# ---
stringlengths
5
627
آنها الگوهای مصرف و اوقات فراغت را به‌عنوان تعیین‌شده توسط روابط تولید می‌دیدند که آنها را به تمرکز بر روابط طبقاتی و سازمان تولید سوق داد.
از آن زمان به شدت با استوارت هال مرتبط شده است که جانشین هوگارت به‌عنوان مدیر شد.
این شیوه‌ها شامل راه‌هایی است که مردم کارهای خاص (مانند تماشای تلویزیون یا غذا خوردن در خارج از منزل) را در یک فرهنگ خاص انجام می‌دهند.
تماشای تلویزیون برای مشاهده دیدگاه عمومی در مورد یک واقعه تاریخی نباید به‌عنوان فرهنگ در نظر گرفته شود مگر اینکه به خود رسانه تلویزیون اشاره شود که ممکن است از نظر فرهنگی انتخاب شده باشد؛ با این حال، دانش‌آموزانی که پس از مدرسه با دوستانشان برای "سازگاری" تلویزیون تماشا می‌کنند، مطمئناً واجد شرایط هستند زیرا هیچ دلیل موجهی برای مشارکت فرد در این شیوه وجود ندارد.
"فرهنگ" برای یک محقق مطالعات فرهنگی نه تنها شامل فرهنگ بالای سنتی (فرهنگ گروه‌های اجتماعی حاکم) و فرهنگ عامه، بلکه معانی و شیوه‌های روزمره نیز می‌شود.
دانشمندان در بریتانیا و ایالات متحده پس از اواخر دهه ۱۹۷۰، نسخه‌هایی کمی متفاوت از مطالعات فرهنگی را توسعه دادند.
با این حال، تمایز بین رشته‌های آمریکایی و بریتانیایی محو شده است.
تمرکز اصلی یک رویکرد مارکسیستی ارتدوکس بر تولید معنا متمرکز است.
رویکردهای دیگر به مطالعات فرهنگی، مانند مطالعات فرهنگی فمینیستی و توسعه‌های بعدی آمریکایی این رشته، خود را از این دیدگاه دور می‌کنند.
روانشناسان فرهنگی شروع به تلاش برای کاوش در رابطه بین احساسات و فرهنگ و پاسخ به این سوال کردند که آیا ذهن انسان مستقل از فرهنگ است.
از طرف دیگر، برخی از محققان سعی می‌کنند به دنبال تفاوت‌های میان شخصیت افراد در فرهنگ‌های مختلف باشند.
به عنوان مثال، افرادی که در فرهنگی با چرتکه بزرگ شده‌اند، با سبک استدلال متمایز آموزش داده می‌شوند.
در اصل، کنوانسیون لاهه برای حفاظت از اموال فرهنگی در صورت بروز درگیری مسلحانه و کنوانسیون یونسکو برای حفاظت از تنوع فرهنگی، با حفاظت از فرهنگ سروکار دارند.
طبق قوانین بین‌المللی، سازمان ملل متحد و یونسکو سعی دارند قوانینی را برای این موضوع وضع و اجرا کنند.
هدف حمله هویت مخالف است و به همین دلیل دارایی‌های فرهنگی نمادین به هدف اصلی تبدیل می‌شوند.
جشنواره رویدادی است که معمولاً توسط یک جامعه برگزار می‌شود و حول یک جنبه مشخص از آن جامعه و دین یا فرهنگ آن متمرکز است.
در کنار دین و فولکلور، یک منشأ مهم کشاورزی است.
جشنواره‌ها اغلب برای تحقق اهداف خاص اجتماعی، به ویژه در مورد گرامیداشت یا سپاسگزاری از خدایان، الهه‌ها یا قدیسان، برگزار می‌شوند: آن‌ها را جشنواره‌های حامی می‌نامند.
در یونان و روم باستان، جشنواره‌هایی مانند ساتورنالیا، به طور نزدیکی با سازمان اجتماعی و فرایندهای سیاسی و همچنین دین ارتباط داشتند.
در انگلیسی میانه، "festival dai" یک تعطیلات مذهبی بود.
اصطلاح "ضیافت" نیز در گفتگوی عامیانه سکولار به عنوان مترادف هر وعده غذایی بزرگ یا مفصل استفاده می‌شود.
مهم‌ترین جشنواره‌های مذهبی مانند کریسمس، روز گاه شماری یهودی، دیوالی، عید فطر و عید قربان، برای مشخص کردن سال خدمت می‌کنند.
یک مثال اولیه، جشنواره‌ای است که توسط فرعون رامسس سوم مصر باستان به مناسبت پیروزی بر لیبیایی‌ها برگزار شد.
انواع مختلفی از جشنواره‌ها در جهان وجود دارد و اکثر کشورها رویدادها یا سنت‌های مهم را با رویدادها و فعالیت‌های فرهنگی سنتی جشن می‌گیرند.
جشنواره‌های مصر باستان می‌توانستند مذهبی یا سیاسی باشند.
به عنوان مثال، جشن سد، سی‌امین سال سلطنت یک فرعون مصری را جشن می‌گرفت و سپس هر سه (یا چهار در یک مورد) سال پس از آن.
در تقویم لیтурژیکی مسیحی، دو جشن اصلی وجود دارد که به درستی به عنوان جشن تولد خداوند ما (کریسمس) و جشن رستاخیز (عید پاک) شناخته می‌شوند، اما جشنواره‌های جزئی به افتخار قدیسان محلی در تقریباً تمام کشورهایی که تحت تأثیر مسیحیت هستند، جشن گرفته می‌شوند.
جشنواره‌های مذهبی بودایی مانند اسالا پرهررا در سریلانکا و تایلند برگزار می‌شوند.
جشنواره‌های فیلم شامل نمایش چندین فیلم مختلف هستند و معمولاً هر ساله برگزار می‌شوند.
همچنین جشنواره‌های نوشیدنی خاص مانند اکتبر فست معروف در آلمان برای نوشیدنی وجود دارد.
مصریان باستان به رود نیل، یک نوع سیستم آبیاری، متکی بودند که باعث طغیان فصلی می‌شد و زمین حاصلخیز برای محصولات کشاورزی فراهم می‌کرد.
جشنواره دری در آپاتانی‌های ساکن در ناحیه سوبانسری پایین ایالت آرونچال پرادش، هر ساله از 4 تا 7 ژوئیه با دعا برای برداشت محصول فراوان جشن گرفته می‌شود.
تعطیلات روزی است که به طور معمول یا به موجب قانون، فعالیت‌های عادی، به ویژه تجارت یا کار از جمله مدرسه، در آن متوقف یا کاهش می‌یابد.
میزان کاهش فعالیت‌های عادی در یک تعطیلات ممکن است به قوانین محلی، آداب و رسوم، نوع شغل یا انتخاب‌های شخصی بستگی داشته باشد.
با این حال، در اکثر جوامع مدرن، تعطیلات به اندازه روزهای تعطیل آخر هفته یا سایر فعالیت‌ها، نقش تفریحی دارند.
در برخی موارد، یک تعطیلات ممکن است فقط به طور اسمی رعایت شود.
استفاده مدرن از نظر جغرافیایی متفاوت است.
به عنوان مثال، روز میمون در 14 دسامبر، روز صحبت به زبان دزدان دریایی در 19 سپتامبر و روز کفر در 30 سپتامبر جشن گرفته می‌شود.
شاهدان یهوه به طور سالانه "یادبود مرگ عیسی مسیح" را گرامی می‌دارند، اما سایر تعطیلات با اهمیت مذهبی مانند عید پاک، کریسمس یا سال نو را جشن نمی‌گیرند.
مسلمانان احمدی علاوه بر این، روز وعده داده شده مسیح، روز وعده داده شده اصلاح‌گر و روز خلافت را جشن می‌گیرند، اما برخلاف باور عمومی، هیچ‌کدام از آن‌ها به عنوان تعطیلات در نظر گرفته نمی‌شوند.
تعطیلات سلتیک، نورس و نئوپگان، از ترتیب چرخه سال پیروی می‌کنند.
محققان در زمینه بیوآرکهولوژی، مجموعه مهارت‌های انسان‌شناسی استخوان‌بندی، آسیب‌شناسی باستانی و باستان‌شناسی را ترکیب می‌کنند و اغلب زمینه فرهنگی و تدفین بقایا را در نظر می‌گیرند.
روانشناسی تکاملی مطالعه ساختارهای روانشناختی از دیدگاه تکاملی مدرن است.
اکولوژی رفتاری انسان مطالعه تطبیق‌های رفتاری (چرای، تولید مثل، جنین‌شناسی) از منظر تکاملی و اکولوژیکی است (به اکولوژی رفتاری مراجعه کنید).
باستان‌شناسی انسان‌شناسی، مطالعه شواهد فسیلی برای تکامل انسان، عمدتاً با استفاده از بقایای گونه‌های هومینین منقرض شده و سایر گونه‌های نخستی‌سانان است تا تغییرات مورفولوژیکی و رفتاری در سلسله انسان و همچنین محیطی که تکامل انسان در آن رخ داده است را تعیین کند.
این نام حتی نسبتاً جدید است، زیرا بیش از یک قرن "انسان‌شناسی فیزیکی" بوده است، و برخی از متخصصان هنوز هم از آن اصطلاح استفاده می‌کنند.
برخی از ویراستاران، همانطور که در زیر می‌بینید، این رشته را حتی عمیق‌تر از علم رسمی ریشه‌دار کرده‌اند.
این به عنوان سیستم اصلی که دانشمندان از طریق آن به طبیعت فکر می‌کردند برای تقریباً 2000 سال بعد تبدیل شد.
او همچنین درباره فیزیگنومی نوشت، ایده‌ای که از نوشته‌های موجود در مجموعه هپوکرات گرفته شده است.
در قرن 19، انسان‌شناسان فیزیکی فرانسوی، به رهبری پل بروکا (1824-1880)، بر جمجمه‌سنجی تمرکز کردند در حالی که سنت آلمانی، به رهبری رودلف ویرچو (1821–1902)، تأثیر محیط و بیماری را بر بدن انسان تأکید کرد.
او تمرکز را از تیپولوژی نژادی به مطالعه تکامل انسان تغییر داد، و از طبقه‌بندی به سمت فرایند تکاملی حرکت کرد.
نژاد، گروهی از انسان‌ها است که براساس ویژگی‌های فیزیکی یا اجتماعی مشترک، در دسته‌هایی طبقه‌بندی می‌شوند که عموماً توسط جامعه متمایز در نظر گرفته می‌شوند.
علم مدرن نژاد را یک ساخت اجتماعی، هویتی که بر اساس قوانین وضع شده توسط جامعه تعیین می‌شود، می‌داند.
برخی دیگر استدلال می‌کنند که در بین انسان‌ها، نژاد هیچ اهمیت طبقه‌بندی ندارد زیرا همه انسان‌های زنده به زیرگونه یکسانی تعلق دارند، هومو ساپینس ساپینس.
در آفریقای جنوبی، قانون ثبت جمعیت 1950، فقط سفید پوست، سیاه پوست و رنگین پوست را به رسمیت شناخت، و هندی‌ها بعداً به آن اضافه شدند.
اداره سرشماری ایالات متحده، طرح‌هایی را برای اضافه کردن یک دسته جدید برای طبقه‌بندی مردم خاورمیانه و شمال آفریقا در سرشماری 2020 آمریکا ارائه داد، اما سپس آن را لغو کرد، بر سر این موضوع که آیا این طبقه‌بندی باید به عنوان یک قومیت سفید یا یک نژاد جداگانه در نظر گرفته شود.
برقراری مرزهای نژادی، غالباً شامل سرکوب گروه‌هایی است که به عنوان نژاد پایین‌تر تعریف می‌شوند، مانند قانون یک قطره که در قرن 19 در ایالات متحده برای کنار گذاشتن کسانی که دارای هر مقدار از اجداد آفریقایی بودند از گروه نژادی غالب، که به عنوان "سفید" تعریف شده بود، مورد استفاده قرار می‌گرفت.
طبق گفته دیوید ریچ، ژنتیک‌شناس، "در حالی که نژاد ممکن است یک ساخت اجتماعی باشد، تفاوت‌ها در اجداد ژنتیکی که اتفاقاً با بسیاری از ساخت‌های نژادی امروز همبستگی دارند، واقعی هستند."
ابعاد دیگر گروه‌بندی‌های نژادی شامل تاریخ مشترک، سنت‌ها و زبان است.
عوامل اقتصادی-اجتماعی، در ترکیب با دیدگاه‌های اولیه اما پایدار نژاد، به رنج قابل توجهی در گروه‌های نژادی محروم منجر شده است.
نژادپرستی به وقایع غم‌انگیزی مانند برده‌داری و نسل‌کشی منجر شده است.
از آنجا که در برخی از جوامع، گروه‌های نژادی به طور نزدیک با الگوهای طبقه‌بندی اجتماعی مطابقت دارند، برای دانشمندان اجتماعی که نابرابری اجتماعی را مطالعه می‌کنند، نژاد می‌تواند متغیر قابل توجهی باشد.
به عنوان مثال، در سال 2008، جان هارتیگان، جونیور، برای دیدگاهی از نژاد که عمدتاً بر فرهنگ تمرکز داشت، اما که ارتباط احتمالی زیست‌شناسی یا ژنتیک را نادیده نمی‌گیرد، استدلال کرد.
به این ترتیب، ایده نژاد همانطور که امروزه درک می‌کنیم، در طول فرآیند تاریخی اکتشاف و فتح به وجود آمد که اروپاییان را با گروه‌هایی از قاره‌های مختلف روبرو کرد، و از ایدئولوژی طبقه‌بندی و تیپولوژی که در علوم طبیعی یافت می‌شود.
مجموعه‌ای از اعتقادات عامیانه جایگزین شد که تفاوت‌های فیزیکی ارثی بین گروه‌ها را به ویژگی‌های فکری، رفتاری و اخلاقی ارثی مرتبط می‌کرد.
طبقه‌بندی کارل لینه، مخترع طبقه‌بندی جانوری، در سال 1735، گونه انسانی هومو ساپینس را به انواع قاره‌ای اروپا، آسیایی، آمریکایی و آفریقایی تقسیم کرد که هر کدام با یک مایع مختلف مرتبط بود: خونی، سوداوی، صفراوی و بلغمی، به ترتیب.
بلومنباخ همچنین به گذار درجه‌بندی شده در ظاهر از یک گروه به گروه‌های مجاور اشاره کرد و پیشنهاد کرد که "یک نوع از بشریت به گونه‌ای قابل توجهی به نوع دیگر می‌رسد، به طوری که نمی‌توانید مرز بین آن‌ها را مشخص کنید".
علاوه بر این استدلال شد که برخی از گروه‌ها ممکن است نتیجه اختلاط بین جمعیت‌های متمایز قبلی باشند، اما مطالعه دقیق می‌تواند نژادهای اجدادی را که برای تولید گروه‌های مخلوط ترکیب شده‌اند، تشخیص دهد.
مطالعات جدید فرهنگ و زمینه نوپای ژنتیک جمعیت، پایه علمی نژادگرایی ذاتی را تضعیف کرد، و باعث شد انسان‌شناسان نژاد، نتیجه‌گیری‌های خود را در مورد منابع تغییرات فنوتیپی تجدید نظر کنند.
مطالعات تغییرات ژنتیکی انسان نشان می‌دهد که جمعیت‌های انسانی به طور جغرافیایی از هم جدا نیستند و تفاوت‌های ژنتیکی آن‌ها بسیار کمتر از تفاوت‌های بین زیرگونه‌های قابل مقایسه است.
آندرسن، نمودارهای درختی از فاصله‌های ژنتیکی نسبی بین جمعیت‌ها را که توسط لوئیجی کاواللی-سفورزا منتشر شده بود، به عنوان اساس یک درخت فیلوژنتیکی از نژادهای انسانی (ص 661) ذکر کرد.
مارکس، تمپلمن و کاواللی-سفورزا همگی نتیجه می‌گیرند که ژنتیک مدرکی از نژادهای انسانی ارائه نمی‌دهد.
به عنوان مثال، با توجه به رنگ پوست در اروپا و آفریقا، بریس می‌نویسد: تا به امروز، رنگ پوست به طور نامحسوس از اروپا به سمت جنوب در اطراف انتهای شرقی مدیترانه و تا نیل به داخل آفریقا درجه‌بندی می‌شود.
او همچنین استدلال کرد که می‌توان از اصطلاح نژاد استفاده کرد اگر بین "تفاوت‌های نژادی" و "مفهوم نژاد" تمایز قائل شویم.
به طور خلاصه، لیوینگستون و دوبژانسکی موافقند که تفاوت‌های ژنتیکی بین انسان‌ها وجود دارد؛ آنها همچنین موافقند که استفاده از مفهوم نژاد برای طبقه‌بندی مردم و نحوه استفاده از مفهوم نژاد، موضوعی از توافق اجتماعی است.
همانطور که انسان‌شناسان لئونارد لیبرمن و فاتیما لیندا جکسون مشاهده کردند، "الگوهای متناقض ناهمگونی، هر توصیفی از یک جمعیت را به عنوان اگر از نظر ژنوتیپی یا حتی فنوتیپی همگن باشد، نادرست می‌کند".
انسان‌شناس ویلیام سی بید در اواسط قرن 20، نژاد را به این صورت تعریف کرد: "جمعیتی که از نظر فرکانس یک یا چند ژن که در اختیار دارد، به طور قابل توجهی با سایر جمعیت‌ها متفاوت است.
علاوه بر این، انسان‌شناس استفان مولنار پیشنهاد کرده است که ناهماهنگی کلین‌ها، به طور اجتناب‌ناپذیر به ضرب نژادها منجر می‌شود که خود مفهوم را بی‌فایده می‌کند.
جوآنا ماونتین و نیل ریچ هشدار دادند که در حالی که ممکن است روزی نشان داده شود که خوشه‌های ژنتیکی با تغییرات فنوتیپی بین گروه‌ها مطابقت دارند، چنین فرض‌هایی زودهنگام بود زیرا رابطه بین ژن‌ها و صفات پیچیده هنوز به خوبی شناخته نشده است.
هر دسته‌ای که شما به آن می‌رسید، ناقص خواهد بود، اما این موضوع شما را از استفاده از آن یا این واقعیت که مفید است، منع نمی‌کند.
این سه گروه جمعیتی را فرض کرد که توسط دامنه‌های جغرافیایی بزرگ (اروپایی، آفریقایی و شرق آسیایی) از هم جدا شده‌اند.
انسان‌شناسان مانند سی. لورینگ بریس، فیلسوفان جاناتان کاپلان و راسموس وینتر، و ژنتیک‌شناس جوزف گریوز، استدلال کرده‌اند که در حالی که یافتن تغییرات بیولوژیکی و ژنتیکی که تقریباً با گروه‌هایی که معمولاً به عنوان "نژادهای قاره‌ای" تعریف می‌شوند، مطابقت دارد، کاملاً امکان‌پذیر است، این موضوع در مورد تقریباً همه جمعیت‌های جغرافیایی متمایز صادق است.
وایس و فولرتون خاطرنشان کرده‌اند که اگر فقط ایسلندی‌ها، مایان‌ها و مائوری‌ها را نمونه‌برداری کنیم، سه خوشه متمایز شکل می‌گیرد و همه جمعیت‌های دیگر را می‌توان به عنوان ترکیبی از مواد ژنتیکی مائوری، ایسلندی و مایان توصیف کرد.
علاوه بر این، داده‌های ژنومی، کمتر از این موضوع است که آیا شما می‌خواهید تقسیم‌بندی (یعنی تقسیم‌کنندگان) یا یک پیوستار (یعنی جمع‌کنندگان) را ببینید.
در کنار مشکلات تجربی و مفهومی "نژاد"، پس از جنگ جهانی دوم، دانشمندان تکاملی و اجتماعی به شدت از نحوه استفاده از باورهای مربوط به نژاد برای توجیه تبعیض، آپارتاید، برده‌داری و نسل‌کشی آگاه بودند.
کراگ ونتر و فرانسیس کولینز از مؤسسه ملی بهداشت، به طور مشترک اعلامیه نقشه برداری از ژنوم انسان را در سال 2000 انجام دادند.
این یک مورد علمی نیست.
انسان‌شناس استفان پالمی استدلال کرد که نژاد "چیزی نیست، بلکه یک رابطه اجتماعی است"؛ یا، به گفته کاتیا گیبل مئورخ، "یک استعاره"، "یک اختراع انسانی که معیارهای آن برای تمایز، نه جهانی است و نه ثابت، بلکه همیشه برای مدیریت تفاوت استفاده شده است."
در آنجا، هویت نژادی توسط قوانین سختگیرانه تبار، مانند قانون یک قطره، مانند ایالات متحده، اداره نمی‌شد.
این نوع‌ها مانند رنگ‌های طیف، به یکدیگر می‌رسند و هیچ دسته خاصی به طور قابل توجهی از بقیه جدا نیست.
نیوجرسی: انتشارات پرنتس هال، 1984.
در زمینه اروپایی، طنین تاریخی "نژاد" ماهیت مشکل‌آفرین آن را برجسته می‌کند.
مفهوم منشأ نژادی به این ایده متکی است که انسان‌ها را می‌توان به "نژاد"های بیولوژیکی متمایز تقسیم کرد، ایده‌ای که عموماً توسط جامعه علمی رد شده است.
در ایالات متحده، بیشتر افرادی که خود را آفریقایی-آمریکایی می‌دانند، برخی از اجداد اروپایی دارند، در حالی که بسیاری از افرادی که خود را اروپایی-آمریکایی می‌دانند، برخی از اجداد آفریقایی یا بومی آمریکایی دارند.
معیارهای عضویت در این نژادها در اواخر قرن 19 متفاوت بود.
بومیان آمریکایی همچنان با درصد مشخصی از "خون هندی" (که به آن کوانتوم خون می‌گویند) تعریف می‌شوند.
این قانون به این معنا بود که کسانی که نژاد مختلط داشتند، اما دارای برخی از اجداد آفریقایی قابل تشخیص بودند، به عنوان سیاه پوست تعریف می‌شدند.
اصطلاح "اسپانیایی تبار" به عنوان یک قومیت، در قرن 20 با افزایش مهاجرت کارگران از کشورهای اسپانیایی زبان آمریکای لاتین به ایالات متحده، ظهور کرد.
مشخص شد که سه عامل، کشور تحصیلات دانشگاهی، رشته و سن، در تمایز بین پاسخ‌ها مهم هستند.
در سال 2007، آن مورنینگ با بیش از 40 زیست‌شناس و انسان‌شناس آمریکایی مصاحبه کرد و متوجه اختلاف نظر قابل توجهی در مورد ماهیت نژاد شد، بدون اینکه هیچ نقطه نظری در بین هر دو گروه اکثریت داشته باشد.