id
int64
1.12k
1,000k
poem
stringlengths
1
1.26k
poet
stringclasses
203 values
cat
stringlengths
2
112
text
stringlengths
7
109k
600,118
سراپرده عشق
امام خمینی
غزلیات
باید از رفتن او جامه به تن، پاره کنم درد دل را به چه انگیزه توان چاره کنم؟ در میخانه گشایید به رویم که دمی درد دل را به می و ساقی میخواره، کنم مگذارید که درد دل من فاش شود که دل پیر خرابات ز غم، پاره کنم سر خُم باد سلامت که به غمخواری آن ذرّه در پرده عشق تو، چو خمپاره کنم از سراپرده عشقِش به در آیم، روزی ساکنان سر کویش همه آواره کنم رخ نما، ای بت هر جایی بی نام و نشان تا ز سیلی دل خود همسر رخساره کنم
600,119
شمع وجود
امام خمینی
غزلیات
آید آن روز که من، هجرت از این خانه کنم؟ از جهان پرزده، در شاخ عدم لانه کنم؟ رسد آن حال که در شمعِ وجود دلدار بال و پر سوخته، کارِ شب پروانه کنم؟ روی از خانقه و صومعه برگردانم سجده بر خاک در ساقی میخانه کنم؟ حال، حاصل نشد از موعظه صوفی و شیخ رو به کوی صنمی واله و دیوانه کنم گیسو و خال لبت دانه و دامند، چسان مرغ دل فارغ از این دام و از این دانه کنم؟ شود آیا که از این بتکده، بر بندم رخت پر زنان، پشت بر این خانه بیگانه کنم؟
600,120
خلوتگه عشاق
امام خمینی
غزلیات
فرّخ آن روز که از این قفس آزاد شوم از غم دوری دلدار رهم، شاد شوم سر نهم بر قدم دوست، به خلوتگه عشق لب نهم بر لب شیرین تو، فرهاد شوم طی کنم راه خرابات و به پیری برسم از دم پیر خرابات دل آباد شوم یاد روزی که به خلوتگه عشاق روم طرب انگیز و طرب خیز و طرب‏زاد شوم نه به میخانه مرا راه، نه در مسجد جا یار را گو: سببی ساز که ارشاد شوم
600,121
شرح پریشانی
امام خمینی
غزلیات
درد خواهم، دوا نمی‏خواهم غصّه خواهم، نوا نمی‏خواهم عاشقم، عاشقم، مریض توام زین مرض، من شفا نمی‏خواهم من جفایت به جان خریدارم از تو ترک جفا، نمی‏خواهم از تو جانا، جفا وفا باشد پس دگر، من وفا نمی‏خواهم تو صفای منی و مروه من مروه را با صفا نمی‏خواهم صوفی از وصل دوست، بی‏خبر است صوفی بی صفا، نمی‏خواهم تو دعای منی، تو ذکر منی ذکر و فکر و دعا نمی‏خواهم هر طرف رو کنم، تویی قبله قبله، قبله نما نمی‏خواهم هر که را بنگری، فدایی تو است من فدایم، فدا نمی‏خواهم همه آفاق، روشن از رُخ تو است ظاهری، جای پا نمی‏خواهم
600,122
همّت پیر
امام خمینی
غزلیات
رازی است مرا، رازگشایی خواهم دردی است به جانم و دوایی خواهم گر طور ندیدم و نخواهم دیدن در طور دل از تو، جای پایی خواهم گر صوفی صافی نشدم در ره عشق از همّت پیر ره، صفایی خواهم گر دوست وفایی نکند بر درویش با جان و دلم از او جفایی خواهم بردار حجاب از رخ، ای دلبر حسن در ظلمت شب، راهنمایی خواهم از خویش برون شو، ای فرو رفته به خود من عاشقِ از خویش رهایی خواهم در جان منیّ و می نیابم رخ تو در کنز عیان، کنز خفایی خواهم این دفتر عشق را بِبَند ای درویش من غرقم و دستِ ناخدایی خواهم
600,123
جام جان
امام خمینی
غزلیات
در دلم بود که جان در ره جانان بدهم جان ز من نیست که در مقدم او، جان بدهم جام می ده که در آغوش بتی جا دارم که از آن جایزه بر یوسف کنعان بدهم تا شدم خادم درگاه بت باده فروش به امیران دو عالم همه فرمان بدهم از پریشانی جانم ز غمش، باز مپرس سر و جان در ره آن زلف پریشان بدهم زاهد، از روضه رضوان و رخ حور مگوی خَم زلفش نه به صد روضه رضوان بدهم شیخ محراب ، تو و وعده گلزار بهشت غمزه دوست نشاید که من ارزان بدهم
600,124
صاحب درد
امام خمینی
غزلیات
ما زاده عشقیم و فزاینده دردیم با مدّعیِ عاکفِ مسجد، به نبردیم با مدعیان، در طلبش عهد نبستیم با بی‏خبران، سازش بیهوده نکردیم در آتش عشق تو، خلیلانه خزیدیم در مسلخ عشاق تو، فرزانه و فردیم در میکده با می‏زدگان، بیهش و مستیم در بتکده با بت زده، هم‏عهد چو مردیم در حلقه خود باختگان، چون گل سرخیم در جرگه زالوصفتان، با رخِ زردیم در زمره آشفته دلان، زار و نزاریم در حوزه صاحبنظران، چون یخ سردیم با صوفی و درویش و قلندر به ستیزیم با می زدگان، گمشدگان، بادیه گردیم با کس ننماییم بیان، حال دل خویش ما خانه به دوشان، همگی صاحب دردیم
600,125
کعبه دل
امام خمینی
غزلیات
تا از دیار هستی، در نیستی خزیدیم از هر چه غیر دلبر، از جان و دل بریدیم با کاروان بگویید: از راه کعبه برگرد ما یار را به مستی، بیرون خانه دیدیم لبّیک از چه گویید، ای رهروان غافل ؟ لَبیّک او به خلوت، از جامِ می شنیدیم تا چند در حجابید، ای صوفیان محجوب؟ ما پرده خودی را در نیستی دریدیم ای پرده دار کعبه، بردار پرده از پیش کز روی کعبه دل، ما پرده را کشیدیم ساقی، بریز باده در ساغر حریفان ما طعم باده عشق، از دست او چشیدیم
600,126
سرّ عشق
امام خمینی
غزلیات
ما ز دلبستگی حیله گران، بی‏خبریم از پریشانی صاحبنظران، بی‏خبریم عاقلان از سر سودایی ما بی‏خبرند ما ز بیهودگی هوشوران بی‏خبریم خبری نیست ز عشاق رُخش در دو جهان چه توان کرد که از بی‏خبران بی‏خبریم؟ سرّ عشق از نظر پرده دران پوشیده است ما ز رسوایی این پرده دران بی‏خبریم راز بیهوشی و مستی و خراباتی عشق نتوان گفت که از راهبران بی‏خبریم ساغری از کف خود بازده، ای مایه عیش ما که از شادی و عیش دگران بی‏خبریم
600,127
محرم راز
امام خمینی
غزلیات
در غم هجر رخ ماه تو، در سوز و گدازیم تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم؟ شب هجران تو آخر نشود، رُخ ننمایی در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم آید آن روز که در باز کنی، پرده‏گشایی؟ تا به خاک قدمت جان و سر خویش ببازیم به اشارت، اگرم وعده دیدار دهد یار تا پس از مرگ به وجد آمده در ساز و نوازیم گر به اندیشه بیاید که پناهی است به کویت نه سوی بتکده رو کرده، نه راهی حجازیم ساقی از آن خُمِ پنهان که ز بیگانه نهان است باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم
600,128
جام ازل
امام خمینی
غزلیات
مازاده عشقیم و پسرخوانده جامیم در مستی و جانبازی دلدار تمامیم دلداده میخانه و قربانی شربیم در بارگه پیرمغان، پیر غلامیم همبستر دلدار و زهجرش به عذابیم در وصل غریقیم و به هجران مدامیم بی رنگ و نواییم؛ ولی بسته رنگیم بی نام ونشانیم و همی در پی نامیم با صوفی و با عارف و درویش، به جنگیم پرخاشگر فلسفه و علم کلامیم از مدرسه مهجور و ز مخلوق کناریم مطرود خرد پیشه و منفور عوامیم با هستی و هستی طلبان، پشت به پشتیم با نیستی از روز ازل گام به گامیم
600,129
بار یار
امام خمینی
غزلیات
اکنون که در میکده بسته است به رویم بهتر که غم خویش به خمار بگویم من کشته آن ساقی و پیمانه عشقم من عاشِق دلداده آن روی نکویم پروانه صفت در برِ آن شمع بسوزم مجنونم و در راه جنون بادیه پویم راز دل غمدیده خود را به که گویم؟ من تشنه جام می از آن کهنه سبویم بردار کتاب از برم و جام می آور تا آنچه که در جمع کتب نیست، بجویم از پیچ و خم عِلم و خرد، رخت ببندم تا بار دهد یار، به پیچ و خم مویم
600,130
وادی ایمن
امام خمینی
غزلیات
من در این بادیه صاحبنظری می‏جویم راه گم کرده‏ام و راهبری می‏جویم از ورق پاره عرفان، خبری حاصل نیست از نهانخانه رندان، خبری می‏جویم مسند و خرقه و سجاده ثمربخش نشد از گلستان رُخ او، ثمری می‏جویم ایمنی نیست در این وادی ایمن، ما را من در این وادی ایمن، شجری می‏جویم ترک میخانه و بتخانه و مسجد کردم در ره عشقِ رُخت، رهگذری می‏جویم سفر از هیچ به سوی همه چیزم، در پیش لنگ لنگن روم و همسفری می‏جویم گفته بودی که ره عشق، ره پر خطری است عاشقم من که ره پر خطری می‏جویم اندر این دیر کهن، ریخته شد بال و پرم بهر منزلگه خود، بال و پری می‏جویم
600,131
بت یکدانه
امام خمینی
غزلیات
خرّم آن روز که ما عاکف میخانه شویم از کف عقل، برون جسته و دیوانه شویم بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را از صنمخانه این قافله، بیگانه شویم فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم هجرت از خویش نموده، سوی دلدار رویم واله شمع رُخش گشته و پروانه شویم از همه قید بریده، ز همه دانه رها تا مگر بسته دام بت یکدانه شویم مستی عقل ز سر برده و آییم به خویش تا بهوش از قدح باده مستانه شویم
600,132
میِ چاره‌ساز
امام خمینی
غزلیات
ساقی، به روی من درِ میخانه باز کن از درس و بحث و زهد و ریا، بی‏نیاز کن تاری ز زلفِ خم خم خود در رهم بنه فارغ ز علم و مسجد و درس و نماز کن داوودوار نغمه زنان ساغری بیار غافل ز درد جاه و نشیب و فراز کن بر چین حجاب، از رُخ زیبا و زلف یار بیگانه ام ز کعبه و مُلک حجاز کن لبریز کن از آن میِ صافی، سبوی من دل از صفا به سوی بت ترکتاز کن بیچاره گشته‏ام، ز غم هجر روی دوست دعوت مرا به جام می چاره ساز کن
600,133
رازگشایی
امام خمینی
غزلیات
بس کن این یاوه سرایی، بس کن تا به کی خویش ستایی، بس کن مخلصان لب به سخن وا نکنند برکَن این ثوبِ ریایی، بس کن تو خطا کاری و حق، آگاه است حیله گر، زهد نمایی بس کن حق غنیّ است، برو پیش غنی نزد مخلوق، گدایی بس کن هر پرستش که تو کردی، شرک است بی خدا، چند خدایی بس کن شرک در جان تو منزل دارد دعوی شرک زدایی بس کن توی شیطان زده و عشقِ خدا ! نبری راه به جایی، بس کن سیّئات تو، به است از حسنات جان من، شرک فزایی بس کن خیل شیطان، نبود اهل اللّه ای قلم، راز گشایی بس کن بس کن که در گفتار و نوشتار تو با همه ادعاهای پوچ، بویی از حق نیست؛ پس این قلم را که در دست ابلیس است، عفو کن و راه خود پیش گیر؛ ولی از رحمت خداوند - تعالی - مایوس مباش که آن، سر حلقه همه خطاها است. والسلام روح اللّه الموسوی الخمینی ۲۵ بهمن ۱۳۶۵
600,134
باده حضور
امام خمینی
غزلیات
در لقای رُخش، ای پیر! مرا یاری کن دستگیری کن و پیری کن و غمخواری کن از سر کوی تو، مایوس نگردم هرگز غمزه‏ای، غمزدگان را تو مددکاری کن هله، با جرعه‏ای از باده میخانه خویش هوشم از سر ببر، آماده هشیاری کن گر به لطفم ننوازی و پناهم ندهی عشوه کن، ناز کن، آغاز ستمکاری کن عاشقم، عاشقم، افتاده و بیمار توام لطف کن، لطف، ز بیمار پرستاری کن تو و سجّاده خویش و من و پیمانه خویش با من باده زده، هر چه به دل داری، کن گر نخواهی ز سر لطف نوازی ما را از درِ قهر برون آی و دل آزاری کن
600,135
ساحل وجود
امام خمینی
غزلیات
عاشق روی توام، دست بدار از دل من به خدا! جز رخ تو، حل نکند مشکل من مهر کوی تو، در آمیخته در خلقت ما عشق روی تو، سرشته است به آب و گل من نیست جز ذکر گل روی تو، در محفل ما نیست جز وصل تو، چیز دگری حاصل من پاره کن پرده انوار، میان من و خود تا کند جلوه، رخ ماه تو اندر دل من جلوه کن در جبل قلب من، ای یار عزیز تا چو موسی بشود زنده، دل غافل من در سراپای دو عالم، رخ او جلوه‏گر است که کند پوچ، همه زندگی باطل من موج دریاست جهان، ساحل و دریایی نیست قطره ای از نم دریای تو شد، ساحل من زد خلیل، عالم چون شمس و قمر را به کنار جلوه دوست نباشد، چو من و آفل من
600,136
ساغر فنا
امام خمینی
غزلیات
تا در جهان بود اثر، از جای پای تو تا نغمه‏ای بود به فلک، از ندای تو تا ساغر است و مستی و میخوارگی و عشق تا مسجد است و بتکده و دیر، جای تو تا هست رنگی، از سخن دلپذیر تو تا هست بویی، از تو و از مدّعای تو تا هست واژه ای ز تو در بین واژه ها تا هست رونقی ز تو و گفته های تو هرگز نه آنچه در خور عشق است و عاشقی تا یک نشانه‏ای نبود، از فنای تو
600,137
کعبه در زنجیر
امام خمینی
غزلیات
خار راه منی ای شیخ! ز گلزار برو از سر راه من ای رند تبهکار، برو تو و ارشاد من، ای مرشد بی رشد و تباه؟! از برِ روی من ای صوفی غدّار، برو ای گرفتار هواهای خود، ای دیر نشین از صف شیفتگان رخ دلدار، برو ای قلندر منش، ای باد به کف، خرقه به دوش خرقه شرک تهی کرده و بگذار برو خانه کعبه که اکنون، تو شدی خادم آن ای دغل! خادم شیطانی، از این دار برو زین کلیسای که در خدمت جبّاران است عیسیِ مریم از آن، خود شده بیزار، برو ای قلم بر کف نقادِ تبهکارِ پلید بنه این خامه و مخلوق میازار، برو
600,138
باده عشق
امام خمینی
غزلیات
من خراباتی‏ام؛ از من، سخن یار مخواه گنگم، از گنگ پریشان شده، گفتار مخواه من که با کوری ومهجوری خود سرگرمم از چنین کور، تو بینایی و دیدار مخواه چشم بیمار تو، بیمار نموده است مرا غیر هذیان سخنی از من بیمار مخواه با قلندر منشین، گر که نشستی هرگز حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخواه مستم از باده عشق تو و از مستِ چنین پند مردان جهان دیده و هشیار، مخواه
600,139
شمس کامل
امام خمینی
غزلیات
صف بیارایید رندان، رهبر دل آمده جان برای دیدنش، منزل به منزل آمده بلبل از شوق لقایش، پر زنان بر شاخ گل گل ز هجر روی ماهش، پای در گِل آمده طور سینا را بگو: ایّام صَعْق آخر رسید موسی حق، در پی فرعون باطل آمده بانگ زن، بر جمع خفّاشان پست کوردل از ورای کوهساران، شمس کامل آمده بازگو اهریمنان را، فصل عشرت بار بست زندگی بر کامتان زهر هلاهِل آمده دلبر مشکل گشا، از بام چرخ چارمین با دم عیسی، برای حل مشکل آمده غم مخور ای غرق دریای مصیبت، غم مخور در نجاتت نوح کشتیبان به ساحل آمده
600,140
عطر یار
امام خمینی
غزلیات
ما ندانیم که دلبسته اوییم، همه مست و سرگشته آن روی نکوییم، همه فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما در پی غمزه او بادیه پوییم، همه ساکنان در میخانه عشقیم، مدام از ازل، مست از آن طرفه سبوییم، همه هر چه بوییم ز گلزار گلستان وی است عطر یار است که بوییده و بوییم، همه جز رخ یار، جمالی و جمیلی نبود در غم اوست که در گفت و مگوییم، همه خود ندانیم که سرگشته و حیران همگی پی آنیم که خود روی به روییم، همه
600,141
دریای هستی
امام خمینی
غزلیات
در غم عشقت فتادم، کاشکی درمان نبودی من سر و سامان نجویم، کاشکی سامان نبودی زاده اسماء را با جَنّةُ الْمَأوی چه کاری؟ در چمِ فردوس می ماندم، اگر شیطان نبودی از مَلَک پرواز کن و ز ملک هستی، رخت بر بند نیست آدم‏زاده آنکس کز مَلَک پرّان نبودی یوسفا، از چاه بیرون آی تا شاهی نمایی گرچه از این چاه بیرون آمدن، آسان نبودی ساغری از دست ساقی گیر و دل بر کن ز هستی بر شود از قید هستی آنکه فکر جان نبودی عاشقم، عاشق که درد عشق را جز او نداند غرق بحر عشقم و چون نوح پشتیبان نبودی
600,142
بار امانت
امام خمینی
غزلیات
غمی خواهم که غمخوارم تو باشی دلی خواهم، دل آزارم تو باشی جهان را یک جوی ارزش نباشد اگر یارم، اگر یارم تو باشی ببوسم چوبه دارم به شادی اگر در پای آن دارم تو باشی به بیماری، دهم جان و سر خود اگر یار پرستارم تو باشی شوم، ای دوست! پرچمدار هستی در آن روزی که سردارم تو باشی رسد جانم به فوق قاب قوسین که خورشید شب تارم تو باشی کِشم بار امانت، با دلی زار امانتدار اسرارم تو باشی
600,143
کاروان عشق
امام خمینی
غزلیات
پریشان‏حالی و درماندگیّ ما نمی‏دانی خطا کاری ما را فاش بی پروا نمی‏دانی به مستی، کاروان عاشقان رفتند از این منزل برون رفتند از لا جانب الّا، نمی‏دانی تهی‏دستی و ظالم پیشگیّ ما نمی‏بینی سبکباری عاشق پیشه والا، نمی‏دانی برون رفتند از خود تا که دریابند دلبر را تو در کنج قفس منزلگه عنقا نمی‏دانی زجا برخیز و بشکن این قفس، بگشای غلها را تو منزلگاه آدم را ورأ لا نمی‏دانی نبردی حاصلی از عمر، جز دعوای بی‏حاصل تو گویی آدمیّت را جز این دعوا نمی‏دانی
600,144
گلزار جان
امام خمینی
غزلیات
با که گویم غم دل، جز تو که غمخوار منی؟ همه عالم اگرم پشت کند، یار منی دل نبندم به کسی، روی نیارم به دری تا تو رویای منی، تا تو مدد کار منی راهی کوی توام، قافله سالاری نیست غم نباشد که تو خود، قافله سالار منی به چمن روی نیارم، نروم در گلزار تو چمنزار من استیّ و تو گلزار منی دردمندم، نه طبیبی، نه پرستاری هست دلخوشم، چون تو طبیب و تو پرستار منی عاشقم، سوخته ام، هیچ مددکاری نیست تو مددکار منِ عاشق و دلدار منی
600,145
محرم دل
امام خمینی
غزلیات
باز گویم غم دل را که تو دلدار منی در غم و شادی و اندوه و اَلَم، یار منی جز گل رویِ توام در دو جهان، یاری نیست چهره بگشای به رویم که تو غمخوار منی چشم بیمار تو ای می زده، بیمارم کرد پای بگذار به چشمم که پرستار منی محرمی نیست که مرهم بنهد بر دل من جز تو، ای دوست که خود محرم اسرار منی زاری از غمزه غمزای تو، پیش که کنم؟ با که گویم که تو، سرچشمه آزار منی؟ بر گشا موی خم اندر خم و دست افشان باش به خدا، یار منی، یار منی، یار منی
600,146
محراب اندیشه
امام خمینی
غزلیات
باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی و آنگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی طُرّه گیسوی او، در کف نیاید رایگان باید اندر این طریقت، پای و سر چوگان شوی کی توانی خواند در محراب ابرویش نماز؟ قرنها باید در این اندیشه، سرگردان شوی در ره خال لبش، لبریز باید جام درد رنج را افزون کنی، نی در پی درمان، شوی در هوای چشم مستش، در صف مستان شهر پای کوبی، دست افشانی و هم‏پیمان شوی این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود بایدت از شوق، پروانه شوی؛ بریان شوی
600,147
غمزه دوست
امام خمینی
غزلیات
جز سر کوی تو ای دوست، ندارم جایی در سرم نیست، بجز خاک درت سودایی بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر سجده آرم که تو شاید، نظری بنمایی مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی این همه ما و منی، صوفی درویش نمود جلوه ای تا من و ما را ز دلم بزدایی نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی پی هر کس شدم، از اهل دل و حال و طرب نشنیدم طرب از شاهد بزم آرایی عاکف درگه آن پرده نشینم، شب و روز تا به یک غمزه او، قطره شود دریایی
600,148
خلوت مستان
امام خمینی
غزلیات
در حلقه درویش، ندیدیم صفایی در صومعه، از او نشنیدیم ندایی در مدرسه، از دوست نخواندیم کتابی در ماذنه، از یار ندیدیم صدایی در جمع کتب، هیچ حجابی ندریدیم در درس صحف، راه نبردیم به جایی در بتکده، عمری به بطالت گذراندیم در جمع حریفان نه دوایی و نه دائی در جرگه عشاق روم، بلکه بیابم از گلشن دلدار نسیمی، رد پایی این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است در خلوت مستان، نه منی هست و نه مایی
600,149
دل خواب
امام خمینی
رباعیات
چشم تو و خورشید جهانتاب کجا؟ یاد رخ دلدار و دل خواب کجا؟ با این تن خاکی، ملکوتی نشوی ای دوست تراب و ربّ الاَرباب کجا؟
600,150
در وصل
امام خمینی
رباعیات
ای دوست، ببین حال دل زار مرا وین جانِ بلا دیده بیمار مرا تا کی درِ وصلِ خود به رویم بندی؟ جانا، مپسند دیگر آزار مرا
600,151
طفل طریق
امام خمینی
رباعیات
ای پیرطریق، دستگیری فرما! طفلیم در این طریق پیری فرما فرسوده شدیم و ره به جایی نرسید یارا، تو درین راه امیری فرما!
600,152
باده اَلَست
امام خمینی
رباعیات
هشیاری من بگیر و مستم بنما سر مست ز باده الستم بنما بر نیستیم فزون کن، از راه کَرم در دیده خود هر آنچه هستم، بنما
600,153
هیهات
امام خمینی
رباعیات
فاطی تو و ره به کوی دلبر؟ هیهات! نظّاره گریِّ روی دلبر؟ هیهات! این راه، رهی نیست که پیمایی تو جبریل در آن فکنده شهپر، هیهات!
600,154
جمهوری اسلامی
امام خمینی
رباعیات
جمهوری اسلامی ما جاوید است دشمن ز حیات خویشتن، نومید است آن روز که عالم ز ستمگر خالی است ما را و همه ستمکشان را عید است
600,155
فریاد
امام خمینی
رباعیات
از درد دلم، بجز تو کی با خبر است؟ یا با من دیوانه که در بام و در است؟ طغیان درون را به که بتوانم گفت؟ فریاد نهان را به دل کی اثر است؟
600,156
چراغ فطرت
امام خمینی
رباعیات
فاطی که به قول خویش، اهل نظر است در فلسفه کوششش بسی بیشتر است باشد که به خود آید و بیدار شود داند که چراغ فطرتش در خطر است
600,157
فریاد ز من
امام خمینی
رباعیات
ای پیر، هوای خانقاهم هوس است طاعت نکند سود، گناهم هوس است یاران همه سوی کعبه، کردند رحیل فریاد ز من، گناهگاهم هوس است!
600,158
جمهوری ما
امام خمینی
رباعیات
جمهوری ما نشانگر اسلام است افکارِ پلیدِ فتنه جویان، خام است ملّت به ره خویش جلو می‏تازد صدام به دست خویش در صد دام است
600,159
ما عرفناک
امام خمینی
رباعیات
فاطی که ز من نامه عرفانی خواست از مورچه‏ای، تخت سلیمانی خواست گویی نشنیده ما عرفناک از آنک جبریل از او نفخه رحمانی خواست
600,160
تشنه پاسخ
امام خمینی
رباعیات
ای دوست، هر آنچه هست، نورِ رُخ تو است فریاد رس ِ دل، نظرِ فرّخ تو است طی شد شب هجر (قدر) و مطلع فجر نشد یارا! دل مرده، تشنه پاسخ تو است
600,161
پرچم
امام خمینی
رباعیات
این عید سعید، عید حزب اللّه است دشمن زشکست خویشتن، آگاه است چون پرچم جمهوری اسلامی ما جاوید به اسمِ اعظمِ اللّه است
600,162
دُرّ یتیم
امام خمینی
رباعیات
فاطی که به نور فطرت، آراسته است از قید حجاب عقل، پیراسته است گویی که ز بحر نور سلطانی و صدر این دُرّ یتیم پاک برخاسته است
600,163
طوطی‌وار
امام خمینی
رباعیات
فاطی که به دانشکده ره یافته است الفاظی چند را به هم بافته است گویی که به یک دو جمله طوطی وار سوداگرِ ذاتِ پاکِ نایافته است
600,164
مهمان
امام خمینی
رباعیات
هر ذرّه در این مزرعه، مهمان تو هست هر ریش دلی بحق، پریشان تو هست کس را نتوان یافت که جویای تو نیست جوینده هر چه هست، خواهان تو هست
600,165
ایمان
امام خمینی
رباعیات
آن را که زمین و آسمانش جا نیست بر عرش برین و کرسی‏اش ماوا نیست اندر دل عاشقش بگنجد، ای دوست ایمان است این و غیر از این معنا نیست خرداد ۱۳۶۳
600,166
عشق
امام خمینی
رباعیات
آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست آن کس که ندارد به سر کوی تو، راه از زندگی بی ثمرش حاصل نیست
600,167
شیرین
امام خمینی
رباعیات
در محفل دوستان، بجز یاد تو نیست آزاده نباشد آنکه آزاد تو نیست شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار آن کیست که با این همه، فرهاد تو نیست؟
600,168
افسوس
امام خمینی
رباعیات
افسوس که عمر در بطالت بگذشت با بارِ گنه، بدونِ طاعت بگذشت فردا که به صحنه مجازات روم گویند که هنگام ندامت بگذشت
600,169
گمان
امام خمینی
رباعیات
افسوس که ایّام جوانی بگذشت حالی نشد و جهان فانی بگذشت مطلوب همه جهانْ نهان است، هنوز دیدی همه عمر در گمانی بگذشت؟
600,170
هستی دوست
امام خمینی
رباعیات
جز هستیِ دوست در جهان، نتوان یافت در نیست نشانه‏ای ز جان نتوان یافت در خانه اگر کس است، یک حرف بس است در کوْن و مکان به غیر آن نتوان یافت
600,171
نتوان یافت
امام خمینی
رباعیات
با فلسفه، ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل، کوی او نتوان یافت این فلسفه را بِهِل که بی شهپر عشق اشراقِ جمیلِ رویِ او نتوان یافت
600,172
طریق
امام خمینی
رباعیات
فاطی که طریق ملکوتی سپرَد خواهد ز مقام جبروتی گذرَد نابینایی است کو ز چاه ناسوت بی راهنما به سوی لاهوت روَد
600,173
فنا
امام خمینی
رباعیات
صوفی، به ره عشق، صفا باید کرد عهدی که نموده‏ای، وفا باید کرد تا خویشتنی، به وصل جانان نرسی خود را به ره دوست، فنا باید کرد
600,174
حذر
امام خمینی
رباعیات
فاطی، به‏سوی دوست سفر باید کرد از خویشتنِ خویش گذر باید کرد هر معرفتی که بویِ هستیِ تو داد دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد
600,175
سفر
امام خمینی
رباعیات
از هستی خویشتن، گذر باید کرد زین دیو لعین، صرف نظر باید کرد گر طالب دیدار رخ محبوبی از منزل بیگانه سفر باید کرد
600,176
حجاب اکبر
امام خمینی
رباعیات
فاطی که به علم فلسفه می‏نازد بر علم دگر به آشکارا تازد ترسم که در این حجاب اکبر، آخر غافل شود و هستی خود را بازد
600,177
راه
امام خمینی
رباعیات
فصلی بگشا که وصف رویت باشد آغازگر طُرّه مویت باشد طومار علوم و فلسفه درهم پیچ یارا، نظری که ره به سویت باشد
600,178
نشان
امام خمینی
رباعیات
فاطی گُل بوستان احمد باشد فرزند دلارام محمّد باشد گفتار من از نشانِ سلطانی و صدر در جبهه سعد او مویّد باشد
600,179
عید
امام خمینی
رباعیات
این عید سعید، عید اسعد باشد ملّت به پناه لطف احمد باشد بر پرچم جمهوری اسلامی ما تمثال مبارک محمّد(ص) باشد
600,180
عارف
امام خمینی
رباعیات
آن کس که به زعم خویش، عارف باشد غوّاص به دریای معارف باشد روزی اگر از حجاب آزاد شود بیند که به لاک خویش واقف باشد
600,181
قبله
امام خمینی
رباعیات
ابروی تو قبله نمازم باشد یاد تو گره‏گشای رازم باشد از هر دو جهان، برفکنم روی نیاز گر گوشه چشمت به نیازم باشد
600,182
پریشان
امام خمینی
رباعیات
تا تکیه‏گهت عصایِ برهان باشد تا دیدگهت کتابِ عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخرِ عمر قلب تو دگرگون و پریشان باشد
600,183
رها باید شد
امام خمینی
رباعیات
از هستیِ خویشتن، رها باید شد از دیو خودیّ خود، جدا باید شد آن کس که به شیطان درون سرگرم است کی راهی راه انبیا خواهد شد؟
600,184
جلوه حق
امام خمینی
رباعیات
موسی نشده، کلیم کی خواهی شد؟ در طور رهش، مقیم کی خواهی شد؟ تا جلوه حق، تو را ز خود نرهاند با یار ازل، ندیم کی خواهی شد؟
600,185
فلسفه
امام خمینی
رباعیات
فاطی که فنون فلسفه می‏خواند از فلسفه فا و لام و سین می‏داند امیّد من آن است که با نورِخدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
600,186
حجاب
امام خمینی
رباعیات
آنان که به علم فلسفه می‏نازند بر علم دگر به آشکارا تازند ترسم که در این حجاب اکبر، آخر سرگرم شوند و خویشتن را بازند
600,187
جفا
امام خمینی
رباعیات
فولاد دلی که آه، نرمش نکند یا ناله دلسوخته گرمش نکند طوقی ز جفا فکنده بر گردن خویش آزار دلم، دچار شرمش نکند
600,188
لَن تَرانی
امام خمینی
رباعیات
تا جلوه او جبال را دَک نکند تا صَعْق، تو را ز خویش مُندَک نکند پیوسته خطاب لَن تَرانی شنوی فانی شو تا خود از تو منفک نکند
600,189
همراز
امام خمینی
رباعیات
آن شب که همه میکده ها باز شوند یارانِ خرابات هم آواز شوند فارغ ز رقیب، در کنارِ محبوب طومار فراق بسته، همراز شوند
600,190
ثنای حق
امام خمینی
رباعیات
ذرّات جهان، ثنای حق می‏گویند تسبیح کنان، لقای او می‏جویند ما کوردلان خامششان پنداریم با ذکر فصیح راه او می پویند
600,191
سوی او
امام خمینی
رباعیات
ذرّات وجود، عاشق روی وی‏اند با فطرت خویشتن، ثناجوی وی‏اند ناخواسته و خواسته دلها همگی ر جا که نظر کنند، در سوی وی‏اند
600,192
بیراهه
امام خمینی
رباعیات
علمی که جز اصطلاح و الفاظ نبود تیرگی و حجاب، چیزی نفزود هر چند تو حکمت الهی خوانیش راهی به سوی کعبه عاشق ننمود
600,193
فروغ رخ
امام خمینی
رباعیات
آن کس که رخش ندید، خفاش بُوَد خورشیدْ، فروغ رخ زیباش بُوَد سرّ است و هر آنچه هست اندر دو جهان از جلوه نورِ روی او فاش بُوَد
600,194
پند
امام خمینی
رباعیات
تا دوست بُوَد، تو را گزندی نَبُود تا اوست، غبارِ چون و چندی نَبُود بگذار هر آنچه هست و او را بگزین نیکوتر از این دو حرف، پندی نَبُود
600,195
قرار
امام خمینی
رباعیات
جز یاد تو در دلم قراری نَبُود ای دوست، بجز تو غمگساری نَبُود دیوانه شدم، ز عقل بیزار شدم خواهان تو را به عقل، کاری نَبُود
600,196
بُت
امام خمینی
رباعیات
با چشم منی، جمال او نتوان دید با گوش تویی، نغمه او کس نشنید این ما و تویی، مایه کوری و کری است این بت بشکن تا شَوَدَت دوست پدید
600,197
آن کیست؟
امام خمینی
رباعیات
آن کیست که روی تو به هر کوی ندید؟ آوای تو در هر در و منزل نشنید؟ کو آنکه سخن ز هرکه گفت، از تو نگفت؟ آن کیست که از می وصالت نچشید؟
600,198
راه معرفت
امام خمینی
رباعیات
آن کس که ره معرفت اللّه پوید پیوسته زِ هر ذرّه، خدا می‏جوید تا هستیِ خویشتن فرامُش نکند خواهد که زِ شِرک، عطر وحدت بوید
600,199
بی‌قرار
امام خمینی
رباعیات
یاران، دل دردمندِ ما را نگرید طوفانِ کُشنده بلا را نگرید از ما دلِ بیقرار و پرشور و نوا فارغْ، دلِ یارِ بی‏وفا را نگرید
600,200
مهجور
امام خمینی
رباعیات
گر اهل نه‏ای زِ اهلِ‏حق خرده مگیر ای مرده، چو خودْ زنده دلان مرده مگیر برخیز ازاین خواب گران، ای مهجور بیدار دلان، خواب گران برده مگیر
600,201
فیض وجود
امام خمینی
رباعیات
جز فیض وجود او، نباشد هرگز عکس نمود او، نباشد هرگز مرگ است، اگر هستی دیگر بینی بودی جز بود او، نباشد هرگز
600,202
مدّعی
امام خمینی
رباعیات
از صوفی‏ها صفا ندیدم هرگز زین طایفه من، وفا ندیدم هرگز زین مدّعیان که فاش اناالحق گویند با خودبینی، فنا ندیدم هرگز
600,203
جوینده تو
امام خمینی
رباعیات
ای یاد تو روح‏بخش جان درویش ای مهرِ جمالِ تو دوای دلِ ریش دلها همه صیدهای در بند تواند جوینده توست هر کسی در هر کیش
600,204
عقل و عشق
امام خمینی
رباعیات
ای عشق، ببار بر سرم رحمت خویش ای عقل، مرا رها کن از زحمت خویش از عقل بریدم و به او پیوستم شاید کشدم به لطف در خلوت خویش
600,205
دام دل
امام خمینی
رباعیات
افتاده به دام شمع، پروانه دل حاشا که رها کند غمش، خانه دل مطرود شود ز جرگه درویشان دیوانه وشی که نیست دیوانه دل
600,206
رسوای تو
امام خمینی
رباعیات
پروانه شمعِ رُخِ زیبای توام دلباخته قامت رعنای توام آشفته‏ام از فراقت، ای دلبر حُسن برگیر حجاب من که رسوای توام
600,207
غرق کمال
امام خمینی
رباعیات
آن روز که عاشقِ جمالت گشتم دیوانه روی بی‏مثالت گشتم دیدم، نبود در دو جهان جز تو کسی بیخود شدم و غرق کمالت گشتم
600,208
بیگانه خویش
امام خمینی
رباعیات
تا روی تو را دیدم و دیوانه شدم از هستی و هر چه هست، بیگانه شدم بیخود شدم از خویشتن و خویشیها تا مست، ز یک جرعه پیمانه شدم
600,209
چه کنم؟
امام خمینی
رباعیات
فرهادم و سوزِ عشق شیرین دارم امّید لقاء یار دیرین دارم طاقت ز کفم رفت و ندانم چکنم یادش همه شب در دل غمگین دارم
600,210
کوی دوست
امام خمینی
رباعیات
گر بر سرِ کوی دوست، راهی دارم در سایه لطف او، پناهی دارم غم نیست که راه رفت و آمد باز است طاعت اگرم نیست، گناهی دارم
600,211
یاد
امام خمینی
رباعیات
از دست فراقت، برِ کی داد برم؟ فریاد رس، از تو، به که فریاد برم؟ طوفان غمت رشته هستی بگسیخت یاد تو شود، یاد خود از یاد برم
600,212
از دست تو
امام خمینی
رباعیات
از دست تو در پیش که فریاد برم؟ از دادستان همچو تویی داد برم؟ گر لطف کنی، نوازیم با نظری صاحب نظران را همه از یاد برم
600,213
آن روز
امام خمینی
رباعیات
آن روز که ره به‏سوی میخانه برم یاران همه را به دلق و مسند سپرم طومار حکیم و فیلسوف و عارف فریاد کشان و پای‏کوبان بدرم
600,214
مدد نما
امام خمینی
رباعیات
ای دوست، مدد نما که سیری بکنم طاعت به کناری زده، خیری بکنم فارغ ز تویی و منی و سرّ و علن یاری طلبم، روی به دیری بکنم
600,215
واله
امام خمینی
رباعیات
گر بر سر کوی تو نباشم، چکنم؟ گر واله روی تو نباشم، چکنم؟ ای جان جهان به تار موی تو اسیر گر بسته موی تو نباشم، چکنم؟
600,216
گناه
امام خمینی
رباعیات
تا چند ز دست خویش، فریاد کنم؟ از کرده خود کجا روم داد کنم؟ طاعات مرا گناه باید شمری پس از گنه خویش چسان یاد کنم؟
600,217
قطره
امام خمینی
رباعیات
من پشّه‏ام، از لطف تو طاووس شوم یک قطره‏ام، ازیم تو قاموس شوم گر لطف کنی، پربگشایم چو ملک آماده پابوس شه طوس شوم