیم. من هر بار در ملاقات خانوادهی شهدا میگویم خدا سایهی شما را از سر ملّت ایران کم نکند.
چند نکته را در باب این اقدام بزرگ نیروی دریایی عرض میکنم. نکتهی اوّل این است که این کار شما مصداق آیهی شریفهی «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل»(۴) بود. قرآن صریحاً، یعنی بدون تأویل، دستور داده که «اَعِدّوا لَهُم»، در مقابل دشمنان آمادهسازی کنید؛ «مَا استَطَعتُم»، هر چه میتوانید. ببینید، این قرآن است. این دیگر یک احتمال دینی، [یک] روایت ضعیف نیست، صریح قرآن است. «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم»؛ هر چه میتوانید باید آمادگیها را افزایش بدهید. این کار شما مصداق این آیهی شریفه بود؛ آمادگیها را افزایش دادید، تواناییها را به رخ کشیدید. این اقدام شما، اگرچه محصول تلاشهایی بود که قبل از شما انجام شده بود، امّا خود این یک قاعدهای شد، یک زمینهای شد برای کارهای بزرگتری که بعد از این انجام خواهد گرفت؛ این[طور] است. این اِعداد(۵) را شما انجام دادید. بنابراین این نکتهی اوّل که حرکت ناوگروه ۸۶ مصداق آیهی «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم» بود.
این کار شما اعتماد به نفس نیروهای ما را ارتقا داد، سطح تواناییهای نظامی ما را بالا برد، «ما میتوانیم» را که بنمایهی پیشرفت است ــ پیشرفت متّکی به اعتقاد به «ما میتوانیم» است ــ در ذهنها تقویت کرد. دشمن هم وقتی که این را میبیند، مجبور میشود دست و پایش را جمع کند؛ به طور طبیعی اینجور است. در همین آیه هم دارد: تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَه؛ شما آمادهسازیتان را زیاد کنید تا دشمن احساس کند که شما آمادهاید. یکی از چیزهایی که دشمنان را تشویق میکند به تهاجم و حمله، این است که احساس کنند طرف منفعل است، دچار ضعف است، دچار تردید است؛ این، دشمن را تشویق میکند به اقدام؛ [امّا] وقتی دیدند نه، شماها بیدارید، آمادهاید، توانایید، دانایید، طبعاً حساب خودشان را میکنند.
نکتهی بعدی این است که این کار شما یک تجربههای ارزشمندی را در عرصهی دریانوردی به نیروی دریایی و به نیروهای نظامی تقدیم کرد؛ یعنی یک تجربههای جدیدی به وجود آمد: عبور از عرض اقیانوس آرام؛ این کار تا حالا برای دریانوردی ما اتّفاق نیفتاده بود. گذر از تنگهها و آبراههای دشوار؛ که یک اشارهای کردند. گذر از بعضی از این تنگهها، کار دشوار و فنّی و محتاج مهارت است؛ این کار را شماها انجام دادید؛ بدون حادثه توانستید از این تنگهها و راههای دشوار عبور کنید. مواجهه با عوارض دریایی در راههای دور؛ آنجایی که هزاران کیلومتر با خانهی خودتان فاصله دارید، مسائل گوناگونی برایتان پیش آمد، مواجهه پیدا کردید و مقابله کردید. تجربهی خودکفایی در سوخت، در برق، در امکانات بهداشتی و درمانی؛ یعنی شما در این سفر پُرماجرا، توانستید هم در سوخت خودکفا باشید، هم در برق و انرژی خودکفا باشید، هم در سلامت ــ چه بهداشت، چه درمان ــ خودکفا باشید، عمل جرّاحی بکنید؛ اینها تجربههای خیلی ارزشمندی است. در ارتباط با مرکز هم توانستید تجربههای جدیدی را به دست بیاورید. آنچه اتّفاق افتاد، خود این ارتباط، یک نقطهی خیلی مهمّی است؛ توانایی ارتباطگیری. این تجربههای شما بود؛ اینها ذخیرههای علمی است؛ این چیزهایی که عرض کردم، این دستاوردها، همه ذخیرههای علمی است و در دانشگاهها باید تدریس بشود؛ در دانشگاههای نیروی دریایی و مربوط به این کار، این چیزها میتواند به عنوان مادّهی درسی مطرح بشود.
نکتهی دیگری که در این کار شما وجود دارد این است که این اقدام شما توانست وجههی بینالمللی ایران را بالا ببرد و ارتقاء ببخشد. من میخواهم این را بگویم: ارزش سیاسی کار شما از ارزش نظامیاش کمتر نبود، اگر نگوییم بیشتر هم بود. نفْس اینکه شما توانستید یک حرکت بزرگ اینچنینی را روی دریا انجام بدهید، [اینکه] ایران اینقدر نیرو داشت، اینقدر جوان، اینقدر توانایی علمی، اینقدر مهارت که توانست این کار بزرگ را انجام بدهد، این برای کشور وجههی بینالمللی ایجاد کرد.
نکتهی بعدی این است که این دریانوردیِ شما چند تا درس داشت؛ درسهایی داشت که این درسها قابل توجّه است. درس اوّلش درس خداشناسی بود. دریا یکی از نشانههای بارز وجود خداوند است. در دعا میخوانیم «یا مَن فِی البِحارِ عَجائِبُه»؛(۶) دریا مرکز عجایب و شگفتیهای آفرینش است. عظمت دریا، بیکرانگی اقیانوسها، زیباییهای مناظر گوناگون دریا، در یک جاهایی خشم دریا، لطف دریا، موجودات دریایی شگفتآور، اینها همه آیات الهی است، اینها همه نشانههای خدا است. دریا در واقع یک نمایشگاهی است از آیات پروردگار. پس اوّلین درس این دریانوردی خداشناسی است؛ اعتقاد آدم به خدا تقویت میشود، آیات الهی را به چشم میبیند.
درس دوّم درس انقلاب است. این دریانوردی ارزش و اهمّیّت انقلاب اسلامی ایران را برای خود ما، برای شما، برای هر کسی که از ماجرای شما مطّلع بشود روشن کرد؛ چرا؟ چون این دانایی، این توانایی، این اعتماد به نفْس را انقلاب به ما داد؛ این همّت را، این جسارت اقدام به یک چنین کار بزرگ را انقلاب به ما داد. قبل از انقلاب این خبرها نبود؛ در دورهی ننگین پهلویها و قاجاریها، ما با اینهمه ساحل دریایی، با اینهمه امکانات دریایی، دریا را نمیشناختیم، بلد نبودیم، نیروی دریایی ما هم سرش به کارهای دیگری گرم بود. خوشبختانه شماها آن روزها را درک نکردید. در میان آنها، کسانی که مردمان باانصاف و پاکطینتی بودند، برای ما شرح میدادند که در نیروی دریاییِ آن روز چه خبر بود. خبری از این کارهای بزرگ وجود نداشت. این کار را انقلاب اهدا کرد، تقدیم کرد به نیروهای ما که توانستند این کار را بکنند. پس درس بعدی، درس انقلاب بود. انقلاب دریا را از تعطیلی درآورد، دریانوردی را از فراموشی خارج کرد.
درس بعدیِ این حرکت شما حضور امنیّتساز بود. این حضور شما در مناطق دوردست، در اقصیٰ نقاط اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس، کمک به امنیّت کشور بود. شما نشان دادید که دریا مال همه است، دریاهای آزاد مخصوص کسی نیست. این ابرقدرتها اگر بتوانند، اقیانوسها را هم به اسم خودشان سند میزنند تا دست دیگران کوتاه بشود. ویژهخواریِ در مسائل عمومیِ مربوط به بشریّت، جزو خصوصیّات ابرقدرتها است، جزو خصوصیّات آمریکا است؛ شما این را نقض کردید. اگرچه در همین سفر هم البتّه علیه شما اقدامات خصمانهای انجام دادند، کارهایی کردند برای اینکه حرکت شما را نیمهکاره بگذارند یا خراب کنند؛ [امّا] شما بر آنها چیره شدید؛ شما ثابت کردید که دریاهای آزاد متعلّق به همه است. یکی از نتایج روشن کار شما این بود که نشان دادید دریای آزاد متعلّق به همه است. [اینکه] «ما اجازه نمیدهیم فلان کشتیها از فلان تنگهها عبور کنند» غلط زیادی است؛ چرا؟ دریای آزاد مال همه است؛ باید همه عبور کنند؛ باید همه بتوانند بروند و بیایند. دریا و هوا باید برای همهی ملّتها آزاد باشد. امنیّت کشتیرانی و حمل و نقل دریایی باید برای همهی کشورها تأمین بشود. امروز آمریکاییها به نفتکشها تعرّض میکنند، به باندهای قاچاق دریایی کمک میکنند؛ این تخلّف بزرگ آنها است؛ در منطقهی ما این کار انجام میگیرد؛ در جاهای دیگر هم کم و بیش اطّلاع داریم که انجام میدهند. اینها نقض یک قانون بشریِ بینالمللیِ غیر قابل اغماض است. شما عملاً این قانون امنیّت همگانیِ دریا برای همه را اجرا کردید. این هم درس دیگر.
خب، از همهی این درسهایی که گفتیم و آنچه راجع به این حرکت شما عرض کردیم، باید یک نتیجه گرفت و آن اینکه همه بدانیم موفّقیّتهای بشر، کمالات بزرگ، پیشرفتهای گوناگون، امیدهای برآوردهشده، همه از بطن تلاشها زاییده میشود، از بطن سختیها به وجود میآید. با راحتطلبی و نشستن یک گوشه و تماشا کردن و حسرت خوردن و آه کشیدن و احیاناً نِق زدن، کاری پیش نمیرود. باید سختی را تحمّل کرد، باید تلاش کرد، باید کار کرد تا به موفّقیّت رسید. اینکه آدم به قلّهی یک کوه که یک عدّهای آن بالا رفتهاند، نگاه کند، بگوید ما هم میخواهیم آنجا باشیم، کافی نیست. اگر میخواهید به آنجا برسید، باید رنج حرکت از این مسیر را بر خودتان هموار کنید؛ وَالّا به آنجا نمیرسید. این را شما نشان دادید و این درس مهمّی است.
خب، حالا دو نکتهی کوتاه دیگر در آخر مطالبم عرض میکنم. یک نکته اینکه داستان این سفر هشتماههی شما میتواند بنمایهی یک کار خوب تلویزیونی و سینمایی بشود؛ هنرمندها به میدان بیایند. قضایای اتّفاقافتادهی برای شما در این مدّت چیزی نیست که در یک گزارش چندصفحهای یا در سخنرانی چنددقیقهای بگنجد. هر جزئی از حوادث شما ــ شما ۳۵۰ نفر آدم بودید ــ هر کدام احساسی داشتید، کاری داشتید، فکری داشتید، حرکتی انجام دادید، خوشیها و ناخوشیهایی وجود داشته، همهی اینها در مجموع، یک داستان بلند و آموزنده و پُرمعنا است. برای اینکه این کار معرّفی بشود، میتواند در یک قالب هنری، در یک قالب سینمایی، تلویزیونی ارائه بشود؛ اینجا دیگر کار هنرمندها است که این کار را انجام بدهند.
نکتهی آخر که این دیگر مربوط به مسئولین کشور است، توجّه به دریا است. ما به دریا همچنان توجّه لازم را نداریم. امروز نود درصدِ تجارت دنیا از طریق دریا انجام میگیرد. حمل و نقل دریایی، مهمترین بخش حمل و نقل بینالمللی است. ما هم از کشورهایی هستیم که خوشبختانه چند هزار کیلومتر مرز دریایی داریم؛ آن هم دریاهای متنوّع. در شمال کشور دریا داریم، در جنوب کشور دریا داریم، اقیانوس داریم؛ باید خیلی استفاده کنیم، از دریا باید خیلی استفاده کرد. مسئولین محترم بخشهای مربوط باید بنشینند روی این مسئله فکر کنند، برنامهریزی کنند، طرّاحی کنند. البتّه چندی است که یک حرکتی برای این کار آغاز شده امّا باید وسیعتر حرکت کرد؛ ما از دریا باید خیلی استفاده کنیم.
کشورهایی هستند که محصور در خشکیاند؛ در واقع گاهی یک کشور بین چند کشور دیگر زندانی است و هر جا بخواهد برود باید از این کشورها اجازهی عبور بگیرد؛ دریا ندارند. زمان ریاست جمهوری من، در یکی از مجامع بینالمللی، رئیس یک کشوری خواست با ما ملاقات کند، آمد پهلوی من نشست؛ جزو اوّلین سؤالهایش این بود که شما دریا دارید؟ گفتم بله، خوبش را هم داریم، الحمدلله زیاد هم داریم. گفت خوش به حالتان! ما دریا نداریم؛ مشکلش این بود. جزو اوّلین مسائلی که مطرح کرد، مسئلهی دریا نداشتن و دریا داشتن بود؛ واقعش هم همین است. از دریا بایستی استفاده کرد؛ ما [باید] از مرزهای دریایی متنوّع و طولانیمان استفاده کنیم و برای منافع ملّی روی این مسئله کار کنیم.
امسال به برکت توجّهات حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) محرّم پُرشوری بود. دشمنها سعی کردند، تلاش کردند که محرّم را بیرونق کنند، [امّا] درست نقطهی مقابل آنچه آنها میخواستند اتّفاق افتاد. دههی عاشورای امسال از دهههای عاشورای سالهای قبل پُرشورتر، پُرحرکتتر، پُررونقتر و پُرفایدهتر بود. کار خدا اینجوری است؛ کاری که برای خدا انجام بگیرد و در خطّ اهداف الهی باشد، خدای متعال به آن کمک میکند.
امیدواریم انشاءالله همیشه شماها موفّق باشید، سربلند باشید. شماها به معنای واقعی کلمه فرزندان من هستید؛ دعایتان میکنم و امیدوارم انشاءالله در همهی حوادث زندگی، در همهی امتحانهای بزرگ زندگی، مثل این امتحان، موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,283 | 1402/04/21 | بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53333 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
برای بنده خیلی شیرین و لذّتبخش است، بودن در بین این جمع محترم و معزّز از طلّاب و فضلای عزیز. همیشه یکی از آرزوهای ما همین بوده که در جمع حوزه و در جمع طلّاب و مجموعهی مسئولان قلبی و دلیِ دین در حوزههای علمیّه تنفّس کنیم، زندگی کنیم. من یک وقتی خدمت امام که به بنده تکلیف میکردند برای ریاست جمهوری دورهی دوّم، عرض کردم آقا من میخواهم بعد از این دورهی اوّل بروم قم و آنجا بمانم. ایشان گفتند که من هم دلم میخواهد بروم قم، ولی خب نمیشود. این آرزوی ما است که بتوانیم در جمع شماها باشیم، با شما باشیم، با شما کار کنیم؛ شما برادران عزیز و خواهران عزیز طلبه جزو بهترین قشرهای مورد اعتماد هستید که انسان میتواند با خیال راحت با آنها کار کند، تلاش کند.
خب، مطالبی که جناب آقای اعرافی بیان کردند، مطالب بسیار خوبی بود. قبل از آمدن اینجا هم داخل این راهرو، یک نمایشگاهگونهای تنظیم کرده بودند و بعضی از فعّالیّتها و کارها را در آن ذکر کردند که آنها هم برای من بسیار خرسندکننده بود. آن چیزی که به عنوان وظایف حوزههای علمیّه اینجا گفته شد و در آن نمایشگاه تصویر شد، صد درصد مورد تأیید این حقیر است.
دربارهی حوزه و حوزویان خیلی حرف میشود زد؛ در جهتهای مختلف میشود صحبت کرد. آن نقطهای را که من امروز انتخاب کردهام تا روی آن صحبت کنیم، مسئلهی تبلیغ است. واقعاً با اطّلاعاتی که به من میرسد از جهات مختلف، نسبت به تبلیغ نگرانم! بله، همهی این فعّالیّتهایی که ذکر شده، بیان شده، گزارش شده، واقعی است، درست است، میدانیم؛ در عین حال نیاز ما بیش از اینها است! اینقدر ظرفیّت تبلیغ در این کشور انبوه و متراکم و گسترده است که اگر ما چندین برابر آن مقداری هم که کار میکنیم، کار کنیم، به نظرم این ظرفیّت پُر نمیشود. هم به تبلیغ احتیاج داریم، هم به موعظه احتیاج داریم، هم به تحقیق احتیاج داریم؛ اگر تبلیغ ما متّکی به تحقیق نباشد، خنثیٰ و ابتر خواهد شد. حالا من یک مطلبی را در پایان عرایضم عرض میکنم. لذا امروز من چند مطلب دربارهی تبلیغ را آماده کردهام که به شما عزیزان عرض میکنم.
امروز نگاه رایج در حوزههای علمیّه این است که تبلیغ در مرتبهی دوّم قرار دارد. مرتبهی اوّل چیزهای دیگر است [مانند] مقامات علمی و امثال اینها؛ «تبلیغ» در مرتبهی دوّم است. ما از این نگاه باید عبور کنیم. تبلیغ، مرتبهی اوّل است؛ من این را میخواهم عرض بکنم. چرا این را میگوییم؟ برای اینکه ما هدف دین را چه میدانیم؟ دین خدا آمده است با ما انسانها چه بکند؟ خب یک هدف نهایی داریم که عبارت است از اینکه ما را در مسیر خلیفةاللهی، در مسیر انسان کامل ارتقاء بدهد، بالا ببرد ــ حالا هر چه ظرفیّت داشته باشیم ــ این هدف نهایی دین است. هدفهای میانی و ابتدائی هم وجود دارد؛ مثلاً اقامهی قسط: لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۲) یا تشکیل نظام اسلامی: وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللَه؛(۳) مرکز اطاعت، دین است؛ این یعنی تشکیل نظام اسلامی؛ این جزو اهداف دین است؛ هدف میانی است. یا فرض کنید که اقامهی معروف، اشاعهی معروف، ازالهی منکر، ترویج کَلِم طیّب و عمل صالح: اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُه.(۴) خب اینها اهداف دین است؛ هر کدام از اینها را که شما نگاه کنید، وسیله و ابزار رسیدن به آن، تبلیغ است؛ بدون تبلیغ نمیشود. حالا بله یک وقتی استثنائاً یک نفری با یک اشارهی الهی، یک نوری در دلش وارد بشود، آن یک حرف دیگر است، یک چیز استثنا است، امّا دین خدا با این هدفها و امثال این هدفها برای مردم، جز با تبلیغ تحقّق پیدا نمیکند؛ پس تبلیغ شد مرتبهی اوّل، درجهی اوّل. لذا شما در قرآن میبینید روی مسئلهی تبلیغ تکیه شده.
من برای همین صحبتِ حالا، به همین فهرستهای قرآنی مراجعه کردم؛ کلمهی «بلاغ» یا «بلاغ مبین» در قرآن حدود دوازده سیزده جا آمده. «بلاغ مبین» یعنی آن رساندنی که جای شبههای باقی نگذارد: وَ ما عَلَینا اِلَّا البَلاغُ المُبین؛(۵) باید جای شبهه باقی نگذارد. بلاغ، [یعنی] رساندن، رساندن پیام به گوشها و به دلها، این در قرآن بارها تکرار شده؛ دوازده سیزده مورد تکرار شده؛ از قول پیغمبران تکرار شده: ما عَلَینا اِلَّا البَلاغُ المُبین؛ از قول خدای متعال خطاب به پیغمبر تکرار شده: فَاِنَّما عَلَیکَ البَلاغ؛(۶) از همین مادّهی بلاغ، «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَهِ وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ اَحَداً اِلَّا اللَه»(۷) [هم هست] ــ آیهای که [قاری محترم] تلاوت کرد ــ و آیات متعدّد دیگری هم در این زمینه هست: اُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّی،(۸) بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک.(۹)
تعبیرات موازی و هممعنای با «بلاغ» هم در قرآن الیٰماشاءالله [هست]: تبلیغِ «دعوت» چقدر در قرآن تکرار [شده]: اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة؛(۱۰) اِستَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم،(۱۱) و همینطور آیات متعدّد دیگری با تعبیرِ عنوان «دعوت». آیات متعدّد فراوان با عنوان «انذار و تبشیر»؛ ترساندن و بشارت دادن. همهی اینها دعوت است دیگر، همهی اینها تبلیغ است. سطح گستردهی قرآن کریم را که شما نگاه کنید، میبینید تکیه روی تبلیغ است. اصلاً قرآن کریم، پیغمبران را مسئول تبلیغ میداند؛ ورثهی پیغمبران چطور؟ «اِنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الاَنبیاء»؛(۱۲) شماها هم که ورثهی انبیا هستید، اُسّ و اساس وظیفهی شما عبارت است از تبلیغ؛ باید تبلیغ کنید؛ باید پیام دین را، پیام خدا را به دلها و گوشها برسانید؛ دل و گوش چه کسی؟ همهی بشر. البتّه اولویّتهایی وجود دارد؛ طبعاً جامعهی خودتان اولویّت بیشتری دارد، یک جاهایی اولویّت دارد، یک جاهایی کمتر اولویّت دارد، ولی باید به همه برسد. ما به اهمّیّت تبلیغ اینجوری نگاه کنیم.
لذاست که شما میبینید در حوزههای علمیّه از اوّل، از هزار سال پیش، سنّت تبلیغ وجود داشت. البتّه من فرصت نکردم که یک قدری بیشتر فحص کنم و مراجعه [کنم] ــ یعنی وقت نکردم مراجعه کنم ــ آن مقداری که حالا در ذهن من بود، فرض کنید از زمان مثلاً شیخ صدوق، این کتابهای متعدّد شیخ صدوق (رضوان الله علیه) همه تبلیغات است: امالی تبلیغ است، خصال تبلیغ است، عیون اخبار الرّضا تبلیغ است؛ همهی اینها تبلیغات است. فقط هم تبلیغِ مذهب نیست؛ تبلیغِ اخلاق است، تبلیغِ دین است، تبلیغِ توحید است؛ همینهایی که ما باید انجام بدهیم. تعدادی از رسالههای شیخ مفید (رضوان الله علیه) در جواب سؤالات بلاد مختلف ــ که اینها چند سال پیش در کنگرهی شیخ مفید(۱۳) چاپ شد ــ تبلیغات است. شیخ طوسی، در کنار آن فقهِ عمیقِ عریقِ آنچنانی، امالی دارد؛ امالیِ شیخ، تبلیغ است، امالیِ سیّد مرتضیٰ، تبلیغ است. عرض کردم، حالا من مجال نکردم مراجعه کنم ببینم ــ شماها بیشتر وقت دارید و بیشتر حوصله دارید [میتوانید مراجعه کنید] ــ که در قرون بعدی در حوزههای علمیّه تبلیغ چه جوری انجام میگرفته؛ لکن مثلاً در قرون اخیر، مجلسی (رضوان الله علیه) ــ مجلسی آدم باعظمتی است؛ مجلسی را دستِکم نباید گرفت، خیلی آدم باعظمتی است ــ در کنار کتاب بحار و کتب متعدّدی که ایشان در مسئلهی حدیث و تبیین حدیث و بیان حدیث و مانند اینها دارد، مثلاً کتاب حقّالیقین و حیاتالقلوب که کتابهای فارسی [است دارد]؛ اینها برای چیست؟ تبلیغ است دیگر. مرحوم نراقی [هم] کتاب فارسی دارد، بعدها هم البتّه بوده که حالا مواردی در ذهنم هست؛ مثلاً فرض کنید تفسیر منهجالصّادقین(۱۴) و امثال اینها فارسی است؛ فارسی برای کیست؟ فارسی برای علما و فضلا و مانند اینها نیست؛ تبلیغ است برای آحاد مردم؛ یعنی علما به سنّت تبلیغ اهمّیّت میدادند. حالا این را هم که منبر و شکل تبلیغی منبر از کِی بوده، بنده مجال نکردم [ببینم]؛ دلم میخواست اگر بتوانم مراجعه کنم، امّا مثلاً همین ملّاحسین کاشفی سبزواری در قرن نهم و دهم یا مثلاً واعظ قزوینی در قرن دهم ــ که شاعر بزرگی هم هست ــ در ذهن من [اینجور] هست که اینها اهل منبر بودند و میرفتند صحبت میکردند و از آن وقتها این سنّتِ منبر وجود داشته. ملّا حسین کاشفی صاحب روضة الشّهدا است، و ما که روضهخوانی میکنیم، در واقع گرفتهشدهی از کتاب آن بزرگوار است. و همچنین بعداً علمای بزرگی مثل شیخ جعفر شوشتری [اهل منبر بودند]. شیخ جعفر شوشتری معروف به وعظ است؛ ملّا است، فقیه بزرگی است امّا خب اهل منبر بوده؛ که البتّه با شیخ جعفر کاشفالغطاء اشتباه نشود. یا مرحوم حاج آقا رضای همدانی واعظ، ملّای بزرگ ــ که باز با حاج آقا رضای همدانی صاحب مصباح الفقیه اشتباه نشود؛ او کس دیگری است ــ صاحب هدیّة النّملة الی رئیس الملّة، واعظ بوده است. در زمان خود ما مرحوم آمیرزا ابوالحسن قزوینی فیلسوف، که امام در دورهی جوانیاش پیش ایشان یک مقدار فلسفه خوانده بود، ملّای بزرگی بود. ایشان را خود من دیده بودم. در همین مسجد جامع تهران، در یک شبستانی نماز میخواند، منبر میرفت و مردم مینشستند منبر ایشان را گوش میکردند. قبل از ایشان، مرحوم شاهآبادی، استاد امام ــ که خب ما ایشان را درک نکردیم ــ در همین مسجد جامع منبر میرفتند. اینها کسر شأن نمیدانستند منبر رفتن را. در مشهد خود ما، مرحوم حاج میرزا حسین سبزواری، مرحوم حاج آقا حسن قمی منبر میرفتند. یعنی سنّت تبلیغ، حالا چه به شکل نگارش، چه به شکل منبر رفتن، چه به شکل شعر گفتن، در حوزههای علمیّه وجود داشته؛ این اهمّیّت این را نشان میدهد.
خب، حالا عرض کردیم اولویّت حوزهها تبلیغ است. در همهی دورهها اینجور بوده امّا در دورهی ما بالخصوص این اهمّیّت مضاعف است؛ برای اینکه در دورهی ما یک اتّفاقی افتاده است که در طول بیش از هزار سال از صدر اسلام چنین اتّفاقی نیفتاده بود؛ و آن حاکمیّت اسلام بود. تشکیل سازمانِ سیاسیِ مدیریّتِ کشور در شکل محتوای اسلامی سابقه ندارد. وقتی که یک چنین وضعی هست، طبعاً دشمنیهای با اسلام شدّت پیدا میکند؛ که حالا میدانید و میبینید و مشاهده میکنید. این قدر هم این دشمنیها زیاد شده که اصلاً همهی ما عادت کردهایم و انواع و اقسام دشمنیهای دشمن خیلی به چشممان نمیآید. خب، پس تبلیغ در دورهی ما اهمّیّت مضاعف پیدا میکند؛ هم از جهت اینکه در نظام اسلامی پایه و قوام نظام، مردمند، ایمان مردم است و اگر چنانچه ایمان مردم نباشد، نظام نخواهد بود ــ فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است؛(۱۵) گاهی انسان فکر میکند که اوجب واجبات است؛ پس حفظ ایمان مردم میشود واجب؛ تبلیغ از این جهت اهمّیّت مضاعف پیدا میکند ــ ثانیاً از این جهت که دوره، دورهی تطوّر(۱۶) علمی است. امروز انواع و اقسام شیوههای پراکندن پیام وجود دارد که در گذشته حتّی فکرش را هم نمیکردند؛ از تلویزیون و ماهواره بگیرید تا اینترنت و پسااینترنت؛ این چیزهای جدیدی که پیش آمده، هوش مصنوعی و امثال اینها. حالا چیزهای دیگر هم در راه است.
خب، با یک چنین شرایطی، با یک چنین وضعیّتی که در دست دشمن شمشیرهای آختهی(۱۷) برّانِ خونریز وجود دارد، ما چه کار میخواهیم بکنیم؟ تبلیغ، اینجا اهمّیّتِ مضاعف پیدا میکند. امروز، هم سختافزارهای مخالف، معارض و معاند تطوّر پیدا کرده، پیشرفت پیدا کرده که اشاره کردم، هم نرمافزارها؛ شیوههای باورپذیر کردن پیام را ــ چیزهایی که در گذشته، هیچ کس بلد نبود ــ با پشتیبانی علمیِ روانشناسی و امثال اینها رایج کردند؛ اینها ابزارهای نرمافزاری است، اینها خیلی مهم است. جوری حرف میزند، جوری فیلم درست میکند، جوری صحنهسازی میکند، جوری در روزنامه تیتر میزند که کسی که ملاحظه میکند، تردید نمیکند که این درست است؛ در حالی که صد درصد غلط است. ما امروز با اینها مواجهیم. اگر از این چیزها غفلت کردیم، اگر امروز حوزهی علمیّه از اهمّیّت تبلیغ و حسّاسیّت تبلیغ و مضاعف بودن وظیفهی تبلیغ غفلت بکند، دچار عارضهای میشویم که جبرانش بهآسانی ممکن نیست؛ نمیگویم محال است امّا بهآسانی ممکن [نیست] و دچار استحالهی فرهنگی میشویم. اگر لاسمحالله(۱۸) استحالهی فرهنگی پیش بیاید، درست کردنش، جبران کردنش دیگر کار یک ذرّه و دو ذرّه نیست. امام در یک مواردی مکرّر میفرمودند که اگر چنین اتّفاقی بیفتد، اسلام یک سیلیای خواهد خورد که تا سالهای متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۱۹) قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش میآید. اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ قبحزدایی میشود، از کبائر قبحزدایی میشود، عادی میشود. میبینید که در غرب شده؛ در غرب همینطور قدم به قدم دارند پیش میروند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج اینها را تکرار بکند، یعنی واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که اینها را تکرار کند؛ امّا هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِکم بگیریم، اینها دامن جامعهی ما را خواهد گرفت.
خب، حالا این مطالبی بود که عرض کردم؛ این ذهنیّاتی که عرض شد، مسلّمات است، جای تردید در اینها نیست؛ لکن حالا برای اینکه یک مقداری بحث را کاربردیتر بکنیم، چند نکته را من یادداشت کردهام که عرض بکنم.
اوّلین نکته در تبلیغ، شناخت مخاطب است. اگر ما بخواهیم درست تبلیغ بکنیم باید مخاطب خودمان را بشناسیم. حالا مِنباب مثال عرض بکنیم که امروز سطح آگاهی عمومی ــ جوان و غیر جوان ــ با گذشته قابل مقایسه نیست؛ واقعاً قابل مقایسه نیست. تقریباً همهی عمر تبلیغی بنده ــ شصت سال، بیشتر ــ با جوانها گذشته؛ من از دورهی جوانی در مشهد، جلسات داشتم که جوانها میآمدند، دانشگاهیها میآمدند، دانشجوها میآمدند، دانشآموزهای دبیرستان [میآمدند]. آن روز هم فکر بچّهها خوب بود، جوانها خوشفکر بودند امّا با امروز قابل مقایسه نبود؛ سطح فکر بالا رفته. تبلیغ بدون توجّه به این واقعیّت خنثیٰ خواهد شد؛ باید بدانیم طرف مقابلمان در چه مرحلهی فکری قرار دارد تا محتوا را، مادّه را و صورت را ــ هیئت را ــ بر طبق نیاز او تنظیم کنیم؛ بدون این فایدهای ندارد. علاوه بر اینکه سطح فکر جوان ما، نوجوان ما، مخاطب ما، بالا رفته، یک آفتی هم وجود دارد و آن اینکه در این آشفتهبازار صداهای مختلفِ فضای مجازی و تکثّر رسانهای که وجود دارد، در این صداهای گوناگون، یک صدا در انزوا قرار گرفته و آن، صدای انتقال معارفِ نسلی و خانوادگی است. پدرها، مادرها خیلی چیزها را به بچّههایشان یاد میدادند؛ خیلی از این مردم ما، یعنی شاید بشود گفت اکثر [آنها]، معلومات دینیشان، دانستههای دینیشان، از زبان و رفتار پدر و مادر به اینها منتقل شده بود؛ این صدا امروز ضعیف شده؛ در این غوغای تکثّر رسانهای این صدا ضعیف شده؛ این هم یک نکته است که مخاطب ما، هم مخاطب بسیاری از حرفها است، هم انواع و اقسام مطالب به ذهن او رجوع میکند، هم از این طرف دچار مشکل است.
سابق ما نصیحت میکردیم جوانها را و برحذر میداشتیم از رفیق بد، مصاحب بد؛ حالا مصاحب بد داخل جیبش است، صفحهی مصاحبِ بد جلوی چشمش است، همه چیز در آن هست. این مخاطب را بشناسید. اگر چنانچه ما موادّ تبلیغیمان و شیوهی تبلیغمان متناسب با این وضعیّت مخاطب نباشد، ناموفّق خواهیم بود. این نکتهی اوّل. احتمال دارد که یکی از مصادیق یا یکی از معانی این آیهی شریفهی «وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِه»(۲۰) همین باشد. اینکه حالا مثلاً اگر برای مردم ترکزبان پیغمبری فرستادند او بایست ترکزبان باشد، خب اینکه بدیهی است، بدون این که معنی ندارد؛ احتمال میدهم که این «ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِه» یعنی با همان ترکیب فکری و ذهنیِ قوم باید حرف بزند، صحبت کند، تبیین کند. حالا این نکتهی اوّل. پس نکتهی اوّل شد شناخت مخاطب.
نکتهی دوّم اینکه تبلیغ صرفاً پاسخگویی به شبهه نیست، موضع دفاعی نیست؛ اینجور نیست که ما خیال کنیم بنشینیم ببینیم چه شبههای وجود دارد، پیشگیری کنیم از آن شبهه، یا پاسخ بدهیم به آن شبهه؛ خب بله، این کار که واجب است، لازم است امّا فقط این نیست؛ طرفِ مقابل مبانی فکری دارد، باید به آن حمله کرد؛ طرفِ مقابل حرف دارد، فکر دارد، منطق دارد؛ مبانیِ این منطق، مبانیِ غلطی است؛ ما باید اینها را بشناسیم. در تبلیغ، موضع تهاجم لازم است. اگر چنانچه این موضع تهاجمی به معنای واقعی کلمه بخواهد تحقّق پیدا کند، لازمهاش شناخت صحنه است؛ یعنی شما باید بدانید که وقتی با انبوه شبهه در ذهن جوانها مواجه میشوید، با چه کسی طرفید؛ ما با چه کسی طرفیم؟ حالا فرض کنید که یک شبههای را فلان سرمقالهنویس یا فلان ستوننویسِ فلان روزنامه یا مثلاً فلان توییتزن در فلان شبکه یک چیزی را مطرح کرده؛ ما با چه کسی طرفیم؟ این کیست؟ آیا این خودش است که این کار را دارد میکند؟ احتمال قوی هست که اینجور نباشد، احتمال قوی هست که این یک پشتِصحنهای داشته باشد؛ آن پشتِصحنه کیست؟ باید او را شناخت.
ببینید، یک روز در این کشور ــ شماها البتّه آن روزها «لَم یَکُن شَیئاً مَذکورا»(۲۱) بودید؛(۲۲) صحبتِ پنجاه شصت سال قبل است ــ تودهایها فعّالیّت میکردند؛ فعّالیّت تبلیغی و غیره. ظاهر مطلب این بود که این یک جوانِ تودهای است، به منِ مثلاً فرض کنید که جوانِ آخوند یا غیر آخوند رسیده و مثلاً میخواهد حرف خودش را بر ذهن من غالب کند؛ این ظاهر قضیّه بود، امّا باطن قضیّه این نبود. باطن قضیّه این بود که حزب توده اساساً متّکی بود به یک دستگاه فکری و سیاسیِ گستردهای به نام «شوروی»؛ تودهایها اصلاً از آنجا استفاده میکردند، تغذیه میشدند، ارتزاق مادّی و فکری میکردند؛ با منبع مارکسیسم مواجهید. لذا اینجا دانشمندان هوشمند آن روز ما، مثل مرحوم علّامهی طباطبائی، نرفتند سراغ اینکه جواب اینها را بدهند، جواب مارکسیسم [را دادند]؛ این روش رئالیسم جواب مبانی فکری مارکسیستی است؛ مبنای فکری نقطهی مقابل را پیدا کنند، آن را هدف قرار بدهند؛ بسیاری از کارهای مرحوم شهید مطهّری از این قبیل است؛ یعنی صحنه را بشناسیم، بدانیم چه کسی با ما طرف است.
البتّه امروز که نگاه میکنیم، مارکسیسمی دیگر وجود ندارد امّا یک عرصهی دیگری، یک هماورد دیگری در مقابل ما است؛ امروز این تقابل وجود دارد. این تقابل بین دو جبهه است؛ اگر این دو جبهه را درست بشناسیم، بعد تشخیص خواهیم داد که آن پدیدهای که در مواجههی با ما قد علم کرده، خودش مستقل است یا وابستهی به آن جبههی مقابل است. این دو جبهه چه هستند؟ یک جبهه، جبههی «نظام اسلامی» است ــ که بعد دو سه کلمه عرض میکنم ــ یک جبهه، جبههی دروغگویی است که خودش را «لیبرالدموکراسی» نامگذاری کرده، در حالی که نه لیبرال است، نه دموکرات؛ به دروغ میگوید لیبرالدموکراسی. اگر شما لیبرال هستید، چرا استعمار کردید؟ استعمارِ سنّتیِ قدیم و استعمارِ جدید و استعمارِ فراجدید و فرانو. شما چطور لیبرالی هستید، آزادیخواهی هستید، آزاداندیشی هستید که مثلاً یک ملّت چندمیلیونی مثل هند را سالهای متمادی، بیش از صد سال، استعمار میکنید، در تصرّف خودتان نگه میدارید، همهی داراییهایش را از او بیرون میکشید، تبدیلش میکنید به یک ملّت فقیر؟ اینها حرفهای نهرو است؛ نهرو ــ جزو مبارزین هند که بعد هم نخستوزیر هند شد ــ مینویسد و شرح میدهد که هند قبل از آمدن انگلیسها، وارد شدن انگلیسها، چه بود و بعد از آمدن آنها چه شد. شما لیبرالید؟ این لیبرالیسم است؟ یا فرانسویها در الجزایر بیش از صد سال جنایت کردند، آدم کشتند. تعداد آدمها را البتّه گفتهاند، نوشتهاند، مشخّص است، [منتها] من حالا یادم نیست؛ اینها [کشتار] هزاران نفر ــ شاید دهها هزار کشته ــ در طول چند سال در الجزایر، عمدتاً در تونس و همینطور بعضی جاهای دیگر در شمال آفریقا را مرتکب شدند. دموکرات هم نیستند، دروغ میگویند؛ برای خاطر اینکه حکومتهایی را بر یک جاهایی تحمیل میکنند؛ طرفدار دموکراسی نیستند. با دموکراسیای که در خدمت آنها نباشد صد درصد مخالفند؛ این یک جبهه است. ببینید، کسی نگوید اینها گذشته؛ بله، از قضیّهی هند صد سال گذشته، از قضیّهی الجزایر شصت هفتاد سال گذشته، امّا خوی [امروز] آن کسی که در الجزایر و در هند آن کارها را کرده، همان خوی آن روز است. امروز هم اینها حاضرند یک ملّتی مثل ملّت بیچارهی بیپناه اوکراین را بیندازند جلو، برای اینکه جیب کمپانیهای اسلحهسازی آمریکا پُر بشود؛ قضیّه این است دیگر؛ قضیّهی اوکراین اصلاً این است: او بجنگند، او کشته بشود، برای اینکه سلاح فروش برود، برای اینکه اروپاییها مجبور بشوند سلاح بخرند، سلاح بسازند، سلاح بدهند و جیب کمپانیهای سلاح پُر بشود. اینها همانها هستند. حاضرند نفت سوریه را بدزدند، که دارند میدزدند. تصوّر انسان از دزد مثلاً یک آدم صغیر حقیر کوچکی است؛ یک دولتی مثل آمریکا نفت سوریه را دارد میدزدد؛ راحت، جلوی چشم همه! اینها همانها هستند، فرقی نکردهاند. خب این یک جبهه است.
در مقابلش هم یک نظامی است که با اتّکاء به اسلام، با الهام از اسلام، با استکبار مخالف است، با استعمار مخالف است، با دخالت در منافع ملّتهای گوناگون مخالف است؛ این مخالفت وجود دارد. حالا این دو در مقابل هم قرار دارند. شما یک وقت میبینید مثلاً یک تبلیغاتی علیه نظام اسلامی پیش میآید که مبانی این نظام را زیر سؤال قرار میدهد؛ این از طرف کیست؟ البتّه وقتی تحقیق میکنیم، دنبال میکنیم ــ که ابزار دنبال کردنش هم بحمدالله در اختیارمان هست ــ میفهمیم که منشأ کجا است امّا آن که این ابزار را هم ندارد، وقتی نگاه میکند، باید بفهمد. طرف، فلان مقالهنویسِ ضدّانقلابِ پناهبردهی به خارج یا مثلاً احیاناً در داخل ــ که خب کمند ــ نیست؛ طرف، یک دستگاه حکومتی است؛ مبارزه، مبارزهی تمدّنی است، مبارزهی جهانی است. خب تقابلها اینها است. البتّه همهی بحث این نیست؛ در این تقابل بینالمللی، کارهای دیگری هم میکنند؛ برای اینکه از آسیبهای این تقابل کم کنند، افرادی هستند، موظّفند، کارهای دیپلماسی و از این قبیل کارها میکنند؛ با حفظ اصول اشکالی هم ندارد، باید بشود، امّا بدانیم با چه کسی مواجهیم، با چه کسی طرفیم؛ تبلیغ بدون این درست انجام نمیشود.
البتّه امروز خوشبختانه آسیبپذیری غرب از همیشه بیشتر است. امام (رضوان الله تعالی علیه) آمریکا را مفتخر کردند به لقب «شیطان بزرگ»؛(۲۳) واقعش همین است. مجموعهای از شیطانصفتیها و شرارتها در آمریکا وجود دارد که همهی اینها میتواند آماج حملات تبلیغی قرار بگیرد؛ اینکه میگویم در موضع دفاعی متوقّف نشویم، یکی از مواردش همین است. امروز شرارتها و شیطانصفتیهای آمریکاییها در سیاست هست، در تعامل با ملّتها هست، در تعامل با ملّت خودشان هست، در نژادپرستی هست، در اختلاف طبقاتی هست، در اخلاق جنسی هست، در بیرحمی هست؛ اینها همه نقطهضعف است. هر جا وارد بشوند بیرحمانه [رفتار میکنند]؛ بیست و یکی دو سال قبل که آمریکاییها وارد عراق شدند و گاهی بعضی از مناظرش را انسان در تلویزیون میدید، با مردم کاری کردند که تصوّرش دل انسان را میلرزاند؛ با مردم عراق [اینجوری رفتار کردند]، بحث سر صدّام نبود؛ بیرحم. پس نکتهی اوّل شناخت مخاطب بود، نکتهی دوّم اینکه در موضع تدافعی گرفتار نشویم و منحصر نباشد؛ البتّه دفاع لازم است، واجب است امّا موضع، تهاجمی [باشد]. همهی اینها میتواند آماج حملات تبلیغی شما قرار بگیرد. البتّه شرطش این است که جریانات جهانی را بشناسید، وضع و محاذات سیاستهای دنیا را بدانید و آنوقت افشاگری کنید؛ هم درست ببینید، هم درست روایت کنید. این هم نکتهی دوّم.
برادران عزیز، خواهران عزیز! نکتهی سوّم این است که در تبلیغ، روحیهی جهادی لازم است. اگر در همهی کارها روحیهی جهادی باشد، کار، پیشرفتِ مضاعف میکند امّا اینجا تبلیغ بدون روحیهی جهادی، روح لازم را ندارد. اگر روحیهی جهادی نباشد، اوّلاً انسان گاهی صحنه را خطا میکند و غلط میبیند، [ثانیاً] گاهی در رفتار غلط عمل میکند. وقتی که حالت جهادی باشد، نه، غالباً درست میبیند و همیشه خوب عمل میکند و پیش میرود. البتّه روحیهی جهادی که عرض میکنیم، معنایش این نیست که تواناییهای معرفتی و اخلاقی و مانند اینها لازم نیست؛ چرا، آنها به جای خودش واجب است امّا روحیهی جهادی هم لازم است. این روحیهی جهادی با توجّه به این آیهی شریفه است: وَ لا یَطَؤُنَ مَوطِئاً یَغیظُ الکُفّارَ وَ لا یَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلاً اِلّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِح؛(۲۴) آن کاری که غیظ کفّار را برانگیزد، عمل صالح است. «یَنالونَ مِنه» یعنی ضربه زدن؛ «نالَ» به دو معنا استفاده میشود، امّا وقتی با «مِن» باشد، لا یَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلا، معنایش این است که ضربهای به او نمیزند، اِلّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِح، [مگر اینکه برای او] عمل صالح مینویسند؛ خب، این بهترین جهاد است دیگر. روحانیّت باید وسط میدان باشد، باید مأیوس نشود؛ خاصیّت عمل جهادی این است. در حاشیه نشستن و گاهی مثلاً یک اشارهای کردن، یک نصیحتی کردن، یک پیامی دادن، مثل روحانیّت مسیحی، کافی نیست. حالا البتّه روحانیّت مسیحی چند جور هستند؛ بعضیشان در کلیساها محبوس بودند، [یعنی] خودشان را محبوس کردند، بعضی بعکس، پیشقراول استعمار شدند. در آمریکای لاتین و در آفریقا و مانند اینها قبل از اینکه استعمارگرها پا بگذارند و نیروهای نظامی بروند جلو، کشیشها رفتند، مردم را آماده کردند برای اینکه آنها بیایند پدرشان را دربیاورند؛ بعضیشان هم اینجوری وارد شدند. امّا خب روحانیّت اسلام باید وسط میدان جهاد لِلّه و بالله و فیالله قرار بگیرد و مأیوس هم نشود. وقتی این عنصر مجاهدت با نگاه علمی، با کار علمی همراه بشود، حتماً تأثیر تبلیغ تضمینشده است. این هم یک نکته.
نکتهی بعدی توجّه ویژه به نسل جوان و نوجوان است که فردای کشور را اینها تشکیل میدهند. البتّه از دیگر قشرها نباید غفلت کرد؛ قشر اهل فکر، صاحبان فکر، صاحبان نظر، عالمان، دانشمندان، هنرمندان، نویسندگان، شاعران؛ برای همهی اینها بایستی انسان خوراک فکری داشته باشد، آمادگی داشته باشد. یک وقتی چند سال قبل از این، تعداد زیادی، شاید پنجاه شصت نفر یا بیشتر از سینماگرهای کشور آمدند اینجا، در بالای این حسینیّه با بنده ملاقات داشتند؛(۲۵) حرفهایی میزدند، گلههایی داشتند. من به این نتیجه رسیدم که ما گاهی توقّع زیادی میکنیم از اینها؛ ما کِی معارف لازم را در اختیار اینها گذاشتیم که حالا گله کنیم که چرا بر اساس این معارف شما فیلم نساختید؟ مواد را ما باید بدهیم؛ یکی از کارها این است. اینها درست است؛ یعنی بنابراین در بخشهای مختلف باید مواجههی تبلیغیِ مناسب با اصحاب فکر، اصحاب هنر، اصحاب قلم، اصحاب بیان بشود لکن اهمّ از همه، قشر جوان و نوجوان است؛ فردای کشور مال اینها است، در اختیار اینها است؛ ایمانشان باید محکم باشد، ذهنشان باید خالی از شبهه باشد.
ابزارهای ترغیب جوانان به التزامِ عملی به دین، خیلی مهم است. ما گاهی جوانی داریم که حماسه و علاقه و شور حسینی مثلاً فرض کنید او را میکشاند به یک راه درستی، به راه مجاهدت، امّا در اعمال عبادی ضعیف است. خب اعمال عبادی خیلی اهمّیّت دارد. نماز خیرالعمل است دیگر؛ از همهی اعمال بالاتر است دیگر؛ فلاح است، خیرالعمل است؛ مثلاً فرض کنید از نماز گاهی غفلت میکند؛ از این قبیل داریم. [برای اینکه] چیزی بتواند این جوان را به اعمال عبادی و اجتناب از گناهان تشویق کند، عواملی، جاذبههایی وجود دارد؛ یکی از این جاذبهها مسجد است، یکی از این جاذبهها هیئت است؛ اینها مهم است. آباد کردن مساجد، زنده نگه داشتن مساجد، یکی از کارهای واجب است. البتّه ما در سطح کشور نسبت به جمعیّت، مسجد که کم داریم امّا همانی هم که داریم، بعضیهایش یا شاید بسیاریاش، معمور نیست، آباد نیست. حدّاکثر [این است که] وقت نماز باز میکنند، نماز آنجا خوانده میشود، بعد درِ مسجد بسته میشود! این[طور] نمیشود. مسجد بایستی محلّ رفت و آمد دائمی مردم باشد. البتّه هیئتها خوبند؛ هیئت هم یکی از چیزهایی است که مشوّق جوانها است.
از موعظه هم غفلت نشود که من اوّل هم عرض کردم. همه احتیاج داریم به موعظه؛ همه، همه، بیاستثنا! همهی ما احتیاج داریم به موعظه. گاهی چیزهایی را میدانیم امّا گاهی در شنیدن، اثری هست که در دانستن نیست؛ باید بشنویم موعظه را، مواعظ حسنه را. خب حالا اینها مواردی بود که به عنوان [موارد] کاربردی، عرض کردیم.
نکتهی آخر ــ که به نظر من این نکتهی آخر، از جهاتی اهمّ نکات است ــ این است که چطور میشود ما این خواستهها را عملی کنیم. خب حالا گفتیم؛ شما خودتان شاید همینهایی را که بنده گفتم، با دو برابر اضافه هم میدانستید، ما هم حالا گفتیم؛ خب اینها چه جور عملی بشود؟ مهم این است. بنده میبینم تبلیغات خوبی وجود دارد؛ چه مکتوب، چه مثلاً بیان و منبر و امثال اینها، تبلیغاتی هست که خوب است، و البتّه خیلی نسبت به آنچه باید باشد کم است، از لحاظ کمّیّت خیلی عقبیم. اگر ما بخواهیم به قدر ظرفیّت یا نزدیک به اندازهی مورد نیاز ظرفیّت، عناصرِ تبلیغیِ با این خصوصیّات داشته باشیم، احتیاج داریم به کانونهای عظیم حوزوی. در حوزه، کانونهایی باید به وجود بیاید فقط برای همین: برای تربیت مبلّغ؛ و پشتوانهی فکری و تحقیقی و علمی هم داشته باشد؛ یعنی اینکه میگوییم «ما روی تبلیغ تکیه میکنیم»، بهانه نشود که بعضیها بگویند بنابراین دیگر کفایه نمیخوانیم، درس خارج نمیرویم؛ نه، این پشتیبانیهای علمی لازم است، منتها توجّه به این بخش قضیّه خیلی ضروری است؛ احتیاج داریم به یک کانون اساسی. مرکز هم در درجهی اوّل، حوزهی علمیّهی قم است؛ وقتی در قم این کار انجام گرفت و تجربهای شد، آنوقت در حوزههای بزرگ سراسر کشور هم این کار میتواند تکرار بشود؛ تشکیل کانونی با مأموریّتِ اوّلاً «تهیّهی موادّ تبلیغیِ بهروز». یک چیزهایی هست که امروز مناسب است در منبر گفته بشود، فردا ممکن است از اثر بیفتد، بیفایده باشد؛ پارسال میگفتیم مناسب بود، امسال [نه]؛ یعنی دنیا اینجوری دارد پیش میرود و حوادث، اینجوری دارد پیدرپی به وجود میآید. موادّ تبلیغیِ لازمِ بهروز تولید بشود. در این زمینه، منابع کتاب و سنّت اینقدر پُرعمق و پُرمغز است که هرگز تمام نخواهد شد. اینقدر میتوانید از قرآن استفاده کنید، مطلب جدید و نو، سخن نو و متّکی به قرآن و حدیث میتوانید به دست بیاورید که همهی این صحنه را اشباع خواهد کرد. پس یکی از مأموریّتهای این کانون بزرگ، تهیّهی مواد است.
مأموریّت دوّم، تنظیم شیوههای اثرگذار تبلیغی است. بالاخره شیوههای تبلیغی ما محدود است. ای بسا شیوههای اثرگذار بهتری، بیشتری وجود داشته باشد؛ این شیوهها در آن مرکز بایستی تنظیم بشود، تهیّه بشود. در این قضیّه غربیها از ما جلویند؛ شیوههای نوبهنو، شیوههای اثربخش برای پیامها دارند؛ ما در این زمینهها عقبیم. شیوههایی را بایستی حتماً تنظیم کنیم، تولید کنیم، فنّ بیان را به معنای واقعی کلمه تعلیم بدهیم. این مأموریّت دوّم.
بعد هم تربیت مبلّغ. در این کانون به معنای واقعی کلمه مبلّغ تربیت بشود. همچنان که مجتهد تربیت میکنیم، مبلّغ تربیت کنیم. خب حالا بحمدالله در قم آقایانِ مسئولان محترم یک حرکت جدید فقهی را شروع کردند، فقه معاصر را دارند تحقیق میکنند، مسائل موجود روز را از لحاظ فقهی دارند کار میکنند، بسیار باارزش است، باید هم ادامه پیدا کند؛ مثل همین باید مبلّغ تربیت کنیم، مبلّغینی که بتوانند اثرگذار باشند، بتوانند همه جا منتشر باشند و از لحاظ کمّیّت کفایت کنند. یک جاهایی را، یک مراکزی را انسان سراغ دارد ــ یعنی بنده سراغ دارم ــ که اینها از بودن یک روحانیِ فعّال بین مردم محرومند؛ یکی دو جا [هم] نیست، خیلی زیاد است؛ مثلاً در مرکز کشور، مِنبابمثال در خود تهران، مواردی از این قبیل داریم. کمبود معلّم، کمبود مبلّغ، کمبود پیامرسان روحانی بایستی در این کانون جبران بشود. بنابراین آنچه حتماً باید دنبال بشود و جزو کارهای اساسی است، و امروز که شما شروع کنید، ممکن است پنج سال دیگر یا بیشتر نتیجه بدهد، این است که یک چنین کانونی به وجود بیاید با این چند مأموریّتی که گفته شد. خیلی خوشحالم از اینکه شماها را دیدیم. سلام بر شهیدان، سلام بر روح مطهّر امام.
والسّلام علیکم و رحمة الله
(۱ در ابتدای این دیدار، آیتالله علیرضا اعرافی (مدیر حوزههای علمیّهی سراسر کشور) مطالبی بیان کرد. |
2,284 | 1402/04/06 | بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53222 |
به مناسبت هفتهی قوّهی قضائیّه(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، کارکنان محترم قوّهی بسیار حسّاس قضائی که حقیقتاً زحمت در این مجموعهی دادگستری کشور به خاطر اهمّیّت زیادی که این قوّه دارد، دارای اجر مضاعف است؛ انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
اوّلاً اشاره کنم به اهمّیّت این روزها؛ شماها که خدمتگزاران نظام اسلامی هستید و انشاءالله پیش خدای متعال ارج و قرب دارید، در این ایّام، بخصوص این یکی دو روز آخر دههی باعظمت اوّل ذیحجّه، ارتباط قلبیتان با خدای متعال را هر چه میتوانید تقویت کنید. روز عرفه را که فردا است، قدر بدانید و با دعا و تضرّع و توجّه و مسئلت از خداوند متعال به معنای واقعی کلمه گرهگشایی کنید. اگر فضل الهی و لطف الهی نباشد، کوششهای ما، و زحماتی که میکشید و میکشیم، به جایی نمیرسد. در دعای شریف کمیل [عرض میکند:] «لا یُنالُ ذلِکَ اِلّا بِفَضلِک»؛(۲) یعنی همهی وظایف را انجام میدهیم، [امّا] آنچه به این تلاشهای ما و وظایف ما روح میدهد، جان میدهد، لطف الهی و فضل الهی و توجّه الهی است. البتّه در همهی آنات میشود با خدا ارتباط گرفت؛ رابطه گرفتن با خدا آسان است منتها بعضی از ساعات، بعضی از روزها یک اهمّیّت ویژهای دارد؛ در رأس این روزها، یکی همین فردا [یعنی] روز عرفه است؛ عید قربان هم همینجور.
یادی کنیم از شهید بهشتی (رضوان الله علیه) که تعیین این روز به مناسبت یادبود آن شهید بزرگوار است. مرحوم بهشتی (رضوان الله تعالی علیه) علاوه بر مقامات علمی که معقولاً و منقولاً دارای رتبهی عالی علمی بود ــ ایشان هم در علوم معقول حوزوی، و هم در علوم منقول حوزوی حقّاً و انصافاً رتبهی بالایی داشت ــ و ملّای حسابیای بود، علاوهی بر اینها خصوصیّات اخلاقی و کاری این بزرگوار میتواند برای همهی ما درس باشد. اوّلاً بسیار پُرکار بود؛ از کار اظهار خستگی نمیکرد و همان قدری که توان داشت، واقعاً همه را صرف کار میکرد. بسیار بانظم بود که در طول سالهای متمادیِ آشنایی و همکاری با ایشان، چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب، من هیچ کس را در بین دوستان خودمان، مرتبطین خودمان، مثل مرحوم آقای بهشتی در نظم ندیدم؛ نظم کار. نظم خیلی مهم است. باابتکار بود، پُرحوصله بود؛ در مقابل اعتراض حتّی اعتراضهای اهانتآمیز از جا درنمیرفت؛ حرفها را میشنید، حتّی حرف مخالف را مینشست گوش میداد و میشنید؛ بسیار پُرحوصله [بود]. اینها همه برای ما درس است، باید یاد بگیریم اینجوری عمل کنیم. بیتظاهر بود؛ آدم اهل تظاهری نبود؛ نه، ما سالهای طولانی دیده بودیم؛ باطن او همان چیزی بود که در ظاهرش آن را نشان میداد. آدم اهل تظاهر نبود. خب خدای متعال هم اجرِ شایستهی برترین بندگان خودش را به او داد و آن، شهادت به دست اشقیالاشقیاء در آن دوران بود که خدای متعال آن را به این بندهی مؤمن و صالح خودش هدیه کرد.
دربارهی قوّهی قضائیّه خب حرفهای زیادی هست؛ هم در تذکّر، هم در باب تشکّر؛ هم میشود تشکّر کرد، هم میشود تذکّر داد؛ حرف زیاد است. مطالبی که جناب آقای محسنی اینجا بیان کردند، مطالب مهمّی بود؛ این [مطالبی] که ایشان گفتند، بنده هم طیّ گزارشات مختلف خیلی از همین چیزها را شنیدهام و اطّلاع دارم. مطالب مهمّی را ایشان بیان کردند. خب یکی از محسّنات جناب آقای محسنی آشنایی با زوایای قوّهی قضائیّه است؛ سالها ایشان در این قوّه بودهاند و حضور داشتهاند. بنده هم چند جملهای را در این موارد عرض میکنم.
اوّلاً اهمّیّت قوّهی قضائیّه است. شماها که یا به صورت قاضی ــ چه قاضی دادگاه، چه قاضی دادسرا ــ یا به صورت کارمند مثلاً، به هر شکلی، در این قوّه مشغول خدمت هستید، بدانید در یکی از مهمترین ارکان نظام اسلامی دارید کار میکنید و با خیلی جاهای دیگر قابل مقایسه نیست. واقعاً قوّهی قضائیّه یکی از ستونهای اصلی در برپایی نظام اسلامی است. معلوم است که اگر در این ستونهای اصلی اختلالی به وجود بیاید، در کلّ نظام اختلال به وجود خواهد آمد. بنابراین کارتان بسیار مهم است. به همین نسبت، اگر چنانچه اشتباهاتی در اینجا انجام بگیرد، اختلالی صورت بگیرید، ضربهی آن هم مهم است؛ این [طور] است دیگر؛ وقتی جایگاه انسان بالا رفت، هم کار مثبت او، هم کار منفی او، هر دو، تأثیراتش تأثیرات شگرفی است. شما اینجوری هستید؛ کار خوبتان هم، کار مثبتتان هم، تأثیر شگرفی دارد در بهبود زندگی مردم، در پیشرفت نظام اسلامی؛ خدای نکرده اشتباهی هم بکنید، همینجور است.
بنده در سال گذشته، در این دیدار سالیانهای که با شما داریم، موارد مهمّی را عرض کردم،(۳) نمیخواهم باز همانها را تکرار کنم یا بتفصیل صحبت کنم؛ یک چند نکته را فقط تأکید میکنم. کارهایی که ما سال گذشته گفتیم، خب من همان وقت اطّلاع پیدا کردم که در قوّهی قضائیّه یک قرارگاهی تشکیل شد برای پیگیری آن کارها. در بخشی از آن کارها پیشرفتهای خوبی هم بوده، در بخشی هم پیشرفتی نبوده؛ بالاخره کار شد، ترتیباتی فراهم شد، که خود این ایجاد ترتیبات برای اینکه کارها را جلو ببرند، یک چیز مهم و قابل توجّهی است؛ منتها یک نکته را من عرض بکنم: مناط(۴) داوری خودتان را کاری که انجام دادهاید قرار ندهید؛ مناط داوری را خروجی کار قرار بدهید. مثلاً فرض کنید اینکه ما سر فلان قضیّه این کارها را کردیم، این تعداد جلسه گذاشتیم و غیره، اینها ملاک نیست؛ ملاک این است که نتیجه چه شد، خروجی کارها چه شد؛ در همهی مسائل کشور اینجوری است. آمارها مهمّند منتها باید نشان داده شود که خروجی این آمارها و این مطالبی که گفته شد چیست؛ آن مهم است. محصول نهایی مهم است که دست مردم چه میرسد.
اوّلین مطلبی که من میخواهم عرض کنم، همین مسئلهی تحوّل در قوّهی قضائیّه است. خب قوّهی قضائیّه چهل و چند سال پشتوانهی تجربه و آزمون و خطا دارد؛ این خیلی مهم است. چهل و چند سال است که ما در قوّهی قضائیّه شاهد طرحهای گوناگون، برنامههای مختلف، اقدامهای گوناگون هستیم و این تجربههای متراکم و انباشتهای را در اختیار صاحبنظران قرار میدهد؛ این چیز خیلی باارزشی است؛ از این تجربهها باید استفاده کرد برای تحوّل. تحوّل را هم معنا کردیم؛ تحوّل یعنی نقاط مثبت را تقویت کنیم، نقاط منفی را به صفر برسانیم؛ این معنای تحوّل است. گاهی اوقات به صفر رساندن نقاط منفی مستلزم یک کار مهمّ تغییر سازمانی است؛ در سازمان باید تغییر داده بشود؛ گاهی در جهتگیریها باید تغییر داده بشود؛ موارد معدودی در آدمها باید تغییر داده بشود؛ تحوّل به این چیزها احتیاج دارد؛ این تحوّل است.
طرح تحوّلی چند سال قبل از این در قوّهی قضائیّه تهیّه شده. کارشناسهایی که در این چند سال راجع به این طرح با بنده صحبت کردند یا گزارش کتبی دادند، همه میگویند این طرح، طرحِ خوبی است، طرح متقنی است. این طرح الان در اختیار شما است، در اختیار قوّهی قضائیّه است. من سال گذشته هم روی آن تکیه کردم. این طرح باید پیش برود، باید پیشرفت کند؛ پیشرفتش کم بوده. باید به سمت عملی شدن، عملیّاتی شدن طرح تحوّل و سند تحوّل قوّهی قضائیّه پیش بروید. البتّه احتیاج دارد به بودجه، که دولت و مجلس باید کمک کنند؛ احتیاج دارد به نیروهای کارآمد، که در بعضی از جاها نیروهای کارآمد بحمدالله هستند، در بعضی از جاها هم شاید بایستی یک مقداری بحث نیروی کارآمد و قوی تقویت بشود. احتمالاً یک مواردی [از سند] هم باید تغییر پیدا کند؛ بالاخره هر سند که دائمی و ابدی نیست.
شاید مواردی باید بهروزرسانی بشود؛ این هم یک نکتهی دیگر است. سند را نگاه کنید، ببینید کجا به تکمیل احتیاج دارد، کجا به بهروزرسانی احتیاج دارد، آن را روزآمد کنید؛ لکن باید عمل بشود. حُسن این سند و هر سندِ برنامهای در این است که کار را منضبط میکند؛ از پراکندهکاری جلوگیری میکند، کار منضبط پیش میرود؛ این خیلی چیز مغتنم و مهمّی است. البتّه به قانون هم احتیاج دارد. یک مواردی اِعمالِ سند احتیاج به قانون دارد، که این را هم باید مجلس کمک کند؛ شما باید بخواهید، از دولت و مجلس مطالبه کنید تا قانون را برایتان فراهم بکنند.
من به مناسبت اینکه گفتم [تحوّل قوّهی قضائیّه] احتیاج به نیروی کارآمد دارد، همین جا از فرصت استفاده کنم و تأکید کنم بر روی ساختن نیروهای متخصّص، پرورش نیروهای متخصّص؛ این از جملهی کارهای خیلی لازم است. قوّهی قضائیّه بایستی در هر بخشی از بخشها یک مجموعهی آمادهی متخصّص و کارشناس در اختیار داشته باشد که هر وقت لازم شد ــ تبدیلی، تغییری، اضافهکردنی [بود] ــ از اینها استفاده کند. این مسئلهی جانشینپروری که بنده در مورد دستگاههای مختلف گفتهام، اینجا مصداقش همین پرورش نیروهای متخصّصی است که عرض کردم. این یک مطلب که من روی این تأکید میکنم، تکیه میکنم. مسئلهی سند را با همین خصوصیّاتی که عرض شد، جدّی بگیرید.
مسئلهی بعدی مسئلهی مبارزه با فساد است، هم در درون قوّه، هم در بیرون قوّه؛ یکی از وظایف شما این است. البتّه [مبارزه با فساد در] درون قوّه را به جناب آقای محسنی هم که دیروز پریروز با ایشان ملاقات داشتیم گفتم و روی این تکیه کردم. البتّه یک اکثریّت قاطع ــ نزدیک به همه ــ در قوّهی قضائیّه مردمان شریفیاند، چه قضات، چه کارمندان؛ با امکانات کم، با درآمد کم ــ واقعاً کم ــ دارند کار سخت انجام میدهند. شرافت این عزیزان را انسان نبایست از نظر دور بدارد. یک اقلّیّت کوچکی هم هستند که از موقعیّت سوء استفاده میکنند و چهرهی قوّه را در نظر مردم مخدوش میکنند. این کسی هم که این کار را انجام میدهد، یعنی کار خلاف را انجام میدهد، لزوماً قاضی نیست؛ گاهی مثلاً منشی فلان دادسرای فلان شهر دوردست یک حرکتی انجام میدهد، همین را تکثیر میکنند و غلبه میدهند به قوّه و بر اساس آن روی قوّه قضاوت میکنند. حیف است [چنین شود]. با این باید مبارزه کرد. باید همهی اجزای قوّه مراقبت کنند که فساد وارد نشود. فساد چیز مسریای هم هست. خدای نکرده وقتی [در] یک بخشی فساد وارد شد، این بیماری سرایت میکند؛ روزبهروز هم زیادتر میشود. وقتی که با فاسد برخورد نشود، فساد افزایش پیدا میکند. این در درون قوّه ، در بیرون قوّه هم همین جور.
حالا البتّه در بیرون قوّه دیگران هم در مسئولیّتِ جلوگیری از فساد شریکند؛ یعنی گاهی یک فسادی واقع میشود، منشأ فساد دست قوّهی قضائیّه نیست، دست قوّهی مجریّه است، دست قوّهی مقنّنه است، دست نیروهای مسلّح است؛ آنها بایستی جلوی مبادی و مناشئ فساد را بگیرند. البتّه اگر چنانچه قطع نشد، جلویش گرفته نشد، آنوقت وظیفهی قوّهی قضائیّه است که وارد بشود. البتّه امروز آدمهای مغرض و مریضالقلب، آنهایی که واقعاً «فی قُلوبِهِم مَرَض»(۵) هستند، شایعهپراکنیای که علیه قوّهی قضائیّه میکنند، گاهی جنجال میکنند، گاهی یک چیزی میگویند، خیلی بیشتر از واقعیّت آن چیزی است که در قوّه وجود دارد لکن نگذارید؛ همین را دنبال کنید. این هم نکتهی دوّمی که راجع به مسئلهی فساد عرض کردیم.
یک مسئلهی دیگر که اینجا من یادداشت کردهام و جزو مناشئ فساد است و گفتیم دست قوّههای دیگر است، همین نکتهای بود که آقای محسنی هم به آن اشاره کردند، [یعنی] همین مسئلهی سلب اعتبار از معاملات غیر رسمی در اموال غیرمنقول؛ این چیز مهمی است. خیلی از فسادها در مورد اموال غیرمنقول، از همین معاملات غیر رسمی و معاملات عادی به وجود میآید؛ باید جلوی این گرفته بشود. و واقعاً اینجوری است که اگر حالا به فرض از دیدگاه شورای محترم نگهبان یک اشکالی هم این قانون مجلس داشته باشد، مصلحت قطعی نظام و کشور در این است که این قانون دنبال بشود؛ یعنی این شیوهای که الان رایج است که دو خط بنویسند، منتقل کنند و مانند اینها، خودش منشأ فسادهای بزرگ است. این هم این مطلب.
مطلب بعدی دربارهی وظایف دیگر قوّهی قضائیّه است. به قانون اساسی که شما مراجعه میکنید، میبینید که وظیفهی قوّهی قضائیّه فقط محکمهداری در دادسراها یا در دادگاهها نیست که دادرسی دعاوی و اختلافات و مانند این چیزها باشد؛ فقط این نیست؛ وظایف مهمّ دیگری در قانون اساسی بر عهدهی قوّهی قضائیّه گذاشته شده. مثلاً یکی از آنها احیای حقوق عامّه است؛ حقوق عامّه خیلی چیز مهمّی است. شناسایی حقوق عامّه خودش یک مسئله است؛ احقاقش [هم] یک مسئلهای است که خیلی هم سخت است. حالا مثلاً اگر من بخواهم مثال بزنم، یکی از حقوق عامّه، امنیّت روانی جامعه است. اینکه یک عدّهای آنجا بنشینند و با استفاده از فضای مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیّت ذهنی مردم را به هم بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامّه است و قوّهی قضائیّه باید وارد بشود. البتّه اطّلاع دارم که در بعضی اوقات و در بعضی از موارد دادستانیها وارد شدهاند و کارهایی هم انجام دادهاند، لکن باید با برنامهریزی و با انضباط این کار انجام بگیرد، این کار باید با قاعده انجام بگیرد؛ این جایش خالی است و بایستی مثلاً این کارها را انجام بدهد.
یا «تأمین آزادیهای مشروع»؛ یکی از وظایف قوّهی قضائیّه تأمین آزادیهای مشروع است. خیلی دقیق نوشتهاند؛ آزادی مطلق نیست، آزادی مشروع. آزادی مشروع همان است که شرع اجازه میدهد. قانون اساسی این است. در ذیل حکم شرع، آزادیهای مردم باید تأمین بشود. خب، دستگاههای قدرت به طور طبیعی در یک مواردی دچار معارضه میشوند؛ چه کسی باید در این زمینه به داد مردم برسد؟ قوّهی قضائیّه؛ یعنی یکی از کارهای مهمّ قوّهی قضائیّه همین است. یا مثلاً پیشگیری از وقوع جرم که البتّه این از جملهی آن مواردی است که دستگاههای دیگر هم در آن نقش دارند؛ اینها چیزهایی است که در قانون اساسی به اینها تصریح شده و بایستی برای اینها برنامهریزی کرد. اینها چیزهایی نیست که با حرف زدن و با گفتن و تصمیمگیریهای موردی و موضعی و فردی و ریاستی و مانند اینها حل بشود؛ اینها برنامهریزی میخواهد، دستور میخواهد، روش میخواهد، احیاناً قانون میخواهد؛ باید اینها دنبال بشود. و این کارها ساز و کارِ سنجیده و اندیشیده لازم دارد؛ باید نشست، فکر کرد، اندیشید. خب حالا اینها ظرفیّتهای قانونی قوّهی قضائیّه است که باید از این ظرفیّتها حدّاکثر استفاده بشود.
یک نکتهی دیگر هم مسئلهی برخورد با مراجعان است که این را هم ما قبلها گفتهایم(۶) و یک جاهایی هم البتّه انجام گرفته؛ این خیلی تأثیر دارد؛ یعنی کسی که مراجعه میکند به دادگستری، اگر چنانچه با اخم آن کسی که به او مراجعه شده مواجه بشود، این دلشکسته از آنجا بیرون میآید، ولو حالا شما آن اخم را بکنید بعد هم به کارش رسیدگی کنید، این باز همان تأثیر سوء را دارد و فرق نمیکند؛ یعنی برخوردِ خوب [لازم است]. البتّه کار سختی است، بنده میدانم؛ یعنی مراجعات مردمی گاهی اوقات واقعاً انسان را خسته میکند؛ در نوع مواجهه و مراجعه، آدم خسته میشود، اعصاب انسان [به هم میریزد] لکن باید تحمّل کرد.
و آخرین مطلبی که میخواهم عرض کنم تصویر رسانهای قوّهی قضائیّه است. قوّهی قضائیّه تصویر رسانهای خوبی ندارد؛ از رسانه و تبلیغات بدرستی در این قوّه و برای این قوّه استفاده نمیشود. البتّه بخشیاش مربوط به دستگاههای رسانهها [مثل] رادیو و تلویزیون و روزنامهها و مانند اینها است، بخشیاش هم مربوط به خود درون قوّه است. خدا رحمت کند مرحوم آقای موسوی اردبیلی(۷) را؛ آن وقتها شکایت میکرد پیش ما از صداوسیما؛ میگفت که «اخبار قوّهی قضائیّه بعد از اخبار کیفیّت راه جیرفت که [مثلاً] راه بسته است یا برف آمده و مانند اینها! اینها را که گفت، بعد نوبت میرسد به قوّهی قضائیّه»؛ شکایت ایشان این بود. البتّه حالا اینجور نیست؛ حالا بحمدالله از این جهت بهتر است لکن تصویر قوّهی قضائیّه، اینهمه کاری که انجام گرفته، اینها را [باید] مردم بدانند، اینها را مردم مطّلع بشوند. حالا همین نکتهای که آقای محسنی اشاره کردند، این نشست و برخاست با قشرهای مختلف، این خیلی مهم است؛ هم از لحاظ شکلی کار مهمّی است، کار بزرگی است، هم از لحاظ نتیجهگیری کار مهمّی است؛ خب قوّهی قضائیّه گسترش پیدا میکند، فکرش باز میشود، افقها در مقابلش روشن میشود. با حقوقدانها بنشینید، با افراد مختلف، کارشناس اقتصادی، کارشناس سیاسی، دانشجو، جوانهایی که ادّعا دارند، حرف دارند، استاد، کسبه، روحانیّون؛ این نشست و برخاست با اینها خیلی مهم است؛ خب اینها منعکس بشود؛ به شکل درست، منعکس بشود؛ یعنی گزارشگریِ درست انجام بگیرد.
و انشاءالله که خداوند متعال کمک کند بتوانید این فاصلهای را که ایشان تکرار کردند ــ که تا وضع مطلوب فاصله داریم که درست هم هست، واقعاً فاصله هست ــ این فاصله را انشاءالله بتوانید بزودی پُر کنید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,285 | 1402/04/04 | بیانات در دیدار خانوادههای شهدا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53203 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین ارواحنا فداه.
خیلی خوش آمدید پدران و مادران و همسران شهدای عزیزمان، فرزندان قهرمانانمان. جلسهی امروزِ حسینیّهی ما با حضور شما پدران، مادران، همسران، فرزندان و کسان شهدا، حقیقتاً یک جلسهی پُرنور است؛ نور حضور شهدا را انسان با بودن شماها احساس میکند. امیدواریم سایهی خانوادهی شهدا بر سر این ملّت همیشه مستدام باشد. این ملّت احتیاج دارد به یاد شهیدان، به نام شهیدان، به خاطرهی شهیدان.
من امروز یک مطلبی را در ذهنم آماده کردهام، یادداشت کردهام، دربارهی پدران و مادران و همسران شهدا. دربارهی شهدای عزیز، خب همه گفتهاند و تا آخر و تا ابد هم که بگوییم، فضیلت شهدا تمام نمیشود. من میخواهم یاد پدران و مادران و همسران ــ که حالا عرض خواهم کرد که در این جهاد عظیم، اینها شریکند و مجاهدند ــ به دست غفلت نیفتد؛ امروز بحث من این است. از چند زاویه میشود نگاه کرد به پدران، به مادران و به همسران. البتّه دیگر افراد خانوادهی شهدا هم در این معنا شریکند، لکن آن که از همه مهمتر است مادر شهید است، پدر شهید است و همسر شهید، آن وقتی که شهید همسر داشته باشد. از چند زاویه میشود به اینها نگاه کرد. یکی از دیدگاه و زاویهی ارزشگذاری قرآنی است؛ ببینیم قرآن که دربارهی شهدا این آیات متعدّد را دارد، دربارهی پدرمادر و همسر شهدا چه بیانی دارد. این یک مطلب؛ از این دیدگاه ببینیم ارزشگذاری قرآن نسبت به این بازماندگان شهدا چگونه است. یکی از دیدگاهِ مجاهدتِ موردِ غفلت قرارگرفتهی این عزیزان، یعنی پدران و مادران و همسران؛ از این دیدگاه نگاه کنیم. حقیقتاً تا امروز مجاهدت اینها مورد غفلت قرار گرفته، که حالا دربارهی هر کدام چند کلمهی مختصری عرض خواهم کرد. یکی از دیدگاه رنج و دردی که این عزیزان به خاطر فقدان و از دست دادن عزیزانشان حس میکنند؛ که خب خود رنج کشیدن مایهی علوّ درجات پیش خدای متعال است. رنجی که پدر، مادر و همسر میکشند، باید مورد توجّه قرار بگیرد؛ از این زوایه نگاه کنیم. یکی از ناحیهی گنجینهی باارزش خاطرات و یادهایی است که در سینهی پدران و مادران و همسران وجود دارد؛ این هم از این دیدگاه. حالا من این چهار مورد را ذکر کردم، [امّا] از زوایای مختلف دیگر هم میشود به زندگی پدران و مادران و همسران نگاه کرد؛ من حالا این چند مورد را انتخاب کردهام که عرض کنم. از هر کدام از این دیدگاهها که نگاه کنیم، عظمت پدر شهید و مادر شهید و همسر شهید، جلوی چشم انسان مثل خورشید نمایان میشود.
امّا در مورد دیدگاه اوّل، یعنی ارزش قرآنی؛ صبری که پدر شهید و مادر شهید و همسر شهید برای شهادت فرزندشان کردهاند ــ که [وقتی] انسان میخواند شرح حال اینها را، میبیند چه کشیدند وقتی خبر شهادت عزیزشان به اینها رسید و چه صبری کردهاند، چه تحمّلی کردهاند ــ این صبر بالاترین صبرها است. خدای متعال در مورد افراد صابر از قبیل این عزیزان میفرماید: اُولٰئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَة؛(۱) شما بر پیامبر و آل پیامبر صلوات فرستادید،(۲) خدا برای شما صلوات میفرستد. از این مهمتر چه چیزی میشود فرض کرد که خدای متعال، خالق هستی، مالک دنیا و آخرت، به بندگان خودش صلوات بفرستد؟ این خیلی چیز مهمّی است. این مال شماها است؛ این مال پدر و مادر و همسر و احیاناً فرزندانی است که درک کردند شهادت پدر را. یا یک آیهی دیگر میفرماید: لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّىٰ تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون؛(۳) کسی به اوج نیکی نمیرسد مگر آن وقتی که آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد. انسان از فرزند خودش چه چیزی را بیشتر دوست دارد؟ آن زن جوان که همسرش میرود شهید میشود، این محبّت عاشقانهی بین زن و شوهر را با چه چیزی میتواند جایگزین کند؟ اینها این را در راه خدا دادند؛ پدر و مادر، این فرزند محبوب را در راه خدا تقدیم کرده و اهدا کرده؛ یا آن همسر جوان، همسر محبوبش را در راه خدا داده. پس مصداق اتم و اکملِ «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّىٰ تُنفِقوا» شماها هستید: پدران شهدا، مادران شهدا، همسران شهدا.
بعد از یک جنگ سخت که اصحاب جنگیده بودند، شهید داده بودند، چه زحماتی را متحمّل شده بودند، چه خطراتی را به جان خریده بودند، از جنگ که برمیگشتند پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اینها فرمود که شماها از جهاد اصغر برگشتید، حالا جهاد اکبر بر عهدهی شما است؛ گفتند یا رسولالله! از این جهادی که ما کردیم دیگر چه چیزی بالاتر، فرمودند جهاد اکبر جهاد با نفْس است.(۴) «جهاد با نفْس» یعنی چه؟ یعنی مبارزهی با احساسات درونی انسان؛ انسان در درون خود یک احساسی دارد، یک میلی دارد، یک توجّهی دارد، آن وقتی که مقتضیِ مبارزه است، با این مبارزه کند. [اگر] از این جهت هم نگاه کنیم، باز میبینیم پدران شهدا، مادران شهدا، همسران شهدا در درجهی اوّلِ جهادِ اکبرند؛ چرا؟ چون بر احساسات خودشان فائق آمدند. جوان اصرار دارد به میدان جنگ برود، موانعی سر راهش هست؛ مادر، با آن عشقی که به فرزند دارد، این موانع را برطرف میکند! این در حالات شهدای ما وجود دارد، ما دیدهایم اینها را. بنده مادران شهیدی را زیارت کردم که فرزند خودشان را خودشان دفن کرده بودند، خودشان تجهیز کرده بودند؛ اینها شوخی است؟ اگر ما اینها را ندیده بودیم یا از افرادی که دیدند نشنیده بودیم، اصلاً قابل باور نبود، امّا اتّفاق افتاده. پس نتیجه اینکه از لحاظِ ارزشگذاریِ نظامِ ارزشیِ اسلامی، خانوادهی شهدا، یعنی پدر، مادر، همسر، در رتبهی بسیار بالایی قرار دارند و فضیلت اینها از فضیلت دیگر مؤمنین و مؤمنات و مانند اینها بیشتر است. با پدر و مادر شهید، با همسر شهید، با این دید باید روبهرو شد، با این دید باید به آنها نگاه کرد. این، مطلب اوّل.
مطلب دوّم؛ گفتیم جهاد مورد غفلت. اسم «جهاد» که میآید، آنچه اوّل در مقابل چشم انسان ظاهر میشود، آن جوان رزمندهای است که در میدان دارد میجنگد؛ خب بله، او مجاهد فیسبیلالله است، امّا فقط او نیست؛ مجاهدینی [هم] بیرون از میدان هستند: آن بانویی که خانهی خودش را محلّ پختن نان برای رزمندگان قرار میدهد، او هم مجاهد است؛ آن خانوادهای که همهی زندگی خودشان را صرف پشتیبانی تغذیه و امکانات زندگی برای رزمندگان قرار میدهند، آنها هم مجاهدند، [حاضر در] جهادند. مجاهد فقط آن [کسی] نیست که در داخل میدان است؛ او البتّه مصداق کامل و اصلی است، امّا مجاهدینی هم بیرونِ میدانند. خب، در بین مجاهدین بیرون میدان، رتبه و منزلهی چه کسی به اندازهی پدر شهید یا مادر شهید یا همسر شهید میرسد؟ آن که در منزلش نان میپزد و میفرستد البتّه ارزش بسیار بزرگی دارد، ارزش او را نباید انکار کرد، امّا آن که جوان عزیزش را میفرستد چطور؟ فرستادن غذا و پتو و لباس کجا، فرستادن میوهی دل و جوان برومند کجا! اینها مجاهدند. این جهاد، مورد غفلت قرار گرفته. ما وقتی مجاهدین را میشمریم، به آن بانویی که مادر شهید است یا آن آقایی که پدر شهید است یا آن خانمی که همسر شهید است توجّه نمیکنیم؛ اینها مجاهدین فیسبیلالله هستند، «فَضَّلَ اللَهُ المُجاهِدینَ عَلَى القاعِدین»(۵) شامل اینها هم میشود؛ اینها مجاهد فیسبیلالله هستند. اگر خانوادهها همراهی نمیکردند، این حماسه راه نمیافتاد. این هشت سال دفاع مقدّس، این حماسهی بزرگ ــ که بعد خواهم گفت چقدر این حماسه اهمّیّت دارد برای تاریخ کشور ما ــ به همّت پدرها و مادرها و همسرها [راه افتاد]؛ اینها بودند که این حماسه را راه انداختند. اگر پدرها بیصبری میکردند، اظهار ناراحتی میکردند، اعتراض میکردند که چرا بچّهی ما رفت، چرا بچّهی ما کشته شد، مادرها همینجور، این حماسه راه نمیافتاد؛ طبقهی اوّل که رفتند، دستهی دوّم دیگر نمیرفتند. این هم از این دیدگاه.
دیدگاه سوّم مسئلهی رنج خانوادهی شهدا است. وقتی که شهید به شهادت میرسد، لحظهی شهادت، اوّلِ راحتِ او است امّا برای پدرمادر و همسر، اوّلِ رنجِ آنها است. شهید وقتی از این دنیا میرود، در ملکوت اعلیٰ میهمان خود خدا است، رزق او را خود خدا عنایت میکند، اوّلِ راحتیِ او است؛ امّا پدر چطور، مادر چطور، همسر چطور؟ وقتی اینها میشنوند که عزیزشان به شهادت رسیده، رنجشان تازه آنجا شروع میشود، تمام هم نمیشود؛ گذران زندگی خیلی از چیزها را از یاد انسان میبرد؛ آنچه از یاد انسان نمیرود داغ عزیزان است، به این شکل و به این صورت. [وقتی] انسان این کتابهایی را که دربارهی شهدا نوشته شدند میخواند، آنجا میفهمد که بر پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید چه گذشته است؛ این را کسانی که از دور دارند تماشا میکنند نمیفهمند. این رنج، علوّ درجات را میآورد؛ این رنج پیش خدای متعال بیحسابوکتاب نیست؛ قدرت تحمّل این رنج به انسان عظمت میبخشد.
دیدگاه چهارم؛ گفتیم پدر و مادر و همسر شهید گنجینهی یادهای شهیدند. شهدا قهرمان کشورند؛ قهرمانهای کشور ما شهدا هستند؛ بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم؛ اینها هستند که در دشوارترین میدانها مبارزه کردند و توانستند به عالیترین درجات برسند و توانستند دشمن را شکست بدهند؛ اینها قهرمانند. یاد قهرمانها را همهی ملّتها گرامی میدارند، مخصوص ما نیست؛ گاهی در یک ملّتی یک نفر به عنوان قهرمان شناخته میشود، خاطرات او، جزئیّات او، زندگی او برای مردم اهمّیّت پیدا میکند. شهدای ما همه قهرمانند؛ یاد اینها اهمّیّت دارد. رفتار شهیدان چگونه بوده؟ این را پدرمادرها و همسرها میتوانند بگویند؛ اینها الگو میشود. برجستگیهای اخلاقی شهدا چگونه بوده؟ چه برجستگیهای اخلاقیای اینها داشتند؟ سبک زندگی این شهدا چگونه بوده؟ این کتابهای شرح حال شهدا را که انسان میخواند، مثل اینکه وارد یک باغی شده با زیباترین و معطّرترین گلهای متنوّع؛ انواع و اقسام خُلقیّات نیکو، برجسته و زیبا را انسان در این کتابها میبیند که مال این شهیدان است. تحوّلی که در زندگی بعضی از این شهیدان به وجود آمده؛ بعضی از این شهدا، تا اندکی قبل از شهادت، در راه خدا و در راه جهاد نبودند، بعد یک اتّفاقی میافتد، یک تحوّلی در زندگی اینها به وجود میآید، او از آن عقب ــ که ماها جلو داریم راه میرویم ــ میآید از ما جلو میزند میرود به شهادت میرسد؛ همهی اینها درس است. گذشت شهدا از محبّتهای آتشین به همسر و فرزندان؛ شهید فرزندان کوچکی دارد ــ جوان است دیگر؛ یکی دو تا یا سه تا فرزند دارد ــ به اینها دلبسته است، به همسرش دلبسته است، به پدر و مادرش علاقهمند است، [ولی] برای خاطر خدا، برای خاطر دفاع از دین، از اسلام، از انقلاب، رها میکند میرود. چه آنهایی که در دفاع مقدّس شهید شدند، چه آنهایی که شهدای امنیّتند و در مرزها به شهادت رسیدند، چه آنهایی که در این چند سال اخیر برای دفاع از حرم رفتند و از حرم عتبات عالیات دفاع کردند، از حرم حضرت زینب دفاع کردند، اینها از بهترین تعلّقات و شیرینترین تعلّقات خودشان گذشتند، پا گذاشتند روی تعلّقات خودشان و رفتند. اینها همه الگویند؛ جوان احتیاج به الگو دارد و اینها الگوهای زندهی کشور ما و جوانهای ما محسوب میشوند؛ یاد اینها باید زنده بماند. چه کسی یاد اینها را میتواند زنده نگه دارد؟ پدران، مادران، آنهایی که اینها را بزرگ کردند، آن همسری که مدّتی با اینها زندگی کرده. رفتارهای اینها، پایبندیهای اینها، دلبستگیهای دینیشان، دلبستگیهای اجتماعیشان، دلبستگیهای عاطفیشان را شرح بدهند؛ اینها همه درس است. همهی آنچه در خاطرهی شماها از شهیدانتان وجود دارد، درس است؛ اینها باید گفته بشود، اینها باید منتشر بشود، اینها باید مورد استفادهی نسل جوان کشور قرار بگیرد.
عزیزان من! آن چیزی که خیلی مهم است ــ و این کلمهی آخر من است که عرض میکنم ــ [این است که] فرزندان شما، شهیدان شما، در یکی از حسّاسترین مقاطع تاریخ کشور، سرنوشت کشور را عوض کردند؛ در یکی از حسّاسترین مقاطع. انقلاب اسلامی رخ داد تا کشور را که داشت بسرعت به سمت درّهی انحطاط اخلاقی و دینی و سیاسی پیش میرفت حفظ کند و حفظ کرد، بعد دشمن حملهی نظامی کرد و این جوانها بودند که رفتند ایستادند هشت سال مقاومت کردند، کشور را نجات دادند؛ بعد، در طول این زمان تا امروز، در فتنههای مختلف، در آشوبافکنیهای مختلف، در نوع متنوّع حملات دشمن، جوانها سینه سپر کردند، تعدادی از اینها به شهادت رسیدند ــ مثل همین حوادثی که در این سال گذشته یا سالهای گذشته اتّفاق افتاد ــ توانستند این کشور را حفظ کنند. سرنوشت کشور را اینها به سمت سربلندی کشاندند. امروز کشور ما سربلند است؛ جوانها این کار را کردند، شهدای شما این کار را کردند. امثال ماها نمیتوانیم ادّعا کنیم که ما فلان اقدام را کردیم، فلان حرکت را کردیم؛ نه، اگر فداکاری این جوانها نبود، هیچ اتّفاقی برای این کشور نمیافتاد و میرفت به طرف درّهی سقوط؛ آن که مانع شد، جوان شجاع و مؤمن و متدیّن و انقلابی و فداکار بود که توانست این کار مهم را انجام بدهد. این جوانهای ما توانستند کشور را از تهدیدها و از خطرها عبور بدهند؛ توانستند کشور ما را از خطرهای بزرگ نجات بدهند، از تهدیدها عبور بدهند، خیلی از تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند.
اینجا من یک خطابی بکنم به کسانی که اهل هنرند، اهل رسانهاند، اهل نگارشند، قلمبهدستند، شاعرند، نقّاشند، هنرمندند. این خاطرهها را با زبان هنر بایستی نگه دارند. البتّه کارهای خوبی در این سالهای آخر اتّفاق افتاده و انجام گرفته است؛ این کتابها و بعضی از فیلمها، بعضی از کارهای هنریای که انجام گرفته، خوب است، باارزش است، باید سپاسگزاری کنیم، امّا نسبت به آنچه باید اتّفاق بیفتد کم است. تعداد شهدای ما زیاد است؛ هر کدام از اینها یک دنیایی هستند، هر کدام از اینها موضوع یک یا چند کار هنری باارزشند؛ دربارهی اینها میشود فیلم ساخت، میشود کتاب نوشت، میشود نقّاشی کرد و اینها را به نسل جوانمان معرّفی کرد؛ این وظیفهی ما است. اگر مراجعه کردند و خواستند که شما همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید مصاحبه کنید، امتناع نکنید. من میشنوم بعضیها میگویند رفتیم سراغ خانوادهی شهید، جواب ندادند؛ نه، شهید را هر چه میتوانید معرّفی کنید؛ بیشتر معرّفی کنید، بیشتر بگویید؛ این وظیفهی همهی ما است.
به هر حال، خدای متعال شماها را عزیز کرده؛ وظیفهی ما است که عزّت الهی شما را حفظ کنیم و باید این کار را بکنیم. و امیدواریم انشاءالله خدای متعال توفیق بدهد به همهی مسئولان که بتوانند وظیفهشان را در قبال خانوادههای معظّم شهدا بدرستی انجام بدهند و خدا را از خودشان راضی کنند. مدّتها است که بنده اشتیاق دارم با خانوادههای شهدا ملاقات کنم، منتها وقت و امکانات و مانند اینها واقعاً مانع میشود؛ حالا هم تعداد بسیاری از پدران و مادران شهدا و خانوادههای شهدا هستند که ما آرزو داریم اینها را ببینیم، منتها متأسّفانه نشده؛ حالا همین مقداری که امروز شما را زیارت کردیم، خدا را شاکر هستیم. انشاءالله موفّق باشید. خدا انشاءالله همهی شما را محفوظ بدارد، شهدائتان را با پیغمبر محشور کند و شما را از شفاعت شهدائتان انشاءالله برخوردار کند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,286 | 1402/03/21 | بیانات در دیدار دانشمندان، متخصصان، کارشناسان و مسئولان صنعت هستهای کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53111 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین لاسیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. واقعاً ممنونم از دانشمندان و مسئولان و فعّالان این صنعت که امروز این دیدار خوب را و این نمایشگاه(۲) عالی را برای ما تدارک دیدند؛ بسیار نمایشگاه خوبی بود، خشنودکننده و دلگرمکننده و بشارتبخش بود. من چند مطلب را که آماده کردهام به شما بگویم، عرض میکنم.
موضوع اوّل دربارهی اهمّیّت صنعت هستهای است. البتّه شماها میدانید و با اهمّیّت این صنعت آشنا هستید، [امّا] خیلی از مردم این آشنایی را ندارند و قدر صنعت هستهای، ابعاد گوناگون و گستردهی این صنعت و تأثیراتش در زندگی مردم و در پیشرفت کشور را نمیدانند. من، هم اینجا یادداشت کردهام که در تذکّرات عرض خواهم کرد، هم حالا در این نمایشگاه چند بار به این برادران عزیز گفتم تقصیر شماها است که نمیآیید با مردم حرف بزنید و به مردم بگویید که چه کار دارید میکنید و این مجموعه چه حرکت عظیمی را وجههی همّت خودش قرار داده و دارد پیش میرود. شماها میدانید، مردم نمیدانند؛ لذا من به طور مختصر میگویم.
آنچه به طور مجمل میشود گفت، این است که این صنعت، هم از لحاظ پیشرفت کشور و تواناییهای کشور در عرصههای فنّی، اقتصادی، سلامت و غیره که به کشور آبرو میبخشد و زندگی را برای مردم بهتر میکند دارای اهمّیّت است، هم از جهت وزن سیاسی جهانی و بینالمللی برای کشور؛ یعنی وقتی که شما در بخشهای مختلف این صنعت پیشرفت دارید و دارید کار انجام میدهید و گرهگشایی میکنید، مراکز اطّلاعاتی جهان و بسیاری از سیاستمداران دنیا و شاید خیلی از دانشمندان و اهل مطالعه میفهمند و این برای کشور آبرو است؛ پس پیشرفت این صنعت از لحاظ بینالمللی و از لحاظ وزن و جایگاه و آبروی ملّی هم دارای اهمّیّت است. این، دو جهت. جهت سوّم از لحاظ روحیهی اعتماد به نفْس ملّی است. خب میبینید، دستگاههای مختلف تبلیغاتی دشمنان با همهی وجود دارند کار میکنند که کشور را بیآینده نشان بدهند، جوانها را مأیوس کنند؛ این دیگر در فضای مجازی، در تلویزیونها، در اظهارات سیاسی مشهود است. این کار شما درست نقطهی مقابل این حرکت دشمن است؛ یعنی روح امید را، روح اعتماد به نفْس را در ملّت تزریق میکند؛ مردم، جوانها، نخبگان، میفهمند که چه میدانهای اساسی و مهمّی را میتوانند کشف کنند، تصرّف کنند و بپیمایند.
خب، این سه جهت را من از لحاظ اهمّیّت صنعت هستهای گفتم. با توجّه به این جهات، همه باید تصدیق کنند که صنعت هستهای یکی از مؤلّفههای اساسی و مهمّ اعتبار کشور و قوّت و قدرت کشور است. اگر شما ایران قوی میخواهید، هر کسی ایران را دوست دارد، هر کسی جمهوری اسلامی را دوست دارد، هر کسی ملّت را دوست دارد و قوّت این کشور را میطلبد، بایستی به این بخش از تلاش و فعّالیّت علمی و تحقیقاتی و صنعتی و کاریای که اینجا انجام میگیرد اهمّیّت بدهد و برایش اعتبار قائل بشود. من میگویم علّت تمرکز دشمنان روی انرژی هستهای هم همین است؛ علّت اینکه شما میبینید بیست سال است ما چالش داریم [همین است]؛ چالش هستهای ما الان بیست سال است [که هست]. چرا این چالش را دشمنان ایجاد کردهاند؟ چرا اینقدر گیر میدهند؟ مگر در دنیا فقط ما داریم تلاش هستهای میکنیم؟ البتّه آنها میگویند از [دسترسیِ ما به] سلاح هستهای میترسند! دروغ میگویند، میدانند که ما دنبال سلاح هستهای نیستیم. جامعهی اطّلاعاتی آمریکا بارها تا حالا این را تصریح کرده که ایران دنبال تسلیحات هستهای نیست. همین چند ماه پیش هم ــ در همین چهار پنج ماه اخیر ــ دو مورد اعتراف کردند گفتند هیچ نشانهای از حرکت ایران به سمت ساخت سلاح هستهای دیده نمیشود؛(۳) راست هم میگویند. البتّه [کار ما] از ترس آنها و به خاطر آنها نیست؛ عقیدهی ما این است. سلاح هستهای برای کشتار دستهجمعی به کار میرود، ما با کشتار دستهجمعی مخالفیم؛ خلاف دین است، خلاف اسلام است؛ چه اتمیاش، چه شیمیاییاش، چه انواع و اقسام دیگری که ممکن است. در جنگهای زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین و صدر اسلام، سفارش میشد که مواظب باشید آب روی مردم بسته نشود؛ آن وقت، حرکت عمومی علیه عامّهی مردم بستنِ آب بود، دیگر [سلاح] شیمیایی و این حرفها نبود. ما روی مبنای اسلامیمان نمیخواهیم طرف سلاح برویم؛ وَالّا اگر این نبود و میخواستیم برویم، جلویش را نمیتوانستند بگیرند، همچنان که جلوی پیشرفتهای هستهای ما را تا الان نتوانستند بگیرند و نخواهند توانست بگیرند. اگر میخواستیم سلاح هستهای درست کنیم، میکردیم، آنها هم میدانند این را. پس بهانهی سلاح هستهای دروغ است؛ [مسئله] این نیست، یک چیز دیگری مطرح است. آنها میدانند که حرکت در صنعت هستهای، در واقع، در حکم کلید برای پیشرفتهای علمی در بخشهای متعدّد کشور است؛ این را نمیخواهند؛ نمیخواهند ما در مسائل گوناگون، پیشرفتهای چشمگیر و تشویقکننده داشته باشیم. هر پیشرفتی که ملّت ایران بکنند، فکر ملّت ایران، راه ملّت ایران، مردمسالاری ملّت ایران، روی ملّتهای دیگر اثر میگذارد؛ اینها این را نمیخواهند، از این میترسند؛ هدفشان جلوگیری از پیشرفت کشور ما در یکی از مهمترین عرصههای علمی است که همین عرصهی هستهای است.
خب این چالشی که بیست سال است ما با دشمنانمان بر سر قضیّهی هستهای داریم، حقایقی را هم روشن کرد؛ این چالش بیستساله چند حقیقت را روشن کرد. اوّلین حقیقت این است که توانایی و استعداد خارقالعادهی جوانهای ما را نشان داد. این چیزهایی که امروز دیده شد ــ و البتّه آنچه واقعیّت دارد بیش از اینها است ــ همه در حال تحریم انجام گرفته، در حال تهدید انجام گرفته. دائماً دانشمندان ما تهدید شدند، دانشمندان ما ترور شدند؛ بعضیها ترور شدند، بعضیها تهدید به ترور شدند، در عین حال این پیشرفتها حاصل شده. پس ما از لحاظ منابع انسانی فوقالعادهایم. ما از لحاظ منابع انسانی از بسیاری از کشورهای دنیا و از متوسّط دنیا بسیار بالاتریم، جلوتریم؛ این در بخشهای دیگر هم نشان داده شده بود؛ در قضیّهی اتمی، در این صنعت هستهای، کاملاً نشان داده شد. این یک حقیقت.
حقیقت دیگری که دیده شد، منطق غیر انسانی و غیر منصفانه و زورگویانهی مخالفین ما بود. زور میگویند؛ یعنی فراتر از قراردادهای پادمانی رایج در دنیا از کشور ما توقّعات دارند و زورگویی میکنند: «فلان کار را نکنید، فلان کار را نکنید، از سطح زمین فراتر و آنطرفتر نروید برای تشکیلاتتان»؛ خب چرا؟ اگر شما مرض ندارید، غرض ندارید، تهدید نمیخواهید بکنید، چرا میترسید از اینکه ما در فلان نقطهی آسیبناپذیر تأسیسات داشته باشیم؟ منطق غیر انسانی آنها و غیر منصفانهی آنها آشکار شد؛ این هم یک حقیقت بود که در این چالش دیده شد.
یک حقیقت دیگر نامطمئن بودن طرفهای ما و مخالفین ما در وعدههایشان [بود]. تا حالا در این سالهای متمادی ــ حالا آنهایی از شماها که سابقهی بیشتری در این [صنعت] هستهای دارید، توجّه دارید که من به چه چیزهایی اشاره میکنم ــ در بخشهای مختلف، چه دولتهایی که طرف مذاکرهی ما بودند، چه خود آژانس، بارها وعدههایی دادند، [امّا] به آن وعدهها عمل نکردند؛ وعدههای غیر قابل تحقّق. پس بنابراین، یکی از دستاوردهای این چالش بیستساله هم همین است که ما فهمیدیم به وعدههای اینها و به حرفهای اینها نمیشود اعتماد کرد؛ بیاعتمادی. اینها دستاوردهای مهمّی است؛ اینها را مهم بدانید. ما خیلی جاها برای خاطر همین اعتمادهای بیجا ضربه خوردیم. اینکه یک ملّت و مسئولین یک کشور بدانند و بفهمند که کجا باید اعتماد کنند، کجا نباید اعتماد کنند، این خیلی مهم است؛ این را ما فهمیدیم. ما در این بیست سال فهمیدیم که چه کسانی قابل اعتمادند، چه کسانی قابل اعتماد نیستند. خب، این حالا راجع به اهمّیّت مسئلهی هستهای. عرض کردم، شماها این چیزها را شاید بیشتر از ماها هم میدانید؛ دلم میخواهد مردم بدانند.
موضوع دوّمی که مطرح میکنم، اشارهای به پیشرفتهای این صنعت در کشور است. البتّه من فنّی نیستم و اطّلاعات کافی در این زمینهها ندارم که بخواهم بگویم، این کارِ شماها است که بگویید پیشرفتها چیست؛ من یک کلّیّاتی را میخواهم بیان کنم. مقدّمتاً، یک جملهای را من بگویم. در ادبیّات سیاسی ما، کلمهی «مستضعف» و «استضعاف» وارد شد؛ میگوییم «فلان ملّت، ملّت مستضعفیاند» یا «ما قبل از انقلاب، ملّت مستضعفی بودیم». این کلمهی «مستضعف» یک کلمهی پُرمغز و پُرمعنایی است. «مستضعف» یعنی چه؟ یعنی کسی که ضعیف نگه داشته شده. «مستضعف» با «ضعیف» فرق دارد؛ «ضعیف» یعنی کسی که ضعیف است، «مستضعف» یعنی آن کسی که او را ضعیف نگه داشتهاند. ضعیف نگه داشته شدن که معنای کلمهی «مستضعف» است، دو جور است. یک وقت یک قدرتی میآید بر یک ملّتی سوار میشود، تسلّط پیدا میکند، او را ضعیف نگه میدارد؛ مثل قدرتهای استعماری که کشورهای استعمارزده را ضعیف نگه میداشتند. انگلیسها کشورهای شبهقارّهی هند را سالهای طولانی ضعیف نگه داشتند. اگر به این کتاب نگاهی به تاریخ جهان که نهرو(۴) ــ نخستوزیر اسبق هند که مرد مطّلع و دانشمندی بود ــ نوشته مراجعه کنید، او شرح میدهد که هند قبل از ورود انگلیسها چه بود و بعد از ورود انگلیسها چه شد، چقدر عقب رفت، چقدر تهیدست شد؛ استعمار این است. پس بنابراین، یک نوع استضعاف این است که یک قدرتی یک ملّتی را عقب نگه دارد که چیز بدی است، چیز خطرناکی است. از این خطرناکتر، نوعِ دوّمِ استضعاف است و آن، این است که یک ملّت خودش باور کند که ضعیف است، باور کند که بیعرضه است، باور کند که نمیتواند؛ این خیلی خطرناک است.
اکثر شما دورهی قبل از انقلاب را ندیدید، درک نکردید؛ ما سالها در آن دوره زندگی کردیم، با مسائل آن آشنا بودیم. شما هم امروز میتوانید آشنا بشوید؛ اگر مطالعه کنید، دقّت کنید، میتوانید بفهمید آن روز چه خبر بوده. به شما صریحاً عرض میکنم: ما در دورهی قبل از انقلاب، هر دو جور استضعاف را داشتیم. اوّلاً ما را ضعیف نگه داشته بودند؛ یعنی [مانند] همین جوانی که مثل رضایینژاد،(۵) مثل شهریاری،(۶) مثل فخریزاده(۷) در دورهی انقلاب تربیت شد، در قبل از انقلاب هم بود امّا به این رتبه نمیرسید؛ نمیگذاشتند، تحقیر میکردند ملّت ایران را و مانع پیشرفت ملّت میشدند. آن سالها یک وقتی در یک جلسهای، بر حسب تصادف، با یکی از کسانی که جزو مسئولین آن رژیم بود ارتباط پیدا شد ــ چون ما با آنها ارتباط نداشتیم ــ یعنی نشستیم در جلسهای که تصادفاً او هم بود؛ من شروع کردم به انتقاد کردن از بعضی از چیزها ــ جوان بودیم و حوصلهی حرف زدن و بحث کردن و مانند اینها زیاد داشتیم ــ جواب او این بود که «آقا! این حرفها چیست که شما میزنید؟ ما نشستهایم اینجا، اروپاییها، دیگران، مثل نوکر دارند برای ما کار میکنند، جنس میآورند، آنها میسازند، ما استفاده میکنیم.» منطق را میبینید؟ منطق این بود که آنها میسازند، ما استفاده میکنیم، [پس] آنها نوکر ما هستند. اروپاییها نفت ما را میبردند، بازار ما را تصرّف میکردند، در سیاست ما حدّاکثرِ دخالت را میکردند، این بیعقلی که طرف صحبت ما بود اینها را افتخار ملّت میدانست! «عقب نگه داشته بشوند» یعنی این؛ این یک نوع.
نوع دوّمش این بود که به مردم، به جوانها، باورانده بودند که ما نمیتوانیم. در دوران ملّی شدن صنعت نفت، زمان مصدّق، در مجلسِ شورای ملّیِ آن روز بحث شد که بیاییم صنعت نفت را ملّی کنیم، از دست انگلیسها بگیریم؛ نخستوزیر رژیم شاه ــ حاجعلی رزمآرا که یک سپهبد ارتشی بود ــ آمد در مجلس و گمانم در مجلس این حرف را زد؛ در ذهنم این هست که آمد گفت «این حرفها چیست که شما راجع به ملّی شدن صنعت نفت و ادارهی پالایشگاه آبادان میزنید؟ مگر ما میتوانیم؟ ایرانی یک لولهنگ نمیتواند درست کند.» شماها نمیدانید لولهنگ چیست، ندیدهاید لولهنگ را؛ لولهنگ یعنی آفتابهی از جنس سفال. آفتابه را دیدهاید؛ آفتابه را از جنس حلبی و مس و مانند اینها درست میکردند، یک جور آفتابه هم بود در جاهای دوردست که من دیده بودم، از جنس سفال و گِل پخته درست میکردند؛ یعنی پایینترین و پستترین چیزی که ممکن است یک انسانی درست کند. میگفت ایرانی همان لولهنگ را هم نمیتواند درست کند، حدّاکثر لولهنگ درست میکند! یعنی اینجوری تلقین میکردند. «استضعاف» یعنی این؛ میخواستند بباورانند که توِ ایرانی قادر نیستی، چرا بیخودی اصرار میکنی، چرا تلاش میکنی. لذا در دورهی رژیم پهلوی، این سالهای آخر که دیگر با شوروی هم ارتباطاتِ نسبتاً بهتری پیدا کرده بودند، از آمریکا گندم میخریدند، سیلویش را شورویها میساختند! یعنی قادر به ساختن سیلو نبودند، حالا سد و اتوبان و مانند اینها به جای خود محفوظ؛ یعنی وضع اینجوری بود.
خب، منطقِ غربگرایانِ آن روز این بود که ایرانی نمیتواند، قادر نیست، ایرانی عُرضه ندارد که بسازد. حالا آن نگاه را مقایسه کنید با واقعیّتی که امروز وجود دارد، با این کاری که جوانهای ما در همین زمینهی انرژی هستهای که شما وارد هستید و مطّلع هستید انجام دادهاند. زمینههای دیگر هم هست؛ در زمینههای دیگر هم همینجور پیشرفت انجام گرفته. در بخشهای گوناگون، در بخشهای دفاعی، در بخشهای نانو، در خیلی از رشتههای مهمّ علمی دیگر، همینجور پیشرفتها اتّفاق افتاده. این روحیهی امروز، این امید امروز، این شوقی که امروز به کار وجود دارد، این تواناییِ بُروزیافتهی امروز را مقایسه کنید با آن وضعی که آن روز وجود داشت. آن روز غربگراها ملّت را تحقیر میکردند، امروز ملّت غربگراها را تحقیر میکند. امروز ملّت ما کسانی را که دارای آن فکر و آن توهّمات هستند، دارد تحقیر میکند؛ با چه چیزی تحقیر میکند؟ با همین ساختوسازهایی که شما اینجا به ما نشان دادید؛ این تحقیرِ غربگراها است؛ این نشان دادنِ خطای بزرگِ آنها است که میخواستند بباورانند که ملّت ایران توانایی ندارد. بیست سال است که غرب بر روی توان هستهای ما دارد کار میکند، امروز امکانات و پیشرفت هستهای ما ــ یعنی موجودی هستهای ما ــ از صد برابرِ بیست سالِ پیش بیشتر است؛ یعنی امروز ما بیش از صد برابر سال ۸۲ که آغاز چالش هستهای ما با غرب است و تحریمهای پشت سر هم و مانند اینها [موجودی هستهای داریم]؛ آنهایی که اهل فنّند و مطّلعند، اینجوری قضاوت میکنند. این واقعیّت کشور ما است. البتّه آنها برای اینکه این حرکت را متوقّف کنند، هر کار از دستشان برمیآمد کردند؛ جنایت هم کردند، ترور کردند، با جنایتشان این دانشمندان عزیز را از ما گرفتند. خیال کردند که اگر چنانچه شهریاری و علیمحمّدی(۸) و بقیّه را از دست ما بگیرند، کارها متوقّف میماند؛ کارها متوقّف نماند، دچار وقفه نشد، بحمدالله پیش رفت؛ یعنی جوانان ما، دانشمندان ما، نشان دادند که این صنعت بومیشده است، متعلّق به خود ملّت است و این دیگر قابل سلب کردن از این ملّت نیست. این را آنها هم حالا اعتراف میکنند.
یک نکتهی حاشیهای هم اینجا من بگویم؛ حاشیهای است، ولی مهم است. ببینید، از حادثهای که در غرب به اسم «رنسانس» شناخته شد ــ تغییر مسیر زندگی غربیها ــ حدود پانصد سال میگذرد؛ در حادثهی رنسانس، اساسیترین خطّی که وجود داشت تقابل علم و دین بود؛ یعنی میخواستند بگویند که اگر میخواهید از لحاظ علمی پیشرفت کنید، دین و معنویّت و مانند اینها را کنار بگذارید؛ این مهمترین یا یکی از مهمترین خطوط اصلی حرکت غربیها در رنسانس بود که از این حادثه حدود پانصد سال میگذرد. امروز، در کشور جمهوری اسلامی که کشور معنویّت است و «جمهوری اسلامی» است، مهمترین کارهای علمی دارد انجام میگیرد، در رقابت با کسانی که سالهای متمادی است که در این رشتههای علمی دارند کار میکنند. چه کسانی دارند این کار را پیش میبرند؟ جوانان مؤمن، فخریزاده و شهریاریِ نمازشبخوان؛ اینها دارند پیش میبرند کار را؛ یعنی علم و معنویّت اینجور به هم آمیخته شده. این نکتهی مهمّی است که به آن باید توجّه کرد.
موضوع سوّم که میخواهم عرض بکنم و وقت هم دیگر تمام شده، چند توصیه است. توصیهی اوّل ــ که من اینجا یادداشت کردهام امّا با توضیحاتی که در این نمایشگاه دادند، دیدم خوشبختانه به این توجّه وجود دارد ــ [این است که] از ظرفیّت دانش هستهای بایستی برای بخشهای مختلفِ زندگیِ مردم استفاده کرد. سرریز بحث هستهای، برای صنعت، برای سلامت، برای کشاورزی، برای محیط زیست، برای آبشیرینکن، برای درمان بیماریها و برای همه چیز در جامعه مفید است. خوشبختانه این کار را سازمان انرژی هستهای دارد انجام میدهد و به انرژی متوقّف نمانده، به این کارهای اساسی و مهم [هم] دارد میرسد و من تأکید میکنم و اصرار دارم که به این اهمّیّت بدهید، دنبال بکنید، زندگی مردم را از پیشرفت علمی مربوط به صنعت هستهای برخوردار کنید.
توصیهی بعدی این است که همین مطلب را ــ [یعنی] این ظرفیّت به این بزرگی را ــ با مردم در میان بگذارید. مردم از انرژی هستهای چه میفهمند؟ از انرژی هستهای همین مسئلهی انرژی را میفهمند؛ میفهمند که شما میخواهید مثلاً یک مرکز تولید برق یا تولید انرژی به دست بیاورید. مسئله این نیست؛ مسئله [این است که] در همهی بخشهای زندگی مردم، این صنعت میتواند حضور مؤثّر و مفید داشته باشد. این را به مردم بگویید تا مردم قدر این صنعت را بدانند و اینکه میگفتند «حقّ مسلّم ما است»، واقعاً بدانند که حقّ مسلّم آنها است. البتّه صداوسیما نقش دارد، دستگاههای مختلف نقش دارند، امّا عاملِ کار خود شما هستید؛ به شیوههای مختلف با مردم تفاهم کنید.
توصیهی دیگر این است که محصولات و خدمات هستهای تجاریسازی بشود که البتّه در این گزارشهایی که به من دادند، [آمده بود که] بعضیهایش تجاریسازی شده؛ این را باید توسعه داد. این پیشرفتهای ما بازارهای خوبی در دنیا دارد و برای اقتصاد کشور، برای درآمد کشور، میتوان واقعاً استفاده کرد. با کشورهای همسو که با ما معارضهای در این قضیّه ندارند، همکاری بشود که البتّه در بخشی از این گزارشها بود که یک همکاریهایی دارد میشود؛ یا آنها درخواست کردند یا ما خواستیم. این هم باید دنبال بشود؛ همکاری بشود و هر چه ممکن است، از امکاناتِ موجودِ دنیا استفاده کنیم، از پیشرفتهای علمیِ دنیا استفاده کنیم.
موضوع بعدی موضوع بیست هزار مگاواتی است که ما چند سال پیش اعلام کردیم؛(۹) این را جدّی بگیرید. فرض بفرمایید که مثلاً الان ما حدود هزار مگاوات از برق هستهای داریم استفاده میکنیم و طرّاحی برای بیشترش هم هست، امّا هدف بیست هزار مگاوات است؛ از حدود مثلاً فرض کنید که هشتاد نود هزار مگاواتی که کشور در آیندهی متوسّط و در میانمدّت احتیاج دارد، حتماً بیست هزار مگاواتش باید هستهای باشد که هم صرفهی مالی دارد، هم صرفهی زیستی دارد، هم صرفهی محیطی دارد؛ این را به طور جدّی و به صورت برنامهریزیشده دنبال بکنید. و اینجا من یادداشت کردهام، بالا(۱۰) هم به دوستان گفتم که روی نیروگاههای توان پایین و کمظرفیّت کار بشود. خب حالا روی فنّاوری نیروگاههای با ظرفیّت بالای هزار مگاوات کار شده، تجربههایی به دست آمده، امّا میتوان این تجربهها را در مورد نیروگاههای ظرفیّت پایین [هم به کار برد] که شنیدهام امروز در دنیا معمول این است، بیشتر روی نیروگاههای با ظرفیّت پایین کار میکنند؛ دویست مگاوات، صد مگاوات و حتّی کمتر از صد مگاوات. بنده ــ سه چهار سال پیش ــ از یکی از این کشورهایی که دارای این فنّاوری است خواستم، گفتم شما نیروگاه سیمگاواتی دارید، به ما بدهید؛ او گفت نداریم، من گفتم چرا، من گزارش دارم که شما دارید؛ همان جا وزیرش نشسته بود، پرسید، یک چیزی جواب دادند، فهمیدیم که قبول دارد که این را دارند، ولی خب نمیدهند دیگر؛ یعنی سخت است برایشان. ما برای بخشهای مختلف، به این نیروگاههای کمتوان و کمظرفیّت احتیاج داریم؛ دنبال کنید.
مسئلهی منابع انسانی ما هم توصیهی بعدی من است. نیروی انسانی خیلی مهم است. دانشجویانی که الان در این رشته کار میکنند، خیلی کمند؛ من نمیخواهم عدد را ذکر بکنم، امّا اقلّاً ده برابرِ این بایستی ما دانشجو داشته باشیم. دلایل مشخّصی هم دارد که کمند؛ خب سخت است، مشکلاتی دارد، سختیهای خاصّ خودش را دارد؛ باید این سختیها جبران بشود. از دانشمندان موجود، متخصّصین موجود، حدّاکثرِ استفاده بشود، حفاظتشان جدّی گرفته بشود. به هر حال، تکریم منابع انسانی و حفظ منابع انسانی در این صنعت خیلی مهم است. البتّه عملکرد سازمان در جذب نیروی انسانی و مدیریّت این منابع هم مهم است؛ چگونگی مدیریّت منابع انسانی از لحاظ ارزشیابیهای گوناگون از جهات مختلف، این هم مهم است. بالاخره دشمن در این زمینهها دارد تلاش میکند، که دیدید و دوستان ضربهی دشمن را چشیدند؛ در یک جاهایی نفوذ میکنند، خرابکاری میکنند، که کردند و همهی ما دیدیم.(۱۱) باید بِجِد مراقبت کنید. نیروی انسانی خیلی باارزش است؛ حفظش کنید، در ارزشیابیاش هم حدّاکثرِ ملاحظه و توان و دقّت را انجام بدهید.
یک توصیه هم [دربارهی] برخی از چالشهای سازمان است؛ حالا مثلاً ارتباط با آژانس. توصیهی مؤکّد من این است که ارتباط با آژانس را حفظ کنید؛ یعنی همکاری و تعامل با آژانس بینالمللی انرژی هستهای را حفظ کنید. البتّه در چهارچوب مقرّرات پادمانی؛ یعنی زیر بار بیشترش نروید و [فقط] آنچه طبق مقرّرات پادمانی باید انجام بدهیم انجام بدهید. از اوّل هم توصیهی بنده به این مسئولین مختلفی که در این بیست و چند سال آمدند در این صنعت و رفتند، همیشه همین بوده؛ گفتهایم باید با آژانس هستهای همکاری داشته باشید.
از قانون مجلس تخطّی نشود؛ این هم توصیهی بعدی من است. مجلس یک قانونی گذرانده،(۱۲) این قانون به نفع ما است، به نفع کشور است و به نفع صنعت هستهای است. بعضیها خیال میکنند این قانون برای کشور مشکلدرستکن است؛ اشتباه میکنند. این قانون، قانونِ خوبی است؛ اصلاً قانون هم هست، قانون را باید عمل کرد؛ بحثی نداریم. از قانون تخطّی نشود. چه در دسترسیهایی که دیگران توقّع دارند، چه در اطّلاعاتی که ارائه میکنید، طبق این قانون عمل بشود.
گاهی ادّعاهای خلاف واقعی و خواستههای زورگویانهای مطرح میشود؛ زیر بار نروید. سازمان زیر بار خواستههای زورگویانه نرود؛ بر روی مواضعِ خودتان بِایستید. آنچه را موظّفید انجام بدهید، انجام بدهید، [امّا] زیر بار آنچه آنها زورگویانه از شما میخواهند نروید و قبول نکنید. گاهی ادّعاهایی میکنند که این ادّعا خلاف واقع است؛ این ادّعاها را قبول نکنید: فلان وقت شما فلان کار را کردید؛ نه، زیر بار ادّعاهای خلاف واقع آنها هم نروید. حالا به طور خاص هم یک تعهّداتی در اسفند گذشته انجام گرفت(۱۳) که [طبق] گزارشی که من دیدم ــ این گزارش هم در واقع جدید است ــ طرف مقابل به این تعهّدات عمل نکرده، ما عمل کردهایم؛ طرف مقابل در این تعهّدات، آژانس است؛ شنیدم عمل نکرده. به هر حال، توجّه داشته باشید.
یک توصیهی مهمّ دیگر: زیرساختهای موجودِ صنعتیِ هستهای دست نخورد. در طول این سالها مدیران و مسئولان و فعّالانِ این صنعت کارهای مهمّی انجام دادهاند، زیرساختهای مهمّی را ایجاد کردهاند. ممکن است در یک زمینههایی بخواهید توافقهایی بکنید؛ عیب ندارد، توافق کنید، امّا زیرساختها دست نخورد، اینها خراب نشود، اینها محصول زحمت دیگران است.(۱۴)
خب، تکبیر هم که فرستادید دیگر. خدا انشاءالله همهی شما را موفّق کند. ما البتّه آماده شده بودیم که از این نمایشگاه ۴۵ دقیقه بازدید کنیم ــ به من اینجور برنامه داده بودند ــ دو برابر شد؛ یعنی ما یک ساعت و نیم از آن نمایشگاه بازدید کردیم، حالا هم که در خدمت شما بودیم. انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید. خدا انشاءالله توفیقتان بدهد.
پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، جوانان عزیز ما، مدیران خوب ما، فعّالان ارزشمند ما در این صنعت را مورد لطف و مهر و حفظ خودت قرار بده، همهی آنها را در دنیا و آخرت روسفید و سربلند کن. پروردگارا! نیّتهای ما را در آنچه میگوییم، در آنچه عمل میکنیم، نیّتهای الهی قرار بده و آنها را از ما قبول کن.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,287 | 1402/03/14 | بیانات در مراسم سیوچهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمهالله) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53057 |
در جوار مرقد مطّهر امام راحل(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین لا سیّما بقیّة الله فی الارضین.
سلام خدا بر روح مطهّر امام بزرگوار ما. امام بزرگوار، پرچم برافراشتهی رسالتهای الهی در عصر جاهلیّت مسلّح قرنهای اخیر بود.
سی و چند سال است که این جلسهی باشکوه و مبارک تشکیل میشود؛ موضوع بحث در این جلسه در همهی این سالها عمدتاً امام بزرگوار بوده است؛ صحبتی که وقت این جلسه را بیشتر به خود مشغول کرده است، دربارهی امام بزرگوار و عزیز ما است. به نظر من نسلهای جدیدِ این کشور به آشنایی بیشتر با امام بزرگوار نیازمندند؛ ما قدیمیها هم همینجور. همهی ما نیازمند این هستیم که با ابعاد این شخصیّت چندبعدی و باعظمت بیشتر آشنا بشویم؛ این در پیشرفت ما، در ادامهی راه ما به ما کمک خواهد کرد.
امروز هم من چند نکته دربارهی امام بزرگوار عرض خواهم کرد؛ یک مطلبی هم دربارهی خودمان و درسی که باید بگیریم و کاری که باید انجام بدهیم.
امّا دربارهی امام بزرگوار اوّلین نکته این است که امام از سرآمدان تاریخ ما است؛ نه فقط از سرآمدان روزگار ما. سرآمدان کسانی هستند که در هر رشتهای، در هر بخشی از بخشهای معارفی و عملیِ انسانها دارای عظمتند. در میان بزرگان و اشخاص باعظمت، بعضیها یک سر و گردن از دیگران برترند که به اینها میگوییم سرآمد. در هر روزگاری سرآمدانی وجود دارند لکن بعضیها مخصوص روزگار خودشان نیستند، [بلکه] سرآمد تاریخند.
سرآمدان را نمیشود از حافظهی تاریخ حذف کرد؛ نکتهی مهمّ مورد توجّه ما این است. سرآمدان را نه میشود حذف کرد، نه میشود تحریف کرد. نه اینکه تبلیغات مخالفین نتواند چهرههای سرآمدان را بد معرّفی کند؛ چرا، رسانههای تبلیغاتی که روزبهروز هم مدرنتر میشوند، امروزیتر میشوند، مجهّزتر میشوند، میتوانند شب را روز و روز را شب معرّفی کنند، میتوانند دربارهی چهرههای برجسته و منوّر هم دروغپردازی کنند، امّا این کفِ روی آب است، این «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً»(۲) است. خورشید زیر ابر باقی نمیماند. ابنسینا و شیخ طوسی، بعد از هزار سال از دورانِ خودشان، امروز میتوانند خودشان را با صدای رسا معرّفی کنند؛ شخصیّت آنها را نمیشود محو کرد، نمیشود از حافظهی تاریخ زدود، نمیشود تحریف هم کرد. ابعاد شخصیّت امام بزرگوار ما از ابنسینا و شیخ طوسی وسیعتر است، متنوّعتر است. خصوصیّاتی که در تشکیل شخصیّت امام بزرگوار دخالت دارند، بمراتب بیشتر است از خصوصیّاتی که در شخصیّت آنگونه برجستهها و سرآمدها حضور دارند. امام یک سرآمدِ همهجانبه است؛ هم در دانشهای دینی سرآمد است ــ امام در فقه، در فلسفه، در عرفان نظری، سرآمد است ــ هم در ایمان و تقوا و رفتارهای پرهیزکارانه سرآمد است، هم در استحکام شخصیّت و قوّت اراده سرآمد است، هم در قیامِ لله و سیاستورزیِ انقلابی و ایجادِ تحوّل در نظامِ بشری سرآمد و یگانه است. این خصوصیّات در هیچکدام از سرآمدانِ تاریخِ ما با هم جمع نشده است، [امّا] در امام بزرگوار این خصوصیّات با همدیگر جمع است. نتیجه اینکه این امام بزرگوار را هیچکس نمیتواند از حافظهی تاریخ محو کند، نه امروز و نه در قرنهای آینده، و نمیتواند شخصیّت او را تحریف کند؛ چند صباحی ممکن است دروغپردازی بشود، تحریف شخصیّت بشود، امّا در نهایت چهره ی درخشان امام، خود را با صدای رسا به همه معرّفی میکند؛ این خورشید را پشت ابر نمیشود نگه داشت؛ این نکتهی اوّل.
نکتهی بعد این است که امام بزرگوار ما سه عمل عظیم و بزرگ و تاریخی انجام داد، سه تحوّل بزرگ به وجود آورد، یکی در سطح کشور ایران، یکی در سطح امّت اسلامی، و یکی در سطح جهان؛ این سه تحوّل، هیچ کدام سابقه ندارد، شاید انسان نتواند پیشبینی کند که شبیه اینها و نظیر اینها در آینده هم به وجود بیاید؛ این مخصوص امام بزرگوار بود.
امّا تحوّل در سطح کشور این بود که انقلاب اسلامی را در این کشور به وجود آورد؛ انقلاب را مردم انجام دادند امّا امام به وجود آورد. این انقلاب، یک ساخت سیاسی سلطنتی را در هم شکست و مردمسالاری را جایگزین آن کرد؛ این انقلاب، یک نظام دستنشانده و ذلیل در مقابل قدرتها را از میدان خارج کرد و یک نظام مستقل و متّکی به عزّت ملّی را جایگزین آن کرد؛ این انقلاب، یک حکومت ضدّ اسلام را از میدان خارج کرد، به جای آن یک حکومت اسلامی پایهگذاری کرد و بنا نهاد؛ این انقلاب، استبداد را به آزادی، بیهویّتی روزافزون این ملّت را به هویّت ملّی و به اعتماد به نفْس تبدیل کرد؛ این انقلاب، یک ملّت چشمدوختهی به دست اجانب را به نیروی «ما میتوانیم» مجهّز کرد. اینها معجزههای این انقلاب عظیم و این تحوّل بزرگی است که امام بزرگوار در سطح کشور به وجود آورد. این «ما میتوانیم» که گفتم، کلید حلّ همهی مشکلات است. ما مشکلات داشتهایم و داریم و خواهیم داشت، امّا آن چیزی که میتواند این مشکلات را برطرف کند و مشکلات گذشته را برطرف کرده و در آینده هم علاج مشکلات ما است، همین روحیه و نیروی «ما میتوانیم» است که انقلاب امام بزرگوار در این کشور این روحیه را به وجود آورد.
امّا آنچه در سطح امّت اسلامی روی داد ــ تحوّل در سطح امّت ــ [این بود که] امام جریان بیداری اسلامی را به راه انداخت. دورهی انفعال و بیتحرّکی در دنیای اسلام، با حرکت امام، به سمت ضعف و نابودی حرکت کرد. امروز امّت اسلامی نسبت به دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران قبل از امام، پُرتحرّکتر، فعّالتر، آمادهتر، سرزندهتر است، اگرچه همچنان نیاز به بیشتر کار کردن در این زمینه محسوس است. مسئلهی فلسطین پس از آنکه به خیال صهیونیستها و پشتیبانانشان یک مسئلهی تمامشده به حساب میآمد و دیگر بنا نبود فلسطینی مطرح بشود، با حرکت امام و تحوّل امام در سطح امّت اسلامی، به مسئلهی اوّل جهان اسلام تبدیل شد. امروز مسئلهی فلسطین، مسئلهی اوّل جهان اسلام محسوب میشود. امروز فلسطین در کانون توجّه ملّتهای مسلمان است. طنین صدای رهبران فلسطینی از فراز سفارت رژیم صهیونیستی در تهران در اوّل انقلاب، دنیا را تکان داد و به لرزه درآورد؛ همه فهمیدند که دوران جدیدی در زمینهی فلسطین آغاز شده است؛ در کالبد افسردهی ملّت فلسطین جانی دمید و امروز شما میبینید که ملّت فلسطین حضور خودش را با قوّت و قدرت اثبات میکند و سخن خودش را به دنیا میرساند. در روز قدس نه فقط در ایران یا در تهران، حتّی در پایتختهای جهان غیر مسلمان، مردم از فلسطینیها حمایت میکنند و دفاع میکنند؛ این هم تحوّل در سطح امّت.
تحوّل سوّم، تحوّل در سطح جهان است. امام فضای معنویّت و توجّه معنوی را در دنیا زنده کرد، حتّی در کشورهای غیر مسلمان. معنویّت در زیر لگدکوبیِ سیاستهای مادّیگری و ضدّ معنوی از بین رفته بود. واکنش مردم در مقابل تهاجم دستگاههای صهیونیستی و استکباری برای ترویج مادّهگرایی، واکنش منفعلانهای بود. معنویّت از یادها رفته بود. حرکت امام بزرگوار، رنگ معنوی را در دنیا دوباره زنده کرد. البتّه این نکتهی آخر با واکنش شدید همان مراکز قدرت مواجه شده و [آنها] امروز با انگیزهی بیشتر، تهاجم به معنویّت را در سطح دنیا به هر جا که بتوانند، با شیوههای مخصوص خود دارند پیش میبرند، که بعضی از شیوههای آنها آنقدر مفتضح است که انسان از اسم بردن آنها خجالت میکشد. این هم نکتهی دوّم درمورد امام. پس نکتهی اوّل عبارت بود از اینکه نمیشود امام را از حافظهی تاریخ محو کرد؛ امام زنده است. فریاد امام، سخن رسای امام خاموشنشدنی است، و نکتهی دوّم اینکه امام با همان شخصیّت مهم و سرآمدیِ خود، این سه تحوّل بزرگ را به وجود آورد.
نکتهی بعد، نکتهی مهمّی است؛ آن نکته این است که ما از خودمان سؤال میکنیم که امام این کارهای بزرگ را به پشتیبانی و کمک کدام عاملِ سختافزاری یا نرمافزاری انجام داد؟ آن عاملی که توانست به امام کمک کند و امام را در این میدان پیش ببرد و او احساس خستگی نکند و بتواند این کارهای بزرگ را انجام بدهد و این کوههای بزرگِ موانع را از سر راه بردارد، چه بود؟ امام، عامل کمککنندهی سختافزاری نداشت؛ نه پول داشت، نه ابزار تبلیغی داشت، نه رادیو داشت، نه خبرگزاری داشت، نه هیچکدام از سیاستهای دنیا از او حمایت میکردند و [به او] کمک میکردند. عامل سختافزاری امام، یک صفحه کاغذ بود که بیانیّه در آن بنویسد، یک تکّه نوار بود که صدای او را ضبط کند و به گوش این و آن برساند؛ عامل سختافزاری و کمککار سختافزاری نداشت؛ هر چه بود، در کمکِ عامل نرمافزاری امام بود؛ عامل نرمافزاری امام چه بود؟ این مهم است.
این عامل نرمافزاری را میتوان با بیانهای مختلف بیان کرد. من امروز دو عنوان را، دو تعبیر را از این عامل کمککنندهی به امام انتخاب کردهام و اینها را میخواهم مطرح کنم؛ آن دو عامل عبارت است از «ایمان» و «امید». آن چیزی که امام را در این راه پیش برد، او را قادر کرد که این تحوّلهای عظیم را در سطح کشور، در سطح امّت، در سطح جهان برای طول تاریخ به وجود بیاورد، عبارت بود از ایمان او و امید او؛ ایمان و امید.
شهید مطهّری (رضوان الله تعالی علیه) در پاریس یک ملاقاتی با امام کرده بود ــ خود شهید مطهّری کوه ایمان بود؛ او در مقابل ایمانِ امام اظهار حیرت و شگفتی میکرد ــ ایشان بعد از برگشتن گفت که من چهار ایمان در امام مشاهده کردم: یکی ایمان به هدف؛ هدف یعنی اسلام؛ هدف امام اسلام بود؛ یکی ایمان به راه؛ راهی که در پیش گرفته بود؛ راه امام راه مبارزه بود؛ یکی ایمان به مردم، به مؤمنین؛ یعنی همان چیزی که خداوند متعال دربارهی پیغمبر میفرماید: یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین؛(۳) که حالا من بعد چند جملهای در این باره عرض خواهم کرد؛ و چهارم، از همه بالاتر، ایمان به رب، ایمان به خدا، اعتماد به خدا. من دربارهی این ایمان چهارم ــ ایمان به خدا ــ یک توضیحی بدهم.
وقتی که ما ایمان به خدا را در مسائل عینی، در مسئلهی مبارزه با استکبار مطرح میکنیم، معنای ویژهای دارد. ایمان به خدا در این مقام به معنای ایمان به وعدههای الهی است. خدای متعال در قرآن وعدههایی داده است که این وعدهها تخلّفناپذیر است. وعده داده است «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم»؛(۴) وعده داده است که «وَ لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه»؛(۵) وعده داده است که «اِنَّ اللَهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا»؛(۶) وعده داده است که «وَ اَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرض»؛(۷) اگر خدا را نصرت کنید خدا به شما ثبات قدم خواهد داد و شما را نصرت خواهد کرد؛ آنچه به سود مردم است، ماندگار است، ماندنی است و کفهای روی آب، رفتنی است و ناحق و باطل همان کف روی آب است و حق یعنی حقیقت اسلام، عبارت است از آنچه خواهد ماند؛ اینها وعدههای الهی است؛ اِنَّ اللَهَ لا یُخلِفُ المیعاد؛(۸) خدا وعدههای خودش را تخلّف نخواهد کرد. ایمان به اله، ایمان به رب که شهید مطهّری از قول امام نقل میکند، معنایش این است؛ یعنی به وعدههای الهی ایمان دارد، اعتقاد دارد؛ این کجا، و اینکه کسی وارد یک راهی بشود، بگوید برویم ببینیم حالا چه میشود کجا؟ اعتماد به وعدهی الهی است که گام مستحکم امام را در این راه به حرکت درمیآورد.
ایمان به اسلام یکی از آن چهار ایمانی است که از قول امام نقل شده است. امام (رضوان الله علیه) این اسلام را در بیانات متعدّد خودش معرّفی کرده است. این اسلام، نه اسلام سرمایهداری است، نه اسلام التقاطیِ روشنفکرنماهایِ بیاطّلاع و بیخبر.
امام، در فهم اسلام و تبیین اسلام، نه این نظراتِ سستِ بهاصطلاح روشنفکرانه را قبول میکند ــ نظراتی که تشرّع اسلامی را قبول ندارند، فقه اسلامی را قبول ندارند، ادّعای اسلام هم میکنند! اینها را امام قاطعاً رد میکند ــ و نه اسلامِ افرادِ متحجّر که تواناییِ این را ندارند که یک استنباط نو از متون اسلامی را بفهمند و قبول کنند و به آن باور داشته باشند؛ هیچ کدام از اینها را امام نمیگوید. امام، اسلام کتاب و سنّت با اجتهاد متقن و فهم درست از اسلام [را در نظر دارد]؛ این، اسلام امام بزرگوار است. اسلامِ افرادِ متحجّری را که اسم اسلام را میآورند، درس اسلام را ممکن است زمزمه هم بکنند، امّا اسلامی را که بیشترِ احکامش مربوط به زندگی اجتماعی و حکومت و سیاست است قبول ندارند، و بیمسئولیّتی را در امور سیاست و امور اجتماعی ترویج میکنند، امام قبول ندارد. این هم اسلام.
ایمان به مردم. «یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» را که در آیهی کریمهی قرآن هست، ممکن است بعضی جور دیگری معنا کنند؛ معنای درست «یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» همان «یؤمن بالمؤمنین» است. «ایمان»، در استعمالات قرآن کریم، با لام متعدّی شده؛ مثلاً «فَآمَنَ لَهُ لوط».(۹) «یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» یعنی اعتماد به مردم، اعتقاد به مردم. در طول این سالها مکرّر افرادی پیش امام اظهار نگرانی میکردند که ممکن است مردم تاب نیاورند و نتوانند این راه دشوار و سنگین را با گامهای امام طی کنند؛ امام میفرمود نه، من مردم را بیشتر از شما و بهتر از شما میشناسم؛ و حق با او بود؛ میدانست که مردم اگر تشخیص بدهند که این راه، راه خدا است، همهی مشکلات را در این راه تحمّل میکنند. خانوادههای شهیدداده این فهم امام را تصدیق کردند؛ جوانهای فداکار در طول این سالهای متمادی، این برداشت امام را تأیید کردند؛ اجتماعات عظیم ملّت ایران در بزرگداشت دین و مسائل دینی و مباحث انقلابی، این برداشت امام را تأیید کرد. امام به مردم اعتماد داشت؛ هم به عمل مردم، و به انگیزههای مردم، هم به رأی مردم. جمهوری اسلامی، این مردمسالاری در جمهوری اسلامی، کلمهی «جمهوری»، ناشی از همین اعتماد امام بزرگوار به مردم بود. بعضیها با برداشتهای غلطِ خودشان این حرکت امام را جور دیگری فهمیدند، جور دیگری بیان کردند؛ اینجور وانمود کردند که امام کلمهی جمهوری را از روی رودربایستی گفت! امام آدمی که در رودربایستی گیر کند نبود. امام کسی نبود که به خاطر خوشامد این و آن حرفی بزند؛ اعتقادش بود؛ لذا مردمسالاری را مطرح کرد. امام در اواخر عمرشان تصریح کردند که به آن رئیسجمهورِ اوّل رأی نداده بودند.(۱۰) میگفتند رأی داده، [ولی] امام تصریح کردند که من به فلان کس رأی ندادم؛ امّا همان رئیسجمهوری که خود امام او را قبول نداشت و [به او] رأی نداده بود، تنفیذ کرد؛ چرا؟ چون مردم رأی داده بودند؛ برای رأی مردم اعتبار قائل بود؛ فکر مبنائی امام این بود. خب، این ایمان امام با ابعاد مختلفش در یک کلمات کوتاهی که عرض کردیم.
و امّا «امید» امام. امید در دل امام یک عنصر دائمی بود. امید، موتور حرکت امام بزرگوار بود. این امید در رفتار امام، در گفتار امام بوضوح دیده میشود. امام در دههی ۲۰، در آن نوشتهی معروف، از قیام لله سخن میگوید؛(۱۱) آیهی «اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنیٰ وَ فُرادیٰ»(۱۲) را [نوشته است]. آن نوشتهای که به خطّ خود امام است و امروز در کتابخانهی مرحوم وزیری در یزد حفظ میشود، مال دههی ۲۰ است. در دههی ۴۰، این قیام را به طور عملی خودش انجام داد و وارد میدان قیام شد. در دههی ۶۰ که دههی طوفانهای مهیب(۱۳) نظامی و امنیّتی و سیاسی بود، خم به ابرو نیاورد. از دههی ۲۰، تا دههی ۴۰، تا دههی ۶۰، این رشتهی پایاننیافتنی امید، این سرچشمهی جوشان امید در دل امام، این تأثیرات را گذاشت. خود امام بزرگوار در یک بیانی که در نوشتههای ایشان ثبت شده و منتشر شده، میگوید که من در طول سالهای مبارزه تا پس از پیروزی هرگز دچار یأس نشدم و معتقد بودم که وقتی ملّت چیزی را بخواهد، آن چیز حتماً تحقّق پیدا میکند.(۱۴) این امید امام هم ناشی از ایمان او بود. وقتی شما ایمان روشنی به مبدأ حقیقی و به خدای متعال دارید، این شعلهی امید در دل شما روشن خواهد بود و خاموش نمیشود. امید و ایمان روی هم اثر میگذارند. ایمان امیدآفرین است. تحقّق امیدها ایمان را افزایش میدهد؛ اینها روی هم تأثیر میگذارند.
البتّه وقتی میگوییم امید، نباید امید را با تصوّرات و خیالات فریبگر اشتباه کرد. امید یعنی آن حالتی که با حرکت همراه است؛ با تنبلی و سکون نمیسازد. کسی که امید دارد به اینکه به سرمنزل برسد، راه میرود. اینکه کسی بنشیند و در عین حال امیدوار باشد که به منزل خواهد رسید، این نشدنی است؛ این فریبگری، در روایات و ادعیه به «اغترار بالله» تعبیر شده است که مذمّت شده؛ اینکه انسان بدون حرکت، بدون تلاش آرزو بکند که به یک مقصودی برسد؛ نه، تلاش لازم است؛ امام این امید را داشت و تلاش میکرد.
خب تا اینجا مربوط به امام بزرگوار که این سه نکتهی اساسی را در مورد امام عرض کردیم. حالا ما هستیم و درس گرفتن از امام. امروز امام به ما چه توصیهای میکند؟ برادران عزیز، خواهران عزیز، ملّت عظیم ایران، جوانان خوشروحیه و پُرتلاش سراسر کشور! باید به توصیهی امام گوش فراداد. امام بزرگ است، سرآمد است، زنده است، با ما حرف دارد، با ما حرف میزند. ما هم راه طولانیای در پیش داریم؛ ما هم کارهای بزرگی در پیش داریم؛ [لذا] احتیاج به توصیهی امام داریم. امام به ما چه توصیهای میکند؟ یقیناً بزرگترین توصیهی امام، ادامه [دادن] راه اوست، نگهبانی از میراث اوست؛ این بزرگترین توصیهی امام بزرگوار ما است. ما باید همان سه تحوّلی را که امام در داخل کشور، در سطح امّت و در سطح جهان ایجاد کرد، تعقیب کنیم، دنبال کنیم، حفظ کنیم. دنبال کردن این هدف امروز البتّه اقتضائاتی دارد که با اقتضائات زمان امام فرق میکند؛ این را میدانیم. مسلّماً در دوران هوش مصنوعی و کوانتوم و اینترنت و امثال این پیشرفتهای علمی، نمیشود با همان شیوههای چهل سال قبل، دوران تلفنهای کذایی و ضبطصوتهای کذایی، با آن ابزارها امروز کار کرد. امروز برای پیشرفت این هدف، ابزارها بایستی متناسب با زمان انتخاب بشود؛ تردیدی در این نیست. ابزارها تغییر پیدا میکند، امّا آنچه تغییر پیدا نمیکند جبههبندیها است. جبههبندیها عوض نشده است، تغییر پیدا نکرده است و تغییر پیدا نخواهد کرد. هدفها تغییر پیدا نمیکند؛ جبههبندیها تغییر پیدا نمیکند؛ جبههی دشمن، جبههی استکبار، جبههی زورگویی، جبههی صهیونیسم و قدرتمندان زورگو و متجاوز عالم، امروز هم مثل دیروز در مقابل ملّت ایران صف کشیدهاند؛ البتّه تفاوتی که امروز در این جبههبندی ایجاد شده، این است که ملّت ایران قویتر شده، آنها ضعیفتر شدهاند؛ ولی جبههبندی همان جبههبندی است. آنچه میتواند مثل درّهی خطرناکی در مقابل حرکت ما بُروز بکند، این است که ما این دشمنی را فراموش کنیم، این جبههبندی را فراموش کنیم. هر وقت فراموش کردیم، ضربه خوردیم. این تحوّلهایی که امام ایجاد کرد و امروز ملّت ایران نیاز دارد، احتیاج دارد که اینها را دنبال بکند و حیات او، قدرت او، عزّت او، اصلاح کار ملّت ایران، وابستهی به دنبال کردن این تحوّلات امام است، این تحوّلها دشمنان سرسختی دارد، دشمنان پُربغضوکینهای دارد. در همه جای دنیا آن کسانی که در فکر تجاوز به ملّتها و کشورهای دیگر هستند، هر کشوری را که بتوانند به او تعرّض کنند، تعرّض میکنند؛ پایگاه میسازند، نفتش را میبرند، مردمش را قتل عام میکنند؛ آنجایی که بتوانند، هر جنایتی بتوانند انجام میدهند؛ این وجود دارد. خب اگر چنانچه در مقابل این حرکت، ملّت ایران بخواهد حرکت کند، به چه چیزی احتیاج دارد؟ من عرض میکنم، احتیاج دارد به همان نرمافزاری که امام در وجود خود داشت و به مردم توصیه میکرد؛ یعنی ایمان و امید.
این را هم بخصوص جوانهای ما توجّه داشته باشند که دشمنی استکبار با ملّت ایران با عقبنشینیهای موضعی از بین نمیرود. بعضیها اشتباه میکنند، خیال میکنند [اگر] ما در فلان قضیّه عقبنشینی کنیم، این موجب میشود که دشمنی آمریکا یا دشمنی استکبار جهانی یا صهیونیستها با ما کمتر بشود؛ نه، این خطا است. در موارد متعدّدی عقبنشینیهای ما موجب شد که آنها جلو آمدند و بیشتر متعرّض شدند. در برخی از دولتهای این چند دهه، بودند کسانی که عقیدهشان این بود باید در یک مواردی به طرف مقابل، به جبههی مقابل امتیاز بدهیم و یک مقدار عقبنشینی کنیم. در یکی از این دولتها، همان کشورهایی که ما در مقابل آنها عقبنشینی کرده بودیم، رئیسجمهور ما را به دادگاه غیابی کشاندند؛ برای رئیسجمهور ایران کیفرخواست در دادگاه صادر کردند. (۱۵) در یکی از آن دولتها که متأسّفانه گویا کمک هم به آمریکاییها شده بود، ایران را «محور شرارت» نامیدند.(۱۶) اینها به این عقبنشینیها راضی نمیشوند. آنچه آنها میخواهند، این است که ایران را به دوران قبل از انقلاب برگردانند؛ ایران وابسته، ایران بیهویّت، ایران چشمدوختهی به دست این و آن؛ آنها این را میخواهند. آنها با این عقبنشینیها قانع نمیشوند؛ اشتباه نکنیم.
آنچه من به ملّت ایران، به شما جوانهای عزیز عرض میکنم، این است: من میگویم هر که ایران را دوست دارد، هر که منافع ملّی کشور را دوست دارد، هر که بهبود اوضاع اقتصادی را دوست دارد، از مشکلات اقتصادی و معیشتی رنج میبرد و میخواهد آن را اصلاح کند، هر که به دنبال جایگاه باعزّت ایران در نظم جهانیِ پیش رو است، هر که این چیزها را دوست دارد، باید برای ترویج ایمان و ترویج امید در ملّت تلاش کند؛ این وظیفه است؛ این وظیفهی همهی ما است؛ این همهی حرف من با نخبگان، با هستههای انقلابی، با مجموعههای سیاسی، با همهی آحاد مردم متعهّد است. باید همهی ما تلاش کنیم تا در این کشور ایمان و امید زنده بماند.
توصیهی من تقویت ایمان و امید است، و آماج دشمن هم همین ایمان و امید است. تلاش وسیع دشمنان ــ که حالا چند جملهای عرض خواهم کرد ــ متوجّه این است که ایمان و امید را در مردم از بین ببرد؛ ایمان مردم را تضعیف کند، شعلهی امید را در دلهای مردم، بخصوص جوانان خاموش کند. ما توصیه میکنیم باید ایمان و امید را تقویت کرد. دشمن تلاش میکند ایمان و امید را از بین ببرد. حفظ استقلال ملّی، به ایمان و امید است. حفظ عزّت ملّی، حفظ منافع ملّی، با ایمان و امید است؛ اینها همه دشمن دارد. حفظ منافع ملّی ما دشمنان عنودی دارد، دشمنان لجوجی دارد؛ هر کاری از دستشان بربیاید میکنند و تا امروز کردهاند. در این چند دهه، دستگاههای عنود و لجوج استکبار و دستگاههای امنیّتیشان و دستگاههای سیاسیشان و پشتیبانی مالیشان، هر کار توانستند علیه ملّت ایران انجام دادند؛ در موارد معدودی پیشرفت هم کردند، در اغلب موارد هم به توفیق الهی مغلوب و منکوب ملّت ایران شدند.
همه توجّه کنند! آخرین تلاش دشمن ــ البتّه آخرین تلاش تا حالا؛ در آینده کارهایی خواهند داشت ــ همین اغتشاشهای پاییز گذشته بود. توجّه کنید! طرّاحی این اغتشاشهای پاییز گذشته در اتاقهای فکر کشورهای غربی انجام گرفت؛ طرّاحیاش آنجا شد. طرّاحی جامعی هم انجام دادند؛ طرّاحی در اتاقهای فکر غربی، پشتیبانی مالی و رسانهای و تسلیحاتی به وسیلهی دستگاههای امنیّتی غربی. پشتیبانی کردند؛ هم پشتیبانی مالی کردند، هم پشتیبانی تسلیحاتی کردند، هم پشتیبانی رسانهای وسیع و گسترده انجام دادند. پادوییاش را به وسیلهی تعدادی از عناصر خائنی که پشت به وطن کرده بودند انجام دادند؛ پادوییاش را عناصری کردند که به کشورشان خیانت کردند؛ از اینجا رفتند خارج و مزدور و عامل سیاستهای دشمن ایران شدند؛ نه فقط دشمن اسلام و دشمن جمهوری اسلامی، [بلکه] دشمن ایران. یک عدّه هم پیادهنظامِ اینها در داخل بودند. این پیادهنظام ترکیبی [بود] از تعداد معدودی آدمهای مغرض، تعداد بیشتری آدمهای غافل و احساساتی و کمعمق و جمعی هم اراذل و اوباش؛ اینها هم پیادهنظام این اغتشاش بودند. از اتاقهای فکر دشمنان در کشورهای غربی بگیرید تا اراذل و اوباش خیابانهای تهران و بعضی شهرهای دیگر؛ این، مجموعهی این حرکت بود. فکر همه جایش را کرده بودند؛ رادیوها و تلویزیونهای کشورهای خارجی بیملاحظه، بدون رودربایستی ساختن بمب دستی را به مردم یاد میدادند؛ شعار تجزیهی ایران را در زبانهای اینها قرار دادند؛ حرکت مسلّحانهی داخل خیابانها را با سلاحهای قاچاق ترویج کردند؛ اراذل و اوباششان، جوان دانشجو یا طلبهی بسیجی، یا عنصر انتظامی، یا عنصر بسیجی را در خیابان، جلوی چشم مردم با شکنجه به قتل رساندند و شهید کردند.(۱۷) توجّه کنید تا عظمت ملّت ایران و عظمت انگیزه و ایمانی که در ملّت ایران هست بیشتر روشن بشود. در داخل اراذل و اوباش اینجور حرکت کردند، افراد مغرض آنجور شعار دادند، در خارج هم بعضی از سیاستمدارانِ سطوح بالای دولتی با همین دشمنها عکس یادگاری گرفتند. اینها خیال میکردند کار، تمامشده است. طرّاحی آنها جوری بود که فکر میکردند کار جمهوری اسلامی تمام شده، فکر میکردند میتوانند ملّت ایران را به خدمت بگیرند. احمقها باز هم اشتباه کردند، باز هم ملّت را نشناختند. البتّه ملّت ایران به آنها بیاعتنائی کرد، به فراخوان آنها اعتنائی نکرد. جوانهای متعهّد در خیابانها، در دانشگاهها توانستند کارهای بزرگی انجام بدهند. بسیج دانشجویی، بسیج اقشار در داخل شهرهای کشور، مردم متعهّد و متدیّن، وظایف خودشان را انجام دادند، دشمن را ناکام کردند. نقشهی دشمن باطل شد ولی این هشدار به همه داده شد که از کید دشمن غفلت نکنید؛ از کید دشمن غفلت نکنید!
سعی دشمن این است که جوان ایرانی را ناامید کند. خب مشکلاتی در کشور وجود دارد؛ این مشکلات را مرتّب به رخ جوان ایرانی میکشند. مشکل معیشتی هست، مشکل گرانی هست، مشکل تورّم هست؛ این مشکلات وجود دارد؛ دشمن سعی میکند این مشکلات را ــ که همهی این مشکلات قابل رفع است و انشاءالله رفع خواهد شد به توفیق الهی، به حول و قوّهی الهی ــ ابزاری کند برای خاموش کردن نورِ امید در دل جوانها؛ در حالی که اینها عوارض قابل رفعی هستند. مشکلات نباید امید را تضعیف کند. ما اگر مشکلات را مشاهده میکنیم، باید انگیزهمان تقویت بشود برای پیدا کردن راههای رفع مشکل و کمک به آنهایی که در میدان، در مقابل این مشکلات ایستادهاند و برای رفع آنها دارند تلاش میکنند. البتّه ما مشکلاتی داریم امّا در مقابل آن، پدیدههایی داریم که همه امیدآفرین است. من به جوانهای عزیزمان عرض میکنم که دشمن نمیخواهد بگذارد که ما این پدیدههای امیدآفرین را ببینیم. پدیدههای امیدآفرین بمراتب بیشتر از مشکلات است: پیشرفتهای کشور در عرصهی علم، در عرصهی فنّاوری، در ایجاد زیرساختهای صنعتی و کشاورزی، در ایجاد ساختارهای بسیار مهمّ حمل و نقل، پیشرفتهای کشور در تربیت نیروی انسانی، در کشاندن فعّالیّتهای عمرانی به نقاط دوردست و محروم کشور ــ اینها الان دارد انجام میگیرد ــ در سیاست بینالمللی، در اعتلا و عزّت ملّی، در اقتدار نظامی و دفاعی کشور؛ اینها حقایق امیدزا است؛ دشمن میخواهد ما این حقایق را فراموش کنیم، از یادمان ببریم، جوان ما از اینها مطّلع نشود. این واقعیّتها از آیندهی روشنی خبر میدهد.
وقتی شما راجع به امید صحبت میکنید، بعضی دوست دارند در این امیدواریِ شما با ذکر همین مشکلات خدشه کنند؛ اگر شما از امید صحبت کنید، میگویند شما از واقعیّتها خبر ندارید. چطور ممکن است از واقعیّتها کسی خبر نداشته باشد؟ واقعیّتی که آنها میگویند، همین واقعیّتهای اقتصادی است، همین مشکلات معیشتی است؛ اینها را همه خبر دارند، همه از این رنج میبرند؛ در این شکّی نیست. بعضی برای اینکه امید را در دلها بکشند، اشاره میکنند به اینکه در لایههای اجتماعی، کسانی هستند که دغدغهی دین و ایمان و انقلاب ندارند؛ خب بله، [امّا] مخصوص امروز نیست؛ دههی ۶۰ هم که جبههها آنجور مملو و سرشار از جوانهای مؤمن بود، یک عدّهای در شهرهای بزرگ، در تهران، بیخیال و بیاعتنا راه میرفتند، نه فقط احساس مسئولیّت نمیکردند، مسئولین را مسخره هم میکردند! شما نگاه کنید شرححال شهدا و رزمندهها را؛ اینها وقتی که میآمدند در شهرهای بزرگ ــ بخصوص شهرهای بزرگ ــ احساس دلتنگی میکردند که [این] به خاطر همین پدیده بود. دههی ۶۰، دههی اوّل انقلاب، از این حوادث وجود داشت؛ این جای تعجّب ندارد. امروز هم البتّه هستند کسانی که نه به انقلاب، نه به اسلام و حتّی نه به تعهّد ایرانی پایبند نیستند؛ بله، امّا ملّت ایران اینها نیستند. در زمان خود رسول اکرم هم یک عدّهای عاشق شهادت بودند، مشتاق جهاد بودند، اگر امکانِ رفتن به جبهه نداشتند گریه میکردند، یک عدّهای هم در مدینه بودند که «مَرَدوا عَلَی النِّفاق»؛(۱۸) قرآن دربارهی آنها میگوید «مَرَدوا عَلَی النِّفاق»، یا یک جای دیگر [میگوید:] «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَة»؛(۱۹) در خود مدینهی پیغمبر، کسانی بودند که قرآن از آنها به «مُرجِفون» تعبیر میکند؛ شایعهپراکنان، ترسپراکنان، تردیدپراکنان، شبههپراکنان؛ در زمان پیغمبر! تازه در زمان پیغمبر نه اینترنت بود، نه شبکههای اجتماعی بودند، نه اینهمه تلویزیون بود. امروز با وجود همهی این دستگاهها، شما نگاه کنید ببینید جوان ایرانی چه عظمتی از خود نشان میدهد!
ما امروز در سرتاسر کشور، هزاران هستهی مقاومت در مساجد و در هیئتها داریم؛ از این هستههای مقاومت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع حرم، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع امنیّت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان بسیجی دانشجو.
نقطهی امیدآفرین این است که در این تلاش همهجانبهی دشمن، شما میبینید در چنین شرایطی که دشمن شمشیر را از رو بسته، دانشجوی انقلابی در فلان دانشگاه فحش ناموسی میشنود، از میدان خارج نمیشود؛ طلبهی بسیجی زیر شکنجه به شهادت میرسد، حاضر نیست حرفی را که دشمن میخواهد بر زبان جاری کند. مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعّالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی، اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود اینهمه لغزشگاهها، جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند. گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفیٰ صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیٰهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است. ما همه وظیفه داریم؛ نخبگان وظیفه دارند؛ هستههای انقلابی وظیفه دارند؛ فعّالان دانشگاهی، فعّالان حوزوی، صاحبان جایگاههای اجتماعی بویژه کسانی که حرف آنها به گوش مردم میرسد، مردم حرف آنها را میشنوند، اینها وظیفه دارند؛ وظیفه این است که ایمانها را تقویت کنند، امیدها را تقویت کنند، شبههها را برطرف کنند، شیوههای دشمن در شبههآفرینی و یأسآفرینی را خنثی کنند.
و من به شما عرض بکنم یکی از این شیوهها بدبین کردن جوانان به مسئولان کشور، به حرکت کشور، به حرکت سیاسی کشور، به حرکت اقتصادی کشور و بدبین کردن افراد به یکدیگر است؛ این از شیوههای دشمن است؛ با این مقابله کنید. یکی از شیوههای دشمن هم بدبین کردن به انتخابات است که من دربارهی انتخابات آخر سال انشاءالله اگر زنده بودم و توفیق داشتم بعداً عرایضی خواهم کرد. اینجا همین اندازه بگویم که این انتخابات، انتخابات بسیار مهمّی است و دشمن از همین حالا توپخانههای خودش را به طرف این انتخابات روشن کرده، مشغول بمبارانِ انتخاباتی است که هنوز حدّاقل نُه ماه فاصله داریم تا آن انتخابات. باید انشاءالله ملّت ایران، جوانان عزیز این بیداری را، این هشیاری را، این انگیزه را، این ایمان و امید را روزبهروز افزایش بدهند و دشمن را ناکام کنند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، رحمت خود، برکت خود، هدایت خود و پیروزی کامل را به این ملّت عنایت بفرما. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار را با پیغمبر محشور کن. پروردگارا! ما را جزو سربازان امام زمان قرار بده. پروردگارا! قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما راضی کن؛ دعای امام زمان را شامل حال ما، بخصوص شامل حال جوانان ما قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد مشکلات کشور را به دستِ عزم و اراده و همّت مسئولان برطرف بفرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,288 | 1402/03/09 | بیانات در دیدار اعضای ستاد مرکزی کنگره ملی شهدای سبزوار و نیشابور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53006 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیزی که این راه طولانی را طی کردند از نشابور و سبزوار تشریف آوردند اینجا و این حسینیّهی ما را با نفَس گرم خودشان و دل پُرمهرومحبّت خودشان منوّر و نورانی کردند. از بیانات این دو برادر عزیز، فرماندهان سپاههای دو شهر سبزوار و نشابور، صمیمانه تشکّر میکنم. هر دو آقایان خیلی خوب صحبت کردند و آنچه لازم است در یک چنین همایشهایی مورد توجّه باشد، در بیانات خودشان گنجاندند و [این] انسان را خوشحال میکند که بحمدالله این احاطهی فکری و ذهنی در این برادران وجود دارد. بنده دو سه مطلب یادداشت کردهام که به شما عرض بکنم.
مطلب اوّل، تشکّر از دستاندرکاران این همایشهای باارزش است؛ این خیلی مطلب مهمّی است. عقیدهی من این است که این کاری که شما میکنید، یعنی همین تشکیل این همایشها، خودش یک جهاد بزرگ است. این کاری که شما دارید میکنید جهاد است؛ قدر این کار را بدانید. این همان جهادی است که نگذاشت خونهای مقدّسِ ریختهشدهی در کربلا پایمال بشود؛ این همان جهاد است. این همان جهادی است که خدمات هزارسالهی بزرگان اسلام را، بزرگان دین را، بزرگان تشیّع را، تا امروز زنده نگه داشته. اگر افرادی امثال شما همّت نمیکردند، تلاش نمیکردند، بودند کسانی که انگیزه داشتند اینها را محو کنند از تاریخ، در همهی دورانها؛ هم در گذشته بودند، هم امروز هستند کسانی که انگیزه دارند برای اینکه نگذارند این نشانههای عظمت معنوی در ملّتها زنده بماند، [انگیزه دارند] آنها را کمرنگ کنند و از بین ببرند. بارها شنیدهاید که سعی کردند کربلا را نابود کنند، کربلایی نمانَد، زمینی نمانَد، قتلگاهی نمانَد، یاد شهدایی باقی نمانَد. این افراد امروز هم هستند؛ امروز هم کسانی منفعتشان و مصلحتشان این است که یادی از مجاهدتها باقی نمانَد، یادی از این همه تلاشها باقی نمانَد، یادی از خونهای پاکِ ریختهشده باقی نمانَد. قدرتهای استکباری امروز موافق نیستند که نام شهیدان ما، یاد شهیدان ما، بر فرازِ پرچمهای بلندِ افتخارِ این کشور دیده بشود.
شما دارید ضدّ این حرکت شیطنتآمیزِ خباثتآلود تلاش میکنید؛ این شد جهاد. کسانی که در راه حق تلاش میکنند، اوّلین دشمنشان کسانی هستند که در رأس باطل قرار گرفتهاند؛ نمیخواهند بگذارند اینها موفّق بشوند، نمیخواهند بگذارند از اینها یادی و نامی بماند. خاصیّت شهادت، جذب دلها است. جوان خارج از مذهب را شهادتِ رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی(۲) و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منوّر میکند، دلها را جذب میکند؛ خب این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه میکنند. یک عدّه هم در داخل از این کارها میکنند. شما دارید جهاد میکنید، [لذا] در مقابل آنها ایستادهاید.
حفظ یاد شهید جهاد است؛ حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است. یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است؛ یاد او را زنده نگه داشتن خودش یک جهاد است. اینها را بایستی نگه داشت.
این یادها را باید حفظ کرد؛ به چه وسیله باید حفظ کرد؟ خب، دوستان گفتند کتاب، نوشته، دیوارنویسی، و مانند اینها؛ همهی اینها خوب است منتها سعی کنید تحقّق پیدا کند، سعی کنید هنر را در خدمت این کار قرار بدهید. این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقّاشی، برای رماننویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلمهای جذّاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمّی است. شما حالا این همایش را در این دو شهر بزرگ و مهم تشکیل دادید؛ دنبالههایش را هم ادامه بدهید؛ یعنی نگذارید این جهاد، نیمهکاره بماند؛ کار بزرگی است. خب این مطلب اوّل ما که خود شما باید قدر این کارتان را درست بشناسید و هر چه ممکن است با قوّت، با سلیقه، با همّت، با پشتکار، با وحدت کلمه اینها را انشاءالله انجام بدهید.
مطلب دوّمی که من یادداشت کردهام تا عرض بکنم، منقبت نشابور و سبزوار است؛ یکی از وظایف بزرگ ما این است که شناسنامههای شهر خودمان را به جوانهایمان بشناسانیم؛ این کار آنچنان که باید انجام نمیگیرد؛ قبل از انقلاب که این کارها تقریباً صفر و نزدیک به صفر بود. بنده مکرّر به سبزوار و نشابور آمدهام، ماندهام، سخنرانیها کردهام، با مردم مأنوس بودهام؛ آن وقتها این حرفها نبود و اهمّیّتی به گذشتهی باعظمت و پُرشکوه این شهرها داده نمیشد. نشابور و سبزوار دو گنجینهاند؛ گنجینهی تاریخ اسلام و تمدّن اسلامی ما و تمدّن ایرانیِّ ما. دو گنجینهاند که باید حفظ بشوند، بایستی معرّفی بشوند. حالا در گزارشهای آقایان بود که دانشنامهی این شهرها تهیّه بشود؛ بله، [باید] تهیه بشود، شناخته بشود. جوان نشابوری، جوان سبزواری [باید] بداند که وارث چه حقایقی، چه زیباییهایی، چه شکوه و عظمتی از لحاظ معنوی، از لحاظ علمی، از لحاظ تاریخی است؛ این را جوانهای ما باید بدانند تا احساس هویّت کنند، احساس شخصیّت کنند. اینجور نیست که ما به چشم دو آبادیِ قدیمی یا دو شهر قدیمی و تاریخی به اینها نگاه کنیم؛ نه، اینها ــ هم نشابور، هم سبزوار ــ دو راویِ صادق و عینیِ تمدّن اسلامی ما هستند؛ راویِ تمدّنند، راویِ فرهنگند. آن هم نه راوی زبانی؛ راویِ عینی، راویِ محسوس و مشهود. از فضلبنشاذان نیشابوری تا هزار سال بعد از آن، [یعنی زمان] حاج ملّاهادی سبزواری، ببینید این فاصلهی هزارساله پُر از ستارههای درخشان است. این فاصله را که نگاه میکنیم پُر از خاطره است؛ خاطرههای تمدّنی، خاطرههای عظمت. بین فضلبنشاذان و حاج ملّاهادی و بین عطّار نیشابوری و حمید سبزواری، ببینید این توازن و تعادل چقدر زیبا است. حدود هفتصد سال فاصله است بین این دو مرد؛ هر دو برای اسلام کار کردند، برای معرفت کار کردند، برای آیندهی ملّت کار کردند، برای رشد دادن به مفاهیم ذهنیِ ملّت ایران کار کردند، تلاش کردند.
حالا من دو نفر یا چهار نفر را اسم میآورم، [امّا] صدها، بلکه هزارها نفر از این قبیل در تاریخ این دو شهر وجود دارند؛ اینها [باید] شناخته بشوند، اینها [باید] معرّفی بشوند. دیگران تاریخ ندارند، برای خودشان تاریخ میسازند؛ تاریخهای خلاف واقع. شما ملاحظه کنید، حتّی در تلویزیون ما هم نشان میدهد که فلان کشوری که هیچ تاریخ باشکوه و باارزشی ندارد، داستانهای دنبالهدار، ۱۰۰ قسمت، ۱۵۰ قسمت درست میکنند؛ تاریخ میسازند برای خودشان، حکمت میسازند برای خودشان، حکومت میسازند برای خودشان؛ ما داریم، [ولی] یادمان نیست.
شرح کتاب لمعهی دمشقیّه، کتاب درسی امروز طلبههای ما است. اصلاً خود کتاب لمعه به درخواست سبزواریها نوشته شده. سبزواریها در زمان سربداران نامه نوشتند به شهید اوّل(۳) در شام، گفتند: آقا ما حکومت تشکیل دادهایم، شما بیایید اینجا بمانید. شهید گفت: من نمیتوانم بیایم امّا این کتاب را برایتان میفرستم. لمعه را در واقع خراسانیها به وجود آوردند. امروز شرح این کتاب بعد از پانصد ششصد سال جزو کتابهای درسی ما است؛ اینها چیزهای کمی است؟ اینها چیزهای کوچکی است؟ اینها شناسنامهی این شهرهای شما است. این شناسنامهها را جوانهای ما باید بدانند. این هم عرض ما در مورد شهرهای شما.
البتّه من در زمینهی این دو شهر [صحبت کردم ولی] بقیّهی شهرهای ایران، سرتاسر کشور، کم و بیش همینجورها است؛ البتّه اغلب شهرها، نه همه؛ همین سوابق، همین افتخارات، همین تاریخ باارزش را خیلی از شهرهای کشور ما دارند. حالا چون خود من خراسانی هستم، با این دو شهر هم آشنا هستم، روی اینها تکیه میکنم وَالّا همه جا همینجور است و این معنا وجود دارد. اینها را زنده کنید، این شناسنامهی شهر شما است.
مطلب بعدی راجع به منقبت شهیدان ما است، که اینجا دیگر زبان واقعاً قاصر است. حقیقتاً [اگر] انسان بخواهد دربارهی شهیدان حرف بزند، زبانش قاصر است از اینکه بخواهد دربارهی عظمت شهیدان و ارزش شهیدان چیزی بگوید؛ حرفشان، سلوکشان، رفتارشان، وصیّتنامههایشان درس است. وصیّتنامههایشان واقعاً درس است. امام توصیه کردند در سخنرانی عمومی که بروید وصیّتنامهی شهدا را بخوانید.(۴) واقعاً خواندن دارد. اینجا یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی،(۵) وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام؛ او یک جوان است. شهید نورعلی شوشتری،(۶) یک مرد جاافتادهی میانسن، که عمری را به جهاد و مجاهدت در راه خدا و فداکاری گذرانده، او هم وصیّتنامه دارد؛ پُر از حکمت. چند سطر از این وصیّتنامه را انسان نگاه کند، [میبیند] واقعاً حکمتِ کامل است. خب بنده شهید شوشتری را از نزدیک میشناختم؛ انسان در مراودات عادی حدس نمیزند که اینقدر عمق در شخصیّت این آدم وجود دارد، امّا وجود دارد.
این وصیّتنامهها درس است؛ اینها میشوند الگو. توصیف شهیدان برای امثال بنده واقعاً ممکن نیست، [یعنی] خیلی برتر و بالاتر و لطیفتر و نورانیتر از آن هستند که ما بتوانیم اینها را درست توصیف کنیم و بیان کنیم، امّا بایستی اینها را الگو قرار بدهیم. همهی اینها الگویند؛ شهیدان الگویند.
حالا شهید شوشتری یک جور، شهید برونسی(۷) یک جور، شهید باغانی یک جور، شهید حمیدرضا الداغی(۸) ــ که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد ــ یک جور؛ اینها همه الگویند. هر کدام به یک نحوی، هر کدام از یک سویی، از یک جهتی میتوانند الگوی ما قرار بگیرند. حالا البتّه بنده اسم سه چهار شهید را آوردم؛ سبزوار و نشابور بر روی هم حدود ۴۵۰۰ شهید دارند که هر کدام از اینها میتوانند به عنوان یک برونسی، به عنوان یک باغانی محاسبه بشوند؛ هر کدام از اینها یک داستان جداگانهای، یک مسئلهی جداگانهای دارند؛ انسان شرمنده میشود از اینکه بخواهد نام اینها را بیاورد.
خب بحمدالله ماجرای خاطرهنویسی شهیدان، یک ماجرای راهافتادهای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندیِ کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند انشاءالله و استفاده کنند.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال ما را با اینها محشور کند؛ ما را دنبالهرو اینها قرار بدهد؛ ما را از شفاعت اینها محروم نکند؛ روح مطهّر این شهیدان را از ما راضی کند و روح مطهّر امام بزرگوار را که او این جریان را ایجاد کرد، انشاءالله با پیغمبر محشور کند.
مجدّداً از همهی شما به خاطر اینکه اینجا تشریف آوردید، به خاطر اینکه این همایشها را تشکیل دادید، تشکّر میکنم؛ توفیقات شما را از خدا مسئلت میکنم، و سلام گرم و صمیمی خودم را به مردم سبزوار و نشابور به وسیلهی شما ابلاغ میکنم.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,289 | 1402/03/03 | بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52934 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوشآمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی. این دیدار سالیانه، هم فرصتی است برای اینکه از مجلس شورای اسلامی تکریم بشود، چشمها به این نهاد باعظمت دوخته بشود و همه توجّه کنند به عظمت و اهمّیّت جایگاه مجلس، هم فرصتی است برای اینکه به نمایندگان محترم خداقوّت گفته شود. یک سال زحمت کشیدید ــ حالا این بار که سه سال زحمت کشیدید ــ و انصافاً جا دارد که در پایان هر سال یک خداقوّت صمیمی و از ته دل به نمایندگان محترم گفته بشود؛ یکی از اهداف این جلسه این است. احیاناً برخی نصایح و تذکّرات هم هست که انسان فکر میکند شاید مفید باشد و شاید اقتضای اصل ۵۷ قانون اساسی هم باشد که ما یک تذکّراتی، گاهی یک نصایحی به شما عرض کنیم.
من چند مطلب را آماده کردهام که عرض کنم لکن قبل از شروع این مطالب لازم میدانم یاد کنم از حماسهی عظیم فتح خرّمشهر؛ کار بزرگِ کمنظیر حقّاً و انصافاً؛ یعنی در اوایل فروردین، دوّم فروردین سال ۶۱ آن عملیّات بزرگ فتحالمبین انجام گرفت، با آن پیروزی عظیمی که اتّفاق افتاد و بیش از پانزده هزار نیروی دشمن در آن عملیّات اسیر شدند، خب دیگر فکر نمیشد که حالا به این زودی نیروهای مسلّح ما به فکر یک عملیّات دیگری باشند، چه برسد به اینکه بگوییم به فکر عملیّاتی باشند که دو برابر یا چند برابر [عملیّات] فتحالمبین است؛ امّا این اتّفاق افتاد. ما وقتی که به فتح خرّمشهر نگاه میکنیم، [میبینیم] که خب یک حادثهی معجزآسا بود؛ واقعاً معجزآسا بود. بعد از فتح خرّمشهر، این واسطهها، بعضی از رؤسای جمهور و مانند اینها [به ایران] میآمدند؛ آقای سکوتوره(۲) که خب شخصیّتِ جاافتادهی مهمّی بود در آفریقا، آمد به من گفت که امروز وضع شما با دیروز فرق میکند، به خاطر فتح خرّمشهر؛ یعنی اصلاً زمینهی صحبت یک زمینهی دیگری است.
عظمت فتح خرّمشهر چشمها را به خود جلب میکند امّا من میخواهم بگویم مهمتر از فتح خرّمشهر یا لااقل به همان اندازه مهم، جریانات این عملیّات بیتالمقدّس است، این عملیّاتی که منتهی شد به فتح خرّمشهر؛ آن فداکاریها، آن ابتکارها، آن نقشهها و طرحهای جنگیای که به نظر بنده باید در دانشگاههای جنگ تدریس بشود.
پیدا کردن راه میانه، زمینگیر کردن دشمن، محاصره کردن دشمن، مقاومت کردن و ایستادن در مقابل مشکل کمبودهای انسانی و تسلیحاتی و شهدای عالیمقامی که ما در این عملیّات دادیم، اهمّیّت خیلی زیادی دارد. واقعاً افراد [کتابهای مربوطه را] بخوانند. من نمیدانم شما برادران و خواهرانِ عزیز وقت میکنید این کتابهایی را که در باب این عملیّات هست بخوانید [یا نه]؛ به نظر من وقت کنید بخوانید؛ جا دارد. اگر شما فرصت پیدا میکنید که در شهر خودتان عملیّاتِ انتخابات انجام بدهید، تبلیغاتِ انتخاباتی بکنید، با خیال راحت بروید بین مردم حرف بزنید، بعد مردم با خیال راحت بروند پای صندوق و اسم شما را بیندازند داخل صندوق، بعد بیایید در مجلس و چهار سال در مجلس [باشید]، اگر این اتّفاقها میافتد، به خاطر آن فداکاریها است، به خاطر آن شهادتها است، به خاطر آن ازخودگذشتگیهای به معنای واقعیِ کلمه است. آن وقتی که مثلاً فرمانده گردان در وسط معرکه احساس میکند نیروهایش بُریدهاند، امکانات ندارند، دستگاه ندارند، دشمن هم با دویست تانک دارد میآید طرف خاکریز اینها و برای اینکه روحیه بدهد به بچّههای خودش میرود روی خاکریز میایستد برای بچّهها حرف میزند، اینها بهزبان آسان است؛ این کارهای بزرگ، این حرکاتِ انصافاً فوقِ طاقتِ متعارفِ بشری ــ یعنی طاقت متعارف بشری اینقدر نیست ــ عظمتش خیلی زیاد است؛ نگذارید اینها کهنه بشود. شماها بر روی منبر بلندی نشستهاید، منبر مجلس شورای اسلامی؛ صدای شما به همهی کشور، بلکه به دنیا میرسد؛ نگذارید این حوادث بزرگ و این افتخارات عظیم کهنه بشود، کمرنگ بشود، فراموش بشود. خب، انشاءالله سوّم خرداد بر همهی ملّت ایران مبارک باد!
امّا من چند مطلب یادداشت کردهام که عرض کنم: مطلب اوّل در مورد مسئلهی قانون است، دو سه نکته است که عرض میکنم؛ مطلب دوّم در مورد مجلس یازدهم است، همین مجلس شما؛ مطلب سوّم هم چند توصیه است که عرض خواهم کرد. البتّه خیلی از این مطالبی که من امروز به شما میگویم، بارها گفته شده؛ سال گذشته همین جا خیلی از حرفها را زدیم،(۳) سالهای قبلش هم همینجور، لکن بالاخره شنیدن و تذکّر دادن و مکرّر گفتن یک امر فینفسه لازمی است.
در مورد قانون و اهمّیّت قانونگذاری باید عرض بکنم درست است که شما برای مجلس دو شأن قائلید، شأن قانونگذاری و شأن نظارت ــ به همان معنایی که «نظارت» در قانون معنا شده ــ امّا شأن قانونگذاری خیلی بالاتر از مسئلهی نظارت است؛ اصل مسئله برای مجلس، قانونگذاری است. فلسفهی قانون چیست؟ اصلاً چرا ما قانون لازم داریم؟ برای اینکه ثبات در زندگی ضرورت حیاتی است. اگر ثبات نباشد، جامعه غیر قابل پیشبینی باشد، برنامهریزی نمیشود کرد. برنامهریزی مبتنی است بر اینکه شما بتوانید به آینده خاطرجمع باشید تا بتوانید برنامهریزی میانمدّت یا بلندمدّت بکنید. چه جوری خاطرجمع میشوید؟ با قانون. قانون در همهی مسائل ــ مسائل اقتصادی، مسائل سیاسی، مسائل فرهنگی و غیره ــ قاعده وضع میکند؛ قانون این است. اگر قانون نباشد، اصلاً زندگی مختل خواهد شد. معروف است در دنیا که قانون بد، بهتر از بیقانونی است؛ در حالی که قانون بد یک آفت بزرگی است، امّا میگویند از بیقانونی بهتر است. پس مسئلهی قانونگذاری خیلی مهم است. قانونگذاری، هم به آحاد مردم امکان میدهد برای زندگی خودشان برنامهریزی کنند، هم به مجموعهها و بنگاههای گوناگون فرهنگی و اقتصادی و غیره این فرصت را میدهد، هم به مسئولان کشورها و دولتها این فرصت را میدهد؛ قانون [مهم است]. این اهمّیّت قانونگذاری است. خب، اگر قانون نباشد، طبعاً روزمرّگی است، هرجومرج است. معروف است که قانونگذاری ریلگذاری است؛ ما هم این را مکرّر گفتهایم؛ آقای قالیباف هم الان در بیانشان بود؛ حرف درستی هم هست؛ منتها ریلگذاری یعنی مسیر را برای نیروهای اجرائی کشور آماده کردن، که از این مسیر بروند. منتها در ریلگذاری خصوصیّتی وجود دارد و آن اینکه آن کسی که روی ریل حرکت میکند، دیگر قدرت چپ و راست رفتن ندارد ــ قطار از روی ریل حرکت میکند ــ در حالی که مسئولان اجرائیِ ما و دولتها در طول تاریخ، مواردی از قوانین تخطّی میکنند. پس در واقع بگوییم [قانونگذاری] جادّهسازی است. ولی به هر حال مسیر را مشخّص کردن است.
قانونگذاری یک نسبتی با سیاستهای کلّی دارد؛ چون یک چیزی هم در قانون اساسی به نام سیاستهای کلّی هست. این سؤال گاهی مطرح میشود که خب سیاستهای کلّی چهکاره است؟ قانونگذاری چهکاره است؟ پاسخش این است که عرض میکنم: سیاستهای کلّی جهت را معیّن میکند، قانونگذاری راهها و جادّههایی را که به این جهت میشود حرکت کرد مشخّص میکند؛ فرقش این است. مثلاً در سیاستهای کلّی گفته میشود باید برویم طرف شمال؛ امّا راه به سمت شمال، راههای متعدّدی است؛ این دولت میگوید من این راه را انتخاب میکنم، آن دولت میگوید من این راه [دیگر] را انتخاب میکنم؛ اشکالی ندارد. لذاست که سیاستهای کلّی برای همهی سلایق و همهی شیوههای مدیریّتی ظرفیّت دارد. این مجلس میگوید من این قانون را برای این [مورد] انتخاب میکنم، یک مجلس دیگر ممکن است یک قانون دیگری را انتخاب بکند؛ تفاوتش این است. خب این خیلی مهم است که جهت باید فراموش نشود. قانون از آن «جهت» باید تخطّی نکند؛ نسبت بین سیاستگذاری و قانونگذاری این است.
خب، خود قانوننویسی و قانونگذاری هم یک اصولی دارد، که البتّه این اصول در سیاستهای تقنین آمده؛ که حالا آن سیاستها هم باید تبدیل به قانون بشود که متأسّفانه نشده و چند سال است که مانده. یکی از کارهایی که باید حتماً انجام بگیرد، تقنین برای شیوهی قانونگذاری است ــ قانونگذاری برای شیوهی قانونگذاری ــ تا معلوم باشد که قانونگذاری چه جوری انجام میگیرد.
ما در آن سیاستهای کلّی(۴) که با مشورت مجمع تشخیص و صاحبنظران متعدّدی تنظیم شده، در مورد خصوصیّات قانون، نکاتی را ذکر کردیم که حالا سه چهار موردش را من اینجا عرض میکنم:
یکی مسئلهی تأویلناپذیری قانون است؛ یعنی قانون صریح باید باشد، جوری نباشد که مجدّداً احتیاج به استفساریّهی مجلس داشته باشد که باز یک بحث تکراریای پیش بیاید؛ باید به کارشناسی جامع اتّکاء داشته باشد، اتقان داشته باشد، واقعاً روی آن کارشناسی شده باشد، قابل اجرا باشد. یکی از خصوصیّاتِ قانونِ خوب قابل اجرا بودن است؛ اگر یک قانونی است که از لحاظ منابع مالی کشور، از لحاظ ظرفیّتهای کشور قابل اجرا نیست، این قانون، قانونِ خوبی نیست. خب، خیلی از آرزوها را انسان دارد منتها باید دید میتوانیم این آرزو را عملی بکنیم، یعنی اگر مثلاً شما به جای اینکه نمایندهی مجلس باشید، وزیر فلان دولت بودید یا رئیس فلان دولت بودید، میتوانستید این را اجرا کنید؟ این مهم است؛ این را باید در نظر گرفت. وقتی که میخواهیم قانون بگذاریم، قابل اجرا بودن قانون معلوم بشود. ثبات قانون یکی از خصوصیّات است؛ البتّه قانون باید بِروز بشود؛ در این شکّی نیست لکن بهروز شدن قانون یک حرف است، تغییرات پیدرپی، تبصره زدن و مانند اینها یک حرف دیگر است که [این] از حالت قانونی خواهد افتاد. منقّح(۵) باید باشد؛ بدون تعارض باید باشد. خب اینها بایدها است؛ از این بایدها، نبایدها را میشود فهمید.
یکی از نبایدها انباشته شدن قانون است که حالا [هم] گفتند، گزارشی هم به من رسیده بود که قوانین به وسیلهی هوش مصنوعی دارد تنقیح میشود که این تعارضها از بین برود؛ تعارض قوانین که ناشی از انباشته شدن قانون است. مثلاً یک موضوع واحد در قانون بودجهی سال میآید، فرض کنید که در قانون مربوط به محیط زیست میآید، و در برخی قوانین [دیگر]؛ خب، این قوانین با همدیگر ممکن است سازگار نباشد؛ وقتی تکلیف، بین قوانین مختلف معطّل شد، آدمی که میخواهد سوء استفاده کند، سوء استفاده میکند. این قانوندانانِ قانونشکن که بنده بارها تکرار کردهام،(۶) همین جاها است که استفاده میکنند.
قانونگذاریِ ناظر به منافع اشخاص، یکی از آفات قانونگذاری است که قانون ناظر باشد به منافع فلان قشر یا فلان شخص یا فلان مجموعه؛ اینها آفات قانون است که باید مراقبت کرد.
من قبلاً ــ حالا یادم نیست سال قبل بود یا جلسهی قبل ــ راجع به مسئلهی افزایش طرحها یک تذکّرکی به دوستان عرض کردم؛(۷) گفتم نگذارید طرح بر لایحه غلبه پیدا کند. خب، وقتی لایحه میآید، در واقع دولت خودش دارد میگوید من میتوانم این کار را انجام بدهم امّا طرح نه. ممکن است شما با زحمت زیادی یک طرحی را فراهم بکنید، بعد با زحمت زیادی آن طرح را در مجلس تصویب بکنید، بعد به دولت که میرسد بگوید خب من مثلاً این امکان را ندارم یا اجرا نمیشود؛ یعنی زحمتها از بین میرود. اینکه من گفتم ناظر به اجرا [باشد،] یک بخش آن هم همین مسئلهی کاهش طرح است. حالا البتّه یک جاهایی طرح باید باشد که من بعداً اشاره میکنم؛ یک مواردی هست که اگر مجلس به خودش نجنبد و طرح احاله(۸) نکند، اصلاً کشور معطّل میماند؛ امّا سیاست کلّی باید این باشد که کار مجلس بیش از طرح، بر روی لوایح انجام بگیرد.
یکی از آفات قانونگذاری که خب این هم برای دوستان کاملاً روشن است، اثرپذیری نمایندهی قانونگذار از جو است؛ جوزدگی. گاهی اوقات میشود تبلیغات اصحاب تبلیغ، حالا چه دشمن، چه آنهایی که دشمن هم نیستند امّا خب بالاخره اهل تبلیغات و مانند این چیزها هستند، یک جوّی، فضائی درست میکند؛ این در روح قانونگذار نباید اثر بگذارد؛ عرض من این است. اینکه «حالا بدشان میآید»، «در بین مردم اینجوری میشود»، «فلان کسها اعتراض میکنند، ایراد میکنند»، اینها باید مطلقا در قانونگذاری تأثیر نگذارد. جوزدگی، یا ملاحظات جناحی، یا دستهبندیهای گوناگون.
خب دستهبندیها هست؛ در مجلس هم هست؛ هم در مجلس شما هست، هم در مجالس قبلی بوده. چارهای هم نیست؛ بالاخره سلایق، مختلف است دیگر؛ یک دسته یک جور فکر میکنند راجع به مسائل، یک دسته یک جور دیگر. این دستهبندیها که ناگزیر هم هست تا یک حدودی، اینها در قانونگذاری اثر نگذارد. اینکه میگویند دوقطبی دوقطبی، معنای دوقطبی همین است؛ معنای دوقطبی اختلاف سلیقه نیست؛ خب اختلاف سلیقه همیشه هست، همیشه بوده. معنای دوقطبی این است که وقتی این اختلاف سلیقه به وجود آمد در هر تصمیمی به جای اینکه به حق و مصلحت فکر کنیم، به جایگاه این دستهبندی فکر میکنیم؛ دستهی ما اینجوری میخواهد، پس باید این بشود؛ حالا حق هست یا نیست، مصلحت هست یا نیست، [فرقی نمیکند؛] معنای دوقطبی این است. خب اینها حالا راجع به مسائل قانون. قانون را باید به سلامت، با طهارت، به نام خدا، برای خدا، باید اینجوری قانون را نوشت که اگر این[طور] شد، آن وقت برکت پیدا میکند. قانون اگر اینجور با این ملاحظات و با نیّت خوب نوشته بشود و تصویب بشود، واقعاً برکت پیدا میکند. دیگر دولتها هم ناچار میشوند عمل کنند. این یک مطلب.
مطلب بعدی در مورد مجلس کنونی است. من از اوّل تشکیل این مجلس، اعتقاد خودم و علاقهی خودم به این مجلس را که از روی اطّلاع بود، عرض کردم، گفتم مجلس، مجلسِ انقلابی است.(۹) الان هم من بعد از سه سال همین را تکرار میکنم. این مجلس بحمدالله مجلسی است انقلابی، باسواد، جوان، پُرتحرّک، پُرکار. البتّه قضاوتهایی که انسان راجع به یک مجموعه میکند، با نگاه به مجموعه است؛ حالا یک استثناهایی هم ممکن است وجود داشته باشد؛ به آن استثناها کاری نداریم. مجموعه را که انسان نگاه میکند، با نگاه مجموعی، این مجلس انصافاً یک مجلس انقلابی است. حالا از گوشه و کنار، از چپ و راست، یک متلکی، یک حاشیهای، یک مثلاً چیزی گاهی به مجلس زده میشود، خب بگویند؛ نمیشود انتظار داشت که همه از آدم تعریف کنند؛ نه، بالاخره مخالفتهایی هم میشود، امّا واقع قضیّه همین است که عرض کردم؛ یعنی از روی آن اطّلاع و آگاهیای که بنده دارم، این[جور] است که این مجلس انصافاً این خصوصیّات را دارد.
مجلس یازدهم مشکلات کشور را شناخته؛ مهم این است. مشکلات کشور شناخته شده و بر اساس شناخت مشکلات، قانون گذاشته شده. این تفصیلی که آقای قالیباف دادند ــ که قبلاً هم یک گزارش مفصّلی برای من فرستاده بودند؛ [البتّه] من از جاهای دیگر هم گزارش دارم، یعنی گزارش فقط گزارش مجلس نیست ــ از کارهایی که شده، قانونهایی که تصویب شده یا الان در مجرای تصویب قرار دارد، اینها همه حاکی از آشنایی با مشکلات کشور است. وقتی مشکلات را انسان دانست، قانون را بر طبق مشکل وضع میکند. هدف این قوانین، مبارزه با فساد بوده، رفع تبعیض بوده، رفع انحصار بوده، بهبود فضای کسبوکار بوده و بقیّهی مسائل اقتصادی دیگر. این قوانین با صراحت و قاطعیّت نظر داده، حکم کرده و تصویب شده. این هم مهم است؛ یعنی ملاحظه و لاپوشانی و مانند اینها در قوانین نیست، صریح و روشن است.
برخی از این قوانینی که شما تصویب کردهاید، قوانین راهبردی است؛ یعنی قوانین موضعی و مقطعی نیست، یک قوانین راهبردی است برای کشور که واقعاً جای احترام و تمجید دارد؛ چه در زمینههای اقتصادی، چه در زمینههای غیر اقتصادی؛ در همهی اینها. قانون «اقدام راهبردی»(۱۰) که همان اوّلِ کار تصویب کردید، یک قانون اساسی است، یک قانون مهمّی است. این [قانون]، کشور را از سرگردانی در قضیّهی هستهای نجات داد؛ یعنی آن حالت حیرت و حالت ندانمکاری [را از بین برد]. وقتی ندانمکاری و حیرت هست، انسان به مقتضای هر قدمی یک تصمیمی میگیرد و گاهی تصمیمهای متعارض! این قانون کاملاً مشخّص کرد که باید چه کار کنیم، الان هم داریم نشانههایش را در دنیا مشاهده میکنیم. یا قانون «حمایت از خانواده و جوانی جمعیّت»(۱۱) که به معنای واقعی کلمه از آن قانونهای حیاتی است. بنده سالها است ــ یعنی چند سال است ــ این را میگویم، امّا قانون شما غیر از گفتن ما است؛ گفتن ما در مواردی حالت نصیحت پیدا میکند، [ولی] قانون شما اجرائی و الزامی است، باید عمل بشود. این قانون خیلی قانون مهمّی است. یا قانون «جهش تولید دانشبنیان»؛(۱۲) اینها قوانین راهبردی است. قوانین دیگری هم از این قبیل هست که اینها قوانین راهبردی است.
یکی از امتیازات مجلس یازدهم که من اصرار دارم این را بگویم و به زبان بیاورم، سادهزیستی است؛ یعنی تا آنجایی که به من گزارش شده نسبت به بسیاری از افراد این مجلس، رفتار اشرافیمآبانه و نگاه از موضع بالا و به مردم بیاعتنائی کردن، یا نیست یا کمتر هست. حالا عرض کردم استثناهایی هم وجود دارد؛ یعنی استثناها هم الان جلوی چشم بنده هست، امّا روش کلّی این است؛ این روش کلّی خیلی چیز خوبی است. اینها را از دست ندهید؛ من میخواهم عرض بکنم این نشستوبرخاست با مردم، این تواضع در مقابل مردم، این شنیدن حرف مردم را از دست ندهید. البتّه شنیدن حرف مردم غیر از وعده دادن به مردم است؛ یعنی اینجور نباشد که وقتی در شهر خودتان در حوزهی انتخابیّه نشستهاید و آمدند شکایت کردند، شما همینطور وعده بدهید؛ نه، این وعده را نه شما میتوانید عمل کنید، گاهی مجلس هم نمیتواند عمل کند، گاهی کلّ نظام هم نمیتواند عمل کند. وعده ندهید؛ بشنوید، بگویید تلاش میکنیم، زحمت میکشیم، شاید حل بشود؛ یعنی شنیدن حرف مردم با چهرهی باز و روی خوش، بدون اَخموتَخم. بعضیها با مردم اَخموتَخم میکردند! گفت:
چون وا نمیکنی گرهی، خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست(۱۳)
یعنی بالاخره با ابروی گشاده و با روی باز با مردم روبهرو شدن، اینها خیلی ارزش است، اینها اهمّیّت دارد؛ اینها را داشته باشید. این نقاط قوّت را ــ که من عرض کردم و خود شما هم کاملاً بهتر از من میدانید ــ برای این گفتیم که در این سال آخر، اینها را ادامه بدهید.
سال آخر، سال حسّاسی است. حالا بعداً ممکن است یک کلمهای هم راجع به این سال آخر عرض بکنم. یکی از گرفتاریهای کشور، سال آخر مجالس است که در شرف انتخابات و نگاه مردم و مانند این چیزها است. غرض، این نقاط قوّت خودتان را در این سال آخر ادامه بدهید؛ سالم وارد شدید، سالم خارج بشوید. «رَبِّ اَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ وَ اَخرِجنی مُخرَجَ صِدق»؛(۱۴) اینجوری باشد انشاءالله؛ از کار، آنچه برای انسان میماند این است. اینکه حالا ما دورهی بعد هم انتخاب بشویم یا نشویم، اینها مسائل دنیایی است؛ مسائل درجهی چندم است. اصل قضیّه این است که چه ما بعداً به مجلس بیاییم چه نیاییم، کاری که تا الان کردیم مورد قبول خدای متعال قرار بگیرد؛ اصل قضیّه این است. خب، این هم مطلب دوّم.
مطلب سوّم هم بعضی از توصیهها است که عرض کردیم چند توصیه عرض میکنیم. البتّه عرض کردم که این توصیهها را قبلاً هم با شما در میان گذاشتهایم.
توصیهی اوّل عبارت است از نوع رابطهی مجلس با قوای دیگر بخصوص با قوّهی مجریّه؛ این، آن مطلب اساسی است. باید نوع رابطه را تنظیم کرد. یک دوگانهای اینجا وجود دارد: دوگانهی تقریب و تخریب؛ یک نگاه، نگاه تقریبی است؛ یک نگاه، نگاه تخریبی است.
در نگاه تخریبی، رقیبپنداریِ قوّهی دیگر حاکم بر ذهنیّتها است؛ حالا قوّهی قضائیّه کمتر، عمده قوّهی مجریّه و قوّهی مقنّنه است که اینها خود را رقیب هم خیال کنند؛ رقیبی است که باید شانهی طرف مقابل را به زمین برساند؛ این نگاه، نگاه خطرناکی است. حالا، هم از ناحیهی دولت ممکن است این اتّفاق بیفتد، هم از ناحیهی مجلس ممکن است اتّفاق بیفتد؛ یعنی هر دو طرف میتوانند در این نگاه غلط مشکل درست کنند. دولتها گاهی اوقات مجلس را یک امر زائد، یک امر مزاحم به حساب میآورند؛ گاهی لج میکنند. سالها پیش یکی از رؤسای محترم مجلس، پیش من شکایت میکرد که این دولت اصلاً به ما لایحه نمیدهد! بیکار ماندهایم. این واقعیّت دارد! یعنی یک مجلسی تشکیل شده بود که ترکیب مجلس برخلاف میل آن دولت بود؛ این دولت همکاری نمیکرد، اصلاً لایحه نمیداد. اینکه گفتم بعضی اوقات طرح واجب میشود، اینجا است. وقتی که دولت لایحه نمیدهد، علاجش این است شما هم مدام پشت سر هم طرح تنظیم کنید و تصویب کنید و ارائه بدهید، ابلاغ کنید. یعنی یک دولت وقتی میخواهد مجلس را اذیّت کند، یکی از راههایش همین است که اصلاً [لایحه ندهد]. طبعاً وقتی لایحه نیامد، کشور معطّل میماند. این نمونهی واقعی است؛ این مثالی است که اتّفاق افتاده. یا قانون تنظیم میشود، ابلاغ میشود، [بعد] قانون را بگذارند داخل کِشو و درش را هم قفل کنند! اجرا نکنند. [یا] قانونی است که ابلاغ شده امّا آییننامههایش مدّتها است تنظیم نشده. قانونِ بدون آییننامه که قابل اجرا نیست؛ باید آییننامه درست بشود، باید داده بشود برای [اجرا]؛ این کار نمیشود. اینها از طرف دولتها.
از ناحیهی مجلس، افراط در بهکارگیری ابزارهای نظارتی. خب بله، شما ابزارهای نظارتی دارید؛ از سؤال و تذکّر، تا استیضاح. خب، اینها به جای خودش باید به کار برود، اینها ابزارهای مجلس است؛ مجلس چارهای ندارد، برای ادارهی کشور به اینها احتیاج دارد امّا افراط در بهکارگیری اینها نه. وزرا در دولتهای مختلف مکرّر پیش بنده آمدهاند و از تعداد سؤالهایی که از اینها میشود شکایت کردهاند؛ میگویند اصلاً وقت ما بیشتر به پاسخ به این سؤالها میگذرد که [باید] یا برویم کمیسیون، یا برویم صحن مجلس جوابِ سؤال بدهیم. یا مثلاً فرض بفرمایید وزیر از مجلس رأی اعتماد گرفته، چند ماه بعد ــ سه ماه بعد، چهار ماه بعد ــ همین وزیر استیضاح بشود! خب استیضاح برای چه؟ مگر در یک وزارتخانه در سه ماه چهکار میشود کرد که اگر نکرد، آدم استیضاحش بکند؟ این افراط در به کارگیری ابزارهای نظارتی است. یا از این قبیل چیزهایی که تکرار نکنیم بهتر است. بنابراین این یک نگاه است که نگاه، نگاه تخریب است، نگاه رقیبپنداریِ طرف مقابل است.
یک نگاه دیگر نه، نگاه یک پیکره دیدن مجموعهی نظام است:
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار(۱۵)
[نظام] یک پیکر است: یکی قلب است، یکی مغز است، یکی شبکهی عصبی است؛ اینها باید با همدیگر کار کنند. اگر مکمّل هم نباشند، مغزی که قلب کمکش نکند، قلبی که مغز کمکش نکند، شبکهی اعصابی که مغز کمکش نکند به کار نمیآید؛ باید همدیگر را [تکمیل کنند]؛ اصلاً مکمل هم هستند. این یک نگاه است. این نگاه، نگاهِ درستی است؛ این نگاه، آن نگاهِ واقعی است. بنابراین توصیهی اوّل و مهمّ من این است که نگاه مجلس در این یک سال ــ حالا شما که در سال چهارم [و آخر مجلس] هستید، کلّاً [نگاه] مجالس؛ چه شما باشید، چه دیگری ــ بایستی نگاهِ همکاری و همافزایی باشد. البتّه ما به دولت و به قوّهی قضائیّه در موارد خودش این تذکّرات را میدهیم؛ حالا هم به شما عرض میکنیم. خب دولت بار اجرا را بر دوش دارد؛ این را که توجّه دارید! بعضی از شماها، خودتان قبلاً در قوّهی مجریّه بودهاید، چه در حدّ وزیر، چه در حدّ مدیر، در قوّهی مجریّه بودهاید و میدانید قوّهی مجریّه با قوّهی مقنّنه فرق میکند. آنجا کار هست، تلاش هست، فشار کار هست، توقّع هست، مطالبه هست؛ باید مراعات قوّهی مجریّه را کرد و بعضی از مناقشات غیر منطقی را نباید دخالت داد. گاهی اوقات میشود که مجلس وقتی با دولت همکاری میکند، یک عدّهای از این بداخلاقها که گوشه کنار نشستهاند، فوراً در روزنامه و در فضای مجازی و مانند اینها میگویند: «مجلس استقلال خودش را از دست داد، مجلس دولتی شد!»؛ به اینها اصلاً اعتنا نکنید. یا از روی غرض این حرفها گفته میشود یا از روی بیاطّلاعی از مصلحت نظام این حرفها گفته میشود.
یکی از مواردی که من [بر آن] تکیه میکنم، همین مسئلهی بعضی از سختگیریها در مورد وزرائی است که به مجلس ارائه میشود. گاهی اوقات در مورد وزیر پیشنهادی دولت یک سختگیریهای غیرلازمی میشود که موجب میشود که وزارتخانه مدّتها بیوزیر بماند و با سرپرست اداره بشود؛ خب این به کشور ضربه میزند. باید دقّت کرد، بایستی صلاحیّتها را تشخیص داد، در این تردیدی نیست، منتها سختگیری در حدّ منطقی، در حدّ معقول؛ حالا الان در چند وزارتخانه ما وزیر نداریم که اینها همه به مجلس میآیند.
یک توصیهی دیگری هم که میخواهم عرض بکنم، [این است که] حفظ حرّیّت و صراحتی که شما دارید، خیلی خوب است. حرّیّت و صراحت این مجلس خوب است. این حرّیّت و صراحت را با تقوا و صداقت کافی حتماً همراه کنید؛ یعنی اگر بنا است یک چیزی گفته بشود، یک حرفی گفته بشود، خب با صراحت گفته بشود، منتها رعایت صداقت بشود، رعایت تقوا بشود. قرآن کریم میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ اَن تَشیعَ الفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنوا».(۱۶) اگر چیزی است که میتوان به دستگاههای مسئول، دستگاههای اطّلاعاتی، دستگاههای دولتی تذکّر داد و گفت و جلویش را گرفت، لزومی ندارد که انسان این را علنی بکند. یک جایی البتّه چرا، لازم است، امّا آنجا هم بایست تقوا رعایت بشود، صداقت رعایت بشود. گاهی ما میخواهیم به فلان مسئول مثلاً فرض کنید که سیلیای بزنیم، به مجلس سیلی میزنیم؛ این است دیگر. یعنی ضربه خوردن به یک شخص گاهی مصادف میشود با ضربه خوردن به مجلس. حیف نیست؟ مجلس با این زحمت، با این تلاش [خراب بشود]! غرض، تعرّض به آبروی افراد جایز نیست؛ تعرّض به آبروی افراد، تعرّض به هویّت دینی و انقلابی افراد. البتّه این حرف مخصوص شما نیست. این مربوط به همهی کشور، همهی آحاد مردم از بالا و پایین [است]، منتها امثال من و شما که روی منبرهای بلندی نشستهایم که صدای ما را همه میشنوند، در مورد ما این ملاحظات بایستی بیشتر باشد.
توصیهی بعدی همین مطلب «سال آخر» است که قبلاً اشاره کردم. نگذارید وجاهتطلبی روی حرفها و شعارها اثر بگذارد؛ یعنی اینکه حالا ما اگر چنانچه این حرف را زدیم، این شعار را دادیم، مردم به ما علاقه پیدا میکنند، احتمال رأیآوری بالا میرود، این را بکل از ذهنتان خارج کنید؛ این یکی از آن مجاهدتهای مهم و لازم است. این هم یک توصیه.
توصیهی آخر هم این است که شما امسال یعنی تا سال آینده ــ حالا انتخابات آخر سال است امّا همین ماههای پیش رو که در پیش دارید و مهم هم هست ــ کارهای بزرگی در مقابلتان هست: یکیاش برنامهی هفتم است؛ یکیاش همین مسئلهی شعار سال است؛ مسئلهی مهار تورّم و رونق تولید؛ اینها کارهای بسیار مهمّی است. یکی این لوایح نیمهکارهمانده است که اشاره کردند که بعضی از لوایح یا طرحها در جریان تصویب است، و هنوز تصویب نشده؛ خب اینها به جایی برسد، به یک نقطهای برسد.
بالاخره این سال آخر یک فرصتی است که انسان نگاه کند پشت سرش؛ اگر چنانچه در این دو سه سال گذشته یک خلأیی باقی مانده، یک قصوری انجام گرفته، آن را در این سال آخر انشاءالله جبران کنید و [همانجور که] سرافراز وارد مجلس شدید، انشاءالله سرافراز از مجلس خارج بشوید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,290 | 1402/02/27 | بیانات در دیدار کارگزاران حج | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52837 |
در آستانهی اعزام حجاج بیتاللهالحرام به سرزمین وحی(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران و خواهران عزیز؛ بخصوص جمع شما خانوادههای معظّم و مکرّم شهیدان و همچنین بالخصوص خدمتگزاران به فریضهی عظیم حج و حجگزاران عزیز. به مناسبت شهادت حضرت امام صادق (سلام الله علیه) به همهی حضّار محترم تسلیت عرض میکنم.
در مسئلهی حج یک اصل اساسی برای همه، هم برای حجگزار، هم برای خدمتگزار، عبارت است از فهم اهمّیّت حج؛ [اینکه] حج در مجموعهی نظام اسلامی و در مجموعهی عباداتی که انسان انجام میدهد چه اهمّیّتی دارد؛ این مهم است. اهمّیّت حج را [باید فهمید]. یک وقت یک سفری است انسان انجام میدهد؛ خب در این سفر ممکن است زیارت هم باشد، سیاحت هم باشد، تجارت هم باشد؛ یک وقت نه، مسئله فراتر از یک سفر است؛ مسئله یک مسئلهی جهانی، یک مسئلهی بینالمللی، یک مسئلهی تمدّنی در معارف اسلامی است. حج را با این چشم باید نگاه کرد و دید.
حالا آیات حج متعدّد است در قرآن، و هر کدام هم یک نکتهی خاصی دارد لکن دو آیه از این آیات را که اشاره به منافع حج دارد، من اینجا یادداشت کردهام که عرض کنم. یکی این آیهی شریفهی سورهی مائده است که میفرماید: جَعَلَ اللهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قیامًا لِلنّاس؛(۲) خدا کعبه را مایهی قوام جامعه دانسته؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ «قیامًا لِلنّاس». یعنی اگر چنانچه حج وجود نداشته باشد و تحقّق پیدا نکند، امّت اسلامی و جامعهی اسلامی فرو خواهد پاشید؛ لذاست که فقها میگویند که حج در مواردی واجب کفائی است؛ یعنی اگر چنانچه شما دیدید یک روزی ــ که خدا نیاورد آنچنان روزی را ــ حاجیای وجود ندارد از هیچ جای دنیا، بر شما شخصاً واجب است که حج بروید ولو ده بار هم قبل از آن حج رفته باشید. هرگز نباید این خانه، این قرارگاه اصلی، این مرکز اساسی، خالی بماند. «قیامًا لِلنّاس»؛ این خیلی تعبیر مهمّی است.
یک آیهی دیگر آیهی مبارکهی سورهی حج است: وَ اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً وَ عَلیٰ کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ * لِیَشهَدوا مَنافِعَ لَهُم؛(۳) مردم، ملّت، امّت اسلامی، از اکناف جهان بیایند حج، تا به چشم خودشان منافع خود را ببینند: لِیَشهَدوا؛ مشاهده کنند، ببینند، حضور پیدا کنند در مجموعهی منافعی که وجود دارد. از امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) پرسیدند مراد از این منافع، منافع اخروی است، یعنی ثواب و مانند اینها؟ فرمود نه، هر دو. (۴) البتّه منافع اخروی هم هست، امّا منافع دنیوی [هم هست]. امّت اسلامی در حج منافعی میبرد که با هیچ عامل دیگری این منفعت قابل استیفاء نیست؛ جز با حج، جز با این میقات بینالمللی [ممکن نیست]؛ فقط با این میعاد جهانی ممکن است. خب، از جملهی منافع دنیوی، ارتقاء سطح مدنیّت دنیای اسلام است، به خاطر همین تفاهم و هماهنگیهایی که وجود دارد. یک چیزهایی هست که خیلی ظاهر است، امّا از چشم انسان پوشیده میماند؛ یکی از آنها همین قضیّه است. شارع مقدّس همهی آحاد امّت اسلامی را [خطاب میکند]: وَ اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَج. در این کلمهی «ناس» هم نکاتی وجود دارد، نمیخواهم حالا وارد بشوم. در چند آیهی شریفهی قرآن بحث «ناس» است، بحث «مؤمنین» نیست؛ یکی همین آیه [است]: وَ اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَج؛ مال آحاد مردم و همهی بشریّت است. ندای حضرت ابراهیم خطاب به همهی بشریّت بود. در روایت دارد که وقتی خداوند متعال به ابراهیم (علیه السّلام) وحی فرمود که مردم را دعوت کن، رفت روی کوه ابوقُبیس و گفت «اَیُّهَا النّاس»؛(۵) بحثِ کسانی نیست که به من اعتقاد دارند، من را قبول دارند؛ همهی بشریّت را دعوت کرد به حج. در طول تاریخ، در طول زمان، تا وقتی دنیا دنیا است، این دعوت ابراهیم وجود دارد. خب، در یک ایّام مشخّص، در یک محدودهی معیّنی از زمان ــ که در سورهی بقره «اَیّامٍ مَعدودات»(۶) و در سورهی حج «اَیّامٍ مَعلومات»(۷) ذکر شده است ــ و در یک نقطهی خاصّی از مکان، همهی آحاد بشریّت را خداوند متعال دعوت کرده. البتّه پیدا است آن کسانی که ایمان به این دعوت دارند، قبول میکنند، میآیند و عمل میکنند، پس مؤمنینند، مال مسلمانها است؛ دیگرانی که قبول ندارند قهراً اجابت نمیکنند این دعوت را، محروم میمانند. اینکه همهی آحاد مردم از اطراف عالم برای یک روز معیّن و تاریخ معیّن در یک مکان معیّن جمع بشوند، این یک چیز تصادفی نیست، این یک امر حسابشده است، پیدا است اینها را برای کاری دعوت میکنند.
شما ملاحظه کنید، اگر حالا یک فراخوانی داده بشود که مثلاً فلان گروه از مردم یا فلان شهر از شهرهای کشور یا همهی مردم کشور در فلان روز، فلان جا و در فلان نقطه حاضر بشوید، معنایش چیست؟ معنایش این است که این حضور برای یک غرض و یک مقصودی است؛ معنایش این نیست که به آنجا بیایید و بروید؛ نه، [یعنی] بیایید تا یک کاری انجام بگیرد، بیایید تا یک هدفی تأمین بشود؛ حج این است. دعوت کردند برای یک هدفی؛ آن هدف چیست؟ ارتقاء امّت اسلامی است؛ آن هدف، نزدیکی دلهای آحاد امّت اسلامی به یکدیگر است؛ آن هدف، اتّحاد امّت اسلامی است؛ در مقابل چه چیزی؟ در مقابل کفر، در مقابل ظلم، در مقابل استکبار، در مقابل بتهای بشری و غیر بشری، در مقابل همهی آن چیزهایی که اسلام آمد برای اینکه آنها را از بین ببرد؛ جمع بشوند تا با اینها مقابله کنند. مثلاً فرض کنید که امروز مسئلهی اسرائیل، رژیم صهیونیستی، مطرح است؛ همهی دنیای اسلام باید جمع بشوند و این اجتماع، پیغامی داشته باشد علیه رژیم صهیونیستی. امروز مسئلهی دنیا، نفوذ قدرتهای استکباری است؛ همه باید جمع بشوند برای اینکه اعلام حضور بکنند، اعلام قدرت بکنند، سینه سپر کنند در مقابل قدرتهای استکباری؛ اصلاً قضیّه این است. این منافع دنیوی است. البتّه منافع دنیایی را [اگر] بخواهیم بشمریم، باید دهها صفحه نوشت و گفت؛ حالا ما دو جمله عرض کردیم.
منافع اخروی؛ منافع اخروی، آمیختهی با همین منافع دنیوی است؛ تأثیر حج در دلها است؛ ایجاد اُنس با خدای متعال؛ تقویت رابطهی با خدای متعال؛ ایجاد اخلاص در عمل؛ پاک کردن دل از هر آنچه با یاد خدا معارض و مخالف است؛ اینها است؛ اینها باید اتّفاق بیفتد. این اعمالی که در حج هست ــ این احرام و این طواف و این نماز و این سعی و این عرفات و این مشعر و این اعمال منیٰ و مانند اینها ــ هر کدام یک بابی است، یک دریچهی روشنگر و منوّرکنندهای است به سوی عالم معنا و عالم غیب که دل شما از این دریچه استفاده میکند. اینجوری باید حج رفت، اینجوری باید حج کرد.
یک مسئلهی مهم در مورد حج، نگاه جهانی و فراسرزمینی آحاد مسلمان است؛ از این نباید غفلت کرد. اسلام از آحاد مسلمان خواسته است که نگاهشان، نگاه فراسرزمینی باشد. طبعاً انسان با مسائل بلندمدّت و کوتاهمدّت و روزمرّهی زندگی مواجه است؛ در این تردیدی نیست، از این گزیری نیست امّا در این منحصر نباید بود. ضمن اینکه شما به زندگی شخصیتان، زندگی خانوادگیتان، به فرزندانتان، به آیندهتان، به شغلتان، به آیندهی کشورتان، به پیشرفت و اعتلای کشورتان فکر میکنید، باید به دنیا هم فکر کنید؛ تعلیم اسلام این است. یک روایتی من اینجا یادداشت کردهام که اتّفاقاً به مناسبت همین حج است که آن هم از امام صادق (علیه السّلام) است؛ البتّه روایت، طولانیتر از این است؛ این روایت در وسائل، ابواب «وجوب الحج» است. توجّه کنید نکته این است که این حرفها را امام (علیه السّلام) به مناسبت وجوب حج میزنند.
از جملهی تعابیری که در این روایت هست، [این است که] میفرمایند: وَ لَو کانَ کُلُّ قَومٍ اِنَّما یَتَّکِلونَ عَلیٰ بِلادِهِم وَ ما فیها؛ اگر قرار باشد که هر جمعیّتی، هر ملّتی فقط به خودشان، به مسائل کشور خودشان، به مسائل شهر خودشان بپردازند، به آنها فقط تکیه کنند و اهمّیّت بدهند، هَلَکوا؛ از بین میروند. اگر شما ندانید در دنیا چه میگذرد، ضعیف میشوید؛ هَلَکوا، تعبیر امام صادق (علیه السّلام) است. وَ خَرُبَتِ البِلاد؛ همان کشور خودتان، منطقهی مورد نظر خودتان هم نابود میشود، خراب میشود. وَ سَقَطَتِ الجَلَبُ وَ الاَربَاح ــ «جَلَب» یعنی درآمد ــ درآمدهای ملّیتان هم کاهش پیدا میکند. باید بدانید دنیا چه خبر است. وَ عَمِیَتِ الاَخبَار؛(۸) از دنیا بیخبر میمانید. باید نگاه کنید به دنیا، ببینید دنیا چه خبر است.
اینکه ما تکرار میکنیم مسئلهی دشمنشناسی را، اینکه ما عرض میکنیم دشمن را بشناسید، روشهای دشمن را بشناسید، کارکرد دشمن را بشناسید، مقدار پیشرفت دشمن را بشناسید، ضعف دشمن را بشناسید، قوّت دشمن را بشناسید، این فقط خطاب به مسئولین نیست، به آحاد مردم [هم هست]. کشوری که جوانش، غیر جوانش، عالِمش، درسخوانش، کاسبش، همه، توجّه به مسائل جهانی دارند، این کشور، هرگز سرش کلاه نمیرود. ما خیلی جاها در معاملات جهانی سرمان کلاه رفته؛ برای خاطر اینکه به مسئلهی جهانی توجّه نداشتیم. این طرفِ ما با چه نیّتی وارد میدان شده، با چه نیّتی این حرف را به ما میزند، این اصرار را روی فلان مسئله انجام میدهد، مشکل او چیست، ما چقدر احتیاج داریم، او چقدر احتیاج دارد؛ اینها را باید [بدانیم]. اگر اینها را بدانیم، سرمان کلاه نمیرود. هر جا اینها را دانستیم و بر طبق این دانستهها عمل کردیم، پیش رفتیم. ما الان در سطح جهانی، در سطح بینالمللی، در سطح منطقهای پیشرفتهای خوبی داریم؛ همین که آمریکاییها خیلی از آن عصبانیاند پیشرفتهای ما است. این پیشرفتها به خاطر این بوده که آن کسانی که مسئول کار بودند حواسشان جمع بوده؛ میفهمیدند دنیا چه خبر است. حج آن نقطهی اساسی است که شما میتوانید این را پیدا کنید.
در حج، از اروپا میآیند، از آفریقا میآیند، از سرتاسر آسیا میآیند، از کشورهای متمایل به فلان سیاست میآیند، از کشورهای متمایل به فلان سیاست دیگر میآیند، همهجور آدم میآید. شما میدان دارید، مجال دارید، برای اینکه از مسائل جهان از نزدیک آشنا بشوید، نه از طریق فلان روزنامهی دروغگو و دروغنویس یا فلان خبرگزاری کذّاب خبیثی که در سطح دنیا اخبار پخش میکند، شایعاتِ دروغ پخش میکند، واقعیّات را وارونه میکند. از نزدیک میتوانید بفهمید؛ حج این است دیگر؛ حج را با این چشم باید نگاه کرد.
یک نکتهی مهمّ اساسی در حج این است که اسلام عملاً نشان میدهد که این تمایزهایی که در دنیا وجود دارد، در کشورهای مختلف، این تمایزها را قبول ندارد؛ تمایز نژادی، تمایز جغرافیایی، تمایز طبقاتی؛ اینها را قبول ندارد؛ این نکته خیلی مهم است. امروز کشورهای به ادّعای خودشان متمدّن که به نظر بنده هیچ بویی از تمّدن نبردهاند ــ همین کشورهایی که میدانید خودشان را متمدّن میدانند و بقیّهی دنیا را وحشی ــ گیرند در مسئلهی سیاه و سفید، گیرند در مسئلهی نژاد اروپایی و نژاد غیر اروپایی، گیرند در مسئلهی مهاجرین. هزاران آدمِ مهاجر [اگر] در دریا غرق بشوند، ککشان نمیگزد، اهمّیّتی به آنها نمیدهند، اصلاً کأنّه [آنها را] انسان نمیدانند، موجود قابل توجّه نمیدانند. به حیوانِ خانگیِ خودشان بمراتب بیشتر اهمّیّت میدهند تا یک بیگانهای که در همسایگیِ آنها زندگی میکند. این حوادثی است که روزمرّه انسان دارد مشاهده میکند در دنیا؛ گیرند، نتوانستهاند این مشکل را حل کنند. اسلام حل کرده، آن هم نه در زبان؛ حالا در زبان که قرآن کریم [میفرماید]: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَة»(۹) و آیاتی مانند این، در روایات و در کلمات بزرگان اسلام [هم] که این حرفها پُر است؛ امّا در عمل، اسلام زبان رفع تمایزش زبان عملی است؛ کجا؟ در حج؛ سیاه هست، سفید هست، از فلان نقطهی دنیا هست، از فلان تمدّن هست، از فلان تاریخ هست، همه در کنارِ هم هستند بدون هیچ تمایزی؛ هیچ تمایزی با همدیگر ندارند؛ با هم راه میروند، با هم طواف میکنند، با هم سعی میکنند، با هم وقوف میکنند. اینها خیلی مهم است. اینها از اسرار حج است؛ اینها را بایستی با معرفت انجام داد.
من حالا در این [مطلبی] که عرض میکنم ــ خب بارها گفتهایم این مسائل را ــ اصرارم بر این است که مسئولان محترم حج در این زمینهها فرهنگسازی کنند. کاری کنید که تا اسم حج میآید، تا اسم کعبهی معظّمه میآید، آن جوانِ امروزیِ ما این مفاهیم به ذهنش خطور کند: مفهوم تمدّنسازی، مفهوم اتّحاد جهانی، مفهوم نگاه فرامرزی و بینالمللی، مفهوم رفع تمایز و مانند اینها به ذهنش بیاید. فرهنگسازی در این زمینهها باید انجام بگیرد؛ این، هم به عهدهی روحانیّونی است که در کاروانها هستند، هم به عهدهی مسئولین حج است، هم به عهدهی مسئولین بعثه است؛ همه؛ هر کسی که توانایی دارد، در این زمینهها فرهنگسازی کند در باب حج. کاری کنید که حج را مردم با این نیّت به جا بیاورند. آنوقت اگر ما توانستیم این فرهنگ را در ذهن مردم رسوخ بدهیم، دیگر نگرانِ این نخواهیم بود که حالا فلان برادر ما یا خواهر ما در حج مشغول بازارگردی است برای اینکه یک جنس بنجلی را بخرد به عنوان سوغاتی بیاورد. این نگرانی است دیگر، این جزو نگرانیها است؛ اگر آنجور بشود، این نگرانیها را دیگر نخواهیم داشت.
اینکه امام بزرگوار (رضوان الله علیه) اصرار کردند، بنده هم به تبعِ ایشان تأکید کردم که حتماً در نمازهای مسجدالحرام ــ نمازهای اهلسنّت ــ شرکت کنید، این به خاطر همین است؛ وَالّا آنجا در مسجدالحرام یک جمعیّت میلیونی جمع میشوند نماز میخوانند، شما هم در هتلِ خودت با پنجاه نفر آدم نماز بخوانید، این نمیشود. در اجتماعات شرکت کنید، حرف بزنید، صحبت کنید، تماس بگیرید. بله، مخالفت هست با اینها، میدانیم؛ ممانعت هست، امّا آن کسی که ممانعت میکند یک انسان است، شما هم یک انسانی؛ شما میتوانید [حرف بزنید]. این منافع را باید به دست آورد. منافع معنوی، همین دعا و تضرّع است. هر چه میتوانید دعا کنید، هرچه میتوانید تضرّع کنید. هر چه میتوانید در مسجدالحرام، در مدینهی منوّره آن عملی را که خدای متعال دوست میدارد که عبارت است از آن عمل مخلصانه و نگاه مخلصانه و تضرّع الی الله تعالیٰ، این را تکرار کنید، زیاد کنید، افزایش بدهید. اَللهُمَّ ارزُقنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنی اِلیٰ قُربِک؛(۱۰) عملی که ما را به خدا نزدیک میکند؛ [مثل] همین تضرّع و همین توجّه و ادعیهای که وارد شده. یا ادعیهای که مخصوص آنجا هم نیست، [مثل] همین دعای کمیل؛ این [خواندن] دستهجمعی دعای کمیل بسیار کار خوبی است؛ مسئولان محترم با طرفهای مسئول در آن کشور صحبت کنند، تفاهم کنند، توافق کنند که این [کار] انجام بگیرد. این، این بخش مثبت قضیّه، [یعنی] بخش تقرّب الی الله؛ آن طرف هم بخش برائت از مشرکین، و این حرکت عظیمی که وجود دارد و ادامه دارد و باید ادامه پیدا کند.
یکی از افتخارات جمهوری اسلامی این است که این ظرفیّتها را شناساند؛ نمیگوییم حالا به طور کامل احیا کرد که نکردیم ــ به طور کامل احیا نکردیم، باید بکنیم ــ امّا این ظرفیّتها را به آحاد مردم شناساند. قبل از انقلاب، این چیزها مطرح نبود؛ نه آحاد مردم متوجّه این چیزها بودند، نه ماها که عمامه به سر داشتیم و برای مردم موعظه میکردیم؛ ماها هم متوجّه این چیزها نبودیم. اینها را انقلاب به ما یاد داد، اینها را حرکت انقلابی به ما یاد داد؛ این ظرفیّتهای عظیم حج را به ما نشان داد. خیلی خب، این ظرفیّتها را به مردم معرّفی کنیم، بعد هم سعی کنیم که عمل کنیم.
خداوند انشاءالله شماها را موفّق بدارد، حجّتان را قبول کند؛ انشاءالله خداوند حجّ همهی حجّاج از سراسر عالم را مقبول کند و به آنها توفیق بدهد و عزّت و احترام برای آنها فراهم کند و روح مطهّر امام و شهدای عزیز را انشاءالله شاد کند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|
2,291 | 1402/02/24 | بیانات در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری صداوسیما در پایان بازدید از سیوچهارمین نمایشگاه کتاب | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52818 |
خبرنگار:(۱) سلام و خستهنباشید عرض میکنم. حضرتعالی در کنار اهتمام فوقالعادهای که به مسائل اقتصادی دارید، در یک اقدام واقعی و نمادین، طبق روال دورههای گذشته به سیوچهارمین نمایشگاه کتاب تهران تشریف آوردید؛ اگر ممکن است بفرمایید که جایگاه کتاب در فرهنگ ما چه جایگاهی است و چه کمکی به ارتقاء فرهنگ میکند؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم. اوّلاً خیلی خرسندم که این توفیق را پیدا کردم که امسال در این نمایشگاه شرکت کنم. این نمایشگاه، یعنی نمایشگاه کتاب که هر سال تشکیل میشود، یک همایش عظیم مردمی است که جنبهی غالبِ آن جنبهی فرهنگ است و این خیلی خرسندکننده است؛ واقعاً این نمایشگاه شوقآور است. آنچه من امسال در این نمایشگاه دیدم خرسندکننده بود. اوّلاً جمعیّتِ زیاد، هم دیده میشد، هم در آمارهایی که به من دادند تعداد جمعیّتی که در این چند روز آمدهاند بالا بوده، خیلی خوب بوده، مقدار کتابی که خریداری شده خیلی خوب بوده؛ بعد هم خود من که چندین غرفه را از نزدیک دیدم، انسان احساس میکند که کار نشر کتاب بر خلاف بعضی از زمینههای نامساعد، رو به پیشرفت است.
«زمینهی نامساعد» که میگویم، عمدتاً گرانی کاغذ است و گاهی نامرغوب بودن کاغذ که حالا امروز وزیر محترم(۲) به من خبر دادند که در زمینهی تولید کاغذ مرغوب کارهای خوبی را شروع کردهاند. من البتّه چند سال قبل به این مسئله تأکید کردم،(۳) همّت نکردند که دنبال کنند؛ حالا خب بحمدالله شروع کردهاند. امیدواریم که این کمک کند تا این قیمتِ بالای کتابها ــ که خرید کتاب با این قیمتها واقعاً سخت است ــ بشکند و با ارزان شدن کاغذ، با آمدن کاغذ داخلی مرغوب، این وضع بهتر بشود.
به هر حال، اینها زمینههای نامساعدی است، لکن با وجود اینها انسان میبیند که تعداد عناوین کتاب بسیار زیاد شده؛ یعنی مثلاً فرض بفرمایید سال ۱۴۰۱ تعداد کتابی که چاپ شده از مجموعِ چندین سالِ قبل از انقلاب بیشتر است؛ این خیلی موضوع مهمّی است. با اینکه حالا از لحاظ اقتصادی و امثال اینها این همه مشکلات وجود دارد، امّا در عین حال عناوین کتاب بالا رفته. شمارگان چاپ کتاب البتّه خیلی بالا نیست، نسبتاً پایین است یا در بعضی از موارد پایین است، لکن تعداد چاپ بالا است؛ بعضی از کتابها ده بار، پانزده بار، بیست بار، سی بار چاپ شده. همین حالا در همین [جا] یک کتابی را به من گفتند که حدود دویست بار چاپ شده؛ خب اگر چنانچه مثلاً شمارگان هر دفعهای هزار هم باشد، مبلغ قابل توجّه و خوبی است. بنابراین، این خرسندکننده است.
مسئلهی کتاب مسئلهی مهمّی است. فرهنگ کشور، فرهنگُسازی کشور، همواره احتیاج به کتاب دارد؛ با اینکه حالا امروز امکانات فراوان دیگری به وجود آمده ــ فضای مجازی و امثال اینها ــ امّا کتاب همچنان در جایگاه خیلی والا و مهمّ خودش قرار دارد. همهی فعّالیّتهای هنری، رسانهای، فرهنگی، مثل تئاتر، مثل سینما، حتّی نقّاشی، کارهای سمعی و بصری، احتیاج به کتاب دارد؛ یعنی آن کسی میتواند یک کار هنری خوب را یا کار رسانهای خوب را تولید کند که با کتاب سر و کار داشته باشد. لذا من با اینکه به همهی مردم توصیه میکنم کتاب بخوانند، همیشه هم توصیه کردهام، بخصوص به جوانها، امّا میخواهم امروز تأکید کنم که کسانی که در کار برنامهسازی هستند برای تلویزیون، برای رادیو، برای مطبوعات، کسانی که در کار هنری هستند، هنرهای نمایشی، هنرهای سمعی و بصری به هر شکل، اینها بخصوص احتیاج دارند کتاب زیاد بخوانند. و بحمدالله در همهی موضوعات هم امروز ما کتابهای تألیف داخل داریم. یک مسئله این است.
یک مسئلهی دیگر هم مسئلهی ترجمه است. در گذشتهی دور که دورهی جوانی ما است، کتابها غالباً ترجمهای بود؛ یعنی عمدتاً ترجمهی کتابهای فرنگی بود که در اینجا چاپ میشد. حالا انسان احساس میکند که کتابهای نگارشیافته و تألیفشدهی در داخل، تعداد خیلی زیادی از کتابها را و سهم بزرگی از کتابهای کشور را تشکیل میدهند؛ باید اینها ترجمه بشوند. یعنی من با ترجمهی آثار خارجی به هیچ وجه مخالفتی ندارم ــ البتّه [آن اثر خارجی] باید خوب باشد، جهتگیریاش درست باشد، گمراهکننده نباشد ــ امّا متقابلاً روی ترجمهی کتابهای داخلی به زبانهای خارجی هم حتماً باید تأکید کنند. و حتّیالمقدور آن زبان ترجمهشده هم ــ که میخواهیم به آن زبان ترجمه کنیم ــ زبان مادری مترجم باشد؛ مثلاً اگر میخواهیم کتاب فارسی را به عربی ترجمه کنیم، یک عرب واقعی که زبان عربی زبان مادریاش است ترجمه کند؛ یا انگلیسی یا همینطور زبانهای دیگر.
روی مسئلهی کتاب کودک و نوجوان هم من تأکید دارم. خوشبختانه دیدم در چندین غرفه در این مسئله کار شده و باز هم من تأکید میکنم که برای کودکان، برای نوجوانان، هر چه میتوانند کتاب تهیّه کنند و ما را از کتابهای بیگانه بینیاز کنند که بتوانیم با فرهنگ خودمان، با جهتگیریهای خودمان و اهداف خودمان انشاءالله کتاب در اختیار نوجوانانمان بگذاریم. این هم یک مسئله است.
مسئلهی نشر هم جزو مسائل مهم است. حالا من با بعضی از دوستان که اینجا صحبت میکردم، راجع به نشر خبرهای خوبی دادند. من باز هم تأکید میکنم نشر یک بخش مهم از کتابخوانی کشور را به عهده دارد. نشر باید روان باشد، خوب باشد، همهجایی باشد و آسان انجام بگیرد.
به هر حال، امروز نمایشگاه خوبی بود بحمدالله. من چند ساعتی که اینجا صرف کردیم، قلباً خرسند شدم. چیزهای مژدهبخشی را انسان در اینجا مشاهده میکند؛ همّتهای خوب، نیروهای خوب، جوانهای خوب، انگیزههای خوب بحمدالله در نمایشگاه دیده میشود.
خبرنگار: متشکّرم. سؤال دیگری که از حضرتعالی داشتم، با توجّه به اشارهای که فرمودید که از ساعت هشتونیم تا یازدهونیم، سه ساعت شما اینجا تشریف داشتید و از نمایشگاه بازدید کردید، این علاقهی شما به کتاب و کتابخوانی از کجا شکل گرفته و خود شما در کنار مطالعات تخصّصیای که انجام میدهید، چه کتابهایی را دوست دارید و توصیه میکنید به جوانان؟
اینکه از کجا شروع شده، اینها دیگر تاریخ است، اینها خیلی اهمّیّت ندارد؛ امّا من همه جور کتابی را میخوانم. من کتاب زیاد میخوانم؛ کتابِ فنّیِ تخصّصی میخوانم، کتاب علمی میخوانم، کتاب رمان میخوانم، بخصوص کتاب خاطرات. این کتابهای خاطرات مربوط به دفاع مقدّس و دفاع از حرم که چاپ میشود، خیلی باارزش است؛ این یک گونهی جدید از کتابسازی و تولید کتاب است که بحمدالله خوب راه افتاده و خانمها هم در این زمینه خیلی فعّالند، نویسندههای خانم نوشتههای بسیار خوبی دارند، از آنها من زیاد میخوانم.
خبرنگار: بسیار ممنون، لطف فرمودید.
انشاءالله موفّق باشید. خدا حفظتان کند.
|
2,292 | 1402/02/12 | بیانات در دیدار معلمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52723 |
به مناسبت هفتهی معلّم(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، نمونهای از برترین و شریفترین قشرها و خدمتگزاران کشور، یعنی جامعهی معلّمین کشور. از بیانات این برادر عزیزمان، سرپرست محترم، تشکّر میکنم؛ نکات بسیار خوب و مهمّی را بیان کردند. آنچه اطّلاع دادند که انجام گرفته ــ که بنده از بعضی از آنها بیخبر بودم ــ مهم است، آنچه هم که گفتند بنا است انجام بدهند و اقدام بکنند بسیار حائز اهمّیّت است. باید همّت کنند؛ اینها همه شدنی است. اگر کسی تصوّر بکند که این بلندپروازی است و رفتن به سوی یک افقهایی است که دستمان به آن نمیرسد، قطعاً اشتباه کرده. همهی اینهایی که گفتند توقّعاتِ ما است و شدنی است؛ همّت میخواهد، کاردانی میخواهد، پیگیری میخواهد و کمک الهی شامل یک چنین حرکتی خواهد بود انشاءالله. از سرودی هم که اجرا کردید تشکّر میکنم؛ سرود متفاوتی بود که با توحید الهی شروع شد، با مدح معلّم ادامه پیدا کرد؛ انصافاً جای همین هم هست که بعد از حمد الهی، انسان به مدح معلّمین بپردازد؛ خیلی خوب بود.
یاد شهید عزیزمان مرحوم آیتالله مطهّری را گرامی میدارم که به معنای واقعی کلمه یک معلّم بود. همهی آن خصوصیّاتی که ما در معلّمین مدارسمان یا مدرّسین دانشگاههایمان انتظار داریم، در این مرد وجود داشت؛ علم داشت، تعهّد داشت، دقّت داشت، پیگیری داشت، نظم و انضباط در کار داشت؛ خیلی خصوصیّات مثبت در این مرد بزرگ وجود داشت. بحمدالله شهادت او هم برکاتی برای کشور داشت؛ خود ایشان که خب به مقامات عالی رسید و آثار ایشان [هم] بر اثر این شهادت، در دل جامعه جا باز کرد. من توصیه میکنم نوشتههای ایشان و تنظیمشدههای سخنرانیهای ایشان را، بخصوص معلّمین، حتماً نگاه کنند و بخوانند؛ خیلی به دردتان میخورد.
خب، این جلسه در واقع اوّلاً برای تکریم جامعهی معلّمین کشور است که بنده خودم را موظّف میدانم این تکریم را هر سال انجام بدهم، ثانیاً نکاتی در باب آموزشوپرورش که امروز هم چند جملهای عرض میکنیم.
به گمان من اوّلین مطلبی که در باب معلّم باید بنده امروز عرض بکنم، سپاس از جامعهی معلّمان است؛ این سربازان گمنام نظام اسلامی و اسلام و مسلمین که در اطراف کشور، در دورترین نقاط کشور، بیسروصدا مشغول کارند، مشغول مجاهدتند و با سختیها، با مشکلات فراوان، دارند کار میکنند. در واقع، فرزندان ملّت را این جامعهی معلّمین دارند تربیت میکنند و آنها را برای آیندهی روشنی آماده میکنند. حالا همهی معلّمین یکجور نیستند؛ مثل همهی جوامع دیگر، مثل همهی قشرهای دیگر، سطوح مختلفی دارند، امّا آن نگاه کلّی به معلّم این است که عرض کردم. کمبود امکانات هم دارند که این فقط مال امروز هم نیست. در گذشته هم معلّمین در آزمونهای گوناگون سربلند بیرون آمدند. در دفاع مقدّس، معلّمین کشور نزدیک به پنج هزار شهید دادند؛ معلّمان کشور چهار هزار و نهصد و خردهای شهید دادند. دانشآموزانی که غالباً تحت تأثیر نَفَس گرم معلّمین به جبهه رفتند و شهید شدند، حدود ۳۶ هزار نفرند؛ این دانشآموزان ممکن است تحت تأثیر خانواده و مسجد و رفقا هم بودند، امّا اغلب یا بسیاری از این جوانان دانشآموز و دبیرستانی که جبهه رفتند، تحت تأثیر نَفَس گرم این معلّمین بودند.
کاری که معلّم بر عهده گرفته ــ معلّم متعهّد ــ به نظر من مهمترین کار در کشور است؛ یعنی تربیت و تعلیم نونهالان کشور، یعنی ساختن آیندهی کشور. معلّم در واقع معمار آیندهی کشور است. امروز شما دارید فردای کشور را میسازید. اگر بتوانید انسان آگاه، عالم، اهل فکر کردن، متفکّر، اهل منطق، باایمان، بااراده، متشرّع، پایبند به اخلاق اسلامی، پایبند به تعهّدات ملّی تربیت کنید، بزرگترین خدمت به کشور انجام گرفته؛ یعنی واقعاً هیچ خدمت دیگری قابل مقایسهی با این نیست. این قضیّهی تربیت نوجوانان ما، با توجّه به هوش نوجوان ایرانی، ضریب پیدا میکند و اهمّیّت مضاعف پیدا میکند. اگر ما با یک جامعهی جوان و نوجوانِ متوسّط از لحاظ ذهنی مواجه بودیم، یک جور بود؛ حالا که با یک قشرِ جوانِ هوشمند مواجهیم که از متوسّط هوش جهانی بالاترند، قضیّه جور دیگر است. این ثروت عظیمی است. اگر ما این موجود باارزش، یعنی این جوان هوشمند را ــ که هوشمندیِ خودش را در المپیادها، در مسابقات جهانی، در همه چیز ثابت کرده ــ تربیت نکنیم و به جایگاه شایسته نرسانیم، واقعاً جفا شده؛ این جواهرِ قیمتیای است، این را باید خوب ساخت.
خب، این نقش و جایگاه معلّم است. جایگاه خیلی مهم است، خیلی بالا است، مسئولیّت هم به همین اندازه بالا است؛ مسئولیّت هم بالا است. چون راجع به این قضیّه خیلی صحبت کردهایم ــ هم خود بنده صحبت کردهام، هم همه صحبت کردهاند ــ من چند سرفصل کوتاه را عرض میکنم.
یکی اینکه شاگرد را معلّم مثل فرزند خودش بداند. شما در مورد پسر خودتان یا دختر خودتان چه آرزوهایی دارید؟ نمیخواهید خوشبخت باشد؟ نمیخواهید سربلند باشد؟ نمیخواهید عاقل باشد؟ نمیخواهید باسواد باشد؟ نمیخواهید رفتار او در جوامع، در خانوادهها، احترامبرانگیز باشد؟ انسان راجع به بچّهاش این چیزها را میخواهد؛ عین همینها را از این شاگردتان هم بخواهید. یعنی کار شما در درجهی اوّل درس دادن است، امّا در خلال هر درسی ــ بنده بارها گفتهام گاهی مثلاً یک معلّم ریاضی یا معلّم فیزیک، در اثنای درس، یک کلمه میگوید که از یک ساعت سخنرانیای که بندهی مثلاً واعظ میکنم تأثیرش در این جوان بیشتر است! با یک کلمه؛ اینها را دیدهایم ــ با رفتار، با کردار، با بیان، ایمان را، صلاح را، صلاحیّتهای انسانی را در این شاگرد پرورش بدهید. فرض کنید فرزند خودتان است، دارید او را پرورش میدهید؛ این اوّلین توقّعی است که انسان از معلّمین دارد. البتّه این غیر از مسئلهی «پرورشی» است که بعداً عرض خواهم کرد؛ آن امور پرورشی، مستقلّاً یک مسئلهی جداگانهای است؛ بعضیها اینها را با هم مخلوط میکنند. آنهایی که میخواستند «پرورشی» را تعطیل کنند، میگفتند «معلّم در همان حالِ تعلیم، پرورش هم بدهد»، که خب این حرف ناقص و ناتمامی است؛ لکن در اثنای تعلیم میشود به معنای واقعی تربیت هم انجام داد، «پرورشی» هم به جای خود.
یک نکتهی دیگر تشویق دانشآموزان به حضور در مراکزی است که آن مراکز برکتآفرین است، نورآفرین است، مثل مساجد، مثل هیئتها. بهتجربه ثابت شده جوانی که با مسجد سر و کار دارد و ارتباط دارد، خیرش بیشتر به جامعه میرسد؛ یعنی احتمالش بیشتر است. نه اینکه آدمِ جوان یا غیرجوانِ مسجدی منحرف نمیشود؛ چرا، همهی احتمالات وجود دارد، لکن این زمینه یک زمینهی بسیار باارزشی است.
یک نکته در مورد رفتار معلّم اهتمام به حضور دانشآموز در مدرسه است. خب این قضیّهی کرونا و این آموزش مجازی و آموزش از راه دور واقعاً ضربه زد، یعنی اختلال ایجاد کرد در کار آموزش کشور. ممکن است که ما بگوییم با فضای مجازی و ارتباط ویدئویی و امثال اینها میشود درس را تعلیم داد، امّا شاگرد، دانشآموز، غیر از یادگیری و شنیدن درس، احتیاج به حضور در فضای آموزشی دارد؛ احتیاج دارد به اینکه بین همسالان خود، همکاران خود، همسانان خود حضور داشته باشد؛ این همافزایی ایجاد میکند، این خیلی مهم است. باید سعی بشود که دانشآموز در مدرسه حضور پیدا بکند؛ مدرسه موضوعیّت دارد. این هم یک مطلب. خب، عرض کردیم که کرونا ضربه زد، این فتنهها و اغتشاشها و مانند اینها هم ضربه میزند؛ یعنی اینها با این ناامنیهایی که در خیابان و از این قبیل درست میکنند، یکی از ضرباتی که به کشور میزنند همین است که مدرسهها را ناامن میکنند. یا همین مسائل مربوط به مسمومیّت و مانند اینها اگر حالا واقعی باشد یا شایعه باشد، دست دشمن اگر در کار باشد که ظاهراً هم همینجور است، این واقعاً یک ضربه به اساس کار در کشور و اساس آموزشوپرورش است، چون از حضور در مدرسه مانع میشود.
یکی از چیزهایی که از معلّمین عزیز و محترم انتظار میرود این است که احساس هویّت ایرانی و اسلامی و شخصیّت ملّی را در کودکان این کشور باید زنده کنید. مسئلهی زبان مهم است، مسئلهی ملّیّت مهم است، مسئلهی پرچم مهم است؛ دلبسته باید باشد؛ اینها چیزهای لازمی است، اینها اساسی است. بایستی این شناخت را، این هویّتشناسی ملّی و شخصی را در دانشآموز زنده کنید؛ [دانشآموز] باید به ایرانی بودنِ خودش افتخار کند. البتّه افتخار هم دارد. فقط هم با اینکه [بگوییم] «افتخار کنید»، با توصیه، درست نمیشود. حالا بعد من در باب کتابهای درسی عرض خواهم کرد؛ مفاخر ملّی، سابقهی فرهنگی، عزّت تاریخی، وقتی که به نوجوان و جوان نشان داده بشود، در او احساس عزّت به وجود میآید. دیگران تاریخی ندارند، برای خودشان تاریخ درست میکنند، فیلمش را هم میفرستند اینجا در تلویزیون ما پخش میشود؛ نه چنان قهرمانهایی دارند، نه چنان آدمهایی دارند، [ولی] درست میکنند؛ هنر است، هنر فیلمسازی است. ما این همه گذشتهی تاریخیِ پُر از حماسه و پُر از شجاعت و پُر از صفات عالیهی بشری و انسانی و اجتماعی داریم، اینها مسکوت میماند. این هم یکی.
خب، عرض کردم که چند نکته توقّع از معلّمین است. ما از معلّم توقّع داریم احساس مسئولیّت کند و این توقّع، توقّعِ بهجایی است؛ امّا در مقابل، در قبال معلّم هم باید احساس مسئولیّت بشود. باید انصاف را رعایت کرد؛ وقتی نظام از جامعهی معلّمی توقّعی دارد، باید در قبال این جامعه احساس مسئولیّت هم بکند. این احساس مسئولیّت [هم] در همهی ابعاد است؛ فقط مسئلهی معیشت نیست. البتّه مسئلهی معیشت خیلی مهم است، امّا فقط مسئلهی معیشت نیست، مسئلهی تجربهآموزی است، مسئلهی مهارتآموزی است؛ همین چیزهایی که حالا سرپرست محترم در سخنرانیشان گفتند که راجع به معلّمین این کارها را باید بکنیم یا میخواهیم بکنیم، اینها جزو وظایف است، اینها کارهایی است که باید انجام بگیرد؛ یعنی اینها احساس مسئولیّت دستگاه در قبال معلّم است؛ [مثل] آموزشهای ضمن خدمت و همین رسیدگی به دانشگاه فرهنگیان. این دانشگاه فرهنگیان خیلی مهم است و دستگاههای تربیت معلّم کلّاً خیلی مهمّند، رسیدگی به اینها خیلی مهم است.
خب، چند جمله هم در باب اصل مسئلهی آموزشوپرورش عرض میکنیم. یک مطلب دربارهی جایگاه آموزشوپرورش در نظام مدیریّت کشور است. اصلاً آموزشوپرورش در مدیریّت ادارهی کشور چه جایگاهی دارد؟ این را باید اوّل به بعضی بفهمانیم. به نظر بنده، بعضی هنوز قادر نیستند نقش آموزشوپرورش را در پیشرفت همهجانبهی کشور درک کنند. یک خطای راهبردی در بین برخی از مسئولین در گذشته وجود داشته که خسارتهایی هم وارد آورده، و آن کوچکانگاریِ این دستگاه حیاتی است. [برخی مسئولین] قدر و عظمت و ابعاد تأثیر این دستگاه حیاتی را نشناختند، بعضی آن را به صورت یک مزاحم و به صورت یک مجموعهی مصرفی نگاه کردند. اینها را که من عرض میکنم، چون حرفهایی را از خود افراد شنیدهام؛ به بنده میگفتند که مثلاً فرض کنید فلان قدر از بودجهی کشور صرف آموزشوپرورش میشود. دنبالهاش چیست؟ دنبالهاش برونسپاری است که حالا من راجع به برونسپاری عرض خواهم کرد. یعنی به چشم یک مزاحم به آموزشوپرورش نگاه میکردند؛ خب این معلوم است نتیجهاش چه میشود.
به نظر بنده، عبور از گردنههای دشوار پیشرفت ــ که ما دنبال پیشرفت همهجانبهی کشور هستیم و در این مسیر گردنههای دشواری وجود دارد ــ بدون کمک آموزشوپرورش ممکن نیست. امروز از زبان صاحبنظران و صاحبان تخصّص در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتّی سیاسی، انسان میشنود که وقتی راجع به مشکلات اساسی و گرههای سخت کشور بحث میشود، علاج کار را در مدرسه جستجو میکنند: اگر مثلاً در ۲۰ سال قبل یا ۲۵ سال قبل به مدرسه رسیده بودیم، امروز فلان مشکل وجود نداشت؛ این را متخصّصین میگویند، این را صاحبنظران میگویند و این درست است، این نگاهِ کاملاً درستی است. چارهی کار در اصلاح مدرسه است، در برنامهریزی درست برای مدرسه و برای جوان و نوجوان است؛ این یک حقیقتی است که وجود دارد. خب نگاه به آموزشوپرورش باید این نگاه باشد؛ اگر این نگاه بود، امیدواری وجود دارد که بر همین پایه برنامهریزی بشود و اگر برنامهریزی شد و همّت وجود داشت، همانطور که عرض کردم، عملی است، خواهد شد؛ یعنی ما هیچ چیز نشدنی نداریم، همهی اینها شدنی است؛ منتها اوّل باید نگاه، نگاه درستی باشد، بعد هم همّت و پشتکار دنبالش باشد. خب پس مطلب اوّل ما فهم اهمّیّت دستگاه حیاتی آموزشوپرورش است؛ این را همه باید بدانند؛ هم مردم، [هم] خود آموزشوپرورش و البتّه مسئولین کشور ــ تصمیمسازان و تصمیمگیران در قوّهی مقنّنه و عمدتاً در قوّهی مجریه ــ بدانند که اهمّیّت این دستگاه چقدر زیاد است.
یک نکتهی مهم که غالباً در آموزشوپرورشِ ما از آن عبور میشود و به آن توجّه نمیشود، مسئلهی ثبات مدیریّت است. در این دستگاهِ به این عظمت، به این اهمّیّت، ما دچار بیثباتی هستیم. گفت:
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت(۲)
یکی میآید یک برنامهای میریزد، یک کاری را شروع میکند، [با رفتنِ او] نیمهکاره رها میشود، دیگری میآید. اینجا به من گزارش دادند ــ البتّه خود بنده هم میتوانستم بفهمم، امّا در گزارشها هم بود ــ که از سال ۹۲ تا کنون که ده سال است، ما پنج وزیر و چهار سرپرست در آموزشوپرورش دیدهایم! این چیز خیلی عجیبوغریبی است. خب در وزارتهای دیگرِ ما، [مثل] وزارت خارجه یا وزارت جهاد کشاورزی، هفت سال، هشت سال، گاهی بیشتر، یک وزیر در دو دولت میمانَد؛ چرا در وزارت آموزشوپرورش اینجور بیثباتی در مدیریّت وجود دارد؟ ببینید، همهی فعّالیّتهای دیربازده به ثبات مدیریّت احتیاج دارد، از جمله آموزشوپرورش که خب فعّالیّتش خیلی دیربازده است؛ یعنی شما که امروز روی نوجوان دارید برنامهریزی میکنید، این بایست مثلاً بیست سال دیگر یا سی سال دیگر اثرش ظاهر بشود. اینها به ثبات در مدیریّت احتیاج دارد. خب وقتی وزیر عوض شد، خیلیهای دیگر هم عوض میشوند؛ معاونها عوض میشوند، مدیرها عوض میشوند، مدیران میانی عوض میشوند، حتّی شنیدهام گاهی مثلاً تا سطح مدیر مدرسه با رفتوآمد وزیر عوض میشود. این هم یک مسئله است.
یک نکتهی دیگر در باب آموزشوپرورش ــ که این هم یکی از اساسیترین نکات مربوط به آموزشوپرورش است ــ مسئلهی انطباق یا عدم انطباق نظام آموزشی آموزشوپرورش و نظام ساختاری آموزشوپرورش با نیازهای کشور است. ساختار آموزشوپرورش ما ــ مثلاً وضع کلاسبندیهای دبستان و دبیرستان یا [برنامهریزیهای] منطقهای و امثال اینها ــ و همچنین ترتیب درسی و علمی در این دستگاه عظیم، چقدر با نیازهای کشور تطبیق میکند؟ این یکی از آن مسائل بسیار مهم است. مسئولان عالی فرهنگی کشور، بخصوص در خود آموزشوپرورش، باید روی این فکر کنند. البتّه در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم باید فکر کنند و آن شورای عالی آموزش[و پرورش] باید روی این فکر کنند، مدیران اجرائی آموزشوپرورش هم باید روی این فکر کنند. ما در کشور به چه چیزی احتیاج داریم و حالا به این نوجوانمان چه چیزی داریم یاد میدهیم؟ آیا این به درد فردای او خواهد خورد؟ البتّه کشور به نیروی متفکّر و دانشمند احتیاج دارد؛ [امّا] به نیروی کار چطور؟ احتیاج ندارد؟ همان قدر که به نیروی مغزافزار نیاز است، به بازوی کارافزار هم نیاز است، در سطح کشور، در همهی بخشها؛ این را چهجوری تنظیم میکنیم؟ همان اندازهای که به نرمافزار نیاز داریم، به سختافزار نیاز داریم.
خب الان نسبت این آموزشهای عمومی که در دبیرستانهای ما رایج است، با آموزش فنّیوحرفهای آیا نسبت متعادلی است؟ بنده چقدر در دورانهای گذشته راجع به آموزشهای فنّیوحرفهای سفارش کردم!(۳) خب حالا ایشان گفتند که یک مقداری افزایش پیدا کرده امّا باید نسبت، یک نسبت متعادلی باشد. یا مثلاً آیا نیروی کارِ ماهر در نظام آموزشی ما پرورش پیدا میکند؟ مهارت در کار، به انواع خدمات لازم، در تولید و در امثال اینها. خب آموزشوپرورش باید فکر اینها را بکند. یا این مسیر کنونی دبیرستانهای ما؛ مسیر کنونی یک مسیری است به سمت دانشگاه؛ یعنی این [مسیری] که الان هست یک دالانی است از دبستان و دبیرستان به سمت دانشگاه؛ آیا این ضروری است؟ واقعاً باید همه همینطور بیایند عبور کنند بروند به سمت دانشگاه؟ این ضروری است؟ این اصلاً برای کشور بهرهده است؟ من چند روز قبل از این در جمع کارگران عزیز که اینجا بودند گفتم(۴) ــ به نظرم آنجا گفتم ــ که ما یک تعداد زیادی دیپلمه را تبدیل میکنیم به کارشناسها و کارشناسهای ارشد بیکار و ناراضی و معترض، که حق هم دارند؛ این همه درس خوانده، کارِ مناسبِ درسش وجود ندارد. واقعاً روی اینها باید فکر کرد، اینها را باید ملاحظه کرد.
آیا ما منابع انسانی خودمان را که ارزشمندتر از منابع مادّی هستند، درست داریم توزیع میکنیم؟ منابع انسانی ما همین نوجوانها و همین جوانهای ما هستند دیگر؛ توزیع اینها در بخشهای مختلف آموزشی توزیع درستی است؟ اینها مهم است. بالاخره سیاست اصلی در آموزشوپرورش باید سودمند بودن آموزشها برای آیندهی کشور باشد. ما فردا در کشور به چه چیزی احتیاج داریم؟ این را بایستی فکر کنیم. یک وقتی چند سال پیش، یکی از دوستانی که در این کارهای آموزش و مانند اینها بود میگفت ما در کشور خودمان، به حسب نسبت جمعیّت، بیشتر از آمریکا مهندس داریم! آنها روی چه چیزی بیشتر کار میکنند؟ روی علوم انسانی؛ چرا؟ برای خاطر اینکه آنچه دنیا را اداره میکند علوم انسانی است؛ سیاست است، مدیریّت است، اینها است که دارد سیاستهای دنیا و حرکتهای دنیا را پیش میبرد و اداره میکند؛ روی این بیشتر تکیه میکنند. حالا من نمیخواهم این را توصیه کنم؛ من نمیخواهم بگویم جلوی مهندسی را بگیریم یا مثلاً علوم انسانی را چه کار کنیم؛ نه، باید این ملاحظه را کرد که کشور امروز و فردا به چه چیزی احتیاج دارد، ما این جوان را برای چه چیزی بایستی تربیت کنیم. علم نافع، علمی که برای آیندهی کشور نافع باشد؛ این باید جزو اصلیترین دغدغههای مسئولان آموزشوپرورش باشد. این هم یک نکته.
یک نکتهی دیگر مسئلهی تحوّل در آموزشوپرورش و مسئلهی این سند تحوّلی(۵) است که بالاخره بعد از مدتّها با تأخیر تهیّه و آماده شد. دربارهی سند تحوّل، من در سالهای قبل هم که دیدار داشتیم مکرّر گفتهام،(۶) باز هم باید بگویم؛ حالا الان امیدواری هست که انشاءالله همّتی در مجموعه وجود داشته باشد که این کارها را انجام بدهند. اوّلاً بایستی سند تحوّل دائماً بهروزرسانی بشود. درست است که سند تحوّل تنظیم شد و سند خوبی هم هست، امّا آیهی قرآن نیست؛ نه اینکه حالا هر روز به یک شکلی دربیاورند، امّا بایستی افراد صاحبنظر آن را بهروزرسانی کنند و تکمیل کنند.
ثانیاً برای اجرای سند تحوّل یک نقشهی راه لازم است؛ این نقشهی راه تا حالا تنظیم نشده؛ یعنی بنده اطّلاع ندارم، آنچه به من هم گزارش دادند همین است. نقشهی راه برای اجرای سند تحوّل تهیّه نشده؛ برای همین هم هست که از سند تحوّل در کف مدرسه خبری نیست. سند تحوّل چیز خوبی است، حرفهای بسیار خوبی در آن هست، امّا در واقعیّت، در محیط تعلیم و تربیت، انسان اثری و نشانی از سند تحوّل نمیبیند؛ این برای این است که نقشهی راه تهیّه نشده. پس بنابراین، نکتهی بعدی در مورد سند تحوّل این است که بایستی نقشهی راه برای آن تهیّه بشود، یک برنامهریزی باید برای آن بشود.
نکتهی سوّم این است که این نقشهی راه باید از سوی دولت و مجلس حمایت بشود، کمک بشود. اگر چنانچه در آموزشوپرورش نشستند با صاحبنظران بحث کردند، همفکری کردند، بالاخره یک نقشهی راهی برای اجرای سند تحوّل درست کردند، [امّا] وقتی که میخواهند بودجه را تنظیم کنند، مدام مشکل درست شد، در دولت مشکل درست شد، در مجلس ایراد گرفته شد، خب به جایی نمیرسد. باید دولت و مجلس حمایت کنند.
دیگر اینکه برای سند تحوّل، یک بدیلی و رقیبی درست نکنند. سند تحوّل یک سند متقن و محکم و خوبی است؛ دیگر از یک گوشهای باز یک سند دیگری سر درنیاورد برای تحوّل، همه را متحیّر کند که چه کار کنیم، چه کار نکنیم.
دیگر اینکه در این نقشهی راهی که اشاره کردم، شاخصهای قابل اندازهگیری وجود داشته باشد. حالا معمولاً شاخصهای قابل اندازهگیری شاخصهای کمّی است، امّا گاهی در یک مواردی شاخص کمّی ممکن است امکانپذیر نباشد امّا همان کیفیّت قابل اندازهگیری باشد؛ یعنی یک شاخصهایی را برای آن مشخّص کنند، بعد هم آموزشوپرورش به طور دائم مورد رصد قرار بگیرد که آیا تحقّق پیدا کرد، در این مسیر پیشرفت حاصل شد، انجام گرفت یا نگرفت. اینها لازم است؛ یعنی صرف اینکه ما یک سند درست کردیم کافی نیست. حالا البتّه شنیدهام ــ ایشان(۷) هم گفتند ــ که بعد از یازده سال، یک ردیف مستقلّی در بودجه برای اجرای سند معیّن شده؛ خیلی خوب، مبارک است انشاءالله! [اگر] تحقّق پیدا کند، کار پیش برود انشاءالله، خوب است. این هم یک نکته در مورد آموزشوپرورش.
یک مطلب مهمّ دیگر در مسائل آموزشوپرورش جذب معلّم است که این واقعاً سرنوشتساز است. ما امروز با کمبودِ معلّمِ کارآمد و متعهّد روبهرو هستیم. معلّمین زیادی در سرتاسر کشور از جانشان دارند مایه میگذارند؛ در این شکّی نیست؛ ما میدانیم، اطّلاع داریم، امّا در عین حال این کمبود را هم میدانیم. ما دچار کمبود هستیم، این کمبود هم به خاطر آن است که در گذشته پیشبینی نشده. ببینید، اینکه گفتم «کارهای بلندمدّت»، یکیاش همین است؛ در گذشته پیشبینی نشده. حتّی آن وقتی که بنا بود دانشگاه فرهنگیان تأسیس بشود، بعضی میگفتند این دانشگاه به درد نمیخورد، کاری از آن برنمیآید؛ خب الحمدالله پیشرفت دانشگاه خوب بوده، اگرچه ظرفیّتش کم است. ظرفیّت دانشگاه فرهنگیان دو برابر هم [شود] شاید کم باشد؛ احتیاج دارد به اینکه ظرفیّتش افزایش پیدا کند، زیرساختهایش افزایش پیدا کند، واقعاً کمک بشود. راه حلّش این است: باید سرمایهگذاری کنیم. اگر نیاز به معلّمِ کارآمد و متعهّد و مسئول، مورد قبول است ــ که قطعی است و چارهای جز قبول این نیست؛ یعنی واقعاً همه باید نیاز به معلّم را بپذیرند ــ این سرمایهگذاری لازم دارد، تلاش لازم دارد. دستگاههای مراکز تربیت معلّم، از جمله مهمترینش دانشگاه فرهنگیان، باید تقویت بشوند که بتوانند کار را پیش ببرند؛ هم زیرساختهایشان تقویت بشود، هم ظرفیّتهایشان افزایش پیدا کند.
البتّه علاوهی بر این، شایستگیهای حرفهای معلّم و شایستگیهای عمومی معلّم هم در طول خدمت بایستی رصد بشود؛ یعنی صرفاً [رصدِ] اوّلِ کار اهمّیّت ندارد؛ اوّلِ کار اهمّیّت دارد، لکن ادامه هم اهمّیّت دارد. و راهش این است که ضوابط گزینش کمرنگ نشود؛ خب یک مقداری سختیهایی دارد، گزینشهای در چهارچوب ضوابط یک مقدار سخت است، [امّا] نگذارند این سختی موجب بشود که این ضوابط کمرنگ بشود.
از معلّمین مجرّب مؤمن قدیمی هم باید استفاده بشود. بنده میشناختم معلّمی را که نزدیک به هفتاد سال معلّمی کرد، بااخلاص؛ شوخی است؟ در سنّ نودوچندسالگی به رحمت ایزدی پیوست؛ تا اواخر عمر، شاید تا همان آخر عمر، مدرسه را ترک نمیکرد، میرفت مدرسه و میآمد؛ اینها خیلی باارزشند. او یک کلمه هم که در مدرسه درس بدهد و با یک تعدادی دانشآموز مواجه بشود، این قیمت دارد؛ اینها را حفظ کنید.
یک مطلب دیگری که باز این هم مهم است، مسئلهی کتابهای درسی است. خب در این سالها سفارشهای زیادی در این زمینه شده، تأثیراتی هم داشته، کارهای خوبی هم در کتابها انجام گرفته، لکن آن توقّعی که انسان از کتاب درسی دارد این است که کتاب درسی باید سرشار باشد از مشوّقهای نسل جوان؛ یعنی کتاب درسی باید نسل جوان را که کتاب را میخواند، سر شوق بیاورد. نوع تألیف کتاب ــ در هر رشتهای [باشد] فرق نمیکند؛ چه در رشتههای علوم انسانی، چه در رشتههای علوم ریاضی یا طبیعی ــ باید جوری باشد که دانشآموز را سر شوق بیاورد. البتّه معلّم هم نقش دارد؛ در این زمینه که دانشآموز را سر شوق بیاورد، کیفیّت معلّم و رفتار معلّم نقش دارد، امّا کتاب میتواند نقش زیادی در این زمینه ایفا کند.
مفاهیم اسلامی در کتابها بیاید؛ همانطور که عرض کردم، اینها میتواند در همهی رشتههای درسی بیاید، منتها بهتناسب؛ در کتاب رشتهی علوم انسانی یک جور، مثلاً در کتاب رشتهی علوم طبیعی یک جور دیگر، امّا میتواند بیاید؛ هم مفاهیم اسلامی، هم مفاخر اسلامی و ایرانی. در کتابهای علمی، مفاخر ایرانی معرّفی بشوند. ما یک روزی سردمدار علم در همهی دنیا بودیم. من از افراد مطّلع شنیدم که گفتند تا چند سال قبل از این ــ مثلاً تا ده بیست سال یا سی سال پیش؛ حالا من دقیق نمیتوانم بگویم ــ کتاب قانون ابنسینا در مراکز علمی مهمّ اروپا مطرح بوده و ترجمه شده بود. آن زمان که به من گفتند، کتاب قانون که ابنسینا آن را عربی نوشته، به فارسی ترجمه نشده بود، [در حالی که] به زبانهای اروپایی، انگلیسی، فرانسه ترجمه شده بود. بعد البتّه ترجمه شد؛ یک مترجم(۸) بسیار خوبی زحمت کشید و انصافاً ترجمهی بسیار عالیای از قانون تهیّه شده که بنده دارم. یعنی اینجوری است؛ ما مفاخر علمی را معرّفی کنیم به جوانهایمان، اکتشافات علمی اینها را معرّفی کنیم. در تاریخ علمی دنیا به وسیلهی ایرانیها کارهای بزرگی انجام گرفته؛ اینها را به جوانهایمان بگوییم؛ این تشویق میکند او را، سر شوق میآورد.
و البتّه شیوهی کتابنویسی هم بایستی جذّاب باشد، بهروز باشد، مبتکرانه باشد. حالا اینکه میگویند زمانه تغییر کرده و تغییر میکند ــ که بنده هم قبول دارم ــ بعضیها که میگویند زمانه تغییر میکند، مرادشان این است که اصول تغییر کند. اتّفاقاً اصول تغییر نمیکند؛ اصول در طول قرنهای متمادی [تغییر پیدا نمیکند]. اصل عدالت از اوّل دنیا تا حالا به عنوان یک اصل معتبر وجود داشته؛ آن [اصل] که تغییر پیدا نمیکند؛ اصل انصاف همینجور، اصل محبّت همینجور؛ اصول تغییر پیدا نمیکند. آنچه تغییر پیدا میکند همین روبناها است؛ یکیاش همین است: شیوهی لباس پوشیدن، شیوهی درس خواندن، شیوهی کتاب نوشتن، شیوهی مقاله نوشتن، شیوهی شعر گفتن؛ اینها تغییر پیدا میکند. کتاب را به شیوهی جدید [بنویسید].
یک مطلب دیگر ــ که قبلاً اشاره کردم ــ مسئلهی برونسپاری است. این فکر در گذشته در بعضی از مسئولین کشور وجود داشته که ما بیاییم آموزشوپرورش را از دولت جدا کنیم بدهیم دست بخشهای خصوصی و این خرج سنگین و این بودجهی سنگین را از دوش آموزشوپرورش برداریم! دستشان درد نکند؛ برای نابود کردن کشور، این فکر خوبی است. شأن تعلیم و تربیت شأن دولتی است؛ هیچ نظامی نمیتواند این شأن را از خودش دور کند، از نظام قابل تفکیک نیست. تربیت و تعلیم کشور به عهدهی نظام حاکم بر این کشور است، در همهی دنیا [هم] همینجور است. یک مواردی یک استثناهایی دارد، مثل همین مدارسِ بهاصطلاح «غیر انتفاعی» که حالا در کشور وجود دارد؛ اینها موارد استثنائی است. کار تعلیم و تربیت و ادارهی تعلیم و تربیت [کار دولتی است]، قانون اساسی ما هم که این را بصراحت بیان کرده. بنابراین، مسئلهی برونسپاری معنیای ندارد؛ این شأن دستگاه حاکم قابل واگذاری نیست. این هم یک نکته.
در این باره ــ که شأن، شأن دولتی است ــ من میخواهم دو نکتهی فرعی عرض بکنم که البتّه این دو نکتهی فرعی هم باز مهم است. یکی مسئلهی مدارس دولتی است. تقویت مدارس دولتی مهم است. نباید در کشور جوری باشد که وقتی گفته میشود «مدرسهی دولتی»، اوّلین چیزی که در مقابل انسان نقش میبندد ضعف مدرسه باشد؛ این نباید باشد. معلّمینِ خوب، مربّیانِ خوب، مربّیانِ تربیتیِ خوب، معلّمینِ متعهّد، فضاهای آموزشی قابل قبول، در مدارس دولتی باید وجود داشته باشد؛ این مطلب اوّل. وقتی ما به مدرسهی دولتی کماعتنائی بکنیم، معنایش این است که اگر کسی بنیهی مالیاش آن قدر نبود که بتواند در آن مدرسهای که شهریّه میگیرد ثبت نام بکند، ناچار است که تن به ضعف بدهد؛ معنایش این است که کسی که بنیهی مالی ندارد، بنیهی علمی هم نداشته باشد. این بیعدالتیِ محض است؛ این بیعدالتی به هیچ وجه قابل قبول نیست. پس یکی اینکه مدرسهی دولتی بایستی از آموزش خوب، از معلّم خوب، از فضای آموزشی خوب بهرهمند بشود.
مسئلهی دوّم مدارس غیر دولتی است. البتّه بعضی از مدارس غیر دولتی انصافاً ابتکارات جالبی دارند، کارهای بسیار خوبی انجام میدهند؛ باید از آن ابتکارات استفاده کرد، لکن به مجموعهی مدارس غیر دولتی هم باید نظارت داشت. آموزشوپرورش خودش را فارغ نداند از نظارت بر این مدارس. البتّه عرض کردم این به معنای آن نیست که آن ابتکاراتشان و کارهای نویی که در بعضی از این مدارس انجام میدهند نادیده گرفته بشود یا جلویش گرفته بشود؛ معنایش این نیست.
مسئلهی آخر و بسیار مهم مسئلهی امور پرورشی است. خب، شنیدم در ستاد آموزشوپرورش توجّهات خوبی به مسئلهی امور پرورشی میشود و شده ــ که خب مغتنم است و باید تشکّر کنیم ــ لکن این برنامههای پرورشی باید در مدرسه دیده بشود. در مدارس [از برنامههای پرورشی] خبر چندانی نیست؛ حالا یک جاهایی ممکن است در بعضی از مدارس باشد. باید امور پرورشی تا داخل مدارس امتداد داشته باشد. بسیاری از مدارس معاون پرورشی ندارند، مسئول پرورشی ندارند؛ باید حتماً تأمین بشود. یک درصدِ خیلی بالایی را به بنده گزارش دادند، منتها چون من اطّلاع دقیق ندارم عرض نمیکنم. به هر حال، بسیاری از مدارس معاون پرورشی ندارند.
یک نکتهی دیگر هم در مورد مسائل پرورشی این است که باید کار پرورشی جذّاب باشد، بچّهها را فراری نباید بدهد؛ باید جوری باشد که بچّهها به طرف آن جذب بشوند. تقویت هویّت ملّی، تقویت عشق به میهن، تقویت پرچم ملّی، تعلیم سبک زندگی اسلامی و ایرانی، در شمار اصلیترین کارهایی است که بایستی انجام بگیرد.
ما به آیندهِی آموزشوپرورش امیدوار هستیم و انشاءالله که خدای متعال کمک میکند و شما معلّمین محترم میتوانید کارهای بزرگی را انجام بدهید. انشاءالله هر چه زودتر تکلیف مدیریّت وزارت آموزشوپرورش هم معلوم بشود و مسئولین آموزشوپرورش هم قرص و محکم بچسبند به کار، انشاءالله کار را پیش ببرید. به روح شهدای آموزشوپرورش درود میفرستیم و آرزو میکنیم که خدای متعال ما را هم به آنها ملحق کند و قلب مقدّس ولیّعصر را از همهی ما و شما خشنود کند، روح مطهّر امام بزرگوار را هم از ما خشنود کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
2,293 | 1402/02/09 | بیانات در دیدار کارگران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52694 |
به مناسبت هفته کار و کارگر(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلیخیلی خوش آمدید. امیدواریم که انشاءالله همیشه جامعهی کارگری ما که حالا شماها یک مشتِ نمونهی خرواری هستید، یک گلِ سرسبدی هستید از این مجموعه، مشمول الطاف الهی باشید و چشم کشور را روزبهروز روشنتر کنید. جامعهی کارگری اگر پیش برود، مسائلش حل بشود، ارتقاء عملی و فکری و کاری پیدا بکند، قطعاً چشم کشور روشن خواهد شد، چشم ملّت روشن خواهد شد.
بیانات وزیر محترم بیانات مهمّی بود. آن بخشِ مربوط به کارهایی که بعداً خواهند کرد، خب انشاءالله تلاش کنند و دنبالگیری کنند و قطعاً به نتیجه برسد انشاءالله. در آن بخشی که گفتند انجام گرفته، نکتههای مهمّی وجود داشت؛ من با دقّت گوش کردم. چیزی که من میخواهم از آقای مرتضوی درخواست کنم ــ چون ایشان سابقهی کاری خوبی دارند، جاهایی که قبلاً ایشان بودند خوب کار کردهاند ــ [این است که] ایشان روی این آمارها دقّت کنند، بخصوص بعضی از بخشهای مهم مثل مسئلهی ایجاد اشتغال. در دولتهای مختلف کارهایی میشد، آمارهایی میدادند، بعد انسان دقّت که میکرد، در آن مسامحه مشاهده میکرد؛ سعی کنند اینجور نشود و نباشد؛ مثل مسئلهی بیمه، مسئلهی اشتغال، مسئلهی مسکن؛ این چیزهایی که ایشان ذکر کردند که اینها واقعاً مهم است، خیلی هم مهم است. مراقب باشند آمارها دقیق باشد؛ چون خود مسئول، خود وزیر، بالاسر یکایک کارها که نمیرود، [بلکه به او] گزارش میدهند. دقّت کنید آمارها دقیق باشد. اگر این کارهایی که ایشان میگویند انجام گرفته، انجام گرفته باشد، گامهای بلندی برداشته شده و واقعاً مغتنم است. کاری کنید که این خیل عظیم کارگری کشور، این برادران عزیز، خواهران عزیز، دلشان گرم بشود.
و امّا آنچه بنده آماده کردهام که عرض بکنم. این جلسه که هر سال تشکیل میشود، اوّلاً برای این است که ارزش کارگر در جامعه با صدای بلند گفته بشود؛ آن چیزی که ما دلمان میخواهد این است؛ ارزش کارگر [معلوم بشود]. حالا البتّه کارگر یک مفهوم وسیعی دارد؛ الان منظور من همین کارگرهای دستگاههای صنعتی و کشاورزی و خدماتی و مانند اینها است ــ کار به محقّقین و اساتید دانشگاه و [غیره ندارم]؛ آنها هم به یک نحوی کارگرند؛ آنها فعلاً مورد نظر من نیستند ــ همین شما، جامعهی کارگری کشور. قدر این جامعه دانسته بشود. من اصرار دارم که این اتّفاق بیفتد. دوّم، تذکّراتی هم به ذهن ما میرسد که میخواهیم هم به مسئولین بگوییم، هم به خود کارگران عزیز بگوییم تا بتوانیم جامعهی کارگری را پیش ببریم انشاءالله.
من چند مطلب را در باب کار و کارگر و وظایفی که همهی ما در قبال کارگران داریم، در ضمن چند مطلب عرض میکنم.
اوّلاً، اهمّیّت کارگر را از کجا بفهمیم؟ از اهمّیّت کار. کار چه اهمّیّتی در جامعه دارد؟ از اهمّیّت کار میشود اهمّیّت کارگر را فهمید. کار، حیات جامعه است؛ کار، ستون فقرات زندگی مردم است؛ کار نباشد هیچ چیزی نیست. غذائی که میخوریم، لباسی که میپوشیم، امکاناتی که از آن در زندگی استفاده میکنیم که حیات ما وابستهی به آنها است، همهی اینها ناشی از کار است. کار را چه کسی میکند؟ کارگر. پس ارزش کارگر چیست؟ ارزش کارگر، ارزشِ حیات جامعه است، ارزش زندگی مردم است؛ این را همه بدانند، این را همه بفهمند. خود کارگرها هم به این نکته توجّه کنند؛ قدر خودتان را بدانید که حالا من در پایان صحبت، یک کلمهای راجع به این قدردانیِ خود عرض خواهم کرد. اگر در جامعه کار وجود نداشته باشد، همهی این سرمایههای ملّی راکد میماند. خب ما معدن داریم، امکانات داریم، خاک داریم، آب داریم، اگر کار بود، همهی اینها منشأ برکت خواهد شد؛ معدن استخراج میشود، آب و خاک استفاده میشود، زندگی میچرخد. اگر کار نبود، این استعدادها همه مرده و خفته خواهد ماند؛ پس کار ظرفیّتها را شکوفا میکند؛ این اهمّیّت کار است. وقتی هم که اهمّیّت کار را فهمیدیم، آنوقت معلوم میشود که کارگر چه اهمّیّتی دارد؛ این یک مطلب. [باید] در درجهی اوّل ما این شناخت را از خودمان، از موضوع کارگر، از مجموعهی کارگری داشته باشیم.
وقتی اهمّیّت مسئلهی تولید کار، تولید اشتغال را فهمیدیم ــ آنچه حالا گفته میشود اشتغال؛ یعنی واقعاً کار؛ حالا بعضی از اشتغالها هست که درونش واقعاً کار نیست، از آن وقتی که مصرف میشود، کار مفید در نمیآید؛ آن مورد نظر نیست ــ اگر هشت ساعت، هفت ساعت، پنج ساعت، کمتر، بیشتر، در فلان مرکز میرویم و میآییم، واقعاً پنج ساعت کار انجام بگیرد، هفت ساعت کار انجام بگیرد؛ ما باید تولید کار کنیم. تولید کار از جنبههای مختلف مهم است: اوّلاً، کشور به کار احتیاج دارد، جامعه به کار احتیاج دارد و همینطور که گفتیم [اگر] کار نباشد زندگی نیست؛ ثانیاً، فرد کارگر به کار احتیاج دارد برای خاطر اینکه زندگیاش را اداره کند؛ ثالثاً، فرد کارگر یک احتیاج معنوی، یک احتیاج روحی به کار دارد؛ خدای متعال انسان را اینجور آفریده که بیکاری او را کسل میکند، کار او را بر سر نشاط میآورد؛ پس احتیاج به کار فقط برای خاطر گذران زندگی نیست؛ از لحاظ معنوی هم ما به کار احتیاج داریم؛ فرد به کار احتیاج دارد. رابعاً، کار مانع فساد میشود. بیکاری منشأ فساد است. خیلی از این فسادها بر اثر بیکاری است.
ما چند سال قبل از این، سه چهار سال پیش، یک حرکتی را با دولتِ وقت شروع کردیم برای شناخت آسیبهای اجتماعی. حتّی خود بنده در جلسات شرکت میکردم ــ جلسات چندساعته ــ برای اینکه راجع به آسیبهای اجتماعی کار بشود، فکر بشود. آنچه که من خودم به آن رسیدم، این است که بسیاری از این آسیبها ناشی از بیکاری است؛ اعتیاد مربوط به بیکاری است، فساد مربوط به بیکاری است، دزدی مربوط به بیکاری است، طلاق و انهدام خانوادهها مربوط به بیکاری است. پس ببینید، آن دستگاههایی که مسئول تولید کارند ــ حالا وزارت کار، مسئول تولید کار نیست، عمدتاً وزارتخانههای دیگر مسئول تولید کارند ــ بدانند که تولید کار، ایجاد کار، ایجاد اشتغال، به معنای واقعی کلمه چقدر برای جامعه مهم است؛ سرمایهگذاری کنند. این هم یک مطلب.
یک مطلب دیگری که در باب کار میخواهم عرض بکنم، این است که ما احتیاج داریم که یک رابطهی مستقیمی بین درآمد و کار وجود داشته باشد؛ یعنی [مطابق] این آیهای که این قاری عزیزمان خواندند: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ.(۲) درآمد بایستی ناشی از سعی باشد، ناشی از کار باشد، ناشی از تلاش باشد. باید جامعه را اینجوری [بار آورد]؛ این کارِ خیلی سختی است؛ این یعنی چه؟ یعنی [روش کسب] خیلی از این پولهای بادآورده و ثروتهای بادآورده غلط است. ما باید فرهنگ ثروت بادآورده را در کشور متوقّف کنیم. عرض کردم، این کارِ بلندمدّت و مشکلی است امّا باید بشود. خیلی از این واسطهگریها، خیلی از این سوداگریها، خیلی از این دلّالبازیها، این رشوه دادن و رشوه گرفتنها در بعضی از جاها، این رباخواریها در بعضی از بخشهای اقتصادی کشور، این ویژهخواریها، که ارتباط با فلان کس موجب بشود یک درآمدِ آسانِ بیدردسرِ بدون کاری گیر آدم [بیاید]، همهی اینها برای جامعه مضر است. درآمد باید با کار ارتباط مستقیم داشته باشد. آنچه من گفتم معنایش این نیست که فردا، یا شما یا دستگاه دولتی یا خود بنده بتوانیم این کار را انجام بدهیم؛ من میخواهم این فرهنگ در جامعه رشد کند: فرهنگِ ارتباطِ درآمد با کار. خیلی از این تبعیضها، خیلی از این کارهای تجمّلاتی، خیلی از این ثروتهای مضر ــ که آثار فسادش را انسان در جامعه میبیند و کسانی مصداق «مُترَفین»(۳) در جامعه هستند که در قرآن ذکر شدهاند(۴) ــ خیلی از اینها ناشی از همین است که ارتباط درآمد و سود و بهره با کار قطع شده؛ کار نیست، [امّا] درآمد هست؛ این نمیشود؛ درآمد باید ناشی از کار باشد.
اگر با فساد مبارزه کردیم، در این فرهنگ پیشروی خواهیم کرد. مسئلهی مبارزهی با فساد. فساد چیست؟ فساد، رشوه است، فساد ویژهخواری است، فساد ربا است؛ اینها فساد است دیگر، مفاسد است. اگر با اینها هر گامی که در راه مبارزهی با فساد انجام بگیرد، یک گام واقعی در راه پیشرفت در این فرهنگی است که عرض کردیم. البتّه بنده حدود بیست سال پیش یک نوشتهی مشروحی در باب مبارزهی با فساد دادم؛ مربوط به سال ۸۰، ۸۱ و آن وقتها است.(۵) در آن نوشته هم من گفتم که مبارزهی با فساد پیگیری میخواهد؛ به قول این داستانها و افسانهها، مثل مار هفتسر، اژدهای هفتسر است که یک سرش را بزنی، شش سر دیگرش آن طرف زندهاند، مشغول کارند. همهجانبه باید مبارزه کرد. اگر از آن روز دولتهای محترم و مسئولین محترم دنبال میکردند این قضیّه را، بلاشک ما امروز وضع بهتری داشتیم. خب حالا بحمدالله امید این هست که دولت مردمی و مجلس انقلابی این کار مبارزهی با فساد را دنبال کنند.
من عرض میکنم که اگر یک مسئولی جرئت مقابلهی با مفسد داخلی را نداشته باشد، به طریق اولیٰ جرئت مبارزهی با زورگوی خارجی را نخواهد داشت. [مثلاً] فلان کس از تجارت انحصاری سوء استفاده میکند؛ خب باید جلویش را گرفت؛ سخت است. فلان کس از اعتبارات بانکی سوء استفاده میکند؛ فلان کس بدهکاریهای بانکیاش را نمیدهد؛ خب باید مقابله کرد. اینجا اگر شما نتوانید مقابله کنید، آنجایی که یک دولت زورگویی مثل آمریکا یا دیگری پایشان را در یک کفش میکنند که باید در قضیّهی انرژی هستهای اینجوری بکنید، اینجوری نکنید، نمیتوانید مقابله کنید. وقتی اینجا شما قدرت مبارزه ندارید، آنجا هم قدرت مبارزه ندارید. این [جور] است.
یک مطلب دیگر در مورد وظایفی است که در قبال کارگر وجود دارد. خب حالا من مجدّداً تکرار میکنم: این مطالبی که اینجا آقای وزیر گفت، اینها خیلی خوب است، اینها کارهای مهمّی است؛ [منتها] دقّت کنند با جزئیّاتش صورت بگیرد یا صورت گرفته باشد. وظایف در قبال کارگر عمدتاً همینهایی است که گفته شد؛ من هم حالا یک اشارهای میکنم. فیالجمله همهی ما از کارگر تعریف میکنم. خب تعریف از کارگر خوب است و مردم را نسبت به مقام کارگر آشنا میکند امّا تعریف زبانی کافی نیست. گفت: «قربان تعارف زبانیت شوم»؛(۶) کار باید کرد، تلاش باید کرد، کمک باید کرد.
یکی از نکاتی که همه باید بدانند، هم مسئولین دولتی بدانند، هم آن کارآفرین و سرمایهگذار که خیلی از کارها وابستهی به موجودی او و امکانات او است، همه بدانند که اگر تلاش شد تا زندگی کارگر ارتقاء پیدا بکند، وضع کشور ارتقاء پیدا خواهد کرد. کارگر وقتی دغدغه نداشته باشد، امنیّت شغلی داشته باشد، رفاه داشته باشد، زندگیاش راحت بچرخد، کیفیّت کار بالا خواهد رفت، کیفیّت محصول بالا خواهد رفت. یکی از مشکلات ما در تجارتهای جهانی و حتّی تجارت داخلی کیفیّت محصول است. اگر چنانچه کارگر دلش گرم باشد و بداند که زندگیاش راحت میچرخد، بداند که امنیّت شغلی دارد، اطمینان خاطر داشته باشد، کارش بهتر خواهد شد، کیفیّت کار بالا خواهد رفت، ارتقاء [پیدا میکند]؛ این را همه باید بدانند. بنابراین هر تلاشی برای ارتقاء زندگی کارگر انجام بگیرد، این در واقع تلاش برای بهبود کار است، تلاش برای بهبود محصول کار است، تلاش برای بهبود کشور است؛ یعنی سرمایهگذاری است. اگر ما روی رفع مشکلات جامعهی کارگری تلاش بکنیم، در واقع سرمایهگذاری کردهایم؛ این هزینه نیست، این سرمایهگذاری است. این را همه بدانند؛ هم مسئولین بدانند در کارهایی که مربوط به مسئولین کشوری است، [اعمّ از] دولتی یا مجلسی یا غیره، هم خود آن کارفرمایان و سرمایهگذاران و کارآفرینان و مانند اینها این را بدانند.
خب، تولید، ستون فقرات کشور است؛ یعنی ستون فقرات اقتصاد کشور «تولید» است؛ ستون فقرات تولید هم کارگر است. ما نباید بگذاریم کارگر، [یعنی] این ستون فقرات، تضعیف بشود. ما امسال [در شعار سال] گفتیم: رشد تولید. خب رشد تولید چه جوری به وجود میآید؟ بخش مهمّی از رشد تولید مربوط به کارگرها است؛ [اگر] با دل گرم، با علاقهمندی دنبال کار باشند، اینجور میشود. خب این نکته را بنابراین توجّه کنند؛ هم مسئولین محترم، هم کسانی که اهل سرمایهگذاری و ایجاد کار و ایجاد کارگاه و مانند اینها هستند، توجّه بکنند که برای رشد تولید، برای بهبود وضع، باید ارتقاء زندگی کارگر را یک اصل مهم به حساب بیاورند.
یک نکتهی دیگر سهمبری عادلانه از درآمد کار است که ما در سیاستهای اقتصاد مقاومتی راجع به این، یک بندی آوردیم و بحث کردیم؛ مدّتها قبل، بحث شده. سهم کارگر به عنوان سرمایهی انسانی ــ که یک منبع انسانی است، سرمایهی انسانی است که بیش از سرمایههای مادّی تأثیر دارد ــ در ایجاد ارزش برای محصول کار، باید مورد توجّه قرار بگیرد. خب حالا من اینجا یک نکتهای را میخواهم از این استنتاج کنم و آن، این است که اگر میخواهیم سهم کارگر از ایجاد ارزش بالا برود، بایستی برای آموزش و مهارتآموزی و تجربهآموزی کارگر برنامهریزی کنیم که البتّه در حرفهای وزیر محترم هم بود؛ این را خیلی باید جدّی گرفت. سهم کارگرِ ماهر و مجرّب و آموزشدیده و دارای ابتکار در ایجاد ارزش برای محصول کار، خب خیلی بالاتر میرود؛ به همان نسبت سهم او از درآمد هم بالا میرود. خب، حالا این معنایش این نیست که ما بخواهیم در مقابل سرمایهگذار و مانند اینها جبهه درست کنیم؛ نه، من به هیچ وجه این را توصیه نمیکنم. سرمایهگذار و کارآفرین و کارگر، لازم و ملزوم هم هستند؛ این نباشد، کاری از او برنمیآید؛ او نباشد، از این کاری برنمیآید؛ هر دو به هم احتیاج دارند. آن چیزی که میتواند این سهم عادلانه را تأمین کند، وجود انصاف است؛ فضای انصاف؛ برخلاف آن چیزی که کمونیستها شعارش را میدادند، عمل هم نمیکردند؛ دروغ میگفتند. آنها فضای جنگ و فضای تضاد و مانند اینها را ترویج میکردند؛ در عمل معلوم شد که اشتباه میکنند؛ خطای بزرگی بود، کاری هم از پیش نبردند، عملاً هم پایبند نبودند. فضای انصاف، فضای همراهی، فضای همدلی، فضای ناظر دانستن خدا بایستی حاکم باشد تا بتوانند [موفّق باشند]. البتّه در مواردی ابزار سرمایه در یک طرف، موجب تضییع حقّ کارگر در یک طرف دیگر میشود؛ جلوی این باید گرفته بشود. آن طرف هم یک محدودیّتهایی ممکن است برای او وجود داشته باشد؛ آن هم بایستی مورد توجّه قرار بگیرد. خب این هم این مطلب.
یک نکتهی دیگر این است که من از این مطلبی که گفتم، نتیجه میگیرم که بالا بردن زمینهی ارتقاء تواناییهای کارگر یک وظیفه است. یک حدیثی داریم که من اینجا یادداشت کردهام؛ [میفرماید:] مَن ظَلَمَ اَجیراً اَجرَهُ اَحبَطَ اللهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَیهِ ریحَ الجَنَّة (۷)؛ اگر کسی به یک کارگری ظلم بکند، در مورد اجرت او و دستمزد او ظلم بکند، همهی اعمال خیر او از بین میرود، حبط میشود ــ حبط یعنی نابود شدن، از بین رفتن ــ وَ حَرَّمَ عَلَیهِ ریحَ الجَنَّة؛ و خدای متعال بوی بهشت را بر این آدم حرام میکند! یعنی اینجوری است. خب حالا این ظلم چیست؟ ظلم این است که فقط دستمزد او را ندهند؟ خب بله، اینکه ظلم بزرگی است امّا فقط این نیست؛ بنده احتمال میدهم که اقدام نکردن در زمینهی همین مسائلی مثل بیمه، مثل بهداشت، مثل بالا بردن مهارت، مثل آموزش، میدان ندادنِ ابتکار عمل، اینها هم ظلم است؛ یعنی اگر چنانچه میخواهید به کارگر ظلم نشود، بایستی وسایل و زمینهی ارتقاء مهارت او را فراهم کنید؛ مسئلهی بیمه را تأمین کنید، مسئلهی بهداشت را، مسئلهی سلامت خانوادگی را، مسئلهی امنیّت شغلی را تأمین کنید؛ یعنی نبود اینها هم در واقع ظلم است. خب این هم یک نکته.
یک نکتهی دیگری که حالا نکتهی آخر عرایض ما شاید باشد، این است که جامعهی کارگری ما تا امروز یک جامعهی وفادار به انقلاب و وفادار به نظام بوده. ببینید، خود این چهارده هزار شهید در واقع چهارده هزار پرچم افتخار است در دست کارگران. اینهایی که شهید شدند ــ حالا بنده چون زندگینامهی شهدا را میخوانم [میدانم] ــ بعضی از اینها کارگر بودند، عائلهمند هم بودند، دو تا، سه تا، چهار تا بچّه هم داشتند، امّا احساس تکلیف کردند؛ دیدند دشمن به کشور و به انقلاب و به نظام تهاجم کرده، احساس تکلیف کردند، اینها را گذاشتند به امید خدا رفتند در میدان جنگ و به شهادت رسیدند. البتّه چندین برابرِ اینها هم رفتند و بحمدالله زندهاند، به شهادت هم نرسیدند، امّا چهارده هزار شهید شوخی نیست.
به نظر من مهمترین نشانهی وفاداریِ جامعهی کارگری به نظام، رفتار آنها در این چند دهه بوده. در اوّل انقلاب، تلاشهای گروهکها بود؛ در داخل کشور، گروهکها تلاش میکردند و هدفشان این بود که کارگران را بکشانند در خیابان، کارگاهها تعطیل بشود و انقلاب زمینگیر بشود؛ کار گروهکها بود. بعد، بتدریج، بحث گروهکها به کنار رفت، عمدتاً بدخواهان خارجی در این قضیّه وارد شدند، تا امروز هم ادامه دارد؛ تحریکات کردند، اقدام کردند برای اینکه بتوانند جامعهی کارگری را در مقابل نظام قرار بدهند، با شعارهای سطحی و غیر واقعی. جامعهی کارگری هوشمندی نشان داد، ایستاد؛ این خیلی مهم است. اینکه جامعهی کارگری تحت تأثیر اینهمه تبلیغات تلویزیونی و رادیویی و فضای مجازی و مانند اینها قرار نگیرد، کاری که آنها میخواهند انجام ندهد و بداند که چه کار دارد میکند، این به نظر من جهاد بزرگ جامعهی کارگری است، این خیلی باارزش است؛ هوشیاری نشان دادند در مقابل تحریکات. خیلی سعی کردند جامعهی کارگری را در مقابل نظام قرار بدهند، به حول و قوّهی الهی نتوانستند؛ بعد از این هم دارند تلاش میکنند، همین الان دارند تلاش میکنند، حالا و در آینده هم به حول و قوّهی الهی نخواهند توانست. البتّه یک اعتراضهایی در محیط کارگری وجود داشته، بعضی از این اعتراضات تا آنجایی که حالا بنده خبر دارم، اعتراضهای بهجایی بوده؛ اعتراض به تأخیر حقوق، اعتراض به واگذاری غلط. گاهی یک محلّی را، یک مجمع مهمّ کاری را به صورت غلط، به صورت فاسد و مُفسد واگذار میکنند، کارگر آنجا است، از نزدیک دارد میبیند، معترض است؛ این کمک به دولت است، این کمک به نظام است، این آگاه کردن نظام است. هر جا هم در اینچنین موارد، دستگاههای مسئول مثل قوّهِی قضائیّه و غیره دنبال قضیّه رفتند، دیدند حق با اینها است؛ منتها در همین قضایا ــ بنده در جریان تعدادی از این قضایا از دور و نزدیک قرار داشتهام ــ جامعهی کارگری با دشمن مرزبندی کردند، نگذاشتند از این اعتراض در فلان قضیّه و در فلان مجتمع که اعتراض کردند، دشمن استفاده کند؛ [گفتند] به این کار اعتراض داریم، امّا از دشمن هم بیزاریم، با نظام هم رفیقیم، همراهیم. حرکت کارگری این است.
یک نکتهی دیگری که باز میخواهم عرض بکنم ــ که اوّل هم اشاره کردم ــ راجع به مسئلهی ایجاد کار، [این است که] مسئولین کشور یک فکری باید بکنند برای جوانهای تحصیلکردهی بیکار. ما جوانهای زیادی داریم؛ دو دسته جوان داریم که باید برای اینها فکر جدّی بشود: یک دسته همین جوانهای تحصیلکردهی بیکارند که گاهی در این دیدارهایی که بخش ارتباط مردمی ما با خانوادهها دارند و گزارشش را به من میدهند، اطّلاع پیدا میکنیم؛ فرض کنید تحصیلکردهی یک رشتهای است، تحصیلات تکمیلی هم داشته، امّا حالا مثلاً یک کار خیلی سطحیای را دارد انجام میدهد؛ یعنی کارِ مناسبِ خودش را انجام نمیدهد؛ از این قبیل داریم؛ یک فکری برای اینها باید بشود؛ این کارِ خیلی مهمّی است. اینها سرمایههای کشورند، نباید معطّل بمانند؛ این یک دسته. یک دسته جوانهایی هستند که نه دنبال تحصیلند، نه دنبال کارند؛ واقعاً باید صاحبنظران سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بنشینند برای این یک فکری بکنند، به دولت کمک کنند؛ به دولت کمک کنند، بشود یک فکری کرد برای اینها. از این قبیل هم متأسّفانه در داخل کشور داریم؛ جوانهایی که کار ندارند، دنبال کار هم نیستند؛ تحصیل نمیکنند، دنبال تحصیل هم نیستند. ما تعداد قابل توجّهی جوانِ اینجوری داریم؛ این هم جوان است، این هم سرمایه است، نبایستی از دست برود. واقعاً بایستی یک فکری بکنند [برای] اینها؛ این کاری است که حتماً بایستی صاحبنظران اقتصادی و انسانی انجام بدهند.
به هر حال، نگاه بنده به جامعهی کارگری از یک سو نگاه تحسین و تکریم است ــ برای شما واقعاً به معنای واقعی کلمه در دل احترام قائلیم و کرامت قائلیم ــ از یک سو معتقدیم که بایستی در سطح زندگی کارگری در کشور یک حرکت محسوسی اتّفاق بیفتد، انشاءالله ارتقائی به وجود بیاید با تلاشهایی که میکنند، و از طرفی هم جامعهی کارگری را به خاطر ایستادگیاش در مقابل دشمن و تسلیم نشدنش در مقابل تحریکات دشمن از ته دل تحسین میکنیم و برای شما امید و آرزوی خیر و برکت داریم. خداوند متعال انشاءالله شماها را محفوظ بدارد، باقی بدارد و قلب مقدّس ولیّعصر را و روح مطهّر امام را از همهی شما راضی بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,294 | 1402/02/02 | بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52603 |
به مناسبت عید سعید فطر(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الارضین.
تبریک عرض میکنم عید سعید فطر را به همهی حضّار محترم این جلسه، رؤسای محترم قوا، مسئولان محترم، سفرا و نمایندگان کشورهای اسلامی که اینجا تشریف دارند و به همهی ملّت ایران که حقیقتاً با رفتار خود، با مجموعهی کردار شایستهی خود در ماه رمضان، شایستهی تبریکند و به همهی مسلمانان عالم و به همهی امّت اسلامی؛ امیدواریم خدای متعال این عید را بر همه مبارک کند.
ماه رمضان، زمینهی نزدیک شدن دلها به یکدیگر است؛ همهی عوامل در ماه رمضان کمک میکنند که دلهای آحاد مردم به هم نزدیک بشود؛ چه در داخل یک کشور، چه در مجموع امّت اسلامی. اوّلاً این رقّتی که روزه ایجاد میکند یا دعا و توسّل ایجاد میکند یا تلاوت قرآن ایجاد میکند، خودش مایهی نزدیکی دلها است. یا تقوا ــ که همانطور که آقای رئیسجمهور در بیاناتشان اشاره کردند و به تعبیر خوب ایشان، سرّ روزه تقوا است ــ دلها را به هم نزدیک میکند. به نظر ما مسئولان کشورهای اسلامی باید از این فرصت استفاده کنند برای ایجاد اتّحاد و نزدیکی آحاد امّت اسلامی. امروز مشکل ما تفرّق است؛ با اینکه قرآن نهی کرده است از تفرّق: وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ تَفَرَّقوا وَ اختَلَفوا،(۲) و امر کرده است به اتّحاد: وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقوا،(۳) با این وجود، ملّت اسلام و امّت اسلام متفرّقند. بله، عقاید مختلفی وجود دارد، مذاهب مختلفی وجود دارد، سلایق مختلفی وجود دارد؛ خب باشد. این سلایق مختلف نباید موجب بشود که ما از نعمت بزرگ اتّحاد امّت اسلامی محروم بشویم. امروز اگر امّت اسلامی که نزدیک دو میلیارد جمعیّتند و در مهمترین و حسّاسترین نقاط جغرافیایی عالم متفرّقند، با هم متّحد بودند، کشورهای اسلامی خیرات بمراتب بیشتری را به دست میآوردند. اگر این اتّحاد به هر اندازه به وجود بیاید، طلیعهی حلّ مشکلات دنیای اسلام آشکار میشود، و ممکن میشود که ما مشکلات دنیای اسلام را حل کنیم.
الان دنیای اسلام دچار مشکلات فراوان است؛ دچار اختلاف است، دچار درگیری است، دچار خونریزی است، دچار وابستگی است، دچار فقر است، دچار کمدانشی است؛ اینها گرفتاری است برای امّت اسلامی. اگر به هم نزدیک بشویم، حلّ این مشکلات ممکن خواهد شد، بلکه آسان خواهد شد.
یکی از اساسیترین مسائل امروزِ دنیای اسلام، مسئلهی فلسطین است. اگر نگوییم در رأس مسائل، لااقل یکی از مسائلی که در رأس مشکلات دنیای اسلام قرار دارد، مسئلهی فلسطین است. البتّه امروز بحمداللّه شاهد افول تدریجی رژیم غاصب هستیم؛ این را در دنیا همه دارند میبینند. رژیم غاصب در حال افول تدریجی است؛ سرعتش هم روزبهروز بیشتر میشود. چند سال است این افول شروع شده امّا اخیراً سرعتش بیشتر شده؛ این فرصت خیلی بزرگی است.
مسئلهی فلسطین یک مسئلهی صرفاً اسلامی نیست، یک مسئلهی انسانی است؛ یعنی در دنیا هر کسی ــ چه مسلمان، چه غیر مسلمان ــ واقعیّتهای حوادث فلسطین را بداند، با رژیم غاصب طرف خواهد شد، مقابله خواهد کرد. امسال که بخشی از جنایات رژیم غاصب فلسطین یعنی رژیم اسرائیل و برخی فجایعی که ایجاد کرده بودند، برای دنیا آشکار شد، دیدید که اجتماعات مردم و تظاهرات مردم در روز قدس، دیگر مخصوص دنیای اسلام نبود؛ یعنی در غیر دنیای اسلام هم، حتّی در اروپا، حتّی در خود آمریکا، خیلیها تظاهرات کردند، از فلسطینیها حمایت کردند؛ قضیّه اینجور است؛ مسئله، مسئلهی انسانی است. چطور میشود که یک فرد اروپایی که دولتش دلبسته و وابستهی به رژیم صهیونیستی است، به نفع مردم فلسطین و علیه رژیم صهیونیستی در خیابان شعار بدهد؟ این قضیّهی خیلی مهمّی است.
چرا اینجور شده؟ من به شما عرض بکنم که به برکت مقاومت مردم فلسطین است. این مقاومت درونیِ مردم فلسطین عامل اصلی این پیشرفتها است. هر چه این مقاومت بیشتر بشود، رژیم صهیونیستی ضعیفتر خواهد شد، فجایعش آشکارتر خواهد شد. این وضع فلاکتباری که امروز رژیم صهیونیستی دارد ــ که وضع امروزِ رژیم صهیونیستی واقعاً فلاکتبار است ــ ناشی از ایستادگی جوانهای فلسطینی است؛ سختی را به جان میخرند، خطر را به جان میخرند؛ در قدس آن جمعیّت عظیم اعتکاف میکنند، جوانها در شهرهای مختلف کرانهی باختری در مقابل نظامیان مسلّح و خبیث صهیونیستی میایستند، فداکاری میکنند امّا پیش میبرند؛ تا حالا پیش بردهاند، بعد از این هم همینجور خواهد شد. به نظر بنده اینجور است که امروز قدرتِ بازدارندگی رژیم صهیونیستی به پایان رسیده؛ همان چیزی که دهها سال پیش، شاید حدود شصت سال قبل از این، بِنگوریون ــ یکی از مؤسّسین اصلی رژیم صهیونیستی و نخستوزیر این رژیم ــ هشدار داد. او گفت که هر وقتی قدرت بازدارندگی ما به پایان برسد، رژیم ما مضمحل خواهد شد. قدرت بازدارندگی الان به پایان رسیده یا نزدیک به پایان است. خودشان هم میدانند، خودشان هم میفهمند که اضمحلال و انحلالشان نزدیک است، اگر اتّفاقی رخ ندهد؛ این به برکت مقاومت است؛ این به برکت این است که جوان فلسطینی توانست قدرت بازدارندگی دشمن خودش را مدام ضعیف کند، کم کند، کم کند، نابود کند.
بنابراین راهبرد امروز دنیای اسلام دربارهی فلسطین چه چیزی باید باشد؟ راهبرد امروز دنیای اسلام دربارهی فلسطین باید کمک به آن نیروی داخلی فلسطین باشد. جبههی مقاومت هر جا هستند، تلاشهایشان البتّه ارزشمند است؛ مثل خود ما که ایستادهایم پای مسئلهی فلسطین. جبههی مقاومت تلاششان ارزشمند است؛ این تلاشها باید متمرکز بشود در تقویت عناصر مبارزی که در داخل فلسطین دارند مبارزه میکنند و جان خودشان را به خطر میاندازند و خطرپذیری میکنند.
نکتهی آخر هم این است: واقعاً این نکته را باید توجّه کرد که علّت اعتلای مبارزات داخل فلسطین چیست؟ گرایش به اسلام. ما قبل هم دیده بودیم دیگر؛ آن وقتی که گرایشات اسلامی در بین گروههای فلسطینی مطرح نبود ــ حالا بعضی کمونیست بودند، بعضی کمونیست هم نبودند امّا اسلامی هم نبودند ــ این پیشرفتها وجود نداشت. از وقتی گرایش اسلامی در میان مبارزان فلسطینی به وجود آمد، و از وقتی این گرایش همینطور روزبهروز اوج گرفت تا امروز، پیشرفتها در مبارزهی فلسطینیها به این شکل حاصل شد، به دست آمد. پس عامل موفّقیّت، اسلام است، اسلام؛ دشمن هم این را فهمیده لذا میبینید در دنیا اسلامستیزی میکنند. همه اسلامستیزی میکنند؛ انواع و اقسام کارها. البتّه این اسلامستیزیها به جایی هم نخواهد رسید: اَم یُریدونَ کَیداً فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون؛(۴) آنها تلاشهایی میکنند امّا خدای متعال تلاشهای آنها را باطل خواهد کرد. امروز وظیفه این است. جمهوری اسلامی این وظیفه را از اوّل تشخیص داد؛ امام بزرگوار پیشگام و پیشقدم در این راه بود. امام بزرگوار مسئلهی فلسطین را مسئلهی اوّل یا جزو مسائل اوّل دنیای اسلام میدانست. از اوّلی هم که جمهوری اسلامی تشکیل شد، این حرکت در جمهوری اسلامی آغاز شد و بحمداللّه ادامه هم دارد. و امیدواریم ملّت عزیز ما، مردم ما، جوانان ما، ببینند آن روزی را که مسلمانها از همهجای دنیا میتوانند آزادانه در قدس نماز بخوانند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,295 | 1402/02/02 | خطبههای نماز عید فطر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52602 |
در مصلای امام خمینی (ره)
خطبهی اوّل:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین. الحمد لله الّذی خلق السّماوات و الارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون. نحمدک و نستعینک و نتوسّل الیک و نستغفرک و نصلّی و نسلّم علیٰ حبیبک و نجبیک سیّد خلقک ابیالقاسم المصطفی محمّد و علیٰ آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین الهداة المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین و صلّ علیٰ ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
تبریک عرض میکنم عید سعید فطر را به همهی برادران مؤمن و مسلِم در سراسر گیتی و به ملّت بزرگ ایران و به شما نمازگزاران؛ تبریک عرض میکنم گذراندن یک ماه رمضانِ پُربار و سرشار از رحمت الهی را که شما مردم امسال گذراندید.
ماه رمضان امسال، رمضان بسیار باحال و پُرشوری بود؛ در این ماه، دعا بود، تضرّع بود، توسّل بود، مخصوصاً در شبهای مبارک قدر، شبزندهداریهایِ پُرسوزوگداز جوانان و اشکهای گرمی که از چشمهای مبارک جوانان پاکیزهی ما جاری میشد، بسیار برجسته بود. مجالس و محافلِ معرفتآموزی و درسآموزی، مجالس قرآن، تلاوت قرآن، در همه جای کشور امسال بحمدالله آنجوری که به چشم انسان میآمد از همیشه برجستهتر بود. حضور مردم در گلزارهای شهدا، در مجالس، در محافل، در هیئات، در مساجد، حضور نمایانی بود. علاوهی بر اینها، کمکهای مؤمنانهای که مردم در این ماه انجام دادند ــ کمک به ایتام، کمک به مستضعفان و فقرا ــ که یکی از مهمترین وظایف ماه رمضان همین حضور مردمی و حضور در کنار مستضعفان و مستمندان است. علاوهی بر اینها، آن حرکت عظیم مردمی در روز قدس است که مردم مؤمن که شب قبل را با اِحیا گذرانده بودند، روز هم با دهان روزه، آن اجتماع پُرشکوه را و متراکم را در سراسر کشور نشان دادند؛ اینها توفیقات الهی است، اینها الطاف الهی است. ماه رمضان، هم ماه تضرّع است، هم ماه جهاد است؛ در صدر اسلام جنگ بدر در ماه رمضان بود، فتح مکّه در ماه رمضان بود؛ در این سالها هم روز قدس، روز مبارزهی ملّت ایران است که ملّتهای دیگر هم بحمدالله امسال همراهی کردند که در یک سطح بسیار وسیعی گسترده بود.
مردم ما در این ماه دستاوردهای زیادی داشتند: رقّت قلب، تقرّب به پروردگار عالم، پاکیزگی روح، توجّه و تذکّر به معنویّت، آشنا شدن با بسیاری از معارف الهی و اسلامی، و ضربهی به دشمن در روز قدس؛ اینها دستاوردهای شما مردم عزیز، شما مردم مؤمن، شما ملّت بزرگ ایران در این ماه بود. عرض من این است که این دستاوردها را حفظ کنید؛ اینها ذخیرهی معنوی است؛ این ذخایر را تا ماه رمضان سال آینده برای خودتان نگه دارید، حفظ کنید و ماه رمضان سال آینده انشاءالله این روحیه را تقویت کنید. همین روحیه است که ملّت را از لحاظ مادّی و معنوی پیش خواهد برد و همهی مشکلات را برطرف خواهد کرد، و به توفیق الهی شما را به اوج حرکت الهی و معنوی که اسلام برای جامعهی مسلمان در نظر گرفته است، خواهد رساند. امیدواریم خدای متعال این توفیق را به همه عنایت کند.
بِسمِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ * وَ العَـصرِ * اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ * اِلَّا الَّذینَءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ.(۱)
خطبهی دوّم:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما علیّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهرة فاطمة الزّهراء سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علیّ بن الحسین زین العابدین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسیٰ و محمّد بن علیّ و علیّ بن محمّد و الحسن بن علیّ و الخلف القائم المهدیّ صلوات الله علیهم اجمعین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
از خصوصیّات ماه مبارک رمضان، تقویت ارادهها است. یک خاصیّت بزرگ و مهمّ روزه این است که ارادهی شما را تقویت میکند. اراده یک ابزاری است که خدای متعال در وجود آحاد انسانها قرار داده است برای حرکت، برای پیشرفت؛ این نیرو که در ماه رمضان تقویت شده و توانایی بیشتری پیدا کرده است، بعد از ماه رمضان باید در راه رضای الهی، در راه پیشرفت، در جهتی که پروردگار متعال برای آحاد بشر معیّن کرده است به کار بیفتد؛ و جامعهی اسلامی، متضمّن تقویت این راه و هموار کردن این راه و آسان کردن حرکت در این راه است. مسئولان کشور از این امکان استفاده کنند؛ با این تقویت اراده است که میتوان گرهها را باز کرد و مشکلات بزرگ کشور را برطرف کرد؛ با ارادهی قوی، با آن ابزار مهمّی که خدای متعال در اختیار آنها قرار داده است.
یک راهبرد بسیار مهم و اساسی، همکاری همهی مسئولان کشور در نیروهای سهگانه است که بحمدالله همه اینجا حضور دارید، و آحاد مردم هم که بحمدالله تشریف دارند و بعد هم [مردمی که] در سرتاسر کشور این سخن را خواهند شنید: قوای سهگانه باید همدلی کنند، همکاری کنند، همافزایی کنند؛ قانون اساسی برای تشکیل این سه قوّه ترتیب خوبی داده است. اگر چنانچه این سه قوّه با هم بهطور کامل همکاری کنند، کارها به هیچ وجه گره نمیخورد، مشکل پیدا نمیکند. [مسئولان کشور] مانع همدیگر نشوند؛ راه را برای همدیگر هموار کنند، باز کنند. خود مسئولان کشور ــ چه نمایندگان مجلس، چه مدیران قوّهی مجریّه و قضائیّه که در بین این جمعیّت حضور دارند ــ متوجّهند که این همکاری و همافزایی و همدلی را چگونه میتوان به وجود آورد؛ این امروز یک راهبرد کلّی است.
یک راهبرد مهمّ دیگر، تمرکز بر حلّ مسائل و سرگرم نشدن و مشغول نشدن به حواشی است. حواشی ایجاد میشود؛ همیشه هم دشمن نیست که حاشیه ایجاد میکند؛ گاهی از روی غفلت و با عوامل گوناگون و انگیزههای گوناگون، یک حواشیای در اطراف یک کاری، یک حرکتی، یک شخصی، یک مدیری ایجاد میشود؛ سرگرم این حواشی نباید شد. نه مردم به این حواشی اهمّیّت بدهند، نه مسئولان خودشان را مشغول کنند؛ [همه] متمرکز بشوند روی مسائل اساسی کشور.
از مردم عزیزمان هم انتظار میرود که به برکت ماه مبارک رمضان و دستاوردهای بزرگی که در این ماه داشتند، اتّحاد خودشان را حفظ کنند. بحمدالله از اوّل انقلاب که امام بزرگوار در کلمات نورانی خود به طور دائم بر روی وحدت مردم، اتّحاد مردم تکیه میکرد، مردم ما متّحد بودهاند و این اتّحاد در موارد بسیاری توانست راههای دشواری را، تنگههای سختی را برای مردم باز کند و راهگشای راهها باشد؛ این اتّحاد باید حفظ بشود. دشمن با اتّحاد ملّت ایران مخالف است؛ با یکپارچگی شما مخالف است؛ با یکدست بودن ملّت مخالف است. دشمن مایل است که مردم به خاطر عقاید و سلایق مختلف با هم بجنگند، با هم دعوا کنند. در یک جامعه، سلایق مختلفی هست، عقاید مختلفی هست، نگاههای مختلفی به مسائل هست؛ باشد، مانعی ندارد؛ همه در کنار هم زندگی کنند، با هم کار کنند، با هم مهربانی کنند؛ رأفتِ میان مردم. بایستی وسوسههای دشمن را برای بدبین کردن مردم به یکدیگر یا بدبین کردن مردم به مسئولان زحمتکش کشور باطل کرد.
در گذشته استعمارگران با حرکت نظامی وارد کشورها میشدند. وقتی استعمار کشور مسلمان را میخواست بگیرد، با نیروی نظامی وارد میشد و میگرفت؛ این تاکتیک، این حرکت امروز از کار افتاده است و دشمنان اسلام فهمیدهاند که از نیروی نظامی کاری ساخته نیست. در همین اواخر، آمریکا در افغانستان و در عراق این را تجربه کرد؛ دید که با نیروی نظامی کاری پیش نمیرود؛ لذا راهبرد را عوض کردند، راه دیگری را برگزیدند. امروز کار آنها عبارت است از تزویر، تحریف، دروغگویی، وسوسه کردن، خلاف واقع نمایی، تحقیر ملّتها، بدبین کردن ملّتها به خود، پنهان کردن تواناییها و برجستگیها و درخشانیهای ملّتها؛ امروز اینها تاکتیک است؛ [همه باید] متوجّه باشیم و بدانیم. من چند روز قبل از این(۲) گفتم که ما در شناخت حرکت دشمن و تاکتیک دشمن و روش دشمن در دشمنی باید بِهروز باشیم. یک کارهایی را ده سال قبل، بیست سال قبل ممکن بود بکنند، امروز نمیکنند، روشهای دیگری دارند؛ [باید] راه ابطال این روشها را به دست بیاوریم. ملّت بحمدالله هوشیار است، هوشمند است؛ شما تا امروز دشمن را شکست دادهاید، بعد از این هم به حول و قوّهی الهی دشمن را شکست خواهید داد.
بِسمِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ * اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ وَ الفَتحُ * وَ رَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی دینِ اللهِ اَفواجًا * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ استَغفِرهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا.(۳)
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,296 | 1402/01/29 | بیانات در دیدار رمضانی دانشجویان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52554 |
در بیست و هفتمین روز از ماه رمضان المبارک ۱۴۴۴(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
انتظار من هم از این جلسه همین بود که سخنان متقن با ادبیات خوب مطرح بشود و الحمدلله شد. ممکن است من مواردی با این حرفهایی که شماها زدید و آنچه شما گفتید موافق نباشم، امّا از کیفیّت بیان، از نظم مطالب عمیقاً خوشحالم و خدا را شکر میکنم. خب آخر ماه رمضان هم هست، شماها هم فرصت داشتید که بنشینید فکر کنید، مطالعه کنید و مطالب را منظّم کنید. اگر وقت بود، من حرفی نداشتم که ده نفر دیگر هم صحبت کنند؛ منتها بتدریج نزدیک افطار میشود و حرفها میماند و جلسه نصفهکاره میماند.
من قبل از آنکه شروع کنم به عرایض خودم، اوّل دو سه مطلب دربارهی همین مطالبی که حضرات فرمودید عرض بکنم. اوّلاً بعضیها به من سلام رساندند؛ من خواهش میکنم سلام من را به آن برادران و خواهرانی که به وسیلهی شما به من سلام رساندند برسانید، بخصوص خانوادهی شهدا. راجع به تولّد این حقیر، اصلاً قابل اعتنا نیست؛ حادثهی بسیار کماهمّیّت و کوچکی است. مطالبی [هم] که به عنوان اعتراض، اشکال، پیشنهاد گفته شد، قابل بحث است؛ خب اینها کجا باید بحث بشود؟ یعنی اینجور نیست که خیلی روشن و قطعی باشد؛ بالاخره قابل خدشه است، قابل مباحثه است. به نظر من اینجور رسید که اگر ما همین پیشنهادهای شما را به سازمان برنامه [و بودجه] محوّل کنیم ــ که علیالظّاهر یک تحرّک جدیدی هم داخلش پیدا شده ــ تا رسیدگی کنند، این کار خوبی است؛ شما مطالب را به آنها منتقل کنید یا ما واسطه بشویم، دفتر ما واسطه بشوند منتقل کنند و از شما بخواهند بروید صحبت کنید، بحث کنید و انشاءالله به یک نقطهی قابل قبول و مشترکی برسید.
در مورد مسئلهی خصوصیسازی که بعضی از دوستان گفتند و تکرار کردند، و بیرون هم همانها را میگویند، این منطقی که شما بیان کردید، منطق درستی نیست. حالا بد عمل کردند؛ خب بله، هر قانون خوبی را ممکن است بد عمل کنند. اینکه ما امکانات کشور، امکانات تولیدی، کارخانجات، اینهایی را که خوب عمل میشده، بدهیم دست دولت، که دولت نمیتواند دستگاههای تولیدی و بنگاههای تولیدی بزرگ را اداره کند؛ دولت نمیتواند؛ مشکلات به وجود میآید، فساد به وجود میآید؛ چقدر در این چند سال این مسائل پیش آمده. راه [حلّ] این [مسائل] فقط خصوصیسازی بود؛ واقعاً هیچ چارهی دیگری وجود نداشت. و این کار ناگهان انجام نگرفت؛ با فکر، با مطالعه، با پیشبینی، با ساعتها بحث کردن انجام گرفت. بله، من قبول دارم که آن توقّعی که بنده از خصوصیسازی داشتم، تا حالا برآورده نشده، امّا کارهای خوبی هم انجام گرفته. اینکه شما میگویید بنگاه دولتی را به بخش خصوصی دادهاند، آن [بنگاه] دلارش را به دولت برنمیگرداند، این درست نیست. آن که دلار را برنمیگرداند، همان بنگاهِ فعلاً دولتی است؛ این اشکالی است که خود من همین اخیراً به مسئولین دولتی گفتم،(۲) تکرار کردم و این را چند بار مطرح کردم؛ یعنی خود آن بنگاههای دولتیای هستند که تجارت میکنند، کار میکنند، با خارج هم معامله دارند، [امّا] دلارشان را به بانک مرکزی برنمیگردانند؛ یعنی مربوط به بخش خصوصی نیست. البتّه بخش خصوصی هم اشکالاتی دارد؛ مراقبت میخواهد، دقّت میخواهد، رعایت میخواهد؛ اینها لازم است؛ شکّی نیست.
در مورد جلسهی اقتصادی سران قوا، اوّلاً این یک امر دائمی نیست، یک امر موقّت است؛ ثانیاً برای مقاصد خاصّی است؛ من چهار مورد را معیّن کردم و به آنها گفتم: یکی مسئلهی بودجه است؛ تنظیم بودجه و اصلاح ساختار بودجه که یکی از مشکلات بزرگ ما همین مسئلهی ساختار بودجه است؛ و سه مورد دیگر؛ هدف این جلسه این بوده. البتّه تا حالا آنطور که باید و شاید پیش نرفته، امّا علاجش تعطیل کردن نیست؛ علاجش این است که ما دنبال کنیم تا این کارها انجام بگیرد. بعضی از مسائل هست که اشکالش در عدم توافق مسئولان سطوح بالا است؛ خب این را چهجوری حل کنیم؟ حلّش به همین است که بگوییم دُور هم بنشینید بحث کنید و یک تصمیم واحدی بگیرید و اقدام بکنید؛این [تشکیل شورا] ناشی از این است.
به هر حال، امیدواریم که انشاءالله آنچه شماها میخواهید و میگویید ــ و من میدانم که دلی میگویید، آنچه میگویید واقعاً عقیدهتان است که میگویید ــ خدا توفیق بدهد آن مقداری که من به عهده دارم انجام بگیرد، آن مقداری [هم] که مسئولینِ دیگر به عهده دارند انشاءالله انجام بگیرد. ادبیّات نطقهای امروز عالی بود؛ یعنی کاملاً خوب و سنجیده بود. و من روی مسئلهی «بیان مطلب با ادبیّات خوب» تکیه دارم؛ این تأثیر میگذارد.
خب، ماه رمضان بهار معنویّت و عبادت است که دارد تمام میشود دیگر، منتها ماهرمضانهای دیگری انشاءالله شما در پیش دارید؛ دهها ماه رمضان شما جوانها در پیش دارید، باید استفاده کنید؛ بهار معنویّت، بهار عبادت. جوانی هم بهار است، بهار عمر است. پس جوان در ماه رمضان بهار مضاعف دارد، بهار در بهار دارد؛ از این استفاده کنید. خیلی فرق است بین بهرهای که شما میتوانید از شب قدر ببرید با کسی که در سنین بنده و امثال بنده است؛ شما خیلی بیشتر میتوانید استفاده کنید؛ این را مغتنم بشمرید.
این دوگانهی زیبا، یعنی تلاقی دو بهار، یک جای دیگر در دوران دفاع مقدّس رخ داد؛ آنجا هم دو فرصت تعالی و عروج، مشترکاً در کنار هم قرار گرفتند. خب جبههی دفاع یعنی جبههی دادن جان؛ یعنی کسی که آنجا میرود، غالباً آماده است که جانش را یا سلامتش را هدیه کند؛ این خیلی گذشت بزرگی است. همهی کسانی را که در این گذشت وارد میشوند، جبهه عروج میدهد و اوج معنوی میدهد، لکن آنهایی که رفتند ــ که غالباً هم جوان بودند ــ مسئله برایشان جور دیگری بود. این جوانهایی که وارد میدان جنگ شدند، حرکتشان و اوجگیریشان جوری بود که فردی مثل امام راحل، امام بزرگوار، که سالهای متمادی سلوک و عرفان را تجربه کرده بود، به حال آنها غبطه میخورد! من نمیدانم شماها این کتابهای شرح حال شهدا را میخوانید یا نه؛ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم؛ برای من حقیقتاً استفاده دارد. من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد که شرح حال این شهدای عزیز را، بخصوص بعضیشان را که خیلی معنویّت دارند، بخوانید؛ اینها استفاده کردند. به نظر من شما از ماه رمضان استفاده کنید؛ حالا دو سه روز بیشتر نمانده، لکن در آینده سالهای متمادی انشاءالله در پیش دارید، از حالا خودتان را برای ماه رمضان بعد آماده کنید.
خب، من یک نصیحتی را بارها کردهام، حالا خوشبختانه دیدم دو سه نفر از این دوستانی هم که اینجا صحبت کردند همان را تکرار کردند ــ که مورد تأیید کامل بنده است ــ و آن، اینکه جماعت دانشجو و مجموعههای دانشجویی به یک تفکّر زیربنایی محکم احتیاج دارند. این نیاز قطعی آنها است؛ این نصیحت همیشگی من بوده؛ باز هم من همین را میخواهم تأکید کنم. اگر مبانی معرفتی یک جوان، بخصوص جوان دانشجو مستحکم باشد، دل او قرص میشود، گام او استوار میشود، حرکت او استمرار پیدا میکند، دیگر خستگی وجود ندارد. اطمینان دل موجب میشود که ایمان هم افزایش پیدا کند، خود ایمان اطمینان میآورد؛ اطمینان دل و سکینهی قلب هم ایمان را افزایش میدهد. هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا ایماناً مَعَ ایمانِهِم؛(۳) قبلاً مؤمن بودند امّا وقتی این آرامش قلبی را خدای متعال به آنها داد به خاطر تکیهی به واقعیّات معنوی و الهی، این ایمان افزایش پیدا میکند.
خب، حالا این مبانی معرفتی چه چیزهایی است؟ در اسلام مبانی معرفتیِ شخصی، قلبی، اجتماعی، سیاسی، بینالمللی [وجود دارد]؛ همهی اینها در اسلام هست؛ مسئلهی آزادی یکی از مبانی معرفتی است که در اسلام مطرح شده؛ مسئلهی عدالت یکی از مهمترین مسائل معرفتی است. اینها را باید حل کرد؛ جوان دانشجو بایستی روی اینها فکر کند، کار کند و به عمق برسد. کتاب بخوانید، نهجالبلاغه بخوانید، در تلاوت قرآن تأمّل کنید. حالا فرض کنید در مورد عدالت؛ البتّه یک مصداق مهمّ عدالت رفع نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و مانند اینها است امّا فقط این نیست؛ این یک قلم عمدهاش است. عدالت از قضاوتهای شخصی ما شروع میشود؛ عدالت از عمل شخصی ما، حرف زدن ما، داوریهای ما در مورد اشخاص، در مورد کارها شروع میشود. وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلی اَلّا تَعدِلوا اِعدِلوا؛(۴) اگر با کسی مخالفت هم داریم، دشمنی هم داریم، جدایی فکری هم داریم، دربارهاش نباید ظلم کنیم. مصیبتبارترین مسائل این است که یک وقتی یک کافری روز قیامت یقهی بنده را بگیرد که آقا، تو به من در فلان جا ظلم کردی؛ یعنی واقعاً دیگر از این چیزی سختتر نیست! یا دشمن خدا روز قیامت حقّی به گردن من پیدا کند، یقهی ما را بگیرد بگوید شما ظلم کردید. یعنی عدالت اینجوری است. عدالت بینالمللی؛ این مبارزهی با استکبار که ما مدام تکرار میکنیم، یکی از مهمترین مصادیق عدالت است. بعضیها دنبال عدالت هستند امّا فکر نمیکنند که مبارزهی با استکبار و آمریکا و صهیونیسم هم جزو مصادیق عدالتطلبی است؛ هست. این [جور] است.
آزادی؛ آزادی خیلی مهم است. مهمترین بخش نظریّهی آزادی در اسلام، آزادی از این چهارچوب مادّه است. نگاه مادّی میگوید شما یک روز دنیا آمدید، چند سال هم زندگی میکنید، بعد هم معدوم میشوید، همهی ما محکوم به معدوم شدن هستیم. در این قفس مادّی، یک آزادیهایی به شما میدهند؛ آزادی شهوت، آزادی غضب، آزادی ظلم، همه جور آزادی؛ این آزادی نیست. آزادی، آزادی اسلامی است؛ اسلام ما را در چهارچوب مادّه محصور نمیکند. خُلِقتُم لِلبَقاءِ لا لِلفَناء؛(۵) شما برای ماندن خلق شدهاید، آفریده شدهاید، نه برای از بین رفتن. ما معدوم نمیشویم، از بین نمیرویم. مولوی میگوید:
وقتِ مردن آمد و جستن ز جو
کلّ شیء هالک الّا وجهه(۶)
مردن، آخرِ کار نیست؛ مردن شروع یک مرحلهی جدید، [و در واقع] مرحلهی اصلی است. وقتی شما با این نگاه، نگاه کردید، آنوقت میتوانید اوج بگیرید و دیگر برای حرکت شما، برای پیشرفت شما، برای تعالی شما حدّی وجود ندارد؛ این آزادی است. همهی آزادیهای زندگی، [اعمّ] از آزادی شخصی، آزادی عقیده، رها شدن از اسارتِ تحجّر و جمود و خمود و عقبماندگیهای گوناگون و تعصّبات بیمورد و رهایی از اسارت ابرقدرتها و رهایی از اسارت دیکتاتورها، ناشی از این مبنای آزادی اسلامی است؛ باید روی اینها فکر کنید، باید روی اینها کار کنید. راهکارش هم این نیست که حالا بنده بیایم مثلاً نیم ساعت با شما صحبت بکنم؛ باید خودتان باید کار کنید؛ باید فکر کنید، کتاب بخوانید.
یا مسئلهی «انتظار فرج»؛ یکی از مبانی مهمّ این مبانی فکری و دینی ما انتظار فرج است. انتظار فرج یعنی همهی سختیها قابل برداشته شدن و برطرف شدن است. نه اینکه بنشینید انتظار بکشید؛ [بلکه] دل شما گوشبهزنگ باشد. همینطور که در قضیّهی حضرت موسیٰ به مادرش گفته شد: اِنّا رادُّوهُ اِلَیکِ وَ جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلین؛(۷) این بچّه را به تو برمیگردانیم و او را هم از مرسلین قرار میدهیم و نجاتتان خواهد داد؛ این، بنیاسرائیل را مستحکم کرد. بنیاسرائیل در مصرِ فرعونی، سالهای متمادی، مقاومت کردند؛ البتّه بعد خراب شدند، امّا سالها مقاومت کردند. همین مقاومت بود که موسیٰ را آورد و حرکتش را آغاز کرد و دنبال او راه افتادند و به نابودی فرعون و فرعونیان منتهی شد؛ این، انتظارِ فرج است. انتظار فرج یعنی انتظار برطرف شدن همهی نقصهایی که شما الان گفتید؛ ده برابر این هم نقص وجود دارد که شما نگفتید. انتظار فرج یعنی این، یعنی آماده بودن، فکر کردن، بنبست نپنداشتن؛ بنبستانگاری خیلی چیز بدی است. این معنای انتظار فرج است؛ اینها را بایستی در نظر داشته باشید.
البتّه خدای متعال در قرآن مکرّر گفته؛ کَتَبَ اللهُ لَاَغلِبَنَّ اَنا وَ رُسُلی.(۸) «کَتَبَ اللَه» یعنی قانون قطعی خدا است که راه پیغمبران غلبه پیدا خواهد کرد و دیگر بحثی ندارد. اِنَّ اللهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا؛(۹) خدا از مؤمنین، دفاع خواهد کرد؛ در این هیچ تردیدی نیست. یا «وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّة»؛(۱۰) در این هیچ تردیدی وجود ندارد؛ این قول خدای متعال است. خود ما واقعیّتها را هم دیدهایم؛ حالا ما اینها را یک روزی از قرآن و نهجالبلاغه و صحیفهی سجّادیّه نقل میکردیم امّا در زندگی خودمان [دیدهایم]. حالا شماها هنوز خیلی جوانید و انشاءالله به قدری که بنده سن کردهام،(۱۱) ده بیست سال هم بیشتر سن کنید، خواهید دید موارد زیادی را. ما در این سنّ خودمان دیدیم؛ پیروزی انقلاب را دیدیم که این، غلبهی حق بر باطل بود. کسی فکر نمیکرد، هیچکس اصلاً تصوّر نمیکرد. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت؛ گفت آن روزی که امام گفت «شاه باید برود»،(۱۲) ما گفتیم: «آقا چه حرفهایی میزند»! خب، آقای طالقانی آدم کوچکی نبود؛ یعنی کسی مثل مرحوم آیتالله طالقانی، یک مبارز عمیق عریق سابقهدارِ آنچنانی، امیدوار نبود، امّا شد؛ انقلاب پیروز شد؛ لَاَغلِبَنَّ اَنا وَ رُسُلی.
یا جنگ تحمیلی؛ خب شماها نبودید، ندیدهاید. جنگ تحمیلی حادثهی عجیبی بود؛ همه علیه ما [بودند]؛ آمریکا علیه ما، شوروی علیه ما، ناتو علیه ما، کشورهای مسلمان علیه ما، همسایهمان ترکیه علیه ما؛ همه! [ولی] ما پیروز شدیم. در یک چنین جنگی که همه علیه ما بودند، ما پیروز شدیم. پس بنابراین تجربههای ما هم همین را نشان میدهد. انتظار فرج یعنی این. انتظار فرج فقط این نیست که منتظر بنشینیم دعا کنیم که خدا حضرت را برساند؛ که البتّه این یکی از کارهای واجب است؛ باید دعا کنیم، باید بخواهیم، دنبال کنیم؛ امّا فقط این نیست. انتظار فرج یعنی در همهی کارهایی که مشکلی وجود دارد، باید فرضِ وقوعِ فرجِ موردِ نظرِ ما یکی از فرضهای مسلّمی باشد که هست؛ انسان منتظر باشد. البتّه شرایطی دارد؛ باید کار کنیم. انتظار فرجِ خوردن نان با رفتن به نانوایی و خریدن نان و آوردن است دیگر، وَالّا با نشستن که نان خودش نمیآید. باید یک حرکتی انجام بگیرد تا اینکه انتظار فرج انجام بگیرد. اینها آن مبانیای است که [کار، لازم دارد]؛ از این قبیل مبانی زیاد است؛ یا مبنای توحید ــ حاکمیّت غیر خدا ممنوع؛ توحید یعنی نفی حاکمیّت غیر خدا ــ و امثال اینها که خب زیاد است. روی این مبانی باید کار کنید؛ بخصوص شما تشکّلها روی این مبانی کار کنید. روی یک نقطهی محدود هم متمرکز نشوید؛ وسیع نگاه کنید، همهی مسائل را ببینید. به نظر من همین که اینجا اسم آوردند از مرحوم شهید مطهّری، شهید بهشتی، مرحوم آقای مصباح و امثال اینها، خوب است، [کتابهایشان] کتابهای خوبی است. و تجربهی جوانهای ما هم خوب است. حالا مثلاً فرض کنید یک جوان بسیجی در نزدیکی تهران تلاشی دارد، فعّالیّت دارد، مثل شهید مصطفیٰ صدرزاده. دو سه کتاب دربارهی ایشان نوشته شده که من خواندهام؛ خب [آنجا] آدم میبیند که چطور بیتاب است در کار کردن و حرکت کردن. انسان اینها را نگاه کند و پیش برود. این نکتهی اوّلی بود که عرض کردم.
چند مطلب دربارهی دانشجوها میخواهم عرض بکنم. (باید سریع بگویم بلکه به [همهی] اینها برسیم.) نقطهی اوّل این است، این را شما بدانید، نظر قطعی و حتمی من این است: فعّالیّتهای دانشجویی مثل خود دانشجو یک فرصت است برای کشور. اینکه حالا بعضیها از فعّالیّتهای دانشجویی یا هر جور فعّالیّتی که [انجام میشود] ــ البتّه فعّالیّت سالم؛ حالا به بعضی از آفتهایش اشاره میکنم ــ ممکن است احساس تهدید بکنند، اشتباه میکنند؛ فعّالیّت دانشجویی برای کشور یک فرصت است؛ مطالبات دانشجویی فرصت است؛ زبان دانشجو فرصت است؛ این احساس مسئولیّتی که دانشجوها دربارهی حوادث کشور میکنند، فرصت است. اینکه شما میآیید اینجا با شور و شوق و اهتمام، فلان اشکال را ذکر میکنید، این یک فرصت است برای کشور، این یک ارزش است برای کشور. شوقی که جامعهی دانشجویی و جوان دانشجو برای برطرف کردن نابسامانیها دارند، یک فرصت است. حضور شورانگیز دانشجوها در حوادث گوناگون، چه در حوادث طبیعی، چه در حوادث سیاسی مثل همین راهپیماییها ــ قدس، بیستودوّم بهمن و امثال اینها ــ همهی اینها فرصتهای مهمّی است. اظهار نظرهای در مسائل سیاسی، اقتصادی، در برخی تصمیمها، اینها فرصت است. این اظهار نظرها فرصت است. نمیگویم درست است؛ حواستان باشد. ممکن است بعضیاش درست باشد، بعضیاش هم درست نباشد، امّا خود نفْس اظهار نظر، فکر کردن، روی مسئله اندیشیدن، این یک فرصت است برای کشور. البتّه آفاتی هم دارد؛ فعّالیّت دانشجویی نباید دچار آفات بشود؛ مواظب باشید. البتّه جوانها باور نمیکنند که پیرها هم یک وقت جوان بودند لکن خب ما هم تجربه کردهایم و ما هم میدانیم دورهی جوانی چه جوری است.
خطا و اشتباه در جوانی احتمال کمی ندارد، احتمالش زیاد است، موارد گوناگونی پیش میآید؛ مراقب باشید. باید آفات فعّالیّتهای دانشجویی را برطرف کرد؛ باید سالمسازی کرد.
دوقطبیسازی به وجود نیاید؛ فعّالیّتهای دانشجویی جامعهی دانشجویی را دوقطبی نکند، کشور را هم دوقطبی نکند؛ این یکی از مسائل بسیار مهم است. این دوقطبیگری خواست دشمن است.
باید واقعبینانه باشد. حالا مثلاً شما میآیید اینجا یک نسخهای را میدهید؛ خب این نسخه زمانبر است، هزینهبر است؛ ممکن است هزینهاش امکانپذیر نباشد، دمِ دست نباشد؛ اینها را باید توجّه کنید. یعنی فعّالیّت دانشجویی، مطالبهی دانشجویی باید همراه با واقعبینی باشد.
حتّیالمقدور همراه با ارائهی راه حلّ علمی و عملی باشد؛ اوّلاً راه حلّ علمی، [یعنی] عالمانه، اندیشمندانه؛ ثانیاً عملی، یعنی فقط روی کاغذ نباشد؛ کاری باشد که بشود کرد. هر کدام از شما وارد میدان عمل بشوید ــ که حالا درخواست بعضی از شماها هم همین بود که چرا جوانها را نمیآورند وارد محیطهای میانی، که البتّه باید بیاورند ــ نظرتان با حالا تفاوت خواهد کرد؛ [زیرا] واقعیّات را میبینید، مشکلات را میبینید، سختی کار را میبینید.
یک وقتی به امام مراجعه کرده بودند ــ زمان حیات مبارک ایشان ــ یک شکایتی از دولت کرده بودند. امام گوش کرد حرف آن بنده خدا را ــ آنطور که برای ما نقل کردند ــ بعد در جوابش فقط یک کلمه گفت؛ گفت: «آقا! ادارهی مملکت سخت است.» واقعاً سخت است.(۱۳) (اگر حالا همینطور با همدیگر بخواهیم دهنبهدهن بکنیم که کارها پیش نمیرود.) حرف مردم را باید گوش بدهند. حرف مردم کجا است؟ خب مردم در همهی مسائل که حرف ندارند، [ضمناً] یک حرف ندارند؛ باید فکر کنند، مطالعه کنند. حرف مردم سازوکاری دارد. حرف مردم همین است که الان وجود دارد؛ یعنی یک نفر را به عنوان رئیسجمهور انتخاب میکنند؛ این حرف مردم است. یک عدّهای را به عنوان نمایندهی مجلس انتخاب میکنند؛ این حرف مردم است. حرف مردم را اینجوری میشود فهمید دیگر.
حالا یکی از برادرها گفت رفراندوم؛ اینجوری گفتند که اگر چنانچه شما از اوّل در همهی مسائلی که پیش میآمد رفراندوم میکردید، حالا آن حسّاسیّت روی رفراندوم وجود نداشت. کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است؟ مگر همهی مردمی که در رفراندوم باید شرکت کنند و شرکت میکنند، امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور میشود رفراندوم کرد، در مسائلی که تبلیغات میشود کرد، از همه طرف حرف میشود زد؟ اصلاً یک کشور را شش ماه درگیر بحث و جدل و گفتگو و دوقطبیسازی میکنند برای اینکه یک مسئلهای رفراندوم بشود. در همهی مسائل رفراندوم بکنیم؟ یعنی قضایا اینجوری نیست که آدم اینجور ساده از رویشان [عبور کند].
یکی از آفتها شتابزدگی است. شتابزدگی نباید بشود. زبان دانشجو بلندگوی صرفاً مشکلات نباشد. نمیگویم مشکلات را نگویید امّا صرفاً مشکلات را نگویید. در کشور نقاط روشن خوبی وجود دارد؛ دانشجو آنها را هم بگوید؛ آن را هم بگوید، این را هم بگوید؛ یعنی جوری نباشد که صرفاً پخشکنندهی این چیزها [و مشکلات] باشد. تندخویی نباشد. سطحیگری نباشد. مشکل محلّی را ملّی نکنند. مثلاً گاهی اوقات میشود که در یک گوشهی کشور یک حادثهای پیش میآید، فلان تشکّل دانشجویی بیایند این را به صورت یک مسئلهی ملّی دربیاورند؛ این اشتباه است؛ این به ضرر کشور است. این فرار کردن از زیر بار مشکل نیست یا پاسخگویی به مشکل نیست؛ این به ضرر کشور است که یک مشکل محلّی را به یک مشکل ملّی تبدیل کنند.
قصد دانشجو دیده شدن نباشد؛ ببینید! این را من تأکید میکنم. نه شخص دانشجو، نه تشکّل دانشجویی اینجور نباشد که یک حرفی را بزند برای اینکه دیده بشود؛ این بیبرکت میکند کار را؛ حرف را بیبرکت میکند، بیاثر میکند؛ و البتّه ضرر هم دارد.
[دانشجویان] در فضای مجازی غرق نشوند. خب حالا فضای مجازی با همهی حرفهایی که از آن طرف و از این طرف گفته میشود، بالاخره در کشور وجود دارد؛ شبکههای اجتماعی وجود دارد، فضای مجازی وجود دارد. بعضیها نشستهاند که از طرف فضای مجازی، سیلوار، تحلیل و خبر و مطلب و مبنا به اینها داده بشود؛ این غلط است. شما روی فضای مجازی سوار شوید، شما فضای مجازی را هدایت کنید، از طرف شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی برود، نه بعکس. اینها آفت فعّالیّت دانشجویی است. دانشجوی باایمانِ دغدغهمند که گاهی از ما میپرسند وظیفهی ما چیست ــ گاهی مینویسند، گاهی میآیند دفتر با دوستان صحبت میکنند که انسان احساس میکند دغدغه دارند و میخواهند یک کاری انجام بدهند ــ یکی از وظایف همین است که کارهای مهمّ دانشجویی را، فعّالیّت دانشجویی را که یک فرصت مغتنمی است برای کشور و ارزشی است برای کشور، از آفاتش تخلیه کنند.
یک مطلب دیگر در مورد دانشجو: با اینهایی که عرض میکنم، نمیخواهم الان سؤالهای شما را پاسخ بدهم ــ یعنی من الان دنبال این نیستم، در این فضای محدود هم نمیشود این کار را کرد ــ من میخواهم شما حرکتتان را مبنائی کنید؛ یعنی با نگاه به افقهای بلندِ پیشِ رو حرکتتان را تنظیم کنید. شما اهل حرکتید؛ یعنی بهترین جوانهای کشور غالباً دانشجوهای ما هستند و شما دانشجوهای مؤمن میخواهید حرکت کنید. من میخواهم این مقصود تأمین بشود: نگاه به افقهای دوردست. از من میپرسند به نظر شما وظیفهی یک دانشجوی مطلوب و دارای همّت بلند و آیندهنگر چیست؟ جواب بنده این است: اوّل، ایجاد تحوّل در ذهن و در واقعیّت جامعهی خود؛ بعد، ایجاد تحوّل در ذهن و واقعیّت جهان. تعجّب میکنید؟ دانشجو مثلاً واقعیّت جهان را عوض میکند؟ تعجّب ندارد. شما امروز دانشجو هستید، امّا فردا همین دانشجوی امروز مدیر سیاسی است، ادارهکنندهی یک بخش مهمّی از کشور است. اینهایی که الان مسئولین کشورند، دیروز دانشجو بودند مثل شما، حالا الان مشغول ادارهی کشورند؛ مشغول ادارهی سیاسی، اقتصادی، دیپلماسی؛ دانشجوی امروز فیلسوف فردا است، محقّق فردا است؛ دانشجوی امروز فعّال فرهنگی یا مطبوعاتی و رسانهایِ مؤثّرِ فردا است؛ دانشجوی امروز رئیس فردا، مغز متفکّر فردا، عنصر اثرگذار فردا است. انسان بنا است همیشه که جوان و دانشجو نماند؛ شما امروز میتوانید جوری زمینه را آماده کنید که فردا که تبدیل شدید به این عناصری که گفتم، به معنای واقعی کلمه اثر بگذارید، هم ذهن جامعه را عوض کنید، هم واقعیّت جامعه را عوض کنید. امروز همه دارند میگویند دیگر ــ ما گفتیم، دیگران هم همه دارند میگویند ــ که دنیا در حال تحوّل است؛ این تحوّل را چه کسی به وجود میآورد؟ مغزهای متفکّر، آدمهای فعّال، دستاندرکاران کارهای بزرگ؛ تحوّل را اینها به وجود میآورند. او همین شما هستید؛ شما امروز دانشجویید، فردا همان کسی هستید که میتوانید آن تحوّل را به وجود بیاورید. بنابراین، توقّع ما این است که شما به آینده اینجوری نگاه کنید.
البتّه این کسی که میتواند فردا تحوّل ایجاد کند، لزوماً یک انسانِ پارسای برجستهی مؤمنِ وفاداری نیست؛ گاهی هم بعضیها منحرف میشوند. باید سعی کنید منحرف نشوید؛ باید سعی کنید در خطّ درست و صراط مستقیم الهی حرکت کنید؛ شما دارید به سمت آنچنان فردایی میروید. بنیهی خودتان را، بنیهی فکری را، بنیهی ایمانی را، بنیهی عقلانی را، در خودتان از امروز قوی کنید برای اینکه برای آنچنان فردایی آماده باشید. من اینجا به نظرم رسید چهار نکته هست: دین، خرد، علم، عزم. این چهار چیز لازم است. بنیهی دینی، بنیهی علمی، بنیهی عقلی، و بنیهی ارادی، عزمی؛ عزم راسخ، ارادهی راسخ؛ اینها را باید در خودتان قوی کنید. هر کس که در این کارها خودسازی بیشتری انجام بدهد، فردا امکان تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. بعضیها به قلّه میرسند؛ بعضیها ممکن است به قلّه نرسند، امّا در یک حدودی تأثیر میگذارند. بستگی دارد به اینکه شما چقدر خودتان را آماده کنید. این هم یک مطلب.
مطلب دیگر در مورد مجموعههای دانشجویی. خب وقتی میگوییم دانشجو، عنوان «دانشجو» یک سلسله عناوین را جلوی چشم ما متبادر میکند، به ذهن ما متبادر میکند. مثلاً وقتی میگوییم «دانشجو»، دانشطلبی، جوان بودن، پُرتحرّک بودن، نوطلبی، نوزایی، احساسات انساندوستانه مثل دشمنی با فساد، دشمنی با بیعدالتی و مانند اینها به ذهن انسان متبادر میشود، لکن از همهی اینها مهمتر، به نظر من داشتن یک زیربنای فکری است که اوّل هم به آن اشاره کردم. زیربنای فکری را باید محکم کنید، مستحکم کنید. ببینید؛ نمیخواهم بگویم که حالا فعلاً برنامههای دیگر را کنار بگذارید، بروید مشغول فکر کردن و مطالعه کردن [بشوید]؛ نه، اینها همزمان باید انجام بگیرد؛ یعنی مطالعه و فکر و خودسازی در حال عمل، شانس و اقبال پیشرفت بیشتری دارد تا اینکه آدم برود بنشیند، همهی کارها را تعطیل کند، فعّالیّتهای دانشجویی را تعطیل کند و [فقط] مثلاً کتابهای خوب را مطالعه بکند. با منابع دینی اُنس پیدا کنید، با متفکّران عمیق و امین ارتباط برقرار کنید. امروز در بین افراد متفکّر، علمای متفکّر، آدمهای خوبی داریم.
یک مطلب دیگری که اینجا یادداشت کردهام که بگویم، این است که در مورد شناخت نقشه و راهبرد دشمن، بِروز باید باشیم؛ همهی ما باید بِروز باشیم. البتّه بعضی هستند تا ما اسم دشمن را میآوریم عصبی میشوند که باز انداختند به گردن دشمنان خارجی! کأنّه وقتی که ما میگوییم: «ما دشمن داریم»، ضعف خودمان و سستیها و کمکاریهای خودمان را میخواهیم انکار کنیم؛ نه، اینها هست امّا آن را نباید فراموش کرد. دشمن وجود دارد، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم، چه بفهمیم، چه نفهمیم، دشمن وجود دارد، مشغول کار هم هست، دائم دارد کار میکند. پول خرج میکنند، امکانات فراهم میکنند، علیه جبههی حق دارند کار میکنند. ما غافل هم باشیم، او غافل نمیشود. «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»،(۱۴) امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میگوید. مَن نامَ لَم یُنَم عَنه! اینجور نیست که اگر شما در سنگر خوابت برد، در سنگر دشمن هم خواب غلبه کرده باشد و او هم خوابش برده باشد؛ نه. ممکن است شما خواب باشی، او بیدار باشد. بنابراین دشمن وجود دارد و نمیشود این را انکار کرد.
راهبرد دشمن این است که ما به خودمان بدبین بشویم. حالا یکی از برادرها اینجا راجع به مسئلهی امید صحبت کردند؛ البتّه صحبت خوبی هم بود، من رد نمیکنم آن صحبت را، امّا اینکه ناامیدی عمدتاً منشأ داخلی دارد، این را من قبول ندارم. بله، مشکلاتی در داخل حتماً وجود دارد و ما این مشکلات را میدانیم امّا اینجور نیست که این مشکلات، جوان دانشجوی پُرانگیزه را ناامید کند. جوان دانشجوی پُرانگیزه جور دیگری ناامید میشود؛ [آن وقتی که] استاد یا مثلاً فرض کنید فلان آدمی که تعهّدی ندارد، مینشیند پای دل جوان ــ به صورت فردی و البتّه همین کار به شکل دیگری به صورت جمعی و گسترده انجام میگیرد ــ که «شما به چه دلخوشیای اینجا درس میخوانی؟ ول کن برو»! به جوان مبارز [میگوید:] «شما با دلار قیمت فلان قدر، تورم چندسالهی فلان مقدار، به چه امید و به چه دلخوشیای اینجا درس میخوانی، کار میکنی؟». ناامیدی اینجوری وارد میشود؛ این اثر میگذارد. البتّه پاسخ جوان مؤمن و مبارز و آگاه و هوشمند بیلکنت و رسا است که «بله، مشکلات در کشور وجود دارد [امّا] من درس میخوانم برای اینکه بنا دارم دهها سال دیگر در این کشور عمر کنم، زندگی کنم و صدها سال دیگر فرزندان من و نوههای من و ذرّیّهی من و هممیهنان من در این کشور زندگی کنند؛ من میخواهم مشکلات را برطرف کنم؛ درس میخوانم برای اینکه مشکل را برطرف کنم؛ مبارزه میکنم برای اینکه مشکل را برطرف کنم»؛ جواب جوان مسلمان این است. امّا او، کار خودش را میکند و روی بعضیها تأثیر هم میگذارد. این حالا یک مثال.
یک مثال دیگر برای بدبین کردن ما به خود [این است که] رسانههای جورواجورِ بدخواه، اصرارشان این است که ثابت کنند ملّت ایران از اعتقادات دینی روگردان شده، از احساسات انقلابی روگردان شده. اصرار دارند؛ این را بارهاوبارها آنها میگویند، یک دنبالههایی هم اینجا دارند که اینها هم میگویند؛ در فضای مجازی میگویند، در روزنامه میگویند، در حرفهای گوناگون میگویند که «مردم از دین روگردان شدهاند». خب، تکرار میکنند، یک نفری که دچار غفلت باشد و فکر نکند، قبول میکند، باور میکند؛ امّا شب قدر شد، ناگهان شما میبینید جلسات امسال از پارسال پُرشورتر است؛ تضرّع و گریه و ابتهال(۱۵) و حضور جوانها و اشک جوانها در این جلسات از پارسال بیشتر است؛ [راهپیمایی] روز قدس میشود، جمعیّت از پارسال فشردهتر است؛ [راهپیمایی] بیستودوّم بهمن میشود، جمعیّت دو برابر پارسال است. یعنی خلاف آنچه او میگوید وجود دارد، امّا او وسوسهی خودش را میکند. من گفتم «مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس * اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس * مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاس»،(۱۶) «ناس» همینها هستند که دائم در حال وسوسهاند.
یک مثال دیگر؛ مثلاً فرض کنید چهار نفر سرمایهدار یا کارآفرین کشور را ترک کردند، پولشان را برداشتهاند و رفتهاند یک کشور دیگر. میگوید «آقا ببین! به چه امید شما میخواهی اینجا فعّالیّت اقتصادی بکنی؟ دارند میروند»! خب بله، چهار نفر رفتهاند، چهل نفر ماندهاند و دارند فعّالیّت میکنند. هزاران شرکت دانشبنیان دارد به وجود میآید، جوانها دارند به کار جذب میشوند؛ واقعیّتهای جامعه اینها است امّا دشمن سعی خودش را میکند برای اینکه همه را ناامید بکند. خب این طرّاحی دشمن است. پس توجّه بشود که امروز طرّاحی دشمن، بدبین کردن ما به خودمان است. [میخواهند] به خودمان بدبینمان کنند؛ به دولتمان بدبین بشویم، به محیط دانشجوییمان بدبین بشویم، به مردممان بدبین بشویم؛ نه، کشور دارد حرکت میکند، حرکت خوبی هم میکند.
[البتّه] نقص داریم؛ بنده در مقام توقّع شاید از بعضی از شماها بیشتر توقّع داشته باشم، و بیشتر هم اعتراض میکنم. حالا گاهی لزومی ندارد که انسان علناً حرف بزند امّا خب میگوییم، اعتراض میکنیم؛ امّا میبینیم که داریم پیش میرویم؛ کشور دارد پیش میرود بحمدالله. ما [قبلاً] اینهمه جوانِ مؤمن، فعّال، باانگیزه، خوشفکر، در کشور نداشتیم، [ولی] امروز داریم بحمدالله. خب این هم یک مطلب دیگر.
یک مطلب هم این است که خب جوان ایرانی، مورد کینهی دشمنان است؛ این را بدانید، این را جوانهای ما بدانند. هم شماها که بیشتر از دیگران این را توجّه داشته باشید، هم عموم جوانهای کشور بدانند: دشمن، استکبار، کارتلهای(۱۷) صهیونیستی که بر اروپا و آمریکا تسلّط دارند، اینها بلاشک با مسئولین جمهوری اسلامی خیلی بدند؛ دستشان برسد، تکّهپارهشان میکنند؛ امّا با جوانها بدترند؛ چرا؟ برای خاطر اینکه اگر شما جوانها و انگیزههای جوانها و جوانهای کشور نباشند، از دست مسئولین کشور کاری برنمیآید. کار را درواقع جوانها دارند انجام میدهند؛ حرکت و پیشرفت به دست جوانها است، لذا اینها از جوانها کینه دارند. از اوّل انقلاب تا امروز جوانها بودند که کارهای بزرگ را در جبهههای مختلف، میدانهای مختلف، به عهده گرفتند و پیش بردند. من این را بیشتر برای این میگویم که مسئولین کشور توجّه کنند و خوشبختانه توجّه هم میکنند؛ از خیلی از جوانها استفاده میکنند امّا باید بیشتر استفاده کنند. در میدانهای مختلف، جوانهای ایرانی کار کردهاند.
اینجا من یادداشت کردهام: در میدان مدیریّتهای دولتی ــ مدیر دولتی ــ جوانهایی از قبیل شهید موسیٰ کلانتری و شهید تندگویان [را داشتیم]؛ اینها وزیر بودند، همه جوان؛ یا شهید قندی، شهید عبّاسپور؛ اینها همه شهید شدند؛ اینها جوان بودند. اینها همه ــ اینهایی که من اسم میآورم؛ حالا میخوانم بعضیهای دیگر را ــ در دهههای بیست و سیِ عمر بودند، یعنی بین ۲۰ سال تا ۳۹ سال و ۴۰ سال. در میدان مدیریّت دولتی اینها بودند. مرحوم موسیٰ کلانتری گفت: من در صف دوّم، سوّم نماز جمعه نشسته بودم؛ یک نفر پهلوی من نشسته بود. صف جلو، شهید عبّاسپور ــ که او هم جزو وزرا بود و شهید شد ــ نشسته بود. گفت: این کس که پهلوی من بود، عبّاسپور را نشان داد و گفت که آقا، نگاه کن ببین وزیر آمده نشسته در صف نماز جماعت! ببین کار به کجا [رسیده]. اوایل انقلاب بود دیگر. شهید کلانتری که لهجهی ترکی قشنگی داشت گفت به او گفتم: من عجیبترش را به تو بگویم؛ من هم وزیرم!(۱۸) اینها وزرای خوبی بودند، مدیران خوبی بودند. در میدان نظامی، شهید همّت، شهید خرّازی، شهید بابایی، شهید حسن باقری، شهید شیرودی، شهید اردستانی، شهید صیّاد شیرازی ــ البتّه آن وقتی که صیّاد شهید شد سنّش بیشتر بود امّا آن وقتی که میجنگید، در همین سنینی بود که عرض کردم ــ اینها واقعیّت جنگ را عوض کردند؛ تبدیل کردند به دست قدرت جمهوری اسلامی علیه همهی متّحدین ارتجاع و استکبار.
در میدان هنر و ادبیّات، شهید آوینی، مرحوم سلحشور، مرحوم طالبزاده. البتّه اینها آخر عمرشان سنّشان بیشتر بود، امّا در همین جوانی خیلی کارها کردند، و امثال اینها که کم هم نیستند. در میدان علم و تحقیق، شهید تهرانیمقدّم، مرحوم کاظمی آشتیانی، شهید مجید شهریاری، شهید رضایینژاد، شهید احمدی روشن. جوانهای ما اینها هستند دیگر. این رشته تا امروز هم ادامه دارد، تا همین دورهی شماها، در همین زمان معاصر شما، شهید حججی، مصطفیٰ صدرزاده، آرمان علیوردی، روحالله عجمیان. اینها برجستهاند، نقطههای واقعاً برجستهاند. هزارها، دهها هزار، صدها هزار جوانِ ایرانیِ مسئولیّتشناس امروز وجود دارند؛ اینها موتور حرکتند، اینها موتور پیشران حرکت کشور و حرکت نظامند، هر کدام در یک بخشی. همهی شما، یکایک شما، باید اینجوری باشید. نمیگویم شهید بشوید، خدا کند شهید نشوید ــ البتّه در پیری اشکال ندارد؛ هفتاد هشتاد سالتان که شد، آنوقت شهید بشوید، امّا فعلاً تا جوانید کارتان داریم، شهید نشوید ــ امّا مثل شهیدها زندگی کنید، واقعاً مثل اینها زندگی کنید، مثل اینها حرکت بکنید. با این مجموعه، قدرتهای شیطانی خیلی مخالفند.
جوانهای عزیز! راه روشن را با جدّیّت دنبال کنید؛ راه روشن انقلاب و اسلام و کشور و نظام و مانند اینها را با جدّیّت دنبال بکنید؛ کشور به شماها نیاز دارد. [در این راه،] احتیاج دارید به آرمانخواهی ــ یکی از این چند چیزی که واقعاً به آن نیاز است، آرمانخواهی است ــ احتیاج دارید به امید، احتیاج دارید به عقلانیّت. این [جور] است. آرمانخواهی یعنی همان [نگاه به] افقهای دور که اشاره کردم؛ این اگر نباشد، [حرکت] امکان ندارد؛ «آرمانخواهی» موتور پیشران حرکت است؛ «امید» سوخت این موتور است؛ اگر امید نباشد، این موتور حرکت نمیکند، آرمانخواهی در دلش میماند و غصّهاش را میخورد اگر امید وجود نداشته باشد؛ «عقلانیّت» هم فرمان این موتور است؛ باید با عقلانیّت فکر کنید و خردورزی کنید و پیش بروید.
در مورد دانشگاه من حرف زیاد دارم، شماها هم یک اشارهای کردید و حرفهایتان درست است، اشکالاتتان وارد است. من میخواهم این را بگویم که کمبودِ نقشهی واقعاً جامعِ علمی، امروز نقیصهی بزرگ دانشگاه ما است. ما نمیدانیم توزیع دانشجو بر حسب رشتههای علمی بر چه اساسی صورت میگیرد. این رشتههای علمی باید مورد نیاز کشور باشد، باید به درد کشور بخورد. چه تعداد دانشجو در فلان رشته لازم داریم؟ اینها باید فکر بشود، باید کار بشود. اینها را من از وزیر محترم علوم(۱۹) ــ لابد اینجا هستند ــ میخواهم که دنبال کنند و این یکی از مهمترین کارهای شما است که باید انجام بگیرد. بعضی از رشتههای علمی در ایران هست که مورد نیاز نیست، شغلش هم وجود ندارد؛ خب چه فایدهای دارد؟ بعضی از کارهای دانشگاهی و رشتههای دانشگاهی هست که اصلاً وجودش [ضرورتی ندارد]. ما الان شاید چند صد هزار دیپلمِ آمادهی به کار داریم که میتوانند در بخشهای مختلف مشغول به کار بشوند؛ اینها را میآوریم داخل دانشگاه، بعد از مدّتی چند صد هزار کارشناس یا کارشناس ارشدِ بیکارِ متوقّعِ عصبانی تحویل کشور میدهیم! فکر کنیم ببینیم چه چیزی لازم داریم، بر حسب نیازمان حرکت بکنیم. اگر ما فارغالتّحصیلی داریم که شغل ندارد، باید بدانید نظام تعلیم و تربیت ما اشکال دارد. اگر کسی برای فایدهی کشور تحصیل میکند، باید شغلش آماده باشد. اگر فارغالتّحصیل داریم امّا شغل ندارد، پیدا است که این دانشجو گرفتن با نظام و با محاسبهی درست انجام نگرفته.
خب، وقت تمام شد و حرفها خیلی زیاد است؛ شما را دوست داریم و برایتان دعا میکنیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,297 | 1402/01/27 | بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان ارشد نیروهای مسلح | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52531 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. بنده هم همانطور که آقای سرلشکر باقری بیان کردند، از این دیدار که بعد از یک فَترَت(۲) طولانی صورت گرفته خوشحالم و امیدوارم که انشاءالله خداوند متعال همهی شما را موفّق بدارد به آنچه مورد رضای او است و آنچه برای خدمت مهم و بزرگ شما ضروری و لازم است. عید نوروز را هم به شما تبریک عرض میکنم. اگرچه حالا نزدیک یک ماه هم از عید گذشته، امّا عید نوروز تا دو سه ماه ادامه دارد، میشود تبریک گفت، اشکالی ندارد.
بیانات جناب آقای باقری هم خیلی بیانات خوبی بود؛ یعنی انتظارات ما از نیروهای مسلّح همین چیزهایی است که ایشان بیان کردند. به اضافهی اینکه در یک جاهایی تدبیر کردید و تصمیم گرفتید ــ که بسیار فکر خوبی است ــ امّا تصمیم نصف کار است؛ نصفِ دیگرِ کار عمل کردن و رفتن و دنبال کردن و مانند اینها است؛ آن تصمیمها را نگذارید که کهنه بشود، بماند، بیات بشود و بتدریج فراموش بشود. تعجّب هم نکنید از اینکه من این توصیه را میکنم، چون این اتّفاق زیاد میافتد؛ در نیروهای مسلّح هم میافتد، در بیرون نیروهای مسلّح هم میافتد. تصمیمگیری میشود، آن کسانی هم که در صدر دستگاه تصمیم میگیرند عازم و جدّی هستند و واقعاً باورشان هست و میخواهند، منتها وقتی که در این طبقاتِ مختلفِ مسئولین و نیروی انسانی میرود به سمت سرپنجهها، همینطور ضعیف میشود و ضعیف میشود، گاهی اوقات هم انجام نمیگیرد! نگذارید اینجوری بشود. این یک.
دوّم اینکه آن چیزهایی را که شروع کردید، دنبالگیری کنید و پیگیری کنید. حالا فرض کنید مثلاً خانهسازی که فلان تعداد خانه را شما شروع کردید؛ خیلی خوب، [امّا] یکی از عیوب این طرحهای سازندگی در کشور ما این است که بیشتر از زمانِ لازم و مقرّر طول میکشد. خب مثلاً حالا یک مجتمع خانهسازی فرضاً در طول سه سال باید تمام بشود؛ نباید بگذارید هفت سال بشود، ده سال بشود. این هم یکی از توصیههای ما است.
چند مطلب را من یادداشت کردهام که به شما برادران عزیز عرض بکنم. یک مطلب راجع به جایگاه شما است. اینکه میفرمایند «فَالجُنودُ بِاِذنِ اللهِ حُصونُ الرَّعیَّة»،(۳) [یعنی] شما حصنید، حصارید برای ملّت و برای جامعه، این خیلی افتخار بزرگی است. چه افتخاری از این بالاتر؟ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نیروهای مسلّح را اینجور توصیف میکنند که اینها حصارهای مستحکمی هستند در پیرامون کشور و ملّت؛ دیگر از این بالاتر، از این مهمتر چیست؟ یک نفر را [اگر] شما تحت سرپرستی قرار بدهید و پناه بدهید، چقدر ارزش دارد؟ این را مقایسه کنید با یک ملّت. یک ملّت را شما تحت حفاظت خودتان میگیرید؛ پس این خیلی جایگاه بالایی است، جایگاه بزرگی است. به همین اندازه هم مسئولیّتآور است؛ مثل همهی چیزهایی که ارزش بالایی دارد، مسئولیّتش هم متوازن با همان ارزش است. یعنی، هم قدر خودتان را، قدر این کار را، این شغل را، این مسئولیّت را بدانید، هم به مسئولیّتهایش حسابی تن بدهید؛ یعنی شانهها را زیر بار این مسئولیّت ببرید و در این زمینه کار کنید.
یک نکتهی بعدی این است که خوشبختانه نیروهای مسلّح ما رو به پیشرفتند؛ همهی شاخصهای مورد نظر، این را نشان میدهد. نه اینکه نقص نداریم؛ چرا، در این تردیدی نیست؛ نقص داریم، ضعف داریم، امّا مهم این است که حرکت به سمت جلو است؛ این قطعی است. توقّف نیست، پیشرفت هست؛ این نکتهی بسیار مهمّی است، نگذارید این را از دست بدهید. توقّف هم مثل عقبگرد است، هیچ فرقی نمیکند؛ قانع به وضع موجود نباشید، بخواهید پیش بروید. حالا من تعبیر «تحوّل» کردم؛(۴) تحوّل نقطهی بالایی و فوقانیِ این تحرّک است. آنچه لازم است تحرّک است؛ تحرّک به سمت جلو، پیشرفت. نگاه کنید ببینید در همان بخشی که شما هستید، چه کار میتوانید در این زمینه انجام بدهید.
یک نکتهی بسیار مهم آمادگی است. حالا ایشان اشاره کردند به بازیهای جنگ.(۵) خب مهم است؛ یعنی بازیهای جنگ را در آن بخشی که نیروهای مسلّحِ دشمن متعهّدش هستند ــ در همهی بخشهایش؛ بخش هواییاش، بخش زمینیاش، بخش دریاییاش، بخش امور امنیّتیاش، بخش نفوذش ــ در همهی زمینههایی که در حوزهی کار نیروهای مسلّح قرار میگیرد، باید آمادگی داشته باشید. وقتی تهدید هست، باید آمادگی وجود داشته باشد. تهدید هم همیشه هست، چون نمیشود زمانی را فرض کرد [که تهدید نباشد]؛ میشود زمانی را فرض کرد که صلح باشد و جنگ نباشد، امّا اینکه زمانی را فرض کنیم که تهدید اصلاً نباشد، به نظر من چنین چیزی میسّر نیست و پیش نمیآید. بنابراین، همیشه باید آمادگی وجود داشته باشد. این «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم» این است دیگر؛ یعنی آماده کنید؛ «اَعِدّوا» [یعنی] آماده کنید. چقدر آماده کنید؟ «مَا استَطَعتُم»؛ هرچه میتوانید، هرچه در توان شما است، «مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل». همین آمادگی، خود نفْس آمادگی، بازدارنده است؛ خود نفْس آماده بودن [بازدارنده است]. لذا در همین آیه هم میفرماید «تُرهِبونَ بِهِ»؛ به این اِعداد، به این آماده بودن، تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَهِ وَ عَدُوَّکُم؛(۶) یعنی وقتی که شما آماده هستید و دشمن احساس میکند شما آمادهاید، خود نفْس این بازدارنده است. در هوایی بازدارنده است، در پدافند بازدارنده است، در این گردش دریایی بازدارنده است، در تمرینهای نظامی و رزمایشهای نظامی که در دریا و زمین انجام میدهید بازدارنده است؛ در همهی بخشهای مختلف همینجور است. بنابراین، آمادگی را حفظ کنید که دشمن ببیند.
این تهدیدی که من گفتم، از ناحیهی کیست؟ این هم یک نکتهی مهمّی است. اشتباه نباید بکنیم. انسان گاهی میبیند که مثلاً فرض کنید یک قدرت کوچک و کماهمّیّتی یک حرفی میزند، یک اقدامی میکند، ذهن انسان متوجّه میشود به او. مشغول نشویم به این دشمنیهای جزئی؛ ببینیم چه کسی پشت صحنه است، چه کسی اصل طرّاحی را بر عهده دارد؛ این مهم است. پشت همهی این جنگافروزیهایی که در منطقهی ما و مناطق دیگر جهان انجام میگیرد، قدرتهای بزرگند. حالا مثلاً امروز در اروپا اوکراین درگیر جنگ است؛ این جنگ را چه کسی راه میاندازد؟ اینها را چه کسی برنامهریزی میکند و طرّاحی میکند؟ در سوریه همینطور، در لیبی همینطور، در سودان همینجور، در جاهای دیگر همینطور. اینهایی که اتّفاق میافتد، این جنگهایی که وجود دارد، یک طرّاحیهایی پشت صحنه دارد؛ اینها را نمیشود انسان حمل کند بر [عوامل جزئی]. آن طرّاحان چه کسانی هستند؟ آن نیروهای شریرِ بینالمللی هستند که ما از آنها تعبیر میکنیم به «استکبار»؛ «استکبار» یعنی همان نیروهای شریر و متجاوز و افزونطلب بینالمللی که به هیچ حدّی قانع نیستند. اینها نگاه میکنند برنامهریزی میکنند میبینند اینجا احتیاج است به اینکه یک دعوایی راه بیفتد برای اینکه فلان جا سود ببرند؛ این دعوا را اینجا راه میاندازند برای اینکه مثلاً سودش را آنجا ببرند! اینها را باید توجّه کرد و پشت صحنه را باید دید.
برنامهریزیهای دشمن هم به نظر من برنامهریزیهای بلندمدّت است. ما فقط نگاه نکنیم به اینکه حالا مثلاً برای این پنج سال یا این ده سال علیه ما [چه فکری کردهاند]؛ نگاه کنیم ببینیم در بلندمدّت چه فکری کردهاند. غالباً برنامهریزیها برنامهریزیهای بلندمدّت است؛ آدم این را میفهمد. اینها از بلندمدّت و میانمدّت، همهجور دارند و بدون نقشه کار نمیشود. من نگاه میکنم میبینم مثلاً حدود ۲۲ سال پیش، دو عملیّات در شرق و غربِ ما با فاصلهی کوتاهی انجام گرفته؛(۷) خب این نمیتواند تصادفی باشد؛ با یکی بیش از ۱۳۰۰ کیلومتر مرز داریم، با یکی بیش از ۸۰۰ کیلومتر مرز داریم؛ ناگهان در شرق و غرب ما آتش بلند میشود. ما هم دخالتی نداریم، کناریم، امّا عوامل مستکبر وارد میشوند، جنگ راه میاندازند، جنگ جدّی. اتّفاقی که در عراق افتاد، ورود آمریکاییها، شوخی نبود؛ یک جنگِ واقعیِ همهجانبهی کاملاً جدّی بود که همهی نیروی زمینی و همهی نیروی هوایی آمریکا به کار افتاد در عراق. در افغانستان هم تقریباً همینجور؛ آن را هم با یک فاصلهی کمی زودتر از عراق شروع کردند. خب این تصادفی است؟ اینکه در شرق ایران و غرب ایران یک چنین اتّفاقی بیفتد در فاصلهی کوتاه، این یک چیز تصادفی است؟ قطعاً نمیتواند تصادفی باشد؛ این یک فکری پشت سرش است. ممکن است حالا در عراق هم اینها یک منافعی داشته باشند یا در افغانستان هم یک منافع ضعیفی داشته باشند، امّا این منافع ایجاب نمیکند یک چنین جنگی را. هدف این جنگ، ایران اسلامی است؛ آدم وقتی نگاه میکند، شک پیدا نمیکند که هدف این دو جنگ، ایران اسلامی بود، حالا به شکلهای مختلف و با تحلیلهای مختلف که تحلیلهایش سخت هم نیست، آدم میتواند بفهمد. بهانهی واهی میگیرند؛ مثلاً یک بهانهای در آنجا، یک بهانه هم آن طرف میگیرند وارد میشوند، یک جنگ راه میاندازند. اینها را باید توجّه کرد که دشمن ما کیست.
حالا خوشبختانه چون بنیهی انقلاب بنیهی قویای است ــ اینکه من بارها تکرار میکنم،(۸) خواهش میکنم روی این فکر بشود؛ بنیهی انقلاب خیلی قوی است، پایههای انقلاب خیلی محکم است ــ به همین دلیل در هر دو قضیّه طرف مقابل شکست خورد؛ یعنی به طور واضح شکست خورد و شکستش همراه بود با توسعهی دستوبال جمهوری اسلامی؛ چیزی که آنها نمیخواستند، چیزی که آنها فکرش را نمیکردند. خدا رحمت کند شهید سلیمانی را که خب نقش او در این قضیّه نقش واقعاً بینظیری بود؛ من که از نزدیک در جریان کارها بودم، میدانم. خدا انشاءالله درجاتش را عالی کند.
خب، دشمن شکست خورد، در حالی که برنامهریزی شده بود. حالا ما از اینجا یک نتیجهای بگیریم؛ نتیجه این است که محاسباتِ بظاهر محکمِ قویِ همهجانبهی دشمن کاملاً قابل شکست خوردن است؛ این را ما فراموش نکنیم. در همهی محاسباتی که ما الان میکنیم، این را جزئی از محاسبات خودمان قرار بدهیم که درست است که دشمن دستگاه اطّلاعاتیاش قوی است، دستگاه محاسباتیاش قوی است، نیروهای مسلّحش خوبند، پول هم که زیاد دارد، اینها همه به جای خود محفوظ، امّا کاملاً امکانپذیر است که انسان محاسبات او را به شکست دچار کند، مواجه کند با شکست. اگر عقلایی وارد بشویم و کار را رها نکنیم و دنبال کنیم، همهی تلاشهایی که دشمن میکند قابل شکست است.
حالا یک نمونهاش، الان همین رژیم صهیونیستی [است] که جلوی چشم است و همهی دنیا دارند میبینند. آن سال ماه رمضان عملیّات [علیه] فلسطینیها انجام گرفت و خب عملیّات مهمّی هم بود و خیلی هم خسارت به فلسطینیها وارد شد ــ در محلّهی شیخ جرّاح و مانند اینها ــ واقعاً به اینها ظلم کردند؛ [امّا] از دنیا صدایی بلند نشد ــ من یادداشت کردم، یادداشت آن سال را مراجعه کردم ــ آنجا انسان گلایه پیدا میکرد که در دنیا واقعاً هیچ صدایی [بلند نشد] نه از این دستگاه حقوق بشر، نه دیگران؛ در روز قدس جدّاً [تنها] از اینجا، و یک جاهای دیگر هم کم و بیش یک حرکاتی شد. امسال شما ببینید در مقابل این حرکاتی که اسرائیل دارد انجام میدهد در دنیا چه خبر است؛ در خود آمریکا راهپیمایی میشود، در انگلیس راهپیمایی میشود، به خودروی رئیس رژیم صهیونیستی از طرف مردم اروپا حمله میشود. الان در همین قضایا موضعگیریهایی که در دنیا شده، موضعگیریهای خوبی است، به نفع فلسطینیها و علیه [اسرائیلیها]. اینها خب نشاندهندهی یک حقایقی است که نباید اینها را از نظر دور داشت و شکستپذیری دشمن را و قابل نقض بودن محاسبات دشمن را از این بایستی فهمید.
البتّه از مکر دشمن هم نباید غافل شد؛ یعنی ما در هیچ مرحلهای از پیشرفتها و موفّقیّتهایمان دیگر بالش نرم زیر سرمان نگذاریم که فکر کنیم دیگر حالا تمام شد؛ نه، آن بیداری، آن اِعداد و آمادگی که اوّل گفتیم [باید باشد]. البتّه مراکز فکری در داخل نیروهای مسلّح به نظر من مسئولیّت بزرگی دارند؛ باید فکر کنند. من یک وقتی به شماها گفتهام که راهبردسازان و به تعبیر رایج فرنگی، استراتژیستهای نظامی ما شماها هستید؛ باید بنشینید طرّاحی کنید، طرّاحی مبتکرانه بکنید برای مقابله. دائم باید در فکر طرحهای جدید، کارهای جدید، کارهای مهم، البتّه عقلایی [باشید که] با توجّه به ظرفیّت منطقه، با توجّه به ظرفیّت کشور و مانند اینها بایستی انجام بگیرد.
بههرحال راه، راه خوبی است، کار، کار خوبی است، شغل، شغل پُرافتخاری است و کمک الهی هم انشاءالله پشتِ سر شما است. به خانوادههایتان، به همسرانتان، به فرزندانتان از قول بنده، هم سلام برسانید، هم تبریک بگویید، هم از صبری که در قبال شماها میکنند تشکّر کنید. واقعاً از صبری که زنهای شماها میکنند و شماها که میروید مشغول کار و جلسات پیدرپی و مانند اینها [میشوید همراه با] خطر، آنها در خانه مشغول کارهای خودشان هستند، تشکّر فراوان بکنید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
2,298 | 1402/01/16 | بیانات در دیدار شاعران و اساتید زبان فارسی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52431 |
به مناسبت میلاد حضرت امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام)(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
دلمان برای این جلسه و برای شما دوستان عزیز و شعرای عزیز تنگ شده بود. الحمدلله خدای متعال تفضّل کرد و توانستیم یک بار دیگر این جمع را در اینجا ببینیم و از محصول فکر و دل و جان آنها که خیلی هم ارزشمند است، به معنای واقعی کلمه بهره ببریم و لذّت ببریم؛ یعنی لذّتی که انسان از شعر خوب میبرد، جزو برترین لذّتها است.
خوشبختانه قلمرو شعر در کشور توسعه پیدا کرده؛ هم به معنای افزایش شاعر، هم به معنای افزایش مستمع؛ این فرصتی است و از این فرصت باید استفاده کرد. شعر یک رسانه است؛ یک رسانهی اثرگذار است. یک دورهای بوده است که تنها رسانهی تأثیرگذار در عالم ــ حالا عالم اسلام تا آنجایی که ما بلدیم، میشناسیم ــ شعر بوده. شاعر شعر را میگفت و شعر خوب البتّه، بسرعت منتشر میشد و مردم آن را میشنیدند. دعبل در خراسان آن شعر معروف خودش را خواند، بعد حضرت [امام رضا (علیه السّلام)] به او جبّه دادند، جایزه دادند. خب او آمد بیرون و رسید قم؛ قمیها گفتند که شنیدهایم امام به تو جبّه داده، آن را به ما بده. گفت نه؛ اصرار کردند و گفتند یک تکّهاش را بده؛ حاضر نشد. با کاروان راه افتاد از قم خارج شد، وسط راه یک راهزنی، از آنهایی که در بیابان کاروانها را میزنند به اینها رسید و جلوی اینها را گرفت و همهی اموالشان را از آنها گرفت. رئیس دزدها آن بالا، روی یک سنگی نشسته بود. افراد دزد داشتند بار این کاروان را دانهدانه باز میکردند، برمیداشتند، چه میکردند؛ او همین طور که نگاه میکرد به عوامل خودش، این بیت را خواند که:
اَرىٰ فَیئَهُم فی غَیرِهِم مُتَقَسِّماً
وَ اَیدِیَهُم مِن فَیئِهِم حَسَراتٍ(۲)
مضمون شعر این است که من مال خودم را و آنچه متعلّق به خودم است، میبینم که دارد از دستم میرود. [رئیس دزدها] کاروانها را میگفت دیگر؛ همانها را که خودشان از آن فیء(۳) خودشان دستشان خالی است؛ یعنی آن مال خودشان، دست دیگران است. این یک بیت از همان قصیدهی [دعبل] است. دعبل گفت که بروید بپرسید که این قصیده، این شعر مال چه کسی بود تو خواندی. یکی از کاروانیها رفت، گفت این شعری که خواندی، این بیت، مال چه کسی بود؟ گفت مال دعبل است. گفت دعبل اینجا است. گفت کجا است؛ دعبل را به او نشان دادند. دعبل رفت جلو، گفت بله، این شعر مال من است؛ من [دعبل] هستم. او هم دستور داد که همهی آنچه برده بودند به آنها پس دادند.
من میخواهم این را بگویم: «رسانه» یعنی این. این شعر، مِنبابمثال در ماه رجب در خراسان گفته شده، یک دزد در ماه شعبان آن را حفظ است و بیتی از آن را میخواند و [به آن] تمثّل میجوید؛(۴) شعر اینجور انتشار پیدا میکرد، اینجور پخش میشد؛ رسانه [بود]. امروز البتّه رسانهها مختلفند، لکن شعر جای خودش را دارد؛ هیچ کدام از رسانهها، مثل شعر، تأثیرگذار به معنای خاص نیستند. البتّه بعضی از رسانهها، مثل سینما، احتمالاً تأثیر بیشتری از شعر دارند ــ رسانههای تصویری و مانند اینها ــ لکن تمام میشود، فراموش میشود؛ یک بار شما فیلم را دیدید، دو بار دیدید، دیگر تمام میشود، امّا این شعر مانده، میماند، هزار سال این شعر باقی میماند. این، خصوصیّت شعر است. بنابراین، شعر یک رسانهی اثرگذار و ماندگار است.
یک نکتهای وجود دارد در مورد شعر فارسی و آن اینکه جزو خصوصیّات شعر فارسی تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است. در شعرهای دیگر، تا آنجایی که حالا ما میدانیم، نه اینکه وجود نداشته باشد، به این شدّت وجود ندارد؛ یعنی ما قلّههای شعر فارسی را که نگاه میکنیم، یا حکیمند ــ [مثل] نظامی یا حکیم فردوسی؛ فردوسی یک حکیم است و شاهنامه واقعاً کتاب حکمت است ــ یا مولانای معرفت و عرفان و معنویّتند یا حافظ قرآنند یا مثل سعدی کتابشان پُر از حقایق و معارف حِکمی و معنوی است. همینطور از آن بالا شما بگیرید بیایید پایین تا برسیم به سعدی، به حافظ، به جامی، به صائب، به بیدل؛ ببینید، اینها همه حکیمند، همهی [اشعار] اینها حکمت است؛ یعنی شعر ما، شعر فارسی، در طول زمان حاملِ حکمت بوده، حاملِ معرفت بوده، سرمایههای معنویِ ما را حفظ کرده و بر آنها افزوده؛ یعنی شما اگر چنانچه در یک حدّ خاصّی از معرفت باشید، وقتی که مثلاً مثنوی مولانا را میخوانید، این معرفت افزایش پیدا میکند؛ یعنی تولید معرفت میکنند، تولید این سرمایه را میکنند، فقط حفظ سرمایه نیست؛ خصوصیّت شعر فارسی این است.
مهم این است که این سرمایهسازی و پاسداری سرمایه در سختترین شرایط هم اتّفاق افتاده؛ مثلاً در تاختوتاز مغول. شما ببینید، در دوران تاختوتاز مغول، ما عطّار داریم، مولوی داریم، سعدی داریم، حافظ داریم؛ اینها همه مال دوران مغول و تیمور است دیگر؛ یعنی وقتی است که کشور در شرایط سخت تاختوتاز بیگانگان قرار داشته، همه چیزِ کشور تحت تأثیر این بوده، امّا معرفت و شعر و معنویّت متوقّف نشده؛ این خصوصیّت شعر فارسی است و ما اینها را باید بدانیم در مورد شعرمان.
خب شعرای ما، شعرای برجستهای که حالا بعضیشان را اسم آوردیم، مثل ناصرخسرو، مثل نظامی گنجوی، مثل خاقانی، مثل خود مولوی، مثل سعدی، اینها به معنای واقعی کلمه مصداق همان «اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا» در آخر سورهی شعراء هستند؛ [آنجا که میفرماید] که «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوونَ * اَ لَم تَرَ [اَنَّهُم فی کُلِّ وادٍ یَهیمونَ * وَ اَنَّهُم یَقولونَ ما لا یَفعَلونَ] * اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیراً وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا»؛(۵) یعنی مصداقِ همینند؛ واقعاً اینجوری است که شعرای بزرگ ما مصداق این هستند. این گذشتهی ما است.
امروز، به نظر من، آن تاختوتازی که زمان مغولها اتّفاق افتاد دارد تکرار میشود. البتّه نوع تاختوتاز این مغولهای جدید، مغولهای کراواتبسته و پاپیونزده و ادکلنزده و کت و شلوارپوشیده، با آن مغولها تفاوت دارد، امّا تاختوتاز است، دارند تاختوتاز میکنند. تاختوتازشان چهجوری است؟ خب ما خودمان لمس کردهایم، نمیخواهد در تاریخ خوانده باشیم. البتّه اگر کسی تاریخ سیصد چهارصدسالهی استعمار را بخواند، میفهمد که اینها با دنیا چهکار کردند؛ استعمارگرها با آسیا، با آفریقا، با آمریکای لاتین، با مجموع قارّهی آمریکا چه کردند! آنها یک مسئلهی دیگری است. اینها زمان خود ما، یک سگِ هاری مثل صدّام را تجهیز کردند؛ هم هواپیما دادند که بتواند بیاید بمباران کند، من یادم نمیرود، چون [استفاده از] هواپیما سخت بود، خطر هم داشت، و برای او صرفه در این بود که با توپ بتواند بزند ــ منتها کجا را بزند؟ خب دزفول و مانند آن را که میزد؛ میخواست تهران را بزند ــ فرانسویها آمدند این لولههای توپ بلند را هم برایش درست کردند که توپش به تهران برسد؛ یعنی اینجور اینها کمک کردند. کارخانههای شیمیایی آلمان در خدمت صدّام قرار گرفتند که حلبچه و سردشت و میدانهای جنگ روبهرو را با کشتار هزاران نفر، مرکز جنایت خودش قرار بدهد. این کاری است که اینها در ایران کردند؛ تاختوتاز اینها است. این تاختوتاز متنوّع است؛ یعنی یکجور هم نیست؛ یک نوعش این است.
تحریم هم جزو تاختوتاز است؛ [مثل] تحریم دارویی. اگر کشورهای غربی بتوانند یک کشوری مثل ایران اسلامی را که دنبال استقلال و دنبال ایستادگی و استقامت است، از موادّ غذائیِ لازم هم محروم کنند میکنند؛ آنها همچنان که داروهای لازم را ممنوع کردند، آن وقتی که واکسن لازم داشتیم پولش را گرفتند [امّا] واکسنش را ندادند ــ در سال ۹۹ پول واکسن را گرفتند و به بهانههای مختلف واکسن را ندادند ــ شک نداشته باشید اگر چنانچه میتوانستند کاری کنند که غذای مردم، نان مردم داخل کشور نیاید و در کشور به وجود نیاید، حتماً میکردند؛ یعنی اینها اینجوری هستند. حالا آن قضیّهِی قحطی دهههای چندِ قرن هم که به جای خود محفوظ؛(۶) این هم یکجور تهاجم است. علاوه بر این، صدها و هزاران رسانه را در خدمت دروغ و شایعه و انحراف و مانند اینها قرار دادند. الان یک مجموعهی تهاجم و تاختوتاز متنوّع، از نظامی گرفته تا اقتصادی، تا [جنگ] سخت، تا [جنگ] نرم، همهجور وجود دارد. خب، اینجا نقش شاعر چیست؟ من حرفم این است. شعرای ما در یک دورههایی درخشیدند؛ یعنی کاری را که باید میکردند کردند.
امروز هدف دشمن این است که نقاط قوّت فکری و معارفی ما را از ما بگیرد؛ ما استقلال میخواهیم، روحیهی ما را تضعیف کند؛ ما میخواهیم در مقابل استبداد غربی استقامت کنیم، روحیهی ما را تضعیف کند، ما را مردّد کند؛ تفکّرات اسلامی و معارف اسلامی را در ما تضعیف کند، عمل اسلامی را تضعیف کند، وحدت ملّی را تضعیف کند، تدیّن زن را، حیای زن را تضعیف کند؛ اینها همه، آن نیازهای معنوی یک ملّت و یک کشور است؛ اینها دنبال این چیزها هستند. حالا راجع به زن یکی از خانمها خواندند و چقدر هم خوب؛ واقعاً باید از اینجور کارها زیاد اتّفاق بیفتد، خیلی باید انجام بگیرد.
من میخواهم این را عرض بکنم که غربیها نسبت به زن ایرانی ترحّم ندارند که بگویند حقوق زن رعایت بشود، [بلکه] کینه دارند از زن ایرانی. قطعاً اگر چنانچه حضور زنها نبود، انقلاب پیروز نمیشد. من این را [بقطع میگویم]؛ بنده دیگر در متن مسائل انقلاب بودم. یعنی اگر در آن اجتماعات عظیم زنها شرکت نمیکردند، انقلاب پیروز نمیشد. اگر زنها میخواستند با شوهرهایشان، با فرزندانشان، با پسرانشان در این کار مخالفت کنند، همه چیز جور دیگری تمام میشد؛ در جنگ هم همینجور. انسان وقتی شرح حال این مادرها و همسرها را میخواند، واقعاً منقلب میشود؛ اینها بودند که این شجاعتها را، این فداکاریها را در دلهای این جوانها و این مردها زنده کردند. اینها از زن ایرانی کینه دارند! خودشان را طرفدار حقوق زن، طرفدار حقوق انسان، طرفدار آزادی معرّفی میکنند. همهی اینها تهاجم دشمن است.
خب، حقوق بشر؛ اصلاً انسان تعجّب میکند؛ اصلاً تعبیر حقوق بشر به غربیها نمیآید؛ همین طور که حالا یکی از آقایان ردیف شعرشان «به من نمیآید» بود،(۷) واقعاً حقوق زن، به غربیها نمیآید. همین حالا زنها در کشورهای غربی مهمترین مشکلات را دارند؛ یعنی بیشتر از دیگر کشورها. اصلاً اینها طرفدار حقوق بشر نیستند؛ اینها اصلاً حقوق بشر بهشان نمیآید؛ دشمن بشرند! حقوق بشرشان را در داعش دیدیم؛ داعشی که زندهزنده آدمها را آتش میزد یا در آب غرق میکرد جلوی چشم همه؛ در حمایتشان از منافقین دیدیم؛ در حمایتشان از صدّام دیدیم؛ در غزّه داریم میبینیم؛ در فلسطین داریم میبینیم؛ در ترورها داریم میبینیم، و در کشتار جوانها؛ اینجا در خیابانهای تهران پاکترین جوانهای ما را، مثل همین جوانهایی که اسم آوردند، آرمان علیوردی و روحالله عجمیان ــ اینها واقعاً پاکترین، پاکیزهترین، طاهرترین جوانهای ما بودند ــ اینها را با شکنجه میکشند، آنها مطلقاً متعرّض نمیشوند، یعنی اهمّیّتی برایشان ندارد؛ تحریک هم میکنند؛ اصلاً یاد میدهند؛ رادیوهایشان، عواملشان این کارها را یاد میدهند؛ اینها حقوق بشر است.
من عرض میکنم که امروز همه باید دشمن را بشناسند. همه باید نقاطی را که دشمن، آماج حملهی خود قرار میدهد بشناسند؛ همه باید شیوههای دشمن را بشناسند؛ همه باید جایگاه حضور دشمن را بشناسند، مثل جنگ نظامی؛ جنگ نظامی هم همینجور است. شما اگر ندانید دشمن از کجا میخواهد حمله کند، دُور میخورید؛ اگر ندانید هدفش تصرّفِ کجا است، بتواند شما را فریب بدهد، دُور میخوردید. باید بدانید. در جنگ نرم هم همینجور است؛ باید بدانید دشمن چه کار میخواهد بکند، آماجش کجا است، هدفش چیست و بشناسید روشهای او را؛ این را همه باید بشناسند و مقابله کنند، امّا از همه لازمتر، مجموعهی هنرمندند، مجموعهی فرهنگیاند؛ شاعر، نقّاش، داستاننویس، سینماگر، معمار؛ اینهایی که در مسائل مختلف فرهنگی هستند، باید بدانند امروز ما در مقابل این غارت دشمن و تاختوتاز دشمن قرار داریم؛ هم خودشان باید توجّه کنند، صحنه را درست درک کنند، هم به دیگران بایستی بنمایانند؛ باید همه را [آگاه] کنند. منفعل نباید بشوند. امروز خوشبختانه، ما شاعر خوب مؤمنِ خوشقلبِ معتقد به دین و معتقد به انقلاب کم نداریم؛ خب یک نمونهاش اینجا، شماها هستید.
خوشبختانه یکی از کارهای خوبی که شده به وسیلهی دستگاههای گوناگون، [از جمله] حوزهی هنری و بعضی جاهای دیگر، گسترش این کار در سراسر کشور است؛ یعنی امروز شاعرها از همهی کشور، حتّی از روستاها، از شهرهای کوچک، میتوانند خودشان را معرّفی کنند، در مراکزی قرار بگیرند، شعرشان را عرضه کنند؛ این [امکان] وجود دارد. خب شاعر بالاخره احساساتی است، شاعر منعطف است، عاطفی است؛ باید احساساتی نشود. در مواجههی با مسائل، احساساتی نشوند، فکر کنند و صحنه را درست شناسایی کنند و در مقابل آنچه وجود دارد احساس تکلیف کنند، آن تکلیف را با هنری که خودشان دارند انجام بدهند. اگر چنانچه این کار انجام نگیرد، هر چه [هم] هنر بالا باشد، نمیشود انسان برایش قیمت قائل بشود؛ گفت:
میِ نابی ولی از خلوت خُم
به ساغر چون نمیآیی چه حاصل؟(۸)
باید بیایید درون ساغر تا وسیلهی شادی باشید، که یکی از آقایان خواندند.
انشاءالله که خداوند به همهی شماها توفیق بدهد و همهِی ما را موفّق بدارد که بتوانیم از امکانات ارزشمند و بیبدیل کشورمان و نظاممان استفاده کنیم، از جمله هنر و شعر. انشاءالله موفّق باشید. مجدّداً تشکّر میکنم از همهی شما، از آقای امیری اسفندقه(۹) و از آقای قزوه(۱۰) به خاطر اینکه اجرا کردند، اگرچه خودشان شعر نخواندند؛ انشاءالله در آینده شعر اینها را هم بشنویم.
والسّلام علیکم و رحمةالله
|
2,299 | 1402/01/15 | بیانات در دیدار مسئولان نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52389 |
در سیزدهمین روز از ماه رمضان المبارک ۱۴۴۴(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خدای متعال را خیلی شاکرم و واقعاً از ته دل خرسندم که خدای متعال بار دیگر چشم ما را به تشکیل این جلسهی مهم و استثنائی روشن کرد؛ مهم است زیرا که مسئولین بخشهای مختلف کشور ــ چه مسئولین کنونی، چه کسانی که قبلاً مسئولیّت داشتهاند ــ در اینجا حضور پیدا میکنند و میتوان ذهنیّت واحدی را در مجموعهی کارگزاران نظام در این کشور در این مجلس مشاهده کرد و ایجاد کرد؛ میتوان در این جلسه بعضی از سوءتفاهمها را برطرف کرد، [اینکه] با همدیگر ملاقات کنند، با هم صحبت کنند؛ نشانهی وحدت فعّالان سیاسی و اجتماعی و کشوری است و انعکاس مفید و مطلوبی انشاءالله در فضای عمومی و افکار عمومی کشور خواهد داشت. جلسه، جلسهی مهمّی است، جلسهی حسّاسی است.
بنده مطالبی را آماده کردهام که عرض بکنم. اوّلاً از جناب آقای رئیسی، رئیسجمهور محترممان واقعاً تشکّر میکنم، خوب گزارشی را ایشان بیان کردند؛ و اینجور گزارشها لازم است؛ نه فقط برای مردم و افکار عمومی، بلکه برای خود مسئولین بخشهای مختلف هم لازم است. یکی از اشکالات کار ما این است که خیلی اوقات، بخشهای مختلف از کارهای هم خبر ندارند، مطّلع نیستند. اینکه یک وقتی بنده گفتم یک تور گردشگری بگذارند برای بعضی از مسئولین در بخشهای نظامی و غیر نظامی و مانند اینها،(۲) واقعاً همین جور است؛ ما هر از گاهی یک بار احتیاج داریم یک گزارش محسوس، ملموس، دیدنی از مسائل کشور، از پیشرفتهای کشور، از اقداماتی که شده، در مقابل چشم همه قرار بدهیم و مطّلع بشویم. خب بیانات ایشان در این جهت الحمدلله خیلی مفید بود. بنده هم در همین حدودِ مسائلِ ایشان عرایضی را عرض خواهم کرد.
مطلب اوّلی که من میخواهم عرض بکنم، یک مسئلهی معنوی است، یک تذکّری است به خودم و شما، و آن، این است که ماه رمضان، ماه ذکر است، ماه یاد است، ماه تابیدن انوار ذکر الهی بر دلها است؛ این را براحتی از دست ندهیم. هیچ وقتِ سال دلها این اندازه آمادهی تلقّیِ انوار هدایت الهی، برکات الهی، رحمت الهی نیستند؛ این [خاصیّت] ماهِ رمضان است؛ ماهی که یک شب در آن هست که برتر از هزار ماه است: خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر؛(۳) اینها چیزهای مهمّی است. ماهی است که «اَنفاسُکُم فیهِ تَسبیحٌ وَ نَومُکُم فیهِ عِبادَة».(۴) ماه تلطیف دل و جان است. این زندگی مادّی، بخصوص زندگی ماشینی، روابط ما را، درون ما را، باطن ما را، عملکرد ما را از لطافت میاندازد؛ مثل چرخی که احتیاج به روغنکاری دارد تا راحت بچرخد و سایشِ مضر نداشته باشد، ذکر و دعا در این ماه چنین نقشی را ایفا میکند؛ دلهایمان را، جانهایمان را، با تلاوت قرآن، با دعاهای شبانهروزی، با خود روزه، با شب قدر تلطیف میکند. پس این مطلب اوّل که ذکر، دل را در معرض انوار الهی قرار میدهد؛ این را به یاد داشته باشیم.
ما را از غفلت خلاص میکند. غفلت بلای بزرگی است. در دعای مبارک ابیحمزه میخوانیم: یا مَولایَ بِذِکرِکَ عاشَ قَلبی وَ بِمُناجاتِکَ بَرَّدتُ اَلَمَ الخَوفِ عَنّی؛(۵) با یاد تو، ذکر تو، دلِ من زندگی پیدا کرد؛ با مناجات با تو، اضطراب و ترس از من دور شد و رها شدم. اینکه در قرآن، آیات زیادی ــ دهها آیه، شاید قریب صد آیه که [البتّه] من نشمردم ــ دربارهی ذکر وجود دارد، نشاندهندهی اهمّیّت این حقیقت در زندگی ما، در ارتباطات ما، در عاقبت ما و انتهای راه ما است. اینکه خدای متعال میفرماید: اُذکُرُوا اللَهَ ذِکراً کَثیرًا، وَ سَبِّحوهُ بُکرَةً وَ اَصیلا،(۶) نشاندهندهی این است که ذکر، هم لازم است، هم کثیرش لازم است؛ ذکرِ زیاد لازم است. خب این یک بُعد از مسئلهی ذکر است که دلها را متوجّه میکند و از غفلت خارج میکند. یک بُعد دیگر در ذکرالله وجود دارد و آن، تأثیر این ذکر در عمل است. وقتی ذکرالله حاصل شد، در عمل ما تأثیر میگذارد. در کلامی منسوب به امیرالمؤمنین [هست]: مَن عَمَرَ قَلبَهُ بِدَوامِ الذِّکرِ حَسُنَت اَفعالُهُ فِی السِّرِّ وَ الجَهرِ»؛(۷) دوام ذکر و به طور مستمر ذاکر بودن، موجب میشود عمل ما ــ هم عملِ پنهانی ما و کاری که خودمان در دلمان، در داخل خانوادهمان، در اتاق خلوتمان انجام میدهیم، هم عملی که در محیط اجتماعی انجام میدهیم ــ نیکو بشود، خوب بشود.
خب، حالا ما مسئولین کشور هستیم دیگر؛ یک بخشی از کارهای جاری کشور، از اجرا و تقنین و قضا و هدایت و دفاع و امثال اینها، به عهدهی این مجموعهای است که اینجا تشریف دارید و همه اینجا جمع شدهایم. کارِ ما چیست؟ «خدمت به مردم». کار ما چیست؟ «ادارهی خوب کشور»؛ پس «حَسُنَت اَفعالُهُ فِی السِّرِّ وَ الجَهر» در مورد ما این است. اگر ذکرالله داشته باشیم، تأثیر میگذارد در کار خدمت به مردم که مسئولیّت بزرگ ما پیش خدای متعال است.
این «خدمت» را در دعاها هم میبینیم. در دعای مبارک کمیل [میفرماید]: اَسأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدسِکَ وَ اَعظَمِ صِفاتِکَ وَ اَسمائِکَ اَن تَجعَلَ اَوقاتى مِنَ اللَیلِ وَ النَّهارِ بِذِکرِکَ مَعمورَةً وَ بِخِدمَتِکَ مَوصولَة؛ ذکر و خدمت، با هم میآید. وَ اَعمالى عِندَکَ مَقبولَةً حَتّىٰ تَکونَ اَورادى وَ اَعمالى کُلُّها وِرداً واحِداً وَ حالى فى خِدمَتِکَ سَرمَدا؛ دائم در خدمتِ تو باشم. باز بعدش [میفرماید]: قَوِّ عَلىٰ خِدمَتِکَ جَوارِحى وَ اشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحى وَ هَب لِىَ الجِدَّ فى خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِى الاِتِّصالِ بِخِدمَتِک؛(۸) باز «خدمت»؛ ببینید، تمامش خدمت است. «خدمت به خدا» یعنی چه؟ خدا که به خدمت من و شما احتیاجی ندارد؛ «خدمت به خدا» یعنی خدمت به زندگی، خدمت به مردم، خدمت به خلقالله، خدمت به پیشبرد اهداف؛ این وظیفهی اساسی ما است که در دعاها [هم] تکرار شده، گفته شده. آنچه ما به آن میگوییم «احسان به مردم»، بخشی از این خدمت به مردم است: اِنَّ اللَهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسان.(۹) خب، [در باب] این احسان، یک روایتی هست از کلام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که این را هم باز من از غررالحکم نقل میکنم؛ میفرماید: اَحَقُّ النّاسِ بِالاِحسانِ مَن اَحسنَ اللهُ اِلَیهِ وَ بَسَطَ بِالقُدرَةِ یَدَیه؛(۱۰) همه باید احسان کنند، همه باید نیکوکاری کنند، خدمت کنند، امّا آن که از همه شایستهتر است به این وظیفه آن کسی است که خدا به او قدرتِ کار داده، مثل شما. شما مدیرید؛ بعضی در ادارهی افکار مردم، بعضی در ادارهی کارهای مردم؛ این بسط ید است، این قدرت شما است. در جمهوری اسلامی، خدای متعال به مردم مؤمن این امکان را داده است که بر طبق آئین اسلام و بر طبق خواستههای اسلام بتوانند به مردم خدمت کنند؛ این بهترین فرصت است. پس این، مهمترین کار ما است؛ مهمترین مایهی امتحان الهی ما است؛ و خدای متعال ما را امتحان میکند.
یک روزی بود ــ که حالا اکثر شماها که جوان هستید، آن روزها را یادتان نمیآید ــ که مردم مؤمن و صاحبان فکر دینی و اسلامی کمترین حرکت اجرائی را در کشور در اختیار نداشتند، نمیتوانستند کار انجام بدهند، کار دست طواغیت و تبَعهی طواغیت بود؛ یک روزی اینجوری بود؛ خدای متعال آنها را از این مسندها بیرون انداخت، شما را گذاشت جای آنها. حضرت موسیٰ به بنیاسرائیل فرمود: عَسىٰ رَبُّکُم اَن یُهلِکَ عَدُوَّکُم وَ یَستَخلِفَکُم فِی الاَرضِ فَیَنظُرَ کَیفَ تَعمَلون؛(۱۱) خدای متعال من و شما را گذاشته، باید امتحان پس بدهیم. چهجوری عمل میکنیم؟ آنها بد عمل کردند؛ ما چهجوری عمل خواهیم کرد؟ پس بنابراین، یک روی دیگر ذکر، یک بُعد دیگر ذکر عبارت است از خدمت. ماه رمضان ماه ذکر است، یعنی ماه خدمت است.
و امّا مسائل مربوط به موضوعات ادارهی کشور و مانند اینها. مسائل متعدّدی وجود دارد، منتها مسئلهی اقتصاد یک مسئلهی محوری است. همینطور که در بیانات آقای رئیسجمهور هم ملاحظه کردید، محورِ حرف «اقتصاد» است، عمدهی بحث بنده هم امروز راجع به مسائل اقتصادی است. البتّه مسائل دیگری هم هست که اگر انشاءالله شما خسته نشدید و ما خسته نشدیم، در آخر، عرض خواهیم کرد.
اقتصاد، اوّلین مسئلهی کشور است، مهمترین مسئلهی کشور است؛ مسئلهی معیشت مردم، مسئلهی ملموسِ همهی آحاد کشور است. خب، شعار امسال(۱۲) شعار مهمّی است، شعار حسّاسی است؛ البتّه شعارهای سالهای قبل هم تا سالهای متعدّد عموماً اقتصادی بود؛ امّا اینکه ما شعارها را شعارهای اقتصادی قرار دادیم، این به معنای بیاعتنائی به مسائل فرهنگی و اجتماعی و مانند اینها نیست؛ آنها هم به جای خود مهم است امّا یک اقتصاد نابسامان بر روی فرهنگ جامعه هم اثر میگذارد؛ یعنی تأثیر کج و کوله بودن و ناموزون بودن اقتصاد کشور بر روی مسائل اجتماعی و بر روی مسائل فرهنگی هم نباید نادیده گرفته بشود. تورّمِ بالا، در چند سال پیدرپی خیلی چیز مهمّی است؛ سالهای متعدّد، پشت سر هم تورّم بالا. خب، این روی نظام توزیع درآمدها در کشور اثر میگذارد و توزیع درآمدهای کشور را ناموزون میکند؛ یک عدّهای محروم میمانند، یک عدّهای هم حالا از طرق مختلفی جیبهایشان پُر میشود. از هر دو طرف، ایجاد فساد خواهد شد؛ هم از طرف فقر، فسادهای فرهنگی، اجتماعی به وجود میآید؛ هم از طرف آن مجموعهای که توانستهاند از این آبهای گلآلود ماهی بگیرند، استفادهی نامشروع کنند، حرامخوری کنند، از ناحیهی آنها هم فسادهایی به وجود میآید. تورّم یک مسئلهی صرفاً اقتصادی به نظر میرسد امّا انسان میبیند نه، این میتواند بر روی فرهنگ مردم، افکار مردم، رفتار مردم، مسائل اجتماعی کشور اثر بگذارد. خیلی از فسادهای اجتماعی و فرهنگی هست که اگر ما سر نخ اینها را دنبال کنیم، به همین پولهای حرام و برخورداریهای تبعیضآمیز خواهیم رسید.
خب، حالا مسئلهی مهار تورّم و رشد تولید. جناب آقای رئیسی درست اشاره کردند؛ گاهی شده که ما تورّم را توانستهایم کنترل کنیم امّا از آن طرف، با رکود همراه بوده؛ این به ضرر کشور است. اینکه تورّم بیاید پایین امّا رکود، حاکم بر اقتصاد کشور باشد، چیزِ خوبی نیست. مهم این است که بتوانیم تورّم را مهار کنیم، تولید هم به رکود نینجامد، تولید رشد پیدا کند؛ و این ممکن است. اینکه میگوییم ممکن است، حرف من نیست، حرف کارشناسهای اقتصادی است که به ما میگویند، اثبات میکنند، استدلال میکنند، دلیل میآورند؛ میتوانیم قبول کنیم حرفشان را. اگر چنانچه تلاش انجام بگیرد، تلاش خوب و [کارها] با جدّیت دنبال بشود ــ که خب الحمدلله کارهای خوبی دارد انجام میگیرد که حالا من بعضی از نکات را عرض میکنم ــ میتوانیم این شعارِ «مهار تورّم و رشد تولید» را عملیّاتی کنیم.
اگر بخواهیم این شعار عملیّاتی بشود، اوّلاً لازم است که دستگاههای مختلف و بخشهای مختلف کشور اولویّت این امر را بپذیرند؛ اوّل این است.
«اولویّت را بپذیرند» یعنی چه؟ یعنی همهی همّتها، همهی ارادهها در طول سال ــ یک سال در مقابل ما است دیگر ــ متوجّه این نکتهی کانونی باشد. اینجور نباشد که ما چند صباحی بگوییم و حرف بزنیم و در سربرگها بنویسیم و تبلیغ بکنیم، بعد آرامآرام کهنه بشود، به انزوا کشیده بشود، به حاشیه برود، فراموش کنیم؛ نه. البتّه این شعار فقط مال یک سال نیست، این شعارها غالباً ادامه دارد و باید ادامه پیدا کند، امّا حالا تا آخر امسال، سال ۱۴۰۲، همهی همّتها، هم در تقنین، هم در اجرا، هم در قوّهی قضائیّه، هم در بخشهای گوناگونِ دیگر متوجّه این مسئلهی کانونی باشند؛ یعنی توجّه کنند که این وظیفه، یک وظیفهی اصلی و کانونی است.
اولویّت دادن، یک معنای دیگر هم دارد و آن، این است که از همهی ظرفیّتهای کشور برای این کار استفاده بشود؛ ما ظرفیّتهای زیادی در کشور داریم. بعضی از امکاناتِ ما امکانات سختافزاری است؛ منابع طبیعی داریم، موقعیّت جغرافیایی داریم، زیرساختهای اقتصادی داریم ــ کارخانجات، دستگاهها ــ بعضی، امکانات نرمافزاری است؛ نیروی انسانی خلّاق داریم، جوانهای پُرانگیزه داریم، ظرفیّتهای علمی داریم، ظرفیّتهای فنّاوری داریم، فکرهای نو داریم. خیلی از صاحبان فکر برای بنده نامه مینویسند، بنده هم وقت میگذارم خیلی از نامههای افرادی را که کارشناسِ این مسائل هستند میخوانم؛ البتّه مرجع اقدام بنده نیستم، میفرستم برای دستگاهها، لکن میخوانم نامهها را. انصافاً گاهی انسان فکرهای بسیار خوب، بسیار نو مشاهده میکند؛ خب اینها امکانات کشور است؛ اینها همه باید در خدمت مهار تورّم و رشد تولید قرار بگیرد. امکانات اجرائی داریم، امکانات تقنینی داریم، امکانات قضائی داریم، امکانات رسانهای داریم، تجربهها و عناصر مجرّب داریم؛ کسانی هستند که کارآزمودهاند، کار کردهاند، میشناسند، بلدند؛ از همهی اینها باید استفاده بشود. از ارتباطات خارجی استفاده کنیم؛ ارتباط خارجی که فقط ارتباط با آمریکا و چهار کشور اروپایی که نیست؛ در دنیا دویست و خردهای کشور هستند، اینها هر کدام یک ظرفیّتیاند؛ از این ارتباطات خارجی میشود استفاده کرد برای این [منظور]. این بُعدِ دیگر معنای اولویّت است.
اولویّت یک معنای دیگر هم دارد ــ که گفتیم به این مسئله اولویّت بدهیم ــ و آن، این است که حاشیهسازی نشود. گاهی میبینید یک حرکت خوبی برای مهار تورّم شروع شده، قانونش هست، دولت مشغول است، دارد اجرا میکند، ناگهان از یک طرفی، از یک گوشهای یک مصوّبهای بلند میشود که تورّمزا است، و کار را متوقّف میکند؛ اینها را باید مراقبت کرد. گاهی اوقات نگاههای سیاسی، نگاههای جناحی دخالت میکنند. مثلاً فرض کنید که چون یک [نفری] با فلان کس در دولت یا مثلاً با خود دولت موافق نیستند، در مقابل یک اقدام خوبی که دولت دارد انجام میدهد، سنگ میگذارند و مانعتراشی میکنند؛ اینها باید نباشد. اولویّت دادن یعنی واقعاً همه اولویّت بدهند.
خب پس این نکتهی مهمّ اوّل، که ما اگر بخواهیم این شعار عملیّاتی بشود، باید با همین معانیای که گفته شد، اولویّت را به این شعار بدهیم؛ اینجور نباشد که فقط سیاست اعلام بشود. حالا گاهی اوقات یک سیاستی اعلام میشود، یک کارگروهی هم درست میشود، دستوری هم داده میشود امّا اینها کافی نیست؛ باید به همین شکلی که عرض شد دنبال بشود؛ که حالا در مورد دنبال کردن هم من حرفهایی دارم که حالا خواهم گفت. اگر چنانچه این [مسئله] اولویّت داده بشود، آخر سال میشود اثر محسوس آن را دید. اوّلاً افراد خبره، شاخصهای اقتصادی را ملاحظه میکنند ــ از جمله شاخص رشد تولید که ایشان بیان کردند که خیلی مهم است، یا شاخص سرمایهگذاری، یا شاخص تورّم و از این قبیل ــ و این شاخصها مشخّص خواهد شد؛ ثانیاً مردم در زندگیشان احساس خواهند کرد؛ یعنی یک آسایشی را به یک نحوی، تا یک حدّی احساس خواهند کرد؛ اگر چنانچه انشاءالله ما دنبال کنیم و بتوانیم این شعار را عملیّاتی کنیم.
خب اگر بخواهیم این شعار عملیّاتی بشود، چند الزام وجود دارد که من اینها را یادداشت کردهام و عرض میکنم. اوّلین الزام این است که «دستگاههای مختلف به هم کمک کنند»؛ یعنی دولت به نحوی، مجلس به نحوی، قوّهی قضائیّه به نحوی به هم کمک کنند؛ قانون، متناسب با نیازِ اجرا باشد. اگر چنانچه بخواهیم این کار انجام بگیرد، همکاری همه لازم است. یعنی بنابراین همهی شما که اینجا حضور دارید ــ هم از مجلس اینجا حضور دارید، هم از دولت حضور دارید، هم از قوّهی قضائیّه، هم از نیروهای مسلّح ــ واقعاً تصمیمات را همه عمل کنند؛ همه به هم کمک کنند تا کار پیش برود. این یک الزام.
الزام بعدی که به نظر من خیلی مهمّ است، «پیگیری جدّی تصمیمها» است. بنده غالباً در جلسات خصوصی با مسئولین محترم که مینشینیم صحبت میکنیم، روی این مسئلهی پیگیری تأکید میکنم؛ پیگیری خیلی مهم است. گاهی تصمیمهای خیلی خوبی گرفته میشود امّا چون درست پیگیری نمیشود، تصمیم زمین میماند. همین طرحهای نیمهتمامی که ایشان گفتند، ناشی از عدم پیگیری است. خب مثلاً فرض بفرمایید که یک طرح خیلی خوبی در مجلس یا در دولت تصمیمگیری شده، دولت شروع به اقدام کرده، باید در ظرف سه سال، چهار سال تمام بشود، [امّا] سیزده سال گذشته، تمام نشده! چرا؟ این نشاندهندهی این است که پیگیری نشده و رها شده؛ پیگیری خیلی مهم است. من یک نمونه عرض بکنم که این نمونه مال همین حالا است. چندتا از شرکتهای بزرگ دولتی که سود خوبی به دست آوردهاند به آقای رئیسجمهور قول دادند، متعهّد شدند که طرحهای عمرانی مفید برای مردم را در بخشهای مختلف کشور اجرا کنند؛ آقای رئیسجمهور از آنها خواستهاند، آنها هم متعهّد شدهاند که فلان طرح را عملی کنند. من دو سه هفته پیش، از ایشان پرسیدم که به کجا رسید، اینها چهکار کردند؟ یک گزارشی آنها آوردند به ایشان دادند، ایشان هم [برای ما آوردند]؛ نگاه کردیم گزارش را، دیدیم قانعکننده نیست؛ یعنی آن کاری که باید انجام بگیرد، انجام نگرفته؛ کارهایی شده امّا آن چیزی که نقطهی اصلی و کانونی است که خدمت به مردم و رسیدن فایدهی کار به مردم است، تحقّق پیدا نکرده. پس یک الزام هم شد «پیگیری کردن». کارها باید پیگیری بشود؛ مسئولین محترم پیگیری کنند کار را که عمدتاً هم در قوّهی مجریه این کار باید انجام بگیرد.
یکی دیگر از الزامات، ثبات در سیاستها و تصمیمهای اقتصادی است. اینکه در سیاستهای پولیمان، در سیاستهای مالیمان، دائماً تغییراتِ پیدرپی بدهیم، خیلی مضر است برای کشور؛ خیلی مضر است. حالت بیاطمینانی به وجود میآورد، کارآفرین را مردّد میکند، آن کسی را که میخواهد سرمایهگذاری کند و کارآفرینی کند، مردّد میکند. ما حالا دنبال سرمایهگذاری خارجی هم هستیم، به خارجیها میگوییم بیایند سرمایهگذاری کنند؛ هر کسی که میتواند و مایل است، بیاید سرمایهگذاری کند، او هم سود میبرد، ما هم سود میبریم؛ داخلیها که به طریق اولیٰ. خدا رحمت کند مرحوم عسگراولادی(۱۳) را! سالها پیش اینجا جلسهای بود، ایشان صحبت کرد گفت شما از خارجیها میخواهید که بیایند سرمایهگذاری کنند، خارجیها نگاه میکنند به سرمایهگذاران داخلی؛ اینها ــ به تعبیر او ــ ویترین نظامند، جعبهآینهی نظامند؛ میخواهند ببینند که شما با کارفرمای داخلی و کارآفرین داخلی چهجوری رفتار میکنید، بعد اگر چنانچه دیدند خوب رفتار میکنید، آنها هم میآیند. این حرف درستی است. تغییر سیاستها، تبدیل جهتگیریها، خیلی ضربه میزند. بنابراین، یکی از مهمترین بحثها ثبات در سیاستهای پولی و مالی و مانند اینها است.
یکی از مهمترین الزامات اجرای این شعار، مشارکت دادن مردم است؛ این یک مسئلهی تعیینکننده است، مسئلهی بسیار مهمّی است. ما در این [بخش] ضعیف عمل کردهایم؛ در طول این سالهای متمادی، انصافاً ضعیف عمل کردهایم. اگر چنانچه بتوانیم نه در حرف که دائماً گفتهایم، [بلکه] در عمل ــ که حالا مختصری توضیح میدهم ــ مشارکت مردم را جلب کنیم، رشد تولید قطعی خواهد بود. آن چیزی که قطعاً رشد تولید را به وجود میآورد، حضور مردم در تولید است؛ در بخشهای مختلف، و از تولیدات اندک و کوچک تا تولیدات بزرگ به وسیلهی مردم [انجام شود]. خود همین رشد تولید، تأثیر میگذارد در مهار تورّم؛ یعنی روی آن هم اثر میگذارد.
خب، با حرف و شعار نمیشود؛ صِرف اینکه ما حرفش را بزنیم که «مردم! بیایید شرکت کنید»، کسی [نمیآید]، اصلاً این حرف معنی ندارد؛ محصَّلی(۱۴) ندارد که به مردم بگوییم بیایید شرکت کنید. چهجوری شرکت کنند؟ کجا شرکت کنند؟ باید زمینهی مشارکت فراهم بشود.
یکی از تجربههای خوب، همین شرکتهای دانشبنیان است؛ این تجربهی خوبی است. البتّه فقط منحصر به این نباید باشد ــ که حالا عرض میکنم ــ امّا این یک تجربهی خوبی بود. [برای] شرکتهای دانشبنیان سازوکاری به وجود آمد که موجب شد افرادی که بااستعداد بودند، نخبه بودند، توانایی داشتند، انگیزه داشتند، بیایند و هزاران شرکت دانشبنیان را به وجود بیاورند، رشد تولید را بالا بردند، کمک کردند؛ این شرکتها خیلی تأثیر داشت و البتّه باید افزایش هم پیدا کند. خودِ این دانشبنیان کردنِ کارها یک برنامهریزی لازم دارد. کدام بخشها باید دانشبنیان بشوند؟ مثلاً حالا فرض کنید بخش نفت یا بخش کشاورزی باید دانشبنیان بشود؛ چهجوری؟ با چه برنامهای؟ چه کسانی میتوانند وارد این کار بشوند؟ این یک طرح و برنامه لازم دارد که [باید] به مردمی که توانایی دارند، علاقه دارند و میخواهند در این کار مشارکت کنند، اعلام بشود. ما از لحاظِ نیروی انسانیِ جوانِ تحصیلکرده ظرفیّت بالایی داریم؛ بحمدالله تا کنون، جوانِ آمادهی تحصیلکرده خیلی داریم؛ خیلیهایشان به کارهایی مشغول هستند که متناسب با رشتههای تحصیلیشان هم نیست، امّا مشغولند به خاطر اینکه کاری که متناسب با آن رشته باشد در اختیارشان قرار نگرفته.
اگر ما این طرّاحی را بتوانیم درست انجام بدهیم، این مشکل برطرف خواهد شد. نقشهی راهِ دانشبنیان کردنِ اقتصاد ملّی و برنامهی عملیّاتی کردن آن را مسئولین محترم در دولت باید تهیّه کنند، به مردم هم اطّلاع بدهند و زمینهی مشارکت آنها را فراهم کنند؛ همین طور که عرض کردم مشخّص بشود چه بخشهایی در اولویّت دانشبنیان شدن هستند و شیوههای دانشبنیان شدن آنها چیست؛ اینها را مشخّص کنند، به اطّلاع مردم برسانند. باید ساختارسازی بشود؛ [برای] اشتراک مردم به صورت شرکتهای دانشبنیان، باید یک ساختاری تولید بشود، به وجود بیاید و به مردم هم اعلام بشود.
البتّه مشارکت مردم که اشاره کردم، فقط در این زمینهها نیست؛ یعنی اینجور نیست که مشارکت مردم صرفاً در محدودهی شرکتهای دانشبنیان باشد. ما باید کاری کنیم که مردم بتوانند، همهی کسانی که نیرو دارند، توان کار دارند، در بهاصطلاح محدودهی کار کردن هستند، بتوانند یک کاری انجام بدهند که به زندگیشان کمک کند، معیشتشان را بهتر کند، به تعبیر رایج، سفرهی آنها را رنگینتر بکند، که بند اوّل سیاستهای اقتصاد مقاومتی هم ناظر به همین است. تمهیداتی را باید انجام بدهید تا طبقات کمدرآمد به این وسیله درآمدشان بالا برود. آنوقت توانمندسازیِ طبقات ضعیف به این شکل انجام خواهد گرفت؛ یعنی نقشهی راهِ کاملی در این زمینه به وجود بیاید، و میتواند به وجود بیاید؛ یعنی سازمان برنامه و امثال این تشکیلات در دولت، میتوانند بنشینند و طرّاحی کنند و مشخّص کنند که آحاد مردم، قشرهای ضعیف مردم، چگونه میتوانند در فعّالیّتهای اقتصادی همکاری کنند. بهترین راهِ عدالتبنیان کردنِ اقتصاد همین است. اینکه ما روی مسئلهی عدالت که اساس کار اقتصاد در اسلام عدالت است ــ «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»[۱۵] ــ [تأکید میکنیم،] عدالتبنیان کردن از این راه به وجود خواهد آمد؛ بتوانیم امکان کار کردن و درآمد کسب کردن را برای همهی مردم فراهم کنیم.
من اطّلاع دارم بعضی از دستگاهها مثلاً در مناطق دوردستِ کشور، یعنی خیلی دور از تهران، مثلاً در روستاها رفتهاند، کارهایی را انجام دادهاند، توانستهاند خانوادههایی را گاهی مثلاً فرض کنید با چند رأس گوسفند ــ حالا این نمونههای خیلی کوچکش اینجوری است ــ احیا کنند؛ یک خانواده با داشتن مثلاً فرض کنید چند رأس گوسفند یا در یک جاهایی در ایرانشهر که ما بودیم، با بُز ــ بُزهای مخصوصی که آنجا هستند ــ و مانند اینها احیا شده. از اینجا بگیرید تا کارهای بسیار بزرگی که میتواند یک شهر را، یک منطقه را آباد بکند. خب، پس بنابراین این الزامات وجود دارد. اگر بخواهیم که این شعار عملیّاتی بشود، این چند مورد الزاماتی بود که من عرض کردم. البتّه بیش از اینها است، [ولی] دیگر حالا وضع جلسه و مانند اینها اقتضا نمیکرده که بنده بیشتر وارد بشوم. مسئولین محترم، صاحبان فکر، کسانی که اهل تأمّل و دقّت در این مسائل هستند، میتوانند اینها را توسعه بدهند، بیشتر روی آن کار کنند، فکر کنند. اینها الزامات تحقّق این شعار است.
در مسئلهی اقتصاد، چند توصیهی کلیدی هم هست که اینها را هم من اجمالاً عرض میکنم که مسئولین به اینها توجّه داشته باشند. در رأس این توصیهها، مبارزه با فساد است؛ مبارزه با فساد که در شعارهای رئیسجمهور محترم در دوران انتخابات و بعد از انتخابات هم وجود داشته و همهی ما هم به این واقعاً معتقدیم. مبارزهی با فساد کار لازمی است؛ البتّه کار بسیار دشواری است. من چند سال قبل از این، که یک بیانیّهی مفصّلی راجع به این مسئله دادم،[۱۶] آنجا گفتم خطرِ این ــ به نظرم تعبیر همین بود ــ مثل یک اژدهای هفتسر، از همه طرف انسان را تهدید میکند؛ لذا در مقابلهی با فساد باید با همهی وجود وارد شد. فساد، مردم را ناامید میکند، مأیوس میکند، میل به سلامت را در افراد کاهش میدهد. وقتی کسی میبیند که فلان آدم با شیوهی غیر قانونی و غلط توانست جیب خودش را پُر کند، او هم وسوسه میشود. فساد یک بیماری مُسری است، بیماری بسیار خطرناکی است، و واقعاً موجب هلاک جامعه است. مبارزهی با فساد لازم است. بدون رودربایستی، بدون ملاحظه بایستی با فساد مبارزه کرد، هر جا که هست؛ و این در رأس کارهای مهمّی است که در زمینهی مسائل اقتصادی لازم است.
موضوع بعد، مسئلهی انضباط مالی است. انضباط مالی در درجهی اوّل با اصلاح ساختاری بودجه است؛ که ما اوّلی که این جلسهی سران محترم قوا را برای [بررسی] مسئلهی اقتصادی در دولت قبل تشکیل دادیم، یکی از اهداف مهمّی که اعلام کردیم و مکتوب بود و ابلاغ شد، اصلاح ساختار بودجه بود؛ که خب تاکنون هنوز به طور کامل انجام نگرفته. مسئلهی اصلاح ساختار بودجه خیلی مهم است؛ این [موجب] انضباط مالی است. و یکی از بخشهای مهمّ انضباط مالی این است که از تعهّدات مالیای که منابع پایدار مطمئنّی ندارد، حتماً باید پرهیز بشود. مخاطب این حرف، بیشتر مجلس است؛ [برآورد] منابع مالی نامطمئن و متزلزل در قبال مصارف قطعی؛ خب این یک بیانضباطی به وجود میآورد و بلاشک مشکلات فراوانی را ایجاد میکند.
صرفهجویی باید کرد؛ یکی از کارهای مهمّی که در انضباط مالی مهم است، صرفهجویی کردن است. ما باید صرفهجویی را یاد بگیریم. متأسّفانه این، مشکلهی اجتماعیِ ملّی ما است؛ ما اسراف میکنیم، اسراف زیاد داریم. انسان مشاهده میکند که در بعضی از کشورها صرفهجوییشان خیلی خوب و مطلوب است؛ هم آحاد مردم، هم مسئولین، هم دستگاههای گوناگون دولتی. به تعبیر سعدی:
چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن
که میگویند ملّاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشکرودی[۱۷]
وقتی که انسان درآمد کم دارد، مشکل درآمدی دارد، باید صرفهجویی کند. حالا آن وقتی هم که درآمد زیاد است، باید صرفهجویی کرد، یعنی اسراف نکردن مال همیشه است، بخصوص آن وقتی که درآمد کم است. بنابراین ما در بخشهای مختلف دچار اسراف هستیم؛ این را باید مراقبت بکنیم؛ مثلاً سفرهای بیمورد، اجتماعات بیفایده، و دستگاههای گوناگونی که کارهایی را انجام میدهند، چیزهایی را میخرند و کارهایی از این قبیل میکنند.
مسئلهی بعدی، که آن هم خیلی مهم است در مسئلهی اقتصاد ــ که این توصیهی کارشناسها است به ما و مکرّر این را میگویند ــ مسئلهی بهرهوری است. در برنامهی ششم ــ که مصوّبهی مجلس را داشت و یک قانون مسلّمی بود؛ که بعد هم تمدید شد، امسال هم یک مقداری تمدید شده ــ رشد اقتصادی کشور هشت درصد معیّن شده بود؛ تصریح شده بود که یکسوّم این رشد باید از طریق بهرهوری باشد.
انسان وقتی نگاه میکند به این سالهای گذشته، میبیند که نهفقط یکسوّم رشد، با بهرهوری انجام نگرفت یعنی بهرهوری، رشد پیدا نکرده و اقتصاد را رشد نداده، بلکه سطح بهرهوری بسیاربسیار پایین است. رقمهایش موجود است؛ حالا به من هم دادهاند، من نمیخواهم اینجا آمار و ارقام بدهم امّا سطح بهرهوری خیلیخیلی پایین است. بهرهوری ما در مورد آب از اغلب کشورهای دنیا کمتر است؛ در مورد انرژی، بهرهوری ما خیلیخیلی کم است. من چند سال پیش در سخنرانی اوّل سال هم گفتم این را که شدّت انرژی در کشور ما ظاهراً چند برابر کشورهای پیشرفته است؛[۱۸] یعنی مصرف زیادی و بازده کم. این هم یک مسئله.
در زمینهی مسائل اقتصادی، یک توصیهی دیگری که عرض میکنیم، مسئلهی رابطهی منطقیِ دستگاههای مسئول با شرکتهای بزرگ دولتی است. ما شرکتهای بزرگی داریم که مال دولت است؛ سرمایهاش متعلّق به دولت است، درآمدش هم مال دولت است؛ رابطهی دولت با اینها بایستی تنظیم بشود؛ رابطهی دولت با این شرکتها باید تنظیم بشود. بعضی از مدیران خوب و فعّال در این شرکتها هستند که باید اینها تأیید بشوند، حمایت بشوند. در بخش خصوصی هم همین جور؛ بعضی از مدیران فعّال و خوب هستند که عدّهای از اینها، چند ماه قبل از این اینجا آمدند،[۱۹] تعدادیشان صحبت کردند، گزارش دادند؛ گزارشهای محسوس، ملموس، یعنی فیلمبرداریشده و جلوی چشم؛ گزارشهای مشخّصِ غیر قابل خدشه دادند، کارهای خوبی کردهاند. به نظر من یکی از وظایف ما و بخصوص از وظایف قوّهی مجریه و دولت این است که از این مدیران فعّال و خوب حمایت بشود. بهترین حمایتی هم که از یک مدیر کارآفرین و فعّال میشود کرد، این است که بتوانیم برای محصول او بازار فراهم کنیم ــ چه بازار خارجی، چه بازار داخلی ــ قدرت رقابتپذیری به او بدهیم، به او کمک کنیم برای بالا بردن کیفیّت. ما در بعضی از مصنوعات کمّیّت کارمان خوب است، کیفیّتمان پایین است؛ خب، این در دنیا نمیتواند رقابت کند، در بازارهای داخلی هم نمیتواند رقابت کند. باید کمک کنیم؛ هم حمایت کنیم برای تهیّهی بازار، توسعهی بازار، گسترش بازار فروش، هم برای مسئلهی کیفیّت و رقابتپذیری و مانند اینها باید به اینها کمک بشود. البتّه این مدیرانی که عرض کردم، خصوصیّتشان این است که در دوران جنگ سخت اقتصادیِ این چندساله، اینها توانستهاند کار کنند، اینها توانستهاند بِایستند، توانستهاند کشور را در بعضی از بخشها پیش ببرند؛ لذا به اینها بایستی کمک بکنند و حمایت بشوند؛ [امّا] آنها هم وظایفی دارند، بخصوص دولتیها. مدیران دولتی باید مشخّص بکنند که عملکردشان و نقششان در زمینهی سیاست کلّی اقتصاد کشور چیست؛ این باید مشخّص بشود؛ یعنی فلان شرکت بزرگ، که متعلّق به دولت هم هست، موادّ اوّلیّهاش هم داخلی است ــ از این شرکتهای بزرگِ اینجوری ما تعدادی داریم که شرکتْ بزرگ، پُردرآمد، با موادّ اوّلیّهی داخلی ــ که قیمت محصول خودش را با دلار تلگرامی، [یعنی] همین قیمتهای جعلی دلار که از طرف دشمن هدایت میشود، تطبیق میکند؛ چرا؟ چرا شما به دلار حاکمیّت میدهید؟ چرا برای ریال رقیب را تقویت میکنید؟ یکی از وظایف عمدهی ما این است که ما رقیب ریال را در داخل تقویت نکنیم.
آمریکاییها یک روزی ــ چهل پنجاه سال قبل ــ برای اینکه دلار را در داخل کشورشان تقویت کنند، طلا را که رقیب دلار بود، با قیمت بالایی از مردم خریدند و جمع کردند برای اینکه طلا در دست مردم نباشد، برای اینکه دلار در داخل آمریکا شخصیّت پیدا کند؛ [امّا] ما برای ریالِ خودمان مدام رقیب درست میکنیم! واقعاً یکی از گرفتاریهای کشور ما مسئلهی آویزان شدن بخشهای مختلف اقتصاد ما به دلار است. من در مشهد گفتم؛[۲۰] بعضی از کشورها خودشان را از دلار جدا کردند و معاملاتشان را از طریق دیگری [انجام میدهند]؛ حتّی اینها را از سوئیفت[۲۱] خارج کرده بودند، اینها ارتباطاتشان را با سوئیفت هم قطع کردند ــ آنها هم قطع کرده بودند، اینها هم قطع کردند ــ وضعشان بهتر شد؛ الان کشورهایی هستند که وضعشان بهتر شده. بنابراین، شرکتِ بزرگِ متعلّق به دولت مشخّص بکند که مثلاً امسال که سیاست، مهار تورّم است، نقش او در مهار تورّم چیست؛ در این جهت، چه نقشی ایفا میکند و چه کاری انجام میدهد و راهبرد کلان اقتصاد کشور را چگونه رفتار میکند. این مربوط به مدیران شرکتهای دولتی و بخش خصوصی است که گفتیم واقعاً از مدیران خوب، مدیرانی که در دوران سخت کمک کردند به وضع اقتصاد کشور، باید حمایت بشود. متقابلاً کسانی هم هستند که در نظام پولی کشور و در نظام مالی کشور نقش مخرّب داشتند؛ با اینها هم بایستی بیرودربایستی برخورد بشود. بعضی از مؤسّسات اعتباری ناسالم، بعضی از بانکهای خصوصی، ملک بخرند، زمین بخرند، اضافهبرداشت از بانک مرکزی انجام بدهند که خودش موجب تورّم و موجب مشکلات گوناگون است؛ بایستی با اینها برخورد بشود.
نکتهی بعدی که این هم خیلی لازم است، قدرت پیشبینی نظام برنامهریزی است. ما گاهی کمبودهایی در بعضی از کالاهای مورد نیاز پیدا میکنیم؛ این را بایستی ما در برنامهریزی بتوانیم پیشبینی کنیم؛ یعنی دستگاه برنامهریزی اقتصادی کشور ــ آن دستگاه مسئول ــ قدرت پیشبینی داشته باشد که ممکن است یک چنین کمبودی پیش بیاید. اگر پیشبینی نکنیم، در نقطهی بحرانی ناگهان مواجه میشویم با این کمبود؛ آنوقت چه کار میکنیم؟ دستپاچه و عجولانه آن جنس را از خارج وارد میکنیم، کمر تولید داخلی را میشکنیم؛ اگر این قدرتِ پیشبینی نباشد، [یک وضعِ] اینجوری پیش میآید. این هم خیلی مهم است. نباید گذاشت کمبودها در هر بخشی حالت بحرانی پیدا کند؛ باید به مجرّد احساس کمبود ــ حالا مثلاً در مورد گوشت، مرغ، برنج یا هر چیز دیگری ــ که احساس شد که ممکن است کمبود به وجود بیاید، قبلاً از امکانات مردم و از ظرفیّتهای عمومیِ مردم استفاده بشود و میتوان استفاده کرد و ظرفیّتها را برای حلّ مسئله بسیج کنند و نگذارند کار به نقطهی [بحرانی] برسد.
یک نکتهی دیگری که اینجا من عرض میکنم این است که برخی از اقدامات کلیدی هست که اقتصاد را رشد میدهد، یعنی بعضاً حتّی موجب جهش اقتصاد میشود؛ اینها را دستگاههای مسئول بگردند پیدا کنند. من حالا دو سه مثال به نظرم رسید و یادداشت کردم.
یکی مسئلهی این اقتصادِ دریاپایه است که حالا اخیراً به ما هم گزارش میدهند و مکرّر پیشنهاد میکنند؛ درست است. دریا مرکز برکت است، ما هم از لحاظ دریا خوشبختانه دستمان باز است؛ در جنوب کشور و در شمال کشور دریا داریم. اقتصادهای متّکی به دریا خیلی اقتصادهای بابرکتی است؛ یکی این است؛ به این توجّه کنیم. لوازمی دارد [که باید] به آن لوازم ملتزم بشویم، دنبال کنیم، پیگیری کنیم.
یکی همین مسئلهی مسیر شمال ـ جنوب است که مدّتها است در کشور صحبتش هست و درست است؛ این باید انجام بگیرد. الان در کشورها یک رقابتی به وجود آمده برای اینکه مسیرهای تجارت بینالمللی را از داخل خودشان [عبور دهند]. این کشور میخواهد از داخل خودش این مسیر را انجام بدهد، آن کشور میخواهد از داخل خودش. ما جای حسّاسی قرار داریم؛ جای ما از لحاظ جغرافیایی خیلی حسّاس است؛ یعنی در این منطقه شاید هیچ کشوری نباشد که یک چنین موقعیّت ممتازی داشته باشد. موقعیّت ما ممتاز است. این مسیر شمال ـ جنوب را [توسعه بدهیم]؛ البتّه مسیرهای دیگر هم هست [مانند] شرق و غرب، [ولی] مهمترینش این است. مسیر شمال ـ جنوب را دنبال کنیم که داوطلب هم دارد؛ از دولتهای خارجی کسانی هم هستند که میتوانند در این زمینه همکاری کنند؛ این را دنبال کنید. این هم یک مسئله است؛ یا اقتصاد دریا.
یکی مسئلهی احیای معادن است که حالا آقای رئیسجمهور گفتند که در مورد معدن این کارها انجام گرفته[۲۲] که من البتّه اطّلاعی نداشتم؛ خب این خیلی خوب است، این واقعاً مژده است. ما از لحاظ معدن خیلی غنی هستیم. من یک وقتی اینجا در همین جلسهی کارگزاران، سالها پیش از روی آمار ــ آماری که به بنده داده بودند و آمار دقیقی هم بود ــ گفتم ما یکصدمِ جمعیّت جهانیم، معادن حسّاس ما غالباً بیش از یکصدم است؛ دوصدم، سهصدم، پنجصدم و مانند اینها؛[۲۳] یعنی از لحاظ معدن ما خیلی غنی هستیم؛ از تنوّع معدن و حجم معادن و حجم این قبیل چیزها. این مسئلهی معدن.
امّا مسئلهی مسکن همین جور است. مسکن یکی از فعّالیّتهای کارآفرین و ثروتآفرین برای کشور است. حالا، غرض [اینکه] اینها هم مورد توجّه باید قرار بگیرد. در دولت خوشبختانه افرادی که فهم اقتصادیشان، دانش اقتصادیشان خیلی خوب است و ما از آنها واقعاً باید استفاده کنیم و بشنویم و یاد بگیریم زیادند؛ افراد زیادی هستند که حالا گاهی کارشناسهایشان به ما گزارشهایی هم میدهند؛ کارشناسهای دیگر [هم همین طور]، ما هم یک چیزهایی را [عرض] میکنیم. اینهایی که عرض کردیم، آن دقّتهایی است که بایستی انجام بگیرد. این راجع به مسئلهی اقتصاد است.
دو سه مسئلهی دیگر هست که من بایستی سریع عرض بکنم. مسئلهی اوّل، مسئلهی تحوّلات جهانی است. بنده مدّتی قبل گفتم که دنیا در معرض یک تحوّل سیاسی مهم است؛[۲۴] یعنی وضع نظم جهانی در حال تغییر است که خب حالا این حرف دارد از جاهای مختلف شنیده میشود، تکرار میشود. من امروز میخواهم عرض بکنم که این تحوّل جهانی خوشبختانه در جهت تضعیف جبههی دشمنان جمهوری اسلامی است؛ این چیز مهمّی است. اوّلاً تحوّلات خیلی سریع دارد انجام میگیرد؛ خیلی باسرعت؛ ثانیاً با همین خصوصیّتی که گفتم، [یعنی] در جهت تضعیف آن جبهه است؛ این تحوّلات تا کنون اینجوری است. خب این چه چیزی را اقتضا میکند؟ اقتضا میکند که ما در مسئلهی سیاست خارجی، ابتکاراتمان را افزایش بدهیم؛ ابتکار و تحرّک و فعّالیّت و مانند اینها را باید افزایش بدهیم و از فرصت استفاده کنیم.
حالا من گفتم جبههی مقابل ما در این نظم دارد تضعیف میشود که نمونههایی [دارد] که حالا عرض میکنم. خب یکی از مهمترین مخالفین ما در سطحِ دنیا دولت آمریکا است دیگر. آمریکای اوباما از آمریکای بوش ضعیفتر بود؛ آمریکای ترامپ از آمریکای اوباما ضعیفتر بود؛ آمریکای این آقا[۲۵] از آمریکای ترامپ ضعیفتر است. چطور میگوییم ضعیف است؟
اوّلاً در داخل آمریکا یک دوقطبیای، دو سه سال پیش سر انتخابات به وجود آمد؛[۲۶] این دوقطبی هنوز به حال خودش با شدّت باقی است؛ این ضعف است دیگر! این خیلی مهم است. در این انتخاباتِ اخیرِ چند ماه پیشِ کنگرهشان هم مشخّص شد که این دوقطبی با شدّت هنوز وجود دارد.
آمریکا بحران سیاسیِ رژیم صهیونیستی را ــ که برایش خیلی مهم است ــ نتوانسته حل کند؛ این ضعف آمریکا است. رژیم صهیونیستی برای آمریکا خیلی مهم است. میبینید که رژیم صهیونیستی هم در چه وضعی است، که حالا بعداً من هم اشاره میکنم؛ آمریکا نتوانسته این را حل کند.
آمریکا اعلام کرد که میخواهد یک جبههی متّحد عربی ضدّ ایران، ضدّ جمهوری اسلامی به وجود بیاورد تا در برابر ایران متّحد عمل کنند؛ امروز عکس آنچه آنها میخواستند دارد اتّفاق میافتد و ارتباطات مجموعهی عربی با ایران رو به افزایش است.
آمریکا با فشار تحریم میخواست مسئلهی هستهای را طبق برنامهی خودش به پایان برساند، نتوانست؛ این ضعف آمریکا است. خیلی تلاش کرد ــ هیاهو کرد [از طریق] رسانه، غیر رسانه؛ سیاست، تحریم، غیره ــ [ولی] قادر نشد، نتوانست مسئلهی هستهای را طبق برنامهی خودش حل کند.
آمریکا جنگ اوکراین را راه انداخت ــ که حالا این ادّعای بنده است، دلایل متعدّدی هم [برایش] وجود دارد، کسان زیادی هم در دنیا به همین معتقدند؛ البتّه خود آمریکاییها قبول نمیکنند، امّا آنها جنگ اوکراین را راه انداختند ــ [لکن] الان این جنگ موجب شده است که بین متّحدین اروپایی آمریکا و آمریکا بتدریج فاصله بیفتد و فاصله زیاد بشود. چون کتکش را اروپاییها دارند میخورند، آمریکا سودش را میبَرد؛ این فاصله به وجود آورده؛ این ضعف آمریکا است.
آمریکا، آمریکای لاتین را حیاط خلوت خودش میداند، [امّا] الان در کشورهای متعدّدِ آمریکای لاتین، دولتهای ضدّآمریکایی دارند سر کار میآیند. آمریکا میخواست ونزوئلا را کُن فَیکون کند؛ دولت هم معیّن کردند به جای این دولت کنونی ونزوئلا که مخالف آمریکا است، یک رئیسجمهور جعلی هم درست کردند، لشکر هم به او دادند، پول هم به او دادند، سلاح هم به او دادند، دو سه سال هم کشمکش به وجود آوردند، آخرش نتوانستند؛ اینها همه نشانهی ضعف است.
دلار در دنیا رو به ضعف است؛ کشورهای زیادی هستند که معاملات دلاری خودشان را دارند به پولهای ملّی یا ارزهای دیگر تبدیل میکنند؛ اینها همه نشانههای ضعف است. اینکه میگوییم جبههی ضدّاسلامی ضعیف شده [دلیلش اینها است]. پس آمریکا که در واقع در رأس دشمنی با جمهوری اسلامی است، اینها نشانههای ضعف او است. نشانههای دیگری هم وجود دارد که دیگر حالا [میگذرم].
و امّا رژیم صهیونیستی ــ که او هم دشمن دیگر ما است ــ در عمر هفتادوپنجسالهی خودش هرگز گرفتاریهای هولناکی مثل امروز نداشته. اوّلاً «تزلزل سیاسی»؛ در چهار سال، چهار نخستوزیر عوض کردند؛ ائتلافهای حزبی هنوز درست شکل نگرفته متلاشی میشوند. ائتلاف درست میکنند، بعد از مدّت کوتاهی، ائتلاف متلاشی میشود. حزبهایی که از قبل تشکیل شدهاند یا دارند تشکیل میشوند، بتدریج دچار انحلال میشوند، منحل میشوند؛ یعنی آنقدر ضعیف میشوند که مثل انحلال است. دوقطبی شدیدی در سرتاسر رژیم جعلی وجود دارد؛ [اگر] الان ملاحظه کنید ــ بحث فلسطینیها جدا است ــ بین خودشان دو قطبی است؛ این تظاهراتِ صدهزار نفری و دویستهزار نفری و بیشتر در تلآویو و در شهرهای مختلف دیگر، نشانهی این است. حالا چهارتا موشک هم ممکن است به یک جایی بزند، [ولی] اینها جبران نمیکند آن قضیّه را. به معنای واقعی کلمه دچار ضعف و تزلزل سیاسی است. اعلام شده که بزودی تعداد کسانی که از اسرائیل دارند خارج میشوند، یهودیهایی که خارج میشوند، به دو میلیون [نفر] میرسد. این را اعلان کردند؛ یعنی گفتهاند در آیندهی نزدیکی، حدود دو میلیون از [مناطق اشغالیِ] رژیم صهیونیستی خارج میشوند. مقامات خودشان به طور مرتّب و پیدرپی هشدار میدهند که فروپاشی نزدیک است؛ رئیسجمهورشان میگوید، نخستوزیر سابقشان میگوید، رئیس امنیّت [ملّی]شان میگوید، وزیر دفاعشان [میگوید]؛ همهی آنها میگویند که فروپاشی ما نزدیک است؛ ما به هشتاد سالگی نمیرسیم. ما گفتیم «بیستوپنجسال دیگر را نمیبینید»،[۲۷] خودشان عجله کردند، زودتر میخواهند [از بین بروند]!
قدرت گروههای فلسطینی در مقایسهی با گذشته نمیشود گفت چند برابر، [بلکه] شاید دهها برابر شده. یک گزارشی به ما رسید که فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی، در یک ۲۴ ساعت، ۲۷ عملیّات انجام دادند؛ در همه جای فلسطین؛ در قدس، در سرزمینهای کرانهی غربی، در سرزمینهای ۴۸،[۲۸] در همه جا فعّالیّت میکنند. آن فلسطین اسلو ــ که یادتان هست که یاسر عرفات و دیگران در قرارداد اسلو[۲۹] چه افتضاحی برای فلسطین درست کردند ــ رسیده به عرینالاُسود،[۳۰] فلسطینِ «اُسود»، [یعنی] شیرها! اینقدر تفاوت پیدا کرده. حرکت فلسطینیها این[جوری] است. خب، متقابلاً اینها که ضعیف شدند، جبههی مقاومت بحمدالله رو به قدرت است که نمونهاش هم همین [گروههای] فلسطینی است که عرض کردم. این یک مطلبی بود که خواستیم عرض کنیم.
موضوع بعدی، توطئهی دشمنان برای داخل کشور ما است؛ توطئههایی بوده، توطئههایی هم خواهد بود. در اغتشاشات پاییز گذشته، اینها مسئلهی زن را بهانه کردند، هیاهو راه انداختند؛ پشت قضیّه هم دستگاههای جاسوسی دشمنها بودند، [یعنی] دولتهای غربی؛ آن کشورهایی که خودشان در مسئلهی زن بشدّت متّهمند. اخیراً اعلام کردند در فلان کشور اروپایی پلیس گفته که زنها، شبها تنها به خیابان نروند، با مرد بروند! یعنی برای زن امنیّت وجود ندارد. در بعضی از مراکز و اردوهایی که زن و مرد آنجا هستند، زنها نیمهشب برای دستشویی جرئت نمیکنند بروند. در نیروهای نظامیشان یک جور، در کوچه و بازارشان یک جور. آنوقت در قضیّهی زن، اینها به جمهوری اسلامی که برترین شأن را برای زن قائل است ایراد میگیرند و خط و نشان میکشند و حرف میزنند!
در کشور اروپایی، زن مسلمان با حجاب را در دادگاه، جلوی چشم پلیس و جلوی چشم دادگاه کشتند! جلوی چشم اینها. زن را ضربه زده بودند، شکایت کرده بود به دادگاه، دادگاه تشکیل شد، در خود دادگاه، همان ضارب قبلی آمد زد و زن از دنیا رفت و شهید شد! اینها با زن اینجوری رفتار میکنند. یک عدّهای هم در داخل فریب [خوردند] ــ به نظر بنده اغلب فریب خوردند ــ به تبعِ دشمنِ خارجی و افرادِ خائنِ خارجنشین که آنها تحریک میکردند، شعار آزادی زن را دادند. اینجا هم هوچیگری کردند؛ مثل خیلی از موارد دیگر، به جای استدلال منطقی و حرف صحیح و متین که بشود گوش داد، بشود جواب داد، بشود حرف زد، هوچیگری کردند.
خب، مسئلهی خانمها که فقط پوشش نیست؛ زن مسئلهی تحصیل دارد، مسئلهی اشتغال دارد، مسئلهی ازدواج دارد، مسئلهی فعّالیّت سیاسی دارد، مسئلهی حضور در مسائل اجتماعی دارد، مسئلهی حضور در مدیریّتهای بالای دولتی دارد؛ اینها همه مسائل زن است. در کدام [یک] از اینها در کشور آزادی وجود ندارد؟ جمهوری اسلامی در کدام یک از این موارد در کار زنها دخالت کرده و جلوی آزادیشان را گرفته؟ اینهمه دختر محصّل، اینهمه دختر دانشجو، اینهمه زنِ دارای مشاغل بالای دولتی، اینهمه خانمهای تشکیلدهندهی اجتماعات بزرگ، این حضور فعّال زنها در اجتماعات مؤثّر دوران مبارزات، قبل از پیروزی انقلاب، بعد از پیروزی انقلاب، در جنگ، در پشت جبهه، تا امروز در تظاهرات، در راهپیماییها، در بیستودوّم بهمن، در روز قدس؛ زن در کجای دنیا اینهمه فعّالیّت انجام میدهد که زنان ایرانی و بانوان ایرانی با افتخار و سربلندی دارند انجام میدهند؟
در مسئلهی پوشش، خب بله، مسئلهی حجاب محدودیّتِ شرعی و قانونی است؛ آنجا محدودیّتِ دولتی نیست، قانونی است و شرعی است؛ کشف حجاب، حرام شرعی و حرام سیاسی است؛ هم حرام شرعی است، هم حرام سیاسی است. خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند نمیدانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند میکنند چه کسانی هستند، قطعاً نمیکنند؛ من میدانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزهی با حجاب است. جاسوسهای دشمن، دستگاههای جاسوسی دشمن، دنبال این قضیّه هستند. اگر بدانند، حتماً نمیکنند. به هر حال، این مسئله قطعاً حل خواهد شد. امام، در اوّلین هفتههای انقلاب، مسئلهی حجاب را الزاماً و قاطعاً بیان کردند؛[۳۱] جزو کارهای اوایلِ امامِ راحل (رضوان الله علیه) این بود. حالا هم حل خواهد شد انشاءالله. منتها همه توجّه داشته باشند که دشمن با نقشه و برنامه وارد این کار شده، ما هم باید با برنامه و نقشه وارد بشویم؛ کارهای بیقاعده و بدون برنامه نباید انجام بگیرد. مسئولین برنامه داشته باشند و دارند؛ انشاءالله این کار با برنامه دنبال بشود. این هم یک مسئله.
مسئلهی دیگر ــ شاید مسئلهی آخر یا قبل از آخر ــ انتخابات آخر سال است.[۳۲] این انتخابات خیلی مهم است. انتخابات میتواند مظهر قوّت ملّی باشد. اگر انتخابات درست برگزار نشود، ضعف کشور و ضعف ملّت را نشان میدهد؛ ضعف دولت را، ضعف مسئولین را، ضعف آحاد مردم را و ضعف کشور را نشان میدهد. هر چه ما ضعیف بشویم، تهاجم و فشار دشمنان ما بیشتر خواهد شد. اگر میخواهید جلوی فشار دشمن گرفته بشود، باید قوی بشویم. یکی از ابزارهای مهمّ قوّتِ کشور همین انتخابات است. مسئولانی که مرتبط هستند از همین حالا ــ البتّه میدانم که دنبال کردهاند ــ راهبرد مشارکت را، راهبرد امنیّت انتخابات را، راهبرد سلامت انتخابات را، راهبرد رقابت انتخابات را مشخّص کنند؛ انتخابات خوبِ سالمِ با مشارکت بالایی انشاءالله در آخر سال داشته باشیم.
آخرین مسئله هم مسئلهی رسانه است که مهم است. من بارها دربارهی رسانه صحبت کردهام، باز هم عرض میکنم. باید سیاهنماییهای دشمن، تخریبهای دشمن، توطئهها علیه اقتدار کشور که به وسیلهی دشمن در فضای مجازی و مانند اینها صورت میگیرد، باید افشا بشود؛ این به عهدهی رسانه است. خب، رسانهی ملّی بحمدالله دست افراد مؤمن و پُرانگیزه است؛ تلاش کنند که تلاش دشمن در این باره را خنثی کنند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، آنچه را گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! ما را به آنچه معتقدیم و بر زبان جاری میکنیم، عامل و وفادار قرار بده؛ ملّت ایران را سربلند کن؛ ملّت ایران را بر دشمنانش پیروز کن؛ مسئولین مؤمن و پُرانگیزه و وفادار را توفیق و تأیید عطا بفرما. پروردگارا! در این ماه، توفیق ذکر به همهی ما عنایت کن؛ توفیق کار خیر و احسان به مردم، به همهی ما عنایت بفرما؛ ما را مصداق «اِنَّ اللَهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَالاِحسَان»[۳۳] قرار بده. پروردگارا! توفیق تلاوت قرآن، تدبّر در قرآن، استفادهی از قرآن و استضائهی[۳۴] از قرآن، به همهی ما عنایت کن؛ امام بزرگوار را با اولیائش محشور کن؛ او را از ما راضی کن؛ قلب مقدّس ولیّعصر را از ما راضی کن؛ ما را جزو جنود ولیّت قرار بده؛ شهدای عزیز ما را با شهدای کربلا محشور بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|